تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ ذاریات

سورۀ ذاریات

مکی است؛ ترتیب آن 51؛ شمار آیات آن 60

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿وَٱلذَّٰرِیَٰتِ ذَرۡوٗا١.

خداوند عزوجل به باد‌هایی که خاک‌ها را برمی‌انگیزد و ابر‌ها را پراکنده می‌سازد سوگند یاد کرده است.

﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا ٢.

سپس الله تعالی به ابر‌هایی که بار گران و زیادی از آب را برمی‌دارند سوگند یاد نمود.

﴿فَٱلۡجَٰرِیَٰتِ یُسۡرٗا ٣.

باز به کشتی‌هایی که بر روی دریا به آسانی و سهولت حرکت می‌کنند سوگند یاد کرده است.

﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا ٤.

و باز به فرشتگانی که فرمان و روزی خداوند متعال را میان بندگان تقسیم می‌کنند سوگند یاد نموده است.

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ ٥.

به راستی ای مردم! اموری چون زنده‌شدن بعد از مرگ و حساب اعمال که خداوند عزوجل برای شما وعده کرده خواهی نخواهی واقع‌شدنی است و در وقوع آن شکّ و شبهۀ وجود ندارد.

﴿وَإِنَّ ٱلدِّینَ لَوَٰقِعٞ ٦.

و هر آینه روز جزای اعمال که انسان‌ها پاداش و سزای عملکردهای خویش را درمی‌یابند حقّ است، ‌در آن شکّی وجود ندارد و طبق وعدۀ خداوند عزوجل واقع می‌شوند.

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ ٧.

الله تعالی به آسمان که دارای شکل زیباست و با استواری و استحکام آفریده شده سوگند یاد کرده است.

﴿إِنَّکُمۡ لَفِی قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ ٨.

ای کافران! یقیناً که شما دربارۀ کتاب الله عزوجل و پیامبرش سخنان متناقض ارائه داشتید و به یک سخن ثابت نیستید.

﴿یُؤۡفَکُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِکَ ٩.

کسی از انتفاع به قرآن باز داشته می‌شوند که حق‌تعالی دلش را از ایمان به کتاب و پیامبرش و از فهم براهین و انتفاع به حجّت‌هایش بگرداند و در نتیجه هدایت نشود.

﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ ١٠.

دروغگویان که دربارۀ حق، شکّ و پندار‌های نادرست دارند کشته شوند و مورد لعنت قرار گیرند!

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی غَمۡرَةٖ سَاهُونَ ١١.

آنان‌که در تاریکی و ظلمت کفر و تکذیب قرار دارند، در غفلت به سر می‌برند و به سرکشی ادامه می‌دهند.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَ أَیَّانَ یَوۡمُ ٱلدِّینِ ١٢.

آنان به طور تکذیب و استبعاد می‌پرسند: روز قیامت که از مردم حساب گرفته می‌شود چه وقت فرا می‌رسد؟

﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ ١٣.

روز حساب روزی است که کافران در آتش دوزخ به عذاب سختی گرفتار می‌شوند و در آن می‌سوزند.

﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ ١٤.

برای کافران در آتش دوزخ گفته می‌شوند: از این عذاب بچشید، از عذابی که به فرا رسیدنش در دنیا عجله می‌کردید و آمدنش را دیر می‌پنداشتید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ ١٥.

یقیناً کسانی که با انجام طاعات و پرهیز از معاصی از پروردگار‌شان ترسیدند در باغ‌های دلپسند، درختستان‌های بزرگ و چشمه‌های آب خوشگوار و جاری قرار دارند.

﴿ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَ ١٦.

پروردگار منّان انواع امور مسرّت‌آفرین، نعمت‌های متنوّع و چیزهای دوست داشتنی را برای‌شان بخشیده است؛ زیرا ایشان در دنیا با انجام طاعات و پرهیز از محرّمات، پیش از دریافت نعمت‌ها و کرامت‌های کنونی، نیکوکار بودند.

﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ ١٧.

این نیکو‌کاران جز اندکی از شب را نمی‌خوابیدند، برای پروردگار‌شان نماز تهجّد می‌خواندند، به پیشگاهش دعا می‌کردند و از او آمرزش می‌خواستند.

﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ ١٨.

پیش از صبح در سحرگاهان برای گناهان‌شان از خداوند عزوجل آمرزش می‌خواهند، چون سحرگاهان بهترین وقت استغفار ابرار است.

﴿وَفِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩.

در اموال ایشان حق و صدقۀ نافله‌ای برای نیازمندان است؛ نیازمندانی که سؤال می‌کنند، یا حیا ایشان را از سؤال باز داشته است.

﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ ٢٠.

در روی زمین براهین و نشانه‌های آشکاری وجود دارد که اشخاص باورمند به وسیلۀ آن‌ها به قدرت و یگانگی الله تعالی استدلال می‌کنند.

﴿وَفِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١.

در آفرینش انسان براهینی است که عظمت و قدرت و صُنع با استحکام پروردگار را ثابت ساخته به یگانگی وی دلالت می‌کند؛ زیرا هر که در آفرینش اوتعالی بیندیشد از عجایب قدرتش شگفت‌زده می‌شوند و ایمانش فزونی می‌یابد.

﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ ٢٢.

رزق و روزی مردم و همچنان اموری مانند پاداش و جزا، خیر و شرّ، و منافع و زیان‌هایی که خداوند عزوجل برای بندگانش وعده کرده در آسمان است؛ به طوری که همه در لوح محفوظ نوشته و مقدّر شده است.

﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّکُمۡ تَنطِقُونَ ٢٣.

خداوند سبحان به ذات بزرگش سوگند یاد نموده که آنچه وعده نموده حقّ و واقع شدنی است، در آن شکّی وجود ندارد و هیچ‌کس آن را رد کرده نمی‌تواند. این امر در تحقّق خویش همانند سخنی است که آن را بر زبان می‌آورید و در آن شک ندارید.

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ ٢٤.

ای پیامبر! آیا خبر مهمانان ابراهیم علیه السلام برای تو رسیده است؛ آنان‌که در نزد الله عزوجل صاحب کرامت بودند و در نزد ابراهیم علیه السلام نیز حرمت یافتند؟

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ ٢٥.

آنگاه که به خانۀ ابراهیم علیه السلام و حضورش رفتند و بر او سلام دادند، ابراهیم علیه السلام سلام‌شان را جواب داد ولی ایشان را نشناخت؛ چون برایش ناشناخته بودند.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ ٢٦.

ابراهیم علیه السلام به سوی خانواده‌اش برگشت، گوسالۀ فربهی را گرفت و آن را برای مهمانانش ذبح و بریان کرد.

﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ ٢٧.

گوسالۀ بریان‌شده را آورد و در پیش روی‌شان نهاد. با مهربانی تعارف نمود و ایشان را به خوردن طعام فرا خواند و گفت: چرا نمی‌خورید؟!

﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ ٢٨.

وقتی ابراهیم علیه السلام دید از طعامش نمی‌خورند از طرف‌شان در دلش ترس پدید آمد. فرشتگان برایش گفتند: از ما مترس، ما فرستادگان خداوند عزوجل هستیم و پیدایش فرزندی را برایش مژده دادند که به دین الهی عالم خواهد بود. آن فرزند، اسحق علیه السلام بود که از همسرش ساره به وجود آمد.

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِی صَرَّةٖ فَصَکَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِیمٞ ٢٩.

چون ساره مژدۀ فرشتگان برای ابراهیم علیه السلام را شنید که فرزندی از وی به وجود می‌آید به سوی‌شان آمد، با تعجّب از این مژده آواز کشید و به رویش زد و گفت: چگونه فرزندی را به دنیا می‌آورم در حالی که پیره زنی بزرگ‌سال و نازای هستم؟

﴿قَالُواْ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٠.

فرشتگان برای ساره گفتند: پروردگارت همچنان گفته و طوری که به شما مژده دادیم مقدّر کرده است. خداوند عزوجل بر هر چیزی تواناست و هیچ امری او را ناتوان ساخته نمی‌تواند. او یقیناً در تدبیر و تقدیرش با‌حکمت است، هر چیزی را در جایش می‌نهد و به مصالح و منافع بندگان داناست.

﴿۞قَالَ فَمَا خَطۡبُکُمۡ أَیُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣١.

ابراهیم علیه السلام برای فرشتگان گفت: چه خبری با خود دارید و به چه منظور به سویم فرستاده شده‌اید؟

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ ٣٢.

فرشتگان گفتند: پروردگار، ما را به سوی قومی فرستاده که به اوتعالی کافر شده‌اند و از حدودش تجاوز کردند؛

﴿لِنُرۡسِلَ عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِینٖ ٣٣.

تا آنان را با سنگ‌هایی از گِل پُخته که با آتش پُخته‌شده و به سنگ سختی تبدیل شده بزنیم و هدف قرار دهیم.

﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُسۡرِفِینَ ٣٤.

هر یک از سنگ‌ها در نزد خداوند عزوجل نشانه‌دار شده و برای کسانی مهیّا شده که با گناهان و خطاها از حدود الهی گذشته‌اند.

﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٣٥.

خداوند سبحان اهل ایمان به حق‌تعالی را از قریۀ قوم لوط علیه السلام بیرون ساخت تا عذاب الهی به ایشان نرسد.

﴿فَمَا وَجَدۡنَا فِیهَا غَیۡرَ بَیۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ ٣٦.

اما در آن قریه جز یک خانوادۀ مسلمان وجود نداشت؛ آن هم اهل خانۀ لوط علیه السلام بودند.

﴿وَتَرَکۡنَا فِیهَآ ءَایَةٗ لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ ٣٧.

خداوند عزوجل در آن قریه نشانۀ آشکاری را باقی گذاشت که بر قدرت، عظمت و قهر اوتعالی بر دشمنان دلالت کند و این پندی از جانب وی بود؛ برای کسانی که از عذاب دردآورش می‌ترسند.

﴿وَفِی مُوسَىٰٓ إِذۡ أَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ ٣٨.

در فرستادن موسی علیه السلام به سوی فرعون و اینکه آن‌حضرت براهین آشکار و معجزه‌های شگفت‌آوری را آورده پند و اندرزی است؛ برای کسانی که از عذاب خداوند عزوجل بترسند و تقوا داشته باشند.

﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُکۡنِهِۦ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ ٣٩.

فرعون با تکبّر رو گشتاند و با غروری که از نیرومندی به وی دست داده بود اعراض کرد و دربارۀ موسی علیه السلام گفت: او جادوگری است که در عقلش خلل وارد آمده یا دیوانه‌ای است که عقلش را از دست داده است.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٞ ٤٠.

خداوند قهّار فرعون و لشکریانش را به قهرش گرفت و در دریا غرق نمود. آری! فرعون اعمال کفر، تکذیب و سرکشی را به اندازه‌ای انجام داده بود که مورد ملامت قرار می‌گرفت.

﴿وَفِی عَادٍ إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلرِّیحَ ٱلۡعَقِیمَ ٤١.

در سرگذشت قوم عاد و نابودی آنان اندرز‌هایی و نصایحی برای اندیشمندان وجود دارد؛ آنگاه که خداوند عزوجل بر آنان بادی را فرستاد که خیر و نفعی را با خود داشت، بارانی با به ارمغان نمی‌آورند و درختی را آبستن نمی‌کرد.

﴿مَا تَذَرُ مِن شَیۡءٍ أَتَتۡ عَلَیۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ کَٱلرَّمِیمِ ٤٢.

بادی بود که بر هر‌چه گذر کردی رهایش نمی‌گذاشت؛ مگر اینکه آن را می‌خشکاند و در هم شکستاند.

﴿وَفِی ثَمُودَ إِذۡ قِیلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِینٖ ٤٣.

در داستان قوم ثمود و نابودی آنان نصیحتی برای پند‌پذیران است؛ آنگاه که برای آنان گفته شد: از نعمت‌هایی که خداوند منّان برای شما ارزانی نموده بهره جویید.

﴿فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ یَنظُرُونَ ٤٤.

امّا آنان از دین خداوند عزوجل رو گشتاندند و از پیامبرش نافرمانی کردند و در نتیجه حق‌تعالی آنان را با صاعقۀ عذاب در حالی هلاک ساخت که می‌دیدند مرگ آنان را دَرَو می‌کند.

﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِیَامٖ وَمَا کَانُواْ مُنتَصِرِینَ ٤٥.

آنگاه که از اثر عذابی که از جانب خداوند عزوجل که به آنان رسیده بود توان برخواستن را نداشتند، نمی‌توانستند از سرنوشت خود بگریزند و از خویشتن دفاع کنند.

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ ٤٦.

الله تعالی قوم نوح علیه السلام را پیش از امت‌های یاد شده عذاب نمود؛ زیرا آنان از حدود الهی تجاوز کردند و در عصیانگری زیاده‌روی نمودند.

﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَیۡنَٰهَا بِأَیۡیْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ٤٧.

خداوند سبحان آسمان را مرتفع ساخت و برابر داشت، بنایش را با توانایی و نیروی خویش استحکام بخشید و ساختمان و اطرافش را وسعت داد.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ ٤٨.

الله عزوجل زمین را فرشی برای مخلوقات مقرّر داشت، آن را گهواره‌ای ساخت و برابر نمود تا هر مخلوقی بر روی آن استقرار یابد. آری! خداوند منّان زمین را چگونه هموار داشته و چه خوب گهواره‌ای ساخته است.

﴿وَمِن کُلِّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَیۡنِ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٤٩.

خداوند پاک از همه انواع مخلوقات دو نوع مختلف نر و ماده را مقرّر داشت تا شما یگانگی و عظمتش را به یاد آورید. بدین‌گونه که همه مخلوقات جفت‌اند امّا حق‌تعالی یگانه است، دومی ندارد، شریکی برایش نیست و از همسر و فرزند منزّه و مبرّاست.

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ ٥٠.

پس ای بندگان! از عذاب خداوند عزوجل با انجام طاعات به سوی رحمتش بگریزید. به یقین ای مردم! من یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیم دهنده‌ای هستم که با حجّتی قوی، سخنی راست و بیم‌دادنی آشکار شما را از عذاب حق‌تعالی می‌ترسانم.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ ٥١.

به خداوند عزوجل چیزی را شریک نیاورید و جز او خدایان دیگری را عبادت نکنید. من شما را از عذاب سختی که در پیش رویش قرار دارم بیم می‌دهم، بیم دادنم آشکار است و به دلیل کمال حجّت، بر هیچ کسی پوشیده نیست.

﴿کَذَٰلِکَ مَآ أَتَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ ٥٢.

همچنان که کافران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب کردند امت‌های زیادی پیش از آنان به تکذیب پرداختند و پیامبران خویش را جادوگران خیال‌پسند یا دیوانگان بی‌خرد دانستند؛ چنان‌که قریش با پیامبر معامله نمودند.

﴿أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ ٥٣.

آیا پیشینیان، متأخّران را به تکذیب پیامبران وصیت کردند و از این‌رو همه آنان به تکذیب اتفاق کرده‌اند؟ چنین نیست، بلکه آنان قومی‌اند که در عصیانگری از حد گذشتند، دل‌های آنان را شبهه فرا گرفته و در اعمال خود به تکذیب و کفر توافق دارند. بنابراین سخن متأخّران مانند متقدّمان است.

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ ٥٤.

پس ای پیامبر! از کافران اعراض نما تا عذابی که از آن بیم‌شان دادی فرود آید؛ زیرا تو رسالت خویش را انجام دادی و تو را کسی ملامت نمی‌کند.

﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٥.

با وجود اعراض از کافران و بی‌پروایی به تکذیب آنان بازهم به دعوت به سوی خداوند عزوجل و تبلیغ رسالتش ادامه بده؛ زیرا مؤمنان از موعظه فایده می‌گیرند و یقین و ترس‌شان افزوده می‌شوند و بر سرکشان نیز حجّت اقامه می‌شوند.

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦.

خداوند سبحان جنّیان و انسان‌ها را نیافریده است،‌ مگر برای اینکه تنها وی را عبادت نمایند و به او چیزی را شریک نیاورند. آری! دعوت همه پیامبران الهی همین بوده است.

﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ ٥٧.

حق‌تعالی جنیّان و انسان‌ها را برای این نیافریده تا به او روزی دهند؛ زیرا الله عزوجل روزی دهندۀ همه مخلوقات است. همچنان اراده ندارد که برایش طعام دهند؛ چون او برای دیگران طعام می‌دهد و به طعام نیازی ندارد. اوتعالی از مخلوقات بی‌نیاز است و همه خلق به او نیازمند‌اند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ ٥٨.

به راستی که تنها خداوند منّان برای همه مخلوقات روزی می‌دهد و روزی‌شان را ضمانت کرده است. اوتعالی صاحب نیروی متین است، هر که با وی مقابله نماید قهرش می‌کند و هر که با او زور‌آزمایی نماید شکستش می‌دهد. او خداوند توانایی است که هیچ چیزی ناتوانش ساخته نمی‌تواند و ذات نیرومندی است که مقهور و مغلوب کسی واقع نمی‌شود.

﴿فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذَنُوبٗا مِّثۡلَ ذَنُوبِ أَصۡحَٰبِهِمۡ فَلَا یَسۡتَعۡجِلُونِ ٥٩.

هر آینه برای کسانی که با کفر ورزیدن به خداوند عزوجل و تکذیب پیامبرش بر خویشتن ستم روا داشته‌اند حصه‌ای از عذاب الهی رسیدنی است و حتماً آنان را خواهد گرفت؛ همچنان که برای موافقان آنان از امّت‌های تکذیب‌کنندۀ پیشین بخشی از عذاب رسید. بنابراین در عذاب عجله نکنند و آمدنش را دیر ندانند؛ زیرا بدون شک بر آنان فرود می‌آید.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن یَوۡمِهِمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ ٦٠.

پس هلاکت و تباهی،‌ عاقبت ناپسند و احوال ناخوشایند روز قیامت بر کافران باد؛ احوالی که خداوند عزوجل در دنیا برای آنان وعده کرده بود!


تفسیر سوره‌ی ذاریات


مکی و ۶۰ آیه است.

آیه‌ی ۶-۱:

﴿وَٱلذَّٰرِیَٰتِ ذَرۡوٗا١[الذاریات: ۱]. «سوگند به بادهایی که به سختی پراکنده می‌دارند».

﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢[الذاریات: ۲]. «و سوگند به ابرهای آبستن به باران».

﴿فَٱلۡجَٰرِیَٰتِ یُسۡرٗا٣[الذاریات: ۳]. «و سوگند به ستارگانی که آسان در حرکتند».

﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤[الذاریات: ۴]. «و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم کرده‌اند».

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥[الذاریات: ۵]. «بی‌گمان آنچه که وعده داده می‌شوید راست است».

﴿وَإِنَّ ٱلدِّینَ لَوَٰقِعٞ٦[الذاریات: ۶]. «و همانا روز جزا حتماً به وقوع می‌پیوندد».

در اینجا خداوندِ راستگو به این آفریده‌های بزرگ که منافع و مصالح زیادی در آن‌ها قرار داده شده است سوگند می‌خورد که وعده‌اش راست است و روز جزا و محاسبه قطعا خواهد آمد و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را دفع کند.

خداوند صادق عظیم از آمدن روز جزا و محاسبه خبر داد، روزی که بسیار عظیم است، و بر حتمّیت آن قسم یاد کرد، و برای اثبات آن برهان‌ها و دلایل زیادی را اقامه نمود، پس چرا تکذیب کنندگان آن را تکذیب می‌کنند و عمل کنندگان از عمل برای آن روی می‌گردانند؟! ﴿وَٱلذَّٰرِیَٰتِ ذَرۡوٗا١سوگند به بادهایی که به سختی و نرمی پراکنده می‌دارند. ﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢و سوگند به ابرهایی که آب فراوان را با خود بر می‌دارند که خداوند با آن به بندگان و شهرها فایده می‌رساند.

﴿فَٱلۡجَٰرِیَٰتِ یُسۡرٗا٣و سوگند به ستارگانی که به آسانی در حرکت هستند. و آسمان با آن‌ها آراسته می‌شود و در تاریکی‌های دریا و خشکی مردم با آن راه خود را می‌یابند و با عبرت گرفتن از آن فایده می‌برند. ﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤و سوگند به فرشتگانی که به اذن خدا کارها را تقسیم و تدبیر می‌کنند. پس هریک از آن‌ها را خداوند به تدبیر کاری از کارهای دنیا و آخرت بر گماشته و از آنچه برای او مقّدر شده تجاوز نمی‌کند و نیز در آن کوتاهی نمی‌ورزد.

آیه‌ی ۹-۷:

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ٧[الذاریات: ۷]. «و سوگند به آسمان که دارای راه‌هاست».

﴿إِنَّکُمۡ لَفِی قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ٨[الذاریات: ۸]. «بی‌گمان شما (دربارۀ پیامبر) سخنی گوناگون دارید».

﴿یُؤۡفَکُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِکَ٩[الذاریات: ۹]. «کسی از (راه) او منحرف می‌شود که منحرف شده باشد».

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُکِ٧و سوگند به آسمان که دارای راه‌های نیکو است که به چین و بافت ریگ‌ها و آب‌های حوض‌ها می‌مانند آن گاه که باد آن را به حرکت در می‌آورد. ﴿إِنَّکُمۡشما ای کسانی که محمّدصرا تکذیب می‌کنید! درباره او ﴿لَفِی قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖسخن گوناگونی دارید، برخی می‌گویید: جادوگر است و برخی می‌گویید کاهن است، و بعضی می‌گویید دیوانه است، و دیگر سخن‌ها که نشانگر حیرت و تردید آن‌هاست. و دال بر این است که آنچه آن‌ها بر آن هستند باطل و پوچ است.

﴿یُؤۡفَکُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِکَ٩از آن بازگردانده می‌شود هرکس که از ایمان بازگردانده شده باشد، و از دلایل یقینی خداوند منصرف و روی گردان شده باشد. اختلاف گفته‌هایشان دلیلی است بر باطل بودن سخنانشان، امّا سخن راستی که محمّدصآورده است هماهنگ و هم‌گون است و برخی از آن برخی دیگر را تصدیق می‌کند و تناقض و تضادّی در آن وجود ندارد و اختلافی در آن نیست، و این دلیلی است بر صحّت و درستی آن و دلیلی است بر این که از سوی خداوند است. ﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا[النساء: ۸۲]. «و اگر از جانب غیر خداوند بود در آن اختلاف زیادی می‌یافتند».

آیه‌ی ۱۴-۱۰:

﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ١٠[الذاریات: ۱۰]. «مرگ بر دروغگویان».

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی غَمۡرَةٖ سَاهُونَ١١[الذاریات: ۱۱]. «کسانی‌که آنان در ورطۀ نادانی بی‌خبرند».

﴿یَسۡ‍َٔلُونَ أَیَّانَ یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٢[الذاریات: ۱۲]. «می‌پرسند روز جزا کی‌ خواهد بود»؟.

﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ١٣[الذاریات: ۱۳]. «روزی که آنان بر آتش عذاب شوند».

﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ١٤[الذاریات: ۱۴]. «بچشید عذاب خود را، این همان چیزی است که آن‌را به شتاب می‌طلبیدید».

﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ١٠خداوند کسانی را نابود کند که بر وی دروغ بستند و آیات او را انکار کردند و در صدد آن برآمدند تا به وسیله باطل، حق را از بین ببرند، همان کسانی که چیزهایی به خداوند نسبت می‌دهند که نمی‌دانند. ﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی غَمۡرَةٖ سَاهُونَ١١کسانی که در ورطه کفر و جهالت و گمراهی سرگشته‌اند.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَ أَیَّانَ یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٢از روی شک و تکذیبِ روز قیامت می‌پرسند چه وقت مبعوث خواهند شد؟ یعنی آن را بعید می‌پندارند. بنابراین، از حالت و سرانجامشان مپرس. ﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ١٣روزی که به سبب پلیدی ظاهری و باطنی که با خود دارند در آتش، عذاب می‌بینند.

به آنها گفته می‌شود: ﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡعذاب آتش را بچشید زیرا اثر و پیامد چیزی است که به سبب آن دچار فتنه شده بودید، از قبیل آزمایشی که آن‌ها را به کفر و گمراهی برگرداند. ﴿هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَعذابی که شما به آن گرفتار شده اید چیزی است که در فرا رسیدن آن شتاب می‌ورزیدید. پس اکنون از انواع کیفرها و شکنجه‌ها و زنجیرها و خشم و عذاب بهره ببرید.

آیه‌ی ۱۹-۱۵:

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ١٥[الذاریات: ۱۵]. «بی‌گمان پرهیزگاران در باغ‌ها و چشمه‌ساران هستند».

﴿ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَ١٦[الذاریات: ۱۶]. «چیزهایی را که پروردگارشان به آنان می‌دهد دریافت می‌دارند. بی‌گمان آنان پیش از این نیکوکار بودند».

﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ١٧[الذاریات: ۱۷]. «آنان اندکی از شب می‌خوابیدند».

﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ١٨[الذاریات: ۱۸]. «و در سحرگاهان درخواست آمرزش می‌کردند».

﴿وَفِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩[الذاریات: ۱۹]. «و در اموالشان برای سائل و بینوا حقّی بود».

خداوند در بیان پاداش پرهیزگاران و اعمالشان که به سبب آن به این پاداش رسیده‌اند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَبی‌گمان پرهیزگاران که تقوا و اطاعت از خدا را شعار خود ساخته بودند، ﴿فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍدر میان باغ‌های بهشت خواهند بود، باغ‌هایی که انواع درختان و میوه‌ها را در بردارند که برخی از آن‌ها همانندی در دنیا دارند و برخی در دنیا نظیری ندارند. میوه‌ها و درختانی که چشم‌ها مانند آن‌را ندیده‌اند و گوش‌ها (اخبار) آن‌را نشنیده‌اند و تصّور آن به دل هیچ‌کسی خطور نکرده است. ﴿وَعُیُونٍو در میان چشمه‌های روان هستند، و این باغ‌ها با این چشمه‌های آبیاری می‌شوند و بندگان از آن می‌نوشند و آن را می‌جوشانند.

﴿ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡاحتمال دارد که معنی آیه این باشد که خداوند همه آرزوهای اهل بهشت را برآورده می‌سازد و همه انواع نعمت‌ها را به آنان می‌دهد و آنان این نعمت‌ها را دریافت می‌دارند در حالی که خشنود و شادمان هستند و جایگزینی برای آن را نمی‌جویند و نمی‌خواهند از آن بیرون آورده شوند و به هریک اندازه‌ای از نعمت داده می‌شود که بیش‌تر از آن نمی‌خواهند.

و احتمال دارد که این، صفت و حالت پرهیزگاران در دنیا باشد و آن‌ها اوامر و نواهی خداوند را فرا می‌گیرند. یعنی با شرح صدر و دلی شاد آن‌را فرا گرفته و از آن چه نهی شده‌اند به کامل‌ترین صورت دوری می‌گزینند.

پس کسانی‌که خداوند به آن‌ها اوامر و نواهی داده این‌ها از بهترین بخشش‌های الهی هستند که باید آن را فرا بگیرند و شکر آن را به جای آورند و منقاد شوند. امّا معنی اوّل به سیاق عبارت نزدیک‌تر است چون خداوند وصف آن‌ها و اعمالشان را در دنیا بیان داشته است که ﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَاینان پیش از اینکه به این نعمت دست یابند نیکوکار بوده‌اند. و نیکوکاری آن‌ها عبادت پروردگارشان را شامل می‌شود که او را چنان بپرستند که انگار او را می‌بینند و اگر او را نمی‌بینند او آن‌ها را می‌بیند. هم چنین نیکی کردن با بندگان خدا با رساندن فایده به آن‌ها و احسان با آن‌ها با دادن مال یا علم، یا خیرخواهی برایشان و استفاده از مقام و موقعیت خود در راه رساندنِ خیر به آنان و امر به معروف و نهی از منکر و دیگر راه‌های نیک را شامل می‌شود.

حتّی نیکی کردن با سخن نرم و نیکویی کردن با زیردستان و حیواناتی که در ملکّیت آدمی هستند و یا مربوط به دیگران می‌باشند در این داخل است.

و از بهترین انواع احسان و نیکی کردن در عبادت خالق، نماز شب است که دالّ بر اخلاص و هماهنگ بودن زبان و قلب است. بنابراین فرمود: ﴿کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ١٧نیکوکاران خوابشان در شب اندک است. امّا بیش‌تر شب را با عبادت پروردگارشان سپری می‌نمایند، نماز می‌خوانند و تلاوت می‌کنند و خدا را یاد می‌کنند و دعا و زاری می‌کنند.

﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِو به هنگام سحر یعنی اندکی پیش از بامداد، ﴿هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَآنان از خداوند طلب آمرزش می‌کنند پس نمازشان تا سحر ادامه دارد، سپس در پایان نماز شب می‌نشینند و از خداوند متعال طلب آمرزش می‌کنند، همانند آمرزش خواستن گناه کاری که برای بخشوده شدن گناهش آمرزش می‌طلبد.

و آمرزش خواستن به هنگام سحر فضیلت و ویژگی خاص خود را دارد که در دیگر اوقات این برتری و ویژگی را ندارد. همان‌طور که خداوند در توصیف اهل ایمان و طاعت فرموده است: ﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ[آل عمران: ۱۷]. «و آنان که سحرگاهان طلب آمرزش می‌نمایند».

﴿وَفِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩و در مال‌هایشان حق واجب و مستحّی برای نیازمندان است، برای آن‌هایی که از مردم طلب و سوال می‌کنند، و برای آن بینوایانی که از مردم چیزی نمی‌خواهند.

