تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ طه

سوره‌ طه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (135) آیه‌ است‌.

موضوع‌ آن‌: موضوع‌ این‌ سوره‌ همچون‌ موضوعات‌ سایر سوره‌های‌ مکی‌، اثبات‌ توحید و عقاید حق‌ است‌ که‌ در خلال‌ یک‌ مقدمه‌ و دو داستان‌ به‌ آن ‌پرداخته‌ شده‌است‌. در مقدمه‌ آن‌ حکمت‌ نزول‌ قرآن‌ بیان‌ می‌شود، سپس‌ داستان ‌موسی‌  علیه السلام  در سه‌ مرحله‌ مطرح‌ می‌گردد آن‌گاه‌ مجددا ذکر اوصاف‌ قرآن‌ در میان ‌می‌آید، بعدا داستان‌ آدم‌  علیه السلام  بیان‌ می‌شود و در پایان‌ هم‌ به‌ اقامه‌ حجت‌ علیه ‌معاندان‌ پرداخته‌ می‌شود.

حکمت‌ از طرح‌ داستان‌ موسی‌ و آدم‌ علیهماالسلام در این‌ سوره‌ این‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ بعد از سوره‌ «مریم‌» نازل‌ شده‌ است‌ و از آنجا که‌ خداوند متعال‌ داستانهای‌ برخی ‌از انبیا  علیهم السلام  را در سوره ‌«مریم‌» به‌ تفصیل‌ و از برخی‌ را به‌ اجمال‌ ذکر کرد ـ از آن‌جمله‌ داستان‌ موسی‌ و آدم‌ علیهماالسلام را؛ که‌ سرگذشت‌ اولی‌ در آن‌ به‌ اجمال‌ ذکر شده‌ واز دومی‌ فقط نام‌ برده‌ شده‌ نه‌ بیشتر ـ لذا در این‌ سوره‌ به‌ تفصیل‌ آنها می‌پردازد. سپس‌ داستانهای‌ بقیه‌ پیامبرانی‌ را که‌ در سوره‌ «مریم‌» از آنها یاد نشده‌ است‌، درسوره ‌«انبیاء» بیان‌ می‌کند؛ مانند داستان‌های‌ نوح‌، لوط، داوود، سلیمان‌، ایوب‌، الیسع‌، ذی‌الکفل‌ و ذی‌النون  علیهم السلام .

فضیلت‌ آن‌: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خداوند تبارک‌ و تعالی‌ دوهزارسال‌ قبل‌ از آفرینش‌آسمانها و زمین‌، سوره‌های‌ (طه‌) و (یس‌) را خواند پس‌ چون‌ فرشتگان‌ آنها را شنیدند، گفتند: خوشا به‌ حال‌ أمتی‌ که‌ این‌ قرآن‌ بر وی‌ نازل‌ می‌شود، خوشا به‌ حال‌ سینه‌هایی‌ که‌ این‌ قرآن‌ را برمی‌دارند و خوشا به‌ حال‌ زبانهایی‌ که‌ با این‌ قرآن‌ تکلم‌ می‌کنند».

﴿طه١ [طه: 1].

خوانده‌ می‌شود: «طا ها» سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ آغاز سوره‌ها، در سوره‌ «بقره‌» گذشت‌ و «طه‌» از جمله‌ این‌ حروف‌ است‌. به‌ قولی‌ دیگر: «طه‌» ازحروف‌ مقطعه‌ نیست‌ بلکه‌ معنای‌ آن‌ این‌ است‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! پای‌ خود را بر زمین‌ فرش‌ کن‌ و آن‌ را راحت‌ بر زمین‌ بگذار. ابن‌انباری‌ گفته ‌است‌: «این‌ دستور بدان‌ جهت‌ صادر شد که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در ایستادن‌ به‌ نماز چنان‌ بر خود فشار می‌آوردند که‌ نزدیک‌ بود پاهایشان‌ متورم‌ گردد». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «درآغاز کار نزول‌ وحی‌ بر آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، ایشان‌ در هنگام‌ ادای‌ نماز بر سینه‌ پاهای ‌خود می‌ایستادند (که‌ این‌ گونه‌ به‌پا ایستادن‌، فشارآور بود) پس‌ خداوند عزوجل این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد».

﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ٢ [طه: 2].

ضحاک‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ خدای‌  عزوجل قرآن‌ را بر پیامبرش ‌نازل‌ کرد، ایشان‌ و یارانشان‌ در نماز بدان‌ قیام‌ می‌کردند پس‌ مشرکان‌ قریش‌ گفتند: این‌ قرآن‌ بر محمد نازل‌ نشده‌ است‌ مگر برای‌ آن‌که‌ او در رنج‌ و سختی‌ بیفتد. پس‌خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: «قرآن‌ را بر تو نازل‌ نکردیم‌ تا در رنج‌ افتی‌» بلکه‌ برای‌آن‌ نازل‌ کردیم‌ که‌ در سعادت‌ و راحت‌ قرار گیری‌ پس‌ موضوع‌ چنان‌ نیست‌ که ‌باطل‌پرستان‌ پنداشته‌اند زیرا ما به‌ هرکس علم‌ و حکمت‌ قرآنی‌ داده‌ایم‌، یقینا برای ‌او خیر و خوبی‌ و راحت‌ جاودانی‌ را خواسته‌ایم‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌: «من‌ یرد الله‌ به‌ خیرا یفقهه‌ فی‌الدین‌». «هر کس‌ که‌ خداوند خیرخواه‌ او باشد، او را در دین‌ دانشمند می‌گرداند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ خداوند عزوجل در روز قیامت‌ برای‌ حکم‌ و داوری‌ نهایی‌ میان‌ بندگانش‌ بر کرسی‌ خویش‌ بنشیند، خطاب‌ به‌ علما می‌گوید: من‌ علم‌ و حکمت‌ خویش‌ را در شما قرار ندادم‌ مگر بدان‌ جهت‌ که‌ می‌خواهم‌ بر شما بیامرزم‌ با وجود آنچه‌ که‌ از شما سرزده‌ است‌ و هیچ‌ باکی‌ هم‌ ندارم‌». همچنین‌ در تفسیر: ﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ٢ [طه: 2] نقل‌ شده ‌است‌: ما قرآن‌ را برای‌ آن‌ بر تو نازل‌ نکرده‌ایم‌ تا با افراط در تأسف‌ خوردن‌ بر کفر کافران‌ و عدم‌ ایمان‌ آنان‌، خود را در رنج‌ و تعب‌ افگنی‌؛ زیرا ایمان‌ آوردن‌ آنها امری‌ است‌ که‌ به‌ تو مربوط نیست‌ و در اختیار تو هم ‌نمی‌باشد.

﴿إِلَّا تَذۡکِرَةٗ لِّمَن یَخۡشَىٰ٣ [طه: 3].

«جز این‌که‌ پند آموز کسی‌ باشد که‌ می‌ترسد» یعنی‌: ما قرآن‌ را برای‌ آن‌ نازل ‌کرده‌ایم‌ تا یادآور و پندآموز کسانی‌ باشد که‌ به‌ ایشان‌ توفیق‌ تقوا می‌دهیم‌ لذا برعهده‌ تو نیست‌ که‌ آنان‌ را به‌ ایمان‌ آوردن‌ مجبور کنی‌.

این‌ دو آیه‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌: خوشبختی‌ و سعادت‌ دوجهانی‌، در گرو پایبندی‌ به‌ کتاب‌ خدا عزوجل است‌ و بدون‌ آن‌ سعادتی‌ میسر نیست‌.

﴿تَنزِیلٗا مِّمَّنۡ خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ وَٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلۡعُلَى٤ [طه: 4].

«کتابی‌ است‌ نازل ‌شده‌ از جانب‌ کسی‌ که‌ زمین‌ و آسمان‌های‌ بلند را آفریده ‌است‌» مراد آیه‌ کریمه‌ خبر دادن‌ به‌ بندگان‌ از کمال‌ عظمت‌ نازل‌کننده‌ قرآن ‌و بزرگی‌ جلال‌ و مقام‌ وی‌ است‌ تا به‌ قرآن‌ ـ چنان‌که‌ حق‌ ارج ‌نهادن‌ به‌ آن‌ است‌ ـ ارج‌ گذاشته‌ و آن‌ را مدینه‌ فاضله‌ سعادت‌ جاودانی‌ خویش‌ بشناسند چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ با همین‌ هدف‌ در ادامه‌ می‌فرماید:

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5].

«خدای‌ رحمان‌ بر عرش‌ استوا یافت‌» یعنی‌: بر عرش‌ علو و ارتفاع‌ یافت‌، علو و ارتفاعی‌ که‌ برای‌ آن‌ مثل‌ و مانندی‌ نیست‌. گفتنی‌ است‌ که‌ ما به‌ استوای‌ حق‌ تعالی‌بر عرش‌ ـ بنا بر عقیده‌ سلف‌ صالح‌ که‌ ائمه‌ چهارگانه‌ اهل‌ سنت‌ نیز از آن‌ جمله‌اند ـ ایمان‌ داریم‌. سلف‌ صالح‌ به‌ صفات‌ حق‌ تعالی‌ ـ چنان‌که‌ در قرآن‌ آمده ‌است‌ ـ بی‌ هیچ‌ تحریف‌، تأویل‌، تشبیه‌ یا تمثیلی‌ ایمان‌ داشتند و در برابر آنها با توجیه‌، تأویل‌، تشبیه‌ و تکییف‌ درنگ‌ نمی‌کردند. از امام‌ مالک  رحمه الله  پرسیدند که‌ خدا عزوجل چگونه‌ بر عرش‌ استوا یافت‌؟ گفت‌: «استوا معلوم‌ است‌ و درک‌ کیفیت‌ آن‌ در حیطه‌ عقل‌ نیست‌ و ایمان‌ به‌ آن‌ واجب‌ و سؤال‌ کردن‌ از آن‌ بدعت‌ است‌«. یادآور می‌شویم‌ که‌ قول‌ صحیح‌ در باره‌ عرش‌ و کرسی‌ این‌ است‌ که‌ «عرش‌» غیر از «کرسی‌» است‌.

﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ٦ [طه: 6].

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمین‌ است‌، از آن‌ اوست‌» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ مالک‌ و مدبر همه‌ آنهاست‌ «و» نیز از آن‌ اوست‌ «آنچه‌ در میان‌ آنهاست‌» از موجودات ‌«و آنچه‌ زیر خاک‌ است‌» از اشیاء.

گفتنی‌ است‌ که‌ امروزه‌ در پرتو علوم‌ جدید، بخشی‌ از عظمت‌ این‌ مقطع‌ از آیه ‌کریمه‌ (یعنی‌ دنیای‌ زیرخاک‌) متجلی‌ گردیده‌ است‌.

﴿وَإِن تَجۡهَرۡ بِٱلۡقَوۡلِ فَإِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى٧ [طه: 7].

«و اگر سخن‌ را آشکارا گویی‌» یعنی‌ صدایت‌ را بدان‌ بلند کنی‌ «پس‌ او سخن ‌نهان‌ و نهان‌تر را می‌داند» سر: سخنی‌ است‌ که‌ انسان‌ با دیگری‌ به‌ آهستگی‌ و به‌گونه‌ راز در میان‌ می‌گذارد و نهان‌تر از سر: سخنی‌ است‌ که‌ انسان‌ با خودش‌ می‌گوید ـ یعنی‌ حدیث‌ نفس‌ می‌کند ـ یا سخنی‌ است‌ که‌ به‌ خاطرش‌ خطور می‌کند و یا در نهاد وی‌ است‌ ولی‌ هنوز آن‌ را با خودش‌ هم‌ مرور نکرده‌ است‌ که ‌علمای‌ روانشناسی‌ امروزه‌ آن‌ را «لاشعور» می‌نامند. یعنی‌: اگر تو خدای‌ سبحان‌ را به‌ صدای‌ بلند بخوانی‌، بدان‌ که‌ او از این‌ امر بی‌نیاز است‌ زیرا او سخن‌ سر و نهان ‌و آنچه‌ را که‌ از سر و نهان‌ هم‌ نهان‌تر است‌، می‌داند پس‌ اساسا به‌ بلند کردن‌ صدا در ذکر و دعا نیازی‌ نیست‌ و نباید مناجات‌ انسان‌ با پروردگار به‌ این‌ هدف‌ باشد که‌ آن‌را به‌ پروردگار متعال‌ بشنواند اما جاری ‌نمودن‌ ذکر و دعا بر زبان‌ همراه‌ با تصور معنای‌ آن‌ در ذهن‌ و ضمیر، برای‌ کسب‌ برکات‌ و فیوضات‌ عظیم‌ و برآوردن ‌اهداف‌ دیگری‌ مانند کسب‌ رضا و قرب‌ الهی‌، یاری ‌رساندن‌ قلب‌ به‌وسیله‌ ذکر، مشغول‌ ساختن‌ حواس‌ به‌ مقصودی‌ برتر و برگردانیدن‌ آن‌ از تفکر در امور دنی‌؛ مشروع‌ و مطلوب‌ و از افضل‌ اعمال‌ است‌.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ٨ [طه: 8].

«الله، جز او معبودی‌ نیست‌، برای‌ اوست‌ نامهای‌ نیکو» یعنی‌ نیکوترین‌ نامها مطلقا به‌ الله عزوجل اختصاص‌ دارد، به‌ سبب‌ این‌که‌ این‌ اسمای‌ حسنی‌ بر کمال‌ و جلال ‌حضرت‌ حق‌ عزوجل دلالت‌ می‌کنند. یادآور می‌شویم‌ که‌ اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ صحیح‌ وارد شده‌ ـ نودونه‌ اسم‌ است‌ و بیان‌ آن‌ در سوره‌ «اعراف/‌180» گذشت‌.

پس‌ آیا بعد از جلوه‌ این‌همه‌ اسما و صفات‌، دیگر کسی‌ هست‌ که‌ ادعا کند قرآن‌ از نزد غیر الله عزوجل است‌؟ آیا گرفتن‌ بتانی‌ از سنگ‌ و چوب‌ و غیره‌ به‌عنوان ‌شریک‌ خدای‌ سبحان‌ درست‌ است‌؟ و آیا کسی‌ که‌ به‌ این‌ صفات‌ نیکو و عظیم ‌موصوف‌ باشد، کتاب‌ نازل‌ کرده‌ او، متضمن‌ سعادت‌ دو جهانی‌ نیست‌؟

این‌ آیات‌ مقدمه‌ سوره‌ مبارکه ‌«طه‌» است‌ و عظمت‌ این‌ آیات‌ بود که‌ به‌مسلمان‌ شدن‌ عمر بن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  انجامید ـ که‌ داستان‌ اسلام‌ عمر رضی الله عنه  معروف‌ است‌.

﴿وَهَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ مُوسَىٰٓ٩ [طه: 9].

«و آیا خبر موسی‌ به‌ تو رسیده ‌است‌» یعنی‌: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! داستان‌ موسی‌ با فرعون‌ و اشراف‌ قومش‌ قطعا به‌ تو رسیده‌ است‌ و تو نیک‌ می‌دانی‌ که‌ فرود آوردن ‌وحی‌ بر موسی‌، سبب‌ بدبختی‌ وی‌ نبود بلکه‌ او از این‌ موهبت‌ به‌ مدارج‌ علیای ‌سعادت‌ و عزت‌ رسید پس‌ بدان‌ که‌ فرود آوردن‌ وحی‌ بر تو نیز سبب‌ بدبختی‌ات ‌نمی‌باشد.

از این‌ آیه‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ سیاق‌ داستان‌ موسی‌  علیه السلام  متضمن‌ دلجویی‌ و تسلیت ‌به‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر دشواری‌هایی‌ است‌ که‌ از تکالیف‌ نبوت ‌می‌دیدند.

﴿إِذۡ رَءَا نَارٗا فَقَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡکُثُوٓاْ إِنِّیٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّیٓ ءَاتِیکُم مِّنۡهَا بِقَبَسٍ أَوۡ أَجِدُ عَلَى ٱلنَّارِ هُدٗى١٠ [طه: 10].

«هنگامی‌ که‌ آتشی‌ دید» موسی‌  علیه السلام  در شبی‌ تاریک‌ و بارانی‌، از مدین‌ سرزمین ‌پدرزنش‌ شعیب‌  علیه السلام  به‌سوی‌ مصر در حال‌ سفر بود، فصل‌ زمستان‌ بود و هوا ناملایم‌؛ که‌ بناگاه‌ آتشی‌ را دید «پس‌» چون‌ آتش‌ را دید «به‌ خانواده‌اش‌ گفت‌: درنگ‌ کنید» یعنی‌: در جای‌ خود بایستید «زیرا من‌ آتشی‌ دیدم‌» یعنی‌: از دور آتشی‌ انس‌انگیز را دیدم‌ «امیدوارم‌ که‌ شعله‌ای‌ از آن‌ برای‌ شما بیاورم‌» قبس‌: شعله‌ و اخگری‌ از آتش‌ است‌ که‌ شخص‌ آن‌ را می‌گیرد تا به‌وسیله‌ آن‌ آتشی ‌دیگر را برافروزد «یا بر آن‌ آتش‌ راهنمایی‌ بیابم‌» که‌ مرا به‌سوی‌ راه‌ راهنمایی‌ کرده‌ و راه‌ را به‌ من‌ بازشناساند. گفتنی‌ است‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  در آن‌ شب‌ تاریک‌، راه‌ را نیز گم‌کرده ‌بود.

﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِیَ یَٰمُوسَىٰٓ١١ إِنِّیٓ أَنَا۠ رَبُّکَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى١٢ [طه: 11-12].

«پس‌ چون‌ بدان‌ رسید» یعنی‌ چون‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ نزدیک‌ آن‌ آتش‌ رسید، آتش ‌سفیدی‌ را دید که‌ در میان‌ درخت‌ سبزی‌ برافروخته‌ است‌ پس‌ «ندا داده ‌شد» یعنی‌ خداوند متعال‌ او را ندا داد که‌: «ای‌ موسی‌! همانا من‌ پروردگار توام‌» که‌ هم‌اینک‌ باتو سخن‌ می‌گویم‌.

این‌ آیه‌ به‌ ما می‌آموزد که‌ چون‌ می‌خواهیم‌ کسی‌ را به‌ کاری‌ مکلف‌ کنیم‌، بایدخود را با اوصاف‌ خویش‌ به‌ او بشناسانیم‌.

«پس‌ نعلین‌ خود را از پا درآور» خداوند عزوجل موسی‌  علیه السلام  را به‌ بیرون‌ آوردن‌ کفش‌ها وبرهنه‌ ساختن‌ پاهایش‌ دستور داد زیرا برهنه‌ کردن‌ پا، در نشان‌ دادن‌ تواضع‌ گویاتر و به‌ تشریف‌ و تکریم‌ و رعایت‌ ادب‌ نزدیک‌تر است‌ «هرآینه‌ تو در وادی‌ مقدس‌ طوی‌ هستی‌» مقدس‌: یعنی‌ پاک‌ یا مبارک‌. طوی‌: نام‌ وادیی‌ در سرزمین‌ سیناست‌.

این‌ جمله‌ به‌ ما می‌آموزد که‌ چون‌ کسی‌ را به‌ کاری‌ دستور می‌دهیم‌، باید علت‌ و دلیل‌ آن‌ را نیز برایش‌ بیان‌ کنیم‌.

﴿وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُکَ فَٱسۡتَمِعۡ لِمَا یُوحَىٰٓ١٣ [طه: 13].

«و من‌ تو را برگزیده‌ام‌» به‌ رسالت‌ «پس‌ بدانچه‌ وحی‌ می‌شود» هم‌اکنون ‌به‌سوی‌ تو «گوش‌ فراده‌» به‌ گوش‌ هوش‌ و پذیرش‌ و با آمادگی‌ و هشیاری‌.

در اینجا خدای‌  عزوجل به‌ موسی‌  علیه السلام  تواضع‌ و ادب‌ را آموخت‌ و این‌ دلیل‌ بر آن ‌است‌ که‌ نقطه‌ آغازین‌ در امر تربیت‌، همانا آموختن‌ ادب‌ است‌.

﴿إِنَّنِیٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِی وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ١٤ [طه: 14].

«همانا من‌ الله هستم‌، خدایی‌ که‌ جز من‌ خدایی‌ نیست‌» یعنی‌: ای‌ موسی‌! کسی‌که‌ تو را ندا می‌کند، همانا خداوند یگانه‌ لاشریک‌ است‌ «پس‌ مرا پرستش ‌کن‌» زیرا مختص‌ بودن‌ الوهیت‌ برای‌ من‌، موجب‌ مخصوص‌ ساختنم‌ به‌ عبادت‌ وپرستش‌ نیز هست‌ «و نماز را برپا دار برای‌ یادکردن‌ من‌» یعنی‌: نماز را برپا دار تا مرا یاد کنی‌. یا معنی‌ این‌ است‌: هرگاه‌ به‌یاد آوردی‌ که‌ نمازی‌ بر ذمه‌ات‌ هست‌، آن ‌نماز را برپا دار. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌است‌ که‌ فرمودند: «هر کس‌ از نمازی‌ در خواب‌ ماند، یا آن‌ را فراموش‌ کرد پس‌کفاره‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ وقتی‌ آن‌ را به‌خاطر آورد، آن‌ را به‌جای‌ آورد و جز این ‌هیچ‌ کفاره‌ دیگری‌ بر او نیست‌». حق‌ تعالی‌ مخصوصا نماز را ذکر کرد زیرا نماز برترین‌ طاعات‌ و بهترین‌ عبادات‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند براین‌که‌ معرفت‌ خداوند عزوجل گام‌ اول‌ در پیمودن‌ راه‌ حق ‌است‌ و نیز دلالت‌ می‌کند براین‌که‌ بعد از توحید، فریضه‌ای‌ بزرگتر از نماز نیست‌ پس‌ باید مربیان‌ جامعه‌ اسلامی‌ به‌ این‌ حقایق‌ توجه‌ داشته‌ باشند.

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِیَةٌ أَکَادُ أُخۡفِیهَا لِتُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا تَسۡعَىٰ١٥ [طه: 15].

ای‌ موسی‌! «هرآینه‌ قیامت‌ آمدنی‌ است‌» پس‌ برای‌ آن‌ عمل‌ خیر انجام‌ ده‌، از قبیل‌ عبادت‌ الله عزوجل و ادای‌ نماز «نزدیک‌ است‌ پنهانش‌ بدارم‌» یعنی‌: نزدیک‌ است ‌خبر آمدن‌ قیامت‌ را از بندگانم‌ پنهان‌ بدارم‌؛ اگر که‌ در دادن‌ این‌ خبر همراه‌ با پنهان ‌ساختن‌ وقت‌ آن‌، حکمتی‌ در کار نبود. یا معنی‌ این‌ است‌: می‌خواهم‌ حتی‌ آن‌ را از خودم‌ هم‌ پنهان‌ بدارم‌. این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ بر پنهان‌ داشتن‌وقت‌ قیامت‌ سخت‌ مصر است‌، بدین‌ جهت‌ از آن‌ با بلیغ‌ترین‌ عبارتی‌ که‌ اعراب‌ در پنهان‌سازی‌ یک‌ امر به‌کار می‌برند، تعبیر کرده‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است‌: می‌خواهم ‌قیامت‌ را آشکار و محقق‌ گردانم‌ «تا هر کسی‌ به‌ موجب‌ آنچه‌ می‌کند، خبر داده ‌شود» یعنی‌: قیامت‌ را بر پا می‌دارم‌ تا هر کسی‌ را در برابر سعی‌ و تلاشش‌ ـ اعم‌ ازخیر یا شر ـ جزا دهم‌.

﴿فَلَا یَصُدَّنَّکَ عَنۡهَا مَن لَّا یُؤۡمِنُ بِهَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَتَرۡدَىٰ١٦ [طه: 16].

«پس‌ نباید که‌ تو را از آن‌ باز دارد» یعنی‌: ای‌ موسی‌! نباید تو را از ایمان‌ و عمل ‌برای‌ قیامت‌ باز دارد «کسی‌ که‌ به‌ آن‌ ایمان‌ ندارد» از کفار «و خواهش‌ نفس‌ خود را پیروی‌ کرده‌است‌» با فروروی‌ در لذت‌های‌ حسی‌ فانی‌ حرام‌ «که‌ آن‌گاه‌ هلاک ‌شوی‌» اگر که‌ از ایمان‌ و عمل‌ برای‌ قیامت‌ بازمانی‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «مخاطب ‌این‌ دستور، همه‌ آحاد مکلفانند».

