تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ احزاب

سوره‌ احزاب

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (73) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ واقعه‌ خندق‌ و هجوم ‌احزاب‌ و طوایف‌ مشرکان‌ به‌ مدینه‌ است، «احزاب‌» نامیده‌ شد.

محور سوره‌ «احزاب‌»، تعیین‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ و بیان‌ آداب‌ و اخلاقیات ‌جامعه‌ اسلامی‌ است، که‌ در آن‌ رهنمودهای‌ مستقیمی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و رهنمودهایی‌ نیز به‌ مؤمنان‌ صادر شده‌ است‌. البته‌ وارثان‌ نبوت‌ باید همه‌ این ‌توجیهات‌ را به‌کار بسته‌ و آن‌ را مدنظر داشته‌ باشند مگر آنچه‌ که‌ خاص‌ به‌ شخص‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌.

شیخ‌ سعید حوی‌؛ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «قابل‌ ملاحظه‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ دو ندای: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ و ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ به‌ تناوب‌ تکرار شده‌ است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١.

«ای‌ پیامبر! از خدا بترس‌» یعنی: بر تقوا و ترس‌ از الله عزوجل  مداومت‌ کن‌ و بر این ‌تقوی‌ بیفزای‌. ابن‌کثیر به ‌نقل‌ از طلق‌بن‌حبیب‌ می‌گوید: «تقوا این‌ است‌ که‌ به‌ وسیله ‌نوری‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ که‌ با توست‌ و به‌ امید دریافت‌ پاداش‌ وی، به‌ طاعتش ‌عمل‌ کنی‌ و به‌ وسیله‌ همین‌ نور و از بیم‌ عذابش، نافرمانی‌ وی‌ را فروگذاری‌». «و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌» مراد مردم‌ مکه‌ و همانندان‌ آنانند. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن ‌می‌گوید: «یعنی‌ از آنان‌ نشنو و با آنان‌ مشورت‌ نکن‌». «و نیز» اطاعت‌ نکن‌ «از منافقان‌» یعنی: از کسانی‌ که‌ اسلام‌ را آشکار و کفر را پنهان‌ می‌دارند «بی‌گمان ‌خداوند دانای‌ حکیم‌ است‌» پس‌ او سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ مورد اطاعت‌ و پیروی‌ قرارگیرد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: بعد از غزوه‌ احد، ابوسفیان‌ با درخواست ‌امان‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و به‌ منظور انجام‌ مذاکره‌ با ایشان، به‌ مدینه‌ آمد و در منزل ‌عبدالله ابن‌ابی‌ جا گرفت‌. مشرکان‌ از طریق‌ وی‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پیشنهاد دادند که ‌از دشنام ‌دادن‌ بتان‌شان‌ دست‌ بردارند و این‌ امر را که‌ آن‌ها از سوی‌ معبودان‌ خود مورد شفاعت‌ قرار می‌گیرند، بپذیرند. آن‌ها وعده‌ دادند که‌ در قبال‌ پذیرفتن‌ این ‌امر، نصف‌ اموال‌ خویش‌ را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌دهند. منافقان‌ مدینه‌ نیز رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را بر قبول‌ این‌ پیشنهاد زیر فشار گذاشتند. اما رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ پیشنهادشان‌ را قاطعانه‌ رد کردند و آیه‌ کریمه‌ نیز نازل‌ شد و به‌ ایشان‌ دستور داد که‌ هرگز در برابر پیشنهاد مشرکان، نرمش‌ و انعطاف‌ نشان‌ ندهند. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دستور به‌ اخراج‌ نمایندگان‌ مشرکان‌ از مدینه‌ دادند، که‌ در پی‌ آن‌ آن‌ها از مدینه‌ اخراج ‌شدند.

البته‌ تعبیر: (از خدا بترس‌ و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌...) خطاب‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌ مورد نقصی‌ داشته‌ اند بلکه‌ این ‌تعبیر، در میان‌ اعراب‌ تعبیر مألوف‌ و آشنایی ‌است‌. مثلا یکی‌ از آنان‌ به‌ فرزندش ‌می‌گوید: «اگر تو به‌راستی‌ فرزند منی‌ پس‌ شجاع‌ باش‌». چنان‌که‌ فرض ‌نمودن ‌یک‌ چیز برای‌ نفی‌ احتمال‌ وقوع‌ آن‌، نیز در نزد اعراب‌ مألوف‌ است‌.

تأویل‌ دیگر این‌ است‌ که: مخاطب‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اند ولی‌ مراد، امت‌ ایشانند نه‌ خودشان‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبان‌ اعراب‌ نازل‌ شده‌ و در میان‌ آنان‌ رایج‌ است‌ که ‌فردی‌ را به‌ چیزی‌ مخاطب‌ می‌گردانند، در حالی‌‌که‌ غیر او را اراده‌ دارند چنان‌که‌ می‌گویند: «ایاک اعنی و اسمعی یا جاریة: هدفم تویی اما دخترک! تو بشنو». در فارسی‌ نیز این‌ شیوه‌ سخن‌ رایج‌ است‌ و ضرب‌ المثلی‌ است‌ که‌ می‌گوید: «در به ‌تو می‌گویم، دیوار؛ تو بشنو».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ شیوه‌ مخاطب‌ ساختن‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و اراده‌ داشتن‌ دیگران، در قرآن‌ نظایر دیگری‌ نیز دارد.

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٗا٢.

«و آنچه‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به‌ تو وحی‌ می‌شود» از قرآن‌ و سنت‌ «پیروی‌ کن‌» یعنی: در تمام‌ امور خویش‌ از وحی‌ پیروی‌ کن‌ و از چیزی‌ جز وحی‌ ـ مانند مشورت‌های‌ کافران‌ و منافقان‌ ـ پیروی‌ نکن‌ «همانا خداوند از آنچه‌ می‌کنید، آگاه‌ است‌» و چیزی‌ از اعمال‌ آشکار و نهان‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا٣.

«و بر خدا توکل‌ کن‌» یعنی: تمام‌ امور خویش‌ را به‌ او بسپار «و خدا به‌ عنوان ‌کارساز کافی‌ است‌» کافی‌ است‌ که‌ او حافظ و نگهبانت‌ باشد و یقینا او متوکلان‌ به‌ خود را حفظ می‌کند.

﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَکُمُ ٱلَّٰٓـِٔی تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِکُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِیَآءَکُمۡ أَبۡنَآءَکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ قَوۡلُکُم بِأَفۡوَٰهِکُمۡۖ وَٱللَّهُ یَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ یَهۡدِی ٱلسَّبِیلَ٤.

«خداوند برای‌ هیچ‌ مردی‌ دو قلب‌ در درونش‌ ننهاده‌ است‌» در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه ‌کریمه‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ یکی‌ از منافقان‌ می‌گفت: من‌ دو قلب‌ دارم‌؛ قلبی‌ مرا به‌کاری‌ دستور می‌دهد و قلبی‌ دیگر به‌ کاری‌ دیگر. همچنان‌ اعراب‌ می‌پنداشتند که‌ اشخاص‌ دارای‌ هوش‌ و فراست‌ بالا، دو قلب‌ دارند، از این ‌روی‌ میانشان‌ معروف ‌بود که‌ جمیل‌بن‌معمرفهری‌ دو قلب‌ دارد زیرا او حافظه‌ نیرومندی‌ داشت‌ ومی‌گفت: من‌ دارای‌ دو قلب‌ هستم‌ که‌ با هر کدام‌ آن‌ها بهتر از عقل‌ محمد می‌اندیشم‌. پس‌ چون‌ روز بدر فرارسید و مشرکان‌ ـ که‌ او نیز از شرکت‌ کنندگان‌ در اردوی‌ آنان‌ بود ـ شکست‌ خوردند، او را دیدند که‌ یک‌ لنگه‌ کفش‌ در پا و لنگه‌ دیگر در دست‌ می‌گریزد. در این‌ حال‌ از او پرسیدند: چرا یک‌ لنگ‌ کفش‌ در دست‌ و یکی‌ در پا داری‌؟ گفت: می‌پنداشتم‌ که‌ هردو تا را در پا دارم‌!! پس‌ در آن‌ روز مشرکان‌ دانستند که‌ او دو قلب‌ ندارد.

آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که‌ انسان‌ فقط دارای‌ یک‌ قلب‌ است‌ و در آن‌ یک‌ قلب، یا می‌تواند اسلام‌ وجود داشته‌ باشد، یا کفر، یا نفاق‌ و این‌گونه‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ همه‌ این‌ها را باهم‌ در یک‌ قلب‌ جای‌ داد.

«و آن‌ زنانتان‌ را که‌ مورد ظهار قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نگردانیده‌ است‌» یعنی: چنان‌ که‌ یک‌ شخص‌ دارای‌ دو قلب‌ نیست، همین‌طور، زنانی‌ را که‌ مورد «ظهار» قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نیستند «و» همین‌گونه‌ «پسر خواندگانتان‌ را» که‌ به‌ پسری ‌برگرفته‌اید و پسر، خوانده‌اید «پسران‌» حقیقی‌ «شما نگردانیده‌ است‌» ادعیاء: پسران‌ متبنی‌ یا فرزندخوانده‌ می‌باشند.

ظهار این‌ است‌ که‌ مرد به‌ زنش‌ بگوید: تو بر من‌ مانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌. یعنی: چنان‌که‌ مادرم‌ بر من‌ حرام‌ است، تو نیز بر من‌ حرام‌ هستی‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ به‌کار بردن‌ چنین‌ تعبیری‌ در جاهلیت، صیغه‌ای‌ از صیغه‌های‌ طلاق‌ بود پس‌ خداوند عزوجل  روشن‌ کرد که‌ همسر انسان، مادر وی‌ نیست‌ و این‌ سخن، سخنی‌ زشت ‌و ناپسند و دروغ‌ و گناه‌ است‌ و بر گوینده‌ آن‌ کفاره‌ واجب‌ می‌شود[1].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ خدیجه‌ رضی الله عنها  او را ـ که‌ برده‌اش‌ بود ـ قبل‌ از اسلام‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید. آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را سخت‌ دوست‌ داشتند و او نیز به ‌ایشان‌ علاقه‌ مفرطی‌ داشت، به‌طوری‌ که‌ وقتی‌ اعضای‌ خانواده‌اش‌ که‌ در شام‌ زندگی‌ می‌کردند از وجودش‌ در مکه‌ و قرار داشتنش‌ در بند بردگی‌ آگاه‌ شدند و نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند تا او را بازخرید کنند، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ فرمودند: بروید با خود او سخن‌ بگویید، اگر او شما را انتخاب‌ کرد، همین‌طور بی‌هیچ‌ بهایی ‌از آن‌ شما باشد. پدر و عمویش‌ از این‌ پیشنهاد سخت‌ شادمان‌ شده‌ و با خوشحالی ‌نزد زید رفتند و وقتی‌ از او تقاضا کردند تا با آنان‌ به‌ وطن‌ خویش‌ برود، زید رضی الله عنه  گفت: من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ رهاکننده‌ این‌ مرد باشم‌! به‌ این‌ ترتیب، او بردگی‌ زیر فرمان‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را بر آزادی‌ و قرار داشتن‌ در آغوش‌ خانواده‌اش‌ ترجیح‌ داد. در این‌ هنگام‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را آزاد کردند و فرزند خویشش‌ خواندند و فرمودند: «گواه‌ باشید که‌ زید فرزند من‌ است، او از من‌ میراث‌ می‌برد و من‌ از وی‌». پس، از آن‌ وقت‌ او زیدبن‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  خوانده‌ می‌شد. لذا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و حکم‌ فرزندخواندگی‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت‌ احکام‌ و آثاری‌ برآن‌ مترتب‌ می‌شد، منسوخ‌ کرد.

«این‌» یعنی: آنچه‌ گذشت‌ از ذکر ظهار و فرزند خواندگی‌ «سخن‌ شما به ‌زبآن‌هایتان‌ است‌» یعنی: این‌ جز سخن ‌گفتن‌ به‌ زبآن‌هایتان، چیز دیگری‌ نیست‌ و هیچ ‌تأثیری‌ در بر گردان‌ واقعیت‌ ندارد پس‌ نه‌ زن‌ انسان‌ با ظهار مادر وی‌ می‌گردد و نه‌ فرزند دیگران‌ با ادعا فرزند حقیقی‌ انسان‌ می‌شود و قطعا بر این‌ها هیچ‌ چیز از احکام ‌مادری‌ و فرزندی‌ مترتب‌ نیست‌ «و خداوند حق‌ را می‌گوید» آنچه‌ که‌ او می‌گوید، ذاتا در ظاهر و باطن‌ خود حق‌ است‌ نه‌ باطل‌ پس‌ باید فرزندان‌ را به‌ همان‌ پدران ‌حقیقی‌ آن‌ها نسبت‌ دهید و به‌ این‌ حقی‌ که‌ پیروی‌ از آن‌ سزاوار است، گردن‌ بگذارید «و اوست‌ که‌ به‌ راه‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ راهی‌ که‌ رساننده ‌به‌سوی‌ حق‌ است، راهنمون‌ می‌گردد، آن‌ راه‌ این‌ است‌ که:

 ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَمَوَٰلِیکُمۡۚ وَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٞ فِیمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَٰکِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمًا٥.

«آنان‌ را به‌ پدرانشان‌ نسبت‌ دهید» یعنی: پسرخواندگان‌ را به‌ پدران‌ صلبی‌ آنان‌ نسبت‌ دهید نه‌ به‌ غیر آنان‌. از ابن ‌عمر رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما تا قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، زیدبن‌ حارثه‌ را زیدبن‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌خواندیم‌ و چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، از آن‌ پس‌ او را به‌نام‌ پدرش‌ خواندیم‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: این ‌دستور، ناسخ‌ مجوز پسر خواندن‌ فرزند دیگران‌ است‌ که‌ در ابتدای‌ اسلام‌ جایز بود ولی‌ خدای‌  عزوجل ‌ برگرداندن‌ نسبت‌ آنان‌ را به‌ پدران‌ حقیقی‌شان، به‌ قسط و عدل نزدیک‌تر خواند و فرمود: «این‌» نسبت‌ دادن‌ آن‌ها بسوی‌ پدران‌ حقیقی‌ آن‌ها «نزد خداوند عادلانه‌تر است‌» از این‌ سخنتان‌ که‌ فلان‌ فرزند فلان‌ است‌ در حالی‌ که‌ فرزند حقیقی‌ وی‌ نیست‌ «و اگر پدرانشان‌ را نمی‌شناسید، در آن‌ صورت‌ برادران‌ دینی‌ و آزاد کردگان‌ شمایند» بنابراین، به‌ آن‌ها بگویید: ای‌ برادرم‌! ای‌ آزاد کرده‌ام‌! ونگویید: ای‌ فرزند فلان‌! چرا که‌ پدران‌ حقیقی‌ آنان‌ را نمی‌شناسید. موالی: یعنی ‌بردگان‌ آزاد شده‌.

«و در آنچه‌ اشتباها مرتکب‌ آن‌ شده‌اید» یعنی: در آنچه‌ که‌ به‌ خطا و نه‌ از روی ‌عمد دراین‌باره‌ از شما سر زده‌ است‌ «بر شما گناهی‌ نیست‌» چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «خداوند متعال‌ برایم‌ از امتم‌ خطا و فراموشی‌ و آنچه‌ را که‌ به‌ اکراه‌ بدان‌ واداشته ‌شده‌اند، درگذشته ‌است‌». «ولی‌» گناه‌ در «آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ دلهایتان‌ قصد آن‌ را کرده ‌است‌» از نسبت‌ دادن‌ عمدی‌ پسران‌ به‌ غیرپدران‌ حقیقی‌شان‌ در حالی‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ او در واقع‌ پسر چه ‌کسی‌ است، علم‌ هم ‌داشته‌اید.

قتاده‌ می‌گوید: «اگر مردی‌ را به‌نام‌ غیر پدرش‌ بخوانی‌ در حالی‌ که‌ بر این‌ باور هستی‌ که‌ او واقعا پدر وی‌ است، بر تو باکی‌ نیست، هرچند او درواقع‌ پدر وی ‌نباشد اما اگر خلاف‌ این‌ باشد، گنه‌کار هستی‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «من‌ادعی‌ الی‌ غیر ابیه‌ و هو یعلم‌ انه‌ غیر ابیه‌ فالجنة‌ علیه‌ حرام». «کسی‌ که‌ خود را به‌نام‌ غیرپدرش‌ می‌خواند در حالی‌ که‌ می‌داند او پدرش‌ نیست، بهشت‌ بر وی‌ حرام ‌است‌». نسفی‌ در تفسیر خویش‌ می‌گوید: «اگر کسی‌ دیگری‌ را فرزند خواند، ملاحظه‌ می‌شود: چنانچه‌ آن‌ فرزند خوانده‌ مجهول‌ النسب‌ و از شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است‌ از نظر سنی‌ کوچکتر بود، نسب‌ وی‌ از او ثابت‌ می‌شود و اگر آن‌ فرزند خوانده‌ برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود اما اگر از وی‌ بزرگتر بود، نسبش‌ از او ثابت‌ نمی‌شود». ولی‌ نزد ابوحنیفه  رحمه الله  کسی‌ که‌ نسب‌ وی‌ شناخته‌ شده ‌است، با فرزندخواندگی‌ برای‌ شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است، نسبش ‌اثبات‌ نمی‌شود اما اگر برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود. «و خداوند همواره‌ آمرزنده ‌مهربان‌ است‌» در حق‌ کسی‌ که‌ خطا می‌کند چنان‌که‌ او توبه‌ مرتکب‌ عمدی‌ گناه‌ را می‌پذیرد.

و به‌ مناسبت‌ بیان‌ این‌ حکم، خدای‌  عزوجل ‌ در همین‌ سیاق‌ احکام‌ دیگری‌ را نیز بیان‌ می‌دارد:

﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِکُم مَّعۡرُوفٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٦.

«پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌» یعنی: آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مؤمنان ‌از خودشان‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیا سزاوارترند، چه‌ رسد به‌ این‌ که‌ از غیرشان‌ به‌خودشان‌ سزاوارتر نباشند پس‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ تا از پیامبر خویش‌ بیشتر وبهتر از خواسته‌ خودشان، اطاعت‌ کنند و طاعت‌ وی‌ را بر تمایلات‌ نفسانی‌ وخواسته‌های‌ شخصی‌ خود مقدم‌ بدارند. به‌قولی: مراد از (أنفسهم) در آیه‌ کریمه، «بعضهم‌» می‌باشد، که‌ در این‌ صورت‌ معنی‌ این‌ است: پیامبر به‌ مؤمنان‌ ازخودشان‌ بر یک‌ دیگرشان‌ سزاوارتر است‌. به‌قولی‌ دیگر: این‌ آیه‌ مخصوص‌ به‌ حکم‌ قضاوت‌ و داوری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌باشد لذا معنی‌ این‌ است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در آنچه ‌که‌ میان‌ مؤمنان‌ حکم‌ می‌کند، از خودشان‌ به‌ ایشان‌ سزاوارتر است‌. یا معنی‌ این ‌است: پیامبر به‌ آنان‌ سزاوارتر است‌ در این‌ که‌ پیشاپیش وی‌ جهاد کنند و جان‌ خویش‌ را در مقدم‌ وی‌ قربانی‌ نمایند. و همه‌ این‌ معانی‌ صحیح‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و دیگران‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ما من‌ مؤمن‌ إلا وأنا أولی ‌الناس‌ به‌ فی‌ الدنیا والآخرة‌. اقرأوا إن‌ شئتم: ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ [الأحزاب: 6] فأیما مؤمن‌ ترک‌ مالا فلترثه‌ عصبته‌ من‌کانوا، فان‌ ترک‌ دینا أو ضیاعاً فلیأتنی، فأنا مولاه». «هیچ‌ مؤمنی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ من ‌در دنیا و آخرت‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ او هستم، اگر خواستید این‌ آیه‌ را بخوانید: (پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌). لذا هر مؤمنی‌ که‌ مالی‌ را به‌جا گذاشته‌است، میراث‌ وی‌ از آن‌ نزدیکان‌ (عصبه‌) وی‌ است‌ ـ هرکه هستند ـ اما چنانچه‌ وامی، یا افراد تحت‌ تکفل‌ نیازمندی‌ از خود به‌جا گذاشت، باید آن ‌طلبکار یا نیازمند نزد من‌ بیاید زیرا من‌ مولای‌ آن‌ مؤمن‌ هستم‌» یعنی: من‌ آن‌ نیاز وی‌ را برآورده‌ می‌کنم‌.

آیه‌ کریمه‌ در مقام‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ زید بن ‌حارثه‌ رضی الله عنه  نازل‌ شد تا این‌ حقیقت‌ را به‌ وی‌ گوشزد نماید که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از پدری‌ خاصه‌ وی‌ به‌ پدری‌ معنوی‌ تمام‌ مسلمانان‌ ـ نه‌ پدری‌ نسبی‌ آنان‌ ـ ارتقا و انتقال‌ کرده‌اند زیرا در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ [الأحزاب: 40]. «محمد پدر هیچ‌ یک‌ از مردان‌ شما نیست‌».

«و همسرانش‌ مادران‌ ایشانند» یعنی: همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حکم‌ حرمت ‌ازدواج‌ با ایشان، مادران‌ مؤمنان‌ هستند لذا در استحقاق‌ تعظیم‌ و احترام، جایگاه‌ ومنزلت‌ مادرانشان‌ را دارند پس‌ همچنان‌که‌ برای‌ احدی‌ جایز نیست‌ تا با مادر خویش ‌ازدواج‌ کند، این‌ هم‌ برای‌ وی‌ جایز نیست‌ تا بعد از درگذشت‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با یکی‌ از امهات‌المؤمنین‌ ازدواج‌ نماید، چه‌ آنان‌ مادران‌ همه‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ هستند. اما در غیر امر ازدواج‌ و احترام‌ مادری، ایشان‌ نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ بیگآن‌هاند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ دختران‌ ایشان، «خواهران‌ مؤمنان‌» گفته‌ نمی‌شود همچنین ‌همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ مؤمنان‌ محرم‌ نیستند و نگاه ‌کردن‌ به‌سویشان‌ جایز نیست‌ و در غیر این‌ها از احکام‌ نیز، حکم‌ ایشان‌ حکم‌ مادران‌ حقیقی‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «در عین‌ حالی‌ که‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مادران‌ مؤمنان‌ هستند ولی‌ خلوت ‌کردن‌ مردان‌ نامحرم‌ با آنان‌ جایز نیست‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ تحریم‌ ازدواج‌ با آنان، اجماعا به‌ دختران‌ و خواهرانشان‌ تسری‌ نمی‌یابد.

«و اولوالارحام‌ در کتاب‌ خدا» یعنی: در حکم‌ و فیصله‌ الهی، یا در سهم‌ میراث‌ «برخی‌ از آنان‌ به‌ برخی ‌دیگر از مؤمنان‌» یعنی: نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ «و مهاجران‌» خارج‌ از حوزه‌ قرابت‌ آن‌ها که‌ نسبت‌ به‌ آنان‌ بیگانه‌ به‌شمار می‌روند، هرچند که‌ در میانشان‌ پیمان‌ یا دوستی‌ و برادرخواندگی‌ای‌ هم‌ باشد «سزاوارترند» مراد از اولی‌الارحام، نزدیکان‌ و خویشاوندان‌ شخص‌ هستند که‌ پس‌ از مرگ‌ وی‌ باقی‌ می‌مانند، چه‌ در ارث‌ از اصحاب‌ فرایض‌ ـ یعنی‌ صاحب ‌سهم‌ ـ باشند، چه‌ از عصبه، چه‌ از خویشاوندان‌ نزدیکی‌ که‌ از جهت‌ زنان‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ای‌ دارند ـ که‌ اصطلاحا «ذوی‌الارحام‌» نامیده‌ می‌شوند. آری‌! مجموعه‌ اینها، نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ دیگری‌ که‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ نسبی‌ و پیوند خویشاوندی‌ ندارند، در امر استحقاق‌ میراث‌ در اولویت‌ قراردارند. تفسیر نظیر این ‌آیه‌ شریفه‌ در آخر سوره‌ «انفال‌» نیز گذشت‌. البته‌ این‌ آیه‌ ناسخ‌ حکمی‌ است‌ که ‌در صدر اسلام‌ در مورد میراث ‌بردن‌ از طریق‌ هجرت‌ و موالات‌ (پیمان‌ دوستی‌ یا برادرخواندگی‌) نافذ بود.

آری‌! نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ شخص‌ به‌ ارث‌ بردن‌ از وی‌ سزاوارترند «مگر آن‌که‌ بخواهید در حق‌ دوستانتان‌» که‌ با شما پیوند نسبی‌ یا خویشاوندی‌ای‌ ندارند «احسانی‌ بکنید» از دادن‌ صدقه، یا وصیت‌ کردن‌ بخشی‌ از مال‌ خود به‌ ایشان‌ پس ‌در صورتی‌ که‌ وصیت‌ از یک‌ سوم‌ کل‌ ثروت‌ شخص‌ بیشتر نشود، آن‌ وصیت ‌جایز است‌ زیرا آن‌گاه‌ که‌ خداوند عزوجل  میراث‌ بردن‌ از یک‌دیگر به‌ وسیله‌ پیمان ‌دوستی‌ و هجرت‌ را منسوخ‌ کرد، وصیت‌ در حق‌ یک‌دیگر را در دوران‌ حیات ‌مباح‌ گردانید پس‌ اگر کسی‌ از یک‌سوم‌ مال‌ خویش‌ برای‌ دوست‌ خویش‌ وصیت‌ کند، این‌ کار جایز است‌.

