تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره فرقان

سوره فرقان

Ayah: 1

تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا

پربرکت [و بزرگوار] است ذاتی‌ که قرآن را [که جداکنندۀ حق و باطل است] بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهندۀ جهانیان باشد.

 

Ayah: 2

ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗا

همان ذاتی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست و فرزندی [برای خویش] برنگزیده است و در فرمانروایی، هیچ شریکی ندارد و همه چیز را آفریده است و اندازۀ هر چیز را ـ چنان که مناسبش می‌باشدـ تدبیر نموده است.

 


Ayah: 3

وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا یَخۡلُقُونَ شَیۡـٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ وَلَا یَمۡلِکُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا یَمۡلِکُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَیَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا

و [مشرکان] به جای او [= الله] معبودانی برگزیده‌اند که چیزی نمی‌آفرینند و خود‌ آفریده می‌شوند و مالک هیچ زیان و سودی برای خود نیستند و [نیز] مالک مرگ و زندگی و [قادر به] برانگیختن [مردگان] نیستند.

 

Ayah: 4

وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَیۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا

و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: «این [قرآن] جز دروغی نیست که [محمد خودش] بافته است و گروهی دیگر او را بر این [کار] یاری داده‌اند». حقا که آنان [با این سخن‌،] به ستم و دروغ بزرگی روی آورده‌اند.

 

Ayah: 5

وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٱکۡتَتَبَهَا فَهِیَ تُمۡلَىٰ عَلَیۡهِ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗا

و [کافران] گفتند: «[این قرآن، همان] افسانه‌های [خیالی] پیشینیان است که [محمد] آن را رو‌نویسی کرده است و هر بامداد و شامگاه بر او املا می‌شود».

 

Ayah: 6

قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِی یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا

بگو: «ذاتی آن را نازل کرده است که راز آسمان‌ها و زمین را می‌داند. بی‌تردید، او همواره آمرزنده [و] مهربان است.

 

Ayah: 7

وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ یَأۡکُلُ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشِی فِی ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا

و [مشرکان] گفتند: «این چگونه پیامبری است که [همچون مردم عادی] غذا می‌خورد و در بازار‌ها راه می‌رود؟ چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده است تا [یاری‌اش کند و] همراه او هشدار‌دهنده باشد؟

 

Ayah: 8

أَوۡ یُلۡقَىٰٓ إِلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ تَکُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ یَأۡکُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّـٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا

یا چرا گنجی [از آسمان] بر او فرود نمی‌آید و یا چرا باغی ندارد که از [میوه‌های] آن بخورد؟» ستمکاران [مشرک] گفتند: «شما جز از مردى جادوشده پیروى نمى‌کنید».

 

Ayah: 9

ٱنظُرۡ کَیۡفَ ضَرَبُواْ لَکَ ٱلۡأَمۡثَٰلَ فَضَلُّواْ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ سَبِیلٗا

بنگر که چگونه برایت مَثل‌ها زدند و گمراه شدند! چنان که نمی‌توانند راهی [به سوی حقیقت] بیابند.

 

Ayah: 10

تَبَارَکَ ٱلَّذِیٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَکَ خَیۡرٗا مِّن ذَٰلِکَ جَنَّـٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَیَجۡعَل لَّکَ قُصُورَۢا

پربرکت [و بزرگوار] است ذاتی که اگر بخواهد، برایت بهتر از این قرار می‌دهد: باغ‌هایی که جویبارها از زیر [درختان] آن جاری است و [حتی] کاخ‌هایی [باشکوه] برایت پدید می‌آورد.

 

Ayah: 11

بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن کَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِیرًا

[مشرکان با این سخنان در پیِ حق نرفتند؛] بلکه قیامت را تکذیب کردند و [ما] برای هر کس که قیامت را دروغ انگارد، آتش سوزان [دوزخ را] مهیّا کرده‌ایم.

 


Ayah: 12

إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۭ بَعِیدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗا

هنگامی که [دوزخ] آنان را از دوردست می‌بیند آوای خشم و خروشی [وحشتناک] از آن می‌شنوند.

 

Ayah: 13

وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَکَانٗا ضَیِّقٗا مُّقَرَّنِینَ دَعَوۡاْ هُنَالِکَ ثُبُورٗا

و چون دست‌وپابسته [با غُل و زنجیر] در جاى تنگى از آن [= دوزخ]، انداخته ‌شوند، آنجاست که مرگ [خود] را مى‌خواهند.

 

Ayah: 14

لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡیَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا کَثِیرٗا

[به آنان گفته می‌شود:] «امروز نه یک بار، بلکه بارها درخواست مرگ کنید».

 

Ayah: 15

قُلۡ أَذَٰلِکَ خَیۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۚ کَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ وَمَصِیرٗا

[ای پیامبر، به کافران] بگو: «این [عذاب دردناک] بهتر است یا بهشت جاودانى که به پرهیزکاران وعده داده شده و پاداش و سرانجام آنان است؟»

 

Ayah: 16

لَّهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَٰلِدِینَۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ وَعۡدٗا مَّسۡـُٔولٗا

در آنجا هر چه بخواهند، برایشان [فراهم] است [و] در آن جاودانند. این وعده‌ای است بر [عهدۀ] پروردگارت که [بندگان پرهیزگار، انجامش را] از او خواسته‌اند.

 

Ayah: 17

وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِی هَـٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِیلَ

و روزی که [همۀ] آنان و آنچه را که به جای الله عبادت می‌کردند جمع می‌کند و [به معبودان باطل] می‌فرماید: «آیا شما این بندگانم را گمراه کردید یا خود، راه را گم کردند؟»

 

Ayah: 18

قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ مَا کَانَ یَنۢبَغِی لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ وَلَٰکِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّکۡرَ وَکَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا

آنان می‌گویند: «تو منزّهی؛ شایستۀ ما نبود که به جای تو [دوستان و] کارسازانی برگزینیم؛ ولی تو آنان و پدرانشان را [از نعمت‌ها] بهره‌مند ساختی تا اینکه یاد [تو] را فراموش کردند و [به این خاطر،] گروهی هلاک‌شده گشتند».

 

Ayah: 19

فَقَدۡ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِیعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن یَظۡلِم مِّنکُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا کَبِیرٗا

[الله به مشرکان می‌فرماید:] «بی‌تردید، [معبودانتان] ادعای شما را دروغ شمردند. [اکنون] نه می‌توانید [عذاب را از خود] دور کنید و نه [از کسی] یاری بجویید؛ و هر ‌یک از شما که [شرک بورزد و به خود] ستم کند، عذابی بزرگ به وی می‌چشانیم».

 

Ayah: 20

وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَیَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَیَمۡشُونَ فِی ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَکُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرٗا

[ای پیامبر،] پیش از تو پیامبران را نفرستادیم، مگر اینکه آنان [نیز] غذا می‌خوردند و [همچون سایر انسان‌ها] در بازارها راه می‌رفتند؛ و ما برخی از شما را وسیلۀ آزمایش برخی دیگر ساختیم [تا روشن شود] آیا شکیبایی می‌کنید؛ و پروردگارت همواره بیناست.

 


Ayah: 21

۞وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا کَبِیرٗا

کسانی ‌که به دیدار ما [در آخرت] امید ندارند گفتند: «چرا فرشتگانی بر ما نازل نشده‌اند یا [چرا] پروردگار‌مان را نمی‌بینیم؟» بی‌تردید، آنان خود را بزرگ پنداشتند و سرکشیِ بزرگی کردند.

 

Ayah: 22

یَوۡمَ یَرَوۡنَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةَ لَا بُشۡرَىٰ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا

روزی ‌که [کافران] فرشتگان را می‌بینند، هیچ بشارتی برای مجرمان نخواهد بود [بلکه روز کیفر و عذاب است]؛ و [فرشتگان] می‌گویند: «[بهشت] بر شما ممنوع [و حرام] است».

 

Ayah: 23

وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا

و به [بررسى] کارهایشان مى‌پردازیم و همه را [همچون] غبارى پراکنده مى‌سازیم.

 

Ayah: 24

أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ یَوۡمَئِذٍ خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗا

در آن روز، بهشتیان بهترین جایگاه و نیکوترین استراحتگاه را دارند.

 

Ayah: 25

وَیَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةُ تَنزِیلًا

و [یاد کن از] روزی که آسمان با ابرهای سپید شکافته می‌شود و فرشتگان [پیاپی به سرزمین محشر] فروفرستاده می‌شوند.

 

Ayah: 26

ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِۚ وَکَانَ یَوۡمًا عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ عَسِیرٗا

در آن روز، فرمانروایی [راستین] از آنِ [الله] رحمان است و برای کافران روزی دشوار است.

 

Ayah: 27

وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا

و [یاد کن از] روزی که ستمکار، دستانش را [از حسرت] می‌گزد و می‌گوید: «ای کاش من راهی [هماهنگ] با پیامبر برگزیده بودم!

 

Ayah: 28

یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا

ای وای بر من! ای کاش فلان [کافر] را به دوستی نمی‌گرفتم!

 

Ayah: 29

لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیۗ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا

بی‌تردید، پس از آنکه قرآن [و دعوت پیامبر] به من رسید، او [بود که] مرا به گمراهی کشاند و شیطان همواره انسان را تنها [و خوار] وامی‌گذارد».

 

Ayah: 30

وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا

و پیامبر گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کرده‌اند».

 

Ayah: 31

وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیٗا وَنَصِیرٗا

و اینچنین برای هر پیامبری دشمنی از بدکاران [قومش] قرار دادیم؛ و کافی است که پروردگارت راهنما و یاورت باشد.

 

Ayah: 32

وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِیلٗا

و کسانی ‌که کفر ورزیدند گفتند: «چرا قرآن یکباره بر او نازل نشده است؟» ما این‌گونه [کلام الهی را به مرور نازل] کرده‌ایم تا دلت را با آن [آرام و] استوار گردانیم و آن را به تدریج [بر تو] خوانده‌ا‌یم [تا درک و حفظش آسان باشد].

 


Ayah: 33

وَلَا یَأۡتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِیرًا

و [کافران] هیچ [اعتراض و] مَثلی برایت نمی‌آورند، مگر آنکه ما [نیز پاسخی‌] برحق و خوش‌بیان‌تر برایت ‌می‌آوریم.

 

Ayah: 34

ٱلَّذِینَ یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَـٰٓئِکَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضَلُّ سَبِیلٗا

کسانی که به‌رودرافتاده به دوزخ کشانده می‌شوند، اینان بدجایگاه‌تر و گمراه‌ترند.

 

Ayah: 35

وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلۡنَا مَعَهُۥٓ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِیرٗا

و در حقیقت، ما به موسی کتاب [تورات] دادیم و برادرش هارون را همراهش دستیار ساختیم.

 

Ayah: 36

فَقُلۡنَا ٱذۡهَبَآ إِلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِـَٔایَٰتِنَا فَدَمَّرۡنَٰهُمۡ تَدۡمِیرٗا

و گفتیم: «شما دو نفر به سوی قومی بروید که آیات ما را تکذیب کردند»؛ پس [چون فرعونیان سرپیچی نمودند] آنان را به شدت نابود ساختیم.

 

Ayah: 37

وَقَوۡمَ نُوحٖ لَّمَّا کَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ أَغۡرَقۡنَٰهُمۡ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ لِلنَّاسِ ءَایَةٗۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّـٰلِمِینَ عَذَابًا أَلِیمٗا

و قوم نوح را ـ آنگاه که پیامبران را دروغگو انگاشتند ـ غرق کردیم و آنان را [نشانه و] عبرتی برای مردم قرار دادیم؛ و عذابی دردناک برای ستمکاران مهیّا کرده‌ایم.

 

Ayah: 38

وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَیۡنَ ذَٰلِکَ کَثِیرٗا

و [همچنین] قوم عاد و ثمود و اهالی «رَسّ» [= چاه] و نسل‌های بسیاری را که بین آنان بودند [نابود ساختیم].

 

Ayah: 39

وَکُلّٗا ضَرَبۡنَا لَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَۖ وَکُلّٗا تَبَّرۡنَا تَتۡبِیرٗا

و برای هر یک از آنها مَثَلها زدیم و [چون پند نگرفتند،] همه را به شدت از میان بردیم.

 

Ayah: 40

وَلَقَدۡ أَتَوۡاْ عَلَى ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِیٓ أُمۡطِرَتۡ مَطَرَ ٱلسَّوۡءِۚ أَفَلَمۡ یَکُونُواْ یَرَوۡنَهَاۚ بَلۡ کَانُواْ لَا یَرۡجُونَ نُشُورٗا

و [مشرکان] قطعاً از [سرزمین قوم لوط، همان] شهری که باران بلا بر آن باریده بود گذر کرده‌اند. آیا آن [ویرانه‌های باقی‌مانده از عذاب] را ندیده‌اند؟ [چنین نیست؛] بلکه به زنده ‌شدن [پس از مرگ] امیدی ندارند.

 

Ayah: 41

وَإِذَا رَأَوۡکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِی بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا

و هنگامی‌ که تو را می‌بینند، فقط به تمسخر می‌گیرند [و می‌گویند:] «آیا این همان کسی است که الله او را به پیامبری فرستاده است؟

 

Ayah: 42

إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَیۡهَاۚ وَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ حِینَ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِیلًا

اگر بر [عبادتِ] معبودانمان [شکیبایی و] پایداری نمى‌کردیم، نزدیک بود [محمد] ما را از [راهِ] آنها گمراه کند؛ و[لی] آنگاه که عذاب [الهی] را ببینند، خواهند دانست چه کسی گمراه‌تر [بوده] است.

 

Ayah: 43

أَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیۡهِ وَکِیلًا

آیا کسی را که هوای نفسش را معبود خود کرده است دیده‌ای؟ آیا تو [می‌توانی] نگهبانِ [ایمانِ] او باشی؟

 


Ayah: 44

أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَسۡمَعُونَ أَوۡ یَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِیلًا

آیا می‌پنداری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه گمراه‌ترند.

 

Ayah: 45

أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّکَ کَیۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوۡ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاکِنٗا ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَیۡهِ دَلِیلٗا

آیا [آفرینش] پروردگارت را ندیده‌ای که چگونه سایه را گسترانده است و اگر می‌خواست، آن را ثابت می‌نمود؟ آنگاه [تغییر جایگاه] خورشید [نسبت به زمین] را دلیل [گسترش و حرکت] آن [سایه] قرار دادیم.

 

Ayah: 46

ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَیۡنَا قَبۡضٗا یَسِیرٗا

سپس [با تغییر ارتفاع خورشید، سایه را کوتاه می‌کنیم و] آن را اندک‌اندک به سوی خویش بازمی‌گیریم.

 

Ayah: 47

وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِبَاسٗا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتٗا وَجَعَلَ ٱلنَّهَارَ نُشُورٗا

و او تعالی است که شب را [با تاریکیِ فراگیرش] پوششی برای شما قرار داد و خواب را مایۀ آسایش و روز را هنگام برخاستن [و کار و تلاش] ساخت.

 

Ayah: 48

وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا

و اوست که پیش از [باران] رحمتش بادها را بشارت‌بخش فرستاد و از آسمان آبی پاک [و پاک‌کننده] فروفرستادیم.

 

Ayah: 49

لِّنُحۡـِۧیَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗا وَنُسۡقِیَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرٗا

تا با آن [آب]، سرزمین [خشک و] مُرده را زنده گردانیم و چهارپایان و انسان‌های بسیاری را که آفریده‌ایم سیراب سازیم.

 

Ayah: 50

وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَیۡنَهُمۡ لِیَذَّکَّرُواْ فَأَبَىٰٓ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا کُفُورٗا

و به راستی، آن [دلایل و نشانه‌های قدرت الهی] را به صورت‌های گوناگون بیان کردیم تا پند گیرند؛ ولی بیشتر مردم جز [انکار و] ناسپاسی نکردند.

 

Ayah: 51

وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٖ نَّذِیرٗا

و اگر می‌خواستیم، در هر دیاری بیم‌دهنده‌ای برمى‌انگیختیم.

 

Ayah: 52

فَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا کَبِیرٗا

پس [ای پیامبر،] از کافران اطاعت نکن و به وسیلۀ قرآن به جهادی بزرگ با آنان برخیز [و در این راه شکیبا باش].

 

Ayah: 53

۞وَهُوَ ٱلَّذِی مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا

و او همان ذاتی است که دو دریا را به هم آمیخت: این یکی خوشگوار و شیرین است و آن یکی بسیار شور و تلخ؛ و در میان آن دو مانعی نفوذناپذیر قرار داد [تا با هم نیامیزند].

 

Ayah: 54

وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرٗا

و اوست که انسان را از آب [منی] آفرید و او را دارای [پیوند] نسبی و سببی گردانید؛ و پروردگارت همواره تواناست.

 

Ayah: 55

وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمۡ وَلَا یَضُرُّهُمۡۗ وَکَانَ ٱلۡکَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِیرٗا

و [مشرکان] به جای الله چیزی را عبادت می‌کنند که نه به آنان سودی می‌بخشد و نه زیانی می‌رساند؛ و کافر در برابر پروردگارش، پیوسته پشتیبان [شیطان] است.

 


Ayah: 56

وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِیرٗا

و [ای پیامبر،] ما تو را جز بشارت‌بخش و بیم‌دهنده نفرستادیم.

 

Ayah: 57

قُلۡ مَآ أَسۡـَٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا

بگو: «من [در برابر رسالتم] هیچ‌ پاداشی از شما نمی‌خواهم؛ مگر کسی ‌که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند [و همین برایم کافی است]».

 

Ayah: 58

وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا

و بر [پروردگارِ] زنده‌ا‌ی که هرگز نمی‌میرد توکل کن و او را با ستایش به پاکی یاد کن؛ و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است.

 

Ayah: 59

ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسۡـَٔلۡ بِهِۦ خَبِیرٗا

[همان] ذاتی ‌که آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفرید، سپس [آن گونه که شایسته جلال و مقام اوست] بر عرش قرار گرفت. [او الله] رحمان است؛ پس در مورد او از کسی که آگاه است بپرس [و او نیز کسی جز الله نیست].

 

Ayah: 60

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩

و هنگامی‌ که به آنان گفته شود: «برای [الله] رحمان سجده کنید»، می‌گویند: «رحمان کیست؟ آیا [قرار است] بر هر چه تو امر می‌کنى سجده بریم؟» و [این دعوتِ تو، دوری از حق و] نفرتشان را می‌افزاید.

 

Ayah: 61

تَبَارَکَ ٱلَّذِی جَعَلَ فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِیرٗا

پربرکت [و بزرگوار] است آن ذاتی که در آسمان، منزلگاه‌هایی [برای ستارگان] قرار داد و در [میان] آنها خورشیدی [درخشان و روشنایی‌بخش] و ماهی تابان پدید آورد.

 

Ayah: 62

وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُکُورٗا

و او تعالی است که شب و روز را در پی یکدیگر قرار داد، برای هر ‌کس که بخواهد [از تدبیر الهی] پند گیرد یا سپاسگزار باشد.

 

Ayah: 63

وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا

و بندگان [مؤمن و شایستۀ] رحمان، کسانی هستند که با فروتنی [و متانت] بر زمین راه می‌روند و هنگامی ‌که جاهلان [با سخنان ناپسند] آنان را مورد خطاب قرار ‌دهند، [به جای تلافی، به نیکی پاسخ دهند و] گویند: سلام [و با بی‌اعتنایی درگذرند].

 

Ayah: 64

وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا

و کسانی که برای پروردگارشان، در حال سجده‌ و قیام، شب‌زنده‌داری می‌کنند.

 

Ayah: 65

وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا

و کسانی ‌که می‌گویند: «پروردگارا، عذاب دوزخ را از ما بازگردان [که] بی‌تردید، عذابش [سخت و] پایدار است.

 

Ayah: 66

إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا

حقا که دوزخ جایگاه و اقامتگاه بدی است».

 

Ayah: 67

وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا

و [مؤمنان] کسانی هستند ‌که چون انفاق می‌نمایند، نه زیاده‌روی می‌کنند و نه سختگیری؛ و بین این دو [حالت، راهِ] اعتدال پیش می‌گیرند.

 


Ayah: 68

وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا

و کسانی که معبودی دیگر با الله نمی‌خوانند و کسی که الله [کشتنش را] حرام کرده است، جز به‌حق نمی‌کشند و زنا نمی‌کنند؛ و هر کس این [گناهان] را مرتکب شود، کیفرِ گناه [خویش] را می‌بیند.

 

Ayah: 69

یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا

روز قیامت، عذابش چندین برابر می‌گردد و با خواری در آن [عذاب] جاودان می‌ماند.

 

Ayah: 70

إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَـٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّـَٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا

مگر کسی‌ که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته انجام دهد؛ اینانند که الله بدی‌هایشان را به نیکی‌ها تبدیل می‌کند و الله همواره آمرزگاری مهربان است.

 

Ayah: 71

وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ یَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا

و کسی ‌که توبه کند و کاری شایسته انجام دهد، یقیناً به درگاه الله ـ چنان که باید و شاید ـ توبه کرده است‌.

 

Ayah: 72

وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامٗا

و کسانی ‌[مؤمن هستند] که گواهیِ دروغ نمی‌دهند [و در مجالس باطل حضور نمی‌یابند] و چون به [کار ناپسند یا] بیهوده‌ای برخورد می‌کنند، بزرگوارانه [از کنارش] می‌گذرند [و خود را آلوده نمى‌سازند].

 

Ayah: 73

وَٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ یَخِرُّواْ عَلَیۡهَا صُمّٗا وَعُمۡیَانٗا

و کسانی‌ که چون به آیات پروردگارشان پند داده می‌شوند، [از آن غفلت نمی‌کنند و در برابر قرآن،] چون کران و کوران نیستند.

 

Ayah: 74

وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّـٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا

و کسانی که می‌گویند: «پروردگارا، از همسران و فرزندانمان [کسانی را] به ما عطا فرما که [مایۀ شادیِ دل‌ها و] روشنیِ چشم‌ها باشند و ما را پیشوای پرهیزگاران قرار بده».

 

Ayah: 75

أُوْلَـٰٓئِکَ یُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَیُلَقَّوۡنَ فِیهَا تَحِیَّةٗ وَسَلَٰمًا

[آری،] اینان به پاس آنکه شکیبایی کرده‌اند، منازل [عالی بهشت] را پاداش می‌گیرند و در آنجا با درود و سلام [فرشتگان] روبرو می‌گردند.

 

Ayah: 76

خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا

در آنجا جاودانند. چه نیکو جایگاه و [چه نیک] اقامتگاهی است!

 

Ayah: 77

قُلۡ مَا یَعۡبَؤُاْ بِکُمۡ رَبِّی لَوۡلَا دُعَآؤُکُمۡۖ فَقَدۡ کَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ یَکُونُ لِزَامَۢا

[به کافران] بگو: «اگر عبادت و دعایتان نباشد، پروردگارم اعتنایی به شما ندارد [و ارزشی برایتان قائل نیست]. به راستی، شما [دعوت حق را] تکذیب کردید؛ به زودی [کیفرِ این کار،] گریبان‌گیرتان خواهد شد».

 


 


Al-Furqān

 

سورة الفرقان

سورة الفرقان - سورة 25 - عدد آیاتها 77

بسم الله الرحمن الرحیم

  1. تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا

  2. الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا

  3. وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لّا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا وَلا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَلا حَیَاةً وَلا نُشُورًا

  4. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا

  5. وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلا

  6. قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا

  7. وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الأَسْوَاقِ لَوْلا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا

  8. أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلا مَّسْحُورًا

  9. انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلا

  10. تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْرًا مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُورًا

  11. بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا

  12. إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَزَفِیرًا

  13. وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا

  14. لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا

  15. قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیرًا

  16. لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْدًا مَسْؤُولا

  17. وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ

  18. قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاء وَلَکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا

  19. فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفًا وَلا نَصْرًا وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا کَبِیرًا

  20. وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا

  21. وَقَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا کَبِیرًا

  22. یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا

  23. وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا

  24. أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِیلا

  25. وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنزِیلا

  26. الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَکَانَ یَوْمًا عَلَى الْکَافِرِینَ عَسِیرًا

  27. وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا

  28. یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا

  29. لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلإِنسَانِ خَذُولا

  30. وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

  31. وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا

  32. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلا

  33. وَلا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا

  34. الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ سَبِیلا

  35. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا

  36. فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیرًا

  37. وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَابًا أَلِیمًا

  38. وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا

  39. وَکُلا ضَرَبْنَا لَهُ الأَمْثَالَ وَکُلا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا

  40. وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لا یَرْجُونَ نُشُورًا

  41. وَإِذَا رَأَوْکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولا

  42. إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلا

  43. أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلا

  44. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا

  45. أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلا

  46. ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضًا یَسِیرًا

  47. وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا

  48. وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا

  49. لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرًا

  50. وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُورًا

  51. وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیرًا

  52. فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا

  53. وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا

  54. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا

  55. وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنفَعُهُمْ وَلا یَضُرُّهُمْ وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیرًا

  56. وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا

  57. قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا

  58. وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا

  59. الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا

  60. وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا

  61. تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا

  62. وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا

  63. وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا

  64. وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا

  65. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا

  66. إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا

  67. وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا

  68. وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا

  69. یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا

  70. إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

  71. وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا

  72. وَالَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا

  73. وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا

  74. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا

  75. أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلامًا

  76. خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا

  77. قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا




سورة فرقان

 

به نام الله بخشندة مهربان

 

پر برکت و بزرگوار است کسی‌که فرقان (= قرآن) را بر بنده‌اش نازل کرد؛ تا بیم دهندة جهانیان باشد. ﴿1﴾ (همان) کسی‌که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، و فرزندی (برای خود) بر نگزیده است، و در فرمانروایی هیچ شریکی ندارد، و همه چیز را آفرید، پس اندازة هر چیز را چنان که می‌باید؛ معین کرده است. ﴿2﴾ و (مشرکان) به جای او معبودانی (برای خود) بر گزیدند که چیزی نمی‌آفرینند، و خود‌شان مخلوقند، و مالک زیان و سود خود نیستند، و (نیز) مالک مرگ و حیات و برانگیختن نیستند. ﴿3﴾ و کسانی‌که کافر شدند؛ گفتند: «این (قرآن) جز دروغی نیست که (خود) بافته است، و گروهی دیگر او را بر این (کار) یاری داده‌اند» به راستی آن‌ها (با این سخن شان) ستم و دروغ بزرگی را مرتکب شده‌اند. ﴿4﴾ و گفتند: «(این همان) افسانه‌های پیشینیان است که آن را رو‌نویسی کرده و هر صبح و شام بر او املا می‌شود» ﴿5﴾ (ای پیامبر!) بگو: «کسی آن را نازل کرده که راز (نهان) آسمان‌ها و زمین را می‌داند، بی‌گمان اوآمرزندة مهربان است. ﴿6﴾ و گفتند: «این پیامبر را چه شده است که غذا می‌خورد و در بازار‌ها راه می‌رود؟! چرا فرشتة بر او نازل نشده است؛ پس همراه او بیم‌دهنده باشد؟! ﴿7﴾ یا گنجی (از آسمان) بر او افکنده شود، و یا باغی داشته باشد که از (میوه‌های) آن بخورد؟!» و ستمگران گفتند: «شما فقط از مردی سحر شده پیروی می‌کنید». ﴿8﴾ بنگر چگونه برای تو مثل‌ها زدند، پس گمراه شدند (آن گونه) که نمی‌توانند راهی را بیابند. ﴿9﴾ پر برکت و بزرگوار است کسی‌که اگر بخواهد برای تو بهتر از این قرار می‌دهد: باغ‌هایی  که نهر‌‌ها از زیر (درختان) آن جاری است، و (نیز) برایت کاخ‌هایی (مجلل) قرار می‌دهد. ﴿10﴾ (این‌ها  همه بهانه است) بلکه (حقیقت این است که) آن‌ها قیامت را تکذیب کرده‌اند، و (ما) برای کسی‌که قیامت را تکذیب کند، آتش سوزان (جهنم) فراهم کرده‌ایم. ﴿11﴾ هنگامی‌که (جهنم) آن‌ها را از مکانی دور ببیند؛ از آن خشم و خروشی (وحشتناک) می‌شنوند. ﴿12﴾ و هنگامی‌که دست و پا بسته (باغل و زنجیر) در مکان تنگی از آن انداخته شوند، در آنجا مرگ (و نابودی خود) را به فریاد می‌خوانند. ﴿13﴾ (به آن‌ها گفته شود:) امروز یک بار مرگ (و نابودی) را نخوانید، و (بلکه) بسیار (و بارها) فریادش کنید. ﴿14﴾ (ای پیامبر!) بگو: «آیا این بهتر است؛ یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران  وعده داده شده است؟! (بهشتی) که پاداش آن‌ها، و باز‌گشت‌گاه‌شان است». ﴿15﴾ هر چه بخواهند در آنجا برایشان  (مهیا) است؛ جاودانه در آن خواهند ماند، این وعدة است بر (عهدة) پروردگارت که (تحقق) آن را ازاو خواسته‌اند. ﴿16﴾ و روزی‌که (همة) آن‌ها و آنچه را که به جای الله می‌پرستیدند؛ گرد آورد،  پس (به معبودان باطل) می‌فرماید: «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید، یا خود‌شان راه را گم کردند؟!» ﴿17﴾ گویند: «تو منزهی! برای ما شایسته نبود که به جای تو (اولیاء و) دوستانی برگزینیم، و لیکن آن‌ها و پدران‌شان را (از نعمت‌ها) بهره‌مند نمودی تا اینکه یاد (تو) را فراموش کردند، و گروهی هلاک (و تباه) شده شدند». ﴿18﴾ (الله به آن‌ها می‌فرماید:) به راستی (این معبودان) شما را در آنچه می‌گویید؛ تکذیب کردند، پس (اکنون) نمی‌توانید (عذاب را) برطرف کنید، و نه (از کسی) یاری بجویید، و هرکس از شما که ستم (= شرک) کند، عذاب بزرگی به او می‌چشانیم. ﴿19﴾ (ای پیامبر!) پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه آن‌ها هم غذا می‌خورند، و در بازارها راه می‌رفتند، و ما بعضی از شما را وسیلة آزمایش بعضی دیگر قرار داده‌ایم، آیا صبر می‌کنید؟! و پروردگار تو بیناست. ﴿20﴾ کسانی‌که به دیدار ما امید ندارند گفتند: «چرا فرشتگانی بر ما نازل کرده نشدند، یا (چرا) پرروردگار‌مان را نمی‌بینیم؟!» به راستی آن‌ها در بارة خود تکبر ورزیدند، و طغیان (و سرکشی) بزرگی کردند. ﴿21﴾ روزی‌که فرشتگان را ببینند، در آن روز هیچ بشارتی برای مجرمان نخواهد بود؛ (بلکه روز مجازات و عذاب است) و (فرشتگان) می‌گویند: «(بهشت) بر شما ممنوع (و حرام) است (و بهرة جز حرمان ندارید)». ﴿22﴾ و ما به سراغ هرگونه عملی‌که انجام داده‌اند؛ می‌‌رویم، پس آن را (چون) غبار پراکنده (در هوا) قرار می‌دهیم. ﴿23﴾ بهشتیان در آن روز جایگاه‌شان (از همه) بهتر، و استراحت‌گاه‌شان نیکوتر است. ﴿24﴾ و (به یاد آور) روزی را که آسمان با ابرها شکافته شود، و فرشتگان چنانکه باید (پی در پی) فرود آورده شوند. ﴿25﴾ فرمانروایی راستین (و حقیقی) در آن روز از آنِ (الله) رحمان است، و (آن روز) روز سختی بر کافران خواهد بود.﴿26﴾ و (به یاد آور) روزی‌که ستمکار (از حسرت) دست خود را می‌گزد، می‌گوید: «ای کاش من با رسول (الله) راهی بر گزیده بودم، ﴿27﴾ ای وای بر من، ای کاش فلانی را دوست نمی‌گرفتم. ﴿28﴾ به راستی او مرا از ذکر (= قرآن) گمراه ساخت، بعد از آن که به سوی من آمده بود، و شیطان همواره انسان را تنها (و خوار) می‌گذارد». ﴿29﴾ و پیامبر (الله) گوید: «پروردگارا! بی‌گمان قوم من این قرآن را رها کردند». ﴿30﴾ و این‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم، و پروردگار تو برای راهنمایی و یاری (تو) کافی است. ﴿31﴾ و کسانی‌که کافر شدند؛ گفتند: «چرا قرآن یکباره بر او نازل کرده نمی‌شود؟!» این‌گونه (آن را بخش بخش نازل کردیم) تا با آن قلب تو را استوار داریم، و آن را آرام آرام (و به تدریج بر تو) بخوانیم. ﴿32﴾ و (کافران) هیچ (اعتراض و) مثلی برای تو نمی‌آورند؛ مگر آن که برای تو حق و (پاسخی) نیک بیان‌تر می‌آوریم. ﴿33﴾ کسانی‌که بر چهره‌هایشان به سوی جهنم محشور می‌شوند، اینان بد جایگاه‌تر و گمراه‌تر هستند. ﴿34﴾ و به راستی (ما) به موسی کتاب (تورات) دادیم، و برادرش هارون را همراه او مددکار (او) قرار دادیم. ﴿35﴾ آنگاه گفتیم: «شما دو نفر سوی قومی که آیات ما را تکذیب کردند، بروید» پس آن‌ها را بشدت (هلاک و) نابود کردیم. ﴿36﴾ و قوم نوح را هنگامی‌که پیامبران را تکذیب کردند، آن‌ها را غرق کردیم، و آن‌ها را برای مردم (نشانه و) عبرت قرار دادیم، و برای ستمکاران عذاب درد ناکی آماده کرده‌ایم. ﴿37﴾ و (همچنین) عاد و ثمود و اصحاب رس و نسل‌های بسیار را که بین آن‌ها بودند (هلاک کردیم). ﴿38﴾ و برای هر یک از آن‌ها مثل‌ها زدیم، و همگی (آن‌ها) را سخت نابود (و هلاک) کردیم. ﴿39﴾ و به راستی آن‌ها (= مشرکان مکه) بر قریة که باران بلا بر آن باریده بود، گذشتند، آیا آن را نمی‌دیدند؟! (آری، می‌دیدند) بلکه به (قیامت و) زنده شدن امید (و ایمان) ندارند. ﴿40﴾ و هنگامی‌که تو را ببینند، فقط تو را به ریشخند (و مسخره) می‌گیرند، (و می‌گویند:) آیا این همان کسی است که الله او را به پیامبری فرستاده است؟! ﴿41﴾ اگر ما بر (پرستش) معبود‌مان استقامت نمی‌کردیم، نزدیک بود که ما را از (پرستش) آن‌ها گمراه کند! و چون عذاب (الهی) را ببینند؛ به زودی خواهند دانست چه کسی گمراه‌تر (بوده) است. ﴿42﴾ آیا دیدی کسی را که هوای (نفس) خود را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می‌توانی بر او (وکیل و) نگهبان باشی؟! ﴿43﴾آیا  گمان می‌کنی بیشتر آن‌ها می‌شنوند یا می‌فهمند؟! آن‌ها همچون چهارپایانی بیش نیستند، بلکه اینان گمراه‌ترند. ﴿44﴾ آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترانیده است، و اگر می‌خواست آن را ساکن قرار می‌داد، پس خورشید را بر (وجود) آن دلیل قرار دادیم. ﴿45﴾ سپس آن (سایه) را اندک اندک به سوی خود باز می‌گیریم. ﴿46﴾ و او کسی است که شب را برای شما پوششی قرار داد، و خواب را مایة آسایش، و روز را (هنگام) بر خاستن (و جنبش) قرار داد. ﴿47﴾ و او کسی است که باد‌ها را بشارت دهندگانی پیشاپیش رحمتش فرستاد، و از آسمان آبی پاک نازل کردیم. ﴿48﴾ تا به آن سرزمین مردة را زنده کنیم، و آن را به چهارپایان و انسان‌های بسیاری را که آفریده‌ایم؛ بنوشانیم. ﴿49﴾ و به راستی (ما) آن (آب باران) را در میان آن‌ها تقسیم کردیم تا متذکر شوند، پس بیشتر مردم جز ناسپاسی را قبول نکردند. ﴿50﴾ و اگر می‌خواستیم در هر قریه و دیاری بیم دهندة می‌فرستادیم. ﴿51﴾ پس (ای پیامبر!) از کافران اطاعت مکن، و بوسیلة آن (= قرآن) با آن‌ها جهاد بزرگی بنما. ﴿52﴾ و او کسی است که دو دریا را به هم آمیخت، این گوارا و شیرین، و آن شور تلخ است، و در میان آن دو حائل و مانعی استوار  قرار داد. ﴿53﴾ و او کسی است که از آب انسانی را آفرید، آنگاه او را (پیوند) نسبی و سببی قرار داد، و پروردگار تو تواناست. ﴿54﴾ و (مشرکان) به جای الله چیزی را می‌پرستند که نه به آن‌ها سود می‌بخشد و نه به آن‌ها زیانی می‌رساند. و کافر پیوسته در برابر پروردگارش پشتیبان (یکدیگر و یاور شیطان) است. ﴿55﴾ و (ای پیامبر!) ما تو را جز بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده نفرستادیم. ﴿56﴾ بگو: «من در برابر (تبلیغ) آن هیچ‌گونه مزدی از شما نمی‌طلبم، مگر کسی‌که بخواهد راهی به سوی پروردگارش برگزیند» ﴿57﴾ و برزندة که هرگز نمی‌میرد؛ توکل کن، و به ستایش او تسبیح گوی، و همین بس که او به گناهان بندگانش آگاه است. ﴿58﴾ (همان) کسی‌که آسمان‌ها و زمین و آنچه را در میان آن دو است، در شش روز آفرید، سپس بر عرش قرار گرفت (او الله) رحمان است. پس دربارة او (تعالی) از کسی (= پیامبر) بپرس که آگاه است. ﴿59﴾ و هنگامی‌که به آن‌ها گفته شود: «برای (الله) رحمان سجده کنید»  گویند: «رحمان چیست؟! (او را نمی‌شناسیم) آیا برای چیزی‌که تو به ما فرمان می‌دهی سجده کنیم؟!» و بر نفرت (و گریز‌شان) افزوده شد. ﴿60﴾ پر برکت و بزرگوار است کسی‌که در آسمان برج‌هایی قرار داد، و در (میان) آن چراغ روشن و ماه تابانی قرار داد. ﴿61﴾ و او (همان) کسی است که شب و روز را در پی یکدیگر قرار داد برای کسی‌که بخواهد متذکر شود یا بخواهد شکر گذاری کند. ﴿62﴾ و بندگان (خاص) رحمان،  کسانی هستند که با فروتنی (و آرامش) بر زمین راه می‌روند، و هنگامی‌که جاهلان آن‌ها را مخاطب قرار دهند (و سخنان نا بخردانه و ناسزا گویند) به آن‌ها سلام گویند (و از آن‌ها روی می‌گردانند). ﴿63﴾ و کسانی‌که شب را برای پروردگارشان سجده‌کنان و قیام‌کنان می‌گذرانند. ﴿64﴾ و کسانی‌که می‌گویند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر‌طرف کن، بی‌تردید عذابش (سخت و) پایدار است. ﴿65﴾ بی‌گمان آن (جهنم) بد قرار‌گاه و (بد) اقامت‌گاهی است. ﴿66﴾ و کسانی‌که چون انفاق کنند، اسراف نمی‌نمایند و سختگیری نمی‌کنند، و بین این دو (روش) اعتدال دارند. ﴿67﴾  و کسانی‌که با الله معبود دیگر را نمی‌خوانند، و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمی‌کشند، و زنا نمی‌کنند، و هر کس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. ﴿68﴾ عذاب او در روز قیامت مضاعف می‌گردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. ﴿69﴾ مگر کسی‌که توبه کند و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدی‌هایشان را به نیکی‌ها مبدل می‌کند، و الله آمرزندة مهربان است. ﴿70﴾ و کسی‌که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، پس بی‌گمان او چنانکه باید به سوی الله بازگشت می‌کند. ﴿71﴾ و کسانی‌که شهادت دروغ نمی‌دهند، و چون بر (کار) لغو (و بیهوده) بگذرند، بزرگوارانه (از آن) می‌گذرند. ﴿72﴾ و کسانی‌که چون به آیات پروردگارشان پند داده شدند، کر و کور بر روی آن نمی‌افتند. ﴿73﴾ و کسانی‌که می‌گویند: «پروردگارا! از همسران‌مان، و فرزندان‌مان مایة روشنی چشم به ما عطا فرما، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا قرار بده». ﴿74﴾ (آری) اینان به (خاطر) صبری‌که کرده‌اند درجات (و منازل) عالی (بهشت) به آن‌ها پاداش داده می‌شود، و در آن با تحیت و سلام استقبال می‌شوند. ﴿75﴾ در آن جاودانه خواهند ماند، چه نیکو قرارگاه و (نیکو) اقامت‌گاهی است. ﴿76﴾ (ای پیامبر!) بگو: «پروردگار به شما اعتنایی ندارد؛ اگر دعای شما نباشد، به راستی شما (حق را) تکذیب کردید، پس به زودی (کیفرش، گردن گیر و) ملازم‌تان خواهد بود. ﴿77﴾

