مکی و ۲۰۶ آیه است.
آیهی ٧-۱:
﴿الٓمٓصٓ١﴾[الأعراف: ۱].«الف لام، میم، صاد».
﴿کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٢﴾[الأعراف: ۲].«(این) کتابی است که بهسوی تو فرستاده شده است، پس نباید هیچ تنگی و شک و اشتباهی در رابطه با آن در دل تو باشد، تا مردم را به آن بیم دهی، و پندی است برای مؤمنان».
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۗ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٣﴾[الأعراف: ۳].«از آنچه که از جانب پروردگارتان بهسوی شما فرستاده شده است پیروی کنید، و از اولیا و معبودانی غیر از او پیروی نکنید، واقعاً که شما دیر پند میپذیرید».
﴿وَکَم مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا بَیَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ٤﴾[الأعراف: ۴].«و چقدر (اهالی) آبادیها بودهاند که ما آن(ها) را هلاک نمودیم، پس عذاب ما شبانگاه یا در نیمروز که آنان در خواب بودند آنها را فرا گرفت».
﴿فَمَا کَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٥﴾[الأعراف: ۵].«پس وقتی که عذاب ما پیش آنها آمد سخنشان جز این نبود که گفتند: ما لایق این عذابیم، چون ما ستمکار بودهایم».
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِینَ أُرۡسِلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦﴾[الأعراف: ۶].«به طور قطع از کسانی که پیامبران بهسوی آنها فرستاده شدند، میپرسیم، و یقیناً پیامبران هم خواهیم پرسید».
﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ٧﴾[الأعراف: ٧].«پس حتماً برایشان آگاهانه و از روی علم بیان خواهیم کرد که چه کارهایی کردهاند، و ما در هیچ حالی از احوال آنها غافل و غایب نبودهایم».
خداوند متعال در حالی که عظمت قرآن را برای پیامبرش محمد صبیان میدارد، به او میفرماید: ﴿کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ﴾این قرآن کتاب بزرگی است که بهسوی تو فرستاده شده است و تمام آنچه را که بندگان بدان نیاز دارند، و همه مطالب الهی و اهداف شرعی را به طور استوار و مشروح در بردارد.
﴿فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ﴾پس نباید از ناحیه آن در دل تو هیچ تنگی و تردیدی باشد. بلکه باید بدانی که این کتاب از جانب خداوند با حکمت و ستوده نازل شده است: ﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ٤٢﴾[فصلت: ۴۲]. «باطل از هیچ سمت و سو در آن راه نمییابد، از سوی خداوند فرزانه و ستوده فرو فرستاده شده است». و این قرآن راستترین سخن است. پس باید در مورد آن سینهای گشاد داشته باشی. و خاطرات جمع باشد، و باید اوامر و نواهی آن را آشکارا ابلاغ کنی، و از هیچ سرزنشکننده و مخالفی نترسی.
﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾تا بوسیله آن مردم را بیم داده و آنان را پند دهی و حجّت بر مخالفان اقامه شود. ﴿وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ﴾و تا برای مومنان پند باشد. و همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٥٥﴾[الذاریات: ۵۵]. «و پند بده. زیرا پند دادن مومنان را فایده میدهد». و مومنان بوسیله قرآن راه راست را یافته و خوب و بد کارهای ظاهری و باطنی را یافته و خوب و بدِ کارهای ظاهری و باطنی را شناخته و راه را از چاه تشخیص داده و با موانع راه آشنا میشوند.
سپس خداوند متعال بندگانش را مورد خطاب قرار داد و توجه آنها را به این کتاب جلیل القدر جلب کرد و فرمود: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ﴾از کتابی که برای شما نازل شده است پیروی کنید. ﴿مِّن رَّبِّکُمۡ﴾و این کتاب از جانب پروردگارتان است، و تربیت خویش را از طریق این کتاب در مورد شما کامل میگرداند. پس این کتاب را بر شما نازل میگردد، و نعمت بر شما کامل میشود، و شما به بهترین کارها و بهترین اخلاق و والاترین آن رهنمود میشوید. ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ﴾و از اولیا و معبودانی غیر از او پیروی نکنید. یعنی آنها را به دوستی نگیرید و از هوی و هوسشان پیروی مکنید، و به خاطر آنان حق را ترک ننمایید.
﴿قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ﴾بسیار کم پند میپذیرید، و اگر پند میگرفتید و صلاح کار را تشخیص میدادید زیان و ضرر را به نفع و سود، و دشمن را بر دوست ترجیح نمیدادید. سپس خداوند آنها را از عذابی برحذر داشت که دامن امتهایی را گرفت که پیامبران را تکذیب کردند. و آنان را برحذر داشت که نباید با آنها مشابهت داشته باشند، پس فرمود﴿وَکَم مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا﴾چه بسیار اهالی آبادیهایی را هلاک نمودهایم، پس عذاب سخت ما آنها را، ﴿بَیَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ﴾شبانگاه یا به هنگام ظهر فرا گرفت. یعنی زمانی آنان را از میان برداشتیم که آنها غافل و بیخبر بودند و هلاک شدن به دل آنها خطور نمیکرد.
پس وقتی که عذاب خدا پیش آنها آمد، آنرا از خودشان دور نکردند، و خدایانشان که به آنان دل بسته بودند چیزی را از آنها دور نکرده و نتوانستند ستم و گناهانی را که مرتکب شده بودند انکارکنند. ﴿فَمَا کَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ٥﴾پس سخن آنها وقتی که عذاب ما پیش آنها آمد جز این نبود که گفتند:همانا ما ستمگر بودهایم. هم چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَکَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡیَةٖ کَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِینَ١١ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَرۡکُضُونَ١٢ لَا تَرۡکُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِیهِ وَمَسَٰکِنِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسَۡٔلُونَ١٣ قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ١٤ فَمَا زَالَت تِّلۡکَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِیدًا خَٰمِدِینَ١٥﴾[الأنبیاء: ۱۱-۱۵]. «و چه بسیار شهرها و آبادیها و ساکنانشان را که بر اثر کفر ورزیدن به آنچه پیامبران آورده بودند، و به سبب ستمی که در حق خود روا داشته بودند، هلاک و نابود ساختیم، و بعد از آنان قوم دیگری را بوجود آوریم. هنگامیکه آن ستمگران عذاب ما را دیدند، به سرعت از آبادیهایشان فرار کردند، در آن حال فرا خوانده شدند که فرار نکنید، و بهسوی عیش و تنعمی برگردید که در آن قرار داشتید و بهسوی خانههای مرتفع و محکم خود بازگردیده باشد که مورد پرسش قرار گیرید. گفتند: «ای وای بر ما»، واقعا ما ستمکار بودیم. پیوسته این سخنشان بود تا اینکه آنان را درو شده بیجان گرداندیم».
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِینَ أُرۡسِلَ إِلَیۡهِمۡ﴾پس حتما از امتهایی که پیامبران بهسوی آنها فرستاده شدند خواهیم پرسید که پیامبرانشان را چه پاسخ دادند؟ ﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ فَیَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦٥﴾[القصص: ۶۵]. و روزی که خداوند آنان را صدا میزند و میفرماید: پیامبران را چه جواب دادید؟ ﴿وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِینَ﴾و حتما از پیامبران در مورد رساندن پیام پروردگارشان خواهیم پرسید، و از پاسخی که امتهایشان به آنان دادند میپرسیم. ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیۡهِم﴾و همه کارهایی را که مردم کردهاند، آگاهانه برای آنان بیان میکنیم. ﴿بِعِلۡمٖ﴾از روی آگاهی و علمی که خداوند متعال نسبت به اعمالشان دارد. ﴿وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ﴾و ما در هیچ وقتی از اوقات غائب نبودهایم. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُ﴾[المجادلة: ۶]. خداوند آن را شمرده و خود آن را فراموش کردهاند. و خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَکُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِینَ١٧﴾[المؤمنون: ۱٧]. و همانا بر بالای سر شما هفت آسمان را آفریدهایم و ما از خلق بیخبر نبودهایم. سپس پاداش و جزا را بر طبق اعمالتان بیان کرد و فرمود:
آیهی ٩-۸:
﴿وَٱلۡوَزۡنُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٨﴾[الأعراف: ۸].«و سنجش اعمال در آن روز به ترازوی عدالت و حقیقی صورت میگیرد، پس هر کس که ترازوی اعمال نیک او سنگین شود ایشان رستگارانند».
﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم بِمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَظۡلِمُونَ٩﴾[الأعراف: ٩].«و هر کس که ترازوی اعمال صالحش سبک شود پس ایشان کسانیاند که به سبب آن که در حق آیات ما ستم میورزیدند خویشتن را زیانمند نمودهاند».
موازنه وسنجش اعمال در روز قیامت به دادگری و انصاف انجام میشود و به هیچ وجه در آن ظلم و ستمی وجود ندارد. ﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُ﴾پس هرکس ترازوی اعمالش سنگین باشد، به این صورت که کفه نیکیهایش از بدیهایش سنگینتر شود. ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾یعنی ایشان نجات یافتگانِ از ناگواریها و دست یافتگان به دوست داشتنیها هستند، و فایده بزرگ و سعادت همیشگی را به دست میآورند. ﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُ﴾و هرکس ترازوی اعمالش سبک باشد، به این صورت که کفه بدیهایش سنگیتر باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم﴾ایشان کسانیاند که خویشتن را تباه کردهاند. زیرا نعمت جاودان را از دست دادهاند و به عذاب دردناک گرفتار شدهاند، ﴿بِمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَظۡلِمُونَ﴾بدان سبب که نسبت به آیات ما ستم روا میداشتند. پس آن چنانکه بر آنان واجب بود در برابرش منقاد و تسلیم نشدند.
آیهی ۱۰:
﴿وَلَقَدۡ مَکَّنَّٰکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَٰیِشَۗ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ١٠﴾[الأعراف: ۱۰].«و همانا زمین را برایتان آماده نمودیم و وسایل زندگی شما را در آن قرار دادیم اما شما بسیار کم سپاسگزاری میکنید».
خداوند متعال با بیان اینکه بندگانش را در زمین سُکنی داد و اسباب معیشت آنان را فراهم ساخت بر آنان منت مینهد و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ مَکَّنَّٰکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و همانا زمین را برایتان آماده نمودیم، طوری که بتوانید در آن خانه بسازید، و آن را شخم بزنید و انواع استفادهها را از آن ببرید. ﴿وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَٰیِشَ﴾و در آن برایتان وسایل زندگی قرار دادیم، از قبیل درختان و گیاهان و معادن زیرزمینی و انواع صنایع و تجارتها. اینها را خداوند برایتان فراهم نمودو اسباب آن را در اختیار شما قرار داد. ﴿قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ﴾اما بسیار کم شکر خداوند را به جای میآورید که انواع نعمتها را به شما داده، و سختی و رنجها را از شما دور نموده است.
آیهی ۱۵-۱۱:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰکُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰکُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ لَمۡ یَکُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِینَ١١﴾[الأعراف: ۱۱].«و همانا شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم، سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همۀ فرشتگان سجده کردند جز ابلیس (که) از سجده کنندگان نبود».
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُکَۖ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ١٢﴾[الأعراف: ۱۲].«خدا فرمود: چه چیز ترا باز داشت که سجده کنی وقتی که من ترا فرمان دادم؟ (شیطان) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک».
﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّکَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِینَ١٣﴾[الأعراف: ۱۳].«(خدا) فرمود: از بهشت فرو بیا، برای تو درست نیست که در آن تکبر کنی، پس بیرون برو، هماتا تو از مزرۀ ذلیلان و خوارشدگان هستی».
﴿قَالَ أَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤﴾[الأعراف: ۱۴].«(شیطان) گفت: مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته میشوند مهلت بده».
﴿قَالَ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ١٥﴾[الأعراف: ۱۵].«(خدا) فرمود: تو از مهلت داده شدگانی».
خداوند متعال انسانها را مخاطب قرار داده و میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰکُمۡ﴾و همانا اصل و مادهای را که شما از آن پدید آمدید، آفریدیم. و آن آدم ÷است، ﴿ثُمَّ صَوَّرۡنَٰکُمۡ﴾سپس به صورتگری آدم پرداختیم و او را به بهترین وجه خلق کردیم. و خداوند آنچه را که مکمل صورت باطنی آدم بود، به وی آموخت، و آن عبارت از نام اشیابود.
سپس فرشتگان بزرگوار را دستور داد تا به منظور اکرام و احترام آدم و برای اظهار فضیلت او در مقابل وی سجده کنند. فرشتگان از دستور پروردگارشان فرمان برده و اطاعت نمودند، ﴿فَسَجَدُوٓاْ﴾پس همه سجده کردند، ﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَ﴾جز ابلیس که به خاطر اینکه خود را از او بزرگتر میدید و به خاطر خودپسندی، از سجده بردن امتناع ورزید. پس خداوند او را بر این کار سرزنش نمود و فرمود: ﴿مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسۡجُدَ﴾چه چیز ترا بازداشت از اینکه سجده کنی برای کسی که من با دو دوست خود آفریدهام؟! یعنی او را شرافت دادم، و با این فضیلت او را برتری بخشیدم به گونهای که کسی دیگر این فضیلت را ندارد، و تو از فرمان سرپیچی نموده، و در مورد دستورم سهل انگاری کردی!.
﴿قَالَ﴾شیطان در حالی که با پروردگارش معارضه میکرد، گفت: ﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ﴾من از او بهتر هستم. سپس برای اثبات این ادعای باطل دلیل آورد و گفت: ﴿خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ﴾مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک، و این اقتضا میکند که آنکه از آتش آفریده شده از آنچه از خاک آفریده شده است بهتر باشد، چون آتش بر بالای خاک قرار میگیرد و این قیاس از چند جهت فاسد و باطل است:
۱- این قیاس در مقابل دستور خدا به سجده کردن انجام شد، و قیاس وقتی که با نص معارض و مخالف باشد قیاس باطلی است، چون منظور از قیاس این است حکمی که در مورد آن نصّی نیامده است، با اموری که در مورد آن نصّ وارد شده است نزدیک شود و تابع آن قرار گیرد. اما قیاسی که با نصّ مخالفت کند، و معتبر دانسته شدن آن منجر به لغو شدن نصّی گردد، چنین قیاسی از زشتترین قیاسهاست.
۲- شیطان گفت: ﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ﴾من از او بهتر هستم. و همین گفته برای نقص و کمبود ابلیس پلید کافی است، چون او نقص و کمبود خود را با خودپسندی و تکبر و سخن گفتن در مورد خدا آن هم بدون علم و آگاهی اثبات نمود. و چه کمبودی بزرگتر از این وجود دارد؟!.
۳- شیطان در برتر قرار دادن آتش بر خاک دروغ گفت، زیرا در ماده خاک فروتنی و سکون و متانت وجود دارد، و برکتهای زمین از قبیل درختان و انواع گیاهان گوناگون از خاک میرویند، اما آتش صفت سبکی و شتابزدگی و سوزندگی دارد.
بنابراین وقتی که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کرد از مقام والای خود به پایینترین جایگاه سقوط نمود، و خداوند به او فرمود: ﴿فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا﴾از بهشت فرو شو، ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾تو حق نداری در آن تکبر کنی، چون بهشت سران پاکان است و شایسته پلیدترین و بدترین خلق خدا نیست.
﴿فَٱخۡرُجۡ إِنَّکَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِینَ﴾پس بیرون برو، تو از ذلیل شدگان و خوارشدگان هستی. و این، کیفر تکبر و خودپسندی او بود. بنابر این هنگامی که ابلیس دشمنی با خدا و با آدم و فرزندانشان را اعلام کرد، از خداوند خواست که او را تا روز رستاخیز مهلت بدهد تا بتواند فرزندان آدم را هرچه بیشتر گمراه سازد. و از آن جا که حکمت الهی اقتضا میکند بندگان را مورد آزمایش قرار دهد و راستگو از دروغگو، و کسی که از خدا اطاعت میکند از کسی که از دشمن خدا تبعیت مینماید مشخص گردد، خواسته او را پذیرفت و فرمود: ﴿إِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ﴾تو از مهلت یافتهگانی.
آیهی ۱٧-۱۶:
﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦﴾[الأعراف: ۱۶].«(شیطان) گفت: به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، بر سر راه راست تو در کمین آنها مینشینم».
﴿ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ١٧﴾[الأعراف: ۱٧].«سپس از جلو و از پشت سرشان و از جانب راست و چپ آنها میآیم و بیشترشان را سپاسگزار نخواهی یافت».
شیطان وقتی از رحمت خدا ناامید شد، گفت: ﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦﴾به سبب اینکه مرا گمراه ساختی، بر سر راه راست تو به کمین مردم مینشینم. یعنی همواره بر سر راه راست تو خواهم بود و نهایت تلاش خود را مبذول میدارم تا مردم را از در پیش گرفتن راه تو بازدارم.
﴿ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡ﴾سپس از همه جهات و اطراف بر آنها حمله ور خواهم شد، و از هر راهی که بتوانم به پارهای از اهدافم دست یابم استفاده خواهم کرد. و از آنجا که شیطان ِ خبیث میدانست که آنها ناتوانند، و غفلت بر بسیاری از آنها غالب است، و برای گمراه کردن آنها تصمیم قطعی داشت، گمان برد و گمانش راست درآمد، و گفت: ﴿وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ﴾و بیشتر آنها را سپاسگزار نخواهی یافت، زیرا به جای آوردن شکر یکی از نشانههای پیمودن راه راست است. و او میخواست آنان را از راه راست باز دارد، و شکر خدا را به جای نیاورند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ﴾[فاطر: ۶]. «همانا شیطان گروهش را فرا میخواند تا از اهل دوزخ شوند». و خداوند ما را از آنچه که شیطان گفته، و بر انجام آن تصمیم قطعی گرفته است، آگاه کرد تا خود را برای مقابله با دشمن آماده کنیم و با شناخت راهی که شیطان از آن میآید و روزنههایی که از آن به انسان راه پیدا میکند از وی پرهیز کنیم. پس خداوند با این کار بزرگترین منّت را بر ما نهاده و بزرگترین نعمت را به ما دادهاست.
آیهی ۱۸:
﴿قَالَ ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا مَذۡءُومٗا مَّدۡحُورٗاۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٨﴾[الأعراف: ۱۸].«(خدا) فرمود: از آن (بهشت)، نکوهیده و رانده شده بیرون برو، هرکس از آنان از تو پیروی کند قطعاً جهنم را از همۀ شما پر میسازم».
وقتی که شیطان چنین گفت، خداوند فرمود: ﴿ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا﴾با حقارت و ذلت از اینجا بیرون برو، نه با احترام و اکرام، بلکه ﴿مَذۡءُومٗا﴾ذلیل و خوار و نکوهیده، ﴿مَّدۡحُورٗا﴾و طرد شده، و رانده شده از خدا. و از رحمت او و از هر خوبی بری شو. ﴿لَّمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمۡ أَجۡمَعِینَ﴾بیگمان جهنم را از تو و از هرکس از آنان که از تو پیروی کند پرمی سازم. و این سوگند خداست که جهنم جایگاه و سرای گناهکاران میباشد و آن را از شیاطین و انسانها و جنهایی که از او پیروی میکنند پر میسازد.
آیهی ۲۴-۱٩:
﴿وَیَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ فَکُلَا مِنۡ حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٩﴾[الأعراف: ۱٩].«وای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید، و هر کجا که خواستید بخورید، و نزدیک این درخت نشوید، که از ستمکاران خواهید شد».
﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ٢٠﴾[الأعراف: ۲۰].«پس شیطان آنان را وسوسه کرد، تا آنچه را که از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان آشکار سازد، و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است مگر به خاطر اینکه (مبادا) دو فرشته شوید و یا از جاویدانان گردید».
﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١﴾[الأعراف: ۲۱].«و برای آنان دو سوگند یاد کرد که من خیر خواه شما هستم».
﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٢﴾[الأعراف: ۲۲].«پس با مکر و فریب آنان را پایین کشید، وقتی که از درخت چشیدند شرمگاهشان برایشان آشکار شد و شروع به افکندن برگهای درختان بهشت بر خود نمودند، و پروردگارشان آنان را ندا داد: آیا شما را از خوردن این درخت باز نداشته بودیم؟ و به شما نگفتم که همانا شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟».
﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾[الأعراف: ۲۳].«گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم کردهایم، و اگر ما را نیامرزدی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود».
﴿قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٢٤﴾[الأعراف: ۲۴]. «(خداوند) فرمود: فرو بیایید، برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود، و در زمین تا مدتی استقرار خواهید داشت و بهرهمند خواهید شد».
سپس خداوند آدم را از شر شیطان برحذر داشت و فرمود: ﴿وَیَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ﴾و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید. یعنی خداوند متعال آدم و همسرش حوا را که به وی ارزانی داده بود تا در کنار او آرامش یابد، دستور داد تا از هر کجای بهشت که میخواهند بخورند، و هرگونه که میخواهند در بهشت بهرهمند شوند، اما خداوند برای آنها درختی را مشخص کرد و آنها را از خوردن آن نهی کرد، و خداوند بهتر میداند که چه درختی بوده است، و در تعیین کردن آن درخت را بر آن دو حرام کرد، به دلیل اینکه فرمود: ﴿فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾پس، از ستمکاران میشوید. آدم و حوا همواره از دستور خدا اطاعت میکردند تا اینکه شیطان به وسیله فریب و مکرش در آنها نفوذ کرد، و وسوسهای در دل آنها ایجاد نمود و آنان را فریب داد و گفت: ﴿مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ﴾پروردگارتان شما را از این درخت بازنداشته است مگر به خاطر اینکه مبادا دو فرشته شوید. یعنی از جنس فرشتگان شوید. ﴿أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ﴾یا اینکه مبادا از جاودانگان شوید. همانطور که در آیهای دیگر گفته است: ﴿هَلۡ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡکٖ لَّا یَبۡلَىٰ﴾[طه: ۱۲۰]. «آیا ترا به درخت جاودانگی و سلطنت و ملکی که تمام نمیشود راهنمایی کنم؟». و با گفتن این سخن، برای آدم و حوا سوگند خورد که، ﴿إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ﴾من از زمره خیرخواهان شما هستم که این سخنان را به شما گفتم. آدم و حوا با این چیزها فریب خوردند و در این حالت شهوت بر عقل غالب آمد.
﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖ﴾و شیطان آنها را از مقام والایشان که دوری از گناهان بود فرود آورد، و به وادی آلوده شدن به پلیدیهای گناه در انداخت. پس آن دو اقدام به خوردن میوه آن درخت کردند.
﴿فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا﴾وقتی از میوه درخت چشیدند، عورتشان آشکار شد. یعنی عورت هریک که پوشیده و پنهان بود نمایان شد، پس لخت شدن درون از لباسِ پرهیزگاری، در لباسِ ظاهر اثر کرد و لباس بیرون و درون بیرون آمد و عورتهایشان آشکار گردید و شرمنده شدند، و شروع به چسباندن برگهای درختان بهشت به شرمگاههایشان کردند، تا اینگونه خود را بپوشانند.
﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ﴾و در این حالت خداوند آنان را ندا داد و در قالب توبیخ و سرزنش فرمود: ﴿أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ﴾آیا شما را از خوردن این درخت بازنداشته بودم، و به شما نگفتم که شیطان برایتان دشمنی آشکار است؟ پس چرا آنچه را که از آن نهی شده بودید مرتکب شدید و از دشمن خود اطاعت کردید؟!.
پس در این هنگام خداوند با توبه و پذیرفتن آن بر آنان منّت نهاد و آنان به گناهانشان اعتراف کردند و از خداوند عفو و بخشش را طلب نموده و گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾پروردگارا! ما با محو کردن اثر گناه و عقوبت آن و قبول توبه، و عفو سایر گناهان بر ما رحم نکنی قطعا از زیانکاران خواهیم بود. پس خداوند گناهانشان را بخشید، ﴿... وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَیۡهِ وَهَدَىٰ١٢٢﴾[طه: ۱۲۱-۱۲۲]. «و آدم از پروردگارش نافرمانی کرد و گمراه شد. سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایت نمود».
این در حالی است که ابلیس همچنان بر سرکشی خود ادامه داده و از گناهش دست نمیکشد. پس هرکس چون آدم به گناه اعتراف کند و از خداوند بخواهد که او را بیامرزد، و از گناهش پشیمان شود و از آن دست بکشد، پروردگارش او را برگزیده و هدایت مینماید. و هرکس مانند ابلیس باشد و هرگاه گناهی از او سربزند آن را ادامه دهد همواره از خدا دورتر میشود.
آیهی ۲۶-۲۵:
﴿قَالَ فِیهَا تَحۡیَوۡنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥﴾[الأعراف: ۲۵].«(خدا) فرمود: در آن زنده میشوید، و در آن میمیرید، و از آن بیرون آورده میشوید».
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ٢٦﴾[الأعراف: ۲۶].«ای فرزندان آدم! همانا برایتان لباسی درست کردهایم که عورت شما را میپوشاند، و لباسی که برای آرایش و زینت است، و لباس پرهیزگاری بهترین لباس است، آن از نشانههای خداست تا بندگان متذکر شوند».
وقتی خداوند آدم و همسر و فرزندانشان را به زمین پایین آورد و آنها را از چگونگی اقامتشان در زمین خبر داد، و برایشان در زمین درجات و زندگی قرار داده است و برایشان در زمین حیات و زندگی قرار داده است و به دنبال آن مرگ میآید، و این زندگی سرشار از امتحان و آزمایش است و آنان همواره در آن بسر میبرند. و همواره پیامبران خود را برای آنان میفرستد و کتابهایش را بر آنان نازل میکند تا زمانیکه مرگشان فرا میرسد، پس در زمین دفن میشوند. سپس وقتی که مدت خود را در قبر کامل گرداندند خداوند آنها را بر میانگیزد و از زمین به سویی سرایی که سرای حقیقی است بیرون میکند.
سپس با بیان اینکه دو نوع لباس را برای آنان فراهم نمود، لباس ضروری و لباس تجمل و آرایش، و نیز با بیان اینکه دیگر اشیا را از قبیل غذا و آب و مرکب و نکاح و غیره را برایشان فراهم نمود، و اینکه نعمات لازم و ضروری را برای آنان فراهم کرد، و مکمل آنها را نیز فراهم نمود بر آنان منت گذاشت، و برایشان بیان کرد که این نعمات ذاتا هدف نیستند، بلکه خداوند آنها را آفریده است تا در راستای عبادت و طاعت او از آنها بهره گیرند. بنابر این فرمود: ﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ﴾و لباس پرهیزگاری از لباس ظاهری برتر است. زیرا لباس پرهیزگاری همواره همواره بنده خواهد بود، و کهنه نمیشود، و از بین نمیرود، و آن لباس زیبایی قلب و روح است ولی لباس ظاهری فقط مدتی عورت را میپوشاند، و یا برای زیبایی انسان است و غیر از این فایدهای دیگر ندارد.
نیز به فرض نبودن این لباس، عورت ظاهری انسان آشکار میشود که ظاهر شدن آن در صورت ناچاری و ضرورت زیانی ندارد، ولی اگر لباس پرهیزگاری وجود نداشته باشد عورت درونی انسان نمایان میگردد و خوار و رسوا میشود.
﴿ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ﴾آنچه از لباس که ذکر شد بوسیله آن چیزهایی را میآموزید که به شما فایده میدهد. و نیز مسایلی را که به شما زیان میرساند متذکر میشوید و از لباس ظاهری برای لباس باطنی کمک میگیرید.
آیهی ۲٧:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ یَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُۥ مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٧﴾[الأعراف: ۲٧].«ای فرزندان آدم! شیطان شما را فریب ندهد، همانگونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را بیرون آورد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد، و شیطان و همدستانش، شما را از آنجا که آنها را نمیبینید، میبینند. ما شیطانها را دوستان کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند».
خداوند متعال انسانها را برحذر میدارد که مبادا شیطان با آنها کاری کند که با پدرشان کرد: ﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ﴾ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد به این صورت که نافرمانی را برایتان زیبا جلوه دهد، و شما را بهسوی گناه و نافرمانی فرا بخواند و بر آن تشویق کند، و از او فرمان ببرید. ﴿کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ﴾همانگونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و آنها را از مقام والا به مقام پایین کشاند. پس شیطان میخواهد همان کار را با شما نیز بکند. و برای اینکه شما را گمراه سازد از هیچ کوششی دریغ نمیدارد. پس شما باید همیشه از او بپرهیزید و لباس جنگ علیه شیطان را بپوشید و دروازههایی را ببندید که شیطان از آن بهسوی شما وارد میشود.
﴿إِنَّهُ﴾شیطان همواره مراقب شماست، و او ﴿یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُ﴾و دیگر شیاطین جنّی همدستش شما را میبینند، ﴿مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ﴾از جایی که شما آنها را نمیبینید. همانا شیطانها را دوستان کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند، پس ایمان نداشتن موجب منعقد شدن میان انسان و شیطان میشود.
﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠﴾[النحل: ٩٩-۱۰۰]. «همانا او بر کسانی که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل میکنند هیچ قدرت و سلطهای ندارد، بلکه سلطه او بر کسانی است که او را به دوستی گرفتهاند، و سلطه او بر کسانی است که با خدا شریک میگیرند».
آیهی ۳۰-۲۸:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٢٨﴾[الأعراف: ۲۸]. «و هرگاه کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر آن یافتهایم، و خداوند ما را بدان فرمان داده است. بگو همانا خداوند به کار زشت دستور نمیدهد. آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟».
﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّی بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۚ کَمَا بَدَأَکُمۡ تَعُودُونَ٢٩﴾[الأعراف: ۲٩].«بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است، و (اینکه) در هر مسجدی رو به خدا کنید، و در حالیکه مخلصانه او را میپرستید وی را بخوانید. همانطور که شما را در آغاز آفریده است باز میگردید».
﴿فَرِیقًا هَدَىٰ وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠﴾[الأعراف: ۳۰].«دستهای را هدایت نموده و گروهی سزاوار گمراهی گشته، و گمراهی بر آنان واجب شده است. همانا آنان غیر خداوند را به دوستی گرفتند، و گمان میبرند که آنان راه یافتهاند».
خداوند متعال در حالی که زشتی حالت مشرکین را بیان میکند که گناه را انجام داده و آن را به خدا نسبت میدهند و میگویند: او ما را به گناهان دستور دادهاست، میفرماید: ﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ﴾و هنگامی که کار زشتی را انجام میدهند. «فاحشه» هرکاری است که زشت دانسته شود، و از آن جمله این بود که آنها گرداگرد کعبه بدون لباس و به صورت لخت و عریان طواف میکردند.
﴿قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا﴾گفتند: ما پدران خود را بر آن دیدهایم. و آنها در این مورد راست میگفتند و پدرانشان چنین بودند، ﴿وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا﴾و خداوند ما را به این کار دستور دادهاست، اما در این سخن دروغ میگفتند، بنابر این خداوند این نسبت را رد کرد و فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾بگو: قطعا خداوند به کار زشت و فحشا دستور نمیدهد. یعنی شایسته کمال و حکمت او نیست که بندگانش را دستور دهد تا کارهای زشت را انجام دهند. خداوند به کار زشتی که مشرکان انجام میدهند و به کار زشتی که دیگران میکنند، دستور نداده است.
﴿أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾آیا چیزی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟! و چه تهمتی بزرگتر از این است؟!.
سپس آنچه را که بدان دستور میدهد بیان کرد و فرمود: ﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّی بِٱلۡقِسۡطِ﴾بگو: پروردگارم به عدالت و دادگری در عبادات و معاملات فرمان داده است نه به ظلم و ستم. ﴿وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ﴾و در هر مسجدی روی به خدا کنید و در تکمیل کردن عبادتها کوشش نمایید، به خصوص «نماز» و آن را به طور ظاهری و باطنی برپا داشته و از هر نقص و کمبودی که آن را فاسد میکند پاک دارید.
﴿وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾و در حالی که مخلصانه او را میپرستید وی را بخوانید. یعنی هدفتان از عبادت فقط خدای یگانه باشد که شریکی ندارد. و دعا شامل دعای خواستن و دعای عبادت میشود، یعنی در دعایتان هدفی جز بندکی کردن برای خدا و طلب رضای او نداشته باشید. ﴿کَمَا بَدَأَکُمۡ﴾همانطور که نخستین بار شما را آفریده است. ﴿تَعُودُونَ﴾برای رستاخیز بر میگردید، و بدانید کسی که توانایی آفریدن آغازین شما را داشته است، میتواند دوباره شما را بیافریند، و تکرار آفرینش از آفرینش نخستین آسانتر است.
﴿فَرِیقًا﴾دستهای از شما را، ﴿هَدَىٰ﴾خداوند هدایت کرده است. یعنی آنها را برای هدایت توفیق داده، و اسباب هدایت را برایشان فراهم کرده و موانع آن را برایشان برداشته است. ﴿وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُ﴾و عدهای به خاطر آنچه برای خود به وجود آورده و اسباب گمراهی را به کار گرفتهاند، گمراه شدن بر آنان واجب شده است.
﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾چون آنان شیاطین را به دوستی گرفتند نه خدا را. ﴿وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا﴾[النساء: ۱۱٩]. «و هر کس به جای خدا شیطان را به دوستی بگیرد دچار زیان و خسارت آشکاری شده است».
پس وقتی که از دایره دوستی خداوند بخشنده بیرون آمدند، و دوستی شیطان را ترجیح دادند، رسوایی کامل نصیب آنان گردید، و به خودشان سپرده شدند، پس سختترین زیان متوجه آنان گردید. ﴿وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ﴾و آنان چنین میپندارند که هدایت شدهاند. چون حقایق برای آنان دگرگون شده است، بنابر این باطل را حق، و حق را باطل میپندارند.
و از این آیات استنباط میشود که اوامر و نواهی تابع حکمت خداوند و مصلحت بندگان است. و آن این که ممکن نیست، خداوند به چیزی دستور دهد که عقلها آن را زشت و ناپسند بدانند، و خداوند جز به دادگری و اخلاص فرمان میدهد. و از این آیات استنباط میشود که هدایت بنده به سبب فضل و منت خدا حاصل میگردد، و گمراه شدن او بدان سبب است که خداوند او را به حال خود رها کرده است، و آن زمانی است که بنده به سبب جهالت و ستم، شیطان را به دوستی بگیرد، و عامل گمراهی خودش بگردد. و هرکس بپندارد که او راه یافته است، در حالیکه گمراه باشد، عذری ندارد، زیرا توانایی دست یابی به هدایت را دارد، و این پندار او از ستمی سرچشمه گرفته است که آن را انجام دادهاست، و آن عبارت است از ترک راهی که انسان را به هدایت میرساند.
آیهی ۳۱:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ٣١﴾[الأعراف: ۳۱].«ای فرزندان آدم! در هر نمازی خود را بپوشانید و بیارایید و بخورید و بیاشامید، و اسراف و زیادهروی مکنید، همانا خدا اسراف کنندگان را دوست نمیدارد».
خداوند متعال بعد از اینکه برای بنی آدم لباسی آفرید که عورتشان را میپوشاند و آن را برایشان بیاراست، فرمود: ﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ای بنی آدم! عورت خود را به هنگام نماز، فرض باشد یا نفل بپوشانید، زیرا پوشاندن عورت زینتی برای بدن است همانگونه که ظاهر شدن عورت بدن انسان را زشت و بد ریخت میکند. و احتمال دارد که منظور از «زینت» در اینجا فراتر از این بوده و به معنی لباس پاکیزه و خوب باشد. پس در اینجا دستور داده شده است که در نماز عورت پوشانده شود، و از لباس زیبا استفاده شده و عورت از آلودگیها و پلیدیها پاک گردد.
سپس فرمود: ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ﴾و از روزیهای پاکیزهای که خدا به شما داده است بخورید و بیاشامید، و ﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ﴾در آن اسراف نکنید. و اسراف با استفاده بیش از اندازه از نعمت صورت میگیرد، یا با علاقه شدید به خوردنی ه ایی که به بدن زیان وارد میکند، یا با زیاده روی در خوشگذرانی و سفره آرایی و شیک پوشی، انجام میشود، و یا با تجاوز از حلال بهسوی حرام صورت میگیرد، ﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ﴾قطعا خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد، زیرا خداوند از زیاده روی متنفر است و آن را نمیپسندد. و اسراف، به بدن انسان و زندگیاش زیان وارد میکند تا جایی که از پرداختن مخارجی که بر عهده اوست ناتوان میماند. پس در این آیه کریمه به خوردن و نوشیدن دستور داده شده است، و از ترک خوردن و نوشیدن و اسراف در آن نهی شده است.
آیهی ۳۳-۳۲:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣٢﴾[الأعراف: ۳۲].«بگو: چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده، و چیزهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: آن در این دنیا برای مؤمنان است و روز قیامت همه از آن مؤمنان است. اینگونه آیات را برای قومی که میدانند بیان میکنیم».
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳].«بگو: پروردگارم فقط زشتکاریها را ـ چه آشکار باشد و چه پنهان ـ و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است، و (نیز) اینکه چیزی را شریک خدا سازید که دلیلی بر آن نازل نکرده است و اینکه چیزی را به خدا نسبت دهید که نمیدانید».
خداوند متعال بر کسی که سختگیری کرده و چیزهای پاکی را که خدا حلال کرده است حرام میکند، اعتراف نموده و میفرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِ﴾بگو: چه کسی زینت خدا را از قبیل لباسهای گوناگون، و روزیهای پاک از قبیل خوردنیها و نوشیدنیها که برای بندگانش آفریده، حرام کرده است؟! یعنی چه کسی بر حرام کردن نعمتهایی که خداوند به بندگانش ارزانی نموده است اقدام میکند؟ و چه کسی آنچه را که خداوند برای آنان گسترده نموده است تنگ میکند؟!.
و این که خداوند چیزهای پاکیزه را برای بندگانش به صورت گسترده و بدون محدودیت آفریده بدان خاطر است که بندگان در مسیر عبادت خدا از آن کمک بگیرند، پس این چیزها را خداوند جز برای بندگان مومنش مباح و جایز قرار دادهاست. بنابر این فرمود: ﴿قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ﴾بگو: این، در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند و در قیامت تنها برای مومنان است. یعنی در روز قیامت این نعمتها منحصرا برای مومنان است و آنان آزادند هرگونه که بخواهند از آنها استفاده کنند و بر استفادهی از آنها هیچ محاسبهای ندارند. و مفهوم آیه این است که هرکس به خدا ایمان نیاورد، و از نعمتهای خدا در راستای نافرمانی او استفاده کند، این نعمتها برای او نیستند، و برای او مباح نمیباشند، بلکه او بر این نعمتها و استفاده از آنها مجازات شده و در روز قیامت در رابطه با آنها بازخواست میشود.
﴿کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ﴾اینگونه آیات را توضیح میدهیم، ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ﴾برای قومی که میدانند، زیرا آنان از آنچه که خداوند از آیات خویش توضیح و تفصیل داده است بهرهمند میشوند. و میدانند که از جانب خدا هستند، پس آیات خدا را فهم میکنند و آن را درک مینمایند.
سپس خداوند چیزهای حرامی را که تمام شریعتها حرام نموده است بیان کرد و فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ﴾بگو: همانا پروردگارم گناهان بزرگ را که زشت شمرده میشوند حرام کرده است، مانند زنا و لواط و غیره. ﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ﴾آنچه آشکارا انجام شود و آنچه که به صورت پنهان صورت گیرد. یعنی زشتهایی که به ظاهر و بدن، و کارهای زشتی که به باطن و قلب مربوط است، مانند تکبر و خودپسندی و ریا و نفاق و امثال آن.
﴿وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾و گناه و ستم ناحق. یعنی گناهانی که منجر به پایمال کردن حقوق خدا شده و عقوبت وی را در پی دارد، و تجاوز بر خون و مال و آبروی مردم است. و این شامل گناهانی است که مربوط به حقوق خدایند، نیز گناهانی که به حقوق انسانها مربوط میشوند. ﴿وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا﴾و اینکه چیزی را شریک خدا سازید که بر صحت آن دلیل و حجتی نازل نکرده است، بلکه خداوند دلیل و برهان را بر توحید فرستاده است.
و شرک یعنی اینکه یکی از مخلوقات و آفریدگان در عبادت با خداوند شریک قرار داده شود. و شرک اصغر مانند ریا و سوگند خوردن به غیر خدا و امثال آن در این داخل هستند. ﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾و اینکه در مورد اسما و صفات و کارها و شریعت خدا چیزی به وی نسبت دهید که نمیدانید.
پس خداوند همه اینها را حرام کرده، و بندگان را از ارتکاب آنها باز داشته است، چون در این کارها مفاسد خاص و عامی وجود دارد، و انجام این کارها ستم، و جرات کردن بر خدا و دست درازی بر بندگان خدا و تغییر دادن شریعت وی محسوب میشود.
آیهی ۳۴:
﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٣٤﴾[الأعراف: ۳۴].«و برای هر گروهی مدت زمانی است، پس هرگاه مدت آن فرا رسد نه لحظهای از آن تأخیر خواهند کرد و نه لحظهای پیشی میگیرند».
خداوند بنی آدم را بهسوی زمین پایین آورد و آنها را در آن ساکن گردانید، و برایشان مدتی مشخص قرار داد که هیچ ملت وگروهی نه جوامع و نه افراد نمیتواند از مدت معین شده پیشی جسه و یا از آن تاخیر بورزد.
آیهی ۳۶-۳۵:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ إِمَّا یَأۡتِیَنَّکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِی فَمَنِ ٱتَّقَىٰ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٥﴾[الأعراف: ۳۵].«ای فرزندان آدم! اگر پیامبرانی از خودتان پیش شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، پس هر کس پرهیزگاری کند و به اصلاح بپردازد نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین میگردند».
وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٦﴾[الأعراف: ۳۶].«و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و خود را بالاتر از آن قرار دادند و تکبر نمودند، ایشان اهل دوزخاند، آنان برای همیشه در آن میماند».
وقتی خداوند بنی آدم را از بهشت بیرون کرد، آنان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابها مورد آزمایش قرار داد، و پیامبران، آیات خدا را بر آنها خواندند و احکام خدا را برایشان بیان نمودند. سپس خداوند فضیلت کسانی را که پیامبران را اجابت میکنند و زیان کسانی را که دعوت پیامبران را اجابت نمیکنند بیان داشت و فرمود: ﴿فَمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾پس هر کس از آنچه خدا حرامنموده، از قبیل شرک، گناهان کبره و صغیره پرهیز کند، ﴿وَأَصۡلَحَ﴾و اعمال ظاهری و باطنیاش را اصلاح نماید، ﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ﴾پس آنان از شری که دیگران از آن میترسند نمیهراسند،﴿وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ﴾و آنان بر آنچه از دست دادهاند غمگین نمیگردند. و وقتی که ترس و اندوه منتفی شد امنیت کامل و سعادت و رستگاری همیشگی به دست میآید.
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ﴾و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و تکبر ورزیدند. یعنی نه دلهایشان به آیات ما باور و ایمان آورد ونه اعضایشان تسلیم آن شد. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ﴾ایشان اهل دوزخاند و برای همیشه در آن میمانند. و همانگونه که به آیات خدا توهین کردند و همواره آن را تکذیب نمودند، با عذاب همیشگی مورد اهانت قرار میگیرند.
آیهی ۳٧:
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بَِٔایَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ یَنَالُهُمۡ نَصِیبُهُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ٣٧﴾[الأعراف: ۳٧].«پس کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد یا آیات او را تکذیب کند؟ ایشان را بهرهای مقرر و معین است، تا آنگاه که فرستادگان ما به سراغشان آنید و جانشان را بگیرند، میگویند: کجاست آنچه که غیر از خدا به فریاد میخواندید؟ گویند: از ما ناپدید شدند، و بر خود گواهی میدهند که آنان کافر بودهاند».
یعنی هیچکس ستمگرتر از کسی نیست که، ﴿ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا﴾با قرار دادن شریک برای خدا و یا نسبت دادن نقص به او بر وی دروغ ببندد، و یا چیزی را به او نسبت دهد که نگفته است. ﴿أَوۡ کَذَّبَ بَِٔایَٰتِهِ﴾یا آیات واضح و روشنکننده حق، و هدایتکننده به راه راست را تکذیب کند، پس ایشان گرچه از دنیا بهرهمند شوند و بهرهای که برایشان در «لوح المحفوظ» نوشته شده است بدانان برسد، اما سودی به آنها نمیرساند، چرا که مدت اندکی بهرهمند شده، سپس مدتی طولانی عذاب داده میشوند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوۡنَهُمۡ﴾تا اینکه فرشتگانی که موظف به گرفتن جان و قبض ارواحشان میباشند، پیش آنها میآیند، ﴿قَالُوٓاْ﴾فرشتگان در این حالت از روی سرزنش به آنها میگویند: ﴿أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾کجا هستند بتهایی که به فریاد میخواندید؟ اکنون وقت نیاز است، اگر آنها میتوانند به شما فایدهای برسانند یا ضرری را دور کنند، دست به کار شوند.
﴿قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا﴾میگویند: از ما ناپدید شدند، و از بین رفتند و مضمحل گشتند و نمیتوانند چیزی از عذاب خدا را از ما دور کنند، ﴿وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ﴾و بر خود گواهی میدهند که آنها کافر بودهاند، و سزاوار عذاب خوارکننده وهمیشگی هستند.
آیهی ۳٩-۳۸:
﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِی ٱلنَّارِۖ کُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعٗا قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ لِأُولَىٰهُمۡ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِکُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰکِن لَّا تَعۡلَمُونَ٣٨﴾[الأعراف: ۳۸].«میفرماید: به همراه گروههایی از انسانها و جنها که پیش از شما رفتهاند وارد جهنم شوید، هر قوت گروهی وارد آتش شود هم جنس خود را نفرین میکند، تا اینکه همه در آن گرد میآیند، آن وقت پیروان به پیشینیان خود میگویند: پروردگارا! اینها ما را گمراه کردند، پس به آنان عذابی دو برابر از آتش بده. خداوند میفرماید: برای هر یک عذاب دو چندانی است اما شما نمیدانید».
﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا کَانَ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلٖ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ٣٩﴾[الأعراف: ۳٩].«و پیشینیان به پسینیان میگویند: شما بر ما هیچگونه برتری ندارید، پس بچشید عذاب را به سبب آنچه میکردید».
فرشتگان به آنها میگویند: ﴿ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ﴾در زمره گروههایی وارد شوید، ﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾گروههایی از جن و انس که پیش از شما بودهاند و بر کفر و استکباری که شما بر آن قرار دارید، قرار داشتند. پس همه سزاوار رسوایی و نابودی و هلاکت و ماندگاری در جهنم شدند. هر وقت که گروهی از آدمهای سرکش وارد جهنم میشود، ﴿لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا﴾هم جنس و هم کیش خود را نفرین میکند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُ بَعۡضُکُم بِبَعۡضٖ وَیَلۡعَنُ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا﴾[العنکبوت: ۲۵]. «و روز قیامت برخی از شما به برخی دیگر کفر میورزد و برخی از شما برخی دیگر را نفرین میکند».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعٗا﴾تا اینکه تمام اهل آتش اعم از اولین و آخرین، رهبران و روسا و مقلدین و پیروان همه در آتش جهنم گرد میآیند، ﴿قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ﴾پسینیان و پیروان ﴿لِأُولَىٰهُمۡ﴾به روسای خود میگویند، و پیش خدا شکایت میکنند که این روسا ما را گمراه ساختهاند، ﴿رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فََٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِ﴾پروردگارا! اینان ما را گمراه کردند، پس به ایشان عذابی دو چندان از آتش بده. یعنی عذاب آنان را چندین برابر کن، چون آنها ما را گمراه ساختند و کارهای پلید و زشت را برایمان آراستند. ﴿قَالَ لِکُلّٖ ضِعۡفٞ﴾خداوند میفرماید: عذاب هریک از شما چندین برابر است، و هریک از شما بهرهای از عذاب دارید ﴿وَلَٰکِن لَّا تَعۡلَمُونَ﴾ولی نمیدانید.
﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ﴾و سران و روسا به پیروانشان گفتند: ﴿فَمَا کَانَ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلٖ﴾شما هیچگونه برتری بر ما ندارید. یعنی همه ما در گمراهی و فراهم کردن اسباب عذاب مشترک هستیم، پس شما چه فضیلتی بر ما دارید؟ ﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ﴾پس بچشید عذاب را به سبب آنچه خود میکردید. اما مشخص است که عذاب سران و پیشوایان گمراهکننده سختتر و زشتتر از عذاب پیروان است همانطور که نعمتهای پیشوایان هدایت و روسای آن از پاداش پیروان بزرگتر است. خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفۡسِدُونَ٨٨﴾[النحل: ۸۸]. «کسانی که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، به سبب آنچه که میکردند بر عذابشان افزودیم». پس این آیات و امثال آن دلالت مینمایند سایر کسانی که آیات خدا را تکذیب میکنند، برای همیشه در عذاب میمانند، و در اصل عذاب آن مشترکاند گرچه برحسب اعمالشان و برحسب عناد و مخالفت و ستم و افترایشان در مقدار عذاب با یکدیگر تفاوت دارند. و دوستی و مودّتی که در دنیا میان آنها برقرار بود در روز قیامت به دشمنی و نفرین مبدّل میشود.
آیهی ۴۱-۴۰:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُجۡرِمِینَ٤٠﴾[الأعراف: ۴۰].«همانا کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و خود را از آن بالاتر دانستند، دروازههای آسمان به روی آنها گشوده نمیشود، و وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد، و اینگونه مجرمان را کیفر میدهیم».
﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّٰلِمِینَ٤١﴾[الأعراف: ۴۱].«برای آنان زیراندازی از جهنم و بالاپوشی از جهنم است، و اینگونه ستمکاران را سزا میدهیم».
خداوند متعال از عذاب کسی خبر میدهد که آیات او را تکذیب میکند و به آن ایمان نمیآورد و با اینکه آیات او آیاتی روشناند اما خود را از پذیرفتن آن بالاتر میداند و تسلیم احکام آن نشده، بلکه آنها را تکذیب کرده و روی میگرداند. و خبر میدهد که ایشان از هر خیر و برکتی ناامیداند، و چون بمیرند درهای آسمان بر ارواحشان گشوده نمیشود. هرچند ارواحشان بالا میروند و میخواهند بهسوی خدا عروج کنند، و اجازه میخواهند، اما به ارواح آنان اجازه بالا آمدن داده نمیشود.
همانطور که ارواحشان در دنیا بهسوی ایمان آوردن به خدا و شناخت و محبت او بالا نرفته و عروج نکردند، پس به همان صورت بعد از مرگ نیز بالا نمیروند، زیرا جزا از نوع و جنس عمل داده میشود. و مفهوم آیه این است که برای ارواح مومنان که از دستور خدا فرمان میبرند و آیات او را تصدیق میکنند درهای آسمان گشوده میشود تا بهسوی خدا عروج کنند و به جای در عالم اعلی برسند که خدا خواسته است و با نزدیک شدن به پروردگارشان شاد و مسرور، و با به دست آوردن خشنودی وی بهرهمند گردند.
و در مورد اهل جهنم فرموده است: ﴿وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِ﴾و وارد بهشت نمیشوند مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد. یعنی مگر اینکه شتر که از نظر جسمی از بزرگترین حیوانات است از سوراخ سوزن خیاطی که تنگترین سوراخ است عبور کند، و این معلّق کردن چیزی است به امر غیر ممکن. یعنی همانطور که داخل شدن و عبور کردن شتر از سوراخ سوزن خیاطی غیرممکن و محال است، داخل شدن به بهشت برای کسانی که آیات خدا را تکذیب میکنند محال و غیرممکن است. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ مَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُ﴾[المائدة: ٧۲]. «همانا کسی که برای خدا شریک قایل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش آتش جهنم است»، و در اینجا فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُجۡرِمِینَ﴾و اینگونه کسانی را که جنایتکار و مجرم هستند و سرکشیشان شدید است سزا میدهیم.
﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ﴾برای آنان فرش و زیراندازی از جهنم است. ﴿وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖ﴾و بر بالای سرشان سایههایی از عذاب است و آنان را میپوشاند. ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّٰلِمِینَ﴾و اینگونه کسانی را که بر خود ستم کردهاند سزا میدهیم، و این سزایی کامل و برابر است، و پروردگارت بر بندگان ستم نمیکند.
آیهی ۴۳-۴۲:
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٤٢﴾[الأعراف: ۴۲].«و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند ـ هیچکس را مکلف نمیسازیم مگر به اندازۀ توانش ـ ایشان اهل بهشتاند و ایشان برای همیشه در آن میمانند».
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣﴾[الأعراف: ۴۳]. «و هرگونه کینه را از دلهایشان بیرون میکنیم، رودها از زیر آنان روان است، و میگویند: خداوندی را سپاس میگوییم ما را بدین رهنمود فرمود، و ما راه نمییافتیم اگر خدا ما را رهنمون نمیکرد، و براستی که فرستادگانِ پروردگارمان حق را آوردند. و صدا کرده میشوند: این بهشت را به سبب آنچه انجام میدادید به ارث بردید».
وقتی خداوند عقاب و عذاب گناهکاران ِ ستمگر را بیان کرد، پاداش فرمانبرداران را نیز ذکر نمود و فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ﴾و کسانی که قلبا ایمان آوردند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته انجام دادند، پس هم ایمان آوردند، و هم عمل کردند، هم اعمال ظاهری را انجام دادند و هم اعمال باطنی را، هم کارهای واجب را انجام دادند و هم کارهای حرام را ترک گفتد. و از آن جا که فرموده الهی، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾عام و فراگیر است و همه کارهای شایسته اعم از واجب و مستحب را در بر میگیرد، و ممکن است برخی از آن برای بنده مقدور نباشد، فرمود: ﴿لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ﴾هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمیسازیم. یعنی به مقدار و اندازهای که در توانش هست، و انجام آن برایش مشکل نیست، پس در این حالت بر او لازم است که به اندازه توانش از خداوند بترسد، و وقتی که از انجام برخی از واجبات ناتوان شد که دیگران میتوانستند آن را انجام دهند، آن واجب از او ساقط میشود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة: ۲۸۶]. «خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمیسازد». ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَا﴾[الطلاق: ٧]. «خداوند هیچکس را مکلف نمیسازد مگر به اندازه آنچه به او دادهاست». ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ﴾[الحج: ٧۸]. «و خداوند در دین مشکلی برایتان قرار نداده است»، ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾[التغابن: ۱۶]. «پس به اندازهای که میتوانید از خدا بترسید».
بنابراین در صورت ناتوانی، واجبی بر گردن آدمی نیست، و در صورت ضرورت و ناچاری حرامی در میان نمیباشد. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ﴾ایشان که به ایمان و عمل صالح متصفاند، ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ﴾اهل بهشتاند و برای همیشه در آن باقی میمانند. یعنی از آن برگردانده نمیشوند، و به جای آن چیزی دیگر را طلب نمیکنند، چون آنها در بهشت انواع لذتها و خواستهها را میبینند که فراتر از آن چیزی نیست، و بالاتر از آن چیزی خواسته نمیشود.
﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ﴾و هرگونه کینه را از دلهایشان بیرون میکشیم. و این از کرم و احسان خدا برای اهل بهشت است، زیرا کینهای را که در دلهایشان بود و رقابتی را که در میان آنان بود برطرف کرده و از بین میبرد، تا برادران ودوستانی همدل و صمیمی باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ٤٧﴾[الحجر: ۴٧]. «و هرگونه کینهای را که در دلهایشان بود بیرون آوردیم، و آنان تبدیل به برادرانی میشوند که بر تختها و روبرو نشستهاند». و خداوند به هریک کرامت و بزرگواری میدهد به گونهای که شادو خوشحال میشود و هیچ نعمتی را بالاتر از آنچه که او در آن بسر میبرد. تصور نمیکند. پس، از حسادت و کینه ورزی در امام میمانند، زیرا در بهشت اسباب حسادت و کینه ورزی وجود ندارد.
﴿تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾رودها از زیرشان روان است و آن را به هر کجا که بخواهند جاری میکنند. اگر بخواهند آن را در داخل قصرها یا در اتاقهای بلند و بالا یا در باغهای بهشت و در زیر باغچههای شکوفا جاری میکنند، رودهایی که در کانالهای فراوانی بر سطح زمین نه زیر آن جریان دارند و نیکیهایی که نهایتی ندارد.
﴿وَقَالُواْ﴾بنابر این وقتی نعمتهایی را مشاهده میکنند که خداوند به آنها ارزانی نموده، و آنان را بوسیله آنها اکرام نموده است، میگویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا﴾سپاس خداوندی را که ما را به این رهنمود ساخت و بر ما منت نهاد و به دلهایمان القا و الهام کرد، پس دلهایمان به او ایمان آورد و بر انجام کارهایی که انسان را به این سرا میرساند منقاد و مطیع شد، و خداوند ایمان و اعمال ما را حفاظت نمود تا اینکه بوسیله آن ما را به این سرا رسانید. پس چه خوب است پروردگار بزرگ و بخشنده که از همان ابتدا به ما نعمت داد و نعمتهای ظاهری و باطنی را که غیر قابل شمارش است بهسوی ما سرازیر کرد.
﴿وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾و اگر خداوند با هدایت خویش و پیروی از پیامبرانش بر ما منت نمیگذاشت در وجود ما قابلیت پذیرش هدایت نبود. ﴿لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ﴾همانا پیامبر و فرستادگانِ پروردگار ما حق را آوردند. یعنی وقتی که آنها از نعمتهایی بهرهمند شدند که پیامبران از آن خبر داده بودند و این خبر برایشان تبدیل به حق یقین گشت، بعد از آنکه علم یقین هم داشتند میگویند: آنچه را که پیامبران به ما وعده داده بودند، دیدیم و آن را به دست آوردیم و همه آنچه آنها آوردند حق بود و شک و اشکالی در آن وجود نداشت،﴿وَنُودُوٓاْ﴾و به عنوان تبریک و بزرگداشت و احترام ندا داده میشوند که، ﴿أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾شما وارث این بهشت شدید. یعنی شما آن را به ارث بردیدو سهمیه شما قرار گرفت. اما سهمیه کافران آتش جهنم است، و شما این بهشت را به سبب آنچه میکردید به ارث بردید. برخی از سلف گفتهاند: اهل بهشت با بخشش و عفو خدا از آتش جهنم نجات یافته و به وسیله رحمت خدا وارد بهشت شده و منازل را تقسیم میکنند و به سبب اعمال صالح و ارث آن میشوند و این از رحمت خدا، بلکه از بالاترین انواع رحمت اوست.
آیهی ۴۵-۴۴:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَیۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ٤٤﴾[الأعراف: ۴۴].«و اهل بهشت اهل جهنم را صدا میزنند که آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود حق یافتیم، آیا شما آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟ میگویند: آری! در این هنگام ندا دهندهای میانشان ندا میدهد که لعنت خدا بر ستمکاران باد».
﴿ٱلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ کَٰفِرُونَ٤٥﴾[الأعراف: ۴۵].«کسانی که (مردم را) از راه خدا باز میدارند و آن را کج میخواهند و آنان به آخرت کافرند».
خداوند متعال پس از بیان استقرار هر یک از دو گروه در سرایشان و پس از آنکه پاداش و عذابی را دریافتند که پیامبران از آن خبر داده و کتابها آن را بیان کرده بودند، میفرماید: اهل بهشت اهل جهنم را صدا کرده و میگویند: ﴿أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا﴾آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود حق یافتیم، آنگاه که به ما وعده داد در برابر ایمان و عمل صالح، بهشت را به ما بدهد، پس ما وارد آن شدیم و چیزی را که خدا برایمان توصیف کرده بود مشاهده کردیم.
﴿فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمۡ حَقّٗا﴾پس آیا آنچه را که پروردگارتان به شما در برابر کفر و نافرمانی وعده داده بود حق یافتید؟ ﴿قَالُواْ نَعَمۡ﴾میگویند: آری! ما آن را حقیقت و درست یافتیم. پس راست بودن وعده خدا را برای همه مردم روشن میگردد، و چه کسی از خدا راستگوتر است؟!.
و تردید و شبهات از آنها دور میشود و مسئله تبدیل به حق الیقین میگردد و مومنان به وعده خدا خوشحال میشوند، و کافران از هر خیر و خوبی ناامید میگردند و اقرار و اعتراف میکنند که آنان سزاوار عذاب هستند.
﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَیۡنَهُمۡ﴾پس ندا دهندهای بین اهل بهشت و اهل دوزخ ندا داده و میگوید: ﴿أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ﴾نفرین خدا و دوری از هر خیر و خوبی، ﴿عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾بر ستمکاران باد، زیرا وقتی که خداوند دروازههای رحمت خویش را برای آنان باز کرد از روی ستم، خودشان را از آن بازداشته و دور کردند، و دیگران را هم از آن بازداشتند. پس هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند. و خداوند آن راه را راه راست میخواهد و اینکه سالکان راه ا و اهل اعتدال و میانه روی باشند.
﴿وَ﴾اما اینها، ﴿یَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾آن را منحرف و کج میخواهند و در صددند آن را کج نشان دهند، ﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ کَٰفِرُونَ﴾و آنان به آخرت کافرند. و این چیزی است که انحراف از راه و روی آوردن به شهوات حرام نفس، و ایمان نیاوردن به رستاخیز و نترسیدن از عذاب و امید نداشتن به پاداش را برای آنان پدید آورده است.
مفهوم این ندا این است که رحمت خدا بر مومنان است ونیکی او آنان را در بر میگیرد و احسانش همواره بر آنهاست.
آیهی ۴٩-۴۶:
﴿وَبَیۡنَهُمَا حِجَابٞۚ وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ یَعۡرِفُونَ کُلَّۢا بِسِیمَىٰهُمۡۚ وَنَادَوۡاْ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَن سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡۚ لَمۡ یَدۡخُلُوهَا وَهُمۡ یَطۡمَعُونَ٤٦﴾[الأعراف: ۴۶].«و در میان اهل بهشت و اهل جهنم مانعی وجود دارد و بر بالای اعراف مردانی هستند که هر یک را از روی سیمایشان میشناسند و اهل بهشت را صدا میزنند که درودتان باد. هنوز وارد بهشت نشدهاند و آنان امیدوارند وارد آن شوند».
﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٧﴾[الأعراف: ۴٧].«و چون چشمهایشان بهسوی دوزخیان میگردد، گویند: پروردگارا! ما را با قوم ستمکار قرار مده».
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ٤٨﴾[الأعراف: ۴۸].«و اهل اعراف مردانی را که از روی سیمایشان میشناسند صدا میزنند و میگویند: جمعیت شما و چیزهایی که بدان تکبر میورزیدید چه چیزی را از شما دور کرد؟».
﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٤٩﴾[الأعراف: ۴٩].«آیا اینان همان کسانی نیستند که شما سوگند خوردید که خداوند رحمتی را بدیشان نمیرساند؟ به آنان گفته میشود: وارد بهشت شوید، نه ترسی بر شما است و نه شما اندوهگین میگردید».
بین اهل بهشت و اهل دوزخ مانعی وجود دارد که به آن اعرافگفته میشود، نه از بهشت است و نه از جهنم و بر بالای هر دو سرا قرار دارد و هرکس که روی آن باشد هر دو گروه را نگاه میکند. و بر بالای این مانع مردانی هستند که هر یک از اهل بهشت و اهل جهنم را با سیمایشان یعنی با نشانهها و علامتهایی که با آن شناخته میشوند، میشناسند. پس وقتی به اهل جنت نگاه میکنند آنا را صدا میزنند که، ﴿أَن سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ﴾درودتان باد. یعنی آنان را سلام میکنند، و آنان هنوز وارد بهشت نشدهاند اما امیدوارانه وارد آن شوند و خداوند امید ورود به بهشت را در دلهایشان قرار دادهاست، چون میخواهد آنها را از بخشش خویش بهرهمند سازد.
﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ﴾و وقتی که چشمهایشان متوجه اهل دوزخ میشود و منظرهای زشت و هولناک را میبینند، ﴿قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾میگویند: پروردگارا! ما را همراه قوم ستمکار قرار مده. وقتی اهل اعراف اهل بهشت را ببینند، امیدواراند همراه آنها به بهشت درآیند، و به آنان سلام میکنند. و هنگامی که بدون اختیار چشمشان بهسوی اهل دوزخ برگردانده میشود از حالت آنها بصورت عام به خدا پناه میبرند.
سپس «خاص» را پس از «عام» بیان کرد و فرمود: ﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا یَعۡرِفُونَهُم بِسِیمَىٰهُمۡ﴾و اهل اعراف مردانی را صدا میزنند که آنا را از سیمایشا میشناسند و آنها اهل دوزخند که در دنیا دارای اُبّهت و شرافت و اموال و فرزندان بودند. اهل اعراف وقتی آنها را در عذاب، تنها و بدون یاور و فریادرس میبینند به آنها میگویند: ﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنکُمۡ جَمۡعُکُمۡ﴾جمعیت و گروهبندی شما در دنیا که بوسیله آن ناگواریها را دور میکردید و به خواستهایتان میرسیدید، امروز از بین رفته است و چیزی را از شما دور نمیکند. همچنین تکبر ورزیدنتان بر حق و خود را بالاتر دانستن از پذیرش آن و از کسی که آن را وارد و از کسی که از آن پیروی کرد چه سودی به شما داد.
سپس آنها بهسوی مردمی از اهل بهشت اشاره میکنند که در دنیا فقیر و ناتوان بودند و دوزخیان در دنیا آنها را مسخره میکردند، پس به اهل جهنم میگویند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ﴾آیا اینان که خداوند آنها را وارد بهشت نموده است، ﴿ٱلَّذِینَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا یَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍ﴾کسانی نیستند که شما سوگند میخوردید خداوند چیزی از رحمت خویش را به ایشان نمیرساند؟! و شما آنها را تحقیرمی کردید و به خود میبالیدید؟! همانا سوگندهایتان شکسته شد و چیزی از جانب خدا برایتان آشکار گردید که فکرش را نمیکردید.
﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ﴾پس به سبب آنچه میکردید وارد بهشت شوید. یعنی به عنوان احترام و بزرگداشت به این ناتوانان گفته میشود: به سبب اعمال صالح و کارهای شایستهتان وارد بهشت شوید، ﴿لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمۡ﴾شما نه از ناگواریهای آینده ترسی دارید، ﴿وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ﴾و نه بر گذشته اندوهگین میشوید، بلکه در امنیت و آسایش و اطمینان خاطر قرار دارید و از خوبی و برکتی که بر شما داده شده است خوشحال میگردید. و این مانند گفته خداوند متعال است که فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ٣٠﴾[المطففین: ۲٩-۳۰]. «همانا کسانی که جنایت پیشه بودند به مومنان میخندیدند، و هرگاه مومنان از کنارشان میگذشتند با چشم به آنان اشاره میکردند». تا اینکه میفرماید: ﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ٣٤ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ٣٥﴾[المطففین: ۳۴-۳۵]. «پس امروز کسانی که ایمان آوردند، به کافران میخندند و بر تختها تکیه زده و نگاه میکنند».
و اهل علم در مورد اینکه اهل اعراف چه کسانی هستند و کارشان چیست، اختلاف کردهاند. و صحیح آن است که اهل اعراف گروهی هستند که نیکی و بدیهایشان برابر است، پس نه بدیهایشان بیشتر است که وارد جهنم شوند و نه نیکیهایشان بیشتر است تا وارد بهشت بگردند. پس در اعراف ماندهاند تا وقتی که خدا بخواهد، سپس خداوند متعال آنها را به سبب رحمت خویش وارد بهشت مینماید، زیرا رحمت او بر خشم و غضبش پیشی گرفته و غالب آمده است و رحمت او هر چیزی را در بر میگیرد.
آیهی ۵۳-۵۰:
﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠﴾[الأعراف: ۵۰].«و اهل دوزخ بهشتیان را صدا میزنند که مقداری از آب یا از آنچه خدا به شما روزی داده است به ما ببخشید، میگویند: خداوند آن دو را بر کافران حرام کرده است».
﴿ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَهُمۡ لَهۡوٗا وَلَعِبٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَاۚ فَٱلۡیَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوۡمِهِمۡ هَٰذَا وَمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ٥١﴾[الأعراف: ۵۱].«کسانی که دینشان را به بازیچه و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را فریب داد، پس امروز آنان را فراموش میکنیم همانطور که ایشان رسیدن به چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار مینمودند».
﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِکِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥٢﴾[الأعراف: ۵۲].«و بیگمان کتابی برای آنان آوردهایم که آن را از روی علم و آگاهی توضیح داده و تبیین کردهایم، هدایت و رحمتی است برای قومی که ایمان میآورند».
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِیلَهُۥۚ یَوۡمَ یَأۡتِی تَأۡوِیلُهُۥ یَقُولُ ٱلَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَیَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ فَنَعۡمَلَ غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٥٣﴾[الأعراف: ۵۳].«آیا (آنان) جز در انتظار تأویل آنند؟ روزی که تأویلش فرا رسد، کسانی که آن را در دنیا فراموش کردهاند، میگویند: بیگمان پیامبرانِ پروردگارمان آمدند و حق را آوردند، آیا شفاعت کنندگانی برای ما هست که برایمان شفاعت کنند، یا برگردانده شویم؟ پس آنگاه اعمالی انجام میدهیم غیر از آنچه که انجام میدادیم. ایشان خویشتن را زیانبکار کردند و آنچه را که به دروغ میساختند از ایشان ناپدید گشته است».
اهل دوزخ که عذاب خدا آنها را به اوج بدبختی و هلاکت افکنده، و گرسنگی بیش از حد آنها را فراگرفته و تشنگی دردآور به آنان دست دادهاست، اهل بهشت را صدا میزنند و از آنان کمک خواسته و میگویند: ﴿أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ﴾مقداری آب یا آنچه خدا به شما روزی داده است به ما ببخشید. پس اهل بهشت به آنان پاسخ داده و میگویند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا﴾همانا خداوند آب و غذای بهشت را، ﴿عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾بر کافران حرام نموده است. و این سزای کافر ورزیدنشان به آیات خدا است، و اینکه دینشان را که دستور داده شده بودند بر آن مستقیم و استوار باشند، به بازیچه و سرگرمی گرفتند: ﴿لَهۡوٗا وَلَعِبٗا﴾یعنی دلهایشان از آن غافل شد و از آن اعراض نمود، و آن را به بازی گرفته و مسخره کردند. و یا اینکه معنی آن چنین است: و آنها بازی و سرگرمی را آیین و دین خود قرار دادند و با چنگ زدن به بازی و سرگرمی از دین استوار روی گرداندند.