«این‌» یعنی: منسوخ‌ کردن‌ ارث‌ بردن‌ از طریق‌ هجرت، هم‌پیمانی‌ و عقد توارث‌ و مقابلتا بازگردانیدن‌ میراث‌ به‌ نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ «در کتاب‌» یعنی: در لوح‌ محفوظ، یا در قرآن‌ «نوشته‌ شده‌ است‌» پس‌ بنابراین، عمل‌ به‌ آن‌ بر شما واجب‌ است، هرچند که‌ خداوند متعال‌ در زمانی‌ دیگر به‌جهت‌ حکمت‌ بالغه‌ و مصلحت‌ موقتی، خلاف‌ این‌ حکم‌ را مشروع‌ کرده‌ باشد.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا٧.

بعد از بیان‌ جایگاه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ مؤمنان، اینک‌ خداوند عزوجل  مأموریت ‌بزرگ‌ و منزلت‌ بلند ایشان‌ در حوزه‌ تبلیغ‌ شریعت‌ و رسالت‌ را بیان‌ می‌دارد: «و بیاد آور وقتی‌ را که‌ از پیامبران‌ میثاق‌شان‌ را گرفتیم‌» بر این‌ که‌ ما را عبادت‌ کنند، به‌سوی‌ عبادت‌ ما دعوت‌ نمایند، برخی‌ از آن‌ها برخی‌ دیگر را تصدیق‌ نمایند و خیرخواه‌ امت‌های‌ خویش‌ باشند «و نیز» پیمان‌ گرفتیم‌ «از تو و از نوح‌ و ابراهیم‌ و موسی‌ و عیسی‌ پسر مریم‌» حق‌ تعالی‌ این‌ پنج‌ تن‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا ایشان‌ پیامبران‌ اولی‌العزم‌ وی‌ هستند. و در مقدم‌ ساختن‌ ذکر پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  با وجود مؤخر بودن‌ زمانشان، تشریف‌ و بزرگداشتی‌ عظیم‌ برای‌ ایشان‌ است‌ که‌ مخفی‌ نتوان ‌بود. «و از آنان‌ میثاقی‌ غلیظ گرفتیم‌» یعنی: از همه‌ آنان‌ عهدی‌ محکم‌ و پیمانی ‌استوار گرفتیم‌ بر این‌ که‌ به‌ آن‌ امانتی که‌ بر دوش‌ گرفته‌اند وفا کنند و مأموریتی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ ایشان‌ را بدان‌ برگماشته‌ است، به ‌سر رسانند.

﴿لِّیَسۡ‍َٔلَ ٱلصَّٰدِقِینَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا٨.

آری‌! خداوند عزوجل  از پیامبران‌ میثاقی‌ محکم‌ گرفت: «تا راستگویان‌ را از راستی‌ آنان‌ بپرسد» یعنی: از پیامبران  علیهم السلام  در مورد وفایشان‌ به‌ این‌ میثاق‌ و از آن‌ جمله‌ درباره‌ تبلیغ‌ رسالت‌ به‌ امت‌ هایشان‌ سؤال‌ نماید. پس‌ هر گاه‌ پیامبران  علیهم السلام  از این‌ امر مورد پرسش‌ قرار می‌گیرند، دیگران‌ چگونه‌ مورد پرسش‌ قرار نخواهند گرفت‌؟ «و برای‌ کافران‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده ‌است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ کافران‌ امت‌ها را نیز از پاسخ‌ سرد و منفی‌ای‌ که‌ به‌ پیامبرانشان‌ داده‌اند، مورد بازپرسی‌ قرار می‌دهدو برای‌ آنان‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٩.

«ای‌ مؤمنان‌! نعمت‌ خدا را بر خود به‌ یاد آرید آن‌گاه‌ که‌ لشکرهایی‌ به‌سوی‌ شما آمدند» مراد لشکرهای‌ قبایل‌ و طوایفی‌اند که‌ علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هم‌ پیمان‌ شده‌ ودر ماه‌ شوال‌ سال‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ جنگ‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و مدینه‌ را در محاصره‌ خویش‌ گرفتند، که‌ این‌ غزوه‌ به‌ نام‌ «غزوه‌ خندق‌» یا «غزوه‌ احزاب‌» نامیده‌ شده ‌است‌. این‌ لشکرها مرکب‌ بودند از لشکر قریش‌ به‌ رهبری‌ ابوسفیان‌بن‌حرب، لشکر غطفان‌ به‌ رهبری‌ عیینه‌بن‌حصن‌ فزاری، لشکر بنی‌اسد به‌ رهبری‌ طلیحه، لشکر بنوعامر به‌ زعامت‌ عامربن‌ طفیل، لشکر بنی‌سلم‌ به‌ فرماندهی‌ ابوالاعورسلمی، لشکر بنی‌قریظه‌ از یهود به‌ ریاست‌ کعب‌بن‌اسد و لشکر نضیر از یهود به‌ریاست‌ حیی‌بن‌اخطب‌. که‌ مجموع‌ این‌ احزاب‌ به‌ حدود ده‌ یا دوازده‌ هزار نفر بالغ‌ می‌شدند. «پس‌ بر سر آنان‌ تندبادی‌ را فرستادیم‌» تا بدانجا که‌ دیگ‌هایشان‌ را برکند و فروانداخت‌ و خیمه‌هایشان‌ را واژگون‌ کرد «و» نیز فرستادیم‌ «لشکرهایی‌ که‌ آن‌ها را نمی‌دیدید» یعنی: لشکرهای‌ فرشتگان‌ را. آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ فرشتگان‌ را بر سر آنان‌ فرستاد پس‌ میخهای‌ خیمه‌هایشان‌ را کشیده‌ و طنابهای‌ خیمه‌ها را بریدند، آتش هایشان‌ را خاموش‌ ساختند، دیگهایشان‌ را واژگون‌ کردند و اسب‌هایشان‌ به‌ همدیگر جولان‌ کرده‌ و در هم‌ شوریدند. از سوی‌ دیگر تندباد همه‌چیز را بر سر آنان‌ فرو پاشاند و در عین‌ حال‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر آنان‌ رعب‌ و وحشت‌ را مستولی‌ کرد. نتیجه‌ این‌ هنگامه‌ آن‌ بود که‌ مشرکان‌ پا به‌ فرار گذاشته‌ و از اطراف‌ مدینه‌ متواری‌ شدند.

«و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کردید» از حفر خندق‌ و پایداری‌ بر یاری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «بینا بود». و بنا به‌ قرائت‌ (یعملون‌) معنی‌ این‌ است: خداوند عزوجل  به‌ آنچه‌ مشرکان ‌می‌کردند ـ از هجوم‌ بر مدینه‌ و همداستان ‌شدن‌ علیه‌ مسلمین‌ ـ بینا بود.

آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ در بیان‌ تفصیلی‌ این‌ رویداد می‌فرماید:

﴿إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠.

«هنگامی‌ که‌ از فرازتان‌» یعنی: از بلندای‌ وادی‌ای‌ که‌ در سمت‌ شرقی‌ مدینه ‌منوره‌ قرار دارد «به‌سراغ‌ شما آمدند» و کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله ‌بنی‌غطفان‌ بودند «و» هنگامی‌ که‌ به‌ سراغ‌ شما آمدند «از فرودتان‌» یعنی: از ناحیه‌ فرودین‌ وادی‌ از سمت‌ مغرب‌. کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله‌ قریش ‌بودند. یا کسانی‌ که‌ از فراز آمدند، لشکرهای‌ قریش، غطفان‌ و احزاب‌ دیگر وکسانی‌ که‌ از فرود آمدند، یهودیان‌ بنی‌قریظه‌ بودند «و آن‌گاه‌ که‌ چشمها برگشت‌» وخیره‌ شد؛ از روی‌ دهشت‌ و از فرط هول‌ و هراس‌ و حیرت‌ «و دلها به‌ گلوگاه‌ها رسید» یعنی: دلها از فرط خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری، از جای‌ خویش‌ بالا آمده‌ به‌گلوگاهها رسید. این‌ از باب‌ مثل‌ و مبالغه‌ بوده‌ و خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری ‌زایدالوصف‌ اکثر مسلمانان‌ را نشان‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ فرمود: در روز خندق‌ به‌ رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم  گفتیم: یا رسول ‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا چیزی‌ هست‌ که‌ بخوانیم‌ تا آرام‌ گیریم‌زیرا دل‌هایمان‌ (از اضطراب‌ و وحشت) به‌ گلوگاه‌ها رسیده ‌است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! بگویید: «اللهم‌ استر عوراتنا و آمن‌ روعاتنا». «خدایا! عیوب‌ ما را بپوشان‌ و بی ‌قراری‌های‌ ما را آرامش‌ بخش‌». «و به‌ خداوند گمآن‌هایی‌ می‌بردید» برخی‌ از شما گمان‌ پیروزی‌ را می‌بردید و به‌ امید کامیابی‌ و ظفر بودید وبرخی‌ هم‌ خلاف‌ این‌ را گمان‌ می‌بردید ـ که‌ آنان، منافقان‌ و سست ‌دلان‌ بودند.

بیهقی‌ از حذیفه‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: در شب‌ احزاب‌ ما را می‌دیدی‌ که‌ صف‌ کشیده‌ نشسته‌ بودیم، ابوسفیان‌ و لشکریان‌ همراه‌ وی‌ بر فراز ما و قریظه‌ در زیر پای‌ ما قرار داشتند و از آن‌ بیم‌ داشتیم‌ که‌ بر اطفال‌ و زنان‌ ما یورش‌ آورند، هرگز شبی‌ به‌ تاریکی‌ آن‌ شب‌ و تند بادتر از آن‌ بر ما نیامده ‌است‌. منافقان‌ در آن‌ وضع‌ آشفته‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اجازه‌ می‌خواستند که‌ از صف‌ معرکه ‌بیرون‌ روند و می‌گفتند: خانه‌های‌ ما بی‌حفاظ است‌ در حالی‌ که‌ بی‌حفاظ نبود پس‌ هیچ‌کس‌ از منافقان‌ اذن‌ نمی‌خواست‌ مگر این‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ اجازه‌ می‌دادند و آن‌ها پنهانی‌ از میان‌ تاریکی‌ به‌در می‌رفتند. در این‌ اثنا دیدیم‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ما روی‌ آوردند، ایشان‌ تک‌تک‌ ما را ورانداز کردند تا این‌ که‌ به ‌من‌ رسیدند و به‌ من‌ گفتند: برو و خبر قوم‌ را برایم‌ بیاور! پس‌ حرکت‌ کردم‌ وبه‌ خدا سوگند که‌ صدای‌ به‌هم‌ خوردن‌ سنگها را در اردوگاه‌ احزاب‌ می‌شنیدم، طوفانی‌ سخت‌ و تندبادی‌ عجب‌ هولناک‌ برخاسته‌ بود و سنگها را برآنان‌ می‌زد ودر این‌ حال‌ می‌گفتند: الرحیل‌! الرحیل‌! های‌ کوچ‌ کنید! هان‌ کوچ‌ کنید! این‌تندباد فقط محدود به‌ اردوگاهشان‌ بود و یک‌ وجب‌ از آنان‌ تجاوز نمی‌کرد. پس ‌آمدم‌ و خبر آن‌ها را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آوردم‌. در این‌ هنگام‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌شد: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ [الأحزاب: 9].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ وسیله‌ باد صبا نصرت‌ داده‌ شدم‌ و عاد با باد دبور هلاک‌ ساخته‌ شد».

﴿هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا١١.

«آنجا بود که‌ مؤمنان‌ آزموده‌ شدند» با ترس‌ و هراس‌ و جنگ‌ و گرسنگی‌ و محاصره‌ و یورش‌ تا مؤمن‌ در صحنه‌ عمل‌ و آزمون‌ از منافق‌ متمایز گردد «و به‌سختی‌ متزلزل‌ شدند» یعنی: مؤمنان‌ به‌سختی‌ مضطرب‌ شده‌ و سخت‌ تکان ‌خوردند؛ بعضی‌ از آنان‌ در اندرون‌ خویش‌ مضطرب‌ بودند و بعضی‌ هم‌ در دین‌ خویش‌ به‌ تزلزل‌ درافتاده‌ بودند.

﴿وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢.

«و هنگامی‌ که‌ منافقان‌» خالص‌ «و بیماردلان‌ می‌گفتند» بیماردلان، اهل‌ شک‌ و اضطراب‌ بودند که‌ تحت‌ تأثیر تبلیغات‌ و جوسازیهای‌ مسموم‌کننده‌ منافقان‌ قرار گرفته‌ بودند اما نفاق‌ همه‌ دلهایشان‌ را نپوشانیده‌ بود، آری‌ این‌ دو گروه‌ می‌گفتند: «خدا و رسولش‌ جز غرور» یعنی: جز وعده‌ بی‌اساس‌ پیروزی‌ و کامیابی‌ که‌ حقیقتی ‌ندارد، یا جز فریب‌ «به‌ ما وعده‌ نداده‌اند».

ابن‌ابی‌حاتم‌ و بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در جنگ‌ احزاب، خندق‌ پیرامون‌ مدینه‌ را خط انداختند پس‌ مسلمانان‌ مشغول‌ حفر آن‌ بودند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ از درون‌ خندق‌ صخره‌ای‌ سفید و مدور را بیرون ‌آورد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کلنگ‌ را گرفته‌ و بر آن‌ ضربه‌ای‌ زدند، بر اثر آن‌ ضربه، قطعه‌ای‌ از آن‌ پرید و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد آن‌گاه‌ تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز ندای‌ تکبیر سر دادند. سپس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بار دوم‌ بر آن‌ سنگ‌ ضربه‌ای‌ زدند و قطعه‌ای ‌دیگر از آن‌ پرید پس‌ برقی‌ از آن ‌درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد. این‌بار نیز رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز بانگ‌ تکبیر سر دادند. آن‌گاه‌ بار سوم‌ بر آن‌ ضربه‌ زدند، این‌بار آن‌ را شکستند و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌کرد. سپس‌ اصحاب  رضی الله عنهم از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد این‌ کارشان‌ سؤال‌ کردند، ایشان‌ در پاسخ‌ فرمودند: «ضربه‌ اول‌ را که‌ زدم، قصرهای‌ حیره‌ و مداین‌ کسری ‌برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امت‌ من‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. آن‌گاه ‌ضربه‌ دوم‌ را زدم‌ و در این‌ هنگام‌ قصرهای‌ سرخ‌ از سرزمین‌ روم‌ بر من‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. سپس‌ ضربه‌ سوم‌ را زدم، که‌ بر اثر آن‌ قصرهای‌ صنعاء برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم ‌بر آنان‌ پیروز می‌شوند». نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ از آن‌ سنگ‌ این‌ برقها می‌درخشید، سلمان‌ رضی الله عنه  به‌ چشم‌ خود آن‌ قصرها را در روشنایی‌ آن‌ها دید. البته‌ این‌ معجزه‌ای ‌برای‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ از قبل، فتح‌ این‌ سرزمین‌ها را به‌ امت‌ خویش‌ مژده‌ دادند و آن‌گاه‌ فرمودند: «حبشه‌ را فرو گذارید و تا آن‌گاه‌ که‌ با شما کاری‌ ندارند، متعرض‌ آنان‌ نشوید و قوم‌ ترک‌ را ترک‌ کنید تا آن‌گاه‌ که‌ شما را ترک‌ می‌کنند». چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ اخبار را دادند، بعضی‌ از منافقان‌ گفتند: محمد به‌ ما ملک‌ کسری‌ و قیصر را وعده‌ می‌دهد در حالی‌ که‌ یکی‌ از ما می‌ترسد که‌ به‌ قضای ‌حاجت‌ خویش‌ بیرون‌ رود!! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: ﴿وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ [الأحزاب: 12].

﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣.

«و آن‌گاه‌ که‌ طایفه‌ای‌ از آنان‌» یعنی: از منافقان‌ «گفتند» طایفه: بر یک‌ تن‌ و بیشتر از آن‌ اطلاق‌ می‌شود. آری‌! گفتند: «ای‌ اهل‌ یثرب‌! دیگر شما را جای‌ درنگ ‌نیست‌» در اینجا در میان‌ سپاه‌ «پس‌ برگردید» به‌سوی‌ منازل‌ خود در مدینه‌ «وگروهی‌ از آنان‌» یعنی: گروه‌ دیگری‌ از سست‌ ایمانان‌ «از پیامبر اجازه ‌می‌خواستند» آنان‌ بنا به‌ روایتی، طایفه‌ بنی‌حارثه‌ بودند «می‌گویند: خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است‌» یعنی: خانه‌هایمان‌ محکم‌ و مصون‌ نیست، می‌ترسیم‌ که‌ دشمن‌ به ‌آن‌ها وارد شود و به‌ خانه‌ و خانواده‌مان‌ آسیب‌ برساند پس، از گزند دشمن‌ بر آن‌ها ایمن‌ نیستیم‌ «حال‌ آن‌که‌ آن‌ها بی‌حفاظ نبود» نه‌ در آن‌ها رخنه‌ای‌ وجود داشت‌ و نه‌ هیچ‌ خللی‌. بدین‌سان، خدای‌ سبحان‌ آن‌ها را در این‌ سخن‌شان‌ که‌ بهآن‌های‌ بیش ‌نبود، دروغگو کرد. «جز گریز قصدی‌ ندارند» پس‌ فقط می‌خواهند با پیش‌ کشیدن ‌این‌ بهانه، از جهاد بگریزند.

﴿وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا١٤.

«و اگر برآنان‌ از اطراف‌ آن‌ درآورده‌ شوند» یعنی: اگر لشکریان‌ شرک‌ از اطراف ‌مدینه‌ به‌ خانه‌های‌ آن‌ منافقان‌ درآورده‌ شوند، یا از اطراف‌ و جوانب‌ مدینه‌ به‌ آن‌ وارد شوند؛ «سپس‌ از آنان‌ طلب‌ فتنه‌ کنند» یعنی: از آن‌ منافقان‌ بخواهند که‌ به‌مؤمنان‌ خیانت‌ کنند و مرتد گردند و راه‌ را برای‌ دشمن‌ باز نمایند. به‌قولی: مراد از این‌ فتنه، جنگیدن‌ برای‌ عصبیت‌ است‌ «به ‌یقین‌ آن‌ را انجام‌ می‌دهند» یعنی: قطعا این‌ خواسته‌ مشرکان‌ را برآورده‌ می‌سازند و مرتکب‌ این‌ خیانت‌ می‌شوند «و در این‌» یعنی: در اجابت‌ گفتن‌ خواسته‌ مشرکان‌ «درنگ‌ نمی‌کردند جز اندکی‌» بلکه ‌شتابان‌ مشرکان‌ را اجابت‌ می‌گفتند و به‌ این‌ بهانه‌ که‌ خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است، در اجابت‌ گفتن‌شان‌ تعلل‌ نمی‌کردند. پس‌ وقتی‌ ضعف‌ ایمان‌ در دل‌هایشان‌ به‌ این‌ پایه‌ رسیده ‌است، دیگر جای‌ تعجب‌ ندارد اگر از معرکه‌ خود را کنار کشیده‌ و پنهانی‌ از صف‌ سپاه‌ بیرون‌ روند.

﴿وَلَقَدۡ کَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا یُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَکَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسۡ‍ُٔولٗا١٥.

«و به ‌راستی‌ همینان‌ بودند که‌ پیش‌ از این‌ با خدا پیمان‌ بسته‌ بودند که‌ پشت ‌نکنند» آن‌گاه‌ که‌ از غزوه‌ بدر غیبت‌ کردند و بعدا کرامت‌ و پیروزی‌ای‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ اهل‌ بدر عنایت‌ کرد دیدند، گفتند: اگر خداوند عزوجل  ما را این‌بار در جنگی‌ دیگر حاضر کرد، بی‌دریغ‌ و همه‌ تن‌ می‌جنگیم‌. به‌ قولی: آنان‌ دو طایفه ‌بنی‌ حارثه‌ و بنی‌ سلمه‌ بودند «و پیمان‌ خداوند درخواست ‌شدنی‌ است‌» یعنی: صاحب ‌آن‌ پیمان‌ در وفا کردن‌ به‌ آن‌ بازخواست‌ شده‌ و مورد مطالبه‌ قرار می‌گیرد و بر ترک‌ وفا به‌ آن‌ مجازات‌ می‌گردد.

خداوند عزوجل  در این‌ آیه، آن‌ عهدی‌ را به‌ یادشان‌ می‌آورد که‌ با رسول‌ وی‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ به‌سویشان‌ هجرت‌ کرد ـ بسته‌ بودند، مبنی‌ بر این‌ که‌ او را یاری‌ دهند و از وی‌ حمایت‌ کنند.

﴿قُل لَّن یَنفَعَکُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلٗا١٦.

«بگو: اگر از مرگ‌ یا کشته‌شدن‌ بگریزید، هرگز برایتان‌ سودی‌ نمی‌بخشد و آن‌گاه‌ جز اندکی‌ بهره‌مند نمی‌شوید» نسفی‌ می‌گوید: «یعنی‌ چنانچه‌ اجل‌هایتان‌ فرارسیده ‌باشد، فرار به‌ حال‌ شما سودی‌ نبخشیده‌ و عمرهایتان‌ را طولانی‌ نمی‌گرداند و اگر هم‌ اجل‌هایتان‌ به‌سر نرسیده‌ باشد و فرار کنید، یقینا در دنیا جز به‌ اندک ‌برخورداری‌ای‌ یا به‌ مدت‌ زمان‌ اندکی‌ برخوردار نمی‌شوید و هرآنچه‌ هم‌ که ‌آمدنی‌ باشد، نزدیک‌ است‌».

﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٧.

«بگو چه ‌کسی‌ شما را در برابر خداوند نگاه‌ می‌دارد» و شما را در برابر وی‌ حمایت ‌می‌کند؟ «اگر او درباره‌ شما بدی‌ای‌ بخواهد» یعنی: اگر هلاکتی‌ یا نقصی‌ در اموال ‌و ارزاق‌ شما بیاورد؟ «یا در حق‌ شما رحمتی‌ خواسته‌ باشد» از فراخ‌ سالی، پیروزی‌ و بخشیدن‌ عافیت‌ همراه‌ با طول‌ عمر؟ «و جز خدا برای‌ خود ولیی ‌نمی‌یابند» که‌ از آنان‌ پشتیبانی‌ و دفاع‌ کند «و نه‌ نصرت ‌دهنده‌ای‌» که‌ آنان‌ را از عذاب‌ وی‌ برهاند و یاوری‌شان‌ کند.

﴿۞قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِینَ مِنکُمۡ وَٱلۡقَآئِلِینَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَیۡنَاۖ وَلَا یَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِیلًا١٨.

«در حقیقت‌ خداوند باز دارندگان‌ از شما را» یعنی: کسانی‌ که‌ مردم‌ را از یاری‌ دادن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  باز می‌داشتند و کارشکنی‌ می‌کردند «می‌شناسد» آنان‌ گروهی‌ از منافقان‌ بودند که‌ یاران‌ و حامیان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را از جنگ‌ سست‌ می‌ساختند و به ‌ایشان‌ می‌گفتند: محمد و اصحابش‌ مشتی‌ اندک‌ بیش‌ نیستند و به‌ تعبیر آنان‌ «أکلة رأس‌» اند، یعنی‌ همه‌شان‌ را یک‌ کله‌ سیر می‌کند پس‌ بی‌تردید ابوسفیان‌ و حزبش‌ بر این‌ جماعت‌ اندک‌ غالب‌ خواهند شد «و نیز» حق‌ تعالی‌ می‌شناسد «آن‌ کسانی‌ را که‌ به‌ برادران‌شان‌» یعنی: به‌ نزدیکان‌ و وابستگان‌شان‌ از انصار «می‌گفتند: نزد ما بیایید» یعنی: از یاری‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابش‌ دست‌ بردارید و به‌ ما بپیوندید «و جز اندکی‌ به‌ کارزار نمی‌آیند» یعنی: از بیم‌ مرگ، جز اندکی‌ در جنگ‌ شرکت ‌نمی‌کنند و در جنگ‌ هم‌ که‌ حاضر می‌شوند، به‌قصد قربت‌ و کسب‌ رضای‌ الهی‌ نیست‌ بلکه‌ از روی‌ ریاء است‌.

