تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ نحل


سوره‌ نحل

مکی‌ است‌ و دارای‌ (128) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ این‌که‌ در آن‌ داستان‌ «نحل‌» یا زنبور عسل‌آمده‌ است، «نحل‌» نامیده‌ شده‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ را به‌ سبب‌ نعمت‌هایی‌ که‌خداوند متعال‌ در آن‌ بر بندگانش‌ برشمرده‌ است، سوره‌ «نعم‌» نیز نامیده‌اند.

محور این‌ سوره‌ همچون‌ عموم‌ سوره‌های‌ مکی، اثبات‌ توحید، معاد و نبوت، بیان‌ دلایل‌ یگانگی، قدرت‌ و عظمت‌ حق‌ تعالی‌ و طرح‌ شبهات‌ منکران‌ و دفع ‌آنهاست‌.

﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١ [النحل: 1].

«هان، امر خدا در رسید» جمهور مفسران‌ برآنند که‌ مراد از «امر خدا» در این ‌آیه، روز قیامت‌ است‌. یعنی‌ روز قیامت‌ خواه‌ناخواه‌ به‌ زودی‌ آمدنی‌ است‌. خاطرنشان‌ می‌شود؛ اعراب‌ عادتا به‌ امری‌ که‌ وقوعش‌ حتمی‌ است، می‌گویند: «آن‌ امر آمد» و از آن‌ به‌ زمان‌ گذشته‌ (ماضی‌) تعبیر می‌کنند. روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ نیز مؤید قول‌ این‌ گروه‌ از مفسران‌ است: «چون‌ جمله ﴿أَتَىٰٓ أَمۡرُ ٱللَّهِ [النحل: 1] نازل‌ شد، اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سراسیمه‌ از جا برخاستند، همان ‌بود که:﴿فَلَا تَسۡتَعۡجِلُوهُۚ [النحل: 1] «آن‌ رابه‌ شتاب‌ طلب‌ نکنید» نازل‌ شد، در این‌ هنگام ‌اصحاب‌ نشستند و آرام‌ گرفتند». به‌قولی: مراد از «امر خدا»، بعثت‌ حضرت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از آن، فرودآوردن‌ عذاب‌ خداوند عزوجل برمشرکان‌ است‌ «پس‌ آن‌ را به‌شتاب‌ طلب‌ نکنید» یعنی: فرارسیدن‌ قیامت‌ یا عذاب‌ را قبل‌ از وقت‌ مقرر آن‌ درخواست‌ نکنید. کفار به‌ انگیزه‌ تمسخر و تکذیب‌ هشدارها و وعده‌های‌ الهی‌ در برپایی‌ قیامت‌ یا نزول‌ عذاب، آنها را به‌ شتاب‌ می‌طلبیدند «او منزه‌ و فراتر است‌ از آنچه‌ با وی‌ شریک‌ مقرر می‌کنند» یعنی: خدای‌ سبحان‌ منزه‌ و برتر است‌ از شرک‌آوری‌ آنان، یا از این‌که‌ شریکی‌ داشته‌ باشد. البته‌ شتابزدگی‌آنان‌ در نزول‌ عذاب‌ که‌ برخاسته‌ از استهزا و تکذیبشان‌ است، نیز دلالت‌ برآن‌ داردکه‌ این‌ کارشان‌ از شرک‌ است‌ زیرا اگر آنها خدای‌  عزوجل را به‌ یگانگی‌ می‌شناختند، تماما تسلیم‌ وی‌ می‌شدند و عذاب‌ را از سر انکار و استهزاء به‌شتاب ‌نمی‌طلبیدند.

﴿یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ٢ [النحل: 2].

«فرشتگان‌ را با روح‌» یعنی: با وحی‌، یا با قرآن‌ که‌ از وحی‌ است‌ «به‌ امر خویش‌ بر هرکس از بندگانش‌ که‌ بخواهد فرود می‌آورد» یعنی: خداوند عزوجل انبیای‌ خود را به‌ وحی‌ خویش‌ که‌ فرشتگانش‌ آن‌ را به‌ ایشان‌ فرود می‌آورند، مخصوص‌ساخته‌ است‌. از وحی‌ به‌ «روح‌» تعبیر نمود زیرا وحی‌ دلهای‌ مرده‌ را زنده ‌می‌گرداند چنان‌که‌ روح، بدنهای‌ مرده‌ را زنده‌ می‌کند. مضمون‌ این‌ وحی‌ الهی‌ این ‌است: «که‌ بیم‌ دهید» یعنی: مردم‌ را آگاه‌ کنید و به‌ آنان‌ اعلام‌ کنید «که‌ معبودی‌جز من‌ نیست‌» یعنی: آنان‌ را به‌ توحید و یکتاپرستی‌ام‌ دستور دهید و این‌ وحدانیتم ‌را همراه‌ با بیم‌دهی‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ کنید. پس‌ توحید، محور دعوت‌ همه ‌پیامبران  علیهم السلام  است‌ «پس، از من‌ پروا کنید» ای‌ بندگان‌ من‌! این‌ هشداری‌ است‌ به‌آنان‌ که‌ مبادا به‌ وی‌ شرک‌ آورند.

﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ٣ [النحل: 3].

«آسمان‌ها و زمین‌ را به‌ حق‌ آفرید» یعنی: آنها را به‌ تدبیری‌ درست‌، نظامی ‌مستحکم‌ و زیربنای‌ متینی‌ از حکمت‌ آفرید تا بر قدرت‌ و وحدانیت‌ وی‌ دلالت ‌کنند لذا خداوند متعال‌؛ «از آنچه‌ با وی‌ شریک‌ می‌گردانند» یعنی: از شرک‌ آوری ‌آنان، یا از آنچه‌ با وی‌ شریک‌ مقرر می‌کنند «بلند قدر است‌» یعنی: برتر، مقدس‌تر و فراتر است‌؛ زیرا اوست‌ که‌ به‌ استقلال‌ و انفراد آسمان‌ها و زمین‌ را آفرید پس‌ فقط اوست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد لذا چگونه‌ غیر وی‌ را با او شریک ‌می‌آورند ؟!.

﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ٤ [النحل: 4].

«انسان‌ را از نطفه‌ای‌» یعنی: از جماد پست‌ و بی‌ارزشی‌ چون‌ آب‌ منی‌ که‌ از بدن‌ وی‌ خارج‌ می‌شود «آفرید» سپس‌ آن‌ آب‌ منی‌ را در روند تطور قرار داد تا صورت‌ انسانی‌ آن‌ کامل‌ شد آن‌گاه‌ در آن‌ روح‌ دمید و سرانجام‌ او را از شکم‌ مادرش‌ به‌ این‌ سرای‌ دنیا فرودآورد تا در آن‌ زندگی‌ کند «آن‌گاه‌ او» بعد از آفرینشش‌ با این‌ وصف‌ و بیرون ‌آوردنش‌ از این‌ کارگاه‌ با این‌ همه‌ کمال‌ و بعد ازطی‌ آن‌ همه‌ مراحل‌ پیچیده‌ «ستیزه‌جویی‌ آشکار است‌» یعنی: همچون‌ ستیزنده‌ای ‌است‌ با خدای‌ سبحان‌ در قدرتش، که‌ ستیز و خصومتش‌ واضح‌ و آشکار است ‌درحالی‌که‌ او آفریده‌ شده‌ تا بنده‌ باشد نه‌ ستیزنده‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌بن‌خلف‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که ‌او استخوان‌ پوسیده‌ای‌ را نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آورد و گفت: ای‌ محمد! آیا می‌پنداری‌ که‌ خداوند این‌ را بعد از آن‌که‌ پوسیده‌ است، زنده‌ می‌کند؟!

﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ٥ [النحل: 5].

«و چهارپایان‌ را برای‌ شما آفرید» که‌ عبارتند از: شتر و گاو و گوسفند «در آنها برای‌ شما پوششی‌ است‌» گرمابخش‌. دف: آنچه‌ که‌ وسیله‌ گرمابخشی‌ است‌؛ ازپشم‌ و کرک‌ و موی‌ آنها «و» برای‌ شما در آنها «منفعت‌های‌ دیگر است‌» که‌عبارت‌ است‌ از: شیر، سواری‌ بر آنها، زاد و ولد، کشاورزی‌ به‌ وسیله‌ آنها و مانند آن‌ از منافع‌ بسیار دیگر «و از آنها» یعنی: از گوشت‌ و چربی‌ آنها «می‌خورید».

﴿وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ٦ [النحل: 6].

«و» افزون‌ برآنچه‌ گذشت‌ «در آنها برای‌ شما تجملی‌ است‌» یعنی: در چهارپایان‌ برای‌ شما زیبایی‌ و زینتی‌ است‌ «آن‌گاه‌ که‌ شامگاهان‌ آنها را از چراگاه‌ برمی‌گردانید و هنگامی‌ که‌ بامدادان‌ آنها را به‌ چراگاه‌ می‌برید» چهارپایان‌ هنگام‌ رفت‌ وبرگشت‌ خود به‌ صحرا و چراگاه، شما را با منظری‌ چشم‌ و دلنواز به‌ بهجت ‌می‌آورند ـ و لذت‌ نگاه‌ نیز نعمتی‌ است‌ بزرگ‌. خداوند عزوجل مخصوصا این‌ دو وقت‌ را یاد کرد زیرا صاحبان‌ مواشی‌ و دامداران‌ به‌ چهارپایان‌ خود در این‌ دو وقت ‌اهتمام‌ و عنایت‌ بیشتری‌ می‌ورزند. وقت‌ برگشت‌ آنها از چراگاه‌ را بر وقت‌ رفتن ‌آنها مقدم‌ گردانید زیرا این‌ حیوانات‌ در وقت‌ برگشت، سیر و سیراب‌ و خرم‌ و بامایه‌هایی‌ پر از شیر از صحرا می‌آیند، ظرف‌ها را پر از شیر، دل‌ها را پر از سرور وچشم‌ها را پر از بهجت‌ می‌سازند و سخت‌ دل‌آرا و چشم‌نواز می‌شوند.

﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ٧ [النحل: 7].

«و بارهای‌ شمارا می‌برند» یعنی: کالاهای‌ سنگین‌ مسافران‌؛ مانند خواروبار و غیره‌ را. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌ که: خود شما را بر دوش‌ خود می‌برند «به‌ شهری‌که‌ جز با مشقت‌ بدنها بدان‌ نمی‌توانستید برسید» یعنی: اگر با شما شتر سواری‌ای ‌نمی‌بود که‌ بارهای‌ شما را بردارد، جز با دشواری‌ و مشقتی‌ که‌ بدنهایتان‌ را به‌ رنج ‌و گدازی‌ سخت‌ وامی‌داشت، نمی‌توانستید به‌ آن‌ شهر برسید، چه‌ در آن‌ صورت ‌ناچار بودید که‌ بارهایتان‌ را بر دوش‌ خویش‌ حمل‌ کنید. آری‌! تصور کنید که‌ اگر یک‌ حاجی‌ یا یک‌ تاجر ناگزیر باشد که‌ بار و بنه‌ خود را بردوش‌ خویش‌ از این ‌طرف‌ دنیا به‌ آن‌ طرف‌ حمل‌ کند، چه‌ وضعی‌ پیش‌ خواهد آمد؟! «قطعا پروردگارشما رئوف‌ و مهربان‌ است‌» نسبت‌ به‌ شما، از آنجا که‌ این‌ چهارپایان‌ را برایتان ‌آفرید.

﴿وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ٨ [النحل: 8].

«و اسبان‌ و استران‌ و خران‌ را آفرید» یعنی: این‌ اصناف‌ سه‌گانه‌ از چهارپایان‌ را برای‌ شما آفرید «تا بر آنها سوار شوید» و منافع‌ آنها در غیر سواری‌ هم‌ معلوم ‌است‌؛ چون‌ بردن‌ کالا بر آنها و بهره‌های‌ دگر....

امام‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  با این‌ آیه‌ و نیز حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ روایت ‌خالد بن‌ ولید رضی الله عنه  که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌ از خوردن‌ گوشت‌ اسبان‌ و قاطران‌ و خران‌ نهی‌ کردند، بر عدم‌ جواز خوردن‌ گوشت‌ اسب‌ استدلال‌ کرده‌ است‌ زیرا اسب‌ برای‌ سواری‌ است‌ نه‌ برای‌ خوردن‌. ولی‌ رأی‌ جمهور فقها بر جواز خوردن‌ گوشت‌ اسب‌ است‌.

«و» این‌ چهارپایان‌ برای‌ شما «مایه‌ تجمل‌ نیز هست‌» زیرا آنها را به‌ جل‌ و جهاز و زین‌ و غیره‌ زینت‌ کرده‌ سوارشان‌ می‌شوید و از این‌ کار به‌ وجد و شادی‌ وانبساط در می‌آیید «و آنچه‌ را نمی‌دانید، می‌آفریند» یعنی: جز آنچه‌ که‌ در اینجا برای‌ شما برشمردیم، مخلوقات‌ دیگری‌ را در خشکی‌ و دریا می‌آفرینیم‌ که‌ شما بدانها احاطه‌ علمی‌ ندارید، نه‌ از آنها چیزی‌ شنیده‌ اید و نه‌ آنها را دیده‌اید.

شاید مراد این‌ باشد که‌ حق‌ تعالی‌ پیوسته‌ از وسایل‌ نقلیه‌ و اسباب‌ زینت‌ چیزهایی‌ را می‌آفریند که‌ بشر قبل‌ از اختراع‌ آنها نسبت‌ به‌ آنها علم‌ ندارد چنان‌که ‌ماشین‌، کشتی‌های‌ بخار، هواپیما و دیگر وسایل‌ مدرن‌ را آفرید و بر مبنای‌ این‌آیه، هنوز هم‌ اشیای‌ ناشناخته‌ دیگری‌ را می‌آفریند... و این‌ روند پیوسته‌ ادامه ‌دارد.

این‌ آیه‌ یکی‌ از بزرگترین‌ معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ مرزهای‌ مکان‌ و زمان‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است‌.

﴿وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ٩ [النحل: 9].

سپس‌ خداوند عزوجل در میانه‌ بحث‌ از نعمت‌های‌ مادی‌ خویش‌ بر انسان، به‌ راههای ‌معنوی‌ دینی‌ نیز توجه‌ داده‌ و می‌فرماید: «و نمودن‌ راه‌ میانه‌ بر خداوند است‌» یعنی: نمودن‌ راه‌ راستی‌ که‌ انسان‌ مؤمن‌ را به‌ آسانی‌ و سهولت‌ به‌ مطلوب‌ می‌رساند، برعهده‌ خداوند عزوجل است‌ «و برخی‌ از آنها کج‌ است‌» یعنی: برخی‌ از آن‌ راهها، از راه‌ میانه‌ به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ است، مانند راه‌ و روش‌ یهودیت، نصرانیت‌ و مجوسیت‌. یا معنی‌ این‌ است‌: برخی‌ از این‌ چهارپایان‌ و اسبان‌ و وسایل‌ سواری، از راه‌ راست‌ میل‌ کرده‌ و شما را به‌ راههای‌ کج‌ می‌برند بنابراین، راه‌ را بر شما طولانی‌ می‌سازند و در نتیجه، از رسیدن‌ به‌ جاهایی‌ که‌ می‌خواستید به‌ موقع‌ بدانها برسید، در تأخیر می‌افتید اما هدایت‌ و راهنمایی‌ از سوی‌ خداوند أاست‌ «و اگرخدا می‌خواست، مسلما همه‌ شما را راه‌ می‌نمود» به‌سوی‌ راه‌ درست‌ ولی‌ او نخواست ‌بلکه‌ بر اساس‌ سنت‌ خویش، برخی‌ را هدایت‌ و برخی‌ را گمراه‌ می‌کند.

اما چنان‌که‌ در مقدمه‌ آیه‌ گفتیم، مراد از «راه‌ میانه‌» در این‌ آیه، ترجیحا راههای‌ معنوی‌ است‌ نه‌ راه‌های‌ مادی‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «مراد از آیه: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِیلِ [النحل: 9] راه‌ معنوی‌ است‌. یعنی: خدای‌  عزوجل است‌ که‌ با انزال‌ کتب‌ و اقامه ‌ادله، راه‌ راست‌ را به‌ انسان‌ روشن‌ نموده‌ و او را به‌ حق‌ و خیر می‌رساند. ﴿وَمِنۡهَا جَآئِرٞۚ [النحل: 9] یعنی: بعضی‌ راهها مانند یهودیت، نصرانیت، مجوسیت‌ و غیره، کج‌ ومعوج‌ و منتهی‌ به‌سوی‌ گمراهی‌ است‌ پس‌ راه‌ راست‌ همانا دین‌ اسلام‌ و راه‌ کج‌ غیر آن‌ از ادیان‌ است‌. ابن‌کثیر اضافه‌ می‌کند: «در قرآن‌ کریم، گذر از امور حسی‌ به‌ امور معنوی‌ بسیار واقع‌ شده‌ و چون‌ حق‌ تعالی‌ در آیات‌ قبل‌ از وسایل‌ سواری‌ و راه‌های‌ حسی‌ ذکر کرد، به‌ دنبال‌ آن‌ در این‌ آیه‌ به‌ بیان‌ راه‌های‌ معنوی‌ پرداخت‌».

﴿هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَکُمْ مِنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ١٠ [النحل: 10].

«اوست‌ آن‌که‌ از آسمان‌ برای‌ شما آبی‌ فرود آورد که‌ آب‌ آشامیدنی‌ شما از آن ‌است‌» یعنی: آن‌ آب‌ را شیرین‌ و زلال‌ گردانید نه‌ شور و تلخ‌ تا مردم‌ و چهارپایان ‌از آن‌ بیاشامند «و روییدنی‌هایی‌ که‌ رمه‌های‌ خود را در آن‌ می‌چرانید، نیز از آن ‌است‌» یعنی: بخشی‌ از آن‌ آب، آبی‌ است‌ که‌ رستنی‌ها با آن‌ می‌روید و در نتیجه، چهارپایان‌ خود را در بیشه‌ها و مراتع‌ می‌چرانید. گفتنی‌ است‌ که‌ آب‌ چاهها، چشمه‌ها و رودخانه‌ها همه‌ در اصل‌ از همان‌ آب‌ آسمان‌ است‌.

﴿یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ١١ [النحل: 11].

«به‌وسیله‌ آن‌ آب، کشت‌ و زیتون‌ و درختان‌ خرما و انگور و از هر گونه‌ محصولات ‌دیگر» یعنی: تمام‌ انواع‌ و اصناف‌ میوه‌ها و محصولات‌ نافع‌ دیگر «را برای‌ شمامی‌رویاند، قطعا در این‌» فرودآوردن‌ آب‌ و رویاندن‌ درختان‌ و گیاهان‌ «نشانه‌ای‌است‌» بزرگ، دال‌ بر کمال‌ قدرت‌ و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ در ربوبیت‌ وی‌ «برای ‌مردمی‌ که‌ تعقل‌ می‌کنند» در مخلوقات‌ و مصنوعات‌ خداوند متعال‌ لذا نگرش‌ در مصنوعات‌ وی‌ را فرونگذاشته‌ و از برابر آنها بی‌تفاوت‌ نمی‌گذرند.

﴿وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ١٢ [النحل: 12].

«و شب‌ و روز و خورشید و ماه‌ را برای‌ شما رام‌ گردانید» رام‌ ساختن‌ آنها برای ‌مردم، نافع ‌گردانیدن‌ آنها برای‌شان‌ برحسب‌ اقتضای‌ مصالح‌شان‌ است‌. آری‌! این‌پدیده‌های‌ کونی، مانند بنده‌ فرمان‌برداری‌ برای‌ مولای‌ خویش‌ که‌ هرگز از فرمان ‌وی‌ مخالفت‌ نکرده‌ و از سعی‌ و تلاش‌ در راه‌ نفع ‌رساندن‌ به‌ مخلوقات‌ وی‌ بازنمی‌ایستند، همیشه‌ پی‌درپی‌ می‌آیند «و ستارگان‌ به‌ فرمان‌ او مسخر شده‌اند» که‌ درشبهای‌ ظلمانی‌ نور می‌پاشند و مردم‌ سرگشته‌ و مسافران‌ بیابان‌ و دریا را به‌سوی ‌مقاصدشان‌ راهنمون‌ می‌گردند و هر یک‌ از سیارات‌ آنها با نظامی‌ دقیق‌ و حرکتی ‌سنجیده‌ در مدار خویش‌ شناور است‌ «مسلما در این‌» امور «برای‌ مردمی‌ که‌ تعقل‌ می‌کنند» یعنی: عقل‌ها و خردهایشان‌ را در آثاری‌ که‌ دال‌ بر وجود صانع‌ و یگانگی‌ وی‌ و عدم‌ وجود شریکی‌ برای‌ اوست، به‌کار می‌اندازند؛ «نشانه‌هاست‌» لذا کافی‌ است‌ که‌ انسان‌ از عقل‌ خویش‌ استفاده‌ نماید تا به‌ معرفت ‌خدای‌  عزوجل نایل‌ گردد.

﴿وَمَا ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ١٣ [النحل: 13].

«و» همچنین‌ «آنچه‌ برای‌ شما در زمین‌ به‌ رنگهای‌ گوناگون‌ آفرید» یعنی: مخلوقات‌ زمینی‌ای‌ که‌ به‌ رنگهای‌ متنوع‌ برای‌ شما آفرید و رام‌ گردانید، خود نشانه‌ای‌ عظیم‌ و آیتی‌ بزرگ‌ بر وجود آفریننده‌ و یگانگی‌ وی‌ است‌.

البته‌ حکمت‌ در این‌که‌ خداوند عزوجل این‌ پدیده‌ها را به‌ رنگهای‌ گونه‌گون‌ آفریده، رعایت‌ منفعت‌ و در نظر داشت‌ مصلحت‌ بشر است‌ زیرا تنوع‌ رنگ‌ها، منبع‌ عظیمی‌ برای‌ توسعه‌ معارف‌ و شناخت‌ها و جلوه‌گاه‌ پرگستره‌ای‌ برای‌ شادی‌ وانبساط جانها و روانهاست‌ و اگر اشیا و پدیده‌ها همه‌ به‌ رنگ‌ واحدی‌ می‌بود، این‌ منافع‌ و شناخت‌ها راه‌ کمال‌ پیموده‌ نتوانسته‌ و از جامعیت‌ بهره‌ چندانی‌ نمی‌برد.شایان‌ ذکر است‌ که‌ «علم‌ الوان‌» امروزه‌ فرازهایی‌ از اعجاز این‌ آیه‌کریمه‌ را به ‌نمایش‌ گذاشته‌ است‌.

«بی‌گمان‌ در این‌» امور «نشانه‌ای‌ است‌» روشن‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ به‌ یاد می‌آورند» نعمت‌های‌ الهی‌ را بر خود لذا آنها را سپاس‌ گزارده‌ و از مشاهده‌ آنها پند و اندرز می‌گیرند زیرا کسی‌ که‌ پند پذیرفت، عبرت‌ می‌گیرد و کسی‌ که‌ عبرت‌ گرفت، به‌ مطلوب‌ خود راهیاب‌ می‌شود.

سبب‌ این‌که‌ خداوند متعال‌ آیه‌ (11) را با (یتفکرون‌) و آیه‌ (12) را با (یعقلون) و آیه‌ کنونی‌ را با (یتذکرون) به‌ پایان‌ آورد، این‌ است‌ که: در آیه‌ (12) ادله ‌آسمانی‌ مطرح‌ شد و از آنجا که‌ دلالت‌ آن‌ ادله‌ بر قدرت‌ و وحدانیت‌ پروردگار آشکار است‌ پس‌ مجرد تعقل‌ در آنها ـ هرچند با تفکر و تأمل‌ عمیق‌ نیز همراه ‌نباشد ـ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدف‌ کافی‌ است، بدین‌ جهت‌ آن‌ آیه‌ را با (یعقلون) به‌پایان‌ آورد. ولی‌ از آنجا که‌ ادله‌ زمینی‌ در دلالت‌ خود بر اثبات‌ وجود خداوند عزوجل به‌ تفکر و تأمل‌ و تدبر بیشتر نیاز دارند، آیه‌ (11) را با (یتفکرون) به‌ پایان‌ آورد. وآیه‌ کنونی‌ را بدان‌ جهت‌ با (یتذکرون) به‌ پایان‌ آورد تا به‌ این‌ امر توجه‌ داده‌ باشد که‌ در همه‌ این‌ پدیده‌های‌ زمینی، تأثیر گذار و فاعل‌ مختار حکیم، ذات‌ ذوالجلال ‌اوست‌ و بس‌ لذا بندگان‌ باید این‌ حقیقت‌ را همیشه‌ به‌خاطر داشته‌ باشند.

﴿وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ١٤ [النحل: 14].

«و اوست‌ آن‌که‌ دریا را مسخر گردانید» برای‌ شما، با دادن‌ امکان‌ سواری‌ بر امواج‌ آن‌ و بیرون ‌آوردن‌ صید و جواهر و معادن‌ و منافع‌ دیگری‌ که‌ در آن‌ است ‌«تا از آن‌ گوشت‌ تازه‌» یعنی: گوشت‌ ماهی‌ «بخورید» وصف‌ گوشت‌ ماهی‌ به‌ تازگی‌ و طراوت، برای‌ توجه‌ دادن‌ به‌ لطافت‌ آن‌ است‌ زیرا گوشت‌ حیوانات ‌آبزی، بیشترین‌ لطافت‌ و طراوت‌ را داراست‌ «و تا پیرایه‌ای‌ که‌ آن‌ را می‌پوشید از آن‌ بیرون‌ آورید» مانند مروارید و مرجان‌ که‌ پوشیدن‌ آنها برای‌ مردان‌ نیز همچون‌ زنان ‌جایز است‌. به‌قولی: مراد این‌ است‌ که‌ زنان‌ آنها را می‌پوشند ولی‌ خطاب ‌«تلبسون‌ها» را بدان‌ جهت‌ به‌ صیغه‌ مذکر آورد، که‌ زنان‌ این‌ زیورآلات‌ را به‌خاطر مردان‌ می‌پوشند «و کشتی‌ها را در آن‌ شکافنده‌ آب‌ می‌بینی‌» یعنی: کشتی‌ها را رونده‌ در دریا می‌بینی، درحالی‌که‌ امواج‌ آن‌ را با سینه‌های‌ خود می‌شکافند «و» مسخر کرد برای‌ شما دریا را «تا از فضل‌ او طلب‌ معیشت‌ کنید» یعنی: تا در آن‌ تجارت ‌کنید و از فضل‌ خدای‌ سبحان‌ سود برید «و باشد که‌ شما شکر گزارید» یعنی: چون ‌فضل‌ حق‌ تعالی‌ را بر خود سرازیر یافتید، به‌ نعمت‌ وی‌ اعتراف‌ می‌کنید آن‌گاه‌ با زبان‌ و قلب‌ و اعضا، شکر و سپاس‌ وی‌ را به‌جا می‌آورید.

﴿وَأَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَأَنْهَارًا وَسُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ١٥ [النحل: 15].

«و در زمین‌ کوههای‌ استوار» و مستحکم‌ «پی‌افگند تا شما را نجنباند» و نلرزاند. امروزه‌ علم‌ بیولوژی‌ به‌ این‌ حقیقت‌ پرداخته‌ است‌ که‌ اگر کوهها نبودند، گسل‌ها و شکاف‌های‌ قشر زمین‌ و آتشفشان‌ها و زلزله‌ها به‌ حدی‌ بسیار می‌شد که‌ زندگی‌ را بر روی‌ زمین‌ ناممکن‌ می‌ساخت‌ «و رودها و راه‌ها را آفرید» در زمین‌ «تا شما راه‌ خودرا پیدا کنید» به‌ وسیله‌ آنها در سفرهایتان‌.

﴿وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ١٦ [النحل: 16].

«و نشانه‌هایی‌ دیگر نیز آفرید» در راهها که‌ عبارت‌اند از: علایم‌ راهنما و هر علامت‌ فارقه‌ دیگری‌ «و آنان‌ به‌ وسیله‌ ستارگان‌ راه‌یابی‌ می‌کنند» یعنی: مردم‌ مخصوصا با انواع‌ ستارگان‌ مختلف‌ راه‌یابی‌ می‌کنند و به‌وسیله‌ آنها جهات‌ اربعه‌ و از جمله‌ جهت‌ قبله‌ را می‌شناسند و در سفرهای‌ شبانه‌ دریایی‌ و بری، با نگریستن‌ به‌ستارگان‌ راه‌یاب‌ می‌شوند. به‌قولی: مراد از نجم‌ در اینجا، ستاره‌ «جدی‌» یا ستاره‌ «قطبی‌» است‌.