﴿وَمَا تِلۡکَ بِیَمِینِکَ یَٰمُوسَىٰ١٧ [طه: 17].

«و» خداوند عزوجل از موسی‌  علیه السلام  پرسید: «ای‌ موسی‌! در دست‌ راست‌ تو چیست‌؟» سؤال ‌کردن‌ از عصای‌ موسی‌  علیه السلام  برای‌ بیدار ساختن‌ و توجه‌ دادن‌ او به ‌موضوع‌ عصاست‌ تا بعد از تأمل‌ وی‌ در آن‌ و تشخیص‌ مؤکد این‌ امر که‌ این‌ همان ‌عصای‌ حقیقی‌ اوست‌ که‌ می‌شناسد، معجزه‌ در آن‌ روی‌ دهد، در غیر آن‌ خدای ‌ عزوجل می‌دانست‌ که‌ در دست‌ موسی‌  علیه السلام  چیست‌ لذا سؤال‌ کردن‌ از آن‌ موردی ‌نداشت‌. بعضی‌ از مفسران‌ می‌گویند: خداوند عزوجل برای‌ این‌که‌ موسی‌  علیه السلام  را با کلام ‌خود بر سر انس‌ و الفت‌ آورد، این‌ سؤال‌ را از وی‌ کرد.

﴿قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّؤُاْ عَلَیۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَ‍َٔارِبُ أُخۡرَىٰ١٨ [طه: 18].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «این‌ عصای‌ من‌ است‌، بر آن‌ تکیه‌ می‌دهم‌» هنگامی‌ که‌ در راه‌ رفتن‌ خسته‌ شوم‌ «و با آن‌ برای‌ گوسفندانم‌ برگ‌ می‌تکانم‌» یعنی‌ شاخه‌های ‌درختان‌ را با آن‌ می‌تکانم‌ تا برگ‌ آنها فروریزد و گوسفندانم‌ بخورند. به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است‌: با آن‌ گوسفندانم‌ را به‌ جلو می‌رانم‌ و اداره‌ می‌کنم‌ «و کارهای‌ دیگری‌ نیز برای‌ من‌ از آن‌ برمی‌آید» یعنی‌ منافع‌ دیگری‌ نیز در این‌ عصا دارم‌ و نیازهای‌ دیگری‌ را نیز بدان‌ برمی‌آورم‌. البته‌ منافع‌ عصا بسیار و شناخته ‌شده‌ است‌. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «در دست‌ گرفتن‌ عصا، سنت‌ انبیا  علیهم السلام  و نشانه‌ای‌ برای ‌مؤمن‌ است‌». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «در عصا شش‌ خاصیت‌ است‌:

1-  سنت‌ انبیا  علیهم السلام  است‌.

2-  زینت‌ صالحان‌ است‌.

3-  سلاحی‌ علیه‌ دشمنان‌ است‌.

4-  کمکی‌ برای‌ ضعیفان‌ است‌.

5-  غمی‌ برای‌ منافقان‌ است‌.

6-  افزونی‌ای‌ در طاعات‌ مؤمنان‌ است‌».

گفتنی‌ است‌؛ اجماع‌ علما بر آن‌ است‌ که‌ خطیب‌ باید در هنگام‌ خواندن‌ خطبه‌، بر شمشیر یا عصایی‌ تکیه‌ دهد.

﴿قَالَ أَلۡقِهَا یَٰمُوسَىٰ١٩ [طه: 19].

«فرمود» خداوند متعال‌: «ای‌ موسی‌! آن‌ را بیفگن‌» از دست‌ خود ؛

﴿فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٞ تَسۡعَىٰ٢٠ [طه: 20].

«پس‌» موسی‌  علیه السلام  «آن‌ را» بر زمین‌ «انداخت‌ و ناگاه‌ ماری‌ شد دوان‌» به‌ سبب ‌آن‌که‌ خدای‌ سبحان‌ اوصاف‌ و اعراض‌ عصا را برگردانید بدان‌ سان‌ که‌ تبدیل‌ به‌ مار پرجنب‌وجوشی‌ شد که‌ به‌سرعت‌ و چابکی‌ می‌دوید به‌طوری‌که‌ نقل‌ شده‌ است‌: او در مسیر جنب‌وجوش‌ و خیزش‌ سریع‌ خود به‌ درختی‌ رسید و آن‌ را خورد و به‌صخره‌ای‌ رسید و آن‌ را فروبلعید پس‌ چون‌ موسی‌  علیه السلام  این‌ صحنه‌ را دید، ترسید و وحشت‌زده‌ پا به‌ فرار گذاشت‌ در حالی‌که‌ اصلا پشت‌ سر خود را نگاه‌ نمی‌کرد. شهید سید قطب‌  رحمه الله  در تفسیر خود می‌گوید: «عصای‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ اژدها تبدیل‌ شد و همان‌ معجزه‌ای‌ اتفاق‌ افتاد که‌ در هر لحظه‌ای‌ از لحظه‌های‌ ما نیز اتفاق‌ می‌افتد ولی‌ ما متوجه‌ آن‌ نمی‌شویم‌؛ آری‌! آن‌ لحظه‌، لحظه‌ای‌ بود که‌ معجزه‌ حیات ‌روی‌ داد و چه‌ بسیارند میلیونها ذره‌ مرده‌ و جامدی‌ که‌ مانند آن‌ عصا در هر لحظه ‌به‌ سلول‌ زنده‌ای‌ تبدیل‌ می‌شوند ولی‌ این‌ فرایند، انسان‌ را مانند عملیه‌ تبدیل‌ شدن ‌عصا به‌ اژدها، شگفت‌ زده‌ نمی‌کند از آن‌ روی‌ که‌ انسان‌ اسیر حواس‌ و اسیر تجارب‌ خویش‌ است‌...!».

﴿قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ٢١ [طه: 21].

«فرمود» خدای‌ سبحان‌ به‌ موسی‌: «آن‌ را بگیر و نترس‌، به‌ زودی‌ آن‌ را به‌ حال ‌نخستین‌ آن‌ بازخواهیم‌ گردانید» بعد از آن‌که‌ تو آن‌ را بگیری‌.

﴿وَٱضۡمُمۡ یَدَکَ إِلَىٰ جَنَاحِکَ تَخۡرُجۡ بَیۡضَآءَ مِنۡ غَیۡرِ سُوٓءٍ ءَایَةً أُخۡرَىٰ٢٢ [طه: 22].

«و دست‌ خود را به‌ جناحت‌ ببر» جناح‌ انسان‌: پهلو و زیر بازوی‌ اوست‌ «تا سپید و درخشان‌ بیرون‌ آید» با آن‌که‌ پوست‌ بدن‌ موسی‌  علیه السلام  گندمگون‌ بود «بدون‌ هیچ‌ عیبی‌» سوء: عیب‌ است‌ و کنایه‌ از بیماری‌ برص‌ می‌باشد. یعنی‌ سپیدی‌ دست‌ تو ناشی‌ از گزند و آفتی‌ نیست‌ «این‌ آیت‌ دیگری‌ است‌» یعنی‌: این‌ بجز عصا معجزه‌دیگری‌ است‌.

﴿لِنُرِیَکَ مِنۡ ءَایَٰتِنَا ٱلۡکُبۡرَى٢٣ [طه: 23].

«می‌خواهیم‌ که‌ به‌ تو بنمایانیم‌» با این‌ دو معجزه‌ بزرگ‌ «بعضی‌ از آیات‌ بزرگ‌ خود را» یعنی‌ بعضی‌ از معجزات‌ بزرگ‌ و دلایل‌ قدرت‌ خود بر انجام‌ هر کاری‌ را.

﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ٢٤ [طه: 24].

ای‌ موسی‌! «به‌سوی‌ فرعون‌ برو» به‌ عنوان‌ فرستاده‌ای‌ از جانب‌ ما «که‌ او سر به‌ طغیان‌ برداشته‌ است‌» یعنی‌ کافر شده‌ و از حد در گذشته‌است‌.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌  عزوجل قبل‌ از فرستادن‌ موسی‌  علیه السلام  به‌سوی‌ فرعون‌، به ‌او معجزاتی‌ داد تا این‌ مأموریت‌ را بر وی‌ آسان‌ و قدرت‌های‌ دیگر را در دید اوکوچک‌ و حقیر گرداند. البته‌ این‌ آموزشی‌ است‌ برای‌ ما که‌ چون‌ می‌خواهیم‌ کسی‌را به‌ تکلیف‌ دشواری‌ مکلف‌ گردانیم‌، باید قبل‌ از هر چیز او را به‌ وسایلی‌ مجهز کنیم‌ که‌ این‌ مأموریت‌ را بر وی‌ آسان‌ گرداند.

﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِی صَدۡرِی٢٥ [طه: 25].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «پروردگارا! سینه‌ام‌ را گشاده‌ گردان‌» تا بتواند آزارهای‌ مردم‌ و تکالیف‌ رسالت‌ را بردارد و تحمل‌ کند.

﴿وَیَسِّرۡ لِیٓ أَمۡرِی٢٦ [طه: 26].

«و کارم‌ را» در تبلیغ‌ رسالت‌ و انجام‌ واجبات‌ آن‌ «برایم‌ آسان‌ ساز».

﴿وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِی٢٧ یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی٢٨ [طه: 27-28].

«و از زبانم‌ گره‌ای‌ بگشای‌» یعنی‌: گره‌ای‌ از گره‌هایی‌ را که‌ در زبان‌ من‌ است‌ باز کن‌، به‌اندازه‌ای‌ که‌ بتوانم‌ پیام‌های‌ تو را به‌ مردم‌ تفهیم‌ کنم‌. نقل‌ است‌ که‌ این‌ گره‌ ولکنت‌، از دوران‌ کودکی‌ موسی‌  علیه السلام  در زبان‌ وی‌ موجود بود زیرا او در کودکی ‌مویی‌ را از بدن‌ فرعون‌ برکند پس‌ فرعون‌ خشمگین‌ شد و از شر وی‌ بیمناک‌ گشت‌. در این‌ اثنا زنش‌ گفت‌: او کودک‌ است‌ و نمی‌داند که‌ چه‌ می‌کند؛ آن‌گاه‌ برای ‌اثبات‌ این‌ امر، جرقه‌ای‌ از آتش‌ و خرمایی‌ را نزد وی‌ نهاد و موسی‌  علیه السلام  به‌جای‌ خرما آن‌ جرقه‌ آتش‌ را در دهان‌ خود گذاشت‌ پس‌ لکنت‌ زبان‌ وی‌ از اثر آن‌ بود. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ در زبان‌ امام‌ حسین‌ رضی الله عنه  نیز لکنتی‌ بود و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «این‌را از عمویش‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ارث‌ برده ‌است‌». آری‌! موسی‌  علیه السلام  گشودن‌ گره‌ از زبان‌ خود را در حدی‌ طلب‌ کرد که‌ بتواند افهام‌ و تفهیم‌ کند لذا همه‌ گرفتگی‌ زبان‌ وی ‌از بین‌ نرفت‌ و بعد از رفع‌ آن‌ گره‌، باز هم‌ در زبان‌ وی‌ لکنتی‌ بود چنان‌که ‌خداوند عزوجل در جای‌ دیگری‌ از سخن‌ فرعون‌ چنین‌ حکایت‌ می‌کند: ﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ٥٢ [الزخرف: 52]. «آیا من‌ از این‌ کس‌ که‌ خود بی‌مقدار است‌ ونمی‌تواند درست‌ بیان‌ کند، بهتر نیستم‌؟» و نیز به‌ دلیل‌ این‌که‌ موسی‌  علیه السلام  خود گفت‌: «تا سخنم‌ را بفهمند» یعنی‌: از زبانم‌ به‌ قدری‌ گره‌ را باز کن‌ که‌ زبانم ‌در هنگام‌ تبلیغ‌ رسالت‌ گویا شود به ‌گونه‌ای‌ که‌ سخنم‌ را بفهمند.

﴿وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی٢٩ هَٰرُونَ أَخِی٣٠ [طه: 29-30].

«و برایم‌ از خانواده‌ام‌ وزیری‌ قرارده‌» یعنی‌ پشتیبان‌، یاور و پناهگاهی‌ که‌ به‌ من ‌کمک‌ کند و در پاره‌ای‌ از امور دستیار من‌ باشد. سپس‌ از او با تعیین‌ یاد کرد وگفت‌: «برادرم‌ هارون‌ را».

﴿ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی٣١ [طه: 31].

«پشتم‌ را به‌ او استوار کن‌» یعنی‌: پروردگارا! توانایی‌ مرا به‌ سبب‌ هارون ‌مستحکم‌ گردان‌.

﴿وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی٣٢ [طه: 32].

«و او را شریک‌ کارم‌ گردان‌» در امر رسالت‌. بدین‌گونه‌ بود که‌ موسی‌ برای ‌هارون‌ برادرش‌ شفاعت‌ کرد تا همانند وی‌ پیامبری‌ الهی‌ باشد و به‌ وی‌ در امر رسالت‌ کمک‌ کند. روایت‌ شده‌است‌ که‌ عائشه‌ رضی الله عنها  در سفری‌ که‌ به‌ مکه‌ برای‌ ادای‌ عمره‌ داشت‌، از یکی‌ از اعراب‌ شنید که‌ می‌گفت‌: حقا که‌ موسی‌  علیه السلام  در دنیا نافع‌ترین‌ برادر برای‌ برادرش‌ بود. عائشه‌ رضی الله عنها  فرمود: «به‌ خدا که‌ این ‌اعرابی‌ راست‌ گفت‌ زیرا موسی‌  علیه السلام  برای‌ برادرش‌ فضیلتی‌ را به ‌پایه‌ نبوت ‌درخواست‌ کرد».

﴿کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا٣٤ [طه: 33-34].

«تا» من‌ و برادرم‌ هارون‌ «تو را فراوان‌ تسبیح‌ گوییم‌ و بسیار یادت‌ کنیم‌» در نماز و در خارج‌ از آن‌.

﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرٗا٣٥ [طه: 35].

«زیرا تو خود بر احوال‌ ما بینایی‌» و می‌دانی‌ که‌ من‌ در توفیق‌ یافتن‌ به‌ رسالت ‌خود، ناگزیر از داشتن‌ این‌ موهبت‌ها هستم‌ زیرا بدون‌ «شرح‌ صدر»، انسان‌ نمی‌تواند دعوت‌ الی‌الله را به‌ درستی‌ انجام‌ دهد، بدون‌ آسان‌ ساختن‌ کار؛ قلب‌ دعوتگر می‌شکند، بدون‌ گشاده‌ بودن‌ زبان‌؛ حجت‌ اقامه‌ نمی‌شود و مقصود به‌ دست ‌نمی‌آید و بدون‌ داشتن‌ برادری‌ هم‌پشت‌ و غمخوار که‌ از او مشورت‌ خواسته‌ شود و دردها و رازها با او در میان‌ گذاشته‌ شود، دعوتگر تنهایی‌ و غربتی‌ هولناک‌ احساس‌ می‌کند. بدین‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین ‌دعا کردند: «اللهم انی أسألک مما سألک أخی موسى‌...». «خدایا! من‌ از تو آنچه‌ را که ‌برادرم‌ موسی‌  علیه السلام  درخواست‌ کرد، درخواست‌ می‌کنم‌». آن‌گاه‌ همه‌ خواسته‌های ‌موسی‌  علیه السلام  را که‌ در این‌ آیات‌ آمده‌ است‌، درخواست‌ کردند و به‌ جای (برادرمر‌هارون‌) فرمودند: «علیا أخی‌: علی‌ برادرم‌ را»؛ که‌ این‌ درخواست‌ مشارکت‌ علی‌ رضی الله عنه  با ایشان‌، به‌ مشارکتش‌ در دعوت‌ و ارشاد حمل‌ می‌شود، نه‌ در نبوت‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در غزوه‌ تبوک‌ علی‌ رضی الله عنه  را در مدینه‌ جانشین‌ خویش‌ کردند، به‌ او فرمودند: «آیا بدین‌ امر راضی‌ نیستی‌ که‌ نسبت‌ به‌ من‌ به‌ منزله‌ هارون‌ نسبت‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  باشی‌؛ مگر این‌که‌ بعد از من‌ پیامبری‌ نیست‌».

﴿قَالَ قَدۡ أُوتِیتَ سُؤۡلَکَ یَٰمُوسَىٰ٣٦ [طه: 36].

«فرمود» خدای‌ منان‌ در پاسخ‌ به‌ درخواستهای‌ موسی‌  علیه السلام  «ای‌ موسی‌! خواسته‌ات‌ به‌ تو داده‌ شد» یعنی‌: آنچه‌ که‌ درخواست‌ کردی‌؛ از گشاده‌ ساختن ‌سینه‌ات‌، آسان‌ نمودن‌ کار رسالتت‌، گشودن‌ گره‌ از زبانت‌ و مشارکت‌ هارون‌ در نبوت‌، همه‌ را به‌ تو دادم‌. و این‌ها در مجموع‌ هشت‌ خواسته‌ بود.

﴿وَلَقَدۡ مَنَنَّا عَلَیۡکَ مَرَّةً أُخۡرَىٰٓ٣٧ [طه: 37].

«و به‌ راستی‌ بار دیگر هم‌ بر تو منت‌ نهادیم‌» این‌ سخنی‌ است‌ مجدد و کلامی ‌است‌ مستقل‌ که‌ یادآور نعمت‌های‌ خدای‌ منان‌ بر موسی‌  علیه السلام  در گذشته‌اش‌؛ یعنی‌ در ایام‌ ولادت‌ و کودکی‌ و نجاتش‌ از کشته ‌شدن‌ به‌دست‌ فرعون‌ می‌باشد. من‌: احسان ‌و دادن‌ نعمت‌ است‌.

﴿إِذۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّکَ مَا یُوحَىٰٓ٣٨ [طه: 38].

سپس‌ در تفسیر آن‌ نعمت‌ می‌فرماید: «هنگامی‌ که‌ به‌ مادرت‌ آنچه‌ را که‌ باید وحی ‌می‌شد، وحی‌ کردیم‌» مراد از وحی‌ کردن‌ به‌ مادر موسی‌، یا مجرد الهام‌ کردن‌ به‌وی‌ است‌ از نوع‌ الهام‌ کردن‌ به‌ مریم‌، به‌ حواریون‌ و به‌ زنبور عسل‌ که‌ این‌ وحی‌ نبوت‌ نیست‌. یا وحی ‌کردن‌ به‌ وی‌ در خواب‌ است‌. یعنی‌ حق‌ تعالی‌ آنچه‌ را که ‌بعدا بیان‌ می‌شود، به‌ مادر موسی‌  علیه السلام  در خواب‌ نشان‌ داد، نه‌ از طریق‌ نبوت‌ و وحیی‌ که‌ به‌ انبیا  علیهم السلام  فرستاده‌ می‌شود.

﴿أَنِ ٱقۡذِفِیهِ فِی ٱلتَّابُوتِ فَٱقۡذِفِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ فَلۡیُلۡقِهِ ٱلۡیَمُّ بِٱلسَّاحِلِ یَأۡخُذۡهُ عَدُوّٞ لِّی وَعَدُوّٞ لَّهُۥۚ وَأَلۡقَیۡتُ عَلَیۡکَ مَحَبَّةٗ مِّنِّی وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَیۡنِیٓ٣٩ [طه: 39].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ از مضمون‌ الهام‌ نمودن‌ خود به‌ مادر موسی‌  علیه السلام  چنین‌ حکایت ‌می‌کند: «که‌ او را» یعنی‌ موسای‌ کوچک‌ را «در تابوتی‌ بگذار» تابوت‌: صندوقچه‌ای‌ از چوب‌ یا از غیر آن‌ است‌ که‌ چون‌ بر روی‌ آب‌ قرار گیرد، در آن‌ فرونمی‌رود «پس‌ صندوق‌ را در دریا بیفگن‌» یم‌: دریا یا رودخانه‌ بزرگ‌ است‌ ومراد از آن‌ در اینجا رودخانه‌ نیل‌ می‌باشد «تا دریا او را به‌ ساحل ‌افگند» خداوند متعال‌ به‌ نیل‌ فرمان‌ داد تا موسی‌  علیه السلام  را در کرانه‌ روبروی‌ منزل ‌فرعون‌ به‌ساحل‌ افگند «و دشمن‌ من‌ و دشمن‌ وی‌» یعنی‌ فرعون‌ «او را برگیرد» که‌ چنین‌ شد و فرعون‌ او را برگرفت‌. در روایات‌ آمده‌ است‌: فرعون‌ در کرانه‌ نیل‌ برسر برکه‌ای‌ نشسته‌ بود که‌ آن‌ صندوق‌ را دید پس‌ دستور داد که‌ آن‌ را باز کنند، بناگاه‌ در آن‌ پسربچه‌ای‌ زیبا و شاداب‌ را دید که‌ شدیدا محبت‌ وی‌ و همسرش به‌ او جلب‌ شد چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: «و محبتی‌ از جانب‌ خودم‌ بر توافگندم‌» خداوند عزوجل بر موسی‌  علیه السلام  محبتی‌ از جانب‌ خود در دل‌های‌ بندگانش‌ افگند که‌ هیچ‌ کس‌ او را نمی‌دید؛ مگر این‌که‌ دوستش‌ می‌داشت‌. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است‌: خداوند متعال‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  محبت‌ ورزید پس‌ مردم‌ نیز به‌ او مهر ورزیدند «و تا زیر نظر من‌ پرورش‌ یابی‌» یعنی‌: تا با عنایت‌ و رعایتی‌ از جانب‌ من‌ که ‌مخصوص‌ به‌ توست‌، پرورش‌ یابی‌.

﴿إِذۡ تَمۡشِیٓ أُخۡتُکَ فَتَقُولُ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ مَن یَکۡفُلُهُۥۖ فَرَجَعۡنَٰکَ إِلَىٰٓ أُمِّکَ کَیۡ تَقَرَّ عَیۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَۚ وَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا فَنَجَّیۡنَٰکَ مِنَ ٱلۡغَمِّ وَفَتَنَّٰکَ فُتُونٗاۚ فَلَبِثۡتَ سِنِینَ فِیٓ أَهۡلِ مَدۡیَنَ ثُمَّ جِئۡتَ عَلَىٰ قَدَرٖ یَٰمُوسَىٰ٤٠ [طه: 40].

سپس‌ حق‌ تعالی‌ در فراز دیگری‌ از بیان‌ نعمت‌ خویش‌ بر موسی‌ ÷، چنین‌ می‌فرماید: «آن‌گاه‌ که‌ خواهر تو» مریم‌ بر کرانه‌ رودخانه‌ نیل‌ «می‌رفت‌» تا مسیر صندوقچه‌ را با نگاهش‌ دنبال‌ کند و ببیند که‌ سرانجام‌ آن‌ صندوقچه‌ چه‌ می‌شود، به‌ کجا و به‌ دست‌ چه‌ کسی‌ می‌رسد؟ در این‌ اثنا فرعون‌ و زنش‌ را یافت‌ که‌ در جست‌وجوی‌ زن‌ شیردهی‌ هستند که‌ موسی‌  علیه السلام  را شیر دهد پس‌ خواهرش‌ به‌ آنان ‌گفت‌: «آیا کسی‌ را به‌ شما نشان‌ دهم‌ که‌ سرپرستی‌ او را عهده‌دار شود؟» یعنی‌: او را پرورش‌ دهد؟ نقل‌ است‌ که‌ هر زن‌ شیردهی‌ را آوردند، موسی‌  علیه السلام  پستان‌ او را نگرفت‌ اما مادرش‌ را که‌ آوردند، پستان‌ وی‌ را گرفت‌ «پس‌ تو را به‌سوی‌ مادرت ‌بازگردانیدیم‌ تا دیده‌اش‌ روشن‌ شود» یعنی‌: تا مادرت‌ به‌ بازگشت‌ فرزندش‌ به‌ آغوش‌ خود شادمان‌ شود، بعد از آن‌که‌ او را در دریا افگند و فراقش‌ بر وی‌ بسیارسخت‌ و دشوار گشت‌ «و غم‌ نخورد» به‌سبب‌ حادثه‌ ناگواری‌ که‌ ممکن‌ بود بعد از رها کردنت‌ به‌ دریا برایت‌ پیش‌ بیاید.

