تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ معارج

سوره‌ معارج

مکی‌ است‌ و دارای‌ (44) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «معارج‌» نامیده‌ شد که‌ این‌ فرموده ‌خداوند عزوجل : ﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَیۡه [المعارج: 4] در آغازین‌ آیات‌ آن‌ آمده‌ است‌.

﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١

«طلب ‌کننده‌ای‌ عذاب‌ رخ‌ دادنی‌ای‌ را» که‌ خواه‌ ناخواه‌ واقع ‌شدنی‌ است‌ «طلب‌کرد» سأل‌ سائل: سؤال‌ متضمن‌ معنای‌ دعا و درخواست‌ نیز هست‌، از این‌ جهت‌ به ‌«باء» (بعذاب) متعدی‌ گردید. این‌ طلب‌کننده‌ عذاب‌ ـ چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده ‌است‌ ـ نضربن‌ حارث‌ بود که‌ از روی‌ عناد و استهزا خطاب‌ به‌ پروردگار گفت:﴿إِن کَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِکَ فَأَمۡطِرۡ عَلَیۡنَا حِجَارَةٗ [الأنفال: 32]. «اگر این‌ پیام‌ واقعا از جانب‌ توست‌ پس‌ بر ما سنگ‌ بباران».

﴿لِّلۡکَٰفِرِینَ لَیۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢

«برای‌ کافران» یعنی: عذابی‌ که‌ برای‌ کافران‌ مقرر و آماده‌ شده‌ است‌ «آن‌ را هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ نیست» هیچ‌کس‌ این‌ عذاب‌ واقع‌ شدنی‌ را دفع‌ نتواند کرد آن‌گاه‌ که‌ خداوند عزوجل  وقوع‌ آن‌ را اراده‌ کند.

﴿مِّنَ ٱللَّهِ ذِی ٱلۡمَعَارِجِ٣

«از جانب‌ خداوند» یعنی: آن‌ عذاب‌ از جانب‌ خدای‌ سبحانی‌ است‌ که‌ «صاحب ‌معارج» است‌ یعنی: صاحب‌ نردبآن‌هایی‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ در آن‌ها بالا می‌روند. یا صاحب‌ درجاتی‌ است‌ که‌ سخنان‌ پاک‌ و عمل‌ شایسته‌ در آن‌ها بالا می‌رود. به‌قولی‌ مراد از معارج: عظمت‌ است‌ یعنی‌ خداوندی‌ که‌ صاحب‌ عظمت‌ است‌.

﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَیۡهِ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ٤