تفسیر نور: سوره فرقان

تفسیر نور:
سوره فرقان آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏والا مقام و جاوید کسی است که فرقان ، ( یعنی جدا سازنده حق از باطل ) را بر بنده خود ( محمّد ) نازل کرده است ، تا این که جهانیان را ( بدان ) بیم دهد ( و آن را به گوش ایشان برساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبَارَکَ » : والامقام و عظیم‌القدر است . پربرکت و افزون خیر است . ماندگار و زوال‌ناپذیر است . این واژه تنها به صورت ماضی به کار می‌رود و دالّ بر کثرت و زیادت خیر است و معنی تمجید و تعظیم نیز دارد . « الْفُرْقَانَ » : مصدر است و به معنی جدا کردن . در اینجا به عنوان اسم فاعل به کار رفته و به معنی جدا سازنده حق از باطل است . مراد قرآن است .‏

سوره فرقان آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسی که حکومت و مالکیّت آسمانها و زمین از آن او است ، و فرزندی ( برای خود ) برنگزیده است ، و در حکومت و مالکیّت انبازی نداشته‌است ، و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدَّرَهُ » : آن را اندازه‌گیری کرده است . آن را آماده کرده است برای همان ویژگی و کاری که خود خواسته است و انجام وظیفه‌ای که بدان واگذار فرموده است و میان اشیاء موازنه برقرار نموده است .‏

سوره فرقان آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مشرکان ) سوای خدا ، معبودهائی را برگرفته‌اند ( و به پرستش اصنام و کواکب و اشخاصی پرداخته‌اند ) که چیزی را نمی‌آفرینند و بلکه خودشان آفریده‌هائی بیش نیستند ، و مالک سود و زیانی برای خود نبوده ، و بر مرگ و زندگی و رستاخیز اختیار و توانی ندارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَیْئاً » : چیزی را . اصلاً و ابداً . « نُشُوراً » : زندگی دوباره . رستاخیز . حیات بعد از ممات ( نگا : عبس‌ / 22 ) .‏

سوره فرقان آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏کافران می‌گویند : این ( قرآن ) دروغی بیش نیست که خود ( محمّد ) آن را از پیش خود به هم بافته است و گروهی او را در این کار یاری داده‌اند . آنان واقعاً ( با بیان این سخن ) ستم و بهتان بزرگی را مرتکب شده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِفْکٌ » : بدترین دروغ ( نگا : نور / 11 ) . « اِفْتَرَاهُ » : سرهم کرده است . ساخته و پرداخته نموده است ( نگا : آل‌عمران‌ / 94 ، یونس‌ / 38 ) . « قَوْمٌ ءَاخَرُونَ » : گروه دیگری . مراد اهل کتابی است که اسلام را پذیرفته بودند ، یا اشخاصی چون عداس ، یسار ، نصر ، ابوفکیهه رومی و . . . ( نگا : نحل‌ / 103 ) . « جَآءُوا » : عرب واژه‌های ( جَآءَ ) و ( أَتی ) را به معنی ( فَعَلَ ) یعنی انجام داد ، به کار می‌برند ( نگا : تفسیر أضواء البیان ) . « زُوراً » : باطل . بُهتان ( نگا : حجّ‌ / 30 ) . تنکیر ( ظُلْماً ) و ( زُوراً ) برای تعظیم است .‏

سوره فرقان آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( درباره قرآن نیز ) می‌گویند : افسانه‌های پیشینیان است که ( از دیگران ) خواسته است آن را برایش بنویسند ، و چنین افسانه‌هائی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده می‌شود ( تا آنها را حفظ کند و به خاطر سپارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَسَاطِیرُ » : افسانه‌ها ( نگا : أنعام‌ / 25 ) . « اِکْتَتَبَها » : درخواست نوشتن آنها را از دیگران کرده است . آنها را رونویس کرده است . « بُکْرَةً » : سحرگاهان . بامدادان . « أَصِیلاً » : شامگاهان . مراد کفّار از سحرگاهان و شامگاهان ، همه اوقات شبانه‌روز بوده است .‏

سوره فرقان آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : قرآن را کسی فرو فرستاده است که راز آسمانها و زمین را می‌داند ( و گوشه‌ای از این راز را به عنوان معجزه در قرآن گنجانده است تا دلیل بر وحی الهی باشد و انسانها نتوانند حتّی سوره‌ای همچون سوره‌های قرآن را بسازند و ارائه دهند ) . بی‌گمان خدا آمرزگار و مهربان است ( و سرکشان و بزهکارانی را می‌بخشد که برگردند و از دروغگوئیها و پلشتیها دست بکشند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَعْلَمُ السِّرَّ . . . » : اشاره به این است که قرآن ساخته و پرداخته مغز بشر نیست و با کمک این و آن تنظیم نشده است ، بلکه تألیف خدا است و معجزه بوده و یکی از اسرار است .‏

سوره فرقان آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( محمّد را نیز مسخره می‌کنند ) و می‌گویند : این چه پیغمبری است‌ ؟ ! او غذا می‌خورد ، و در بازارها راه می‌رود ، ( نه شیوه فرشتگان دارد ، و نه روش شاهان . او امتیازی بر دیگران ندارد ، چرا که همچون افراد عادی نیاز به تغذیه دارد ، و در بازارها برای کسب و تجارت و خرید نیازمندیهای خود رفت و آمد می‌کند ) . چرا لااقل فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده است تا ( به عنوان گواه صدق دعوتش ) همراه او مردم را بیم بدهد ( و در امر تبلیغ رسالت او را یاری نماید و ما هم ایمان بیاوریم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا لِهذاَ الرَّسُولِ » : این پیغمبر را چه شده است‌ ؟ چرا باید این پیغمبر ؟ « لَوْلا » : چرا نباید که‌ ؟ این واژه در اینجا برای استفهام است .‏

سوره فرقان آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏یا این که گنجی ( از آسمان ) به سوی او انداخته شود ( تا از آن خرج و انفاق کند ) و یا این که باغی داشته باشد که از ( میوه‌های ) آن بخورد ( و امرار معاش کند ) . ستمگران ( کفرپیشه ) می‌گویند : شما جز از یک انسان دیوانه پیروی نمی‌کنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَنزٌ » : گنج . « جَنَّةٌ » : باغ . « مَسْحُوراً » : جادو شده . دیوانه ( نگا : إسراء / 47 و 101 ) .‏

سوره فرقان آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! ) ببین چگونه برای تو مثلها می‌زنند ( و گاهی تو را جادو شده ، و گاهی دیوانه ، و زمانی دروغگو ، و وقتی تعلیم‌دیده بیگانگان غیر عرب می‌نامند ، و بدین وسیله از راه راست و طریقه مباحثات و محاجات درست بدر می‌روند ) و گمراه می‌شوند و نمی‌توانند ( به سوی جاده حقیقت و بیان حجّت ) راهی پیدا کنند ( و بر یک سخن ماندگار بمانند ، و هر زمان قولی و هر لحظه نقلی دارند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأمْثال‌ » : مراد مثالهای بی‌پایه و اساس و تشبیهات نادرست و ناروا است .‏

سوره فرقان آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بزرگوار خداوندی است که اگر بخواهد برای تو بهتر از آن ( چیزهائی که آنان پیشنهاد می‌کنند ) می‌سازد ، باغهائی را ( در دنیا برایت پدیدار می‌نماید ) که در زیر ( قصر و قصور و درختان ) آنها رودبارها و جویبارها روان باشد ، و برای تو کاخهای مجلّلی می‌سازد ( و در اختیارت قرار می‌دهد که ایشان در خواب هم ندیده باشند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبَارَکَ » : ( نگا : فرقان‌ / 1 ) . « جَنَّاتٍ » : باغهائی را . بدل از ( خَیْراً ) است .‏

سوره فرقان آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این حرفهائی را که می‌زنند همه بهانه است ) . واقع قضیّه این است که آنان قیامت را دروغ می‌دانند ، و ما برای کسی که قیامت را دروغ بداند آتش شعله‌ور و سوزانی را آماده کرده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلْ » : این واژه برای ( إضراب ) است . یعنی آنان آنچه را در زمینه نفی توحید تو نبوّت می‌گویند ، بهانه‌هائی است که در حقیقت از انکار معاد سرچشمه گرفته است . « السَّاعَةُ‌ » : قیامت ( نگا : أنعام‌ / 31 و 40 ، اعراف‌ / 187 ) . « سَعِیراً » : آتش شعله‌ور و ملتهب ( نگا : نساء / 10 و 55 ، إسراء / 97 ) .‏

سوره فرقان آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که ( این آتش فروزان دوزخ ) ایشان را از دور می‌بیند ( و آنان چشمشان بدان می‌افتد ) صدای خشم‌آلود و جوش و خروش آن را می‌شنوند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَغَیُّظاً » : فریاد خشم . خشم را با نعره و فریاد آشکار کردن . « زَفِیراً » : جوش و خروش ناشی از خشم . از خشم نفس طولانی بیرون کشیدن ( نگا : هود / 106 ، أنبیاء / 100 ) .‏

سوره فرقان آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که ایشان ، با غُل و زنجیر ، به مکان تنگی از آتش دوزخ افکنده می‌شوند ، در آنجا ( واویلا سر می‌دهند و ) مرگ را به فریاد می‌خوانند ( و آرزوی نابودی می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُقَرَّنِینَ » : کسانی که دستها و پاهایشان را با غل و زنجیر به هم بسته باشند ( نگا : ابراهیم‌ / 49 ) . « دَعَوْا » : فریاد می‌دارند . ندا می‌زنند . « هُنَالِکَ » : در آن مکان تنگ . « ثُبُوراً » : هلاک . یعنی فریاد می‌زنند ، مرگ ما را دریاب تا نابود شویم و از عذاب برهیم ( نگا : نبأ / 40 ) .‏

سوره فرقان آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏امروز یک بار نه ، بلکه بارها و بارها مرگ را به آرزو بخواهید و فریادش دارید ( ولی بدانید که دیگر مرگی وجود ندارد ، و خلاص از عذاب و نجات از عقابی که پیوسته رو به افزایش است ، غیر ممکن است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ثُبُوراً کَثِیراً » : مراد واویلاها و ناله‌های پشت سر یکدیگر و ای مرگ و ای مرگهای مکرّر است .‏

سوره فرقان آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! بدیشان ) بگو : آیا این ( سرنوشت دردناک ) بهتر است ، یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده است‌ ؟ ( بهشتی که برابر وعده الهی توسّط انبیاء ) هم پاداش ( اعمال دنیوی ) آنان است و هم جایگاه و قرارگاه ( سرمدی ) ایشان .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ » : این سرنوشت بدفرجام دوزخ نام .‏

سوره فرقان آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همان بهشتی که ) هرچه بخواهند ، در آنجا موجود و برای آنان فراهم است ، و برای همیشه در آنجا خواهند ماند . این نعمتها وعده خدا بوده است ، وعده‌ای که ( مؤمنان برابر رهنمود یزدان در کتابهای آسمانی ) تحقّق آن را از خدا خواسته‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَالِدِینَ » : حال است . « وَعْداً مَّسْؤُولاً » : وعده‌ای که مورد تقاضا و درخواست مؤمنان از خدا بوده است ( نگا : آل‌عمران‌ / 194 ) و فرشتگان نیز آن را برای مؤمنان از خدا درخواست کرده‌اند ( نگا : غافر / 8 ) . آن چنان این وعده قطعی و حتمی است که مؤمنان می‌توانند آن را در آخرت از خدا مطالبه و درخواست کنند .‏

سوره فرقان آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( برای اندرز مردمان یادآور شو ) روزی را که خداوند همه مشرکان را ( برای حساب و کتاب ) به همراه همه کسانی که ( همچون عیسی و عُزَیر و فرشتگان ، در دنیا ) بجز خدا می‌پرستیدند ، گرد می‌آورد و ( به پرستش شدگان ) می‌گوید : آیا شما این بندگان مرا گمراه کرده‌اید ( و بدیشان دستور داده‌اید که شما را پرستش نمایند ) یا این که خودشان گمراه گشته‌اند ( و به اختیار خود شما را پرستش نموده‌اند ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا یَعْبُدُونَ » : مراد عیسی و عُزَیر و فرشتگان و دیگر ذوی‌العقولی است که پرستش شده‌اند ( نگا : مائده‌ / 116 ، توبه‌ / 30 ، انبیاء / 26 ، سبا / 40 و 41 ) .‏

سوره فرقان آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاء وَلَکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْماً بُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ( در پاسخ ) می‌گویند : تو منزّه و به دور ( از آن چیزهائی ) هستی ( که مشرکان به تو نسبت می‌دهند ) . ما ( انسانها ) را نرسد که جز تو سرپرستانی برای خود برگزینیم ( و سوای تو را بپرستیم ) ، ولیکن ( سبب کفر و انحرافشان این است که ) آنان و پدران و نیاکانشان را ( از نعمتها و لذائذ دنیا ) برخوردار نموده‌ای ، تا آنجا که یاد ( تو و سپاس تو ) را فراموش کرده‌اند ( و به جای شکر نعمت ، در شهوات و کامجوئیها فرو رفته‌اند ) و مردمان تباهی شده‌اند و هلاک گشته‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا کَانَ یَنبَغی لَنَا . . . » : ما را نسزد . ما نباید که . مراد ما انسانها و همه خلائق است . « أَوْلِیَآءَ » : مراد معبودها است . « مَتَّعْتَهُمْ » : متمتّع نموده‌ای . از نعمت برخوردار کرده‌ای . « الذِّکْرَ » : مراد یاد پروردگار و عذاب و عقاب کردگار است . « بُوراً » : فاسد و تباه . هلاک شده . این واژه جمع مکسّر ( بائِر ) یا مصدر است و در معنی جمع .‏

سوره فرقان آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلَا نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( به پرستش‌کنندگان مشرک گفته می‌شود : شما که می‌گفتید اینان شما را از راه منحرف و گمراه کرده‌اند و به عبادت خود خوانده‌اند ! هم اینک ) ایشان سخنان شما را تکذیب می‌کنند و نادرست می‌دانند . لذا نه می‌توانید ( عذاب الهی را ) از خود به دور دارید ، و نه می‌توانید ( خویشتن را ) یاری دهید و ( یا از دیگران ) یاری ببینید . ( بندگان جملگی باید بدانند که ) هرکس از شما ( با کفر و عصیان ، همچون اینان ) ستم کند ، عذاب بزرگی را بدو می‌چشانیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِمَا تَقُولُونَ » : در چیزی که می‌گوئید . حرف ( ب ) به معنی ( فی ) است ( نگا : آل‌عمران‌ / 123 ، قمر / 34 ) . « صَرْفاً » : دفع عذاب . بازگرداندن ( نگا : آل‌عمران‌ / 152 ، اعراف‌ / 146 ، یوسف‌ / 24 و 33 ) . « نَصْراً » : مراد خویشتن را کمک و یاری کردن ، و یا از دیگران کمک و یاری دریافت نمودن است .‏

سوره فرقان آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما هیچ یک از پیغمبران را پیش از تو نفرستاده‌ایم مگر این که ( همه آنان از جنس بشر بوده‌اند و ) غذا می‌خورده‌اند و در بازارها ( برای معامله و تهیّه نیازمندیهای‌خود ) راه می‌رفته‌اند . ما برخی از شما را وسیله امتحان برخی دیگر کرده‌ایم ( و اغنیاء را با فقراء ، تندرستان را با بیماران ، پیغمبران را با کافران و مشرکان ، و برعکس می‌آزمائیم ) . آیا شکیبائی می‌ورزید ؟ ( تا از عهده امتحان الهی بدر آئید و پاداش بزرگ او را دریافت نمائید ؟ شکیبائی کنید ، چرا که شکیبائی رکن اصلی پیروزی است ) . خدای تو بینا است ( و همه‌چیز را می‌بیند و همگان را در برابر اعمالشان پاداش می‌دهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فِتْنَةً » : آزمون . آزمایش . « جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً » : مراد آزمایش عمومی مردم به وسیله یکدیگر است ( نگا : انعام‌ / 53 و 165 ، انفال‌ / 28 ، محمّد / 4 ) .‏

سوره فرقان آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوّاً کَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان که امیدی به ملاقات ما ( در روز رستاخیز نداشته و قیامت را قبول ) ندارند می‌گویند : چرا فرشتگان به پیش ما نمی‌آیند ( تا بر صدق رسالت تو گواهی دهند ؟ ) یا چرا پروردگار خود را نمی‌بینیم ( تا خودش در برابرمان ظاهر و به ما بگوید که او تو را فرستاده است‌ ؟ ) واقعاً آنان خویشتن را بزرگ پنداشته‌اند ( و از حدّ خود بسی پا را فراتر ) و در ظلم و طغیان سخت سرکشی نموده‌اند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إسْتَکْبَرُوا فِی أَنفُسِهِمْ » : خودشان را دست بالا و بزرگ گرفته‌اند . خود را بزرگ پنداشته‌اند . « عَتَوْا » : سرکشی کرده‌اند . از حدّ خود فراتر رفته‌اند .‏

سوره فرقان آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَى یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْراً مَّحْجُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزی فرشتگان را می‌بینند و در آن روز مژده و نویدی برای بزهکاران در میان نخواهد بود ( و بلکه روزی است که از ترس فریاد برمی‌آورند و ) می‌گویند : پناه ! ! امان ! !‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ » : در روزی . مراد روز فوت و مرگ هر کسی ( نگا : نساء / 97 ) یا روز قیامت است . « لا بُشْری‌ » : بشارت و مژده‌ای نخواهد بود . بشارت مباد . « حِجْراً مَّحْجُوراً » : پناه و امان دهید . دست باز دارید و صدمه‌ای نرسانید که ممنوع و گناه است . ( حِجْراً مَّحْجُوراً ) اصطلاحی بوده است در میان عربها که وقتی به کسی برخورد می‌کردند که از او می‌ترسیدند ، برای گرفتن امان آن را خطاب به طرف می‌گفتند . مخصوصاً در ماههای حرام و ایّام حجّ ، اگر دشمنی به دشمنی برخورد می‌کرد و می‌ترسید صدمه‌ای بدو بزند این جمله را تکرار می‌کرد و در امان بود . ( حِجْراً ) مفعول به فعل مقدّری است و ( مَحْجُوراً ) صفت است و به عنوان تأکید معنی آمده است . در اصل چنین است : أَطْلُبُ مِنکَ حِجْراً ، لا سَبیلَ إِلی رَفْعِهِ وَ دَفْعِهِ . کافران در قیامت خیال می‌کنند با گفتن ( حِجْراً مَّحْجُوراً ) می‌توانند خویشتن را از دست فرشتگان عذاب و از مجازات و عقاب خدا برهانند .‏

سوره فرقان آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به سراغ تمام اعمالی که ( به ظاهر نیک بوده و در دنیا ) آنان انجام داده‌اند می‌رویم و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا می‌سازیم ( و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم می‌کنیم . چرا که نداشتن ایمان ، موجب محو و نابودی احسان ، و بی‌اعتبار شدن اعمال خوب انسان می‌گردد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدِمْنَآ إِلی مَا » : به سراغ چیزهائی می‌رویم که . « هَبَآءً » : ذرّات کوچک غبار که به هنگام تابش نور خورشید به داخل اطاق دیده می‌شوند . « مَنثُوراً » : پراکنده . مراد این است که اعمال ایشان را بدان گونه پراکنده می‌داریم که همچون چنین ذرّاتی قابل جمع نبوده و مفید فائده‌ای نباشند ( نگا : ابراهیم‌ / 18 ) .‏

سوره فرقان آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بهشتیان در آن روز ، جایگاه و استراحتگاهشان بهتر و نیکوتر است . . .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَیْرٌ » : صیغه تفضیل ، گاهی در مواردی به کار می‌رود که یک طرف به کلّی فاقد آن است ( نگا : فصّلت‌ / 40 ) . لذا این آیه بیانگر آن نیست که دوزخیان وضعشان خوب است و بهشتیان وضعشان از آنان بهتر می‌باشد . « مُسْتَقَرّاً » : قرارگاه . جایگاه . « مَقِیلاً » : استراحتگاه . خوابگاه . از ماده ( قیل ) . واژه‌های ( مُسْتَقَرّاً ) و ( مَقِیلاً ) تمییز می‌باشند .‏

سوره فرقان آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَنُزِّلَ الْمَلَائِکَةُ تَنزِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( یادآور شو ) روزی را که آسمانِ ( کره زمین در آن روز ، بر اثر انفجارات کواکب و سیّارات ) به وسیله ابر ( حاصل از گرد و غبار غلیظ کرات ) پاره‌پاره ( و لکه‌لکه ) می‌گردد . و فرشتگان تندتند و پیاپی فرو فرستاده می‌شوند ( تا نامه اعمال را به دست مردمان برسانند ، و به هنگام حسابرسی و دادگاهی بر آنان گواهی دهند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَشَقَّقُ » : پاره‌پاره می‌گردد . اشارت به آن است که در آستانه قیامت ، انقلابات و انفجارات شگرفی سراسر عالم هستی را فرا می‌گیرد و ابر غلیظی از گرد و غبار کرات متلاشی شده ، صفحه آسمان را می‌پوشاند که در لابلای این ابر شکافی وجود دارد . « بِالْغَمَامِ » : به وسیله ابر . همراه ابر . واژه ( ب ) ممکن است به معنی ملابست باشد ، یا برای سببیّت بوده ، و یا این که به معنی ( عَنْ ) باشد ( نگا : / 44 ) . یعنی : آسمان گاه‌گاهی از لابلای ابر پدیدار می‌شود .‏

سوره فرقان آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَکَانَ یَوْماً عَلَى الْکَافِرِینَ عَسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روز حکومت واقعی و ملک حقیقی ، از آن خداوند مهربان است ( و مملکت جهان ، به صورت ظاهر و باطن و حقیقی و مجازی ، در دست یزدان است ) ، و آن روز برای کافران روز سختی خواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَلْحَقُّ » : واقعی . راستین . صفت « اَلْمُلْکُ » است . « عَسِیراً » : سخت . شدید ( نگا : قمر / 8 ، مدّثّر / 9 ) .‏

سوره فرقان آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و در آن روز ستمکار ( کفرپیشه ) هر دو دست خویش را ( از شدّت حسرت و ندامت ) به دندان می‌گزد و می‌گوید : ای کاش ! با رسول خدا راه ( بهشت را ) برمی‌گزیدم ( و با قافله انبیاء به سوی خوشبختی جاویدان و رضای یزدان سبحان حرکت می‌کردم . ای وای ! من ، بر خود چه کردم‌ ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَلظّالِمُ » : کافر . کسی که با کفر و مخالفت با انبیاء ، به خویشتن ظلم کرده است . « یَعَضُّ » : گاز می‌گیرد . دست خود یا انگشت خود را گاز گرفتن ، کنایه از خشم و پشیمانی است .‏

سوره فرقان آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای وای ! کاش من فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَلِیلاً » : دوست خاصّ و صمیمی که انسان او را مشاور خود کند .‏

سوره فرقان آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بعد از آن که قرآن ( برای بیداری و آگاهی ) به دستم رسیده بود ، مرا گمراه ( و از حق منحرف و منصرف ) کرد . ( آری ! این چنین ) شیطان انسان را ( به رسوائی می‌کشد و ) خوارِ خوار می‌دارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الذِّکْرِ » : قرآن ( نگا : آل‌عمران‌ / 58 ، اعراف‌ / 63 و 69 . . . ) . یاد خدا ( نگا : مائده‌ / 91 ، رعد / 28 ) . « الشَّیْطَانُ » : اهریمن جنّ و انس . « خَذُولاً » : بسیار خوار کننده و رسوائی به بار آورنده .‏

سوره فرقان آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و پیغمبر ( شکوه‌کنان از کیفیّت برخورد مردمان با قرآن ) عرض می‌کند ، پروردگارا ! قوم من این قرآن را ( که وسیله سعادت دو جهان بود ) رها و از آن دوری کرده‌اند ( و از ترتیل و تدبّر و عمل بدان غافل شده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَهْجُوراً » : متروک . رها شده . مراد از ترک قرآن ، دوری گزیدن از : شنیدن و اندیشیدن ، عمل به احکام حلال و حرام آن ، در اصول و فروع دین حاکم کردن و داوری بردن بدان ، درمان دل و درون خود را از قرآن خواستن ، و بالاخره عقائد و عبادات و اخلاق از آن آموختن است .‏

سوره فرقان آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏این گونه ( که تو ای پیغمبر ! با موضعگیری و عداوت سرسختانه این گروه روبرو شده‌ای ، همه پیغمبران در چنین شرایطی قرار داشته‌اند ، و ) برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن ساخته‌ایم ( که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیده‌اند . امّا بدان که حق همیشه پیروز است ، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی ، و خدا تو را به راه پیروزی بر آنان راهنمائی می‌کند و یاریت می‌دهد ) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَدُوّاً » : دشمنان . واژه ( عَدُوّ ) برای مفرد و جمع به کار می‌رود ( نگا : انعام‌ / 112 ، کهف‌ / 50 ) . « الْمُجْرِمینَ » : بزهکارانی مراد است که فسادشان شدّت گرفته باشد ( نگا : انعام‌ / 123 ، یونس‌ / 17 ، شعراء / 99 ، مدّثّر / 41 ) .‏

سوره فرقان آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏کافران می‌گویند : چرا قرآن بر او یکجا نازل نمی‌شود ؟ ( و چرا آیات آن تدریجاً و با فواصل مختلف زمانی نازل می‌گردد ؟ ) . همین گونه ( ما قرآن را به صورت آیات جداگانه و بخش‌بخش می‌فرستیم ) تا دل تو را ( با اُنس بدان و حفظ آن ) پابرجا و استوار بداریم ، و آن را قسمت به قسمت و آرام آرام ( توسّط جبریل ، بر تو ) فرو می‌خوانیم ( تا آن را با دقّت بیاموزی و کم‌کم به خاطر سپاری ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جُمْلَةً وَاحِدَةً » : به یکباره . یکجا . ( جُمْلَةً ) حال ، و ( واحِدَةً ) صفت مؤکّده است . « کَذالِکَ » : بدین گونه . یعنی به همین گونه جداجدا و گاه‌گاه . « رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً » : آن را جداجدا و کم‌کم فرو می‌خوانیم و پیاپی و منظّم نازل می‌گردانیم . نزول تدریجی قرآن از نظر تلقّی وحی ، و ابلاغ به مردم ، و اجرا قوانین آن در برنامه زندگی در مناسبتهای تاریخی و حوادثی که در مسیر انقلابی امّت اسلامی به وقوع می‌پیوندد ، دارای اثرات عمیق‌تری است .‏

سوره فرقان آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این کافران ) هیچ مثالی را ( به عنوان اعتراض از قرآن و رخنه از رسالت و دعوت تو ) به میان نمی‌کشند ، مگر این که ما پاسخ راست و درست را ، و بهترین وجه و زیباترین تبیین و تفسیر را به تو می‌نمایانیم ( و بدین وسیله اعتراضات واهی ایشان را پاسخ داده و باطل می‌گردانیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَثَلٍ » : مراد اعتراضات و شبهات است . « الْحَقِّ » : جواب درست و پاسخ واقعی . « أَحْسَنَ » : بهترین و زیباترین چیز در حدّ ذات خود . عطف بر « الْحَقِّ » یا محلّ آن است .‏

سوره فرقان آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که کشان‌کشان بر رخساره‌هایشان به سوی دوزخ برده می‌شوند و در آن گرد آورده می‌شوند ، آنان بدترین جایگاه و منحرف‌ترین راه را دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُحْشَرُونَ . . . إِلی . . . » : ( نگا : انعام‌ / 38 و 51 ، انفال / 36 ) . « مَکاناً » : مراد مرتبه و پلّه و پایه دنیوی ، و یا منزل و مأوی و جایگاه اخروی است .‏

سوره فرقان آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما به موسی کتاب ( تورات ) عطاء کردیم ( و او را موظّف به تبلیغ احکام آن نمودیم ) و برادرش هارون را همراه و مددکار او ساختیم ( تا وی را در کار مهمّ رسالت و برنامه سنگین مبارزه با فرعون و فرعونیان کمک و یاری نماید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَزِیراً » : معیّن . یاور . مددکار ( نگا : طه 29 - 35 ) .‏

سوره فرقان آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتیم : هر دو نفر به سوی مردمانی بروید که آیات ما را تکذیب کرده‌اند ( و نشانه‌های خدا را که در آفاق و انفس پخش است نادیده گرفته‌اند و تعلیمات انبیای پیشین را پشت گوش انداخته‌اند . موسی و هارون به پیش فرعون و فرعونیان رفتند و آنان آن دو را تکذیب کردند ) پس ما ایشان را به شدّت هلاک و نابود کردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَذَّبُوا بِئَایَاتِنَا . . . » : مراد از ( آیات ) نشانه‌های خداشناسی موجود در گستره هستی ، یا آیات کتابهای آسمانی پیشین ، و یا معجزات نهگانه‌ای است که بر دست موسی انجام گرفته است . « فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً » : ایشان را سخت هلاک ساختیم . این جمله جواب جمله مقدّر محذوفی بوده و در اصل چنین است : فَذَهَبَا إِلَیْهِم بِالرِّسَالَةِ فَکَذَّبُوهُمَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً . . . در اینجا علّت استحقاق عذاب فرعون و فرعونیان مورد نظر است ، و چکیده‌ای از سرگذشت ایشان بدون در نظر گرفتن تقدم و تأخر زمانی مطالب حادثه ، برای پیغمبر نقل می‌شود .‏

سوره فرقان آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَاباً أَلِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قبل از موسی نیز چنین کردیم ) و قوم نوح را غرق نمودیم و ایشان را عبرت مردمان ساختیم ، بدان گاه که پیغمبران را تکذیب کردند . ما برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساخته‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَوْمَ » : مفعول‌به برای فعل محذوفی است و منصوب به اشتغال‌است و فعل ( أَغْرَقْنَاهُمْ ) بیانگر آن‌است . « الرُّسُلِ » : مراد فقط نوح است . ولی تکذیب یکی از انبیاء ، به منزله تکذیب همه پیغمبران است . « ءَایَةً » : عبرت . اندرز .‏

سوره فرقان آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و عاد و ثمود و اصحاب الرّس و ملّتها و اقوام بسیار دیگری را که در این میان بودند ( هلاک ساختیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَصْحَابَ الرَّسِّ » : اصحاب الاخدود مذکور در سوره بروج آیه چهار است . چرا که ( أُخدود ) به معنی شکاف و گودال مستطیل شکل در زمین است ، و از جمله معانی ( رَسّ ) هم معنی چاه و حفره است . مراد کافرانی است که در یمن زندگی می‌کردند و خواستند مسیحیان موحّد و راستین نجران را که در همسایگی آنان می‌زیستند به کفر برگردانند . مسیحیان خداشناس نپذیرفتند و بر دین آسمانی ماندگار شدند . رؤسای کفّار برای وا داشتن ایشان گودالی را کندند و در آن آتش برافروختند و هر که مسیحیّت را ترک نگفت بدان گودالش انداختند . « قُرُوناً » : ملّتها و اقوام ( نگا : انعام‌ / 6 ، یونس‌ / 13 ، مؤمنون‌ / 42 ) .‏

سوره فرقان آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ وَکُلّاً ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلّاً تَبَّرْنَا تَتْبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ولی ما هرگز غافلگیرانه آنان را مجازات نکردیم و بلکه ) برای همه آنان مثلها زدیم ( و پندها و اندرزها گفتیم . امّا به خود نیامدند و اندرز نپذیرفتند ) و ما جملگی ایشان را سخت هلاک و نابود کردیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُلاًّ » : مفعول‌به برای فعل محذوفی است و از باب اشتغال است . « الأمْثَالَ » : مواعظ و مثلهای سودمند . « تَتْبِیراً » : سخت هلاک کردن و نابود ساختن .‏

سوره فرقان آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( قریشیان در سفرهای خود به شام ) از کنار شهری که باران شر و بدبختی ( سنگباران ) بر سر اهالی آنجا در گرفته بود گذشته‌اند ( و صحنه‌های گویا و تابلوهای زنده سرنوشت دردناکِ آلودگان و بزهکاران را دیده‌اند ) . مگر آنها را ندیده‌اند ؟ ! ( آری ! این صحنه‌ها را دیده‌اند ، ولی درس عبرت نگرفته‌اند . چرا که آنان کافر بوده و اصلاً به رستاخیز معتقد نیستند ) و به معاد دل نمی‌بندند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقَرْیَةِ » : بزرگترین شهر قوم لوط مراد است . « نُشُوراً » : زنده شدن دوباره . رستاخیز . معاد ( نگا : فرقان‌ / 3 ، فاطر / 9 ، ملک‌ / 15 ) .‏

سوره فرقان آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا رَأَوْکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که تو را می‌بینند ، تنها به استهزاء و تمسخرت می‌گیرند ، ( و شوخی‌کنان برخی به برخی می‌گویند : ) این است آن کسی که خدا او را به عنوان پیغمبر فرستاده است‌ ؟ ! ( تا ما عقلاء و کبراء از او پیروی کنیم و به دنبالش راه بیفتیم‌ ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنْ » : نه . حرف نفی است ( نگا : ملک‌ / 20 ) . « هُزُواً » : تمسخر . در اینجا به معنی مسخره شده ، یعنی ( مَهْزُوءٌ بِهِ ) به کار رفته‌است . ( نگا : بقره‌ / 67 و 231 ، مائده‌ / 57 و 58 . . . ) « هذا » : این . در اینجا جنبه تحقیر و کوچک شمردن دارد .‏

سوره فرقان آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما استقامت و پایداری بر ( پرستش ) خدایان خود نکنیم ، بیم آن می‌رود که ( این مرد ما را گمراه سازد ، و با حسن بیان و قوّت حجّت خویش ) ما را از معبودهایمان منصرف کند ( و به سوی یکتاپرستی متمایل نماید ، و در نتیجه منحرفمان گرداند . مشرکان در روز قیامت ) هنگامی که عذاب ( خدا ) را دیدند ، خواهند دانست که چه کسی گمراه و منحرف است . ( آیا تو بیراهه می‌روی ، یا این که ایشان کژراهه می‌روند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن کَادَ . . . » : نزدیک است که . حرف ( إِنْ ) مخفّف از مثقّله است ، و اسم آن محذوف و اصل آن : ( إِنَّهُ کَادَ ) است . « لَیُضِلُّنَا عَنْ . . . » : منصرفمان کند از . گمراهمان کند از .‏

