تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ حدید

سورۀ حدید

مدنی است؛ ترتیب آن 57؛ شمار آیات آن 29

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١.

همه مخلوقاتی که در آسمان‌ها و زمین اند با اختلاف انواع خویش خداوند عزوجل را از اوصافی که به اوتعالی سزاوار نیست منزّه و مقدّس می‌دانند و او را بزرگ می‌شمارند. حق‌تعالی در پادشاهی‌اش غالب و در صُنع و شریعتش با‌حکمت است.

﴿لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ٢.

پادشاهی و اختیار آسمان‌ها،‌ زمین و مخلوقات میان آن‌ها تنها از خداوند عزوجل است؛ یعنی تدبیر و تصرّف در آن‌ها مخصوص اوست. او موجودات را از عدم زنده می‌کند، زندگان را می‌میراند و بعد از مردن به سویش باز می‌گرداند. او بر هر‌چیز تواناست و هیچ چیزی او را عاجز کرده نمی‌تواند. آنچه را اراده کند تحقّق می‌یابد،‌ چیزی را که نخواسته باشد به وجود نمی‌آید و بدون اراده‌اش چیزی واقع نمی‌شوند.

﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ ٣.

او ذات نخستین است که پیش از وی نبوده است؛ آخرین ذاتی است که همه چیز را به ارث می‌برد؛ ظاهری است که دلایل وجودش آشکار است و باطنی است که به حقیقت ذاتش کسی دانا نیست. هیچ چیز پنهانی در زمین و آسمان بر او پوشیده نیست، از علمش هیچ امر غایبی مخفی نمی‌ماند و علم او همه چیزها را فرا گرفته است؛ یعنی اوتعالی امور پوشیده و آشکار را می‌داند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۖ وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ٤.

الله عزوجل خداوند یگانه‌ای است که آسمان‌ها‌، و زمین و موجودات میان آن‌ها را در مدّت شش روز آفرید. بعد از آن بر عرش خویش فوق آسمان‌هاست به استوایی که سزاوار جلال اوست تعالِی و رفعت جست. او به موجوداتی چون حیوانات،‌ نباتات،‌ آب‌ها و گنج‌ها که در زمین فرو می‌روند،‌ به موجوداتی چون نباتات، کشت‌ها و میوه‌ها که از زمین بیرون می‌شوند‌، به آنچه از آسمان فرود می‌آید؛ مانند آب باران و دیگر چیز‌ها و به آنچه در آسمان بالا می‌رود؛ چون فرشتگان، گفتار و کردار بندگان داناست. حق‌تعالی علماً با مخلوقات خود است،‌ او به اقوال،‌ اعمال و احوال مخلوقاتش بیناست،‌ هیچ امر پوشیده‌ای از او پنهان نیست،‌ هیچ چیزی از او غایب نمی‌ماند و به زودی اعمال همه را محاسبه می‌کند.

﴿لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٥.

پادشاهی و اختیار آسمان‌ها و زمین از نگاه آفرینش و تدبیر مربوط خداوند عزوجل است و در روز قیامت بازگشت خلایق به سوی اوست تا از اعمال‌شان حساب بگیرد؛ یعنی برای اعمال خیر پاداش نیکو و برای اعمال ناشایسته جزای دشواری مقرّر می‌دارد.

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِۚ وَهُوَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٦.

خداوند عزوجل لحظات روز را در ساعات شب و ساعات شب را در لحظات روز داخل می‌سازد؛ یعنی آنچه از یکی کم می‌شوند در یکی دیگر اضافه می‌شوند. اوتعالی به راز‌ها و نیت‌های پوشیده در دل‌های بندگان داناست.

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ ٧.

ای مردم! به خداوند عزوجل ایمان بیاورید،‌ از پیامبرش پیروی کنید و از آنچه خداوند منّان برای شما روزی داده و شما را بر آن سرپرستی بخشیده صدقه و انفاق کنید؛ زیرا احسان‌کننده و مُنعم حقیقی فقط خداوند عزوجل است. ای بندگان! برای کسانی از شما که ایمان آوردند،‌ در ایمان‌شان راستگار بودند و از مال و ثروت‌شان صدقه و انفاق کردند پاداش کامل،‌ مزد بزرگ و نعمت‌های جاودانی میسّر است.

﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّکُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ ٨.

چه عذری دارید که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شما را فرا می‌خواند تا به خدا و رسولش ایمان آورید به خداوند عزوجل و پیامبرش ایمان نمی‌آورید، اوتعالی را به یگانگی نمی‌شناسید و از رسولش متابعت نمی‌کنید. اگر در ادّعای ایمان به پروردگار‌تان راستگوی باشید،‌ حق‌تعالی پیشتر از شما در این زمینه عهد و پیمان گرفته است.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ لِّیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ ٩.

الله عزوجل خداوندی است که بر بنده و پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم آیات مفصّلی را نازل می‌کند که حق را از باطل و حلال را از حرام بیان می‌دارد و متمایز می‌سازد تا شما را به وسیله‌اش از تاریکی کفر و نادانی به سوی نور ایمان و علم بیرون سازد. حق‌تعالی با بیرون بردن‌تان از تاریکی‌ها به سوی نور مهربان است که به شما ارادۀ خیر دارد؛ رحیم است و شما را به رحمتش می‌پوشاند. از همین است که توبۀ تائبان را می‌پذیرد و عصیانگران را مهلت می‌دهد.

﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ١٠.

هیچ عذری ندارید که در راه پروردگار خویش انفاق نمی‌کنید، در حالی که اوتعالی نعمت‌ها را برای‌تان عطا کرده است،‌ او میراث بر آسمان‌ها و زمین است و همه موجودات آن را به میراث می‌برد. امّا در توان هیچ‌کس نیست وارث دستمایه‌اش باشد، بلکه به زودی آن را ترک می‌کند و رحلت نمی‌نماید. کسانی از شما که پیش از فتح مکّه صدقه دادند و به جنگ با کافران پرداختند،‌ با کسانی که بعد از فتح مکّه در راه خدا انفاق کردند و در راه خدا جنگیدند در پاداش و مزد‌شان برابر نیستند،‌ بلکه گروه نخست در نزد خداوند عزوجل منزلت برتر و مقام بالاتر دارند؛ هرچند حق‌تعالی برای هردو گروه بهشت را وعده کرده است. پروردگار سبحان به اعمالی که انجام می‌دهید داناست، هیچ امر پوشیده‌ای از او پنهان نمی‌ماند و به زودی برای نیکو‌کاران پاداش و برای بد‌‌کاران جزا خواهد داد.

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ کَرِیمٞ ١١.

چه کسی خواهد بود که با اخلاصمندی در راه خداوند عزوجل صدقه و انفاق نماید و به تعقیب صدقه منّت و اذیتی را اِعمال نکند. خداوند عزوجل پاداش چنین کسی را چند برابر می‌نماید، مزدش را بزرگ می‌دارد و بهشت را جایگاهش می‌سازد.

﴿یَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۖ بُشۡرَىٰکُمُ ٱلۡیَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ١٢.

مردان و زنان مؤمن،‌ نور ایمان‌شان در روز قیامت بر صراط (پُل) مشاهده می‌کنند که در پیش روی و از جانب راست‌شان بر حسب اعمالی که انجام دادند روان است. آنگاه برای‌شان گفته می‌شوند: امروز داخل‌شدن به بهشت مژدۀ‌تان باد؛ بهشتی که از زیر درختانش جوی‌ها جاری است و در آن همیشه ماندگار می‌باشید. این پاداش،‌ بزرگ‌ترین کامیابی و عظیم‌ترین بهره‌ای است.

﴿یَوۡمَ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ ١٣.

مردان و زنان منافق، در روز قیامت در حالی که در بالای صراط (پُل) قرار دارند برای مؤمنان می‌گویند: برای ما فرصت دهید تا از نور شما روشنی بگیریم، امّا فرشتگان این سخن آنان را رد می‌کنند و برای‌شان به طور توبیخ و استهزا می‌گویند: به عقب خود بر‌گردید و نور را جستجو نکنید. آنگاه میان مؤمنان و منافقان با حصار دیوار مانند بزرگی که دارای دروازه‌ای است جدایی ایجاد می‌شوند؛ طوری که باطن این دروازه به جانب اهل بهشت، رحمت و ظاهرش به طرف اهل نفاق، عذاب است.

﴿یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡکُمُ ٱلۡأَمَانِیُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ ١٤.

منافقان،‌ مؤمنان را صدا می‌زنند و می‌گویند: آیا ما در دنیا با شما نبودیم که عبادت نماز، روزه، حجّ و دیگر اوامر شرع را مانند شما انجام می‌دادیم؟ مؤمنان برای آنان می‌گویند: آری! شما در ظاهر حال با ما عبادات را انجام می‌دادید، امّا کفر و نفاق را پوشیدید و در نتیجه خویشتن را به هلاکت رساندید. شما مرگ و رنج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مصایب مؤمنان را انتظار می‌کشیدید، ‌در آمدن قیامت و حساب اعمال شک داشتید، آرزو‌های باطل و خواهش‌های نفسانی گمراه کنندۀ‌تان شما را فریب داد و همیشه در سر‌کشی ادامه دادید تا مرگ شما را فرا رسید و شیطان دشمن خدا شما را از عبادت پروردگار باز داشت.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یُؤۡخَذُ مِنکُمۡ فِدۡیَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ مَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُۖ هِیَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ١٥.

خداوند بزرگ امروز از منافقان عوضی را که از عذاب فدیه دهند نمی‌پذیرد،‌ همچنان از کافران نیز چیزی را در عوض عذاب قبول نمی‌کند. باز‌گشت منافقان و کافران به سوی آتش دوزخ است و این جایگاه برای آنان از هر جای دیگر سزاوارتر است،‌ امّا بد مرجع و بازگشتی دارند؛ زیرا به خواری، عذاب و شکنجه گرفتار‌اند.

﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ١٦.

آیا زمان آن نرسیده که دل‌های اهل ایمان به ذکر خداوند رحمان نرم شود، در هنگام شنیدن قرآن فروتنی و اظهار اطاعت کنند و مانند یهودیان و نصرانیان اهل کتاب سنگ دل و قسی القلب نباشید؛ مانند آنان‌که چون زمان بر آنان طولانی شد از دین خدا انحراف کردند، آن را تغییر دادند و تحریف کردند،‌ دل‌های‌شان سخت شد،‌ بیشتر آنان را از طاعت الله بیرون شدند و از حدود الهی تجاوز کردند.

این آیه به ترسناکی و فروتنی در هنگام شنیدن قرآن و نرم‌دلی در وقت ذکر حق‌تعالی دلالت می‌کند و مؤمنان را از اینکه در قسوت قلب، غفلت و عصیانگری مانند اهل کتاب باشند برحذر می‌دارد.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ١٧.

ای بندگان!‌ یقین داشته باشید که خداوند عزوجل زمین را بعد از مردن به وسیلۀ باران زنده می‌گرداند و به اذن الله تعالی سر‌سبز می‌شوند،‌ پس حق‌تعالی بر زنده‌کردن مردگان بعد از مردن و جمع نمودن‌شان برای روز حساب نیز تواناست و او قدرت دارد که دل‌های سخت را نرم سازد. پروردگار سبحان براهین قدرت خویش را با ارائۀ مثال‌های برای مردم بیان دارد تا در آن بیندیشند و آنچه را بر پیامبرش نازل کرده بفهمند.

﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِینَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا یُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞ ١٨.

یقیناً مردان و زنان که از عطا‌های الهی صدقه می‌کنند و از روزی پاکیزه‌ای که برای‌شان داده شده به منظور دریافت پاداش از نزد خداوند عزوجل بدون منّت و سخن آزار‌دهنده، در راه پروردگار به مصرف می‌رسانند حق‌تعالی پاداش اعمال‌شان را چند برابر می‌سازد. علاوه بر آن با دخول به بهشت‌های پر از نعمت در جوار پروردگار با عظمت، بر ایشان فضل و احسان می‌کند.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصِّدِّیقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ ١٩.

کسانی که به خداوند عزوجل ایمان دارند، به پیامبر تصدیق کردند و بین هیچ کدام ایشان فرقی قایل نیستند، اینان همان صدّیقانی اند که به درجۀ احسان رسیده‌اند، شهیدانی اند که در راه خدا شهید شدند و نیز شاهدانی اند که به رساندن علم نافع به بندگان پروردگار گواهی می‌دهند. برای‌شان در نزد خداوند عزوجل مزد بزرگ و پاداش عظیمی آماده شده که با نور کاملی در روز حساب همراه است. امّا کسانی که به حق‌تعالی کافر شدند و به براهین و دلایلی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده تکذیب کردند با ذلّت و خواری و با خشم خداوند جبّار در آتش دوزخ ماندگار می‌باشند، برای آنان پاداش و روشنی وجود ندارد و امن و شادمانی را در‌نمی‌یابند.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ ٢٠.

ای مردمان!‌ یقین کنید که زندگی دنیا بازیچۀ است که انسان را به خود مصروف می‌سازد، خوشگذرانیی است که دل‌ها را غافل می‌نماید، زیب و زینتی است که چشم‌ها را فریب می‌دهد،‌ فخر فروشیی است که به وسیله‌اش مردم بر یکدیگر با ستایش و افتخار برتری می‌جویند و زیاده طلبیی است که با کثرت ثروت و فرزندان تحقّق می‌یابد. صفت زندگی دنیا همچو بارانی است که دهقانان از سر‌سبزی پدید آمده از اثرش شادمان می‌شوند، بعد از آن با پژمردگی می‌خشکد و می‌پوسد و می‌بینی که بعد از تر و تازگی زرد و پارچه پارچه گردیده است. این صفت دنیاست که با زرق و برقش از طریق کثرت خانواده، زیادت دارایی و فراوانی در زندگی، انسان را فریب می‌دهد، بعد از آن فرقت و سفر پدید می‌آید و احوال و زمان دگرگون می‌شوند. آنگاه که روز قیامت فرا رسد، کافران،‌ مزید به از بین رفتن دنیای خود، عذاب سختی را در پیش‌رو دارند، امّا برای دوستان خداوند عزوجل و اهل طاعتش آمرزش گناهان و خوشنودی اوتعالی میسّر است. آری! زندگی دنیا متاع فریبنده‌ای است که فریب‌خورده را به مزخرفات خویش فریفته می‌سازد؛ یعنی هر که آن را اختیار کند، برای بدست آوردنش می‌کوشد و عمل برای آخرت را فراموش می‌نماید.

﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٢١.

ای مردم! به اعمال نیکو،‌ کوشش در امور خیر، تلاش در طاعات و طلب اسباب آمرزش چون توبه و ترک گناهان سبقت جویید تا پروردگار منّان باز‌گشت شما را به سوی بهشتی مقرّر دارد که پهنایی‌اش مانند پهنایی آسمان‌ها و زمین است و حق‌تعالی آن را برای کسانی مهیّا داشته که به وی ایمان آورده‌اند و از پیامبرش پیروی کنند، به طاعاتش عمل نمایند و از نافرمانی‌اش بپرهیزند. این فضل و احسانی از جانب خداوند عزوجل است که با توفیق استقامت و راهیابی برای هر بنده‌ای که اراده کند می‌بخشاید. اوتعالی بر بندگان صالحش فضل فرا‌گیر و بزرگ دارد؛ چنان‌چه ایشان را آفریده و روزی داده است، توفیق می‌بخشد و باز پاداش می‌دهد.

از این آیه دانسته می‌شوند که دخول به بهشت به مجرّد عمل ممکن نیست، بلکه با رحمت حق‌تعالی میسّر است.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ ٢٢.

ای بندگان! هیچ مصیبتی در موجودات زمین و در وجود‌تان چون بیماری، ناداری، معلولیت، تلف‌شدن اموال و دیگر دشواری‌ها پدید نمی‌آید، مگر اینکه خداوند متعال آن را پیش از وقوعش مقدّر کرده و نوشته است. آری! نوشتن و تقدیرش بر خداوند عزوجل آسان است؛ زیرا هیچ کاری او را ناتوان ساخته نمی‌تواند.

﴿لِّکَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ ٢٣.

خداوند سبحان همه چیزها را مقدّر کرده تا با از دست‌رفتن امور دنیوی محزون نشوید؛ زیرا کسی که به تقدیر الهی ایمان آورده همه امورش را به خداوند عزوجل می‌سپارد و به حکمش تسلیم است و نیز برای اینکه با ملاحظۀ فضل و احسانش با کبر و غرور شادمان نشوید. پروردگار سبحان کسانی را که با خود‌بینی بر دیگران تکبّر کنند، در دل کبر داشته باشند و به زبان فخر‌فروشی نمایند دوست ندارد، بلکه متواضعانی را که دوست می‌دارد که به پیشگاه وی فروتنی و ترسناک باشند.

﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ ٢٤.

این گروه که اهل تکبّر و خود‌بینی اند در نعمت‌های الهی بخل می‌ورزند،‌ حقوق و وجایب مال و ثروت خود را ادا نمی‌کنند،‌ دیگران را نیز به بخل فرا می‌خوانند و بخالت و امساک را در نظر مردم نیکو جلوه می‌دهند. کسی که از عبادت خداوند عزوجل رو گرداند و طاعتش را ترک کند، جز به خویشتن ضرری نرسانده و حق‌تعالی از او بی‌نیاز است. آری! الله از بندگان بی‌نیاز است، طاعت مطیعان برایش فایده‌ای ندارد و معصیت عاصیان به او ضرری نمی‌رساند. اوتعالی ستوده است،‌ همه صفات نیکو و افعال موجب ستایش مخصوص اوست، به کسی که از طاعتش رو گرداند نیازی ندارد و به شاکران و سپاسگزاران پاداش می‌دهد.

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ ٢٥.

الله عزوجل پیامبرانش را با براهین قاطع و دلایل روشن فرستاد،‌ همراه‌شان کتاب‌های را با عقاید،‌ احکام اخلاق و آداب نازل فرمود و میزان (ترازو) را فرو فرستاد تا مردم به آن حکم کنند و به وسیله‌اش در داد و گرفت حقوق‌شان عدالت نمایند. همچنان حق‌تعالی آهن را نازل کرد که دارای صلابت و قدرت سختی در جنگ‌هاست و در صناعت و زراعت فایده‌های زیادی دارد و تا اینکه خداوند عزوجل بداند که چه کسی دین پیامبرانش را به غیب یاری می‌رساند؛ یعنی در راه خدا برای نگهبانی دین و دفاع از بندگانش سلاح بر‌می‌دارد و به مبارزه می‌پردازد. به راستی که حق‌تعالی نیرومند است،‌ چنان‌که هیچ کسی با او جنگ و زور‌آزمایی کرده نمی‌تواند،‌ با عزّت و غالب است طوری که دشمنانش را قهر می‌کند و دوستانش را عزّت می‌بخشد.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِیمَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٢٦.

خداوند پاک نوح و ابراهیم -علیهما السلام- را به رسالت توحید به سوی اقوام‌شان فرستاد و نبوّت و علم کتاب‌های فرود‌آمده‌اش را در فرزندان‌شان مقرّر داشت. شماری از ایشان به سوی حق هدایت شدند و از حق‌تعالی اطاعت نمودند، امّا تعداد زیادی از ذرّیۀ‌شان از حدود الهی تجاوز کردند و از طاعتش بیرون آمدند.

﴿ثُمَّ قَفَّیۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیۡنَا بِعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِیلَۖ وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٢٧.

الله عزوجل بعد از نوح و ابراهیم -علیهما السلام- پیامبران دیگرش را مبعوث نمود و دلایل واضح و براهین روشن را با ایشان نازل کرد، به تعقیب ایشان عیسی بن مریم علیه السلام را فرستاد و انجیل را بر او نازل فرمود. اوتعالی در دل‌های نصرانیان پیروان عیسی علیه السلام نرمی و شفقتی را مقرّر داشت، اما در دین خود غلوّ کردند و رهبانیتی را بدون دلیل شرعی ایجاد کردند و از خود ساختند که خداوند بزرگ بر آنان فرض کرده بود. با انجام این کار به پروردگار اخلاص نداشتند و ارادۀ آنان خوشنودی مردم بود؛ از این‌رو نه به گونۀ مشروعش ادا کردن و نه به اقامۀ حقّش پرداختند، بلکه مشروع را به بدعت تغییر دادند. خداوند سبحان از میان آنان پاداش مؤمنان را طبق اعمال‌شان عطا کرد، اما بیشتر آنان از حد گذشتند، از اطاعت الهی خارج شدند و رسول خدا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب نمودند. این است ثمرۀ تلخ بدعت و عاقبت کسانی که شریعت الهی را ترک نمایند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ یُؤۡتِکُمۡ کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢٨.

ای مؤمنان! خداوند عزوجل را مراقب خویش بدانید و با عمل به طاعات و اجتناب از معاصی از او بترسید،‌ آنگاه رحمتش را برای‌تان دو‌چندان می‌سازد. این حکم،‌ کسانی از نصرانیان را شامل می‌شوند که نخست به عیسی علیه السلام سپس به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورده‌اند و در نزد پروردگار منّان دو مزد و پاداش را در‌می‌یابند. اما حق‌تعالی برای مؤمنان نوری را مقرّر داشت که با آن هدایت می‌شوند و حق را در‌می‌یابند. همچنان گناهان‌شان را مورد آمرزش قرار می‌دهد؛ چون اوتعالی برای بندگان گنهکار می‌آمرزد و به کسانی که توبه کنند و به سویش باز گردند مهربان است.

﴿لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَلَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٢٩.

خداوند منّان با این پاداش دو‌چند و مزد عظیم بر شما احسان کرده تا اهل کتاب که به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کافر شدند بدانند که در توان‌شان نیست چیزی از فضل و احسان الهی را برای خود اختصاص دهند و یا برای دیگران ببخشند و نیز بدانند که فضل و خوبی همه به دست خداوند عزوجل و در تصرّف اوست، به هر که از بندگانش بخواهد می‌بخشاید و از هر که بخواهد بازمی‌دارد. اوتعالی بر بندگانش فضل فراگیر دارد و نعمت‌های زیادی می‌بخشد.


تفسیر سوره‌ی حدید


مدنی و ۲۹ آیه است.

آیه‌ی ۶-۱:

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١[الحدید: ۱]. «آنچه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را به پاکی یاد می‌کنند و اوست پیروزمند فرزانه».

﴿لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢[الحدید: ۲]. «فرمانروایی آسمان‌ها و زمنین از آن اوست و او زنده می‌گرداند و می‌میراند و او بر همه چیزی تواناست».

﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٣[الحدید: ۳]. «او «اوّل» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» است و او به همه چیز داناست».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۖ وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٤[الحدید: ۴]. «اوست خدایی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید آنگاه بر عرش بلند و مرتفع گردید، می‌داند آنچه را که وارد زمین می‌شود و آنچه را که از آن خارج می‌گردد هرکجا که باشید با شماست و خداوند به آنچه می‌کنید بیناست»

﴿لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٥[الحدید: ۵]. «فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست و کارها بدو برگردانده می‌شود».

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِۚ وَهُوَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٦[الحدید: ۶]. «شب را در روز، و روز را در شب داخل می‌گرداند و او به راز دل‌ها داناست».

خداوند متعال از عظمت و شکوه و گستردگی فرمانروایی‌اش خبر می‌دهد که همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از قبیل حیوانات ناطق و غیر ناطق و جمادات، خداوند را به پاکی یاد می‌کنند و او را از آنچه شایسته شکوهش نیست منزّه می‌دانند. و همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است به عبادت پروردگارشان مشغولند و تسلیم قدرت او هستند و آثار حکمت الهی در آنها نمایان است. بنابراین فرمود: ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُو او توانای با حکمت است.

در اینجا بیان شده که همه م خلوقات در جهان بالا و پایین به‌طور عام نیازمند پروردگارشان می‌باشند و قدرت او همه را فراگرفته و حکمت او در آفرینش جهان هستی و فرمانش در هر چیز نمایان است. سپس خداوند از فرمانروایی فراگیرش خبر داد و فرمود: ﴿لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُفرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و او می‌میراند و زنده می‌گرداند. یعنی اوست آفریننده مخلوقات و اوست روزی دهنده و کارساز آن‌ها.

﴿وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌو او بر هر کار و هر چیزی تواناست. ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُاو پیشین است که قبل از او چیزی نبوده و نیست، ﴿وَٱلظَّٰهِرُو پیدا است که بالاتر از او چیزی نیست. ﴿وَٱلۡبَاطِنُو ناپیدا است که نهان‌تر از او چیزی نیست. ﴿وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌو او به هر چیزی داناست. و علم و آگاهی او امور پیدا و پنهان و رازها و امور پوشیده و امور پیشین و پسین را فراگرفته است.

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖاوست خدایی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید. آفرینش از روز یکشنبه شروع شد و آخرین روز آن جمعه بود. ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِسپس بر عرش خودش آنگونه که شایسته و سزاوار شکوه او است، بلند و مرتفع گردید.

﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِدانه‌ها و موجودات زنده و باران و غیره که به داخل زمین وارد می‌شوند را می‌داند. ﴿وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَاو گیاهان و درختان و حیوانات و غیره که از زمین بیرون می‌آیند را می‌داند. ﴿وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِو تقدیرات و فرشتگان و روزی‌هایی را که از آسمان فرود می‌آید می‌داند ﴿وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاو فرشتگان و ارواح و دعاها و اعمال و غیره را که در آسمان‌ها بالا می‌روند می‌داند. ﴿وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡو او با شماست هر کجا که باشید. هم چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُوا[المجادلة: ۷]. «هیچ گفتگوی محرمانه‌ای میان سه تن نیست مگر این که خداوند چهارمین آن‌هاست. و اگر پنج تا باشند ششمین آن‌ها خداست، و اگر کم‌تر یا بیش‌تر از این باشند، هرکجا که باشند خدا با آن‌هاست».

همراهی خدا با همه مخلوقات از طریق علم و اطلاع است، بنابراین وعده و عید داد که مقابل اعمال جزا خواهد داد و فرمود: ﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞو خداوند به کارهایی که از شما سر می‌زند بیناست و در برابر کارهای نیک و بدی که انجام می‌دهید شما را جزا و سزا خواهد داد.

﴿لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِفرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، او می‌آفریند، و همه بنده او هستند و در آنها آنگونه که بخواهد تصرّف می‌نماید و اوامر تقدیری وشرعی خود را بنابر حکمت الهی خویش در آن‌ها به اجرا می‌گذارد.

﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُو کارها و انجام دهندگان آن به‌سوی خدا برگردانده می‌شوند. پس بندگان نزد او حاضر می‌شوند آنگاه او پاک را از ناپاک جدا می‌نماید و نیکوکار را به پاداش کار نیکش جزا می‌دهد و بدکار را به سزای کار بدش کیفر می‌دهد.

﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِشب را در روز داخل می‌گرداند آنگاه شب آن‌ها را با تاریکی می‌پوشاند و آرام می‌شوند. سپس روز را در شب داخل می‌گرداند وآنگاه تاریکی از زمین رخت بر می‌بندد و جهان روشن می‌گردد و بندگان حرکت می‌کنند و به دنبال زندگی و منافعشان می‌روند.

و خداوند همواره شب را در روز و روز را در شب داخل می‌گرداند و یکی را کوتاه و دیگری را طولانی می‌کند و همین طور کوتاه و بلند می‌شوند تا این‌که فصل‌ها به وجود می‌آیند و منافع زیادی برای مخلوقات به دست می‌آید. پس با برکت و خجسته است خداوند پروردگار جهانیان و بسی برتر و بالاتر است خداوند بزرگوار بخشنده که نعمت‌های ظاهری و باطنی به بندگانش داده‌است. ﴿وَهُوَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِو او به آنچه در دل و سینه جهانیان است بیناست. پس هرکس را که شایسته باشد موفق می‌گرداند و هرکس را که سزاوار هدایت او نباشد خوار می‌نماید.

آیه‌ی ۱۱-۷:

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ٧[الحدید: ۷]. «به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید و از آنچه شما را در آن جانشین ساخته است ببخشید زیرا کسانی که از شما ایمان بیاورند و بذل و بخشش بکنند پاداش بزرگی دارند».

﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّکُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨[الحدید: ۸]. «و شما را چه شده که به خدا ایمان نمی‌آورید درحالیکه پیغمبر شما را فرا می‌خواند تا به پروردگارتان ایمان بیاورید. و اگر مؤمن باشید به‌راستی خدا از شما پیمان گرفته است».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ لِّیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ٩[الحدید: ۹]. «اوست خدایی که بر بنده‌اش آیه‌های روشن نازل می‌کند تا شما را از تاریکی‌ها به نور باز برد و خداوند نسبت به شما بخشندۀ مهربان است».

﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ١٠[الحدید: ۱۰]. «و شما را چه شده است که در راه خدا انفاق نمی‌کنید، حال آنکه میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداست؟! کسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرده‌اند و جنگیده‌اند (با انفاق کنندگان و جاهدگرانِ پس از فتح) یکسان نیستند، آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح بذل و بخشش نموده و جنگیده‌اند امّا به هرحال خداوند به همه وعدۀ پاداش نیکو را داده‌است و خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است».

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ کَرِیمٞ١١[الحدید: ۱۱]. «کیست کسی‌که به خدا قرض نیکویی دهد تا آن‌را برایش چند برابر گرداند و او پاداشی ارزشمند دارد».

خداوند بندگانش را فرمان می‌دهد تا به او و پیامبرش و به آنچه پیامبر آورده است ایمان بیاورند. همچنین آن‌ها را فرمان می‌دهد تا از اموالی که خداوند در دست آن‌ها قرار داده و آنان را در آن جانشین ساخته، اتفاق کنند تا بنگرد با آنچه می‌کنند. سپس وقتی آن‌ها را به این کار دستور داد پاداش این کار را ذکر کرد و آن‌ها را تشویق نمود و فرمود: ﴿فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞکسانی‌که هم به خدا و پیغمبرش ایمان آورده و هم در راه خدا بذل و بخشش کرده‌اند پاداش بزرگی دارند و بزرگ‌ترین پاداش آن‌ها خشنودی پروردگار و دست یابی به سرای بهشت و نعمت‌های پایدار آن است، بهشتی که خداوند آن را برای مومنان و مجاهدان آماده کرده است.

سپس انگیزه‌ای که آن‌ها را به ایمان آوردن فرامی خواند و عدم وجود مانع برای ایمان آوردن را بیان می‌نماید و می‌فرماید: ﴿وَمَا لَکُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّکُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨چه چیزی شما را از ایمان آوردن باز می‌دارد درحالیکه محمّدصبهترین و بزرگوارترین پیامبران و بهترین دعوتگری است که شما را به‌سوی خدا فرا می‌خواند.

پس این ایجاب می‌نماید تا شتابان دعوت او را اجابت کنید و به حقّی که با خود آورده است لبیک بگوئید. و از شما عهد و پیمان گرفته که ایمان بیاورید اگر شما مومن هستید.

با جود این از آنجا که به شما لطف دارد فقط به این اکتفا نموده است که بهترین و برترین شخصیت جهان شما را دعوت کند، بلکه پیامبر را با معجزات تأیید نموده و با نشانه‌های روشن شما را به راست بودن آنچه که آورده راهنمایی کرده است.

بنابراین فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖخداوند ذاتی است که بر بنده‌اش آیه‌های روشن نازل می‌کند. یعنی آیاتی که روشن هستند و خردمندان را بر صحّت و درستی همه آنچه که پیامبر آورده و بر این که آن حقّ و راست و یقینی است راهنمایی می‌کنند. ﴿لِّیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِتا با فرستادن پیامبر به‌سوی شما و کتاب و حکمتی که خداوند بر دست او نازل کرده است شما را از تاریکی‌های جهالت و کفر بیرون بیاورد و به نور علم و ایمان برساند.

و این برای آن است که خداوند نسبت به شما لطف دارد و در حقّ شما مهربان است، طوری که خداوند از مادر نسبت به فرزندش مهربان‌تر است. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞو خداوند نسبت به شما بخشنده مهربان است.

﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِچه چیز شما را از انفاق کردن در راه خدا باز می‌دارد، (راه خدا که همه راه‌های خیر را در بر می‌گیرد)؟ چه چیز باعث می‌شود تا تنگ چشمی و بخل بورزید حال آنکه شما چیزی ندارید بلکه همه اموال و دارایی‌تان یا از دست شما بیرون خواهد آمد و یا شما از آن‌ها جدا خواهید شد، آنگاه دارایی به صاحبش که خداوند تبارک و تعالی است بر می‌گردد. پس مادامی که اموالی را در دست دارید، انفاق را غنیمت بشمارید و فرصت را غنیمت بدانید.

سپس خداوند تفاضل اعمال را برحسب حالات و حکمت الهی بیان کرد و فرمود: ﴿لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْکسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرده‌اند و جنگیده‌اند با انفاق کنندگان و جهادگران پس از فتح یکسان و برابر نیستند. منظور از فتح در اینجا فتح حدیبیه است، آنگاه که میان پیامبر و قریش پیمان صلح امضاء شد که از بزرگ‌ترین فتوحات می‌باشد و در آن اسلام گسترش یافت و مسلمان‌ها با کافران در آمیختند و بدون مخالفتِ کسی دعوت کردن به دین ممکن شد.

پس در این وقت گروه‌های زیادی به اسلام گرویدند و اسلام قدرت و عزّت بزرگی به دست آورد. و مسلمان‌ها قبل از این فتح جز در سرزمینی که اهالی آن مسلمان شده بودند مانند مدینه و توابع آن نمی‌توانستند به دین دعوت کنند. کسانی‌که از سرزمین مکّه یا دیگر شهرهای مشرکین بودند وقتی مسلمان می‌شدند مورد اذّیت و آزار قرار می‌گرفتند و هراس داشتند. بنابراین، کسانی‌که پیش از فتح هراس داشتند. بنابراین کسانی که پیش از فتح مسلمان شده و انفاق کرده و جنگیده‌اند پاداش و مقام بزرگ‌تر و برتری دارند نسبت به کسانی‌که بعد از فتح اسلام آورده و انفاق نموده و جهاد کرده‌اند.