﴿أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لَا یَخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ١٧ [النحل: 17].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ می‌آفریند» این‌ مصنوعات‌ بزرگ‌ را و این‌ کارهای‌ شگفت‌ را سامان‌ و سرانجام‌ می‌دهد «مانند کسی‌ است‌ که‌ نمی‌آفریند» چیزی‌ از آنها را و بر ایجاد حتی‌ یکی‌ از آن‌ پدیده‌ها قادر نیست‌؟ که‌ مراد بتان‌ بی‌جانند «آیا پند نمی‌گیرید؟» ای‌ مشرکان‌! تا به‌ فساد این‌ راه‌ و روشتان‌ پی‌ برده‌ و بدانید که‌ پرستش، جز برای‌ ذات‌ آفریننده‌ سزاوار نیست‌؟.

﴿وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ١٨ [النحل: 18].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بسیاری‌ و فراوانی‌ نعمت‌ها و احسانهای‌ خویش‌ توجه‌ داده ‌می‌فرماید: «و اگر نعمت‌های‌ خداوند را شماره‌ کنید، نمی‌توانید آن‌ را احاطه‌ کنید» وبرشمارید، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ به‌ حق‌ آنها قیام‌ ورزیده‌ و شکر آنها را ادا نمایید! به‌طور مثال‌؛ اگر در جزئی‌ از اجزای‌ انسان‌ کوچک‌ترین‌ خلل‌ و ساده‌ترین‌ نقصی‌ پدیدار شود، یقینا نعمت‌ها بر او ناگوار و تلخ‌ می‌شوند و او آرزو می‌کند تا اگرهمه‌ دنیا هم‌ در مالکیت‌ وی‌ باشد، آن‌ را بدهد تا این‌ خلل‌ از وی‌ برطرف‌ گردد «قطعا خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» و شما را به‌ کوتاهی‌تان‌ در شکر نعمت‌هایش‌ مؤاخذه‌ نمی‌کند. پس‌ انسان‌ مؤمن‌ باید خاشعانه‌ بگوید: «اللهم إنی أشکرک عدد ما شکرک الشاکرون بکللسان فی کل زمان». «بارخدایا! من‌ تو را شکر می‌گزارم‌ به‌ شمار آنچه‌ که‌ شکرگزاران‌ به‌ هر زبانی‌ و در هر زمانی‌ شکر گزارده‌اند».

﴿وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ١٩ [النحل: 19].

«و خدا آنچه‌ را که‌ پنهان‌ می‌دارید» از امور «و آنچه‌ را که‌ آشکار می‌سازید، می‌داند» این‌ هشداری‌ است‌ به‌ مشرکان‌ که‌ بدانند؛ روز قیامت‌ حتما در برابراعمال‌شان‌ جزا داده‌ می‌شوند.

﴿وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ٢٠ [النحل: 20].

«و کسانی‌ را که‌ کافران‌ جز خدا می‌پرستند» یعنی: خدایان‌ و معبودان‌ دروغین ‌کفار «چیزی‌» از مخلوقات‌ را اصلا «نمی‌آفرینند» نه‌ بزرگ‌ و نه‌ کوچک، نه ‌ارزشمند و نه‌ حقیر را «در حالی‌ که‌ خود آفریده‌ می‌شوند» و مخلوقند پس‌ هرکس چنین‌ باشد، او عبد است‌ نه‌ رب‌. یا معنی‌ این‌ است: کفار بتان‌ را از چوب‌ یا سنگ ‌و غیره‌ می‌سازند لذا بتان‌ در هستی‌ خود نیازمند آفرینشند، درحالی‌که‌ خدا باید واجب‌الوجود باشد.

﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ٢١ [النحل: 21].

«مردگانند» این‌ بتان‌ بی‌روح‌ «نه‌ زندگان‌» و اگر به‌ راستی‌ خدای‌ حقیقی ‌می‌بودند، دیگر مردن‌ آنها جایز نبود «و نمی‌دانند» این‌ بتان‌ جامد و بی‌روح‌ «کی ‌برانگیخته‌ خواهند شد» پرستشگران‌شان‌. یا معنی‌ این‌ است: این‌ بتان‌ بی‌جان ‌نمی‌دانند که‌ خود کی‌ برانگیخته‌ می‌شوند پس‌ به‌ چه‌ دلیلی‌ آنها را مورد پرستش ‌قرار می‌دهید؟ در حالی‌ که‌ فقط کسی‌ سزاوار خداوندی‌ است‌ که‌ زنده‌ آفریننده‌، دانای‌ غیب‌ و دهنده‌ پاداش‌ و عقاب‌ باشد.

﴿إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ٢٢ [النحل: 22].

لذا تنها حقیقتی‌ که‌ باید اظهار شود و اینک‌ بدان‌ تصریح‌ می‌شود، این‌ حقیقت ‌است‌ که: «معبود شما، معبودی‌ است‌ یگانه‌» آری‌! حقیقت‌ وحدانیت ‌خدای‌ سبحان، حقیقتی‌ بی‌رقیب‌ است‌ که‌ با آیات‌ گذشته‌ به‌ اثبات‌ رسید «پس ‌کسانی‌که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، دل‌هایشان‌ انکارگر است‌» وحدانیت‌ حق‌ را لذا هیچ ‌موعظه‌ای‌ در آنها تأثیر نکرده‌ و هیچ‌ پند و اندرزی‌ در آنها سودمند واقع‌ نمی‌شود «و آنان‌ مستکبرند» و سرکش‌ به‌ همین‌ جهت‌ به‌ حق‌ تن‌ نداده‌ و آن‌ را نمی‌پذیرند.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ٢٣ [النحل: 23].

«شکی‌ نیست‌ که‌ خداوند آنچه‌ را پنهان‌ می‌دارند و آنچه‌ را آشکار می‌سازند» از گفتار یا کردار خویش‌ «می‌داند» پس‌ آنها را در برابر آن‌ مجازات‌ می‌کند «هرآینه ‌او مستکبران‌ را دوست‌ نمی‌دارد» که‌ از آن‌ جمله‌‌اند این‌ گروهی‌ که‌ از اقرار به‌یگانگی‌ الله عزوجل استکبار می‌ورزند.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ٢٤ [النحل: 24].

در این‌ آیه‌ و آیات‌ بعد از آن، چندین‌ شبهه‌ از شبهات‌ منکران‌ مشرک‌ مطرح ‌می‌شود. شبهه‌ اول‌ که‌ در این‌ آیه‌ مطرح‌ شده، طعن‌ زدن‌ مشرکان‌ به‌ قرآن‌است[1]‌: «و چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود: پروردگارتان‌ چه‌ چیز نازل‌ کرده‌ است‌؟» به‌ قولی:سؤال ‌کنندگان‌ مسلمانانند که‌ مشرکان‌ منکر مستکبر در پاسخ‌شان: «می‌گویند: افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است‌» یعنی: چیزی‌ که‌ شما مسلمانان‌ مدعی‌ فرود آمدن‌ آن ‌از آسمان‌ هستید، اباطیل، ترهات‌ و افسانه‌هایی‌ است‌ که‌ مردم‌ از قرنهای‌ پیشین‌ به ‌این‌سو از آنها سخن‌ می‌گویند. اساطیر: جمع‌ اسطوره‌ به‌ معنی‌ خرافه‌ است‌. البته ‌این‌ شیوه‌ از قدیم‌ الایام‌ تا کنون، شیوه‌ و منطق‌ بی‌پایه‌ مستکبران‌ بوده‌ است‌ که‌ حق ‌را مشتی‌ خرافه‌ و افسانه‌ می‌پنداشته‌اند. پس‌ دل‌های‌ مستکبران‌ در طول‌ قرن‌ها همانند و بیماری‌شان‌ یکی‌ است، فرقی‌ که‌ هست‌ در این‌ است‌ که‌ هر نسلی‌ به‌ شیوه‌ مخصوص‌ خود از این‌ ماهیت‌ سخن‌ می‌گوید.

﴿لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ٢٥ [النحل: 25].

«تا روز قیامت‌ بار گناهان‌ خود را تمام‌ بردارند» یعنی: مآل‌ و فرجام‌ تکذیب‌شان‌ به‌ قرآن‌ و این‌ ادعایشان‌ که‌ قرآن‌ افسانه‌هایی‌ محض‌ است، این‌ است‌ که: گناهانشان‌؛ از جمله‌ این‌ سخن‌ و غیر آن‌ از سخنان‌ بر دوش‌ آنها تا روز قیامت‌ باقی ‌می‌ماند و همه‌ این‌ گناهان‌ را گرانبار؛ به‌ تمام‌ و کمال‌ با خود می‌آورند درحالی‌که ‌هیچ‌ چیز از این‌ گناهان‌ بر آنها بخشیده‌ نشده‌ است، به‌ علت‌ این‌که‌ مسلمان‌ نشده‌اند زیرا این‌ اسلام‌ است‌ که‌ سبب‌ کفاره‌ گناهان‌ می‌شود «و نیز بخشی‌ از بار گناهان‌ کسانی‌ را که‌ آنان‌ را گمراه‌ می‌کنند» بر می‌دارند «از روی‌ نادانی‌» یعنی: درحالی‌ که‌ از آنچه‌ بر ذمه‌ آنان‌ از گناهان‌ پیروان‌ گمراهشان‌ تعلق‌ می‌گیرد، بی‌خبرند؛ گناه‌ همان ‌کسانی‌ که‌ دروغ‌هایشان‌ در مورد قرآن‌ را تصدیق‌ کرده‌اند زیرا هرکس سنت‌ بدی ‌را بنیان‌ گذارد، گناه‌ آن‌ سنت‌ بد و گناه‌ کسانی‌ که‌ بدان‌ عمل‌ کنند، نیز بر دوش ‌اوست، بی‌آن‌که‌ از گناه‌ مرتکبان‌ چیزی‌ کاسته‌ شود. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «هر کس‌ به‌سوی‌ هدایتی‌ دعوت‌ کند، برای‌ او از پاداش‌ همانند پاداش‌کسانی‌ است‌ که‌ از او پیروی‌ کرده‌اند، که‌ این‌ پاداش‌ وی‌ از پاداش‌ آنان‌ چیزی‌ کم ‌نمی‌کند و هرکس به‌سوی‌ گمراهی‌ای‌ فراخواند، بر ذمه‌ او از گناه‌ مانند گناهان ‌کسانی‌ است‌ که‌ از او پیروی‌ کرده‌اند، این‌ گناه‌ وی‌ از گناهان‌ آنان‌ چیزی‌ کم ‌نمی‌کند». «آگاه‌ باشید، چه‌ بد باری‌ را بر دوش‌ می‌کشند» یعنی: این‌ بار گناهشان‌ چه ‌بدباری‌ است‌!.

﴿قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ٢٦ [النحل: 26].

«هرآینه‌ کسانی‌ پیش‌ از آنان‌ بودند که‌ مکر کردند» یعنی: ترتیب‌ دادند آنچه ‌ترتیب‌ دادند؛ از تهیه‌ اسباب‌ و آماده‌ کردن‌ مقدمات‌ تا مردم‌ را به‌ تکذیب‌ پیام‌ و پیامبران‌ حق‌ وادارند «ولی‌ خدا از پایه‌ بر بنیانشان‌ زد» فرمان‌ خداوند عزوجل از جهت ‌پایه‌های‌ آن‌ بنا در رسید، پایه‌های‌ آن‌ را به‌ لرزه‌ درآورد و آن‌ را فرو غلتاند. یا معنی‌ این‌ است: آنان‌ فلسفه‌ها و تفکرات‌ خود را بر زیربنای‌ باطلی‌ بنا کردند پس ‌خدای‌  عزوجل این‌ بنای‌ باطل‌ فکری‌شان‌ را در هم‌ فرو ریخت‌. چنان‌که‌ در عصر حاضر می‌بینیم‌ که‌ فلسفه‌های‌ باطل، چگونه‌ یکی‌ از پی‌ دیگری‌ سقوط می‌کنند «پس‌ بر آنان‌ سقف‌ برافتاد» و فرو ریخت‌ «از بالای‌ سرشان‌» لذا هلاک‌ شدند و امکان‌ گریز نیافتند «و عذاب‌» هلاک‌ «بر سر آنان‌ از جایی‌ نازل‌ شد که‌ فکرش‌ را نمی‌کردند» بلکه‌ براین‌ گمان‌ واهی‌ بودند که‌ از آنجا کاملا در امانند.

بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ مراد از پیشینیان‌ در این‌ آیه، نمرودبن‌کنعان‌ است‌ زیرا او کاخ‌ بس‌ بزرگی‌ به‌ ارتفاع‌ پنج‌ هزار گز در بابل‌ بنا کرده‌ بود تا به‌ ظن‌ خود از آن‌ به‌ آسمان‌ بالا رفته‌ و با اهل‌ آسمان‌ بجنگد. پس‌ خدای‌  عزوجل به‌ باد فرمان‌ داد وباد آن‌ بنای‌ عظیم‌ را بر او و بر قومش‌ فروغلتاند که‌ جملگی‌ هلاک‌ شدند. البته‌ این ‌هشداری‌ است‌ به‌ کفار معاصر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ مکر و نیرنگشان‌ نیز به‌ زودی‌ به‌ خودشان‌ برخواهد گشت‌.

و این‌ سرانجام‌ عبرتبارشان‌ در دنیاست‌، اما در آخرت:

﴿ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ٢٧ [النحل: 27].

«سپس‌ روز قیامت‌ آنان‌ را رسوا می‌کند» با وارد نمودنشان‌ در دوزخ‌ «و» در آن ‌هنگام‌ پروردگار  عزوجل از روی‌ توبیخ‌ و سرکوب‌ به‌ آنان‌ «می‌گوید: کجایند آن ‌شریکان‌» پنداری‌ و ادعایی‌ «من‌ که‌ درباره‌ آنها مخالفت‌ می‌کردید» با پیامبران  علیهم السلام  ومؤمنان‌ و با ایشان‌ جدال‌ و دعوا داشتید؟ «اهل‌ علم‌ می‌گویند» به‌ قولی‌: مراد از اهل‌علم، پیامبران  علیهم السلام  و علمای‌ ربانی‌اند که‌ در دنیا مشرکان‌ را به‌سوی‌ حق‌ و توحید فرامی‌خواندند ولی‌ با انکار و استهزای‌شان‌ روبرو می‌شدند. آری‌! اینان‌ در روز قیامت‌ از باب‌ شماتت‌ و سرزنش‌ به‌ امت‌هایشان‌ می‌گویند: «هرآینه‌ رسوایی ‌امروز» یعنی: رسوایی‌ روز قیامت‌ «و سختی‌» عذاب‌ آن‌ «بر کافران ‌است‌» یعنی: مخصوص‌ آنان‌ است‌.

﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٢٨ [النحل: 28].

«همانان‌ که‌ فرشتگان‌ ارواح‌شان‌ را قبض‌ می‌کردند درحالی‌که‌ بر خود ستمکار بوده‌اند» به‌ سبب‌ کفرشان‌ به‌ وحی‌ منزل‌ الهی‌ «پس‌ آن‌ کافران‌» در هنگام‌ احتضار و دیدن‌ فرشتگان‌ مرگ، یا در روز رستاخیز «از در تسلیم‌ در می‌آیند» و به‌ ربوبیت‌ حق‌ تعالی‌ اقرار کرده‌ ستیز و جدال‌ با حق‌ را فرومی‌گذارند و می‌گویند: «ما هرگز هیچ‌ کار بدی‌ نمی‌کردیم‌» این‌ سخن‌ را به‌ دروغ‌ می‌گویند. یا: آنها ـ به‌ پندار خود ـ عمل‌ بدی‌ نکرده‌ بودند. اما اهل‌ علم‌، یا فرشتگان‌ به‌ آنان‌ چنین‌ پاسخ‌ می‌دهند:«آری‌! بی‌گمان‌ خدا به‌ آنچه‌ می‌کردید، داناست‌» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ می‌گویید بلکه‌ شما عمل‌ بد می‌کردید لذا این‌ دروغ‌ و ادعای‌ باطل‌ و بی‌هنگام‌ شما هیچ ‌سودی‌ به‌ حالتان‌ ندارد. کلبی‌ می‌گوید: «مراد از آنان: گروهی‌ از مردم‌ مکه‌ بودند که‌ ادعای‌ ایمان‌ داشتند و تحت‌ فشار مشرکان‌ با آنها عازم‌ جنگ‌ بدر شدند ولی‌ چون‌ قلت‌ شمار مؤمنان‌ را دیدند، به‌ شرک‌ برگشته‌ و در آن‌ جنگ‌ کشته‌ شدند».

﴿فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ٢٩ [النحل: 29].

«پس‌ به‌ دروازه‌های‌ دوزخ‌ درآیید» یعنی: این‌ سخن‌ در هنگام‌ مرگ، یا در روز رستاخیز به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود. ابن‌کثیر قول‌ دوم‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌ «در آن‌ جاودان‌ بمانید و حقا که‌ جایگاه‌ متکبران‌» از ایمان‌ و عبادت‌ که‌ جهنم‌ سوزان‌ می‌باشد؛ «چه‌ بد است‌».

﴿وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ٣٠ [النحل: 30].

بعد از بیان‌ موضع‌ مستکبران‌ در برابر آیات‌ منزل‌ الهی، اینک‌ حق‌ تعالی‌ از موضع‌ مؤمنان‌ باتقوی‌ سخن‌ می‌گوید: «و به‌ پرهیزگاران‌ گفته‌ شود» یعنی: از مؤمنان‌ باتقوا سؤال‌ می‌شود که: «پروردگارتان‌ چه‌ نازل‌ کرد؟ می‌گویند: خیر» یعنی: او خیر و رحمت‌ و برکت‌ نازل‌ کرد، او این‌ پیام‌ را نازل‌ کرد که: «برای‌ نیکوکاران‌ در این‌ دنیا نیکی‌ است‌» یعنی: برای‌ کسانی‌که‌ اعمالشان‌ را در دنیا نیکو کرده‌اند، در دنیا و آخرت‌ ـ هر دو ـ پاداش‌ نیک‌ است‌. به‌قولی: این‌ جمله‌ از سخن‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. به‌ قولی‌ دیگر: اینها همه‌ حکایت‌ از سخن‌ مؤمنان‌ است‌.

گفتنی‌ است‌؛ این‌ سؤال‌ از مؤمنان‌ به‌ وسیله‌ زائرانی‌ می‌شد که‌ به‌ منظور زیارت ‌کعبه‌ از اطراف‌ و اکناف‌ به‌ مکه‌ می‌آمدند و چون‌ از مشرکان‌ می‌پرسیدند که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  چه‌ پیامی‌ دارد؟ مشرکان‌ در پاسخشان‌ می‌گفتند: (اساطیر الاولین: پیام ‌او همان‌ خرافه‌های‌ پیشینیان‌ است‌)! و چون‌ به‌ مسلمانان‌ می‌رسیدند و از ایشان ‌می‌پرسیدند که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  چه‌ پیامی‌ دارد؟ چنین‌ پاسخ‌ می‌شنیدند: پیام‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ خیر و رحمت‌ و برکت‌ است‌.

«و قطعا سرای‌ آخرت‌ بهتر است‌» یعنی: پاداش‌ آن‌ بهتر از چیزی‌ است‌ که‌ در دنیا به‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ «و سرای‌ پرهیزگاران‌» یعنی: سرای‌ آخرت‌ «چه‌ نیکوست‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «از بالای‌ سر گروه‌هایی‌ از اهل‌ بهشت‌ ابر می‌گذرد در حالی‌که‌ آنان‌ بر بزم‌ شراب‌ خویش‌ نشسته‌اند پس‌ هیچ‌ کس‌ از ایشان ‌چیزی‌ را اشتها نمی‌کند مگر این‌که‌ آن‌ ابر همان‌ چیز را بر وی‌ می‌باراند تا بدانجا که ‌از آنان‌ کسی‌ است‌ که‌ می‌گوید: ای‌ ابر! بر ما دوشیزگان‌ همسال‌ پستان‌برجسته ‌بباران‌. و ابر همان‌ را می‌باراند که‌ او خواسته‌ است‌». چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ در وصف ‌سرای‌ پرهیزگاران‌ می‌فرماید:

﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ٣١ [النحل: 31].

«بهشت‌های‌ عدن‌» یعنی: بهشت‌ برین، دارای‌ بوستان‌های‌ اقامت‌ همیشگی‌ است ‌«که‌ در آن‌ داخل‌ می‌شوند» متقیان‌ پس‌ باید بر تقوی‌ حریص‌ بود تا به‌ بوستانهای ‌اقامت‌ همیشگی‌ درآمد «رودها از زیر آنها» یعنی: از زیر درختان‌ و منازل‌ آنها «روان‌ است، در آنجا هر چه‌ بخواهند برای‌ آنان‌ فراهم‌ است‌» یعنی: در بهشت‌های ‌ماندگار، همه‌ خواست‌ها و آرزوهای‌شان، خالص‌ و بی‌تکلف‌ در یک‌ آن‌ واحد به ‌مجرد اشت‌هایشان‌ برای‌شان‌ آماده‌ و مهیا می‌گردد «خدا متقیان‌ را این‌گونه‌ پاداش‌ می‌دهد» متقیان‌ همه‌ کسانی‌ هستند که‌ از شرک‌ و گناهانی‌ که‌ موجب‌ ورود به‌دوزخ‌ است، می‌پرهیزند.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ از حال‌ متقیان‌ در هنگام‌ احتضارشان‌ خبر داده‌ می‌فرماید:

﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ٣٢ [النحل: 32].

«همان‌ کسانی‌ که‌ فرشتگان‌ جان‌شان‌ را می‌گیرند درحالی‌که‌ پاکند» از شرک، یا نیکوکارند، یا کردارها و گفتارهایشان‌ پاک‌ است، یا شادمانند به‌ سبب‌ آن‌که‌ به‌ دریافت‌ پاداش‌ الهی‌ یقین‌ و اعتماد راسخی‌ دارند. که‌ این‌ معانی‌ همه‌ از مصادیق ‌«طیبین‌» است‌ «به‌ آنان‌ می‌گویند: سلام‌ بر شما باد» یعنی: فرشتگان‌ بر آن ‌نیکوکاران‌ سلام‌ می‌گویند، سلامی‌ که‌ مظهر امان‌ است‌ و می‌افزایند: «به‌ پاداش‌آنچه‌ انجام‌ می‌دادید» یعنی: به‌ سبب‌ عملتان‌ «به‌ بهشت‌ درآیید» باید دانست‌ که‌روح‌ مؤمن‌ بعد از مرگ‌ وی‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شود و ورود کامل‌ وی‌ با جسم‌ و روح‌ به‌ بهشت، بعد از رستاخیز است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «راستی‌ و درستی‌ پیشه‌ کنید اما بدانید که‌ هرگز کسی‌ با عمل‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ وارد نخواهد شد». گفته‌ شد: حتی‌ شما یا رسول‌الله؟ فرمودند: «حتی‌ من‌؛ مگر این‌که ‌خداوند عزوجل مرا به‌ رحمت‌ خود درپوشاند».

﴿هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلَائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ٣٣ [النحل: 33].

در این‌ آیه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ طرح‌ یکی‌ دیگر از شبهات‌ منکران‌ نبوت‌ که‌ عبارت‌ از پیشنهاد فرودآمدن‌ فرشته‌ای‌ از آسمان‌ برای‌ گواهی‌ دادن‌ بر صدق‌ ادعای‌ نبوت‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است، می‌پردازد: «کافران‌ انتظار نمی‌کشند» در درنگ‌ بی‌معنای‌ خود در تصدیق‌ نبوتت‌ «جز این‌که‌ فرشتگان‌ به سوی‌شان‌ آیند» درحالی‌که‌ بر صدق نبوت‌ گواهی‌ دهند «یا فرمان‌ پروردگارت‌ در رسد» بر عذاب‌شان‌ در دنیا، که‌ ریشه‌کن ‌کننده‌ آنان‌ است‌ «کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند نیز این‌گونه‌ رفتار کردند» در اصرار بر کفر و تکذیب‌ و استهزا پس‌ عذاب‌ الهی‌ به‌ آنان‌ در رسید و یکسره‌ نابود شدند «وخدا به‌ آنان‌ ستم‌ نکرد» با درهم‌ کوبیدنشان‌ به‌ عذاب‌ زیرا حق‌ تعالی‌ با ارسال ‌پیامبران  علیهم السلام  و فرود آوردن‌ کتاب‌های خویش، حجت‌ را بر آنان‌ تمام‌ کرد «بلکه‌ آنان‌به‌ خود ستم‌ می‌کردند» چراکه‌ خداوند عزوجل چیزی‌ را برآنان‌ فرود آورد که‌ آنها به‌سبب‌ کفر سزاوار آن‌ بودند.

﴿فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ٣٤ [النحل: 34].

«پس‌ گناهانی‌ که‌ کردند به‌ آنان‌ رسید» یعنی: کیفر اعمال‌ بدشان‌ به‌ آنان‌ رسید «و آنان‌ را فراگرفت‌» و بر آنان‌ به‌طور فراگیر نازل‌ شد «آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا می‌کردند» یعنی: عذابی‌ که‌ بدان‌ استهزا می‌کردند و آن‌ را مسخره‌ می‌پنداشتند، بر آنان‌ فرود آمد.

﴿وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ٣٥ [النحل: 35].

شبهه‌ دیگر منکران‌ نبوت‌ تکیه‌ بر صحت‌ نظریه‌ «جبر» برای‌ ایراد طعن‌ در نبوت ‌است: «و مشرکان‌» مکه‌ «گفتند: اگر خدا می‌خواست، غیر از او هیچ‌ چیزی‌ را نمی‌پرستیدیم‌» یعنی: اگر او می‌خواست‌ تا ما چیزی‌ غیر او را نپرستیم، هرگز آن‌ چیز را نمی‌پرستیدیم‌ «نه‌ ما و نه‌ پدران‌ مان‌» که‌ بر این‌ شیوه‌ و آیین‌ شرک‌ بوده‌اند «و بدون‌ فرمان‌ او هیچ‌ چیز را حرام‌ نمی‌شمردیم‌» مانند حیوانات‌ سائبه، بحیره، وصیله‌ و مانند آنها را[2].

البته‌ هدف‌شان‌ از این‌ سخن، ایراد طعن‌ در نبوت‌ بود. یعنی: اگر آنچه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بدان‌ فرامی‌خواند ـ از منع‌ پرستش‌ غیر خدا عزوجل و منع‌ تحریم‌ چیزهایی‌ که‌ او حرام ‌نساخته‌ است‌ ـ حق‌ می‌بود، یقینا از ما هم‌ خلاف‌ آنچه‌ که‌ خدا عزوجل خواسته‌ بود، سر نمی‌زد زیرا در آن‌ صورت‌ مشیت‌ حق‌ تعالی‌ بر آن‌ رفته‌ بود که‌ ما غیر او راپرستش‌ نکرده‌ و حلال‌ او را حرام‌ نشمریم‌ و قطعا آنچه‌ او بخواهد تحقق‌ می‌یابد وآنچه‌ که‌ نخواهد تحقق‌ نمی‌یابد. پس‌ وقتی‌ غیر او از جانب‌ ما مورد پرستش‌ قرارگرفته‌ و حلال‌ او حرام‌ گردانیده‌ شده، این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ عملکرد ما مطابق‌ مراد و موافق‌ با مشیت‌ او می‌باشد.

