تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی عنکبوت


مکی و ۶۹ است.

آیه‌ی ۳-۱:

﴿الٓمٓ١[العنکبوت: ۱]. «الف، لام، میم».

﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢[العنکبوت: ۲]. «آیا مردم می‌پندارند که همینکه بگویند: ایمان آورده‌ایم به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نمی‌گردند»؟.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣[العنکبوت: ۳]. «و به‌راستی کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، پس البته خداوند آنان‌را که راست گفتند معلوم می‌دارد، و دروغگویان را (نیز) معلوم خواهد داشت».

خداوند متعال از حکمت تامّۀ خود خبر داده و می‌فرماید حکمت او مقتضی آن نیست که هرکس بگوید مؤمن است و ادعای ایمان بکند، آزمایش نشود و از شر مشکلات در امان بماند و برای وی چیزی پیش نیاید که ایمان وی در فروع آن‌را دچار تشویش کند.

زیرا اگر چنین بود راستگو از دروغگو و کسی‌که برحق است از کسی‌که بر باطل می‌باشد و مشخص نمی‌گردید. اما سنت خداوند متعال و شیوۀ او در میان پیشینیان و در میان این امت به گونه‌ای بوده است که آنها را با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها و تنگدستی و سرمایه‌داری و شادی‌ها و ناگواری‌ها و فقر و توانگری و در برخی مواقع پیروز گرداندن دشمنان بر آنان و جهاد با آنان در قول و عمل و امثال آن بیازماید. البته همۀ این آزمایشات به سبب شبهاتی است که با عقیده به مخالفت می‌پردازند، و به سبب شهواتی است که با اراده مبارزه می‌کنند.

پس هرکس به هنگام پیش آمدن شبهات ایمانش پایدار بماند و متزلزل نشود و آن شبهات را با حقی که همراه اوست دور کند، و به هنگام پیش آمدن شهوات که آدمی را به ارتکاب نافرمانی‌ها و گناهان وا می‌دارند یا از آنچه خداوند و پیامبرش به آن دستور داده‌اند، بر می‌گردانند، به مقتضای ایمان عمل کند، و با شهوت خود مبارزه نماید، این بر صداقت و راستی ایمان او دلالت می‌نماید.

و هرکس به هنگام پیش آمدن شبهات شک و تردید در دل او به وجود بیاید، و به هنگام پیش آمدن شهوات مرتکب گناهان شود و یا از انجام واجبات باز بماند، این بر عدم صحت ایمان او دلالت می‌نماید.

و مردم در این رابطه درجات و مقام‌هایی دارند که جز خدا کسی آن‌را نمی‌داند. برخی زیاد پیش می‌روند و برخی در همان ابتدا می‌مانند. از خداوند می‌خواهیم که ما را در زندگانی دنیا و آخرت ثابت قدم و استوار بدارد. پس امتحان و آزمایش برای مردم مانند کورۀ آهنگری است که ناپاکی‌های موجود را بیرون می‌ریزد.

آیه‌ی ۴:

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ أَن یَسۡبِقُونَاۚ سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ٤[العنکبوت: ۴]. «آیا آنان‌که مرتکب بدی‌ها می‌شوند گمان می‌برند که از ما پیشی می‌گیرند؟ چه بد داوری می‌کنند»!.

آیا کسانی‌که اراده و خواست آنها بر انجام بدیها و ارتکاب جنایت‌ها رفته است گمان می‌برند که اعمال آنها فراموش می‌شود، و خداوند از آنها غافل خواهد بود یا از دست خداوند در می‌روند؟

بنابراین، آنها اقدام به انجام گناه کرده‌اند و انجام گناه برای آنها آَسان شده است؟ ﴿سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَداوری و قضاوت آنها چه بد است! زیرا آن یک حکم و داوری ستمگرانه است، چون بدان مفهوم است که آنها قدرت خدا و حکمت او را انکارمی کنند، و چنین حکم می‌کنند که خدا قدرت و حکمت ندارد، و آنها قدرت دارند و بوسیلۀ قدرت و توانایی خویش، خود را از عذاب خدا نجات می‌دهند، حال آنکه آنان ضعیف‌ترین و ناتوان‌ترین موجود می‌باشند.

آیه‌ی ۶-۵:

﴿مَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٥[العنکبوت: ۵]. «هرکس که به لقای خدا امید داشته باشد (بداند که) میعاد خداوند آمدنی است و او شنوای داناست».

﴿وَمَن جَٰهَدَ فَإِنَّمَا یُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦[العنکبوت: ۶]. «و هرکس که جهاد کنند تنها به (سود) خودش جهاد می‌کند. بی‌گمان خداوند از جهانیان بی‌نیاز است».

ای کسی که پروردگارت را دوست داری و به نزدیکی و دیدار او مشتاقی، و در راه نیل به خشنودی‌های او تلاش می‌کنی! مژده باد که دیدار دوست نزدیک است، زیرا دیدار و قرب الهی می‌آید. و هر آنچه که بیاید نزدیک است.

پس برای لقای خداوند توشه فراهم کن و به‌سوی او حرکت کن و امیدوار باش، و آرزو و امید رسیدن به او را داشته باش. ولی اینطور نیست که هرکس هرچه بخواهد به او داده شود، و اینطور نیست که هرکس آرزو کند آرزویش برآورده شود، زیرا خداوند صداها را می‌شنود، و نیت‌ها را می‌داند، پس هرکس در این راه راستگو باشد، خداوند آنچه را که آرزو کرده است و به او می‌دهد. و هرکس دروغگو باشد ادعایش به او فایده‌ای نمی‌رساند. و خداوند می‌داند که چه کسی شایستۀ محبت اوست و چه کسی شایستۀ آن نیست.

﴿وَمَن جَٰهَدَو هرکس با نفس و شیطان و دشمن کافر خود جهاد کند، ﴿فَإِنَّمَا یُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِاو به‌سوی خود جهاد می‌کند، چون فایده‌اش به او برمی‌گردد، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَو خداوند از جهانیان بی‌نیاز است، و آنها را به این منظور به جهاد دستور نداده است که فایده‌ای به او برسد، و اگر آنها را از چیزی نهی کرده به خاطیر این نیست که بر آنها بخیل است. و دانسته شد که مکلّف در (راستای ادای) اوامر و نواهی (خدا) به جهاد نیاز دارد، چون بر او سنگینی می‌کند، و شیطانش او را از آن باز می‌دارد، و دشمن کافرش او را از بر پاداشتن آن بطور شایسته منع می‌کند. و اینها معارضه و مخالفت‌هایی است که به مجاهدت و تلاش زیادی نیاز دارد.

آیه‌ی ۷:

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٧[العنکبوت: ۷]. «و کسانی‌که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، قطعاً گناهانشان را از آنان خواهیم زدود، و به آنان نیکوترینِ آنچه می‌کردند پاداش می‌دهیم».

کسانی‌که خدواند با ایمان و توفیق بر انجام اعمال صالح بر آنها منت نهاده است، گناهانشان را خواهد زودود و بدهی‌هایشان را دور خواهند کرد زیرا نیکی‌ها به بدهی‌ها را از میان می‌برند.

﴿وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَو به آنان نیکوترین آنچه می‌کردند پاداش می‌دهیم. و آنچه آنها می‌کردند اعمال خیر است از قبیل واجبات و مستحبات، پس اینها بهترین چیزهایی هستند که بنده انجام می‌دهد، چون او امور مباح و غیره را نیز انجام می‌دهد. پس واجبات و مستحبات بهتراند.

آیه‌ی ۸:

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاکَ لِتُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآۚ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨[العنکبوت: ۸]. «و انسان را نسبت به پدر و مادرش به نیک‌رفتاری فرمان دادیم. و اگر بخواهند تو را وادارند تا چیزی را که به حقیقت آن دانشی نداری و من شرک‌آوری، از آنان اطاعت مکن، بازگشت شما به سوی من است، آنگاه شما را به (حقیقت) آنچه می‌کردید خبر می‌دهم».

انسان را فرمان دادیم و او را توصیه نمودیم تا با پدر و مادرش در قول و عمل به نیکی رفتار کند، و همواره با آنها نیکی نماید و هرگز نافرمانی آنها را نکند، و با آنها در سخن و کردار به بدی رفتار ننماید.

﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ لِتُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآو اگر بخواهند تو را وادارند تا چیزی را که به حقیقت آن دانشی نداری به من شرک‌آوری، از آنان اطاعت مکن. و هیچکس از صحت شرک ورزیدن به خدا آگاهی و دانش ندارد. و این بزرگ و خطرناک نشان دادن قضیۀ شرک است.

﴿إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَبازگشت شما به‌سوی من است، و شما را به آنچه می‌کردید خبر می‌دهم. و شما را طبق اعمالتان مجازات خواهم کرد. پس با پدر و مادرتان نیکی کنید و اطاعت آنها را بر همه چیز مقدم بدارید، جز اطاعت از خدا و پیامبرش، که اطاعت آنها بر هرچیزی مقدم است.

آیه‌ی ۹:

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُدۡخِلَنَّهُمۡ فِی ٱلصَّٰلِحِینَ٩[العنکبوت: ۹]. «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند آنان‌را در (زمرۀ) شایستگان درمی‌آوریم».

هرکس به خدا ایمان بیاورد و عمل را صالح انجام بدهد، خداوند به او وعده داده‌است که وی را در زمرۀ بندگان شایستۀ خود از قبیل پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان قرار می‌دهد و هریک بر حسب درجه و مقامی که دارد نزد خداوند برخودار خواهد شد. پس ایمان صحیح و عمل صالح نشانۀ سعادت و خوشبختی صاحبش است، و بیانگر آن است که او بندۀ خداوند بخشندۀ مهربان و از زمرۀ بندگان شایستۀ اوست.

آیه ۱۱-۱۰:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِیَ فِی ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ کَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمۡۚ أَوَ لَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٠[العنکبوت: ۱۰]. «و از مردم کسی هست که می‌گوید: به خداوند ایمان آورده‌ایم اما وقتی در راه خدا مورد اذیت و آزار قرار گیرد شکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا شمارد، و اگر پیروزیی از سوی پروردگارت نصبیب (شما مؤمنان) گردد می‌گویند: همانا ما که با شما بودیم آیا خداوند به آنچه در دلهای جهانیان است داناتر نیست»؟!.

﴿وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ١١[العنکبوت: ۱۱]. «و مسلماً خداوند مؤمنان را معلوم می‌دارد و به یقین منافقان را (نیز) معلوم خواهد داشت».

وقتی خداوند بیان نمود که او حتماً هرکس را که ادعای ایمان کند مورد آزمایش قرار می‌دهد تا راستگو از دروغگو مشخص شود، پس از آن بیان فرمود گروهی از مردم هستند که در برابر آزمون‌ها و مشکلات بردباری و پایداری ندارند. بنابراین فرمود:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِیَ فِی ٱللَّهِو از مردم کسی هست که می‌گوید به خداوند ایمان آورده‌ایم اما وقتی در راه خدا مورد اذیت و آزار قرار گیرد به این صورت که مورد ضرب و شتم واقع شود یا مالش از وی گرفته شود یا مورد عیب‌جویی قرار گیرد تا از دینش بر گردد و به باطل روی آورد، ﴿فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ کَعَذَابِ ٱللَّهِشکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا می‌شمارد. یعنی شکنجۀ مردم را عامل بازدارنده‌ای برای ایمان و پایداری بر آن می‌شمارد همانطور که عذاب خداوند آدمی را از چیزهایی که باعث آمدن عذاب می‌شود باز می‌دارد.

﴿وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمۡو اگر پیروزیی از سوی پروردگارت نصیب شما مؤمنان گردد می‌گویند ما که با شما بودیم، چرا که پیروزی با خواست و میل آنها مطابق است. این نوع از مردم کسانی هستند که خداوند در مورد آنان فرموده است: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١١[الحج: ۱۱]. «بعضی از مردم خدا را در حاشیه و کناره می‌پرستند، پس اگر سود و خیری به ایشان برسد به سبب آن شاد و آسوده خاطر و استوار می‌شوند و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد عقب گرد می‌کنند، بدین ترتیب هم دنیا و هم آخرت را از دست می‌دهند و قطعاً این زیان آشکاری است».

﴿أَوَ لَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِینَآیا خداوند به آنچه در دلهای جهانیان است داناتر نیست؟! چرا که شما را از این گروه خبر داده‌است، گروهی که دارای حالت و وضعیتی است که برایتان توصیف نمود، و از اینطریق کمال علم و حکمت گسترده‌اش را می‌دانید.

﴿وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ١١یعنی خداوند بدین‌ جهت آزمون‌ها و مشکلات را مقدر نموده تا آنچه را که در مورد آنها می‌داند مشخص نماید و آنها را به آنچه که از آنان سر زده است سزا و جزا بدهد نه اینکه آنها را فقط به سبب آنچه در موردشان می‌داند مجازات کند، چون ممکن است آنها در برابر خداوند ادعا کنند که اگر مورد آزمایش قرار می‌گرفتند ثابت‌قدم و پایدار می‌ماندند.

آیه‌ی ۱۳-۱۲:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِیلَنَا وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰیَٰکُمۡ وَمَا هُم بِحَٰمِلِینَ مِنۡ خَطَٰیَٰهُم مِّن شَیۡءٍۖ إِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١٢[العنکبوت: ۱۲]. «و کافران به مؤمنان گفتند: از راه ما پیروی کنید قطعاً گناهان شما را به عهده می‌گیریم، درحالیکه آنان چیزی از گناهان ایشان را بر نخواهند داشت. بی‌گمان آنان دروغگویانند».

﴿وَلَیَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡۖ وَلَیُسۡ‍َٔلُنَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَمَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ١٣[العنکبوت: ۱۳]. «و بدون شک بارهای (گناهان) خود و بارهایی دیگر با بارهای (گناهان خود) بر دوش می‌کشند و همانا روز قیامت از آنچه افترا می‌بستند بازخواست می‌شوند».

خداوند از افترا و دروغ گفتن کافران و دعوت کردن مؤمنان به دینشان خبر می‌دهد، و در ضمن مؤمنان را از اینکه فریب کافران را بخورند و در دام مکر آنها بیفتند برحذر می‌دارد. پس می‌فرماید:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِیلَنَاو کافران به مؤمنان گفتند از راه ما پیروی کنید، پس دین خود یا بخشی از آن را رها کنید و از آیین ما پیروی نمایید، زیرا ما تضمین می‌کنیم که ﴿وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰیَٰکُمۡگناهان شما را برعهده گیریم، درحالیکه این‌کار در دست آنها نیست. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَٰمِلِینَ مِنۡ خَطَٰیَٰهُم مِّن شَیۡءٍۖو آنان چیزی از گناهان ایشان را بر نخواهند داشت. پس این برداشتن گناه گرچه صاحبش به آن راضی باشد برای گناهکار فایده‌ای ندارد، زیرا حق از آن خداست و خداوند این اختیار را به بنده نداده است که در حق خداوند جز به فرمان و دستور او تصرف نماید، بلکه حکم و فرمان الهی این است که [النجم: ۳۸]. ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨[النجم: ۳۸]. «هیچ حمل‌کننده‌ای بار گناه کسی دیگر را حمل نمی‌کند».

و از آنجا که از این گفتۀ الهی ﴿وَمَا هُم بِحَٰمِلِینَ مِنۡ خَطَٰیَٰهُم مِّن شَیۡءٍ(و آنان چیزی از گناهان ایشان را بر نخواهند داشت)، گاهی چنین برداشت می‌شود کافرانی که مردمان را به کفر خود فرا می‌خوانند - و امثال آنها که دیگران را به باطل خود دعوت می‌کنند - جز گناهی که مرتکب شده‌اند چیزی بر آنها نیست و گناهی که دیگران انجام داده‌اند بر آنها نخواهد بود گرچه آنها سبب آن بوده باشند، برای دفع این توهّم فرمود:

﴿وَلَیَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡو قطعاً بارهای سنگین گناهانشان را که انجام داده‌اند و بارهای گناهانی که آنان سبب ارتکاب آن شده‌اند بر دوش می‌کشند. پس گناهی که انجام می‌شود هرکدام از تابع و متبوع بهره‌ای از آن دارند، زیرا تابع آن را انجام داده و متبوع سبب انجام شدن گناه بوده و به‌سوی آن فراخوانده است. انجام دادن نیکی نیز همین‌طور است، پس انجام دهنده‌اش به پاس اینکه آن‌را انجام داده است پاداش می‌یابد، و کسی که به انجام آن دعوت کرده است نیز پاداش می‌یابد، چون سبب انجام شدن آن بوده است.

﴿وَلَیُسۡ‍َٔلُنَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَمَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَو آنان روز قیامت از دروغهایی که به هم می‌بافتند از قبیل برانگیختن بدیها و زیبا جلوه دادن آن مورد سؤال قرار خواهند گرفت. نیز از این پرسیده می‌شوند که می‌گویند: ﴿وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰیَٰکُمۡو ما بار گناهان شما را بر دوش می‌کشیم.

آیه‌ی ۱۵-۱۴:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِیهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِینَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤[العنکبوت: ۱۴]. «و به راستی که نوح را به سوی قومش فرستادیم و نهصد و پنجاه سال درمیان آنان ماندگار شد آنگاه طوفان آنان را درحالیکه ستمکار بودند فرو گرفت».

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِینَةِ وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ١٥[العنکبوت: ۱۵]. «آنگاه او و کشتی‌نشینان را نجات دادیم و کشتی را پند و عبرتی برای جهانیان گرداندیم».

خداوند متعال ما را از فرمان و حکمت خویش دربارۀ کیفر امت‌هایی که پیامبران را تکذیب کردند خبر می‌دهد، و این را بیان می‌دارد که او بنده و پیامبرش نوح÷را به سوی قومش فرستاد تا آنها را به توحید و یگانه‌پرستی فرا خواند و آنان را از پرستش انبازان و بت‌ها نهی کند، ﴿فَلَبِثَ فِیهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِینَ عَامٗاو او درمیان آنها نهصد و پنجاه سال ماندگار شد، آنها را دعوت می‌کرد و از این‌کار خسته نمی‌شد و در امر دعوت و اندرز گفتنشان سستی نمی‌ورزید. شب و روز و در پنهانی و آشکار آنان‌را دعوت می‌کرد اما هدایت و اصلاح نشدند، بلکه به کفر ورزی و سرکشی خود ادامه دادند تا اینکه پیامبرشان نوح÷در اوج بردباری و شکیبایی علیه آنها دعا کرد و فرمود: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا[نوح: ۲۶]. «پروردگارا! هیچکس از کافران را روی زمین زنده نگذار».

﴿فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُآنگاه طوفان - آبی که به صورت فراوان از آسمان بارید و از زمین به شدت جوشید - آنها را فرا گرفت. ﴿وَهُمۡ ظَٰلِمُونَدرحالیکه آنها ستمکار بودند و سزاوار گرفتار شدن به عذاب.

﴿فَأَنجَیۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِینَةِپس ما نوح و کسانی را که با او در کشتی بودند اعم از خانواده‌اش و کسانی‌که به او ایمان آورده بودند نجات دادیم، ﴿وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَو کشتی یا داستان نوح را برای جهانیان پند و عبرتی قرار دادیم تا از آن عبرت آموزند و تا کسانی که پیامبران را تکذیب می‌کنند بدانند که سرانجام کارشان هلاکت و نابودی است، و خداوند مشکل و اندوه مؤمنان را بر طرف می‌نماید و آنانرا از هر تنگنایی نجات می‌دهد. و نیز خداوند کشتی را نشانه و پندی برای جهانیان نمود که از آن به رحمت پروردگارشان پی می‌برند، پروردگاری که اسباب ساختن کشتی را برایشان فراهم نمود و ساختن آن را برایشان آسان گرداند و آنرا چنان نمود که آنها و کالاهایشان را از جایی به جایی دیگر و از کشوری به کشوری دیگر حمل نماید.

آیه‌ی ۲۲-۱۶:

﴿وَإِبۡرَٰهِیمَ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُۖ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٦[العنکبوت: ۱۶]. «(و به یادآور) ابراهیم را آنگاه که به قومش گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا بدارید این برای شما بهتر است اگر بدانید».

﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡکًاۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ لَکُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡکُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧[العنکبوت: ۱۷]. «جز این نیست که شما غیر از خدا بت‌هایی را می‌پرستید و دروغی را به هم می‌بافید، بی‌گمان کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌توانند به شما روزی دهند. پس نزد خداوند روزی بجویید و او را بندگی و سپاسگزاری کنید که به سوی او برگردانده می‌شوید».

﴿وَإِن تُکَذِّبُواْ فَقَدۡ کَذَّبَ أُمَمٞ مِّن قَبۡلِکُمۡۖ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٨[العنکبوت: ۱۸]. «و اگر (وحی را) تکذیب کنید ملت‌های پیش از شما (نیز آن را) دروغ انگاشته‌اند، و جز پیام‌رسانی آشکار بر عهدۀ پیامبر نیست».

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ کَیۡفَ یُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥٓۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١٩[العنکبوت: ۱۹]. «آیا ندیده‌اند که خدا چگونه آفرینش را آغاز می‌کند سپس آن را باز می‌گرداند؟! بی‌گمان این بر خداوند آسان است».

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ کَیۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ یُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠[العنکبوت: ۲۰]. «بگو: در زمین بگردید و بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرد، سپس پیدایش واپسین را پدیدار می‌کند، بی‌گمان خداوند بر هر چیزی تواناست».

﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُۖ وَإِلَیۡهِ تُقۡلَبُونَ٢١[العنکبوت: ۲۱]. «هرکس را که بخواهد عذاب می‌دهد و هرکس را بخواهد مورد رحمت قرار می‌دهد، و به سوی او بازگردانده می‌شوید».

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِۖ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ٢٢[العنکبوت: ۲۲]. «و شما نمی‌توانید (خدا را) درمانده کنید چه در زمین و چه در آسمان، و به جای خداوند هیچ دوست و یاوری ندارید».

خداوند متعال بیان می‌کند که او خلیل خود ابراهیم÷را به نزد قومش فرستاد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، پس به آنها گفت: ﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَخدا را بپرستید. یعنی او را یگانه بدانید و عبادت را خالصانه و فقط برای او انجام دهید و از آنچه شما را بدان فرمان داده‌است اطاعت کنید. ﴿وَٱتَّقُوهُو از او پروا دارید، و بپرهیزید از اینکه بر شما خشم‌ گیرد که آنگاه شما را عذاب می‌دهد، پس با ترک کردن گناهان که او را به خشم می‌آورد از او پروا بدارید. ﴿ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡعبادت خدا و تقوای او برایتان از ترک عبادت و نترسیدن از خدا بهتر است. این از باب اطلاق «افعل تفضیل» در چیزی است که در طرف دیگر چیزی از آن نیست.

پس ترک عبادت خدا و ترک تقوای او هیچ حسن و خوبی ندارد، چرا که فقط عبادت و تقوای الهی برای مردمان خوب است، چون برای رسیدن به نعمت‌های خدا در دنیا و آخرت راهی جز این وجود ندارد. و هرخیر و برکتی که در دنیا و آخرت یافت شود از آثار عبادت خدا و تقوای الهی است. ﴿إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَاگر این مطلب را می‌دانید. پس در امور بنگرید و آنچه را که برای انتخاب اولی‌تر و بهتر است برگزینید.

خداوند آنها را به عبادت پروردگار و تقوای الهی فرمان داد، سپس از پرستش بت‌ها نیز نهی کرد و بر ایشان بیان نمود که بت‌ها ناقص بوده و شایستگی آن را ندارند که پرستش شوند، و فرمود: ﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡکًاشما غیر از خدا تنها بت‌هایی را می‌پرستید و دروغی را به هم می‌بافید، بت‌هایی که آن را می‌تراشید و با دست‌های خودتان آَنها را می‌سازید و بر آنها اسم خدایان می‌گذارید، و این دروغ را به هم می‌بافید که به عبادت آنها امر شده‌اید و به تمسّک جستن به آنان فرمان یافته‌اید.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ لَکُمۡ رِزۡقٗابی‌گمان کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌توانند به شما روزی دهند، و آنان ناقص هستند و دارای چیزی نیستند که سبب شود عبادت گردند. یعنی برای ما روشن شده که این بت‌ها مخلوق و ناقص هستند و نمی‌توانند سود و زیانی برسانند، و مرگ و زندگی و رستاخیز را در اختیار ندارند. و هرکس که چنین باشد سزاوار ذره‌ای از عبادت و بندگی نیست. و دل‌ها باید به دنبال معبودی باشند که آن را عبادت کنند و نیازهای خود را از او بخواهند.

پس خداوند بندگان را تشویق می‌کند کسی را بپرستند که سزاوار عبادت باشد، و فرمود: ﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَپس فقط نزد خداوند روزی بجویید، زیرا خداوند روزی را فراهم می‌نماید، و هرکس خداوند را برای تأمین منافع دین و دنیایش بخواند او را جواب می‌دهد. ﴿وَٱعۡبُدُوهُو تنها او را که شریکی ندارد بپرستید، چون او از هر نقصی بدور است و فایده‌دهنده و زیان‌دهنده است، و فقط او کارها را تدبیر می‌نماید.

﴿وَٱشۡکُرُواْ لَهُو تنها سپاسگزار او باشید چون همۀ نعمت‌هایی که به بندگان رسیده و می‌رسد از جانب اوست. و همۀ رنج‌ها و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید، ﴿إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَو به سوی او برگردانده می‌شوید، پس شما را بر کارهایی که کرده اید سزا و جزا می‌دهد، و از آنچه پنهان نموده‌اید و آشکار کرده‌اید آگاه می‌سازد. پس بپرهیزید از اینکه در حالی نزد او بیایید که بر شرک خود قرار دارید، بلکه به چیزی روی بیاورید که شما را به او نزدیک می‌نماید و به هنگام حاضر شدن در پیشگاهش به سبب آن به شما پاداش می‌دهد.

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ کَیۡفَ یُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُآیا ندیده و ندانسته‌اند که خدا چگونه آفرینش را می‌آغازد؟! منظور آفرینش و پیدایش نخستین است. سپس آن را باز می‌گرداند. یعنی در روز قیامت مردگان را دوباره زنده می‌نماید، ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞهمانا این کار برای خداوند سهل و آسان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِ[الروم: ۲۷]. «و او خدایی است که آفرینش را آغاز می‌کند سپس آن را باز می‌گرداند، و بازگرداندن آفرینش و ایجاد دوبارۀ هستی برای او آسان‌تر است».

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِاگر در آفرینش نخستین تردیدی دارند به آنها بگو در زمین با جسم و دل به سیاحت و گردش بپردازند آنگاه موجوداتی خواهند یافت که به تدریج رشد می‌کنند. و گیاهان و درختان را می‌بینند که چگونه در فواصل زمانی مختلف پدید می‌آیند، و ابرها و بادها و امثال آن را می‌بینند که همواره در حال تجدید و نوگرایی هستند، بلکه همۀ آفرینش همواره در حال مرگ و رستاخیز است. پس به هنگام مرگ کوچک (خواب) به آنها بنگرید درحالیکه شب بر آنها سایه گسترانده و آنها بی‌حرکت مانده و صداهایشان قطع شده، و در رختخواب‌های خود چون مردگان افتاده‌اند. و آنها در طول شب چنین هستند تا اینکه صبح می‌شود، آنگاه از خواب بیدار می‌شوند و از مرگ برانگیخته می‌گردند و می‌گویند: «سپاس خداوندی را که ما را زنده گرداند پس از آنکه ما را میراند و همه به نزد او گرد می‌آیند». بنابراین، فرمود: ﴿ثُمَّ ٱللَّهُ یُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَسپس خداوند پیدایش واپسین را ایجاد می‌کند و آن پیدایشی است که هیچ مرگ و خوابی به آن راه ندارد بلکه برای همیشه در سرای آخرت می‌مانند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞهمانا خداوند برهر چیزی تواناست، پس هیچ چیزی خداوند متعال را ناتوان نمی‌کند و همانطور که توانایی آفرینش و ایجاد نخستین را داشته است به طریق اولی توانایی آفرینش دیگر را دارد.

﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُاو تنها و یگانه حکم جزائی را انجام می‌دهد و آن پاداش دادن به فرمانبرداران و مورد رحمت قرار دادن آنها، و عذاب دادن و شکنجه کردن گناهکاران می‌باشد. ﴿وَإِلَیۡهِ تُقۡلَبُونَو به سرا و جهانی بازگردانده می‌شوید که در آنجا حکم عذاب یا رحمت خدا بر شما اجرا می‌شود.

پس در این جهان اطاعت و عبادت‌هایی انجام دهید که موجب رحمت اوست، و از اسباب عذاب او که گناهان می‌باشند دوری کنید.

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِای کسانی که وحی و پیامبر را تکذیب می‌کنید و بر انجام گناهان به خود جرأت می‌دهید! گمان مبرید که او شما را فراموش می‌کند. و بدانید که شما نمی‌توانید در زمین یا آسمان از قلمرو حکومت خدا بیرون روید و از دست او فرار کنید و او را درمانده نمایید.

پس قدرت و تواناییتان، و آنچه هواهای نفسانیتان برایتان زیبا جلوه داده‌است، شما را فریب ندهد که از عذاب خدا نجات خواهید یافت، چرا که هر گوشه‌ای از جهان که باشید نمی‌توانید از دست او فرار کنید و او را درمانده نمایید.

﴿وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖو به غیر از خدا هیچ سرپرستی ندارید که منافع دینی و دنیوی شما را فراهم نماید، و جز او یاور و مددکاری ندارید که ناگواری‌ها و سختی‌ها را از شما دور کند.

آیه‌ی ۲۳:

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَلِقَآئِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِی وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢٣[العنکبوت: ۲۳]. «و کسانی که به آیات خداوند و لقای او کفر ورزیده‌اندایشان از رحمت من مأیوس می‌باشند و اینان عذاب دردناکی دارند».

خداوند خبر می‌دهد آنهایی که خیر و خوبی از آنان دور شده و شر و بدی آنها را فرا گرفته‌است کسانی هستند که به خدا و پیامبرانش و به آنچه پیامبران برای آنها آورده‌اند کفر ورزیده و دیدار خدا را تکذیب نموده‌اند و چیزی جز دنیا را قبول ندارند، بنابراین به انجام کارهایی از قبیل شرک و گناهان اقدام می‌نمایند. چون در دلهایشان چیزی نیست که آنها را از سر انجام این کار بترساند، به همین جهت فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِیاینان از رحمت من مأیوس می‌باشند، بنابراین، حتی یکی از اسباب و عواملی که رحمت خدا را به دنبال دارد انجام نداده‌اند زیرا اگر آنها امیدی به حرمت او داشتند کارهایی برای جلب رحمت خدا انجام می‌دادند.

و ناامیدی از رحمت خدا از بزرگترین چیزهایی است که باید از آن پرهیز کرد. و آن دو نوع است:

ناامیدی کافران از رحمت خدا و دوری کردن آنها از هر سببی که آنان را به رحمت وی نزدیک نماید. و ناامیدی گناهکاران که گناهانشان آنها را پریشان کرده و بر دلهایشان حاکم گشته است، در نتیجۀ یأس و ناامیدی را برای آنها ایجاد کرده است. ﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞو ایشان عذاب دردناکی دارند. و این آیات در لابلای سخن ابراهیم با قومش و پاسخ آنها به او آمده‌اند. والله اعلم.

آیه‌ی ۲۵-۲۴:

﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٤[العنکبوت: ۲۴]. «آنگاه پاسخ قومش جز این نبودکه گفتند: او را بکشید یا بسوزانید! پس خداوند او را از آتش نجات داد. بی‌گمان در این (ماجرا) نشانه‌هایی برای مؤمنان است».

﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَیۡنِکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُ بَعۡضُکُم بِبَعۡضٖ وَیَلۡعَنُ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّٰصِرِینَ٢٥[العنکبوت: ۲۵]. «و (ابراهیم) گفت: شما در زندگی دنیا برای دوستیِ بین خود غیر از خدا بت‌هایی را (به پرستش) برگرفته‌اید سپس در روز قیامت برخی از شما برخی دیگر را انکار می‌کند و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین می‌نماید و جایگاهتان آتش دوزخ خواهد بود و هیچ یاوری نخواهید داشت».

وقتی که ابراهیم قومش را به سوی پروردگارش فراخواند دعوتش را نپذیرفتند و با اندرزهای او راهیاب نشدند و (شکر) نعمتِ بعثت ابراهیم را که خدا او را به سوی آنها فرستاده بود با جای نیاوردند، بلکه آنها بدترین پاسخ را به ابراهیم دادند و گفتند: ﴿ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُاو را بکشید یا بسوزانید، که فجیع‌ترین صورت کشتن است آنها مردمانی باقدرت و توانا و دارای حکومت و قدرت بودند. پس آنها ابراهیم را در آتش انداختند، ﴿فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُاما سرانجام خداوند او را از آتش نجات داد.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَبی‌گمان در این ماجرا نشانه‌هایی برای مؤمنان است، پس آنگاه صحت و درستی آنچه را که پیامبران آورده‌اند و نیکویی و خیرخواهی آنان را می‌دانند و به باطل بودن گفتار کسانی که با آنها مخالفت می‌نمایند پی می‌برند، و متوجه خواهند شد که مخالفان پیامبران ـ انگار ـ همدیگر را بر تکذیب کردن تحریک و توصیه نمودند.

از جملۀ اندرزهای ابراهیم به آنان این بود که به آنها گفت: ﴿إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَیۡنِکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاشما به جای خدا برای دوستی بین خود در زندگی دنیا بت‌هایی را به پرستش گرفته‌اید و آن محبت و دوستی در دنیا است، اما در آخرت قطع می‌شود و از بین خواهد رفت. ﴿ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُ بَعۡضُکُم بِبَعۡضٖ وَیَلۡعَنُ بَعۡضُکُم بَعۡضٗاسپس در رزو قیامت عبادت‌کنندگان و عبادت‌شدگان از همدیگر بیزاری می‌جویند؟ ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦[الأحقاف: ۶]. و هنگامی که مردم گرد آورده شوند برایشان دشمنخواهند شد و به عبادتشان کافر خواهند بود و آن را انکار می‌کنند. پس چگونه شما دست به دامان کسی می‌شوید که از کسانی که او را عبادت کرده‌اند بیزاری خواهد جست و آنان را نفرین خواهد کرد؟ ﴿وَمَأۡوَىٰکُمُو جایگاه همۀ شما عبادت‌کنندگان وعبادت‌شدگان، ﴿ٱلنَّارُآتش دوزخ استو هیچ‌کس آنها را در برابر عذاب خدا یاری نمی‌کند و کیفر خدا را از آنها دور نمی‌نماید.

آیه‌ی ۲۷-۲۶:

﴿فَ‍َٔامَنَ لَهُۥ لُوطٞۘ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٦[العنکبوت: ۲۶]. «پس لوط به او (ابراهیم) ایمان آورد و گفت: من به جایی هجرت می‌کنم که در آن به عبادت پروردگارم بپردازم. بی‌گمان او توانای باحکمت است».

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٢٧[العنکبوت: ۲۷]. «و به (ابرهیم) اسحاق و یعقوب را عطا کردیم و در فرزندانش نبوت و کتاب مقرر داشتیم و پاداشش را در دنیا به او دادیم و همانا او در آخرت از زمرۀ صالحان است».

ابراهیم همچنان قومش را دعوت می‌کرد و آنها بر عناد و مخالفت خود ادامه می‌دادند، به جز لوط که به دعوت ابراهیم ایمان آورد و خداوند او را پیامبر گرداند و به سوی قومش فرستاد، آنگونه که بیان خواهد شد. ﴿وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّیٓابراهیم زمانی که دید فرا خواندن قومش فایده‌ای به آنان نمی‌رساند، گفت، همانا من به جایی هجرت می‌کنم که در آن به عبادت پروردگارم بپردازم. یعنی او سرزمینی را که آکنده از بدی و زشتی بود ترک نمود و به سوی سرزمین با برکت شام هجرت نمود.

﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُبی‌گمان او توانا و دارای قدرت است و بر هدایت نمودن شما توانایی دارد ولی او دارای حکمت است و اگر حکمتش اقتضا نماید هدایت می‌کند. وقتی که ابراهیم از آنها کناره‌گیری کرد و از آنها جدا شد و آنان بر همان حال خود باقی ماندند خداوند در مورد آنها نگفت که آنان را به وسیلۀ عذابی نابود کرده است، بلکه بیان نمود که ابراهیم از آنان کناره گیری کرد و از میان آنها هجرت نمود. اما آنچه در روایت‌های اسرائیلی آمده است مبنی بر این که «خداوند پشه‌ها را به سوی قوم ابر اهیم گسیل داشت و خون آنها را مکیدند و گوشت‌هایشان را خوردند و همۀ آنها را نابود کردند» این گفته را زمانی می‌توان به یقین پذیرفت که دلیل شرعی بر صحت آن وجود داشته باشد، و هیچ دلیل شرعی بر صحت این مطلب وجود ندارد. پس اگر خداوند به وسیلۀ عذابی آنها را ریشه‌کن کرده بود این را بیان می‌کرد، همانگونه که نابود کردن امت‌های تکذیب کننده را بیان نموده است.

ولی شاید بتوان گفت که یکی از اسرار معذب نشدن آنها این است که ابراهیم خلیل÷یکی از مهربان ترین مردم و برترین و بردبارترین و بزرگوارترین آنهاست، بنابراین، برای نابودی قومش دعا نکرد، آن‌گونه که دیگر پیامبران علیه قوم‌های خود دعا نکرد، آن‌گونه که دیگر پیامبران علیه قوم‌های خود دعا کردند، و به خاطر همین خداوند نخواست بر آنها عذابی فراگیر فرود بیاورد از جمله چیزهایی که بر این موضوع دلالت می‌نماید این است که ابراهیم در مورد هلاک کردن قوم لوط با فرشتگان گفتگو کرد و با آنها مجادله نمود و از آن قوم دفاع کرد درحالیکه قوم او نبودند. والله اعلم.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَو بعد از آنکه او به شام هجرت کرد اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم، ﴿وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَو در دودمان او پیامبری و کتاب مقرر داشتیم. و بعداز او هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه از دودمان او بوده و هیچ کتابی جز بر فرزندان او نازل نشده است تا اینکه نبوت با فرزندش محمدصپایان یافت.

و این از بزرگترین فضیلت‌ها و افتخارات است که عناصر هدایت و رحمت و سعادت و رستگاری در میان فرزندان اوست و هدایت یافتگان به دست آنها هدایت شده و م‍ؤمنان به دست آنها ایمان آورده و صالحان صالح گشته‌اند.

﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَاو پاداشش را در دنیا به او دادیم که از آن جمله همسر زیبایش بود که در نهایت زیبایی قرار داشت و روزی و فرزندان فراوان بود که خداوند به عنوان پاداش در این دنیا به او بخشید، فرزندانی که مایۀ خشنودی او گردیدند و باعث شدند تا او خداوند را بیش از پیش بشناسد و او را دوست بدارد و به سویش توبه نماید.

﴿وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَو همانا او در آخرت از زمرۀ شایستگان است، بلکه او و محمد ص به طور مطلق از برترین صالحان می‌باشند، و جایگاهشان از همه برتر است. پس خدواند او را هم در دنیا و هم در آخرت خوشبخت و سعادتمند کرد.

آیه‌ی ۳۵-۲۸:

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٨[العنکبوت: ۲۸]. «و لوط (را فرستادیم) آنگاه که به قومش گفت: شما که بسیار زشتی را انجام می‌دهید که هیچکس از جهانیان در (ارتکاب) آن از شما پیشی نگرفته است».

﴿أَئِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِیلَ وَتَأۡتُونَ فِی نَادِیکُمُ ٱلۡمُنکَرَۖ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٢٩[العنکبوت: ۲۹]. «آیا شما با مردان آمیزش می‌کنید و راه (فطری و شرعی تناسل) را می‌بندید و در محافل خود کار ناپسند انجام می‌دهید؟!، و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی عذاب خدا را بر سر ما بیاور»!.

﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٣٠[العنکبوت: ۳۰]. «گفت: پروردگارا! مرا بر گروه فسادکاران پیروز گردان».

﴿وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِیمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُوٓاْ إِنَّا مُهۡلِکُوٓاْ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِۖ إِنَّ أَهۡلَهَا کَانُواْ ظَٰلِمِینَ٣١[العنکبوت: ۳۱]. «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: ما هلاک کنندۀ این شهریم، بی‌گمان اهل آن ستمکار بودند».

﴿قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِیهَاۖ لَنُنَجِّیَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٣٢[العنکبوت: ۳۲]. «ابراهیم گفت: لوط در آن شهر است، گفتند: ما به هرکس که در آنجاست داناتریم، بی‌گمان او و خانواده‌اش را رهایی می‌بخشیم، مگر همسرش که از ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود».

﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِیٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهۡلَکَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٣٣[العنکبوت: ۳۳]. «و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد، (فرشتگان) گفتند: مترس و غمگین مباش که ما نجات‌دهندۀ تو و خانواده‌ات هستیم، مگر زنت که از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود».

﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٣٤[العنکبوت: ۳۴]. «همانا ما بر اهل این شهر به سزای آن که نافرمانی می‌کردند عذابی از آسمان نازل خواهیم کرد».

﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَآ ءَایَةَۢ بَیِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٣٥[العنکبوت: ۳۵]. «و به راستی از آن (شهر) برای گروهی که خرد می‌ورزند نشانه‌ای روشن برجای گذاشتیم».

پیش‌تر گذشت که لوط÷ به ابراهیم ایمان آورد و از هدایت یافتگان گردید. و گفته‌اند که لوط از فرزندان و دودمان ابراهیم نیست، بلکه برادرزادۀ ابراهیم است.

پس این فرمودۀ الهی که ﴿وَجَعَلۡنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡکِتَٰبَ(و در دودمان او پیامبری و کتاب مقرر داشتیم) گرچه عام است اما با این تضادی ندارد که «لوط پیامبر است و از دودمان و فرزندان او نمی‌باشد»، چون این آیه برای تمجید و ستایش ابراهیم آمده و خبر داده است که لوط بر دست ابراهیم هدایت یافت، و کسی که بر دست ابراهیم هدایت یافته باشد با توجه به فضیلت هدایت کننده از فرزندان او که هدایت شده‌اند برتر می‌باشد. والله اعلم.

پس خداوند لوط را به سوی قومش فرستاد و آنها با وجود شرک ورزی کار زشت و هم‌جنس بازی و راهزنی انجام می‌دادند و لواط و منکرات و زشتی‌ها در مجالس آنان شایع شده بود.

پس لوط آنان را نصیحت کرد و از این کارها باز داشت و زشتی این کارها و کیفر سخت آن را برایشان بیان کرد. اما آنها نترسیدند و پند نپذیرفتند، ﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَو پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی عذاب خدا را بر سر ما بیاور.

پس پیامبرشان از آنها ناامید شد و دانست که سزاوار عذاب می‌باشند. و از اینکه آنها به شدت او را تکذیب کردند ناراحت شد پس علیه آنان دعا کرد و ﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٣٠گفت: پروردگارا! مرا بر گروه فسادکاران پیروز نما. پس خداوند دعایش را پذیرفت و ملایک را برای نابود کردنشان فرستاد، که قبل از آن گذرشان بر ابراهیم افتاد و او را به تولد اسحاق و بعد از او یعقوب مژده دادند.

سپس ابراهیم از ملایک پرسید که می‌خواهید کجا بروید؟ ملایک او را خبر دادند که می‌خواهند قوم لوط را نابود کنند. پس ابراهیم با آنها گفتگو کرد و گفت: ﴿قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطٗالوط در آن شهر است. ملایک به او گفتند: ﴿لَنُنَجِّیَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَبی‌گمان او و خانواده‌اش را رهایی می‌بخشیم مگر همسرش که از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود. سپس ملایک به راه افتادند تا اینکه به نزد لوط آمدند.

لوط از آمدن آنها ناراحت و دلتنگ شد چون آنها را نشناخت و گمان برد که مهمان و مسافر هستند، بنابراین ترسید که قومش به آنها تجاوز کنند. پس فرشتگان به او گفتند: ﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡمترس و غمگین مباش! و به او خبر دادند که آنها فرستادگان خدا هستند، ﴿إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهۡلَکَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَ کَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِینَ٣٣ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٣٤[العنکبوت: ۳۳-۳۴]. ما نجات دهندگان تو و خانواده‌ات هستیم مگر زنت که از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود. و ما بر اهل این شهر به کیفر نافرمانی که می‌کردند عذابی از آسمان نازل خواهیم کرد. پس فرشتگان به او فرمان دادند که شبانه به همراه خانواده‌اش بیرون برود، پس صبحگاهان خداوند سرزمین آنها را زیر و رو کرد و از آسمان پی در پی بر آنان سنگ باراند تا اینکه آنها را نابود و هلاک ساخت و آنها به افسانه‌ای از افسانه‌ها تبدیل شدند و عبرتی از عبرتها گردیدند. ﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَآ ءَایَةَۢ بَیِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ٣٥و از خانه‌ها و آبادیهای قوم لوط آثار روشن و نمایانی برجای گذاشتیم تا عبرتی برای کسانی باشند که با دلهایشان عبرت‌ها را درک می‌نمایند و از آنها بهره‌مند می‌شوند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّکُمۡ لَتَمُرُّونَ عَلَیۡهِم مُّصۡبِحِینَ١٣٧ وَبِٱلَّیۡلِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٣٨[الصافات: ۱۳۷-۱۳۸]. «و شما صبح و شب از کنار آنها عبور می‌کنید، آیا خرد نمی‌ورزید»؟!.

آیه‌ی ۳۷-۳۶:

﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗا فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرۡجُواْ ٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٣٦[العنکبوت: ۳۶]. «و به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم و گفت: ای قوم من! خدای را پرستش کنید و به روز بازپسین امید دارید، و در زمین اصلاً فساد و تباهی نکنید».

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَ٣٧[العنکبوت: ۳۷]. «پس او را تکذیب کردند در نتیجه زلزله آنان را فرو گرفت و در خانه و کاشانۀ خود از پای درآمدند».

﴿وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗاو به سوی قبیلۀ معروف مدین برادرشان شعیب را فرستادیم که آنها را به عبادت خدای یگانه و بی‌شریک، و ایمان آوردن به روز رستاخیز، و امید داشتن به آن، و عمل کردن برای آن فرمان داد، و آنان را از تباهی و فساد ورزیدن در زمین و کاستن از ترازو و پیمانه و راهزنی نهی می‌کرد.

﴿فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُپس او را تکذیب کردند و در نتیجه عذاب آنها را فرو گرفت، ﴿فَأَصۡبَحُواْ فِی دَارِهِمۡ جَٰثِمِینَو آنها در خانه و کاشانۀ خود به رو درافتادند و مردند.

آیه‌ی ۴۰-۳۸:

﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَٰکِنِهِمۡۖ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَکَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِینَ٣٨[العنکبوت: ۳۸]. «و عاد و ثمود را (نیز نابود کردیم) و خانه و کاشانۀ ایشان برای شما نمایان است و شیطان کارهایشان را برایشان آراسته جلوه داد و آنان را از راه (راست) بازداشت درحالیکه بینا بودند».

﴿وَقَٰرُونَ وَفِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کَانُواْ سَٰبِقِینَ٣٩[العنکبوت: ۳۹]. «و قارون و فرعون و هامان (را نیز نابود کردیم) و همانا موسی با دلائل و براهین روشن نزد آنان آمده بود امّا ایشان در زمین استکبار و برتری‌جویی ورزیدند ولی نتوانستند (از ما) پیشی گیرند».

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّیۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٤٠[العنکبوت: ۴۰]. «آنگاه هریک را به (سزای) گناهش گرفتار کردیم، برای بعضی از ایشان طوفان همراه با سنگریزه حواله کردیم، و بعضی از ایشان را بانگ مرگبار فرو گرفت، و برخی از ایشان را در زمین فرو بردیم، و برخی دیگر را غرق کردیم، و خداوند هرگز بر آن نبود که بر آنان ستم روا دارد بلکه آنان خود به خویشتن ستم می‌کردند».

بر سر قوم عاد و ثمود نیز همان بلایی آوردیم که بر سر قوم لوط آوردیم. و شما داستان آنها را می‌دانید و برخی از خانه‌ها و آثارشان را با چشم خود مشاهده می‌کنید و خانه‌هایشان را که از آن جدا شده‌اند می‌بینید، پس برایتان روشن شده که خداوند با آنان چه کرده است. پیامبران با دلایل و نشانه‌های روشنگر و بینش به نزد آنها آمدند اما آنان را تکذیب کردند و با آنها به مجادله پرداختند.

﴿وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِو شیطان کارهایشان را برایشان آراست تا اینکه گمان بردند آنچه شیطان برای آنان آورده‌است از آنچه که پیامبران برایشان آورده‌اند بهتر می‌باشد. و همچنین قارون و فرعون و هامان وقتی خداوند موسی بن عمران را به همراه نشانه‌های روشن و دلایل قاطع به نزد آنها فرستاد فرمان نبردند و در زمین بر بندگان خدا استکبار و سرکشی ورزیدند و حق را نپذیرفتند، بنابراین وقتی که کیفر خدا بر آنها نازل شد نتوانستند نجات یابند. ﴿وَمَا کَانُواْ سَٰبِقِینَو نتوانستند از خدا پیشی بگیرند و از دست خدا در روند، بلکه تسلیم و دستگیر شدند.

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِو هریک از این امت‌ها را که پیامبران را تکذیب کردند به اندازۀ گناهش و با کیفری متناسب با آن عذاب دادیم، ﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِ حَاصِبٗاپس بر بعضی از ایشان عذابی را فرستادیم و آنها را سنگباران نمودیم مانند قوم عاد که خداوند طوفان شدید را بر آنان فرستاد: ﴿سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧[الحاقة: ۷]. «(خداوند) آن (عذاب) را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان مسخر گرداند، و مردم را در آن (عذاب) فرو افتاده می‌دیدی، انگار تنۀ نخل‌های میان تهی می‌باشند»!.

﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّیۡحَةُو بعضی از ایشان را صدای مرگبار فرو گرفت مانند قوم صالح، ﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَو برخی از ایشان را مانند قارون به قلب زمین فرو بردیم، ﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاو برخی از ایشان را مانند فرعون و هامان و لشکریانشان در آب غرق نمودیم. ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡو شایسته و سزاوار خداوند نیست که بر آنها ستم نماید چون او در کمال دادگری و بطور کامل از همۀ مردم بی‌نیاز است. ﴿وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَامّا آنها خود بر خویشتن ستم کردند و حق را ضایع نمودند، زیرا انسان‌ها برای پرستش خدای یگانه آفریده شده‌اند، اما با این وجود خود را به شهوت‌ها و گناهان مشغول کردند و خویشتن را در معرض زبان و آسیب قرار دادند چون گمان می‌بردند که این کار به نفع آنهاست.

آیه‌ی ۴۳-۴۱:

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٤١[العنکبوت: ۴۱]. «مثال آنانی که به جای خداوند دوستانی گرفته‌اند همچون کار عنکبوت است که خانه‌ای ساخته و به درستی - که اگر می‌دانستند - سست‌ترین خانه‌ها خانۀ عنکبوت است».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٤٢[العنکبوت: ۴۲]. «بی‌شک خداوند می‌داند هرآنچه را که به جای او (به نیایش) می‌خوانند در حقیقت چیزی نیست، و او پیروزمند فرزانه است».

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا یَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣[العنکبوت: ۴۳]. «و این مثال‌هایی هستند که ما برای مردم می‌زنیم، و جز دانایان آنرا درک نمی‌کنند».

این مثال را خداوند برای کسی زده است که به همراه او کسی دیگر را عبادت می‌کند و منظورش عزت و قدرت یافتن و فایده‌مند شدن است، در حالی که قضیه بر خلاف منظور اوست. خداوند می‌فرماید: مثال او مانند عنکبوت است که برای خود خانه‌ای درست کرده است تا او را از گرما و سرما و آفت‌ها مصون و محفوظ بدارد، ﴿وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَحال آنکه بی‌گمان سست‌ترین خانه‌ها خانه و کاشانۀ عنکبوت است، چرا که عنکبوت حیوان ضعیفی است و خانه‌اش نیز ضعیف‌ترین و سست‌ترین خانه‌هاست، و درست کردن خانه جز ضعف و سستی چیزی به او نیافزوده است.

همچنین کسانی که به جای خدا سرپرستان و دوستانی برگرفته‌اند از هرجهت ناتوان هستند، و وقتی که به جای او سرپرستان و دوستانی برمی‌گیرند و به آنها افتخار می‌کنند و از آنها یاری می‌جویند در حقیقت به ضعف و سستی خود می‌افزایند، و آنها برای تحقق بسیاری از منافعشان بر آنان توکل نموده‌اند و آن را بر گردن آنها انداخته‌اند و خود به این امید نشسته‌اند که آنها این کارها را برایشان انجام خواهند داد. در نتیجه این بت‌ها آنان را خوار می‌نمایند و فایده‌ای به آنها نمی‌رسانند و از کمک و یاری آنها کمترین چیزی عایدشان نمی‌شود. پس اگر این دسته از انسان‌ها حقیقت و ماهیت کسانی که آنان را به پرستش گرفته‌اند می‌دانستند آنان را عبادت نمی‌کردند و از آنها بیزاری می‌جستند و پروردگار توانای مهربان را به سرپرستی و دوستی می‌گرفتند، که هر گاه بنده‌اش او را به دوستی بگیرد و بر او توکل نماید مشکلات دینی و دنیوی او را حل می‌کند و او را بسنده خواهد بود و به نیرو و قدرت قلبی و بدنی‌اش می‌افزاید و حالات و کارهایش را سامان می‌بخشد.

وقتی خداوند متعال ناتوانی خدایان و معبودان مشرکین را بیان نمود به همین مقدار بسنده نکرد بلکه از این فراتر رفت و گفت آنها هیچ چیزی نیستند بلکه فقط نامهایی هستند که بر آنان گذاشته‌اید و گمان‌هایی هستند که یاور نمودید و پوچ بودن آن با کمترین تحقیق و تفحص برای مرد عاقل و هوشمند مشخص و روشن می‌شود. بنابراین، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖخداوند می‌داند - و او به پیدا و پنهان آگاه است - که آنچه آنان به جای وی به نیایش می‌خوانند در حقیقت وجود ندارند و معبود حقیقی نیستند. مانند اینکه می‌فرماید: [النجم: ۲۳]. ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍ[النجم: ۲۳]. «اینها فقط نام‌هایی هستند که شما و پدرانتان نهاده‌اید و خداوند برای آن دلیلی نازل فرموده است».

﴿وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ[یونس: ۶۶]. «کسانی که به جای خدا انبازهایی دیگر را به فریاد می‌خوانند جز از گمان (خود) پیروی نمی‌کنند».

﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُو خداوند تواناست و بر همۀ مخلوقات چیره است، و با حکمت است و هر چیزی را در جایش و در محل مناسب آن قرار می‌دهد، خداوندی که آفرینش هرچیزی را زیبا و محکم نموده است.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِو این مثال‌هایی است که به خاطر مردم و برای بهره‌مند شدن آنها و تعلیم دادنشان می‌زنیم و از این طریق علوم و دانستنی‌ها را برایشان واضح و روشن می‌گردانیم و از این راه امور معقول را به امور محسوس نزدیک می‌نماییم. و بدین سبب معنی مطلوب روشن می‌شود. پس این مصلحتی برای عموم مردم است. ﴿وَمَا یَعۡقِلُهَآولی این مثال‌ها را نمی‌فهمند و درک نمی‌کنند و تطبیق نمی‌دهند، ﴿إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَمگر دانشمندان و عالمان حقیقی، آنهایی که علم و دانایی به دلهایشان رسیده است.

خداوند با آوردن این مثالها (آدمی را) به تدبر و فهم و درک امور تحریک نموده و او را بر این کار می‌ستاید. این مثال‌ها نشانۀ علم و دانایی است. پس دانسته شد که هرکس این مثال‌ها را نفهمد و درک نکند از عالمان و دانایان نیست، زیرا مثال‌هایی که خداوند در قرآن می‌زند برای کارهای بزرگ و مطالب عالی و مهم می‌باشد. و اهل علم می‌دانند که اینها از دیگر چیزها مهم‌تر هستند چون خداوند به آن اعتنا و توجه نموده و بندگانش را بر فهمیدن و اندیشیدن در آن تحریک کرده است. بنابراین آنها تمامی سعی و تلاش خود را برای شناختن آن مبذول می‌دارند. اما هر کس این مثال‌ها را با وجود اهمیتی که دارند نفهمد این بیانگر آن است که او از اهل علم نیست، چون وقتی او مسائل مهم را نداند به طریق اولی دیگر چیزها را نمی‌داند. بنابراین خداوند در مورد اصول دین و امثال آن مثال‌های زیادی بیان کرده است.

آیه‌ی ۴۴:

﴿خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٤٤[العنکبوت: ۴۴]. «خداوند آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید، قطعاً در این نشانۀ بزرگی برای اهل ایمان است».

خداوند به تنهایی آسمان را با وجود بلندی و ارتفاع و گستردگی و زیبایی‌اش، همراه با خورشید و ماه و ستارگان و فرشتگانی که در آنها وجود دارند، آفرید.

و زمین و کوهها و دریاها و صحرا و بیابان‌ها و درختانی که در آن وجود دارد به تنهایی آفریده است، و همه اینها را به حق آفریده، و آنها را بیهوده و بی‌هدف خلق نکرده است، بلکه آنها را آفریده تا فرمان و قانونش اجرا شود و نعمتش بر بندگانش کامل گردد، و تا آنها حکمت و قهر و تدبیر او را ببینند.

این چیزها را به آنان نشان می‌دهد تا فقط او را معبود و محبوب و خدای خود بدانند. ﴿فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَقطعاً در این برای مؤمنان نشانه‌ایست که بر بسیاری از مطالب ایمانی دلالت می‌نماید، و هرگاه مؤمن در آن بیندیشد مطالب ایمانی را به صورت آشکار در آن مشاهده خواهد کرد.

آیه‌ی ۴۵:

﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥[العنکبوت: ۴۵]. «(ای پیامبر!) بخوان آنچه را که از کتاب به تو وحی شده است، و نماز را برپای‌دار، بی‌گمان نماز (آدمی را) از کارهای ناپسند و ناشایست باز می‌دارد، و قطعاً ذکر خدا والاتر و بزرگتر است، و خداوند آنچه را می‌کنید می‌داند».

خدواند به تلاوت و خواندن محصول وحی که این کتاب بزرگ است فرمان می‌دهد. و تلاوت به معنی پیروی کردن از آن است، که آنچه فرمان می‌دهد انجام شود و از آنچه که باز می‌دارد دوری گردد، و طبق رهنمود آن حرکت صورت پذیرد، و اخبارش تصدیق گردد، و در معانی آن تدبر، و کلمات آن تلاوت شود. پس تلاوت و خواندن کلمات قرآن جزو معنی و بخشی از آن هستند.

و از آنجا که تلاوت قرآن را این‌گونه معنی کردیم دانسته شد که برپا داشتن همۀ دین در تلاوت قرآن داخل است. و گفتۀ الهی: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَاز باب عطف خاص بر عام است چون نماز دارای فضیلت است و آثار زیبا و خوبی دارد و آن این است که ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِهمانا نماز (انسان را) از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد. «فحشاء» به معنی گناهی است که بزرگ شمرده می‌شود و زشت است و انسان بدان تمایل دارد. و «منکر» به معنی گناهی است که عقل‌ها و فطرت‌ها آن را نمی‌پسندند. و دلیل اینکه نماز از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد این است که چنانچه بنده‌ای نماز را به طور کامل و با ارکان و شرایط آن و با فروتنی ادا کند قلبش روشن و نورانی و پاک می‌شود و ایمانش افزون می‌گردد و به خیر و نیکی علاقۀ بیشتری پیدا کرده و علاقه‌اش به شر و بدی کم می‌شود. پس قطعاً اگر بدینصورت بر نماز مداومت و محافظت شود از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد. و این از بزرگترین اهداف نماز و نتایج آن است. و نیز در نماز هدفی بزرگتر و مهمتر از این وجود دارد و آن اینکه در نماز با قلب و زبان و بدن خداوند یاد می‌شود و خداوند بندگان را برای عبادت خود آفریده، و بهترین عبادتی که انجام می‌دهند نماز است، زیرا در این عبادت همۀ اعضای بدن خدا را بندگی می‌کنند که در غیر آن چنین نیست. بنابراین فرمود: ﴿وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُو یاد خدا بزرگتر است. و معنی دیگری که از این آیه محتمل می‌باشد این است که وقتی خداوند به نماز فرمان داد و آن را ستود، خبر داد که ذکر و یاد خداوند در خارج از نماز والاتر و بزرگتر است، آنطور که نظر جمهور مفسرین همین است. اما تفسیر اول بهتر است چون نماز خواندن از ذکر خدا در خارج از نماز بهتر است.

و نماز - چنان که گذشت - یکی از بزرگ‌ترین ذکرها است. ﴿وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَو خداوند به خوبی و بدی‌ای که انجام می‌دهید داناست و شما را بر آن به کامل‌ترین صورت جزا و سزا می‌دهد.

آیه‌ی ۴۶:

﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَأُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦[العنکبوت: ۴۶]. «و با اهل کتاب جز به روشی که بهتر است مجادله نکنید مگر با کسانی از ایشان که ستم کردند، و بگویید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، و معبود ما و معبود شما یکی است و ما فرمانبردار او هستیم».

خداوند از مجادلۀ بدون بینش و یا بدون قاعدۀ پسندیده با اهل کتاب نهی کرده است و می‌فرماید: با روشی که بهتر است و با اخلاق خوب و سخن نرم و دعوت دادن به حق و زیبا ارائه کردن و رد نمودن باطل و نشان دادن زشتی آن بحث و گفتگو کنید و نباید منظور از مجادله شکست دادن محض و برتری یافتن باشد، بلکه باید منظور از آن بیان حق و هدایت خلق باشد.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْمگر آن کسانی که اهل کتاب که ستم کردند و از حالت مجادله‌کننده مشخص شود که او اراده‌ای برای پذیرفتن حق ندارد و به قصد آشوبگری و شکست دادن مجادله می‌نماید، پس مجادله با چنین کسی فایده‌ای ندارد. ﴿وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَأُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمۡ وَٰحِدٞو بگویید به آنچه بر ما و شما نازل شده است ایمان آورده‌ایم، و معبود ما و معبود شما یکی است. یعنی مجادلۀ شما با اهل کتاب باید بر اساس ایمان داشتن به آنچه بر شما و بر آنها نازل شده، و بر اساس ایمان به پیامبرتان و پیامبر آنها و بر مبنای توحید خدا استوار باشد. و مناظرۀ شما با آنها نباید باعث انتقاد و خرده‌گیری از کتاب‌های الهی یا خرده‌گیری از یکی از پیامبران باشد، آن‌گونه که جاهل به هنگام مناظره با طرف خود می‌نماید و از همۀ آنچه که دارد خواه حق باشد یا باطل خرده می‌گیرد. پس این ظلم است و از دایرۀ آداب مناظره خارج می‌باشد، زیرا باید سخن و باور باطل و پوچ مجادله‌کننده رد گردد، و حقی که نزد اوست پذیرفته شود، و نباید حق به خاطر گوینده‌اش گرچه کافر باشد رد شود.

مناظره با اهل کتاب با این طریق، آنها را به اعتراف به قرآن و پیامبر ملزم می‌گرداند، زیرا وقتی که دربارۀ اصول دین و آنچه که پیامبران و کتاب‌ها بر آن انفاق دارند سخن گفته شود و حقایق آن برای دو طرف مناظره کننده ثابت گردد، حقایقی که کتابها و پیامبران گذشته و قرآن و محمدصآن را بیان نموده و از آن خبر داده‌اند، از این لازم می‌آید که همۀ کتابها و پیامبران تصدیق شوند، و این از ویژگی‌های اسلام است.

اما اگر کسی بگوید به آنچه فلان کتاب بر آن دلالت می‌نماید ایمان می‌آورم نه به آنچه که فلان کتاب می‌گوید، در حالی که آن حقی است که کتاب پیش از خود را تصدیق می‌نماید، چنین کاری ستم و هوا پرستی است. و او با چنین کاری گفتۀ خویش را تکذیب می‌کند چون وقتی او قرآن را - که کتاب‌های پیش از خود را تایید می‌کند - دروغ انگارد در حقیقت آنچه را که گمان می‌برد به آن ایمان دارد تکذیب می‌نماید.

نیز هرآنچه که نبوت یکی از پیامبران را ثابت نماید بر نبوت محمدصدلالت می‌کند، و هر شبهه‌ای که بر نبوت محمدصوارد گردد همان شبهه یا بزرگتر از آن در مورد نبوت غیر از محمد وارد می‌شود. پس وقتی باطل بودن این شبهه در مورد یکی از پیامبران ثابت شد باطل بودن آن در حق پیامبرصبسیار روشن‌تر است. و ما تسلیم و منقاد فرمان او هستیم و هرکس به خدا ایمان آورد و او را معبود خود قرار دهد و به همۀ کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آورد و فرمانبردار خدا باشد و از پیامبرانش پیروی کند او خوشبخت و سعادت‌مند است و هرکس از این راه منحرف شود بدبخت و گمراه است.

آیه ۴۸-۴۷:

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَۚ فَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن یُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡکَٰفِرُونَ٤٧[العنکبوت: ۴۷]. «و بدینسان بر تو کتاب نازل کردیم و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) بخشیدیم و به آن ایمان می‌آورند، و از میان اینان کسانی بدان ایمان دارند و آیات ما را جز کافران انکار نمی‌کنند».

﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنکبوت: ۴۸]. «و تو پیش از قرآن کتابی نمی‌خواندی و با دست خویش چیزی نمی‌نوشتی که اگر چنین می‌شد باطل‌گرایان در شک می‌افتادند».

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَو همچنین ای محمد! این کتاب بزرگ را که هر خیر بزرگی را بیان می‌دارد و به هر اخلاق خوب و امر نیکی فرا می‌خواند، و کتاب‌های گذشته را تصدیق می‌نماید و پیامبران گذشته از آن خبر داده‌اند، بر تو فرو فرستادیم. ﴿فَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَو کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم قرآن را به گونۀ شایسته شناختند و کینه و هوی پرستی در باور آنها رخنه نکرد. ﴿یُؤۡمِنُونَ بِهِبه قرآن ایمان می‌آورند، چون آنها با توجه به آنچه که نزدشان است و مژده‌هایی که در کتاب‌هایشان مبنی بر صحت این کتاب آمده و به سبب معیارهایی که برای شناخت خوب و بد و راست و دروغ در اختیار دارند به راست بودن آن یقین کردند. ﴿وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن یُؤۡمِنُ بِهِو از میان اینان کسانی هستند که از روی بینش و آگاهی به آن ایمان می‌آورند نه از روی ترس و امید. ﴿وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡکَٰفِرُونَو آیات ما را جز کافران انکار نمی‌کنند، که همواره عادتشان بر این است که حق را انکار نمایند و با آن مخالفت ورزند. و این محصور ساختن کسانی است که به او کفر می‌ورزند، و اینکه هیچ یک از آنها به قصد پیروی کردن از حق آن را انکار نکرده‌اند، زیرا هر کس قصد و ارادۀ دوستی داشته باشد باید به آن ایمان بیاورد چون در آن نشانه‌هایی است که هر فرد عاقل به آن ایمان می‌آورد، و هرکس که با قلبی بیدار به آن گوش فرا دهد آن‌را می‌پذیرد.

و از جمله چیزهایی که بر صحت و درستی قرآن دلالت می‌نماید این است که این پیامبر امین قرآن را آورده است، کسی که قومش صداقت و امانتداری و رفت و آمدها و سایر حالات او را می‌دانستند، و نمی‌توانست با دست خود چیزی را بنویسد، بلکه اگر چیزی هم نوشته می‌شد نمی‌توانست آن را بخواند. پس با چنین وضعیتی این قرآن را آورده است، و این روشن ترین دلیل است مبنی بر این که قرآن از جانب خداوند توانا و ستوده است و در این هیچ شک و تردیدی نیست. بنابراین، فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنکبوت: ۴۸]. و تو پیش از نزول قرآن کتابی را نمی‌خواندی و با دست خود چیزی را نمی‌نوشتی که اگر چنین می‌شد و کتاب می‌خواندی و چیزی می‌نوشتی، باطل گرایان و شک و تردید می‌افتادند و می‌گفتند: آنچه را می‌گوید از کتاب‌های گذشته بیاد گرفته، یا از آن کتاب‌ها رونویسی نموده است.

آیه‌ی ۴۹:

﴿بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩[العنکبوت: ۴۹]. «بلکه آن (قرآن) آیات روشنی است که در سینه‌های دانش یافتگان است و جز ستمکاران آیات ما را انکار نمی‌کنند».

خداوند بر قلب تو کتاب بزرگی نازل کرده است، که به وسیلۀ آن افراد فصیح و بیلغ و آنانی را که دشمنان سرسخت تو بودند به مبارزه طلبیدی تا مانند قرآن یا یک سورۀ مانند آن بیاورند. پس آنها کاملاً از انجام چنین کاری درماندند و به فصاحت و شیوایی قرآن و اینکه سخن هیچ انسانی نمی‌تواند به این مرتبه (از فصاحتع و بلاغت) برسد کاملاً واقف بودند، به همین خاطر مخالفت و مبارزۀ با قرآن به قلبشان هم خطور نمی‌کرد. بنابراین فرمود: ﴿بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩بلکه این قرآن آیات روشنی است که (بر هیچ انسان خردمندی) پوشیده نیست (و) در سینه‌های دانش یافتگان است، و آنها سران مردم و افراد کامل و خردمندانشان هستند.

پس وقتی که این قرآن آیات روشنی در سینۀ چنین افرادی است، مخالفت دیگران زیانی نمی‌رساند و انکارشان جز ستم در حق خویش چیزی نیست. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَو آیات ما را جز ستمگران انکار نمی‌کنند، چون آیات قرآن را جز فرد جاهل و نادان انکار نمی‌کند، نادانی که بدون آگاهی و دانش سخن می‌گوید و از اهل علم و یا کسی که توانایی شناخت حقیقت را دارد پیروی نمی‌کند.

یا کسی قرآن را انکار می‌کند که خود را به نادانی می‌زند و علی رغم اینکه می‌داند آن حق است و راست بودن آن را می‌داند با آن مخالفت می‌نماید.

آیه‌ی ۵۲-۵۰:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٥٠[العنکبوت: ۵۰]. «و گفتند: چرا نشانه‌هایی از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ بگو: نشانه‌ها تنها نزد خداوند است، و من تنها بیم‌دهنده‌ای روشنگر هستم و بس».

﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَرَحۡمَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥١[العنکبوت: ۵۱]. «آیا آنان‌را کافی و بسنده نیست که ما این کتاب را بر تو نازل کرده‌ایم که بر آنان خوانده می‌شود؟! بی‌گمان در این برای گروهی که باور می‌دارند رحمت و پندی هست».

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ شَهِیدٗاۖ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَکَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٥٢[العنکبوت: ۵۲]. «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است، آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است می‌داند و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کفر ورزیدند اینانند که زیانکارانند».

ستمگران تکذیب کننده، بر پیامبر و بر آنچه او آورده بود اعتراض کردند و معجزاتی را پیشنهاد نمودند و گفتند آنها را بر ایمان بیاور. آن‌گونه که خداوند دربارۀ آنها فرموده است: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠[الإسراء: ۹۰]. «و گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه از زمین برای ما چشمه‌ای بجوشانی».

درحالیکه تعیین معجزات به دست آنها و پیامبرصنیست، چرا که این کار یک نوع مشارکت و همراهی با خداوند در تدبیر کارها محسوب می‌شود، خداوند در انجام کارها یگانه است و هیچ کس در این زمینه اختیاری ندارد.

بنابراین فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِبگو: معجزات تنها نزد خداوند هستند، و اگر بخواهد آنها را نازل می‌نماید و اگر بخواهد آن را نمی‌آورد. ﴿وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌو من فقط بیم دهنده‌ای آشکار هستم و مقامی بالاتر از این ندارم.

و اگر هدف شما روشن شدن حق از باطل است، بدانید که این مهم به طرق گوناگون حاصل گردیده است. بنابراین پیشنهاد معجزات مشخص و معینی ستم و ظلم و تکبر در برابر خدا و حق است. و اگر فرض شود که این معجزات نازل شوند و آنها این‌گونه در دل داشته باشند که جز با این معجزات ایمان نمی‌آورند ایمانشان ایمان حقیقی نیست بلکه چیزی است که طبق خواسته‌های آنان انجام شده است، بنابراین آنها ایمان می‌آورند اما نه به این خاطر که آن حق است، بلکه به خاطر آن معجزات ایمان می‌آورند. پس به فرض اینکه معجزات فرو فرستاده شوند، در فرو فرستاده شدن آن فایده‌ای نیست.