آیه‌ی ۲۳-۲۰:

﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ٢٠[الذاریات: ۲۰]. «و در زمین برای اهل یقین نشانه‌هایی است».

﴿وَفِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١[الذاریات: ۲۱]. «و نیز در وجودتان (نشانه‌هایی است) آیا نمی‌بینید»؟.

﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢[الذاریات: ۲۲]. «و ورزیتان و آنچه وعده می‌یابید در آسمان (مقرّر) است».

﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّکُمۡ تَنطِقُونَ٢٣[الذاریات: ۲۳]. «به پروردگار آسمان و زمین سوگند که بی‌گمان او حق است همانند آنکه شما سخن می‌گویید».

خداوند درحالیکه بندگانش را به تفکّر و عبرت گرفتن فرا می‌خواند می‌فرماید: ﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ٢٠و در زمین برای یقین کنندگان نشانه‌هایی است و این شامل خود زمین و کوه‌ها و دریاها و نهرها و درختان و گیاهانی است که در زمین قرار دارند که هرکس در این چیزها بیاندیشد و به فلسفه آن فکر کند او را به عظمت آفریننده این مخلوقات و گستردگی فرمانروایی‌اش و فراگیر بودن احسانش و به این که دانش او امور پیدا و پنهان را در بر گرفته است راهنمایی می‌کند. و همچنین در وجود آدمی عبرت‌ها و حکمت‌ها و رحمت‌هایی است که نشانگر آن است خداوند یکتاست و او والامقام است و همه برای رفع نیازهایشان به او روی می‌آورند، و بر این دلالت می‌نماید که خلق را بیهوده نیافریده است.

﴿وَفِی ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُکُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢و ماده‌ی روزی شما که عبارت است از باران و انواع روزی دینی و دنیوی که خداوند برایتان مقّرر نموده، و نیز جزایی که در دنیا و آخرت از جانب خدا به شما وعده داده می‌شود، همه همانند سایر چیزهایی که مقدر شده است از سوی خدا نازل می‌شوند.

وقتی نشانه‌ها را بیان کرد و آن‌ها را یادآوری نمود طوری که هر فردی هوشیار آگاه می‌شود، خداوند متعال سوگند یاد کرد که وعده و جزای او حق و درست است. و آن را به بدیهی ترین و آشکارترین چیز که سخن گفتن است تشبیه نمود. پس فرمود: ﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّکُمۡ تَنطِقُونَ٢٣سوگند به پروردگار آسمان‌ها و زمین که وعده خدا و جزای او حق است، همان‌گونه که شما سخن می‌گویید. پس همان‌طور که در سخن گفتن خود شک و تردیدی ندارید همچنین نباید درباره رستاخیز و جزا شک و تردیدی داشته باشید.

آیه‌ی ۳۷-۲۴:

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ٢٤[الذاریات: ۲۴]. «آیا خبر مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است».

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ٢٥[الذاریات: ۲۵]. «آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام (بر تو، ابراهیم نیز) گفت: سلام بر شما، مردمان ناشناسی هستید».

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ٢٦[الذاریات: ۲۶]. «پس آهسته به‌سوی خانواده‌اش رفت و گوسالۀ فربه‌ای آورد».

﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَ٢٧[الذاریات: ۲۷]. «سپس آن‌را به آنان نزدیک کرد (و) گفت: ایا نمی‌خورید»؟!.

﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ٢٨[الذاریات: ۲۸]. «و (در دل) از ایشان احساس ترس و وحشت کرد. گفتند: مترس، و او را به فرزندی دانا مژده دادند».

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِی صَرَّةٖ فَصَکَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِیمٞ٢٩[الذاریات: ۲۹]. «همسرش درحالیکه (از تعجّب) فریاد می‌کشید، سیلی‌ای بر چهرۀ خود زد (و) جلو آمد و گفت: پیرزنی نازا هستم».

﴿قَالُواْ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٣٠[الذاریات: ۳۰]. «گفتند: پروردگارت چنین فرموده است، بی‌گمان او فرزانۀ داناست».

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُکُمۡ أَیُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣١[الذاریات: ۳۱]. «(ابراهیم) گفت: ای فرستادگان کار شما چیست».

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ٣٢[الذاریات: ۳۲]. «گفتند: بی‌گمان ما به‌سوی قومی گناهکار فرستاده شده‌ایم».

﴿لِنُرۡسِلَ عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِینٖ٣٣[الذاریات: ۳۳]. «تا بر آنان سنگ‌هایی از گل فرو ریزیم».

﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُسۡرِفِینَ٣٤[الذاریات: ۳۴]. «نزد پروردگارت برای اسرافکاران نشانمند شده است».

﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٣٥[الذاریات: ۳۵]. «آن‌گاه کسانی از مؤمنان را که در آنجا بودند بیرون آوردیم».

﴿فَمَا وَجَدۡنَا فِیهَا غَیۡرَ بَیۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٦[الذاریات: ۳۶]. «پس آنجا جز یک خانه از مسلمانان نیافتیم».

﴿وَتَرَکۡنَا فِیهَآ ءَایَةٗ لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٣٧[الذاریات: ۳۷]. «و در آن برای کسانی که از عذاب دردناک می‌ترسند نشانه‌ای برجای گذشتیم».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ضَیۡفِ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلۡمُکۡرَمِینَ٢٤آیا خبر شگفت‌انگیز مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟ آن مهمانان فرشتگانی بودند که خداوند آن‌ها را برای هلاک کردن قوم لوط فرستاده بود، و به آن‌ها فرمان داد تا بر ابراهیم نیز گذر کنند. پس آن‌ها به صورت مهمان نزد ابراهیم آمدند.

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ٢٥آن‌گاه که بر ابراهیم وارد شدند و گفتند: سلام بر تو، ابراهیم درپاسخ گفت: سلام بر شما. شما گروهی ناشناس هستید، پس دوست دارم که خودتان را معرفی کنید. و تا آن‌ها خود را معرفی نکردند آنان را نشناخت.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِپس آهسته به سوی خانواده‌اش رفت تا از مهمانان پذیرانی کند. ﴿فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ٢٦ فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡسپس گوساله فربه‌ای را آورد و نزد آنان گذاشت تا از آن بخورند. گفت: ﴿أَلَا تَأۡکُلُونَآیا نمی‌خورید؟! ﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗپس وقتی دید که به سوی آن دست دراز نمی‌کنند در دل خود از آن‌ها احساس ترس و وحشت نمود. ﴿قَالُواْ لَا تَخَفۡآن‌ها گفتند: مترس، و او را به آن چه که برای انجام دادنش آمده بودند خبر دادند. ﴿وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖاو را به فرزندی دانا که اسحاق÷بود مژده دادند.

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِی صَرَّةٖ فَصَکَّتۡ وَجۡهَهَاوقتی زن ابراهیم مژده را شنید با خوشحالی و فریاد جلو آمد و سیلی‌ای بر چهره خود زد. این از جنس آن حالتی است که در حالت شنیدن سخن شادی آور و دیدن حالتی که معمول و متداول نباشد به زنان دست می‌دهد. ﴿وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِیمٞو گفت: از کجا من فرزندی به دنیا می‌آورم درحالیکه پیر شده و به سنّی رسیده‌ام که زنان در این سن دیگر فرزند به دنیا نمی‌آورند؟! در ضمن من نازا و عقیم هستم و اصلا صلاحّیت باردار شدن را ندارم. پس دو مانع وجود دارد که هریک از آن‌ها مانع به دنیا آمدن فرزند می‌شوند. و مانع سوّم را در سوره هود بیان کرده است: ﴿وَهَٰذَا بَعۡلِی شَیۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عَجِیبٞ[هود: ۷۲]. «و این شوهرم پیرمردی است. بی‌گمان این چیز عجیبی است».

﴿قَالُواْ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِگفتند: خداوند این امر را مقّدر و واجب نموده است پس نباید در قدرت الهی تعّجب کرد. ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُبی‌گمان خداوند فرزانه داناست. یعنی او خدایی است که هر چیزی را در جای مناسبش قرار می‌دهد و دانایی و آگاهی‌اش هر چیزی را فرا گرفته است. پس تسلیم فرمان او باشید و سپاس او را در برابر نعمت‌هایش به جای آورید.

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُکُمۡ أَیُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣١ابراهیم÷به فرشتگان گفت: کارتان چیست و چه می‌خواهید؟ چون ابراهیم فهمید که خداوند آن‌ها را برای کار مهّمی فرستاده است. ﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِینَ٣٢گفتند: همانا ما به‌سوی قومی گناهکار فرستاده شده‌ایم. و آن‌ها قوم لوط بودند که با شرک ورزیدن به خدا و تکذیب پیغمبرشان و انجام دادن کار زشتِ هم جنس بازی که پیش از آن‌ها هیچ یک از جهانیان مرتکب این جنایت نشده بود، جرم و گناه کرده بودند.

﴿لِنُرۡسِلَ عَلَیۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِینٖ٣٣ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُسۡرِفِینَ٣٤تا بر آنان سنگ‌هایی از گل فرو ریزیم و این سنگ‌ها نزد پروردگارت نشاندار شده و بر هر سنگی اسم صاحب آن نوشته شده است چون آن‌ها اسراف کرده و از حد تجاوز کرده‌اند. ابراهیم با آن‌ها درباره قوم لوط مجادله کرد تا شاید خداوند عذاب را از آن‌ها دور نماید. پس به ابراهیم گفته شد: ﴿یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِیهِمۡ عَذَابٌ غَیۡرُ مَرۡدُودٖ٧٦[هود: ۷۶]. «ای ابراهیم! از این روی بگردان، بی‌گمان فرمان پروردگارت آمده است و بر آن‌ها عذابی خواهد آمد که بر نخواهد گشت».

﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن کَانَ فِیهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٣٥ فَمَا وَجَدۡنَا فِیهَا غَیۡرَ بَیۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٦آنگاه کسانی از مومنان را که در آنجا بودند بیرون آوردیم. آنجا جز یک خانه از مسلمانان نیافتیم. و آن خانه لوط÷بود، به جز همسرش که او از هلاک شدگان بود. ﴿وَتَرَکۡنَا فِیهَآ ءَایَةٗ لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٣٧و در آن برای کسانی‌که از عذاب دردناک می‌ترسند نشانه‌ای بر جای گذاشتیم که از آن عبرت می‌گیرند و می‌دانند که خداوند سخت کیفر است و پیامبرانش راستگویند.

حکمت‌ها و احکامی که در این داستان وجود دارد:

۱- خداوند متعال براساس حکمت خود داستان خوبان و بدان را برای بندگانش نقل کرده تا از آنها عبرت بگیرند و بدانند که سرانجام آنها چه بوده است.

۲- خداوند در آغاز داستان، فضیلت ابراهیم خلیل÷را بازگو کرده است که بر مهم بودن ماجرای او دلالت می‌نمایند.

۳- مهمان داری و مهمان‌نوازی از سنّت‌های ابراهیم خلیل÷است که خداوند به محّمدصو امّتش دستور داده از آئین او پیروی کنند. و خداوند در اینجا ابراهیم را به خاطر مهمان‌نوازی ستوده است.

۴- مهمان باید با عمل و سخن گرامی داشته شود چون خداوند بیان کرد که مهمانان ابراهیم÷گرامی بودند یعنی ابراهیم آن‌ها را گرامی داشت، و خداوند بیان کرد که ابراهیم با عمل و سخن از آن‌ها پذیرایی به عمل آورد همچنین بیان کرد که آن‌ها نزد ما هم گرامی هستند.

۵- خانه ابراهیم÷پناهگاهی برای مهمانان و مسافران بود چون آن‌ها بدون اجازه وارد خانه او شدند امّا ادب را رعایت کرده و ابتدا سلام کردند. ابراهیم نیز سلام آن‌ها را کامل‌تر از سلامشان جواب داد، چون او جمله اسمیه‌ای را ذکر کرد که دالّ بر ثبوت و استمرار است.

۶- کسی‌که نزد انسان می‌آید یا نوعی ارتباط با او دارد باید خود را معرفی کند چون این کار فواید زیادی دارد.

۷- ادب ابراهیم و نرمی‌اش در حرف زدن که فرمود: ﴿قَوۡمٞ مُّنکَرُونَ[الحجر: ۶۲]. قومی ناآشنا هستید و نگفت: «أَنکَرتُکُم»شما را نشناختم. و این دو کلمه با هم فرق دارند که تفاوت آن مشخّص است.

۸- شتاب در پذیرایی از مهمان. چون بهترین نیکویی، همان است که هر چه زودتر انجام شود. بنابراین، ابراهیم خیلی زود و شتابان رفت و خوراک مهمان‌هایش را آورد.

۹- حیوانی که قبل از آمدن مهمان ذبح شده و برای کس دیگری آماده شده است اگر به مهمان داده شود توهینی به او نیست، بلکه این بزرگداشت مهمان است. همان‌طور که ابراهیم÷چنین کرد و خداوند خبر داد که مهمانانش گرامی بودند.

۱۰- خداوند کرم و سخاوتمندی فراوانی را به ابراهیم ارزانی داشته بود، زیرا همواره خوراک در خانه‌اش آماده و حاضر بود و نیازی نبود که از بازاز یا از پیش همسایه‌ها بیاورد.

۱۱- ابراهیم خودش از مهمانانش پذیرایی کرد در حالیکه او خلیل خداوند و سردار مهمان نوازی بود.

۱۲- ابراهیم خوراکشان را به آن‌ها نزدیک کرد و پیش آن‌ها گذاشت و خوراک را در جایی دیگر نگذاشت که به آن‌ها بگوید: بفرمائید، یا بروید غذا بخورید. چون این کار آسان‌تر و راحت‌تر بود.

۱۳- ابراهیم با مهربانی با آن‌ها سخن گفت به خصوص وقتی که عذا را به آن‌ها داد. ابراهیم با مهربانی به آن‌ها گفت: ﴿أَلَا تَأۡکُلُونَآیا نمی‌خورید. ونگفت: بخوید، و یا کلمه‌ای دیگر نگفت. پس کسی‌که از او پیروی می‌نماید باید چنین کلمات خوب و شایسته‌ای را بگوید. مثلا بگوید: به ما افتخار بدهید. و امثال آن.

۱۴- اگر کسی از کسی ترسید باید ترس را از او دور کند و هراس او را به آرامش تبدیل کند. همان‌طور که زمانی ابراهیم از فرشتگان ترسید به وی گفتند: ﴿لَا تَخَفۡمترس. و او را به آن مژده شادی آفرین خبر دادند بعد از آنکه از آن‌ها احساس ترس نموده بود.

۱۵- شدّت شادی همسر ابراهیم «ساره» به جایی رسید که سیلی بر چهره‌اش زد و فریاد برآورد، کاری که قبلا از وی مشاهده نشده بود.

۱۶- خداوند ابراهیم و همسرش ساره را با مژده دادنشان به فرزندی دانا گرامی داشت.

آیه‌ی ۴۰-۳۸:

﴿وَفِی مُوسَىٰٓ إِذۡ أَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ٣٨[الذاریات: ۳۸]. «و (نیز) در (حکایت) موسی (نشانه‌ای هست) آن‌گاه که او را با دلیلی آشکار به‌سوی فرعون فرستادیم».

﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُکۡنِهِۦ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ٣٩[الذاریات: ۳۹]. «آنگاه همراه لشکر خویش روی‌گردان شد و گفت: او جادوگر یا دیوانه است».

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٞ٤٠[الذاریات: ۴۰]. «ما او و لشکریانش را گرفتار کردیم و به دریایشان انداختیم و او سزاوار نکوهش بود».

﴿وَفِی مُوسَىٰٓو در داستان موسی و این که خداوند او را با نشانه‌ها و معجزات روشن به سوی فرعون و اشراف قومش فرستاد نشانه‌ای است برای کسانی که از عذاب دردناک می‌ترسند. پس وقتی که موسی با این دلیل آشکار آمد، ﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُکۡنِهِفرعون از حقّ روی برتافت و به آن توّجه نکرد و بزرگ‌ترین عیب و طعنه را به او زد و گفت: ﴿سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞموسی از دو حال خالی نیست، یا آنچه آورده جادو و شعبده بازی است و حقّ نیست، و یا این که دیوانه است و عقل ندارد و هرکاری که از او سر می‌زند نباید مواخذه شود. این در صورتی بود که آن‌ها به خصوص فرعون می‌دانست که موسی راستگوست. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا[النمل: ۱۴]. «و آنان از روی ستمگری و برتری‌جویی آن‌را انکار کردند و در دل به حقّانیت آن یقین داشتند». و موسی به فرعون گفت: ﴿لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ[الإسراء: ۱۰۲]. «تو می‌دانی که خداوند آسمان‌ها و زمین این‌ها را جز به عنوان رهنمودهایی نازل نکرده است». ﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٞ٤٠پس او و لشکریانش را گرفتار کردیم و آن‌ها را در دریا انداختیم و او سرکش و گناه‌کار بود. پس خداوند او را با تمام قدرت به عذاب گرفتار کرد.

آیه‌ی ۴۲-۴۱:

﴿وَفِی عَادٍ إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلرِّیحَ ٱلۡعَقِیمَ٤١[الذاریات: ۴۱]. «و (نیز) در (ماجرای) عاد بدانگاه که تند باد بی‌خیر و برکتی بر آنان فرستادیم».

﴿مَا تَذَرُ مِن شَیۡءٍ أَتَتۡ عَلَیۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ کَٱلرَّمِیمِ٤٢[الذاریات: ۴۲]. «بر هر چیزی که می‌وزید آن‌را باقی نمی‌گذشت مگر اینکه آن‌را چون استخوان پوسیده می‌گرداند».

و برای آن‌ها نشانه و مایه عبرتی است، ﴿فِی عَادٍدر قبیله معروف عاد. ﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلرِّیحَ ٱلۡعَقِیمَآنگاه که تندباد بی‌خبر و برکتی بر آنان فرستادیم که هیچ‌خیری در آن نبود. و این عذاب وقتی آمد که آن‌ها پیامبرشان هود÷را تکذیب کردند. ﴿مَا تَذَرُ مِن شَیۡءٍ أَتَتۡ عَلَیۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ کَٱلرَّمِیمِ٤٢بر هر چیزی که می‌وزید آن‌را مانند استخوان‌های خشک و پودر شده می‌گرداند. خداوند آن‌ها را با وجود قدرت و توانمندی‌شان هلاک کرد. این دلیلی است بر کمال قدرت و قدرتمندی خداوند که هیچ چیزی او را درمانده نمی‌کند، و او از کسانی‌که از فرمانش سرپیچی کنند، انتقام خواهد گرفت.

آیه‌ی ۴۵-۴۳:

﴿وَفِی ثَمُودَ إِذۡ قِیلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِینٖ٤٣[الذاریات: ۴۳]. «و در سرگذشت قوم ثمود نیز پند و عبرت است، آنگاه که بدانان گفته شد: تا مدّتی بهره‌مند شوید».

﴿فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ یَنظُرُونَ٤٤[الذاریات: ۴۴]. «آنگاه از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند در نتیجه صاعقه ایشان را فرا گرفت درحالیکه نگاه می‌کردند».

﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِیَامٖ وَمَا کَانُواْ مُنتَصِرِینَ٤٥[الذاریات: ۴۵]. «پس نتوانستند برخیزند و نتوانستند خویشتن را کمک کنند».

﴿وَفِی ثَمُودَو در قوم ثمود نشانه بزرگی است، آنگاه که خداوند صالح÷را به‌سوی آنان فرستاد و او را تکذیب کردند و با او مخالفت ورزیدند، و خداوند شتر را به عنوان نشانه‌ای راهنما و روشنگر برایش پدید آورد، امّا این نشانه جز سرکشی و گریز چیزی به آنان نیفزود. ﴿إِذۡ قِیلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِینٖ٤٣ فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ یَنظُرُونَ٤٤آنگاه که به آنان گفته شد: تا مدّتی بهره‌مند شوید. پس آنان از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند آن گاه صدای بزرگ و مرگبار صاعقه آن‌ها را فرا گرفت و با چشمان خود به عذابشان نگاه می‌کردند.

﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِیَامٖآن‌ها نتوانستند برخیزند و خود را از عذاب نجات بدهند. ﴿وَمَا کَانُواْ مُنتَصِرِینَو نتوانستند خود را یاری نمایند.

آیه‌ی ۴۶:

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٤٦[الذاریات: ۴۶]. «و پیش از این قوم نوح را (نیز نابود کردیم) آنان گروهی بدکار بودند».

همچنین وقتی که قوم نوح، نوح÷را تکذیب کردند و از فرمان خدا سرپیچی نمودند خداوند آنان را هلاک کرد و از آسمان آب فراوانی بر آن‌ها فرو فرستاد و همه آنان را هلاک ساخت و از کافران کسی را بر جای نگذاشت. و این عادت و سنّت خدا درباره کسانی است که از فرمان او سرپیچی می‌کنند.

آیه‌ی ۵۱-۴۷:

﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَیۡنَٰهَا بِأَیۡیْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧[الذاریات: ۴۷]. «و آسمان را با توانمندی بنا نهادیم و بی‌گمان ما وسعت دهنده‌ایم».

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨[الذاریات: ۴۸]. «و زمین را گستراندیم پس چه نیک کستراننده‌ایم».

﴿وَمِن کُلِّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَیۡنِ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٤٩[الذاریات: ۴۹]. «و از هر چیزی دو نوع آفریدیم تا شما پند گیرید».

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٥٠[الذاریات: ۵۰]. «پس به‌سوی خدا بشتابید، به‌راستی من از سوی او برایتان بیم‌دهنده‌ای آشکار هستم».

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٥١[الذاریات: ۵۱]. «و با خداوند معبودی دیگر قرار ندهید، همانا من از سوی او برایتان بیم‌دهندۀ آشکاری هستم».

خداوند با بیان قدرت بزرگش می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَیۡنَٰهَا بِأَیۡیْدٖو آسمان را با توانمندی بنا نموده و آن را محکم کرده و آن را سقفی برای زمین و آن چه روی زمین است قرار داده‌ایم. ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَو ما همواره گوشه و کرانه‌های آن‌را وسعت می‌بخشیم. و روزی را برای بندگان خود گشاده و فراوان می‌داریم، که هیچ جنبنده‌ای در دل صحراها و قعر دریاها و گوشه‌های جهان نیست مگر اینکه به اندازه کافی به آن روزی می‌رسد. و خداوند از احسان خویش آن قدر به او می‌دهد که او را بی‌نیاز سازد. پس پاک است خداوندی که بخشش او همه مخلوقات را فرا گرفته است. و خجسته است خداوندی که رحمت او همه آفریده‌ها را فرا گرفته است.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَاو زمین را بستری برای خلق قرار داده‌ایم که می‌توانند در آن خانه بسازند و درخت بکارند و کشاورزی کنند و بنشینند. و راه‌هایی در آن قرار داده‌ایم که می‌توانند به وسیله آن به مقاصد خود برسند و منافعشان را در زمین تامین نمایند. و از آن جا که بستر و فرش ممکن است از جهتی قابل استفاده و مناسب باشد. و از جهتی نامناسب، خداوند خبر داد که آن‌را به بهترین صورت گسترده است، و خود را بر این چیز ستوده و فرمود: ﴿فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَو چه نیک گسترانیده‌ایم، خدایی که آنچه رحمت و رحمتش اقتضا نموده برای بندگانش گسترانده است!.

﴿وَمِن کُلِّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَیۡنِو از هر حیوانی دو نوع نر و ماده آفریدیم، ﴿لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَتا نعمت‌های خداوند را که به شما ارزانی داشته یاد آورید. و چنین مقّدر نموده هر حیوانی دارای نر و ماده باشد. و حکمت الهی را به یاد آورید که نر و ماده بودن را سبب بقای همه حیوانات گردانده است تا به پرورش دادن و تربیت آن بپردازید و در نتیجه منافع فراوانی برایتان به دست‌ آید.

وقتی بندگان را به اندیشیدن در نشانه‌هایش فراخواند که موجب ترس از خدا و روی آوردن به او می‌شوند به چیزی فرمان داد که از تامل و اندیشه کردن در آیات خدا همان چیز حاصل می‌شود، و آن فرار به سوی خداست. یعنی فرار از آن چه خدا در ظاهر و باطن دوست ندارد و روی آوردن به آن چه در ظاهر و باطن دوست دارد، گریز از جهالت به‌سوی علم و از کفر به‌سوی ایمان و از معصیت به‌سوی طاعت و از غفلت به‌سوی یادآوری. پس هرکس این چیزها را کامل نماید به راستی که تمام دین را کامل نموده و هر امر نامطلوبی از او دور شده و به مقصود و مراد خود رسیده است. و خداوند بازگشت به سوی خویش را فرار نامیده است، چون بازگشت به‌سوی غیر او دارای انواع هراس‌ها و ناگواری‌هاست و در بازگشتن به سوی او انواع امور دوست داشتنی و امنّیت و شادی و سعادت و رستگاری است. پس بنده از قضا و تقدیر الهی به‌سوی قضا و تقدیر او می‌گریزد و از هر آن چه که بترسد از آن به سوی خدا می‌گریزد. پس به هر اندازه که انسان از چیزی بترسد به همان اندازه از آن به‌سوی خدا فرار می‌کند.

﴿إِنِّی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ مُّبِینٞهمانا من برای شما از جانب او بیم‌دهنده آشکاری هستم. یعنی شما را از عذاب خدا می‌ترسانم و بیم‌دهنده و ترساننده آشکاری هستم. ﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَو با خداوند معبود دیگری را انباز مسازید. این از جمله فرار کردن به سوی خداست، بلکه این اصل فرار و گریز به سوی خداست و انسان باید از برگرفتن معبودی دیگر به غیر از خدا از قبیل بت‌ها و همتایان و قبرها و دیگر چیزهایی که به جای خدا پرستش می‌شوند فرار کند و ترس و عبادت را خاص خداوند نماید و تنها به او امید داشته باشد و او را بخواند و فقط به‌سوی او روی آورد.

آیه‌ی ۵۳-۵۲:

﴿کَذَٰلِکَ مَآ أَتَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢[الذاریات: ۵۲]. «هم‌چنین هیچ پیغمبری به‌سوی مردمان پیش از ایشان نیامده است مگر اینکه گفت: جادوگر یا دیوانه است».

﴿أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣[الذاریات: ۵۳]. «آیا هم‌دیگر را (به گفتن چنین سخنی) سفارش کرده‌اند؟! (خیر) بکله آنان قومی سرکشند».

خداوند پیامبرش را دلجویی می‌دهد که اگر این مشرکان کسانی را برای خدا شریک قرار می‌دهند و پیامبر را تکذیب می‌کنند و درباره او سخنان زشتی می‌گویند ـ که او از این سخنان پاک و بدور است ـ این گفته‌ها همواره شیوه مجرمان و تکذیب کنندگان پیامبران بوده است. پس خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر اینکه قومش او را به جادوگری و یا دیوانگی متهّم کرده‌اند.

خداوند متعال می‌فرماید: آیا گفته‌هایی که از این‌ها و از پیشینیانشان سر زده است یکدیگر را به آن توصیه نموده و آن را به یکدیگر تلقین کرده‌اند؟ پس اگر چنین است اتّفاقشان بر این سخنان عجیب نیست، ﴿بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَاینچنین نیست، بلکه این‌ها قومی سرکشند که دل‌ها و اعمالشان در کفر ورزیدن و طغیان همانند یکدیگر است، در نتیجه گفته‌هایشان که از طغیان و سرکشی آن‌ها برآمده همگون و شبیه هم است. و حقیقت همین است. همانطورکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡ[البقرة: ۱۱۸]. «و کافران گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید، یا معجزه‌ای برای ما نمی‌آید؟ کسانی که پیش از ایشان بوده‌اند سخنی همانند سخن این‌ها گفتند: دل‌هایشان همگون است». همچنین مؤمنان که دل‌هایشان در یقین داشتن به حقّ و طلب نمودن آن و تلاش در راه آن شبیه یکدیگر است شتابان به پیامبرانشان ایمان آوردند و آن‌ها را تعظیم نموده و گرامی داشتند و با سخنانی آن‌ها را خطاب نمودند که شایسته آن‌هاست.

آیه‌ی ۵۵-۵۴:

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤[الذاریات: ۵۴]. «پس از آنان روی بگردان که تو سزاوار نکوهش نیستی».

﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٥٥[الذاریات: ۵۵]. «و پند ده به‌راستی که پند دادن به مؤمنان سود می‌بخشد».

خداوند متعال به پیامبرش فرمان می‌دهد تا از کسانی که از حقّ روی گردانده وپیامبررا تکذیب کرده‌اند روی بگرداند: ﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡبه آن‌ها توجّه نکن و آن‌ها را مواخذه ننما و به کار خودت مشغول باش. ﴿فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖتو به خاطر گناه آن‌ها مورد سرزنش قرا نمی‌گیری بلکه وظیفه تو فقط رساندن است و تو وظیفه‌ات را انجام داده‌ای و پیام خدا را که به همراه آن فرستاده شده‌ای رسانده‌ای.

﴿وَذَکِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّکۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَو یادآوری کن که به راستی یادآوری مومنان را سودمند خواهند کرد.

یادآوری دو نوع است:

۱- یادآوری آنچه که به طور مشروح و مفصّل تعریف نشده و مردم آن‌را نمی‌دانند و عقل و سرشت فقط به صورت خلاصه و مجمل آن‌را می‌شناسند، خداوند عقل‌ها را بر این سرشته است که خیر را دوست دارند و آن‌را ترجیح می‌دهند واز شّر و بدی متنفر هستند، و شریعت خداوند با این امور فطری و عقلی مطابق است. و هر امر و نهی شریعت از مصادیق پند دادن و یادآوری می‌باشد. و کمال پند دادن و یادآوری آن است که خیر و خوبی و منافعی که در چیزی نهفته و بدان امر شده است، تذکر داده شود و زیان‌هایی که از آن نهی شده یادآوری گردد.

