تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره ص

سوره ص

Ayah: 1

صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ

ص [= صاد]. سوگند به قرآن پندآموز [که الله هیچ شریکی ندارد]

 

Ayah: 2

بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ

بلکه کسانی که کفر ورزیدند در سرکشی و ستیزند.

 

Ayah: 3

کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٖ

چه بسیار نسل‌ها پیش از آنان نابود کردیم که [در هنگام نزول عذاب] فریاد [توبه] برمی‌آوردند؛ و[لی آن زمان، دیگر] وقت [توبه و] رهایی نبود.

 

Ayah: 4

وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ کَذَّابٌ

و [مشرکان] از اینکه بیم‌دهنده‌اى از میان خودشان به سراغشان آمده است تعجب کردند و گفتند: «این مرد، جادوگرى دروغگوست.

 

Ayah: 5

أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ

آیا معبودان [مختلف و متعدد] را [تبدیل به] معبودی یگانه کرده است؟ این واقعاً چیز عجیبی است».

 

Ayah: 6

وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٞ یُرَادُ

بزرگانشان [= سران قریش] به پا خاستند [و به پیروان خود گفتند]: «بروید و بر [عبادت و حفظ] معبودانتان شکیبا [و پایدار] باشید؛ زیرا این [دعوت به عبادت معبودی یگانه] چیزی است که [برنامه‌ریزی و] خواسته شده است [تا محمد بر شما برتری یابد].

 

Ayah: 7

مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِی ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ

ما در آیین اخیر [= نصرانیت] نیز چنین [ادعایی دربارۀ توحید] نشنیده‌ایم. این جز دروغ [چیزی] نیست.

 

Ayah: 8

أَءُنزِلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ مِنۢ بَیۡنِنَاۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّن ذِکۡرِیۚ بَل لَّمَّا یَذُوقُواْ عَذَابِ

آیا از میان [همۀ] ما، قرآن بر او نازل شده است؟» [چنین نیست که می‌گویند؛] بلکه آنان دربارۀ وحی من [بر تو] تردید دارند؛ بلکه هنوز عذاب [الهی] را نچشیده‌اند [که چنین گستاخند].

 

Ayah: 9

أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡوَهَّابِ

آیا گنجینه‌های رحمت پروردگار شکست‌ناپذیر بخشنده‌ات نزدشان است؟

 

Ayah: 10

أَمۡ لَهُم مُّلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَاۖ فَلۡیَرۡتَقُواْ فِی ٱلۡأَسۡبَٰبِ

یا فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آنهاست از آنِ آنان است؟ [اگر چنین است،] باید با وسایل [و امکانات خود به آسمان] اوج بگیرند [و مانع یا باعث نزول نعمت‌ها گردند].

 

Ayah: 11

جُندٞ مَّا هُنَالِکَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ

[این کافران] لشکری شکست‌خورده از جمله گروه‌ها[و فرقه‌های مخالف پیامبران] هستند.

 

Ayah: 12

کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ ذُو ٱلۡأَوۡتَادِ

[پیش از آنان نیز] قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب‌سپاه [نیز پیامبران ما را] دروغگو انگاشتند.

 

Ayah: 13

وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡـَٔیۡکَةِۚ أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلۡأَحۡزَابُ

و قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب اَیکه [= قوم شعیب] نیز [از] آن گروه‌ها بودند [که به تکذیب پیامبران پرداختند].

 

Ayah: 14

إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ

هر یک [از این کافران] پیامبران را دروغگو انگاشتند و کیفر من [در موردشان] تحقق یافت.

 

Ayah: 15

وَمَا یَنظُرُ هَـٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ مَّا لَهَا مِن فَوَاقٖ

اینان [= مشرکان] جز یک بانگ [سهمگین] را انتظار نمی‌کشند؛ [بانگی] که هیچ بازگشتی ندارد.

 

Ayah: 16

وَقَالُواْ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ

و [با تمسخر] ‌گفتند: «پروردگارا، پیش از فرارسیدن روز حساب، بهرۀ ما را [از عذاب] به شتاب بده».

 


Ayah: 17

ٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَیۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ

[ای پیامبر،] در برابر گفتارشان شکیبا باش و از بندۀ ما ـ داود توانمند ـ یاد کن [که] بی‌تردید، بسیار توبه‌کار بود.

 

Ayah: 18

إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ

به راستی، ما کوه‌ها را همراهش به خدمت گماشتیم که [هم‌نوا با او] شامگاهان و بامدادان [پروردگار را] به پاکی می‌ستودند.

 

Ayah: 19

وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ

و پرندگان را نیز گِردآمده [در آسمان، به خدمت گماشتیم و] همگی به پیروی از وی تسبیح‌گوی بودند.

 

Ayah: 20

وَشَدَدۡنَا مُلۡکَهُۥ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحِکۡمَةَ وَفَصۡلَ ٱلۡخِطَابِ

و فرمانروایی‌اش را استوار نمودیم و پیامبری و کلامی فیصله‌بخش به او عطا کردیم.

 

Ayah: 21

۞وَهَلۡ أَتَىٰکَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ

و آیا خبر آن شاکیان به تو رسیده است، آنگاه که [برای دادخواهی نزد داود] از دیوار عبادتگاه [او] بالا رفتند؟

 

Ayah: 22

إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡکُم بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ

چون [بدون اطلاع] بر داود وارد شده بودند، از آنان ترسید؛ گفتند: «نترس؛ ما دو نفر شاکی هستیم که یکی بر دیگری ستم کرده است؛ به عدالت در میان ما داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن».

 

Ayah: 23

إِنَّ هَٰذَآ أَخِی لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِیَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَکۡفِلۡنِیهَا وَعَزَّنِی فِی ٱلۡخِطَابِ

[یکی از آن دو گفت:] «این [مرد،] برادرم است. او نود و نُه میش دارد و من یک میش دارم و [به اصرار] می‌گوید: "آن [یک میش] را هم به من واگذار"؛ و در بحث بر من پیروز شده است».

 

Ayah: 24

قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّـٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩

[داود] گفت: «بی‌تردید، او با خواستنِ میش تو [براى افزودن] به میش‌های خودش، بر تو ستم کرده است؛ و البته بسیاری از شریکان [و همکاران] در حق یکدیگر ستم مى‌کنند، مگر کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند که آنها [نیز بسیار] اندکند»؛ و داود [که بدون توضیح خواستن از طرف دیگر، حکم صادر کرده بود] دریافت که قطعاً او را امتحان کرده‌ایم؛ بنابر این، از پروردگار خویش آمرزش خواست و سجده‌کنان بر زمین افتاد و [به درگاه الهی] توبه کرد.

 

Ayah: 25

فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَـَٔابٖ

آن [اشتباه] را بر او بخشیدیم؛ و به راستی، او نزد ما مقامی والا و [در آخرت] بازگشتی نیکو دارد.

 

Ayah: 26

یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ

ای داود، ما تو را جانشین [خود] در زمین قرار دادیم؛ پس به حق میان مردم داوری کن و پیرو هوای [نفس] نباش که تو را از راه الله گمراه می‌کند. بی‌تردید، کسانی که از راه الله گمراه می‌شوند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذاب شدیدی [در پیش] دارند.

 


Ayah: 27

وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ

ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده‌ایم. این، گمان کسانی است که کفر ورزیده‌اند. پس وای بر کسانی که کفر ورزیدند از آتش [دوزخ]!

 

Ayah: 28

أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَٱلۡمُفۡسِدِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِینَ کَٱلۡفُجَّارِ

آیا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند مانند مفسدان در زمین به حساب می‌آوریم؟ آیا پرهیزگاران را مانند بدکاران به حساب می‌آوریم؟

 

Ayah: 29

کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ

[ای محمد، این قرآن] کتابی است پربرکت که بر تو نازل کردیم تا [مردم] در آیاتش به دقت بیندیشند و خردمندان پند گیرند.

 

Ayah: 30

وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَیۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ

و سلیمان را به داود عطا کردیم؛ نیکو بنده‌ای بود [و] بی‌تردید، بسیار توبه‌کار بود.

 

Ayah: 31

إِذۡ عُرِضَ عَلَیۡهِ بِٱلۡعَشِیِّ ٱلصَّـٰفِنَٰتُ ٱلۡجِیَادُ

[یاد کن از] هنگامی که عصرگاهان، اسب‌های [اصیل و] تیزرو را بر او عرضه کردند [و این اسب‌ها پیوسته تا غروب خورشید بر او عرضه می‌شد].

 

Ayah: 32

فَقَالَ إِنِّیٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَیۡرِ عَن ذِکۡرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ

[سلیمان سرگرم تماشای اسب‌ها شد و وقت عبادت گذشت؛] گفت: «به راستی که دوست‌داشتن مال [و تماشای اسب‌ها] مرا از یاد پروردگارم غافل کرد تا [آنکه خورشید] در پرده [مغرب] پنهان گشت.

 

Ayah: 33

رُدُّوهَا عَلَیَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ

[بار دیگر] آنها را نزدم بازگردانید». آنگاه [به نشانۀ وقف در راهِ الله] به ساق‌ها و گردن‌ها[ی آن اسب‌ها] دست کشید.

 

Ayah: 34

وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَیۡمَٰنَ وَأَلۡقَیۡنَا عَلَىٰ کُرۡسِیِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ

و بی‌تردید، سلیمان را آزمودیم و جسد [نوزاد]ى را [که ـ بدون گفتن ان‌شاءالله- مشتاقانه در انتظار تولدش بود، مُرده] بر تختش افکندیم [تا دریابد که ادارۀ امور، به دست الله است]؛ سپس [توبه کرد و به درگاه الهی] بازگشت.

 

Ayah: 35

قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ

گفت: «پروردگارا، مرا بیامرز و حکومتى به من ارزانى دار که پس از من بى‌نظیر باشد [که] بی‌تردید، تو بسیار بخشاینده‌ای».

 

Ayah: 36

فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّیحَ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَیۡثُ أَصَابَ

[ما] باد را در خدمتش گماشتیم که هر کجا اراده می‌کرد به فرمانش به آرامى روانه مى‌شد

 

Ayah: 37

وَٱلشَّیَٰطِینَ کُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ

و هر بنّا و غواصی از جنیان را [که می‌خواست، به فرمانش درآوردیم]

 

Ayah: 38

وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ

و گروه دیگری [از جنیان] را [که همگی] در غل و زنجیر بودند [تحت سلطه‌اش قرار دادیم].

 

Ayah: 39

هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ

[به او گفتیم:] «این عطای ماست؛ بی‌شمار [به هر که می‌خواهی] ببخش یا [از هر کس که می‌خواهى] بازدار».

 

Ayah: 40

وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَـَٔابٖ

و به راستی، او نزد ما مقامی والا و [در آخرت] بازگشتی نیکو دارد.

 

Ayah: 41

وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ

[ای پیامبر،] از بندۀ ما ـ ایوب ـ یاد کن؛ آنگاه که پروردگارش را ندا داد که: «شیطان مرا به رنج و درد آورده است».

 

Ayah: 42

ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ

[به او فرمان دادیم:] «پایت را بر زمین بکوب [تا چشمه‌ای بجوشد]. این، چشمه‌ساری خنک برای شستشو و آشامیدن است».

 


Ayah: 43

وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ

و خانواده‌اش و مانند آنها [= نوادگان] را همراه آنان به وی بخشیدیم تا [نشانۀ] رحمتى از جانب ما و اندرزی براى خردمندان باشد.

 

Ayah: 44

وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ

و [به او فرمان دادیم:] «دسته‌ای گیاه برگیر و [همسرت را] با آن بزن و سوگندت را [که در هنگام خشم یاد کرده بودی] نشکن. به راستی، ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده‌ای بود [و] بی‌تردید، بسیار توبه‌کار بود.

 

Ayah: 45

وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ

و [ای پیامبر،] از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب یاد کن که [در عبادت] توانمند و [در شناخت حق] بابصیرت بودند.

 

Ayah: 46

إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ

ما آنان را با خصلتی [ممتاز] ویژه ساختیم که [همانا] یاد آخرت بود.

 

Ayah: 47

وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ

و آنان نزد ما از برگزیدگان و نیکانند.

 

Ayah: 48

وَٱذۡکُرۡ إِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَذَا ٱلۡکِفۡلِۖ وَکُلّٞ مِّنَ ٱلۡأَخۡیَارِ

و از اسماعیل و یَسَع و ذوالکِفل یاد کن [که] همگی از نیکانند.

 

Ayah: 49

هَٰذَا ذِکۡرٞۚ وَإِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ لَحُسۡنَ مَـَٔابٖ

این [قرآن] پندی است و یقیناً پرهیزگاران [در آخرت] بازگشتی نیکو دارند.

 

Ayah: 50

جَنَّـٰتِ عَدۡنٖ مُّفَتَّحَةٗ لَّهُمُ ٱلۡأَبۡوَٰبُ

باغ‌هایی جاودان که در‌ها[یش] برای آنان گشوده است.

 

Ayah: 51

مُتَّکِـِٔینَ فِیهَا یَدۡعُونَ فِیهَا بِفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ وَشَرَابٖ

در حالى که [بر تخت‌ها] تکیه زده‌اند، [از خدمتکارانشان] میوه‌هاى فراوان و نوشیدنی مى‌خواهند.

 

Ayah: 52

۞وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ أَتۡرَابٌ

و زنانی نزدشان است که تنها [به شوهران خود] نظر دارند و [همگی] هم‌سن و سال ‌هستند.

 

Ayah: 53

هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ

این است آنچه براى روز حساب به شما وعده داده مى‌شد.

 

Ayah: 54

إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ

این روزی [و لطف] ماست که پایانی ندارد.

 

Ayah: 55

هَٰذَاۚ وَإِنَّ لِلطَّـٰغِینَ لَشَرَّ مَـَٔابٖ

این [پاداش پرهیزگاران] است؛ و بی‌تردید، سرکشان بدترین بازگشتگاه را دارند.

 

Ayah: 56

جَهَنَّمَ یَصۡلَوۡنَهَا فَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ

[همان] دوزخ که در آن وارد می‌شوند؛ و چه بد قرارگاهی است!

 

Ayah: 57

هَٰذَا فَلۡیَذُوقُوهُ حَمِیمٞ وَغَسَّاقٞ

این [مجازات،] آب جوشان و خونابۀ چرک‌آلودی است که باید آن را بچشند.

 

Ayah: 58

وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ

و از همین گونه، انواع دیگری [عذاب‌ها را خواهند دید].

 

Ayah: 59

هَٰذَا فَوۡجٞ مُّقۡتَحِمٞ مَّعَکُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِهِمۡۚ إِنَّهُمۡ صَالُواْ ٱلنَّارِ

[هنگام ورود دوزخیان به آتش، برخی از آنان به دیگران می‌گویند:] «این گروهی است که همراه شما [به آتش] داخل می‌شوند». [آنان پاسخ مى‌دهند:] «خوشامد بر آنان مباد! به راستی که به آتش درمى‌آیند».

 

Ayah: 60

قَالُواْ بَلۡ أَنتُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِکُمۡۖ أَنتُمۡ قَدَّمۡتُمُوهُ لَنَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ

[آنان به رهبران خود] می‌گویند: «بلکه بر شما خوشامد مباد؛ [زیرا] شما بودید که این [عذاب] را پیش پای ما نهادید. پس [دوزخ] چه بد قرارگاهی است

 

Ayah: 61

قَالُواْ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدۡهُ عَذَابٗا ضِعۡفٗا فِی ٱلنَّارِ

[آنگاه] می‌گویند: «پروردگارا، هر کس این [عذاب] را برای ما فراهم کرده است، عذابش را در آتش چندین برابر بیفزای».

 


Ayah: 62

وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ

[دوزخیان متکبر] می‌گویند: «چرا کسانی را که [در دنیا] از اشرار مى‌پنداشتیم، [در دوزخ] نمى‌بینیم؟

 

Ayah: 63

أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِیًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ

آیا [در دنیا، بى‌جهت] آنان را به تمسخر می‌گرفتیم یا [اینجا هستند و] چشمان [ما] به آنان نمی‌افتد؟»

 

Ayah: 64

إِنَّ ذَٰلِکَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ

بی‌تردید، این ستیز [و مجادله] اهل آتش، راست است [و قطعاً رخ می‌دهد].

 

Ayah: 65

قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ

[ای پیامبر، به کافران] بگو: «من فقط بیم‌دهنده‌ام و معبودی [به‌حق] نیست، مگر الله یگانۀ پیروزمند.

 

Ayah: 66

رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّـٰرُ

پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست، [آن ذاتِ] شکست‌ناپذیرِ آمرزنده».

 

Ayah: 67

قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِیمٌ

[به کافران] بگو: «این [قرآن،] خبرى بزرگ است.

 

Ayah: 68

أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ

[ولی] شما از آن رویگردانید.

 

Ayah: 69

مَا کَانَ لِیَ مِنۡ عِلۡمِۭ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ

[اگر به من وحى نمى‌شد، هرگز] از عالم بالاتر ـ آنگاه که [فرشتگان در مورد آفرینشِ بشر] جدال مى‌کردندـ اطلاعى نداشتم.

 

Ayah: 70

إِن یُوحَىٰٓ إِلَیَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ

به من وحی نمی‌شود، مگر از آن روى که من بیم‌دهنده‌اى آشکارم».

 

Ayah: 71

إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ

[یاد کن از] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری از گِل می‌آفرینم.

 

Ayah: 72

فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ

آنگاه که او را سامان دادم و از روح خویش در او دمیدم، [به نشانۀ بزرگداشتِ الله] برایش به سجده بیفتید».

 

Ayah: 73

فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ

[چون آدم پدید آمد،] فرشتگان همگی سجده کردند

 

Ayah: 74

إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ

مگر ابلیس [که] تکبر نمود و کافر شد.

 

Ayah: 75

قَالَ یَـٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّۖ أَسۡتَکۡبَرۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِینَ

[الله] فرمود: «اى ابلیس، چه چیز مانع تو شد از اینکه در برابر آنچه به دستان خویش آفریده‌ام سجده کنى؟ آیا تکبر ورزیدی یا برتری‌جویی کردی؟»

 

Ayah: 76

قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ

او گفت: «من از او برترم: مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گِل».

 

Ayah: 77

قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٞ

[الله] فرمود: «از آن [بهشت برین] بیرون شو [که] بی‌تردید، تو [منفور و] رانده‌شده‌ای.

 

Ayah: 78

وَإِنَّ عَلَیۡکَ لَعۡنَتِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ

و لعنت من تا روز جزا [= قیامت] بر تو خواهد بود».

 

Ayah: 79

قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ

[ابلیس] گفت: «پروردگارا، پس تا روزی که [بندگانت] برانگیخته می‌شوند، به من مهلت بده».

 

Ayah: 80

قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ

[الله] فرمود: «مهلت خواهی داشت،

 

Ayah: 81

إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ

تا روز [قیامت،] آن وقت معیّن».

 

Ayah: 82

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ

[ابلیس] گفت: «پس به عزت تو سوگند که قطعاً همۀ آنان را گمراه می‌کنم

 

Ayah: 83

إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

مگر بندگان مخلصت را از میان آنان».

 


Ayah: 84

قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ

[الله] فرمود: «[سخنِ من] حق است و حق را مى‌گویم.

 

Ayah: 85

لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ

و یقیناً جهنم را از تو و از هر یک از آنان که از تو پیروی کند ـ از همه ـ انباشته خواهم ساخت».

 

Ayah: 86

قُلۡ مَآ أَسۡـَٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ

[ای پیامبر، به مشرکان] بگو: «من [در برابر رسالتم] هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم و فریبکار نیستم [و به دروغ ادعای نبوت نمی‌کنم]».

 

Ayah: 87

إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ

این [قرآن] جز پندی برای جهانیان [= انسان و جن] نیست.

 

Ayah: 88

وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِینِۭ

و قطعاً پس از چندی [که مرگ به سراغتان آمد] از خبرِ [راستیِ] آن آگاه خواهید شد.

 


 


Sād

 

سورة ص

سورة ص - سورة 38 - عدد آیاتها 88

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ

  2. بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ

  3. کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلاتَ حِینَ مَنَاصٍ

  4. وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ

  5. أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ

  6. وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ

  7. مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاقٌ

  8. أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّن ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ

  9. أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ

  10. أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الأَسْبَابِ

  11. جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الأَحْزَابِ

  12. کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الأَوْتَادِ

  13. وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الأَحْزَابُ

  14. إِن کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ

  15. وَمَا یَنظُرُ هَؤُلاء إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ

  16. وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ

  17. اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ

  18. إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالإِشْرَاقِ

  19. وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ

  20. وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ

  21. وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ

  22. إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ

  23. إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ

  24. قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ

  25. فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ

  26. یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ

  27. وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ

  28. أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ

  29. کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ

  30. وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ

  31. إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ

  32. فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ

  33. رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالأَعْنَاقِ

  34. وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ

  35. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ

  36. فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ

  37. وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ

  38. وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الأَصْفَادِ

  39. هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ

  40. وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ

  41. وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ

  42. ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ

  43. وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِکْرَى لِأُولِی الأَلْبَابِ

  44. وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ

  45. وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الأَیْدِی وَالأَبْصَارِ

  46. إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ

  47. وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الأَخْیَارِ

  48. وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ وَکُلٌّ مِّنْ الأَخْیَارِ

  49. هَذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ

  50. جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الأَبْوَابُ

  51. مُتَّکِئِینَ فِیهَا یَدْعُونَ فِیهَا بِفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ

  52. وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ

  53. هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ

  54. إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ

  55. هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ

  56. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ

  57. هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ

  58. وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ

  59. هَذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَکُمْ لا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ

  60. قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لا مَرْحَبًا بِکُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ

  61. قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِی النَّارِ

  62. وَقَالُوا مَا لَنَا لا نَرَى رِجَالا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الأَشْرَارِ

  63. أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الأَبْصَارُ

  64. إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ

  65. قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ

  66. رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ

  67. قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ

  68. أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ

  69. مَا کَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ

  70. إِن یُوحَى إِلَیَّ إِلاَّ أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ

  71. إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ

  72. فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ

  73. فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ

  74. إِلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ

  75. قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ

  76. قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ

  77. قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ

  78. وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ

  79. قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ

  80. قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ

  81. إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ

  82. قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ

  83. إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ

  84. قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ

  85. لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ

  86. قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ

  87. إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

  88. وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ




سورة ص

به نام الله بخشندة مهربان

ص (صاد) سوگند به قرآنی که دارای پند و اندرز است. ﴿1﴾ بلکه، کسانی‌که کافر شدند در سرکشی و اختلافند. ﴿2﴾ چه بسیار نسل‌های را که پیش از آن‌ها هلاک کردیم، پس (هنگام نزول عذاب) فریاد می‌زدند، اما (آن زمان) وقت نجات نبود. ﴿3﴾ و آن‌ها به شگفت آمدند که (پیامبر) هشدار دهندة از میان (خود) ‌شان به سوی‌شان آمده است، و کافران گفتند: «این جادوگری بسیار دروغگو است، ﴿4﴾ آیا (همة) معبودان را یک معبود قرار داده است؟ بی‌گمان این چیزی عجیبی است». ﴿5﴾ و بزرگان (و اشراف) شان، به راه افتادند و گفتند: «بروید و بر (پرستش) معبودان‌تان پایدار باشید،   بی‌گمان این (دعوت) چیزی است خواسته شده (که شما را گمراه کنند). ﴿6﴾ ما (هرگز) این (چنین سخنی) در آیین واپسین نشنیده‌ایم، این جز دروغ (چیزی) نیست. ﴿7﴾ آیا از میان (همة) ما قرآن بر او نازل شده است؟!» (در حقیقت چنین نیست که آن‌ها می‌گویند) بلکه آن‌ها در (وحی و) قرآن من تردید دارند، بلکه هنوز عذاب را نچشیده‌اند. ﴿8﴾ یا آنکه گنجینه‌های رحمت پروردگار پیروزمند بخشنده‌ات نزد آن‌هاست؟ ﴿9﴾ یا فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن دوست از آنِ آن‌هاست؟! پس (اگر چنین است) با ریسمان (و هر وسیلة دیگر به آسمان) بالا روند. ﴿10﴾ (این‌ها) لشکری شکست خوردة از احزاب هستند. ﴿11﴾ پیش از آن‌ها قوم نوح و عاد و فرعون صاحب میخ‌ها (و سپاه، نیز پیامبران ما را) تکذیب کردند. ﴿12﴾ و (نیز) ثمود، و قوم لوط، و اصحاب ایکه  (= قوم شعیب) این‌ها  احزاب (و گروه‌های) بودند (که پیامبران را تکذیب کردند). ﴿13﴾ هر یک (از این‌ها) بودند که پیامبران را تکذیب کردند، پس عقوبت (من) تحقق یافت. ﴿14﴾ و این‌ها  جز بانگی سهمناک را انتظار نمی‌کشند، که هیچ مهلت بازگشتی ندارد. ﴿15﴾ و (آن‌ها) گفتند: «پروردگارا! بهرة ما را (از عذاب) پیش از فرا رسیدن روز حساب به ما بده». ﴿16﴾  بر آنچه می‌گویند، صبر کن، و بندة ما داود صاحب (نیرو و) قوت را یاد آور، بی‌گمان او بسیار رجوع کننده بود. ﴿17﴾ همانا ما کوه‌ها را با او مسخر (و رام) کردیم، که شامگاهان و صبحگاهان (با او) تسبیح می‌گفتند. ﴿18﴾ و پرندگان را (نیز، مسخر او کردیم) که گرد می‌آمدند، همة (این‌ها) فرمانبردار (و باز گشت کننده به سوی) او بودند. ﴿19﴾ و فرمانروایی او را استوار ومحکم کردیم، و به او حکمت و سخنان فصیح (فیصله کننده) عطا کردیم. ﴿20﴾ و آیا خبر شاکیان هنگامی‌که از (دیوار) عبادتگاه (داود) بالا رفتند، به تو رسیده است؟! ﴿21﴾ چون بر داود وارد شدند، پس (او) از آن‌ها وحشت کرد، (آن‌ها) گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است. پس بین ما به حق داوری کن، و ستم نکن، و ما را به راه راست راهنمایی کن. ﴿22﴾ بی‌گمان این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یک میش دارم. پس (او) می‌گوید: آن (یک میش) را به من وا گذار، و در سخن بر من غلبه کرده است». ﴿23﴾ (داوود) گفت: به راستی او با در خواست یک میش تو که آن را به میش‌هایش بیفزاید بر تو ستم کرده است، و البته بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می‌کنند، مگر کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کار‌های شایسته انجام داده‌اند، و اینان (نیز) اندک هستند. و داوود دانست که ما او را آزموده‌ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست، (و فرو تنانه) به (رکوع =) سجده افتاد([1]) و (به سوی الله) رجوع کرد. ﴿24﴾ پس ما او را بخشیدیم، و بی‌گمان برای او نزد ما (قرب و) مقامی و الا و بازگشت نیکوست. ﴿25﴾ ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه  (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن، و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه می‌کند، بی‌گمان کسانی‌که از راه الله گمراه می‌شوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند. ﴿26﴾(ما) آسمان و زمین و آنچه میان آن‌هاست بیهوده نیافریده‌ایم، این گمان کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کسانی‌که کافر شدند از آتش (دوزخ!). ﴿27﴾ آیا کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، مانند مفسدان در زمین قرار می‌دهیم؟! آیا پرهیزگاران را مانند بدکاران قرار می‌دهیم؟ ﴿28﴾ کتابی است پر برکت، که آن را بر تو نازل کردیم، تا در آیاتش تدبّر کنند، و خردمندان پند گیرند. ﴿29﴾ و (ما) سلیمان را به داوود عطا کردیم، چه بندة خوبی!  بی‌گمان او بسیار رجوع کننده بود. ﴿30﴾ (به یاد بیاور) چون عصرگاهان اسبان چابک تیزرو بر او عرضه شد، ﴿31﴾ پس گفت: «من این اسبان را به خاطر (فرمان) پروردگارم دوست دارم» (و پیوسته به آن‌ها نگاه می‌کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند([2]). ﴿32﴾ گفت: «آن اسبان را نزد من باز گردانید». سپس به ساق‌ها و گردن‌های (آن‌ها) دست کشید (و نوازش کرد)([3]). ﴿33﴾ و به راستی (ما) سلیمان را آزمودیم، و بر تخت او جسدی افکندیم، سپس (او) رو (به درگاه الله) آورد (و توبه کرد). ﴿34﴾ گفت: «پروردگارا! مرا ببخش، و به من فرمانروایی عطا فرما که پس از من کسی را سزاوار نباشد، بی‌گمان تو بخشایندة»([4]). ﴿35﴾ پس (ما) باد را برای او مسخر کردیم، تا به فرمانش به نرمی حرکت کند، هر کجا می‌خواست، برود. ﴿36﴾ و (نیز) دیوان را، هر بنا و غواصی (از آن‌ها را برای او مسخر کردیم). ﴿37﴾ و (گروه) دیگری (از دیوان) را (که همه) در غل و زنجیر بودند (برایش مسخر کردیم). ﴿38﴾ این عطای ماست، پس (به هر کس  می‌خواهی) ببخش، و یا نگه دار، حسابی بر تو نیست. ﴿39﴾ و بی‌گمان برای او (= سلیمان) نزد ما   (قرب و) مقامی والا، و بازگشت نیکوست. ﴿40﴾ و به یاد بیاور، بندة ما ایوب را، هنگامی‌که پروردگارش را ندا داد که: همانا شیطان به من رنج و عذاب رسانده است. ﴿41﴾ (به او فرمان دادیم:) پای خود را بر زمین بکوب، (چشمة می‌جوشد) این (چشمه آبی) خنک برای شستشو و آشامیدنی است. ﴿42﴾ و خانواده‌اش و همانند آنان همراه‌شان را به او بخشیدیم، که رحمتی از سوی ما و اندرزی برای خردمندان باشد. ﴿43﴾ و (به او فرمان دادیم که) دستة از شاخه‌های (باریک) را برگیر، پس با آن (همسرت را) بزن، و سوگند خود را مشکن ([5])،  بی‌گمان ما او را شکیبا یافتیم، چه بندة خوبی، که بسیار رجوع کننده بود. ﴿44﴾ و (ای پیامبر) به یاد آور، بندگان ما، ابراهیم، و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دست‌های (توانمند) و چشم‌های (بینا). ﴿45﴾ ما آن‌ها را با خصلت ویژة، که آن یاد سرای آخرت بود، خالص گرداندیم، ﴿46﴾ و یقیناً آن‌ها نزد ما از بر گزیدگان نیکان بودند. ﴿47﴾ و به یاد آور، اسماعیل، و الیسع و ذوالکفل را که همگی از نیکان بودند. ﴿48﴾ این (قرآن) پندی است، و بی‌گمان برای پرهیزگاران منزلگاهی نیکوست. ﴿49﴾ باغ‌های جاویدان (بهشتی) که در‌هایش برای آنان باز است. ﴿50﴾ در آنجا تکیه زده‌اند، و در آن میوة فراوان و نوشیدنی را می‌طلبند. ﴿51﴾ و نزد آنان (همسرانی) فرو هشته چشم همسال (که تنها به شوهران خود نظر دارند) است. ﴿52﴾ این است چیزهایی‌که برای روز حساب به شما وعده داده می‌شود. ﴿53﴾ بی‌گمان این روزی ماست که آن را هیچ پایانی نیست. ﴿54﴾ این (پاداش پرهیزگاران) است، و بی‌گمان برای سرکشان بدترین بازگشتگاه است. ﴿55﴾ جهنم، که در آن وارد می‌شوند، پس چه بد آرامگاهی است. ﴿56﴾ این (عذاب) آب جوشان و چرک و خونابه است، که باید آن را بچشند. ﴿57﴾ و (کیفر‌های) دیگر همانند آن به انواع گوناگون (دارند) ﴿58﴾ (به سرداران آن‌ها گفته می‌شود:) این گروهی است که با شما (به جهنم) وارد می‌شوند، (آن‌ها  می‌گویند:) خوش آمد (و گشایش) بر آن‌ها مباد. بی‌گمان آن‌ها داخل شدگان به آتش هستند. ﴿59﴾ (پیروان) گویند: «بلکه، شما را خوش آمد مباد، که این (عذاب) را پیشاپیش شما برای ما فراهم کرده‌اید، پس چه بد قرارگاهی است». ﴿60﴾ (سپس) گویند: پروردگارا! هر کس که این (عذاب) را پیشاپیش برای ما فراهم کرده است، پس عذابی دو چنان در آتش بر او بیفزار». ﴿61﴾    و گویند: «ما را چه شده است، مردمانی را که ما آن‌ها را اشرار می‌شمردیم، (در جهنم) نمی‌بینیم؟! ﴿62﴾ آیا آن‌ها را به مسخره گرفتیم یا (اینکه) از نظر‌ها دور مانده‌اند؟!» ﴿63﴾ بی‌گمان این مخاصمه (و گفتگوی) دوزخیان حق (و واقعیت) است. ﴿64﴾ (ای پیامبر) بگو: به درستی که  من تنها یک هشدار دهنده‌ام، و هیچ معبودی (به حق) جز الله یکتای قهّار نیست. ﴿65﴾ پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آن دو است، (آن) پیروزمند آمرزنده». ﴿66﴾ (ای پیامبر) بگو: «این خبری بزرگ است، ﴿67﴾ که شما از آن روی می‌گردانید! ﴿68﴾ مـن از سـاکـنان عــالــم بالا (= فرشتگان) چون (دربارة آفرینش آدم) با یکدیگر جدال می‌کردند، خبری ندارم ([6]). ﴿69﴾ به من وحی نمی‌شود مگر این‌که  من هشدار دهندة آشکار هستم». ﴿70﴾ (و به یاد آور) هنگامی‌که پروردگارت به فرشتگان گفت:  بی‌تردید من بشری را از گِل می‌آفرینم، ﴿71﴾ پس هنگامی‌که درستش کردم، و از روح خود در آن دمیدم، برای او سجده‌کنان بیفتید». ﴿72﴾ پس فرشتگان همگی یکپارچه سجده کردند. ﴿73﴾ جز ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران بود. ﴿74﴾ (الله) فرمود: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد، از آنکه برای آنچه من با دو دست خود آفریده ام، سجده کنی؟ آیا تکبر ورزیدی یا از بلند پایگان هستی؟!» ﴿75﴾ گفت: «من از او بهترم، مرا از آتش آفریده‌ای، و او را از گِل آفریده‌ای». ﴿76﴾ فرمود: «پس از اینجا بیرون شو، که تو رانده شده‌ای. ﴿77﴾ و همانا لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود». ﴿78﴾ (ابلیس) گفت: «پروردگارا! پس مرا تا روزی‌که (دوباره) برانگیخته می‌شوند، مهلت ده». ﴿79﴾ (الله) فرمود: «همانا تو از مهلت یافتگانی، ﴿80﴾ تا آن روز زمان معین». ﴿81﴾ (ابلیس) گفت: «پس به عزتت سوگند، که همة آن‌ها را گمراه خواهم کرد، ﴿82﴾ مگر بندگان مخلص تو را، از میان آن‌ها». ﴿83﴾(الله) فرمود: «پس (این سخن) حق است، و حق را  می‌گویم، ﴿84﴾ یقیناً جهنم را از تو و از آنان که از تو پیروی کنند، پر خواهم کرد». ﴿85﴾ (ای پیامبر) بگو: «من بر (رساندن) این (دین) هیچ مزدی از شما در خواست نمی‌کنم، و من از متکلفان نیستم». ﴿86﴾ این (قرآن) جز پند برای جهانیان نیست. ﴿87﴾ و قطعاً خبر (صدق) آن را بعد از مدتی خواهید دانست. ﴿88﴾



([1])- عبدالله بن عباس می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در سوره «ص» سجده کردند، و فرمودند: «داوود علیه السلام برای توبه سجده کرد، و ما برای شکر سجده می‌کنیم».  (سنن نسائی 2/159)

([2])- یا: تا اینکه آفتاب در پرده پنهان شد و غروب کرد.

(به تفسیر ابن کثیر و طبری رجوع کنید).

([3])- برخی مفسرین نوشته اند: مشغول دیدن اسبان شد، و نماز عصرش فوت گردید، آنگاه آنها را ذبح کرد و کشت.  (تفسیر ابن کثیر)

([4])- در حدیث آمده: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در هنگام نماز عفریتی از جنیان، شعلة از آتش را آورد، که چهره‌ام را بسوزاند، (و نمازم را قطع کند) پس او را گرفتم، و خواستم که به ستون‌های مسجد ببندم؛ تا او را ببینید (و کودکان مدینه با او بازی کنند) و لی دعای برادرم سلیمان علیه السلام را بیاد آوردم ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا یَنْبَغِی لأحَدٍ مِنْ بَعْدِی﴾ پس او را رها کردم».  (صحیح بخاری 4808 و صحیح مسلم 541 و 542 تفسیر ابن کثیر).

([5])- مفسرین می‌گویند: همسر حضرت ایوب علیه السلام در ایام بیماری همیشه او را خدمت می‌کرد، یکبار در خدمت کوتاهی نمود، حضرت ایوب علیه السلام خشمگین شد، و سوگند یاد کرد، چون شفا یابد او را صد تازیانه بزند، الله او را امر فرمود؛ که جاروی از خوشه‌های خرما که صد شاخه داشته باشد؛ بگیرد، و او را بزند. (تفسیر طبری و ابن کثیر).

([6])- به سوره‌ی بقره آیه 30 رجوع کنید.

سوره ص

سُورَةُ صٓ

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ ١ بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ ٢ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٖ ٣ وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ کَذَّابٌ ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٞ یُرَادُ ٦ مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِی ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ ٧ أَءُنزِلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ مِنۢ بَیۡنِنَاۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّن ذِکۡرِیۚ بَل لَّمَّا یَذُوقُواْ عَذَابِ ٨ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡوَهَّابِ ٩ أَمۡ لَهُم مُّلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَاۖ فَلۡیَرۡتَقُواْ فِی ٱلۡأَسۡبَٰبِ ١٠ جُندٞ مَّا هُنَالِکَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ ١١ کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ ذُو ٱلۡأَوۡتَادِ ١٢ وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔیۡکَةِۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡأَحۡزَابُ ١٣ إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ ١٤ وَمَا یَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ مَّا لَهَا مِن فَوَاقٖ ١٥ وَقَالُواْ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ١٦

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

ص، قسم به قرآن، خداوند پند، [که آنچه به آن دعوت مى‏کنى راست‏ است]. ﴿1بلکه کافران در سرکشى و مخالفت‏اند. ﴿2بسیار هلاک کردیم پیش از ایشان قرن‌ها را، پس فریاد برآوردند و نبود آن وقت خلاص. ﴿3و تعجب کردند از آنکه بیامد به ایشان بیم کننده‌ای از قوم ایشان و گفتند این کافران: این شخص جادوگر دروغگویی است. ﴿4آیا گردانید خدایان متعدد را یک خدا؟ هرآیینه این چیزی است عجیب. ﴿5و برفتند اشراف از ایشان [با یکدیگر گویان] که: بروید و شکیبایى کنید بر عبادت خدایان خود، هرآیینه این دین تو فتنه‏ است که اراده کرده شده است. ﴿6نشنیدیم این قول را در دین پسین [979]، نیست این مگر افترا. ﴿7آیا فروآورده شد بر این شخص قرآن از میان ما؟ بلکه این کافران در شک‌اند از پند من، بلکه هنوز نچشیده‏اند عذاب مرا. ﴿8آیا نزدیک ایشان است از خزانه‌هاى رحمت پروردگار تو غالب بخشاینده؟. ﴿9آیا ایشان راست پادشاهى آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان اینهاست؟ پس باید که بالا روند آویخته به ریسمان‌ها [980]. ﴿10لشکرى هست اینجا، به هم آمده شکست داده شده از جمله گروه‌ها [981]. ﴿11دروغ داشتند پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون، خداوندِ میخ‌ها [982]. ﴿12و ثمود و قوم لوط و ساکنان «ایکه» [تکذیب کردند] این جماعت‌ها. ﴿13نیست هیچ‌کس از ایشان مگر دروغى داشت پیغامبران را، پس به وجود آمد عقوبت من. ﴿14و انتظار نمى‏برند کفّار این عصر مگر یک نعرۀ تند را (یعنى نفخۀ قیامت) که نباشد آن را هیچ توقف. ﴿15و گفتند [به طریق استهزاء]: اى پروردگار ما! شتاب ده ما را سرنوشت ما از عقوبت پیش از روز حساب. ﴿16

﴿ ٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَیۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ ١٧ إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ ١٨ وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ ١٩ وَشَدَدۡنَا مُلۡکَهُۥ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحِکۡمَةَ وَفَصۡلَ ٱلۡخِطَابِ ٢٠ ۞وَهَلۡ أَتَىٰکَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ ٢١ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡکُم بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ ٢٢ إِنَّ هَٰذَآ أَخِی لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِیَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَکۡفِلۡنِیهَا وَعَزَّنِی فِی ٱلۡخِطَابِ ٢٣ قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩ ٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ ٢٥ یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ ٢٦

صبر کن بر آنچه می‌گویند و یاد کن بندۀ ما، داود خداوندِ قوّت را. هرآیینه او رجوع کننده بود [983]. ﴿17هرآیینه رام ساختیم همراه او کوه‌ها را، تسبیح می‌گفتند به وقت شام و صباح. ﴿18و رام ساختیم مرغان را به هم آورده، هر یکى براى او فرمانبردار بود. ﴿19و محکم کردیم پادشاهى او را و دادیمش حکمت و سخن واضح. ﴿20آیا آمده است پیش تو خبر گروه خصومت کننده با یکدیگر، چون از دیوار جسته داخل شدند به مسجد؟. ﴿21 [984]چون درآمدند بر داود، پس بترسید از ایشان. گفتند: مترس! ما دو خصومت کننده‏ایم، ستم کرده است بعض ما بر بعض، پس حکم کن میان ما به راستى و جور مکن و دلالت کن ما را بر راه راست. ﴿22این برادر من‏ است. به دست اوست نودونه میش و پیش من یک میش است. پس گفت این شخص: به من بسپار این یک میش را و درشتى کرد با من در سخن گفتن. ﴿23گفت داود: هرآیینه ستم کرد بر تو به خواستن میش تو تا بهم آرد به میش‌های خود و هرآیینه بسیارى از شریکان ستم مى‏کنند بعض ایشان بر بعضى، مگر آنان‌که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و اندک‏اند ایشان. و شناخت داود که ما آزمودیم او را پس طلب آمرزش کرد از پروردگار خود و بیفتاد سجده‏کنان و بازگشت به خدا. ﴿24پس بیامرزیدیم او را آن ذلّت او و هرآیینه او را نزدیک ما قربت است و نیکو بازگشت است. ﴿25[گفتیم]: اى داود! هرآیینه ساختیم تو را پادشاه در زمین، پس حکم کن میانِ مردمان به راستى و پیروى مکن خواهش نفس را که آن گمراه کند تو را از راه خدا. هرآیینه آنان‌که گمراه می‌شوند از راه خدا، ایشان راست عذاب سخت به سبب آنکه فراموش کردند روز حساب را. ﴿26

﴿ وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَٱلۡمُفۡسِدِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِینَ کَٱلۡفُجَّارِ ٢٨ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩ وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَیۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ ٣٠ إِذۡ عُرِضَ عَلَیۡهِ بِٱلۡعَشِیِّ ٱلصَّٰفِنَٰتُ ٱلۡجِیَادُ ٣١ فَقَالَ إِنِّیٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَیۡرِ عَن ذِکۡرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ ٣٢ رُدُّوهَا عَلَیَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ ٣٣ وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَیۡمَٰنَ وَأَلۡقَیۡنَا عَلَىٰ کُرۡسِیِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ ٣٤ قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٣٥ فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّیحَ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَیۡثُ أَصَابَ ٣٦ وَٱلشَّیَٰطِینَ کُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ ٣٧ وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ ٣٨ هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٣٩ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ ٤٠ وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ ٤١ ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ ٤٢

و نیافریدیم آسمان و زمین را و آنچه در میان اینهاست بیهوده. این گمانِ کافران است. پس واى کافران را از عقوبت آتش!. ﴿27آیا مى‏سازیم آنان را که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند مانند فسادکنندگان در زمین؟ آیا مى‏سازیم پرهیزگاران را مانند بدکاران؟. ﴿28[این قرآن] کتابی است با برکت که فرود آوردیم او را به سوى تو تا مردمان تأمّل کنند در آیات او و تا پند گیرند خداوندان خرد. ﴿29و عطا کردیم داود را فرزندى سلیمان نام. نیکوبنده بود سلیمان، هرآیینه او رجوع کننده بود به خدا. ﴿30[یاد کن] چون نموده شد او را وقت پگاه، اسپان تیزرو. ﴿31پس گفت: هرآیینه دوست داشتم این اسپان را [از قبیل رغبت به مال اعراض کنان از ذکر پروردگار خود] تا آنکه پنهان شد آفتاب در پرده [985]. ﴿32بازگردانید این اسپان را بر من. پس شروع کرد دست رسانیدن به ساق‌ها و گردن‌ها [986]. ﴿33و هرآیینه آزمودیم سلیمان را و انداختیم بر تخت او کالبدى، باز رجوع کرد به خدا [987]. ﴿34گفت: اى پروردگار من! بیامرز مرا و عطا کن مرا آن پادشاهى که راست نیاید هیچ‌کس را غیر از من. هرآیینه تویى بخشاینده. ﴿35پس مسخر گردانیدیم باد را می‌رفت به فرمان او به آهستگى روان شده هرجاکه خواسته باشد. ﴿36و مسخر گردانیدیم دیوان را، هر عمارت بنا کننده را و هر فرود رونده را به دریا. ﴿37و مسخر گردانیدیم دیوان دیگر را دست و پا به هم بسته در زنجیرها. ﴿38[گفتیم]: این است بخشش ما، پس عطا کن یا نگاهدار به غیر آنکه با تو حساب کرده شود. ﴿39و هرآیینه او را نزدیک ما قربت است و نیکو بازگشت است. ﴿40و یاد کن بنده ما ایوب را، چون ندا کرد به پروردگار خود که دست رسانیده است مرا شیطان به رنجورى و درد. ﴿41[گفتیم]: بزن زمین را به پاى خود، ناگهان آن چشمه باشد که مهیا براى غسل سرد بود و آشامیدنى باشد. ﴿42

﴿ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٤٣ وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ ٤٤ وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٥ إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ ٤٦ وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ ٤٧ وَٱذۡکُرۡ إِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَذَا ٱلۡکِفۡلِۖ وَکُلّٞ مِّنَ ٱلۡأَخۡیَارِ ٤٨ هَٰذَا ذِکۡرٞۚ وَإِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ لَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ ٤٩ جَنَّٰتِ عَدۡنٖ مُّفَتَّحَةٗ لَّهُمُ ٱلۡأَبۡوَٰبُ ٥٠ مُتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا یَدۡعُونَ فِیهَا بِفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ وَشَرَابٖ ٥١ ۞وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ أَتۡرَابٌ ٥٢ هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ٥٣ إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ ٥٤ هَٰذَاۚ وَإِنَّ لِلطَّٰغِینَ لَشَرَّ مَ‍َٔابٖ ٥٥ جَهَنَّمَ یَصۡلَوۡنَهَا فَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٥٦ هَٰذَا فَلۡیَذُوقُوهُ حَمِیمٞ وَغَسَّاقٞ ٥٧ وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ ٥٨ هَٰذَا فَوۡجٞ مُّقۡتَحِمٞ مَّعَکُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِهِمۡۚ إِنَّهُمۡ صَالُواْ ٱلنَّارِ ٥٩ قَالُواْ بَلۡ أَنتُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِکُمۡۖ أَنتُمۡ قَدَّمۡتُمُوهُ لَنَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ ٦٠ قَالُواْ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدۡهُ عَذَابٗا ضِعۡفٗا فِی ٱلنَّارِ ٦١

و عطا کردیم او را اهل خانۀ او و مانند ایشان همراه ایشان بخشایشى از نزدیک خود و پندى خداوندانِ خرد را. ﴿43و [گفتیم]: بگیر به دست خود دستۀ شاخ‌ها، پس بزن به آن [988]و خلاف سوگند مکن، هرآیینه ما او را یافتیم شکیبا. نیک بنده بود ایوب، هرآیینه او رجوع کننده به خدا بود [989]. ﴿44و یاد کن بندگان ما ابراهیم و اسحق و یعقوب را، خداوند دست‌ها و چشم‌ها [990]. ﴿45هرآیینه ما یک رو ساختیم ایشان را براى خصلتى پاک که یاد کردن آخرت است. ﴿46و هرآیینه ایشان نزدیک ما از برگزیدگان نیکان بودند. ﴿47و یاد کن اسمعیل و الیسع و ذا الکفل را و هر یکى از نیکان بود. ﴿48این [قرآن] پندى هست و هرآیینه پرهیزگاران را نیکى بازگشت است. ﴿49بوستان‌هاى دایم است، گشاده کرده براى ایشان دروازه‏ها. ﴿50تکیه‏کنان در آنجا، مى‏طلبند آنجا میوۀ بسیار را و شراب را. ﴿51و نزدیک ایشان باشند زنان فرود آرندۀ چشم، هم عمر با یکدیگر. ﴿52این است آنچه وعده داده مى‏شود شما را برای روز حساب. ﴿53هرآیینه این رزق ما است، نباشد آن را هیچ زوال ﴿54این [است جزا] و هرآیینه از حد گذشتگان را بد بازگشتنى باشد. ﴿55که دوزخ است، درآیند آنجا پس بد آرامگاه است این. ﴿56این عذاب آب گرم است و زرداب است، پس باید که بچشید آن را. ﴿57و عذابى دیگرست مانند این انواع مختلف. ﴿58این [991]قومى است درآینده به آتش همراه شم. [متبوعان گویند]: زمین گشاده مباد بر ایشان! هرآیینه ایشان در آیندگان آتش‏اند. ﴿59[تابعان] گویند: بلکه شما! زمین گشاده مباد بر شما! رسم قدیم ساختید کفر را براى ما. پس بد قرارگاهى است [دوزخ] . ﴿60گویند: اى پروردگار ما! هر که آیین قدیم ساخته باشد براى ما کفر را، پس زیاده کن در حق او عقوبت دوباره در آتش. ﴿61

﴿ وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ ٦٢ أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِیًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٦٣ إِنَّ ذَٰلِکَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ ٦٤ قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ ٦٦ قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِیمٌ ٦٧ أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ ٦٨ مَا کَانَ لِیَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ ٦٩ إِن یُوحَىٰٓ إِلَیَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ ٧٠ إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ ٧١ فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ ٧٢ فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ ٧٣ إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٧٤ قَالَ یَٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّۖ أَسۡتَکۡبَرۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِینَ ٧٥ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ ٧٦ قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٞ ٧٧ وَإِنَّ عَلَیۡکَ لَعۡنَتِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٧٨ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ٧٩ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ ٨٠ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ ٨١ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٨٢ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٨٣ قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ ٨٤ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٨٥ قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ ٨٧ وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِینِۢ ٨٨

و گفتند اهل دوزخ: چیست ما را که نمى‏بینیم مردانى را که مى‏شمردیم ایشان را از بدان؟ [992]. ﴿62آیا مسخره مى‏گرفتیم ایشان را آیا برگشته است از ایشان دیده‌ها؟. ﴿63هرآیینه این راست است [مراد از آن] خصومت کردن اهل دوزخ است با یکدیگر. ﴿64بگو: جز این نیست که من ترساننده‏ام و نیست هیچ معبود، مگر خدا یگانۀ با قوّت. ﴿65پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه میان اینها است. غالب آمرزگار. ﴿66بگو: این خبرى بزرگ است. ﴿67شما از وى روى گرداننده‏اید. ﴿68نیست مرا هیچ دانش به حال این جماعت بلند قدر از فرشتگان، چون با یکدیگر جواب سؤال می‌کنند. ﴿69وحى فرستاده نمى‏شود به سوى من، مگر آنکه من ترسانندۀ آشکارم. ﴿70[و یاد کن] چون گفت پروردگار تو به فرشتگان: هرآیینه من آفریننده‏ام آدمى را از گِل. ﴿71پس چون راست کنم او را و بدمم در وى روح خود را، پس درافتید او را سجده‏کنان. ﴿72پس سجده کردند فرشتگان تمام ایشان، همه یکجا. ﴿73مگر شیطان، سرکشى کرد و شد از کافران. ﴿74گفت [خدا]: اى شیطان! چه چیز بازداشت تو را آنکه سجده کنى چیزی را که آفریدمش به دست خود؟ آیا تکبّر کردى یا به حقیقت هستى از بلندقدران؟. ﴿75گفت: من بهترم از وى. آفریدى مرا از آتش و آفریدى او را از گِل. ﴿76گفت: بیرون شو از بهشت، هرآیینه تو رانده شده‌ای. ﴿77و هرآیینه بر تو لعنت من باد تا روز جزا. ﴿78گفت: اى پروردگار من! پس مهلت ده مرا تا آن روز که برانگیخته شوند مردمان. ﴿79گفت: هرآیینه تو از مهلت دادگانى. ﴿80تا روز آن وقت معین. ﴿81گفت [شیطان]: پس قسم به عزّت تو! که البته گمراه کنم ایشان را، همه یکجا. ﴿82مگر بندگان خالص کرده تو از ایشان. ﴿83فرمود: پس سخن راست‏ است این و سخن راست می‌گویم. ﴿84البته پر کنم دوزخ را از تو و از آنان‌که پیروىِ تو کنند از ایشان، همه یکجا. ﴿85بگو: سؤال نمى‏کنم بر تبلیغ قرآن هیچ مزد را و نیستم از تکلّف کنندگان [993]. ﴿86نیست قرآن مگر پندى عالم‌ها را. ﴿87و البته خواهید دانست صدق آن را بعدِ زمانى. ﴿88

[979] یعنی قرآن آخر که ما آن را دریافتیم، والله اعلم. [980] یعنی به ریسمان آویخته هم نمی‌توانند که به آسمان روند، فیکف پادشاهی، والله اعلم. [981] یعنی از جنس گروه‌ها که با انبیا مخالفت کردند. [982] یعنی بچه‌ها را به میخ تعذیب می‌کرد. [983] یعنی به سوی خدا. [984] مترجم گوید که: داود، علیه السلام، نودونه زن داشت، مع هذا زن دیگر که که در خطبۀ شخصی یا در نکاح او بود، در خواست کرد. خدای تعالی فرشتگان را به جهت تنبیه داود به شکل خصوم متمثل ساخت. اشارت به این قصه است درین آیات، والله اعلم. [985] یعنی نماز عصر فوت شد. [986] یعنی ذبح کرده ساق آنها را بریده از جهت غیرت بر ذکر خدای تعالی، والله اعلم. [987] مترجم گوید: سلیمان÷ از امرای خود منغص شد و به خاطر آورد که امشب با صد زن صحبت دارم و هر زنی پسری زاید و هریکی شهسواری باشد، جهاد کننده، مرا احتیاج متعلق امرا نیفتد. فرشته گفت: انشاءالله بگو. سلیمان سهو کرد، پس هیچ زن حامله نشد. الاّ یکی طفل ناقص الخلقت[ی] زاد و آن طفل را بر تخت سلیمان انداختند. سلیمان÷ متنبه شد و رجوع به رب العزت کرد، والله اعلم. [988] یعنی زن خود را. [989] یعنی ایوب، علیه السلام، سوگند خورده بود که زن خود را صد ضربه بزند، خدای تعالی بر وی سهل ساخت. [990] یعنی علم وعمل هر دو به کمال داشتند، والله اعلم. [991] چون تابعان خواهند که بدزخ درآیند، متبوعان را گفته شود. [992] یعنی فقرای مسلمین.