﴿أَشِحَّةً عَلَیۡکُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَیۡتَهُمۡ یَنظُرُونَ إِلَیۡکَ تَدُورُ أَعۡیُنُهُمۡ کَٱلَّذِی یُغۡشَىٰ عَلَیۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوکُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَیۡرِۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَمۡ یُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا١٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ اوصاف‌ دیگری‌ را برای‌ آنان‌ ذکر می‌کند: «بر شما بخیلانند» از این‌ روی‌ نه‌ شما را در حفر خندق‌ یاری‌ می‌کنند، نه‌ در انفاق‌ و هزینه‌ کردن‌ اموال‌ در راه‌ خدا عزوجل  و نه‌ در غیر آن‌ از اموری‌ که‌ برای‌ مؤمنان‌ منفعتی‌ دربر دارد «پس‌ چون‌ ترس‌ در میان‌ آید» از سوی‌ دشمن‌ «می‌بینیشان‌ که‌ به‌سوی‌ تو می‌نگرند در حالی‌ که‌ چشمان‌شان‌ در حدقه‌ می‌چرخد» به‌سوی‌ راست‌ و چپ‌. این ‌است‌ حال‌ و وضع‌ انسان‌ ترسو و جبون‌ آن‌گاه‌ که‌ چیز ترسناکی‌ را مشاهده‌ کند «مانند کسی‌ که‌ از سختی‌ مرگ‌ بیهوش‌ می‌شود» یعنی: چشمان شان‌ مانند چشمان ‌کسی‌ که‌ مرگ‌ بر او فرود آمده، در حدقه‌ می‌چرخد زیرا چنین‌ کسی‌ خیره‌ خیره‌ می‌نگرد آن‌گاه‌ پلک‌هایش‌ را فرو بسته‌ و دیگر پلک‌ نمی‌زند «و چون‌ ترس‌ برطرف ‌شود، بر شما با زبآن‌های‌ تندوتیز زبان‌درازی‌ می‌کنند» یعنی: در حال‌ امنیت‌ شما را با زبآن‌های‌ زهر آلودشان‌ نیش‌ می‌زنند و بدزبانی‌ و تندزبانی‌ می‌کنند پس‌ آنان‌ به ‌هنگام‌ صلح‌ و امنیت‌ بخیل‌ترین‌ و زبان‌درازترین‌ مردم‌ و به‌ هنگام‌ جنگ، ترسوترین‌ و جبون‌ترین‌ آنانند «بر خیر» یعنی: بر غنیمت‌ «بخیل‌ اند» لذا بر مسلمانان‌ در هنگام‌ تقسیم‌ غنایم‌ بخل‌ ورزیده‌ و می‌گویند: بهره‌ ما بیش‌ از این‌ است، ما دوشادوش‌ شما جنگیده‌ایم‌! بنابراین، در سختی‌ و جنگ، جبون‌ و ذلیل ‌و در هنگام‌ غنیمت، حریص‌ و بخیل‌اند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: بر مال‌ ـ از این‌ که‌ آن‌ را در راه‌ خدا عزوجل  انفاق‌ کنند ـ بخیل‌اند «این‌ گروه‌ ایمان‌ نیاورده‌اند» در حقیقت‌ امر بلکه‌ منافق‌اند «پس‌ الله اعمال‌شان‌ را نابود گردانید» و جهادشان‌ را تباه ‌کرد زیرا جهادشان‌ با ایمان‌ همراه‌ نبوده‌ است‌ «و این‌ کار همواره‌ بر خداوند آسان ‌است‌» یعنی: هدر دادن اعمال‌شان‌ همواره‌ بر خداوند عزوجل  آسان‌ است‌ و اعمالشان ‌نزد وی‌ هیچ‌ قدر و قیمتی‌ ندارد.

﴿یَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ یَذۡهَبُواْۖ وَإِن یَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ یَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِی ٱلۡأَعۡرَابِ یَسۡ‍َٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِکُمۡۖ وَلَوۡ کَانُواْ فِیکُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِیلٗا٢٠.

«اینان‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ دسته‌های‌ دشمن‌ نرفته‌اند» یعنی: این‌ گروه‌ منافق‌ از بس‌ جبون‌ و ترسو هستند، می‌پندارند که‌ لشکرهای‌ کفار هنوز در اردوگاه‌هایشان ‌هستند و به‌ دیار خویش‌ کوچ‌ نکرده‌اند، با وجود آن‌که‌ آن‌ها رفته‌اند و شکست‌ خورده‌اند و دیگر هرگز برنمی‌گردند «و اگر آن‌ دسته‌ها بازآیند» یک‌ بار دیگر بعد از این‌ «آرزو می‌کنند: ای‌ کاش‌ میان‌ اعراب‌ بادیه ‌نشین‌ بودند و از اخبار شما سؤال ‌می‌کردند» یعنی: از بس‌ که‌ بیم‌ و هراس‌ بر آنان‌ غلبه‌ کرده‌ است‌ و از فرط جبن‌ وضعف‌ نیتهای‌شان، آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در بیرون‌ از مدینه‌ میان‌ صحرانشینان‌ بودند و دور از همهمه‌ جنگ‌ از اخبار شما پرس‌ و جو می‌کردند و از هر شخصی‌ که‌ از مدینه‌ به‌ صحرا می‌آمد، از آنچه‌ برای‌ شما اتفاق‌ افتاده ‌است‌ آگاهی‌ می‌یافتند «و اگر در میان‌ شما بودند» و جنگی‌ روی‌ می‌داد «جز اندکی‌ پیکار نمی‌کردند» آن‌هم‌ از بیم‌ عار و از سر حمیت‌ و ننگ‌ دار و دیار.

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١.

«قطعا برای‌ شما در رسول‌ خدا سرمشقی‌ نیکوست‌» بدانید که‌ سخنان‌ و افعال‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، برای‌ شما الگویی‌ نیکو و شایسته‌ است، از آنجا که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود ایثارگرانه‌ جان‌ گرامی‌شان‌ را به‌ میدان‌ جنگ‌ پیش‌ فرستاده‌ و برای‌ یاری‌ دادن‌ دین‌ خدا عزوجل  در کنار خندق‌ به‌ صف‌ کارزار رفتند و حتی‌ خود درحفر خندق‌ سهم‌ گرفتند «برای‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ خدا و روز آخرت‌ امید دارد و خدا را بسیار یاد می‌کند» آری‌! مؤمنانی‌ که‌ ثواب‌ و پاداش‌ خداوند عزوجل ، یا دیدار روز قیامت‌ و رحمت‌ او را در آن‌ روز امیدوارند و به‌ وقوع‌ روز قیامت‌ و این‌ که‌ این‌ روز خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌ باور راسخ‌ دارند همچنین‌ کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بسیار یاد می‌کنند، چه‌ در حال‌ خوف‌ و چه‌ در حال‌ امید، چه‌ در سختی‌ و چه‌ در آسانی، چه‌ در شب‌ و چه‌ در روز؛ باید اینان‌ در تمام‌ احوال، اعمال‌ و امور خود به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اقتدا و تأسی‌ کنند زیرا با این‌ اوصاف‌ است‌ که‌ اقتدا به ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و سرمشق‌ گرفتن‌ از ایشان‌ میسر می‌گردد.

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢.

سپس‌ خداوند عزوجل  بعد از بیان‌ حال‌ منافقان، حال‌ مؤمنان‌ را به‌هنگام‌ رویارویی‌شان‌ با دشمن‌ روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «و چون‌ مؤمنان‌ لشکرهای‌ کفار را دیدند، گفتند: این‌ است‌ آنچه‌ خدا و رسولش‌ به‌ ما وعده‌ داده‌ بودند» مؤمنان‌ این‌ سخن‌ را از سر شادمانی‌ گفتند زیرا هجوم‌ آن‌ لشکرها، مظهر تحقق‌ وعده‌ خداوند عزوجل  وپیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در این‌باره‌ و به‌دنبال‌ آن‌ فرود آمدن‌ پیروزی‌ و نصرت‌ حق‌ تعالی‌به‌سوی‌ ایشان‌ بود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  قبل‌ از جنگ‌ احزاب‌ به‌ اصحاب‌شان‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ در آخر نه‌ یا ده‌ شب‌ دیگر، لشکرهای‌ کفار به‌سوی‌ شما آمدنی‌ هستند». همچنین‌ فرمودند: «با گرد آمدن ‌لشکرها، کار بر شما سخت‌ می‌شود اما سرانجام، کار به‌سود شما و به‌ زیان ‌آن‌هاست‌». «و الله و رسول‌ او راست‌ گفتند» یعنی: راستی‌ و درستی‌ خبر خدا عزوجل  و رسول‌ او آشکار شد «و این‌ در حق‌ آنان‌ جز ایمان‌ و تسلیم‌ را نیفزود» یعنی: دیدن ‌لشکرهای‌ دشمن، بر مؤمنان‌ جز ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و گردن‌ نهادن‌ در برابر امر وی ‌نیفزود.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر رأی‌ جمهور علما در این‌ مورد است‌ که‌ ایمان‌ زیاد و کم ‌می‌شود.

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣.

«از میان‌ مؤمنان‌ مردانی‌ هستند که‌ به‌ آنچه‌ با خدا بر آن‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، صادقانه ‌وفا کردند» یعنی: در مقابل‌ منافقان، گروهی‌ از مؤمنان‌ قراردارند که‌ به‌ آنچه‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در شب‌ عقبه‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، وفا کردند، که‌ از جمله‌ مفاد این ‌پیمان، ثبات‌ و پایداری‌ در رکاب‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و نبرد با دشمنان‌ ستیزه‌جوی‌ وی ‌بود، برخلاف‌ منافقانی‌ که‌ در عهد و پیمان‌ خود دروغ‌ گفتند و به‌ خدا و رسول‌ وی ‌خیانت‌ کردند «پس، از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ قرار داد خود را به‌ انجام‌ رسانید» مؤمنان‌ در روز بدر نذر کرده‌بودند که‌ اگر در آینده‌ با دشمن‌ روبرو شوند، آنچنان‌ بجنگند که‌ یا کشته‌ شوند، یا که‌ خداوند عزوجل  بر آنان‌ فتح‌ و گشایش‌ عنایت‌ نماید پس‌ آن‌ها در غزوه‌ احد، احزاب‌ و دیگر غزوات‌ به‌ این‌ آرزوی‌ خویش‌ رسیدند و نیاز خویش‌ را برآورده‌ ساخته‌ و به‌ نذر خویش‌ وفا کردند و شماری‌ از پاکترین‌ مؤمنان‌ ـ مانند حمزه، أنس‌بن‌نضر، مصعب‌ و امثال‌ ایشان‌  ـ در آن‌ غزوات‌ به‌ شهادت‌ رسیدند «و از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ انتظار می‌کشد» به‌سر رسانیدن‌ قرارداد خود را و ـ مانند أنس‌ و طلحه‌ رضی الله عنهما  ـ چشم ‌به‌ راه‌ شهادت‌ است‌ پس‌ اینان‌ به‌ پایداری‌ و نبرد استمرار داده‌ و بر سر پیمان‌ خویش‌ هستند تا دست‌ از جان‌ بشویند و آرزوی‌ خویش‌ را با کشته‌ شدن‌ و دریافت‌ فضیلت‌ شهادت‌ فراچنگ‌ آورند «و هیچ‌گونه‌ تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند» در پیمانی‌ که‌ با خدا و رسول‌ وی‌ بسته‌ بودند. آری‌! نه‌کسانی‌ که‌ به‌ فیض‌ شهادت‌ رسیدند و نه‌ کسانی‌ که‌ در انتظار شهادت‌ به‌سر می‌برند، هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در عقیده‌ و آرمان‌ و پیمان‌ خود تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند، برخلاف‌ منافقان‌ که‌ عهد خویش‌ را دگرگون‌ ساختند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ در شأن‌ انس‌ بن ‌نضر رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ از غزوه‌ بدر غایب‌ بود و پس‌ از آن‌ با خداوند عزوجل  عهد بست‌ که‌ در غزوه‌ دیگری ‌مردانه‌ بجنگد لذا در غزوه‌ احد چنان‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید و در بدن‌ وی‌ ـ از ضربه‌ شمشیر و خنجر و تیر ـ هشتاد و اندی‌ زخم‌ یافتند.

﴿لِّیَجۡزِیَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِینَ بِصِدۡقِهِمۡ وَیُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ إِن شَآءَ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٢٤.

«تا خدا راستگویان‌ را در برابر راستی‌شان‌ پاداش‌ دهد» یعنی: خداوند متعال‌ بدین‌جهت‌ بندگانش‌ را با بیم‌ و هراس‌ و رودررو کردن‌ با دشمنان‌ می‌آزماید تا پاک‌ وپلید را از هم‌ جدا گرداند «و منافقان‌ را عذاب‌ کند» بدانچه‌ که‌ از سویشان‌ ـ از تغییر و تبدیل‌ ـ روی‌ داده‌ است‌ «اگر بخواهد» عذاب‌ کردن‌شان‌ را، در صورتی‌که‌ بر نفاق‌ بمانند و آن‌ را فرونگذاشته‌ و از آن‌ توبه‌ نکنند «یا به‌ رحمت‌ بازگردد بر آنان‌» اگر بخواهد «بی‌گمان‌ خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» برای‌ کسانی‌ که‌ توبه ‌کنند و از نفاق‌ دست‌ کشند.

﴿وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِغَیۡظِهِمۡ لَمۡ یَنَالُواْ خَیۡرٗاۚ وَکَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلۡقِتَالَۚ وَکَانَ ٱللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزٗا٢٥.

«و خداوند کافران‌ را» یعنی: لشکرهای‌ مشرکان‌ را «به‌ غیظ و حسرت‌ برگردانید، بی‌ آن ‌که‌ به‌ خیری‌ رسیده‌ باشند» یعنی: آنان‌ را در اوج‌ خشم‌ و غضب‌ و در کمال ‌اندوه‌ و حسرت، از مدینه‌ برگردانید، در حالی‌ که‌ نه‌ سینه‌هایشان‌ از شراره‌ خشم ‌شفایاب‌ شد و نه‌ ـ به‌ باور خود ـ به‌ خیر و منفعتی‌ که‌ همانا کسب‌ پیروزی‌ بر مسلمین‌ باشد، دست‌ یافتند بلکه‌ زیانکار و بازنده‌ بازگشتند و جز رنج‌ سفر و تاوان ‌هزینه‌سازی‌هایشان، هیچ‌ عایدی‌ نصیب‌شان‌ نشد «و خداوند مؤمنان‌ را در کار جنگ‌کفایت‌ کرد» با فرستادن‌ تندباد و لشکری‌ از فرشتگان‌ به‌ سوی‌ مشرکان‌ «و خداوند قوی‌ است‌» و توانا بر هرآنچه‌ که‌ اراده‌ کند «و عزیز» یعنی: غالب‌ و قاهری‌ است‌که‌ هیچ‌ ستیزنده‌ای‌ در فرمانروایی‌ و سلطنتش‌ با او معارضه‌ نمی‌تواند کرد. چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده، صدق‌ وعده‌ ونصر عبده‌ وأعز جنده‌وهزم ‌الأحزاب‌ وحده‌ فلا شیء‌ بعده». «خدایی‌ جز الله نیست، یگانه‌ است، وعده‌ خویش‌ را راست‌ کرد، بنده‌اش‌ را نصرت‌ داد، لشکرش‌ را عزت‌ بخشید و لشکرهارا به‌ یگانگی‌ منهزم‌ و تار و مار کرد پس‌ بعد از او چیزی‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  احزاب ‌(لشکریان‌ مشرک‌) را چنین‌ نفرین‌ کردند: «اللهم‌ منزل‌ الکتاب، سریع‌ الحساب، اهزم‌ الاحزاب، اللهم‌ اهزمهم‌ وزلزلهم». «بارخدایا! ای‌ فرودآورنده‌ کتاب‌ و ای ‌زود شمارنده‌ حساب‌! احزاب‌ را شکست‌ بده‌. بارخدایا! آنان‌ را شکست‌ ده‌ ومتزلزل‌ گردان‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بعد از این‌ (غزوه‌ احزاب‌) قریش‌ هرگز بر شما یورش‌ نخواهند آورد بلکه‌ این ‌شما هستید که‌ از این‌ پس‌ بر آنان‌ هجوم‌ می‌برید». و چنان‌ شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند تا آن‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ مکه‌ را بر مسلمین‌ گشود.

﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِینَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن صَیَاصِیهِمۡ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِیقٗا٢٦.

«و کسانی‌از اهل‌ کتاب‌ را که‌ از مشرکان‌ پشتیبانی‌ کرده‌ بودند، از قلعه‌هایشان‌» و دژها و برج‌ و باروهایشان‌ که‌ سخت‌ مستحکم‌ بود «فرود آورد و در دل‌هایشان‌ رعب‌ افگند» یعنی: هول‌ و هراسی‌ سخت‌ افگند تا بدانجا که‌ خود را به‌ کشته ‌شدن‌ وفرزندان‌ و زنانشان‌ را به‌ اسارت‌ تسلیم‌ کردند به‌ طوری‌که‌ «گروهی‌ را می‌کشتید و گروهی‌ را به ‌اسارت‌ می‌گرفتید» که‌ گروه‌ اول‌ مردانشان‌ و گروه‌ دوم‌ زنان‌ وفرزندانشان‌ بودند.

آری‌! یهود بنی‌ قریظه‌ در غزوه‌ احزاب‌ پیمانی‌ را که‌ میان‌ آن‌ها و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود، شکستند و لشکریان‌ شرک‌ را علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  یاری‌ و پشتیبانی‌ کردند و با احزاب‌ شرک‌ همپشت‌ شدند و چون‌ احزاب‌ ناکام‌ گشته‌ و از میدان‌ معرکه ‌گریختند، خدای‌  عزوجل ‌ جبرئیل‌  علیه السلام  را نزد رسول‌ خویش‌ فرستاد و او وحی‌ الهی ‌را بدین‌ مضمون‌ به‌ ایشان‌ ابلاغ‌ کرد: «خدای‌  عزوجل ‌ به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که ‌به‌سوی‌ بنی‌قریظه‌ به ‌پا خیزی‌».

رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در دم‌ به‌پاخاسته‌ و مردم‌ را به‌ یورش‌ بر بنی‌قریظه‌ فرمان‌ دادند. بر جهای‌ بنی‌ قریظه‌ در چند مایلی‌ مدینه‌ بود و این‌ فرمان‌ بعد از نماز ظهر صادر شد پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما نماز عصر را جز در بنی‌قریظه ‌نخواند».

مردم‌ حرکت‌ کردند و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود از پی‌ آنان‌ حرکت‌ نموده‌ و بر مدینه ‌ابن‌ام‌مکتوم‌ رضی الله عنه  را جانشین‌ خویش‌ ساختند و پرچم‌ سپاه‌ را به‌ علی‌ رضی الله عنه  سپردند. بنی‌قریظه‌ به‌ مدت‌ بیست‌ و پنج‌ شب‌ در محاصره‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بودند و چون‌ این‌ حالت‌ دشوار بر آنان‌ به‌ درازا کشید، ناگزیر به‌ داوری‌ سعد بن‌ معاذ رضی الله عنه  رئیس‌ قبیله ‌«اوس‌» که‌ در جاهلیت‌ هم ‌پیمان‌شان‌ بود، تن‌ در دادند.

سعد رضی الله عنه  آمد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ اصحاب  علیهم السلام فرمودند: «در برابر سرورتان‌ به‌ پا خیزید». مسلمانان‌ به‌ احترام‌ و بزرگداشت‌ سعد در محل‌ ولایت‌ وی‌ به‌پا خاستند تا حکم‌ وی‌ در مورد یهود نافذتر باشد. چون‌ سعد نشست، رسول‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی ‌فرمودند: «این‌ گروه‌ ـ و به‌سوی‌ بنی ‌قریظه‌ اشاره‌ کردند ـ به‌ داوری‌ تو تن ‌در داده‌اند پس‌ به‌ هر چه‌ خواهی‌ بر آنان‌ حکم‌ کن‌». سعد رضی الله عنه  گفت: آیا حکم‌ من ‌برآنان‌ و بر اهل‌ این‌ خیمه‌ نیز نافذ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌!». آن‌گاه‌ سعد رضی الله عنه  به‌ جایی‌ از خیمه‌ اشاره‌ کرد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در آن‌ نشسته ‌بودند و در حالی‌که‌ به‌ احترام‌ و اکرام‌ ایشان‌ روی‌ خویش‌ را از ایشان‌ برگردانیده‌ بود، گفت: و بر کسانی‌ که‌ در اینجا نیز نشسته‌اند، حکم‌ من‌ نافذ است‌؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آری‌! آن‌گاه‌ گفت: «من‌ درباره‌ آنان‌ چنین‌ حکم‌ می‌کنم‌ که‌ مردان‌ جنگنده‌شان‌ کشته‌ شوند و زنان‌ و فرزندان‌شان به‌ اسارت‌ درآیند و اموال‌شان ‌به‌ غنیمت‌ گرفته‌ شود». رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «حقا که‌ به‌ حکم‌ خدا عزوجل  از فراز هفت‌ آسمان‌ حکم‌ کردی‌».

آن‌گاه‌ فرمان‌ دادند تا مردانشان‌ را ـ که‌ میان‌ هفتصد تا هشتصد تن‌ بودند ـ گردن‌ زدند و کودکانی‌ را که‌ هنوز بالغ‌ نشده‌ بودند، با زنانشان‌ اسیر ساختند.

﴿وَأَوۡرَثَکُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِیَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَ‍ُٔوهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢٧.

«و زمین‌شان‌ را» یعنی: املاک‌ و نخلستآن‌هایشان‌ را «و دیارشان‌ را» یعنی: منازل، برجها و قلعه‌هایشان‌ را «و مال‌هایشان‌ را» که‌ عبارت‌ از زیورات، اثاثیه، چهارپایان، اسلحه، درهم‌ها و دینارهایشان‌ بود «و نیز زمینی‌ را که‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذارده‌ بودید، به‌ شما میراث‌ داد» که‌ مراد از آن، زمین‌ خیبر است‌ و در آن‌ وقت ‌هنوز مسلمانان‌ آن‌ را فتح‌ نکرده‌ بودند و خداوند عزوجل  آن‌ را به‌ ایشان‌ وعده‌ داد. به‌قولی: مراد از زمینی‌ که‌ مسلمانان‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذاشته‌ بودند، هر سرزمینی ‌است‌ که‌ تا روز قیامت‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ فتح‌ می‌شود «و خدا بر هر چیزی ‌تواناست‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَیۡنَ أُمَتِّعۡکُنَّ وَأُسَرِّحۡکُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا٢٨.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سرزمین ‌بنی‌ قریظه‌ را فتح‌ کردند و از آنان‌ اموال‌ نفیسی‌ را به‌ غنیمت‌ گرفتند، زنان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پیرامون‌ ایشان‌ نشستند و گفتند: «یا رسول ‌الله! دختران‌ کسری‌ و قیصر غرق‌ زر و زیورند و کنیزان‌ و خدم‌ و حشم‌ دارند و ما در این‌ وضعیت‌ تنگ‌ و دشوار از فقر و فاقه‌ که‌ می‌بینید به ‌سر می‌بریم‌!». پس، از آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا بر هزینه‌ زندگی‌شان‌ بیفزایند. همچنین‌ آن‌ها با همدیگر چشم‌ و همچشمی‌ داشته‌ و برخی‌ بر برخی ‌دیگر رشک‌ می‌ورزیدند و بدین‌گونه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را اذیت ‌می‌کردند. بدین‌ جهت‌، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنان‌ یک‌ ماه‌ ایلاء کردند آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را که‌ به‌نام‌ آیه‌ «تخییر» نامیده‌ می‌شود، نازل‌ کرد: «ای‌پیامبر! به‌ همسرانت‌ بگو: اگر خواهان‌ زندگانی‌ دنیا و زینت‌ آنید» یعنی: اگر گشایش‌ و خرمی‌ و رفاهیت‌ و تنعم‌ دنیا را می‌خواهید «بیایید تا شما را متعه‌ دهم‌» و آن‌ متعه ‌طلاق‌ است‌ که‌ عبارت‌ از لباس، یا هدیه، یا مالی‌ است‌ که‌ برای‌ خوشحال‌ نمودن‌ زن‌ ـ به‌حسب‌ حال‌ و توان‌ مالی‌ شوهر ـ به‌ وی‌ پرداخته‌ می‌شود «و» پس‌ از آن ‌«به‌ رها کردنی‌ نیک‌ رهایتان‌ کنم‌» یعنی: بی‌ آن‌که‌ زیانی‌ از سوی‌ من‌ ببینید ـ مطابق ‌سنت‌ ـ طلاقتان‌ دهم‌ تا بیرون‌ از خانه‌ من‌ هر چه‌ از تجمل‌ دنیا که‌ خواسته‌ باشید، به‌دست‌ آورید.

﴿وَإِن کُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنکُنَّ أَجۡرًا عَظِیمٗا٢٩.

«و اگر خواستار خدا و رسول‌ وی‌ و سرای‌ آخرت‌ هستید» و بهشت‌ و نعمت‌های آن‌ را می‌خواهید «پس‌ بی‌گمان‌ خدا برای‌ نیکوکاران‌ شما» یعنی: برای‌ کسانی‌ از شما که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ می‌دهند «پاداش‌ بزرگی‌ را آماده‌ کرده‌ است‌».

بعد از نزول‌ این‌ دو آیه، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  زنان‌ خویش‌ را فراخواندند و این‌ دو آیه‌ را بر یکایک‌ آنان‌ خواندند. ولی‌ زنانشان‌ همه‌ ـ به‌ اتفاق‌ ـ ماندن‌ در زندگی ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بر طلاق‌ ترجیح‌ دادند. عائشه‌ رضی الله عنها  می‌فرماید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ما را (در میان‌ طلاق‌ و ماندن‌ در نکاح‌ خود) مخیر ساختند و ما ایشان‌ را اختیار کردیم‌ پس‌ این‌ (رخداد) را طلاق‌ نشمردند». یادآور می‌شویم‌ که ‌در این‌ هنگام، زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نه‌ تن‌ بودند؛ پنج‌ تن‌ از قریش‌ و چهار تن‌ از غیر آنان‌. ولی‌ همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  (امهات‌المؤمنین‌) که‌ در طول‌ حیات‌ آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ همسری‌ ایشان‌ درآمده‌اند، در مجموع‌ دوازده‌ تن‌ بودند، که‌ در میان‌ همه‌ آن‌ها فقط یک‌ دختر باکره‌ ـ یعنی‌ سیدتنا عائشه‌  رضی الله عنها ـ وجود داشت‌ و بقیه‌ همه‌ زنانی‌ بیوه‌ بودند که‌ ازدواج‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  با آنان، برای‌ الفت ‌دادن ‌دلها و به‌خاطر نشر دعوت‌ اسلامی‌ بود.