همان‌طور که حکمت نیز این را اقتضا می‌نماید. بنابراین، پیشگامان و بزرگان اصحاب اغلب قبل از فتح مسلمان شده بودند. و از آنجا که برتری قایل شدن برای آن دسته از مسلمانان که قبل از فتح اسلام آورده و انفاق کرده‌اند این توهم را ایجاد می‌کند که چه بسا کسانی‌که دیگران بر آنان برتری داده شده‌اند نوعی کاستی و عیب دارند، خداوند این توهم را ردّ کرد و فرمود: ﴿وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰو خداوند به هریک از آنان، یعنی هم به کسانی که قبل از فتح اسلام آورده و انفاق کرده و جهاد نموده‌اند و هم به کسانی که بعد از فتح اسلام آورده و انفاق نموده و جهاد کرده‌اند وعده بهشت داده است. و این بر فضیلت همه اصحاب شدلالت می‌کند که خداوند به مومن بودنشان گواهی داده و آن‌ها را وعده بهشت داده‌است.

﴿وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞو خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست. پس هرکدام از شما را براساس آنچه که انجام داده است، پاداش می‌دهد.

سپس آن‌ها را تشویق نمود تا در راه خدا انفاق کنند چون جهاد در راه خدا بدون انفاق و بذل اموال برای سامان دهی جهاد میسر نیست. پس فرمود: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاکیست که به خدا قرض نیکویی دهد و آن انفاق و بذل و بخشش پاکیزه است که خالصانه برای خداست و مطابق با رضایت او از مال و دارایی حلال داده می‌شود. و این از لطف خداوندی است که چنین بذل و بخششی را قرض نامیده است حال آن که مال و دارایی همه از آن او است و همه بنده او هستند. و وعده داده که آن را چندین برابر می‌گرداند و او بزرگوار و بخشنده است.

و این دو چندان کردن در روز قیامت است، روزی که نیازمندی ِ هر انسانی روشن و آشکار می‌گردد. و هر انسانی به کوچک‌ترین پاداش نیک نیازمند است. بنابراین فرمود:

آیه‌ی ۱۵-۱۲:

﴿یَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِمۖ بُشۡرَىٰکُمُ ٱلۡیَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٢[الحدید: ۱۲]. «روزی‌که مردان و زنان مؤمن را می‌بینی که نورشان پیشاپیش آنان و در سمت راستشان شتابان است. امروز شما را مژده باد باغ‌هایی که (در زیر کاخ‌های آن) رودبارها جاری است و در آنجا جاودانه‌اید. این است رستگاری بزرگ».

﴿یَوۡمَ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣[الحدید: ۱۳]. «روزی‌که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: به ما بنگرید تا از نورتان بهره‌ای برگیریم گفته می‌شود: به پشت سرتان برگردید و (در آنجا) نور بجویید. پس میان آنان دیواری زده می‌شود که دری دارد داخل آن رو به رحمت و خارج آن رو به عذاب است».

﴿یُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡکُمُ ٱلۡأَمَانِیُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ١٤[الحدید: ۱۴]. «(منافقان) به آنان ندا می‌دهند: آیا با شما نبودیم؟ می‌گویند: بلی، و لیکن خویشتن را گرفتار بلا کردید و چشم به راه ماندید و شک کردید و آرزوها شما را گول زد تا آنکه حکم خداوند دررسید و فریبنده شما را فریفت».

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یُؤۡخَذُ مِنکُمۡ فِدۡیَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ مَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُۖ هِیَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٥[الحدید: ۱۵]. «پس امروز هم از شما و هم از کافران بلاگردانی پذیرفته نمی‌شود جایگاه شما آتش دوزخ است. آتش یاور و سرپرست شماست، و چه بد سرنوشتی است».

خداوند متعال با بیان فضیلت ایمان و لذّت بردن مؤمنان از آن در روز قیامت، می‌فرماید: ﴿یَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَبِأَیۡمَٰنِهِموقتی‌که قیامت برپا می‌شود و خورشید و ماه تاریک و بی‌نور می‌گردند و مردم در تاریکی قرار می‌گیرند و پل صراط روی جهنّم نصب می‌گردد، در آن هنگام زنان و مردان مومن را خواهی دید که نورشان پیش روی آنان و از سمت راستشان با شتاب در حرکت است. پس آن‌ها به وسیله ایمان و نور خود در آن محل دشوار و وحشتناک جلو می‌روند و هرکس به اندازه ایمان خود نور دارد و در آن وقت بزرگ‌ترین مژده به آن‌ها داده شده و گفته می‌شود: ﴿بُشۡرَىٰکُمُ ٱلۡیَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُامروز شما را مژده باد به باغ‌هایی که رودبارها از زیر کاخ‌های آن جاری است و در آن جا جاودانه‌اید. این است رستگاری بزرگ.

سوگند به خدا که این مژده برای آنها بسیار شیرین و لذّت بخش است چون تمامی خواسته‌های آن‌ها تحّقق یافته و هر امر ناگوار و نامطلوبی از آنها دور شده است.

وقتی منافقان، مؤمنان را می‌بینند که به وسیله نورشان راه می‌روند و منافقان نورشان خاموش می‌گردد و در تاریکی‌ها حیران می‌مانند به مومنان می‌گویند: ﴿ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡبه ما مهلت و فرصت دهید تا از نور شما برگردیم و به وسیله آن حرکت کنیم تا از نور شما برگیریم و به وسیله آن حرکت کنیم تا از عذاب نجات یابیم. ﴿قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗابه آنها گفته می‌شود: به پشت سرتان و به دنیا برگردید و نوری بجویید. یعنی اگر خواسته شما ممکن است پس به عقب برگردید، حال آنکه بازگشت به دنیا محال است و امکان ندارد.

﴿فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖپس میان مومنان و منافقان دیوار و دژ محکمی زده می‌شود. ﴿لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُداخل آنکه رو به مؤمنان است رحمت می‌باشد و خارج آن که رو به منافقان است عذاب است. منافقان مؤمنان را صدا می‌زنند و با تضّرع و زاری می‌گویند: ﴿أَلَمۡ نَکُن مَّعَکُمۡآیا در دنیا ما با شما نبودیم و نمی‌گفتیم: «لا اله الا الله» و نماز نمی‌خواندیم و روزه نمی‌گرفتیم و جهاد نمی‌کردیم و همان کاری که شما انجام می‌دادید انجام نمی‌دادیم؟! ﴿قَالُواْ بَلَىٰمی‌گویند: بلی! شما در دنیا با ما بودید و در ظاهر همان کاری را که ما انجام می‌دادیم می‌کردید، ولی اعمال شما منافقانه بود و بدون ایمان و بدون نیت درست انجام می‌شد.

﴿وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡولی شما خود را گرفتار فتنه و بلا نمودید و چشم به راه ماندید و در خبر خداوند که جای شک و تردیدی در آن نیست شک کردید. ﴿وَغَرَّتۡکُمُ ٱلۡأَمَانِیُّو آرزوهای باطل شما را گول زد، یعنی گمان بردید و آرزو کردید که آنچه مومنان به دست می‌آورند شما هم به دست خواهید آورد، حال آنکه شما یقین و باور ندارید.

﴿حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِتا اینکه مرگ به سراغ شما آمد و شما در آن حالت زشت قرار گرفتید. ﴿وَغَرَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُو فریبنده شما را فریفت. و فریبنده شیطان است که کفر و شک را برای شما آراست و آنگاه شما به آن اطمینان پیدا کردید و به وعده آن اعتماد نمودید و خبرش را تصدیق کردید.

﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یُؤۡخَذُ مِنکُمۡ فِدۡیَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْپس امروز هم از شما و هم از کافرا هیچ بلاگردانی پذیرفته نمی‌شود. پس اگر به اندازه‌ای دو برابر زمین طلا را به عنوان فدیه بپردازید از شما پذیرفته نمی‌شود، ﴿مَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُجایگاه شما آتش دوزخ است. ﴿هِیَ مَوۡلَىٰکُمۡآتش که یاور و سرپرست شماست و شما را به آغوش می‌گیرد. ﴿وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُو آتشِ دوزخ چه بد سرنوشتی است!.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ٨ فَأُمُّهُۥ هَاوِیَةٞ٩ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا هِیَهۡ١٠ نَارٌ حَامِیَةُۢ١١[القارعة: ۸-۱۱]. «پس امّا هرکس که کفّه‌ی نیکی‌های او سبک باشد بداند که بازگشتگاهش دوزخ است. و تو از کجا می‌دانی که آن چیست! آتشی زبانه زن است».

آیه‌ی ۱۷-۱۶:

﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦[الحدید: ۱۶]. «آیا برای مؤمنان وقت آن فرا نرسیده است که دل‌هایشان به (هنگام) یاد خدا و (هنگام) به یاد آوردن آنچه از حقّ نازل شده است خشوع یابد و مانند کسانی نباشند که پیش از این به آنان کتاب داده شد و روزگار بر آنان دراز آمد آنگاه دل‌هایشان سخت شد و بیش‌ترشان بدکارند»؟!.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧[الحدید: ۱۷]. «بدانید که خداوند زمین را پس از پژمردگی‌اش زنده می‌کند. به‌راستی آیات را به روشنی برایتان بیان کردیم تا این‌که شما خِرَد ورزید».

وقتی حالت زنان و مردان مؤمن و زنان و مردان منافق را در جهان آخرت بیان کرد امری که دل‌ها را به کرنش و خشوع برای پروردگار فرا می‌خواند، مؤمنان را سرزنش کرد که چرا دل‌هایشان فروتن نمی‌شود و فرمود: ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّآیا وقت آن فرا نرسیده که دل‌های مومنان در برابر ذکر خدا که قرآن است بلرزد و کرنش یابد و مطیع فرمان‌های الهی شود و از آنچه از حقّ نازل شده و محمّدصآن‌را آورده است پیروی نمایند؟

در اینجا آدمی به تلاش برای فروتنی و کرنش قلب برای خداوند و خضوع یافتن آن در برابر کتاب و حکمتی که خداوند نازل کرده است تشویق شده است. و به این ترغیب شده که مؤمنان باید مواعظ الهی و احکام شرعی را در هر وقت به یاد بیاورند و خود را محاسبه کنند.

﴿وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُو مانند کسانی نباشند که خداوند کتاب را برای آن‌ها نازل فرمود تا دل‌هایشان خشوع یابد و کاملا فرمانبردار باشند امّا آن‌ها پایدار نماندند بلکه روزگار بر آنان به درازا کشیده و غفلت و بی‌خبری‌شان ادامه یافت و آنگاه ایما نو باورشان از بین رفت.

﴿فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَسپس سنگدل شدند و بسیاری از آنها بدکارند. دل‌ها در هر وقت به این نیاز دارند که آنچه را خداوند نازل کرده است یادآوری نمایند و حکمت را تکرار کنند و نباید از این غافل شوند چون غفلت از یاد خدا سبب سنگدلی می‌گردد و باعث می‌شود تا هرگز از چشم‌ها به سبب خوف الهی اشک سرازیر نشود.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یُحۡیِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧بدانید که خداوند زمین مرده را زنده می‌گرداند و ما آیات را برای شما به روشنی بیان کرده‌ایم تا خرد ورزید. چون آیات و نشانه‌های خدا عقل‌ها را بر شناخت و معرفت الهی راهنمایی می‌کنند، و این که خداوندی که زمین را پس از پژمردگی زنده گردانده می‌تواند مردگان را پس از مرگشان زنده بگرداند و آنگاه آن‌ها را طبق کارهایی که کرده‌اند جزا و سزا بدهد. خداوندی که زمین را با آب باران زنده و خرّم می‌گرداند می‌تواند دل‌های مرده را با حقّی که بر پیامبرش نازل فرموده زنده نماید. و این آیه بر این دلالت می‌نماید که هر کسی به وسیله آیات خداوندی راهیاب نشود و از دستورات و آئین‌های الهی فرمانبرداری نکند عقل و خرد ندارد.

آیه‌ی ۱۹-۱۸:

﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِینَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا یُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞ١٨[الحدید: ۱۸]. «بی‌گمان مردان و زنان صدقه دهنده و کسانی‌که به خداوند قرض نیکو می‌دهند (پاداش) آنان چندین برابر داده می‌شود و آنان پاداشی گران‌قدر دارند».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصِّدِّیقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ١٩[الحدید: ۱۹]. «و کسانی‌که به خدا و پیغمبرش ایمان آورده‌اند آنان راستانند، و شهیدان نزد پروردگارشان پاداش و نورشان را دارند، و کسانی‌که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند آنان دوزخی‌اند».

﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِینَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِهمانا کسانی‌که بسیار صدقه و انفاق می‌کنند، ﴿وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاو کسانی‌که به خداوند قرض نیکو می‌دهند به این صورت که مال‌هایشان را در راه‌های خیر صرف می‌نمایند، چیزهایی که در راه خدا می‌بخشند برایشان نزد پروردگارشان ذخیره می‌گردد، ﴿وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞو نیکی برای آن‌ها ده برابر تا هفتصد برابر و (حتّی) بیش‌تر می‌گردد. ﴿وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞو آنان پاداش ارزشمندی دارند و آن چیزی است که خداوند برایشان در بهشت آماده کرده است، چیزهایی که هیچ‌کس مقدار و میزان آن‌را نمی‌داند.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِو کسانی‌که به خدا و پیغمبرش ایمان آوردند. ایمان نزداهل سنّت همان چیزی است که قرآن و سنّت بر آن دلالت می‌نمایند و آن عبارت است از تصدیق قلب و اقرار با زبان و عمل با قلب و زبان و جوارح.

پس این شامل تمام دستورات و آئین‌های ظاهری و باطنی دین می‌شود. بنابراین، کسانی‌که همه این امور را داشته باشند صدّیقان هستند. یعنی کسانی هستند که مقام آن‌ها بالاتر از مقام عموم مومنان و پائین‌تر از مقام پیامبران است. ﴿وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡو شهیدان نزد پروردگارشان از پاداش و نور خود برخوردارند.

همان‌طور که در حدیث صحیح آمده است: بهشت صد درجه است و میان هردو مقام و درجه، به اندازه زمین و آسمان فاصله وجود دارد. خداوند این مقام‌ها را برای مجاهدان راه خدا آماده کرده است. و این مقتضی شدت و بلندی و رفعت آنان و نزدیکی‌شان از خداوند متعال است.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِو کسانی‌که کفر ورزیدند و آیات ما را دروغ انگاشتند ایشان دوزخیانند. در این آیات انواع مردم از قبیل صدقه دهندگان و صدّیقان و شهیدان و دوزخیان ذکر شده‌اند، صدقه دهندگان کسانی هستند که بزرگ‌ترین کارشان نیکی کردن با مردم و بذل و بخشش به آن‌ها در حد توان است، به خصوص آن‌ها با انفاق مال خود در راه خدا مردم را بهره‌مند می‌سازند.

صدّیقان نیز کسانی هستند که مراتب ایمان و عمل صالح و علم مفید و یقین صادق را کامل گردانده‌اند. و شهیدان کسانی هستند که در راه خدا برای اعلای حکم او جنگیده و جان و مالشان را فدا کرده و کشته شده‌اند. و دوزخیان، کافران هستند، آن‌هایی که آیات خدا را تکذیب کرده‌اند.

گروهی دیگر باقی می‌ماند که خداوند در سوره فاطر آن‌ها را ذکر کرده است و آن‌ها میانه روان هستند، کسانی که واجبات را انجام داده و آنچه را که خداوند از آن نهی کرده است ترک گفته‌اند.

امّا درادای برخی از حقوق خدا و حقوق بندگانش از آن‌ها کوتاهی‌هایی سرزده است. چنین کسانی سرانجام به بهشت می‌روند، گرچه کیفر پاره‌ای از کارهایشان را خواهند دید.

آیه‌ی ۲۱-۲۰:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠[الحدید: ۲۰]. «بدانید که زندگانی دنیا تنها بازی، سرگرمی و آرایش و فخرفروشی درمیانتان و افزون‌خواهی در اموال و اولاد است و بس. مانند بارانی که گیاهان آن کشاورزان را به شگفت می‌آورد سپس خشک می‌شود و آن‌را زرد می‌بینی و آن‌گاه خرد و تکّه تکّه می‌گردد. و در آخرت عذابی سخت و (هم) آمرزش و خشنودی از سوی خدا خواهد بود. و زندگانی دنیا جز مایۀ فریب نیست».

﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢١[الحدید: ۲۱]. «به‌سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش مانند پهنای آسمان و زمین است بشتابید که برای کسانی‌که به خدا و رسول او ایمان آورده‌اند آماده شده است. این فضل خداست، آن‌را به هرکس بخواهد می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

خداوند متعال از حقیقت دنیا خبر میدهد و هدف نهایی دنیا و اهل دنیا را بیان می‌دارد که دنیا بازیچه و سرگرمی است، جسم‌ها در آن بازی می‌کنند و دل‌ها با آن سرگرم می‌شوند. مصداق این واقعیت در میان دنیا پرستان دیده می‌شود. آن‌ها را می‌بینی که عمر خود را با سرگرمی و غفلت از یاد خدا سپری می‌کنند و از وعده و وعیدهایی که پیش روی دارند غافل هستند.

آنها را می‌بینی که دین خود را به بازیچه و سرگرمی گرفته‌اند. به خلاف کسانی که بیدار هستند و برای آخرت فعالیت می‌نمایند. دل‌های چنین کسانی با ذکر خدا و معرفت و محبّت الهی آباد است و آن‌ها اوقات خود را با کارهایی سپری می‌کنند که برای آنان و دیگران نفع و سود دارد، کارهایی که آنان را به خدا نزدیک می‌نماید. ﴿وَزِینَةٞو آرایش در لباس و خوراک و نوشیدنی و سواری‌ها و خانه‌ها و قصرها و مقام و غیره است. ﴿وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡو هریک می‌خواهد به خود ببالد و بر دیگران فخرفروشی نماید و تلاش می‌کند که در امور دنیا از دیگران برتر و بر آن‌ها چیره باشد، و از شهرت بیش تری برخوردار گردد. ﴿وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِهریک می‌خواهد دارایی و فرزند بیش تری از دیگری داشته باشد. دوست دارندگان دنیا و کسانیکه به آن دل بسته‌اند مصداق این آیه هستند. به خلاف کسی‌که دنیا و حقیقت آن‌را شناخته و و آن‌را گذرگاهی قرار داده و آن را محل پایداری و ماندن تصور نمی‌کند. چنین کسی در کارهایی با دیگران به رقابت می‌پردازد که او را به خدا نزدیک می‌کنند، و وسیله‌هایی را برگرفته که او را به سرای بهشت می‌رسانند و هرگاه ببیند که کسی می‌کوشد تا از او اموال و فرزندان بیش‌تری داشته باشد، تلاش می‌کند با انجام اعمال صالح با او به رقابت بپردازد.

پس خداوند برای دنیا مثالی زد و آن‌را به بارانی تشبیه کرد که بر زمین می‌بارد و گیاهانی که مردم و حیوانات می‌خورند به سبب آن می‌رویند و زمین آراسته می‌گردد و گیاهانِ آن، کشاورزان را به شگفت می‌آورد، کسانی‌که نظر و همّت آن‌ها بر دنیا متمرکز است. آنگاه خداوند این گیاهان را خشک می‌کند و از بین می‌برد و زمین به حالت اوّل بر می‌گردد، انگار که اصلا در آن سبزی و گیاهی نروئیده و هیچ‌گاه منظره‌ای زیبا و دیدنی نداشته است.

نیز دنیا برای آدمی زیبا و شکوفاست و هرگاه او بخواهد از آن استفاده می‌نماید و هرگاه به امری از امور آن روی بیاورد درهایش را به روی خود گشوده می‌یابد، امّا همین دنیا هرگاه تقدیر الهی چنین باشد که از بین رود صاحبش آن‌را از دست می‌دهد و تسلّط را از آن برطرف می‌نماید و یا دست خالی با یک کفن از دنیا و ثروت خویش جدا می‌شود. پس هلاک باد کسی‌که چنین دنیایی را هدف نهایی خود قرار داده و برای آن تلاش و فعالیت می‌کند. و امّا آنچه که فایده می‌رساند فعَالیت و تلاش برای جهان آخرت است و چنین عملی برای صاحبش ذخیره می‌شود و برای همیشه با او همراه خواهد بود. بنابراین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞو در آخرت هم عذابی سخت و هم آمرزش و خشنودی از سوی خدا خواهد بود. یعنی وضعیت آخرت از این دو حالت خارج نیست، یا عذاب سخت در آتش جهنّم و قرار گرفتن درمیان زنجیرها و طوق‌ها و خطرهای آن می‌باشد، و این برای کسی است که دنیا هدف نهایی‌اش بوده و بر ارتکاب گناه جرأت نموده و آیات خدا را تکذیب کرده و نعمت‌هایی الهی را کفران و ناسپاسی کرده است. و یا اینکه خداوند بدی‌ها را می‌آمرزد و کیفرها را دور می‌نماید و خشنود می‌گردد. و این برای کسی است که در بهشت جای گرفته و حقیقت دنیا را شناخته و تلاش خود را برای جهان آخرت انجام داده‌است.

پس این امور انسان را فرا می‌خوانند تا برده و بنده دنیا نگردد و به آخرت متمایل شود. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِو زندگانی دنیا جز مایه فریب نیست. یعنی کالایی است که از آن استفاده می‌شود و به وسیله آن نیازها برطرف می‌گردد. پس نباید فریب آن‌را خورد و به آن دل بست. و فقط کسانی‌که عقل و خودشان ضعیف است فریب دنیا را می‌خورند و از خداوند غافل می‌گردند.

سپسی به پیشی گرفتن از یکدیگر برای رسیدن به آمرزش خداوند و رضایت او و بهشت فرمان داد، و این با انجام و فراهم آوردن عوامل آمرزش از قبیل توبه نصوح و آمرزش خواستن مفید و دوری جستن از گناهان و از جایی که ظن گناه می‌رود امکان پذیر است. همچنین باید با عمل صالح وتلاش برای جلب رضایت خداوند و انجام عبادت‌ها به نحو احسن و نیکی کردن با مردم برای رسیدن به خشنودی خداوند از هم دیگر پیشی گرفت. بنابراین، خداوند کارهایی را که منجر به این می‌شوند بیان کرد و فرمود: ﴿وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا کَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِو بشتابید به‌سوی بهشتی که پهنایش مانند پهنای آسمان و زمین است و برای کسانی آماده شده است که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند. اصول و فروع دین در ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش داخل هستند. ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُآنچه که برای شما بیان کردیم و در آن راه‌هایی برایتان بیان کردیم که انسان را به بهشت می‌رساند، و نیز راه‌هایی که وی را به جهنّم می‌رساند، نیز برایتان بیان کردیم که فضل خدا عبارت از آن است که پاداش بزرگ الهی به دست آید یکی از بزرگ‌ترین منّت و فضل خداوند بر بندگانش می‌باشد.

﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِو خداوند دارای فضل بزرگ است و هیچ‌کس نمی‌تواند او را آنگونه که سزاوار است بستاید، بلکه او همانطور است که خود را ستوده، و بالاتر از ستایشی است که بندگانش او را می‌ستایند.

آیه‌ی ۲۴-۲۲:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢[الحدید: ۲۲]. «هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‌هایتان نرسد مگر پیش از آنکه آن‌را پدید آوردیم در کتابی نوشته شده است. بی‌گمان این امر بر خداوند آسان است».

﴿لِّکَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣[الحدید: ۲۳]. «این بدان خاطر است تا برای آنچه از دستتان رفته است اندوه نخورید و به آنچه که (خداوند) به شما می‌دهد شاد نشوید و خداوند هیچ شخص متکبّر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد».

﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٤[الحدید: ۲۴]. «همان کسانی‌که بخل می‌روزند و مردم را به بخل ورزیدن فرمان می‌دهند و هرکس که روی‌گردان شود (بداند که) خداوند بی‌نیاز و ستوده است».

خداوند از فراگیر بودن قضا و تقدیر خویش خبر می‌دهد و می‌فرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡهیچ رخداد و بلایی در زمین به وقوع نمی‌پیوندد و به شما دست نمی‌دهد مگر پیش از آن که آن را پدید آوریم در کتابی نوشته شده است. و این همه مصیبت‌هایی را شامل می‌شود که به انسان‌ها دست می‌دهد از قبیل خیر و شر. و همه آن‌ها اعم از کوچک و بزرگ در لوح محفوظ ثبت گردیده است. و این امر بزرگی است که در عقل‌ها نمی‌گنجد بلکه خردمندان را حیران می‌گرداند امّا این کار برای خداوند آسان است.

خداوند بندگان را از این آگاه کرد تا این قاعده نزد آنها جای بگیرد و خیر و شرّی را که برایشان پیش می‌آید در چارچوب این قاعده بسنجند و و ارزیابی کنند. پس برای آنچه از دست داده‌اند اندوهگین و ناراحت نشوند، چیزی که به آن علاقمند بوده و به آن چشم دوخته بودند، چون می‌دانند که این در لوح محفوظ نوشته شده است و باید انجام پذیرد. پس راهی برای دور کردن آن نیست. و به آنچه خداوند به آن‌ها داده از روی خودستایی و تکّبر شاد نشوند چون می‌دانند که آن‌ها با قدرت و فعّالیت خود آن‌را به دست نیاورده‌اند بلکه در پرتو فضل و منّت خدا آن‌را کسب کرده‌اند. بلکه باید به شکرگزاری کسی مشغول شدند که نعمت‌ها را ارزانی نموده و رنج‌ها را دور کرده است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍخدا هیچ خودپسند خودستایی را که به نعمت‌های الهی فخر می‌کند و آن را به خود نسبت می‌دهد و نعمت‌ها او را سرکش و غافل می‌گردانند دوست ندارد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِیَ فِتۡنَةٞ[الزمر: ۴۹]. «و هرگاه طعم رحمتی به او بچشانیم می‌گوید: این را از روی دانشی که داشته‌ام به من داده شده است، (خیر چنین نیست) بلکه این آزمایشی است».

﴿ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِکسانی‌که دو کار زشت را با هم انجام می‌دهند که انجام دادن یکی از این دو کار برای بدنامی و بدی انسان کافی است، یکی بخل ورزیدن و ندادن حقوقی است که بر آدمی واجب است. و دیگر اینکه آدمی به بخل ورزیدن خود بسنده نکند بلکه مردم را هم به آن امر نماید و با گفتار و کردار خویش مردم را هم به آن امر نماید و با گفتار و کردار خویش مردم را به این رفتار و خوی زشت تشویق کند و این به خاطر آن است که او از اطاعت پروردگارش روی برتافته است امّا بداند که ﴿وَمَن یَتَوَلَّهرکس از اطاعت خدا روی بگرداند به کسی جز خودش زیانی نمی‌رساند و کوچک‌ترین زیانی به خداوند نخواهند رساند.

﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُچرا که خداوند بی‌نیاز و ستوده است و بی‌نیازی‌اش از لوازم ذات اوست و پادشاهی و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست. اوست که بندگانش را بی‌نیاز گردانده است. او ستوده است و دارای هر اسمی نیکو و هر صفتی کامل و هر کاری زیبا می‌باشد و بر این چیزها سزاوار ستایش است و باید مورد ستایش و بزرگداشت و تمجید قرار بگیرد.

آیه‌ی ۲۷-۲۵:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥[الحدید: ۲۵]. «ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو، را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیرویی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم ، تا خدا بداند چه کسی به نادیده، او و پیامبرانش را یاری می‌کند زیرا خدا توانا و پیروزمند است».

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِیمَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٦[الحدید: ۲۶]. «و به‌راستی نوح و ابراهیم را فرستادیم و در(میان) فرزندانشان نبوّت و کتاب قرار دادیم که برخی از آنان راه یافته و بسیاری از ایشان بدکارند».

﴿ثُمَّ قَفَّیۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیۡنَا بِعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِیلَۖ وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٧[الحدید: ۲۷]. «سپس به دنبال آنان پیغمبران خود را فرستادیم و عیسی پسر مریم را در پی آنان آوردیم و به او انجیل دادیم و در دل‌های کسانی‌که از او پیروی کردند مهربانی و بخشایش قرار دادیم. و رهبانیّتی که خود آن‌را پدید آوردند ما آن‌را بر آنان واجب نکرده بودیم بلکه آنان برای به دست آوردن خشنودی خداوند (آن‌را پدید آورده بودند) آن‌گاه چنانکه باید (حقّش را) رعایت نکردند. پس به مؤمنان پاداش آنان‌را دادیم و بسیاری از آنان بدکار بودند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِبه راستی که ما پیغمبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و آن دلایل و نشانه‌هایی است که بر راست و حقّ بودن آنچه پیامبران آورده‌اند دلالت می‌کنند. ﴿وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَو همراه آنان کتاب را فرستادیم. کتاب اسم جنس است و شامل همه کتاب‌هایی می‌شود که خداوند برای ارشاد و هدایت مردم و کسب منافع دینی و دنیوی‌شان نازل کرده است.

﴿وَٱلۡمِیزَانَو میزان را فرو فرستادیم. میزان به معنی عدالت در گفتارها و کردارهاست. دینی که پیامبران با خود آورده‌اند سراسر عدالت است و اوامر و نواهی آن در معاملات با مردم و در امور جزایی و قصاص و حدود و قانون ارث و غیره دادگرانه است. ﴿لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِتا مردم به داد رفتار کنند. یعنی تا مردم به خاطر اجرای آئین الهی و تحصیل منافع بی‌شمار خود عدالت را اجرا کنند.

این دلیلی است بر این که پیامبران در اصل و اساس شریعت که اجرای عدالت است متّفق هستند گرچه اجرای عدالت با توّجه به زمان‌ها هستند گرچه اجرای عدالت با توّجه به زمان‌ها و احوال گوناگون، صورت‌های مختلفی دارد. ﴿وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞو آهن را پدیدار نموده‌ایم که در آن نیروی فراوانی است و آلات جنگی همانند سلاح و زره و غیره از آن ساخته می‌شود. ﴿وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِو سودهایی برای مردم دارد. مانند انواع صنعت‌ها و حرفه‌ها و ظروف و آلات کشاورزی که همه از آهن هستند تا جایی که کم‌ترین چیزی وجود دارد، که به آهن نیاز نداشته باشد.

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِو تا خداوند بازار امتحان و آزمایش را با کتاب‌هایی که نازل فرموده و یا آهن که آن‌را آفریده است که نازل فرموده و با آهن که آن را آفریده است برپا دارد و کسی را که او و پیامبرش را در نهان ـ یعنی قبل از مشاهده‌ی حقایق ـ یاری می‌نماید مشخّص گرداند. زیرا ایمان در حالت غیب قبل از این که انسان آن را با چشم خود مشاهده کند فایده می‌دهد. امّا ایمانی که بعد از مشاهده حقایق و دنیای غیب باشد فایده‌ای نخواهد داشت چون در آن وقت ایمان آوردن یک امر ضروری و اضطراری خواهد بود و به ناچار همه باور خواهند کرد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞبی‌گمان خداوند تواناست و هیچ چیزی او را ناتوان نمی‌کند و هیچ فرارکننده‌ای از دست او در نمی‌رود. و از جمله توانمندی او این است که آهن را پدید آورده است که ابزارهای قوی از آن ساخته می‌شوند. و از نشانه‌های قدرت و توانمندی خداوند این است که بر انتقام گرفتن از دشمنان خود تواناست ولی او و دوستان خود را به وسیله دشمنانش می‌آزماید تا کسی را که در نهان او را یاری می‌کند مشّخص گرداند.

خداوند در اینجا کتاب و آهن را در کنار هم ذکر کرده است چون با این دو دین خود را یاری می‌نماید و کلمه خویش را برتر قرار می‌دهد، کتاب که به اذن خداوند پیروزی را ببار می‌آورد و هر دو را خداوند برای اجرای عدالت پدید آورده است که از این امر به حکمت و کمال الهی و کمال شریعت و آئین او که توسّط پیامبرانش آن را بیان داشته است پی برده می‌شود.

وقتی نبوّت پیامبران را به‌طور عموم بیان کرد از پیامبران برگزیده نوح و ابراهیم نام برد که در دودمان آن‌ها نبوت و کتاب را قرار داده‌است. پس فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِیمَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَو به‌راستی نوح و ابراهیم را فرستادیم و درمیان فرزندانشان نبوّت و کتاب قرار دادیم. یعنی پیامبران پیشین و پسین همه از فرزندان به وسیله دعوت پیامبران راهیاب گشته و فرمان بردار آن‌ها شدند و از رهنمودشان اطاعت کردند. ﴿وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَو بسیاری از ایشان با اطاعت خداوند و پیامبرانش منحرف و خارج شدند.

همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِینَ١٠٣[یوسف: ۱۰۳]. «و بیش‌تر مردم ایمان نخواهند آورد گرچه تو بر ایمان آوردن آن‌ها حریصی باشی». ﴿ثُمَّ قَفَّیۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیۡنَا بِعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَو به دنبال آنان پیامبران خود را فرستادیم و عیسی پسر مریم را در پی آنان آوردیم. خداوند عیسی÷را به طور ویژه بیان کرد چون بحث در مورد نصاری است، کسانی که ادّعای پیروی از عیسی را دارند. ﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِیلَو انجیل را که یکی از کتاب‌های برتر الهی است بدو عطا کردیم. ﴿وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗو در دل‌های کسانی که از او پیروی کردند مهربانی و بخشایش قرار دادیم. همانطور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّیسِینَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ٨٢[المائدة: ۸۲]. «بدون شک خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مومنان یهودیان و مشرکان هستند. و نزدیک‌ترین مردم به مومنان از نظر مهربانی کسانی هستند که گفتند: ما نصاری هستیم، چون آن‌ها دارای دانشمندان و دیرنشین‌هایی هستند و تکّبر نمی‌ورزند». بنابراین نصاری دل‌های نرم‌تر و مهربان تری از دیگران داشتند، امّا این زمانی بود که بر شریعت عیسی÷بودند.

﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَاو رهبانیت و عبادتی که خود آن‌را به وجود آوردند و آن را بر خود واجب کردند و خود را بدان ملزم نمودند، خداوند آن را بر آن‌ها فرض نکرده بود. بلکه آن‌ها خودشان خویشتن را به آن ملزم کرده بودند و هدفشان از این کار به دست آوردن رضایت خداوند بود. با وجود این ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَارا انجام ندادند و حقّ آن‌را به جای نیاوردند. پس آن‌ها از دو جهت کوتاهی کردند: یکی این که از پیش خود چنین عبادتی را به وجود آوردند و دوم این که آنچه را که بر خود لازم و واجب کرده بودند انجام ندادند. پس غالبا حالت آن‌ها چنین است. و برخی از آن‌ها مطیع فرمان خدا می‌باشند.

بنابراین فرمود: ﴿فَ‍َٔاتَیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡپس کسانی که محمّدصایمان آوردند و به عیسی هم ایمان داشتند خداوند به هریک برحسب ایمانشان پاداش میدهد. ﴿وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَو بسیاری از ایشان بدکارند، یعنی محمّدصرا تکذیب می‌کنند و از اطاعت و صراط مستقیم خارج هستند.

آیه‌ی ۲۹-۲۸:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ یُؤۡتِکُمۡ[الحدید: ۲۸]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید و به پیغمبر او ایمان بیاورید تا خداوند دو پاداش خود را به شما بدهد و برایتان نوری قرار دهد که در پرتو آن حرکت کنید. و تا شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای مهربان است».

﴿لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَلَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢٩[الحدید: ۲۹]. «تا اهل کتاب بدانند که چیزی از فضل خدا را در اختیار ندارند و اینکه فضل و عطا در دست خدا است و آن‌را به هرکس که بخواهد می‌دهد و خداوند دارای فضل بزرگ است».

احتمال دارد که در اینجا اهل کتاب مورد خطاب باشند، کسانی‌که به موسی و عیسی علیهما السلام ایمان آورده‌اند. خداوند در اینجا به آن‌ها امر می‌کند تا به مقتضای ایمانشان عمل نمایند و از خدا بترسند و از گناهان بپرهیزند و به پیامبر خدا محمدصایمان بیاورند. خداوند می‌فرماید اگر آن‌ها این کار را بکنند به آن‌ها از رحمت خویش ﴿کِفۡلَیۡنِدو پاداش می‌دهد، یکی پاداش ایمان به محمّد و یکی پاداش ایمان به پیغمبر خودشان. و احتمال دارد که فرمان عامّی باشد که اهل کتاب و دیگران همه در آن داخل هستند و ظاهرا همین‌طور است. و خداوند آنان‌را دستور می‌دهد تا ایمان بیاورند و تقوی را رعایت کنند. تقوا چیزی است که همه دین، ظاهرو باطن آن و اصول و فروعش در آن داخل هستند. و اگر آن‌ها از این فرمان بزرگ اطاعت کنند، خداوند ﴿کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِدو بهره و دو پاداش از رحمت خویش را به آن‌ها می‌بخشد که اندازه و حالت این پاداش را کسی جز خداوند نمی‌داند. یکی پاداش ایمان و دیگری پاداش در برابر تقوا و پرهیزگاری، و یا پاداشی به خاطر پیروی از اوامر، و دیگری به خاطر پرهیز و دوری گزیدن از آنچه خداوند از آن نهی کرده است و یا این که منظور از دو پاداش این است که خداوند پاداش آن‌ها را هر بار می‌دهد. ﴿وَیَجۡعَل لَّکُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَو برایتان نوری قرار می‌دهد که در پرتو آن حرکت می‌کنید. یعنی به شما علم و هدایت می‌دهد و نوری به شما عطا می‌کند که در تاریکی‌های جهالت به وسیله آن حرکت می‌کنید و گناهانتان را می‌آمرزد.

﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِو خداوند دارای فضل و بخشش فراوان است. پس چنین پاداش فراوانی در برابر کسی که فضل فراوان دارد زیاد نیست، خداوندی که فضل و لطف او آسمان‌ها و زمین را فراگرفته است. پس هیچ مخلوقی به اندازه یک چشم به هم زدن و یا کمتر از آن نمی‌تواند از فضل الهی بی‌بهره باشد.

﴿لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَلَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِما برایتان بیان کردیم که هرکس ایمان بیاورد و از خدا بترسد و به پیامبرش ایمان آورد از فضل و احسان خدا برخوردار خواهد شد تا اهل کتاب بدانند که هیچ چیزی از فضل خدا را در اختیار ندارند. یعنی طبق عقل‌ها و خواست‌های فاسد خودشان نمی‌توانند جلوی فضل و لطف الهی را بگیرند. آن‌ها می‌گویند: ﴿لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ[البقرة: ۱۱۱]. «هرگز وارد بهشت نخواهد شد مگر کسی‌که یهودی یا نصرانی باشد». و گمان‌ها و خیالات فاسدی درباره فضل الهی در سر می‌پرورانند.

پس خداوند متعال خبر داد کسانی که به محمّدصایمان آورده و تقوای الهی را پیشه کرده‌اند دو پاداش از رحمت الهی دارند و به آن‌ها نوری داده خواهد شد و آمرزش الهی نصیب آن‌ها می‌گردد. و تا اهل کتاب بدانند که ﴿وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُفضل در دست خداوند است و آن‌را به هرکس که بخواهد می‌دهد، هرکس که حکمت الهی اقتضا نماید تا به او از فضل خویش عطا کند. ﴿وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِو خداوند دارای آنچنان فضل بزرگی است که اندازه و مقدار آن‌را نمی‌توان تعیین کرد.

پایان تفسیر سوره‌ی حدید

تفسیر سوره‌ی حدید آیه‌ی 15-1

 

 

سورهی حدید آیهی 15-1

 

سوره حدید  مدنی  و  29  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (١)لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢)هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (٣)هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (٤)لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (٥)یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٦)آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ (٧)وَمَا لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (٨)هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٩)وَمَا لَکُمْ أَلا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (١٠)مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (١١)یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (١٢)یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ (١٣)یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (١٤)فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (١٥)

 

این  سوره  به  طورکلیگروه  مسلمانان  را  دعوت  میکند  حقیقت  ایمان  خود را در  خـویشتن  پیاده کنند.  این  حقیقتی  که  با  آن  دلها  و  درونهای  مسلمانان  دربست  متعلق  به  دعوت  خدا  میگردد.  مسلمانان  نباید  در  راه  دعوت  به  سوی  خدا  از  چیزی  دریغ  بدارند،  و  نباید  در  راه  دعوت  به  سوی  خدا  تنگ چشمیکنند  وکوتاهی  ورزند  ...   باید  جان  و  مال  را  صرف  آنکنند.  دلهایشان  برای  آن  بتپد.  آنچه  در  درون  دارند،  و  آنچه  در  بیرون  دارند  باید  فدای  دعوت  به  سوی  خداگردد  ...   این  است  حقیقتیکه  مسلمانان  هرچند  روی  زمین  زندگی  میکنند،  در  پرتو  آن  ربانی  میشوند  و  آسمانی  میگردند.  معیارها  و  مقیاسهایشان  معیارها  و  مقیاسهای  خدا  میشود،  ارزشهائیکه  بدانها  مینازند  و  به  سوی  آنها  سبقت  میگیرند،  ارزشهائی  خواهد  بودکه  برابر  معیارها  و  مقیاسهای  خدا  ارج  و  بها  داشته  باشد.  این  همان  حقیقتی  استکه  دلها  را  با  حقیقت  خدا  آشنا  میگرداند،  و  دلها  از  یاد  خدا کرنش  می‏برند  و  میلرزند  و  از  هر  سد  و  مانعی  و  از  هر  جاذبه  وکششی  میگریزندکه  آنها  را  از  گریختن  به  سوی  خدا  بازدارد.

براساس  این  حقیقت  بزرگ،  این  سوره گروه  مسلمانان  را  به  بذل  و  بخشش  جان  و  مال  در  راه  خدا  دعوت    میکند:

( آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ .وَمَا لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ .هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ .وَمَا لَکُمْ أَلا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِ).

به  خدا  و  پـیغمبرش  ایمان  بیاورید،  و  از  چیزهائی  ببخشید  که  شما  را  در  آنها  نماینده  (خود  در  تصرف،  و  جانشین  دیگران  در  به  دست  گرفتن  اموال)  کرده  است.  زیرا  کسانی  که  از  شما  ایمان  بیاورند  و  (در  راه  خدا)  بذل  و  بخشش  کنند،  پاداش  بزرگی  دارند.  چرا  نباید  به خدا ایمان  بیاورید؟  در  حالی  که  پیغمبر،  شما  را  (با دلائل قوی و معجزات روشن)  برای  ایمان  به  پروردگارتان دعوت  میکند؟  و  (خداوند  هم)  از  شما  پیمان  (فـطری  و  کونی)  گرفته  است  (و  نشانههای  ایمان  آوردن  به  خود  را  در  درونتان  سرشته  است  و  در  بیرونتان  به  معرض  تماشا  گذاشته  شده  است)  اگر  خواهـان  ایمان  آوردن  هستید؟  خدا  است  که  آیههای  واضح  و  روشن  را  بر  بنده  خود  نازل  می‏گرداند  تا  شما  را  از  تاریکیها(ی  جهالت  و  ضلالت  براهاند،  و)  به  نور  (ایمان  و  هدایت)  برساند.  چرا  که  خدا  نسبت  به  شما  بسیار  بامحبت  و  دارای  مهر  فراوان  است.  چرا  در  راه  خدا  نباید  ببخشید  و  خرج  کنید،  و  حال  این  که  (اموال  شما  امانتی  بیش  نیست  و  تا  آخر  در  دست  ،شـما  نمیماند،  و  همه  چیزهای)  برجای  مانده  آسمـانها  و  زمین  به  خدا  میرسد؟  کسانی  از  شما  که  پیش  از  فتح)  (مکه،  به  سپاه  اسلام  کمک  کردهاند  و  از  اموال  خود)  بخشیدهاند  و  (در  راه  خدا)  جنگیدهاند،  (بـا  دیگران)  برابر  و  یکسان  نیستند.  آنـان  درجه  و  مقامشان  فراتر  و  برتر  از  درجه  و  مقام  کسانی  است  که  بعد  از  فتح  (مکه،  در  راه  اسلام)  بذل  و  بخشش  نمودهاند  و  جنگیدهاند.  امّا  به  هر  حال،  خداوند  به  همه،  وعده   پاداش  نیکو  میدهد،  و  او  آگاه  از  هرآن  چیزی  است  که  میکنید.  (حدید/7-10) 

این  سوره  براساس  این  حقیقت  بزرگ،گروه  مسلمانان  را  به  خشوع  و  خضـوع  در  برابر  یاد  خدا  و  در  برابر  حقی  فرامیخواندکه  خدا  آن  را  نازلکرده  است  تـا  بذل  و  بخشش  ثمره این  خشوع  و  خضـوع  خاسته  از  حقیقت  ایمانی  پیشین  گردد:

( أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ).

آیا  وقت  آن  برای  مومنان  فرانرسیده  است  که  دلهایشان  به  هنگام  یاد  خدا،  و  در  برابر  حق  و  حقیقتی  که  خدا  فرو فرستاده  است،  بلرزد  و  کرنش  برد؟  شما  همچون  کسانی  نشوید  که  برای  آنان  قبلاً  کتاب  فرستاده  شده  است  و  سپس  زمان  طولانی  بر  آنان  سپری  گشته  است،  و  دلهایشان  سخت  شده  است،  و  بیشترشان  فـاسق و خارج (از حدود دین خدا)  گشتهاند.  (حدید/16)

 همچنین  این  سوره  ارزشهای  دنیا  را  درکفهای  از  ترازوی  حق،  و  ارزشهای  آخرت  را  در  کفه  دیگر  ترازوی  حق  میگذارد،  وگروه  مسلمانان  را  دعوت  میکند کفه  برتر  را  برگزینند،  و  به  سوی  ارزش  ماندگار  و  سرمدی  سبقت  بگیرند:

( اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَالأوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ .سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

بدانید  که  زندگی  دنیا  تنها  بازی،  سرگرمی،  آرایش  و  پیرایش،  نازش  در  میان  همدیگر،  و  مسابقه  در  افزایش  اموال  و  اولاد  است  و  بس.  دنیا  همچون  باران  است  که  گیاهان  آن،  کشاورزان  را  به  شگفت  میآورد،  پس  گیاهان  رشد  و  نمو  میکنند،  و  بعد  زرد  و  پـژمرده  میشوند،  و  آن  گاه  خرد  و  پرپر  میگردند.  در  آخرت  عذاب  شدیدی  (برای  دنیاپرستان)  و  آمرزش  و  خشنودی  خدا  (برای  خداپرستان)  است.  اصلاً  زندگی  دنیا  چیزی جز کالای  فریب  نیست.  بر  یکدیگر  پیشی  بگیرید  برای  رسیدن  به  آمرزش  پروردگارتان و  بهشتی که  پهنای  آن  همسان  پهنای  آسمان  و  زمین  است.  بـرای  کسانی  آماده  شده  است  که  به  خدا  و  پیغمبرانش  ایمان  داشته  باشند.  این،  عطاء  خدا  است،  و  آن  را  به  هر  کس  که  بخواهد  میدهد،  و  خدا  دارای  عطاء  بزرگ  و  فراوان  است.   (حدید/20و21)

 درکنار  همگانی  بودن  دعوت  همیشگی  به  سوی  آن  حقیقت،  از روند  سوره  پیدا  است که  حالتی  را  چارهجـوئی  میکندکه  درمیان گروه  مسلمانان  جامعه  مدینه  روی  داده  است،  درآن  مدت  اززمان که  از سال  چهارم  هجری  تا  زمان  بعد  از فتح  مکه  را  در بر میگیرد.  در کنار  پیشتازان  پیشگام  مهاجران  و  انصار،کسانیکه  زیباترین  نـمونهای بودهاند که  انسانها  آن  را  شناختهاند،  زیباترین  نمونهای  بودهاند  در  پیاده کردن  حقیقت  ایمان  در ذات  خودشان، و در  بذل و  بخشش  و فداکاری  با  جان  و  مال  خود،  با  خلوص  شگفتی،  و  از  خود گذشت  کاملی،  و  با  رهائی  از کمندها  و  بندهای  زمین،  و  نجات  از  مناطق  و  نواحی  غریزه،  و  از  سدها  و  مانعهای  بازدارنده  راه  به  سوی  خدا،  درکنار  این گروه  ممتاز  و  منحصر، گروه  دیگری  در  آنجا  در  میان  جماعت  مسلمانان  بودهاندکه  در  این  سطح  ایمانی  خالص  و  والا  قرار نداشتهاند،  به  ویژه  بعد  از  فتح  مکه،  بدان  هنگام که  اسلام  پخش  و  نمایان گردیده  است  و  مردمان  دسته  دسته  و گروهگروه  اسلام  را  پذیرفتهاند  و  بدان گردن  نهادهاند.  در  میان  همچون  مردمانی  کسانی  بودهاند  که  هنوز  حقیقت  بزرگ  ایمان  را  درک  و  فهم  نکردهاند،  و  با  این  حقیقت  نزیستهاند  و  برای  این  حقیقت  نزیستهاند،  بدانگونهکه  آن گروه  پیشتاز  پیشگام  خالص  و  مخلص  خدا  زیستهاند.  تکالیف  و  وظائف  مالی  و  جانی  بر  آنان  سنگینی  میکرده  است،  و  معیارها  و  مقیاسها  و  ارزشهای  دنیا  و  زینت  و  زر  و  زیـور  آن  ایشان  را گول  زده  است  و  مـغرور کرده  است،  و  نتوانستهاند  خود  را  از  دعوت  دنیا  و گول  زدن  آن  بـرهانند  و  به  دور گردانند.

این  سوره  مخصوصاً این  افراد  را فریاد  میدارد  با  آن  فریادهای  الهامبخش  و  پیامآوری که  نمونههائی  از  آنها  را  قبلاً ذکر کردیم،  تا  ارواح  خود  را  از  آنکـمندها  و  بندها  و  جاذبهها  وکششها  برهانند  و  به  دورگردانند،  و  ارواحشان  را  به  سوی  حقیقت  ایمانی  بزرگ  اوج  دهند  و  به  سطح  آن  برسانند،  حقیقت  ایمانی  بزرگیکه  همه  ارزشهای  زمین  در  برابر  آنکوچک  و  ناچیزند،  و  همه  سدها  و  مانعها  در  حرارت  و گرمی  آن  ذوب  میگردند  و  از  میان  به  در  میروند!

آنجا  طائفه  دیگری  بودند  - جدای  از  اینان  و  آنان  - آنان  طائفه  منافقان  بودند،  منافقـانیکه  با  مسلمانان  آمیخته  بودند  و  از  ایشان  تشخیص  داده  نمیشدند.  این گروه  مـخصوصاً  وقتی  پدیدار گردیدندکه  اسلام  قوی  و  چیره  گردید.  منافقان  مجبور  شدند  خود  را  پنهان  و نهان  دارند  و گوشهگیریکنند.  ولی  دلهایشان  آلوده  بود.  دلهایشان  خالص  و  مخلص  نبود،  و  در  انتظار فرصتها  نشسته  بودند،  و  با  سیلاب  فتنهها  میرفتند.  اینان کسانیند که  این  سوره  سرنوشت  ایشان  را  در روزی  به  تصـویر  میکشدکه  از  مسلمانان  جدا  میشوند  و  از  مومنان  فاصله  میگیرند:

 ) یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ .یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ .یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ .فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (‌.

روزی  مردان  مومن  و  زنان  مومن  را  خواهی  دید  که  (به  سوی  بهـشت  حرکت  میکنند  و)  نور  (ایمان  و  اعمال  خوب) ایشان،  پیشاپیش  آنان  و  در  سمت  راستشان  در  تلالو  و  درخشش  است  (و  فرشتگان  بدیشان  مبارک  باد  میگویند  (و  میفرمایند:)  مژده  باد! که  امروز  به  بهشتی  در میآئید  که  در  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن  رودبارها  جاری  اسـت و  جاودانه  در  آنجا  بسر  میبرید  و  میمانید.  پیروزی  بزرگ  و  رستگاری  سترگ،  این  است  (خوش  باشید).  روزی  مردان  منافق  و  زنان  منافق  به  مومنان  میگویند:  (با  شتاب  به  سوی  بهشت  حرکت  نکنید  و)  منتظر مان بمانید  تا  از  نور  شما  فروغ  و  پـرتوی  (به  ما  بتابد  و  از  آن)  استفاده  کنیم! بدیشان  گفته  میشود:  به  عقب  برگردید  (و  مجدداً  به  دنیا  بروید)  و  نوری  به  دست  بیاورید! در  این  حال  ناگهان  دیواری  میان  آنان  زده  میشود  کـه  دری  دارد.  داخل  آن  (که  به  طـرف  مومنان  است)  رو  به  رحمت  است  (که  بهشت  و  نعمت  سرمدی  است)  و  خـارج  آن  (که  به  طرف  منافقان  است)  رو  به  عذاب  است  (که  دوزخ  و  نقمت  ابدی  است).  منافقان،  مومنان  را  فریاد  میدارند،  مگر  ما  (در  دنیا)  با  شما  نبودیم؟  میگویند:  بلی! ولیکن  (با  نفاق)  خویشتن  را  گرفتار  بلا  کردید،  و  چشم  به  راه  (مرگ  پیغمبر،  و  نابودی  مسلمانان،  و  برچیده  شدن  اسلام)  ماندید  و  (در  باره  حقانیت  دعوت  پیغمبر  و  قرآن  و  وجود  معاد  و  رستاخیز)  شک  و  تردید  ورزیدید،  و  آرزوها  و  پندارها  شما  را گول  زد  تا  این  که  فرمان  خدا  (دائر  بر  مرگتان‌)  در رسید،  و  اهریمن  (بدکاره  و  نفس  امّاره)  فریبکار،  شما  را  درباره،  خدا  فریب  داد.  پس  امروز،  هم  از  شما،  و  هم  از  کافران،  عوضی  و  غرامتی  پـذیرفته  نمیشود.  جایگاه  شـماها  آتش  دوزخ  است.  دوزخ  سرپرستتان  است  (و  پناهگاهی  جز  آن  ندارید)  و  چه  بد  سرنوشتی  و  چه  بد  جایگاهی  است!.      (حدید/12-15)

 گذشته  از  این  منافقان،  در  جزیرةالعرب  اهلکتاب  یهودی  و  مسیحی  باقی  مانده  بودند.  این  سوره  به  قسمتهائی  از  احوال  و  موضعگیریهایگذشته  ایشان  و  حاضر  آن  زمان  آنان  اشاره  میکند.  مثل  اشارهای  که  پیش  از  این  به  سنگیندلی  ایشان  شد،  در  آن  هنگام  که  مسلمانان  برحذر  میگردند  از  اینکه  مثل  اهلکتاب  سنگین  دل  باشند.

(  وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ )  .

و  آنان  همچون  کسانی  نشوند  که  برایشان  قبلاً  کتاب  فرستاده  شده  است  و  سپس  زمان  طولانی  بر  آنان  سپری  گشته  است،  و  دلهایشان  سخت  شده  است.    (حدید/16) 

این  اغلب  اشاره  به  یهودیان  است  ...   همچنانکه  به  مسیحیان  هم  در  نزدیکی  پایان  این  سوره  در  این  فرموده  خداوند  بزرگوار  اشاره  میشود:

(ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الإنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ )‌.

سپس  به  دنبال  نوح  و  ابراهیـم  (و  انبیاء  پیشین  و هم عصر  با  ایشان)  پیغمبرانی  را  روانه  کردیم  و  به  دنبال  همه  آنان،  عیسی  پسر  مریم  را  فرستادیم  و  بدو  انجیل  عطاء  نـمودیم،  و  در  دل  پیروان  عیسی  مهر  و  عطوفت  (مسلمانان)  را  قرار  دادیم.  پیروان  او  رهبانیت  سختی  را  پدید  آوردند  که  ما  آن  را  بر  آنان  واجب  نکرده  بودیم،  ولیکن  خودشان  آن  را  برای  به  دست  آوردن  خشنودی  خدا  پدید  آورده  بودند  (و  بر  خویشتن  نذر  و  واجب نموده  بودند).  اما  آنان  چنان  که  باید  آن  را  مراعات  نکردند.  ما  به  کسانی  که  از  ایشان  (به  محمد)  ایـمان  آوردند  پاداش  درخورشان  را  دادیم،  ولی  بیشترشان  (از  راه  راست  منحرف  و)  خارج  شدند  (و  سزای  اعمال  بد  خود  را  دیدند).   (حدید/27)‌ 

از  آنجا که  مدار  این  سوره  بر  تحقق  بخشیدن  حقیقت  ایمان  در  دل،  استوار  است،  و  بیشتر  میخواهد  فروتنی  و  پرهیزکاری  و  یکرنگی  و  از  خودگذشتگی  و  بذل  و  بخشش  و  فداکاری  راکه  از  این  حقیقت  برمیجوشند،  در  دل  جایگزین  و  مستقر گرداند،  این  سوره  به  راه  خـود  در  استقرار  بخشیدن  این  حقیقت  در  دل  و  درون کسانی  ادامه  میدهد که  این  حقیقت  با  آنان  رویاروی  شده  است،  - و  اینگونه کسان  در  همه  جوامع  اسلامی  یافته  میشوند  - با  روش  موثری  این  حقیقت  به  دلها  و  درونها  انداخته  میشود،  روشی که  بسیار  همگون  با  روش  سورههای  مکی  است.  لبریز  از  انگیزههائی  استکه  دارای  آهنگ  دلربا  و  دلچسب  است  و  عـقل  و  خرد  را  میرباید  و  احساس  را  برمیانگیزد  و  برانگیخته  میدارد!

سرآغاز  این  سوره،  به  ویـژه  مجـوعه  آهنگهانیکه  دارای  تاثیر  بسیار  است،  با  مجموعهای  از  صفات یزدان  سبحان  با  دل  انسان  روبرو  میگردد.  در  این  مجـموعه  خداشناسی  همراه  با  پیام  دادن  به  خلوص  داشتن  با  خدا  است،  پیام  دادنیکه  دلربا  و  دلچسب  است،  و  از  پی  بردن  به  الوهیت  یگانه،  و  سیطره  مطلق  این  الوهیت  یگانه  بر  هستی،  و  برگشت  هر  چیزی  در  پایان گشت  و  گذار  به  سوی  او،  و علم  و  اطلاع  او  از  رازهای  دلها  و  نهانیهای  سینهها،  و  روکردن  هر  چیزی  بدو  با  پرستش  و  تسبیح  و  تقدیس،  برمی‏خیزد  و  نشات  میگیرد:

( سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ .هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ .هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ .لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ .یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ).

هر آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است،  خدای  را  تسبیح  و  تقدیس  میکنند  (و  با  کرنش  و  پرستش  رضای  او  را  میجویند)  و  خدا  چیره  کاردان  است.  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  خدا  است،  و  او  زنده  می‏گرداند  و  میمیراند،  و  بر  هر  چیزی  توانا  است.  او  پیشین  و  پسین  و  پیدا  و  ناپیدا  است،  و  او  آگاه  از  همه  چیز  است.  او  است  که  آسمانها  و  زمین  را  در شش دوره  آفرید  و  سپس  بر  تخت  (فرمانروائی  کائنات)  قرار  گرفت.  و  او  میداند  چه  چیز  به زمین نازل و از آن  خارج  میشود،  و  چه  چیز  از  آسمان  پائین  میآید  و  بدان  بالا  میرود.  و  او در هر کجا  که  باشید،  با  شما  است.  و  خدا  میبیند  هر  چیزی  را  که  میکنید.  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  همه  کارها  بدو  برگردانده  میشود.  او  شب  را  در  روز،  و  روز  را  در  شب  داخل  می‏گرداند  (و  گاهی  از  شب  میکاهد  و  بر  روز  میافزاید،  و  گاهی  از روز میکاهد و  بر  شب  میافزاید،  و  نور  و  ظلمت  را  به  دنبال  هم  آهسته  و  آرام  روان  میدارد)  و  او  از  انسانها  و  رازهای  سینهها  مطلع  و  باخبر  است.       (حدید/1-6) 

این  سرآغاز  خودش  و  با  آهنگهایش،  کافی  است  که  از  یک  سو  دلها  را  سخت  تکان  بدهد،  و  به  دلها  ترس  و  هراس  و  لرزش  و  چندش  بیندازد،  و  از  دیگر  سو  عشق  و  علاقه  زیادی  از  خلوص  نسبت  به  خدا  و  پناه  بردن  بدو،  و  نجات  از  سدها  و  مانعها  و  بارهای  سنگینیکه  مانع  پاسخ  به  ندای  رهائی  از  تنگ چشمی  در  بذل  جان  و  مال  میشوند،  به  دلها  بیندازد.  گذشته  از  چنین  سرآغازی،  خود  روند  سوره  در بر گیرنده  بسیاری  از  انگیزههائی  استکه  در  لابلای  چنان  ندانی  قرار  میگیرند  و  آن  را  شایسته  سـتایش  است‌. 

در  موارد  گوناگونی  تایید  و  تاکید  میکنند،  مثل  این  تصویر  درخشـان  و  روشـن  از  مردان  مومن  و  زنان  مومن‌:

یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ ( .

نور  (ایمان  و  اعمال  خوب)  ایشان،  پپشاپیش  آنان  و  در  سمت  راستشان  در  تلالو  و  درخشش  است.   (حدید/12)

 و  مثل  آن  تصویریکه  ناچیزی  زندگی  دنیا  و  معیارها  و  مقیاسهای  آن  را  درکنار  معیارها  و  مقیاسهای  آخرت  و  کارهای  بزرگی  که  در  آن  صورت  میپذیرد،  نشان  میدهد.

همچنین  پسوده  دیگری  به  میان  آمده  استکه  دلها  را  به  حقیقت  چیره  قضا  و  قدر  بر  سراسر  هستی  برمیگرداند:

 (مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ . لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ .الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)  .

هیچ  رخدادی  در  زمین  به  وقوع  نمیپیوندد،  یا  به  شما  دست  نمی‏دهد،  مگر  این  که  پیش  از  آفـرینش  زمین  و  خود  شما،  در  کتاب  بزرگ  و  مهمّی  (به  نام  لوح  محفوظ،  ثبت  و  ضبط)  بوده  است،  و  این  کار  برای  خدا  ساده  و  آسان  است.  این  بدان  خاطر  است  که  شما  نه  بر  از  دست  دادن  چیزی  غم  بخورید  که  از  دستتان  به  در  رفته  است،  و  نه  شادمان  بشوید  بر  آنچه  خدا  به  دستتان  رسانده  است.  هرکس  که  (از  این  فرمان)  رویگردان  شود  (به  خدا  زیانی  نمیرساند)  چـرا  که  خداوند  بینیاز  و شایسته ستایش است.   (حدید/٢٢-٢٤)

این  پسوده  چنـان  میکندکه  نفس  انسان  در  برابر  خیر  و  خوبی  یا  شر  و  بدی  از  جای  به  در  نرود  و  آرامش  خود  را  حفظ کند،  در  راهیکه  به  سوی  خدا  در  پیش گرفته  است.  در  برابر  ترس  و  هراسی  که  پیش  میآید  خود  را  نبازد،  و  در  وقت  شادی  و  رفاه  سرمست  و  مـغرور  نگردد.  بداند. که  در  مسیر  زندگی،  با  زیان  و  ضرر  و  غم  و  اندوه،  و  با  سود  و  نفع  و  خوشی  و  آسایش،  رویاروی  میشود.  نباید  هیچ  علت  و  سببی،  و  هـیچ  شرائط  و  ظروفی،  و  هیچ  حادثه  و  رخدادی  را  شریک  و  انباز  خدا  بکند.  چه  همه  اینها  برابر  قضا  و  قدر  معلوم  و  برای  مدت  زمان  مشخص  است.  همه  کارها  سرانجام  به  سوی  خدا  برمیگردد  و  بدو  حواله  میشود.

*

روند  این  سوره  در  پرداختن  به  موضوعات  خود،  در  دو  مرحله  انجام  میگیرد.  مرحله  اول  را  در  سرآغاز  این  سخن  ذکر کردیم،  و  بندها  و  بخشهای  زیادی  از  مرحله  دوم  در  لابلای  روند  این  سوره  آمده  است.  این  دو  مرحله  با  یکدیگر  پیوند  دارند  و  پیوسته  با  یکدیگر  به  پیش  میروند.  ما  به  همین  اندازه  بسنده  میکنیم،  تا  با  روند  این  سوره  به  پیش  برویم  و  به  شرح  و  بسط  بنشینیم‌.

*

( سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ .هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ .هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ .لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ .یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ).

هر آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است،  خدای  را  تسبیح  و  تقدیس  میکنند  (و  با  کرنش  و  پرستش  رضای  او  را  میجویند)  و  خدا  چیره  کاردان  است.  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  خدا  است،  و  او  زنده  می‏گرداند  و  میمیراند،  و  بر  هر  چیزی  توانا  است.  او  پیشین  و  پسین  و  پیدا  و  ناپیدا  است،  و  او  آگاه  از  همه  چیز  است.  او  است  که  آسمانها  و  زمین  را  در شش دوره  آفرید  و  سپس  بر  تخت  (فرمانروائی  کائنات)  قرار  گرفت.  و  او  میداند  چه  چیز  به زمین نازل و از آن  خارج  میشود،  و  چه  چیز  از  آسمان  پائین  میآید  و  بدان  بالا  میرود.  و  او در هر کجا  که  باشید،  با  شما  است.  و  خدا  میبیند  هر  چیزی  را  که  میکنید.  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  همه  کارها  بدو  برگردانده  میشود.  او  شب  را  در  روز،  و  روز  را  در  شب  داخل  می‏گرداند  (و  گاهی  از  شب  میکاهد  و  بر  روز  میافزاید،  و  گاهی  از روز میکاهد و  بر  شب  میافزاید،  و  نور  و  ظلمت  را  به  دنبال  هم  آهسته  و  آرام  روان  میدارد)  و  او  از  انسانها  و  رازهای  سینهها  مطلع  و  باخبر  است.       

این  سرآغاز  الهام بخش  برگزیده،  و  چیزهائیکه  در  مود  از ویژگیهای  الوهیت کارا  و  موثر  و  نوآفرین  و  زیبانگاری که  همه  چیز را  آفریده  است،  و  محیط  بر همه  چیز و مراقب  و  محافظ  همه  چیز و  مطلع  وآگاه  از همه  چیز  را  در  خود گردآوری کرده  است،  و  چیزهائی  راکه  ازابداعات  دست  قدرتمند  نشان  میدهد،  درآن  حالکه  در  نواحی  آسمانها  و  زمین  به  چرخش  وگردش  درآمده  است،  وآهسته  وآرام  به نهانیهایسینهها  و پنهانیهای  دلها  خزیده  است،  و  از  بالا  بالاها  بر  هستی  و آنچه  در  آن  است  مینگرد  و  هـمه  چیز را  و  همه کس  جهان  را  ورانداز  میکند،  این  سرآغاز  الهامبخش  برگزیده،گوشه  دلها  را  میگیرد  و  دلها  را  سخت  تکان  میدهد  و  دلها  را  فرو میگیرد،  در  همان  حال که  دلها  را  در  سراسر  هستی  به  چرخش  وگردش  می‏برد،  و  دلها  جز  خدا  را  نمی‏یابند،  جز خدا  را  نـمیبینند،  و  جز  خدا  را  احساس  نمیکنند،  و  هیچ  جائی  را  سراغ  ندارند  تا  ازدست  قدرت  خدا  بدانجا  بگریزند،  وهیچ  مخفیگاهیرا  نمییابند  تا  از علم  و  اطلاع  خدا  خود  را  نهان کنند  و در آنجا دور  از چشم  خدا  باشند،  وهیچ  محل  رجـوع  و برگشتی  نمی‏یابند  تا  بدان  رجـوع کنند  و  برگردند  جز  ذات  خدا،  و  هیچ  جهتی  را  پیدا  نمیکنند  تا  آن  را  در پیش  بگیرند  مگر جهتی که  رو  به  سوی  ذات  بزرگوار  پروردگار  دارد:

(سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

هرآنچه  در  آسمانها  و  زمین  است،  خدای  را  تسبیح  و  تقدیس  میکنند  (و  با  کرنش  و  پرستش  رضای  او  را  میجویند)  و  خدا  چیره  کاردان  است‌.