تفسیر نور: سوره ص

تفسیر نور:
سوره ص آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏صاد . . . سوگند به قرآن پرآوازه و والا و یادآور و بیانگر ( ارزشهای حقیقی و قوانین سعادت‌بخش خدا ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ص‌ » : از حروف مقطّعه است ( نگا : بقره‌ / 1 ) . « ذِی الذِّکْرِ » : پرآوازه . بزرگوار . یادآورنده . بیانگر . قرآن دارای صیت همه‌جا گیر و عظمت فراگیر بوده ، و انسان را به یاد خدا و معاد می‌اندازد ، و او را به ارزشهای وجودی خدا آشنا می‌گرداند ، و با بیان آسمانی ، ظلمات غفلت و پرده‌های فراموشکاری انسانی را کنار می‌زند . « وَالْقُرْءَانِ ذِی الذِّکْرِ » : جمله قسمیّه است و جواب آن محذوف است و تقدیر چنین است : وَالْقُرْءَانِ ذِی الذِّکْرِ ، إِنَّکَ صَادِقٌ وَ إِنَّ هذَا الْکلامَ مُعْجِزٌ .‏

سوره ص آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اگر می‌بینید کافران در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدارگر تسلیم نمی‌شوند ، نه به خاطر این است که پرده‌ای بر این کلام حق افتاده است ) بلکه کافران گرفتار تکبّر و غروری هستند ( که آنان را از قبول حق بازداشته ) و عداوت و عصیانی ( که ایشان را از پذیرش دعوت تو باز می‌دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عِزَّةٍ » : تکبّر . خود بزرگ بینی ( نگا : بقره‌ / 206 ) . مراد عزّت کاذب است . « شِقَاقٍ » : مخالفت با حق و حقیقت . رویاروئی ( نگا : حجّ‌ / 53 ) .‏

سوره ص آیه 3
‏متن آیه : ‏
کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پیش از ایشان اقوام زیادی بوده‌اند که ما آنان را ( به خاطر کفر و شرک و ستم و گناه ) هلاک کرده‌ایم و ( به هنگام نزول عذاب ) فریاد برآورده‌اند و شیون سر داده‌اند ، ولی ( چه سود دیر شده است و ) زمان نجات و خلاص باقی نمانده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْنٍ » : ( نگا : انعام‌ / 6 ، مریم‌ / 74 و 98 ) . « مَنَاصٍ » : فرار . نجات . سلامت . « لاتَ » : لاء نفی جنس است همراه با ( تَ ) زائد . « لاتَ حِینَ مَنَاصٍ » : اینک وقت گریز نیست . اکنون زمان نجات نمی‌باشد .‏

سوره ص آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در شگفتند از این که بیم دهنده‌ای از خودشان به سویشان آمده است ، و کافران می‌گویند : این ، جادوگر بسیار دروغگوئی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَن جَآءَهُمْ . . . » : جمله ، منصوب به نزع خافض است . یعنی : مِنْ أَن جَآءَهُمْ . « هذا » : مراد محمّد است .‏

سوره ص آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا او به جای این همه خدایان ، به خدای واحدی معتقد است‌ ؟ واقعاً این ( حرفی که می‌زند ) چیز شگفتی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عُجَابٍ » : واقعاً عجیب است . بسیار شگفت است . عَجِیب و عُجَاب و عُجَّاب برای مبالغه و به یک معنی است ( نگا : هود / 72 ، ق / 2 ) .‏

سوره ص آیه 6
‏متن آیه : ‏
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سرکردگان ایشان راه افتادند ( و به یکدیگر گفتند ) که بروید و ( محکم به بتان خویش بچسبید و ) بر ( عبادت ) خدایان خود ثابت و استوار باشید . این همان چیزی است که خواسته می‌شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنْ » : حرف مفسّره و به معنی ( أَیْ ) است ، در معنیِ یعنی . « إِنطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا » : سران راه افتادند و به یکدیگر گفتند بروید . سران راه افتادند و چیزی که زبانشان زمزمه می‌کرد « بروید » بود . « إِنطَلَقَ » : روان شد . شروع کرد . « إِمْشُوا » : بروید و پراکنده شوید . بر مذهب و مکتب خویش بروید و ماندگار باشید . « إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرَادُ » : استقامت بر عبادت بتان و ماندگاری بر آئین آباء و اجداد ، چیزی است که مورد درخواست ما سران قوم است . این دعوت جدید چیزی است از روی قصد ، یعنی توطئه‌ای است که طرّاحی شده است و هدف آن برکناری ما و ریاست محمّد بر عرب است .‏

سوره ص آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما در آئین دیگری ، این ( یکتاپرستی ) را نشنیده‌ایم . این جز دروغ ساختگی نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمِلَّةِ الآخِرَةِ » : آئین دیگری . مراد آئین اهل کتاب ، به ویژه مسیحیّت است که معتقد به تثلیت بوده و هستند . یا مراد آئین پدران بت‌پرست قریشیان است که ایشان را دیده و زمان ایشان نسبت به زمان نیاکانشان ، واپسین بشمار است . « إِخْتِلاقٌ » : کذب محض . دروغ از پیش خود ساخته و پرداخته .‏

سوره ص آیه 8
‏متن آیه : ‏
أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّن ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا از میان همه ما ، قرآن بر او نازل شده است‌ ؟ اصلاً آنان درباره قرآن من بدگمان و متردّدند . اصلاً آنان عذاب مرا نچشیده‌اند ( این است که چنین گستاخانه سخن می‌گویند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الذِّکْرُ » : قرآن . این سخن را از راه تمسخر می‌گفتند ( نگا : حجر / 6 ) . « لَمَّا یَذُوقُوا » : هنوز نچشیده‌اند . « بَلْ » : برای انتقال از سببی به سبب دیگری از اسباب کفر آنان است .‏

سوره ص آیه 9
‏متن آیه : ‏
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏راستی مگر گنجهای رحمت پروردگار بسیار با عزّت و بس بخشاینده تو در دست ایشان است‌ ؟ ( تا هر که را که بخواهند نبوّت بدهند و هر کس را که بخواهند محروم سازند ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَزَآئِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ . . . » : ( نگا : اسراء / 100 ) .‏

سوره ص آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین و چیزهائی که در میان آن دو است ، از آن ایشان است‌ ؟ اگر چنین است با وسائل و اسباب ( لازمه صعودی که در دست دارند به سوی آسمانها ) بالا روند ( و هر گونه که خود می‌خواهند حکومت کنند ، و به هر کس که می‌خواهند وحی بفرستند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَلْیَرْتَقُوا » : پس بالا بروند و صعود کنند . « الأسْبَابِ » : جمع سَبَب ، ریسمان . وسیله . مراد ابزار و ابواب و طرق صعود است ( نگا : حجّ‌ / 15 ، انعام‌ / 35 ، اسراء / 42 ) .‏

سوره ص آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان که اینجا ( در شهر مکّه ) هستند ، سپاه ناچیز شکست خورده‌ای از دسته‌ها و گروههایند ( که قبلاً در برابر پیغمبران عَلَم طغیان برافراشته‌اند و سرانجام مغلوب گشته‌اند و تار و مار شده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُندٌ » : سپاه ناچیز . گروهک . تنوین آن برای تحقیر است . « مَا » : چیزهائی که . در اینجا مراد ( کسانی که و افرادی که ) است . « هُنَالِکَ » : آنجا . مراد مکّه است . « مَهْزُومٌ » : شکست خورده . « الأحْزابِ » : دسته‌ها و گروهها ( نگا : آیه 12 ) . واژه ( مَا ) مبتدا و ( جُندٌ ) خبر مقدّم ، و ( مَهْزُومٌ ) خبر دوم یا صفت ( جُندٌ ) می‌باشد . یا این که ( جُندٌ ) مبتدا و ( مَا ) زائد و ( مَهْزُومٌ ) خبر است . معنی آیه چه بسا این باشد : اینان در آنجا سپاهک شکست خورده‌ای از میان احزاب خواهند بود . اشاره به شکست بی‌دینان در جنگ احزاب است .‏

سوره ص آیه 12
‏متن آیه : ‏
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قبل از اینان نیز قوم نوح و عاد و فرعون که دارای بناهائی بلند و استوار همچون کوه بوده‌اند ( پیغمبران ما را ) تکذیب کرده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَبْلَهُمْ » : پیش از قوم قریش . « ذُوالأوْتَادِ » : دارای میخها . مراد از اوتاد ، بناهای بلند و کوه مانندی است که همچون میخ بر دل زمین نشسته است ( نگا : نباء / 7 ) . نمونه این گونه بناها اهرام ثلاثه مصر است . لذا ذوالاوتاد توصیف ویژه فراعنه است ( نگا : فجر / 10 ) .‏

سوره ص آیه 13
‏متن آیه : ‏
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و قوم ثمود و لوط و صاحبان باغهای فراوان سر در هم کشیده ( به تکذیب پیغمبران پرداخته‌اند و کیفر خویش را دیده‌اند ) . اینان همان گروهها و دسته‌هایند . ( گروهها و دسته‌های ششگانه‌ای که نمونه‌ای از مردمان کفرپیشه و ستمگر تاریخند و بر پیغمبران شوریده‌اند و به عذاب الهی گرفتار آمده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَصْحَابُ الأیْکَةِ » : صاحبان باغهای فراوان و پردرخت . مراد قوم شعیب است ( نگا : حجر / 78 ) . « الأحْزَابُ » : اشاره به همان احزابی است که در دو آیه قبل آمده و مشرکان مکّه را گروه اندکی از آنان شمرد .‏

سوره ص آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر یک از این گروهها ، پیغمبران را تکذیب کرده و عذاب من گریبانگیرشان گشته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن کُلٌّ . . . » : ( إِنْ ) حرف نفی و به معنی ( مَا ) است . « فَحَقَّ عِقَابِ » : ( نگا : حجّ‌ / 18 ) .‏

سوره ص آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا یَنظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اینان ( نیز با این اعمال و افعال که دارند ) انتظاری جز این نمی‌کشند که یک صدای آسمانی فرا رسد ، صدائی که نیازی به تکرار ندارد ( و در آن بازگشتی نیست ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَیْحَةً » : ( نگا : هود / 67 و 94 ، حجر / 73 و 83 ، مؤمنون‌ / 41 ، یس‌ / 29 و 49 و 53 ) . « فَوَاقٍ » : تکرار . رجوع و بازگشت . مهلت . « مَا لَهَا مِن فَوَاقٍ » : نیازی به تکرار ندارد . هیچ گونه رهائی و بارگشتی از آن نیست . یعنی این صیحه یکباره همه‌جا و همگان را فرا می‌گیرد و درها به روی انسانها بسته می‌شود . نه رهائی از آن ممکن است و نه پشیمانی سودی دارد و نه فریادها به جائی می‌رسد .‏

سوره ص آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( کافران مسخره‌کنان ) می‌گویند : پروردگارا ! سهم ( عذاب ) ما را پیش از روز رستاخیز و حساب و کتاب ( قیامت ) به ما برسان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَجِّلْ » : پیش بینداز . زودتر برسان ( نگا : کهف‌ / 58 ، یونس‌ / 11 ) . « قِطَّنَا » : بهره و نصیب ما را . سهمیّه و قسمت ما را . نامه نوشته ما را با توجّه به این که معنی « قِطَّ » صحیفه مکتوبه ، یعنی کاغذی که چیزی بر آن نگارند ، مفهوم آیه چنین می‌شود : پروردگارا نامه اعمال ما را پیش از روز جزا به دست ما برسان ، تا آن را بخوانیم و ببینیم که ما چه کاره‌ایم ( نگا : تفسیر نمونه ، المختصر فی تفسیر القرآن ، روح‌المعانی ) .‏

سوره ص آیه 17
‏متن آیه : ‏
اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در برابر چیزهائی که می‌گویند شکیبا باش ، و به خاطر بیاور ( پیغمبران شکیبا ، از جمله ) بنده ما داود قدرتمند و توانا را . واقعاً او ( در همه کار و همه حال به سوی خدا باز می‌گشت و ) بسی توبه‌کار بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأیْدِ » : قدرت و قوّت . « ذَالأَیْدِ » : دارای سلطه و قدرت . مراد قدرت جسمانی ، و توانائی انجام طاعت و عبادت ، و سلطه کامل در سیاستمداری و مملکت‌داری است . « أَوَّابٌ » : کسی که بسیار به خدا پناه ببرد و برگردد . کسی که از آنچه خدا از آن خوشش نمی‌آید دست بکشد و به سوی آنچه خدا از آن خوشش می‌آید برگردد ( نگا : اسراء / 25 ) .‏

سوره ص آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما کوهها را با او هم‌آوا کردیم . ( کوهها هم‌صدا با او ) شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس ( آفریدگار جهان ) می‌پرداختند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ » : کوهها را با او هم‌آوا و هم‌صدا کردیم ( نگا : سبأ / 10 ) . کوهها را فرمانبردارش ساختیم و از منافع آنها برخوردارش کردیم . « الإِشْرَاقِ » : برآمدن خورشید . تابیدن خورشید به هنگام چاشتگاه . « الْعَشِیِّ » : شب هنگام . شبانگاهان ( نگا : آل‌عمران‌ / 41 ، انعام‌ / 52 ، کهف‌ / 28 ) .‏

سوره ص آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پرندگان را نیز ( با او در تسبیح و تقدیس ) هم‌آوا کردیم و در پیش او گرد آوردیم . جملگی آنها فرمانبردار داود بودند ( و به دستور او عمل می‌کردند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَحْشُورَةً » : گرد آمده و جمع‌آوری شده . « کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ » : همگی فرمانبردار داود بودند و به سوی او برمی‌گشتند . جملگی فرمانبردار خدا و خاضع در برابر مشیّت الله بودند و هستند ( نگا : انبیاء / 79 ) .‏

سوره ص آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و حکومت او را ( با در اختیار قرار دادن وسائل مادی و معنوی ) استحکام بخشیدیم ، و بدو فرزانگی و شناخت ( امور ) دادیم ، و قدرت داوری قاطعانه و عادلانه‌اش ارزانی داشتیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَدَدْنَا » : تقویت کردیم و استحکام بخشیدیم . پا برجای و استوار نمودیم . « مُلْکَهُ » : شاهی و حکومت او را . مملکت و کشور او را . « الْحِکْمَةَ » : شناخت اسرار اشیاء و اصابت در گفتار و کردار ( نگا : آل‌عمران‌ / 48 ) . « فَصْلَ الْخِطَابِ » : سخن فیصله دهنده . گفتار نیرومندی که نمایانگر قضاوت عادلانه و بیانگر داوری قاطعانه باشد . مصدر و به معنی اسم فاعل ، یعنی فاصل است و اضافه مصدر به مفعول خود یا اضافه صفت به موصوف خود می‌باشد . یعنی الْخِطَابَ الْفَاصِلَ . همان گونه که جَوَامِعُ الْکَلِمِ ، به معنی أَلْکَلام الْجَامِعُ است .‏

سوره ص آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای محمّد ! ) آیا داستان شاکیانی به تو رسیده است که وقتی ( از اوقات ) از دیوار عبادتگاه ( نه از درگاه خانه ، به سوی داود ) بالا رفتند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخَصْمِ » : دشمن . مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است و در اینجا مراد طرفین دعاوی است . « تَسَوَّرُواْ » : از دیوار بلند بالا رفتند . از دژ بالا پریدند . از ماده ( سُور ) به معنی دیوار بلند اطراف خانه یا شهر است . نحوه صعود و علّت اصلی آن بر ما مجهول است . آنچه روشن است ، ورود از طریق غیرعادی به کاخ شاهی و یا معبد است . « الِْمحْرَابَ » : عبادتگاه . در اینجا مراد محلّ مخصوص ، و یا پرستشگاه است .‏

سوره ص آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ناگهان بر داود وارد شدند ( و ناگهانی در برابرش ظاهر گشتند ) و او از ایشان ترسید ( و گمان برد که قصد کشتن وی را دارند . بدو ) گفتند : مترس ! ما دو نفر شاکی هستیم و یکی از ما بر دیگری ستم کرده است . تو در میان ما به حق و عدل داوری کن و ستم روا مدار ، و ما را به راستای راه رهنمود فرما .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَزِعَ » : ترسید . وحشت کرد . « لا تُشْطِطْ » : از حق دور مشو . دور از حقیقت مگو . در داوری ستم مکن . إشطاط و شَطَط ، هر دو به معنی انحراف و تجاوز از حدّ معیّن و اصل حقیقت است ( نگا : کهف‌ / 14 ) . « سَوَآءِ الصِّرَاطِ » : ( نگا : بقره‌ / 108 ، مائده‌ / 12 و 60 و 77 ) .‏

سوره ص آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( یکی از دو نفر گفت : ) این برادر من است و او نود و نه میش دارد ، و من تنها یک میش دارم ، و ( وی به من ) می‌گوید : آن را به من واگذار ( چرا که این یکی هم از من باشد بهتر است ، و هیچی از یکی خوبتر است ! ) و او بر من در سخن چیره شده است ( چون از لحاظ فصاحت و بلاغت از من گویاتر و رساتر است و مرا مغلوب و منکوب قدرت منطق خود کرده است ، و نیز با اصرار زیادی که در این باره می‌ورزد خسته و درمانده‌ام نموده است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَعْجَةً » : گوسفند . میش . « أَکْفِلْنِیهَا » : سرپرستی آن را به من واگذار . آن را بهره من گردان . مراد به تملّک او درآوردن آن گوسفند و دادن آن بدو است و از ماده ( کفل ) به معنی سرپرستی ، یا نصیب ( نگا : نساء / 85 ، حدید / 28 ) . « عَزَّنِی‌ » : مرا مغلوب کرده است و بر من چیره شده است .‏

سوره ص آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیراً مِّنْ الْخُلَطَاء لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعاً وَأَنَابَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( داود ) گفت : مسلّماً او با درخواست یگانه میش تو برای افزودن آن به میشهای خود ، به تو ستم روا می‌دارد . اصلاً بسیاری از آمیزگاران و کسانی که با یکدیگر سر و کار دارند ، نسبت به همدیگر ستم روا می‌دارند ، مگر آنان که واقعاً مؤمنند و کارهای شایسته می‌کنند ، ولی چنین کسانی هم بسیار کم و اندک هستند . داود گمان برد که ما او را آزموده‌ایم ( و اندازه هراس او از دیگران ، و نیز نحوه قضاوت وی را به محکّ آزمایش زده‌ایم ) . پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْخُلَطَآءِ » : جمع خَلیط . آمیزشکاران . آمیزگاران . شرکاء . مراد آشنایان و شریکانی است که با هم سر و کار دارند و اغلب اموال یا احشام خود را با هم می‌آمیزند . « قَلِیلٌ مَّا هُمْ » : آنان بسیار اندکند . ( هُمْ ) مبتدای مؤخّر و ( قَلِیلٌ ) خبر مقدّم ، و ( مَا ) زائد و برای مبالغه در کمی و تأکید قلّت آمده است و معنی همچون ( جِدّاً ) دارد . « فَتَنَّاهُ » : او را امتحان کرده‌ایم . امتحان در این که آیا با وجود آن که خدا را در کنار خود می‌بیند از بندگان می‌ترسد یا خیر ، و نیز سنجش کار قضاوت او . « إِسْتَغْفَرَ » : طلب آمرزش کرد . مراد طلب آمرزش مطلق است . یعنی درخواست بخشش بدون در میان بودن خطا و گناه . چنین استغفاری برمی‌گردد به مبدأ : « حَسَنَاتُ الأبْرَارِ ، سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ » : ( نگا : غافر / 55 ، محمّد / 19 ، فتح‌ / 2 ، نصر / 3 ) . « خَرَّ » : فرو افتاد ( نگا : اعراف‌ / 143 ، نحل‌ / 26 ، حجّ‌ / 31 ، سبأ / 14 ) . « رَاکِعاً » : کرنش کنان . سجده‌کنان . خاشعانه ( نگا : بقره‌ / 43 ، آل‌عمران‌ / 43 ، مائده‌ / 55 ) . تعبیر « رَاکِعاً » : یا به خاطر آن است که رکوع مقدّمه سجده بوده و یا این که به معنی خود سجده است ، چرا که رکوع و سجود هر دو به معنی انحناء و خمیدن است ، و گاهی هم به معنی مطلق خشوع و خضوع می‌باشد . « أَنَابَ » : از کرده خویش پشیمان شد و برگشت . توبه کرد . کرده داود ، شتاب در صدور حکم قضاء بر اثر وضوح موضوع ، و یا گمان بردن کشتن خود توسّط طرفین دعاوی ، و خوف بیجا از بندگان با وجود حضور یزدان بود .‏

سوره ص آیه 25
‏متن آیه : ‏
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به هر حال ، ما این ( تَرکِ أولی وَ سیّئه‌ی مقَرَّبین ) را بر او بخشیدیم ( و وی را مشمول لطف و محبّت خود قرار دادیم ) و او در پیشگاه ما دارای مقام والا و برگشتگاه زیبا است ( که بهشت برین و نعمت‌های فردوس اعلی است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : آن لغزش که در طرز قضاوت رخ داد و یا گمان قتل . آن گناه مراد گناهی همچون گناه مذکور در ( غافر / 55 و محمّد / 19 ) است . « زُلْفی‌ » : ( نگا : سبأ / 37 ) . « حُسْنَ مَئَابٍ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 ، رعد / 29 ) . آنچه از آیات 21 تا 25 استفاده می‌شود بیش از این نیست که افرادی به عنوان دادخواهی از عبادتگاه داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند . او نخست وحشت کرد . سپس به شکایت شاکی گوش فرا داد که یکی از آنان 99 گوسفند و دیگری فقط یک گوسفند داشت . صاحب 99 گوسفند از صاحب یک گوسفند خواسته است که این یکی را هم بدو بدهد . داود پیش از آن که از طرف مقابل توضیحی بخواهد حق را به شاکی داد . او به زودی متوجّه لغزش خود شد و از عجله و دستپاچگی خویش توبه کرد و خدا توبه او را پذیرفت . بدون این که حق کسی ضایع شده باشد . امّا برخی از مفسّران محترم با توجّه به اسرائیلیّات موجود در کتابهای محرَّف یهودیان و مسیحیان ، داستانهای گوناگونی را در تفاسیر خود ذکر نموده‌اند که مفسّران بیشماری در کتابهای خود آن افسانه‌ها و روایات را نقد نموده‌اند و بر آنها قلم بطلان کشیده‌اند ( نگا : تفسیر کبیر ، روح‌المعانی ، التفسیر النی للقرآن ، أضواء البیان ، تفسیر ابن‌کثیر ، تفسیر قاسمی ، نمونه ، فی ظلال القرآن ، الواضح ، ) برای نمونه چند جمله‌ای را عیناً از تفسیر أضواء البیان ذکر می‌نمایم : إِعْلَمْ أَنَّ مَا یَذْکُرُهُ کَثیرٌ مِنَ المُفَسِّرِینَ فِی تَفْسیرِ هذِهِ الآیَةِ الْکَریمَةِ ( ص‌ / 24 ) مِمَّا لا یَلِیقُ بِمَنصَبِ دَاوُدَ - عَلَیْهِ وَ عَلی نَبِیِّنَا الصَّلاةُ والسَّلامُ - کُلُّهُ رَاجِعٌ إِلیَ الإِسْرَائِیلیَّات ، فَلاثِقَةَ بِهِ ، وَ لا مُعَوَّلَ عَلَیْهِ ، وَ مَا جَاءَ مِنْهُ مَرْفُوعاً إِلیَ النَّبِیِّ - ( - لا یَصِحُّ مِنْهُ شَیْءٌ .‏