بدین‌گونه‌ بود که‌ آنها وجود شرک‌ را در خود، دلیل‌ رضای‌ خدای‌ سبحان‌ به‌آن‌ شمردند درحالی‌که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ کفر بندگانش‌ راضی‌ نیست‌ و میان‌ مشیت‌و رضایش‌ فرق‌ است‌. یعنی‌ همه‌ چیز در دایره‌ هستی‌ به‌ مشیت‌ اوست‌ در حالی‌که‌همه‌ چیز به‌ امر و رضای‌ او نیست‌ پس‌ امر و رضایش‌ با هم‌ تلازم‌ دارد، درحالی‌که ‌میان‌ رضا و مشیتش‌ هیچ‌ تلازمی‌ وجود ندارد. بنابراین، مشیت‌ خداوند عزوجل با مسؤولیت‌ انسان‌ و اختیار وی‌ هیچ‌ منافاتی‌ ندارد زیرا قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر وفق‌ اراده ‌اوست‌ و اراده‌ او بر وفق‌ علمش‌ و علم‌ کشف‌ کننده‌ است‌ نه‌ اجبارکننده‌. باری‌! خدای‌  عزوجل در ازل‌ دانسته‌ است‌ که‌ ـ مثلا ـ فلان‌ کس‌ چنین‌ و چنان‌ خواهد کرد، سپس‌ اراده‌ وی‌ به‌ علم‌ ازلی‌اش‌ تعلق‌ می‌گیرد و با قدرتش‌ آن‌ را به‌ عرصه ‌فعلیت‌ می‌آورد ولی‌ هیچ‌یک‌ از این‌ها به‌ معنی‌ مجبور کردن‌ کسی‌ بر انجام‌ آن‌ کار نیست‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ آنچه‌ در باره‌ مترتب‌ شدن‌ اراده‌ الهی‌ بر علم‌ وی‌ ذکر کردیم، فقط برای‌ تفهیم‌ قضیه‌ بود و گرنه‌ در ازل‌ هیچ‌ ترتیب‌ زمانی‌ای‌ مانند مقیاس‌های‌ ما وجود ندارد بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ هم‌ در ازل‌ علم‌ داشته‌ و هم‌ در آن‌ اراده‌ کرده ‌است‌.

«چنین‌ کردند کسانی‌که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از گروه‌ها و طوایف‌ کفر زیرا آنان‌ نیز به‌ خدای‌  عزوجل شریک‌ آورده‌ حلال‌ او را حرام‌ گردانیدند و با پیامبران‌ وی  علیهم السلام  به‌ ناروا ستیز و مجادله‌ کرده‌ ایشان‌ را مورد استهزا قرار دادند «ولی‌ آیا جز ابلاغ‌ آشکار چیز دیگری‌ برعهده‌ پیامبران‌ است‌؟» یعنی: کفار در پندارهای‌ باطل‌ خویش ‌در اشتباهند زیرا چنان‌ نیست‌ که‌ خداوند متعال‌ شرک‌ و کفر و بدکرداری‌هایشان‌ رامورد انکار قرار نداده‌ باشد بلکه‌ این‌گونه‌ اعمال‌ و روش‌ها را به‌ سخت‌ترین‌ وجه ‌مورد نکوهش‌ و انکار قرار داده‌ و برای‌ تفهیم‌ حقایق، پیامبرانی‌ را در هر امتی‌ مبعوث‌ گردانیده‌ و پیامبرانش‌ مأموریت‌ خود را به‌ تمام‌ و کمال‌ انجام‌ داده‌اند اما حساب‌ امت‌هایشان‌ بر خدا عزوجل است‌ نه‌ بر آنان‌ و پیامبران‌ وظیفه‌ ندارند که‌ مردم‌ را بر ایمان‌ مجبور گردانند.

خلاصه‌ این‌که: ثواب‌ و عقاب‌ به‌ دو امر مرتبط است‌؛ مشیت‌ خداوند عزوجل و حرکت‌ بنده‌ به‌سوی‌ نجات‌ یا نابودی‌. و هدایت‌ خداوند عزوجل نیز بر دو نوع‌ است‌؛ هدایت‌ ارشاد و رهنمونی، که‌ پیامبران  علیهم السلام  بدان‌ قیام‌ می‌کنند و هدایت‌ توفیق‌ ویاری‌ حق‌ تعالی، که‌ این‌ وابسته‌ به‌ رفتار خود بنده‌ است‌.

﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ٣٦ [النحل: 36].

«و هرآینه‌ در میان‌ هر امتی‌ پیامبری‌ را برانگیختیم‌» برای‌ برپاداشتن‌ حجت‌ بر آنان، با این‌ پیام: «که‌ خداوند را بپرستید و از طاغوت‌ بپرهیزید» یعنی: هر معبودی ‌بجز الله عزوجل ـ مانند شیطان، کاهن، بت‌ و هر کسی‌ را که‌ به‌سوی‌ گمراهی‌ دعوت ‌می‌کند ـ ترک‌ کنید.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ موضوع‌ مشیت‌ را در چارچوب‌ درست‌ آن‌ قرار داده ‌می‌فرماید: «پس، از آنان‌» یعنی: از آن‌ امت‌هایی‌ که‌ خداوند عزوجل پیامبرانش‌ را به‌سویشان‌ فرستاد «کسی‌ بود که‌ خدا او را هدایت‌ کرد» به‌سوی‌ دین‌ حق‌ و توحید خویش‌ و اجتناب‌ از طاغوت، به‌ سبب‌ انتخاب‌ خود وی‌ این‌ هدایت‌ را و شایستگی ‌وی‌ برای‌ این‌ هدایت‌ «و از آنان‌ کسی‌ بود که‌ گمراهی‌ بر وی‌ ثابت‌ شد» یعنی: واجب ‌و لازم‌ شد، به‌ سبب‌ اصرار وی‌ بر کفر و عناد و انتخاب‌ این‌ راه‌ و روش‌ و نهایتا استحقاق‌ وی‌ برای‌ گمراهی‌ در حالی‌که‌ واجب‌ ذمه‌ آنها این‌ بود که‌ فرمان‌ خدای‌  عزوجل را اطاعت‌ کرده‌ و دعوت‌ او را لبیک‌ گویند، نه‌ این‌که‌ به‌ ستیز و جدال‌ رو آورده‌ و حجت‌های‌ بی‌پایه‌ای‌ ـ مانند حجت‌ یاد شده‌ ـ را پیش‌ کشند. بنابراین، خداوند متعال‌ همگی‌ را به‌ ایمان‌ امر می‌کند اما هدایت‌ را فقط برای ‌بعضی‌ اراده‌ می‌کند نه‌ برای‌ همه‌ زیرا اگر او هدایت‌ را برای‌ همگان‌ اراده ‌می‌داشت، دیگر کسی‌ کافر نمی‌شد.

خلاصه‌ این‌که: «مشیت‌ تشریعی‌» کفر در حق‌ حق‌ تعالی‌ منتفی‌ است، یعنی‌ هرگز مراد حق‌ تعالی‌ بر کفر نمی‌باشد زیرا او بر زبان‌ پیامبرانش‌ مردم‌ را از کفر نهی‌کرده‌ است‌. اما «مشیت‌ کونی‌» وی‌ بر تمکین‌ دادن‌ بعضی‌ از مردم‌ بر کفر ومقدر کردن‌ آن‌ برای‌شان‌ به‌ محض‌ اراده‌ خودشان‌ ثابت‌ است‌ ولی‌ این‌ امری‌ است‌ که ‌اجبارکننده‌ آنها بر کفر نیست‌ بنابر این، مشیت‌ کونی‌ برای‌ آنان‌ حجت‌ و دستاویزی ‌بوده‌ نمی‌تواند.

«پس‌ در زمین‌ سیر کنید» به‌ سیری‌ عبرت‌آمیز «و بنگرید که‌ فرجام‌ تکذیب ‌کنندگان‌» از امت‌های‌ پیشین‌ مانند عاد و ثمود «چگونه‌ بوده‌ است‌» در آن ‌هنگام‌ است‌ که‌ ویرانه‌های‌ برجای‌مانده‌ از آنان‌ را مشاهده‌ می‌کنید و در می‌یابید که‌ آخر کارشان‌ به‌ نابودی‌ خودشان‌ و خرابی‌ دار و دیارشان‌ انجامیده‌ است‌.

﴿إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ٣٧ [النحل: 37].

سپس‌ خداوند عزوجل به‌ پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خبر می‌دهد که‌ چنانچه‌ او گمراهی‌شان‌ را اراده‌ داشته‌ باشد، حرص‌ و اشتیاق‌ وی‌ بر هدایت‌ آنان‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان ‌ندارد: «اگر بر هدایت‌ آنان‌ حریص‌ باشی‌» و با تلاش‌ و کوشش‌ مجدانه‌ات، هدایتشان‌ را بخواهی، چه‌ سود «که‌ خداوند کسی‌ را که‌ گمراه‌ می‌شود، هدایت‌ نمی‌کند» یعنی: مسلما خدای‌ سبحان‌ کسی‌ را که‌ گمراهی‌ را انتخاب‌ کرده‌ و حکم ‌حق‌ تعالی‌ به‌ گمراهی‌اش‌ از پیش‌ گذشته‌ است، هدایت‌ نمی‌کند. دلیل‌ این‌ معنی، قرائت‌ متواتری‌ است‌ که‌ یاء (یضل) را مفتوح‌ می‌داند. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این ‌است: هرکه‌ را خداوند عزوجل گمراه‌ کند ـ به‌ سبب‌ آن‌که‌ دانسته‌ است‌ او از اهل‌ گمراهی‌ است‌ ـ هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند او را به‌ راه‌ آورد «و آنان‌ را هیچ‌ یاری‌ کنندگانی ‌نیست‌» که‌ بر هدایت‌ کسانی‌که‌ خدا عزوجل گمراه‌شان‌ کرده‌ است‌ یاری‌شان‌ دهند، یا آنها را با دفع‌ کردن‌ عذاب‌ نصرت‌ دهند.

﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ٣٨ [النحل: 38].

یکی‌ دیگر از شبهات‌ منکران‌ نبوت‌ این‌ بود: «و با محکم‌ترین‌ سوگندهایشان‌» یعنی: با تمام‌ قوت‌ و تمام‌ کوشش‌ خود با سخت‌ ترین‌ سوگندها «به‌ خدا سوگند یاد کردند که‌ خدا کسی‌ را که‌ می‌میرد» از بندگانش‌ «برنمی‌انگیزد» در حالی‌که‌ آنان‌ ـ خدا بکشدشان‌ ـ با این‌ سوگندهای‌ خود بر دروغگو بودن‌ خداوند متعال‌ سوگند می‌خورند! و هرکس به‌نام‌ خدا عزوجل سوگند یاد کند، قطعا با محکم‌ترین‌ سوگندهایش، سوگند یاد کرده‌ است‌.

پس‌ حق‌ تعالی‌ این‌ پندار باطل‌شان‌ را با این‌ فرموده‌اش‌ رد می‌کند: «نه‌ چنان ‌است‌ که‌ می‌گویند» یعنی: او به‌ طور حتم‌ آنان‌ را برمی‌انگیزد «این‌ است‌ وعده‌ای‌ که ‌به‌ حق‌ برعهده‌ اوست‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ پس‌ او قطعا آن‌ را به‌ انجام‌ می‌رساند «ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را که‌ اعاده‌ حیات‌ و برانگیختن ‌مجدد، بر حق‌ تعالی‌ سهل‌ و ساده‌ است‌ و دشواریی‌ ندارد زیرا این‌ اکثریت‌ از معجزه‌ حیات‌ اولیه‌ خود غفلت‌ کرده‌اند... همان‌ طوری‌ که‌ آنان‌ از قدرت‌ الهی‌ و این‌که‌ این‌ قدرت‌ هرگز با تصورات‌ بشری‌ و با نیروهای‌ بشری‌ نمی‌تواند مقایسه ‌شود، نیز غفلت‌ کرده‌اند.

﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ٣٩ [النحل: 39].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ حکمت‌ خویش‌ در معاد و رستاخیز اجساد در روز قیامت‌ را یادآوری‌ کرده، می‌فرماید: «تا برای‌ آنان‌ بیان‌ کند» یعنی: قطعا برمی‌انگیزدشان‌ تا برای‌شان‌ روشن‌ کند «آنچه‌ را در مورد آن‌ اختلاف‌ دارند» از حقیقت‌ امر دین‌ حق‌. که‌ اختلافشان‌ در این‌ امر، با مؤمنان‌ است‌ «و تا کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند» به‌خدای‌ سبحان‌ و منکر زندگی‌ بعد از مرگ‌ گشته‌اند «بدانند که‌ آنها خود دروغگو بوده‌اند» در جدال‌ و انکار بعث‌ بعد از مرگ‌ با این‌ سخن‌شان‌ که: (خداوند کسانی‌ راکه‌ می‌میرند برنمی‌انگیزد) [آیه ‌قبل‌]. چنان‌که‌ در مکه‌ شخص‌ مشرکی‌ که‌ مسلمانی ‌از وی‌ وامش‌ را خواسته‌ بود و به‌ او در میانه‌ سخنانش‌ گفته‌ بود: «امیدوارم‌ که‌ آن‌را بعد از مرگم‌ از تو بازستانم‌»، سوگند یاد کرد که: «خداوند کسانی‌ را که ‌می‌میرند مجددا برنمی‌انگیزد». سبب‌ نزول‌ آیه‌ (38) نیز همین‌ واقعه‌ بود.

﴿إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ٤٠ [النحل: 40].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ بعد از بیان‌ سهولت‌ اعاده‌ حیات‌ و بعث‌ مجدد بر وی‌ به‌ بیان ‌قدرت‌ مطلقه‌ خود بر همه‌ چیز و بیان‌ کیفیت‌ ایجاد ابتدایی‌ پرداخته‌ و می‌فرماید: «فرمان‌ ما درباره‌ چیزی‌ که‌ اراده‌اش‌ را کرده‌ایم‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ آن‌ می‌گوییم: موجود شو پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود».

﴿وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ٤١ [النحل: 41].

«و کسانی‌که‌ هجرت‌ کردند» از مکه‌ به‌سوی‌ مدینه‌ «در راه‌ خدا» یعنی: در راه‌ یاری‌ دادن‌ دین‌ وی‌ و طاعتش‌. هجرت: ترک‌ دیار و خانواده‌ است‌ «بعد از آن‌که‌ بر آنان‌ ستم‌ شد» یعنی: بعد از آن‌که‌ در راه‌ خدا عزوجل مورد شکنجه‌ و اهانت‌ قرار گرفتند زیرا اهل‌ مکه‌ گروهی‌ از مسلمانان‌ را شکنجه‌ و آزار می‌دادند تا بدانجا که‌ تعدادی‌ از آنان‌ ـ ناخواسته‌ ـ همان‌ سخنی‌ را که‌ مشرکان‌ از آنان‌ می‌خواستند، بر زبان‌ آوردند و چون‌ از ایشان‌ دست‌ برداشتند، از مکه‌ هجرت‌ کردند «البته‌ آنان‌ را در دنیا به‌ سرایی‌ نیک‌ جای‌ می‌دهیم‌» به‌ قولی‌ مراد: فرود آوردن‌ مؤمنان‌ به‌ مدینه‌ وسپس‌ استیلایشان‌ بر سرزمین‌هایی‌ دیگر با فتح‌ قلمروها و گشودن‌ شهرهاست‌ و به‌علاوه‌ ستایش‌ و ثنایی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ برای‌شان‌ باقی‌ می‌ماند و افتخار و شرفی ‌است‌ که‌ نصیب‌ فرزندانشان‌ می‌شود «و قطعا پاداش‌ آخرت‌» یعنی: پاداش ‌اعمالشان‌ در آخرت‌ «بزرگتر است‌» از آنچه‌ که‌ مهاجران‌ از بهره‌های‌ نیکوی ‌یادشده‌ در دنیا به‌دست‌ آوردند «اگر می‌دانستند» یعنی: اگر آن‌ گروه‌ ستمگر این‌حقیقت‌ را می‌دانستند که‌ مهاجران‌ چه‌ مقام‌ و مرتبه‌ بزرگی‌ دارند، قطعا به‌ هجرت ‌مبادرت‌ می‌ورزیدند.

این‌ آیه‌ مؤمنان‌ زیر فشار را به‌ هجرت‌ در راه‌ خدا عزوجل ترغیب‌ می‌کند زیرا با هجرت‌ بود که‌ اسلام‌ نیرومند شد.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ شش‌ تن‌ از صحابه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ عبارت‌ بودند از: صهیب، بلال، عمار، خباب، عابس‌ و جبیر که‌ بردگان‌ آزاد شده‌ قریش‌ بودند و به‌خاطر عقیده‌شان‌ مورد شکنجه‌ قرار گرفتند تا سرانجام‌ هجرت‌ کردند. اما قتاده‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ مهاجران‌ به‌ حبشه‌ نازل ‌شد که‌ گروهی‌ نزدیک‌ به‌ هشتاد تن‌ بودند و سپس‌ خدای‌  عزوجل ایشان‌ را در سرای ‌نیکو ـ یعنی‌ در مدینه‌ ـ جای‌ داد. ابن‌عطیه‌ می‌گوید: روایت‌ قتاده‌ در بیان‌ سبب ‌نزول‌ آیه‌ صحیح‌ است‌.

﴿الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ٤٢ [النحل: 42].

«همانان‌ که‌ صبر کردند» بر آزارهای‌ مشرکان‌ و بر تلخی‌ و دشواریهای‌ هجرت ‌«و» مخصوصا «بر پروردگارشان‌ توکل‌ می‌کنند» در تمام‌ امور خویش‌. پس‌ از آنجا که‌ صبر و توکل‌ هر دو در آنان‌ جمع‌ شد لذا خدای‌  عزوجل ایشان‌ را در دنیا و آخرت‌ عاقبت‌ به‌ خیر گردانید.

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ٤٣ [النحل: 43].

«و پیش‌ از تو جز مردانی‌ را که‌ بدیشان‌ وحی‌ می‌کردیم، نفرستادیم‌» در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ در رد این‌ پندار قریش‌ نازل‌ شد که‌ می‌گفتند: خدای‌ سبحان‌ بزرگتر و والاتر از آن‌ است‌ که‌ از جنس‌ بشر پیامبری‌ بفرستد «پس ‌اگر نمی‌دانید از اهل‌ ذکر سؤال‌ کنید» یعنی: ای‌ مشرکان‌! اگر خود نمی‌دانید از مؤمنان ‌اهل‌ کتاب‌ سؤال‌ کنید زیرا آنان‌ به‌ شما خبر خواهند داد که‌ تمام‌ پیامبران‌ الهی‌ از جنس‌ بشر بوده‌اند و شما نظر به‌ روابط دوستانه‌ای‌ که‌ با اهل‌ کتاب‌ دارید، سخنشان‌ را زودتر تصدیق‌ می‌کنید. کتاب‌ را «ذکر» نامید زیرا کتاب‌ پند و اندرزی‌ برای‌ غافلان‌ است‌.

﴿بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ٤٤ [النحل: 44].

آن‌ پیامبران‌ را «با بینات‌ و زبر» فرستادیم‌. بینات: حجت‌ها و برهانها، و زبر: کتابهاست‌ «و ذکر را به‌سوی‌ تو فرود آوردیم‌» یعنی: قرآن‌ را. البته‌ قرآن‌ هم‌ کتاب‌ و هم‌ در عین‌ حال، معجزه‌ است‌ «تا برای‌ مردم‌» همگی‌شان‌ «بیان‌ کنی‌» با سخنان‌ و افعال‌ و مجموعه‌ سنت‌ و سیرت‌ پاکیزه‌ات‌ «آنچه‌ را به‌سوی‌ آنان‌ نازل‌ شده‌است‌» در این‌ کتاب‌ از احکام‌ شرعی‌ و مژده‌ها و هشدارها.

از این‌ آیه‌ درمی‌یابیم‌ که‌ تبیین‌ کتاب‌ از مهمترین‌ مأموریت‌های‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است، بدین‌ سبب‌ است‌ که‌ تمام‌ افعال، اقوال‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بیان‌ و تفسیر کتاب ‌الهی‌ می‌باشد و نیز بدین‌ سبب‌ است‌ که‌ فهم‌ کتاب، بدون‌ فهم‌ سنت‌ کامل‌ نیست‌ «و تا باشد که‌ آنان‌ تفکر کنند» یعنی: در هشدارهای‌ قرآن‌ تأمل‌ و اندیشه‌ کرده‌ وافکارشان‌ را به‌ کار اندازند و در نتیجه، پند و اندرز بگیرند. این‌ جمله، بر لزوم ‌تفکر برای‌ خواننده‌ قرآن‌ دلالت‌ می‌کند.

﴿أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ٤٥ أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ٤٦ أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ٤٧ [النحل: 45-46-47].

«آیا کسانی‌ که‌ مکرهای‌ بد اندیشیدند» با سعی‌ و تلاش‌ پنهانی‌ در جهت‌ ایذای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ایذای‌ اصحابشان، حیله‌گری‌ در بی‌اثر کردن‌ اسلام‌ و دشمنی‌ با اهلش‌ و توطئه‌ برای‌ منحرف‌ کردن‌ مردم‌ از تصدیق‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . مکر: سعی‌کردن‌ به‌فساد به‌طور پنهانی‌ است‌ و این‌ مکرکنندگان، مردم‌ مکه‌ بودند. آری‌! آیا این ‌مکرکنندگان‌ «ایمن‌ شده‌اند از این‌که‌» یکی‌ از این‌ چهار چیز آنان‌ را فرو گیرد:

اول: «خدا آنان‌ را در زمین‌ فرو برد» چنان‌که‌ قارون‌ را فرو برد؟

دوم: «یا از آن‌ جایی‌ که‌ نمی‌دانند» یعنی: حدس‌ نمی‌زنند و کاملا از آن‌ غافلند «عذاب‌ برآنان‌ بیاید» چنان‌که‌ خداوند عزوجل با قوم‌ لوط و دیگر امت‌های‌ دروغ‌ انگار چنین‌ کرد؟

سوم: «یا در حال‌ رفت‌ و آمدشان‌» در سفرها و تجارت‌ها و رفت‌ و برگشت‌شان‌ در شب‌ و روز «آنان‌ را بگیرد؟ پس‌ عاجزکننده‌ نیستند» یعنی: باید بدانند که ‌به‌وسیله‌ هیچ‌ نیروی‌ مدافع‌ و پشتیبانی، از عذاب‌ گریزنده‌ یا بازداشته‌ شده‌ نیستند.

چهارم: «یا آنان‌ را در حالی‌ که‌ وحشت‌ زده‌ اند فروگیرد» یعنی: آیا ایمن‌ شده‌ اند که‌ بعد از پدیدارشدن‌ قرائن‌ نابودی، یا بعد از کم‌ کردن‌ آنها بر اثر کشته‌شدن‌ یا مرگ‌ آنان‌ را به‌ عذاب‌ فروگیرد به‌ طوری‌که‌ اندک‌اندک‌ از اطراف‌ و نواحی‌ فروگرفته‌ شوند و کم‌ گردند تا این‌که‌ سرانجام‌ یکباره‌ بر همگی‌شان‌ عذاب‌ فرود آید؟

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ روزی‌ عمر رضی الله عنه  بر منبر از اصحاب‌ رضی الله عنه  سؤال‌ کرد: در تفسیر ﴿أَوۡ یَأۡخُذَهُمۡ عَلَىٰ تَخَوُّفٖ [النحل: 47] چه‌ می‌گویید؟ اصحاب‌ رضی الله عنه  ساکت‌ ماندند. در این‌ اثنا پیرمردی‌ از قبیله‌ «هذیل‌» برخاست‌ و گفت: این‌ آیه‌ به‌ لهجه‌ و گویش‌ ما نازل‌ شده ‌است‌؛ تخوف‌ یعنی‌ تنقص‌ و کم ‌شدن‌ تدریجی‌. «همانا پروردگار شما رئوف‌ و مهربان ‌است‌» لذا بر فرودآوردن‌ عذاب‌ شتاب‌ نمی‌کند بلکه‌ از روی‌ رأفت‌ و مهربانی ‌مهلت‌تان‌ می‌دهد پس‌ سزاوار است‌ که‌ شما نیز از مکر و توطئه‌ و پیروی‌ از شیطان‌ دست‌ بردارید.

﴿أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ٤٨ [النحل: 48].

«آیا به‌ چیزهایی‌» چون‌ کوه‌ها و درختان‌ و مانند آنها «که‌ خدا آفریده‌ است ‌ننگریسته‌اند که‌ چگونه‌ سایه‌های‌ آنها می‌گردد» یعنی: سایه‌های‌ آنها از یک‌ جانب‌ به‌جانب‌ دیگر میل‌ می‌کند، در اول‌ روز بر این‌ حالت‌ است‌ که‌ آرام‌ آرام‌ حرکت‌ می‌کند، سپس‌ در آخر روز به‌ حالتی‌ دیگر باز می‌گردد «از جانب‌ راست‌ و از جانب‌چپ‌» یعنی: از هر دو جانب‌ راست‌ و چپ‌ «سجده‌کنان‌ برای‌ خداوند» یعنی:درحالی‌که‌ سایه‌ برای‌ الله عزوجل سجده ‌کننده‌ است‌. بنابر این، باید دانست‌ که‌ سرشت ‌همه‌ چیزها بر طاعت‌ حق‌ تعالی‌ قرار داده‌ شده‌ زیرا پدیده‌های‌ هستی‌ همان‌گونه‌ هستند که‌ خداوند متعال‌ اراده‌ کرده‌ است‌. مجاهد می‌گوید: در هنگام‌ زوال‌ خورشید همه ‌چیز برای‌ خدای‌  عزوجل سجده‌ می‌کند «فروتنانه‌» یعنی: سجده ‌می‌کنند درحالی‌که‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ فروتن‌ و خوار شده‌اند و سر بر خاک‌ تواضع‌ وتذلل‌ نهاده‌اند. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ سجده‌ جمادات‌ است، سپس‌ حق‌ تعالی‌ از سجده‌ جانداران‌ سخن‌ می‌گوید:

﴿وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلَائِکَةُ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ٤٩ [النحل: 49].

«و آنچه‌ در آسمانهاست‌» همگی‌ «و آنچه‌ در زمین‌ است‌ از جنبندگان‌» که‌ بر روی ‌آن‌ می‌جنبند «برای‌ خدا سجده‌ می‌کنند» یعنی: فقط برای‌ اوی‌ یکتا و یگانه‌ فروتنی ‌و انقیاد می‌کنند نه‌ برای‌ غیرش‌.

از ظاهر آیه‌ چنین‌ فهمیده‌ می‌شود که‌ در آسمان‌ نیز همچون‌ زمین‌ موجودات ‌زنده‌ای‌ وجود دارند. گفتنی‌ است‌ که‌ در عصر ما، سخن‌ از احتمالات‌ وجود حیات‌ در اجرام‌ دیگر بسیار می‌رود و بر فرض‌ کشف‌ موجودات‌ زنده‌ای‌ در آنها، می‌توان‌ این‌ کشف‌ را در راستای‌ تفسیر این‌ آیه‌ کریمه‌ دانست‌.

«و فرشتگان‌ نیز سجده‌ می‌کنند و آنان‌ گردنکشی‌ نمی‌کنند» از عبادت‌ پروردگارشان ‌و از سجده‌ کردن‌ برای‌ او.

﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ۩٥٠ [النحل: 50].

«از پروردگارشان‌ از فوق‌ خویش می‌ترسند» من‌ فوقهم: یعنی‌ فرشتگان‌ از پروردگارشان‌ می‌ترسند در حالی‌که‌ او بر ایشان‌ با سلطه‌ و غلبه‌ مطلق‌ خویش‌ مسلط است‌ «و انجام‌ می‌دهند» فرشتگان، یا تمام‌ چیزهایی‌که‌ ذکر شد «آنچه‌ که‌ بدان‌ مأمور می‌شوند» از اطاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌. پس‌ هرگاه‌ همه‌ اشیاء برای ‌خدای‌  عزوجل سجده‌ می‌کنند، دیگر چرا این‌ مشرکان‌ در سلک‌ مطیعان‌ درنمی‌آیند؟!.

﴿۞وَقَالَ ٱللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓاْ إِلَٰهَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِۖ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٥١ [النحل: 51].

«و خداوند فرمود: دو معبود برای‌ خود نگیرید» چنان‌که‌ ثنوی‌ها به‌ پندار خود دو خدا را به‌ عبودیت‌ می‌گیرند؛ خدای‌ نور و خدای‌ ظلمت‌ را «جز این‌ نیست‌ که‌ او خدایی‌ یگانه‌ است‌» سپس‌ تأکید می‌کند که‌ الوهیت‌ به‌ یک‌ خدای‌ واحد یعنی‌ به‌الله عزوجل منحصر می‌باشد: «پس‌ تنها از من‌ بترسید» یعنی: اگر شما از چیزی‌ می‌باید بترسید، آن‌ چیز فقط من‌ هستم‌ نه‌ غیر من‌.

از مفاد آیه‌ کریمه‌ چنین‌ برداشت‌ می‌کنیم‌ که‌ جایز نیست‌ در قلب‌ انسان‌ ترس‌ و هراسی‌ از غیر خدای‌  عزوجل وجود داشته‌ باشد و هرگاه‌ به‌ حکم‌ طبیعت‌ و سرشت ‌بشری‌ چنین‌ ترسی‌ در نهاد او پدید آمد، باید آن‌ را از خود دفع‌ کند.