﴿فَٱلۡیَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ﴾پس امروز انها را از یاد میبریم یعنی آنان را در عذاب رها میکنیم. ﴿کَمَا نَسُواْ لِقَآءَ یَوۡمِهِمۡ هَٰذَا﴾همانگونه که آنها فرا رسیدن این روز را از یاد بردند، انگار که فقط برای زندگی کردن در دنیا آفریده شده بودند و سزا و جزایی پیش روی ندارند. ﴿وَمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ﴾و آیات ما را انکار کردند در حالی که این انکارشان به خاطر کمبود و نقص آیات و دلایل خدا نبود، بلکه ﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِکِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ﴾کتابی را پیش آنها آوردیم که آن را بیان کردیم. یعنی همه مطالبی را که مردم به آن نیاز دارند در آن کتاب بیان نمودیم. ﴿عَلَىٰ عِلۡمٍ﴾آنچه را که به طور مفصل در آن کتاب آوردیم مبتنی بر آگاهی ِ خدا از حالتهای بندگان در تمامی زمانها و مکانها، و علم به آنچه که به صلاح آنان است و آنچه که برای آنان شایسته نیست، بود. و توضیح خدا توضیحی ناآگاهانه نیست که برخی از حالات را نداند و حکمی نامناسب را صادر نماید. بلکه بیان خدا از روی آگاهی و دانشی است که هرچیزی را احاطه نموده و رحمت او هر چیزی را در برگرفته است. ﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ﴾در سایه این کتاب، هدایت مومنان حاصل شده و حق و باطل و گمراهی و هدایت برای آنان بیان میشود. نیز بوسیله این کتاب مومنان به رحمت الهی یعنی خیر و سعادت دنیا و آخرت دست مییابند. پس در سایه قرآن گمراهی و بدبختی از آنها دور میشود. و کسانی که عذاب بر آنان واجب شده است به این کتاب بزرگ ایمان نیاورده و از اوامر و نواهی آن فرمان نبردهاند، پس برای آنان هیچ راه حلّی نمانده است جز اینکه مستحق نزول عذابی باشند که قرآن از آن خبر دادهاست.
بنابراین فرمود: ﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِیلَهُ﴾آیا جز این انتظار میکشند که تاویل آن بیاید؟ یعنی چیزی بیاید که قرآن از آن خبر داده است ؟همانطور که یوسف ÷وقتی تعبیر خوابش اتفاق افتاد، گفت: ﴿هَٰذَا تَأۡوِیلُ رُءۡیَٰیَ مِن قَبۡلُ﴾[یوسف: ۱۰۰]. «این تاویل رویا و خواب گذشته من است».
﴿یَوۡمَ یَأۡتِی تَأۡوِیلُهُۥ یَقُولُ ٱلَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ﴾روزی که تاویلش میآید کسانی که آن را قبلا در دنیا فراموش کردهاند پشیمان شده و به سبب انچه که در گذشته از دست دادهاند تاسف میخورند، و در حالی که جویای شفاعتکنندهای هستند تا سفارش کند گناهانشان آمرزیده شود، به آنچه پیامبران از آن خبر دادهاند اقرار کرده و میگویند: ﴿قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَیَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ﴾بیگمان پیامبران پروردگارمان حق را آوردند، پس آیا برای ما میانجیگرانی وجود دارد که برایمان میانجیگری کنند، یا به دنیا برگردانده شویم ﴿فَنَعۡمَلَ غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُ﴾و عملی غیر از آنچه که انحام میدادیم انجام دهیم؟ فرصت از دست رفته است و وقت بازگشت به دنیا نیست. ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِینَ٤٨﴾[المدثر: ۴۸]. «پس شفاعتِ میانجیگران به آنان سودی نمیدهد». و درخواست آنها مبنی بر این که به دنیا بازگردند تا عملی غیر از عملی که انجام دادهاند، انجام دهند دروغی بیش نیست، و هدفشان دور کردن عذابی است که به آن گرفتار شدهاند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ﴾[الأنعام: ۲۸]. «و اگر برگردانده شوند باز آنچه را که از آن نهی شدهاند تکرار میکنند، همانا ایشان دروغگویانند». ﴿قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾بدون شک خویشتن را ضایع کردند، آنگاه که سودهای فراوان را از دست دادند و راه هلاکت را در پیش گرفتند. و این زیان، همانند زیانِ از دست دادن اموال و کالاها یا فرزندان نمیباشد، بلکه این زیانی است که قابل جبران نمیباشد.
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ﴾و آنچه را که در دنیا به دروغ برای خود ساختند از دست دادند. یعنی چیزهایی که مبتنی بر امیال و آرزوهای خودشان بود و شیطان به آنها وعده میداد، از آنان ناپدید میشود، و به جایی آمدهاند که گمان آن را نداشتند، و باطل و گمراهیشان برایشان روشن گردیده، و راستی آنچه که پیامبران آورده بودند برایشان واضح و روشن گشته است.
آیهی ۵۴:
﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یُغۡشِی ٱلَّیۡلَ ٱلنَّهَارَ یَطۡلُبُهُۥ حَثِیثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٥٤﴾[الأعراف: ۵۴].«همانا پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس به عرش بلند و مرتفع گردید، روز را با شب میپوشاند و شب، شتابان به دنبال روز در حرکت است، و خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او مسخّر شدهاند (پدید آورد). آگاه باشید که آفریدن و فرمان دادن از آن اوست، بزرگوار و پاک و دارای خیرات فراوان است خداوندی که پروردگار جهانیان است».
خداوند با بیان اینکه او پروردگار و معبود یگانه است و شریکی ندارد، میفرماید: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾همانا پروردگارتان خداوندی است که آسمانها و زمین و آنچه در بین آنهاست را با بزرگی و گستردگی و محکمی و شگفتیشان آفریده است. ﴿فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ﴾آنها را در مدت شش روز آفریده است، که اول آن یکشنبه و آخر آن روز جمعه است. و وقتی که آفرینش آسمانها و زمین را به پایان رساند و حکم و فرمانش را در آنها به ودیعه نهاد، ﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾خداوند تبارک و تعالی بر عرش تعظیم بلند ومرتفع گردید که آسمانها و زمین و آنچه را در آنهاست و آنچه را میان آنهاست در بر میگیرد. منظور از استوا بلندی و ارتفاع بلندی و ارتفاعی است که شایسته و مناسب شکوه و عظمت و پادشاهی اوست. پس بر «عرش» بلند و مرتفع گردید و بر هستی فرمانروایی کرد و احکام کونی و احکام دینیاش را بر آن اجرا نمود. بنابر این فرمود: ﴿یُغۡشِی ٱلَّیۡلَ ٱلنَّهَارَ﴾روز روشن را با شب تاریک میپوشاند، پس تاریکی، گستره زمین را فرا گرفته و انسانها آرام میگیرند و مخلوقات به منازل و خانههایشان پناه میبرند، و از خستگی رفت و آمد روزانه میآسایند.
﴿یَطۡلُبُهُۥ حَثِیثٗا﴾شب شتابان به دنبال روز است، هر وقت شب بیاید روز میرود، و هر وقت روز بیاید شب میرود، و تا ابد این روند ادامه دارد، تا روزی که خداوند بساط این جهان را در هم میپیچد و بندگان از این سرا و جهان به سرا و جهانی دیگر منتقل میشوند.
﴿وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِ﴾و خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او مسخر هستند پدید آورد. یعنی ماه و خورشید و ستارگان به سبب اینکه خداوند آنها را تسخیر نموده است رام و مسخر شدهاند، امری که بر صفتهای کمال خداوند دلالت مینماید. پس خداوند این مخلوقات با عظمت را آفریده است که بیانگر کمال و قدرت او هستند. و استحکام و نظم سیستماتیک آنها بر کمال حکمت خداوند دلالت میکند. و منافع و مصالحی که در آنهاست بر گستردگی رحمت و دانش خداوند دلالت مینماید، و اینکه او معبود حقیقی است و عبادت جز برای او شایسته نیست.
﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُ﴾آگاه باشید که آفرینش و فرمان دادن تنها از آن اوست. یعنی آفریدن از آن اوست، زیرا همه مخلوقات بالا و پایین، و صفتها و کارهایشان را او آفریده است. و فرمان دادن نیز از آن اوست که شامل شریعتها و ارسالِ پیامبران است. پس «خلق» متضمن احکام کَونی و تقدیری خداست، و «امر» متضمن احکام دینی، شرعی و جزایی خدا در روز قیامت است.
﴿تَبَارَکَ ٱللَّهُ﴾بزرگ است خداوند تعالی و خیر و احسان او فراوان است، پس درذات خودش با برکت است چون اوصاف و کمالاتش بزرگ است. و برای دیگران نیز با برکت است، چرا که خیر فراوان و نیکی زیاد به آنان دادهاست. پس هر خیر و برکتی که در جهان است از آثار رحمت اوست. بنابر این فرمود: ﴿تَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾با برکت و دارای خیر فراوان است خداوندی که پروردگار جهانیان است. وقتی عظمت و شکوهش را بیان نمود که خردمندان را راهنمایی میکند تا تنها او را بپرستند و همه نیازها و حاجاتشان را از آستانه او بطلبند، به آنچه که بر این امر مترتب میشود دستور داد و فرمود:
آیهی ۵۶-۵۵:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥﴾[الأعراف: ۵۵].«پروردگارتان را فروتنانه و در پنهانی به فریاد بخوانید همانا او تجاوزگران را دوست ندارد».
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٦﴾[الأعراف: ۵۶].«و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید، و خداوند را با ترس و امید بخوانید. همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».
دعا، شامل دعای خواستن و دعای عبادت است. پس خداوند دستور داد تا او را فروتنانه بخوانند، ﴿تَضَرُّعٗا﴾یعنی در دعا و ینایش جدی و در عبادت نیز مستمر باشید. ﴿وَخُفۡیَةً﴾دعای پنهانی و آهسته نه آشکارا و علنی که بیم ریا در آن باشد. بلکه دعا باید آهسته و به صورت پنهانی صورت پذیرد و مخلصانه برای خدا باشد.
﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ﴾بدون شک خداوند آنان را که در هرکاری از حد میگذرند دوست ندارد. و از جملهی تجاوز این است که بنده چیزهایی را از خدا بخواهد که شایسته او نیست، و با دعای قطع صله رحم را بکند، و یا اینکه در دعا صدایش را بیش از حد بلند کند. پس همه اینها در تجاوزی که از آن نهی شده است داخلاند.
﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و با انجام گناه، در زمین فساد و تباهی مکنید، ﴿بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾بعد از آبادانی و اصلاح آن به وسیله طاعت و عبادت، زیرا گناه باعث تباهی اخلاق و کارها و روزیها میگردد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ﴾[الروم: ۴۱]. «به سبب آنچه که مردم کردهاند فساد در خشکی و دریا آشکار شده است». همانطور که اخلاق و اعمال و حالات دنیا و آخرت با طاعات و عبادات سامان مییابد. ﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًا﴾و خداوند را با بیم و امید بخوانید، یعنی در حالی که از عذاب او میترسید و به پاداش او و پذیرفته شدن عبادتتان امیدوارید و از رد شدن دعایتان میترسید. و خدا را مانند بندهای دعا نکنید که به پروردگارش دستور میدهد و او را راهنمایی میکند که چنین کن و چنان کن، بندهای که خودپسند بوده و خویشتن را بالاتر از جایگاهش قرار میدهد. نیز خدا را بسان کسی مخوانید که بیخبر و غافل است و دعا میکند. خلاصه آدابی که خداوند برای دعا بیان کرده چنین است: دعا باید مخلصانه و تنها برای خدا انجام شود، چون دعای پنهانی متضمن اخلاص است. و اینکه قلب باید بیم و امید داشته باشد نه اینکه بیخبر بوده و به اجابت و پذیرفته شدن دعا توجهی نداشته باشد، و این بهترین نوعِ دعا کردن، و احسانِ در دعا است، زیرا احسان در هر عبادتی آن است که تلاش شود به صورت کامل و بدون اینکه هیچ نقص و کمبودی در آن وجود داشته باشد ادا شود. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ﴾بیگمان رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است، کسانی که عبادت خدا را با نیکویی و احسان انجام داده و با بندگان خدا به نیکی رفتار مینمایند. پس هر چه بنده احسان و نیکوکاریاش بیشتر باشد به رحمت پروردگارش نزدیکتر میشود. در این آیه انسان مسلمان بر احسان و نیکوکاری تشویق شده است.
آیهی ۵۸-۵٧:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّیِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ کَذَٰلِکَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٥٧﴾[الأعراف: ۵٧].«و او خدایی است که بادها را پیشاپیش باران رحمت خود مژده رسان میفرستد، تا آنگاه که بادها ابرهای سنگینی را بردارند و آن را بهسوی سرزمینی مرده برانیم، پس در آن جا آب را فرو میفرستیم و بوسیلۀ آب از هر نوع میوهای پدید میآوریم. و بدینسان مردگان را بیرون میکنیم، باشد که پند بگیرید».
﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّیِّبُ یَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِی خَبُثَ لَا یَخۡرُجُ إِلَّا نَکِدٗاۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَشۡکُرُونَ٥٨﴾[الأعراف: ۵۸].«و زمین خوب به فرمان پروردگارش گیاهش میروید، و آن (زمینی) که خوب نیست جز گیاه ناچیز و کم بیرون نمیآورد. این چنین آیات را برای قومی که سپاسگزارند بیان میکنیم».
خداوند اثری از آثار قدرت و نسیمی از نسیمهای عطرآگین رحمت خویش را بیان کرده و میفرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِ﴾و خداوند است که بادها را میفرستد، بادهایی که مژده دهندهی نزول باران هستند، بارانی که آن را به فرمان خدا از زمین بر میخیزانند، آنگاه مردم به رحمت خدا شادمان میگردند و قلبهایشان نیز از نزول باران آرام میگیرد.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا﴾تا هنگامی که بادها ابرهای سنگینی را بردارند. برخی از بادها ابرها را تحریک کرده، و بادی دیگر آن را جمع مینماید و بادی دیگر آن را از جایی به جایی میبرد. ﴿سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّیِّتٖ﴾آنگاه آن را بهسوی سرزمینی مرده میرانیم که نزدیک است حیوانات آن هلاک شده و مردمانِ آن از رحمت خدا ناامید شوند.
﴿فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ﴾پس در آن سرزمین مرده، آب فراوان از آن ابر فرو میفرستیم، و خداوند برای آن بادی را مسخر میکند که آن را سرازیر کند، و باد دیگری را مسخر میسازد که آن را به فرمان خدا پراکنده نماید.
﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾پس بوسیله آن از انواع میوهها پدید میآوریم بنابر این مردم به رحمت خدا خوشحال میگردند و از خیرات و برکات وی بهرهمند میشوند.
﴿کَذَٰلِکَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ﴾اینگونه مردگان را بیرون میآوریم، باشد که شما متذّکر شوید. یعنی همانطور که زمین را پس از اینکه مرده بود با رویاندن سبزیها در آن، زنده کردیم، همانگونه نیز مردگان را پس از اینکه فرسوده شده و از بین رفته و پاره پاره شدند از قبرهایشان بیرون میآوریم. و این استدلال روشنی است، زیرا این دو مسئله با هم فرقی ندارند، پس کسی که رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار میکند با وجود اینکه او نظیر و مانند آن را میبیند، از روی عنادِ و انکارِ امور محسوس چنین میکند. و دراین آیه آدمی به تامّل در نعمتهای خدا و نظر افکندن در آن با چشم عبرت و استدلال نه با چشم غفلت، تشویق شده است.
سپس تفاوت زمینهایی را که بر آن باران میبارد بیان کرد و فرمود: ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّیِّبُ﴾و زمین که خاکش خوب و آماده است وقتی که باران بر آن ببارد، ﴿یَخۡرُجُ نَبَاتُهُ﴾گیاه و سبزه آن میروید، چرا که آن زمین برای روش آمادگی دارد، ﴿بِإِذۡنِ رَبِّهِ﴾یعنی گیاه و سبزه آن به اراده و خواست پروردگارش بیرون میآید. پس اسباب، مستقلا نمیتوانند هیچ چیزی را بوجود بیاورند مگر اینکه خداوند به آن فرمان دهد. ﴿وَٱلَّذِی خَبُثَ﴾و زمینی که خوب نیست، ﴿لَا یَخۡرُجُ إِلَّا نَکِدٗا﴾جز گیاه ناچیزی که فایده و برکتی ندارد نمیرویاند.
﴿کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَشۡکُرُونَ﴾این چنین آیات را به صورتهای گوناگون بیان میداریم، و در آن مثالها ذکر میکنیم و آن را برای موسی بیان مینماییم که با اعتراف و اقرار به نعمتهای خدا و به کار بردنِ آن در راه خشنودی او، شکر وی را به جای میآورند. پس آنان کسانیاند که از احکام و مطالبی که خداوند در کتابش به شیوههای مختلف بیان کرده است بهرهمند شده و فایده میبرند، چون آنان آنچه را که خداوند در کتابش بیان کرده است جز بزرگترین نعمتهایی میدانند که از سوی پروردگارشان به آنان رسیده است. پس خود را نیازمند آن میدانند و با خوشحالی آن را فرا میگیرند و در آن میاندیشند، و به تامل فرو میروند. پس برحسب استعداشان معانی آن را در مییابند. و این مثالی است برای دلهایی که وحی بر آنها نازل میشود، وحیی که اساس حیات و زندگی است، همانطور که باران اساس زندگی است. پس دل خوب و پاک وقتی که وحی بهسوی ان میآید آن را میپذیرد و برحسب پاک و خوب بودن عنصرش خوبی و نیکی میرویاند.
و اما دلهای ناپاک و بد که خیری در آن نیست وقتی که وحی بهسوی آنها میآید آنرا نپذیرفته بلکه خود را به خواب غفلت زده و از آن روی گردانده و با آن مخالفت میکنند. پس نزول وحی بر این دلها مانند بارانی است که بر شوره زار و ریگها و صخرهها میبارد و هیچ اثری بر جای نمیگذارد. واین مانند فرموده الهی که میفرماید: ﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِیَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّیۡلُ زَبَدٗا رَّابِیٗا﴾[الرعد: ۱٧]. «از آسمان آبی فرو فرستاد، پس رودهایی به اندازه درهها سرازیر شد، و سیل، کف انباشته شدهای را برداشت».
آیه ۶۴-۵٩:
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ٥٩﴾[الأعراف: ۵٩].«و همانا نوح را بهسوی قومش فرستادیم و او گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما معبود بر حقی جز او ندارید. همانا من بر شما میترسم که دچار عذاب آن روز بزرگ شوید».
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠﴾[الأعراف: ۶۰].«اشراف و رؤسای قومش گفتند: همانا تو را در گمراهی آشکاری میبینیم».
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١﴾[الأعراف: ۶۱].«گفت: ای قوم من! در من هیچگونه گمراهی نیست، ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان هستم».
﴿أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾[الأعراف: ۶۲].«پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم، و شما را پند و اندرز میدهم، و از جانب خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید».
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾[الأعراف: ۶۳].«آیا تعجب میکنید از اینکه پندی از جانب پروردگارتان بر مردی از خودتان برای شما آمده است تا شما را بیم دهد و تا پرهیزگاری کنید؟! و باشد که مورد رحمت قرار گیرید».
﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیۡنَٰهُ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمًا عَمِینَ٦٤﴾[الأعراف: ۶۴].«اما آنان او را تکذیب کردند و ما او و کسانی را که همراه با او در کشتی بودند، نجات دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم. همانا آن قومی نابینا بودند».
پس از آنکه خداوند مجموعهای شایسته از دلایل توحید و یگانگی خویش را بیان کرد، با ذکر سرگذشت پیامبران که مردم را بهسوی یگانگی و توحید خدا فرا خواندند، و با ذکر سرگذشت امتهایشان که به انکار و مخالفت با آنان پرداختند، و اینکه خداوند چگونه اهل توحید را یاری نمود و کسانی را که با آنان مخا لفت کردند و از آنها فرمان نبردند هلاک ساخت، دلایل دالّ بر توحید خویش را موید و مستحکم ساخت. و بیان نمود که دعوت همه پیامبران بر یک آیین و یک عقیده و باور متفق است. پس در مورد نوح اولین پیامبر فرمود: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِ﴾بیگمان نوح را بهسوی قومش فرستادیم تا آنها را به عبادت و پرستش خدای یگانه فرا خواند، در حالی که آنان بتان را میپرستیدند. ﴿فَقَالَ﴾پس به آنها گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ای قوم من! تنها خدا را بپرستید، ﴿مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُ﴾شما غیر از او معبودی ندارید. چون او آفریننده و روزی دهنده و مدّبر همه امور است و غیر از او جملگی آفریده و مخلوقاند و تحت تدبیر خدا قرار داشته و از خود اختیاری ندارند. سپس نوح آنها را ترساند و بیم داد که اگر از او اطاعت نکنند به عذاب خدا گرفتار میشوند. پس گفت: ﴿إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ﴾من بر شما میترسم که به عذاب روزی بزرگ گرفتار شوید. و این از اندرزگویی و خیرخواهی و مهربانی نوح ÷برای آنها بود که آنان را از عذاب همیشگی و شقاوت و جاودانگی بیم داد. هم چنانکه برادران پیامبرش که بیشتر از پدران و مادران نسبت به مردم مهربان و دلسوز بودند، مردم را از گرفتار شدن به عذاب خدا بر حذر میداشتند. وقتی نوح این سخن را گفت، به زشتترین صورت او را پاسخ دادند، ﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ﴾روسا و ثروتمندان قومش که مردم از آنها پیروی میکردند که غالبا همین گروه در برابر حق تکبر میورزند و به پیامبران گوش فرا نمیدهند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ﴾همانا ما تورا گمراهی آشکاری میبینیم. آنان به این اکتفا نکردند که از فرمان نوح سرپیچی کنند، بلکه خود را بالاتر از آن دانستند که از وی اطاعت کنند، و بزرگترین توهین را به او روا داشتند و او را به گمراهی متهم کردند و گمراهی او را گمراهی آشکاری نامیدند.
و این زشتترین نوع تکبر است که در عقلِ ضعیفترین مردم نمیگنجد. و این صفت در میان قوم نوح وجود داشت، چرا که آنها به نزد بتهایی میآمدند که خود آن را صورتگری کرده و با دستهای خودشان آن را تراشیده بودند، جماداتی که نمیدیدند و نمیشنیدند و کاری از آنها ساخته نبود. و آنها این جمادات را به جای آفریننده آسمانها و زمین قرار داده بودند و انواع عبادتها را برای این بتها انجام میدادند.
و اگر آنها عقلی داشتن که بوسیله آن حجت خدا بر آنان اقامه شود، بر آن حکم میشد که دیوانگان از آنان راه یافتهترند. پس نوح با نرمی و مهربانی و دلسوزی پاسخ آنها را داد تا شاید فرمان برند. بنابر این گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ﴾ای قوم من! در من هیچگونه گمراهی نیست. یعنی من در هیچ مسئلهای به گمراهی نیافتهام، بلکه من هدایتکننده و راه یافته هستم وبلکه هدایت او ÷از نوع و جنس هدایت پیامبران اولوالعزم است که بالاترین انواع هدایت و کاملترین آن محسوب میشود، و این هدایت همان رسالت تام و کامل است. بنابر این گفت: ﴿وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾بلکه من فرستادهای از جانب پروردگار جهانیان هستم. پروردگاری که پروردگار من و شما و همه خلایق است و من و شما و همه را پرورش دادهاست. بزرگترین پرورش او این است تا آنها را به انجام کارهای شایسته و اخلاق برتر و عقاید نیکو دستور دهند، و آنان را از مخالفت با این چیزها برحذر دارند.
بنابراین فرمود: ﴿أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ﴾و پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و شما را اندرز میگویم. یعنی وظیفه من تبلیغ و بیان توحید و اوامر و نواهی خداست، و آن را از سرِ اندارز و خیرخواهی و مهربانی نسبت به شما بیان میکنم. ﴿وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾و از جانب خدا چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. پس اگر میدانید باید از من پیروی کنید و از دستورم فرمان ببرید.
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ﴾آیا تعجب میکنید از اینکه یاد آوری و پند و موعظه از جانب پروردگار توسط مردی از شما برایتان آمده است؟ چگونه از حالتی تعجب میکنید که شایسته نیست از آن تعجب شود، و آن این است که پند و موعظه و نصیحت توسط مردی از خودتان آمده است که شما صداقت و حالت او را میدانید.
پس این از زمره عنایت و توجه خدا و نیکی و احسان او نسبت به شماست که باید با پذیرش و شکرگذاری به استقبال آن رفت. ﴿لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾تا شما را از عذاب دردناک بیم دهد، و اسبابی را که مایه نجات شماست فراهم کنید، که آن هم پرهیزگاری و ترس از خدا در ظاهر و باطن است. و بدین وسیله رحمت گسترده خود را شامل حال خود سازید.
ولی این سخنان در مورد آنها کار ساز نشد و فایدهای برای آنان در برنداشت. ﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیۡنَٰهُ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ﴾اما او را تکذیب کردند، پس او و کسانی را که همراه با وی در کشتی بودند، نجات دادیم. همان کشتیای که خداوند، نوح ÷را به ساختن آن دستور داد و به او وحی کرد که از هر نوع حیواناتی دو جفت را در آن سوار کند، و خانوادهاش، و هرکس را که ایمان آورده است در آن سوار کند، پس آنها را سوار کرد و خداوند آنان را بوسیله کشتی نجات داد.
﴿وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمًا عَمِینَ﴾و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم، همانا آنها در برابر هدایت قومی نابینا بودند، در حالیکه حق را دیدند، و خداوند دلایل روشنی توسط نوح به آنان نشان داد که هر انسان خردمندی با مشاهده آن ایمان میآورد. اما آنها نوح را مسخره کردند و به او توهین نمودند و کفر ورزیدند.
آیهی ٧۲-۶۵:
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٦٥﴾[الأعراف: ۶۵].«و بهسوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، جز او معبود بر حقی ندارید. آیا پرهیزگاری نمیورزید».
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ٦٦﴾[الأعراف: ۶۶].«رؤسا و اشراف کافر قوم او گفتند: همانا ما تو را ابله و بیخرد میبینیم، و ترا از دروغگویان میپنداریم».
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی سَفَاهَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٧﴾[الأعراف: ۶٧]. «گفت ای قوم من! هیچگونه کم خردی در من نیست، بلکه من فرستادهای از جانب پروردگار جهانیان هستم».
﴿أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ٦٨﴾[الأعراف: ۶۸].«من احکام و دستورهای پروردگارم را به شما میرسانم و من برایتان اندرزگویی امین هستم».
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡۚ وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ وَزَادَکُمۡ فِی ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗۖ فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٦٩﴾[الأعراف: ۶٩].«آیا تعجب میکنید از اینکه پندی از جانب پروردگارتان بر زبان مردی از شما برایتان آمده است تا شما را بیم دهد؟! و به یاد آورید وقتی که خداوند شما را جانشینانی پس از قوم نوح گرداند، و شما را در میان مردمان از قدرت جسمی بیشتری برخوردار کرد، پس نعمتهای خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید».
﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٧٠﴾[الأعراف: ٧۰].«گفتند: آیا پیش ما آمدهای تا تنها خدا را بپرستیم و آنچه را که پدرانمان میپرستیدند رها کنیم؟ پس آنچه که ما را بدان وعده میدهی بیاور اگر تو از راستگویان هستی».
﴿قَالَ قَدۡ وَقَعَ عَلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌۖ أَتُجَٰدِلُونَنِی فِیٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖۚ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ٧١﴾[الأعراف: ٧۱].«گفت: به درستی که عذاب و خشم بزرگی از جانب پروردگارتان بر شما واقع میشود، آیا با من در نامهایی که شما خود و پدرانتان نهادهاید، و خداوند برای آن دلیلی فرو نفرستاده است مجادله میکنید؟ پس منتظر باشید، من (هم) همراه شما از منتظرانم».
﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَاۖ وَمَا کَانُواْ مُؤۡمِنِینَ٧٢﴾[الأعراف: ٧۲].«پس او و کسانی را که همراهش ایمان آورده بودند در پرتو رحمت خویش نجات دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند و مؤمن نبودند ریشهکن و نابود کردیم».
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗا﴾و بهسوی عادِ نخستین که در سرزمین یمن بودند، برادر نسبی آنان هود ÷را فرستادیم که آنها را بهسوی توحید فرا خواند، و از شرک و سرکشی در زمین بازداشت. ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما معبود برحقی جز او ندارید، آیا اگر بر آنچه که بر آن قرار دارید پایدار بمانید از عذاب و ناخشنودی او نمیترسید؟ اما آنها نپذیرفتند و فرمان نبردند.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِ﴾اشراف و روسای کافرِ قومش در حالی که دعوت او را رد کرده و رای و نظر او را خار شمردند، گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ﴾همانا ما تو را جز فردی ابله و بیخرد نمیبینیم، و گمان غالب ما این است که تو از زمره دروغگویانی. و حقیقت برای آن دگرگون و منقلب شده بود، و کوریشان شدیدتر شد، آنگاه که پیامبرشان ÷را به سبب آنچه که خود بدان متصف بودند مورد نکوهش و مذمت قرار دادند، حال آنکه او از هرعیبی دور بود، زیرا در حقیقت آنان خود ابله و کم خرد و دروغگو بودند. و چه سفاهت و بیخردی بزرگتر از آن است که کسی حق را انکار و با آن مقابله نماید، و از فرمان بردن از رهبران و خیرخواهان سرباز زند، و قلب و جسمش از هر شیطان سرکشی اطاعت کند، و عبادت را برای غیر خدا انجام دهد و درختان و سنگهایی را بپرستد که برای او کاری نمیکنند؟! و چه دروغی بزرگتر از آن است که کسی چیزی از این امور را به خدا نسبت دهد؟!.
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی سَفَاهَةٞ﴾گفت: ای قوم من! به هیچ وجه من سفیه وبی خرد نیستم. بلکه او و پیامبر و راهنما وعاقل بود﴿وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. ﴿أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ٦٨﴾اوامر و احکام خدا را به شما میرسانم و من برای شما اندرزگویی امین هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذیرید و از پروردگار جهانیان فرمان برید.
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ﴾یعنی چگونه از چیزی تعجب میکنید که جای هیچ تعجبی در آن نیست؟ و آن این که خداوند مردی از شما را به سویتان فرستاده است که او را میشناسید، و شما را به آنچه که مصلحت و منفعت شماست پند میدهد، و شما را بر آنچه که به سود شماست بر میانگیزد، پس شما از روی انکار از وی تعجب میکنید!.
﴿وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ﴾پروردگارتان را ستایش کنید و سپاس بگوئید زیرا قدرت ونعمت به شما داده و شما را جانشینان امتهای هلاک شده کرده است، کسانی که پیامبران را تکذیب کردند پس خداوند آنها را هلاک ساخت و شما را باقی گذاشت تا ببیند که چگونه عمل میکنید. و بپرهیزید از اینکه به تکذیب کردن بپردازید همانطور که آنها تکذیب کردند، پس عذابی که به آنان رسید به شما نیز میرسد.
و نعمت خدا را به یاد آورید که آن را اختصاصا به شما داده. و آن این است که: ﴿وَزَادَکُمۡ فِی ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗ﴾قدرت و بزرگی جسم شما را از دیگر مردمان بیشتر کرده است. ﴿فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾پس نعمتهایی گسترده و پی در پی او را به یاد آورید. ﴿لَعَلَّکُمۡ﴾باشد که با به جای آوردن شکر نعمت و ادا کردن حق آن، ﴿تُفۡلِحُونَ﴾به خواستههایتان دست یازید و از امر ناگوار و نامطلوب نجات پیدا کنید. پس هود برای آنها موعظه کرد و آنان را پند داد، و به توحید و یکتاپرستی امر نمود، و برای آنها بیان کرد که خیرخواه و اندرزگویی امین برای آنان است. و آنان را برحذر داشت که خداوند آنها را به عذاب گرفتار کند، همانطور کسانی را که پیش از آنها بودند به عذاب خویش گرفتار کرد. و نعمتهایی را که خداوند به آنها ارزانی نهموده و روزی فراوانی را که بهسوی آنان سرازیر کرده بود به آنان یادآور شد، اما فرمان نبردند و دعوت او را نپذیرفتند.
﴿قَالُوٓاْ﴾با تعجب از دعوت هود، و در حالی که او را مطلع ساختند که محال است از او اطاعت کنند، گفتند: ﴿أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا﴾آیا پیش ما آمدهای تا تنها خدا را بپرستیم و آنچه را که پدران ما میپرستیدند رها کنیم؟
خداوند خوار و شرمسارشان کند! آنان چیزی را که واجبترین واجبات و کاملترین آن است در ردیف چیزی قرار دادند که در آن به مخالفت راه و برنامهای نمیپردازند که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتند. پس شرک و پرستش بتها را که پدرانِ گمراه خود را بر آن یافته بودند بر توحید و یگانگی خدا ترجیح دادند و پیامبران را تکذیب کردند و گفتند: ﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ﴾پس آنچه را که به ما وعده میدهی برایمان بیاور اگر تو از راستگویانی! و آنان با این درخواست نابودی خویش را طلب کردند.
﴿قَالَ﴾هود ÷به آنان گفت: ﴿قَدۡ وَقَعَ عَلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌ﴾عذاب و خشم بزرگی از جانب پروردگارتان بر شما واقع شد. یعنی حتما واقع میشود. زیرا اسباب آن فراهم شده و وقت و زمان هلاکت فرا رسیده است.
﴿أَتُجَٰدِلُونَنِی فِیٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم﴾چگونه با من در مورد چیزهایی مجادله میکنید که حقیقت ندارند؟ و چگونه در مورد بتهایی با من مجادله میکنید که آن را خدا نامیده اید، و هیچ چیزی حتی به اندازهی ذرهای از صفات الوهیت و خدایی در آن بتها وجود ندارد؟
﴿مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖ﴾خداوند در تایید این قضیه دلیلی نفرستاده است، زیرا اگر آن درست بود خداوند برصحت آن دلیلی فرو میفرستاد. پس این دلیلی است بر باطل بودن این ادعا، زیرا هیچ مسالهای نیست به ویژه در امور بزرگ و کلان مگر اینکه خداوند در مورد آن دلایلی بیان کرده که در سایه آن، مساله بر کسی پوشیده نمیماند.
﴿فَٱنتَظِرُوٓاْ﴾پس منتظر عذابی باشید که من شما را بدان وعده دادهام، ﴿إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ﴾همانا من همراه شما از منتظران هستم. و میان این دو انتظار فرق است، انتظار کشیدن کسی که از واقع شدن عذاب میترسد، و انتظار کشیدن کسی که از خدا چشم پاداش و یاری دارد. بنابر این خداوند میان دو گروه قصاوت کرد و این موضوع را فیصله داد. پس فرمود: ﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ﴾یعنی هود را نجات دادیم، ﴿وَٱلَّذِینَ﴾و آنان که ایمان آوردند ﴿مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا﴾همراه با او به رحمتی از جانب ما.
آنان همان کسانی بودند که خداوند بهسوی ایمان هدایتشان کرد و ایمان آنان را سببی برای نیل آنها به رحمت خویش قرار داد. پس آنان را به سبب رحمت خویش نجات داد. ﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا﴾و بوسیله عذاب سختی که هیچکس از آنان را باقی نگذاشت آنها را ریشه کن نمودیم و نابودشان کردیم و خداوند طوفان و تند باد شدیدی را برآنها مسلط نمود، که با هر چیزی برخورد میکرد آن را چون استخوان پودر شده میگرداند. پس هلاک شدند و چنان بلایی بر سر آنان آمد که چیزی جز مسکنهایشانبه چشم میخورد. پس بنگر سرانجام بیم داده شدگان چه شد! کسانی که حجت بر آنها اقامه شد اما تسلیم آن نشدند، وبه ایمان فرا خوانده شدند ولی ایمان نیاوردهاند، و سرانجامی آنها و هلاکت و خواری و رسوایی شد.
﴿وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ٦٠﴾[هود: ۶۰]. «و در این دنیا و در روز قیامت نفرین به دنبالشان است. آگاه باشی! همانا قوم عاد پروردگارشان را ناسپاسی کردند، نابود باد قبیله عاد، قوم بود».
و در اینجا فرمود: ﴿وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَاۖ وَمَا کَانُواْ مُؤۡمِنِینَ﴾و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند نابود و ریشه کن ساختیم. و آنان آیات را تکذیب کردند و به هیچ وجهی ایمان نیاوردند، بلکه تکذیب و مخالفت و تکبر و فساد در قلب آنان رسوخ کرد.
آیهی ٧٩-٧۳:
﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَکُمۡ ءَایَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡکُلۡ فِیٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٣﴾[الأعراف: ٧۳].«و بهسوی ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما معبودی به حق جز او ندارید، همانا دلیل و معجزهای از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است، این شترِ خداست که به عنوان معجزهای برای شما آمده است پس آن را بگذارید که در زمین خدا بخورد و بچرد، و آزاری بدان نرسانید که عذاب دردناکی شما را فرا میگیرد».
﴿وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُیُوتٗاۖ فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٧٤﴾[الأعراف: ٧۴].«و به یاد آورید آنگاه که خداوند شما را پس از قوم عاد وارث زمین قرار داد، و شما را در زمین جای داد، در دشتهای هموار و صاف آن برای خود قصر میساختید، و از کوهها برای خود خانه میتراشیدید. پس نعمتهای خدا را به یاد آورید و در زمین فساد و تباهی مکنید».
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٧٥﴾[الأعراف: ٧۵].«اشراف و رؤسای قومش که تکبر میورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما میدانید که صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند: ما به آنچه او بدان فرستاده شده است ایمان داریم».
﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِیٓ ءَامَنتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٧٦﴾[الأعراف: ٧۶].«مستکبران گفتند: ما به آنچه که شما بدان ایمان آوردهاید کافر هستیم».
﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ وَقَالُواْ یَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٧٧﴾[الأعراف: ٧٧].«پس شتر را کشتند و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کرده و گفتند: ای صالح! برای ما بیاور آنچه را که به ما وعده میدادی، اگر تو از پیامبرانی».
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٧٨﴾[الأعراف: ٧۸].«پس زمین لرزه آنان را فرا گرفت و در خانههایشان بر زانو بیحرکت افتادند و مردند».
﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡ وَلَٰکِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِینَ٧٩﴾[الأعراف: ٧٩].«پس صالح از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! بدون شک من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را نصیحت کردم ولی شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید».
﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ﴾و خداوند بهسوی قبیله معروف ثمود که در «حجر» و اطراف آن در سرزمین حجاز و جزیرۀ العرب سکونت داشتند، ﴿أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗا﴾برادرشان صالح را فرستاد، که پیامبر بود و آنان را به ایمان و توحید فرا خواند و از شرک و انباز گرفتن برای خدا نهی کرد. ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُ﴾گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید، شما جز او معبودی به حق ندارید. دعوت صالح ÷از جنس و نوع دعوت سایر برادران پیامبرش بود که مردم را به عبادت خدا فرا میخواند و برای آنان بیان میکرد که معبودی جز «الله» ندارند.
﴿قَدۡ جَآءَتۡکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ﴾بیگمان معجزهای از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است. یعنی امری خارق العاده که جز نشانهای آسمانی چیزی دیگر نمیتواند باشد، و مردم نمیتوانند مانند آن را بیاورند. سپس این معجزه را توضیح داد و گفت: ﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَکُمۡ ءَایَةٗ﴾این شتر خداست، نشانه و معجزهای است برای شما. یعنی این، شتری شریف و برتر است، چون به خدا نسبت داده شده است، و این نسبت، نسبت اکرام و بزرگداشت و نشانه بزرگی است. و در آیهای دیگر فرموده است: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَکُمۡ شِرۡبُ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾[الشعراء: ۱۵۵]. «برای او روزی مشخص برای آب نوشیدن است، و برای شما روزی مشخص».
و آنان چاهی داشتند و آن معروف به چاه شتر بود که آنها و شتر به نوبت از آن آب میخوردند، روزی شتر از آن آب مینوشید و آنان از پستانهایش شیر مینوشیدند، و یک روز نوبت آنها بود که بر چاه میآمدند و شتر از آنها دور میشد.
و پیامبرشان صالح ÷به آنها گفت: ﴿فَذَرُوهَا تَأۡکُلۡ فِیٓ أَرۡضِ ٱللَّهِ﴾آن را بگذارید تا در زمین خدا بچرد و مخارج آن بر شما نیست. ﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ﴾و آن را آزار ندهید، با سر بریدن یا غیرآن. ﴿فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾که عذابی دردناک شما را فرا میگیرد.
﴿وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَکُمۡ خُلَفَآءَ﴾و به یاد آورید وقتی که شما را در زمین جانشین قرار داد، و بهرهمندتان ساخت. ﴿مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ﴾بعد از قوم عاد که خداوند آنها را هلاک نمود، و شما را پس از آنها جانشین قرار داد.
﴿وَبَوَّأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و در زمین جایتان داد. یعنی به شما در زمین قدرت و نعمت داد و برایتان اسبابی را فراهم آورد که شما را به آنچه میخواستید میرساند. ﴿تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا﴾در زمینهای هموار و صاف برای خود کاخهای بلند و ساختمانهای مستحکم میسازید. ﴿وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُیُوتٗا﴾و کوهها را تراشیده و از آن برای خود خانه بنا میکنید که تاکنون آثار آنان از قبیل خانهها و تونلهایشان در کوهها مشاهده میشود. و این آثار تا وقتی که کوهها باقی هستند باقی است.
﴿فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ﴾پس نعمتهای خدا و بخشش و روزی و قدرتی را که به شما ارزانی نموده است به یاد آورید. ﴿وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ﴾و زمین را به وسیلهی فساد و گناه و تباه و خراب نکنید، زیرا گناهان سرزمینهای آباد را خراب و ویران میکند. و گناهان سرزمینشان را از آنان خالی گرداند و خانههای آنان را پس از آنها متروکه نمود.
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِ﴾روسا و اشراف مستکبر قومش که از پذیرفتن حق تکبر ورزیده بودند، ﴿لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾به مستضعفان گفتند. و از آن جا که مستضعفان همه مومن نبودند، ﴿لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِ﴾به کسانی از آنان که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما میدانید که صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده است؟ یعنی آیا او راست میگوید یا دروغ؟ مستضعفان گفتند: ﴿إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ﴾همانا ما به آنچه او بدان رسالت یافته است از قبیل توحید و خبر دادن از آن و امر و نهی او ایمان داریم.
﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِیٓ ءَامَنتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٧٦﴾مستکبران گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید کافر هستیم. پس تکبر، آنها را وادار ساخت تا تسلیم حق نشوند که ناتوانان و مستضعفان تسلیم آن شده بودند. ﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ﴾پس شتری را کشتند که صالح آنها را هشدار داده بود چنانچه به آن آزاری برسانند عذاب دردناکی به آنها میرسد.
﴿وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ﴾و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند. یعنی سنگدلی کردند و از روی تکبر از دستور خدا سربرتافتند، که هرکس از دستور او سرپیچی نماید خداوند عذاب سختی را به او میچشاند. و خداوند عذابی را بر آنها فرود آورد که آن را بر هیچکس دیگری فرود نیاورده بود.
﴿وَقَالُواْ﴾و با وجود اینکه با انجام دادنِ این افعال در مقابل خدا جسارت و گستاخی نموده، و عجز و ناتوانی را به خدا نسبت میدادند و نسبت به آنچه که انجام داده بودند بیمبالاتی کرده، بلکه حتی به آن افتخار میورزیدند، گفتند: ﴿یَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ﴾ای صالح! عذابی ر اکه به ما وعده میدهی، بیاور، اگر شما در مسئلهی «گرفتار شدن ما به عذاب» از راستگویانی. پس صالح فرمود: ﴿تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمۡ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٖۖ ذَٰلِکَ وَعۡدٌ غَیۡرُ مَکۡذُوبٖ﴾[هود: ۶۵]. «در خانههایتان سه روز بهرهمند شوید، آن وعده دروغینی نیست». ﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٧٨﴾پس زلزله آنها را فرا گرفت و در خانههایشان بر زانوهایشان افتادند و خداوند آنها را هلاک و ریشه کن کرد. ﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ﴾وقتی خداوند آنان را دچار عذاب ساخت، صالح ÷از آنان روی برتافت و پس از اینکه خداوند آنها را هلاک کرد، از روی سرزنش و توبیخ خطاب به آنها گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡ﴾ای قوم من! همانا همه آنچه را که خداوند مرا با آن به سویتان فرستاده بود به شما رساندم، و برای هدایت شما تلاش کردم، و کوشش نمودم تا راه راست و دین استوار را در پیش بگیرید.
﴿وَلَٰکِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِینَ﴾ولی شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید. و گفته اندرزگویان و نصیحت کنندگان را ردّ کرده، و ازهر شیطان رانده شدهای اطاعت میکنید. بدان که بسیاری از مفسرین در رابطه با این قصه میگویند: شتر از صخرهای سخت و صاف بیرون آمد که آنها به صالح پیشنهاد کرده بودند شتر را از آن بیرون آورد. و این صخره چون زنِ باردار به درد زایمان مبتلا شد تا اینکه شتر بیرون آمد و آن را مشاهده کردند. و گفتهاند: وقتی شتر را پی زدند و کشتند بچه شتری داشت که سه تا فریاد برآورد و کوه برایش شکافته گردید و در آن داخل شد، و صالح ÷به آنها گفت: نشانه آمدن عذاب بر شما این است که در روز اول چهرههایتان زرد، و در روز دوم چهرههایتان قرمز، و در روز سوم چهرههایتان سیاه میگردد. و همانطور که صالح گفت: «این داستان از روایتهای اسراییلی است که نقل کردن آن در تفسیر کتاب خداوند متعال شایسته نیست، و در قرآن به هیچ صورت چیزی وجود ندارد که بر صحت آن دلالت نماید، و اگر این داستان درست بود خداوند آن را بیان میکرد. چون در این داستان چیزهایی شگفتانگیز و عبرتها و نشانههایی وجود دارد که خداوند آنها را مهمل و سرپوشیده نگذاشته است تا از طریق کسی به مردم برسد که به نقل کردن او اعتمادی نیست. بلکه قرآن پارهای از امور مذکور در این داستان را تکذیب مینماید. صالح به آنها گفت: ﴿تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمۡ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٖ﴾سه روز در خانههایتان بهرهمند شوید و عیش و نوش نمایید. و در این وقتِ بسیار کم، لذّت ببرید چون بهرهمندی و لذتی جز این چند روز برایتان وجود ندارد. و برای کسانی که پیامبرشان عذاب را به آنها وعده داد، و مقدمات آن را برایشان بیان کرده است چه لذتی وجود دارد؟! و انگهی مقدمات آن عذاب روز به روز بیشتر تحقق پیدا کند، به صورتی که همه آنها چهرههایشان سرخ سپس زرد و سپس سیاه شود. آیا این مسایل با قرآن مخالف و متضاد نیست؟! در قرآن هدایت و رهنمودهایی وجود دارد که ما را از غیر قرآن بینیاز میکند. البته اگر حدیثی صحیح از پیامبر صدر این زمینه ثابت شده باشد که با کتاب خدا مخالفت نورزد آن را بر سر و چشم میگذاریم، زیرا قرآن به پیروی کردن از آن دستور دادهاست. ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ٧]. «آنچه را پیامبر به شما دادهاست، بگیرید و از آنچه که شما را از آن باز داشته است باز آیید». و قبلا گذشت که تفسیر کردن کتاب خدا با اخبار اسرائیلی جایز نیست، هرچند که روایت اسرائیلیات را در اموری که به دروغ بودن آن یقین نیست جایز قرار بدهیم، زیرا معانی کتاب خدا یقینی هستند و اخبار و روایتهای اسرائیلی را نمیتوان تصدیق یا تکذیب کرد. پس برابر قرار دادن امور یقینی با اموری که در آن تردید هست امکانپذیر نمیباشد.
آیهی ۸۴-۸۰:
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠﴾[الأعراف: ۸۰].«و لوط را به یاد آور آنگاه که او را بهسوی قومش فرستادیم آنگاه که به قومش گفت: آیا کار زشتی را انجام میدهید که پیش از شما هیچکس از جهانیان نداده است؟!».
﴿إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١﴾[الأعراف: ۸۱].«همانا شما به جای زنان با مردان آمیزش میکنید، بلکه شما قومی تجاوز پیشه هستید».
﴿وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡیَتِکُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ یَتَطَهَّرُونَ٨٢﴾[الأعراف: ۸۲].«و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: ایشان را از شهرتان بیرون کنید، آنان مردمانی هستند که به از انجام دادن زشتی دوری میجویند».
﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٨٣﴾[الأعراف: ۸۳].«و او و خانوادهاش را نجات دادیم، جز همسرش که از باقی ماندگان در عذاب بود».
﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٨٤﴾[الأعراف: ۸۴].«و بر آنان بارانی از سنگ باراندیم، پس بنگر که سر انجام گناهکاران چگونه است!».
﴿وَلُوطًا﴾و بنده ما لوط ÷را به یاد بیاور، وقتی که او را بهسوی قومش فرستادیم تا آنان را به پرستش خداوند یگانه دستور دهد، و از کار زشتی که پیش از آنان هیچکس آن را انجام نداد، نهی کند. ﴿إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ﴾آنگاه که به قومش گفت: آیا کار زشتی را انجام میدهید که هیچ زشتی بالاتر از آن وجود ندارد؟ ﴿مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾این عمل، کار بسیار زشتی بود که قوم لوط ابداع کردند، و این راه منحرف را برای پسینیان خود به یادگار گذاشتند. سپس آن را بیان نمود و فرمود: ﴿إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِ﴾چگونه زنان را که خدا برایتان آفریده است رها میکنید که در زنان محل بهره برداری و شهوت رانی و ارضای غریزه جنسی وجود دارد و با فطرت موافق است، و به مردان روی میآورید و با آنان آمیزش میکنید که این کار، بینهایت زشت و پلید است؟! و این محلی است که آلودگی و کثافت از آن بیرون میآید و انسان از نام بردن آن شرم میکند تا چه رسد به اینکه در این محل با کسی آمیزش نماید. ﴿بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ﴾بلکه شما قومی هستید که از مرز خدا تجاوز نموده و بر ارتکاب حرام جرات کرده اید. ﴿وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡیَتِکُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ یَتَطَهَّرُونَ٨٢﴾و پاسخ قوم لوط جز این نبود که گفتند:آنها را از شهر و دیارتان بیرون کنید، آنان قومی هستند که از انجام دادن زشتی دوری میجویند. ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٨﴾[البروج: ۸]. «و از آنان انتقام نگرفتند جز به خاطر اینکه به خدای توانا و ستوده ایمان آوردند».
﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٨٣﴾پس او و خانوادهاش را نجات دادیم جز همسرش که از باقی ماندگانِ هلاک شده معذّب بود. خداوند به لوط دستور داد تا شب هنگام خانوادهاش را بیرون ببرد، زیرا عذاب به هنگام صبح بر قومش فرود میآمد، پس لوط به هنگام شب خانوادهاش را بیرون برد جز همسرش که باقی ماند، و عذابی که به قومش رسید به او هم رسید. ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهِم مَّطَرٗا﴾و آنان را با سنگهای گرم و سخت که از سنگ و گل تشکیل یافته بود سنگباران کردیم، و خداوند آن دهکده ومردمانش را زیر و رو کرد. ﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ﴾پس بنگر که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟ سر انجامشان هلاکت و رسوایی همیشگی بوده است.
آیهی ۸٧-۸۵:
﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَٱلۡمِیزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨٥﴾[الأعراف: ۸۵].«و بهسوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم، و گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، شما معبود به حقی جز او ندارید، همانا دلیلی از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است، پس پیمانه و ترازو را کامل نمایید، و حقوق و اموال مردم را کم نکنید، و در زمین پس از اصلاح آن فساد و تباهی نورزید. این برایتان بهتر است اگر شما مؤمن هستید».
﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِکُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ کُنتُمۡ قَلِیلٗا فَکَثَّرَکُمۡۖ وَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٨٦﴾[الأعراف: ۸۶].«و بر سر هر راهی ننشینید تا کسانی را که به خدا ایمان آوردهاند بترسانید، و از راه خدا باز دارید، و آن را کج میخواهید. و یه یاد آورید وقتی که شما کم بودید پس خداوند شما را زیاد کرد. و بنگرید که سر انجام فسادکنندگان چگونه بوده است!».
﴿وَإِن کَانَ طَآئِفَةٞ مِّنکُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ بَیۡنَنَاۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ٨٧﴾[الأعراف: ۸٧].«و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام ایمان آوَرَد و گروهی ایمان نیاوَرَد، پس صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند، و او بهترینِ داوران است».
﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ﴾و بهسوی قبیله معروف مدین، ﴿أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗا﴾برادرشان شعیب را فرستادیم تا آنان را به عبادت خداوند یگانه و بیشریک فرا بخواند، و به آنها دستور دهد که پیمانه و ترازو را به صورت کامل بپردازند، و حقوق مردم را کم نکنند و با انجام دادن گناه در زمین فساد و تباهی ننمایند. بنابر این فرمود ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ﴾و در زمین بعد از اصلاح آن فساد مکنید این برایتان بهتر است اگر شما مومن هستید. زیرا ترک گناهان به خاطر فرمان بردن از دستور خدا و نزدیکی جستن به او برای بنده بهتر و سودمندتر از آن است که مرتکب گناهان شود، و موجب ناخشنودی خداوند جبار و عذاب جهنم گردد.
﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِکُلِّ صِرَٰطٖ﴾و بر سر هر راهی به کمین مردم ننشیند. یعنی راهی که رفت و آمد در آن زیاد است، و مردم را از آن بر حذر ندارید، ﴿تُوعِدُونَ﴾و مردم را از در پیش گرفتن آن مترسانید، ﴿وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِ﴾و کسانی را که به خدا ایمان آوردهاند از راه او باز ندارید. یعنی کسانی را که میخواهند به وسیله این راه هدایت شوند، بازندارید، ﴿وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾و راه خدا را کج میخواهید، به گونهای که آن را با هواهای نفسانی خود همسو ساید. حال آنکه بر شما ودیگران واجب بود راهی را که خداوند برای بندگانش قرار داده است و آدمی را به خشنودی او و سرای کرامت راهنمایی میکند در پیش بگیرید. راهی که بزرگترین رحمت و مهربانی خدا نسبت به بندگان است. پس به یاری آن مسلک بشتابید و بهسوی آن فرا بخوانید و از آن حمایت کنید. نه اینکه راهزنان این راه باشید، و مردم را از آن بازدارید، زیرا این کار ناسپاسی نعمت خدا و مخالفت و مبارزه با او، و کج کردن راستترین و میانهترین راه است. اما شما به کسی که این راه را در پیش گیرد توهین میکنید. ﴿وَٱذۡکُرُوٓاْ إِذۡ کُنتُمۡ قَلِیلٗا فَکَثَّرَکُمۡ﴾و به یاد آورید نعمت خدا را، آنگاه که کم بودید، پس شما را زیاد نمود. یعنی شما را با دادنِ همسران و فرزندان و سلامتی رشد داد و شما را با بیماریهایی از قبیل «وبا» و دیگر بیماریهایی که (از نسل و تعداد) شما میکاست نیازمود، و دشمنی را بر شما مسلط نگرداند که نابودتان کند. و شما را در زمین پراکنده نکرد، بلکه با گرد آوردن در یکجا و سرازیر کردن روزی به سویتان و فراوانی نسل بر شما انعام کرد. ﴿وَٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ﴾و بنگرید که سرانجام فسادکنندگان چگونه است؟ پس شما آنها را در گروههایشان جز پراکنده نمیبیند، و جز وحشت و گیاهانی در اماکن سکونتشان نمییابید. و نام نیکی از خود برجای نگذاشتهاند، بلکه در دنیا نفرین و در روز قیامت خواری و رسوایی بهره آنان است.
﴿وَإِن کَانَ طَآئِفَةٞ مِّنکُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِیٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ﴾و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام ایمان آوَرَد و گروهی دیگر ایمان نیاوَرَد که بخش اعظم آنان را گروه بیایمان تشکیل میدهد، فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ بَیۡنَنَاۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ﴾پس صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند، و او بهترین داوران است، اهل حق را یاری داده و باطل گرایان را به عذاب و عقوبت دچار خواهد کرد.
آیهی ٩۳-۸۸:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّکَ یَٰشُعَیۡبُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرۡیَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ٨٨﴾[الأعراف: ۸۸].«رؤسا و اشراف مستکبر قومش گفتند: ای شعیب! تو و کسانی را که به همراهت ایمان آوردهاند از شهر و آبادی خود بیرون میکنیم، یا اینکه به آئین ما برمیگردید. شعیب با تعجب و انکار به قوم خود گفت: آیا هرچند اگر دوست هم نداشته باشیم که پیرو دین و ملت باطل شما بشویم (باز ما را از شهر خودتان بیرون میکنید)؟!».
﴿قَدِ ٱفۡتَرَیۡنَا عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِی مِلَّتِکُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ٨٩﴾[الأعراف: ۸٩].«اگر به آئین شما درآییم پس از اینکه خدا ما را از آن نجات داده است همانا بر خدا دروغ بستهایم. برای ما شایسته نیست که به آن درآییم مگر اینکه پروردگار بخواهد، علم پروردگارِ ما همه چیز را در برگرفته است، بر خدا توکل نمودهایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن و تو بهترین داوری کنندگانی».
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَیۡبًا إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٩٠﴾[الأعراف: ٩۰].«و سران کافر قومش گفتند: اگر شما از شعیب پیروی کنید همانا آنگاه از زیان کاران هستید».
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٩١﴾[الأعراف: ٩۱].«پس زمین لرزه شدیدی آنان را فرا گرفت و در خانههایشان بر زانو افتادند و مردند».
﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَاۚ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِینَ٩٢﴾[الأعراف: ٩۲].«کسانی که شعیب را تکذیب کردند گویی خود در آن دیار سکونت نداشتند، کسانی که شعیب را تکذیب کردند آنان زیان کاران بودند».
﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَنَصَحۡتُ لَکُمۡۖ فَکَیۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ کَٰفِرِینَ٩٣﴾[الأعراف: ٩۳].«پس، از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! بیگمان پیامهای پروردگارم را به شما رساندم، و شما را نصیحت کردم، پس چگونه به خاطر قومی اندوه میخورم که کافر بودند؟».
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِ﴾اشراف و سران متکبر قومش که از خواستها و امیال خود پیروی کرده و با لذتها و خوش گذرانیها سرگرم و غافل شده بودند، وقتی که حق پیش آنان آمد و دیدند که با خواستهای پلیدشان موافق نیست، آن را رد کردند و از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند، و به پیامبرشان شعیب و مومنان مستضعفی که همراه او بودند، گفتند: ﴿لَنُخۡرِجَنَّکَ یَٰشُعَیۡبُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرۡیَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا﴾ای شعیب! حتما تو و کسانی را که همراه تو ایمان آوردهاند از شهر و آبادی خود بیرون میکنیم، یا اینکه باید به دین ما برگردید. آنها نیروی ردمنشانه و درنده خویی خود را در مقابله با حق به کار گرفتند و هیچ دین و عهد و حقی را رعایت نکردند، بلکه هوی و هوس و خواستهایشان را در نظر گرفتند و از سفاهت و ابلهی خود که آنان را بر این سخن فاسد راهنمایی کرده بود پیروی نموده وگفتند: یا تو و کسانی که به شما ایمان آوردهاند به دین ما بر میگردید و یا اینکه از شهر و آبادی خود بیرونتان میکنیم. پس شعیب ÷آنان را فرا خواند وامیدوار بود ایمان بیاورند. اما او را تهدید کردند که اگر از ما پیروی نکنید شما را از وطن اخراج میکنیم. در حالی که او و کسانی که همراهش بودند به اقامت در آن سزاوارتر بودند. ﴿قَالَ﴾شعیب ÷با تعجب از سخنشان گفت: ﴿أَوَلَوۡ کُنَّا کَٰرِهِینَ﴾آیا علی رغم اینکه از دین و آئین باطلتان متنفر هستیم و آن را باطل میدانیم باز از شما پیروی نماییم؟! زیرا کسی به دین شما فرا خوانده میشود که به آن علاقه داشته باشد، اما کسی که آشکارا مردم را از آن باز میدارد و پیروان آن را تقبیح میکند چگونه بهسوی آن فرا خوانده میشود؟!.
﴿قَدِ ٱفۡتَرَیۡنَا عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِی مِلَّتِکُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَا﴾بر ما گواه باشید که اگر به دین شما برگردیم بعد از آنکه خدا ما را از شر آن نجات داده است، ما دروغگو هستیم، و به خدا دروغ نسبت میدهیم، زیرا میدانیم که هیچ دروغ و افترایی بزرگتر از آن نیست که کسی برای خدا شریک قرار بدهد، حال آنکه او یگانه و یکتا و بینیاز است، خداوندی که نه همسری دارد ونه فرزندی و نه در پادشاهی شریکی دارد. ﴿وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ﴾و ما را نسزد که به آن درآییم و به آن برگردیم.
یعنی غیر ممکن است که به آن برگردیم و این یک امر محال است. پس شعیب ÷آنها را از اینکه با آنان موافقت کند از چند جهت ناامید کرد، یکی اینکه دین آنها را نمیپسندند، و از شرکی که بر آن قرار دارند متنفر هستند. دیگر اینکه شعیب آیین آنها را توهم و دروغ به حساب آورد، و آنها را گواه گرفت که اگر او و کسانی که همراهش هستند از آنها پیروی کنند دروغگو میباشند. و دیگر اینکه شعیب و یارانش به نعمتی که خدا به آنان ارزانی داشته بود اعتراف کردند و آن اینکه خداوند آنان را از آن دین منحرف نجات دادهاست. و دیگر اینکه برگشتن آنها به آن دین خرافی پس از اینکه خداوند آنها را هدایت کرد غیرممکن و محال است. و با توجه به تعظیم خدا در دلهایشان و اعتراف به بندگی او و اینکه او معبود یکتا است و عبادت جز برای او شایست نیست، و اقرار به اینکه معبودان مشرکان باطل هستند، امکان ندارد که به دین آنان برگردند، زیرا خداوند به آنان عقل و خردی را ارزانی نموده است که بوسیله آن حق و باطل و هدایت و گمراهی را تشخیص میدهند.
اما از آنجا که مشیت خدا و اراده او در آفریدگانش نافذ است و هیچکس نمیتواند از دایره مشیت و خواست او بیرون رود گرچه تمامی اسباب دست به دست هم دهند وتمامی نیروها همسو باشند آنها بر خود حکم نمیکنند که چیزی را خواهند کرد یا آن را ترک کنند. بنابر این استثنایی قایل شدند و گفتند: ﴿وَمَا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِیهَآ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا﴾و ما را نسزد که به آن برگردیم مگر اینکه پروردگار ما بخواهد. یعنی برای ما و دیگران ممکن نیست که از دایره خواست و مشیت خدا که تابع علم و حکمت اوست بیرون رویم. ﴿وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًا﴾و علم و آگاهی پروردگارمان هر چیزی را حاطه نموده است. پس خداوند آنچه را که شایسته بندگان است، میداند، و تدبیر امور آنان بر عهده اوست. ﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَا﴾بر او اعتماد نمودهایم و او ما را به راه راست هدایت خواهد کرد. بر او توکل نمودهایم و او ما را از همه راههای جهنم نجات میدهد، زیرا هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کافی است و امر دین و دنیایش را برای او آسان میگرداند.
﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ﴾پروردگارا! بین ما و قوم ما به حق داوری کن. یعنی مظلوم و صاحب حق را بر ظالم و مخالف حق پیروز گردان. ﴿وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ﴾و تو بهترین گشایندگان هستی. و خداوند برای بندگانش به دو صورت گشایش میآورد، گشودن علم و دانش به وسیله روشن شدن حق از باطل و هدایت از گمراهی، و روشن کردن اینکه چه کسی بر راه راست است و چه کسی از آن منحرف گشته است. و نوع دوم داوری و گشایش خدا به وسیله عقوبت ستمگران و نجات و بزرگداشت صالحان صورت میپذیرد. پس آنان از خدا خواستند که میان آنها و قومشان به حق و عدالت داوری کند و از نشانهها و عبرتهایش چیزهایی به آنان نشان دهد که هر دو گروه راهشان را از یکدیگر جدا کنند.
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِ﴾و اشراف و روسای کافر قومش مردم را از پیروی کردن از شعیب برحذر داشته و میگفتند: ﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَیۡبًا إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾اگر شما از شعیب پیروی کنید آنگاه از زیان کاران هستید. این چیزی بود که نفسشان برای آنها آراسته و آنان را فریب داده بود که زیان و بدبختی در پیروی کردن از هدایت ورشد است. اما ندانستند که زیان کامل و همه جانبه در پایبندی به گمراهی و گمراه کردن دیگران است، که آنان بر آن بودند. و زمانی متوجه این قضیه شدند که عذاب آنها را فرا گرفت.
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾پس زلزله شدیدی آنان را فرا گرفت، ﴿فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ﴾و در خانههایشان بیهوش و خشکیده و مرده افتادند. خداوند متعال حال بد آنها را بیان کرده و میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَا﴾کسانی که شعیب را تکذیب کردند گویی که در خانههایشان سکونت نداشته و از آن لذت نبرده و از سایههای دلپذیر آن استفاده نکردهاند.
انگار در تفریحگاهها و نهرهای آن تفرّج نکرده و از میوههای درختان آن نخوردهاند. پس عذاب، آنانرا در برگرفت و مکان سرگرمی و بازی و لذت جویی آنها را تبدیل به مکان اندوه و بدبختی و عذاب کرد. بنابر این فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیۡبٗا کَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾کسانی که شعیب را تکذیب کردند آنان زیان کاران بودند. یعنی فقط آنان زیانکارند، چون آنها خویشتن و دین و خانوادههایشان را در روز قیامت ضایع میکنند و این زانی آشکار است. نه کسانی که به آنها گفتند: ﴿لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَیۡبًا إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ﴾اگر شما از شعیب پیروی کنید همانا آنگاه از زیان کاران هستید.
پس وقتی که هلاک شدند پیامبرشان ÷ از آنان روی برتافت، ﴿وَقَالَ﴾و پس از مرگشان با سرزنش و توبیخ خطاب به آنان گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی﴾ای قوم من! همانا پیامهای پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان بیان کردم به نحوی که به اعماق وجود و دلهایتان رسید، و در آن جای گرفت، و در یافتید که پیامی بالاتر از آن وجود ندارد. ﴿وَنَصَحۡتُ لَکُمۡ﴾و شما را نصیحت کردم اما شما نصیحت مرا نپذیرفتید و از راهنماییها اطاعت نکردید بلکه سرپیچی و سرکشی نمودید.
﴿فَکَیۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ کَٰفِرِینَ﴾پس چگونه برای کسانی اندوهگین شوم که خیری در آنها نیست؟ و خیر پیش آنها آمد اما آن را رد کرده و نپذیرفتند. بنابر این جز شر و بدی چیزی شایسته اندوه خورد، بلکه به هلاکت و نابودشدنشان باید شاد شد. بار خدایا! از رسوایی و خواری به تو پناه میبرم! و چه شقاوت و عقوبتی بزرگتر از آن است که آدمی به حالتی برسد که خیرخواهترین مردم از وی بیزاری جوید؟!.
آیهی ٩۵-٩۴:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَضَّرَّعُونَ٩٤﴾[الأعراف: ٩۴].«و در هیچ شهر و آبادی پیامبری را نفرستادهایم مگر اینکه اهالی آنجا را با مشکلات و مصائب گرفتار کردیم تا شاید تضرع و زاری کنند».
﴿ثُمَّ بَدَّلۡنَا مَکَانَ ٱلسَّیِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ فَأَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٩٥﴾[الأعراف: ٩۵]. «سپس به جای بدی، نیکی را قرار دادیم تا اینکه فزونی گرفتند و گفتند: پدرانمان را هم ناخوشی و خوشی رسیده است، پس آنان را ناگهان گرفتیم در حالیکه آنها نمیفهمیدند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّبِیٍّ﴾و در هیچ شهر و آبادی پیامبری را نفرستادهایم که آنان را به عبادت خدا فرا خواند و از شر و بدی باز دارد، و آنان از دین وی پیروی نکنند، ﴿إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا﴾مگر اینکه اهل آن جارا، ﴿بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ﴾با فقر و بیماری و انواع مصیبتها مورد آزمایش قرار دادهایم. ﴿لَعَلَّهُمۡ﴾تا شاید وقتی که به این مصیبتها دچار گردند فروتن شوند. و ﴿یَضَّرَّعُونَ﴾به درگاه خدا زاری و تضرع نمایند و تسلیم حق شوند.
﴿ثُمَّ﴾سپس وقتی که دچار شدن به مصایب در آنان کارساز نشد و استکبار آنها ادامه یافت و طغیان و سرکشیشان بیشتر شد، ﴿مَکَانَ ٱلسَّیِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ﴾به جای سختی و بدی، نیکی را قرار دادیم. پس خداوند روزیها را بهسوی آنها سرازیر نمود و جسمهایشان را تندرست و سلامت کرد، و بلا و مصیبتها را از آنان دور ساخت، ﴿حَتَّىٰ عَفَواْ﴾تا اینکه زیاد شدند و روزیهایشان فراوان شد، و در نعمت و فضل خدا فرو رفتند، و مصیبتهایی که بر آنان آمده بود فراموش نمودند، ﴿وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ﴾و گفتند: پدرانمان را ناخوشی و خوشی رسیده است. یعنی این عادت و شیوه همواره در میان گذشتگان و آیندگان موجود بوده است، و برحسب دگرگونیهای زمان و چرخش روزگار گاهی درخوشی و ثروتمندی به سر برده و گاهی در ناراحتی و تنگدستی قرار داشتند. و پنداشتند که این مصیبتها به خاطر پند گرفتن و موعطه و استدراج و باز آمدن نیست. تا اینکه شاد شدند و به آنچه داده شده بودند خوشحال گردیدند و دنیا آنها را شیفته و مجذوب خود کرد. ﴿فَأَخَذۡنَٰهُم﴾پس بناگاه (گریبان) آنها را گرفتیم. ﴿بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ﴾ناگهان (آنان را گرفتیم) در حالی که آنان نمیفهمیدند. یعنی هلاک شدن و نابود گشتن به ذهن آنان خطور نمیکرد و گمان میبردند که آنها شایستگی برخورداری از این نعمات را دارند و میتوانند آنها را در قبضه خود نگاه دارند. و در این پندار بودند که این نعمتها همیشه در دسترس آنان بوده و به جایی دیگر منتقل نخواهند شد.
آیهی ٩٩-٩۶:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٩٦﴾[الأعراف: ٩۶].«و اگر اهل این شهر و آبادیها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه میکردند، برکتهای آسمان و زمین را بر آنان میگشودیم، اما تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آنچه که میکردند (گریبانشان را) گرفتیم».
﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا بَیَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧﴾[الأعراف: ٩٧].«آیا مردمان این شهرها ایمن شدند از اینکه عذاب ما شبانگاه پیش آنها بیاید، در حالیکه آنها خوابیدهاند؟».
﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٩٨﴾[الأعراف: ٩۸].«آیا مردمان این شهرها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاه به سراغ آنها بیاید در حالیکه بازی میکنند؟».
﴿أَفَأَمِنُواْ مَکۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا یَأۡمَنُ مَکۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩﴾[الأعراف: ٩٩].«آیا از مکر و انتقام خدا ایمن شدند؟ جز قوم زیانکار از مکر خدا ایمن نمیشود».