سوره ص آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای داود ! ما تو را در زمین نماینده ( خود ) ساخته‌ایم ( و بر جای پیغمبران پیشین نشانده‌ایم ) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‌سازد . بی‌گمان کسانی که از راه خدا منحرف می‌گردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب ( قیامت ) دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلیفَةً » : مراد نماینده خدا است ( نگا : بقره‌ / 30 ) ، یا جانشین پیغمبران و جایگزین مردمان پیشین است ( نگا : اعراف‌ / 74 ) . « بِمَا » : حرف ( ب ) سببیّه ، و واژه ( مَا ) مصدریّه است .‏

سوره ص آیه 27
‏متن آیه : ‏
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آسمانها و زمین و چیزهائی را که در بین آن دو تا است بیهوده نیافریده‌ایم . این ، گمان کافران است ( و انگاره اندیشه بیمار ایشان ) . وای بر کافران ! به آتش دوزخ دچار می‌آیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ . . . » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 191 ، انبیاء / 16 ) . « وَیْلٌ . . . » : ( نگا : ابراهیم‌ / 2 ، مریم‌ / 37 ) .‏

سوره ص آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ( با حکمت و عدالت ما سازگار است ) کسانی را که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته انجام می‌دهند ، همچون تباهکاران ( و فساد پیشگان در زمین ) بشمار آوریم‌ ؟ و یا این که پرهیزگاران با بزهکاران برابر داریم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْفُجَّارِ » : جمع فاجِر ، کسانی که از حدود و ثغور قوانین شرعی تجاوز می‌کنند و آشکارا به فسق و فجور می‌پردازند . « أَمْ » : این واژه متضمّن معنی دو حرف است : ( بَلْ ) که برای انتقال از سخنی به سخن دیگر ، و ( أ ) همزه استفهام انکاری است . یعنی مگر ممکن است اَشرار و بدان ، با اخیار و خوبان یکسان بشمار آیند ؟ هرگز .‏

سوره ص آیه 29
‏متن آیه : ‏
کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای محمّد ! این قرآن ) کتاب پرخیر و برکتی است و آن را برای تو فرو فرستاده‌ایم تا درباره آیه‌هایش بیندیشند ، و خردمندان پند گیرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِتَابٌ » : مراد قرآن است . خبر مبتدای محذوف ( هُوَ ) یا ( هذا ) است . « مُبَارَکٌ » : صفت کتاب ، یا خبر دوم بشمار است .‏

سوره ص آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما سلیمان را به داود عطاء کردیم . او بنده بسیار خوبی بود ، چرا که او توبه‌کار بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوَّابٌ » : ( نگا : اسراء / 25 ، ص‌ / 17 ) . کسی که از غفلتها و لغزشها بسی دوری می‌گزیند ، و با توبه و انابه فراوان پیوسته به درگاه یزدان برمی‌گردد .‏

سوره ص آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( خاطر نشان ساز ) زمانی را که شامگاهان اسبهای نژاده تندرو و زیبای تیزرو ، بدو نموده و عرضه شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عُرِضَ عَلَیْهِ . . . » : مراد سان دیدن اسبها و رژه رفتن سپاه است که بیانگر ارتشی نیرومند و بازگو کننده قدرت مادی حکومت سلیمان برای اجرا قوانین یزدان در میان مردمان است . « الْعَشِیِّ » : شامگاهان . مراد بعدازظهر تا غروب آفتاب است . « الصَّافِنَاتُ » : جمع صافِن ، اسبانی که بر روی دو پا و یک دست ایستاده ، و یک دست را کمی بلند کرده و تنها نوک سم آن را بر زمین می‌گذارند . اسبهائی که روی دو پا بلند می‌گردند و می‌ایستند . هر یک از این صفات نشانه اسبهای اصیل و چابک است « الْجِیَادُ » : جمع جَواد ، اسبهای تیزرو و تندرو . یا جمع ( جَیِّد ) اسبان خوب و زیبا .‏

سوره ص آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سلیمان گفت : من این اسبان را سخت دوست می‌دارم ، چون ساز و برگ من برای عبادت پروردگارم می‌باشند ( که جهاد است . او همچنان به آنها نگاه می‌کرد ) تا از دیدگانش در پرده ( گرد و غبار ) پنهان شدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حُبَّ » : مفعول به یا مفعول مطلق است . « الْخَیْر » : اموال و دارائی فراوان ( نگا : بقره‌ / 180 ، عادیات‌ / 8 ) . در اینجا مراد اسبهای رهوار است که انگار نفْسِ خیر می‌باشند . « عَن ذِکْرِ رَبّی‌ » : محبّتی که ناشی از یاد پروردگارم است . به خاطر ذکر و پرستش پروردگارم . چرا که اسبها ساز و برگ جهاد بودند . « تَوارَتْ » : پنهان و نهان شدند ( نگا : نحل‌ / 59 ) . « الْحِجَاب » : پرده . سِتر . مراد گرد و غبار حاصل از دویدن اسبها و فاصله پیدا کردن آنها است .‏

سوره ص آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( اسبها آن قدر جالب بودند که سلیمان به چاکران دستور داد ) آنها را به سوی من بازگردانید . ( او شخصاً سواران را مورد تفقّد ، و اسبان را مورد نوازش قرار داد ) و بر ساقها و گردنهای اسبها دست کشید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رُدُّوهَا » : اسبها را برگردانید . « طَفِقَ مَسْحاً » : شروع به دست کشیدن و مالش دادن کرد . « السُّوقِ » : جمع ساق . ساقهای پا . « الأعْنَاقِ » : جمع عُنُق ، گردنها .‏

سوره ص آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَابَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما سلیمان را دچار بیماری ساختیم و وی را همچون کالبدی ( بی‌جان ) بر تخت سلطنت انداختیم ( تا به ابّهت خود ننازد و به نیروی خویش تکیه نکند و بداند که عظمت و قدرت انسان با کمترین ناخوشی و کوچکترین بیماری متزلزل و چه بسا نابود می‌گردد ) . سلیمان آن گاه ( که بلای خدا را دید ، توبه و استغفار سر داد و به درگاه الله ) بازگشت .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَتَنَّا » : مبتلا و گرفتار ساختیم . دچار بیماری نمودیم . « أَلْقَیْنَا » : در اینجا ضمیر ( ه ) محذوف است و در اصل چنین است : أَلْقَیْنَاهُ . « جَسَداً » : پیکر . تن . حال مفعول محذوف است و برای تشبیه آمده است . یعنی همچون جسم بی‌روح . « أَنَابَ » : توبه و انابه سر داد . استغفار نمود . عبدالکریم خطیب در تفسیر « التفسیر القرآنی للقرآن‌ » با استفاده از تقریرات استاد محمّد شاهین حمزه ، سخنی بدین مفهوم دارد که : چه بسا روح سلیمان در حال بیداری از پیکر او جدا شده و دورادور ناظر لاشه بی‌روان خود بوده است . این عمل را امروزه « أَلطَّرْحُ الرُّوحِیُّ » : یعنی تجرید روح یا فرافکنی روح می‌نامند ( نگا : جزء 24 ، صفحه 1086 ) .‏

سوره ص آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سلیمان گفت : پروردگارا ! مرا ببخشای و حکومتی به من عطاء فرمای که بعد از من کسی را نسزد ( که چنین سلطنت و عظمتی داشته باشد ) . بی‌گمان تو بسیار بخشایشگری .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُلْکاً » : حکومت . سلطنت . « لا یَنبَغِی‌ » : نسزد . سزاوار و درخور نباشد .‏

سوره ص آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ما ( دعای سلیمان را برآورده کردیم و ) باد را به زیر فرمان او درآوردیم . باد برابر فرمانش به هر کجا که می‌خواست ، آرام حرکت می‌کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رُخَآءً » : نرم و آرام . حال ضمیر مستتر در ( تَجْرِی ) است . « أَصَابَ » : قصد کرد . اراده کرد .‏

سوره ص آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به زیر فرمان او درآوردیم همه بنّاها و غوّاصان دیو را .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الشَّیَاطِینَ » : دیوها ( نگا : انبیاء / 82 ) . عطف بر « الرِّیحَ » است . « کُلَّ » : بدل از ( الشَّیَاطِینَ ) است . « بَنَّآءٍ » : معمار . استاد . « غَوَّاصٍ » : ملوان . کسی که به دریا فرو رود .‏

سوره ص آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و گروه دیگری از دیوها را در غل و زنجیر به زیر فرمان او کشیدیم ( تا از فساد و اذیّت و آزارشان به مردم جلوگیری نماید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاخَرِینَ » : دیگران . عطف بر ( کُلَّ ) است . « مُقَرَّنِینَ » : بسته شده به همدیگر ( نگا : ابراهیم‌ / 49 ، فرقان‌ / 13 ) . « الأصْفَادِ » : جمع صَفَد ، غُل و زنجیر ( نگا : ابراهیم‌ / 49 ) .‏

سوره ص آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ما بدو وحی کردیم که ) این ( چیزهائی که به تو داده‌ایم ) عطاء ما است ، پس ( به هر کس که می‌خواهی ) ببخش یا ( آن را از هر کس که می‌خواهی ) بازدار ، بدون هیچ گونه حساب و کتابی ( که در برابر دادن یا ندادن ، از تو کشیده شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذَا » : این نعمتهای الهی . « أُمْنُنْ » : عطاء کن . ببخش . « أَمْسِکْ » : بازدار . مبخش . « بِغَیْرِ حِسَابٍ » : بدون این که در بخشش یا عدم بخشش محاسبه و بازخواستی باشد . عطایای الهی و داده‌های خدائی آن اندازه زیاد است که هر چه از آن ببخشی به حساب نمی‌آید .‏

سوره ص آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً سلیمان در پیشگاه ما ، مقامی ارجمند و سرانجامی نیکو دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« زُلْفی‌ » : قُربت . مقام و منزلت . پایه و درجه ( نگا : سبأ / 37 ، ص‌ / 25 ) . « حُسْنَ مَئَابٍ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 ، رعد / 29 ، ص‌ / 25 ) .‏

سوره ص آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای محمّد ! ) خاطر نشان ساز ( سرگذشت ) بنده ما ایّوب را ، بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت : اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است ( و سخت زار و نزار و بیمارم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَیُّوبَ » : عطف بیان است . « مَسَّنِیَ‌ » : به من رسانده است . دچار و گرفتارم کرده است . « مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ . . . » : مراد بیمار شدن است . از جمله ادب پیغمبران این است که شرّ و بلا را به اهریمن نسبت می‌دهند ( نگا : قصص‌ / 15 ) و خیر و خوشی را به خدا ( نگا : نمل‌ / 40 ) . « نُصْبٍ » : رنج و مشقّت . با فتح نون و صاد هم به همین معنی است . « عَذَابٍ » : درد و الم ( نگا : انبیاء / 83 ) .‏

سوره ص آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به فریادش رسیدیم و او را ندا در دادیم که ) پای خود را به زمین بکوب . ( هنگامی که چنین کرد چشمه آبی برجوشید . بدو پیام دادیم : ) این ، آبی است که هم برای شستشوی ( تنت مفید ) است و هم برای نوشیدن ( گوارا و سودمند ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُرْکُضْ » : بکوب . « أُرْکُضْ بِرِجْلِکَ‌ » : پای خود را به زمین بکوب . راه برو که شفا یافته‌ای ( نگا : تفسیر قاسمی ) . « مُغْتَسَلٌ » : آبی که در آن خود را بشویند . چه بسا مراد آب معدنی دارای گوگرد باشد . « شَرَابٌ » : نوشیدنی . « بَارِدٌ » : سرد . خنک .‏

سوره ص آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بیماری و ناراحتی ایّوب را برطرف ساختیم و به جای ) اولاد ( و اموالی که از دست داده بود ) دو چندان بدو عطاء کردیم ، محض مرحمتمان ( در حق ایّوب ) و تذکاری ( از صبر و شکیبائی ) برای خردمندان ( تا همچون ایّوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند و در حوادث و مشکلات ، رشته صبر جمیل را از دست ندهند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَهَبْنَا . . . ذِکْری . . . » : ( نگا : انبیاء / 84 ) . « وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ » : خانواده پراکنده ایّوب را دَورِ او گرد آوردیم و بر تعدادشان افزودیم . یعنی کانون خانوادگی وی را گرم‌تر از گذشته ساختیم و فرزندان بیشتری بدو مرحمت کردیم . یا این که : به جای اولاد و اموالی که از دست داده بود ، دو چندان بدو عطاء نمودیم .‏

سوره ص آیه 44
‏متن آیه : ‏
وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ایّوب سوگند خورده بود که یکی از افراد خانواده‌اش را تنبیه کند و چندین ضربه چوب بزند . ما برای رفع این مشکل نیز بدو دستور دادیم ) بسته‌ای ( از چوبهای نازک ، یا رشته خرما ، و یا ساقه‌های گندم و همانند آن ) را برگیر و ( او را ) با آن بزن ، و سوگند خود را مشکن . ( و با کم‌ترین اذیّت و آزاری قسم خویش را به مرحله اجرا درآور ) . ما ایّوب را شکیبا یافتیم . چه بنده خوبی بود ! او بسیار توبه و استغفار سر می‌داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضِغْثاً » : دسته‌ای از ساقه‌های گندم و جو یا چوبهای نازک . بسته‌ای از رشته‌های خرما یا گیاهان . « لا تَحْنَثْ » : سوگند خود را مشکن . قسم خود را نقض نکن . « خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِب بِّهِ . . . » : قرآن مجید علّت سوگند خوردن ایّوب ، و نام کسی را که مرتکب جرم شده است ، و گناهش چه بوده است ، ذکر نفرموده است . در مورد اجرا حدود اسلامی به گونه‌ای که در آیه است ، یا باید آن را خاصّ شریعت ایّوب و مرحمتی در حق او دانست ، و یا این که چنین حکمی را در مورد فرسودگان و بیماران خطاکار قلمداد کرد ، و یا این که راجع به کسانی انگاشت که مرتکب جرمی نشده‌اند ، ولیکن سرپرست یا ولی ایشان سوگند خورده است که آنان را کیفر دهد و چوب بزند و ظاهر قانون حدود را رعایت کند . وگرنه اجراء حدّ زنا و تهمت و سوگند و غیره با بسته‌ای از ساقه‌ها و رشته‌ها و دسته‌ای از چوبهای نازک ، یعنی تعطیل حدود الهی ، و چنین کاری مجاز نیست ( نگا : تفسیر قاسمی ) .‏

سوره ص آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) از بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب سخن بگو ، آنان که دارای قدرت و بینش ( کافی و قوی درباره امور زندگانی و رموز آئین یزدانی ) بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُوْلِی الأیْدِی‌ » : دارندگان قدرت و قوّت در طاعت و عبادت . دارندگان دستهای تلاشگر در همه زمینه‌های خوبی و نیکی . « الأبْصَارِ » : جمع بَصَر به معنی بصیرت‌ ؛ یعنی بینش روشن و آگاهی قابل ملاحظه از قوانین و اسرار دین و شریعت ، و آشنایی با امور زندگی و شناخت راه و روش دنیوی .‏

سوره ص آیه 46
‏متن آیه : ‏
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما آنان را با صفت خاصّی ویژگی بخشیدیم که یاد ( همیشگی ایشان از ) سرای آخرت بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْلَصْنَاهُمْ » : ایشان را برگزیدیم . آنان را اختصاص دادیم . بدیشان ویژگی بخشیدیم . « خَالِصَةٍ » : صفت اختصاصی . ویژگی خاصّ . « ذِکْری‌ » : یاد کردن . در اندیشه چیزی بودن . خبر مبتدای محذوف و یا بدل از ( خَالِصَةٍ ) است . « الدَّارِ » : سرا . به طور مطلق مراد سرای آخرت است . گوئی غیر از آن ، سرائی وجود ندارد و دنیا جز گذرگاهی به سوی آن نیست .‏

سوره ص آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ایشان در پیشگاه ما از زمره برگزیدگان بس نیک و نیکوکارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُصْطَفَیْنَ » : جمع مُصْطَفی ، نخبگان . برگزیدگان . « الأخْیَارِ » : جمع خَیِّر ، خوبان و نیکان . محسنان و نیکوکاران .‏

سوره ص آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ وَکُلٌّ مِّنْ الْأَخْیَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) از اسماعیل و الیسع و ذالکفل یاد کن . آنان جملگی از خوبان و نیکانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْیَسَعَ » : نام یکی از انبیاء بنی‌اسرائیل است و بعضی معتقدند که او همان یوشع‌بن‌نون است . برخی هم او را همان إلیاسین که إلیاس باشد می‌دانند . « ذَالْکِفْلِ » : نام یکی از انبیاء بنی‌اسرائیل است که سرپرستی مریم را به عهده گرفت و زکریّا نام دارد .‏

سوره ص آیه 49
‏متن آیه : ‏
هَذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( فرازهائی را که از خصال و مقامات انبیاء گذشته برشمردیم ، تنها ) یادی ( از ایشان ) است ، و مسلّماً پرهیزگاران دارای مرجع و مأوای آراسته و زیبائی هستند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذِکْرٌ » : خاطره . یاد . عظمت و آوازه . وسیله پند و مایه عبرت دیگران . با توجّه به معنی اخیر ، مفهوم آیه این می‌شود ، این فرازها ، مایه پند و اندرز کسانی است که پندپذیر و عبرتگیر باشند و بدین وسیله بخواهند از زمره متّقیان گردند . « حُسْنَ مَئَابٍ » : ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 ، رعد / 29 ) .‏

سوره ص آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( منزل و مأوائی که ) باغهای جاویدان بهشت و محلّ ماندگاری همیشگی است و درها ( ی آنجا ) به روی ایشان باز است ( و پیوسته در انتظارشان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَنَّاتِ عَدْنٍ » : ( نگا : توبه‌ / 72 ، رعد / 23 ، نحل‌ / 31 ) . جنّاتِ ، بدل یا عطف بیان ( مَئَابٍ ) است . « مُفَتَّحَةً لَّهُمُ الأبْوَابُ » : واژه ( مُفَتَّحَةً ) حال ، و کلمه ( الأبْوَابُ ) نائب فاعل است .‏

سوره ص آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ مُتَّکِئِینَ فِیهَا یَدْعُونَ فِیهَا بِفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آنجا ( راحت و آسوده بر تختها ) تکیه می‌زنند و میوه‌های فراوان و نوشیدنیهای زیادی را می‌طلبند ( و خدمتکاران بهشتی فوراً خواستهایشان را برآورده می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُتَّکِئِینَ » : تکیه زنندگان . حال ضمیر ( هُمْ ) است . « یَدْعُونَ » : می‌طلبند . « کَثِیرَةٍ » : فراوان . مراد انواع میوه‌های فراوان و نوشیدنیهای گوناگون است .‏

سوره ص آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در کنار ایشان همسرانی هستند که ( با زیبائی و ملاحتی که دارند چشم شوهران خود را تنها متوجّه خود می‌کنند و از دیگران باز می‌دارند ، و به سبب زیبائی شوهرانشان ) تنها به شوهرانشان چشم می دوزند ، و جملگی هم‌سنّ و سال می‌باشند ( و در میانشان پیر وجود ندارد و گوئی همه در یک زمان متولّد گردیده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ » : ( نگا : صافّات‌ / 48 ) . همسرانی که به خاطر جمال شوهران خود و عشق بدانان تنها بدیشان چشم دوخته‌اند . همسرانی که با جمال و زیبائی خود چشم شوهرانشان را به خود جلب و ایشان را دلباخته خویش نموده‌اند . « أَتْرَابٌ » : جمع تِرْب ، افراد همسن و سال ( نگا : واقعه‌ / 37 ، نبأ / 33 ) . یعنی همه همسران هم‌سنّ و سال بوده گوئی جملگی در یک زمان آفریده شده‌اند . همگی همسران و جملگی شوهران ، جوان و هم‌سنّ و سالند ( نگا : تفسیر نمونه ) .‏

سوره ص آیه 53
‏متن آیه : ‏
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ، چیزهائی است که برای روز حساب و کتاب ( قیامت ، به شما پرهیزگاران ) وعده داده می‌شود ( و تخلّف‌ناپذیر است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِیَوْمِ الْحِسَابِ » : مراد برای زمان بعد از حساب و کتاب است ، چرا که نعمتهای مذکور در آیات 50 و 51 و 52 پس از وارسی و بررسی و دخول به بهشت در اختیار خداپرستان راستین قرار می‌گیرد .‏

سوره ص آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( نعمتهای فراوان ) عطاء و داده‌های ما است و هرگز نابودی و پایان ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفَادٍ » : فنا و نابودی . از میان رفتن و پایان پذیرفتن .‏

سوره ص آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( نعمتها و بهره‌های پرهیزگاران بود که ذکر گوشه‌ای از آن گذشت ) و امّا سرکشان ( از خطّ فرمان یزدان ، و شورندگان بر انبیاء و پیغمبران ) دارای بدترین مرجع و مأوایند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذَا » : خبر مبتدای محذوفی است و تقدیر آن چنین است : أَلأمْرُ هذَا : یا مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین است : هذَا لِلْمُتَّقِینَ .‏

سوره ص آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آن دوزخ است که بدانجا در می‌آیند و بدان می‌سوزند ، و چه بد جایگاه و قرارگاهی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَهَنَّمَ » : عطف بیان ، یا بدل از « شَرَّ » است . « بِئْسَ الْمِهَادُ » : ( نگا : بقره‌ / 206 ، آل‌عمران‌ / 12 و 197 ) .‏

سوره ص آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این آب داغ و خونابه ( اندام دوزخیان است که نوشیدنی ایشان ) است ، باید که از آن پیوسته بچشند و بخورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذَا » : مبتدا است . « حَمِیمٌ » : آب داغ . خبر ( هذا ) است . « فَلْیَذُوقُوهُ » : حرف ( ف ) برای تکرار است . یعنی چاره‌ای نیست پیوسته باید از آن بچشند و بخورند . جمله معترضه است . « غَسَّاقٌ » : اسم خونابه روان از پیکر دوزخیان است ( نگا : نبأ / 25 ) . در اصل به معنی گنداب و آب بدبو است .‏

سوره ص آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و جز این ، انواع کیفرهای دیگری از این قبیل دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاخَرُ » : دیگری . مبتدا است . « مِن شَکْلِهِ » : همسان و همگون آن . صفت ( ءَاخَرُ ) است . « أَزْوَاجٌ » : اصناف و انواع . خبر ( ءَاخَرُ ) است .‏

سوره ص آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ هَذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَکُمْ لَا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( هنگامی که رؤسای کفر و ضلال وارد دوزخ می‌شوند و با چشم خود می‌بینند که پیروان ایشان را نیز به سمت دوزخ می‌آورند ، خطاب به یکدیگر می‌گویند : بنگرید ) این گروه انبوه ، بر اثر فشار و زور ( فرشتگان ) خود را به میان شما می‌اندازند ( و جا را بر شما تنگ می‌کنند ) - خوش نیامدند و خوشی نبینند - آنان با آتش دوزخ سوخته می‌شوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هذَا فَوْجٌ . . . » : این سخن می‌تواند گفته فرشتگان عذاب ، خطاب به گروه دیگری از خودشان باشد . « مُقْتَحِمٌ » : کسی که با فشار و زور و هول دادن ، وادار به دخول به جائی شود ( نگا : التفسیر القرآنی للقرآن ، و معالم التنزیل بغوی ) . کسی که با زور خود را به جائی بیندازد . « لا مَرْحَباً بِهِمْ » : خوش نیامدند . خیر و خوشی نبینند . گفته سردستگان کفر و ضلال ، خطاب به پیروان سرگشته است . مفعول مطلق است . « صَالُوا النَّارِ » : وارد شوندگان به آتش و سوختگان در آن . واژه ( صَالُو ) که در اصل ( صَالُونَ ) است و نون آن در حالت اضافه افتاده است ، جمع ( صَالِی ) به معنی وارد شونده به آتش و سوزنده بدان است ( نگا : صافّات‌ / 163 ، مطفّفین‌ / 16 ) . در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد .‏

سوره ص آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَباً بِکُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پیروان ، خطاب به سروران خود ) می‌گویند : بلکه شما خوش نیامدید و خوشی نبینید . چرا که این شما بودید که چنین جائی را بهره ما کردید ، وه که چه مقر و جایگاه بدی است !‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا مَرْحَباً بِکُمْ » : خوش نیامدید خیر و خوشی نبینید ! « قَدَّمْتُمُوهُ » : آن را پیشکشش کرده‌اید و عرضه داشته‌اید . آن را عطاء نموده‌اید . واو آن نتیجه اشباع ضمّه‌ای است که بر اثر اتّصال ضمیر منصوب پیدا گشته است ( نگا : گنجینه صرف ، صفحه 184 ) . ضمیر ( هُ ) به کفر یا دوزخ و یا عذاب مفهوم برمی‌گردد . « الْقَرَارُ » : مَقَرّ و جایگاه . منزل و مأوی ( نگا : ابراهیم‌ / 29 ، مؤمنون‌ / 13 و 50 ، نمل‌ / 61 ) .‏

سوره ص آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و می‌گویند : پروردگارا ! هر کس چنین جایگاه و عذابی را نصیب ما نموده است ، عذاب او را در آتش دوزخ چندین برابر گردان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَذَاباً ضِعْفاً » : عذاب دو چندان . عذابی چند برابر ( نگا : اعراف‌ / 38 ) .‏