اینگونه،  نص  ارزشـمـند  قرآنی  در  سرآغاز  این  سوره  به  راه  میافتد. همه اقطار  و  نواحی  و  زوایای  هستی،  همآوا  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  میپردازند،  و  هر  چیزی  که  در  آسمانها  و  زمین  است  ورد  تسبیح  و  تقدیس  را  زمزمه  میکند.  هر دلیکه  باز  باشد،  و  با  پردههای  فنا  و  نابودی  پوشیده  نشده  باشد،  این  زمزمه  تسبیح  و  تقدیس  را میشنود  ...   هیچ  نیازی  بدین  نیستکه  فص  قرآنی  را  از  مدلول  و  مفهوم  ظاهری  به  دور داریم.  چه  این  را  خداوند  بزرگوار  میفرماید،  و این  ما  را  بس.  ما  چیزی  راستتر  ازآنچه  خدا  در  باره  سرشت  این  جهان  و  ویژگیهای  آن  میفرماید،  سراغ  نداریم  ...   خدا که  میفرماید:

(سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ).

هرآنـچه  درآسمانها  و زمین  است،  خدای  را  تسبیح  و  تقدیس  میکنند.

قطعاً همین  طور است و:

(سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ).

دیگر  نه  تاویلی  دارد  و  نه  تعدیلی! از  این  سخن  باید  بدانیم  هرآنچه  در  آسمانها  و  زمین  است،  دارای  روح  است.  در  پرتو  این  روح،  با  تسبیح  و  تقدیس  رو  به  خدا  میکند و رو به  خدا  میرود.  این نزدیکترین  نـظریه  استکه  احادیث  صحیح  آن  را  تـصدیق  و تایید  میفرماید.  همچنین  تجارب  برخی  از  دلها  در  لحظات  صفا  و  پاکی  و  درخشش  و  تابش  خود،  و  در  لحظات  تماس  با  حقیقت  نهفته  در چیزها،  حقیقتیکه  در  فراسوی  شکلها  و نمادهای  ظاهری  است،  همین  امر  را  تصدیق  و  تایید  میکنند.

در  قرآن  مجید  آمده  است‌:

(  یا  جبال  أوّ بی  معهُ  وآلطیر  )  ٠

ای  کوهها  و  ای  پرندگان  با  او  (در  تسبیح  و  تقدیس  خداهمآوا  و  همآواز  شوید).    (سباء/10) 

کوهها  و  همچنین  پرندهها  با  داوود  همآوا  و  همآواز  میشود! در  حدیث  آمده  است:  مسلم  در  صحیح  خود  از  جابر  پسر  سمره  روایتکرده  استکه  پیغمبر  خدا  (ص) فرموده  است‌:

 (انّ بمکّة حَجَراً کانَ یُسَلّمُ علیّ لیالی بُعِثتُ. انّی لاعرفُهُ الان)  .

«در  مکه  سنگی  است  وقتیکه  مبعوث گردیدم  شبها  بر  من  سلام  میکرد.  من  هم  اکنون  آن  را  میشناسـم«.

ترمذی  -  با  سندیکه  دارد  -  از  علی  پسر  ابوطالب  -کرم الله وجهه  -  روایت  کرده  است که گفته  است:  در  مکه  با  پیغمبر  خدا  بودم.  هیچ  درختی  و  هیچکوهی  نبودکه  با  او  رویاروی  گردد،  مگر  این  که  میگفت:  «سلام  بر  تو  ای  رسول  خدا».  بخاری - با سندی که  دارد  -  از  انس  پسر  مالک  روایت  کرده  است  که  گفته  است:  «پیغمبر  خدا  (ص)  بر  نهال  درخت  خرمائی  تکیه  میزد  و  خطبه  میخواند  و  سخنرانی  میکرد.  وقتیکه  برای  او  منبر  ساختند  و  بالای  آن  خطبه  خواند  و  سخنرانیکرد،  آن  نهال  خرما  به  ناله  در آمد  بسان  ناله  شتر  ماده.  پیغمبر  پائین  آمد  و  بر  آن  نهال  دست کشید،  و  نهال  آرام  گرفت .

آیات  قرآنی  زیاد  و  صریحی  در  بیان  این  حقیقت  جهانی  داریم‌:

(ألم تر أن الله یسبح له من فی السماوات والأرض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه).

 (ای  پیغمبر!)  مگر  نمیدانی  که  همه  کسانی  و  همه  چیزهائی  که  در  آسمانها  و  زمین  بسر  مـیبرند،  و  جملگی  پرندگان  در  حالی  که  (در  هوا)  بال  گستردهاند،  سرگرم  تسبیح  (خدا  و  فرمانبر  اوامر)  او  هستند؟! همگی  به  نماز  و  تسبیح  خود  آشنایند  (و  برابر  فرمان  تکوینی  یا  تشریعی،  و  یا  الهام  الهی،  به  وظیفه  خویش  در  زندگی  آگاهند،  و  به  زبان  قال  یا  حال  بیانگر  عظمت  و  جبروت  پروردگار  و  نمایانگر  قدرت  و  حکمت  آفریدگارند)‌.   (نور/  41)

(ألم تر أن الله یسجد له من فی السماوات ومن فی الأرض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس).

آیا  ندیدهای  و  ندانستهای  که  تمام  کسانی  که  در  آسمانها  بوده  و  همه  کسانی  که  در  زمین  هستند،  و  خورشید  و  ماه  و  ستارهها  و  کوهها  و  درختان  و  جانوران  و  بسیاری  از  مردمان،  بـرای  خدا  سجده  میبرند  (و  به  تسبیح  و  تقدیس  او  مشغول  و  سرگرمند؟).   (حج/١٨)

(وإن من شیء إلا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم).

هیچ  موجودی  نیست  مگر  این  که  (به  زبان  حال  یا  قال)  حمد  و  ثنای  وی  می‏گویند،  ولی  شما  تسبیح  آنها  را  نمیفهمید. [1]        (اسراء/44) 

دیگر  علتی  ندارد  این  نصوص  صریح  را  تاویل کرد  تا  با  مقررات  و  مشخصاتی  موافق  درآیندکه  ما  قبلا  برای  سرشت  اشیاء  تعییـن  کردهایم  و  در  نظر گرفتهایم  بدون  این  که  نظریهها  و  برداشتهای  ما  برگرفته  از  این  قرآن  باشد.  چه  همه مقررات  و  مشـخصات  ما  درباره  هستی،  و  همه  تصورها  و  اندیشههای  ما  در  باره  جهان،  لازم  است  پیش  از  هر  چیز  از  مقررات  و  قوانین  آفریدگار  این  هستی،  و  از  نیستی  به  هستی  آورنده  این  جهان،  سرچشمه  بگیرد  و  برگرفته  بشود.

(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).

و  خدا  چیره  کار بهجا  است‌.

تسبیح  و  تقدیسیکه  همه  چیزهای  موجود  در  آسمانها  و  زمین برای خدا  انجام  میدهند،  فرع  عزّت  غالب  و  حکمت  بالغ  خدا  است.  چه  خدا  با  قدرت  خود  هر  چیزی  را  میپاید  و  از  هر  چیزی  محافظت  مـینماید،  و  هر  چیزی  را  برابر  حکمت  خود  میآفریند  و  در  جایگاه  لازم  خود  قرار  میدهد.

*

هنوز  دل  انسان  از  فیض  و  برکت  این  نص،  و  از  جشن  جهان  هستی  تسبیح گوی  آفریدگار  خـود  در  آسمانها  و  زمین،  به  خود  نمیآیدکه  روند  قرآنی کوچ  جدیدی  را  در  ملکوت  آسمانها  و  زمین  میآغازد:

(لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ )  .      

مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  خدا  است،  و  او  زنده  می‏گرداند  و  میمیراند،  و  بر  هر  چیزی  توانا  است.

 هر چه  در  آسمانها  و  زمین  است  به  تسبیح  و  تقدیس  خدا  میپردازد،  خدائیکه  مالک  آسمانها  و  زمین  است،  و  هیچگونه  شریک  و  انبازی  در  مالکیت  و  حاکمیت  خود  ندارد.  تسبیح  و  تقدیسیکه  از  سوی  همه اشیاء  جـهان  میشود،  تسبیح  و  تقدیس  بنده  برای  مالک  منحصر به  فردی  استکه  زنده  میگرداند  و  میمیراند.  حیات  را  مـیآفریند  و  مرگ  را  میآفریند.  برای  هر  زندهای  حیات  را  و ممات  را  مقدر  مینـمـاید.  دیگر چیزی  جز قضا  و  قدر او وجود  ندارد.

سرشت  حیات  هـمیشه  راز  بوده  است  و  راز  میماند.  مصدر  حیات  نیز  راز  بوده  است  و  راز  میماند.کسـی  نمیتواند  بگوید  حیات  ازکجا  آمده  است،  و  چگونه  آمده  است.گذشته  از  این که کسی  به  درستی  نمیداند  حیات  چیست.  نص  قرآنی  میگوید:  خدا  استکه  زنده  میگرداند.  خدا  استکه  حیات  به  زنده  میبخشد.کسی  نمیتواند  منکر  این  بشود  و  غیر  آن  را  ثابت  بکند.  مرگ  هم  بسان  حیات  راز  سر  به  مهری  است.کسی  سرشت  مرگ  را  نمیداند،  وکسی  نمیتواند  منکر  این  بشود  و  غیر  آن  را  ثابت  بکند.  زیرا کسی که  بخشنده  حیات  نمی‏باشد  نمیتواند  آن  را  باز پس بگیرد  ...   هم  این و  هم  آن  جزو  مظاهر  و  نمادهای  مالکیت  و حاکمیت  مطلقه  خدا  در  آسمانها  و  زمین  است  و  زنده  می‏گرداند  و  میمیراند  ...

(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ علیم)  .  

او  بر  هر  چیزی  توانا  است‌.

خدا  بر هر  چیزی  توانا  است  ... کوتاه  و  مختصر و  بدون  حد و مرز و قید  و  بند.  چه  مشیت مطلقه  بدون  حد و  مرز و  قید  و  بند  به  پیش  میرود،  و  بدانچه  بخواهد  تعلق  گیرد  تعلق  میگیرد  آن گونهکه  خواهد.  هر  قید  و  بندی  که  عقل  بشری  با  من  بشری  برای  این  مشیت  تصور  کند،  هر  نوع  و  هرگونه که  باشد،  باطل  و  پوچ  است،  و  از  سرشت  عقل  محدود  بشری  سرچشمه  میگیرد! مشیت  قوانین  و  سننی  راکه  برای  هسـتی  برمی‏گزیند،  این  گزینش  داخل  در  حقیقت  آزادی  مشیت  است  و  نه  قیودی  دارد  و  نه  حدودی.  مشیت  استکه  این  قوانین  و  سنن  را  آزادانه  برمی‏گزیند.  مشیت  استکه  این  قوانین  و  سنن  را  در  جهان  بهکار  میاندازد  بدون  اینکه  خودش  مقید  به  این  قوانین  و  سنن  بوده  و  مستور  در  دائره  این  قوانین  و  سنن  باشد.  مشیت  در  فراسوی  این  قوانین  و  سنن  قرار  دارد  و  همیشه  از اختیار  و گزینش  مطلق  و  مستمـر  برخوردار  است‌.

قرآن  بدین  حقیقت  عنایت  زیادی  دارد،  و  در  هر  مناسبتی  از  این  حقیقت  به  صراحت  سخن  میگوید،  بهگونهایکه  بیانگر  آزادی  مشیت  ازهرگونه  قید  و  بندی  است  حتی  از  قید  و  بندکاری که  مشیت  خودش  آن  را  انجام  میدهد.  تا  این  حقیقت،  واضح  و  آشکار  بماند،  و  تصور  آن  غیر  آلوده  پیش  چشم  باشد.  برای  مثال  خداوند  به  اهل  بهشت  وعده  خلود  و  جاودانگی  داده  است،  و  به  دوزخیان  نیز  وعده  خلود  و  جاودانگی  داده  است،  و  این  وعده  از  مشیت  صادر گردیده  است،  ولی  با  وجود  این  خداوند  مشیت  را  آزاد گذاشته  است،  و  بیرون  از  دائره  خـود  این  وعده  قرار  داده  است،  در  حالیکه  این  وعده  را  خود  مشیت  داده  است  و  آن  را  برگزیده  است  و  خواسته  است.  در  باره  بهشتیان  و  در  باره  دوزخیان  فرموده  است‌:

(خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض إلا ما شاء ربک . .).

بهشتیان  در  بهشت  و  دوزخیان  در  دوزخ  جاودانه  میمانند  تا  آنگاه  که  آسمانها  و  زمین  (آنجا)  برپا  است،  مگر  این  که  خدای  تو  بخواهد.       (هود/107و108) 

کار  به  همین  منوال  و  بر  این  روال  است  در  هرکجا که  همچون  مناسبتی  پیش  آمده  باشد.  منطق  عقل  بشری  و  مقررات  عقل  بشری  در  این  جولانگاه  فرصت  پرواز  ندارد.  بر  عقل  بشری  واجب  استکه  همه  مقررات  خود  را  از  این  قرآن  دریافت  دارد،  نه  از  سرچشمه  دیگری  جز  این  قرآن‌.

بدین  خاطر  برای  دل  بشری  از  لابلای  این  آیه،  سلطه  و  قدرت  مطلق  خدا  جلوهگر  میآید،  سلطه  و  قدرت  مطلق  خدا  در  ملک  و  مملکت  خودش،  ملک  و  مملکتی که  کسی  و  چیزی  در  آن  شریک  و  انباز  خدا  نیست،  و  چنین  ملک  و  مملکتی  با  تسبیح  و  تقدیس  رو  به  خدا  میکند  و  رو  به  خدا  میرود،  و  حق  هم  همین  استکه  رو  به  خدا  کند  و  رو  به  خدا  رود  و  به  تسبیح  و  تقدیس  او  بپردازد

*

هنوز  دل  از  تصور  این  حقیقت  نمیپردازد،  حقیقت  بزرگی که  وجود  انسان  را  لبریز  و  سرریز  میکند،  حقیقت  دیگری  سر  میرسدکه  چه  بسـا  بزرگتر  و  نیرومندتر  از  حقیقت  پیشین  باشد.  این  حقیقت  که  هیچ  چیزی  در  این  هستی  در  اصل  وجود  ندارد.  وجود  یگانه  حقیقتی  یزدان  سبحان  است  و  بس.  بدین  خاطر  خدا  محیط  بر  هر  چیزی  است  و  مطلع  و  آگاه  از  هر  چیزی  است‌:

( هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ  )  ٠

او  پیشین  و  پسین  و  پیدا  و  ناپیدا  است،  و  او  آگاه  از  همه  چیز  است‌.

«اول»  است،  پس  چیزی  پیش  از  او  نیست.  «آخر»  است،  پس  چیزی  بعد  از  او  نیست.  «ظاهر»  است،  پس  چیزی  بالای  او  نیست.  «باطن»  است،  پس  چیزی  پائین  او  نیست  ...   اول  و  آخر.،کل  حقیقت  زمان  را  در بر  میگیرد.  ظاهر  و  باطن کل  حقیقت  مکان  را  در بر  میگیرد.  این  دو  حقیقت  هم  مـطلق  هستند.  دل  انسان  می‏نگرد،  وجودی  برای  چیزی  جز  برای  خدا  نمییابد.  ارکان  و  اصول  هستی  برای  خدا  ثابت  است  و  بس‌. 

دیگران  در  اصل  هستی  ندارند.  حتی  وجود  خود  این  دل  وجود  پیدا  نمیکند  مگر  این  که  از  وجود  خدا  یاری  بطلبد.  وجود  الهی  وجود  حقیقی  است،  وجودی  که  هر  چیزی  وجود  خود  را  از  او  به  دست میآورد  و  از  او  مییابد.  این  حقیقت،  حقیقت  نخستینی  است که  هر  چیزی  از  او  حقیقت  خود  را  به  دست  میاورد  و  از  او  مییابد،  و  جز  این  حقیقت  نخستین،  حـقیقت  ذاتی  و  خودی  در  سراسر گستره  هستی  وجود  ندارد   ...

(وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ  )  ٠

او آگاه  از  همه  چیز  است‌.

او  از  همه  چیز  آگاه  است،  آگاهی  حقیقی  کامل.  حقیقت  هر  چیزی  از  حقیقت  الهی  وجود  پیدا  میکند  و  از  آن  صادر  می‏گردد.  در  این  صورت  هر  چیزی  غرق  در  علم  لدنی  خدا  است،  و  آگاهی  خدا  ان  را  دربرگرفته  است،  آن  علم  و  آگاهیای که کسی  در  نوع  و  صفت  و  طریقه  آن  شرکت  نمیکند  و  بهگرد  آن  هم  نمیرسد،  علم  و  آگاهی  بشری  هر  اندازه  هم  با  ظواهر  پدیدهها  آشنائی  پیدا  کرده  باشد  و  پیشرفت  داشته  باشد.!

هنگامیکه  این  چنین  حقیقت  بزرگی  در  دلی  جایگزین  بشود،  کی  چنین  دلی  به  چیزی  در  این  جهان  جز  یزدان  سبحان  اهمّیت  میدهد؟  وقتیکه  میداند  هیچ  چیزی  نه  حقیقت  و  نه  وجود  دارد  - حتی  آن  دل  خودش  نه  حقیقت  و  نه  وجود  دارد  -  مگر  آن  حقیقت  و  آن  وجودیکه  از  آن  حقیقت  بزرگ  برمیگیرد،  و  هر  چیزی  وهم  و گمان  و  از  میانرونده  است،  چرا  که  نخواهد  بود  و  باقی  نخواهد  ماند  جز  ذات  خدائیکه  در  همه  ارکان  و  اصول  بودن  و  ماندن  منحصر  به  فرد  است‌.

استقرار  این  حقیقت  در  دلی،  آن  دل  را  تکهای  از  این  حقیقت  میسازد! و  امّا  دل  پیش  از  اینکه  بدین  استقرار  برسد،  این  آیه  قرانی  برایش  بس  است  تا  به  تدبر  و  تفکر  و  تصور  مفهوم  و  مدلول  ان  بنشیند،  و  بکوشد  تا  بدین  مفهوم  و  مدلول  یگانه  برسد.  اینکار  چنین  دلی  را  بس است‌.

متصوّفه  بدین  حقیقت  اساسی  بزرگ  ،چنگ  زدهاند،  و  با 

آن  حیران  و  در  آن  ویلان  شدهاند.  راههای  گوناگونی  را  به  سویش  پیمودهاند.  برخی  از  آنان گفتهاند:  ما  خدا  را  در هر  چیزی که  در  جهان  هستی  است  مشاهده میکنیم.  بعضیها گفتهاند:  آنان  خدا  را  در  فراسوی  هر  چیزی که  در  جهان  هستی  است  می‏بینند.  برخیها  همگفتهاند:  آنان  خدا  را  می‏بینند  و  چیزی  غیراز  او  را  در جهان  هسـتی  نمی‏بینند  ...   هـمه  اینها  سخنانی  استکه  اگر  از ظاهر  واژههای  قاصر  از  بیان  در  این  میدان  بگذریم،  بدان  حقیقت  اشاره  دارند.  امّا  عیبیکه  از  آنانگرفته  میشود  - چکیده  و  مختصر -این  است که  آنان  درسایه  اینتصور و جهانبینی  به  زندگی  اهمیت  ندادهاند و  بدان  توجه  نکردهاند.  درحالکه  اسلام  با  توازن  مطلق  خود  و  با  اعتدال کامل  خـویش  از  دل  انسان  میخـواهد  این  حقـیقت  را  درک  وفهم  بکند  و  با آن  زندگیکند  و  برای  آن  زندگیکند،  بدان  هنگامکهکار  خلافت  را  در  زمین  انجام  میدهد،  و  همه مقتضیات  خلافت  را  بجای  میآورد  و  مراعات  میدارد،  از  قبیل:  اهمیت  دادن  و  توجه  نمودن  به  زندگی  و  بدان  عنایت  داشتن،  و تلاش  و  کوشش  و جهاد  و رزمیدن  و  جنگیدن  در  راه  پیاده کردن  و تحقق  بخشیدن  برنامه یزدان در زمین  ...   چراکه  همه  اینها  ثمره  ونـتیجه  تصور آن  حقـیقت  است،تصور همآوا  وهماهنگ  با  فطرت انسان  و  با  فطرت  جهان،  آنگونه  که  خدا  آن دو  را  آفریده  است‌.

روند  قرآنی  بعد  ازبیان آن  حقیقت  بزرک،بیان  میکند  که  چگـونه  حقائق  دیگر  جهان  از  آن  حقیقت  جوشیده  است  و  سرچشمه گرفته  است‌:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ .لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ .یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ).

او  است  که  آسمانها  و  زمین  را  در  شش  دوره  آفرید و سپس بر تخت (فرمانروائی  کائنات)  قرار  گرفت.  و  او  میداند  چه  چیز  به  زمین  نازل  و از آن  خارج  میشود،  و  چه  چیز  از آسمان  پائین میآید  و  بدان  بالا میرود.  و  او  در هر کجا  که  باشید،  با  شما  است.  و  خدا  میبیند  هر  چیزی  را  که  میکنید.  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از آن  او  است،و  همه  کارها  بدو  برگردانده  میشود.  او شب  را  در روز،  و روز  را  در شب  داخل  می‏گرداند  (و  گاهی  از  شب میکاهد  و  بر  روز  میافزاید،  و  گاهی از  روز میکاهد  و  بر شب  میافزاید،  و نور  و  ظلمت  را  به  دنبال  هم  آهسته  و آرام  روان  میدارد)  و  او  از انسانها  و رازهای  سینهها  مطلع  و  باخبر است‌.

حقیقت  آفرینش  آسمانها  و زمین،  حقیقت  بر  تخت  فرمانروائیکائنات  قرار گرفتن  و  حفاظت  از  آن  را  بر  عهدهگرفتن،  حقیقت  علم  و  آگاهی  از  خود  اشیاء  این  آفریدهها، حقـیقت  بودن  با  هرکسی  هر کجا که  باشد،  حقیقت  برگشت  امور  به  یزدان  یگانه،  و  حقـیقتگرداندن  از  جهان  و  دستاندر کار  بودن  دقیق  یزدان  درگل  کیهان،  و  علم  وآگاهی  یزدان  از آنچه  در سینهها  میگذرد  ..  .همه  این حقائق برجوشیده  از آن  حقیقت  نخستین  است  ...   و لیکن  عرضه  این  حقائق  در  این  جولانگاه  جهانی،  آهنگها  وسایهروشنهائی  بدان  حقائق  در  دل  انسان  عطاء  میکند  ...   آسمانها  و  زمین  با  این  دل رویاروی  میگردد و آن  را  با  بزرگی  وسترگیو  جلالت و عظمت  وهماهنگی و زیبائی  خود،  بهترسو  هراس  میاندازد.  همچنین  آسمانها  و  زمین  با  دقت  نظم  و  نظام  خود،  و  با  استمرار  پدیدهها  و  نــمادهای  خود،  و  با  سر  و  سامان  حرکات  خود،  با  این  دل  رویاروی  میشود  و  آن  را  به  هراس  میافکند  و  میترساند.گذشته  از  این،  همه  اینها  آفریدههائی  از  آفریدههای  یزدان  بسان  دل  انسان هستند،و دل  انسان  با آنها  پیوند  خانوادگیو  انس  و  الفت  خـویشاوندی  دارد.  آنها  بر  تارهای  دل  آهنگهای  الهی  را  مینوازند،  وقتیکه  دل  بدانها  مـیگراید  و  توجه  مینماید،  و  بدانها  گوش  فرا میدارد،  و  با  آنها  عطوفت  و  مهربانی  میورزد! آنها  به  دل  میگویند:  خدائیکه  آنها  را  آفریده  است  همان  استکه  تو  را  نیز  آفریده  است.  آنها  به  تسبیح  و  تقدیس  آفریدگارشان  میپردازند  باید  دل  هم  به  تسبیح  و  تقدیس  آفریدگارش  بپردازد! همچنین  آنـها  به  دل  میگویند:  آنـها  حقیقت  هستی  خود  را  از  هستی  آفریدگارشان  برگرفتهاند،  و  دل  هم  همچنین  هستی  را  از  هستیبخش  جهان  هستی  برگرفته  است.  پس  در  این  صورت  در  اصل  جز  این  حقیقت  وجود  ندارد  و  تنها  او  سزاوار  اهمّیت  دادن  و  توجه  نمودن  است‌!

حقیقت  روزهای  ششگانه  را  جز  خدا  نـمیداند.  این  روزهائی  که  ما  داریم  جز  سایههای  حاصل  از  گردش  زمین  به  دور  خود  در  برابر  خورشید  نیست.  این  روزها  وقتی  پیدا  گردیدهاند  که  زمین  و  خورشید  آفریده  شدهاند.  پس  این  روزهای  ما  روزهائی  نیستند  که  خدا  آسمانها  و  زمین  را  در  آنها  آفریده  اسث.  لذا  آگاهی  از  این  روزهای  ششگانه  را  به  خدا  وامیگذاریم.  اگر  خواست.  ما  را  بر  آنها  مطلع  میفرماید.

عرش  نیز  چنین  است.  ما  به  وجود  عرش  ایمان  داریم  بدان  شکل  که  خدا  آن  را  ذکر  فرموده  است،  ولی  از  حقیقت  آن  آگاهی  نداریم.  و  امّا  استواء  بر  عرش  یا  تکیه  زدن  بر  تخت،  تنها  میتوانیم  در  این  راستا  بگوئیم:کنایه  ازکاملاً  چیره  شدن  و  نظارت  و  حفاظت  آفریدهها  را  به  دستگرفتن  است.  این  سخن  را  به  استناد  چیزی  میگوئیم  که  از  قرآن  میدانیم  و  یقین  داریم  که  یزدان  سبحان  تغییر  احوال  و  دگرگونی  اوضاع  بدو  رو  نمیکند.  لذا  این  نیستکه  بر  عرش  قرار  نگرفته  باشد  و  بر  تخت  تکیه  نزده  باشد،  و  بعدها  بر  عرش  قرار گرفتن  و  بر  تخت  تکیه  زدن  حاصلگردیده  باشد.  اینکه  میگوئیم  به  بر  عرش  قرار گرفتن  و  بر  تخت  تکیه  زدن  ایمان  داری،  ولی  چگونگی  آن  را  نمیدانیم  تفسیر  فرموده  خدای  بزرگوار  نیست  که  میفرماید:

(ثُمّ استـوی  ... ) .  سپس قرار گرفت‌...  .

بهتر  آن  است  که  بگوئیم:کنایه  از  اداره  کردن  جهان  و 

نظارت  بر  آن  و  حفاظت  از  آن  است  ...   همانگونه که  بیانکردیم.  تاویل  در  اینجا  از برنامهای  خارج  نمیگردد  که  کمی  پیش  بدان  اشاره  نمودیم.  زیرا  از  مقررات  و  تصورات  خود  ما  سرچشمه  نمیگیرد  و  بـرنمیجوشد.  بلکه  مستند  به  مقررات  خود  قرآن،  و  متکی  به  تصوری  است که  قرآن  در  باره  ذات  و  صفات  یزدان  جهان  الهام  میکند  و  پیام  میدهد.

با  آفرینش  و  نظارت  و  حفاظت،  علم  شامل  و  آگاهی  دقیق  همراه  است.  نص  قرآنی  جولانگاه  این  علم  و  آگاهی  را  بهگونه  شگفتی  به  تصویر  میکشد،  آنگونه  شگفت  که  دل  را  بر  آن  میدارد  در  این  جولانگاه  فراخ  آن  را  تعقیبکند  و  به  دنبال  آن  روانگردد،  و  چنین  بینگاردکه  در  حرکت  همیشگی  و  دائمی  است  و  خسته  و  درمانده  نمیشود.  این  سخن  تنها  صحبت  از  علم  و  آگاهی  صرف  و  حقیقت  مجرد  علم  و  آگاهی  نیست  و  بس.  بلکه  کار  موثری  و  الهامبخشی  است  و  زوایای  وجود  آدمی  را  پر  و  لبریز  میکند،  و  دغدغهها  و  خاطرههای  دل  را  به  خود  مشغول  میدارد،  و  تسبیحات  اندیشه  و  جهشهای  خیال  با  آن  فراخی  میگیرد:

( یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ).

او  میداند  چه  چیز  به  زمین  نازل  و  از  آن  خارج  میشود،  و  چه  چیز  از  آسمان  پائین  میآید  و  بدان  بالا  میرود.

  در  هر  لحظهای  چیزهائی  از  انواع گوناگون  زندهها  و  غیر  زندههای  بیرون  از  شمار  به  زمین  وارد  میگردند،  و  چیزهای  بیرون  از  شمار  از  پدیدهها  از زمین  بیرون  میآیند  که  جز  خدا  کسی  تعداد  آنها  را  نمیداند.  در  هر  لحظهای  از  آسمان  بارانها  و  اشعهها  و  آذرخشها  و  شهابها  و  فرشتهها  و  قضاها  و  قدرها  و  رازها  و  رمزها  پائین  میآید،  و  در  هر  لحظهای  هـمچنین  آفریدههای  دیدنی  و  نادیدنی  بیرون  از  شماری  به  سوی  آسمان  بالا  میروند که  تعداد  آنها  را  جز  خدا  نمیداند  ...   این  نص  کوتاه  اشاره  میکند  بـه  این  حرکت  همیشگی  و  ناگسیختنی،  و  به  این  رخدادهای  بزرگ  و  سترگی که  خارج  از  شمارند،  و  به  ترک  دل  انسان  می‏گوید  تا  پیوسته متوجه  چیزهائی  باشدکه  به  زمین فرو میروند  و  چیزهائیکه  از  زمین  بیرون  میآیند،  و بنگرد  چیزهائی  را که  از  آسمان  پائین  میآیند  و  چیزهائی  راکه  به  سوی  آسمان  بالا  میروند،  وآگاه  و  بیدار علم  وآگاهی  فراگیر  خدا  را  پیش  چشم  بدارد،  علم  و  آگاهی  الهیکه  همه  این  حرکات  و  حوادث  را  میپاید،  و  در  سوراخها  و  درزهای  ورودشان  به  زمین،  و  در  راهها  و  مسیرهای  خودشان  به  آسمان، آنها  را دنبال  کند  و زیر نظر میدارد.

دلیکه  اینگونه  بیدار  و  هوشیار  باشد  و  پدیدههای  جهان  و  ذات  یزدان  را  اینگونه  پیش  چشم  بدارد،  او  با  خدا  زندگی  میکند،  و درملکوت  خدا  به  سیر وسیاحت  میپردازد،  در  حالیکه  او  در  جای  خـود  اقامتگزیده  است.  در  راهها  و  درههای  هستی  می‏گردد،  و  در  نواحی  جهان  آگاهانه  درگشت  وگذار  است،  و  روشن  و  آشکار  دید  میزند  و  ورانداز  میکند،  و  از  زیبائیها  و  منفعل  شدنها  بر  خود  میلرزد.

بدان  هنگامکه  دل  اینگونه  آگاهانه  و  هوشیارانه  در  زمین  و  آسمان  درگشت  وگذار  است،  ناگهان  قرآن  دل  را  به  خـودش  برمیگرداند،  و  متوجه  خودش  می‏گرداند،  و  از  درون  او  را  میپساید  و  نگاهش  را  متوجه  خودش  مینماید.  دل  یک  هو  خدا  را  با  خود  میبیند! می‏بیند  خدا  ناظر  اوضاع  او  است  و  مطلع  بر  احوال  او  است.  کارهایش  را  می‏بیند،  و  بسیار  بدو  نزدیک  است‌:

(وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ )

او  در  هر  کجاکه  باشید،  با  شما  است.  و  خدا  میبیند  هر  چیزی  را  که  میکنید

این  سخن  جنبه  حقیقت  دارد  و  نه  اینکه کنایه  و  مجاز  از  چیزی  باشد.  چه  خداوند  سبحان  با  هرکسی  و  با  هر  چیزی  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  است.  خداوند  سبحان  از کارهائیکه  بندگان  میکنند  مطلع  است  و  بندگان  را  می‏بیند.  این  هم  حقیقت  بزرگی  است که  دل  آن  را  به  تصور  درمیآورد.  حقیقتی  استکه  از  یک  سو  هـراسانگیز،  و  از  دیگر  سو  انیس  و  مـونس  است‌. 

هراسانگیز  است  با  ترس  و  خوفی که  دارد،  و  انیس  و  مونس  با  سایهروشنهای  قرب  و  نزدیکی  به  خدا  است.  این  حقیقت  به  تنهائی کافی  و  بسنده  استکه  دل  را  بالا  ببرد  و  آن  را  پاک گرداند،  وقتیکه  دل  انسان  آن  حقیقت  را  واقعاً  احساسکند.  چنین  حقیقتی  همچون  دلی  را  از  همه کالاها  و  بهرههای  دنیا  غافل  میگرداند  و  به  خود  مشغول  مینماید.  همـچنین  دل  را  در  زندگی  همیشه  برحذر  و  پیوسته  ترسان  و  هراسان  از  هر  ناپاکی  و  کثافتـی  و  از  هرگونه  ظلم  و  زوری  میسازد.

*

روند  قرآنی  دیگر  باره  به  مالکیت  وحاکمیت  آسمانها  و  زمین  برمی‏گردد،  ولی  در جولانگاه  دیگریکه  جدای  از  جولانگاه  نخستینی  استکه  قبلاً  مطرح  بوده  است  و  بدان  پرداخته  است‌:

(لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ

مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  همه  کارها  بدو  برگردانده  میشود.

در  جـولانگاه  نخستین،  از  مالکیت  و  حاکمیت  خدا  در  جولانگاه  زندهگرداندن  و  میراندن  و  قدرت  مطلق  سخن  رفته  بود.  در  اینجا  از  مالکیت  و  خاکیت  خدا  در  جـولانگاه  برگشت  همه کارها  به  خدا  سـخن  میرود.  برگشت  هـمه کارها  به  خدا  با  مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  پیوند  دارد،  و  مکمّل  حقیقت  آن  است‌.