﴿وَلَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلدِّینُ وَاصِبًاۚ أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَتَّقُونَ٥٢ [النحل: 52].

«و آنچه‌ در آسمانها و زمین‌ است، از آن‌ اوست‌» در ملک، در آفرینش‌ و در بندگی‌ «و دین‌ پایدار» واصبا: یعنی‌ دین‌ و انقیاد خالص، ثابت‌ و دایم‌ که‌ هرگز زایل‌ نمی‌شود «نیز ازآن‌ اوست‌» دین: به‌ معنی‌ طاعت‌ و اخلاص‌ و انقیاد است‌. بنابراین، هیچ‌ مرجع‌ مطاع‌ و فرمانروایی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ این‌ اطاعت‌ از وی‌ در زمانی‌ قطع‌ می‌شود؛ یا با زوال‌ یا با ناکامی‌اش، بجز خداوند عزوجل چرا که‌ طاعت‌ و اخلاص‌ و انقیاد به‌طور زوال‌ناپذیری‌ همیشه‌ برایش‌ دوام‌ دارد «پس‌ آیا از غیر خدا می‌ترسید؟» یعنی: آیا از کسانی‌ غیر الله عزوجل که‌ به‌ نام‌ خدا و معبود نام‌ نهاده‌ شده‌اند و در سراشیب‌ زوال‌ و نابودی‌ قرار دارند، می‌ترسید؟ چنین‌ نکنید بلکه‌ فقط ازخدایی‌ پروا کنید که‌ الوهیت و ربوبیت‌ تنها از آن‌ اوست‌ و اطاعت‌ اوست‌ که ‌استمرار دارد.

﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فَإِلَیۡهِ تَجۡ‍َٔرُونَ٥٣ [النحل: 53].

«و آنچه‌ از نعمت‌ با شماست‌» با انواع‌ گونه‌گون‌ آن‌ «از خداست‌» نعمت‌؛ یا نعمت‌ دینی‌ است‌ که‌ عبارت‌ است‌ از معرفت‌ حق‌ تعالی‌ و معرفت‌ خیر و نیکی‌ به‌منظور عمل‌ به‌ آن‌. یا نعمت‌ دنیوی‌ است‌؛ اعم‌ از نعمت‌ روحی، یا بدنی، یاخارجی‌ ـ چون‌ توانگری‌ و رفاه‌ مالی‌ و غیره‌... که‌ همه‌ اینها از جانب ‌خدای‌ سبحان‌ است‌. پس‌ بر عاقل‌ لازم‌ است‌ که‌ منعم‌ را در برابر همه‌ این‌ نعمت‌ها شکر گزارده‌ و از شرک ‌آوردن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ بپرهیزد «سپس‌ چون‌ به‌ شما سختی‌ رسد، به‌سوی‌ او می‌نالید» و زاری‌ و تضرع‌ می‌کنید که‌ آن‌ آسیب‌ و سختی ‌را از شما برطرف‌ کند، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ زیرا فطرتا می‌دانید که‌ فقط حق‌ تعالی‌ بر دور ساختن‌ آن‌ بلا از شما تواناست‌. ضر: بیماری، بلا، نیازمندی، قحطی‌ و هر چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ متضرر می‌شود.

﴿ثُمَّ إِذَا کَشَفَ ٱلضُّرَّ عَنکُمۡ إِذَا فَرِیقٞ مِّنکُم بِرَبِّهِمۡ یُشۡرِکُونَ٥٤ [النحل: 54].

«سپس‌ چون‌ آن‌ سختی‌ را از شما برداشت، آن‌ گاه‌ گروهی‌ از شما به‌ پروردگارشان ‌شرک‌ می‌ورزند» لذا در سختی‌ها یگانه‌پرست‌ اند اما در آسانی‌ها به‌ خدایی‌ که‌ با برطرف ‌کردن‌ آن‌ رنج‌ و سختی‌ بر آنان‌ انعام‌ نهاد، شرک‌ می‌ورزند و شرک‌ را جانشین‌ شکر می‌نمایند، درحالی‌که‌ او سزاوار شکرورزی‌ است، نه‌ شرک‌ ورزی‌.

﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٥٥ [النحل: 55].

«تا ناسپاسی‌ کنند آنچه‌ را به‌ آنان‌ دادیم‌» یعنی: عاقبت‌ آن‌ همه‌ ناله ‌وزاری‌ و استغاثه‌ چیزی‌ جز این‌ کفر و ناسپاسی‌ نیست، گویی‌ آنان‌ با شرک‌ورزی‌ خود، درصدد کفران‌ نعمت‌ و انکار الهی‌ بودن‌ آن‌ نعمت‌ اند «اکنون‌ بهره‌مند شوید» از آنچه‌ که‌ در آن‌ از عبادت‌ غیر حق‌ تعالی‌ قرار دارید پس‌ هر چه‌ دلتان‌ می‌خواهد بکنید. و این‌ تهدیدی‌ است‌ سخت‌ و سنگین‌ «پس‌ به‌زودی‌ خواهید دانست‌» عاقبت‌ و فرجام‌ کار خود و عذابی‌ را که‌ بر شما در این‌ سرا و در سرای‌ آخرت‌ فرود خواهد آمد.

﴿وَیَجۡعَلُونَ لِمَا لَا یَعۡلَمُونَ نَصِیبٗا مِّمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡۗ تَٱللَّهِ لَتُسۡ‍َٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ٥٦ [النحل: 56].

«و تعیین‌ می‌کنند» مشرکان‌ «برای‌ آنچه‌ که‌ نمی‌دانند» یعنی: برای‌ خدایان ‌بی‌شعور و نادان‌ خود که‌ جماداتی‌ بیش‌ نیستند، یا برای‌ آنچه‌ که‌ مشرکان‌ نمی‌دانند که‌ آنها زیان‌ می‌رسانند ولی‌ نمی‌توانند شفاعتی‌ بکنند «نصیبی‌ از آنچه‌ به‌ آنان‌ روزی ‌داده‌ایم‌» یعنی: بعد از آن‌ همه‌ زاری‌ و ناله‌ای‌ که‌ به‌ بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ کرده‌اند تا رنج‌ و آسیب‌ را از آنان‌ برطرف‌ سازد، باز برای‌ جمادات‌ و شیاطینی‌ که‌ حقیقت ‌آنها را نمی‌دانند، بهره‌ای‌ از اموالی‌ را قرار می‌دهند که‌ خداوند متعال‌ روزیشان‌ کرده‌ است‌ تا با اموالی‌ که‌ نذر آن‌ بتان‌ می‌کنند، به‌ زعم‌ خود به‌ خدای‌  عزوجل  ‌تقرب‌ جویند «به‌ خداسوگند که‌ البته‌ از آنچه‌ به‌ دروغ‌ برمی‌بافتید، پرسیده‌ خواهید شد» بدین‌سان‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ذات‌ عظیم‌ خود سوگند یاد می‌کند که‌ آنها را از این ‌افترا مورد سؤال و پرسش‌ قرار خواهد داد.

﴿وَیَجۡعَلُونَ لِلَّهِ ٱلۡبَنَٰتِ سُبۡحَٰنَهُۥ وَلَهُم مَّا یَشۡتَهُونَ٥٧ [النحل: 57].

«و برای‌ خدا دخترانی‌ قائل‌ می‌شوند» چنان‌که‌ قبایل‌ خزاعه‌ و کنانه‌ می‌گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند «منزه‌ است‌ او» از آنچه‌ که‌ این‌ گروه‌ جفاکار به‌ او نسبت ‌می‌دهند «و برای‌ خودشان‌ آنچه‌ را میل‌ دارند، قرار می‌دهند» یعنی: برای ‌خدای‌ سبحان‌ آنچه‌ را که‌ ناخوش‌ دارند ـ یعنی‌ دختران‌ را ـ نسبت‌ می‌دهند درحالی‌که‌ حق‌ تعالی‌ از داشتن‌ فرزند منزه‌ است‌ اما برای‌ خود پسران‌ را که‌ بدانها علاقه‌ دارند، مقرر می‌دارند بدین‌گونه‌ است‌ که‌ بر اساس‌ پندار خویش، برترین‌ها را به‌ خود اختصاص‌ می‌دهند.

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ٥٨ [النحل: 58].

«و چون‌ یکی‌ از آنان‌ به‌ تولد دختر بشارت‌ داده‌ شود چهره‌اش‌ سیاه‌ می‌گردد» یعنی: چهره‌ کسی‌ که‌ دختری‌ برایش‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌ از اثر ظهور علائم‌ اندوه‌ و افسوس، در هم‌ فرورفته‌ و دگرگون‌ می‌شود «درحالی‌که‌ او پر از اندوه‌ است‌» از اثر خشم‌ و شدت‌ سرخوردگی، لیکن‌ خشم‌ و اندوهش‌ را پنهان‌ داشته‌ و آن‌ را آشکار نمی‌سازد. بشارت: عرفا به‌ خبر شادی‌آور گفته‌ می‌شود اما در اصل‌ به‌معنای‌ خبری ‌است‌ که‌ در دگرگون‌کردن‌ چهره‌ (بشره‌) تأثیرگذار باشد؛ یا به‌ سبب‌ شادی‌ یا به‌سبب‌ اندوه‌.

﴿یَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَیُمۡسِکُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ یَدُسُّهُۥ فِی ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ٥٩ [النحل: 59].

«از قوم‌ خود پنهان‌ می‌شود» یعنی: آن‌ کسی‌ که‌ دختری‌ برایش‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌ از قوم‌ و قبیله‌ خود غایب‌ می‌شود و از آنان‌ روی‌ می‌پوشاند؛ «از ناگواری ‌آنچه‌ بدو بشارت‌ داده‌ شده‌» یعنی: از ناخوشی‌ و اندوه‌ و عار و ننگی‌ که‌ به‌ سبب‌ تولد دختر برایش‌ پیش‌ آمده‌ است‌ «آیا او را با خواری‌ نگاه‌ دارد» یعنی: به‌ تأمل‌ فرومی‌رود و پیوسته‌ میان‌ دو امر در تردید است‌؛ یکی‌ نگاه‌ داشتن‌ دختر، که‌ اگر او را نگاه‌ دارد، البته‌ با خواری‌ و انفعال‌ و انکسار نگاه‌ می‌دارد «یا در خاک‌ پنهانش ‌کند» با زنده‌به‌گور کردن‌ «وه، چه‌ بد داوری‌ می‌کنند» در این‌که‌ دختران‌ مورد نفرت‌ خود را به‌ خدای‌ سبحان‌ نسبت‌ داده‌ و پسران‌ دلخواه‌ را به‌ خود نسبت‌ می‌دهند، چه ‌بد است‌ زنده‌به‌گور کردن‌ دختران‌ بی‌گناه‌ و معصوم‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ دختری‌ داشته‌ باشد و وی‌ را ادب‌ آموخته ‌به‌ نیکی‌ تربیت‌ کند، به‌ نیکوترین‌ وجه‌ تعلیمش‌ دهد و از نعمت‌هایی‌ که‌ خدای‌  عزوجل بر او فرو ریخته‌ بروی‌ بریزد، آن‌ دختر برایش‌ حجاب‌ و پرده‌ای‌ از آتش‌ دوزخ‌ می‌شود».

﴿لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ مَثَلُ ٱلسَّوۡءِۖ وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦٠ [النحل: 60].

«برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، وصف‌ زشت‌ است‌» این‌ وجه‌ دیگری ‌است‌ در رد بر کسانی‌ که‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند!! یعنی: آنها با انتخاب ‌ضعیف‌ترین‌ دو جنس‌ برای‌ خدای‌ سبحان، خواستند تا این‌ مثال‌ اضعف، وصف‌ و مثالی‌ برای‌ او باشد زیرا فرزند مانند پدر خویش‌ است‌. نه‌! چنین‌ نیست‌ بلکه‌ وصف ‌و مثال‌ زشت‌ که‌ عبارت‌ از جهل‌ و کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ است، از آن‌ گروهی‌ است ‌که‌ وی‌ را به‌ زشتی‌ها وصف‌ می‌کنند «و وصف‌ والا از آن‌ خداست‌» این‌ وصف‌ عبارت‌ است‌ از: بی‌نیازی‌ کامل‌ وی‌ از فرزند و تعلقات، سخای‌ فراگیر، علم‌ وسیع ‌و دیگر اوصاف‌ جلال‌ و کمالش‌ «و اوست‌ عزیز» یعنی: قدرتمند در ملکش، که ‌در کمال‌ و مطلقیت‌ قدرتش‌ یگانه‌ است‌ «حکیم‌» است‌ و به‌ کمال‌ حکمت‌ در صنع ‌و آفرینش‌ موصوف‌ می‌باشد، از این‌ روی‌ به‌ بندگان‌ گمراه‌ و ستمگر خویش‌ مهلت ‌می‌دهد.

﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیۡهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٦١ [النحل: 61].

«و اگر خداوند مردم‌ را به‌ سبب‌ ستم‌ آنان‌ گرفتار می‌کرد» مراد از مردم‌ در اینجا، کفار یا تمام‌ گنهکارانند. از جمله‌ ستم‌ کفار، یکی‌ هم‌ این‌ ادعایشان‌ است‌ که‌ بتان ‌دختران‌ خدایند. آری‌! اگر خدای‌ سبحان‌ مردم‌ را به‌ سبب‌ ستمشان‌ مؤاخذه ‌می‌کرد: «هیچ‌ جنبنده‌ای‌ بر روی‌ زمین‌ باقی‌ نمی‌گذاشت‌» قتاده‌ می‌گوید: «خدای‌ سبحان‌ در زمان‌ نوح‌  علیه السلام  چنین‌ کرد و تمام‌ جاندارانی‌ را که‌ در روی‌ زمین ‌بودند ـ جز آنچه‌ در کشتی‌ حمل‌ شده‌ بود ـ همه‌ را هلاک‌ ساخت‌». بیهقی‌ نقل ‌می‌کند: «ابوهریره‌ رضی الله عنه  از مردی‌ شنید که‌ می‌گوید؛ ستمگر جز به‌ خودش‌ زیان ‌نمی‌رساند. پس‌ در رد قول‌ وی‌ فرمود: به‌ خدا عزوجل سوگند چنان‌ نیست‌ که‌ تو می‌گویی‌ بلکه‌ حتی‌ مرغان‌ در آشیانه‌های‌ خود به‌ سبب‌ ظلم‌ ظالم‌ می‌میرند». درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ خداوند عزوجل به‌ قومی‌ عذاب‌ را اراده‌ کند، به‌ همه ‌کسانی‌ که‌ در میان‌ آن‌ قوم‌ هستند (اعم‌ از بدکار و نیکوکار) عذاب‌ درمی‌رسد، لیکن‌ پس‌ از آن، آنان‌ براساس‌ نیت‌ یا بر وفق‌ اعمال‌ خود برانگیخته‌ می‌شوند».

دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ ظالم‌ و غیر وی‌ و هیچ‌ جنبنده‌ دیگری‌ را بر روی‌ زمین ‌باقی‌ نمی‌گذاشت، درحالی‌که‌ ستم‌ فقط از بعضی‌ صادر می‌شود نه‌ از همه‌؛ این ‌است‌ که: ظالم‌ با گرفتار شدن‌ در چنبره‌ انتقام‌ و دیگران‌ هم‌ از شومی‌ ظلمش‌ نابود می‌شوند؛ به‌ وسیله‌ خشکسالی‌ یا غیر آن‌ از بلایا و کوبنده‌ها.

«لیکن‌» کیفر «آنان‌ را تا وقتی‌ معین‌» که‌ وقت‌ انتهای‌ حیات‌ و به‌ سررسیدن ‌عمرشان، یا میعاد سررسیدن‌ عذاب‌شان، یا روز قیامت‌ است‌ «بازپس‌ می‌اندازد پس‌ چون‌ اجل‌شان‌ فرارسد، نه‌ ساعتی‌ پس‌ و نه‌ ساعتی‌ پیش‌ افتند» تفسیر نظیر این‌جمله، در (آیه‌34) از سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند عزوجل عمر چیزی‌ را که‌ اجلش‌ فرارسد، به ‌تأخیر نمی‌اندازد و جز این‌ نیست‌ که‌ افزودن‌ بر عمر، به‌ وسیله‌ فرزندان‌ شایسته‌ای ‌است‌ که‌ خداوند عزوجل آنان‌ را به‌ بنده‌اش‌ ارزانی‌ می‌دارد زیرا آنان‌ بعد از مرگش ‌برایش‌ دعا می‌کنند و دعای‌شان‌ در حق‌ وی، در قبرش‌ به‌ وی‌ می‌پیوندد. پس‌ این ‌است‌ معنی‌ افزودن‌ در عمر».

﴿وَیَجۡعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکۡرَهُونَۚ وَتَصِفُ أَلۡسِنَتُهُمُ ٱلۡکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ ٱلنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفۡرَطُونَ٦٢ [النحل: 62].

«و چیزی‌ را که‌ خوش‌ نمی‌دارند» نسبت ‌دادن‌ آن‌ را به‌سوی‌ خود «برای‌ خدا قرار می‌دهند» یعنی: دختران‌ را که‌ محل‌ نفرتشان‌ است‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ نسبت ‌می‌دهند، داشتن‌ شریک‌ در ملک‌ و مال‌ را که‌ برای‌ خود ناپسند می‌دارند، به‌خدای‌ سبحان‌ نسبت‌ می‌دهند و اگر کسی‌ به‌ فرستاده‌ آنها اهانت‌ کند، ناخشنود می‌شوند درحالی‌که‌ به‌ فرستادگان‌ خدای‌ سبحان‌ اهانت‌ روا می‌دارند «و زبان‌شان‌ دروغ‌ پردازی‌ می‌کند که‌ نیکویی‌ از آن‌ ایشان‌ است‌» یعنی: به‌ دروغ‌ می‌پندارند که ‌خصلت‌ نیک‌ ـ که‌ به‌ ظنشان‌ اولاد ذکور است‌ ـ یا پاداش‌ نیک‌ بهشت، از آن‌ ایشان‌ است‌ «شکی‌ نیست‌ که‌ آتش‌ برای‌ آنان‌ است‌» و این‌ است‌ چیزی‌ که‌ شایسته ‌آنهاست‌ نه‌ آنچه‌ که‌ پنداشته‌اند «و آنان‌ در این‌ راه‌ رها شدگانند» یعنی: آنها در دوزخ‌ رها و فراموش‌ می‌شوند. قتاده‌ در معنی‌ (مفرطون‌) می‌گوید: «آنها به‌سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ پیشتازند و در وارد شدن‌ به‌ آن‌ شتاب‌ می‌کنند».

﴿تَٱللَّهِ لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٦٣ [النحل: 63].

«سوگند به‌ خدا که‌ همانا پیامبران‌ را به‌سوی‌ امت‌های‌ پیش‌ از تو فرستادیم‌ پس ‌شیطان‌ کردارهای‌» پلید «شان‌ را برای‌شان‌ آراست‌» مانند کفر و تکذیب‌ و استهزا را «پس‌ امروز هم‌ همو یار این‌ کافران‌ است‌» یعنی: شیطان‌ در حال‌ حاضر نیز قرین‌ و همدمشان‌ است‌. به‌قولی: مراد این‌ است‌ که‌ شیطان‌ در روز قیامت‌ و در دوزخ‌ نیز یار و یاورشان‌ است‌. پس‌ اگر یارای‌ یاری‌ دادن‌ را دارد، باید از او یاری‌ بخواهند!! «و برای‌شان‌ عذابی‌ دردناک‌ است‌» در روز قیامت‌.

﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِی ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٦٤ [النحل: 64].

«و ما این‌ کتاب‌ را بر تو نازل‌ نکردیم‌ مگر برای‌ این‌که‌ بیان‌ کنی‌ برای‌ آنان‌ آنچه‌ را در آن‌ اختلاف‌ کرده‌اند» از توحید، معاد و سایر عقاید و احکام‌ شرعی‌ «و آن‌ کتاب‌ برای ‌قومی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند» به‌ خدای‌ سبحان‌ لذا پیامهای‌ پیامبران  علیهم السلام  و مضامین‌ کتاب‌های آسمانی‌ را تصدیق‌ می‌کنند «رهنمود و رحمتی‌ است‌».

﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٦٥ [النحل: 65].

«و خدا از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاد و با آن، زمین‌ را پس‌ از مرگ‌ آن‌ زنده‌ ساخت‌» یعنی: زمین‌ را بعد از آن‌که‌ خشک‌ و بی‌جان‌ بود، با رویاندن‌ گیاهان‌ زنده ‌ساخت‌ «هرآینه‌ در این‌» فرود آوردن‌ و زنده‌ساختن‌ «نشانه‌ای‌ است‌» روشن‌ بر وحدانیت‌ خداوند عزوجل و قدرت‌ وی‌ بر برانگیختن‌ خلق‌ و بر مجازات‌شان‌ «برای ‌گروهی‌ که‌ می‌شنوند» کلام‌ خدا عزوجل را و می‌فهمند عبرت‌ها و اندرزهایی‌ را که‌ کلام‌ الهی‌ متضمن‌ آن‌ است‌.

﴿وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِۦ مِنۢ بَیۡنِ فَرۡثٖ وَدَمٖ لَّبَنًا خَالِصٗا سَآئِغٗا لِّلشَّٰرِبِینَ٦٦ [النحل: 66].

«و قطعا در انعام‌ برای‌ شما عبرتی‌ است‌» انعام: شتر و گاو و گوسفند است‌. عبرت‌ موجود در چهارپایان، رام‌ کردن‌ آنها برای‌ صاحبانشان‌ و اطاعتشان‌ از آنهاست‌. همچنان‌ این‌ عبرت‌ در مضمونی ‌است‌ که‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ متضمن‌ آن‌ است: «به‌ شما از آنچه‌ در شکمهایشان‌ است، از میان‌ سرگین‌ و خون، شیری‌ ناب‌ می‌نوشانیم‌ که‌ برای‌ نوشندگان‌ گواراست‌» و لذیذ زیرا در هنگام‌ نوشیدن‌ گلوگیر آنان‌ نمی‌شود بلکه‌ سهل‌ و گوارا فرو می‌رود و هضم‌ آن‌ آسان‌ بوده‌ و نوشنده‌ از آن ‌بهره‌مند می‌شود. فرث: فضله‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شکمبه‌ فرود می‌آید و چون‌ از شکمبه ‌بیرون‌ رود به‌ آن‌ فرث‌ نمی‌گویند. یعنی‌ در زیر شیر نابی‌ که‌ شما می‌نوشید، سرگین ‌و بر بالای‌ آن‌ خون‌ قراردارد و شیر ناب‌ تصفیه‌ شده‌ از سرخی‌ خون‌ و پلیدی‌سرگین‌ در میان‌ این‌ دو مجری‌ جاری‌ است‌ بعد از آن‌که‌ خون‌ و شیر و سرگین‌ همه‌ در یک‌جا به‌ هم‌ آمیخته‌ بوده‌اند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هرگاه‌ یکی‌ از شما غذایی‌ خورد، باید بگوید: «اللهم بارک لنا فیه وأطعمنا خیرا منه». «بارخدایا! برای‌ ما در آن‌ برکت‌ بنه‌ و ما را به ‌غذایی‌ بهتر از آن‌ اطعام‌ کن‌». اما چون‌ شیر می‌نوشد، باید بگوید: «اللهم بارک لنا فیه وزدنا منه». «بارخدایا! برای‌ ما در آن‌ برکت‌ بنه‌ و ما را از آن‌ فزونتر بخش‌ زیرا هیچ‌ چیز دیگری‌ جز شیر، هم‌ جای‌ غذا و هم‌ جای‌ نوشیدنی‌ را نمی‌گیرد».

در این‌ آیه‌ کریمه‌ معجزه‌ بزرگ‌ علمی‌ نهفته‌ است‌ زیرا این‌ آیه‌ از چگونگی ‌عملیه‌ تشکیل‌ شیر در پستان‌ حیوانات‌ با چنان‌ دقت‌ علمی‌ای‌ سخن‌ می‌گوید که‌ بشر بعد از گذشت‌ چند قرن‌ از نزول‌ قرآن‌ به‌ شناخت‌ آن‌ توفیق‌ یافته‌ است‌.

﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِیلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَکَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٦٧ [النحل: 67].

«و» نیز «از میوه‌های‌ درختان‌ خرما و درختان‌ انگور شرابی‌ مستی‌آور برای‌ خود می‌گیرید» سکر: شرابی‌ است‌ که‌ مستی‌ می‌آورد «و از آن‌ روزی‌ نیکو می‌گیرید» روزی‌ نیکو؛ تمام‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ از این‌ دو درخت‌ بر می‌آید؛ مانند خرما، شیره، کشمش، سرکه‌ و دیگر فرآورده‌ها «قطعا در این‌ برای‌ مردمی‌ که‌ تعقل ‌می‌کنند» در آیات‌ تکوینی‌ پروردگار «نشانه‌ای‌ است‌» روشن‌ بر وجود و یگانگی ‌وی‌.

یادآور می‌شویم‌ که‌ نزول‌ این‌ آیه‌ قبل‌ از تحریم‌ شراب‌ بود و این‌ اولین‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ از مستی‌آور بودن‌ شراب‌ یاد می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در هنگام‌ نزول‌ این‌ آیه‌ فرمودند: «همانا پروردگارتان‌ برای‌ تحریم ‌شراب‌ مقدمه‌ چینی‌ می‌کند». علما گفته‌اند: مقدمه‌ چینی‌ این‌ آیه‌ در این‌ اشاره ‌ظریف‌ نهفته‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ رزق‌ نیکو را به‌ شراب‌ عطف‌ کرده‌ و عطف‌ مقتضی‌ تغایر است‌. پس‌ این‌ عطف‌ خود بر این‌ امر دلالت‌ می‌کند که‌ شراب ‌از رزق‌ نیکو نیست‌.

﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُیُوتٗا وَمِنَ ٱلشَّجَرِ وَمِمَّا یَعۡرِشُونَ٦٨ [النحل: 68].

«و پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ وحی‌ کرد» مراد از این‌ وحی، الهام‌ غریزی‌ است‌. یعنی: پروردگار تو به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ کرد و اعمال‌ شگفت‌آسایی‌ را که‌ عقلای ‌بشر از آن‌ عاجزند، در طبع‌ و غریزه‌ آن‌ قرار داد زیرا زندگی‌ زنبور عسل‌ از چنان‌ نظام‌ اجتماعی‌ و تعاونی‌ دقیق‌ و حیرت‌ آوری‌ برخوردار است‌ که‌ بشر را به‌ شگفتی ‌و اعجاب‌ واداشته‌ است‌ تا بدانجا که‌ در این‌ باره‌ کتاب‌ها نوشته‌ و دفترها انباشته‌اند.آری‌! به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ کردیم‌؛ «که‌ از کوهها و از درختان‌ و از آنچه‌ مردم‌ بنا می‌کنند» از گل‌ و چوب‌ و غیره‌ مصنوعات‌ «برای‌ خود خانه‌ها بساز» یعنی: در روزنه‌های‌ کوه‌ها، در جوف‌ درختان‌ و در ساختمانهایی‌ که‌ فرزندان‌ آدم‌ از دیوار و چوب‌ و غیره‌ می‌سازند، خانه‌هایی‌ موافق‌ و همساز با طبع‌ خود بساز. تعبیر (یعرشون‌) اکثرا در آن‌ بناهایی‌ به‌کار می‌رود که‌ از چوب‌ ساخته‌ می‌شوند.

﴿ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ فَٱسۡلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلٗاۚ یَخۡرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِیهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٦٩ [النحل: 69].

«سپس‌» به‌ زنبور عسل‌ الهام‌ کردیم‌ که‌ «از همه‌ میوه‌ها» و گل‌ها «بخور آن‌گاه ‌راههای‌ پروردگارت‌ را برو» یعنی: راههایی‌ را که‌ پروردگارت‌ به‌ تو شناسانده‌ وآموزش‌ داده‌ است‌ در کوهها و جوف‌ درختان‌ بپوی، یا آنچه‌ را که‌ خورده‌ای‌ در راههای‌ پروردگارت‌ ـ یعنی‌ در آن‌ مجاری‌ای‌ ـ بریز که‌ خوردنی‌هایت‌ در آن ‌مجاری‌ ـ به‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ ما ـ از شیره‌ به‌ عسل‌ تبدیل‌ می‌شود. یا آن‌گاه‌ که‌ در مکانهایی‌ دور میوه‌ها را خوردی، به‌سوی‌ خانه‌ و آشیانه‌ات‌ روان‌ شو، درحالی‌که‌ به‌ راههای‌ پروردگارت‌ باز گشته‌ و هرگز آن‌ راهها را گم‌ نمی‌کنی‌ بلکه‌ آنها را به‌طور رهبری‌ شده‌ می‌پیمایی‌ «رام‌ شده‌» یعنی: به‌ راه‌های‌ پروردگارت‌ رام ‌شده‌ و فرمانبردارانه‌ برو، بی‌آن‌که‌ رفتن‌ در آنها برایت‌ دشوار باشد.