سوره ص آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالاً کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سرانجام ، دوزخیان به همدیگر ) می‌گویند : ما چرا کسانی را نمی‌بینیم که ( در دنیا ) ایشان را از زمره بدان و بدکاران به حساب می‌آوردیم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَعُدُّهُمْ » : بشمارشان می‌آوردیم . محسوبشان می‌داشتیم . « الأشْرَارِ » : جمع شَرّ ، اشخاص بد . افراد بیسود و بیفایده . مرادشان مردمان مؤمن به طور عام و فقراء مسلمین به طور خاصّ است ( نگا : شعراء / 111 ، هود / 27 ، مطفّفین‌ / 29 - 36 ) . یا مراد همان اشرار و افراد سرکش است . چرا که کفّار به مؤمنان برچسب ریاست طلب و آشوبگر زده و می‌زنند ( نگا : اعراف‌ / 110 ، شعراء / 35 ) .‏

سوره ص آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیّاً أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ما ( اشتباهاً در دنیا ) ایشان را حقیر و ناچیز گرفته بودیم و بدیشان گپ می‌زدیم ( و هم اینک در بهشت بسر می‌برند و از مقرّبان درگاه یزدانند ؟ ) و یا این که ( همان گونه‌اند که ما گمان می‌بردیم و الآن در دوزخند و در میان این دودها و شعله‌های آتش ) ، چشمان ( نزدیک بین ما ) ایشان را نمی‌توانند ببینند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیّاً » : آیا ما ایشان را به مسخره گرفته‌ایم و ناچیزشان دانسته‌ایم‌ ؟ فعل ( أَتَّخَذْنَاهُمْ ) در اصل ( أَإِتَّخَذْنَاهُمْ ) است و همزه وصل به خاطر همزه استفهام حذف شده است . واژه ( سِخْرِیّاً ) به معنی مسخره و حقیر ، برای مفرد و مثنّی و جمع یکسان به کار می‌رود ، و با ضمّ سین هم به همین معنی است ( نگا : مؤمنون‌ / 110 ، زخرف‌ / 32 ) . « زَاغَتْ » : انحراف پیدا کرده است . از حق منحرف شده است . از ماده زَیْغ به معنی انحراف از حق و حقیقت است . نسبت آن به چشم نه به صاحبان چشم ، برای مبالغه در مطلب است . معنی دیگر آیه این است که : آیا ما در دنیا این مردمان محترم بهشتی و مقرّبان الهی را مسخره کرده باشیم‌ ؟ و یا بدتر از این ، آنان را آن اندازه حقیر و ناچیز دانسته باشیم که اصلاً به چشم نمی‌آمدند ؟ !‏

سوره ص آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( گفتگوهائی را که از زبان دوزخیان بیان داشتیم ) یک واقعیّت است ( و قطعاً در وقت خود به وقوع می‌پیوندد ) و نزاع و سخنان خصمانه دوزخیان با یکدیگر خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَحَقٌّ » : مراد از حقیقت داشتن ، وقوع و تحقّق است . « تَخَاصُمُ » : ستیزه و پرخاش . خبر مبتدای محذوف و تقدیر چنین است : هُوَ تَخَاصُمُ . و جمله ( تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ) بیان ( ذلِکَ ) است .‏

سوره ص آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : من تنها بیم دهنده ( مردمان از عذاب یزدان ) می‌باشم و بس . و هیچ معبودی جز خداوند یگانه غالب ( بر هر چیز و هر کس ) وجود ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُنذِرٌ » : بیم دهنده . « الْقَهَّارُ » : غالب بر هر کس ، و چیره بر هر چیز .‏

سوره ص آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار آسمانها و زمین و همه چیزهائی است که در میان آن دو است و بسیار با عزّت و آمرزگار است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ . . . » : ( نگا : شعراء / 24 ) . « الْغَفَّارُ » : ( نگا : طه‌ / 82 ، نوح‌ / 10 ) .‏

سوره ص آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : ( آنچه من شما را به وسیله ) آن ( بیم می‌دهم که قرآن بزرگوار است ) خبر سترگی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَبَؤٌاْ » : خبر مهمّ و سرگذشت قابل توجّه ( نگا : انعام‌ / 34 و 67 ، اعراف‌ / 175 ) . در اینجا مراد قرآن است که خبر بزرگی است درباره سرنوشت مؤمنان و کافران و سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی ایشان .‏

سوره ص آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شما ( بر اثر غفلت ) از آن رو گردانید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُعْرِضُونَ » : ( نگا : بقره‌ / 83 ، آل‌عمران‌ / 23 ) .‏

سوره ص آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ مَا کَانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من از ملأ اعلی ( و فرشتگان عالم بالا ) هنگامی که ( درباره آفرینش آدم ) گفتگو می‌کردند ، خبر ندارم . ( تنها چیزی که در این زمینه می‌دانم آن مقداری است که از طریق وحی به من رسیده است و بس ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَلإِ الأَعْلی‌ » : در اینجا مراد فرشتگان و آنانی است که بدیشان دستور داده شد که برای آدم سجده برند ( نگا : بقره‌ / 30 ) همان گونه که آیه 71 همین سوره بیانگر آن است . « إِذْ » : زمانی که . بدان گاه که . « یَخْتَصِمُونَ » : جدال و نزاع می‌کردند . مراد از مجادله و منازعه ، بحث و گفتگو درباره آفرینش انسان است .‏

سوره ص آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ إِن یُوحَى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به من هم وحی نمی‌شود مگر بدان خاطر که ( پیغمبر خدایم و ) بیم دهنده ( مردمان از عذاب یزدان و ) بیانگر ( اوامر و نواهی الهی ) می‌باشم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن یُوحی‌ » : وحی نمی‌شود . حرف ( إِنْ ) نافیه است . نائب فاعل ( یُوحی ) ضمیر مستتر است . یعنی : مَا یُوحی إِلَیَّ حالُ الْمَلإِ الأعْلی . یا این که : مَا یُوحی إِلَیَّ الَّذِی یُوحی مِنَ الأمُورِ الْغَیْبِیَّةِ . . . إِلاّ لأنِّی نَذِیرٌ مُبِینٌ مِنْ جِهَتِهِ تَعَالی . « إِلاّ أَنَّمَا أَنَا . . . » : مگر بدان خاطر که من . معنی حصر بدان می‌ماند که به کسی گفته شود : لَمْ تُسْتَقْضَ یَا فُلانُ إِلاّ لِأَنَّکَ عالِمٌ عامِلٌ مُرْشِدٌ . ای فلانی ! از تو داوری خواسته نمی‌شود مگر بدان خاطر که تو دانا هستی و به دانش خود عمل می‌کنی و راهنمای دیگرانی .‏

سوره ص آیه 71
‏متن آیه : ‏
إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏وقتی ( این گفتگو در ملأ اَعلی و عالَم بالا درگرفت ) که پروردگارت به فرشتگان گفت : من انسانی را از گِل می‌آفرینم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِذْ قَالَ رَبُّکَ . . . » : بیان گفتگوئی است که در ملأ اعلی و عالم بالا در گرفته است . « بَشَراً » : مراد آدم است . « طِینٍ » : گِل .‏

سوره ص آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که آن را سر و سامان دادم و آراسته و پیراسته کردم ، و از جان متعلّق به خود در او دمیدم ، در برابرش سجده ( بزرگداشت و درود ) ببرید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَإِذَا سَوَّیْتُهُ . . . » : ( نگا : حجر / 29 ) .‏

سوره ص آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس همه فرشتگان جملگی سجده بردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ . . . » : ( نگا : حجر / 30 ) .‏

سوره ص آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏جز ابلیس که تکبّر ورزید ، و از کافران گردید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلاّ إِبْلِیسَ . . . » : ( نگا : بقره‌ / 34 ) .‏

سوره ص آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : ای ابلیس ! چه چیز تو را بازداشت از این که سجده ببری برای چیزی که من آن را مستقیماً با قدرت خود آفریده‌ام‌ ؟ آیا تکبّر ورزیده‌ای یا اصلاً از متکبّران بوده‌ای‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلَقْتُ بِیَدَیَّ » : مستقیماً و بدون واسطه چیز دیگری ، از قبیل پدر و مادر ، آن را با قدرت خود آفریده‌ام . ( یَد ) کنایه از قدرت است . « أَسْتَکْبَرْتَ » : مراد این است که هم اینک خود را به بزرگی می‌زنی و تکبّر می‌ورزی . « أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ » : یا این که همواره از متکبّران و خود بزرگ بینان بوده‌ای . « الْعَالِینَ » : ( نگا : یونس‌ / 83 ، دخان‌ / 31 ، مؤمنون‌ / 46 ) .‏

سوره ص آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : من بهتر از او هستم . تو مرا از آتش آفریده‌ای و وی را از گِل .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَالَ أَنَا خَیْرٌ . . . » : ( نگا : اعراف‌ / 12 ) .‏

سوره ص آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : از میان آن ( جماعتِ ملأ اعلی و فرشتگان عالَم بالا ) بیرون شو ، چرا که تو مطرود ( از رحمت ما ) و رانده شده ( از میان فرشتگان ) هستی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِنْهَا » : از جنت . از آسمان . از جماعت فرشتگان . « رَجِیمٌ » : مطرود از درگاه رحمت و کرامت خدا . رانده شده از میان صفوف فرشتگان ( نگا : آل‌عمران‌ / 36 ، حجر / 17 و 34 ، نحل‌ / 98 ) .‏

سوره ص آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قطعاً نفرین من تا روز جزا بر تو خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمِ الدِِّینِ » : ( نگا : فاتحه‌ / 4 ، حجر / 35 ، شعراء / 82 ، صافّات‌ / 20 ) . « إِلی یَوْمِ الدِّینِ » : همیشه تا روز قیامت .‏

سوره ص آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : پروردگارا ! ( حال که چنین است ) پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران که مردمان دوباره زنده می‌گردند ( و رستاخیز شروع می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَأَنظِرْنِی . . . » : ( نگا : اعراف‌ / 14 ، حجر / 36 ) .‏

سوره ص آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : تو از مهلت داده‌شدگانی ( و تا پایان جهان زنده می‌مانی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُنظَرِینَ » : ( نگا : اعراف‌ / 15 ، حجر / 8 و 37 ) .‏

سوره ص آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا روز زمان معیّن ( که پایان عمر جهان و سرآغاز قیامت است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » : ( نگا : حجر / 38 ) . یَوْمِ الدِّینِ ، یَوْمِ یُبْعَثُونَ ، و یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ، همه به یک معنی است .‏

سوره ص آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : به عزّت و عظمتت سوگند که ( در پرتو عمر جاویدان و تلاش بی‌امان ) همه آنان را گمراه خواهم کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لأُغْوِیَنَّهُمْ . . . » : ( نگا : حجر / 39 ) .‏

سوره ص آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر بندگان مخلص تو از ایشان را ( که بر آنان سلطه و قدرتی نداشته و وسوسه‌ام در ایشان نمی‌گیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُخْلَصِینَ » : ( نگا : یوسف‌ / 24 ، حجر / 40 ، صافّات‌ / 74 ) .‏

سوره ص آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : به حق سوگند ، و حق می‌گویم ( و جز حق نمی‌گویم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحَقُّ » : مبتدا و خبر آن محذوف است ، یعنی أَلْحَقُّ قَسَمی . « الْحَقَّ » : مفعول به مقدّم ( أَقُولُ ) است . جمله ( الْحَقَّ أَقُولُ ) معترضه است میان ماقبل و مابعد خود .‏

سوره ص آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هر آینه دوزخ را هم از تو و هم از کسانی که از تو پیروی کنند پر و لبریز می‌سازم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبِعَکَ » : از تو پیروی کرد . به دنبال تو راه افتاد . « أَجْمَعِینَ » : تأکید ضمیر ( کَ ) و ( هُمْ ) است .‏

سوره ص آیه 86
‏متن آیه : ‏
قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) بگو : من از شما در مقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا هیچ پاداشی نمی‌طلبم ، و از زمره مدّعیان ( دروغین نبوّت هم ) نیستم ( و آنچه می‌گویم ساختگی نبوده و از پیش خود به هم نمی‌بافم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیْهِ » : در مقابل تبلیغ آنچه بدان مأمورم که قرآن است ( نگا : ص‌ / 87 ) . « الْمُتَکَلِّفِینَ » : مدّعیان دروغین . کسانی که به طریق ساختگی و به ناروا چیزی را به خود نسبت می‌دهند و وانمود می‌کنند . دغلبازان .‏

سوره ص آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این قرآن ، چیزی جز پند و اندرز جهانیان ( و مایه بیداری جملگی ایشان ) نمی‌باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنْ هُوَ . . . » : ( نگا : یوسف‌ / 104 ، یس‌ / 69 ، قلم‌ / 52 ) .‏

سوره ص آیه 88
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خبر آن را بعد از مدّت زمانی خواهید دانست ( و به زودی صدق وعد و وعید و راستی اخبار و گفتار قرآن را هم در این جهان و هم در آن جهان خواهید دید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَلَتَعْلَمُنَّ . . . » : مراد این است راستی و درستی مطالب قرآن ، هم در این جهان و هم در آن جهان برای مردمان آشکار خواهد گشت ( نگا : فصّلت‌ / 53 ، نمل‌ / 93 ) .‏

 

تفسیر سوره‌ی ص آیه‌ی 16-1


 

سورهی ص آیهی 16-1

 

سوره‌‌ ص  مکّی و  ٨٨  آیه  است 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (1) بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ (2) کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ (3) وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ (4) أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ (5) وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ (6) مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ (7) أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّن ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ (8) أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ (9) أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ (10) جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ (11) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ (12) وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ (13) إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ (14) وَمَا یَنظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ (15) وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ (16)

 

این  سوره  مکی  است.  از  میان  موضوعهای  سورههای  مکی،  به  مساله  توحید  و  یگانهپرستی،  و  مساله  وحی  به  محمّد  (ص)  و  مساله  حساب  وکتاب  در  آخرت 

میپردازد.  این  سه  مساله  را  در  سرآغاز  خود  عرضه  میدارد،  سرآغازی  که  مرحله  اول  سوره  را  تشکیل  میدهد.  این  مرحله  از  آیات  ارزشمندی  فراهم  میگردد  که  فراتر  ازکلام  انسانند.  این  سوره  وحشت  و  دهشت  و  شگفت  و  شگرف  را  به  تصـویر  میکشد،  و  ناگهان  مشرکان  را  در  مکه  با  دعوت  پیغمبر  (ص)  از  آنان  به  سوی  توحید  و  یگانهپرستی،  و  اطلاع  دادن  بدیشان  از  داستان  وحی  وگزینش  او  به  عنوان  پیغمبری  از  سوی  خدا،  رویاروی  میسازد:

« وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ . أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ . وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ . مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ . أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟  ».

در  شگفتند  از  این  که  بیمدهندهای  از  خودشان  به  سویشان  آمده  است،  و  کافران  میگویند:  این،  جادوگر  بسیار  دروغگوئی  است.  آیا  او  بجای  این  همه  خدایان،  به  خدای  واحدی  معتقد  است؟  واقعاً  این  (حرفی  که  میزند)  چیز  شگفتی  است.  سرکردگان  ایشان  راه  افتادند  (و  به  یکدیگر  گفتند)  که  بروید  و  (محکم  به  بتان  خویش  بچسبید  و)  بر  (عبادت)  خدایان  خود  ثابت  و  استوار  باشید.  این  همان  چیزی  است  که  خواسته  میشود.  ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم.  این  جز  دروغ  ساختگی  نیست.  آیا  از  میان  همه  ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟.            (ص/4-8)

  این  سوره  همچنین  استهزاء  و  تمسخر  مشرکان،  و  انکار  عذابی  از  سوی  ایشان  را  به  تصویر  میکشدکه  یـزدان  آنان  را  بدان  به  عنوان  جزا  و  سزایشان  تهدید  میفرماید:

(وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ).

 (کافران  مسخرهکنان)  میگویند:  پروردگارا!  سهم  (عذاب)  ما  را  پیش  از  روز  رستاخیز  و  حسـاب  و  کتاب  (قیامت)  به  ما  برسان.                                (ص/16) 

این  را  بسی  سنگین  میدیدندکه  یزدان  سبحان  مردی  را  از  میان  ایشان  برگزیند،  تا  جدای  از  همگان  قرآن  بر  او  نازل  شود،  و  این  مرد  محمّد  پسر  عبدالله  باشد،کسیکه  تا  به  حال  ریاستی  بر  ایشان  نداشته  است  و  در  میانشان  فرمانروائی  نکرده  است!  بدین  خاطر  خداوند  بزرگوار  در  سرآغاز  سوره  به  عنوان  پیروی  بر  سنگین  شمردن  و  ناگوار  دیدن  این  امر  از  سوی  ایشان،  و  به  عنوان  پیروی  برگفتارشان  این  پرسش  آنان  را  ذکر  میفرماید:

«أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟  ».

آیا  از  میان  همه  ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟.   (ص/٨)

 از  ایشان  نیز  میپرسد:         

(أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ ؟ أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ)  .     

  راستی  مگر  گنجهای رحمت  پروردگار  بسیار  با  عزت  و  بس  بخشاینده  تو در  دست  ایشان اسـت؟  (تا  هرکه  را  که  بخواهد  نبوت  بدهند  وهرکس  را  که  بخواهند  محروم  سازند؟!).  یا  مالکیت  و حاکمیت  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائی  که  در  میان  آن  دو  است،  ازآن  ایشان  است؟  اگر  چنین است  با  وسائل  و  اسباب  (لازمه  صعودی  که  در  دست  دارند،  به  سوی  آسمانها)  بالا  روند  (و هرگونه  که  خود  میخواهند  حکومت  کنند،  و  به  هر  کس  که  میخواهند  وحی  بفرستند).                    (ص، 10) 

خداوند  این  پرسشها  را  از  ایشان  میکند  تا  بـدیشان  بگوید:  وقتیکه  خدا  بخواهد  در  رحمت  را  برایکسی  بازکند،  چیزی  نمیتواند  آن  در  رحمت  را  ببندد.  در  مالکیت  آسمانها  و  زمین  هیچ  چیزی  مـتعلق  بهکسـی  نیست  و  هیچکسی  سهمی  در  آن  ندارد.  تنها  خدا  است  که  در  رزق  و  رحمت  خود  را  برای  هرکسکه  بخواهد  میگشاید.  یزدان  سبحان  از  میان  بندگان  خود  هرکس را  که  سزاوار  خیر  و  خوبی  ببیند  او  را  برمیگزیند.  تنها  خدا  است  که  نعمتهای  بیشمار  و  بی‏حساب  و  بدون  حد  و  مرز  خویش  را  به  بندگانش  عطاء  میفرماید.  در  روند  سخن  اینجا  داستان  داوود  و  داستان  سلیمان  آمده  است، 

و  از  نبوت  و  ملک  و  مملکت  فراخ  و  فراوانـی  سخن  رفته  استکه  بدانان  داده  است.  از  مسخرکردن کوهها  و  پرندگان  و  جنیان  و  بادها  برای  ایشان  صحبتگردیده  استکه  افزون  بر  ملک  و  مملکت  و  خزینهها  و  گنجینههای  زمین  و  سلطه  و  قدرت  وکالا  بدیشان  داده  شده  است.

داوود  و  سلیمان  -  با  وجود  همه  اینها  -  انسانهائی  از  آدمیزادگان  بودند.  ضعف  بشری  و  عجز  بشری  بدیشان  روی  کرده  است،  و  رحمت  خدا  و  عنایت  خدا  آنان  را  دریافته  است،  و  ضـعف  و  عجزشان  را  جبران  نموده  است  و  از  ایشان  زدوده  است.  از  ایشان  توبه  و  ثبت  را  پذیرفته  است،  وگامهایشان  را  در  راه  خدا  استوار  داشته  است.

همراه  با  داستانهای  داوود  و  سلیمان،  رهنمود  و  رهنمون  پیغمبر  (ص)  صبر  و  شکیبائی  آمده  است،  صبر  و  شکیبائی  در  برابر  اذیت  و  آزاری  که  از  سوی  تکذیبکنندگان  بدو  دست  میدهد،  و  صبر  و  شکیبائی  در  چشم  دوختن  به  فضل  و  لطف  خدا  و  رعایت  و  عنایت  او،  هم  بدانگونه  که  داستان  داوود  و  داستان  مردمان  بیانگر  آن  است:

«اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ».

در  برابر  چیزهائی  که  می‏گویند  شکیبا  باش،  و  به  خاطر  بیاور  (پیغمبران  شکیبا،  از  جمله)  بنده  ما  داوود  قدرتمند  و  توانا  را.  واقعاً  او  (در  همه  کار  و  همه  حال  بـه  خدا  بازمیگشت  و)  بسـی  توبهکار  بود  ...  .             (ص/17) 

تا  آخر  .  .  .

همچنین  داستان  ایوب  آمده  است.  این  داستان  امتحان  گرفتن  خدا  از  بندگان  خود  با  زیان  و  ضرر  است.  صبر  و  شکیبائی  ایوب  مثال  والای  صبر  و  شکیبائی  است.  داستان  ایوب  فرجام  نیک  و  حسن  عاقبت  را  به  تصویر  میکشد،  و  بیان  میداردکه  چگونه  خدا  او  را  با  رحمت  خود  دربرگرفته است  و  رنج  و  زحمت  او  را  جبران  فرموده  است.  رحمت  خدا  او  را  غرق  امواج  خویش  نموده  است،  و  دست  مهربانانه  خویشتن  را  بر  دردها  و  رنجهایش  کشیده  است  .  .  .  ذکر  این  داستان  برای  این  است  که  پیغمبر (ص)  و  مومنان  بدین  داستان  اقتداء  کنند  و  به  روال  آن  روند  در  زیانها  و  بلاها  و  تنگدستیها  و  رنجهائیکه  در  مکه  بدو  و  به  مومنان  میرسانند.  این  داستان  بدیشان  میآموزدکه  به  رحمتی  بنگرند  و  چشم  امید  بدوزند  که  در  فراسوی  آزمایش  است،  رحمتی  که  از  خزائن  خدا  برمیجوشد  هر  وقتکه  خدا  بخواهد  و  اراده  فرماید.

این  داستانها  بیشترین  بخش  سوره  را  پس  از  دیباچه  دربر  میگیرند،  و  مرحله  دوم  سوره  را  تشکیل  میدهند.  همچنین  این  سوره  پاسخ  میدهد  به  شتاب  و  عجلهایکه  در  فرارسیدن  عذاب  داشتند،  و  میگفتند:

(رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ ).

پروردگارا!  سهم  (عذاب)  ما  را  پیش  از  روز  رستاخیز  و  حساب  و  کتاب  (قیامت)  به  ما  برسان.              (ص/-116)

 در  این  سوره  پس  از  ذکر  داستانها  صحنهای  از  صحنههای  قیامت  عرضه  میشود،  صحنهای  که  نعمت  پرهیزگاران  را  به  تصویر  میکشد،  نعمتیکه  پرهیزگاران  چشم  به  راه  آن  هستند،  و  دوزخی  را  پیش  چشم  میدارد  که  منتظر  تکذیبکنندگان  است.  همچنین  این  صحنه  از  استقرار  معیارها  و  ارزشهای  حقیقی  موجود  در  میان  پرهیزگاران  و  تکذیبکنندگان  پرده  می‏پردازد،  معیارها  و  ارزشهای  حقیقی  و  راستینی  که  در  آخرت  پابرجا  میگردد  و  به  میان  میآید،  زمانیکه  متکبّّران  و  خودبزرگبینان  سرنوشت  خودشان  و  سرنوشت  فقیران  ضعیفی  را  میبینندکه  در  زمین  ایشان  را  به  تمسخر  میگرفتند  و  ناچیزشان  میشمردند،  و  بسیار  بعید  میدیدندکه  یزدان  ایشان  را  غرق  رحمت  خود  فرماید  و  لطف  و  مرحمتش  را  شاملشان  نماید.  آخر  آنان  جزو  بزرگان  و  از  زمره  سران  نبودهاند  .  .  .  در  همان  حالکه  پرهیزگاران  فرجام  نیک  و  حسن  عاقبت  دارند:

«جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ (50) مُتَّکِئِینَ فِیهَا یَدْعُونَ فِیهَا بِفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ (51) وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ »

(منزل  و  ماوائی  که)  باغهای  جاویدان  بهشت  و  محل  ماندگاری  همیشگی  است  و  درها(ی  آنجا)  به  روی  ایشان  باز  است  (و  پیوستـه  در  انتظارشان  است).  در  آنجا  (راحت  و  آسوده  بر  تختها)  تکیه  میزنند  و  میوههای  فراوان  و  نوشیدنیهای  زیادی  را  میطلبند  (و  خدمتکاران  بهشتی  فوراً  خواستهایشان  را  برآورده  میکنند).  در  کنار  ایشان  همسرانی  هستند  که  (با  زیبائی  و  ملاحتی  که  دارند  چشم  شوهران  خود  را  متوجه  خود  میکنند  و  از  دیگران  بازمیدارند،  و  به  سبب  زیبائی  شوهرانشان)  تنها  به  شوهرانشان  چشم  میدوزند،  و  جملگی  همسن  و  سال  میباشند  (و  در  میانشان  پیر  وجود  ندارد  و  گوئی  همه  در  یک  زمان  متولد  گردیدهاند).                                    (ص/50-52) 

طاغیان  و  سرکشان  هم  بدترین  فرجام  را  دارند:

«  جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَاد هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ  وَآخَرُ مِن شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ »  .             آن  دوزخ  است  که  بدانجا  درمیآیید  و  بدان  میسوزند،  و  چه  بد  جایگاه  و  قرارگاهی  است.  این  آب  داغ  و  خونابه  (اندام  دوزخیان  است  که  نوشیدنی  ایشان)  است،  باید  که  از  آن  پیوسته  بچشند  و  بخورند.  و  جز  این،  انواع  کیفرهای  دیگری  از  این  قبیل  دارند.             (ص/56-٥٨) 

آنان  در  دوزخ  همدیگر  را  نفرین  میکنند  و  با  یکدیگر  دشمنان  میورزند،  بیان  میدارند  که  چگونه  ایشان  مومنان  را  استهزاء  میکردند  و  به  تمسخرشان  میپرداختند:

«قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَباً بِکُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ ‏ وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالاً کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ  أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیّاً أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ »

(سرانجام،  دوزخیان  به  همدیگر)  میگویند:  ما  چـرا  کسانی  را  نمیبینیم  که  (در  دنیا)  ایشان  را  از  زمره  بدان  و  بدکاران  به  حساب  میآوردیم؟  آیا  ما  (اشتباهاً  در  دنیا)  ایشان  را  حقیر  و  ناچیز  گرفته  بودیم  و  بدیشان  گپ  میزدیم  (و  هم  اینک  در  بهشت  بسر  میبرند  و  از  مقرّّبان درگاه  یزدانند؟)  و  یا  این  که  (همان  گونهاند  که  ما  گمان  میبردیم  و  الان  در  دوزخند  و  در  میان  این  دودها  و  شعلههای  اتش)،  چشمان  (نزدیکبین  ما)  ایشان  را  نمیتوانند  ببینند؟. (ص/62-63)

  آنان  را  در  دوزخ  نمی‏یابند.  آخر  به  اطلاع  همگان  رسیده  استکه  آنان  در  بهشتند!     این  هم  پاسخ  آن  شتاب  و  عجله  و  تمسخر  و  استهزاء  است)

این  صحنه  نیز  مرحله  سوم  سوره  را  تشکیل  میدهد.  همچنین  پاسخ  انکار  کردنشان  فرا  میرسد،  انکار  کردن  چیزیکه  پیغمبر  ( ص )  ازکار  و  بار  وحی  بدیشان  خبر  میداد.  این  پاسخ  در  داستان  آدم ( ع )  با  جمع  فرشتگان  جلوهگر  میآید.  پیغمبر  ( ص )  در  میان  جمع  فـرشتگان  در  آن  جهان  بالا  و  والا  نبوده  است  و  از  داستان  آدم  و  فرشتگان  آگاهی  نداشته  است.  وقتیکه  از  حادثه آدم  و  فرشتگان  به  مشرکان  خبر  میدهد،  پیدا  است  که  یزدان  جهان  بدو  خبر  میدهد  و  از  آنچه  به  وقوع  پیوسته  است  و  جز  آدم  انسانی  در  انجا  حاضر  نبوده  است  وی  را  آگاه  میسازد  .  .  .  در  لابلای  داستان  آدم  و  فرشتگان  پدیدار  میاید  چیزیکه  ابلیس  را  به  هلاکت کشانده  است،  و  او  را  دچار  لعنت  و  نفرین  خدا  و  طرد  از  رحمت  یزدان  نموده  است  حسودی  بردن  ابلیس  نسبت  به  آدم ( ص )  بوده  است،  و  این  را  بیش  از  مقام  آدم  دیده  استکه  خدا  او  را  برگزیند  و  بر  وی  ترجیح  دهد.  درست  بدانگونه که  مشرکان  این  را  بیش  از  مقام  محمّد  ( ص )  میدیدندکه  خدا  او  را  از  میان  ایشان  برگزیند  و  بر  آنان  ترجیح  دهد  و  جدای  از  همگان  قران  را  بر  او  نازلکند.  موقعیتیکه  مشرکان  داشتند  و  موضعگریایکه  نمودند،  همسانی  و  همگونی  روشنی  با  موقعیت  ابلیس  و  مـوضعگیری  او  دارد،  ابلیسیکه  از  رحمت  خدا  مطرود  شد  و  نفرین  گردید.