«فرشتگان‌ و روح‌ به‌سوی‌ او» یعنی: به‌سوی‌ خداوند عزوجل  «بالا می‌روند» در نردبآن‌ها و درجاتی‌ که‌ برایشان‌ قرار داده ‌است‌. مراد از روح‌ جبرئیل‌  علیه السلام ، یا فرشته ‌بزرگ‌ دیگری‌ غیراز اوست «در روزی‌ که‌ مقدار آن‌ پنجاه‌هزار سال‌ است» یعنی: فرشتگان‌ و جبرئیل: در بخش‌ اندکی‌ از روزی‌ که‌ به‌ پنجاه‌هزار سال‌ از سال‌های ‌دنیا برآورد می‌شود، در آن‌ نردبان‌ به‌سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ بالا می‌روند. مرجع ‌ضمیر «إلیه: به‌سوی‌ او» عرش‌ یا حکم‌ الهی‌ است‌، یا جایی‌ است‌ که‌ اوامر حق‌ تعالی‌ در آن‌ فرود می‌آید، یا جایگاه‌های‌ عزت‌ و کرامت‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ مراد از «یوم‌» در آیه‌ کریمه‌ ـ به‌ قولی‌ که‌ قوی‌تر به‌ نظر می‌رسد ـ روز قیامت‌ است‌ و این‌ پنجاه‌هزار سال‌ مدتی‌ است‌ که‌ بندگان‌ در آن‌ برای ‌حساب‌وکتاب‌ در پیشگاه‌ پروردگار  عزوجل ‌ می‌ایستند، سپس‌ بعد از این‌ مدت‌، اهل‌ بهشت‌ در بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ در دوزخ‌ استقرار می‌یابند. به‌قولی ‌دیگر: مقدار روز قیامت‌ بر کافران‌ پنجاه‌هزار سال‌ است‌ ولی‌ بر مؤمنان‌ زمانی‌ اندک‌ به‌ اندازه ‌زمان‌ مابین‌ ظهر و عصر بیش‌ نیست‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ در آیه‌ (5) سوره ‌«سجده‌» آمده‌ است: ﴿فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ [السجدة: 5]. «در روزی‌ که‌ مقدار آن‌ هزار سال‌ است‌». پس‌ طریق‌ جمع‌ نمودن‌ میان‌ این‌ آیه‌ و آیه‌ (5) سوره‌ «سجده‌» این‌ است‌ که: قیامت‌ دارای‌ مواقف‌ و مواطن‌ پنجاه‌گآن‌های‌ است‌ و زمان‌ هر موقف ‌از مواقف‌ آن‌ هزار سال‌ می‌باشد. آری‌! مقدار قیامت‌ در حق‌ کافران‌ چنین‌ طولانی ‌است‌ اما در حق‌ مؤمن‌ چنین‌ نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ فرموده ‌است: ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ یَوۡمَئِذٍ خَیۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِیلٗا٢٤ [الفرقان: 24]. «آن‌ روز جایگاه‌ بهشتیان‌ بهتر و استراحتگاه‌شان‌ نیکوتر است» و علما اتفاق ‌نظر دارند بر این‌که‌ این ‌استراحتگاه‌ بهشت‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ فرمود: به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: یا رسول‌الله! چه‌ قدر آن‌ روز طولانی‌ است‌؟! آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌ إنه‌ لیخفف‌ عن‌ المؤمن‌ حتی‌ یکون‌ أخف‌ علیه‌ من‌ صلاة‌ مکتوبة‌ یصلیها فی‌ الدنیا». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ بلا کیف‌ اوست‌، آن‌ زمان‌ بر مؤمن‌ چنان‌ سبک‌ گردانیده‌ می‌شود که‌ از وقت ‌یک‌ نماز فرضی‌ که‌ آن‌ را در دنیا ادا می‌کند، نیز بر وی‌ سبک‌تر است‌».

﴿فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِیلًا٥

«پس‌ صبر کن‌ صبری‌ جمیل» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بر تکذیب‌ و کفرشان‌ صبر کن‌ به‌ صبری‌ نیکو که‌ در آن‌ بی‌قراری‌، شکایت‌ و گلایه‌ای‌ به‌ آستان‌ غیر ما نباشد و این‌ است‌ معنی‌ صبر جمیل‌. حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌ که: وقت‌ آمدن‌ عذاب‌ بر آنان ‌نزدیک‌ است‌ پس‌ صبر کن‌ که‌ موعد انتقام‌ دیر نیست‌.

﴿إِنَّهُمۡ یَرَوۡنَهُۥ بَعِیدٗا٦

«آن‌ها آن‌ را دور می‌بینند» یعنی: کافران‌ روز قیامت‌ را که‌ مقدار آن‌ پنجاه ‌هزار سال‌ است‌، دور و محال‌ می‌بینند. (بعید) در اینجا به‌ معنی‌ محال‌ است‌.

﴿وَنَرَىٰهُ قَرِیبٗا٧

«اما ما نزدیک‌ می‌بینیمش» یعنی: ما روز قیامت‌ را در زمان‌ نزدیکی‌ رخ ‌دادنی ‌می‌بینیم‌ زیرا هر آنچه‌ آمدنی‌ است‌، نزدیک‌ است‌.

﴿یَوۡمَ تَکُونُ ٱلسَّمَآءُ کَٱلۡمُهۡلِ٨

«روزی‌ که‌ آسمان‌ چون‌ فلز گداخته‌ شود» مهل: آنچه‌ که‌ گداخته‌ می‌شود از سرب‌، مس‌ و نقره‌. به ‌قولی‌ مهل: دردی‌ روغن‌ است‌ هنگامی‌ که‌ به‌ آتش‌ گداخته‌ شود.

﴿وَتَکُونُ ٱلۡجِبَالُ کَٱلۡعِهۡنِ٩

«و» روزی‌ که «کوهها همچون‌ پشم‌ رنگین‌ گردد» پس‌ وقتی‌ کوه‌ها درهم ‌کوبیده‌ شوند و در هوا منفجر و پراکنده‌ گردند، شبیه‌ پشم‌ زده‌ می‌شوند زیرا کوه‌ها در رنگ‌های‌ مختلفی‌اند پس‌ چون‌ به‌ هوا پراکنده‌ شوند به‌ پشم‌ زده‌ شباهت‌ دارند.