خداوند متعال ذکر نمود کسانی که پیامبران را تکذیب میکنند به منظور پندپذیری و برحذر داشته شدن به ناخوشی و ناگواریها گرفتار میشوند، و از باب استدراج و مکر به خوشیها دست مییازند. سپس بیان نمود که اگر اهالی آبادیها قلبا ایمان بیاورند، ایمانی صادق و راست که اعمال آنرا تصدیق نمایند، و در ظاهر و باطن با ترک کردن همه آنچه از خدا حرام نموده است تقوای الهی را رعایت کنند، برکتهای آسمان و زمین بر روی آنان گشوده میشود، و خداوند پی درپی از آسمان برای آنان باران میفرستد و از زمین چیزهایی برای آنان میرویاند که خود و چهارپایانشان به وسیله آن زندگی شاد و خرم و روزی فراوان خواهند داشت، و بدون اینکه برای به دست آوردن آن دچار رنج و خستگی و زحمت شوند. اما آنها ایمان نیاوردند و پرهیزگاری نکردند، ﴿فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ﴾پس ناگهان آنان را به سبب آنچه که میکردند به عقوبتها و بلاها و قطع برکات، و نزول آفتهای زیاد گرفتار کردیم، و این سزای پارهای از اعمالشان است، و اگر خداوند آنها را به سبب همه آنچه که کردهاند مجازات نماید، هیچ جنبدهای را بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١﴾[الروم: ۴۱]. «فساد و تباهی در خشکی و دریا به سبب آنچه مردمان کردند آشکار گردید، تا سزای پارهای از آنچه که کردهاند را به آنان بچشاند، شاید باز آیند».
﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ﴾آیا مردمان و اهالی آبادیهایی که پیامبران را تکذیب کردند ایمن شدند، ﴿أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا﴾از اینکه عذاب سخت ما به سراغ آنها بیاید؟ ﴿بَیَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ﴾شبانگاهان در حالی که خوابیدهاند؟ یعنی در حالت غفلت و بیخبری و در حالی که در استراحت هستند آنها را فرا گیرد؟ ﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٩٨﴾و آیا مردمان شهرها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاه به سراغ آنها بیاید، در حالی که مشغول بازی هستند؟! پس چه چیزی آنها را ایمن داشته است، در حالی که آنها اسبابش را فراهم کرده و انجام داده و جنایتهای بزرگی را مرتکب شدهاند که برای هلاکت و نابودیشان فقط پارهای از آن جنایتها کافی است؟!.
﴿أَفَأَمِنُواْ مَکۡرَ ٱللَّهِ﴾آیا از مکر خدا ایمن شدند، و مطمئن هستند که آنان را مهلت داده و ناگهان آنان را نابود نمینماید؟ همانا مکر خدا بسیار محکم است﴿فَلَا یَأۡمَنُ مَکۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾و از مکر خدا ایمن نمیشود مگر قومی که زیان کارند، زیرا هرکس که از عذاب خدا ایمن باشد بدان معنی است که به سزا و جزای اعمال، و به پیامبران ایمان واقعی نیاورده است. در این آیه شریفه به شدت برحذر داشته شدهایم که بنده نباید به خاطر ایمانی که دارد ایمن باشد بلکه همیشه باید بترسد از اینکه به بلایی گرفتار شود که ایمان او را سلب کند. و همواره باید خداوند را چنین بخواند: «ای گرداننده دلها! دلم را بر زینت استوار بگردان». و باید سعی و تلاش کند هر سبب و وسیلهای را که به هنگام واقع شدن فتنهها او را نجات میدهد، به دست آورد. زیرا بنده در هر مقامی که باشد ضمانتی نیست که از آفتها سالم بماند.
آیهی ۱۰۲-۱۰۰:
﴿أَوَ لَمۡ یَهۡدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡۚ وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ١٠٠﴾[الأعراف: ۱۰۰].«آیا برای کسانی که زمین را پس از ساکنان (پیشین) آن به ارث میبرند روشن نشده است که اگر ما بخواهیم آنان را به سبب گناهانشان دچار مصیبت میکنیم و بر دلهایشان مهر میزنیم، پس نمیشنوند؟».
﴿تِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبۡلُۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٠١﴾[الأعراف: ۱۰۱].«اینها آبادیهایست که بخشی از سرگذشت آن را برایت بیان میکنیم، و بهراستی که پیامبرانشان با دلایل روشن پیش آنها آمدند اما آنان چیزی را که قبلاً تکذیب کردند بدان ایمان نیاوردند. اینگونه خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد».
﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَکۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖۖ وَإِن وَجَدۡنَآ أَکۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِینَ١٠٢﴾[الأعراف: ۱۰۲].«و بیشتر اینها را وفادار به پیمان ندیدیم، بلکه بیشتر آنان را نافرمان و فاسق یافتیم».
خداوند متعال با تذکر به امتهایی که پس از امتهایی هلاک شده گذشته آمدهاند، میگوید: ﴿أَوَ لَمۡ یَهۡدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ﴾آیا برای امتها و ملتهایی که پس از گذشتگانِ گناهکار و هلاک شده خود وارث زمین گشتند، سپس اعمالی شبیه اعمال آن قوم هلاک شده انجام دادند روشن نشده است که اگر خدا بخواهد آنان را به سبب گناهانشان دچار مصیب مینماید؟ زیرا این، سنت و روش جاری خدا در میان پیشینیان و پسینیان است.
﴿وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ﴾یعنی وقتی که خداوند آنها را آگاه ساخت اما آگاه نشدند، و آنان را تذکر داد ولی پند نگرفتند و یادآور نشدند، و آنان را با دلایل و عبترها راهنمای کرد اما هدایت نیافته و راه نیافتند، پس خداوند آنها را مجازات مینماید و بر دلهایشان مهر میزند، و زنگ و چرک بر دلهایشان انباشته میشود، تا اینکه دلهایشان سفت و محکم گشته و حق وارد آن نمیشود، و هیچ خیر و خوبی به آن نمیرسد، و چیزهایی را که به سودشان است نمیشنوند، و چیزی را میشنوند که حجّت را بر آنان اقامه میکند.
﴿تِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰ﴾این آبادیهایی که پیشتر ذکر آن گذشت، ﴿نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَا﴾بخشی از اخبار آن را برای تو بیان میکنم، اخباری که عبرت گیرندگان از آن عبرت میگیرند، و باعث میشود که ستمکاران از ستم خویش بازآیند. و این اخبار، پندی است برای پرهیزگاران.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ﴾و به درستی که پیامبرانشان به نزد این تکذیب کنندگان آمدند تا آنان را بهسوی چیزی فرا خوانند که سعادتشان در آن بود، و خداوند این پیامبران را با معجزات آشکار و دلایلی که حق را به طور کامل بیان میکرد، تائید نمود، اما سودی به آنها نرساند و فایدهای برایشان نداشت، و آنان را از هیچ چیزی بینیاز نکرد، ﴿فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبۡلُ﴾اما آنان چیزی را که قبلا تکذیب کردند بدان ایمان نیاوردند. یعنی به سبب اینکه در همان ابتدای کار حق را تکذیب کردند و آن را رد نمودند خداوند آنها را بهسوی ایمان هدایت نکرد. و این پاداش آنان بر تکذیب و رد کردن حق بود. همانطور که پروردگار متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠﴾[الأنعام: ۱۱۰]. «و دلها و چشمهایشان را دگرگون میکنیم، همانطور که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند»، و آنان را در گمراهیشان سرگشته رها میکنیم. ﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾اینگونه خداوند بر دلهای کافران مهر مینهد، و این سزا و کیفری است از جانب خدا. و خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردند.
﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَکۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖ﴾و بیشتر امتهایی را که پیامبرانی بهسوی آنها فرستاده شد، وفادار ِ به عهد نیافتیم. یعنی پایدار و پایبند نبودند، و به وصیت الهی که همه جهانیان را بدان سفارش نمود، و از دستوراتی که خداوند بر زبان پیامبران بهسوی آنان فرستاده بود اطاعت نکردند. ﴿وَإِن وَجَدۡنَآ أَکۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِینَ﴾بلکه بیشترشان را نافرمان و فاسق یافتیم. یعنی از اطاعت خدا بیرون رفته و سرپیچی کردند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند. پس خداوند بندگان را با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابهایش مورد آزمایش قرار داده و آنان را دستور داده است تا از پیمان و رهنمود او پیروی کنند، پس جز تعداد اندکی از مردم که خداوند قبل از همه سعادت را به آنان دادهاست، از فرمان او اطاعت نکردند، بلکه بیشتر مردم از هدایت او روی گردانند و در مقابل آنچه پیامبران آوردهاند تکبر ورزیده و سر بر میتابند. پس خداوند عذابهای گوناگونی را بر آنان فرود میآورد.
آیهی ۱۰۴-۱۰۳:
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ بَِٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَظَلَمُواْ بِهَاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ١٠٣﴾[الأعراف: ۱۰۳].«سپس بعد از آنان موسی را همراه با دلایل خودمان بهسوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم اما بدان ستم ورزیدند، پس بنگر که سر انجام تباهکاران چه شد؟».
﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٠٤﴾[الأعراف: ۱۰۴].«و موسی گفت: ای فرعون! همانا من فرستادهای از جانب پروردگار جهانیان هستم».
بعد از این پیامبران، موسی کلیم و پیشوای پیامبران بزرگوار را بهسوی قومی سرکش و متجاوز، فرعون و اطرافیان و اشراف سرکشش فرستادیم، و موسی دلایل و نشانهها و معجزات بزرگی را به آنا نشان داد که نظیر آن مشاهده نشده است. ﴿فَظَلَمُواْ بِهَا﴾اما بدان ستم ورزیدند، به این صورت که تسلیم حق نشدند و از آن فرمان نبردند، و هرکس از آن فرمان نبرد ستمکار است. آنان تکبر ورزیده و خود را از پذیرفتن آن بالاتر دانستند. ﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِینَ﴾پس بنگر که سرانجام فساد کنندگان چگونه بوده است؟!.
بنگر که چگونه خداوند آنها را هلاک و نابود نمود و نفرین و مذمت و نکوهش دنیا و آخرت را بهره آنان قرار داد؟ چه بد است عذاب خدا و لعنت دنیا و آخرت که برای آنان فراهم آمده است! این خلاصهای است که آن را اینگونه توضیح داده و میفرماید﴿وَقَالَ مُوسَىٰ﴾و موسی وقتی که به نزد فرعون آمد او را بهسوی ایمان فرا خواند و گفت: ﴿إِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾یعنی من فرستادهای از جانب فرستندهای بزرگوار هستم، و او پروردگار جهانیان است، و ربوبیت او عالم بالا و پایین را در برگرفته است. مربی همه آفریدههایش است و با تدابیر خود به پرورش آنان میپردازد. از جمله تدابیرش این است که آنها را بیهوده و بیهدف رها نمیکند، بلکه پیامبران را به عنوان مژده دهنده و بیم دهنده بهسوی آنان میفرستد. و او کسی است که هیچ فردی نمیتواند بر وی جرات نموده و ادعا کند که خدا او را فرستاده است در حالیکه خدا او را نفرستاده باشد. پس وقتی که خداوند اینگونه است، و مرا برای رسالت خویش برگزیده است، بر او دروغ نبسته و به جز حق چیزی را به او نسبت ندهم. زیرا اگر غیر از آن را بگویم مرا سزا خواهد داد، و به شدت گریبانم را خواهد گرفت. بنابر این میبایست آنها فرمان برند و از موسی پیروی کنند، به ویژه این که دلیل روشنی از جانب خدا پیش آنها آمده است که بر صحت ادعاهای او دلالت مینمود.
پس بر آنها واجب بود تا به مقصود و منظور رسالت او عمل کنند، و رسالت وی دو هدف و منظور بزرگ را دنبال میکرد، ایمان آوردن به خدا و پیروی کردنشان از او، و فرستادن نبی خدا و پیروی کردنشان از او، و فرستادن نبیاسرائیل به همراه وی، ملتی که خداوند آنانرا بر جهانیان برتری داده بود، چرا که فرزندان پیامبران، و از دودمان یعقوب ÷بودند که موسی ÷یکی از آنها بود.
آیهی ۱۱٩-۱۰۵:
﴿حَقِیقٌ عَلَىٰٓ أَن لَّآ أَقُولَ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ قَدۡ جِئۡتُکُم بِبَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ فَأَرۡسِلۡ مَعِیَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ١٠٥﴾[الأعراف: ۱۰۵].«سزاوار است که جز حق چیزی را به خدا نسبت ندهم، همانا با دلایل روشنی از جانب پروردگارتان نزد شما آمدهام، پس بنیاسرائیل را همراه من بفرست».
﴿قَالَ إِن کُنتَ جِئۡتَ بَِٔایَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ١٠٦﴾[الأعراف: ۱۰۶]. «(فرعون) گفت: چنانچه معجزهای را آوردهای آن را نشان بده اگر از راستگویان هستی».
﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ١٠٧﴾[الأعراف: ۱۰٧].«پس عصایش را انداخت و ناگهان به صورت اژدهایی آشکار درآمد».
﴿وَنَزَعَ یَدَهُۥ فَإِذَا هِیَ بَیۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِینَ١٠٨﴾[الأعراف: ۱۰۸].«و دست خود را بیرون آورد، پس ناگهان بینندگان دیدند که سفید و درخشان است».
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِیمٞ١٠٩﴾[الأعراف: ۱۰٩].«رؤسا و اشراف قوم فرعون گفتند: بیگمان این جادوگری دانا است».
﴿یُرِیدُ أَن یُخۡرِجَکُم مِّنۡ أَرۡضِکُمۡۖ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ١١٠﴾[الأعراف: ۱۱۰].«میخواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند، پس چه نظری میدهید؟!».
﴿قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَأَرۡسِلۡ فِی ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِینَ١١١﴾[الأعراف: ۱۱۱].«گفتند: او و برادرش را مهلت بده و نگاه دار، (و کسی را) به شهر بفرست تا همه را جمع کند».
﴿یَأۡتُوکَ بِکُلِّ سَٰحِرٍ عَلِیمٖ١١٢﴾[الأعراف: ۱۱۲].«(و) همۀ جادوگران ماهر را به نزد تو بیاورد».
﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ قَالُوٓاْ إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن کُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِینَ١١٣﴾[الأعراف: ۱۱۳].«و جادوگران پیش فرعون آمدند و گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم حتماً پاداشی خواهیم داشت».
﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّکُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ١١٤﴾[الأعراف: ۱۱۴].«گفت: بله! و البته که شما از مقربان خواهید بود».
﴿قَالُواْ یَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِیَ وَإِمَّآ أَن نَّکُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِینَ١١٥﴾[الأعراف: ۱۱۵].«گفتند: ای موسی! یا تو بیانداز یا ما (سحرمان را) میاندازیم».
﴿قَالَ أَلۡقُواْۖ فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ سَحَرُوٓاْ أَعۡیُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِیمٖ١١٦﴾[الأعراف: ۱۱۶].«گفت: بیاندازید، پس هنگامی که انداختند، چشمهای مردم را جادو کردند، و آنان را ترساندند، و جادوی بزرگی ارائه دادند».
﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَۖ فَإِذَا هِیَ تَلۡقَفُ مَا یَأۡفِکُونَ١١٧﴾[الأعراف: ۱۱٧].«و به موسی وحی نمودیم که عصایت را بیانداز، ناگهان آنچه را میبافتند بلعید».
﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١١٨﴾[الأعراف: ۱۱۸].«پس حق روشن و آشکار گردید و آنچه میکردند باطل شد».
﴿فَغُلِبُواْ هُنَالِکَ وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِینَ١١٩﴾[الأعراف: ۱۱٩].«پس در آنجا شکست خوردند و خوار و ذلیل برگشتند».
فرعون به موسی گفت: ﴿إِن کُنتَ جِئۡتَ بَِٔایَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ﴾اگر معجزهای آوردهای آن را نشان بده اگر از راستگویان هستی. ﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ﴾پس موسی عصایش را به زمین انداخت. ﴿فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ﴾و ناگهان به صورت ماری آشکار در آمده که راه میرفت و آن را مشاهده میکردند. ﴿وَنَزَعَ یَدَهُ﴾و دستش را از گریبانش بیرون آورد، ﴿فَإِذَا هِیَ بَیۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِینَ﴾پس بینندگان آن را سفید و درخشندگی بدون اینکه این سفیدی و درخشندگی ناشی از مرض و دردی باشد، پس این، دو نشانه و معجزه بزرگی بود که بر صحت و راستی آنچه موسی آورده بود، و اینکه موسی فرستاده و پیامبر خدا است دلالت میکرد.
اما کسانی که ایمان نمیآورند هر چند معجزه هم پیش آنان بیاید ایمان نمیآورند مگر اینکه عذاب دردناک را ببینید.
بنابراین ﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ﴾اشراف و روسای قوم فرعون وقتی که آنچه از آیات دیدند آنان را خیره کرد، و به آنان ایمان نیاوردند، آن را تاویل نموده و گفتند: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِیمٞ﴾همانا این جادوگر ماهری است.
سپس کسانی را که از نظر خرد و عقل ناتوان بودند ترساندند و گفتند: ﴿یُرِیدُ﴾موسی با این کارش میخواهد، ﴿یُخۡرِجَکُم مِّنۡ أَرۡضِکُمۡ﴾که شما را از وطن و سرزمینتان آواره نماید. ﴿فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ﴾پس چه نظری میدهید؟ آنها با یکدیگر مشورت کردند که با موسی چه کار بکنند، و چگونه میتواند ضررش را به گمان آنها از خود دور نمایند، و گفتند: اگر آنچه موسی آورده است درهم شکسته نشود، در عقلِ بسیاری از مردم جای خواهد گرفت، پس در این هنگام نظر همه بر این متفق شد که به فرعون بگویند: ﴿أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ﴾او و برادرش را نگاه دار و به آنان مهلت بده، و مردمانی را بفرست که اهالی منطقه را گرد آورده و هر جادوگر ماهری را بیاورند. یعنی ساحران ماهر را بیاورند تا با چیزی که موسی آورده است مقابله کنند. پس گفتند: ای موسی! میان ما و شما وعدهای بگذار که نه تو خلاف آن عمل کنی و نه ما. ﴿قَالَ مَوۡعِدُکُمۡ یَوۡمُ ٱلزِّینَةِ وَأَن یُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى٥٩ فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ کَیۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ٦٠﴾[طه: ۵٩-۶۰]. «گفت: میعاد شما روز زینت است، و این که مردم به هنگام چاشت جمع شوند، پس فرعون روی گرداند و توطئه چینی کرد، سپس آمد».
و اینجا فرمود: ﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ﴾و جادوگران نزد فرعون آمدند و در صورت غلبه یافتن از او پاداش خواستند و گفتند: ﴿إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن کُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِینَ﴾آیا اگر پیروز شویم پاداشی خواهیم داشت؟ ﴿قَالَ﴾پس فرعون گفت: ﴿نَعَمۡ﴾آری! شما پاداشی خواهید داشت، ﴿وَإِنَّکُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ﴾و حتما شما از مقربان خواهید بود. پس هم وعده پاداش به آنان داد و هم وعده نزدیک شدن به او، و بالا رفتن مقامشان در نزد وی، تا تلاش کنند و تمام نیرو و توان خود را برای شکست دادن موسی بکار بگیرند. و وقتی که ساحران در حضور جمع بزرگی از مردم در مقابل موسی حاضر شدند، ﴿قَالُواْ﴾به منظور بیاعتنایی به آنچه موسی آورده است، گفتند: ﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِیَ﴾یا تو آنچه را همراه خود داری بیانداز، ﴿وَإِمَّآ أَن نَّکُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِینَ﴾یا ما میاندازیم.
﴿قَالَ﴾موسی گفت: ﴿أَلۡقُواْ﴾بیاندازید. تا مردم آنچه را که با خود دارند و آنچه را که موسی آورده است مشاهده کنند. ﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ﴾وقتی که ریسمانها و عصایشان را انداختند، ناگهان بر اثر جادوی آنها ریسمانها تبدیل به مارهایی شدند که راه میرفتند، ﴿سَحَرُوٓاْ أَعۡیُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِیمٖ﴾و با آن چشم مردم را بستند و آنان را ترساندند و جادوی بزرگی از خود نشان دادند که تا آن زمان نظیرش یافت نشده بود.
﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاکَ﴾و به موسی وحی کردیم که عصایت را بیانداز، پس آن را انداخت، ﴿فَإِذَا هِیَ﴾پس ناگهان چون ماری شد که راه میرفت، ﴿تَلۡقَفُ مَا یَأۡفِکُونَ﴾و همه آنچه را که آنها به دروغ ساخته بودند و با آن مردم را گول میزدند بلعید.
﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ﴾پس حق ثابت و آشکار شد و در آن جمع برای همه مشخص گردید. ﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١١٨ فَغُلِبُواْ هُنَالِکَ﴾و آنچه که جادوگران در آن جا از خود نشان دادند باطل شد، و مغلوب شدند، ﴿وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِینَ﴾و آنان خوار و رسوا گشتند، و باطلشان مضمحل شد و جادویشان از هم پاشید و از بین رفت، و هدفی که گمان میبردند به دست خواهند آورد به دست نیاورده و ناامید برگشتند. و بزرگترین کسانی که حق برایشان روشن گشت اهل فن و جادو بودند، آنهایی که انواع جادو و جزئیات آن را میدانستند که دیگران آن را نمیدانستند. پس آنان دانستند که این نشانه و معجزهای بزرگ از نشانههای خداست که آن را جز به پیامبران به هیچکس نمیدهد.
آیهی ۱۲٩-۱۲۰:
﴿وَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِینَ١٢٠﴾[الأعراف: ۱۲۰].«و جادوگران به سجده افتادند».
﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢١﴾[الأعراف: ۱۲۱].«و گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم».
﴿رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٢﴾[الأعراف: ۱۲۲].«پروردگار موسی و هارون».
﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَکۡرٞ مَّکَرۡتُمُوهُ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَاۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ١٢٣﴾[الأعراف: ۱۲۳].«فرعون گفت: قبل از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ همانا این توطئهای است که شما در این شهر چیدهاید تا صاحبان آن را از آن بیرون کنید ولی خواهید دانست».
﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٢٤﴾[الأعراف: ۱۲۴].«قطعاً دستها و پاهای شما را برخلاف جهت یکدیگر قطع خواهم کرد سپس همۀ شما را به دار میآویزم».
﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ١٢٥﴾[الأعراف: ۱۲۵].«گفتند: همانا ما بهسوی پروردگارمان برمیگردیم».
﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بَِٔایَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَاۚ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِینَ١٢٦﴾[الأعراف: ۱۲۶].«و تو ما را مورد عیب و عار قرار نمیدهی و (عمل ما را) انکار نمیکنی مگر به خاطر اینکه به آیات پروردگارمان آنگاه که نزد ما آمدند ایمان آوردیم. پروردگارا! به ما صبر عطا کن و ما را مسلمان بمیران».
﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِیُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡ وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ١٢٧﴾[الأعراف: ۱۲٧].«و رؤسا و اشراف قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را آزاد میگذاری تا در زمین فساد نمایند، و تو و معبودانت را ترک کنند؟ گفت: به زودی پسران آنان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده نگه میداریم، و ما بر ایشان چیره و مسلط هستیم».
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ١٢٨﴾[الأعراف: ۱۲۸].«موسی به قومش گفت: از خدا یاری بجویید، و شکیبایی کنید، همانا زمین از آن خداست، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار میدهد و سر انجام از آن پرهیزگاران است».
﴿قَالُوٓاْ أُوذِینَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِیَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُهۡلِکَ عَدُوَّکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ١٢٩﴾[الأعراف: ۱۲٩].«گفتند: ما مورد آزار و اذیت قرار گرفتهایم پیش از آنکه تو پیش ما بیایی، و پس از آنکه پیش ما آمدی، گفت: نزدیک است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک نماید، و شما را در زمین جایگزین کند و بنگرد که چگونه عمل میکنید؟».
﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢١ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٢﴾گفتند معجزات روشنی را که موسی آورده است تصدیق کردیم. ﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ﴾فرعوت در حالی که آنان را به خاطر ایمان آوردنشان تهدید میکرد به آنان گفت: ﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡ﴾آیا قبل از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ آن خبیث، حاکمی مستبد و خودکامه بود که ادیان و گفتههای مخالف را به شدت سرکوب میکرد، و دیگران چنان میپنداشتند که سخن فرعون را باید اطاعت کرد و دستور او را اجرا نمود و هیچکس نباید از گفته و فرمانش بیرون رود. و در این حالت ملتها دچار انحطاط میشوند و ارزش و مکانت آنان از بین میرود، و عقلها به ضعف و خاموشی میگراید، و ملتها نمیتوانند از حقوق خود دفاع کنند. بنابر این خداوند در مورد فرعون فرمود: ﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُ﴾[الزخرف: ۵۴]. «پس قومش را خوار و سبک انگاشت و از او اطاعت کردند». و در اینجا فرمود: ﴿ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡ﴾آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ پس این بیادبی و جسارت است، و شما با این کار نسبت به من اسائه ادب روا داشته و بر من جرات کرده اید. سپس قومش را فریب داد و گفت: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَمَکۡرٞ مَّکَرۡتُمُوهُ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَا﴾همانا این توطئه ایست که آن را در این شهر چیدهاید تا صاحبانش را از آن بیرون کنید.
یعنی موسی بزرگ و رهبر شما است و جادو را به شما آموخته است. و شما همراه با او دسیسه نمودهاید تا در مقابل او شکست بخورید و او پیروز شود، آنگاه شما از او پیروی کنید، سپس مردم یا بیشتر توده مردم از شما پیروی کنند، و صاحبان این شهر را از آن بیرون کنید. و این دروغ است زیرا فرعون میدانست و نیز هرکس که موضوع را بررسی کند میداند موسی ÷با هیچ یک از جادوگران گرد نیامده بود بلکه جادوگران زیر نظر فرعون و فرستادههایشان جمع شده بودند، و آنچه را که موسی آورده بود نشانه خدا بود و جادوگران آنچه در توان داشتند برای شکست دادن موسی مبذول داشتند، تا اینکه در ماندند و ناتوان شدند و حق برایشان روشن گردید.
پس، از او پیروی نمودند. سپس فرعون آنها را تهدید کرد و گفت: ﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾و خواهید دانست که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد.
﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ﴾بدون شک دستها و پاهایتان را در جهت خلاف یکدیگر دست راست و پای چپ یا برعکس قطع خواهم کرد. فرعون خبیث ادعا میکرد که اینها تباهی کنندگان در زمین هستند و باید با آنها کاری کرد که با مفسدان میشود، از قبیل قطع کردن دستها و پها در جهت خلاف یکدیگر. ﴿ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمۡ﴾سپس شما را بر تنه درختان خرما به دار خواهیم آویخت تا به زعم او رسوا شوید. ﴿أَجۡمَعِینَ﴾همهتان را. یعنی این کار فقط با یکی انجام نمیشود بلکه همهتان این عذاب را خواهید چشید. جادوگرانی که ایمان آورده بودند وقتی که تهدید فرعون را شنیدند به او گفتند: ﴿إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ﴾همانا ما بهسوی پروردگارمان بر میگردیم. بنابر این از عقوبت و سزایی که ما را از آن میترسانی پروایی نداریم، و خدا بهتر و پایدارتر است. پس هر آنچه که میخواهی بکن.
﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ﴾و اعتراض و تهدید تو به خاطر آن نیست که ما گناهی داریم، ﴿أَنۡ ءَامَنَّا بَِٔایَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَا﴾بلکه بدان جهت است که ما به نشانههای پروردگارمان وقتی به ما رسید ایمان آوردیم. اگر این گناه و عیب است و صاحب آن سزاوار عقوبت و سزا میباشد، پس این گناه ماست. سپس از خداوند خواستند که آنها را پایدار و ثابت قدم نماید و به آنان صبر و شکیبایی عطا فرماید. پس گفتند: ﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا﴾پروردگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز. یعنی صبری بزرگ به ما عطا کن. همانطور که نکره آمدن کلمه ﴿صَبۡرٗا﴾بر این موضوع دلالت مینماید. چون این آزمایش و گرفتاری بزرگی است که به از بین رفتن جانها منجر میشود. پس در اینجا به صبر و شکیبایی زیادی نیاز است تا دل محکم و استوار گردد و مومن بر ایمانش ثابت باشد و پریشانی و اضطراب زیاد از او دور شود. ﴿وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِینَ﴾و ما را مسلمان، یعنی تسلیم امر خودت و پیرو پیامبران بمیران. و ظاهرا فرعون تهدیدش را عملی کرد، و آن سزا را به آنان رسانید، و خداوند آنها را بر ایمان ثابت قدم و استوار گرداند.
این در حالی بود که فرعون و اشراف و روسا و عموم مردم که از اشراف پیروی میکردند، در مقابل آیات خدا تکبر ورزیده و آن را نپذیرفتند، و از روی ستم و خودبزرگ بینی آن را انکار کردند، و فرعون را بر ضربه زدن به موسی تحریک کردند و ادّعا کردند که آنچه موسی آورده باطل و فاسد است. پس به فرعون گفتند: ﴿أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِیُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾آیا موسی و قومش را آزاد میگذاری تا با دعوت بهسوی خدا و فراخوانی بهسوی خوبیها و کارهای نیک که آبادانی و صلاح زمین در این کارهاست در زمین فساد کنند؟! حال آنکه فساد همان است که آنان بر آنان قرار داشتند. اما ستمگران به آنچه که میگویند توجهّی نمیکنند. ﴿وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَ﴾و تو و معبودانت را رها کنند و مردم را از پیروی کردن از تو باز دارد؟ ﴿قَالَ﴾فرعون در پاسخ آنها گفت: همانا او بنی اسرائیل را همراه با موسی در حالتی رها میکند که در آن رشد و نمو نمیکنند، و فرعون و قومش به زعم او از آسیب آنان در امان خواهند بود.
﴿سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡ﴾پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده نگه میداریم و آنان را به قتل نمیرسانیم، پس وقتی که این کار را بکنیم از فزونی و زیاد شدن آنها در امان خواهیم بود، و کسانی که از آنها باقی میمانند خدمتکار ما خواهند بود، و برای ما کار میکنند، و آنان را به هر کاری که بخواهیم میگماریم. ﴿وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ﴾و ما کاملا بر آنا چیره و مسلط هستیم. آنها نمیتوانند از فرمان ما سر بتابند، و بیرون روند. و این نهایت ستم و خود کامگی و سرکشی و سنگدلی فرعون بود.
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ﴾موسی ÷در این حالت به نصیحت آنان پرداخت، حالتی که در آن نمیتوانستند کاری انجام دهند و مقاومتی از خود نشان دهند. پس آنان را سفارش نمود که در راه خدا پایداری نمایند و ازاو یاری بطلبند، و گفت: ﴿ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ﴾برای جلب آنچه که به سود شماست، و دور کردن آنچه که به زیانتان است بر خدا توکل کنید، و به خدا اعتماد داشته باشید، که به زودی گرهِ کار شما را باز خواهد کرد، ﴿وَٱصۡبِرُوٓاْ﴾و بر آنچه که برایتان پیش میآید صبر کنید و منتظر پیروزی باشید.
﴿إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ﴾همانا زمین از آن خدا است، نه مال فرعون و قومش تا در آن زورگویی کنند، ﴿یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِ﴾هر کس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار میدهد. یعنی برحسب خواست و حکمت خود آن را میان مردم میگرداند اما سرانجام از آن پرهیزگاران است، زیرا پرهیزگاران گرچه مدتی از سوی خدا و بنا بر حکمتی مورد امتحان و آزمایش قرار میگیرند اما سرانجام پیروزی از آن آنها است.
﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ﴾و سرانجام نیکو و خوب از آن پرهیزگاران است. و این وظیفه بنده است که کاری را انجام دهد که اذیت و آزار دیگران را به اندازه توان از خویشتن دور سازد، و در صورت ناتوان بودن وظیفه اوست که شکیبایی کند و از خدا یاری جوید و منتظر پیروزی باشد.
﴿قَالُوٓاْ﴾قوم موسی در حالی که مدتی طولانی در عذاب و اذیت فرعون بودند و از این وضعیت به ستوه آمده بودند به او گفتند: ﴿أُوذِینَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِیَنَا﴾پیش از آنکه نزد ما بیایی مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم، و فرعونیان بدترین عذاب را به ما رساندند، پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده گذاشتند، ﴿وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَا﴾و همچنین پس از آمدنت هم مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم. ﴿قَالَ﴾موسی در حالیکه آنان را به پیروزی و رهایی یافتن از شر فرعونیان امیدوار میکرد، گفت: ﴿عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُهۡلِکَ عَدُوَّکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾امید است پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند، و شما را در زمین جایگزین بگرداند. یعنی شما را در آن قدرت بدهد. و فرمانروایی و تدبیر اُمور را به دست شما بسپارد. ﴿فَیَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ﴾و بنگرد که چگونه عمل میکنید، آیا سپاسگزاری میکنید یا ناسپاسی ؟ و این وعدهای بود که خداوند در زمان مقرر به آن وفا کرد.
آیهی ۱۳٧-۱۳۰:
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِینَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ١٣٠﴾[الأعراف: ۱۳۰].«و ما فرعون و فرعونیان را با قحط سالی و کمبود میوهها گرفتار ساختیم تا شاید یادآور شوند و بهسوی خدا باز آیند».
﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةٞ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٣١﴾[الأعراف: ۱۳۱].«وقتی که خوبی بدیشان دست میداد، میگفتند: این برای ماست، و اگر بدی بدیشان دست میداد به موسی و همراهانش فال بد میزدند. آگاه باشید که خوشبختی و بدبختی آنان از جانب خدا است ولی بیشتر آنان نمیدانند».
﴿وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَایَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ١٣٢﴾[الأعراف: ۱۳۲]. «و گفتند: هر اندازه برای ما معجزه بیاوری تا ما را با آن جادو کنی به تو ایمان نمیآوریم».
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَایَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ١٣٣﴾[الأعراف: ۱۳۳].«پس سیل و ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنها فرستادیم که نشانههای روشنی بودند، پس تکبر ورزیدند و قومی مجرم بودند».
﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَۖ لَئِن کَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَکَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ١٣٤﴾[الأعراف: ۱۳۴].«و هنگامی که عذاب بر آنان واقع شد، گفتند: ای موسی! با توسل به وحیی که خداوند به سویت فرستاده است برای ما پروردگارت را به فریاد بخوان و از او بخواه این عذاب را از ما بردارد. اگر عذاب را از ما دور کنی حتماً به تو ایمان میآوریم، و حتماً بنیاسرائیل را همراه تو میفرستیم».
﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ١٣٥﴾[الأعراف: ۱۳۵].«پس هنگامی که عذاب را تا مدتی که آنها سپری کردند از آنان دور نمودیم ناگهان پیمان خود را شکستند».
﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ١٣٦﴾[الأعراف: ۱۳۶].«بنابراین از آنان انتقام گرفتیم و آنان را در دریا غرق نمودیم، چون آیات ما را انکار کردند و از آن غافل بودند».
﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِینَ کَانُواْ یُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۖ وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا کَانَ یَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا کَانُواْ یَعۡرِشُونَ١٣٧﴾[الأعراف: ۱۳٧].«و ما همۀ جهات و اطراف پر برکت سرزمین (مصر) را به قوم مستضعف (بنیاسرائیل) واگذار کردیم و وعدۀ نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل به خاطر صبری که داشتند تحقق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند و آنچه را از باغها برداربست افراشته بودند نابود کردیم».
خداوند متعال در رابطه با برخوردی که در این اواخر با آن فرعون نمود، میفرماید: این شیوه و سنت خدا در میان امتها است که آنها را با سختی و ناخوشی گرفتار میکند تا شاید تضرع و زاری کنند. ﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِینَ﴾و ما فرعونیان را با قحط سالی گرفتار کردیم. ﴿وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ﴾و با کمبود میوهها گرفتارشان کردیم تا پند پذیرند که آنچه بر آنان آمده است و مصیبتی که بدان گرفتار شدهاند، سرزنشی است از جانب خدا تا شاید از کفرشان برگردند. پس این چیزها در مورد آنان موثر واقع نشد و فایدهای به آنها نرساند، بلکه به ستم و فساد خود ادامه دادند.
﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ﴾وقتیکه خیر و برکت و فراوانی روزی به ایشان دست میداد، ﴿قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِ﴾میگفتند: این برای ماست. یعنی ما سزاوار و شایسته این هستیم. و شکر خدا را به خاطر آن به جای نمیآوردند، ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةٞ﴾و اگر قحطی و خشکسالی بدیشان میرسید، ﴿یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ﴾به موسی و همراهانشان فال بد میزدند. یعنی میگفتند: آنچه برای ما پیش آمده است به سبب نحس و شومی موسی و تبعیت بنی اسرائیل از او میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾آگاه باشید که خوب و بد آنان از جانب خدا، و به قضا و قدرت اوست، و آنگونه نیست که آنها میگویند، بلکه گناهان و کفرشان عامل اصلی مصیبتی است که بدان گرفتار آمدهاند. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ﴾اما بیشترشان نمیدانند. به همین خاطر هر آنچه که خواستند گفتند.
﴿وَقَالُواْ﴾و آنها برای موسی بیان کردند، که همواره بر باطل خود خواهند ماند و از آن دور نمیشوند، و گفتند: ﴿مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَایَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ﴾یعنی برای ما ثابت شده و بر این باوریم که تو جادوگر هستی، پس هر اندازه معجزه بیاوری یقینی میکنیم که جادو است و به تو ایمان نمیآوریم و ترا تصدیق نمیکنیم. و این نهایت عناد و کینه توزی است که کافران در آن قرار داشتند، تا جایی که همه چیز برای آنان مساوی است، خواه آیات و معجزات بر آنان بیاید، یا نیاید.
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ﴾پس بر آنان سیل فرستادیم. آب زیادی که درختان و کشتزارهایشان را غرق کرد و به آنان زیان و خسارت فراوانی وارد ساخت. ﴿وَٱلۡجَرَادَ﴾و ملخ را فرستادیم، پس میوه و کشتزارها و گیاهانشان را خورد. ﴿وَٱلۡقُمَّلَ﴾گفته شده است که آن عبارت از ملخ کوچک میباشد. اما ظاهرا همان شپش معروف است. ﴿وَٱلضَّفَادِعَ﴾و قورباغه، بهگونهای که ظرفهایشان پر از قورباغه شد، و آنان را پریشان، و به شدت اذیت کرد. ﴿وَٱلدَّمَ﴾و خون. منظور از آن خونی است که از بینی میریزد، یا آن طور که بیشتر مفسران گفتهاند آبی که آنها مینوشیدند و تبدیل به خون میشد، پس آنان خون مینوشیدند و در پخت و پز از آن استفاده میکردند. ﴿ءَایَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ﴾این موارد دلایل روشنگری است دال بر این که آنان دروغگو و ستمکار بودند. و بیانگر آن است که آنچه موسی آورده حق و راست است. ﴿فَٱسۡتَکۡبَرُواْ﴾پس وقتی که این نشانهها را دیدند، تکبر ورزیدند، ﴿وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ﴾و آنان قومی گناه پیشه بودند. بنابر این خداوند آنها را مجازات کرد به این صورت که آنان را بر گمراهی باقی گذاشت.
﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ﴾و هنگامی که خداوند عذاب را بر آنان وارد کرد. احتمال دارد که منظور طاعون باشد، همانطور که بسیاری از مفسران گفتهاند. و احتمال دارد که منظور از آن نشانههای مذکور اعم از سیل و ملخ و شپش و قورباغه و خون باشد، زیرا اینها عذاب بودند. و هرگاه به یکی از آن عذابها گرفتار میشدند، ﴿قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ﴾میگفتند: ای موسی! با توسل به وحیی که خداوند برایت فرستاده است پروردگارت را بخوان تا این عذاب را از ما بردارد. یعنی موسی را به سبب وحی و شریعتی که خدا به او داده بود، شفیع و میانجی قرار میدادند. ﴿لَئِن کَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَکَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ﴾که اگر عذاب را از ما دور کنی به تو ایمان خواهیم آورد، و بنی اسرایل را همراه با تو خواهیم فرستاد. و آنها در این باره دروغ گفتند، و هدفی جز دور شدن عذابی که بر آنان وارد آمده بود، نداشتند و میپنداشتند که اگر این عذاب از آنان برداشته شود دیگر عذابی به آنان نخواهد رسید.
﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ﴾پس وقتی عذاب را تا مدتی به آن میرسیدند از آنان دور کردیم. یعنی تا مدتی که خداوند باقی ماندن آنها را مقرر کرده بود. و عذاب از آنان برای همیشه دور نشد، بلکه این دور کردن موقتی بود. ﴿إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ﴾ناگهان آنان پیمانی را شکستند که با موسی بسته، و به او وعده داده بودند که ایمان خواهند آورد، و بنی اسرائیل را خواهند فرستاد. پس نه به او ایمان آوردند و نه بنی اسرائیل را با او فرستادند، بلکه همچنان سرگشته به کفر خود و شکنجه دادن بنی اسرائیل ادامه دادند.
﴿فَٱنتَقَمۡنَا﴾پس وقتی که زمان مشخص شده برای هلاکت آنان فرا رسید، خداوند به موسی دستور داد تا شب هنگام بنی اسرائیل را با خود ببرد، و به او خبر داد که فرعون و لشکریانش آنها را دنبال خواهند کرد. ﴿فَأَرۡسَلَ فِرۡعَوۡنُ فِی ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِینَ٥٣﴾[الشعراء: ۵۳]. «و فرعون در شهرها کسانی را مامور ساخت که مردم را جمع کرده و بنی اسرائیل را دنبال کنند». فرعون به آنها گفت: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِیلُونَ٥٤ وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ٥٥ وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَٰذِرُونَ٥٦ فَأَخۡرَجۡنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ٥٧ وَکُنُوزٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ٥٨ کَذَٰلِکَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩ فَأَتۡبَعُوهُم مُّشۡرِقِینَ٦٠ فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَکُونَ٦١ قَالَ کَلَّآۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٦٢ فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرۡقٖ کَٱلطَّوۡدِ ٱلۡعَظِیمِ٦٣ وَأَزۡلَفۡنَا ثَمَّ ٱلۡأٓخَرِینَ٦٤ وَأَنجَیۡنَا مُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓ أَجۡمَعِینَ٦٥ ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِینَ٦٦﴾[الشعراء: ۵۴-۶۶]. «همانا اینها (بنی اسرائیل) گروه و طایفهای ناچیز و کم هستند. و آنان ما را به خشم میآورند، و همانا ما گروهی با احتیاط هستیم. (سرانجام بنی اسرائیل بر فرعونیان پیروز شدند) و آنان را از باغها و چشمه سارها بیرون راندیم. و ایشان را از میان گنجها و کاخهای مجلل بیرون بردیم، این چنین آنها را میراث بنیاسرائیل قرار دادیم». و فرعونیها بنی اسرائیل را تعقیب کردند و به دنبالشان راه افتادند و به هنگام طلوع آفتاب به آنان رسیدند. هنگامی که هر دو گروه به هم رسیدند یاران موسی گفتند: «ما (در چنگال آنان) گرفتار میشویم». موسی فرمود: «چنین نیست، پروردگارم با من است، رهنمودم خواهد کرد». پس به موسی فرمان دادیم که با عصایت به دریا بزن، پس دریا از هم شکافت و هر بخشی از آن مانند کوه بزرگی شد. و در آنجا دیگران را به آنها نزدیک کردیم، و موسی و همراهانش را همگی نجات دادیم، و فرعونیها را در دریا غرق کردیم».
و در اینجا فرمود: ﴿فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ﴾پس آنان را به سبب تکذیب کردنشان آیات خدا را و به سبب روی گردانیشان از حقی که نشانهها و معجزات الهی بر آن دلالت مینمود، غرق کردیم.
﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِینَ کَانُواْ یُسۡتَضۡعَفُونَ﴾بنی اسرائیل را که در خدمت آل فرعون بودند و آنان را عذاب میدادند، وارث ﴿مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا﴾همه جهات زمین قرار دادیم. منظور از زمین در اینجا سرزمین مصر است که بنی اسرائیل در آن مستضعف و خوار بودند. خداوند آنها را مالک تمام سرزمین مصر قرار داد و آنان را در آنجا قدرت بخشید، ﴿ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۖ وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ بِمَا صَبَرُواْۖ﴾سرزمینی که در آن برکت دادیم. و وعده و سخن پروردگارت در مورد بنی اسرائیل به خاطر اینکه صبر کردند، تحقق یافت، آنگاه که موسی به آنها گفت: ﴿ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ﴾[الأعراف: ۱۲۸]. «از خدا یاری بجویید و شکیبایی ورزید، همانا زمین از آنِ خدا است و هرکس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار میدهد و سرانجام از آن پرهیزگاران است». ﴿وَدَمَّرۡنَا مَا کَانَ یَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُ﴾و ساختمانهای بزرگ و منازل زیبایی را که فرعون و قومش ساخته بودند ویران نمودیم. ﴿وَمَا کَانُواْ یَعۡرِشُونَ﴾و آنچه را که بر میافراشتند ویران ساختیم. ﴿فَتِلۡکَ بُیُوتُهُمۡ خَاوِیَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٥٢﴾[النمل: ۵۲]. «پس به سبب ظلم وستمی که کرده بودند سقف خانههایشان واژگون شد، همانا در این نشانه ایست برای قومی که میدانند».
آیهی ۱۴۳-۱۳۸:
﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ یَعۡکُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّکُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨﴾[الأعراف: ۱۳۸]. «و بنیاسرائیل را از دریا گذاراندیم، پس بر قومی آمدند که مشغول عبادت بتهایی بودند. گفتند: ای موسی! برای ما هم معبودی قرار بده همانطور که آنان را معبودانی هست، گفت: شما قوم نادان و جاهلی هستی».
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِیهِ وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٩﴾[الأعراف: ۱۳٩].«همانا ایشان آنچه که در آن قرار دارند نابود و هلاک شده است، و کاری که میکنند باطل است».
﴿قَالَ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِیکُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٤٠﴾[الأعراف: ۱۴۰].«(موسی) گفت: آیا غیر از الله برایتان خدایی طلب کنم حال آنکه او شما را بر جهانیان برتری دادهاست؟!».
﴿وَإِذۡ أَنجَیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ١٤١﴾[الأعراف: ۱۴۱].«و به یاد آورید هنگامی که شما را از فرعونیان نجات دادیم که بدترین عذاب را به شما میرساندند، پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند، و در این آزمایش بزرگی بود از جانب پروردگارتان».
﴿وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِینَ لَیۡلَةٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِیقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ١٤٢﴾[الأعراف: ۱۴۲].«و سی شب با موسی وعده گذاشتیم، و ده شب به آن افزودیم، پس مدت پروردگارش چهل شب تمام شد، و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم باش، و اصلاحگر باش و از راه فسادکنندگان پیروی مکن».
﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِیقَٰتِنَا وَکَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِی وَلَٰکِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَکَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِیۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ تُبۡتُ إِلَیۡکَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٤٣﴾[الأعراف: ۱۴۳].«و هنگامیکه موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم. فرمود: مرا نمیبینی. ولی به کوه نگاه کن، اگر در جایش استوار ماند تو هم مرا خواهی دید. وقتی پروردگارش به کوه جلوگر شد آن را درهم کوبید و موسی بیهوش به زمین افتاد، و وقتی به هوش آمد، گفت: خدایا تو پاکی، بهسوی تو توبه کردم و من اولینِ مؤمنان هستم».
﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَ﴾و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم. بعد از اینکه خداوند آنها را از فرعون و قومش نجات داد و آنان را هلاک کرد، و بنی اسرائیل خود نظارهگر این جریان بودند. ﴿فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ یَعۡکُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡ﴾پس بر قومی گذشتند که نزد بتهایی اقامت میکردند و از آنان تبرک میجستند و آنان را عبادت میکردند. و آنان به خاطر نادانی و بیخردیشان، پس از اینکه خداوند نشانههایی بدانان نشان داد، به پیامبرشان موسی، ﴿قَالُواْ﴾گفتند: ﴿یَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞ﴾برای ما این را مشروع بگردان تا بتهایی را به خدایی بگیریم همانطور که ایشان بت را به خدایی گرفتهاند. ﴿قَالَ﴾موسی به آنان گفت: ﴿إِنَّکُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ﴾شما قومی نادان هستید. و چه نادانی و جهالتی بزرگتر از این است که انسان پروردگار و آفرینندهاش را نشناسد و چیزی را که هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی ندارد با او برابر قرار دهد.
بنابراین اموسی به آنها گفت: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِیهِ وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٩﴾شرکی که در آن قرا ردارند و عبادتی که برای آن بتها انجام میدادند، نابود و هلاک شده است. ﴿قَالَ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِیکُمۡ إِلَٰهٗا﴾گفت: «آیا برای شما غیر از الله که معبود حقیقی است و در ذات و صفات و کارهایش کامل است، معبودی بجوییم؟». ﴿وَهُوَ فَضَّلَکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾حال آنکه او شما را بر جهانیان برتری دادهاست؟! پس این اقتضا مینماید تا در مقابل بخشش و فضلش و اینکه شما را برتری داده است سپاسگزاری کنید، و عبادت و کفر ورزیدن به همه آنچه به جای او خوانده میشود انجام میگیرد.
سپس خداوند نعمتهایی را که به آنان ارزانی نموده بود به آنان یادآور شد و فرمود ﴿وَإِذۡ أَنجَیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ﴾و به یاد آورید هنگامی که شما را از فرعون و خاندان او نجات دادیم ﴿یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾بدترین عذاب را به شما میرساندند، ﴿یُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم﴾پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند، و نجات دادن شما از عذاب آنها، ﴿بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ﴾نعمتی بزرگ و بخششی عظیم از جانب پروردگارتان برای شماست. یا اینکه، عذابی که آنان به شما میدادند برایتان آزمایش و بلای بزرگی از جانب پروردگارتان بود. و هنگامی که موسی آنان را تذکر داد و موعظه کرد از تمایل به بت پرستی باز آمدند.
وقتی که خداوند با نجات دادن و قدرت بخشیدن به آنها در زمین، نعمت خویش را بر آنان تکمیل نمود، خواست تا با فرو فرستادن کتابی که احکام شرعی و عقاید پسندیده در آن است نعمت خود را بر آنها کامل بگرداند. پس با موسی سی شب وعده گذاشت، و ده شب دیگر را نیز بر آن افزود، پس چهل شب شد، تا موسی را برای ملاقات خدا و نازل شدن آن کتاب بزرگ آماده نماید و قومش برای تلقی آن علاقهمند بودند.
و هنگامی که موسی بهسوی میعاد پروردگارش رفت، برادرش هارون را در مورد بنی اسرائیل بسیار مهربان و دلسوز بود، پس به برادرش گفت: ﴿ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی﴾در میان قومم جانشین من باش، و در میان آنان همان کاری را بکن که من میکردم، ﴿وَأَصۡلِحۡ﴾و راه اصلاح را دنبال کن، ﴿وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ﴾و از راه فساد کنندگان پیروی مکن. فسادکنندگان کسانیاند که گناه انجام میدهند.
﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِیقَٰتِنَا﴾و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، همان زمانی که ما برای فرستادن کتاب بر او تعیین کرده بودیم، ﴿وَکَلَّمَهُۥ رَبُّهُ﴾و پروردگارش با او سخن گفت، و نواهی و دستوراتی را بر او عرضه داشت، موسی به دیدن خدا علاقمند شد و بر این امر بیقراری نمود، چون پروردگارش را دوست داشت و به دیدن او علاقمند بود.
﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ قَالَ﴾گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا ببینم، خداوند فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِی﴾نمیتوانی مرا ببینی و توان دیدن من را در این دنیا نداری، زیرا خداوند مردم را در این دنیا به گونهای آفریده است که نمیتوانند او را ببینند، و یارای دیدن خدا را ندارند. و این بیانگر آن نیست که مردم پروردگارشان را در بهشت نمیبینند. چون نصوص قرآنی و احادیث نبوی دلالت مینماید که اهل بهشت پروردگارشان را میبرند، و خداوند آنها را در آن دنیا به صورت کامل میآفریند به گونهای که میتوانند خداوند را ببینند. بنابر این خداوند امکان رویت را در این آیه به برقرار ماندن کوه مشروط کرده است، پس موسی را در اینکه خداوند خواستهاش را نپذیرفته است چنین قانع کرد و فرمود: ﴿وَلَٰکِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَکَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِی﴾اما به کوه بنگر، پس وقتی که پروردگارت به آن جلوهگر شد، و آن نیز برقرار ماند، تو مرا خواهی دید. ﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ﴾و هنگامی که پروردگارش برای کوهِ سرسخت و محکم جادوگر شد، ﴿جَعَلَهُۥ دَکّٗا﴾بر اثر تجلی خدا دچار نارامی و ناآرامی شد و تبدیل به تپهای از شن روان گردید. ﴿وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗا﴾و موسی وقتی که آن را مشاهده کرد بیهوش افتاد. ﴿فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ﴾وقتی که به هوش آمد در این هنگام برای او روشن شد که چنانچه کوه نتواند در مقابل تجّلی خدا پابرجا باشد، موسی به طریق اولی پابرجا نخواهد ماند. و از پروردگارش به خاطر درخواستش که چندان به جا نبود آمرزش خواست. بنابر این گفت: ﴿سُبۡحَٰنَکَ﴾بار خدایا! تو از همه آنچه که شایسته شکوه و عظمتت نیست پاک هستی، ﴿تُبۡتُ إِلَیۡکَ﴾از همه گناهان و جسارتی که نسبت به تو روا داشتم توبه کردم، ﴿وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾و من اولین مومنان هستم. یعنی موسی ÷به سبب آنچه که خداوند برایش کامل گرداند و آنچه را که قبلا نمیدانست به او یاد داد، ایمانش را تجدید نمود.
آیهی ۱۴٩-۱۴۴:
﴿قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّی ٱصۡطَفَیۡتُکَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِی وَبِکَلَٰمِی فَخُذۡ مَآ ءَاتَیۡتُکَ وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٤﴾[الأعراف: ۱۴۴].«خدا فرمود: ای موسی! ترا با رسالت خویش و سخن گفتنم با تو بر مردم برگزیدم، پس بگیر آنچه را که به تو دادم و از سپاسگزاران باش».
﴿وَکَتَبۡنَا لَهُۥ فِی ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن کُلِّ شَیۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ وَأۡمُرۡ قَوۡمَکَ یَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَاۚ سَأُوْرِیکُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِینَ١٤٥﴾[الأعراف: ۱۴۵].«و در الواح برای او از هر چیزی نوشتیم تا پند و اندرز و روشنگر هر چیزی باشد، پس آن را با قدرت و توان بگیر و قومت را دستور بده تا نیکوترین آن را برگزینند، به زودی سرزمین گناهکاران را به شما نشان خواهم داد».
﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَایَٰتِیَ ٱلَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلرُّشۡدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗا وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلۡغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗاۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ١٤٦﴾[الأعراف: ۱۴۶].«کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند از آیات خود باز میدارم، و چنانچه هر نوع معجزهای را ببیند به آن ایمان نمیآورند، و اگر راه هدایت را ببینند به آن ایمان نمیآورند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را در پیش میگیرند، این بدان سبب است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند».
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡۚ هَلۡ یُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤٧﴾[الأعراف: ۱۴٧].«و کسانی که آیات ما و ملاقات آخرت را تکذیب کردند اعمالشان نابود میشود، آیا جز در برابر کارهایی که کردهاند سزا داده میشوند؟!».
﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِیِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٌۚ أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا یُکَلِّمُهُمۡ وَلَا یَهۡدِیهِمۡ سَبِیلًاۘ ٱتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَٰلِمِینَ١٤٨﴾[الأعراف: ۱۴۸].«و قوم موسی بعد از او از زیورهایشان گوسالهای ساختند و آن را به خدایی گرفتند، پیکری بود که صدای گاو داشت. آیا نمیدیدند که آن پیکر با آنان سخن نمیگوید و آنان را به راهی رهنمود نمیکند؟ گوساله را به خدایی گرفتند و ستمکار بودند».
﴿وَلَمَّا سُقِطَ فِیٓ أَیۡدِیهِمۡ وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمۡ یَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا وَیَغۡفِرۡ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ١٤٩﴾[الأعراف: ۱۴٩].«و هنگامی که پشیمان و سرگردان شدند دیدند که آنان گمراه شدهاند، گفتند: اگر پروردگارمان بر ما رحم نکند و ما را نیامرزد از زمرۀ زیانکاران خواهیم شد».
﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّی ٱصۡطَفَیۡتُکَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾هنگامی که خداوند موسی را بعد از اینکه بسیار مشتاق رویت خداوند بود از دیدن خود باز داشت، خیر و نیکی فراوانی به او بخشید، پس فرمود: ای موسی ! تو را انتخاب کردم و برگزیدم و تو را برتری دادم و فضیلتهای بزرگ و مناقب فراوان را بویژه تو گردانیدم، ﴿بِرِسَٰلَٰتِی﴾به واسطه رسالتهایم، که آن را جز به بهترین مردم اختصاص نمیدهم.
﴿وَبِکَلَٰمِی﴾و ترا با سخن گفتن ِ بدون واسطهام با تو برتری دادم و برگزیدم. و این فضیلتی است که به موسی کلیم اختصاص یافته و در میان برادران پیامبرش به آن معروف است. ﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَیۡتُکَ﴾پس نعمتها و نهی و امری که به تو دادم با شرح صدر برگیر و آن را با پذیرفتن و فرمان بردن فراگیر. ﴿وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ﴾و از شاکرین باش. یعنی خدا را به خاطر آنچه که تو را بدان اختصاص داده و تو را با آن فضیلت و برتری بخشیده است، سپاسگزار باش.
﴿وَکَتَبۡنَا لَهُۥ فِی ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن کُلِّ شَیۡءٖ﴾و برای او در الواح از هر چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، نوشتیم. ﴿مَّوۡعِظَةٗ﴾تا پند و اندرزی باشد که مردم را بر انجام کارهای خوب تشویق نماید و از انجام کارهای بد برحذر دارد. ﴿وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾و بیانگر هر چیزی از احکام شرعی و عقاید و اخلاق و ادب باشد. ﴿فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ﴾پس آن را با جدیت بگیر و برای عمل کردن به آن و تحکیم نمودنش نهایت سعی خود را بکن، ﴿وَأۡمُرۡ قَوۡمَکَ یَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَا﴾و قومت را دستور بده تا نیکوترین آن را بگیرند، و آن اوامر واجب و مستحب است، زیرا آن بهترین و نیکوترین است. و این دلیلی است بر اینکه دستورات خدا در هر شریعتی کامل و دادگرانه و خوب و نیکو است. ﴿سَأُوْرِیکُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِینَ﴾و به شما سرزمین فاسقان و گناهکاران را نشان خواهم داد که خداوند آنها را هلاک ساخت و سرزمینهایشان را پس از آنان برای عبرت دیگران باقی گذاشت تا مومنانِ توفیق یافته و فروتن از آن عبرت گیرند.
و اما در مورد کسانی دیگر غیر از مومنان فرمود: ﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَایَٰتِیَ﴾از نشانههایم باز میدارم. یعنی از درس گرفتن و عبرت آموختن از نشانههای الهی در آفاق و انفس، و فهم آیات کتاب، کسانی را باز میدارم، ﴿ٱلَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾که در زمین به ناحق تکبر میورزند. یعنی بر بندگان خدا و بر حق و برکسانی که حق را آوردهاند تکبر میورزند، پس هرکس چنین باشد خداوند او را خیر زیادی محروم مینماید، و او را رسوا میکند و از نشانههای خدا چیزی نمیفهمد که از آن استفاده ببرد، بلکه حقایق در مقابل دیدگان او دگرگون میشود و او زشت را خوب میانگارد. ﴿وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَا﴾و اگر هر دلیل و نشانهای را ببینند به خاطر اعتراض و روی گردانیشان و مبارزه با خدا و پیامبرش به آن ایمان نمیآورند، ﴿وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلرُّشۡدِ لَا یَتَّخِذُوهُ﴾و اگر راه هدایت و استقامت را ببینند آن را در پیش نمیگیرند، و رغبتی بدان نشان نمیدهند، و آن راهی است که انسان را به خدا و سرای بهشت میرساند.﴿وَإِن یَرَوۡاْ سَبِیلَ ٱلۡغَیِّ﴾و اگر راه گمراهی را ببینند که صاحبش را به سرای بدبختی و شقاوت میرساند، ﴿یَتَّخِذُوهُ سَبِیلٗا﴾آن را درپیش می گیرند. ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِینَ﴾و سبب انحرافشان این است که آنان آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل شدند. پس رد کردن آیات خدا و غفلتشان از مقاصد آن و تحقیر آیات، باعث شد تا آنها راه گمراهی را در پیش بگیرند و راه هدایت را رها کنند.
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾و کسانی که آیات بزرگ ما را که بر صحت آنچه پیامبرانمان آوردهاند د لالت میکنند، و ملاقات روز آخرت را تکذیب نمایند، ﴿حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ﴾اعمالشان نابود میشود، چون اعمال آنها اساسی ندارد و فاقد شرط پذیرفته شدن است، که شرط ندارد وفاقد شرط پذیرفته شدن است، که شرط پذیرفته شدن اعمال ایمان داشتن به آیات خدا و معتقد بودن به پاداش و جزای اوست. ﴿هَلۡ یُجۡزَوۡنَ﴾آیا سزایی که به آنان داده میشود و بر اثر آن اعمالشان باطل میگردد و به هدفشان نمیرسند، ﴿إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾جز پاداش کارهایی که میکردند چیزی دیگر است؟ زیرا اعمال کسی که به روز قیامت ایمان ندارد پاداش و سرانجام خوبی ندارد بنابر این مضمحل و باطل میگردد. ﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِیِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا﴾و قوم موسی بعد از او از زبورهایشان پیکر گوسالهای را ساختند و به خدایی گرفتند، و پیکر گوساله را سامری ساخته بود و بر آن مشتی از رد پای فرستاده انداخت. پس چنان شد که ﴿لَّهُۥ خُوَارٌ﴾برای آن صدایی مانند صدای گاو بود. و بنی اسرائیل آن را عبادت کردند و به خدایی گرفتند و گفتند: ﴿هَٰذَآ إِلَٰهُکُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِیَ﴾[طه: ۸۸]. «این خدای شما و موسی است، ولی موسی آن را فراموش کرده و در پس آن رفته است». و این ناشی از بیخردی آنان بود، زیرا چگونه جایز است پروردگار زمین و آسمانها را با گاو ناقص اشتباه بگیرند؟! بنابر این خداوند با بیان اینکه این مجسمه فاقد ویژگیهای فعلی و ذاتی آن چنانی است که او را معبود بگرداند فرمود: ﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا یُکَلِّمُهُمۡ﴾آیا ندیدند که آن گاو با آنان سخن نمیگوید؟ و سخن نگفتن نقص و کمبودی پس بزرگ است. و آنان حالتشان از این حیوان یا جمادی که سخن نمیگوید بهتر و کاملتر است.
﴿وَلَا یَهۡدِیهِمۡ سَبِیلًا﴾و آنان را به راه دین راهنمایی ننموده و مصلحتی دنیوی را برایشان حاصل نمیکند، چون برای عقلها و سرشتها ثابت است خدایی که سخن نمیگوید، فایده نمیرساند و ضرر نمیدهد، به خدایی گرفتن چنین خدایی از باطلترین باطلهاست و نهایت بیخردی است. بنابر این فرمود: ﴿ٱتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَٰلِمِینَ﴾آن را به خدایی گرفتند و ستمکار بودند، چرا که عبادت را در غیر از جای آن گذاردند و با خداوند چیزی را شریک گرفتند که دلیلی بر صحت آن وجود ندارد. و این بیانگر آن است که هر کس سخن گفتن خدا را انکار کند بدون شک یکی از ویژگیهای الوهیت «الله» را انکار کرده است، چون خداوند بیان داشته کسی که سخن نمیگوید صلاحیت و شایستگی الوهیت و عبادت را ندارد.
﴿وَلَمَّا﴾و هنگامی که موسی بهسوی قومش برگشت و آنان را بر این حالت دید و آنان را به گمراهیشان آگاه ساخت، پشیمان شدند، ﴿سُقِطَ فِیٓ أَیۡدِیهِمۡ﴾و از ناراحتی و پشیمانی برکار خود زانوی غم را در بغل گرفتند، و گیج و مات شدند. ﴿وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ﴾و دانستند که آنها گمراه شدهاند، پس روی به خدا کردند و زاری نمودند، ﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ یَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا﴾و گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را بهسوی خود راهنمایی ننماید و فضیلت عبادت خویش را به ما ارزانی نکند، و ما را بر انجام کارهای شایسته توفیق ندهد، ﴿وَیَغۡفِرۡ لَنَا﴾و پرستش گوساله را که از ما سرزده است، نیامرزد، ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾حتما از زمره زیانکاران خواهیم شد، کسانی که دنیا و آخرت را از دست دادهاند.
آیهی ۱۵۵-۱۵۰:
﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِی مِنۢ بَعۡدِیٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّکُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُۥٓ إِلَیۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِی وَکَادُواْ یَقۡتُلُونَنِی فَلَا تُشۡمِتۡ بِیَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِی مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ١٥٠﴾[الأعراف: ۱۵۰].«هنگامی که موسی به نزد قوم خود اندوهگین و خشمناک برگشت، گفت: چه بد جانشینی پس از من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزیدید؟ و الواح را انداخت و سر پردارش را گرفت و آن را بهسوی خود کشید. (هارون) گفت: ای پسر مادرم! این قوم مرا ناتوان کردند و تحقیرم نمودند، و نزدیک بود مرا بکشند، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمرۀ ستمکاران قرار مده».
﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَلِأَخِی وَأَدۡخِلۡنَا فِی رَحۡمَتِکَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ١٥١﴾[الأعراف: ۱۵۱].«(موسی) گفت: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خویش داخل بگردان، و تو مهربانترین مردم هستی».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَیَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُفۡتَرِینَ١٥٢﴾[الأعراف: ۱۵۲].«همانا کسانی که گوساله را به خدایی گرفتند، خشمی بزرگ از جانب پروردگارشان، و خواری در زندگی دنیا آنان را دربر خواهد گرفت، و ما اینگونه کسانی را که دروغ بندند جزا میدهیم».
﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣﴾[الأعراف: ۱۵۳].«و کسانی که کارهای بد انجام دادند سپس بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند، همانا پروردگارت آمرزنده و مهربان است».
﴿وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَۖ وَفِی نُسۡخَتِهَا هُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِینَ هُمۡ لِرَبِّهِمۡ یَرۡهَبُونَ١٥٤﴾[الأعراف: ۱۵۴].«و هنگامی که خشمِ موسی فرو نشست، الواح را گرفت، و در نوشتههای آن رحمت و هدایتی بود برای کسانی که از پروردگار خود میترسیدند».
﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِینَ رَجُلٗا لِّمِیقَٰتِنَاۖ فَلَمَّآ أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ قَالَ رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَکۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِیَّٰیَۖ أَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِیَ إِلَّا فِتۡنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِی مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِیُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡغَٰفِرِینَ١٥٥﴾[الأعراف: ۱۵۵].«و موسی هفتاد مرد را از میان قومش برای میعادگاه برگزید، و هنگامی که زمین لرزه آنان را فرا گرفت، موسی گفت: پروردگارا! اگر میخواستی، میتوانستی آنان و مرا پیش از این هلاک کنی، آیا ما را به سبب آنچه بیخردانمان کردهاند هلاک و نابود میکنی؟ این جز آزمایش تو نیست، با آن هرکس را که بخواهی گمراه و هرکس را که بخواهی هدایت مینمایی، تو یاور و کارساز ما هستی، پس ما را بیامرز و بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزگاران هستی».
﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا﴾و هنگامی که موسی به همراه قومش خشمگین بر گشت. یعنی خشم و ناراحتی تمام وجود او را در برگرفته بود، چون غیرتش به جوش آمده، و کاملا خیرخواه و دلسوز آنها بود. ﴿قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِی مِنۢ بَعۡدِیٓ﴾گفت: بعد از من چه بد جانشینی برای من بودید! یعنی چه بد حالتی است آن حالتی که بعد از رفتن من از نزد شما، به جانشینی من پرداختید، چرا که آن حالت مقتضی هلاکت و شقاوت ابدی است!.
﴿أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّکُمۡ﴾آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزیدید که شما را به فرو فرستادن کتاب وعده دادهاست؟! ولی شما با نظر فاسدتان به این خصلت و عادت زشت روی آوردید. ﴿وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾از شدت خشم الواح را پرت کرد، ﴿وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُۥٓ إِلَیۡهِ﴾و سر و ریش برادرش هارون را گرفت و آن را بهسوی خود کشید و به او گفت: ﴿...مَا مَنَعَکَ إِذۡ رَأَیۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ٩٢ أَلَّا تَتَّبِعَنِۖ أَفَعَصَیۡتَ أَمۡرِی٩٣﴾[طه: ٩۲-٩۳]. «چه چیز ترا بازداشت وقتی که آنها را دیدی گمراه شدند از من پیروی نکنی؟ آیا از دستور من سرپیچی کردی که به تو فرمان دادم». ﴿ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ﴾«در میان قومم جانشین من باشد و آنان را اصلاح کن و از راه فسادکنندگان پیروی مکن؟».﴿قَالَ یَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡیَتِی وَلَا بِرَأۡسِیٓۖ إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَیۡنَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِی٩٤﴾[طه: ٩۴]. «گفت: ای پسر مادرم! سر و ریش من را نگیر، من ترسیدم که تو بگویی: میان بنی اسرائیل تفرقه انداخته و گفتۀ مرا رعایت نکردی». و در اینجا ﴿قَالَ﴾گفت: ﴿ٱبۡنَ أُمَّ﴾پسر مادرم. و این برانگیختن مهربانی و شفقت برادرش است که تنها از مادر نام میبرد، و گرنه موسی برادر تنی او است و از یک پدر و مادر هستند، ﴿إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِی﴾همانا این قوم مرا تحقیر و درمانده کردند، وقتی که به آنها گفتم: ﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّکُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوٓاْ أَمۡرِی﴾[طه: ٩۰]. «ای قوم من همانا شما با پرستش گوساله مورد آزمایش قرار گرفتهاید، و پروردگار شما خداوند رحمان است، پس از من پیروی نمایید و از دستورم اطاعت کنید». ﴿وَکَادُواْ یَقۡتُلُونَنِی﴾و نزدیک بود مرا به قتل برسانند. پس گمان مبر که من تقصیر و کوتاهی ورزیدهام، ﴿فَلَا تُشۡمِتۡ بِیَ ٱلۡأَعۡدَآءَ﴾و با پرخاش کردن و دست درازی بهسوی من، دشمنان را شاد مکن، زیرا دشمنان حریص و علاقمندند که از اشتباه و لغزش من اطلاع پیدا کنند، ﴿وَلَا تَجۡعَلۡنِی مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾و مرا در زمره قوم ستمکار قرار مده، و همانند تعاملِ با آنان با من معامله مکن.
موسی ÷خیال میکرد که برادرش مقّصر است و شتابزده و قبل از اینکه بیگناهی او را بداند نسبت به او اقداماتی را انجام داد. اما از عمل خود پشیمان شد و گفت: ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَلِأَخِی﴾پروردگارا! من و هارون برادرم را بیامرز، ﴿وَأَدۡخِلۡنَا فِی رَحۡمَتِکَ﴾و ما را در میان رحمت خود جای بده، و ما را غریق رحمت خویش بگردان، زیرا رحمت تو دژ محکمی است که انسان را از همه بدیها حفاظت میکند، و آنجا هر خیر و سروری یافت میشود. ﴿وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ﴾و تو نسبت به ما از هر رحمکننده و از هر مهربانی مهربانتر هستی، تو نسبت به ما از پدران و مادران و فرزنداو خود ما مهربانتر هستی.