دانشمندان‌ گفته‌اند: گاهی‌ زنبور عسل‌ برای‌ تأمین‌ غذای‌ خود تا بیست ‌و دو کیلومتر راه‌ می‌پیماید، سپس‌ بی‌آن‌که‌ راه‌ را گم‌ کند، یکراست‌ به‌ آشیانه‌ خود برمی‌گردد.

«آن‌گاه‌ از درون‌ شکم‌ آن، شرابی‌» که‌ مراد از آن: عسل‌ است‌ «به‌ رنگهای ‌گوناگون‌ بیرون‌ می‌آید» پس‌ نوعی‌ از عسل‌ سفید است، نوعی‌ قرمز، نوعی‌ زرد ونوعی‌ آبی‌ «در آن‌ برای‌ مردم‌ شفایی‌ است‌» جمعی‌ گفته‌اند: این‌ شفا مخصوص‌ به ‌بعضی‌ از امراض‌ است، هم‌ از این‌ روی‌ «شفاء» به‌ صیغه‌ نکره‌ بیان‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «دو شفا را بر خود لازم‌ گیرید، عسل‌ و قرآن‌ را». اطبای ‌عصر جدید از ترکیب‌ شیمیایی‌ عسل‌ که‌ مرکب‌ از گلوکز، لیفیلوز و آب‌ می‌باشد، به‌ نتایج‌ اعجاب‌آوری‌ دست‌ یافته‌اند و آن‌ را مغذی، مقوی، ضد تسمم‌ از مواد سمی، ضد تسمم‌ از امراض‌ عضوی، شفای‌ بیماریهای‌ قلب، احتقان‌ مخ‌ و التهابات‌ حاد کلیوی‌ می‌دانند[3] «بی‌گمان‌ در این‌» زنبور عسل‌ و دنیای‌شگفت‌انگیز آن‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ تفکر می‌کنند» و افکارشان‌ را در امر نگرش‌ درصنع‌ خدای‌ سبحان‌ و عجایب‌ مخلوقات‌ وی‌ به ‌کار می‌اندازند «نشانه‌ای ‌است‌» زیرا زندگی‌ زنبور عسل‌ از شگفت‌ترین، حیرت‌آورترین، پیچیده‌ترین، دقیق‌ترین‌ و محکم‌ترین‌ اشکال‌ زندگی‌ مخلوقات‌ است‌ اما کسانی‌ که‌ تفکر نمی‌کنند، عادت‌ و الفت ‌گرفتن‌ آنها به‌ دیدن‌ این‌ موجودات، از دیدن‌ این‌ نشانه ‌کورشان‌ می‌سازد.

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُمۡ ثُمَّ یَتَوَفَّىٰکُمۡۚ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡ لَا یَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٞ قَدِیرٞ٧٠ [النحل: 70].

«و خدا شما را آفرید» پس‌ این‌ نعمت‌ را بر خود به‌یاد آورید «باز شما را می‌میراند» پس‌ او را به‌ وصف‌ زنده‌ کننده‌ میراننده‌ بشناسید «و بعضی‌ از شما تا خوارترین‌ دوره‌ عمر باز گردانده‌ می‌شود» و آن‌ هنگامی‌ است‌ که‌ انسان‌ از اثر کبر سن‌به‌ فرتوتی‌ و خرفتی‌ می‌رسد و به‌ منزله‌ کودکی‌ بی‌تمیز می‌گردد. عکرمه‌ می‌گوید: «هر کس‌ قرآن‌ بخواند، کارش‌ به‌ اینجا نمی‌رسد». گفتنی‌ است‌ که‌ سن‌ خرفتی، در همه‌ حالات‌ امری‌ یکسان‌ و یکنواخت‌ نیست‌ و نظر به‌ شرایط اجتماعی، اقتصادی‌ و غیره‌ فرق‌ می‌کند، هرچند از علی‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «خوارترین‌ عمر، سن‌ هفتاد و پنج‌ سالگی‌ است‌». «چندان‌ که‌ پس‌ از دانستن‌» بسیاری‌ چیزها که‌ برایش‌ در زندگی‌ روی‌ داده‌ بود، دیگر «چیزی ‌نمی‌داند» نه‌ بسیار و نه‌ کم، از این‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ دعا می‌کردند: «أعوذ بک من البخل والکسل والهرم وأرذل العمر وعذاب القبر وفتنة الدجال وفتنة المحیا والممات». «خدایا! به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از بخل، تنبلی، فرتوتی‌ و خوارترین‌ عمر، عذاب‌ قبر، فتنه‌ دجال ‌و فتنه‌ زندگی‌ و مرگ‌». «قطعا خدا دانای‌ تواناست‌» داناست‌ به‌ حکمت‌های ‌برگرداندن‌ انسان‌ از کاملترین‌ حال‌ به‌ خوارترین‌ مال، یا از حال‌ زندگی‌ به‌ حال‌ فنا، تواناست‌ بر تبدیل‌ آنچه‌ که‌ بخواهد، آن‌ گونه‌ که‌ بخواهد.

﴿وَٱللَّهُ فَضَّلَ بَعۡضَکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ فِی ٱلرِّزۡقِۚ فَمَا ٱلَّذِینَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّی رِزۡقِهِمۡ عَلَىٰ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَهُمۡ فِیهِ سَوَآءٌۚ أَفَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٧١ [النحل: 71].

«و خدا بعضی‌ از شما را در روزی‌ بر بعضی‌ دیگر برتری‌ داده‌ است‌» یعنی‌: روزی‌ را بر برخی‌ از بندگانش‌ گشاد و فراخ‌ و بر برخی‌ دیگر چنان‌ تنگ‌ گردانیده‌ که‌ قوت ‌لایموت‌ و طعمه‌ روز خود را نمی‌یابد پس‌ این‌ یکی‌ را مالک‌ گردانیده‌ و آن‌ یکی‌را مملوک‌ و این‌ از حکمت‌ بالغه‌ وی‌ است‌.

شهید سید قطب‌ در تفسیر «فی‌ ظلال‌ القرآن‌» پیرامون‌ این‌ امر می‌گوید: «برتری ‌دادن‌ در رزق، اسباب‌ و عللی‌ دارد که‌ این‌ اسباب‌ و علل‌ تابع‌ سنت‌ الهی ‌است‌ پس‌ گاهی‌ ممکن‌ است‌ که‌ انسان‌ متفکر، دانشمند و اهل‌ خرد بوده‌ اما موهبتش‌ در کسب‌ روزی‌ محدود و اندک‌ باشد، از آن‌ روی‌ که‌ او در میدانهای ‌دیگر دارای‌ مواهب‌ دیگری‌ است‌. گاهی‌ بر عکس‌ یک‌ انسان‌ کودن‌ و نادان‌ به‌ مال ‌و ثروتی‌ گسترده‌ دست‌ می‌یابد اما بدانید که‌ این‌ انسان‌ قطعا در این‌ بعد خاص‌، ازموهبت‌ برخوردار است‌. پس‌ ساده‌لوحانه‌ است‌ اگر بپنداریم‌ که‌ وسعت‌ رزق‌ وروزی‌، به‌ توانمندی‌ و استعداد انسان‌ ارتباطی‌ ندارد. البته‌ گاهی‌ هم‌ گشایش‌ وتنگی‌ در رزق، ابتلایی‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. به‌ هرحال، براساس‌ همین حکمت‌های‌ بالغه‌ است‌ که‌ علاوه‌ بر تفاوت‌ در مال‌ و دارایی، در سایر ابعاد زندگی ‌انسان‌ها نیز تفاوت‌هایی‌ قرار داده‌ شده‌ است‌؛ مانند تفاوت‌ در هوش، زیبایی، خرد، سلامتی، داشتن‌ اسم‌ زیبا و غیره‌...». به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است: خدای‌ سبحان‌ به ‌مالکان‌ بردگان‌ بهتر از بردگانشان‌ روزی‌ داده‌ است، به‌دلیل‌ این‌ فرموده‌اش: «پس‌کسانی‌ که‌ فزونی‌ داده‌ شدند، بازگرداننده‌ روزی‌ خود بر مملوکان‌ خود نیستند» یعنی: صاحبان‌ و مالکان‌ اموال، مال‌ و دارایی‌ خود را به‌ بردگان‌ خود نمی‌دهند «تا همه‌ آنان‌» یعنی: مالکان‌ و مملوکان‌ «در آن‌» یعنی: در روزی‌ و مال‌ و دارایی‌ «برابر باشند» پس‌ ای‌ مشرکان‌! شما چگونه‌ بندگانم‌ را با من‌ شرکایی‌ برابر قرار داده‌ وآنها را پرستش‌ می‌کنید، درحالی‌که‌ خود بردگانتان‌ را شریک ‌مال‌ خویش ‌نمی‌گردانید؟ «پس‌ آیا نعمت‌ خداوند را انکار می‌ورزند» با شرک‌ آوردن‌ به‌ وی؟!

﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةٗ وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ یَکۡفُرُونَ٧٢ [النحل: 72].

«و خدا برای‌ شما از جنس‌ خودتان‌ همسرانی‌ آفرید» که‌ با آنان‌ انس‌ و الفت ‌می‌گیرید و اگر همسرانتان‌ از نوعی‌ دیگر آفریده‌ می‌شدند، آن‌ انس‌ و الفت‌ ومحبت‌ میان‌ شما و آنان‌ برقرار نمی‌شد. پس‌ این‌ از رحمت‌ حق‌ تعالی‌ بر شماست ‌«و برای‌ شما از زنانتان‌ فرزندان‌ و حفده‌ای‌ آفرید» حفده: نوادگان، یعنی‌ فرزندان ‌فرزندانند. به‌قولی: حفده‌ فرزندانی‌اند که‌ خدمت‌ پدر را می‌کنند «و شما را از پاکیزه‌ها روزی‌ داد» که‌ از آنها به‌ گوارایی‌ تمام‌ می‌خورید و لذت‌ می‌برید «آیا» بازهم‌ «به‌ باطل‌ ایمان‌ می‌آورند» مراد از باطل: این‌ عقیده‌ آنان‌ درباره‌ بتان‌شان‌ است ‌که‌ نفع‌ و زیان‌ می‌رسانند «و به‌ نعمت‌ خدا کفر می‌ورزند» و آن‌ را به‌ غیر وی‌ نسبت ‌داده‌ یگانگی‌ او را در بخشندگی‌ و نعمت‌ ارج‌ نمی‌گذارند؟.

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَمۡلِکُ لَهُمۡ رِزۡقٗا مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ٧٣ [النحل: 73].«و به‌جای‌ خداوند چیزهایی‌ را» یعنی: معبوداتی‌ را «می‌پرستند که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ مالک‌ روزی‌ دادن‌ آنان‌ از آسمانها و زمین‌ نیستند و توانایی‌ ندارند» در این‌که‌ آن‌ روزی ‌را مالک‌ گشته‌ و در آن‌ تصرف‌ کنند زیرا این‌ معبودات‌ از جماداتند و هیچ‌ شعور و توانی‌ ندارند. پس‌ کسی‌ که‌ این‌ گونه‌ بیچاره‌ باشد، چگونه‌ لایق‌ آن‌ است‌ که‌ مورد پرستش‌ قرار گیرد؟.

﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧٤ [النحل: 74].

و از آنجا که‌ پرستشگران‌ غیر خدای‌ سبحان‌ این‌ پرستش‌ خود را با فلسفه‌بافی‌های‌ بی‌اساس‌ توجیه‌ کرده‌ و در این‌ باره‌ مثل‌ می‌زنند، خدای‌ سبحان ‌فرمود: «پس‌ برای‌ خدا مثل‌ نزنید» یعنی: برای‌ او مثل‌ و مانندی‌ قرار ندهید زیرا او یگانه‌ است‌ و مثل‌ و مانندی‌ ندارد.

مشرکان‌ می‌گفتند: خدای‌ عالم‌ بزرگتر و بلند مرتبه‌تر از آن‌ است‌ که‌ یکی‌ از ما مستقیما او را پرستش‌ نماید، از این ‌روی‌ به‌ بتان‌ و ستارگان‌ توسل‌ جسته‌ آنها را وسیله‌ قرب‌ خود به‌ حق‌ تعالی‌ می‌شناختند چنان‌که‌ مردم‌ زیردست‌ و پایین‌مرتبه‌ به‌بزرگان‌ خدمت‌ می‌کنند و باز آن‌ بزرگان‌ به‌ خدمت‌ شاه‌ می‌پردازند «هرآینه‌ خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» او می‌داند که‌ همتایی‌ ندارد اما شما با جهل‌تان‌ برایش‌ همتا قائل‌ می‌شوید.

﴿۞ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا عَبۡدٗا مَّمۡلُوکٗا لَّا یَقۡدِرُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَمَن رَّزَقۡنَٰهُ مِنَّا رِزۡقًا حَسَنٗا فَهُوَ یُنفِقُ مِنۡهُ سِرّٗا وَجَهۡرًاۖ هَلۡ یَسۡتَوُۥنَۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٧٥ [النحل: 75].

سپس‌ خداوند عزوجل برای‌ رد و ابطال‌ شرک‌شان‌ دو مثل‌ می‌زند؛ مثل‌ اول‌ این ‌است: «خداوند مثلی‌ می‌زند بین‌ برده‌ای‌ مملوک‌ که‌ بر هیچ‌ کاری‌ قدرت‌ ندارد» که‌ آن‌را انجام‌ دهد بنابراین‌ مالک‌ چیزی‌ هم‌ نیست‌ «و بین‌ کسی‌ که‌ از سوی‌ خویش‌ به‌ وی ‌روزی‌ نیکو بخشیده‌ایم‌» از آزادگانی‌ که‌ هم‌ مالک‌ اموال‌ است‌ و هم‌ هرگونه‌ که‌ خواسته‌ باشد در اموال‌ خویش‌ تصرف‌ می‌کند «پس‌ او از آن‌ روزی‌ خرج‌ می‌کند» در راههای‌ خیر و انواع‌ امور پسندیده‌ «پنهان‌ و آشکارا» یعنی: در هر وقتی‌ که‌ خواسته‌ باشد، با تمام‌ اختیار و اراده‌ خود «آیا این‌ دو برابرند؟» یعنی: آیا آن‌ شخص‌ برده‌ و این‌ شخص‌ آزاد که‌ به‌ اوصاف‌ ذکر شده‌ موصوف‌ است، یکسان‌ و برابرند؟ مسلما برابر نیستند. پس‌ همچنین‌ بدانید که‌ پروردگار آفریننده‌ روزی‌ دهنده، با بتان‌ جامدی‌ که‌ مالک‌ هیچ‌ نفع‌ و زیانی نبوده‌ و عاجزترین ‌موجودات‌ می‌باشند، برابر نیست‌ «الحمد لله‌» همه‌ سپاس‌ها مخصوص‌ خداست‌؛ در برابر کمالاتش‌ «بلکه‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را تا فقط آن‌ ذاتی‌ را بپرستند که‌ پرستش‌ شایسته‌ اوست‌ و تا آن‌ منعمی‌ را بشناسند که‌ به‌ آنان‌ نعمت‌های‌ بزرگی‌ ارزانی‌ کرده‌ است‌.

﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلَیۡنِ أَحَدُهُمَآ أَبۡکَمُ لَا یَقۡدِرُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوۡلَىٰهُ أَیۡنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأۡتِ بِخَیۡرٍ هَلۡ یَسۡتَوِی هُوَ وَمَن یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٧٦ [النحل: 76].

اما مثل‌ دوم: «و خدا مثلی‌ دیگر می‌زند» برای‌ خود و برای‌ بتان‌ که‌ از مثل‌ قبلی ‌روشنتر و آشکارتر است‌ «دو مرد هستند که‌ یکی‌ از آنها گنگ‌ است‌» ابکم: ازسخن ‌گفتن‌ کاملا درمانده‌ و ناتوان‌ است‌. به‌قولی: ابکم‌ کسی‌ است‌ که‌ بریده‌بریده‌ سخن‌ می‌گوید و به‌ خوبی‌ قادر به‌ سخن‌ گفتن‌ نیست‌ «و هیچ‌ کاری‌ از او برنمی‌آید» به‌ سبب‌ عدم‌ فهم‌ و عدم‌ قدرتش‌ بر نطق‌ و بیان‌ «و او سربار است‌ بر سرپرست‌ خویش‌» و بار دوش‌ سرپرست‌ و نزدیکان‌ خویش‌ است‌ «هر جا که‌ او را می‌فرستد، هیچ‌ خیری‌ به‌ همراه‌ نمی‌آورد» زیرا او از هرگونه‌ تصرف‌ و کارکرد نیکی ‌عاجز است‌ و برایش‌ امکان‌ سخن‌ گفتن‌ هم‌ وجود ندارد «آیا این‌ شخص‌» با این ‌اوصافی‌ که‌ دارد «با کسی‌ که‌ به‌ عدل‌ فرمان‌ می‌دهد» و دارای‌ هوش‌ و حواسی‌سالم‌ است‌ «و او خود» شخصا «بر راه‌ راست‌ است‌» یعنی: بر دین‌ مستقیم‌ و پایدار و بر سیرت‌ و روشی‌ نیکو است‌ «برابر است‌؟» قطعا برابر نیست‌. هدف‌ از این‌ مثل ‌نیز، امتناع‌ برابری‌ میان‌ خدای‌ سبحان‌ و میان‌ بتان‌ بی‌زبان، بی‌اختیار و ناتوانی‌ است ‌که‌ مشرکان‌ آنها را شریک‌ خدای‌ سبحان‌ قرار می‌دهند.

﴿وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَآ أَمۡرُ ٱلسَّاعَةِ إِلَّا کَلَمۡحِ ٱلۡبَصَرِ أَوۡ هُوَ أَقۡرَبُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٧٧ [النحل: 77].

«و علم‌ غیب‌ آسمانها و زمین‌ از آن‌ خداست‌» یعنی: مختص‌ اوست‌ و هیچ‌ کس ‌دیگر با او در آن‌ مشارکت‌ ندارد «و» از امور غیبی‌ که‌ مختص‌ به‌ اوست‌ «کار قیامت‌» است‌ که‌ در نزدیکی‌ و سرعت‌ برپایی‌اش‌ «جز مانند یک‌ چشم‌ برهم ‌زدن‌ یانزدیکتر از آن‌ نیست‌» پس‌ این‌ است‌ وصف‌ سرعت‌ قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر آوردن ‌قیامت‌. یعنی: کار برپا ساختن‌ قیامت‌ در سرعت‌ و سهولت‌ خود، در پیشگاه ‌حق‌ تعالی‌ چیزی‌ جز مانند یک‌ چشم‌ برهم‌ زدن‌ و حتی‌ کمتر از آن‌ نیست‌ زیراحق‌ تعالی‌ همین‌ که‌ به‌ یک‌ چیز بگوید: «موجود شو»، آن‌ چیز بی‌درنگ‌ موجود می‌شود «بی‌گمان‌ خدا بر هر چیزی‌ تواناست‌» و برپا کردن‌ سریع‌ قیامت‌ از جمله‌ توانایی‌های‌ اوست‌.

سپس‌ سیاق‌ آیات‌ مجددا به‌ برشمردن‌ نعمت‌های‌ حق‌ تعالی‌ بر می‌گردد:

﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٧٨ [النحل: 78].

«و خدا شما را از شکم‌ مادرانتان‌ ـ درحالی‌که‌ هیچ ‌چیز نمی‌دانستید» یعنی: کودکان‌ نادانی‌ بودید که‌ به‌ هیچ‌ چیز علم‌ نداشتید «بیرون‌ آورد و برای‌ شما گوش‌ و چشمها و دل‌ها قرار داد» تا به‌وسیله‌ آنها علمی‌ را که‌ در هنگام‌ بیرون‌ آمدن‌ از شکمهای‌ مادرانتان‌ نداشتید، به‌دست‌ آورید و حاصل‌ نمایید «باشد که‌ شکر کنید» و شکر آنها به‌ این‌ است‌ که‌ هر حاسه‌ و ابزاری‌ را در همان‌ چیزی‌ به‌کار اندازید که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌ است‌ و از این‌ راه‌ است‌ که‌ نعمت‌های‌ خدای‌  عزوجل را پاس‌ می‌دارید و شکر و سپاس‌ او را به‌جا می‌آورید.

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّیۡرِ مُسَخَّرَٰتٖ فِی جَوِّ ٱلسَّمَآءِ مَا یُمۡسِکُهُنَّ إِلَّا ٱللَّهُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٧٩ [النحل: 79].

«آیا به‌سوی‌ پرندگان‌ رام‌شده‌ ننگریسته‌ اند؟» پرندگانی‌ که‌ به‌وسیله‌ بالها و سایر اسباب‌ لازمی‌ که‌ خداوند عزوجل برای‌شان‌ آفریده‌ است، برای‌ پرواز رام‌ ساخته‌ شده‌اند، وسایل‌ و اسبابی‌ چون‌ نازکی‌ قوام‌ هوا، الهام‌ نمودن‌ این‌ امر به‌ آنها که‌ بالهای ‌خود را باز و بسته‌ کنند و دیگر خصوصیات‌ لازم‌ برای‌ پرواز پس‌ همچنان‌که ‌شناکننده‌ در آب‌ شنا می‌کند، آنها «در فضای‌ آسمان‌» در هوای‌ آزاد به‌ سمت‌ بالا شنا می‌کنند «آنان‌ را نگاه‌ نمی‌دارد» در فضا «جز خداوند» به‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ خویش‌ زیرا سنگینی‌ اجسام‌ پرندگان‌ و رقت‌ قوام‌ هوا، دو عاملی‌اند که‌ مقتضی‌ سقوط آنها به‌ زمین‌ می‌باشند، چرا که‌ پرندگان‌ نه‌ از بالای‌ سر خود به‌ رشته‌ای‌ آویخته‌اند و نه ‌از پایین‌ پای‌ خود به‌ چیزی‌ متکی‌اند که‌ سقوط نکنند «هرآینه‌ در این‌» نمونه‌ از صنع‌ پروردگار «نشانه‌هاست‌» که‌ بر وحدانیت‌ خدای‌ سبحان‌ و قدرت‌ وی‌ دلالت‌می‌کند اما این‌ نشانه‌ها «برای‌ گروهی‌» است‌ «که‌ ایمان‌ می‌آورند» به‌ خدای‌ سبحان‌ و به‌ شریعت‌های‌ وی‌ که‌ پیامبرانش  علیهم السلام  آورده‌اند.

﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۢ بُیُوتِکُمۡ سَکَنٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ بُیُوتٗا تَسۡتَخِفُّونَهَا یَوۡمَ ظَعۡنِکُمۡ وَیَوۡمَ إِقَامَتِکُمۡ وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ أَثَٰثٗا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ٨٠ [النحل: 80].«و خدا برای‌ شما از خانه‌هایتان‌ مایه‌ آرامش‌ پدید آورد» که‌ در آنها آرامش ‌می‌یابید و روح‌ و جسمتان‌ از حرکت‌ و رنج‌ و خستگی‌ به‌ سکون‌ و راحتی‌ و امنیت ‌خاطر می‌پیوندد «و برای‌ شما از پوست‌ چهارپایان‌ خانه‌هایی‌ نهاد» که‌ عبارتند ازخانه‌های‌ چادرنشینان‌ و مسافران، مانند خیمه‌ها و قبه‌ها «که‌ آنها را سبک ‌می‌یابید» یعنی: حمل‌ آنها بر شما سبک‌ است‌ «در روز جابجا شدنتان‌» ظعن: سیر وسفر صحرانشینان‌ برای‌ جستجوی‌ آب‌ و گیاه‌ و چراگاه‌ و جابه‌جاشدن‌ از موضعی‌ به ‌موضعی‌ دیگر است‌ «و» آنها را سبک‌ می‌یابید «روز اقامت‌تان‌» که‌ آن‌ خیمه‌ها را مجددا به‌ سادگی‌ بر پا می‌دارید «و از پشمها و کرکها و موهای‌ آنها اثاثیه‌ قرار داد» پشم‌ از آن‌ گوسفند است، کرک‌ از آن‌ شتر و مو از آن‌ بز. اثاثیه: عبارت ‌است‌ از متاع‌ خانه، چون‌ فرشی‌ که‌ در منازل‌ گسترده می‌شود و خانه‌ها بدان‌ آراسته‌ می‌شود. و بهره‌گیریتان‌ از این‌ اثاثیه‌؛ «تا وقتی‌ معین‌» است، یعنی‌ تا آن ‌هنگام‌ است‌ که‌ نیاز خویش‌ را از آنها برآورده‌ سازید. یا تا آن‌ زمان‌ است‌ که‌ کهنه‌ شوند و از کار بیفتند.

﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلٗا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَکۡنَٰنٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ سَرَٰبِیلَ تَقِیکُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِیلَ تَقِیکُم بَأۡسَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسۡلِمُونَ٨١ [النحل: 81].

«و خدا از آنچه‌ آفریده، به‌ سود شما سایه‌سارها پدید آورد» یعنی: اشیایی‌ چون‌ درختان‌ و سقف‌ها را پدید آورد که‌ از گرمای‌ خورشید به‌ سایه‌ آنها پناه‌ می‌برید «و از کوه‌ها برای‌ شما غارها پدید آورده‌» که‌ بدانها از باران‌ در امان‌ می‌مانید. ابن‌کثیر «أکنان‌» را به‌ دژها و قلعه‌ها معنی‌ نموده، که‌ این‌ معنی‌ دقیق‌تر و عام‌تر است‌ «و برای‌ شما تن‌پوش‌هایی‌ ساخت‌» که‌ عبارتند از: پیراهن‌ و جامه‌های‌ دیگرساخته ‌شده‌ از پشم، پنبه، کتان‌ و غیره‌ «که‌ شما را از گرما حفظ می‌کند» و همچنین‌ ازسرما. مخصوصا از گرما یاد شد نه‌ از سرما، به‌ سبب‌ اکتفا به‌ ذکر یکی‌ از ضدین‌ از ذکر دیگری، چرا که‌ نگه‌داری‌ از زیان‌ گرما امری‌ است‌ که‌ انسان‌ گاهی‌ متوجه‌ آن‌ نمی‌شود پس‌ ذکر آن‌ لازم‌ بود. همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ عدم‌ ذکر سرما به‌ سبب ‌این‌ باشد که‌ آیه‌ کریمه فقط در مورد منت‌ نهادن‌ به‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ از گرما محافظت‌ می‌کند «و» برای‌ شما «تن‌ پوش‌هایی‌» آفرید «که‌ شما را از آسیب ‌جنگتان‌ حمایت‌ می‌کند» که‌ عبارتند از: زره‌ها و جوشن‌هایی‌ که‌ مردم‌ در جنگ ‌می‌پوشند و به‌وسیله‌ آنها خود را از ضرب‌ و طعن‌ و تیر دشمن‌ نگه‌ می‌دارند «این‌گونه‌ وی‌ نعمتش‌ را بر شما تمام‌ می‌گرداند» با انواع‌ و اصناف‌ نعمت‌هایی‌ که‌ در اینجا ذکر شد و با غیر آن‌ از نعمت‌ها «تا باشد که‌ منقاد شوید» و به‌ فرمانش‌ گردن ‌نهید زیرا کسی‌که‌ به‌ امعان‌ نظر و تأملی‌ درخور در این‌ نعمت‌ها بنگرد، جز مسلمان ‌شدن‌ و گردن‌ نهادن‌ به‌ حق، راه‌ دیگری‌ در پیش‌ روی‌ او باقی‌ نمی‌ماند.

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ٨٢ [النحل: 82].

«پس‌ اگر رویگردان‌ شدند» از پذیرش‌ تمام‌ اسلام‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ بر تو ابلاغ‌ و رساندن‌ آشکار است‌» و جز این، چیز دیگری‌ بر عهده‌ تو نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ تو را بر آن‌ مکلف‌ نساخته‌ که‌ آنها را هر طوری‌ شده‌ به‌ ایمان‌ وادار کنی‌.