این  سوره  با  این  مرحله  چهارمکه  واپسین  مرحله آن  است  به  پـایان  میآید.  پیغمبر ( ص)  به  مشرکان  مـیگوید:  چیزیکـه  آنان  را به  سـوی  پذیرش  آن  میخواند،  چیزی  نیستکه  خودش  آن  را  سرهمکند  و  از  پیشن  خود  بسازد.  بلکه  انچه  برایشان  آورده  است  ساختار  خدا  است.  در  برابر  این  ارمغان  الهی  اجر  و  مزدی  از  ایشان  نمیخواهد.  بعدها  هم  روشن  خواهد  شد 

که  این  ارمغان  چه  مرتبه  و  مقام  والائی  دارد:

«قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ (86) إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ (87) وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»

 (ای  پیغمبر!)  بگو:  من  از  شما  در  مقابل  تبلیغ  قرآن  و  رساندن  دین  خدا  هیح  پاداشی  نمیطلبم،  و  از  زمره مدعیان  (دروغین  نبوت  هم)  نیستم  (و  آنچه  میگویم  ساختگی  نبوده  و  از  پیش  خـود  به  هـم  نمیبافم).  این  قرآن،  چیزی  جز  پند  و  اندرز  جهانیان  (و  مایه بیداری  جملگی  ایشان)  نمیباشد.  و  خبر  آن  را  بعد  از  مدت  زمانی  خواهید  دانست  (و  به  زودی  صدق  وعد  و  وعید  و  راستی  اخبار  و  کفتار  قرآن  را  هم  در  این  جهان  و  هم  در  آن  جهان  خواهید  دید). (ص/86-88)

این  چهار  مرحلهایکه  موضوعات  سوره  را این گونه  بیان  میدارد  و  به  پیش  می‏برد،  دل  انسان  را  در  محلّّهای  نقش  زمین  شدن  و  هلاکگردیدن  پیشینیانی  بهگردش  و  مـرخش  میبرد  و  میگرداندکه  طغیان  کردهاند  و  قلدری  نمودهاند  و  خویشتن  را  بر  پیغمبران  و  بر  مومنان  بالاتر  و  والاتر  دیدهاند  و  شمردهاند.  سرانجام  هم  کارشان  به  شکست  و  خواری  و  نابودی  کشیده  است:

«جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ (11) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ (12) وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ (13) إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ»

اینان  که  اینجا  (در  شهر  مکه)  هستند،  سپاه  ناچیز  شکست  خوردهای  از  دستهها  و  گروههایند  (که  قبلاً  در  برابر  پیغمبران  علم  طغیان  برافراشتهاند  و  سرانجام  مغلوب  گشتهاند  و  تار  و  مار  شدهاند).  قبل  از  ایشان  نیز  قوم  نوح  و  عاد  و  فرعون  که  دارای  بناهائی  بلند  و  استوار  همچون  کوه  بودهاند  (پیغمبران  ما  را)  تکذیب  کردهاند.  و  قوم  ثمود  و  لوط  و  صاحبان  باغهای  فراوان  سر  درهم  کشیده  (به  تکذیب  پیغمبران  پرداختهاند  و  کیفر  خویش  را  دیدهاند).  اینان  همان  گروهها  و  دستههایند.  (گروهها  و  دستههای  ششگانهای  که  نمونهای  از  مردمان  کفرپیشه  و  ستمگر  تاریخند  و  بر  پیغمبران  شوریدهاند  و  به  عذاب  الهی  گرفتار  آمدهانـد).  هریک  از  این  گروهها،  پیغمبران  را  تکذیب  کرده  و  عذاب  من  گریبانگیرشان  کشته  است.                  (ص/11-14)

 این  سوره  این  صفحه  را  به  دل  انسان  نشان  میدهد،  صفحه  شکست  و  نابودی  و  هلاک  طاغیان  تکذیبکننده  را،  در  مقابل  ان  صفحه عزت  و  استقرار  و  رحمت  و  رعایت  و  عنایت  یزدان  را  نشان  میدهدکه  یزدان  بهره  بندگان برگزیده  خود  فرموده  است،  و  آن  را  در  داستانهای  داوود  و  سلیمان  و  ایوب  به  تصویر  زده  است.  هم  این  صفحه  و  هم  آن  صفحه  را  در  واقعیت  زمین  نشان  میدهد،  و  آنگاه  این  دل  را  در  روز  قیامت  و  در  میان  شکلها  و  انوع  نعمت  و  رضایت  خداکه  در  فراسـوی  روز  قیامت  است،  به گشت  وگذار  میبرد،  و  تصویرهائی  از  دوزخ  و  خشم  خدا  را  پیش  چشم  دل  میدارد،  به  گونهایکه  دل  انسان  نوع  دیگری  را  از  چیزهائی  میبیند  که  دو  گروه  مذکور  در  سرای  جاویدان  بدان  میرسند،  بعد  از  آنکه  در  هـمین  سرای  نیستی  بدان  رسیدهاند.  یعنی  آنانکه  مزه خشنودی  خدا  و  عنایت  او  را  در  دنیا  چشیدهاند  دیگر  باره  مزه خشنودی  خدا  و  عنایت  او  را  به  شکل  بهتری  و  خوشایندتری  میچشـند،  و  آنان  که  طعم  تلخ  خشم  خدا  را  دیدهانـد،  دیگر  باره  خشم  خدا  و انتقام  او  را  از  خود  به  شکـل  ناگوارتری  می‏بینند  و  برای  همیشه  بدانگرفتار  میآیند.  واپسین  چرخش  وگردش  در  داستان  نخستین  انسان،  و  در  داستان  حسودی  و  گمراهی  نخستین  دشمن،  سر  داده  میشود.  نخستین  دشمنی  که  گامهای  گمراهان  را  از  روی  قصد  و  عمد،  و  با  همان  پافشاری  و  اصراریکه  از  او  دیده  شده  است،  سمت  و  سو  میدهد  و  راه  می‏برد،  در  حالیکه  گمرهان از  او  غافل  و  بیخبرند.

همچنین  در  لابلای  داستانها  نگرشی  میشود  که  دل  انسان  را  میپساید  و  لمس  مینماید  و  آن  را بیدار  و  هوشیار  میسازد  و  مطلع  از  حق  و  حقیقتی  میگرداندکه  در  ساختار  آسمان  و  زمین  نهفته  است،  حق  و  حقیقتیکه  خدا  میخواهد  با  روانهکردن  پیغمبران  آن  را  میان  مردمان  در  زمین  مستقر  و  استوار  بفرماید.  از  آن  جمله:

  «  وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً »

  ما  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائی  را  که  در  بین  آن  دو  تا  است  بیهوده  نیافریدهایم.                            (ص/27)

 این  نگرشی  استکه  در  قرآن  نظائر  و  همنهائی  دارد  ...  این  هم  حق  و  حقیقت  اصیلی  از  حقائق  ایـن  عقیده  است،  حقائقیکه  ماده  اصیل  قرآن  مکی  است  .  .  .

هم  اینک  به  تفصیل  و  تشریح  میپردازیم:

(ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ  بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ  کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ )

صاد  .  .  .  سوگند  به  قران  پرآوازه  و  والا  و  یاداور  و  بیانگر  (ارزشهای  حقیقی  و  قوانین  سعادتپخش  خدا.  اگر  میبینید  کافران  در  برابر  این  آیات  روشنگر  و  قرآن  بیدارگر  تسلیم  نمیشوند،  نه  به  خاطر  این  است  که  پردهای  بر  این  کلام  حق  افتاده  است).  بلکه  کافران  گرفتار  تگبر  و  غروری  هستند  (که  آنان  را  از  قبول  حق  بازداشته)  و  عداوت  و  عصیانی  (که  ایشان  را  از  پذیرش  دعوت  تو  باز  میدارد).  پییـن  از  ایشان  اقوام  زیادی  بودهاند  که  ما  آنان  را  (به  خاطر  کفر  و  شـرک  و  ستم  و  گناه)  هلاک  کردهایم  و  (بـه  هنگام  نزول  عذاب)  فریاد  برآوردهاند  و  شیون  سر  دادهاند،  ولی  (چه  سود  دیر 

شده  است  و)  زمان  نجات  و  خلاص  باقی  نمانده  است.

 خدا  به  حرف  (صاد)  قسم  میخورد،  همانگونهکه  یزدان  سبحان  از  دیگر  سو  به  قرآن  قسم  میخورد،  قرآنیکه  پرآوازه  و  بزرگوار  و  بیانگر  ارزشهای  حقیقی  و  قوانین  سعادتبخش  خدا  است.  این  حرف  ساختاری  از  ساختارهای  خداوند  بزرگ  است.  خدا  آن  را  پدید  آورده  است.  آن  را  به  شکل  صدائـی  در  حـنجرههای  انسانها  پدیدارکرده  است.  خدا  این  حرف  را  حرفی  از  حروف  هجائی نموده  است،  حروف  هجائیکه  تعبیرات  قرآنی  از  آنها  فراهم  آمده  است.  این  حروف  در  دسترس  مردمان  است،  و  لیکن  قرآن  ساختن  و  پرداختن،  در  توان  و  در  دسترس  ایشان  نیست،  چون  قرآن  ساختار  یزدان  و  فرو فرستاده آسمان  است.  قرآن  متضمّن  صنعت  خدا  است،  صنعتیکه  انسانها  همچون  آن  رانمیتوانند  بسازند  و  بیاورند،  نه  در  قرآن  و  نه  در  غیر  قرآن.

این  صدا  که  (صاد)  است  و  از  حنجره  انسان  بیرون  میآید،  با  قدرت  آفریدگار  نوآفرین  و  زیبانگاری  از  این  حنجر  به  در  میآیدکه  حنجره  را  و  صداهائی  راکه  از  حنجره  بیرون  میآید  ساخته  است.  انسانها  نمیتوانند  مثل  این  حنجره  زنده  را  بسازندکه  این  صداها  را  بیرون  میدهد)  حنجره  معجزه  خارقالعادهای  است  اگر  مردمان  در  باره  معجزات  خارقالعادهای  بیندیشند  که  در  هر  جزئی  از  جزئیات  وجودشان  است،  وجودشانکه  از  همه  چیز  به  خودشان  نزدیکتر  است! اگر  بفهمند  و  بدانند  در  برابر  وحی  شگفته  زده  نمیشدند،  آن  وحی  که  به انسان  برگزیدهای  از  میان  خودشان  پیام  میدهد.  زیرا  وحی  عجیبتر  و  شگفتتر  از  این  ویژگیهای  معجزههائی  نیستکه  در  پیکره  خودشان  به  ودیعت  نهاده  شدهاند!

 (  ص . وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ  )  .

صاد  .  .  .  سوگند  به  قرآن  پرآوازه  و  والا  و  یادآور  و  بیانگر  (ارزشهای  حقیقی  و  قوانین  سعادت  بخش  خدا).

  قرآن  ذکر  را  دربر  دارد،  همانگونه  که  مشتمل  بر  قانونگذاری  و  داستانسرائی  و  پاک  و  پاکیزه  داشتن  است  .  .  .  ولیکن  ذکر  خدا  و  روکردن  به  خدا  در  درجه  اول  است.[1] ذکر  حقیقت  نخستین  در  این  قرآن  است.  بلکه  قانونگذاری  و  داستانسرائی  و  جز  آنها  برخی  از  این  ذکر  بیش  نیستند.  چه  همه  اینها  در  این  قرآن  یزدان  را  به  یاد  انسان  میاندازند  و  دل  را  متوجه  او  میسازند.  چه  بسا  معنی  (ذی  آلذّکر)  مذکور  و  مشهور  باشد.  مذکور  و  مشهور  هم  صفت  اصیلی  برای  قرآن  است:

(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ )

(اگر  میبینید  کافران  در  برابر  این  آیات  روشنگر  و  قرآن  بیدارگر  تسلیم  نمیشوند،  نه  به  خاطر  این  است  که  پردهای  بر  این  کلام  حق  افتاده  است)  بلکه  کافران  گرفتار  تکبر  و  غروری  هستند  (که  آنان  را  از  قبول  حق  بازداشته)  و  عداوت  و  عصیانی  (که  ایشان  را  از  پذیرش  دعوت  تو  باز  میدارد).

این  رویگردانی  از  چیزی  و  پرداختن  به  چیزی  دیگر  جلب  توجه  میکند.  چه  این  امر  انگارگسیختن  از  موضوع  اول  استکه  موضوع  قسم  خوردن  به  صاد  و  به  قرآن  پرآوازه  و  والا  و  یادآور  و  بیانگر  ارزشهای  حقیقی  و  قوانین  سعادتبخش  خدا  است.  این  سوگندکه  به  ظاهر  پایان  نگرفته  است  و  جواب  قسم  در  تعبیر  سخن  مانده  است.  یعنی  آنچه  بر  آن  سوگند  یاد  شده  است  ذکر  نگردیده  است  و  بدانچه  بدان  سوگند  یاد  شده  است  بسندهگردیده  است،  و  به  دنبال  آن  از  مشرکان  و  تکبر  و  ناراحتکردن  و  به  دشواری  انداختنی  سخن  رفته  است  که  مشرکان  دستاندرکار  آن  هستند.  ولی  این  گسیختن  از  مساله  اول،  گسیختن  ظاهری  و  نمادین  است  و  بر  توجه  موضوع  بعدی  میافزاید.  خداوند  به  صاد  و  قرآن  پرآوازه  و  والا  و  یادآور  و  بیانگر  ارزشهای  حقیقی  و  قوانین  سعادتبخش  سوگند  خورده  است.  این  امر  میرساندکه  همچونکاری  بزرگ  و  سترگ  است  و  میسزد  که  خداوند  سبحان  بدان  قسم  بخورد.  درکنار  این  قسم  خوردن،  تکبر  مشرکان  و  ناراحتکردن  و  به  دشواری  انداخش  ایشان  در  این  قرآن  ذکر  میشود.  این  هم  مسالهای  استکه  پیش  از  حرف  اضراب ( بلَُُِ ) و  بعد  از  آن  میآید.  ولیکن  این  نگرش  در  اسلوب  سخن،  سخت  توجه  میدهد  به  اینکه  میان  تعظـیم  و  تکریم  یزدان  از  این  قرآن،  و  میان  خود  را  بزرگتر  دیدن  مشرکان  از  پذیرش  این  قرآن،  و  دشمنان  ورزیدن  آنان  با  آن، 

فرق  بسیاری  و  فاصله  فراوانی  است.  این  هم  چیز  مهمو  قابل  توجهی  است.

بر  این  تکبر  و  دشمنانگی  پیرو  میزند  با  صفحه  هلاک  کردن  و  نابود  نمودنکسانیکه  پیش  از  ایشان  بودهاند  و  سر  خود  گرفتهاند،  کسانی  که  همسان  ایشان  تکذیبکننده  بودهاند،  و  بسان  آنان  تکبر  ورزیده اند  و  خود  بزرگبینی  کردهاند  و  با  حق  و  حقیقت  دشمنانگی  نمودهاند  و  راه  ستیز  درپیش  گرفتهاند.  صحنه  زندگانی  متکبران  پیش  چشم  داشته  میشود  که  دارنـد  فریاد  برآورند  و  کمک  میطلبند،  ولی  پاسخی  بدانان  داده  نمیشود  وکمک  نمیگردند.  در  این  حال  و  احوال  تکبرشان  بر  باد  رفته  است  و  خواری  ایشان  را  فراگرفته  است.  از  دشمنانکنارهگیری  کردهاند  و  مهر  و  عطوفت  یزدان  را  میجویند،  ولیکن  زمان  آن  گذشته  است  و  فرصتکار  بسر  رسیده  است.

(کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ )

پیش  از  ایشان  اقوام  زیادی  بودهاند  که  ما  آنـان  را  (به  خاطر  کفر  و  شرک  و  ستم  و  گناه)  هلاک  کردهایم  (و  به  هنگام  نزول  عذاب)  فریاد  برآوردهاند  و  شیون  سر  دادهاند،  ولی  (چه  سود  دیر  شده  است  و)  زمان  نجات  و  خلاص  باقی  نمانده  است.

چه  بسا  این  مشرکان  متکبر  وقتیکه  این  صفحه  را  ببینند  از  تکبر  خود  به  در آیند  وگردن  نیفرازند  و  بلکه  سر  اطاعت  پائین  اندازند.  از  دشمنان  و  ستیز  با  حق  و  حقیقت  دست  بکشند  و  از  ناسازگاری  برگردند.  خویشتن  را  بجای  آنان  که  تکبر  ورزیدهاند  و  عظمت  فروختهاند  و  روی  در  نقاب  خاک  کشیدهاند  و  فریاد  برآوردهاند  و  کمک  طلبیدهاند،  ولی  جوابی  نشنیدهاند  و  یاری  نشدهاند،  حسابکنند  و  بینگارند.  حالاکه  میدان  کار  و  عمل  است  به  نیکی  بگرایند  و  دنباله کار  خویشگیرند،  پیش  از  اینکه  فریادکمک  برآورند  و  مدد  بطلبند،  ولی  زمان  نجات  و  خلاص  باقی  نمانده  باشد  و  بدیشانگفته  شود:  چه  وقتکمک  خواستن  و  خلاص  خود  را  طلبیدن  است؟، 

این  ضربه  گوش  دلهایشان  را  نوازش  میدهد،  و  این  صدا  به  درون  دلهایشان  میخزد  پیش  از  اینکه  از  آن  عزت  و  عظمت  و  از  این  مخالفت  و  دشمنان  به  تفصیل  سخن  بگوید  .  .  .  آنگاه  به  شرح  و  بسطکار  بپردازد،  و  حکایت  حال  و  وضعی  را  بیان  داردکه  در  آن  هستند  اعم  از  عزت  و  عظمت،  و  مخالف  دشمنان:

وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ).

در  شگفتند  از  ایـن  که  بیمدهندهای  از  خودشان  به  سویشان  آمده  است،  و  کافران  میگویند:  این،  جادوگر  بسیار  دروغگوئی  است.  آیا  او  بجای  این  همه  خدایان،  به  خدای  واحـدی  معتقد  است؟  واقعاً  این  (حـرفی  که  میزند)  چیز  شگفتی  است.  سرکردگان  ایشان  راه  افتادند  (و  به  یکدیگر  گفتند)  که  بروید  و  (محکم  به  بتان  خویش  بچسبید  و)  بر  (عبادت)  خدایان  خود  ثابت  و  استوار  باشید.  این  همان  چیزی  است  که  خواسته  میشود.  ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم.  این  جز  دروغ  ساختگی  نیست.

این  عزت  است:

( أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟  )  .

آیا  از  میان  همه ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟.  این  هم  مخالفت  و  دشمنان  است:

(أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً.)

آیا  او  بجای  این  همه  خدایان،  به  خدای  واحدی  معتقد  است؟...

« ُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ »

.  ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم

«  هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ »  .

این،  جادوگر  بسیار  دروغگوئی  است.

(إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ)

 این  جز  دروغ  ساختگی  نیست  .  .  .  تا  آخر.  .  .  تا  آخر.  .  .

  داستان  تعجب  کردن  از  ایـن  که  پیغمبر  انسان  باشد  داستانکهنه  و  قدیمی  است.  از  دیرباز  این  داستان  تکرار  میگردد  و  بازگوئی  میشود.  همه  قومها  و  نژادها  آن  را  گفتهاند،  و  از  ابتدای  رسالتهای  آسمانی  با  تکرار  و  بازگوئی  آن  بدان  استناد  جستهاند.  پیغمبران  از  میان  انسانها  آمدهاند،  و  مردمان  نیز  پیوسته  به  این  اعتراض  زبان  گشودهاند  و  به  تکرار  آن  اقدام  نمودهاند:

(وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ).

در  شگفتند  از  این  که  بیمدهندهای  از  خودشان  به  سویشان  آمده  است.

واجبترین  چیز  و  نزدیکترین  چیز  به  حکمت  و  منطق  این  است  که  بیمدهنده  از  خود  انسانها  باشد.  انسانی  باشدکه  درک  و  فهمکندکه  انسانها  چگونه  میاندیشند.  چگونه  پی  میبرند.  چگونه  احساس  میکنند  چیزی  را  که  در  درونهایشان  است  و  چه  چیزهائی  در  وجودشان  در  گشت  و  گذار  است.  بداند  چه  نقصها  و  ضعفهائی  انسانها  دارند.  چه  آرزوها  وکششهائی  در  خود  می‏یابند.  چه  تلاشها  وکارهائی  را  میتوانند  و  چه  تلاشها  وکارهائی  را  نمیتوانند.  چه  سدها  و  مانعهائی  بر  سر  راهشان  است.  و  چه  انگیزههائی  در  ایشان  موثر  میافتد،  و  چه  پاسخهائی  به  انگیزهها  میدهند،  و  سازش  وکنش  ایشان  چیست.

بیمدهنده  باید  انسان  باشد  و  میان  انسانها  زندگی  بکند  و  از  خودشان  باشد.  تا  زندگی  او  سرمشق  زندگی  انسانها  باشد،  و  خودش  نمونهای  برای  آنان  باشد.  آنان  احساس  بکنندکه  او  ی  از  خودشان  است،  و  میان  ایشان  و  میان  او  همگونی  و  پیوند  باشد.  تا  از  آنان  خواسته  شود  که  برابر  برنامهای  عملکنند  و  بیایند  و  بروندکه  او  بدان  عمل  میکند  و  برابر  آن  میآید  و  میرود  و  ایشان  را  به  پیروی  از  آن  دعوت  میکند،  و  آنان  توان  عـمل  بدین  برنامه  را  دارند  و  میتوانند  برابر  آن  بیایند  و  بروند،  چون  انسـانی  از  خودشان  جلو  چشمانشان  آن  را  در  زندگی  عملی  خود  پیاده  میکند  و  تحقق  میبخشد.

بیمدهنده  باید  انسان  باشد.  از  نسل  آنـان  باشد.  زبان  ایشان  را  داشته  باشد.  اصطلاحات  آنان  را  بداند  و  عادات  و  آداب  و  تفصیلات  زندگی  ایشان  را  درک  و  فهم  بکند.  آنان  هم  زبانش  را  بدانند،  و  از  او  فهمکنند  و  بدو  بفهمانند.  تفهیم  و  تفاهم  داشته  باشند.  بدو  پاسخ  دهند  و  از  او  پاسخ  بشنوند.  همآوا  و  همصدا  بیایند  و  بروند  و  مشکلی  با  او  در  این  زمینه  نداشته  باشند.  میان  ایشان  و  میان  او  اختلاف  نژاد  یا  اختلاف  زبان  یا  اختلاف  سرشت  زندگی  نبوده  و  تفصیلات  پیچ  و  خم  زندگی  همدیگر  را  بتوانند  درک  و  فهمکنند.

به  نظر  میرسد  چیزیکه  بسیار  موجب  شگفت  شده  است  و  باعث  انکار گردیده  است  و  مورد  تکذیب  واقع  شده  است،  این  بوده  استکه  آنان  از  یک  سو  حکمت  و  فلسفه  این گزینش  را  ندانستهاند،  و  از  دیگر  سو  در  تصور  سرشت  رسالت  به  خطا  رفتهاند.  بجای  اینکه  رسالت  را  رهبری  واقعی  بشریت  در  راه  به  سوی  خدا  بدانند،  رسالت  را  خیال  مبهم  و  انگاره  پیچیدهای  دیدهاندکه  با  هالهای  از  اسرار  و  رموز  احاطه  شده  است  و  نمیتوان  آن  را  فهمید  و  نزدیک  به  عقل  و  شعور  دید!  رسالت  را  برای  نمونه  خیالی  میدیدند  که  درگستره ذهن  در  پرواز  است  و  نمیشود  آن  را  با  دست  پسود  و  با  گوش  شنود  و  در  پرتو  نور  با  چشم  دید.  بلکه  نه  آشکارا  میتوان  بدان  پیبرد،  و  نه  در  دنیای  واقعی  زندگی  انسانها  وجود  دارد!  بدین  لحاظ  بودکه  به  عنوان  یک  افسانه گنگ  و  بیسر  و  ته  به  رسالت  مینگریستند  و  بدان  پاسخ  میگفتند،  بدان  گونه  که  به  افسانههائی  مینگریستند  و  پاسخ  میگفتندکه  عقائد  خرافی  پست  و  سرگردانکننده  ایشان  را  تشکیل  میداد!