﴿وَلَا یَسۡ‍َٔلُ حَمِیمٌ حَمِیمٗا١٠

«و» روزی‌ که «هیچ‌ خویشاوندی‌ از خویشاوند دیگری‌ نپرسد» یعنی: در روز قیامت‌ هیچ‌ نزدیکی‌ از حال‌ نزدیکانش‌ نمی‌پرسد، به‌ سبب‌ هول‌ و هراس‌ سختی‌ که ‌بر آنان‌ فرود می‌آید و به‌ سبب‌ گرفتار بودن‌ هرکس‌ به‌ حال‌ خودش‌.

﴿یُبَصَّرُونَهُمۡۚ یَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ یَفۡتَدِی مِنۡ عَذَابِ یَوۡمِئِذِۢ بِبَنِیهِ١١

«به‌ همدیگر نشان‌ داده‌ شوند» یعنی: هر نزدیک‌ و خویشاوندی‌ به‌ نزدیک‌ و خویشاوند خویش‌ نشان‌ داده‌ می‌شود و کسی‌ از آنان‌ بر دیگری‌ پنهان‌ نیست‌ اما درعین‌حال‌ هرگز از همدیگر حال‌پرسی‌ نمی‌کنند و با همدیگر سخن‌ نمی‌گویند «مجرم» یعنی: هر گنه‌کاری‌ که‌ مرتکب‌ گناهی‌ گردیده‌ که‌ به‌ خاطر آن‌ مستحق‌ دوزخ‌ است‌؛ «آرزو می‌کند که‌ از عذاب‌ آن‌ روز» یعنی: از عذاب‌ روز قیامت‌ «فرزندان‌ خود را عوض‌ دهد» یعنی: فرزندان‌ خود را فدا کرده‌ و عذاب‌ را بازخرد.

 

﴿وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِیهِ١٢

«و نیز» مجرم‌ آرزو می‌کند که‌ عوض‌ دهد «زن‌ خود را و برادر خود را» هرچند که‌ اینان‌ عزیزترین‌ مردم‌ و گرامی‌ترینشان‌ نزد وی‌ هستند اما با این‌ وجود اگر از مجرم‌ فدیه‌ پذیرفته‌ شود، یقینا او آن‌ها را فدیه‌ خویش‌ گردانیده‌ و خود را از آن ‌عذاب‌ رهایی‌ می‌بخشد.

﴿وَفَصِیلَتِهِ ٱلَّتِی تُ‍ٔۡوِیهِ١٣

﴿وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ یُنجِیهِ١٤

«و نیز» مجرم‌ آرزو می‌کند که‌ در آن‌ روز عوض‌ دهد «هر که‌ را در زمین‌ است ‌همه‌ یکجا» یعنی: مجرم‌ دوست‌ دارد که‌ کاش‌ تمام‌ کسانی‌ را که‌ در روی‌ زمین‌ از جن‌ و انس‌ و غیرشان‌ از خلایق‌ هستند، همگی‌ را فدای‌ خود کند «سپس‌ این ‌عوض‌ دادن‌ او را برهاند» از عذاب‌ جهنم‌.

﴿کَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ١٥

«کلا» این‌ کلمه‌ مفید هشدار و بازداشتن‌ است‌ یعنی: حاشا که‌ دستیابی‌ به‌ این‌ آرزوی‌ خام‌، ممتنع‌ و امکان‌ناپذیر برای‌ مجرم‌ میسر باشد، هرگز میسر نیست «آن‌ آتشی‌ زبانه‌ زن‌ است» لظی: نامی‌ از نام‌های‌ جهنم‌ است‌. «تلظی فی النار» یعنی‌ در آتش‌ شعله‌ و زبانه‌ کشید.