﴿یَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَأَکۡثَرُهُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٣ [النحل: 83].

«نعمت‌ خدا را می‌شناسند» یعنی: می‌دانند که‌ این‌ حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ بر آنان ‌فضل‌ و منت‌ نهاده‌ اما «باز هم‌ منکر آن‌ می‌شوند» با اعمال‌ وقیحانه‌ خود؛ از جمله‌ با پرستش‌ غیر الله عزوجل و گفتن‌ سخنان‌ باطل‌ و بیهوده، مانند این‌ سخن‌ که: این‌ نعمت‌ها بر اثر شفاعت‌ و میانجیگری‌ بتان‌ به‌ ما ارزانی‌ شده‌ است‌ و این‌که: ما این‌ نعمت‌ها را از پدرانمان‌ به‌ ارث‌ برده‌ایم‌! به‌هرحال، آنان‌ این‌ نعمت‌ها را در راهی‌ که ‌فراهم ‌آورنده‌ رضای‌ پروردگار سبحان‌ باشد، به‌کار نمی‌گیرند «و بیشترین‌شان‌ کافرند» یعنی: ناسپاس‌ و منکر نعمت‌های‌ خدای‌ منانند.

مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: اعرابی‌ای‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و از ایشان ‌راجع‌ به‌ کار دعوت‌شان‌ سؤال‌ کرد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را بر وی‌ قرائت‌ کردند: ﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنۢ بُیُوتِکُمۡ سَکَنٗا [النحل: 80]. «و خدا برای‌ شما از خانه‌هایتان‌ مایه‌ آرامشی‌ قرار داد»، اعرابی‌ گفت: آری‌! چنین‌ است‌. باز قرائت‌ کردند: ﴿وَجَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ بُیُوتٗا [النحل: 80]. «و از پوست‌ حیوانات‌ برای‌ شما خانه‌هایی‌ قرار داد»، اعرابی ‌گفت: آری‌! چنین‌ است‌. تا این‌که‌ رسیدند به: ﴿کَذَٰلِکَ یُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسۡلِمُونَ [النحل: 81]. «این‌گونه‌ او نعمتش‌ را بر شما تمام‌ می‌گرداند، باشد که‌ به‌ فرمانش‌ گردن‌ نهید». در این‌ هنگام ‌آن‌ اعرابی‌ روی‌ گردانید پس‌ نازل‌ شد: ﴿یَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا [النحل: 83].

﴿وَیَوۡمَ نَبۡعَثُ مِن کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدٗا ثُمَّ لَا یُؤۡذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَلَا هُمۡ یُسۡتَعۡتَبُونَ٨٤ [النحل: 84].

«و آن‌ روز که‌ از هر امتی‌ گواهی‌ را برانگیزیم‌» گواه‌ هر امت، پیامبر آن‌ است‌ که ‌در حقش‌ به‌ ایمان‌ و تصدیق‌ و علیه‌ آن‌ به‌ کفر و انکار و تکذیب‌ گواهی‌ می‌دهد و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌ «سپس‌ به‌ کافران‌ اجازه‌ داده‌ نمی‌شود» که‌ عذرخواهی ‌کنند زیرا نه‌ حجتی‌ دارند و نه‌ عذری، یا به‌ آنان‌ اجازه‌ داده‌ نمی‌شود که‌ به‌سوی ‌دار دنیا برگردند «و نه‌ از آنان‌ عتاب‌ طلب‌ کرده‌ می‌شود» طلب‌ عتاب، یعنی‌ طلب ‌بازگشت‌ به‌ مرضیات‌ الهی‌. یعنی: به‌ آنان‌ گفته‌ نمی‌شود که‌ هم‌اکنون‌ پروردگارتان‌ را راضی‌ کنید. این‌ امر بدان‌ جهت‌ از آنها مطالبه‌ نمی‌شود که‌ آخرت‌ دار جزاست ‌نه‌ دار تکلیف‌ و عمل‌ پس‌ پذیرش‌ عذر و درخواست‌ جبران‌ مافات، وقتی‌ مفید است‌ که‌ راه‌ برگشت‌ به‌ رضای‌ خدای‌ سبحان‌ هموار باشد.

﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلۡعَذَابَ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ٨٥ [النحل: 85].

«و چون‌ ستم‌ پیشگان‌» یعنی: کافران‌ و مشرکان‌ «عذاب‌ را ببینند» یعنی‌ عذاب ‌جهنم‌ که‌ به‌ سبب‌ شرک‌ آوردن‌ سزاوار آن‌ شده‌اند، در این‌ هنگام‌ به‌ آنان‌ اضطراب‌ و بی‌قراری‌ دست‌ می‌دهد «پس‌ از آنان‌ سبک‌ کرده‌ نشود» این‌ عذاب‌ به‌مدت‌ حتی‌ یک‌ لحظه‌ «و مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند» تا توبه‌ کنند.

﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ شُرَکَآءَهُمۡ قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَکَآؤُنَا ٱلَّذِینَ کُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِکَۖ فَأَلۡقَوۡاْ إِلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ إِنَّکُمۡ لَکَٰذِبُونَ٨٦ [النحل: 86].

«و چون‌ کسانی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌اند، شریکان‌ خود را ببینند» یعنی: بتان‌ و معبودانی‌ را که‌ در دنیا عبادت‌ کرده‌اند زیرا بتان‌ و معبودان‌ باطل‌ نیز با مشرکان ‌برانگیخته‌ می‌شوند «می‌گویند: پروردگارا! اینانند شریکان‌ ما که‌ ما بجز تو می‌پرستیدیم‌» هدفشان‌ از این‌ سخن‌ انداختن‌ تمام‌ بار گناه‌ بر گردن‌ بتان‌ و معبودان ‌باطل‌ است‌ «ولی‌ شریکان‌ این‌ سخن‌ آنان‌ را رد می‌کنند» یعنی: خدای‌  عزوجل آن ‌بتان‌ و شیاطین‌ را ناطق‌ می‌گرداند و آنها سخن‌ مشرکان‌ را رد کرده‌ و به‌ آنها می‌گویند: «که‌ شما جدا دروغگویید» در این‌ پندار که‌ گناهتان‌ را تماما به‌ دوش‌ ما می‌افگنید بلکه‌ گناه، گناه‌ خود شماست‌. به‌قولی: مراد این‌ است‌ که‌ بتان‌ ومعبودان، مشرکان‌ را در این‌ سخنشان‌ که‌ آنان‌ شریکان‌ خدای‌ سبحان‌ بوده‌اند، تکذیب‌ کرده‌ و شریک‌ بودن‌ خود برای‌ خدای‌ سبحان‌ را نفی‌ می‌کنند زیرا خدای‌  عزوجل شریکی‌ ندارد.

﴿وَأَلۡقَوۡاْ إِلَى ٱللَّهِ یَوۡمَئِذٍ ٱلسَّلَمَۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٨٧ [النحل: 87].

«و آن‌ روز به‌سوی‌ خداوند پیغام‌ انقیاد را بیفگنند» یعنی: آن‌ روز کفار از در تسلیم‌ درآمده‌ و در برابر جلال‌ و جبروت‌ و عزت‌ الهی، منقاد می‌گردند و به‌ عذاب‌ وی‌ تسلیم‌ می‌شوند «و آنچه‌ افترا می‌کردند از آنان‌ گم‌ شود» یعنی: کسانی‌ که‌ به‌ ناروا مورد پرستش‌ آنان‌ قرار می‌گرفتند، گم‌ و ناپدید می‌شوند و لذا نمی‌توانند برای‌ پرستشگران‌ خود هیچ‌ کاری‌ بکنند.

﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ زِدۡنَٰهُمۡ عَذَابٗا فَوۡقَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفۡسِدُونَ٨٨ [النحل: 88].

سپس‌ خدای‌  عزوجل جزای‌ کسانی‌ را که‌ میان‌ کفر و بازداشتن‌ از راه ‌خدا عزوجل جمع‌ کرده‌اند بیان‌ کرده‌ و می‌فرماید: «کسانی‌که‌» خود «کفر ورزیدند و» غیر خود از مردم‌ را نیز «از راه‌ خدا» که‌ راه‌ اسلام‌ است‌ «بازداشتند» و با آراستن‌ کفر برای‌شان‌، آنها را به‌ کفر وادار ساختند «عذابی‌ بر عذاب‌شان ‌می‌افزاییم‌» عذابی‌ به‌ سبب‌ کفرشان‌؛ و عذابی‌ دیگر هم‌ به‌ سبب‌ بازداشتن‌شان‌ از پیروی‌ حق‌ لذا افزون‌ بر آن‌ عذابی‌ که‌ به‌سبب‌ گمراهی‌ خود مستحق‌ آن‌ بودند، سزاوار عذاب‌ دیگری‌ می‌شوند «به‌ سبب‌ آن‌که‌ فساد می‌کردند» یعنی: دیگران‌ را از راه‌ حق‌ به‌ بیراهه‌ می‌کشانیدند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اهل‌ دوزخ‌ چون‌ از جوشش‌ گرمای‌ آن‌ به‌ فغان‌ وفریاد در می‌آیند، به‌ محلی‌ کم‌ عمق‌ از آتش‌ دوزخ‌ پناه‌ می‌برند پس‌ چون‌ به‌ آن‌ می‌رسند، عقربهایی‌ به‌ سراغ‌شان‌ می‌آیند که‌ گویی‌ استرانی‌ بزرگند و افعی‌هایی‌ که ‌گویی‌ شترانی‌ قوی‌ و دراز گردنند پس‌ آنها را نیش‌ می‌زنند و این‌ است‌ معنی‌ فزونی ‌عذاب‌شان‌».

﴿وَیَوۡمَ نَبۡعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٖ شَهِیدًا عَلَیۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ٨٩ [النحل: 89].

«و» به‌ یادآور «روزی‌ را که‌ در هر امتی‌ گواهی‌» یعنی: پیامبری‌ «ازخودشان‌» یعنی: از جنس‌شان‌ «بر آنان‌ برانگیزیم‌» برای‌ اتمام‌ حجت‌ و قطع‌ معذرت ‌«و تو را هم‌ بر اینان‌ گواه‌ آوریم‌» که‌ بر له‌ یا علیه‌شان‌ گواهی‌ دهی‌. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: به‌ نفع‌ امتت‌ گواهی‌ می‌دهی‌. نظیر این‌ آیه‌ در سوره‌های‌ «بقره/‌143» و «نساء/33» نیز گذشت‌ «و بر تو کتاب‌ را» یعنی: قرآن‌ را «تبیانی‌ برای‌ هر چیز فرود آوردیم‌» یعنی: قرآن‌ برای‌ همه‌ امور دین‌ و دنیایتان‌ روشنگری‌ است‌ و در آن ‌دستور داده‌ شده‌اید که‌ از رسول‌ ما صلی الله علیه و آله و سلم  در احکامی‌ که‌ ابلاغ‌ می‌کند، پیروی‌ کنید.

ابن‌جریر و ابن‌ابی‌حاتم‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «همانا خدای‌  عزوجل این‌ کتاب‌ را روشنگر همه‌ چیز نازل‌ فرموده‌ ولی‌ علم‌ و دانش‌ ما از آنچه‌ که‌ برای‌ ما در قرآن‌ تبیین‌ شده، کوتاه‌ است‌». بنابراین، در اسلام‌ هیچ ‌قضیه‌ای‌ از قضایای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ مورد نیاز انسان‌ فروگزار نشده‌ است‌ «و رهنمودی‌ است‌» قرآن‌ برای‌ بندگان‌ «و رحمتی‌» است‌ برای‌ آنان‌ «و بشارتی‌ است ‌برای‌ مسلمانان‌» مخصوصا نه‌ برای‌ غیر آنان‌ زیرا این‌ مسلمانانند که‌ از قرآن‌ بهره ‌کافی‌ می‌برند.

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠ [النحل: 90].

«در حقیقت، خدا به‌ عدل‌ و احسان‌ امر می‌کند» عدل: انصاف‌ و میانه‌روی‌ است ‌که‌ در میان‌ دو طرف‌ افراط و تفریط قرار دارد و ـ چنان‌که‌ ابن‌عطیه‌ گفته ‌است‌ ـ شامل‌ هر امر واجبی‌ می‌شود؛ اعم‌ از عقاید، احکام، معامله‌ با مردم‌ در ادای‌ امانات، ترک‌ ستم‌ و در پیش ‌گرفتن‌ شیوه‌ دادگری‌ و انصاف‌. اما احسان: عبارت‌ است‌ از تفضل‌ و نیکی‌ به‌ دیگران‌ در آنچه‌ که‌ واجب‌ نیست‌؛ چون‌ دادن ‌صدقه‌ نافله، انجام‌ دادن‌ عبادات‌ نافله‌ و دیگر اعمال‌ نیکی‌ که‌ خدای‌  عزوجل بر انسان‌ فرض‌ نگردانیده‌. احسان‌ در عبادت‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ ـ «عبارت‌ از آن‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل را آن‌گونه‌ عبادت‌ کنی‌که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، او تو را می‌بیند». البته‌ برترین‌ و بهترین‌ نوع‌ احسان، احسان‌ به‌ کسی‌ است‌ که‌ نسبت به‌ انسان‌ بدی‌ می‌کند زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «به‌ کسی‌ که‌ به‌ تو بدی‌ کرده، احسان‌ کن‌ تا مسلمانی‌ راستین‌ گردی‌».

«و» حق‌ تعالی‌ شما را امر می‌کند به‌ «بخشش‌ به‌ خویشاوندان‌» و نزدیکان، آنچه‌ را که‌ نیازشان‌ بدان‌ محسوس‌ است‌ و این‌ معنی‌ شامل‌ صله‌ رحم‌ نیز می‌شود «و نهی‌ می‌کند از فحشاء» فحشاء: عبارت‌ از خصلتی‌ است‌ که‌ بسیار زشت‌ و قبیح‌ باشد ـ اعم‌ از گفتار یا کردار ناشایست‌ ـ مانند زنا و بخل‌ «و» شما را منع‌ می‌کند از «منکر» منکر: چیزی‌ است‌ که‌ شرع‌ شریف‌ آن‌ را ناپسند شمرده‌ و از آن‌ نهی‌ کرده‌ است، که‌ این‌ معنی‌ شامل‌ تمام‌ گناهان‌ می‌شود «و» شما را منع‌ می‌کند از «بغی‌» بغی: عبارت‌ است‌ از کبر، ستم‌ و تجاوز مادی‌ یا معنوی‌ بر مردم‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ گناهی‌ چون‌ بغی‌ و قطع‌ صله‌ رحم‌ سزاوارتر به‌ آن ‌نیست‌ که‌ خداوند عزوجل مجازاتش‌ را در دنیا برای‌ صاحبش‌ شتابان‌ بفرستد، به‌همراه ‌آنچه‌ که‌ برایش‌ در آخرت‌ ذخیره‌ می‌کند». «به‌ شما اندرز می‌دهد» با آنچه‌ که‌ در این‌ آیه‌ از اوامر و نواهی‌ بیان‌ کرده‌ است‌ «باشد که‌ پند گیرید» از این‌ اندرزها.

ابن‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «این‌ آیه‌ جامع‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خداوند عزوجل برای‌ [مفاهیم‌] خیر و شر است‌». یادآور می‌شویم‌ که‌ همین‌ آیه‌ کریمه، سبب ‌اسلام ‌آوردن‌ بسیاری‌ از عقلای‌ عرب‌ گردید که‌ عثمان‌ بن‌ مظعون‌ رضی الله عنه  از آن‌ جمله ‌بود.

﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَیۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡکِیدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَیۡکُمۡ کَفِیلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١ [النحل: 91].

«و چون‌ با خدا پیمان‌ بستید، به‌ عهد خدا وفا کنید» این‌ معنی، شامل‌ هر عهد و پیمانی‌ است‌ که‌ انسان‌ می‌بندد، مانند عهد بیعت‌ با خلیفه‌ و غیره‌. بریده‌ رضی الله عنه  در بیان ‌سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ بیعت‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد. «و سوگندهای‌خود را پس‌ از استوار کردن‌ آنها نشکنید» یعنی: سوگندهای‌ مربوط به‌ پیمانها و میثاق‌ها را بعد از مؤکد ساختن‌ و استوار نمودن‌ آنها نشکنید «حال‌ آن‌که‌ خدا را بر خود کفیل‌ گرفته‌اید» یعنی: او را بر خود گواه‌ گرفته‌ اید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: او را بر خود ضامن‌ گرفته‌ اید «بی‌گمان‌ خدا از آنچه‌ می‌کنید، آگاه‌ است‌» پس‌ شما را در قبال‌ آن‌ جزا می‌دهد.

﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّتِی نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ أَنکَٰثٗا تَتَّخِذُونَ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ أَن تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍۚ إِنَّمَا یَبۡلُوکُمُ ٱللَّهُ بِهِۦۚ وَلَیُبَیِّنَنَّ لَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ مَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٩٢ [النحل: 92].

«و» در شکستن‌ سوگندها و گسستن‌ پیمانها «مانند آن‌ زنی‌ نباشید که‌ رشته‌ خود را» یعنی: آنچه‌ را که‌ بافته‌ بود «پس‌ از محکم‌ بافتن‌ آن‌» یعنی: پس‌ از استوارساختن‌ و به‌ انجام‌ رساندن‌ آن‌ پارچه‌ بافته‌ شده‌ «یکی‌ یکی‌ از هم ‌گسست‌» یعنی: اگر سوگندها و پیمانهایتان‌ را بشکنید، همانند آن‌ زنی‌ هستید که‌ تکه‌ای‌ را محکم‌ می‌بافت، سپس‌ آن‌ را رشته‌رشته‌ از هم‌ می‌گسست‌ و به‌ حال‌ اول ‌آن‌ بر می‌گرداند. ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «در مکه‌ زنی‌ احمق‌ و ابله ‌بود که‌ چون‌ رشته‌ای‌ را می‌بافت، آن‌ را از هم‌ باز می‌کرد و دیگر بار آن‌ رامی‌رشت‌ و باز آن‌ را از هم‌ می‌گسست‌». «تا سوگندهای‌ خود را در میان‌ خود وسیله‌ تقلب‌ سازید» دخل: نیرنگ، فریب، تقلب‌ و دغلی‌ است‌ «که‌» این‌ نیرنگ‌ و دغل‌ به‌ خیال‌ این‌ است‌ که‌ «گروهی‌ از گروهی‌ افزون‌ترند» از نظر تعداد و مال‌ و منال‌. یعنی: شما برای‌ مردم‌ ـ وقتی‌ از شما در تعداد و مال‌ و منال‌ بیشتر باشند ـ سوگند می‌خورید تا به‌ شما اطمینان‌ کنند ولی‌ چون‌ بر آنان‌ امکان‌ غدر و خیانت‌ یافتید، به‌ آنان‌ غدر می‌کنید.

هدف‌ آیه‌ کریمه، نهی‌ از بازگشتن‌ به‌ کفر به‌ سبب‌ فریفته‌ شدن‌ به‌ کثرت‌ کفار و کثرت‌ اموالشان‌ است‌. به‌ قولی: این‌ هشداری‌ است‌ به‌ مؤمنان‌ از این‌که‌ مبادا به ‌بسیاری‌ تعداد قریش‌ و فراوانی‌ اموال‌شان‌ فریفته‌ شده‌ و بیعت‌ خود را با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نقض‌ کنند. مجاهد می‌گوید: «اعراب‌ با حلیفان‌ خویش‌ پیمان‌ می‌بستند اما چون‌ گروهی‌ دیگر را از آنان‌ افزونتر و نیرومندتر می‌دیدند، آن‌ پیمان‌ را شکسته‌ و با این‌ گروه‌ نیرومندتر هم‌پیمان‌ می‌شدند لذا از این‌ کار منع‌ شدند». «جز این‌ نیست‌ که‌ خدا شما را به‌ آن‌ افزونی‌ می‌آزماید» یعنی: شما را امتحان‌ می‌کند که‌ آیا به‌ ریسمان‌ وفا چنگ‌ می‌زنید، یا به‌ فزونی‌ مال‌ و شمار دیگران‌ فریفته‌ شده ‌عهد و بیعت‌تان‌ را می‌شکنید «و البته‌ برای‌ شما در روز قیامت‌ آنچه‌ را در آن‌ اختلاف ‌می‌کردید، بیان‌ می‌کند» پس‌ در آن‌ روز، خداوند عزوجل حق‌ را نمایان‌ ساخته‌ و درجات‌ حق‌باوران‌ را بالا می‌برد و در جانب‌ مقابل، باطل‌ و باطل‌ پرستان‌ را نمایان ‌و عریان‌ کرده‌ عذابی‌ را که‌ سزاوار آنند بر آنها فرود می‌آورد.

﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ وَلَتُسۡ‍َٔلُنَّ عَمَّا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٩٣ [النحل: 93].

«و اگر خدا می‌خواست، قطعا شما را امتی‌ واحد قرار می‌داد» که‌ به‌ مقتضای ‌سرشت‌ و غریزه، همانند فرشتگان‌ بر مدار طاعت‌ و انقیاد قرار گرفته‌ و همه‌ با وفاق ‌تمام‌ سر در این‌ راه‌ می‌داشتید و بر حق‌ و حقیقت‌ متفق‌ و همداستان‌ می‌بودید «ولی‌» حکمت‌ الهی‌ اقتضا کرد تا شما را در عرصه‌ اعتقاد و عمل‌ مختار بگذارد لذا بر اساس‌ این‌ سنت‌ و حکمت‌ است‌ که‌ «هر که‌ را بخواهد گمراه‌ می‌کند» یعنی: خداوند عزوجل هرکه‌ را که‌ علم‌ ازلی‌ وی‌ بر آن‌ رفته‌ که‌ او آزادانه‌ گمراهی‌ را انتخاب ‌می‌کند، گمراه‌ می‌کند و او را خوار و بی‌مقدار می‌گرداند و این‌ حکمی‌ عادلانه‌ از سوی‌ وی‌ درباره‌ آنان‌ است‌ بنابراین، آنان‌ بر اثر گمراهی، پیمان‌شکنی‌ وسوگندشکنی‌ را سهل‌ و ساده‌ می‌پندارند «و هر که‌ را بخواهد هدایت‌ می‌کند» یعنی: خداوند عزوجل هر که‌ را که‌ علم‌ ازلی‌ وی‌ بر آن‌ رفته‌ که‌ او هدایت‌ را انتخاب‌ می‌کند، با توفیق‌ دادنش‌ به‌ راه‌ هدایت‌ ـ به‌عنوان‌ فضلی‌ از سوی‌ خویش‌ ـ هدایت‌ می‌کند پس‌ گمراه‌ ساختن‌ حق‌ تعالی، عدل‌ وی‌ است‌ و هدایت ‌کردن‌ وی، فضلش‌ «و البته ‌از چون‌ و چند آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ در دنیا «از شما پرسیده‌ خواهد شد» در روز قیامت‌ و در برابر آن‌ جزا خواهید یافت‌.

﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡ دَخَلَۢا بَیۡنَکُمۡ فَتَزِلَّ قَدَمُۢ بَعۡدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُواْ ٱلسُّوٓءَ بِمَا صَدَدتُّمۡ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَکُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٩٤ [النحل: 94].

سپس‌ نهی‌ از سوگند شکنی‌ را مجددا تکرار می‌کند: «و زنهار، سوگندهایتان‌ را دستاویز تقلب‌ میان‌ خود قرار ندهید» مراد از این‌ سوگندها؛ سوگند بیعت‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و دیگر سوگندها است‌. بدین‌سان، خدای‌  عزوجل کسانی‌ را که‌ با رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بیعت‌ کرده‌اند، از شکستن‌ عهد اسلام‌ و یاری‌ دادن‌ دین‌ حق، نهی ‌می‌کند «تا لغزش‌ قدمی‌ پس‌ از استواری‌اش‌ پیش‌ آید» یعنی: کسی‌ که‌ پیمان ‌می‌شکند، خطای‌ بزرگی‌ مرتکب‌ شده‌ و چه‌ بسا که‌ این‌ لغزش‌ او را رهسپار ورطه ‌هلاک‌ گرداند؛ بعد از آن‌که‌ در ثبات‌ و پایداری‌ بر پیمان، استوار و ثابت‌قدم‌ بوده ‌است‌ «و به‌سزای‌ آن‌که‌» مردم‌ را «از راه‌ خدا بازداشته‌اید، عذاب‌ را بچشید» در دنیا قبل‌ از آخرت‌ زیرا کسی‌که‌ بیعت‌ را بشکند و مرتد شود، دیگران‌ نیز در این‌ کار به ‌او اقتدا می‌کنند پس‌ او در واقع‌ دیگران‌ را نیز از راه‌ خدا عزوجل باز داشته‌ است‌ چرا که ‌با این‌ کار خود سنت‌ بدی‌ را مرسوم‌ ساخته‌ لذا گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسی‌ که‌ از آن‌ الگوبرداری‌ کند، بر ذمه‌ وی‌ است‌ «و برای‌ شما عذابی‌ بزرگ‌ باشد» در آینده‌ که‌ همانا عذاب‌ آخرت‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از کلبی‌ روایت‌ شده‌ است: آیه‌ کریمه‌ در باره‌ مردی‌ از حضرموت‌ به‌نام‌ عبدان‌ بن‌ أشوع‌ نازل‌ شد که‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از امرأالقیس ‌کندی‌ شکایت‌ کرد و گفت: او در کنار زمین‌ من‌ زمینی‌ دارد و بخشی‌ از زمین‌ من ‌را بریده‌ به‌ زمین‌ خودش‌ پیوند داده‌ و آن‌ را از من‌ ربوده‌ است‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌وی‌ فرمودند: «آیا برآنچه‌ می‌گویی‌ گواهی‌ هم‌ داری‌؟». گفت: یارسول‌ الله! قوم‌ همه‌ می‌دانند که‌ من‌ در آنچه‌ می‌گویم‌ صادقم‌ ولی‌ او را از من‌ گرامی‌تر می‌دارند.آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ امرأالقیس‌ فرمودند: «رفیقت‌ چه‌ می‌گوید؟». او گفت: دروغ ‌و باطل‌ می‌گوید. پس‌ دستور دادند که‌ سوگند بخورد. اما عبدان‌ گفت: امرأالقیس‌ مردی‌ فاجر است‌ و پروایی‌ از سوگند خوردن‌ ندارد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «حال‌ که‌ گواهانی‌ نداری، سوگند او را بپذیر». عبدان‌ گفت: جز پذیرفتن‌ سوگندش‌ دیگر هیچ‌ راهی‌ ندارم‌؟ فرمودند: «خیر!». سپس‌ به‌ امرأالقیس‌ دستور دادند که‌ سوگند بخورد اما همین‌ که‌ برخاست‌ تا سوگند بخورد، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را عقب‌ زدند و گفتند: «برگرد». پس‌ چون‌ از نزد ایشان‌ برگشت، این‌ آیه‌ نازل ‌شد.

﴿وَلَا تَشۡتَرُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِیلًاۚ إِنَّمَا عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩٥ مَا عِندَکُمۡ یَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ وَلَنَجۡزِیَنَّ ٱلَّذِینَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٦ [النحل: 95-96].

«و پیمان‌ الهی‌ را به‌ بهای‌ ناچیزی‌ نفروشید» و آن‌ هر گونه‌ متاع‌ دنیوی‌ای‌ است، هرچند که‌ در شکل‌ ظاهری‌ بسیار و با ارزش‌ باشد «زیرا آنچه‌ نزد خداست‌» از پیروزی، غنایم‌ جنگ، رزق‌ فراخ‌ در دنیا و آنچه‌ نزد وی‌ در آخرت‌ از نعمت‌های ‌بهشت‌ است‌ «همان‌ برای‌ شما بهتر است، اگر بدانید» یعنی: اگر از اهل‌ علم‌ و تمیز باشید زیرا «آنچه‌ نزد شماست‌» از بهره‌های‌ دنیا «فانی‌ می‌شود» هرچند فراوان‌ و بالاتر از حد توقع‌ و تصور شما هم‌ باشد «و آنچه‌ نزد خداست‌» از گنجینه‌های ‌رحمت‌ وی‌ «باقی‌ است‌» و فناناپذیر و پاینده، که‌ هرگز گسست‌ و انقطاعی‌ ندارد «و البته‌ صابران‌ را بر حسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ عمل‌ می‌کردند، پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: قطعا به‌ آنان‌ به‌ سبب‌ شکیبایی‌شان‌ در ثبات‌ و پایداری‌ بر عهد با رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، استمرارشان‌ بر ایستادگی‌ در پای‌ میثاق‌ تکلیف، جهادشان‌ با کافران‌ و نیز شکیبایی ‌و پایداریشان‌ بر آزارها و شکنجه‌های‌ دشمن، پاداش‌ می‌دهیم‌ و این‌ پاداش‌ و مزد برحسب‌ نیکوترین‌ طاعاتی‌ است‌ که‌ می‌کردند، بدین‌ معنی‌ که‌ بر گناهان‌ و بدی‌هایی ‌که‌ در گذشته‌ کرده‌اند، قلم‌ عفو می‌کشیم‌.