ولیکن  یزدان  مهربان  برای  انسانها  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است  -  به  ویژه  در  واپسین  رسالت  - که  با  این  رسالت  زندگی  طبیعی  و  واقعی  بکنند،  زندگی  پاک  و  پاکیزه  و  عالی  و  مترقی،  و  در  عین  حال  در  این  زمین  حقیقت  داشته  باشد،  نه  اینکه  گمان  و  خیال  باشد  و  در  آسمان  افسانهها  و  خوابها  به  پرواز  درآید.  به  اصطلاح  خواب  و  خیال  باشد  و  نتوان  آن  را  پیادهکرد  و  تحقق  بخشید.  بلکه  به  میان  ابرهای  خیالات  و  مههای  اوهام  فروخیزد  و  بگریزد!

(وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ)  .

کافران  میگویند:  این،  جادوگر  بسیار  دروغگوئی  است

این  چنین  میگفتند  تا  نشان  دهندکه  دور  از  عقل  و  شعور  است  خدا  به  مردی  از  آنان  پیام  دهد  و  برای  او  وحی  بفرستد.  همچنین  این  را  میگفتند  تا  عامّه  مردمان  را  از  محمّد  (ص)  متنفرگردانند  وگریزانکنند،  و  حق  و  حقیقت  روشن  و  آشکار  پیدا  و  هویدا  در  سخنانش  را  آشفته  و  آلودهکنند،  و  صدق  و  صداقت  مشهور  و  معروف  شخصیت  او  را  خدشهدار  و  نابهنجار  بنمایانند.  حق  و  حقیقتیکه  هیچگونه  شک  و  شبههای  در  آن  نیست  این  استکه  بزرگان  قریش  در  اینکه  میگفتند  محمّد  (ص)  پسر  عبدالله  جادوگر  و  دروغپرداز  است،  یک  لحظه  هم  با  خود  صادق  نبودند.  او  را  خوب  میشناختند  و  میدانستندکه  این  سخنان  در  حق  او  ناروا  است،  ولی  خود  راگول  میزدند  و  به  خویشتن  دروغ  میگفتند  و  به  دیگران  نارو  میزدند!  این  دروغگوئی  و  نارو  زدن  سلاحی  از  سلاحهائی  بودکه  برای  تشویش  افکار  و  آلودن  اذهان  و  گمراه  کردن  مردمان  به  کار  میبردند،  و  این  کار  جنگ  خدعه  و  پیکار  نیرنگی  بود  که  بزرگان  و  سران  در  آن  مهارت  داشتند،  و  آن  را  برای  حمایت  از  خویشتن  و  حفاظت  از  مراتب  و  مقامات  خود  از  خطر  حق  و  حقیقتی  در  پیش  میگرفتندکه  در  این  عقیده  مجسم  و  جلوهگر  است  و  ارزشهای  ناروا  و  اوضاع  نابجا  و  باطلی  را  متزلزل  میکردکه  آن  بزرگان  و  سران  بر  آن  تکیه  میزدند  و  پشت  میبستند!

قبلا  روایتکردیم  و  در  اینجا  نیز  روایت  مـیکنیم  رخدادی  را  که  میان  بزرگان  قریش  روی  داد.  بزرگان  قریش  قرارگذاشتند  که  جنگ  تبلیغاتی  راه  بیندازند  بر  ضد  محمّد  (ص)  و  بر  ضد  حق  و  حقیقتیکه  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  بود،  تا  بدین  وسیله  خـودشان  و 

اوضاع  و  احوالشان  را  در  میان  مردمان  مکه  محفوظ  و  مصون  دارند،  و  قبیلههائی  را  از  دین  جدید  و  به  ارمغان  آورنده  آن  پیغمبر  (ص)  یزدان  بازدارند  که  در  موسم  حج  به  مکه  میآمدند.

ابن  اسحاقگفته  است:  نزد  ولید  پسر  مغیرهگـروهی  از  قریشیانگرد  آمدند.  او  از  همه  آنان  مسنتر  بود.  موسم  حج  فرارسیده  بود.  بدانان  گفت:  ای  گروه  قریشیان،  موسم  حج  فرارسیده  است.  دستهها  وگروههای  عربها  به  سوی  شما  میآیند.  در  باره  کار  و  بار  این  دوستتان  چیزهائی  شنیدهاند.  پس  در  باره  او  هم سخن  شوید  و  یک  چیز  بگوئید  و  سخنانگوناگون  و  مخالف  نگوئید.  اگر  هم رای  و  هم سخن  نشوید  یکی  از  شما  دیگری  را  تکذیب  میکند  و  سخن  یکی  از  شما  با  سخن  دیگری  مخالف  میافتد.  گفتند:  ای  ابو  عبد  شمس  نظر  تو  چیست،  بگو  چه  بگوئیـم؟  هرچه  تو  بخواهی  همان  میگوئیم.  گفت:  امّا  شما  بگوئید،  من  میشنوم.  گفتند:  میگوئیم:  او کاهن  و  غیبگو  است.  گفت:  نه،  به  خدا  سوگند  او کاهن  و  غیب  نیست.  ما که کاهنان  و  غیب گویان  را  دیدهایم.  آنچه  او  میگوید  پچپچ  کاهن  و  سخنان  مسجّع  او  نیست.گفتند:  پس  میگوئیم:  او  دیوانه  است.  گفت:  او  دیوانه  نیست.  ما که  دیوانگی  را  دیدهایم  و  با  آن  آشنا  شدهایم.  آنچه  او  با  خـود  آورده  است  و  میگوید  خفگی  و  پریشانی  و  خیالات  دیوان  نیست.  گفتند:  پس  میگوئیم:  او  شاعر  است.  گفت:  او  شاعر  نمی‏باشد.  ما  همه  انواع  شعر  را  شناختهایم  و  با  رجز  و  هزج  و  چکامه  و  مقبوض  و  مبسوط  آن  آشنائی  داریم.  آنچه  او  میگوید  شعر  نیست.گفتند:  پس  میگوئیم  او  جادوگر  است.  گفت:  او  جادوگر  هم  نمی‏باشد.  آنچه  او  میگوید  دمیدن  درگرهها  و  فوتکردن  وگره  زدن  ایشان  نیست.گفتند:  ای  ابو  عبد  شمس  پس  چه  بگوئیم؟  گفت:  به  خدا  سوگند  سخن  او  شیرین  است.  تنه  درخت  سـخنش  تنومند  و  دارای  شاخ  و  برگ  زیاد  است.  شاخههای  آن  میوهدار  است.  هرچه  از  این  سخنانی  که  گفتید  اگر  بگوئید  روشن  میشودکه  باطل  و  پوچ  است

امّا  بهتر  است  که  بگوئید:  او  جادوگر  است.  با  جـادوی  خود  میان  پسر  و  پدر،  برادر  و  برادر،  میان  شوهر  و  همسر،  و  میان  شخص  و  قبیلهاش،  جدائی  میاندازد.  بر  این  سخن  متفق  و  متحد  شدند  و  از  همدیگر  پراکنده  شدند.  بر  سر  راه  مردمانکه  در  موسم  حج  به  مکه  میآمدند  نشستند.  هرکس  که  ازکنار  ایشان  عبور  می‏کرد  او  را  از  پیغمبر  (ص)  برحذر  میداشتند،  و کار  و  بار  وی  را  بدو گوشزد  مینمودند.

این  بود  داستان  سران  قریش  درگفتارشان:

« سَاحِرٌ کَذَّابٌ »  .

 جادوگر  بسـیار  دروغگوئی  است.

 آنان  که  میدانستند  خودشان  در  ایـن  گفتارشان  دروغ  میگویند.  ایشان  میدانستند  که  پیغمبر  (ص)  نه  جادوگر  بوده  است  و  نه  دروغگو.

آنان  هـمچنین  اظهار  شگفت  میکردند  از  اینکه  پیغمبر (ص)  ایشان  را  به  سوی  پرستش  خدای  یگانه  میخواند.  این  سخن  هم  راستترین  سخن  و  سزاوارترینگفتار  برای  شنیدن  و  پذیرفتن  است:

(أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ؟وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ : مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ).

آیا  او  بجای  این  همه  خدایان،  به  خدای  واحـدی  معتقد  است؟  واقعاً  این  (حرفی  که  میزند)  چیز  شگفتی  است.  سرکردگان  ایشان  راه  افتادند  (و  به  یکدیگر  گفتند)  که  بروید  و  (محکم  به  بتان  خویش  بچسبید  و)  بر  (عبادت)  خدایان  خود  ثابت  و  استوار  باشید.  این  همان  چیزی  است  که  خواسته  میشود.  ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم.  این  جز  دروغ  ساختگی  نیست

تعبیر  قرآنی  اندازه  دهشت  و  وحشت  ایشان  از  این  حقیقت  فطری  و  معقول  را  به تصویر  میکشد: 

(أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً ؟) .

آیا  او  بجای  این  همه  خدایان،  به  خدای  واحدی  معتقد  است؟

انگار  یکتاپرستی  کار  دور  از  ذهنی  استکه  هیچ  کسی  نمیتواند  آن  را  تصور  بکند:

(إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ)  .

واقعاً  این  (حرفی  که  میزند)  چیز  شگفتی  است.

 حتی  ساختار  واژگانی  «عجاب»  یعنی  عجیب  و  شگفت،  الهامگر  شدت  شگرف  و  فراوانی  و  فراخی  تعجب  ایشان  است!

همچنین  راه  و  روش  ایشان  را  در  مبارزه  با  این  حقیقت  در  نفوس  عامّه  مردمان،  و  ماندگار  ماندن  ایشـان  بـر  عقیده موروثی  و  پستشان  را  به  تصویر  میکشد،  و  به  گمان  انداختن  دیگران  در  باره  دعوت  تازه  را  پیش  چشم  میدارد.  سران  قریش  کاملاً  مطلع  از  فراسوی  کارها  بودند  و  میدانستندکه  در  فراسوی  این  دعوت  چیز  نهانیکه  خلاف  ظاهر  باشد  وجود  ندارد.  ولی  با  وجود  این  اظهار  میداشتندکه  ظاهر  این  دعوت  جدید  با  باطن  آن  همخوانی  و  همآوائی  ندارد! ...

(وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ).

سرکردگان  ایشان  راه  افتادند  (و  به  یکدیگر  گفتند)  کـه  بروید  و  (محکم  به  بتان  خویش  بچسبید  و)  بر  (عبادت)  خدایان  خود  ثابت  و  استوار  باشید.  این  همان  چیزی  است  که  خواسته  میشود.

این  دعوت  جدید،  دین  نیست،  و  عقیده  هم  نیست.  بلکه  این  چیز  دیگری  است.  هدف  از  آن  چیزی  استکه  در  فراسوی  این  دعوت  نهفته  است.  چیز  نهفتهایکه  باید  عامّه  مردمان  بدانکاری  نداشته  باشند  و  آن  را  به  صاحبان  و  افراد  والامقام  آگاه  از  این  کار  بسـپارند  و  واگذارند،  آنان  که  خوب  نهانیها  را  میدانند  و  از  مـانورها  و  دسـیسه  بازیها  سر  در  میآورند!  عامّه  مردمان  باید  به  آداب  و  رسوم  موروثی  بگرایند،  و  به  پرستش  خدایان  مشهور  و  بتان  معروف  خود  ادامه  دهند،  و  خویشتن  را  درگیر  چیزی  نسازندکه  در  پشت  سر  مانور  دین  جدید  نهفته  است!  سران  و  بزرگانی  هستندکه  عهدهدار  مبارزه  با  آن  شوند.  لذا  عامّه  مردمان  باید  خاطر  جمع  باشند  و  آرامش  خود  را  حفظکنند.  سران  و  بزرگان  بیدارند  و  مواظب  مصالح  و  عقائد  و  الهه  ایشان  هستند!

این  راه  معمول  و  مکرری  استکه  طاغیان  و  قلدران  عامّه  مردمان  را  از  توجه  به کارهای  همگانی،  و  از  دنبال  حقیقت  رفتن  وگشتن،  و  از  تدبر  و  تفکر  در  باره  حقائق  مهم  و  بزرگی  کـه  با  آنان  رویاروی  میشود،  بازمیدارند.  زیرا  عامّه  مردمان  اگر  خودشان  برای  آشنائی  با  حقائق  تلاشکنند  و  شخصا  به  پژوهش  حقائق  بپردازند  برای  طاغیان  و  قلدران،  و  برای  سران  و  سردمداران  خطر  دارد،  و  این  کار  ایشان  سبب  میگردد  باطلهائی  که  عامّه  مردمان  را  بدان  سرگرم  میدارند  روشن  شود  و  یاوهکاریها  و  یاوه  سرائیهایشان  پوچ  از  آب  درآید.  آخر  سران  و  سردمداران  جز  در  سایه  غرق  کردن  عامّه  مـردمان  در  باطلها  و  یاوهکاریها  و  یاوهسرائیها  زندگی  نمیکنند!

گذشته  از  این،  مردمان  را گول  میزنند  بـا  ظواهر  عقیدهای که  به  فهم  و  شعور  ایشان  نزدیک  استکه  عقیده  اهلکتاب  است،  بعد  از  آنکه  افسـانههائی  به  عقیده  اهل  کتاب  رخنه  کرده  است،  افسانههائی  که  این  عقیده  را  از  توحید  و  یگانهپرستی  خالص  منحرف  کرده  است.  آنان  میگویند:

مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ).

ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم.  این  جز  دروغ  ساختگی  نیست.

عقیده  تثلیث  - یعنی  سهگانه  پرستی  - در  مسیحی گری،  و  افسانه  عزیر  نیز  در  یهودیگری،  شائع  و  پـخش  بوده  سران  قریش  بدین  مطلب  اشاره  میکردند،  وقتیکه  میگفتند:

( مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ ).

ما  در  آئین  دیگری،  این  (یکتاپرستی)  را  نشنیدهایم.  

 ما  این  یکتاپرستی  مطلق  برای  خدا  را  نشنیدهایمکه  محمّد  (ص) آن  را  با  خود  آورده  است،  پس  در  این  صورت  جز  دروغ  ساختگی  نمیگوید!

اسلام  سخت  آزمند  پالودن  عقیده  توحید  و  یگانهپرستی  است،  وکاملاً  میکوشد  عقیده  توحید  و  یگانهپرستی  را  بپالاید  و  خلاص  نماید  از  هر آن  چیزی که  از  افسانهها  و  آمیزهها  وکجرویهائیکه  بر  عقائد  پیشین  عارض  گردیده  است  و  آمیخته  آنها  شده  است.  این  اندازه  حرص  و  آز  داشته  است  چون  توحید  و  یگانهپرستی  نخستین  حقیقت  بزرگ  است  و  سراسر  هستی  بر  آن  استوار  است.  گستره هستی  آشکارا  و  موکّد  بر  این  امر  گواهی  میدهد.  توحید  و  یگانهپرستی  در  عین  حال  پایه  بنیادینی  استکه  زندگی  بشریت  به  طورکلی  در  اصول  و  فروع  خود  وقتی  شایسته  و  بایسته  میگرددکه  بر  آن  استوار  و  پایدار  شود.

در  این  وقتکه  ما  از  مبارزه  قریش  با  این  عقیده  سخن  میگوئیم  و  دهشت  و  وحشت  آنان  و  شگفت  و  شگرف  ایشان  را  بیان  میداریم  از  اینکه  اسلام  خدایان  را  یک  خدا  میسازد،  و  میگوئیم  پیش  از  مشرکان  قریش  هم  در  طول  تاریخ  بشریت  و  پیاپی  آمدن  رسالتهای  آسمانی  همراه  با  این  حقیقت،  و  پافشاری  هر  پیغمبری  بر  آن،  و  استوارگردیدن  و  پایدار  شدن  هر  رسالتی  بر  پایه  و  اساس  توحید،  و  صرف  کوشش  و  تلاش  بسیاریکه  برای  استقرار  این  حقیقت  در  نفوس  مـردمان  در  طول  قرون  و  اعصارگردیده  است،  زیبا  است  اندکی  در  باره  ارزش  این  حقیقت  صحبت  بکنیم.

توحید  و  یگانهپرستی،  نخستین  حقیقت  بزرگ  و  سترگی  استکه  هستی  بر  آن  استوار  میگردد،  و  هرچه  در  گستره  هستی  است  بدان  گواهی  میدهد.

وحدت  قوانین  جهانی  حاکم  بر  سراسر  جهان  دیـدنی  را  آشکارا  مشاهده  میکنیم.  وحدتی  که  گویای  این  واقعیت  است  این  است  ارادهای  که  این  قوانین  را  آفریده  است  قطعاً  باید  اراده  واحدی  باشد  .  .  .  به  هرجای  این  جهان  بنگریم  این  حقیقت  خود  را  به  ما  نشان  میدهد،  حقیقت  وحدت  قوانین.  آن  وحدتی  که  بیانگر  وحدت  اراده  است.

هر  چیزیکه  در  این  جهان  است  دارای  حرکت  دائمی  و  منظمی  است  .  .  .  اتم کوچکی که  نخستین  واحد  ساختار  هر  چیزی  اعم  از  زنده  و  غیر  زنده  است،  پیوسته  در  حرکت  است.  اتم  فراهم  آمده  است  از  الکترونهائیکه  پـیوسته  پـیرامون  هسته  مـیگردند،  هستهای  که  از  پروتونها  تشکیل  گردیده  است.  الکترونها  بدان  گونه  پیرامون  هسته  میگردند  که  سیارگان  پیرامون  خورشید  در  منظومه  شمسی  میچرخند.  همچنینکهکشان  که  از  منظومهها  و  سحابیها  تشکیلگردیده  است  پیرامون  خود  میگردد  .  .  .  الکترونها  و  سیارهها  وکهکشانها  همه  و  همه  رو  به  یک  جهت  حرکت  میکنندکه  از  غرب  به  شرق،  و  برعکس  گردش  عقربه  ساعت  است![2]

عناصریکه  زمین  و  سائر  سیارگان  از  آنها  تشکیل  شدهاند  یکسان  هستند.  عناصر  ستارگان  نیز  همانند  عناصر  زمین  می‏باشند.  عناصر  از  اتمها  فراهم  آمدهاند،  و  اتمها  هم  از  الکترونها  و  پروتونها  و  نوترونها  تشکیل  شدهاند  .  .  .  همه  ذرات  جهان  بدون  استثناء  از  همین  آجرهای  سهگانه  فراهم  آمدهاند!

همانگونهکه  همه  مواد از  این  آجرهای  سهگانه  فراهم  آمدهاند،  دانشمندان  «انرژیها»  را  نیز  به  یک  اصل  برمیگردانند:  نور  و  حرارت  .  .  .  پرتوهای  رادیو  آکتیو،  امواج  رادیوئی،  اشعه  گاما،  و  همه  پرتوهائیکه  در  دنیا  هستند،  شکلهای  متعدد  وگـوناگونی  از  یک  انرژی  هستند،  و  آن  پرتو  الکترومانیتیک  است.  همه  اشعهها  با  یک  سرعت  حرکت  میکنند،  و  اختلاف  آنها  تنها  در  اختلاف  طول  موج  است.

ماده  زیربنای  سهگانه  مشترکی  دارد،  و  انرژیها  اشکال  گوناگونی  از  یک  پرتو  واحد  هستند.[3]

انیشتین  میآید  و  در  نظریه  نسبیت  خاص  خود  میان  ماده  و  انرژی  سازش  و  آشتی  میدهد،  و  میگوید:  ماده  و  انرژی  یک  چیزند.  آزمایشها  ادعای  او  را  ثابت  میکنند.  آخرین  آزمایش  ادعـای  او  را  با  بددترین  صدائیکه  دنیا  آن  را  میشنود  تصدیق  میکند.  این  آزمایش  شکافتن  اتم  در  بمب  اتمی  است.[4]

ماده  و  انرژی  در  این  صورت  اصل  یکسانی  دارند.[5]  این  است  وحدتی  که  در  هستی  جهان  است،  بدان  گونه  که  انسانها  در  این  اواخر  آن  را  در  آزمایشهای  محسوس  خود  شناختهاند  .  .  .  یک  وحدت  ظاهری  و  نمودار  در  نظام  هستی  است  همانگونهکه  بـه  قانون  حـرکت  همیشگی  اشارهکردیم.  گذشته  از  ایـن،  این  حرکت  همیشگی  حرکت  منظم  و  هماهنگی  استکه  چیزی  در  ابن  جهان  از  آن  مستثنی  نمیگردد  وکناره  نمیرود  .  .  .  توازن  و  همآوائی  این  حرکت  در  میان  تمام  پدیدههای  کائنات  است،  بدان  شکلیکه  یکی  دیگری  را  ازکار  نـمیاندازد  و  یکـی  با  دیگری  برخورد  ندارد.  نزدیکترین  نمونه،  این  سیارگان  و  ستارگان  و  کهکشانهای  بزرگ  و  سترگی  استکه  در  فضا  شناور 

هستند:

(کُلّ فی فلکٍ  یَسبَحوُنَ ).

همه  در  مداری  میگردند.                           (انبیاء/33)

 این  سیارگان  و  ستارگان  وکهکشانهای  بزرگ  و  سترگ  گواهی  میدهند  که  گرداننده  آنها  در  این  فضا،  و  تنظیم  کننده  حرکت  و  حجم  وفاصله  و  موقعیت  آنها  یکی  است  و  دو  تا  و  بیشتر  نیست.  او  آگاه  از  طبیعت  و  حرکت  آنها  است.  او  همه  آنها  را  در  طرح  و  نقشه  این  جهان  شگفت  اندازهگیری  کرده  است  و  دقیق  گنجانده  است.

بدین  نگاه  گذرا  بسنده  میکنیم  در  دنبال  کردن  حقیقت  وحدتیکه  نظام  جهان  بر  آن  منطبق  است،  و  هرآنچه  در  جهان  است  گواه  بر  آن  است.

این  وحدت،  حقیقتی  استکهکار  و  بار  انسانها  جز  بر  آن  راست  و  درست  درنمیآید.  روشنی  این  حقیقت  در  درون  انسانها  دارای  اهمّیت  فراوانی  در  اندیشه آنان  راجع  به  جهان  پیرامونشان،  و  راجع  به  موقعیت  ایشان  در  این  جهان،  و  راجع  به  ارتباط  و  پیوندشان  با  هرکه  و  هرچه  از  زنده  و  غیر  زنده  در  این  جهان  است.گذشته  از  این،  روشنی  این  حقیقت  در  اندیشه  ایشان  راجع  به  خداوند  یگانه،  و  راجع  به  حقیقت  ارتباط  و  پیوندشان  با  او  و  با  هرکه  و  هرچه  جز  او  در  این  جهان  است،  تاثیر  بسزائی  دارد  و  از  اهمّیت  فراوانی  برخوردار  است  .  .  .  همة  اینها  دارای  اهمّیت  زیادی  در  دگرگونی  احساسات  و  تفکرات  بشری  راجع  به  همهکار  و  بار  زندگی  است.  کسیکه  به  خدای  یگانه  ایمان  دارد،  و  معنی  این  وحدت  را  میداند،  ارتباط  خود  را  با  خدای  خود  بر  این  اساس  دگرگون  میسازد،  و  ارتباط  خویش  را  با  هرکسی  و  با  هرچیزی  جز  خدا  در  جای  مربوط  و  مشخص  آن  قرار  میدهد  و  از  آن  تعدی  و  تخطی  نمیکند.  در  نتیجه  نیروها  و  احساسها  و  اندیشههای  چنین  فرد  مومنی  میان  خدایان  و  معبودهائی  که  دارای  سرشتهای گوناگونند،  و  میان  کسانی  و  چیزهائیکه  خدا  آنان  و  آنها  را  آفریده  است،  پخش  و  پراکنده  نمیگردد  و  هرز  نمیرود.

فرد  مومنیکه  معتقد  است  خدای  یگانه  این  هستی  یگانه  را  آفریده  است،  با  هرکه  و  با  هرچه  در  جهان  است  بر  اساس  آشنائی  و  همکاری  و  الفت  و  مودت  رفتار  میکند.  برای  زندگی  امیدی  و  رنگی  میسازدکه  جدای  از  آن  چیزی  استکه  در  درون  کسی  استکه  بـدین  وحدت  ایمان  ندارد،  و  این  وحدت  را  در  میان  خود  و  در  میان  کسانی  و  چیزهائی  که  پیرامونش  هستند  احساس  نمیکند.

شخصیکه  به  قانون  الهی  حاکم  بر  جهان  ایمان  دارد،  رهنمودها  و  مقرراتی  راکه  خدا  برای  او  معین  و  مشخص  میدارد،  به  گونه  خاصی  دریافت  میدارد  و  پذیرای  آنها  میگردد،  تا  میان  قانون  حاکم  زندگی  انسانها  و  میان  قانونیکه  بر  سراسر  جهان  فرمانروا  است  هماهنگی  برقرار  سازد.  چنینکسی  قانون  خدا  را  ترجیح  میدهد،  چون  خدا  استکه  میان  حرکت  انسان  و  حرکت  کل  هستی  هماهنگی  برقرار  میفرماید.