خداوند متعال با بیان حال کسانی که گوساله را پرستیدند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ﴾کسانی که گوساله را به خدایی گرفتند، ﴿سَیَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾به زودی خشمی از جانب پروردگار به آنان میرسد و زندگی دنیایشان را خواری فرا میگیرد. همانطور که آنان پروردگارشان را خشمگین کردند و برای فرمان و امر وی ارزی قایل نشدند، و به آن توهین کردند، ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُفۡتَرِینَ﴾و اینگونه کسانی را که دروغ میبندند سزا میدهیم، پس هرکس که به دروغ به خدا چیزی نسبت دهد و بر شریعت او دروغ بندد و چیزی را به خدا نسبت دهد که او نگفته است بهره از ای خشم خدا و ذلت در زندی دنیا به او خواهد رسید. و خشم خداوند به آنها رسید چرا که آنها را دستور داد تا خودشان را بکشند و اینکه خداوند جز با این کار از آنان راضی نمیشود.
پس برخی، برخی دیگر را کشتند و این معرکه تلفات زیادی را بر جای گذاشت، سپس خداوند توبه آنها را پذیرفت. به همین علت خداوند حکم آنها را بیان فرمود که هم آنها و هم دیگران را شامل میشود. و فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾و کسانی که کارهای بد را انجام میدهند از قبیل شرک و گناهان کبیره و صغیره، ﴿ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾سپس بعد از آن توبه میکنند، به این صورت که بر گذشته پشیمان شده و از آن دست میکشند، و تصمیم میگیرند که آن گناه را تکرار نکنند، ﴿وَءَامَنُوٓاْ﴾و به خدا و به آنچه که واجب گردانده است به آن ایمان بیاورند ایمان میآورند. و ایمان کامل نمیشود مگر با انجام اعمال قلب و جوارح که بر ایمان مترتب است، ﴿إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا﴾همانا پروردگارت بعد از آن، یعنی بعد از توبه از گناهان و بازگشتن بهسوی انجام عبادات، ﴿لَغَفُورٞ﴾آمرزنده است و گناهان را میآمرزد، و آنها را محو میکند، گرچه به اندازه زمین باشد. ﴿رَّحِیمٞ﴾و مهربان است و با پذیرفتن توبه و توفیق دادن بر انجام کارهای خیر بر انسان رحم مینماید.
﴿وَلَمَّا سَکَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ﴾و هنگامی که خشم موسی فرو نشست و به حالت اولیه خود بازگشت، و دانست که او در چه حالتی قرار دارد، و به کارهای مهّم خود مشغول شد، ﴿أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَ﴾و الواحی را که انداخته بود بر گرفت. و آن الواح گرانقدر و ارزشمندی بود، ﴿وَفِی نُسۡخَتِهَا﴾و نوشتههای آن مشتمل و متضمن بر، ﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٞ﴾هدایت و رحمتی فراوان بود. در آن، هدایت از گمراهی روشن شده و حق و باطل و کارهای خیر و شر بیان شده بود. و در آن آدمی به نیکوترین و بهترین کارها و اخلاق و ادب راهنمایی شده بود. نیز در آن رحمت و سعادتی بود برای کسانیکه به آن عمل کنند، و رهنمودها و احکام و محتوای آن را بدانند. اما تمامی مردم هدایت خدا و رحمت وی را نمیپذیرند، بلکه کسانی آن را میپذیرند و تسلیم آن میشوند که ﴿هُمۡ لِرَبِّهِمۡ یَرۡهَبُونَ﴾از پروردگارشان میترسند. و اما کسی که از خدا نمیترسد و از ایستادن و قرار گرفتن در برابر او هراسی ندارد، رهنمودهای کتاب جز سرکشی و گریز و نفرت چیزی به او نمیافزاید، در نتیجه حجت خدا بر او اقامه میشود.
﴿وَ﴾هنگامی که بنی اسرائیل توبه کردند و به عقل آمدند ﴿ٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِینَ رَجُلٗا لِّمِیقَٰتِنَا﴾موسی از میان بهترین ِ آنان هفتاد مرد را برگزید، تا برای قوم خود پیش پروردگارشان معذرت خواهی کنند، و خداوند به آنها وعده دیدار داد که در آن حاضر شوند، پس هنگامی که حاضر شدند، گفتند: ﴿أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾[النساء: ۱۵۳]. «ای موسی! خدا را آشکارا به ما نشان بده». پس جرات بزرگی بر خدا کردند و نسبت به وی بیادبی نمودند. بنابر این ﴿أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ﴾زمین لرزه آنها را فرو گرفت و بیهوش افتادند وهلاک شدند. و موسی به زاری و دعا پرداخت و فرمود: ﴿رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَکۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِیَّٰیَ﴾پروردگارا! اگر تو میخواستی میتوانستی من و آنان را هلاک و نابود کنی پیش از اینکه حاضر شوند و برای قوم خود عذر بخواهند. پس آنان ستمکار شدند. ﴿أَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآ﴾آیا ما را به خاطر کاری که بیخردانمان انجام دادهاند هلاک میکنی؟ پس موسی به درگاه خدا زاری کرد و عذر خواست و فرمود: کسانی که نسبت به خدا جسارت کردهاند دارای عقل کاملی نبودند تا آنان را از آنچه گفتند و انجام دادند باز دارد، و همانا آنان دچار فتنهای شدهاند که آدمی را در خطر میاندازد و ترس آن را دارد که دینش را از بین ببرد. پس گفت: ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّا فِتۡنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِی مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِیُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡغَٰفِرِینَ﴾این جز آزمایش تو نیست، با آن هر کس را که بخواهی گمراه و هرکس را که بخواهی هدایت میکنی، تو سرپرست ما هستی، پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما و تو بهترین آمرزندگان هستی.
یعنی تو بهترین آمرزنده و مهربانترین مهربانان و بخشندهترین بخشندگان هستی. انگار موسی ÷میفرماید: نخستین هدف ما پایبندی به طاعت تو و ایمان ِ به تو است، و هر کس که عقل و فهم داشته و از توفیق شما بهرهمند شده باشد همواره بر راه راست خواهد بود. و اما کسی که عقلش ضعیف است و فتنه او را در برگرفته باشد هرچه بخواهد انجام میدهد، با وجود این تو مهربانترین مهربانان هستی، و بهترین آمرزندگان. پس ما را بیامرز و بر ما رحم فرما.
آیهی ۱۵٩-۱۵۶:
﴿وَٱکۡتُبۡ لَنَا فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَیۡکَۚ قَالَ عَذَابِیٓ أُصِیبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلَّذِینَ هُم بَِٔایَٰتِنَا یُؤۡمِنُونَ١٥٦﴾[الأعراف: ۱۵۶].«و برای ما در این دنیا نیکی مقرر دار و در آخرت (نیز نیکی بنویس)، همانا ما بهسوی تو بازگشتهایم. خدا فرمود: عذاب خود را به هر کس که بخواهم میرسانم و رحمت من هر چیزی را دربر گرفته است، و آن را برای کسانی مقرر میدارد که پرهیزگاری میکنند و زکات را میپردازند و به آیات ما ایمان میآورند».
﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾[الأعراف: ۱۵٧].«و کسانی که از پیامبر امّی پیروی میکنند، پیامبری که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته مییابند، آنان را به معروف امر میکند و از منکر باز میدارد، پاکیزهها را برایشان حلال میکند و ناپاکیها را بر آنان حرام مینماید. و بار سنگینی را (که بر دوششان بود) برمیدارد و بند و زنجیرههایی را که بر آنان بود درمیآورد، پس کسانی که به او ایمان آورند و او را یاری نمایند و حمایتش کنند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کنند، آنان رستگارانند».
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨﴾[الأعراف: ۱۵۸].«بگو: ای مردم! من فرستادۀ خدا بهسوی همگی شما هستم، آن خدایی که فرمانروای آسمانها و زمین است، هیچ معبودی به حق جز او نیست، او زنده میکند و میمیراند، پس به خدا و یپامبرش ایمان بیاورید، آن پیامبر درس نخواندهای که به خدا و سخنهایش ایمان دارد، و از او پیروی کنید تا هدایت شوید».
﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٥٩﴾[الأعراف: ۱۵٩].«و از (میان) قوم موسی گروهی است که به حق راهنمایی مینمایند و با آن دادگری میکنند».
پس از آنکه موسی ÷به درگاه خداوند بزرگ راز و نیاز نمود و از وی حاجت خواست، خداوند خواسته او را پذیرفت و آنان را پس از مرگشان زنده گردانید و گناهانشان را بخشید. موسی در خاتمه دعای خودش گفت: ﴿وَٱکۡتُبۡ لَنَا فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ﴾و برای ما در این دنیا نیکی و خوبی از قبیل علم مفید، روزی فراوان و عمل صالح مقرر دار. ﴿وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾و در آخرت نیز نیکی را برای ما مقرر دار، و آن پاداشی است که خداوند برای داستان صالح خود آماده کرده است﴿إِنَّا هُدۡنَآ إِلَیۡکَ﴾همانا ما با اعتراف به تقصیرمان در همه کارهایمان بهسوی تو باز گشتهایم. ﴿قَالَ﴾خداوند متعال فرمود: ﴿عَذَابِیٓ أُصِیبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُ﴾عذاب خود را به هر کس که بخواهم میرسانم، به انسانهای بدبختی که خود را در معرض عذاب قرار دهند. ﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖ﴾و رحمت من در جهان بالا و پایین، و نیک و فاسق و مومن و کافر را در بر گرفته است، پس هیچ مخلوقی نیست مگر اینکه رحمت خدا به او رسیده و فضل و احسانش او را پوشانده است. اما رحمت ویژه خدا که موجب سعادت دنیا و آخرت است به هرکس نمیرسد. بنابر این فرمود: ﴿فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾آن را برای کسانی مقرر خواهم داشت که از گناهان کبیره و صغیره میپرهیزند. ﴿وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ﴾و زکات واجب را به مستحقان آن میپردازند، ﴿وَٱلَّذِینَ هُم بَِٔایَٰتِنَا یُؤۡمِنُونَ﴾و کسانی که به آیات ما ایمان میآورند. و از جمله اموری که ایمان به آیات خدا را کامل میگرداند دانستن معانی آن، و عمل کردن به مقتضای آن، و پیروی کردن از پیامبر صدر ظاهر و باطن و در اصول و فروع است.
﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ﴾کسانی که از پیامبر امّی و درس نخوانده پیروی میکنند. این احتراز از سایر پیامبران است، زیرا منظور از این پیامبر محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب صاست. و سیاق آیه در مورد احوال بنی اسرائیل است و اینکه ایمان آوردن به پیامبر محمد صبرای داخل شدن آنها به دایره ایمان شرط است، و اینکه کسانی که به او ایمان میآورند و از او پیروی میکنند اهل رحمت مطلق هستند و خداوند آن را برایشان مقرر داشته است.
و خداوند پیامبر را امّی خوانده است چون او از اعراب بود که ملتی بیسواد بودند و خواندن و نوشتن را بلد نبودند و پیش از نزول قرآن این ملت کتابی نداشتند. ﴿ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ﴾پیامبری که او را با نام و صفاتش در تورات و انجیل گماشته مییابند، و از بزرگترین صفات او آن است که به چیزهایی دستور میدهد، و از اموری باز میدارد: ﴿یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾آنها را به معروف امر میکنند. و معروف چیزی است که خوبی و صلاح و فایدهاش شناخته شده است. ﴿وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ﴾و آنان را از منکر باز میدارد. و منکر هر آن چیزی است که زشتی آن در عقلها و سرشتها شناخته شده است. پس آنان را به نماز و زکات و روزه و حج و صله رحم و نیکی کردن با پدر و مادر و نیکی کردن با همسایه و خادم و برده و فایده رساندن به سایر مردم، و راستگویی و پاکدامنی و نیکی و خیر خواهی و امثال آن فرمان میدهد.
و از شرک ورزیدن به خدا و کشتن مردم به ناحق، و زنا و نوشیدن آنچه مست میکند و از ستم ورزیدن بر سایر مردم و دروغگویی و فساد و امثال آن باز میدارد. پس بزرگترین دلیل مبنی بر این که او پیامبر خدا است چیزی است که به آن امر و یا از آن نهی، و یا حلال یا حرام نموده است. زیرا او، ﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ﴾خوراکیها و و نوشیدنیها و ازدواجهای پاک را برایشان حلال میگرداند، ﴿وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾و خوردنیها و نوشیدنیها و ازدواجها و گفتارها و کردارهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند، ﴿وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡ﴾و بار و زنجیرهایی را که بر آنان بود از آنان بر میدارد. یعنی یکی از صفتهای او این است که دینش آسان و ساده است و مشقت و احکام دست و پاگیر و تکلیفهای دشوار در آن نیست. ﴿فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ﴾پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را احترام نهادند و بزرگ داشتند، ﴿وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ مَعَهُ﴾و او را یاری کردند و از نوری که با او فرو فرستاده شده است پیروی نمودند، و آن نور، قرآن است که در تاریکیهای شک و جهالت به وسیله آن راه روشن میشود و به هنگام تضارب و تعارض باورها و گفتارها به آن اقتدا میشود. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾همانا ایشان رستگارانند. آنان کسانی هستند که به خیر دنیا و آخرت دست یافته و از شر دنیا و آخرت رهیدهاند، چون آنان بزرگترین اسباب رستگاری را فراهم کردهاند. و اما کسی که به این پیامبر ایمان نیاورد و او را تعظیم و یاری نکند و از نوری که همراه با او فرستاده شده است پیروی ننماید، او زیانکار میباشد.
پس از آن که پیامبر صبنی اسرائیل را به تبعیت از خویش فرا خواند به دلیل اینکه عدهای بر این باور بودند که این حکم فقط منحصر به بنی اسرائیل است چیزی را آورد که بر عموم و کلیت دلالت مینماید و فرمود ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾بگو: ای مردم! من فرستاده خدا بهسوی همه شما هستم. بهسوی همه شما اعم از عرب و عجم، اهل کتاب و غیره فرستاده شدهام، ﴿ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾خداوندی که پادشاهی آسمانها و زمین از آن اوست، و با فرمانها واحکام وتدابیر کَونی و شرعی خویش در آن تصرف مینماید. و از جمله احکام شرعی و دینی او این است که پیامبری بزرگ را به سویتان فرستاده که شما را بهسوی خدا و سرای کرامت و عزت فرا میخواند و از هر آنچه که شما را از خدا و از سرای بهشت دور میکند برحذر میدارد. ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾هیچ معبود به حقی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد.
و روش عبادت او مگر از طریق پیامبرانش دانسته نمیشود. ﴿یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ﴾و از جمله تدابیر او زنده کردن و میراندن است و هیچکس در این کار با او شریک نیست، و خداوند مردان را پل و گذرگاهی قرار داده است که انسان از آن به سرای جاویدان میرسد، سرایی که هرکس به آن ایمان داشته باشد به طور قطع محمد صرا تصدیق مینماید. ﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ﴾پس به خدا و پیامبر درس نخواندهاش ایمان بیاورید، ایمانی قلبی که متضمن اعمال قلوب و جوارح است. ﴿ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِ﴾پیامبر درس نخواندهای که به خدا و سخنانش ایمان میآورد. یعنی به این پیامبر ایمان بیاورید که در عقاید و اعمالش بر راه درست و راست قرار دارد، ﴿وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾و از او پیروی کنید تا در منافع دینی و دنیوی خود راه یابی، زیرا اگر از او پیروی نکنید بسی گمراه خواهید گشت.
﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٥٩﴾و از میان قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و با آن دادگری مینمایند. یعنی در یاد دادن مردم و فتوا صادر کردن برایشان، آنان را به حق راهنمایی میکنند. و در حکم و داوری کردن نیز در میان مردم به حق داوری میکنند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴]. «و از آنان پیشوایانی گردانیدیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند، به سبب آن که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند». و این فضیلت برای امت موسی ÷است و خداوند از میان آنان راهنمایانی قرار داد که به فرمان او راهنمایی میکردند. و آوردن این آیه کریمه نوعی احتراز از مسایلی است که قبلا گذشت، زیرا خداوند متعال در گذشته پارهای از معایب بنی اسرائیل را بیان کرد که با رشد و کمال و هدایت متضاد بود. پس ممکن است کسی گمان بَرَد که همه آنان چنین بودهاند، بنابر این خداوند متعال بیان کرد که گروهی از آنا بر راه راست و هدایت شده و هدایتکننده بودند.
آیهی ۱۶۳-۱۶۰:
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَیۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗاۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۚ وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١٦٠﴾[الأعراف: ۱۶۰].«و بنیاسرائیل را به دوازده تیره و طائفه تقسیم کردیم و به موسی وحی نمودیم آنگاه که قومش از او آب خواستند، که با عصایت بر سنگ بزن، پس، از آن سنگ دوازده چشمه بیرون جوشید، هر دستهای از مردم محل نوشیدن آب خود را دانستند، و بر آنان منّ و حلوا و بلدرچین فرو فرستادیم، بخورید از پاکیزههای آنچه به شما روزی دادهایم، و به ما ستم نکردند بکه آنان بر خودشان ستم میکردند».
﴿وَإِذۡ قِیلَ لَهُمُ ٱسۡکُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ وَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ وَقُولُواْ حِطَّةٞ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطِیٓـَٰٔتِکُمۡۚ سَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٦١﴾[الأعراف: ۱۶۱].«و به یادآور آنگاه که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید، و از آن ـ هر جا که خواستید ـ بخورید و بگویید: ای خداوند! گناهان مرا بیامرز، و با خشوع و خضوع (از دروازۀ شهر) وارد شوید تا گناهانتان را بیامرزم، و به زودی بر اجر نیکوکاران بیفزایم».
﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَظۡلِمُونَ١٦٢﴾[الأعراف: ۱۶۲].«پس ستمگران آنان سخنی را که به آنان گفته شده بود دگرگونه کردند، بنابر این عذابی را از آسمان بر آنان فرو فرستادیم به سبب تمرد و سرپیچی که میکردند».
﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ یَعۡدُونَ فِی ٱلسَّبۡتِ إِذۡ تَأۡتِیهِمۡ حِیتَانُهُمۡ یَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا وَیَوۡمَ لَا یَسۡبِتُونَ لَا تَأۡتِیهِمۡۚ کَذَٰلِکَ نَبۡلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ١٦٣﴾[الأعراف: ۱۶۳]. «و دربارۀ شهری که در کنار دریا بود از آنان بپرس، آنگاه که در شنبه تجاوز میکردند، هنگامی که ماهیها در روز شنبه به روی آب میآمدند، و روزهای غیر شنبه بهسویشان نمیآمدند، اینگونه آنان را به سبب فسقی که میکردند آزمایش میکردیم».
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَیۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗا﴾و آنان را به دروازه قبیله که همدیگر را میشناختند و با همدیگر صحبت میکردند، تقسیم کردیم، به گونهای که نسل هر مردی از فرزندان یعقوب قبیلهای بود. ﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُ﴾و بهسوی موسی هنگامی که قومش از او آب خواست وحی نمودیم. یعنی وقتی که از او خواستند به بارگاه خداوند تعالی دعا کند تا به آنان آبی بدهد و خودشان و چهار پایانشان از آن بنوشند. و این بدان خاطر بود که والله اعلم در محل کم آبی قرار داشتند، پس خداوند خواسته آنها را پذیرفت و به موسی وحی نمود که ﴿أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَ﴾با عصایت سنگ را بزن. احتمال دارد که آن سنگ مشخصی باشد و احتمال دارد که اسم جنس باشد و هر سنگی را شامل شود. پس موسی آن را زد، ﴿فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ﴾و از آن سنگ بر جوشید، ﴿ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗا﴾دوازده چشمه، ﴿قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡ﴾هر دستهای از مردمان آبشخور خود را بشناخت. یعنی برای هر قبیلهای از این قبایل دوازده گانه چشمهای مقرر گردید و هر کدام آبشخور خود را شناخت و آرامش یافتند و از خستگی و مشقت و کشمکش رهیدند. و این از کمال و تمام نعمت خدا بر آنها بود. ﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ﴾و ابرها را بر آنان سایه کردیم تا آنان را از گرمای خورشید محافظت کند. ﴿وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَنَّ﴾و حلوا را بر آنان فرو فرستادیم، ﴿وَٱلسَّلۡوَىٰ﴾و سلوا را فرستادیم. سلوا، گوشت پرندهای از بهترین انواع پرندگان، و از لذیذترین آنان است، پس خداوند هم آنان را در سایه قرار داد، و هم به آنان غذای پاکیزه از حلوا و گوشت داد و هم آنان را از تشنگی نجات داد. و به آنها گفته شد: ﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا﴾بخورید از روزی پاکیزهای که به شما دادهایم، و بر ما ستم نکردند. یعنی وقتی که شکر خدا را به جای نیاوردند و آنچه را که خدا بر آنها واجب کرده بود انجام ندادند بر ما ستم نکردند، ﴿وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ﴾بلکه بر خودشان ستم کردند، زیرا تمامی خوبیها را از دست داده و خود را در معرض شرّ و عذاب قرار دادند. و این در دوران ماندنشان در بیابان بود. ﴿وَإِذۡ قِیلَ لَهُمُ ٱسۡکُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ﴾و آنگاه که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید. یعنی داخل آن شوید تا وطن و مسکن شما باشد. و آن شهر «ایلیا» بود. ﴿وَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ﴾و از آن هر جا که خواستید بخورید. روستای پردرخت و پر میوهای بود و در ناز و نعمت قرار داشتند. بنابر این خداوند آنها را دستور داد تا هرجا که خواستند از آن بخورند. ﴿وَقُولُواْ﴾هنگامی که از دروازه وارد آن شدید، بگویید: ﴿حِطَّةٞ﴾(خدایا!) گناهان مرا عفو کن و از ما درگذر، ﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا﴾و با خشوع و فروتنی در مقابل پروردگارتان از دروازه وارد شوید، و شکر نعمتهایش را به جای آورید. پس خداوند آنها را با فروتنی و آمرزش خواستن از او دستور داد و به آنها وعده داد که گناهانشان را میآمرزد و پاداش دنیا و آخرت را به آنان خواهد داد.پس فرمود: ﴿نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطِیٓـَٰٔتِکُمۡۚ سَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ﴾گناهانتان را میآمرزیم و به نیکوکاران از خیر دنیا و آخرت بیشتر میدهیم. پس آنان از دستور الهی فرمان نبردند بلکه، ﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ﴾کسانی که از فرمان خدا سرپیچی کردند و برای دستور او ارزش قایل نشدند، سخنی را که به آنان گفته شده بود دگرگون کردند و به جای خواستن آمرزش و گفتنِ کلمه ﴿حِطَّةٞ﴾گفتند: «حنطۀ»، یعنی دانه گندم، و هنگامی که سخن را با وجود آسانی و سادگی آن تغییر دهند، فعل و کار را به طریق اولی تغییر میدهند. بنابر این به جای اینکه با حالت کرنش و تعظیم وارد خانه خدا شوند، برعکس با حالت خزیدن و نشسته وارد آن شدند. ﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾پس وقتی که با دستور خدا مخالفت کردند و از آن سرپیچی نمودند، عذاب سختی که یا طاعون و یا دیگر عذابهای آسمانی بود بر آنان فرستادیم. و خداوند با عذاب دادن آنها بر آنان ستم نکرد، بلکه این عذاب ﴿بِمَا کَانُواْ یَظۡلِمُونَ﴾بدان جهت بود که از دایرهی اطاعت خدا خارج شده و به معصیت او روی آوردند، و هیچ عامل و انگیزهای آنان را به این کار وادار نکرد و بدان سو فرا نخواند جز خباثت و شرّی که در وجودشان نهفته بود. ﴿وَسَۡٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ﴾و از بنی اسرائیل درباره شهری که بر ساحل دریا بود، بپرس. آنگاه که آنان تجاوز کردند و خداوند آنان را عذاب داد، ﴿إِذۡ یَعۡدُونَ فِی ٱلسَّبۡتِ﴾هنگامی که در روز شنبه تجاوز میکردند، در حالیکه خداوند آنها را دستور داده بود تا شنبه را احترام و تعظیم کنند، و در روز شنبه به شکار نپردازند، پس خداوند آنها را آزمایش کرد، ﴿تَأۡتِیهِمۡ حِیتَانُهُمۡ یَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا﴾ماهیهایشان در روز شنبه به صورت وفور روی آب و نزد آنان میآمدند، ﴿وَیَوۡمَ لَا یَسۡبِتُونَ﴾و در غیر شنبه، ﴿لَا تَأۡتِیهِمۡ﴾ماهیها نزد آنان نمیآمدند. یعنی به اعماق دریا میرفتند و آنان را نمیدیدند. ﴿کَذَٰلِکَ نَبۡلُوهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ﴾اینگونه آنان را به سبب فسقی که میکردند آزمایش مینمودیم. پس فسقشان باعث شد تا خداوند آنها را بیازماید، و به این سختی و آزمایش گرفتار شوند. و اگر آنان مرتکب فسق و گناه نمیشدند خداوند از آنها چشم پوشی میکرد و آنان را در معرض معصیت و شرّ قرار نمیداد، پس آنان برای شکار کردن، حیلهای به کار بردند، آنها چالههایی را میکندند و در آن دام میگذاشتند. وقتی روز شنبه فرا میرسید و ماهیها در این چالهها و دام میافتادند و آنها را در آن روز بر نمیداشتند، بلکه روز یکشنبه آنها را بر میداشتند، و این کار در میان آنها زیاد شد.
آیهی ۱٧۰-۱۶۴:
﴿وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِکُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٦٤﴾[الأعراف: ۱۶۴].«و به یادآور آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند آنها را نابود میکند یا به آنان عذاب سختی میدهد؟ گفتند: تا پیش پروردگارتان معذور باشیم و باشد که آنها پرهیزگار شوند».
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦٓ أَنجَیۡنَا ٱلَّذِینَ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَِٔیسِۢ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ١٦٥﴾[الأعراف: ۱۶۵].«و هنگامی که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند، فراموش کردند، کسانی را که از بدی باز میداشتند و از منکر نهی میکردند نجات دادیم، و کسانی را که ستم کردند به سبب فسق و تمردی که میکردند به عذاب سختی گرفتار کردیم».
﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ قُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔینَ١٦٦﴾[الأعراف: ۱۶۶].«پس وقتی از آنچه که از آن نهی شده بودند سرباز زدند به ایشان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید».
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبۡعَثَنَّ عَلَیۡهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَن یَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٦٧﴾[الأعراف: ۱۶٧].«و آنگاه که پروردگارت اعلام کرد که تا روز قیامت کسانی را بر ایشان خواهد گماشت که سختترین عذاب را به آنان بچشاند. بیگمان پروردگارت زود کیفر است. همانا او آمرزنده و مهربان است».
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗاۖ مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِکَۖ وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّیَِّٔاتِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ١٦٨﴾[الأعراف: ۱۶۸].«و آنان را در زمین به گروههایی تقسیم کردیم، برخی از ایشان صالح بودند و برخی از آنان جز این هستند. و آنان را با خوبیها و بدیها آزمودیم تا برگردند».
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا وَإِن یَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ یَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩﴾[الأعراف: ۱۶٩].«و بعد از آنان فرزندان ناصالحی جانشین آنها شدند و وارث کتاب گشتند که کالای این جهان بیارزش را میگیرند و میگویند: ما آمرزیده خواهیم شد. و اگر کالایی مثل آن به ایشان برسد آن را میستانند. آیا از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده بود که از زبان خدا جز حق را نگویند، حال آنکه آنان آنچه را که در کتاب است خواندهاند؟ و سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند بهتر است. آیا نمیفهمید؟!».
﴿وَٱلَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِٱلۡکِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ١٧٠﴾[الأعراف: ۱٧۰].«و کسانی که به کتاب چنگ میزنند و نماز را برپا میدارند همانا ما پاداش اصلاحگران را ضایع نمیکنیم».
بنی اسرائیل در مجموع به سه گروه تقسیم شدند، بیشترشان در روز شنبه تجاوز کردند و بر ارتکاب نافرمانی جرات نمودند و آن را آشکار انجام دادند. و گروهی آشکارا آنها را نهی کردند و بر آنان اعتراض نمودند. و گروهی نیز اکتفا کردند به اینکه گروه دوم آنان را نهی میکردند، و به گروه دوم گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِکُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗا﴾چرا که شما قومی را پند میدهید که خداوند آنان را هلاک میکند، یا به آنان عذاب سختی میدهد؟ انگار آنان میگفتند: موعظه کردن و پند دادن کسی که مرتکب حرام میشود و نصیحت را گوش نمیکند و به تجاوزگری و سرکشی خود ادامه میدهد، فایدهای در بر ندارد، و حتما خداوند چنین کسی را سزا خواهد داد یا او را هلاک میکند یا عذاب سختی بر وی وارد میآورد.
پس پند دهندگان گفتند: ما آنها را موعظه میکنیم و آنها را باز میداریم، ﴿وَلَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ﴾و تا شاید آنها بپرهیزند. یعنی شاید گناهی را که در آن به سر میبرند، ترک کنند، پس ما از هدایت شدن آنان ناامید نیستیم شاید که موعظه در آنان کارساز باشد و سرزنش در آنان اثر کند. و این بزرگترین هدف از اعتراض به آنان است، تا عذری باشد و برکسی که مورد امر و نهی قرار میگیرد حجت اقامه شود، و به امید اینکه خداوند او را هدایت نماید و به مقتضای آن امر و نهی عمل کند.
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ﴾و هنگامی که آنچه را که بدان تذکر داده شده بودند ترک کردند و به گمراهی و تجاوزشان ادامه دادند، ﴿أَنجَیۡنَا ٱلَّذِینَ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ﴾کسانی را که از بدی باز میداشتند نجات دادیم. و سنت خدا در مورد بندگانش این چنین است که وقتی عقوبت و عذاب بیاید، امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر را نجات میدهد. ﴿وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ﴾و ستمگران را گرفتیم. و آنان کسانی بودند که در روز شنبه تجاوز کرده بودند. ﴿بِعَذَابِۢ بَِٔیسِۢ﴾با عذاب سختی آنان را گرفتار نمودیم. ﴿بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ﴾به سبب سرپیچی و گناهی که کردند. و اما گروه دیگری که به نهی کنندگان گفتند: ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِکُهُمۡ﴾چرا قومی را پند میدهید که خداوند آنها را هلاک میسازد؟ مفسرین در مورد نجات یافتن یا هلاک شدن این گروه اختلاف دارند. و ظاهر قضیه این است که آنها از جمله نجات یافتگار بودهاند، چون خداوند هلاکت را مخصوص ظالمان و ستمگران قرار دادهاست. و خداوند بیان نکرده است که آنها ستمگر بودهاند.
پس دلالت مینماید عقوبت و سزا ویژه کسانی بوده است که در روز شنبه تجاوز کردند. و چون امر به معروف و نهی از منکر فرض کفایه است، هرگاه برخی به انجام این فریضه برخیزند این واجب از گردن دیگران ساقط میشود، پس آنان به انکار و اعتراض امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر اکتفا کردند. و چون آنها بر امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر اعتراض کردند که ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِکُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِیدٗا﴾چرا قومی را پند میدهید که خداوند آنها را هلاک میکند یا عذاب سختی به آنها میدهد؟ پس آنان خشم و نفرت خود را از متجاوزان آشکار کردند، و این اقتضا میکند که آنان به شدت از متجاوزان متنفر بوده و میدانستند که خداوند متجاوزان را به شدت سزا خواهد داد.
﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ﴾پس وقتی که سنگدل شدند و نرم نشدند و حق را نپذیرفتند، ﴿قُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔینَ﴾به زبان تقدیر به آنان گفتیم: به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید. پس به فرمان خدا به بوزینگان تبدیل شدند و خداوند آنان را از رحمت خود دور کرد. سپس ذلت و خواری را بر بازماندگان آنان قرار داد و فرمود: ﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکَ﴾و به یادآر آنگاه که پروردگارت به صراحت اعلام کرد، ﴿لَیَبۡعَثَنَّ عَلَیۡهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَن یَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾تا روز قیامت کسانی را بر آنان مسلط خواهد کرد که بدترین عذاب را به آنان بچشاند. یعنی آنان را خوار و ذلیل میگرداند. ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ﴾همانا پروردگارت کسی را که از فرمانش سرپیچی کند زود عذاب میدهد، تا جایی که او را در دنیا دچار عذاب مینماید. ﴿وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾و او برای کسی که باز گردد و توبه نماید آمرزنده و مهربان است، گناهانش را میآمرزد و عیبهایش را میپوشاند و بر او رحم میکند، به این صورت که عبادتهایش پذیرفته شده و انواع پاداشها را به دست میآورد. و خداوند آنچه را که به آنان وعده داده بود انجام داد، پس همواره آنان در ذلت و خواری و تحت حکم و فرمان دیگران به سر میبرند و پرچم آنان برافراشته نمیشود.
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗا﴾و پس از اینکه آنها متحد و یکپارچه بودند، آنان را در زمین پراکنده ساختیم. ﴿مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ﴾برخی از ایشان صالح هستند، و حقوق خدا و بندگان خدا را ادا میکنند، ﴿وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِکَ﴾و برخی غیر از این هستند. یعنی در مقامی پایینتر از صالحان قرار دارند، یا «مقتصد» هستند، مقتصد به کسی گفته میشود که واجبات را ادا میکند و محرمات را ترک میکند، و گاهی اوقات برخی از مستحبات را ترک میکند و برخی مکروهات را انجام میدهد و یا بر خود ستم میکنند، ﴿وَ﴾و طبق شیوه و سنت خود، ﴿بَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّیَِّٔاتِ﴾آنها را به آسانی و سختی آزمودیم. ﴿لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ﴾تا شاید از شرارتی که بر آن هستند برگردند، و به طرف هدایتی که بهسوی آنان فرستاده شده است بازآیند. پس بنی اسرائیل در این سه دسته قرار میگیرند: صالح، ناصالح و مقتصد.
﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ﴾پس جانشینان ناصالحی که بدی و شرارت آنها بیشتر بود بعد از آنان وارث کتاب شدند و مرجع کتاب قرار گرفتند، و آنها طبق خواست خود در آن تصرف میکردند، و اموال زیادی به آنان پرداخت میشد تا به ناحق فتوا دهند، و بدین ترتیب رشوه در میان آنان شایع گردید. ﴿یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ﴾کالای بیارزش این دنیا را گرفته و اقرار میکردند که این کار گناه است و اینکه همانا آنان ستمکارند، و میگفتند: ﴿سَیُغۡفَرُ لَنَا﴾ما آمرزیده خواهیم شد. و این گفتهای است خالی از حقیقت، و استغفار به حساب نمیآید و اگر این استغفار حقیقی بود آنها بر آنچه کرده بودند پشیمان میشدند، و تصمیم میگرفتند که باز آن را تکرار نکنند، اما وقتی که رشوهای دیگر به دستشان میافتاد آن را میگرفتند.
پس آیات خدا را به قیمتی اندک فروختند و به جای اینکه آنچه را که بهتر است بگیرند، آنچه را که کمتر و بیارزشتر بود برگزیدند. خداوند در اعتراض به آنها و بیان جسارتشان فرمود: ﴿أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ﴾آیا از آنان در کتاب پیمان گرفته نشده بود که چیزی جز حق به خدا نسبت ندهند؟ پس آنها را چه شد که ناحق را به خدا نسبت داده و از هوی و هوس خود پیروی کردند، و طبق خواستهای خود منحرف شدند؟! ﴿وَدَرَسُواْ مَا فِیهِ﴾حال آنکه آنان آنچه را که در کتاب است خواندهاند، و در فهم آن اشکالی ندارند. آنها از روی عمد این کار را کردند و میدانستند، و این امر، گناه را بزرگتر مینماید، و انسان را بیشتر سزاوار سرزنش و عقوبت و سزای سخت میگرداند. و این ناشی از کمبود آنها بود که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. بنابر این فرمود: ﴿وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾و سرای آخرت برای کسانی بهتر است که از خوردنیهایی که به عنوان رشوه در مقابل تغییر حکم خدا داده میشود و خداوند آن را حرام کرده است، پرهیز کرده، و همچنین از دیگر محرّمات دوری میکنند. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَ﴾آیا شما عقل ندارید تا راجح و مرجوم را با هم مقایسه کنید و دریابید که برای کدامیک باید کوشش و تلاش نمود؟!.
و کدامیک بر دیگری باید مقّدم داشته شود؟ پس خاصیت عقل، نگرش و نگاه کردن به عواقب و سرانجام کارها است. اما کسی که به دنیای ناچیز و فناپذیر چشم بدوزد، نعمات بزرگ و ماندگاری را از دست دادهاست. پس چنین کسی آیا عقل و اندیشهای دارد؟!.
خردمندان عقلا در حقیقت کسانیاند که خداوند آنها را توصیف نموده ومی فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِٱلۡکِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾و کسانی که در علم و عمل به کتاب تمسک میجویند، و احکام و اخباری را که در آن هست میآموزند، چرا که آموختن آن از شریفترین علوم است، و به اوامری که روشنی بخش چشمها و شادابی دلها و روحها است، و صلاح دنیا و آخرت در آن است، عمل میکنند. و یکی از بزرگترین فرمانهایی که تمسک به آنها واجب میباشد برپا داشتن نماز به صورت ظاهری و باطنی است. بنابر این آن را به صورت ویژه بیان کرد، چون فضیلت و شرافت دارد، و چون که نماز میزان ایمان است، و برپاداشتن نماز انگیزهای برای برپاداشتن دیگر عبادتها است. و از آنجا که عمل آنها سراسر اصلاح بود خداوند متعال فرمود: ﴿إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِینَ﴾و ما پاداش اصلاحگران را ضایع نمیکنیم، آنان که در گفتار و کردار و نیاتشان اصلاحگر هستند، و به اصلاح خویشتن و دیگران میپردازند. این آیه و امثال آن بر این دلالت مینماید که خداوند پیامبرانش †را برای اصلاح فرستاده است نه برای فساد. و برای رساندن منافع فرستاده است نه به منظور ایجاد ضرر و زیان. و آنان برای آبادانی و اصلاح هر دو جهان فرستاده شدهاند. پس هر کس به اصلاح بپردازد به پیروی کردن از آنان نزدیکتر است.
آیهی ۱٧۴-۱٧۱:
﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ کَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧١﴾[الأعراف: ۱٧۱].«و به یاد آور آنگاه که کوه را بر بالای سرشان چنان سایبانی بر افراشتیم، و گمان بردند که آن بر سرشان فرود میآید. آنچه را که به شما دادهایم محکم بگیرید، و آنچه را که در آن وجود دارد به یاد آورید، شاید که پرهیزگار شوید».
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢﴾[الأعراف: ۱٧۲].«و به یاد آور آنگاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را پدید آورد، و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری! گواهی میدهیم. تا مبادا روز قیامت بگویید: ما از این غافل بودیم».
﴿أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣﴾[الأعراف: ۱٧۳].«یا اینکه بگویید: همانا پدران ما از پیش شرک ورزیدند و ما نسل و فرزندانی پس از آنان بودیم. آیا ما را به خاطر آنچه باطلگرایان کردند هلاک میکنی؟!».
﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ١٧٤﴾[الأعراف: ۱٧۴].«و اینگونه آیات را توضیح میدهیم و باشد که (به سوی حق) برگردند».
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ﴾و یادآور هنگامی که کوه را از جای برکندیم و بر بالای سرشان نگاه داشتیم، و آن زمانی بود که از پذیرفتن آنچه که در تورات آمده بود امتناع ورزیدند. پس خداوند آنان را به عمل کردن به آنچه در تورات است ملزم نمود و کوه را از جایش برکند و بر بالای سرشان نگاه داشت. پس کوه بالای سر آنها قرار گرفت، ﴿کَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ﴾انگار که سایبانی بر آنان بود و گمان بردند که کوه بر آنان فرو خواهد افتاد. و به آنان گفته شد: ﴿خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ﴾آنچه را که به شما دادهایم با جدیت و تلاش برگیرید. ﴿وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ﴾و از طریقِ بررسی و خواندن و مباحثه و عمل به آنچه که در آن هست آن را به یاد آورید. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ﴾باشد که اگر آن را انجام دهید، متقی شوید.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ﴾و به یادآور آنگاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را بیرون آورد. یعنی از پشت آنان فرزندانشان را پدید آورد و آنان را طوری آفرید که تولید مثل کنند و هر نسل، نسلی دیگر را بر جای گذارد.
﴿وَ﴾و هنگامی که آنان را از پشت پدران و شکم مادرانشان بیرون آورد، ﴿أَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡ﴾ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ یعنی آنان را وادار کرد که به ربوبیت او اقرار کنند، چرا که در سرشت آنها این را نهاده بود که اقرار کنند او پروردگار و آفریننده و پادشاه آنان است.
گفتند: آری! ما به آن إقرار نمودیم. چون خداوند بندگان را بر دین و آئین حق سرشته است، پس سرشت هرکسی چنین است، اما فطرت و سرشت، بعضی اوقات تغییر یافته و بر اثر عقاید فاسدی که بر عقلها عرضه میشود دگرگون میگردد. بنابراین: ﴿قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ﴾گفتند: آری! بر خود گواهی دادیم، تا روز قیام نگویند: ما از این غافل بودیم. یعنی ما شما را آزمایش کردیم تا اینکه به ربوبیت پروردگارتان اعتراف نمایید. تا مبادا روز قیامت انکار و ادّعا کنید که حجت خدا بر شما اقامه نشده است و شما از آن آگاهی نداشته، و از آن غافل و بیخبر بوده اید.
پس امروز دلیلی ندارید، چرا که حجت رسای خداوند بر شما تمام گردانده است، و نباید دلیل دیگری بیاورید و بگویید ﴿إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾همانا پدران ما پیش از ما شرک ورزیدند، و ما فرزندان و نسلی پیش از آنها بودیم. بنابر این از آنها پیروی کردیم و در خط و راه آنها که باطل بود حرکت نمودیم، ﴿أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾آیا ما را به سبب آنچه که باطل گرایان انجام دادند هلاک مینمایی؟! خداوند در سرشت و فطرت شما به ودیعه گذاشته که آنچه پدرانتان بر آن بودهاند باطل بوده است، و حق همان چیزی است که پیامبران آوردهاند. و این مخالف آیینی است که پدرانتان را بر آن یافته اید. آری! گاه بنده گفتههای پدران گمراهش، و این فقط بدان خاطر است که از حجت و دلایل ونشانههایی که درهستی و در وجود انسان است روی گردانده است.
پس اعراض و روی گردانی او و روی آوردنش به آنچه که باطل گرایان در پیش گرفتهاند چه بسا وی را به حالتی برساند که باطل را بر حق ترجیح دهد. در تفسیر این آیات همین معنی درست است. و گفته شده است : این همان روزی است که خداوند از فرزندان آدم آنگاه که آنان را از پشت او بیرون آورد پیمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت، پس به آن گواهی دادند، بنابر این خداوند به آنچه که آنا درآن زمان به آن اعتراف کردهاند، بر ستم و ظلمشان در ارتکاب کفر و عناد در دنیا و آخرت احتجاج مینماید. اما این آیه در حقیقت بر این مطلب دلالت نمیکند، و مناسبتی با آن ندارد، و حکمت خداوند متعال نیز آن را اقتضا نمینماید.
واقعیت نیز بر همین نکته گواهی میدهد. زیرا عهد و پیمانی که آنها از آن سخن میگویند زمانی بوده که خداوند ذریه و نسل آدم را از پشت او بیرون آورد، در حالی که انسانها در جهانی بودن جهان اتم به سر میبردند و هیچکس آن را به یاد نمیآورد، و به ذهن هیچ انسانی نمیآید. پس چگونه خداوند چیزی را بر آنان حجت و دلیل قرار میدهد که از آن خبر ندارند، و هیچ اثری از آن بر جای نمانده است؟!.
پس از آنجا که این یک موضوع کاملا واضح و روشن است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ﴾و اینگونه آیات خود را توضیح میدهیم، ﴿وَلَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ﴾و تا شاید بهسوی آنچه که خداوند در فطرت و سرشتشان نهاده، و بهسوی آنچه که با خدا پیمان بستهاند باز گردند و از زشتیها باز آیند.
آیهی ۱٧۸-۱٧۵:
﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِیٓ ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ١٧٥﴾[الأعراف: ۱٧۵].«و برای آنان خبر آن کس را بخوان که آیات خود را به او داده بودیم، پس، از آن بیرون رفت، و شیطان بر او چیره شد، و او از زمرۀ گمراهان گردید».
﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦﴾[الأعراف: ۱٧۶].«و اگر ما میخواستیم مقام او را با آن (آیات) بالا میبردیم، ولی او به زمین گرائید و از هوی و هوس خود پیروی کرد. از این رو سرگذشت او مانند سگ است، اگر بر او بتازی زبان از دهان بیرون میآورد، و اگر آن را رها کنی باز زبان از دهان بیرون میآورد. آن مثل قومی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس داستان را برایشان بازگو کن تا بلکه بیندیشند».
﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ کَانُواْ یَظۡلِمُونَ١٧٧﴾[الأعراف: ۱٧٧].«چه بد مثالی دارند آنان که آیات ما را تکذیب و بر خود ستم میکردند».
﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِیۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٧٨﴾[الأعراف: ۱٧۸].«خدا هر کس را که هدایت کند او را راه یافته است، و هرکس را که گمراه سازد پس بیگمان ایشان زیانکارانند».
خداوند متعال به پیامبرش صمیفرماید: ﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِیٓ ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا﴾و بخوان بر آنان خبر کسی را که آیات خود را به او دادیم. یعنی کتاب خود را به او آموختیم، پس او عالمی بزرگ، و دانشمندی ماهر شد، ﴿فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ﴾و از ویژگی «عالم بودن به آیات خدا» بیرون رفت، زیرا علم، صاحبش را به اخلاق خوب و کارهای نیک میآراید، و به بالاترین درجات و بلندترین مقام میرساند. اما او کتاب خدا را پشت سر انداخت و اخلاقی را که کتاب بدان دستور میداد نادیده گرفت، و آن را همچون لباس از تنِ خود بیرون آورد. پس وقتی که خود را از آن عاری نمود شیطان بر او مسلط شد و به پایینترین جایگاه سقوط کرد، و شیطان او را بهسوی ارتکاب گناهان کشانید.
﴿فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ﴾پس، از زمره گناهان گردید. این پس از آن اتفاق افتاد که وی از هدایت یافتگان و هدایت دهندگان بود، و این بدان جهت بود که خداوند متعال وی را ترک نمود و تنهایش گذاشت و او را به خویشتن واگذار کرد. بنابر این فرمود: ﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا﴾و اگر میخواستیم او را با آن آیات بالا میبردیم، به این صورت که او را توفیق میدادیم تا به آن عمل نماید، و آنگاه در دنیا و آخرت مقامش بالا میرفت، و از شر دشمنانش محفوظ میماند. ﴿وَلَٰکِنَّهُ﴾ولی او کاری کرد که رسوایی ببار آورد. پس او، ﴿أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ﴾به شهوتهای فرومایه و اهداف دنیوی گرایید، ﴿وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ﴾و از هوی و هوس خود پیروی و اطاعتِ مولایش را ترک کرد، ﴿فَمَثَلُهُ﴾پس مثال او در حریص بودن بر دنیا و وابسته بودن به آن، ﴿کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَث﴾مانند سگ است که اگر بر آن بتازی زبان از دهان بیرون میآورد، و اگر آن را رها کنی، باز زبان از دهان بیرون میآورد. یعنی همواره و در هر حال زبانش از دهانش بیرون آمده، و همیشه حریص است، حرص و آزی که دل او را بریده است، به گونهای که هیچ چیزی از دنیا گرسنگیاش را سیر نمیکند، و تنگدستی او را برطرف نمینماید. ﴿ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا﴾این مثال قومی است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن اطاعت ننمودند، بلکه بعد از اینکه خداوند آن را به سویشان روانه کرد آن را تکذیب و رد کردند، چون نزد خدا عزّت و ارزشی نداشتند، و از هوی و هوس خود پیروی نمودند، بدون اینکه خداوند آنان را به این امر راهنمایی کرده باشد.
﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ﴾پس داستانها را (برایشان) بخوان تا شاید در این مثالها و عبرت و نشانهها بیاندیشند، پس وقتی که اندیشیدند، شناخت حاصل میکنند، هرگاه شناخت حاصل کردند عمل مینمایند.
﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ کَانُواْ یَظۡلِمُونَ١٧٧﴾بسیار زشت است مثال کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و با انجام دادن انواع گناهان بر خود ستم نموده است. همانا مثال او، مثال آدم بد و زشت است. و احتمال دارد منظور از کسی که خدوند آیات را به او داد و به وی آموخت، شخص معینی باشد، و خداوند داستان او را برای آگاه ساختن بندگان بیان کرد.
و احتمال دارد که اسم جنس باشد، در این حالت هرکس را شامل میشود که خداوند آیاتش را به او بدهد، و از دایره عمل کردن به آن بیرون رود. و در این آیات آدمی به عمل کردن به علم و دانشی که دارد تشویق شده است، و عمل کردن به علم، مقام بلندی است از جانب خدا که به آدمی میبخشد و باعث مصون ماندن از شرّ شیطان میشود. و در این آیات آدمی از عمل نکردن به علم برحذر داشته، و بیان شده است که عمل نکردن به علم مایه سقوط به پایینترین جایگاه است، و موجب میشود شیطان بر انسان مسلط شود. در این آیات همچنین اشاره شده است که پیروی کردن از هوی و هوس وگراییدن به شهوتها سبب رسوایی میگردد.
سپس خداوند با بیان اینکه تنها او هدایت مینماید و گمراه میسازد، فرمود: ﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ﴾خدا هرکس را هدایت کند، به این صورت که او را بر انجام کارهای خوب توفیق دهد، و از زشتیها باز دارد، و چیزهایی به وی یاد دهد که آنها را نمیدانست، ﴿فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِی﴾پس او به حقیقت راه یافته است، چون او هدایت پروردگارش را برگزیده است، ﴿وَمَن یُضۡلِلۡ﴾و (خدا) هرکس را گمراه سازد و او را رسوا کند، و بر انجام امور خیر توفیق ندهد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾پس بیگمان ایشان زیانکارانند، و خود و خانوادههایشان را در روز قیامت دچار زیان میکنند. آگاه باشید این زیانِ آشکار است.
آیهی ۱٧٩:
﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩﴾[الأعراف: ۱٧٩].«و همانا بسیاری از جنها را برای جهنم پدید آوردیم، آنان دلهایی دارند که با آن نمیفهمند، و چشمهایی دارند که با آن نمیبینند، و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، ایشان بسان چهارپایان بلکه ایشان گمراهتر هستند».
خداوند متعال با بیان اینکه گمراهان و پیروان شیطان زیاد هستند، میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾و برای جهنم تعداد زیادی از جنها و انسانها را پدید آورده، و منتشر کردهایم که حیوانات از آنها بهتر هستند: ﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا﴾آنان دلهایی دارند که با آن نمیفهمند. یعنی آگاهی و دانش به دلهایشان راه نمییابد، و هدف از آگاه نمودنشان فقط اقامهی حجت است و بس.
﴿وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا﴾و چشمهایی دارند که با آن چیزی را که به سودشان باشد نمیبینند، و فاقده و منفعت خود را تشخیص نمیدهند. ﴿وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآ﴾و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، شنیدنی که معنی و مفهوم آن به دلهایشان راه یابد. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ﴾کسانی که دارای این صفات زشت هستند، ﴿کَٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾مانند چهارپایانی هستند که عقل ندارند، زیرا آنچه را که فانی است بر آنچه که باقی میماند و ماندگار است ترجیح میدهند، پس عقل را از دست دادهاند.
﴿بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ﴾بلکه از چهارپایان و حیوانات سرگشتهتر میباشند، زیرا چهارپایان در راستای هدفی که برای آن آفریده شدهاند حرکت میکنند، و نفع و ضرر خود را درک مینمایند. بنابر این حیوانات از اینها بهترند. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ﴾و ایشان بیخبرانند، و از مفیدترین چیزها غافل ماندهاند، به آنان دل و گوش و چشم داده شده است تا آنان را بر انجام دستورات خدا کمک کند اما از این ابزار بر ضد این هدف کمک گرفتند.
پس سزاوارند که خداوند آنها را برای آتش بیافریند. آنها را برای آتش آفرید، و اعمالی را انجام میدهند که یاران آتش آن را انجام میدهند. و اما کسی که از این اعضا در راستای عبادت خدا بهره بگیرد، و دلش را از ایمان به خدا و محبت او سرشار نماید، و از خدا غافل نباشد، پس او اهل بهشت است، و کارهای اهل بهشت را انجام میدهد.
آیهی ۱۸۰:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَیُجۡزَوۡنَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٨٠﴾[الأعراف: ۱۸۰].«و خدا دارای زیباترین و نیکوترین نامها است، پس او را بدان نامها بخوانید، و ترک کنید کسانی را که در نامهای خدا دست به تحریف میزنند، آنان سزای آنچه را که میکنند، خواهند دید».
این بیان بزرگی، شکوه و گستردگی صفات خدا است، که او را نامهای بسیار زیبایی است. او دارای هر نام نیکی است. و ضابطه آن این است که هر اسمی بر صفت بزرگ از صفات کمال دلالت مینماید، و خوب و زیبا باشد، خداوند از آن برخوردار است. اما اگر اینام بر صفت دلالت نکند و فقط عَلَم محض باشد، در این صورت نیکو نیست. و همچنین اگر نام بر صفتی دلالت نماید که صفت کمال نباشد، بلکه یا صفت نقص باشد، یا صفتی که هم مدح و هم عیب از آن استنباط شود، آن نام نیز زیبا نخواهد بود.
پس هر کدام از نامهای خدا بر تمام صفاتی که از آن مشتق میشود دلالت مینماید، و تمام معنی آن را در بر میگیرد. مانند «علیم» که بیانگر آن است او علمی دارد که همه چیز را فرا گرفته، و احاطه کرده است. پس، هیچ چیزی حتی به اندازه ذرهای در زمین و آسمان از دایره علم او بیرون نیست. و مانند «رحیم» که بیانگر آن است خداوند دارای رحمتی عظیم است که هر چیزی را در بر میگیرد. و یا مانند «قدیر» که دلالت مینماید او قدرتی فراگیر دارد که هیچ چیزی نمیتواند او را ناتوان کند. و یکی از محاسن و زیبایی نامهایش این است که او جز به واسطه نامهایش خوانده نمیشود. بنابر این فرمود: ﴿فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾او را با آنها بخوانید. و این شامل دعای عبادت و دعای خواستن است. پس هر خواستهای باید با نامی از نامهای خداوند که مناسب آن خواسته است طلب شود. مثلا دعاکننده میگوید: بار خدایا! مرا بیامرز، و بر من رحم فرما، همانا تو آمرزنده و مهربان هستی، و توبه مرا بپذیر، ای توبهپذیرنده، و مرا روزی بده، ای روزی دهنده، و بر من مهربانی کن ای مهربان و امثال آن.
﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَیُجۡزَوۡنَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾و ترک ک نید کسانی را که در نامهای او دست به تحریف میزنند، به زودی سزای آنچه را که میکنند خواهند دید. یعنی به خاطر تحریف نامهای خدا عقوبت و عذاب داده میشوند. و در حقیقت، «الحاد در نامهای خدا» به معنی تحریف کردن معنای آنها و خارج کردنشان از معانی و مفاهیمی است که برای آن وضع شدهاند، به این صورت که کسی را با آن نامها نامگذاری کنند که شایسته و سزاوار آن نام نیست. هم چنان که مشرکین معبودان خود را با آن نامها نامگذاری میکردند.
و یا اینکه معانی آنها را نفی و تحریف نمایند، و برای آنها معنایی قرار دهند که خداوند و پیامبرش آن معنی را نخواستهاند. و یا اینکه چیزی دیگر را با آنها تشبیه گردانند. پس واجب است که از الحاد و تحریف محرّفین نامهای نیکوی خدا پرهیز شود. و در حدیث صحیح از پیامبر صآمده است: «همانا خداوند نودونُه نام دارد، که هرکس آنها را بشناسد و حفظشان کند و به مقتضای آنها عمل نماید وارد بهشت میشود».
آیهی ۱۸۱:
﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ یَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ١٨١﴾[الأعراف: ۱۸۱].«و از جمله کسانی که آفریدهایم گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و با آن دادگری مینمایند».
از میان کسانی که آفریدهایم گروهی خوب و فاضل هستند که هم خود به تکامل رسیدهاند، و هم دیگران را بهسوی کمال راهنمایی کرده، و خود و دیگران را بهسوی حق هدایت مینمایند. پس حق را میدانند و به آن عمل میکنند و آن را میشناسند و بهسوی آن و عمل کردن به آن فرا میخوانند. ﴿وَبِهِۦ یَعۡدِلُونَ﴾و با آن میام مردم در قضاوتهایی که در مورد اموال و خ ون و حقوق و گفتهها و غیره دارند، به عدل و داد قضاوت میکنند. ایشان پیشوایان هدایت و چراغهای تاریکی هستند. آنان کسانیاند که خداوند نعمت ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و شکیبایی را به آنان ارزانی داشته است، و در زمره صدیقین قرار دارند، که مقامشان بعد از مقام رسالت است. و آنها در میان خودشان مراتب و مقامهای متفاوتی دارند، و هریک برحسب حالت و وضعیت که دارد مقامش با دیگری متفاوت است. پس پاک است خدایی که رحمت خویش را به هرکس که بخواهد اختصاص میدهد، و خداوند دارای بخشش و فضل بزرگ است.
آیهی ۱۸۶-۱۸۲:
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٢﴾[الأعراف: ۱۸۲].«و کسانی که آیات ما را تکذیب کردهاند آرام آرام آنان را بهسوی عذاب میکشانیم از راهی که نمیدانند».
﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡۚ إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ١٨٣﴾[الأعراف: ۱۸۳].«و به آنان مهلت میدهم، بیگمان کید من استوار و محکم است».
﴿أَوَلَمۡ یَتَفَکَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٌ١٨٤﴾[الأعراف: ۱۸۴].«آیا نمیاندیشند که همنشین آنان دیوانه نیست و او فقط و فقط بیم دهندهای آشکار است؟!».
﴿أَوَلَمۡ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡۖ فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ١٨٥﴾[الأعراف: ۱۸۵].«آیا به ملک آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است نمینگرند، و اینکه چه بسا اجل آنها نزدیک شده باشد؟ پس بالاتر از این به چه سخنی ایمان میآورند؟».
﴿مَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِیَ لَهُۥۚ وَیَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٨٦﴾[الأعراف: ۱۸۶].«هر کس را که خدا گمراه کند هدایتکنندهای برای او نیست، و آنان را در گمراهیشان سرگشته و حیران رها میکند».
کسانی که آیات خدا را که بر صحت آنچه محمد صاز هدایت آورده است دلالت مینماید، تکذیب میکنند، به گونهای که آن را رد نموده و قبول نمینمایند، ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَیۡثُ لَا یَعۡلَمُونَ﴾آنان را کم کم و از جایی که نمیدانند بهسوی عذاب میکشانیم، به این صورت که خداوند روزیهای فراوان بهسوی آنان سرازیر میکند، ﴿وَأُمۡلِی لَهُمۡ﴾و به آنان مهلت میدهیم تا جایی که گمان میبرند آنها دچار عذاب و سزا نخواهند شد، پس برکفر و سرکشی و شر و بدی خود میافزایند. و به همین سبب عقوبت آنان فزونی میگیرد، و عذابشان چند برابر میشود. پس آنان از راهی که نمیدانند به خود زیان میرسانند. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّ کَیۡدِی مَتِینٌ﴾همانا حیله من قوی و مستحکم است.
﴿أَوَلَمۡ یَتَفَکَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ﴾یعنی چرا فکرشان را به کار نمیبرند و نمینگرند که همنشین آنان (ع) که او را میشناسند، و هیچ چیزی از حالت وی بر آنان پوشیده نیست، دیوانه نمیباشد؟ پس باید به اخلاق و رهنمود و علایم و صفات او بنگرند، و به آنچه که مردم را بهسوی آن دعوت میکند بنگرند، و اینکه از کاملترین صفات برخوردار است. و جز کاملترین اخلاق در او نیست، و عقل و نظرش از عقل و رای همه جهانیان بالاتر است، و او جز به خوبی فرا نمیخواند، و جز از بدی باز نمیدارد.
پس ای خردمندان! آیا چنین فردی دیوانه است؟! یا این که او پیشوای بزرگ، و نصیحتکننده آشکار، و بخشنده بزرگوار و دلسوز و مهربان است؟! بنابراین، ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٌ﴾او تنها بیم دهندهای آشکار است، مردم را بهسوی آنچه که آنان را از عذاب نجات میدهد، و پاداش را برای آنان محقق میدارد، دعوت میکند.
﴿أَوَلَمۡ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾آیا در ملکوت آسمانها و زمین نمینگرند؟ پس آنان وقتی که به آن بنگرند دلایلی بر یگانگی پروردگارشان خواهند یافت که بر صفات کمال او دلالت مینمایند. ﴿وَ﴾نیز باید به همه، ﴿مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ﴾آنچه خدا آفریده است بنگرند. زیرا تمامی اجزای جهان بزرگترین دلیل بر علم خدا و قدرت و حکمت و گستردگی رحمت و احسان و نفوذِ مشیت و خواست او و دیگر صفات عظیمی که بیانگر آن است خداوند در «خلق» و «تدبیر» منفرد است، و این ایجاب مینماید که تنها او معبود شایسته و پسندیده باشد، و پاک و منزه و یگانه دانسته شود، و تنها دوستی و محبت او در دلها جای بگیرد.
﴿وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن یَکُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡ﴾و باید به حال خود بنگرند و قبل از اینکه اجلشان نزدیک شود و مرگِ ناگهان در حالی که آنها در غفلت به سر میبرند و روی گردان هستند آنها را فرا بگیرد به خویشتن نظری بیافکنند. پس اگر مرگ فرا رسد نمیتوانند آنچه را که در گذشته از دست دادهاند جبران نمایند. ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ﴾پس اگر به این کتاب بزرگ ایمان نیاورند به چه سخنی ایمان میآورند؟! آیا به کتابهای دروغین گمراهکننده ایمان میآورند؟ یا به سخن هر دروغ پرداز و افترا کنندهای؟!.
و برای گمراه هیچ راه هدایتی نیست. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿مَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِیَ لَهُۥۚ وَیَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٨٦﴾و خدا هرکسرا گمراه سازد هدایتکنندهای ندارد، و آنان را در گمراهیشان سرگشته رها میکند. یعنی در حالت حیران و تردد آنها را به حال خود رها میکند. پس، از سرکشیشان بیرون نمیآیند، و به حق راه نمییابند.
آیهی ۱۸۸-۱۸٧:
﴿یَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ یَسَۡٔلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٧﴾[الأعراف: ۱۸٧].«ترا از قیامت میپرسند که چه زمانی رخ میدهد؟ بگو: آگاهی از آن فقط نزد پروردگارم است، و کسی جز او نمیتواند آن را در وقتش پدیدار سازد. (این حادثه) بر آسمانها و زمین دشوار است، ناگهان به سراغتان میآید. باز از تو میپرسند انگار تو از آن آگاه هستی، بگو: اطلاع از آن خاص خدا است، ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ١٨٨﴾[الأعراف: ۱۸۸].«بگو: من مالک سود و زیانی برای خود نیستم مگر آنچه که خدا بخواهد، و اگر غیب میدانستم خیر و خوبی فراوانی برای خود فراهم میآوردم، و بدی و بلایی به من نمیرسید. من جز بیم دهنده و مژده دهندهای برای قومی که ایمان میآورند، نیستم».
خداوند متعال به پیامبرش محمد صمیفرماید: ﴿یَسَۡٔلُونَکَ﴾تکذیب کنندگان کلّه شق و سرسخت، تو را ﴿عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَا﴾از قیامت میپرسند، که چه وقت قیامت میآید و مردم را فرا میگیرد؟
﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی﴾بگو: تنها پروردگارم به آن آگاه است. یعنی اطلاع از آن مختص خداوند تعالی است. ﴿لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ﴾کسی جز خدا آن را در وقت معینی که برای برپایی آن در نظر گرفته شده است، پدیدار نمیسازد. ﴿ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾اطلاع از آن بر اهل آسمانها و زمین پوشیده است، و احوالات قیامت بر آنان دشوار است و از آن میترسند.
﴿لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗ﴾ناگهان از راهی که نمیدانید و برای آن آمادگی ندارید به سراغتان میآید. ﴿یَسَۡٔلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنۡهَا﴾آنها حریصاند تا درباره قیامت از تو بپرسند، گویا تو به شدّت در پی آنی که از زمان وقوع آن خبر حاصل کنی، و نمیدانند که تو به خاطر کمال شناختی که نسبت به پروردگارت داری، و به خاطر اینکه میدانی سوال از چه چیزهایی سود و منفعت دارد، به سوال کردن در مورد آن توجه نمیکنی، و بر این امر حریص نیستی. پس چرا به شما اقتدا نمیکنند و از این اصرار و الحاح در مورد پرسش از آن دست بر نمیدارند؟! زیرا زمان وقوع قیامت را هیچ پیامبر و فرشته مقربی نمیداند، و این از اموری است که خداوند آن را به خاطر کمال حکمت و گستردگی علم و آگاهیاش بر مردم پوشیده نگاه داشته است.
﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾بگو: فقط خداوند از آن آگاه است، اما بیشتر مردم نمیدانند. بنابر این بر دانستن چیزی حریص هستند که شایسته نیست بر آن حرص بورزند. بویژه اینها پرسش از چیزهای مهمتر را ترک مینمایند، و آنچه را که دانستنش واجب است رها میکنند، سپس به چیزی روی میآورند که هیچکس نمیتواند آن را بداند و دریابد، و از آنان نیز خواسته نشده است که آن را بدانند.
﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا﴾بگو: من مالک سود و زیانی برای خود نیستم، بلکه فقیر و نیازمند و تحت تدبیر خدا هستم، هیچ خوبی و خیری به من نمیرسد مگر از جانب خدا، و شرّرا جز او از من دور نمیکند و من هیچ علم و آگاهی ندارم جز آنچه خدا به من آموخته است. ﴿وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُ﴾واگر غیب میدانستم اسبابی را فراهم میآوردم که برای من منافع و مصالحی فراوان به بار آورد، و از هر آنچه که به بدی و ناگواری منجر میشود پرهیز میکردم، چون در آن حالت به عواقب و سرانجام امور آگاه میکشتم، ولی چون اطلاعی از غیب ندارم، بدی و بلا به من میرسد، و بسیاری از منافع دنیا را از دست میدهم. پس این بیانگر آن است که من غیب نمیدانم.
﴿إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ﴾من فقط بیم دهندهای هستم که مردم را از عقوبتهای دینی و دنیوی و اخروی میترسانم، و کارهایی را که منجر به عقوبتهای دنیوی واخروی میشود بیان میکنم و مردم را از آن برحذر میدارم. ﴿وَبَشِیرٞ﴾و فقط مژده دهنده به پاداش دنیا و قیامت هستم، و آن با بیان کارهایی است که انسان را به پاداش دنیا و آخرت میرساند، نیز با ترغیب و تشویق مردمان به انجام آن کارها. اما همه مردم این هشدار و مژده رسانی را نمیپذیرند، بلکه تنها مومنان از آن استفاده میبرند، و آن را میپذیرند.
و این آیات جهالت کسانی را بیان میکند که به منظور به دست آوردن نفع و سود یا دفع ضرر و زیان، پیامبر صرا به فریاد میخوانند.البته که کاری از دست پیامبر ساخته نیست و او نمیتواند به کسی فایده برساند که خداوند به او فایدهای نرسانده است. و نمیتواند ضرر و زیان را از کسی دور کند که خداوند ضرر و زیان را از کسی دور کند که خداوند ضرر و زیان را از او دور نکرده است.
او علم و دانشی جز آنچه که خدا به وی آموخته است ندارد. و کسی منتفع میشودکه هشدارها و بشارتهای او را بپذیرد و به آن عمل کند. بنابر این پیامبر صبه چنین کسی فایدهای را رسانده است که حتی پدران و مادران و دوستان و برادرانشان نمیتوانند چنین سودی را به وی برسانند. چراکه بندگان را بر انجام هر خوبی و خیری تحریک کرده و آنان را از هر بدی و شری برحذر داشته، و آنچه او آورده است در غایت روشنی و وضوح قرار دارد.
آیهی ۱٩۳-۱۸٩:
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِیَسۡکُنَ إِلَیۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِیفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ١٨٩﴾[الأعراف: ۱۸٩].«او خدایی است که شما را از یک شخص آفریده است، و همسرش را از (جنس) او آفرید تا در کنار وی آرام گیرد. پس وقتی که شوهر با وی همبستر شد، همسر باردار گشت، باری سبک، و (چندی) با آن روزگار را به سر برد، و هنگامیکه بار وی سنگین شد، زن و شوهر دعا کردند و از خدای خود خواستند که اگر به ما فرزند شایسته (و سالمی) بدهید قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد».
﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَکَآءَ فِیمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٩٠﴾[الأعراف: ۱٩۰].«هنگامی که به آن دو فرزند صالح و سالمی داد در آنچه (خدا) به ایشان داده بود برای خدا شریکانی قرار دادند، و خداوند برتر است از آنچه با وی شریک میگردانند».
﴿أَیُشۡرِکُونَ مَا لَا یَخۡلُقُ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ١٩١﴾[الأعراف: ۱٩۱].«آیا کسانی را شریک خدا میسازند که چیزی نمیآفرینند و خودشان آفریده میشوند».
﴿وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٢﴾[الأعراف: ۱٩۲].«و نمیتوانند آنان را یاری کنند و نه خود را یاری میکنند».
﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَتَّبِعُوکُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣﴾[الأعراف: ۱٩۳].«و اگر آنان را به راه هدایت فرا بخوانید پاسخ شما را نخواهند داد. برایتان برابر است خواه آنان را بخوانید خواه ساکت باشید».
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم﴾خداوند ذاتی است که شما مردان و زنان را که در زمین منتشر هستید و زیاد و پراکنده اید، آفریده است. ﴿مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾از یک شخص و آن پدرتان آدم ابوالبشر ÷است. ﴿وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا﴾و از آدم، همسرش حوا را آفریده است. ﴿لِیَسۡکُنَ إِلَیۡهَا﴾تا در کنار وی آرام بگیرد، چون وقتی که همسرش از جنس خودش باشد با یکدیگر به توافق و تفاهم میرسند و این اقتضا میکند تا هریک در کنار دیگری آرامش یابد، و شهوت و غریزه یکدیگر را ارضا کنند.