سوره فرقان آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏به من بگو ببینم ، آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش می‌کند ( و آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی می‌سازد ، تا آنجا که سنگهای بی‌جانی را برمی‌گزیند و به دلخواه می‌پرستد ) آیا تو وکیل او خواهی بود ؟ ( و می‌توانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی ، و از ضلالت به هدایت بکشانی‌ ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرَأَیْتَ » : مرا خبر بده . به من بگو ( نگا : المصحف المیسّر ) . « مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ » : کسی که هوی و هوس را معبود و خدای خود ساخته است . مراد از آرزوپرستی ، به فرمان دل گوش کردن ، و فرمان خدا و رسول و رهنمود عقل را رها کردن است ( نگا : کهف‌ / 28 ، طه‌ / 16 ، قصص‌ / 50 ) . « وَکیلاً » : کسی که کار و بار خود را بدو وامی‌گذارند . مراد این است رسول خدا قادر به دفاع و هدایت چنین اشخاصی نیست و تنها بَشیر و نَذیر و سِراج مُنیر و رحمةً‌لِلْعَالَمِین است ، و بر رسولان پیام باشد و بس .‏

سوره فرقان آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان ( چنان که باید ) می‌شنوند یا می‌فهمند ؟ ! ( نه ! آنان تفکّر و تعقّل ندارند ) . ایشان همچون چهارپایان هستند ، و بلکه گمراه‌تر .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن هُمْ . . . » : واژه ( إِنْ ) حرف نفی است . « کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ » : ( نگا : اعراف‌ / 179 ) .‏

سوره فرقان آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر نمی‌بینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانیده است‌ ؟ ( و شامل همه کره زمین به طور متناوب کرده است ، و با نظام ویژه نور و ظلمت ، زندگی را برای انسانها و جانداران و گیاهان ممکن و آسان ساخته است‌ ؟ ! ) و همچنین خورشید را دالّ بر این سایه گسترده کرده است‌ ؟ اگر خدا می‌خواست سایه را ساکن می‌کرد ( و با استقرار دائم ظلمت ، توازن حرارت را به هم می‌زد ، و حیات را از گستره زمین برمی‌چید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَدَّ الظِّلَّ . . . » : سایه را همه جا گستر کرده است . اشاره به این است که سایه گاهی بر قسمت شرقی و گاهی بر قسمت جنوبی کره زمین می‌افتد ، و بر اثر گردش زمین به دور خود ، شب و روز تولید می‌گردد و سایه و روشنی همه جا را به نوبه فرا می‌گیرند ، و بر اثر گردش زمین به دور خورشید ، فصول چهارگانه تشکیل ، و قطب شمال و قطب جنوب هم مانند سایر نقاط زمین به طور متناوب از نور و سایه برخوردار می‌شوند . « عَلَیْهِ دَلِیلاً » : رهنمون به آن . بیانگر آن . اشاره به این است که خورشید شناساننده تاریکی است ، چرا که ضدّ به ضدّ شناخته می‌شود . « ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً » : این جمله عطف بر جمله ( مَدَّ الظِّلَّ ) است ، و ( وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ) میان آنها جمله معترضه است .‏

سوره فرقان آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏سپس ما آن سایه را آهسته جمع کرده و برمی‌چینیم ( و این برچیدن تدریجی بیشترین فائده را برای موجودات دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَبَضْنَاهُ » : آن را جمع می‌گردانیم . مراد محو تدریجی سایه بر حسب موقعیّت خورشید است . « إِلَیْنَا » : به سوی خود . این تعبیر بیانگر این است که تابش نور و گسترش سایه - بر اثر طلوع و غروب خورشید - هر دو در دست خدا و ناشی از قدرت لایزال الله در نظام کائنات است .‏

سوره فرقان آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏این خدا است که برای شما شب را ( همچون ) پوشش ، و خواب را ( مایه ) آرامش و آسایش ، و روز را ( هنگام ) بیداری ( و جنبش و تلاش و کوشش ) نموده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِبَاساً » : مراد این است که تاریکی شب همچون جامه شما را در خود می‌پوشاند . « سُبَاتاً » : تعطیل کار به منظور استراحت و تجدید قوا است . ضمناً اشاره لطیفی به تعطیل فعّالیّتهای برخی از اندامهای بدن به هنگام خواب دارد . « نُشُوراً » : بیداری . مراد وقت بیداری و تلاش و کوشش و حرکت و جنبش است که به زنده شدن دوباره رستاخیز می‌ماند ( نگا : فرقان‌ / 3 و 40 ، فاطر / 9 ، ملک‌ / 15 ) .‏

سوره فرقان آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که بادها را به عنوان مژده‌رسانهای پیش قراول باران رحمت خود وزان می‌کند . . . و این ما هستیم که از آسمان آب پاک و پاک کننده ( محیط و چرک و کثافت ) را نازل می‌گردانیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرِّیَاحَ » : جمع ریح ، بادها ، ذکر آن به صورت جمع ، اشاره به انواع مختلف بادها است که ابرها را به مناطق روی زمین می‌رانند . « بُشْراً » : مخفّف ( بُشُراً ) جمع ( بَشُور ) به معنی مبشّر است . مژده‌رسانها . بشارت دهندگان ( نگا : اعراف‌ / 57 ) . « بَیْنَ یَدَیْ » : پیش از . قبل از . « رَحْمَتِهِ » : رحمت او . مراد باران است که رحمت خدا در حقّ بندگان است . اشاره به وزش بادها در پیشاپیش توده‌های ابر است که آمیخته با رطوبت ملایمی بوده و نسیم دل‌انگیزی ایجاد می‌کند که از آن بوی باران به مشام می‌رسد و به مژده‌رسانهائی می‌مانند که خبر از خوشیها و شادیها می‌دهند . « السَّمَآءِ » : مراد ابر آسمان است ( نگا : واقعه‌ / 69 ) . « طَهُوراً » : پاک . پاک کننده ( نگا : انفال‌ / 11 ) .‏

سوره فرقان آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا با آن آب سرزمین مرده ( و خشکیده را با رویاندن گیاهان ، سرسبز و ) زنده گردانیم ، و آن را برای نوشیدن در اختیار مخلوقاتی که آفریده‌ایم ، از جمله چهارپایان زیاد و مردمان فراوان ، قرار دهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَلْدَةً » : سرزمین . « مَیْتاً » : مرده . مراد خشک و بی‌آب و علف است . ( مَیْتاً ) صفت ( بَلْدَةً ) است و می‌بایست به صورت مؤنّث ، یعنی ( مَیْتَة ) ذکر شود ، امّا در اینجا توجّه به معنی است که ( بَلَداً ) است‌ ؛ نه به لفظ ( نگا : فاطر / 9 ) . « نُسْقِیَهُ » : آن را برای نوشیدن در اختیار قرار دهیم . برخی ( إسقاء ) و ( سقْی ) را به یک معنی دانسته‌اند . « أَنْعَام‌ » : چهارپایان . « أَنَاسِیَّ » : جمع إنسان یا إنسیّ ، مردمان .‏

سوره فرقان آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما قرآن را به صورتهای گوناگون ( در قالب الفاظ زیبا و جمله‌های مؤثّر و گیرا و شیوه‌های دلربا ) در میان مردمان بیان داشته‌ایم تا آنان ( خدای خود را ) یاد کنند و پند گیرند ، امّا بسیاری از مردم جز کفر و ناسپاسی ( در برابر آن از خود ) نشان نمی‌دهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ » : ما باران را در میان انسانها تقسیم می‌کنیم و گاهی باران را در این ناحیه و گاهی در آن ناحیه می‌بارانیم و از نعمت آب بهره‌مند می‌گردانیم ( نگا : نور / 43 ) . در این صورت مرجع ضمیر ( ه ) باران است . امّا با توجّه به آیه 52 و موارد استعمال ( صرف ) به صورت فعلهای ماضی و مضارع در قرآن و ذکر ( لِیَذَّکَّرُوا ) یا همانند آن پشت سر آن ، مرجع ضمیر ( قرآن ) است ( نگا : إسرا / 41 و 89 ، کهف‌ / 54 ، طه‌ / 113 ، احقاف‌ / 27 ، أنعام‌ / 46 و 65 ) و معنی آن گذشت . « کُفُوراً » : کفران نعمت . کفر و انکار .‏

سوره فرقان آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ما می‌خواستیم در هر شهر و روستائی ، ( پیغمبر ) بیم‌رسانی را برمی‌انگیختیم . ( ولی صلاح امتها و ملّتها در این نمی‌باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَرْیَةٍ » : شهر . روستا . مراد ناحیه و دیار است . « نَذِیراً » : بیم‌دهنده . منظور پیغمبری است که مردمان را از سرکشی و عذاب خدا بترساند .‏

سوره فرقان آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( در تبلیغ رسالت و دعوت به حق ، استوار و کوشا باش و ) از کافران اطاعت مکن ( و به دنبال هوسها و خرافات ایشان مرو ) و با ( اسلحه ) قرآن با آنان جهاد بزرگ ( و همه جانبه تبلیغاتی ) را بیاغاز .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَاهِدْهُم بِهِ » : با حجّت و برهان و درسها و عبرتهای قرآن ، جهاد فکری و فرهنگی و تبلیغاتی را با کافران به راه انداز . هر چند در آیات پیشین از قرآن نامی به میان نیامده است ، ولی هر کلمه و هر جمله‌ای از آیه‌های قبلی بخشی از قرآن بوده و تسمیه کلّ به اسم جزء روا است ( نگا : بقره‌ / 2 ) . از سوی دیگر حضور قرآن در ذهن ، خود مرجع ضمیر است .‏

سوره فرقان آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا کسی است که دو دریا را در کنار هم روان‌می‌سازد ( و بر اثر وزن مخصوص ، یعنی تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین ، آمیزه همدیگر نمی‌شوند و ) این یکی شیرینِ شیرین است ، و آن دیگر شورِ شور ! خداوند در میان آن دو حاجز و مانعی ایجاد کرده‌است که آنها را کاملاً از هم جدا ساخته است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرَجَ » : به سوی هم سر داده است . مجاور هم رها و روان کرده است . « الْبَحْرَیْنِ » : مراد تمام آبهای شیرین جهان و تمام آبهای شور آن است که با وجود جزر و مدّ آب دریاها که در شبانه‌روز دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه صورت می‌گیرد ، کوهها و خشکیها مانع اختلاط دریاها می‌گردند . یا این که مراد این است همان گونه که در میان اقیانوسها جریان آبهای گرم در داخل آبهای سرد ، و آبهای سرد در داخل آبهای گرم صورت می‌گیرد ، آبهای شیرین در میان آبهای شور ، و آبهای شور در میان آبهای شیرین نیز وجود دارد ( نگا : أضواءالبیان ، جلد ششم ، صفحه‌339 ) به آیات 61 سوره نمل ، و 19 سوره الرحمن ، و 12 سوره فاطر جهت اطّلاع بیشتر مراجعه گردد . « عَذْبٌ » : شیرین و خوشگوار . « فُراتٌ » : بسیار خوشگوار ( نگا : مرسلات‌ / 27 ) . « مِلْحٌ » : شور . « أُجَاجٌ » : بسیار شور . « بَرْزَخاً » : حاجز و مانع . مراد تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین ، و به اصطلاح وزن مخصوص است . یا کوهها و خشکیهای روی زمین است . « حِجْراً » : منع ، و در اینجا به معنی مانع است . عطف ( حجرا ) بر ( بَرْزَخاً ) ، عطف صفت بر موصوف است . « حِجْراً مَّحْجُوراً » : ( نگا : فرقان‌ / 22 ) . واژه‌های ( عَذْبٌ ، فُراتٌ ، مِلْحٌ و أُجاجٌ ) صفت مشبّهه‌اند ( نگا : أضواءالبیان ) .‏

سوره فرقان آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا است که از آب ( مَنی ) انسانها را آفریده است و ایشان را به ( دو گروه ) ذُکور و إناث تبدیل کرده است ، و پروردگار تو همواره ( بر انجام هر چه بخواهد ) توانا بوده و هست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمَآءِ » : مراد از آب ، نطفه است . می‌تواند آب معمولی باشد . یعنی انسانِ نخستین ، از آب آفریده شده ، و پیدایش تمام افراد انسان از آب نطفه است ، و حتّی آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل می‌دهد . « نَسَباً » : خویشاوندی حاصل از جهت مردان . « صِهْراً » : خویشاوندی حاصل از جهت زنان . مراد از ( نَسَباً و صِهْراً ) دو دسته نر و ماده ، یعنی مردان و زنان است ( نگا : نجم‌ / 45 و 46 ، قیامت‌ / 39 ) .‏

سوره فرقان آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمْ وَلَا یَضُرُّهُمْ وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مشرکان معبودهائی جز خدا را پرستش می‌کنند که نه سودی به آنان می‌رسانند و نه زیانی . کافران پیوسته در راه سرکشی از پروردگارشان همدیگر را پشتیبانی می‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْکَافِر » : جنس کفّار . « عَلی رَبِّهِ » : بر ضدّ پروردگارش . مراد این است که کافران در مسیر انحراف از راه خدا تنها نیستند و بر ضدّ آئین خدا یکدیگر را تقویت و نیروهائی را بسیج می‌نمایند ( نگا : اعراف‌ / 202 ) . در نظر پروردگارش . « ظَهِیراً » : پشتیبان . یاور شیطان و دیگر کافران در راه معصیت و سرکشی از یزدان . خوار و ذلیل ( نگا : تفسیر المراغی و آلوسی و زادالمسیر ) . در صورت دوم معنی ( وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهِیراً ) چنین است : کافر در نظر خدایش ناچیز و بی‌ارزش است .‏

سوره فرقان آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده ( مؤمنان به بهشت ) و بیم دهنده ( کافران به دوزخ ، به سوی مردم ) نفرستاده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُبَشِّراً » : مژده‌رسان .‏

سوره فرقان آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : من در برابر ابلاغ این آئین هیچ گونه پاداشی از شما مطالبه نمی‌کنم . تنها پاداش من این است که کسی - اگر خواست‌ - راه به سوی پروردگارش در پیش گیرد ( و در مسیری که منتهی به رضا و رحمت و پاداش فراوان یزدان است گام بردارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قُلْ مَآ أَسْأَلُکُمْ » : مراد این است که در برابر تبلیغ دین خدا ، پولی از شما نمی‌خواهم و برای دریافت چیزی چنین کاری را نمی‌کنم . « إِلاّ مَن شَآءَ » : جز این را که کسی به اختیار خود این آئین را بپذیرد و گام به سوی خدا بردارد و راه خدا در پیش گیرد . استثناء منقطع است ، و ( إِلاّ ) به معنی ( لکِنَّ ) است . برخی هم گفته‌اند استثناء متّصل است و تقدیر چنین است : مَآ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ أَجْرَ مَنْ ءَامَنَ ، أَیْ إِلاّ الأجْرَ الْحَاصِلَ مِنْ إِیمانِهِ ؛ فَإِنَّ الدَّالَّ عَلَی‌الْخَیْرِ کَفَاعِلِهِ . . . یعنی تنها اجر و پاداش من هدایت شما است ، آن هم از روی اراده و اختیار نه اکراه و اجبار .‏

سوره فرقان آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در همه امور ) بر خداوندی تکیه کن که همیشه زنده است و هرگز نمی‌میرد ، و حمد و ثنای او را به جای آور ( و بدان تو عهده دار ایمان یا کفر مردمان نیستی و خدا همگان را می‌پاید ) و همین کافی است که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است ( و هیچ گونه گناهی از دید او مخفی نمی‌ماند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْحَیِّ » : ( نگا : بقره‌ / 255 ، آل‌عمران / 2 ، طه / 111 ) . « کَفی بِهِ » : او کافی و بسنده است .‏

سوره فرقان آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن کسی‌که آسمانها و زمین را و همه چیزهای میان آن دو را در شش دوره آفریده است ، و آن گاه بر تخت ( فرماندهی و اراده امور جهان ) نشسته است ( و کار و بار کائنات را با دست قدرت خود چرخانده است و پیوسته مراقب احوال و اوضاع عالم بوده است ) . او دارای رحمت فراوان و فراگیر است ( و رحمت عام وی همه موجودات را دربر گرفته است و مطیع و عاصی و مؤمن و کافر بر این خوان یغما نشسته‌اند اگر می‌خواهی از ادوار آفرینش هستی باخبر گردی ) پس از شخص بسیار آگاه و فرزانه بپرس .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِتَّةِ أَیَّامٍ . . . ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ » : ( نگا : اعراف‌ / 54 ) . « الرَّحْمنُ » : دارای رحمت فراگیر . خدائی که دارای رحمت عظیم و لطف عمیم است . خبر مبتدای محذوف است و در حقیقت وصف دیگری برای ( الْحَیِّ ) است ، و بنا به قاعده قطع تابعیّت ، مرفوع شده است . « فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً » : درباره آن آفرینش و نیاز جهان به آفریدگار رحمان از دانشمند فرزانه‌ای بپرس تا از آن تو را مطّلع سازد . چه بسا اشاره به این باشد که در پرتو پیشرفت علوم خدا شناخته می‌گردد و پرده از چگونگی پیدایش جهان و ادوار آن برداشته می‌شود . چنان که امروزه پیدایش یکجا و ناگهانی مجموعه جهان از عدم را پنج بیلیون سال پیش تخمین می‌زنند ( نگا : اللهُ یَتجَلّی فی عَصْرِ الْعِلْمِ ، صفحه 27 ، مقاله دکتر ادوارد لوترکیسیل ، و صفحه 85 ، مقاله دکتر رونالد روبرت‌کار ) . برخی ضمیر ( ه ) را به ( الله ) برمی‌گردانند . یعنی از من که خدایم بپرس ، چرا که من آگاه و آشنایم . آگاهانه از آن آفرینش و نیاز جهان به آفریدگار جهان پرس‌وجو و بحث و فحص کن و تحقیق در این باره برایت مهمّ باشد . « خَبِیراً » : مفعول یا حال است .‏

سوره فرقان آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که به کافران گفته می‌شود : برای خداوند رحمان ( که سراسر وجود شما غرق رحمت او است ، کرنش ببرید و ) سجده کنید . ( از روی کبر و غرور و از سر استهزاء و تمسخر ) می‌گویند : رحمان چه چیز است‌ ؟ ( ما که او را نمی‌شناسیم تا برایش سجده برده و پرستش کنیم ) . آیا ما برای چیزی سجده کنیم ( و پرستش نمائیم ) که تو به ما دستور می‌دهی‌ ؟ ( مگر ما به سخن تو گوش می‌دهیم و فرمان تو را می‌پذیریم‌ ؟ ! امر به سجده در آن بیماردلان اثر معکوس می‌گذارد ) و بر نفرت و گریز ایشان ( از پذیرش ایمان ) می‌افزاید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَاالرَّحْمَانُ ؟ » : رحمان چیست‌ ؟ مراد این است که تمسخر و تفرعن می‌کردند و همچون فرعون رفتار می‌نمودند که تجاهل‌کنان به موسی می‌گفت : وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ ؟ ! ( نگا : شعراء / 23 ) . « زَادَ » : فاعل آن امر به سجده یا ذکر واژه رحمان است . « نُفُوراً » : بیزاری و گریز ( نگا : إسراء / 41 و 46 ) .‏

سوره فرقان آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِیراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پاینده و بزرگوار خدای رحمانی است که در آسمان برجهائی را به وجود آورده‌است و در آن ، چراغ ( فروزان خورشید ) و ماه تابان را ایجاد نموده است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَبَارَکَ » : ( نگا : فرقان‌ / 1 ) . « بُرُوجاً » : برجهای دوازده‌گانه فلکی . منزلگاههای آسمانی خورشید و ماه ( نگا : فرقان‌ / 61 ، حجر / 16 ) . « سِرَاجاً » : چراغ . مراد خورشید است که منبع نور است ( نگا : یونس‌ / 5 ، نوح‌ / 16 ) . « قَمَراً مُنِیراً » : ماه تابان . ماه روشنی‌بخش ( نگا : یونس‌ / 5 ، نوح‌ / 16 ) .‏

سوره فرقان آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدای رحمان کسی است که شب و روز را ( به طور متناوب ) جایگزین یکدیگر می‌سازد ، برای ( عبرت ) انسانی که بخواهد به یاد خدا باشد ( و فطرت خداشناسی را در خود بیدار نگاه دارد ) یا بخواهد ( نعمتهای بی‌شمار آفریدگارش را ) سپاسگزاری کند ( و با زنده نگاه داشتن روح شکرگزاری ، بر الطاف و انعام خدا در حق خود بیفزاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خِلْفَةً » : چیزی که به دنبال چیز دیگری می‌آید . « أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ » : بخواهد به یاد خدا باشد . بخواهد به حکمت خدا و قدرت مطلقه او از روی مشاهده نظام بدیع خورشید و ماه و ابراج آسمانی و ستارگان کیهانی پی ببرد .‏

سوره فرقان آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بندگان ( خوب خدای ) رحمان کسانیند که آرام ( و بدون غرور و تکبّر ) روی زمین راه می‌روند ( و تواضع در حرکات و سکنات ایشان و حتی در راه رفتن آنان آشکار است ) ، و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب ( دشنامها و بد و بیراههای خود ) قرار می‌دهند ، از آنان روی می‌گردانند و به ترک ایشان می‌گویند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« هَوْناً » : آهسته و آرام . مراد با وقار و فروتنانه راه رفتن ، و ترک خودخواهی کردن است . مصدر است و در معنی اسم فاعل برای تأکید به کار رفته است . « الْجَاهِلُونَ » : سفهاء . نادانان . « سَلاماً » : درود . مراد سلام متارکه و دوری گزیدن و رویگردانی است‌ ؛ نه سلام احوال‌پرسی و خوش و بش کردن ( نگا : قصص‌ / 55 ) .‏

سوره فرقان آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِیَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند که ( بخش قابل ملاحظه‌ای از شب ، و گاهی تمام ) شب را با سجده و قیام به روز می‌آورند ( و با عبادت و نماز سپری می‌کنند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَبِیتُونَ » : شب را بسر می‌برند . مراد تهجّد و شب زنده‌داری است . « سُجَّداً وَ قِیَاماً » : جمع ساجِد و قائِم ، حال است .‏

سوره فرقان آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند که پیوسته می‌گویند : پروردگارا ! عذاب دوزخ را از ما به دور دار . چرا که عذاب آن ( گریبانگیر هر کس که شد از او ) جدا نمی‌گردد ( و تا ابد ملازم وی می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اصْرِفْ عَنَّا » : از ما منصرف گردان . از ما بازدار ( نگا : یوسف / 24 و 33 ) . « غَرَاماً » : ملازم . غیر دست بردار . هلاک و نابودی همیشگی و بی‌انقطاع .‏

سوره فرقان آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّهَا سَاءتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بی‌گمان دوزخ بدترین قرارگاه و جایگاه است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسْتَقَرّاً » : مکان ماندن موقّت . « مُقَاماً » : محلّ اقامت دائم . « مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً » : عطف این دو واژه بر یکدیگر ، بیانگر افزایش کمیّت و کیفیّت عذاب و رو به فزونی نهادن آن در طول مدّت است ( نگا : فاطر / 36 ) .‏

سوره فرقان آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند که به هنگام خرج کردن ( مال برای خود و خانواده ) نه زیاده‌روی می‌کنند و نه سختگیری ، و بلکه در میان این دو ( یعنی اسراف و بخل ، حد ) میانه‌روی و اعتدال را رعایت می‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنفَقُوا » : خرج کردند . برای خود و خانواده خرید کردند . « لَمْ یَقْتُرُوا » : سختگیری نمی‌کنند و بخل نشان نمی‌دهند . « قَوَاماً » : حد وسط . میانه‌روی . یعنی نه آن چنان سختگیری و تنگ‌چشمی می‌کنند که زن و فرزندانشان گرسنه بمانند ، و نه آن چنان در مخارج و نفقه زیاده‌روی و باد دستی می‌کنند که تبذیر و اسراف بشمار آید .‏

سوره فرقان آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند که با الله ، معبود دیگری را به فریاد نمی‌خوانند و پرستش نمی‌نمایند ، و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است ، به قتل نمی‌رسانند مگر به حق ، و زنا نمی‌کنند . چرا که هر کس ( یکی از ) این ( کارهای ناشایست شرک و قتل و زنا ) را انجام دهد ، کیفر آن را می‌بیند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَدْعُونَ » : فرا نمی‌خوانند . نمی‌پرستند . « بِالْحَقِّ » : مراد این است که شخص کاری کرده باشد که در برابر آن مستحقّ قصاص باشد ( نگا : انعام‌ / 151 ) . « أَثَاماً » : جزاء گناه . کیفر . عقاب و عذاب .‏

سوره فرقان آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( کسی که مرتکب یکی از کارهای زشت و پلشت شرک و قتل و زنا شود ) عذاب او در قیامت مضاعف می‌گردد ، و خوار و ذلیل ، جاودانه در عذاب می‌ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُضَاعَفْ » : دو چندان می‌گردد . چندین برابر می‌شود . مجزوم است چون بدل از ( یَلْقَ ) است . « مُهَاناً » : خوار و پست .‏

سوره فرقان آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏‏ مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد ، که خداوند ( گناهان چنین کسانی را می‌بخشد و ) بدیها و گناهان ( گذشته ) ایشان را به خوبیها و نیکیها تبدیل می‌کند ، و خداوند آمرزنده و مهربان است ( و نه تنها که سیّئات را می‌بخشد ، بلکه آنها را تبدیل به حسنات می‌نماید ) . ‏‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ » : خداوند بدیهای ایشان را به نیکیها ، و گناهانشان را به طاعات و عبادات تبدیل می‌نماید ! کرم بین و لطف خداوندگار ، گذشت او با گذشت انسانها ، و مهر او با مهر انسانها تفاوت از زمین تا آسمان دارد .‏

سوره فرقان آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آخر ) کسی که توبه کند و کار شایسته انجام دهد ، کاملاً به سوی خدا باز می‌گردد ( و تبدیل سیّئات به حسنات تعجّبی ندارد . زیرا کار خدا بی‌مثال ، و پاداش خدا بی‌حساب و دریای مهرش بی‌کران است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ مَن تَابَ . . . » : این آیه پاسخی است برای تعجّبی که چه بسا آیه پیشین در برخی از اذهان برمی‌انگیزد ، و آن این که چگونه ممکن است خداوند سیّئات را به حسنات تبدیل فرماید ؟ « مَتَاباً » : بازگشتن . دست کشیدن از معاصی . مفعول مطلق تأکیدی است و بیانگر اهمّیّت و عظمت توبه است . معنی آیه چنین هم می‌تواند باشد : کسی که از معاصی دست بکشد و علاوه از آن کارهای شایسته انجام دهد ، این چنین کسی به سوی خدا برمی‌گردد و توبه می‌کند .‏

سوره فرقان آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( بندگان خدای رحمان ) کسانیند که بر باطل گواهی نمی‌دهند ، و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند ، بزرگوارانه ( از شرکت در بیهوده‌کاری و یاوه‌سرائی کناره‌گیری می‌کنند و از آنها ) می‌گذرند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الزُّور » : باطل . « لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ » : در مجالس دروغگوئی و معاصی شرکت نمی‌کنند . شهادت باطل و گواهی دروغ نمی‌دهند . « إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ » : هر گاه سخنان یاوه را بشنوند . هر گاه لغزشی و گناهی از کسی مشاهده کنند ( نگا : مؤمنون‌ / 3 ) . « مَرُّوا کِرَاماً » : بزرگوارانه می‌گذرند و همچون بزرگان خویشتن را از شرکت در بدگوئیها و بدکرداریها کنار می‌کشند و بزرگوارانه می‌گذرند و همچون بزرگان لغزش و گناه دیگران را نادیده می‌گیرند و به پخش آن نمی‌پردازند . یا این که اگر دشنام و حرفهای زشتی از کسی شنیدند ، به بزرگی خود می‌بخشند .‏

سوره فرقان آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمّاً وَعُمْیَاناً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند هنگامی که به وسیله آیات پروردگارشان پند داده شدند همسان کران و نابینایان بر آن فرو نمی‌افتند ( و غافل‌وار بدان گوش فرا نمی‌دهند . بلکه با گوش دل می‌شنوند و با چشم عقل بدان می‌نگرند ، و درسها و اندرزهای قرآنی را آویزه گوش جان می‌کنند و نیروی ایمان خود را بدان تقویت می‌سازند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذُکِّرُوا » : نصیحت شدند . پند داده شدند . « لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها » : بر آن فرو نمی‌افتند . بدان نمی‌پردازند و گوش فرا نمی‌دهند . « صُمّاً وَ عُمْیاناً » : جمع أَصَمّ و أَعْمی ، کران و کوران . حال است . مراد این است که بندگان خوب خدا ، واقعاً به قرآن گوش می‌دهند و بدان عمل می‌کنند و کور و کر از آن نمی‌گذرند .‏

سوره فرقان آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کسانیند که می‌گویند : پروردگارا ! همسران و فرزندانی به ما عطاء فرما ( که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده ، مایه سرور ما و ) باعث روشنی چشمانمان گردند ، و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان ( به گونه‌ای که در صالحات و حسنات به ما اقتداء و از ما پیروی نمایند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قُرَّةَ أَعْیُنٍ » : روشنی چشمان . مایه سرور و شادی ( نگا : طه‌ / 40 ) . « إِمَاماً » : پیشوا . رهبر . سرمشق ( نگا : بقره‌ / 124 ، هود / 17 ) . ذکر ( إمام ) به صورت مفرد بدان خاطر است که اسم جنس است ( نگا : تفسیر قاسمی ) و به صورت مفرد و جمع به کار می‌رود ( نگا : تفسیر آلوسی ) .‏

سوره فرقان آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏به اینان بالاترین درجات و عالی‌ترین منزلگاههای بهشت داده می‌شود در برابر صبر و استقامتشان ( بر انجام طاعات و دوری از منکرات ) ، و در آن ( جایگاههای والای بهشت ، از هر سو ) بدانان درود و سلام گفته می‌شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْغُرْفَةَ » : قسمتهای فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل . ساختمان بلند . در اینجا مراد منازل و درجات عالی بهشت است ( نگا : عنکبوت‌ / 58 ، زمر / 20 ) . « بِمَا » : به سبب صبرشان . واژه ( ب ) سببیّه ، و ( ما ) مصدریّه است ( نگا : رعد / 24 ) . « تَحِیَّةً وَ سَلاماً » : واژه ( سَلاماً ) عطف تفسیر برای ( تَحِیَّةً ) است ( نگا : یونس‌ / 10 ) .‏

سوره فرقان آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آنجاها جاودانه می‌مانند . چه قرارگاه خوب و چه جایگاه زیبائی ! !‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً » : ( نگا : فرقان‌ / 66 ) .‏

سوره فرقان آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَاماً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو : اگر عبادت و دعایتان نباشد ، پرورگار من اعتنائی به شما ندارد ( و برایتان کوچک‌ترین ارزشی قائل نیست . چرا که نعمتهای والای بهشت را بندگان خوب خدا در پرتو پرستش او به دست خواهند آورد ) . امّا شما ( کفّار ، رسالت آسمانی را ) تکذیب می‌کنید و ( نتیجه بد ) آن ملازم شما خواهد شد ( و سزای کفر و عصیان خود را خواهید دید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا یَعْبَؤُاْ » : چه توجّهی به شما دارد و برایتان چه ارزشی قائل است‌ ؟ به شما اعتنائی ندارد و اهمّیّتی برایتان قائل نیست . در صورت اوّل واژه ( ما ) مفعول مطلق و متضمّن استفهام است ، و در صورت دوم ( ما ) نافیه است . « دُعَآؤُکُمْ » : عبادت و پرستشتان . دعا و نیایشتان . « لَوْ لا » : جواب لَوْ لا محذوف است . « لِزاماً » : مصدر باب مفاعله و به معنی اسم فاعل ، یعنی مُلازِم‌است . مراد این که نتیجه کار و جزای عملشان وبال گردنشان می‌گردد و مکافات خود را خواهند دید . به عبارت دیگر ، تکذیب کفّار مقتضی عذاب و هلاک آنان در دنیا و آخرت بوده و موجب بدبختی ایشان خواهد شد .‏

تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 20-1

 

فی  ظلال  القرآن

جزء  نوزدهم

سورۀ  فرقان،  سورۀ  شعرا  و  سورۀ  نمل  تا  آیۀ  ٥٨

 

سورهی فرقان آیهی 20-1

 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

سورۀ فرقان  مکی  و  77  آیه  است 

تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً (1) الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2)‏ وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً (4) وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (6) وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11)‏ إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً (13) لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولاً (16) وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلَاء أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاء وَلَکِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَلَا نَصْراً وَمَن یَظْلِم مِّنکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً (19) وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)‏

 

این  سورۀ  مکّی،  سراسر  آن  به  گونهای  جلوهگر  میآید  که  انگـار  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   را  ناز  میکند  و  از  او  غمزدائی  مـینماید،  و  او  را  اطمینان  میدهد و  نیرو  می‏بخشد،  در  آن  حال که  با  مشرکان  قریش  رویاروی  گردیده  است،  و  با دشمنانگی،  گردنکشی،  اذیّت  و  آزار،  و  ستیزه گری  نادرست  ایشان  روبرو  شده  است،  و دیده  است که  آنان  بر  سر  راه  هدایت  ایستادهاند  و  سد  و  مانع  فرا  راه  هدایت  داشتهاند.

این  سوره  در  نگاه  گذرای  دیگـری  انس  و  الفت  دادن  لطیف  و  ظریفی  را  به  تصویر  میکشد که  خدا  بنده  و  پیغمـرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  با  آن  احاطه  میکند.  انگـار  آرام  آرام  بر  دردهایش  مرهم  مینهد،  و  رنجهایش  را  دست  میکشد  و  میزداید،  و  دلـش  را  نوازش  می دهد،  و  بر آن  باران  یقین  و  اطمینان  ریزان،  و  از  نسیمهای  عـنایت  و  رعایت  و  لطف  و  محبت  وزان  میکند.

این  سوره  در  نگاه گذرای  دیگری  پیکار  سختی  را  به  تصویر  می‏کشد ،  پیکار  سختی  با  انسـانهای  گمراه  و  خدانشناس  و  دشمن  خدا  و  پیغمبر.  آن  انسـانهایی که  سخت  به  ستیرهگری  میپردازند،  و  سرکشی  و  چموشی  میآغازند،  و  ستــگرانه  اذیّت  و  آزار  میرسانند،  و  از  هدایت  واضح  و  روشن  و  روشنگر کناره گیری  میکنند  و  میگریزند.

اینان  انـسانهائی  هـستند که  درباره  این  قرآن  بزرگ  میگویند:

 (إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون).

این  (قرآن)  دروغی  بپش  نیست  که  خود  (محمّد)  آن  را  از  پیش  خود  به  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند. (فرقان/4

 یا  اینکه  می گویند:

(أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا)

افسانههای  پیشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  بـرایش  بنویسند،  و  چنین  افسـانههایی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بر  او  خوانده  میشود  (تا  آنها  را  حفظ  کشد  و  په  خاطر  سپارد). (فرقان/5)

 اینان  انسانهائی  هستند که  درباره  محمّد  پیغـمبر  بزرگوار  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میگویند:

(إن تتبعون إلا رجلا مسحورا).

شما  جز  از  یک  انسان  دیوانه  پیروی  نمیکنید(فرقان/8)

یا  تمسخرکنان  میگویند:

(أهذا الذی بعث الله رسولا ?!).

این  است  آن  کسی  که  خدا  او  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  !ست؟!(فرقان/41)

اینان کسانیند که  بدین  گمراهی  بسنده  نمیکنند.  بلکه  دربارۀ  پروردگار  بزرگوارشان  نیز  پررویی و  بیادبی  و  فسق  و  فجور  میکنند!:

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ? أنسجد لما تأمرنا ? وزادهم نفورا).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  میشود:  برای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غـرق  رحـمت  او  است،  کرنش  ببرید  و  )  سجده  کنید،  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخـر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پـرستش  کنیم).  آیا  ما  برای  چیزی  سجده  کنیم  (و  پرستش  نمائیم)  که  تو  به  ما  دستور  میدهی؟  (مگر  مـا  به  سخن  تو  گوش  فرا  میدهیم  و  فرمان  تو  را  میپذیریم؟!  امر  به  سجده  در  آن  بیماردلان  اثر  معکوس  میگذارد)  و  بر  نفرت  و  گریز  ایشان  (از  پذیرش  ایمان)  میافـزاید.(فرقان/60)

یا این که  زحـمت  خود  میدهند  و  بر  رنج  دیگران  میافزایند:

( لولا أنزل علینا الملائکة أو نرى ربنا).

چرا  فرشتگان  به  پیش  ما  نمیآیند  (تابر  صدق  رسالت  تو  گواهی  دهند؟)  یا  چرا  پروردگار  خود  را  نمیبینیم  (تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  به  مـا  بگوید  که  او  تو  را  فرستاده  است؟‌.(فرقان/21)

اینان  بسان  همان  کسانیند کـه  از  قدیم  بودهاند  و  از  روزگار  نوح  تا  خاتم  الانبیاء  با  پیغمبر  خود  همچون  موضعگیریای  را  داشتهاند  و  همین  کژراههای  را  در  پیش  گرفتهاند...  هـمچون  مـردمانی  بر  انسان  بودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نیز  اعتراض  داشتهاند  وگفتهاند:

(ما لهذا الرسول یأکل الطعام ویمشی فی الأسواق ? لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا !).

این  چه  چیزی  است؟!  او  غذا  مـیخورد،  و  در  بازار  راه  میرود،  (نه  شیوۀ  فرشتگان  دارد،  و نه  روش  شاهان.  او  امتیازی  بر  دیگران  ندارد،  چر!  که  همچون  افـراد  عـادی 

نیاز  به  تغذیه  دارد،  در  بازارها  برای  کسب  و  تجارت  و  خرید  نیازمندیهای  خود  رفت  و  آمد  میکند).  چرا  لااقل  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان  گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیم  بدهد (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یاری  نماید  و  ما  هـم  ایـمان  بیاوریم؟!. (فرقان/٧) 

بر  اموال  و  دارایی  کم  او  نیز  اعتراض  دارند  و  میگویند:

(أو یلقى إلیه کنز أو تکون له جنة یأکل منها).