﴿نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ١٦

«پوست‌ سر را برکننده» یعنی: آن‌ آتش‌ گوشت‌ و پوست‌ را از استخوان ‌برمی‌کند تا بدانجا که‌ در آن‌ چیزی‌ را بر جای‌ نمی‌گذارد سپس‌ به‌ همان‌ حال‌ اول ‌برمی‌گردد. «شواه‌» پوست‌ سر، یا پوست‌ اعضای‌ انسان‌ است‌. قتاده‌ در جمع‌ میان هردو قول‌ می‌گوید: «آن‌ آتش‌ پوست‌ سر، چهره‌ و اعضای‌ دوزخی‌ را برمی‌کند».

﴿تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ١٧

«هرکه‌ را اعراض‌ کرد و رویگردان‌ شد می‌خواند» یعنی: جهنم‌ هرکس‌ را که‌ در دنیا به‌ حق‌ پشت‌ کرده‌ و از آن‌ رویگردان‌ شده‌، به‌سوی‌ خود فرامی‌خواند.

﴿وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ١٨

«و» می‌خواند هرکس‌ را که «مال‌ اندوخت‌ و جابجا کرد» یعنی: هرکس‌ که‌ مال ‌را جمع‌ کرده‌ و آن‌ را در ظرفی‌ جابجا نموده‌ است‌ و چیزی‌ از آن‌ را در راه‌ خیر انفاق‌ نکرده‌ و حق‌ خدای‌  عزوجل ‌ را در آن‌ ادا نکرده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩

«بی‌گمان‌ انسان‌ ناشکیب‌ آفریده‌ شده‌است» هلع: سخت‌ترین‌ حرص‌ و آز و بدترین‌ و زشت‌ترین‌ اضطراب‌ و بی‌قراری‌ است‌. زمخشری‌ می‌گوید: «هلع: سرعت‌ بی‌قراری‌ در هنگام‌ رسیدن‌ امری‌ ناخوش‌آیند به‌ انسان‌ و سرعت‌ بازداشتن‌ خیر در هنگام‌ رسیدن‌ خیر به‌ اوست‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «شر ما فی ‌رجل». «شح‌ هالع‌ و جبن‌ خالع: بدترین‌ خصلتی‌ که‌ در مردی‌ هست: بخلی‌ است ‌سرکش‌ و شدید و جبنی‌ است‌ تهی‌کننده‌» یعنی: تهی‌کننده‌ درون‌ شخص‌ از روحیه‌، اراده‌، معنویت‌ و مقاومت‌.

﴿إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا٢١

«چون‌ شر به‌ او برسد، بی‌تاب‌ است‌ و چون‌ خیر به‌ او برسد، بازدارنده‌ است» یعنی: چون‌ فقر و نیازمندی‌، یا بیماری‌، یا مانند این‌ از مصیبتها به‌ چنین‌ انسانی‌ برسد، او بسیار بی‌قرار و مضطرب‌ است‌ و چون‌ خیری‌ مانند توانگری‌ و رفاه‌ و گشایش‌ و امثال‌ این‌ها به‌ او برسد، او بسیار بازدارنده‌ و بخیل‌ و بی‌خیر است‌. جزع: اندوهی ‌است‌ که‌ انسان‌ را از کاروبارش‌ باز می‌دارد. آری‌! اوصاف‌ سه‌گانه «هلع‌، جزع‌ ومنع‌» از جمله‌ طبایعی‌ است‌ که‌ انسان‌ بر آن‌ سرشته‌ شده‌است‌.

﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ٢٢

«مگر نمازگزاران» یعنی: مگر برپادارندگان‌ ثابت ‌قدم‌ نماز که‌ ایشان‌ بر صفات ‌بی‌تابی‌، ناشکیبی‌، بی‌قراری‌ و بازدارندگی‌ از خیر قرار ندارند بلکه‌ ایشان‌ به ‌اوصاف‌ پسندیده‌ و خصلت‌های‌ مرضیه‌ استوار می‌باشند زیرا ایمان‌ و دین‌ حق‌ ایشان ‌را از موصوف‌ شدن‌ به‌ صفات‌ ناپسند بازداشته‌ و مقابلتا به‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ صفات‌ خیر وا می‌دارد.