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧ [النحل: 97].

کلبی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ دو آیه‌ فوق‌ نازل‌ شد، امرأالقیس‌ گفت‌؛ آری‌! حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ آنچه‌ نزد من‌ است‌ نابود می‌شود ولی‌ رفیقم‌ (عبدان‌) برحسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ عمل‌ می‌کند، پاداش‌ می‌یابد. بارخدایا! او در آنچه‌ که‌ علیه ‌من‌ ادعا کرده‌ صادق‌ است، من‌ زمین‌ او را بریدم‌ و به‌ زمین‌ خود ضمیمه‌ کردم‌ اما به‌ خدا سوگند که‌ نمی‌دانم‌ چه‌ اندازه‌؟ پس‌ هر چه‌ می‌خواهد از زمین‌ من‌ بگیرد و مانند آن‌ را نیز همراه‌ آن، به‌ اضافه‌ آنچه‌ از محصول‌ آن‌ خورده‌ام‌! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «هر کس‌ از مرد یا زن‌ که‌ کار نیک‌ کند» کار نیک: کار موافق‌ با کتاب ‌خدا عزوجل و سنت‌ پیامبر وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «و او مؤمن‌ باشد» زیرا عمل‌ نیک‌ کافر هیچ ‌ارزش‌ و اعتباری‌ ندارد «بی‌گمان‌ به‌ زندگی‌ پاک‌ و پسندیده‌ای‌ زنده‌اش‌ می‌داریم‌» در دنیا؛ با بخشیدن‌ رزق‌ و روزی‌ حلال‌ به‌ او و توفیق‌ بخشیدنش‌ به‌ دریافت‌ حلاوت ‌طاعت‌ و با آماده‌ ساختن‌ تمام‌ وجوه‌ راحت‌ و آسایش‌ وی‌. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از آن‌؛ فراهم‌ ساختن‌ زمینه‌ کار پاکیزه‌ و عمل‌ شایسته‌ برای‌ وی ‌است‌». به‌قولی‌ دیگر: مراد از زندگی‌ پاکیزه، زندگی‌ در بهشت‌ است‌ «و مسلما به‌ آنان‌» در آخرت‌ «بر حسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ می‌کردند، پاداش‌ می‌دهیم‌» تفسیر نظیر این‌ جمله، در آیه‌ قبل‌ گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «قطعا هرکس به‌ اسلام‌ راه‌ یافت‌ و معیشت‌ مادی‌ زندگی‌اش‌ در حد کفاف‌ بود و به‌ آن‌ حد قناعت‌ ورزید، رستگار گشت‌».

﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٩٨ [النحل: 98].

«پس‌ آن‌ گاه‌ که‌ می‌خواهی‌ قرآن‌ بخوانی، از شیطان‌ رانده‌ شده‌ به‌ خدا پناه‌ ببر» یعنی: از خدای‌ سبحان‌ بخواه‌ تا تو را از وسوسه‌های‌ شیطان‌ رانده‌شده‌ و ملعون، در پناه‌ خود بدارد. باید دانست‌ که‌ قرائت‌ «أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» خواننده‌ را از آشفتگی‌ فکری‌ در هنگام‌ تلاوت‌ باز داشته‌ و به‌ او امکان‌ می‌دهد تا در آیات‌ قرآن ‌تدبر و تفکر کند. گفتنی‌ است‌ که‌ خطاب‌ به‌ نبی‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ امت‌شان‌ است ‌بلکه‌ خطاب‌ به‌ امت‌ در اولویت‌ قرار دارد زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از وسوسه‌های‌ شیطان‌ معصوم‌ بوده‌اند.

امر به‌ خواندن‌ « أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» در هنگام‌ تلاوت‌ قرآن، به‌ اجماع‌ علما مفید استحباب‌ است‌. همچنین‌ جمهور علما بر آنند که‌ مستحب‌ خواندن‌ « أَعُوذُ بِاُللهِ مِنَ اُلشَّیطَنِ اُلرَّجِیمِ» قبل‌ از تلاوت‌ قرآن‌ است‌ نه‌ بعد از آن‌.

﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩ [النحل: 99].

«هرآینه‌ شیطان‌ را سلطانی‌ نیست‌» یعنی: او تسلط و غلبه‌ای‌ ندارد «بر» اغوای‌ «کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و بر پروردگارشان‌ توکل‌ می‌کنند» یعنی: امور خویش ‌را ـ در هر سخن‌ و عملی‌ ـ به‌ او تفویض‌ می‌کنند زیرا ایمان‌ به‌ خدا عزوجل و توکل‌ به‌وی، شیطان‌ را از وسوسه ‌کردن‌ آنان‌ باز می‌دارد و اگر هم‌ او در یکی‌ از آنان‌ وسوسه‌ای‌ القاء نماید، وسوسه‌اش‌ تأثیری‌ ندارد.

﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠ [النحل: 100].

«جز این‌ نیست‌ که‌ سلطه‌ او» به‌ اغوا و فریفتن‌ «فقط بر کسانی‌ است‌ که‌ وی‌ را به ‌سرپرستی‌ برمی‌گیرند» یعنی: شیطان‌ را به‌ ولایت‌ و دوستی‌ گرفته، از او در وسوسه‌هایش‌ اطاعت‌ کرده‌ و خداوند عزوجل را نافرمانی‌ می‌کنند «و» همچنین‌ سلطه‌ شیطان‌ «بر کسانی‌» است‌ «که‌ آنان‌ برای‌ خدا شریک‌ مقرر می‌کنند» به‌خاطر شیطان ‌و به‌ سبب‌ وسوسه‌ وی‌.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ طرح‌ و رد دو شبهه‌ کفار پیرامون‌ قرآن‌ می‌پردازد؛ شبهه‌ اول‌ در مورد قضیه‌ «نسخ‌» و شبهه‌ دوم‌ در این‌ مورد است‌ که‌ قرآن‌ به‌ ظن‌ باطل ‌آنان، منشأ بشری‌ دارد:

﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَایَةٗ مَّکَانَ ءَایَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١ [النحل: 101].

«و چون‌ آیتی‌ را به‌جای‌ آیتی‌ بدل‌ کنیم‌» یعنی: چون‌ آیه‌ای‌ را منسوخ‌ کنیم‌[4] با آوردن‌ آیه‌ای‌ دیگر به‌جای‌ آن‌؛ «و خدا به‌ آنچه‌ نازل‌ می‌کند داناتر است، می‌گویند» کفار قریش‌ که‌ از حکمت‌ نسخ‌ بی‌خبر می‌باشند «جز این‌ نیست‌ که ‌تو» ای‌ محمد! «افتراکننده‌ای‌» یعنی: تو بر خدا دروغ‌ و افترا می‌بندی‌ و آنچه‌ را که‌ او نگفته، بر وی‌ بر می‌سازی، از آنجا که‌ می‌پنداری‌ خداوند تو را به‌ امری ‌فرمان‌ داده، سپس‌ مجددا تو را برخلاف‌ آن‌ دستور داده‌ است‌! خدای‌ متعال‌ در رد این‌ پندار کفار می‌گوید: «بلکه‌ اکثر آنان‌ نمی‌دانند» حکمت‌ در نسخ‌ را و این‌که ‌در مشروع‌ساختن‌ حکم‌ منسوخ‌ شده، مصلحتی‌ موقت‌ و مقطعی‌ در کار بوده‌ که‌ بعد از گذشت‌ آن‌ وقت‌ معین، قطعا مصلحت‌ در آن‌ است‌ که‌ حکم‌ دیگری‌ مشروع‌ گردد.

﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِٱلۡحَقِّ لِیُثَبِّتَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ١٠٢ [النحل: 102].

«بگو: آن‌ را» یعنی: قرآن‌ را «روح‌ القدس‌» یعنی: جبرئیل‌  علیه السلام  که‌ از پلیدیهای ‌بشری‌ پاک‌ است‌ «از جانب‌ پروردگارت‌» و به‌ فرمان‌ وی‌ «به‌ حق‌ فرود آورده ‌است‌» حقی‌ که‌ هیچ‌ خطایی‌ در آن‌ نیست‌ و مبتنی‌ بر حکمت‌های‌ بالغه‌ای‌ که‌ صلاح‌ خلق‌ در آنها نهفته‌ است‌ «تا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند، استوار گرداند» بر ایمان، به‌ وسیله‌ این‌ قرآن‌ «و برای‌ مسلمانان‌ هدایت‌ و بشارتی‌ است‌» زیرا آنان‌ را به‌سوی‌ احکام‌ ناسخ‌ هدایت‌ می‌کند و باورمندان‌ به‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ و غیر آن‌ از کتاب‌ خداوند عزوجل را به‌ پاداش‌ عظیم‌ بشارت‌ می‌دهد. پس‌ قرآن‌ از یک‌ جهت ‌پایدار سازنده‌ مؤمنان‌ بر ایمان‌ است‌ و از جهتی‌ دیگر، هدایتگر و مژده‌ بخش ‌آنهاست‌.

﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِی یُلۡحِدُونَ إِلَیۡهِ أَعۡجَمِیّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِیّٞ مُّبِینٌ١٠٣ [النحل: 103].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ شبهه‌ دوم‌ کافران‌ را این‌گونه‌ مطرح‌ نموده‌ و رد می‌نماید: «و نیک‌ می‌دانیم‌ که‌ کافران‌ می‌گویند: جز این‌ نیست‌ که‌ بشری‌ به‌ او آموزش‌ می‌دهد» یعنی: بی‌گمان‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را از بشری‌ از بنی‌آدم‌ می‌آموزد نه‌ از فرشته‌ای‌. خاطرنشان‌ می‌شود؛ بشری‌ که‌ این‌ گمان‌ را به‌ او بستند ـ بنا به‌ روایتی‌ در بیان ‌سبب‌ نزول‌ ـ غلام‌ فاکه‌ بن‌ مغیره‌ به‌نام‌ «جبر» بود که‌ در آغاز عقیده‌ نصرانی‌ داشت‌ و بعدا به‌ اسلام‌ گروید. این‌ غلام‌ در پای‌ کوه‌ صفا به‌ شغل‌ فروشندگی‌ مشغول‌ بود وگه‌گاهی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با او می‌نشستند و چند کلمه‌ای‌ با او سخن‌ می‌گفتند، زبان ‌این‌ غلام، عجمی‌ (رومی‌) بود و او زبان‌ عربی‌ را فقط در حدی‌ می‌دانست‌ که ‌پاسخ‌ طرف‌ را ـ بسیار به‌ مشکل‌ آن‌ هم‌ در حد ضرورت‌ ـ داده‌ می‌توانست‌.

قطعا این‌ پندارشان‌ بی‌اساس‌ است‌ زیرا: «زبان‌ کسی‌ که‌ این‌ نسبت‌ را به‌ او می‌دهند، عجمی‌ است‌» و زبان‌ عجمی‌ در برابر زبان‌ عربی‌ الکن‌ بوده‌ و بهره‌ چندانی ‌از فصاحت‌ ندارد «در حالی‌که‌ این‌» قرآن‌ «به‌ زبان‌ عربی‌ شیوا و روشن‌ است‌» و از بلاغت‌ عربی‌ و بیانی‌ روشن‌ و اعجازگونه‌ برخوردار می‌باشد پس‌ چگونه ‌می‌پندارید که‌ بشری‌ از عجم‌ این‌ قرآن‌ را به‌ او می‌آموزد، درحالی‌که‌ شما خود که‌ سردمداران‌ فصاحت‌ و علمداران‌ بلاغت‌ هستید، از معارضه‌ با سوره‌ای‌ از قرآن ‌عاجز گشته‌اید؟ پس‌ کسی‌ که‌ کمترین‌ بهره‌ای‌ از عقل‌ داشته‌ باشد، چنین‌ اتهامی ‌نمی‌بندد و چنین‌ سخنی‌ نمی‌گوید.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ لَا یَهۡدِیهِمُ ٱللَّهُ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٠٤ [النحل: 104].

«در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ خدا ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی: قرآن‌ را تصدیق ‌نمی‌کنند «خدا آنان‌ را هدایت‌ نمی‌کند» به‌سوی‌ حق‌ و راه‌ نجات، به‌دلیل‌ آنچه‌ که ‌او در علم‌ ازلی‌ خود از شقاوت‌شان‌ دانسته‌ است‌ «و برای‌شان‌ عذابی‌ دردناک‌ است‌» به‌سبب‌ کفر و تکذیب‌شان‌.

﴿إِنَّمَا یَفۡتَرِی ٱلۡکَذِبَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ١٠٥ [النحل: 105].«جز این‌ نیست‌ که‌ فقط کسانی‌ دروغ‌پردازی‌ می‌کنند که‌ به‌ آیات‌ خدا ایمان ‌ندارند» پس‌ چگونه‌ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دروغ‌پردازی‌ روی‌ می‌دهد در حالی‌که‌ او در رأس‌ مؤمنان‌ به‌ آیات‌ الله عزوجل قرار دارد؟ «و آنان‌» که‌ به‌ این‌ وصف‌ موصوفند «خود دروغگویانند» یعنی: بی‌گمان‌ دروغ، وصفی‌ لازم‌ برای‌ خود آنان‌ و عادتی ‌از عادات‌ همیشگی‌ خودشان‌ است‌.

این‌ آیه‌ ردی‌ بر هر دو شبهه‌ یاد شده‌ کفار؛ یعنی‌ قضیه‌ «نسخ‌» و این‌ شبهه‌ باطل‌ آنان‌ است‌ که‌ قرآن‌ منشأ بشری‌ دارد.

﴿مَن کَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَٰکِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡکُفۡرِ صَدۡرٗا فَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٦ [النحل: 106].

«هرکس‌ پس‌ از ایمان ‌آوردن‌ خود، به‌ خدا کفر ورزد» او عذابی‌ سخت‌ و دردناک ‌در پیش‌ دارد و مستوجب‌ خشم‌ خدا عزوجل می‌گردد «مگر آن‌ کس‌ که‌ مجبور شده‌ ولی ‌قلبش‌ به‌ ایمان‌ آرام‌ و استوار است‌» این‌ آیه‌ ناظر بر کسانی‌ است‌ که‌ با نطق‌ سخن‌ کفر یا با ارتکاب‌ عمل‌ کفر، مرتد می‌شوند بعد از آن‌که‌ به‌ اسلام‌ در آمده‌ بودند.

باید دانست‌ که‌ گفتن‌ سخن‌ کفر یا ارتکاب‌ عمل‌ کفر دارای‌ دو حالت‌ است: یکی‌ این‌که‌ چنین‌ چیزی‌ به‌ رضا و اختیار انسان‌ از وی‌ صادر شود. دوم‌ این‌که‌ کسی‌ دیگر او را به‌ گونه‌ای‌ بر کفر اکراه‌ و اجبار نماید که‌ بیم‌ کشته‌ شدن‌ وی‌ متصور باشد پس‌ در این‌ هنگام‌ از روی‌ ناچاری‌ فقط به‌ زبان‌ کلمه‌ کفر را بگوید درحالی‌که‌ قلبش‌ به‌ ایمان‌ مطمئن‌ است‌. لذا حکم‌ این‌ دو حالت‌ یکسان‌ نیست‌ زیرا اکراه‌ و اجبار بر کفر مستوجب‌ سزا و گناه‌ نبوده‌ و اگر کسی‌ به‌ زور وادار ساخته‌ می‌شود که‌ سخنی‌ کفرآمیز بگوید، یا فعل‌ کفری‌ای‌ همچون‌ سجده‌ کردن‌ برای‌ غیر خدا عزوجل را انجام‌ دهد، بر او گناهی‌ نیست، به‌ شرط این‌که‌ قلبش‌ در حال‌ صدور این‌ قول‌ یا فعل‌ کفری، به‌ ایمان‌ مطمئن‌ باشد بنابراین، بر چنین‌ کسی‌ به‌ کفر حکم‌ نمی‌شود. اما حسن، اوزاعی، شافعی‌ و سحنون‌ رحمهم‌الله برآنند که‌ این‌ رخصت‌ فقط درگفتن‌ سخن‌ کفر است، نه‌ در انجام ‌دادن‌ فعل‌ کفر پس‌ در انجام‌ دادن‌ فعل‌ کفر هیچ ‌رخصتی‌ نیست‌.

اما حالت‌ دیگر گرایش‌ به‌ کفر: «ولی‌ کسی‌ که‌» از روی‌ اختیار و عمد مرتد شود «و به‌ کفر سینه‌ گشاده‌ کند» یعنی: به‌ کفر راضی‌ باشد و به‌ آن‌ اطمینان‌ یافته‌ وپایداری‌ کند «پس‌ غضبی‌ از جانب‌ خدا بر آنان‌ است‌ و برای‌شان‌ عذابی‌ بزرگ‌ خواهد بود» لذا چنین‌ کسانی‌ در معرض‌ خشم‌ و عذاب‌ الهی‌ قرار دارند.

عبدالرزاق، ابن‌سعد و ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند: «مشرکان‌ عماربن‌یاسر را گرفته‌ و سخت‌ شکنجه‌ و آزارش‌ دادند و رهایش‌ نکردند تا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را دشنام‌ داده‌ و خدایانشان‌ را به‌ نیکی‌ یاد کند. سرانجام‌ او در زیر فشار شکنجه، به‌ گفتن‌ این‌ سخن‌ وادار شد آن‌گاه‌ آشفته‌ و اندوهناک‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ گفتند: حکایت‌ چیست‌؟ گفت: حکایت‌ شر و شرمساری‌؛ مرا چنان‌ شکنجه‌ کردند تا به‌ اجبار زبان‌ به‌ دشنام‌ شما آلودم‌ و خدایانشان‌ را ستودم‌! فرمودند: اما قلبت‌ را چگونه‌ می‌یابی‌؟ گفت: مطمئن‌ به‌ ایمان‌. فرمودند: باکی‌ نیست، اگر دگربار نیز به‌ همچو حالی‌ روبرو شدی ‌و از تو خواستند تا نظیر آن‌ سخن‌ را بگویی‌؛ بگو، که‌ بر تو حرج‌ و گناهی‌ نیست‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد».

اما بهتر و اولی‌ این‌ است‌ که‌ مؤمن‌ بر دینش‌ پایداری‌ کند، هرچند این‌ امر به‌ قتل‌ وی‌ بینجامد، از همین ‌روی‌ علما اجماع‌ دارند بر این‌که: اگر کسی‌ بر کفر اجبار می‌شود و عمل‌ به‌ عزیمت‌ را انتخاب‌ کرده‌ تن‌ به‌ کشته‌ شدن‌ می‌دهد، نزد خدای‌  عزوجل از کسی‌ که‌ رخصت‌ را انتخاب‌ کرده، پاداش‌ بزرگتری‌ دارد. بنابراین، دستور رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ عمار رضی الله عنه  در بازگشت‌ به‌ گفتن‌ کلمه‌ کفر در صورت‌ بازگشت‌ کفار به‌ عمل‌ شکنجه، مفید اباحت‌ است‌ نه‌ مفید ندب‌ و وجوب، به‌دلیل‌ این‌که‌ خبیب‌ رضی الله عنه  در برابر فشارهای‌ قریش‌ تن‌ به‌ تقیه‌ نداد تا سرانجام‌ او را به ‌شهادت‌ رساندند و شکی‌ نیست‌ که‌ مقام‌ و مرتبتش‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بهتر از عمار رضی الله عنه  بود که‌ تن‌ به‌ تقیه‌ داده‌ بود.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٠٧ [النحل: 107].

«این‌» کفر بعد از ایمان‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ زندگانی‌ دنیا را دوست ‌داشتند» یعنی: به‌ سبب‌ برتری ‌دادن‌ آنان‌ است‌ زندگانی‌ دنیا را «بر آخرت‌ و به‌ سبب‌آن‌ است‌ که‌ خدا گروه‌ کافران‌ را هدایت‌ نمی‌کند» به‌سوی‌ ایمان‌؛ مادامی‌ که‌ آنها ترجیح‌ دهنده‌ کفر بر ایمان‌ باشند و این‌ سنت‌ حق‌ تعالی‌ است‌ در خلقش‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٠٨ [النحل: 108].

«آنان‌» یعنی: مرتدان‌ برتری ‌دهنده‌ دنیا بر امر خدای‌ و  عزوجل و ایمان‌ به‌ وی‌ «کسانی‌اند که‌ خدا بر دل‌ها و بر گوش‌ و دیدگان‌شان‌ مهر نهاده‌ است‌» پس‌ اندرزها را به‌سمع‌ قبول‌ نمی‌شنوند و نمی‌فهمند و نشانه‌هایی‌ را که‌ به‌وسیله‌ آنها به‌ حق‌ راه‌یافته ‌می‌شود، نیز نمی‌بینند «و آنان‌ خود غافلانند» از فرجام‌ بدی‌ که‌ خدای‌  عزوجل  ‌درباره‌ آنان‌ اراده‌ کرده‌ است‌ و هیچ‌ غفلتی‌ همانند این‌ غفلت‌ نیست‌.

ملاحظه‌ می‌شود که‌ خداوند متعال‌ در این‌ دو آیه، شش‌ حکم‌ را علیه‌ مرتدان ‌صادر کرده‌ است‌.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٠٩ [النحل: 109].

«شک‌ نیست‌ در این‌که‌ آنها در آخرت‌ همان‌ زیان‌کارانند» یعنی: در خسران‌ و زیان ‌کامل‌ قراردارند و به‌ حدی‌ درآن‌ فرورفته‌اند که‌ فوق‌ آن‌ دیگر حد و مرزی‌ متصور نیست‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَٰهَدُواْ وَصَبَرُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١١٠ [النحل: 110].

«از سوی‌ دیگر، پرودگارت‌ نسبت‌ به‌ کسانی‌ که‌ هجرت‌ کردند» از دار کفر به‌سوی ‌دار اسلام‌ «بعد از آن‌که‌ مورد شکنجه‌ قرار گرفتند» یعنی: بعد از آن‌که‌ کفار آنان‌ را با شکنجه‌ و آزار به‌ فتنه‌ درافگندند و آنها در زیر شکنجه‌ و فشار به‌ گفتن‌ کلمه‌ کفر مجبور شدند «سپس‌ جهاد کردند» در راه‌ خدا عزوجل «و صبر کردند» بر جهاد و برسختی‌های‌ تکلیف‌ «بی‌گمان‌ پروردگارت‌ بعد از آن‌» افتادنشان‌ در فتنه‌ کفار «قطعا آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌» زیرا آنها کلمه‌ کفر را به‌ اجبار و در زیر شکنجه‌ کفار گفته‌اند و سینه‌ها و دل‌هایشان‌ پذیرای‌ کفر نگردیده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: حق‌ تعالی‌ بر کسانی‌ که‌ مورد فتنه‌ و شکنجه‌ قرارگرفته‌ و از بیم‌ از دست‌ رفتن‌ جان ‌خود کلمه‌ کفر را بر زبان‌ آوردند و کار بدانجا انجامید که‌ سینه‌هایشان‌ هم‌ پذیرای‌ کفر شد، آمرزگار مهربان‌ است، چنانچه‌ به‌سوی‌ او توبه‌کار شده‌ و به‌ دار الهجره‌ پیامبرش‌ هجرت‌ کنند و همراه‌ با وی‌ علیه‌ دشمنان‌ دین‌ و دعوت‌ جهاد نمایند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ ناظر بر گروه‌ دیگری‌ از مسلمانان‌ است‌ که‌ در مکه‌ به‌سر می‌بردند و از زمره‌ مستضعفان‌ بوده‌ در میان‌ قوم‌ خود هیچ‌ ارج‌ و مقامی ‌نداشتند، آنها در زیر فشار زبونساز و زجرآور کفار سرانجام‌ به‌ فتنه‌ پیوستند اما آخرالامر امکان‌ هجرت‌ یافته‌ خود را از چنگ‌ آنان‌ رهانیده‌ و به‌ طلب‌ خشنودی‌ وآمرزش‌ الهی، سرزمین‌ و خانواده‌ و اموال‌ خود را ترک‌ کردند و به‌ سلک‌ مؤمنان‌ در آمده‌ با کفار جهادی‌ پایدارانه‌ نمودند، که‌ پروردگار متعال‌ در این‌ آیه‌ به‌ آنان ‌وعده‌ آمرزش‌ داد».

﴿۞یَوۡمَ تَأۡتِی کُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١١١ [النحل: 111].

«آن‌ روز که‌ هرکس دفاع‌کنان‌ از طرف‌ شخص‌ خود می‌آید» تا خود را از عذاب ‌نجات‌ دهد. یعنی: هر انسانی‌ در روز قیامت‌ فقط برای‌ نجات‌ و خلاصی‌ خودش ‌حجت‌ و عذر پیش‌ می‌آورد و فقط به‌ خود می‌اندیشد و کسی‌ دیگر برایش‌ اهمیتی ‌ندارد «و هرکس به‌ جزای‌ آنچه‌ کرده‌» از خیر یا شر «بی‌ کم‌ و کاست‌ پاداش‌ می‌یابد و بر آنان‌ ستم‌ نمی‌رود» یعنی: نه‌ از پاداش‌ خیر کاسته‌ می‌شود و نه‌ بر کیفر شر افزوده ‌می‌گردد.

﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡیَةٗ کَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ یَأۡتِیهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن کُلِّ مَکَانٖ فَکَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا کَانُواْ یَصۡنَعُونَ١١٢ [النحل: 112].

«و خدا شهری‌ را مثل‌ زده‌ است‌» این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل برای‌ مردم ‌مکه‌ زده‌ است‌ تا قریش‌ بیدار شود، به‌ خود آید و بر گمراهی‌اش‌ استمرار نورزد.

به‌قولی‌ مراد از «قریه‌» در اینجا خود شهر مکه‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل آن‌ را برای ‌غیر آن‌ از شهرهای‌ ستمگر مثل‌ زده‌ است‌ و این‌ در زمانی‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حق‌ مکیان‌ دعای‌ بد کردند و گفتند: «اللهم اشدد وطأتک على مضر واجعلها علیهم سنین کسنی یوسف». «بارالها! فشارت‌ را بر مضر سخت‌ کن‌ و آن‌ فشار را برآنان ‌قحطی‌ای‌ چون‌ قحطی‌ عهد یوسف‌  علیه السلام  بگردان» پس‌ دعای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مستجاب‌ شد و آنان‌ به‌ قحطی‌ سختی‌ مبتلا شدند تا بدانجا که‌ استخوان‌های‌ پوسیده ‌را می‌خوردند. همچنین‌ این‌ مثل، اندرز و هشداری‌ به‌ غیر مکیان‌ است‌ که‌ از مانند چنین‌ فرجامی‌ بپرهیزند.

آری‌! تأمل‌ کنید در مثل‌ آن‌ شهر: «که‌ امن‌ و امان‌ بود» و مردم‌ آن‌ نه‌ ترسی‌ داشتند، نه‌ نگرانی‌ و هراس‌ و پریشان‌حالی‌ای‌ «روزیش‌ از هر سو به‌ خوشی‌ و فراوانی ‌می‌رسید» یعنی: سرزمین‌ های‌ دور و نزدیک، نعمت‌های‌ خود را به‌سوی‌ مکه ‌گسیل‌ می‌داشت‌ «پس‌ کافر شدند» مردم‌ آن‌ شهر به‌ خدای‌ سبحان‌ و پیامبرانش‌ و «به‌ نعمت‌های‌ خداوند» که‌ برآنان‌ منت‌ نهاده‌ بود ناسپاسی‌ کردند «پس‌ خداوند به‌سزای‌ آنچه‌ می‌کردند، لباس‌ گرسنگی‌ و ترس‌ را بر آن‌» یعنی: بر مردم‌ آن‌ شهر «چشانید» و به‌وسیله‌ این‌ عذاب‌ آنان‌ را چنان‌ لاغر و رمق‌ باخته‌ و فلاکت‌زده ‌ساخت‌ که‌ گویی‌ این‌ حال‌ بد، لباسی‌ است‌ که‌ برتن‌ آنان‌ پوشانده‌ شده‌ است‌. این‌گونه‌ بود که‌ خداوند متعال‌ دو حالت‌ اول‌ را به‌ ضد آنها تبدیل‌ نمود؛ یعنی ‌گرسنگی‌ را به‌جای‌ فراوانی‌ و گشایش، و ترس‌ و هراس‌ را به‌جای‌ امنیت‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡهُمۡ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١١٣ [النحل: 113].