و در فراز دیگری‌ از بیان‌ نعمت‌ خویش‌ بر موسی‌ ÷، می‌فرماید: «و شخصی‌ را کشتی‌» موسی‌  علیه السلام  در نوجوانی‌ به‌ فرد قبطی‌ای‌ که‌ با فرد اسرائیلی‌ای‌ درآویخته‌ بود و اسرائیلی‌ از او علیه‌ وی‌ کمک‌ خواسته‌ بود، مشتی‌ زد و او را کشت‌ و کشتن‌ او نه ‌به‌ عمد بلکه‌ از روی‌ خطا بود، از سوی‌ دیگر موسی‌  علیه السلام  در آن ‌وقت‌ دوازده‌ سال ‌بیشتر نداشت‌ «پس‌ تو را از غم‌ نجات‌ دادیم‌» همان‌ غمی‌ که‌ از بیم‌ مجازات‌ کشتن ‌او به‌ تو دست‌ داده‌ بود «و چنان‌که‌ بایدوشاید تو را آزمودیم‌» یعنی‌: تو را باری‌ پس ‌از بار دیگر، از محنت‌هایی‌ که‌ در آن‌ می‌افتادی‌ ـ و ذکر برخی‌ از آنها گذشت‌ ـ رهایی‌ بخشیدیم‌، قبل‌ از آن‌که‌ تو را به‌ رسالت‌ برگزینیم‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: تو را باربار با انواع‌ ابتلا آزمودیم‌. این‌ عبارت‌ اشاره‌ای‌ اجمالی‌ است‌ به ‌رخدادهای‌ سخت‌ و محنت‌باری‌ که‌ موسی‌ علیه السلام  با آنها روبرو شد؛ مانند هجرت‌ از وطن‌، ترک‌ یاران‌ و عزیزان‌ و فرار توأم‌ با وحشت‌ با پای‌ پیاده‌، نبود توشه‌ راه‌، به ‌اجاره ‌دادن‌ نفس‌ خود و غیره‌ حوادثی‌ که‌ در اثنای‌ رهسپار شدن‌ از مصر به‌سوی ‌مدین‌ با آنها روبرو شد «پس‌ چند سالی‌ در میان‌ اهل‌ مدین‌ درنگ‌ کردی‌» یعنی‌: در راه‌ فرار خویش‌ از مصر، به‌ مدین‌ آمدی‌ و در آنجا چند سال‌ درنگ‌ کردی‌. مدین‌ در هشت‌ منزلی‌ مصر در سرزمین‌ عرب‌ واقع‌ است‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ آنجا گریخت‌ و در آنجا ده‌ سال‌ نزد شعیب‌ پیامبر، خدمت‌ و اقامت‌ کرد و این‌ ده‌ سال‌ خدمت ‌وی‌، مهر «صفورا» دختر شعیب‌  علیه السلام  بود «سپس‌ ای‌ موسی‌! در زمان‌ مقدر آمدی‌» یعنی‌: در وقتی‌ آمدی‌ که‌ قضا و قدر سابق‌ من‌ بر آن‌ رفته‌ بود که‌ در آن‌ با تو سخن‌ گفته‌ و تو را به‌ رسالت‌ خویش‌ برگزینم‌.

﴿وَٱصۡطَنَعۡتُکَ لِنَفۡسِی٤١ [طه: 41].

«و تو را برای‌ خودم‌ ساختم‌» یعنی‌: تو را برای‌ وحی‌ و رسالت‌ و برپاداشت ‌حجتم‌ آماده‌ ساخته‌ و در میان‌ خود و خلق‌ خویش‌ به‌ سفارت‌ برگزیدم‌.

﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوکَ بِ‍َٔایَٰتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکۡرِی٤٢ [طه: 42].

«برو تو و برادرت‌ با آیات‌ من‌» یعنی‌: تو و برادرت‌ هارون‌ به‌ میان‌ مردم‌ بروید و حجت‌ها، برهانها و معجزاتی‌ که‌ آنها را نشانه‌ای‌ بر صحت‌ رسالتت‌ قرار داده‌ایم‌ به‌مردم‌ برسانید. یادآور می‌شویم‌ که‌ آن‌ معجزات‌، عبارت‌ بود از معجزات‌ نه‌گانه‌ عصا، ید بیضا، شکافتن‌ دریا، سنگ‌ چشمه‌های‌ دوازده‌گانه‌، فرود آوردن‌ بلایای ‌ملخ‌، شپش‌، قورباغه‌، خون‌ و برکندن‌ کوه‌ «و در یاد کردن‌ من‌ سستی ‌نکنید» یعنی‌: در ذکر و یاد من‌ و تبلیغ‌ رسالتم‌، از خود کوتاهی‌ و ضعف‌ نشان ‌ندهید.

﴿ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ٤٣ [طه: 43].

«به‌سوی‌ فرعون‌ بروید، هرآینه‌ او سر به‌ طغیان‌ برداشته‌ است‌» در کفر و ادعای ‌ربوبیت‌ و به‌ سرکشی‌ برخاسته‌ است‌.

﴿فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّیِّنٗا لَّعَلَّهُۥ یَتَذَکَّرُ أَوۡ یَخۡشَىٰ٤٤ [طه: 44].

«و با او سخنی‌ نرم‌ بگویید» قول‌ لین‌: سخن‌ برکنار از خشونت‌ است‌. مراد: ترک‌ خشونت‌ و درشتی‌ از سوی‌ موسی‌ و هارون علیهماالسلام در مواجهه‌ با فرعون‌ و گفتن ‌سخنانی‌ نرم‌ و ملایم‌ به‌ اوست‌، همچون‌ این‌ سخن‌: ﴿هَل لَّکَ إِلَىٰٓ أَن تَزَکَّىٰ [النازعات: 18]. «آیا سرآن‌ داری‌ که‌ به‌ پاکیزگی‌ گرایی‌؟». «شاید که‌ پند پذیرد یا بترسد» یعنی‌: فرعون‌ را با سخنی‌ نرم‌ و ملایم‌ مورد خطاب‌ قرار دهید زیرا این‌ شیوه‌ سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ او را در آنچه‌ که‌ از ذکر و فکر تبلیغ‌ می‌کنید به‌ تأمل ‌و امعان‌ نظر وادارد و در نتیجه‌ از عذاب‌ موعود من‌ که‌ از زبان‌ شما به‌ آن‌ آگاهی ‌پیدا می‌کند، بترسد.

دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ پند پذیرفتن‌ را بر ترسیدن‌ مقدم‌ ساخت‌ زیرا پندگرفتن‌ از کسی‌ متصور است‌ که‌ درباره‌ یک‌ موضوع‌ تأمل‌ و تحقیق‌ کند در حالی‌که‌ ترسیدن‌ از کسی‌ متصور می‌باشد که‌ از یک‌ امر به‌ واهمه‌ بیفتد. یعنی‌ اگر او به‌ وسیله‌ تأمل‌، به‌ راستگویی‌ شما پی‌ نبرد و پند نپذیرد، لااقل‌ این‌ قدر از وی‌ متصور است‌ که‌ در واهمه‌ افتد و بترسد.

این‌ آیه‌، درس‌ و اندرز بزرگی‌ برای‌ دعوتگران‌ راه‌ الله عزوجل است[1].

﴿قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفۡرُطَ عَلَیۡنَآ أَوۡ أَن یَطۡغَىٰ٤٥ [طه: 45].

«آن‌ دو» یعنی‌ موسی‌ و هارون‌ علیهماالسلام «گفتند: پروردگارا! ما از آن‌ می‌ترسیم‌ که‌ او بر ما تعدی‌ کند» یعنی‌: در آزار و شکنجه‌ ما شتاب‌ کند «یا آن‌که‌ طغیان‌ کند» علیه‌ حق‌ و در آزار رساندن‌ به‌ ما.

ترس‌ از دشمنان‌ در حق‌ انبیا و اولیاء  علیهم السلام  ـ در عین‌ معرفت‌ و قربی‌ که‌ به‌ حق‌ تعالی‌ دارند ـ ترسی‌ طبعی‌ است‌ و نمایانگر عام‌ بودن‌ این‌ سنت‌ خداوند عزوجل در بندگانش‌ می‌باشد.

﴿قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦ [طه: 46].

«فرمود» خداوند متعال‌ «نترسید» از فرعون‌ زیرا «قطعا من‌ همراه‌ شما هستم‌» با نگه‌داری‌ و تأیید و یاری ‌کردنتان‌ علیه‌ وی‌ «می‌شنوم‌ و می‌بینم‌» آنچه‌ راکه‌ میان‌ شما و او روی‌ می‌دهد پس‌ قطعا بدانید که‌ من‌ از حال‌ شما غافل‌ نیستم‌ لذا نگران‌ نباشید.

﴿فَأۡتِیَاهُ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَلَا تُعَذِّبۡهُمۡۖ قَدۡ جِئۡنَٰکَ بِ‍َٔایَةٖ مِّن رَّبِّکَۖ وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ٤٧ [طه: 47].

«پس‌ به‌سوی‌ او بروید و بگویید: ما دوتن‌ فرستادگان‌ پروردگار تو هستیم‌» به‌سویت‌ «پس‌ بنی‌اسرائیل‌ را با ما بفرست‌» یعنی‌ از سر راه‌شان‌ برخیز، آنان‌ را از اسارت‌ آزاد کن‌ و اجازه‌ بده‌ تا با ما به‌ سرزمین‌ شام‌ بروند «و آنان‌ را عذاب‌ نکن‌» زیرا فرعون‌ بنی‌اسرائیل‌ را سخت‌ عذاب‌ می‌کرد؛ پسرانشان‌ را سر می‌برید و دخترانشان‌ را زنده‌ نگه‌ می‌داشت‌ و برآنان‌ چنان‌ کارهای‌ سخت‌ و طاقت‌ فرسایی‌ تحمیل‌ می‌کرد که‌ همه‌ از دست‌ وی‌ به‌جان‌ آمده‌ بودند؛ مانند کارهای‌ دشوار ساختمانی‌، انتقال‌ بارهای‌ سنگین‌، حفاری‌ زمین‌ و غیره‌ «به‌ راستی‌ ما برای‌ تو از جانب‌ پروردگارت‌ نشانه‌ای‌ آورده‌ایم‌» که‌ این‌ نشانه‌ عبارت‌ است ‌از: دو معجزه‌ عصا و ید بیضا «و سلام‌ بر کسی‌ که‌ از هدایت‌ پیروی‌ کند» یعنی‌: هرکه‌ از هدایت‌ پیروی‌ کند، از خشم‌ خدای‌  عزوجل و از عذاب‌ وی‌ به‌سلامت ‌می‌ماند. پس‌ این‌ سلام‌، سلام‌ تحیت‌ و شادباش‌ و درود نیست‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ جمله‌: ﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ [طه: 47] در مکاتبات‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ شاهان‌ و امیران‌ که‌ حاوی‌ دعوت‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از آنان ‌به‌سوی‌ اسلام‌ بود، نوشته‌ می‌شد.

﴿إِنَّا قَدۡ أُوحِیَ إِلَیۡنَآ أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٤٨ [طه: 48].

«هرآینه‌ به‌سوی‌ ما وحی‌ فرستاده‌ شده‌است‌» از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ «که ‌عذاب‌» دنیا و آخرت‌ «بر کسی‌ است‌ که‌ تکذیب‌ کند» آیات‌ خداوند عزوجل و رسالت ‌پیامبرانش‌ را «و روی‌ بگرداند» از پذیرش‌ این‌ آیات‌ و ایمان‌ به‌ آنها و از اطاعت ‌حق‌.

﴿قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَٰمُوسَىٰ٤٩ [طه: 49].

بعد از آن‌که‌ هارون‌ و موسی علیهماالسلام این‌ پیام‌ الهی‌ را به‌ فرعون‌ رساندند، او: «گفت‌: ای‌ موسی‌! پروردگار شما کیست‌؟» فرعون‌ پروردگار را به‌ آن‌ دو منتسب ‌ساخت‌ نه‌ به‌ خود، به‌ سبب‌ این‌که‌ او منکر ربوبیت‌ و پروردگاری‌ حق‌ تعالی‌ بود و سخن‌ آنها را در این‌ مورد که‌ خدای‌  عزوجل پروردگار او نیز هست‌، تصدیق ‌نکرد. علت‌ این‌که‌ او فقط موسی‌  علیه السلام  را مخاطب‌ ساخت‌ نه‌ برادرش‌ را، این‌ بود که‌ موسی‌  علیه السلام  اصل‌ بود و هارون‌  علیه السلام  تبع‌.

﴿قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِیٓ أَعۡطَىٰ کُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ٥٠ [طه: 50].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «پروردگار ما کسی‌ است‌ که‌ برای‌ هر چیزی‌ آفرینشی‌ را که‌ درخور اوست‌، بخشیده‌» یعنی‌ به‌ هرچیز صورت‌ و شکلی‌ بخشیده‌ که‌ با منافع‌ منوط به‌ آن ‌منطبق‌ و با وضعیت‌ آن‌ سازگار است‌؛ مثلا دست‌ را برای‌ گرفتن‌، پا را برای‌ راه‌ رفتن‌، زبان‌ را برای‌ نطق‌ و بیان‌، چشم‌ را برای‌ نگریستن‌ و گوش‌ را برای‌ شنیدن ‌خلق‌ کرده‌ و به‌ هر نوعی‌ از انواع‌ مخلوقات‌، شکل‌ و هیأتی‌ بخشیده‌ که‌ با خواص‌ و ممیزات‌ آن‌ تناسب‌ دارد. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: او به‌ خلق‌ خود هرچیزی‌ را که ‌نیازمند آنند و از آن‌ بهره‌ می‌برند، بخشیده‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را هدایت‌ نموده ‌است‌» یعنی‌ هر مخلوقی‌ را به‌سوی‌ راه‌های‌ بهره‌گیری‌ از آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ بخشیده‌، هدایت‌ نموده‌ است‌ بنابراین‌، هر مخلوقی‌ در مسیر وصول‌ به‌ هدفی‌ که‌ برای‌ آن ‌آفریده‌ شده‌، از هر چیزی‌ که‌ مورد نیاز آن‌ است‌، بهره‌ می‌گیرد.

این‌ آیه‌ از بزرگترین‌ معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ همه‌ علوم‌ تجربی‌ وانسانی‌، در افق‌های‌ بی‌کرانه‌ آن‌ سیر می‌کنند.

﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ٥١ [طه: 51].

«گفت‌» فرعون‌ به‌ قصد گریز از الزام‌ حجت‌ موسی‌  علیه السلام  «پس‌ حال‌ نسل‌های‌ پیشین‌ چگونه‌ است‌؟» زیرا آنان‌ نیز به‌ پروردگاری‌ که‌ تو به‌سوی‌ او دعوت ‌می‌کنی‌، اقرار و باور نداشتند بلکه‌ بتان‌ و مانند آنها از مخلوقات‌ را می‌پرستیدند؟.

﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى٥٢ [طه: 52].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  در پاسخ‌ فرعون‌ «علم‌ آن‌، در کتابی‌ نزد پروردگار من ‌است‌» یعنی‌: بی‌گمان‌ تمام‌ اعمالشان‌ نزد خداوند عزوجل در لوح‌ محفوظ ثبت‌ شده ‌است‌ پس‌ لابد همه‌ را در روز قیامت‌ از آن‌ اعمال‌ مورد بازپرسی‌ و مجازات‌ قرار می‌دهد «پروردگارم‌ نه‌ خطا می‌کند» در علم‌ چیزی‌ از چیزها «و نه‌ فراموش ‌می‌نماید» آنچه‌ را که‌ در حیطه‌ علم‌ وی‌ است‌ از این‌ اشیا ـ پس‌ همه‌ چیز در حیطه ‌علم‌ اوست‌.

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَسَلَکَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗا وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ٥٣ [طه: 53].

«همان‌ کسی‌ که‌ زمین‌ را برایتان‌ گهواره‌ای‌ ساخت‌» هموار و آماده‌ که‌ با کمال ‌آسانی‌ و سهولت‌ بر آن‌ زندگی‌ می‌کنید و در آن‌ برای‌ شما هرگونه‌ منافعی‌ تأمین ‌شده‌ است‌ «و برای‌ شما در آن‌، راهها ترسیم‌ کرد» و هموار و مهیا ساخت‌ که‌ بر آنها می‌روید و از میان‌ دشتها و دره‌ها و دریاها به‌سوی‌ مقاصد خویش‌ رهسپار می‌شوید «و از آسمان‌ آبی‌ فرود آورد» که‌ آب‌ باران‌ است‌ «پس‌ به ‌وسیله‌ آن‌ انواع‌ مختلف‌ از نباتات‌ را، جفت‌ جفت‌ بیرون‌ آوردیم‌» یعنی‌: از انواع‌ گوناگون‌ گیاهان‌ و رستنی‌ها، جفت‌جفت‌، به‌ رنگ‌ها، بوی‌ها، اشکال‌ و مزه‌های‌ مختلف‌، ترش‌ و تلخ‌ و شیرین‌، برخی‌ برای‌ استفاده‌ انسان‌ و برخی‌ برای‌ استفاده‌ حیوان‌ و تغذیه‌ طبیعت‌، بیرون ‌آوردیم‌. از این‌ جهت‌ فرمود:

﴿کُلُواْ وَٱرۡعَوۡاْ أَنۡعَٰمَکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلنُّهَىٰ٥٤ [طه: 54].

«بخورید» از آنها «و چهارپایانتان‌ را بچرانید» در آنها. بدین‌گونه‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل بر انسان‌ منت‌ می‌گذارد که‌ آفرینش‌ این‌ گیاهان‌ و رستنی‌ها با اصناف‌ و انواع‌ مختلف‌ و گوناگون‌ خود، هم‌ برای‌ خودش‌ آماده‌ و مناسب‌ است‌ و هم‌ برای‌ چهارپایانی‌ که‌ مسخر و رام‌ کرده‌ اویند «قطعا در این‌ها برای ‌خردمندان‌» اولی‌ النهی‌: صاحبان‌ خردهای‌ برتر «نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی‌ دلالت‌ها، حجت‌ها و برهان‌هایی‌ است‌ بر وجود ذات‌ کبریایی‌ای‌ که‌ همه‌ چیز در این‌ زمین‌ را برای‌ خدمت‌ انسان‌ رام‌ کرده‌ است‌.

﴿۞مِنۡهَا خَلَقۡنَٰکُمۡ وَفِیهَا نُعِیدُکُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُکُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ٥٥ [طه: 55].

«از این‌ زمین‌ شما را آفریده‌ایم‌» یعنی‌ در ضمن‌ آفرینش‌ آدم‌ ÷، شما را از خاک‌ همین‌ زمین‌ آفریده‌ایم‌ و گوشت‌ و خون‌ و استخوانتان‌ همه‌ با تغذیه‌ از همین ‌زمین‌ پرورده‌ شده‌ است‌ «و در این‌» زمین‌ «شما را بازمی‌گردانیم‌» بعد از مرگتان ‌پس‌ در آن‌ دفن‌ می‌شوید و اجزای‌ وجودتان‌ در آن‌ پراکنده‌ و از هم‌ پاشیده‌ می‌شود تا بدانجا که‌ از جنس‌ خود زمین‌ می‌گردد «و از آن‌» یعنی‌ از زمین‌ «باردیگر شما را بیرون‌ می‌آوریم‌» با برانگیختن‌ و حشر و نشر.

﴿وَلَقَدۡ أَرَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَىٰ٥٦ [طه: 56].

«و هرآینه‌ همه‌ آیات‌ خود را به‌ فرعون‌ نمایاندیم‌» مراد از آن‌: نشانه‌ها و معجزات ‌نه‌گانه‌ ذکر شده‌ در سوره‌ «اسراء» است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از آیات‌، حجتهای ‌خدای‌ سبحان‌ است‌ که‌ بر توحید وی‌ دلالت‌ می‌کنند «ولی‌ او تکذیب‌ کرد» آیات‌ ما و رسالت‌ موسی‌  علیه السلام  را «و نپذیرفت‌» دعوت‌ وی‌ را به‌سوی‌ ایمان‌.

﴿قَالَ أَجِئۡتَنَا لِتُخۡرِجَنَا مِنۡ أَرۡضِنَا بِسِحۡرِکَ یَٰمُوسَىٰ٥٧ [طه: 57].

«گفت‌» فرعون‌ «ای‌ موسی‌! آیا آمده‌ای‌ تا با سحر خود ما را از سرزمینمان‌ بیرون ‌کنی‌؟» یعنی‌: آمده‌ای‌ و عصا را به‌ اژدها برگردانده‌ای‌ ـ که‌ این‌ خود نوعی‌ از سحراست‌ ـ تا در مردم‌ این‌ توهم‌ را القا کنی‌ که‌ پیامبر برحقی‌ هستی‌ و پیرویت‌ بر آنها واجب‌ است‌ آن‌گاه‌ با این‌ نیرنگ‌ به‌ این‌ هدف‌ دست‌ یابی‌ که‌ بر سرزمین‌ ما مسلط گشته‌ و ما را از آن‌ بیرون‌ کنی‌؟ علت‌ این‌که‌ فرعون‌ ملعون‌ بیرون‌ کردن‌ از سرزمین‌ را عنوان‌ کرد، این‌ بود تا قوم‌ خویش‌ را از موسی‌  علیه السلام  برماند و آنان‌ را نسبت‌ به‌ نیات‌ وی‌ بدبین‌ ساخته‌ از اجابت‌ گفتن‌ به‌ وی‌ روی‌گردان‌ کند.

﴿فَلَنَأۡتِیَنَّکَ بِسِحۡرٖ مِّثۡلِهِۦ فَٱجۡعَلۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکَ مَوۡعِدٗا لَّا نُخۡلِفُهُۥ نَحۡنُ وَلَآ أَنتَ مَکَانٗا سُوٗى٥٨ [طه: 58].

سپس‌ فرعون‌ افزود: «پس‌ بدان‌ که‌ ما نیز قطعا سحری‌ همانند آن‌ را برای‌ تو به ‌میان ‌خواهیم‌ آورد» یعنی‌ ما به‌ آوردن‌ همانند سحری‌ که‌ تو با خود آورده‌ای‌، با تو معارضه‌ خواهیم‌ کرد. بدین‌گونه‌ بود که‌ فرعون‌ کوشید تا مسئله‌ را از جنبه‌ دینی‌ آن ‌بیرون‌ ساخته‌ و به‌ آن‌ جنبه‌ سیاسی‌ و وطنی‌ بدهد. البته‌ این‌ شیوه‌ همیشگی ‌ستمگران‌ با اهل‌ حق‌ است‌ که‌ آنان‌ را در اهدافشان‌ به‌ اتهامات‌ بی‌اساسی‌ از این‌دست‌ متهم‌ می‌سازند. سپس‌ افزود: «پس‌ میان‌ ما و خودت‌ موعدی‌ بگذار» یعنی ‌روز معلوم‌ و مکان‌ معینی‌ را «که‌ نه‌ ما آن‌ را» یعنی‌ آن‌ وعده‌ را «خلاف‌ کنیم‌ و نه ‌تو» فرعون‌ تعیین‌ موعد را به‌ موسی‌  علیه السلام  تفویض‌ کرد تا کمال‌ اقتدار خیالی‌اش‌ را به‌نمایش‌ گذاشته‌ باشد «آن‌ هم‌ در مکانی‌ هموار» یعنی‌: میعادگاه‌ ما باید مکانی‌ هموار و آشکار باشد تا حق‌ در آن‌ بر همگان‌ نمایان‌ شود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: میعادگاه‌ باید مکانی‌ باشد میانه‌ در میان‌ فریقین‌ که‌ مسافت‌ رونده‌ به‌سوی‌ آن‌، از هر دو سو یکسان‌ باشد. یا: باید مکانی‌ در میانه‌ شهر باشد که‌ همه‌ برای‌ حضور در آن‌ آمادگی‌ داشته‌ باشند.