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣

«همان‌ کسانی‌ که‌ بر نماز خویش‌ همیشه‌ پیگیرند» و هیچ‌ شغل‌ و گرفتاری‌ای ‌ایشان‌ را از نماز به‌ خود مشغول‌ نمی‌گرداند پس‌ نماز فرض‌ را در وقت‌ آن‌ ادا می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «أحب‌ الأعمال‌ إلی‌ الله‌ أدومها وإن‌ قل». «دوست‌ داشته‌ترین‌ اعمال‌ نزد خداوند دوام ‌دارترین‌ آن‌هاست‌، هرچند اندک‌ باشد». عائشه‌ رضی الله عنها  که‌ راوی‌ این‌ حدیث‌ است‌ می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چون ‌عملی‌ را انجام‌ می‌دادند بر آن‌ استمرار و مداومت‌ می‌ورزیدند». پس‌ مراد آیه ‌کسانی‌اند که‌ بر نمازها مداومت‌ می‌ورزند و در اوقات‌ آن‌ پیگیر آنند اما عنایت‌ به‌ شأن‌ نماز کار دیگری‌ است‌ که‌ با رعایت‌ اموری‌ قبل‌ از نماز؛ مانند وضو، پوشاندن ‌عورت‌، روی ‌آوردن‌ به‌ قبله‌ و غیره‌ تحقق‌ می‌یابد و نیز با رعایت‌ اموری‌ که‌ به‌ دنبال ‌نماز باید بر آن‌ عنایت‌ ورزید، چون‌ پرهیز از بیهوده‌کاری‌ و بیهوده‌گویی‌ و اعمالی ‌که‌ منافی‌ با طاعت‌ است‌ زیرا نماز حقیقی‌ و راستین‌ انسان‌ را از ارتکاب‌ فحشا و منکر بازمی‌دارد. بنابراین‌، ارتکاب‌ گناه‌ بعد از ادای‌ نماز، دلیل‌ عدم‌ قبول‌ آن‌ نماز است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤

«و کسانی‌ که‌ در اموال‌شان‌ حق‌ معینی‌ است» مراد زکات‌ فرض‌ و هر چیزی‌ است ‌که‌ انسان‌ بر ذمه‌ خود لازم‌ می‌گیرد؛ از نذر، یا صدقه‌ای‌ همیشگی‌، یا کمکی ‌مستمر.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ عبادت‌ مالی‌ای‌ است‌ که‌ تحقق‌ بخش‌ اهداف‌ اجتماعی ‌است‌، بعد از وجوب‌ عبادات‌ بدنی‌ای‌ که‌ دارای‌ اهداف‌ اخلاقی‌ ـ تربیتی‌ و اهداف ‌برتر دینی‌ می‌باشند.

﴿لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥

آن‌ حق‌ معین «برای‌ سائل‌ و محروم‌ است» سائل: فقیری‌ است‌ که‌ خواهنده ‌است‌ و طلب‌ می‌کند. محروم: فقیری‌ است‌ که‌ از روی‌ مناعت‌ و وارسته‌گی‌ از طلب ‌کردن‌ ابا می‌ورزد لذا چنین‌ گمان‌ می‌رود که‌ توانگر است‌، از این‌ جهت ‌محروم‌ و بی‌بهره‌ ساخته‌ می‌شود. تفسیر سائل‌ و محروم‌ در سوره «ذاریات‌» نیز گذشت‌.

﴿وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ٢٦

«و کسانی‌ که‌ روز جزا را باور می‌دارند» و آن‌ روز قیامت‌ است‌، یعنی‌ نه‌ در آن‌ شک‌ می‌کنند و نه‌ آن‌ را انکار می‌نمایند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٢٧

«و کسانی‌ که‌ از عذاب‌ پروردگارشان‌ بیمناکند» یعنی: از آن‌ در خوف‌ و نگرانی ‌به‌سر می‌برند، با وجود آن‌که‌ طاعات‌ ایشان‌ نیز کم‌ نیست‌ بدان‌ جهت‌ که‌ اعمال ‌خود را حقیر و ناچیز می‌پندارند و به‌ حقوق‌ خدای‌ سبحان‌ بر ذمه‌ خود اعتراف ‌دارند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَیۡرُ مَأۡمُونٖ٢٨

«بی‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارشان‌ چنان‌ است‌ که‌ از آن‌ ایمن‌ نتوان‌ شد» یعنی: شایسته ‌نیست‌ که‌ کسی‌ از عذاب‌ پروردگار ایمن‌ شود و قطعا سزاوار هرکس‌ است‌ که ‌هرچند در طاعت‌ پیشتاز است‌ ولی‌ از آن‌ بیمناک‌ باشد.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٣٠ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٣١