 یا  این  که  گنجی  (از  آسمان)  په  سوی  او  انداخته  شود(تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  آز  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار معاش  کند). (فرقان/8)

اینها  بر  شیوۀ  نزول  تدریجی  قرآن  نیز  اعتراض  دارند  و  میگویند:

(لولا نزل علیه القرآن جملة واحدة !).

چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمیشود؟  (و  چرا  آیات  آن  تدریجاً  و  با  فواصل  مختلف  زمانی  نازل  میگردد؟!).                                                                             ‌فرقان/32)

تازه  این  سخنان  نابخودانه،  افزون  بر  دروغ  نامیدن  و  تمسخرکردن  و  جفا  نمودن  و  تهمت  زدن  بزهکارانه است.

پیغمبر  یلّی الله علیه و آله و سلّم  در  مقابل  این  همه گفتارها  و کردارها  ایستادگی  و  شکیبائی کرد،  در  حالی که  هیج  جاه  و  مقام  و  ثروف  و  اموالی  نداشت.  در  برابر پروردگارش  بای  از  گلیم  خود  درازتر  نکرد  و  چیزی  را  بدو  پیشنهاد  ننمود.  جز  این  چیزی  نکرد که  رو  به  خدایند  و  خشنودی  او  را  بخواهد،  و  به  چیزی  جز  این  توجه  ننماید  و  اهمّیّت ندهد: 

 (رب إلا یکن بک علی غضب فلا أبالی . لک العتبى حتى ترضى).

پروردگارا!  اگر  تو  بر  من  خشم  نگیری،  هر  چه  شود  مهمّ  نیست  و  نسبت  بدان  بیمبالات  خواهم  بـود.  شکایت  خویش  را  تنها  بـه  آستانۀ  تو  میآورم  تا  آن  گاه  که  خشنود  خواهی  شد.[1]

در  اینجا  و  درهمین  سوره،  پروردگارش  او  را  در  پناه  خود  میدارد،  و  بر  دردها  و  رنجهایش  مرهم  مینهد  و  او  را  ناز  میکند  و  غمهایش  را  میزداید،  و  سختیها  و  گرفتاریهایی  را  بر  او  سبک  میدارد که  از  سوی  قوم  و  خویشانش  بدو  میرسد  و  از  سوء  ادب  و  ازگرنکشی  ایشان  می‏بیند،  و  مشاهده  میکند که  آنان  بر  آفریدگارشان  و  روزی رسانشان  و  خالق  کـل  جهان  و  اداره  کننده  و  راه  برندۀ  سراسر کیهان  گردنکشی  و  سرکشی  میکنند!..  هر  چیزی  از  اینها  را که  بر  سر  او  بیاورند  هیچ گونه گناهی  متوجّه  او  نبوده  و  وی  مقصّر  نیست‌.

(ویعبدون من دون الله مالا ینفعهم ولا یضرهم وکان الکافر على ربه ظهیرا).

مشرکان  معبودهابی  جز  خدا  را  پرستش  میکنند  که  نه  سودی  به  آنان  میرسانند  و  نه  زیانی.  کافران  پـیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.                                                         (فرقان/55) 

(واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا وهم یخلقون , ولا یملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا ولا یملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا).

شرکان)  سوای  خدا،  معبودهایی  را  برگرفتهاند  (و  به  پرستش  اصنام  و  کواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمیآفرییند  و  بلکه  خودشان  آقریدههایی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانائی  ندارند(فرقان/3)

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  میشود:  بـرای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غـرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و  )سجده  کنید.  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (مـا  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم).                                           (فرقان/60

خداوند  پیغمبرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  دلداری  میدهد،  و  با  به  تصویرکشیدن  سطح  پائین  و  پستی که  تمسخرکنندگان  در  آن  غلت  میخورند،  از  او  دلنوازی  و  غمزدائی  میکند:

(أرأیت من اتخذ إلهه هواه أفأنت تکون علیه وکیلا ? أم تحسب أن أکثرهم یسمعون أو یعقلون ? إن هم إلا کالأنعام , بل هم أضل سبیلا !).

به  من  بگو،  آیا  کسـی  که  هوا  و  هوس  خود  را  معبود  خویش  میکند  (و  آرزو پرستی  را  جایگزین  خداپرستی  میسازد،  تا  آنجا  که  سنگهای  بیجانی  ر!  بر  می‏گزیند  و  به  دلخواه  میپرستد)  آیا  تو  وکیل  او  خواهـی  بود؟  (و  میتوانی  او  را  از  هواپرستی  به  خداپرستی  برگردانی،  و  از  ضلالت  به  هدایت  بکشانی؟!)  آیا  گمان  میبری  که  بیشتر  آنان  (چنـان  که  باید)  میشنوند  یا  میفهمند؟  (نه!  آنان  تفکّر  و  تعقّل  بدارند)،  ایشـان  همچون  چهارپایان  هستند،  و  بلکه  گمراه تر.(فرقان/43و44).

خدا  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  وعدۀ کمک  و  یاری  در  پیکار  و  مجادله  و  مباحثه  میدهد:

(ولا یأتونک بمثل إلا جئناک بالحق وأحسن تفسیرا).

) این کافران)  هیچ  مثالی  را  (به  عنوان  اعتراض  از  قرآن  و  رخنه  از  رسالت  و  دعوت  تو)  به  میان  نمیکشند،  مگر  این  که  ما  پاسخ  راست  و  درست  را،  و  بهترین  وجه  و  زیباترین  تبیین  و  تفسیر  را  به  تو  مینمایانیم  (و  بدین  وسیله  اعتراضات  واهی  ایشان  را  پاسخ  داده  وباطل  میگردانیم).                                                   (فرقان/33) 

در  پایان  پیکار،  کشتارگاهها  و  جایگاههای  نابودی  تکذیبکنندگان  پیشین  را  بدو  نشان  میدهد.از  حفله  به  اقوام  موسی،  نوح،  عاد،  ثمود،  اصحاب  الرّسّ،  و  اقوام  دیگری که  در  قرون  مختلف  در  فاصلۀ  میان  آنان  بودهاند  و  نابود  گردیدهاند  و  به  دیار  نیستی  رفتهاند.

در  پایان  ذکر  این  اقوام،  فرجام  نابهنجار  و  ناگوار  ایشان  را  در  زنجیرهای  از  صحنههای  قیامت  نشان  میدهد: 

(الذین یحشرون على وجوههم إلى جهنم أولئک شر مکانا وأضل سبیلا).

کسانی  که  کشـان کشان  بر  رخسـاره  به  سوی  دوزخ 

برده  میشوند  و  در  آن  گرد  آورده  میشوند،  آنان  بدترین  جایگاه  و  منحرفترین  راه  را  دارند)  .فرقان/34(‌

(بل کذبوا بالساعة وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا . إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیرا . وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا . لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا ادعوا ثبورا کثیرا).

این  حرفهائی  را  کـه  میزنند  همه  بهانه  است).  واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند،  و  مـا  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آماده  کردهایم.  هنگامی  که  (این  آتش  فروزان  دوزخ)  ایشـان  را  از  دور  مـیبیند  (و آنان  چشمشان  بدان  میافتد)  صدای  خشم  آلود  و  جوش  و  خروش  آن  را  میشنوند.  هنگامی  که  ایشان،  با  غل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از  آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در   آنجا  (واویلا  سر میدهند  و  )  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند کنند).  امروز  یک  بارنه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  به  آرزو  بخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است ). (فرقان/11-14)   

(ویوم یعض الظالم على یدیه یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا . یا ویلتا ! لیتنی لم أتخذ فلانا خلیلا).

و  در  آن  روز  ستمکار  (کفر  پیشه)  هر  دو  دست  خویش  را  (از  شدّت  حسرت  و  ندامت)  بـه  دندان  می  گزد  و  میگوید:  ای  کاش!  با  رسـول  خدا  راه  (بهشت  را)  بـرمیگزیدم  (و  با  قافلۀ  انبیاء  به  سوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حرکت  میکردم.  ای  وای  من!  من،  بر  خود  چه  کردم؟)  ای  کاش!  من  فلانی  را  به  دوستی  نمیگرفتم!.                       (فرقان/27و28) 

خداوند  پیغمبر  را  دلداری  میدهد  به  این که  صفت  او  بسان  صفت  همۀ پیغـبران  پیش  از  خود  است‌:

(وما أرسلنا قبلک من المرسلین إلا إنهم لیأکلون الطعام ویمشون فی الأسواق).

ما  هیح  یک  از  پیغمبران  را  پیش  از  تو  نفرستادهایم  مگر  این  که  (همۀ  آنان  از  جنس  بشر  بودهاند  و)  غذا  می خورده اند و در بازارها (برای معامله و تهیّه نیازمندیهای خود )راه می رفته اند. (فرقان/20)

(وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین . وکفى بربک هادیا ونصیرا).

این گونه (که تو ای پیغمبر! با موضعگیری و عداوت سرسختانۀ این گروه روبرو شده ای همۀ پیغمبران در چنین شرائطی قرار داشته اند، و )برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن ساخته ایم (که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیده اند امّا بدان که حقّ همیشه پیروز است، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی، و خدا تو را به راه  پیروزی بر آنان راهنمائی می کند و یاریت می دهد ) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد.    (فرقان/31

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را مکلّف و مو ظّف می فرماید که شکیبائی و پایداری کند، و با قرآنی که با خود دارد به جهاد کافران بپردازد، قرآنی که دارای دلائل روشن و براهین نیرومند و مؤثّر در ژرفای وجدان است:

(فلا تطع الکافرین وجاهدهم به جهادا کبیرا).

(در تبلیغ رسالت و دعوت به حقّ، استوار و کوشا باش و ) از کافران  اطاعت مکن (و به دنبال هوسها و خرافات ایشان مرو ) وبا ( اسلحۀ ) قرآن با آنان جهاد بزرگ ( و همه جانبۀ تبلیغاتی )را بیاغاز.(فرقان/52)

خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را تشویق می کند و بر تحمّل سختیهای جهاد بر می انگیزد و از او می خواهد بر سرور خود توکّل داشته باشد:

(وتوکل علی الحی الذی لا یموت وسبح بحمده , وکفى به بذنوب عباده خبیرا ).

و ( در همۀ امور بر خداوندی تکیه کن که همیشه زنده است و هرگز نمی میرد و حمد و ثنای او را به جای بیاور (و بدان تو عهده دار ایمان یا کفر مردمان نیستی و خدا همگان را می پاید ) و  همین کافی است که خداوند از بندگانش آگاه  است (و هیچ گونه گناهی از دید او مخفی نم ماند).(فرقان/58)

بدین  منوال  و  بر  این  روال  این  سوره  به  جلو  میرود:  در  پرتوی  از  آن،  انس  و  الفت  بخشیدن  و  دلداری  و  غمزدائی کردن  است  و  خدا  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   خود  را  در  پناه  خویش  میگیرد.  در  پرتوی  از  آن،  رنجها  و  دردسرهای  مشرکان  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  یزدان،  نابود  ساختن  و  عذاب  رساندن  غافلان  از  سوی  یزدان  بزرگوار  سبحان  است.  تا  آن گاه که  سوره  به  پایان  خود  میرسد.  ناگهان  باد  ملایمی  وزان  میگردد  و  خوشی  و  خوشبوئی  و گل  و  ریحان،  و  آرامش  و  آمرزش  ایزد  جهان  در  میرسد...  و  چهرۀ بندگان  خداوند  مهربان  پدیدار  میگردد:

(عباد الرحمن). . (الذین یمشون على الأرض هونا , وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما . . .)

بندگان  (خوب  خدای)  رحمان  کسانیند  که  آرام  (و  بدون  غرور  و  تکبّر)  روی  زمین  راه  می  روند  (و  تواضع  در  حرکات  و  سکنات  ایشان  و  حتّی  در  راه رفتن  آنان  آشکار  است)،  و  هنگامی  که  نادانان  ایشان  را  مخاطب  (دشنامها  و  بد  و  بیراههای  خود)  قرار  میدهند،  از  آنان  روی  می‏گرداند  و  به  ترک  ایشان  میگویید...

انگار کار زار  جهاد  چکیدۀ  دسترنج  ایشان  است،  و  نبرد  سخت  ایشان  با  انسانهای  منکر  و گمراه  و  ستیزهگر  و  کینهتوز  است  که  جهاد  را  پدیدار  و  نمودار  میسازد. انگار  آنان  میوۀ  شـیرین  و  خوشمزۀ  خیر  و  خوبی  نهان  در  درخت  پرخار  بشریّت  هستند.

این  سوره  با  به  تصویر کشیدن  حقارت  انسانها  در  پیشگاه  یزدان  پایان  میپذیرد،  مگر  آن  انسانهائی  که  دارای  آن  چنان  دلهای  مؤمنی  هستند،  دلهای  مؤمنی  که به خدا پناه می برند و او را به فریاد می خوانند:

(قل:ما یعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم . فقد کذبتم فسوف یکون لزاما).

بگو:  اگر  عبادت  و  دعاهایتان  نباشد،  پروردگار  من  اعتنائی  به  شما  ندارد  (و  برایتان  کوچک  ترین  ارزشی  قائل  نیست.  چرا  که  نعمتهای  والای  بهشت  را  بندگان  خوب  خدا  در  پرتو  پرستش  او  به  دست  خواهند  آورد).  امّا  شما  (کفّار،  رسالت  آسمانی  را)  تکذیب  مـیکنید  و  (نتیجۀ  بد)  آن  ملازم  شما  خواهد  شد  (و  سزای  کفر  و  عصیان  خود  را  خواهید  دید).  (فرقان/77)

*

اینها  سایه روشنهای  سوره  است.  آن  هم  محوری  است  که  سوره  پیرامونش  میچرخد،  و  موضوع  سوره  است،  موضوعی که  سوره  بدان  می‏پردازد.  این  هم  وحدتی  است که  ناگسیختنی  است  و  مشکل  است  بتوان  بخشی  را  از  بخشی  جدا  کرد  و  برید.  ولی  میتوان آان  را  به  چهار  مرحله  در  پرداختن  به  این  موضوع  تقسیم کرد.

مرحلۀ  نخست  از  این  چهار  مرحله  میآغازد  با  تسبیح  و  تقدیس  خدا  و  حمد  و  سپاس  او  در  برابر  فرو فرستادن  این  قرآن  بر  بندهاش  تا  بیم دهندۀ  جهانیان  گردد  و  با  به  یگانگی  پرستیدن  خدایی که  مالک  هر  آن  چیزی  است  که  در  آسمانها  و  زمین  است،  و  جهان  را  با  حکمت  و  تدبیر  خود  اداره  میکند  و کار  و  بار  آن  را  میگرداند،  و  با  نفی  فرزند  و  انباز  از  خدا  ...  آن  گاه  میپردازد  به  این  که  مشرکان  با  وجود  این،  آلهه  و  بتهائی  را  با  خدا  میپرستند،  إلهه  و  بتهائی که  چیزی  را  نمیآفرینند،  و  بلکه  خودشان  آفریده  میشوند  ..  همۀ  اینها  پیش  از  آن  ذکر  میشود که  سخنان  آزار  دهندۀ  ایشان  راجع  به  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ذکر گردد،  از  قبیل  تکذیب  چیزی که  برای  آنان  با  خود  به  ارمغان  آورده  است،  و  ایشان  ادعا  میکردند که  قرآن  را  از  پیش  خود  سـاخته  است  و  به  دروغ  به  خـدا  نسبت  داده  است،  و  قـرآن  افسـانههای  گذشتگان  است  و  از  دیگران  خواسته  است  آن  را  برایش  رونویسی  و  بازنویسی کنند!  همچنین  پیش  از  این که  اعتراضات  آنان  دربارۀ  آدمیزادگی  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  نیاز  او  به  خوراک،  و  راه  رفتن  او  در  بازارها گردد،  و  قبل  از  این  که  پیشنهادهایشان  بیان  شود که  میگفتند:  فرشتهای  به  نزدش  فرود آید،  یا  گنجی  بدو  داده  شود،  ویا  باغی  داشته  باشد که  از  آن  امرار  معاش کند،  و  پیش  از  این که  پررویی  و  سنگدلی  ایشان  بدانجا  رسد که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  مرد  دیـوانهای  و  جادو شدهای  بنامند  ...  انگار  پیشاپیش  یزدان  سخنان  کفر آمیزشان  را  بیان  میفرماید  و  انکار کردن  پروردگارشان  را  ذکر  مینماید  تا  سخنان  نابهنجار  و  ناروایشان  را  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  درباره  رسالت  او  بر  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  سبک  دارد  و  از  درد  نیش  سخنانشان  بر  دل  و  جانش  تا  اندازهای  بکاهد  ...  آن  گاه  گمراهی  ایشان  را  اعلان  شکند  و  بیان  میدارد که  آنان  قیامت  را  دروغ  مینامند.  آنـان  را  از  عذب  دوزخی  میترساند  که  آن  را  برای  ایشان  آماده  کرده  است،  و  با  غل  و  زنجیر  به گوشۀ  تنگی  از  آن  افکنده  میشوند.  در  مقابل  اینان  صفحۀ  دیگری  را  نشان  میدهد که  چهرۀ  مؤمنان  در  آن  پیدا  و  هویدا  میگردد،  مؤمنانی که  به  بهشت  نائل  شدهاند:

(لهم فیها ما یشاءون خالدین).

(همان  بهشتی  که)  هر  چه  بخواهند،  در  آنجا  موجود  و  برای  آنان  فراهم  است،  و  برای  همیشه  در  آنجا  خواهند  ماند. (فرقان/16)

روند  سوره  در  نشان  دادن  صحنۀ  آنان  در  قیامت  بـه  ییش  میرود.  در  این  صحنه  ایشان  را  روبرو  میگرداند  با  کسانی که  بجز  خدا  میپرستیدند.  این  کـسان  هـم  شریک  و  انباز  ساختن  خود  را  تکذیب  میکنند  و  ادّعای  پرستشگران  خویش  را  ناروا  و  نابجا  میشمارند  ...  این  مرحله  با  دلداری  و دلنوازی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  پایان  میپذیرد.  بدو گفته  میشود  که  جملگی  پیغمبران،  همچون  او  انسان  بودهاند،  و  خوراک  میخوردهاند  و  در  بازارها  راه  میرفتهاند.

مرحلۀ  دوم  آغاز  میگردد  باگردن  افرازی  کسانی  بر  خدا  که  ملاقات با  خدا  را  تکذیب  میکنند  و  میگویند:

(لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا).

چرا  فرشتگان  به  پیش  ما نمیآیند  (تا  بر  صدق  رسـالت  تو  گواهی  دهند؟)  یا  چرا  پروردگار  را  نـمیبینیم  (تا  خودش  در  برابرمان  ظاهر  و  به  ما  بگوید  که  او  تو  را  فرستاده است؟!)  (فرقان/21)

روند  سوره،  صحنۀ  روزی  را که  در  آن  فرشتگان  را  می‏بینند،  تند  و  سریع  پیش  چشمانشان  میدارد:

(وکان یوما على الکافرین عسیرا ).

آن  روز  برای  کافران  روز  سختی  خواهد  بود.              

(ویوم یعض الظالم على یدیه , یقول:یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا ).

و  در  آن  روز  ستمکار  (کفر  پیشه)  هر  دو  دست  خویش  را  (از  شدّت  حسرت  و  ندامت)  به  دندان  می‏گزد  و  میگوید:  آی  کاش!  با  رسول  خدا  راه  (بهشت  را)  برمیگزیدم  (و  بـا  قافلۀ  انبیاء  به  سوی  خوشبختی  جاویدان  و  رضای  یزدان  سبحان  حرکت  میکردم.  ای  وای  من!  بر  خود  چه  کردم؟). (فرقان/27)

این  کار  بدان  خاطر  است  که  مایۀ  دلداری  و  دلنـوازی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم شود،  و  از  این که  به  ترک  قرآن  می گویند  ناراحت  نگردد،  و  شکایت  این  ترک  قرآن  را  به  پـیش  خدای  خود  ببرد  و  بس.  آنان  بر  شیوۀ  فرو  فرستادن  تدریجی  قرآن  ایراد  میگیرند  و  میگویند:

(لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة).

چرا  قرآن  بر  او  یکجا  نازل  نمیشود؟!. (فرقان/32) 

بر  این  اعتراض  ایشان  پیرو  میزند  با  صحنهای  از  ایشان  در  روز  قیامت که  بر  رخساره هایشان کشان  کشان  کشیده  میشوند،  روز  قیامتی که  آن  را  دروغ  میگفتند  و  تکذیب  میکردند.  فرجـام  تکذیب کنندگان  پیش  از  ایشان  را  نیز  به  تصویر  میکشد،  از  قبیل:  قوم  موسی،  قوم  نوح،  قوم  عاد،  ثمود،  اصحاب  الرّس  و  نسلهای  زیادی که  در  فاصلۀ  زمانی  میان  آنان  بودهاند.  از کار  و  بارشان  اظهار  شگفت  میشود  که  چرا  بر  ویرانههای  شهر  و  دیار  قوم  لوط  میگذرند  و  درس  عبرت  نمیگیرند!  روند  سوره  بدین  وسیله  از  تأثیر  سرکشی  و  گردن  افرازی  ایشان  بر  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  میکاهد،  بدان گاه  که  میگفتند:

(أهذا الذی بعث الله رسولا ?)

ایـن  است  آن  کسی  که  خدا  او را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است؟!. (فرقان/41)                         

(إن هم إلا کالأنعام بل هم أضل سبیلا).

ایشان  جز  همچون  چهارپایان  نیستند،  و  بلکه  گمراه تر  هستند. (فرقان/44)

مرحله  سوم  چرخشی  و  گردشی  در  میان  صحنههای  هستی  است.  این  صحنه  با  صحنۀ  سایه  آغاز  میگردد،  و  با  پیاپی  آمدن  شب  و  روز،  و  بادهای  مژده  دهندۀ  آب  حیات بخش،  و  آفرینش  انسان  از  آب،  ادامه  و  استمرار  پیدا  میکند،  و  بیان  میشود که  آنان  با  وجود  این،  بجز  خدا  چیزهایی  را  میپرستند که  نه  بدیشان  سود  میرسانند  و  نه  بدیشان  زیان  مـیرسانند،  و  آنان  بر  خداوندگار  و  آفریدگار  خود  میشورند،  و  سنگدلانه  و  نامهربانانه  سرکشی  و گردن  افرازی  می  آغازند  وقتی که  به  پرستش  خدای  راستین  دعوت  میگردند:

(وإذا قیل لهم:اسجدوا للرحمن قالوا:وما الرحمن ?).

هنگامی  که  به  کافران  گفته  می شود:  برای  خداوند  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و)  سجده  کنید،  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از  سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  را  نمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم). (فرقان/60)

خداوند  مهربان  آن  کسی  است که‌:

(جعل فی السماء بروجا وجعل فیها سراجا وقمرامنیرا . وهو الذی جعل اللیل والنهار خلفة لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورا).

در  آسمان  بر جهائی  را  به  وجود  آورده  است،  و  در  آن،  چراغ  (فروزان  خورشید)  و  ماه  تابان  را  ایجاد  نموده  است.  خدای  رحمان  کسی  است  که  شب  و  روز  را  (به  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  برای  (عبرت) انسانی  که  بـخـواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهـد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حق  خود  بیفزاید).                      

ولی  آنان  نه  یاد  آور  میشوند  و  پند  و  اندرز  میگیرند،  و  نه  سپاسگزاری  مـیکنند  و  شکر  نعمت  به  جای  می آ ورند.

سپس  واپسین  مرحله  در  میرسد  و  «عباد  الرحمن»  را  به  تصویر  میکشد.  بندگان  خوب  خدای  رحمان کسانیند  که  برای  خدا  سجده  میبرند  و  او  را  پرستش  میکنند.  آن  گاه  روند  سوره ا رکان  و  اصولی  را  مینگارد که  بندگان  خوب  خدای  رحمان  در  پرتو  آنها  سزاوار  همچون  صفت  والائی  شدهاند.  سپس  درگاه  توبه  را  باز  میگذارد  برای  کسانی که  مشتاق  باشند  راه  و  روش  بندگان  خوب  خدای  رحمان  را  در  پیش گیرند  و  در  خطّ  سیر  ایشان  حرکت کنند.  بعد  جزا  و  سزای  شکیبائی  ایشـان  را  در  برابر  وظائف  و  تکالیف  و  سختیها  و  دشواریهای  ایمان  و  عبادت  به  تـصویر  میکشد:

(أولئک یجزون الغرفة بما صبروا ویلقون فیها تحیة وسلاما).

به اینان  بالاترین  درجات  و  عالی ترین  منزلگاههای  بهشت  داده  میشود  در  برابر  صبر  و  استقامتشان  (بر  انجام  طاعات  و  دوری  از  منکرات)،  و  در  آن  (جایگاه های  والای  بهشت،  از  هر  سو)  بر  آنان  درود  و  سلام  گفته  می  شود  .                                                                           (فرقان /٧٥) 

سپس  سوره  با  بیان  ناچیزی  انسانها  در  پـیشگاه  خدا  پایان  میپذیرد،  مگر  اسانهائی که  دارای  همچون  دلهای  فرمانبردار  و  پاسخگو  و  آشنای  با  خدا  هستند  و  در  میان این گّلۀ گریخته  و گمراه  تکذیب کنندگان  و  خدانشناسان  بسر  می‏برند

این  ناچیزی  و  حقارت،  دردهـا  و  رنجهائی  را  تخفیف  می دهد که  پیغمبر  خـدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  از  تکـذیب کنندگان  و  خدانشناسان  میبیند  و  میچشد.  این  هم هماهنگ  و  سازگار  با  سایه  روشن  این  سوره  و  فضای  آن،  و  با  موضوع  این  سوره  و  اهداف  آن  است،  و  شیوۀ  هماهنگی  هنری  در  قران  است‌.

اکنون  به  طور  مفصّل  به  مرحلۀ  نخستین  میپردازیم

(تبارک الذی نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا . الذی له ملک السماوات والأرض , ولم یتخذ ولدا , ولم یکن له شریک فی الملک , وخلق کل شیء فقدره تقدیرا . واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا وهم یخلقون , ولا یملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا , ولا یملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا ).  

والامقام  و  جاوید  کسی  است  که  فرقان،  (یعنی  جداسازندۀ  حق  از  باطل)  را  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  نازل  کرده  است،  تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  کوش  ایشان  برساند).  آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است،  و  فرزندی  برای  خود  برنگزیده  است،  و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است،  و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملا  برآورده  کرده  است.  (مشرکان)  سوای  خدا،  معبودهائی  را  برگرفتهاند  (و  به  پـرستش  اصنام  و  صواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمیآفرینند  و  بلکه  خودشان  آفریدههائی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیر  اختیار  و  توانی  ندارند.

این  سرآغازی  است که  به  موضوع  اصلی  سوره  اشاره  مینماید:  قرآن  از  جـانب  یزدان  اندک  اندک  نـازل  میگردد.  رسالت  اسلام  برای  جملگی  مردمان  است.  خدا  یگانه  و  یکتا  است.  خدا  فرزند  و  انباز  ندارد.  خدا  مالک  سراسر  این  جهان  هستی  است.  این  جهان  هستی  با  حکمت  و  تدبیر  و  تقدیر  او  اداره  میشود...  با  وجود  همۀ  اینها  مشرکان  شرک  میورزند،  و  افراد  مفتری  افتراء  میزنند،  و  ستیزه  گران  به  ستیزهگری  میپردازند،  و  گردن  افرازان  گردن  میافرازند!

)تبارک الذی نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا). .

والامقام  و  جاوید  کسی  است  که  فرقان،  (یعنی  جداسازندۀ  حق  از  باطل)  را  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  نازل  کرده  است،  تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  گوش  ایشان  برساند

«تبارگ»  از  باب  تفاعل  برکت  است.  بیانگر کثرت  و  زیادت  برکت  و  رفعت  و  والائی  آن  است.  روند  قرآنی  واژۀ  بزرگوار  خدا  را  ذکر  نکرد٥  است،  و بلکه  به  اسـم  موصول  بسنده  نموده  است‌:

(الذی نزل الفرقان).

آن  کسی  که  فرقان  را  نازل  کرده  است‌.

این  کار  برای  اظهار  صله  و  آشکارا  نشـان  دادن  آن  در  این  مقام  است.  زیرا  موضوع  مورد  مجادلۀ  سوره،  صدق  رسالت  و  نزول  قرآن  است‌.

روند  سـوره  قرآن  را  فرقان  نامیده  است،  یعنی  جدا سازندۀ  حق  از  باطل،  زیرا  قرآن  جداسازندۀ  حق  از  باطل،  و  هدایت  از  ضلالت،  و  برنامهای  از  برنامهای  در  زنـدگی،  و  میان  دورهای  از  دورهای  در  روزگاران  بشریّت  است.  قرآن  برنامۀ  روشنی  را  برای  سـراسـر  زندگی  ترسیم  میکند،  بدان  گونه که  در  دل  و  درون  مستقر  است،  و  بدان گونه  که  در  واقعیّت  مجسّم  است.  برنامهای  را  ترسیم  مـیکند  که  با  هیچ  بـرنامهای  از  برنامههای  پیشین  بشریّت  مخلوط  و  ممزوج  نمیگردد،  و  روزگار  تازهای  را  برای  بشریّت  پدید  میآورد که  از  لحاظ  احساسات  و  از  نظر  واقعیّت  برای  بشریّت  تازه  است  و  با  هیچ  روزگاری  از  روزگاران  پیش  از  خود  مخلوط  و  ممزوج  نمیگردد.  قرآن  فرقان  با  این  معنی  فراخ  و  بزرگ  است.  با  فرقان  روزگار کودکی  به  پایان  میآید  و  روزگار  رشد  و  نموّ  میآغازد.  با  آن  روزگار  معجزات  مادی  به  پایان  میآید،  و  دوران  معجزات  عقلی  فرا  سرسد.  با  آن  روزگار  رسالتهای  محلی  و  موقّت  به  آخـر  مـیرسد،  و  دوران  رسالت  همگانی  و  فراگیر  فرا میرسد:

(لیکون للعالمین نذیرا).

تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد.

در  مقام  تعظیم  و  تکریم  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  این  چنین  او  به  عبودیّت  و  بندگی  توصیف  میکند:

(على عبده).

بر  بندۀ  خود.... 

در  مقام  سفر  زمینی  و آسمانی  معراج  نیز  در  سورۀ  اسراء  چش  او  را  توصیف کرده  است‌:

(سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى).

تسبیح  و  تقدیس  خدائی  را  سـزا  است  که  بندۀ  خود  (محمّد  پسر  عبدالله)  را  در  شبی  از  مسجد الحرام  (مکّه)  به  مسجد الاقصی  (بیت المقدس)  برد).(اسراء/1) 

در  مقام  دعا  و  مناجاتش  او  را  در  سورۀ  جن’  بـه  همین  صفت  عبودیّت  و  بندگی  میستاید:

(وأنه لما قام عبد الله یدعوه . . .)

ه  من  وحی  شده  است  که  )  چون  بندۀ  خدا  (محمّد)  بر  پای  ایستاد  (و  شروع  به  نـماز  و  خواندن  قرآن  در  آن  کرد)  و  به  پرستش  خداوند  پرداخت  .... (جنّ/١٩) 

همچنین  او  را  در  اینجا  و  در  مقام  فرو  فرستادن  فرقان  بر  او  با  همین  صفت  عبودیّت  و  بندگی  میستاید،  همان  گونه که  او  را  در  همین  مقام  در  سورۀ  کهف  ستوده  است:   

)الحمد لله الذی أنزل على عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا . . .).

حمد  و  سپاس  خدائی  را  سزا  است  که  بر  بندۀ  خود  (محمّد)  کتاب  (قرآن)  را  فرو فرستاده  است  و  در  آن  هیچ  گونه  انحراف  و  کژی  قرار  نداده  است  ....  (کهف/١)

  توصیف  با  عبودیّت  و  بندگی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  در  این  موارد،  دارای  معنی  خاصّ  و  دلالت  ویژۀ  خود  است  و  دالّ  بر  والائی  این  مقام  است.  این  مقام  بالاترین  مقامی  است  که  آدمیزادی  از  آدمیزادگان  میتواند  به  سوی  آن  اوج  بگیرد  و  بـدان  برسد.  همچنین  در  این  وصف  یادآوری  نهانی  بدین  امر  است که  مقام  بشریّت  زمانی  که  به  اوج  خود  میرسد  فراتر  از  این  نمیرود که  به  مقام  عبودیّت  و  بندگی  خدا  برسد.  یا  به  عبارت  دیگر  مقامی  والاتر  برای  انسان  از  مقام  عبودیّت  و  بندگی  یزدان  یافته  نمیشود.  مقام  عبودیّت  والاترین  مقام  انسان  است،  و  مقام  الوهیّت  خاصّ  یزدان  است  و  منحصر  به  ایزد  سبحان  است  و  پاک  و  زدوده  از  هرگونه  شبهۀ  شرک  یا  شبهۀ  مشابهت  است.  نه  انبازی  برای  خدا  است  و  نه  گهمونی  او  را  است.  مقام  سفر  زمینی  و  آسمانی  معراج،  یا  مقام  دعا  و  مناجات،  و  یا  مقام  وس  و  دریافت  ییام  آسمانی،  جایگاه  لغزش  برخی  از  پیروان  پیشین  پیغمبران  بوده  است،  و  افسانههای  فرزند  خدا  بودن،  و  یا  پیوندهای  استوار  بر  غـیر  الوهیّت  و  عبودیّت،  از  هـین  مقام  برخاسته  است  و  در  ذهن  بـعضیها  جایگزین گردیده  است.  بدین  خاطر  است  قرآن  با  حرص  و  آز  فراوان،  در  این  مقام  بر  صفت  عبودیّت  تکیه  و  تأکید  میکند،  و  مقام  عـبودیّت  را  بلندترین  افقی  مـعرّفی  مینماید کـه  برگزیدگان  آدمیزاد  بدان  نائل  میگردند.

روند  قرآنی  هدف  از  نازلکردن  تدریجی  فرقان  بر  بندۀ  یزدان  را  ترسیم  کند:

( لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً).

تا  این  که  جهانیان  را  (بدان)  بیم  دهد  (و  آن  را  به  گـوش  ایشان  برساند).

این  نصّ  قرآنی  مکّی  است،  و  دالّ  بر  اثبات  جهانی  بودن  این  رسالت  از  همان  روزهای  نخسـین  است.  نه  این که  همان  گونه  باشد  که  برخی  از  «مـورّخان»  غیرمسلمان  میگویند،  و  بیان  میدارند که  دعوت  اسلامی  یک  دعوت  محلّی  بوده  است،  سپس  بعد  از  وسعت  ییداکردن  دائرۀ  فتوحات،  چشم  طمع  به  جهانی  شدن  آن  دوخته  است  و  هوس  جهان  شمولی کرد٥  است!..  هدف  دعوت  اسلامی  این  است که  این  بشریّت  را  از  روزگاری  به  روزگاری  کوچ  دهد،  و  از  برنامهای  به  برنامهای  ببرد،  از  راه  این  فرقانی که  خدا  آن  را  بر  بندۀ  خود  نـازلکرده  است  تا  بدان  جهانیان  را  بیم  دهـد  و  آن  را  به گوش  همگان  برساند.

این  دعوت،  یک  دعوت  جـهانی  است  و  برای  همه  جهانیان  است.این  مطلب  وقتی  ابلاغ  و  اعلام  گردیده  است که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   هنوز  در  مکّه  بـا  تکـذیب  و  مقاومت  و  انکار  روبرو  میگردیده  است‌.

والامقام  و  جاوید  کسی  است که  فرقان  را  بر  بنده  خود  نازل  کرده  است

)الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیّت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است .و  فرزندی  (بـرای  خود)  برنگزیده  است،  و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است،  و  هـمه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً   اندازهگیری  و  کاملاً  بـرآورد  کرده  است‌. 

بار  دیگر  روند  سوره  واژۀ  بزرگوار  خدا  را  ذکر  نمیکند.  بلکه  اسم  موصول  را  به کار می‏برد،  تا  ارتباط  و  ییوندی  را  اظهار  دارد که  دالّ  بر  صفاتی  است که  مراد  از  آنها  در  این  مقام،  تأکید  چنان  ارتباط  و  ییوندی  است‌:

(الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).

آن  کسی  که  حکومت  و  مالکیّت  آسمانها  و  زمین  از  آن  او  است.

خدا  است که  سلطه  و  سیطرۀ  مطلق  بر  آسمانها  و  زمین  دارد،  سلطه  و  سیطرۀ  مالکیّت  و  حکومت،  و  سلطه  و  سیطرۀ  اداره کردن  و گرداندن،  و  سلطه  و  سیطرۀ  تبدیل  و  تغییر.

(وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).

و  فرزندی  (برای  خود)  برنگزیده  است‌.

آخر  تولید  نسل  قانونی  از  قوانینی  است  که  خدا  آنها  را  برای  ادامۀ  حیات  آفریده  است.  خداونـد  سبحان  که  جاویدان  است  و  بر  باد  فنا  نـمیرود.  او  نادر  مـتعالی  است که  به  چیزی  نیازی  پیدا  نمیکند.

(وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).

و  در  حکومت  و  مالکیّت  انبازی  نداشته  است.  هر  چیزی که  در  آسمانها  و  زمین  است  گواه  بر  وحدت  طرح  و  نقشه،  و  بر  وحدت  قانون،  و  بر  وحدت  اداره  کردن  و گرداندن  جهان  است‌.

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است‌.

اندازهگیری  و  برآورد کرده  است  حجم  و  شکل  و  وظیفه  وعمل  هر  چیزی  را!  اندازهگیری  و  برآورد  کرده  است  زمان  و  مکان  هر  چیزی  را!  هماهنگی  و  همآوائی  هر چیزی  را  با  چیزهای  غیر  خود که  درگسترۀ  این  جهان  بزرگ  است  انداز٥گیری  و  برآورد  کرده  است‌.