۲- آنچه برای مؤمنان مشخّص و معلوم است امّا غفلت و فراموشی بر آن سایه افکنده است به آنان یادآوری گردد و برایشان تکرار شود تا در اذهانشان ریشه بدواند، و بیدار شوند و به آن عمل کنند و برایشان نشاط و همّت پدید آمد، همّتی که سبب می‌شود تا آن‌ها استفاده ببرند و مقامشان بالا رود. و خداوند متعال خبر داده‌است که یادآوری و پند دادن به مؤمنان فایده می‌دهد چون ایمان و ترس از خدا و روی آوردن به او و پیروی کردن از خشنودی وی باعث می‌شود تا یادآوری و پند دادن به آن‌ها سودمند باشد و موعظه در وجودشان اثر بگذارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَذَکِّرۡ إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّکۡرَىٰ٩ سَیَذَّکَّرُ مَن یَخۡشَىٰ١٠ وَیَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى١١[الأعلى: ۹-۱۱]. «هرگاه پند و اندرز سودمند واقع شود پند و اندرز بده، زیرا کسی که از خدا می‌ترسد پند و اندرز خواهد گرفت. و بدبخت‌ترین فرد از آن روی می‌گرداند».

امّا کسی‌که فاقد ایمان باشد و برای پذیرش پند و اندرز آمادگی داشته باشد پند دادن و یادآوری برای چنین کسی سودمند نخواهد بود. همانند زمین شوره زاری که باران هیچ فایده‌ای برای آن ندارد. این گروه اگر نشانه و معجزه‌ای برایشان بیاید به آن ایمان نمی‌آورند مگر آن که عذاب دردناک را ببینند.

آیه‌ی ۵۸-۵۶:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦[الذاریات: ۵۶]. «و من جن و انس را جز برای آنکه مرا بندگی کنند نیافریده‌ام».

﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ٥٧[الذاریات: ۵۷]. «هیچ ورق و روزی از آنان نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا خوراک بدهند».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨[الذاریات: ۵۸]. «بی‌گمان تنها خداوند روزی‌رسان و صاحب قدرت و نیرومند است».

این هدفی است که خداوند جن‌ها و انسان‌ها را برای آن آفریده و همه پیامبران را مبعوث کرده است تا به‌سوی آن دعوت کنند. و این هدف پرستش و بندگی خداوند است که باید همراه با شناخت و محبّت او و روی آوردن به وی و روی برگرداند از غیر او باشد. واین متوقّف بر معرفت خداوند متعال باشد. و کمال عبادت بستگی به شناخت خداوند دارد بلکه هر اندازه بنده شناخت خداوند دارد بلکه هر اندازه بنده شناخت بیش‌تری نسبت به پروردگارش داشته باشد عبادت او کامل‌تر خواهد بود. و عبادت چیزی است که خداوند بندگان را به خاطر آن آفریده است. پس آن‌ها را برای این نیافریده که به آنان نیازی داشته باشد.

﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ٥٧از آنان هیچ روزی‌ای نمی‌خواهم، و نمی‌خواهم که مرا خوراک بدهند! پاک و بسی برتر است خداوندِ توانگر بی‌نیاز از اینکه نیازمند کسی باشد، بلکه همه در همه نیازها و خواسته‌های ضروری وغیر ضروری خویش نیازمند او هستند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُبی‌گمان خداوند روزی فراوان دارد و هیچ جنبنده‌ای در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این که روزی‌اش بر خداوند است و قرارگاه و آرامگاه آن را می‌داند. ﴿ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُو خداوند دارای قدرت و توانمندی کامل است و اجرام بزرگ بالا و پایین را آفریده است و با قدرت کامل خویش در ظاهر و باطن تصرف می‌نماید و مشّیت و خواست او در همه آفریده‌ها نافذ است. پس هر آنچه خدا بخواهد می‌شود، و هرچه نخواهد نمی‌شود و هیچ فرار کننده‌ای از دست او درنمی رود و در برابر فرمانروایی او هیچ‌کس نمی‌تواند سرِ نافرمانی بلند کند. و ازقدرت و توانایی او این است که رزق خود را به تمام جهان رسنده است، و از قدرت و توانمندی اوست که مردگان را پس از آن که استخوان‌هایشان از هم پاشیده شد و هم بادهای تند آن‌ها را با خود به جاهای دور برد یا پرندگان و درندگان آن‌ها را فرو بلعید و در بیابان‌های خشک و صحراها پراکنده گشتند و یا دراعماق امواج دریا ناپدید شدند، زنده می‌گرداند و هیچ‌یک از این‌ها از او گم نمی‌شوند و می‌داند که زمین چه اندازه از اجسادشان را می‌کاهد. پس پاک است خداوند قوی و نیرومند.

آیه‌ی ۶۰-۵۹:

﴿فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذَنُوبٗا مِّثۡلَ ذَنُوبِ أَصۡحَٰبِهِمۡ فَلَا یَسۡتَعۡجِلُونِ٥٩[الذاریات: ۵۹]. «همانا کسانی‌که ستم کرده‌اند بهره‌ای (از عذاب) هم‌چون سهم یارانشان دارند پس نباید (کیفر را) به شتاب (از من) بطلبند».

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن یَوۡمِهِمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٦٠[الذاریات: ۶۰]. «پس وای بر کافران از آن‌ روزشان که وعده داده می‌شوند».

﴿فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْهمانا کسانی که با تکذیب محمّدصستم کرده‌اند ﴿ذَنُوبٗابهره و سهمی از عذاب و شکنجه دارند همچنانکه یاران ستمگر و تکذیب کنندشان چنین بهره‌ای داشته‌اند. ﴿فَلَا یَسۡتَعۡجِلُونِپس نباید به شتاب وقوع عذاب را از من بخواهند. چون سنّت خداوند درباره امّت‌ها یکی است. پس هر تکذیب کننده‌ای که به تکذیب خود ادامه دهد بدون آنکه توبه نماید و به‌سوی خدا برگردد قطعا عذاب بر او واقع خواهد شد گرچه مدّتی دیر شود. بنابراین، خداوند آن‌ها را از روی قیامت برحذر داشت و فرمود: ﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن یَوۡمِهِمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٦٠پس وای به حال آنانکه کفر ورزیده‌اند از روزی که به آن وعده داده شده‌اند! و آن روز قیامت است که در آن روز به انواع عذاب و شکنجه‌ها گرفتار می‌شوند و به زنجیرها بسته خواهند شد. پس هیچ فریادرسی ندارند و هیچ‌کسی نیست که آن‌ها را از عذاب خدا نجات دهد از این عذاب به خداوند پناه می‌جوئیم.

پایان تفسیر سوره‌ی ذاریات

تفسیر سوره‌ی ذاریات آیه‌ی 60-1

 

سورهی ذاریات آیهی 60-1

 

سوره  ذاریات  مکی  و  ٦٠  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا (١)فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا (٢)فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا (٣)فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا (٤)إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ (٥)وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ (٦)وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ (٧)إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (٨)یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ (٩)قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (١٠)الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ (١١)یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (١٢)یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ (١٣)ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (١٤)إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (١٥)آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ (١٦)کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ (١٧)وَبِالأسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (١٨)وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ (١٩)وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (٢٠)وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ (٢١)وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ (٢٢)فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (٢٣)هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ (٢٤)إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (٢٥)فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ (٢٦)فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلا تَأْکُلُونَ (٢٧)فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (٢٨)فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ (٢٩)قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (٣٠)قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (٣١)قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (٣٢)لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِینٍ (٣٣)مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ (٣٤)فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (٣٥)فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٣٦)وَتَرَکْنَا فِیهَا آیَةً لِلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الألِیمَ (٣٧)وَفِی مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٣٨)فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (٣٩)فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٌ (٤٠)وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ (٤١)مَا تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ (٤٢)وَفِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ (٤٣)فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ یَنْظُرُونَ (٤٤)فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِیَامٍ وَمَا کَانُوا مُنْتَصِرِینَ (٤٥)وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ (٤٦)وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (٤٧)وَالأرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ (٤٨)وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٤٩)فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٥٠)وَلا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٥١)کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (٥٢)أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (٥٣)فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ (٥٤)وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ (٥٥)وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ (٥٦)مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ (٥٧)إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (٥٨)فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ (٥٩)فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (٦٠)

این  سوره  دارای  فضای  ویژهای  است.  با  ذکر  چهار  نیرو  آغاز  میگرددکه  به  فرمان  یزدان  دست  اندرکارند.  با  واژههائی  بیان  شدهاندکه  معانی  آنها  مبهم  است  و  روشن  نیست.  چنین  به  ذهن  انسان  متبادر  میشودکه  او  در  برابرکارهای  اسرارآمیزی  قرارگرفته  است.  خداوند  بزرگوار  بر  انجام  کاری  سوگند  میخورد:

(وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا .فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا .فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا .فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا .إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ .وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ ).

سوگند  به  بادها  که  (ابرها  را  برمیانگیزند  و  به  این  سو  و  آن  سو  برابر  فرمان  یزدان  میبرند  و)  به  سرعت  پراکنده  میدارند.  و  سوگند  به  ابرهائی  که  بار  سنگینی  (ازباران)  را  با  خود برمیدارند! وسوگند  به  کشتیهائی  که  ساده  و  آسان  (در  آبهای  رودخانهها  و  دریاها  و  اقیانوسها)  روان  و  در  حرکتند.  و  سوگند  به  فرشتگانی  که  کارها  را  (در  میان  خود  برابر  فرمان  یزدان)  تقسیم  کردهاند! مسلماً  چیزی  که  بدان  وعده  داده  میشوید  و  از  آن  ترسانیده  میشوید،  راست  و  قطعی  است،  و  روز  جزا  و  سزا،  حتماً  وقوع  پیدا  میکند  و  میآید.

واژگان  «ذاریات»،  «حاملات»،  «جاریات»  و  «مقسّمات»  مدلول  و  معنی  آشنا  و  آشکاری  ندارند.  بلکه  پیچیدهاند  و  نیاز  به  پرسش  و  پاسخ  و  توضیح  و  تفسیر  دارند،  همانگونهکه  خود  این  واژهها  همچون  سایهروشنی  را  به  ذهن  میاندازند.  چه  بسا  چنین  چیزی  در  فضای  این  سوره  مـقصود  و  مراد  باشد.

سوگند  نخستین  هنوز  به  پایان  نمیآیدکه  سوگند  دیگری  به  آسمان  خـورده  میشود  و  به  دنبال  آن  آورده  میشود:

(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ ).

سوگند  به  آسمان  که  دارای  راهها  است‌.

(إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (‌

(ای  کفار! هر  لحظه)  شما  سخن  و  گفتار  دیگری  دارید.  (گاه  فرستاده  ما  را  مجنون،  گاه  شاعر،  گاه  ساحر،  و ...  مینامید).

سخن  وگفتاری  داریدکه  برجا  و  پابرجا  نمیماند  و  هماهنگی  و  همآوائی  در  آن  نیست.  سخن  وگفتارتان  بر  تخمینها  وگمانها  و  شکها  استوار  است،  و  از  دانش  و  بینش  و  یقین  و  اطمینان  سرچشمه  نمیگیرد  و  سرسر نمیزند.

این  سوره،  با  همچون  شروع  و  سرآغازی،گذشته  از  آن  با  روندکلی  خود،  در  شیوه همگانی  و  سیاق  کلامی  خویش،کار  روشن  و  آشکاری  را  در  مد  نظر  دارد  و  آن  را  پیجوئی  و  پیگیری میکند،  و  آن  ارتباط  دادن  دل  انسان  با  آسمان،  آویزان  ساختن  دل  انسان  به  جهان  غیب  یزدان،  نجات  دادن  انسان  ازگرفتاریهای  زمین  و  زمینیان،  آزاد  و  رها  ساختن  انسان  از  هرگونه  سد  و  مانعی که  میان  او  و  میان  عبادت  مخلصانه  یزدان  قرار  میگیرد،  و  نمیگذارد  انسان  یکپارچه  به  پرستش  یزدان  بپردازد،  و  با  تمام  وجود  به  سوی  معبود  بگریزد،  و  پاسخ  فرمان  یزدان  را  بدهدکه  در  این  سوره  آمده  است:

 (  فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ).

به  سوی  (عبادت)  خدا  بشتابید.  (ذاریات/50)

 همچنین  برای  محقق  ساختن  و  پیادهکردن  اراده  و  مشیت  یزدان  در  باره  بندگانش  است‌:

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ ).

من  پریها  و  انسانها  را  جز  برای  پرستش  خـود  نیافریدهام. (ذاریات/56)

از  آنجاکه  سرگرم  شدن  بهکسب  رزق  و  فراچنگ  آوردن  روزی،  و  پرداختن  به  آنچه  قضا  و  قدر  یزدان  از  رزق  و  روزی  نهان  میدارد،  زمختترین  وستبرترین  و  سختترین  و  بدترین  بخش  این  سدها  و  مانعهای  سـر  راه  انسان  در  زندگی  این  جهان  است،  در  این  سوره  به  آزاد  و  رها  ساختن  حسّ  و  شور  و  فکر  و  اندیشه  از  بند  اسارت  آن،  و  اطمینان  دادن  و  آرامش  بخشیدن  به  انسان  از  جهت  آن،  و  آویزانکردن  دل  انسان  به  آسمان  از  بابت  رزق  و  روزی،  نه  آویختن  دل  به  زمین  و  به  اسباب  و  وسائل  آن،  پرداخته  شده  است،  و  در  موارد  پراکنده  سوره  به  طور  مکرر  بدین  امر  اشارت  رفته  است،و  به  انسان  اطمینان  داده  شده  استکه  از  جهت  آن  آسوده  خاطر  باشد.  این  اشاره  بدون  واسطه  و  آشکار  است،  بسان  این  فرموده  یزدان  جهان‌:

(وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ).

در  آسمان،  روزی  شما  است  و  نیز  چیزهائی  که  بدان  وعده  داده  میشوید.   (ذاریات‌/22)

(إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ).

تنها  خدا  روزیرسان  و  صاحب  قدرت  و  نیرومند  است  و  بس. (ذاریات/٥٨)

 یا  اینکه  بدینکارگوشه  زده  شده  است،  بسان  این  فرموده  یزدانکه  حال  بندگان  پرهیزگار  خود  را  در  قبال  مال  دنیا  به  تصویر  میزند:

(وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ).

در  اموال  و  دارائیشان  حقی  و  سهمی  (جز  زکات)  برای  گدایان  و  بینوایان  تهیدست  بوده  است.    (ذاریات/ 19)

 همچنین  بدین  امر  پرداخته  شده  است  بدان  هنگامکه  از  جود  و  بخشش  و  سخاوت  ابراهیم  (ع)  سخن  رفته  است،  در  آن  حالکه  مهمانان  اندک  خود  را  - یا  فرشتگانی  را  که  مهمانانی  پنداشته  است  -  پذیرائـی  میکند،  و  با  گوساله  چاقیکه  فوراً  بریان  میکند  و  شتابان  بـه  پیششان  مینهد  همینکه  به  پیش  او  میآیند  و  بدو  سلام  مینمایند،  بدون  اینکه  ایشان  را  جز  همین  لحظه  شناخته  باشد!

نجات  دادن  دل  از  بندها  و  ریسمانهای  زمین،  و  آزادسازی  آن  از  اسارت  رزق  و  روزی،  و  آویخته  داشتن  و  آویزانکردن  دل  به  آسمان،  شوقها  و  شورهای  دل  را  پیرامون  آسمان  به  پرواز  درمیآورد،  و  چشم  دل  را  به  آفریدگار  آسمانکه  در  آن  بالا  بالاها  و  دارای  مقام  والا  است  خیره  میسازد،  بدون  اینکه  سد  و  مانعی  میان  دل  و  میان  پرواز  آزادانه  دل  قرار  بگیرد،  و  آن  را  از  فرار  به  سوی  خدا  بازدارد.  این  امر،  محور  این  سوره  است  در  تمام  موضوعها  و  مسالههائی  که  دنبال  میکند.  بدین  خاطر  هـمچون  شروع  و  سرآغازی  قرارگرفته  است،  و  این  آهنگ  و  نوای  پیچیده  در  اول  آن  طنینانداز  شده  است،  و  بعد  از  آن،  سوگند  به  آسمان  آمده  است،  و  نیز  اشاره  به  آسمان  تکرار گردیده  است  ...

در  همین  راستا  استکه  تصویری  از  پرهیزگاران  کشیده  شده  است،  تصویری  که  در  سرآغاز  این  سوره  ترسیم  گردیده  است‌:

( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ .آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ .کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ .وَبِالأسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ .وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ).

 پرهیزگاران  در  میان  باغهای  بهشت  و  چشمهساران  خواهند  بود.  دریافت  میدارند  چیزهائی  را  که  پروردگارشان  بدیشان  مرحمت  فرموده  باشد.  چرا  که  آنان  پیش  از  آن  (در  سرای  جهان)  از  زمره  نیکوکاران  بودهاند.  آنان  اندکی  از  شب  میخفتند.  و  در  سحرگاهان  درخواست  آمرزش  میکردند.  در  اموال  و  دارائیشان  حقی  و  سهمی  (جز  زکات)  برای  گدایان  و  بینوایان  تهیدست  بوده  است.   (ذاریات/١٥-٩ا)

 این  تصویری  است  از  چشم  انتظار  به  خدا  داشتن،  و  مخلصانه  از  آن  او  بودن،  و  در  شبها  به  پرستش  او  پرداختن،  و  در  سحرگاهان  رو  بدو کردن  وگرائیدن.  با  وجـود  اینکه  ثروت  و  دارائی  بهگوش  ایشان  خوانده  است  و  آنان  را  به  سوی  خود  کشیده  است،  و  آنان  خویشتن  را  از  فشار  دارائی  نجات  دادهاند،  و  از  دائره  جاذبهاش  بیرون  کشیدهاند،  و  سهم  و  بهرهای  برای  گدا  و  تهیدست  قرار  دادهاند  و  حق  و  حقوقی  برایشان  قائل  شدهاند.

در  این  راستا  استکه  به  آیهها  و  نشانههای  شناخت  خدا  توجیه  داده  شده  است،  آیهها  و  نشانههائیکه  در  زمین  و  در  وجود  خودشان  جلوهگر  و  پدیدار  است.  ضمن  اینکه  دلها  را  در  مورد  رزق  و  روزی  آویزه  آسمان  میدارد،  نه  اینکه  دلها  را  آویخته  زمین  و  اسباب  و  مسائل  موجود  در  آن  و  نزدیک  به  دیدگان  گرداند:

(وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ .وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ .وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ )

در  زمین  دلائل  و  نشانههای  فراوانی  است  برای  کسانی  که  میخواهند  به  یقین  برسند  (و  از  روی  دلیل  خدای  را  بشناسند  و  آثار  قدرت  او  را  ببینند).  و  در  خود  وجود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  برای  شناخت  خدا  و  پی  بردن  به  قدرت  او  است).  مگر  نمیبینید؟  در  آسمان،  روزی  شما  است  و  نیز  چیزهائی  که  بدان  وعده  و  وعید  داده  میشوید.       (ذاریات/٢٠-٢٢)

 دراین  راستاهـمچنین  اشاره  میشود  خدا  استکه  آسمان فراخ  را  آفریده  است،و زمینرا  برایزندگی،  سهل  و  ساده  آمادهکرده  است،  و  در  زمین  زوجها  را  آفریده  است  و  زوجیت  را  در  هر  چیزی  تهیه  دیده  است.  پیرو هـمه اینها  هم  فرار به  سوی  خدا  است‌:

(وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ .وَالأرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ .وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ .فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ).

ماآسمانرا  با  قدرت  بنا  ساختهایم  وهموارهآن  را  وسعت  میبخشیم.  وزمین  را  پهن  کردهایم  (وبرای  زندگی  مردمان  آماده  ساختهایم)  وچه  آمـادهکنندگان  خوبی  بودهایم!ماازهر  چیزی  جفتی  را  آفریدهایم،  تا  این  که  شما  (عظمت  آفریدگاررا)  یادکنید.  به  سوی  (عبادت)  خدا  را  بشتابید.  من  بیمدهنده  آشکاری  از  سوی  او  برای  شما  هستم  (و  پیغمبری  من  با  دلائـل  و  معجزات،  برای  شما  روشن  است). (ذاریات/47-50) 

در  این  راستا  همچنین  واپسین  آهنگ  بلند  سوره  طنینانداز  می‏گردد،  و  از  اراده  و  مشیت  یزدان  سبحان  درباره آفرینش  پریها  و انسانها  صحبت  میکند،  و  از  وظیفه  و تکلیف  اصلی  و  مقدم  بر  هر  چیزدیگر  سخن  میراند:

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ .مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ .إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ). 

من  پـریها  و  انسانها  را  جز  برای  پرستش  خود  نیافریدهام.  من  از  آنان  نه  درخواست  هیچگونه  رزق  و  روزی  میکنم،  ونه  میخواهم  که  مرا  خوراک  دهند.  تنها  خدا  روزیرسان  و  صاحب  قدرت  و  نیرومند  است  و  بس.     (ذاریات/56-58)

 یک  آهنگ  و  نوا  است،  ولی  با  نغـمـههایگوناگون.  همه  آن  نغمهها تنها  آن  یکآهنگ  و  نوا  را  سازمیکنند،  و  آن  آواز  را  زمزمه  مینمایند  و  میسرایند،  آوازیکه  دل  انسان  را  به  سوی  آسـمـان  میخواند!

اشارههای  تند  وگذرائی  در  حلقهای  از  زنجیره  داستان  ابراهیم  و  لوط،  و  در  داستان  عاد،  و  در  داستان  ثـمود،  و  در  داستان  قوم  نوح  به  میان  آمده  است.  در  اشارهایکه  به  داستان  ابراهیم  میشود  نگاهی  به  دارائی  و  اموال  انداخته  شده  است.  همچنین  نگاهی  نیز  به  غیب  نـهان  است  بدان  هنگامکه  بدو  تولد  پسر  چه  آگاهی  مژده  داده  میشود،  و  بدان  هنگامکه  آن  پسر  بچه  بدو  و  به  همسرش  عطاء  می‏گردد،  بدون  اینکه  توقع  و  انتظار  او  را  داشته  باشند.  دربقیه داستان،  اشارهای  به  راست  و  درست  بودن  وعده  الهی  می‏گردد،  وعدهایکه  در  سرآغاز  سوره  خدا  بر  آن  سوگند  خورده  است‌:

(إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ ).

مسلمّاً  چیزی  که  بدان  وعـده  داده  میشوید  وازآن  ترسانیده  میشوید،  راست  و  قطعی  است. (ذاریات/5) 

در  پایان  سوره  نیز  بدین  وعده  اشاره  میدد  تا  مشرکین  را  بدان  بیم  دهد:

(فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ ).

کسانی  که  ستم  می‏کنند،  سهم  بزرگی  از  عذاب  دارند،  همانند  سهم  بزرگ  یارانشان  (از  اقوام  ستمگر  پیشین!).  بنابراین،  از  من  به  شتاب  وقوع  عذاب  را  مخواهید.‌     (ذاریات/٥٩)

 داستانها  بدین  شکل  و  نحوی که  در  این  سوره  آمدهاند،  با  موضوع  اصلی  خود  ارتباط  دارند،که  دل  خالصانه  و  مخلصانه  به  پرستش  یزدان  بپردازد،  و  خود  را  از  همه  سدها  و  مانعها  نجات  دهد،  و  خویشتن  را  با  آسمان  بپیوندد.  این  پیوند  پیش  از  هر  چیز  با  ایمان  و  یـقین  صورت  بگیرد،  و  بعد  از  آن  سدها  و  مانعها  و  سرگرمیها  از  سر  راه  پروازکردن  و  بال  و  پر  زدن  و  به  سوی  آن  افق  ارجمند  روان  شدن،  برداشته  شود.

*

(وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا .فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا .فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا .فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا .إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ .وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ ).

سوگند  به  بادها! که  (ابرها  را  برمیانگیزند  و  به  این  سو  و  آن  سو  برابر  فرمان  یزدان  میبرند  و)  به  سرعت  پراکنده  میدارند.  و  سوگند  به  ابرهائی  که  بار  سنگینی  (از  باران)  را  با  خود  برمـیدارند! و  سوگند  به  کشتیهائی  که  ساده  و  آسان  (در  آبهای  رودخانهها  و  دریـاها  و  اقیانوسها)  روان  و  در  حرکتند! و  سوگند  به  فرشتگانی  که  کارها  را  (میان  خود  برابـر  فرمان  یزدان)  تقسیم  کردهاند!..  مسلمّاً  چیزی  که  بدان  وعده  داده  میشوید  و  از  آن  ترسانیده  میشوید،  راست  و  قطعی  است‌.

این  آهنگها  و  نواهایکوتاه  و  سریع،  آن  هم  با  این  عبارتهائیکه  مفاهیم  پیچیدهای  دارند،  به  ذهن  و  شعور  انسان  -  همانگونه  که  گذشت  -  پیام  ویژهای  پرتو انداز  میکنند،  و  سایهروشن  معینی  فرو  میاندازند،  پیام  و  سایهروشنیکه  دل  را  متوجهکار  مهم  و  قابل  توجهی  میسازد،  و  بدان  الهام  میکند  که  باید  کاری  در  میان  باشد  که  سزاوار  است  بیدار  و  هوشیار  بود  و  رو  بدان  نمود.  در  روزگار  پـیشـین  اسلام  بسیاری  از  مسلمانان  نیاز  پیدا  کردهاند  در  باره  مفاهیم  «ذاریات»،  «حاملات»،  «جاریات»،  و  «مقسّمات»  پرس  و  جوکنند  و  معانی  آنها  را  روشن  گردانند.

ابنکثیر  در  تفسیر  خودگفته  است:  شعبه  پسر  حجّاج،  از  سمّاک  پسر  خالد  پسر  عرعره،  نقلکرده  استکه  از  علی  (رض)شنیده  است،  و  خود  شعبه  نیز  ازقاسم  پسر  ابوبزه،  و  از  ابوطفیل  روایت  کردهاند  که  از  علی  (رض)  شنیده  است  و  به  صورتهایگوناگون  نیز  از  امیرالمومنین  علی  پسر  ابوطالب  (رض)  روایت  شده  است  و  ثابت  گردیده  استکه  او  بالای  منبرکـوفه  رفت  و  فرمود:  از  من  در  باره  هر  آیهایکه  درکتاب  خداوند  بزرگوار  است،  و  در  باره  هر  حدیث  و  رفتار  و  روشیکه  از  پیغمبر  خدا  (ص)  نقلگردیده  است  نخواهید  پرسید  مگر اینکه  شما  را  از  آن  آگاه  میگردانم.  ابنکواء  برخاست و گفت:ای امیرالمومنین،  معنی  این  فرموده  خداوند  بزرگوار  چیست؟‌:

(وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا ).

سوگند  به  بادها! که  (ابرها  را  برمیانگیزند  و  به  این  سو  و  آن  سو  برابر  فرمان  یزدان  میبرند  و)  به  سرعت  پراکنده  میدارند.

علی  (رض) فرمود:  باد  است‌.

گفت:  چه  معنی  دازد؟‌:

(فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا ).

و  سوگند  به  ابرهائی  که  بار  سنگینی  (از  باران)  را  با  خود  برمیدارند.

فرمود:  مراد  ابر  است‌.

گفت:  معنی  این  چیست؟‌:

(فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا ).

و  سوگند  به  کشتیهائی  که  ساده  و  آسان  (در  آبهای  رودخانهها  و  دریاها  و  اقیانوسها)  روان  و  در  حرکتند.

  فرمود:  مقصـودکشتیها  است‌.

گفت:  پس  معنی  این  چیست؟

 (فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا).

و  سوگند  به  فرشتگانی  که  کارها  را  (میان  خود  بـرابر  فرمان  یزدان)  تقسیم  کردهاند.

فرمود:  مراد  فرشتگان  است‌.

صبیغ  پسر عسل تمیمی  بهپیش  عمر پسر خطّـاب (رض)  آمد  و  از  او  در  باره  این  چیزها  پرسید.  او  هم  همان  مفاهیم  و  معانیای  راگفتکه  عـلی  پسر  ابوطالب  -کرم  اللهوجهه  -  فرموده  بود.  عمر  (رض)  احساسکردکه  صبیغ  آنها  را  از  او  برای  رخنهگرفتن  و  سرکشیکردن  میپرسد.  این  بود  او  را  تنبیهکرد  و  از  همنشینی  با  مردمان  بازداشت.  تا  وقتیکه  توبه  کرد  و  سوگندهای  بزرگ  را  خورد  وگفت:  چیزی  از  این  چیزها  در  دل  او  نبوده  است  ...   این  روایت  میرساندکه  پـیچیدگی  مدلولها  و  مفهومهای  این  تعبیرات  باعث  گـردیده  است  که  رخنهگیرندگان  و  عیبجویان  خویشتن  را  در  فراسوی  آنها  پنهانکنند  و  پرسشهائی  در  باره  آنها  بکنند.