«و کسانی‌ که‌ اندام‌ نهانی‌ خود را حفظ می‌کنند مگر بر زنان‌ خود یا کنیزانی‌ که‌ دستهایشان‌ مالک‌ آن‌ها شده‌ است‌ پس‌ این‌ گروه‌ ملامت‌ شده‌ نیستند پس‌ هرکس‌ فراتر از این‌ بجوید، آنانند که‌ تجاوز کارند» تفسیر این‌ آیات‌ در آغاز سوره‌ «مؤمنون‌» به ‌تفصیل‌ گذشت‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیات‌ بر حرام‌ بودن‌ نکاح‌ متعه‌، هم‌ جنس‌بازی‌، مقاربت‌ با امردان‌ و حیوانات‌ و استمنا با دست‌ (جلق) دلالت‌ می‌کند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٣٢

«و کسانی‌ که‌ امانت‌ها و عهدهای‌ خود را رعایت‌ می‌کنند» یعنی: به‌ چیزی‌ از امانت‌هایی‌ که‌ بر آن‌ها امین‌ قرار داده‌ شده‌اند، خللی‌ وارد نکرده‌ و چیزی‌ از عهدها و پیمان‌هایی‌ را که‌ در برابر آن‌ تعهد داده‌اند و آن‌ را بر خویشتن‌ الزام‌ کرده‌اند، نمی‌شکنند.

 ﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِشَهَٰدَٰتِهِمۡ قَآئِمُونَ٣٣

«و کسانی‌ که‌ به‌ گواهی‌های‌ خود ایستاده‌اند» یعنی: گواهی‌ها را بر وجه‌ صحیح ‌آن‌ برای‌ آن‌ کسی‌ که‌ بر ذمه‌شان‌ گواهی‌ای‌ دارد، نزد حکام‌ ادا می‌کنند، چه‌ آن ‌کس‌ به‌ آن‌ها نزدیک‌ باشد و چه‌ دور، چه‌ رفیع‌ و عالی‌شان‌ باشد و چه‌ وضیع‌ و از نظر افتاده‌ پس‌ نه‌ گواهی‌ را کتمان‌ می‌کنند و نه‌ آن‌ را تغییر می‌دهند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٣٤

«و کسانی‌ که‌ بر نماز خود محافظت‌ می‌کنند» یعنی: بر رعایت‌ اذکار، ارکان‌ و شرایط نماز پایبندند، به‌ چیزی‌ از این‌ها خلل‌ وارد نکرده‌ و از آن‌ها به‌ مشغولیتهای ‌دیگر سرگرم‌ نمی‌شوند و بر آن‌ مواظب‌اند و نیز نگهبان‌ نمازند از این‌که‌ بعد از ادای ‌آن‌ کاری‌ بکنند که‌ آن‌ را هدر ساخته‌ و ثوابش‌ را از بین‌ ببرد. شایان‌ ذکر است‌ که ‌تکرار یادآوری‌ از نماز و موصوف ‌کردن‌ این‌ گروه‌ به‌ آن‌ در اول‌ و آخر، دلیل ‌بر فضل‌ و اهمیت‌ نماز است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ فِی جَنَّٰتٖ مُّکۡرَمُونَ٣٥

«این‌ گروه‌ در باغ‌هایی‌، گرامی‌ داشته‌ شده‌اند» یعنی: در آن‌ باغ‌ها مستقرند و با انواع‌ تکریم‌ها و تجلیل‌ها مورد گرامی‌داشت‌ قرار می‌گیرند.

﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قِبَلَکَ مُهۡطِعِینَ٣٦ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ عِزِینَ٣٧

«پس‌ چه‌ شده‌ است‌ کافران‌ را که‌ به‌سوی‌ تو شتابانند» یعنی: آن‌ها را چه‌ شده ‌است‌ که‌ در گریز از نزد تو شتابانند. یا «مهطعین‌» به‌ این‌ معنی‌ است: کافران‌ را چه‌ شده‌ است‌ که‌ گردنهایشان‌ را بلند نموده‌ و پیوسته‌ به‌سویت‌ می‌نگرند؛ «از جانب ‌راست‌ و از جانب‌ چپ‌، گروه‌ در گروه» یعنی: کافران‌ در گروه‌های‌ متفرق‌ و پراکنده‌ از جانب‌ راست‌ و چپ‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از ایشان‌ فرار می‌کنند و از برابر دعوت ‌می‌گریزند، یا به‌سوی‌ ایشان‌ می‌نگرند.