﴿فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا﴾پس وقتی که شوهر با همسرش آمیزش کند، خداوند متعال مقدر نموده است تا از این اشباع غریزه، و از این آمیزش، نسل و دودمان پدید بیاید، و در این هنگام، ﴿حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِیفٗا﴾همسر بار سبکی بر میدارد، و این در آغاز حاملگی است که زن آن را احساس نکرده و احساس سنگینی نمینماید. ﴿فَلَمَّآ أَثۡقَلَت﴾و هنگامی که این وضعیت ادامه یابد و بارش سنگین شود و جنین در شکمش بزرگ میگردد، پس در این هنگام زوجین دلشان به حال فرزند سوخته و عاطفه آنان نسبت به حال فرزند سوخته و عاطفه آنان نسبت به وی تحریک میشود، و از خداوند میخواهند که فرزند زنده و سالمی به آنان عطا فرماید. بنابر این ﴿دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾پروردگارشان را به فریاد میخوانند که اگر فرزندی صالح و سالم به ما بدهی. یعنی فرزندی که اندامش کامل بوده و دارای نقص عضو نباشد. ﴿لَّنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ﴾قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا﴾و هنگامی که طبق آنچه خواسته بودند خداوند به آنان فرزند سالمی داد و نعمت را بر آنان کامل گردانید، ﴿جَعَلَا لَهُۥ شُرَکَآءَ فِیمَآ ءَاتَىٰهُمَا﴾به پاس اینکه خدا آن کودک را به تنهایی به وجود آورده، و به عنوان نعمتی ارزانی داشته است، و بدین وسیله چشم پدر و مادر را روشن گردانده است خداوند را عبادت کنند، شریکانی را برای وی قرار داده، و کودک را بنده غیر خدا میسازند. به این صورت که یا در نامگذاری او، واژهی «عبدالعزّی»، و «عبدالکعبه» و غیره و یا پس از آنکه خداوند نعمتهای بیشماری را به آنان ارزانی نمود، در عبادت برای خدا شریک قرار میدهند.
و این از باب انتقال از نوع به جنس است، زیرا ابتدا سخن در مورد آدم و حوا است، سپس موضوع را به جنس منتقل میکند. و شکی نیست که این قضیه در میان فرزندان آدم زیاد است، بنابر این خداوند آنها را واداشت تا به باطل بودن شرک اقرار کنند و اینکه آنان به سبب شرک ورزیدنشان در گفتار و افعال به شدت به خویشتن ستم کردهاند. زیرا خداوند آنها را از یک شخص آفرید و همسرش را نیز از وی آفرید، و از خود آنان همسرانی را برایشان آفرید، سپس میان آنها محبت و دوستی و مودت قرار داد تا برخی در کنار برخی دیگر احساس آرامش کنند، و یکدیگر را دوست بدارند، و از همدیگر لذت ببرند.
سپس خداوند آنان را به آنچه که موجب شهوت و لذت و پدید آمدن فرزند و نسل است رهنمود کرد. سپس فرزند را تا مدت معینی در شکم مادر قرار داد و آنان را چشم به راه و مشتاق دیدار وی کرد، به گونهای که از خداوند میخواهند فرزند سالم به آنان عطا کند، و خدا نیز نعمت خویش را بر آنان کامل گردانید و آنان را به خواستههایشان رسانید.
آیا خداوند سزاوار آن نیست که او را عبادت کنند و هیچ کسی را در عبادتش با وی شریک نسازند، و دین و عبادت را خالصانه برای او انجام دهند؟! اما آنها برعکس به خدا شرک ورزیده و چیزهایی را شریک وی ساختند که،﴿لَا یَخۡلُقُ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٢﴾چیزی را نمیآفرینند، بلکه خودشان آفریده هستند، و نمیتوانند عبادت کنندگان خود را یاری کنند، و نمیتوانند خودشان را نیز یاری دهند.
پس وقتی که نمیتوانند حتی به اندازه ذرهای چیزی را بیافرینند، بلکه خود مخلوق و آفریده هستند، و نمیتوانند هیچ امر ناگوار و ناخوشایندی را از آنها دور نمایند، و نمیتوانند چیزی را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنین چیزهایی را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدایی میگیرند؟!.
همانا این بزرگترین ستم و بیخردی است. ﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ﴾و (ای بت پرستان!) اگر بتهایی را که به جای خدا عبادت میکنید، فرا بخوانید، ﴿إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَتَّبِعُوکُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ﴾تا شما را هدایت کنند، به شما پاسخ نمیدهند، برای شما برابر است (و فرقی به حال شما نمیکند) خواه آنان را به فریاد بخوانید، یا خاموش باشید. پس انسان حالتی بهتر از آنان خواهد داشت، چرا که آنان نمیشنوند و نمیبینند، نه هدایت میکنند و نه خود هدایت میشوند. پس اگر عاقلانه تامل کنید به باطل بودن خدایی این بتها و بیخردی کسانی که آنها را عبادت میکنند یقین حاصل مینمایید.
آیهی ۱٩۶-۱٩۴:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٩٤﴾[الأعراف: ۱٩۴].«همانا کسانی را که به جای خدا میخوانید بندگانی مانند شما هستند، پس آنها را بخوانید و باید شما را اجابت کنند اگر راست میگویید».
﴿أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ یَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَیۡدٖ یَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡیُنٞ یُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥﴾[الأعراف: ۱٩۵].«آیا پاهایی دارند که با آن راه بروند؟ یا دارای دستهایی هستند که با آن کاری را انجام دهند؟ آیا چشمهایی دارند که با آن ببینند؟ یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟ بگو: شریکان خدا را فرا بخوانید، سپس دربارۀ من نیرنگ و چارهجویی کنید و مرا مهلت ندهید».
﴿إِنَّ وَلِـِّۧیَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَۖ وَهُوَ یَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِینَ١٩٦﴾[الأعراف: ۱٩۶].«همانا سرپرست و یاور من خداوند است، خداوندی که کتاب را فرو فرستاده است و او صالحان را یاوری مینماید».
این به مبارزه طلبیدن مشرکانی است که بتها را عبادت میکنند. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡ﴾همانا کسانی را که غیر از خدا میخوانید بندگانی مانند شما هستند. یعنی شما و آنها فرقی ندارید، همهتان بندگان خدای و مملوک او هستید، پساگر آن طور که گمان میبرید آنها شایسته عبادت هستند، ﴿فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ﴾آنان را بخوانید، و باید شما را اجابت کنند، پس اگر شما را اجابت کردند و خواسته و هدفتان را برآورده ساختند راست گفته اید، وگرنه در این ادعا دروغگو هستید، و بزرگترین دروغ را به خدا نسبت میدهید.
و این نیازی به روشنگری و تحقیق ندارد، زیرا وقتی که بنگرید صورت و چهره بتها را میبینید که پا ندارند تا با آن راه بروند و دست ندارند که با آن کاری را انجام دهند، و چشم ندارند که با آن ببینند، و گوش ندارند که با آن بشنوند، پس این بتان فاقد همه قدرتهایی هستند که انسان دارد، پس وقتی نمیتوانند شما را پاسخ دهند، هنگامی که آنها را میخوانید و بندگانی مانند شما هستند، و بلکه شما از آنها کاملتر هستید، و در بسیاری از موارد توانایی بیشتری از آنان دارید، پس برای چه آنها را عبادت میکنید؟! ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ﴾بگو: شما و آنچه که با خدا شریک میسازید، به منظور وارد کردن بدی و ضرر به من جمع شوید، و مرا مهلت ندهید، اما خواهید دانست که نمیتوانید چیز ناخوشایندی به من برسانید. زیرا سر پرست و یاور من خدا است که مرا سرپرستی مینماید، و منافع مرا برآورده میسازد، و زیانها را از من دور میکند. ﴿ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ﴾آن خداوندی که کتاب را نازل کرده است، کتابی که در آن هدایت و شفا و نور است. فرستادن این کتاب از جمله سرپرستی و تربیت خاص دینی او برای بندگانش است. ﴿وَهُوَ یَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِینَ﴾و او صالحان را یاوری مینماید، کسانی که نیت و اعمال و گفتههایشان شایسته و صالح است. همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ﴾[البقرة: ۲۵٧]. «خداوند یاور مومنان است، آنان را از تاریکیها بهسوی نور بیرون میآورد». پس خداوند، مومنان صالح را که به پروردگارشان ایمان آورده، و پرهیزگاری را پیشه خود کرده، و کسی دگیر غیر از او را که نفع و ضرری را نمیرساند یاور و دوست خود قرار ندادهاند، به دوستی میگیرد، و به آنان مهربانی میورزد، و آنان را بر انجام کارهایی که خیر و مصلحت دین و دنیایشان در آن است یاری مینماید، و به سبب ایمانشان هر چیز ناخوشایندی را از آنان دور مینماید. همانطور که فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ﴾[الحج: ۳۸]. «بیگمان خداوند از مومنان دفاع میکند».
آیهی ۱٩۸-۱٩٧:
﴿وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَکُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٧﴾[الأعراف: ۱٩٧].«و کسانی را که جز خدا میخوانید، نمیتوانند شما را یاری نمایند و نه خویشتن را یاری کنند».
﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَسۡمَعُواْۖ وَتَرَىٰهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ وَهُمۡ لَا یُبۡصِرُونَ١٩٨﴾[الأعراف: ۱٩۸].«و اگر آنان را بهسوی (راه) هدایت فرا بخوانی، نمیشنوند، و آنان را میبینی که بهسوی تو مینگرند ولی نمیبینند».
این آیه بیانگر آن است بتهایی که آنان میپرستند شایسته عبادت و پرستش نیستند، چون توانایی آن را ندارند که آنها را عبادت کنند یا به یاری کسانی بشتابند که آنها را عبادت میکنند، و قوه عقل و پاسخ دادن را ندارند. پس اگر این بتان را بهسوی هدایت فرا بخوانی هدایت نمیشوند، و اینها اجسامی مرده و بیروح هستند. پس آنها را میبینی که بهسوی تو نگاه میکنند ولی در حقیقت نمیبینند، چون آنها این بتان را به صورت انسان و دیگر چیزها در آورده و برای آنها چشم و اعضا درست کردهاند.
پس وقتی این بتان را ببینی فکر میکنی که زنده هستند، اما اگر دقت کنی خواهی دانست که اینها جماد و بیجان هستند، و حرکت نمیکنند، و زندگی و حیات ندارند، پس مشرکین بر چه اساسی این بتان را معبودانی در کنار خدا قرار دادهاند؟! و روی چه مصلحت و سودی به عبادت این بتان پرداخته، و با انجام انواع عبادت به آنان نزدیکی میجویند؟ پس بدانید اگر مشرکین و خدایانشان جمع بشوند، و بخواهند علیه کسی که آفریننده آسمانها و زمین او را به دوستی گرفته است، و بندگان صالح خویش را یاور و سرپرست است، نقشه بکشند، و به او زیانی برسانند، نخواهند توانست به اندازه ذرهای به او بدی و زیان برسانند، چون آنها و بتانشان کاملا ناتوان و درماندهاند، و خداوند کاملا قادر و توانمند است. و کسی نیز که به خداوند پناه ببرد، و بر او توکل نماید، قدرتمند است. و گفته شده که در فرموده خداوند: ﴿وَتَرَىٰهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ وَهُمۡ لَا یُبۡصِرُونَ﴾ضمیر به مشرکانی بر میگردد که پیامبر صرا تکذیب میکردند. بنابر این معنی آیه چنین خواهد بود: تو ای رسول خدا! آنها را میپنداری که بهسویت نگاه میکنند، نگاهی عبرت آموز که صادق و کاذب به وسیله آن مشخص میشود، اما آنها حقیقت تو را نمیبینند، و آنچه را از زیبایی و کمال و صداقت که در وجود تو میباشد، مشاهده نمیکنند.
آیهی ۱٩٩:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩﴾[الأعراف: ۱٩٩].«آسانگیری کن، و به نیکی فرمان بده، و از نادانان روی بگردان».
این آیه اخلاق و رفتار خوب و آنچه که شایسته است طبق آن با مردم رفتار شود،را در برگرفته است.پس شایسته است که مسلمان با مردم آسانگیری کند، یعنی اخلاق و اعمالی را از آنان بپذیرد که انجام دادن آن نزدشان سهل و آسان است. و در تعامل با آنان روشی ساده و آسان در پیش بگیرد. پس مردم را به آنچه که طبیعتشان با آن سازگار نیست مکلف نکند، بلکه در مقابل هر رفتار و گفتار خوبی آنان را سپاس گوید. و هنگامی که کوتاهی و تقصیری از آنان سر زد، از کوتاهی و تقصیر آنها چشم پوشی نماید، و بر کودکان به خاطر سن و سال کمشان تکبر نورزد، و در مقابل کسی که فقیر و یا عقلش ناقص است، به خاطر همه به مهربانی رفتار نماید، و با همه به مقتضای حالشان برخورد کند، آنگاه آغوش مردم برای او باز میشود. ﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ﴾و به سخن خوب و کار زیبا و اخلاق و رفتار نیک به دور و نزدیک فرمان بده. پس آنچه از تو به مردم میرسد یا باید تعلیم علم باشد، یا تحریک و تشویق کردن بر انجام کار خوب از قبیل برقرار ساختن پیوند خویشاوندی، نیکی به پدر و مادر، اصلاح بین مردم و نصیحت مفید نظر درست، همکاری بر کار نیک و پرهیزگاری، بازداشتن از کار زشت، و راهنمایی کردن به تحصیل منافع دینی و دنیوی.
و از آنجا که حتما جاهلان به اذیت و آزار شما اقدام میکنند خداوند دستور داده است که با چشم پوشی و روی گردانی با آنان برخورد شود، و با کسی که از شما روی گردانده است، به سبب جهالتش با وی برخورد جاهلانه نکنید.
پس هرکس با سخن و کارش تو را مورد ا ذیت قرار داد، تو به او اذیت و آزار مرسان، و هرکس تو را محروم کرد، او را محروم مگردانف و پیوند و رابطه خویشاوندی را با وی برقرار بدار، و هرکس بر تو ستم کرد، تو در مورد او عدالت را رعایت کن. و روشی که شایسته است انسان مسلمان با شیاطین انس و جن در پیش گیرد این است که خداوند متعال میفرماید:
آیهی ۲۰۲-۲۰۰:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠﴾[الأعراف: ۲۰۰].«و اگر از جانب شیطان وسوسهای به تو رسد، پس به خدا پناه ببر، همانا او شنوای دانا است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[الأعراف: ۲۰۱].«همانا کسانی که پرهیزگاری میکنند، وقتی که خیال و وسوسهای از جانب شیطان به آنها برسد خدا را یاد میکنند پس بینا میگردند».
﴿وَإِخۡوَٰنُهُمۡ یَمُدُّونَهُمۡ فِی ٱلۡغَیِّ ثُمَّ لَا یُقۡصِرُونَ٢٠٢﴾[الأعراف: ۲۰۲].«و دوستان (و) برادرانشان آنان را بهسوی گمراهی میکشانند، پس آنان کوتاهی نمیورزند و باز نمیایستند».
هر وقت و در هر حالی که شیطان تو را وسوسه کرد، ﴿یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ﴾و احساس کردی که شیطان در دل تو وسوسه کرده، و تو را از کار خیر باز میدارد، یا بر انجام کار بد تحریک میکند، و ترا به آن کمک مینماید، ﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾پس به خدا پناه ببر، و به ریسمان خدا چنگ بزن و خون را در حمایت او قرار بده، ﴿إِنَّهُۥ سَمِیعٌ﴾چرا که او آنچه را میگویی، میشنود، ﴿عَلِیمٌ﴾و به نیت و ناتوانی و پناه بردن تو به او آگاه و داناست، و تو را از فتنه شیطان حمایت خواهد کرد، و تو را از وسوسه او محافظت مینماید. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١...﴾[الناس: ۱].تا آخر سوره. و از آنجا که به ناچار انسان دچار غفلت میشود، و شیطان همواره مراقب اوست، و منتظر غفلت وی میباشد تا به او ضربه بزند،خداوند پرهیزگاران را از گمراهان جدا کرده و میفرماید: پرهیزگار هرگاه احساس گناه کند، و وسوسهای از شیطان به او برسد، و مرتکب کار حرامی شود، و یا کار واجبی را ترک نماید، به یاد میآورد که از چه راهی به اینجا کشانده شده و شیطان از چه راهی بر او وارد شده است. و آنچه را که خداوند بر او واجب نموده و آنچه را که لوازم ایمان است به یاد میآرود، پس بصیرت خویش را به دست آورده و از خداوند متعال طلب آمرزش مینماید، و آنچه را که از دست داده است با توبه قطعی و نیکیهای زیاد جبران میکند. پس چنین کسی شیطان را ناکام و حسرت زده بر میگرداند، در حالی که تمامی آنچه را که شیطان در دل او وجود آورده و به آن دست یافته بود به هم زده و خراب میکند.
اما برادران شیطان و دوستانش وقتی که مرتکب گناه شوند، همواره شیطان آنها را در گناه پیش میبرد، به گونهای که پس از ارتکاب یک گناه مرتکب گناه دیگری میشوند، و از انجام گناه باز نمیآیند. پس شیطان فقط به گمراه کردن آنان اکتفا نمیکند، چون وقتی که آنها را مطیع خود میبیند، به آنها امید و طمع بیشتری میبندد، و آنها از انجام کار بد باز نمیآیند.
آیهی ۲۰۳:
﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بَِٔایَةٖ قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَیۡتَهَاۚ قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ مِن رَّبِّیۚ هَٰذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٠٣﴾[الأعراف: ۲۰۳].«و هرگاه برایشان آیه و نشانهای نیاوری، میگویند: چرا آن را برنمیگزینی؟ بگو: همانا من از آنچه از جانب پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم، این (قرآن) بینش و هدایت و رحمت پروردگارتان است برای قومی که ایمان میآورند».
کسانی که تو را تکذیب میکنند همواره در سرسختی و کینه توزی به سر میبرند، گرچه آیات و نشانههایی پیش آنان بیاید که بر هدایت دلالت مینمایند. پس هرچند که نشانهها و معجزاتی را پیش آنها بیاوری که بر راستگویی تو دلالت مینماید، از تو اطاعت نمیکنند. ﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بَِٔایَةٖ﴾و اگر معجزات و دلایلی را که پیشنهاد میکنند برایشان نیاوری، ﴿قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَیۡتَهَا﴾میگویند: چرا آن را با خود بر نگزیدی و از طرف خود نساختی. چرا فلان آیه و فلان معجزه را نمیآوری؟ انگار تو آیهها و معجزات را فرو میفرستی و به تدبیر امور مخلوقات میپردازی، و آنها نمیدانند که هیچ کاری در دست تو نیست. یا معنی آن چنین است: کاش آن را از نزد خودت اختراع میکردی!.
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ مِن رَّبِّی﴾بگو: من فقط از آنچه که از جانب پروردگارم به من وحی میشود پیروی میکنم، پس من بندهای پیرو هستم، و تحت تدبیر خدا میباشم، و خداوند نشانهها و آیات را براساس بزرگواری و حکمت خود نازل میکند. و اگر نشانه و معجزهای میخواهید که در گذر زمان از بین نرود، و دلیلی میخواهید که در هیچ زمانی باطل نگردد، ﴿هَٰذَا﴾این قرآن بزرگ و این پند حکیم، ﴿بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡ﴾بصیرت و بینشی از جانب پروردگارتان است که به وسیله آن به همه مطالب الهی و مقاصد انسانی راهیاب میشوید. پس هرکس در قرآن بیاندیشد، میداند که از جانب خداوند حکیم نازل شده است و باطل به آن راهی ندارد، نه از جلو و نه از پشت سر. و به وسیله این قرآن حجت بر هر کسی که قرآن به وی برسد اقامه میشود، اما بیشتر مردم ایمان نمیآورند، و گرنه، هر کس که به قرآن ایمان آورد، ﴿وَهُدٗى﴾قرآن برای او هدایتی است که وی را از گمراهی نجات میدهد، ﴿وَرَحۡمَةٞ﴾و رحمتی است که او را از شقاوت و بدبختی نجات میدهد، پس مومن با قرآن راه مییابد، و از آن پیروی مینماید، و به وسیله قرآن در دنیا و آخرت خوشبخت میگردد. و اما کسی که به آن ایمان نیاورد، او گمراه و در دنیا و آخرت بدبخت است.
آیهی ۲۰۴:
﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤﴾[الأعراف: ۲۰۴].«و هنگامی که قرآن خوانده میشود، به آن گوش فرا دهید، و خاموش باشید، تا بر شما رحم شود».
این دستور عام است و هرکس را که کتاب خدا را بشنود در بر میگیرد، و به او دستور داده شده تا به قرآن گوش فرا دهد، و سکوت اختیار کند. فرق «انصات» و «استماع» این است که «انصیات» به معنی سکوت ظاهری ا ست، و ان با سخن نگفتن یا مشغول نشدن به آن مشغول میسازد. اما «استماع» یعنی این که آدمی گوش فرا دهد و حضور قلب داشته باشد، و در آنچه میشنود بیاندیشد. زیرا اگر انسان به هنگامی که کتاب خدا خوانده میشود به این دو چیز پایبند باشد، هم گوش فرا دهد و هم در آن بیاندیشد به خیر زیاد و دانش فراوان و ایمان مستمر و تازه و هدایت افزون و بینش فراوان دست مییازد. بنابر این خداوند حاصل شدن رحمت را به دنبال گوش فرا دادن و سکوت کردن قرار دادهاست. پس این دلالت مینماید که هرکس به هنگام قرائت قرآن به آن گوش ندهد و ساکت نشود، از رحمت خدا محروم میگردد، و خیر فراوانی را از دست میدهد. مهمترین چیزی که شنونده قرآن به آن دستور داده شده، این است که در نماز جهری، وقتی که امام قرآن میخواند، باید گوش فرا بدهد و سکوت کند، زیرا او به سکوت کردن دستور داده شده است. حتی بیشتر علما میگویند: سکوت در این حالت از خواند سوره فاتحه و غیره بهتر است.
آیهی ۲۰۶-۲۰۵:
﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ فِی نَفۡسِکَ تَضَرُّعٗا وَخِیفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ٢٠٥﴾[الأعراف: ۲۰۵].«و پروردگارت را در دل خود فروتنانه و بیمناکانه و آهسته، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمرۀ غافلان مباش».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ یَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦﴾[الأعراف: ۲۰۶].«به درستی کسانی که نزد پروردگارت هستند، از عبادت او تکبر نمیورزند و او را به پاکی میستایند، و برای او سجده میبرند».
یاد خدا با دل یا زبان انجام میشود. و گاهی با هر دو. ذکر و یادی که با قلب و زبان انجام میشود کاملترین حالات ذکر است، پس خداوند ابتدا بنده و پیامبرش محمد و سپس دیگران را به ذکر و یاد مخلصانه پروردگار در دل و در تنهایی دستور میدهد. ﴿تَضَرُّعٗا﴾فروتنانه، انواع ذکرها را با زبانت تکرار کن، ﴿وَخِیفَةٗ﴾و بیمناکانه، به این صورت که در قلب خود از خدا بترسی و با دلی هراسناک و با ترس از اینکه عملت مورد قبول او واقع نشود به ذکر خدا بپرداز.و علمت ترس این است که برای تکمیل عمل و اصلاح آن در راستای نصیحت دیگران و توصیه آنان به عمل صالح، سعی و تلاش نمایی.
﴿وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾یعنی متوسط و میانه رو باش، نه صدایت را در نماز زیاد بلند کن، و نه آن را زیاد آهسته بخوان، بلکه میان این دو راهی برگزین.
﴿بِٱلۡغُدُوِّ﴾صبحگاهان و اول روز، ﴿وَٱلۡأٓصَالِ﴾و در آخر روز، و ذکر و یاد خدا در این دو وقت دارای آن چنان مزیت و فضیلتی است که دیگر اوقات فاقد آنند. ﴿وَلَا تَکُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ﴾و از زمره غافلان مباش، کسانی که خداوند را فراموش کرده، و خداوند خودشان را از یاد خودشان برده است، و از خیر دنیا و آخرت محروم شدهاند، چرا که آنان از خدایی که سعادت و رستگاری در بندگی و ذکر اوست اعراض کرده، و به کسی روی آوردهاند که شقاوت و ناکامی در مشغول شدن به اوست.
و این از آدابی است که شایسته است بنده آن را آنگونه که شایسته است رعایت کند، و آن زیاد کردن ذکر خدا در شب و روز است، به خصوص در دو سوی روز، اول و آخر آن، و باید مخلصانه و فروتنانه و خاشعانه و آرام، و با قلب و زبان و ادب و متانت به ذکر خدا بپردازد، و با حضور قلب به ذکر و دعا روی آورد. و نباید به هنگام ذکر و دعا غافل باشد، زیرا خداوند دعا را از قلب غافل و بیخبر نمیپذیرد.
سپس خداوند متعال بیان کرد او بندگانی دارد که همواره وی را عبادت کرده و به خدمتش پایبند هستند، و آنان فرشتگان میباشند، تا بدانید که عبادت شما بر خدایی وی نمیافزاید، و عبادت شما افتخار و عزتی برای او به وجود نمیآورد، چرا که اگر او را عبادت نکنید از مقام و منزلتش کاسته نمیشود، زیرا خداوند که شما را به عبادت خود دستور میدهد، میخواهد خودتان فایده ببرید، و چندین برابر عمل خود سود ببرید. پس خداوند فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾آنانی که نزد پروردگارت هستند، یعنی فرشتگان مقرب و حاملان عرش و فرشتگان کروبی که نزد پروردگارت هستند، ﴿لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِ﴾از عبادت خدا تکبر میورزند، و خود را از این عمل بالاتر و بزرگتر نمیدانند، بلکه به عبادت او تن میدهند، و از دستورهای پروردگارشان اطاعت میکنند، ﴿وَیُسَبِّحُونَهُ﴾و شب و روز او را به پاکی میستایند، و خسته نمیشوند. ﴿وَلَهُ﴾و برای خدای یگانه که شریکی ندارد، ﴿یَسۡجُدُونَۤ﴾سجده میکنند. پس بندگان باید به این فرشتگان بزرگوار اقتدا کنند، و بر عبادت و پرستش پادشاه دانا مداومت و مواظبت نمایند.
پایان تفسیر سورهی أعراف
رهنمودهای سورهی اعراف
سورۀ اعراف
این سوره، مکّی است، همچون سورۀ انعام. موضوع اساسی آن، موضوع قرآن مکّی است که عقیده است ... امّا برای پرداختن به این موضوع واحد، و ایـن مسألۀ بزرگ، جولانگاه هر یک از ایـن دو سوره بسی از یکدیگر دور و فراخ است. اندازۀ گسترهای که هر یک از این دو سوره در آن بدین موضوع یگانه و بدین مسألۀ سترگ میپردازد، بسیار با همدیگر متفاوت است.
هـر سـورهای از سـورههای قرآن دارای شخصیّت جداگانه، سیماهای جداگانه، برنامۀ ویژه، شیوۀ مشخّص، و جولانگاه خاصّ خویش در پرداختن بدین موضوع یگانه، و بدین مسألۀ بزرگ است.
هر سورهای از سورهها پیرامون موضوع و هدف ویژۀ خود گرد میآید، آنگاه سیماهای جداگانۀ خویش را به خود میگیرد، و راههای خاص خود را در پیش میگیرد، و جولانگاه مخصوص خود را برای پرداختن بدین موضوع و پیاده کردن این هدف میسپرد. کار و بار هر سـورهای از سورههای قـرآن، از ایـن نظر، درست همچون کار و بار نمونههای انسانها است. یزدان جهان هر یک از انسانها را به شکل و رنگ ویژهای آفریده است و سرشت خاصّی بدو بخشیده است. هـر چند یکایک مردمان انسانند، امّا هر یک از آنـان دارای ویژگیهای انسانی و ساختار بدنی و رفـتار و کردار بشری خـاصّ خود است... با این وجود، همگان نمونههائی کاملًا جدا و گوناگونند. از یک سو دارای سیماهای بسیار نزدیک و شبیه به هم هسـتند، ولی از دیگر سو بیگانگیهای شگفتی در آنان است که آن بـیگانگیها را جـز ویژگیهای هـمگانی بشری گـرد نمیآورد.
بدین روال و بر این منوال، سورههای قران را پیش چشم داشتهام و یکایک آنها را اینگونه دیدهام، و با یک یک آنها چنین زیسـتهام و نشست و برخاست کردهام بلی پس از آن که مدّتهای مـدید با تک تک سورهها همنشینی نمودهام و با انها الفت پذیرفتهام و خوی گرفتهام، و بسیار و بسیار با هر یک از سـورهها برابر سرشتی که داشتهاند، و راههائی که سپردهاند، و سیماها و نشانههائی که در آنـها نـمایان گشـتهاند و جلوهگر آمدهاند، اینگونه دیدگاهی نسبت به سورهها پیدا کردهام، و با ایـن چنین نگـاهی جمال دلآرای سورهها را ورانداز نمودهام و سراپا محو سـیماهای فریبای آنها شدهام.
با توجّه بدین امر، من در سورههای قـرآن، به سبب گوناگونی نمونهها، وفور نعمت میبینم، و به سبب همزیستی تنگاتنگ و استوار خود با سورهها، انس و الفت شگفتی مییابم، و به سبب گوناگونی سـیماها و تنوّع سرشتها و راهها و شیوهها و جلوهگاههای یکایک آنها، لذت میبرم و خوش میشوم.
هر یک از سـورهها دوست هستند ... همۀ سورهها دوستانند... همۀ آنها همدم و انیس و عزیز و حبیب و شادی بخش و لذّت بخش هستند... همه و همۀ سورهها، دل در کنار آنها میآرامد، و در آنها انواع پویائی زیبا، و اقسـام تـازهای از لذائـذ و خوشیهای دلربا، و انگیزههای گوناگون و تکان دهندۀ دلکش و گیرا را مییابد. پویائی و خوشیها و انگیزههای رنگارنگ فریبائی که مزۀ ویژهای و فضای مخصـوصی به سورهها میبخشد.
همدمی با این سوره، از آغاز تا انجام آن، کوچی است ...کوچی در میان جهانها و صحنهها و رؤیاها و حقیقتها و بیانها و الهامگریها است. فـرو رفـتن به ژرفاهای درونها است. جلوهگر ساختن صحنههای هستی است ...
امّا این کوچ نیز همسان همۀ کـوچهائی که در میان یکایک سـورهها و زیسـتن با تک تک آنها، کـوچ جداگانه و دارای نشانههای ویژۀ راه و سیماهای خاصّ خود است.
*
موضوع سورۀ انعام، عقیده است. موضوع سورۀ اعراف نیز عقیده است ... امّا سورۀ انعام به عقیده به خاطر خود عقیده میپردازد، و موضوع عقیده و حقیقت عقیده را عرضه میدارد، و با جاهلیّت عربی در زمـان خود رویاروی میشود، و با هرگونه جاهلیّت دیگر نیز به مقابله میپردازد، رویاروئی و مقابلۀ صاحب حقّی که حقّ را آشکارا بیان میکند و فریاد میدارد، و در ایـن مقابله و مبارزه، انگیزههای ژرف و تـند بسیاری با سوره همآوا و همرزم میگردند که به صورت اجمال و تفصیل از آنها صحبت کردیم، بدان هنگام که ما در جزء هفتم و در این جزء سوره را به پیش کشـیدیم و بدان آغازیدیم و به بررسی آن پرداختیم و در برابر سوره آن اندازه که یزدان خواست که بایستیم ایستادیم و مطالب و مقاصد را ورانداز کردیم... سورۀ انعام که این برنامه را دارد و راه را این چنین میسپرد، میبینیم که سورۀ اعراف بدانگاه که به موضوع عقیده مـیپردازد راه و روش دیگری را در پیش میگیرد، و موضوع عقیده را در جولانگاه دیگری عرضه مـیدارد... سـورۀ اعـراف موضوع را در جولانگاه تاریخ بشری عرضه میکند، یعنی در سراسر جولانگاه کوچ بشریّت که از بهشت و دنیای فرشتگان میآغازد، و به نقطهای برمیگردد که این کوچ از آن شروع به حرکت کرده است و به راه فتاده است... این سوره «کاروان ایـمان» را در طـول تاریخ نشان میدهد. کاروان ایمانی که از آدم علیه السلام آغازیده است و به محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم ختم گردیده است. این کاروان بزرگوار را بهگونهای مینمایاند که دارد ایـن عقیده را برمیدارد و آن را در طول تـاریخ به پـیش میبرد. آن را به نسل نسل و قبیله قبیلۀ انسانها عرضه کند و تقدیم میدارد... روند سوره پیاپی به تصویر میکشد که چگونه انسانها با این کاروان و هدایتی که با خود حمل میکند برخورد کردهاند؟ چگونه این کاروان با ایشان سخن گفته است و مخاطبشان سـاخته است؟ چگونه آنان پاسخ ایـن کاروان را دادهاند؟ چگونه بزرگان قوم، یعنی اشراف در کمین ایـن کـاروان نشستهاند و این کاروان از کنار کمینگاههای ایشان گذشته است و راه خود را به سوی خدا طیّ کرده است؟ و بالأخره سرانجامِ تکذیبکنندگان و فرجام مؤمنان در دنیا و آخرت چگونه بوده است و کارشان به کجا کشیده است؟
اینکوچ، کوچ بسیار طولانی است ... ولیکن این سوره چنین کوچی را منزل به منزل و مرحله به مرحله طی میکند، و آن را در نزد بیشتر نشـانههای برجسـته و آشکار راه ترسیم شده نگاه میدارد. سیماهای این راه، و نشانههای این راه، و آغاز و انجام این راه روشن و پیدا، و نشانههای این راه جسـته و هویدا است ... انسانها همه این راه را میپیمایند و سرانجام از هـمین راه به همان نقطهای برمیگردند کـه در جـهان بالا و دنیای فرشتگان کوچ خود را از آنجا آغازیده بودند. کاروان انسانها از آغاز با دو نفر شروع به حرکت کرده است. این دو شخص، آدم و همسرش، یـعنی: والدیـن مردمان بودهاند. اهریمن نیز با آن دو نفر به راه افتاده است و از جانب یزدان اجازه داشته است که به گمراهی آنان و فرزندانشان بپردازد. آدم و همسرش و فرزندان و زادگانشان نیز با خدای بزرگوار پیمان بستهاند که خویشتن را بپایند... چرا که آنان به اندازۀ اختیاری که در دوران حیات دارند مورد آزمایش قرار دارند. در این آزمون، یا پیمان خدا را محکم نگاه میدارنـد، و عهد خود را با خدای خویش میپایند، و یا این که به دام اهریمن و زادگانش گرفتار میآیند و بجای پشت بستن به خدا بر اهریمن تکیه مینمایند، اهریمنی که دشمن انسانها و والدین ایشان است. او همان دشـمنی است که والدین آنان را از بهشت بیرون رانده است. انسانها یا گوش به آیاتی فرا میدارند که قافلهسالاران کاروان بشریّت، یعنی انبیاء بزرگوار یزدان در طول تاریخ با خود به ارمـغان مـیآورند، و یـا گوش به وسوسههای گمراهساز اهریمنی فرا میدارد که لحظهای در یورش و تاخت بر ایشان با لشکریان پیاده و سوارۀ خویش، به خود سستی راه نمیدهد و آرام نمیگیرد، و پیوسته از راست و از چپ بر آنان میتازد و از هر سو حملهور میشود.
کاروان بشریت از همان جا، یعنی از پـیشگاه یـزدان سبحان به راه افتاده است و به سوی کرۀ زمین روان شده است. کاروانیان این کاروان کار میکنند و به تلاش میایستند. رنج میکشند و بدبخت مـیشوند. خوب میگردند و بد میگردند. صالح یا فاسد میشوند. به آبادانی میپردازند و ویران میکنند. با یکدیگر به مسابقه میپردازند و با هـمدیگر میجنگند. رنـج میکشند، رنجی که بدبخت و خوشبخت از آن رها نمیگردند... سپس همگان در پایان کاروان به سوی یزدان برمیگردند. به سوی خـدائی بـرمیگردند که کاروان ایشان را به راه انداخته است، و بدانان فرصت حیات بخشیده است، و در جولانگاه زندگی، آنان را در محدودۀ اختیار، با خـوشیها و نـاخوشیها و داشـتن و نداشتن آزموده است. کاروانیان هر چه را به دست آوردهاند، در طول این کوچ مشخّص و محدود، هـم اینک بر دوش میکشند... هر چه را به دست آوردهاند: گل یا خار، گرانبها و بیارزش، با ارج و بیارج، خیر و شرّ، و حسنات و سیّئات ... همه و همه را با خود حمل میکنند... هم اینک این کاروان در شامگاه روزی که در سپیده دم آن روان شده است برمیگردد... بلی کاروان یک روزۀ حیات پایان گرفته است و کاروانیانی که بامدادان راه افتاده بودند، شـامگاهان، هـم اینک برمیگردند!... ما هم اینک از لابلای روند سوره، آنان را میبینیم که با بارهای سنگینی که بر دوش دارنـد - این بارها هر چه هست - برمیگردند. با هر چه با خود دارند به سوی خدایشان و به پـیشگاه آفریدگارشان برمیگردند. دارند در راه افتادن و خیزان و لنگ لنگان برمیگردند. بسیار خستهاند و رنج بیشماری بردهاند. مسیر کاروان، ایشان را لاغر و فرسوده کرده است. به گونهای که همین که به نقطۀ شروع کاروان میرسند، بارها و کولهبارها را در نزد ترازو فرو میانـدازند و هراسان و لرزان میایستند و به ترازو خیره میشوند تا ببینند که چه میشود و آنچه آوردهاند چه میارزد!... هر کسی از این کاروانیان تک و تنها فرآورده و فراهم آوردۀ خود را با خویشتن آورده است. اگر انسـان سنگین باری کسی را برای حمل بار گناهانش به فریاد خواند، او چنین کمکی را نمیتواند بکند و چیزی از بار گناهانش برداشته نمیشود، هر چـند از نزدیکان و وابستگان باشد.[1] هر کسی جداگانه با حساب و کتاب خود روبرو میگردد و سزا و جزای خود را میبیند... روند سوره دستهها و گروههای انسانها را پیوسته دنبال میکند تا آنگاه که به بهشت یا به دورخ میرسند، و درهای باز برای ورود به غربت رفتگانی که برگشتهاند بسته میگردد. آنان در کرۀ زمین غریب بودهاند و هـم اینک برگشتهاند:
(کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ. فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ).
خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است (به همان سادگی پس از مرگ شـما را زنـده مـیکند و بـه ســوی او) برمیگردید. (در آن وقت که بـه سوی او برمیگردید، دو گروه خواهید بود:) گروهی که (خداوند ایشان را مـوفّق گردانده است و بــه سبب پـیروی از رهنمود پیغمبران) هدایتشان بخشیده است، و گروهی کـه درخور گمراهی گردیده و سرگشته شدهاند، چرا که بــه جای یـزدان شیاطین را بـه دوسـتی و سـروری گرفتهاند و خویشتن را راه یافته پنداشتهاند.
(اعراف /29و 30)
میان بامدادان و شامگاهان، پیکارهای حقّ و باطل، هدایت و ضلالت، رزمهای مؤمنان کاروان بزرگوار ایــمان و قـافلهسالاران ارجمند ایـن کاروان، یعنی پیغمبران یزدان، با اشراف مـتکبّر و پیروان آشکار و پنهان آنان، نشان داده میشود، و جنگها و درگیریهای تکراری، و سرنوشتها و فرجامهای همگون، به نمایش در میآید... نامههای ایمان با درخشش و پرتو تابان خود جلوهگر میگردد، و نامههای ضلالت با تاریکی و سیاهی ویژۀ خویش پدیدار میشود. مـهلکهها و جایگاههائی که تکذیبکنندگان در آنجاها نقش زمـین شدهاند، گاهگاهی نشـان داده مـیشود، در مکانها و محلهائی که روند سوره بالای آنها میایستد تا پندی دهد و بیدار باشی بگوید... این ایستادنها نیز برابر نظم و نظامی است که در روند سوره مشاهده میگردد. چه بعد از طی هر منزل و مرحلۀ قابل توجّهی، چنین به نظر میرسد که انگار روند سوره میایستد تا بیم و اندرز و سخنی بگوید و پیروی ذکر کند ... آنگاه بگذرد و به راه خود ادامه دهد.
در اینجا داستان بشریّت همه و همه در کوچ رفت و برگشت خود گفته میشود و به نمایش درمیآید. در نمایش این داستان، حرکت و جنبش این عقیده در تاریخ بشریّت، مجسّم و نمودار میگردد، و نتائج ایـن چـنین حرکت و جنبشی که در طول راه دور و دراز و در گذر زمـان فراوان به دست آمده است، پـیدا و هویدا میشود... بدان هنگام که سوره به پایان نخستین نقطۀ شروع میرسد... این سوره، به گونهای جـدا از گونۀ سورۀ انعام، موضوع عقیده را پیگیری میکند، هر چند که هر دو سوره گاهگاهی در نمایش صحنههای تکذیب کنندگان و صحنههای قیامت و صحنههای هستی به همدیگر مـیرسد و منطبق بر یکدیگر میشوند... موضوع عقیده در سورۀ اعراف، در جولانگاهی کاملًا جدا از جولانگاه سورۀ انعام، عرضه میشود و حدود و ثغور هر یک از این دو سوره به هنگام بیان مـوضوع عقیده، بسیار مختلف و متفاوت است.
گذشته از این، شیوۀ تعبیر و سرشت تعبیر این دو سوره نیز گوناگون است. چه تعبیر و تفسیر هر سورهای از این دو سوره، مناسب با برنامۀ خود در عـرضه و بیان موضوع است... روند سخن در سورۀ انعام با موجهای خروشان به پیش میرود، و صحنهها همیشه در اوج درخشش و افروزش و تابش هستند، و آهنگها و نواها پر طمطراق و طـنینانداز و غرّان و جـوشانند. در صـورتی که روند سخن در سورۀ اعراف، آهسته و آرام با آهنگها و نواهای ساده وکوتاه، به پیش میرود، و با شیوۀ گفتگوی از مـطالب و مقاصد، به جـلو گـام برمیدارد. انگار که سخن از وصف قافلهای است که راه طولانی را پیموده است. گام به گام و منزل به منزل، از این قافله سخن میرود تا بدان هـنگام که از سفر برمیگردد. گاه گاهی آهنگها و نواها در محلّ پـیروها اوج میگیرند، امّا هر چه زودتر فروکش میکنند، و روند سخن با رزانت و متانت و با گامهای پـیاپی و منظّم، به جلو میرود.
امّا با وجود این، هر دو سورۀ مکّی هستند، و از قرآن مکّی بشمارند!!!
*
شاید زیبا باشد در اینجا برنامۀ سوره را در پرداختن مـوضوع عـقیده در قـالب یک جنبش عقیدتی و ایدئولوژی در میان امواج تاریخ بشری، بررسی کنیم. سورۀ اعراف داستان ایـن عقیده را در تـاریخ بشری عرضه نمیدارد، و همچنین از کوچ بشری از آغـاز پیدایش نـخستین تـا برگشت واپسین آن به سـوی ربّالعالمین، سخن نمیگوید، تنها محض عرضۀ آن به شیوۀ داستانی... بلکه داستان عقیده و کوچ بشریت را به شکل پیکاری با جاهلیّت عرضه میدارد و به نمایش میگذارد... بدتن خاطر است که ایـن سوره، چنین پیکاری را در صحنهها و موقعیّتها عرضه میدارد، و این صحنهها و موقعیّتها را بـرای کسـانی به نـمایش درمیآورد که زنـده بودند و با ایـن قرآن روبرو میشدند و مخاطب آن واقع مـیگردیدند. ایـن قرآن چنین داستانی را برای ایشان روایت میدارد و آنان را مخاطبان عبرتها و پندهائی میسازد که در این داستان بوده و اندرزگو و بیم دهنده هستند، و آنان را همراه با خود به پیکار حقیقی زندهای، داخل میگردانـد... از اینجا است که پیروهائی در روند سوره به دنبال هـر مرحلۀ اساسی و مهمّی ذکر میشوند، و رو به زندگانی میکنند که قرآن ایشان را همراه با خود به پیکار داخل میگرداند. همچنین افرادی همسان ایشـان را نـیز مخاطب قرار میدهد که در طول تـاریخ موقعیّتی همچون موقعیّت ایشان را در پیش میگیرند.
قرآن داستانی را روایت نمیفرماید مگر این که با آن با حالتی رویاروی میگردد. و حقیقتی را بیان نمیفرماید مگر این که با آن باطلی را دگرگون مینماید... قرآن با یک حرکت واقعی زنده، در میان جامعۀ واقعی زنده، به جنبش و تلاش میپردازد. قرآن حقائق خود را محض نظریّه بیان نمیدارد، و داستانهای خود را محض لذّت هنری ذکر نمینماید.
روند سوره به هنگام ایستادن برای پیرو زدن، بر پند و اندرز و بیم دادن و ترساندن تکیه میکند. همچنین به نقطۀ روان شدن و به نقطۀ برگشتن توجّه ویژهای دارد. در فاصلۀ میان رفت و برگشت نیز از کنار داستانهائی از قوم: نوح، هود، صالح، لوط، و شعیب میگذرد و نگاهی بدانها میاندازد. سپس به داستان قوم موسی اهتمام فراوانی و توجّه کاملی مبذول میدارد.
در این دیباچۀ سوره، نـمیتوانـیم از ذکر نـمونههای مختصری از موارد تکیه و مواضـع اهتمام سوره خودداری کنیم:
سوره این ـنین آغاز میگردد:
(المص. کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ. اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ).
الف. لام. مـیم. صـاد... (ایـن قرآن) کـتابی است کـه از (سوی یزدان جهان) بر تو نـازل شـده است و نـباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (نه نگرانی از ناحیۀ بار سنگین رسـالتی کـه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعـملهائی کــه دشـمنان سرسخت در برابر آن نشـان مـیدهند، و نـه از سـوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هـدف از نـزول ایـن قرآن ایـن است) کـه بـدان (کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پند و اندرز دهی. از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شـده است، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید (و فرمان مپذیرید). کمتر مـتوجّه (اوامـر و نواهـی خدا) هستید (و کمتر پند میگیرید). (اعراف/1-3)
این سوره از همان لحظۀ نـخستین پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را و قوم او را مخاطب قرار میدهد، قومی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با این قرآن به جهاد ایشان میرود... غیر از آن هر چه در سوره داستان، وصف کوچ دور و دراز بشریّت، بازگشت از ایـن کوچ معلوم و محدود، و هرگونه صحنهای از صحنههای موجود در گسترۀ هستی و در روز قیامت، خطاب غیر مستقیم - و گاهی مستقیم - به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قوم او است و جنبۀ تهدید و بیم و پند و اندرز دارد، همان گونه که این سرآغاز کوتاه بدان اشاره مینماید.
این فرمودۀ یزدان خطاب به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود:
(کِتَابٌ اُنْزِلَ اِلَیْکَ فَلَا یَکُنْ فِیْ صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (اعراف/2)
حالت واقعیّتی را به تصویر میکشد که ممکن نـیست امروزه آن را فهم و درک کند، مگر کسی که در میان جاهلیّتی زندگی میکند و دیگران را به سوی اسلام میخواند، و میداند کار بسیار هولناک و سنگینی را در پیش روی دارد که هر گونه دشواری و مشکلی از دشواریها و مشکلات بزرگ در برابر آن ناچیز است ... او میخواهد عقیدهای و جهانبینیای، و مـعیارها و ارزشهائی، و اوضاع و احوالی را پدید آورد که کاملًا متفاوت با چیزی است که در جـهان مـردمان موجود است. تهنشستهای جاهلیّت را در درونهای مردمان، و جهانبینیها و اندیشههای جاهلیّت را در خرد، و ارزشها و معیارهای جاهلیّت را در زندگی، و فشارهای جاهلیّت را در اوضاع و همچنین در اعصاب مییابد. تهنشستها، و جهانبینیها، و فشـارهای جاهلیّتی را مییابد که احساس میکند سخن حقّی را با خود دارد با بودن چنین چیزهائی، برای محیط، شگفت و غریب است، و برای درونها سخت و سـنگین است، و برای دلهـا زشت و ناپسند است.... سخن حقّی که چنین کسی با خود دارد، به اندازۀ انقلاب کاملی دارای تکالیف و مشکلات است که این چنین سخنی میخواهد آن را ایجاد و پدیدار کند در همۀ چیزهائی که مردمان در جاهلیّت خویش بر آن خوی گرفتهاند. چنین سخن حقّی مـیخواهد انقلاب کاملی و دگرگونی شاملی را در جهانبینیها و اندیشهها، معیارها و مقیاسها، شریعتها و قانونها، عادتها و تقلیدها، آداب و رسوم، اوضاع و احوال، و روابط و پـیوندها، پدیدار سازد. به همین اندازه هم چنین کسی رنـجها و دشواریها در پیش روی دارد، و بدین خاطر هم در سینۀ خود دلتنگی و نگرانی از رویاروئی مردمان با این حقّ سنگین مییابد. دلتنگی و نگرانیی که یـزدان سـبحان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود را فریاد میدارد که در بارۀ این کتاب هیچگونه دلتنگی و نگرانیی نداشته باشد و آن را با خود بردارد و به پیش برود و با آن مردمان را بیم و پند دهد، و بدین اهمّیت ندهد که این سخن حقّ با چه دهشتها و زشتیها و دشمنیها، و همچنین با چه مقاومتها و جنگها و زحمتها و دردسرهائی رویاروی میگردد. چون کاری این چنین سنگین است، و به سبب این تغییر کامل و شاملی که این عقیده در صدد است که آن را در زندگی انسانها و جهانبینیهای ایشان به وجود آورد، این کار بسی برای مردمان غریب و عجیب مینماید، و مـایۀ گریز و بیزاری آنـان میگردد و مـقاومتها و مبارزهها از سوی ایشان در میگیرد. به همین خاطر روند سوره پیشاپیش مردمان را سخت بیم میدهد، و سرنوشتهای تکذیبکنندگان را به یاد ایشان میآورد و برای آنان روایت مینماید، و مرگ و نابودی گذشتگان را پیش چشم ایشان میدارد... همۀ اینها را یکجا ذکر میکند، پیش از این که داسـتان مثلی را در موارد ویژۀ خود در روند سوره، از ایشان بازگو نماید:
(وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ. فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ. وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ).
چه بسیار شـهرها و آبـادیهائی کـه آنـها را (بـه سـبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در بر گرفته است، در شبانگاهان (کــه در خواب نـاز بـودهانـد، مـانند قوم لوط) یـا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهانـد، (مـانند قوم شعیب). در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهانـد: واقعاً ما ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کـردهایـم و هـم ایـنک پشـیمانیم و چشـم بـه راه عفو یزدانیم! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟! در روز قیامت) بطور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسـمانی بـه شـما رســانده شـده است یــا خیر و چگونه بـدان پـاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رسـانیدهایـد و از مـردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و دیدهاید؟) مسلّماً (اعمال همه را مـو به مو) آگاهانه برای آنان شرح میدهیم، چرا که مـا از آنان بدور نشدهایم (و همه جا حاضر و ناظر کـردار و رفتارش بودهایم). سنجش درست (و دقیق اعمال) در آن روز انــجام میگیرد. پس هـر کـه (کـفۀ حسـنات) ترازوی او سنگین شود (و بر کـفۀ سـیئات او رجـحان پذیرد) این چنین کسانی رسـتگارند. و کسـی که (کفۀ حسنات او از کفۀ سیّئات) ترازوی او سبک شـود، ایـن چنین کسانی به سـبب پـیوسته انکـار کردن آیـات مـا (سرمایۀ وجود) خود را از دست دادهاند.
(اعراف/4-9)
پس از این دیباچه، داستان میآغازد ... داستان با سخن گفتن از استقرار جنس انسان در زمین آغاز میگردد... سخن میرود از این که یزدان در این جهان ویژگیها و هماهنگیهائی را به ودیـعت نـهاده است. ویـژگیها و هماهنگیهائی که اجازه میدهند زندگی جنس آدمـیان استمرار داشته باشد و انسانها بتوانند در کرۀ زمین مستقرّ و جایگزین شوند. همچنین یـزدان در سـرشت آدمیزادگان ویژگیها و هماهنگیهائی به ودیـعت نـهاده است که بتوانند با جهان هستی همسو و همراه گردند و با قوانین و سنن آن آشنا شوند و آنها را بکار گیرند، و از نیروها و توانائیها و ذخائر و منابع و اقوات و ارزاق گیتی سود ببرند:
(وَلَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَاتَشْکُرُونَ).
شما را در زمین مقیم کردیم و قدرت و نعمتتان دادیم، و وسائل زندگیتان را در آن مـهیّا نمودیم، (امّا شما در برابر نعمتهای فراوان) بسیار کم سپاسگزاری میکنید.
(اعراف/10)
این فرمودهها جز دیباچهای برای بیان داستان پـیدایش نخستین، و به تصویر کشیدن نقطۀ حرکتی نـیست که انسـانها کـوچ مـعلوم و محدود خود را از آنجا آغازیدهاند. روند قرآنی در این سوره بر این نقطه تکیه میکند، و داستان پیدایش را سر میدهد و آن را نـیز نقطۀ پیروی بر بیم دادن و یادآوری کردن میسازد، بیم دادن و یادآوری کردنی که برگرفته میشوند از پندهای الهامگرانه و انگیزههای ژرفی که در لابلای صحنهها و رخدادهای سوره وجود دارند:
(وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ. قَالَ مَامَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ. قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ. قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ. ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ. قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ. وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا ووُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَانَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ. وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ. فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ. قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ. قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ. قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ).
(آدم، نیای نخستین) شما را آفریدیم و سپس صورتگری کردیم. بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنان قــرار داشت، ولی از ایشـان نـبود) گفتیم: بـرای آدم سجدۀ (خضوع و خشوع) کنید (و بزرگ و گرامیش دارید). پس (همۀ فرشتگان به فرمان یزدان) سجده کردند (و تعظیم و تکریم بجای آوردند) مگر ابلیس که (از جنّیان بود و فرمان نبرد و) سجده نکرد. (خداوند بـه او) گفت: چـه چیز تـو را بازداشت از این که سجده ببری، وقتی که من به تو دستور (تعظیم و تواضع برای آدم) دادهام؟ (ابلیس از روی عناد و تکـبّر پـاسخ) گفت: مـن از او بـهترم. چرا که مـرا از آتش آفریدهای و او را از خاک. (و آتش کجا و خاک کجا! خداوند بدو) گفت: پس از این (بهشت یا بهشت زمـینی، یـا از مـیان فرشتگان، و یا از این منزلت و مرتبت) فرود آی! تو را نرسد که در این (مکان دلآرا، و جایگاه والا، نافرمانی کنّی و) تکبّر ورزی. پس بیرون رو، تو از زمرۀ خوارانی (و جای تـو در میان اشرار است، نه در میان اخیار. اهریمن) گفت: مـرا تـا روزی مهلت ده و زنده بدار که (قیامت نام است و مـردمان در آن زنـده مـیشوند و از گورها) برانگیخته مـیگردند. (خداوند) گفت: تو از زمرۀ مهلت یافتگانی (و مـدّتهای مـدید در زمین ماندگار میمانی. اهریمن) گفت: بدان سبب که مرا گمراه داشتی، مـن بـر سـر راه مسـتقیم تـو در کمین آنـان مینشینم (و با هر گونه وسائل ممکن در گمراهی ایشـان میکوشم). سپس از پیش رو و از طرف راست و از طرف چپ (و از هر جهت که بتوانـم) بـه سـراغ ایشـان مـیروم و (گمراهشان میسازم و از راه حقّ منحرفشان مـینمایم. تـا بدانجا که) بـیشتر آنـان را (مؤمن بـه خود و) سپاسگزار نخواهی یافت. (خداوند) گفت: خوار و حقیر و رانده و ذلیـل از ایـن (جـایگاه قـدس و قـدسیان) بـیرون رو. سوگند میخورم، دورخ را از تو و از همۀ کسانی پر میسازم که از تو پیروی کنند. ای آدم، تو و همسرت در بـهشت سـاکن شوید و در هر کجا که خواستید (بگردید و از نعمتهای آن) بخورید، ولی به این درخت، نزدیک نشوید (و از آن نخورید، که اگر چنین کنید) از زمرۀ ستمکاران خواهـید شـد. سـپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا (مخالفت با فرمان خدا را در نظرشان بیاراید و لباسهایشان را از تن بدر آورد و برهنه و عریانشان سازد) و عورات نــهان از دیـدۀ آنـان را بـدیشان بنماید، و (بدین منظور) گفت: پـروردگارتان شـما را از ایـن درخت بازنداشته است، مگر بـدان خـاطر که (اگر از ایـن درخت بـخورید) دو فرشته میشوید، و یا این که (جاودانه میگردید و) از زمرۀ جاویدانان (در این سرا) خواهید شد. و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم. پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب (به سـوی نـافرمانی و خـوردن از آن درخت) کشـید. هنگامی کــه از آن درخت چشـیدند، عـورات خویش را بـدیدند، و (بـرای پـوشاندن شرمگاههای خود) شروع به جمعآوری برگهای (درختان) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند. پـروردگارشان (بـه سرزنش ایشان پرداخت و خطاکاری آنان را متذکّر شـد و) فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نـهی نکـردم و بـه شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است (و خیر شما را نـمیخواهـد؟ آدم و هـمسرش، دست دعـا بـه سـوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! مـا (بـا نـافرمانی از تـو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود. (خداوند خطاب به آدم و حواء و ابلیس) گفت: (از این جایگاه والا) پائین روید. برخی دشـمن برخی خواهید بود. در زمین تا روزگاری استقرار خواهـید داشت و (از نعمتهای آن) بهرهمند خواهید شـد. (خداونـد) گفت: در زمین (تولید نسل میکنید و) زندگی بسر میبرید و در آن میمیرید (و دفن میشوید) و از آن (هنگام رستاخیز زنده میگردید و) بیرون میآئید. (اعراف/11-25)
با نمایش این صحنه، از همان سرآغاز حرکت کاروان بشریّت، فرجام سراسر کوچ مشخّص میگردد، و فرجام همۀ کوچندگان معیّن میشود... پیشقراولان این پـیکار بزرگ پدیدار میگردند. پیکار بزرگی که میان ایـن دشمن که دشمنانگی خود را آشکارا سـر داده است، و میان همۀ فرزندان و زادگان آدم، در طول کوچ برقرار و شعلۀ آن فروزان است... جملگی نقطههای ضعفی که در این پدیدۀ انسـان نـام است، و همچنین راههائی که اهریمن از آنجاها میتواند سرک بکشد و نـفوذ کند، آشکار و جلوهگر میگردد.
از اینجا است که روند قرآنی از این صحنه، مـناسبتی برای پیرو طولانی پیدا میکند، و در این پیرو، بیمدادنها و برحذر داشتنها و بیدار بـاشها و هوشیارباشهائی را پیش میکشد... آدمیزادگان را از جریانی که از سوی این دشمن کینهتوز برای پدر و مادرشان پـیش آمده است، بیم میدهد... در پرتو این صحنهای که اهریمن در آن رویاروی آدم و همسرش، یـعنی پدر و مادر انسانها، میایستد و میرزمد، و در پرتو نتیجهای که مرحلۀ نخستین پیکار بدان انجامیده است، روند قرآنی رو به آدمیزادگان مـیکند و ایشـان را مـخاطب قـرار میدهد و آنان را پـند و بیم مـیدهد، و ایشـان را از سرنوشتی همچون این سرنوشت برحذر میدارد:
(یَابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ).
ای آدمیزادگان، ما لباسی برای شما درست کردهایم که عورات شما را میپوشاند، و لبـاس زیـنتی را (بـرایـتان ساختهایم که خود را بدان میآرائید. امّا باید بدانید که) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است (که انسان خود را بدان میآراید و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند). این (آفرینش لباسهای ظاهری و بـاطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است تا بندگان مـتذکّر (نعمتهای پروردگار) شوند. ای آدمیزادگان! شـیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بــهشت بـیرونشان کرد و لبـاسشان را از (تـن) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بـدیشان بـنماید. شیطان و همدستان او شما را میبینند، در صورتی که شما آنـها را نـمیبینید (لذا از راههـای گوناگون و بـه شیوههای مختلفی که نهان از دیـد شـما است بـر شـما یورش میآورند. باید چنین دشمنانی را پائید و از کید و مکرشان ترسید. با این توضیح که آنـان بـر مؤمنان تسلّط ندارند و بلکه) مـا شـیاطین را دوسـتان و یـاران کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند. (یعنی اهریمنان تنها بر غیر مؤمنان تسلّط دارند).
(اعراف/26و 27)
(یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ. وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
ای آدمیزادگان! اگر پیغمبرانی از جنس خود شما انسانها به نزدتان بیایند و آیات مرا بـرای شـما بازگو بنمایند، (شما دو گروه خواهـید شـد. گروهی حقّ را میپذیرد، و گروهی حقّ را تکذیب میدارد) پس کسانی کــه پـرهیزگاری کنند (و بــا انـجام طـاعات و تـرک محرّمات، خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و به اصلاح (حال خود و دیگران) بپردازند، (در آخرت) نـه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. و کسانی که آیـات مرا تکذیب کنند و از (پیروی آیـات و دریـافت رهنمود از) آنها، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند.
(اعراف/35و 36)
لازم است بدانیم که صحنۀ لخت گردیدن بر اثر مرتکب حرام شدن، فرو افتادن برگهای بهشت از بدن، آنگاه ذکر این پیروی که آدمیزادگان را به یاد نـعمت اعطاء جامهای میاندازد که عورت ایشـان را میپوشاند، و پَری را به خاطرشان مـیآورد که خویشتن را بدان میآرایند، و بر حذر داشتن ایشان از این که اهریمن بدیشان نیرنگ نزند و با دوز و کلک جامه و پر را از تن آنان بیرون نیاورد و نکند بدانگونه که پـدر و مادرشان را از جامه و پر بدر آورد و لخت و عریانشان کرد... لازم است بدانیم ذکر ایـن بخش از داسـتان و پیروی که بدین شیوه بر آن زده میشود، اینها همه و همه رویاروی میگردد با یک حالت واقعی در جامعۀ جاهلی عربی مشرک. چرا که جامعۀ جاهلی عربی مشرک در آن دوران، با پیروی از افسانهها و آداب و رسوم معیّن، لخت و عریان کعبه را طواف میکردند، و در موسم حج جامههائی را و خوراکیهائی را حرام و قدغن مینمودند. گمان ایشان هم بر این بود که ایـن کارها از زمرۀ شرع خدا است، و خدا اینها را بر آنـان حرام و قدغن فرموده است. بدین خاطر است که در لابلای عرضۀ داستان بشریّت، و در داخل پیروی که بر آن داستان زده میشود، چیزی وجود دارد که با ایـن چنین حالت موجود در جامعۀ جاهلی و محیط جاهلیّت آن روزگار، و در همۀ جوامع جاهلی و همۀ محیطهای جاهلیّت بعدی، مناسب و سازگار است، و شـایان ایـن است که ایـن چنین جامعهها و محیطهائی را با آن مخاطب قرار داد... مگر نه ایـن است که نشانۀ هر جاهلیّتی، لختیگری و بیبند و باری و نترسیدن از خدا و ناپرهیزگاری است؟
این امر ما را به نشانههائی از نشانههای برنامۀ قرآنی رهنمود میکند که سزاوار اندیشه و قابل تأمّل است... برنامۀ قرآنی حتّی در داستانهای مذکور در قرآن بر این روال است: مطلبی وقتی ذکر میگردد که حالتی عملًا پیش آید و پدیدهای واقعًا رخ دهد. چرا که قرآن هر بار با حالت معیّنی و وضع مشـخّصی مواجه مـیگردد. حقیقتی که در قرآن ذکـر میشود، و بخشی که در موردی از موارد عرضه میگردد، بدان مقدار از آن سخن میرود و مطلب باز میشود که درخور حالت رخدادی باشد که بدین هنگام متن قرآن با آن رویاروی میگردد و در فضای آن بسر میبرد.
این چیزها و مطالبی که در معرّفی سورۀ انعام در جزء هفتم گفتیم،[2] رویـهمرفته قاعدۀ مـهمّی را تشکیل میدهند... این قاعدۀ مهمّ چنین است که برنامۀ قرآنی چیزی را عرضه نمیدارد مگر این که وضـع و حالتی عملًا نیازمند بدان گردد... برنامۀ قرآنی معلومات و احکام را ذخیره نمیکند - حتّی در داستانها - برای روز و روزگاری که واقعهای پیش آید و بدان معلومات و احکام، نیاز پیدا کند...
هم اینک، پیش از این که کاروان بشریّت رهسپار راه خود شود، و پیش از این که پیغمبران هدایت را برای این کاروان به ارمغان آورند، و بالأخره پیش از این که روند قرآنی مفصّلًا بیان دارد که پس از آدم و همسرش و نخستین تجربۀ آن دو، عقیده با تاریخ بشریّت حرکت کرده است و به راه افتاده است، قرآن صحنۀ پـایانی، یعنی واپسین مرحلۀ بزرگ را به تصویر میزند. ایـن نیز شیوۀ غالب قرآن در عرضۀ هر دو بخش کوچ، یعنی بخش واقع در سرای امتحان و بخش واقـع در سـرای سزا و جزا است، به گونهای که انگار ایـن کـوچ، یک کوچ ناگسستۀ درازی است.
در اینجا طولانیترین صحنه از صحنههای قیامت را مییابیم. صحنهای که دارای شرح و تـفصیل بیش از جاهای دیگر است، و به منظرهها و دیدگاههای پیاپی، و گفتگوهای گوناگون، توجّه بیشتری میورزد...
موقعیّت این صحنه در سوره بگونهای است کـه آن را مصداق چیزی میکند که پیغمبران یـزدان از آن خبر میدهند. چرا که این صحنه به میان میآید به عـنوان پیروی بر داستان آدم و بیرون شدن او از بهشت بدان سبب که اهریمن او و همسرش را میفریبد. همچنین این صحنه پیروی است بر این که یزدان آدمیزادگان را بر حذر میدارد از این که اهریمن ایشان را بفریبد بدان گونه که پدر و مادرشان را فریفته است و از بهشت بیرون رانده است. و خدا به آدمیان گوشزد مینماید که پیغمبرانی را به میان ایشان روانه میکند که آیات او را بر آنان میخوانند. کسانی که از اهریمن اطاعت بکنند، از برگشت به بهشت محروم میگردند، و ایشـان هـم همچون پدر و مادرشان بر اثر پـیروی از شـیطان از بهشت بازداشته میشوند. و امّا کسانی که با اهریمن مخالفت کنند و از یزدان اطـاعت نـمایند، آنـان را به بهشت برمیگردانند و ایشان را فریاد میدارند:
(أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
این بهشت شما است (که در جهان به شـما وعده داده شده بود، هم اینک) آن را به خـاطر اعمالی (بـایسته و کـردارهـای شـایستهای) کـه انجام دادهایـد بـه ارث میبرید. (اعراف/43)
پس به دیار غربت روندگان، دیگر باره به سرای پـر نعمت بهشت یزدان برمیگردند!!!
این صـحنه طولانی است و ما نمیتوانیم در این معرّفی کوتاه آن را بنگاریم. پس از این، مفصّل از آن سخن خواهیم گفت.
روند قرآنی این صحنه را مناسبتی میکند برای بیم دادن و اندرز گفتن، و برحذر داشتن کسانی که قرآن را تکذیب مینمایند، و برای ایـمان آوردن به قرآن، خواسـتار مـعجزات و خوارق عادات میگردند، از سرنوشت بد و فرجام نابهنجاری که در پیش دارند:
(وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).
بیگمان کتاب بزرگی (بـه نـام قرآن) را بـرای ایشـان فرستادهایم که با آگاهی (کامل و شامل خدایانۀ خود از فطرت انسان و سرشت جهان، احکــام و مـعانی) آن را توضیح داده و تبیین کردهایم تا مایۀ هدایت (ایشان به سوی سـعادت) و رحمت (خدا در هـر دو سـرا) بـرای کســانی بـاشد که مؤمنین (بـدان) بـاشند. آیـا (افراد بیباور) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند (و عقاب و عذاب موعود او را هم اینک ببینند؟). روزی چنین سرانجامی فرا میرسد و (عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان میگردد. در آن روز) آنان که در دنیا آن را فرامـوش کردهانـد و پشت گوش انـداخـتهانـد، مــیگویند: بیگمان پیغمبران پروردگارمان آمدند و حقّ را با خود آوردنـد (و مـا و دیگران را به سوی آن دعوت کردند، ولی ما بدان کــافر شـدیم و اکنون پشـیمانیم و راه چـارهای بـرای خود نــمیدانـیم) آیــا مـیانجیگرانـی داریـم کـه بـرای مـا میانجیگری کنند (و ما را از دست عـذاب بـرهانند؟!) یـا (کاری کنند که مجدّدًا به جهان) برگردانده شـویم تـا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلًا مـیکردیم؟ (ولی مگر ممکن است چنین شود؟! آنان پاسخی بــرای خود نمیشنوند. چرا که با غرور بیجا در دنـیا) ایشـان خویشتن را زیانبار کردهاند و هستی خود را باختهاند، و معبودهائی را که به دروغ سـاخته بـودند همگی گم گشتهاند و ناپدید شدهاند.
(اعراف/52 و 53)
پس از این کوچ دور و دراز، و طیّ سرزمینهای فرخ و راههای پر نشیب و فراز، کوچی که از پیدایش انسان، تا برگشت ایشان بدان جـهان را در بر میگیرد، روند قرآنی میایستد تا پیروی بر آن بزند، و در این پـیرو «حقیقت الوهیّت» و «حقیقت ربوبیّت» را در صحنههای جهان هستی بنمایاند. صحنههائی که با ایـن حقیقت گواهی دهد بر شیوۀ قرآن در تبدیل سراسر جـهان به جولانگاهی که این حقیقت آثار زیبا و نوین خود را در آن جلوهگر میسازد. آثار حیرتانگیز و شگفتآوری که به ژرفاهای دل انسـان سرک میکشند و نـفوذ میکنند، زمانی که انسان با احساس باز و بینش روشن پذیرۀ آنها رود. هدف از این کوچ بنیادین در صحنههای جهان و فرو رفتن به ژرفاهای اسرار آن نیز جلوهگر ساختن و پدیدار کردن حقیقت اعتقادی اساسی است. این حقیقت اعتقادی اساسی هم این است که: سراسر این جهان سرگرم بندگی و پرستش خداوند یگانه است، و یـزدان پروردگار و فرمانروای آن است و بس. پس سزاوار انسان این است که از آهنگ جهان هسـتیِ با ایمان نگریزد، و همآوا و همنوا با آن شود، و از بندگی و پـرستش خـداونـدگار جــهان کنارهگیری نکند، خداوندگاری که آفرینش و فرمانروائی از آن او است و او پروردگار جهانها و جهانیان است:
(إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ. ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُعْتَدینَ. وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ. وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَیَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ).
پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمـین را در شش دوره بیافرید، سـپس بـه ادارۀ جهان هستی پرداخت. بـا (پـردۀ تـاریک) شب، روز را مـیپوشاند و شب شتابان به دنبال روز روان است. خورشید و ماه و ستارگان را بیافریده است و جملگی مسـخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که تنها او میآفریند و تنها او فرمان میدهد. بزرگوار و جـاویدان و دارای خیرات فراوان، خداوندی است که پروردگار جهانیان است. پروردگار خود را فروتنانه و پنهانی به کمک خوانید (و در دعا بـا بلند گرداندن صدا یا درخواست چیز ناروا از حدّ اعتدال تجاوز مکنید که) او تجاوزکاران را دوست نمیدارد. در زمین بعد از اصلاح آن (توسّط خدا یا بـر دست انـبیاء علیالخصوص محمّد مصطفی) فساد مکنید. و خـدا را بیمناکانه و امیدوارانه به فریاد خوانـید، (بـیم از عدم پذیرش، و امید به رحمتش). بیگمان رحمت یـزدان بـه نیکوکاران نزدیک است. او کسی است کـه بـادها را بـه عنوان مژدهرسانهای رحمت خود پیشاپیش میفرستد (تا مردمان را به باریدن باران که مایۀ حیات و بیانگر لطف یزدان است مژده دهند). هنگامی که بادها ابرهای سنگین (و پر آب را بر دوش خود) برداشتند، آنها را به خاطر (آبیاری) زمـینی (بـیجنب و جوش و خشکیده همچون) مرده میرانیم و آب در آنجا میبارانیم و با آن هـر نــوع مـیوه و مـحصولی را (از خـاک تـیره) پـدید میآوریم. و همان گونه (که زمین مـرده را پـر جنب و جـوش و زنـده مـیکنیم) مردگان را (نـیز از دل خاک بیرون میآوریم (و زندگی دوباره میبخشیم. دربـارۀ ایـن امـثال که بیانگر نـمونۀ مـعاد در ایـن دنیا است بیندیشید) تا شما متذکّر شوید و عبرت گیرید. زمـین خـوب (و دارای خـاک مرغوب)، گیاه آن بــه فرمان پروردگارش میروید و بالا میگیرد، امّـا زمـین بـد (و شورهزار) از آن جز گیاه ناچیز و کم سـود نـمیروید. (این مثلی است در تأثیر وراثت، تفاوت قابلیّت در افراد، نجابت خانوادگی، و تأثـیر ایـمان و کفر دودمـان در زندگی زنـاشوئی.... مـردمان در فـهم و درک، هـمچون زمین خوب و بدند) و ما بـرای شکـرگزاران ایـن چنین آیات را بیان میکنیم. (اعراف/54-58)
اینک کوچ حرکت میکند، و داستان میآغازد، و کاروان ایمانی بزرگوار پدیدار و آشکـار میگردد و انسانهای سرگشته را فریاد میدارد، و آنان را پند و بیم میدهد، و ایشان را از سرانجام زشت و فرجام پلشت برحذر میگرداند و مـیترساند. انسـانهای گمراه نـیز سرپیچی میکنند و دشمنی میورزند، و با دعوت خوب خدا رویاروی میایستند، و دشمنی و سرکشی در پیش میگیرند، و به طغیان و جنگ میپردازند و تاخت و تاز میآغازند... یزدان سبحان پیکار را بر عهده میگیرد، پس از این که پیغمبران وظیفۀ خود را اداء میکنند که پند دادن و بیم دادن است، و از سوی قوم خویش مورد تکذیب قرار میگیرند و مردمان از پیغمبران رویگردان میشوند، و گذشته از آن بر انبیاء میتازند و به اذیت و آزارشان میپردازند، و پیغمبران هم بر سر عقیده از قوم خود دوری میگزینند، و به ترک ایشان میگویند، و تنها خداوند یکتا را برمیگزینند و کار و بار را یکسره بدو واگذار میکنند.
روند قرآنی داستان نوح، صالح، لوط، و شـعیب را با اقوام خود بیان میکند. این انبیاء همگان حقیقت یگانۀ تغییرناپذیری را به اقوام خویش عرضه میدارند:
(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
ای قوم من! (برای شما جز خدا مـعبودی نـیست). پس تنها خدا را بپرستید و بس.
(آیات: 59، 65، 73، 85)
ایشان هم با پیغمبران به ستیز میپردازند در این که پیغمبران تنها یـزدان سبحان را خـدا میدانـند و مـنحصر به الوهیّت میکنند، و نـمیپسندند که خداوندگاری و ربوبیّت، خاصّ ایزد دادار باشد و بس. همچنین ستیزه و جدال راه مـیانـدازنـد در ایـن کـه خداوند انسانی از میان انسانها را برای رسالت برگزیند و خلعت نبوّت را بر تن او چست کند. بعضی از آنان هم جدال و ستیزشان بر این است که دین نباید در امور زندگی این جهان دخالت کند و بر معاملات مالی و تجاری فرمانروائی نماید. امروزه مردمانی در جاهلیّت کنونی پس از گذشت دهها قرن، دربارۀ ایـن مسأله درست همین ادّعاء را دارند و همین سخن را میگویند، و این جدال و ستیز جاهلی قدیم را آزادی و «پیشرفت» مینامند!... روند قرآنی در پایان هر داستانی هلاک و نابودی تکذیبکنندگان را عرضه میدارد.
پژوهشگر روند همۀ داستانهای موجود در سوره، ملاحظه خواهد کرد که هر پیغمبری به قوم خود تـنها یک سخن را میگوید:
(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
ای قوم من! (برای شما جز خدا مـعبودی نـیست.) پس تنها خدا را بپرستید و بس.
و تنها حقیقتی را بدیشان تقدیم میدارد که پروردگارش او را امین و نگاهدار آن کرده است. در تـقدیم این حقیقت کاملًا دلسوز و مخلص است و میترسد که قوم او به فرجام نابهنجاری دچار آیند که در کمین و در انتظار ایشان است و آنان از آن غافل و بیخبرند. ولی مردمان قومشان ارزش دلسوزی و ارج پـند آنـان را نـمیدانـند، و دربارۀ سـرانـجام و سرنوشت خود نمیاندیشند، و به ژرفای اخلاصی پی نمیبرند که در دل پیغمبرشان است. و قدر خلوص پاک و بیآلایش . دور از هرگـونه مـصلحت شخصی پیغمبرشان را نمیدانند، و عمق احساس مسؤولیّت پـیغمبرشان را درک نــمیکنند و بزرگی و ارجـمندی آن را فـهم نمینمایند.
کافی است ما در اینجا چیزهائی را از داستان نوح کـه نخستین داستان است بیان داریم، و چیزهائی را دربارۀ داستان شعیب که آخرین داستان است بنگاریم:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ. قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلاَلَةٌ وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ. أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ. أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً عَمِینَ).
(پیوسته مشرکان، دشمنان حقّ بودهانـد، و کافران بـا پیغمبران جنگیدهاند. از جمله) ما نوح را بـه سـوی قـوم خود (که در میانشان برانگیخته شده بـود) فرستادیم. او بـدیشان گفت: ای قوم مـن! (بـرای شما جز خدا معبودی نیست). پس تنها خدا را بپرستید. من (از شما و دلسوزتان میباشم. قیامت و حساب و کتابی در مـیان است و اگر نافرمانی کـنید) مـیترسم دچـار عذاب آن روز بزرگ شوید (و به دورخ روید). اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما شما را (دور از حقّ و) در گمراهی و سرگشتگی آشکـاری مــیبینیم. گفت: ای قـوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نـیستم. ولی مـن فـرستادهای از سـوی پروردگار جــهانیانم. مـــن مأمـوریّتهای (مــحوّله از سـوی) پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهائی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید. آیا تعجّـب میکنید از این که (کتاب آسمانی پر) اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و (در پرتو هراس از عذاب و عقاب، و پرهیز از موجبات خشم خدا) امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید؟ امّا آنان (با وجود این همه دلائل روشن ایمان نیاوردند و) او را تکذیب کردند. پس ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند نجات دادیـم، و کسانی را که آیات (خوانـدنی و دیدنی) ما را تکذیب نمودند، غرق کردیم، چرا که آنان مردمان (کور دل و) نابییائی بودند (و حقّ را نمیدیدند). (اعراف/59-64)
(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَلاَ تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ. وَإِن کَانَ طَائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنَا وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ. قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِیهَا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ. وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنْ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ. الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَن لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَانُوا هُمُ الْخَاسِرِینَ. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ).
شعیب را هم به سوی اهل مدین که خود از آنـان بـود فرستادیم. بدیشان گفت: ای قوم من خدا را بپرستید (و بدانید) که جز او معبودی نداریـد. مـعجزهای از سـوی پروردگارتان (بر صحّت پیغمبری من) بـرایـتان آمـده است. (پیام آسمانی این است که در زندگی به ویژه در تجارت و معاملۀ با دیگـران راست و درست بـاشید و) ترازو و پیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم چیزی نکاهید، و در زمین بعد از اصلاح آن (توسّط یزدان، یا بـر دست پـیغمبران) فسـاد و تباهی مکنید. این کـار بـه سـود شـما است اگر بـه خدا و بـه حقیقت،) ایمان دارید. شما بر سر راههـا (ی مـنتهی بـه حقّ و هدایت و عمل صالح) منشینید تا مؤمنان به خدا را بترسانید و از راه الله باز دارید و آن (راه مستقیم) را کج بنمائید (و خود به راه معوّج منحرف گردید). به خاطر آورید آن زمانی را که اندک بودید و خداونـد (بـر اثـر تلاش شبانهروزی خودتان نـیروی انسـانی و قدرت مالی) شما را افزون کرد. و نیز بنگرید که سرانجام کار مفسدان (همیشه بـه کجا انـجامیده و عـاقبت) چگونه گشته است. و اگر دستهای از شما بدانچه مامور بـدان هستم ایمان بیاورد (و پیغمبری مرا بپذیرد)، و دستهای ایمان نیاورد (و تنها به زندگی این جهان بچسبد) منتظر باشید تـا خداونـد مـیان مـا داوری کند، و او بـهترین داوران است. اشراف و سران مـتکبّر قوم شـعیب (کـه خویشتن را بـالاتر از آن مـیدانسـتند که دیـن خدا را بپذیرند، بدو) گفتند: ای شعیب حتماً تو و کسانی را کـه با تو ایمان آوردهانـد از شـهر و آبـادی خود بـیرون میکنیم مگر این که به آئین ما درآئید. شعیب گفت: آیا ما به آئین شما درمیآئیم در حالی که (آن را به سبب باطل و نادرست بودن) دوست نـمیداریـم و نمیپسندیم؟! (هرگز چنین کاری ممکن نیست). اگر ما به آئین شـما درآئیم، بعد از آن کـه خدا مـا را از آن نجات بـخشیده است، مسـلّماً بــه خــدا دروغ بسـتهایـم (و بـه گزاف خـویشتن را پـیروان آئـین آسمانی نـامیدهایـم). مـا را نسزد که بدان درآئیم، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد (که هرگز چنین چـیزی را هـم نخواهـد خواست). علم پروردگار ما هـمه چیز را در بـر گرفته است (و او با مرحمت و محبّتی کـه نسـبت بـه مؤمنان دارد، ایمان ما را محفوظ میفرماید. لذا) ما تنها بر خـدا توکّل داشـته (و هـم بـدو پشت مـیبندیم). پـروردگار!! میان ما و قوم ما به حقّ داوری کن (حقّی که سنّت تو در داوری میان محقّین مصلحین و مبطلین مفسدین، بر آن جاری است) و تو بهترین داورانی (چرا که بر همه چیز آگاه و بر هر چیز توانائی!). اشراف و سران کافر قوم او (خطاب به پیروان خود) گفتند: اگر از شعیب پـیروی کنید در این صورت شما (هم به سبب گرویدن به آئینی که آباء و اجدادتان بر آن نبودهاند، شرف و ثروت خود را از دست میدهید و) زیـانکار مـیگردید. (در نـتیجۀ ســـتیزهجوئی و طغیانگری) زلزلهای (قــصرها و خانههای) ایشان را در بر گرفت (و زبدگی پـر زرق و بـرق آنان را در هـم کـوبید) و در شـهر و دیـار خود خشکیدند و مردند. کسانی که شعیب را تکـذیب کـردند (آن چنان نابود شدند و شهر و دیارشان ویران گردید که) گوئی هرگز در آنجا نبوده و سکـونت نگزیدهانـد. کسانی که شعیب را تکذیب کـردند (و گمان مـیبردند آنــان کـه از شعیب پـیروی کنند زیـانکار مـیشوند، خودشان سـعادت دنیا و آخرت را از دست دادنـد و) زیانمند شدند. سـپس شـعیب از آنـان روی بـرتافت و گفت: مـن پیامهای پروردگارم را بـه شـما رسـاندم و اندرزتان دادم (و در حقّ شما خیرخواهی نـمودم. ولی حقّ را نشنیدید و جز طغیان و عصیان نیفزودید) پس با این حال چگونه بر حال قوم بیایمان (و بیدینی چون شما) اندوه بخورم؟. (اعراف/85-92)
این دو نمونه، بیانگر بقیۀ داستانهائی است که در فاصلۀ میان آن دو قرار گرفتهاند. چه داستانهائی دربارۀ ترسیم حقیقت عقیدۀ یگانهای که یزدان جهان همۀ پیغمبران را همراه با آن به سوی آدمیان فرستاده است - هر یکی را به میان قوم خود گسیل داشته است - و چه در بارةۀ طرز دریافت اشراف منکر و پیروان ضعیف از این حـقیقت، و چه راجع به روشنی این عقیده و قاطعیّت آن در نفس پیغمبران و پیروان ایشـان، و چه مربوط به اصل دلسوزی و رغبت و میل در هدایت اقوامشان ...گذشته از اینها داستانهائی از دوری گزیدن و بیزاری جستن پیغمبران از اقوام خود سر داده میشود، و سخن میرود از این که چگونه انبیاء به ترک اقوام خویش گفتهاند بدان هنگام که اقوامشان راه ستیز و کینهتوزی در پیش گرفتهاند و بر سرکشی از فرمان یزدان پای فشردهاند و با حقّ و حقیقت رزمیدهانـد. و بالأخره پس از دوری گزیدن پیغمبران از اینگونه کافران و مشرکان، و دست شستن از بیم دادن و اندرز دادن ایشان، و اصرار هر چه بیشتر آنان بر زشتیها و پلشتیهای خود، یزدان سبحان نبرد با ایشان را عهدهدار شده است.
در اینجا است که روند قرآنی برای پـیرو زدن انـدکی میایستد. در این ایستادن سنّت یزدان روشن میگرداند و بیان میفرماید که چگونه قضا و قدر یزدان با مردمان رفتار میکند، وقتی که رسالت آسمانی به سـویشان میآید و آنان آن را تکذیب مینمایند. بدین هنگام یزدان جهان ایشان را گرفتار زیانها و ضررهای جانی و مال میگرداند، تا چنین زیانها و ضررهائی دلهای خفتۀ ایشان را به تکان درآورد و از چرت زدن به در آیند و بیدار و هوشیار گردند و حقّ را پاسخ گویند و به دنبال رسالت آسمانی راه بیفتند. اگر هم بلاها و مصیبتها ایشان را تکان ندهد و به جنبش نیندازد، خوشی و رفاه بهرۀ آنان میفرماید - که این خود آزمایش سنگینتری از بلاها و مصیبتها است - تا بدانجا که سنّت یزدان بر ایشان مشتبه میشود و بدان پی نمیبرند. در این وقت است که ناگهانی یزدان جهان بر آنان میتازد و بدون این که به خود آیـند به عذاب و عـقاب گرفتارشان میسازد!...
پس از سخن گفتن از ایـن سـنّت ایـزد دادار و قانون خداوند متعال، به شیوۀ دیگری دلهایشان را به تکـان میاندازد. بدیشان میگوید که خطر به هنگام بیخبریها و غفلتهایشان ایشان را میپاید و آنان را سخت تهدید مینماید. کسی چه میداند که قضا و قدر یزدان چه بسا در کمین آنان است و هر آن سنّت ایزد سبحان را دربارۀ ایشان پیادهکند؟ آیا مرگ و نابودی گذشتگان، که هم اینک در شهر و دیار و خانه و کاشانۀ ایشان سکونت دارند، برای بیدارباش آنان کافی و بسنده نیست؟
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ. ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَیَشْعُرُونَ. وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ. أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ یَلْعَبُونَ. أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ. أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَسْمَعُونَ. تِلْکَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِن قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلَى قُلُوبِ الْکَافِرِینَ. وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ).
ما به هیچ آبادی و شهری پپغمبری نفرستادهایم (که او اهل آنجا را به دین راستین خدا خوانده باشد و ایشــان از پذیرش دعوت او سرپیچی نموده باشند) مگر این که ساکنان آن را به شدائد و مصائب گرفتار ساختهایم تا این که (به خود آیند و زیـر ضـربات حوادث و فشـار مشکلات، فطرت آنـان بـیدار و نـیاز بـه پـروردگار در زوایای وجودشان پـرتو افکن شود و دست دعـا بـه سوی خدا بردارند و خالصانه به درگاه الله) تـضرّع و زاری کنند. سـپس (هـنگامی کـه ایـن هـوشدارهـا و بیدارباشها در آنان اثر نگذاشت، ایشان را به فراوانـی نعمت و اعطاء سلامت آزمودیم و) بدی را به نیکی (و بلا را به رفاه) تبدیل کردیم تا بدانجا که (از لحاظ امـوال و انفس) فزونی گرفتند و (به سبب نادانی مغرور شدند و لاف زنان) گفتند: به پدران و نیاکـان مـا هـم خـوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی دست داده است (و این روزگار است که گاهی به انسان رو میکند و گاهی به انسان پشت میکند و اصلًا سعادت و شقاوت ما در دست خدا نیست! چون با پتک بلا بیدار نشدند و شکـر نعمت هم نگفتند) پس ناگهانی ایشان را (بـه عذاب و عقاب) گرفتیم و نفهمیدند (کـه چـه شـد و چرا چنین گشت). اگر مردمان ایـن شـهرها و آبـادیها (به خدا و انبیاء) ایمان مـیآوردند و (از کـفر و مـعاصی) پـرهیز میکردند، (درگاه خیرات و) برکات آسـمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم (و از بلایـا و آفات بدورشان مـیداشـتیم) ولی آنـان بـه تکـذیب (پـیغمبران و انکار حقائق) پرداختند و ما هم ایشان را به کیفر اعـمالشان گرفتار و مجازات نمودیم (و عـبرت جـهانیانشان کردیم). آیا مردمان این شهرها و آبـادیها (که دعوت پیغمبران را نپذیرفتند و به جای ایمان بر کفر و معاصی افزودند، از این) ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالی که ایشان غرق در خواب بـاشند؟ (شگفتا کـه از مکـافات عمل غــافل شـدند). یـا ایـن که مردمان این شهرها و آبـادیها ایمن شـدند از ایـن که عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید، در حالی که (به انجام کارهای بیارزش مشـغولند کـه انگار) سرگرم بازی هستند؟ آیا آنان از چارۀ نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شدهاند؟ در حالی که از چارۀ نهانی و مــجازات ناگهانی خـدا جـز زیـانکاران (و از دست دهندگان عقل و انسانیّت) ایمن و غافل نـمیگردند. آیـا برای کسانی که زمین را از صاحبان قبلی آن بـه ارث میبرند (و جانشین دیگران مـیگردند) روشـن نشـده است که اگر بخواهیم آنـان را (هـمچون پـیشینیان) بـه سـبب گناهانشان نشانۀ تـیر بـلا مـیگردانیم و بـر دلهایشان مهر مینهیم تا دیگر (صدای حقّ را) نشـوند (و آهسته آهسته رهسپار دورخ شوند). اینها آبادیهائی است کـه بـرخـی از اخـبار آنـها را بـرای تـو روایت مینمائیم (و شرح میدهیم که چگونه ساکنان آنجاها به سبب ایمان نیاوردن به پیغمبران، دچار بلاها و مصائب بیشمار شدند). پیغمبرانشان با دلائل روشن بـه سـراغ آنان آمدند و معجزات متقن بدیشان نـمودند، امّـا آنان (به سبب لجاجت در کفر و ممارست بر تکذیب انبیاء، روی حرف خود ایستادند و) چیزی را که قبلًا تکـذیب کرده بودند (حـاضر نشدند بپذیرند و بـاز هـم مثل همیشه آن را تکذیب کردند و) بدان ایمان نیاوردند. این چنین خداوند بر دلهای کافران مهر مـینهد (و بـر اثـر ادامۀ گناه، حس تشخیص حقّ را از آنان سلب میکند). اکثر این اقوام را بر سر ایمان (و وفـای بـه عهد خود) نـدیدیم و بـلکه بـیشتر آنــان را نـافرمان و گناهکار یافتیم.
(اعراف/94-102)
بعد از آن، روند قرآن داستان موسی را با فرعون و درباریان و اشراف او، و داستان موسی را با قوم خود بنیاسرائیل ذکر میکند. این داستان بزرگترین گسترهای را دربرمیگیرد که یک سورۀ قرآنـی آن را عـرضه میدارد. حلقهها و بخشهای گوناگونی از آن را نشـان میدهد. روند قرانی در کنار برخی از حلقهها و بخشها برای پیرو زدن میایستد. در اخر سوره هم میایستد و پیرو درازی را میزند که تا پایان سوره ادامه مییابد. حلقهها و بخشهائی از داستان موسی علیه السلام پیش از این، برابر ترتیب نزول، در سورههای: مزّمّل، فجر، ق، قمر، و ... ذکر شده است. همۀ ایـن حـلقهها و بخشها هـم اشارههای کوتاهی بیش نیستند. ایـن سوره نخستین سورهای است که پس از آن سورهها، چنین حلقهها و بخشهای طولانی و درازی در آن ذکر میگردد، و در این گسترۀ فراخِ عرضه، به میان میآید.
زنجیرۀ این داستان مشتمل است بر حلقۀ رویـاروئی فرعون با حقیقت دعوت. حلقۀ مبارزه طلبی و جادوگران - این دو حلقه در سورههای دیگر نیز زیاد ذکر شدهاند - حلقۀ گـرفتار آمـدن فـرعونیان به قحطیها و خشکسالیها، بلاها و مصیبتها، بیماریها و آفتها، روان شدن سیل، هجوم ملخها و شپشکها و قورباغهها، جاری شدن خون -که تنها در این سوره از آن ذکری به میان آمده است - و بالاخره حلقۀ غرق گرداندن فرعون و درباریان و اشراف قوم او ... پس از اینها روند قرانی باگفتگوی از بنیاسرائیل اسـتمرار پـیدا میکند، و از درخواست ایشان از موسی سـخن میرود. آنـان از موسی میخواهند معبودی - یعنی بتی - را برای آنان تهیّه ببیند، تا بسان مردمانی که پس از نجات از دست فـرعون و عبور از دریـا از کـنار ایشـان گـذشتند و بتپرستی میکردند، بتی داشته باشند و آن را پرستش نــمایند! سـپس حـلقۀ مـیقات و میعاد موسی با خداوندگارش ذکر میگردد. موسی در آن از یـزدان درخواست دیدن مینماید. کوه در هم کوبیده میشود و موسی بیهوش میگردد. صاعقۀ آسمانی ایشان را فرا
میگیرد، هنگامی که میگویند:
(لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً).
(ای موسی) هرگز به تو ایمان نخواهـیم آورد، مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم.
(بقره/55)
حلقۀ سرکشی از فرمان در دخول به شهر، و در شکار کردن ماهی در روز شنبه، و بالآخره حلقۀ کوه را بالای سرشان همچون سایبانی یا تکّهای از ابر نگاه داشتن ... همۀ این حلقهها به تفصیل نموده شده است، بدانگونه مشروح و مفصّل که این داستان حزب و بخش کاملی از سوره را فرا میگیرد.
*
در موقعیّت مناسبی از موقعیّتهای داستان، روند قرآنی واپسین رسالت آسمانی را به میان میآورد و سرشت و حقیقت آن را ذکر میکند. بدان هنگام که موسی علیه السلام پروردگار خود را به فریاد میخواند و در بارۀ کسانی از قوم خود عاجزانه دست دعا به آستانۀ کریمانهاش بلند میگرداند که بیهوش فرو افتادهانـد و نـقش زمـین شدهاند، و موسی مـهر و عطوفت یـزدان سبحان را خواستار میشود، بدانگونه که داستان آن را برای بیان پیکاری روایت میدارد که قرآن عملًا بدان پـرداخته است و وارد آن گشته است:
(وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ. وَاکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
(سپس خداونـد بـه مـوسی دسـتور داد بـرای مـعذرت خواهی و توبه از کـردار گوسالهپرستان قوم، همراه گروهی از بنیاسرائیل به میعادگاه او بیایند) و مـوسی هفتاد مرد را از میان قوم خود (به نمایندگی از سـوی آنان) برای میعادگاه ما برگزید (و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمین لرزهای در گرفت). هنگامی که زمین لرزه آنان را فرا گرفت، مـوسی گفت: پروردگارا! اگر میخواستی میتوانستی آنان را و مرا پیش از این نیز هلاک کنی (تا بنیاسرائیل هلاک آنان را خود میدیدند. ولی اینک مرا به قتل ایشان متّهم میسازند). آیا ما را به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک مـیسازی؟ (خداوندا! ما را بـه گناه آنـان مگیر). ایـن (درخواست نابجای رؤیت، یا وقوع زلزله، یا کار گوسالهپرستی) جز آزمایش تو چیز دیگری نیست که به سبب آن (برابر قوانین و سنن یزدان و گسترده در پهنۀ جهان) هر کس را بخواهی (و مستحقّ بدانی) گمراه مـیسازی، و هـر کس را بخواهی (و شایسته بدانی) هـدایت مـیکنی. تو سرپرست ما هستی، پس بر ما ببخشای و به مـا رحـم فرمای، چرا که تو بهترین آمـرزندگانی. و بـرای مـا در این دنیا و آن دنیا (زندگی) نیکی مقرّر دار (که سروری و تـوفیق طـاعت در ایـن سـرای، و سـعادت نـاشی از رضایت و عنایت تو در آن سرای است) چرا که ما (توبه نمودهایم و) به سوی تو بازگشت نمودهایم. (خدا بـدو) گفت: عذاب خود را به هر کس که (گناه کند و توبه نکند و خود) بخواهم میرسانم، و رحمت من هم هـمه چیز را در بـر گرفته و (در ایـن سـرای شـامل کافر و مؤمن میگردد، امّـا در آن سـرای) آن را بـرای کسـانی مـقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و بـه آیات (کتابهای آسمانی و نشانههای گستردۀ جـهانی) ایـمان بیاورند. (بـه ویـژه رحمت خود را اختصاص میدهم به) کسانی که پیروی میکنند از فرستادۀ (خدا محمّد مصطفی) پـیغمبر امّـی کـه (خوانـدن و نـوشتن نـمیدانـد و وصـف او را) در تـورات و انـجیل نگاشته مییابند. او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت بــاز مــیدارد، و پـاکـیزهها را بـرایشـان حـلال مینماید و ناپاکـها را بـر آنـان حـرام مـیسازد و فـرو میاندازد و بند و زنجیر (احکام طاقت فرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت، و خودکشی بـه عـنوان تـوبه) را از (دست و پـا و گردن) ایشـان بـدر میآورد (و از غلّ استعمار و استثمارشان مـیرهاند). پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (قرآن نام است و همسان نور مـایۀ هـدایت مـردمان است و) بـه همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند. )اعراف/155-157)
در پرتو این خبر راستین از سوی خدا، و وعدۀ پیشین به رسالت پیغمبر امّی، یزدان جهان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور میدهد که سرشت رسالت را، و حقیقت دعوت خود را، و حقیقت پروردگاری را اعلان دارد که او را فرستاده است. همچنین اعلان نماید اصل اعـتقاد یگانهای را که همۀ پیغمبران آن را از سوی خدا آوردهاند:
(قُلْ یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
ای پیغمبر! (به مردم) بگو: من فرستادۀ خدا بـه سـوی جملگی شما (اعم از عرب و عجم و سیاه و سفید و زرد و سرخ) هستم. خدائـی کـه آسـمانها و زمـین از آن او است. جز او معبودی نـیست. او است کـه مـیمیرانـد و زنـده میگرداند. پس ایـمان بــیاورید بــه خـدا و فرستادهاش، آن پیغمبر درس نخواندهای که ایمان بـه خدا و به سخنهایش دارد. از او پیروی کنید تـا هـدایت یابید. (اعراف/158)
آن گاه داستان پس از این ایستادن، ادامه مییابد و به پیش میرود تا به موقعیّت پیمان گرفتن و بالای سر نگاه داشتن کوه میرسد. در پرتو صحنۀ عهد و پیمان گرفتن از بنیاسرائیل، عهد و پیمانی که از فطرت همۀ انسانها گرفته شده است ذکر میگردد:
(وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
ای پـیغمبر بـرای مـردم بـیان کـن) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) پـدیدار کـرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفتانگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالأخره با خواندن دلائل شناخت یـزدان در کتاب باز و گستردۀ جهان، انکار خداونـد سـبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنــان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفتهانـد: آری، گواهی میدهیم (توئی خالق باری ... ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کردهایـم) تا روز قیامت نگوئید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بیخبر بودهایم. یا این که نگوئید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنـان بـودیم (و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حقّ را از بـاطل بشـناسیم، از ایشـان پـیروی کـردیم. لذا خویشتن را بیگناه میدانیم. پروردگارا!) آیـا بـه سـبب کاری که باطلگرایان (یعنی نیاکـان مشـرک مـا که بنیانگذاران بتپرستی بودهاند) کردهاند مـا را (مـجازات مـیکنی و در روز رستاخیز با عذاب خود) نابودمان میگردانی؟. (اعراف/172و 173)
روند قرآنی بعد از آن به پیش میرود و به پـیروهای گوناگونی میپردازد. در یکی از ایـن پـیروها پس از عرضۀ مستقیم صحنۀ پیمان سرشتی، صحنۀ کسی را به تصویر میکشد که خداوند بدو آیههائی عطاء فرموده است که او از زیر بار آنها به در میرود و آنها را نمیپذیرد، همچون بنیاسرائیل، و هر کسی که خداوند آیـات خود را بهرۀ ایشـان میسازد و از زیـر بار مشکلات و تکالیف آن سر باز میزنند! ایـن هـم صحنهای است که ما را با شکلها و حرکتها و آهنگها و پیروی که دارد به یاد صحنههای سوره انعام و همچنین فضای آن میاندازد:
(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یَظْلِمُونَ. مَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَیَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ).
(ای پیغمبر) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیـم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّـا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمرۀ گمراهان گردید. امّا ما اگر میخواستیم مقام او را با این آیات بالا میبردیم و (دانشش را مــایۀ ســعادتش مـینمودیم. امّـا اجبار بر خلاف سـنّت مـا است و لذا او را بـه حـال خـود رهـا ساختیم) لیکن او به زمین آویخت (و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بـالا نرفت) و از هـوا و هـوس خویش پیروی کرد. مَثَل او بسان مَثَل سگ است که اگر بر او بتازی، زبان از دهان بیرون میآورد، و اگر هم آن را به حال خود واگذاری زبان از دهان بیرون میآورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب میدارند. (چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی، دائـماً در پی مال اندوری روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بـیقرار و بـیآرامـند). پس داسـتان را برگو بلکه بیندیشند (و از کفر و ضلال برگردند). چه بد مَثَلی دارند کسانی که آیات ما را تکذیب میکنند. آنان (با این انحراف و انکار، به ما سـتم نـمیرسانند، بـلکه) بـه خود سـتم مـیکنند (چرا کـه خویشتن را از سـعادت اخروی محروم میسازند). هر کـه را خداونـد (بـه راه حقّ) هدایت کند، حقیقةً او راه یـافته (و بـه سـعادت دو جهان رسیده) است، و هر که را (به سبب سیطرۀ هوا و هوسش، از این توفیق محروم و از راه حقّ) گمراه کند، زیــانکار ایشـانند. مـا بسـیاری از جنّیان و آدمـیان را آفریده و (در جهان) پـراکـنده کـردهایـم که مآل آنـان دورخ و اقامت در آن است. (این بدان خـاطر است کـه) آنان دلهائی دارند که بدانها (آیات رهنمون بـه کمالات را) نمیفهمند، و چشمهائی دارند که بدانها (نشـانههای خداشـناسی و یکتاپرستی را) نـمیبینند، و گـوشهائی دارند که بدانها (مواعظ و انـدرزهای زندگی سـاز را) نمیشنوند. اینان (چون از این اعضاء چنانکه باید سود نمیجویند و منافع و مـضارّ خود را از هـم تشـخیص نمیدهند) هـمسان چـهارپایانند و بـلکه سرگشتهترند (چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمیگذارند، ولی اینان راه افراط و تـفریط مـیپویند). ایـنان واقـعاً بیخبر (از صلاح دنیا و آخرت خود) هستند.
(اعراف/175-179)
آنگاه روند قرآنی به پیش میرود و از مسائل عقیده مستقیمًا سخن میگوید. در لابلای رشتۀ سخن، برخی از انگیزههای صحنههای جـهانی بیان میگردد، و از عذاب و عقاب و انتقام یـزدان از بزهکاران بیم داده میشود. دلهای مردمان نیز با پسودههائی به تکان در میآید، و بیدارباشهائی تارهای دلها را مینوازد تا بیندیشند و دربارۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و رسالت او به تفکّر پردازند:
(وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ. وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لاَیَعْلَمُونَ. وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ. أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ. أَوَلَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ. مَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِیَ لَهُ وَیَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
خدا دارای زیباترین نامها است (که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت مینماید. پس به هنگام ستایش یزدان و درخواست حاجات خویش از خدای سـبحان) او را بـدان نـامها فریاد داریـد و بـخوانـید، و بـه تـرک کسانی بگوئید کـه در نـامهای خدا بـه تـحریف دست مییازند (و واژههائی را بکار میبرند که از نظر لفظ یا معنی، منافی ذات یا صفات خدا است)، آنـان کیفر کار خود را خواهـند دیـد. در مـیان آفریدگانمان، گروهی هستند که به (سبب دوست داشتِ) حقّ (دیگران را بـه ســــوی حـــقّ) دعـــوت مـیکنند، و (در حکـمها و داوریهایشان هم به سبب عشق به حقّ) به حقّ دادگری میکنند. کسانی که آیات (قرآنی و نشانههای جهانی) ما را تکذیب میدارند، کم کم گرفتار و (بـه عذاب خود) دچـارشان مــیسازیم، از راهـی و بــه گونهای که نمیدانند. و به آنان مهلت میدهم (و در عقوبت ایشـان شتاب نمیورزم و افسار را برایشـان شـل کـرده و در گمراهی رهایشان میسازم). بیگمان طرح و نـقشۀ مـن سخت اسـتوار است (و دائـماً ایشـان را مــیپاید و نابودشان مینماید). آیا آنان (تا به حال دربارۀ چیزی که پـیغمبر ایشـان را بـه سـوی آن دعوت مـینماید) نیندیشیدهاند (تا آشکارا بدانند) همنشین ایشان (کـه از سوی خدا مبعوث شده است) دیوانه نیست، بلکه او تنها بیم دهندۀ آشکار (و بیانگر احکام کردگار) است. (آنان بـه یکتاپرستی و تـوحیدی که مـحمّد ایشان را بـدان میخواند، ایمان نـمیآورند). آنـان بـه مُـلک (پهناور و عظمت شگفت) آسـمانها و زمـین (و عـجائب و غـرائب آنها) و به هر آنچه که خدا آفـریده است نمینگرند (و آنها را ورانداز و وارسی نمیکنند، تا کمال قدرت صانع و وحدانیّت مالک جهان را ببینند؟) و آیا نمیاندیشند که چه بسا اجل آنان نزدیک شده بـاشد؟ (پس تـا فرصت باقی است حقّ را بـپذیرند و ایمان بــه حقّ را در خود تقویت کنند، و در پذیرش اسلام امروز و فردا نکنند. اگر آنان به این قرآن که پـر است از دلیـل و بـرهان، ایمان نـیاورند) پس بـالاتر از آن بـه چـه سخنی (و دعوت دیگری) ایمان میآورند؟ (شاید در انتظار کتابی برتر از قرآنند؟ چه نادان مردمانند!). خدا هر کـه را (بـه سبب انـتخاب راه بــد و بــه خـاطر انـجام اعمال زشت و نابکاریهای همیشگی او، از کتابهای آسمانی منحرف و از راه حقّ) گمراه سازد، هیچ راهنمائی نخواهـد داشت، و خداوند آنان (یعنی چنین کسـی و افـرادی چون او گمراه) را رها میسازد تا در طـغیان و سـرکشی خود سرگردان و ویلان شوند (و به سبب اصرار بـر کفر و ضلال و دشمنی مستمرّ با ایمان و کمال، راه بـه جـائی نبرند). (اعراف180-186)
سپس یزدان سبحان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را فرمان میدهد که سرشت رسالت و حدود اختیارات پیغمبر را در آن، به مردمان بیاموزد. این امر هم به مناسبت پرسش ایشان از موعد مقرّر و زمان معیّن فرا رسیدن قیامتی است که آنان را از آن میترساند:
(یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَتأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ. قُل لاَأَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
راجع بـه قیامت از تـو مـیپرسند و مـیگویند: در چـه زمانی (دنیا به پایان میرسد و) قیامت رخ میدهد؟ بگو: تـنها پروردگارم از آن آگاه است، و کســی جز او نمیتواند در وقت خود آن را پدیدار سـازد (و از پـایان این جهان و سرآغاز آن جـهان مـردمان را بـیاگاهاند. اطّلاع از هنگامۀ قیامت) برای (ساکنان) آسمانها و زمین سنگین و دشـوار است (و هرگز دانش ایشـان بـدان نمیرسد). قیامت ناگهانی بـه وقوع مـیپیوندد و بر سرتان میتازد. از تو میپرسند: انگار تـو از (شـروع) قیامت باخبری؟ بگو: اطّلاع از آن، خـاصّ یـزدان است، ولیکن بیشتر مردمان (این مسأله و فلسفۀ آن را چنانکه باید) نمیدانند. بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ، مالک و مـقتدرم گردانـد). اگر غیب میدانستم، منافع فراوانی نـصیب خـود مـیکردم (چرا که با اسباب آن آشنا بودم) و اصلًا شرّ و بلا به من نمیرسید (چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مـضرّات بیخبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟). من کسی جز بیم دهنده و مژده دهندۀ مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمیباشم. (اعراف/187-188)
آنگاه روند قرآنی برای ایشان به تصویر میکشد که چگونه نفس - نفسی که خداوند عهد و پیمانی را از او گرفته است و بیان داشتیم - منحرف میگردد و از راه توحیدی به کنار میافتد و به کژ راهه میرود که فطرت او معترف بدان است. روند قرآنـی جـهانبینیها و اندیشههای شرک آلود و معبودها و (الهۀ شـرک را زشت میشمارد، و پیغمبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم را در پـایان ایـن بخش به مبارزه آنان و مبارزه معبودهای ناتوانشـان رهنمود میفرماید:
(قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ. إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ. وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَیَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلاَ أَنْفُسَهُمْ یَنصُرُونَ. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَیَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَیُبْصِرُونَ).
بگو: این بتهائی را که شریک خدا میدانید فرا خوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر دربـارۀ مـن نیرنگ و چـارهجوئی کنید و اصلًا مـرا مـهلت نـدهید (و اگر میتوانید غضبم کنید و نابودم گردانید. امّا بـدانـید کـه اینها موجودات غیر مؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند). بیگـمان سرپرست من خدائـی است که این کتاب (قرآن را بر من) نازل کرده است، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی میکند. چــیزهائی را کــه شـما بجز خدا فریاد مـیداریـد و مــیپرستید نــه مـیتوانند شـما را یـاری دهند، و نه میتوانند خویشتن را کمک کنند. و اگر از آنها رهنمود بخواهید، درخواست شما را نمیشنوند (چـه رسـد بـه این که شما را ارشاد و راهنمائی کنند. و به ظاهر پیکرۀ) آنها را میبینند که (انگار با چشمان خود) بـه شما مینگرند، ولیکن چیزی را نمیبینند. (اعراف/195-198)
از اینجا تا پایان سوره، روند قرآنی رو به سوی پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میکند و او را مخاطب میسازد، همانگونه که در سر آغاز سوره او را مخاطب قرار داده بود، و بدو میآموزد: چگونه با مردم رفتار کند. چگونه این دعـوت را پـیش ببرد. چگونه در برابر رنـجها و خستگیهای راه، از یزدان مدد و یاری بخواهد. چگونه خشم خود را فرو برد، در حالی که از مردمان و مکر و کیدشان رنج میبرد و به جان میآید. چگونه پروردگار خود را یاد کند و پیوسته با او در رابطه باشد، همان گونه که کسانی که در جـهان والا و بالا در پـیشگاه خداوند سبحان هستند یزدان را یاد میکنند:
(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ. وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ. وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ. وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَى إِلَیَّ مِن رَبِّی هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ. إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ).
گذشت داشـته بـاش و آسـانگیری کـن و بــه کـار نیک دســتور بــده و از نــادان چشــمپوشی کـن. و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (و خویشتن را بدو بسپار). او شـنوای دانـا است (و هـمه چیز را میشنود و همه چیز را میداند و هر چه زودتر به فریادت میرسد). پـرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شیطان، و عقاب و ثواب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خـدا و بـه خـاطر آوردن دشـمنانگی اهـریمن) بـینا میگردند (و آگاه میشوند که اشتباه کردهانـد و از راه حقّ مـنحرف شـدهانـد، و لذا شتابان بـه سـوی حقّ برمیگردند). و امّا شیاطین، بـرادران (اهـریمن صـفت) خود (یعنی کافران و منافقان را وسوسه میکنند و) در گمراهی کمک و یاریشان میدهند تا بدانجا که دیگر (از گناه باز نمیایستند و از هیچ جنایتی) کوتاهی نمیکنند. هنگامی که (در نزول وحی تأخیر میافتد و) آیهای برای آنان نمیآوری، میگویند: چرا آن را بـرنمیگزینی و از پیش خود نمیسازی؟! بگو: من تنها از قـرآنــی پـیروی میکنم که بـه مـن وحی مـیشود. ایـن قرآن بینش و هدایت و رحمت پـروردگارتان است بـرای کسـانی که مؤمن باشند (چرا که ایشـان بـرابـر قوانین آن عمل میکنند). هنگامی که قرآن خوانده میشود، گوش فـرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شـوید.
پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمرۀ غـافلان مـباش. بیگمان کسـانی کـه مـقرّبان (درگاه) پروردگار تـو هستند، خـویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازنـد، و بلکه بـه تسبیح و تـقدیس او مشـغولند و در بـرابـر او کرنش و سجده میبرند. (اعراف/199-206)
شاید این چکیده، و ایـن گلچینهای فراوان سوره، سیماهای ویژۀ این سوره را به تصویر بکشند، و ایـن سوره را از سورۀ همتای خود، یعنی انعام در این سیماها و در شیوه و برنامه عرضه داشتن، جدا و ممتاز کند. هر چند هم هر دو موضوع واحدی را بیان میدارنـد که موضوع عقیده است ... ما هر نوع تعبیر و تفسیر آیات را و شرح و تفصیل هر گونه موضوعی را که این سوره برداشت آن را داشته باشد، به تأخیر افکندهایـم و به رویاروئی مفصّل حواله داشتهایم... پس با اسـتمداد از یزدان سبحان و در پرتو عنایت ایـزد منّان به پیش میرویم و با حرکت برکت را میجوئیم...
1- نگا: فاطر/١٨٠. (مترجم)
2- مراجعه شود به مقدمۀ انعام تا شروع تفسیر آیات.
سورهی اعراف آیهی 9-1
سورة الأعراف
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
المص (1) کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (2) اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ (3) وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ (4) فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (5) فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (6) فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ (7) وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ (9)
(المص).
الف... لام... میم... صاد.
این سراغاز فراهـم آمده است از حروف مقطّعه ... دربارۀ حروف مقطّعۀ همسان اینها در سرآغاز سورۀ بقره و سوره آلعمران سخن گفتیم، و ایـن نظریّه را پذیرفتیم که میگوید: حروف مقطّعه اشاره دارد به این که چنین قرآنی ساخته شده است از نوع همین حروف عربیای که مردمان آنـها را به کار میبرند، امّـا نمیتوانند از آنها سخنی همچون این قرآن را بسازند. این امر به تنهائی دلیل و برهانی است بر این که ایـن قرآن دستینه و ساختار انسان نیست. مردمان که حروف و واژههائی را در دسترس داشتهاند که قران از آنها ساخته و پرداخته شده است، ولی نتوانستهانـد از ایـن حروف و واژهها قرآنی همچون این قرآن را فراهم کنند و تهیّه ببینند. پس به ناچار باید راز دیگری در فراسوی این حروف و کلمات باشد، رازی والاتر از نماد آنها... این دیدگاهی است که آن را ترجیح میدهیم، نه این که قاطعانه بر آن تکیه ورزیم، و بر آن عزم را جزم کنیم ... یزدان به مراد و مقصود خویش از هر کسی داناتر و آگاهتر است.
در پرتو چنین سخنی درست است که بگوئیـم: «المص» مبتدا است و خبر آن: (کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ) است... بدین معنی: این حروف مقطّعه و چیزی که از آنـها سـاخته و پرداخته شـده است، واقعًا کـتاب است... همچنین درست است گفته شود: «المص» اشاره به بیدار باش و هوشیار باش دارد. آن نیز معنائی است که آن را ترجیح دادهایم. و (کِتَابٌ) خبر مبتدای محذوفی است و تقدیر آن چنین است: هُوَ کِتَابٌ ... یا: هَذَا کِتَابٌ...... این کتاب است.
کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهـی. (نـه نگرانی از ناحیۀ بـار سنگین رســالتی کــه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعـملهائی کـه دشـمنان سـرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشـتی کـه از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نـزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و انـدرز دهی.
کتابی است که برای بیم دادن و پند دادن بر تو نازل شده است ... کتابی است که برای آشکارا حقّ را بر ملا کردن و حقّ را فریاد داشتن آمده است، حقّی در آن است. کتابی است که برای این آمده است که مردمان را با آن با چیزی مـخاطب قرار دهند و رو در رو کنند که نمیپسندند و دوست نمیدارند. با آن به جنگ و نبرد با عقیدهها و تقلیدها و رسمها و رابطهها و پـیوندها بروند و رویاروی بایستند. با آن رهسپار رزم و مبارزه با رژیمها و سیستمها و اوضـاع و احوال و جامعهها شوند. بر سر راه این کتاب تنگناها و فرازها و نشیبها فراوان است. در کار بیم دادن با ایـن کتاب، رنـجها و دشواریها است... ایـن چنین پـیشامدها و سختیها و ناگواریها و دردسرها را - همانگونه کـه در معرّفی سوره گفتیم - کسی درک و فهم نمیکند مگر شخصی که این کتاب را به دست میگیرد و عملًا در راه تبلیغ آن به مردمان گام برمیدارد و در این خطّ سیر به پیش میرود، و آشکارا و بیپرده آیـات قرآن را بیان مینماید و میخواهد دگرگونی کامل و شاملی را در بنیادهای زندگی انسانها و در زیر بناها و روبناها و در اصول و فروع حیات آنان به وجود آورد، و همان کاری را میخواهد به انجام برساند که بردارنده و برگیرندۀ نخستین این کتاب، یعنی پـیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دست بدان یازید، و برای اولین بار جاهلیّت سرکش و سـتمکار را در جزیرةالعرب و در سراسر کرۀ زمین مخاطب قرار داد، و با این کتاب مبارک به مبارزه جاهلیّت آنها و همه جا پرداخت.
در این جایگاه قرار گرفتن و در این مسیر گام برداشتن، مـحدود به جزیرةالعرب آن روزی، و محدود به سرزمینهای دور و بر آن نبوده است و بس ... اسـلام یک حادثۀ تاریخی که یک بار روی داده باشد و تاریخ گذشته باشد و آن را پشت سر خود رها کرده باشد، نبوده و نیست... اسلام پیوسته در طول زمان تـا روز رستاخیز با انسانها روبرو میگردد، و ایشان را مخاطب قرار میدهد. درست بدانگونه که نـخستین بار با انسانها روبرو گردید و ایشان را مخاطب قرار داد. بـا انسانها رویاروی میشود و به نبردشان میرود هر زمان که آنان منحرف گردند و به کژ راهه روند و به سوی چیزی برگردند که جاهلیّت نخستین بدان دچار و در آن غوطهور بود... انسـانها گـاهگاهی سرنگون و بدشگون میشوند و به جاهلیّت خود برمیگردند. «واپسگرائی» زشت و پست این است. در اینجا است که اسلام بار دیگر قدم پیش مینهد تا نقش خود را در دستگیری انسانها و همچنین بیرون کشیدن آنان از این «واپسگرائـی» بازی کـند، و دست ایشـان را در راه پیشرفت و تمدّن بگیرد و رهنمودشان گردانـد. قطعًا بردارنده و برگیرندۀ پرچم دعوت به اسلام، و بیم دهندۀ با این کتاب، در معرض همان مشکلات و اشکالاتی قرار میگیرد و گرفتار همان رنـجها و دردسـرهائی میگردد که دعوتکنندۀ نـخستین، پـیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در معرض آنها قرار گرفت و بدان دشواریها و ناگواریـها تن در داد، در آن ایّام که با انسانها با چیزی رویاروی گردید و ایشان را به سوی چیزی فرا خواند که مخالف با پستی و خواری لجنزار جاهلیّتی بود که بدان فـرو افتاده بودند. به تاریکی سرکش جاهلیّت دچار آمده بودند و در تاریک خانۀ آن پنهان و نـهان و مـنگ و بنگ گشته بودند، تاریکی جهانبینیها، تاریکی شهوتها و هواها و هوسها، تاریکی طغیان و سرکشی و مذلت و خواری، و تاریکی بندگی هواها و هوسهای شخصی، و همچنین بندگی آرزوها و خواستهای بندگان... کسی که در راه نجات انسانها از لجنزار جاهلیّت حرکت میکند و به تلاش میایستد، و خویشتن را در معرض اینگونه خطرات و مشکلات میاندازد، و تـنگناها و فـراز و نشینها را پشت سـر میگذارد، مـزۀ ایـن رهنمود را میچشد که یزدان پیغمبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم را بدان رهنمون میشود:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خـود راه دهـی. (نـه نگرانی از نـاحیۀ بـار سنگین رسـالتی کـه بــر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعملهائی که دشمنان سـرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نـزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و انـدرز دهی.
و از سرشت واقعیّت موجود، متوجّه میشود چه کسانی مؤمنانی هستند که پند و اندرز برای ایشان است، و چه کسانی غیر مؤمنانی هستند که بیم دادن برای ایشـان است. این قرآن برای این چنین کسی کتاب زنـدهای میگردد که انگار همین لحظه نـازل میشود تـا با واقعیّتی رویاروی گردد که او با این قرآن جهاد بزرگی را با آن میآغازد و به پیکارش میپردازد. امروزه که او جهاد و پیکار را شروع مینماید، در جایگاه پـهنۀ کارزاری قرار گرفته است و با مردمانی روبرو شده است که محمّد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بدان هنگام که این قرآن نازل میگردید در این چنین موقعیّتی قرار داشت و با این چنین مردمانی رویاروی مـیشد و از سـوی پروردگارش مأمور میگردید که مردمان را با قرآن بیم و اندرز دهد، و در زوایای دل و در پهنۀ سینهاش هیچ گونه دلهره و تنگی نباشد و خویشتن را رنج ندهد، بدان هنگام که با جاهلیّت رو در رو میایستد و میرزمد، و میخواهد جاهلیّت را از ژرفاهای درونها برکند و از ریشه بخشکاند و آن را کاملًا دگرگون گرداند.
زمان چرخیده است و دیگر باره همچون روزی شده است که این دین در آن برای مردمان آمده است، و انسانها به جاهلیّت کامل و شامل و در برگیرندۀ اصول و فروع و درونها و بیرونها و آشکار و نهان و زیربناها و روبناها فرو افتادهاند.
انسانها پیش از هر چیز در جهانبینیها و انـدیشههای اعتقادی واپس گرائیدهاند و به عقب برگشتهاند، حتّی کسانی هم که پدران و نیاکان ایشان از زمرۀ مؤمنان بدین آئین، و مطیعان فرمان یـزدان و مخلصان آئین خداوند سبحان بودهاند، و خـالصانه ایـزد مـتعال را پرستش کردهاند. چه صورت عـقیده در جهانبینی و اندیشۀ ایشان، و برداشت آنان از عقیده در ژرفاهای درونشـان، مسخ و دگـرگون شده است و عـقیده را دگرگونه میبینند و دگرگونه میدانند.
این آئین آمده است تا چهرۀ جهان را تغییر دهد، و جهان دیگری را بر پای دارد که در آن سلطه و قدرت خداوند یگانه را استوار و پابرجای گردانـد و بس، و سلطه و قدرت طاغوتها را باطل نماید. جهانی را بر پـای دارد که در آن تنها خداوند یکتا پرستش گردد، «پـرستش» فراگیری.[1] دیگر کسی از بندگان با یـزدان پـرستیده نشود. جهانی است که مردمان از پرستش بندگان - هر که و هر چه باشد - بیرون آورده مـیشوند، و به پرستش یزدان یگانۀ جهان رسانده مـیشوند. جهانی است که در آن «انسان» آزاد بزرگوار پـاک، مـتولّد میگردد... آزاد از هوا و هـوسش، و رها از پرستش کردن و بندگی نمودن جز یزدان.
این دین آمده است تا بنیاد: «اَشْهَـدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا الله» را استوار و پابرجای دارد، چیزی که در طول تاریخ هـر پیغمبری آن را برای قوم خود به ارمغان آورده است - همانگونه که این سوره و سایر سورههای دیگر قرآن مجید بیان میدارند -گواهـی لا اله الّا الله، مـدلول و مفهومی نخواهد داشت، مگر این که حاکـمیّت بالا و فرمانروائی والا در زندگی مردمان از آن یزدان جهان باشد و بس، بدان سان که حاکمیّت بالا و فرمانروائی والا در نظام هستی از آن یزدان جهان است. خدا است که در گسترۀ جهان، و در هستی مردمان با قضا و قدر خود فرماندهی میکند، و در زندگی بندگان با برنامه و شریعت خود فرمانروائی مینماید... بنابراین قاعده و قانون، مسلمان معتقد نمیگردد به ایـن که یـزدان در آفرینش جهان و اداره و چرخاندن امور آن دارای انباز است. مسلمان مراسم عبادت را جز بجای ایزد مـتعال انجام نمیدهد و پرستش را خاصّ او میداند، و قوانین و مقرّرات را، و معیارها و مقیاسها را، و باورداشتها و جهانبینیها را، جز از یزدان دریافت نمیدارد، و به هیچ کسی از طاغوتهای آدمیزاد اجازه نمیدهد که ادّعای حقّ حاکمیّت با خدا در چیزی از این امور کند.
این قاعدۀ این آئین از لحاظ عقیده و اعتقاد است... امروزه انسانها کجا و این عقیده و اعتقاد کـجا است؟ انسانها در کجای این عقیده و اعتقاد قرار دارند؟
مردمان به گروهها و دستهها تقسیم میشوند که همه و همه جاهلیّت هستند:
گروه و دستهای بیدین و خدانشناس هستند. اصلًا به وجود خدا معتقد نیستند. آنان ملحد و بیباور هستند... کار و بار اینان عیان است و نیازی به بیان ندارد.
گروه و دسـتهای بتپرست هسـتند. به وجود خدا معتقدند، ولی گذشته از یزدان جهان معتقد به وجود خدایان و خداگونگان بسیارند، همانگونه که در هند، و در وسطهای آفریقا، و در گوشه و کنار پراکندۀ جهان، وضع این چنین است. گروه و دستهای هم «اهلکتاب»، یعنی یهودی یا مسیحی هستند. اینان نیز از قدیم شرک ورزیدهاند، چرا که به خدا فـرزند منسوب کردهاند. همچنین آنان غیر از خدا، پیشوایان دینی و دیرنشینان و راهبان خود را نیز ارباب و خداوندگاران خویش بشمار آوردهاند. زیرا از پیشوایان دینی و دیرنشینان و راهبان خود ادّعای حقّ حاکمیّت را پذیرفتهاند و قوانین ایشان را گردن نهادهاند، هر چند هم اصلًا برای آنان نـماز نخواندهاند و در برابرشان سجده نبردهاند و کرنش ننمودهاند...گذشته از اینها، آنان امروزه حاکمیّت یزدان را بطور کلّی از صحنۀ حیات خود به دور داشتهاند، و برای خود از پیش خود نظامها و سیستمهائی برپا و بر جا میدارند که آنها را «سرمایهداری» و «کمونیستی» و چیزهائی از این قبیل مـینامند. همچنین اوضـاع و احوالی برای فرمانروائی به وجود میآورند و آنـها را «دموکراسی» و «دیکتاتوری» و چیزهائی از این قبیل مینامند. بدین وسیله از اصل و اساس آئین یزدان به در میروند، و از جاهلیّت یونانیان و رومیان و جز آنان، در ساختن نظامها و سیستمها و اوضاع و احوال زندگی از پیش خود، پیروی میکنند.
گروه و دستهای نیز خود را «مسلمان» مینامند! ایـن گروه و دسته از برنامهها و خطّ سیرهای این چنین اهل کتابی پیروی و متابعت میکنند، و درست پا به پـای ایشان به پیش میروند! از آئین یزدان بیرون رفتهاند و به آئین بندگان گرائیدهاند! چه دین یزدان عبارت است از برنامه و شریعت و قانون و نظم و نظامی که خـدا برای زندگی تهیّه میبیند. و دین بندگان عبارت است از برنامه و شریعت و قانون و نظم و نظامی که مردمان برای خود تهیّه میبینند و فراهم میکنند.
واقعًا زمان چرخیده است و به عقب برگشته است! درست به همان شیوه و گونهای در آمده است که ایـن آئین در آن برای مردمان به ارمغان آمده بود. و انسانها جملگی به سوی جاهلیّت واپس گرائـیدهانـد... همۀ گروهها و دستهها اصلًا از آئین یزدان پیروی و متابعت نمیکنند... این قرآن نیز به سوی انسانها برگشته است و دیگر باره ایشان را مخاطب قـرار داده است، بدان شکل که برای نخستین بار انسانها را مخاطلب قرار داده بود. از انسانها همان چیزی را میخواهد که نخستین بار از ایشان خواسته بود. از آنان میخواهد که از لحاظ عقیده و جهانبینی، اسلام را گردن نهند و بدان داخـل شوند. پس از آن از نظر سیستم و نظام و واقعیّت زندگی، از اسلام پیروی کنند و بدان وارد شـوند... بردارنده و برگیرندۀ این کتاب نیز با همان دشواریهائی روبرو میشود و در همان تنگناهائی گیر مـیکند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با آنها روبرو میگردید و در آنها گیر میکرد، در آن هنگام که انسانهای غرق شده در لجنزار جاهلیّت را مخاطب قرار میداد، آنانی که در لجنزار گندیده و بدبو آرمیده بودند، و در بیابان برهوت جاهلیّت سرگشته و آواره بودند، و خویشتن را تسـلیم فریب و وسوسۀ اهریمن در این بیابان برهوت کرده بودند... رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میخواست پیش از هر چیز عقیده و جهانبینی را در ژرفاهای دلها و خردهای مردمان بر پایۀ: اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا الله استوار و پا بر جا دارد، و جامعۀ واقعی دیگری را در زمین پدیدار گرداند که در آن تنها یزدان یگانۀ جهان پرستیده شود، و کسی یا چیزی جز او پرستش نگردد. تولّد تازهای به انسانها ارمغان دارد که در آن انسان از پرستش بندگان، و از پرستش هوا و هوس خود آزاد و رها گردد.
اسلام یک رخداد تاریخی گذرا نیست که یک بار روی داده باشد و تاریخ گذشته باشد و آن را پشت سر خود بر جای نـهاده بـاشد... امـروز نـیز اسـلام فریاد زده میشود که همان نقشی را بازی کند که در چنین شرائط و ظروف و اوضاع و احوال و نظامها و سیستمها و جهانبینیها و عقیدهها و معیارها و مقیاسها و آداب و رسومی که برای نخستین بار با آنها روبرو گردید، بازی کرده بود.
جاهلیّت، یک حالت و وضع است، و یک دورۀ زمانی تاریخی نیست... امروزه جاهلیّت ریشه دوانیده است و تارهای خود را در همۀ جوانب و نواحی زمین گسترانیده است، و به میان همۀ معتقدات و مذاهب و نظامها و سیستمها و اوضاع و احـوال خزیده است... جاهلیّت پیش از هر چیز بر پایۀ: «حاکمیّت بندگان بر بندگان»، و ترک حاکمیّت مطلقۀ یزدان بر بندگان، استوار و پایدار است... جاهلیّت استوار میگردد بر این اساس که «خواست انسان» در هر شکلی از اشکال گوناگونش، خداوندگار فرمانروا باشد! و نپذیرند کـه «شریعت یزدان» قانونی باشد که فـرمانروائی کند... گذشته از اینها، جاهلیّت سیماها و شکلها، پرچمها و نشانهها، نامها و وصفها، و دستهها و گروهها و راهها و روشهای آن مختلف و جوراجور است. امّا همۀ آنها بدین قاعدهای برمیگردند که سرشت آنـها و حقیقت آنها را جدا و متمایز میسازد.
برابر این میزان و مقیاس بنیادین، روشن مـیگردد که امـروزه جاهلیّت روی زمـین را فرا گفته است، و جاهلیّت امروزه بر کرۀ زمین حکومت میکند. در ایـن روزگار اسلام از صـحنۀ زندگانی مردمان بر کنار مانده است و در کسترۀ «هستی» ایشان تنها نامی از آن مانده است و بسا بر دعوتکنندگان مردمان به سوی اسلام لازم است درست همان هدفی را در مدّ نظر بگیرند و همان راهی را طی کنند که فرستادۀ خدا محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدّ نظر گرفت و طی نمود، و با همان چیزهائی مواجه و رویاروی شوند که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مواجه و رویاروی میگردید. دعوت کنندگان به سوی آئین یزدان در این فرمودۀ خداوند بزرگوار فریاد زده میشوند که اقتداء نمایند و پیروی کنند از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و پـا به پای او روند:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهـی. (نـه نگرانی از ناحیۀ بـار سنگین رسـالتی کـه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعملهائی کـه دشـمنان سـرسخت در برابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشـتی کـه از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نـزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پند و انـدرز دهی.
برای تأکید این حقیقت و روشنی آن، اندکی بیشتر به شرح و بسط میپردازیم و گامی چند جلوتر میگذاریم: جامعههای بشریّت امروزی همگی جامعههای جاهلی هستند و لذا جامعههای «عقب افتاده» یـا «واپسگرا» بشمار میآیند! واپسگرا بدین مـعنی که ایـن چـنین جـامعههائی به جاهلیّت «برگشتهانـد» و عـقبگرد نمودهاند، پس از این که اسلام دست بشریّت را گرفته است و آنان را از جاهلیّت بیرون آورده است و رستگار نموده است. امروزه اسلام فریاد زده میشود و برای نجات بشریّت از عقب ماندگی و واپسگرائی جاهلیّت دعوت میگردد، و از اسلام خواسته میشود بشریّت را در راه پیشرفت و «تـمدّن» با معیارها و مقیاسها و ارزشهای یزدانی خود رهبری و رهنمود کند.
زمانی که حاکمیّت اعلی و فرماندهی والا در جامعهای از آن یزدان یکتا باشد -البتّه این حاکمیّت و فرماندهی باید در ریاست شریعت ربّانی مجسّم و جلوهگر باشد - اینگونه حاکمیّت و فرماندهی، یگانه شکل و صورتی است که در آن انسـان از بندگی هواهـا و هـوسهای بشری، و از بندگی بندگان، بهگونۀ حقیقی و کامل، آزاد و رها میگردد. هیچگـونه بزرگواری و آزادی در جامعهای وجود نـدارد که برخی از آنان ارباب و خداوندگار باشند و از پیش خود قوانـین و مقررات وضع کنند و حقّ حاکمیّت اعلی و فرماندهی والا را به دست گیرند، و برخی از آنان هم بنده باشند و از ایـن اربابان و خداوندگاران اطـاعت کنند و در برابرشان کرنش برند! قانونگذاری هم تنها مـحدود به احکـام قانونی نیست. چه معیارها و مقیاسها و ارزشها و اخلاق و آداب و رسـوم و غــیره هـمه و هـمه در دائرۀ قـانونگذاری هسـتند و افراد و اشخاص دانسـته یـا ندانسته در برابر فشار و قدرت آن خضوع و خشوع میکنند!... جامعهای هم که ایـن چنین باشد، جامعۀ واپسگرای عقب مانده بشمار است ... یا به اصطلاح اسلامی: «جامعۀ جاهلی مشرکی» است!
زمانی هم پیوند گردهمآئی و مایۀ همایش در جامعهای عقیده و جهانبینی و اندیشه و برنامۀ زندگی باشد، و همۀ اینها از جانب یزدان صادر و تعیین گردد، نه از جانب هوا و هوس فردی، و نه از جانب عبدی، ایـن چنین جامعهای، جامعۀ متمدّن و مـترقّی است. یـا به اصطلاح اسلامی: «جامعۀ یزدانی مسـلمانی» است... زیرا گردهمآئی و همایشی این چنین، بدین هنگام بیانگر والاترین چیزی است که در «انسـان» از ویــژگیهای روحی و فکری است. امّا هنگامی که پیوند گردهمآئی و مــایۀ هـمایش، نـژاد و رنگ و مـلّیّت و سرزمین و چیزهائی از این قبیل باشد، این چنین جامعهای، جامعۀ واپسگرای عقبمانده بشمار میآید، یا به اصـطلاح اسلامی: جامعۀ جاهلی مشرکی است. چـرا که نــژاد و رنگ و ملّیّت و سرزمین و چیزهائی از این قبیل، بیانگر حقیقت والای موجود در «انسان» نیست. آخر انسـان جدای از نژاد و رنگ و ملّیّت و سرزمین و اینگونه چیزها، انسان میماند؛ امّا انسان جدای از روح و فکر، انسان نمیماند!
گذشته از این، انسان میتواند با ارادۀ انسانیّت آزاد - که این والاترین چیزی است که یزدان او را بدان گرامی داشته است - عقیده و جهانبینی و اندیشه و برنامۀ زندگی خود را از گمراهی و سرگردانی به هدایت و راهیابی، به وسیلۀ درک و فهم و دلیل و حجّت و رهنمون و رهنمود تغییر دهد و تبدیل کند. ولی انسان هرگز نمیتواند نژاد و رنگ و ملّیّت خود را تغییر دهد و به چیز دیگری تبدیل کند. انسان نمیتواند پیشاپیش زادگاه خود را نه در میان نژاد و نه در میان رنگی تعیین کند، همانگونه که پیشاپیش نمیتواند زادگاه خود را در میان ملّتی یا در سرزمینی تعیین کند... لذا جامعهای که مردمان در آن پیرامون چیزی گرد میآیند که آن چیز متعلّق به ارادۀ آزاد ایشان است، بدون شکّ بالاتر و والاتر و مترقّیتر و پابرجاتر و استوارتر از جامعهای است که مردمان در آن پیرامون چیزهائی گرد میآیند که بیرون از خواست و فراتر از ارادۀ ایشان است و آنان در آنها نقشی و توانی ندارند.
هنگامی که «انسانیّت انسـان» ارزش والای جـامعهای میگردد، و «ویژگیهای انسانیّت» در آن جامعه، مورد تکریم و تعظیم و رعایت و حفاظت، قرار میگیرد، این چنین جامعهای متمدّن و مترقّی و پیشرفته است. یا به اصطلاح اسلامی: یزدانی مسلمان است... امّا زمانی که «ماده» به هر شکلی از اشکال، ارزش والا و معیار بالا باشد، چه به شکل »نظریّه» باشد، همانگـونه کـه در مارکسیسم بدینگونه است، و چه به شکل «تـولیدات مادی» باشد، همان گونه که در آمریکا و اروپا و سائر جامعههائی است که تولیدات مـادی را معیار بالا و ارزش والا میدانند، و در راه بـه دست آوردن مـواد، همۀ معیارها و ارزشها و ویـژگیهای انسـانیّت - و در پیشاپیش همۀ این چیزها معیارها و ارزشهای اخلاقی هدر و پایمال میشود، ایــن چنین جـامعهای، جـامعۀ واپسگرای عقب مانده بشمار میآید. یا بـه اصـطلاح اسلامی: جامعۀ جاهلی مشترکی است.
جامعۀ یزدان مسلمان، ماده را تحقیر نـمیکند و نـاچیز نمیشمارد، نه در شکل «نظریّه»، بــدین مـعنی: مـاده است که پیکرۀ هستی جهان را میسازد کـه مـا در آن زیست میکنیم، و نـه در شکـل «تـولیدات مـادی» و بهرهمندی از آن... چه تولیدات مواد از ارکان و اصول خلیفهگری انسان در زمین برابر عهد و پیمان یزدان و شرط و شـروط او، و بـهرهمندی و لذت بـردن از چیزهای پاکیزۀ آن، حلال است و اسلام همگان را برای استفادۀ از آن دعوت میکند - همان گونه که در روند این سوره خواهیم دید - امّا اسلام آن را معیار بالا و ارزش والائی نمیشمارد و نــمیداند کـه ویـژگیهای «انسان» در راه آن هدر و ضایع شود و برای به دست آوردن آن ارکان و اصول انسـان دسـتخوش تـزلزل و ویــرانـی گـردد، بـدان گـونه کـه جـامعههای جـاهلی خدانشناس یا مشرک، آن را چنین مـیدانـند و بـرای بدست آوردن آن چنین میکنند.
زمانی که معیارها و ارزشـهای «انسـانیّت» و اخـلاق «انسانیّت» در جامعهای حکمفرما باشد - همانگونه که برابر میزان و مقیاس یزدان باید این چنین باشد - این چنین جامعهای متمدّن و مترقّی است. یا بـه اصـطلاح اسلامی: یزدانی مسلمان است... معیارها و ارزشـهای «انسانیّت» و اخـلاق «انسـانیّت» مسألۀ پـیچیده و دشواری یا مسألۀ شل و ول و آبکی نیست. هـمچنین مـعیارها و ارزشـها و اخلاق تـغییرپذیر و دگرگون شوندهای نیست که بر حال و وضعی پایدار و اسـتوار نماند، همانگونه که کسانی بر این گمانند که میخواهند هرج و مرج و نابسامانی را در معیارها و مقیاسها و میزانها پدیدار سازند. تـا بـدانـجا کـه اصـل ثابت و استواری نماند که در سنجش و ارزش و ارجگذاری و بهاء دادن بدان مراجعه کرد... تنها معیارها و ارزشها و اخلاق است که در انسان «ویژگیهایانسان» را رشـد میدهد، ویژگیهائی کـه در انسـان مـوجود است و در حیوان موجود نـیست. و در انسـان ایـن نـاحیه را به گونهای نیرومند و چیره میگرداند که انسان را جدای و متمایز از سائر موجودات مینماید و از او انسـانی را میسازد. امّا این معیارها و ارزشها و اخلاق نیستند که در انسان جوانب و نواحی مشترک میان انسان و حیوان را رشد میدهند... هنگامی که مسأله بدین نحو مطرح گردد، خطّ روشن برجستهای نمودار میشود کـه مـرز حقّ و باطل را مشخّص میگردانـد و سـفت و سـخت ادامه مییابد و ثابت و قاطع بر جای و پایدار میماند، و نظریۀ سست تغییرات تدریجی «پیروان تکامل» را به رسـمیّت نـمیشناسد، نـظریۀ سست و بـیبنیادی که پیروان تکامل در راه پذیرش آن پیوسته بـه تـلاش و کـوشش مـیایسـتند... در ایـن صـورت، نـه اخـلاق کشــاورزی و نــه اخـلاق صــنعتی، و نـه اخـلاق سرمایهداری و نـه اخـلاق کـمونیستی، و نـه اخلاق زحمتکشان و کارگران و نه اخـلاق بـرژوازی، مـطرح است. اصلًا اخلاقی که ساخته و پرداختۀ محیط و ناشی از سطح زندگی باشد، به رسـمیّت شـناخته نـمیشود. بدین معنی که این عوامل مستقلّ و خودکار به ساختن معیارها و ارزشها و اخلاق بپردازند و آنها را عرف و عادت مردم گردانند. و این چنین رفتارها و اخلاقی در پیدایش و ماندگاری قطعی و حتمی باشند، چنین چیزی ناپذیرفتنی و نامقبول است... بلکه هر چـه هست تـنها «ارزشها و اخلاق انسانی» است و بس. مسلمانان آنها را میپذیرند و بدانـها خوی میگیرند و در جامعۀ متمدّن بر آنها میروند و ماندگار میشوند. و «ارزشها و اخلاق حیوانی» در میان است - اگر این تعبیر درست باشد - و مردمان در جامعۀ عقب مانده بدانها خـوی میگیرند و آنها را مـراعـات میکنند... به اصطلاح اسلامی: یا ارزشها و اخلاق یزدان اسلامی در مـیان است، و یا ارزشها و اخلاق واپسگرای جاهلی و بس! جامعههائی که ارزشها و خویها و کششـهای حـیوانـی بر آنها فرمانروائی میکند، امکان ندارد جـامعههای متمدّنی باشند، هر اندازه هـم در پـیشرفت صـنعتی و اقتصادی و علمی جلو و پیشتاز باشند. ایــن مـقیاس و معیار، در سنجش اندازۀ پیشرفت خود انسان نیز صادق است و اشتباه نیست.