و از آنجا که هدف بیان حق بود، خداوند طریق آن را بیان زکرد و فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفِهِمۡآیا برای این که آنها به راستگو بودن تو و راست بودن آنچه که آورده‌ای پی ببرند این کافی و بسنده نیست که ﴿أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡما کتاب را بر تو نازل کرده‌ایم که بر آنها خوانده می‌شود؟! کلام مختصر و جامعی که در آن نشانه‌های روشن و آشکار زیادی هست! و همانطور که قبلاً بیان شد پیامبر بی‌سوادی که خواندن و نوشتن را بلد نیست آن را آورده است و این بزرگترین دلیل بر صحت و راست بودن آن است. سپس ناتوان بودن آنها از مبارزه با قرآن نشانۀ دیگری بر حقانیت آن است. و قرآن آشکارا بر آنها خوانده می‌شود و از جانب خداست، و پیامبر در زمانی که یاورانش اندک و مخالفان و دشمنانش زیاد بودند آن را اظهار نمود، و اندک بودن یاوران و زیاد بودن دشمنانش او را از آشکار کردن قرآن باز نداشت بلکه به صورت علنی در میان مردم اعلام کرد که این سخن پروردگارم می‌باشد، و آیا کسی توان مقابله با آن را دارد، و آیا کسی می‌تواند سخنی مانند آن بیاورد؟! پس این دلیلی بر راست بودن قرآن است.

و قرآن کتاب‌های گذشته را تصدیق کرده و مطالب آنها را تصحیح نموده است و تحریف و تغییری که در آنها صورت گرفته بیان کرده است. این نیز دلیلی دیگر بر حقانیت قرآن می‌باشد.

و قرآن در امر و نهی خود به راه راست هدایت می‌نماید و این دلیلی بر حق و راست بودن آن است. بنابراین، قرآن به هیچ چیزی دستور نداده است که عقل بگوید کاش به آن فرمان نمی‌داد. و از هیچ‌ چیزی نهی نکرده است که عقل بگوید کاش از آن نهی نمی‌کرد. بلکه امر و نهی قرآن مطالق با عدالت و دادگری و حکمت و عقل صاحبان بینش و خرد است. نیز رهنمودها و احکام قرَآن همگام با زمان و مکان حرکت می‌کند به گونه‌ای که در هیچ زمان و مکانی جز با احکام قرآن کارها بهبود نمی‌یابد. این نیز دلیلی است بر اینکه قرآن حق و از جانب خداست.

پس همۀ این موارد برای کسی که بخواهد حق را تصدیق نماید و در پی یافتن آن برآید کافی است، و خداوند کسی را که به قرآن بسنده نکند به مرادش نرساند، و هر کس را که قرآن شفا بخش او نیست خداوند شفایش ندهد، و هر کس به وسیلۀ قرآن هدایت شود و قرآن برایش بسنده باشد این برای او مایۀ خیر و رحمت است. از این رو فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَرَحۡمَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَبی‌گمان در این برای گروهی که باور می‌دارند رحمت و پندی هست. چون به وسیلۀ قرآن علم فراوان و خیر زیاد به دست می‌آید و دل‌ها و ارواح پاکیزه می‌گردند و باورها و عقاید پاک می‌شوند و اخلاق کامل می‌گردد و در سایۀ چنین رحمتی می‌توان به فتوحات الهی و اسرار ربانی دست یافت.

﴿قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ شَهِیدٗابگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است، من او را گواه گرفته‌ام که اگر دروغگو باشم عذابی بر من فرود آورد که مایۀ عبرت شما باشد، و اگر او مرا یای کند و کارها را بر من آسان گرداند باید این شهادت و گواهی بزرگ خداوند شما را کافی باشد. بنابراین، اگر در دل‌هایتان چنین است که گواهی او - و شما آن را نشنیده و ندیده‌اید به عنوان دلیل کافی نیست، پس او ﴿یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند. از جمله چیزهایی که خداوند آن را می‌داند حالت و سخن من و شماست. پس من به دورغ چیزهایی به او نسبت نمی‌دهم زیرا او می‌داند و بر کیفر دادن من توانایی دارد. و اگر دروغ بگویم و آن را به او نسبت دهم و مرا کیفر او خواهد بود. آنگونه که فرموده است: ﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦[الحاقة: ۴۴-۴۶]. «و اگر برخی سخن‌های دروغ را به ما نسبت می‌داد او را می‌گرفتیم و رگ‌های گردنش را قطع می‌نمودیم».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَکَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَو کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کفر ورزیدند اینانند که زیانکارند، چون آنها ایمان آوردن به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و نعمت پایدارو جاودان را از دست داده‌اند، و به جای برخورداری از حق و (راهِ) صحیح، هر امر باطل قبیحی بهرۀ آنها گردیده، و به عوض نعمت و آسایش، عذاب دردناکی عایدشان شده است. پس آنان در روز قیامت خود و خانواده‌هایشان را از دست می‌دهند.

آیه‌ی ۵۵ – ۵۳:

﴿وَیَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ وَلَیَأۡتِیَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٥٣[العنکبوت: ۵۳]. «و آنان عذاب را باشتاب از تو می‌جویند، و اگر موعدی مقرر نبود به یقین عذاب به آنان می‌رسید و ناگهان درحالیکه نمی‌دانند عذاب به سراغشان می‌آمد».

﴿یَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ٥٤[العنکبوت: ۵۴]. «آنان عذاب را به شتاب از تو می‌خواهند و بی‌گمان جهنم فراگیرندۀ کافران است».

﴿یَوۡمَ یَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَیَقُولُ ذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥[العنکبوت: ۵۵]. «روزی که عذاب از بالای سرشان و از زیر پاهایشان آنان را فرو می‌پوشاند و (خداوند) می‌گوید: بچشید آنچه را که می‌کردید».

خداوند از جهالت کسانی خبر می‌دهد که پیامبر و آنچه را که آورده است تکذیب می‌کنند و آنها درحالیکه برای آمدن عذاب شتاب دارند و بیشتر حق را تکذیب می‌کنند، می‌گویند: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٨[یونس: ۴۸]. «این وعده‌کی خواهد آمد اگر راست می‌گویید»؟ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗىو اگر موعدی مقرر برای نازل شدن عذاب نبود که هنوز آن زمان مقرر فرا نرسیده است، ﴿لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُعذاب به سراغشان می‌آمد، چون آنها ما را ناتوان به حساب می‌آورند و حق را تکذیب می‌کنند.

و اکر ما آنها را به سبب جهالت و نادانی اشان می‌گرفتیم سخنشان بسیار زود آنها را به عذاب و کیفر گرفتار می‌کرد: ولی - با وجود این - آنها برای نازل شدن عذاب شتاب نکنند و گمان نبرند که دیر خواهد آمد، ﴿وَلَیَأۡتِیَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَبلکه ناگهان در حالی که نمی‌دانند عذاب به سراغشان خواهد آمد. و همانطور که خداوند خبر داد اتفاق افتاد و هنگامی که با غرور و فخر فروشی به جنگ «بدر» آمدند به گمان اینکه می‌توانند به هدف خود دست یابند خداوند آنها را خوار گردانید و بزرگان و سرانشان را نابود کرد و همۀ افراد شرور آنها را هلاک نمود و هیچ خانه‌ای نماند مگر اینکه مصیبت بدان وارد شد. پس عذاب از جایی به سراغشان آمد که گمانش را نمی‌بردند.

و اگر عذاب دنیا آنها را فرا نگیرد عذاب آخرت را در پیش دارند که هیچ یک از آنها نمی‌تواند از آن رهایی یابد خواه در دنیا عذاب داده شده باشد یا مهلت یافته باشد. ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَو همانا جهنم کافران را دربر خواهد گرفت و راه گریزی از آن ندارند، چرا که آنان را از هرسو احاطه کرده است. همانطور که گناهان و بدی‌ها و کفرشان آنها را احاطه کرده است. و این، عذاب بسیار سختی است. ﴿یَوۡمَ یَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَیَقُولُ ذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥اعمالتان برای شما به عذاب تبدیل شده است و عذاب شما را فرا گرفته است همان‌گونه که کفر و گناهان، شما را از هرسو فرا گرفته بود.

آیه‌ی ۵۹-۵۶:

﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦[العنکبوت: ۵۶]. «ای بندگانم که ایمان آورده‌اید! بی‌گمان زمین من فراخ است، پس تنها مرا بپرستید».

﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧[العنکبوت: ۵۷]. «هر جانداری مزۀ مرگ را می‌چشد سپس به‌سوی ما بازگردانده می‌شوید».

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ٥٨[العنکبوت: ۵۸]. «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند ایشان را در کاخهای بهشت جای می‌دهیم که در زیر آنها رودبارها روان است و در آنجا جاودان خواهند ماند. چه خوب است پاداش عمل کنندگان»!.

﴿ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٥٩[العنکبوت: ۵۹]. «همان کسانی‌که بردباری ورزیدند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦ای بندگانم که ایمان آورده و پیامبر مرا تصدیق کرده‌اید! هرگاه عبادت و پرستش پروردگارتان در سرزمینی برایتان دشوار و مشکل بود، از آنجا به سرزمینی دیگر کوچ کنید و به جایی بروید که خداوند را به یگانگی پرستش نمایید. پس جاهای عبادت فراخ و وسیع است و معبود یکی است و مرگ حتماً به‌سوی شما خواهد آمد سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده می‌شوید آنگاه خداوند هرکس را که عبادت او را به خوبی انجام داده و از ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشد در کاخهای بلند و منازل شیک و زیبای بهشت جای می‌دهد که همۀ آنچه را دل انسان می‌خواهد و چشم‌ها از دیدن آن لذت می‌برند در بر دارد، و شما در آن جاودانه خواهید بود. ﴿نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَپس این منازل و کاخ‌های بهشتی چه پاداش نیکی است برای کسانی که برای خدا کار می‌کنند!.

﴿ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٥٩کسانی که بر عبادت خدا شکیبایی می‌ورزند و در این‌باره بر پروردگارشان توکل می‌نمایند. پس صبر کردن آنها بر عبادت خدا مستلزم آن است که توان و کوشش خود را در این راستا مبذول دارند و مبارزۀ بزرگی را با شیطان آغاز کنند، شیطانی که آنها را فرا می‌خواند تا در عبادتشان اخلال ایجاد کند. و توکل آنها مقتضی آن است که به خدا اعتماد کنند و نسبت به او گمان نیک داشته باشند تا اعمالی را که قصد آن را کرده‌اند محقق نماید و آن را برایشان تکمیل گرداند. و توکل را به صراحت بیان کرد با اینکه توکل در بردباری داخل است، چون در انجام یا خودداری از هر کاری به توکل نیاز هست و هیچ کاری بدون توکل انجام نمی‌گیرد.

﴿وَکَأَیِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ یَرۡزُقُهَا وَإِیَّاکُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٦٠[العنکبوت: ۶۰]. «و چه بسیارند جنبندگانی که نمی‌توانند روزی خود را بردارند (بلکه) خداوند به آنها و به شما روزی می‌دهد، و او شنوای داناست».

خداوند متعال روزی دادن به همۀ آفریده‌های قوی و ضعیف را به عهده گرفته است: ﴿مِّن دَآبَّةٖپس چه بسیار جنبندگان و جانورانی در زمین وجود دارند که جسم و عقل و درکشان ضعیف است، ﴿لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَاو روزی خود را بر نمی‌دارند و آن را ذخیره نمی‌کنند، بلکه همواره چنان هستند که چیزی از روزی را با خود ندارند اما خداوند همیشه و در هر وقت روزی را بر ایشان فراهم می‌سازد، ﴿ٱللَّهُ یَرۡزُقُهَا وَإِیَّاکُمۡشما و آنها را خدا روزی می‌دهد، پس همۀ شما تحت سرپرستی خدا هستید و شما را روزی می‌دهد، همانطور که شما را آفریده است.

﴿وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُو او شنوای داناست. پس هیچ چیزی بر او پنهان نمی‌ماند و هیچ جنبنده و جانوری از نگاه خدا پنهان نمی‌شود و به سبب نداشتن روزی هلاک نمی‌گردد. آن‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَیَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ کُلّٞ فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٦[هود: ۶]. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی آن بر خداست و محل استقرار و مکان مردنش را می‌داند. همۀ (اینها) در کتاب روشنی (ثبت گردیده) است».

آیه‌ی ۶۳-۶۱:

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٦١[العنکبوت: ۶۱]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟ البته خواهند گفت: خدا. پس چگونه منحرف می‌گردند»؟!

﴿ٱللَّهُ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٦٢[العنکبوت: ۶۲]. «خداوند روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد فراوان و گسترده می‌کند، و برای هرکس که بخواهد تنگ می‌گرداند. همانا خداوند به هر چیزی داناست».

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ٦٣[العنکبوت: ۶۳]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی از آسمان آبی را نازل کرد آنگاه با آن زمین را بعد از پژمرده شدنش زنده گرداند؟ قطعاً خواهند گفت: خدا، بگو: ستایش خداوند راست، اما بیشتر آنان نمی‌فهمند».

این استدلالی است علیه مشرکان که تکذیب کنندۀ توحید الوهیت و یگانه پرستی بودند. و با توجه به اینکه توحید ربوبیت را قبول داشتند، به پذیرش توحید الوهیت نیز ملزم می‌گردند. پس اگر از آنها بپرسی که آسمان‌ها و زمین را چه کسی آفریده است و چه کسی از آسمان آبی فرو فرستاده و به وسیلۀ آن زمین را پس از پژمرده شدنش زنده ساخته است؟ و تدبیر همۀ چیزها در دست چه کسی است؟ ﴿لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُخواهند گفت: خدا. و به ناتوانی بت‌ها و چیزهایی که در کنار خدا و همراه با او پرستش می‌کنند اعتراف می‌نمایند و می‌گویند: آنها توانایی چیزی از این کارها را ندارند.

پس به دروغگویی خویش و روی آوردنشان به سوی کسی که سزاوار آن نیست به کاری بپردازد اعتراف می‌کنند. پس بدان که آنها عقل ندارند و بی‌خرد هستند! و کیست بی‌عقل‌تر و کم بینش‌تر از کسی که به سنگ یا به قبری یا امثال آن روی آورد -درحالیکه می‌داند نمی‌تواند فایده و زیانی بدهد، و نمی‌آفریند و روزی نمی‌دهد - و اخلاص و صفای عبودیت را با روی آوردن به آن مکدر و تیره نماید و او را با پروردگار آفریننده و روزی دهنده و فایده دهنده و زیان دهنده شریک سازد؟!.

و بگو: ستایش خداوندی راست که هدایت را از گمراهی مشخص نمود و باطل بودن آنچه را که مشرکان بر آن هستند واضح گرداند تا توفیق یافتگان از آن برحذر باشند. و بگو: ستایش خداوندی راست که جهان بالا و پایین را آفریده و به تدبیر امور روزمرّۀ آنها پرداخته است و برای هرکس که بخواهد روزی را فراوان و گسترده می‌نماید، و برای هرکس که بخواهد روزی را تنگ و کم می‌گرداند. و این عین حکمت اوست، چرا که او مصلحت بندگانش و آنچه را که برایشان مناسب است می‌داند.

آیه‌ی ۶۹-۶۴:

﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِیَ ٱلۡحَیَوَانُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٦٤[العنکبوت: ۶۴]. «و زندگی این دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و زندگی جهان آخرت زندگی (راستین) است اگر می‌دانستند».

﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ٦٥[العنکبوت: ۶۵]. «و هنگامی که سوار کشتی شوند خداوند را خالصانه و مخلصانه به دعا می‌خوانند، پس چون آنان را نجات دهد و به خشکی برساند باز ایشان شرک می‌ورزند».

﴿لِیَکۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ وَلِیَتَمَتَّعُواْۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٦٦[العنکبوت: ۶۶]. «تا (سرانجام) در آنچه به آنان داده‌ایم ناسپاسی کنند و تا بهره‌مند گردند، پس خواهند دانست».

﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَیُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَکۡفُرُونَ٦٧[العنکبوت: ۶۷]. «آیا ندیده‌اند که ما حرمی ایمن (برای آنان) قرار داده‌ایم. حال آنکه مردم از اطراف آنان ربوده می‌شوند؟ آیا به باطل ایمان می‌آورند و نعمت خداوند را ناسپاسی می‌کنند».

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡکَٰفِرِینَ٦٨[العنکبوت: ۶۸]. «و کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد و گمراهی و باطلی را که خود بر آن هست به خدا نسبت دهد؟! آیا در جهنم جایگاهی برای کافران نیست»؟!

﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٦٩[العنکبوت: ۶۹]. «و کسانی که در راه ما کوشش کنند قطعاً آنان را به راه‌های خویش رهنمود می‌گردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است».

خداوند متعال از حالت دنیا و آخرت خبر می‌دهد و به طور ضمنی آدمی را به متمایل نبودن به دنیا و علاقه‌مند بودن به آخرت تشویق می‌کند. پس فرمود: ﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞزندگی این دنیا در حقیقت سرگرمی و بازیچه‌ای بیش نیست که دل‌ها با آن مشغول و سرگرم می‌شوند و جسم‌ها با آن بازی می‌کنند، چون خداوند آن را آراسته است و لذت‌ها و شهوت‌هایی را در آن قرار داده‌است که دل‌های روی گردان را در چنگال خود می‌گیرد و چشم‌های غافل را می‌فریبد و افراد باطل گرا را شاد و خوشحال می‌کند. اما این دنیا به سرعت از بین می‌رود و دوستدارش چیزی جز پشیمانی و زیان به دست نمی‌آورد.

﴿وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِیَ ٱلۡحَیَوَانُو زندگی آخرت زندگی کامل است و اجسام صاحبان سرای آخرت در نهایت قوت و قدرت قرار دارد چون این جسم‌ها و نیروها برای زندگی آفریده شده‌اند و هرآنچه که زندگی را کامل گرداند و لذت با آن تکمیل شود از قبیل چیزهایی که دل‌ها را شاد می‌کند، و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و همسرانی که سبب لذت بردن جسم می‌شوند در آن موجود است. نیز چیزهایی در آن جا یافت می‌شود که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و بر دل هیچ انسانی خطور نکرده است.

﴿لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَاگر آنها این حقیقت را می‌دانستند دنیا را بر آخرت ترجیح نمی‌دادند، و از سرای زندگی روی گردان نمی‌شدند و به جهان بازی و سرگرمی شیفته نمی‌گردیدن. و آنها باید آخرت را بر دنیا ترجیح دهند چرا که حالت هردو دنیا را می‌دانند.

سپس خداوند این را بیان داشت که مشرکین در حالیت سختی و به هنگامی که در دریا سوار بر کشتی‌ها هستند و امواج خروشان آنها را فرا می‌گیرد و از هلاک شدن می‌ترسند خالصانه و فقط خدا را به فریاد می‌خوانند و در آن وقت بت‌ها و آنچه را که همتای خدا قرار می‌دادند ترک می‌کنند و فقط خداوند یگانه و بی‌شریک را کمک می‌خوانند.

اما وقتی سختی از آنها دور شود به خداوند - که تا چندی پیش او را خالصانه به فریاد می‌خواندند و آنها را سالم به خشکی رسانده است - شرک می‌ورزند و کسانی را شریک او قرار می‌دهند که آنها را از سختی نجات نداده و مشقت را از آنان دور نساخته است. در حالی که می‌بایست در سختی و آسانی خدا را به فریاد بخوانند تا مؤمن حقیقی باشند و سزاوار پاداش او بگردند و عذاب خدا از آنها دور شود. اما شرک ورزیدن آنها پس از آن که نعمت نجات یافتن را بهرۀ آنها نمودیم برای این است تا سرانجام به نعمت‌هایی که به آنان بخشیده ایم کفر بورزند و ناسپاسی نمایند و در مقابل نعمت بدی کنند و بهره‌مندی خود را از دنیا تکمیل نمایند که این همانند بهره‌مندی چهارپایان است که هدفی جز پر کردن شکم و اشباع غریزۀ جنسی خود ندارند.

﴿فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَپس آنها وقتی از دنیا به آخرت منتقل شوند سخت تأسف می‌شوند و کیفر سخت را خواهند چشید و می‌دانند چه زیان فراوانی به دست آورده‌اند.

سپس خداوند به وسیۀ حرم پر امن و امان خود بر آنها منت می‌گذارد و این را بیان می‌دارد که اهل حرم در امنیت به سر می‌برند و از روزی فراوان برخوردارند، حال آن که مردم از اطراف آنان ربوده می‌شوند و در هراس‌اند. پس آیا کسی را عبادت نمی‌کنند که به هنگام گرسنگی آنها را خوراک داد و از ترس ایمن گرداند؟!.

﴿أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ یُؤۡمِنُونَآیا به باطل می‌گرایند و ایمان نمی‌آورند؟! و باطل شرکی است که آنها بر آن قرار دارند، و گفته‌ها و کردارهای پوچی است که انجام می‌دهند. ﴿وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ یَکۡفُرُونَو نعمت‌های خدا را نادیده گرفته و سپاس نمی‌گذارند. پس عقل‌ها و خردهایشان کجا رفته است که گمراهی را بر هدایت، و باطل را بر حق، و بدبختی را بر سعادت ترجیح داده و ستمکارترین مردم گشته‌اند؟!.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓو کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد و گمراهی و باطلی را که خود بر آن است به خدا نسبت دهد و یا حقی را که توسط پیامبرصنها به نزد او آمده است دروغ انگارد؟! اما این ستمگر کینه توز جهنم را در پیش روی دارد، ﴿أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡکَٰفِرِینَکه در آنجا حق از او گرفته می‌شود و به وسیلۀ جهنم خوار و ذلیل می‌گردد، و جهنم جایگاه همیشگی او خواهد بود و از آن بیرون آورده نمی‌شود.

﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَاو کسانی که در راه ما کوشش کردن آن‌ها کسانی هستند که در راه خدا هجرت نموده و با دشمنانش جهاد کرده و تمام توانایی خود را در راه پیروی از خشنودی‌های خدا مبذول داشته‌اند. ﴿لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاآنان را به راه‌هایی که انسان را به ما می‌رساند هدایت خواهیم کرد، چون آنها نیکوکار هستند. ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَو همانا یاری و کمک و هدایت خدا همراه نیکوکاران است. این دلالت می‌نماید که شایسته‌ترین مردمی که راه صحیح را در پیش گرفته‌اند مجاهدین هستند. و نیز بر این دلالت می‌نماید که هرکس در آنچه بدان فرمان یافته است خوب عمل کند خداوند او را یاری می‌دهد و اسباب هدایت را برای وی فراهم می‌سازد. و بر این دلالت می‌نماید که هر کس در پی کسب علوم دینی تلاش و کوشش نماید خداوند او را در راستای به دست آوردن آنچه که جویایش می‌باشد یاری و هدایت می‌دهد و از رهنمودها و مددهای الهی که از توان و تلاش او بیرون است برخوردارش می‌گرداند، و تحصیل علم برایش آسان می‌گردد. زیرا طلب علم شرعی جزو جهاد در راه خداست، بلکه یکی از دو نوع جهاد است که جز انسان‌های خاص و برگزیده به آن بر نمی‌خیزند، و آن عبارت است از: جهاد با زبان و گفتار در برابر کافران و منافقان، و جهاد در راه تعلیم امور دین و جواب دادن شبهات و منازعات مخالفان حق هرچند که از مسلمانان نیز باشند.

پایان تفسیر سوره‌ی عنکبوت

تفسیر سوره‌ی عنکبوت آیه‌ی 45-14

 

سورهی عنکبوت آیهی 45-14

 

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (١٤) فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ (١٥) وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١٦) إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (١٧) وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (١٨) أَوَلَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (١٩) قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٠) یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَنْ یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (٢١) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ (٢٢) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٢٣) فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٢٤) وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٢٥) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٢٦) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (٢٧) وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ (٢٨) أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٢٩) قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (٣٠) وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ (٣١) قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ (٣٢) وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ (٣٣) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ (٣٤) وَلَقَدْ تَرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٣٥) وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ (٣٦) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ (٣٧) وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسَاکِنِهِمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (٣٨) وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأرْضِ وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ (٣٩) فَکُلا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٤٠) مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٤٢) وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ (٤٣) خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (٤٤) اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ) (٤٥)

 

مرحلۀ  نخستین  با  سخن  از  قانون  و  سنّت  خـدا  دربارۀ  آزمایش  و  آزمون کسانی  به  پایان  آمد  که  واژۀ  ایمان  را  برمیگزینند، و  خدا  ایشان  را  امتحان  میفرماید  تـا  معلوم  گرداند  چه  کسانی  از  ایشان  صادق  و  راستگویند، و  چه  کسانی  از  آنـان  کـاذب  و  دروغگویند. در  ایـن  مرحله  به  آزمایش  و  آزمون  اذیّت  و  آزار، و  آزمایش  و  آزمون  خویشی  و  خویشاوندی، و  آزمایش  و  آزمـون  گول  زدن  و  گمراه  کردن  و  تحریک  و  تـرغیب، اشـاره  گردیده  است‌.

در  این  مرحله، نمونههائی  از  آزمایشها  و  آزمونهائی  عرضه  میشود  که  بر  سر  راه  دعوت  ایمان  در  تاریخ  دور  و  دراز  مردمان  از  زمان  نـوح  علیه السّلام بـه  بعد  پـدیدار  و  نمودار  گردیده  است  و  تولید  مشکلات  و  مشقّات  نموده  است. روند  قرآنـی  ایـن  آزمـایشها  و  آزمـونها  را  بـه  تـصویر  مـیکشد  و  مجسّم  مـیکند  در  چـیزهائی  کـه  پیغمبران، یعنی  حاملان  دعوت  یـزدان، از  فـجر  تـاریخ  بشریّت  تا  به  امروز  بدانها  امتحان  گردیدهاند  و  آبدیده  شدهاند. در  داستان  ابراهیم  و  لوط  تا  اندازهای  مفصّل، و  در  داستانهای  دیگر  مختصر  آمده  است  و  از  آنها  سخن  رفته  است‌.

در  داستان  نوح  علیه السّلام  تـلاش  فـراوانـی  و  ثـمرۀ  انـدکی  جلوهگر  میآید.  او  در  میان  قوم  خود  نهصدوپنجاه  سال  میماند، ولی  جز  مردمان  اندکی  بدو  ایمان  نمیآورند. 

(فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ) (١٤)

سرانجام  در  حالی  که (با  کفر  و  معاصی) به  خود  سـتم  میکردند، طوفان  ایشان  را  دربر گرفت.        (عنکبوت/14) 

در  داستان  ابراهیم  پاداش  بد  و  طغیان  ضلالت  به  چشـم  میخورد. ابراهیم  میکوشد  ایشـان  را  رهـنمود  کـند  و  هدایت  بخشد  ولی  نمیتواند.  ا  آنان  با  دلیل  و  برهان  و  منطق  مجادله  میکند، ولی‌:

(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ).

اما  پاسخ  قوم (ابـراهـیم  بـه)  او  جز  این  نـبود  کـه (بـه  یکدیگر) گفتند: او  را  بکشید  یا  بسوزانید!.      (عنکبوت/24) 

در  داستان  لوط  پستی  و  خواری  و  اعلان  و  اعلام  آن، بیحجابی  و  لختیگری  بدون  هر گونه  حـیا  و  شــرمی  و  ترس  و  بیمی، سقوط  بشریّت  به  پائینترین  و  ژرفترین  درۀ  انحراف  و  همجنس بازی، و  بــیشرمی  و  پـرروئی  کردن  با  پیغمبر  خدا، پدیدار  و  آشکار  میگردد:

(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ) (٢٩)

پـاسخ  قوم  او  جز  این  نـبود  کـه  بگویند: اگر  راست  می‏گوئی، عذاب  خدا  را  بر  سر  ما  بیاور (و  مـا  مـردمان  آلوده  را  امان  مده!). (عنکبوت/29)                                     

در  داستان  شعیب  با  ساکنان  مدین، فساد  و  سرکشی  بر  حقّ  و  حقیقت  و  عدالت  و  دادگـری، و  تکـذیب  آیـات  الهی، جلوهگر  میآید:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ) (٣٧)

زلزله  آنان  را  فرو  گرفت  و  در  خانه  و  کاشانۀ  خود  به  رو  در افتادند  و  مردند.

(عنکبوت/37)

به  عاد  و  ثمود  اشاره  میشود  کـه  چگونه  به  نـیرو  و  سرمستی  نعمت  مینازیدند  و  لاف  میزدند.

به  قارون  و  فرعون  و  هامان  اشاره  میشود  که  چگونه  به  سبب  اموال  و  دارائی  فراوان، و  بـه  خـاطر  حکومت  و  قدرت  ظالمانه، و  به  علّت  نفاق  متمرّدانه، بر  اسب  توسن  غرور  مـینشستند  و  در  مـیدان  اسـتبداد  و  اسـتـضعاف  میتاختند.

روند  قرآنی  بر  این  داستانها  پیروی  میزند  با  مثالی  از  ضعف  و  ناتوانی  نیروهائی  که  در  کمین  دعـوت  یزدان  مینشینند  و  سر  راه  را  بر  آن  میگیرند، و  این  نیروها  هر  اندازه  برتری  گیرند  و  به  طول  انـجامند، هـیچ  و  پـوچ  بشمارند:

(کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ) (٤١)

هـمچون  کار  عنکبوت  است  کـه (بـرای  حفظ  خـود  از  تارهای  ناچیز) خانهای  برگزیده  است (بدون  دیـوار  و  سقف  و  در  و  پیکری  کـه  وی  را  از  گزند  بـاد  و  بـاران  و  حوادث  دیگر  در  امان  دارد). بی‏گمان  سستترین  خانهها  خـانه  و  کـاشانۀ  عنکبوت  است، اگر  (آنان  از  سستی  معبودها  و  پایگاههائی  که  غیر  از  خدا  برگزیدهاند  باخبر  بودند، بـه  خوبی) مـیدانستند (که  در  اصـل  بـر  تـار  عنکبوت  تکیه  زدهاند). (عنکبوت/41 (

این  مرحله  با  فرا  خواندن  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  به  این  که  کتاب  قرآن  را  بخواند، و  نماز  را  بـخواند  و  بگزارد، و  بـعد  از  آن  کار  و  بار  را  به  خدا  واگذارد، پایان  میگیرد: 

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ) (٤٥)

خدا  میداند  که  شما  چه  کارهائی  را  انجام  میدهید. (عنکبوت/45)

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (١٤) فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ) (١٥)

ما  نوح  را  به  سوی  قوم  خود  فرستادیم، و  او  نـهصد  و  پنجاه  سال  در  میان  آنان  ماندگار  شد (و  جز  گروه  اندکی  بدو  ایمان  نیاوردند). سرانجام  در  حالی  که (با  کـفر  و  معاصی) به  خود  ستم  میکردند،  طوفان  ایشان  را  دربر  گرفت.  ما  نوح  و  مسافران  کشتی  را (از  امواج  سهمگین  طوفان) نجات  دادیم  و  کشـتی (و  داسـتان  آن) را  پـند  و  عبرتی  برای  جهانیان  کردیم. (عنکبوت/14و15)

ارجح  اقوال  این  است  که  نوح  در  میان  قوم  خود  نـصد  و  پنجاه  سال  پیغمبر  بوده  است  و  به  تبلیغ  رسـالت  خـود  کوشیده  است. پیش  از  رسالت  چند  سال  زیسته  است  روشن  و  معلوم  نیست. دورهای  هـم  کـه  بــعد  از  لنگـر  انــداخــتن  کشـتی  و  نـجات  از  طـوفان  زیسـته  است  نامشخّص  و  نامعیّن  است. همچون  عـمری  هـم  دراز  و  طولانی  است. امروزه  چنین  عمری  برای  ما  غیرطبیعی  است  و  در  عمرهای  افراد  نامأنوس  است. و لیکن  ما  این  خبر  را  در  صادقترین  و  راستتـرین  مـنبع  در  گسـترۀ  هستی  مییابیـم  که  قرآن  است. این  خود  به  تـنهائی  بر  صدق  این  خبر  دلیل  و  برهان  قاطعی  است.  اگر  بخواهیم  تفسیری  برای  آن  پیدا  کنیم، میتوانیم  بگوئیم: شـمارۀ  انـسانها  در  آن  روزگار  اندک  و  محدود  بوده  است. بعید  نیست  که  خدا  بجای  شمارۀ  فراوان، طول  عمر  بدیشان  داده  باشد  تا  به  آبادانی  زمین  پرداخته  و  زندگی  ادامه  پیدا  کرده  باشد.  تا  زمانی  که  مردمان  زیـاد  شـدهانـد  و  زمین  را  آباد  نمودهاند، و  دیگر  نیازی  بـه  طـول  عـمر  نمانده  است  تا  در  سایۀ  طول  عمر  زمین  آبـاد  شود  و  زندگی  ادامه  پیدا  کند. این  پدیده  در  عمر  بسـیاری  از  جانداران  دیده  میشود. هر  زمان  تعداد  کـم  مـیشود  و  زاد  و  ولد  ناچیز  میگردد، عمرها  طول  مـیکشد  و  دراز  میشود، هـمان گونه  کـه  در  کـرکسها،  و  در  بـرخی  از  خزندگان  مثل  لاکپشت  چنین  است. تا  بدانجا  که  عمر  برخیها  به  صدها  سال  میرسد. در  صورتی  که  مگسـها  که  میلیونها  میلیون  زاد  و  ولد  دارند، یک  مگـس  بیش  از  دو  هفته  عمر  نمیکند. شاعر  از  این  پدیده  چنین  تعبیری  دارد:

(بغاث الطیر أکثرها فراخا)        (وأم الصقر مقلاة نزور )

[پـرندگان  کـوچکی  کـه  شکـار  مـیشوند  جوجههای  بیشتری  دارند، و  مادر  پرندگان  شکاری  از  قبیل  بـاشه  جوجههای  کمتری  دارد]. (عباسبن مرداس)

بدین  خاطر  است  که  عمر  باشه  طولانی  است، ولی  عمر  پرندگان  کوچک  و  ضعیفی  که  شکار  میشوند  کم  است. حکمت  والا  از  آن  خدا  است. هـر  چیزی  در  نـزد  خـدا  دارای  مقدار  و  اندازۀ  مشـخّص  و  معیّن، و  حسـاب  و  کتاب  دقیق  و  روشن  است.[1] نهصد  و  پنجاه  سال  جـز  تعداد  کمی  نتیجه  نداده  است، تعداد  کمی  کـه  بـه  نـوح  ایمان  آوردهاند. طـوفان  تـعداد  بـیشماری  را  از  مـیان  میبرد  که  با  کفر  ورزیدن  و  خدا  را  انکار  کـردن  و  از  دعوت  طولانی  روی گـردان  شـدن  سـتمگر  بـه  شـمار  آمدهاند، و  تعداد  اندک  مؤمنان  نجات  پیدا  کردهانـد، و  آنان  کشتی  نشستگانند. داستان  طوفان  و  کشتی  پـند  و  عبرتی  برای  جهانیان  میگردد:

(آیَةً لِلْعَالَمِینَ) پند  و  عبرتی  برای  جهانیان.

و  برایشان  از  فرجام  کفر  و  ستم  در  طول  تاریخ،  صحبت  میکند.

*

پس  از  داستان  نوح، روند  قرآنـی  قـرون  و  اعـصار  را  درهم  مینوردد  تا  به  رسـالت  بزرگ، یـعنی  رسـالت  ابراهیم  میرسد:

(وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١٦) إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْکًا إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (١٧) وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ) (١٨)

(خاطرنشان  ساز  داستان) ابراهیـم  را، آن  زمـانی  که  او  به  قوم  خود  گفت:  خدا  را  بپرستید  و  خویشتن  را  از  ‌(عذاب) او  بـپرهیزید.  ایـن  بـرای  شما  بـهتر  است  اگر  بدانید. (نوح  بدیشان  گفت:) شما  غیر  از  خدا  بتهائی  را  هم  مــیپرستید (کـه  آنـها  را  بـا  دست  خود  میتراشـید  و  میسازید) و  دروغی  را  به  هـم  مـیبافید (و  مـیگوئید: اینها  معبودهای  ما  بوده  و  وسیلۀ  تقرّب  به  خدایند). بجز  خدا، کـسانی  را  که  میپرستید  توانائی  روزی  رسـاندن  به  شما  را  ندارند، و  روزی  را  از  پیشگاه  خدا  بخواهید  و  او  را  بندگی  و  سپاسگزاری  کنید، (و  بدانـید  کـه  سـرانجام  بـرای  حســاب  و  کتاب  و  ســزا  و  جـزا)  بـه  سـوی  او  برگردانده  میشوید. و  اگر  شما (سخنان  مـرا)  تکـذیب  کنید (مطلب  تازهای  نیست)، ملّتهای  پـیش  از  شـما (نیز  پیغمبرشان  را) تکذیب  کردهاند (و  عاقبت  به  سـرنوشت  دردناکی  گرفتار  آمدهانـد) و  وظیفۀ  پـیغمبر  جز  تـبلیغ  روشن  و  روشنگر  نمیباشد.