ابن عباس،  ابن  عمر،  مجاهد،  سعید  پسر  جبیر،  حسن،  قتاده،  سدی  -  رضیاللهعنهم  -وکسان  بسیار  دیگری  نیز  این  تعبیرات  را  همانگونه  معنیکردهاند.  ابن  حریر  و  ابن  ابوحاتم  هم  جز  این  برداشت  نکردهاند  و  معنی  ننمودهاند  (همانگونه  که  ابنکثیرگفته  است‌)‌.یزدان  سبحان  سوگند  خورده  است  به  بادهائیکه  میپراکنند  و  پخش  میکنندگرد  وغبارها  وگردههای  گیاهان  و  درختان،  و  ابرها،  و  چیزهای  دیگری  راکه  انسان  ازآنها  باخبر  است  و  یا  بی‏خبر  ...   و  سوگند  میخورد  به  ابرهائیکه  آبستن  به  آب  و  بردارندگان  بار  سنگین  آن  هستند  ومتراکم  می‏باشند،  و  خفا  ابرها  را  میراند  به  هرجاکه  بخواهد.  خدا  سوگند  میخـورد  به  کشتیهائیکه  ساده  و  آسان  در  پرتو  قدرت  یزدان  بر  سطح  آبها  جاری  و  در  حرکت  می‏باشند  برابر ویژگیها  و  وزن  مخصوصهائی که  خداوند  بزرگوار در آبها  و  کشتیها  و  در  سراسرجهان  هستی  به  ودیعت  نهاده  است  و  اجازه  میدهند  جریان  و  حرکت،  بدین  سادگی  و  آسانی،  میسر  و  ممکنگردد.  آنگاه  یزدان  سبحان  به  فرشتگان  سوگند  میخورد،  فرشتگانیکه  هریک  از  آنان  عهدهدارکاری  ازکارها  هستند  و  امور  و  شوون  را  در  میان  خود  تقسیم  میکنند،  و  اوامر  خدا  را  میشنوند  و  میپذیرند  و  آنها  را  طبق  دستور  و  برابر  اراده  و  مشیت  ایزد  متعال  برعهده  میگیرند  ومیان  خـود  تقسیم  میکنند،  و  بهکارهای  ویژه  خود  سرگرم  میگردند،  و  مطابق  درخواست  خدا  و  برابر  وظیفه  محوله کارها  را  در  جهان  تقسیم  میکنند  و  به  انجام  وظیفه  میپردازند.

بادها  و  ابرها  و کشتیها  و  فرشتگان،  آفریدههائی  از  آفریدههای  یزدانند،  و  یزدان  آنها  را  ابزار  و  وسـیلهای  برای  اجرای  قدرت  خود،  و  پردهای  برای  نمایش  اراده  و  مشیت  خویش  میگرداند.  از  راه  همچون  ابزار  و  وسائلی  قضـا  و  قدر  خدا  پیاده  مـیشود  و  تحقق  پیدا  میکند.  خدا  بدانها  سوگند  میخـورد  تا  آنها  را  بزرگ  و  سترگ  نشان  دهد،  و  دلها  را  متوجه  آنها  سازد،  و  دلها  به  معانی  و  مفاهیمی  پی  ببرندکه  در  فراسوی آنها  است،  و  دست  خدا  را  ببینند  در  آن  حال  و  احوالیکه  آنها  را  پدید  میآورد  وهستی  می‏بخشد  وآنها  را  بهکار میگمارد  و به گردش  و چرخش  درمیآورد  و قضا  و  قدر  مرسوم  و  معمول  خدا  را  پیاده  و  محـقق  میگرداند.  بیان  این  امور  بدین  شکل  و  با  صفت  خاص  خود،  دل  را  متوجه  اسرار  نهان  در  آنها  میسازد،  و  دل  را  به  دنبال  همچون  ذکر  الهامگرانهای  آویزه  نوآفرینی  میکندکه  چنین  آفریدههائی  را  هستی  بخشیده  است  و  به  جهان  گسیل  داشته  است‌. 

گذشته  از  این،  چه  بسا  این  چیزها  از  ناحیه  دیگری  با  موضوع  رزق  و  روزی  پیوند  داشته  باشد  موضوعیکه  روند  این  سوره  بر  آن  است  و  در  صدد  استکه  دل  انسان  را  از  بندها  و کمندهایش  برهاند  و  آن  را  از  زیر  بارهای  سنگینش  برکشد  و  آزادگرداند.  بادها  و  ابرها  و  کشتیها  پیوند  آشکاری  با  رزق و روزی  و وسائل  و  اسباب  آن  دارند.  فرشتگان  و  تقسیم  وظائف  و  تکالیفشان  نیز  با  مساله  رزق  و  روزی  ارتباط  تنگاتنگ  دارد.  چه  رزق  و  روزی  یکی  از  این  قسم  وظیفه  و  تکلیف،  و  یکی  از  این  تقسیم  امور  در  میانشان  است.  بدین  جهت  پیوند  موجود  در  میان  این  چنین  شروع  و  سرآغازی  و  میان  موضوعیکه  این  سوره  در  میان  موضوعهایگوناگون  بدان  میپردازد،  هویدا  و  پیدا  میگردد.

یزدان  سبحان  بدین  چهار  آفریده  سوگند  میخورد  بر  این  که‌:

(إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ . وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ)  .

 مسلمّاً  چیزی  که  بدان  وعده  داده  میشوید  و  از  آن  ترسانیده  میشوید،  راست  و  قطعی  است،  و  روز  جزا  و  سزا،  حتماً  وقوع  پیدا  میکند  و  میآید.

خداوند  به  مردمان  وعده  داده  استکه  بدیشان  در  برابر  خوبی،  خوبی  بکند،  و  در  برابر  بدی،  بدیشان  بدی  برساند.  اگر  خداوند  در  زمین  حساب  وکتابشان  را  به  تاخیر  انداخته  است  و  بدیشان  مهلت  و  فرصت  داده  است،  در  آخرت  حساب  وکتاب  ایشان  را  به  تاخیر  نمیاندازد  و  قطعاً  در  آنجا  به  حساب  وکتابشان  میرسد!

(وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ)  .

 و  روز  جزا  و  سزا،  حتماً  وقوع  پیدا  میکند  و  میآید.

وعده،  راست  و  حتمی  است،  چه  در  اینجا  و  چه  در  آنجا  ...   از  جمله  چیزهانیکه  خدا  بدیشان  وعده  داده  است  رزق  و  روزی  است.  رزق  و  روزی  را  برایشان  تضـمین  فرموده  است  به  صورت  زیاد  و  فراوان  یا  به  شکلکم  و  اندک،  آنگونه  که  اراده  و  مشیت  خدا  میخواهد.  وعده  خدا  در  راستای  رزق  و  روزی،  راست  و  درست  و  قطعی  و  حتمی  است،  همانگونهکه  وعده  خدا  در  باره  هر  چیزی  و  هرکاری،  راست  و  درست  و  قطعی  و  حتمی  است‌.

بایدکه  تحقق  حاصلکند  و  پیاده  شود  آنچهکه  خدا  به  مردمان  وعده  داده  است،  بدان  شکل  و  بدان  گونهای  که  یزدان  سبحان  آن  را  میطللبد  و  میخواهد،  و  در  وقت  و  زمانیکه  یزدان  سبحان  آن  را  در  نـظر  دارد  و  آن  را  تعیین  فرموده  است.  تحقق  پیداکردن  و  وقوع  یافتن  کارها  به  سوگند  خدا  نیازی  ندارد،  ولیکن  خدا  به  این  موجودات  و  مخلوقات  خود  سوگند  میخورد  تا  دلها  را  متوجه  آنها  گرداند  -  همانگونهکه  گذشت  -  و  دلها  بیندیشند  در  باره  نوآوریها  و  نوآفرینیها  و  قدرت  و  توان  و  تدبیر  و  تقدیریکه  در  فراسوی  این  چیزها  است  و  به  دلها  الهام  میدارند  که  وعده  خدا  -  آفریدگار  این  آفریدهها  بدین  نظم  و  نظام  و  بدین  تدبیر  و  تقدیر  و  سنجش  دقیق  -  بایدکه  راست  و  درست  و  قطعی  و  حتمی  باشد،  و  بایدکه  حساب  وکتاب  دقیق  خوبی  و  بدی  و  صلاح  و  فساد،  انجام  بگیرد  و  صورت  بپذیرد.  چه  سرشت  این  پدیدهها  و  آفریدهها  بیانگر  این  هستند  که  کار  جهان،  بیهوده  و  تصادفی  وگزاف  و  سرسری  نیست  ...   همچنین  این  پدیدهها  و  آفریدهها  نشانههای  آشکار  و  دلیلهای  نیرومندی  هستند،  و  بیانگر  ارزش  این  چنین  سوگندی  بودهکه  دل  را  و  ذهن  را  سخت  متوجه  آنها  میگرداند.  این  هم  شیوهای  و  راهی  از  شیوهها  و  راههای  الهامبخشی  و  پرورشی،  و  بدون  واسطه  سخن  گفتن  با  فطرت  به  زبان  هستی  است!

*

سوگند  دوم  نیز  چنین  است‌:

(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ .إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ .یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ).

سوگند  به  آسمان! که  دارای  راهها  است.  (ای  کفار! هر  لحظه)  شما  سخن  و  گفتار  دیگری  دارید.  (گاه  فرستاده  ما  را  مجنون،  گاه  شاعر،  گاه  ساحر،  و ...مینامید).  کسانی  (از  ایمان  به  سزا  و  جزا)  منحرف  میشوند  که  (از  مسیر  دلیل  عقل  و  منطق  حقطلبی،  به  سبب  پیروی  از  اهریمن  و  هوا  و  هوس)  منحرف  شده  باشند.

یزدان  سبحان  به  آسمان  منظم  و  مرتب  و  هماهنگ  و  دارای  ترکیببند  استوار  سوگند  میخورد،  نظم  و  ترتیب  و  هماهنگیایکه  به  نظم  و  ترتیب  و  هماهنگی  زره  میماند،  زرهای  که  حلقههایش  درهم  تنیده  و  تو  در  تو  باشد.  چه  بسا  این  هم  شکلی  از  اشکال  ابرها  در  آسمان  باشد،  بدان  هنگام  که  راه  راه  و  آراسته  و  پیراسته  بسان  زره  چین  چین  و  حلقه  حلقه  است،  چین  چین  و  حلقه  حلقهایکه  آب  و  شن  پیدا  میکنند  زمانیکه  باد  بر  آنها  میوزد.  چهبسا  این  هم  وضع  و  حالی  باشدکه  پیوسته  ترکیببند  کرهها  و  مدارهای  درهم  تنیده  و  هماهنگ،  داشته  باشد.

یزدان  سبحان  به  آسمان  هماهنگ  و  دارای  راهها  سوگند  یاد  میکندکه  آنان گفتار گوناگون  و  جوراجور  و  پریشان  و  نابسامانی  دارند.  گفتارشان  استوار  و  برقرار  نیست.  دارای  ثبات  و  استقرار  نمی‏باشد.  هرکس  خواست  از  آن  گفتار  روی  میگـرداند،  و  هرکس  خواست  بر  آن  بماند  بر  آن  میماند.  چرا  کهگفتارشان  بجا  و  برجا  نبوده  و  دارای  توافق  و  ثبات  نمی‏باشد.  بلکه  پیوسته  ویلانی  و  حیرانی  و  همیشه  پریشانی  و  نابسامانی  حاکم  است.  باطل  همیشه  این  چنین  است.  باطل  زمینی  استکه  میلرزد  و  تاب  میخورد،  و  بیابانی  استکه  نشانهها  و  نوری  ندارد.  سخن  باطل  تاب  میخورد  و  میآید  و  میرود  و  به  اصل  ثابتی  برنمیگردد  و  میزان  و  معیار  دقیقی  ندارد.  گویندگان  آن  سخن  همینکه  بر  آنگرد  میآیند  پراکنده  میکردند  و پس  از اندک  مدتی  از آن دوری میگزینند،  و  مخالفت  و  دشمنانگی  به  میانشان  میخزد  و  میافتد.  پریشانی  و  نابسامانی  و  اختلاف  و  ستیزشان،  وکار  آمیخته  وآشفته  ایشان،وقتی  روشن  وآشکار پدیدار  میآیدکه  بدان  در  سایه  آسمانی  نگریسته  شود که  دارای  راهها  و  نظم  و  نظام،  و  دارای  ترکیببند  و  ساختار  منظم  و  مرتب  است‌.

آنگاه  روند  قرآنی  به  پیش  میرود  ومقررمیداردکه  آنان  با  خیالها  وگمانها  در  باره  آخرت  بسر  می‏برند،  و  در  این  خیالها  و گمانها  متکی  به  حق  و  حقیقت  یا  اطمینان و یقین  نیستند.  ایشان  در  باره  این  حـق  روشن،  کفارهایگوناگون  دارند  و  هردم  سخنی  میگویند.  آن  گاه  آن  روز  را  درصحنه  زندهایکه  چشمها  آن  را  میپایند  و  نظاره  مینمایند  برایشان  به  تصویر  میکشد: 

(قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ .الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ .یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ .یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ .ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ)  ‌.

مرگ  بر  دروغگویان! همان  کسانی  که  در  گرداب  ضلالت  و  جهالت،  غافل  و  سرگشتهاند  (و  راه  به  جائی  نمیبرند.  با  تمسخــر  پیوسته)  میپرسند:  روز  (حساب  و  کتاب  و)  سزا  و  جزا  کی  خواهد  بود؟  آن  روز،  روزی  است  که  ایشان  روی  آتش  گداخته  میشوند.  (بدیشان  گفته  میشود:)  بچشید  عذاب  خود  را.  اینهمان  روزی  است  که  در  فرارسیدن  آن  شتاب  میورزیدید.

«خرص»که  مصدر«‌‌الخرّاصون»  است  به  معنی  ظن  و  گمان  و  سنجش  سرسری  و  ناسنجیدهای  استکه  متکی  به  میزان  و  معیار  دقیقی  نیست.  یزدان  سبحان  دعا  میفرمایدکهکشته  شوند! وای  چه  هول  و  هراسی! خدا  درخـواستکشتن  و  مرگ  آنان  را  مینــماید!

 (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ)  ٠

مرگ  بر  دروغگویان  (آنکسانی  که  از  روی  گمانو  تخمین  سخن  میگویند).

کار ایشان  را  روشنتر و آشکارتر بیان  میفرماید

)الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ)

همان  کسانی  که  در  گرداب  ضلالت  و  جهالت،  غافل  و  سرگشتهاند  (و  راه  به  جائی  نمیبرند.

آنان  غرق  درگردابه گمراهیها  و  خیالبافیها  هستند،  و  بیدار  و  هشیار  نــمیگردند.  تعبیر  سخن،  سایهروشن  خود  را  دارد.  این  جماعت  را  چنین  به  تصویر  میکشدکه  گوئی  آنان  در  منجلابگمراهیها  وخیالبافیها  سرگشته  و  حیران  و  ویلانند  و  از  چیزهائیکه  در  پیرامون  ایشان  میگذرد  بیخبرند  و  متوجه  چیزی  نیستند.  انگار  مست  و  مدهوشند!

انگار  آنانکار  آشکاری  را  هم  نمـیبینند،کار  آشکاری  که  هرکس  هوشیاری  وغیر  مدهوشی  آن  را  می‏بیند  و  بدان  یقین  واطمینان  پیدا  میکند.  چه  آنان‌:

(یَسْأَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ ؟  (.

میپرسند:  روز  (حساب  و  کتاب  و)  سزا  و  جـزا  کی  خواهد  بود؟‌.

اینگونه  میپرسند.  پرسش  آنان  هم  برای  آگاهی  پیدا  کردن  وشناسائیکردن  نیست،  بلکه  پرسش  ایشان  جنبه  انکارکردن  و  تکذیب  نمودن  و  دروغ  شمردن  دارد.  میخواهند  بگویند  فرارسیدن  روز  سزا  و  جزا  دور  از  عقل  و  نادرست  است.  بیانگر  این  مقصود،  واژه  «أیّان؟»  ‌‌(کـی؟)  است‌!

سپس  هرچه  زودتر  صحنهای  را  به  جلو  چشمانشان  میداردکه  در  آن  روز  بدانگرفتارند،  آن  روزیکه  آنان  آن  را  دور  از  عقل  میپندارند  ومنکر  آن  هستند.  در  این  صحنه  آنان  دارند  با  آتش  میسوزند  و  داغ  و  تافته  میگردند،  بسان  سوختن  و  داغ  و  تفته  شدن  فلزی  که  میخواهند  ماهیت  آن  را  شناسائیکنند:

(یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ  )

آن  روز،  روزی  است  که  ایشان  روی  آتش  گداخته  میشوند!. 

همراه  با  این  چنین  سوختن  وگداختنی،  سرکوبی  و  توبیخ  دردناکی  در  همچون  موقعیت  سختی  است‌:

(ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).

)‌بدیشان  گفته  میشود:)  بـچشید  عذاب  خود  را.  این  همان  چیزی  است  که  در  فرارسیدن  آن  شتاب  میورزیدید.

چنین  بیانی،  پاسخ  سزاوار  این  پرسش  است.  اینگونه  درشتی  و  پرخاشیکه  در  این  صحنه  پدیدار  و  نمودار  است  هم‏سنگ‏  بیخبری  و فراموشی  و غفلتی  استکه  گمان  برندگان  و  ناسنجیده  سـخنگویان  دروغگو  با  آن  میزیستند  و  بسر  می‏بردند.  این  عذاب  و  عقاب  هم  مصداق  دعای  مرگ  ایشان  از  سوی  یزدان  جهان  است  که  با  تندترین  شیوه  بیان  و  با  سختترین  و  درشتترین  سخن  از  آن  سخن  رفته  است‌:

(یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ ).

آن  روز،  روزیاست  کهایشان  رویآتش  گداخته  میشوند!

بر کرانه  دیگر،  و  در  صـفحه  مقابل،  صحنه  دیگری  ترسیم  میشود،  صحنه  دسته  دیگری،  دستهایکه  یقین  و  اطمینان  دارند  و  سخن  بهگزاف  نـمیگویند.  پرهیزکارند  و  به  خود  نمیبالند.  بیدار و هوشیارند  و  مشغول  پرستش  خداوند  دادارند.  طلب آمرزش میکنند،  و عمر  را  در  بیخبری  و  بیهوشی  بسر  نمیبرند:

( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ .آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ .کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ .وَبِالأسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ .وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ).

پرهیزکاران  در  میان  باغهای  بهشت  و  حشمهساران  خواهند  بود.  دریافت  میدارند  چیزهائی  را  که  پروردگارشان  بدیشان‌‌ مرحمت فرموده باشد.  چراکه  آنان  پیش  ازآن  (درسرای  جهان)  اززمـره نیکوکاران  بودهاند.  آنان  اندکی  ازشب  میخفتند.  و  در  سحرگاهان  درخواست آمرزش  میکردند.  و  در اموال  و دارائیشان  حقی  و  سهمی  (جز  زکات)  برای  گدایان  و  بینوایان  تهیدست بوده است‌.

این  دسته،  دسته  برهیزگارانند.  بیدار  و  هوشیارند

میدانندکه  خدا  آنان  را  زیر  نظر میدارد  و  سخت  ایشان  را  میپاید.  آنان  هم  مواظب  خود  هستند  و  از  خود  حساب  میکشند.  اینان‌:

(فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ).

درمیان  باغهای  بهشت و چشمهساران  خواهند  بود.

(آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ ).

دریافت  مـیدارند چیزهائی را که  پروردگارشان  بدیشان مرحمت  فرموده  باشد.

دریافت  میدارند  فضل  و لطف و احسان  و  انعام  خدا  را،  به  عنوان  سزا  و  جزایکارهائیکه  در  زندگی  جهان  انعام  داده اند.  از  آن  جمله  خدا  را  پرستش  میکردهاند،  بدانگونهکه  انگار  او  را  ببینند،  و  یقین  داشتندکه  خدا  ایشان  را  میبیند:

(إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِینَ ).

آنان  پیش  ازآن  (درسرای  جهان)  از  زمره  نیکوکاران  بودهاند

نیکوکاری  ایشان  را  به تصـویر میکشد،  تصویری که  ایشان  را  درحال  خشوع  و  خضوع  نشان  میدهد،  و  آنان  را  مهربان  و  حساس  و  بیدار و  هوشیار،  پدیدار و  آشکار میسازد:

(کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ . وَبِالأسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ).

آنـان  انـدکی  ازشب  میخفتند،  و در  سحرگاهان  درخواست آمرزش  میکردند.

آنان  در  دل  شبها  بیدار  میماندند،  در  حالیکه  سائر  مردمان  درخواب  بودند.  با  درخواست  آمرزش  از یزدان  و  طلب  رحم  و  شفقت  از  او،  رو  بـه  پـروردگارشان  میکردند.  جز  اندکی  چرت  نمـیزدند  و  به  خواب  نمیرفتند،  و  درشبهایشان  جز  اندکی  نمیخـوابیدند.  در  دل  شب  با  پـروردگارشان  انس  و  الفت  می‏گرفتند،  و  پهلوهایشان  از  رختخوابهایشان  جدا  و  دور  میگشت،  و  آهسته  وآرام  چشم  بهآستانه  یزدان میدوختند  و  سبکالان  آستانه  خداوند  مهربان  میگشتند،  و  خواب  بر  ایشان  سنگینی  نمیکرد!

حسن  بصریگفته  است‌:

(کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ) .

آنان  اندکی  از  شب  میخوابیدند.

آنان  زحمت  شبزندهداری  را  به  خود  میدادند،  و  جز  اندکی  از  شب  نمیخوابیدند،  و  سر  حال  و  خوشحال  تا  بامداد  بیدار  میماندند،  تا  بدانگاهکه  سحرگاهان  طلب  آمرزش  میکردند.

قتادهگفته  است:  احنف  پسر  قیس  بیانکرده  است:

(کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ) .

یعنی  آنان  جز  اندکی  نمیخوابیدند. سپس  میگوید:  من  از  زمره  کسانی  نبودمکه  این  آیه  از  ایشان  صحبت  میفرماید!

حسن  بصریگفته  است:  احنف  پسر  قیس  میگفت:  عمل  خود  را  با  عمل  اهل  بهشت  برابر  نهادم،  دیدمکه  بهشتیان  فاصله  بسیاری  با  ما  دارند.  آنانکجا  و  ماکجا! ما  مردمانی  هستیم  که  بهگرد  ایشان  نمیرسیم.  اعمال  ایشانکجا  و  اعمال  ماکجا! آنان  در  شب  جز  اندکی  نمیخوابیدند.  اعمال  خود  را  با  اعمال  دوزخیان  برابر  نهادم،  دیدمکه  آنان  مردمانی  هستندکه  هیچگونه  خیر  و  خوبی  در  ایشان  نیست.کتاب  خدا  را  تکذیبکردهاند  و  دروغ  نامیدهاند،  و  به  انبیاء  خدا  باور  نداشتهاند،  و  رستاخیز  را  نپذیرفتهاند  و  به  زندگی  پس  از  مرگ  معتقد  نبودهاند.  خود  را  از  زمره کسانی  دیدم  که  بهترین  آنان  کسانیندکه  اعمال  نیک  و  اعمال  بد  را  آمیزه  یکدیگر  کردهاند،  و  نیکی  و  بدی  را  به  هم  آمیختهاند.

عبدالرحمن  پسر  زید  پسر  اسلمگفته  است:  مردی  از  قبیله  بنیتمیم  به  پدرمگفت:  ای  ابواسامه! صفتی  است  که  آن  را  در  خودمان  نمیبینم.  خداوند  بزرگوار  از  مردمانی  سخنگفته  است  و  فرموده  است‌:

(کَانُوا قَلِیلا مِنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ ).

ما  به  خدا  سوگند  اندکی  از  شب  هم  برنمیخیزیم! پدرم  (رض)  بدو گفت:  خوشا  به  حال  کسیکه  وقتی که  خواب  او  را  فراگرفت  و  به  خواب  رفت  برخیزد  و  بیدار  بماند،  و  از  خدا  بترسد  زمانیکه  از  خواب  بیدار  شد

این  حالی  استکهکسانی  از  تابعین  آرزوی  رسیدن  بدان  را  داشتهاند  و  بدان  مـقام  و  منزلت  -  امید  دوختهاند! -  تابعینی  که  مکانت  و  منزلت  والائی  در  ایمان  و  یقین  داشتهاند  - آنان  مقام  خود  را  پائینتر  از  مقام  چنینکسانی  دیدهاند،  مقامی  که  یزدان  برخی  از  مردمان  را  برای  رسیدن  بدان  برگزیده  است  و  همچون  جاهی  بدیشان  روا  دیده  است،  و  ایشان  را  توفیق  داده  استکه  حق  همچون  جاه  و  مقامی  را  بجای  آورند،  و  خدا  آنان  را  در  پیشگاه  خود  از  زمره  نیککاران  قلمداد  بفرماید.

این،  حال  و  وضع  ایشان  با  پروردگارشان  است،  و  امّا  حال  و  وضعشان  با  مردمان،  و  با  دارائی  و  اموال،  آن  گونه  استکه  سزاوار  نیککاران  است‌:

(وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ).

در  اموال  و  دارائیشان  حقی  و  سهمی  (جز  زکات)  برای  گدایان  و  بینوایان  تهیدست  است‌.

آنان  سهمی  را  بهگدائی  اختصاص  میدهندکه  گدائی  میکند  و  بدو چیزی  داده  میشود،  و  سهمی  را  به  بینوائی  اختصاص  میدهندکه  ندارد  وگدائی  نمیکند  و  سکوت  مینماید  و  از  درخواست  چیزی  شرم  و  حیا  میکند.  آنان  بخشی  را  بدین  و  بخشی  را  بدان  اختصاص  میدهند  و  بر  خویشتن  واجب  و  لازم  میگردانند.  آنان  تعیین  چنین  سهمی  را  به  دلخواه  خود  بر  خویشتن  واجب  و  لازم  مینمایند،  سهمیکه  از  سوی  یزدان  حدود  و  اندازهای  برای  آن  مقرر  نشده  است.  بلکه  حقی  استکه  محسنان  برایگدایان  و  بینوایان  تعیین  و  بر  عهده  میگیرند.

این  هم  اشارهای  استکه  با  موضوع  رزق  و  روزی  و  ثروت  و  دارائی  میخواند،  موضوعی که  این  سوره  بدان  مـیپردازد،  تا  دل  را  از  بندها  و کمندهای  بخل  و  تنگچشمی،  و  از  زیر  بارهای  سنگین  آن  برهاند،  و  از  سدها  و  مانعهای  سرگرم  شدن  به  رزق  و  روزی  نجات  دهد،  و  برای  بخـش  دوم  این  سوره  مقدمهچینیکند  و  زمینه  را  آماده  سازد،  در  آن  زمانکه  نشانه  پرهیزگاران  و  تصویر  نیکوکاران  را  تکمیل  مینماید

*

( وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ .وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ .وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ .فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ).

در  زمین  دلائل  و  نشانههای  فراوانی  است  برای  کسانی  که  میخواهند  به  یقین  برسند  (و  از  روی  دلیل  خدای  را  بشناسند  و  آثار  قدرت  او  را  ببینند).  و  در  خود  وجود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  برای  شناخت  خدا  و پی  بردن  به  قدرت  او است).مگر  نمیبینید؟  در  آسمان،  روزی  شما  است  و  نیز  چیزهائی  که  بدان  وعد  و وعید  داده  میشوید.  به  خدای آسمان  و  زمین  سوگند  که  این  (مطلب،  یعنی  وقوع  رستاخیز،  حساب  و  کتاب،  جزا  و  سزا،  بهشت  بـرای  دینداران،  و  دوزخ  برای  بیدینان)  حق  است،  درست  همانگونه  که  شما  سخن  میگوئید  (و  سخن  گفتن  کاملاً  بـرایتان  محسوس  است  و  در  باره  آن  شک  و  تردیدی  ندارید).

 این  آیهها  اشارهای  به  نشانههای  خداشناسی  موجود  در  زمین  و  در  وجـود  خود  انسانها  دارد.  چشمها  را  متوجه  آسمان  در  باره  رزق  و  روزی  قطعی  و  بهره  مـقدر  میگرداند.  این  آیـهها  با  سوگند  بـزرگی  خاتمه  میپذیرند،  سوگندیکه  یزدان  سبحان  بـه  ذات  خود  میخورد،  با  این  توصیف‌:

(رَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ ).

خدای  آسمان  و  زمین‌.

آسمان  و  زمینیکه  از  آنها  در  این  بخش  سخن  رفته  است.  این  سوگند  بزرگ  خورده  میشود  بر  اینکه  ای  سخنی که  برایشان  از  سوی  یزدان گفته  میشود  حق  است  وباید  بدان  یقینواطمینان  داشت.

( وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ .وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ ؟).

در  زمین  دلائل  و  نشانههای  فراوانی  است  برای  کسانی  که  میخواهند  به  یقین  برسند  (و  از  روی  دلیل  خدای  را  بشناسند  وآثار  قدرت  او  را  ببییند). و در خود وجود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  بـرای  شناخت  خدا  و  پی  بردن  به  قدرت  او  است).  مگـر  نمیبینید؟‌.

این  ستارهایکه  بر  سطح  آن  زندگی  میکنیم  نمایشگاه  بس  فراخ  و  هراسانگیزی  از  نشانهها  و  دلائل  شناخت  خدا  و  از  عجائب  و  غرائب  ساختار  شگفتانگیز  او  است.  نمایشگاهی  استکه  تاکنون  چندان  چیزی  از زیبائیها  و  شگرفیهای  آن  را  ندیدهایم  و  بدانها  پی  نبردهایم.  تنها  اندکی  از  بسیاری  را  شناختهایم  یا  ورانداز کردهایم.  ما  هر  روزه  چیز  تازهای  را  از  ایـن  نمایشگاه  می‏بینیم  و  کشف  میکنیم،  و  از  چیز  تازهای  اطلاع  پیدا  میکنیم  ...   بسان  همین  نمایشگاه  زمین  نمایشاه  دیگری  استکه  در  وجود  خود  ما  انسانها  نهفته  است  ...   بلی  خود  انسان! منبع  اسرار  نهان! انسانیکه  رازها  و  رمزهای  سراسر  این  جهان  هستی  در  آن  نهفته  است،  نه  فقط  رازهـا  و  رمزهای  این  ستاره  زمینی‌!