اینک‌ به‌ معرفی‌ مختصر همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌پردازیم:

1-  خدیجه‌ دختر خویلد رضی الله عنها : اولین‌ همسر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود که ‌آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ در مکه‌ ازدواج‌ کردند و بعد از نبوت‌ نیز هفت‌ سال‌ با آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زندگی‌ کرد و بعد از آن‌ درگذشت‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حیات‌ وی، با هیچ‌ زن‌ دیگری‌ ازدواج‌ نکردند و او اولین‌ زنی‌ بود که‌ ایمان‌ آورد و تمام‌ فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ بجز ابراهیم‌ ـ از او به‌ دنیا آمده‌اند.

2-  سوده‌ دختر زمعه‌ عامری‌ رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه‌ با وی ‌عروسی‌ کردند و در مدینه‌ درگذشت‌.

3-   عائشه‌ دختر ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنها: دانشمند فقیه‌ محدثه‌ای ‌است‌ که‌ احادیث‌ بسیاری‌ را از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روایت‌ کرده‌است‌. رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نه‌ سالگی‌ وی‌ در مدینه‌ با او عروسی‌ کردند و نه‌ سال‌ با ایشان‌ زندگی‌ کرد و هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ کردند، او هژده‌ سال‌ داشت‌.

4-  حفصه‌ دختر عمربن‌ الخطاب‌ رضی الله عنها : قریشی‌ بود و رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند سپس‌ طلاقش‌ دادند پس‌ جبرئیل‌  علیه السلام  فرود آمد و به‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «خداوند به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که‌ به‌ حفصه‌ رجوع‌ کنی‌ زیرا او بسیار روزه‌دار و بسیار نمازگزار است‌» سپس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مجددا به‌ او رجوع‌ کردند.

5-  ام‌ سلمه‌ رضی الله عنها : اسم‌ وی‌ هند است‌ و او دختر ابی‌امیه‌ مخزومی‌ است‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را از پسرش‌ سلمه‌ خواستگاری‌ کردند.

6-  ام‌ حبیبه‌ رمله‌ دختر ابی‌سفیان رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در سال ‌هفتم‌ هجری‌ بعد از مرگ‌ شوهرش‌ در حبشه، با وی‌ ازدواج‌ کردند و وکیل‌ وی‌ در ازدواجش‌ عمروبن‌ امیه‌ ضمری‌ رضی الله عنه  بود و نجاشی  رضی الله عنه ‌ مبلغ‌ چهارصد دینار از جای ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی‌ مهر داد.

7-  زینب‌ دختر جحش‌ رضی الله عنها : آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از طلاق‌ دادن‌ وی‌از سوی‌ شوهرش‌ زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  به‌ فرمان‌ الهی‌با وی‌ ازدواج‌ کردند تا عادت ‌فرزند خواندگی‌ از میان‌ برود و ابطال‌ گردد. اسم‌ وی‌ بره‌ بود و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را زینب‌ نامیدند.

8-  زینب‌ دختر خزیمه‌ رضی الله عنها : هشت‌ ماه‌ بعد از آن‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند، درگذشت‌. او را در جاهلیت‌ ام‌المساکین‌ می‌نامیدند زیرا مساکین‌ را بسیار اطعام‌ می‌کرد.

9-  صفیه‌ دختر حیی، فرزند اخطب‌ هارونی‌ رضی الله عنها : از اسرای ‌خیبر بود و رسول‌‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از آن‌که‌ او را آزاد کردند، با وی‌ ازدواج‌ نمودند. نقل‌ است‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را با هفت‌ «اروس‌» از دحیه‌ کلبی‌ خریداری‌ کرده ‌بودند.

10- ریحانه‌ دختر زید رضی الله عنها : رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در سال‌ هشتم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و پس‌ از حجه‌الوداع‌ رحلت‌ کرد. شوهر اول‌ وی‌ در جنگ ‌کشته‌ شده ‌بود.

11- جویریه‌ دختر حارث‌ مصطلقی‌ رضی الله عنها : از اسرای‌ بنی‌مصطلق‌ و نام‌ وی‌ بره‌ بود. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در شعبان‌ سال‌ ششم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و او را جویریه‌ نامیدند.

12- میمونه‌ دختر حارث‌ هلالی‌ رضی الله عنها : آخرین‌ زنی‌ بود که ‌رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با وی‌ ازدواج‌ کردند.

همچنان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دو کنیز داشتند، به‌ نامهای‌ ماریه‌ قبطی‌ که‌ مادر فرزندشان‌ ابراهیم‌ بود و دیگری‌ ریحانه‌.

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ مَن یَأۡتِ مِنکُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖ یُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَیۡنِۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٗا٣٠.

بعد از خطاب‌ مستقیم‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، همسران‌شان‌ مورد خطاب‌ قرار می‌گیرند تا حق‌ تعالی‌ ایشان‌ را به‌ مقام‌ بلند تقوا رهنمون‌ گردد:

«ای‌ همسران‌ پیامبر! هرکس‌ از شما بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد» یعنی: گناه ‌بزرگی‌ مرتکب‌ شود که‌ زشتی‌ آن‌ آشکار و بدی‌ و ناشایستی‌ آن‌ واضح‌ باشد؛ مانند نافرمانی‌ شوهر و درپیش‌ گرفتن‌ اخلاق‌ ناشایست‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد ازبدکاری‌ آشکار، همین‌ دو کار است‌». شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «مراد در اینجا ایذای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ زبان‌درازی‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ جمله‌ شرط است‌ و شرط مقتضی‌ وقوع‌ آن‌ نیست‌ زیرا خدای‌  عزوجل ‌ همسران‌ پیامبرش‌ را از این‌ ناشایستگی‌ معصوم‌ قرار داده‌ و ایشان‌ را از آن‌ پاک‌ و بیزار گردانیده‌ است‌». ابوحیان‌ می‌گوید: «نباید پنداشته‌ شود که‌ مراد از (فاحشه‌) در این‌ آیه، عمل ‌زناست‌ زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و حریم‌ پاک‌ خانواده‌ ایشان‌ از این‌ عمل‌ معصوم‌اند وبه‌دلیل‌ این‌ که‌ خداوند متعال‌ (فاحشه‌) را در اینجا به‌ وصف‌ (مبینه‌) یعنی‌ (فاحشه‌ آشکار) مقید کرده‌است، درحالی‌ که‌ زنا از اموری‌ است‌ که‌ پنهانی‌ انجام‌ گرفته‌ و در ارتکاب‌ آن‌ مخفی‌کاری‌ صورت‌ می‌گیرد». آری‌! هرکس‌ از شما زنان‌ پیامبر بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد «عذابش‌ دوچندان‌ می‌شود» در دنیا و آخرت‌ زیرا عذاب‌ آن‌ها دوچندان‌ عذاب‌ غیر آنان‌ از زنانی‌ است‌ که‌ مرتکب‌ عملی‌ مانند عمل ‌آنان‌ گردند و این‌ به‌سبب‌ جایگاه‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و بلندی‌ مرتبه‌ همسران‌شان‌ است‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در منازل‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  واقع‌ در اعلی‌علیین‌ بهشت‌ بر فراز منازل‌ همه‌ خلایق‌ در مقام‌ (وسیله‌) که‌ نزدیکترین‌ منازل ‌بهشت‌ به‌سوی‌ عرش‌ رحمان‌ است، جای‌ می‌گیرند. پس‌ چنان‌که‌ ثواب‌ و پاداش ‌آن‌ها دوچندان‌ است‌ (آیه‌ بعد)، عدل‌ خداوند عزوجل  اقتضا می‌کند که‌ افزایش‌ عذاب ‌به‌ افزایش‌ ثواب‌ پیوسته‌ باشد. بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ نکوهش‌ شخص‌ گنه‌کاری‌ که‌ عالم‌ است، سخت‌تر از نکوهش‌ گنه‌کار جاهل‌ می‌باشد زیرا معصیت‌ از سوی‌ عالم‌ زشت‌تر است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ حد آزاد بر حد برده‌ فزونی‌ دارد و کافر رجم‌ نمی‌شود».

«و این‌ امر» یعنی: دو چندان‌ کردن‌ عذاب‌ آنان‌ «بر خداوند آسان‌ است‌» پس‌آن‌ را بزرگ‌ نمی‌شمارد و بر وی‌ دشوار نیست‌ و این‌ که‌ ایشان‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند، پروردگار را از دوبرابر کردن‌ عذابشان‌ باز نمی‌دارد؛ هرگاه‌ بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورند.

﴿وَمَن یَقۡنُتۡ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَیۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا کَرِیمٗا٣١.

«و هرکس‌ از شما که‌ برای‌ خدا و پیامبر او قانت‌ باشد و کار شایسته‌ کند» یعنی: هرکس‌ از شما همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ با اطاعت‌ و فرمان ‌پذیری‌ کامل، برای‌ خدا و رسولش‌ گردن‌ نهد و فروتنی‌ و تسلیم‌ و عمل‌ صالح‌ پیشه‌ کند «پاداشش‌ را دو بار به‌ او می‌دهیم‌» دوچندان‌ آنچه‌ که‌ غیر وی‌ از زنان‌ با انجام‌ دادن‌ این‌ طاعت‌ سزاوار آن‌ هستند؛ یک‌بار در برابر انجام‌ طاعت‌ از سوی‌ آن‌ها و یک‌بار هم‌ در برابر این‌که‌ ایشان‌ طالب‌ خشنودی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند. همچنین‌ از آن‌ جهت‌ که‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مقتدا و الگو می‌باشند پس‌ یک‌ پاداش‌؛ پاداش‌ عمل‌ آن‌هاست‌ و پاداش‌ دیگر؛ پاداش‌ امامت‌ و پیشوایی‌ آن‌ها «و برایش‌ روزی‌ای‌ نیک‌» و بسیار ارجمند «فراهم ‌می‌کنیم‌» که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢.

«ای‌ همسران‌ پیامبر! شما مانند هیچ‌ یک‌ از زنان‌ دیگر نیستید» و هیچ‌ گروهی‌ از زنان‌ امت‌ با شما در فضیلت‌تان‌ همطرازی‌ و برابری‌ نمی‌توانند کرد «اگر سر تقوا دارید پس‌ در سخن‌گفتن‌ ملایمت‌ نکنید» یعنی: هنگامی‌ که‌ با مردان‌ نامحرم‌ سخن ‌می‌گویید، تن‌ صدایتان‌ را پایین‌ نیاورید و نرم‌ و ملایم‌ سخن‌ نگویید چنان‌که‌ زنان‌فتنه‌برانگیز چنین‌ می‌کنند «که‌ آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ در دلش‌ بیماری‌ است‌» یعنی: کسی‌ که ‌بدکار یا منافق‌ است‌ «طمع‌ می‌ورزد. و نیکو سخن‌ گویید» نزد مردم، طبق‌ سنتهای ‌شرع‌؛ سنجیده‌ و به‌دور از شک‌ برانگیزی، به‌طوری‌ که‌ شنونده‌ چیزی‌ از آن‌ را ناشایست‌ و غیرشرعی‌ تلقی‌ نکند.

خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ می‌کند که‌ این‌ فضیلت‌ فقط هنگامی‌ برای‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مسلم‌ است‌ که‌ به‌ تقوی‌ پایبند باشند، نه‌ به ‌صرف‌ این‌ که‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  پیوند دارند. ستایش‌ خدای‌  عزوجل ‌ را که‌ از زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ـ هم‌ در حیات‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و هم‌ بعد از رحلتشان‌ ـ جز تقوا و ایمان‌ راستین‌ و حرکت‌ صادقانه ‌در پی‌ راه‌ و روش‌ ایشان، عمل‌ دیگری‌ روی‌ نداد.

﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُذۡهِبَ عَنکُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِ وَیُطَهِّرَکُمۡ تَطۡهِیرٗا٣٣.

«و در خانه‌هایتان‌ قرار گیرید» اصل‌ «قرن‌»: «اقررن‌» بوده‌ است‌. یعنی: شما زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ قرار و آرام ‌گرفتن‌ در خانه‌های‌ خویش‌ و بیرون‌ نشدن‌ از آن‌ ـ جز برای‌ حاجتی‌ ـ مأمور هستید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ادای‌ نماز در مساجد به‌شرط آن، از حوایج‌ شرعی‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا تمنعوا إماء الله‌ مساجد الله‌ ولیخرجن‌ وهن‌ تفلات». «کنیزکان‌ خدا عزوجل  را از مساجد وی‌ منع ‌نکنید و باید در حالی‌ به‌ مسجد بیرون ‌روند که‌ خوشبویی‌ استعمال‌ نکرده‌ باشند». در روایتی‌ آمده ‌است: «وبیوتهن‌ خیر لهن». «و خانه‌هایشان‌ برایشان‌ بهتر است‌». چنان‌که‌ احادیث‌ دیگری‌ نیز تقویت‌کننده‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ نماز زن‌ در خانه‌ وی، بهتر از نماز وی‌ در مسجد است‌.

«و مانند زینت‌نمایی‌ روزگار جاهلیت‌ پیشین، زینت‌نمایی‌ نکنید» تبرج: عبارت‌ از آن‌ است‌ که‌ زن‌؛ تجمل، زینت‌ و زیبایی‌های‌ خود را که‌ شهوت‌ مردان‌ را برمی‌انگیزد و ستر آن‌ بر وی‌ واجب‌ است، آشکار گرداند. قبل‌ از اسلام، زنان‌ در انظار بیگانگان‌ آرایش‌ می‌کردند و زیبایی‌های‌ فتنه‌ انگیز خود را برای‌ مردان‌ نامحرم‌ آشکار می‌ساختند چنان‌که‌ امروز در جاهلیت‌ معاصر همین‌ کار را می‌کنند.

«و نماز را برپا دارید و زکات‌ را بدهید و از خدا و پیامبرش‌ اطاعت‌ کنید» در هر آنچه ‌که‌ مشروع‌ است‌ و در هر آنچه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شما را به‌ آن‌ ـ از امور دنیا دستور می‌دهد. مخصوص‌ ساختن‌ نماز و زکات‌ به‌ یادآوری‌ و سپس‌ ذکر عام‌ تمام ‌طاعات‌ دیگر، برای‌ نمایاندن‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ اگر کسی‌ بر نماز و زکات‌ پایبند باشد، خود این‌ عمل، او را به‌ انجام‌ دادن‌ دیگر طاعات‌ وامی‌دارد «جز این‌ نیست ‌که‌ خدا می‌خواهد تا پلیدی‌ را ای‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر از شما دور کند» یعنی: ای‌ اهل‌بیت ‌نبوت‌! خداوند عزوجل  شما را به‌ تقوی‌ و طاعت‌ سفارش‌ کرده ‌است‌ تا گناه‌ و معصیتی ‌را که‌ به‌ سبب‌ فروگذاشتن‌ اوامر و ارتکاب‌ منهیات‌ وی‌ روی‌ می‌دهد و شرف‌ و عزتتان‌ را به‌ پلیدی‌ می‌آلاید، از شما دور گرداند «و تا پاک‌ گرداند شما را به ‌پاک‌کردنی‌» از پلیدی‌ها و زشتی‌های‌ گناهان‌.

این‌ وصایا برای‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ همسران‌ ایشان‌ بر چنان ‌حالت‌ بدی‌ قرار داشته‌اند که‌ اقتضای‌ منع‌ آنان‌ را می‌کرده‌ است‌ بلکه‌ مراد، واداشتنشان‌ به‌ فضایل‌ و ارزشهای‌ برتر و والاتر است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ زنان ‌امت‌ نیز در لزوم‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ این‌ اخلاق‌ و عادات، تبع‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  هستند.

به‌ قول‌ ابن‌ عباس، عکرمه، عطاء و سعیدبن‌ جبیر، مراد از اهل‌بیت‌ ذکرشده‌ در این‌ آیه: مخصوصا زنان‌ پیامبر هستند و حق‌ هم‌ همین‌ است‌ زیرا آیه‌ کریمه‌ درباره ‌آنان‌ نازل‌ شده‌است‌ و ماقبل‌ و مابعد این‌ آیه‌ نیز درباره‌ آن‌هاست‌ و ذکری‌ از علی‌ و همسرش‌ فاطمه‌ و فرزندانش‌ حسن‌ و حسین‌ رضی الله عنهما  در این‌ آیات‌ نرفته ‌است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «با آن‌که‌ آیه‌ کریمه‌ مخصوصا درباره‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شده‌ اما الزاما مراد این‌ نیست‌ که‌ فقط آن‌ها در نامگذاری‌ به‌ «اهل‌ بیت‌» و درمفهوم‌ این‌ خطاب‌ مورد نظر باشند نه‌ دیگران‌. ابن‌کثیر اضافه‌ می‌کند: حقیقتی‌ که‌ در آن‌ هیچ‌کسی‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ تدبر نماید، شک‌ نمی‌تواند کرد این‌ است‌ که: زنان‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  همگی‌ مورد خطاب‌ این‌ آیه‌ بوده‌ و در تحت‌ آن‌ داخل‌اند و اهل ‌بیت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌شمار می‌روند زیرا سیاق‌ کلام‌ با آن‌هاست‌».

﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا٣٤.

«و آنچه‌ را که‌ در خانه‌های‌ شما از آیات‌ الله» یعنی: از قرآن‌ «و از حکمت‌» یعنی: از سنت‌ «خوانده‌ می‌شود یاد کنید» یعنی: آیات‌ قرآنی‌ و سنت‌ نبوی‌ای‌ را که‌ در خانه‌هایتان‌ خوانده‌ می‌شود و از خانه‌هایتان‌ برمی‌جوشد و فیضان‌ می‌کند، یاد کنید و یاد گیرید زیرا وحی‌ فقط در خانه‌های‌ شما نازل‌ می‌شود، نه‌ در خانه‌های‌ سایر مردم‌ و حکمت: یعنی‌ معدن‌ سنت‌ و سرچشمه‌ فیضان‌ آن‌ که‌ شخص ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  هستند، در خانه‌های‌ شماست‌ پس‌ به‌ خواندن‌ و یاد کردن‌ قرآن‌ وحکمت‌ و آموزش ‌دادن‌ آن‌ برای‌ دیگران‌ قیام‌ ورزید «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» به‌ اولیا و اهل‌ طاعت‌ خویش‌ «و آگاه‌ است‌» از تمام‌ خلقش‌ لذا آنچه‌ را که ‌در کار دین‌ شایسته‌ است، می‌داند و تدبیر می‌کند و به‌ سخنان‌ و افعال‌ شما دانا وآگاه‌ است‌ پس، از مخالفت‌ أمر و نهی‌ خدا عزوجل  و نافرمانی‌ پیامبرش بپرهیزید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِینَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِینَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِینَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰکِرِینَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱلذَّٰکِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمٗا٣٥.

«بی‌گمان‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمان‌ و مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ و مردان‌ و زنان‌ قانت‌ و مردان‌ و زنان‌ راستگو و مردان‌ و زنان‌ شکیبا و مردان‌ و زنان‌ فروتن‌ و مردان‌ و زنان‌ صدقه‌دهنده‌ و مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار و مردان‌ و زنان‌ پاکدامن‌ و مردان‌ و زنانی‌ که‌ خدا را بسیار یاد می‌کنند، خدا برای‌ همه‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ آماده‌ کرده‌ است‌» در برابر این ‌طاعات‌ و عبادات‌ و اعمال‌ صالح‌ ایشان‌.

﴿ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ [الأحزاب: 35]  اسلام، ورود به‌ دین‌ خدای‌  عزوجل ‌ و گردن ‌نهادن‌ برای‌ وی ‌همراه‌ با عمل‌ است‌. حق‌ تعالی‌ برای‌ تشریف‌ و گرامیداشت‌ زنان‌ مسلمان، ایشان‌ را بر مردان‌ مسلمان‌ عطف‌ کرد. همچنین‌ در همه‌ اوصاف‌ دیگری‌ که‌ در این‌ آیه‌ ذکر می‌شود، هدف‌ از ذکر صریح‌ زنان‌ ـ با وجود آن‌که‌ ایشان‌ در مفهوم‌ (مسلمین‌) و (مؤمنین‌) و مانند آن‌ از اوصاف‌ مندرج‌ در این‌ آیه‌ ـ از باب‌ تغلیب‌ مذکر بر مؤنث‌ که‌ روش‌ معمول‌ در کلام‌ عرب‌ است، داخل‌اند ـ گرامیداشت‌ و تشریف‌ ایشان ‌می‌باشد.

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ: مؤمنان‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خدا عزوجل ، فرشتگان، پیامبران، کتاب‌های آسمانی، روز آخرت‌ و قضا و قدر که‌ خیر و شر آن‌ از سوی‌ خداوند عزوجل  است، ایمان‌ دارند. ذکر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ پس‌ از مردان‌ و زنان‌ مسلم، دلیل‌ بر آن‌ است ‌که‌ اسلام‌ غیر از ایمان‌ است‌ و اسلام‌ از ایمان‌ عام‌تر می‌باشد.

﴿وَٱلۡقَٰنِتِینَ: قانت، عابد اطاعت‌کننده‌ در کمال‌ آرامش‌ و وقار است‌. به‌قولی ‌دیگر: قانت‌ کسی‌ است‌ که‌ بر عبادت‌ و طاعت‌ مواظبت‌ و استمرار می‌ورزد.

﴿وَٱلصَّٰدِقِینَ: صادق‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌راستی‌ سخن‌ بگوید و از دروغ‌ بپرهیزد وبر پیمانی‌ که‌ به‌حق‌ و عدل‌ بسته، وفا کند. البته‌ صدق‌ از نشانه‌های‌ ایمان‌ است‌ چنان‌که‌ کذب‌ از نشانه‌های‌ نفاق‌ می‌باشد.

﴿وَٱلصَّٰبِرِینَ: صابر کسی‌ است‌ که‌ از آلودگی‌ به‌ شهوات‌ شکیبایی‌ کند و بر دشواریهای‌ تکلیف‌ و طاعات‌ و آزمایش‌ها پایداری‌ ورزد.

﴿وَٱلۡخَٰشِعِینَ: خاشع‌ کسی‌ است‌ که‌ برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ در قلب‌ و اندام‌ها فروتن‌ است‌ و از او می‌ترسد و در عبادات‌ خویش‌ برای‌ وی‌ فروتنی‌ می‌کند.

﴿وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ: متصدق‌ کسی‌ است‌ که‌ آنچه‌ را خداوند عزوجل  از مال‌ خود بر وی ‌فرض‌ گردانیده‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ از وی‌ پرداخت‌ داوطلبانه‌ آن‌ را خواسته‌ است، یعنی‌ در انفاق‌ مستحب‌ صدقه‌ می‌کند.

بعد از آن‌ ذکر مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار آمده‌ است‌ زیرا روزه‌ از بزرگترین‌ وسایل‌ کمک‌ کننده‌ بر شکستن‌ شهوت‌ می‌باشد: ﴿وَٱلۡحَٰفِظِینَ: یعنی‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ که‌ شرمگاههای‌ خویش‌ را ـ با عفت‌ورزی‌ و پاکدامنی‌ و بسنده ‌کردن‌ برحلال‌ ـ از حرام‌ حفظ می‌کنند.

﴿وَٱلذَّٰکِرِینَ: مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ اند که‌ خدا عزوجل  را ـ با گفتن‌ تسبیح‌ و تحمید و تکبیر و با قرائت‌ قرآن‌ و اشتغال‌ به‌ علم‌ ـ در تمام‌ احوال‌ یاد می‌کنند. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ مرد زنش‌ را در شب‌ بیدار کند آن‌گاه‌ هردو برخیزند و دو رکعت‌ نماز بگزارند، قطعا آن‌ دو در آن‌ شب‌ از جمله‌ مردان‌ و زنانی‌ هستند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بسیار یاد کرده‌اند».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: ام‌سلمه‌ رضی الله عنها  به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: یا رسول‌الله! چه‌ دلیلی‌ دارد که‌ من‌ می‌شنوم‌ از مردان‌ در قرآن‌ یاد می‌شود ولی‌ از زنان‌ یاد نمی‌شود؟ همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا٣٦.

«و هیچ‌ مرد مؤمن‌ و زن‌ مؤمنه‌ای‌ را نرسد که‌ چون‌ خدا و رسولش‌ به‌ کاری‌ فرمان ‌دهند، برای‌ آنان‌ در کارشان‌ اختیاری‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خداوند متعال ‌ایمان‌ دارد، جایز و درست‌ نیست‌ که‌ چون‌ خدا عزوجل  یا پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ کاری‌ فرمان ‌می‌دهند، چون‌ و چرا کند و در کار خویش‌ اختیار داشته‌ باشد که‌ آنچه‌ خود می‌خواهد بکند بلکه‌ بر وی‌ واجب‌ است‌ تا کاری‌ را انجام‌ دهد که‌ از وی‌ خواسته‌ شده‌ است‌ و باید خود را وقف‌ امری‌ کند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ وی‌ خواسته‌ و انتخاب‌ کرده ‌است‌ به‌ طوری‌که‌ رأی‌ وی‌ تابع‌ رأی‌ شریعت‌ و انتخاب‌ وی‌ پیرو انتخاب‌ شریعت‌ باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ عام‌ است‌ در تمام‌ امور». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌ لا یؤمن‌ أحدکم‌ حتی‌ یکون‌ هواه‌ تبعا لما جئت‌ به». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست، یکی از شما ایمان‌ ندارد تا آن‌گاه‌که‌ خواسته‌ وی‌ پیرو چیزی‌ باشد که‌ من‌ آن‌ را آورده‌ام‌».