ترکیب  بند  این  جهان،  و  ترکیب  بند  هر چیزی  در  آن،  به  گونه  و  به  نحوی  استکه  واقعاً  انسـان  را  به  دهشت  میاندازد  و  حیران  و  ویلان  شکند،  و  اندیشۀ  تصادف  را  قاطعانه  نفی  مینماید  و  بر  آن  قلـم  بطلان  میکشد.  اندازهگیری  و  برآورد  دقیقی  که  انسانها  از  پیگیری  مظاهر  و  نمادهای آن  تنها  در گوشهای  از گوشههای  این  جهان  بزرگ  درمانده  و  ناتوان  میگردد.  هر  زمـان  که  دانش  بشری  پیشرفت  کرده  است  و  پرده  از  برخی  از  گوشههای  هماهنگی  و  همآوائی  شگفتی  برداشـته  است  که  در  قوانین  جهان  و  در  نسبت‏ها  و  در  یکایک  اشیاء  آن  وجود  دارد،  دائرۀ  تصوّر  انسان  درباره  معنی  این  نـصّ  سترگ  قرآنی  وسعت  پیدا کرده  است‌:

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است

  «آ.کـریسی  مـوریسون»  رئیس  آکادیمی  علوم  در  نیویورک،  درکتاب  خود  تحت  عنوان  :  «انسان  به  تنهائی  بر  جای  نمیماند»  میگوید:[2]

) از  جملۀ  چیزهائی که  مایۀ  شگفتی  است  تنظیم  طبیعت  بدین  شکـل  است،  تنظیمی  که  دارای  بالاترین  دقّت  ممکن  است.  برای  مثال‌:

اگر  قشر  زمین  چند  قدم  بیشتر  از  ضخامت  فعلی  آن  می‏بود،  دیاکسید  کربن  و  اکسیژن،  مکیده  میگردید،  و  وجود  حیات  گیاهان  ناممکن  میشد.

اگر  ارتفاع  آتمسفر کمتر  از  آنچه  هست  میبود،  میلیونها  شهابی کـه  هـم  اینک  در  سـطح  خارجی  اتمسفر  میسوزند،  به  همۀ  گوشه  و کنار  زمین  میافتادند  و  همۀ  چیزهای  قابل  سوختن  را  شعله  ور  میساختند.  این  شهابها  با  سرعتی  میان  شش  مایل  و  چهل  مایل  در ثانیه  در  حرکت  هستند.  اگر  شهابها  با کندی گـلولۀ  تـفنگی  حـرکت  میکردند،  همۀ  آنها  به  داخل  زمین  فرو  میرفتند و  عاقبت  آن  هولناک  میبود.  اگر شهاب  ناچیزی  که  با  سرعتی  بیش  ار  هفتاد  برابر گلولۀ  تفنگ  حرکت  میکند  به  انسان  برخورد کند،  تنها  بر  اثر  حرارت  عبور  آن  شهاب،  اندامهای  انسان  تکّه  تکّه  میگردد!

آتمسفر  زمین  دقـیقاً  بدان  اندازه  ضخامت  دارد  کـه  اشعههای  مؤثرّ  در  فعل  و  انفعالات  شیمیائی  مورد  نیاز  کشت  و  زرع  بتوانند  از  لابلای  آن  عبور کنند  و  به  زمین  برسند  و  میکروبها  را  بکشند  و ویتامینها  را  تولید کنند!  بدون  این  که  به  انسان  زیان  برسانند!  مگر  این  که  انسان  بیش  از  اندازۀ  لازم  خود  را  در  معرض  آن  اشعهها  قرار دهدبا  وجود  این  که  در  طول  روزگـاران گازها  پیوسته  از  زمین  برمیخیزند  و  بالا  میروند  و  بیبثـتر  آنها  سمّی  و  زهرآگین  میباشند،  آتمسفر  زمین  باقی  و  پایدار  مانده  است  بدون  اینکه  واقعاً  کثیف  و  آلوده  شود!  و  بدون  این که  موازنۀ  نسبت  لازم  آن  برای  انسان،  به  هم  بخورد  و  مختل گردد!  موتور  این  موازنۀ  بزرگ،  انبار  وسیع  آبها  یعنی  اقیانوس  است که  زندگی،  خوراک،  باران،  آب  و  هوای  معتدل  و گیاهان  در  سایۀ  وجود  آن  برقرار  است.  گذشته  از  اینها  خود  انسان  نیز  در  سایه  وجود  اقیانوس  ماندگار  است»

در  فصل  دیگری  از  این کتاب  میگوید:

اگر  اکسیژن  هوا  به  جای  بیست  و  یک  درصد،  ینجاه  درصد  یا  بیشتر  میگردید،  همۀ  مواد  سوختنی  زمین  آتش  می گرفت  و  مشتعل  میشد.  مثلاً  اگر  جرقهای  از  آذرخش  آسمان  به  درختی  اصابت  میکرد،  به  ناچار  سراسر  جنگلها  آتش  میگرفت  و  میسوخت  و  چه  بسا  منفجر  میشد.  اگر  هم  اکسیژن  هوا  ده  درصد  یا کمتر  میگردید،  زندگی  چه  بسا  خود  را  در  طول  روزگاران  با  آن  تطبیق  میداد، و  لیک  در  این  حالت  اندکی  از  عناصر  تمدّنی که  انسان  با  آن  خوی گرفته  است  و  سر  و کار  پیدا کرده  است  وجود  میداشت  و  در  دسترس  او  میبود.  برای  مثال  چه  بسا  انسان  آتش  نمیداشت».

در  فصل  دیگری  از  این کتاب  میگوید:

«ضوابط  و  موازناتی که  برقرار  است  و  نمیگذارد  هیچ  حیوانی  -  هر  چند که  درّنده  یا  تنومند  یا  نیرنگباز  باشد  بر  جهان  تسلّط  و  سیطره  پیدا کند  از  عصر  یخبندان  تا کنون،  بسی  شگفت  انگیز  است!  امّا  این  انسان  است که  این  ضوابط  و  موازنات  را  تغییر  و  دگرگون  میسازد  با  بردن گیاهان  و کوچ  دادن  حیوانات  از  منطقهای  به  منطقۀ  دیگری.  هر  چه  زودتر  هم  جزای  سخت  این کار  را  دیده  است،  و  سزای  او  در  آفات  حیوانات  و  حشرات  و  نباتات  نمودار  گردیده  است‌.

واقعۀ  زیر  مثال  برجسته‏ای  بر  اهمّیّت  این  ضـوابـط  و  موازناتی  است که  به  وجود  انسان  مربوط  میگردد:  نوعی  از  بوتههای  خاردار  وجود  دارد که  از  آن  به  عنوان  پرچین  مزارع  استفاده  می شود.  این  بوته  خاردار  را  به  استرالیا  بردند  و  در  آنجا  به  عنوان  پرچین  محافظتی  کاشتند.  مایۀ  بلای  عظیمی  شد.  زیرا  به  صورت  وسیع  و  سر سام آوری  زمینها  را  فرا  گرفت.  مساحتی  را  در  برگرفت  تقریباً  به  اندازۀ  مسـاحت  انگلستان.  باعث  مزاحمت  اهالی  شهرها  و  روستاها  شد،  و  زمـینهای  کشاورزی  آنان  را  تلف کرد،  و  جلو کشت  و  زرع  ایشان  را  گرفت.  اهالی  آنجا  نتوانستند  جـلو  این  فـاجعه  را  بگیرند  و  از  رشد  و  پیشرفت  آن  جلوگیری کنند.  استرالیا  در  خطر  فراگیری  این  لشکر  ساکت  و آرام  قرار  گرفت.  این  سپاه گیاهی  بدون  هـر گونه  سدّ  و  مانعی  پیش  میرفت!

دانشمندان  حشرهشناس  در  نواحـی  جـهان  به  گشت  و  گذار  پرداختند.  سرانجام حشرهای  را  پـیدا  کردند که  زندگی  آن  تنها  بر  روی  این  نوع  خاربن  میسّر  بود  و  بس،  و  جز  از  این  خاربن  تغذیه  نمیکرد.  این  حشره  را  به  استرالیا  بردند.  این  حشره  با  سرعت  زاد  و  ولد  میکرد  و  منتشر  میگردید.  دشمنی  هم  در  استرالیا  نداشت  که  جلو  آن  را  بگیرد.  چنین  حشرهای  دست  اندر کار  شـد  و  از  پای  نایستاد  تا  بر  این  خاربن  چیره گردید.  جالب  این که  چنین  خاربنی  به  صورت  مناسبی  درآمد.  شگفت  آورتر  این که  این  حشره  این  نوع  خاربن  را  ریشه کن  نساخت.  بلکه  خاربن  را  بدان  اندازه که  برای  پرچین  سودمند  باشد  باقی  گذاشت،  و  برای  همیشه  جلو  انتشار  آن  را  گرفت‌.

بدین  صورت  ضوابط  و  موازنات  پدیدار گردیده  است،  و  میان  همه  چیز  تعادل  و  توازن  مراعات  شده  است،  و  همیشه  هم  مفید  و  سودمند  بوده  است‌.

راستی  چرا  پشّۀ  مالاریا  بر  جهان  چیره  نگردیده  است  بدان  اندازه که  نیاکان  ما  مثلاً  به  سبب  آن  مـیمردند  و  منقرض  میشدند؟  یا  این که  انسانها  در  برابر  پشّۀ  مالاریا  مقاوم  میگردیدند  و  مصونیّت  پیدا  میکردند  و  برای  همیشه  ازگزند  آن  در  امان  میماندند؟  همچون  سخنی  را  میتوان  در  بارۀ  پشّۀ  تب  زرد  نیز گفت.  پشّۀ  تب  زرد  در  یکی  از  فصلها  در  ناحیۀ  شمالی  پیشروی  کرد  تا  بدانجا که  به  نیویورک  رسید.

همچنین  پشّههای  دیگر  در  منطقۀ  خشک  فراوانند.  چرا  مگس  «تسهتسه»  تحـوّل  پیدا  ننموده  است.  بدان  انداز٥  که  در  غیر  مناطق گرم  نیز  زندگی کند،  و  نژاد  آدمیزادگان  را  نابود  و  منقرض  سازد؟  برای  مثال  انسان  میتواند  بیماری  وبا  و  انواع  وباها  و  میکروبهای کشندهای  را  ذکر  کند که  تا  چندی  قبل  راه  پیشگیری  و  دفاع  در  برابر  آنها  نبود.  همچنین  میتوان  به  این  مسأله  اشاره  کرد  که  انسانها  دربارۀ  حـفظ  سلامت  و  حصول  مقاومت  و  مصونیّت  در  برابر  بیماریها  و  ییشگیری  و  جلوگیـری  از  انواع  و  اقسام  امراض،  کاملاً  ناآگاه  و  بیخبر  بودند  ...  با  وجود  همۀ  اینها  ماندگاری  نژاد  آدمیزادگـان  در  جهان  واقعاً  جای  شگفت  است!

حشرات  دارای  دو  ریه  نیستند،  همان  گونه  که  انسان  که  دارای  دو  تا  ریه  است.  بلکه  حشرات  از  راه  لولههائی  تنفّس  میکنند.  زمانی که  حشرات  رشد  و  نمو  می‏کشند  و  بزرگ  میشوند،  این  لولهها  با  نسبت  افزایش  حجم  حشرات  نمیتوانند  همگام  و  همساز  شوند.  بدین  خاطر  هرگز  حشرهای  یافته  نشده  است که  از  چند  سانتیمتر  درازتر  باشد.  بالهای  حشرات  هم  چندان  دراز  نمیگردد.  به  سبب  دستگاه  وجودی  حشرات  و  شیوۀ  تنفّس  آبها  حشرات  درشت  و  تنومند  پدید  نیامدهاند.  رشد  و  نمو  این  اندازۀ  حشرات،  باعث  گردیده  است  سرکشی  و  طغیان  آنها  را  سرکوب  و  مهار کند،  و  نگذارد  بر  جهان  غالب  آیند  و  چیره  شوند.  اگر  این  قاعده  و  قانون  سرشتی  نبود،  ماندن  و  دوام  انسان  بر  روی  زمین  ممکن  نمیگردید.  کافی  است  تو  تصوّر کنی  اگر  زنـبوری  به  اندازۀ  شیر  تنومند  میگردید،  یا  عنکوتی  بدین  حجم  و  اندازه  میبود!

جز  مـقدار  انـدکی  از  نـظم  و  نظام  موجود در  زیستشناسی  حیوانات  ذکر  نگردیده  است،  نطم  و  نظامی که  بدون  آن  هیج  جانداری  -  بلکه  هیچ گیاهی ـ  ممکن  نبود  درگسترۀ  زمین  بر جـای  بماند  ..  و  الی  آخر...».

بدین  منوال  و  بر  این  روال  روز  به  روز  چیزی  از  اندازه گیری  و  اندازه  نگاهداری  شگـفت  خـدا  در  آفریدهها  و  ساختارهایش،  و  اداره  کردن  دقیق  و  سر  وسامان  بخشیدن  عجیب  جهان  توسّط  یزدان  برای  دانش  انسان،  پدیدار  و  نمودار  میگردد،  و  آدمیزادگان  چیزی  را  از  مدلولها  و  مفهومهای  فرموده  او  در  فرقان که  آن  را  بر  بندۀ  خود  نازل کرده  است،  درک  و  فهم  میکنند:

(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).

و  همه  چیز  را  آفریده  است  و  آن  را  دقیقاً  اندازهگیری  و  کاملاً  برآورد  کرده  است‌.

با  این  وجود،  آن  چنان  مشرکانی  چیزی  از  همۀ  اینها  را  نمیفهمیدند.

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلَا نَفْعاً وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

 )مشرکان)  سوای  خدا،  معبودهایی  را  برگرفتهاند  (و  به  پرستش  اصنام  و  کواکب  و  اشخاصی  پرداختهاند)  که  چیزی  را  نمی  آفرینند  و  بلکه  خودشان  آفریدههایی  بیش  نیستند،  و  مالک  سود  و  زیانی  برای  خود  نبوده،  و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانی  ندارند. (فرقان/3)

به  همین  منوال  معبودهای  ادّعائی  ایشان  را  از  همۀ  ویژگیهای  الوهیّت  لغت  و  بیبهره  میکند.  چه  معبودهای  آنان‌:

(لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئاً).

چیزی  را  نمی آفرینند..

بلکه  خدا  است که  همه  چیز  را  آفریده  است‌.

(وَهُمْ یُخْلَقُونَ).

و  بلکه  خودشان  آفریدههائی  بیـش  نیستند.

پرستش کنندگان  معبودها  خودشان  معبودهایشان  را  میسازند  و  میتراشند،  اگر  معبودهایشان  بتهای  سنگی  یا  چوبی  باشد.  و  خدا  معبودهایشان  را  می  آفریند،  به  معنی  ایجادشان  میکند،  معـودهایشان  چه  فرشتگان  یا  پریان  یا  انسان  یا  درخت  و  یا  سنگ  باشد...

(وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ)

و  مالک  (سود  و  زیانی)  برای  خود  نیستند.

چه  رسد  به  این که  برای  پرستشگران  خود  «ضَرّاً وَلَا نَفْعاً :زیانی و سودی » داشته  باشند .کسی که  و  چیزی که  نتواند  به  خود  سودی  برساند،  اغلب  زیان  رسیدن  بدو  سهل  و  ساده  است.  امّا  این  معبودها  نمیتوانند  به  خودشان  هم  زیانی  برسانند.  بدین  خـاطر  این  وصف  در  تعبیر  قرآنی  مقدم  گردیده  است  چون  سهلتر  و  سادهتر  از  اوصاف  دیگری  استکه  پس  از  ان  به  رشتۀ  سخن کشیده  میشود  و  جز  خدا کسی  و  چیزی  بر  آنها  توانانی  ندارد:

 

وَلَایَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلَا حَیَاةً وَلَا نُشُوراً (3)

و  بر  مرگ  و  زندگی  و  رستاخیز  اختیار  و  توانی  ندارند.  نه  میتوانند  زندهای  را  بمیرانند،  و  نه  میتوانند  زندهای  را  پدید  آورند  و  حیات  بخشند،  و  نه  برای  ایشان  مقدور  است  که  جان  به  تن  مردهای  برگردانند.  گذشته  از  اینها  چه  ویژگیهای  الوهیّتی  میماند  که  آنها  داشته  باشند؟  اصلاً  شبهۀ  مشرکان  در  برگرفتن  انبازها  چیست؟!

هان! این  انحراف  مطلق  و کجروی  کـامل  است  که  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  بعد  از  این  به  وصفی  جز  پیامبر  بخوانند  و  بدانند،  و  جای  شگفت  است  چیزی  را که  با  خود  از  سوی  خدا  برایشان  بـه  ارمغان  آورده  است،  دروغ  یا  ساحتار  انسان  لقب  دهند.  بزرگتر  و  زشتتر  از  ادعاهائی  که  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دارنـد،  ادعاهائی  است  که  دربارۀ  خدا  دارند.  آیا  زشتتر  از  این  ادعای  انسان  دربارۀ  یزدان  ادّعـایی  یافته  میشود؟  یزدانی  که  آفریدگار  انسان  و  آفریدگار  هر  چیزی  است.  یزدانی  که  گرداننده  و  اداره  کنندۀ  جـهان  و  اندازه  گیرنده  و  برآورده کنندۀ  همه  چیز  آن  است.  آیا  اگر  انسان  بیاید  و  برای  یزدان  انباز  قرار  دهد  بدتر  و  زشتتر  از  این کار  و  از  این  ادّعاء  وجود  دارد؟

از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  سؤال  شد:  کدام گناه  بزرگترین  گناه  است؟  فرمود:

(أن تجعل لله أندادا وهو خلقک . ..).[3]

این  که  برای  خدا  انپازها  و  همگونهائی  قرار  دهی،  در  حالی  که  او  تو  را  آفریده  است...

*

پس  از  بیان  این  گردن  افـرازی  بر  مقام  آفریدگار  بزرگوار،  روند  سورهگردن  افرازی  ایشان  را  بر  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم عرضه  میدارد،  و  آن گـاه  بـدان  پاسخی  میدهد که  یاوگی  و  دروغ  بودن  آن  را  نشان  میدهد: 

(وقال الذین کفروا:إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون . فقد جاءوا ظلما وزورا . وقالوا:أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا . قل:أنزله الذی یعلم السر فی السماوات والأرض , إنه کان غفورا رحیما ).

کافران  میگویند:  این  (قرآن)  دروغی  بیش  نـیست  که  خود  (محمّد)  آن  را از  پیش  خود  بـه  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند.  آنان  واقعاً  (با  بیان  این  سخن)  ستـم  و  بهتان  بزرگی  را  مرتکب  شدهاند.  (دربارۀ  قرآن  نیز)  میگویند:  افسانههای  پیشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  برایش  بنویسند،  و  چنین افسـانههائی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بـر  او  خـوانـده  میشود  (تا  آنـها  را  حفظ  کند  و  به  خاطر  بسپارد).  بگو:  قرآن  را  کسی  فرو  فرستاده  است  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  میداند  (و  گوشهای  از  این  راز  را  به  عنوان  معجزه  در  قرآن  گنجانده  است  تا  دلیل  بر  وحی  الهی  باشد  و  انسانها  نتوانند  حتّی  سورهای  همحون  سورههای  قرآن  را  بسازند  و  ارائه  دهند)،  بی‏گمان  خدا  آمرزگار  و  مهربان  است(و  سرکشان  و  بزهکارانی  را  میبـخشد  که  برگردند  و  از  دروغگوئیها  و  پلشتیها  دست  بکشند(.

دروغ  آمیزترین  چیز  این  است که  کفّار  قریش  هـمچون  سخنی  را  بگویند،  در  حالی که  در  دل  خود  میدانستند  این  تهمتی  است که  بر  اساس  و  پایهای  استوار  نیست  و  کلام  بیاساسی  است.  غیر  ممکن  است  بزرگان  آنان  همچون  سخنی  را  بدیشان  یاد  بدهند  و  متوجّه  نشوند  ایی  قرآنی که  محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم  برآنـان  تلاوت  و  قرائت  میکند  کلامی  است  جدای  از  کلام  انسانها.ایـشان  این  امر  را  با  ذوقی که  در  سخن شناسی  داشتند  احساس  میکردند،  و  نمیتوانستند  خویشتن  را  از  جاذبۀ  تأثیر  قرآن  برهانند  و  نگذارند  این  سخن  بهگوش  جانشان  فرو  برود  و  ایشان  را  به  سوی  خود  بکشد. گذشته  از  این،  آنان  پیش  از  بعثت،  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  میشناختند  و  میدانستند  که  او  صادق  امینی  است  که  دروغ  نمیگوید  و  خیانت  نمیکند.  وقتی  که  او  بـا  دیگران  دروغ  نمیگوید،  چگونه  ممکن  است  با  یزدان  دروغ  بگوید؟  و  چگونه  ممکن  است  سخنی  را  به  خدای  سبحان  نسبت  دهد که  آن  را  نفرموده  است؟

امّا  همچون  سخنانی  را  مـیگفتند  و  شائعه  پـراکنی  میکردند  چون  بر  مقامات  اجتماعی  خود  مـیترسیدند،  مقاماتی که  از  ریاست  دینی  ایشـان  نشأت  مـیگرفت.  همین  امر  بود  که  ایشان  را  بدین  مانور  رفتنها  و 

نیرنگبازیها  در  میان  عامّۀ  عرب  میکشانید،  آن  مردمان  عربی که  چه  بسا  میان  سخنان  جدائی  نمیانداختند،  و  پلهها  و  مرتبههای  کلام  را  نمیشناختند:

(إن هذا إلا إفک افتراه وأعانه علیه قوم آخرون ).

این  (قرآن)  دروغی  بیش  نیست  که  خود  (محمّد)  آن  را از  پیش  خود  به  هم  بافته  است  و  گروهی  او  را  در  این  کار  یاری  دادهاند.

گویند که  مرادشان  از  این  سخن  سه  بنده  یا  بیشتر  بود که  غیر  عرب  بودند.  این  هـم  سخن  یاوهای  است  و  در  برابر  بحث  و گفتگو  تاب  مقاومت  ندارد.  سخنی  است  واهی،  نمیارزد  به  کاهی! اگر  انسانی  بتواند  همچون  قرآنی  را  با  کمک  دیگران  بسازد،  چرا  ایستادهاند  و  همچون  این  قرآن  را  نمیسازند  و  به  میان  نـمیآورند؟  بگذار  از  دیگران  آنان  هم کمک  بگیرند  و  حجّت  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  پوچ  و  باطل  بکنند!  مگر  نه  این  است که  او  ایشان  را  به  مبارزه  میطلبد که  بسان  این  قرآن  را  بسازند  و  به  میدان  بیاورند،  ولی  آنان  عاجز  و  درماندهاند  و  از  این  کار  سخت  حیران  و  ویلان  ماندهاند؟!

بدین  خاطر  روند  قرآنی  در  اینجا  با  ایشان  دربارۀ  این  سخن  یاوه  به  مجادله  و  مباحثه  نمیپردازد؛  بلکه  ایشان  را  با  صفت  برجسـتۀ  ماندگاری،  سرکوب  میکند و  سرکوفت  میزند:

(فقد جاءوا ظلما وزورا (.

آنان  واقعاً  (با  بیان  این  سخن)  ستم  و  بهتان  بزرگی  را  مرتکب  شدهاند

نسبت  به  حقّ  و  حقیقت  ستم  ورزیدهاند.  به  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم   ظلم کردهاند.  به  خویشش  نیز  ظلم  و  ستم  نمودهاند.  بهتانی  روا  داشتهاند  کاملاً  دروغ  بودن  آن  روشن،  و  پوچ  بودن  آن  پیدای  پیدا  است‌.

آنگاه  روند  سوره  به  پیش  میرود  و  سخنان  ایشان  را  درباره  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  قرآن  بیان  میدارد:

(وقالوا:أساطیر الأولین اکتتبها فهی تملى علیه بکرة وأصیلا ).

 (دربارۀ  قرآن  نیز)  میگویند:  افسانههای  پپشینیان  است  که  (از  دیگران)  خواسته  است  آن  را  برایش  بنویسند،  و  چنین  افسانههائی  سحرگاهان  و  شامگاهان  بر  او  خوانده  میشود  (تا  آنها  را  حفظ  کند  و  به  خاطر  از  آنجا  که  داستانهای  پیشینیانی  را  در  قرآن  مییافتند  که  برای  عبرت  و  پند،  و  برای  تربیت  و  راهنمائی  آمدهاند،  دربارۀ  همچون  داستانهای  واقعی  و  درستی  میگفتند:

(أساطیر الأولین).

افسانههای  پپشینان  است‌.

گمان  هم  می‏بردند  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   درخواست  کرده  است  آنها  را  برایش  بنویسند  و  رونویسیکنند،  تا  بامدادان  و  شامگاهان  بر  مردم  خوانده  شوند  -  چرا کـه  خودش  امّی  و  بیسواد  بود  و  نمیتوانست  بخواند  و  نمیتوانست  بـویسد  -اینها  ادامۀ  سخنانشان  است،  و  از  زمرۀ  ادّعاهای  واهی  و  بی  اساس  آنان  است،  و  ارزش  بررسی  و  پژوهش  را  نداشته  و  در  برابر  دلیل  و  حجت  تاب  مقاومت  ندارد.  روند  داستانها  در  قران  بدین  شیوه،  هم  از  نظر  عرضه کردن  داستانها،  و  هم  از  لحاظ  هماهنگی  بین  داستانها  و  بین  موضوعهائی که  در  آنـها  مطرح  میشوند،  و  هم  از  دیدگاه  استشهاد  با  داستانها  بر  موضوعها،  آن  هم  با  این  تناسب  موجود  میان  هدفهای  داستانها  و  هدفهای  روند  قرآنی  در  سورۀ  واحدی،  همۀ  اینها گواهی  میدهند  بر  قصد  و  اراده  و  چرخاندن  و  اداره  کردن  دقیق  و  ژرفی که  در  داستانهای  پراکندهای  موجود  نیست کـه  اندیشه  آنها  را گرد نمیآورد،  و  قصد  و ارادهای  آنها  را گرد  نمیآورد،  و  قصد  و  ارادهای  آنها  را  جهت  نمیدهد  و رهنمون  نمیکند،  بلکه  هـمچون  افسانههائی  برای  سرگرمی  و  پـر کردن  خلأ  گـفته  میشود.[4]

در  گفتار  ایشان  که  میگویند  قرآن  افسانههای  پیشینیان  است،  اشاره  به  فاصلههای  طـولانی  و  بعد  زمانی  داستانهای  قرآنی  است.  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  آنها  را  نمیداند.  بلکه  از  سوی  حافظان  افسانهها  بر  او  دیکته  میشود،  آن  کسانی که  نسلی  پس  از  نسلی  آنها  را  نقل  و  روایت  میکنند.  بدین  سبب  بدیشان  پاسخ  داده  میشود آن  کسی که  چنان  داستانهائی  را  بر  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  دیکته  میکند  از  هر  فرزانهای  فرزانهتر  است.  آن  کسی  است  که  همۀ  اسرار  و  رموز  را  میداند،  و  خبری  از  پیشینیان  و  پسینیان  بر  او  نهان  نمیماند:

(قل:أنزله الذی یعلم السر فی السماوات والأرض).

بگو:  قرآن  را  کسی  فرو  فرستاده  است  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  مـیداند  (و  گوشهای  از  این  راز  را  به  عنوان  معجزه  در  قران  گنجانده  است  تا  دلیل  بر  وحی  الهی  باشد  و  انسانها  نـتوانند  حتّی  سورهای  همچون  سورههای  قرآن   را  بسازند  و  ارائه  دهند(.

دانش  و  آگاهی  حافظان  و  راویان  افسانهها  کجا  و  دانش  و  آگاهی  فراگیر  یزدان کجا؟!  افسانههای  پیشینیان کجا  و  راز  آسمانها  و  زمینکجا؟!  نقطۀ   کوچکی  کجا  و  دریای  مواج  بیساحل  و  بیکران کجا؟!

هان!  بدانید که  آنان  مرتکب گناه  بزرگی  میشوند،  وقتی  که  چنین  ادّعای  بیهوده  و  سراپا  یاوهای  را  دربـارۀ  پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  دارند.  مهمّ تر  از  این  برای  خدا  انباز  قرار  میدهند،  خدائی که  ایشان  را  آفریده  است  ....  ولیکن  با  وجود  این،  درگاه  توبه  و  بازگشت  باز  است،  و  دست  برداشتن  از گناه  مـن  و  میسّر  است.  خدائی  که  راز  آسمانها  و  زمین  را  میداند،  و  آگاه  از  دروغ  و  افترائی  است که  میورزند،  و  مطّلع  از  نیرنگی  است که  توطئۀ  آن  را  میچینند،  بسی  بخشنده  و  بسی  مهربان  است

( إنه کان غفورا رحیما)

بیگمان  خدا  آمرزگار  و  مهربان  است(و  سـرکشان  و  بزهکارانی  را  می‏بخشد  که  برگردند  و  از  دروغگوئیها  و  پلشتیها  دست  بکشند(.

*

سپس  روند  قرآنی  در  عرضه کردن  سخنانشان  راجع  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  راجع  به  اعتراضـهایشان  دربارۀ  انسان  بودن  او،  و  راجع  به  پیشنهادهای  نامعقول  و  رنج  افزایشان  درباره  رسالت،  به  پیش  میرود:

(وقالوا:ما لهذا الرسول یأکل الطعام ویمشی فی الأسواق ? لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا ! أو یلقى إلیه کنز , أو تکون له جنة یأکل منها . وقال الظالمون:إن تتبعون إلا رجلا مسحورا . انظر کیف ضربوا لک الأمثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا . تبارک الذی إن شاء جعل لک خیرا من ذلک:جنات تجری من تحتها الأنهار , ویجعل لک قصورا(.

)محمّد  را  نیز  مسخره  میکنند)  و  میگویند:  این  چه  پیغمپری  است؟!  او  غذا  میخورد،  و  در  بازارهـا  راه  میرود،  (نه  شیوۀ  فرشتگان  دارد،  و  نه  روش  شاهان.  او  امتیازی  بر  دیگران  ندارد،  چرا  که  همچون  افراد  عادی  نیاز  به  تغذیه  دارد،  و  در  بازارها  برای  کسب  و  تجارت  و  خرید  نیازمندیهای  خود  رفت  و  آمد  میکند).  چرا  لااقلّ  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیـم  بدهد  (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یـاری  نماید  و  ما  هـم  ایمان  بیاوریم).  یا  این  که  گنجی  (از  آسـمان)  به  سوی  او  انداخته  شود  (تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  از  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار  معاش  کند).  ستمگران  (کفر  پیشه)  میگویند:  شما  جز  از  یک  انسان  دیوانه  پپروی  نمیکنید.  (ای  پـیغمبر!)  ببین  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند  (و  گاهی  تو  را  جادو  شده،  و  گاهی  دیوانه،  و  زمانی  دروغگو،  و  وقتی  تعلیم  دیـدۀ  بیگانگان  غیر  عرب  مینامند،  و  بـدین  وسیله  از  راه  راست  و  طریقۀ  مباحثات  و  محاجات  درست  به  در  میروند)  و  گمراه  میشوند  و  نمیتوانند  (په  سوی  جادۀ  حقیقت  و  بیان  حجّت)  راهی  ییدا  کنند  (و  پر  یک  سخن  ماندگار  بمانند،  و  هر  زمان  قولی  و  هر  لحظه  نقلی  دارند(.

بزرگوار  خداوندی  است  که  اگر  بخواهد  برای  تو  بهتر  از  آن  (چـیزهائی  که  آنـان  پیشنهاد  میکنند)  میسازد،  باغهائی  را  (در  دنیا  برایت  پدیدار  مینماید)  که  در  زیر  (قصر  و  قصور  و  درختان)  آنها  رودبارها  و  جویبارها  روان  باشد،  و  برای  تو  کاخهای  مجلّلی  میسازد  (و  در  اختیارت  قرار  میدهد  کـه  ایشان  در  خواب  هم  ندیده  باشند). 

این  پیغمبر  را  چه  شده  است که  غذا  میخورد  و  در  بازارها  راه  میرود؟  آیا  او  انسانی  است  و  همچون  انسانها  به  امور  و  شـؤون  آدمیزاد  میپردازد؟  این  اعتراضی  است  کـه  در  هر  دورهای  از  ادوار،  مردمان  دربارۀ  همۀ  پیغمبران  آن  را  تکرار  و  بازگو  کردهاند  و  گفتهاند:  چگونه  ممکن  است  فلان  پسر  فلان که  او  را  میشناسیم  و  در  زندگی  خود  با  ما  انس  و  الفت  و  سر  و  کار  داشته  است،  و  بسان  ما  غذا  میخورد  و  همچون  ما  زندگی  میکند،  پیغمبری  از  سوی  خدا  شود  و  بدو  وحی  گردد؟  چگونه  ممکن  است  که  او  با  جهان  دیگری  تماس  بگیرد  و  از  آن  وحی  دریافت کند،  جهانی که  جدای  از  این  کرۀ  زمین  است؟  او که  همچون  ما  دارای  گوشت  و  خون  است،  ولی  به  ما  وحی  نمیشود،  و  بدو  وحـی  میشود.

بدانان  وحی  نمیشود،  و  چیزی  از  آن  جهانی  نمیدانند  که  از  آنجا  به  یکی  از  ایشان  وس  میشود،  آن کسی که  در  چیزی  با  ایشان  فرقی  ندارد.

مسأله  از  این  زاویه،  عجیب  و  دور  از  خـرد  به  نظر  میرسد.  ولیکن  از  زاویۀ  دیگری  سرشتی  و  پذیرفتنی  جلوهگر  میآید...  یزدان  از  روح  متعلّق  به  خود  بدین  انسان  دمیده  است.  با  این  نفخۀ  الهی  از  سائر  موجودات  دیگر  جدا  شده  است  و  انسان گردیده  است  و  در  زمین  به  خلافت  و  جانشینی  نائل  آمده  است.  انسان  دارای  علم  و  دانش  ناقص،  و  تجربهها  و  آزمودههای  محدود،  و  وسایل  و  ابزار  ضعیف  است.  خدا  او  را  بدون کمک  و  یاری  خود  تنها  نمی‏گذارد،  و  وی  را  بدون  هدایت کردن  و  رهنمود  نمودنی که  راه  را  برای  او  روشن  بدارد،  رها  نمیسازد.  یزدان  جهان  در  انسان  استعدادی  برای  پیوند  با  خود  به  ودیعت  نهاده  است  و  آن  را  از  راه  همان  نفخۀ  آسمانی  بدو  بخشیده  است،  نفغهای  کـه  انسـان  را  از  چیزهای  دیگر  جدا  و  ممتاز کرده  است.  پس  جای  تعجّب  نیست که  ایزد  سبحان  یکی  از  این  آدمیان  را  برگزیند،  کسی  که  دارای  استعداد  روحی  جهت  دریافت  وحی  است،  و  بدو  چیزی  را  وحی کند که  دوستان  و  برادرانش  را  بدان  به  راستای  راه  آورد  هر  زمان که  راه  مه  آلود  و  تاریک  شود  و  جاده  را گم  بکنند.  و  چیزی  را  بدو  وحی کندکه  بدان کمک  و  یاری  یزدان  را  بدیشان  برساند،  هر  زمان که  به کمـک  و  یاری  او  نیاز  پیدا  کنند.

این  بزرگداشت  یزدان  در  حقّ  انسان  است.  از  برخی  از  زوایا  شگفتانگیز  به  نظر  میرسد،  و  از  برخی  از  زوایا  طبیعی  و  سرشتی  است.  ولیکن  کسانی که  ارزش  این  آفریده  انسان  نام  را  نمیدانند،  و  به  حقیقت  بزرگداشتی  پی  نمیبرند  که  ایزد  منّان  برای  انسان  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است،  منکر  این  میشوند که  انسانی  از  راه  وحی  با  خدا  تماس  پیدایند،  و  منکر  این  میشوندکه  یکی  از  اثسانها  پیامبری  از  سوی  خدا  شود.  فرشتگان  را  از  آدمیان  سزاوارتر  و  شایانتر  برای  نبوّت  و رسالت  میدانند: 

(لولا أنزل إلیه ملک فیکون معه نذیرا).

چرا  لااقلّ  فرشتهای  به  سوی  او  فرستاده  نشده  است  تا  (به  عنوان  گواه  صدق  دعوتش)  همراه  او  مردم  را  بیم  بدهد  (و  در  امر  تبلیغ  رسالت  او  را  یاری  نماید  و  ما  هم  ایمان  بیاوریم‌(.

خدا  فرشتگان  را  در  برابر  انسان   سجده  انداخته  است  به  سبب  ویژگیهای  برجسته  و  والائی که  در  انسان  به  ودیعت  نهاده  است،  ویژگیهائی که  از  نفخۀ  بزرگوار  و  ارجمند  آسمانی  نشأت گرفته  است‌.

این  هم  حکمت  الهی  است که  در  رسالت  فردی  از  انسانها  برای  انسانها  جلوهگر  میآید.  فردی  که  از  جنس  آدمیان  است  و  همچون  ایشان  احساس  میکند،  و  ذائقه  و  جشش  ایشان  را  دارد،  و  رنج  تجربهها  و  آزمونهای  آنان  را  می‏بیند،  و  دردها  و  زحمتها  و  آرزوها  و  خواستهای  آنان  را  درک  و  فهم  میکند،  و  جاذبهها  و  شوقها  و  انگیزهها  وکششهای  ایشان  را  میشناسد،  و  نیازمندیها  و  دشواریهای  آنان  را  می داند...  بدین  خاطر  به  ضعف  و  نقص  ایشان  عطف  توجّه  دارد،  و  به  کمی  و کاستی  آنان  مینگرد،  و  نیرومندی  و  پیشروی  و  ترقّی  و  والائی  ایشان  را  میخواهد،  و گام  به  گام  ایشان  را  به  جلو  حرکت  می دهد،  در  حالی که  انگیزهها  و  متأثّر  شدنها  و  پاسخگوئیهایشان  را  میفهمد  و  اندازۀ  آنها  را  در  نظر  میدارد،  چون  در  نهایت  خودش  یکی  از  آنان  است،  و  آنان  را  با  خود  به  سوی  خدا  رهسپار  میسازد،  و  در  پرتو  وحی  و  یاری  خدا  سختیها  و  دشواریهای  راه  را  پشت  سرمیگذارد!