احساسکردن  این  حقیقت،  دل  را  در  ابتداء  و  انتهای  هر  کاری  از  توجه  به  غیر  خدا  محفوظ  میدارد،  و  در  هر  جنبش  وکوششی  دل  را  در  هر  چیزیکـه  بخواهد  از  چشم  دوختن  به  غیر  خدا  و  انتظار  چیزی  داشتن  از  غیر  خدا  مصون  مینماید.  دل  را  در  هر  کاری  از  اعتقاد  به  مراقبت  و  مواظبت  غیر  خدا  به  دور  میدارد.  بلکه  دل  را  بر  راه  خدا  و  رو  به  خدا  میدارد  در  پـنهان  و  آشکارش،  و  در  حرکت  و  سکونش،  و  در  سرها  و  رازهـایش  و  در  پچپچها  و  زمزمههایش.  چنین  دلی  میداند که گریزی  از  دست  خدا  جز به  سوی  خدا  و آستانه  خدا  میسر  نمیگردد،  و  پناه گرفتن  از  دست  خدا  جز  در  پناهگاه  خدا  ممکن  نمیباشد!

این  سرآغاز  با  حـرکت  لطیفی  از  حرکات  قدرت  در  جولانگاد  جهان  بیرون،  و  در  زوایا  و  نهانگاههای  جهان  درون،  به  پایان  میآید:

( یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ).

او  شب  را  در  روز،  و  روز  را  در  شب  داخل  می‏گرداند  (و  گاهی  از  شب  میکاهد  و  بر  روز  میافزاید،  و  گاهی  از  روز  میکاهد  و  بر  شب  میافزاید،  و  نور  و  ظلمت  را  به  دنبال  هم  آهسته  و  آرام  روان  میدارد)  و  او  از  انسانها  و  رازهای  سینهها  مطلع  و  باخبر  است.

ورود  شب  به  روز،  و  ورود  روز  به  شب،  یک  حرکت  همیشگی  است.  در  عین  حال  حرکت  لطیف  و  ظریفی  است،  چه  معنی  این باشدکه  از  روز کاسته  میشود  و  بر  طول  شب  افزوده  میشود،  و  از  شب کاسته  میشود  و  بر  طول  روز  افزوده  میگردد.  یا  معنی  این  باشد  که  روند  وقت  غروب  به  داخل  شب  میرود،  و  شب  وقت  طلوع  به  داخل  روز  میرود  ...   بسان  این  حرکت  در  مخفی  شدن  و  لطیف  بودن،  حرکت  علم  و  آگاهی  از  رازهای  سینهها  است.  «ذات  الصدور»:  رازهائی  که  در  سینهها  است،  رازهائی  که  از  سینهها  جدا  نمیگردد  و  به  ترک  آنها  نمیگوید!

اطلاع  از  اینکه  دست  خدا  ظریف  و  لطیف  شب  را  در  روز،  و  روز  را  در شب،  داخل  میگرداند،  در  دل  حالتی  از  تامّل  دقیق،  و  تفکر  لطیف،  و  حساسیت  شفاف  را  پدید  میآورد،  بسان  اطـلاع  از  علم  خدا که  دقیق  و  لطیف  از  رازها  آگاهی  دارد،  رازهائی  که  در  زوایـای  سینهها  نهفتهاند  و  آرام  گرفتهاند!

*

این  بند  با  این  آهنگهایش  دلها  را  حساسیت  تیزی  و  آمادگی  فراوانی  برای  دریافت  میبخشد.  بدین  خاطر  دلها  در  مناسبترین  وقت  فریاد  زده  میشوند  که  ایمان  بیاورند  و  بذل  و  بخشش  بکنند.  در  این  وقت  فریاد  زده  میشوند  که  دریچههایشان  بازگردیده  است،  و  ذهن  و  شعورشان  آمادگی  پیدا  کرده  است،  و  برای  شنیدن  آماده  شدهاند.  در  اینجا  آن  ندای  خوشایند  در  بند  بعدی  روند  این  سوره  به گوش  میرسد.  امّا  تنها  یک  نداء  نیست  و  بس.  بلکه  این  نداء  طنینانداز  میگردد  و  با  خود  انگیزهها  و  آهنگها  و  پسودههای  خود  را  دارد:

( آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ .وَمَا لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ ؟ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ .هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ .وَمَا لَکُمْ أَلا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ؟ لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ).

به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  بیاورید،  و  از  چیزهائی  ببخشید  که  شما  را  در  آنها  نماینده  (خود  در  تصرف،  و  جانشین  دیگران  در  به  دست  گرفتن  اموال)  کرده  است‌ .  زیرا  کسانی  که  از  شما  ایمان  بیاورند  و  (در  راه  خدا)  بذل  و  بخشش  کنند،  پاداش  بزرگی  دارند.  چرا  نباید  به  خدا  ایمان  بیاورید؟  در  حالی  که  پیغمبر،  شما  را  (با دلائل قوی و  معجزات  روشن)  برای  ایمان  به  پروردگارتان  دعوت  میکند؟  و  (خداوند  هم)  از  شما  پیمان  (فطری  و  کونی)  گرفته  است  (و  نشانههای  ایمان  آوردن  به  خود  را  در  درونتان  سرشته  است  و  در  بیرونتان  به  معرض  تماشا  گذاشته  شده  است)  اگر  خواهان  ایمان  آوردن  هستید؟  خدا  است  که  آیههای  واضح  و  روشن  را  بر  بنده  خود  نازل  میگرداند تا  شما  را  از  تاریکیها(ی  جهالت  و  ضلالت  برهاند،  و)  به  نور  (ایمان  و  هدایت)  برساند.  چرا  که  خدا  نسبت  به  شما  بسیار  با محبت  و  دارای  مهر  فراوان  است.  چرا  در  راه  خدا  نباید  ببخشید  و  خرج  کنید،  و  حال  این  که  (اموال  شما  امانتی  بیش  نیست  و  تا  آخر  در  دست  شما  نمیماند،  و  همه  چیزهای)  برجای  مانده  آسمانها  و  زمین  به  خدا  میرسد؟  کسانی  از  شما  که  پیش  از  فتح  (مکه،  به  سپاه  اسلام  کمک  کردهاند  و  از  اموال  خود)  بخشیدهاند  و  (در  راه  خدا)  جنگیدهاند،  (با  دیگران)  برابر  و  یکسان  نیستند.  آنان  درجه  و  مقامشان  فراتر  و  برتر  از  درجه  و مقام  کسانی  است  که  بعد  از  فتح  (مکه،  در  راه  اسلام)  بذل  و  بخشش  نمودهاند  و  جنگیدهاند.  امّا  به  هر  حال،  خداوند به همه، وعده پاداش نیکو میدهد، و او آگاه از هر آن چیزی است که  میکنید.

 یزدان  سبحان  مخاطب  قرار  میدهد  دلهائی  راکه  خودش  آنها  را  آفریده  است،  و  احوال  آنها  را  میداند،  و  با  راههای  ورود  بدانها  آشنا  است،  و  از  رازها  و  رمزهای  درونشان  مطلع  است  ...   خدا  میداند که  پاکی  عقیده،  و  خلوص  دل،  و  استقرار  حقیقت  اینان  به گونه  واقعـی  استقرار،  آثار  و نتائج  خود  را  در  واقعیت  زندگی  دارد،  از  قبیل:  بذل  و  بخشش  و  فداکاری  و  جاننثاری،  خالصانه  برای  خدا  و  در  راه  خدا.  اینکار  هم  در  موارد  بسیاری  برایتابوتوان  بشری  مشکلات و  معضـلاتی دارد،و  جد  و  جهد  و  جهاد  زیاد  و  دراز آهنگی  را  می‏طلبد.  بدین  خاطر  استکه  یزدان  سبحان  این  مجموعه  نواها  و  انگیزهها  را  برای  دلهای  انسانها  گرد  میآورد،  و  برای  آنها  پرده  از  حقائق  جهانی  برمی‏دارد  تا  آنها  را  ببینند  و  از  آنها  متاثر گردند،  و  هر  چیزی  را  با  ترازوی  بزرگ  و  دقیق  آن  بکشند  و  بسنجند.  یزدان  سبحان  دلهای  انسانها  را  پیاپی  چاره جـوئی  و  به کرّات  و  به  مرّات  چاره سازی  میکند،  و گام  به گام  بهکمک  و  یاریشان  میپردازد.  یزدان  سبحان  دلها  را  به  ندای  یگانهای،  یا  بیان  یگانهای،  و  یا  انگیزه  یگانهای که  بر  تارهای  دلها  آهنگ  خود  را  بنوازد  و  سپس  بس کند  و صحنه  را  ترک کند،  واگذار  نمیفرماید  ...   برنامه  قرآن  الهی  در  چاره جـوئی  و  چارهسازی  دلها  میطلبدکه  کسـانی  که  مردمان  را  به  سوی  خدا  دعوت  میکنند  و داعیان  به  سوی  خدا  هستند  زیاد  در  برابرش  بایستند  تا  در  بـارهاش  بیندیشند  و  بکوشند  از  آن  تقلید  کنند!

آهنگهای  نخستین،  در  سرآغاز  این  سوره،  از  نیرو  و  پیاپی  آمدن  و  ژرفی  و  تاثیر  بسزا  خوردارند،  به  گونهای که  دلهای  سخت  و  سفت  را  به  لرزش  و  جنبش  میاندازند،  و  دلهای  سنگین  را  نرم  میکنند،  و  آنها  را  بسیار  حساس  مینمایند.  ولیکن  قران  دلهای  مخاطبان  را  تنها  بدین  پسودههای  نخستین  واگذار  نمیکند.  بلکه  در  بخش  بعدی  مخاطبان  را  به  سوی  اینان  آرودن  و  بذل  و  بخششکردن  دعوت  میفرماید:

(آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ )‌.

به  خدا  و  پیغمبرش  ایمان  بیاورید،  و  از  چیزهائی  ببخشید  که  شما  را  در  آنها  نماینده  (خود  در  تصرف،  و  جانشین  دیگران  در  به  دست  گرفتن  اموال)  کرده  است.

 مخاطبان  در  اینجا  مسلمانانند.  ولیکن  با  این  وجود،  دعوت  میشوند  به  خدا  و  پیغمبرش  (ص)  ایمان  بیاورند.  در  این  صورت  مراد  حقیقت  ایمان  است.  دعوت  میشوند  حقیقت  اینان  را  در  دلهایشان  در  معنی  واقعی  خود  تحقق  بخشند  و  پیادهکنند.  این  نگرش  دقیقی  است. آنان  دعوت  میکردند  بذل  و  بخششکنند.  همراه  با  این  دعوت  پسوده  الهام بخشی  است.  چه  آنان  از  اموال  خـود  و  به  دلخواه  خـود  نـمیبخشند.  بلکه  به  فرمان  خدا  از  اموالی  میبخشندکه  متعلق  به  خدا  است  و  خدا  ایشان  را  در  آن  نماینده  خود کرده  است! خدائیکه:

 (له  ملک السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ (.

مالکیت  و  حاکمیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است‌.

خدا  استکه  همه  آدمیزادگان  رادر چیزی  از ملک  خود  جانشینکرده  است  و  بـه  نمایندگی  پذیرفته  است.  او  است  کـه‌:

( یُحْیِی وَیُمِیتُ (.

زنده  می‏گرداند  و  میمیراند.

او  استکه  نسلی  از  ایشان  را  جایگزین  نسل  دیگری  میگرداند.  بدین  منوال  و  بر  این  روال،  این  اشاره  با  حقائق کلی  مذکور  در  سرآغاز  سـوره  پیوند  پیدا  میکند

این  اشاره  هم  در  جای  خود  شرم  و  حیای  از  خدا  را  برمیانگیزد،  خدائیکه  ایشان  را  جانشین  و  نماینده کرده  است  و  بدیشان  دارائی  و  اموال  بخشیده  است.  پس  آنان  چه  میگویند  وقتیکه  خدا  ایشان  را  به  بذل  و  بخشش  چـیزی  از چیزهائی  دعوت  میکندکه  آنان  را  در  آن  جانشین  و  نماینده  فرموده  است،  و  جزو  چیزهائی  است  که  ایشان  عطاء  کرده  است؟! برای  بازداشتن  دلها  و  درونها  از  تنگچشمی  این  بس که  آدمیزادگان  بدانند  خدا  استکه  دهنده  دارائی  و  اموال  است،  و  آنچه  خدا  دارد  پایان  ندارد،  پس  چرا  باید  دست  از  بذل  و  بخشش  بدارند،  وقتی که  آنچه  دارند  مرهون  عطاء  خدا  است؟! ولی  خدا  ایشان  را  بدین  تذکر  و  به  چیزی که  شرم  و  حیا  را  برمیانگیزد و مایه بزرگواری و  امیدواری  میشود،  واگذار  نمینماید  و  آنان  را  به  خود  رها  نـمیفرماید.  بلکه  با  انگیزه  جدیدی  ایشان  را  مخاطب  قرار  میدهد  که  آنان  را  از  فضل  وکرم  خدا  شرمنده  میکند  و  به  فضل  و  لـطفش  امیدوار  میفرماید:

(فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ)  .

 زیرا  کسانی  که  از  شما  ایمان  بیاورند  و  (در  راه  خدا)  بذل  و بخشش کنند، پاداش بزرگی دارند.

پس  چگونه  کسی  از  ایمان  آوردن  و  بذل  و  بخشش  نمودن  خـود  را  واپس  میکشد،  وقتیکه  با  همچون  بزرگواری  و کرم  و  فضل  و  لـطفی  رویاروی  میشود؟  قرآن  ایشان  را  تنها  بدین  پسودههای  نخستین  وا نمیگذارد  و  به  خود  رها  نمیدارد،  بلکه  با  الهام بخشهای  ایمان  و  انگیزههای  آن که  گرفته  آن  واقعیت  زندگانی  ایشان  و  از  شرائط  و  ظروف  آن  است،  بر  دلهایشان  فشار  وارد  میکند  و  مصرانه  از  ایشان  میخواهد  ایمان  واقعی  و  بذل  و  بخشش  داشته  باشند: 

(وَمَا لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ .هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ)  ٠

چرا  نباید  به  خدا  ایمان  بیاورید؟  در  حالی  که  پیغمبر،  شما  را  (با دلائل  قوی  و معجزات  روشن)  برای  ایمان  به  پروردگارتان  دعوت  می‏کند؟  و  (خداونـد  هم)  از  شما  پیمان  (فطری  و  کونی)  گرفته  است  (و  نشانههای  ایمان  آوردن  به  خود  را  در  درونتان  سرشته  است  و  در  بیرونتان  به  معرض  تماشا  گذاشته  شده  است)  اگر  خواهان  ایمان  آوردن  هستید؟  خدا  است  کـه  آیههای  واضح  و  روشن  را  بر  بنده  خود  نازل  می‏گرداند  تا  شما  را  از  تاریکیها(ی  جهالت  وضلالت  برهاند،  و)  به  نور  (ایمان  و  هدایت)  برساند.  چرا  که  خدا  نسبت  به  شما  بسیار  بامحبت و دارای مهر فراوان  است‌.

آیا  چه  چیزی  ایشان  را  از  ایمان  -  حقیقت  ایمـان  -  بازمیدارد،  در  حالیکه  پیغمبر  (ص)  در  میانشان  است،  و  ایشان  را  به  سـوی  ایمـان  دعوت  بکند،  و  آنان  بر  ایمان  آوردن  با  او  بیعت کردهاند،  و  با  او  پیمان  بستهاند؟  ایا  چه  چیزی  ایشان  را  از  ایـمان  به  خدا  باز میدارد،  در  حالیکه  خدا  بر  بندهاش  ایات  روشن  و  روشنگری  را  نازل  میکند،  آیاتیکه  آنان  را  از  تاریکیهایگمراهـی  و  شک  و  تردید  و  حیرانی  و  ویلانی  بیرون  میاورد  و  به  سوی  نور  هدایت  و  یقین  و  اطمینان  میبرد! هم  در  اینکار  و  هم  در  آنکار  دلائل  رافت  و  رحـمت  در  حق  ایشان  است،  رافت  و  رحمتیکه  سزاوار  ایشان  است‌.

قطعاً  نـعمت  وجود  پیغـمبر  (ص)درمـیان  آن  قـوم،  پیغمبریکه  ایشان  را  با  زبان  آسمان  دعوت  میکند،  و  با  کلام  یزدان  با  ایشان  سخن  میگوید،  و  میان  آنان  و  یزدان  جهان  در  باره  ذات  خودشان  و  ویژگیهایکـار  و  بارشان  پیوند  برقرار  میسازد،  نعمتی  استکه  به  تصور  درنمیآید  وقتیکه  ما  اینک  از  دور  آن  را  ورانداز  میکـنیم  و  با  دیده  خـیال  بدان  مینگریم  ...   این  دوره،  دوره  وحی  و  حیات  پیغمبر  (ص)واقعاً  دوره  شگفت  و  شگرفی  است  ...   یزدان  سبحان  با  این  انسان  صحبت  میفرماید،  انسانیکه  ساخته  و  پرداخته  دست  خـودش  است.  با  زبان  بندهاش  محمّد  (ص)و  با  رافت  و  رحمت  دلآرای  آسمانی  بدیشان  میگوید:  این  را  برگیرید،  و  آن  را  رها کنید! آهای  راه  من  این  است  راستای  آن  را  در  پیش  بگیرید  و  حرکتکنید! گامهایتان  لغزیده  است  و  از  راه  به  چاه  افتادهاید،  این  ریسمان  من  است  بدان  چنگ  بزنید  تا  نجات  پیدا  بکنید! به  اشتباه  و  لغزش  افتادهاید  وگناه  و  بزه  کردهاید،  توبهکنید  و  به  سوی  خدا  برگردید! آهای  این  درگاه  من  استکه  باز  است،  بیائید  و  وارد  شوید! بیائید  و  پراکنده  نشوید  و  دور  نیفتید! از  رحمـت  من  ناامید  نگردید،  رحمتیکه  همه  چیز  را  فراگرفته  است!..  تو  ای  فلانی  خودت، بلی خـودت -  چنان گفتی،  و  آن  خطا  و  اشتباه  است.  چنین  و  چنان  به  دلگرفتی  و  نیتکردی،  و  آن  بزه  وگناه  است.  چنین  و  چنانکردی،  و  آن  خطا  و  اشتباه  است  ...   پس  بیا  اینجا،  نزدیک  شو  به  من،  پاک  شو،  توبهکن،  به  پناهگـاه  من  برگرد  و به  امن  و امان  من درآی  ...   تو  ای  فلانی  -  خـودت،  بلی  خـودت  -کاریکه  برایت  مشکل  شده  است  راه  حل  آن  این  است.  پرسشیکه  تو  را  به خود  مشغول  داشته  است،  پاسخش  این  است.  کاری که کردهای  ارزش  و  بهای  آن  این  است!

این  خدا  استکه  سخن  مـیگوید.  با  ایـن  آفریدگان  صحبت  میفرماید.  آنان  با  او  زندگی  میکنند.  احساس  میکـندکه  خدا  با  آنان  است.  حقیقتاً  و  واقعاً  با  آنان  است.  خدا  به  ناله  و  آهشانگوش  فرامیدارد،  و  شکوه  و  شکایتشان  را  در  دل  شب  میشنود  و  بدان  پاسخ  میگوید  و  دردشان  را  دوا  میکند.  خدا  در  هـر گامی  ایشان  را  میپاید  و  بدیشان  عنایت  میفرماید  ...

هان! تصور  این  امر،  بالاتر  از  درک  و  فهم  و  تاب  و  توان  کسی  استکه  در  این  دوره  نزیسته  است.  ولیکن  مخاطبان  نخستین  این  آیات  عملاً  با  این  آیات  زیستهاند  ...  گذشته  از  این،  نیازمند  همچون  چارهجوئی  و  چارهسازی،  و  همچون  پسودههائی،  و  همچون  تذکر  و  رهنمود  و  رهنمونی  شدهاند  ...   این  نیاز  هم  فضل  و  لطف  و  مرحمتی  است که  افزون  بر  فضل  و  لطف  و  مرحمت   زیستن  در  آن  دوره  و  زمان  است.کسی  این  دو  بخش  از  الطاف  و  مراحم  خدا  را  درک  و  فهم  میکند  و  پی  به  اهمیت  آنها  میبردکه  قضا  و  قدر  الهی  زیستن  در  آن  دوره  و  زمان  شگفت  و  شگرف  را  نصیب  او  نکرده  است‌:

درصحیح  بخاری  آمده  استکه  پیغمبر  خدا  (ص)  روزی  به  اصحاب  خود  فرمود:

(أی المؤمنین أعجب إلیکم ؟ )

«کدام  مومنان  برایتان  شگفت  و  شگرف  هستند؟».  گفتند:  فرشتگان.  فرمود:

( وما لهم لا یؤمنون وهم عند ربهم ؟ )

«آنان  چرا  باید  ایمان  نیاورند  در  حالیکه  در  پیشگاه  پروردگارشان  هـستند؟«.

گفتند:  پس  پیغمبران.  فرمود:

) وما لهم لا یؤمنون والوحی ینزل علیهم ؟ )

 «آنان  چرا  باید  ایمان  نیاورند،  در  حالیکه  وحی  بـر  ایشان  نازل  میشود؟‌»‌.

گفتند:  بس  ما.  فرمود:

( وما لکم لاتؤمنون وأنا بین أظهرکم ؟ ولکن أعجب المؤمنین إیمانا قوم یجیئون بعدکم یجدون صحفا یؤمنون بما فیها ) .

«شما  چرا  باید  ایمان  نیاورید  در  حالیکه  من  در  میان  شما  هستم؟  ولی  شگفتترین  و  شگرفترین  مومنان  از  نظر  ایمانی که  میآورند کسانی  هستندکه  بعد  از  شما  میآیند  وکتابها  و  نوشتههائی  را  می‏یابند  و  بدانچه  در  آنها  است  ایمان  میآورند».

پیغمبر  خدا  (ص)  راست  فرموده  است.  کار  متفاوت  است.  الهامها  و  پیامهای  ایمان  آوردن  و  موجبات  آن  برای  اصحاب  زیاد  و  بزرگ  و  شگفت  بود.  تا  بدان  اندازه  اسباب  و  علل  ایمان  آوردن  فراوان  و  سترگ  بود  که  پیغمبر  (ص) تعجب  میفرماید  و  میگوید:  آنان  چـرا  باید  ایمان  نیاورند؟  سپس  از  ایشان  میخواهـد  اگر  مومن  هستند  حقیقت  ایمان  را  در  خود  پیادهکنند  و  تحقق  بخشند!

آن  گاه  روند  قرآنی  ایشان  را  از  موجبات و  پیامهای ایمان  آوردن  به  موجبات  و  پیامهای  انفاقکردن  و  بذل  و  بخشش  نمودن  منتقل  میکنـد  و  در  این  زمینه تاکیدها  و  تکرارها  روا  میدارد:

(وَمَا لَکُمْ أَلا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ(.

چرا  درراه  خدا  نباید  ببخشید و  خرج  کنید،  و حال  این  که  (اموال  شما  امانتی  بیش  نیست  و تا  آخر  در  دست  شما  نمیماند،  و  همه  چیزهای)  برجـای  مانده  آسمانها  و زمین به خدا  میرسد؟‌.

در  این  اشاره  کشتی  به  آن  حقیقت  شده  استکـه  میفرماید:

 (له ملک السماوات والأرض وإلى الله ترجع الأمور ).

مالکیت  وحاکمیت  آسمانها  و  زمین  ازآن  او  است،  و  همه  کارها  بدو  برگردانده  میشود.

میراث  آسمانها  و  زمین،  ملک  خدا  است  و  بدو  برمی‏گردد.  آنچه  مردمان  در  آن  جانشین  و  نماینده  گردیدهاند،  از  زمره  میراث  است  و  بدو  برخـواهد  گشت.  پـس  چرا  ایشان  نباید  در  راه  خدا  انفاق  نکنند  و  بذل  و  بخشش  ننمایند،  وقتیکه  خدا  ایشان  را  به  انفاقکردن  و  بذل  و  بخشش نمودن  فرامیخواند،  در  حالکه  خدا  ایشان  را  جانشین  و  نماینده  اموالی  فرموده  استکه  دارند،  همـانگونهکه  در  آنجا  بدیشانگوشزدکرده  بود،  و  اموالشان  همه  به  خدا  برگشت  داده  میشود،  همان  گونه  که  در  اینجا  بدیشان  میفرماید؟  دیگر  انگیزههای  بخل  ورزیدن  و  نداهای  تنگچشمــی  نـمـودن  چرا  باید  در  میان  باشد،  وقتیکه  در  این  خطاب  هـمـچون  حقائقـی  وجـود  دارد؟

دسته  برگزیده  پیشتازان  پیشگام  مهاجران  و  انصار،  آنچه  دروسع  و توانشان  از مال و جان  بود  مبذول داشتند  و  فدا کردند  در  زمانیکه  تنگ دستی  و  سختی  در  اوج  بود  بود  و  انان  بسیار  در تنگنا  بودند.  این  امر  پیش  از  فتح  -  چه  فتح  مکه  و چه  فتح حدیبیه  - بود.  زیرا هم  فتح  مکه  و  هم  فتح  حدیبیه،  اسلام  بدانها  عزت  و  قدرت  پیدا کرد،  در  آن  روز  و  روزگاریکه  اسلام  غریب  بود  و  از  هر  سـو  محاصره  شده  بود،  و  از  سوی  همه  دشمنان  رانده  و  تـعقیب  میگردید،  و  یاران  و  پیروان  آن  اندک  بودند.  این  بذل  و  بخششی  از  سوی  مهاجران  و  انـصار،  خالصانه  برای  خدا  بود،  و هیچگونه  شائبه  طمع  و  امیدی  و  بدل  و  عوضی  در  زمین  وجـود  نداشت  و  نمیرفت،  وهیچگونه  ریائی  هم  در  برابر  جـمعیت  غالب  و  فراوان  اسلام  وجود  نداشت.  چراکه  همچون کثرت  غالبی  در  میان  نبود.  پس  بذل  و  بخشش  و  فداکاری  و  جاننثاری  مهاجران  و  انصار  برگرفته  و  برجوشیده  از گزینشی  بود که  از  سوی  یزدان  انجام  پذیرفته  بود،  و  آنان  چشم  به  راه  خوبـی  و  لـطفی  بودند که  از  سوی  خدا  بدیشان بشود،و تلاش  و  کوشش  ایشان  برای  دفاع  از  عقیدهای  بود که  بدان گردن  نهاده  بودند  و  آن  را  بر  هر  چیز  دیگری  و  بـر  هـمه  ارواح  و  اموال  خـود  ترجیح  داده  بـودند  ...   امّا  آنچه  را  بخشیده  بودند  و  فداکرده  بودند  از  لحاظ  کمی  اندک  بود،  وقتی  که  با  چیزی  مقایسه  میشدکهکسانیکه  بعد  از  فتح  داشتند  و  میتوانستند  ببخشند  و  فداکنند.  برخی  از  کسانیکه  بعد  ازفتح  مکه  بذل  و  بخشش  میکردند  بدان  اندازه  بذل  و  بخشش  مینمـودندکه  مـیدانستند  و  میشنیدند  برخی  از  پیشتازان  پیشگام  مهاجر  و  انصار  بذل  و  بخششکردهاند! در  اینجا  بود که  قرآن  نازل  می‏گردد  تا  با  ترازوی  حق  و  حقیقت  بذل  و  بخشش  اینان  وآنان  را  برکشد  و  بسنجد،  و  بیان  فرمایدکهکـمـیت  چیزی  نیست که  در ترازوی  حق  و  حقیقت  مایه  برتری  و  رجحان  شود،  ولیکن  آنچه  باعث  برتری  و  رجحان  می‏گردد  و  بـرتری  و رجحان  را  بـه  تصویر  میکشد  حقیـقت  ایـمـان  است‌:

(لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا)

کسانی  از  شماکه  پیـش  از  فتح(مکه،  به  سپاه  اسلام  کمک  کردهاند  و از اموال  خود)  بــخشیدهاند  و (در راه  خدا)  جنگـیدهاند،(با  دیگران)برابر  و یکسان نیستـند.آنان  درجه  و  مقامشان  فراتر  و  برتر  از  درجه  و  مقام  کسانی  است  که  بعد  از  فتح  (مکه،  در  راه  اسلام)  بذل  و  بخشش  نمودهاند  و  جنگیدهاند.

کسـیکه  انفاق  میکند  و  می‏بخشد  و  میجنگد  و  میرزمد،  در  حالیکه  عقیده  طرد می‏گردد  و  رانده  میشود،  و  یاران  دین  اندک  و کمند،  و  در  افق،  پرتوی  از  سود  و  نفع  و  سلطه  و  قـدرت  و  رفاه  و  خوشی  نمیدرخشد،  چنین کسی  با  فرد  دیگری  تفاوت  دارد که  انفاق  میکند  و  میبخشد  و  میجنگد  و  میرزمد،  در  حالیکه  عقیده  در  امن  و  امان  است،  و  یاران  دین  زیاد  و  بسیارند،  و  پیروزی  و  چیره  شدن  و  به  مـقصود  و  مراد  رسیدن  بسی  نزدیک  است  ...   آن  یکی  بدونواسطه  به  خدا  متوسل  شده  است،  وکاملاً  و  بدون  شک  و  شبهه  از  همه  چیز جز  خدا  بریده  است  و  مخـلص  خدا گردیده  است،  یقین  و  اطمـینان  به  خدای  یگانه  پیدا کرده  است،  و  دور  از  هر  سبب  ظاهری  و  رخداد  نزدیکی  در  راه  رضای  خدا کوشیده  است،  و  برای  رسیدن  به  خیر  و  صلاح  یاری  و  مددکاری  نیافته  است  مگر  چیزی  راکه  از  عقیده  خـود  برگرفته  است  و  بهکمک  طلبیده  است  ...   امّا  این  یکی  برای  خوبیکردن  و  نیک  بودن  یارانی  دارد،  حتی  وقتیکه  نیت  او  درست  باشد  و  بسان  پیشتازان  پیشگام  نخستین  از  هــمه  چیز ببرد  و  خالص  و  مخلص  خدا  شود.  امام  احمد  فرموده  است:  احمد  پسر  عبدالملک،  از  زهیر،  و  او  از  حمید  طویل،  و  او  از  انس،  برایمان  روایتکرده  استکهگفته  است:  میان  خالد  پسر  ولید  و  عبدالرحمن  پسرعوف،  بگومگوئی  درگرفت.  خالد  به  عبدالرحمن  گفت:  شما  خود  را  از  ما  بزرگتر  میدانید  با  چند  روزی  که  پیش  از  ما  به  اسلام گرویدهاید؟! متوجه  شدیم  این  امر  برای  پیغمبر  (ص)ذکرگـردیده  است  و  فرمـوده  است‌:

(دعوا لی أصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنفقتم مثل أحد - أو مثل الجبال - ذهبا ما بلغتم أعمالهم)

اصحاب  مرا  برای  من  واگذارید،  چه  به  خدائی  سوگند  که  جان  من  در  دست  او  است  اگر  همسان  احد  -یا  همسان  کوهها  - طلا  انفاق  کنید  و  بذل  و  بخشش  نمائید  - به  پای  اعمال  و  افعال  ایشان  نمیرسید. [2]

در  حدیث  صحیح  آمده  است‌:

(لا تسبوا أصحابی فوالذی نفسی بیده لو أنفق أحدکم مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم ولا نصیفه ).

«به  اصحاب من  دشنام  ندهید.  به  خدائی  سوگندکه  جان  من  در  دست  او  است  اگر  یکی  از  شما  همسان  احد  طلا  انفاقکند  و  بذل  و  بخـشش  نماید،  به  مشتیگندم  یکی  از  ایشان  و  به  نیم  آن  هم  نـمیرسد»

روند  قرآن  بعد  از  مقرر کردن  و  بیان  داشتن  ارزشهای  حقیقی  و  معیارها  و  مقیاسهای  درست  اینان  و  آنان  در  ترازوی  یزدان،  برمی‏گردد  و  بیان  میداردکه  جملگی  خوبی  دارند  و  نیکی  میبینند:

(وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى ).

اما  به  هر  حال،  خداوند  به  همه،  وعده  پـاداش  نیکو  میدهد.

همگان  خوبی  و  نیکیکردهاند،  و  درجات  و  مقامات  خوبی  و  نیکی  ایشان  متفاوت  و  مختلف  است‌.

تفاوف  خوبی  و  نیکی،  و  پاداش  دادن  خوبی  و  نیکی  به  همگان،  برمی‏گردد  به  آنچه  خدا  از  برآورد  اعمال  و  سنجش  افعالشان  میداند،  و  به  نیت  و  قصد  و  هدفی  برمیگردد که  در  فراسوی  اعمال  و  افـعالشان  است  و  یزدان  بزرگوار  از  آن  نیات  و  اهـداف،  و  همچنین  از  کارهائیکه  میکنند  مطلع  و  آگاه  است  و  میداند  چه  میخواهند  و چه  میکنند:

(وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ).

خداوند  آگاه  از  هرآن  چیزی  است  که  میکنید.

این،  پسوده  بیدارکننده  دلها  است،  اطلاع  و  آگاهی  از  جهان  نیات  نهان  در  فراسوی کارهای  نمایان! همین  نیات  نهفته  در  پشت  سر  اعمال  و  افعال  استکه  ارزشها  بدانها  مربوط  میگردد،  و  معیارها  و  مقیاسها  بدانها  بالا  میرود  و  والا  میشود   ...

*

آنگاه  مرحله  دیگری  در  بیدارکردن  و  به  جوش  و  خروش  انداختن  دلها  برای  ایمان  آوردن  پیش  میآید،  و  انگیزههای  دیگری  در  فراسوی  این  انگیزهها  قرار  میگیرد:

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ ؟یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ .یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ .یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ ؟ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ .فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ).