«و هرکس‌ الله و رسول‌ او را نافرمانی‌ کند» در امری‌ از امور «قطعا در گمراهی ‌آشکاری‌ افتاده‌ است‌» یعنی: او به‌ چنان‌ گمراهی‌ آشکار و واضحی‌ از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده ‌است‌ که‌ مخفی‌ نیست‌. نسفی‌ می‌گوید: «اگر نافرمانی‌ خدا و رسول‌ در رد و انکار باشد، آن‌ گمراهی، کفر است‌ و اگر نافرمانی‌ در فعل‌ باشد ـ همراه‌ با پذیرش‌ امر و اعتقاد به‌ وجوب‌ ـ آن‌ گمراهی، خطا و فسق‌ است‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زینب‌ دختر جحش‌ رضی الله عنها  که‌ دختر عمه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود نازل‌ شد چرا که‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ او فرمودند: «من‌ می‌خواهم‌ تو را به‌ ازدواج‌ زیدبن‌حارثه‌ در آورم‌ زیرا او را برای‌ تو پسندیده‌ام‌». زینب‌ گفت: «یا رسول‌الله! ولی‌ من‌ او را برای‌ خود نمی‌پسندم، من‌ در حسب‌ از او برتر و دختر عمه‌ شما هستم، من‌ این‌ کار را نمی‌کنم‌». همان‌ بود که ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ زینب‌ رضی الله عنها  به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «اینک‌ از شما اطاعت‌ می‌کنم‌ و هر آنچه‌ می‌خواهید بکنید». همان‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را به‌ عقد نکاح‌ زید رضی الله عنه  درآوردند و زید با وی‌ عروسی‌ کرد. زید رضی الله عنه  ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ برده‌ آزادشده‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  او را پسر خویش‌ خوانده ‌بودند. پس‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از جای‌ زید به‌ زینب‌ ده‌ دینار و شصت‌ درهم‌ و یک‌ چادر و پیراهن‌ و لحاف‌ و مقداری‌ از مواد خوراکی‌ و خرما مهریه‌ دادند و او نزدیک‌ به‌ یک‌ سال، یا بیشتر از آن‌ در خانه‌ زید ماند.

آری‌! خدای‌  عزوجل ‌ می‌خواست‌ تا زینب‌ را با ازدواج‌ زید بیازماید و با این‌ کار، بنیاد عصبیت‌ جاهلی‌ و امتیاز طبقاتی‌ و نژادی‌ را ویران‌ ساخته‌ و اساس‌ برتری‌ را بر بنیاد اسلام‌ و تقوی‌ قرار دهد ولی‌ آخر کار میان‌ زید و زینب‌ ناسازگاری‌ روی ‌داد و این‌ ناسازگاری‌ سبب‌ شد تا خدای‌  عزوجل ‌ حکم‌ دیگری‌ را نازل‌ کند که‌ از قبل‌ آن‌ را فیصله‌ کرده‌ بود و این‌ حکم‌ مبتنی‌ بر حکمت‌ها و مصلحت‌های‌ دیگری‌ بود که‌ بیان‌ خواهد شد.

﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ أَمۡسِکۡ عَلَیۡکَ زَوۡجَکَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا لِکَیۡ لَا یَکُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ حَرَجٞ فِیٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِیَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا٣٧.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: زیدبن‌حارثه‌ رضی الله عنه  نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ و از زینب‌ دختر جحش‌ همسرش‌ ـ رضی الله عنها  ـ به‌ ایشان‌ شکایت‌ می‌کرد. ادامه‌ ماجرا را از زبان‌ آیه‌ بشنوید: «و یاد کن‌» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «چون‌ به‌ کسی‌ که‌ الله بر وی‌ نعمت‌ ارزانی‌ داشته‌» او زیدبن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ با نعمت‌ اسلام‌ بر او انعام‌ نمود «و تو نیز بر وی‌ انعام‌ کرده‌ای‌» به‌ این‌ که‌ او را از بردگی‌ آزاد کرده‌ و فرزند خویشش‌ خواندی‌ و پس‌ از آن‌ که‌ رسم‌ فرزند خواندگی‌ منسوخ‌ شد باز هم‌ تو مولای‌ او هستی‌. آری‌! چنان‌ که‌ گفتیم‌؛ زید از اسرای‌ دوران‌ جاهلیت‌ بود که‌ خدیجه‌ همسر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را به‌ ایشان‌ بخشید و رسول‌ ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  او را آزاد کرده‌ و فرزند خویش‌ خواندند و زینب‌ دختر عمه‌ خود رضی الله عنها  را که‌ دختری‌ از اشراف‌زادگان‌ قریش‌ بود به ‌ازدواج‌ وی‌ درآوردند. آری‌! یاد کن‌ آن‌گاه‌ که‌ به‌ زید «می‌گفتی‌» هنگامی‌ که‌ از زینب‌ نزد تو شکایت‌ می‌کرد و تمهیدات‌ طلاق ‌دادن‌ وی‌ را فراهم‌ می‌کرد: «نگاه‌ دار بر خود همسرت‌ را» یعنی: زینب‌ رضی الله عنها  را «و از خدا پروا بدار» در کار وی‌ و بر طلاق ‌دادنش‌ تعجیل‌ نکن‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ سخن‌ را از باب‌ سفارش‌ و رعایت‌ ادب‌ به‌ زید گفتند، وگرنه‌ حقیقت‌ کار باید طور دیگری‌ شکل‌ می‌گرفت: «و آنچه‌ را که‌ خدا پدیدار کننده‌ آن‌ است، در ضمیر خویش‌ نهان‌ می‌کردی‌» و آن ‌عبارت‌ از تصمیم‌ تو به‌ ازدواج‌ با زینب‌ در صورتی‌ بود که‌ زید رضی الله عنه  او را طلاق‌ دهد.آری‌! حقیقت‌ امر این‌ بود که‌ خداوند عزوجل  به‌ رسول‌ خویش‌ وحی‌ کرده‌ بود که‌ زید به‌زودی‌ زینب‌ را طلاق‌ خواهد داد و تو باید بعد از وی‌ با او ازدواج‌ کنی‌ تا عادت ‌فرزندخواندگی‌ و آثار آن‌ از بین‌ رفته‌ و این رسم‌ جاهلی‌ که‌ زن‌ پسر خوانده‌ بر پدر خوانده‌ حرام‌ تلقی‌ می‌شد، کاملا ابطال‌ گردد.

«و از مردم‌ می‌ترسیدی‌» یعنی: از آنان‌ حیا می‌کردی، یا از این‌ نحوه ‌برداشت‌شان‌ می‌ترسیدی‌ که‌ مبادا بگویند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برده‌ آزاد شده‌ خویش‌ را دستور داد تا زنش‌ را طلاق‌ دهد، برای‌ این‌ که‌ خود او با وی‌ ازدواج‌ کند «و خدا سزاوارتر است‌ به‌ این‌ که‌ از او بترسی‌» و در هرحالی‌ از او حیا کنی‌ و بیمناک‌ باشی‌. آخر! تو می‌دانستی‌ که‌ این‌ روند از شکل‌گیری‌ قضیه‌ زینب‌ ـ که‌ در آغاز با هدف ‌ابطال‌ امتیازات‌ جاهلی، ازدواج‌ وی‌ با زید به‌ انجام‌ رسد و سپس‌ با همین‌ هدف، یعنی‌ ابطال‌ عادت‌ جاهلی‌ تحریم‌ زن‌ فرزندخوانده‌ بر پدر خوانده، میان‌ آن‌ دو مفارقت‌ روی‌ دهد ـ همه‌ برنامه‌ از قبل‌ طراحی‌شده‌ خدای‌ سبحان‌ بود. عائشه رضی الله عنها  می‌گوید: «اگر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  کتمان‌کننده‌ چیزی‌ از وحی‌ الهی‌ می‌بودند، باید این‌ آیه‌ را کتمان‌ می‌کردند ولی‌ ایشان‌ کسی‌ نبودند که‌ وحی‌ الهی‌ را پنهان‌ کنند».

«پس‌ چون‌ زید حاجت‌ خویش‌ را از او برآورد» با نکاح‌ و آمیزش‌ با وی، به‌گونه‌ای‌ که‌ دیگر برای‌ زید در زینب‌ حاجتی‌ باقی‌ نماند زیرا فضای‌ زندگی‌ مشترک‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ سرد و تیره‌ شده‌ بود که‌ زید جز طلاق‌ وی‌ راه‌ دیگری‌ نداشت‌؛ «او را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌» یعنی: چون‌ زید از زینب‌ فارغ‌ البال‌ شد و او را طلاق‌ داد، زینب‌ را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌ و ما خود متولی‌ تزویج‌ وی‌ به‌ تو بودیم، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ تو وحی‌ فرستادیم‌ تا بی‌ ولی‌ و عقد و مهر و شهود، با وی ‌ازدواج‌ کنی‌. آری‌! اعلام‌ این‌ قضیه‌ از سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ پیامبرش، خود تزویج‌ زینب‌ از جانب‌ وی‌ برای‌ پیامبرش‌ بود بدین‌ جهت، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بی‌اجازه ‌زینب‌ و بدون‌ عقد و تعیین‌ مهر و هر امر دیگری‌ که‌ در حق‌ امتشان‌ در نکاح‌ شرط است، با زینب‌ عروسی‌ کردند چنان‌که‌ روایات‌ صحیح، بیانگر این‌ رویداد است‌.

مسلم، احمد و نسائی‌ روایت‌ کرده‌اند: «چون‌ عده‌ زینب‌ سپری‌ شد، رسول ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ زید شوهر سابق‌ وی‌ گفتند: برو و زینب‌ را برای‌ من‌ خواستگاری ‌کن‌. زید نزد زینب‌ رفت‌ و به‌ او مژده‌ داده‌ خواسته‌ رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را با او در میان ‌گذاشت‌. زینب‌ در جواب‌ وی‌ گفت: من‌ هیچ‌کاری‌ نمی‌کنم‌ تا از پروردگارم‌ مشورت‌ نخواهم‌. پس‌ برخاست‌ و به‌ نمازگاه‌ خویش‌ رفت‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

سپس‌ خداوند متعال‌ حکمت‌ در ازدواج‌ رسول‌ خود صلی الله علیه و آله و سلم  با زینب‌ را بیان‌ کرده ‌می‌فرماید: «تا بر مؤمنان‌ هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: هیچ‌ تنگی‌ و دشواری‌ و گناه‌ و محظوری‌ نباشد «در مورد همسران‌ پسر خواندگان‌شان‌» یعنی: در ازدواج‌ با زنان‌کسانی‌ که‌ آنان‌ را پسر خویش‌ خوانده‌اند «آن‌گاه‌ که‌» پسر خواندگان‌ «حاجت‌ خویش‌ را از آنان‌ برآورده‌ باشند» برخلاف‌ پسر حقیقی‌ که‌ زن‌ وی‌ بر پدرش‌ به‌مجرد عقد حرام‌ می‌شود.

اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ زنان‌ پسرخواندگان‌شان‌ همچون‌ زنان‌ پسران ‌حقیقی‌شان‌ بر آنان‌ حرام‌‌اند پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آنان‌ خبر داد که‌ زنان ‌پسر خواندگانشان‌ بر آنان‌ حلال‌اند «و امر الله انجام‌ یافتنی‌ است‌» خواه‌ ناخواه‌ و به‌طور حتم‌.

انس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «زینب‌ دختر جحش‌ بر دیگر همسران‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فخر می‌ورزید و می‌گفت: شما را خانواده‌هایتان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درآورده‌اند، درحالی‌ که‌ مرا خداوند عزوجل  از فراز هفت‌ آسمان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر خویش‌ درآورد». محمدبن‌عبدالله بن‌جحش‌ می‌گوید: «زینب‌ و عائشه‌ بر یک ‌دیگر فخرفروشی ‌کردند؛ زینب‌ گفت: من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ حکم‌ ازدواجم‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از آسمان‌ نازل ‌شد». و عائشه‌ گفت: «من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ برائتم‌ از آسمان‌ نازل‌ شد». پس‌ زینب ‌به‌ برتری‌ عائشه‌  رضی الله عنها اعتراف‌ کرد.

در این‌ آیه‌ خصوصیتی‌ را برای‌ زید می‌یابیم‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از اصحاب‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ نشده‌اند و آن، ذکر صریح‌ نام‌ وی‌ در قرآن‌ است‌. آری‌! به‌ این‌ ترتیب‌ بود که‌ نام‌ وی‌ جزء قرآن‌ کریم‌ گردید و تا قیامت‌ تلاوت ‌می‌شود، که‌ این‌ در واقع‌ تعویضی‌ برای‌ وی‌ از فخر کردن‌ به‌ پدری‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ودلجویی‌ای‌ از وی‌ است‌. وه‌! که‌ این‌ چه‌ فخری‌ است‌ عظیم‌!.

﴿مَّا کَانَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ مِنۡ حَرَجٖ فِیمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨.

«بر پیامبر در آنچه‌ خدا برای‌ او فرض‌ گردانیده‌» از ازدواج‌ با زینب‌ رضی الله عنها  «هیچ‌ حرجی‌ نیست، این‌ سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌ نیز معمول ‌بوده‌ است‌» یعنی: قطعا این‌ سنت‌ که‌ خداوند متعال‌ از امر نکاح‌ و غیر آن‌ بر پیامبران  علیهم السلام  و امت‌های‌ گذشته‌ حلال‌ کرده‌ بود، سنتی‌ بسیار ریشه‌دار و قدیمی‌ است ‌«و فرمان‌ الله همواره‌ به‌ اندازه‌ مقدر است‌» یعنی: امر خدا عزوجل  یقینی‌ و قطعی‌ و برگشت‌ ناپذیر است‌. (قدر) بر اراده‌ ازلی‌ پروردگار اطلاق‌ می‌شود و ذکر (مقدورا) بعد از آن، برای‌ تأکید است‌.

﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٣٩.

«همان‌ کسانی‌ که‌ پیام‌های‌ خدا را ابلاغ‌ می‌کنند» به‌ سوی‌ خلقش‌ و آن‌ را با کمال‌ امانتداری‌ به‌ آنان‌ می‌رسانند «و از او می‌ترسند و جز خدا از هیچ‌کس‌ بیم‌ ندارند» پس‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو نیز به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ به‌سبب‌ تبلیغ‌ آیات‌ الهی‌ در باره‌ات ‌می‌گویند، اهمیت‌ نده‌ و از این‌ سخنان‌ باکی‌ نداشته ‌باش‌. البته‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌پیروی‌ از دستور الهی، به‌ نیکوترین‌ وجه‌ به‌ این‌ مهم‌ پرداختند، که‌ پس‌ از ایشان، مقام‌ بلاغ‌ تا روز قیامت‌ به‌ امت‌ ایشان‌ میراث‌ مانده‌ است‌. آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن ‌است‌ که‌ فقط کسی‌ به‌ طور کامل‌ تکالیف‌ ابلاغ‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ می‌تواند که‌ دلش ‌از ترس‌ بشر خالی‌ باشد «و خدا حسابرسی‌ را بس‌ است‌» پس‌ آنان‌ را به‌ درستی‌ و در همه‌ چیز مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد.

﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٤٠.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با زینب‌ ازدواج ‌کردند، برخی‌ از مردم‌ گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  زن‌ پسرخوانده‌اش‌ را به‌ نکاح‌ گرفته‌! همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  نازل‌ فرمود: «محمد پدر هیچ ‌یک‌ از مردان‌ شما نیست‌» یعنی: او در حقیقت‌ پدر زید بن‌ حارثه‌ رضی الله عنه  نیست‌ تا زن‌ زید بر وی‌ حرام‌ باشد و نه‌ او پدر هیچ‌کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ از پشت‌ وی‌ به‌وجود نیامده‌ باشد. می‌دانیم‌ که‌ از پسران‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، ابراهیم، قاسم، طیب‌ و طاهر به‌ دنیا آمدند اما زنده‌ باقی‌ نماندند تا به‌ سن‌ مردی‌ برسند «ولی‌» محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «فرستاده‌ خداو خاتم‌ پیامبران‌ است‌» خاتم‌ یک‌ چیز، آخر آن‌ است‌. لذا بعد از ایشان، دیگر پیامبری‌ مبعوث‌ نمی‌شود «و خداوند به‌ همه ‌چیز داناست‌» و می‌داند که‌ فرزندان ‌پسری‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ سن‌ مردی‌ نخواهند رسید و درخواهند گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ از جابربن‌ عبدالله رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «مثلی‌ ومثل‌ الأنبیاء کمثل‌ رجل‌ ابتنی‌ داراً فأکملها وأحسنها إلا موضع‌ لبنة‌. فکان‌ من‌ دخلها فنظر إلیها قال: ما أحسنها، إلا موضع ‌اللبنة، فأنا موضع‌ اللبنة، حتی‌ ختم‌ بی‌ الأنبیاء». مثل‌ من‌ و مثل‌ انبیای‌ دیگر، مانند مثل ‌مردی‌ است‌ که‌ سرایی‌ را بنا کرد و آن‌ را به‌ پایه‌ اکمال‌ رسانید و نیکو سامانش‌ داد مگر جای‌ یک‌ خشت‌ از آن‌ را. پس‌ چون‌ کسی‌ به‌ آن‌ سرا وارد می‌شد و به‌سوی ‌آن‌ می‌نگریست، می‌گفت: چه‌ نیکو سرایی‌ است، بجز موضع‌ این‌ خشت‌ «که‌نقصی‌ است‌ در آن‌». لذا «بدانید» که‌ موضع‌ آن‌ خشت، من‌ هستم‌ تا بدانجا که‌ رسالت‌ و نبوت‌ به‌ من‌ ختم‌ شده‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «رسالت‌ و نبوت به‌ پایان‌ آمد و بعد از من‌ دیگر رسول‌ و نبیی‌ نیست‌». پس‌ این‌ سخن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بر مردم‌ دشوار آمد لذا ایشان‌ برای ‌تسکین‌ خاطر مردم‌ فرمودند: «ولی‌ مبشرات‌ هست‌». مردم‌ پرسیدند: یا رسول‌الله! مبشرات‌ چیست‌؟ فرمودند: «رؤیای‌ شخص‌ مسلمان‌ که‌ جزئی‌ از اجزای‌ نبوت ‌است‌».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٤٢.

«ای‌ مؤمنان‌! خدارا ذکر کنید، به‌ ذکر کردن‌ بسیار» یعنی: در اغلب‌ اوقات‌ شب‌ و روز، در بر و بحر، در سفر و حضر، در توانگری‌ و فقر، در سلامتی‌ و بیماری، در آشکار و نهان‌ و در هر حالی‌. این‌ دستور شامل‌ انواع‌ ذکر؛ مانند تقدیس، تمجید، تهلیل، تحمید، نماز، تلاوت‌ قرآن، درود، دعا و همه‌ طاعات‌ می‌شود «و صبح‌ وشام‌» یعنی: در اول‌ و آخر روز «او را تسبیح‌ گویید» مخصوص‌ کردن‌ این‌ دو وقت‌ به‌ یادآوری، برای‌ دلالت‌ بر فضیلت‌ این‌ دو وقت‌ بر سایر اوقات‌ است‌ زیرا در این‌ دو وقت، فرشتگان‌ شب‌ و روز گرد هم‌ می‌آیند. هرچند «تسبیح‌» نیز در مفهوم‌ «ذکر» داخل‌ است‌ ولی‌ مخصوص‌ کردن‌ آن‌ به‌ یادآوری، به‌ منظور روشن ‌ساختن‌ فضل‌ آن‌ می‌باشد زیرا معنای‌ تسبیح، تنزیه‌ ذات‌ الهی‌ از صفات‌ ناجایز است‌. لذا مرید خداوند متعال‌ باید برای‌ خویش‌ حد معینی از اذکار و اوراد مأثوره ‌را تخصیص‌ داده‌ و همیشه‌ بر آن‌ پایبند باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ألا أنبئکم‌ بخیر أعمالکم‌ وأزکاها عند ملیککم‌ وأرفعها فی‌ درجاتکم‌ وخیر لکم‌ من‌ إعطاء الذهب‌ والورق‌ وخیر لکم‌ من‌ أن‌ تلقوا عدوکم‌ فتضربوا أعناقهم‌ ویضربوا أعناقکم، قالوا: وما هو یا رسول‌ الله؟ قال ذکر الله‌  عزوجل ». «آیا شما را آگاه‌ نکنم‌ از بهترین‌ اعمالتان‌ و پاکترین‌ آنها در نزد خداوندگارتان‌ و برترین‌ آنها در درجاتتان‌ و عملی‌ که‌ برای‌ شما از صدقه‌ دادن‌ طلا و نقره‌ و از این‌ که‌ با دشمنتان‌ روبرو شوید و شما گردنهای‌ آنان‌ را بزنید و آنها گردنهای‌ شما را بزنند بهتر است‌؟ اصحاب ‌گفتند: آن‌ عمل‌ چیست‌ یا رسول‌الله! فرمودند: ذکر خدای‌  عزوجل ».

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُصَلِّی عَلَیۡکُمۡ وَمَلَٰٓئِکَتُهُۥ لِیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَکَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَحِیمٗا٤٣.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: چون‌ آیه ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّ [احزاب:‌56] نازل‌ شد، ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول‌الله! تاکنون‌ خداوند عزوجل  هیچ‌ خیری‌ را فرو نفرستاده ‌است‌ مگر این‌ که‌ ما را نیز در آن‌ شریک‌ کرده‌ است‌ اما این‌بار گویی‌ شما به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌اید؟ پس‌ نازل‌ شد: «اوست‌ کسی‌که‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد و فرشتگان‌ او نیز بر شما صلاه‌ می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور برآورد» یعنی: حق‌ تعالی‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد تا شما را از تاریکی‌های‌ معاصی‌ به‌سوی‌ نور طاعات، از تاریکی‌های‌ گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت، از تاریکی‌های‌ شک‌ و حیرت‌ به‌ سوی‌ نور یقین‌ و طمأنینه‌ و از تاریکی‌های‌ نفس‌ به‌ سوی‌ نورانیت‌ قلب‌ بیرون‌ آورد. صلاه‌ از جانب ‌خداوند متعال‌ بر بندگانش: نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ وی‌ بر آنان‌ و صلاه‌ از جانب ‌فرشتگان: دعا و آمرزش‌خواهی‌ برای‌ بندگان‌ است‌ «و به‌ مؤمنان‌ همواره‌ مهربان ‌است‌» اما او با کافران‌ در آخرت‌ به‌ عدل‌ خویش‌ معامله‌ می‌کند، نه‌ به‌ مهر خویش‌.

﴿تَحِیَّتُهُمۡ یَوۡمَ یَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَرِیمٗا٤٤.

«درودشان‌ ـ روزی‌ که‌ با او ملاقات‌ کنند ـ سلام‌ است‌» یعنی: دعای‌ خیر و شادباش‌ مؤمنان‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در روزی‌ که‌ او را ـ به‌هنگام‌ مرگ، یا رستاخیز، یا به‌ هنگام‌ ورود به‌ بهشت‌ ـ می‌بینند، همانا سلام ‌گفتنش‌ بر آنان‌ است‌. به‌قولی‌ معنای‌ «سلام‌» این‌ است: خداوند عزوجل  آنان‌ را از آفتها سالم‌ نگه‌ می‌دارد و در روزی‌ که‌ با او دیدار می‌کنند، آنان‌ را به‌ ایمنی‌ از ترس‌ و هراس‌ها مژده‌ می‌دهد «و برای‌ آنان‌ پاداشی‌ ارزشمند» و نیکو «آماده‌ کرده ‌است‌» در بهشت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا٤٥.

«ای‌ پیامبر! بی‌گمان‌ ما تو را گواه‌ و بشارتگر و هشداردهنده‌ فرستادیم‌» یعنی: تو بر امت‌ خویش‌ گواه‌ هستی‌؛ لذا به‌ سود کسانی‌ که‌ تصدیقت‌ کرده‌ و به‌ تو ایمان ‌آورده‌اند و علیه‌ کسانی‌ که‌ تکذیبت‌ کرده‌ و به‌ تو کفر ورزیده‌اند، گواهی ‌می‌دهی‌ همچنین‌ به‌ یگانگی‌ خداوند متعال‌ گواهی‌ می‌دهی‌ و مژده‌ دهنده‌ بهشت ‌هستی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ از تو اطاعت‌ کرده‌اند و بیم‌ دهنده‌ به‌ دوزخ‌ هستی‌ برای ‌کسانی‌ که‌ تو را تکذیب‌ و نافرمانی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ علی‌ و معاذ  رضی الله عنهما ـ که‌ قبلا آنان‌ را مأمور عزیمت‌ به‌ سوی‌ یمن‌ کرده‌ بودند ـ چنین‌ فرمودند: «بروید؛ بشارت‌ دهید و نفرت‌ نیفگنید، آسان‌ بگیرید و سخت‌ نگیرید زیرا بر من‌ چنین‌ فرمانی‌ نازل‌ شده ‌است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ [الأحزاب: 45]».

﴿وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِیرٗا٤٦.