دو  آیه  بدین  دو  نـمایشگاه،  چنین  اشاره  مختصری  دارند،  اشاره  مختصریکه  دو  لنگه  درهای  این  دو  نمایشگاه  را  باز  میکند  وگشوده  میدارد  برای  هرکسیکه  بخواهد  به  تماشا  بپردازد  و  یقین  و  اطمینان  پیدا کند  و  زندگی  خود  را  لبریز  سازد  تا  بدانجاکه  از  لذت  و  شادی،  و  از  بند  و  اندرز  و  درس  عبرت  زنده،  و  از  پشتوانههای  ارزشمند  شناخت  راست  و  درست،  سرریزگردد،  پشتوانههائیکه  دلها  را  بالا  می‏برند  و  والا  میگردانند،  و  عمرها  را  چندین  برابر  مینمایند!

نصوص  قرآنی  آمادگیکار  را  دارند  و  میتوانند  در  میان  همه  مردمان  و  همه  محیطها  و  در  تمام  شرائط  و  ظروف  و  احوال  و  اوضاع،کارا  باشند.  توانائی  این  را  دارندکه  به  هرکسی  و  به  هرعقلی  و  به  هرفهم  و  شعوری  پشتوانه  معینی ببخشند  به  هریک  ازآنها  به  اندازه  آنچه  میپذیرد  و  توان  آن  را  دارد.

هر  زمان که  انسان  در  علوم  و  فنون  پیشرفت کند،  و  درک  و  فهمش  وسعت  و  فراخیگیرد،  و  اطلاعات  و  معلوماتش  بیشتر  شود،  و  تجربهها  و  آزمودههایش  زیادترگردد،  و  بر  اسرار  جهان  و  اسرار  نفس  بشری  اطلاع  بهتری  به  دست  آورد،  بهره  او  از  آیات  قرآن  اوج  می‏گیرد،  و  پشتوانهاش  ستبر  میشود،  و  توشهایکه  از  نصوص  قرآن  دریافت  میدارد،گوناگون  و  متنوع  میگردد  ...   قرآنکتابی  استکه‌:

(لا تَنفَدُ عَجائبُهُ، و لا  یَخـلَقُ  عَلی کَثرَة الرّدّ)

شگفتیهایش  به  پایان  نمیآید،  و  بـر  اثر  تکرار  کهنه  نمی‏گردد  و  ملالانگیز  نمیشود.

همانگونهکه  پیغمبر  (ص)  در  باره  آن  فرموده  است،  پیغمبریکه  این  قرآن  را  دریافت  داشته  است،  و  اسرار  آن  را  به  خاطر  سپرده  است،  و  با  اسرار و  معانی  آن  زیسته  است.  پیغمبر  (ص)  از  تجربه  زنـدهای  سخن  میگویدکه  آن  را  در  درون  خود  یافته  است  و  آن  چنان  کهگذشت  از  آن  تجربه  سخن گفته  است‌.

کسانیکه  برای  نخستین  بار  این  قرآن  را  شنیدهاند  و  پیش  از  دیگران  به  نشانهها  و  دلائل  شناخت  خدا  در  زمین  و  در  نفس  بشری،گوش  جان  سپردهاند،  بهره  خود  را  بردهاند  و  پشتوانـه  خویش  را  دریافت  داشتهاند،  مطابق  با  آگاهیها  و  آزمودهها  و  تابشهای  درونیایکه  پیداکردهاند.  هر  نسلی  همکه  پس  از  آنان  آمدهاند  بهره  خود  را  بردهاند،  بهرهایکه  متناسب  با  علوم  و  فنون  و  معلومات  و  اطلاعات  و  تجربهها  و  آزمودههایشان  بوده  است.  ما  هم  بهره  خود  را  از  قرآن  می‏بریم  بدان  اندازه  کهگستره  دانش  و  آگاهی  و  آزمونمان  فراخی  و  افزایش  میپذیرد،  و  بدان  مقدارکه  از  اسرار  بی‏پایان  این  جهان  بزرگ  در  زمین  و  در  نفس  بشری،  برایمانکشف  و  روشن  میشود.  نسلهای  بعد  از  ما  هم  بهرهایکه  ایشان  در  نظر  است  و  اندوختهگردیده  است  از  نشانهها  و  دلائلیکه  برای  ما  مجهول  و  ناشناخته  میماند،  نشانهها  و  دلائلیکه  از  زمین  و  از  خود  انسان  برای  ماکشف  و  روشن  نگردیده  است،  خواهند  برد  و  نصیب  خـود  خواهند  کرد.  و  این  دو  نمایشگاه  الهی  بزرگ  و  سترگ  و  هولانگیز  و  هـراسانگیز  پر  از  عجائب  و  غرائب  و  چیزهای  تازه  و  نو،  تا آخر  زمان  باقی  و  برجا  میمانند.  این  زمین،  این  سیارهای  که  برای  زندگی  آماده  گردیده  است،  و  آماده  پذیرش  حیات  و  حفاظت  از  آن  با  تـمام  ویژگیهای  خود  است،  بهگونهای  که  برای  ما  در  داخل  این  جهان  هولناک  منحصـر  به  فرد  است،  جهانیکه  پر  از  ستارگان  و  سیارگان  است.  سیارگان  تعدادشان  برابر  ارقام  و  اعدادیکه  تاکنون  ما  میدانیم  - تازه  آنچه  ما  از  جهان  میدانیم  نسبت  بدانچه  ما  از  جهان  نمیدانیم  قابل  ذکر  نیست  -  صدها  میلیونکهکشانکشف  شده  است.[1]  هرکهکشانی  هم  صدها  میلیون  ستاره  دارد،  و  سیارگان  تابع  ستارگانند!

با  درنظرگرفتن  این  اعداد  و  ارقامیکه  قابل  شمارش  نیست،  نزدیک  است  بگوئیم  تنها  زمین  آمادگی  پذیرش  و  نگاهداری  این  نوع  حیات  را  داردکه  بر  سطح  آن  استوار  و  برقرار  است.  همین  سیاره  اگر  یک  ویژگی  از  ویژگیهای  بیشمار  آن  واقعاً  مختلگردد،  وجود  این  نوع  حیات  بر  سطح  آن  مشکل  و  ناممکن  میگردد  ...   اگر  حجم  زمین  از  لحاظ کوچکی  یا  بزرگی  مختل  شود،  اگر  وضع  زمین  نسبت  به  خورشید  تغییر  پذیرد  و  از  خورشید  مثلاً  دور  یا  نزدیکگردد،  اگر  حجم  خورشید  و  درجه  حرارت  آن  تغییر  بکند،  اگر  میل  محوری  زمین  اینجا  و  آنجا  تغییر  بکند،  اگر  حرکت  زمین  پیرامون  خود  یا  پیرامون  خورشید  از  لحاظ  سرعت  یاکندی  تغییر  پذیرد،  اگر  حجم  ماه  -که  تابع  زمین  است  - یا  دوری  ماه  از  زمین  تغییرکند،  اگر  نسبت  آب  یا  خشکی  زمین  تغییر  کند  و  مثلاً کمتر یا  بیشتر شود  ...   اگر  ...  اگر  ...  اگر  ...  و  هزاران  هماهنگی  و  همخوانی  و  همسوئی  و  همطرازی  معروف  و  مجهولیکه  برای  صلاحیت  زمین  جهت  این  نوع  حیات  و  نگاهداری  و نگاهبانی  آن  لازم  است،  تغییر  کند،  هـمچون  حیاتی  بر  سطح  زمین  میسر  نخواهد  بود  و  باقی  نخواهد  ماند.

آیا  این  چیزها  و  این  رابطهها  نشانهای  و  دلیلی،  یا  نشانهها  و  دلائلی  بر  وجود  خدا  نیستندکه  در  این  نمایشگاه  الهی  به  معرض  دیدگذارده  شدهاند؟

گذشته  از  اینها،  این  ارزاق  و  اقواتیکه  در  زمین  اندوخته  و  ذخیرهگردیده  است،  برای  زندهها  و  جاندار هائیکه  در  آن  زندگی  میکنند،  چه  آنهاکه  بر  سطح  زمین  سکونت  دارند،  و  چه  آنهاکه  در  فضاهای  زمین  شناورند،  و  چه  آنهاکه  در  آبهای  زمین  هستند  و  دل  آبها  را  بشکافند،  و  چه  آنهائیکه  در  درزها  و  شکافها  وگودالها  و  غارهای  زمین  پنهان  میشوند،  و  چه  آنهاکه  در  سردابها  و  لایهها  و  چینهای  زمین  نهان  میگردند  ...   این  ارزاق  و  اقوات  آماده  است  و  به  صورت  مرکب  یا  ساده  و  قابل  هسـتی  به  شکلهای  گوناگون  و  در  انواع  جوراجور،  نیاز  این  همه  زندهها  و  جاندارهای  بـیشمار  را  برآورده  میکند،  و  غذای  گوناگون  و  خارج  از  شمارآنها  را  نیزتامین  مینماید  ...  این  ارزاق  و  اقوات  نان  در  دل  زمین،  و  روان  در  مجراها،  و  شناور  در  هوا ،  و  روئیدنی  بر  سطح  زمین،  و  آینده  به  سوی  زمین  از  خورشید  و  جاهای  دیگر،  چه  آنچه  راکه  میشناسیم  و  چه  آنچه  راکه  نمیشناسیم،  ولیکن  برمیجهند  و  برمیجوشند  و  پدیدار  و  نمودار  میگردند  برابر  فرمان  مشیت  و  ارادهای که  ایـن  پرورشگاه  را  آفریده  است  برای  این  نوع  حیات،  و  آن  را  آمادهکرده  است  با  تمام  چیزهائیکه  لازمه  این  انواع  فراوان  و  بیشمار  است...

دگرگونی  و  جوراجوری  منظرهها  و  صحنههای  این  زمین،  تا  آنجاکه  چشم  می‏بیند،  وگام  به  جلو  میرود،  و  عجائب  و  غرائب  این  صحنههائیکه  پایان  نـمیپذیرد:  درهها،  دشتها،  پستیها  و  بلندیها،  دامنهها  وکوهها،  دریاها  ودریاچهها،  رودها  و  آبگیرها،  تکّهها  و  قطعههای  گوناگون  زمین  درکنار  همدیگر،  باغهای  رز  و  انگور،  کشتزارها،  نخلستانهای  یک  پایه  و دو  پایه  ...   هر  صحنهای  از  این  صحنهها  با  دست  نوآفرین  یزدان  و  مبدعکل  جهان  پدید  میآید  و پیوسته  نقشآفرینی  و  دگرگونی  صورت  میپذیرد  و  هردم  شکلی  و  هرآن  نقـشی  نمایش  داده  میشود.  انسان  از  جائی  میگذرد که  خشک  و  بی  آب  و  علف  است،ناگهان  صحنهای  و  منظرهای  می‏بیند.  از  جای  دیگری  میگذردکه  نمناک  و  چمنزار  است،  ناگهان  صحنهای  و  منظره  دیگری  را  مشاهده  میکند.گیاه  سبز  و  خرمی  را  می‏بیند،  خودش  صحنه  و  منظرهای  است.  در  وقت  درو  آن  را  می‏بیند،  بدانگاهکه  سر  بر زده  است  و  به  رقص  و  موج  افتاده  است  و  بعد  زرد  و  خشک  و  پربرگردیده  است،  هردم  صحنهای  و  منظرهای  پیدا  بکند.  در  صورتیکه  انسان  چه  بسا  به  اندازه  آغوشی  یا  متری  از  مکان  را  نپیموده  است،  ولی  این  همه  نقش  بر  در  و  دیوار  وجود  دیده  است‌!

آفریدههائی  از  جاندارانیکه  این  زمین  را  آباد  میکنند،  گیاه،  حیوان،  پرنده،  ماهی،  خزندگان،  حشرهها،  و  ...   گذشته  از  انسانکه  قرآن  با  نص  ویژهای  بدو  پرداخته  است  ...   همه  این  آفریدههائیکه  تعدادشان شناخته  نشده  است  و  انواع  و  اجناس  آنها  هنوز  مشخص  نگردیده  است  - چه  رسد  به  اینکه  شماره  آنها  روشن  شود  و  اقسامشان  سرشماریگردد،  و  اینکار  ناممکن  است  - هر  آفریدهای  از  اینها  خودش  امّتی  و  ملتی  محبوب  میگردد! و  هرفردی  ازآنها  عجیب  و  غریب  و  شگفت  و  شگرف  است.  هر  حیوانی،  هر  پرندهای،  هر  خزندهای،  هر  حشرهای،  هرکرمی،  هرگیاهی،  نه  نه  بلکه  هر  پری  در  بالی  و  هر  برگی  در  نی ای،  هر  ورقی  در  گلی،  هر  رگی  در  برگی  و ورقی،  همه  و  همه  شگفتانگیز  است،  در  آن  نمایشگاه  عجیب  و  غریبیکه  عجائب  و  غرائب  آن  پایان  نمیپذیرد!

اگر  انسانی  برود،  نه  نه  اگر  همه  انسانها  بروند  و  در  باره  این  چیزها  بیندیشند،  وتنها  اشاره  بکنند  به  چیزهائیکه  از  شـگفتیها  و  شگرفیهائیکه  در  زمین  است،  و  چیزهائی  برشمارندکه  این  نشانهها  و  دلائل  بدانها  اشارت  دارند،  سخنشان  پایان  نمی‏گیرد  و  اشاراتشان  به  پایان  نـمیآید.  نص  قرآنی  بیش  از  اینکاری  نمیکندکه  دل  انسان  را  بیدارکند  و  به  تفکر و  تدبرش  وادارد،  و  آن  را  دیدهور  کندکه  چیزهائی  را  ورانداز  نمایدکه  در  این  نمایشگاه  هراسانگیز  و  شگفتانگیز  است،  در  مدت  زمانکوچ  و  سـفریکه  بر  این  سیاره  دارد،  و  لذت  و  شادی  و  مسرتی  که  در  طول  این  سفر از این  چشمانداز  می‏بیند  و  می‏برد.  امّا  این  عجائب  و  غرائب  را  درک  و  فهم  نمـیکند،  و  از  اینکوچ  و  سفر  درمیان  شگفتیها  و  شگرفیها  لذت  نمی‏برد،  مگر  آن  دلیکه  با  یقین  و  اطمینان  آبادگردیده  باشد:

(وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ).

در  زمین  دلائل  و  نشانههای  فراوانی  است  برای  کسانی  که  میخواهند  به  یقین  برسند  (و  از  روی  دلیل  خدای  را  بشناسند  و  آثار  قدرت  او  را  ببینند(.

پسوده  یقین  استکه  دل  را  زنده  میدارد،  و  آنگاه  است  که  دل  می‏بیند  و  درک  میکند،  و  صحنههای  زمین  زنده  میشوند  و  جان  میگیرند  و  با  همچون  دلی  با  زبان  اسرار  نهان  خود  سخن  میگویند،  و  بدو  تدبیر  و  تقدیر و  نوآوری  و  نوآفرینی  رامعرفی  میکنندکه  در  فراسوی  آنها  است.  بدون  همچون  پسودهای  چنین  صحنههائی  مرده  و  جامد  و  توخالی  میگردند،  و  با  دل  چیزی  نمیگویند و  از چیزی  صحبت نمیکنند،  و هیچگونه  بده  و بستانی  و  پرسش  و  پاسخی  با  دل  ندارند.  بسیاری  از  مردمان  ازکنار  نمایشگاه  باز  الهی  میگذرند،  در  حالی  که  چشمها  را  برهم  نهادهاند  و  دریچه  دلها  را  بستهاند.  در  این  نمایشگاه  نه  حیاتی  احساس  میکنند،  و  نه  زبانی  از  آن  درک  و  فـهم  میکنند.  زیراکه  پسوده  یقین  دلهایشان  را  زنده  نکرده  است  و  جان  بدانها  ندمیده  است،  و  حیات  به  پیکر  چیزهای  پیرامونشان  ندویده  است! چه  بسا  درمیان  آنان  دانشمندان و فرزانگای  نیز  باشند:

( یـعلمون  ظاهراً  من  الحیاة ألدنیا  ).

ظاهر  و  نمادی  از  زندگی  دنیا  را  میدانند. (روم/٧) 

امّا  حقیقت  حیات  از  دیده  دلهایشان  پنهان  و  در  پرده  میماند.  زیرا  دریچه  دلها  بر  روی  حقیقت  هستی  باز  نمی‏گردد  مگر  باکلید  ایمان،  و  دلها  حقیقت  حیات  را  نمی‏بینند  مگر در پرتو نور  یقین  ...   خداوند  بزرگوار  راست  فرموده  است‌.

آنگاه  چیز شگفـت  و شگرف  دیگری  مورد  بحث  قرار  میگیرد که بر  روی  این  زمین  حرکت  میکند:

(وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ؟)

و  در  خود  وجود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  برای  شناخت  خدا  و  پی  بردن  به  قدرت  او)  است.  مگر  نمیبینید؟‌.

این  آفریده  انسان  نام  خودش  چیز  بس  شگفت  و  شگرفی  در  این  زمین  است.  ولیکن  خود  را  نمیشناسد  و  ارزش  خود  را  نمیداند،  و  از  اسرار  نهان  در  وجودش  بی‏خبر  میماند،  وقتیکه  دلش  از  اینان  غافل  میگردد،  و  زمانیکه  از  نعمت  یقین  محروم  میشود.

انسان  موجود  شگرفی  از  لحاظ  وجود  جسمانی  است.  پدیده  شگفتی  از  نظر  اسرار  این  جسم  است.  عجیب  و  غریب  از  نظر  تکوین  روحی  است،  از  لحاظ  اسراری که  در  این  روح  نهفته  است.  انسان  از  لحاظ  ظاهر  شگفت  است  و  از  لحاظ  باطن  شگرف  است.  انسان  نمونه  عناصر  این  جهان،  و  مثال  اسرار  و  نهانیهای  آن  است:

 و  تَزعُمُ أنّکَ  جِرمُ صَغیرُ  و  فیکَ  اُنطَوی  العالمُ الاَکبَرُ

  تو  گمان  میبری  که  جرم  کوچکی  هستی،  و  حال  ایـن  که  جهان  بزرگ  در  تو  جمع  گردیده  است  و  در  تو  نهفته  است.

 انسان  هرکجا  بایستد  و  به  شگفتیهای  خودش  بنگرد،  اسرار  و  رموزی  را  مییابدکه  او  را  حیران  و  ویلان  و  مدهوش  و  مبهوت  میسازد:  تشکیل  اندامـها  و  جابهجائی  آنها،  وظائف  و  تکالیف  آنها  و  شیوه  اداء  و  انجام  این  وظائف  و  تکالیف،کار  هضمکردن  و  مکیدن،  کار  تنفس  و  سوخت  و  ساز ،گردش  خون  در  دل  و  رگها،  دستگاه  سلسله  اعصاب  و  ترکیببند  آن  و  چگونه  جسم  را  اداره  میکند،  غدهها  و  ترشح  آنها  و  پیوند  آنها  با  رشد  جسم  و  فعالیت  جسم  و  نظم  و  نظام  آن،  هماهنگی  همه  این  دستگاهها  و  همکاری  آنها،  همنوائی  و  همآوائی  کامل  و  دقیق  اندامها،  و  ...   هر  شگفتی  و  شگرفی  از 

اینها  شـگفتیها  و  شگرفیها  دربردارد،  و  عضوی  و  جزئی  از  عضوی،  خارقالعاده  و  معجزهای  در بر  دارد  که  محیرالعقول  است‌.

اسرار  روح  انسان  و  انرژیهای  معلوم  و  مجهول  آن،  چگونگی  درک  و  فهم  چیزهائیکه  درک  و  فهم  میشوند،  و  شیوه  درک  وفهم  روح  و  به  خاطرسپردن  و  به  یاد  آوردن،  این  معلومات  و  شـکلهائیکه  انـدوخته  میگردد،کجا؟  و  چگونه؟  این  شکلها  و  دیدنیها  و  صحنهها  چگونه  نقش  میبندند؟  وکجا  نقش  میبندند؟  و  چگونه  درخواست  میگردند  و  چگونه  میآیند  و  حاضر  میکردند  ...   تازه  اینهاگوشههای  معلوم  این  نیروها  هستند،  و  امّاگوشههای  مجهول  آنها  فراوانتر  و  بیشتر  از  اینها  است.  آثار  این  گوشههای  مجهول  گاه  گاهی  در  پسودههائی  و  پرتوهائی  ظاهر  بگردند  و  دال  بر  چیزی  هستندکه  از  غیب  مجهول  در  فراسوی  ظاهر  معلوم  قرار  دارد.

گذشته  از  اینها،  اسراریکه  این  جنس  در  زاد  و  ولد  و  ژنتیک  و  وراثت  دارد،  بس  شگفـت  و  شگرف  است.  هر  سلولی  همه  ویژگیهای  پشتوانه  جنس  بشری  را  در  خود  حمل  میکند  و  با  خود  دارد.  ویژگیهای  پدر  و  مادر  و  نیاکان  و  نیاهای  نزدیک  را  در  خود  میاندوزد  و  با  خود  برمی‏دارد.  آیا  این  ویژگیها  درکجای  این  سلولکوچک  نهان  میگردند؟  چگونه  این  سلول  به  طور  اتوماتیک  راه  تاریخی  طولانی  خود  را  پیدا  و  طی  میکند،  و  آن  را  با  دقیقترین  شیوه  پیاده  و  محقق  میسازد،  و  سرانجام  این  پدیده  شگفت  انسانی  را  برگشت  میدهد؟!

اگر  اندکی  در  برابر لحظهای  بایستیمکه  چنین  زندگی  خود  را  بر  سطح  این  زمین  میآغازد،  و  از  مادرش  جدا  می‏گردد  و  بر  خـویشتن  تکیه  میکند،  و  به  دلش  و  به  ریههایش  اجازه  داده  میشود  بجنبند  و  زندگی  را  بیاغازند،  ایستادن  در  برابر  این  لحظه  و  در  برابر  این  جنبش  خردها  را  مدهوش  و  مبهوت  و  حیران  و  ویلان  میسازد،  و  روح  انسان  را  جوش  و  خروش  دهشت  و  وحشت،  و  جوش  وخروش  ایمان  فرامیگیرد،  جوش  و  خروشیکه  دلی  در  برابرش  نمیتواند  بایستد،  و  وجدانی  در  مقابلش  نمیتواند  مقاومتکند!

ایستادن  دیگری  در  جلو  لحظهای که  زبانکودک  به  حرکت  میافتد  تا  این  حرفها  وکلمهها  را  بگوید  و  سپس  عبارتها  را  ردیف  و  بیان  نماید،  بلکه  ایستادن  در  جلو  خـود  سخنگفتن،  سخنگفتن  این  زبان،  تولید  صوت  و  صدای  حنجره،  همه  و  همه  شگفـتآور  است.  همه  و  همه  عجیب  و  غریبند،  ولی  تاثیر  خود  را  از  دست  میدهند  چون  بسیار  برای  ما  تکرار  میگردند.  ولیکن  لحظهای  ایستادن  در  جلو آنها  با  تفکر  و  تدبر  تاثیر آنها  را  تجدید  و  تشدید  میکند.  متوجه  میگردیمکه  هـمـه  و  هـمه  خارقالعاده  و  معجزهاند،  خارقالعاده  و  معجزهای  که  انسان  را  مدهوش  و  مبهوت  میسازد  و  خبر  از  قدرتی  میدهدکه  جز  متعلق  به  خدا  متعلق  بهکسی  نیست‌.

هر جزئی  در  زندگی  این  آفریده انسان  نام  ما  را  در  برابر  خارقالعاده  و  معجزهای  از  خارقالعادهها  و  معجزهها  قرار  میدهد  و  نگاه  میدارد.  خارقالعادهها  و  معجزههائیکه  شگفتیها  و  شگرفیهای  آنها  به  پایان نمیآید.

(وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ ؟ )  .

و  در  خود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  برای  شناخت  خدا  و  پی  بردن  به  قدرت  او)  است.  مگر  نمیبینید؟‌.

هر  فردی  از  این  جنس  به  تنهائی  جهانی  است.  آئینهای  استکه  سراسر  جهان  هستی  به  شکـل  ویژهای  در  او  منعکس  میگردد  و  هرگز  در  طول  روزگاران  تکرار  نخواهد  شد.  در  میان  هــمه  همنوعانش  نیز  در  شکل،  سیما،  عقل،  فهم  و  شعور،  روح،  احساسات،  و  در  تصوریکه  از  جهان  در  ذهن  و  اندیشه  دارد،  همسان  ندارد.  در  این  موزه  شگفت  الهیکه  میلیونها  میلیون  را  در  خودگرد  میآورد،  هر  فردی  نمونه  ویژهای  است،  و  سرشت  منحصر به  فرد  خود  را  دارد،  و  تکرار  نمیگردد.  همه  هستی  از  لابلای  او  میگذرد  به  شکلیکه  تکرار  نمیگردد.  همچنین  سرانگشتی  از  سرانگشتهای  فردی  همسان  سرانگشتی  از  سرانگشتهای  فرد دیگری  در  این  زمین  در  سراسر  قرون  و  اعصار  نمیباشد!

بسیاری  از  شگفتیهای  جنس  بشری  برای  دیدگان  عیان  و  آشکار  است،  و  دیدگان  آنها  را  میبینند:

(وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ ؟ )  .

و  در  خود  شما  (انسانها،  نشانههای  روشن  و  دلائل  متقن  برای  شناخت  خدا  و  پی  بردن  به  قدرت  او)  است‌. 

مگر  نمیبینید؟‌.

چیزهائی  راکه  چشمها  از  شگفتیهای  انسان  می‏بینند  به  غیب  نهان  از  دیدگان  اشارت  دارند.

این  شگفـتیها  و  شگرفیها  درکتابی  نمیگنجد.  چیزهائی  که  از  این  شگفـتیها  و  شگرفیها  دیده  میشود  و  آشکار  است  نیاز  به  مجلدها کتاب  دارد  تا  آنها  را  در  خود  بنگارد.  چیزهائیکه  از  این  شگفتیها  و  شگرفیها  ناپیدا  و  ناشناخته  است  بیش  از  شگفتیها  و  شگرفیهائی  استکه  از  انسان  پیدا  و  شناخته  شده  است.  قرآن  مجید  این  شگفتیها  و شگرفیها  را  برنمیشمارد  و  محدود  و  محصـور  نمیدارد.  ولیکن  دل  را  با  این  پسوده  میپساید  تا  بیدار  و  هوشیارگردد  و  این  موزه  الهی  را  بنگردکه  در  معرض  چشـمها  و  بینشها  قرار  دارد،  وکوچ  و  سفر  خود  را  بر  این  سیاره  با  چشمان  باز  و  خرد  بیدار  و  اندیشه  هوشیار طی  بکند،  و  با  نگرش آگاهانه  بدین  آفریده  عجیب  و  غریبیکه  جهان  در  ذات  او  نهان  است  و  او  غافل  و  بی‏خبر  از  آن  است،  لذت  بزرگوارانه  و  والائی  ببرد،  و  بهتر  و  بیشتر  استفادهکند.

واقعاً  آن  لحظههائیکه  انسان  در  آنها  میزید  و  چهرهها  و  سیماها  و  حرکات  و  عادات  انسانها  را  ورانداز  میکند،  و  با  چشم  پرستشگرانه  به  گشت  وگذار  در  موزهایکه  دست  بهترین  آفرینندگان  آن  را  ترتیب  داده  است  میپردازد،  لحظههای  زیبا  و  لذتبخشی  است.  چه  رسد  بهکسیکه  سراسر  عـمـر  خود  را  در  میان  این  موزه  شگفتانگیز  بسر  می‏برد،  و  این  زیبائیها  را  مینگرد،  و  از  آنها  لذت  می‏برد.  لحظههائی کجا  و  عمری کجا؟  قرآن  با  همچون  پسودهای  به  انسان  آفرینش  تـازهای  می‏بخشد،  انسانیکه  احساس  تازهای  پیدا  میکند،  و  قرآن  او  را  از  زندگی  تازهای  بهرهمند  میگرداند،  و  بدو  لذتی  عطاء  مینماید  و  بهرهای  میرساند که  در  میان  تمـام  لذتها  و  بهرههائیکه  در  زمین  تصور  میکند،  همگون  و  همسانی  ندارد.

قرآن  انسان  را  با  اینگونه  اندیشه  والا  و  بینش  بالا  میخواهد.  ایمان  استکه  به  دل  انسان  چنین  زاد  و  توشهای  می‏بخشد.  ایمان  استکه  این  لذت  و  بهره  آسمانی  را  برای  انسان  تدارک  می‏بیند،  در  حالیکه  انسان  هنوز  در  زمین،  یعنی  در  جهانگل  و  لای  است! گذشته  از  اینکه  نگرش  نخستین  به  نمایشگاه  زمین،  و  نگرش  دوم  به  نمایشگاه  انسـان  بود، [2]  پس  از  اینها  نگرش  دیگری  در  این  سوره  به  نمایشگاه  غیب  نهان  آسمانی  می‏گردد،  آنجائیکه  چشمه  رزق  و  روزی  و  بهره  و  نصیب  مقدر  انسانها  است‌:

) وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ (‌.

درآسمان  روزی  شما  است  ونیز  چیـزهائی  که  بدان  وعد  و  وعید  داده  میشوید.