﴿قَالَ مَوۡعِدُکُمۡ یَوۡمُ ٱلزِّینَةِ وَأَن یُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى٥٩ [طه: 59].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «وعده‌گاه‌ شما روز زینت‌ باشد» روز زینت‌، روز جشنی‌ بود که‌ مردم‌ خود را در آن‌ می‌آراستند و از کارهایشان‌ دست‌ می‌شستند. دلیل‌ این ‌که‌موسی‌  علیه السلام  آن‌ روز را معین‌ کرد، این‌ بود تا مردم‌ همه‌ با فراغتی‌ که‌ دارند در آن ‌اجتماع‌ شرکت‌ کنند و درنتیجه‌ دعوت‌ حق‌ بر همه‌ نمایان‌ شود. سپس‌ موسی‌  علیه السلام  افزود: «و این‌که‌ مردم‌ در وقت‌ چاشت‌ گرد آورده‌ شوند» تا روشنی‌ بر همه‌ جا پرتوافگن‌ باشد و بعد از ارائه‌ حجت‌ من‌ و باطل‌ دیگران‌، وقت‌ کافی‌ برای‌ تحلیل‌ وتبصره‌ مردم‌ باقی‌ مانده‌ باشد و بنابراین‌، آنها در معجزه‌ من‌ هیچ‌ شکی‌ نکنند.

این‌ آیه‌ درسی‌ است‌ بلیغ‌ برای‌ دعوتگران‌ که‌ باید مناسب‌ترین‌ وقت‌ را برای ‌ارائه‌ دعوت‌ خویش‌ به‌ مردم‌، انتخاب‌ کنند.

﴿فَتَوَلَّىٰ فِرۡعَوۡنُ فَجَمَعَ کَیۡدَهُۥ ثُمَّ أَتَىٰ٦٠ [طه: 60].

«پس‌ فرعون‌ برگشت‌» یعنی‌ از آن‌ مجلس‌ برخاست‌ و رفت‌ و از موسی‌  علیه السلام  روی ‌برگرداند تا به‌ کار گردآوری‌ ساحران‌ بپردازد «و همه‌ نیرنگ‌ خود را گرد آورد» یعنی‌: ساحران‌ را و نیرنگی‌ که‌ بدان‌ دل‌ بسته‌ بود گرد آورد «سپس‌ باز آمد» بر سر وعده‌گاه‌.

﴿قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ وَیۡلَکُمۡ لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا فَیُسۡحِتَکُم بِعَذَابٖۖ وَقَدۡ خَابَ مَنِ ٱفۡتَرَىٰ٦١ [طه: 61].

«موسی‌ به‌ آنان‌» یعنی‌ به‌ فرعون‌ و سران‌ قومش‌ و ساحران‌ «گفت‌: وای‌ بر شما، به‌ خدا دروغ‌ نبندید» یعنی‌: به‌دروغ‌ ادعای‌ پروردگاری‌ نکنید و به‌ بهتان‌ و افترا به ‌خدای‌  عزوجل شرک‌ نورزید «که‌ آن‌گاه‌ شما را به‌ عذابی‌» سخت‌ «هلاک‌ می‌کند» و ریشه‌کن‌ می‌گرداند «و قطعا هرکه‌ افترا کرد به‌ مطلب‌ نرسید» یعنی‌: هرکس برخدا عزوجل افترا کرد و دروغ‌ بست‌، زیانکار شد و هلاک‌ گشت‌.

این‌ آیه‌ نیز درسی‌ است‌ بلیغ‌ برای‌ دعوتگران‌ که‌ به‌ هیچ‌ حال‌ نباید از موعظه ‌غفلت‌ کنند.

﴿فَتَنَٰزَعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَىٰ٦٢ [طه: 62].

«پس‌ ساحران‌ میان‌ خود درباره‌ کارشان‌ گفت‌وگو کردند» یعنی‌: ساحران‌ چون ‌سخن‌ موسی‌  علیه السلام  را شنیدند، با هم‌ مشورت‌ کرده‌ و هر یک‌ از آنان‌ سخن‌ را به‌سوی ‌خود کشیدند و موضوع‌ را از همه‌ نظر در میان‌ خود مورد بررسی‌ قرار دادند. یا ساحران‌ بعد از شنیدن‌ این‌ موعظه‌ موسی‌ ÷، با یک‌دیگر نزاع‌ و کشمکش‌ کردند و ما دقیقا مضمون‌ این‌ کشمکش‌ را نمی‌دانیم‌. ولی‌ گمانه‌ زنی‌ برخی‌ از مفسران‌ بر آن ‌است‌ که‌ این‌ اختلافشان‌ درباره‌ موسی‌  علیه السلام  بود که‌ آیا او هم‌ ساحری‌ مانند آنهاست ‌یا خیر؟ «و راز را پنهان‌ گفتند» یعنی‌: آنها در میان‌ خود پنهان‌ از موسی‌  علیه السلام  به‌ نجوا پرداختند.

﴿قَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ یُرِیدَانِ أَن یُخۡرِجَاکُم مِّنۡ أَرۡضِکُم بِسِحۡرِهِمَا وَیَذۡهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ ٱلۡمُثۡلَىٰ٦٣ [طه: 63].

«گفتند» ساحران‌ «البته‌ این‌ دو تن‌ ساحرند» و قطعا موضوع‌ این‌ است ‌«می‌خواهند که‌ شما را از سرزمینتان‌» مصر «با سحر خود بیرون‌ کنند» همان‌ سحری‌که‌ آن‌ را آشکار ساختند. ساحران‌ این‌ سخن‌ را با تأثیرپذیری‌ از آنچه‌ که‌ فرعون‌ ترویج‌ کرده‌ بود، گفتند و همان‌ سخن‌ او را تکرار کردند «و می‌خواهند که‌ آیین ‌پسندیده‌ شما را ازبین‌ ببرند» یعنی‌: آن‌دو اگر در سحر خود غالب‌ شدند، سران‌ واشراف‌ قوم‌ به‌سویشان‌ گرایش‌ یافته‌ و از آنان‌ در آیین‌شان‌ پیروی‌ می‌کنند و مال‌ و انجام‌ این‌ کار آن‌ است‌ که‌ آیین‌ و رسم‌ و راهتان‌ در بسیط زندگی‌ای‌ که‌ از زندگی‌سایر امت‌ها برتر و پیشرفته‌تر است‌، بر می‌افتد. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ مرادشان‌ از «طریقه‌ مثلی‌» همان‌ سحرشان‌ باشد زیرا ساحران‌ به‌سبب‌ سحر خویش‌، در آن‌ روزگار معزز و مورد احترام‌ بودند و از این‌ بابت‌ برای‌شان‌ درآمدها و هدایایی‌ فراهم ‌بود پس‌ ترسیدند که‌ اگر مغلوب‌ هارون‌ و موسی‌ علیهماالسلام گردند، این‌همه‌ درآمد از آنان‌ قطع‌ شود.

﴿فَأَجۡمِعُواْ کَیۡدَکُمۡ ثُمَّ ٱئۡتُواْ صَفّٗاۚ وَقَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡیَوۡمَ مَنِ ٱسۡتَعۡلَىٰ٦٤ [طه: 64].

«پس‌ نیرنگ‌ خود را گرد آورید» باید ـ در این‌ نیرنگ‌ ـ عزم‌ همه‌ شما عزمی ‌گروهی‌ بوده‌ و با اتفاق‌ و همفکری‌ کامل‌ به‌ منصه‌ ظهور آید «باز به‌ صف‌ پیش ‌آیید» به‌ طور هماهنگ‌ و به ‌هم‌ فشرده‌ تا نظم‌ امورتان‌ آراسته‌تر و هیبت‌ و شکوهتان ‌در بیرابر موسی‌ جلوه‌گرتر باشد «در حقیقت‌ امروز هرکه‌ غالب‌ آمد، رستگار می‌شود» این‌ سخنان‌ یا از کلام‌ ساحران‌ با همدیگر و یا از سخنان‌ فرعون‌ برای‌شان ‌بود.

﴿قَالُواْ یَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِیَ وَإِمَّآ أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَلۡقَىٰ٦٥ [طه: 65].

سپس‌ «گفتند» ساحران‌ «ای‌ موسی‌! یا تو می‌افگنی‌» اولا عصای‌ خود را قبل‌ از ما «و یا ما نخستین‌ کسانی‌ باشیم‌ که‌ می‌افگنند» آنچه‌ را باید از سحر بیفگنند.

﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ٦ [طه: 6]6.

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  به‌ آنان‌ «بلکه‌ شما بیفگنید» بدین‌گونه‌، از آنان‌ خواست‌ که ‌قبل‌ از وی‌ سحرشان‌ را به‌ میدان‌ افگنند؛ به‌ سه‌ دلیل‌:

1-  تا معجزه‌ وی‌ بعد از افگندن‌ آن‌ نیرنگ‌ها، آشکارتر تجلی‌ کند.

2-  تا آنان‌ برساخته‌های‌ خود را به‌ میدان‌ افگنند آن‌گاه‌ عصایش‌ همه ‌برساخته‌هایشان‌ را ببلعد.

3-  تا نشان‌ بدهد که‌ به‌ سحرشان‌ هیچ‌ اهمیتی‌ نمی‌دهد.

«پس‌ ناگهان‌ بر اثر سحرشان‌ چنین‌ به ‌نظرش‌ آمد» یعنی‌ به‌ خیال‌ و گمان‌ موسی‌  علیه السلام  و همین‌طور به‌ خیال‌ و واهمه‌ هر بیننده‌ دیگری‌ چنین‌ آمد «که‌ ریسمان‌ها و چو بدستی‌هایشان‌ می‌دوند» و همچون‌ مارها و افعی‌ها به‌سرعت‌ حرکت‌ می‌کنند.

﴿فَأَوۡجَسَ فِی نَفۡسِهِۦ خِیفَةٗ مُّوسَىٰ٦٧ [طه: 67].

«پس‌ موسی‌ در ضمیر خود ترسی‌ را یافت‌» یعنی‌: موسی‌ به‌ حکم‌ سرشت‌ و طبیعت‌ بشری‌، در هنگام‌ مشاهده‌ کارهای‌ هیجان‌آور و واهمه‌افگن‌ جادوگران ‌احساس‌ ترس‌ کرد که‌ مبادا مغلوب‌ شود.

 

﴿قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ٦٨ [طه: 68].

«گفتیم‌: نترس‌ که‌ تو خود برتری‌» با غلبه‌ و پیروزی‌ بر آنان‌.

﴿وَأَلۡقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلۡقَفۡ مَا صَنَعُوٓاْۖ إِنَّمَا صَنَعُواْ کَیۡدُ سَٰحِرٖۖ وَلَا یُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَیۡثُ أَتَىٰ٦٩ [طه: 69].

«و آنچه‌ در دست‌ راست‌ داری‌» یعنی‌: عصا را «بینداز تا هر چه‌ را برساخته‌اند» از عصاها و ریسمان‌های‌ جادویی‌ و قلابی‌ «فرو برد، درحقیقت‌، آنچه ‌برساخته‌اند، نیرنگ‌ جادوگر است‌» و جز خیال‌ و افسون‌ چیز دیگری‌ نیست‌ «وجادوگر هر جا برود رستگار نمی‌شود» یعنی‌ جنس‌ جادوگر رستگاری‌ ندارد زیرا برای ‌سحر حقیقت‌ و بقایی‌ نیست‌ و هدف‌ ساحر هم‌ با سحرش‌ برآورده‌ نمی‌شود.

﴿فَأُلۡقِیَ ٱلسَّحَرَةُ سُجَّدٗا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَىٰ٧٠ [طه: 70].

«پس‌ ساحران‌ به‌ سجده‌ درافتادند» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام  عصایش‌ را افگند و عصای ‌او، عصاها و ریسمان‌هایشان‌ را فروبلعید و چیزی‌ از آنها در میان‌ نماند، در این‌هنگام‌ ساحران‌ دانستند که‌ کار موسی‌  علیه السلام  از باب‌ سحر و جادو نیست‌ بلکه‌ کار او ازجانب‌ خدایی‌ است‌ که‌ بر همه ‌چیز تواناست‌ آن‌گاه‌ بی‌درنگ‌ در برابر خدای ‌ عزوجل به‌ سجده‌ افتاده‌ و به‌ رسالت‌ موسی‌  علیه السلام  ایمان‌ آوردند و «گفتند: به‌ پروردگارهارون‌ و موسی‌ ایمان‌ آوردیم‌» و این‌چنین‌ است‌ حال‌ منصفان‌ که‌ چون‌ نشانه‌ وحجتی‌ را ببینند، در برابر آن‌ سر تسلیم‌ فرود می‌آورند.

از ابن‌عیاض‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ گفت‌: «ساحران‌ هفتاد تن‌ بودند و در حال ‌سجده‌، بهشت‌ و جایگاه‌های‌ خود در آن‌ را دیدند». از مفهوم‌ «القی‌: افگنده‌ شدند» چنین‌ برمی‌آید که‌ ساحران‌ چنان‌ تحت‌ تأثیر تابش‌ انوار حقیقت‌ قرار گرفته‌ وسریعا به‌ سجده‌ در افتادند که‌ گویی‌ به‌ افتادن‌ در سجده‌ مجبور ساخته‌ شده‌اند.

صاحب‌ تفسیر «کشاف‌» می‌گوید: «سبحانالله! کار ساحران‌ چه‌قدر شگفت‌آسا بود؛ آنها دوبار افگندند: نخستین‌ بار ریسمان‌ها و عصاهای‌ خود را از روی‌ کفر و جحود و دومین‌ بار سرهای‌ خود را برای‌ شکر و سجود؛ و میان‌ این‌ دو افگندن‌ چه‌ فرق‌ بزرگی‌ است‌!!». امام‌ رازی‌ در تفسیر خود می‌گوید: «ساحران‌ از مشاهده‌ پنج‌ دلیل‌ و نشانه‌ به‌ حقیقت‌ پی‌ بردند:

1-  آشکار بودن‌ حرکت‌ عصا، به‌گونه‌ای‌ که‌ چنان‌ حرکتی‌ با حیله‌ و نیرنگ‌ ممکن ‌نیست‌.

2-  افزایش‌ حجم‌ عصا در هنگام‌ تبدیل‌شدن‌ آن‌ به‌ افعی‌؛ که‌ چنین‌ چیزی‌ نیز با حیله‌ و نیرنگ‌ ممکن‌ نیست‌.

3-  نمایان‌ بودن‌ اعضای‌ وجود افعی‌ ـ از چشم‌ و دهان‌ و غیره‌ ـ که‌ این‌ امر نیز باحیله‌ و نیرنگ‌ ممکن‌ نیست‌.

4-  فروبردن‌ افعی‌ هرآنچه‌ را که‌ برساخته‌ بودند ـ با همه‌ کثرت‌ آنها ـ که‌ این‌ نیز با حیله‌ و نیرنگ‌ ممکن‌ نیست‌.

5-  بازگشت‌ عصا به‌شکل‌ چوبدستی‌ کوچکی‌ به‌ همان‌ هیأت‌ عصای‌ اولیه‌. که ‌این‌ هم‌ با حیله‌ و نیرنگ‌ ممکن‌ نیست‌».

﴿قَالَ ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّهُۥ لَکَبِیرُکُمُ ٱلَّذِی عَلَّمَکُمُ ٱلسِّحۡرَۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمۡ فِی جُذُوعِ ٱلنَّخۡلِ وَلَتَعۡلَمُنَّ أَیُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ٧١ [طه: 71].

«فرعون‌» چون‌ این‌ معجزه‌ خیره‌کننده‌ و خضوع‌ ساحران‌ در برابر آن‌ را دید، خطاب‌ به‌ ایشان‌ «گفت‌: آیا پیش‌ از آن‌که‌ به‌ شما اجازه‌ دهم‌ به‌ او ایمان‌ آوردید؟» یعنی‌: آیا بدون‌ اذن‌ و دستوری‌ از سوی‌ من‌، سخن‌ موسی‌  علیه السلام  را تصدیق‌ کرده‌ و او را در دینش‌ پیروی‌ نمودید «قطعا او بزرگ‌ شماست‌ که‌ به‌ شما سحر آموخته ‌است‌» یعنی‌: قطعا موسی‌  علیه السلام  ساحرترین‌ و بلند پایه‌ترین‌ شما در فن‌ سحر است‌. یا او معلم‌ و استاد شماست‌ که‌ به‌ شما سحر آموخته‌ است‌. فرعون‌ با این‌ سخن‌ خواست‌ تا در اذهان‌ مردم‌ شبهه‌ای‌ پدید آورد که‌ ایمان‌ نیاورند، در غیر آن‌ او خوب‌ می‌دانست‌ که‌ نه‌ ساحران‌ از موسی‌  علیه السلام  سحر آموخته‌اند، نه‌ او رئیس‌ آنان ‌بوده‌ است‌ و نه‌ میان‌ موسی‌  علیه السلام  و ساحران‌ هیچ‌ رابطه‌ و پیوندی‌ وجود داشته‌ است‌. سپس‌ افزود: «پس‌ بی‌شک‌ دست‌ها و پاهای‌ شما را یکی‌ از جانب‌ راست‌ و دیگری‌ ازجانب‌ چپ‌ قطع‌ می‌کنم‌» من‌ خلاف‌: عبارت‌ است‌ از قطع‌ دست‌ راست‌ و پای‌ چپ‌، یا عکس‌ آن‌ «و شما را بر تنه‌های‌ درخت‌ خرما بر دار می‌آویزم‌» علت‌ این‌که‌ فرعون ‌تنه‌های‌ درخت‌ خرما را انتخاب‌ کرد، این‌ بود که‌ تنه‌ درخت‌ خرما خشن‌ وآزار دهنده‌ است‌ و نیز این‌ کار سبب‌ تشهیر و آزار روحی‌ آنها می‌شود «و البته‌ خواهید دانست‌ که‌ عذاب‌ کدام‌ یک‌ از ما سخت‌تر و پاینده‌تر است‌» عذاب‌ من‌ یا عذاب‌پروردگار موسی‌؟ و هرچند این‌ آیات‌ دنباله‌ ماجرای‌ تعذیب‌ فرعون‌ را ذکر نمی‌کنند اما مفسران‌ گفته‌اند که‌ فرعون‌ تهدیدش‌ را در مورد ساحران‌ عملی‌ کرد وآنان‌ در زیر شکنجه‌ او، بر ایمان‌ مردند. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «آنان‌ در اول‌ روزساحرانی‌ مکار و در آخر روز شهیدانی‌ پاک‌ و نیکوکردار بودند».

﴿قَالُواْ لَن نُّؤۡثِرَکَ عَلَىٰ مَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلَّذِی فَطَرَنَاۖ فَٱقۡضِ مَآ أَنتَ قَاضٍۖ إِنَّمَا تَقۡضِی هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَآ٧٢ [طه: 72].

«گفتند» ساحران‌ در پاسخ‌ فرعون‌ «ما هرگز تو را بر آنچه‌ که‌ نزد ما از بینات‌ آمده‌ است‌، ترجیح‌ نمی‌دهیم‌» یعنی‌: قطعا تو را بر آنچه‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  از حجت‌ها ومعجزات‌ روشن‌ از نزد خدای‌ سبحان‌ برای‌ ما آورده ‌است‌، بر نمی‌گزینیم‌ «و» هرگز تو را ترجیح‌ نمی‌دهیم‌ «بر کسی‌ که‌ ما را آفریده ‌است‌» به‌قولی‌: این ‌جمله‌، قسم‌ است‌. یعنی‌: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ ما را آفریده‌ است‌، هرگز تو را بر بینات‌ و معجزات‌ وی‌ ترجیح‌ نمی‌دهیم‌ «پس‌ هر حکمی‌ می‌خواهی‌ بکن‌» از کشتن‌ و به‌ دار آویختن‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ تو فقط در این‌ زندگانی‌ دنیاست‌ که‌ حکم ‌می‌رانی‌» و نفوذ سلطه‌ تو بر ما، فقط محدود به‌ همین‌ زندگی‌ دنیاست‌؛ با آنچه‌ که ‌از انواع‌ آزار و شکنجه‌ و قتل‌ بر ما روا می‌داری‌ اما بعد از آن‌، تو را بر ما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نیست‌ و ما سرای‌ پاینده‌ و پایدار را انتخاب‌ کرده‌ایم‌.

﴿إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغۡفِرَ لَنَا خَطَٰیَٰنَا وَمَآ أَکۡرَهۡتَنَا عَلَیۡهِ مِنَ ٱلسِّحۡرِۗ وَٱللَّهُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ٧٣ [طه: 73].

«همانا ما به‌ پروردگارمان‌ ایمان‌ آوردیم‌ تا بر ما گناهان‌ ما را بیامرزد» یعنی‌: گناهانی‌که‌ از ما گذشته‌ است‌ ـ اعم‌ از کفر و غیر آن‌ «و» تا بیامرزد بر ما «آنچه‌ از سحر راکه‌ ما را بر آن‌ مجبور کردی‌» در ستیز و معارضه‌ با موسی‌  علیه السلام  «و خدا بهتر و پاینده‌تر است‌» یعنی‌: بهتر است‌ از تو در پاداش ‌دادن‌ به‌ مطیعانش‌ و پاینده‌تر است‌ از تو در عذاب‌ نمودن‌ عاصیانش‌. البته‌ این‌ پاسخی‌ است‌ به‌ جسارت‌ فرعون‌ که‌ گفت‌: ﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ أَیُّنَآ أَشَدُّ عَذَابٗا وَأَبۡقَىٰ [طه: 71].

﴿إِنَّهُۥ مَن یَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحۡیَىٰ٧٤ [طه: 74].

«در حقیقت‌ هرکه‌ نزد پروردگارش‌ مجرم‌ برود» یعنی‌ به‌ حال‌ کفر برود «جهنم ‌برای‌ اوست‌، در آن‌ نه‌ می‌میرد و نه‌ زندگی‌ می‌یابد» نه‌ در جهنم‌ می‌میرد به‌ مرگی ‌راحت‌ و نه‌ زنده‌ می‌ماند به‌ زندگی‌ای‌ گوارا و لذت‌بخش‌ پس‌ شخص‌ جهنمی‌ درد و زجر می‌کشد چنان‌که‌ زندگان‌ درد و زجر را لمس‌ می‌کنند ولی‌ با وجود آن‌که‌ در زیر فشار عذاب‌ در حال‌ جان‌کندن‌ قرار دارد، نمی‌ میرد و با آن‌که‌ جرعه‌ مرگ‌ را مزه‌مزه‌ می‌کند اما احساس‌ درد و ألم‌ در او از بین‌ نمی‌رود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و مسلم‌ از ابی‌سعید رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطبه‌ای‌ ایراد کردند و در اثنای‌ خطبه‌ به‌ این‌ آیه‌ رسیدند پس ‌فرمودند: «أما أهلها الذین‌ هم‌ أهلها فإنهم‌ لا یموتون‌ فیها ولا یحیون‌، وأما الذین‌ لیسوا بأهلها فإن‌ النار تمیتهم‌ إماتة‌، ثم‌ یقوم‌ الشفعاء فیشفعون‌، فیؤتی‌ بهم‌ ضبائر علی‌ نهر یقال‌ له‌ نهر الحیاة أو الحیوان‌، فینبتون‌ کما ینبت‌ الغثاء فی‌ حمیل‌ السیل». «اما اهل‌ دوزخ‌ که‌ آنان ‌به ‌راستی‌ اهل‌ آن‌ هستند پس‌ نه‌ در آن‌ می‌میرند و نه‌ زنده‌ می‌مانند. ولی‌ کسانی‌ که ‌اهل‌ دوزخ‌ نیستند، آتش‌ آنان‌ را می‌میراند میراندنی‌، سپس‌ شفیعان‌ برمی‌خیزند وشفاعت‌ می‌کنند آن‌گاه‌ آنان‌ را گروه‌گروه‌ بر نهری‌ می‌آورند که‌ به‌ آن‌ نهر حیات‌ یا حیوان‌ گفته‌ می‌شود پس‌ در آن‌ نهر سبز می‌شوند و می‌رویند چنان‌که‌ خاشاک‌ وسبزه‌ها در کف‌ آب‌ سیل‌ می‌روید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «یخرج ‌من‌ النار من‌ کان‌ فی‌ قلبه‌ مثقال‌ ذرة‌ من‌ إیمان». «کسانی‌ که‌ در قلب‌شان‌ به‌اندازه‌ هم‌سنگ ‌ذره‌ای‌ از ایمان‌ بوده‌ است‌، از آتش‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوند».