در جامعههای جـاهلی نوین، مـفهوم اخـلاقی بــیرون کشیده شده است. بهگونهای که اخلاق هیچگونه نقشی در جدائی انسان از حیوان ندارد. در چنین جامعههائی، روابط جنسی نامشروع - حتّی روابط جنسی لواط - اخـلاق زشت و پلشتی بشمار نـمیآید!... مفهوم «اخلاقی» محدود به معاملات شخصی و اقـتصادی و سیاسی است، آن هم تقریبًا در حدود مصلحت نظام و دولت!... نویسندگان، روزنامهنگاران، داستان نویسان، و همۀ دستگاهها و ایستگاههای رادیـو و تـلویزیون و مؤسسههای ارتباط جمعی در ایـن گونه جـامعههای جاهلی، آشکارا به دختران و زنان و پسران و جـوانـان میگویند: ارتباط های جـنسی آزاد، اخـلاق زشت و پلشتی نیست!
این چنین جامعههائی، از دیدگاه «انسانیّت» و همچنین با توجّه به خطّ و نشان پیشرفت انسانی، جامعههای عقب افتادۀ بیتمدّنی بشمار میآیند... همچنین این جامعهها غیر اسلامی نیز هستند. زیرا خطّ و نشان اسلام، خطّ و نشان آزادی انسان از بند شهوات، و رشد ویـژگیهای انسانی، و چیره شدن این ویژگیها بر کششهای حیوانی است.
بیش از این نمیتوانیم در شناسائی جامعههای بشری کنونی، و غرق شدن آنها در منجلاب جاهلیّت، از عقیده گرفته تا اخلاق، و از جهانبینی گرفته تا اوضاع و احوال سیاسی، به پیش رویم... گمان میکنیم این اشـارههای کوتاه و مختصر و نگاههای گذرا، برای بیان نشانهها و سیماهای جاهلیّت در جامعههای بشری کنونی بسـنده باشد، و بتواند حقیقتی را به تصویر کشـد که امـروزه دعوت اسلامی و دعوتکنندگان به سوی دین یزدان، در صدد رسیدن بدان و پیاده کردن آن هستند... حقیقتی که هست دعوت انسانها از نو به پذیرش اسلام است. دوباره آنان را به پـذیرش اسـلام از لحـاظ عقیده و اخلاق و نظام فراخواند... این همان تلاشی است کـه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میورزید. این همان نقطهای است کـه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نخستین بار دعوت خود را از آن آغازید. این همان موقعیّت و جایگاهی است که پـیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این کتابی را که بر او نازل شده بود بدان موقعیّت برد و در آن جایگاه جای داد. خداوند سبحان او را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچ گونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهـی. (نـه نگرانی از ناحیۀ بـار سنگین رسـالتی کــه بـر دوش داری و نـه از جانب عکسالعملهائی که دشمنان سرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و انـدرز دهی.
*
در آن ایّام که خداوند سبحان ایـن تکلیف را متوجّه پیغمبرش فرمود، قوم او را نیز با ایـن قرآن مـخاطب قرار داد - هر قومی را نیز با این قرآن مـخاطب قـرار میدهد که اسلام با آنان روبرو میشود تا ایشان را از جاهلیّت بیرون بیاورد - و بدانان دستور داد که از چیزی پیروی و متابعت کنند کـه در ایـن کتاب است، و از پیروی ارباب و اولیائی جز خدا نهی فرمود و ایشان را بر حذر داشت. آخر در اصل، مسأله، مسألۀ «پیروی» است. انسانها در زندگی خود از چه کسی باید پیروی کنند؟ از فرمان یزدان پیروی میکنند و مسلمان بشمار میآیند. یا از فـرمان غـیر یـزدان پـیروی مـیکنند و مشرک محسوب میشوند. این دو موقعیّت و جـایگاه مختلفی است که با یکدیگر گرد نمیآیند:
(اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ).
از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شـده است، و جز خدا از اولیـاء و سـرپرستان دیگری پیروی مکنید (و فرمان مپذیرید). کمتر مـتوجّه (اوامر و نواهی خدا) هستید (و کمتر پند میگیرید). این مسألۀ اساسی دیـن است... یـا پـیروی از چـیزی میگردد که خدا نـازل فرموده است، و اسلام، یـعنی تسلیم یزدان شدن است، و اعتراف به خداونـدگاری و ربوبیّت ایزد متعال بشمار است، و انحصار پروردگار به حاکمیّتی است که بدان امر میگردد و باید اطاعت شود، و امر و نهی چنین حاکمیّتی را گردن نهاد، نه حاکمیّت کسی جز او را... و یا این که پیروی از ارباب و اولیائی جز خدا میگردد و شرک بشمار است. شرک نیز ترک اعتراف به خداوندگاری سره و ربوبیّت خـالص یـزدان است... حال چه میشود و چه گونه خواهد بـود اگـر حاکمیّت، خالصانه از آن یزدان سبحان نباشد، چنان که امروزه وضع چنین است؟!
در خطاب به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که کتاب بر خود او نـازل شده است:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ).
کتابی است که بر تو نازل شده است.
و در خطاب به مردمان که کتاب از سوی پروردگارشان بر ایشان نیز نازل گشته است:
(اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ).
از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده است.
امّا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کتاب بر او نازل شده است تـا بدان ایمان بیاورد و بدان دیگران را پند و بیم دهـد. و امّـا انسانها کتاب بر ایشان نازل گشته است تا بدان ایمان بیاورند و از آن پیروی کنند، و از فرمان کسی و چیزی جز آن پـیروی و مـتابعت نکـنند... نسـبت نـزول بر پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم و بـر مـردمان، در هـر دو حـالت برای اختصاص و بزرگداشت و تشویق آنان و برای به جوش و خـروش انداخـتن دلهـایشان است. چه کسـی کـه پروردگارشان کتابی را برای او نـازل مـیکند، و او را برای این امر سترگ و بزرگ برمیگزیند، و با ارمغان این خیر و خوبی نسبت بدو بزرگواری میکند، سزاوار او است که پند و اندرز گیرد و یزدان را به یاد دارد و سپاسگزاری نماید، و فرمان را با تمام قدرت و تـوان دریافت دارد و برگیرد و رنج و خستگی نشناسد.
*
از آنجا که تـلاش و تکـاپو در ایـن زمـینه سـخت و طاقتفرسا است، چون تغییر بنیادین و کـامل و هـمه جـانبۀ جاهلیّت چنین تـلاش و تکـاپوی سـخت و طاقتفرسائی را میطلبد، تغییر و دگرگونی همه چیز جاهلیّت، همچون: جـهانبینیها، اندیشهها، معیارها، ارزشها، آداب و رسوم، عادات و مراسم، سیستمها و نظامها، اوضاع و احوال، اجتماع، اقتصاد، و روابط بـا یزدان و با جهان و با مردمان...
از آنجا که تلاش و تکاپو بدین نـحو و بـدین مـنوال سخت و طاقت فرسا است، روند قرآنی به پیش میرود و دلها را به شدّت تکان میدهد، و اعـصاب را کاملًا برانگیخته و بیدار میکند، و سرشتهای فرو رفـته در جاهلیّت و غرق در جـهانبینیها و اوضـاع جـاهلیّت را سخت تکان میدهد و به پیش میراند... این کار را با
نشان دادن مهلکههای پیشینیان تکذیب کننده در جهان، و به تصویر کشـیدن فرجام و سـرنوشت ایشـان در آخرت، انجام میدهد:
(وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ. فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ. وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ).
چه بسیار شهرها و آبـادیهائی که آنها را (بـه سـبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در بر گرفته است، در شبانگاهان (کـه در خـواب ناز بودهانـد، مـانند قوم لوط) یـا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهانـد، (مـانند قـوم شعیب). در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمـده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهانـد: واقعًا ما ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کـردهایـم و هـم ایـنک پشیمانیـم و چشـم بــه راه عفو یزدانیم! امّا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟! در روز قیامت) بطور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسمانی بــه شما رســانده شـده است یـا خیر و چگونه بـدان پـاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رسـانیدهایـد و از مـردمان در قـبال فرمان یزدان چه شنیده و دیدهاید؟). مسلّماً (اعمال همه را مو به مو) آگاهانه برای آنان شرح میدهیـم، چرا که مـا از آنان بدور نشدهایم (و همه جا حاضر و ناظر کـردار و رفتارشان بودهایم). سنجش درست (و دقیق اعمال) در آن روز انـجام میگیرد. پس هـر کـه (کفۀ حسـنات) ترازوی او سنگین شود (و بر کفۀ سیّئات او رجـحان پذیرد) این چنین کسانی رستگارند. و کسـی که (کفۀ حسنات او از کفۀ سیّئات) ترازوی او سبک شـود، ایـن چنین کسانی به سبب پیوسته انکـار کـردن آیات مـا (سرمایۀ وجود) خود را از دست دادهاند.
مرگ و هلاک پیشینیان بهترین اندرزگو و یادآور، و بهترین بیم دهنده و ترساننده است... قرآن با این حقائق همراه و همسو میگردد و آنها را انگیزههای الهامگر و پتکهای بیدارکنندۀ دلهای غافل انسانها میسازد.
قطعًا شهرها و آبادیهائی که به سبب تکذیبشان هلاک گشتهاند و نابود گردیدهاند، بدان هـنگام کـه غافل و بیخبر بودهاند، فراوان هستند. از میان برده شدهاند در شب یا در وقت خواب نیمروز و در گرماگرم استراحت. بدان هنگام که مردمان دراز کشـیدهانـد و بـه خـواب شیرین فرو رفتهاند و کاملًا خویشتن را در امن و امان دیدهاند:
(وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ).
چه بسیار شهرها و آبـادیهائی که آنـها را (بـه سـبب گناهان فراوان ساکنان آنجاها) ویران کردهایم و عذاب ما مردمان آنجاها را در بر گرفته است، در شبانگاهان (کــه در خواب نـاز بودهاند، مـانند قـوم لوط) یـا در چاشتگاهان که به استراحت پرداختهاند، (مـانند قـوم شعیب).
هر دو تای شبانگاهان و چاشتگاهان، هنگام بیخبری و استراحت و امن و امـان است. گرفتار کـردن و نابود نمودن در این دو وقت بیشتر باعث بیم میگردد و تأثیر بسزائی دارد و دشوارتر از هر زمـان دیگـری است، و بهتر مایۀ پند و اندرز و دوری و خویشتنداری از گناه و نافرمانی، و پرهیز و احتیاط میشود.
پس از گرفتار آمدن و هلاک شدن، چه چیزی روی داده است؟ این کسانی که بیخبر و ناگهانی گرفتار آمدهاند جز اعتراف چارهای نـداشـتهانـد. ادّعائی جز اقرار برایشان نمانده است و نبوده است!
(فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ).
در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهاند: واقـعاً مـا ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کردهایم و هم اینک پشیمانیم و چشم به راه عـفو یـزدانـیم! امّـا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟!.
انسان همه چیز را میگوید امّا اعتراف و اقرار نمیکند. ولی آنان در جایگاه و موقعیّتی هسـتند نـمیتوانند ادّعائی داشته باشند جز این که بگویند:
(إِنَّا کُنَّا ظَالِمِین).
واقعاً ما ستمکار بودهایم.
وای چه جایگاه هراسناک و موقعیّت خوفناکـی است! جایگاه و موقعیّتی که نهایت تلاش در آن اعـتراف به گناه و اقرار به شرک است!
مراد از ظلم و ستمی که بدان اعتراف دارند شرک است. مگر ظالمتر و ستمگرتر از کسی وجود دارد که برای خداوندگاری که او را آفریده است شریک و انباز قرار دهد؟!
بدان هنگام که در این جهان صحنه بدیشان نموده شده است، ناگهان یزدان تکذیب کنندگان را گرفتار عذاب خود فرموده است. ایشان هم در آن حال که عذاب خدا را دیدهاند اعتراف کردهاند که آنان ظالم و سـتمکار بودهاند. حقّ و حقیقت بیپرده جلوهگر آمده است و ایشان آن را شناختهاند، ولیکن در زمانی که شناختن و اعتراف کردن سودی نمیبخشد، و پشـیمانی و توبه عذاب خدا را از ایشـان بدور نـمیدارد. چه وقت پشیمانی از دست رفته است، و با حصول عذاب راه توبه قطع و گسیخته است.
بدان هنگام که در این جـهان صحنه بدیشان نموده میشود، ناگهان روند قرآن به چیز دیگـری مـنتقل میگردد، و با خود شنوندگان را نـیز فورًا به مـیدان آخرت و گسترۀ قیامت منتقل میسازد، بدون هرگونه ایستادن و فاصلهای. چه نواری که نمایش داده میشود دارای صحنههای متّصل و پیاپی است. کوچی که در پیش است از زمان و مکان فراتر میرود، و دنیا را به آخرت میپیوندد، و عذاب دنیا را به عذاب آخرت متّصل میگرداند. ناگهان جایگاه و موقعیّت آنـجا در لحظۀ گذرائی پیدا و نموده میشود:
(فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ. وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ).
(در روز قیامت) بطور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسمانی بــه شما رســانده شـده است یـا خیر و چگونه بـدان پـاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رسـانیدهایـد و از مـردمان در قـبال فرمان یزدان چه شنیده و دیدهاید؟). مسلّماً (اعمال همه را مو به مو) آگاهانه برای آنان شرح میدهیـم، چرا که مـا از آنان بدور نشدهایم (و همه جا حاضر و ناظر کـردار و رفتارشان بودهایم). سنجش درست (و دقیق اعمال) در آن روز انـجام میگیرد. پس هـر کـه (کفۀ حسـنات) ترازوی او سنگین شود (و بر کفۀ سیّئات او رجـحان پذیرد) این چنین کسانی رستگارند. و کسـی که (کفۀ حسنات او از کفۀ سیّئات) ترازوی او سبک شـود، ایـن چنین کسانی به سبب پیوسته انکـار کـردن آیات مـا (سرمایۀ وجود) خود را از دست دادهاند.
تعبیری بدین نحو و بر این منوال که به تصویر زننده و الهامگر است، یک ویژگی از ویژگیهای قرآن است... کوچ زمینی در چشم به هم زدنی انـجام مـیپذیرد و سراسر آن در لحظهای طی میشود، و در سطری از کتابی میگنجد و نمودار میگردد، تا دنیا با آخـرت جوش بخورد، و آغاز با انجام پیوند یابد!
زمانی که ناگهان کسانی را که دچار عذاب خدا در این کرۀ زمین شدهاند نگاه داشتهاند، بدان شکل که در آخرت ایشان را برای پرسش و حساب و سـزا و جـزا نگاه میدارند، تنها اعتران ایشان کافی خواهد بود که هنگام رویاروئی با عذاب یزدان بگویند:
(إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ).
قطعا ما ستمگرانی بیش نبودهایم.
بلکه پرسش تازهای میشود، و ایشان را رسوا میکنند در میان جمع و در جلو همۀ انسـانها و در آن روز بزرگ که همه چیز دیـده میشود و رازها آشکار میگردد:
(فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ).
(در روز قیامت) بطور قطع از کسانی کـه پـیغمبران بـه سـوی آنــان روانـه شـدهانـد مـیپرسیم (کـه آیــا پـیام آسمانی به شما رسانده شده است یـا خیر و چگونه بدان پاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رسانیدهاید و از مردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و دیدهاید؟). مسـلّماً (اعمال همه را مو به مو) آگاهانه برای آنان شرح میدهیم؛ چرا که ما از آنان بدور نشـدهایـم (و هـمه جـا حـاضر و نـاظر کردار و رفتارشان بودهایم).
این، پرسش بسندهای است. هم شامل کسانی است که پیغمبران به سویشان روانه شدهاند، و هم متوجّه خود پیغمبران است... داستان نیز در میان همگان و جملگی مردمان گرد آمده در پیشگاه یزدان، سر داده میشود و در آن همۀ نهانیها و پنهانیها و دقـائق و حقائق گفته میشود. از مـردمانی که پیغمبران به پـیش ایشـان آمدهاند پرسش میشود و آنان هم اعتراف میکنند. از پیغمبران پرسش میگردد و ایشان هم پاسخ میگویند. سپس یزدان دانـا و آگاه، همۀ چیزهائی را که او سرشماری کرده است و به حساب ایشان گرفته است و آنان آنها را فراموش کردهاند، برایشان نقل و روایت میفرماید! آنها را با آگاهی و دانش عظیم و فراگیری نقل و روایت میکند. یزدان حاضر و ناظر هر چیزی بوده است، و از چیزی دور نگشته است و بیخبر نشده است... حضور یزدان و آگاهی او از همه چیز در همه جا و همه آن، پسودهای است که دارای تأثیر ژرف، و پند و اندرز عمیق، و برحذر داشتن شگفتی است!
(وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).
سـنجش درست (و دقـیق اعـمال) در آن روز انـجام میگیرد.
در اینجا جای به اشتباه انداختن و سکندری دادن دربارۀ وزن و سنجش نیست. در حکم صادره جای نیرنگبازی و غلط اندازی نیست. جای جدال و ستیزی هم نیست که صحّت احکام و درستی مقیاسها و معیارها را خدشهدار گرداند.
(فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
پس هر که (کفۀ حسنات) ترازوی او سنگین شود (و بر کـفۀ سـیّئات او رجـحان پـذیرد) ایـن چنین کسـانی رستگارند.
در تـرازوی یـزدان که همه چیز را دقـیق و درست میسنجد، اعمال او سنگین و ارزشمند بوده است، پس پاداش اعمالش در این صورت نـجات و رستگاری است... کدام نجات و رستگاری است که به پای نجات و رستگاری از دورخ برسد، و همطراز با برگشتن به بهشت باشد؟ برگشتن به بهشت در پایان کوچ دور و دراز، و در خاتمۀ گشت و گذار طولانی در کرۀ زمین!
(وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ).
و کسی که (کفۀ حسنات او از کفۀ سـیّئات) تـرازوی او سبک شود، این چنین کسانی بــه سـبب پـیوسته انکار کردن آیات ما (سرمایۀ وجود) خود را از دست دادهاند. در ترازوی یزدان که ظلم و ستمی روا نمیدارد و دچار خطا و اشتباه نمیگردد، اعمال ایشان سـبک گردیده است، و وجود خویشتن را باختهاند. پس بعد از این، چه چیزی را بدست میآورند؟ انسان به تلاش و کوشش میپردازد تـا برای خـود چزی را گردآوری کند. هنگامی که ذات خود را میبازد و از دست میدهد، چه چیزی برای او باقی و برجای میماند؟
آنان با نپذیرفتن آیههای یـزدان، وجود خویشتن را باختهاند و خویشتنِ خویش را از دست دادهاند:
(بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ).
به سبب پیوسته انکار کردن آیات ما.
ظلم - همانگونه که قبلًا گفتیم - در تعبیر قرآنی گاهی به معنی شرک یا کفر بکار میرود:[2]
(اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیْمٌ).
واقعاً شرک ظلم بزرگی است. (لقمان/١٣)
در اینجا در بارۀ سرشت وزن و حقیقت میزان، بیش از این سخن نمیگوئیم، و پای به گسترۀ ستیز و جدالی نمینهیم، بدانگونه که جدال پیشگان و ستیزهگران، با خرد و فرهنگ غیراسلامی در تاریخ اندیشۀ «اسلامی» بدین امر داخل شدهاند و خویشتن را گرفتار جدال و ستیز نمودهاند... زیرا چگونگی اعمال و افعال یـزدان، بیرون از دائرۀ همانند و همسان و شبیه و نظیر است. مگر نه این است که چیزی همانند و همسان خداوند سبحان نیست؟... حقیقتی که روند قرآنی بیانگر آن است، ما را بس است و بیش از آن نمیخواهیم. چیزی که قرآن میفرماید این است که در آن روز حساب و کتاب از روی حقّ و حقیقت و بگونۀ صحیح و درست انجام میپذیرد، و به کسی کوچکترین ستمی نمیشود و به اندازۀ ذرّهای ظلمی نمیرود، و هیچگونه عـملی نادیده گرفته نمیشود و ضایع و هدر نمیرود، و از سزا و جزای آن کاسته نمیگردد.
1- مراجعه شود به کـتاب: «المصطلحات الأربعة فی القرآن» فصل «العبادة»، تألیف مسلمان بزرگوار جناب آقـای ابوالأعلی مودودی، امیر الجماعة الاسلامیة.
2- ظلم در اینجا در معنی تکذیب و انکار نیز بکار رفته اسب. (مترجم)
سورهی اعراف آیهی 53-35
یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (35) وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (36) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ (37) قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَتَعْلَمُونَ (38) وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ (39) إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ (40) لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (41) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (42) وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43) وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (44) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ (45) وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ (46) وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (47) وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (48) أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (49) وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ (50) الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسَوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (51) وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (52) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).
هم اینک پس از توقّف طولانی و دراز آهـنگ پیرو زدن بر داستان پیدایش نخستین، و رویاروئی با واقعیّت جاهلیّت عربی - و پس از آن، واقعیّت جاهلیّت همگی بشریّت - راجع به پوشاندن پیکر با لباس، و پوشاندن روح با تقوا، و پیوندی که مسأله بطور کلّی با مسألۀ بزرگ عقیده دارد، نداء تازهای خطاب به آدمیزادگان آغاز میگردد، ندائی دربارۀ مسألۀ کلّی و همه جانبهای که مسألۀ لباس در توقّف پیشین بدان پیوند داده شده بود. مسألۀ دریـافت و پـیروی در آداب و مـراسـم و قوانین و شریعت دین، و در کار و بار زندگی و اوضاع و احوال آن بطور کلّی. بدان خاطر که جهتی که از آن دریافت میدارند محدود و معیّن بشنود، و آن، جهت پیغمبرانی است که از پروردگارشان دریافت میدارند و به مردمان میرسانند. سرانجام هم براساس پاسخ گفتن به پیغمبران و پذیرش برنامۀ ایشان، یا پاسخ نگفتن و نپذیرفتن برنامۀ آنان، حساب و کتاب و سزا و جزا در نهایت این گشت و گذاری که روند قرآنی آن را در این چرخش و گردش نشان میدهد، به میان میآید و هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت:
(یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ. وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
ای آدمیزادگان! اگر پیغمبرانی از جنس خود شما انسانها به نزدتان بیایند و آیات مرا بـرای شما بازگو بنمایند، (شما دو گروه خـواهید شـد. گروهی حقّ را میپذیرد، و گروهی حقّ را تکذیب مـیدارد) پس کسانی که پرهیزگاری کنند (و با انجام طاعات و ترک محرّمات خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و بـه اصلاح (حال خود و دیگران) بپردازند، (در آخرت) نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. و کسانی که آیات مرا تکذیب کنند و از (پیروی آیـات و دریـافت رهنمود از) آنها، خویشتن را فراتر گیرند و سـرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند.
این عهد و پیمان یزدان با آدم و فرزندان او است. این شرط او در امر خلافت و جانشینی مـردمان از سوی خدا در زمینی است که آن را آفریده است و روزیها و قوتها را در آن پدید آورده است، و این نوع را جانشین خود کرده است و در زمین استقرار بخشیده است و بر زندگی در آن توانا نموده است، تا نقش خود را برابر این شرط و آن عهد ایفاء و اداء نماید. اگر چنین نکند کارش در دنیا مردود میگردد و شخصی که فرمانبردار خدا باشد آن را نمیپذیرد و اجراء نمیکند، و این کار در آخرت بزه و گناه است و سـزای آن دورخ است و خداوند از دوزخیان جایگزین و فدیهای نمیپذیرد.
(فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ).
کسانی که پرهیزگاری کنند (و با انجام طاعات و ترک محرّمات، خویشتن را از عذاب خدا در امان دارند) و به اصلاح (حال خود و دیگران) بپردازنـد (در آخرت) نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند.
چرا که تقوا ایشان را از گناهان و بزهکاریها دور میکند - زشتترین گناهان و بزهکاریها هم شـریک و انباز نسبت دادن به خدا، و غصب سلطه و قدرت یزدان، و ادّعاء کردن الوهیّت خداوند سبحان است - و تقوا آنان را به سوی خوبیها و پـاکیها و عـبادات و طاعات میکشاند و رهنمود میگرداند، و سرانجام ایشان را به امن و امان از خوف و هراس، و رضـا و خشنودی از سرنوشت میرساند و فرجام پسندیدهای بهرۀ ایشـان میگرداند. .
(وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).
کسـانی که آیات مرا تکذیب کنند و از (پـیروی آیات و دریافت رهنمود از) آنـها، خـویشتن را فراتـر گیرند و سـرپیچی کنند، آنـان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند.
چون تکذیب، و خویشتن را بزرگتر دیدن و فراتر گرفتن از این که تسلیم عهد و پیمان خدا شد و شرط عهد و پیمان را رعایت کرد، متکبّران و خود بزرگ بینان را به سرپرست و دوستشان ابلیس در آتش دوزخ میرساند و بدو ملحق میگرداند، آنجا که وعدۀ یزدان تحقّق پیدا میکند:
(لَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ).
سوگند مـیخورم دوزخ را از تو و از همۀ کسانی پـر میسازم که از تو پیروی کنند.
*
از اینجا به بعد روند قرآنی به نشـان دادن صـحنۀ واپسین لحظات زندگی، یعنی دم مرگ میپردازد، مرگی که پس از پایان گرفتن اجل، یعنی سر رسید عمر، به سراغ انسانها میآید، و در انـتهای گشت و گذار پیشین بدان اشاره گردید:
(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ).
هر گروهی دارای مدّت زمانی (مشخّص و معلوم) است، و هنگامی که زمان (محدود) آنـان بـه سـر رسید، نـه لحظهای (از آن) تأخیر خواهند کرد و نـه لحظهای (بـر آن) پیشی میگیرند.
به دنبال آن صحنۀ حشر و همایش، و منظرۀ حساب و کتاب، نموده میشود. و آن گاه صحنۀ دادخواهی و داوری و سزا و جزا به تـصویر کشیده میشود... انگار شرح و تفصیل آن اختصار است دربارۀ کار پرهیزگاران و خودبزرگ بینان، و تصویری است دربارۀ حال متّقیان و حال متکبّران. کار و حالی که پس از اجل معیّن و سررسید عـمر معلوم، جلوهگـر و پـدیدار مـیآید. تصویری است به شیوۀ ممتاز قرآن که صحنه را زنده و جنبنده پدیدار میگرداند و مینمایاند. خوانندۀ قرآن و شنوندۀ قرآن آن را نگاه میکنند، و با تمام وجود در آن حاضر میآیند.
برنامۀ قرآنی توجّه خاصّی به صحنههای قیامت دارد، از قبیل: رستاخیز، حساب و کتاب، نعمت و عـذاب، و بهشت و دورخ... توجّه تمام و اهمّیّت کامل و واضحی بدان صحنهها دارد... دیگر آن جهانی که یـزدان به مردمان وعده فرموده است، و بعد از این جهان کنونی میآید، در پرتو تـوجّه و اهتمام برنامۀ قرآن به صحنههای آن جهانی، آن جهان تنها توصیف و تعریف نمیگردد و در قالب الفاظ نـمیماند و بس، بلکه به تصویر زده مـیشود و محسوس میگردد و زنـده و جنبنده و نمودار و پدیدار و برجسته و آشکار، پـیش چشم جلوهگر میآید!... مسلمانان در آن جهان زندگی کاملی داشتهاند. صحنهها را دیدهاند و از آنها مـتأثّر شدهاند. دلهایشان گاهی به اضطراب و تـپش افتاده است. گاهی نیز بر خود لرزیدهانـد. وقتی بوده است ترس و هراس به دل و درونشـان رخنه کـرده است و خزیده است. وقتی هم بوده است که آرامش و اطمینان به اندرونشان ارمغان گردیده است. زمـانی دورادور زبانههای آتش دوزخ را دیدهاند. زمانی هم بادهای نسیم بهشت به سویشان وزیده است، و عـطر گلهای بهشت به مشامشان رسیده است. بدین خاطر پیش از این که روز موعود قیامت سر برسد، آن جهان را کاملًا شناختهاند... کسی که به گفتهها و دریافتها و برداشتهای ایشان از آن جهان، مراجعه میکند، احساس مینماید که آنان در آن جهان ژرفتر و درستتر از زندگیشان در این جهان زیستهاند، و خرد و هوششان را یکسره بدان جهان انتقال دادهاند و بردهاند، بدان گونه که انسـان از سرائی به سرائی، و از سرزمینی به سرزمینی، در همین جهان دیدنی محبوس، کوچ میکند و میرود... آن جهان در حسّ و شعورشان آیندۀ موعود نبوده است، بلکه واقعیّت مشهود بوده است.
چه بسا صحنههائی که در آنـجا عرضه میشوند، طولانیترین صحنههای قیامت در قرآن، و سرشارترین آنها از جنب و جوش، و منظرهها و دیدگاههای پیاپی، و گفتگوهای گوناگون، تـوأم با سرزندگی جوشان و ریزانی باشد که انسـان در شگفت میماند چگونه واژهها میتوانند آنها را برسانند و بنمایانند. چرا که چنین صحنههائی را چیزی جز دیدن و مشاهده کردن به حسّ و شعور آدمی نمیرسانند و نمینمایانند.
این صحنهها و دیدگاهها در این سوره ذکر میگردند - چنان که قبلًا گفتیم - به عنوان پیروی بر داستان آدم، و بیرون افتادن او و همسرش از بهشت، بدان خاطر که اهـریمن ایشـان را گول زد، و پس از آن که خدا آدمیزادگان را برحذر میدارد از این که نکند اهریمن آنان را فریب دهد همانگونه که پـدر و مـادرشان را فریب داد و با مکر و کید از بهشت بیرون راند، و پس از آن که یزدان ایشان را بر حذر میدارد از این که به دنبال دشمن قدیمشان اهریمن راه بیفتند و به پیامها و وسوسههای او گوش فرا دهند. خداوند همچنین ایشان را از سرپرستی و دوستی اهریمن برحذر میدارد، سرپرستی و دوستی او که با پیروی کردن از او و ترک هدایت و شریعتی حاصل میگردد که پـیغمبران برای ایشان به ارمغان خواهند آورد... پس از این از صحنۀ دم مرگ سخن میرود، و از صحنههای قیامت بحث میشود. انگار که صحنههائی، درست به دنبال صحنۀ دم مرگ در میرسد بدون هیچگونه فاصلۀ زمانی. در قیامت مصداق چیزی که پیغمبران از آن خبر میدهند به وقوع میپیوندد. کسانی که در دنیا از اهریمن پـیروی میکردهاند از برگشت به بهشت محروم میگردند و از آن رانده میشوند، بدانگونه که پدر و مـادرشان از بهشت اخراج و رانده شدهاند. کسانی هم که در دنیا با اهریمن مخالفت کردهاند و از خدا اطاعت نمودهاند، به بهشت برگردانده میشوند، و فرشتگان والامـقام فریادشان میدارند:
(أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
این بهشت شما است (که در جهان به شـما وعده داده شده بود، و هم اینک) آن را به خاطر اعمالی (بـایسته و کردارهـای شـایستهای) کـه انـجام دادهایـد بـه ارث میبرید.
انگار این برگشت، برگشت هجرتکنندگان، و عودت به غربت رفتگان، به سوی سرای پر نعمت بهشت است! در این همنوائی و هماهنگی موجود میان داستان پیشین و پیروهای آن، و میان صحنههای قیامت که از آغاز تا انجام داستان، همراه با داستان است، زیبائی و جمال ویژهای است. جه داستان در میان فرشتگان والامقام و در حضور ایشان آغاز میگردد، - آن روز که یـزدان آدم و همسرش را آفریده است و در بهشت جایگزین کرده است، سپس اهریمن آن دو را از مرتبۀ اطاعت و عبودیّت کامل و خالص پائین کشانده است، و از بهشت بیرونشان رانـده است - و داستان همچنین در مـیان فرشتگان والامقام و در حضور آنان پایان میگیرد ... در نتیجه، آغاز و انجام به همدیگر میپیوندند، و دوران زندگی و صحنۀ دم مرگ را در پـایان زنـدگی در بر میگیرند. وسط داستان نیز با آغاز و انجام آن همنوائی دارد و کاملًا هماهنگ است.
هم اینک به عرضه کردن و نـمودن ایـن صحنههای شگفت میپردازیم:
*
هم اکنون ما در برابر صحنۀ دم مرگ هستیم. واپسـین لحظات عمر کسانی که بر خدا دروغ بستهاند و گمان بردهاند جهانبینیها و اندیشهها و مراسم و آبادانی که از نیاکانشان به ارث بردهاند، و عادات و احکامی که از پیش خود برای خویش ساختهاند و تهیّه دیدهاند، خدا بدیشان دستور پیروی از آنها را داده است و به فرمان خدا بوده است! و دم مرگ کسانی که آیـات یـزدان را تکذیب کردهاند که توسّط پیغمبران برایشان آمده است -که همان شرع مورد اطمینان یزدان است - و ظنّ و تخمین را بر علم و یقین ترجیح دادهاند. از جهان بهرۀ مقدّر خود را برگرفتهاند و به نصیب خویش دست یافتهاند. مدّت روزگاری هم که میبایست در صحنۀ امتحان جهان بمانند و مورد آزمایش یزدان قرار بگیرند، ماندهاند و زندگی را سپری کردهاند. اینان به نصیب خود از آیات الهی رسیدهاند که یـزدان تـوسّط پیغمبران برایشان فرستاده است و پیغمبران آنها را بدیشان رساندهاند:
(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُوْلئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُم مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).
آخر چه کسی ستمکارتر از کسـانی است که بر خدا دروغ میبندند یا این که آیـات او را تکـذیب مـینمایند؟ نصیب مقدّرشان بدیشان میرسد (و در جهان روزگار معیّن خود را بسر میبرند و رزق و روزی مشخّص خویش را میخورند) تا آن گاه که فرستادگان ما (یعنی فرشتگان قبض ارواح) به سراغشان میآیند تا جانشان را بگیرند. (بدین هنگام بدیشان) میگویند: مـعبودهائی که جز خدا مـیپرستیدید کـجایند؟ (بـدیشان بگوئید بیایند و شما را از چنگال مرگ بربایند!). میگویند: از ما نهان و ناپیدا شدهاند و به ترک ما گفتهاند (و امید نفع و خیری بدانان نداریم. در اینجا است که) آنان علیه خود گواهی میدهند و اعتراف میکنند که کافر بودهاند.
هم اینک ما در برابر صحنۀ کسانی قرار داریم که بر خدا دروغ بستهاند و از زبان خدا ناروا گفتهاند، یا آیات یزدان را تکذیب نمودهاند و دروغ نامیدهاند. فرشتگان مأمور الهی به نزدشان آمدهاند و آنان را میمیرانند و جانشان را میگیرند. میان فرشتگان و این چنین کسانی گفتگو در گرفته است:
(قَالُوا أَیْنَ مَاکُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ).
(بدین هنگام فرشتگان بدیشان) میگویند: مـعبودهائی که جز خدا میپرستیدید کجایند؟.
ادعاهائی که داشتید و به خدا نسبت میدادید چه شد؟ خداگونگان و بتانی که در دنیا به سرپرستی و دوستی میگرفتید، و شما را غافل کردند و باز داشتند از آنچه خدا بر زبان انبیاء برایتان فرستاده بود، کجایند و چرا به کمک شما نمیآیند؟ آنان کجایند در این لحظۀ سخت و ناگواری که در آن جان شما را میگیرند و از زنـدگی محرومتان میکنند، و کسی را نمییابید که شـما را از دست مرگ برهاند و از اجلی که یزدان تعیین فرموده است مدّتی شما را نجات دهد و اندکی بیش از آن بر عمرتان بیفزاید و فرصت ماندن عطاء نماید؟
تنها پاسخ ایشان یک پاسخ است و نه بیش! پاسخی که از آن تـجاوز نـمیشود و سفسطهای در آن انـجام نمیگیرد:
(قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
میگویند: از ما پنهان و نهان شدهاند!.
از دیدگان ما پنهان شدهاند و حیران و ویلان گشتهاند! ما منزل و مأوای ایشان را نمیدانیم، و ایشان هم به سوی ما راه نمیبرند!... عمر بندگانی بسی هدر رفته است و بیهوده شده است که خدایانشان به سویشان راه نمیبرند و نمیدانند کجایند، و در این لحظۀ سخت و دشوار به کمک و مددشان نـمیآیند! چه بدبخت خدایـانی که به سوی بندگانشان راه نمیبرند و نمیدانند کجایند! آن هم در همچون زمانی!
(وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).
(در اینجا است که) آنان علیه خود گواهی مـیدهند و اعتراف میکنند که کافر بودهاند.
همچنین پیش از این نیز در روند سوره هنگام نـزول عذاب خدا در دنیا، ایشان را این چنین دیدهایم:
(فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ).
در آن موقع که عذاب ما به سراغ ایشان آمده است، دعا و استغاثهای جز این نداشتهاند که گفتهانـد: واقـعاً مـا ستمکار بودهایم (و با دست خود بر خود ستم کردهایم و هم اینک پشیمانیم و چشم بـه راه عفو یـزدانـیم! امّـا بدین هنگام پشیمانی را چه سود؟!. (اعراف/5)
همین که صحنۀ دم مرگ پایان میگیرد، ما خود را در برابر صحنۀ بعدی میبینیم، در حالی که کسانی که در دم مرگ بودند و واپسین لحظات عمر خود را سپری میکردند، هم اینک در آتش دوزخ قرار دارند! ... روند قرآنی از فاصلۀ زمانی میان دم مرگ و افتادن به دوزخ سخن نمیگوید، و دوران مرگ و دوباره زنده شدن و گرد آمـدن در حشر را حذف میکند. انگار ایـن محتضران و به دم مرگ رسـیدگان از خانه گرفته میشوند و بلافاصله به آتش دوزخ انداخته میشوند! فوراً از دار به نار!
(قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَتَعْلَمُونَ).
(در روز قیامت خداونـد بـه این کـافران) مـیگوید: بــه همراه گروهها و دستههائی از کـافران انس و جنّی کـه پیش از شما (در دنیا مدّتی زندگی کردهاند و آنگاه از جهان) رفتهاند وارد آتش دورخ شوید! (در این هنگام) هـر وقت گروهی داخل آتش شـود، گروه همجنس (پیشین) خود را نفرین میفرستد، تا آنگاه که هـمه بـه هم میرسند و پیش هم گرد میآیند، آن وقت پسـینیان خطاب به پیشینیان مـیگویند: پروردگارا! ایـنان مـا را گمراه کردهاند (زیرا که پیش از ما بـودهانـد و مـا را بـه سوی کفر رهبری نمودهاند) پس آتش آنـان را چندین برابر (تیزتر و عذابشان را بیشتر) گردان. (پـروردگار خطاب بدیشان) میگوید: عذاب هر یک از شما (پیروان و پسروان و بالادستان و زیردستان، به سـبب کـفر و ضلال و تقلید کورکورانـه از همدیکر) چندین بـرابـر است، ولی (به علّت عذاب سـخت خود، اندازۀ عذاب دیگران را) نمیدانید. و رؤساء و پیشینیان به پیروان و پسینیان میگویند: شما هیچگونه امتیازی بر ما ندارید (و تخفیفی از عقاب نه شما را است و نه ما را، چارهای نیست جز واویلا و مدارا!) پس بچشید عذاب را به سبب کاری که خود کردهاید (و خود کرده را چاره نیست).
(ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ).
(در روز قیامت یزدان به این کافران) میگوید: به همراه گروهها و دستههائی از کافران انس و جنّی که پیش از شما (در دنیا مدّتی زندگی کردهاند و آنگاه از جـهان) رفتهاند وارد آتش دوزخ شوید!.
به دوستان انس و جنّ خود در آتش ملحق شوید ... اینجا در آتش ... آیا ابلیس نبود که از فرمان پروردگار خود سرباز زده بود؟ او نبود که آدم و همسرش را از دورخ بیرون کرد؟ او نبود کسـانی از فرزندان آدم را گول زد و گمراه نمود؟ او نبود که یزدان تهدیدش فرمود که او و کسانی که او ایشان را گمراه سـازد به آتش دوزخ درمیافتند؟ پس در این صورت جمـلگی به آتش درآئید ... پیشینیان و پسینیان به آتش درآئید ... همه دوستان و رفیقان یکدیگرید ... همه و همه با هم برابرید!
در دنیا این ملّتها و گروهها و دسـتهها، بگونهای با یکدیگر دوست و رفیق بودهاند که آخرین آنان از اولین ایشان پیروی میکرده است، و زبردست و فرمانروای آنان زیردست و فرمانبر ایشـان را مـهلت و فرصت بخشیده است و ریسمان را برای او شل کرده است ...
بنگریم و ببینیم که امروز دشـمنیها و کینهتوزیها در میانشان چگونه خواهد بود. چگونه همدیگر را به القاب زشت میخوانند و نفرین مینمایند:
(کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا).
هـر وقت گروهی داخل آتش شـود، گروه هـمجنس (پیشین) خود را نفرین میفرستد.
چه فرجام بدی! فرجام پلشتی که در آن پسر پدرش را نفرین کند! دوست، رفیق خود را ناشناخته انگارد! فرمانبر، فرمانروا را ناآشنا قلمداد کند!
(حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً).
تا آنگاه که همه به هم میرسند و پیش هم گرد میآیند. واپسین به پیشین و آخرین به نـخستین بپیوندد، و دورترین با نزدیکترین گرد آید، در این هنگام دشمنی و ستیز آغاز شود:
(قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).
پسـینیان خطاب بـه پـیشینیان مـیگویند: پروردگارا! اینان ما را گمراه کردهاند (زیرا که پیش از ما بودهاند و ما را به سوی کفر رهبری نمودهاند) پس آتش آنـان را چندین برابر (تیزتر و عذابشان را بیشتر) گردان.. این گونه پریشانگوئی یا تراژدی ایشان آغاز میگردد! صحنه پرده از دوستان و رفیقان به کنار میزند و آنان را چنان که هستند مینمایاند، بدان هنگام که همدیگر را به زشتی یاد میکنند و دشمن یکدیگر میدانند. این یکی آن دیگری را متّهم میسازد، و آن دیگری ایـن یکی را نفرین میکند. از «پروردگارمان» بدترین سزا و کیفر را برای او میطلبد ... از «پروردگارمان» که بر او دروغ میبستند و آیات او را تکذیب میکردند. آنـان امروز تنها به سوی او برمیگردند و فقط به آستانۀ او مینالند و در پیشگاه او دعا مینمایند! پـاسخ ایشـان پذیرش دعای ایشان است. امّا کدام پذیرش؟!
(قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَتَعْلَمُونَ).
میگوید: عذاب هر یک از شما چندین برابـر است، ولی نمیدانید.
چندین برابر عذابی را که برای یکدیگر درخواست نمودهاید، برای اینان و آنان پذیرفته شده است و عذاب همگی چندین برابر گشته است!
انگار آنان که دعای شرّ برایشان شـده است، دعـا کنندگان را نفرین میکنند، و بدا به حالشان مـیگویند. ناگهان بدیشان رو میکنند و مورد سـرزنششان قرار میدهند ... بدیشان میگویند: همۀ ما برابر و یکسانیم ... به سزا و کیفر خود میرسیم:
(وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ).
رؤساء و پیشینیان به پیروان و پسینیان میگویند: شما هیچگونه امتیازی بر ما ندارید (و تـخفیفی از عقاب نـه شما را است و نه مـا را، چـارهای نـیست جز واویـلا و مدارا!) پس بچشید عذاب را بـه سـبب کـاری که خود کردهاید (و خود کرده را چاره نیست).
این صحنۀ دردناک مسخرهانگیز، با ایـن نفرین و دشمنانگی، پایان میپذیرد، و به دنبال آن سـخن از چنین سرنوشتی میرود که هرگز دگرگون نمیشود، تـا تأییدی بر ایـنگونه سرنوشت باشد ... این هـم پیش درآمد صحنهای است که مقابل و مخالف این است و در سرای پرنعمت آن جهان متعلّق به مؤمنین است:
(إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلاَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ. لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
بیگمان کسانی که آیات (کتابهای آسمانی و نشانههای گستردۀ جـهانی) مـا را تکـذیب مـیکنند و خویشتن را بالاتر از آن میدانند که بـدانـها گردن نهند، درهـای آسمان بر روی آنان باز نمیگردد (و خودشان بیارج و اعـمالشان بـیارزش مـیماند) و بــه بـهشت وارد نمیشوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیّاطی بگذرد (که به هیچوجه امکان ندارد، و لذا ایشان هرگز به بهشت داخل نمیگردند). اینچنین مـا گناهکاران را جزا و سزا میدهیم. بـرای انـان (در دورخ) بسـتری از آتش و بالاپوشهائی از آتش است. ما این چنین جـزا و سزای ستمکاران (گمراه و کفر پیشه) را میدهیم. بفرما، هرگونه که میخواهی در برابر این صحنه شگفت بایست و بیندیش ... صحنۀ شتر در برابر سوراخ سوزن خیّاطی! هر وقت این سوراخ کوچک برای عبور شـتر بزرگی از آن امکانپذیر گردید، در این صورت منتظر باش - فقط در این صورت مـنتظر باش - درهای آسمان بر روی این تکذیبکنندگان باز گردد و دعا و توبۀ ایشان یذیرفته شود - در حالی که زمـان دعا و توبه هـم به پایان آمده است - و به بـهشت پرنعمت درآیند! ... اینک تا شتر وارد سوراخ سوزن شود، آنان در اینجا داخل آتش میمانند. آتشی که همه در آن گرد آمدهاند و به هم رسیدهاند و همایش کردهاند. در آنجا به سرزنش یـکدیگر و نفرین همدیگر میپردازند، و بعضی برای بعضی دیگر به کیفر و سـزای ناگوار میطلبند، و همه و همه به کیفر و سزائی میرسند که برای یکدیگر درخواست میکنند!
(وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
ما ایـن چنین جزا و سـزای سـتمکاران (گمراه و کفر پیشه را میدهیم.
وضع و حال ایشان را در آتش ببین:
(لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ).
برای آنان (در دورخ) بستری از آتش و بالاپوشهائی از آتش است.
برای ایشان از آتش دوزخ بستری است. قرآن این لایۀ آتش را برای تمسخر بستر میخواند. در صورتی که بستر نیست و نرم و آسایشبخش هم نیست. از آتش دوزخ بـرای ایشان رواندازها و بالاپوشهائی است که از بالا آنان را فرا میگیرد!
(وَکَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
ما این چنین جزا و سـزای سـتمکاران (گمراه و کفر پیشه را میدهیم.
ستمکاران بزهکارانند. ستمکاران مشرکانی هستند که آیـات یـزدان را تکذیب مـیکنند، و بر خـدا دروغ میبندند و از زبان خدا ناروا میگویند ... همۀ ایـنها اوصاف مترادفی در تعبیر قرآن هستند.
اینک به صحنۀ مقابل بنگریم:
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند - به هیچ کس (از آنـان) جـز بـه انـدازۀ تـاب و تـوانش تکلیف نمیکنیم - ایشان بـهشتیانند و جـاودانـه در آن میمانند. هرگونه کینهای را از دلهایشان میزدائیم (تـا برادرانه در کمال صـفا و صمیمیّت در بـهشت بسر بـرند). در زیر (قصرها و درختان) آنان رودبـارها جـاری میگردد. (خرّم و خندان خدای را سـپاس میگذارند) و میگویند: خدائی را سپاسگزاریم که ما را بدین (نعمت جاویدان و بیپایان) رهنمود فرمود و اگر (لطف و فضل و کرم) خدا (نبود و توسّط پیغمبران ما را تـوفیق عنایت نـمیفرمود و) رهنمودمان نـمینمود، هدایت فـرا چنگ نـمیآوردیم. واقـعاً پـیغمبران پروردگارمان حقّ آوردند (و حقّ گفتند و به سوی حقّ همگان را رهبری نمودند. در اینجا از سـوی فرشتگان خدا) ندا داده میشوند که: این بهشت شما است (که در جهان به شما وعده داده شده بود، و هم اینک) آن را به خاطر اعمالی (بـایسته و کردارهـای شـایستهای) کـه انجام دادهاید به ارث میبرید.
اینان کسانیند که ایمان آوردهاند و کارهای خوب و پسندیده، به اندازۀ توانشان انجام دادهاند ... اینان به بهشت خود برمیگردند! اینان ساکنان بهشتند - با اجازۀ خدا و در سایۀ لطف او - خدا در پرتو رحمتش بهشت را ارث و نصیب ایشان کرده است و در برابر کارهای نیکوئی که کردهاند و ایمان درستی که داشتهاند، آن را به دست آوردهاند...
این جزای پـیروی از پیغمبران یـزدان و سرکشی از شیطان است. جزاء اطاعت از فرمان خداوند بزرگوار و مهربان، و سرکشی از وسوسۀ دشمن پست قدیم است! اگر رحمت خدا نبود، کردارشان - به اندازۀ توانشان - بسنده نبود. پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:
(لَنْ یُدْخِلَ اَحَدًا مِنْکُم الْجَنَّةَ عَمَلُهُ).
عمل هیچ کسی از شما او را داخل بهشت نمیگرداند. بدو عرض کردند: و حتّی تو را ای پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
(وَ لَا اَنَا اِلَّا اَنْ یَتَغَمَّدَنِیَ اللهُ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ).[1]
حتّی مرا، مگر این که یزدان با مهر فراوان و بزرگواری بیکران خود مرا دریابد و مشمول عنایت خویش قرار دهد.
در اینجا هیچگونه تناقض و اختلافی میان فرمودۀ یزدان سبحان در ایـنباره، و فرمودۀ پیغمبر یزدان صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست.
او از روی هوا و هوس خود صحبت نـمیکند ... همۀ جدالهائی کـه پـیرامون این مسأله، مـیان فـرقهها و دستههای اسلامی درگرفته است، قطعاً به سبب برداشت درست از این آئین نبوده است. بلکه از روی هوا و هوس خود سخن گفتهاند! خدا میدانسته است که ضعف و عجز و قصور آدمیزادگان بدان اندازه است که اعمال و افعال ایشان بهای بهشت را تکمیل نمیکند و برای دریافت آن بسنده نیست. حتّی عملکرد آنان بهای یک نعمت از نعمتهای یزدان در همین جـهان که بدیشان عطاء فرموده است نمیباشد. بدین خاطر یزدان مهر و عطوفت را بر خود واجب کرده است، و از انسانها تلاش فقیر کوتاه دست ناتوان را پذیرفته است، و در برابر این تلاش ناچیزشان، از روی لطف و مرحمت خود، بهشت را برایشان واجب و لازم گردانده است، لذا با اعمال و افعالشان بلی که مستحقّ و سزاوار بهشت میگردند امّا در پرتو این چنین لطفی و مـرحمتی و بزرگواری و عنایتی.
از این موضوع بگذریم. اگر دقّت شود، آنان که از زبان خدا دروغ گفتهاند و تکذیب حقائق کردهاند و ستمگر و کافر و مشرک بودهاند، در میان آتش دوزخ، همدیگر را نفرین میکنند، و با یکدیگر دشمنی میورزند، و دیگ سینههایشان از کینهها و کینهتوزیها میجوشد و در غلیان است، پس از این که قبلًا دوستان صمیمی و یاران مخلص یکـدیگر بودهاند ... امّـا کسـانی که ایـمان آوردهاند و کارهای نیکو انجام دادهاند، با یکدیگر در بهشت برادر و دوستدار و مخلص و مهربان هسـتند و در آنجا خوش و خرّم میگذرانند، و پرندۀ امن و امان و رفاقت و دوستی بر بالای سرشان در پرواز است: (وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ)
هرگونه کینهای را از دلهایشان میزدائیم (تا بـرادرانـه در کمال صفا و صمیمیّت در بهشت بسر برند).
آنان انسان بودهاند. همچون انسان زیست کردهاند. چه بسا در زندگی دنیا کینه و کینهتوزی میانشان برانگیخته شده است و پــدیدار گـردیده است، ولی آن را فرو خوردهاند، و با هرگونه دشمنی و دشمنانگی مبارزه کردهاند و بر آن پیروز شدهاند ... امّا با وجود ایـن، آثاری از کینه و دشمنی در دلها مانده است.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:
(اَلْغِلُّ عَلَی اَبْوَابِ الْجَنَّةِ کَمُبَارِکِ الْاِبِلِ قَدْ نَزَعَهُ اللهُ مِنْ قُلُوْبِ الْمُؤْمِنِیْنَ).
کـینه و دشـمنی بـر درگاههای بـهشت بسـان پشکل خوابگاههای شتران فرو افتادهاند. خدا آنها را از دلهای مؤمنان بیرون کشیده است و به دور افکنده است.
از علی رضی الله عنه روایت شـده است که فرموده است: امیدوارم من و عثمان و طلحه و زبیر، از زمرۀ کسانی باشیم که خداوند بزرگوار دربارۀ ایشان فرموده است:
(وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ).
هرگونه کینهای را از دلهایشان میزدائیم.
دورخیان با آتشی میسوزند که از بالا و پائین ایشان را در برگرفته است. امّا اهل بهشت از زیر کاخها و درختان ایشـان رودبارها و چشـمهسارها جاری است، و نسیمهای خوش و ملایمی فضا را عطرآگین کرده است:
(تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ)
در زیر (کاخها و درختان) آنان رودبارها روان است. دورخیان به بدگوئی همدیگر و دشـمنی با یکدیگر سرگرم هستند، امّا بهشتیان سرگرم سپاس و اقـرار به الطاف خدایند:
(وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ)
میگویند: خدائی را سپاسگزاریم که ما را بـدین (نـعمت جاویدان و بیپایان) رهنمود فرمود، و اگر (لطف عمیم و فضل کریم) خدا (نبود و توسّط پیغمبران ما را توفیق عـنایت نـمیفرمود و) رهنمودمان نـمینمود، هدایت فراچنگ نمیآوردیم. واقعاً پیغمبران پروردگارمان حقّ آوردند (و حقّ گفتند و به سوی حقّ همگان را رهـبری نمودند).
بدان هنگام که دوزخیان را با تـحقیر و توبیخ فـریاد میدارند:
(ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ)
به همراه گروهها و دستههائی از کافران انس و جنّی که پیش از شما رفتهاند وارد آتش دورخ شوید!.
بهشتیان را با تعظیم و تکریم فریاد میدارند:
(وَنُودُوا أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
ندا داده میشوند که: ایـن بـهشت شـما است آن را بـه خاطر اعمالی که انجام دادهاید به ارث میبرید.
تقابل تامّی میان بهشتیان و دوزخیان است.
سپس عرضۀ صحنهها به پیش میرود. ناگهان خود را در برابر صحنهای مییابیم که ملحق به صحنۀ پـیشین است ... بهشتیان در سرای بهشت خود آرمیدهانـد، و دوزخیان نیز به سرنوشت خود اطمینان حاصل کردهاند. بدین هنگام گروه نخستین گروه دوم را فریاد میزنند و از ایشان میپرسند به چیزی رسیدهاند که در دنیا خدا بدیشان وعده داده بود:
(وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ. الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ).
(پس از استقرار بـهشتیان در بـهشت، و دوزخیان در دورخ) بهشتیان دوزخیان را صدا میزنند که مـا آنچه را پروردگارمان (توسّط پـیغمبران) بـه مـا وعده داده بود همه را حقّ یافتهایـم (و بـه نـعمت و کـرامت خدای خود رسیدهایم)، آیا شما هم آنچه را پـروردگارتان بـه شما وعده داده بود حقّ یافتهاید (و بـه عقاب و عذاب خدا گرفتار آمـدهایـد؟). مـیگویند: بـلی! (هـمه را عین حقیقت دیدهایم و به عقاب هولناک و عذاب دردنـاکی دچار آمدهایم. دریغا و فسـوسا! در ایـن هنگام، مـیان بهشت و دوزخ) ندا دهندهای در میانشان ندا درمیدهد که نفرین خدا بر ستمگران بـاد! آن سـتمگرانـی که (مردمان را) از راه خدا باز میداشـتند، و (بـر راسـتای خداشناسی سدّها و مانعها ایجاد میکردند، و در دلهای مردمان شکها و گمانها میانداختند تا آنان را مـنحرف سازند و بدیشان) راه خدا را کج و نادرست نشان دهند، و آنانی که به آخرت کفر میورزیدند (و به جهان دیگر ایمان نداشتند).
در این پرسش، تمسخر تلخی نـهفته است ... مؤمنان اطمینان و ایمان کامل دارند به تـحقّق وعـید خدا، همانگونه که اعتقاد و ایمان دارند به تحقّق وعدۀ خدا، امّا باز هم میپرسند!
پاسخ در یک کلمه ذکر میشود: بلی!...
در اینجا است که پاسخ پایان میگیرد، و گـفتگو تـمام میشود:
(فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ. الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ).
ندا دهندهای در میانشان ندا درمیدهد که نفرین خدا بر ستمگران باد. آن ستمگرانی که (مردمان را) از راه خدا باز میداشـتند، و (بـر راسـتای خداشـناسی سدّها و مانعها ایجاد میکردند، و در دلهای مـردمان شکّهـا و گمانها مـیانداختند تـا آنان را مـنحرف سـازند و بدیشان) راه خدا را کج و نادرست نشان دهند، و آنانی که به آخرت کفر میورزیدند (و به جهان دیگر ایمان نداشتند).
معنی «ظالمین» مورد نظر مشخّص میگردد. این واژه مترادف با معنی «کافرین» است. و آنان کسانیند که مردمان را از راه خدا باز میدارنـد و کژ راهه را میخواهند، کژراههای که راست و صـاف نـباشد. به آخرت نیز ایمان ندارند.
در این وصف:
(وَیَبْغَونَهَا عِوَجاً)
میخواهند راه خدا را کج و نادرست نشان دهند.
اشاره به حقیقت چیزی دارد که کسـانی در صدد آن هستند. کسانی که مردمان را از راه خدا بازمیدارنـد. آنان راه کج و نادرست را میخواهند و راه راست و درست را نمیخواهند. در پی کجی و کژی هستند، نه به دنبال راستی و درستی. چه راستی و درستی یک شکل بیش ندارد: شکل حرکت در راه خدا و برنامه و شرع او. هر چیزی جز این، کج و کژ است، و کجروی طلبیدن و کژراهه خواستن است. این نوع طلبیدن و خواستن هم منتهی به کفر و ناباوری به آخرت میگردد. کسی که مردمان را از راه خدا باز میدارد و از برنامه و شرع او کنارهگیری میکند، قطعاً به آخرت ایـمان نـدارد، و مطمئنّ نیست که به سوی پروردگارش برمیگردد ... این، تصویر حقیقی سرشت کسانی است که از شرعی جز شرع خدا پیروی میکنند. تصویری که حقیقت درونهای این چنین کسانی را جلوهگر میسازد، و آنچه را که در دل دارند بگونۀ راست و درست و بیکم و کاست بیان مینماید.
*
آنگاه چشـم مـتوجّه ظـاهر صـحنه میگردد. در آن برجستگی و مانعی میبیند که بهشت را از دورخ جدا کرده است و میان آن دو قرار گرفته است. بالای ایـن برجستگی و مانع اشـخاصی هسـتند که بهشتیان و دوزخیان را از روی سیماها و نشانههائی که دارنـد از یکدیگر جدا و شناسائی میکنند ... پس بنگریم و ببینیم آنان چه کسانی هسـتند و چه کاری با بهشتیان و دوزخیان دارند:
(وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ. وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ. أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
در مـیان بــهشتیان و دوزخـیان مـانعی وجود دارد (اَعراف نام) و بالای اعراف مردانی (از بهترین مؤمنان و بــرگزیدهترین ایشـان) قرار دارند و (از آنـجا همۀ مردمان را مینگرند و نیکان و بدان) جملگی را از روی سیمای (ســعادت یــا شـقاوت) ایشـان مـیشناسند. بهشتیان را بدانگاه که هنوز وارد بـهشت نشـدهانـد و مـیخواهـند بـدان داخل شـوند فریاد مـیدارنـد که درودتان باد! (مژده باد شـما را که خـوفی و هـراسی ندارید و جاودانه در بـهشت مـاندگارید). هنگامی که چشمان (مؤمنان مستقرّ در اعراف) مـتوجّه دوزخیان میشود، (آنچه نادیدنی است آن بینند، و از هراس آتش دوزخ) میگویند: پروردگارا! ما را با (این) گروه ستمگر همراه مگردان. و آنان که بر اعراف جایگزینند مردانـی (از دوزخیان) را که از سیمایشان آنان را مـیشناسند، صدا میزنند و میگویند: آیا گردآوری (مال و ثروت و سپاه و حشم) شما، و چیزهائی کـه (مـیپرستیدید و) بدانها مینازیدید و آنها را بزرگ میداشتید، چه سودی به حالتان داشت؟ آیا اینان (کــه هم اکـنون بـه بـهشت میروند و غرق نعمت جاوید یـزدان مـیشوند) هـمان کسانی نیستند که (در دنیا) سوگند میخوردید: مـمکن نیست خداوند رحمی بدیشان کند (و آنان را به بـهشت نائل گرداند؟ ای مؤمنان بـه کـوری چشـم کـافران) بـه بهشت درآئید. نه ترسی متوجّه شما میگردد و نه بـه غم و اندوهی گرفتار مـیآئید. (چـرا کـه بـهشت جـای سعادت و سرور و شادمانی و نعمت جاویدان یزدانـی است).
روایت شده است: ایـن اشخاصی که بالای اعراف میایستند - اعراف سدّ و مانعی میان بهشت و دوزخ است - گروهی از انسانهایند که خوبیها و بدیهایشان برابر است.[2] خوبیهایشان بدان پـایه و مـایه نرسیده است که با بهشتیان ایشان را داخل بهشت گردانـد، و بدیهایشان بدان اندازه نیست که ایشان را با دوزخـیان به دوزخ درافکند ... میان هر دو گروه قرار گرفتهانـد. چشم به راه مرحمت و مکرمت یزدانند. آنان بهشتیان را با هیئت و سیمایشان میشناسند - چه بسا آنان را با سفیدی و شادابی چـهرههایشان، یـا با نوری که در پـیشاپیش و در طــرف راسـتشان در تـلألؤ است میشناسند - دوزخیان را نیز با هیئت و سیمایشان - چه بسا آنان را بشناسند با سیاهی و غبار غـم و انـدوه چهرههایشان، یا با نشانه و داغی که بر بینیهایشان نهاده شده است، بینیهائی که در دنیا آنها را مـتکبّرانه بالا میگرفتند، همانگونه که در سورۀ قلم آمده است:
(سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ).
ما بر بینی او داغ (ننگ) مینهیم. (قلم/16)
کسانی که بر بلندیهای اعراف قرار دارند رو به بهشتیان مـیکنند و بدیشان درود میفرستند ... درودشان میفرستند و امیدوارند که یزدان ایشان را با بهشتیان به بهشت داخل گرداند ... امّا هنگامی که متوجّه دوزخیان میشوند و چشمانشان بدیشان میافتد - انگار که به اجبار نه به اختیار بدانان مینگرند - به خدا پـناه میبرند و خویشتن را در پناه خدا میدارند و از آستانۀ کریمانهاش کـرنش کنان درخواست مینمایند که سرنوشت ایشان با چنین افرادی رقم نخورد و با آنان به دوزخ نیفتند:
(وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلّاً بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ. وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
بالای اعراف مردانـی قـرار دارنـد و جملگی را از روی سیمای ایشـان مـیشناسند. بـهشتیان را بدانگاه که هنوز وارد بهشت نشدهاند و مـیخواهند بـدان داخل شوند فریاد میدارند که درودتـان بـاد! ... هنگامی که چشمان ایشـان متوجّه دوزخیان مـیشود، مـیگویند: پرودگارا! ما را با گروه ستمکار همراه مگردان.
سپس به کسانی از بزرگان بزهکار مینگرند که ایشان را با هیئت و سیمایشان میشناسند. با لومه و سرزنش بدیشان رو میکنند و بر زخمهایشان نمک میپاشند و میگویند:
(وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).
آنان که بر اعراف جایگزینند، مردانی (از دوزخیان) را که از سیمایشان آنان را مـیشناسند، صـدا مـیزنند و میگویند: آیا گردآوری (مال و ثروت و سپاه و حشم) شما، و چیزهائی که (میپرستیدید و) بدانها مینازیدید و آنـها را بزرگ مـیداشـتید، چـه سـودی بـه حـالتان داشت؟.
هان! هم اینک شما در دوزخ هسـتید. نـه گردآوری دارائی و نه سپاه و حشم به شما سود رسانیده است، و نه تکبّر و خودبزرگ بینی، شما را از دوزخ رهانیده است. سپس به یادشان میآورند چیزهائی را که در دنیا راجع به مؤمنان میگفتند و گمان میبردند که مؤمنان سرگشته و ویلانند، و یزدان مرحمت خود را بهرۀ ایشان نمیگرداند:
(أَهؤُلاَءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لاَیَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ)
آیا اینان (که هم اکنون به بهشت میروند و غرق نعمت جاوید یزدان مـیشوند) هـمان کسـانی نـیستند که (در دنیا) سوگند میخوردید: ممکن نیست خداونـد رحمی بدیشان کند؟.
هم اینک بنگرید ایشان کجایند؟ و چه چیز بدیشان گفته میشود؟:
(ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ)
به بهشت درآئید. نه ترسی متوجّه شما میگردد و نه به غم و اندوهی گرفتار میآئید.
*
در پایان، ما صدائی را از جانب دوزخ میشنویم، صدائی لبریز از تمنّا و تقاضا و تکّدی و گدائی:
(وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ)
دوزخیان بهشتیان را صدا میزنند که مقداری از آب یا چیزهائی که خداوند قسمت شـما فرموده است بـه ما عطاء کنید!.
به دیگر سو مینگریم و متوجّه میشویم که پاسخی به دوزخیان میدهند که سرشار از یادآوری دردناک تلخ است:
(قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ. الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا).
بهشتیان میگویند: خداوند آب و چیزهای بهشت را بر کافران قدغن کرده است. آن کسانی که (به دنـبال دیـن حقّ راه نیفتادند و بلکه) خوشگذرانی و بـازی را آئـین خود کردند (و دین را مسـخره پنداشـتند و بـه بـازیچه گرفتند) و زندگی دنیا آنان را گول زد (و جهان عـاجل، ایشان را از جهان آجل بازداشت).
سپس ناگهان صدای انسانها همه خاموشی میگیرد تا پروردگار صاحب عزّت و جلالت، و خداوندگار ملک و ملکوت، و دارای حکم و حکومت، به سخن درآیـد و بفرماید:
(فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسَوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ. وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).
امروز ایشان را (از برخورداری از الطاف و انعام خود بینصیب، و آنان را) از یاد میبریم، چـون که ایشـان رسیدن به چنین روزی را از یاد بردند و آیات (دیـدنی جهان و خواندنی قرآن و سائر کتابهای آسمـانی) مـا را انکار کردند. بیگمان کتاب بزرگی (به نام قرآن) را برای آنان فرستادهایم که با آگاهی (کامل و شـامل خدایـانۀ خود از فطرت انسان و سرشت جهان، احکام و معنی) آن را توضیح داده و تبیین کردهایـم تا مـایۀ هدایت (ایشان به سوی سعادت) و رحمت (خدا در هر دو سرا) برای کسانی باشد که مؤمنین (بدان) باشند. آیـا (افراد بیباور) انتظار جز این را دارند که سرانجام تهدیدهای کتاب خدا را مشاهده کنند (و عقاب و عذاب موعود او را هم اینک ببینند؟). روزی چنین سرانجامی فرا میرسد و (عقاب و عذاب خدا گریبانگیرشان میگردد، در آن روز) آنان که در دنیا آن را فرامـوش کـردهاند و پشت گـوش انـداخـتهانـد، مـیگویند: بیگمان پـیغمبران پرودگارمان آمدند و حقّ را بـا خود آوردند (و مـا و دیگران را به سوی آن دعوت کردند، ولی ما بدان کـافر شـدیم و اکنون پشـیمانیم و راه چـارهای بـرای خود نـمیدانــیم). آیـا مــیانجیگرانـی داریـم کـه بـرای مـا میانجیگری کنند (و ما را از دست عذاب بـرهانند؟) یـا (کاری کنند که مجدّداً به جهان) برگردانده شـویم تـا اعمالی انجام دهیم جدای از اعمالی که قبلًا مـیکردیم؟ (ولی مگر ممکن است چنین شود؟! آنان پاسخی بـرای خود نمیشنوند. چرا که با غرور بیجا در دنیا) ایشـان خویشتن را زیانبار کردهاند، و هستی خود را باختهاند، و معبودهائی را که به دروغ سـاخته بـودند همگی گم گشتهاند و ناپدید شدهاند.
پردههای صحنه ایـنگونه در رفت و برگشت، پـیاپی میشوند و پشت سر هم میآیند و میروند ... لحظهای با آخرت و لحظهای با دنیا سپری میشوند، و نگاهی بدان سرای و نگاهی بدین سرای افکنده میشود. دمی با شکنجه دیدگان و عذاب چشیدگان دوزخ طی میگردد، آنان که فراموش شدهاند بدانگونه که رسیدن به چنین روزی را فراموش کرده بودند و آیات یـزدان را نمیپذیرفتند. کتاب بزرگ بیانگر و روشـنگری، آن آیات را با خود به ارمغان آورده بود. کتابی که یـزدان سبحان، آگاهانه و عالمانه آن را شرح و بسط داده است و توضیح و تبیین کرده است. ولی به ترک آن گفتهاند و به دنبال هواها و هوسها راه افتادهاند و از وهمها و گمانها پیروی نمودهاند ... دمی با آنان بسر میبرد که هنوز در دنیا هستند و منتظر فرجام این کتاب و فرجام تهدید و بیمی هستند که این کتاب خطاب بدیشان داشته است، و بر حذر از این شدهاند که این چنین فرجامی گریبانگیرشان گردد .. فرجام آن همان است که در این صحنه میبینند و در زندگی ایشان هم اینک وقوع پیدا کرده است.
واقعاً دلهرههای شگفت و تکانهای شگرفی است که در پردههای این صحنۀ نمایشی به تـماشا درمیآید و جلوهگر میآید. جز این کتاب عجیب هیچ کتاب دیگری نمیتواند آن جنبشها و لرزشها را اینگونه آشکار و پدیدار کند و بنمایاند.