این  نگرش  شگفتی  است.  با  وجـود  اینکه  اسباب  و  وسائل  ظاهری  رزق  و  روزی  برپا  و  برجا  است،  در  آنجائیکه  انسان  به  تلاش  میپردازد  و  رنج  می‏برد،  و  به  دنبال  آن  انتظار  رزق  و  روزی  و  بهره  و  نصیب  را  دارد،  قرآن  چشم  انسان  را  و  روح  انسان  را  به  سوی  آسـمان،  و  به  سوی  جهان  غیب،  و  به  سوی  خدا،  خیره  میدارد.  تا  در  آنجا  به  رزق  و  روزی  مقدر  و  بهره  و  نصیب  مقرر  چشم  انتظار  بدوزد.  و  امّا  زمین  و  آنچه  در  آن  از  اسباب  و  وسائل  ظاهر  است،  نشانهها  و  دلائل  باورمندان  و  یقیندارندگان  است.  نشانهها  و  دلائلی  استکه  دل  را  به  سوی  خدا  برمیگردانند  تا  دل  به  رزق  و  روزی  فضل  خدا  چشم  امید  بدوزد،  و  از سنگینیها  و  گرفتاریهای  زمین،  و  از  بندها  وکمندهای  آز  و  طمع،  و  از  اسباب  و  وسائل  ظاهری  رزق  و  روزی،  رهائی  یابد،  و  دل  نگذارد  این  قبیل  چیزها  میان  آن  و  میان  چشم  انتظار دوختن  به  منبع  اصلی  و  سرچشمه  نخستینی  حائل  و  مانع گرددکه  این  اسباب  و  وسائل  را  آفریده  است  و  هستی  بخشیده  است‌.

دل  با  ایمان  این  نگاه  و  نگرش  را  آنگونه که  هست درک  و  فهم  میکند،  و  حال  و  وضع  این  نگاه  و  نگرش  را  درک  و  فهم  میکند،  و  میداند  مقصود  و  منظور  چنین  نگاه  و  نگرشی  این  نیستکه  انسان  زمین  و  اسباب  و  وسائل  آن  را  رهاکند.  بلکه  انسان  موظف  و  مکلف  است  خلافت  در  زمین  را  انجام  دهد  و  زمین  را  آباد گرداند.  مـقصود  و  منظور  این  است که  انسان  خود  را  آویزه  و  آویخته  زمین  نسازد،  و  درکار  عمران  و  آبادانی  جهان  از  یزدان  سبحان  غافل  و  بی‏خبر  نگردد.  انسان  باید  در  زمینکار  بکند  و  در  حینکار  به  آسمان  چشم  امید  بدوزد.  از  اسباب  و  وسائل  استفاده  بکند،  ولی  در  عین  حال  یقین  و  اطمینان  داشته  باشدکه  اسباب  و  وسائل  نیستکه  بدو  رزق  و  روزی  میرسانند.  چه  رزق  و  روزی  انسان  در  آسمان  مقدر  و  مقرر گردیده  است،  و  چیزی  را که  خدا  وعده  آن  را  داده  است  حتماً  و  قطعاً  میشود  و  روی  میدهد.

بدین  وسیله  دل  انسان  مومن  از  اسارت  اسباب  و  وسائل  ظاهری  موجود  در  زمین  آزاد  و  رها  میگردد.  بلکه  با  بالهای  این  اسباب  و  وسائل  ظاهری  به  سوی  ملکوت  آسمانها  پرواز  میکند،  وقتی که  در  هـمچون  اسباب  و  وسائلی  نشانهها  و  دلائلی  را  میبیندکه  دال  بر  آفریدگار  اسباب  و  وسائل  هستند،  و  با  دلی  زیست  میکند که  با  آسمان  پیوند  دارد،  در  حالیکه  پاهایش  بر  زمین  قرار  دارند  و  استوارند.  خدا  برای  این  انسان  چنین  میخواهد.  خدا  برای  این  آفریدهایکه  او  را  ازگل  سرشته  است  و  از  روح  متعلق  به  خود  در  او  دمیده  است،  و  بدین  وسیله  بر  بسیاری  از  آفریدههای  جهان  برتری پیدا کرده  است،  این  چنین  میخواهد.

ایمان  وسیلهای  است  برای  محقق  ساختن  و  پیاده  کردن  آن  وضعی  استکه  در  آن  انسان  در  والاترین  حالات  خود  خواهد  بود.  زیرا  انسان  بدان  هنگام  در  حالتی  قرار  میگیردکه  خدا  او  را  برای  زیستن  و  بسر  بردن  در  آن  آفریده  است.  همان  سرشتی  استکه  خدا  او  را  بر  آن  سرشته  است،  و  انسان  آن  سرشت  را  دارد  پیش  از  آنکه  فساد  و  تباهی  وکژی  و  انحراف  سرشت  او  را  برگیرد  و  درگیرد.

پس  از  این  سه  پسودهایکه  راجع  به  زمین  و  ذات  انسان  و  آسمان  به  میان  میآید،  یزدان  سبحان  به  ذات  بزرگوار  خود  بر  راستی  و  درستی  همه  این  سخنان  سوگند 

میخورد  و  میفرماید.

(فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ).

به  خداوند  آسمان  و  زمین  سوگند  که  این  (مطلب،  یعنی  وقوع  رستاخیز،  حساب  و  کتاب،  جزا  و  سزا،  بهشت  بـرای  دینداران،  و  دوزخ  برای  بیدینان)  حق  است،  درست  همانگونه  که  شما  سخن  میگوئید  (و  سخن  گفتن  کاملاً  برایتان  محسوس  است و در باره  آن  شک  و  تردیدی  ندارید)سخنگفتن  ایشان  حقیقتی  استکه  در  خور  ایشان  است  و  روشن  برای  آنان  است.  در  باره  سخنگفتن  خود  مجادله  و  ستیزی  نمیورزند،  و  در  باره  آن  شک  و  تردیدی،  و  تخمین  زدن  وگمان  بردنی  ندارند  ...   این  سخنان  هـم کلاً  بدین  سان  است  ...   خداونـد  راستگوترین گویندگان  است‌.

اصمعی  لطیفهای  را  روایتکرده  استکه  زمخشری  آن  را  در  تفسیر کشّاف  بیان  داشته  است.  ما  نیز  به  خاطر  ظرافت  و  لطافتیکه  دارد  بدون کم  وکاست  آن  را  ذکر  میکنیم.  اصمعی گفته  است‌:

«از  مسجد  جامع  بصره  برگشتم.  یک  عرب  بدوی  را  دیدمکه  نشسته  بود.  گفت:  ای  مرد  تو  از کدام  قبیلهای؟  گفتم:  از  قبیله  بنی  اصمع. گفت:  ازکجا  میآئی؟ گفتم:  از  جائی که  در  آن کلام  یزدان  مهربان  خوانده  میشود.  گفت:  از کلام  یزدان  بر  من  بخوان.  پس  برای  او  خواندم:  «والذاریات  ... ».  هنگامیکه  به  این  فرموده  خداوند  بزرگوار  رسیدم‌:

(وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ).

در  آسمان،  روزی  شما  است  و  نیز  چیزهائی  که  بدان  وعد  و  وعید  داده  میشوید

گفت:  این  تو  را  بس  است! پا  شد  و  به  سوی  شتر  خود  رفت  و  آن  را  قربانیکرد  و گوشت  آن  را  بهکسانی  داد  که  میآمدند  و میرفتند.  به  شمشیر  و کمانش  دست  برد  و  آنها  را  شکست  و  پشت کرد  و  رفت! وقتیکه  با  هارونالرشید  به  حج  رفتم  و  به  طواف  پرداختم،  ناگهان  کسی  مرا  با  صدای  نازکی  فریاد  زد.  نگاه کردم.  دیدم  همان  فرد  عربی  بدوی  است.  لاغر گردیده  است  و  زرد  رنگ  شده  است.  بر  من  سلامکرد،  و  از  من  تلاوت  سوره  ذاریات  را  خواست.  وقتی که  به  خود  این  آیه  رسیدم  فریادی کشید  و گـفت:  واقعاً  ما  بدآنچه  پروردگارمان  به  ما  وعده  داده  بود  رسیدیم. سپس گفت:  آیا  جز  این  چیز  دیگری  مانده  است؟ ادامه  دادم  و  خواندم‌:

(فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ ).

به  خداوند  آسمان  و  زمین  سوگند  که  این  (مطلب،  یعنی  وقوع  رستاخیز،  حساب  و  کتاب،  جزا  و  سزا،  بهشت  برای  دینداران،  و  دوزخ  برای  بیدینان)  حق  است‌.

فریادیکشید  وگفت:  ای  سبحانالله! چه  کسی  خداوند  بزرگوار  را  خشمگینکرده  است،  تا  بدانجا که  سوگند  خورده  است؟  فرمود:  خدا  را  باور  نداشتهاند  و  راست  ندانستهاند  تا  اینکه  او  را  وادار  به  سوگند  خوردن  کردهاند! سه  بار  این  جمله  را  تکرار  نمود  و  قالب  تهی  کرد  و  مرد ».

این  لطیفهای  است  چه  درست  باشد  و  چه  نادرست.  هرچه  هست  جلال  و  عظمت  این  سوگند  یزدان  سبحان  را  به  ما  تذکر  میدهد،  سوگندی که  به  ذات  خود  خورده  است،  بدین  صفت‌:

(رَبِّ السَّمَاءِ وَالأرْضِ ).

خدای  آسمان  و  زمین‌.

این  امر  بر  جلال  و  عظمت  حقیـقی  میافزاید که  بر  آن  سوگند  خـورده  میشود.  این  حقیقتی  استکه  بدون  سوگند  هم  واقعاً  حقیقت  است  و  نیازی  به  سوگند  ندارد

*

این،  بخش  نخستین  در  سوره  بود.  و  امّا  بخش  دوم  اشاراتی  در بر  دارد  به  داستانهای  ابراهیم،  لوط،  موسی،  عادکه  قوم هود  است،  ثمودکه  قوم  صالح  است،  و  قوم  نوح  ...  این  بخش  با  ماقبل  و  با  مابعد  خود  نیز در روند  سوره  ارتباط  دارد.

(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ .إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (٢٥)فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ .فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلا تَأْکُلُونَ .فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ .فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ .قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ .قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ .قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ .لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِینٍ . مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ . فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ . فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ . وَتَرَکْنَا فِیهَا آیَةً لِلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الألِیمَ ) .

آیا  خبر  مهمانهای  بزرگوار  ابراهیم  به  تو  رسیده  است؟  در  آن  زمانی  که  بر  او  وارد  شدند  و  گفتند:  سلام  (بر  تو!)  گفت:  سلام  بر  شما! (شما  مهمانان،  برایم)  مردمان  ناآشنا  و  ناشناسی  هستید.  به  دنبال  آن،  پنهانی  به  سوی  خانواده  خود  رفت،  و  گوساله  فربهای  را  (که  بریان  کرده  بودند،  برای  ایشان)  آورد،  و  آن  را  نزدیک  ایشان  گذارد.  (ولی  با  تعجب  دید  دست  به  سوی  غذا  نمیبرند  و  از  آن  چیزی  نمیخورند!)  گفت:  آیا  نمیخورید؟! (هنگامی  که  دید  دست  به  سوی  غذا  نمیبرند)  در  دل  از  ایشان  احساس  ترس  و  وحشت  کرد.  گفتند:  مترس! سپس او را  به  تولد پسری داناو آگاه  بشارت  دادند.  همسرش  جلو  آمد،  در  حالی  که  (از  تعجب)  فریاد  میکشید  و  به  صورت  خود  میزد  و  میگفت:  من  پیرزنی  نازا  هستم  (مگر  میشود  در  این  سـن  و  سال  بزایم  و  فرزندی  به  دنیا  بیاورم؟!).  فرشتگان  گفتند:  همانگونه  خواهد  بود  که  گفتیم.  پروردگارت  دستور  فرموده  است  (و  قطعا  چنین  خواهد  شد).  او  (کارهایش)  دارای  حکمت،  و  آگاه  (از  هر  چیز)  است.  ابراهیم  گفت:  ای  فرستادگان! (بعد  از  مژده،  ماموریت  شما  چیست  و)  چه  کار  مهمّی  دارید؟  گفتند:  ما  به  سوی  مـردمان  بزهکاری  فرستاده  شدهایم،  تا  بارانی  از  سنگ  گِلی  بر  آنان  ببارانیم.  این  سنگها،  از  جانب  پروردگارت  برای  اسرافکاران  (در  فسق  و  فجور)  نشـاندار  شده  بود.  ما  تمام  مومنانی  را  که  در  شهرهای  قوم  لوط  زندگی  میکردند  (قبل  از  نزول  بلا  از  شهرها)  بیرون  بردیم.  در  آن  مناطق  جز  یک  خانواده  مسلمان  (راستین)  نیافتیم.  در  آن  سرزمین  نشانهای  (دال  بر  هلاک  کفار)  برای  کسانی  برجای  گذاشتیم  که  از  عذاب  دردناک  (دنیوی  و  اخروی  خدا)  میترسند.

این  آیهای  یا  آیاتی  در  تاریخ  رسالتها  و  پیامبریها  است.  بسان  این آیاتی که  یزدان  سبحان  بدانها  اشاره  فرموده  است،  هنگامیکه  از  زمین  و  انسان  صحبت  نموده  است.  این  هم  وعدهای  یا  وعدههائی  استکه  تحقق  میپذیرد  و  پیاده  میشود،  و  از  جمله  وعدههائی  استکه  در  بخش  پیشین  به  تحقق  یافتن  و  پیاده  شدن  آنها  اشاره کرده  است.  سخن  در  باره  ابراهیم  با  پرسشی  میآغازد:

(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ؟  )  . 

آیا  خبر  مهمانهای  بزرگوار  ابراهیم  به  تو  رسیده  است؟.

 این  پرسش  برای  توجه  دادن  بدین  خبر،  و  آماده  ساختن  ذهنها  برای  شنیدن  آن  است.  همراه  با  اینها  از  مهمانان  ابراهیم  با  صفت  بزرگواران  یاد  میشود.  این  هم  یا  بدان  خاطر  است  که  آنان  در  پیشگاه  یزدان،  بزرگوار  و  مکرم  هستند،  و  یا  اینکه  اشاره  دارد  به  اینکه  ابراهیم  برایشان  اکرام  و  احترام  قائلگردیده  است،  و  همانگونه  که  در  داستان  آمده  است  ابراهیم  بزرگوارشان  داشته  است  و  با  اعزاز  و  اکرام  پذیره  ایشان  رفته  است‌.

بخشندکی  و  سخاوت  و  ناچیز  شمردن  امـوال  ابراهیم  آشکارا  جلوهگر  است.  همینکه  مهمانان  سر  میرسند  و  بر  او  داخل  میشوند  و  مـیگویند:  سلام:  و  او  پاسخ  سلام  ایشان  را  میدهد،  در  حالیکه  آنان  را  نمیشناسد  و  با  ایشان  آشنائی  ندارد،  به  محض  شنیدن  سلام  و  پاسخ  بدان،  به  سوی  خانوادهاش  - یعنی  همسرش  -  میرود  و  شتاب  می‏گیرد  تا  برایشان  خوراک  آمادهکند.  برای  آنان  خوراکی  زیادی  میآورد،  خوراکیکه  برای 

دهها  نـفر کافی  و بسنده  است‌:

(فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ ).

به  دنبال  آن،  پنهانی  به  سوی  خانواده  خود  رفت،  و  گوساله  فربهای  را  (که  بریان  کرده  بودند،  برای  ایشان)  آورد.

فرشتگان  آنگونهکه  روایت  میشود  سه  نفر  بودهاند  ...  رانی  از  اینگوساله  چاق  برای  ایشان  بس  بوده  است.

  ( فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قَالَ أَلا تَأْکُلُونَ)  ٠

و  آن  را  نزدیک  ایشان  گذارد.  (ولی  با  تعجب  دید  دست  به  سوی  غذا  نمیبرند  و  از  آن  چیزی  نمیخورند!).  گفت:  آیا  نمیخورید؟!

این  پرسش  وقتی  به  میان  آمده  استکه  ابراهیم  دیده  است  مهمانان  دست  به  سوی  غذا  نمیبرند،  و  به  نظر  هم  نمیرسدکه  آنان  بعداً  هم  بخواهند  بخورند.

(فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً (‌.

)‌هنگامی  که  دید  دست  به  سوی  غذا  نمیبرند)  در  دل  از  ایشان  احساس  ترس  و  وحشت  کرد.

ترس  و  وحشت  ابراهیم  یا  بدان  خاطر  بودکه  اگر  مهمانی  که  سر  میرسد  و  طعام  مهــاندار  را  نمیخورد  از  نیت  شر  و  بد  خیانت  خبر  میدهد،  و  یا  اینکه  به  نظر  رسیده  استکه  چیز  عجیب  و  غریبی  در  ایشان  است  و  مایه  شگفت  و  شگرف  است! در  این  وقت  برای  او  پرده  از  حقیقت  خـودشان  برداشتند،  یا  به  عبارت  دیگر  او  را  اطمینان  دادند  و  بدو  مژده  رساندند:

(قَالُوا لا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ)  ٠

گفتند:  مترس! سپس  او  را  به  تولد  پسری  دانا  و  آگاه  بشارت  دادند.

این  مژده،  مژده  تولد  اسحاق  از  همسر  نـازای  ابراهیم  است‌.

(فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ).

همسرش  جلو  آمد،  در  حالی  که  (از  تعجب)  فریاد  میکشید  و  به  صورت  خود  میزد  و  میگفت:  من  پیرزنی  نازا  هستم  (مگر  میشود  در  این  سن  و  سال  بزایم  و  فرزندی  به  دنیا  بیاورم؟!).

همسر  ابراهیم  مژده  را  شنید.  مات  و  مبهوت گردید  وقتی  که  ناگهان  چنین  سخنی  را  شنید.  صدای  ترس  و  هراس  از  او  برخاست.  چنانکه  عادت  زنان  است  باکف  هر  دو  دست  برگونههایش  زد،  وگفت:  من  پیرزنی  نازا  هستم  ...  اوکه  پیرزنی  نازا  است  ترس  و  هراس  خود  را  از  این  مژده  به  اطلاع  میرساند.  اوکه  در  اصل  نازا  بوده  است،  این  مژده  ناگهانی  به  گوشش  میرسد،  مژده  ناگهانی  سخت  و  دشواریکه  هرگز  انتظار  آن  را  نداشته  است.  او  فراموشکرده  است  کسانیکه  این  مژده  را  مـیدهند  فرشتگانند! در  این  هنگام  فرستادگان  الهی  او  را  به  سوی  حقیقت  نخستین  برمیگردانند،  حقیقت  قدرتیکه  چیزی  آن  را  مقید  نمیسازد،  و  قدرتی  استکه  هرکاری  را  از  روی  حکمت  و  فلسفه  و  عـلم  و  دانش  انجام  میدهد  و  آن  را  میچرخاند  و  میگرداند:

(قَالُوا کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).

 فرشتگان  گفتند:  همان  گونه  خواهد  بود  که  گفتیم.  پروردگارت  دستور  فرموده  است  (و  قطعاً  چنین  خواهد  شد).  او  (کارهایش)  دارای  حکمت،  و  آگاه  (از  هـر  چیزاست‌. 

هر  چیزی  میشود  و  روی  میدهد  وقتیکه  خطاب  بدان  گفته  شود:  بشو.  خدا که  فرموده  است.  بالاتر  از  فرمودن  و گفتن  خدا  چه  چیز  است؟  الفتگرفتن  و  عادتکردن،  درک  و  فهم  انسان  را  مقید  میسازند،  و  تصورها  و  اندیشههای  او  را  معدود  میکنند.  این  استکه  انسان  به  وحشت  میافتد  هنگامیکه  چیزی  را  میبیندکه  مخالف  الفت  وعادت  معمول  و  مرسوم  است،  و  به  شگفت  میافتدکه  چنین  چیزی  چگونه  میشود  و  انجام  میپذیرد.  و  چهبسا  در  این  وقت  انسان  به  خود  بنازد  و  منکر  وقوع  همچون  چیزی  بشود! اراده  و  مشیت  مطلق  خدا  راه  خود  را  در پیش میگیرد  و  به  مألوف  و  معروف  کوچک  و  ناچیز  انسانها  مقید  نمیگردد.  آنچه  را  بخواهد  میآفریند،  و  آنچه  را  ارادهکند  میشود،  بدون  اینکه  حدود  و  ثغور  و  قیودی  بر  سر  راه  آید  و  اراده  ایزد  متعال  را  محدود  و  مقید  نماید.

بدین  هنگام  ابراهیم  شتابان  میپرسد،  در  حالی  که  حقیقت  حال  مهمانان  خود  را  شـناخته  است،  از  روی  کاریکه  برای  انجام  آن  روانه  شدهاند:

(قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ ؟).

ابراهیم  گفت:  ای  فرستادگان  (بعد  از  مژده،  ماموریت  شما  چیستو)  چه  کار  مهمّی  دارید؟‌.

)قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ(.

گفتند:  ما  به  سوی  مردمان  بزهکاری  فرستاده  شدهایم.

 آنان  بزهکاران،  قوم  لوط  هستند،  همانگونهکه  در  سورههای  دیگری  آمده  است‌.

(لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ طِینٍ .مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ ).

تا  بارانی  از  سنگ  گِلی  بر  آنان  بیارائیم.  این  سنگها،  از  جانب  پروردگارت  برای  اسرافکاران  (در  فسق  و  فجور)  نشاندار  شده  بود.

این  سنگهایگِلی  نشاندار  یا  آماده  و  مهیا  از  جانب  خدا  برای  اسرافکاران  متـجاوز  از  حق  بود  -  قوم  لوط  اسراف کنندگان  در  تجاوز  از  حریم  فطرت  و  حق  و  دین بودند- هیچ  مانعی  هم  نیست  این  سنگها،  سنگهای  آتشفشان  در  حال  فورانی  بوده  باشندکه  گدازههایگِلی  را  از  درون  زمین  پرتکرده  باشد.  این  استکه:

 (عِنْدَ رَبِّکَ).

از  جانب  پروردگارت.

بدین  اعتبار  آنگدازهها  مطابق  اراده  و  قوانین  خدا  هریک  گریبانگیر  کسی  از اسرافکنندگان  گردیده  است.  مقدر  و  مقرر  بوده  استکه  در  زمان  و  در  مکان  خود  مطابق  علم  و  دانش  و  تدبیر  و  تقدیر  قدیم  جوشد  و  ببارد  وکسی  از  اسرافکنندگان  را  نابود  و  تباهگرداند،  و  فرشتگان  یزدان  در  چهارچوب  اراده  و  قوانین  او  مامور  ارسال  آن گدازهها گردیده  باشند.  آیا  ما  حقیـقت  وجود  فرشتگان  یزدان  را  میدانیم؟  و  آیا  ما  حقیقت  ارتباط  فرشتگان  را  با  این  جهان  و  آنکه  و  آنچه  در  آن  است  میدانیم؟  و  آیا  ما  حقیقت  نیروهای  هسـتی  را  میدانیم،  نیروهائیکه  برحسب  ظواهریکه  دارند  وگاهگاهی  برای  ما  جلوهگر  میآیند  و نامهائی  از  سوی  خود  برآنها  مینهیـم؟  ما  را  چه  رسد که اعتراض  بگیریم  برخبری که  یزدان  به  ما  میرساند  و  میفرماید که  او  برخی  از  این  نیروها  را  در  وقتی  از اوقات  قدرت  داده  است که  برخی  از نیروهای  دیگر  را  به  شکلی  از  اشکال  به  سوی  قومی  از  اقوام،  در  سرزمینی  از  سرزمینها،  روانه  و  حوالهکرده  باشند؟  ما  را  چه  رسدکه  اعتراض  بگیریم  بر  خبریکه  خدا  به  ما  میرساند  و  اعلام  میدارد،  در  حالیکه  هنوز  که  هنوز  است  ما  هر اندوخته  آگاهی  و  شناختی که  داریم  فرضیهها  و  نظریهها  و تاویلها  و تعبیرهائی  از  ظواهر  این  نیروها  است و  بس،  و امّا  حقیقت آنها  ازدسترس  ما  دور  دور  است؟! پس  این  سنگها  چه  سنگهای  آتشفشانی  بوده  باشند،  و  چه  سنگهای  دیگری  بوده  باشند،  چه  این  و  چه  آن  در  دست  قدرت  یزدان  و  از  ساختار  ایزد  سبحان  است،  و  رازی  از  رازهای  غیب  او  است  و  هر  وقت  بخواهد  پرده  از  آن  برمی‏دارد!

(فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)‌.

ما  تمام  مومنانی  را  که  در  شهرهای  قوم  لوط  زندگی  مـیکردند  (قبل  از  نزول  بلا  از  شهرها)  بیرون  بردیم.

 آنان  را  بیرون  بردیم  تا  ایشان  را  از  بلا  نجات  دهیم  و  آنان  را  محفوظ گردانیم...

)فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ(.

در  آن  مناطق  جز  یک  خانوادi  مسلمان  (راستین)  نیافتیم‌.

آن  هم  خانواده  پیغمبر  خدا  لوط  بود،  همانگونهکه  در  جاهای  دیگری  ذکرگردیده  است.  آنان  همه  نجات  یافتند  مگر  همسر  لوط که  از  نابود شدگان گردید.

( وَتَرَکْنَا فِیهَا آیَةً لِلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الألِیمَ)  . 

در  آن  سرزمین  نشانهای  (دال  بر  هلاک  کفار)  برای  کسانی  برجای  گذاشتیم  که  از  عذاب  دردناک  (دنیوی  و  اخروی  خدا)  میترسند.

کسانیکه  از  عذاب  دردناک  میترسند  آنانی  هستندکه  آن  نشانه  را  می‏بینند  وآن  را  درک  و  فهم  میکنند  و  از  آن  سود  می‏برند  و  درس  عبرت  میگیرند.  ولی  دیگران  نشانههای  خدا  را  نمـیبینند،  نه  در زمین  و  نه  در  ذات  خودشان  و  نه  در  رخدادها  و  حوادث  تاریخ!

*

نشانه  دیگری  در  داستان  موسی  است.  یزدان  سبحان  اشاره  تند  و گذرای  بدان  میکند،  وقتیکه  به  بیانکردن  و  نشان  دادن  نشانههائی  از  تاریخ  پیغمبران  میپردازد:

 (وَفِی مُوسَى إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ . فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ . فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٌ).

در  (داستان  زندگی)  موسی  نیز  پند  و  عبرت  وجود  دارد.  آن  گاه  که  او  را  مجهز  به  نیروی  آشکاری  (از  معجزات  که  عصا  و  ید  بیضا  بود)  به  سوی  فرعون  فرستادیم.  او  همراه  با  نیروهای  (نظامی  و  انتظامی)  خود  از  (پیام  حق  و  از  ایمان  به)  موسی  رویگردان  شد  و  گفت:  او  جادوگر  یا  دیوانه  است.  ما  او  را  و  لشگریانش  را  گرفتار  کردیم  و  به  دریایشان  انداختیم،  و  او  سزاوار  سرزنش  بود  (و  لذا  تاریخ،  نام  ننگین  و  رفتار  و  کردار  شرمآورش  را  همیشه  به  خاطر  خواهد  داشت).

قدرتیکه  واژه  «سلطان»  بیانگر  آن  است  و  خدا  موسی  را  همراه  با  آن  به  سوی  فرعون  روانه  فرموده  است،  عبارت  از  دلیل  و  حجت  قوی،  و  برهان  قاطع  است.  آن  هم  هیبت  عظیمی  استکه  یزدان  جهان  خلعت  آن  را  به  تن  موسیکرد.  موسی  با  وجود  دلیل  و  برهان  قوی  و  هیبت  و  عظمت  شگفتیکه  داشت  پیام  الهی  را  شنید  و  حق  را  آن گونه که  باید  دید.  امّا  فرعون  با  نیروهای  نظامی  و  انتظامیای  که  داشت  از  پیام  الهی  رویگردان  شد  و  حق  را  نادیده گرفت،  و  از  حق  روشن  و  آشکار  و  از  دلیل  و  برهان  قوی  و  قاطع کنارهگیری کرد  و  منحرف  گردید،  و  در  باره  موسی پیغمبر که نشانههای  خارقالعاده  و  معجزههای  خدا  را  بدو  نشان  داد،  گفت:

 (  سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ

او  جادوگر  یا  دیوانه  است‌.

این  امر  میرساندکه  نشانهها  و  معجزهها  دلی  را  هدایت  نمیدهندکه  برای  هدایت  آمادگی  پیدا  نکرده  باشد،  و  زبانی  را  ساکت  نمیگردانند که  بر  باطل  اصرار  میورزد  و  به  تهمت  زدن  میپردازد.

روند  قرآنی  در  اینجا  بیش  از  این  سخن  را  در  باره  داستان  موسی  و  فرعون  شرح  و  بسط  نمیدهد.  بلکه  به  پایان  داستان  میپردازد،  پایانی  که  نشانه  ماندگار  مذکر  در  تاریخ،  در  آن  جلوهگرمی  آید:

(فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَهُوَ مُلِیمٌ؟).

 ما  او  را  و  لشکریانش  را  گرفتار  کردیم  و  به  دریایشان  انداختیم،  و  او  سزاوار  سرزنش  بـود  (و  لذا  تاریخ،  نام  ننگین  و  رفتار  و  کردار  شرمآورش  را  همیشه  به  خاطر  خواهد  داشت).

او  مستحق  لومه  و  سزاوار  سرزنش  بود،  به  سبب  سرکشی  و  طغیان  و  تکذیب  و  بهتانی که کرد.