﴿وَمَن یَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ٧٥ [طه: 75].

«و هرکس نزد او مؤمن‌ بیاید درحالی‌که‌» به‌ پشتوانه‌ و تأیید ایمان‌ «اعمال‌ شایسته ‌انجام‌ داده‌ باشد» و طاعات‌ و عبادات‌ و اعمال‌ نیک‌ را پیش‌ فرستاده‌ باشد؛ «پس ‌این‌ گروه‌ برای‌شان‌ درجات‌ بلند است‌» یعنی‌: برای‌شان‌ منازلی‌ رفیع‌ و والاست‌. سپس‌ حق‌ تعالی‌ خود این‌ درجات‌ بلند را تفسیر نموده‌ و می‌فرماید:

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ مَن تَزَکَّىٰ٧٦ [طه: 76].

«جنات‌ عدن‌» یعنی‌ بهشتهای‌ همیشه‌ماندگار «که‌ از زیر آن‌ جویبارها روان‌ است‌، جاودانه‌ در آن‌ می‌مانند و این‌ است‌ پاداش‌ کسی‌ که‌ به‌ پاکی‌ گراییده‌ است‌» و از کفر و گناهان‌ موجب ‌آورنده‌ دوزخ‌ پرهیز کرده‌ است‌. ابن‌کثیر ترجیحا بر آن‌ است‌ که‌ این‌ آیات‌، حکایت‌ سخنان‌ ساحران‌ در پاسخ‌ فرعون‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِی فَٱضۡرِبۡ لَهُمۡ طَرِیقٗا فِی ٱلۡبَحۡرِ یَبَسٗا لَّا تَخَٰفُ دَرَکٗا وَلَا تَخۡشَىٰ٧٧ [طه: 77].

«و هرآینه‌ به‌سوی‌ موسی‌ وحی‌ فرستادیم‌» هنگامی‌ که‌ فرعون‌ بعد از مشاهده‌ همه‌ معجزات‌ و مجازات‌های‌ نازل‌ شده‌ بر قوم‌ خود، باز هم‌ اجازه‌ نداد که ‌بنی‌اسرائیل‌ با موسی‌  علیه السلام  رهسپار سرزمین‌ شام‌ گردند؛ «که‌ بندگانم‌ را شبانه‌ ببر» ازمصر، بی‌آن‌که‌ کسی‌ از حالتان‌ آگاهی‌ یابد «و راهی‌ خشک‌ در دریا برای‌شان‌ باز کن‌» یعنی‌ با عصایت‌ بر دریا بزن‌ پس‌ راهی‌ خشک‌ در وسط دریا برای‌شان‌ شگافته‌ می‌شود. یادآور می‌شویم‌ که‌ آن‌ دریا، دریای‌ قلزم‌ (بحر احمر) بود «که‌ نه‌ از فرارسیدن‌ دشمن‌ بترسی‌» یعنی‌: ایمن‌ هستی‌ از این‌که‌ دشمن‌ به‌ تو برسد و تو را دریابد «و نه‌ بیمناک‌ باشی‌» از فرعون‌ یا از غرق ‌شدن‌ در دریا.

این‌ امر که‌ خدای‌  عزوجل بستر دریا را برای‌شان‌ چنان‌ خشک‌ گردانید که‌ نه‌ در آن‌ آبی‌ بود و نه‌ گلی‌، بی‌شک‌ معجزه‌ای‌ بس‌ بزرگ‌ برای‌ موسی‌  علیه السلام  بود.

﴿فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ بِجُنُودِهِۦ فَغَشِیَهُم مِّنَ ٱلۡیَمِّ مَا غَشِیَهُمۡ٧٨ [طه: 78].

«پس‌ فرعون‌ با لشکریانش‌» از مصر به‌ تعقیب‌ موسی‌ وقومش‌ بیرون‌ آمد و «آنها را دنبال‌ کرد پس‌ فرو پوشانید آنان‌ را از دریا آنچه‌ فرو پوشانید» تکرار برای‌ بزرگ‌ نمایاندن‌ و تصویر هولناک‌ بودن‌ این‌ واقعه‌ است‌. یعنی‌ امواجی‌ بزرگ‌ وسهمگین‌، فرعون‌ و فرعونیان‌ را در خود فروپوشانید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: همان‌ چیزی‌ آنان‌ را فروپوشانید که‌ تو داستان‌ آن‌ را شنیده‌ای‌.

﴿وَأَضَلَّ فِرۡعَوۡنُ قَوۡمَهُۥ وَمَا هَدَىٰ٧٩ [طه: 79].

«و فرعون‌ قوم‌ خود را گمراه‌ کرد» از راه‌ رشد و هدایت‌ «و هدایت‌ ننمود» آنان‌ را به‌سوی‌ راه‌ نجات‌، هنگامی‌ که‌ آنها را با خود به‌ راهی‌ کشانید که‌ بنی‌اسرائیل‌ از میان‌ دریا آن‌ را پیموده‌ بودند.

﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ قَدۡ أَنجَیۡنَٰکُم مِّنۡ عَدُوِّکُمۡ وَوَٰعَدۡنَٰکُمۡ جَانِبَ ٱلطُّورِ ٱلۡأَیۡمَنَ وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰ٨٠ [طه: 80].

و گفتیم‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ بعد از نجات‌دادنشان‌ از دست‌ فرعون‌: «ای‌ بنی‌اسرائیل‌! درحقیقت‌ ما شما را از دشمنتان‌» فرعون‌ «نجات‌ دادیم‌ و در جانب‌ راست‌ طور با شما وعده‌ نهادیم‌» یعنی‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  فرمان‌ دادیم‌ که‌ شما را با خود به‌ طور بیاورد تا درحضور شما با او سخن‌ بگوییم‌ و در نتیجه‌، شما کلام‌ ما را خطاب‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  بشنوید. مراد این‌ است‌ که‌: گروهی‌ برگزیده‌ و انتخاب‌شده‌ از بنی‌اسرائیل‌ که ‌عبارت‌ از هفتاد تن‌ نقبای‌شان‌ بودند، با موسی‌  علیه السلام  به‌ وعده‌گاهی‌ آیند که‌ در جانب‌ راست‌ کوهی‌ در سینا به‌نام ‌«طور» قرارداشت‌ «و بر شما من‌ و سلوی ‌فروفرستادیم‌» در دشت‌ تیه‌، جایی‌ که‌ سخت‌ نیازمند آن‌ بودید. تفسیر من‌ وسلوی‌ (ترنجبین‌ و بلدرچین‌) در سوره‌ بقره‌ (آیه/‌57) گذشت‌.

﴿کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیۡکُمۡ غَضَبِیۖ وَمَن یَحۡلِلۡ عَلَیۡهِ غَضَبِی فَقَدۡ هَوَىٰ٨١ [طه: 81].

«از طیبات‌ آنچه‌ که‌ شما را روزی‌ دادیم‌، بخورید» مراد از طیبات‌: لذایذ و خوراکی‌های‌ حلال‌ است‌ «و در آن‌» یعنی‌ در روزی‌ من‌ «از حد تجاوز نکنید» یعنی‌ از آنچه‌ که‌ جایز است‌ به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ جایز نیست‌، تجاوز نکنید. به ‌قولی‌ معنی ‌این‌ است‌: نعمت‌ الله عزوجل را انکار نکنید که‌ در آن‌ صورت‌ طغیانگر و تجاوزکار خواهید بود «آن‌گاه‌ خشم‌ من‌ بر شما فرود می‌آید و هرکس خشم‌ من‌» یعنی‌ عذاب ‌من‌ «بر او فرود آید، قطعا در هلاکت‌ افتاده‌ است‌» فقد هوی‌: یعنی‌ قطعا رهسپار هاویه ‌شده‌ است‌ که‌ عبارت‌ از قعر دوزخ‌ است‌.

﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ٨٢ [طه: 82].

«و به‌ یقین‌ من‌ آمرزنده‌ کسی‌ هستم‌ که‌ توبه‌ کند و ایمان‌ بیاورد و کار شایسته‌ نماید» یعنی‌ آمرزگارم‌ برای‌ کسی‌ که‌ از کفر و شرک‌ و گناهان‌ توبه‌ کند و به‌ خدا عزوجل و فرشتگان‌ و کتاب‌ها و پیامبران‌ و روز آخرت‌ ایمان‌ آورد و اعمال‌ شایسته‌ای‌ را که‌ شرع‌ انور آنها را نیکو شناخته‌ و اجرای‌ آنها را خواسته‌، انجام‌ دهد و «باز به‌ راه‌ راست‌ رهسپار شود» یعنی‌ تا می‌میرد بر این‌ شیوه‌ استقامت‌ ورزد. به‌قولی‌، مراد این‌ است‌ که‌: علم‌ بیاموزد تا به‌وسیله‌ آن‌ به‌سوی‌ حقیقت‌ راهیاب ‌شود.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ هدایت‌ کامل‌، اثری‌ از ایمان‌، عمل‌ صالح‌ و توبه‌ است‌.

﴿۞وَمَآ أَعۡجَلَکَ عَن قَوۡمِکَ یَٰمُوسَىٰ٨٣ [طه: 83].

«و ای‌ موسی‌! چه‌ چیز ـ غافل‌ مانده‌ از قوم‌ خود ـ تو را به‌ شتاب‌ آورد» وعده‌ مقرر چنان‌ بود که‌ موسی‌  علیه السلام  و هفتاد تن‌ نقبا و نخبگان‌ قومش‌ همه‌ با هم‌ به‌ طورآیند، موسی‌  علیه السلام  با آنان‌ به‌ راه‌ افتاد اما سپس‌ به‌شوق‌ وعده‌گاه‌ پروردگارش‌ از میانشان‌ به‌شتاب‌ پیشی‌ گرفت‌ و خود را قبل‌ از همه‌ به‌ میعادگاه‌ رسانید پس‌ خدای ‌ عزوجل در مقام‌ انکار به‌ وی‌ فرمود: ای‌ موسی‌! چه‌ چیز تو را بر آن‌ داشت‌ که ‌قومت‌ را ترک‌ کرده‌ و از میانشان‌ شتابان‌ بیرون‌ آیی‌؟ و این‌ دلیل‌ برآن‌ است‌ که ‌سبقت‌ جستن‌ رهبر به‌سوی‌ امر خیر و تنها گذاشتن‌ امت‌ ـ هر چند به‌ نیت‌ درستی ‌هم‌ باشد ـ انتخاب‌ وضع‌ سلیم‌ نیست‌ و مقرون‌ به‌ صلاح‌ نمی‌باشد.

﴿قَالَ هُمۡ أُوْلَآءِ عَلَىٰٓ أَثَرِی وَعَجِلۡتُ إِلَیۡکَ رَبِّ لِتَرۡضَىٰ٨٤ [طه: 84].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «قوم‌ من‌، اینان‌ در پی‌ منند» یعنی‌: در نزدیکی‌ من‌ هستند، هم‌ اینک‌ بعد از من‌ می‌رسند و میان‌ من‌ و آنان‌ مسافتی‌ اندک‌ بیش‌ نیست‌. سپس ‌دلیل‌ و موجب‌ عجله‌ خود را بیان‌ نموده‌ فرمود: «و من‌ ـ ای‌ پروردگارم‌ ـ به‌سوی‌ تو شتافتم‌» به‌ وعده‌گاه‌ «تا خشنود شوی‌» یعنی‌: تا بر خشنودیت‌ از من‌ بیفزایی‌.

﴿قَالَ فَإِنَّا قَدۡ فَتَنَّا قَوۡمَکَ مِنۢ بَعۡدِکَ وَأَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِیُّ٨٥ [طه: 85].

 «فرمود» خدای‌ سبحان‌ «اما ما قومت‌ را پس‌ از عزیمت‌ تو در فتنه‌ افگندیم‌» یعنی‌ آنان‌ را مورد آزمایش‌ و ابتلا قراردادیم‌ و در بلا و محنت‌ افگندیم‌ «و سامری‌ آنها را گمراه‌ کرد» یعنی‌: آنها را در سردرگمی‌ و گمراهی‌ از حق‌ فروافگند، با فراخواندنشان‌ به‌ پرستش‌ گوساله‌ طلایی‌ و اجابت‌ گفتنشان‌ از این ‌خواسته‌ وی‌. سامری‌ از قبیله‌ای‌ به‌نام‌ سامره‌ بود؛ او به‌ همراهانش‌ از بنی‌اسرائیل ‌گفت‌: موسی‌ بدان‌ سبب‌ از میعادی‌ که‌ میان‌ شما و او بود، تخلف‌ کرد و از شما پیشی‌ گرفت‌ که‌ این‌ زیورات‌ حرام‌ در میان‌ شما وجود داشت‌! پس‌ آنها را امر کرد که‌ زیورات‌ را در آتش‌ افگنند، سپس‌ از آن‌ زیورات‌ گوساله‌ای‌ ساخت‌ و شد آنچه‌ شد.

یادآور می‌شویم‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ هنگامی‌ که‌ قصد خروج‌ از مصر را داشتند، زیوراتی‌ را از قبطیان‌ به‌ عاریت‌ گرفته‌ بودند.

﴿فَرَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَمۡ یَعِدۡکُمۡ رَبُّکُمۡ وَعۡدًا حَسَنًاۚ أَفَطَالَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡعَهۡدُ أَمۡ أَرَدتُّمۡ أَن یَحِلَّ عَلَیۡکُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُم مَّوۡعِدِی٨٦ [طه: 86].

«پس‌ موسی‌» بعد از به‌ پایان‌ رساندن‌ میعاد چهل‌ شب‌ مناجات‌ در طور و گرفتن‌ تورات‌ «خشمگین‌ و اندوهناک‌ به‌سوی‌ قوم‌ خود برگشت‌» أسفا: تأسف‌ سخت‌ و شدت‌ خشم‌ است‌ «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌، آیا پروردگار شما به‌ شما» بر زبان‌ من ‌«وعده‌ نیک‌ نداد» وعده‌ دریافت‌ هر خیری‌ در دنیا و در آخرت‌؟ از جمله‌ به‌شما بهشت‌ را وعده‌ داد؛ چنانچه‌ بر طاعت‌ وی‌ پایداری‌ ورزید و به‌ شما وعده‌ داد که‌ کلام‌ خود در تورات‌ را بر زبان‌ من‌ به‌ شما بشنواند تا به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ عمل‌ کنید و در نتیجه‌ مستحق‌ پاداش‌ عمل‌ خویش‌ گردید «آیا مدت‌ بر شما دراز شد» یعنی‌: آیا زمان‌ و مدت‌ جدایی‌ام‌ از شما طولانی‌ شد که‌ به‌ سبب‌ آن‌، وعده‌های‌ الهی‌ را فراموش‌ کردید، درحالی‌که‌ هنوز از آن‌ مدت‌ بیش‌ از یک‌ ماه‌ وچند روز نگذشته‌ است‌؟ «یا خواستید خشمی‌ از پروردگارتان‌ بر شما فرود آید» یا با این‌ عمل‌ خود خواستید کاری‌ کنید که‌ به‌ سبب‌ آن‌ خشم‌ و عذاب‌ الهی‌ گریبانگیرتان‌ شود و بر شما فرود آید «که‌ با وعده‌ من‌ مخالفت‌ کردید» زیرا قوم ‌موسی‌  علیه السلام  به‌ وی‌ وعده‌ داده‌ بودند که‌ تا او از طور به‌سویشان‌ باز می‌گردد، به‌طاعت‌ خدای‌  عزوجل قیام‌ کنند. به‌قولی‌: آنان‌ به‌ او وعده‌ داده‌ بودند که‌ در پی‌ او به‌ میعادگاه‌ بیایند ولی‌ همین‌که‌ او از آنان‌ پیشی‌ گرفت‌، توقف‌ کرده‌ و از پیوستن‌ به ‌او منصرف‌ شدند و تخلف‌ ورزیدند.

﴿قَالُواْ مَآ أَخۡلَفۡنَا مَوۡعِدَکَ بِمَلۡکِنَا وَلَٰکِنَّا حُمِّلۡنَآ أَوۡزَارٗا مِّن زِینَةِ ٱلۡقَوۡمِ فَقَذَفۡنَٰهَا فَکَذَٰلِکَ أَلۡقَى ٱلسَّامِرِیُّ٨٧ [طه: 87].

«گفتند: ما به‌ اختیار خود باتو خلاف‌ وعده‌ نکردیم‌» بلکه‌ بر خلاف ‌کردن‌ وعده ‌مجبور بودیم‌ زیرا این‌ سامری‌ بود که‌ نیرنگ‌ پلیدی‌ در کارکرد. سپس‌ به‌ بیان‌ این ‌نیرنگ‌ وی‌ پرداخته‌ گفتند: «ولی‌ از زر و زیور قوم‌ بارهایی‌ سنگین‌ بر دوش ‌داشتیم‌» نقل‌ است‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ چون‌ می‌خواستند با موسی‌  علیه السلام  از مصر بیرون‌ روند، از مردم‌ آنجا زیورآلاتی‌ را به‌ عاریت‌ گرفته‌ و به‌ آنان‌ چنین‌ وانمود کردند که‌ می‌خواهند در جشن‌ یا عروسی‌ای‌ که‌ دارند از آنها استفاده‌ کنند لذا به‌ این‌ زیورات‌ موقتا احتیاج‌ دارند. زیورات‌ را «اوزار: گناهان‌» نامیدند زیرا تصاحب‌ این‌ زیورات‌ برای‌شان‌ حلال‌ نبود «پس‌ آنها را افگندیم‌» یعنی‌: به‌ منظور رهایی‌ ازگناه‌، آن‌ زیورات‌ را در آتش‌ افگندیم‌ و این‌ سامری‌ بود که‌ نیرنگ‌ انداختن ‌زیورات‌ در آتش‌ را به‌کار برد و گفت‌: این‌ زیورات‌ بر شما حلال‌ نیست‌ و آنها را در آتش‌ اندازید «و سامری‌ همین‌ گونه‌ بینداخت‌» یعنی‌: همین‌گونه‌ که‌ ما انداختیم‌، سامری‌ نیز آنچه‌ از زیورات‌ که‌ با خود داشت‌ در آتش‌ افگند آن‌گاه‌ از مجموعه ‌آن‌ زیورات‌ برای‌ ما گوساله‌ای‌ از طلا ساخت‌.

در روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ سامری‌ جبرئیل‌  علیه السلام  را در همان‌ شکل‌ و صورتی‌ که‌ به ‌زمین‌ فرود می‌آید دید، سپس‌ از خاک‌ قدمگاه‌ وی‌، یا خاک‌ زیر سم‌ اسب‌ وی ‌مشتی‌ برگرفته‌ آن‌ را بر گوساله‌ طلایی‌ افگند و بر اثر آن‌، گوساله‌ بانگ‌ برمی‌داشت‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «بنی‌اسرائیل‌ به‌ قصد زهد و تقوا از زیورات‌ قوم‌ قبط پرهیز کرده‌ و آن‌ را از خود دور افگندند اما از سوی‌ دیگر به‌ گوساله ‌پرستی‌ روی ‌آوردند، بدین‌سان‌ بود که‌ از یک‌ چیز کم‌ اهمیت‌ زهد پیشه‌ کرده‌ ولی‌ در برابر یک ‌جنایت‌ بزرگ‌ گردن‌ نهادند چنان‌که‌ نقل‌ است‌: مردی‌ از اهالی‌ عراق‌ از عبدالله بن‌عمر رضی الله عنه  درباره‌ خون‌ پشه‌ای‌ که‌ لباس‌ بدان‌ آلوده‌ می‌شود پرسید که‌ آیا نماز خواندن‌ در آن‌ لباس‌ جایز است‌ یا خیر؟ عبدالله رضی الله عنه  فرمود: شگفتا! به‌ مردم ‌عراق‌ بنگرید؛ فرزند رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ـ حسین‌ رضی الله عنه  ـ را کشتند (و دم‌ برنیاوردند) حالا می‌آیند و از ما حکم‌ خون‌ پشه‌ای‌ را می‌پرسند؟!».

این‌ نکته‌ قابل‌ تأمل‌ است‌ که‌ سامری‌ از روحیه‌ ورع‌، زهد و پرهیزگاری‌ مردم‌ سوء استفاده‌ کرد پس‌ از این‌ امر به‌ این‌ نتیجه‌ دست‌ می‌یابیم‌ که‌ اگر مردم‌ از علم‌ وآگاهی‌ درست‌ بی‌ بهره‌ باشند، ممکن‌ است‌ همیشه‌ از آنان‌ چنین‌ سوء استفاده‌هایی ‌بشود چنان‌که‌ عبدالله بن‌ سبا از روحیه‌ ورع‌ و پرهیزگاری‌ موجود در زمان‌ خلافت ‌ابوبکر و عمر رضی الله عنه  سوء استفاده‌ کرد و در زیر نقاب‌ دفاع‌ از فرهنگ ‌پرهیزگاری‌، عملکرد عثمان‌ رضی الله عنه  را به‌ زیر سؤال‌ برد و آن‌ فتنه‌ کور را که‌ هنوز امت ‌اسلامی‌ از آثار تفرقه‌بار آن‌ رنج‌ می‌برد، برانگیخت‌. البته‌ در هر زمان‌ مسلمانانی ‌ساده‌لوح‌ وجود دارند که‌ با آویختن‌ به‌ ریسمان‌ زهد بارد و جاهلانه‌، رهسپار وادی ‌ضلال‌ مبین‌ و گرفتار دام‌ شیطان‌ لعین‌ می‌شوند.

﴿فَأَخۡرَجَ لَهُمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٞ فَقَالُواْ هَٰذَآ إِلَٰهُکُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِیَ٨٨ [طه: 88].

«پس‌» سامری‌ از این‌ طلاها «برای‌شان‌ پیکر گوساله‌ای‌ که‌ صدایی‌ داشت‌ بیرون‌ آورد» یعنی‌: گوساله‌ سامری‌ بانگ‌ و آواز برمی‌داشت‌ چنان‌که‌ گوساله‌ زنده‌ بانگ ‌برمی‌دارد. خوار: بانگ‌ گاو است‌. به‌ قولی‌: سامری‌ در فن‌ پیکرتراشی‌ مهارت ‌بسیاری‌ داشت‌ لذا در پیکر آن‌ گوساله‌ چنان‌ شگاف‌هایی‌ قرار داده ‌بود که‌ چون‌ باد در شکم‌ آن‌ داخل‌ می‌شد، آوازی‌ از آن‌ بر می‌خاست‌ بنابر این‌، در آن‌ گوساله‌ حیاتی‌ وجود نداشت‌ «پس‌» سامری‌ و کسانی‌ که‌ با او در این‌ کار موافقت‌ و همراهی‌ کرده‌ بودند، خطاب‌ به‌ بنی‌ اسرائیل‌: «گفتند: این‌ خدای‌ شما و خدای‌ موسی‌است‌» لذا او را بپرستید «پس‌ فراموش‌ کرده‌ است‌» یعنی‌: موسی‌  علیه السلام  راه‌ را گم‌ کرده‌ و جای‌ این‌ خدایش‌ را پیدا نکرده‌ زیرا از آن‌ آگاهی‌ نداشته‌ پس‌ رفته‌ است‌ تا آن‌ را در طور جست‌وجو کند و بیابد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: موسی‌  علیه السلام  فراموش ‌کرد تا به‌ شما بگوید که‌ این‌ گوساله‌ خدای‌ او و خدای‌ شماست‌. یا ضمیر در (نسی‌) به‌ سامری‌ بر می‌گردد. یعنی‌: سامری‌ پروردگار حقیقی‌ خود را از یاد برد، یا این‌ امر را فراموش‌ کرد که‌ گوساله‌ نمی‌تواند خدا باشد، به‌ دلیل‌ آیه‌ ذیل‌:

﴿أَفَلَا یَرَوۡنَ أَلَّا یَرۡجِعُ إِلَیۡهِمۡ قَوۡلٗا وَلَا یَمۡلِکُ لَهُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا٨٩ [طه: 89].