ابراهیم  مردمان  را  سـاده  و  آسـان  و  واضـح  و  روشـن  دعوت  کرد، دعوتی  که  پیچیدگی  و  دشواری  در  آن  نبود. در  عرضه  کردن  آن  ترتیب  دقیقی  است  که  زیـبا  است  یاران  دعوت  آن  را  ورانداز  کنند  و  با  دقّت  بدان  بنگرند. ابراهیم  علیه السّلام  با  بیان  حقیقت  دعوتی  کـه  ایشـان  را  بدان  دعوت  میکند، کار  را  آغازید:

(اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ).

خدا  را  بپرستید  و  خویشتن  را  از (عذاب) او  بپرهیزید. آن گاه  ایـن  حـقیقت  را  در  نظرشان  آراست، و  خـیر  و  صلاح  موجود  در  آن  را  براشان  ستایش  کـرد.  کـاش  میدانستند  خیر  و  صلاح  در  چه  و  در  کجا  است.

(ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (١٦)

این  برای  شما  بهتر  است  اگر  بدانید.

در  این  پیرو  چیزی  است  که  ایشان  را  تــرغیب  مـیکند  جهل  و  نادانی  را  از  خود  به  دور  دارند، و  خیر  و  صلاح  را  برای  خود  بخواهند. این  سـخن  یک  حـقیقت  ژرفـی  است  نه  این که  شعار  توخالی  و  سخنرانی  مهیّجی  باشد.  در  مرحلۀ  سوم، ابراهیم  برایشان  فساد  عـقیدهای  را  کـه  دارند  برایشان  از  چند  نظر  روشن  میکند: نخست  آنان  اوثان  یعنی  تنهائی  را  میپرستند.  آوثان  جمع  وثن  است  که  بت  چوبین  است. پرستش  بتها  پرستش  سبکسرانه  و  بیخردانه  است. بویژه  وقتی  که  پرستش  آنها  را  برابر  با  پرستش  خدا  بدانند  ...  دوم  این  که  در  این  پرستش  بـه  دلیل  و  برهان  متّکی  نیستند، و  بلکه  از  خود  چیزی  را  به  هم  میبافند  و  سر  هم  میکنند  و  پوچ  می‏گویند  و  یـاوه  میسرایند. چیزی  را  خـودسرانـه  پـدید  مـیآورند  کـه  سابقه  یا  پیشینهای  ندارد، و  دارای  اصلی  و  فصلی  و  پایه  و  بنیادی  نیست  ...  سوم  این که  این  بتها  بدیشان  سودی  نمیرساند، و  چیزی  را  بهرۀ  آنان  نمیگرداند.

(إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقًا).

بـجز  خدا، کسـانی  را  که  مـیپرستید  تـوانـائی  روزی  رساندن  به  شما  را  ندارند.

در  مرحلۀ  چهارم، ابراهیم  ایشان  را  متوجّه  خدا  میکند  و  رو  به  خدا  میدارد  تا  از  او  طلب  روزی  کنند. کاری  را  باید  بکنند  که  برایشان  مهمّ  است  و  به  نیازشان  مربوط  است:

(فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ).

روزی  را  از  پیشگاه  خدا  بخواهید.

روزی  هم  ذکر  و  فکر  مردمان  را  به  خود  مشـغول  میدارد، به  ویژه  مردمانی  را  به  خود  مشغول  میدارد  که  ایمان  دلهایشان  را  پر  و  لبریز  نکرده  باشد  و  فرا  نگـرفته  باشد. جستن  روزی  تنها  از  پیشگاه  خدا، حقیقتی  است  نه  فقط  برانگیختن  آرزوهـای  نـهان  در  درون  مـردمان  باشد  و  بس‌.

در  پایان  ابراهیم  ایشان  را  به  سوی  بخشندۀ  روزیـها  و  دهندۀ  نعـتها  فریاد  میدارد  و  از  آنان  درخواست  میکند  که  تنها  او  را  بپرستند  و  شکر  و  سپاس  او  را  بگویند: 

(وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ).

و  او  را  بندگی  و  سپاسگزاری  کشید.

در  اینجا  برایشان  روشـن  مـیسازد  کـه  از  دست  خـدا  گریزی  ندارند. پس  خوبی  ایشان  در  این  است کـه  بـه  سوی  او  برگردند  و  دست  از  کارهای  نادرست  بردارند. بــدو  ایــمان  داشـته  باشند  و  او  را  بـپرستند  و  از  او  سپاسگزاری  کنند: 

(إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (١٧)

(بدانید  که  سرانجام  برای  حساب  و  کتاب  و  سزا  و  جزا) به  سوی  او  برگردانده  میشوید.

اگر  بعد  از  این  همه  به  تکذیب  بپردازند، چه  سبکسری  و  رسوائی  و  خواری  بدشگونی  که  مرتکب  میشوند! این  کار  هیچ گونه  زیانی  به  خدا  نمیرساند،  و  کمترین  زیانی  به  پیغمبرش  هم  وارد  نمیگرداند. چه  پیش  از  ایـن  هـم  بسیاری  بودهاند  که  حق  و  حقیقت  را  تکذیب  کردهاند  و  به  پیـغبران  زیانی  نرساندهاند. بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس. وظیفۀ  پیغمبران  تبلیغ  رسالت  است  و  دیگر  هیچ

(وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ) (١٨)

و  اگر  شما (سخنان  مـرا) تکـذیب  کنید (مـطلب  تـازهای  نیست). ملّتهای  پیش  از  شما (نیز  پیغمبرشان  را) تکذیب  کردهانـد (و  عـاقبت  بـه  سـرنوشت  دردنـاکـی  گرفتار  آمدهاند) و  وظیفۀ  پیغمبر  جز  تبلیغ  روشـن  و  روشنگر  نمیباشد.

بدین  منوال  و  بر  این  روال  گام  بهگام  با  آنان  راه  میافتد  و  ایشان  را  جلب  خود  میکند، و  پله پله  به  دلهایشان  از  راههای  مناسب  وارد  میشود، و  بر  تارهای  دلهایشان  با  دقّت  ژرفی  مینوازد  و  میسراید. این  مرحلهها  و  گامها  نمونهای  برای  شیوۀ  دعوت  بشمارند، و  سزاوارنـد  کـه  یاران  هر  دعوتی  آنـها  را  بررسی  و  وارسـی  کـننند  و  ورانداز  نمایند، و  درگفتگوی  با  درونها  و  دلها  روش  و  شیوۀ  آنها  را  در پیش  گیرند.

*

پیش  از  این که  روند  قرآنی  به  پـایان  داسـتان  بـرسد، اندکی  میایستد  و  در  آن  مخاطب  قرار  میدهد  هر کسی  را  که  به  طور  کلّی  منکر  دعوت  ایمان  به  خدا  بـاشد، و  برگشت  به  سوی  خدا  و  رستاخیز  و  فرجام  کار  را  قبول  نداشته  باشد:

(أَوَلَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (١٩) قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٢٠) یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَنْ یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (٢١) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ (٢٢) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (٢٣)

آیا  ندیدهاند  که  خدا  چگونه  آفرینش  را  میآغازد  و  سپس  آن  را  باز میگرداند؟ این  کار  برای  خدا  سـهل  و  آســان  است. بگو: در  زمین  بگردید  و  بنگرید  که  خدا  چگونه  در  آغاز  موجودات  را  پـدید  آورده  است (چـه  رنگ  و  بـو  و  سیما  و  ویژگیهائی  به  هر  یک  داده  است، و  چه  اسـراری  در  آنها  به  ودیعت  نهاده  است  تا  از  مشاهدۀ  اشیاء  پی  به  راز  و  رمز  آنها  ببرید  و  در  برابر  قـدرت  مـافوق  تـصوّر  آفریدگارشان  سر  تسلیم  فرود  آورید، و  بدانید  کسی  که  اول  این  جهان  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است) بعداً  هم  جهان  دیگر  را  پدیدار  مـیکند. چرا  کـه  خدا  بـر  هـر  چیزی  توانا  است. (آن  وقت  که  رستاخیز  به  پا  شد، خدا) هر  کس  را  بخـواهد (و  مستحقّ  بداند)  عذاب  میرساند، و  هـر  کس  را  بــخواهـد  مــورد  مـرحمت  قرار  مـیدهد.  (سـرانـجام، جملگی) شـما  به  سـوی  او  بازگردانده  میشوید. شما  نمیتوانید  (از  قلـرو  حکومت  خدا  بیرون  رویـد، و  او  را)  درمـانده  کنید، چـه  در  زمـین  و  چـه  در  آسمان (باشید)، و  بغیر  از  خدا  شما  هیچ  سـرپرستی  و  یاوری  ندارید. کسانی  که  آیات  خدا  و  ملاقات  او  را  باور  ندارند، ایشان  از  رحمت  من  مأیوس  مـیباشند، و  آنـان  عذاب  دردناکی  دارند.

این  خطاب  به  هر  کسی  است  که  منکر  خدا  و  ملاقات  با (و  باشد. گسترۀ  آن  آسمانها  و  زمـین  است، به  شـیوۀ  قرآنی  که  سراسر  جهان  را  نمایشگاه  نشانههای  ایمان  و  دلائل  و  براهین  آن  میسازد، وگسترۀ  هستی  را  صفحه  باز  و  گشودهای  برای  حواسّ  و  قلوب  میگرداند  تا  از  آن  نشانههای  خداشناسی  را  خواند، و  دلائل  وجود  خدا  را  ببیند، و  براهین  یگانگی  او  را  بداند، و  صدق  وعـده  و  وعید  و  مژده  و  تهدیدش  را  فهم  و  درک کـند  و  پـیش  چشم  بـدارد. صـحنههای  جـهان  و  پـدیدههای  آن  هـم  همیشه  حاضر  و  آمادهانـد و  از  انسـان  نـهان  و  پنهان  نمیگردند، و لیکن  این  صحنهها  و  پدیدهها  بر  اثر  طول  انس  و  الفت  در  دل  مردمان گیرائی  و  زیبائی  خود  را  از  دست  میدهد، و  آهنگها  و  نواهای  آنان  بـر  اثـر  طـول  تکرار  برای  دلها  ضعیف  میشود  و  کاستی  میپذیرد. این  است  که  قرآن  مجید  گاه  به  گـاه  مـردمان  را  بـدین  گـیرائــی  و  زیـبائی  هـمه جا  گسـتر  تـوجّه  مـیدهد  و  برمیگرداند،  و  با  رهنمودهای  الهام بخش  خود  ایشان  را  متوجّه  این  نشانههای  دلربا  و  معجزههای  فریبای  هستی  میکند، و  با  رهنمودها  و  توجّه  دادنهای  الهامگرانه  دلها  و  درونهایشان  را  به  مرات  و  به کرات  به  تماشاگه  این  صحنهها  و  پـدیدهها  مـیبرد، و  چشـم  درون  و  بـیرون  ایشان  را  به  اسرار  و  آثار  آنها  خیره  و  حیران  میکند، و  از  اسرار  و  آثار  جهان  دلائل  و  براهین  خـود  را  ترتیب  میدهد، دلائل  و  براهینی که  چشمها  آنها  را  میبینند، و  عقل  و  شعور  از  آنها  مـتأثّر  مـیگردند. قـرآن  راههـای  مجادلۀ  ذهنی  سرد  و  بیفائده  و  قضایای  منطقی  خشک  و  بیمزه  را  در  پیش  نمیگیرد  که  جنب  و  جوش  و  حیاتی  و  حرکتی  در  آنها  نیست  ...  جدالهای  ذهـنی  و  قـضایای  منطقی  چیزهائی  هستند  که  از  خارج  به  داخـل  انـدیشۀ  اسلامی  نفوذ  کردهاند  و  پـیوسته  بـرای  تـفکّر  اسـلامی  غریب  ماندهاند. برای  انسان  مسلمان  مثال  و  بـرنامه  و  راه  در  قرآن  است.

(أَوَلَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) (١٩)

آیا  ندیدهاند  که  خدا  چگونه   آفرینش  را  میآغازد  و  سپس  آن  را  باز میگرداند؟ این  کار  برای  خدا  سـهل  و  آسـان  ا ست‌.

مردمان  میبیـند  که  خدا  چگونه  آفرینش  را  مـیآغازد. آن  را  در  گیاهی  میبینند  که  رشد  میکند  و  مـیبالد، و  آن  را  در  تخم  مرغی  و  جنینی  مـیبینند. آن  را  در  هـر  چیزی  میبینند  که  نبوده  است  و  سپس  به  وجود  میآید  و  میشود، چیزی  که  اگر  همۀ  مردمان  جدا  جدا  یا  یکجا  گرد  آیند  و  بـخواهند  آن  را  بیافرینند  یا  ادّعاء  کـنند  کـه  میتوانند  آن  را  بیافرینند، قدرت  بشری  ایشان  نـاتوان  از  همچون  کاری  است  و  این  کار  از  عهدۀ  ایشان  خارج  است! راز  حیات  بـه  تـنهائی  مـعجزهای  است. هـمیشه  معجزه  بوده  است  و  همیشه  مـعجزه  مـیماند. شـناخت  پیدایش  حیات  راز  سر  به  مهری  است. حیات  چیست  و  چگونه  پدید  آمده  است  معجزه  است  و  راز  بوده  است  و  راز  میماند. نه  تنها  کسی  نمیتواند  بکوشد  حیات  را  پدید  آورد  یا  ادّعای  پدید  آوردن  حیات  را  داشته  باشد، بلکه  حیات  تفسیری  و  تعبیری  جز  این  نداشـته  است  و  ندارد  که  گفته  شود:  حیات  سـاختار  خـدائـی  است  کـه  آفرینش  را  در  هر  لحظهای  جلو  چشمان  مردمان  و  در  پیشگاه  عقل  و  شعور  ایشان  سر  میدهد  و  میآغازد، و  آنان  آن  را  میبینند  و  نمیتوانند  آن  را  انکار  کنند! وقتی  که  آنان  پیدایش  و  آفرینش  آن  را  با  چشمان  خود  میبینند، باید  که  اعتراف  کنند  ان  کس  که  چـنین  کـرده  است  و  چنین  میکند  میتواند  آن  را  دوباره  برگشت  دهد  و  از  نو  پدیدار  سازد  و  آفرینش  بخشد:

(إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ )(١٩)

این  کار  برای  خدا  سهل  و  آسـان  است‌.

در  میان  آفریدگان  یزدان  چیزی  نیست  که  برای  خداوند  بزرگ  مشکل  و  دشوار  باشد، و لیکن  انسانها  چیزها  را  با  مقیاسها  و  معیارهای  خود  میسنجند  و  ارزیابی  میکنند. مگر  نه  چنین  است  که  برگشت  دادن  دوبــاره  از  پـدید  آوردن  نخستین، برابر  سنجش  و  ارزیابی  ایشان  سادهتر  و  آسانتر  است؟ امّا  برای  قـدرت  خـدا  بـرگشت  دادن  بسان  پدید  آوردن  است. کار  آفرینش  پیشین  و  پسـین  برای  خداوند  ربالعالمین  این  چنین  است  تنها  بخواهد  و  دستور  دهد: بشو!  فوراً  میشود!

(کن. فیکون).

باش. فوراً  میشود. (بقره/117 ...)

آن گاه  ایشان  را  به  سـیر  و  سـیاحت  در  زمـین  دعـوت  میکند، و  آنان  را  فرا  میخواند  ساختهها  و  آفریدههای  خدا  را  بنگرند  و  آنها  را  بررسی  و  وارسی  و  پـژوهش  کنند، و  نشانههای  او  را  در  آفریدن  و  پدید  آوردن، و  در  موجودات  جامد  و  زنده  یکسان  مشاهده  کنند  و  ببینند، تا  بفهمند  و  درک  کنند  خدائی که  این  همه  عجائب  و  غرائب  جهان  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است،  او  میتوانـد  بدون  هیچ گونه  رنج  و  مشکلی  آنها  را  دوباره  بـرگشت  دهد  و  از  تو  بیافریند:

(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٢٠)

بگو: در  زمین  بگردید  و  بنگرید  که  خدا  چگونه  در  آغـاز  موجودات  را  پدید  آورده  است (چه  رنگ  و  بو  و  سیما  و  ویژکیهائی  به  هر  یک  داده  است، و  چه  اسراری  در  آنـها  به  ودیعت  نهاده  است. تا  از  مشاهدۀ  اشیاء  پی  بـه  راز  و  رمز  آنــها  بـبرید  و  در  بـرابر  قدرت  مـافوق  تـصوّر  آفریدگارشان  سر  تسلیم  فرود  آورید، و  بدانید  کسی  که  اول  این  جهان  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است) بعدا!  هم  جهان  دیگر  را  پدیدار  مـیکند، چرا  کـه  خدا  بـر  هـر  چیری  توانا  است‌.

سیر  و  سیاحت  در  زمین  چشم  و  دل  را  رو  به  صحنههای  تازهای  باز  میکند  که  چشم  با  انها  انس  و  الفت  نداشته  است  و  خوگر  نشده  است،  و  دل  آنها  را  ورانداز  ننموده  است. این  نگرش  ژرفی  به  حقیقت  دقیقی  است. انسان  در  مکانی  که  بدان  انس  و  الفت  گـرفته  است  زنـدگی  میکند  و  چه  بسا  متوجّه  چیزی  از  صحنههای  انـجا  یـا  عجائب  و  غرائب  آنجا  نمیگردد. تا  سفری  پیش  میآید  و  بار  سفر  برمی بندد  و  از  اینجا  بدانجا  میرود  و  به  سیر  و  سیاحت  میپردازد، حسّ  و  شعور  و  دل  او  بـیدار  و  هوشیار  می‏گردد  و  محـو  تماشای  هـر  صحنهای  و  هـر  پدیده  و  نمادی  در  سرزمین  جدید  مـیشود، صحنه  و  پدیده  و  نمادی  که  همانند  آن  را  یا  زیـباتر  از  آن  را  در  سرزمین  خود  میبیند  و  از  کنار  آنها  میگذرد، بدون  این  که  بدانها  توجّهی  بکند  یا  نگاه  هوشیارانه  و  آگاهانهای  بیندازد. چه  بسا  به  سرزمین  خود  با  حسّ  و  شعور  جدید  و  با  روح  و  روان  تازهای  برگردد  تا  به  بررسی  و  پژوهش  بپردازد  و  بیندیشد  و  در  شگفت  بماند  از  چیزی  که  قبل  از  سفر  و  دوری  از  خـانه  و  کـاشانۀ   خود  بـدان  اهـمّیّتی  نمیداده  است، و  صحنهها  و  عجائب  و  غرائب  سرزمین  خودش  از  این  به  بعد  با  او  به  سخن  بپردازند، هـمان  صحنهها  و  عجائب  و  غرائبی  که  پیش  از  این  از  سخنشان  غافل  بوده  است، یا  برای  او  چیزی  بازگو  نمیکردهاند، و  با  او  راز  و  نیازی  در  میان  نمینهادهاند!

(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ).

بگو: در  زمین  بگردید  و  بنگرید  که  خدا  چگونه  در  آغـاز  موجودات  را  پدید  آورده  است‌.

تعبیر  سخن  در  اینجا  با  فعل  ماضی  است‌:

(کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ).

چگونه  در  آغاز  موجودات  را  پدید  آورده  است‌.

این  تعبیر  به  دنبال  دستور  به  سیر  و  سـیاحت  در  زمـین  میآید، تا  مردمان  بنگرند  کـه  خـدا  چگـونه  در  آغـاز  موجودات  را  پدید  آورده  است. این  کار  اندیشۀ  معیّنی  را  به  نفس  آدمی  القاء  میکند... نفس  آدمـی  آنـجا  در  زمین  چیزی  را  می‏یابد  و  میبیند  که  دال  بر  پـیدایش  نخستین  حیات  است، و  میرساند  که  چگونه  حیات  پدید  آمده  است؟  و  چگونه  پخش  و  پراکنده گردیده  است؟ و  در  زمــین  آغـاز  آفـرینش  چگـونه  بوده  است؟ مـثل  حفّاریهائی  کـه  امـروزه  بـرخـی  از  دانشـمندان  ادامـه  میدهند  تا  در  سایۀ  آنها  خطّ  سیر  حیات  را  بشناسند  و  بدانند:حیات  چگونه  پدید  آمده  است؟ و  چگونه  پخش  و  پراکنده  گردیده  است؟ و  چگونه  ترقّی  حـاصل  کـرده  است؟ هـر  چـند  کـه  به  شـناخت  چـیری  از  راز  حـیات  نرسیدهاند، و  ندانستهاند: حیات  چیست؟ و  از کـجا  بـه  زمین  آمده  است؟ و  نخستین  موجود  زنده  چگـونه  در  زمین  یافته  شده  است؟... اگر  این  امر  معلوم  و  مشخّص  گردد  و  برابر  رهنمود  خدا  پژوهش  دربارۀ  پیدایش  حیات  نخستین  به  نتیجه  برسد، در  پرتو  شـناخت  حـقیقت  آن  میتوان  به  پیدایش  آخرت  پی برد  و  حیات  نخستین  را  دالّ  بر  حیات  واپسین  گرفت‌.

در  کنار  این  اندیشه، اندیشۀ  دیگری  پدیدار  میگردد، و  آن  این  که  اولین  مخاطبان  ایـن  آیـه  شـایان  گفتگوی  همچون  بحث  علمی  نبودهاند  که  به  تازگی  در گرفته  است  و  آغاز  گردیده  است. آن  روز  آنـان  تـوانائی  ایـن  را  نداشتهاند  که  در  سایه  هـمچون  پـژوهشی  بـه  حـقیقت  مقصود  و  به  مراد  منظور  برسند  - اگر  این  چیز  مقصود  و  مراد  باشد  - پس  باید  قرآن  مـطلوب  و  منظور  دیگری  را  از  ایشان  خواسته  باشد  که  در  حیطۀ  قدرت  و  در  حوزۀ  توان  ایشان  بوده  باشد، و  در  پرتو  آن  میتوانسـتهانـد  حیات  آخرت، یعنی  زندگی  واپسین  را  به  تصوّر  بیاورند  و  بدان  پی  ببرند. مطلوب  و  مقصـود  بدان  هنگام  چنین  است  که  آنان  بنگرند  و  بررسی  کنند  که  حیات  چگونه  در  گیاهان  و  حیوانات  و  انسانها  در  هر  مکانی  میآغازد. سیر  و  سیاحت  در  زمین  - ‌‌همان گونه  که  گـفتیم  -  بـرای  بیدار باش  و  هوشیار باش  حواسّ  و  شعور  جهت  پی  بردن  آنها  به  صحنههای  تازه  است. کشت  و  گذار  در  زمین  حواسّ  و  شعور  را  به  تامّل  و  تدبّر  دربارۀ  آثار  قـدرت  یزدان  بر  آفرینش  حیات  فرا  میخواند، حیاتی  که  در  هر  لحـظهای  از  لحـظات  شب  و  روز، نـمودار  و  پـدیدار  می گردد.

احتمال  مهمّ تری  در  میان  است  که  با  سرشت  این  قرآن  همگامی  دارد، و  آن  این که  قرآن  رهنمودها  و  توجیهات  خود  را  بیان  میدارد، رهنمودها  و  توجیهاتی  که  مناسب  با  زندگی  مردم  در  نسلهای  پیاپی  مردمان  در  همۀ  ادوار  است. با  سطح  معلومات  همگان  میخواند، و  با  شرائط  و  ظروف  جملگی  ایشان  همخوانی  دارد، و  گـام  بـه  گـام  وسائل  و  ابزارشان  به  جـلو  مـیرود، و  هـر دم  پـرده  از  چیزی  از  آن  به  کنار  میرود  و  کشف  میشود.  تا  بدین  وسیله  در  هر  دورهای  مردمان  فراخـور  حـال  و  احوال  زندگی  و  توانـائیهای  خـود  اسـتفادههای  لازم  را  از  آن  ببرند، و  رهنمودها  و  توجیهاتی  از  قرآن  بماند  و  آیندگان  بیبهره  از  این  خوان  یغمای  آسـمانی  نـمانند، و  زمـام  رهــبری  زنــدگی  و  پــیشرفت  و  تـرقّی  آن  در  دست  رهنمودها  و  تـوجیهات  کـلام  ایـزد  سـبحان  در  طـول  روزگاران  همیشه  باقی  بماند  و  شایستۀ  همچون  مـقام  والائی  باشد. بدین  خاطر  میان  این  دو  اندیشه  مخالفتی  نخواهد  بود. این  نزدیکتر  به  ذهن  است  و  شایستهتر  می نماید.

(إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٢٠)

قطعاً  خدا  بر  هر  چیزی  توانا  است‌.

خداوند  مـتعال  زنـدگی  را  مـیآغازد  و  آن  را  دوباره  برگشت  میدهد  و  از  نو  سر  میدهد  و  میسازد، بـا  آن  قدرت  مطلقی  که  دارد  و  مـقیّد  به  انـدیشههای  کـوتاه  انسانها، و  محدود  بـه  چـیزهائی  کـه  آنـها  را  قـوانـین  میخوانند  و  در  پرتو  آنها  این  را  ممکن  و  آن  را  ناممکن  میدانند  نیست، و  در  دائرۀ  تجارب  و  علوم  محدود  آنان  اسیر  نمیماند.

از  زمرۀ  قدرت  خدا  بر  هر  چیزی  این  است: او  هر  کسی  را  که  بخواهد  عذاب  میرساند، و  به  هرکـس  که  بخواهد  مرحمت  میکند. برگشت  همگان  تنها  به  سوی  او  است. هیچ  کس  نمیتواند  او  را  درمانده  کـند، و  هـیچ  کسـی  نمیتواند  او  را  از کاری  باز  دارد  و  جلو  او  را  بگیرد: 

(یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَنْ یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (٢١) وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ) (٢٢)

(آن  وقت  که  رستاخیز  به  پا  شد، خدا) هر  کس  را  بخواهد (و  مستحقّ  بداند)  عذاب  میرساند، و  هر  کس  را  بخواهد  مورد  مرحمت  قرار  میدهد.  (سرانجام، جملگی) شما  به  سـوی  او  بازگردانده  مـیشوید. شـما  نـمیتوانـید  (از  قلمرو  حکومت  خدا  بیرون  روید،  و  او  را) درمانده  کنید، چه  در  زمین  و  چه  در  آسمان (بـاشید)، و  بـغیر  ار  خدا  شما  هیچ  سرپرستی  و  یاوری  ندارید.

عذاب  و  رحمت  پیرو  مشیّت  و  ارادۀ  خدا  است. از  آنجا  که  خدا  راه  هـدایت  را  و  راه  ضـلالت  را  روشـن  کـرده  است، و  به  انسان  استعدادی  داده  است  که  در  پرتو  آن  میتواند  این  را  یـا  آن  را  انـتخاب کـند، و  هـر  دو  راه  هدایت  و  ضلالت  را  یکسـان  بـرای  او  سـاده  و  آسـان  نموده  است، این  انسـان  است  کـه  مـیتوانـد  آنـچه  را  میخواهد  از  این  دو  راه  برگزیند  و  در پیش گیرد، و  آن  وقت  مشیّت  و  ارادۀ  خدا  بدان  تعلّق  گیرد  و  عـذاب  یـا  رحمت  را  برای  او  بپذیرد. اگر  انسان  رو  به  خدا  کند  و  به  هدایت  او  رغبت  ورزد، این  روکردن  و  رغبت  ورزیدن  او  را  به  یاری  و  مدد  خدا  بدو  میرساند  -همان گونه  که  خدا  بر  خود  واجب  فرموده  است  - و  روی گردان  شـدن  انسان  از  دلائل  هدایت  یزدان  و  بازداشتن  خود  از  براهین  هدایت  ایزد  سبحان، او  را  به گسیختن  از  رحمت  خدا  و  گمراه  شدن  میکشاند. از  اینجا  است  که  رحمت  نصیب  دستهای  و  عذاب  بهرۀ  گروهی  میگردد.

(وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ) (٢١)

و (سرانـجام، جملگی) شما  بـه  سـوی  او  بازگردانده  میشوید.

تعبیری  از  برگشت  است  که  در  آن  شدّت  و  حدّتی  است  که  با  معنی  پس از  خود  همخوانی  دارد:

(وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ).

شما  نمیتوانید (از  قلمرو  حکومت  خدا  بیرون  روید  و  او  را) درمانده  کنید،  چه  در  زمین  و  چه  در  آسمان (باشید). در  گسترۀ  سراسر  این  هستی  شما  توان  و  قدرتی  ندارید  که  با  آن  بتوانید  از  برگشت  به  بوی  خدا  خـویشتن  را  بازدارید  و  رهائی  پیدا  کنید. نه  شما  در  زمین  هـمچون  توان  و  قدرتی  دارید،  و  اگر  هم  فـرشتگان  و  پـریان  را  میپرستید  و  گمان  میبرید  آنـان  در  آسـمان  تـوان  و  قدرتی  دارند، ایشان  نیز  چـنین  کـاری  را  نـمیتوانـند  بکنند‌.

(وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصِیرٍ) (٢٢)

و  بغبر  از  خدا  شما  هیچ  سرپرستی  و  یاوری  ندارید.

بغیر  از  خدا  کو  سرپرست  و  یاوری؟ بغیر  از  خـدا  چـه  کسی  از  مردمان  میتواند  سرپرست  و  یاور  شود؟ آیـا  کدام  یک  از  فرشتگان  و  پریان  میتواند  سـرپرست  و  یاور  شود؟ همۀ  آنان  گانی  از  آفریدگان  خدا  هستند  و  برای  خودشان  هم  مالک  سود  و  زیانی  نمیباشند  چـه  رسد  به  این که  بتوانند  به  دیگری  سود  و  زیانی  برسانند. 

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولَئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (٢٣)

کسانی  که  آیات  خدا  و  ملاقات  او  را  باور  ندارند  ایشان  از  رحمت  من  مأیوس  میباشند، و  آنان  عذاب  دردناکی  دارند.

انسان  از  رحمت  خدا  مأیوس  نمیگردد  مگر  این که  دل  کافری  داشته  باشد، و  پـیوند  مـیان  او  و  پروردگارش  گسیخته  گردد. همچنین  انسان  کافر  نمیشود  مگر  این  که  از  پیوند  دل  خود  با  خدا  نـا  امـید  شـده  بـاشد، و  دلش  خشکیده  باشد  و  نمی  در  آن  نمانده  باشد، و  راهی  به  سوی  رحمت  خدا  برایش  نمانده  باشد. فرجام  کـار  هــم  معلوم  است.

َ(أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (٢٣)

و  آنان  عذاب  دردناکی  دارند.

*

پس  از  این  خطابی  که  در  لابلای  داستان  بیان  گـردیده  است، خطابی  که  متوجّه  هر  کسی  است  که  منکر  دعوت  ایمان  است، و  از  جمله  قوم  ابراهیم، روند  قرآنی  به  بیان  پاسخ  قوم  ابراهیم  برمی‏گردد،  پاسخ  عجیب  و  غریبی  که  مایۀ  شگفت  است، و  در ضمن  پرده  از  خودستائی  کافران  و  طاغیان  برمی‏دارد  و  معلوم  مینماید  که  آنان  به  سبب  داشتن  قدرت  و  قوّت  و  سـلطه  و  حکومت، به  خـود  مینازند:

(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٤)

قوم (ابـراهـیم  بـه) او  جز  ایـن  نـبود  که (بـه  یکدیگر) گفتند: او  را  بکشید  یـا  بسـوزانـید  پس (ایشـان  سرانجام  او  را  بـه  آتش  انـداختند  و  مـا  آتش  را  سـرد  و  سالم  برای  ابراهیم  کردیم  و) او  را  از  آتش  رهانیدیم. در  این  (بیتأثّیر  کردن  آتش، و  رهانیدن  ابراهیم  از  نـیرنگ  کافران) نشانههائی (بر  قدرت  خدا) برای  مؤمنان  است‌.

او  را  بکشید  یا  بسوزانید!..  این  هم  پاسخ  دعوت  روشن  و  ساده  و  مرتّب  و  منظّمی  است  که  با  آن  دلهـایشان  و  خردهایشان  را  مخاطب  قرار  میدهد،  بدان  شیوهای  کـه  ارزش  آن  را  در  عرضه  کردن  دعوتها  بیان  داشتیم‌.

وقتی  که  طاغیان  و  یاغیان  از  چهرۀ  ترش  و  اخموی  خود  پرده  برداشتند،  پو  ابراهیم  علیه السّلام  نمیتوانست  به  دفـع  آن  بکوشد، و  خویشتن  را  بپاید  و  مصون  و  محفوظ  نماید، چرا  که  او  فرد  یکه  و  تنها  و  بدون  اسلحه  و  ابزار  دفاعی  بود، نه  میتوانست  به  دفع  بلا  کوشد، و  نه  میتوانست  نیرو  و  قدرتی  تهیه  ببیند، بدین  هنگام  است  که  قدرت  یزدان  بـیپرده  و  آشکار  و  عـیان  دخـالت  مـیکند، و  معجزهای  را  مینماید  که  خارج  از  انس  و  الفت  معلوم  و  مشهور  بشری  است:

(فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ).

خدا  او  را  از  آتش  رهانید.

در  نجات  ابراهیم  از  آتش  به  صورت  خارقالعاده، نشانۀ  کاملی  بود  برای  ایـمان  آوردن  کسـی  کـه  دلش  آمـادۀ  پذیرش  حقیقت  باشد. ولی  قوم  او  با  وجود  این  معجزۀ  خارقالعاده  ایمان  نیاوردند. ایـن  امـر  میرساند  که  خوارق  عادات  و  معجزاف  دلهـا  را  هدایت  و  رهـنمود  نمیکنند. بلکه  این  استعداد  و  آمادگی  است که  انسان  را  به  سوی  هدایت  و  ایمان  میکشاند  و  بدانها  میرساند: 

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٤)

 

در  ایـن  (بیتأثّیر  کردن   آتش، و  رهـانیدن  ابـراهـیم  از  نیرنگ  کافران) نشانههائی (بر  قدرت  خدا) برای  مؤمنان  است.

نخستین  نشانه  نجاف  از  آتش  است، و  دومـین  نشـانه  درمانده  شدن  طاغیان  و  یاغیان  از  رساندن  اذیّت  و  آزار  به  مرد  تنهائی  است  که  خدا  میخواهد  او  را  بـرهاند  و  نجات  را  بهره  او  گرداند. و  سومین  نشانه  خارق العادهای  است  که  دلهای  منـکر  و  خدانشناس  را  هدایت  نمیدهد. این  درس  عبرتی  است  برای  کسـانی  کـه  مـیخواهند  تاریخ  دعـوتها  و  رسالتها  را  مـطالعه  کـنند، و  دربارۀ  چرخاندن  و  گرداندن  دلها  بیندیشند، و  راجع  به  عوامل  و  اسباب  هدایت  و  ضلالت  به  تدبّر  و  تفکّر  بپردازند.

روند  قرآنی  نجات  ابراهیم  از  آتش  را  پیگیری  میکند  و  داسـتان  را  ادامـه  مـیدهد. ابـراهـیم  از  ایـمان  آوردن  مردمانی  نا امید  گردید  که  دلهایشان  در  برابر  مـعجزۀ  آشکار  نرم  نگردید. ناگهان  با  ایشان  جبهه  مـیگیرد، و  پیش  از  این  که  به  تـرک  هـمگان  بگوید  و  از  ایشـان  کناره گیری  کند، حقیقت  کار  و  بارشان  را  بدیشان  گوشزد می کند:

(وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ) (٢٥)

(ابراهیم  خطاب  به  قوم  خود) گفت: شـما  غـیر  از  خدا، بتهائی  را  برای  خویشتن  بـرگزیدهایـد  تـنها  بـه  خـاطر  محبّت (بزهکارانهای) که  در  زندگی  دنیا  میان  خـودتان (نسبت  به  آباء  و  اجداد  و  قوم  و  قبیلۀ  خویش) داریـد، سپس  در  روز  قیامت (دشمن  یکدیگر  مـیگردید  و  ایـن  رشتۀ  محبّت  بـزهکارانـه  از  هـم  گسیخته  مـیشود، و)  برخی  از  شما  از  برخی  دیگر  بیزاری  میجوید  و  بعضی  از  شــما  بــعضی  دیگر  را  نـفرین  مـیکند، و  بـالاخره  جایگاهتان  آتش  دوزخ  خواهد  بود  و  هیج  یار  و  یـاوری  نخواهید  داشت (تا  شما  را  از  عذاب  خدا  برهاند).