مردمان  هم  به  نوبۀ  خود  او  را  الگوئی  مییابند که  میتوان  از  او  تقلید کرد  و  روش  و  منش  او  را  در  پیش گرفت،  چون  او  انسانی  از  زمرۀ  خودشان  است.  او  آنان  را  آهسته  و  آرام  بالاتر  و  فراتر  میبرد،  و  با  اخلاق  و  اعمال،  و  با  وظائف  و  تکالیفی که  آنها  را  بدیشان  ابلاغ  میدارد  و  بدانان  میرساند  که  خدا  آنها  را  بر  ایشان  واجب  گردانده  است  و  از  آنان  خواسته  است.  او  هم  وجودش  مترجم  زندهای  از  عقیدهای  خواهد  بود که  با  خود  برایشان  به  ارمغان  آورده  است،  و  زندگی  و  حرکات  و  اعمال  او  صفحۀ  گشودهای  برایشان  خواهد  شد  که  آنان  سـطر  به  سطر  آن  را  مـیخوانند  و  روایت  مینمایند،  و  نفسهایشان  به  تقلید  از  آن  مشتاق  میگـردد،  چون  آن  عقیده  را  در  انسانی  مجسّم  می‏بینند.  اگر  پیغمبر  فرشتهای  میشد،  دربارۀ  کار  او  نمیاندیشیدند،  و  تلاش  نمیکردند از  او  تقلید  کنند.  زیرا  از  همان  آغـاز  کار  میفهمیدند  که  سرشت  فرشته  جدای  از  سرشت  ایشان  است.  پس  به  ناچار  روش  او  جدای  از  روش  آنان  است،  و  امیدی  به  تقلید  از  او  نمیداشتند،  و  شوق  و  علاقهای  به  پـیاده کـردن  و  تحقّق  بخشیدن  شکل  زندگی  او  نمیورزیدند!

این  حکمت  خدا  است،  خدائی  که  همه  چیز  را  آفریده  است  و  هر  چیزی  را  به  اندازۀ  لازم  و  جهت کـاری  به  جهان  گسیل  داشته  است.  حکمت  فراخ  و  همه  جا گستر  یزدان  است که  انسانی  را  پیغمبر کرده  است  تا  نقش  خود  را  در  رهبری  انسانها  اداء  کند.  اعتراض گرفتن  بر  انسان  بودن  پیغمبر،  گذشته  از  ناآگاهی  از  بزرگداشت  یزدان  در  حقّ  انسان،  ناآگاهی  از  این  حکمت  است!  از  جملۀ  اعتراضهای  ساده  لوحانه  و  جاهلانه  ایشان  یکی  هم  این  بود که  میگفتند  این  بیغمبر  برای کسب  روزی  خود  در  بازارها  راه  میرود.  چرا  خدا  نیاز  او  را  برآورده  نکرده  است،  و  ثروت  و  دارائی  فراوانی  را  بدون  رنج  و  زحمت  بدو  عطاء  نکرده  است؟‌:

(أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا).

یا  این  که  گنجی  (از  آسمان)  به  سوی  او  انداخته  شود  (تا  از  آن  خرج  و  انفاق  کند)  و  یا  این  که  باغی  داشته  باشد  که  از  (میوههای)  آن  بخورد  (و  امرار  معاش  کند(.

خدا  اراد٥  نـرموده  است که  پیغمبرش  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گنجی  یا  باغی  داشته  باشد.  چه  خدا  خواسته  است که  او  الگوی  کاملی  برای  ملّت  خود گردد.  تکالیف  و  وظایف  بزرگ  و  سنگین  رسالت  خود  را  اداء کند.  در  عین  حال  برای  رزق  و  روزی  خویش  سعی  و کوشش  نماید  همان گونه که  فردی  از  ملّت  او  باید  چنین کند  و  چنین  رود.  هم  وظیفۀ  دینی  خود  را  انجام  دهد،  و  هم  برای  کسب  معاش  به  تـلاش  ایستد.  دیگر کسی  از  مـلّت  او  نگوید  که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   برای کسب  معاش  به  تلاش  نایستاده  است  و  برای  به  دست  آوردن  رزق  و  روزی  رنج  نکشیده  است.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   نیازمندیهایش  برآورده  گردیده  است  و  با  مشکلات  کسب  روزی  رویـاروی  نشده  است  و  دست  و  پنجه  نرم  نکـرده  است.  تـنها  به  تبلیغ  عقیده  و  رسالت  و تکالیف  و  وظائف  خود  پرداخته  است  و  بس،  و  سدّ  و  مانعی  بر  سر  راه  نداشته  است  و  رنجی  را که  من  می برم  او  نبرده  است  و  گرفتاریهای  مرا  نداشته  است  ...  امّا  نه  چنین  است. هان!  ایـن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   است که کار  میکند  تا  زندگی  نماید،  و  برای  رسالت  خود  سعی  میورزد  و  رنج  میکشد.  دستکم  هر  فردی  از  ملت  پیغمـر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بـاید  سهم  اندکی  از  مشکلات  و  مشقّات  این  رسالت  را  بر  دوش کشد  و  به  وظائف  و  تکالیف  آن  عمل کند.  مگر  نه  این  است که الگوی  او  در  جلو  دیدگان  او  است  و  به کار  معاش  و  معاد  مشغول  است  ؟..  بعدها  دارائی  و  اموال به  سوی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   سرازیر  شد  تا  تجربه  و  آزمون  از  دیگـر  سو  نیز  تکمیل  شود  و  الگو  به  تمام  و کـمال  نـمودار  و  پدیدار گردد،  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نگذاشت  این  دارائی  و  اموال  او  را  به  خود  مشغول  دارد،  یا  او  را  بیکاره  و  بی  مایه  و  عاطل  و  باطل کند.  او  در  بخشندگی  بسان  باد  وزان  پر  نعمت  بهاران گردید،  و  نسیم  بخشش  او  مشام  جان  بینوایان  را  خوشبو کرد.  این  بدان  جهت  بود که  بر  آزمایش  دارائی  و  آزمون  اموال  فائق  آید،  و  از  ارج  و  ارزش  آن  در  درون  دلها  و جانها  بکاهد،  و هم  بدان  خاطر  که  بعد  از  آن کسی  نگوید:  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  توانست  به  وظایف  و تکالیف  رسالت  خود  برخیزد  چون  فقیر  بود  و  دارایی  و  اموالی  او  را  به  خود  مشغول  نمیداشت.  امـا  هان!  این  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است که  دارائی  و  اموال  به گونۀ  فراوان  به  سویش  سرازیر  میگردد  و  به  دستش  میرسد،  ولیکن  باز  هم  در  تبلیغ  دعـوت  خود  پیش  میرود.  درست  بدان  شکلی  و  بدان  روشی  عمل  میکند که  در  ایام  فقر  و  فاقۀ  خود  عمل  میکرد.  روز  ثروتمندی  همان  است که  روز  مستمندی  بود!

دارائی  و  اموال  چیست؟ گنجها  و  خزینهها  چیست؟  باغها  چیست؟  در  آن  زمان که  انسان  ضعیف  فانی  با  خدای  قوی  باقی  تماس  پیدا  میکند.  این  زمین  و  آنچه  در  این  زمین  است  چیست؟  حتّی  این  جهان  هستی که  سراسر  آن  آفریدۀ  یـزدان  سبحان  است،  پس  از  تماس  با خدای  آفریدگار  هر  چـیزی،  و  بخشنده  زیـاد  و کـم  دنیوی،  چیست؟  ولی  آن  روز  مردمان  این  را  درک  و  فهم  نمیکردند!

(وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً).

ستمگران  (کفرپیشه)  میگویید:  شما  جز  از  یک  انسـان  دیوانه پیروی  نمی کنید. 

این  سخن  ستمگرانۀ  آشکاری  است که  روند  قرآنی  آن  را  در  اینجا  از  ایشان  روایت  کرده  است،  و  در  سـورۀ  اسراء  نیز  آن  را  از  ایشان  نقل  نموده  است،[5]  و  هـم  در  اینجا  و  هم  در  آنجا  پاسخ  یگانهای  بدیشان  داد است

(انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً).

بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند  و  (گاه  کاهن،  گاه  مجنون،  وقتی  شاعر،  و  زمانی  ساحرت  میگویند)  از  این  رو  آنان  گمراه  کشته  و  نمیتوانند  راهی  (به  سوی  حقّ)  پیدا  کنند.

هر  دو  سوره  موضوع  نزدیک  به  همی  را  چـارهجوئی  میکنند،  و  آن  را  در  فضای همانندی  در  اینجا  و  در  آنجا  وارسی  مینمایند  ...  مرادشان  از  این  گفتار  بیادبی  نسبت  به  خود  پیغمبر  خدا  صلّی الله و آله و سلّم  و  پائین  آوردن  مقام  او  بود  چرا  که  او  را  همسان  و  همگون  کسی  بشمار  میآوردند که  خرد  او  را  جادو  و  جنبل کرده  بـاشند.  در  نتیجه  سخنان  عجیب  و  غریبی  را  بگوید،  سخنان  پریشان  و  نابسامانی  را  بگوید که  مردمان  طبیعی  و  معمولی  و  دارای  عقل  سالم  آنها  را  بر  زبان  نرانند!  گفتار  ناروا  و  نابجای  همچون کافرانی  در  عین  حال که  بیانگر  فـهم  و  شعور  کینه توزانه  و  ستمگرانۀ  ایشان  است،  بیانگر  این  واقعیّت  نیز  هست که  آنچه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میفرماید  فراتر  از کلام  انسانها  و  بالاتر  از  سطح گفتـار  مأنوس  و  مألوف  آنان  است  ...  در  ضمن  پاسخ  بدیشان،  اشاره  به  شگفت  از کارشان  میشود:

(انظر کیف ضربوا لک الأمثال).

بنگر  چگونه  برای  تو  مثلها  میزنند؟‌!

گاهی  تو  را  به  جادو  و  جنبل  شدگان  همسان  و  همگون  میکنند! گاهی  هم  تو را  به  تهمت زدن  به  خدا  متّهم  مینمایند!  زمانی  نیز  تو  را  همطراز  و  همردیف  راویان  افسانهها  میسازند!  ..  همۀ  اینها  گمراهی  بوده  و  دوری  از  درک  و  فهم  حقّ  و  حقیقت  است‌:

 (فضلوا).

از  این  رو  آنان  گمراه  گشتهاند.

از  همۀ  راههای  حقّ  گمراه  شدهاند،  و  از  همه  راههـای  هدایت  به  کژراهه  افتادهاند:

(فلا یستطیعون سبیلا).

از  این  رو  آنان  نمیتوانند  راهی  (به  سوی  حقّ  و  هدایت)‌  پیدا  کنند.

این  مجادله  به  پایان  میرسد  با  بیان  حقارت  و  بیارجی  چیزی که  پیشنهاد  میکنند،  و  چیزی  که  از کـالاها  و  متاعهای  زودگذر  زندگی  دنیا  تـصوّر  مـینمایند،  آن  چیزهائی  که  آنها  را  ارزشمند  و گرانبها  میانگـارند،  و  آنها  را  والاتر  و  برتر  از  آن  میشمارند که  خدا  آنها  را  به  پیغمبر  خود  صلّی الله علیه و آله و سلّم  عطاء  فرماید،  هر  چند  هم  واقعاً  او  پیامبر  خدا  باشد،  از  قبیل  :  گنجی  بدو  داده  شـود،  و  یا  باغی  داشته  باشد  که  از  آن  بخورد  و  امرار  معاش  کند؛  البتّه  اگر  خدا  میخواست  بزرگتر  و  سترگ تر  از این  چیزهای  پیسنهادی  را  بدو  عطاء  میکرد:

(تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاء جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذَلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً).

بزرگوار  خداوندی  است  که  اگر  بخواهد  برای  تو  بهتر  از  آن  (چیزهائی  که  آنـان  پیشنهاد  میکنند)  میسازد،  باغهائی  را  (در  دنیا  برایت  پدیدار  مینماید)  که  در  زیر  (قصر  و  قصور  و  درختان)  آنها  رودبارها  و  جویبارها  روان  باشد،  و  برای  تو  کاخهای  مجلّلی  میسازد  (و  در  اختیارت  قرار  میدهد  که  ایشان  در  خواب  هم  ندیده باشند). 

امّا  خدا  خواست  برای  او  بهتر  از  باغها  و کاخها  را  بسازد.  تماس  با  دهندۀ  باغها  و کاخها  را  برای  او  ترتیب  داد.  بدو  احساس  و  شعوری  داد  که  رعایت  و  عنایت  و  محافظت  و  مراقبت  خدا  از  خود  را  بـدان  درک  و  فـهم  بکند،  و  رهنمود  و  رهنمون  و  توفیق  و  هدایت  خدا  را  ببیند  و  لمس  کند...  و  مزۀ  حلاوت  آن  تماس  و  پیوندی  را  بچشد که  هیچ  نعمتی  از  نعمتهای  خدا  با  آن  برابری  نمیکند  و  به  پای  آن  نمیرسد،  و  هیچ  کالا  و  مـتاعی  همگون  و  همردیف  آن  نمیشود،  چه کوچک  باشد  و  چه  بزرگ.  میان  این  نعمتها  و  آن  نعمتها  فاصله  از  زمین  تا  آسمان  اسب،  اگر  آن  را  درککنند  و  بفهمند  یا  بچشند  و  مزمزه  کنند!

پس  از  بیان  این  اندازه  از گفتارهای  ستمگرانه  ایشان  درباره  خدا  و  دربارۀ  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  روند  قرآنـی  پرده  از  انـدازۀ  دیگـری  از  اندازههـای  کـفرشان  و  گمراهیشان  برمیدارد.  آنان  قیامت  را  دروغ  میپندارند،  و  بدین  لحاظ  از  هیچ گونه  ظـلم  و  ستمی  و  افتراء  و  تهمتی  باک  ندارند  و  دوری  نـمیگزینند،  و  از  روزی  نمیترسند که  در  آن  با  آفریدگار  جهان  روبرو  میگردند  و  ایشان  را  در  برابر  ظللم  و  ستمی که کردهاند  و  افتراء  و  تهمتی  که  زدهاند،  محاسبه  و  دادگاهی  میفرماید.  روند  قرآنی  آنان  را  در  صحنهای  از  صحنههای  قـیامت  به  تصویر  میکشد،  صحنهای که  دلهای  سخت  را  به لرزش  و  تکان  میاندازد،  و  احساسات  و  عواطف  خاموش  شدۀ  ایشان  را  به  تپش  و  جنبش  میافکند،  و  آنان  را  بر  هول  و  هراسی  مطّلع  میگرداند که  در  آنجا  چشم  به  راه  ایشان  است،  و  آنان  را  بر  خوبی  و  زیبائی  چیزی  مطّلع  میسازد که  در  هنگامۀ  آن  هول  و  هراس  بزرگ  در  انتظار  مؤمنان  است‌:

)بل کذبوا بالساعة وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا , إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیرا , وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرنین دعوا هنالک ثبورا . لا تدعوا الیوم ثبورا واحدا وادعوا ثبورا کثیرا)! قل:أذلک خیر أم جنة الخلد التی وعد المتقون کانت لهم جزاء ومصیرا , لهم فیها ما یشاءون خالدین , کان على ربک وعدا مسؤلا ).

ین  حـرفهائی  را  که  میزنند  هـمه  بهانه  است).  واقـع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  می‏دانند  و  مــا  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آمـاده  کردهایم.  هنگامی  که  (این  آتش  فروزان  دوزخ)  ایشـان  را  از  دور  میبیید  (و  آنان  چشمشان  بدان  میافتد)  صدای  خشـم  آلود  و  جوش  و  خروش  آن  رآ  میشنوند. هنگامی  که  ایشان،  بـا  غـل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از  آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در  آنجا  (واویلا  سر  میدهند  و)  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند).  امروز  یک  بار  نه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  به  آرزو  بـخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است.  ای  پیغمبر! بدیشان)  بگو:  آیا این سرنوشت  دردناک)  بهتر  است،  یا  بهشت  جاویدانی  که  به  پرهیزکاران  وعده  داده  شده  است؟  (بهشتی  که  برابر  وعدۀ  الهی  توسّط  انبیاء)  هم  پاداش  (اعمال  دنیوی)  آنان  است  و  هم  جایگاه  و قرارگاه (سرمدی)  ایشان.  (همان  بهشتی  که)  هر  چه  بخواهند،  در  آنجا  مـوجود  و  برای  آنان  فراهـم  است،  و  همیشه  در  آنجا  خواهند  ماند.  این  نعمتها  وعدۀ  خدا  بوده  است،  وعدهای  که  (مؤمنان  برابر  رهنمود  یزدان  در  کتابهای  آسمانی)  تحقّق  آن  را  از  خدا خواستهاند.

واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند  ...  بدان  مرزی  از کفر  و  ضلال  رسیدهاند  -  آن  مرزی که  تعبیر  قرآنی  آن  را  دراز  و  فراخ  به  تصویر  میکشد  -که  قرآن  از  همۀ  چیزهای  پـیش  از  آن  روی  میگرداند  تا  این  مرز کفر  و  ضلال  را  برجسته  و  نمودار  مجسّم  و  پدیدار  سازد:

(بل کذبوا بالساعة).

واقع  قضیّه  این  است  که  آنان  قیامت  را  دروغ  میدانند. 

آنگاه  پرده  را  به کنار  میزند  از  روی  هول  و  هراسی  که  منتظر  انجام  دهندگان  این  چنین  کار  زشتی  است.  آنچه  برای  ایشان  تهیّه  و آماده  است  آتش  مشتعل  و  فروزان  دوزخ  است:

(وأعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا).

ما  برای  کسی  که  قیامت  را  دروغ  بداند  آتش  شعلهور  و  سوزانی  را  آماده  کردهایم‌.

مشخّص  و  برجسته  نشان  دادن،  هنری  در  قرآن  است.  قرآن  با  این  هنر  شکلها  و  صحنههائی  را که  نشان  میدهد  تا  مرز  اعجاز  بالا  میبرد  و  اوج  میدهد،  به  گونهای  که  انگار  عنصر  حیات  را  به  پیکر  شکلها  و  صحنهها  و  حالتهای  روانی  میدمد  .  مراد  ما  این  است  که  خلعت  حیات  را  به  تن  اشیاء  معانی  میکند،  اشیاء  و  معانیای که  حیات  مجسّمی  ندارند.[6]

ما  در  اینجا  در  برابر  صحنۀ  آتش  شعله  ور  و  فروزانی  هستیم،  آتشی  که  جان  به  پیکر  آن  دمیده  شده  است!  ناگهان  می‏بینیم  این  آتش  مینگرد  و  آن  کسـانی  را  می‏بیند  که  قیامت  را  دروغ  میدانند.  آنان  را  دورادور  می بیند!  یکهو  بر  سر  خشم  میآید  و  میغرّد.  صدای  غرّش  آن  را  و  فریاد  خشم  آن  را  میشنوند!  برمیافروزد!  از  خشم  بر  سر  ایشان  غرّشها  سر  میدهد  و  تندتر  فریاد  میکشد.  برای  انتقام  گرفتن  از  آنان  از  هم  میترکد  و  اخگرهایش  لت  و  پار  میشود،  بدان  گاه که  ایشان  هنوز  در  راه  رسیدن  و  فرو  افتادن  بدان  هستند!  ..  صحنۀ  هراس  انگیزی  است،  آن  اندازه  هراس  انگیز  است  که  پاها  و  دلها  را  به  لرزه  میاندازد!

آهای!  آنان  دارند  بدان  میرسند.  هیچ  کسی  از  ایشان  از  این  غول  رها  نگردیده  است! همه  به  سویـش  آمدهاند!  با  این  آتش  درگیر  شدهاند!  امّا  بر  ایشان  چیره  مـیآید  و  آنان  را  نقش  زمین  مینماید!  میخواهند  از  دست  این آتش  بگریزند  و کناره گیری کنند!  ولی  مغلوب  و  منکوبشان  میکند!  و  بلکه  همه  بدان  افکنده  میشوند!  آنان  با  غل  و  زنجیر  بدان  افکنده  شدهاند.  دستهایشان  با  زنجیرها  به  پاهایشان  بسته  شده  است.  در  جای  تنگی  از  آن  افکنده  شدهاند.  این  مکان  تنگ  بر  غم  و  دلتنگی  ایشان  می افزاید،  و کاری  میکند که  نتوانند  بگریزند  یا  خویشتن  را  از  این  پهلو  بدان  پهلو  بچرخانند  ...  آن  گاه، 

آهای!  ایشان  ناامید  از  خلاص  و  نجات  گردیدهاند!  و  غمناک  و  اندوهگین  در  آتش  گرفتار  آمدهاند!  شروم  میکنند  به  فریاد  زدن  مرگ!  می خـواهند  مرگ  ایشان  را  دریابد  و  از این  بلا  آنان  را  برهاند!

(وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُوراً .(

هنگامی  که  ایشان،  با  غل  و  زنجیر،  به  مکان  تنگی  از آتش  دوزخ  افکنده  میشوند،  در  آنجا  (واویلا  سر  میدهند  و)  مرگ  را  به  فریاد  میخوانند  (و  آرزوی  نابودی  میکنند).  امروز  نابود  شدن  آرزوی  ارزومند  است،  و  یگانه  راه  گریز  و  راه  نجات  از  این  غم  و  اندوه  توانفرسا  است...  آن  گاه  آنان  این  پاسخ  را  میشنوند،  پاسخ  ریشخندآمیز  و  تلخ  و  ناگواری  را:

) لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً کَثِیرا).ً

امروز  یک  بار  نه،  بلکه  بارها  و  بارها  مرگ  را  بـه  آرزو  بخواهید  و  فریادش  دارید  (ولی  بدانید  که  دیگر  مرگی  وجود  ندارد،  و  خلاص  از  عذاب  و  نجات  از  عقابی  که  پیوسته  رو  به  افزایش  است،  غیر  ممکن  است‌(.

یک  بار  هلاک  و  نابود  شدن  هیچ  فایدهای  ندارد  و  هیچ  سودی  نمیبخشد،  و  به  هیچ  وجه  بسنده  نیست‌!

در  این  جایگاه  غم  انگیـز  و  هولناک،  آنچه  به  پرهیزگاران  وعده  داده  شده  است  عرضه  میگردد،  پرهیزگارانی  که  از  پروردگارشان  میترسند،  و  ملاقات  او  را  چشم  میدارند،  و  به  قیامت  ایمان  دارند.  این  بخش  هم  با  اسلوب  تمسخرآمیزی  عرضه  میگردد:

) قُلْ أَذَلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُولا).ً

ای  پپغمبر! بدیشان)  بگو:  آیا  این  (سرنوشت  دردناک‌( بهتر  است،  یا  بهشت  جاویدانی  که  به  یرهیزگاران  وعده  داده  شده  است؟  (بهشتی  که  برابر  وعدۀ  الهـی  تـوسّط  انبیاء)  هـم  پاداش  (اعمال  دنیوی)  آنان  است  و  هـم  جایگاه  و  قرارگاه  (سرمدی)  ایشان‌.

آیا  آن  غم  و  اندوه  زشت  و  رسوانه گرانه  بهتر  است؟  یا  بهشت  جاویدانی  که  خدا  آن  را  به  پرهیزگاران  وعده  داده  است،  و  حقّ  درخواست  آنجا  را  بدیشان  واگذار  نموده  است،  و  حقّ  طلب  محقّق  شدن  وعدهای  را  بدانان  داده  است که  تخلّف  ناپذیر  است،  و  بدانان  اجازه  فوموده  است که  در  آنجا  هر  چیزی  را که  میخواهند  درخواست  کنند؟  آیا  این  دو گروه  را  میتوان  با  یکدیگر  سنجید  و  قابل  مقایسه  دید؟  هرگز!  ولیکن  مسخره کردن کسانی  در  مـیان  است  که  بر  پیغمبر  بـزرگوار گردن  افرازی  می کردند.

آن  گاه  روند  قرآنی  به  پیش  میرود  و  به  عرضه  کردن  صحنۀ  دیگری  از  صحنههای  قیامتی  ادامه  میدهد  که  تکذیب  کنندگان  آن  را  دروغ  دانستهاند.  این  صحنه،  صحنۀ  آن  مشرکانی  است که  با  انبازها  و  خدا گونههائی  گرد  آورده  شدهاند  و  از  آنان  سوال  میشود  و  ایشان  پاسخ  میدهند!

)ویوم یحشرهم وما یعبدون من دون الله , فیقول:أأنتم أضللتم عبادی هؤلاء , أم هم ضلوا السبیل ? قالوا:سبحانک ! ما کان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء . ولکن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذکر , وکانوا قوما بورا . . فقد کذبوکم بما تقولون , فما تستطیعون صرفا ولا نصرا . ومن یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا).

)برای  اندرز  مردمان  یادآور  شو)  روزی  را  که  خداوند  همۀ  مشرکان  را  (برای  حساب  و  کتاب)  به  همراه  همۀ  کسانی  که  (همچون  عیسی  و  عزیر  و  فرشتگان،  در  دنیا)  بـجـز  خدا  مـیپرستیدند،  گرد  میآورد  و  (به  پرستش  شدگان)  میگوید:  آیا  شما  این  بندگان  مـرا  گمراه  کردهاید  (و  بدیشان  دستور  دادهاید  که  شما  را  پرستش  نمایند)  یا  این  که  خودشان  گمراه  گشتـهاند  (و  به  اختیار  خود  شما  را  پرستش  نمودهاند؟)  آنان  (در  پاسخ)  میگویند:  تو  منزّه  و  بدور  (از  آن  چیزهائی)  هستی  (که  مشرکان  به  تو  نسبت  میدهنذ).  ما  (انسانها)  را  نرسد  که  جز  تو  سرپرستانی  برای  خود  برگزینیم  (و  سوای  تو  را  بپرستیم)،  ولیکن  (سبب  کفر  و  انحرافشان  این  است  که)  آنان  و  پدران  و  نیاکانشـان  را  (از  نعمتها  و  لذائذ  دنیا)  برخوردار  نمودهای،  تا  آنجا  که  یاد  (تو  و  سپاس  تو)  را  فراموش  کردهاند  (و  به  جای  شکر  نعمت،  در  شهوات  و  کامجوئیها  فرو  رفته اند)  و  مردمان  تباهی  شدهاند  و  هـلاک  گشتهاند.  به  پرستش کنندگان  مشرک  گفته  میشود:  شما  که  می‏‏گفتید  اینان  شما  را  از  راه  منحرف  و  گمراه  کردهاند  و  به  عبادت  خود  خواندهاند!  هم  اینک)  ایشان  سخنان  شما  را  تکذیب  می‏کنند  و  نادرست  میدانند.  لذا  نه  میتوانید  (عذاب  الهی  را)  از  خود  بـدور  دارید،  و  نه  میتوانید  (خویشتن  را)  یاری  دهید  و  (یا  از دیگران)  یاری  ببینید.  (بندگان  جملگی  باید  بدانند  که)  هر کس  از شما  (با  کفر  و  عصیان،  هـچون  اینان)  ستم  کند،  عذاب  بزرگی  را  بدو  میچشانیم  .

آنچه  را که  بجز  خدا  میپرستید  چه  بسا  بتها  باشند.  و  چه  بسا  فرشتگان  و  پریان  باشند،  و  هر  چیز  دیگری  بجز  خدا  معبود گرفته  شود.  خدا  قطعاً  میداند  چه  چیزهائی  را  پرستیدهاند  و  خدا گونهاش  انگاشتهاند.  ولیکن  درخواست  پاسخ  در گسترۀ  بزرگ  قیامت  بدین  شکـل  انجام  می‏پذیرد.  از  مشرکان  پاسخ  خواسته  میشود  در  آن  حال  و  احوالی  که  جملگی  آنان  در  میعادگاه  محشر  گرد  آورده  شدهاند.  درخواست  همچون  پاسخی  ایشان  را  رسوا  و  تنبیه  میکند،  و  خودش  عذاب  هولناک  و  هراسانگـیزی  است!  پاسخ،  توبه  و  برگشت  از  این  «الهه»  است!  به  درگاه  خدا  مینالند  و  اظهار  پشیمانی  مینمایند  و  با  ناله  و  افغان  رو  به  آستان  یزدان  یگانۀ  سحان  میکنند  و  او  را  به  یگانگی میستایند  و  منزّه  و  پاک  از  این  تهمت  شرک  و  انباز  مینمایند،  و  خویشتن  را  نه  تنها  از  ادّعای گزینش  خدا گونهها  تبرئه  میدارند  و  از  آنها  بیزاری  میجویند،  بلکه  از  این که  بجز  خدا  اولیائی  برای  خویش  برگزیده  باشند  خویشتن  را  تبرئه  میدارند  و  نمیپذیرند  که  چنین  کرده  باشند!..  ننگ  بر  آن  منکران  نادان  باد!:

(قالوا:سبحانک ! ما کان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء . ولکن متعتهم وآباءهم حتى نسوا الذکر , وکانوا قوما بورا).

آنان  (در  پاسخ)  میگویند:  تو  منزّه  و  بدور  (از  آن  چیزهائی)  هستی  (که  مشرکان  به  تو  نسبت  میدهند).  ما  (انسانها)  را  نرسد  که  جز  تو  سرپرستانی  برای  خود  برگزینیم  (و  سوای  تو  را  بپرستیم)،  ولیکن  (سبب  کفر  و  انحرافشان  این  است  که  )  آنان  و  پدران  و  نیاکانشان  را  (از  نعمتها  و  لذائذ  دنیا)  برخوردار  نمودهای،  تا  آنجا  که  یاد  (تو  و  سپاس  تو)  را  فراموش  کردهاند  (و  بـه  جای  شکر  نعمت،  در  شهوات  و  کامجوئیها  فرو  رفتهاند)  و  مردمان  تباهی  شدهاثد  و  هلاک  گشتهاند.

این  برخورداری  دور  و  دراز  ارثی  از  نعمتهای  زندگی،  بدون  این  که  دهندۀ  نعمتها  را  بشناسند  و  روبدو  کنند  و  شکر  او  گویند،  ایشان  را  غافل  و  بیخبر کرده  است  و  یاد  پروردگار  را  از  دلهایشان  زدوده  است،  و  ذکر  بخشایندۀ  نعمتها  را  از  یادشان  برده  است. این  است  که  دلهایسان  بیفائده  و  بیثمر گردیده  است  و  فاسد  و  تباه  شده  است.  بسان  زمین  خشکیده  و  تباهی  که  حیاتی  در  آن  نباشد  و  کشت  و  زرع  و  محصول  و  ثمری  ندهد.  «بوار» که  واژۀ  «بور»  از  آن  است  به  معنی  هلاک  است.  ولی  این  واژه  افزون  بر  این  معنی  به  خشکی  و  بیحاصلی  نیز  اشارت  دارد:  خشکی  دلها،  و  بیحاصلی  زندگی. بـدین  هنگام  روند  قرآنی  بدان  بندگان  نادان  رو  میکند،  و  با  سخنان  خوارکننده  و  رسواگـرانهای  ایشـان  را  مخاطب  قـرار  میدهد:

(فقد کذبوکم بما تقولون , فما تستطیعون صرفا ولا نصرا).

به  پرستش  کنندگان  مشرک  گفته  میشود  شما  که  می‏‏گفتید  اینان  شما  را  از  راه  منحرف  و  گمراه  کردهاند  و  به  عبادت  خود  خواندهاند!  هم  اینک  ایشان  سخنان  شمـا  را  تکذیب  میکنند  و  نادرست  میدانند.  لذا  نه  میتوانید  (عذاب  الهی  را)  از  خود  بـه  دور  دارید  و  نه  میتوانید  (خویشتن  را)  یاری  دهید  و  (یا  از  دیگران)  یاری  ببینید.  نه  میتوانید  عذاب  را  دفع کنید  و  بازگردانید،  و  نه  میتوانید  خویشتن  را  کمک  و  یاری  دهـید،  و  نـه  میتوانید  از  دیگران  کمک  و  یاری  دریافت  نمائید...  در  حالی که  صحنه  در آخرت  و  در  روز  همایش  همگان  است،  روند  قرآنی  ناگهانی  به  سوی  تکذیبکنندگان  برمیگردد،  در  حالی که  هنوز  آنان  در  زمین  هستند: 

(ومن یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا).

(بندگان  جملگی  باید  بدانند  که)  هر  کس  از  شما  (با  کفر  و عصیان،  همچون  اینان)  ستم  کند،  عذاب  بزرگی  را  بدو  میچشانیم‌.

این  هم  شیوۀ  قرآن  در  پسودن  دلها  است،  در  آن  لحظهای  که  برای  پاسخگوئی  آماده  میگردند،  و  متاثر  از  همچون  صحنه  هراسناکی  هـستند!

*

هم  اینک که  آنان  و  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم   فرجام  تهمت  زدن  و  تکذیب  کردن  و  تمسخر  نمودن  را  دیدهاند،  و  فرجام  اعتراض کردن  بر  انسان  بودن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   و  خوراک  خوردن  و  در  بازارها  راه  رفتن  او  را  مشاهده  نمودهاند،  روند  قرآن  به  سوی  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  برمی‏گردد  و  او  را  دلداری  میدهد  و  از  او  غمخواری  میکند.  برای  این  منظور  بدو  میگوید که  او  در  میان  پیغمبران بیسابقه  و  نوظهور  نیست.  همۀ  پیغمبران  به  طور کـلی  راه  رفتهاند  (و  خوراک  خوردهاند  و  سـائر  ویژگیهای  انسانی  را  داشته اند):

(وَ ما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَکَانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)

 ما  هیچ  یک  از  پیغمبران  را  پپش  از  تو  نفرستادهایم  مگر  ایـن  که  (همۀ  آنان  از  جنس  پشر  بودهاند  و)  غذا  میخوردهانـد  و  در  بـازارها  (برای  معامله  و  تهیّۀ نیازمندیهای  خود)  راه  میرفتهاند.  ما  برخی  از  شما  را  وسیلۀ  امتحان  برخی  دیگر  کردهایم  (و  اغنیاء  را  پا  فقراء،  تندرستان  را  با  بـیماران،  پیغمبران  را  بـا  کافران  و  مشرکان،  و  برعکس  میآزمائیم).  آیا  شکیبائی  میورزید؟  (تا  از  عهدۀ  امتحان  الهی  به در آئید  و  پاداش  بزرگ  او  را  دریـافت  نمائید؟  شکیبائی  کنید،  چرا  کـه  شکیبائی  رکن  اصلی  پیروزی  است).  خدای  تو  بینا است  (‌و  همه  چیز  را  میبیند  و  همگان  را  در  برابر  اعمالشان  پاداش  میدهد(.

اگر  اعتراضی  در  میان  بوده  باشد،  اعتراض  از  شخص  پیغمبر  نبوده  است.  بلکه  اعتراض  از  قانون  و  سنتی  از  قوانین  و  سنن  خدا  است،  قانون  و  سنتّی که  مقدّر  و  مقرّر  گردیده  است  و  دارای  پایان  هدفدار  و  معلوم  است:

(وجعلنا بعضکم لبعض فتنة).

ما  برخی  از  شما  را  وسیلۀ  امتحان  برخی  دیگر  کردهایم (و اغنیاء  با  فقراء،  تندرستان  را  با  بیماران،  پیغمبران  را  با  کافران  و  مشرکان،  و  برعکس  میآزمائیم‌(.

تا  کسانی  که  حکمت  خدا  و  تدبیر  و  تقدیر  او  را  درک  و  فهم  نمیکنند  اعتراض  کنند،  و کسانی که  به  خدا  و  حکمت  و کمک  و  یاری  او  اعـتماد  و اطمینان  دارند  شکیبائی  بکنند،  و  دعوت  برزمد،  و  با  وسائل  آدمی  و  از  راههای  آدمی  چیره  بشود،  و کسانی  ثابت  قدم  بمانند  که  میتوانند  در  برابر  این  آزمایش  و  آزمون  ثابت  قدم  بمانند:

( أتصبرون ?).

آیا  شکیبائی  میورزید؟  (تا  از  عهدۀ  امتحان  الهی  بـه درآئید  و  پاداش  بزرگ  !و  را  دریافت  نمائید؟  شکیبائی  کنید،  چرا  که  شکیبائی  رکن  اصلی  پیروزی  است‌(.

(وکان ربک بصیرا).

خدای  تو  بینا  است  (و  همه  حیز  را  میبیند  و  همگان  را  در  برابر  اعمالشان  پاداش  میدهد(.

خدا  بینای  سرشتها  و  دلها  و  سرنوشتها  و  فرجامها  است.  این  اضافه  در  اینجا:  «ربک:  پروردگارت»  دارای  الهام  و  سایه  روشن،  و  نسیم  دلپذیر  و  خوشبوئی  است که  در  مقام  پیرویکردن  و  دلداری  و  پناه  دادن  و  نزدیک  گرداندن  به  میان  میآید...  خدا  رازها  و  رمزهای  نهفته  در  لابلای  دلها  را  می‏بیند.


 


[1] بخـشی از مناجاتی است که اندکی بعد از اذیت و آزاری که در طائف دیده است سر داده است ... (مؤلف). مراجعه شود به جلد اول فی ظلال القرآن، صفحۀ  ٥٨  .. (مترجم‌(.

[2] ترجمۀ عربی محمود صالح فلکی، به نام : «العلم یدعو الی الایمان».

[3] بخـاری و مسلم آن را ا‌‌ستخراج کردهاند

[4] برای اطّلاع بیبشتر مراجعه شود به کتاب : «التصویر الفنی فی القرآن» فصل : قصه در قرآن‌.

[5] نگا: اسراء /47.(مترجم)

[6] مراجعه شود به کتاب «‌‌التصویر الفـنی فی القرآن» فصل«التخیل الحسی و التجسیم».