«و به‌یقین، به‌سوی‌ آنان‌» یعنی: به‌سوی‌ مردم‌ مکه، یا به‌سوی‌ شهری‌ که‌ به‌ آن ‌مثل‌ زده‌ شده‌ است‌ «پیامبری‌ از خودشان‌ آمد» یعنی: از جنسشان‌ که‌ آنها او و نسبش‌ را نیک‌ می‌شناختند «اما او را تکذیب‌ کردند» در پیامی‌ که‌ به‌ همراه‌ آورده‌ بود «پس‌ عذاب‌ آنان‌ را فروگرفت‌» یعنی: از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بر آنان‌ عذاب ‌فرود آمد «در حالی‌که‌ ستمکار بودند» بر نفس‌های‌ خود، با درافگندن‌ خویش‌ در این‌ عذاب‌ خفت‌بار.

﴿فَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَٱشۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١١٤ [النحل: 114].

«پس، از آنچه‌ خدا روزیتان‌ داده‌ است، حلال‌ و پاکیزه‌ بخورید» یعنی: حلال‌ و پاکیزه‌ را بخورید و پلیدی‌ها را ترک‌ کنید، که‌ عبارتند از: گوشت‌ مردار (خودمرده‌)، خون‌ ریخته‌ و دیگر محرمات‌ بیان‌ شده‌ در شریعت‌ «و نعمت‌ خدا را» که‌ بر شما ارزانی‌ داشته‌ «شکر گزارید» و حقشناس‌ و سپاسگزار بشناسید «اگر تنها او را می‌پرستید» نه‌ غیر او را زیرا از مقتضیات‌ پرستش، شکر نعمت‌ اوست‌.

اما قرائتی‌ از دین‌ که‌ عبادت‌ را با حرمان‌ از پاکیزگی‌ها و کناره‌جویی‌ از آنها همراه‌ می‌کند، قرائت‌ و برداشت‌ اشتباهی‌ است‌ که‌ با دیدگاه‌ اسلامی‌ در این ‌موضوع‌ همخوانی‌ و هماوایی‌ ندارد.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١١٥ [النحل: 115].

سپس‌ خداوند عزوجل به‌ بیان‌ محرمات‌ پرداخته‌ می‌فرماید: «جز این‌ نیست‌ که‌ خدا مردار و خون‌ و گوشت‌ خوک‌ و آنچه‌ را که‌ نام‌ غیر خدا بر آن‌ برده‌ شده‌ بر شما حرام‌ گردانیده‌ است‌ اما اگر کسی‌ به‌ خوردن‌ آنها ناگزیر و مضطر شود و تجاوزکار و زیاده‌خواه‌ نباشد، قطعا خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در سوره‌ «بقره/‌173» گذشت‌.

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦ [النحل: 116].

«و» ای‌ مشرکان‌! و ای‌ همه‌ فروافتادگان‌ در ورطه‌ حرام‌! «برای‌ آنچه‌ که‌ زبان ‌شما به‌ دروغ‌ می‌پردازد» و برآن‌ هیچ‌ حجتی‌ ندارید «نگویید که‌ این‌ حلال‌ است‌ و آن ‌حرام‌ تا بر خدا دروغ‌ بندید» یعنی: تحلیل‌ و تحریم‌ را به‌ حق‌ تعالی‌ ـ بی‌ آن‌که‌ از جانب‌ وی‌ باشد ـ نسبت‌ ندهید تا بدین‌گونه‌ بر او دروغ‌ بندید پس‌ بدانید که‌ تحلیل‌ و تحریم‌ و مشروع‌ساختن‌ احکام‌ دین، تنها حق‌ خداوند متعال‌ است‌ و بنابراین، احدی‌ از بشر را نسزد که‌ حکم‌ دینی‌ای‌ را از جانب‌ خود بنیان‌ گزارد و اگر بشری ‌چنین‌ کرد و حکم‌ دینی‌ای‌ را از نزد خود مرسوم‌ ساخت، سپس‌ آن‌ را به ‌خداوند عزوجل نسبت‌ داد، این‌ کار وی‌ ـ مضاف‌ بر گناه‌ حرام‌ و حلال‌سازی‌ ـ متضمن‌ گناه‌ افترا و دروغ ‌بستن‌ بر خداوند متعال‌ نیز هست‌ «بی‌گمان‌کسانی‌ که‌ بر خدا دروغ‌ می‌بندند، رستگار و مفلح‌ نمی‌شوند» نه‌ در دنیا و نه‌ درآخرت‌. فلاح: دست ‌یافتن‌ به‌ مطلوب‌ است‌.

از ابی‌نضره‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ گفت: «چون‌ این‌ آیه‌ از سوره‌ نحل‌ را خواندم، از آن‌ زمان‌ به‌ بعد همیشه‌ از فتوا دادن‌ می‌ترسم‌». ابی‌نضره‌ راست ‌می‌گوید زیرا این‌ آیه‌ با عمومیتی‌ که‌ دارد، شامل‌ فتاوای‌ همه‌ کسانی‌ که‌ برخلاف ‌کتاب‌ خدا عزوجل و سنت‌ رسولش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فتوا می‌دهند، می‌شود همان‌ گونه‌ که‌ بسیاری‌ از ترجیح‌دهندگان‌ و مقدم‌ دارندگان‌ رأی‌ بر روایت، یا جاهلان‌ به‌ علم‌ کتاب‌ و سنت ‌در این‌ ورطه‌ درمی‌افتند. پس‌ شایسته‌ این‌ است‌ که‌ چنین‌ کسانی‌ از فتوا دادن‌ بازداشته‌ شوند و از جهالت‌هایشان‌ منع‌ گردند زیرا آنان‌ بی‌ داشتن‌ علمی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی، یا رهنمود و حجتی‌ روشن‌ فتوی‌ می‌دهند پس‌ به‌ علاوه‌ این‌که‌ خود گمراه‌ می‌شوند، دیگران‌ را نیز گمراه‌ می‌سازند. بدین‌جهت‌ بود که‌ ائمه‌ فقه‌ در فتوا دادن‌ سخت‌ احتیاط می‌کردند چنان‌که‌ امام‌ ابوحنیفه  رحمه الله  می‌گوید: «اگر ادای ‌مسئولیت‌ نمی‌بود، فتوا نمی‌دادم‌ زیرا چه‌ سود از امری‌ که‌ گوارایی‌های‌ آن‌ از دیگران‌ و مظلمه‌ آن‌ از آن‌ ما باشد».

﴿مَتَٰعٞ قَلِیلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١١٧ [النحل: 117].

«برخورداری‌ اندکی‌ است‌» یعنی: این‌که‌ بر اساس‌ هوای‌ نفس‌ خویش‌ چیزهایی ‌را حرام‌ یا حلال‌ می‌گردانند، برای‌شان‌ بهره‌ و برخورداری‌ اندکی‌ است‌ «و سپس ‌عذابشان‌ دردناک‌ است‌» در آخرت‌.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ حرام‌ و حلال ‌کردن‌ اشیاء بر اساس‌ هوی‌ نفس، کفر است‌.

﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا مَا قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ مِن قَبۡلُۖ وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ١١٨ [النحل: 118].بعد از آن‌که‌ خداوند عزوجل حلال‌ها، حرام‌ها و رخصت‌ها بر امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را بیان‌ کرد، اینک‌ به‌ بیان‌ محرمات‌ بر یهود ـ قبل‌ از نسخ‌ شریعتشان‌ ـ می‌پردازد تا مسلمانان‌ آن‌ آسانی‌ را با این‌ سختی‌ مقایسه‌ کرده‌ و شکرگزار نعمت‌ حق‌ تعالی‌ برخود باشند: «و بر یهودیان‌ حرام‌ گردانیدیم‌» یعنی: مخصوصا برآنان‌ حرام‌ گردانیدیم‌ نه‌ بر غیرشان‌ «آنچه‌ را پیشتر بر تو خوانده‌ایم‌» با این‌ فرموده‌ خویش: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ [الأنعام: 146]. «و بر یهودیان‌ هر حیوان‌ چنگال ‌داری‌ را حرام‌ گردانیدیم‌ و از گاو و گوسفند پیه‌ آن‌ دو را بر آنان‌ حرام‌ گردانیدیم، به‌ استثنای‌ پیه‌هایی‌ که‌ بر پشت‌ آن‌ دو یا بر روده‌هاست، یا آنچه‌ با استخوان‌ درآمیخته‌ است‌». یعنی: تمام‌ محرمات‌ از اغذیه‌ وخوراکی‌ها که‌ خداوند عزوجل آنها را در قرآن‌ و در تورات‌ بر همه‌ مردم‌ یا مخصوصا بر یهود حرام‌ گردانیده، همان‌ است‌ که‌ در آیه‌ (115) این‌ سوره‌ و آیه‌ (146) سوره‌ «انعام‌» برای‌ شما بیان‌ کرده‌ایم‌ پس‌ حکم‌ حرمت‌ آنچه‌ را که‌ بجز این‌ها حرام‌گردانیده‌اید، از کجا آورده‌اید؟ «و ما بر آنان‌» یعنی: بر یهودیان‌ «ستم ‌نکردیم‌» با این‌ تحریم‌ زیرا این‌ جزای‌ سرکشی‌ خودشان‌ بود «بلکه‌ آنها به‌ خود ستم ‌می‌کردند» از آنجا که‌ خودشان‌ اسباب‌ و مقدمات‌ این‌ تحریم‌ را فراهم‌ کردند و ما هم‌ این‌ چیزها را به‌ عنوان‌ مجازاتی، برآنان‌ حرام‌ گردانیدیم‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٌ١١٩ [النحل: 119].

«با این‌ همه‌ پروردگار تو نسبت‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ نادانی‌» یعنی: از روی‌ غلبه‌ شهوت‌ و به‌ انگیزه‌ لذت‌ هوی‌ نه‌ عصیان‌ مولی‌ «مرتکب‌ گناه‌ شده‌ اند، سپس‌ بعد از آن‌» یعنی: بعد از ارتکاب‌ عمل‌ گناه‌ «توبه‌ کرده‌ و اصلاح‌ کرده‌اند» آن‌ بخش‌ از اعمالشان‌ را که‌ به‌ فسادی‌ آلوده‌ بوده‌ است‌ «بی‌گمان‌ پروردگار تو بعد از این‌» توبه‌ و اصلاح‌ «آمرزگار مهربان‌ است‌» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در سوره‌ «نساء/17» گذشت‌.

﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِیفٗا وَلَمۡ یَکُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٢٠ [النحل: 120].

«به‌ راستی‌ ابراهیم‌ یک‌ امت‌ بود» به‌ تنهایی‌ خود، به‌ سبب‌ کمال‌ وی‌ در اوصاف‌ خیر. یعنی: او امامی‌ بزرگوار و پیشوایی‌ مطیع‌ بود که‌ بدو اقتدا می‌شود. یا او به ‌این‌ معنی‌ امت‌ بود که‌ نشانه‌ راهنما و مناره‌ای‌ از مناره‌های‌ خیر و خوبی‌ و کمال‌ و هدایت‌ بود. یا به‌ این‌ معنی‌ که‌ جامع‌ خصلت‌های‌ خیر بود. یا او به‌ آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برایش‌ از شریعت‌ها آموخته‌ بود، عالم‌ بود «برای‌ خداوند قانت ‌بود» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام  انسان‌ مطیعی‌ بود که‌ بیم‌ و خشیت‌ الله عزوجل بر اعضا و اندامهای ‌وجودش‌ حاکم‌ شده‌ بود «حنیف‌ بود» یعنی: از ادیان‌ باطل‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌گرایش‌ یابنده‌ بود «و از مشرکان‌ نبود» به‌ خدای‌ سبحان، بر خلاف‌ ادعای‌ کفار قریش‌ که‌ می‌پندارند او بر دین‌ باطلشان‌ بوده‌ است‌.

﴿شَاکِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٢١ [النحل: 121].

همچنین‌ ابراهیم‌  علیه السلام  «نعمت‌های‌ خداوند را» که‌ بر او منت‌ نهاده‌ بود «شکرگزار بود، خدا او را برگزید» به‌ نبوت‌ «و به‌ راهی‌ راست‌ هدایتش‌ کرد» که‌ آیین‌ اسلام‌ و دین‌ حق‌ است‌.

﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٢٢ [النحل: 122].

«و در این‌ دنیا به‌ او حسنه‌ عطا کردیم‌» یعنی: خصلت‌ حسنه، که‌ به‌قولی: عبارت ‌از فرزند صالح‌؛ به‌قولی: عبارت‌ از نبوت‌؛ و به‌قولی: عبارت‌ از این‌ است‌ که‌ تمام‌ اهل‌ ادیان‌ به‌ ولایت‌ و دوستی‌ وی‌ می‌نازند و هوادار وی‌ اند. ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ برای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  خیر دنیا را از تمام‌ آنچه‌ که‌ مؤمن‌ در اکمال‌ زندگی ‌پاکیزه‌اش‌ بدان‌ نیازمند است، گرد آوردیم‌». و همه‌ این‌ اقوال‌ صحیح‌ است‌ «وهرآینه‌ او در آخرت‌» نیز «از شایستگان‌ است‌».

بدین‌سان‌ خداوند عزوجل در سه‌ آیه، ابراهیم‌ خلیلش‌ را با نه‌ وصف‌ مدح‌ و ستایش ‌کرد. شکی‌ نیست‌ که‌ گرد آمدن‌ این‌ اوصاف‌ در یک‌ انسان، از او نمونه‌ و الگویی ‌از یک‌ مسلمان‌ کامل‌ می‌سازد، بدین‌ جهت‌ خداوند متعال‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را برای‌ پیامبر خاتم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مقتدا قرار داد چنان‌که‌ می‌فرماید:

﴿ثُمَّ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٢٣ [النحل: 123].

«سپس‌ به‌ تو وحی‌ فرستادیم‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! با وجود علو درجه‌ و مقامت‌ «که‌ از آیین‌ حنیف‌ ابراهیم‌ پیروی‌ کن‌» در توحید و دعوت‌ به‌سوی‌ آن، در بیزاری‌ جستن ‌از بتان‌ و معبودات‌ باطل، در تدین‌ به‌ دین‌ اسلام‌ و در تمام‌ شریعت‌ وی‌ مگر در آنچه‌ از شریعتش‌ که‌ منسوخ‌ شده‌ است‌ «و از مشرکان‌ نبود» پس‌ موحدی‌ پاک‌ نهاد و حق‌گرا چون‌ ابراهیم‌ ÷، به‌ حق‌ شایسته‌ پیروی‌ می‌باشد.

﴿إِنَّمَا جُعِلَ ٱلسَّبۡتُ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١٢٤ [النحل: 124].

یهودیان‌ می‌پنداشتند که‌ بزرگداشت‌ روز شنبه‌ از شریعت‌ ابراهیم‌  علیه السلام  است‌ پس ‌خدای‌ سبحان‌ این‌ ادعایشان‌ را رد کرده‌ و از این‌ واقعیت‌ خبر داد که‌ او بزرگداشت‌ روز شنبه‌ را فقط بر کسانی‌ مقرر کرده‌ است‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ ورزیده‌اند لذا پایبندی‌ به‌ تعظیم‌ آن‌ جزو فرایض‌ دینی‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و فرزندانش‌ نبوده‌ است:

«جز این‌ نیست‌ که‌ شنبه‌ فقط بر کسانی‌ مقرر شد که‌ در آن‌ اختلاف‌ کردند» یعنی: وبال‌ و فرجام‌ بد روز شنبه‌ که‌ همانا مسخ‌ صوری‌ طائفه‌ای‌ از یهود بود، فقط بر کسانی‌ مقرر شد که‌ درباره‌ آن‌ اختلاف‌ کردند. یا تعظیم‌ و بزرگداشت‌ روز شنبه ‌فقط بر کسانی‌ مقرر شد که‌ درباره‌ آن‌ اختلاف‌ کردند و آنان‌ یهود و نصاری‌ بودند؛ زیرا خداوند عزوجل بزرگداشت‌ روز جمعه‌ را بر آنان‌ مقرر کرده‌ بود پس، از آن‌ عدول ‌کرده‌ و روز شنبه‌ و یکشنبه‌ را برگزیدند. نقل‌ است‌ که: موسی‌ یهودیان‌ را امر کرد تا یک‌ روز از هفته‌ را ـ که‌ روز جمعه‌ باشد ـ به‌ عبادت‌ خدای‌ متعال‌ اختصاص ‌دهند و شش‌ روز دیگر را به‌ کار و کسب‌ و مشاغل‌ زندگی‌ بپردازند. اما آنها از پذیرش‌ روز جمعه‌ سر باز زده‌ و روز شنبه‌ را برگزیدند. سپس‌ عیسی‌ نیز در دوره‌ رسالت‌ خود روز جمعه‌ را به ‌عنوان‌ روز عبادت‌ به‌ نصاری‌ پیشنهاد کرد اما آنها نیز از پذیرش‌ روز جمعه‌ سر باز زده‌ و روز یکشنبه‌ را برگزیدند. چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما در دنیا آخرین‌ ولی‌ در روز قیامت‌ از همه‌ پیشتازیم‌... این‌ روز جمعه‌ همانا روز آنان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ ما را به‌ آن‌ راهنمایی‌ فرمود پس‌ مردم‌ (امت‌های‌ دیگر) در آن‌ دنباله‌ رو ما هستند، روز یهود فردا، و روز نصاری‌ پس‌ فرداست‌». یعنی: یهود و نصاری‌ از بزرگداشت‌ روز جمعه‌ که‌ برای‌شان ‌امری‌ الزامی‌ نبود، سرباز زدند پس‌ خداوند عزوجل آن‌ را ویژه‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  گردانید زیرا این‌ روز، ششمین‌ روز در برنامه‌ آفرینش‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آفرینش‌ را در آن‌ به‌ اکمال‌ رساند و نعمت‌ خود را در آن‌ کامل‌ گردانید «و بی‌گمان‌ پروردگارت ‌روز رستاخیز در میان‌ آنان‌» یعنی: در میان‌ اختلاف ‌کنندگان‌ در آن‌ «در باره‌ آنچه‌ که‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ می‌کردند، حکم‌ می‌کند» پس‌ هر یک‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار او از ثواب‌ یا عقاب‌ است‌ جزا می‌دهد.

﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١٢٥ [النحل: 125].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ رسول‌ خاتم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را که‌ وارث‌ آیین‌ ابراهیم‌  علیه السلام  است‌ مخاطب ‌ساخته‌ می‌فرماید: «دعوت‌ کن‌» مردم‌ را «به‌سوی‌ راه‌ پروردگار خویش‌» که‌ همانا اسلام‌ است‌ «به‌ حکمت‌» یعنی: با بیانی‌ محکم‌ و استوار. به ‌قولی: مراد ازحکمت، حجت‌های‌ یقین‌آور و باور رسان‌ است‌ «و اندرز نیکو» اندرز نیکو، بیان‌و موعظه‌ای‌ است‌ که‌ شنونده‌ آن‌ را نیکو پنداشته‌ و مجذوب‌ آن‌ گردد و به‌ اندرون ‌جان‌ و خردش‌ چنان‌ رسوخ‌ و نفوذی‌ محکم‌ پیدا کند که‌ قناعتش‌ بدان‌ فراهم‌ آمده‌ و به‌ مفاد و مضمون‌ آن‌ عمل‌ نماید، چنین‌ اندرز نیکویی‌ به‌ اعتبار این‌که‌ شنونده‌ از آن‌ بهره‌مند می‌شود، «حسنه‌» است‌. به‌قولی: «موعظه‌ حسنه‌» عبارت‌ ازحجت‌های‌ ظنی‌ اقناعی‌ای‌ است‌ که‌ تصدیق‌ به‌ مقدمات‌ قابل‌ قبولی‌ را در پی‌ آورد «و با آنان‌ به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است، مجادله‌ کن‌» یعنی: به‌ روش‌ و طریقه‌ای‌ با آنان ‌مناظره‌ کن‌ که‌ نیکوترین‌ طرق‌ مناظره‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ است‌ از:

ـ برگزیدن‌ ساده‌ترین‌ روشها و محکم‌ترین‌ دلایل‌.

ـ به‌کار گرفتن‌ بیانی‌ خوش‌ در گفت‌وگو.

ـ در پیش‌ گرفتن‌ ملایمت‌ و نرمی‌ در گفت‌وگو.

ـ مقابله‌ بدی‌ در کلام‌ و بیان‌ با نیکی‌.

ـ بلند نکردن‌ صدا در گفت‌وگو و دشنام‌ ندادن‌ و آزار نرساندن‌ به‌ خصم‌. که‌ اینها اصول‌ مناظره‌ و جدال‌ بیانی‌ در اسلام‌ است‌.

«در حقیقت‌ پروردگار تو به‌ حال‌ کسی‌که‌ از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده‌ داناتر است‌» خداوند عزوجل با این‌ جمله، این‌ حقیقت‌ را اعلام‌ می‌کند که‌ رشد و هدایت‌ در اختیار رسول‌ او صلی الله علیه و آله و سلم  نیست‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس بخواهد ببخشد بلکه‌ این‌ امر در اختیار خود وی‌ است‌ «و او به‌ راه‌یافتگان‌» یعنی: به‌ کسانی‌ که‌ حق‌ را دیده‌ و دریافته‌ و بی‌هیچ‌ عناد و سرسختی‌ای‌ به‌ آن‌ توجه‌ می‌کنند «داناتر است‌».

با مطالعه‌ سیرت‌ و سنت‌ طیبه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دعوت‌ به‌سوی‌ حق‌ کمال‌ رفق‌ و ملایمت‌ را به‌کار می‌گرفتند، چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوامامه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ پسر جوانی‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: یا رسول‌الله! آیا به‌ من‌ اجازه‌ زنا کردن‌ می‌دهید؟ مردم‌ از این‌ لحن‌ جسورانه‌ وی‌ برآشفته‌ و بر سر وی‌ داد کشیدند اما رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: دست‌ از وی‌ بدارید و او را به‌ من‌ نزدیک‌ گردانید! پس‌ آن‌ جوان‌ به ‌ایشان‌ نزدیک‌ شد و در پیش‌ روی‌ ایشان‌ نشست‌ آن‌گاه‌ به‌ وی‌ فرمودند: ای‌ جوان‌! آیا دوست‌ داری‌ که‌ با مادرت‌ زنا کنند؟ گفت: نه‌! فدایت‌ شوم‌ یا رسول‌ الله فرمودند: همین‌ گونه‌ مردم‌ آن‌ را برای‌ مادرانشان‌ نمی‌پسندند؟ آیا دوست‌ داری‌ با دخترت‌ زنا کنند؟ گفت: نه‌! فدایت‌ شوم‌ یا رسول‌ الله. فرمودند: همچنین‌ مردم ‌آن‌ را برای‌ دخترانشان‌ دوست‌ ندارند. فرمودند: آیا دوست‌ داری‌ با خواهرت‌ زناکنند؟ گفت: نه‌! فدایت‌ شوم‌ یا رسول‌ الله. فرمودند: همچنین‌ مردم‌ آن‌ را برای ‌خواهران‌شان‌ دوست‌ ندارند. آن‌گاه‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌ مبارک‌ خود را برسینه‌اش‌ گذاشتند و فرمودند: بارخدایا! دلش‌ را پاک‌ گردان، گناهش‌ را بیامرز وشرمگاهش‌ را از حرام‌ نگه‌ دار. از آن‌ پس، هیچ‌ عملی‌ نزد آن‌ جوان‌ نفرتبار از عمل‌ زنا نبود».

﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَیۡرٞ لِّلصَّٰبِرِینَ١٢٦ [النحل: 126].

از آنجا که‌ دعوت‌ به‌سوی‌ الله عزوجل در بسیاری‌ از اوقات‌ با رد و انکار و ایذا روبرو می‌شود، خداوند متعال‌ می‌فرماید: «و اگر عقوبت‌ کردید» یعنی: اگر خواستید کسی‌ را مجازات‌ کنید «پس‌ نظیر آنچه‌ که‌ مورد عقوبت‌ قرار گرفته‌اید، عقوبت‌ کنید» یعنی: مقابله‌ به‌ مثل‌ کنید و از این‌ حد تجاوز ننمائید «و اگر صبر کردید» در باز گرفتن‌ حقتان‌ از کسی‌ که‌ بر شما ستم‌ کرده‌ است‌؛ آن‌گاه‌ که‌ بر وی‌ دست‌ می‌یابید «البته‌ آن‌ صبر برای‌ صابران‌ بهتر است‌» نسبت‌ به‌ انتقام‌ گرفتن‌.

این‌ آیه‌ در رأی‌ جمهور مفسران‌ مدنی‌ است‌ و چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده ‌است، درباره‌ مثله ‌کردن‌ حضرت‌ حمزه رضی الله عنه  نازل‌ شد. زیرا روایت‌ شده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در هنگام‌ شهادت‌ حمزه‌ رضی الله عنه  که‌ به‌ سختی‌ از سوی‌ مشرکان‌ مثله‌ شده‌بود، بسیار متأثر شده‌ و بر سر جنازه‌ مطهر وی‌ ایستادند و فرمودند: «قطعا به‌ انتقام‌ تو هفتاد تن‌ از مشرکان‌ را مثله‌ خواهم‌ کرد» پس‌ در همان‌ حال‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر سر جنازه‌ وی‌ ایستاده‌ بودند، جبرئیل‌  علیه السلام  سه‌ آیه‌ اخیر سوره‌ «نحل‌» را فرودآورد... و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از مثله‌ کردن‌ مشرکان‌ پرهیز کردند.

﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُکَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَلَا تَکُ فِی ضَیۡقٖ مِّمَّا یَمۡکُرُونَ١٢٧ [النحل: 127].

«و صبر کن‌» بر آنچه‌ که‌ به‌ تو از انواع‌ آزارها می‌رسد «و صبر تو جز به‌ توفیق‌ خدا» و پایدار ساختن‌ وی‌ «نیست‌. و بر آنان‌» یعنی: بر کافران‌ «اندوه‌ مخور» که ‌چرا از تو اعراض‌ می‌کنند «و نباش‌ در تنگی‌» یعنی: در دل‌تنگی‌ «از آنچه‌ نیرنگ ‌می‌کنند» در حق‌ تو در آینده‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ [النحل: 128].

«بی‌گمان‌ خدا با پرهیزگاران‌ است‌» یعنی: با کسانی‌ است‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ می‌پرهیزند «و با کسانی‌ است‌ که‌ آنها نیکوکارند» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌ و اجرای ‌اوامر پس‌ این‌ گروه‌ هستند که‌ خدای‌  عزوجل یاریشان‌ می‌دهد. گفتنی‌ است‌ که‌ این ‌معیت‌ و همراهی‌ خدای‌  عزوجل ، معیت‌ مخصوصی‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ یاری‌ و تأیید و هدایت‌ وی‌ است، هدایتی‌ از نوعی‌ ویژه‌ که‌ مخصوص‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

باید دانست‌ که‌ آیات‌ اخیر این‌ سوره، قانون‌ اساسی‌ دعوت‌ و دعوتگران‌ راه ‌خدا عزوجل است‌ پس‌ باید دعوتگران‌ عمیقا به‌ این‌ آیات‌ توجه‌ نمایند.




[1]- شبهات‌ دیگر در آیات‌ (33، 35، 38 و 43) مطرح‌ شده‌ است‌.

[2]- نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «مائده/‌103».

[3]- علامه‌ سعید حوی‌ درباره‌ عسل‌، زنبور آن‌ و فواید این‌ ماده‌ حیاتی‌، در (16) صفحه‌ بحثی‌ شافی ‌و کافی‌ دارد. نگاه‌؛ تفسیر الاساس‌ 2967/6، طبع‌ سوم‌، دارالسلام‌ ـ قاهره‌.

[4]- سخن‌ درباره ‌«نسخ‌»، در سوره‌ «بقره/‌106» گذشت‌.