ابراهیم  بدیشان  میگوید: شما  غـیر  از  خـدا  بـتهائی  را  برای  خویشتن  برگزیدهاید  و  پرستش  کردهاید، امّا  نه  از  روی  قانع  شدن  و  باور  پـیدا  کـردن  به  حقانیّت  ایـن  پــرستش. بلکه  برخـی  بـرای  سـازش  و  هـمزیستی  مسالمتآمیز  و  موافقت  و  همگامی  با  برخی  دیگـر  در  همچون  عبادتی!  دوستی  نـمیخواهد  بـه  تـرک  عـبادت  دوست  خود  بگوید  - هر  چند  هم  حقّ  برای  او  نـمایان  و  جلوهگر  گردد -  تا  بدین  وسیله  مودّت  و  محبّت  موجود  در  میانشان  باقی  بماند - هر  چند  هم  به  حسـاب  حـقّ  و  عقیده  باشد  و  حقّ  و  عقیده  فدا  شود! این  چنین  کاری  در  میان  گروهها  و  دستههائی  رخ  میدهد که  عقیده  را  جدّی  نمیگیرند، و  دوستی  رفیق  خود  را  بـه  حساب  عـقیده  خشنود  میکند، و کار  عقیده  را  سادهتر  و  کـوچکتر  از  آن  میبیند  که  بر  سر  آن  با  دوست  خود  مخالفت  ورزد!  عقیده  بسیار  جدّی  است، آن  اندازه  جدّی  که  سستی  و  شل  و  ولی  و  خوشایند  دیگران  را  نمیشناسد.

آنگاه  ابـراهـیم  صـفحۀ  زنـدگی  ایشان  در  آخـرت  را  بدیشان  مینمایاند.  ناگهان  میبینند  آن  مودّت  و  محبّتی  که  میترسیدند  به  سبب  عقیده  رخنه  بدان  برسد، و  بر  پرستش  بتها  ماندگار  میماندند  تا  آن  مودّت  و  مـحبّت  خلل  نپذیرد  و  رخنهای  بدان  نرسد، در  روز  قـیامت  بـه  دشــمنانگی  و  نـفرین  یکـدیگر  کـردن  و  گسـیختن  از  همدیگر  تبدیل  شده  است‌:

(ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا).

سپس  در  روز  قیامت (دشمن  یکدیگر  مـیکردید  و  ایـن  رشتـۀ  محبّت  بـزهکارانـه  از  هـم  گسیخته  مـیشود، و) برخی  از  شما  از  برخی  دیگر  بیزاری  میجوید  و  بعضی  از  شما  بعضی  دیگر  را  نفرین  میکند.

روزی  که  قیامت  است  پیروان  از  پیروی شدگان  بیزاری  میجویند  و  آنها  را  دشمن  میدارنـد، و  ایـن  یکی  از  دوستان  آن  دیگری  را  کافر  مـیشمارد، و  هـر  دسـته  و  گروهی، دسته  و  گروه  همعقیده  و  همفکر  خود  را  مـتّهـم  میکند  و  میگوید  که  آنان  مـا  را  گمراه  کـردند، و  هـر  گمراهی  دوست  گمراه  کنندۀ  خود  را  نفرین  میفرستد!  آن  وقت  هم  همچون  کافر  شمردن  همدیگری  و  نـفرین  نمودن  یکدیگری، سودی  نمی‏بخشد، و  عذابی  را  از  سر  کسی  کوتاه  و  به  دور  نمیکند:

(وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ) (٢٥)

و  بالأخره  جایگاهتان  آتش  دوزخ  خواهد  بود  و  هیچ  یار  و  یــاوری  نـخواهـید  داشت (تـا  شما  را  از  عـذاب  خدا  برهاند)‌.

جایگاهشان  آتشی  خواهد  بود  که  خواستهاند  ابراهیم  را  بدان  بسوزانند،  ولی  خدا  او  را  کمک کرده  است  و  از  آن  آتش  نجات  داده  است. ولی  ایشان  هیچ گونه  کـمـک  و  نجاتی  ندارند!

دعوف  ابراهیم  از  قوم  خود  پایان  پذیرفت، و  معجزهای  به  پایان  آمد  که  در  آن  شکّ  و  گمانی  نبود. هم  این  و  هم  آن  سرانجام  به  ایمان  آوردن  یک  فرد،  بلی  فـقط  یک  نفر، منتهی  گردید، البّته  جدای  از  همسرش. آن  یک  نفر  هم  لوط  بود  که  برادرزادهاش  بوده  است، همان گونه  کـه  برخی  از  روایتها  نقل  کردهانـد. هـاحر  از  اورکـلدانـیان  عراق  تا  آن  سوی  اردن  با  ابراهیم  همراه  بوده  است. دو  نفری  در  آنجا  رحـل  اقـامت  افکـنده انـد  و  سکـونت  گزیدهاند.

(فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

لوط  به  ابراهیم  ایمان  آورد (که  خود  از  موحدان  بزرگ  بود). ابراهیم  گفت:  مـن  بـه  سـوی  پروردگارم  هجرت  میکنم (و  در  راه  رضای  او  گام  بـرمیدارم)  چرا  که  او  مـقتدر (است  و  مـرا  از  دست  دشـمنانم  مـیرهاند  و  بـه  آرزویم  میرساند، و) حکیم  است (و  به  من  جژ  کاری  را  فرمان  نمیدهد  که  در  آن  خیر  و  صلاح  باشد. ابراهیم  از  عراق  به  شام  مهاجرت  کرد  و  قوم  و  قبیلۀ  خود  را  رهـا  ساخت).

دربارۀ  فرمودۀ  ابراهیم[2]  اندکی  میایستیم  که  میگوید: 

(إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی).

من  به  سوی  پروردگارم  هجرت  میکنم‌.

تا  ببینیم  برای  چه  چیز  مهاجرت  کرده  است. او  که  برای  نجات  و  رهائی  مهاجرت  نکرده  است. برای  به  دست  آوردن  زمینی  یا  رونق  کسب  و  کار  و  یا  برای  تجارت  و  بازرگانی  بار  سفر  بـرنبسته  است. بـلکه  او  به  سـوی پروردگارش  مهاجرت  نموده  است. به  سوی  او  مهاجرت  کرده  است  تا  در  پناه  او  بغنود. قلب  و  عقیدۀ  خود  را  پیش  از گوشت  و  خون  خود  به  مهاجرت  برده  است. سوی  خدا  مهاجرت  کرد  تا  عبادت  را  و  دل  خود  را  و  سراسـر  وجود  خود  را  در  سرزمین  هجرت  برای  خدا  خـالص  و  مخلص  کند، و  دور  از  سرزمین  کفر  و  ضلالت، خالصانه  خدا  را  بپرستد. این  وقتی  بود  که  او  امیدی  به  هـدایت  یافتن  و  ایمان  آوردن  قوم  خود  برایش  نمانده  بود. خدا  به  ابراهیم  بجای  سرزمین  و  قـوم  و  اهـل  خـودش  عوض  داد. بجای  همۀ  اینها  بدو  فرزندانی  داد  که  رسالت  خدا  تا  دنیا  وجود  دارد  در  میان  آنان  باشد  و  تـا  دامـنۀ  قیامت  پیامبری  خلعت  نسل  و  نژاد  او  گردد. بس  از  او  همۀ  پیغمبران  از  نسل  و  نژاد  او  بودهاند، و  همۀ  دعوتهای  آسمانی  خلعت  ایشان  گردیده  است. این  هم  عوض  بزرگی  در  دنیا  و  آخرت  است:

(وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ) (٢٧)

ما  به  ابراهیـم، اسحاق  و (نوهاش) یعقوب  را  عطا  کردیم، و  در  دودمان  او  نبوّت  قرار  دادیم  و  کتاب (آسمانی  برای  آنان  فرستادیم) و  در  دنیا  پاداش  او  را  دادیـم، و  وی  در  آخرت  ار  زمرۀ  صالحان  است‌.

این  عطا  فراوانی  از  فضـل  و  لطف  خـدا  است. در  آن  خشنودی  یزدان  سبحان  در  حقّ  مردی  جلوهگر  میآید  که  خـلوص  سـراپـای  او  را  تشکیل  داده  است  و  وی  را  مجسّمهای  از  اخلاص  کرده  است، آن  مردی  که  طاغیان  و  یاغیان  تصمیم  گرفتند  که  او  را  با  آتش  بسوزانند  و  جـزغالهاش  گـردانـند.  ولی  در  میان  آتش  هـمه  چـیز  پیرامون  او  سرد  و  سالم،  و  مهر  و  عطوفت،  و  لطـف  و  نعمت  گردد، به  پاداش  اخلاصی  که  ورزید.

*

سپس  داستان  لوط  به  دنبال  داسـتان  ابراهیم  آغاز  میگردد، پس  از  آن که  او  هـم  بـا  ابـراهیم  بـه  سـوی  پروردگارش  هجرت  کرده  بود. لوط  و  ابراهیم  در  فلات  اردن  فرود  آمدند  و  سکونت  گزیدند. بـعد  از  آن  لوط  خودش  در  میان  قبیلهای  از  قبائل  زندگی  را  ادامه  داد  که  در  سواحل  بحرالمیّت  یا  دریاچۀ  لوط  در  شهر  سـدوم  بسر  میبردند. لوط  از  طریق  دامادی  و  ادامۀ  زندگی  در  میانشان  فردی  از  ایشان  گردید.

بعدها  چنین  شد  که  در  میان  این  قوم  انحراف  جـنسی  عجیبی  شائع  و  پراکنده  گردید. قـرآن  مـیفرماید  ایـن  انحراف  جنسی  برای  نخستین  بار  است  کـه  در  تـاریخ  بشریّت  روی  میدهد. انحراف  جنسی، یـعنی  ایـن کـه  مردان  با  یکدیگر  همجنس  بازی  کـنند  و  بـه  یکـدیگر  بگرایند، بجای  این که  مردان  به  زنان  عشق  ورزند  و  با  آنان  ازدواج  نمایند، زنانی که  خدا  ایشان  را  برای  مردان  آفریده  است، تا  از  دو  جنس  مخالف  یگانهای  سـرشتی  ثمربخش  پدید  آیند  و  ادامۀ  زندگی  را  با  تـولید  نسـل  برابر  سرشت  مستمرّ  در  همۀ  زندهها  تضمین  کنند. زیرا  خداوند  زندهها  را  به  صورت  زوجیّت  آفـریده  است  و  آنها  را  نر  و  ماده  نموده  است. انحراف  جنسی  همجنس  بازی  پیش  از  قوم  لوط  وجود  نداشته  است‌:

(وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ (٢٨) أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٢٩) قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ) (٣٠)

آیا  شما  با  مردان  آمیزش  میکنید، و  راه (تولید  و  تکبیر  نسـل) را  مــیبندید،  و  در  بــاشکاهها  و  مجالس  خود (آشکارا  و  در  میان  جمع، بدون  ترس  و  خوف  از  یزدان، و  حــیا  و  شـرم  از  مـردمان) کـارهای  زشت  انــحام  میدهید؟ (و  دامن  عصمت  به  گناه  مـیآلائید؟!) پـاسخ  قوم  او  جز  این  نبود  که  بگویند:  اگر  راست  می‏گوئی، عذاب  خدا  را  بر  سر  ما  بیاور  (و  ما  مردمان  آلوده  را  امان  مده! لوط  از  آستانۀ  خدا  کمک  طلبید  و) گفت: پروردگارا! مرا  بر  قوم  تباه پیشه  پیروز  گردان.

از  گفتگوی  لوط  با  قوم  خود  پیدا  است  که  فساد  و  تباهی  با  تمام  اشکال  و  انواعی  که  دارد  به  میان  آنان  سـرایت  کرده  است  و  پخش  گردیده  است.  ایشـان  بـه  انـحراف  جنسی  میگرائیدند و  همجنس  بازی  میکردند به گونهای  که  کسی  در  میان  جهانیان  ییش  از  ایشان  همچون  کـار  زشت  و  پلشتی  را  نکرده  است‌:

با  مردان  نزدیکی  مـینمودند  و  لواط  مـیکردند. ایـن  چنین  عمل  زشت  و  پلشتی  دالّ  بر  انحراف  کامل  فطرت  و  تباهی  گرفتن  واقعی  آن  است. فطرت  گاهی  تباهی  و  فساد  میگیرد  با  تجاوز  و  تعدّی  از  حدّ  اعتدال  و  پاکی  در  نزدیکی  با  زن، و  این  هم  گناه  زشـتی  و  عـمل  پـلشتی  است، و لیکن  باز  هم  در  دائرة  فطرت  و  منطق  آن  است. و لیکن  چنان  انحرافی، انحراف  دیگـری  است  و  به  در  آمدن  از  فطرف  همۀ  زنـدهها  است. فسـاد  پـذیرفتن  و  تباهی  گرفتن  ترکیببند  نفسانی  و  هم  ترکیببند  اندامی  است. خداوند  لذّت  نزدیکی  زناشوئی  میان  مرد  و  زن  را  هماهنگ  و  همنوا  با  شاهراه  بزرگ  زندگی کرده  است، و  آن  را  مایۀ  ادامۀ  این  خطّ  سیر  سترگ  بـا  زاد  و  ولدی  نموده  است که  از  این  نزدیکی  زناشوئی  نشأت  میگیرد  و  پدیدار  میآید. هستی  هـر  یک  از  مـرد  و  زن  را  بـه  گونهای  ساخته  است  و  آمـاده  کـرده  است  کـه  از  ایـن  نزدیکی  زناشوئی  لذّت  ببرند، هم  لذّت  نـفسانی  و  هـم  لذّت  اندامی  موافق  بـا  آن  شـاهراه  بزرگ  زنـدگی، و  هماهنگ  با  آن  خـطّ  سـیر  سترگ  ادامـۀ  حیات. ولی  نزدیکی  انحرافی  و  همجنس بازی  بدشگون  هـیچ گـونه  هدفی  را  برآورده  نمیکند، و  خدا  فـطرت  را  بـه  سـبب  نبودن  هدف  از  آن  کار  ننگین  آمادۀ  همچون  گسـترهای  ننموده  است، و  فطرت  را  بدان  گسیل  نداشته  است. اگر  کسی  در  همجنس  بازی  لذّتی  ببرد، بدین  معنی  است  که  او  کارش  بدانجا  کشیده  است  که  از  خطّ  سـیر  فـطرت  بیرون  افتاده  است  و  به  ترک  فـطرت  گـفته  است، و  از  انسانیّت  مسخ  شده  است،  مسخی  که  با  خطّ  سیر  حیات  مرتبط  نمیباشد  و  نمیسازد!

آنـان  راهـزنی  مــیکردند  و  به  دزدی  در  گـردنهها  میپرداختند، و  اموال  مـردم  را  غـارت  مـینمودند، و  مسافران  و  راهگذران  را  به  ترس  و  هراس میانداختند، و  به  مردان  تجاوز  میکردند  و  با  زور  با  ایشـان  لواط  مینمودند.  این  کار  گام  بلندی  در  بزهکاری  پیشین  به  سوی  سلب  آبرو  و  حیثیت  و  غارت  مال  و  جان، و  تباهی  و  فساد  در  زمین  است‌.

در  باشگاهها  و  مجالس  خود  مرتکب  زشتی  و  پلشتی  میشدند. این  عـمل  زشت  و  پـلشت  را  آشکـارا  و  بـه  شکل  دسته  جمعی  انجام  میدادند  و  بر  انعام  آن  همرأی  و  متّفق  بودند. یکی  از  دیگری  شرم  و  حیا  نمیکرد. این  هم  بالاترین  درجۀ  بـزهکاری  و  فـاحشهگـری  است، و  بیانگر  فساد  کامل  فطرت، و  افتخار  به  پستی  و  رذیلت  تا  بدان  اندازه  است  که  با  آن  امـیدی  بـه  خیر  و  صـلاح  مردمان  و  اصلاً  حال  و  مآل  ایشان  نیست!

داستان  قوم  لوط  در  اینجا  مختصر  و  چکیده  است. پیدا  است  که  لوط  در  آغاز  کار  با  ایشان  امر  به  معروف  و  نهی  از  مکر  داشته  است، ولی  آنـان  بـر  بـزهکاری  و  نابکاری  خود  اصرار  ورزیدهاند  و  پافشاری  کـردهانـد. آن  وقت  بوده  است  که  ایشان  را  از  عذاب  خدا  ترسانده  است، و  با  پسـتی  و  پـلشتی  بزهکاریهای  بزرگشان  مبارزه  و  پیکار  نموده  است‌:

(فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلا أَنْ قَالُوا: ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ) (٢٩)

پـاسخ  قوم  او  جز  ایـن  نـبود  کـه  بگویند: اگر  راست  می‏گوئی، عذاب  خدا  را  بر  سر  ما  بیاور (و  مـا  مـردمان  آلوده  را  امان  مده!).

این  افتخار  کردن  و  نازیدن  به  خود  در  برابر  بـیم  دادن  آسـمان  است!  مـبارزه طلبی  هـمراه  با  تکذیب  است. گــریزی  است  کـه  برگشتی  از  آن  انـتظار  نـمیرود. پیغمبرشان  بهانهای  برای  ایشان  بر جای  نگذاشت  و  عذر  آیشان  را  خواست. چیزی  جز  این  نماند  که  رو  به  سوی  پروردگارش  کند  و  مدد  و  یاری  نهائی  او  را  بطلبد: 

(قَالَ: رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ) (٣٠)

 (لوط  از  آستانۀ  خدا  کمک  طلبید و) گفت: پروردگارا! مرا  بر  قوم  تباه  پیشه  پیروز  گردان.

در  اینجا  پرده  بر  دعا  و  درخواست  لوط  فرو  میافتد، تا  این  پرده  از  پذیرش  دعا  و  درخواست  بالا  رود  و  کـنار  افتد. در  راستای  این  راه  فرشتگان  موظّف  میشوند  که  فرمان  اجراء  امر  یزدان  را  به  ابراهیم  برسانند، و  در  ضمن  اطّلاع  دادن  بدو، تولّد  پسر  صالح  و  شایستهای  را  بدو  مژده  دهند  که  از  همسرش  به  دنیا  میآید، همسری  که  قبلا  نازا  بوده  است‌:

(وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ (٣١) قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ) (٣٢)

هنگامی  که  فرستادگان (فرشتۀ) مـا  بـه  پــش  ابـراهیم  آمدند  و (تولّد  اسحاق  و  یعقوب  را) نوید  دادند  و (ضمناً)  افزودند  که  ما  اهل  این  شهر  را  هلاک  خواهیم  کرد  چرا  که  اهل  آن  سـتمگرند. ابراهـیم  گفت: لوط  در  آن  شهر  است! گفتند: (نگران  مباش) ما  بهتر (از  تو) میدانیم  کـه  چه  کسانی  در  آن  هستند. او  را  و  خانواده  و  پیروانش  را  نـــجات  خـواهـیم  داد، مگر  هـمسر  او  را  که  از  جملۀ  ماندگاران  و  نابودشوندگان  خواهد  بود.

این  صحنه، صحنۀ  فرشتگان  با  ابراهیم  است. محتصر  و  چکیده  در  اینجا  آمده  است  زیرا  این  صـحنه  در  ایـنجا  مقصود  اصلی  نیست. در  داستان  ابراهیم  گذشت  که  خدا  بدو  اسحاق  و  یــوب  را  عطا  کرد. تولّد  اسحاق  موضوع  مژده  است. بدین  خاطر  در  اینجا  داستان  مژده  دادن  به  درازا  نیامده  است  و  مفصّل  بیان  نشده  است. زیرا  هدف  به  اتمام  رساندن  داستان  لوط  است.  ذا  بـیان  گــردیده  است  که  عبور  فرشتگان  از  سرزمین  ابرهیم  و  ملاقات  با  وی  تنها  برای  مژده  دادن  بوده  است  و  بس. آنگاه  بدو  از  وظیفۀ  مهمّی که  دارند  خبر  میدهند  و  وظیفۀ  اصلی  خود  را  یادآور  می شوند:               

(إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِین) (٣١)

ما  اهل  این  شهر  را  هلاک  خواهیم  کرد. چرا  که  اهـل  آن  ستمگرند.

رقّت  قلب  و  رأفت  سرشتی، ابراهیم  را  فـرا  گـرفت. به  فرشتگان  گفت: در  این  شهر  لوط  هم  سکونت  دارد. او  مرد  صالحی  است  و  شخص  ظالمی  نـیست! فـرشتگان  مأمور  بدو  پاسخ  دادند، پاسخی  که  بدو  اطمینان  بخشید  کــه  به  لوط  زیــانی  نـمیرسانند  و  گزندی  وارد  نمیگردانند. برای  او  پرده  از  آگاهی  خود  از  وظیفهای  که  دارند  برمیدارند  و  یادآور  میشوند  کـه  کـار  خود  را  می دانند  و  کاملاً  به  وظیفۀ  اصلی  آشنا  هستند:

(قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِین) (٣٢)

گفتند: (نگران  مباش) ما  بهتر (از  تو) مـیدانیم  کـه  چـه  کسـانی  در  آن  هسـتند. او  را  و  خانواده  و  پـیروانش  را  نـجات  خـواهـیم  داد، مگر  هـمسر  او  را  که  از  جملۀ  ماندگاران  و  نابودشوندگان  خواهد  بود.

زن  لوط  مردمان  را  دوست  میداشت، در  حالی  که  بـه  بزهکاریها  و  انحرافهایشان  معترف  بود.  ایـن  هـم  کـار  شگفتی  است‌.

روند  قرآنی  به  صحنۀ  سـوم  مـیپردازد، صـحنه  لوط،  ان  هنگام  که  فرشتگان  به  شکل  نوجوانان  زببا  و  بـا  نمک  درآمده  بودند. لوط  هم  خلق  و  خوی  قوم  خود  را  میدانست. و  متوجّه  بود  که  چه  بلائی  در  انـتظار  ایـن  مهمانان  او  است، بلائی  کـه  نـمیتواند  آن  را  دفـع  و  برطرف  سازد. دلش  تنگ  گردید  و  حضور  ایشان  در  این  شرائط  و  ظـروف  نـابهنجار  و  سـخت، او  را  بدحال  و  آشفته  کرد:

(وَلَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا).

هنگامی  که  فرستادگان  مـا  پـیش  لوط  آمـدند، لوط  بـه  خاطر  آنان  سخت  ناراحت  و  دلتنگ  شد.

روند  قرآنی  در  اینجا  یـورش  قـوم  را  بـه  مـهمانان، و  گفتـگوی  لوط  با  ایشان  را  به  اخـتصار  بـیان  مـیکند، گفتگوی  با  ایشان  بدان  هنگام  که  آنان  در  آتش  بیماری  همجنس  بازی  میسوزند  و  سرا  پا  هوا  و  هوس  میگردند  ...  روند  قرآنی  به  سوی  پـایانه  کـار  حـرکت  مـیکند. ناگهان  فرشتگان  لوط  را  از  حـقیقت  امـر  خود  مـطّلع  مــیسازند، و  وظـیفۀ  مــهمّ  خـود  را  بـه  آگـاهی  او  میرسانند، بدان  هنگام  که  او  به  همچون  اندوهی   گرفتار  آمده  است  و  در  همچون  تنگنائی  گیر  کرده  است‌:

 

(وَقَالُوا لا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ (٣٣) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ) (٣٤)

(فرشتگان) گفتند: مترس  و  غمگین  مـباش! مـا  تـو  را  و  خانواده  و  پیروان  تو  را  نجات  خواهیم  داد  مگر  همسرت  را  که  از  مـاندگاران  و  نابود شوندگان  خواهد  بود. ما  بـر  اهل  این  شهر  عذابـی  از  آسـمان  پـه  خاطر  نافرمانی  و  فسق  و  فجورشان  نازل  خواهیم  کرد.

این  آیه  صحنۀ  نابودی  و  هلاکی  را  ترسیم  مـیکند  کـه  گریبانگیر  شهر  و  همگی  اهالی  شهر  گردیده  است  -  مگر  لوط  و  اهل  و  عیال  مؤمن  و  پیروان  با  ایـمان  او  کـه  از  نابودی  و  هلاک  رستهاند - این  نابودی  و  هلاک  با  نزول  بارانها  و  سنگهای  آلوده  به گل  بوده  است. گمان  میرود  یک  پدیدۀ  آتشفشانی  شهر  را  زیر  و  رو  کـرده  است  و  آن  را  در  خود  فرو  برده  است،  و  آن گاه  بارانهائی  بر  آن  شهر  باریده  است  و  سنگ  باران  آتشفشانی  بر  سر  شهر  و  اهالی  درگرفته  است  بارانها  و  سقوط  سنگهائی  که  با  آتشفشانیها  همراه  است‌.

هنوز  که  هنوز  است  آثار  این  ویرانی  و  نـابودی  بـاقی  است  و  از  مـعجزهها  و  نشـانههای  وجود  خـدا  سـخن  میگوید  برای  نسلهائی  که  خردمندانه  بدان  آثار  بنگرند  و  دربارۀ  آنها  بیندیشند  و  به  تدبّر  و  تفکّر  بنشینند: 

(وَلَقَدْ تَرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) (٣٥)

ما  از  آن  شهر  آثار  نمایانی  را  بر جای  گذاشتیم  تـا  درس  عبرتی  برای  کسانی  باشد  که  از  روی  خرد  عمل  می‏کنند. این  سرنوشت  طبیعی  چـنین  درخت  نـاپاکـی  است  کـه  تباهی  پذیرفته  است  و  گندیده  است، و  شایان  میوه  دادن  و  زنده  ماندن  نمانده  است، و  برای  چیزی  جز  از  ریشه  کندن  و  تکّه تکّه  نمودن  نمیارزد.

*

آنگاه  اشارهای  به  داستان  شعیب  و  مدین  میشود. 

(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ (٣٦) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ) (٣٧)

 (همچنین  فرستادیم) شعیب  را  به  سوی  شهر  مدین  کـه  خود  از  اهالی  آنجا  بـود. گفت: آی  قوم  مـن! خدای  را  پرستش  کنید، و  (سعادت) روز  بازپسین  را  بخواهید، و  در  زمین  اصلاً  فساد  و  تباهی  نکنید. او  را  تکذیب  کردند  و  زلزله  آنان  را  فرو  گرفت  و  در  خانه  و  کاشانۀ  خود  به  رو  در  افتادند  و  مردند.

رو  درافتادند  و  مردند.

ایــن  اشـارهای  است  که  وحدت  دعوت  را  آشکار  میسازد، و  اصل  عقیده  را  نمایان  میگرداند:

(اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ).

خدای  را  پرستش  کنید، و  (سـعادت) روز  بازپسین  را  بخواهید.

پرستش  خدای  یگانه  اصل  بنبادین  عقیده  است. امید  به  روز  بازپسین  ضامن  برگشت  دادن  از  چیزی  بـود  کـه  ایشان  در  این  زندی  دنیوی  به  دنبالش  بودند، و  آن  به  دست  آوردن  مادیّات  حرام  از  راه  کـاستن  از  پیمانه  و  ترازو، و  راهزنی  و  غارت  اموال  مسافران  و  رهگذرانی  بود  که  برای  بازرگانی  رفت  و  آمد  میکردند، وکاستن  از  اشیاء  مردمان  و  تباهی  در  زمـین، و  گـردن کشی  بـا  انسانها  و  یاغیگری  با  ایشان  بود.

روند  قرآنی  پایان  کار  ایشان  را  چکیدهوار  بیان  میدارد: آنان  سرانجام  پـغمبرشان  را  تکذیب  کردند، و  هلاک  و  خانه  خراب  گردیدند، آن گونه  که  سنّت  و  قانون  خدا  در  گرفتار  کردن  تکذیب کنندگان  و  بر  باد  دادن  هستی  ایشان  است‌.

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ) (٣٧)

زلزله  آنان  را  فرو  گرفت  و  در  خانه  و  کاشانۀ  خود  به  رو  در  افتادند  و  مردند.

قبلاً  سخن  از  زلزلهای  رفت  که  شهر  و  دیار  آنان  را  به  تکان  انداخت، و  به  دنبال  غرّشی  که  در  همه  جا  پیچید  و  دلهایشان  را  از  جای  برد  و  ایشان  را  بیهوش  نقش  زمین  کرد، و  در  خانههایشان  خشکیدند  و  از  جنبش  افـتادند،  زلزله  شدیدی  در گرفت  که  شهر  و  دیارشان  را  به  جولان  درآورد!

*

اشارهای  نیز  به  هلاک  شدن  و  نابود  گردیدن  عاد  و  ثمود  میشود‌:

(وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَسَاکِنِهِمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ) (٣٨)

(ما  قبائل) عاد  و  ثمود  را (نیز  بـه  گناهاثشان  گرفتیم  و  نـابودشان  کـردیم) و  خـانه  و  کـاشانۀ (ویـران  شـدۀ) ایشان (سر  راه  مسـافرت  شما  است  و) برای  شما  نمایان  است،  اهـریمن  اعـمال (زشت  و  پـلشت) ایشـان  را  در  نظرشان  آراست  و  بدین  وسیله  ایشان  را  از  راه (حقّ  و  حقیقت) بازداشت، در  حالی  که  چشم  بینا  داشتند (و  حقّ  و  باطل  را  در  پرتو  تبلیغ  انبیاء  از  هم  تشخیص  میدادند). قوم  عـاد  در  احـقاف  سکونت  داشتند  که  در  جـنوب  جزیرة العرب  نزدیک  حضرموت  است. قوم  ثمود  هم  در  حجر  میزیستند  که  در  شـمال  جـزیرة العرب  نـزدیک  وادی  القری  است. قوم  عاد  به  وسیلۀ  تـند باد  سرد  و  سرکش  و  پر  سر  و  صدای  ویرانگری  نابود  شدند.[3]  قوم  ثمود  هم  با  صدای  شدید  و  وحشتناک  صاعقه  و  امواج  هراسناک  زلزله  نابود  گـردیدند.[4] منازل  قـوم  ثـمود  برجای  مـانده  بـود  و  عربها  آن  خـانههای  ویـران  را  مـیدیدند  و  در  کـوچ  زمسـتانی  و  تـابستانی  از  کـنار  خرابههای  مـنازلشان  مـیگذشتند، و  آثـار  ویـرانـی  را  میدیدند، و  مشاهده  میکردند  که  چگونه  بعد  از  عزّت  و  قدرت  ویـران  و  خـراب  گـردیده  است  و  مـایۀ  عبرت  دیگران  شده  است‌.

این  اشارۀ  مختصر  راز  ضـلالت  و  گـمراهـی  ایشـان  را  معلوم  همگان  میدارد،  و  همچون  کاری  راز  ضلالت  و  گمراهی  دیگران  نیز  میگردد.

(وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ) (٣٨)

اهریمن  اعمال (زشت  و  پـلشت) ایشـان  را  در  نطرشان  آراست  و  بدین  وسیله  ایشان  را  از  راه (حـقّ  و  حقیقت) بازداشت، در  حالی  که  چشم  بینا  داشتند (و  حقّ  و  باطل  را  در  پرتو  تبلیغ  انبیاء  از  هم  تشخیص  میدادند)‌.

آنان  که  خرد  داشتند، و  دلائل  هدایت  جـلو  دیـدگانشان  بود. ولی  اهریمن  ایشان  را  به  دنبال  خود  کشید، و  اعمال  و  افعالشان  را  در  نظرشان  آراست.  از  این  سوراخ  نمایان  بــه  ســوی  ایشــان  رفت، ســوراخ  غـرورشان  و  خود بسندیشان، و  شگفتزده  شدن  از  اعمال  و  افعالی  که  میکردند، و  سوراخ  گول  خوردنشان  به  وسیلۀ  قدرت  و  قوّت  و  مال  و  متاعی  که  داشتند.

(فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).

و  بدین  وسیله  ایشان  را  از  راه (حقّ  و  حقیقت) بازداشت. آنان  را  از  راه  هدایت  یگانهای  بازداشت  که  بـه  ایـمان  مـنتهی  میشد. فـرصت  را  از  ایشـان  گـرفت  و  وقت  مناسب  آنان  را  هدر  داد.

(وَکَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ) (٣٨)

در  حالی  که  چشم  بییا  داشتند (و  حقّ  و  باطل  را  در  پرتو  تبلیغ  انبیاء  از  هم  تشخیص  میدادند).

میتوانستند  ببینند  و  تشخیص  بـدهند. درک  و  شـعور  داشتند  و  از  عقل  و  خرد  برخوردار  بودند.

*

روند  قرانی  به  قارون  و  فرعون  و  هامان  هم  اشـارهای  کرده  است.

(وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأرْضِ وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ) (٣٩)

موسی  با  دلائل  و  براهین  روشن  به  سراغ  آنان  رفت. امّا  ایشان  در  زمین  اسـتکبار  و  بـرتری جوئی  کـردند، ولی  نـتوانستند  پـیشی  گیرند (و  از  دست  خدا  بگریزند  و  خویشـن  را  از  عذاب  او  برهانند).

قارون  از  قوم  موسی  بود. با  ثروت  و  با  دانشی  که  داشت  بــدیشان  سـتم کـرد  و  بـر  آنان  سرکشی  نمود. پـند  اندرزگویان  دلسوز  را  نشنید  کـه  بـدو گـفتند  نیـکی  و  نیـکوکاری  کند، و  میانهروی  و  اعتدال  داشـته  بـاشد،    تواضع  و  فروتنی  نماید  و  ستمگری  و  سرکشی  نکند  و  فساد  و  تباهی  نورزد.  فرعون  شخص  طاغی  و  یاغی  و  ظالم  و  ستمگری  بود. مرتکب  زشتترین  و  بزرگترین  بزهکاریها  میشد  و  به  مردمان  زور  میگفت  و  ایشان  را  به  سخره  و  بیگاری  میگرفت، و  آنان  را  دسته  دسته  و  گروه  گروه  و  پراکنده  و  جدای  از  یکـدیگر  مـیکرد، و  قلدرانه  و  ستمگرانه  پسران  بنی‏اسرائیل  را  مـیکشت  و  دخترانشان  را  زنده  میگذاشت. هامان  وزیر  فرعون  بود، و  او  نیرنگها  و  دوز  و  کلکهای  فرعون  را  ترتیب  میداد  و  مکر  و  کیدشان  را  ردیف  میکرد، و  یار  و  یاور  فرعون  در  کار  ظلم  و  ستم  و  دستگیر کردن  و  به  کیفر  رساندن  و  تاخت  بردن  و  یورش  نمودن  بود.

(وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأرْضِ).

موسی  با  دلائل  و  براهین  روشن  به  سراغ  آنان  رفت، امّا  ایشان  در  زمین  استکبار  و  برتری جوئی  کردند.

ثروت  و  قدرت  و  هوشیاری  و  زرنگی  ایشان  را  محـوظ  و  مصون  کرد. ایشان  را  محفوظ  و  مصون  از  دستگیری  و  به  کیفر  رساندن  خدا  ننمود، و  آنان  را  از  عذاب  خـدا  رها  و  گریزان  نکرد. بلکه  خدا  ایشان  را  فراچنگ  آورد  و  گرفتار  عذاب  و  عقابشان  کرد، همان گونه  که  خواهد  آمد.

(وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ) (٣٩)

ولی  آنــان  نــتوانسـتند  پـیشی  گیرند (و  از  دست  خدا  بگریزند  و  خویشتن  را  از  عذاب  او  برهانند).

*

آنان  که  صاحب  قدرت  و  قوّت  و  امـوال  و  دارائـی  و  اسباب  و  وسائل  ماندن  و  چیره  شدن  بودند، خدا  جملگی  ایشان  را  گرفتار  کرد  و  فرا چنگ  آورد، پس  از  آن  کـه  ایشان  مردمان  را  شکنـجه  و  گرفتار  میکردند  و  مدّتهای  مدید  اذیّت  و  آزار  میرساندند:

(فَکُلا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (٤٠)

ما  هر  یک  از  اینها  را  به  گناهانشان  گرفتیم: برای  بعضی  از  ایشان  طوفان  هـمراه  بـا  سنگریزه  حواله  کردیم، و  بــعضی  از  ایشـان  را  صدای (رعبانگیز  صـاعقهها  و  رمینلرزهها) فرا  گرفت، و  بـرخی  ار  ایشـان  را  هــم  بـه  زمین  فرو  بردیم، و  برخی  دیگر  را (در  آب  دریـا) غـرق  کردیم. خداوند  هرگز  بدیشان  ستم  نکرده  است  و  آنـان  خودشان (با  ارتکاب  کفر  و  فسق  و  فـور) به خویشتن  ستم  کردند (و  نتیجۀ  آن  را  هم  دیدند  و  چشیدند)‌.