کیست  که  به  خدا  قرض  نیکوئی  دهد  (و  از  اموالی  که  بدو  داده  شده  است  ببخشد)  تا  آن  را  برای  او  چندین  برابر  گرداند،  و  پاداش  ارزشمندی  بدو  رساند؟  روزی  مردان  مومن  و  زنان  مومن  را  خواهی  دید  که  به  (سوی  بهشت  حرکت  میکنند  و)  نور  (ایمان و اعمال  خوب) ایشان،  پـیشاپیش  آنان  و  در  سمت  راستشان  در  تلالو  و  درخشش  است  (و  فرشتگان  بدیشان  مبارک  باد  میگویند  و  میفرمایند:  مژده  باد! که  امروز  به  بهشتـی  درمیآئید  که  در  زیر  (کاخها  و  درختان)  آن،  رودبارها  جاری  است  و  جاودانه  در  آنجا  بسر  میبرید  و  میمانید.  پیروزی  بزرگ  و  رستگاری  سترگ،  این  است  (خوش  باشید).  روزی  مردان  منافق  و  زنان  منافق  به  مومنان  میگویند:  (با  شتاب به  سوی  بهشت  حرکت  نکنید  و)  منتظرمان  بمانید  تا  از  نور  شما  فروغ  و  پرتوی  (به  ما  بتابد  و  از  آن)  استفاده  کنیم! بدیشان  گفته  میشود:  به  عقب  برگردید  (و  مجددا  به  دنیا  بروید)  و  نوری  به  دست  بیاورید! در  این  حال  ناگهان  دیواری  میان  آنان  زده  میشود  که  دری  دارد.  داخل  آن  (که  به  طرف  مـومنان  است)  رو  به  رحمت  است  (که  بهشت  و  نعمت  سرمدی  است)  و  خارج  آن  (کـه  به  طرف  منافقان  است)  رو  به  عذاب  است  (که  دوزخ  و  نقمت  ابدی  است).  منافقان،  مومنان  را  فریاد  میدارند،  مگر  ما  (در  دنیا)  بـا  شما  نبودیم؟  میگویند:  بلی! ولیکن  (با  نفاق)  خویشتن  را  گرفتار  بلا  کردید،  و  چشم  به  راه  (مـرگ پیغمبر،  و  نابودی  مسلمانان، و برچیده  شدن  اسلام)  ماندید  و  (در  باره  حقانیت  دعوت  پیغمبر  و  قرآن  و  وجود  معاد  و  رستاخیز)  شک  و  تردید  ورزیدید،  و  آرزوها  و  پندارها  شما  را  گول  زد،  تا  این  که  فرمان  خدا  (دائر  بر  مرگتان)  در رسید،  و  اهریمن  (بدکاره  ونفس  اماره)  فریبکار  شما  را  در  باره  خدا  فریب  داد.  پس  امروز،  هم  از  شما،  و  هم  از  کافران، عوضی و غرامتی پـذیرفته  نمیشود.جایگاه  شماها آتش  دوزخ  است.دوزخ  سرپرستتان  است(و  پناهگاهی  جز  آن  ندارید)  و  چه  بد  سرنوشتی  و  چه  بـد  جایگاهی  است‌!.

این،  ندای  الهامبخش  موثر  وگیرائی  است.  این  خدا  استکه  به  بندگان  فقر  نیازمند  میگوید:

(مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ).

کیست  که  به  خدا  قرض  نیکوئی  دهد  (و  از  اموالی  که  بدو  داده  شده  است  ببخشد؟).

مسلمان  همین که  تصور  بکند  او که  فقیر  و  ناچیز  است  به  پروردگار  خود  قرض  مـیدهد،  باید  بالزنان  و  پروازکنان  به  سوی  بذل  و  بخشش  بشتابد! مردمان  معمولاً  با  یکدیگر  مسابقه  مـیدهند  در  قرض  دادن  بـه  ثروتمند  غنی  خـودشان  - البته  مردمان  در  اصل  همه  فقیرند  - زیرا  بازپرداخت  تضمینی  است.  مردمان  افتخار  میکنند  به  اینکه  بدان  شخص  ثروتمند  و  بدین  شـخص  دارا  قرض  دادهاند! پس  باید  چه  بکنند  و  چه  اندازه  خـوشحال  بشوند که  به  خداوند  بی‏نیاز  ستوده  قرض  میدهند؟

یزدان  سبحان  مردمان  را  تنها  بدین  احساس  و  اطلاع  وانمیگذارد.  بلکه  در  برابر  قرض  نیکو  و  خالصانه  و  مخلصانه  برای  خدا،  ودور  ازهرگونه  ریا  و  نگرشی،  بدیشان  در  برابر  چنین  قرض  نیکوئی،  وعده  چندین  برابر  آن  را  میدهد،  و  بدانان گذشته  از  این  چندین  برابر  مقدار  فرض،  وعده  پاداش  ارزشمند  از  جانب  خود  را  میدهد:

(  فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ)  .

آن  رابرای  او چندین  برابر گرداند،  و پاداش  ارزشمندی  بدو  رساند.

آنگاه  روند  قرآنی  که  صفحه درخشـانی  از  آن  پاداش  ارزشمند  را  نشان  میدهد،  در  صحنهای  از  صحنههای  روز  قیامتیکه  آن  پاداش  ارزشمند  در  آن  داده  میشود.  «صحنهای که  در  اینجا  است،  با  اجمال  و  تفصیلی که  دارد،  در  میان  صحنههای  قیامت  تازگی  دارد.  این  صحنه  از  جمله  صحنههائی  استکه گفتگو  آن  را  زنده  میدارد،  بعد  از  آنکه  تصویر جنبان  آنگویا  و  واضح  ترسیم  می‏گردد.  ما که  همین  لحظه  قرآن  را  میخوانیم  صحنه  شگفتـی  را  می‏بینیم.  اینان  مردان  مومن  و  زنان  مومنند  که  آنان  را  می‏بینیم.  در  پیشاپیش  آنـان  و در  سمت  راست  ایشان  پرتو  لطیف  وزیبا  و  آرام  و  آرامبخشی  را  می‏بینیم.  آن  پرتو،  نور  ایشان  استکه  از  وجودشان  پرتوانداز  می‏گردد،  و  حضورشان  را  نورباران  و  رخشان  میسازد،  و  پیشاپیش  آنـان  را  روشـن  مینماید.  این  پیکرهای  انسانها  استکه  میدرخشد  و  میتابد  و  نورانی  میگرداند.  نوری  از  آن  پیـکرها  امتداد  می‏یابد  که  آنان  جلو خـود  را  در پرتو آن میبینند  و  سمت  راست  خود  را  مشاهده  میکنند  ...   این  نوری  استکه  یزدان  سبحان  از  آن  پیکرها  بیرون  میآورد،  و  ایشان را  با  آن  از تاریکیها  میرهاند  و  به  سوی  خود  رهنمود  میگرداند.  نوری  استکه  در  جانهایشان  درخشـیدن  گرفته  است  و  پیکرهای  خاکیشان  را  رخشنده  و  رخشان  نـموده  است.  یا  چه بسا  همان  نوری  باشدکه  یزدان،  این  جهان  را  و هرچه  و هرکه  را که  در آن  است  از آن  آفریده  است. [3]  این  نور  با  حقیقتـیکـه  دارد  در  وجود  این  مجموعه  ازانسانها  پدیدار و  نـمودار  آمـده  است،  مجموعهایکه  حقیقت  خود  را  در  وجود  تحقق  بخشیدهاند  و  پیاده  نمودهاند!

گذشته  از  این،  این  ما  انسانها  هستیمکه  میشنویم  تکریم  و  تعظـیم  و  مژده  و تبریکی  را که  به  مردان  مومن  و  به  زنان  مومنگفته  میشود:

( بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ).

مژده  باد  که  امروز  به  بهشتی  درمیآئید  که  در  زیر  (کـاخها  و درختان)آن،  رودبارها  جاری  است  و  جاودانه  در  آنجا  بسر  مـیبرید  و میمانید. پیروزی بزرگ و رستگاری  سترگ، این است (خوش باشید).

 ولیکن  این  صحنه  درکنار این  منظره  زیبا  و  دلربا  به  پایان  نمیآید  ...   مردان  منافق  و  زنان  منافقی  آنـجا  وجود  دارندکه  حیـران  و  ویلان  وسرگردان  و گمراهند،  و  خوار  و  رسوا  ایستادهاند  و  بدیشان  توجهی  نمیشود  و  اهمّیـتی  داده  نمیشود.  آنان  دست  به  دامان  مردان  مومن  و زنان  مومن  میشوند:

یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ     (  

روزی  مردان  منافق  و  زنان  منافق  به  مومنان  میگویند:  (با  شتاب  به  سوی  بهشت  حرکت  نکنید  و)  منتظرمان  بمانید  تا  از  نور شما  فروغ  و  پرتوی  (به  ما  بتابد  و  از آن)  استفاده  کـنیم‌!.

به  هرکجا  مردان  مومن  وزنان  مومن  بنگرند  آن  نور  تابان  و  رخشان  و  زیبا  و  دلربا  میتابد.  ولیکن کی  منافقان  میتوانند  ازاین  نور،کسب  نور کنند  و  روشنائی  داشته  باشند،  وقتیکه  آنان  تمام  زندگانی  خود  را  در  تاریکی گذراندهاند؟  صدای  ناشناختهای  ایشان  را  فریاد  میدارد:

( قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا)  ٠

(بدیشان)گفته  میشود:  به  عقب  برگردید  (ومجدداً  به  دنیا  بروید)  و  نوری  به  دست  بیاورید!.

چنین  به  نظر  مـیآید که  این  صدا  برای  تمسخر و  ریشخند  باشد.  همچنین  چیزی  را  یادآوری کندکه  در  دنیا  در  آن  بودند  و  بر  آن  بودند.  یعنی  نـفاقیکه  میورزیدند  و  دسیسهبازیها  و  نیرنگهائیکه  در  تاریکیها  بدانها  دست  مییازیدند.  به  پشت  سرخود  برگردید  و  به  سوی  دنیا  روبد.  به  چیزی  برگردیدکه  انجام  مـیدادید.  برگردید  چه  نور  در  آنجا کسب  میشود  و  فراچنگ  آورده  مـیشود.  نور  ازکار کردن  در  دنـیا  فراهم  میآید.  برگردید  چه  امروز  نور  به  دست  نمیآید! فوراً  مردان  مومن  و  زنان  مومن،  از  مردان  منافق  و  زنان  منافق،  جدا  میگردند،  و  دور گردانده  میشوند.  آخر  امروز  روز  جدائی  افکندن  و  فاصله  دادن  است،  هرچند  که  در  دنیا  همگان  در  میان  جماعت  مردمان  آمیزه همدیگر  بودهاند  و  در  میان  یکدیگر  زیستهاند:

(فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ  )  .

در  این  حال  ناگهان  دیواری  میان آنان  زده  میشود  که  دری  دارد.  داخلآن  (که  به  طرف  مومنان  است)  رو  به  رحمت  است(که  بهشت  ونعمت  سرمدی  است)  و  خارج  آن  (که  به  طرف  منافقان  است)  رو  به  عذاب  است  (که  دوزخ  و  نقمت  ابدی  است).

به  نظر  میرسد  این  دیوار  بهگونهای  استکه  مانع  دیدن  میشود،  ولی  مانع  شنیدن  نـمیگردد.  این  منافقانند  که  مومنان  را  فریاد  میدارند:

(أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ ؟)  .

منافقان،  مومنان  را  فریاد  میدارند،  مگر  ما  (در  دنیا)  با  شمـا  نبودیم؟‌.

پـس ما چرا  از شما  جدا میگردیم؟ مگر  ما  دردنیا  با  یکدیگر  روی  یک  خاک  نمیزیستیم؟  مگر  در  اینجا  با  یکدیگر  روی  یک  خاک  زنده  نشدهایم  و  برانگیـخته  نگردیدهایم؟

(  قَالُوا بَلَى )  ٠

مومنان  میگویند:  بلی‌!.

بلی  چنین  بوده  است‌.

)‌ وَلَکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ (.

ولیکن  شما  (با  نفاق)  خویشتن  را  گرفتار بلا  کردید.

 خود  را  از هدایت  به  دور داشتید  و  خویشتن  را  محروم  کردید.

(وَتَرَبَّصْتُمْ).

و(چشم  به  راه  مرگ  پیغمبـر،  و  نابودی  مسـلمانان،  و  برچیده  شدن  اسلام)  ماندید.

عزم  را  جزم  نکردید  و تصمیم  نگرفتید  و  خیر و  خوبی  قاطع  و  واقعی  را  برنگزیدید.

(وَارْتَبْتُمْ )  ٠

و (درباره  حقانیت  دعوت  پیغمبر و قرآن  و  وجود معاد  و رستاخیز)  شک  و  تردید  ورزیدید.

شــما اطمینان و یقینی  نداشتیدکه  در  پرتو  آن  قاطعانه  تصمیم  بگیرید  و  عزم  را  جزم کنید.

(وَغَرَّتْکُمُ الأمَانِیُّ ).

و آرزوها  و  پندارها  شما  را  گول  زد.

آرزوهای  پوچ  و  پندارهای  بیسود  شما  را گول  زد  و  نگذاشتکه  رستگار  شوید  و  سود  ببرید.  مذبذب  بودن  و متردد  شدن،  و عصـا  را  از  وسط گرفتن،  شما  را  حیران  و  ویلان  و گمراه کرد!

(حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ)  ٠

تا  این  که  فرمان  خدا  (دائر بر مرگتان)  در رسید.

 تا کار  به  پایان  آمد.

(وَغَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ) .

و اهریمن  (بدکاره  و نفس  اماره)  فریبکار،  شما  را  در  باره  خدا  فریب  داد.

«غرور»:  اهریمنی  استکه  شما  را  به  حرص  و  آز  میخواند  و آرزوهای  بیهوده  و  امیدهای  پوچ  را  به  دلتان  میانداخت‌.

آنگاه  مومنان  به  یادآوریکردن  و  سخنگفتن  ادامه  میدهند.  انگار  آنان  در  آن  موقع  و  موضع،  رایدهندگان  و  حکم  صادرکنندگانند:

(فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ)  .

پس  امروز،  هم  از  شما،  و  هـم  از  کافران،  عوضی  و  غرامتی  پذیرفته  نمیشود.  جایگاه  شماها  آتش  دوزخ  است.  دوزخ  سرپرستتان  است  (و  پناهگاهی  جز  آن  ندارید)  و  چه  بد  سرنوشتی  و  چه  بد  جایگاهی  است!.

 چه  بسا  هم  این  سخن،گفته  فرشتگان  باشد،  و  یا  یزدان  بزرگوار  آن  را  بفرماید  ...

از  ناحیه  هماهنگی  هنری  به  نشان  دادن  صحنه  مینگریم.  می ببنیم گزینش  صحنه  نور،  مـخصوصاً  در  این  موقع  و  موضع،  حکمت  و  فلسفه  ویژهای  دارد  ...   در  اینجا  از  مردان  منافق  و  زنان  منافق  سخن  میرود  ...   مـردان  منافق  و  زنان  منافق  باطن  و  نهان  خود  را  مخفی  و  پنهان  میدارند،  و  بر  عکس  چیزی  تظاهر  میکنند  و  خود  را  نشان  میدهندکه  در  دل  و  درونشان  نهان  و  پنهان  است،  و  در  ظلمت  و  تاریکی  نفاق  و دسیسه  و  بیشرمی  زندگی  میکنند.  نور  چیزهای  پنهانگردیده  و  پوشیده  شده  ایشان  را  نشان  میدهد  و  نهان  و  پنهانشان  را  رسوا  میسازد.  همچنین  در  اینجا  تقابل  به  کار  رفته  است.  صفحه  روشن  و  نمایان  نور،  مقابل  صـفحه  تـاریک  و  پوشیده نفاق  قرار گرفته  است.  نور  سزاوارترین  چیز  استکه  اشعه  آن  بر  صحنه  بزرگ  محشر  بتابد،  و  جلو  و  روبروی  مردان  مومن  و  زنان  مومن،  و  طـرف  راست  آنان  را  روشن  گرداند.  در  صورتیکه  در  آن  هنگام  منافقان  در  تاریکی  و  ظلمتی  هستندکه  با  تاریکیها  و  ظلمتهای  دل  و  درون  و  با  تاریکیها  و  ظلمتهای  پـنهانکاری  کردن  و  پوشیده  داشتن،  مناسبت  دارد»[4] راستی  کدام  دل  استکه  بدین  نور  عشق  نورزد که  در  آن  روز  پرتوانداز  میگردد! کدام  دل  است  به  ندای  انفاقکردن  و  بذل  و  بخشش  نمودن  پاسخ  ندهد،  وقتی  که  آهنگ  این  الهامها  و  پیامهای  سخت  موثر  را  میشنود؟

این  قرآن  استکه  ثابت  قدم  و  استوار  و  پیاپی  و  پیوسته  به  چارهجوئی  و  چارهسازی  دلها  میپردازد،  و  دلهـا  را  دعوت  میکند  یـا  دعوت  یزدانیکه  بسیار  مطلع  و  بس  آگاه  از  سرشت  دلها  و  دریچهها  و  ورودیهای  آنها  است.  و  میداند  دلها  به  چه  چیز  پاسخ  می‏گویند  و  چه  چیز  در  دلها  تاثیر  میگذارد.

مرحله  دوم  در  این  سوره،  ادامه  دعوتکردن  و  فراخوانـدن،  و  بر  الهامها  و  پیامهای  پذیرش  و  پاسخگوئی  افزودن  است، مطابق این برنامه و در این  راهیکه در پیش  است  ...


 


[1]   در  این  زمینه  همچنین  مراجعه  شود  به  نحل/٤٩،  حشر/١و ٢٤،  صف/١،  رعد/١٣ و ١٥،  جمعه/1،  تغابن/1،  ص/١٨،  و  ...  (مترجم)   

[2] ازاین حدیث  معنی  معینی بـرای اصحاب پیغمبر  (ص) معلوم و مشخص‌‌ میشود.آن کـسانیکه  بارها  دیگران  را  درباره  ایشان  برحذر  داشته  است.  اصحاب  یعنی  سابقین. پیغمبر (ص)به  مسلمانان  پیرامونش و به  کسانیکه  با  او  همدم و  همصحبـت  بودند می‌فرمود:  «دعوا لی  اصحابی ...».  یاران  مرا  برای  من  رها کنید  ... این  سخن  میرساند که  مراد  پیغمبر (ص) مصاحبت‌‌ خاصی بوده است...  یک بار درباره ابوبکر  صدیق  (رض)فرموده  است:  « دعوا  لی  اصحابی  ...  ».  یاران  مرا  برای  من  رها کنید... 

[3] امروزه  اعتقاد  بر  این  استکه  ماده  جـهان  هستی  نور  است.  نـور  از  اتمهائی  ساخته شده  است.  اتم  در  حقیقت  جز پرتو  نیست.  چه  بسا  این  نظریه  نزدیکترین  نظریهها به صحّت باشد.  زیرا راه قرآن را  میسپرد 

[4]  عرضه این صحنه، با اندک تصرفی ازکتاب: «مشاهد القیامة فی القرآن» برگرفته شده  است‌.

 

 

تفسیر سوره‌ی حدید آیه‌ی 29-16

 

 

سورهی حدید آیهی 29-16

 

* أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (١٦)اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (١٧)إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (١٨)وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (١٩)اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَالأوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ (٢٠)سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (٢١)مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (٢٢)لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (٢٣)الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (٢٤)لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ (٢٥)وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (٢٦)ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الإنْجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (٢٧)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٢٨)لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (٢٩)

 

این  مرحله  ادامه  موضوع  اصلی  این  سوره  استکه  پیاده  کردن  حقیقت  ایمان  در  خود  انسان  است.  تا  از  حقیقت  ایمان  بذل  و  بخشش  خالصانه  در  راه  یزدان سرچشمه  بگیرد.  در  این  مرحله،  الهامها  و  پیامهای  اینان،  و  آهنگهای  موثری  است.  الهامها  و  پیامها  و  آهنگـهائیکه  نزدبک  بـه  همان  چیزهائی  استکه  در  مرحله  اول  این  سوره،  پـس  از  آن  سرآغاز  ژرف  و  احسـاسبرانگیز  بود

این  مرحله  با  طنین  سرزنشی  میآغازد،  سرزنشیکه  یزدان  سبحان  مـومنان  را  با  آن  بیدار  و  هوشیار  میگرداند.  مومنانی  که  بدان  مرتبهای  نرسیدهاندکه  یزدان  جهان  برای  ایشان  میخواهـد.  اشارهای  هم  بدیشان  میشودکه  نپایند  راه  اهلکتاب  پیش  از  خود  را  نپیـمایند،  اهلکتابیکه  سنگندل  شدند  و  در  اعمالشان  فسق  و  فجور  در  پیشگرفتند.  مومنان  از  چنین  سرانجامی  برحذر  داشته  میشوند،  سرانجامی  که  کار  اهلکتاب  بدان  انجامید  وقتیکه  روزگارشان  طولانی  شد  و  دورانشان  به  درازا  کشید.  همچنین  در  این  مرحله  یزدان  سبحان  مومنان  را  به  یاری  وکمک  خود  امیدوار  میسازد،  یزدانیکه  دلها  را  زنده  میکند،  بدانگونهکه  زمین  مرده  را  زنده  میگرداند.

وقتیکه  این  پسوده  به  پایان  میآید،  پسوده  دیگری  به  دنبال  آن  ذکر  میشود.  جولانگاه  این  پسوده  جهان  آخرت  است.  دعوت  مومنان  به  قرض  دادن  به  یزدان  تکرار  میگردد،  قرض  دادن  زیبا  و  خداپسندی که  اجر  و  پاداش  فراوانی  به  دنبال  دارد.  ذکر  میشود  خداوند  چه  چیزی  را  برای  قرض دهندگان  به  خود،  در  دنیا  و  آخرت  آماده  کرده  است  که  عوض  چندین  برابر  و  پـاداش  ارزشمـند  است  ...   بدان  منوال  و  روالیکه  در  مرحله  اول  هم  بیانگردیده  است‌.

پسوده  سومی  درمیرسد:  این  پسوده  همه  ارزشهای  جهانی  را  در کفهای  و  ارزشهای  اخروی  را  درکفه  دیگر  ترازوی  خدا  میگذارد  ...   ارزشهای  جهانی  بازیچهها  و  عروسکهائی  به  نظر  میآیند که  سبک  و  ناچیزند،  وکفه  آخرت  والائی  و  برتری  می‏گیرد،  و کار  جدی  جلوهگر  میآید  و  شایان  توجه  و  اهمّیت پدیدار  میگردد.

بدین  خاطر  یزدان  مهربان  ایشان  را  فریاد  میدارد  که  بر  یکدیگر  پیشی  و  سبقت  بگیرند  و  به  سوی  ارزشهای  اخروی  به  مسابقه  بپردازند  ...   ارزشهائیکه  در  بهشتی  قرار  دارند که  عرض  آن  به  اندازه  عرض  آسمانها  و  زمین  است  و  برای کسانی  آماده گردیده  است که  به  خدا  و  پیغمبرانش  ایمان  بیاورند.

پـسوده  چهارمی  درمـیرسدکه  ایشان  را  از  میدان  آخرت  برمیگرداند  به  سوی  چیزیکه  در  واقعیت  زندگانی  و  رخدادهای  آن  داشتند  و در  آن  بسر  می‏بردند.  دلهایشان  را  در  زندگانی  و  در  رخدادها،  و  هـمچنین  درشادیها  و  غمهایآنها،  آویزه قضا  و  قدر  خدا  می‏گرداند.  بدین  سبب  بـذل  و  بـخشش  را  در  نظرشان  سهل  و  ساده  جلوهگر  مینماید،  و  نمی‏گذارد  چیزی  از کالاها  و  دارائیـهای  زمین  ایشان  را  مغرور  بکند  و  فریب  بدهد.  آن  وقت  همـه  احساسهایشان  با  آسمان  پیوند و ارتباط  پیدا  میکند.

بعد  از  آن  بخشی  از  تاریخ  دعوت  خدا  در  زمین  را  برایشان  بیان  بکند. در این بخش وحدت  برنامه،  و  راستی  و  درستی  راه،  پدیدار  و  نمودار  میآید.  روشن  مـیشود کسانیکه  در  هر  دوره  و  زمانی  از  راستای  چنین  راهیکنارهگیریکنند  و  منحرفگردند،  بیرونروندگان  از  آئین  الهی  بشمار  میآیند.  برای  مردمان  به  بعضی  ازکارهای  اهلکتاب  اشاره  میکند،  همـانگونهکه  در  سرآغاز  این  مرحله  اشاره کرده  است.  سرانجام  از  این  ندای  واپسین  میپردازد،  و  ایشان  را  به  ترس و هراس  ازخدا،و ایـمان  به  پیغمبرش  فرامیخواند،  تا  در  پـرتو  تقوا  و  ایـمـان  دو  پـاداش  از  رحمت  خود  را  بدیشان  بدهد،  و  نیز  برای  آنان  نوری  را  پدیدارگرداندکه  در  پرتو  آن  حرکتکنند،  و  ایشان  را  بیامرزد  و  ببخشاید.  چه  فضل  ولطف  خدا  تنها  وقف  اهل  کتاب  نیست،  آنگونهکه  اهلکتاب  خیال  میکنند  و  گمـان  میبرند.  بلکه  فضل  و  لطف  خدا  دردست  خـود  خدا  است،  آن  را  به  هرکسکه  خودش  بخواهد  عطاء  میفرماید:

(  وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

خداوند  دارای  فضل  و  عطاء  فراوان  و  بزرگ  است‌.

بدین  منوال  این  سوره  از  اول  تا  به  آخر  حلقههای  متصـل  به  همدیگری  در  زنجیره  خط  سیر  واحد  وثابتی  دارد،  و  آهنگهای  آن  پیاپی  بهگوش  دلها  میرسد،  آهنگهای  گوناگون  و  همگونیکه  به  اندازه  لازم  تکرار  میگردد

تا  با  تکرار،  تاثیر  آهنگها  در  دل،  ژرف  شود  وگسترده  گردد،  و  ضربههای  نغمـهها  با  حرارت  آهـنگهای  پیاپی  گرم  و  داغ  به  دلها  فرو رود  و  بر  دلها  بنشیند!

*

) أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ .اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ(.

آیا  وقت  آن  برایمومنان  فرانرسیده  است  که  دلهایشان  به هنگام  یاد  خدا،  و در بـرابر  حق  و  حقیقتی  که  خدا  فرو فرستاده  است،  بلرزد  و  کرنش  برد؟  و  آنان  همچون  کسانی  نشوند  که  برای  آنان  قبلاً  کتاب  فرستاده  شده  است  و  سپس  زمان  طولانی  بر  آنان  سپری  گشته  است،  و  دلهایشان  سخت  شده  است،  و  بیشترشان  فاسق  و  خارج (ازحدود  دینخدا)گشتهاند.  بدانیدکه  خداوند  زمبن  مرده  را  زنده  میکند.  ما  آیهها  را  برای  شما  (با  ذکر  مثالها)  روشن  میگردانیم  و  بیان  میداریم،  تا  این  که  شما  (مطالب  ومفاصد  آنها  را)  فهم  کنیـد.

این  سرزنـش  موثری  از  جانب  سرور  بزرگوار  مهربانی  است.  دلهائیکه  یزدان  سبحان  از  فضل  و  لطف  خود  آنها  را  لبریز  فـرموده  است،  در  پاسخ کامل  دادن کندی  کردهاند.  این  است که خدا  پیغمبر  (ص)را  در  میان  ایشان  برانگیخته  است  و  او آنان  را  دعوت  میکندکه  به  خداوندگارشان  ایمان  بیاورند،  و  بر او  آیات  روشن  و  روشنگری  را  نازلکرده  است  تا  ایشان  را  از تاریکها  بیرون  بیاورد  و  به  سوی  نور  رهنمود گرداند،  و  بدانان  معجزهها  و  خارقالعادههائی  در  جهان  هستی  نشان  داده  است  تا  ببینند  و بینش  پیدا  بکنند  و  خویشتن  را  از عقاب  و  عذاب  الهی  برحذر  دارند.

سرزنشـی  استکه  در  آن  مودت  و  محبت،  تشویق  و  ترغیب،  پرسیدن  احساس  و شـور و پی  بردن به  جلال  و  عظمت  خدا،  خشوع  و  خضوع  در  برابر  یاد  خدا،  دریافت  حقّی که  از  سوی  خدا  نازل گـردیده  است  به  گونهایکه  سزاوار حضرت  حق  باشد،  ترس  و  هراس  و  فروتنی  وکرنش  و  اطـاعت  و  تسلیم  فرمان  یزدان  گردیدن،  پیدا  و  هویدا  است.  بوی  تهدید  هم  در  آن  به  مشام  میرسد،  وگلایه  ازکندی  پـاسخگوئی  به  فرمان  یزدان  سبحان  نیز در    آن  احساس  میشود:

( أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ؟  )‌.

آیا  وقت  آن  برای  مومنان  فرا نرسیده  است  که  دلهایشان  به  هنگام  یاد  خدا،  و  در  بـرابر  حق  و  حقیقتی  که  خدا  فرو فرستاده  است،  بلرزد  و  کرنش  برد؟‌.

درکنار  تشـویق  و  ترغیب،  و  ناخشنودی  ازکندی  ورزیدن  و  سستیکردن  در  پاسخگوئی  به  فرمان  یزدان،  حذر  داشتن  ازکندی  ورزیدن  و  تاخیرکـردن  در  پاسخگوئی  به  فرمان  یزدان  فـرا میرسد.  از  زنگی  صحبت  نمیشودکه  دلها  را  میپوشاند  وقتیکه  زمان  بـر  دلها  به  طول  بینجامد  و  دلها  جلاء  و  صیقـلی  داده  نشود.  سنگدلی  پس  از  دلنرمیگریبانگیر  دلها  می‏گردد  وقتی  که  دلها  از  یاد  خدا  غافل  بشود،  و  در  برابر  حـق کرنش  نبرد:

 (وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ).

همـچون‌‌ کسـانی نشـوند که  بـرای آنان  قبلاً کتاب  فرستاده  شدهاست  وسپس  زمانطولانی  برآنان  سپری  گشته  است،  و  دلهایشان  سخت  شده  است،  و  بیشترشان  فاسقو  خارج  (از  حدود  دین  خدا)  گشتهاند.  به  دنبال  سنگیندلی  و  دل  سختی،  جز  بـیرون  رفتن  از  دین  خدا  نیست‌.

این  دل  بشری،  تند  و  سریع  دگرگون  میگردد،  و  با  شتاب  و  عجله  دچار  فراموشی  میشود.  این  دل  بشری،  شفاف  گردد  و  میدرخشد  و  از  نور پر  و  لبریز  میشود،  و  بسان  نور  بال  و  پرمیگیرد  و  بالا میرود.  امّا  وقتیکه  زمان  زیادی  بر  دل  بگذرد  و  پند  و  اندرز  و  تذکری  بدان  داده  نشود،کند  و تنبل  و  سخت  و  سفت  میشـود،  و پرتو  نـمیاندازد  و  نمیدرخشد،  وتاریک  و  سیاه  می‏گردد! پس  باید  آن  دل  را  پند  و  اندرز و  تذکر داد،  تا  یادآور  گردد  و کرنش  ببرد  و  فروتنی  بکند.  باید  دریچه  این  را  زد  تا  رقت  و مهربانی  پیدا کند  و  روشن  و  رخشانگردد.  باید  پیوسته  این  دل  را  بیدار و  هوشیار کرد،  تا  تنبلی  و  سختی  بدان  رو نکند  و تنبل  و  سخت  نشود.

ولیکن  نباید  از  دلی  مایوس  شد که  خوابآلود  و  سخت  و  سفت  و تنبل  شده  باشد.  چه  همـچون  دلی  ممکن  است  حیات  بدان  بخزد،  و نور در آن  بـدرخشد،  و  در برابر ذکر  و  یاد  خدا کرنش  ببرد  و فروتن  بشود.  زیرا  خدا  زمین  را  پس  از  مردن  زنده  بگرداند.  وقتیکه  زنده  شدحیات  در  آن  به  جنب  و  جـوش  درمیآید،  و  زمین  پر  ازگیاهها  وشکوفهها  وگلـها  مـیشود،  و  غلات  وثمرات  میبخشد ... دلها  نیز  این  چنین  هستند،  وقتی که  خدا  بخواهد:  (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا  )  .

بدانیدکه  خداوند زمین  مرده را زنده میکند.

در  این  قرآن  چیزی  استکه  دلها  را  زنده  میکند  هـمان  گونه که  زمین  زنده  می‏گردد،  و  با  خوراک  دادن  و  سیرابکردن  و  حرارت  وگرمی  بـخشیدن،  بدان  مدد  و  یاری  میشود:

(قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ  ).

ما آیهها  را  برای  شما  (با  ذکر مثالها)  روشن  میگردانیم،  تا  این  که شما  (مطالب  و مقاصد آنها  را)  فهم  کنید.

* 

قرآن  این  پسوده زندهکننده،  وآن  سرزنش  شرمنده  کننده،  و  آن  پند  و  اندرز  و تذکردادن  و  حذرداشتن  را  با  برانگیزنده  تازهای  برای  بذل  و  بخشش  و  فداکـاری،  پیگری و دنبال  میکند:

(إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (١٨)وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ(.

مردان  بخشنده  و زنان  بخشندهای  که(با  دادن  صدقات  و  انجام  خیرات  و  حسنات)  به  خدا  قرض  نیکوئی  مـیدهند  (پـاداش  بخشش  و  وامشان)  برای  ایشان  چندین  برابر  میشود،  و  مزد  بزرگ  و  قابل  توجهی  دارند.  کسانی  که  به  خدا  و  به  پیغمـبرانش  ایمان  بیاورند،  آنان  راستان  و  گواهان  پیشگاه  پروردگارشانند  و  اجر  خود  را  دارند.  اما  کسانی  که  کافر  بشوند  و  آیات  ما  را  تکذیب  کنند،  آنان  دوزخیانند.