«مگر نمی‌بینند که‌ به‌سویشان‌ سخنی‌ را بازنمی‌گرداند» یعنی‌: آیا آن‌ گمراهان ‌کورمغز در این‌ امر اندیشه‌ و تفکر نکرده‌اند که‌ آن‌ گوساله‌ پاسخ‌ سخنشان‌ را نمی‌دهد «و مالک‌ هیچ‌ سود و زیانی‌ برای‌شان‌ نیست‌» پس‌ چگونه‌ می‌پندارند که‌ او خداست‌؟.

﴿کَذَٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ مَا قَدۡ سَبَقَۚ وَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ مِن لَّدُنَّا ذِکۡرٗا٩٩ [طه: 99].

«و در حقیقت‌ هارون‌ به‌ آنان‌» یعنی‌ به‌ پرستشگران‌ گوساله‌ «پیش‌ از این‌» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که‌ موسی‌  علیه السلام  از طور به‌سویشان‌ بازگردد؛ «گفته‌ بود که‌ ای‌ قوم‌ من‌! جز این‌ نیست‌ که‌ شما به‌ این‌ گوساله‌ مورد فتنه‌ قرار گرفته‌اید» یعنی‌: شما به‌ سبب‌ این‌گوساله‌ در فتنه‌ افتاده‌ و مورد آزمایش‌ قرارگرفته‌اید و به‌ خاطر آن‌ از راه‌ حق‌ گمراه ‌شده‌اید پس‌ آن‌ را پرستش‌ نکنید «و بی‌گمان‌ پروردگار شما خدای‌ رحمان‌ است‌» نه‌گوساله‌ بی‌جان‌ «پس‌ مرا پیروی‌ کنید و فرمان‌ مرا پذیرا باشید» در عبادت‌ خداوند عزوجل لذا از سامری‌ در دستور وی‌ به‌ پرستش‌ گوساله‌، پیروی‌ نکنید.

پس‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ هارون‌  علیه السلام  به‌ نیکوترین‌ وجه‌ آنان‌ را موعظه‌ نموده‌ بود زیرا او:

اولا: آنان‌ را با این‌ سخنش‌: (إنما فتنتم به: همانا شما به‌ سبب‌ این‌ گوساله‌ به‌ فتنه‌ در افتاده‌اید)؛ از بطلان‌ کارشان‌ آگاه‌ کرد.

ثانیا: آنان‌ را با این‌ سخنش‌: (و إن‌ ربکم‌ الرحمن‌: و همانا پروردگار شما خدای ‌رحمان‌ است‌)؛ به‌سوی‌ معرفت‌ الله عزوجل دعوت‌ نمود.

ثالثا: آنان‌ را با این‌ سخنش‌: (فاتبعونی: از من‌ پیروی‌ کنید)؛ به‌ معرفت‌ نبوت‌ فراخواند.

رابعا: آنان‌ را با این‌ سخنش‌: (وأطیعوا أمری: و از فرمان‌ من‌ اطاعت‌ کنید)؛ به ‌پیروی‌ و انقیاد در برابر احکام‌ و قوانین‌ الهی‌ دستور داد.

﴿قَالُواْ لَن نَّبۡرَحَ عَلَیۡهِ عَٰکِفِینَ حَتَّىٰ یَرۡجِعَ إِلَیۡنَا مُوسَىٰ٩١ [طه: 91].

«گفتند» منحرفان‌ بنی‌ اسرائیل‌ در پاسخ‌ هارون‌  علیه السلام  «همیشه‌ مجاور خواهیم‌ بود بر» پرستش‌ «این‌ گوساله‌ تا موسی‌ به‌سوی‌ ما بازگردد» آن‌گاه‌ می‌نگریم‌ که‌ آیا او مارا در پرستش‌ آن‌ تأیید می‌کند یا خیر؟ در این‌ هنگام‌ بود که‌ هارون‌  علیه السلام  از آنان‌ کناره‌ گرفت‌.

﴿قَالَ یَٰهَٰرُونُ مَا مَنَعَکَ إِذۡ رَأَیۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ٩٢ أَلَّا تَتَّبِعَنِۖ أَفَعَصَیۡتَ أَمۡرِی٩٣ [طه: 92-93].

سرانجام‌ موسی‌  علیه السلام  از طور بازگشت‌ و خواست‌ تا با سرزنش‌ برادرش‌ هارون‌  علیه السلام  بر اوضاع‌ چیره‌ شود و بساط آن‌ انحراف‌ را برچیند: «گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «ای‌ هارون‌! وقتی‌ دیدی‌ آنها گمراه‌ شدند» با پرستش‌ گوساله‌ «چه‌ چیز تو را بازداشت‌ که‌ ازمن‌ پیروی‌ کنی‌؟» یعنی‌: به‌ من‌ به‌ پیوندی‌ و مرا از این‌ عملکردشان‌ آگاه‌ گردانی‌؟ یا معنی‌ این‌ است‌: چرا در خشمگین‌ شدن‌ به‌ خاطر الله عزوجل از من‌ پیروی‌ نکردی‌ و با این‌ گمراهان‌ به‌ مبارزه‌ بر نخاستی‌؟ «آیا از فرمانم‌ سرپیچی‌ کردی‌؟» یعنی‌: چگونه ‌دستورم‌ را در ایستادگی‌ برای‌ خدا عزوجل و پشت ‌کردن‌ به‌ کسانی‌ که‌ با دین‌ وی‌ به‌مخالفت‌ برخاسته‌اند، خلاف‌ کردی‌ و در میان‌ گروهی‌ اقامت‌ گزیدی‌ که‌ گوساله‌ را به‌ خدایی‌ گرفته‌اند؟ یادآور می‌شویم‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  قبل‌ از رفتن‌ به‌ کوه‌ طور، به‌ برادرش‌ فرمان‌ داده‌ بود که‌: (در میان‌ قومم جانشین‌ من‌ باش‌ و کار آنان‌ را اصلاح ‌کن‌ و از راه‌ فسادگران‌ پیروی‌ نکن‌) «اعراف‌ / 142».

قرطبی‌ می‌گوید: «این‌ اصل‌ است‌ در امر به ‌معروف‌ و نهی‌از منکر که‌ باید از اهل‌ منکر کناره‌ گرفت‌ لذا کسی‌ که‌ در میان‌ اهل‌ منکر اقامت‌ می‌گزیند، بویژه‌ اگر به ‌عمل‌ آنان‌ راضی‌ باشد، حکم‌ او همچون‌ حکم‌ آنان‌ است‌».

﴿قَالَ یَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡیَتِی وَلَا بِرَأۡسِیٓۖ إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَیۡنَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِی٩٤ [طه: 94].

«گفت‌» هارون‌  علیه السلام  «ای‌ پسر مادرم‌» او مخصوصا بدین‌ سبب‌ مادر را ذکر کردکه‌ دل‌ موسی‌  علیه السلام  را بر سر مهر آورد «نه‌ ریش‌ مرا بگیر و نه‌ سرم‌ را» یعنی‌ با من‌ این‌گونه‌ از سر خشم‌ و پرخاش‌گری‌ برخورد نکن‌. نقل‌ است‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  با دست ‌چپ‌ خود ریش‌ هارون‌  علیه السلام  را و با دست‌ راستش‌ موی‌ سر وی‌ را گرفته‌ بود و به ‌انگیزه‌ خشم‌ و غیرت‌ در راه‌ خدا عزوجل او را همچنان‌ به‌سوی‌ خود می‌کشید. سپس ‌هارون‌  علیه السلام  به‌ بیان‌ عذر خویش‌ در عدم‌ جنگیدن‌ با گوساله ‌پرستان‌ پرداخت‌ و گفت‌: «من‌ از آن‌ ترسیدم‌ که‌ بگویی‌: میان‌ بنی‌اسرائیل‌ تفرقه‌ انداخته‌ای‌» یعنی‌: ترسیدم‌ که ‌اگر از میانشان‌ بیرون‌ روم‌ و ترکشان‌ کنم‌، یا اگر با آنان‌ بجنگم‌، متفرق‌ شوند زیرا اگر از میانشان‌ بیرون‌ می‌رفتم‌، یا علیه‌ آنان‌ مبارزه‌ می‌کردم‌، قطعا گروهی‌ از من ‌پیروی‌ می‌کردند و دیگران‌ همراه‌ سامری‌ بر پرستش‌ گوساله‌ باقی‌ می‌ماندند لذا ازآن‌ بیم‌ داشتم‌ که‌ در آن‌ صورت‌ به‌ من‌ بگویی‌: این‌ تو بودی‌ که‌ جمع‌شان‌ را پراکنده‌ ساخته‌ای‌.

گویند که‌ شمار همه‌ آنان‌ در آن‌ زمان‌ ششصد هزار تن‌ بود که‌ جز دوازده ‌هزار تن‌، بقیه‌ همه‌ به‌ پرستش‌ گوساله‌ روی‌ آوردند «و» نیز ترسیدم‌ که‌ بگویی‌ «سخنم‌ را نگاه‌ نداشتی‌» یعنی‌: به‌ سفارشم‌ درباره‌ آنها عمل‌ نکردی‌ و نصیحتم‌ را پاس ‌نداشتی‌. و آن‌ این‌ سفارش‌ موسی‌ به‌ هارون‌ علیهماالسلام بود: ﴿ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ [الأعراف: 142] «در میان‌ قوم‌ من‌ جانشینم‌ باش‌ و کار آنان‌ را اصلاح‌ کن». همچنان ‌هارون‌ به‌سوی‌ موسی‌ علیهماالسلام عذر دیگری‌ پیش‌ افگند، با این‌ سخنش‌: (این‌ قوم‌ مرا ناتوان‌ یافتند و چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ مرا بکشند) «اعراف/‌ 150».

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُکَ یَٰسَٰمِرِیُّ٩٥ [طه: 95].

«موسی‌ گفت‌: ای‌ سامری‌! منظور تو چه‌ بود؟» و چه‌ چیز تو را به‌ این‌ کار واداشت‌؟.

﴿قَالَ بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ یَبۡصُرُواْ بِهِۦ فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ فَنَبَذۡتُهَا وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتۡ لِی نَفۡسِی٩٦ [طه: 96].

«گفت‌» سامری‌ «من‌ به‌ چیزی‌ بینا شدم‌ که‌ دیگران‌ به‌ آن‌ بینا نشدند» به‌ قولی‌: مراد او همان‌ رؤیت‌ جبرئیل‌  علیه السلام  بود که‌ او را سوار بر اسبی‌ دید پس‌ در ضمیرش ‌چنین‌ افگنده‌ شد که‌ از رد پای‌ اسب‌ وی‌ مشت‌ خاکی‌ برگیرد. گفتنی‌ است‌؛ خاک‌ زیرپای‌ جبرئیل‌  علیه السلام  و اسبش‌ بر هیچ‌ جمادی‌ نمی‌افتد مگر این‌که‌ آن‌ جماد زنده ‌می‌شود چنان‌که‌ سامری‌ گفت‌: «پس‌ مشتی‌ خاک‌ از رد پای‌ فرستاده‌ خدا» یعنی ‌جبرئیل‌  علیه السلام  «برداشتم‌ و آن‌ را در پیکر افگندم‌» یعنی‌ در همان‌ پیکری‌ که‌ از زر گداخته‌ به‌ قالب‌ گوساله‌ ریخته‌ و پیراسته‌ بودم‌ «و نفس‌ من‌ همین‌ وصف‌ را پیش‌ من‌ بیاراست‌» و مرا به‌ این‌ دام‌ فریب‌ انداخت‌ پس‌ در این‌ امر نه‌ الهامی‌ الهی‌ داشتم‌، نه‌برهانی‌ نقلی‌ یا عقلی‌ بلکه‌ این‌ فقط از آرایش‌ دهی‌های‌ نفسم‌ بود و بس‌. این‌ سخن ‌سامری‌ اعترافی‌ از سوی‌ وی‌ به‌ اشتباه‌ است‌، نه‌ توبه‌ و ندامت‌.

قرطبی‌ می‌گوید: «از امام‌ ابوبکر طرطرشی‌  رحمه الله  پرسیدند: چه‌ می‌گوید سید فقیه‌ ما درباره‌ گروهی‌ از صوفیه‌ که‌ برای‌ ذکر اجتماع‌ می‌کنند و سپس‌ برخی‌ از آنان‌ می‌ایستند و به‌ رقص‌ و وجد می‌پردازند تا آن‌که‌ بی‌هوش‌ بر زمین‌ می‌افتند آن‌گاه‌ چیزی‌ آماده‌ کرده‌ و می‌خورند، آیا همراهی‌ و حضور با آنان‌ جایز است‌؟ امام‌ در پاسخ‌ گفت‌: خدای‌  عزوجل بر تو رحم‌ کند؛ مذهب‌ این‌ گروه‌ صوفیه‌، بطالت‌ وجهالت‌ و ضلالت‌ است‌ و اسلام‌ چیزی‌ جز کتاب‌ خدا عزوجل و سنت‌ رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نیست‌. اما از رقص‌ و وجد بشنو: اولین‌ کسانی‌ که‌ آن‌ را پدید آوردند، یاران‌ سامری‌ بودند که‌ چون‌ برای‌شان‌ گوساله‌ای‌ بانگ‌ برآور ساخت‌، ایستادند و گرداگرد وی‌ به‌ رقص‌ پرداختند پس‌ این‌ رقص‌ از دین‌ و آیین‌ کفار و پرستشگران ‌گوساله‌ است‌... مگر نخوانده‌ای‌ که‌ چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  با اصحابش‌ می‌نشست‌، گویی‌ پرنده‌ بر سرهایشان‌ آشیان‌ ساخته‌ بود، از بس‌ سکوت‌ و وقار و سنگینی‌ و ادب‌ داشتند؟ لذا بر سلطان‌ و نایبانش‌ لازم‌ است‌ تا اینان‌ را از حضور در مساجد و غیرآن‌ بازدارند و برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خدا عزوجل و روز آخرت‌ ایمان‌ دارد، روا نیست ‌که‌ با آنان‌ در مجالس‌شان‌ حضور یابد و آنان‌ را بر باطل‌شان‌ مدد کند، این‌ است ‌مذهب‌ مالک‌ و ابوحنیفه‌ و شافعی‌ و احمدبن‌ حنبل‌ و غیر ایشان‌ از ائمه ‌مسلمین‌»[2].

﴿قَالَ فَٱذۡهَبۡ فَإِنَّ لَکَ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَۖ وَإِنَّ لَکَ مَوۡعِدٗا لَّن تُخۡلَفَهُۥۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ إِلَٰهِکَ ٱلَّذِی ظَلۡتَ عَلَیۡهِ عَاکِفٗاۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُۥ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُۥ فِی ٱلۡیَمِّ نَسۡفًا٩٧ [طه: 97].

«گفت‌» موسی‌  علیه السلام  به‌ سامری‌ «پس‌ برو» از میان‌ ما و بیرون‌ رو از نزد ما «هرآینه‌ بهره‌ تو از زندگی‌ این‌ باشد که‌ بگویی‌: به‌ من‌ دست‌ نزنید» یعنی‌: همان‌ گونه‌که‌ تو به‌ چیزی‌ دست‌ زدی‌ که‌ دست‌زدن‌ به‌ آن‌ برایت‌ جایز نبود ـ یعنی‌ بر خاک‌پی‌ موکب‌ جبرئیل‌ ـ پس‌ اکنون‌ سزای‌ تو این‌ است‌ که‌ نه‌ کسی‌ به‌ تو دست‌ زند و نزدیک‌ شود و نه‌ تو هم‌ به‌ کسی‌ دست‌ می‌زنی‌ و نزدیک‌ می‌شوی‌. گویند که‌ سامری‌ به‌ هرکس که‌ نزدیک‌ می‌شد، هر دو را تب‌ (سهم‌) می‌گرفت‌. آری‌! موسی‌  علیه السلام  امر کرد که‌ سامری‌ از میان‌ قومش‌ تبعید شود و به‌ بنی‌اسرائیل‌ دستور داد که‌ نه‌ با وی‌ درآمیزند، نه‌ به‌ وی‌ نزدیک‌ شوند و نه‌ با وی‌ سخن‌ گویند؛ به‌مثابه ‌جزایی‌ برای‌ وی‌ در این‌ دنیا «و بی‌گمان‌ تو را موعدی‌ دیگر است‌ که‌ در آن‌ با تو خلاف ‌نشود» یعنی‌: هرگز خداوند عزوجل آن‌ وعده‌ را در حق‌ تو خلاف‌ نمی‌کند و آن‌ روز قیامت‌ است‌ «و اینک‌ به‌سوی‌ معبود خود که‌ پیوسته‌ در خدمتش‌ معتکف‌ بودی‌» و بر پرستش‌ آن‌ پایبند و پایدار «بنگر، که‌ البته‌ می‌سوزانیمش‌» به‌ آتش‌. به‌قولی‌ معنی ‌این‌ است‌: او را می‌کوبیم‌ و به‌ وسیله‌ سوهان‌ ذره‌ذره‌اش‌ می‌کنیم‌ «سپس‌ آن‌ را در دریا پراکنده‌ می‌کنیم‌، پراکندنی‌» یعنی‌ خاکستر گوساله‌ را در دریا می‌افشانیم‌ تا باد آن‌را پاک‌ از بین‌ ببرد و نابود سازد.

﴿إِنَّمَآ إِلَٰهُکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَسِعَ کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمٗا٩٨ [طه: 98].

«معبود شما تنها آن‌ خدایی‌ است‌ که‌ هیچ‌ معبود برحقی‌ جز او نیست‌» نه‌ این‌ گوساله‌ای‌ که‌ سامری‌ شما را به‌ وسیله‌ آن‌ در فتنه‌ افگند «به‌ هرچیز از روی‌ دانش ‌احاطه‌ کرده‌است‌» یعنی‌ علم‌ حق‌ تعالی‌ همه‌چیز را در بر گرفته‌ است‌. پس‌ هرکس ‌چنین‌ شأن‌ و جایگاهی‌ داشته‌ باشد، بی‌شک‌ تنها او شایسته‌ پرستش‌ است‌. ای ‌بی‌خردان‌! وقتی‌ گوساله‌ را به‌ پرستش‌ گرفتید، عقل‌هایتان‌ کجا رفته‌ بود؟!

بدین‌سان‌ بود که‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ فتنه‌ سامری‌ پایان‌ داد و قومش‌ را به‌سوی‌ توحید برگرداند.

﴿کَذَٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ مَا قَدۡ سَبَقَۚ وَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ مِن لَّدُنَّا ذِکۡرٗا٩٩ [طه: 99].

«این‌گونه‌ بر تو حکایت‌ می‌کنیم‌» یعنی‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چنان‌که‌ داستان ‌موسی‌  علیه السلام  را بر تو حکایت‌ کردیم‌، همین‌ گونه‌ بر تو حکایت‌ می‌کنیم‌: «از اخبار آنچه‌ گذشته‌ است‌» از حوادث‌ و رخدادها در امت‌های‌ پیشین‌ تا این‌ اخبار، آرام‌بخش‌ جان‌ و تسلی‌ دهنده‌ خاطر و دلیل‌ صدق‌ و راستگویی‌ات‌ باشد «و مسلما به‌ تو از جانب‌ خود ذکری‌ داده‌ایم‌» مراد از ذکر در اینجا: قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ کتابی ‌همانند آن‌ به‌ هیچ‌یک‌ از انبیا  علیهم السلام  داده‌ نشده‌ است‌.

﴿مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ فَإِنَّهُۥ یَحۡمِلُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وِزۡرًا١٠٠ [طه: 100].

«هر کس‌ از آن‌» یعنی‌ از قرآن‌ «روی‌ برتابد» لذا به‌ آن‌ ایمان‌ نیاورده‌ و به‌ آنچه‌ در آن‌ است‌ عمل‌ نکند «پس‌ او در روز قیامت‌ باری‌ را بر می‌دارد» یعنی‌ او در آن‌روز به‌سبب‌ این‌ روگردانی‌ خود، گناهی‌ بزرگ‌ و مجازاتی‌ سنگین‌ را بر دوش ‌می‌کشد.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهِۖ وَسَآءَ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ حِمۡلٗا١٠١ [طه: 101].

«در آن‌» مجازات‌ که‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌ «جاودانه‌ هستند و چه‌ بدباری‌است‌» آن‌ بار سنگین‌ «برای‌شان‌ که‌ روز قیامت‌ خواهند داشت‌» یعنی‌: این‌ گناه‌ بزرگ‌شان‌ در روز قیامت‌ چه‌ سربار بدی‌ برای‌شان‌ است‌.

﴿یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِۚ وَنَحۡشُرُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ یَوۡمَئِذٖ زُرۡقٗا١٠٢ [طه: 102].

«روزی‌ که‌ در صور دمیده‌ می‌شود» مراد نفخه‌ دوم‌، یعنی‌ نفخه‌ رستاخیز است‌ که ‌مردم‌ بعد از آن‌ برای‌ محاسبه‌ حشر می‌شوند «و در آن‌ روز مجرمان‌ را کبودچشم‌ برمی‌انگیزیم‌» مراد: مشرکان‌ و گنه‌کارانی‌اند که‌ به‌ سبب‌ گناهانی‌ که‌ خداوند عزوجل برآنان‌ نیامرزیده ‌است‌، مؤاخذه‌ می‌شوند. یعنی‌: آنان‌ را تشنه‌ برمی‌انگیزیم‌ زیرا سیاهی‌ چشم‌هایشان‌ براثر تشنگی‌ به‌ کبودی‌ می‌گراید. همچنان‌ احتمال‌ دارد که ‌مراد کبودی‌ بدن‌هایشان‌ و از جمله‌ چشمان‌شان‌ در اثر شدت‌ خشم‌، پشیمانی‌، حسرت‌ و گرانباریشان‌ باشد.

﴿یَتَخَٰفَتُونَ بَیۡنَهُمۡ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا عَشۡرٗا١٠٣ [طه: 103].

«به‌ طور پنهانی‌ در میان‌ خود می‌گویند» یعنی‌ به‌ آهستگی‌ و آرامی‌ به‌ یک‌دیگر می‌گویند: «شما درنگ‌ نکرده‌اید» در دنیا «جز ده‌ شب‌» یعنی‌ بر اثر شدت‌ فشار وسختی‌ای‌ که‌ در آن‌ قرار دارند، مدت‌ اقامت‌شان‌ را در دنیا یا در قبرهای‌شان‌ بسیار کوتاه‌ می‌پندارند.

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذۡ یَقُولُ أَمۡثَلُهُمۡ طَرِیقَةً إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا یَوۡمٗا١٠٤ [طه: 104].

«ما به‌ آنچه‌ می‌گویند» در میان‌ خویش‌ درحال‌ رازگویی‌ «داناتریم‌ آن‌گاه‌ که‌ نیک‌ روش‌ترین‌ آنان‌» امثلهم‌ طریقه‌: یعنی‌ عادل‌ترین‌ آنها در سخن ‌گفتن‌، کاملترین‌ آنها در رأی‌ و خرد و داناترین‌ و نیک‌ آیین‌ترین‌ آنها در نزدشان‌ «می‌گوید: درنگ‌ نکرده‌اید» در دنیا «جز یک‌ روز» نسبت‌دادن‌ این‌ سخن‌ به‌ آگاه‌ترین‌ و رهیافته‌ترینشان‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ سخن‌ او بر شدت‌ هول‌ و هراسشان‌ دلالت‌کننده‌تر است‌، نه‌ این‌که‌ این‌ سخن‌ به‌ صدق‌ و راستی‌ نزدیکتر باشد.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسۡفٗا١٠٥ [طه: 105].

«و از تو درباره‌ کوه‌ها می‌پرسند» یعنی‌: از حال‌ و وضع‌ آنها در روز قیامت ‌می‌پرسند که‌: آیا در آن‌ روز کوه‌ها باقی‌ می‌مانند، یا از بین‌ می‌روند؟ «بگو: پروردگارم‌ آنها را» در قیامت‌ «ریز ریز می‌کند به‌ پراکندنی‌» با برکندن‌ آنها از ریشه‌، یا منفجرساختن‌ آنها، به‌ گونه‌ای‌ که‌ ریزریز ذرات‌ آنها در هوا پخش‌ و پریشان‌ گردد.