«و نیز» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو «دعوتگر به‌سوی‌ خداوند هستی‌» پس‌ بندگان ‌خداوند عزوجل  را به‌سوی‌ توحید و ایمان‌ به‌ عقاید حق‌ و عمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ بر آنان ‌مشروع‌ گردانیده‌ است، دعوت‌ می‌کنی‌ «به‌ اذن‌ او» یعنی: به‌ امر پروردگار و بر اساس‌ مقدرات‌ او، نه‌ از پیش‌ خود. یا (باذنه‌) یعنی: به‌ توفیق‌ و تسهیل‌ او «و چراغی‌ تابناک‌ هستی‌» که‌ از روشنی‌ وجودت، در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ پرتو برگرفته‌ می‌شود چنان‌که‌ با چراغ، دل‌ تاریکی‌ها شکافته‌ شده‌ و تاریکی‌ها زدوده‌ می‌شود.

قرطبی‌ می‌گوید: «این‌ دو آیه، متضمن‌ شش‌ اسم‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا کَبِیرٗا٤٧.

«و مؤمنان‌ را بشارت‌ ده‌ که‌ برای‌ آنان‌ از جانب‌ الله فضلی‌ بزرگ‌» یعنی: پاداشی ‌عظیم‌ «خواهد بود» در بهشت‌؛ در برابر اعمال‌شان‌.

ابن‌جریرطبری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ می‌کند: چون‌ آیه ﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ [فتح‌: 2] در شأن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد، مردی‌ از مؤمنان‌ گفت: گوارا بادتان‌ یا رسول‌الله! اینک‌ ما دانستیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با شما چه‌ می‌کند اما نمی‌دانیم‌ که‌ با ما چه‌ خواهد کرد؟ پس‌ خداوند عزوجل  در سوره‌ «فتح‌ / 5 » آیه ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ و در این‌ سوره‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا٤٨.

«و از کافران‌ و منافقان‌ فرمان‌ مبر» در آنچه‌ که‌ به‌ تو از برخورد سهل‌انگارانه‌ در امر دین‌ که‌ مخالف‌ با شریعت‌ توست، مشورت‌ می‌دهند «و به‌ آزارشان‌ اعتبار نده‌» یعنی: از آزارهایی‌ که‌ به‌ تو ـ به‌سبب‌ دعوتت‌ به‌سوی‌ دین‌ خدا عزوجل  و صلابت ‌و استواریت‌ علیه‌ دشمنان‌ وی‌ ـ می‌رسانند، باکی‌ نداشته‌ باش‌ «و بر خدا توکل‌ کن‌» زیرا «خداوند به‌ عنوان‌ کارساز بس‌ است‌» برای‌ تو پس‌ کار خویش‌ را در همه‌ حال‌ به‌ او بسپار.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَکَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمۡ عَلَیۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِیلٗا٤٩.

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ را به‌ نکاح‌ خود درآوردید» و با آنان‌ عقد ازدواج ‌بستید «آن‌گاه‌ پیش‌ از آن‌که‌ آنان‌ را مساس‌ کنید طلاقشان‌ دادید» یعنی: آن‌ گاه‌ قبل‌ از مقاربت‌ و هم خوابگی‌ با آنان‌ طلاق‌شان‌ دادید. از جماع‌ به‌ طور کنایه، به‌ لفظ (مس‌) تعبیر شد؛ «دیگر شما را بر این‌ زنان‌ هیچ‌ عده‌ای‌ نیست‌ که‌ آن‌ را بشمارید» که ‌این‌ حکم‌ در میان‌ فقها اجماعی‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ در نزد احناف‌ و مالکی‌ها، خلوت‌ صحیحه‌ نیز در حکم‌ خود مانند جماع‌ است‌. نسبت‌ دادن ‌شمارش‌ عده‌ به‌ مردان، دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ عده‌ حق‌ مردان‌ است‌ و آنانند که ‌زنان‌ مطلقه‌شان‌ را در قبال‌ آن‌ محاسبه‌ کرده‌ و آن‌ها را بدان‌ ملزم‌ می‌گردانند. آری‌! زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ هنوز مردان‌ با آنان‌ نزدیکی‌ و مجامعت‌ نکرده‌اند، از حکم‌ عده‌ شمردن‌ مستثنی‌ هستند زیرا عده‌ برای‌ شناخت‌ پاکی‌ رحم‌ زن‌ از آب‌ نطفه‌ مرد (استبراء) است‌ و در این‌ مورد مقاربتی‌ صورت‌ نگرفته‌ تا استبراء رحم‌ انجام‌ بگیرد «پس‌ به‌ آنان‌ متعه‌ بدهید» یعنی: به‌ زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ قبل‌ از مقاربت‌ طلاق‌شان ‌داده‌اید، متعه‌ بدهید. بنابراین، زنی‌ که‌ قبل‌ از جماع‌ طلاق‌ داده‌ می‌شود، دارای ‌دو حالت‌ است: یا این‌ است‌ که‌ مهری‌ برایش‌ مشخص‌ شده، که‌ در آن‌ صورت‌ سزاوار نصف‌ مهر معین‌ خویش‌ است‌ و در این‌ حال، دادن‌ متعه‌ به‌ او واجب‌ نه‌ بلکه‌ سنت‌ می‌باشد. یا این‌ که‌ برایش‌ مهری‌ معین‌ نشده‌ است، که‌ در این‌ صورت، بر اساس‌ آیه‌ کریمه‌ سزاوار دریافت‌ متعه‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ ـ در نزد حنبلی‌ها و حنفی‌ها ـ واجب‌ اما در نزد شافعی، دادن‌ متعه‌ به‌ هر زن‌ مطلقه‌ای ‌واجب‌ می‌باشد، جز برای‌ مطلقه‌ قبل‌ از جماعی‌ که‌ برای‌ آن‌ مهری‌ معین‌ شده‌ زیرا او سزاوار نصف‌ مهر خویش‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ مستحب‌ است‌. اما زنی ‌که‌ شوهرش‌ درگذشته‌ است: اگر شوهر بعد از عقد و قبل‌ از جماع‌ مرد، مرگ‌ وی ‌در حکم‌ خویش‌ همچون‌ جماع‌ است‌ و زنش‌ ـ به‌ اجماع‌ فقها ـ باید چهار ماه‌ و ده‌ روز عده‌ بشمارد. «و آنان‌ را رها کنید به‌ رها کردنی‌ نیک‌» یعنی: به‌ شیوه‌ای‌ نیک‌ به‌ زنان‌ مطلقه‌ اجازه‌ دهید که‌ از منازلتان‌ بیرون‌ بروند ـ چنانچه‌ به‌ آن‌ وارد شده‌ بودند ـ زیرا شما برآنان‌ حق‌ عده‌ شمردن‌ ندارید. (سراح‌ جمیل‌): رها کردن‌ به ‌خوشی‌ و خرمی‌ است‌ که‌ آزاری‌ به‌ همراه‌ نداشته‌ باشد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِکَ ٱلَّٰتِی هَاجَرۡنَ مَعَکَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِیُّ أَن یَسۡتَنکِحَهَا خَالِصَةٗ لَّکَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ لِکَیۡلَا یَکُونَ عَلَیۡکَ حَرَجٞۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٠.

خدای‌  عزوجل ‌ در این‌ آیه، چهار گروه‌ از زنانی‌ را که‌ ازدواج‌ پیامبرش‌ با آنان ‌را مباح‌ گردانیده، بیان‌ می‌کند: «ای‌ پیامبر! قطعا ما آن‌ همسرانت‌ را که‌ مهرهایشان‌ را داده‌ای، برای‌ تو حلال‌ کرده‌ایم‌» حق‌ تعالی‌ از این‌ گروه‌ از همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آغاز کرد زیرا ایشان‌ همان‌ کسانی‌ بودند که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را بر دنیا و آرایشهای‌ آن‌ ترجیح ‌دادند و هنگامی‌ هم‌ که‌ مخیر ساخته‌ شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  را انتخاب‌ کردند. البته‌ دادن‌ مهر یا به‌طور عاجل‌ است، یا نامیدن‌ و مقرر کردن‌ آن‌ در هنگام‌ عقد (مهر مؤجل‌).

اما گروه‌ دوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز» حلال‌ کرده‌ است‌ برتو ای‌ پیامبر! «کسانی‌ را که‌ خدا از طریق‌ فی‌ء به‌ تو بخشیده ‌و ملک‌ یمین‌ تو هستند» و با قهر و غلبه‌ گرفته‌ شده‌اند، مانند صفیه‌ و جویریه‌. البته‌ کنیز خریداری‌ شده‌ یا بخشش‌ شده‌ و مانند آن‌ نیز برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حلال‌ بود.

گروه‌ سوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز حلال‌ کردیم‌ دختران‌ عمویت‌ و دختران‌ عمه‌هایت‌ و دختران‌ دایی‌ات‌ و دختران‌ خاله‌هایت‌ را که ‌با تو مهاجرت‌ کرده‌اند» پس‌ برای‌ تو حلال‌ است‌ که‌ هرکس‌ از اینان‌ را که‌ می‌خواهی، خواستگاری‌ کنی‌ و به‌ نکاح‌ خویش‌ درآوری‌ اما کسانی‌ از این‌ گروه‌ که‌ هجرت‌ نکرده‌اند، بر تو حلال‌ نیستند.

ام‌ هانی‌ دختر ابوطالب‌ که‌ دختر عموی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بود، می‌گوید: «این ‌قسمت‌ از آیه‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند تا با من‌ ازدواج ‌نمایند ولی‌ از ازدواج‌ با من‌ نهی‌ شدند چرا که‌ من‌ هجرت‌ نکرده‌ بودم‌». مراد از دختران‌ عمو و عمه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : زنان‌ قریش‌ هستند زیرا مردان‌ قریشی‌ ـ چه‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نزدیک‌ باشند و چه‌ دور ـ عموهای‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شوند. مراد از دخترخاله‌ها و دختر دایی‌های‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : دختران‌ بنی‌ زهره‌اند. یادآور می‌شویم‌ که ‌از زنان‌ قریشی، شش‌ زن‌ در نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بودند اما از بنی‌زهره‌ هیچ‌ زنی‌ در نکاح‌ ایشان‌ نبود.

گروه‌ چهارم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و» نیز حلال ‌کردیم‌ بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «زن‌ مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر ببخشد» داوطلبانه‌ بدون‌ مهر «در صورتی‌ که‌ پیامبر بخواهد او را به‌ زنی‌ گیرد» یعنی: در صورتی‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخواهد تا با این‌ بخشش‌ بدون‌ مهر، او را منکوحه‌ خویش‌ گردانیده‌ و مالک‌ بهره‌برداری ‌جنسی‌ از وی‌ شود. اما زنان‌ غیر مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌بخشند، به‌صرف‌ این‌ که‌ خود را به‌ ایشان‌ بخشیده‌اند، نکاحشان‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  حلال ‌نیست‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ بخش‌ از آیه، درباره‌ ام‌ شریک‌ غزیه‌ دختر جابر رضی الله عنه  نازل‌ شد که‌ خود را به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پیشکش‌ کرد.

البته‌ این‌ ازدواج‌ از روی‌ بخشش‌ بدون‌ مهر: «مخصوص‌ توست‌ نه‌ دیگر مؤمنان‌» و برای‌ دیگران‌ جایز نیست‌. آری‌! ازدواج‌ به‌ لفظ «بخشش‌»، از خصوصیات‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ نه‌ سایر مؤمنان‌ و فقط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌توانستند بدون‌ مهر و ولی‌ و گواهان، چنین‌ زنانی‌ را به‌ نکاح‌ گیرند. اما چنانچه‌ زنی‌ خود را بدون‌ مهر به‌ مردی‌ غیر از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بخشید ـ که‌ آن‌ را اصطلاحا «مفوضه‌» می‌نامند ـ مهر مثل‌ وی‌ بر آن‌ مرد با مقاربت‌ یا مرگ‌ مرد، واجب‌ می‌گردد، چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد بروع‌ دختر واشق‌ همین‌ حکم‌ را صادر کردند. البته‌ این‌ نظر احناف‌ و مالکی‌هاست‌. اما از نظر جمهور فقها، برای‌ زن‌ حلال‌ نیست‌ که‌ نفس ‌خویش‌ را به‌ کسی‌ ببخشد.

یادآور می‌شویم‌؛ زنانی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بخشیده‌اند و زنانی‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنان‌ خواستگاری‌ کرده‌اند اما نکاح‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با ایشان ‌انجام‌ نگرفته ‌است، در مجموع‌ نه‌ زنند. همچنین‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دارای‌ زنانی‌ بوده‌اند که‌ با آن‌ها نکاح‌ کرده‌ ولی‌ عروسی‌ نکرده‌اند، که‌ تعداد ایشان‌ نیز مجموعا ده‌ تن‌ است‌. و ـ چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  گفته‌ ـ هیچ‌ زن‌ بخشیده ‌شده‌ای‌ در نکاح ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نبوده‌ است‌ و ام‌ شریک‌ که‌ ذکر وی‌ رفت، نیز در حباله‌ نکاح‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نبود و پس‌ از آن‌که‌ او خود را به‌ ایشان‌ بخشید، ایشان‌ سکوت‌ کردند. ابن‌سعد روایت‌ کرده‌است: «نشنیده‌ایم‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ گروه‌ زنان، کسی‌را به‌ ازدواج‌ خود پذیرفته‌ باشند».

«به‌راستی‌ دانستیم‌ آنچه‌ را فرض‌ کرده‌ایم‌» یعنی: آنچه‌ را مقرر داشته‌ایم‌ از احکام‌ و حقوق‌ «برآنان‌» یعنی: بر مؤمنان‌ «در حق‌ زنان‌شان‌» از شرایط عقد وحقوق‌ آن‌؛ مانند مهر، شهود و غیره، که‌ اخلال‌ وارد کردن‌ به‌ این‌ شروط بر مؤمنان‌ روا نیست‌ و نه‌ بر ایشان‌ رواست‌ که‌ در آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌عنوان ‌گرامی‌داشت‌ و وسیع ‌کردن‌ دایره‌ انتخاب‌ از مختصات‌ رسول‌ خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گردانیده، به‌ ایشان‌ اقتدا کنند. لذا ای‌ مؤمنان‌! جز با مهر و شهود و ولی‌ ازدواج‌ نکنید و بر چهار زن‌ منکوحه‌ نیفزایید «و» نیز دانستیم‌ آنچه‌ را که‌ مقرر داشته‌ایم‌ بر مؤمنان‌ در مورد «آنچه‌ که‌ یمین‌هایشان‌ مالک‌ آن‌ شده‌است‌» از کنیزانی‌ که‌ اسیر گرفتن‌شان‌ جایز است، نه‌ از کسانی‌ که‌ اسیرگرفتنشان‌ جایز نیست، یا کسانی‌ که‌ با مسلمانان‌ عهد وپیمانی‌ دارند. همچنین‌ کنیز باید از کسانی‌ باشد که‌ بر مالک‌ خویش‌ حلال‌ است، مانند کنیز کتابی، برخلاف‌ کنیز مجوسی‌ و بت‌پرست‌ که‌ نکاح‌ آنان‌ بر مالک‌ روا نیست‌. چنان‌که‌ باید کنیز قبل‌ از نکاح، با گذراندن‌ یک‌ حیض، استبراء رحم‌ شود. یعنی‌ پاکی‌ رحم‌ وی‌ از نطفه‌ دیگران‌ مسلم‌ گردد.

«تا بر تو هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! دایره‌ حلال‌ها را در مورد زنان‌ بر تو وسیع‌ گردانیدیم‌ تا از این‌ امر دلتنگ‌ نشوی‌ که‌ در گرفتن‌ زنان‌ بیشتر مقصر هستی‌ «و الله آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» آمرزنده‌ است‌ بر آنچه‌ که‌ پرهیز از آن‌ دشوار است، مهربان‌ است‌؛ با وسیع‌ساختن‌ دایره‌ اباحت‌ در اموری‌ که‌ در مظان‌ حرج‌ و محظور قرار دارند.

ابن‌العربی‌ و قرطبی‌ به‌مناسبت‌ این‌ خصوصیت‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  همه‌ چیزهایی‌ را که ‌مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ و احدی‌ با ایشان‌ در آن‌ها مشارکت‌ ندارد ـ درمیدان‌ فرض، تحریم‌ و اباحت‌ ـ ذکر کرده‌اند زیرا چیزهایی‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرض‌ بود که‌ بر غیر ایشان‌ فرض‌ نگردید چنان‌که‌ چیزهایی‌ بر ایشان‌ حرام‌ یا مباح ‌گردانیده‌ شد که‌ بر غیر ایشان‌ حرام‌ یا مباح‌ نیست‌. و ما در اینجا این‌ امور را به‌طورخلاصه‌ نقل‌ می‌کنیم:

(الف‌) فرایض‌ مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم :

1-  نماز تهجد، که‌ در آغاز طبق‌ آیه‌ «مزمل‌» بر ایشان‌ فرض‌ شد و سپس‌ با آیه ‌«اسراء / 79»، فرض‌ به‌ نفل‌ منسوخ‌ گردید.

2-  نماز چاشتگاه‌ (اشراق‌).

3-  قربانی‌.

4-  نماز وتر.

5-  مسواک‌ زدن‌.

6-  پرداخت‌ وام‌ کسی‌ که‌ درحال‌ تنگدستی‌ می‌میرد.

7-  مشاوره‌ با افراد صاحب‌ رأی‌ در غیر برنامه‌ها و قوانین‌ شرع‌.

8-  مخیر ساختن‌ همسران‌شان‌ به‌ ماندن‌ در نکاح‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یا مفارقت‌ از ایشان‌.

9-  بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرض‌ بود که‌ چون‌ عملی‌ را انجام‌ می‌دادند، باید آن‌ را با محکمی‌ و استواری‌ به‌پایان‌ رسانند.

(ب‌) محرمات‌ مخصوص‌ ایشان:

1-  خوردن‌ مال‌ زکات‌ از سوی‌ ایشان‌ و اهل‌بیت‌ (اولاد) ایشان‌.

2-  خوردن‌ صدقه‌ نافله‌ بر ایشان‌. اما حرمت‌ صدقه‌ بر آل‌ ایشان‌ مورد اختلاف‌است‌.

3-  آشکار ساختن‌ خلاف‌ ما فی‌الضمیر، یا غفلت‌ از انجام‌ واجبات‌ و تکالیف ‌خویش‌.

4-  چون‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  لباس‌ جنگ‌ می‌پوشیدند، بر ایشان‌ حرام‌ بود که‌ آن‌ را از تن ‌بیرون‌ آورند تا خدای‌  عزوجل ‌ میان‌ ایشان‌ و دشمنان‌شان‌ حکم‌ نکند.

5-  خوردن‌ غذا در حال‌ تکیه‌ دادن‌.

6-  خوردن‌ غذاهای‌ بدبو.

7-  تبدیل ‌کردن‌ همسران‌ خویش‌ به‌ همسرانی‌ دیگر؛ به‌ طلاق ‌دادن‌ وجایگزین‌کردن‌ آنان‌.

8-  نکاح‌ گرفتن‌ زنی‌ که‌ صحبت‌ ایشان‌ را نمی‌پسندد.

9-  نکاح‌ گرفتن‌ زن‌ آزاد کتابی‌.

10- نکاح ‌گرفتن‌ کنیز.

11- نوشتن‌.

12- شعر گفتن‌ و آموختن‌ شعر.

13- چشم‌ دوختن‌ به‌ بهره‌ مندی‌ها و نعمت‌های مردم‌.

(ج) حلال‌های‌ مخصوص‌ ایشان:

1-  برگزیدن‌ غنایم‌ برای‌ خویش‌.

2-  گرفتن‌ مستقل‌ خمس‌ خمس‌ (یک‌ پنجم‌ حصه‌ خمس‌ غنیمت‌) یا اصل‌ خمس‌.

3-  گرفتن‌ روزه‌ وصال‌.

4-  افزودن‌ بر نکاح‌ چهار زن‌.

5-  نکاح‌ گرفتن‌ به‌ لفظ هبه‌ (بخشش‌).

6-  نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ حضور ولی‌ زن‌.

7-  نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ مهر.

8-  نکاح ‌کردن‌ در حالت‌ احرام‌.

9-  سقوط تقسیم‌ (شب ‌نوبت‌) میان‌ همسران‌ در حق‌ ایشان‌.

10- آزاد کردن‌ صفیه‌ از قید اسارت‌ و قرار دادن‌ آزادی‌ وی‌ به‌ عنوان‌ مهرش‌.

11- داخل‌ شدن‌شان‌ در مکه‌ بدون‌ احرام‌. اما در حق‌ امت، این‌ مسئله‌ میان‌ فقها محل‌ اختلاف‌ است‌.

12- جنگیدن‌ در مکه‌.

13- آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مالی‌ را به‌ میراث‌ نگذاشتند و اگر مالی‌ از خود به‌جا می‌گذاشتند، آن‌ مال‌ صدقه‌ بود.

14- باقی‌ ماندن‌ حکم‌ همسری‌ همسران‌ برای‌ ایشان‌ بعد از رحلت‌شان‌.

15- اگر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  زنی‌ را طلاق‌ می‌دادند، حرمت‌ ایشان‌ بر آن‌ زن‌ باقی ‌می‌ماند و برای‌ دیگران‌ نکاح‌ کردن‌ با وی‌ جایز نبود.

قرطبی‌ امور مباح‌ دیگری‌ را نیز برای‌ ایشان‌ و امتشان‌ ذکر کرده‌ که‌ بر امت‌ها و انبیای‌ دیگر مباح‌ نبوده‌ است‌ و برای‌ پرهیز از اطناب، از نقل‌ آن‌ صرف‌ نظر شد.

﴿تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡیُنُهُنَّ وَلَا یَحۡزَنَّ وَیَرۡضَیۡنَ بِمَآ ءَاتَیۡتَهُنَّ کُلُّهُنَّۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمٗا٥١.

«نوبت‌ هرکدام‌ از آنان‌» یعنی: از همسرانت‌ «را که‌ می‌خواهی‌ به‌ تأخیر انداز و هرکدام‌ را که‌ می‌خواهی‌ پیش‌ خود جای‌ ده‌» و با او همبستر و همخوابه‌ شو.

قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، مراعات‌ تقسیم‌ و شب‌ نوبت‌ میان‌ همسران‌ بر رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  واجب‌ بود تا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و این‌ وجوب‌ را از ذمه‌ ایشان ‌برداشت‌ و اختیار در این‌‌باره‌ به‌ خود ایشان‌ محول‌ گردید. البته‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  میان‌ کسانی‌ از همسرانشان‌ که‌ آنان‌ را به‌ خود نزدیک‌ می‌ساختند، در نوبت‌ مساوات‌ را رعایت‌ می‌کردند و کسانی‌ از آنان‌ را هم‌ که‌ به‌ تأخیر می‌انداختند، به‌ هر مقدار که ‌می‌خواستند، در نوبت‌ به‌ آنان‌ سهم‌ می‌دادند. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ عائشه رضی الله عنها  از سر غیرت‌ و رشک‌ زنانه‌ می‌گفت: «آیا یک‌ زن‌ حیا نمی‌کند که‌ خود را به‌ کسی‌ می‌بخشد؟». همان‌ بود که‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. آن‌گاه‌ عائشه‌ رضی الله عنها  به‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: «أری‌ ربک‌ یسارع‌ فی‌ هواک: یا رسول‌ الله! من‌ می‌بینم‌ که‌ پروردگار شما در برآوردن‌ خواسته‌ شما شتاب‌ می‌کند» یعنی: این‌ همه‌ در حق‌ شما لطف‌ دارد.