قطعاً  صدقهدهندگان  وانفاقکنندگان  مرد  و زن،  بر  گیرندگان  صدقه  و  دریافتکنندگان  انفاق  تفاخر  نمیکنند  و  برتری  نمیفروشند،  و  در  صدقه  و  انفاقیکه  میدهند  و  در کارهای  خوب  و  نیکیکه  میکنند،  با  مردمان  معامله  نمینمایند.  بلکه  آنان  به  خدا  قرض  میدهند،  و  مستقیماً  با  خدا  معامله  مینمایند.  چه  انگیزهای  برای  صدقه  دادن  موثرتر  و  ژرفتر  از  این  استکه  انسان  احساسکند  به  یزدان  بی‏نیاز  ستوده  قرض  میدهد،  و  با  صاحب  جهان  هستی  معامله  میکند؟  و  چیزی  راکه  می‏بخشند  و  خرج  میکند  برایش  چندین  برابر  ذخیره  و  اندوخته  میشود،  وگذشته  از  همه  اینها  پاداش  بزرگوارانه  و  ارزشمندی  دارد؟

مقام  صدیقین،  یعنی  راستروان  و  راستگویان،  مقام  بالا  و  والائی  است،  آنگونهکه  احادیث  نبوی  شریف  آن  را  به  تصویر  میکشند.  با  وجود  والائی  این  مقام  - در  پـرتو  فضل  و  لطف  خدا  - سهل  و  ساده  به  دست  میآید  برای  کسیکه  بخواهد  و  خواستار  آن  باشد.  مقام  صـدیقین  وقف  افراد  یا  طائفه  ویژهای  و  دسته  خاصی  نیست.  هرکسکه  ایمان  خـود  را  به  خدا  و  پیغمبرانش  تحقق  بخشد  و  پیادهکند  باید که  امید  رسیدن  بدین  مقام  والا  را  داشته  باشد.  آخر  فضل  و  لطف  خدا  قرق  بـرای  اشخاصی  و  قدغن  برای  دیگران  نیست:    

(وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ)  .

کسانی  که  به  خدا  و  به  پیغمبرانش  ایمان  بیاورند،  آنان  راستانند.

این  خاصیت  و  ویژگی  این  آئین  است.  این  راه،  برای  همه  انسانها  باز  است.  افقی  استکه  همگان  میتوانند  خود  را  بدانجا  برسانند.  این  مرتبه  برای  مقاماتی  در  نظر  گرفته  نشده  است  و  احتکار  نگردیده  است.  در  این  مرتبه  خصـوصیاتی  نیستکه  برایگروه  مشخصی  از  مردمان  دیوار کشیده  شده  باشد  و  تعیینگردیده  باشد.  چیزی  جز  عمل،  صاحب  عمـل  را  به  سوی  والاترین  و  بالاترین  درجات  بالا  نمیبرد  و  نمیرساند.  اسلام  آئینی  استکه  در  آن  مقامی  نیستکه  برای  طبقات  ویژهای  محفوظ  و  مصون  شود!

امام  مالک  درکتاب  خـود  «موطأ»  از  صفوان  پسر  سلیم،  و  او  از  عطاء  پسـر  یسـار،  و  او  از  ابوسعید  خدری،  روایتکرده  استکه  پیغمبر  خدا  (ص)فرموده  است:

( إن أهل الجنة لیتراءون أهل الغرف من فوقهم کما تتراءون الکوکب الدری الغابر فی الأفق من المشرق أو المغرب , لتفاضل ما بینهم ).

بهشتیان  کاخنشینان  را  بالای  خود  میبینند،  همان  گونه  که  شما  (در  دنیا)  ستاره  درخشان  باقیمـانده  در  افق  مشرق  یا  مغرب  را  میبینید.  این  (فـاصله  زیاد  و  بالا  بودن  بعضیها  و  پائین  بودن  برخیها)  به  خاطر  (تفاوت)  فضیلت  و  برتری  (درجات  و  مقامات)  موجود  در میان  ایشان است‌. 

گفتند:  ای  پیـغمبر  خدا  این  منازل  و  مراتب  انبیاء  است  و  کسی  جز  ایشان  بدان  منازل  و  مراتب  نمیرسد.  فرمود:

( بلى والذی نفسی بیده رجال آمنوا بالله وصدقوا المرسلین ) .

«آری  بدانکسی  سوگندکه  جان  من  در  دست  قدرت  او  است،  آن  منازل  و  مراتب  متعلق  بهکسانی  استکه  به  خدا  ایمان  آوردهاند  و  انبیاء  را  تصدیقکردهاند» [1]

این  پسوده  ایمان  است.  و  امّا  پسوده  فداکاری،  این  فرموده  خداوندی  استکه  پس  از  آن  پسوده  ذکر  میشود:

(  وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ )٠ 

شهیدان  در  پیشگاه  پروردگارشان  اجر  خود  را  و  نور  خود  را  دارند.

در  باره  مقام  شهیدان  بارها  در  قرآن  سخن  به  میان  آمده  است،  و  احادیث  نبوی  در  باره  مقام  شهیدان،  پـیاپی  و  متواتر  ذکر  شده  است.  این  آئین  پایدار  و  برقرار  نمیماند  جز  با  نگاهبانی  از  آن،  و  در  زمین  پیاده  نمی‏گردد  جز  با  جهاد  در  راه  آن،  جهاد کردن  برای  امن  و  امان  عقیده،  و  امن  و  امان  دعوت،  و  حمایت  و  حفاظت  از  پیروان  آن  بهگونهایکهکسی  نتواند  پیروان  این  آئین  را  از  دین  برگرداند،  و  برای  مراقبت  از  شریعت  اسلام  و  حفظ  آن  از  فساد  و  تباهی.  بدین  خاطر  شهیدان  راه  خدا  - تنها  هم  آنان  شهداء  نامیده  میشوند  و  بس  - مقام  خود  را  و  قرب  خود  را  در  نزد  پروردگارشان  دارند.  همان  قربی که  از  آن  چنین  تعبیر  میشود:

«عِنْدَ رَبِّهِمْ »  .  در  پیشگاه  پروردگارشان‌.

در  صحیم  مسلم  و  بخاری  آمده  است‌:

(أن أرواح الشهداء فی حواصل طیر خضر تسرح فی الجنة حیث شاءت , ثم تأوی إلى تلک القنادیل . فاطلع علیهم ربهم اطلاعة , فقال:ماذا تریدون ! فقالوا:نحب أن تردنا إلى الدار الدنیا فنقاتل فیک فنقتل کما قتلنا أول مرة . فقال:إنی قد قضیت أنهم إلیها لا یرجعون )[2]

«ارواح  شهیدان  در  چینهدانهای  پـرندگان  سبز رنگ  خواهند  بود.  در  بهشت  هرکجاکه  بخواهند  میروند  و  تغذیه  میکنند.  سپس  بدان  قندیلها  (که  در  زیر  عـرش  آویزانند)  برمیگردند.  پروردگارشان  بدیشان  نگاهی  میاندازد  و  میفرماید:  چه  چیز  میخـواهید؟ میگویند:  میخواهیم که  ما  را  به  سرای  جهان  برگردانی  تا  در  راه  تو  بجنگیم  تا  آنگاهکه  بار  دیگر  در  راه  تو کشته  میشویم.  پـروردگار  میفرماید:  مـن  مـقرر  و  واجب  داشتهام که  مردمان  به  سرای  جهان  باز نمیگردند»

مسلم  و  بخاری  و  غیر  آنان  از  انس  (رض)  روایتکردهاند  کهگفته  است:  پیغمبر  خدا  (ص)  فرموده  است‌:

(ما أحد یدخل الجنة یحب أن یرجع إلى الدنیا وله ما على الأرض من شیء - إلا الشهید - یتمنى أن یرجع إلى الدنیا فیقتل عشر مرات , لما یرى من الکرامة).

«کسی  نیستکه  وارد  بهشت  شود  و  بخواهد  به  دنیا  برگردد،  هرچند که  آنچه  روی  زمین  است  بدو  داده  شود،  جز  شهید که  میخـواهد  برگردد  تا  ده  بار  (= بارها) کشته  شود،  این  به  علت  بزرگداشت  و  مقام  شامـخی  است که  میبیند»‌.

زندگی  این  چنین  ناچیز  و  بیارزش  میشد  برایکسی  که  این  الهامها  و  پیامها  را  میشنید،  و  منزلت  و  مکانت  شهادت  را  در  پیشگاه  خدا  میدانست  ...   امام  مالک  روایت کرده  است  از  یحیی  پسر  سعید:  «پیغمبر  خدا  (ص) به  جهاد  تشویق  و  ترغیب  فرمود،  و  از  بهشت  یاد  کرد.  مردی  از  انصار  مشغول  خوردن  خرماهائی  بود که  در  دست  داشت.گفت:  اگر  من  بنشینم  تا  همه  این  خرماها  را  بخورم،  بر دنیا  آزمند  خواهم  بود! پس  خرماهائی  را  که  در  دست  داشت  دور  انداخت  و  با  شمشیر  حمله کرد  و  جنگید  تا کشته  شد»  ...   روایت  شده  استکه  این  فرد  عبیر پسر  حمام  (رض) بود.

وقتیکه  صدیقین  در  آن  مقام  هستند،  و  شهداء  در  این  مقام  می‏باشند،  نص  قرآنی  در  باره کافران  تکذیب کننده  میفرماید:

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ).

و  کسانی  که  کافر  بشوند  و  آیات  ما  را  تکذیب  بکنند،  آنان  دوزخیانند.

چه کسی  است که  بزرگواری  و  بزرگداشت  و  نعمت و  فضیلت  را  رها  بکند،  و  بـخواهد  از  زمره  دوزخیان  بشود؟‌!

*

پسوده  سوم  در  این  مرحله  میاید  و  پیرو  دعوت  به  ایمان  و  بذل  و  بخشش،  و  دعوت  به  فداکاری  و  جانبازی  میگردد،  پیروی که  سراسر  دنیا  را  به  شکل  ناچیز  و  بیارزشی  به  تصویر  میکشد.  شاًن  و  مقام  دنیا  را  خـوار  و  پست  نشان  میدهد،  و  مردمان  را  بالاتر و والاتر از  آن  میگرداندکه  به  دنبال  دنیا  راه  بیفتند  و  دل  به  دنـیا  ببندند.  بلکه  مردمان  را  عاشق  آخرت  و  ارزشهای  آن  مـیگرداند:

(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأمْوَالِ وَالأوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ).

بدانید  که  زندگی  دنیا  تنها  بازی،  سرگرمی،  آرایش  و  پیرایـش،  نازش  در  میان  همدیگر،  و  مسابقه  در  افزایش  اموال  و  اولاد  است  و  بس.  دنیا  همچـون  باران  است  که  گیاهان  آن،  کشاورزان  را  به  شگفت  میآورد،  پس  گیاهان  رشد  و  نمو  می‏کنند،  و  بـعد  گیاهان  را  زرد  و  پژمرده  خواهی  دید، وآن گاه  خرد  و پرپر میگردند.  در  آخرت  عذاب  شدیدی  (برای  دنیاپرستان)  و آمرزش  و  خشنودی  خدا  (برای  خداپرستان)  است.  اصلاً  زندگی  دنیا  چیزی جز کالای فریب  نیست‌.

زندگی  دنیا  وقتی‏که  با  معیارها  و  مقیاسهای  خودش  سنجیده  میشود،  و  با  ترازوی  خودش  برکشیده  میشود،  در  مقابل  دیدگان  و  برای  ذهن  و  شعور  انسان  چیز  عظیم  و  بزرگی  جلوهگر  میآید.  ولیکن  زمانیکه  زندگی  دنیا  با  معیارها  و  مقیاسهای جهان  هستی  سنجیده  میشود،  و  با  ترازوی  آخرت  برکشیده  میشود،  چیز  ناچیز و  بیارزش  و  سبکی  جلوهگر  می‏گردد.  زندگی  دنیا  در  این  تـصویر  بازیچه کودکان  به  نظر  میآید  در  برابر  آنچه  در  آخرت  است  و  جدی  است  و  بعد  از  این  بازیچه  زندگی،  سرنوشتها  و  فرجامها  بدان  میانجامد!

دنیا  بازیچه،  سرگرمی،  آرایش  و  پیرایش،  به  خود  بالیدن  و  خود  را  ستودن،  مسابقه  در  افزایش  مال  و  جاه،  و  نازش  به  دارائی  و  عزت  و  قدرت،  است  ...   این  حقیقت  است  و  در  فراسوی  هـمه  چیزهائی  قرار دارد که  در آنها  جدی  بودن کامل و توجه  شامل  به  چشم  میخـورد  و  انسان  را  به  خود  مشغول  میدارد  ...   آنگاه  روند  قرآنی  به  پیش  میرود  و  برای  دنیا  مثالی  میآورد،  مثالیکه  دنیا  را  به  تصویر  میزند،  همانگونه که  شیوه  نوآفرین قرآن است‌:

(کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ).

دنیا  همچو  باران  است  که گیاهان  آن،  کشـاورزان  را  به  شگفت  میآورد.

«کفار»  در  اینجا  به  معنـی کشاورزان  است.  چه کافر  در  لغت  به  معنی  زارع  است.  زارع  دانه  را پنهان  میکند  و  آنها  را  با  خاک  میپوشاند.  ولیکن گزینش  واژه کفار  در  اینجا کنایه  و  اشارهای  بـه  تعجب  و  خـوشآمد کافران  از  زندگی  دنیا  را  دربردارد!

«  ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا »  ٠

سپس  گیاهان  رشد  ونمو  می‏کنند،  و  بعد  گیاهان  را  زرد  و  پژمرده  خواهی  دید.

و  آنگاه  آماده  رای  درویدن  میگردند  ... گیاهان  دارای  مدت  زمان  محدود  و  مشخصـی  هستند.  زمان  آنها  هرچه زودتر  بسرمیرسد،  و  سررسید  عـمـر آنها  به  زودی  درمیرسد.

( ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا )‌.

وآن  گاه  خرد  و  پرپر میگردند.

همه  نوار زندگی  بدین  شکـل  متحرک  و برگرفته  از  مشاهدات  معمـول و  مانوس  بشر  جمــع  میگردد  و  درهم  نوردیده  میشـود  ...   با صحنه  خرد  و  پرپر شدن،  نوار  هم  تمام  میشود!

و  امّا  آخرت  مقام  و  منزلتی  دارد  جدای  از  این  مـقام  و  منزلت.  مقام  و  منزلتی  داردکه  شایان  این  است  حساب  آن  را  داشت،  و  بدان  چشم  دوخت،  و  خود  را  برای  آن  آماده  کرد:

(وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ)  .

در  آخرت  عذاب  شدیدی  (برای  دنیاپرستان)  است،  و  آمرزش  و  خشنودی  خدا  (برای  خداپرستان)  است‌. 

آخرت  در  چشم  به  هم  زدنی  به  پایان  نـمیآید  همانگونه  که  زندگی دنیا در چشم به  هم  زدنی به  پایان  میآید.  آخرت  بهگیاهان  خشک  و  پرپر شدهای  تبدیل  نـمیگردد،  وگیاهانی  نیستکه  تا  مدت  معینی  عمر کنند  و  آنگاه  زرد  وخشکگردند  و بیفـتند  ...   در آخرت حساب  و  کتاب  و  سزا  و  جزا  است  .  .  ٠  آخرت  ماندگار و بردوام  است  ...   شایان  و  سزاوار این  استکه  بدان  توجه گردد  و  اهمّیت  داده  شود.

(وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ(‌.

اصلاً  زندگی  دنیا  چیزی  جز کالای  فریب  نیست‌.

اینکالا  در  اصل  حقـیقت  ندارد.  ماندن  خود  را  از  غرور  گول زنندهای  بـرمیگیـرد  و  براساس  آن  بند  است.  همچنین  اینکالا  انسان  را  به خود  مشغول  میدارد  و  او  را  سرگرم  مـیسازد  و  بـه  فراموشی  و  بیخبریش  میاندازد.  این  کالا  انسان  را  به  غـرور گول زنندهای  میکشاند  و  مست  و  ملنگ  و  بیخود  و  بیهوشش  میگرداند.

این  حقیقت  دارد.  وقتیکه  انسان  از  دل  به  دنبال  حقـیقت  باشد،  این  را  درک  و  فهم  میکند.  قرآنکه  این  حقیقت  را  به  تصویر  میکشد  هدفش  این  نیستکه  انسان  از  زندگی  در  زمین کنارهگیریکند  و  بهگوشهای  بنشیند  و  دامن  زندگی  فراهم  چیند،  و  در  راه  آبادانی  دنیا  نکوشد  و  به  ترک  خلافتی  بگویدکه  خدا  آن  را  بدین  پدیده  بشری  واگذار  نموده  است. [3]  بلکه  مراد  قرآن  تـصحیح  معیارها  و  مقیاسهای  دانش  و  بینش  و  ارزشهای  نفسانی  و  روحانی  است.  همچنین  قرآن  از  انسان  میخواهد  بر  غرور کالای  زوال پـذیر،  و  بر  جاذبه  وکشش  آنکـه  انسانرا  به  زمین  میچسباند و میخکوب  می‏گرداند،  غالب  و  چیرهگردد  و  خـود  را  والاتر  و  بالاتر  ازکالاها  و  بهرههای  این  چند روزه زندگی  بداند.  همان  والائی  و  بالائی  و  خیرگی  و غلبهایکه  مخاطبان  نخستین  ایـن  سوره  نیازمند  آن  بودند  تا  ایمان  خود  را  محقق  و  در  عمل  پیاده گردانند.  همان  والائی  و  بالائی  و  چیرگی  و  غلبهایکه  هرکسیکه  به  عقیدهای  ایمان  داشته  باشد  برای  محقق  و  پیادهکردن  عقیدهاش  نیازمند  بدان  است،  هرچند  محقق  و  پیاده کردن  آن  عقیده  فداکردن  سراسر  زندگی  این  دنیا  را  بطلبد!

بدین  لحاظ  قرآن  مومنان  را  به  سبقت گرفتن  در  میدان  این  مسابقه  حـقیقی  دعوت  میکند.  از  ایشان  میخـواهد  بر  یکدیگر  پیشی  بگیرند  به  سوی  هدفیکـه  سـزاوار  مسابقه  دادن  و  سبقتگرفتن  است.  هدفیکه  فرجام  کارشان  بدان  میانـجامد  و  سرنوشتشان  در گرو  آن  است.  هدفیکه  بعد  از  این  جهان  فانی  در  سرای  باقی  همراهشان  خواهد  بود  و  خواهد  ماند:

)سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ )‌.

بر  یکدیگر  پیشی  بگیرید  برای  رسیدن  به آمرزش  پروردگارتان  و  بهشتی  که  پهنای  آن  هـمسان  پهنای  آسمان  و  زمین  است.  برای  کسانی  آماده  شده  است  که  به  خدا  و پیغمبرانش  ایمان  داشته  باشند.  این،  عطاء  خدا  است،  و  به  هر  کس  کـه  بخواهد  آن  را  میدهد،  و  خدا  دارای  عطاء  بزرگ  و  فراوان  است‌.

مسابقهدادن  وسبقتگرفتن  برای  رسیدن  به  لهو  و  لعب  و  بازیچه  و  سرگرمی  و  بر  یکدیگر  بالیدن  و  نازیدن  و  درگردآوری کالاها  و  رسیدن  به  بهرهها  بر  هـمـدیگر  پیشی گرفتن،  شایانکسانی  نیستکه  جوان گردیدهاند  و  بزرگ  شدهاند  و  از  طوق  اسارت  دنیا  رها گردیدهاند،  و  جهان  لهو و  لعب  و بازیچه  و  سرگرمی  را  بهکودکان  و  کوچکان  واگذار کردهاند.  بلکه  مسابقه  دادن  و  سبقت  گرفتن  باید  برای  رسیدن  به  آن  افق  بالا،  و  آن  هدف  والا،  و  آن  ملک  و  مملکت  پهن  و  فراخ  باشد:

(جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالأرْضِ).

بهشتی  که  پهنای  آن همسان  پهنای آسـمان و زمین  است‌.

چه  بسا  در  روزگارانگذشته  - پیش  از  این  که  حقائقی  از  گستره  این  جهان  هستی کشف  شود  -بـعضی  از  مفسـران  و  محدثان  آیههای  همـچون  این  آیه  را،  یا  برخی  از  احادیث  نبوی  را،  حمل  بر  مجاز کردهاند.  مثل  آن  حدیثی  که  در  باره کاخنشینانیکـه  بهشتیان  آنجا  را  از  دور  میدیدند  هـمانگونهکه  در  دنیا  مردمان  ستاره  درخشانی  را  درحال  طلوع  درافق  مشرق  یا  مغرب مشـاهده و  ورانداز  میکنند  ...   امّـا  امـروزهکه  رصدخانههای  کوچک  انسانها  از  فاصلههای  بسیار  دورگستره  هستی  پرده  برمی‏دارند  و  ابعاد  بسیار  شگفت  بدون  حدود  و  ثغوری  را کشف  میکنند،  سخن گفتن  ازپهنای  بهشت،  و  سخنگفتن  از  دیدنکاخها  از  فاصله  دور،  جنبه  قطـعی  و  حقـیقی  پیدا  میکند،  و  چیز  ساده  و  معمولی  به  نـظر  مـیآید،  و  چنین  آیاتی  و  چنین  احادیثی  اصلاً  نیازی  بدین  ندارد که  آنها  را  حمـل  بر  مجاز کرد.  برای  مثال  فاصله  زمین  تا  خـورشید  چیزی  نیستکه با  فواصل  و  ابعاد  جهان  هستی  مقایسهگردد  و  فاصله  چندان  مهم  و  زیادی  بشمار  آید!

هرکسکه  بخواهد  بدان  ملک  و  مملکت  عریض  و  طویل  بهشت  میرسد.  هرکس که  بخواهد  برای  رسیدن  بدان  به  مسابقه میپردازد  و بـه  سوی آن  سبقت میگیرد.  پیشپرداخت  آن،  ایـمان  به  یزدان  و  پیغمبران  او  است.

(ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ )‌.

این،  عطاء  خدا  است،  و  به  هرکس  که  بخواهـد  آن  را  میدهد.

(  وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ )  ٠

و  خدا  دارای  عطاء  بزرگ  و  فراوان  است‌.

عطاء  و  فضل  وکرم  خدا  ممنوع  نیست  و  منحصر  به  اشخاص  ویژهای  نیست.  بلکه  مباح  است  و  بهکسانی  بخشیده  میشودکه  مشتاق  و  خـواهان  باشند  و  برای  رسیدن  بدان  به  مسابقه  بپردازند  و  سبقت  بگیرند.  مسابقهدهندگان  باید  در  راه  رسیدن  به  چنین  چیزی  به  تلاش  بپردازند  و  سبقت  بگیرند  و  جلو  بیفتند،  نه  اینکه  برای  تکه  زمینی  در زمینی که  ارکان  واصول  آن  و  مدت  ماندگاری  آن  محدود  است  و  بسر  میرسد!

صاحب  عقیده  بایدکه  با  این  جهان  هستی  بزرگ  همراه  و  هـمکار  شود،  و  خـود  را  و  دیدگاه  و  جهانبینی  و  توجه  و  عقل  و  شعور  خود  را  محصور و  محدود  بدین  زمین  تنگکوچک  نسازد  ...   این  برای  صاحب  عقیده  لازم  است  تا  او  نقش  سزاوار  صاحب  عقیده  را  اداء  بکند.  این  نقـش  سخت  و  توانفرسا  است.  این  نـقش  از  یک  سو  برخورد  میکند  با  چیزهای  حقـیر مردمان  و  با  طـمعها  و  آزهای  ایشان.  و  از  دیگر  سو  برخورد  میکند  باگمراهی  دلها  وکجروی  درونها.  این  نقـش  برخورد  میکند  با  مقاومت  باطل  و  چنگ  زدن  باطل  به  موضع  و  موقعیتی  که  در  زمین  دارد.  مقاومتی  را  میآغازدکه  در  برابر  آن  کسی  تاب  ایستادگی  ندارد،  مگـرکسیکه  همراه  و  همکار  باشد  و  با  جهانیکه  بزرگتر  از  این  زندگی،  و  فراختر  از  این  زمین،  و  جایتر  از  این  فنا  و  نیستی  است‌.

معیارها  و  مقیاسهای  این  زمین  و  ترازوها  و  ابزارهای  اندازهگیری  آن،  نمیتوانند  چنان  حقیقتی  را  به  تصویر  کشند،  حقـیقتیکه  باید  در  دل  و  درون  صاحب  عقیده  مستقرگردد  و  جانشین  شود.  در  به  تـصویرکشیدن  این  حقیقت  هم  جز  بدان  اندازه  از  عـده کار  برنمیآیندکـه  حجم  زمین  در  برابر  حجم  جهان  هستی  نشان  میدهد،  و  جز  بدان  اندازهکه  عمر  زمین  در  برابر  عمر  ازل  و  ابد  بیانگر  آن  است.  فرق  بسیار  فراوانی  در  میان  است،  آن  اندازه  فراوانکه  همه  مـعیـارها  و  مقیاسهای  زمین  نمیتواند  آن  را  مشخص  سازد  و  یا  حتی  بدان  اشاره  کند!

بدین  خاطر  استکه  صاحب  عقیده  در  افق  حقیقت  بزرگ  باقی  میماند،  و بر واقعیت کوچک  زمین،  خـود  را  بالاتر  و والاتر میگیرد،  هر اندازه هم  این  واقعیت  ستبرو  بزرگ  شود  و امتداد  پیدا  بکند  و  به  درازا  بکشد  و  طولانی  بشود.  صاحب  عـقیده  در  بالای  آن  افق والا  میایستد  و  با  آن  حقیقت  بزرگ  رها  از  قیدها  و  بندهای  این  واقعیـتکوچک،  همیار  و  همکار  میگردد.  با  جهان  بزرگی  هـمزیستی  میکنـدکه  در  ازل  و  ابد  بـه  تصویر  کشیده  میشود.  در  ملک  و  مملکت  فراخ  آخرت  زندگی  را  بسر  می‏برد.  با  ارزشهای  ایمانی  ثابتی  مـیزید،  ارزشهای  ایمانی  ثابتیکه  به  لرزه  و  تکان  درنمیآید  به  سبب  خلل  و  نـقصیکه  در  معیارها  و  مقیاسهای  زندگی  دنیایکوچکگولزننده  پیدا  می‏گردد  و  رخنه  میکند  ...  این  وظیفه  ایمان  در  زندگی  پیروان  عقائد  است،  پیروانی  که  برگزیده  شدهاند  تا  ارزشهای  زندگی  و  معیارها  و  مقیاسهای  آن  را  تعدیل  بخشند،  نه  اینکه  با  آنها  سازش  بکنند  و  در  برابر مقتضیات  آنها کرنش  بکنند  و  فرمان  ببرند... 

سپس  پسوده چهارم  با  آهنگ  ژرفی  در  باره  قضا  و  قدری  درمیرسدکه  روی  نمیدهد  مگر آنچه  او  بر  آن  باشد  و  بخواهد:

(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ .لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ .الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).

هیچ  رخدادی  در  زمین  به  وقوع  نمیپیوندد،  یا  به  شما  دست  نمیدهد،  مگر  این  که  پیش  از  آفرینش  زمین  و  خود  شما،  در  کتاب  بزرگ  و  مهمّی  (به  نام  لوح  محفوظ،  ثبت  و  ضبط)  بوده  است،  و  این  کار  برای  خدا  ساده  و  آسان  است.  این  بدان  خاطر  است  که  شما  نه  بر  از  دست  دادن  چیزی  غم  بخورید  که  از  دستتان  به  در  رفته  است،  ونه  شادمانبشوید  برآنچه  خدا  به  دستتان  رسانده  است.  خـداوند  هیچ  شخص  متکبر  فخر فروشی  را  دوست  نمیدارد.  همان  کسانی  که  بخل  میورزند  و  مردم  را  نیز  به  بخل  ورزیدن  دعوت  میکنند.  هرکس  که  (از  این  فرمان)  رویگردان  شود  (به  خدا  زیانی  نمیرساند)  چرا  که  خداوند  بینیاز  و  شایسته  ستایش  است‌.

این  هستی  ان  اندازه  دقیق  طرحریزی  و  تنظیمگردیده  است  و  بهگونهای  هر  چیزی  در  ان  به  مقدار  لازم  سر  و  سامان  داده  شده  استکه  هیچ  حادثهای  در  جهان  روی  نمیدهد  مگر  اینکه  در  نقشةه  پیشینکیهان  مقدر  و  مقرر  گردیده  است،  و  درگستره  آن  حساب  آن  شده  است  ...   تصادف  درگستره  هستی  جائی  ندارد.  هیچ  چیزی  در آن  ناسنجیده  و  سرسری  نیست.  پیش  از  اینکه  زمین  افریده  شود  و  پیش  از  اینکه  مردمان  خلق گردند،  هر  حادثهایکه  از  آفریدهها  سر  میزند  برای  علمکامل  و  شامل  و  دقیق  خدا  مشخص  و  معلوم  بوده  است،  وتعیین  گردیده  است  در  چه  زمانی  و  در  چه  مکانی  روی  میدهد  ...   برای  علم  خدا  هیچ  چیزی  نیستکهگذشته  یا  حال  و  یا  آینده  بشمار  آید.  این  فاصلههای  زمانی،  نشانهها  و  قراردادهای  -  ما  فرزندان  فنا  -  هستند.  ما  با  انها  حدود  و  ثغور  چیزها  را  می‏بینیم.  ما  چیزها  را  بدون  حدود  و  ثغور  زمانی  و  مکانیایکه  انها  را  جدا  سازد  و  مشخص کند،  درک  و  فهم  نمیکنیم.  ما  مطلق  را  درک  و  فهم  نمیکنیم  مگر  در  پرتو  درخششهائیکه  در  آنها  ارواح  ما  با  آن  مطلق  تماس  پیدا  میکند،  از  راهیکه  جدای  از  راهی  استکه  ما  در  درک  و  فهم  چیزها  بدان  خویگرفتهایم  و  عادت  نمودهایم.  ولی  یزدان  سبحان  حقیقت  مطلقـی  استکه  به  طورکلی  از  سـراسـر  این  هستی،  بدون  حدودی  و  ثغوری،  اطلاع دارد.  این  هستی  و  حوادث  و  رخدادها  و  احـوال  و  اوضاعیکه  از  اغاز  جهان  تا  پایان کیهان  در  ان  روی  میدهد،  در  علم  خدا  همه  و  همه  بدون  حدود  و  ثغور  و  ابعاد  و  فواصل  زمان  یا  مکان  پیدا  و  هویدا  و  مشخص  و  معلوم  است! هر  حادثه  و  رخدادی  موضع  و  موقع  خود  را  در  نقشه کلی  جهان  هستی  دارد،  و  برای  علم  خدا  نـمودار  و  پدیدار  است.  هر مصیبتی  - خیر  یا  شر،  چه  لفظ  مـصیبت  در  معنی  ازاد  و اژگانی  مقید  به  خیر  و  شر  نیست  -که  در  سراسر  زمین  و  در  ذات  انسانها  یا  مخاطبان  ان  روزی  قرآن  روی  بدهد،  جملگی  در  آنکتاب  ازلی،  پیش  از  پیدایش  زمین  و  پیدایش  انسانها،  ثبت  و  ضبط  است  بدان  شکل  وصورتیکه  با  آن  پدیدار میگرددو  جلوهگر میآید  ...

(إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).

این کار برای  خداساده و آسان  است‌.

ارزش  این  حقیقتیکه  عقل  جز  آن  را  بـه  تصور  درنمیآورد،  زمانیکه  حقیقت  بزرگ  هستی  را  پیش  چشم  میدارد،  ارزش  آن  دردل  ودرون  بشری  این  استکـه  به  دل  و  درون  انسان  آرامش  واطمینان  می‏بخشد  بدان  هنگامکه  انسان  با  حوادث  خیر  یا  شر  جهان  رویاروی  می‏گردد.  انسان  درپرتو ایمان  به  چنین  حقیقـتی،  وقتیکه  با  زیان  وضرر  ماو  یا  بدنی  و  بلا  و  مصیبت  روبرو  می‏گردد،  به  جزع  و  فزعی  نمیپردازدکه  او  را  از  حال  ببرد  و  بیخود  و  بیهوش  بکند،  و یا  حسـرت  خوردنها  و  ناله  سردادنها  او  را  از  پای  دربیاورد  و  بکشد.  وقتی  هم  با  سود  و  نفع  و  شادی  روبرو میگردد،  مست  و  ملنگ  نمی‏گردد  و  آن  اندازه  شاد  و  شنگول  نمیشودکه  بر  بال  خیال  بنشیند  و  به  پرواز درآید  و  اعتدال  و  میانهروی  را  از  دست  بدهد:

(لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ) .

این  بدان  خاطر است  کهشما  نه  بر  ازدست  دادن  چیزی  غم  بخورید  که  از  دستتان  به  در  رفته  است،  ونه  شادمان  بشوید  برآنـچه  خدا  به  دستتان  رسانده  است.

 وسعت نظر،  همراهی و همگامی  باجهان  بزرگ،تصور  ازل  و  ابد،  ودیدن  رخدادها  در  موارد  و  مواضع  مقدر  درعلم  خدا،  رخدادهائیکه  در  نقشه  این  جهان  هستی،  ثابت  و تغییر ناپذیرند،  همه  اینها  باعث  میگرددکه  نفس  انسان گشادتر  و  بزرگتر  شود،  و  در  برابر  حـوادث گذرا  ثبات  و  متانت  بیشتری  داشته  باشد.  وقتیکه  انسان  میداند  این  حـوادث  او  را  در  حرکت  جهان  هستی  به  حرکت  درمیآورند  و  راه  می‏برند.