﴿أَیَطۡمَعُ کُلُّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن یُدۡخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٖ٣٨

«آیا هر یک‌ از آنان‌ طمع‌ می‌برد که‌ به‌ بهشت‌ پرنازونعمت‌ درآورده‌ شود» با آن‌که‌ ازبرابر هدایت‌ می‌گریزد؟

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: مشرکان‌ پیرامون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گرد آمده‌ وبه‌ سخن‌ ایشان‌ گوش‌ فرا می‌دادند اما از آن‌ بهره‌ای‌ نمی‌بردند بلکه‌ تکذیب‌ و استهزا ورزیده‌ و می‌گفتند: اگر همینان‌ وارد بهشت‌ شوند، بی‌گمان‌ ما قبل‌ از آنان‌ به‌بهشت‌ وارد می‌شویم‌ و قطعا بیش‌ از آنان‌ در بهشت‌ از ناز و نعمت‌ برخورداریم‌! پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿کَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا یَعۡلَمُونَ٣٩

«کلا» کلا کلمه‌ای‌ است‌ بازدارنده‌ برای‌ قطع‌ طمع‌ آنان‌ در بهشت‌. یعنی: نه‌! هرگز نه‌؛ «ما آنان‌ را از آنچه‌ می‌دانند، آفریده‌ایم» یعنی: آنان‌ را از آب‌ منی‌ پلیدی ‌آفریده‌ایم‌ که‌ خودشان‌ می‌دانند پس‌ این‌ تکبر برایشان‌ سزاوار نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ابن‌ماجه‌ و ابن‌سعد آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آیه: ﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قِبَلَکَ مُهۡطِعِینَ...کَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا یَعۡلَمُونَ را خواندند آن‌گاه ‌بر کف‌ دست‌ خویش‌ آب‌ دهان‌ انداخته‌ و انگشت‌ خود را بر آن‌ نهادند و فرمودند: «خدای‌  عزوجل ‌ می‌گوید: ای‌ فرزند آدم‌! چگونه‌ می‌توانی‌ مرا عاجز گردانی ‌درحالی‌که‌ تو را از مانند این‌ آفریدم‌ ولی‌ چون‌ آفرینشت‌ را استوار، به‌سامان‌ و به ‌اعتدال‌ کردم‌، میان‌ دو جامه‌ گرانقیمت‌ خرامان‌ راه‌ رفتی‌ در حالی‌ که‌ زمین‌ را از راه ‌رفتنت‌ بانگ‌ و آوازی است‌ پس‌ جمع‌ کردی‌ و بازداشتی‌ تا آن‌گاه‌ که‌ چون ‌نفس‌ به‌ گلوگاهت‌ رسید، آن ‌وقت‌ هنگام‌ صدقه‌ دادن‌ (تو) فرا رسید». روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مطرف ‌بن ‌عبدالله شخیر رضی الله عنه ، مهلب‌ بن ‌ابی ‌صفره‌ را دید که ‌خرامان ‌خرامان‌ در ردای‌ نگارین‌ ابریشمین‌ چهارگوش‌ و عبایی‌ ابریشمین‌ راه‌ می‌رود پس‌ به‌ او گفت: ای‌ بنده‌ خدا! چیست‌ این‌ گونه‌ راه ‌رفتنی‌ که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ از آن‌ نفرت‌ دارد؟ مهلب‌ گفت: مگر نمی‌شناسی‌ که‌ من‌ چه‌ کسی‌ هستم‌؟ گفت: چرا؛ تو را نیک‌ می‌شناسم‌. تو کسی‌ هستی‌ که‌ آغازت‌ نطفه‌ پلیدی‌ بود و آخرت‌ نیز لاشه‌ مردار گندیده‌ای‌ است‌ و در میان‌ این‌ آغاز و انجام‌ نیز حامل ‌نجاست‌ هستی‌! پس‌ مهلب‌ سر خود گرفت‌ و گذشت‌ و دیگر آن‌ گونه‌ خرامان‌ ومتکبرانه‌ راه‌ نمی‌رفت‌.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِرَبِّ ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ إِنَّا لَقَٰدِرُونَ٤٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِینَ٤١