در  تعبیر  سخن،  کار  مستقیم  خدا  درگرفتارکردن  فرعون  و  قوم  او  و  به  دریا  انداختن  ایشان،  آشکار  و  روشن  است.  این  هم  همان  آهنگ  مشود  و  نوای  منظوری  است  برای  برجسته  نشان  دادن  نشانهای  که  خدا  در  داستان  موسی  گنجانده  است،  و  هنگام  ذکر  نشانههای  یزدان  در  زمین  و  در  وجود  انسان  و  در  تاریخ  پیغمبریها  و  پیغمبران،  از  آن  سخن  رفته  است‌.

*

نشانه  دیگری  در  سرگذشت  قوم  عاد  قرار  دارد:

(وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ .مَا تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ ).

در  سرگذشت  قوم  عاد  نیز  پند  و  عبرتی  است،  بدانگاه  که  تندباد  بیخیر  و  برکتی  (که  مرگ  و  نابودی  ایشان  را  به  همراه  داشت)  به  سوی  ایشان  وزان  کردیم.  به  هر  چـیزی  که  برمیخورد  بـرجـایش  نمیگذاشت،  مگر  همچون  استخوانهای  پوسیده  و  پودر  شدهاش  میکرد.

 بادیکه  به  سوی  قوم  عاد  وزان  و  روانگردیده  است  «عقیم»  یعنی  نازا  نامیده  شده  است،  بدان  خاطر که  آبی  با  خود  حمل  نمیکرده  است  و  حیات  و  زندگی  به  همراه  نداشته  است،  آنگونه که  انتظار  میرفته  است.  بلکه  این  باد  با  خود  مرگ  را  حمل  میکرده  است  و  نابودی  را  در  خود  داشته  است  و  دمار  از  روزگار  آنگونه  مردمان  برآورده  است.  بر  هر  چیزیکه  وزیده  است  بسان  مردهای  درآورده  استکه  فرسوده  و  پوسیده  شده  باشد  و  پودر گردیده  باشد!

باد  نیروئی  از  نیروهای  این  جهان  است.  لشکری  از  لشکرهای  یزدان  است.  کسی  جز  خدا  لشکرهای  پروردگار  تو  را  نمیشناسد  و  از  آنها  آگاهی  ندارد.  خداوند  آن  لشکرها  را  - در  چهارچوب  مشیت  و  اراده  و  قوانین  و  مقررات  خودش  - حرکت  میدهد  و  میفرستد،  به  شکلی  از  اشکالیکه  دارند،  و  در  وقت  مقدر  و  مقرر،  به  سویکسانیکه  هلاک  و  نابودی  ایشان  را  بخواهد،  یا  ماندن  و  زندگی  ایشان  را  بخواهد  ...   جای  هیچگونه  اعتراضی  در  باره.  همچون  مواردی  نیست،  اعتراض  سادهلوحانهای که  دارند  و  میگویند:  باد  برابر  نظم  و  نظام  و  قاعده  و  قانون  جهانی  میوزد،  و  با  پیروی  از  عوامل  طبیعی  بدینجا  و  آنجا  روان  میشود  ...   آنکسی  که  باد  را  وزان  میکند،  و  برابر  نظم  و  نظام  و  با  پیروی  از  عوامل  طبی،  آن  را  روان  میگرداند،  هــانکس  استکه  باد  را  بر  هرکـنکه  بخواهد  و  مشیت  و  اراده  و  تدبیر  و  تقدیرش  بر  آن  باشد  مسلط  میگرداند.  آنکس  میتواندکه  باد  را  مسلط  سازد  آنگونهکه  خودش  میخواهد  در  چهارچوب  نظم  و  نظامیکه  مقدر  و  مقررش  فرموده  است،  و  با  پیروی  از  عوامل  طبیعیای  که در جهان آنها  را  پدید  آورده  است  و برقرار داشته  است،  دیگر چه  جای  مخالفت کردن  و  شبهه  وگمان  افکندن  و  اعتراض  و  رخنه گرفتن  است؟

*

نشانه  سوم  درباره  قوم  ثمود  است‌:

(وَفِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ . فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ یَنْظُرُونَ . فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِیَامٍ وَمَا کَانُوا مُنْتَصِرِینَ ).

در  سرگذشت  قوم  ثمود نیز  پند  و  عبرت است  بدان  هنگام  که  بدیشان  گفته  شد:  مدت  کوتاهی  از  زندگی  تمتع  برگیرید  و  بهره  ببرید.  آنان  از  فرمان  پروردگارشان  سرباز زدند و  صاعقه  ایشان را فرا گرفت  و آنان  خیره  خیره  بدان  نگاه میکردند  ( و نابودی  خویش را  میدیدند   و قدرتی  بر دفاع از  خویشتن  نداشتند!).  آنان  (چنان  نقش  زمین شدند  که)نتوانستند  برخیزند و نتوانستند  (ازکسی  یاری  بطلبند و)  خویشتن را کمک کنند.

اشارهایکه  در  این  فرموده  خدا  است‌:

(إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ).

بدان  هنگام  که  بدیشان  گفته  شد:  مدت  کوتاهی  از  زندگی  تمتع  برگیرید و بهره  ببرید.

چه  بسا  مراد  فرصت  ومهلـتی  باشدکه  پس  از کشتن  شتر  سه  روز  بدیشان  داده  شد.  این  فرصت  و  مهلت  همان  استکه  در  آیه  آمده  است‌:

( فقال: تمتوا فی دارکم ثلاثهآیام )  .

صالح  بدیشان  گفت:  در  خانه  و  کاشانه خود  سه  روز  زندگی  کنید.    (هود/65)

  و چه  بسا  مراد  بهره‏مندی  ازحیات  است  ازسرآغاز  رسالت  صالح  تا  آن گاه که  شتر  را  میکشند،  واز  فرمان  پروردگارشان  سرکشی  میکنند،  و  هلاک  و  نابودی  سزاوارشان میگردد.

آنچه  در  باره  سنگهائیگفته  میشودکه  به  سوی  قوم  لوط  پرتاب  میگردند،  و  در  باره  بادیگفته  میشودکه  به  سوی  قوم  عاد وزان  و روان  میشود،درباره  صاعقهایکه  مامور  نابودی  قوم  ثــمود  میگردد  نیزگفته  میشود.  همه  اینها  نیروهای  جهانی  هستند  و  به  فرمان  خدا کار  میکنند،  و  فرمانبردار  مشیت  و  اراده  خفا  و  قوانین  و  مقررات  او  هستند،  و  خدا  آنها  را  برکسانیکه  بخواهد  چیره  و  مسلط  می‏گرداند  در  چهارچوب  قوانین  و  قواعدیکه خود  است،  و  آنها  نقش  خود  را  اداء  میکنند،  نقشیکه  خدا  آنها  را  به  عنوان  لشکری  از  لشکریانش  موظف  و  مکلف  بدان  میفرماید.

*

نشانه  چهارم  در  باره  قوم  نوح  است‌:

(وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ)

پیش  از  آنان،  ما  قوم  نوح  را  هلاک  ساخته  بودیم،  چرا  که  ایشان  قوم فاسقی  بوده  و (با  انجام  کفر و معاصی)  از  فرمانخدا  خارجشده  بودند.

این  هم  اشاره  تند  و گذرائی  استکه  داستان  را  با  یک  پسوده  بدون  توضیح  میپساید.  انگارگفته  میشود:  یاد  کن  قوم  نوح  را.  واژه  «قوم  منصوب  آمدهاست  بدون  حرف  «فی».  منصوب  به  تقدیر  فعل  مقدم  «اذکر»  است.  بعد  از  آن«والسماء  بنیناها  ...»  آمده  است  و  مـعطوف  بر  «قوم»  است  ...   این  نشانه،  یک  نشانه  جهانی  است،  و  آن نشانه،  یکنشانه  تاریخی . روند  سخن  آن  دو را  به  یکدیگر پیوند  میدهد،و این  بخش  را  نیز به  دو  بخش  پیشین  و  به  بخش  سوم  سوره  ارتباط  می‏بخشد...

* 

(وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ . وَالأرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ . وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ . فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ . وَلا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ(.

ما  آسمان  را  با  قدرت  بنا  ساختهایم  و  هـمواره  آن  را  وسعت  میبخشیم.  و زمین  را  پهن  کردهایم  (و  برای  زندگی  مردمان  آماده  ساختهایم)  و  چه  آمادهکنندگان  خوبی  بودهایم! ما  از  هر  چیز  جفتی  را  آفریدهایم،  تا  این  که  شما  (عظمت  آفریدگار  را)  یاد  کنید.  به  سوی  (عبادت)  خدا  بشتابید.  من  بیمدهنده  آشکاری  از  سوی  او  برای  شما  هستم  (و  پیغمبری  من  با  دلائل  و  معجزات،  برای  شما  روشن  است).  با  خدا  معبود  دیگری  را  انباز  مسازید.  من  بیمدهنده  و  بیانگر  (عاقبت  وحشتناک  شرک  و  بتپرستی)  از  سوی  خدا  برای  شما  میباشم

برگشت  دوباره  به  نمایشگاه  جهانی  است،  نمـایشگاهی  که  این  سوره  با  آن  افتتاح گردیده  است.  نمایشگاه  جهانی  در  اینجا  در  شکلی  از  اشکال  بسیاری  استکه  قرآن  آنها  را  برای  دلها  آشکار  میدارد  و  به  نمایش  میگذارد.  اشاره  به  نشانههای  شناخت  خدا  در  اینجا  و  آنجا  ادامه  می‏یابد.  نشانه  نوح  را  به  نشانه  آسمان  و  به  نشانه  زمین  و  به  نشانه  آفریدههای  انسان  نام  متصل  میدارد. آن  گاه  میپردازد  بدان  دعوتی که  انسانها  را  بدان  فریاد  میدارد  و  از  ایشان  میخواهد  به  سوی  خدا  بگریزند  و  یگانهپرست  و  پاکباخته  باشند.

(وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ ).

ما  آسمان  را  با  قدرت  بنا  ساختهایم  و  همواره  آن  را  وسعت  میبخشیم‌.

واژه  «أیدٍ»  به  معنی  قدرت  و  قوت  است.  قدرت  و  قوت  روشنترین  چیزی  است که  ساختن  آسمان  هراسانگیز  و  مرتبط  و  هماهنگ  از  آن  خبر  میدهد.  ساختن  آسمان  بیانگر  قدرت  و  قوت  است،  آسمان  به  هر  معنی  از  معانی  خودکه  باشد.  آسمان  چه  به  معنی  مدارهای  سیارگان  و  ستارگان  باشد،  یا  مراد  از آسمان  مجموعهای  از  مجموعههای  سیارگانی  باشد  که  بدانها  کهکشان  میگویند  و  شامل  میلیونها  سیاره  است.  یا  این که  مراد  از  آسمان  طبقهای  و  چینی  از  طبقهها  و  چینهای  این  فضائی  باشدکه  سیارگان  و  ستارگان  در  آن  پخش  و  پراکندهاند  ...   یا  اینکه  آسمان  جز  اینها  مدلول  و  مفهوم  دیگری  داشته  باشد.

وسعت  دادن  وگسترش  بخشیدن  همکه  از  واژه  «مُوسعُون»  استنباط  میشود،  روشن  و  آشکار  است.  چه  این  سیارگان  و  ستارگان  دارای  حجمهای  خوفناک  و  بزرگ  هستند  و  شـماره  آنها  میلیونها  میلیون  برآورد  میشود،  بیش  از  این  بشمار  نمیآیند که گرد  و  غبارهای  پراکنده  در  این  فضای  وسیع  بشمار  آیند  و  بس.

چه  بسا  در  اشارهایکه  به  وسعت  بخشیدن  و گسترش  دادن  میشود  اشاره  دیگری  به  مخزنها  و گنجینههای  ارزاق  باشد،  ارزاقیکه  جلوتر  در  سوره  آمده  بود که ارزاق  در  آسمان  است،  اگر چه  آسمان  تنها  رمز  چیزی  باشدکه  در  پیشگاه  یزدان  است.  ولی  تعبیر  قرآنی  سایه  روشن  مشخصی  دارد.گمان  میرودکه  در  تعبیر  مقصود  همان  باشد.  چراکه  باید  با  ذهن  و  شور  انسانها  با  خطاب  الهامگرانهای گفتگو کرد،  و  از  چیزی  سخن  گفت  که  برایشان  قابل  درک  و  فهم  باشد. [3]

بسان  همین  اشاره،  اشاره  دیگری  به  زمین  آماده  و  پهن  میشود:

(وَالأرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ ).

زمین را پهن کردهایم (و برای زندگی مردمان  آماده  ساختهایم) و  چه  آمادهکنندگان  خوبی  بودهایم‌!.

همانگونه  که  درگذشتهگفتیم،  خداوند  این  زمین  را  آماده  فرموده  است  تاگهوارهای  برای  زندگی  باشد.  فرشکردن،  به  سهل  و  سادگی  و  آسایش  و  آرامش  و  توجه  و  عنایت  اشاره  دارد.  زمین  تهیه  دیده  شده  است  و  آماده  گردیده  است  تا  پرورشگاه  مهیا  و  مجهزی  باشد.  هر  چیزی  در  آن  با  دقت  مقدر  و  مقرر گردیده  است  و  به  اندازه  لازم  و  مقدار  بایسته  و  شایسته  تهیه  دیده  شده  است،  تا  زندگی  در  آن  میسر  شود  و  تضمینگردد

(  فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ ).

چه  آمادهکنندگان  خوبی  بودهایم‌!.

(وَمِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)  .

 ما  از  هر  چیز  جفتی  را  آفریدهایم،  تا  این  که  شما  (عظمت  آفریدگار  را)  یاد  کنید.

این  حقیقت  شگفـتی  است  و  پرده  از  قانون  خلقت  در  این  زمین  - و  چه  بسا  در  این  هـستی  - برمیدارد.  چه  تعبیر  سخن،  قانون  خلقت  زوجیت  را  تنها  بهکره  زمین  اختصاص  نمیدهد.  زوجیت  در  زندهها  آشکار  و  پدیدار  است.  ولی  واژه  «شیء»  یعنی  چیز،  شامل  غیرزندهها  نیز  میگردد.  تعبیر  سخن  مقرر  میدارد که  آشیاء  بسان  آحیاء،  یعنی  چیزها  همانند  زندهها  براساس  زوجیت  آفریده  شدهاند.

وقتیکه  به  یاد  میآوریم که  انسانها  با  این  نص  چهارده  قرن  پیش  از  این  آشنا  بودهاند،  و  اندیشه  زوجیت  همگانی  - حتی  در  زندهها  - برای  مردمان  آن  روزگار  معروف  و  مشخص  نبوده  است،  چه  رسد  به  اینکه  زوجیت  در  هر  چیزی  را  بشناسد،  خود  را  در  برابرکار  شگفتی  و  بزرگی  مییابیم  ...   این  نص  ما  را  مطلع  میسازد  از  حقائق  جهانی  با  این  شکل  شـگفت  و  شیوه  شگرفیکهکاملاً  ابتکاری  است،  و  قرآن  پیش  از  علم  مساله  زوجیت  را  آشکارا  بیان  داشته  است. [4]

همچنین  این  نص  ما  را  برآن  میداردکه  ترجیح  دهیم  پژوهشهای  دانش  نوین  راه  رسیدن  به  حقیقت  را  میسپرد.  دانش  نوین  میگوید:  ساختار  جهان  از  اتمها  است.  هر  اتمی  دارای  دو  جفت  بار  الکتریکی  است:  بار  الکتریکی  مثبت  و  بار  الکتریکی  منفی! در  این  صورت  این  پژوهشهای  علمیکه  راه  حقیقت  را  میسپرند  در  پرتو  این  نص  شگفـت  و شگرف  حرکت  میکنند.

در  سایه  این  پسودههائیکه  دارای  عبارتهایکوتاه  ولی  بُرد طولانی  هستند،  چه  در  باره  نواحی  آسمان،  و  چه  در  باره  فاصلههای  زمین،  و  چه  راجع  به  ژرفاهای  آفرینش  آفریدهها،  انسانها  را  فریاد  میداردکه  به  سوی  آفریدگار  آسمان  و  زمین  و  سائر  آفریدههای  دیگر  بگریزند،  و  از  زیر  بار  تودههای  سنگینی  بیرون  بیایندکه  بر  ارواح  ایشان  سنگینی  میکند  و  ارواحشان  را  به  قید  و  بند  می‏کشند.  یگانهپرست  باشند  و  خدائی  را  بپرستند  و  پرستش کنندکه  این  جهان  را  به  تنهائی  آفریده  است  و  هیچگونه  انبازی  در  آن  نداشته  است  و  ندارد.

(  فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ . وَلا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).

به  سوی  (عبادت)  خدا  بشتابید.  من  بیمدهنده آشکاری  از  سوی  او  برای  شما  هستم  (و  پیغمبری  من  با  دلائل  و  معجزات،  برای  شما  روشن  است  با  خدا،  معبود  دیگری  را  انباز  مسازید.  من  بیم  دهنده  و  بیانگر  (عاقبت  وحشتناک  شرک  و  بتپرستی)  از  سوی  خدا  برای  شما  میباشم)‌.

تعبیر  سخـن  با  واژه گریختن،  واقعاً  شگفتانگیز  است.  اشاره  دارد  به  اینکه  بارهای  سنگین  وکمرشکن،  قیدها  و  بندها،  غلها  و  زنجیرها،  و  دامها  وکمندها،  بر  سر  راه  استکه  نفس  بشری  را  بدین  زمین  محکم  میبندند،  و  آن  را  از  حرکت  و  آزادی  باز میدارند،  و  آن  را  محاصره  میکنند  و  اسیر  میسازند  و  در  غل  و  زنجیر  رهایش  میکنند.  بویژه  بندها  و کمندهای  رزق  و  روزی  و  حرص  و  آز،  نفس  انسان  را  محکم  بدین  زمین  میچسباند  و  به  اسباب  و  وسائل  ظاهری  بهره  و  نصیب  موعود،  سرگرم  و  وابسته  میگرداند.  بدین  خاطر  فریاد  بلندی  و  صدای  نیرومندی  برای  رهائی  و  نجات  و گریختن  به  سوی  یزدان  از  دست  چنین  سنگینیها  و  غلها  و  زنجیرهائی  در میرسد،  فریاد  زده  میشود  که  به  سوی  خداوند  یگانه  و  منزه  از  هرگونه  شریک  و  انبازی  بگریزید.  به  مردمان  تذکر  داده  میشودکه  حجتی  و  عذری  برایشان  نمانده  است‌:

(إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).

من  بیمدهنده  آشکاری  از  سوی  او  برای  شما  هستم  (و  پیغمبری  من  با  دلائل  و  معجزات،  برای  شما  روشن  است ).

تکرار  این  بیدارباش  و  هوشیارباش  در  دو  آیه  پشت  سر  هم،  بر  آگاه  بودن  و  برحذر  شدن  میافزاید  و  بیدارباش  و  هوشیار باش  را  چندین  برابر  مینماید.

*

انگار  این  اشارهای  که  به  آیهها  و  نشانههای  آسمان  و  زمین  و  آفرینش  میشود،  با  آیات  رسالتها  و  پیغمبریها  و  رسولان  و  پیغمبران  همسو  و  همگام  میگردد  و  راستای  راه  را  ادامه  میدهد.  این  است  وقتی که  پیرو  داستانهای  پیغمبران  در  روند  سخنان  پیشین  در میرسد،  این  چنین  زمزمه  میشود  و  بهگوش  میرسد:

(کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ .أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ . فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ . وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ).

همین  گونه  (که  اینان  شما  را  تکذیب  میدارند)  هیچ  پیغمبری  به  سوی  مردمان  پیش  از  ایشان  نرفته  است،  مگر  این  که  گفتهاند:  او  جادوگر  یا  دیوانه  است! مگر  همدیگر  را  (به  گفتن  چنین  سخنی)  سفارش  کردهاند؟! نه،  بلکه  آنان  مردمان  طغیانگریند  (و  عامل  وحدت  عمل  ایشان  همان  روحیه  واحد  خبیث  طغیانگریشان  است).  از  ستیزه  با  آنان  روی  بگردان،  چون  تو  سرزنش نمیگردی  (که  چرا  ایشان  ایمان  نمیآورند).  پند  و  اندرز  بده،  چرا  که  پند  و  اندرز  به  مومنان  سود میرساند  (و  کاری  میکند  که  خدا  را  فراموش  نکنند،  و  پیوسته  بر  ایمان  و  یقینشان  بیفزایند).

آنان  نسل  یگانهای  هـستند  و  تکذیبکنندگان  سرشت  یگانهای  دارند.  همه  ایشان  یک  گونه  پذیرای  حق  و  پیغمبران  میروند.  منحرفان  و کژراهه  روندگان  همین  گونه  از  حق  و  از  پیغمبران  استقبال  میکنند:

(کَذَلِکَ مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ) .

همین  گونه  (که  اینان  شـما  را  تکذیب  میدارند)  هیچ  پیغمبری  به  سوی  مردمان  پیش  از  ایشان  نرفته  است،  مگر  این  که  گفتهاند:  او  جادوگر  یا  دیوانه  است‌!.

این  مشرکان  هم  چنین  میگویند! انگار  در  طول  قرون  و  عصور  همدیگر  را  به  همچون  پذیرهرفتنی  و  استقال  کردنی  توصیه  و  سفارشکردهاند! همدیگر  را  به  چیزی  توصیه  و  سفارش  نکردهاند،  بلکه  سرشت  طغیان  و  تعدی  از  حق  و  تخطی  از  راستای  راه  راست،گذشتگان  و  آیندگان  را  به  همدیگر  ملحق  میگرداند!

نتیجه  طبیعیایکه  بر  همچون  موضعگیری  و  موقعیت  مکرریکه  انگار  طاغیان  و  سرکشان  همدیگر  را  در  طول  قرون  و  عصور  بدان  توصیه  و  سفارش  کردهاند،  مترتب  میشود  و  باید  چنان  رفت  و  چنانکرد،  این  است  که  پیغمبر  (ص)  به  تکذیبکردن  مشرکان  اهمّیت  ندهد  وگوشش  بدان  بدهکار  نباشد.  چه  او  در  برابر گمراه  شدن  ایشان  لومه  و  سرزنش  نمیشود،  و  در  هدایت  کردن  آنان  مقصّـر  بشمار  نمیآید:

(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنْتَ بِمَلُومٍ ).

از  ستیزه  با  آنان  روی  بگردان،  چون  تو  سرزنش  نمیگردی  (که  چرا  ایشان  ایمان  نمیآورند(.

او  تنها  و  تنها  تذکر   دهنده  است.  بر  او  استکه  تذکر  و  پند  و  اندرز  دهد،  و  بهکار  تذکر  و  پند  و  اندرز  ادامه  دهد  و  بر  آن  باشد  و  بر  آن  رود،  هر  اندازه  هم  رویگردانان  روی  بگردانند،  و  تکذیبکنندگان  به  تکذیب  بپردازند:

(وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ).

پند  و  اندرز  بده،  چرا  که  پند  و  اندرز  به  مومنان  سود  میرساند  (و  کاری  میکند  که  خدا  را  فراموش  نکنند،  و  پیوسته  بر  ایمان  و  یقینشان  بیفزایند).

پند  و  اندرز  به  غیر  مومنان  سود  نمیرساند،  و  منکران  حق  و  حقیقت  را  از  منجلاب گمراهی  و  سرگشت  رها  نمیگرداند.  تذکر  دادن  و  نصیحتکردن  وظیفه  پیغمبران  است.  هدایت  و  ضلالت  از  دائره  این  وظیفه  بیرون  است.  هدایت  دادن  وگمراه  ساختن  تنها  به  خدای  یگانه  مربوط  است  و  بس.  خدای  یگانهایکه  مردمان  را  برای  کاری  آفریده  استکه  انجام  آن  را  ارادهکرده  است  و  خواسته  است‌. 

دراینجا  واپسین  آهنگ  و  نوای  سوره  درمیرسد،  و  معنیگریختن  به  سوی  خدا،  ونجات  و رهائی  از بندها  وکـمندها  و سنگینیها،  برای  انجام  وظیفهای که  یزدان  بندگان  را  برای  آن  آفریده  است،  و  بدیشان  هستی  بخشیده  است  تا  آن  را  انجام  دهند،  روشن  و آشکار  میشود:     

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ .مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ . إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ).

من  پریها  و  انسانها  را  جز  برای  پرستش  خود  نیافریدهام.  من  از  آنان  نه  درخواست  هیچگونه  رزق  و  روزی  میکنم،  و  نه  میخواهم  که  مرا  خوراک  دهند.  تنها  خدا  روزیرسان  و  صاحب  قدرت  و  نیرومند  است  و  بس‌.

این  نص کم  و کوتاه،  حقیقت  بزرگ  و  سترگی  را  دربر  میگیرد،  حقیقتی که  از  بزرگترین  و  سترگترین  حقائق  هستی  است.  حقیقتی  است که  بدون  درک  و فهم  آن و  یقین  و  اطمینان  بدان،  زندگی  انسانها،  یا  زندگی  انسانیت  به  طورکلی،  در  همه  قرون  و  عصور،  راست  و  درست  درنمیآید و خوب  و نیک  نمی‏گردد.

قرآن  مجید  جوانب  و زوایای  متعددی  از معانی  و  مقاصد  را  بازمیکند که  همه آنها  زیر این  حقیقت  بزرگ  و  سترگ  جای  میگیرند،  حقیقتیکه  سنگ  زیربنائی  بشمار  میآید که  ساختمان  زندگی  بر  آن  استوار  و  پایدار  میگردد.

نخستین  جانب  از  این  جوانب،  و  نخستین  زاویه  از  این  زوایا  این  حقیقت  استکه  هدف  معینی  از وجود  پریها  و  انسانها  است.  این  هدف  دروظیفه کسی  مجسم  میگردد  که  به  انجام وظیفهاش  برمی‏خیزد  و  آن  را  انجام  میدهد.  کسیکه  وظیفه  خود  را  انجام  دهد  هدف  ازوجود  خود  را  تحقق  بخشیده  است  و  آن  را  پیادهکرده  است.  وکسیکه  در  انجام  وظیفهاشکوتاهی کند  یا  از  آن  سرباز  زند،  هدف  از  وجود  خود  را  پوچ  و  باطل گردانده  است،  و  بدون وظیفه  شده  است،  وزندگیـش  خالی  ازمقصـود  و  منظور گردیده  است،  و  از  معنی  اصلی  زندگی  تهی  شده  است،  معنی  اصلیایکه  زندگی  ارزش  نخستین  خود  را  از  آن  دریافت  میدارد.  چنین  کـسـی  از  قانونیکه  در  پرتو  آن  پای  به  هستی  نهاده  است گریخته  است،  و  کارش  به  ضائعگشتن  و  هدر  رفتن کامل  سرکشیده  است،  ضائع گشتن  و  هدر  رفتنی که گریبانگیر  هـر  پدیدهای  میگردد که  از  قانون  هستی  بگریزد،  قانونیکه  او  را  محافظت  میکند  و  ثابتقدم  میدارد  و  ماندگاری  را  برایش  تضمین  مینماید.

این  وظیفه  مشخصیکه  پریها  و  انسانها  را  به  قانون  هستی  پیوند  میدهد،  پرستش کردن  یزدان  است.  یا  به  عبارت  دیگر  بندگی کردن  یزدان  است  ...  این  وظیفه  برای  این  استکه  در  جهان  بنده  و  معبود  باشد،  بنده ای  که  میپرستد،  و  معبودیکه  پرستش  میشود،  و  سراسر  زندگی  بنده  برپایه  این  اعتبار  راست  و  درست  درآید  و  راستای  راه  را  به  سوی  خدا  در پیش  بگیرد.

بدین  خاطر  جانب  دیگری  از  این  حقیقت  بزرگ  و  سترگ  جلوهگر  میشود،  و  روشن  و  آشکار  میگرددکه  مفهوم  و  مـقصود  عبادت  باید  فراختر و  فراگیرتر  از  انجام  شعائر  و  مراسم  دینی  باشد.  چه  پریها  و  انسانها  تمام  زندگی  خود  را  صرف  انجام  شعائر و  مراسم  دینی  نمیکنند.  خدا  هم  ایشان  را  وادار  به  همچونکاری  نمیفرماید.  بلکه  خدا  انواع  و  اقسام  دیگری  از  فعایت  و  تلاش  از  ایشان  میخواهد که  بیشترین  قسمت  از  زندگانیشان  را  دربر  میگیرد.  ما که  دقیق  نـمـیدانیم  یزدان  جهان  بر  پریان  و  جنیان  چه  انواع  و  اقسامی  از  فعالیت  وتلاش  را  واجب  فرموده  است.  بلکه  ما  میدانیم  حدود  و  ثغور  فعالیت  و  تلاش  خواسته  شده  از  انسانها  تا  به کجا  است.  از  قرآن  از این  فرموده یزدان  بزرگوار:

(و اذ قال ربک للملائکة: إنی جاعل فی الارض خلیفة ).

زمانی (را یادآوری  کن) که پروردگارت  به  فرشتگان  گفت: من در زمین جانشینی  بیافرینم.  (بقره/30)

 در  این  صورت  وظیفهایکه  انسانها  بر  عهده  دارند 

خلافت  در  زمین  است.  خلافت  شامل  انواع  و  اقسامی  از  فعالتیها  و  تلاشها  است:  فعالیت  و  تلاش  زنده  در  راه  آبادکردن  زمین،  آشنائی  با  نیروها  و  انرژیهای  زمین،  پی  بردن  به  اندوختهها  و  نهانیهای  زمین،  و  پیادهکردن  و  تحقق  بخشیدن  اراده  و  خواست  خدا  در  استفاده  از  زمین  و  رشد  و  ترقی  بخشیدن  به  زندگی  در  آن.  همچون  خلافتی  در  زمین  اقتضاء  میکندکه  برابر  شریعت  خدا  در  زمین  زیست  تا  برنامه  الهیکه  هماهنگ  با  قانون  همگانی  جهانی  است  پیاده  شود  و  محقق گردد.