حاصب  قوم  عاد  را  فرا  گرفت. حاصب  باد  تند  و  ویرانگر  و  سرد  و  پر  سر  و  صدائی  است که  سنگریزههای  زمین  همراه  با  آن  بـه  هوا  پـرتاب  مـیشوند  و  بر  مـردمان  میافتند  و  ایشان  را  مـیکشند. قـوم  ثـمود  را  صـدای  صاعقهها  که  با  زمین  لرزه  در  مرکز  وقوع  آن  همراه  است  در  برگرفت. خدا  قارون  و  خانه  و  کاشانهاش  را  به  زمین  فرو  برد. فرعون  و  هامان  هم  در  دریا  غرق  شدند. همۀ  آنان  به  کیفر  ظلم  و  ستم  خود  گرفتار  آمدند.

(وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (٤٠)

خـداونـد  هرگز  بـدیشان  سـتم  نکرده  است  و  آنان  خودشان (با  ارتکاب  کفر  و  فسق  و  فجور) به  خویشتن  ستم  کردند (و  نتیجۀ  آن  را  هم  دیدند  و  چشیدند(‌.

*

هم  اینک  که  بر  محلّهای  نابودی  سرکشان  و  ستمگران  کافر  ایستادهایم، و  هم  اینک  که  بر  جایگاه  نقش  زمـین  شدن  و  هلاک  گردیدن  بزهکاران  و  تباهی  پیشگان  طاغی  و  یاغی  در  طول  قرنها  و  گذشت  نسلها  لنگر  انداختهایم، و  هم  اینک  کـه  در  سرآغـاز  سـوره  از  فـتنه  و  بلا  و  آزمایش  و  آزمون  و  گـول  زدن  و  فـریب  دادن  سـخن  راندهایم، الان  روند  قرآنـی  دربـارۀ  حققت  نـیروهای  دشمن  و  بدخواه  در  این  جولانگاه  مثلی  میزند  ...  تنها  یک  نیروی  واقعی  و  پایدار  وجود  دارد که  نیروی  ایزد  دادار  است  و  بس. همۀ  نـیروهای  جز  آن  مـتعلّق  به  آفریدگان  است  ناچیز  و  سست  و  ضعیف  است.  هر  کس  که  بدان  نیروها  چنگ  بزند  یا  پناه  ببرد، او  به  عنکبوت  ضعیفی  میماند  که  به  لانهای  پناه  می‏برد  که  از  تارهای  سست  و  ناچیز  ساخته  و  پرداخته  شده  است. هم  عنکبوت  و  هم  لانهای  که  بدان  پناه  میبرد  در  ضـعف  و  سسـتی  یکسان  و  برابرند:

(مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٤٢) َتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ) (٤٣)

کار  کسانی  که  جز  خدا (اشخاص  و  اصنام  و  اشیائی  را  به  دوستی  برگرفتهاند، و  از  میان  آفریدگان، برای  خود) سرپرستانی  برگزیدهاند، همچون  کار  عنکبوت  است  که (برای  حفظ  خود  از  تـارهای  نـاچیز) خانهای  برگزیده  است  (بدون  دیوار  و  سقف  و  در  و  پیکری  که  وی  را  از  گزند  باد  و  باران  و  حوادث  دیگر  در  امان  دارد). بی‏گمان  سستترین  خانهها  خانه  و  کاشانۀ  عنکبوت  است. اگر  آنان  از  سستی  معبودها  و  پایگاههائی  که  غیر  از  خدا  برگزیدهاند  باخبر  بودند، به  خوبی) میدانستند (که  در  اصل  بر  تار  عنکبوت  تکیه  زدهاند).  خداوند  از  چیزهائی  که  بجز  خدا  به  فریاد  میخوانند  آگاه  است  و  او  چیرۀ  کار  بجا  است (و  بر  نابودی  آنان  توانـا  است، ولی  حکمتش  ایجاب  میکند  که  به  مردمان  فرصت  کافی  بـدهد  و  بــر  همگان  اتمام  حجّت  کند)، اینها  مثالهائی  هسـتند  که  مـا  بـرای  مــردم  مـیزنیـم، و  جز  فرزانگان، آنها  را  فهم  نمیکنند (و  سوای  خردمندان  از  آنها  عبرت  نمی گیرند  و  درس  زندگی  نمی آموزند).

این  تصویر  شگفتی  و  درسـتی  از  حقیفت  نـیروها  در  گسترۀ  جهان  هستی  است. حقیقتی  است  کـه  مـردمان  گاه گاهی  از  آن  غافل  مـیشوند، در  نتیجه  ارزیابی  و  سنجش  ایشان  دربارۀ  هـمۀ  مـعیارها  و  مـقیاسها  بـد  و  نادرست  مـیشود، و  تـصور  و  انـدیشۀ  آنان  دربـارۀ  جملگی  ارتباطها  و  پیوندها  تباهی  مـیگیرد، و  هـمگی  معیارها  و  مقیاسهائی  که  در  دسترس  دارند  نـقص  و  عیب  پیدا  میکند، و  نمیدانند  به  کجا  رو  میکنند. نمیدانـند  چه  چیزی  را  باید  برگیرند  و  چـه  چـیزی  را  باید  رهـا  سازند.

بدین  هنگام  است  که  نیروی  فرماندهی  و  سـلطه گـری  ایشان  را  گول  مـیزند، و  گـمان  می‏برند  که  نـیروی  فرماندهی  و  سلطهگری  نیروی  توانائی  است  کـه  قـادر  است  در  این  زمین  به  کار  بپردازد  و  کارا  باشد. با  شوق  و  علاقه  و  با  ترس  و  هراس  بدان  نیرو  رو  میکنند  و  دفع  بیمها  و  جلب  خواستهای  خود  را  از  آن  میخواهند، و  در  برابرش  کرنش  می‏برند  و  فـروتنی  مـیکنند، و  از  آن  میترسند  و  به  هراس  مـیافـتند، و  خشـنودی  آن  را  می خواهند  و  میجویند  تا  در  سایۀ  خشنود  کـردن  ان  اذیّت  و  آزارش  را  از  خودشان  بازدارند، یـا  حـمایت  و  حفاظت  آن  را  برای  خویشتن  تضمین  کنند!

نیروی  اموال  و  دارائی  ایشان  را  گول  مـیزند. گـمان  می‏برند  نـیروی  امـوال  و  دارائـی  نـیروی  مسـلط  بـو  سرنوشت  مردمان  و  بر  سرنوشت  زندگی  است.  بدان  نیرو  با  شوق  و  عـلاقه  و  با  نحس  و  هـراس  نــزدیک  می گردند، و میکوشند  آن  نیرو  را  به  دست  بیاورند  تـا  در  سایۀ  آن  گردن  بیفزایند  و  بر  عمر  خود  خود  بیفزایند  و  بر  گردۀ  مردمان  سوار  شوند  و  بر  آنان  چیره  گردند، همان گونه  که  گمان  می بردند!

نیروی  دانش  هم  ایشان  را  گول  می زند. گمان می برد  که  نیروی  دانش  منشأ  توان  و  مـنشأ  مـال  است، و  بـلـکه  سرچشمۀ  همۀ  نیروهائی  است  که  انسان  دارندۀ  آنها  در  سایۀ  قدرتمند  می شود  و  بیا  و  برو  و  بگسیر  و  ببند  پیدا  می کند. مردمان  به نیروی  دانش  کرنش کنان  و   فروتنانه  نزدیک  می شوند، انگار  که  آنان  بندگانی  در  محرابها  هستند  و  به  پرستش  می ایستند!

این  نیرویی  ظاهری، مردمان  را  گول  مـیزنند. ایـن  نیروهائی  که  در  دسترس  افراد  و  در  دسترس  گروهها  و  در  دسترس  دولتها  است، مردمان  را  میفریبند. مردمان  پیرامون  این  نیروها  طواف  می کنند  و  می گردند، و  بر  روی  آنها  فرو  میافتند، بدان گونه  که  پروانه  گرد  چراغ  طواف  میکند  و  میگردد،  و  خود  را  بر  روی  آتش  فرو  می اندازد!

مردمان  نیروی  یگانه ای  را  فراموش  می کنند  که  سائر  نیروهای  کوچک  را  می آفریند، و  مالک  همۀ  آنها  است، و  او  است  که  همۀ  آنها  را  عطا   می کند، و  آنها  را  رهنمون  می شود  و  رهنمود  می کند، و  هر  گونه  که  خود  بخواهد  راه  می برد  و  به  هر  کجا  که  بخواهد  روان  می کند.

مردمان  فراموش  می کنند  که  پناه  بردن  به  همچون  نیروهائی، چه  در  دسترس  افراد، و  چه  در  دسترس  گروه ها، و  چه  در  دسترس  دولتها  باشد، بسان  پناه  بردن  عنکبوت  به  لانۀ  خود  است... عنکبوت  حشرۀ  ضعیف  و  سست  و  ناتوانی  است  نه  ساختار  و  ترکیب بند  نرم  و  ضعیف  آن  به  گونه ای  است  که  او  را  بپاید و  محافظت  نماید، و  نه  خانۀ  سست  و  ناچیز  آن  به  گونه ای  است  که  او  را  مصون  و  محفوظ  سازد.

در  گسترۀ  جهان  هستی، حمایت  و  حفاظت  جز  حمایت  و  حفاظت  خدا، و  پناه گاه  و  مـکان  امنی  جز  پناه گاه  و  مکـان  امنی  جز  پناه گاه  و  مکان  امن  خدا، و  تکیه گاه  و  پشت  و  پناهی  جز  تکیه گاه  و  پشت  و  پشت  و  پناه  خدا، وجود  ندارد.

این  همان  حقیقت  بزرگ  و  سترگی  است  که  قـرآن  به  استقرار  آن  در  دلهای  گروه  مؤمنان  صدر  اسلام  عنایت  فرموده  است  و  توجّه  داشته  است  و  اهمّیّت  داده  است، و  در  پرتو  آن  ایشان  نیرومندتر  از  هر  نیروئی  شدند  که  بر  سر  راه  آنان  ایستادند  و  رزمیدند  و  سدّها  و  مانعها  ایجاد  کردند. این  گروه  مؤمن  پـیشتاز  در  سـایۀ  آن  حـقیقت  بزرگ  و  سترگ  بود  کـه  شکوه  و عـظمت  جـبّاران  و  زورگویان  زمین  را  لگدمال  کردند  و  سنگرها  و  دژها  را  درهم  کوبیدند  و  خراب  و  ویران  کردند.

این  حقیقت  بزرگ  و  سترگ، در  هـر  درونـی  مسـتقرّ  گردیده  بود، و  هر  دلی  را  آباد  کرده  بود، و  آمیزۀ  خون  شده  بود، و  همراه  خون  به  رگها  دویده  بود.  این  حـقیت  بزرگ  و  سترگ  تنها  واژهای  نمانده  بود  که  به  زبان  گفته  شود،  و  تنها  به  شکل  قضیهای  درنیامده  بود  که  نیاز  بـه  مجادله  و  مباحثه  داشته  باشد. بلکه  این  حقیقت  بزرگ  و  سترگ، چیز  بدیهی  آشکار  و  مستقرّ  در  زوایـای  درون  گردیده  بود، و  جز  آن  چیز  دیگری  در  پهنۀ  حسّ  و  خیال  به  جولان  درنمیآمد  و  بر  صفحۀ  دل  نمیگذشت‌.

تنها  نیروی  خدا  نیرو  است  و  بس. تنها  ولایت  و  حمایت  خدا  ولایت  و  حمایت  است  و  بس. جدای  از  ولایت  و  حمایت  خدا  همۀ  ولایتها  و  حمایتها  سست  و  ناچیز  است  و  تنۀ  فرسوده  و  پوسیدهای  بیش  نیست، هر  چند  کـه  بـه  ظاهر  برتری  گیرد  و  قد  برکشد  و  گنده  و  ستبر  به  نـظر  آید، و  بتواند  قلدری  و  زورگوئیکند  و  طاغی  و  یاغی  شود، و  هر  اندازه  هم  از  وسائل  و  ابزار  تاخت  و  تـاز  و  طغیان  و  عـیان  و  توبیخ  و  تـنبیه  را  در  اختیار  گـرفته  باشد.

این  نیروها  نیروی  عنکبوت  است. نیروهائی  که  عنکبوت  در  اختیار  دارد  جز  تارهای  خودش  نیست‌:

(وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ) (٤١)

بیگمان  سستترین  خـانهها  خـانه  و  کاشانۀ  عنکبوت  است. اگر  (آنان  از  سستی  معبودها  و  پایگاههائی  سه  غیر  از  خدا  برگزیدهاند  باخبر  بودند، به  خوبی) میدانشـتند (که  در  اصل  بر  تار  عنکبوت  تکیه  زدهاند(.

یاران  دعوتها، آن  کسانی  که  مورد  فتنه  و  بلا  و  شکنجه  و  آزار  قرار  میگیرند، و  با  تشویق  و  ترغیب  وگـول  و  فریب  رویاروی  میشوند، شایسته  است  در  برابر  ایـن  حقیقت  بزرگ  و  سترگ  بایستند، و  لحظهای  هـم  آن  را  فراموش  نکنند، بدان  هنگام  که  با  نــیروهای  گوناگون  روبرو  میگردند  این  نیرو  بدیشان  زیـان  مـیرساند  و  میکوشد  که  خرد  و  خمیر  و  نابودشان  گرداند.  آن  نـیرو  ایشــان  را  از  راه  بـه  در  میبرد  و  آواره  و  سرگردان  میکند، و  میکوشد  آنان  را  بخرد  و  زرخرید  خود  کند  ... همۀ  این  نیروها  تارهای  عنکوت  هستند  در  برابر  حساب  و  کتابی  که  خدا  دارد، و  برابر  حـساب  و کتابی  که  عقیده  دارد، وقتی  که  عقیده  صحیح  باشد، و  زمانی  که  حـقیقت  نیروها  شناخته  شود، و  ارزیابی  و  سنجش  نیروها  درست  و  بجا  انجام  بگیرد.

(إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ).

خداوند  از  چیزهائی  که  بجز  خدا  بـه  فـریاد  مـیخوانند  آگاه   است‌.

آنان  کمک  میطلبند  و  یاری  می خواهند  از  اولیائی  که  بجز  خدا  بـرمیگیرند  و  بـرمیگزینند! خـدا  حقیقت  و  ماهیّت  این  اولیاء  را  میداند. این  حقیفت  و  ماهیّت  همان  است  که  در  مثل  پیشین  به  تصویر  کشیده  شده  است  ...  عنکبوت  است  و  به  تارهای  خود  پناه  میبرد!

(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٤٢)

او  چیرۀ  کاربجا  است (و  بر  نـابودی  آنـان  تـوانـا  است، ولی  حکمتش  ایجاب  میکند  که  به  مردمان  فرصت  کافی  بدهد  و  بر  همگان  اتمام  حجّت  کند)‌.

تنها  خـدا  است  کـه  چـیره  و  تـوانا  است، وکـاربجا  و  گردانندۀ  این  هستی  است‌.

(وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ) (٤٣)

اینها  مثالهائی  هستند  که  ما  برای  مردم  مـیزنیم، و  جز  فرزانگان، آنها  را  فهم  نمی‏کنند (و  سـوای  خـردمندان  از  آنها  عبرت  نمی‏گیرند  و  درس  زندگی  نمیآموزند)‌.

گروهی  از  مشرکانی  که  دلهایشان  بسـته  شـده  است  و  خردهایشان  قفل  گردیده  است، این گونه  مثلها  و  مثالها  را  مـادۀ  تـمسخر  و  وسیلۀ  ریشـخند کـردند، و  گـفتند: پروردگار  محمّد  از  مگس  و  عنکبوت  سخن  مـیگوید. این  تصـویر  شگفت، عقل  و  شعور  ایشـان  را  به  تکـان  نینداخت  چون  نمیفهمیدند  و  نمیدانستند:

(وَمَا یَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ) (٤٣)

جز  فرزانگان، آنها  را  فهم  نمیکنند (و  سوای  خردمندان  از  آنها  عبرت  نمی‏گیرند  و  درس  زندگی  نمیآموزند)‌.

*

آنگاه  روند  قرآنی  این  حقیقت  بزرگ  و  سترگ  را  بدان  حق  عظیم  و  کبیری  پیوند  میدهد  که  در  طرح  و  پروژۀ  سراسر  این  جهان  هستی  است،  بدان گونه که  شیوه  قران  در  ربط  و  پیوند  هر  حقیقتی  بدان  حقّ  عظیم  و  کبیر  است

(خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ) (٤٤)

این  آیه  به  دنبال  داستانهای  ییغـمبران  این  گونه  میآید، و  پس  از  مـثلی  ذکـر  مـیگردد  کـه  حقیقت  و  مـاهیّت  نیروهای  موجود  در  گسترۀ  هستی  را  به  تـصویر  میکشد. این  آیه  هماهنگ  با  این  نیروها  و  مربوط  بدانـها  ذکـر  میشود  در  سایۀ  پیوند  قابل  ملاحظهای  که  با  آنها  دارد، همان  پیوندی  که  همۀ  حقائق  پراکنده  در  جهان  با  آن  حقّ  نهان  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  دارند. آن  حقّی  که  آسمانها  و  زمین  بدان  استوار  و  پابرجا  گردیدهاند  و  بر  آن  پایدار  و  ماندگار  ماندهاند، در  میان  آن  نظم  و  نظام  دقیقی  که  تخلّف  نمیکند  کندی  نمیپذیرد  و  اختلاف  و  تضادّ  ندارد  و  برخی  از  ان  با  بـرم  دیگــرش  بـرخـورد  نمینماید  و  ناهماهنگ  و  ناهمگون  نمیشود، زیرا  چنین  نظم  و  نظامی  حقّ  همآوا  و  همنـوائـی  است  و  هـیچ گونه  کجی  و  کژی  در  آن  وجود  ندارد!

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ) (٤٤)

قطعاً  در  ایـن (آفـرینش  زیـبا  و  بـجای  کـائنات) نشـانۀ  بزرگی  برای  ایمانداران  است (تا  با  آن  خالق  جهان  را  بشناسند).

آن  مؤمنانی  که  در  برابر  نشانههای  خداشناسی  جـهانی  پراکنده  در  اینجا  و  آنجا  و  لابلا  و  زوایای  سراسر  هستی، دلهایشان  میگشاید  نشانههائی  که  در  هماهنگی  جهان  و  در  نظم  و  نظام  آن  دیده  میشوند، و  چشمها  هر  کجا  را  بنگرند  آن  نشانههای  پراکنده  در  اطراف  و  اینان  عالم  را  میبینند.  مؤمنان  کسانیند  که  آن  نشانهها  را  درک  و  فهم  میکنند، زیرا  آنان  دارای  چشمان  باز  و  بـینش  آگـاه  و  عقل  و  شعور  بیدار  و  هوشیار  برای  دریـافت  و  درک  و  فهم  هستند.

*

روند  قرآنی  در  پایان  ایـن  مـرحـله، کتابی  را  کـه  بـر  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم  نازل  گردیده  است  و  همچنین  نماز  و  ذکر  و  یاد  خدا  را  با  حـقّی  پـیوند  مـیدهد  کـه  در  سـراسـر  آسمانها  و  زمین  موجود  است، و  از  دیگر  سو  آنها  را  با  زنجیرۀ  دعوت  به  سوی  خدا  پیوند  می دهد  که  از  زمان  نوح  علیه السّلام  تاکنون  ادامه  داشته  است  و  حلقههای  آن  بـه  یکدیگه  متّصل  بوده  است‌:

(اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ) (٤٥)

(ای  پیغمبر!) بخوان  آنچه  را  که  از  کتاب (آسمانی  قرآن) به  تو  وحی  شده  است، و  نماز  را  چنان  کـه  بـاید  بـرپای  دار. مسـلّماً  نـماز (انسـان  را) از  گناهان  بزرگ  و  از  کارهای  ناپسند (در  نظر  شرع) بازمیدارد، و  قطعاً ذکر  خدا  و  یاد  الله (از  هر  حیز  دیگری) والاتر  و  بزرگتر  است، و  خداوند  میداند  که  شما  چه  کارهائی  را  انجام  میدهید (و  سزا  و  جزایتان  را  خواهد  داد).

بخوان  آنچه  را  که  از  کتاب  آسمانی  قرآن  به  تو  وحـی  شده  است. چه  این کتاب  وسیلۀ  تو  برای  دعوت، و  برای  نشان  دادن  آیت  یزدانی  همراه  با  دعوت، و  برای  اظهار  حقّی  است  که  مرتبط  با  حقّ  نهان  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  است‌.

نماز  را  بـخوان، قطعاً  نماز  -  وقتی  کـه  چنان  کـه  بـاید  خــوانـده  شـود -  انسـان  را  از  بـزهکاریها  و  زشـتیها  بازمیدارد. زیرا  نماز  ارتباط  با  خـدا  است،  و  شـخص  نمازگزار  شرم  میکند  و  خجالت  میکشد  از  این  کـه  با  وجود  اقامۀ  نماز  گناهان  بزرگ  و  بزهکاریهای  سترگ  را  انجام  دهد، و  گناهان  بزرگ  و  بزهکاریهای  سترگ  را  با  نماز  بیامیزد  تا  با  بار  گناهان  و  بزهکاریها  به  پیشـگاه  خدا  رود  و  حاضر  ملاقات  و  رویاروئی  با  او  شود. نماز  پاکی  و  پاکیزگی  و  خلوص  و  اخلاص  است، ناپاکی  و  پلشتی  گناهان  بزرگ  و  بزهکاریهای  سترگ  با  آن  هماهنگ  و  سازگار  نمی‏باشد، و  بار  سـنگین  آنـها  با  نـماز  جور  درنمیآید  و  به  مقصد  نمی‏رسد.

(من صلى صلاة لم تنهه عن الفحشاء والمنکر لم یزدد بها من الله إلا بعداً).[5]

کسی  که  نمازی  را  بـخواند  و  آن  نـماز  او  را  از  ارتکـاب  گناهان  بزرگ (چون  شرک  و  زنا)، و  از  انجام  کارهای  ناشایست (ناسازگار  با  فطرت  و  عقل  سلیم) باز  ندارد، با  همچون  نمازی  جز  بر  دوری  از  خدا  نـیفزوده  است.  چنین کسی  چنان  که  باید  نماز  را  اقـامه  نکـرده  است  و  بجای  نیاورده  است،  بلکه  فقط  آن  را  خوانده  است  و  اداء  کرده  است  ... میان  اقامه  کردن  و  بجای  آوردن  نماز  و  میان  خواندن  و  اداءکردن  آن  فرق  زیادی  است  ... چـه  نماز  وقتی  که  اقامه  میگردد  و  بـجای  آورده  مـیشود،  ذکر  و  یاد  خدا  است‌.

(وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ).

و  قطعاً  ذکر  خدا  و  یاد  الله (از  هر  چیز  دیگری) والاتـر  و  بزرگتر  است‌.

والاتر  و  بزرگتر  است  به  طور  مطلق  از  هر  گونه  تلاش  و  کوششی  و  از  هر گونه  جذبه  و  کششی  و  والاتر  و  بزرگتر  از  هر  گونه  پرستشی  و  فروتنی  و  کرنشی  است‌.

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ) (٤٥)

خدا  میداند  که  شما  چه  کارهائی  را  انـجام  مـیدهید (و  سزا  و  جزایتان  را  خواهد  داد).

هیچ  چیزی  بر  خدا  پنهان  نمیماند، و  هیچ کاری  بــر  او  مشتبه  نمیشود، و  شما  به  سوی  او  بـرمیگردید، و  او  سزا  و  جزای  کارهائی  را  به  شما  خواهـد  داد  کـه  انـجام  میدهید  و  میکنید.

*

پایان  جزء  بیستم

به  دنبال  آن  جزء  بیستویکم  میآید

که  با  این  فرمودۀ  خداوند  بزرگوار  آغاز  میگردد: 

(وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ).


 


[1] مراجعه شود به رعد/٨ (مترجم

[2] واژۀ «ابراهیـم‌‌» در متن عربی فی ظلال القران «لوط» ذکر شده است و اشتباه  است.(مترجم)

 [3] نگا: فصلّت‌/16،و قمر/19و حاقّه/6.(مترجم)

 [4] نگا:هود/67.(مترجم)

 [5] ابنجریر آن را  روایت کـرده است و گـفته است‌:عـلی بـرایـمان روایت کـرده است  و  اسماعیل پسر مسلم از حسن برایمان نقلکرده است و گفته است‌: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  فرموده است ... آنگاه حدیث را ذکر کرده است...

 

 

تفسیر سوره‌ی عنکبوت آیه‌ی 13-1

 

سورهی عنکبوت آیهی 13-1

 

سورۀ  عنکبوت  مکّی  و  ٦٩  آیه  است 

بسم الله الرحمن الرحیم

(الم (١) أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ (٢) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (٣) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٤) مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٥) وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (٦) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ (٧) وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٨) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (٩) وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَلَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ (١٠) وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ (١١) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (١٢) وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (١٣)

 

سورۀ  عنکبوت  مکّی  است. بـعضی  از  روایــات  بیان  میدارند  که  یازده  آیۀ  نخستین، مدنی  هستند. چرا  کـه  «جهاد»  و  «منافقین»  در  آنها  ذکر  شده  است. و لیکن  ما  ترجیح  میدهیم  کـه  ایـن  سـوره  جـملگی  مکّـی  است.  دربارۀ  سبب  نزول  آیۀ  هشتم  گفتهاند  به  مناسب  ایـمان  آوردن  سـعد  پسـر  (بـیوقاص  نازل  گـردیده  است،  همانگونهکه  خواهد  آمده  پـذیرش  اسـلام  سـعد  پسـر  ابیوقّاص  هم  در  مکّه  بوده  است  و  جای  جدال  و  ستیز نیست.  آیۀ  هشتم  هم  جزو  آیات  یازده گانهای  است  که  گفتهاند  مدنی  هستند.  بدین  جهت  ما  ترجیح  میدهیم  که  همۀ  این  آیات  مکّی  است. توضیح  ذکر  جـهاد  در  ایـن  سوره، ساده  است. این  سوره  در  صـدد  ذکـر  جهاد  بـا  مسأله  برگرداندن  مأمنان  از  دین  است. یعنی  جهاد  نفس  مــراد  است  و  بـاید  نـفس  شکیبابی  ورزد  و  از  دیـن  برگردانده  نشود. این  هم  در  روند  سوره  پیدا  و  روشـن  است. همچنین  است  ذکر  نفاق.  نـفاق  ذکـر  شـده  است  بدان گاه که  قرآن  در  صدد  بیان  حالت  و  وضع  نمونهای  از  مردمان  است‌.

سوره  سراسر  آن، از  آغاز  تا  پایان  متّفق  و  متّصل  است  و  در  خطّ  سیر  یگانهای  در  حرکت  است‌.

بعد  از  حروف  مقطّعه، با  سخن  از  ایمان  و  برگرداندن  از  آئین، و  با  سخن  از  تکالیف  و  وظـائف  راسـتین  ایـمان  آغاز  میگردد، تکالیف  و  وظائفی  که  از  جوهر  و  اصـل  نفسها  پرده  برمیدارد. چه  ایمان  واژهای  نیست  که  تنها  به  زبان  گفته  شود  و  بس. بلکه  ایمان، صبر  و  شکیبائی  بر  سختیها  و  دشواریها  و  تحمّل  مشقّات  و  مشکلات  در  راه  این  واژهای  است  که  با  سختیها  و  دشواریها  و  مشقّات  و  مشکلات  احاطه  گردیده  است‌.

این  امر  نزدیک  است  که  محور  و  موضوع  این  سـوره  شود. چه  روند  این  سوره  پس  از  آن  سرآغاز  بـه  بیان  داستانهای  نوح  و  ابراهیم  و  لوط  و  شعیب، و  داستانهای  عاد  و  ثمود  و  قارون  و  فرعون  و  هامان  میپردازد، و  تند  و  سریع  انواع  و  اقسامی  از  گردنهها  و  نیرنگها  و  بلاهای  موجود  بر  سر  راه  دعوت  به  ایـمان  را  در  طـول  حـیات  نسلها  و  در  درازای  اعصار  و  قرون  به  تصویر  میکشد. آن گاه  بر  این  داستانها  و  بر  نیروهای  کمین  کرده  بر  سـر  راه  حقّ  و  هدایت  پیرو  میزند، و  از  ارزش  و  بهای  این  نیروها  میکاهد، و  شأن  و  مقام  آنها  را  خوار  و  کوچک  میدارد، نیروهائی  که  خداوند  جملگی  آنها  را  گرفتار  و  اسیر  خود کرده  است  و  خوار  و  سبکشان  داشته  است

(فَکُلا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا).

ما  هر  یـک  از  اینها  را  به  گناهانشان  گرفتیم: برای  بـعضی  از  ایشان  طوفان  هـمراه  بـا  سنگریزه  حواله  کردیم، و  بــعضی  از  ایشـان  را  صدای  (رعب انگـیز  صاعقهها  و  زمین لرزهها) فرا  گرفت، و  بـرخـی  از  ایشان  را  هـم  بـه  زمین  فرو  بردیم، و  برخی  دیگر  را (در  آب  دریـا) غرق  کردیم‌.  (عنکبوت/40)

برای  همۀ  ایـن  نـیروها  مـثالی  مـیزند  کـه  خـواری  و  ناچیزی  آنها  را  به  تصویر  میکشد  و  مجسّم  میکند: 

(مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ) (٤١)

کار  کسانی  که  جز  خدا  (اشخاص  و  اصنام  و  اشیائی  را  به  دوستی  برگرفتهاند، و  از  میان  آفریدگان، برای  خود) سرپرستانی  برگزیدهاند، همچون  کار  عنکبوت  است  که (برای  حفظ  خود  از  تـارهای  ناچیز) خـانهای  برگزیده  است  (بدون  دیوار  و  سقف  و  در  و  پیکری  کـه  وی  را  از  گزند  باد  و  باران  و  حوادث  دیگر  در  امان  دارد). بی‏گمان  سستترین  خانهها  خانه  و  کاشانۀ  عنکبوت  است، اگر (آنان  از  سستی  معبودها  و  پایگاههائی  که  غیر  از  خدا  برگزیدهاند  باخبر  بودند، به  خوبی) میدانستند (که  در  اصل  بر  تار  عنکبوت  تکیه  زدهاند). (عنکبوت/41

بعد  از  آن، قرآن  میان  حقیّ  که  در  دعـوتها  و  رسالتها  است، و  میان  حقیّ که  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  است  ارتباط  و  پیوند  برقرار  مـیکند. سـپس  مـیان  جملگی  دعوتها  و  رسالتها  و  میان  دعوت  و  رسالت  محمّد  صلّی الله علیه و آله و سلّم   وحدت  و  یگانگی  برقرار  میسازد. چه  همۀ  آن  دعوتها  و  رسالتها  از  سوی  خداوند  است، و  همۀ  آنها  دعوت  و  رسـالت  واحدی  است  و  مـردمان  را  به  سـوی  خـدا  میخواند. بدین  جهت  روند  قرآنی  از  کتاب  واپسش  و  از  برخورد  مشرکین  با  آن، سـخن  مـیگوید. مشـرکان  خوارق  عاداتی  و  معجزاتی  میخواستند، و  بدین  کتاب  و  رحمتی  که  در  آن  است  و  تذکّری  که  برای  مؤمنان  در  آن  است، بسنده  نمیکردند. و  عذاب  را  با  شتاب  درخواست  میکردند  و  در  فرا  رسیدن  آن  عجله  می نمودند. دوزخ  هم  کافران  را  دربر  میگیرد. در  منطق  و  گفتارشان  تناقض  و  تضّاد  بود:

(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).

هرگاه  از  آنان (که  کسانی  و  یـا  بـتهائی  رآ  شـریک  خـدا  میدانند) بپرسی چه  کسی  آسمانها  و  زمـین  را  آفریده  است، و  خورشید  و  مـاه  را (بـرای  مـنافع  شـما  انسانها  روان  و) مسخّر  کرده  است؟ قطعاً  خواهند  گفت: خدا! (چرا  کـه  مـیدانـند  کـه  ایـن  مـعبودهای  دروغین  هـمه  مخلوقند  و  توانائی  آفرینش  کائنات  و  چرخش  کرات  را  نداشته  و  ندارند). (عنکبوت/61)                                       

(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).

اگر  از  آنان (که  مشرکند) بپرسی  چه  کسی  از  آسمان  آب  بارانده  است  و  زمین  را  بـه  وسیلۀ  آن  بـعد  از  مـردنش  زنده  گردانده  است؟ قطعاً  خواهند  گفت: خدا!. (عنکبوت/63)

(فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).

هنگامی  که  (مشرکان)  سوار  کشتی  میشوند (و  ترس  و  نگرانی  بـدیشان  دست  مـیدهد) خـلاصانۀ  و  صـادقانه  خدای  را  بـه  فـریاد  میخوانـند (و  غیر  او  را  فرامـوش  میگردانند.( (عنکبوت/65)

با  وجود  همۀ  ایـنها  برای  خـدا  شـریک  و  انباز  قــرار  مــیدهند، و  مـؤمنان  را  بـا  شکـنجه  و  آزار  از  دیـن  برمیگردانند.

در  لابلای  این  جدال  و  ستیز، مؤمنان  را  به  هجرت  فـرا  میخواند  تا  آئین  خود  را  سالم  از  معرکه  به  در  ببرند، و  از  مرگ  نترسند، چرا  که‌:

(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ) (٥٧)

)‌سرانجام  همۀ  انسانها  میمیرند و) هر  کسی  مزۀ  مرگ  را  مـیچشد  سپس  به  سوی  ما  باز گردانده  مـیشوید (و هر یک  جزا  و  سزای  خود  را میگیرید).         (عنکبوت/٥٧) 

و  نباید  از  نرسیدن  روزی  نیز  بترسند:

(وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ).

چه  بسیارند  جنبندگانی کــه (در  زمـین  بـا  شـما  زندگی  میکنند  و  بر  اثر  ضعف، حتّی) نمی‏توانند  روزی  خود  را  بردارند (و  جابه جا کنند، تا  آن  را  بخورند  یا  بیندوزند). خدا  روزی رسان  آنها  و  شما  است. (پس  غــم  روزی  را  نخورید  و  ننگ  خواری  و  اسارت  را  نپذیرید). (عنکبوت/60)

روند  قرآنی  سوره  را  با  تمجید  و  بزرگداشت  جهادگران  راه  خدا  خاتمه  می‏بخشد، و  ایشان  را  بر  هدایت  استوار  میدارد، و  بر  راستای  راه  ثابت قدم  میکند:

(وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (٦٩)

 

کسانی  که  برای (رضایت) ما  به  تلاش  ایسـتند  و  در  راه  (پیروزی  دین) ما  جهاد  کنند، آنان  را  در  راههای  مـنتهی  به  خود  رهنمود (و  مشمول  حمایت  و  هـدایت  خویش) میگردانیم. و  قطعاً  خدا  با  نیکوکاران  است  (و  کسانی  که  خدا  در  صف  ایشان  باشد پپروز  و  بهروزند). (عنکبوت/69)

بدین  وسیله  سرانـجام  با  سـرآغـاز  هـمساز  و  هـمآوا  مـیگردد و  فـلسفۀ  رونـد  سـخن  در  سـوره، و  پـیوند  حلقههای  میان  سر آغاز  و  سـر انـجام،  پـیرامـون  مـحور  نخستین  خود  و  موضوع  اصیل  خویش، روشن  و  آشکار میگردد.