انسان  به  جزع  و  فزع  میافتد  و  از  جای  به  در  میرود  و  حوادث  او  را  خوار  و  بازیچه  دست  خود  میگردانند،  زمانیکه  انسان  وجود  خود  را  از  وجود  جهان  هستی  منـفصل  و  جدا  میداند،  و  با  عادت  بهگونهای  رفتار  میکندکه  انگار  حوادث  یک  چیز  عارضی  و  غیر  اصلی  هستند  و  با  وجود کوچک  او  برخورد  دارند  و  ناسازگارند.  و  امّا  وقتیکه  در  اندیشه  و  تـصور و  ذهن  و  شعور  انسان  بگنجد  و جایگزین گرددکه  انسان  خودش،  و حوادثی که دامنگیرش  میشود  و  براو  می‏گذرد،  و  دامنگر دیگران  هم  میگردد و بر ایشان  هم  می‏گذرد،  و  سراسر زمین،  همه  و  همهذراتی  در  پیکره  جسم  بزرگی  هستندکه  این  جهان  هستی  است،  و  این  ذرات  در  موقع  و  موضع  خـود  در نقشه کامل  ودقیق  جهان  هستی  قرار  می‏گیرند  و  هستی  پیدا  میکنند،  و وجود  یکی  برای  وجود  دیگری  لازم  و ضروری  است،  و  همه  آنها  هم  در  علـم  نهان یزدان  مقدر و ترسیم  شده  و معلوم هستند،  وقتی که  انسان  چنین  بداند  و  چنین  بیندیشد،  او  احساس  آسایش  و  آرامش  میکند  چون  میپذیرد  قضا  و  قدر  یکسان  شامل  همگان  و  حاکم  بر  ایشان  است.  دیگر  چنین  انسانی  بر  چیز  از  دست  رفتهای  غم  نمیخورد،  آنگونه  غمیکه  او  را  پـریشان  و  لرزان  و  افتان  و  خیزانگرداند،  و  در  برابر  چیزیکه  فراچنگ  او  میآید  شادی  و  شعف  نـمیکند،  شادی  و  شعفیکه  او  را  خوار  و  سبک  دارد  و  بیخود  و  بیهوشکند.  بلکه  چنین  انسانی  فرمانبردار  و  خشنود،  با  قضـا  و  قدر  خدا  راه  را  می سپرد،  فرمانبرداری  و  خشنودیای  بسان  فرمانبرداری  و  خشنودیکسیکه  آگاه  است  و  میداندکه  آنچه  باید  بشود  لازم  استکه  بشود  و  میشود!

این  پله  و  مرتبهای  استکه  جز  افراد  اندکی کسی  تاب  و  توان  آن  را  ندارد.  ولی  سائر مومنان  از  ایشان  خـواسته  میشود  درد  و  رنج  و  غم  و  اندوه  زیان  و  ضرر  مالی  یا  بدنی،  و  شادی  و  خوشـی  دارائی  مادی  یا  معنوی،  نه  این  و  نه  آن  ایشان  را  از  دائره  یاد  خدا  و  رو کردن  به  خدا،  و  اعتدال  و  میانهروی  در  شادی  و  شادمانی  و  غم  و  اندوه،  بیرون نیندازد  و  پرتشان  نگرداند  ...   عکرمه  (رض) گفته  است:  «هیچکسی  نیستکه  شاد  نشود  و  غمگین  نگردد.  ولیکنشادی  را  به  شکر و سپاسگزاری،وغم  را  به  صبر  و  شکیبائی  تبدیلکنید»  ...  اعتدال  و  میانهروی  در  اسلام که  آئین  آسان  و  آسانگیری  برای  هـمگان  است  این  است‌.

(  وَاللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ)

خداوند  هـیچ شخص  متکبر  فخرفروشی  را  دوست  نمیدارد.  همان  کسانی  که  بخل  میورزند  و مردم  رانیز  به  بخل  ورزیدن  دعوت میکنند.

ارتباط  حقیقت  پیشین،  با  تکبر ورزیدن  و  خودبزرگبینی  و  فخـرفروشیکردن،  و  ارتباط  این  و  آن  با  بخل  ورزیدن  و  تنگچشم نمودن،  ودستوردادن  به  بخل  ورزیدن  و  تنگچشمی  نمودن،  این  استکهکسی  که  احساس  میکند  هرچه  بدو  میرسد  و  هـر مصیبتیکه  گریبانگیر  او  میشود  از  سوی  خدا  و  به  فرمان  خدا  است،  تکبر  نمیورزد  و  فخرفروشی  نمیکند.  تکبر  نمیورزد  و  فخرفروشی  نمیکند  با  داشتن  چیزهائیکه  بدو  عطاء گردیده  است.  در  چیزهائیکه  بدو  داده  شده  است  بخل  نمیورزد  و  تنـگچشمی  نمیکند،  و دیگران  را  به  بخل  ورزیدن  و  تنـگچشمیکردن  فرا نمیخواند.  ولی  کسیکه  بدین  حقیقت  پـی  نبرده  است،گمــان  میبردکه  دارائی  و  اموال  و  قدرت  و  قوت  و  جاه  و  مقامیکه  بدو  داده  میشود،  ازکسب  و کار  و  تلاش  وکوشش  خودش  است.  و  لذا  فخرفروشی  میکند  و  مست  و  ملنگ  میشود  براثر  چـیزهائی که  دارد.گذشته  از  این،  بخل  میورزد  و  چیزی  از  آن کالاها  و  نعمتهای  خدادادی  نمیبخشد،  و دیگران  را  نیز  به  بخل  و  تنگچشمی  تشویق  و ترغیب  مـیکند تا اصل  واساس  بخلو  تنگچشمی  را  تحقق  بخشد  و  برنامه  آن  را  پیادهکند!

 (وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)‌.

هرکس  که  (از  این  فرمان)  رویگردان  شود  (به  خدا  زیانی  نمیرساند)  چرا  که  خداوند  بینیاز  و  شایسته  ستایش  است‌.

هرکسکه  بذل  و  بـشخشکند  به  سود  خودش  است،  و  هرکه  پاسخ  مثبت  به  فرمان  یزدان  بدهد  به  مـصلحت خودش  است.  خدا  بی‏نیاز  است  و  هیچ  احتیاجی  به  بندگان  محتاج  نـدارد.  خدا  خودش  ستوده  و  شایان  ستایش  است،  و  حمد  و  ستایش  حـمـدکنندگان  و  ستایشگران  سودی  بدو  نمیرساند!

*

در  آخر،  واپسین  بند  این  سوره  در مـیرسد،  و  چکیدهوار  خط سیر  رسالت  را  و  تاریخ  این  عقیـده  از  زمان  نوح  و  ابراهیم  تا  زمان  حال  را  بیان  میدارد.  حقیقت  و  هدف  رسالت  را  در  دنیای  مردمان  ذکر  میکند،  و  بهکونه  ویژهای  به  حال  و وضع  اهلکتاب  وییروان  عیسی  (ع)  میپردازد:.  .

)لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌوَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)

ما  پیغمبران  خود  را  همراهبا  دلائـل  ممتقن  ومعجزات  روشن  (به  میان  مردم)  روانه  کـردهایم،  و  با  آنان  کتابهای(آسمانی  و  قوانین)  و  موازین  (شناسائی  حق  و  عدالت)  نازل  نمودهایم  تا  مردمان  (برابرآن  در  میان  خود)  دادگرانه  رفتار  کنند.  و آهن  را  پدیدار  کردهایم  که  دارای  نیروی  زیاد  وسودهای  فراوانی  برای  مردمان  است.  هدف(ازارسال  انبیاء  ونزول  کتبآسمانی  و  همچـنینآفرینش  وسائلی  چونآهن)  این  است  که  خداوند  بداند  چه  کسانی  او  را  و  فرستادگانش  را  به  گونه  نهان  و  پنهان  (از  دیدگان  مردمان)  یاری  مـیکنند.  خداوند  نیرومند  و  چیره  است.  ما  نوح  وابراهیم  را  (پیغمبر،  و  بهسوی  مردم)  روانه  کردهایم،  و در دودمان  آنان  نبوت  و  کتابها(ی  آسمانی،  از  جمله  تورات  و  انجیل  و  زبور  و  قرآن)  را  قرار  دادیم.  برخی  از  آنان  راهیاب  شدند،  و  بسیاری  از  ایشان  (از  راه  راست  خداشناسـی،  منحرف  و)  خارج  شدند.  سپس  به  دنبال  نوح  و  ابراهیم  (و  انبیاء  پیشین  و  همعصر  با  ایشان)  پیغمبرانی  را  روانه  کردیم  و  به  دنبال  همه  آنان،  عیسی  پسر  مریم  را  فرستادیم  و  بدو  انجیل  عطاء  نمودیم،  و  در  دل  پیروان  عیسی  مهر  و  عطوفت  (مسلمانان)  را  قرار  دادیم.  پیروان  او  رهبانیت  سختی  را  پدید  آوردند  که  ما  آن  را  بر  آنان  واجب  نکرده  بودیم،  ولیکن  خودشان  آن  را  بـرای  به  دست  آوردن  خشنودی  خدا  پدید  آورده  بـودند  (و  بر  خویشتن  نذر  و  واجب  نموده  بودند).  امّا  آنان  چنان  که  باید  آن  را  مراعات  نکردند.  ما  به  کسانی  که  از  ایشان  (به  محمّد)  ایمان  آوردند  پاداش  درخورشان  را  دادیم،  ولی  بیشترشان  (از  راه  راست  منحرف  و)  خـارج  شدند  (و  سزای  اعمال  بد  خود  را  دیدند).

رسالت  در  اصل  خود  یکی  است.  پیغمــبران  آن  را  با  خـود  آوردهاند،  و  دلائل  و  براهینی  بر  صحت  آن  ارائه  دادهاند.  اغلب  پیغمبران  معجزات  و  خوارق  عادات  را  ارائه  نمودهاند،  و  بعضی  از  آنانکتاب  بر  ایشان  نازلگردیده  است.  نص  قرآنی  میفرماید:

(  وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ)  .

و  با  آنان  کتاب  نازل  کردهایم‌.

پیغمبران  یک  دسته  و گروه  توصیف  شدهاند،  وکتاب  هم  مفرد  است  و  بیانگر  وحدت  است.  یک  دسته  وگروه  بودن  انبیاء  و  ذکر کتاب  به  شکل  مفرد،  اشاره  به  وحدت  رسالت  و  یگانگی  آن  در  اصل  خود  است‌.

(الْمِیزَانَ )  ٠

ترازو  ...   معیار  و  مقیاس  ارزیابیها  و  ارزشها  ...   مراد  قواعد  و  ضوابطی  است  که  در  کتابهای  آسمانی  گنجانده  شده  است  و  جداکننده  حق  از  باطل  است‌.

نازل  کردن  کتاب  و  قرار  دادن  ترازو،  با  یکدیگر  بیان  گردیده  است.  چون  همه  رسالتها  آمدهاند  تا  در  زمین  و  در  زندگی  مردمان  ترازوی  ثابتی  را  بگذارند  و  انسانها  بدان  مراجعهکنند،  و  اعمال  و  حوادث  و  اشیاء  و  اشخاص  را  با  آن  بسنجند  و  برکشند  و  راست  و  درستگردانند،  و  زندگی  خود  را  برآن  استوار  دارند  و  ایمن  از  دستخوش  هواها  و  هوسهای  نابسامان  و  پریشان،  و  از  مزاجها  و  سرشتهایگوناگون،  و  از  برخوردهای  مصالح  و  منافع  جوراجور گردانند.  ترازوی  ثابتیکه  ازکسی  جانبداری  نمیکند،  زیرا  با  حق  الهی  برای  همگان  برمیکشد  و  میسنجد،  و  حقی  را  ازکسی  ضائع  نمیکند  و  حیف  و  میل  نمینماید،  چون  خدا  پروردگار  جملگی  مردمان  است‌.

این  ترازوئی که  خدا  آن  را  در  رسالتگنجانده  است  و  نازلکرده  است،  ضمانت  یگانهای  استکه  انسانها  را  از  طوفانها  وگردبادها  و  زلزلهها  و  نابسامانیها  و  پریشانیها  و  تزلزلهائی  میرهاند  که  در کارزار  هواهـا،  اضطراب  عاطفهها،  جنجالهای  رقابتها،  وگیراگیر  سودجوئیها  و  خودپرستیها،  انسانها  را  احاطه  میکنند  و  در  خود  فرو میبرند.  قطعاً  لازم  است  ترازوی  ثابتی  باشد  و  انسانها  بدان  مراجعه کنند  و  با  آن  برکشند  و  بسنجند،  و  در  آن  حق  و  عدل  و  انصاف  را  بیابند که  ازکسی  و  از  چیزی  جانبداری  نکند  و  باکسی  و  با  چیزی  ساخت  و  پاخت  ننماید.

(لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)  .

تا  مردمان  (برابر  آن  در  میان  خود)  دادگرانه  رفتار  کنند.

  بدون  این  ترازوی  ثابت  الهی  موجود  در  برنامه  خدا  و  شریعت  او،  مردمان  به  عدل  و  عدالت  راهیاب  نمیگردند  و  دسترسی  پیدا  نمـیکنند،  و  اگر  به  عدل  و  عدالت  هم  راهیابگردند  و  دسترسی  پیدا کنند،  شاهین  ترازوی  چنین  عدل  و  عدالتی  در  دستهایشان  بالا  و  پائین  میافتد  و  این  سو  و  آن  سو  میرود.  چرا که  دستهایشان  در  محل  وزش  بادهای  جهالتها  و  نادانیها  و  هواها  و  هوسها  است  و  لرزشها  وگرایشها  پیدا  میکند!

) وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ)  .

و  آهـن  را  پدیدار  کردهایم  که  دارای  نیروی  زیاد  و  سودهای  فراوانی  برای  مردمان  است.  هدف  (از  ارسال  انبیاء  و  نزول  کتب  آسمانی  و  همچنین  آفرینش  وسائلی  چون  آهن)  این  است  که  خداوند  بداند  چه  کسانی  او  را  و  فرستادگانش  را  به  گونه  نهان  و  پنهان  (از  دیدگان  مردمان)  یاری  میکنند.

این  تعبیر:

« وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ ».   آهن  را  نازل  کردیم‌.

بسان  تعبیری  استکه  در  جای  دیگری  آمده  است:

 (وأنزل لکم من الأنعام ثمانیة أزواج).

برای  شما  هشت  جفت  چهار پا  نازل  کرد. (زمر/6)

  هر دوی  این  نازلکردنها  «به  معنی  خلقکردن  و  در  دسترس  قرار  دادن  است  و)  اشاره  به  اراده  و  خواست  خدا  و  تقدیر  و  تدبیر  او  در  آفریدن  اشیاء  و  حوادث  دارد.  اینها  هم  با  قضا  و  قدر  و  تقدیر  و  تدبیر  خدا گسیل  میگردند  و  در  دسترس  قرار  میگیرند.گذشته  از  این،  در  اینجا  با  فضای  آیه  نیز  هماهنگی  وجود  دارد.  فضائی  که  در  اینجا  حاکم  اسـت  فضای  نازلکردن کتاب  و  میزان  است.  همچنـین  خدا  هر  چیزی  راکه  آفریده  است،  بسان  مقدرکردن کتاب  و  ترازوی  خودش  آن  را  مقدر  فرموده  است‌.

خداوند  آن  را  پدید  آورده  است‌.

(فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ)‌.

در  آهن  نیروی  زیادی  است‌.

نیروئیکه  در  آن  است  در  جنگ  و  صلح  مورد  استفاده  است.  میتوان گفت  تمدن  امروزی  انسانها  بر  آهن  استوار  و  برقرار  است‌.

(وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ)  .

  هدف  (از  ارسال  انبیاء  و  نزول  کتب  آسمانی،  و  همچنین  آفرینش  وسائلی  چون  آهن)  این  است  که  خداوند  بداند  چـه  کسانی  او  را  و  فرستادگانش  را  بـه  گونه نهان  و  پنهان  (از  دیدگان  مردمان)  یاری  میکنند.

این  بخش  اشاره  به  جهاد  با  اسلحه  است.  در  جایگاهی  از  این  سوره  آمده  استکه  سوره  از  بذل  و  بخشش  مال  و  فداکردن  جان  صحبت  میکند.

وقتی که  این  سوره  ازکسانی  سخن  میگوید که  خدا  را  و  پیغمبران  او  را  نهانی  و  پنهانی  یاری  میدهند  وکمک  میکنند،  بر  این  سخن  با  توضیح  معنی  یاری  و کمکشان  به  خدا  و  پیغمبرانش  پیرو  میزند.  یاری  وکمک  آنان  به  خدا  و  پیغمبران،  به  معنی  یاری  و کمککردن  برنامه  خدا  و  دعوت  او  است.  و  الا  یزدان  سبحان  به  یاری  و  کمک  مردمان  نیازی  ندارد:

(إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ) ٠

خداوند  نیرومند  و  چیره  است‌.

وقتی که  از  بیان  وحدت  رسالت  در  اصل  وکتاب  و  میزان  می‏پردازد،  برمی‏گردد  و  وحدت  حاملان  رسالت  را  بیان  میدارد.  چه  حاملان  رسالت  از  نژاد  نوح  و  ابراهیم  هستند.

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ ).

ما  نوح  و  ابراهیم  را  (پیغمبر،  و  به  سوی  مردم)  روانه  کردیم،  و  در  دودمان  آنان  نبوت  و  کتابها(ی  آسمانی،  از  جمله  تورات  و  انجیل  و  زبور  و  قرآن)  را  قرار  دادیم.

 رسالت  آسمانی  تکدرخت  بلندی  با  شاخههای  سر  درهم  کشیدهای  است.  در  آن  نبوت  وکتاب  است.  این  درخت  از  بامداد  زندگی  انسانها  در  زمان  نوح  تا  رسیده  است  به  ابراهیم  سر  برکشیده  است  و  چـمیده  است  و  بالاتر  و  بالاتر  رفته  است  و  شاخهها  از  آن  پدیدار  آمده  است  و  پیغمبریها  از  شاخه  بزرگ  و  سترگی  از  آن  جوانه  زده  است،  شاخهایکه  تنه  اصلـیگردیده  است  و  دراز  و  بلند  شده  است  و  تا  انتهای  رسالتها  امتداد  پیداکرده  است‌.

ولی  نسلهائیکه  نبوتها  وکتابها  برایشان  آمده  است،  یکسان  نبودهاند  و  موضع  یکسان  در  برابر  نبوتها  و  کتابها  نداشتهاند:

(فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ).

برخی  از  آنان  راهیاب  شدند، و بسیاری از ایشان (از راه راست خداشناسی، منحرف  و)  خارج  شدند.

این  چکیده کوتاهـی  از  آن  خط  سیر  دراز  و  طولانی  است.  نزدیک  به  نهایت  این  خط  سیر  عیسی  پسر  مریم  می آید:

(ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ)  ٠

سپس  به  دنبال  نوح  و ابراهیم (و  انبیاء  پپشین  و هم عصر  با  ایشان)  پیغمبرانی  را  روانه  کردیم  و  به  دنبال  همه  آنان،  عیسی  پسر  مریم  را  فرستادیم‌.

یعنی  به  دنبال  نسل  پیشین  نوح  و  ابراهیم،  عیسی پسر  مریم  را  فرستادیم.  رسالت  آسمانی  ادامه  پیداکرد،  و  یکی  پس  از  دیگری  پرچم  رسالت  را  بر  دوش کشید،  تا  نوبت  به  عیسی  پسر مریم  رسید.

در  اینجا  صفت  جستهای  از  صفاتکسانی  ذکر  مـیشود  که  از  عیسی  پسر  مریم  پیروی  و  متابعت کردهاند:

(  جَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً ). 

در  دل  پیروان  عیسی،  مهر  و  عطوفت  (مسلمانان)  را  قرار  دادیم‌.

پیروان  عیسی  ثمره دعوت  مسیح (ع) وحاصل  جان  بزرگوار  این  دعوت،  و  نتیجه  پاکی  روان  آن  بودند.  آنان  که  به  رسالت  عیسی (ع) واقعاً  آیمان  آوردند  و  از او  پسندیده  و  زیبا  پیروی کردند،  شفافیت  درخشان  و  مهر  فراوان  و  رحمت  نمایان  این  دعوت  را  در  دل  داشتند،  و  بیپرده  و  آشکار  با  مسلمانان  دوستی  ورزیدند  و  عطوفت  نمودند.  آیات  دیگری  در  قرآن  مجید  بدین  محبت  و  مرحمت  اشاره  میکنند.  همـانگونه که  تاریخ  شکلـها  و  صورتهائی  را  بـه  یاد  دارد،  تـصویرهائی  و  شـکلهائیکه  راویان  از  نجاشی  و  از گروه  اعزامی  نجران،  و  از  دیگر کسانی  نشان  مـیدهند  و  روایت  میکنندکه  به  سرزمین  اسلام  بعد  از  ظهور آن  آمدند  و  مشتاقانه  اسلام  را  پذیرفتند،  چون  حق  و  حقیقت  بـه  دلهایشان  خـزیده  بود  و  جایگزینگردیده  بود،  از  همان  زمان که  واقعاً پیرو  عیسی  پسرمریم  شده  بودند.

هـچنین  این  نص  در  اینجا  پدیده  دیگری  را  ذکر  میکند  که  در تاریخ پیروان  عیسی  مسیح  پسر مریم  معلوم و  مشهور  است‌:

(وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ)  .

پیروان  او  رهبانیت  سختی  را  پدید  آوردند  که  ما  آن  را  بر  آنان  واجب  نکرده  بودیم،  ولیکن  خودشان  آن  را  برایبه  دستآوردن  خشنودی خدا  پدیدآورده  بودند)  ‌و  بر  خویشتن  نذر و  واجب  نموده  بودند).

ارحح  اقوال  در  تفسیر  این  آیـه  این  استکه  چنین  رهبانیتیکه  تاریخ  مسیحیت  به  خـود  دیده  است  از  سوی بر خی  از پیروان  عیس  (ع)  گزیده  شده  است.  آن  را  از  پیش  خود  برای کسب  رضای  خدا  و  دوریکردن  از  آلودگیها  و  پلشتیهای  زندگی،  پدیدار کردند  و  ساختند.  خداوند  بزرگوار  آن  را  پیش  از  آن  بر  ایشان  واجب فرموده  بود.  بلکه  انان  خودشان  رهبانیت  را  انتخاب  و  بر  خـویشتن  واجبکرده  بودند.  بدین  وسیله  در  برابر  خدا  مسـوول  بودند  وظائف  و  تکالیف  آن  را  مراعات  دارند،  و مقتضیات  آن  را  از قبیل  پاکی  و والائی  و  قناعت  و  عفت  و ذکر  و  عبادت،  محافظت  نمایند  ...   چیزهائی که  در آنان حقیقت  خلـوصی  را  تحقق  بخشد و  پیاده کندکه  با  این  رهبانیت  خـود ساخته  قصد  ان کرده  بودند  و  نیت  ان  را  داشتند.

ولی  این  رهبانیت  مخلصـانه  سرانجام  در  اغلب  اوقات  و  در  نزد  بیشتر  اشخاص،  به  شعائر  و  مراسم  و  آداب  و  رسوم  دینی  خالی  از  روح  تبدیل گردید،  و  بسیاری  از  مردمان  چنین  شعائر  و  مراسم  و آداب  و  رسوم  دینی  بی‏جان  را  نماد  عاری  از  حقیقت کردند،  و  بر وظائف  و  تکالیف  این  رهبانیت  جزگروه  اندکی  شکیبائی  نکردند  و  بر  آنها  استقامت  نورزیدند:

(فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ).

امّا  آنان  چنان  که  باید  آن  را  مراعـات  نکردند.  ما  به  کسانی  که  از  ایشان  (به  محمد)  ایمان  آوردنـد  پاداش  درخورشان  را  دادیم،  ولی  بیشترشان  (از  راه  راست  منحرف  و)  خارج  شدند  (و سزای  اعمال  بـد  خود  را  دبدند).

خدا  با  نمادها  و سیماهای  ظاهری،  و  با  آداب  و  مراسم  آئینی  و  پشمینهپوشیها  و  ژندهپوشیـا،  به  حساب  مردمان  نمیرسد.  بلکه  حساب  وکتاب  خدا  با  مردمان  بر  اساس  عمل  و  نیت،  و  بر  پایه  حقـیقت  فهم  و  شعور  و  روش  و  منش  است.  خدا  خـودش  از  نـهانیهای  دلها  و  پنهانیهای  سینهها  مطلع  و  آگاه  است‌.

بعد  از  این  نـیـایش  تند  و  سریع،  واپسین  ندا  در میرسد  و  مومنان  را  فریاد  میدارد.  مخاطبان  این  ندا  واپسین  حلقه  از  زنجیره  مومنان  به  رسالت  خدا  درتاریخ  دور و  دراز  رسالت،  و  وارثان  آن  هستند.کسانیندکه  این  رسالت  را  به  ارث  بردهاند  و  تا  روز  سزا  و  جزای  قیامت  آن  را  پاس  میدارند:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ . لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).

ای  کسـانی  که  (ازاهل  کتاب  بشمارید  و  به  خدا  و  پیغمبران  الهی  و  کتابهای  تورات  و  انجیل)  ایمان  آوردهاید! از  خدا  بترسید  و  به  پیغمبر  او  (محمّدابن  عبدالله،  خاتمالانبیاء،  هم)  ایمان  بیاورید،  تا  خداوند  دو  پاداش  از  رحمت  خود  را  به  شما  دهد  (یکی  پاداش  ایمان  به  عیسی،  و  دیگری  پاداش  ایمان  به  محمّد)،  و  نیز  برای  شما  نوری  را  پدیدار  گرداند  که  در  پرتو  آن  حرکت  کنید،  و  شما  را  ببخشاید،  چرا  که  خدا  بسـیار  بخشاینده  و  مهربان  است.  تا  اهل  کتاب  بدانند  که  (اگر  به  محمّد  ایمان  نیاورند)  هیچ  سهمی  از  فضل  و  عطاء  الهی  ندارند،  و  این  که  فضل  و  عطاء  در  دست  خدا  است،  و  آن  را  به  هرکس  که  بخواهد  مرحمت  میکند،  و  خداونـد  دارای  فضل  و  عطاء  فراوان  و  بزرگ  است‌.

این  گونه نداء  داده  میشوند:

( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا)  ٠

ای  کسانی  که  ایمان  آوردهاید!.

پسوده  ویژهای  در  این  نداء  برای  دلهایشان  است.  درخـواست  شرم  و  حیاکردن،  از  ایمان  است.  رعایت  و  عنایت  خدا  را  باید  پاس  داشت  و  سپاسگفت.  پیوند  و  تماسی  به  جوش  و  خروش  درآورده  میشودکه  ایشان  را  با  پروردگارشان  ارتباط  میدهد،  خدائیکه  ایشان  را  با  این  نداء  بزرگوارانه  و  مهربانانه  فریاد  میدارد.  به  نام  این  پیوند  و تماس،  ایشان  را  به  ترس  و  هراس  از  خدا،  و  ایمان  آوردن  به  پیغمبرش،  دعوت  بکند.  ایمان  مطلوب  در  معنی  خاصی  جلوهگر  میآید،  معنـی  حقیـقت  ایمان  و  آثاریکه  از  ایمان  سرچشمه  می‏گیرد  و  حاصل  میگردد.

 (اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ )  .

از  خدا  بـترسید  و  به  پیغمبر  او(محمّدابن  عبدالله،  خاتمالانبیاء)  ایمان  بیاورید،  تا  خداوند  دو  پاداش  از  رحمت  خود  را  به  شما  بدهد  (یکی  پاداش  ایمان  بـه  عیسی، و دیگری پاداش ایمان به  محمد).

یعنی  دو  بهره  از  رحمت  خـود  را  به  شما  میدهد  ...   این  تعبیر شگفتی  است.  چه  رحمت  خدا  جزء  جزء  نمی‏گردد.  رحمت  خدا  همینکه  انسان  را  بپساید  و  لمس  نمـاید،  حقیقت  خود  را  به  انسان  عطاء  مـینماید.  ولیکن  در  این  تعبیر  افزایش  ادامه  رحمت  و  فزونی  فیض  و کرم  پیدا  است‌.

(وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ)‌.

و نیز برای  شما  نوریرا  پدیدارمیگرداند  کهدر  پرتو  آن  حرکت  کنید.

این  هم  یک  عطای  دیگر  الـهی  است.  خداوند  این  عطاء  را  به  دلهائی  میبخشد که  از  خدا  میترسند  و  پرهیزکاری  میکنند،  و  چنانکه  باید  به  پیغمبرش  ایمان  میآورند.  عطائی  استکه  دلها  را  روشـن  و  منور  می‏گرداند،  و  دلها  در  پرتو  نور  آن  عطاء  میدرخشند  و  تابان  و  رخشان  میشوند.  در  نتیجه  حقیقت  را  در  فراسوی  پردهها  و  سدها  و  مانعها  ببینند،  و  از  فراسوی  شکلها  و  نمادها  مشاهده میکنند.  در  مسیر  راه  بر  دست  و  پا  نمیافتند  و  ویلان  و  حیران  نـمیشوند  و  راه  را کج  نمیکنند  و منحرف  نمـیگردند  ...

(نُورًا تَمْشُونَ بِهِ)  ٠

نوری  که  در  پرتو آن  حرکت  میکنید  و راه  میروید.

 (وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(.

و  شما  را  میبخشد.  چرا  که  خدا  بخشاینده  و  مهربان  است‌.

انسان،  انسان  است.  انسان  قصور  وکوتاهی  میکند، 

حتی اگر راه را هم بشناسد. انسان نیازمند آمرزش است تا رحمت  خدا  او را  در بر گیرد  ...

(  وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)  ٠

خدا  بخشاینده  و  مهربان  است‌.

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ)  ٠

 ای  کسانی  که  ایمان  آوردهاید  از  خدا  بترسید  و  به  پیغمبر  او  ایمان  بیاورید.

از  خدا  بترسید  و  به  پیغمبرش  ایمان  بیاورید،  تا  دو  بخش  از  رحمت  خدا  را  به  دست  آورید،  یعنی  دو  پاداش  بگیرید.  و  آن  نوری  بهره  شما  شودکه  در  پرتو  آن  میتوانید  حرکت  بکنید. و رحمت خدا شامل شما گردد با گذشتیکه  ازگناهان  وکوتاهیهای  شما  میفرماید ...  (لِئَلا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلا یَقْدِرُونَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ).

  تا  اهل  کتاب  بدانند  که  (اگر  به  محمّد  ایمان  نیاورند)  هیچ  سهمی  از  فضل  و  عطاء  الهی  ندارند،  و  این  که  فضل  و  عطاء  در  دست  خدا  است،  و  آن  را  به  هرکس  که  بخواهد  مرحمت  میکند.

اهل کتاب گمان  میبردند که  ملت  برگزیده  خدا  ایشانند،  و  آنان  پسران  خدا  و  عزیزان  یزدانند:

(وقالوا کونوا هودا أو نصارى تهتدوا).

میگویند:  یهودی  یا  مسیحی  بشوید  تا  (به  راه  راست)  رهنمود  شوید. (بقره/135) 

(وقالوا:لن یدخل الجنة إلا من کان هودا أو نصارى).

میگویند: جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد هرگز (کس دیکری) به بهشت درنمیآید. (بقره/111)

 خدا  مومنان  را  دعوت  میکند  مستحق  رحمت  و  بهشت  و  عطاء  و  آمرزش  او  شوند،  تا  اهلکتاب  بدانندکه  آنان  نمیتوانند  چیزی  از  قبل  و  لطف  خدا  را  ازکسی  بازدارند  و  آن  را  تنها  محدود  و  منحصر  به  خودکنند.  فضل  و  لطف  خدا  دردست  خدا  است.  آن  را  به  هرکس  که  خودش  بخواهد  عطاء  میفرماید.  فضل  و  لطف  خدا  محدود  و  منحصر  به  قومی  و گروهی  نیست.  به  طائفهای  اختصاص  ندارد.  فضل  و  لطف  خدا  نه  محدود  و  منحصر  است،  و  نه کم  و کاست  دارد:

(وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ )  .

خداوند  دارای  فضل  و  عطاء  فراوان  و  بزرگ  است.

 این  دعوتی  استکه  در  آن  تشویق  وترغیب  و  بر  سر  شور آوردن  برای  سبقتگرفتن  به  سوی  بهشت  و  رحمت  است.  این  سوره  با  آن  خاتمه  می‏یابد،  خاتمهای  که  با  روند  سراسری  سوره،  و  با  ندای  مکرریکه  درآن  آمده  است  و  دلها  را  فریاد  میدارد  تا  ایمان  خود  را  تحقق  بخشند  و  در  برابر پروردگار  خود کرنش  ببرند  و  فروتنیکنند  و  با  اخلاص  و  از  خود گذشتگی  وظائف  و  تکالیف  ایمان  در  اموال  و  ارواح  را  پاسخ  بگویند.

  *

گذشته  از  اینها  این  سوره  نمونهای  از  نمـونههای  روشن  قرآنی  درخطاب  قراردادن دلهای  بشری،  و  به  جوش  و  خروش  انداختن  دلها  با  شیوه  سخت  موثری  است.  این  سوره  در  سرآغاز،  روند،  پایان،  آهنگها،  تصویرها،  سایهروشنهایش،  و  در  شیوه  پرداختن  به  موضوع  و  پیشرفت  در  آن،گشت  وگذاری  به  دنبالگشت  و  گذاری  و  مرحلهای  پس  از  مرحلهای  است  ...   این  سوره  در  همه  اینها  درس  زیبائی  برای  پیروان  این  دعوت  است.  بدیشان  یاد  میدهد  و  می آموزد  چگونه  با  مردم  سخن  بگویند  و  ایشان  را  مخاطب  قرار  بدهند،  و  چگونه  فطرت  را  بیدار گردانند،  و  چگونه  دلها  را  زنده  نمایند!

این  سوره  یک  درس  خدائی  است.  درس  خدا  استکه  سازنده  دلها  است،  و  نازلکننده  قرآن  است،  و  آفریدگار  هر  چیزی  به  اندازه  لازم  است.  در  این  مدرسه  الهـی  شاگردانی  فارغالتحصیل  میگردند  که  دعوتکنندگان  موفق  هستند  و  مردمان  به  سخنانشان گوش  میدهند  و  سخنانشان  را  میپذیرند  ...

*

پایان  جزء  بیست و هفتم

به  دنبال  آن  جزء  بیستوهشتم  میآید که  با  سوره  مجادله  آغاز  می‏گردد.


 


[1]   مسلم و بخاری ازقول مالک این حدیث را  استخراج‌ کرده‌اند.   
[2]این  حدیث  در  فی  ظلال  القر‌آن  جلد او‌ل  صفحه   388 به  شکل  مفصل‌تری  آمده  است‌.(‌مترجم)   
[3] ‌مراجعه  شود به  تفسیر این‌ فرموده  خداوند  بزرگوار:‌ «‌و ما خلقت ‌الجن ‌و  الانس ‌الا لیعبدون»...  در سوره  ذاریات  در  همین‌ جزء‌.