بدین منوال و بر این روال، نمایش بزرگ به پایان میرسد، و پیرو آن هـمگام و هماهنگ با آغاز آن جلوهگر میآید، به عنوان یادی از این روز و صحنههای آن، و بر حذر داشتن از تکذیب آیات یزدان و پیغمبران خداوند سبحان، و بیم دادن از انتظار صدق پیدا کردن و وقوع یافتن مفاهیم و مقاصد این کتاب ... آخـر آنـچه دیدیم و شنیدیم تعبیر سخنان، و مـعانی مقاصد ایـن کتاب بود. آنجا که فرصت توبه و برگشت از بزهکاریها نمیماند. در شدائد و سختیهای آن هیچگونه شفاعت و میانجیگری وجود ندارد، و از دست کسی برای کسی چیزی ساخته نیست، و برگشتن بدین جهان و از نو پرداختن به اعمال و افعال، وجود ندارد.
نمایش عرضۀ صحنههای شگفت اینگونه به پـایان میآید. از آن بیدار و هوشیار میگردیم و به خود میآئیم، انگار که از دیدن صحنۀ گیرا و تکان دهندهای بیدار و هوشیار میگردیم و به خود میآئیم.
از آن جهان بدین جهان برمیگردیم، جهانی که ما در آن بسر میبریم. در حالی که کوچ دور و درازی و پرنشیب و فرازی را در رفت و برگشت پیمودهایم. ایـن کـوچ، کوچی بود به درازای این جهان. کوچی بود در گسترۀ قیامت و جایگاههای همایش جملگی انسانها و حساب و کتاب همگان و آنگاه سزا و جزای ایشان ... پیش از آن، آفرینش نخستین انسان را مـینگریستیم، و با سقوط انسان به زمین و راه افتادن انسان در آن، سیر و سفری داشتیم.
اینگونه قرآن مجید دلهای انسانها را به چنین فاصلهها و جهانها و زمانها میبرد و میگرداند ... به دلهایشان نشان میدهد آنچه بوده است و آنـچه هست و آنچه خواهد بود ... همۀ اینها در چند نگاه و چند لحظه ... تا دلها به خود آیند و پند گیرند و گوش به اندرز اندرزگو دهند و بشنوند:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ. اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَیْکُم مِن رَبِّکُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ قَلِیلاً مَاتَذَکَّرُونَ).
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهـی. (نـه نگرانی از نـاحیۀ بـار سنگین رســالتی کـــه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعملهائی کـه دشـمنان سـرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و بـرداشـتی کـه از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نـزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و انـدرز دهی. از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان بـر شـما نــازل شـده است، و جـز خدا از اولیـاء و سرپرستان دیگری پپروی مکنید (و فـرمان مـپذیرید). کمتر متوجّه (اوامر و نواهی خدا) هسـتید (و کـمتر پـند میگیرید). (اعراف/2و 3).
1- مسلم آن را روایت کرده است.
2- برخی از مفسّران میگویند: مردانی که بر اعراف قـرار دارنـد از زبـدگان مؤمنان هستند. (مترجم).
سورهی اعراف آیهی 34-26
(یَابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (26) یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ (27) وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ (28) قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (29) فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ (30) یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (31) قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (32) قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ (33) وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ(34)
این توقّفی است از توقّفهای پیرو در روند سوره. این توقّف، توقّف طولانی و درازی است که پس از صحنۀ نخستین در داستان بلند بالای بشریّت قرار گرفته است. در روند سوره توقّفهائی بسان این توقّف در هر منزلی از منازل این کاروان است. انگار تا گفته شود: در اینجا بایستید تا در بارۀ پندها و عبرتهائی بـیندیشیم که در این منزل از منازل کاروان است، پیش از این که در این کوچ بزرگ به راه ادامه دهیم و جلوتر رویم.
توقّفی است در رویاروئی بیکاری که طلیعههای آن میان انسانها و شیطان پدیدار و آشکار گردیده است. توقّفی برای بیدار باشها و برحذر باشهائی از شیوههای اهریمن و از راههای نفوذ اهریمن است. توقّفی است تا در آن برای انسانها نقشهها و مسیرهائی که اهریمن به صورتهای گوناگون و شکلهای متفاوت داشته و خواهد داشت، روشن و معلوم شود.
امّا برنامۀ قرآنی رهنمودی را نشان نمیدهد و درسی را نمیگوید، مگر وقتی که با حالت بر جا و رخداد پیدائی رویاروی شود، و داسـتانی را روایت نـمیکند مگر بدان خاطر که موقعیّتی بسان آن، در واقعیّت حرکت اسلامی، روی داده است و مشـاهده گردیده است... همانگونه که گفتیم قرآن داسـتانی را مـحض خاطر هنرنمائی بیان نـمیدارد، و حقیقتی را مطرح نمیکند تنها برای تئوری و نظری صرف و بس... واقعگرائی اسلام و جدّی بودن اسلام رهنمودهایش و بیانهایش را متوجّه حالتهائی میگرداند که برای حرکت اسلامی عملًا پیش آمده باشد و با آنها رویاروی شده باشد.
پیرو قرآنی در اینجا پس از مرحلۀ نخستین از داستان بزرگ بشریّت، با یک واقعیّت جاهلیّت عربی رویاروی شده است... قریشیها حقوقی برای خود تـرتیب داده بودند. این چنین حقوقی را ویژۀ خود میدیدند و بقیّۀ مشرکان عربی را بیبهره از آن حقوق مـیدیدند که برای حجّ به زیارت بیت الله میآمدند. حقیقت این است که بیت الله را به بتخانهای برای بتهای سـنگی و پردهداران آن تبدیل کرده بودند. این چنین حقوقی را بر جهانبینیهای اعتقادی پابرجا داشته بودند. جهانبینیهائی که گمان میبردند از زمرۀ آئـین یزدان است. چنین جـهانبینیهای اعـتقادی را به صـورت شـریعتها و قانونهائی در آورده بودند و گمان میبردند ناشی از شرع خدا و سرچشمه گرفته از قانون خدا است! تا بدین وسیله گردنهای مشرکان را در برابر خود خم کنند و ایشان را فرمانبردار خویش سازند. همانگونه که پردهداران و کاهنان و رؤساء در هر جاهلیّتی تقریبًا این چنین هستند... قریشیها خود را با نام ویژهای نامگذاری کرده بودندکه «حُمس»[1] است. برای خویشتن حقّ و حقوقی در نظر گرفته بودند که برای سائر عربها در نظر نمیگرفتند. از جملۀ این حقّ و حقوق - مثلًا حقّ و حقوق مربوط به طواف کعبه - تنها قریشیها حقّ طواف کعبه را با جامههای خود داشتند. بقیّۀ عربها با جامههائی طواف کعبه را انجام نمیدادند که قبلًا پوشیده بودند. بناچار میبایست لباسهای حمس را برای طواف عاریه کنند و به امانت بگیرند یا جامههای نوی را بپوشند که قبلًا به تـن نکرده باشند. در غیر ایـن دو صورت میبایستی لخت به طواف بپردازند، از جمله زنان!
ابنکثیر در تفسیر خود گفته است:
«عربها بجز قریشیها با جامههائی که قبلًا پوشیده بودند طواف کعبه را انجام نمیدادند. تأویل و توجیه ایشـان این بود که آنان حاضر نیستند با جامههائی کعبه را طواف کنند که در آنها عصیان و نافرمانی کردهاند و گناه و بزه یزدان را انجام دادهاند. امّا قریشیها -که حمس بودند - در جامههای خود به طواف کعبه میپرداختند. کسی که از حمسیها جامهای را به امانت میگرفت در آن طواف را انـجام میداد، و کسی که جامۀ تـازه نپوشیدهای به همراه داشت به طواف میپرداخت. سپس آن را دور میانـداخت و کسـی آن را برنمیداشت و نمیخواست. کسی هم که جامۀ نوی نمییافت و هیچ فرد حمسی جامۀ خود را بدو امانت نـمیداد، لخت طواف میکرد! چه بسا زن عریانی در میان آنان میبود و لخت به طواف ادامه میداد! اغلب زن، لخت طواف میکرد و تنها تکّه پارچهای بر عورت خود میانداخت و بس! تا عورت خود را تا اندازهای بپوشاند... زنـان، بیشتر در شب لخت و عریان طواف مـیکردند. ایـن کاری بود که از پیش خود تدارک دیده بودند، و در آن از نیاکان و گذشتگان خویش تـقلید میکردند. معتقد بودند که کار نیاکان و گذشتگان ایشان مستند به فرمان یزدان، و برگرفته از شریعت خداوند سبحان است... این بود که ایزد متعال این کار را بر آنان زشت میشمارد و میفرماید:
(وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا).
وقتی که کار زشتی (همچون شرک و طواف کعبه را در حال برهنگی) انجام میدادند، میگفتند: پـدران خود را بر این کار دیـدهایـم (و نـیاکانمان را بـر ایـن روش و برنامه یافتهایم و ما بـه دنـبال آنـان رفته و از ایشـان پیروی میکنیم) و خدا ما را بدان دستور داده است.
خداوند برای مردود شمردن کارشان میفرماید: «قُلْ». بگو. ای محمّد به کسانی که چنین ادّعاء میکنند:
(إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ).
خداوند به کار زشت دستور نمیدهد.
یعنی: این چیزی که میکنید زشت و نـاپسند است. و خدا به انجام همچون کاری دستور نمیدهد.
(أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که (مستند و دلیـل صحّت آن را) نمیدانید؟.
یعنی: آیا سخنانی به یزدان نسبت میدهید که از صحّت آنها آگاه نیستید؟ خداوند بزرگوار سپس میفرماید:
(قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ).
بگو: پروردگارم (همگان را در هـر زمـان و مکـانی) بـه دادگری فرمان داده است.
قسط، یعنی دادگری و استقامت:
(وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
و (دستور او) این (است) که در هر عبادتی رو به خدا کنید و از وی مخلصانه اطاعت نمائید و او را صادقانه بپرستید.
یعنی: به شما دستور فرموده است در عبادت او در عبادتگاهها اسـتقامت داشـته باشید. و آن پیروی از پیغمبران مؤیّد به معجزات است در چیزی که از جانب یزدان میرسانند، و در چیزی که از آن از سوی خدا خبر میدهند، و اخلاص در عبادت و پرستش خدا است. چه خدای بزرگوار کاری را نمیپذیرد تا در آن، این دو اصل نباشد: ١- درست باشد و موافق با شریعت خدا باشد. ٢ - از شرک پالوده باشد و شـرک آمـیزۀ آن نباشد».
در رویاروی شدن با ایـن واقعیّت جاهلی در امور قانونگذاری برای عبادت، و طواف، و لباس - افزون بر چیزی که به آداب و رسومی مثل این، راجع به خوراک داشتند و گمان میبردند که نـاشی از شریعت یـزدان است و از جملۀ شریعت یزدان نبود - در رویاروئی با این چنین واقعیّتی، اینگونه پـیروهائی بر داسـتان نخستین انسانها زده میشود. سخن از خوردن میوههای بهشت - مگر چیزی که خدا حرام کرده است - به میان میآید. و به ویژه از لباس سخن میرود که اهریمن آن را از تن آدم و همسرش با گول زدن آنان و خورانـدن میوۀ درخت ممنوعه بدیشان بیرون میآورد. از حیا و شرم فطری آدم و حوّاء از کشف عورت، سخن به میان مـیآید، و از جـمعآوری برگ درخـتان بهشت و پوشاندن عورت با آنها صحبت میگردد.
پس ذکر رخدادهای داستان، و چیزهائی که در نخستین پیرو آن، آمده است، به علّت رویـاروئی عملی با واقعیّت معیّنی در جاهلیّت بوده است.
این داستان در موارد دیگری از قرآن، و در سورههای دیگری که آمده است به خاطر رویاروئی با حـالتهای دیگری ذکر شده است. موقعیّتها و صحنههائی از ایـن داستان ذکر میشود، و بعد از آنها بیانها و پـیروهائی میآید و با حالتهای تازه رویاروی میگردد... تـمام قرآن حقّ است و خلافی در آن نیست... امّا تفصیلات قرآنی برای رویاروئی با واقعیّتهای زنـدگی انسـانها مقتضی این گزینش و هماهنگی در حلقههای زنجیرۀ داستان در هر موردی از موارد آن بوده است، و طبیعت فضا و موضوع آن در هر صحنهای، چنین بخش و چنین قسمتی را ایجاب میکرده است. [2]
(یَابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).
ای آدمیزادگان، ما لباسی برای شما درست کردهایم که عورات شما را میپوشاند، و لبـاس زینتی را (بـرایتان ساختهایم که خود را بدان میآرائید. امّا باید بدانید که) لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است (که انسان خود را بدان مـیآرایـد و خویشتن را از عذاب آخرت میرهاند). این (آفرینش لباسهای ظاهری و بـاطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است تا بندگان مـتذکّر (نعمتهای پروردگار) شوند.
این نداء در سایۀ صحنهای ذکر میگردد که در داستان بیان گردید، صحنۀ لخت شدن و بیرون افتادن عورت و پوشاندن آن با جمعآوری برگهای درختان بهشت و افکندن آنها بر روی آن ... این هم نتیجۀ خطا بود... خطای در نـافرمانی از دسـتور خدا، و خوردن چیز ممنوعی که خدا از آن نهی فرموده بود... امّا خطا آن خطائی نیست که افسـانههای «کتاب مقدّس» از آن صحبت میکند. آن خطائی هم نیست که جـهانبینیها و اندیشههای هنری غربی ناشی از آن افسانهها، و ناشی از پیامهای زهرآگین «فروید» لبریز از آن است... این خـطا، خوردن از «درخت مـعرفت» هم نـیست که افسانههای عهد قدیم میگویند و بیان میدارنـد که غیرت یزدان و ترس او نگذاشت انسان هـم از درخت حیات بخورد و یکی از خدایان گردد، همانگونه که این افسانه گمان میبرد.[3] - خدای سبحان بسی والاتر از اینگفتارها و پنداشـتهای ایشـان است - ایـن خطا، نزدیکی زناشوئی هم نیست، بدانگونه که خیالهای هنر اروپائی پیوسته پیرامون لجنزار گل و لای جنسی در گشت و گذار است تا به وسیلۀ آن همۀ فعالیّتهای زندگی را توجیه و تفسیر کنند و همۀ پویائیها را ثمرۀ آن بشمار آورند همانگونه که فروید یهودی، بدیشان آموخته است.
در رویاروئی صحنۀ لخت شدنی که به دنبال خطا آمده است، و در رویاروئی با لخت شدنی که مشرکان در جاهلیّت انجام میدادند، روند قرآنی در این نداء نعمت خدا بر انسان را ذکر میکند و میگوید یزدان به انسانها تهیۀ لباس را آموخته است و این کار را برایشان ساده نموده است، لباسی که عورتهای پـیدا را میپوشاند. گذشته از آن، پوشاندن عورت، وسیلۀ زینت و زیبائی میگردد، و جای زشتی لختی و پلشتی آن را میگیرد. بدین لحاظ است که یزدان میفرماید: «اَنْزَلْنَا» یعنی در تنزیل برایتان مشروع کردهایم... لباس گاهی بر چیزی اطلاق میشود که عورت را پنهان و پوشیده میسازد. در این صورت مراد جامههای زیرین است. ریاش نیز گاهی بر چیزی اطلاق میشود که سراسر تن را بپوشاند و بدان خود را بیارایند. در این صورت مراد جامههای روئین، یعنی بیرون است. گاهی هم ریاش بر زندگی خوش و خرّم، و بر نعمت و دارائی اطلاق میشود... همۀ ایـن مـعانی و مفاهیم هـم مـتداخل و مـتلازم یکدیگرند:
(یَابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً).
ای آدمیزادگان، ما لباسی برای شما درست کردهایم که عورات شما را میپوشاند، و لبـاس زینتی را (بـرایـتان ساختهایم که خود را بدان میآرائید).
در اینجا از «لباس تقوا» سخن میرود، و خدا آن را «خیر» مینامد:
(وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیَاتِ اللّهِ).
لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است (که انسان خود را بدان مــیآرایـد و خـویشتن را از عذاب آخـرت میرهاند). این (آفرینش لباسهای ظاهری و بـاطنی) از نشانههای (فضل و رحمت) خدا است.
عبدالرحمن پسر اسلم گفته است: «از خدا میترسد و عورت خود را پوشیده میدارد، این است لباس تقوا». میان شرع خدا در مورد پوشیدن لباس برای پنهان داشتن عورتها، و زینت و آرایش حاصل شدن، و میان تقوا و پرهیزگاری، ملازمت است... هر دوی آنها لباس است. تقوا عورتهای دل را میپوشاند و دل را زیـنت میدهد، و جامۀ معمولی عورتهای تن را میپوشاند و تـن را زیـنت میبخشد. هر دوی آنها هـم مـلازم همدیگرند. چه از احساس تقوا و ترس از خدا و شرم و حیاء از او، احساس زشت شمردن لخت بودن بـدن و شرم و حیاء کردن از عریان شـدن، به انسان دست میدهد. کسی که از خدا شرم نکند و از او نـهراسد، برای وی مهمّ نیست که لخت و عریان شود و دیگران را نیز به لخت شدن و عریان بودن فراخوانـد... لخت شدن و عریان بودن از حیاء و تقوا، و از لباس و جامه، خلاصه کشف عورت!
پوشاندن تن، حیاء است. حیاء و شرمی است که تنها اصطلاح و عرف محیط نیست - همانگونه که بوقهای مسلّط بر حــیاء و شرم و عـفّت مـردمان، فریاد برمیآورند و میانگارند تا انسانیّت ایشان را خراب و ویران کنند، برابر نقشۀ یهودیگری پست و زشـتی که مقرّرات فرزانگان صـهیون مـتضمّن آن است - بلکه پوشاندن تن فطرتی است که یزدان مردمان را بر آن سرشته است و در هستی آدمیزادگان به ودیعت گذاشته است. افزون بر آن، این شـریعت یـزدان است و آن را برای انسانها فرستاده است و ایشان را توانای بر اجراء آن فرموده است به وسیلۀ نیروها و روزیـهائی که در زمین مسخّر آنان کرده است.
یزدان جهان مردمان را به نعمت خود بدیشان تذکّر میدهد، نعمتی که قانون جامه و ستر عورت است. این قانون الهی برای حفظ انسانیّت آدمیزادگان است. ایـن نعمت سترگ خداوند بزرگ نمیگذارد انسانیّت آدمیان فرو پاشد و به عرف و خوی چهارپایان سـقوط کـند. برای حفظ انسانیّت ایشان، ابزار و وسائلی را در اختیار آنان گذاشته است و بر اسباب و آلاتی توانایشان نموده است:
(لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).
تا بندگان متذکّر (نعمتهای یزدان) شوند.
با توجّه بدین امر، مسلمان میتواند میان یورش سختی که متوجّه حیاء و شرم مردمان و اخلاق ایشان است، و میان دعوت ظاهر و فراخوانی آشکار مردمان به لخت کردن بدنهایشان - به نام زیـنت و تمدّن و عشـق و محبّت - و میان نقشۀ صهیونیستی برای خراب و ویران کردن انسانیّت انسانها، و شتاب آنان در بیبند و باری و فروپاشی اخلاقی، برای بندۀ ملک و مملکت صهیون کردنشان، ربط و پیوند دهد. آنگاه همۀ اینها را ربط و پیوند دهد با نقشهای که پیریزی و تهیّه دیـده شـده است برای قطع کلّی و یکجای ریشههای باقی و برجای این آئین که به شکل پیچیده و مرموزی در ژرفای دلها و جانها قرار دارد. برای رسیدن بدین منظور، کلنگهای تخریب و ویرانگری را متوجّه ریشهها میسازد. ایـن تاخت بزهکارانۀ زشت و پلشت را میآغازد با لختی دل و درون، و لختی بدن و بیرون، لخت شدنی که قلمها و دستگاههائی که برای شیاطین یهود در همه جا کار میکنند، دیگران را به سوی آن میخوانـند. زیـنت «انسانیّت» ستر عـورت و لباس پوشیدن است، در صورتی که زینت «حیوانیّت» لخت بودن است... ولیکن «آدمیزادگان» در این زمان به عقب مـاندگی جاهلیّتی برمیگردند که ایشان را به دنـیای حیوانـی بـرگشت میدهد. دیگر این را فراموش میکنند که یزدان با حفظ انسانیّت ایشان بدیشان لطف فرموده است و بـدانـان نعمت روا دیده است.
(یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ. وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ. قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ. فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ).
ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان گونه کـه پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از (تــن) ایشــان بــیرون ســاخت تــا عورتهایشان را بدیشان نماید. شیطان و همداستانش شما را میبینند، در صورتی که شما آنـها را نمیبینید (لذا از راههای گوناگون و به شیوههای مختلفی که نهان از دید شما است بر شما یورش میآورند. بـاید چنین دشمنانی را پائید و از کید و مکرشان تـرسید. بـا ایـن توضیح که آنان بر مؤمنان تسـلط نـدارند و بلکه) مـا شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند (یعنی اهریمنان تنها بر غیر مؤمنان تسـلّط دارند. کافران) وقتی که کار زشتی (هـمچون شـرک و طـواف کــعبه را در حـال بـرهنگی) انجام مـیدهند، میگویند: پدران خود را بر این کار دیدهایم (و نیاکانمان را بر این روش و برنامه یافتهایم و ما به دنبال آنان رفته و از ایشـان پـیروی مـیکنیم) و خدا مـا را بـدان دستور داده است! بگو (ای پـیغمبر): خداونـد بـه کـار زشت دستور نـمیدهد. آیـا چیزی را بـه خدا نسبت میدهید که (مستند و دلیل صحّت آن را) نمیدانید؟ بگو: پروردگارم (همگان را در هـر زمـانی و مکـانی) بـه دادگری فرمان داده است، و (دستور او) این (است) که در هر عبادتی رو به خدا کنید و از وی مخلصانه اطاعت نمائید و او را صادقانه بپرستید. خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است، (به همان سادگی پس از مرگ شما را زنده میکند و بـه سـوی او) بـرمیگردید. (در آن وقت کـه بــه سـوی او بـرمیگردید، دو گروه خواهید بـود:) گروهی کـه (خداونـد ایشـان را مـوفّق گردانده است و به سبب پیروی از رهـنمود پـیغمبران) هدایتشان بخشیده است، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شدهانـد، چرا که بـه جـای یـزدان شیاطین را به دوستی و سروری گرفتهاند و خویشتن را راه یافته پنداشتهاند.
این دومین نداء و فریاد خطاب به آدمیزادگان است، در توقّف پیروی که بر داستان پدر و مادرشان میآید، و در نگاه گذرائی که به جریان رخداد آن دو با اهریمن انداخته میشود. در صحنهای که دشمنشان آن دو را گـرفتار آن میگردانـد، به سبب ایـن که فرمان خداوندگارشان را فراموش میکنند و به وسـوسۀ دشمنشان گوش فرا میدهند.
این نداء و فریاد مفهوم میگردد با سخنی که از آداب و رسوم جاهلیّت عربی در داستان لخت شدن به هنگام طواف خانۀ خدا داشتیم، و آنان گمان میبردند آنچه را که پدران و مادران خود را بر آن دیدهاند، فرمان یزدان و شرع خداوند مهربان است!
نخستین نداء و فریاد، یـادآوری مردمان بود بدان صحنهای که پدر و مـادرشان رنـج آن را چشـیدند، و یادآور نعمت یزدان است که خلعتِ نوعی جامه است که عورت را میپوشاند، و ارمغانِ نوعی جامۀ دیگر است که میتوان بدان خود را زینت داد و آراست... ولی این دومین نداء و فریاد، بر حذر داشتن آدمیزادگان بطور عام، و مشرکانی است که پیش از دیگران اسلام با آنان روبرو میگردد. بدیشان میگوید که خویشتن را بپایند و خود را تسلیم اهریمن ننمایند در برنامهها و قانونها و مقرّرات و آداب و رسومی که برای خویش برمیگزبنند و در پیش میگیرند. اگر خویشتن را تسلیم وسوسهها و خواستهای اهریم کنند ایشان را به مصیبت و بلا گرفتار خواهد کرد - همانگونه که قبلًا با پدر و مادرشان چنین کرده است و از بهشت بیرونشان انداخته است و جـامهها را از تنشان بدر آورده است تـا عورتهایشان را به خـودشان بنمایاند - چه لختی و کشف عورتی که در پیش میگیرند - لختی و کشف عورت که قالب و سیمای هر جاهلیّتی در گذشته و حال است - کاری ازکارهای فتنهگرانۀ اهریمنانه است، و گام برداشتن در راه پیاده کردن نقشۀ دشمن کینهتوزشان شـیطان در گمراهسـازی آدم و فرزندان او است. گمراهسـازی و نیرنگبازی اهریمن هـم گـوشهای از پیکاری است که هرگز میان انسان و دشمنش نمیگسلد، و شـعلۀ جـنگ آن خـاموش نـمیگردد. پس باید آدمیزادگان به دشمنشان اجازه ندهند که ایشان را گول بزند و بلا زده کند، و در این پیکار بر آنان ییروز گردد، و در پایان این گشت و گذار، دورخ را از آنان پـر گرداند.
(یَابَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا).
ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از (تن) ایشان بیرون ساخت تا عوراتشان را بدیشان بنماید.
برای بیشتر برحذر داشتن ایشان، و برانگیختن پرهیز و حذر در ایشان، پروردگارشان بدیشان خبر میدهد که اهریمن و دار و دستهاش شما را به نحوی میبینند، ولی شما ایشان را نمیبینید. در این صورت اهریمن پرفتنه و آشوب و بلازده و گرفتار کردنشان با وسائل پـنهان توانائی بیشتری دارد. آنان به احتیاط بیشتری نـیاز دارند و باید بیداری و هوشیاری خود را چندین برابر بنمایند، و پیوسته برحذر باشند، تا ایشـان را در حین غفلت به دام نیندازد و ناگهانی بر سرشان نتازد:
(إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ).
شیطان و همدستانش شما را میبینند، در صورتی کـه شما آنها را نمیبینید.
سپس نوای مؤثّر الهام بخشی برای پرهیختن و پـاییدن درمیگیرد... خداوند سبحان شـیاطین را سـرپرستان و دوستان کسانی میکند که ایمان نمیآورند... واویلا به حال کسی که دشمن او سرپرست و دوست وی گردد! در این صورت شیطان بر او چیره میشود و خوارش میکند و رام خودش میگرداند و هر کجا که بخواهد او را به دنبال خود میکشد، بدون این که یـار و یـاوری داشته باشد، و بدون این که خدا از او حمایت و حفاظت فرماید:
(إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ).
ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی سـاختهایـم کـه ایمان نمیآورند (یعنی اهـریمنان تنها بـر غیرمؤمنان تسلّط دارند).
این حقیقتی است. قطعًا شیطان سرپرست و یار کسانی است که ایمان نمیآورند، همانگونه که خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان میآورند... واقعاً حقیقت هراسناکی است، و دارای نتائج هراسانگیزی است... به همین صورت، بدون قید و قیود، سـهل و ساده ذکر میشود. مشرکان با آن بسان یک حالت روزمرّه و یک رخداد معمولی برخورد میکنند. امّـا مـا مـیبینیم که سرپرستی و دوستی شیطان چگونه خواهد بود. چگونه در جهانبینیها و اندیشههای مردمان و زندگی ایشـان کارگر واقع میشود و اثر خـود را مـیبخشد... ایـن نمونهای از آن است:
(وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا).
(کافران) وقتی که کار زشتی (همچون شرک و طـواف کعبه را در حال بـرهنگی) انجام مـیدادند، مـیگفتند: پدران خود را بر این کار دیدهایم (و نیاکانمان را بر این روش و برنامه یافتهایم و ما به دنبال آنـان رفته و از ایشان پیروی میکنیم) و خدا مـا را بدان دستور داده است.
این چیزی بود که مشرکان عرب میکردند و میگفتند. به گناه لختیگری در طواف بیت الله دست مییازیدند، هر چند که زنان هم در میان ایشان میبودند. گمان هم میبردند که خدا این چنین کار پلشتی را بدیشان دستور داده است. میگفتند: خدا به نیاکانشان بدان دستور داده است و نیاکانشان آن را اجراء کردهاند. نیاکانشان هم آن را بدیشان سفارش نمودهاند و آنان هم سفارش نیاکان خود را انجام میدهند.
مشرکان عرب با وجود شرکی که میورزیدند همچون جاهلیّتهای جدید به خود نمیبالیدند و لاف نمیزدند. جاهلیّتهای جدید متکبّرانه و لاف زنان میگویند: دین را با امور زندگی چه کار؟ همچنین گمان میبرند که بجای خدا حقّ دارند اوضـاع و شـرائـع و مـعیارها و مقیاسها و ارزشها و عادات و آداب را از پـیش خود ترتیب دهند و قوانین و مقرّرات وضع کـنند... آنـان دروغ شـاخدار میگفتند و افتراء نابهنجار فراهم میدیدند و شریعت را تهیّه و ترتیب میدادند، سپس میگفتند: یزدان ما را بدان دستور داده است! چه بسا نقشۀ این جاهلیّتهای جدید، پستتر و کثیفتر از کار مشرکان عرب آن روزگار باشد. زیرا با ایـن عـمل، جاهلیّت عرب کسانی را گول میزد و میفریفت که در دلهایشان اثری از عاطفۀ دینی بر جای و ماندگار بود. به مردمان چنین القاء و الهام میکرد که این شریعت از جانب یزدان است... در هر صورت جاهلیّت عرب تکبّر و خودستائی کمتری از کسانی داشت که امروزه گمان میبرند حقّ دارند بجای خدا برای مردمان قانونگذاری کنند و راه و رسم تعیین نمایند برابر چیزهائی که برای ایشان مصلحت میدانند!
یزدان سبحان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود دستور میدهد این افتراء به خدا را تکذیبکند، و سرشت شریعت یزدان را بیان گرداند و بگوید که شریعت خدا کارهای زشت و پلشت را نمیپسندد، و خدا به کارهای زشت و پلشت دستور نمیدهد:
(قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَیَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
(ای پیغمبر) بگو: خداوند به کار زشت دستور نمیدهد. آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که (مسـتند و دلیـل صحّت آن را) نمیدانید؟.
به هیچ وجه خدا به انجام کار زشت دستور نمیدهد... «فاحشة»: به هر چیزی گفته میشود که فـاحش گردد، یعنی از حدّ بگذرد. لختی از جملۀ چنین کارهای زشتی است و یزدان به انجام آن دستور نمیدهد. چگونه خدا دستور میدهد به حدود و ثغور او تعدّی و تجاوز شود؟ و با دستوری که به پوشیدن بدن و سـتر عورت داده است، و با فرمانی که برای تقوا و پرهیزگاری صادر کرده است، مخالفت شود؟ اصلًا چه کسی ایشان را از این دستور خدا آگاه نموده است؟ اوامر و قوانین خدا با ادّعاء فراهم نمیآید. اوامر و قوانین خدا در کتابهایش ذکر شده است که برای پیغمبران خود فرستاده است. منبع دیگری وجود ندارد تا از آن، گفتار و شریعت خدا را استخراج و فهم کرد. هیچ کسی را نسزد که گمان برد و بگوید این کار از زمرۀ شریعت خدا است، مگر این که آن را مستند به کتاب خدا و به تبلیغ پیغمبر خدا کند. چه کسی در بارۀ دین خدا صحبت میکند، به عـلم و اطّلاعی استناد میکند که با فرمودۀ یزدان مؤیّد و مؤکّد است. اگر چنین نباشد و هر کسی هر چه خواست بگوید و گمان برد آنچه میگوید جزو آئین یزدان است، هرج و مرج و نابسامانی و پریشانگوئی شگفتی پدیدار و آشکار میشود که مگو!
قطعاً جاهلیّت همان جاهلیّت است. جاهلیّت پـیوسته ویژگیهای بنیادین خود را حفظ میکند. هر زمان که مردمان به جاهلیّت برگردند، با وجود فاصلۀ زمانی و مکانی، سـخنان مشابه و همگونی میگویند، و جهانبینیها و اندیشههای همسان و همنواختی خواهند داشت.
در این جاهلیّتی که امروزه در آن بسر میبریم، پیوسته یکی میآید و به دروغگوئی و افتراء میپردازد و آنچه هوا و هوسش بر او دیکته کند میگوید. سپس ادّعـاء میکند چیزی را که میگوید شریعت خدا است!! یکی دیگر میآید و مستکبرانه با پر روئی ژاژخائی میکند و اوامر دین را زشت میشمارد، و نواهی نصّ قرآن و فرمودۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یـزدان را نـاپسند مـیداند، و میگوید: دین ممکن نیست چنین و چنان باشد! ممکن نیست دین به چنین و چنان چیزی دستور دهـد! دیـن ممکن نیست از چنین و چنان چیزی نهی کند!... حجّت و دلیل او در این موارد تنها هوا و هوس خودش است و بس!!!
(أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
آیا چیزی را به خدا نسبت میدهید که (مستند و دلیل صحّت آن را) نمیدانید؟.
خداوند پس از آن که ادّعای ایشان را زشت میشمارد که میگفتند: خدا ما را بدین کار زشت و گناه آلود دستور داده است! برای آنان روشن میکند که دستور خدا درست عکس کار ایشان و در جهت مخالف با آن صادر شده است... یـزدان مـردمان را به دادگری و میانهروی در همۀ کارها میخواند، نه این که ایشان را به زشتی و پلشتی و تعدّی و تجاوز بخواند. خدا دستور داده است به ماندن بر راسـتای راه برنامۀ یزدان در عبادات و مراسم دینی، و یاری جستن از چیزی که در کتاب خدا است و بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل شده است، و مسائل را نابسامان رها نکرده است و به دست هرج و مرج نسپرده است، تا هر انسانی بیاید و برابر هوا و هوسش دربارۀ امور زندگی صحبت کند و سپس گمان برد که این از سوی یزدان است و فرمان خدای مهربان! خداوند دستور فرموده است دینداری و پرستش باید خالصانه برای خدا باشد، و عبودیّت و بندگی کاملًا برای خدا شود. لذا کسی نباید به خاطر کسی و برای کسی دینداری و پرستش کند، و کسی نباید به خاطر خودِ شخص از کسی فرمانبرداری نماید:
(قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
بگو: پروردگارم (همگان را در هـر زمـان و مکـانی) بـه دادگری فرمان داده است، و (دستور او) این (است) که در هر عبادتی رو به خدا کنید و از وی مخلصانه اطاعت نمائید و او را صادقانه بپرستید.
این چیزی است که یزدان بدان دستور داده است، و این چیز کاملًا مخالف چیزی است که آنان بر آن بودند... مخالف است با پیروی ایشان از نیاکانشان و از قوانینی که بندگانی چون خودشان آنها را وضع و مقرّر کردهاند، و حال این که ادّعاء دارند که خدا این چیزها را بدیشان دستور داده است... همچنین مخالف است با لخـتی و برهنگی و کشف عـورت. در صورتی که یزدان بر مردمان منّت مینهد به این که جامه برایشان ترتیب داده است و ساختن و پوشیدن لباس را بدیشان آموخته است. جامهای که زیـرپوش است و عورتهایشان را میپوشاند، و همچنین جامهای که روپوش است و خود را بدان میآرایند... مخالف است هـمچنین با این شرکی که میورزند، شرکی که حاصل آمیختن و آلودن منابع قـانونگذاری و شـریعتشان بـرای حیات و زنـدگی و پرستش و عبادتشان است.
در این مقطع بیان، پند و اندرز و بیم و تهدید به میان میآید. برایشان اشارهای میکند و نگاهی میاندازد به معاد و برگشت به سوی یـزدان، پس از پـایان گرفتن مدّت عمرشان، مدّتی که برای امتحان ایشـان تـعیین گردیده است. پس از سررسید عمرشان صحنهای را تشکیل میدهند. در این صحنه دو گروه خواهند بود: گروهی از ایشان از فرمان یزدان پیروی کرده است، و گروهی از آنان از فرمان شیطان پیروی نموده است:
(کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ. فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ).
خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است، (به همان سادگی پس از مرگ شما را زنده مـیکند و بـه سـوی او) بـرمیگردید. (در آن وقت که بـه سـوی او برمیگردید، دو گروه خواهید بود:) گروهی که (خداوند ایشان را موفّق گردانده است و بـه سبب پیروی از رهنمود پیغمبران) هدایتشان بخشیده است، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شدهاند، چرا که بــه جای یزدان شیاطین را به دوسـتی و سروری گرفتهاند و خویشتن را راه یافته پنداشتهاند.
این برداشت شـگفت یگانهای است که نقطۀ آغاز و نقطۀ پایان کوچ بزرگ را یکجا گرد میآورد، نقطۀ روان شدن در آغاز کوچ، و نقطۀ نهائی پایان کوچ:
(کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ).
خداوند همان گونه که شما را در آغاز آفریده است، (به همان سادگی پس از مرگ شما را زنـده مـیکند و بــه سوی او) برمیگردید.
کوچ را دو گروه آغاز کرده بودند: آدم و همسرش، و شیطان و دار و دستهاش. به همین شکلی برخواهند گشت. گروهی مطیعان هستند که با پدرشان آدم و مادرشان حوّاء بسر خواهند برد. این گروه تسلیم فرمان یزدان بودهاند و به خدا ایمان داشتهاند و از دستور خدا فرمانبرداری کردهاند. گروه دیگری نافرمایان هستند که با ابلیس و دار و دستهاش برخواهند گشت و پروردگار دورخ را از ایشان پر و لبریز میکند به سبب ایـن که ابلیس را به دوستی گرفتهاند و سرپرستی او را بر خود پذیرفتهاند، در حالی که گمان بردهاند که کار نـیک کردهاند و راهیاب بودهاند.
خداوند کسانی را هدایت میبخشد که سرپرستی و دوستی او را بر خود پذیرفتهاند، و گمراه میسازد کسانی را که سرپرستی و دوستی شیطان را بر خود پذیرفتهاند... هم ایـنک هـر دو گروه در دو کاروان جداگانه برمیگردند:
(فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ).
(در آن وقت کـه بــه سـوی او بـرمیگردید، دو گروه خواهید بـود:) گروهی کـه (خداونـد ایشـان را مـوفّق گردانده است و به سبب پیروی از رهنمود پـیغمبران) هدایتشان بخشیده است، و گروهی که درخور گمراهی گردیده و سرگشته شدهانـد، چـرا کـه بـه جـای یزدان شیاطین را به دوستی و سروری گرفتهاند و خویشتن را راه یافته پنداشتهاند.
هم اینک آنان برمیگردند. در یک لحظه آغاز و انجام کوچ پدیدار میآید... این شیوۀ قرآن است. شیوهای است که غیر ممکن است در شیوۀ دیگری جز شـیوۀ قرآن، پدیدار و نمودارگردد.
*
دیگر باره در این توقّف نیز «آدمیزادگان» فریاد زده میشوند. این فریاد بلند میگردد پیش از این که روند قرآنی کوچ طولانی را دنبال کند، کوچی که در راستای راه پیریزی شده و آماده، ادامه مییابد:
(یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
ای آدمیزادگان! در هر نمازگاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مـادی کـه عـورت شـما را بـپوشاند، و بـا لبـاس معنوی که تقوا نام دارد) بیارائید، و بخورید و بـنوشید ولی اسراف و زیادهروی مکنید که خداوند مسرفان و زیـاده روی کنندگان را دوست نـمیدارد. (ای محمّد زشتی کارِ افتراء و تـحلیل و تـحریم را بـدیشان خـاطر نشان ساز و به آنان) بگو: چه کسی زینتهای الهی را که بــرای بندگانش آفـریده است و هـمچنین مـواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این (نعمتها و مـوهبتـهای حـلال و) چـیزهای پـاکیزه، بـرای افراد بــاایــمان در ایــن جـهان آفــریده است (و دیگران نمیبایست از آن استفاده کنند. ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست! و این هـم از رحمت واسعۀ خدا و لطف او است. امّا) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد (و دیگران بکلّی از آنها محروم میگردند). این چنین آیـات (خود را دربـارۀ احکام حلال و حرام) برای کسـانی تـوضیح و تشـریح میکنیم که آگاهند و میفهمند. بگو: خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار (چون زنا) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی کـه پـوشیده انـجام گیرد و پنهان مـاند، و (هـر نـوع) بزهکاری را و ستمگری (بر مردم) را که بـه هیچ وجـه درست نیست، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیّت آن چیز در دست باشد، و این که به دروغ از زبان خدا چیزی را (دربارۀ تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحّت و سقم آن را) نمیدانید.
تأکید بعد از تأکید در میرسد بر حقائق بنیادین عقیده، در رویاروئی با چیزی که عربهای مشرک در جاهلیّت خود بر آن بودند. این امر هـنگامی روی میدهد که روند قرآنی جملگی آدمیزادگان را فریاد میدارد، و نیز زمانی صورت میگیرد که با داستان بزرگ بشریّت رویاروی میشود.
آشکارترین این حقائق، پیوند میان چیزی است که از چیزهای پاکیزه و حلال تحریم میکردند، بدون اجازۀ خدا و بدون هرگونه شرع و شریعتی، چیزهای پاکیزه و حلالی که خدا آنها را برای استفادۀ بندگان خود آفریده است و پدیدار کرده است، و پیوند میان شرک کسی که مستقیماً این تحریم را بوجود میآورد و زبان بدین تحریم میگشود، و از سوی خدا بدون علم و آکاهی چیزهائی میگفت، و همچنین چیزهائی از این نوع گمان میبرد.
یزدان ایشان را فریاد میدارد که از جامههائی که برایشان آفریده است زینت خود را برگیرند و خویشتن را بدین جامههائی بیارایند که ظاهر بدن را میپوشانند. بدان هنگام که به عبادتی سـرگرم مـیشوند، از جمله طواف، طوافی که عربهای جاهلی، لخت و برهنه بدان میپرداختند، و در آن لباسهائی را تحریم میکردند که خدا تحریم نفرموده بود، نه تنها تحریم نـفرموده بود، بلکه با آفرینش و در دسترس قرار دادن جـامهها بر بندگان لطف فرموده است. پس سزاوار است خدا را با اطاعت از چیزی که بر آنان نازل کـرده است پـرستش کنند، و جامهها را به تن کنند، نه این که از تن بیرون کنند، و گناه نورزند و ناشایست نگویند و ناشایست نکنند:
(یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ).
ای آدمیزادگان! در هر نمازگاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مـادی کـه عورت شما را بـپوشاند، و بـا لبـاس معنوی که تقوا نام دارد) بیارائید.
همچنین ایشان را فریاد میدارد که از خوراک و طعام و نوشیدنی پاک و حلال، بدون اسـراف و زیـادهروی، استفاده بکنند و لذّت ببرند:
(کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).
بخورید و بنوشید ولی اسراف و زیادهروی مکـنید کـه خـداونـد مسـرفان و زیـاده روی کنندگان را دوست نمیدارد.
روایت شده است که قریشیها بدعت دیگری نیز پدید آورده بودند. بسی از خوراکیها را تحریم کرده بودند همانگونه که بعضی از لباسها را تحریم نموده بودند. در صحیح مسلم از هشام روایت شده است که او از عروه، و عروه از پدرش نقل میکند که گفته است:
«عربها برهنه خانۀ خدا را طواف میکردند مگر حُمس. حمس، قریشیها و فرزندان ایشان بودند. عربها لخت و برهنه خانۀ خدا را طواف میکردند، مگر این که از میان حمس کسی جامهای بدیشان میداد. مردان حمس به سائر مردان، و زنان حمس به سائر زنان، لباس میدادند. افراد حمس از مزدلفه بیرون نمیآمدند، بدان هنگام که مردمان به عرفات میرفتند و در آنجا بسر میبردند. میگفتند: ما ساکنان حرم هستیم، کسی از عربها حقّ ندارد طواف کند مگر در جامۀ ما، و وقتی که کسی به سرزمین ما وارد شد، در سرزمین ما حقّ ندارد خوراکی بخورد مگر از خوراک ما. کسی که در مکّه دوستی نمیداشت که بدو جامه عاریه دهد، و پول و پـارهای نمیداشت که با آن جامهای را کرایه کند، یکی از دو کار را میبایستی بکند: یا لخت و عریان خانۀ خدا را طواف کند، و یا در جامههای خود خانۀ خدا را طـواف کند. وقتی که طواف به پایان میآمد، جامههای خود را به دور میانداخت و کسی آنها را برنمیداشت. ایـن چنین جامههائی را دور انداخته میگفتند».
در تفسیر قرطبی به نام «احکام القرآن» آمده است: «گفتهاند که عربها در دورۀ جاهلیّت در مواسـم حجّ چربی نمیخوردند، و به خوردن خوراک اندکی بسنده مـیکردند، و لخت و عـریان خـانۀ خـدا را طواف مینمودند. پس بدیشان دستور داده شد:
(خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا).
در هر نمازگاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مادی که عورت شما را بپوشاند، و با لباس معنوی که تقوا نـام دارد) بــیارائـید، و بخورید و بـنوشید ولی اسـراف و زیادهروی مکنید.
یعنی در تحریم چیزی که بر شـما حرام نبوده است اسراف مکنید». اسراف با تجاوز از حدّ و مرز صورت میگیرد، همانگـونه که با تـحریم حلال صورت میپذیرد. هر دوی اینها از حدّ و مـرز تـجاوز کردن است، این به اعتباری، و آن به اعتبار دیگری.
روند قرآنی به دعوت استفادۀ از زینت بسنده نمیکند. بلکه مردمان را فرا میخواند به استفاده و بهرهمندی از خوراک و نوشیدنی پاک و حلال. نه تنها دعوت به لذّت بردن و استفاده کردن میکند، بلکه بر مـردمان زشت میشمارد که بر خود تحریم کنند زیـنتی را که برای ایشان آفریده است و خوراکیهای پاکیزهای را که بهرۀ ایشان فرموده است. چه تحریم و تـحلیل چیزی جائز نیست مگر با رهنمود شرع و شریعت یزدان:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ).
بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پـاکیزه را تـحریم کرده است؟.
به دنبال این پرسش انکاری، سخن میرود از زیـنت لباس، و از این روزیهای پاک. روزیهای پـاکی که استفادۀ از آنها حقّ کسانی است که ایمان آوردهاند - به حکم ایمانشان به پروردگارشان که روزیـها را برای آنان فراهم و پدیدار کرده است - اگر هم در این دنیا با آنان دیگران هم از آن روزیها استفاده میکنند، روزیها در جهان آخرت دربست در اختیار ایشان قرار میگیرد و کـافران بهرهای از روزیها ندارنـد و با مؤمنان نمیتوانند از آنها بهرهمند شوند:
(قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ).
بگو: این (نعمتها و موهبتهای حلال و) چیزهای پاکیزه را برای افراد باایمان در این جهان آفریده است. در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد (و دیگران بکلّی از آنها محروم میگردند).
در آخرت، کار بدین مـنوال نـیست. بدین معنی کـه کافران ابتداء با مؤمنان در نعمتها شریک شوند، سپس نعمتها بر آنان حرام گردد. بلکه خدا در آخرت هیچ نعمتی از این نعمتها را بدیشان نمیدهد و همه را بر آنان قدغن میکند!
(کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
این چنین آیات (خود را دربارۀ احکام حـلال و حرام) برای کسانی توضیح و تشـریح مـیکنیم که آگاهند و میفهمند.
کسانی که حقیقت این آئین را «میدانند» آنان از ایـن بیان استفاده مینمایند.
چیزی را که خدا واقعاً حرام کرده است، زینت معتدلانۀ جامه نیست، و خوراک و نوشیدنی پاکیزه نیست - اگر با اسراف و تبذیر صرف نشود و برای خودستائی و خود بزرگبینی از آن استفاده نگردد - بلکه خداوند چیزی را حرام کرده است که هم ایـنک عملًا بدان سرگرم هستند:
(قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
بگو: خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار (چـون زنا) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و (هر نوع) بزهکاری را و ستمگری (بر مردم) را که به هیچ وجه درست نیست، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیت آن چیز در دست باشد، و ایـن که بـه دروغ از زبان خدا چیزی را (دربارۀ تـحلیل و تـحریم و غیره) بیان دارید که (صحّت و سقم آن را) نمیدانید.
این چیزی است که خدا حرام کرده است. فواحش اعمال، کارهائی است که از حدود و مـقرّرات خـدا تعدّی و تجاوز کند، چه برای مردمان نمایان باشد و چه پنهان.
اثم، بگونۀ اختصار هـرگونه نافرمانی از یـزدان و سرکشی از دستور او است. بغی به ناحق هـم هـرگونه ظلم و ستمی است که با حقّ و عدالت مخالف است - همانگونه که یزدان جهان نیز بیان فرموده است - و شریک و انباز خدا نمودن هر چیزی است که خدا بدان، نیرو و توان و سلطه و قدرتی با خود در هیچ یک از خصال و صفاتش نداده است. از جملۀ این انبارها چیزی بود که در واقعیّت روزمرۀ عربها روی میداد، و در هر جاهلیّتی هم روی میدهد. و آن، کسی را شریک خدا کردن است تا برای مردمان قوانین و مقرّرات بنگارد و شرع و شریعت بگذارد، و خصال و صفات الوهیّت را پیدا کند و ویژگیهای خداوندگاری را بر دست گیرد. و این که از زبان خدا چیزی را بیان داریـد که راست و درستِ آن را نمیدانید. همچون چیزی که در تحلیل و تحریم میگفتند، و نسبتی که به دستور خدا، بدون دانش و آگاهی و یقین و اطمینان میدادند.
از شگفتیهائی که از احوال و اوضاع مشرکانی روایت شده است که نخستین مخاطبان این آیات بودهاند، و در این فرمودۀ یزدان:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ).
بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است، تحریم کرده است؟.
این پرسش انکاری متوجّه ایشـان بوده است، چیزی است که کلبی روایت کرده است و گفته است:
«هنگامی که مسلمانان جـامه پوشیدند، و بیت الله را طواف کردند، مشرکان به طعنه زدن و عیبجوئی ایشان پرداختند ... پس آیه نازل شد ....».
بنگر که جاهلیّت چه بر سـر اهـل جاهلیّت مـیآورد؟ مردمانی لخت و برهنه خانۀ خدا کعبه را طواف میکنند. فطرتشان تباهی گرفته است و از فطرت سالم منحرف شده است، فطرت سالمی که قرآن مجید از آدم و حوّاء بدان هنگام که در بهشت بسر میبرند روایت میکند:
(فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ).
هنگامی که از آن درخت چشـیدند، عورات خویش را بدیدند، و (برای پوشاندن شرمگاههای خود) شروع به جمعآوری برگهای (درختان) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند.
اینان وقتی که مسلمانان را میبینند که پوشیده و جامه به تن کعبه را طواف میکنند، و از زینت لباس استفاده مینمایند، زینتی که خدا آن را به مردمان عطا و ارمغان فرموده است و بدین وسیله بدیشان لطف فرموده است و خواسته است بزرگوار باشند و ستر عورت کنند، و در آنان ویژگیهای فطرت انسـانیّت با همان سـلامت و زیبائی طبیعی خود رشد پیدا کند و از لختی و برهنگی حیوانی از لحاظ جسم و روح دور و جدا گردند، ایـن چنین کسانی که فطرتشان تباهی گرفته است و به کژ راهه افتاده است، وقتی که مسلمانان را میبینند که در زینت خدادادی و موافق با فطرت سالم خدادادی، کعبه را طواف میکنند «از ایشان عیبجوئی میکنند و ایـن کار را بر آنان ننگ میدانند!»...
جاهلیّت نسبت به مردمان چنین میکند. ایـن چنین، فـطرتها، ذوقها، جـهانبینیها، اندیشهها، ارزشـها، و معیارها و مـقیاسهایشان را مسـخ میکند و دگرگونه میگرداند! جاهلیّت کنونی در این باره بر سر مـردمان چه آورده است بغیر از کاری که جاهلیّت مشرکان عرب بر سر انسانها آورده است؟ در جاهلیّتِ مشرکانِ یونان چه بر سر مـردمان آمده است؟ در جاهلیّت روم بر سرشان چه رفته است؟ در جاهلیّت مشرکانِ ایران چه پیش آمده است؟ اصلًا در جاهلیّتهای گوناگون در گذر زمان و در همه جا و در هر مکان، چه شده است؟
جاهلیّت کنونی چه کاری در حقّ مردم میکند، جز این که آنان را از جامه بدر آورد و ایشان را برهنه کند؟ جز این که تقوا و حیاء را از ایشان بگیرد؟ سپس برهنگی و نـاپرهیزگاری و بیشرمی را پـیشرفت و تـمدّن و تجدّد مآبی بخواند و بنامد. همچنین زنان پوشیدۀ آزادۀ پاکدامن مسلمان را مورد تمسخر قرار دهد و ایشان را «عقب ماندگان» و «کهنهپرستان» و «روستائیان» لقب دهد. مسخ، مسخ است. سرنگونی فطرت، سرنگونی فطرت است. واژگونی معیارها و مقیاسها، واژگونی معیارها و مقیاسها است. گذشته از اینها، خودنمائی و خودستائی خودنمائی و خودستائی است...
(اَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُوْنَ).
مگـر همدیگر را (بـدین گفتهها و کـارها) سـفارش کردهاند؟! نه، بلکه آنان مـردمان طـغیانگری هسـتند (و انگیزۀ وحدت گفتار و کردارشان همان روحیۀ یگانۀ ناپاک طغیانگریشان است. (ذاریات/53)
چه فرقی دارد این برهنگی، سرنگونی، حـیوانیگری، تکبّر و خودستائی، شرک، و خداگونگان امـروزی که بجای خدا برای مردمان قوانین و مقرّرات مینویسند و شرع و شریعت تعیین میکنند، با آن آداب و تـقالید و شرک و خداگونگانی که در قدیم بودهاند؟
اگر مشرکان عرب در کار برهنگی از اربابان زمینی دستور دریافت کردهاند، اربابانی که از جهالت و نادانی ایشان بهرهبرداری میکردند و خردهای ایشان را سبک میشمردند، و در عربستان آن روزی ریاست برخیها در گرو جهالت بعضیها بـود، و در سائر جاهلیّتهای قدیمی که از کـاهنان و پردهداران و رؤسـاء، فـرمان دریافت میکردند، حال به هـمین روال و مـنوال بود، مشرکان مرد و زن امروزی هم در کار لختی و برهنگی از اربابان زمینی دستور دریـافت کنند! اصلًا نمیتوانند نپذیرند و سر خود گیرند.
نمایشگاههای جامهها و طرّاحان آنها، استادان زیبائی و آرایشگـران چـیره دست در هـنرنمائی، و دکانها و آرایشگاههای ایشان، اربابان و خداگونگانی شدهاند که در کمین چنین سفاهت و جهالتی نشستهاند. سفاهت و جهالتی که زنان و مردان جاهلیّت کنونی از خواب غفلت آن به هیچ وجه برنمیخیزند و بیدار نمیگردند. ایـن اربابان و خداگونگان اوامر خود را صـادر میکنند، و گلّههای گوسفندان و چهارپایان برهنه، در همۀ نواحی کرۀ زمین، اطاعت مـیکنند و خوار و رسـوا فرمان میبرند! فرقی نمیکند جامۀ امسال برازندۀ اندام ابن خانم و آن خانم باشد یا نباشد. آداب و مراسم زیبائی و آرایش برای این خانم و آن خانم، سـزاوار و مـناسب باشد یا نباشد. او که کودکانه و حقیرانه اطاعت میکند و فرمان میبرد... از آن اربابان و خداگونگان اطاعت میکند و فرمان میبرد. چون اگر چنین نکند از سـوی چهارپایان شکست خورده و بیاختیار دیگر، «ننگین میگردد و تحقیر میشود»!
در فراسوی نمایشگاههای البسه، مـغازههای زیبائی، آرایشگاهها، گرمی بازار برهنگی و بیحجابی، فیلمها و تصویرها و نـمایشنامهها و داسـتانها، مـجلّهها و روزنامههائی این جملۀ داغ را رهبری میکنند، و بعضی از این مجلّهها یا داسـتانها در کـار لختی و برهنگی مجالس عیش و نوش، فـاحشه خانههای مـتحرّکـی میشوند که بیحیائی و بیشرمی را به همه جا میبرند. بلی چه کسانی در فراسوی همۀ اینها چمباتمه زدهاند؟ کسانی که در فراسوی همۀ ایـن دم و دسـتگاهها نشستهاند، در سراسر جهان یهودیان هستند.
یـهودیان ویژگیهای ربوبیّت چهارپایان بیاراده و بیاختیار را بر دست میگیرند، و همۀ هدفهای خود را با پخش این موجهای نیرومند و پرانرژی، به هر جائی میرسانند و تبلیغ میکنند. هدفهای ایشان که سـرگرم کردن و به لهو و لعب کشاندن همۀ مردمان جهان با بیبند و باری و سهلانگاری و آرزوپرستی است. آنان مرادشان از برهنگی مردمان پـخش بیبند و باری و لجام گسیختگی روحی و اخلاقی است. میخواهند بدین وسیله فطرت بشریت را تباه گردانند، و فطرتها را بازیچۀ دست طرّاحان البسه و زیبائیکنند! به دنبال آن اهداف اقتصادی را پیاده کنند. اهدافی که با ریـخت و پاش و اسراف و تبذیر در مصرف کالاها و وسائل زینت و آرایش تـحقّق پـیدا میکند، و سـائر مصنوعات و تولیداتی که بر بنیاد این هواها و هوسها و خوردنها و نوشیدنهای دیگران استوار است، از زمرۀ اهداف ناپاک ایشان است.
مسالۀ لباسها و جامهها گسیخته از شرع خدا و برنامۀ او برای زندگی نیست ... از اینجا است که روند قـرآنی چنین پیوندی میان جامهها و لباسها و میان مسألۀ ایمان و شرک، برقرار میسازد.
مسألۀ لباس پیش از هر چیز با ربوبیّت پـیوند پـیدا میکند، و با تعیین جهتی پیوند دارد که برای مردمان در این کارها قوانین و مقررات وضع میکند، کارهائی که دارای تأثیر ژرف و بسزائی در اخلاق و اقتصاد و گوشه و کنار گوناگون زندگی است.
همچنین مسألۀ لباس پیوند دارد با ابراز ویـژگیهای «انسان» در مـیان نوع بشر، و چیرهکردن سیمای «انسان» در این نوع، بر سیمای حیوانی.
جاهلیّت جهانبینیها و اندیشهها و ذوقـها و ارزشـها و اخلاق را مسخ میکند، و برهنگی حیوانی را ترقّی و پـیشرفت قـلمداد مــیکند، و پـوشش انسـانی را واپسگرائی و عقبماندگی مینامد. مسـخی بالاتر از این مسخ فطرت انسان و مسخ ویژگیهای انسان، وجود ندارد.
با این وجود، در میان ما افراد نادانی یافته میشوند که میگویند: دین را با لباس چه کار؟ دین را با لباسهای زنان چه کار؟ دین را با آرایش و زیبائی چه کار؟... این مسخی است که در جاهلیّت هر زمان و هر مکانی، گریبانگیر مردمان میگردد.
از آنجا که این مسأله، جزئی و فرعی به نظر میآید، در ترازوی خدا و در حساب اسلام دارای این همه اهمّیّت است. اولًا این مسأله با مسألۀ توحید و شرک پـیوند پیدا میکند، ثانیاً با اصلاح فطرت و اخلاق و جامعه و زندگی انسان، و یا افساد همۀ اینها، ارتباط دارد... چه روند قرآنی با آهنگ و نوای نیرومند مؤثّری با ایـن مسأله برخورد میکند. بر حسب معمول، روند قرآنـی چنین آهنگ و نوائی را در موارد مربوط به مسـائل اعتقادی مهمّ سر میدهد... روند قرآنی در اینجا پیروی بر بیدارباش آدمیزادگان مـیآورد و بدیشان گوشزد میکند که ماندن ایشان در این زمین محدود و مشخّص است. وقتی که اجل آنان فراز آید، لحظهای از آن پیش نمیافتند و پس نمیافتند:
(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ).
هر گروهی دارای مدّت زمانی (مشخّص و معلوم) است، و هنگامی که زمان (محدود) آنـان بـه سـر رسـید، نـه لحظهای (از آن) تأخیر خواهند کرد و نــه لحـظهای (بـر آن) پیشی میگیرند.
این حقیقت بنیادینی از حقائق این عقیده است که روند قرآنی آهنگ آن را بر تارهای دلهای غافل مینوازد - دلهائی که به یاد یزدان جهان نیستند و سپاسگزار الطاف خداوند سبحان نمیباشند - تا بیدار و هوشیار گردند، و طول زندگی آنها را گول نزند و نفریبد.
اجل معیّن و محدود، یـا اجل هر نسلی از نسلهای مردمان و هر قبیله و طائفهای از ایشان با مرگی است که معروف همگان است و زندگی را پاره و حیات را قطع میکند، و یا اجل هر ملّت و دولتی از مـلّتها و دولتـها است که به پایان آمدن سکّه و قدرت آن در زمین و خاتمه پذیرفتن مدّت جانشینی آن ملّت و دولت در این کرۀ خاکی است ... چه این اجل و چه آن اجل، یکسان است. چه اجل، یعنی سررسید عمر مشخّص و محدود است و بر آن پیشی و پسی نمیگیرند.
*
پیش از این که، این جولانگاه را رها سازیم، به نگارش تشابه، یعنی: همسانی و همگونی شگفتی میپردازیـم که در رویاروئی برنامۀ قرآنی با جاهلیّت راجع به کار و بار ذبیحهها و نذرها و تحلیل و تحریم آنها در سورۀ انعام ملاحظه کردیم، و رویاروئی برنامۀ قرآنی با جاهلیّت در اینجا راجع به لباس و خوراک مـلاحظه میکنیم.
روند قـرآنـی در بارۀ ذبـیحهها و نـذر چهارپایان و میوهها، نخست سخن را از چیزهائی آغازید که عملًا جاهلیّت در پیش گرفته بود و دست بدانها یازیده بود. اهل جاهلیّت عربی آداب و مراسمی را از نیاکان به ارث برده بودند و گمان هم میبردند که ایـن چیزهائی که میگویند و میکنند گرفته از شریعت یزدان است. البتّه از زبان خدا ناروا میگفتند. روند قرآنی از ایشان حجّت و برهانی میطلبد که بدان در سخن خود استناد میکردند، و میگفتند: خدا این را حرام، و آن را حلال نموده است:
(أَمْ کُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللّهُ بِهذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
آیا شما بدان هنگام (که فرمان خدا دربارۀ ایـن تـحریم صادر شد) حاضر بودید (و با گوش خود شنیدید) که خداوند آن را به شما سفارش کرد؟ (هرگز چنین نبوده است. پس از این کارهای ناشایستی که مـیکنید دست بکشید؛ چرا که ظلم است) و چه کسی ظـالمتر از کسی است که بر خدا دروغ بندد تا مـردمان را از روی جهل گمراه سازد؟ خداونـد هیچ گاه سـتمکاران را (بـه راه راست و بـه سـوی چیزی که خیر و صلاح دنیا و آخرتشان در آن باشد) هدایت نخواهد کرد. (انعام/144)
سـپس گریزِ ایشـان را پـیش چشـم میدارد و بیان مینماید از این رویاروئی گریز میزنند و کار را به قضا و قدر خدا حواله میدارند و میگویند این شرک را بدیشان دستور داده است، شـرکی که پدیدار در حاکمیّتی است که بر دست گرفتهاند، و حاکمیّت هم از ویژگیهای الوهیّت است:
(سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَاأَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ. قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ. قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِن شَهِدُوا فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
مشرکان (بـرای اعتذار از کفر و معذرت خـواهـی از تحریم خوراکیهای حلال) خواهند گفت: (شـرک مـا و تحریم چیزهای حلال از سوی ما، بـرابـر مشیّت خدا است!) اگر خدا مـیخواست مـا و پـدران مـا مشـرک نمیشدیم، و چیزی را (از اشیاء حلال، بر خود) تحریم نمیکردیم. کسانی که پیش از آنان بودهاند نیز همین گونه (که به تو دروغ میگویند و تو را تکذیب میدارند، بــه پـیغمبران مـا دروغ میگفتند و آنـان را) تکـذیب مینمودند تا (سرانجام طعم) عذاب مـا را چشـیدند (و کیفر اعمال بد خود را دیدند). بگو: آیـا دلیـل قاطعی (و سند درستی برای رضایت خدا از شرک خود و تحریم چیزهای حلال، در دست) دارید تـا آن را به مـا ارائه دهید؟! شما فقط از پندارهای بیاساس پیروی میکنید و (حجّت و برهانی بر گفتار و کردار خود ندارید. شما نه از روی علم و یقین، بلکه) از روی ظنّ و تخمین کار میکنید. (ای پیغمبر!) بگو: خدا دارای دلیـل روشـن و رسا است (بر این که گفتار و کردارتان بیپایه و بیمایه است، و شما اصلًا دلیل قطعی بر صدق گفتار و درستی کردار خود ندارید در این که میگوئید: خدا بـه کفر و شرک ما راضی و به تحلیل و تحریم ما خشنود است!... آری) اگر خدا میخواست همگی شما را (از راه اجبار به سوی حقّ و حقیقت) هدایت مینمود (امّا هدایت اجباری بیسود است و راهیابی اختیاری پسـندیده و ستوده است. ای پـیغمبر) بگو: گواهان خود را بـیاورید که گواهی میدهند بر این که خداوند ایـن چیزها را حـرام کرده است (که شما قـائل بـه تحریم آنـها هستید). در صورتی که (حاضر آمدند و به دروغ) گواهی دادند، با آنان (همصدا مشو و) گواهی مده. (چرا که دروغگویند و شایستۀ تصدیق نیستند.) و از هوا و هـوس کسـانی پیروی مکن که آیـات (قرآنـی و جهانی) ما را تکـذیب مـینمایند و بـه آخـرت ایـمان نـمیآورند و بـرای پروردگار خود (بتان و مـعبودهای بـاطلی را) همتا و همطراز میکنند. (انعام/148-150)
وقتی که ضعف و سستی این باطل را به پایان میبرد، باطلی که ادّعاء میکردند و سر هم میبافتند، بدیشان میگوید: بیائید تا چیزی را برایتان بیان دارم که واقـعًا خدا آن را بر شما حرام فرموده است، و چیزی را برایتان ذکر کنم که قطعاً خدا بدان فرمان داده است. آنها را از منبع درست یگانۀ مطمئنّی در این امور، روایت میکنم که روایت و برداشت از منبع دیگری جز آن جائز و درست نیست:
(قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً).
بگو: بیائید چیزهائی را بـرایـتان بــیان کنم که پروردگارتان بـر شما حرام نـموده است. اینکه هیچ چیزی را شریک خدا نکنید.... (انعام/١٥١)
روند قرآنی در اینجا نیز به همان روال و بر همان منوال و با همان گامها حرکت کرده است. گناه برهنگی ایشان را تذکّر داده است، و شرک آنان را با به دست گرفتن حاکمیّت در تحریم و تحلیل لباس و خوراک، یـادآور شده است. ایشان را از بزهکاری و شرکی که در پیش گرفتهاند بر حذر داشـته است، و تراژدی غمانگیز برهنگی پدر و مادرشان آدم و حوّاء در بهشت را به یادشان آورده است و بدیشان گفته است که اهریمن با کردار و نیرنگ خود جامه از تنشان بدر آورده است. نعمت یزدان را یادآور شده است که با تهیۀ جامههای زیرین و روئین و اعطاء آنها بدیشان چگونه آنان را مشمول لطف و عنایت خود قرار داده است... آنگاه ادّعای ایشان را زشت شمرده است که میگفتند تحریم و تحلیلی که میکنیم جزو شریعت یزدان و برابر فرمان ایزد سبحان است:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(ای محمّد زشتی کار افتراء و تحلیل و تحریم را بدیشان خاطرنشان ساز و به آنان) بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مـواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این (نعمتها و مـوهبتهای حـلال و) چیزهای پـاکیزه، برای افراد بـاایمان در ایـن جهان آفریده شده است (و دیگران نمیبایست از آن استفاده کنند. ولی در این دنیا بر ایـن خوان یغما چه دشمن چه دوست، و این هـم از رحمت واسعۀ خدا و لطف او است. امّا) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد (و دیگران بکلّی از آنها محروم میگردند). این چنین آیـات (خود را دربارۀ احکام حلال و حرام) برای کسـانی توضیح و تشــریح میکنیم که آگاهند و میفهمند.
در اینجا اشاره به علم یقینی است نه ظنّی و تخمینی، ظنّ و تخمینی که آئین خود و شعائر و مراسم آئینی خود را و عبادات و قوانین و شریعتهای خویش را بر آن بنیاد میکنند... وقتی که ادّعای ایشان را در کارهائی که میکنند، مردود میدارد، برمیگردد تا برایشان بیان دارد که پروردگارشان عملًا چه چیزهائی را بر آنـان حرام فرموده است:
(قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ).
بگو: خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار (چـون زنا) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و (هر نوع) بزهکاری را و ستمگری (بر مـردم) را که به هیچ وجه درست نیست، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیت آن چیز در دست باشد، و این که بـه دروغ از زبان خدا چیزی را (دربـارۀ تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحّت و سقم آن را) نمیدانید.
همانگونه که قبلًا نیز حقیقت چیزی را برای آنان بیان داشته بود که از لباس و خوراک بدان امر کرده بود - نه چیزی که آنان خودشان ادّعاء میکنند و آن را به خدا نسبت میدهند - :
(یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).
ای آدمیزادگان! در هر نمازگاه و عبادتگاهی، خود را (با لباس مــادی که عورت شما را بـپوشاند، و بــا لبـاس معنوی که تقوا نام دارد) بیارائید، و بخورید و بنوشید ولی اسراف و زیادهروی مکنید که خداوند مسـرفان و زیاده روی کنندگان را دوست نمیدارد.
در هر دو رویاروئی، مسأله را کلًّا به مسألۀ ایـمان و شرک پیوند داده است. چرا کـه مسأله در اصـل خود مسألۀ حاکمیّت است، و چه کسی است که در زندگی انسانها حاکمیّت و فرمانروائی را میتواند به دست بگیرد، و مسألۀ عبودیّت و بندگی است و عبودیّت و بندگی برای چه کسی انجام میپذیرد.
خـود هـمان مسأله است، و خود هـمان برنامه در رویاروئی با آن است، و همان گامها برداشته میشود... خداوند بزرگوار راست فرموده است:
(وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوْا فِیْهِ اخْتِلًافًا کَثِیْرًا).
اگر (ایـن قرآن) از سـوی غیر خدا آمده بـود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میکردند. (نساء/82)
این وحدت در برنامه، اهمّیّت آن وقتی جلوهگر میآید و نمایانتر و آشکارتر میگردد که سـرشت سـورههای انعام و اعراف، و جولانگاههای گوناگون آن دو را به یاو آوریم و مـتوجّه باشیم که هـر دو سوره در هر دو جولانگاه به مسألهای میپردازنـد و مسألهای را که چارهجوئی میکنند... اختلاف و گوناگونی جولانگاهها، وحدت برنامه را در رویاروئی با جاهلیّت در مسـائل اساسی و بنیادین به هم نمیزند و شیرازۀ یگانۀ برنامه را از هم نمیگسلد... والامقام یزدان سبحان است که فرستندۀ این قرآن است!
1- کسانی که در دین یا در جنگ شدّت و حدّت بکار برند. تقریباً معادل: پارسایان ... پرهیزگاران ... (مترجم)
2- مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن»، فصل: «القـصة فـی القرآن».
3- مراجعه شود به کتاب: «خصائص التصور الاسلامی و مقوّماته» فصل: «تیه و رکام».