﴿فَیَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا١٠٦ [طه: 106].

«پس‌ آنها را میدانی‌ هموار می‌گذارد» یعنی‌ کوهها را به‌ میدانی‌ هموار تبدیل‌ می‌کند. یا مواضع‌ آنها را بعد از پراکندن‌ و از میان‌بردن‌ کوههایی‌ که‌ بر آنها قرار داشته‌، رها می‌کند و فرومی‌گذارد. قاع‌: زمینی‌ است‌ هموار، صاف‌، بی‌گیاه‌ وبی‌بنا.

﴿لَّا تَرَىٰ فِیهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا١٠٧ [طه: 107].

«نه‌ در آن‌ هیچ‌ فرودی‌ می‌بینی‌ و نه‌ هیچ‌ بلندیی‌» عوج‌: به‌معنی‌ نشیب‌ و فرودآمدگی‌ روی‌ زمین‌ است‌؛ چون‌ وادی‌ها و مانند آنها. امت‌: هر فراز و مکان ‌بلندی‌ است‌؛ مانند تل‌ها و پشته‌های‌ کوچک‌.

﴿یَوۡمَئِذٖ یَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُۥۖ وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا١٠٨ [طه: 108].

«در آن‌ روز، همه‌ از داعی‌ پیروی‌ می‌کنند» یعنی‌ مردم‌ از منادی‌ خدا عزوجل به‌سوی ‌محشر که‌ اسرافیل‌  علیه السلام  است‌ پیروی‌ می‌کنند و او چنین‌ ندا در می‌دهد: به‌سوی ‌پهن‌دشت‌ گسترده‌ قرارگرفتن‌ در پیشگاه‌ خدای‌ رحمان‌ بشتابید. البته‌ اگر آنها به‌منادی‌ خدای‌  عزوجل در دنیا نیز لبیک‌ اجابت‌ می‌گفتند، این‌ برای‌شان‌ نجات‌بخش ‌بود و در آن‌ صورت‌ از منادی‌ در محشر درحالی‌ پیروی‌ نمی‌کردند که‌ هیچ‌ سودی ‌برای‌شان‌ دربر نمی‌داشت‌ «هیچ‌ کجی‌ای‌ از آن‌ پیروی‌ نیست‌» یعنی‌: هیچ‌ راهی‌ برای‌ گریز از پیروی‌ آن‌ منادی‌ نیست‌ و هیچ‌ کس‌ این‌ توانایی‌ را ندارد که‌ از پیروی‌ او منحرف‌ شده‌ و راهی ‌دیگر در پیش‌ گیرد بلکه‌ همه‌ شتابان‌ به‌سوی‌ او حرکت‌ می‌کنند «و صداها همه‌ برای‌ خدای‌ رحمان‌ خاشع‌ می‌گردد» یعنی‌ همه‌ صداها از خشیت‌ و خوف‌ خدای‌ رحمان‌ و به‌ منظور گوش ‌سپردن‌ به‌ سخن‌ او، خاموش ‌می‌گردد «و جز صدایی‌ آهسته‌ نمی‌شنوی‌» همس‌: صدای‌ آهسته‌ و نرم‌، یا صدای ‌پای‌ حرکت ‌کنندگان‌ است‌.

﴿یَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِیَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩ [طه: 109].

«در آن‌ روز شفاعت‌ سود نبخشد» برای‌ کسی‌ از هیچ‌ شفاعتگری‌، هرکس که ‌باشد «مگر برای‌ کسی‌ که‌ خدای‌ رحمان‌ او را اذن‌ داده‌ است‌» یعنی‌: مگر شفاعت‌ کسی‌ که‌ خدای‌ رحمان‌ به‌ او اذن‌ شفاعت‌ داده‌ است‌ «و او را از روی‌ گفتار پسند کرده‌است‌» یعنی‌: به‌خاطر آن‌ سخن‌، شفاعتگر را مورد پسند قرار داده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «روز قیامت‌ در زیر عرش‌ خدای‌ رحمان‌ می‌آیم‌ و برای‌ او به‌ سجده‌ در می‌افتم‌ و بر من‌ چنان‌ محامد و اوصاف‌ شگرفی‌ داده‌ می‌شود که‌ اکنون‌ نمی‌توانم‌ آنها را برشمارم‌ پس‌ خداوند عزوجل مرا به‌ هر مقدار از زمان‌ که‌ بخواهد در حال‌ سجده‌ باقی ‌می‌گذارد، سپس‌ می‌فرماید: ای‌ محمد! سرت‌ را بردار و سخن‌ بگو؛ که‌ سخنت ‌شنیده‌ می‌شود و شفاعت‌ کن‌؛ که‌ شفاعتت‌ پذیرفته‌ می‌شود. پس‌ برایم‌ حدی معین ‌در شفاعت‌ مقرر می‌شود آن‌گاه‌ کسانی‌ را که‌ در این‌ محدوده‌ قرار دارند، وارد بهشت‌ می‌کنم‌، سپس‌ مجددا بازمی‌گردم‌». راوی‌ می‌گوید: آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از چهاربار بازگشتن‌ مجدد خود از بهشت‌ به‌ منظور کسب‌ اجازه‌ شفاعت‌ برای ‌جماعت‌های‌ بیشتری‌، سخن‌ گفتند.

﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا١١٠ [طه: 110].

«آنچه‌ را پیش‌ روی‌ آدمیان‌ است‌» از امر قیامت‌ «و آنچه‌ را پس‌ از آنان‌ است‌» از امر دنیا «می‌داند، حال‌ آن‌که‌ آنان‌ به‌ او احاطه‌ عملی‌ ندارند» یعنی‌ دانشهای‌ آنان‌ نه‌ به‌ ذات‌ حق‌ تعالی‌ احاطه‌ دارد، نه‌ به‌ صفات‌ و نه‌ به‌ معلومات‌ وی‌.

﴿۞وَعَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَیِّ ٱلۡقَیُّومِۖ وَقَدۡ خَابَ مَنۡ حَمَلَ ظُلۡمٗا١١١ [طه: 111].

«و چهره‌ها برای‌ حی‌ قیوم‌ خضوع‌ می‌کنند» یعنی‌: چهره‌ها به‌ ذلت‌ و فروتنی‌ هر چه‌ تمام‌، برای‌ آن‌ خدای‌ زنده‌ و پاینده‌ خضوع‌ و فروتنی‌ می‌کنند «و بی‌گمان‌ به‌مطلب‌ نرسید هرکس بار ظلمی‌ را بر دوش‌ داشت‌» یعنی‌: زیانکار شد هرکس که ‌چیزی‌ از بار ستم‌ را بر دوش‌ داشت‌. به‌ قولی‌: مراد از ظلم‌، شرک‌ است‌. یعنی‌: زیانکار شد هرکس بار شرکی‌ را بر دوش‌ گرفت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إیاکم‌ والظلم‌، فإن‌ الظلم‌ ظلمات‌ یوم‌ القیامة‌، والخیبة‌ کل‌ الخیبة‌ من‌ لقی‌ الله‌ وهو به‌ مشرک‌، فإن‌ الله‌ تعالی‌ یقول‌: ﴿ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ [لقمان: 13]. «هان‌! از ظلم‌ بپرهیزید زیرا ظلم ‌تاریکی‌های‌ روز قیامت‌ است‌ و نامرادی‌ ـ همه‌ نامرادی‌ ـ برای‌ آن‌ کسی‌ است‌ که ‌خدا را درحالی‌ ملاقات‌ می‌کند که‌ به‌ وی‌ مشرک‌ است‌ زیرا خداوند متعال‌می‌فرماید: بی‌گمان‌ شرک‌ ظلمی‌ بس‌ بزرگ‌ است».

﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢ [طه: 112].

«و هرکس کارهای‌ شایسته‌ کند» چون‌ انجام‌ دادن‌ عبادات‌ و طاعات‌ و کارهای ‌خیر «درحالی‌ که‌ مؤمن‌ باشد» به‌ خداوند عزوجل «پس‌ نه‌ از ستمی‌ می‌ترسد» یعنی‌ از این‌که‌ بی‌گناه‌ مورد مجازات‌ قرار گیرد، نمی‌ترسد «و نه‌ از هضمی‌» هضم‌: کاستن ‌از حق‌ و پاداش‌ حسنات‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ عمل‌ شایسته‌ بدون‌ ایمان‌، هیچ‌ قدر و ارزشی ‌ندارد.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا وَصَرَّفۡنَا فِیهِ مِنَ ٱلۡوَعِیدِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ أَوۡ یُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِکۡرٗا١١٣ [طه: 113].

«و این‌ گونه‌ آن‌ را» یعنی‌ قرآن‌ را «به‌ صورت‌ قرآنی‌ عربی‌ نازل‌ کردیم‌» یعنی‌: آن‌را به‌ زبان‌ عربی‌ که‌ فصیح‌ترین‌ زبانهاست‌، نازل‌ کردیم‌ تا همه‌ آن‌ را بفهمند زیرا زبانی‌ به‌ فصاحت‌ و روشنی‌ زبان‌ عربی‌ وجود ندارد «و در آن‌ گونه‌گونه‌ وعید آوردیم‌» یعنی‌ در قرآن‌ انواع‌ گونه‌گونی‌ از هشدارها و بیم‌دهی‌ها را برای‌ ترساندن‌ و تهدید آنها آوردیم‌. یا در آن‌ بعضی‌ از انواع‌ وعید را به‌ روشهای‌ مختلف‌ تکرارکردیم‌ «تا باشد که‌ تقوا درپیش‌ گیرند» یعنی‌ تکرار هشدارهای‌ قرآن‌ برای‌ آن‌ است ‌که‌ بندگان‌ از خدای‌  عزوجل پروا کرده‌ از معاصی‌ وی‌ بپرهیزند و از مجازات‌ وی‌ حذر کنند «یا برای‌ آنان‌ پندی‌ بیاورد» یعنی‌: یا موعظه‌ها و هشدارهای‌ قرآن‌ دردل‌هایشان‌ پند و عبرتی‌ پدید آورد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: یا قرآن‌ در دل‌هایشان ‌زهد و ورعی‌ ایجاد کند.

﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۗ وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن یُقۡضَىٰٓ إِلَیۡکَ وَحۡیُهُۥۖ وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا١١٤ [طه: 114].

«پس‌ خدا، فرمانروای‌ برحق‌ بلند مرتبه‌ است‌» یعنی‌ خدای‌ سبحان‌ از الحاد ملحدان‌ و از آنچه‌ مشرکان‌ در وصف‌ وی‌ می‌گویند، برتر است‌ زیرا او فرمانروای ‌بر حقی‌ است‌ که‌ آسمانها و زمین‌ و آنچه‌ در میان‌ آنهاست‌ و از جمله‌؛ ثواب‌ وعقاب‌ همه‌ به‌دست‌ اوست‌ «و در خواندن‌ قرآن‌ پیش‌ از آن‌که‌ وحی‌ آن‌ بر تو به‌ انجام ‌رسانده‌ شود، شتاب‌ نکن‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از اشتیاق‌ فراوانی‌ که‌ به‌ وحی ‌نازل‌ شده‌ الهی‌ داشتند، هنگامی‌ که‌ جبرئیل‌  علیه السلام  وحی‌ می‌آورد، شتاب‌ کرده‌ و پیش‌از آن‌که‌ او از وحی‌ فارغ‌ شود، به‌ خواندن‌ آیاتی‌ که‌ در آن‌ لحظه‌ بر ایشان‌ درحال ‌نزول‌ بود، مبادرت‌ می‌کردند پس‌ خدای‌ متعال‌ ایشان‌ را از این‌ کار نهی‌ کرد. نظیر این‌ آیه‌ است‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ در سوره‌ قیامت‌: ﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ١٦ [القیامة: 16]. «به‌ خواندن‌ قرآن‌ زبان‌ خود را حرکت‌ نده‌ تا به‌ آن‌ شتاب‌ ورزی». به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است‌: وحی‌ را به‌ مردم‌ قبل‌ از آن‌که‌ بیان‌ تأویل‌ و توجیه‌ آن‌ بر تو فرود آید، اعلام‌ نکن‌ «و بگو: پروردگارا! بر دانشم‌ بیفزای‌» یعنی‌: از پروردگارت ‌درخواست‌ کن‌ که‌ بر دانشت‌ بیفزاید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ دعا می‌کردند: «اللهم‌ أنفعنی‌ بما علمتنی‌ وعلمنی‌ ما ینفعنی‌، وزدنی‌ علما والحمد لله‌ علی‌ کل‌ حال‌ وأعوذ باالله‌ من‌ حال‌ أهل‌ النار». «بار خدایا! مرا ازآنچه‌ به‌ من‌ آموخته‌ای‌، بهره‌مند گردان‌، آنچه‌ را مایه‌ بهره‌مندی‌ من‌ است‌ به‌ من ‌بیاموزان‌ و بر دانشم‌ بیفزای‌ و ستایش‌ در هر حال‌ از آن‌ خداوند است‌ و به‌ خداوند  عزوجل  پناه‌ می‌برم‌ از حال‌ اهل‌ دوزخ‌».

آیه‌ کریمه‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ و پیمودن‌ مدارج‌ عالیه‌ آن‌ ـ تا هر پایه‌ای‌ که‌ خدا عزوجل بخواهد ـ ترغیب‌ می‌کند زیرا مرتبه‌ علم‌، بلندترین‌ مرتبه‌هاست‌ و دریای‌ علم‌ چنان ‌پرگستره‌ است‌ که‌ هیچ‌ انسانی‌ آن‌ را نمی‌تواند درنوردد. نسفی‌ به‌ نقل‌ از علما می‌گوید: «خدای‌  عزوجل پیامبرش‌ را در هیچ‌ چیزی‌ به‌ افزون‌ طلبی‌ فرمان‌ نداد، جز در طلب‌ علم‌».

﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١٥ [طه: 115].

«و به‌یقین‌ پیش‌ از این‌ به‌سوی‌ آدم‌ حکم‌ فرستادیم‌» یعنی‌ به‌ آدم‌  علیه السلام  پیش‌ از بخشیدن‌ فرزندان‌ به‌ وی‌ امر و سفارش‌ کردیم‌ که‌ از آن‌ درخت‌ معین‌ نخورد «ولی ‌فراموش‌ کرد» عمل‌ به‌ عهدی‌ را که‌ در باره‌ آن‌ به‌ وی‌ حکم‌ صادر کرده‌ بودیم‌ وآنچه‌ را که‌ از او در مورد آن‌ پیمان‌ گرفته‌ شده‌ بود لذا از آن‌ درخت‌ معین‌ خورد «و برای‌ او عزمی‌ استوار نیافتیم‌» عزم‌ در لغت‌: متعهد ساختن‌ نفس‌، مصمم‌ شدن‌ بر انجام‌ کاری‌ و به‌اجرا گذاشتن‌ باورها در هر امری‌ است‌. البته‌ آدم‌  علیه السلام  خود را به‌ این امر که‌ از آن‌ درخت‌ معین‌ نخورد، ملزم‌ و مصمم‌ گردانیده‌ بود و بدان‌ تعهد سپرده ‌بود اما چون‌ شیطان‌ وی‌ را وسوسه‌ کرد، طبیعتش‌ نرم‌ و منفعل‌ و عزمش‌ سست‌ وشکننده‌ شد و ضعف‌ بشری‌ دامنگیر وی‌ گشت‌ لذا نتوانست‌ از نخوردن‌ میوه‌ آن‌ درخت‌ شکیبایی‌ کند. یا معنی‌ این‌ است‌: آدم‌ را در مخالفت‌ با امر خویش‌، مصمم ‌و دارای‌ عزم‌ استواری‌ نیافتیم‌ بلکه‌ این‌ کار وی‌ از روی‌ فراموشی‌ و نسیان‌ بود.

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ١١٦ [طه: 116].

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ به‌ فرشتگان‌ گفتیم‌: برای‌ آدم‌ سجده‌ کنید پس‌ بجز ابلیس‌ که ‌سر باز زد، همه‌ سجده‌ کردند» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ کریمه‌ در سوره‌ «بقره‌/ 34» گذشت‌.

﴿فَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّکَ وَلِزَوۡجِکَ فَلَا یُخۡرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧ [طه: 117].

«پس‌ گفتیم‌: ای‌ آدم‌! درحقیقت‌، این‌ ابلیس‌ برای‌ تو و همسرت‌ دشمنی ‌است‌» خطرناک‌ زیرا نه‌ برایت‌ سجده‌ کرد و نه‌ به‌ فضلتان‌ معترف‌ شد «پس‌ زنهار تا شما را از بهشت‌ بیرون‌ نکند که‌ آن‌گاه‌ در رنج‌ افتی‌» در زمین‌ چرا که‌ در زمین‌ همه‌ چیز بسان‌ بهشت‌ آماده‌ نیست‌ و تو در زمین‌ گزیری‌ از آن‌ نداری‌ که‌ در کار به‌دست‌ آوردن‌ اسباب‌ زندگانی‌؛ مانند کشاورزی‌، دامداری‌، بنایی‌ و غیره‌، هرگونه‌ رنجی‌ را به‌ جان‌ بخری‌ در حالی‌که‌ در بهشت‌ از این‌ خبرها نیست‌ و آنجا همه‌ چیز بی‌رنج‌ و زحمت‌ فراهم‌ است‌. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ فقط از افتادن ‌آدم‌  علیه السلام  در رنج‌ و مشقت‌ سخن‌ گفت‌، نه‌ از همسرش‌؛ این‌ است‌ که‌ مرد مسئول ‌تأمین‌ هزینه‌ زندگی‌ و انفاق‌ بر زنش‌ می‌باشد و اوست‌ که‌ باید تلاش‌ بیشتر بنماید.

﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعۡرَىٰ١١٨ [طه: 118].

«در حقیقت‌ برای‌ تو در بهشت‌ این‌» امتیاز «هست‌ که‌ نه‌ در آن‌ گرسنه‌ می‌شوی‌ و نه‌ برهنه‌ می‌مانی‌» یعنی‌: تو در بهشت‌ از انواع‌ برخورداریها و بهره‌مندی‌ها مستفید و از انواع‌ نعمت‌ها ـ چون‌ خوردنی‌های‌ لذت ‌بخش‌ و گوارا و پوشیدنی‌های‌ فاخر و تن‌آرا ـ متنعم‌ می‌گردی‌.

﴿وَأَنَّکَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِیهَا وَلَا تَضۡحَىٰ١١٩ [طه: 119].

«و هم‌ این‌که‌ در آنجا نه‌ تشنه‌ می‌گردی‌ و نه‌ گرمازده‌ آفتاب‌» چنان‌که‌ تشنگی‌ و گرمازدگی‌، ساکنان‌ زمین‌ را آزار می‌دهد لذا در بهشت‌ از این‌ تیره‌بختی‌ها هیچ‌ اثری‌ نیست‌. و اساس‌ رنجها و نگون‌بختی‌های‌ دنیا منوط است‌ به‌: سیر و سیراب ‌کردن‌ شکم‌، پوشاندن‌ تن‌ و مسأله‌ مسکن‌.

﴿فَوَسۡوَسَ إِلَیۡهِ ٱلشَّیۡطَٰنُ قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡکٖ لَّا یَبۡلَىٰ١٢٠ [طه: 120].

«پس‌ شیطان‌ به‌سوی‌ وی‌ وسوسه‌ انداخت‌» یعنی‌: شیطان‌ با آدم‌ و حوا به‌گونه ‌پنهانی‌ وارد گفت‌وگو شد و «گفت‌: ای‌ آدم‌! آیا تو را به‌ درخت‌ جاودانگی‌» یعنی‌: درختی‌ که‌ هرکس از آن‌ بخورد، اصلا نمی‌میرد و «بر ملکی‌ که‌ زایل‌ نمی‌شود» و به‌پایان‌ نمی‌رسد؛ «راهنمایی‌ کنم‌؟» البته‌ این‌ سخن‌ از سوی‌ ابلیس‌ ـ علیه اللعنه ـ دروغی‌ بیش‌ نبود تا آن‌دو را اندک ‌اندک‌ و نرم‌نرم‌، به‌سوی‌ معصیت‌ خدای‌ سبحان ‌بکشاند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ دو گرایش‌؛ یعنی‌ گرایش‌ به‌ جاودانگی‌ و گرایش‌ به‌فرمانروایی‌، دو گرایش‌ عمیق‌ و ریشه‌ دار در طبیعت‌ بشر است‌ که‌ شیطان‌ از آنها در وسوسه‌ آدم‌ و حوا در بهشت‌ بهره‌برداری‌ کرد و او همیشه‌ از همین‌ دو گرایش‌ بهره‌ می‌برد تا انسان‌ را از پیام‌ الهی‌ و کتاب‌ وی‌ دور گرداند.

﴿فَأَکَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ١٢١ [طه: 121].

«آن‌گاه‌» آدم‌ و حوا «از آن‌ درخت‌ خوردند پس‌ بر آنان‌ شرمگاه‌هایشان‌ نمایان ‌شد» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ و مابعد آن‌ در سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌ «و شروع‌ کردند به‌چسبانیدن‌ برگ‌های‌ بهشت‌ بر خود» یعنی‌: برگهای‌ درختان‌ بهشت‌ را به‌ هم‌ وصله‌ می‌زدند تا عورت‌ خود را بپوشانند. به‌ قولی‌: آن‌ دو شروع‌ به‌ چسبانیدن‌ برگ‌های ‌درخت‌ انجیر بر خود کردند «و این‌ گونه‌ آدم‌ به‌ پروردگار خود عصیان‌ ورزید و راه‌ را گم ‌کرد» یعنی‌: آدم‌ با خوردن‌ از آن‌ درخت‌، خداوند متعال‌ را نافرمانی‌ کرده‌ به‌ بیراهه‌ رفت‌ و راه‌ صواب‌ را گم‌ کرد. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: با فرود آورده‌ شدن‌ به‌ دنیا زندگی‌ گوارای‌ آدم‌ بر وی‌ تیره‌ وتار شد.

﴿ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَیۡهِ وَهَدَىٰ١٢٢ [طه: 122].

«سپس‌» بعد از آن‌که‌ آدم‌ از آن‌ معصیت‌ توبه‌ کرد و از پروردگارش‌ به‌ خاطر ارتکاب‌ آن‌ آمرزش‌ طلبید و اعلام‌ کرد که‌ با این‌ معصیت‌ بر خویشتن‌ خویش‌ ستم ‌کرده‌ است‌ «پروردگارش‌ او را برگزید» و به‌ خود نزدیک‌ ساخت‌ «پس‌ به‌ رحمت ‌بازگشت‌ بر وی‌» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ توبه‌ او را از معصیتش‌ پذیرفت‌ و بر او بخشود «و هدایتش‌ کرد» به‌سوی‌ توبه‌ و مغفرت‌.

﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِیعَۢاۖ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ١٢٣ [طه: 123].

«فرمود» حق‌ تعالی‌ به‌ آدم‌ و حوا «شما هردو، از بهشت‌ فرود آیید» به‌سوی ‌زمین‌ «برخی‌ دشمن‌ برخی‌ دیگر» یعنی‌: در حالی‌ که‌ برخی‌ از شما گروه‌ بشر در دنیا در امر معاش‌ و مانند آن‌ از امور، دشمن‌ برخی‌ دیگر هستید و به‌سبب‌ این‌ دشمنی‌، در میان‌ شما جنگ‌ و خونریزی‌ و کشمکش‌ پدید می‌آید «پس‌ اگر برای‌ شما از جانب‌ من‌ رهنمودی‌ رسد» با ارسال‌ پیامبران  علیهم السلام  و فرو‌ فرستادن‌ کتاب‌ها؛ در آن‌ صورت‌ «هر کس‌ از هدایتم‌ پیروی‌ کند، نه‌ گمراه‌ می‌شود» در دنیا «و نه‌ رنج‌ می‌کشد» با تیره‌بخت‌ شدن‌ در آخرت‌.

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ [طه: 124].