روند  سوره  پیرامون  آن  محور  واحد، در  سه  مرحله  به  پیش  میرود:

مرحلۀ  نخستین  درگیرندۀ  حقیقت  ایـمان، و  قـانون  و  سنّت  آزمایش  و  آزمون،  و  سرنوشت  مؤمنان  و  منافقان  و کافران  است. گذشته  از  اینها  مسؤولیِّت  فردی  است  و  کسی  در  روز  قیامت  برای  کـس  دیگری  چـیزی  را  بر  عهده  نمی گیرد:

(وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (١٣)

و  در  روز  قیامت  از  ایشان  دربارۀ  افتراها  و  دروغهـائی  که  به  هم  میبافتهاند  پرسیده  میشود. (عنکبوت/13) 

مرحلۀ  دوم  داستانهائی  را  دربر  میگیرد  که  بدانها  اشاره  کردیم. و  از  چیزهائی  صحبت  میکند  که  داستانها  آنها  را  به  تصویر  میکشند، از  قبیل:  فـتنهها  و  نیرنگها  و گردنهها  و  دشواریها  و  سختیهائی  که  بر  سر  راه  دعوتها  و  رسالتها  و  داعیان  و  پیامبران  است، و  خوار  آمدن  و  ناچیز  شدن  چنین  مشقّات  و  مشکلاتی  در  نهایت  کار  وقتی  کـه  بـا  قـدرت  و  شـوکت  ذات  آفـریدگار  سـنجیده  مـیشود. همچنین  از  حقّی  صحبت  میدارد که  در  دعوت  پیغمبران  نهفته  است. ایـن  حـقّ  خـود  هـمان  حـقّی  است کـه  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  نهفته  است. این  حقّ  سراسر  از  سوی  خدا  است‌.

مرحلۀ  سوم  دربرگیرندۀ  نهی  از  مجادلۀ  بـا  اهل  کـتاب  است  مگر  به  شیوۀ  زیبا  و  پسندیده. مگر  کسانی  از  آنان  که  بدیشان  ظلم  و  ستم  رفته  باشد.  این  مرحله  همچنین  از  وحدت  ادیان، و  وحدت  آنها  با  واپسین  دینی  صحبت  میکند که کافران  منکر  آن  میشوند  و  مشـرکان  راجـع  بدان  به  جدال  میپردازند. این  مرحله  خاتمه  میپذیرد  با  استوار  داشتن  گامهای  مجاهدان  راه  خدا  و  مـژده  دادن  بدیشان  و  دلداری  دادن  و  آرامش  بخشیدن  بدانان  کـه  راه یافتگان  و  هدایت  ییشگانند  و  رو  به  خدا  روانند: 

(وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (٦٩)

و  قطعاً  خدا  با  نیکوکاران  است (و  کسانی  هم  که  خدا  در  صف  ایشان  باشد  پیروز  و  بهروزند(.

*

در  لابلای  سوره  از  سرآغاز  تـا  سـرانـجام، آهـنگها  و  نواهای  نیرومند  ژرفی  پیرامون  معنی  ایـمان  و  حـقیقت  آن  است  که  وجدان  را  سخت  به  تکان  درمـیآورند، و  آن  را  جلو وظائف  و  تکـالیف  و  مشـقّات  و  مشکلات  ایمان،  جدّی  و  قاطعانه  نگاه  میدارند. آن  وقت  وجدان  یا  بدانها  دست  مییازد  و  یا  از  آنها  سرباز  میزند. اگر  نه  بدانها  دست  ببازد، و  نه  از  آنها  سرباز  بزند، جز  نفاق  نمیماند که  صـاحب  خود  را  در  پـیشگاه  خـدا  رسـوا  میگرداند.

این  آهنگها  و  نواها  به  گونهای  است  که  نمیتوان  آنها  را  به  تصویر  کشید  مگر  با  خود  نصوص  قرآنیای کـه  در  لابلای  آنها  جای  گرفتهاند  و  آمدهاند. ما  در  ایـنجا  بـا  اشارۀ  بدانها  بسنده  میکنیم  تا  زمانی که  آنها  را  همراه  با  روند  سخن  در  جای  مناسب  خـود  بـررسی  و  وارسـی  خواهیم  کرد.

*

«الم». الف. لام. میم.

اینها  حروف  مقطّعه  هستند. در  تفسیر  آنها  چنین گفتهایم  که  برای  توجّه  دادن  بدین  موضوع  هستند که  این  حرفها  مادۀ  کتابی  میباشند که  خدا  آن  را  بر  پیغمبر  خود  صلّی الله علیه و آله و  سلّم  نازل  فرموده  است. این  کتاب  از  همین  حـروف  ساخته  شده  است، حروفی  که  ساده  و  آسان  در  دسترس  آنـان  است  و  میتوانند  از  آنها  هر گونه  سخنی  که  بـخواهـند  بسازند، و  لیکن  نمیتوانند  از  آنها  همچون  این  قرآن  را  بسازند  و  ارائه  دهند. چون  این  کـتاب  سـاختار  یـزدان  است، نه  ساختار  انسان‌.

قبلاً  گفتهایم  سورههائی  که  با  این  حروف  مقطّعه  آغـاز  می گردد  در برگیرندۀ  سخن  از  قرآن  هـستند، یا  بلافاصله  به  دنبال  این  حروف  از  قرآن  سخن  میگویند، و  یـا  در  لابلای  خود  به  قرآن  میپردازند، همان گونه  که  در  این  سوره  معمول  است. در  این  سوره  آمده  است‌:

(اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ).

)‌ای  پیغمبر!)  بخوان  آنچه  را  که  از  کتاب (آسمانی  قرآن ) به تو وحی شده است. (عنکبوت/45)

(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ).

همچنین  ما  کتاب (آسمانی  قرآن) را  بر  تو  نازل  کردهایم‌.  (عنکبوت/47)

(وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ).

تو  پیــش  از  قرآن، کتابی  نمیخواندی، و  بـا  دست  راست  خود  چیزی  نمینوشتی. (عنکبوت/48)

(أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ).

آیا  همین  اندازه  برای  آنان  کافی  و  بسنده  نیست  کـه  مـا  این  کتاب  را  بر  تو  نـازل  کردهایـم  و  پـیوسته  بـر  آنـان  خوانده  میشود (و  دائماً  در  طیّ  قرون  و  اعصار، همگان  را  بــه  مـبارزه  مـیخواند  و  معـجزۀ  جـاویدان  یـزدان  میماند؟). (عنکبوت/51)

این  سخن  هماهنگ  و  همگام  با  قاعدهای  است که  ما  آن  را  برای  تفسیر  این  حروف که  در  سـرآغـاز  بـرخـی  از  سورهها  است  برگزیده  و  در پیش گرفتهایم‌.

پس  از  این  سـرآغـاز، سـخن  از  ایمان  مـیرود، و  از  آزمایش  و  آزمونی  سخن  به  میان  میآید  کـه  مـؤمنان  برای  پیاده  کردن  و  تحقّق  بخـشیدن  ایـن  (ایــمان، بـدان  امتحان  میگردند. آن گاه  صحبت  مـیشود  از  ایـن  که آزمایش  و  آزمون  است  که  راستگویان  و  دروغگویان  را  میشناساند  و  پرده  از  رخسـارۀ  صـادقان  و  کـاذبان  برمیدارد:

(أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ (٢) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ) (٣)[1]

آیـا  مـردمان  گمان  بـردهانـد  هـمین  کـه  بگویند  ایـمان  آوردهایم (و  بـه  یگانگی  خدا  و.  رسـالت  پـیغمبر  اقـرار  کردهایم) به  حال  خود  رها  میشوند  و  ایشان  (با  تکالیف  و  وظائف  و  رنجها  و  سـختیهائی  کـه  بـاید  در  راه  آئـین  آسمانی  تحمّل  کرد) آزمایش  نمیگردند؟ مـــا  کسـانی  را  که  قبل  از  ایشان  بودهاند (با  انواع  تکالیف  و  مشقّات  و  با  اقسام  نعمتها  و  محنتها) آزمـایش  کردهایـم. آخر  باید  خدا  بداند  چه  کسانی  راست  می‏گویند، و  چـه  کسـانی  دروغ  می‏گویند.

این  نخسش  آهنگ  و  نوا  در  این  بـند  نـیرومند  سـوره  است. این  آهنگ  و  نوا  به  صورت  استفهام  انکاری  ذکر  میگردد  برابر  درک  و  فهمی که  مردمان  از  ایمان  دارند، و  اغلب گمان  میبرند که  ایمان  واژهای  است  که  با  زبان  گفته  میشود  و  بس.

(أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ) (٢)

آیـا  مـردمان  گمان  بردهانـد  هـمـن  که  بگویند  ایمان  آوردهایـم (و  بــه  یگانگی  خـدا  و  رسـالت  پیغمبر  اقـرار  کردهایم) به  حال  خود  رها  میشوند  و  ایشان  (با  تکالیف  و  وظائف  و  رنجها  و  سـختیهائی  که  باید  در  راه  آئـین  آسمـانـی  تحمّل  کرد) آزمایش  نمیگردند؟.

ایمان  تنها  واژه  و  سخنی  نیست که گفته  شود  و  بر  زبان  رود. بلکه  ایـمان  حـقیقتی  است  کـه  دارای  وظـائف  و  تکـالیفی  است، و  امـانتی  است  کـه  دارای  رنـجها  و  دشواریهائی  است، و  جهادی  است  که  نیاز  بـه  صـبر  و  شکیبائی  دارد، و  جدّ  و  جهدی  است  که  محتاج  تحمّل  و  استقامت  است.  دیگر  کافی  و  بسنده  نیست  که  مـردمان  بگویند: ایمان  آوردهایم  و  ایمان  داریم. آنان  به  خـاطر  همین  ادعاء  زبانی  معاف  و  رها  نمیگردند. ایشان  مورد  آزمـایش  و  آزمون  قرار  میگیرند  و  باید  ثابت قدم  بمانند  و  از  امتحان  صاف  و  صادق  بـه  در  آیـند. عـناصرشان  درست  و  دلهایشان  سره  جلوهگر  آید  و  خود  را  بنماید. هم  بدان گونه که  آتش  طلا  را  میآزماید  تا  میان  اصـل  طلا  و  میان  عـناصر  بیارزش  و  کـم بهائی  کـه  بـدان آلوده اند  آمیزۀ  آن  گردیدهاند  فاصله  بیندازد  و  آنها  را  از  یکدیگر  جدا  سازد  -  این  هم  معنی  ریشـۀ  واژگـانی  فتنه  است  و  دارای  دلالت  و  سایه روشن  و  پیام  و  اشارۀ  خاصّ  خود  است  -  این  چنین  هم  فتنه، یعنی  آزمایش  و  آزمون  با  دلها  عمل  میکند.

این  آزمایش  و  آزمون  ایمان، اصل  ثـابتی، و  قـانون  و  سنّت  جاری  و  ساریای  در  میزان  یزدان  سبحان  است

(وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ) (٣)

ما  کسانـی  را  کـه  قبل  از  ایشان  بودهاند (با  انواع  تکالیف  و  مشقّات  و  با  اقسام  نعمتها  و  محنتها)  آزمایش  کردهایم. آخر  باید  خدا  بداند  چه  کسانی  راست  می‏گویند، و  چـه  کسانی  دروغ  میگویند.

خدا  حقیقت  دلها  را  پـیش  از  آزمـایش  و  آزمون  هـم  میداند، و لیکن  آزمایش  و  آزمون  در  جـهان  واقـعیّت  چیزی  را  برملا  میکند  و  نشان  میدهد  که  برای  عـلم  و  دانش  یزدان  معلوم  و  مکشوف  است، ولی  برای  علم  و  دانش  مردمان  نهان  و  پوشیده  است. خدا  مردمان  را  در  این  صورت  در  برابر  اعمال  و  افعالی  مـورد  حسـاب  و  کتاب  قرار  میدهد  که  از  ایشان  سر  میزند، و  ایشان  را  در  برابر  چیزی  دادگاهی  و  دادرسی  نمیکند  که  از  ایشان  میداند  و  اطّلاع  دارد. این  هم  از  یکسو  فضل  و  لطـف  است، و  از  سوی  دیگری  عدل  و  داد  است. از  سـوی  دیگری  نیز  آموزش  و  پرورش  مردمان  را  دربر  دارد، و  بدیشان  آموخته  میشود  که  کسی  را  مؤاخذه  نکـنند  و  گرفتار  و  محاسبه  ننمایند  مگر  در  برابر کاری  که  از  او  عیان  گردیده  است  و  به  ظهور  رسیده  است، و  در  برابر  کاری که  اعمال  و  افعالش  آن  را  محقّق  سـاخته  است  و  نـمایان  کرده  است. چه  آنان  که  از  خدا  بهتر  و  خوبتر  از  دل  او  آگاه  و  مطّلع  نیـستند!

به  قانون  و  سنّت  خدا  در  آزمـایش  و  آزمون کسـانی  برمیگردیم که  ایمان  میآورند  و  در  معرض  آزمایش  و  آزمون  قرار  میگیرند  تا  معلوم گرداند  چـه  کسـانی  از  ایشان  راستکار  و  راسـتگویند  و  چه  کسانی  از  آنـان  بدکار  و  دروغگویند.

قطعاً  ایمان  امانت  یزدان  در  زمین  است. کسی  این  امانت  را  برنمیدارد  و  پاس  نمیدارد  مگر  آنان  که  شایستۀ  آن  هستند  و  قدرت  پاسداری  و  پاس  داشتن  آن  را  دارند، و  در  دلهایشان  نسبت  بدان  اخلاص و پاکی  وجود  دارد. و  آنان  که  این  امانت  را  بر  آسودن  و  لمیدن  و  غنودن، و  بر  امن  و  امان  پیدا  کردن  و  به  سلامت  بودن  و  به  سلامت  زیستن، و  بر  کالاها  و  متاعها  و  خـوشیها  و  خواستها، ترجیح  میدهند. این  امانت، امانت  خلاقت  در  زمین، و  رهبری  کردن  و  رهنمود  نمودن  مردمان  به  راه  خدا  و  در  زندگی  است. این  هـم  امانت  ارزشمند  و  بزرگواری  است، و  امانت  بس  سنـگین  و  دشواری  است. این  امانت  ار  فرمان  خدا  برمیدمد  و  سرچشمه  میگیرد  و  مردمان  بدین  خاطر  این  امانت  به  سطح  خاصّی  از  مردمان  نیاز  دارد، مردمانی  که  در  برابر  آزمایش  و  آزمون  صبر  پیش  گیرند  و  شکیبائی  ورزند.

از  جملۀ  آزمایش  و  آزمون  الهی  این  است  که  مؤمن  در  معرض  اذیّت  و  آزار  قرار  گیرد، اذیّت  و  آزاری  کـه از سوی  باطل و باطلگرایان سر  برمی زند  و  در می رسد  و  نیروئی را نباید که از او  رو در روی طاغیان و یاغیان دفاع کند  این  امر  شکل  برجسته  و  پدیدار  آزمـایش  و  آزمون است، آزمایش و  آزمونی که مؤمن در برابر آن  توان  یاری  خود  و  دفاع  از  خود  را  نداشته  باشد، و  متبادر  به  ذهن  امانت  همین  است  وقتی  از  آزمایش  و  آزمـون  سخن  میرود. و لیکن  این سخت تر ین  و  ناگوارترین آزمایش و آزمون نیست. چرا  که  آزمایشها و  آزمونهای فراوانی و  به  شکلهای  مـختلفی  و  به  صورتهای  گوناگونی   وجود  دارند  که  چه  بسا تلخ تر و  دردناک تر باشند.

آزمایش  و  آزمون  اهل  و  عیال  و  عزیزان  و  دوستدارانی در  میان است  که انسان می ترسد به خاطر او بدیشان  اذیّت  و  آزار  برسد، و  او  نتواند  از  ایشان  دفاع  نماید. چه  بسا  آنان  او  را  فریاد  بزنند  که  سازش  کند  یا  تسلیم  شود.   و  او  را  به نام عشق و دوستی و  خویشی و خویشاوندی  فریاد  دارند، و  وی  را  از  خدا  بترسانند  که  صلۀ  رحم  را  در  معرض  اذیّت  و  آزار  یا  هلاک  و  نابودی  قرار  ندهد  و  خویشی  و  خویشاوندی  را  بپاید  و  بدانان  رحم  نماید. در  این  سوره  به  نـوعی  و  شکـلی  از  ایـن  آزمایش  و  آزمون  با  پدر  و  مادر  اشـارت  رفته  است، آزمایش  و  آزمونی  که  بسی  سخت  و  ناگوار  است. آزمایش  و  آزمون  روی  آوردن  دنـیا  به  بـاطلگرایـان  است، باطلگرایانی  که  مردمان  ایشان  را  پیروز  میبینند  و  بدیشان  مات  و  مبهوت  و  شگفت‏زده  خیـره  میشوند.  دنیا  فریادشان  میدارد  و  برایشان  هرّا  میکشد  و  غـوغا  میکند. عموم  مردمان  برایشان کف  میزنند. و  سدّها  و  مانعهای  سر  راهشـان  درهـم  میشکند  و کنار  زده  میشود، و  مجدها  و  عظمتها  برایشان  ساخته  و  پرداخته  میگردد، و  زندگی  برایشان  صاف  و  گوارا می  شود  و  به  مرام  و  مرادشان  میگردد. امّا  این  انسان  مؤمن  بینام  و  نشان  و  دنگ  و  فـنگ  در کـناری  است  و  بـدو  تـوجّه  نمیشود  و  چه  بسا  مهمل  و  زشت  قلمداد  میشود. کسی  به  دفاع  از  او  برنمیخیزد، و  به  ارزش  حقّی  که  با  او  است  توجّهی  نمیگردد  و  اصلاً  احسـاس  آن  حـقِّ  هـم  نمیشود. چه  بسا  تنها  افراد  کمی  از  امثال  خودش که  چیزی  از  امور  و  شؤون  زندگی  را  در  دست  نـدارنـد، بدان  حقّ  بنـگرند  و  اهمیّت  بدهند.

آزمایش  و  آزمون  غربت  در  میان  است، آن  هم  غربت  در  محیط  و  خانه  و کاشانۀ  خود! و  تک  و  تنها  ماندن  به  خاطر  داشتن  عقیدۀ  اسلامی! هنگامی  که  شخص  مؤمن  مینگرد  و  هر آنچه  را که  در  پیرامون  او  است، و  هر  که  را  کـه  در  دور  و  بر  او  است، در  امواج  ضـلالت  غـرق  میبیند، و  او  تنها  است  و کنار  افتاده  و  غریب  و  رانده  و  مانده  است، بداند  که  آزمایش  و  آزمون  او  آغاز  شـده  است  و  درگرفته  است‌.

آزمایش  و  آزمون  دیگری  و  از  نوع د یگری  در  مـیان  است که  ما  امروزه  در  این  روزگاران  آن  را  آشکـار  و  برجسته  میبینیم. آن  آزمایش  و  آزمون  ایـن  است کـه  مؤمن  ملّتهائی  و  دولتهائی  را  میبیند  که  غرق  در  پستی  و  خواری  هستند، ولی  با  وجود  ایـن  جامعههای  آنـان  مترقّی  و  پیشتاز  بوده  و  در  زندگی  خود  متمدّن  هستند. فرد  در  آن  جامعهها  از  رعایت  و  حـمایتی بر خوردار  است  که  درخور  شأن  و  مقام  انسان  است. مؤمن  می‏بیند  این  جامعهها  ثروتمند  و  نیرومندند، در  حالی  که  دشمن  خدا  آیند!

آزمایش  و  آزمون  بزرگتری  در  میان  است، بزرگتر  از  همۀ  اینها  و  دشوارتر  و  سخت تر  از  همۀ  اینها، و  آن  آزمایش  و  آزمون  نفس  و  شهوت، و  جاذبیّت  و کشش  زمین، و  دلربائی  و  دل انگیزی  خون  و گوشت، و  رغبت  و  عشق  به کالاها  و  متاعها  و  سلطه  و  قدرت، یا  رغبت  و  عشق  به  آرایش  و  آرامش  و  بدون  دغدغه  و  دل  شوره  زیستش.  از  دیگر  سود  دشواریهای  ماندگاری  و  ایستادگی  در  راه  ایمان، و  طیّ  طریق  بر  راستای  والای  آن  در  میان  است.  سـدّها  و  مـانعها  در  ژرفـاهای  جـهان  درون، و  سختیها  و  ناگواریهای  موجود  در  شـرائـط  و  ظـروف  زندگی  جهان  بیرون،  و  نـاساز گاریهائی  کـه  در  مـنطق  محیط، و در  جهان بینیهای  اهل  زمان  است، همه  و  همه  آزمایش  و  آزمون  مردمان  با  ایمان  است‌!

خدا  چه  نیازی  به  این  دارد - حاشا  که  خدا  چنین  کند - که  مــؤمنان  را  با  آزمایش  و  آزمـون  بـیازارد. و لیکـن  آزمایش  و  آزمون  آماده  کردن  حـقیقی  مـؤمنان  برای  تحمّل  بار  امانت  است. امانت  آسمانی  نیاز  به  آمادگی  ویژهای  دارد. این  آمادگی  ویژه  حاصل  و  کامل  نمیشود  مگر  با  تحمّل  عملی  سختیها  و  بـر  خود  هـموار  کـردن  دشواریها، و  برتری  حقیقی  و  چیرگی  واقعی  پیدا  کردن  بر  شهوات  و  هواها  و  هوسها، و  صبر  و  شکیبائی  کردن  در  برابر  دردها  و  المها، و  نقش  حقیقی  و  اطمینان  واقعی  داشتن  به  مدد  و  یاری  و  پیروزی  یزدان  یا  به  ثـواب  و  پاداش  او، هر  چند  که  آزمایش  و  آزمون  به  طلول  بکشد  و  سختی  و  شدّت  آن  مدّتهای  مدید  ادامه  پیداکند.

سختیها  و  دشواریها  نفس  را  در  بوتۀ  خود  ذوب  میکند  و  آمیزهها  و  ناپاکیها  را  از  آن  جدا  و  به  دور  میاندازد، و  نیروهای  اندوختۀ  نهان  در  آن  را  به  جوش  و  خـروش  درمیآورد  و  آنها  را  بیدار  میکند  و  گرد  میآورد، و  با  شدّّت  و  حدّت  بر  آنها  پتک  میزند  تا  سخت  و  سفت  و  برّاق  و  درخشان گردند  و  خالص  پدیدار  و  جلوهگر  آیند. سختیها  و  دشواریها  با  دستهها  و گروههای  مردمان  این  چنین  میکنند. در  نتیجه  تـنها  کسـانی  سـفت  و  سـخت  میایستند  و  پایداری  و  اسـتقامت  مـیورزند  کـه  تـنۀ  درخت  وجـودشان  سـالمتر  و  سختتر، و  سـرشتشان  نیرومندتر  و  قویتر  باشد، و  بـا  خـدا  پیوند  و  ارتباط  محکمتر  و  بهتر  داشته  باشند، و  بدانچه  که  در  پـیشگاه  خدا  است، و  آن  پیروزی  یا  پاداش  است یقین  و  اطمینان  بیشتری  و  استوارتری  داشته  باشند. این  چنین  کسـانیند  که  در  نهایت  پرچم  را  دریافت  میدارند  و  بر  دوش  خود  میکشند، و  پس  از  آمادگی  پیدا  کردن  و  امتحان  دادن  است  که  بر  آن  امین  شناخته  میشوند.

آنان  امانت  را  دریافت  میدارند. این  امانت  برایشان  عزیز  و  گرانبها  است،  چون  بـرای  آن  بهای  زیـادی  را  پرداختهاند، و  صبر  و  شکیبائی  و  استقامت  و  پایداری  در  راه  آن  نشان  دادهاند، پ و  محنتها  و  دردها  و  رنجها  برایش  کشیدهاند، و  در  راه  آن  جان نثاریها  و  فداکاریها  کردهاند  و  قربانیها  دادهاند  و  خونها  به  پایش  ریختهاند. کسانی  که  خونشان  را  و  اعصابشان  را  مـبذول  مـیوآرنـد، و  از  آسایش  و  آرامش  خود  میگذرند، و  به  ترک  رغائب  و  علائق  و  لذائذ  خود  میگویند، و  در  برار  اذیّت  و  آزار  و  محـرومیّت  شکیبائی  میورزند  و  صبر  در  پیش  میگیرند، بدون  شکّ  همچون  کسانی  ارزش  امانتی  را  میدانند  که  در  راه  آن  بخشیدهانـد  و  بـذل  کـردهانـد آنـچه  را  کـه  بخشیدهاند  و  بذل  کردهاند. دیگر  آن  امانت  را  سـاده  و  ارزان  بعد  از  آن  همه  جان نثاریها  و  فداکاریها  و  قربانیها  و  دردها  و  رنـجها  از  دست  نمیدهند  و  مـفت  تسلیم  دیـگران  نمیکنند.

و  امّا  پیروزی  ایمان  و  حقّ  در  نهایت، این  چیزی  است  که  وعدۀ  خدا  آن  را  تضمین  فرموده  است، و  هیچ  مؤمنی  هم  در  وعدۀ  خدا  شکّ  و  تردید  ندارد.  اگر  پیروزی  به  تأخیر  بیفتد  قطعاً  حکمت  مـقدّری  در  پس  پردۀ  غـیب  است  و  در  آن  خیر  و  صلاح  ایمان  و  مؤمنان  است. هیچ  کسی  غیرتمندتر  از  خدا  برای  حقّ  و  یاران  حقّ  نـیست، خدا  از  همه کس  بیشتر  مدافع  حقّ  و  یـاران  حـقّ  است. برای  مؤمنانی  که  به  بلا  و  مصیبت  گـرفتار  مـیآیند  و  مورد  آزمایش  و  آزمون  قرار  میگیرند، این  افتخار  بـس  است  که  آنان  از  سوی  خدا  برگزیده  شدهاند  تـا  امـینان  دین  حقّ  خدا  باشند، و  خدا  برایشان  گواهی  دهد که  آنان  آئین  محکم  و  استواری  دارند  این  است  که  او  ایشان  را  برای  بلا  و  مصیبت  برمیگزیند:

در  حدیث  صحیح  آمـده  است کـه  پـیغمبر  خـدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:                           

(أشد الناس بلاء الأنبیاء , ثم الصالحون , ثم الأمثل فالأمثل , یبتلى الرجل على حسب دینه , فإن کان فی دینه صلابة زید له فی البلاء).

«بلا  و  آزمون  پـیغمبران  از  هـمۀ  مـردمان  سـختتر  و  دشوارتر  است. پس  از  ایشان  و  شایستگان، و  بعد  از  آنان  بلا  و  آزمون  کسانی  سختتر  و  دشوارتر  است  که  بهتر  و  خوبترند. انسان  بـه  انـدازۀ (افزایش  و  فزونی  مراتب  نیروی)  آئینش  به  بلا  گرفتار  میآید  و  آزمون  میگردد. اگر  قدرت  و  توان  در  آئینش  باشد، بر  بلا  و  آزمون  افزوده  میشود... »

کسانی که  مؤمنان  را  به  بلا  و  مصیبت گرفتار  مینمایند، و کارهای  ناپسند  و  ناشایست  میکنند، آنان  از  عـذاب  خدا  نجات  پیدا  نمیکنند  و  رهائی  نمییابند، هر چند  که  باد  به  غبغب  اندازند  و  خویشتن  را  بیاماسند، و کارهای باطلشان بزرگ نماید و چاق و چلّه  نماید ، و  به  ظاهر  پیروز  و  بهروز  باشند، و گردونۀ  امور  به  مرادشان  بچرخد  و  به  پیش  تازد. وعدۀ  خدا  چنین  است، و قانون  و  سنّت  خدا  در  پایان  گشت  و  گذار   بر   این   است:  

(أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ) (٤)

آیا  کسانی  که  بدیها  را  انجام  میدهند  گمان  میبرند  که  بر  ما  پپشی  می‏گیرند (و  از  حوزۀ  قدرت  ما  میگریزند  و  از  چنگال  ما  رهائی  مییابند؟!)  چه  بد  داوری  میکنند!. 

هیچ  مفسد  و  تباهی  پیشهای گمان  نبرد  کـه  او  از  دست  خدا  میتواند  بگریزد  و  یا  بر  او  پیشی  میگیرد  و  خود  را  از  عذاب  او  به  دور  میدارد.  کسی  که  این  چنین  گـمان  برد  چه  بـد  داوری  مـیکند، و  سـنجش  بس  تــباهی، و  ارزیابی  بسیار  نـادرستی، و  انـدیشه  و  تــصوّر  خـیلی  پریشان  و  نابسامانی  دارد  چه  خدا  آزمایش  و  آزمون  را  قانون  و  سنّت  کرده  است  تا  ایمان  مـؤمن  را  بیازماید  و  راستگویان  و  دروغگویان  را  از  یکدیگر  جدا  نماید.  هم  او  است  که  گرفتار  ساختن  بـدکاران  را  قـانون  و  سـنّتی  کرده  است  که  دگرگون  نمیگردد  و  تخلّف  نمیپذیرد  و  از  رسیدن  به  نشانه کناره  نمیرود  و  منحرف  نمیشود. این  دومین  آهنگ  و  نوا  در  سر آغاز  سوره  است، آهنگ  و  نوائی  که  بـا  آهـنگ  و  نـوای  نـخستین  هـمسنگ  و  همطراز  است  و  برابری  میکند. وقـتی  که  آزمـایش  و  آزمون، قانون  و  سنّت  جاری  امتحان  دلها  و  سره  کردن  صفها  باشد، معلوم  است  که  نا  امید  کردن  و  شکست  دادن بد کاران، و گرفتار  ساختن  مفسدان  و  تباهی پیشگان  نیز  قانون  و  سنّت  جاری  است  و  قطعآً  رخ  میدهد  و  پـیش  می آ ید.

و  امّا  آهنگ  و  نوای  سوم  جلوهگـر  میآید  و  مـجسّم  میشود  در  اطمینان  بخشیدن  کسانی  که  ملاقات  خدا  را  چشم  میدارند  و  به  حساب  و  کتاب  خدا  با  مردمان  ایمان  دارند، آن  کسانی  که  دلهایشان  به  خدا  رسـیده  است  و  پیوند  پیدا  کرده  است، و  با  یقین  کامل  و  اطمینان  شامل  رو  به  خدا  میروند  تا  در  بهشت  او  بغنوند:

(مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (٥)

کسی  که  ملاقات  خدا  را  چشـم  مـیدارد (و  بـه  زندگی  دوباره  و  رستاخیز  و  قیامت  و  حساب  و  کتـاب  و  پاداش  و  پادافره  معتقد  است، باید  در  پرستش  و  فرمانبرداری  از  خدا  سستی  و  سهل انگاری  نکند، و  باید  بداند) زمانی  را  که  خدا  تعیین  کرده  است (دیر  یا  زود) فرا  میرسد، و  او  شــنوا  و  آگاه  است  (و  گفتار  و  رفـتار  همگان  را  میشنود  و  میبیند  و  سزا  و  جزا  میدهد).

بس  باید  دلهای  امیدوار  بـه  مـلاقات  خـدا  بـرجـای  و  استوار  بمانند  و  مطمئنّ  باشند  و  انتظار  چیزی  را  بکشند  که  خدا  آن  را  بدیشان  وعده  داده  است،  بسـان  انـتظار  کشیدن  کـسی  که  یقین  دارد  کاملاً  معتقد  به  فرا  رسـیدن  وعدۀ  خدا  است، و  به  ملاقات  خدا، با  عشق  و  علاقه  و  یقین  کامل، چشم  بدوزد.

تعبیر  قرآنی  این گونه  دلهای  چشم  به  راه  ملاقات  خدا  را  به  صورت  الهامگرانهای  به  تصویر  میکشد. آن  دلها  را  به  صورت  اشخاص  مشتاقی  که  به  خـدا  رسیدهانـد  و  بدانچه  خدا  بـدیشان  در  آنجا  وعـده  داده  است  دست  یافتهاند  جلوهگر  میکند  و  پیـش  چشم  میدارد. با  تأکید  آسایش بخشی  بدین  چشم  انتظار  پاسخ  مـیگوید، و  با  اطـمینان  خـوشایندی  بـر  آن  پـیرو  مـیزند، و  ایـن  چشم  انتـظار  آسایش بخش  و  این  اطمینان  خوشایند  را  بدان  دلها  سرازیر  میکند  و  داخل  میگرداند. آخر  بـیان  میکند  که  خدا  بدین  دلها گوش  میدهد  و  سخنهای  آن  دلها  را  میشنود، و  چشم  انتظار  و  چشم  دوختن  آنها  را  میداند:

(وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (٥)

و  او  شنوا  و  آگاه  است‌.

چهارمین  آهنگ  و  نوا  با  دلهائی  رویاروی  میشود  که  مشکلات  و  مشقّات  ایمان، و  سختیها  و  دشـواریـهای  جهاد  را  تحمّل  میکنند. به  گوش  جان  این  دلها  میخواند  تحمّل  مشکلات  و  مشقّات  و  سـختیها  و  دشـواریـهای  جهاد  برای  خیر  و  صلاح  خود  دلها  و  برای  تکمیل  فضائل  دلها، و  برای  اصلاح  کار  و  بار  و  زندگی  آنها  است. والّا  خدا  به  کسی  نیازی  ندارد، و  او  بی‏نیاز  از  هـر کسـی  است:

(وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) (٦)

کسی  که  تلاش  و  کوششی (در  راه  پیشرفت  دین  خدا، و  انجام  عبادات  تقبّل) کند، در  حقیقت  برای  خود  تلاش  و  کوشش  کرده  است (و  سود  آن    عائد  خودش  میگردد(. چرا  که  خدا  بی نیاز  از  جهانیان (و طاعت و  عبادت ایشان) است.

  وقتی  که  خدا  بـر  مـؤمنان  آزمـایش  و  آزمـون  واجب  میگرداند، و  ایشان  را  موظّف  و  مکلّف  میسازد  به  این  که  با  خویشتن  به  جهاد  بپردازند  تا  بر  تحمّل  سختیها  و  دشواریها  استوار  و  ثابت قدم  بمانند  و  بتوانند  پایداری  و  پیکار  کنند، این  کار  را  برای  اصـلاح  حـال  خـودشان  و  تکـمیل  شخصیّت  خودشان، و  برای  پیاده  کـردن  خـیر  و  صلاح  خودشان  در  دنیا  و  آخرت، انجام  میدهد  و  واجب  و  لازم  میگرداند. جهاد  نفس، مجاهد  و  دل  او  را  اصلاح  مــیکند، و  جـهان بینیها  و  افقهای  وی  را  بـالا  و  والا می برد، و  مجاهد  را  برتر  از  آن  میگرداند که  در  بذل  جان  و  مال  بخل  ورزد  و  تنگچشمی  کـند، و  مـزیّتها  و  استعدادهای  ارزشمند  موجود در  وجودش  را  به  جوش  و  خروش  میاندازد. این  همه  چیز، تازه  از  این  است  کـه  فرد  مؤمن  به  جماعت  مؤمنان  برسد، و  خـیر  و  صـلاح  مؤ منان  نیز  بدو  برگردد، و  حقّ  در  میانشان  استقرار  پیدا  کند، و  در  میان  آنان  خیر  بر  شرّ  چیره  شود، و  صلاح  بر  فساد  تفوّق  پیدا  نماید.

(وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ).

کسی  که  تلاش  و  کوششی (در  راه  پپشرفت  دین  خدا، و  انجام  عبادات  تقبّل) کند، در  حقیقت  برای  خود  تـلاش  و  کوشش  کرده  است (و  سود  آن  عائد  خودش  میگردد). کسی  که  گامی  در  راه  جهاد  برداشته  است  نباید  در  میانۀ  راه  بایستد  و  از  خدا  بهای  جهادش  را  بخواهد، و  بر  خدا  و  بر  دعوت  او  منّت  نهد، و  در  برابر  سختیها  و  دشواریها  و  رنجهائی  که  دیده  است  دریافت  پاداش  خود  را  دیر  به  حساب  آورد!  چه  از  جـهاد  ایـن  فـرد  چـیزی  بـه  خـدا  نمیرسد، و  خدا  نیازی  به  تـلاش  و  کوشش  انسـان  ضعیف  ناچیز  ندارد:

(إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) (٦)

چرا  که  خدا  بـینیاز  از  جـهانیان  (و  طـاعت  و  عبادت  ایشان) است.

این  فضل  و  لطف  خدا  است که  خدا  بدو  در  جهاد کمک  میکند  و  بدو  توفیق  جهاد  میدهد، و  در  پرتو  جهاد  او  را  در  زمــین  خــلافت  مـیبخشد  و جـایگزین  دیگـران  میسازد، و  با  ثواب  آن  در  آخرت  او  را  مزد  میدهد  و  به  سعادت  جاویدان  نائل  میگرداند:

(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ) (٧)

کسانی  که  ایـمان  بـیاورند  و  کـارهای  شـایسته  انـجام  بدهند (ما  گناهان  ایشان  را  میبخشیم  و) بـدیهایشان  را  محـو  میکنیم، و  پاداش  کارهای  نیکشان  را  بـه  بـهترین  وجه  میدهیـم‌.