«و اگر زنی‌ از آنان‌ را که‌ از او کناره‌ گرفته‌ای، باز بجویی، هیچ‌ گناهی‌ بر تو نیست‌» یعنی: چنانچه‌ خواسته ‌باشی‌ تا زنی‌ از کسانی‌ را که‌ از تقسیم‌ نوبت‌ شب ‌کنار گذاشته‌ای، مجددا به‌ خود نزدیک‌ سازی، هیچ‌ مانعی‌ فراروی‌ تو نیست‌ و بی‌هیچ‌ حرجی‌ می‌توانی‌ چنین‌ کنی‌ «این‌ نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ چشمان‌شان‌ روشن‌ شود» یعنی: این‌ اختیاری‌ که‌ به‌ تو در امر صحبت‌ و معاشرت‌ با زنانت‌ داده‌ایم، به‌خشنودی‌ و رضایشان‌ نزدیک‌تر است‌ زیرا وقتی‌ بدانند که‌ این‌ اختیار از نزد ما به‌ تو داده‌ شده‌ است، رشک‌ و غیرت‌ زنانه‌ از آنان‌ رخت‌ بربسته‌ و دلها و دیدگان‌شان ‌آرام‌ می‌گیرد. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «اگر بدانند که‌ با وجود تفویض ‌اختیار به‌ تو در این‌ امر، باز هم‌ در تقسیم‌ و نوبت‌ به‌ آنان‌ سهمی‌ می‌دهی، به‌ این‌کارت‌ سخت‌ خوشحال‌ و شادمان‌ شده‌ و به‌ عدل‌ و انصافت‌ یقین‌ می‌کنند». «و» در این‌ صورت‌ «اندوهگین‌ نشوند» از این‌ که‌ چرا بعضی‌ از آنان‌ را بر بعضی‌ دیگر ترجیح‌ می‌دهی‌ «و» در آن‌ صورت‌ «همگی‌شان‌ به‌ آنچه‌ به‌ آنان‌ داده‌ای‌» چه‌ در نزدیک‌ ساختن‌ و جای ‌دادنشان‌ به‌سوی‌ خود و چه‌ در واپس‌ داشتن ‌و کنار گذاشتن‌شان‌ «خشنود گردند. و آنچه‌ در دل‌های شماست‌ خدا می‌داند» یعنی: هرچه‌ را که‌ در نهاد خویش‌ پنهان‌ می‌دارید و از جمله، آنچه‌ را که‌ در مورد زنان‌ وگ رایش‌ قلبی‌ به‌سوی‌ بعضی‌ از آنان‌ پنهان‌ می‌دارید، حق‌ تعالی‌ می‌داند پس‌ باید در نیت‌ و عمل‌ خویش، رضای‌ او را مد نظر داشته‌ باشید «و خدا دانای‌ بردبار است‌» لذا سزاوار به‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا شود و فرمآن‌هایش‌ عملی‌ گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: با آن‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در میان‌ زنان‌ خود تقسیم‌ و عدالت‌ می‌کردند ولی‌ با این‌ حال، چنین ‌مناجات‌ می‌کردند: «اللهم‌ هذا فعلی‌ فیما املک، فلا تلمنی‌ فیما تملک‌ و لا املک‌» ـ «زاد ابوداوود یعنی: القلب: بارخدایا! این‌ کار من‌ است‌ در آنچه‌ که‌ مالک‌ آن‌ هستم ‌پس‌ مرا در آنچه‌ که‌ تو مالک‌ آن‌ هستی‌ و من‌ مالک‌ آن‌ نیستم، سرزنش‌ نکن‌». ابوداوود می‌افزاید: مراد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از آنچه‌ که‌ ایشان‌ مالک‌ آن‌ نیستند، گرایش‌ و محبت‌ قلبی‌ بیشتری‌ بود که‌ به‌ بعضی‌ از همسرانشان‌ داشتند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر وبن ‌عاص‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم‌ که‌ چه‌ کسی‌ از مردم‌ نزد شما محبوب‌تر است‌؟ فرمودند: عائشه‌. باز پرسیدم: از مردان‌؟ فرمودند: پدر وی‌. باز گفتم: بعد از وی‌ چه‌ کسی‌؟ فرمودند: عمربن‌خطاب‌... و چند مرد دیگر را نیز برشمردند».

﴿لَّا یَحِلُّ لَکَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ حُسۡنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ رَّقِیبٗا٥٢.

«بعد از این‌» که‌ این‌ نه‌ تن‌ همسرانت‌ پس‌ از مخیر شدن، تو را برگزیدند، یا بعد از این‌ روز «دیگر گرفتن‌ زنان‌ برای‌ تو حلال‌ نیست‌» لذا بعد از نزول‌ این‌ آیه، نه‌ تن ‌همسر در حق‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مانند چهار زن‌ در حق‌ ما بود. به‌ این‌ ترتیب‌ خداوند عزوجل  به‌ پاداش‌ آن‌ که‌ همسرانشان، او و رسولش‌ و سرای‌ آخرت‌ را بر زندگانی‌ دنیا وتجملات‌ آن‌ برگزیدند، با این‌ آیه‌ بر رسول‌ خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  حرام‌ گردانید که‌ دیگر باهمسران‌ خود زنی‌ دیگر بگیرند «و برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ زنان‌ دیگری‌ را جانشین ‌آنان‌ کنی‌» یعنی: برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ یک ‌تن‌ یا بیشتر از همسرانت‌ را طلاق‌ دهی‌و در عوض‌ آنان‌ با زنانی‌ دیگر ازدواج‌ کنی‌ «هر چند زیبایی‌ آنان‌ تو را به‌ شگفت ‌آورد» یعنی: هرچند زیبایی‌ زن‌ یا زنانی‌ که‌ می‌خواهی‌ آنان‌ را جانشین‌ همسرانت ‌گردانی، مورد پسند باشد «به‌ استثنای‌ آنچه‌ که‌ دست‌ تو مالک‌ شده‌ است‌» یعنی: بجز کنیزانی‌ که‌ در ملک‌ تو هستند. پس‌ برایت‌ جایز است‌ که‌ آنان‌ را به‌ ازدواج‌ خویش ‌درآورده‌ و از آنان‌ بر تعداد همسرانت‌ بیفزایی‌ چنان‌که‌ رسول‌ ‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از نزول ‌این‌ آیه، مالک‌ ماریه‌ قبطیه‌ شدند و با وی‌ ازدواج‌ کردند و فرزندشان‌ ابراهیم‌ که‌ در حیات‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  درگذشت، از وی‌ به‌ دنیا آمد «و خدا بر همه‌ چیز مراقب ‌است‌» پس‌ از مخالفت‌ اوامر وی‌ حذر کنید.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ نگریستن‌ به‌سوی‌ دختر، یا زن‌ به‌ منظور خواستگاری‌ از وی‌ جایز است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «إذا خطب‌ أحدکم‌ المرأة فإن ‌استطاع‌ أن‌ ینظر إلى‌ ما یدعوه‌ إلى‌ نکاحها فلیفعل‌». «هرگاه‌ یکی‌ از شما می‌خواست‌ تا از زنی‌ خواستگاری‌ نماید، اگر می‌توانست‌ که ‌به‌سوی‌ آن‌که‌ او را به‌ نکاح‌ وی‌ فرامی‌خواند بنگرد، باید که‌ چنین‌ کند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ مغیره ‌بن ‌شعبه‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ گفت: «از زنی‌خواستگاری‌ کردم‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ من‌ فرمودند: آیا به‌سوی‌ او نگریسته‌ای‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: به‌ او نگاه‌ کن‌ زیرا این‌ امر نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ در میان‌ شما الفت‌ و محبت‌ برقرار سازد».

عائشه‌ و برخی‌ دیگر از صحابه رضی الله عنهم  گفته‌اند: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ نکردند مگر این‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ برایشان‌ حلال‌ گردانید که‌ ـ جز زنان‌ محرم‌ ـ هر تعداد از زنان‌ دیگر را که‌ می‌خواهند، به‌ همسری‌ بگیرند». برخی‌ بر اساس‌ این‌ روایت ‌برآنند که‌ حکم‌ این‌ آیه‌ منسوخ‌ است‌ اما ترجیح‌ این‌ است‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ محکم‌ است‌ و منسوخ‌ نیست‌ زیرا ـ چنان‌ که‌ ابن‌ العربی‌ در «احکام‌القرآن‌» گفته ‌است‌ ـ انتساب‌ روایت‌ بالا به‌ عائشه‌ رضی الله عنها  ضعیف‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ وَلَٰکِنۡ إِذَا دُعِیتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَ‍ٔۡنِسِینَ لِحَدِیثٍۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ یُؤۡذِی ٱلنَّبِیَّ فَیَسۡتَحۡیِۦ مِنکُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ وَمَا کَانَ لَکُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنکِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا٥٣.

«ای‌ مؤمنان‌! به‌ خانه‌های‌ پیامبر داخل‌ نشوید» این‌ نهی‌ای‌ است‌ عام‌ برای‌ تمام‌ صحابه‌ که‌ به‌ خآن‌های‌ از خانه‌های‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  وارد نشوند: «مگر آن‌ که‌ برای ‌صرف‌ طعامی‌ به‌ شما اجازه‌ داده‌ شود» یعنی: مگر آن‌ که‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  برای ‌صرف‌ طعامی‌ دعوت‌ شده‌ باشید «بی‌ آن‌که‌ منتظر آماده‌ شدن‌ آن‌ باشید» یعنی: بی‌آن‌که‌ به‌ انتظار پخته‌ شدن‌ غذا، در خانه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بنشینید «ولی‌ هنگامی‌ که‌ دعوت ‌شدید، داخل‌ شوید» یعنی: هنگامی‌ که‌ از سوی‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت‌ شدید و به‌ شما اجازه‌ دخول‌ داده‌ شد، وارد شوید در غیر آن، دعوت‌ به‌تنهایی‌ نیز مجوز کافی ‌برای‌ داخل‌شدن‌ شما نیست‌ «پس‌ چون‌ غذا خوردید، پراکنده‌ شوید» لذا مؤمنان‌ به‌بیرون‌ آمدن‌ از منزلی‌ که‌ در آن‌ دعوت‌ شده‌اند، بعد از صرف‌ غذا و به‌سر رسیدن ‌مقصود، ملزم‌اند.

بیضاوی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ خطاب‌ به‌ کسانی‌است‌ که‌ چشم‌ انتظار غذای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  بودند و به‌ اتاقهایشان‌ داخل‌ شده‌ و منتظر می‌نشستند تا غذا پخته‌ شود. روایت‌ شده‌است‌ که‌ عائشه‌ رضی الله عنها  فرمود: «در امر گرانجانان‌ طفیلی‌ همین‌ بس‌ که‌ خداوند متعال‌ آنان‌ را تحمل‌ نکرد و فرمود: فاذا طعمتم‌ فانتشروا». از سلیمان‌بن‌ارقم‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ گفت: این‌ آیه‌ درباره‌ افراد تنبل، گرانجان‌ و طفیلی‌ نازل‌ شده‌است‌ و از همین‌ جهت‌ است‌ که ‌برخی‌ این‌ آیه‌ را، آیه‌ «ثقلاء: تنبلان‌» نامیده‌اند.

«و نه‌ سرگرم‌ سخنی‌ گردید» مراد نهی‌ از نشستن‌ بعد از صرف‌ غذا و سرگرم ‌شدن ‌به‌ سخنان‌ است‌. «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: داخل ‌شدن‌ بدون‌ اجازه، یا داخل‌ شدن ‌با اجازه‌ و به‌ انتظار پخته ‌شدن‌ غذا نشستن‌ و به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شدن‌ «پیامبر را رنج ‌می‌دهد ولی‌ از شما شرم‌ می‌دارد» از این‌ که‌ بگوید: برخیزید و بیرون‌ روید. «ولی ‌خدا از حق‌ شرم‌ نمی‌کند» یعنی: خداوند عزوجل  بیان‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ و راست‌ است، برای‌ شما فرو نمی‌گذارد. «و چون‌ از زنان‌ پیامبر متاعی‌ خواستید» از اسباب‌ و ظروف‌ خانه‌ و غیره‌. یعنی: چون‌ با زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از روی‌ ضرورت‌ سخن‌ گفتید؛ «پس‌ از پشت‌ پرده‌» و حایلی‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ فروهشته ‌باشد «از آنان ‌بخواهید» و به‌ طور کلی‌ به‌ سوی‌ زنان‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نگاه‌ نکنید «این‌» خواستن‌ آن ‌کالا از پشت‌ پرده‌ و حجاب‌ «برای‌ دل‌های شما و دل‌های آنان‌ پاکیزه‌تر است‌» یعنی: این‌ کار، پاک‌ کننده‌تراست‌ برای‌ دل‌های شما و آنان‌ از شک‌ و شبهه، وساوس‌ شیطانی‌ و برداشتهای‌ بدی‌ که‌ برای‌ مردان‌ در امر زنان‌ و برای‌ زنان‌ در امر مردان ‌پیش‌ می‌آید «و برای‌ شما سزاوار نیست‌ که‌ رسول‌ خدا را برنجانید» یعنی: شما این‌ حق‌ را ندارید که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را در چیزی‌ از چیزها برنجانید و اذیت‌ نمایید «و مطلقا نباید زنانش‌ را پس‌ از وفات‌ او به‌ نکاح‌ خود درآورید» زیرا آنان‌ مادران‌ مؤمنان ‌هستند و نکاح‌ مادران‌ برای‌ فرزندان‌ حلال‌ نیست‌ «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: به‌ نکاح ‌گرفتن‌ همسران‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از رحلت‌شان‌ «نزد الله بزرگ‌ است‌» یعنی: گناهی ‌بزرگ‌ و کاری‌ بس‌ سهمگین‌ و نادرست‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «زنان ‌من‌ در دنیا زنان‌ من‌ در آخرتند».

نقل‌ است‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ هنگامی‌ که‌ برای‌ صرف‌ غذا به‌ منزل‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دعوت‌ می‌شدند، منزل‌ را بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و خانواده‌ ایشان‌ تنگ‌ نموده‌ و سخنانی ‌در میان‌ می‌آوردند که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  مطرح ‌کردن‌ آن‌ها را دوست‌ نداشت‌ ولی‌ آن‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از روی‌ کرم‌ و بزرگواری‌ای‌ که‌ داشتند، این‌ سخن‌ درازی‌ آنان‌ را تحمل‌ کرده‌ و بر این‌ رنج‌ و آزار شکیبایی‌ می‌ورزیدند پس‌ خدای‌  عزوجل  ‌خواست‌ تا به‌ این‌ روند آزاردهنده‌ پایان‌ دهد لذا به‌ کسانی‌ که‌ به‌ محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند، ادب‌ آموخت‌ و این‌ آیه‌ ادب‌آموز آنان‌ و آیندگانشان‌ گردید.

از انس ‌بن ‌مالک‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  زینب‌ دختر جحش‌ را به‌ همسری‌ گرفتند، مردم‌ را به‌ صرف‌ غذای‌ عروسی‌ (ولیمه‌) دعوت‌ کردند، مردم‌ آمدند و غذا را صرف‌ کردند. بعد از آن‌ به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شده‌ و نشستند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از خود حرکتی‌ نشان‌ دادند که‌ گویی ‌برای‌ برخاستنشان‌ آماده‌ می‌شوند اما مدعوین‌ برنخاستند. چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این ‌وضع‌ را دیدند، خود برخاستند و کسانی‌ از جمع‌ هم‌ با ایشان‌ برخاستند ولی‌ سه‌ نفر همچنان‌ نشسته‌ بودند و بعدا برخاستند و رفتند. در این‌ هنگام‌ من‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رفتم‌ و به‌ ایشان‌ خبر دادم‌ که‌ آنان‌ رفته‌اند. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌خانه‌شان‌ وارد شدند و من‌ هم‌ رفتم‌ تا با ایشان‌ وارد شوم‌ که‌ در این‌ هنگام، میان‌ من‌ و آنان‌ پرده‌ افگنده‌ شد و خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ [الأحزاب: 53]  تا فرموده‌اش: ﴿إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمًا این‌ آیه، آیه‌ «حجاب‌» نامیده‌ می‌شود.

﴿إِن تُبۡدُواْ شَیۡ‍ًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٗا٥٤.

«اگر چیزی‌» از آزار دادن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  «را آشکار کنید یا آن‌ را پنهان‌ دارید، قطعا خدا به‌ هر چیزی‌ داناست‌» و شما را در برابر آن‌ مجازات‌ می‌کند.

بنا به‌ روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول: آیه‌ کریمه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ یکی‌ از اصحاب ‌گفت: اگر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رحلت‌ کردند، من‌ فلان‌ همسر ایشان‌ را به‌ نکاح ‌می‌گیرم‌. سدی‌ گفته ‌است: گوینده‌ این‌ سخن، طلحه‌ بن ‌عبیدالله بود که‌ از این‌ سخن ‌خویش‌ توبه‌ کرد و در توبه‌ از آن، برده‌ای‌ را آزاد و ده‌ شتر با بار آن‌ را در راه‌ خدا عزوجل  انفاق‌ کرد و پای‌ پیاده‌ به‌ حج‌ رفت‌. ابوبکر بن ‌عربی‌ می‌گوید: بجز روایت ‌انس‌ و عمر رضی الله عنهما ، تمام‌ روایات‌ دیگر در این‌باره‌ ضعیف‌ است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَیۡهِنَّ فِیٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّۗ وَٱتَّقِینَ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدًا٥٥.

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ زنان‌ را به‌ رعایت‌ حجاب‌ در مورد بیگانگان‌ امر کرد، در اینجا روشن‌ می‌سازد که‌ حجاب گرفتن‌ از گروهی‌ از نزدیکان‌ که‌ در این ‌آیه‌ به‌ ذکر ایشان‌ می‌پردازد، واجب‌ نیست‌ چنان‌که‌ در سوره‌ «نور» نیز آنان‌ را با تفصیل‌ بیشتری‌ استثنا کرده‌است: «بر زنان‌ هیچ‌ گناهی‌ نیست‌ در مورد فروگذاشتن‌حجاب‌ پیش‌ پدران‌ خویش‌ و پسران‌ خویش‌ و برادران‌ خویش‌ و پسران‌ برادران‌ خویش‌ و پسران‌ خواهران‌ خویش‌ و زنان‌ هم‌جنس‌ خویش‌» از نزدیکان‌ یا همسایگانشان، یا زنانی‌ که‌ آنان‌ را به‌ دیدارشان‌ حاجتی‌ است‌ «و نه‌ آنچه‌ که‌ دست‌ آنان‌ مالک‌ آن‌ شده ‌است‌» از غلامان‌ و کنیزان‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. اما سعیدبن‌مسیب‌می‌گوید: مراد، فقط کنیزان‌ زنانند نه‌ غلامانشان‌ و باید از غلامان‌ حجاب‌ بگیرند. ومذهب‌ حنفی‌ نیز این‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «خداوند عزوجل  عمو و دایی‌ (خالو) را ذکر نکرد زیرا آن‌ دو به‌ منزله‌ پدر شخص‌ هستند». پس‌ بر زنان‌ حجاب‌ گرفتن‌ نزد این‌ گروه‌ واجب‌ نیست‌. «و ای‌ زنان‌! از الله پروا بدارید» در تمام‌ امور؛ از جمله‌ در اموری‌ که‌ در اینجا ذکر شد «همانا خدا بر همه‌ چیز شهید است‌» یعنی: دانا و گواه ‌است‌ و هیچ‌ امری‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  گفت: یا رسول ‌الله! افراد نیک‌ و بد همه‌ بر زنان‌ شما وارد می‌شوند، ای‌ کاش‌ آنان‌ را در حجاب‌ قرار می‌دادید. پس‌ خداوند عزوجل  آیه‌ حجاب‌ را نازل‌ فرمود. لذا این‌ آیه‌ از موافقات‌ عمر رضی الله عنه  است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا٥٦.

«همانا خدا و فرشتگانش‌ بر پیامبر صلاه‌ می‌فرستند» صلاه: در لغت‌ دعاء است‌ و از جانب‌ خداوند عزوجل  رحمت‌ و رضوان، از جانب‌ فرشتگان‌ دعا و استغفار و از جانب‌ امت‌ دعا و بزرگداشت‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «ای‌ مؤمنان‌! شما نیز بر او درود فرستید و سلام‌ گویید به‌ سلام ‌گفتنی‌» یعنی: میان‌ درود و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  جمع‌ کنید و بگویید: «اللهم صل علی سیدنا محمد و آله و سلم».

خداوند عزوجل  در این‌ آیه، از مقام‌ و منزلت‌ رسول‌ گرامی‌اش‌ نزد خویش‌ در ملا اعلی‌ خبر داده‌ و فرموده‌ است: او نزد فرشتگانش‌ بر پیامبر خویش‌ درود می‌فرستد و فرشتگان‌ وی‌ نیز بر او درود می‌فرستند بنابراین، حق‌ تعالی‌ بندگانش‌ را نیز دستور می‌دهد تا در این‌ کار به‌ او و فرشتگانش‌ اقتدا کرده‌ و بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  درود بفرستند تا ثنا و درود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بر زبان‌ همه‌ عالمیان‌ از عالم‌ علوی‌ و سفلی‌ جاری ‌گردد.

علما اتفاق ‌نظر دارند بر این‌ که‌ درود فرستادن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر هر مسلمانی ‌فرض‌ است‌ و کمترین‌ حد آن‌ در عمر یک ‌بار می‌باشد. البته‌ لفظ «صلاه‌» و«سلام‌» بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، شعاری‌ مخصوص‌ به‌ ایشان‌ است‌ پس‌ سزاوار نیست‌ که ‌مستقلا گفته‌ شود: صلاه‌ (درود) خداوند بر فلان‌. یا: فلان‌ علیه‌السلام‌. اما به‌تبع ‌صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر دیگران‌ که‌ اهل‌ آن‌ باشند جایز است، مانند این‌ که‌ گفته‌ شود: «اللهم‌ صل‌ و سلم‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و آله‌ واصحابه». «خدایا! درود و سلام‌ بفرست‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و بر آل‌ و اصحاب‌شان‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ کعب‌ بن‌ عجره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ گفت: یکی‌ از اصحاب‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: یا رسول‌الله! اما سلام ‌گفتن‌ بر شما را که‌ شناختیم، یعنی‌ در قعده‌؛ آن‌گاه‌ که‌ در «التحیات» چنین‌ می‌خوانیم: «السلام ‌علیک‌ أیها النبی‌ ورحمة‌ الله‌ وبرکاته‌» پس‌ بفرمایید که‌ صلاه‌ بر شما چگونه‌ است‌؟ فرمودند؛ بگویید: «اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد وعلی‌ آل‌ محمد کما صلیت‌ علی‌ إبراهیم‌ وعلی‌آل‌ إبراهیم‌ إنک‌ حمید مجید. اللهم‌ إنک‌ حمید مجید».

در باب‌ فضیلت‌ درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: «من‌ صلی‌ علی‌ صلاة واحدة صلی‌ الله‌ علیه‌ عشر صلوات‌ وحط عنه‌ عشر خطیئات». «هرکه‌ بر من‌ یک‌ بار درود بفرستد، خداوند متعال‌ بر او ده‌ بار درود می‌فرستد و از دوش‌ او ده‌ گناه‌ را سبک‌ می‌گرداند». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ ابن‌الحسین‌ از پدرش رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «البخیل‌ من‌ ذکرت‌ عنده‌ ثم‌ لم‌ یصل‌ علی». «بخیل‌ کسی‌ است‌ که‌ نام‌ من‌ نزد وی‌ برده‌ شود اما بر من‌ درود نفرستد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما منکم‌ من‌ أحد یسلم‌ علی‌ إلا رد الله‌ علی‌ روحی‌ حتی‌ أرد علیه‌ السلام». «هیچ‌ کس‌ ازشما نیست‌ که‌ بر من‌ سلام‌ گوید مگر این‌ که‌ خداوند روح‌ من‌ را به‌ من‌ برمی‌گرداند تا جواب‌ سلام‌ وی‌ را به‌ وی‌ برگردانم‌».

باید دانست‌ که‌ درود گفتن‌ بسیار بر سول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در روز جمعه، در هنگام ‌زیارت‌ قبر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، بعد از اذان‌ و در هنگام‌ حضور نماز جنازه‌ مسنون ‌است‌. سهل‌بن‌ عبدالله تستری‌ می‌گوید: «درود فرستادن‌ بر سول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  افضل‌ عبادات‌ است‌ زیرا اول‌ خداوند عزوجل  و فرشتگان‌ وی‌ عهده‌دار آن‌ شده‌اند و سپس ‌حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ آن‌ دستور داده‌ در حالی‌ که‌ سایر عبادات‌ این ‌چنین‌ نیست‌». اما درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز، نزد شافعی‌ واجب‌ و نزد جمهور فقها سنتی‌ ستوده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِینٗا٥٧.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ خدا و پیامبرش‌ را می‌رنجانند، خدا آنان‌ را در دنیا و آخرت‌ لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده‌ «و برایشان‌ عذابی‌ خوار کننده‌ آماده‌ کرده‌است‌» آنان‌ مشرکان‌ و یهود و نصاری‌اند که‌ به‌ خداوند عزوجل  نسبت‌ فرزند را دادند. همچنین‌ همه‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ تعالی‌ و تقدس‌ را دشنام‌ می‌دهند، یا به‌ وی ‌نسبتی‌ می‌دهند که‌ ـ به‌ هر گونه‌ و شکلی‌ ـ اهانت ‌آمیز است، در زمره‌ این‌ گروه ‌داخل‌ می‌شوند. چنان‌که‌ آیه‌ کریمه‌ ناظر بر کسانی‌ نیز هست‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را تکذیب‌ کرده، چهره‌ مبارک‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را مجروح‌ و خون‌آلود ساخته‌ و دندان‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را شکستند و کسانی‌ که‌ گفتند: او دیوانه، یا شاعر، یا دروغگو یا ساحر است‌. و هر سخن‌ یا عملی‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را می‌رنجاند، نیز در حکم‌ این‌ آیه‌ داخل‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا٥٨.

«و کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند، آزار می‌رسانند» یعنی: آنان‌ را به‌ وجهی‌ از وجوه‌ آزار رسانی‌ به‌ ناحق‌ و ناروا می‌آزارند؛ مانند گفتن‌ سخنی‌ زشت، یا در پیش‌ گرفتن‌ رفتاری‌ نادرست‌ با آنان ‌«قطعا بهتان‌ و گناه‌ آشکاری‌ به‌ گردن‌ گرفته‌ اند».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آزار رساندن‌ به‌ خدا عزوجل  و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، حکم‌ مطلق‌ ذکر شد زیرا این‌ کار ابدا و به‌ هیچ‌ صورتی‌ حق‌ نیست‌ اما آزار رساندن‌ به‌ مؤمنان‌ به قید: ﴿بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ [الأحزاب: 58].«بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند» مقید ساخته‌ شد زیرا آزار دادن‌ مؤمن‌ گاهی‌ به‌ حق‌ است‌ و گاهی‌ به‌ ناروا؛ آنچه‌ که‌ به‌ حق‌ است، در حد و تعذیر می‌باشد: مثلا اگر مؤمن‌ کسی‌ را دشنام‌ دهد، یا او را بزند، یا به‌ قتل‌رساند، در این‌ صورت‌ جایز است‌ که‌ با او این‌ عمل‌ به‌ عنوان‌ حد و قصاص‌ انجام ‌شود و اگر مالی‌ را تلف‌ کند، بر او غرامت‌ مانند آن‌ است‌ و چه‌بسا که‌ مرتکب ‌معصیتی‌ شود و در قبال‌ آن‌ تعزیر گردد.