بدین  جهت  روشن  میشودکه  معنی  عبادت  و  پرستشی  که  هدف  وجود  بشری  است،  یا  به  عبارت  دیگر  نخستین  وظیفه  انسان  است،  فراختر  و  فراگیرتر  از  شعائر  و  مراسم  صرف  است،  و  وظیفه  خلافت  قطعاً  داخل  در  معنی  و  مفهوم  عبادت  و  پرستش  است.  در  این  صورت  حقیقت  عبادت  و  پرستش  در کار  اصلی  مجسم  میگردد: 

1- استقرار  معنی  و  مفهوم  بندگیکردن  برای  یزدان  سبحان  در  میان  دل  و  جان.  یعنی  جایگزین  شدن  این  احساس  و  شعور  در  درون که  در  جهان  بنده  و  معبود  است.  بنده  میپرستد،  و  معبود  پرستیده  میشود.  جز  این  چیز  دیگری  در  میان  نیست.  جز  این  وضع  و  جز  این  اعتبار  در  میان  نیست.  در  سراسر  هستی  پرستشگر  و  پرستش شونده  است  و  بس.  ارباب  یکی  استکه  خدا  است،  و  همه  و  همگان  بندگانند  و  بس.

٢رو کردن  به  خدا  در  هر  حرکتیکه  در  دستگاههای  درون  است،  و  در  هر  حرکتیکه  در  اندامهای  بیرون  است،  و  در  هر  حرکتیکه  در  زندگی  انجام  میگیرد  ...   در  هر  حرکت  و  جنبشی  باید  خالصانه  رو  به  خداکرد،  و  از  هرگونه  احساس  و  شعور  دیگری  پالود  و  زدود  و  مخـلصانه  رو  به  خدا  نمود،  و  از  هر  معنی  و  مفهومی  جز  این  معنی  و  مفهوم  بندگیکردن  و  پرستش  نـمودن  خدا،  دوریگزید  و  دور  شد.

در  پرتو  این  بند  و  آن  بند  استکه  معنی  عبادت  محقق  میگردد  و  پیاده  میشود،  و  اعمال  و  افعال  بسان  شعائر  و  مراسم  میشود،  و  شعائر  و  مراسم  همسان  آبادکردن  زمین  میگردد،  و  آبادکردن  زمین  همچون  جهاد  در  راه  خدا  میشود،  و  جهاد  در راه  خدا  همگون  صبر  و  استقامت  ورزیدن  در  سختیها  و  دشواریها  و  رضای  به  قضای  خدا  میگردد  ...   همه  اینها  عبادت  است،  و  همه  اینها  تحقق  بخشیدن  و  پیادهکردن  نخستین  وظیفهای  است که  خدا  پریها  و  انسانها  را  برای  انجام  آن  آفریده  است.  همه اینها  خشوع  و  خضوع  در  برابر  قانون  همگانیای  استکه  در  بندگیکردن  همه  چیز  برای  خدا  نهکس  دیگری  مجسم  میگردد  و  جلوهگر  میآید.

در  این  وقت  استکه  انسان  متوجه  میشود  بر روی  این  زمین  زندگی  میکند.  تا  به  وظیفهای  عمل  نمایدکه  از  سوی  خدای  بزرگوار  تعیینگردیده  است.  او  آمده  است  تا  در  دورهای  از  زمان  به  انجام  این  وظیفه  بپردازد،  محض  اطاعت  از  خدا  و عبادت  و  پرستش کردن  خدا در  زمین  جز  اطاعت  و  عبادت  هیچ  هدف  دیگری  در  زمین  ندارد،  و  از  زندگی  جز  اطاعت  و  عبادت  خدا  نمیخواهد،  و  مزد  و  پاداش  اطاعت  و  عبادتش  را  در  همین  جهان  در  دل  و  درون  خود  مییابد که  آرامش  و  خشنودی  از  وضع  و  عملی  است که  دارد،  و  انس  و  الفتی  استکه  به  رضای  خدا  و  رعایت  و  عنایت  او  پیدا  میکند.  گذشته  از  این  جهان  در  آن  جهان  پاداش  او  بزرگداشت  خدا  و  نعمت  فراوان  و  فضیلت  بزرگ  و  مقام  سترگی  است  که  داده  یزدان  منان  است‌.

در  این  وقت  استکه  واقعاً او  به  سوی  خدا گـریخته  است.  از  بندها  و کمندهای  این  زمین  و  از  جاذبهها  و  کششهای  آنگریخته  است،  جاذبهها  وکششهائی  که  انسان  را  از  پرستش  و  بندگی  یزدان  باز میدارند.  از  چیزهائیگریخته  استکهگول  میزنند  و  انسان  را  به  خود  مشغول  میدارند.  با  همچون گریختنی  استکه  انسان  آزاد  و  رها  میگردد.  واقعاً  از  بندها  وکمندها  و  سنگینیها گریخته  است،  و  خالصانه  از  آن  خدا  شده  است،  و  در  موقعیت  جهانی  اصیلی  استقرار  پذیرفته  است  و  جای گرفته  است.  یعنی:  بنده  خدا  گردیده  است،  خدائی  که  او  را  برای  پرستش  آفریده  است.  اقدام  به  انجام  کاریکرده  استکه  برای  آن  آفریده  شده  است،  و  هدف  از  بودن  خود  را  تحقق  بخشیده  است  و  پیادهکرده  است‌. 

از  مقتضیات  استقرار  معنی  عبادت  این  استکه  به  وظیفه  خلافت  در  زمین  برخیزد،  و  به  انجام  تکالیف  و  وظائف  آن  اقدامکند،  وثمرات  نهائی  آن  را  تحقق  بخشد  و  فراهـم  چیند.  در  عین  حال  هم  دستهایش  را  از  زمین  برافشاند،  دلش  را  از  جاذبهها  و  کششها  وگول  زدنهای  آن  بپالاید  و  بزداید.  او  بهکار  خلافت  برنمیخیزد  و  ثمرات  آن  را  پیاده  و  محقق  نمیدارد  به  خاطر  خودش  یا  به  خاطر  خلافت،  ولیکن  او  خلافت  را  برای  تحقق  بخشیدن  و  پیادهکردن  معنی  عبادت  در  خلافت  انجام  میدهد،  و  پس  از  آن  از  خلافت  میگریزد  به  سوی  ایزد! همچنین  از  مقتضیات  استقرار  معنی  عبادت  این  استکه  در  دل  انسان  ارزش  اعمال  با  انگیزههای  اعمال  سنجیده  شود  نه  با  نتائج  اعمال.  نتائج  هرچه  میشود  بگذارکه  بشود.  چه  انسان،  دلداده  این  نتائج  نیست.  بلکه  او  دلداده  انجام  عبادت  در  اقدام  بدین  اعمال  است،  و  پاداش  او  در  نتائج  اعمال  نیست،  بلکه  پاداش  او  در  عبادتی  استکه  انجام  میدهد.

بدین  خاطر  موضع  و  موقعیت  انسان  در  برابر  واجبات  و  تکالیف  و  اعمال،کاملاً  تغییر  میکند.  انسان  به  همه  اینها  به  معنی  عبادت  نهان  در  آنها  نگاه  میکند.  هر  وقت  این  معنی  را  تحقق  بخشید  و  پیادهکرد،  وظیفه  او  به  پایان  آمده  است  و  هدف  او  حاصل گردیده  است.  آن  وقت  نتائج  هرچه  میشود  بگذار که  بشود.  چه  این  نتائج  داخل  در  وظیفه  او  و  جزو  حساب  او  نیست،  و  نتائج،کار  او  بشمار  نمیآید.  بلکه  نتائج  مربوط  به  قضـا  و  قدر  و  اراده  و  مشیت  خدا  است،  و  انسان  و  تلاش  او  و  نیت  و  عمل  انسانگوشهای  از  قضا  و  قدر  و  اراده  و  مشیت  یزدان  است‌.

هر  وقت  انسان  دل  از نتائج  عمل  و  تلاشکند،  و  احساس  کردکه  او  بهره  خود  را  برده  است  و  نصیب  خود  راگرفته  است،  و  پاداش  خود  را  تضمینکرده  است،  همینکه  معنی  عبادت  در  انگیزه کار  و  تلاش  تحقق  پیدا  کرده  است  و  پیاده  شده  است،  دیگر  در  این  وقت  در  دل  او  آثاری  از  حرصها  و  آزهائی  باقی  نمیماند که  انسان  را  به  جمع  شدن  و گرد  آمدن  برکالاهای  این  زندگی،  و  جنگیدن  و  ستیزهکردن  بر  سر  دارائی  و  اموال  دنیوی  فرا میخوانند.  انسان  از  یک  سو  نهایت  تلاش  و  توان  خود  را  درکار  خلافت  و  در  انجام  تکالیف  و  وظائف  صرف  میکند،  و  از دیگر سو  دست  خود  را  و دل  خود  را  از  چنگ  زدن  بهکالاها  و  دارائیهای  این  زمین  و  از  ثمرات  این  تلاش  برمیافشاند  و  پاک  میدارد.  او  این  ثمرات  را  حاصل  آورده  است  و تحقق  بخشیده  است  تا  معنی  عبادت  را  در  آن ثمرات پیاده کند  و  تحقق  بخشد،  نه  اینکه  بدان  ثمرات  برسد  و  آنها  را  برای  خود گرد  آورد  و  به  خود  اختصاص  دهد.

قرآن  این  احساس  را  تغذیه  و  تقویت  میکند،  با  آزاد  و  رها کردن  ذهن  و  شعور  انسان  از  سرگرم  شدن  به  غم  و  اندوه  رزق  و  روزی،  و  با  آزاد  و  رها کردن  نفس  انسان  از  بخل  و  تنگ چشمی.  چه  رزق  و  روزی  خود  به  خود  تضمین  شده  است.  خدای  بزرگوار  برای  بندگان  خود  آن  را  تضمین کرده  است.  خدا  روشن  است که  از  بندگان  خود  نمیخواهد  او  را  خوراک  دهند  یا  او  را  روزی  برسانند،  وقتیکه  بندگان  خود  را  مکلف  میسازد  از  اموال  و  دارائی  خود  به  نیازمندان  بدهند،  و  حق  محرومان را از آنبپردازند: 

(مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ . إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ (.

من  از  آنان  نه  درخواست  هیچگونه  رزق  و  روزی  میکنم،  و  نه  میخواهم  که  مرا  خوراک  دهند.  تنها  خدا  روزیرسان  و  صاحب  قدرت  و  نیرومند  است  و  بس.

  در  این  صورف  انگیزه  مومن  برای کارکردن  و  تلاش  ورزیدن  در  راه  انجام  خلافت،  حرص  و  از  به  دست  آوردن  رزق  و  روزی  نیست.  بلکه  انگیزه  او  پیادهکردن  و  تحقق  بخشیدن  معنی  عبادتی  استکه  با  صرف  نهایت  تلاش  و  توان  انجام  میپذیرد  و  حاصل  میگردد.  بدین  خاطر  دل  انسان  آویزه  محقق  ساختن  و  پیادهکردن  معنی  عبادت  با  تلاش  وکوشش  است.  او  در  این  راه  از  قید  و  بند  نتائج  تلاش  وکوشش  رها  است  وکاری  به  نتائج  ندارد  ...   این  هم  اندیشه  و  احساس  بزرگوارانهای  است  که  جز  در  سایه  اینگونه  تصور  و  جهانبینی  ارزشمند  پدید  نمیآید

وقتیکه  انسانها  این  احساس  و  شعور  را  درک  و  فهم  نمیکنند  و  آن  را  نمیچشند  و  مزه  آن  را  نمیدانند،  این  بدان  جهت  استکه  انسانها  در  سایه  این  قرآن  نزیستهاند،  بدانگونه که  نسل  مسلمان  نخستین  در  سایه  آن  زیستهاند،  و  انسانها  ارکان  و  اصول  زندگانی  خود  را  از  آن  قانون  بزرگ  دریافت  نداشتهاند.

وقتیکه  انسان  بدین  افق  میرسدکه  افق  عبادت  و  پرستش،  یا  افق  عبودیت  و  بندگی  است،  و  بر  اوج  آن  قرار  بگیرد،  خود  انسان  قطعاً  و  حتماً  برای  تحقق  بخشیدن  و  پیاده  کردن  هدف  والای  ارزشمندی،  از  وسیله  پست  و  حقیری  استفاده  نمیکند.  هرچند  هم  این  هدف،  پیروزی  خود  دعوت  به  سوی  خدا  باشد،  و  فرمان  یزدان  را  بدان  بالا  برد  و  برتری  بخشید.  چه  وسیله  پست  و  حقیر  از  یک  سو  معنی  عبادت  پاک  و  ارزشمند  را  درهم  میشکند،  و  از  دیگر  سو  چنین  انسانی  نمیخواهد  خود  را  به  اهداف  برساند،  بلکه  میخواهد  خود  را  ابزار  ادای  واجبات گرداند،  و  معنی  عبادت  را  در  انجام  عبادت  تحقق  بخشد  و  پیادهگرداند.  و  امّا  اهداف،  به  خدا  واگذار  است.  خدا  برابر  قضا  و  قدری  که  میخواهد  اهداف  را  پیش  میآورد  و  حاصل  میگرداند.  دیگر  هیج  گونه  نیازی  به  استفاده  نادرست  از  وسائل  و  راهها  برای  وصول  به  هدفی  نیستکهکار  و  بار  آن  واگذار  به  یزدان  است،  و  جزو  حساب  وکتاب  مومن  پرستشگر  خدا  نیست‌.

آنگاه  بنده  پرستشگر،  از  آسایش  درون،  و  از  آرامش  جان،  و  از  خوبی  دل  و  نیکی  حـال،  در  همه  احوال  بهرهمند  میگردد،  چه  ثمره  عمل  خود  را  ببیند  یا  نبیند.  ثمره  عمل  او  تحقق  پیدا کرده  است.  و  پیاده  گردیده  است  آن  گونه  که  خودش  در  نظر  داشته  است  و  برآورد  کرده  است،  یا  برعکس  آنچه  در  نظر  داشته  است  و  برآورد  کرده  است.  او  که کار  خود  را  به  پایان  رسانیده  است،  و  پاداش  خود  را  تضمین  کرده  است،  همان  زمان که  معنی  عبادت  را  تحقق  بخشیده  است  و  پیادهکرده  است،  و  آسوده  نشسته  است.  آنچه  بعد  از  آن  روی  میدهد 

خارج  از  حدود  و  ثغور  وظیفه  او  است  ...  اوکه  دانسته  است  او  بندهای  است،  و  ذهن  و  شعور  خود  را  و  مطالب  و  مقاصد  خود  را  از  مرزهای  بنده  فراتر  نبرده  است.  او  دانسته  استکه  خدا  پروردگار  است،  و  ایـن  استکه  بیباکانه  به  کاری  دست  نمییازد  که  جزو  کارهای  خدا  است  نه  بنده  خدا.  ذهن  و  شعور  او  در  این  حد  و  مرز  متوقف  میگردد  و  مستقر  میشود،  و  خدا  از  او  راضی  است  و  او  از  خدا  راضی  است‌.

اینگونه، گوشههائی  از  آن  حقیقت  بزرگ  و  سترگ  پدیدار  و  جلوهگر  میآید،  حقیقتیکه  آیه  یگانه  کوتاهی  آن  را  بیان  میدارد:

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ ).

من  پریها  و  انسانها  را  جز  بـرای  پرستش  خود  نیافریدهام‌.

این  حقیقتی  استکه  میتواند  چهره  زندگی  را  به  طور  کلی  تغییر  دهد  و  دگرگونکند،  وقتیکه  واقعاً  در  دل  و  درون  مستقر و  جایگزین  شود...

*

در  پرتو  این  حقیقت  بزرگ،کسانی  را  بیم  میدهدکه  ظلم  کردهاند  و  ایمان  نیاوردهاند،  و  در  فرارسیدن  وعد  و  وعید  خدا  شتاب  ورزیدهاند،  و  حق  و  حقیقت  را  تکذیب  کردهاند  و  دروغ  نامیدهاند.  این  سوره  هم  با  چنین  بیم  دادن  واپسینی  پایان  میگیرد:


 

 

(فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوبًا  [5] مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ . فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ )‌.

کسانی  که  ستم  میکنند،  سهم  بزرگی  از  عذاب  دارند،  همانند  سهم  بزرگ  یارانشان  (از  اقوام  ستمگر  پیشین!).  بنابراین،  از  من  با  شتاب  وقوع  عذاب  را  مخواهید.  واویلا  بر  کافران  از  دست  آن  روزی  که  ایشان  بدان  وعده  داده  میشوند


 


[1]  تاکنون  ١٢٣  میلیارد کهکشان کشف گردیده  است.  (مترجم

[2]  برای  اطلاع  بیشتر  از  بدن  انسان،  مقالهای  عیناً  از  روزنامه  جام  جم  یکشنبه  ١٤  دی  ماه1382،  صفحه  ١١  در  اینجا  نقلمیشودکه  خانم  فریبا  فرهادیانآنرا  ازImtelihealth  فارسیترجمهکرده  است‌:

موجود  ناشناخته. بدن انسان  پیچدر  پیچ و  خارقالعاده.از فرق سر تا نوک  پا.  خودتان  را  خوب  میشناسید؟  منظورمان  شخصیت  و  روانشناسیو  این  جور  چیزها  نیست.  بدن  خود  را  چقدر  میشناسید؟  میدانید  پوست  بـدنتان  چه  مساحتی  دارد و یا  این که طول  رگهای  بدنتان  چقدر  است؟  آیا  میدانید  چند  غده  عرق  روی  بدنتانوجود  دارد؟  یا  این که کوچکترین  استخوان  بدن  متعلق  بهکدام  قسمت  است؟و  خیلی  سوالهای  جالب  دیگریکه  شاید  بتوانیم  در  این  مطلبکوتاه  بهگوشههائی  از  آنها  پاسخ  دهیم‌.

پوست:  یک  فرد  بالغ  حدود  14864.5  سانتیمتر  مربع  پوست  دارد،که  وزن  آن  بین  ٤.٥ و  ٧.٥ کیلوگرم  است.  هر  سانتیمترمربع  از  پوست  دارای  صدها  غده عرق،  رگهای  خونی،  پایانههای  عصبی  و  غدههای  چربی  است.  تعداد  غدد عرق  را  شاید بتوان روی هم  رفته به  بیش  از  ٢  میلیون  تخمین  زد.  پوست  درکف  پاها و کف  دستها کلفتتر و  در  حدود  ٣.٨١  سانتیمتر  ضخامت  داردودر  پوستسر  نازکتر است.  ناخنها  در هر  ١٠  تا  ١٥  روز،  یک  میلیمتر  رشد  میکنندکه  از  انتهای  ناخن  تانوک  انگشت  برسند.  هر  روزه  میلیونها  سلول  پوستی  مرده  با  سلولهای  جدید و  زنده  جایگزین  میشوند.  عمر  یک  سلول  در  مجموع  حدود  ١٠  تا  ٣٠  ساعت  است‌.

قلب و خون:  یک  فرد  بالغ،  حدود  5  لیترخون  داردکه  حدود  ٧  درصـد  وزن  بدن  را  شامل  میشود.  تمامی  محتوای خون  بدن  در هر  ٦٠  ثانیه  یک  دورکامل  را  از  قلب  به  ریهها  و  رگهای  خونی  شروع  میکند  و  به  قلب  بازمی‏گردد.  ٤گروه  خونی  اصلی  با  نامهای     AB.B.A.O  وجود  دارد.  حدود  نیمی  از  جمعیت  دارای گروه  خونی  O  هستندکه  میتوانند خون  خود را  به  افرادی  با  هرگروه  خونی  اهداءکنند.  ولی  فقط  میتوانند  از  همگروه  خود خون  بگیرند.  AB نیز کمیابترین گروه  خونی  استو  در  حال  حاضر  ٤٠  درصد  جمعیت  را  تشکیل  میدهد.  این  افراد  از  تمامیگروههای  خونی خون  می‏گیرند.  در  بدنهرفردی  ٧٥تا  ١٠٠  تریلیونسلولوجود  دارد  که  ٢٥تریلیون  آنها  سلولهایقرمزخون  هستند.  هر گلبولقرمز خون  حاوی  ٢٥٠  میلیون ملکول  از  پروتئینهائی  استکه  دارای  آهـن  هستندو  هموگلوبین  نام  دارند  و  قادرند  ٤ ملکول  اکسیژن  روی  خود  سوارکنند.  درنتیجه  یکسلول  قرمزخون  میتواند  تا  یک  بیلیون  ملکول  اکسـیژن  را  حملو  نقلکند.  اگر  شریانهاو  مویرگها و  سیاهرگها  را به  یکدیگر وصل کنیم  و  دو  انتهای  آنها  را  امتداد  دهیم،  میتواند  به  طور متوسط  ٩٦٥٦١کیلومتر  در  کودکان  و  ١٦٠٩٣٥کیلومتر  را  در  افراد  بالغ  پوشش  دهد.  همین  مقدارکافی  است  حداقل  ٢مرتبه  دور  زمین  را  بپوشاند.

بینی و زبان و گلو:  هر  روزه  بیش  از  ٧٠  درصد  از  ٢٠  بیلیون  ذراتگردو  غباریکه  تنفس میشود،توسط  بینی  فیلتر  می‏گردد.  بینی  دمای  هوای  وارد  شده  را  تغییرمیدهد و به  حدود٣٥درجه  سانتیگراد  میرساند،و  رطوبترا  نیزتا  ١٠٠  درصد  تنظیم  میکند.  سریعترین  عطسهایکه  تابه  حال  ثبت  شده  است،  سرعتی  حدود  ١٦٠کیلومتر  در  ساعت  داشته  است.  بینی  شما  حاوی  ٢٠گونه  از  سلولهای  شناسائیکننده بو  استکه  میتواند  بین  هزاران  بوی  مختلف تفاوت  قائل  شوند.  زبان  نیز ٣ تا  ١٠  هزار  پیاز  چشائی  دارد،و  گرچه  میتواند  صدها  طعم  مختلف  را  احساسکند،  امّا  اغلب  فقط  شیرینی،  تلخی،  شوری و  ترشی  را  شناسائی  میکند.  دهان  نیز هر روز  یک  لیتر بزاق  میسازد.

دستگاه گوارش:  برعکس  نام  جمع  و  جورش،  رودهکوچک  بلندترین  قسمت  دستگاهگوارشی  است  و طول آن  تا  حدود٧  متر  نیز  میرسد.امّا  روده  بزرگ فقط  ١.٥  مترطول  دارد.  درون  روده کوچک  پوشیده  شده  است از  یک  لایه  خز  مانندکه  برآمدگیهای فراوانی  دارد و  پروتئینهای  هضم  شده  قندها  را  ازخون  جذب  میکنند.  اینبرامدگیها  سبب  شده اند  سیل  روده  600تا  ١٠٠٠  مرتبه  افزایش  یابد.  اگر  پوشش  داخلی  روده کوچک  صاف  بود  باید  بیش  از  یککیلومترطول  میداشت  تا  قدرت  جذبه  آن  برابر  حالتی  باشدکه  صاف  نیست.  هر  روزه  ١١.٣  لیتر  غذا  و  مایعاتو  شیره گوارشی  وارد  این  منطقه  میشود.

ماهیچهها:  تقریباً  نیمی  از  بدن  هر  فردی  را  ماهیچه  تشکیل  میدهد.  بیش  از  ٦٥٠ماهیچه  در  بدن  وجود  داردکه  حدود  ٥٠  درصد وزن کل  بدن  را  تشکیل  میدهد.  بزرگترین  ماهیچه  بدن ران  است،و کوچکترین  نیز  STAPEDIUS  نام  دارد  و  درگوش  میانی  استو  فقط  ٣.٨  سانتیمتر  طول  دارد.  اکثر  سلولهایبدن  سایز  میکروسکوپی دارند،  جز  سلولهای  ماهیچهایکه  به  آنها  فیبر  ماهیچه  میگویند و  میتوانند  تا  ٣٠.٥  سانتیمتر  همطول  داشته  باشندو  با  چشم  غیرمسلح  قابل  رویت  هستند.

مغز و عصب:  مغز  یکفرد  بالغ  ١٠٠  بیلیون نرون  دارد.  یعنی  بیش از  تعداد  ستارههائیکه  در  راه  شیری  هستند. هر نرون  مغزی  با  200هزار نرون  دیگر  اتصال  دارد.  مغز  با   ١.٥ کیلوگرمی  خود،  فقط  ٢  درصد  وزنکل  بدن  را  شامل  میشود.  با  این  حال  ١٥٠  درصد  انرژی  راکه  توسط کل  بدن  مصرف  میشود،  به  خود  اختصاص  میدهد.

ریهها:  ریهها  حدود  ٢٧.٩  سانتیمتر طول و  ١٥.٢  سانتیمتر  عرض  دارند،  و  رویهمرفته وزن  آنها فقط  حدود  یککیلوگرم  استو  حاوی حدود  ٥.٦  لیتر  هوا  هستند.  دم افراد  بالغ  در  هر  روز  به  طور  متوسط  حاوی  ١٦.٠٨  لیتر  هوا  استکه  حاوی  ٤٠بیلیون  تریلیون  ملکول  اکسیژن  است،و  به  همراه  ان  حدود  ٢٠  بیلیون  ذرهگردو  غبار و  اجسام  خارجی  وارد  ریهها  میشود.  وقتی  سرفه  میکنید،  هوا  با  سرعتی  ١٢٠  تا  ١٦٠کیلومتر  در  ساعت  از  ریههای  شما  بیرون  میآید.

استخوانـها:  وقتی  فردی  متولد  میشود،  ٢٧٠  استخوان  دارد.  امّا  وقتی  بالغ  میشود،  تعداد  استخوانهای  بدنش به ٢٠٦  میرسد.  فکر  میکنید  چه  اتفاقی  افتاده  باشد؟وقتی فرد  بالغ میشود،  اکثر  استخوانها  از  قبیل  آنهائی  که  جمجمه و  ستونفقرات را  میسازند، به  یکدیگر  متصلمیشوندو  همانگونه  رشد  میکنند.  اکثر افراد  ١٢  جفت  دنده  دارند.اما  حدود  ٥  درصد  جمعیت  یک  جفتاضافی  نیز  دارند.کوچکترین  استخوانبدن،  استخوان  رکابیگوش  است که کمتر  از  ٢.٥  سانتیمتر طول  دارد،  و  بلندترین  نیز  استخوان  ران  استکه  در هر فردی  با  افراد  دیگر  متفاوت  است و  حدود  یکچهارم  قد کل  بدن  شخص  را  شامل  میشود.  بد  نیست  بدانیدکه  در مچ  دست،  دستها و  انگشتها  ٥٤  استخوان  وجود  دارده  امّا  در  پاها،  قوزک  پا  و  پنجهها  این  تعدادکمتر  است و به  ٥٢ میرسد  ...  با  این  اوصاف  آیا  لقب  موجود  ناشناخته  واقعاً  برازنده  شما  نیست؟  خودتان  قضاوتکنید  ...  (مترجم) 

[3]  « إِنَّا لَمُوسِعُونَ »:  این  بخش  از  آیه،  اشاره  به  نظریه گسترش  جهان  دارد.  علم  امروز  ثابتکرده  استکه  نه  تنهاکره  زمین،  بر  اثر مواد  آسمانی  تدریجاً  فربه و  سنگینتر میشود،  بلکه  آسمانها  نیز  در  حال گسترش  هستند.  ستارگانی که  در  یک کهکشان قرار  دارند،  به  سرعت  از  مرکزکهکشان  دور  میشوند،  و  میلیاردها کهکشان  در  فضای  جهان  از  یکدیگر  دور  میگردند،و  بالاخره  جهان  پیوسته  در  حال  انبساط و  توسعه  است.  حتی  دانشمندان  میگویند:  تمام کرات  آسمانی و کهکشانها  در  آغاز  در مرکز  واحدی  جمع  بوده - با وزن  مخصوص  فوقالعاده  سنگین - سپس  انفجار  عظیم و  بسیار  وحشتناکی  در  آن  رخ  داده،و  به  دنبال  آن،  اجزای  جهان  متلاشی  شده،و  به  صورت کرات  درآمده  است، و به  سرعت  در  حال  عقبنشینی و توسعه  است.  (نگا:  المنتخب،و  نمونه)  ...  (مترجم)

 [4] سابق  بر  این  مردم  معتقد  بودند  نر و  ماده  تنها مربوط  به  انسان و  حیوان  است. ولی  اکنون  ثابت  شده  است  حثی  نباتات و  جمادات و  تمام  ذرات  جهان  بر  زوجیت  استوارند،  و  دارای  بار  الکتریکی  منفی  و  بار  الکتریکی  مثبت  میباشند.  حتی  جانداران  خنثی  نیز  دارای  اندام  نرینگی  یا  مادینگی  هستند.  قرآن  مجید  مساله  زوجیت  را  در  آیات  مختلف  بیان  میفرماید.  از  جمله  در  این  آیه  و  (یس/36 ). و  (رعد/٣)  (مترجم

[5]  « ذَنُوبًا »:  دلو .  سطل.  کنایه  از  این  استکه  بر  سر  آنان  همان  چیزی  میآیدکه  بر  سر  ستمگران  پیش  از  ایشان  آمده  است‌.