«و هرکس از ذکر من‌ روبگرداند» یعنی‌: هرکس از دین‌ من‌، تلاوت‌ کتاب‌ من‌ وعمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، دل‌ بگرداند «درحقیقت‌، زندگی‌ تنگ‌ و سختی‌ خواهد داشت‌» یعنی‌: بی‌گمان‌ در این‌ دنیا زندگی‌ تنگ‌ و دشواری‌ خواهد داشت‌ زیرا او از آرامش‌ روان‌ و انشراح‌ صدر بی‌بهره‌ می‌ماند و هرچند ظاهرا متنعم‌ و در رفاه‌ باشد اما در حقیقت‌ امر، در نگرانی‌ و اضطراب‌ و حیرت‌ به‌سر می‌برد. در روایتی ‌آمده‌ است‌ که‌ مراد از «زندگی‌ تنگ‌ و سخت‌»، عذاب ‌کردن‌ کافر در قبرش می‌باشد «و روز قیامت‌ او را نابینا محشور می‌کنیم‌» یعنی‌: او را درحالی‌ حشر می‌کنیم‌ که‌ بینایی‌ چشمانش‌ از وی‌ سلب‌ شده‌ است‌. به‌قولی‌: مراد نابینایی‌ وی‌ از دیدن‌ حجت‌، یعنی‌ نابینایی‌ قلب‌ است‌.

﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ [طه: 125].

«می‌گوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی‌ با آن‌که‌ بینا بودم‌» در دنیا؟.

﴿قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦ [طه: 126].

«می‌فرماید: همان‌ طور که‌ آیات‌ ما بر تو آمد» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ در دنیا آیات‌ ونشانه‌های‌ ما برتو آمد، تو خود همین‌طور عمل‌ کردی‌ و از دیدن‌ حق‌ نابینا شدی‌ چراکه‌ «تو آنها را فراموش‌ کردی‌» یعنی‌: از آنها روی‌ برگردانده‌ و آنها را ترک ‌کردی‌ و در آنها به‌ دیده‌ خرد ننگریسته‌ و از آنها تغافل‌ نمودی‌ «همان‌گونه‌ امروز فراموش‌ می‌شوی‌» یعنی‌ در نابینایی‌ و عذاب‌ دوزخ‌ رها می‌گردی‌ زیرا جزا از جنس‌ عمل‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ فراموش‌کردن‌ لفظ قرآن‌ به‌همراه‌ فهم‌ معنی‌ و قیام‌ به‌ مقتضای‌آن‌، در این‌ وعید و هشدار داخل‌ نیست‌، هر چند در وعید دیگری‌ داخل‌ است‌ که‌این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  ناظر به‌ آن‌ می‌باشد: «ما من‌ رجل‌ قرأ القرآن‌ فنسیه ‌إلا لقی ‌الله‌ یوم‌ یلقاه‌ وهو أجزم». «هیچ‌ کسی‌ نیست‌ که‌ قرآن‌ را خوانده‌ (یعنی‌ آن‌ راحفظ کرده‌) و باز آن‌ را فراموش‌ نموده‌ مگر این‌که‌ خدای‌  عزوجل را در روزی‌ که ‌با وی‌ ملاقات‌ می‌کند، درحالی‌ ملاقات‌ می‌کند که‌ بی‌زبان‌ است‌ و نمی‌تواند سخن ‌بگوید». که‌ این‌ حدیث‌ برای‌ این‌ گونه‌ کسان‌، وعیدی‌ است‌ سخت‌ و تکان‌دهنده‌.

﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ یُؤۡمِنۢ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ١٢٧ [طه: 127].

«و همچنین‌ سزا می‌دهیم‌ هرکه‌ را اسراف‌ کرده‌ و به‌ آیات‌ پروردگار خود ایمان ‌نیاورده‌» بلکه‌ آنها را تکذیب‌ کرده‌ است‌. اسراف‌: افراط گرایی‌ و فرورفتن‌ در شهوات‌ و خواهش‌های‌ حرام‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ در اینجا تکذیب‌ آیات‌ الهی ‌است‌ «و هرآینه‌ عذاب‌ آخرت‌ سخت‌تر» یعنی‌: بزرگ‌تر و وحشتناک‌تر از عذاب‌ دنیاست‌ «و پاینده‌تر است‌» یعنی‌: دوام‌دارتر و پایدارتر است‌ زیرا هیچ‌ انقطاعی‌ندارد. از این‌ روی‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ مرد و زنی‌ که‌ قصد لعان ‌کردن‌ را داشتند، فرمودند: «بی‌گمان‌ عذاب‌ دنیا از عذاب‌ آخرت ‌آسان‌تر است‌». یعنی‌: ای‌ مرد لعان‌ کننده‌! اگر تو به‌ دروغ‌ به‌ زنت‌ نسبت‌ زنا داده‌ای‌، بدان‌که‌ اجرای‌ حد قذف‌ بر تو در دنیا آسان‌تر از قبول‌ عذاب‌ آخرت ‌است‌ پس‌ بگو که‌ به‌ دروغ‌ بر زنم‌ اتهام‌ بسته‌ام‌. و اما تو ای زن‌! اگر مرتکب‌ فحشا گردیده‌ای‌، اجرای‌ حد زنا بر تو در دنیا آسان‌تر از تحمل‌ عذاب‌ آخرت‌ است‌ پس ‌اگر چنین‌ است‌ به‌ حقیقت‌ اعتراف‌ کن‌ و از عذاب‌ آخرت‌ بپرهیز.

﴿أَفَلَمۡ یَهۡدِ لَهُمۡ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ یَمۡشُونَ فِی مَسَٰکِنِهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلنُّهَىٰ١٢٨ [طه: 128].

«آیا برای‌شان‌» یعنی‌: برای‌ اهل‌ مکه‌ «روشن‌ نشده‌ است‌ که‌ چه‌ بسیار نسلهایی‌ را پیش‌ از آنان‌ نابود کردیم‌ که‌ اینک‌ آنان‌ در سراهای‌ ایشان‌ رفت‌ وآمد می‌کنند» یعنی‌ از منازلشان‌ بهره‌مند می‌شوند. یا در دیار آن‌ هلاک‌شدگان‌ رفت‌وآمد می‌کنند و این‌رفت‌وآمد به‌ هنگام‌ بیرون‌شدنشان‌ برای‌ تجارت‌ و طلب‌ معیشت‌ و کسب‌ و کار است‌ که‌ آنها در این‌ آمدورفت‌ها، سرزمین‌ها و شهرهای‌ امتهای‌ گذشته‌ ـ چون ‌اصحاب‌ حجر و ثمود و قریه‌های‌ قوم‌ لوط ـ را خراب‌ و خالی‌ می‌بینند پس‌ اگر بیندیشند، بی‌گمان‌ این‌ مشاهدات‌ از جمله‌ امور سخت‌ عبرت‌ انگیز است‌ لذا آنان ‌باید از سرنوشت‌ آن‌ امتها درس‌ عبرت‌ بگیرند تا آنچه‌ بر آنان‌ فرود آمد، بر اینان ‌فرود نیاید «بی‌گمان‌ در این‌ امر برای‌ خردمندان‌» که‌ خردشان‌ آنها را از کارهای ‌زشت‌ و ناروا بازمی‌دارد «نشانه‌هایی‌ است‌» عبرت‌انگیز و هشدار دهنده‌.

﴿وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامٗا وَأَجَلٞ مُّسَمّٗى١٢٩ [طه: 129].

«و اگر نبودی‌ سخنی‌ که‌ سابقا از پروردگار تو صادر شد» که‌ عبارت‌ است‌ از: وعده‌ خدای‌ سبحان‌ در به‌ تأخیرانداختن‌ عذاب‌ از امت‌ محمدی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تا سرای ‌آخرت‌، «هرآینه‌» مجازات‌ و عذاب‌ گناهانشان‌ «لازم‌ شده‌ بود» و حتما گریبانگیرشان‌ می‌شد پس‌ عذاب‌ به‌ هیچ‌ حال‌ نه‌ از آنان‌ دور و نه‌ به‌ تأخیر افگنده ‌می‌شد «و اگر اجلی‌ معین‌ نبودی‌» یعنی‌: اگر نزد خدای‌  عزوجل برای‌ این‌ گروه‌ تکذیب‌کننده‌ موعد معینی‌ نبود، قطعا عذاب‌ عاجل‌ و ناگهانی‌ برآنان‌ فرود می‌آمد پس‌ آنان‌ نباید به‌ این‌ وضع‌ و حال‌ خویش‌ فریفته‌ شوند. از این‌ جهت‌ حق‌ تعالی ‌برای‌ دلجویی‌ پیامبرش‌ می‌فرماید:

﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ غُرُوبِهَاۖ وَمِنۡ ءَانَآیِٕ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡ وَأَطۡرَافَ ٱلنَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرۡضَىٰ١٣٠ [طه: 130].

«پس‌ بر آنچه‌ می‌گویند» در این‌ باره‌ که‌ تو جادوگری‌ دروغگو هستی‌ و مانند آن‌ از طعن‌ و تکذیب‌های‌ ناروا «شکیبا باش‌» و به‌ این‌ یاوه‌هایشان‌ هیچ‌ اهمیتی ‌نده‌ زیرا برای‌ عذابشان‌ وقت‌ معینی‌ است‌ که‌ هرگز پس‌وپیش‌ نمی‌افتد «و با حمدپروردگار خویش‌ تسبیح‌ گوی‌» مراد از تسبیح‌ گفتن‌ در اوقاتی‌ که‌ در این‌ آیه‌ ذکرمی‌شود، ادای‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ است‌. آری‌! تسبیح‌ گوی‌ «قبل‌ از طلوع ‌آفتاب‌» اشاره‌ به‌ نماز صبح‌ است‌ «و قبل‌ از غروب‌ آن‌» اشاره‌ به‌ نماز عصر است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هرگز کسی‌ که‌ قبل‌ از طلوع‌ آفتاب‌ و قبل‌ از غروب‌ آن‌ نماز خوانده‌ است‌، به‌ دوزخ‌ داخل‌ نمی‌شود». «و برخی‌ از ساعات‌ شب‌ تسبیح‌ بگوی‌» یعنی‌: نماز بخوان‌. مراد از آن‌ نماز تهجد است‌ و برخی‌ آن‌ را بر دو نماز مغرب‌ و عشاء حمل‌ کرده‌اند «و» تسبیح‌ گوی‌ در «اطراف‌ روز» به‌قولی‌: مراد از آن‌، نمازهای‌ ظهر و عصر است‌. به‌قولی‌ دیگر: جمله‌ (و قبل‌ غروب‌ها) به‌ نماز ظهر نیز اشاره‌ دارد زیرا نمازهای‌ ظهر و عصر هر دو قبل‌ از غروب‌ آفتاب‌ است‌. بعضی‌ گفته‌‌اند: مراد آیه‌ کریمه‌، نمازهای‌ نافله‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد گفتن‌ سبحان‌الله در این‌ اوقات‌ است‌ «باشد که‌ خشنود گردی‌» یعنی‌ بدان‌ امید که‌ از نزد خدای‌ سبحان‌ به‌ چیزی‌ نایل‌ گردی‌ که‌ روانت‌ را خشنود و دلت‌ را شاد گرداند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «یقول‌ الله‌ تعالی‌: یا أهل‌الجنة‌، فیقولون‌: لبیک‌ وسعدیک‌، فیقول:‌ هل‌ رضیتم‌؟... إنی‌ أعطیتکم‌ أفضل‌ من‌ ذلک‌، فیقولون‌: وأی‌ شی‌ء أفضل‌ من‌ ذلک‌؟ فیقول‌: أحل‌ علیکم‌ رضوانی‌ فلا أسخط علیکم‌ بعده ‌أبداً». «خدای‌ متعال‌ می‌فرماید: ای‌ اهل‌ بهشت‌! می‌گویند: پروردگارا! به‌ فرمان‌ حاضریم‌ و فرمانت‌ خجسته‌ است‌. می‌فرماید: آیا خشنود شده‌اید؟ می‌گویند: پروردگارا! مگر ما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ خشنود نباشیم‌ درحالی‌که‌ برای‌ ما چیزهایی ‌عطا کرده‌ای‌ که‌ به‌ هیچ‌ یک‌ از خلقت‌ نداده‌ای‌؟ می‌فرماید: ولی‌ من‌ به‌ شما بهتر از این‌ را نیز می‌دهم‌. می‌گویند: چه‌ چیز بهتر از آن‌ است‌؟ می‌فرماید: بر شما خشنودی‌ و رضوان‌ خویش‌ را فرود می‌آورم‌ و بعد از آن‌، دیگر هرگز بر شما خشم ‌نمی‌گیرم‌».

از این‌ آیه‌ چنین‌ بر می‌آید که‌: تسبیح‌گفتن‌ همراه‌ با حمد خدا عزوجل به‌ اضافه‌ صبر و شکیبایی‌ در برابر آزار دشمنان‌ دین‌، ادب‌ مسلمان‌ در مقاومت‌ و ایستادگی ‌رویاروی‌ سخنان‌ و ستیزه‌های‌ اهل‌ کفر است‌ چنان‌که‌ تسبیح‌ گفتن‌ همراه‌ با حمد خدا عزوجل ، وسیله‌ مسلمان‌ در نیل‌ به‌ مدارج‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌ نیز می‌باشد.

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّکَ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ١٣١ [طه: 131].

«و به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ گروهی‌ از آنان‌ را» یعنی‌ از کفار را بدان‌ «بهره‌‌مند ساخته‌ایم‌» از آرایش‌های‌ زندگی‌ دنیا «چشم‌ مدوز» بلکه‌ همت‌ خویش‌ را در به‌دست‌ آوردن‌ نعمت‌های‌ جاودانی‌ای‌ که‌ نزد ما است‌ صرف‌ کن‌ «آرایش‌ زندگانی‌ دنیاست‌» یعنی‌: اینها فقط تجمل‌ و زینت‌ و بهجت‌ گذرای‌ آن‌؛ از مال‌ و منال‌ ومنازل‌ و فرش‌ و ظرف‌ و وسایل‌ سواری‌ راحت‌ و غیره‌ است‌ «تا آنان‌ را در آن‌ بیازماییم‌» یعنی‌: تا این‌ بهره‌ها و آرایش‌ها را آزمایش‌ و ابتلایی‌ از جانب‌ خویش ‌برای‌ آنان‌ گردانیم‌ «و روزی‌ پروردگار تو بهتر و پاینده‌تر است‌» یعنی‌: آنچه‌ که ‌خداوند عزوجل برایت‌ از روزی‌ دنیا و ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ مقدر و میسر می‌کند، به‌هرحال‌ بهتر از چیزهایی‌ است‌ که‌ در دنیا به‌ کفار داده ‌است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در سوره‌ «حجر/ 88» گذشت‌.

بنا بر همین‌ ارشاد الهی‌ بود که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گریزنده‌ترین‌ مردم‌ از دنیا و زاهدترینشان‌ از آن‌ بودند و هیچ‌ چیز را برای‌ فردای‌ خود ذخیره‌ نمی‌کردند. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ أخوف‌ ما أخاف‌ علیکم‌ ما یفتح‌ الله‌ لکم‌ من‌ زهرة‌ الدنیا، قالوا: وما زهرة الدنیا یا رسول‌الله‌؟ قال‌: برکات‌ الأرض‌». «بی‌گمان‌ از شدیدترین ‌آنچه‌ که‌ بر شما بیمناک‌ هستم‌، چیزهایی‌ است‌ که‌ خدای‌ متعال‌ بر شما از آرایش ‌دنیا فرامی‌گشاید. اصحاب‌ پرسیدند: آرایش‌ دنیا چیست‌ یا رسول‌الله؟ فرمودند: برکات‌ زمین‌».

﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢ [طه: 132].

«و اهلت‌ را به‌ نماز فرمان‌ ده‌» مراد از اهل‌: خانواده‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اند. به ‌قولی‌ دیگر: مراد تمام‌ امتشانند «و خود بر آن‌ شکیبا باش‌» با مداومت‌ بر آن‌. روایت ‌شده ‌است‌ که‌ هرگاه‌ به‌ خانواده‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رنجی‌ می‌رسید، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ایشان‌ را به‌ خواندن‌ نماز فرمان‌ داده‌ و این‌ آیه ‌کریمه‌ را تلاوت‌ می‌کردند «ما از تو روزی‌دادن ‌را نمی‌طلبیم‌» یعنی‌ ما از تو نمی‌طلبیم‌ که‌ خود و خانواده‌ات‌ را روزی‌ بدهی‌ «ما تو را روزی‌ می‌دهیم‌» و آنان‌ را پس‌ نگران‌ روزی‌ نباش‌ و همه‌ همت‌ خویش‌ را صرف‌ آخرت‌ کن‌ «و عاقبت‌ از آن‌ تقوا است‌» یعنی‌: سرانجام‌ نیک‌ و پسندیده‌ که‌ بهشت ‌است‌، از آن‌ اهل‌ تقوا و پرهیزگاری‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است‌: «یقول‌ الله‌ تعالی: یا بنی‌آدم!‌ تفرغ‌ لعبادتی‌ أملأ صدرک‌ غنی‌ وأسد فقرک‌ وإن‌ لم‌ تفعل ‌ملأت‌ صدرک‌ شغلا ولم‌ أسد فقرک‌: خداوند متعال‌ می‌فرماید: ای‌ فرزندآدم‌! خود را برای‌ عبادتم‌ فارغ‌ گردان‌ تا سینه‌ات‌ را از بی‌نیازی‌ و توانگری‌ پر سازم‌ و فقر و نیازمندی‌ را از تو دور کنم‌ و اگر چنین‌ نکنی‌، سینه‌ات‌ را از گرفتاری‌ و مشغله‌ پرساخته‌ و فقر و بینوایی‌ تو را برطرف‌ نمی‌کنم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است ‌که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ کانت‌ الدنیا همه‌، فرق‌ الله‌ علیه‌ أمره‌ وجعل‌ فقره ‌بین‌ عینیه‌ ولم‌ یأته‌ من‌ الدنیا إلا ما کتب‌ له،‌ ومن‌ کانت‌ الآخرة‌ نیته‌ جمع‌ له‌ أمره‌ وجعل‌ غناه‌ فی‌ قلبه‌ وأتته‌ الدنیا وهی‌ راغمة». «هر کس‌ همه‌ هم‌وغمش‌ دنیا باشد، خداوند کار وی‌ را بر وی‌ پراکنده‌ می‌کند و فقرش‌ را در میان‌ چشمانش‌ قرار می‌دهد و برایش‌ از دنیا جز آنچه‌ که‌ مقدر شده‌ است‌، به‌ دست‌ نمی‌آید و هر کس‌ نیتش‌ آخرت‌ باشد، کارش‌ برایش‌ به‌ سامان آورده‌ شده‌ و بی‌نیازی‌ وی‌ در قلبش‌ قرار داده‌ می‌شود و دنیا اجبارا به‌سوی‌ وی‌ روی‌ می‌آورد».

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا یَأۡتِینَا بِ‍َٔایَةٖ مِّن رَّبِّهِۦٓۚ أَوَ لَمۡ تَأۡتِهِم بَیِّنَةُ مَا فِی ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ١٣٣ [طه: 133].

«و گفتند» کافران‌ «چرا» محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «از جانب‌ پروردگارش‌ معجزه‌ای‌ برای‌ ما نمی‌آورد» چنان‌که‌ انبیای‌ قبل‌ از وی‌ می‌آوردند؟ مراد: معجزاتی‌ است‌ که‌ خود آنان‌ پیشنهاد می‌کردند؛ چون‌ تبدیل‌ کردن‌ کوه‌ صفا به‌ طلا، پدید آوردن ‌چشمه‌سارها و جویبارها در وادی‌ مکه‌ و امثال‌ آن‌. پس‌ خدای‌  عزوجل این ‌پیشنهادشان‌ را رد کرد و فرمود: «آیا دلیل‌ روشن‌ آنچه‌ در صحیفه‌های‌ پیشین‌ است‌؟» یعنی‌ دلایل‌ روشن‌ تورات‌، انجیل‌، زبور و سایر کتب‌ منزله‌ «برای‌شان ‌نیامده‌ است‌؟» درحالی‌ که‌ در این‌ کتاب‌ها و صحیفه‌ها هم‌ به‌ نبوت‌ پیامبر اسلام‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تصریح‌ شده‌ و هم‌ به‌ بعثتشان‌ بشارت‌ داده‌ شده‌است‌؟ پس‌ از آنجا که‌ این‌ کافران‌ به‌صدق‌ و صحت‌ آن‌ کتب‌ منزله‌ معترفند، این‌ خود بر بی‌پایه‌ بودن‌ انکارشان‌ کافی ‌است‌ زیرا بیان‌ روشن‌ و صریح‌ آن‌ کتاب‌ها در مورد نبوت‌ پیامبر اسلام‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، بر انکارشان‌ مهر بطلان‌ کوبیده‌ و بیراهه‌رویها و گردن کشی‌های‌ آنان‌ از تن ‌دادن‌ به‌حقیقت‌ را باطل‌ و بی‌اثر می‌گرداند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: آیا خبر هلاک ‌کردن ‌امت‌هایی‌ که‌ کفر ورزیده‌ و به‌انگیزه‌ عناد، نشانه‌ها و معجزات‌ افزون‌تری ‌درخواست‌ کردند، به‌ آنان‌ نرسیده‌ است‌؟ یا معنی‌ این‌ است‌: آیا به‌ شما معجزه‌ای ‌که‌ ما در معجزات‌ و بزرگ‌ترین‌ آنها در باب‌ اعجاز است‌، نرسیده‌؟ که‌ این‌ ابرمعجزه‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد، کتابی‌ که‌ نه‌ فقط گواه‌ صحت‌ سائر کتب‌ منزله‌ است‌ و در آن‌ برهان‌های‌ روشن‌ آن‌ کتاب‌ها وجود دارد بلکه‌ معجزه‌ نیز هست‌، درحالی‌که‌ آن‌ کتاب‌ها معجزه‌ نبودند.

﴿وَلَوۡ أَنَّآ أَهۡلَکۡنَٰهُم بِعَذَابٖ مِّن قَبۡلِهِۦ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَیۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَایَٰتِکَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخۡزَىٰ١٣٤ [طه: 134].

«و اگر ما آنان‌ را» یعنی‌: کافران‌ را «پیش‌ از وی‌» یعنی‌: پیش‌ از بعثت ‌محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «به‌ عذابی‌ هلاک‌ می‌کردیم‌، قطعا می‌گفتند» در روز قیامت‌ «پروردگارا! چرا پیامبری‌ را به‌سوی‌ ما نفرستادی‌؟» در دنیا «تا آیات‌ تو را» که‌ آن‌ پیامبرت‌ برای ‌ما می‌آورد، «پیروی‌ می‌کردیم‌، پیش‌ از آن‌که‌ خوار شویم‌» با فرود آمدن‌ عذاب‌ در دنیا «و رسوا گردیم‌» با ورود به‌ دوزخ‌ در روز قیامت‌.

﴿قُلۡ کُلّٞ مُّتَرَبِّصٞ فَتَرَبَّصُواْۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ أَصۡحَٰبُ ٱلصِّرَٰطِ ٱلسَّوِیِّ وَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ١٣٥ [طه: 135].«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ مخالفان‌ کفر پیشه‌ ستیزه‌جوی‌ خود؛ «همه‌ منتظرند» یعنی‌ هریک‌ از ما و شما منتظر رخدادی‌ هستیم‌ که‌ کار، سرانجام‌ به‌سوی‌آن‌ خواهد انجامید «پس‌ در انتظار باشید» سرانجام‌ کار را؛ «زودا که‌ بدانید چه‌کسانی‌ اهل‌ راه‌ راست‌ هستند» یعنی‌: چون‌ قیامت‌ فرارسد، خواهید دانست‌ که‌چه‌کسی‌ برحق‌ است‌؛ «و چه‌کسی‌ راه‌یافته‌ است‌» به‌سوی‌ حق‌ و از بی‌راهه‌روی‌ وارسته‌ می‌باشد؟ ما، یا شما؟.




[1]- نسائی‌ و ابن‌ جریر در تفسیر آیه‌ کریمه‌، روایت‌ طولانی‌ای‌ را از ابن‌ عباس ‌t نقل‌ کرده‌اند پس‌ هرکه‌ دوست‌ دارد از آن‌ آگاهی‌ یابد، به‌«کتاب‌ تفسیر» از«سنن‌ نسائی‌» یا به‌ «تفسیر ابن‌کثیر» مراجعه‌ نماید.

[2]- قرطبی‌: 237/11ـ238.