باید دانست‌ که‌ از سخت‌ترین‌ انواع‌ آزاررسانی‌ به‌ مؤمن، طعنه‌زدن‌ به‌ اصحاب ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، غیبت‌ مسلمانان‌ و مباح‌ شمردن‌ آبروی‌ ایشان‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٩.

«ای‌ پیامبر! به‌ زنان‌ و دخترانت‌ و به‌ زنان‌ مسلمانان‌ بگو: جلبابهای‌ خود را بر خود نزدیک‌ سازند» جلباب: چادر یا جامه‌ گشادی‌ است‌ که‌ زنان‌ بر روی‌ لباس‌ خود می‌اندازند و تمام‌ بدنشان‌ را می‌پوشاند. نزدیک ‌کردن‌ جلباب‌ بر خود به‌ این‌ معنی ‌است‌ که‌ آن‌ را بر خود فرو پوشانند تا تجمل‌ و زینتی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ ایشان‌ را به‌ پنهان‌ کردن‌ آن‌ دستور داده‌است، بر ایشان‌ بپوشاند. ابن‌عباس رضی الله عنه  در تفسیر آیه ‌کریمه‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ زنان‌ مؤمن‌ را فرمان‌ داد تا چون‌ از خانه‌های‌ خود برای‌ حاجتی‌ بیرون‌ می‌روند، صورت‌ خود را از بالای‌ سر با چادر بپوشانند و فقط یک‌ چشم‌ خویش‌ را آشکار سازند». «این‌» فرو پوشیدن‌ چادرها «نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ شناخته‌ شوند» یعنی: نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ بیننده‌ آنان‌ را بشناسد و بداند که‌ ایشان‌ از زنان‌ آزاد و پاک‌ و وارسته‌ هستند لذا ایشان‌ را از کنیزان‌ تمییز دهد «و مورد آزار قرار داده‌ نشوند» با تعرض‌ از سوی‌ مردم‌ ناپاک‌.

ابن‌ کثیر از سدی‌ نقل‌ می‌کند: «در مدینه‌ گروهی‌ از فاسقان‌ و اوباشان‌ بودند که‌ چون‌ در شب‌ هوا تاریک‌ می‌شد، به‌ کوچه‌ها بیرون‌ آمده‌ و به‌ زنان‌ تعرض ‌می‌کردند ولی‌ اگر می‌دیدند که‌ زنی‌ چادر دارد، می‌گفتند: این‌ زن‌ آزاد است‌ نه‌ کنیز لذا از او دست‌ برمی‌داشتند و چون‌ زنی‌ را بدون‌ چادر می‌دیدند، می‌گفتند: این‌ زن‌ کنیز است‌ پس‌ به‌ او تعرض‌ می‌کردند». «و خدا آمرزنده‌» است‌ از آنچه‌ که‌ زنان‌ مؤمن‌ در گذشته‌ نکرده‌اند، از ننهادن‌ روسری‌ و چادر بر سر خود «مهربان ‌است‌» به‌ آنان‌.

ام‌سلمه‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زنان‌ انصار که‌ از خانه‌های‌ خود بیرون‌ می‌آمدند، چنان‌ با وقار و آرامی‌ راه‌ می‌رفتند که‌ گویی‌ بر سر آنان‌ کلاغ‌ نشسته ‌است‌ در حالی‌ که‌ جامه‌های‌ سیاهی‌ پوشیده‌ بودند».

﴿لَّئِن لَّمۡ یَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِی ٱلۡمَدِینَةِ لَنُغۡرِیَنَّکَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَآ إِلَّا قَلِیلٗا٦٠.

«اگر منافقان‌ و کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: شک‌ و شبهه‌ای‌ در امر دین‌ است‌. عکرمه‌ می‌گوید: «مراد از آنان‌ در اینجا، زناکاران‌ اند» «و شایعه ‌سازان‌ در مدینه‌» که‌ اخبار و گزارشهای‌ دروغینی‌ را که‌ متضمن‌ ضعف‌ و ناتوانی‌ و فروپاشی‌ مسلمانان‌ و برتری‌ و غلبه‌ مشرکان‌ برآنان‌ است، پخش‌ می‌کنند «دست‌ برندارند» از نفاق‌ و شک‌ و شایعه‌ سازی‌ خود «البته‌ تو را بر آنان‌ سخت ‌برمی‌گماریم‌» یعنی: قطعا تو را برآنان‌ مسلط می‌گردانیم‌ و تو به‌ فرمان‌ و دستور ما آنان‌ را با کشتن‌ و تارومارکردن، ریشه‌کن‌ و نابود می‌گردانی‌ «و سپس‌ جز اندک‌مدتی‌ در مدینه‌ در جوار تو نپایند» زیرا ما به‌ تو دستور می‌دهیم‌ که‌ آنان‌ را از مدینه‌ تبعید و طرد کنی‌. آری‌! این‌ گروه‌ شایعه ‌ساز و تزلزلافگن، اخباری‌ را در مدینه‌ پخش‌ می‌ کردند که‌ گاهی‌ در مورد شکست گروههای‌ اعزامی‌ جنگی‌ مسلمانان، باری‌ در باره‌ کشته ‌شدنشان‌ و گاهی‌ حاکی‌ از مغلوبیت‌ آنان‌ بود و یا شایعه‌ هجوم‌ و حمله‌ دشمن‌ به‌ مدینه‌ را پخش‌ می‌کردند در حالی‌ که‌ این‌ شایعه‌ها کاملا دروغ‌ بود، که‌ اخبار و شایعاتی‌ از این‌ دست، دل‌های مسلمانان‌ را می‌شکست ‌و روحیه‌هایشان‌ را آشفته‌ می‌ساخت‌. پس‌ خداوند عزوجل  با این‌ آیه، آنان‌ را تهدید کرد.

یادآور می‌شویم‌ که‌ مجازات‌ منافقان‌ عملا تا اواخر زندگی‌ نبی‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌تأخیر افتاد و در اواخر بعثت‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ سوره‌ «برائه‌» نازل‌ شد ـ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دستور دادند تا مردم‌ گردهم‌ آیند آن‌گاه‌ منافقان‌ را رسوا ساخته‌ و خطاب‌ به‌ افرادی‌ در درون‌ جمعیت‌ گفتند: «ای‌ فلان‌! برخیز و بیرون‌ رو زیرا تو منافق‌ هستی، ای ‌فلان‌ برخیز...». پس‌ برادران‌ و اقوام‌ مسلمانشان‌ برمی‌خاستند و عهده‌دار اخراج ‌آنان‌ از مسجد می‌شدند.

﴿مَّلۡعُونِینَۖ أَیۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِیلٗا٦١.

«لعنت‌ کرده‌ شدگانند» یعنی: منافقان، بیماردلان‌ و شایعه‌سازان، در آن‌ حال ‌طرد شده‌ و رانده ‌شده‌اند «و هر کجا یافته‌ شوند، اسیر گرفته ‌شوند و به‌ کشتنی‌ سخت ‌کشته‌ شوند» و هرگز کسی‌ را نیابند که‌ پناه‌شان‌ دهد بلکه‌ مردم‌ بر آنان‌ یورش‌ برده، اسیرشان‌ می‌کنند و به‌ قتل‌شان‌ می‌رسانند، از آن‌ روی‌ که‌ خدا عزوجل  و رسول‌ وی ‌بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌اند. آری‌! چنانچه‌ منافقان‌ دست‌ برندارند، این‌ وقایع‌ همه‌ بر سر آنان‌ می‌آید.

﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِی ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٦٢.

«در باره‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ گذشته‌اند، همین‌ سنت‌ خدا جاری‌ بوده‌ است‌» یعنی: سنت‌ کشتار منافقان‌ را خدای‌  عزوجل ‌ در امت‌های‌ گذشته‌ جاری‌ کرده‌ است‌ لذا حکم‌ منافقان‌ شایعه ‌پراکن‌ تزلزل‌ برانگیز در میان‌ این‌ امت‌ نیز، همین‌ است‌ «و در سنت‌ خدا هرگز تغییر و تبدیلی‌ نمی‌یابی‌» بلکه‌ این‌ سنت‌ در مورد امثال‌ این‌ گروه‌ ـ اعم‌ از پیشینیان‌ و آیندگان‌ همه‌ ـ ثابت، همیشگی‌ و پایدار است‌.

از این‌ آیات‌ درمی‌یابیم‌ که‌ به‌ قتل‌ منافقان‌ در صورتی‌ حکم‌ می‌شود که‌ ضرورت‌ آن‌ را ایجاب‌ کند.

﴿یَسۡ‍َٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا٦٣.

«مردم‌» یعنی: مشرکان‌ مکه‌ «از تو درباره‌ قیامت‌» یعنی: از وقت‌ وقوع‌ آن ‌«می‌پرسند» از روی‌ عناد و استبعاد و آزمودنت‌ «بگو: علم‌ آن‌ فقط نزد الله است‌» و هیچ‌کس‌ دیگر از آن‌ آگاهی‌ ندارد «و تو چه‌ دانی‌» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «چه ‌بسا قیامت‌ نزدیک‌ باشد» و در زمانی‌ نزدیک‌ روی‌ دهد. مخاطب ‌ساختن‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ هرگاه‌ قیامت‌ از ایشان‌ در پرده‌ غیب ‌مستور باشد و ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ فرستاده‌ خدا عزوجل  هستند ـ وقت‌ آن‌ را ندانند پس ‌در این‌ صورت، دیگران‌ چگونه‌ وقت‌ آن‌ را خواهند دانست‌؟ آری‌! وقت‌ قیامت ‌پنهان‌ نگاه‌ داشته ‌شد تا بندگان‌ در هر حال‌ برای‌ آن‌ آماده‌ باشند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «بعثت ‌والساعة کهاتین». «من‌ در حالی‌ مبعوث‌ شدم‌ که‌ قیامت‌ مانند این ‌دو [انگشتم] نزدیک‌ است‌». و به‌سوی‌ دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند. یعنی: چنان‌که‌ این‌ دو انگشت‌ میانی‌ به‌هم‌ نزدیکند، قیامت‌ نیز نزدیک‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا٦٤.

«همانا خداوند کافران‌ را لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده ‌و دور رانده‌ است‌ «و برایشان‌» در آخرت‌ همراه‌ با این‌ لعنت‌ در دنیا «آتش ‌فروزانی‌ آماده‌ کرده ‌است‌» سعیر: آتش‌ بسیار فروزان‌ و سهمگین‌ است‌.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ لَّا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٦٥.

«جاودان‌ و همیشه‌» بی‌ هیچ‌ گسست‌ و انقطاعی‌ «در آن‌ می‌مانند» نه‌ از آن ‌بیرون‌ برده‌ می‌شوند و نه‌ در آن‌ زوال‌ و فنایی‌ دارند «نه‌ هیچ‌ دوستی‌ می‌یابند» که ‌یاری‌ و پشتیبانی‌شان‌ کند و آنان‌ را از عذاب‌ دوزخ‌ باز دارد «و نه‌ هیچ‌ یاوری‌» که ‌نصرت‌شان‌ داده‌ و آنان‌ را از آن‌ برهاند.

﴿یَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِی ٱلنَّارِ یَقُولُونَ یَٰلَیۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠٦٦.

«روزی‌ که‌ چهره‌هایشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ گردانده‌ شود» یعنی: زیروروی‌ شود، گاهی‌ به‌ این‌ جهت‌ و گاهی‌ بر جهتی ‌دیگر، از پشت‌ به‌ رو، همانند گوشت‌ که‌ در آتش‌ بریان‌ کرده‌ می‌شود. یا مراد، دگرگون ‌شدن‌ رنگهایشان‌ با سوزش‌ آتش‌ است‌که‌ گاهی‌ سیاه‌ و گاهی‌ کبود می‌شود. چهره‌ها به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخته‌ شد زیرا چهره‌ گرامی‌ترین‌ عضو جسم‌ انسان‌ است‌. «می‌گویند: ای‌ کاش‌ ما الله را فرمان ‌می‌بردیم‌ و پیامبر را اطاعت‌ می‌کردیم‌» یعنی: کافران‌ آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در دنیا خدا عزوجل  و رسول‌ او صلی الله علیه و آله و سلم  را اطاعت‌ می‌کردند و به‌ آنچه‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آورده ‌بود، ایمان ‌می‌آوردند تا از این‌ عذابی‌ که‌ در آن‌ درافتاده‌اند، نجات‌ می‌یافتند چنان‌که‌ مؤمنان ‌نجات‌ یافته‌اند.

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِیلَا۠٦٧.

«و می‌گویند: پروردگارا! ما از پیشوایان‌ و بزرگان‌ خود فرمان‌ بردیم‌» یعنی: از رؤسا و علمای‌ گمراه‌گر و رهبران‌ تباهی‌ و فساد فرمان‌ بردیم‌ و به‌ آنان‌ اقتدا کردیم‌ «و ما را از راه‌ گمراه‌ ساختند» با آنچه‌ که‌ برای‌ ما از کفر به‌ خدا عزوجل  و رسولش ‌آراستند.

﴿رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَیۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا کَبِیرٗا٦٨.

«پروردگارا! آنان‌ را دوچندان‌ عذاب‌ ده‌» یعنی: دو برابر عذاب‌ ما عذاب‌شان‌ کن‌؛ یکی‌ عذاب‌ کفرشان‌ و دیگری‌ این‌ عذاب‌ که‌ ما را گمراه‌ ساختند «و لعنت‌شان‌ کن ‌لعنتی‌ بزرگ‌» یعنی: لعنتی‌ که‌ مقدار آن‌ بسیار بزرگ‌ و وقوع‌ آن‌ بر آنان‌ بسیار سخت‌باشد. بنا به‌ قرائتی: (لعنا کثیرا) آمده ‌است، یعنی: لعنت‌شان‌ کن‌ به‌ لعنتی‌ بسیار. که ‌این‌ دو قرائت، در معنی‌ به‌هم‌ نزدیکند و ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ ـ خواننده‌ میان هردو قرائت‌ مخیر است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا٦٩.

«ای‌ مؤمنان‌! مانند کسانی‌ نباشید که‌ موسی‌ را آزار دادند پس‌ خدا او را از آنچه‌ گفتند مبرا ساخت‌» به‌ این‌ ترتیب، خداوند عزوجل  مؤمنان‌ را اندرز می‌دهد که‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  را نرنجانند و اذیت‌ نکنند چنان‌که‌ بنی‌اسرائیل‌ موسی‌  علیه السلام  را رنجانیدند.

ابن‌ ابی ‌شیبه، ابن‌جریر و ابن‌ منذر از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قوم ‌موسی‌  علیه السلام  می‌گفتند که‌ او دبه‌ خایه‌ است‌. روزی‌ موسی‌  علیه السلام  بیرون‌ آمد و جامه‌های‌ خود را از تن‌ خویش‌ بیرون‌ آورده‌ بر روی‌ سنگی‌ نهاد تا غسل‌ کند، آن‌ سنگ‌ برجامه‌ وی‌ پیچ‌ خورد و از جای‌ خود پریده‌ به‌ چرخ‌ افتاد و روان‌ شد. موسی‌  علیه السلام  ناگزیر با تنی‌ عریان‌ به‌دنبال‌ وی‌ افتاد و همین‌طور رفت‌ تا به‌ محل‌ مجالس ‌بنی‌اسرائیل‌ رسید. در این‌ اثنا آن‌ها تمام‌ بدنش‌ را به ‌خوبی‌ دیدند و مشاهده‌ کردندکه‌ بیضه‌های‌ او ورم‌ ندارد و او دبه‌ خایه‌ نیست‌. این‌ حدیث‌ شریف‌ گویای‌ برخی‌ ازمظاهر آزار رساندن‌ به‌ پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  است‌. ابن‌مسعود رضی الله عنه  فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ مالی‌ را میان‌ اصحاب رضی الله عنهم  تقسیم‌ کردند. در این‌ اثنا مردی‌ از انصار گفت: قطعا در این‌ تقسیم‌ رضای‌ خداوند متعال‌ مد نظر قرار نگرفته‌. پس چهره‌ مبارک‌ از فرط خشم‌ قرمز شد آن‌گاه‌ فرمودند: «رحمت‌ خداوند بر موسی‌ باد زیرا او بیشتر از این‌ مورد آزار قرارگرفت‌ اما صبر کرد». «و موسی‌ نزد خدا با آبرو بود» و نزد وی ‌مقام‌ و منزلتی‌ عظیم‌ داشت‌ تا بدانجا که‌ حق‌ تعالی‌ با وی‌ بی‌واسطه‌ سخن‌ گفت‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا٧٠.

«ای‌ مؤمنان‌! از خدا» در تمام‌ امور «پروا دارید و سخنی‌ استوار بگویید» یعنی: در هر امری‌ از امورتان، سخنی‌ درست، حق‌ و استوار که‌ در آن‌ هیچ‌ کژی‌ وانحرافی‌ نباشد بگویید. البته‌ سخن‌گفتن‌ مؤمنان‌ در شأن‌ زید و زینب‌ رضی الله عنهما ، نیز در این‌ فرمان‌ داخل‌ می‌شود. چنان‌ که‌ ذکر (لاالهالاالله) و اصلاحگری‌ میان‌ مردم‌ نیز در سخن‌ درست‌ و استوار داخل‌ است‌.

و اگر سخنی‌ درست‌ بگویید، توفیق‌ عمل‌ صالح‌ نیز در پی‌ آن‌ می‌آید، چنان‌ که ‌می‌فرماید:

﴿یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا٧١.

«تا اعمال‌ شما را برای‌ شما به‌ صلاح‌ آورد» یعنی: اعمال‌ شما را ـ به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ هدایت‌ می‌کند و بر انجام‌ آن‌ توفیق‌ می‌دهد ـ شایسته‌ و صالح‌ گرداند، نه‌ تباه‌ و فاسد «و گناهان‌ شما را برای‌ شما بیامرزد» یعنی: گناهانتان‌ را آمرزیده‌ و کفاره‌ شده‌ بگرداند. این‌ است‌ پاداش‌ سخن‌ حق‌ و تقوای‌ الهی، که‌ هم‌ عمل‌ را به‌ صلاح‌ و سامان‌ می‌آورد و هم‌ سبب‌ آمرزش‌ گناهان‌ می‌شود پس ‌زهی‌ عز و شرف‌ کسانی‌ که‌ درست‌ و استوار سخن‌ می‌گویند «و هرکس‌ خدا و رسول‌ او را فرمان‌ برد، قطعا به‌ رستگاری‌ بزرگی‌ نایل‌ آمده‌ است‌» هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌؛ زیرا او از آتش‌ دوزخ‌ نجات‌ یافته‌ و به‌ نعمت‌های پایدار بهشت‌ نایل ‌می‌گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ اشعری رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با ما نماز ظهر را ادا کردند و چون‌ از نماز فارغ‌ شدند، با دست‌ خویش‌ به‌سوی‌ ما اشاره‌ کردند که‌ بنشینید. پس‌ نشستیم‌. آن‌گاه‌ فرمودند: «خداوند عزوجل  به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ تا شما را دستور دهم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ استوار و درست‌ بگویید». سپس‌ به‌سوی‌ زنان‌ رفتند و خطاب‌ به ‌آنان‌ فرمودند: «خداوند عزوجل  به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ که‌ شما را امر کنم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ درست‌ و استوار بگویید».

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا٧٢.

«همانا ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتیم‌» مراد از امانت: تمام‌ تکالیف‌ و از آن‌ جمله‌ طاعات‌ و فرایضی‌ است‌ که‌ بر ادای‌ آن‌ها ثواب‌ و بر ترک ‌آن‌ها عقاب‌ تعلق‌ می‌گیرد، چنان‌ تکالیف‌ و طاعاتی‌ که‌ اگر انسان‌ آن‌ها را ترک‌ کند، جز خداوند متعال‌ کس‌ دیگری‌ بر ترک‌ آن‌ها آگاه‌ نمی‌گردد. و از آن‌ جمله‌ است: امانت‌ اموال‌ و سپرده‌هایی‌ که‌ بر آن‌ها گواه‌ و مدرکی‌ وجود ندارد.

علما گفته‌ اند: امانت، مصادیق‌ گسترده‌ای‌ دارد... گوش‌ امانت‌ است، چشم‌ امانت‌ است، زبان‌ امانت‌ است، شکم‌ امانت‌ است، دست‌ امانت‌ است، پا امانت ‌است، عقل‌ و آگاهی‌ و اختیار امانت‌ است، غسل‌ جنابت‌ امانت‌ است‌ و شرمگاه‌ امانت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو رضی الله عنهما  آمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «أربع‌ إذا کن‌ فیک‌ فلا علیک‌ ما فاتک‌ من‌ الدنیا؛ حفظ أمانة‌ وصدق‌ حدیث‌ وحسن‌ خلیقة‌ وعفة‌ طعمة». «چهار چیزند که‌ اگر در تو باشند، باکی ‌بر تو نیست‌ در آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌ باشی: حفظ و نگهداری‌ امانت، راستی‌ در سخن، حسن‌ خلق‌ و عفت‌ طعمه‌» یعنی: پاکی‌ و بی‌آلایشی‌ رزق‌ وروزی‌. آری‌! ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها عرضه‌ داشتیم‌؛ «پس‌ از برداشتن‌ آن‌ سر باز زدند و از آن‌ هراسناک‌ شدند» یعنی: آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها به‌رغم‌ بزرگی‌ اجرام‌ خود، بر حالی‌ قراردارند که‌ اگر گذاردن‌ تکلیف‌ بر دوش‌ آن‌ها جایز بود، یقینا بر دوش‌ گرفتن‌ تکالیف‌ الهی‌ای‌ که‌ به‌ انسان‌ موکول‌ شده‌است، برآن‌ها سنگینی‌ می‌کرد زیرا بر این‌ تکالیف، ثواب‌ و عقاب‌ مترتب‌ می‌شود اما همان ‌تکلیفی‌ که‌ بزرگترین‌ کهکشآن‌ها و اجرام‌ از پذیرفتن‌ آن‌ ترسیدند و خود را از برابر آن‌ کنار کشیدند، هنگامی‌ که‌ بر انسان‌ عرضه‌ شد، او آن‌ را پذیرفت: «و انسان‌ آن‌ را برداشت، بی‌گمان‌ او ستمگری‌ نادان‌ بود» یعنی: انسان‌ به‌ برداشتن‌ آن‌ امانت‌ وپرداختن‌ به‌ حق‌ آن‌ گردن‌ نهاد و قطعا او در این‌ گردن ‌نهادن، برخود ستمکار و از سنجش، محاسبه‌ و ارزیابی‌ آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌ است، نادان‌ بود. به‌قولی: معنای‌ (حملها) این‌ است: انسان‌ به‌طور فطری‌ آماده‌ پذیرش‌ امانت‌ شد. یا هنگامی‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در عالم‌ «ذر» امانت‌ رابر وی‌ عرضه‌ کرد، او آن‌ را برداشت‌.

عبدالله ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «خداوند عزوجل  پیش‌ از آن‌که‌ طاعت‌ و فرایض‌ را بر آدم‌ عرضه‌ دارد، آن‌ها را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ کرد پس‌ تاب‌ برداشتن ‌آن‌ها را نیاوردند آن‌گاه‌ به‌ آدم‌ گفت: من‌ امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتم‌ اما آن‌ها تاب‌ تحمل‌ آن‌ را نیاوردند، آیا تو پذیرنده‌ آنچه‌ در آن‌ است ‌هستی‌؟ آدم‌ گفت: پروردگارا! مگر در آن‌ امانت‌ چه‌ چیزی‌ است‌؟ فرمود: این‌ که‌ اگر کار نیکو کردی، پاداش‌ داده‌ می‌شوی‌ و اگر کار بد کردی، مجازات ‌می‌شوی‌. پس‌ آدم‌ آن‌ را گرفت‌ و برداشت‌».

﴿لِّیُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِکِینَ وَٱلۡمُشۡرِکَٰتِ وَیَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمَۢا٧٣.

«تا سرانجام‌ خدا مردان‌ و زنان‌ منافق‌ و مردان‌ و زنان‌ مشرک‌ را عذاب‌ کند» یعنی: انسان‌ امانت‌ را برداشت‌ تا خداوند عزوجل  ناشایستگانشان‌ را در برابر خیانت‌ در امانت‌ وتکلیف، تکذیب‌ پیامبران  علیهم السلام  و شکستن‌ پیمآن‌ها، عذاب‌ کند «و بر مردان‌ و زنان ‌مؤمن‌» یعنی: بر کسانی‌ که‌ امانت‌ها ـ مانند عبادات‌ و غیره‌ ـ را به‌ سر رسانده‌اند «به‌ رحمت‌ بازگردد» و توبه‌شان‌ را بپذیرد «و خدا آمرزگار» است‌ بر توبه‌ کنندگان ‌«مهربان‌ است‌» به‌ آنان‌ چرا که‌ امانت‌ها را ادا کرده‌اند.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ حکمت‌ در تکلیف‌ مکلفان، عذاب‌ کردن‌ عاصیان‌ و پاداش‌ دادن‌ به‌ فرمان‌بران‌ است‌.

 




[1]- نگاه‌ کنید به‌ اول‌ سوره‌ «مجادله‌».