«پس‌ به‌ پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها» یعنی: به‌ پروردگار طلوع‌گاه‌ هر روز از ایام ‌سال‌ و غروبگاه‌ آن‌ «قسم‌ می‌خورم‌ که‌ هر آینه‌ ما تواناییم‌ بر آن‌که‌ بهتر از آنان‌ را جانشین‌ آنان‌ گردانیم» یعنی: تواناییم‌ بر این‌ که‌ بهتر، شایسته‌تر و فرمان‌پذیرتر از کسانی‌ را بیافرینیم‌ که‌ ما را نافرمانی‌ کرده‌اند، سپس‌ این‌ گروه‌ نافرمان‌ را نابود کنیم‌ «و ما درمانده‌ نیستیم» اگر این‌ کار را اراده‌ کنیم‌ بلکه‌ آنچه‌ را بخواهیم‌ انجام‌ می‌دهیم‌، نه‌ چیزی‌ از ما فوت‌ می‌شود و نه‌ کاری‌ ما را عاجز می‌گرداند. «لا» در (لااقسم) زاید و مفید تأکید است‌.

﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٤٢

«پس‌ بگذارشان» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «که‌ به‌ بیهودگی‌ درآیند» در باطل‌ خویش‌ «و بازیگوشی‌ کنند» در دنیای‌ کوچک‌ و حقیر خویش‌؛ پس‌ تو به‌ مأموریت‌ خود مشغول‌ شو و مبادا که‌ باطل‌، ژاژ خایی‌ و گردنکشی‌ آنان‌ بر تو بزرگ‌ و سنگین ‌تمام‌ شود زیرا وظیفه‌ تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ پس‌ آنان‌ را به‌ حال‌شان‌ واگذار «تا به‌دیدار آن‌ روزشان‌ که‌ وعده‌اش‌ را به‌ آنان‌ داده‌اند، برسند» و آن‌ روز، روز قیامت ‌است‌ پس‌ مطمئن‌ باش‌ که‌ آنان‌ در آن‌ روز سزایشان‌ را خواهند چشید.

آن‌گاه‌ در تفسیر آن‌ روز می‌فرماید:

﴿یَوۡمَ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ سِرَاعٗا کَأَنَّهُمۡ إِلَىٰ نُصُبٖ یُوفِضُونَ٤٣

«روزی‌ که‌ از گورها شتابان» و دوان‌دوان‌ به‌ سوی‌ فراخواننده‌ «بیرون‌ آیند گویی ‌آنان‌ به‌سوی‌ نشانه‌هایی‌ می‌شتابند» یعنی: چنان‌ به‌ سرعت‌ می‌دوند و از همدیگر سبقت‌ می‌گیرند که‌ گویی‌ به‌سوی‌ نشانه‌هایی‌ می‌شتابند. نصب: پرچم‌ها یا بیرق‌هایی‌ است‌ که‌ نصب‌ می‌شود. یعنی: چنان‌که‌ در دنیا به‌سوی‌ پرچم‌ یا نشانه‌ باطل‌ که ‌بتان‌شان‌ بود می‌دویدند و از یک ‌دیگر در پرستش‌ آن‌ها سبقت‌ می‌گرفتند، در قیامت ‌نیز به‌ سوی‌ دعوتگر می‌شتابند. مراد از نصب‌ در اینجا: هر چیزی‌ است‌ که‌ نصب‌کرده ‌شده‌ و بجز خدای‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد، مانند بتان‌.

﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۚ ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمُ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ٤٤

«دیدگانشان‌ فروافتاده‌ باشد» به‌ خواری‌؛ به ‌طوری‌ که‌ به‌ بالا نمی‌نگرند، به‌سبب ‌عذابی‌ که‌ توقع‌ آن‌ را دارند «غبار خفت‌ و خواری‌ بر آنان‌ نشسته‌ است» یعنی: سخت‌ در خواری‌ و ذلت‌ و دشواری‌ فرورفته‌اند «این» روز قیامت «همان‌ روزی ‌است‌ که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ می‌شد» در دنیا که‌ در این‌ روز با عذاب‌ آن‌ روبرو می‌شوند اما آن‌ها تکذیب‌ کننده‌ آن‌ بودند اما وعده‌ خداوند عزوجل  خواه‌ ناخواه‌ آمدنی ‌است‌.