به  طورکلی  درک  و  فهم  این  حقیقت  ضروری  است  برای  اصلاح  دل  انسان  و  برقرار  و  پایدار  نمودن  آن،  روشن  کردن  دل  و  سازش  آن  با  جهان  پیرامونش،  هماهنگ  ساختن  حرکت  انسان  با  حـرکت کل  جهان،  روشن  شدن  ارتباط  و  پیوندها  میان  انسان  و  میان  آفریدگارش،  جدای  از  این،  میان  او  و  میان  جهان  پیرامونش،  و  بالاتر  از  این،  میان  او  و  میان  هرکه  و  هرچه  در  این  جهان  اعم  از  زنده  و  غیر  زنده  است.  بالاخره  درک  و  فهم  این  حقیقت  برای  همه  انگیزههای  اخلاقی  و  رفتاری  و  اجتماعی  و  انسانی  به  طورکلی  و  در  هر  زمینهای  از  زمینههای  زندگی،  ضروری  است.[6]

بدین  خاطر  استکه  این  همه  حرص  و  آز  برای  استقرار  عقیده  توحیدی  و  یگانهپرستی  مبذول  میشود.  این  تلاش  وکوشش  در  هر  رسالتی  و  از  طرف  هر  پیغمبری  پیوسته  شده  است  و  پیاپی  تکرارگردیده  است.  این  اصرار  و  پافشاری  ،  بی  وقفه  و  بیامان  از  سوی  همه  پیغمبران  -صلوات  الله  علیهم  -  بر  سخن  توحید  و  یگانهپرستی  شده  است.

این  اصرار  و  پافشاری  وکوشش  و  تلاش  در  تکرار  کردن  مساله  توحید  و  مقتضیات  یگانهپرستی  در  سورههای  قرآن  مجید  به  ویژه  در  سورههای  مکی،  و  در  سورههای  مدنی  نیز  به  شکلهائیکه  با  سرشت  موضوعاتی  میخواند  و  تناسب  دارد  که  سورههای  مدنی  بدانها  میپردازند،  کاملاً  پیدا  و  هویدا  است.

این  همان  حقیقتی  استکه  مشرکان  از  آن  تعجب  میکردند،  و  در  شگفت  بودندکه  چرا  باید  محمّد  (ص)  این  همه  اصرار  و  پافشاری  بر  این  حقیقت  داشته  باشد.  در  باره  این  حقیقت  با  اوگفتگو  مینمودند  و  مانور  میرفتند  و  قدرتنمائی  میکردند،  و  با  هر  وسیله  ممکن  ایشان  را  از  همچون  حقیقتی  برمیگرداندند  و  بازشان  میداشتند.

گذشته  از  این،  از  اینکه  خدا  او  (ص)را  برگزیده  است  تا  پیغمبری  بشود،  تعجب  میکردند  و  اظهار  شگفت  مینمودند.

(أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟).

آیا  از  میان  همه  ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟.

اینکه  مایه  شگفتی  نیست.  بلکه  این  رشک  ورزیدن  است.  رشک  ورزیدنیکه  به  دشمنانگی  و  خود  بزرگبینی  و  مخالفت  سر  می‏کشند.

ابن  اسحاقگفته  است:  محمّد  پسر  مسلم  پسر  شـهاب  زهری  برایم  روایت  کرده  است  که  چنین  اتفاق  افتاد  ابوسفیان  پسر  حرب،  ابوجهل  پسر  هشام،  و  اخنس  پسر  شریق  پسر  عمرو  پسر  وهب  ثقفی  همپیمان  بنی  زهره،  شبی  بیرون  آمدند  تا  به  سخنان  پیغمبر  خدا  (ص)گوش  فرادهند  بدان  هنگامکه  او  به  نماز  شب  در  منزل  خود  میپرداخت.  هریک  از  این  افراد  در  گوشهای  نشست  و  بدوگوش  فرا داد.  هیچ  یک  از  آنان  هم  از  جایگاه  دوست  خود  مطلع  نبود.  تا  پایان  شب  بدو گوش  فرا دادند.  وقتی  که  بامدادان  سپیده  دمید  پراکنده  شدند.  در  راه  به  یکدیگر  رسیدند  و  همدیگر  را  سرزنش  و  نکوهش  کردند.  یکی  به  دیگری  گفت:  دیگر  به  چنین  کاری  برنگردید.  اگر  فردی  از  نادانان  قوم  شما  را  ببیند  دغدغهای  را  به  دل  او  راه  میاندازید.  آن  گاه  همدیگر  را  رهاکردند  و  رفتند.  وقتیکه  دیگر  باره  شب  فرارسید  در  شب  دوم  نیز  هریک  از  ایشان  به  جایگاه  شب  قبل  خود  برگشت  و  تا  دم  صبح  بدوگوش  فـراداد.  چون  سپیده  دمید  برخاستند  و  پراکنده  شدند.  باز  هم  در  راه  به  یکدیگر  رسیدند  و  به  همدیگر  همان  چیزهائی  راگفتند  که  شب  اول گفته  بودند.  آن  گاه  رفتند  و  پراکنده  شدند.  شب  سوم  هم  به  همان  شکل  برگشتند  و  در  جایگاه  خود  نشستند  و  تا  سپیدهدم  بدو  گوش  فرا دادند.  بامدادان 

برخاستند  و  رفتند  و  در  راه  به  یکدیگر  رسیدند.  به  همدیگرگفتند:  از  اینجا  تکان  نمیخوریم  تا  پیمان  نبندیم  که  دیگر  برنگردیم.  با  یکدیگر  بر  اینکار  پیمان  بستند  و  پراکنده  شدند  .  .  .  وقتیکه  روز  شد  اخنس  پسر  شریق  چوگان  خود  را  گرفت  و  بیرون  رفت  و  راه  منزل  ابوسفیان  را  در  پیش  گرفت.  وقتیکه  به  خانه  ابوسفیان  وارد  شد،  بدوگفت:  ای  ابوحنظله  نظریه  خود  را  در  باره  آنچه  از  محمّد  شنیدی  به  من  بگو.  پاسخ  داد  وگفت:  ای  ابوثعلبه  به  خدا  سوگند  چیزهائی  را  شنیدمکه  میدانم  چیستند  و  مراد  آنهاکدام  است.  و  چیزهائی  را  هم  شنیدم  نمیدانم  چیستند  و  مراد  آنها  چه  چیز  است.  اخنسگفت:  من  هم  بدان  کسی  سوگندکه  تو  بدو  سوگند  خوردی  همین  گونه  شنیدهام  و  برداشت  کردهام.  پس  از  پیش  او  بیرون  آمد  و  به  سوی  خانه  ابوجهل  رفت.  وقتیکه  به  خانهاش  وارد  شد  گفت:  ای  ابوحکم،  نظریه  تو  در  باره  چیزهائیکه  از  محمّد  شنیدهای  چیست؟  گفت:  چه  چیز  شنیدهام؟  ما  و  بنی  عبد  مناف  بر  سر  شرافت  وکرامت  به  پیکار  برخاستیم:  آنان  خوراک  دادند  ما  هم  خوراک  دادیم.  ایشان  مردمان  را  سوار  کردند  ما  هم  مردمان  را  سوارکردیـم.  آنان  بذل  و  بخششکردند  و  هدیه  و  عطاء  دادند  ما  هم  بذل  و  بخششکردیم  و  هدیه  و  عطاء  دادیم.  تا  کار  بدانجا  کشیدکه  به  موازات  یکدیگر  تاختیم  و  همچون  دو  اسب  مسابقه  از  همدیگر  پیشی  و  پسی  نداشتیم.  سرانجام  آنان  گفتند:  پیغمبری  از  میان  ما  برانگیخته  شده  است  و  از  آسمان  بدو  وحی  و  پیام  میشود.  دیگر  ما  کی  بدین  مرتبه  و  مقام  میرسیم؟  به  خدا  سوگند  هرگز  بدین  پیغمبر  نمیگرویم  و  ایمان  نمیآوریم  و  او  را  تصدیق  نمینمائیم! اخنس  از  پیش  او  برخاست  و  به  ترک  اوگفت  .  .  .

این  رشک  ورزیدن  است،  همان  گونهکه  میبینیم.  رشک  ورزیدنیکه  ابوجهل  را  از  اعتراف  و  اقرار  به  حق  باز  میدارد،  حقیکه  ابوجهل  در  سه  شب  خواسته  است  خود  را  از  شنیدن  آن  به  دور  بدارد  و  بر  نفس  خویشتن  پیروز  بشود،  ولی  نفس  ابوجهل  بر  ابوجهل 

غلبه  میکند  و  چیره  میشود.  این  رشک  ورزیدن  به  چیزی  استکه  محمّد  بدان  رسیده  است  و  هیچکسی  نمیتواند  امید  رسیدن  بدان  را  داشته  باشد.  این  همان  رازی  استکه  نهان  درگفتارکسانی  استکه  میگفتند:

 ( أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟-) .

 آیا  از  میان  همه  ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟.  آنان  همان  کسانیند  که  میگفتند:

(لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظـیم ).

گفتند:  چرا  این  قرآن  بـر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (مکه  و  طائف)  فرو  فرستاده  نشده  است؟!.              (زخرف/31) 

مرادشان  از  دو  شهر،  مکه  و  طائف  بود.  در  آن  دو  شهر  بزرگان  و  سران  مشرکان  بودند  و  فرمانروائی  و  ریاست  داشتند.کسانی  بودندکه  به سروری  و  آقائی  از  راه  دین  چشم  طمع  میدوختند،  هر  وقتکه  میشنیدند  پیغمبر  تازهای  زمان  مبعوث  شدنش  فرارسیده  است.  اشخاصی  بودندکه  تازیانه  حسد  و  تکبر  بر  دل  و  درونشان  نواخته  شد،  وقتیکه  خدا  آگاهانه  پیغمبرش  محمّد  (ص)  را  برگزید،  و  درهای  رحمتش  را  برای  اوگشود،  و  از  گنجینههایش  چیزهای  فراوانی  بدو  بخشید،  چیزهائیکه  او  را  سزاوار  آنها  میدید  و  جهانیان  را  شایان  آنها  نمیدید.

بدین  پرسش  ایشان  پاسخی  میدهدکه  بوی  ریشخند  و  بیم  و  تهدید  از  آن  برمیخیزد:

«بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّن ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ »  .

اصلاً  آنان  در  باره  قرآن  من  بدگمان  و  مترددند.  اصلاً  آنان  عذاب  مرا  نچشیدهاند  (این  است  که  چنین  گستاخانه  سخن  میگویند).

آنان  میپرسند:

( أَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا ؟) .

آیا  از  میان  همه  ما،  قرآن  بر  او  نازل  شده  است؟!.

در  حالیکه  آنان  در  باره  خود  قرآن  بدگمان  و  مترددند،  و  دلها  و  درونهایشان  نیارمیده  است  و  یقین  پیدا  نکرده  است  به  اینکه  قرآن  از  جانب  یزدان  نازلگردیده  است:  ایشان  در  باره  حقیقت  قرآن  به  ستیز  میپردازند.  قـرآن  فراتر  ازگفتار  انسانها  و  بالاتر  از  سخنانی  استکه  بدانها  خویگر  و  آشنا  هستند.

آنگاه  ازگفتـارشان  در  باره  قرآن،  و  از  شک  و  تردیدشان  در  باره  آن  صرفنظر  میکند  تا  با  تهدیدشان  به عذاب  پذیره  ایشان  رود:

« بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ »  .

اصلاً  آنان  عذاب  مرا  نچشیدهاند  (این  است  که  چنین  گستاخانه  سخن  میگویند).

انگار  میفرماید:  آنان  میگویند  آنچه  را  که  میگویند،  چون  ایشان  هنوز  برکنار  از  عذاب  هستند.  ولی  زمانی  که  عذاب  را  میچشند  از  این  چیزها  چیزی  نمیگویند.  زیرا  بدان  هنگام  خواهند  دانستکه  دنیا  چه  خبر  است!  سپس  بر  اینکه  رحمتی  را  زیاد  میدانندکه  خدا  به  محمّد  داده  است  و  او  را  از  میان  ایشان  به  عنوان  پیغمبری  برگزیده  است،  با  پرسشی  از  ایشان  پیرو  میزند.  از  آنان  مـیپرسد  مگر  ایشان  صاحبان  گنجینههای  رحمت  خدا  هستند  تا  داوری  و  فرمانروائی  بکنند  در  باره کسانیکه  بدیشان  لطف  میشود  و  نعمت  داده  میشود  یا  کسانیکه  از  لطف  و  مرحمت  خدا  محروم  میگردند:

(أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ). 

راستی  مکر  گنـجهای  رحمت  پروردگار  بسیار  با  عزت  و  بس  بخشاینده  تو  در  دست  ایشـان  است؟  (تا  هرکه  را  بخواهند  نبوت  بدهند  و  هرکس  را  که  بخواهند  محروم  سازند؟!).

ایشان  را  تهدید  میکند  در  برابر  سوء  ادبیکه  با  خدا  دارند،  و  از  اینکه  دخالت  میکنند  در  چیزیکه  به  بندگان  مربوط  نیست  و  فراتر  از  وظیفه  ایشان  است.  خدا  است  به هرکسکه  بخواهد  لطف  میکند  و  نعمت  میدهد،  و  هرکس  راکه  بخواهد  از  لطف  و  نعمت  خود  محروم  میکند.  او  بسیار  با  عزت  و  بسیار  توانا  است،  با  عزت  و  توانائیکه  کسی  نمیتواند  در  برابر  اراده  و  خواست  او  بایستد  و  آن  را  بازدارد.  او  بسیار  بخشاینده  و  بخشایشگر  است،  بخشاینده  و  بخشایشگریکه  عطاء  و  بخشش  او  پایان  نمیپذیرد.

آنان  این  را  برای  محمّد  (ص)  زیاد  میدیدندکه  خدا  او  را  برگزیند.  آخر  ایشان  به  چه  حقی  و  با  داشتن  چه  مقام  و  منزلتی  عطاء  و  داده  خدا  را  تقسیم  میکنند،  در  حالی  که  آنان  صاحبانگنجینههای  رحمت  خدا  نیستند؟

(أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا ).

یا  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائی  که  در  میان  آن  دو  است،  ازآن  ایشان  است؟.

این  هم  ادعائی  استکه  جرات  آن  را  نمیکنند.  مالک  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائی  که  در  میان  آن  دو  استکه  میبخشد  و  بازمیدارد.  هرکه  راکه  بخواهد  برمی‏گزیند  و  برنگیخته  میکند.  وقتیکه  آنان  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائی  را  ندارندکه  در  میان  آن  دو  است،  چرا  باید  درکار  و  بار  مالککائنات  دخالتکنند،  مالکی که در  چیزهای  خودش  هرگونهکه  بخواهد  تصرف  میکند  و  بدانها  دست  میبرد؟

از  راه  ریشخندکردن  و  سرکوفت  زدن  بر  پرسش  ایشان  پیرو  میزند  بدینگونه  که  اگر  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائیکه  در  میان  آن  دو  است  متعلق  بدیشان  است،  پس:

(فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ).

با  وسائل  و  اسباب  (لازمه  صعودی  که  در  دست  دارند  به  سـوی  آسمانها)  بالا  روند  (و  هرگونه  که  خود  میخواهند  حکومت  کنند،  و  به  هرکس  که  میخواهند  وحی  بفرستند  ).

به  آسمانها  و  زمین  و  چیزهائیکه  در  میان  آن  دو  است  سرک  بکشند  و  نظارت  بکنند،  و  درگنجینههای  خدا  تصرف  و  دخالت  بنمایند،  و  به  هرکسکه  میخواهند  عطاءکنند  و  هرکس  راکه  میخواهند  محرومکنند.  همان  گونهکه  مقتضی  اعتراض  ایشان  است  بر  اینکه  خدا  هرکه  را  که  میخواهد  برمیگزیند،  خدائی  که  مالک  جهان  است  و  در  هرچیزیکه  دارد  هرگونهکه  بخواهد  دخل  و  تصرف  میکند.

آنگاه  این  فرض  ریشخندآمیز  را  با  بیان  حقیقت  واقعیت  ایشان  به  پایان  میبرد:

جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ).

اینان  که  اینجا  (در  شهر  مکه)  هستند،  سپاه  ناچیز  شکست  خوردهای  از  دستهها  و  گروههایند  (که  قبلاً  در  برابر  پیغمبران  علم  طغیان  برافراشتهاند  و  سرانجام  مغلوب  گشتهاند  و  تار  و  مار  شدهاند).

آنان  بیش  از  این  نیـستندکه  سپاه  شکست  خوردهای  بوده  و  «هنالک:  آنجا» دور  افکنده  شدهاند.  نه  به  گرداندن  و  اداره  کردن  این  ملک  و  مملکت  میتوانند  نزدیک  بشوند،  و  نه  به  چرخاندن  و  دست  یازیدن  آن  خزینهها  و  گنجینهها  میتوانند  دست  ببرند.  اصلاً  آنان  هیچگونه  کاری  بر  عهده  ندارند  در  امور  و  شوونیکه  در  ملک  و  مملکت  خدا  میگذرد،  وکمترین  قوت  و  قدرتی  برای  تغییر  اراده  و  خواسب  خدا  ندارند  .  .  .  «جندما:گروهک  و  سپاه  ناچیزی  هستند »  .  .  .گروهک  و  سپاه  ناچیز  و  بینام  و  نشان  وکم  اهمّیت  می‏باشند.  «مهزوم:  شکنت  خورده«  هستند  .  .  .  انگار  شکست  خوردن  صفت  لازمه  ایشان  است.  بدیشان  چسبیده  است،  و  آمیزه  سرشتشان  شده  است!  .  .  «من  الاحزاب:  از  دستهها  وگروهکهایند»  ...  از  زمره  دستهها  وگروهکهائی  هستند  که  دارای  رویکردها  و  خواستهایگوناگون  و  مختلف  میباشند!  دشمنان  خدا  و  پیغمبرش  بیش  از  این  جایگاه  و  پایگاهی  ندارندکه  در  اینجا  سایهروشنهای  تعبیر  قرآنی  آن  را  به  تصویر  میکشد  و  پیش  چشم  میدارد.  سایه  روشنهای  تعبیر  قرآن  الهامگر  ناتوان  و  سستی  و  دور  بودن  دشمنان  خدا  و  پیغمبرش  از  دائره  اداره  کردن  و  گرداندن  و  چرخاندن  و  راه  بردنکار  و  بار  است  .  .  .  آنـان  هر  اندازه  نیرومند  باشند،  و  تاخت  و  تازشان  شدت  و  حدت  داشته  باشد،  و  در  زمین  مدت  زمانی  زور  بگویند  و  قلدری  بکنند،  عاجز  و  ضعیف  محسوب  میشوند  و  از  رتق  و  فتق  امور  درمانده  بشمارند.

یزدان  مثالهائی  را  از  میان  کسانی  میآورد  که  در  طول  قرون  و  اعصار  زورگوئی  کردهاند  و  قلدری  ورزیدهاند،  و  سرانجام  تبدیل  شدهاند  به:

جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ).

اینان  که  اینـجـا  (در  شـهر  مکه)  هستند،  سپاه  ناچیز  شکستخوردهای  از  دستهها  و  گروههایند  (که  قبلاً  در  برابر  پیغمبران  علم  طغیان  برافراشتهاند  و  سـرانجام  مغلوب  گشتهاند  و  تار  و  مار  شدهاند).

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ . وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ . إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ).

 قبل  از  اینان  نیز  قوم  نـوح  و  عاد  و  فرعون  که  دارای  بناهائی  بلند  و  استوار  همچون  کوه  بودهاند  (پیغمبران  ما  را)  تکذیب  کردهاند.  و  قوم  ثمود  و  لوط  و  صاحبان  باغهای  فراوان  سر  درهم  کشیده  (به  تکذیب  پیغمبران  پرداختهاند  و  کیفر  خویش  را  دیدهاند).  اینان  همان  گروهها  و  دستههایند.  (گـروهها  و  دسـتههای  ششگانهای  که  نمونهای  از  مردمان  کفرپیشه  و  ستمگر  تاریخند  و  بر  پیغمبران  شوریدهاند  و  به  عذاب  الهی  گرفتار  آمدهاند).  هریک  از  این  گروهها،  پیغمبران  را  تکذیب  کرده  و  عذاب  من  گریبانگیرشان  گشته  است.

(أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ ).

اینان  همان  گروهها  و  دستههایند.

اینان  کسانی  بودهاند  که  پیغمبران  را  تکذیب  کردهانـد.  کارشان  به  کجا  کشیده  است،  گرچه  طاغی  و  یاغی  و  ستمگر  و  زورگو  و  قلدر  بودهاند؟

(فَحَقَّ عِقَابِ).

و  عذاب  من  گریبانگیرشان  گشته  است.

و  کارشان  بدانجا  کشیده  است  که  کشیده  است.  چنان  رفتند  که  انگارکه  نـبودند.  از  ایشان  جز  آثار  و  ویرانههائی  نمانده  استکه  گویای  شکست  و  مقهور  و  مغلوب  شدن  ایشان  است!

این  فرجام  کار  دستهها  وگروههائی  بوده  است  که  در  تاریخ  بودهاند  وگذشتهاند  .  .  .  و  امّا  اینان  - به  طور  عام  - به خود  رها  میشوند  تا  وقتیکه  صدائی  برمیخیزد  و  زندگی  را  در  زمین  پایان  میدهد  پیش  از  اینکه  روز  حساب  وکتاب  به  میان  آید:

(وَمَا یَنظُرُ هَؤُلَاء إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ)  .

اینان  (نیز  با  این  اعمال  و  افعال  که  دارند)  انتظاری  جز  این  نمیکشند  که  یک  صدای  آسمانی  فرا  رسد،  صدائی  که  نیازی  به  تکرار  ندارد  (و  در  آن  بازگشتی  نیست).  این  صدا  وقتیکه  بلند  میشود  و  فرا  میرسد  به  تاخیر  نمیافتد  حتی  مدت  کوتاهی  به  اندازه:  «فواق  ناقه :  برگشتن  شتر  ماده  برای  دوشیدن).  فواق  فاصله  میان  دو  شیر  دوشیدن  است.[7] این  فریاد  در  موعد  مشخص  خود  سر  میدهد،  موعد  مشخصی  که  جلو  یا  عقب  نمیافتد.  خداوند  برای  این  ملت  واپسین  مقدر  فرموده  است  که  بدیشان  مهلت  و  فرصت  دهد،  و  زود  ایشان  را  هلاک  و  نابود  نفرماید  بدانگونهکه  آنگروهها  و  دستهها  را  تار  و  مار  کرده  است  و  دمار  از  روزگارشان  برآورده  است.  این  هم  لطف  و  مرحمت  خدا  در  حق  این  ملت  واپسین  است،  ولی  آنان  قدر  این  لطف  و  مرحمت  را  نشناختهاند،  و  شکر  این  نعمت  و  فضیلت  را  بجای  نیاوردهاند.  این  استکه  شتابان  فرا  رسیدن  زودرس  سزا  و  جزای  خود  را  خواستهاند،  و  درخواست  نمودهاند  که  بهره  و  نصیب  عذابشان  هرچه  زودتر  در  رسد  پیش  از  اینکه  روز  قیامت  فرا  رسدکه  یزدان  بدیشان  تا  آن  وقت  مهلت  و  فرصت  داده  است:

« وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ »

(کافران  مسخرهکنان)  میگویند:  پروردگارا!  سهم  (عذاب)  ما  را  پپش  از  روز  رستاخیز  و  حساب  و  کتاب   (قیامت)  به  ما  برسان.

در  اینجا  روند  قرآنی  به ترک  ایشان  میگوید،  و  به  پیغمبر  (ص) رو  میکند  و به  دلداریش  میپردازد  و  بدوگوشزد  میکندکه  نادانی  این  قوم،  بیادبی  ایشان  با  خدا،  جزا  و  سزا  را  پیش  از  موقع  خود  با  شتاب  خواستن،  تکذیب  تهدید  و  بیم  وعده  الهی،  ناسپاسگذاشتن  لطف  و  مرحمت  خدا،  و  غیره  را  به  هیچگیرد  وگوشش  بدانان  و  بدانکارهای  نابهنجارش  بدهکار  نباشد  .  .  .  روند  قرآنی  پیغمبر  (ص)را  دعوت  میکند  به  اینکه  بلاها  و  آزمونهائی  را  یادکند  و  پیش  چشم  بداردکه  پیش  از  او  پیغمبران  بدانها  گرفتار  آمدهاند  و  بدانها  آزمـوده  شدهاند.  به یاد  آورد  لطف  و  مرحمتی  راکه  خدا  به  پیغمبران  بعد  از گذشت  بلاها  و  آزمونها کرده  است  و  چگونه  ایشان  را  مشمول  فضل  و کرم  خود  فرموده  است.


 


[1] «ذی  الذکر»:  پرآوازه.  بزرگوار.  یادآورنده.  بیانگر  .  .  .  قرآن  دارای  صیت  همه  جاگیر  و  عظمت  فراگیر  بوده،  و  انسان  را  به  یاد  خدا  و  معاد  میاندازد،  و  او  را  به  ارزشهای  وجودی  خود  آشنا  می‏گرداند،  و  بیان  آسمانی،  ظلمات  غفلت  و  پردههای  فراموشکاری  انسانی  راکنار  میزند.  (مترجم) 

[2] به  نقل  ازکتاب:  «مع الله فی السماء».  تالیف:  دکتر  احمد  زکـی،  رئیس  سابق  دانشگاه  الازهر.

[3] میلیونها  نوع  ماده  از  بسیط  و  مرکب،  در  آخرکار  همه  از  سه  نـوع  ذرات  الکتریکی  ساخته  شدهاند.  و  آن  سه  چیز،  شکلهای  سه  گانه  حقیقت  واحد،  یعنی  الکتریسیته  است،  و  ابن  یکی  نیز  به  نوبه  خود  مظهری  از  حقیقت  نهائی  «انرژی»  است.  (نگا:  اثبات  وجود  خدا،  صفحه  ٤٨،  مقاله  جانکلولند  کوثرن).  (مترجم)

 [4] E=MC2 (مترجم).

[5] ‌کتاب‌: «‌مع الله فی السماء‌»‌.  تالیف‌:  دکتر  احمد  زکی‌.  رئیس  سابق  دانشگاه  الازهر 
[6] امیدواریم‌که  خداوند  توفیق  عطاء  فرماید  این  را  درکتابی  به  نام‌  «‌فکرة  الاسلام  عن  الکون  و  الحیاه  و  الانسان‌»  شرح  و  بسط  دهیم‌. 
[7] ‌فواق‌:  تکرار.  رجوع  و  بازگشت‌.  مهلت  .  .  .  یعنی  این  صیحه  و  فریاد  یکباره  همه  جا  و  همه‌کس  را  فرا  می‌گیرد  و  درها  به  روی  انسانها  بسته  می‌شود.  نه  رهائی  از  آن  ممکن  است  و  نه  پشیمانی  سودی  دارد  و  نه  فریادها  به  جائی  می‌رسد.  (‌مترجم‌)