 

تفسیر سوره‌ی فرقان آیه‌ی 62-45

 

 

سورهی فرقان آیهی 62-45

 

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلا (٤٥)ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضًا یَسِیرًا (٤٦)وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا (٤٧)وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا (٤٨)لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِیَّ کَثِیرًا (٤٩)وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلا کُفُورًا (٥٠)وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیرًا (٥١)فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا (٥٢)وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا (٥٣)وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا (٥٤)وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُهُمْ وَلا یَضُرُّهُمْ وَکَانَ الْکَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِیرًا (٥٥)وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (٥٦)قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا (٥٧)وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا (٥٨)الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا (٥٩)وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا (٦٠)تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِیرًا (٦١)وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا (٦٢))

 

روند  قرآنی  در  این  مرحله  به  ترک  سخنان  مشرکان  و  مجادلۀ  ایشان  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  می گوید،  تا  چرخش  و  گردش  و گشت  و  گدار  دیگری  را  در  صحنههای  جهان  و  در  جولانگاههای  آن  بیاغازد،  و  دل  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   را  متوجّه  آنها کند،  و  ذهن  و  هوش  او  را  بدانها  متصّل  و  مرتبط  سازد. این  اتّصال  و  ارتباط  به  تنهائی  کافی  است  که  خاطر  مبارک  او  را  از  تنگناهای کـوچک  مشرکان  برهاند،  و  دریچۀ  دل  او  را  رو  به  آن  افقهای  فراخ  باز  کند،  افقهای  فراخی  که  نیرنگ  نیرنگبازان  و  دشمنانگی  بزهکاران  در  برابر  آنها  بسی  ناچیز  مینماید.

قرآن  دلها  و  خردها  را  همیشه  متوجّه  صحنههای  این  جهان  می نماید،  و  میان  صحنههای  این  جهان  و  میان  خردها  و  دلها  ارتباط  برقرار  میسازد،  و  ذهن  و  شعور  را  برای  پذیره  رفتن  این  صحنهها  با  احساس  تـازۀ  بازی  بیدار  میکند،  احساس  تازۀ  بازی که   صداها  را  میشنود  و  پرتوها  را  دریافت  میدارد،  و  از  آنها  مقلب  و  دگرگون  میشود  و  بدانها  پاسخ  میگوید،  و  در  این  جهان  به  سیر  و  سفر  درمیآید  تا  نشانههای  عظمت  و  شناخت  خدا  را  ببیند  و  بفهمد،  نشانههائی که  در  لابلاها  و گوشه  و  کنارهای  جهان  پخش  و  پراکندهاند،  و  در  صفحات  جهان  به  تماشا  گذاشته  شدهاند.  و  دست  آفریدگار  گرداننده  و اداره کنندۀ  امور  جهان  را  ببیند،  و  آثار  این  دست  را  در  هر  چیزی  مشاهده  کند که  چشـم  بدان  میافتد،  و گوش  آن  را  میشنود.  آن  گاه  همۀ  این  نشانههای  دیدنی  و  شنیدنی  را  مادهای  برای  تدبّر  و  تفکّر  سـازد،  و  از  راه  تماس  با  ساختارهای  دست  خدا  با  خدا  تماس  برقرار  سازد..

زمانی که  انسان  در  این  جهان  با  چشمان  باز،  دل  بیدار،  حسّ  و  روح  هوشیار،  و  اندیشه  و  خاطر  جمع  و  در  ارتباط  با  خالق  دادار،  زندگی  بکند،  قطعاً  زندگی  او  از  شرائط  و ظروف  کوچک  زمین  اوج  میگیرد  و  فراتر  میرود،  و  احساس  و  شعور  او  نسبت  به  زندگی  بالا  و  والا  میگردد،  و  در  عین  حال  چندین  برابـر  میشود.  انسان  در  هر  لحظهای  احساس  میکند  که  کرانههای  هستی  بسیار  فراختر  از  سطح  این  زمین  است،  و  هر  آنچه  را  که  می‏بیند  از  ارادۀ  واحدی  بیرون  میآید،  و  با  قانون  واحدی  در  ارتباط  است،  و  رو  به  آفریدگار  واحدی  می‏کند،  و  خود  انسان  هم  یکی  از  این  پدیدهها  و  آفریدههای  فراوانی  است  که  با  خدا  تماس  و  پیوند  دارند،  و  دست  خدا  در  هر  چیزی  است که  پیرامون  او  است،  و  در  هر  چیزی  است که  چشمان  او  بدو  میخورد،  و  در هر  چیزی  است که  دستهایش  لمس  مینماید  و  می پساید.

احساسی  از  پرهیزگاری،  و  احساسی  از  انس  و  الفت،  و  احساسی  از  یقین  و  اعتماد  در  حسّ  و  شعور  او  به  هم  میآمیزد،  و  بر  روح  و  روانش  می ریزد،  و  دنیای  او  را  آباد  مـیسازد،  و  در  نتیجه  او  را  بـا قالب  ویژهای  از  شفّافّیت  و  مودّت  و  اطمینان  و  آرامش  در کوچی  که  بر  این کره  دارد  قالب  ریزی  و  سرشته  میکند،  تا  آنگاه که  به  سوی  خدا  میرود  و  او  را  ملاقات  میکند.  انسـان  تمام  این کوچ  را  در  جشنی  به  پایان  می‏برد،  جشنی که  خدا  آن  را  تهیّه  دیده  است  و  ترتیب  داده  است،  و  دست  خدای  اداره  کننده  و گردانندۀ  جهان  سفرۀ  آن  را  پهن  کرده  است  و  چیده  است  و  زیبا  و  آراسته  نموده  است.  روند  قرانی  در  این  درس  از  صحنۀ  سایۀ  دلانگیزی که  دست  خدا  آن  را  میگسترد  و  سپس  ساده  و  زیبا  آن  را  جمع  میکند،  به  صحنۀ  شب  و  آنچه  در  شب  از  خواب  و  آرامش  است،  و  بـه  صحنه  روز  و  آنچه  در  روز  از  حرکت  و  جنبش  است،  و  به  صحنۀ  بادها که  مژدهرسان  رحمت  یزدانند  و  به  دنبال  وزیدن  آنها  آب  است که  زنده  کنندۀ  چیزهای  مرده  و  بیجان  است،  و  بـه  صـحنۀ  دریاهای  شیرین  و  تلخی که  میانشان  سدّ  و  مانعی  است  و  آنها  را  از  همدیگر  جدا  میسازد  و  به  یکـدیگر  نمیآمیزند،  و  از  صحنۀ  آب  آسمان  به  صحنۀ  آب  نطفه  که  بعدها  انسانی  میگردد  و  در  زندگی  دخل  و  تصرِّف  میکند،  و  به  صحنۀ  آفرینش  آسمانها  و  زمین  در  شش  دوره،  و  به  صحنه  بروم  و  منازل  موجود  در  آسـمان  و  آنچه  در  آسمان  چراغ  درخشان  و  ماه  تابان  است،  و  به  صحنۀ  شب  و  روز که  در  طول  زمان  پیاپی  میآیند  و  به  دنبال  یکدیگر  فرا  میرسند،  منتقل  میگردد.

روند  قرانی  در  لابلای  این  صحنههای  الهامگرانه،  دل  را  بیدار  و  خرد  را  هوشیار  میسازد،  و  آنگاه  دل  و  خرد  را  به  تدبّر  و  تفکّر  درباره  آفریدهها  و  ساختارهای  خدا  در  آن  صحنهها  وامیدارد،  و  قدرت  و  تدبیر  یزدان  سبحان  را  یادآور  میشود،  و  همراه  با  آن  از  شرک ورزی  مشرکان  اظهار  شگفت  میکند،  و  از  این که  چیزی  را  میپرستند  که  سودی  و  زیانی  بدیشان  نمیرساند،  و  از  ناآگاهی  ایشان  از  یزدان  و  از گردن  افرازی  آنان  بر  او  ،  و  از  تظاهر  ایشان  به کفر  و  منکر  خدا  شدنشان،  تعجّب  مینماید.  راستی  کار  شگفت  و  شکّ  برانگیزی  است که  آنان  با  وجود  قرار  گرفتن  در  میان  این  همه  نشانههای خداشناسی،  و  دیدن  صحنههای  جهانی  که  خدا  آنها  را  آفریده  است،  کفر  بـورزند  و  منکر  آفریدگار  هستی  شود.

بگذار  لحظههائی  در  آن  جشنی  به  سر  بریم که  آفریدگار  هستی  بخش  و  شکل  و  صورت  دهنده  ما  را  در  طول  زندگی  بدان  دعوت  میفرماید.

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً) (46)

مگر  نمیبینی  که  پروردگارت  چگونه  سایه  را  گسترانیده  است؟  (و  شامل  همۀ  کرۀ  زمین  به  طور  متناوب  کرده  است،  و  با  نظام  ویژۀ  نور  و  ظلمت،  زندگی  را  برای  انسانها  و  جانداران  و  گیاهان  ممکن  و  آسان  ساخته  است  ؟!)  و  همچنین  خورشید  را  دالّ  بر  این  سایۀ  گسترده  کرده  است؟  اگر  خدا  میخواست  سایه  را  ساکن  میکرد  (و  با  استقرار  دائم  ظلمت،  توازن  حرارت  را  به  هم  میزد،  و  حیات  را  از  گستره  زمین  برمیچید).  سپس  ما  آن  سایه  را  آهسته  جمع  کرده  و  برمیچینیم  (واین  برچیدن  تدریچی  بیشترین  فائده  را  برای  موجودات  دارد(.

صحنۀ  سایۀ  گستردۀ  دل  انگیز،  به  انسـان  خستۀ  رنج  کشیدۀ  درمانده ،  پیام  آسایش  و  آرامش  و  ا من  و  امان  میدهد.  انگار  همچون  سایهای  دست  نوازشگر  مهربانی  است که  بر  جان  و  تن  نسیم  فرح  انگیز  را  وزان  میکند،  و  بر  زخمها  مرهم  مینهد،  و  دردها  را  از  میان  می‏برد،  و  دلهای  خستۀ  رنج  کشیدۀ  درمانده  را  نوازش  میدهد  و  آرامش  میبخشد  ...  آیا  این  چیزی  است  که  یزدان  سبحان  آن  را  میخواهد،  در  آن  حال  و  احوالی که  او  دل  بندۀ  خود  را که  به  تمسخر  و  استهزاء  و  شدّت  و  محنت  گرفتار  آمده  است،  متوجّه  سایه  میکند؟!  آیا  خداوند  مهربان  دل  خستۀ  رنجکشیدۀ  بندۀ  خود  را  در  این  پیکار  سخت  مینوازد  و  دردها  و  محنتهایش  را  دست  میکشد  و  میزداید،  در  حالی که  بندهاش  هنوز  در  مکّه  است  و  با  کفر  و  تکبّر  و  نیرنگ  و  دشمنانگی  و  ستیزه  جوئی  روبرو  است،  و  تعداد  مؤمنان  اندک  است،  و  شماره  مشرکان  فراوان  است،  و  هنوز  هم  بدو  اجازۀ  مقابلۀ  به  مثل  پیکار،  و  دفع  اذیت  و  آزار  و  یورش  و  استهزاء،  بدو  داده  نشده  است؟!  این  قرآن که  بر  دل  پیغمبر  ٢صلّی الله علیه و آله و سلّم  نازل  میگردید،  به  منزلۀ  مرهم  آرام  بخش  ،  و  سایۀ  گستردۀ  فرح  افزا،  و  روح  حیات  بخشی  در گرمای کفر  و  منکر  خدا  بودن  و  عصیان  از  فرمان  یزدان  بود.  سایه  -  به  ویژه  درگرمای  بیابان  سوزان  -  صحنهای  است که  با  روح  سراسر  سوره  و  آنچه  در  آن  از  بارانها  و  سایهها  است  هماهنگی  و  همآوائی  دارد.

تعبیر  قرآنی  صحنۀ  سایه  را  ترسیم  میکند،  در  آن  حال  که  دست  خدا  نهانی  و آهسته  آن  را  میگستراند،  و  آن  را  آرام  و، لطیف  و  ظریف  جمع  میآورد  و  در  هم  میپیچد: 

(أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ).

مگر  نمیبینی  که  پروردگارت  چگونه  سایه  را  گسترانیده  است؟  (و  شامل  همۀ  کرۀ  زمین  بـه  طور  متناوب  کرده  است،  و  با  نظام  ویژۀ  نور  و  ظلمت،  زندگی  را  برای  انسانها  و  جانداران  و  گیاهان  ممکن  و  آسان  ساخته  است؟!).

(ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً) (46)

سپس  ما  آن  سایه  را  آهسته  جمع  کـرده  و  برمیچینیم  (و ایـن  برچیدن  تدریجی  بیشترین  فائده  را  برای  موجودات  دارد(.

سایه  همان  تاریکی  خفیفی که  اجسام  میافکنند  وقتی که  اشعّۀ  خورشید  در  روز  پشت  افق  ناپدید  میگردد.  سایه  با گردش  زمین  به  دور  خورثبید  حرکت  میکند،  و  وضع  و  درازا  و  شکل  آن  تغییر  میکند.  خورشید  شناسانندۀ  سایه  است  و  با  نور  و  حـرارت  خود  سایه  را  معرّفی  میکند  (چرا که  ضدّ  به  ضدّ  شناخته  میشود)،  و  مساحت  و  امتداد  و  گشتن  آن  را  مشخص  میگرداند.  پیجوئی  گامهای  سایه  در گسترش  و  همایش  و  امتداد  و  انقباضی  که  دارد،  به  دل  و  درون  انسان  شادی  و  آرامش  میبخشد.  همچنین  در  دل  و  درون  انسان  بیداری  زیبای  روشنی  را  برانگیخته  میدارد،  بدان  گاه  که  دل  و  درون  انسان  ساختارهای  آفریدگار  دقیق  و  توانا  را  دنبال  میکند  و  پیجوئی  مینماید  ...  صحنۀ  سایهها  در  حالی  که  خورشید  دارد  غروب  میکند،  و  سایهها  درازتر  و  درازتر  میشوند،  و  امتداد  مییابند و  میگسترند،  آنگاه  در  یک  لحظه،  بلی  فقط  در  یک  لحظه  انسان  نگاه  میکند  و  هیچ  کدام  از آنها  را  نمیبیند.  قرص  خـورشید  پنهان  شده  است،  و  سایهها  با  آن  نهان  گردیده  است‌.  راستی  سایهها  باید  کجا  رفته  باشند؟  دست  نهان  یزدان  که  سایهها  را گسترده  بود،  آنها  را  جمع  گردانده  است.  همه  آنها  درهم  پیچیده  شدهاند  و  در  سایۀ  بسیار  تاریکی  گرد  آورده  شدهاند  و  برچیده  گردیدهاند!

این  دست،  دست  قدرت  توانای  ماهری  است. دستی  است که  انسانها  از  پیجوئی  آثار  آن  در  جهان  پیرامونشان  غافل  میمانند.  این  دست  همیشه  به کار  مشغول  است  و  خستگی  بدان  راه  ندارد.

(وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِناً ).

اگر  خدا  میخـواست  سایه  را  ساکن  میکرد  (و  با  استقرار  دائم  ظلمت،  توازن  حرارت  را  به  هم  میزد،  و  حیات  را  از  گسترۀ  زمین  برمیچید(.

ساختار  جهان  دیدنی  با  این  نظم  و  نظام،  و  نظم  و  نظام  منظومۀ  شمسی  بدین  روال،  باعث  میشود که  سایه  این  گونه  لطیف  و  دقیق  حرکت  کند.  اگر  این  نظم  و  نظام  کمترین  اختلافی  پیدا  بکند،  آثار  آن  در  سایهای  که  می‏بینیم  اختلاف  ییدا  میکند.  اگر  زمین  ثابت  میماند  و  حرکت  نمیکرد،  سایه  نیز  بر  سطح  زمین  ثابت  میماند  و  نمیگسترد  و  دامن  فراهم  نمیچید.  اگر  سرعت گردش  زمین کندتر  یا  تندتر  از  آنچه  هست  میشد،  سایه  نیز  در  گسترش  یافتن  و  دامن  فراهم  چیدن کـندتر  یا  تندتر  میگردید.  سازماندهی  جهان  دیدنی  بر  این  قانونی  که  دارد  سبب  می گردد  که  پدیده  سایه  بر  این  روال  باشد،  و  بدان  ویژگیهائی  میبخشد  که  مشاهده  میکنیم‌.

توجّه  دادن  بدین  پدیده ای  که  هر  روز  می‏بینیم،  و  غافل  و  بی  خبر  از  کنار  آن  میگذریم،  گوشهای  ار  برنامۀ  قرآن  در  پیوسته  زنده  نگاه  داشتن  جهان  در  برابر  دیدگان  درونمان  است.  و گوشهای  از  زنده  نگاه  داشتن  حسّ  و  شعور  ما  نسبت  به  جهانی  است که  در  پیرامون  ما  است.  قرآن  کاری  میکند  احسـاسات  خاموش  شدۀ  ما  را  تحریک کند  و  برانگیزد،  احسـاساتی  که  طول  انس  و  الفت،  آهنگ  و  نوای  صحنههای  شگفت  هستی  را  از  گوش  جانشان گرفته  است  و  از  یادشان  تردد  است.  این  گوشهای  از  شیوۀ  قرآن  است  که  خردها  را  و  دلها  را  با  این  جهان  هولناک  عجیب،  پیوند  و  آشتی  دهد

*

روند  قرآنی  از  صحنۀ  سایه  به  صحنۀ  شب  پوشنده،  و  خواب  آرام بخش،  و  روز  و  حرکت  و  جنبشی که  در  آن  است،  منتقل  میگردد:

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً (47)

این  خدا  است  که  برای  شما  شب  را  (همچون)  پوشش،  و  خواب  را  (مایۀ)  آرامش  و  آسایش،  و  روز  را  (هنگام)  بیداری  (و  جنـش  و  تلاش  و  کوشش)  نموده  است‌.

شب  اشیاء  و  زندهها  را  میپوشاند.  این  جهان  به گونهای  نمایان  میگردد که  انگار  جامۀ  شب  را  به  تن  میکند  و  تاریکی  آن  را کمربند  خود  مینماید.  پس  شب  لباس  است.  در  شب  حرکت  قطع  میگردد  و  آرامش  برقرار  میشود  و  مردمان  و  بسیاری  از  حیوانات  و  پرندگان  و  حشرات  میخوابند.  خواب گسیختن  از  حسّ  و  شعور  و  اطّلاع  و  آگاهی  است.  پس  خواب  تعطیل کار  به  منظور  استراحت  و  تجدید  قوا  است. آن  گاه  صبح  میدمد  و  نفس  میکشد  و  حرکت  و  جنبش  آغاز  میشود،  و  زندگی  در  روز  به  راه  میافتد.  این  هم  زنـده  شدن  دوباره  رستاخیز  از  آن  مرگ  کوچک  خواب  نام  است،  مرگی که  زندگی  روی  زمین  را  بطور  متناوب  فرا  میگیرد،  و  رستاخیز  و  حیات  دوباره  را  پدید  میآورد،  و  در  هـر  گردشی  از  گردشهای  همیشگی  و  بدون  وقفۀ  زمین،  جان  به  پیکر  جهان  میدمد.  این  مرگ  و  زندگی  بر  انسانها  می گذرد  و  آنان  غافل  هستند  از  این  که  این  کار  دالّ  بر  اداره  کردن  جهان  توسط  یزدان  سبحانی  است  که  لحظهای  غافل  نمیشود  و  به  خواب  نمیرود.

*

آن  گاه  از  پدیدۀ  بادهای  مژده  رببان  باران  و گـیاهان  سحن  میرود:

(وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً) (49)

خدا  کسی  است  که  بادها  را  به  عنوان  مژده رسانهای پیشقراول  باران  رحمت  خود وزان  می کند...و این ما   هستیم  که  از  آسمان  آب  پاک  و  پاککننده  (محیط  و  چرک  و  کثافت)  را  نازل  میگردانیم،  تا  با  آن  سرزمین  مرده (و خشکیده را با رویاندن  گیاهان ، سرسبز  و )  زنده گرداندیم  ، و آن را برای نوشیدن  در  اختیار  مخلوقاتی  که آفریده ایم ، از جمله  چهارپایان  زیاد و مردمان  فراوان ، قرار دهیم.

زندگی  روی  زمین  به طور  کلّی  با  آب  باران  بر دوام  برقرار  است ، چه  مستقیم ، و چه به وسیلۀ  کانالها  و  مسیرها  و  رودخانه ها  و  جویبارهائی  که  بر  سطح  زمین تشکیل می دهد،  و  چشمهسارها  و  چشمهها  و  چاههای  داخل  زمین  فرو  رفتهاند.  امّا  کسانی  که  مستقیماً  با  باران  سر و کار  دارند آنان  رحمت  خدا  را  کامل  و   صحیح  تشخیص  می دهند.  این گونه  افراد به  باران  چشم  می دوزند،  و  کاملاً    آگاهند  که  زندگیشان  به  تمام  و کمال  بر  باران  استوار  و  با  باران  مرتبط  است.  ایشان  بـادها  را  انتظار  میدآرند،  بادهائی  که  میدانند  ابرها  را  میرانند، و از  آنها  شادمان  می گردند،  و  رحمت  خدا  را  در  آنها  احساس  می کنند، اگر  از  زمرۀ  کسانی  باشند  که  یزدان   سینههایشان  را  برای  ایمان  باز  و  گشوده  باشد.

تعبیر  قرآنی  معنی  پاکی  و پاکسازی  را  آشکارا  بیان  می دارد:

(وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً) (48)

این  ما  هستیم  که  از  آسمان  آب  پاک  و  پاک کننده  (محیط  و  چرک  و  کثافت )  را  نازل  می گردانیم.

این  سخن  وقتی  به  میان  میآید  که  قرآن  در  صدد  ذکر  زندگی  و  حیاتی  است  که  در  آب  وجود  دارد:

(لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً) (49)

تا  با  آن  سرزمین  مرده (و خشکیده  را  با  رویاندن  گیاهان ، سرسبز ) زنده  گردانیم ،  و  آن  را  برای  نوشیدن  در  اختیار  مخلوقاتی  که  آفریده ایم ،  از  جمله  چهارپایان  زیاد  و  مردمان  فراوان،  قرار  دهیم‌.

 

تعبیر  قرآنی  سایۀ  ویژهای  بر  زندگی  میاندازد،  سایۀ  پاکی  و  پاکسازی  را.  چه  یزدان  سبحان  اراده  فرموده  است  زندگی  پاک  و  پاکیزه  بماند،  و  او  است  که  سطح  زمین  را  با  آب  پاک  و  تمییزی  شستشو  میدهد،  آب  پاک  و  تمییزی که  زندگی  به  پیکر  زمین خشک  و  مرده  میدمد،  و  مردمان  و  چهارپایان  را  سیراب  میکند.

*

روند  سخن  هنگام  رسیدن  بدین  مقطع  از  عرضه  داشتن  صحنههای  جهانی،  به  سوی  قرآن  نازل  شده  از  آسمان  نگاهی  میاندازد،  قرآنی  که  آن  هـم  از  آسمان  نازل  میگردد  تا  دلها  و  جانها  را  پاک  و  پاکیزه  بدارد.  مردمان  چگونه  از  آب  حیات  بخش  اجسام  شاد  میگردند،  ولی  از  قرآن  حیات  بخش  ارواح  شاد  نمیشوند:

( وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (50) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (51)

فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً (52)

 

ما  قرآن  را  به  صورتهای  گوناگون  (در  قالب  الفاظ  زیبا  و  جملههای  مؤثّر  و  گیرا  و  شیوههای  دلربـا)  در میان  مردمان  بیان  داشتهایم  تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پند  گیرند،  امّا  بسیاری  از  مردم  جز  کفر  و  ناسپاسی  (در  بـرابر  آن  از  خود)  نشان  نمیدهند.  اگر  مـا  میخواستیم  در  هر  شهر  و  روسـتائی،  (پیغمبر)  بیم  رسانی  را  برمیانگیختیم. (ولی  صلاح  امّتها  و  ملّتها  در  این  نمیباشد.  پس  (در  تبلیغ  رسالت  و  دعـوت  به  حقّ،  استوار  و  کوشا  باش  و)  از  کافران  اطاعت  مکن  (و  به  دنبال  هوسها  و  خرافات  ایشان  مرو)  و  با  (اسلحۀ)  قرآن  با  آنان  جهاد  بزرگ  (و همه  جانبۀ  تبلیغاتی)  را  بیاغاز. 

( وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا).

ما  قرآن  را  به  صورتهای  گوناکون  (در  قالب  الفاظ  زیبا  و  جملههای  مؤثّر  و  گیرا  و  شیوههای  دلربا)  در میان  مردمان  بیان  داشتهایم  تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پپد  گیرند.

قرآن  را  به  صورتهای  مختلف،  و  با  شیوههای  متعدّد  و  با  نگرشهای  متنوّع،  بدیشان  عرضه کردهایم،  و  با  آن  ذهن  و  شعور  و  درک  و  فهم  آنان  را  مخاطب  قرار  دادهایم،  و  از  هر  دری  از  درهای  درونشان  داخل  شدهایم،  و  از  هر  وسیلهای  برای  به  جوش  وخروش  انداختن  دلهایشان  سود  بردهایم‌.

(لِیَذَّکَّرُوا).

تا  آنان  (خدای  خود  را  )  یاد  کنند  و  پند  گیرند.

کار  به  بیش  از  تذکّر  و  یادآوری  نیازی  ندارد.  حقیقتی که  قرآن  میکوشد  ایشان  را  به  سوی  آن  برگرداند،  در  فطرتشان  متمرکز  است  و  جای  دارد.  هوا  و  هوسی که  از  آن  معبودی  را  ساختهاند،  آن  را  از  یادشان  برده  است

(فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً ).

اما  بسیاری  از  مردم  جز  کفر  و  ناسپاسی  (در  برابـر  آن  از  خود)  نشان  نمیدهند.

وظیفۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  در  این  صورت  سنگین  است.  او  با  همۀ  انسانها  رویاروی  میگردد،  و  بیشتر  آنان  را  هوا  و  هوسشان  گمراهشان  ساخته  است،  و  از همه  چیز  جز کفر  سرپیچی  کردهاند،  هر  چند  که  دلائل  ایمان  آوردن  حاضر  و  آماده  بوده  است‌.

) وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً) (51)

اگر  ما  میخواستیم  در  هر  شهر  و  روستائی،  (پیغمبر)  بیم  رسانی  را  برمیانگیختیم.  (ولی  صلاح  امتّها  و  ملّتها  در  این  نمیباشد  .(

برخی از مفسّران ضمیر  «ه» در فعل «صرّفناه» را به آب بـرمیگردانند که نزدیکترین واژۀ مذکور  در عبارت است، و واژۀ قرآن هم در این مقام ذکر نشده است تا ضمیر را بدان برگرداند. ولی ما  ترجیح میدهیم که این ضمیر به قرآن برمی‏گردد، چون شکّی در این نیست که ضمیر«ه‌‌» در این  فرمودۀ خدا: ( وجاهدهم به )  (و  با  آن  با  ابشان  جـهاد  کن). (فرقا ن/52)     به قرآن برمیگـردد. زیرا با آب به جنگ دیگران نمیرود.کسی که ضمیر دوم را به قرآن  برمیگرداند ضمیر اول را نیز به قرآن برمیگردانـد این هم نگرشی از نگرشهای بسیار قرآن  است که به مناسبت چیزی  که در مدّ نظر است ذکر میشود. این مناسبت در اینجا نازل کردن آب پاک  کنندۀ حیات بخش است و ذهن را به نازل کردن قرآن پاک کنندۀ حیات بخش متوجّه میسازد که  سراسر این سوره پیرامون آن میچرخد.

در  این  صورت  زحمت  و  مشقّت  تقسیم  میشد،  و  ادای  وظیفه  تخفیف  پیدا  میکرد.  ولیکن  یزدان  جهان  برای  انجام  این  مهمّ  بندهای  را  برگزیده  است  که  خاتمالانبیاء،  یعنی  واپسین  پیغمبران  است،  و  بیم  دادن  مردمان  همۀ  شهرها  و  روستاها  را  برعهدۀ  او گذاشته  است،  تا  واپسین  رسالت  وحدت  پیدا  کند  و  بر  زبانهای  پیغمبران  فراوان  در  شهرها  و  روستاها  پراکـنده  نگردد.  قرآن  را  بدو  ارمغان  داشته  است  تا  با  آن  به  جهاد  دیگران  برود  و  برزمد:

فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَاداً کَبِیراً (52)

پس  (در  تبلپغ  رسالت  و  دعوت  به  حقّ،  استوار  و  کوشا  باش  و)  از  کافران  اطاعت  مکن  (و  به  دنـبال  هوسها  و  خرافات  ایشـان  مرو)  و  بـا  (اسلحۀ)  قرآن  بـا  آنان  جهاد  بزرگ  (و  همه  جانبۀ  تبلیغاتی)  را  بیاغار.

در  این  قران  قوّت  و  قدرت،  سلطه  و  شوکت،  تأثیر  ژرف،  و کشش  و  جاذبیّتی  است که  با  آن  مـقاوت  و  پایداری  نمیگردد.  این  قرآن  دلهای  مشرکان  را  سخت  تکان  میداد،  و  ارواحشان  را  به  تندی  به  لرزه  میانداخت.  آنان  با  هر  وسیلهای  با  تأثیر  قرآن  پـیکار  میکردند  و  میخواستند  از تأثیر  آن  بکاهند  و  جلوگیری  نمایند،  ولی  راهی  بدین  کار  نمییافتند  و  چـارۀ  آن  راسران  و  بزرگان  قریش  به  تودۀ  مردمان  میگفتند:

(لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون).

گوش  به  این  قرآن  فرا  ندهید،  و  در  (هنکام  تلاوت)  آن  یاوهسرائی  و  جار  و  جنجال  کنید  تا  (مردمان  هم  قرآن  را  نشنوند  و  مجال  اندیشۀ  درباره  مفاهیم  آن  از  ایشان  گرفته  شود  و )  شما  پیروز  گردید. (فصّلت/26)

این  گفتار  میرساند  که  چه  اندازه  از  تأثیر  این  قرآن  درون  سران  و  بزرگان  قریش  و  درون  تودۀ  مردمان  به  زلزله  و  تکان  درآمده  است  و  به  ترس  و  هراس  افتاده  است.  آنان گرویدگان  به  این  قرآن  را  میدیدند که  از  تأثیر  آیهای  یا  دو  آیهای،  و  سورهای  یا  دو  سورهای  که  محمّد  پسر  عبدالله  صلّی الله علیه و آله و سلّم   آنها  را  تلاوت  میفرمود،  در  فاصلۀ  بامدادی  و  شامگاهی  چه  اندازه  تغییر  میکردند  و  دگرگون  میشدند  و  انگار  جـادو  میشدند!  جانها  فرمانبردار  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  میگردید،  و  دلها  به  سویش  میگرائید.

رؤسای  قریش  این  سخن  را  به  پیروان  و  همفکران  خود  نمیگفتند  و  خودشان  از  تأثیر  این  قرآن کنار  بمانند.  اگر  آنان  در  ژرفای  درونشـان  احساس  لرزه  و  تکانی  نمیکردند  که  ایشان  را  به  ترس  و  هراس  اندازد،  چنین  دستوری  نمیدادند،  و  در  میان  قوم  خود  این  برحذر  باش  و  هوشیار  باش  را  پخش  نمیکردند که  از  هر  سخنی  بیشتر  بر  ژرفای  تأثیر  این  قرآن  دلالت  دارد!

«ابن  اسحاق گفته  است:  محمّد  پسر  مسلم  پسر  شهاب  زهری  برایم  روایت  کرده است که  برای  او  نـقل  شده  است:  ابوسفیان  پسر  حرب،  و  ابوجهل  پسر  هشام،  و  اخنس  بسر  شریق  پسر  عمر  پسر  وهب  ثقفی  همپیمان  بنی  زهره،شبی  بیرون  رفتند  تا  سخن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  را  بشنوند  بدان  گاه که  او  در  خانهاش  نماز  شب  را  میخواند.  هر  یک  از  آنان  در  جائی  جایگزین  شدند  تا  بشنوند.  هیچ  یک  از  ایشان  از  محلّ  دیگری  خبر  نداشت.  تمام  شب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده   شدند.  در  راه  به  هم  رسیدند.  یکدیگر  را  سرزنش کردند،  و  یکی  به  دیگری  گفت:  به  همچون  کاری  برنگردید.  چه  اگر  یکی  از  بی‏‏‏خردان  شما  را  ببیند  به  دل  و  درون  او  دغدغه  میاندازید.  سپـس  رفتند  و  برگشتند.  شب  دوم  هر  یک  از  آنان  به  جایگاه  شب  قبلی  خود  برگشت.  تمام  شب  به  ییغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده  شدند.  در  راه  باز  به  هم  رسیدند.  یکی  به  دیگری  همان  چیزی  را گفت  که  شب  قبلی گفته  بود.  سپس  رفتند  و برگشتند.  شب  سوم  نیز  هر  یک  از آنان  به  جایگاه  پیشین  خود  برگشت. تمام  شب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  گوش  فرا  دادند  تا  سپیدۀ  صبح  دمید.  بامدادان  پراکنده  شدند.  در  راه  دوباره  به  هم  رسیدند.  همدیگر  گفتند

از  اینجا  تکان  نمیخوریم  و  نمیرویم  تا  پیمان  نبندیم که  دیگر  بدینجا  برنگردیم!  بر  این کار  پیمان  بستند  و  سپس  پراکنده  شدند  و  رفتند.

هنگامی که  آفتاب  طلوع  کرد،  اخنس  پسر  شریق  چوگان  خود  را  برداشت  و  بیرون  رفت.  به  نزد  ابوسفیان  در  خانهاش  رفت.  بدو گفت:  ای  ابوحنظله  به  من  بگو  رأی  تو  دربارۀ  چیزی  که  از  محمّد  شنیدهای  چیست؟  گف:  ای  ابو  ثعلبه،  به  خدا  سوگند  چیزهائی  را  شنیدهام  که  از  آنها  آگاهم  و  میدانم  مراد  از  آنها  چیست.  و  چیزهائی  را  هم  شنیدهام  که  معنی  آنها  را  ندانستهام  و  از  مراد  آنها  آگاه  نشدهام.  اخنس گفت:  من  هم  بدان  کسی  سوگند که  تو  بدو  سوگند  خوردی  این  چنین  هستم‌.

سپس  از  پیش  او  برخاست  و  به  نزد  ابوجهل  رفت  و  در  خانهاش  او  را  ملاقات  کرد.  بدو گفت:  ای  ابوالحکم،  نظر  تو  دربارۀ  آنچه  از  محمّد  شنیدهای  چیست؟  گفت  : چه  چیز  شنیدهام؟!  ما  و  بنی  عبد  مناف  بر  سر  بزرگی  و  احترام  کشمکش  و  ستیز  کردیم. آنان  خوراک  دادند،  مـا  نیز  خوراک  دادیم.  آنان  دیگران  را  بر  شتران  خود  سوار  کردند،  ما  نیز  چنینکردیم.  ایشان  بذل  و  بخشش  نمودند،  ما  هم  بذل  و  بخشش  نمودیم.  تا  جائی که  بر  مرکبها  سوار  شدیم،  و  بسان  دو  اسب  مسابقه،  با  یکدیگر  به  پیش  تاختیم!  امّا  وقتی  فرا  رسید که  آنان  گفتند  :  از  میان  ما  پیغمبری  برانگیخته  شده  است که  از  آسمان  بدو  وحی  میشود.  ما  کی  بدین  پایگاه  و  جایگاه  میتوانیم  برسیم؟  به  خدا  سوگند  هرگز  ما  به  پـغمبرشان  ایمان  نمیآوریم  و  او  را  تصدیق  نمیکنیم!!!

اخنس  پسر  شریق  از  پیش  او  هم  برخاست  و  رفت»

بدین  منوال  و  بر  این  روال  با  خویشتن  ورمیرفتند  و  جلو  دل  خود  را  میگرفتند  و  سعی  میکردند  بدین  قرآن  نگرایند  و  بدان گوش  جان  نسپارند  تا  این  قرآن  بر  ایشان  چیره  نشود  و  زمام  اختیار  را  از  دست  آنان  نگیرد.  سران  و  بزرگان  قریش  مواظب  بودند  تودۀ  مردم  از آنان  مطّلع  نشوند.  چرا که  اگر  تودۀ  مردم  میدانستند  که  سران  و  بزرگان  قریش  چگونه  اسیر  بیان  قرآن  شدهاند  و  شبه  جادو شدگان  گردیدهاند،  ریاست  ایشان  مورد  تهدید  قرار  می گرفت.

در  قرآن  حقّ  سرشتی  سادهای  است.  وقتی  کـه  دل  را  مستقیماً  به  چشمۀ  اصلی  متّصل  نمود،  متوقف کردن  این  چشمۀ  جوشان،  و  جلوگـری  از  اموا  خروشان  آن  دشوار  میگردد.  در  قرآن  صحنههائی  از  قیامت،  داستانها،  صحنههائی  از  جهان  گویا،  جایگاههای  هلاک  و  نابودی  گذشتگان،  و  نیروی  برجسته  و  نمایان  و  مجسم  نشان  دادن  است،  به گونهای  که  دلها  را  سخت  به  لرزه  و  تکان  میاندازد،  و  دلها  با  وجود  آن  آرام  نمییابد  و  قرار  نمی گیرد.

در  بعضی  از  موارد،  تنها  یک  سوره  هستی  انسان  را  به  لرزه  و  تکان  میاندازد،  و  همۀ  جوانب  را  بـر  تفنس  میگیرد،  بدان  گونه  که  سپاه  عظیمی  که  دارای  ساز  و  برگ  فراوان  باشد  از  عهدۀ  چنین  کاری  برنمی آید.

در  این  صورت  جای  شگفت  نیست  اگر  خدا  به  ییغمبر  خود  صلّی الله  علیه و آله و سلّم دستور  دهد  کـه  از کافران  فرمانبرداری  نکند،  و  در کار  دعوت  خود  لرزان  و  هراسان  نشود،  و  با  این  قرآن  به  جهاد  و  پیکار  کافران  رود.  چه  او  با  نیروئی  به  جهاد  و  پیکار  ایشان  میرود که  هستی  انسان  در  برابر  آن  توان  ایستادگی  ندارد،  و  نمیتواند  با  آن  بجنگد  و   چارۀ  آن  را  بسازد.

*

روند  قرآنی  بعد  از  این  نگرش،  به  صحنههای  هستی  برمی‏گردد،  و  بر  صحنۀ  بادهای  مژده  رسان  و  آب  پاک  و  پاک کننده  با  صحنۀ  دریاهای  شیرین  و شور  و  حاجز  و  مانعی  که  در  میان  آنها  قرار  دارد،  پیرو  میزند:

وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخاً وَحِجْراً مَّحْجُوراً (53)

خدا  کسـی  است  که  دو  دریا  را  در  کنار  هم  روان  میسازد  (و  بر  اثر  وزن  مخصوص،  بی  تفاوت  درجۀ  غلظت  آب  شور  و  شیرین،  آمیزۀ  یکدیگر  نمیشوند  و  )  این  یکی  شیرین  شیرین  است،  و  آن  دیگر  شور  شور  خداوند  در  میان  آن  دو  حاجز  و  مانعی  ایجاد  کرده  است  که  آنها  را  کاملاً  از  هم  جدا  ساخته  است.

خدا  کسی  است  که  دو  دریا  را  به  حال  خود  رها کرده  است.  این  یکی  شیرین  شیرین  است،  و  آن  دیگری  شور  شور.  جاری  میگردند  و  به  همدیگر  برخورد  میکنند،  ولی  با  یکدیگر  نمیآمیزند  و  مخلوط  نمیشوند.  بلکه  در  میان  آن  دو  حاجز  و  مانع  سرشتی  است که  خدا  آنها  را  بر  آن  سرشته  است.  مسیر  رودبارها  اغلب  بلندتر  از  سطح  دریا  است.  بدین  خاطر  رودبارهای  شیرین  به  دریاهای  شور  میپیوندند،  ولی  بـرعکس  صـورت  نمیگیرد  مگر  به  ندرت.  با  این  اندازه  گیری  دقیق،  دریاها  -  هر  چند  که  بزرگتر  و  پرآبترند  -  بر  رودبارها  طغیان  نمیکنند  و  سرنمیکشند،  رودبارهائی  که  زندگی  انسانها  و  حیوانها  و  گیاهها  در  گرو  آنها  است.  این  اندازهگیری  و  سنجش  کار  تصادف  گذرائی  و  جهش  ناگهـانی  و  نابجائی  نیست.  بلکه  قـانون  مستمرّی  و حساب  دقیقی  در  میان  است  که  با  ارادۀ  آفـریدگاری  صورت  میگیرد که  این  جهان  را  برای  هدفی  و  منظوری  آفریده  استکه  قوانین  خدا  با  دقّت  و  استواری  آن  را  محقّق  میدارند  و  پیاده  میکنند.

در  قوانین  این  هستی  در  نظر گرفته  شده  است  که  آبهای  شور  اقیانوسها  بر  رودخانهها  و  بر  خشکیها  طغیان  نکنند  و  سرنکشند،  حتّی  در  حالتهای  جزر  و  مدّی  که  جاذبه  و  کشش  ماه  آنها  را  ایجاد  میکند.  ماه  آبهای  سطح  زمین  را  به گونهای  به  سوی  خود  میکشد که  آبها  تا  ارتفاع  زیادی  فرا  میروند  و  اوج  میگیرند.

صاحب  کتاب: «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  که  ترجمۀ  عربی  آن  :  «العلم  یدعو  الی  الایمان»  نامیده  شده  است،  میگوید:

«قمر  از  ما  ٢٤٠٠٠٠  مایل  فاصله  دارد.  مدّی که  در  شبانه  روز  دو  بار  رخ  میدهد  یادآوری  ظریف  و  لطیفی  از  وجود  ماه  دارد.  مدّی  که  در  اقیانوس  روی  مـیدهد  گاهی  تا  ارتفاع ٦  60پا[1]  در  بعضی  جاها  بالا  مـیرود.  حتّی  قشر  زمین  دو  بار  در  شبانه  روژ  به  سوی  خارج  در  حدّ  چندین  بوصه[2] به  سبب  جاذبۀ  ماه  منحنی  میگردد  و  قوس  پیدا  میکند.  همه  چیز  هم  به  نظرمان  منظّم  و  دست  نخورده  میرسد،  تا  بدانجا که  ما  به  نیروی  هراس  انگیزی  پی  نمیبریم که  سطح  اقیانوس  را  چند  پا  بالا  میبرد،  و  قشر  زمینی  که  به  نظرمان  تا  اندازهای  سخت  و  سفت  است  منحنی  میگردد  و  قوس  پیدا  میکند.

مرّیخ  دارای  یک  ماه  است ٩  ماه  کوچکی  است.  جز  .0 ٦٠٠  مایل  از  آن  فاصله  ندارد...  اگر  ماه  ما  به  جای  فاصلۀ  زیادی  که  اکنون  با  ما  دارد،  50000  مایل  مثلاً  از  ما  دور  می بود،  مدّ  آبها  بدان  درجهای  بالا  میرفت  که  همۀ  زمینهای  آبی  را  در  شبانهروز  دو  بار  زیر  میگرفت،  با  آب  جوشان  و  خروشانی که  با  نیروی  خود  کوهها  را  از  جا  میکند.  در  این  حالت  چه  بسا  هم  اینک  قارهای  وجود  نمیداشت  که  با  سرعت  ممکن  از  ژرفای  آب  بیرون  بیاید  و  سربرآورد،  و کرۀ  زمین  از  این  پریشانی  و  نابسامانی  درهم  میشکست،  و  مدّی  که  به  هوا  خیز  برمیداشت  هر  روز  طوفانهائی  پدید  میآورد.  اگر  فرض  کینم  که  قارهها  از  میان  میرفتند،  میانگین  عمق  آب  بالای  سراسر  کرۀ  زمین  در  حدود  یک  مایل  و  نیم  میگردید.  در  این  صورت  اگر  هـم  حیاتی  وجود  میداشت  جز  در  ژرفای اقیانوسهای  عمیق  کجا  ممکن  میشد?»

دست  خدائی  که  این  جهان  را  میگرداند  و  اداره  میفرماید،  دو  دریا  را  ساری  و  جاری  کرده  است  و  میان  آن  دو  حاجز  و  مانعی  از  سرشت  خودشان  و  از  سرشت  این  جهان  به  وجود  آورده  است،  این  جهان  هماهنگی  که  مقدارها  و  اندازههای  آن  با  دست  سازندۀ  مدبّر  حکیمی  جریان  مییابد،  جریان  مقدّر  و  مقرّر  و  سنجیده  و  طرحریزی  شدهای که  همه  چیز  آن  دقیقاً  ترسیم  و  تعیین  گردیده  است‌.

*

آن  گاه  روند  قرآنی  از  آب  آسمان  و  آب  دریا و  رودخانه،  به  آب  نطفه  میپردازد،  آبی  که  از  آن  حیات  مستقیـم  انسان  سرچشمه  میگیرد:

(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

خدا  است  که  از  آب  (منی)  انسـانها  را  آفریده  است  و  ایشان  را  به  (دو  گروه)  ذکور  و  اناث  تبدیل  کرده  است،  و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌.

از  این  آب  جنین  را  میآفریند.  اگر  نر  باشد  نسب  است،  و  اگر  ماده  باشد  صهر  است،  چون  صهر  به  معنی  دامادی  است،  و  ماده  داماد  میآورد.[3]

حیات  شری  حاصل  از  این  آب  منی  نام،  شگفتانگیزتر  و  سترگ تر  از  آن  حیاتی  است که  از  آب  آسمان  پدید  میآید.  چه  از  یک  سلول[4]  از  میان  دهها  میلیون  سلول  نهان  در  یک  قطرۀ  آب  مرد که  با  تخمک  زن  در  درون  رحم  میآمیزد،  آن  آفریدۀ  پیچیدۀ  تـرکیبی  انسان  نام  وجود  میآید،  انسان  که  شگفت انگیزترین  موجودات  به  طور کلی  است‌!

از  سلولهای  همگون  و  از  تخمکهای  همسان  و  نرها  و  مادهها  به  شیوۀ  شگفتی  پدید  میآیند،  شیوهای  که  بشر  راز  آن  را  نمیداند،  و  دانش  بشر  نمیتواند  آن  را  ثبت  و  ضبط  کند  یا  علّتیابی  نماید.  سلولی  در  مـیان  هزاران  سلول  را  نمیتوان  با  صفات  مشخّصهای  شناسائی  کرد  و  گفت:  این  سلول  است که  تولید  نر  یا  مـاده  میکند!  همچنین  تخمکی  را  نمیتوان  با  صفات  مشخّصهای  شنناسائی کرد  و گفت:  این  تخمک  است  که  تولید  نر  یا  ماده  میکند!..با  وجود  این  مشخّصات است  که  در  آخر  این  یکی  تبدیل  به  مـرد  و  این  یکی  تبدیل  به  زن  میگردد!

(وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بـخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌.

آهای! این  قدرت  است  که  گوشهای  از  آن  در  این  شگفت  بس  شگفت  نشان  داده  میشود!

اگر  انسان  برود  و  در  بارۀ  آبی که  انسان  از  آن  پیدا  میگردد  پژوهش  کند،  سرگیجه  میگیرد،  بدان  گاه  که  از  ویژگیهای  انسان  کامل  نهان  دربارۀ  اجسام  بسیار  ریز  و  کوچکی  به  بررسی  میپردازد  که  حامل  عناصر  وراثتی  هر  جنسی،  و  پدر  و  مادر  او،  و  خویشاوندان  نزدیک  او  است.  آن  عناصر  وراثتی  را  برمی‏دارد  تا  آنها  را  به  جنین  نر  و  جنین  ماده  تحویل  دهد،  برحسب  چیزی که  دست  قدرت،  آفرینش  و  رویکرد  او  را  در  مسیر  زندگی  برآن  ترسیم  و  تعیین می کند.

اینها  هم  اشارههائی  از  کتاب:  «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  دربارۀ  ویژگیهای  عناصر  وراثتی  نهان  در  آن  ذرّات  بس  کوچک  است‌:

«هر سلولی  چه  نر  باشد  و  چه  ماده، حامل  کروموزومها[5]،  و  ژنها[6]  یعنی  واحدهای   وراثتی  هستند.  کروموزومها  هسته[7]  را  تشکیل  میدهند  که  تیره  رنگ  بوده  و  حامل  ژنها  میباشند.  ژنها  عامل  اصلی  و  قطعی  چیزی  هستند که  هر  موجود  زندهای  یا  انسانی  بر  آن  استوار  میگردد.  سیتوپلاسم[8]   ترکیبهای  شیمیائی  شگفتی  است که  هر  دوتای کروموزومها  و  ژنها  را  احاطه  میکند.  ژنها  یا  واحـدهای  وراثتی - کـه 

مسؤول  همۀ  پدیدههای  بشری  موجود  بر  سطح  زمین  اعم  از  خصائص  فردی  و  احوال  روانی  و  رنگها  و  جنسهای  آنـها  هستند  -  آن  اندازه  ریز  و  کوچک  می باشند  که  اگر  همۀ  آنها  گردآورده  شوند  و  در  یک  مکان گذاشته  شوند،  حجم  آنها  کمتر  از  حجم  «انگشتانه»  میگردد!

این  ژنهای  بسیار  ریز  و  کوچک  میکروسکپی، کلیدهای  بدون  چون  و  چرای  خواصّ  همۀ  انسانها  و  حیوانـها  و  گیاهها  هستند.  «انگشتانهای»  که  همۀ  صفات  فردی  دو  بیلیون  انسان  را  در  خود  جای  میدهد،  واقعاً  مکان  کم  حجمی  است.  امّا  با  وجود  این  ،  حقیقتی  است که  جای  جدال  و  ستیزی  در  آن  نیست‌.

جنین  با  تمایز  تدریجی  خود  از  سلول  نطفه  به گونۀ  بالغ،  بازگو  کنندۀ  گذشتۀ  حیاتی  و  صفات  ارثی  است  که  با  ترکیب  و  سازمان  مـنظّم  مولکولی  موجود  در  ژنها  و  سیتوپلاسم  از  آن  محافظت  میشود.

مشاهده  کردهایم  که  ژنهای  موجود  در  سلولهای  هـمۀ  موجودات  زنده  در  داشتن  نظامهای  خاصّ  مولکولی  (کد  بندی  ژنـتیکی)  مشترک  هستند.  این  سیستمهای  مولکولی  که  از  مقیاسهای  میکروسکپی  رایج  بسیار  کوچکترند،  نگهدارندۀ  نقشۀ  وراثتی  و  صفات  اجداد  و  وگیهای  هر  موجود  زنده  بوده  و کنترل  همۀ  ویژگیهای  ریشه  و  ساقه  و  برگ  و گل  و  میوه  در گیاهان،  و  نیز  نظارت  بر  شکل  ظاهری  پوست  و  مو  و  اعضاء  در  حیوانات  و  انسان  را  به  عهده  دارد».

بدین  مقدار  از  شگفتیهای  حیات  بسنده  مـیکنیم،  شگفتیهائی  که  قدرت  آفریننده  و  اداره  کننده  و گردانندۀ  جهان  آنها  را  در  حیات  به  ودیعت  نهاده  است‌.

(وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیراً) (54)

و  پروردگار  تو  همواره  (بر  انجام  هر  چه  بخواهد)  توانا  بوده  و  هست‌. 

*

در  مثل  همچون  فضائی،  فضای  آفرینش  و  سنجش،  و  در  جلو  آن  چنان  حیاتی که  از  آب  آسمان  و  از  آب  نطفه  پدیدار  میشود،  نطفهای  که  آن  همه  خـصائص  در  آن  اندوخته  شده  است،  خصائصی  که  از  یک  سلول  پسری  را  با  تمام  ویژگیهایش  و  وراثتهایش  میسازد،  و  از  یک  سلول  نیز  دختری  را  با  تمام  ویژگیهایش  و  وراثتهایش  میسازد...  در  مثل  همچون  فائق،  پرستش  غیر  خدا  چیز  عجیب  و  زشتی  بشمار  میآید.  آن  اندازه  عجیب  و  زشت  که  فطرت  از  آن  بیزاری  میجوید...  روند  قرآنی  در  اینجا  عبادات  ایشان  برای  غیر  خدا  را  نشان  میدهد: 

(ویعبدون من دون الله مالا ینفعهم ولا یضرهم وکان الکافر على ربه ظهیرا).

مشرکان  معبودهائی  جز  خدا  را  پرستش  می‏کنند  که  نه  سودی  به  آنان  میرسانند  و  نه  زیانی،  کافران  پیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.

(وکان الکافر على ربه ظهیرا).

کافران  پیوسته  در  راه  سرکشی  از  پروردگارشان  همدیگر  را  پشتیبانی  میکنند.

همۀ  کافران  -  مشرکان  مکّه  هم  در  ضمن  ایشان  هستند  دشمن  پروردگارشان  می‏باشند،  پروردگاری  که  آنان  را  آفریده  است  و  اندامهایشان  را  همآوا  و  همساز  فرموده  است  و  هر  عضوی  از  اعضاء  انسان  را  جهت کاری  و  برای  حکمتی  سامان  داده  است.  آخر  چنین  چیزی  چگونه  باید  باشد؟  کافری که  آن  اندازه  کوچک  و  نـاچیز  است  کی  میتواند  دشمن  و  ضدّ  خدا  باشد؟  کافر  دشمن  دین  خدا  است.  کافر  دشمن  برنامهای  است  که  خدا  آن  را  برای  زندگی  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است.  تعبیر  قرآنی  تنها  میخواهد  پرده  از  بزه  کافر  بردارد  و  زشتی  گناه  او  را  برساند،  و  کافر  را  دشمن  پروردگارش  و  سرورش  به  تصویر  بکشد!

کافر  وقتی که  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم  و  با  رسالت  او  میجنگد،  در  اصل  با  خدا  میجنگد.  دیگر  جنگ  با  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   نیست،  بلکه  جنگ  با  خدا  است،  خدائی  که  ضامن  و  روزی  رسان  او  است.  پس  از  آن  بنده  خود  را  مطمئن  میسازد  و  بدو  آرامش  می دهد،  و  سنگینی  را  بر  دوش  او  سبک  میکند،  و  بدو  میفهماند  وقتی کـه  وظیفۀ  خود  را  در  بشارت  دادن  و  بیم  دادن  انجام  میدهد،  و  با  قرآن  به  جهاد  کافران  میپردازد،  دیگر  مسؤولیّتی  در  برابر  دشمنانگی  بزهکاران  و  ستیزه جوئی  کافران  با  خود  ندارد.  خدا  به  جای  او  عهدهدار  پیـکار  با  دشمنانش  میگردد،  دشمنانی  که  با  خدا  دشمنی  میورزند.  پس  باید که  بر  پروردگارش  توکّل  کند  و  پشت  بدو  بندد.  خدا  آگاهتر  از  هرکسی  و  هر  چیزی  است!

(وما أرسلناک إلا مبشرا ونذیرا . قل:ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا . وتوکل على الحی الذی لا یموت وسبح بحمده , وکفى به بذنوب عباده خبیرا)

ما  تو  را  جز  په  عنوان  بشارت  دهنده  (مؤمنان  به  بهشت( و  بیم  دهنده  (کافران  به  دوزخ،  به  سوی  مردم)  نفرستادهایم.  بگو: من  در  برابر  ابلاغ  این  آئین  هیح  گونه  پاداشی  از  شما  مطالبه  نمیکنم.  تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی  -  اگر  خواست  -  راه  را  به  سوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش  فراوان  یزدان  است  گام  بردارد)  و  (در  همۀ  امور)  بر  خداوندی  تکیه  کن  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور  (و  بدان  تو  عهدهدار  ایمان  یا  کفر  مردمان  نیستی  و  خدا  همگان  را  میپاید)  و  همین  کافی  است  کـه  خداوند  از  گناهان  بندگانش  آگاه  است  (و  هیچ  گونه  گناهی  از  دید  او  مخفی  نمیماند(.

بدین  وسیله  خدا  وظیفۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم را  مشخّص  و  معیّن  میفرماید،  و  آن  مژده  دادن  و  ترساندن  است  بدان  گونه که  بعداً  در  مدینه  بدو  دستور  داده  است.  این  هم  حکمتی  دارد که  خدا  از  آن  آگاه  است.  گمان  می‏بریم  از  جملۀ  این  حکمت  این  است  که  خداوند  سبحان  مردانی  را  در  این  دوره  آماده  میکرده  است  که  این  عقیدۀ  تازه  بر  آنان  تکیه  بکند،  و  این  عقیده  در  دل  و  درونشان  زیست  نماید،  و  در  زندگانیشان  ترجمه  شود،  جامعهای  که  اسلام  بر  آن  حاکم  گردد  و  فرمان  براند  و  مراقب  و  محافظ  آن  شود.  در  این  دوره  آمادگی،  جامعۀ  اسلامی  به  جنگها  و  خونریزیهائی  نپردازد که  قریش  را  از  پذیرش  اسلام،  باز  دارد،  و  دلهایشان  بر  روی  اسلام  بسته  شود.  خدا  چنین  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  بود که  بعد  از  هجرت  برخی  از  آنان  وارد  اسلام  کردند،  و  سائر  ایشان  بعد  از  فتح  مکّه  اسلام  را  بپذیرند،  و  از  میان  آنان  هستۀ  سخت  و  توانمندی  برای  عقـدۀ  جاویدان  با  اجازۀ  یزدان  پدید  آید.

باید  دانست که  تب  و  مغز  رسالت،  در  مدینه  باقی  ماند،  همان گونه که  در  مکّه  بود،  و  آن  مژده  دادن  و  ترساندن  است.  جنگیدن  برای  برطرف کردن  و  از  میان  بردن  سدّها  و  مانعهای  مادی  موجود  بر  سر  راه  آزادی  دعوت،  و  برای  حمایت  و  حفاظت  مؤمنان  مقرّر گردیده  است  تا  مؤمنان  بتوانند  آزادانه  به  عبادت  و  پرستش  خود  بپردازند  و کسی  نتواند  ایشان  را  با  زور  از  دین  برگرداند.  این  نصّ  قرآنی  در  مکّه  و  در  مدینه  بطور  یکسان  صادق  است‌:

(وما أرسلناک إلا مبشرا ونذیرا).

ما  تو  را  جز  به  عنوان  بشارت  دهنده  (مؤمنان  به  بهشت‌  و  بیم  دهنده  (کافران  به  دوزخ،  به  سوی  مردم‌ (نفرستادهایم‌.

(قل:ما أسألکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا).

بگو:  من  در  برابر  ابلاغ  این  آئین  هیچ  گونه  پاداشی  از  شما  مطالبه  نمی‏کنم.  تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی  اگر  خواست  -  راه  را  به  سـوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش  فراوان  یزدان  است  گام  بردارد(.

پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  هیج گونه  چشم  داشتی  به  اجر  و  پاداش  کسی  ندارد،  و  به  خاطر  به  دست  آوردن  کالائی  از  کالاهای  دنیوی  به  کار  تبلیغ  نمیپردازد.  چشم  انتظار  دریافت  چیزی  از  کسانی  ندارد  که  راهیاب  به  اسلام  میشوند  و  آن  را  میپذیرند.  جزیه  و  خراج  و  مالیات  و  رشوهای  از کسی  نمیخواهد،  و  نذر  و  قربانی  مسلمانی  را  انتظار  نمیکشد.  کسی که  اسلام  را  میپذیرد  فردی  از  افراد  گروه  مسلمانان  میشود  همین  که  زبان  به  ادای  واژهها  و  جملههائی  میگشاید  و  دل  او  بدانها  اعتقاد  دارد.  این  مشخّصۀ  اسلام  است.  مشخّصۀ  اسلام  این  است که  کاهنی  در  اسلام  نیست  که  حقّ  کهانت  خود  را  تقاضا  کند،  و  واسطهای  در  میان  نیست که  پول  وساطت  و  میانجیگری  خود  را  دریافت  دارد.  در  اسلام  «رسم  دخول»  و  شیوۀ  ورودی  وجود  ندارد.  در  اسلام  پولی  برای  دریافت  راز  یا  برکت  دادن  و  یا  استقبال  و  پذیره  رفتن  در  میان  نیست.  این  سادگی  این  آئین  و  پاکی  آن  از  هر  چیزی  است که  میان  دل  و  میان  ایمان  فاصله  بیندازد،  و  در  اسلام  واسطهها  و کاهنهائی  در  میان  نیست  ...  پاداش  پیغمبر  تنها  یک  چیز  است  و  بس:  راهیابی  راهیاب  به  خدا  و  نزدیکی  او  به  پروردگارش  مطابق  آنچه  می‏بیند  و  تشخیص  میدهد!

(إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلا).

تنها  پاداش  من  این  است  که  کسی - اگر  خواست  - راه  را  به  سوی  پروردگارش  در  پیش  گیرد  (و  در  مسیری  که  منتهی  به  رضا  و  رحمت  و  پاداش فراوان  یزدان  است گام  بردارد).

این  یگانه  پاداش  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  است  ...  دل  پاک  او  خشنود میشود،  و  وجدان  بزرگوار  او  آسوده  میشود،  اگر  بندهای  از  بندگان  یزدان  را  ببیند  که  به  سـوی  پروردگارش  راهیاب  شده  است.  چه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم   رضا  و  خشنودی  خدای  خود  را  میطلبد،  و  راه  او  را  انتخاب  میکند  و  برمیگزیند،  و  به  سوی  مولا  و  سرور  خود  رو  میکند  و  رهسپار  میشود.

(وتوکل على الحی الذی لا یموت وسبح بحمده).

و  (در  همۀ  امور)  بر  خداوندی  تکیه  کن  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور  ‌(و  بدان  تو  عهدهدار  ایمان  یا  کفر  مردمان  نیستی  و  خدا  همگان  را  میپاید(.

هر کسی  جز  خدا  میمیرد،  چون  او  به  سـوی  مرگ  میرود.  تنها  زندهای  میماند  که  نمیمیرد.  توکّل  کردن  و  تکیه  زدن  بر کسی  که  روزی  از  روزها  -  هر  چند  هم  عمر  او  طولانی  یا  کوتاه  باشد  -  به  درود  حیات  میگوید،  تکیه  زدن  بر  تکیه گاهی  است  که  در  حال  سقوط  و  فروافتادن  است،  و  پشت  بستن  به  سایهای  است که  برطرف  و  برچیده  میشود.  تنها  باید  توکّل  کرد  و  تکیه  زد  بر  زنده  جاویدی که  برطرف  نمیشود  و  نابود  نمیگردد...

(وسبح بحمده).

و  حمد  و  ثنای  او  را  بجای  آور.

کسی  حمد  و  ثنا  نمیگردد  مگر  دهندۀ  نعمت  و  حیات  بخش  سرمدی  ...  کار  کافران  را  به  کسی  واگذار  که  همیشه  زنده  است  و  هرگز  نمیمیرد.  چه  او  از  گناهها  و بزهکاریهایشان  مطّلع  است،  و  چیزی  از  گناهها  و  بزهکاریهایشان  بر  او  پوشیده  و  پنهان  نمیماند.

(وکفى به بذنوب عباده خبیرا).

 

و  همین  کافی  است  که  خداوند  از  گناهان  بندگانش  آگاه  است  (و  هیج  گونه  گناهی  از  دید  او  مخفی  نمیماند).  به  هنگام  نشان  دادن  آگاهی  مطلق  و  قدرت  بر  سزا  و  جزا،  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  توسّط  یزدان،  و  از  استقرار  او  بر  عرش،  سخن  میرود:

 (الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً) (59)

آن  کسی  که  آسمانها  و  زمین  را  و  همۀ  چیزهای  میان  آن  دو  را  در  شش  دوره  آفریده  است،  و  آن  گاه  بر  تـختفرماندهی  و  ادارۀ  امور  جهان)  نشسته  است  (و  کار  و  بار  کائنات  را  با  دست  قدرت  خود  چرخانده  است  و  پیوسته  مراقب  احوال  و  اوضـاع  عالم  بوده  است).  او  دارای  رحمت  فراوان  و  فراگیر  است  (و  رحمت  عام  وی  همۀ  موجودات  را  در  برگرفته  است  و  مطیع  و  عاصی  و  مؤمن  و کافر  بر  این  خوان  یغما  نشسـتهاند  اگر  میخواهی  از  ادوار  آفرینش  هستی  باخبر  کردی)  پس  از  شخص  بسیار  آگاه  و  فرزانه  بپرس‌.

قطعاً  روزهائی  که  خدا  در  آنها  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  متفاوت  با  روزهای  زمینی  ما  است.  چه  روزهای  ما  حاصل  از  نطم  و  نظام  منظومۀ  شمسی  است،  و  مقیاس  و  معیاری  است که  نتیجۀ  گردش کرات  بوده  و  بعد  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  پدیدار  گردیده  است.  کرۀ  زمین  یک  بار  در  برابر  خورشید  دور  خود  بگردد  شبانه  روزی  بشمار  میآید.  آفریدن  چیزی  جز  این  نیست که  ارادۀ  خدا  بدان  تعلّق  گیرد  و  بگوید:

(کُن).

بشو....  پدید  آی ...

شدن  و  پدید  آمدن  فوراً  صورت  میگیرد:

(  فیکون  ).

پس  میشود ...  فوراً  پدید  میآید...

چه  بسا  مراد  از  این  شش  روز  از  روزهای  خدا  که  مقدار  آنها  را  کسی  جز  خدا  نمیداند،  شش  دوره  از  زمانی  باشد که  در  آنها  تحوّل  و  تبدّل  فراوانی  در  آسمانها  و  زمین  صورت گرفته  است  تا  جهان  به  وضع  فعلی  درآمده  است.  و  اما  استواء  بر  عرش،  به  معنی  کاملاً  چیره  شدن  و  فرماندهی  را  به  دست  گرفتن  است.  واژة  «ثم:  سپس»  دالّ  بر  ترتیب  زمانی  نیست.  بلکه  دالّ   ژرفا  و  فراخنای  مرتبۀ  چیرگی  و  فرماندهی  است‌.

همراه  با  چیرگی  و  فرماندهی،  رحمت  واسعۀ  همیشگی  است:

(الرَّحْمَنُ).

دارای  رحمت  فراگیر  خدائی  که  دارای  رحمت  عظیم  و   لطف  عظیم  است.

همراه  با  رحمت،  اطّلاع  و  آگاهی  است‌:        

(فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیراً) (59).[9]

از  شخص  بسیار  آگاه  و  فرزانه  بپرس  (که  من  هستم  که  خدایم).

از کسی  بپرس  که  آگاهی  مطلق  دارد  و  چیزی  از  دائرۀ  آگاهی  او  بیرون  نیست  و  بر  او  چیزی  پوشیده  و نهان  نمیماند.  هر  گاه  از  خدا  بپرسی،  از  شخص  بسیار  اگاه  سؤال  میکنی.  آن  کسی  که  چیزی  نه  در  زمین  و  نه  در  آسمان  بر  او  پنهان  و  نهان  نمیماند.  

با  این  وجود،  آن  اشخاص  خود  بزرگ  بین  و  گردن  افراز،  دعوت  به  پرستش  خداوند  مهربان  را  سبک  میشمارند  و  زشت  میانگارند:

 وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً (60)

 

هنگامی  که  به  کافران  گفته  مـیشود:  برای  خداونـد  رحمان  (که  سراسر  وجود  شما  غرق  رحمت  او  است،  کرنش  ببرید  و)  سجده  کنـد.  (از  روی  کبر  و  غرور  و  از 

سر  استهزاء  و  تمسخر)  میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟  (ما  که  او  رانمیشناسیم  تا  برایش  سجده  برده  و  پرستش  کنیم).  آیا  ما  بـرای  چیزی  سجده  کنیم  (و  پرستش  نمائیم)  که  تو  به  ما  دستور  میدهی؟  (مگر  ما  به  سخن  تو  گوش  میدهیـم  و  فرمان  تو  را  میپذیریم؟!  امر  به  سجده  در  آن  بیماردلان  اثر  معکوس  میگذارد)  و  بر  نفرت  و  گریز  ایشان  (از  پذیرش  ایمان)  میافزاید.

این  شکل  زشت  و  پلشتی  از  شکلهای  بی شرمی  و  گردن  افرازی  است.  در  اینجا  از  آن  یاد  میشود  تا  نمودار  دست  کم  و  ناچیز گرفتن  گردن  افرازی  ایشان  بر  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  باشد.  آنان  که  برای  پروردگارشان  احترام  قائل  نیستند،  و  با  این  شیوۀ  نابهنجار  از  ذات  والای  کردگار  سخن  میرانند،  آیا  باید  از  ایشان  تعجّب  کرد  که  دربارۀ  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  بگویند  آنچه  راکه  مـیگویند؟  ایشان  که  از  اسـم  خداوند  بزرگوار  مـیرمند  و  میگریزند،  و  گمان  می‏برند  که  آنان  از  نام  «رحمان»  آگاهی  ندارند،  و  از  آن  پرسش  مینمایند،  پرسشی که  بر  بی شرمی  و  پرروئی  ایشان  میافزاید: 

(قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ).

میگویند:  رحمان  چه  چیز  است؟‌. 

گردن  افرازی  و  سبکسری  ایشان  بدان  اندازه  رسیده  است  که  بگویند:  ما  جز  رحمانی  را  نمیشناسیم  که  در  یمامه  است  ...  مرادشان  مسیلمۀ  کذاب  بود!

روند  قرآنی  به  گردن  افرازی  ایشان  با  تمجید  و  بزرگ  داشت  یزدان  سبحان،  و  با  سخن  از  برکت  و  عظمت  ایزد  منان،  و  با  یادی  از  عظمت  آفرینش  و  آفریدههایش،  و  با  بیان  آیات  و  نشانههائی که  بدین  آفرینش  و  آفریدههای  بزرگ  تذکّر  میدهند،  پاسخ  میگوید:

تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَقَمَراً مُّنِیراً (61) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً (62)

 

پاینده  و  بزرگوار  خدای  رحمانی  است  که  در  آسمان  برجهائی  را  به  وجود  آورده  است  و  در  آن  ،  چراغ  (فروزان  خورشید)  و  ماه  تابان  را  ایجاد  نموده  است.  خدای  رحمان  کسی  است  کـه  شب  و  روز  را  (بـه  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  بـرای  (عبرت)  انسـانی  که  بخواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشنـاسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکر گزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حقّ  خود  بیفزاید).

مراد  از  بروج  -  بنا  به  قول  ارجح - منازل  سیّارات  و  مدارات  نجومی  عظیم  آنها  است.  عظمتی که  در  اینجا  است،  چنین  احساس  میشود که  در  مقابل  سبک  داشتن  و  ناچیز  شمردنی  است  که  در  این گفتار  مشرکان  نهفته  است:

(وَمَا الرَّحْمَنُ).

رحمان  چه  چیز  است؟‌.

این  چیزی  از  آفریدههای  او  است،  چیزی  که  سترگ  و  هراس  انگیز  و  بزرگ  در  حسّ  و  در  حقیقت  است.  از  جمله  این  بروج،  خورشید  ذکر  میشود  و  ان  را  «سراج:  چراغ»  می نامد.  زیرا  خورشید  است که  پرتوهای  خود  را  به  زمین  ما  و  جز  ان  میتاباند.  در  میان  ذکر  بروج  از  ماه  تابانی  سخن  میرود که  انوار  ارام  بخش  و  زیبای  خود  را  ارسال میدارد.

همچنین  صحنۀ  شب  و  روز  را  نشان  میدهد،  و  از  پیاپی  آمدن  آن  دو  سخن  میگوید.  شب  و  روز  دو  نشانۀ  بزرگ  خداشناسی  هستند که  چون  پیوسته  تکرار  و  دنبال  یکدیگر  میآیند  مردمان  آنها  را  فراموش  مینمایند.  در  صورتی  که  اگر  این  دو  پدیده  بررسی  گردند  برای  خداشناسی  بس  است:

(لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً) (62)

برای  (عبرت)  انسانی  که  بخواهد  به  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسـی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یـا  بـخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدگارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشـن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حقّ  خود  بیفزاید(.

 

اگر  خداوند  به  نوبه  روز  را  جایگزین  شب،  و  شب  را  جایگزین  روز  نمیکرد،  و  یکی  را  یشت  سر  دیگری  نمیآورد،  زندگی  بر  روی  کرۀ  زمین  برای  انسانی  و  حیوانی  و گیاهی  امکان  نمیداشت.  بلکه  اگر  طول  شب  و  روز  تغییر  پیدا  میکرد  زندگی  نیز  تغییر  پیدا  مینمود.  درکتاب: «انسان  به  تنهائی  برجای  نمیماند»  که  ترجمۀ  عربی  آن:  «لـم  یدعو  (لی  (لایمان»  است،  آمده  است:  «کرۀ  زمین  پیرامون  محور  خـود  در  بیست  و  چهار  ساعت  یکبار  میچرخد،  تقریبا  با  سرعت  هزار  مایل  در  ساعت.  هم  اینک  تو  فرض کن که کرۀ  زمین  تقریباً  با  سرعت  صد  مایل  در  ساعت  بگردد...  چرا  چنین  نشود؟  ...  اگر  چنین  میشد،  شب  ما  و  روز  ما  ده  برابر  مدّت  فعلی  طولانی  میگردیدند.  در  این  حـال  و  احـوال،  خـورشید  سوزان  تـابستان  هر  روز گیاهان  ما  را  میسوزاند،  و  هر  شب  هر گیاهی که  در  زمین  است  یخ  میبست‌!»

پاینده  و  بزرگوار  خدائی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است،  و  هر  چیزی  را  به  مقدار  و  اندازۀ  لازم  خلق  نموده  است  و  به  جهان  گسیل  داشته  است.  پاینده  و  بزرگوار  خدائی  است  که  در  آسمان  برجهائی  را  آفریده  است  و  در  آسمان  چراغ  تابان  خورشید،  و  ماه  درخشان  را  پدید  آورده  است‌.

وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً (62)

 

خدای  رحمان  کسـی  است  که  شب  و  روز  را  (به  طور  متناوب)  جایگزین  یکدیگر  میسازد،  برای  (عبرت‌( انسانی  کــه  بخواهد  بـه  یاد  خدا  باشد  (و  فطرت  خداشناسی  را  در  خود  بیدار  نگاه  دارد)  یا  بخواهد  (نعمتهای  بیشمار  آفریدکارش  را)  سپاسگزاری  کند  (و  با  زنده  نگاه  داشتن  روح  شکرگزاری،  بر  الطاف  و  انعام  خدا  در  حق  خود  بیفزاید).


 


[1] پا مقیاس طول‌، برابر با یک قدم متوسّط‌؛ گام‌. قدم‌. قوت (‌foot)‌. )فرهنگ معین)
[2]بوصه=pouce  مقیاس قدیمی است. هر بوصه ٢٧ میلیمتر است (‌نگا: ضمیمۀ لسان العرب. با کوشش آقایان یوسف خیّاط‌، و ندیم مرغشلی‌(.
[3] «‌نسباً‌» : خویشاوندی  حاصل  از  جهت  مردان‌.  «‌صهراً»‌ :  خویشاوندی  حاصل  از  جهت  زنان .  مراد  از  «‌نسباً  و  صهراً»  دو  دستۀ  نر  و  ماده‌،  یعنی  مردان  و زنان  است‌.  (‌مترجم‌(
[4] در بدن انسان در حدود  ١٢/10 تا  ١٣/10  عدد سلول وجود دارد. (‌مترجم‌)
[5] تعدادکروموزوم‌ها در هر سلولی از سلولهای بدن انسان ٤٦ عدد است‌. کروموزوم‌ها  ساختمانهای مسؤول انتقال عـوامل و خـصوصیّات وراثتی هستند. (‌مترجم‌(
[6] ژنها عامل ا‌یجاد کنندۀ صفات و خصوصیّات ارثی هستندکه از والدین به‌کودک منتقل  می‌کردند.بر روی کروموزوم‌های هر سلول از سلولهای انسان حدود یک میلیون ژن وجود دارد! (مترجم)
[7] هسته محلّ ذخیرۀ اطّلاعات وراثتی و فرامین سـنتز ترکیبات سلولی است‌.(‌مترجم‌(
[8] سیتوپلاسـم مادۀ پروتوپلاسمی است‌که پیرامون هسته را فرا گرفته است‌.(‌مترجم‌( 
[9] «‌خبیراً‌»  مفعول  یا  حال  است‌.  معنی  این  بخش  از  آیه  چنین  است‌: از  من‌ که  خدایم  بپرس‌،  چرا که  من  آگاه  و  آشنایم  ...  آگاهانه  از  آفرینش  و  نیاز  جهان  به  آفریدگار  سبحان  پرس  و  جو  و  بحث  و  فحـص‌ کن  و  تحقیق  در  ا‌ین  باره  برایت  مهـمّ  باشد.  (‌مترجم)