باید  که  مؤمنانی  که  کار  میکنند  و  به  تلاش  میایستند  به  چیزی  که  در  پیشگاه  خدا  دارند  اطمینان  داشته  باشند، و  به  یقین  بدانند  که  یزدان  سبحان گـناهان  و  بـدیهای  ایشــان  را  مــحو  و  نــابود  مـیکند، و  بـه  خـوبیها  و  نیکیهایشان  پاداش  میدهد. باید  که  مؤمنان  تلاشگر  بر  مشکلات  و  مشقّات  جهاد  صبر  و  شکیبائی  کـنند، و  در  برابر  بلاها  و  آزمونها  ثابت  قدم  و  راست  قامت  بـمانند. چه  در  پایان  این  گشت  و  گذار  چند  روزۀ  زندگی  امید  روشن  و  درخشان  و  پاداش  خوب  و  رخشان  در  انتظار  آنان  است. این مؤمنان  را  بس، اگر  هم  در  دنـیا  داد  دل  آنان  داده  نشود  و  با  ایشان  انصاف  و عدالت  نرود!

*

آنگاه  نوع  دیگری  از  انواع  آزمایش  و  آزمون  به  میان  میآید  کـه  در  سـرآغـاز  سوره  بدان  اشـاره  کـردیم: آزمایش  و  آزمون  اهل  و  عیال  و  عزیزان  و دوستان. در  این  جایگاه  باریک، سخن  آینده  نگرانه  و  میانه روانهای  بیان  میشود، سخنی  که  افراط  و  تفریطی  در  آن  نیست

(وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٨) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ) (٩)

ما  به  انسان  توصیه  میکنیـم   که به  پدر  و  مادرش  کاملاً  نیکی  کند، و  (امّا  ای  انسان!) اگر  آن  دو  تلاش  کردند  که  برای  من  انباز  قرار  دهـی  -  که  کـمترین  اطّـلاعی  از  آن  نداری (و  اصلاً  شرک  با  علم  و  عقل  سازگار  نیست)  -از  ایشان  اطاعت  مکن. (ولی  باز  هم  محترمانه  و  مهربانانه  با  ایشان  رفتار  کن). بازگشت  همۀ  شـما  به  سـوی  مـن  است  و  از  کارهائی  که  کردهاید  آگاهتان  میکنم  (و  جزا  و  سزای  اعمالتان  را  بی کم  و  کاست  خواهـم  داد).  کسـانی  که  ایمان  میآورند  و  کارهای  بایسته  میکنند، ما  ایشان  را  در  میان  شایستگان  قرار  میدهیم (و  همدم  و  همنشین  پیغمبران  و  صدیقان  و  شهداء  و  صالحان  میکنیم.)

پدر  و  مادر  نزدیکترین  خویشاوندان  به  انسان  هستند. پدر  و  مادر  دارای  فضل  و  برتری  میباشند. پدر  و  مادر  دارای  صلۀ  رحم  استواری  هستند  و  باید  کاملاً  بدیشان  مهربانی  کرد.  پدر  و  مادر  وظیفۀ  واجبی  برگردن  انسان  دارند: وظیفۀ  محبّت  و  کـرامت  و  احترام  و  حـفاظت  و  حمایت. و لیکن  در  حقّ  خدا  از  ایشان  اطاعت  نمیشود. راه  این  است  و  بس‌:

(وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا).

ما  به  انسان  توصیه  میکنیم  که  به  پدر  و  مادرش  کاملاً  نیکی  کند، و  (امّا  ای  انسان!) اگر  آن  دو  تلاش  کردند  که  برای  من  انباز  قرار  دهـی - که  کمترین  اطّـلاعی  از  آن  نداری (و  اصلاً  شرک  با  علم  و  عقل  سازگار نیست) از  ایشان  اطاعت  مکن‌.

پیوند  با  خدا  نخستین  پیوند  است، و  رابطۀ  در  راه  خـدا  دستاویز  محکم  است. اگر  پدر  و  مادر  مشترک  بـاشند، باید  با  ایشان  خوبی  و  نیکی کرد  و  از  آنان  نگاهبانی  و  نگاهداری  نمود، ولی  نباید  از  ایشان  اطـاعت  و  پیروی  کرد. زندگی  دنیا  زودگذر  است  و  پس  از  آن  همگان  به  سوی  یزدان  برمیگردند.

(إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٨)

بازگشت  همۀ  شما  به  سوی  من  است  و  از  کارهائی  کـه  کردهاید  آگاهتان  مـیکنـم (و  جزا  و  سـزای  اعمالتان  را  بیکم  و  کاست  خواهم  داد).

خداوند  مؤمنان  و  مشرکان  را  از  یکدیگر  جدا  میسازد. مـؤمنان  بـا  یکـدیگر  اهل  و  عـیال  و  دوست  و  رفـیق  میگردند، هر  چند که  در  دنیا  میانشان  پیوند  خویشاوندی  و  دامادی  نباشد:

(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ) (٩)

کسانی  که  ایمان  میآورند  و  کارهای  بایسته  میکنند، ما  ایشان  را  در  میان  شایستگان  قرار  میدهیم (و  هـمدم  و  هـمنشین  پیغمبران  و  صـدّیقان  و  شهداء  و  صـالحان می کنیم ).

بدین  گونه  به  خدا  رسیدگان  یک  دسته  و گروه  میشوند، بدان  گونه  که  آنان  در  حـقیقت  چنین  بودهاند. پیوندهای  خون  و  قرابت  و  نزدیکی  و  حسب  و  نسب  و  دامادی  از  میان  میرود، و  بـا  پـایان  گـرفتن  زنـدگی  دنـیا  پـایان  میگیرد. این  روابط  پیوندهای  گذرا  و  عارضی  هسـتند  نه  ییوندهای  دائمی  و  اصلی چرا  که  همچون  پیوندهائی  از  دستاویز  محکم  الهی گسیختهاند  و  بریدهاند، دستاویز  محکمی  که  گسیختن  و  بریدن  ندارد.

ترمذی  به  هنگام  تفسیر (این  آیه  روایت کرده  است  کـه  این  آیه  دربارۀ  سعد  پسر  ابـیوقّاص  رضی الله عنه  و  مـادر  او  حمنه  دختر  ابوسفیان  نـازل  گـردیده  است. سـعد  پسـر  ابیوقّاص  در  حقّ  مادرش  بسی  نیکی  میکرد  و  نـیک  رفتار  بود. مادرش  بدو  گفت: این  چه  آئـینی  است  کـه  پدید  آوردهای؟ به  خـدا  سـوگند  نـه  مـیخورم  و  نه  میآشامم  تا  زمانی  که  یا  به  آئینی  برمیگردی که  بر  آن  بودی، و  یا  من  میمیرم. آن  وقت  با  مـردن  مـن  برای  همیشه  ننگین  میگردی  و  مردمان  به  تو  خواهند  گـفت:ایکشندۀ  مادر! آن گاه  مادرش  یک  شبانه  روز  صبر کرد  و  چیزی  نخورد  و  چیزی  نیاشامید. سعد  به  پیش  مادرش  آمد  و  گفت: ای  مادر  من، اگر  تو  صد  جان  داشته  باشی  و  جانها  یکی  یکی  قالب  را  تهی  کنند، آئین  خودم  را  رها  نمیسازم  و  به  تـرک  آن  نـمیگویم. اگـر  مـیخواهـی  بخوری  بـخور، و  اگـر  نـمیخواهـی  بـخوری  نخور. هنگامی  که  مادرش  از  او  نا امید  گردید خورد  و  نوشید. سپس  خداوند  این  آیه  را  نازل  فرمود  و  دستور  داد  بـه  پدر  و  مادر  نیکی  و  خوبی  شود، و  در  شرک  از  ایشان  اطاعت  نگردد.

بدین  منوال  و  بر  این  روال  ایمان  در  آزمایش  و  آزمون  خویشاوندی  و  صلۀ  رحم  پیروز  گردید، و  خوبی  و  نیکی  در  حقّ  پدر  و  مادر  برجای  و  ماندگار  ماند. مـؤمن  در  معرض  این  آزمـایش  و  آزمـون  در  هر  زمـانی  قـرار  میگیرد.  باید  فرمودۀ  خدا  و کار  سعد، هر  دو  تا  به  عنوان  پرچم  نجات  و  رستگاری  و  امن  و  امان  در  جلو  چشمان  او  در  اهتزاز  باشد.

*

آنگاه  شکل  کاملی  از  نـمونهای  از  مـردمان  را  تـرسیم  میکند  و  نشان  میدهد که  چگونه  این  دسته  از  انسانها  رسواگرانه  در  برابر  شکنجه  و  آزار  از  دین  برمیگردند. سپس  در  زمان  خوشی  و  رفاه  ادّعای  عریض  و  طویلی  دارند. قرآن  این  شکل  را  بـا  واژههـای  چـندین  تـرسیم  میکند، شکلی  که  دارای  سیماهای  پدیدار  و  روشـن  و  نشانههای  برجسته  و  نمایان  است‌:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَلَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ (١٠) وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ) (١١)

در  مـیان  مــردم  کسـانی  هسـتند  که  میگویند  ایـمان  آوردهایم (و  از  زمزۀ  مؤمنانیم). امّا  هنگامی  که  به  خاطر  خدا  مورد  اذیّت  و  آزار  قرار  گرفتند، (بـه  نـاله  و  فریاد  میآیند  و  چه  بسا  از  دین  برگردند. انگار  ایشان) شکنجۀ مردمان  را  (در  دنیا) هـمسان  عذاب  خدا  (در  آخرت)مـــیشمارند. و  هنگامی  کـه  پـیروزیای  از  سـوی  پروردگارت  نصیب (شما  مؤمنان) گردد، خواهند گفت: ما  که  بـا  شما  بـودهایـم  (و  ایـمانی  چون  ایـمان  شـما  داشتهایم  و  باید  از  غنائم  پیروزیتان  بر  دشمنان  بهرهای  داشته  باشیم). آیا  خداوند  آگاه تر (از  هر  کسی،  به  ایمان  و  نـــفاق  و) به  آنــچه  در  ســـینههای  جــهانیان  است  نمیباشد؟  خداوند  مسلّماً  مؤمنان  را  میشناسد، و  قطعاً  منافقان  را  هم  میشناسد.

این  نمونه  از  مردمان، واژۀ  ایـمان  را  در  وقت  رفـاه  و  خوشی  بر  زبان میرانند  و  آن  را  بدون  زحمت  میبینند، و  خرج  چندانی  برای  ایشان  ندارد. تنها  هزینۀ  آن  راندن  بر  زبان  و  گفتن  آن  است‌.

(فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ).

امّا  هنگامی  که  به  خـاطر  خدا  مـورد  اذیّت  و  آزار  قرار  گرفتند  ... 

هر گاه  به  خاطر  سخنی  که  در  حال  امن  و  امان  و  رفاه  و  خوشی  گفتهاند  اذیّت  و  آزار  ببینند:

(جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ).

شکنجۀ  مـردمان  را (در  دنـیا) هـمسان  عـذاب  خدا (در  آخرت)  میشمارند.

با  شکنجۀ  و  آزار  مردمان  بـا  جـزع  و  فـزع  رویـاروی  میگردند، و  ارزشها  و  مـعیارها  در  درونشـان  به  هــم  میخورد  و  خلل  میپذیرد، و  عقیده  در  دلشان  به  تکان  و  نوسان  میافتد  و  لرزان  و  پـریشان  مـیشود، و  تـصوّر  میکنند  که  فراتر  از  این  اذیت  و  آزار  هیچ گونه  عذابـی  نیست  که  گریبانگیرشان  گردد، حتّی  عذاب  خدا  هـم  در  میان  نخواهد  بود! و  به  خود  میگویند: آهای! این  عذاب  شدید  و  دردناکی  است  و  در  فراسوی  آن  هـیچ  چـیزی  نیست. پس  چرا  و  به  خاطر  چه  چیز  بر  ایمان  بمانیم  و  شکیبائی  نمائیم؟ عذاب  خدا  بالاتر  از  این  عذابی  نیست  که  ما  در  آن  هستیم  و  بدان گرفتاریم  ... این  اشتباه  است. اذیّت  و  آزاری  که  مردمان  میتوانند  برسانند  و  انـدازۀ  آن  را  بدانند  و  بتوانند، با  عذاب  خدا  کی  قابل  مـقایسه  است؟ عذابـی  کـه  کسـی  انـدازه  و  چگـون  آن  را  نمیداند.

این  نمونهای  از  انسانها  است  بدان  هنگام  که  در  وقت  بلا  و  سختی  پذیرۀ  آزمایش  و  آزمون  میروند  و  تاب  اذیّت  و  آزار  نمیآورند.

(وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ).

و  هنگامی  که  پیروزیای  از  سوی  پروردگارت  نصیب (شما  مؤمنان) گردد،  خواهند  گفت: ما  که  با  شما  بودهایم (و  ایمانی  چون  ایمان  شما  داشـتهایـم  و  بـاید  از  عـنائم  پپروزییـان  بر  دشمنان  بهرهای  داشته  باشیم)!.

ما  با  شما  بودهایم  ...  این  موضع  و  موقعیّت  ایشان  بـود  در  هــنگامۀ  گـیر  و  دار  و  سـختی  و  گـرفتاری. آنـچه  میکردند  و  مینمودند  خواری  و  رسـوائـی  و  دست  و  پای  خود  را  گم  کردن  و  بر  دست  و  پا  افتادن، و  بدگمانی  و  بداندیشی  و  در  سنجش  و  ارزیابی  امور  دچار  اشتباه  شدن  بود. و لیکن  وقتی  کـه  زمـان  رفـاه  و  خـوشی  در  میرسد  و  آرامش  و  امن  و  امان  در  میان  است، ادّعاهای  عریض  و  طـویل  سـر  بـرمیزند  و  پـخش  و  پراکـنده  میشود، و  آنان  که  گوشه گیری  میکردند  و  خـواری  و  پستی  را  میپذیرفتند، و  ضـعیفان  شکست  خـوردهای  بودند، بسان  شیران  بیشه میشوند  و  میگویند:

(إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ).

ما  که  با  شما  بودهایـم‌!.

(أَوَلَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ).

آیا  خداوند  آگاهتر (از  هر  کسی، به  ایمان  و  نـفاق  و) بـه  آنچه  در  سینههای  جهانیان  است  نمیباشد؟‌.

آیا  خداوند  نمیداند که  کدام  سینهها  جزع  و  فزع  و  ترس  و  هراس  دارند  و  نفاق  در  خود  میپرورانند؟ یـا  کـدام  سینهها  ایمان  دارند  و  دلهایشان  برای  خدا  میزند؟ آیا  آنان  چه  کسی  راگول  میزنند؟ آیا  ایشان  با  چه کسـی  حقّه بازی  و  چاپلوسی  میکنند؟

(وَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِینَ) (١١).

خداوند  مسلمّا  مؤمنان  را  میشناسد، و  قطعاً  منافقان  را  هم  میشناسد.

قطعاً  خداونـد  مـؤمنان  و  مـنافقان  را  مـیشناسد  و  از  یکدیگر  مشخّص  و  جدا  می سازد. آزمایش  و  آزمـون  جز  برای  این  نیست  که  مشخّص  گردد  چه  کسانی  مؤمن  هستند، و  چه  کسانی  منافق  میباشند.

لحظهای  در  برابر  تعبیر  دقیق  قرآنی  میایستیم، بدان گاه  که  پرده  را  از  اشتباه  این  نمونه  از  مردمان  برمیدارد، در  آن  وقتی  می فرماید:

(جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ).

شکنجۀ  مردمان  را (در  دنـیا) هـمسان  عذاب  خدا (در  آخرت) میشمارند.

منافقان  در  اصل  فاقد  ایمان  هستند، نه  این  کـه  لغـزش  ایشان  در  این  باشد  که  صبر  و  شکبائی  آنان  در  برابر  تحمّل  عذاب  ضـعیف  و  سستی گرفته  است  و  به  پـایان  می پذیرد ـ   (‌مده  (ست.  صبر  و  شکیبائی  مومنان  صادق  نیز  در  خی  از  اوقات  سستی  میگیرد  و  پایان  میپذیرد  - آخر  تاب  و  توان  بشری  حدود  و  ثغوری  دارد  - ولی  مؤمنان  صادق  در  جهانبینی  خود  و  در  احساس  و  شعور  خود  میان  همۀ  اذیّت  و  آزارهائی  که  انسانها  میتوانند  برسانند، و  میان  عـذاب  خـداونـد  بــزرگوار، روشن  و  آشکـار  فـرق  میگذارند، و  در  ذهن  و  خردشان  هرگز  جـهان  فـناپذیر  کوچک  با  جـهان  جاویدان  بـزرگ آمـیزۀ  یکدیگر  نمیگردد، و  حتّی  در  لحظهای  که  عذاب  مردمان  از  تاب  و  توان  انسان  در  میگذرد  آن  جهان  را  بـا  ایـن  جـهان  نمیآمیزند  و  پایه  و  مایه  و  اندازه  و  ارزش  هر  یک  را  از  یکدیگر  جدا  میسازند  ...  خدا  در  حسّ  و  شعور  مؤمن، کسی  و  چیزی  همتای  او  نیست، و  هـر  انـدازه  اذیّت  و  آزار  از  تاب  و  توان  او  فراتـر  رود، او  خـدا  را  درنـظر  میآورد  و  از  مـیدان  بـه  در  نـمیرود  ...  ایـن  دوراهـۀ  جدائی  ایمان  موجود  در  دلها  و  نـفاق  مـوجود  در  آنـها  است  .

در  اینجا  آزمایش  و  آزمـون گـول  زدن  و  تحریک  و  ترغیب کردن سر می رسد.  با  این  آزمـایش  و  آزمـون  فساد  و  تباهی  جهان بینی کسانی  به  محک  زده  میشود که  کافرند، و  روشن  میگردد  که  دربارۀ  مسؤولیّت  و  سزا  و  جــزا  چگـونه  مـیانـدیشند. این  بخش  واپسـین، مسؤولیّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّت  فردی  و  پاداش  و  پادافره  شــخصی  را  مـقرّر  میدارد. مسؤولیّت  فردی  و  پاداش  و  پادافره  شـخصی  اصل  بزرگی  از  اصول  اسلامی  است که  دادگـری  را  در  روشن ترین  نمادهای  خود  و  در  برترین  اوضـاع  خود  نشان  میدهد:

(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (١٢) وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (١٣)

کافران  به  مؤمنان  مـیگویند: از  راه  و  روش  و  مکتب  و  آئین  ما  پیروی  کنید  (و  اگر  رستاخیز  و  حساب  و  کتابی  در  میان  بود، مسـؤولیّت  آن  را  مـا  مـیپذیریم  و)  قطعاً  گناهان  شـما  را  بـه  عـهده  میگیریم! ولی  آنان  هرگز  گناهان  ایشان  را  بـه  گردن  نمی‏گیرند (و  اصـلاً  کسـی  گناهان  کسی  را  نمیتواند  تقبّل  کند، و  بلکه  هر  کـــی  در  گرو  اعمال  خویش  است)  و  آنان  قطعاً  دروغ  مـیگویند. آنــان  بـارهای  سنگین  خود  را  بـر  دوش  مـیکشند، و  بارهای  سنگین  دیگری  را  افـزون  بـر  بـارهای  سنگین  خودشان (بر  دوش  میکشند  که  مکافات  گمراهسـازی  دیگران  است، بدون  این  که  از  بار  گناهان  گمراه  شدگان  هم  چیزی  کاسته  شده  باشد) و  در  روز  قیامت  از  ایشان  دربارۀ  افتراها  و  دروغهائی  که  به  هم  میبافند  پـرسیده  میشود.

کـافران  ابن  سـخن  را  برای  هـمگامی  بـا  جـهان بینی  قبیله  گری  پیشـن  خود  میگفتند، مبنی  بر  این  کـه  آنـان  دیـههای  مشـترک  و  مسـؤولیّتهای  مشـترک  در  مـیان  عشیره  داشتند  و  دیهها  و  مسؤولیّتها  را  یکـایک  قـبیله  برعهده  میگرفتند. گمان  میبردند  که  آنان  کیفر  شـرک  ورزیدن  و  انباز  درست  کــردن  بــرای  یـزدان  از  سوی  دیگران  را  میتوانند  بر  عهده  گیرند  و  ایشان  را  از  سزای  آن  برهانند  و  معاف  دارند. گـذشته  از  ایـن  جهان بینی  قبیله گری، قصد  مسخره کردن  و  ریشخند  را  نیز  داشتند، و  داستان  سزا  و  جزای  آخرت  را  به  طور کلّی  به  بازی  و  تمسخر  میگرفتند:

(اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ).

از  راه  و  روش  و  مکتب  و  آئین  مــا  پـیروی  کنید (و  اگر  رستاخیز  و  حساب  و  کتابی  در  میان  بود، مسؤولیّت  آن  را  مــا  میپذیریم  و) قـطعاً  گناهان  شـما  را  بـه  عهده  میگیریم‌!.

آنگاه  رونـد  قـرآنـی  بـرمیگردد  و  پـاسخ  قـاطعانهای  بدیشان  میدهد، و  اعلام  میدارد  که  هر  کسی  در  آخرت  تک  و  تنها  به  سوی  پروردگار  خود  برگردانده  میشود، و  خدا  او  را  در  برابر  اعمال  و  افعالش  مجازات  میکند، و  هیچ  کسی  بار  گناه  دیگری  را  بر  عهده  نمیگیرد  و  بر  دوش  نمیکشد:

(وَمَا هُمْ بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُمْ مِنْ شَیْءٍ).

ولی  آنان  هرگز  گناهان  ایشان  را  به  گردن  نمی‏گیرند (و  اصلاً  کسی  گناهان  کسی  را  نمیتواند  تقبّل  کند، و  بـلکه  هر  کسـی  در  گرو  اعمال  خویش  است).

بر  دروغ  و  ادّعائی  که  در  ایـن  گـفتارشان  است  سـخت  می تازد:

(إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ) (١٢)

آنان  قطعآ  دروغ  می‏گویند.

خدا  بار  گناهان  ضلالت  و  شرک  و  تهمت  خودشان  را، و  بار  گناهان  گمراهسـازی  دیگـران  را  بـر  دوششـان  بـار  میکند، بـدون  ایـن  کـه  گـمراه  شـدگان  از  مسـؤولیّت  گمراهی  خود  معاف  و  رها  شوند:

(وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (١٣)

آنــان  بـارهای  سنگین  خود  را  بـر  دوش  مـیکشند، و  بارهای  سنگین  دیگری  را  افزون  بـر  بــارهای  سنگین  خودشان (بر  دوش  می‏کشند  که  مکافات  گمراهسازی  دیگران  است،  بدون  این  که  از  بار  گناهان  گمراه  شدگان  هم  چیزی  کاسته  شده  باشد) و  در  روز  قیامت  اژ  ایشان  دربارۀ  افتراها  و  دروغهائی  که  به  هـم  میبافند  پـرسیده  میشود.

این  در  از  درهای  آزمایـش  و  آزمون  بسته  مـیشود، و  مردمان  باید  بدانند که  خدا  ایشان  را  به  صورت  گروهها  و  دستهها  مورد  حساب  و  کتاب  و  دادرسی  و  بازپرسی  قرار  نمیدهد، و  بلکه  فرد  فـرد  بـا  ایشـان  مـصاحبه  و  محاسبه  میکند، و  هر  کسی  در  گرو  کـردار  و  رفـتار  و  گفتار  خویش  است‌.

*


 


[1] مراد از (لیعلمن  الله‌‌:تا خدا بداند) تا خدا معلوم گرداند است. باید توجّه داشتکه  خدا همیشه آگاه بوده و هست.لذا منظور از این جمله و عباراتی از  این قبیل این  است که علم غیبی به علم  عینی تبدیل شود و خفیّ جلیّ گردد... برای اطّـلاع  بیشتر مـراجـعه شـود بـه آل عـمران/ ١٤٠ و ١٦٦ و  ١٦٧(مترجم‌(

 

 

تفسیر سوره‌ی عنکبوت آیه‌ی 69-46

 

 

 

فی  ظلال  القرآن

جز  بیست  و  یکم

سورۀ  عنکبوت  آیات  69-46،  سورۀ  روم،  سورۀ  لقمان 

سورۀ  سجده  و  سورۀ  احزاب  تا  آیۀ  ٢٧ 

 

سورهی عنکبوت آیهی 69-46

(وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (٤٦)وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الْکَافِرُونَ (٤٧)وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (٤٨)بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الظَّالِمُونَ (٤٩)وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (٥٠)أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٥١)قُلْ کَفَى بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیدًا یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (٥٢)وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ (٥٣)یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (٥٤)یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٥٥)یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (٥٦)کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (٥٧)وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (٥٨)الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٥٩)وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٦٠)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (٦١)اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (٦٢)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (٦٣)وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٦٤)فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ (٦٥)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ وَلِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (٦٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (٦٧)وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ (٦٨)وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (٦٩)

 

این،  واپسین  مرحلۀ  سورۀ  عنکبوت  است.  در  جزء  بیستم  دو  مرحله  از  آن  گذشت.  محور  سوره  - همان گونه که  گفتیم  -  سخن  از  امتحان  و  آزمون  کسی  است  که  واژۀ  ایمان  را  بر  زبان  میرانـد  و  خویشتن  را  مسـلمان  میخواند.  امتحان  و  آزمون  بدان  خاطر  است  که  دلهـا  سـره  شود،  و  راستگویان  و  راستروان  از  منافقان  و  دورویان  با  مقیاس  و  معیار  صبر  و  شکیبائی  بر  امتحان  و  آزمون  جداگردند  . . .  در کنار  آن  هم  از  شأن  و  منزلت  نیروهای  زمینی کاسته  مـیشود،  نیروهائی که  رو  در  روی  ایمان  و  ایمانداران  میایسـتند،  و  مؤمنان  را  با  اذیّت  و  آزار  از  دیـن  بـرمیگردانـند  و  از  راه  خدا  بازمیدارند.  در  ضمن  تأکید  میشود که  خدا  بدان  را  گرفتار  میسازد  و  به کیفرشان  میرساند،  و  مؤمنان  را  کمک  و  یاری  میکند،  مؤمنانی که  در  برابر  امـتحان  و  آزمون  شکیبائی  مینمایند  و  در  مقابل  اذیّت  و  آزار  میایستند  و  پایداری  میکنند.  این  هم  سنّت  و  قـانون  خدا  است  و  در  همۀ  رسالتها  و  دعوتها  بوده  است  و  از  زمان  نوح  علیه السّلام  تاکنون  بر  سر  مسلمانان  آمده  است.  این  سنّت  و  قانون  خدا  است  و  دگرگون  نمیشود.  سنّت  و  قانونی  است که  مرتبط  با  حقّ  بزرگ  و  سترگی  است که  با  سرشت  این  جهان  آمیخته  شـده  است،  و  در  دعوت  یگانۀ  خدا  نیز  مجسّم گردیده  است،  دعوت  یگانهای که  سـرشت  آن  دگـرگون  نـمیگردد  و  تـغییر  و  تـبدیل نمی شناسد.

مرحلۀ  دوم  به  پایان  آمد  در  جزء  پـیشین،  با  دعوت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم و  دعوت  مؤمنان  بدو  به  تلاوت  و  قرائت  چیزی که  از کتاب  قرآن  به  او  وحی گردیده  است،  و  این  که  نماز  را  برای  یاد  خدا  بخوانند،  و  بدانند کـه  خـدای  مطّلع  و  آگاه،  کارهائی  را  مـیپاید  که  آنـان  انـجام  میدهند.

در  مرحلۀ  واپسین،  سخن  از  این کتاب  اسـتمرار  پـیدا  میکند،  و  از  ارتباط  این کتاب  با کتابهای  پیشین  صحبت  میشود.  به  مسلمانان  دستور  داده  میشود  که  بـا  اهل  کتاب  به  جدال  و  ستیز ننشینند  مگر  بـه  شـیوه  و  روش  زیباتر  و  بهتر،  و  با  سخنان  مسـتدلّتر  و  دلپسـندتر  از  شیوه  و  روش  و  سخنان  ایشان،  مگر  با  اهل کتابی که  ظلم  و  ستم  کردهاند  و  به  تبدیل  و  تغییر کتابهای  خود  دست  یازیدهاند،  و  به  سوی  شرک  گرائیدهاند  و  از  راستای  راه  یگانهپرستی  منحرف  گردیدهاند.  معلوم  است  شرک  هم  ظلم  و ستم  بزرگی  است.  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم و به  مؤمنان    بدو  دستور  داده  میشود  ایمان  خود  را  به  همۀ  رسالتها  و  دعوتهای  آسمانی،  و  به  همۀ  کتابهای  آسمانی،  اعلام  و  اعلان  دارند،  چه کتابهای  آسمانی  حقّ  هستند  و  از  سوی  خدا  نازل  گردیدهاند  و  کتابی  را  تصدیق  میکنند  که  با  خود  دارند  و  قرآن  نام  دارد.

آن گاه  روند  قرآنی  از  ایمان  برخی  از  اهل کتاب  بدین  قرآن  سخن  میگوید که  واپسین کتاب  آسمانی  است،  در  صورتی که  مشرکانی  بدان  ایمان  نمیآورند که  خدا  آن  را  بر  پیغمبرشان  نازل  کرده  است،  و  پاس  این  فـضیلت  بزرگ  را  نمیدارند،  و  بدین  فضیلت  بسنده  نمیکنند که  در  نزول  قرآن  بر  پیغمبری  از  خودشان  مجسّم  میگـردد،  پیغمبری که  با  قرآن  ایشان  را  مخاطب  قرار  میدهد،  و  با  کلام  یزدان  با  آنان  سنخن  میگوید،  و  پیش  از  آن کتابی  را  نمیخوانده  است  و  آن  را  نمینوشته  است،  تا کمترین  شبهه  و  تردیدی  پدید  آیـد کـه  ایـن کـتاب  سـاخته  و  پرداختۀ  او  است  و  جزو  تألیفات  وی  بشمار  است‌.

مشرکان  را  برحذر  میدارد  از  شتابی  که  در  فرارسیدن  عذاب  خدا  میورزند،  و  ایشان  را  از  ناگهانی  فرارسیدن  آن  عذاب  بیم  میدهد،  و  برای  آنان  نزدیکی  آن  عذاب  را  به  تصویر  میکشد،  و  بدیشان گوشزد  میکند که  دوزخ  دربرشان  خواهد  گرفت،  و  آنان  چه  حالی  خواهند  داشت  بدان  هنگام  که  عذاب  از  بالای  سرشان  و  از  زیر  پاهایشان  ایشان  را  فرامیگیرد.

آن گاه  به  مؤمنان  رو  میکند،  مؤمنانی که  در  مکّه  دچار  امتحان  و  آزمون  و گرفتار  اذیّت  و  آزارند.  آنان  را  به  هجرت  تشویق  میکند  و  ایشان  را  برمیانگیزد  دین  خود  را  سالم  به  در  ببرند  و  به  سوی  خدا  مهاجرت کنند  تـا  بتوانند  او  را  به  یگـانگی  بـپرستند.  با  شـیوۀ  شگفتی  بدیشان  رو  مـیکند.  به  چارهجوئی  هر  خطرهای  میپردازد  که  بر  دلهایشان  میگذرد،  و  هر  سدّ  و  مانعی  را  از  سر  راهشان  برمیدارد  که  ایشـان  را  از  مـهاجرت  بازمیدارد،  و  دلهـایشان  را  میان  انگشتان  خداونـد  مهربان  در  پسودههائی  زیر  و  رو  میکند که گواه  بر  این  هستند  که  نازلکنندۀ  این  قرآن  آفریدگار  این  دلها  است،  و کسی  راههای  نهان  نفوذ  و  ورود  به  دلها  را  نمیداند،  و  دلهـا  را  ایـن گونه  لمس  نـمیکند  و  نـمیپساید  مگر  آفریدگار  دقیق  و  آگاه  از  دلها.

از  این  کار  به  شگفت  زده کردن  از  حال  مشرکان  منتقل  میگردد،  آن  مشرکانی  که  در  خیالبافیهای  خود  دست  و  پا  میزنند.  آنان  اقرار  میکنند که  یزدان  سبحان  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است،  و  خورشید  و  ماه  را  به  زیر  فرمان کشیده  است،  و  آب  را  از  آسمان  نازل کرده  است،  و  زمینهای  مرده  را  حیات  بخشیده  است.  هنگامی که  سوارکشتی  میشوند  خدا  را  فریاد  می دارند  و  به کمک  می‏طلبند،  و  دیـن  را  خالصانه  از آن  او  میدانند  و  مخلصانه  در  برابرش کرنش  می‏برند  .  .  .  ولی  آنان  پس  از  نجات  از  دریا  شرک  میورزند  و  برای  خدا  انباز  قرار  مـیدهند،  و کـتاب  او  را  نـمیپذیرند  و  بدان  کافر  مـیشوند،  و  پیغمبرش  را  اذیّت  و  آزار  میرسانند،  و  مؤمنان  بدو  را  به  بلا  و  مـصیبت گرفتار  میگردانـند

مشرکان  را  به  نعمت  خدا  تذکّر  میدهد،  و  به  یـادشان  میآورد که  یزدان  در  سایۀ  این  حرم  پرامن  و  امان  چـه  نعمتی  بدیشان  روا  داشته  است،  امن  و  امانی که  در  آن  بسر  میبرند  و  در  آن  میزیند،  در  حالی که  مـردمان  پیرامون  ایشان  در  ترس  و  هراس  بسر  می‏برند  و  دچار  پریشانی  و  نابسامانی  هسـتند.  یـادآور  میشود که  همچون  مشرکانی  از  زبان  خـدا  دروغ  میگویند،  و  خدایانی  را  به  هم  میبافند  و  انباز  او  میسازند!  در  برابر  این  کار  دوزخ  را  بـدیشان  وعده  میدهد،  و  آنـجا  را  اقامتگاه  کافران  معرّفی  میکند.

سوره  پایان  میپذیرد  با  وعدۀ  مؤکّدی که  خدا  به  هدایت  دادن  مـجاهدان  راه  خـود  میدهد،  مجاهدانی  که  میخواهند  خالصانه  تسلیم  فـرمان  یـزدان  شـوند،  و  از  موانع  و  بلاها  و  سختیها  و  درازای  راه  بگذرند،  و  بر  کسانی  پیروز گردند  که  ایشان  را  از  راه  بازمیدارند  و  برایشان  سختیها  و گرفتاریها  ایجاد  میکنند.

*

(وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) (٤٦)

با  اهل  کـتاب  (یـعنی  بـا  یـهودیان  و  مسـیحیان)  جز  بـه  روشی  که  نیکوتر  (و  نرمتر  و  آرامتر  و  به  قبول  نزدیکتر)  باشد،  بحث  و  گفتگو  مکن،  مگر  با  کسانی  از  ایشـان  کـه  ستـم  کنند  (و  متوسّل  به  زور  یا  گستاخی  شوند  و از  حدّ  اعتدال  در  جدال،  خارج  گردند.  در  این  صورت  شدّت  و  حدّت  در  مقابلۀ  با  آنان  بلامانع  است).  بگوئید:  بـه  تـمام  آنچه  از  سوی  خدا  بر  ما  و  بر  شما  نازل  شده  است  ایمان  داریم  (که  قرآن  و  تـورات  و  انـجیل  است).  مـعبود  مـا  و  معبود  شما  یکی  است،  و  ما  تنها  تسلیم  و  فرمانبردار  او 

هستیم‌.

دعوتی که  نوح  علیه السّلام  و  پیغمبران  بعد  از  او  بـا  خود  بـه  ارمغان  آوردهاند  و  پرچم  آن  را  بر  دوش  کشیدهاند  تا  به  خــاتم  پـیغمبران  مـحمّد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  رسـیده  است،  دعـوت  یگانهای  و  از  سوی  خدای  یگانهای  است.  دعوتی  است  که  دارای  هدف  یگانهای  است که  برگردانـدن  بشریّت  گمراه  به  سوی  پروردگارشان،  و  رهنمود کردن  آنان  به  راه  خدا،  و  تربیت  ایشان  برابر  برنامۀ  او  است.  مؤمنان  و  باورمندان  به  هر  رسالتی  برادران  مؤمنان  و  باورمندان  به  سائر  رسالتها  هستند:  همۀ  آنان  ملّت  یگانهانـد،  و  خدای  یگانهای  را  پرستش  میکنند.  انسانها  در  میان  همۀ  نسلهای  خود  دو  دستهاند:  دستهای  مؤمنانند که  حزب  یزدانند،  و  دستهای  دشمنان  یزدانند  که  حزب  شیطانند،  فرقی  نمیکند که  زمان  و  مکان  آنان  نزدیک  بـاشد  یـا  دور.  هر  نسلی  از  نسلهای  مؤمنان  حلقهای  از  حلقههای  زنجیرۀ  درازی  است  که  در  طـول  زمـان  کشـیده  شـده است.

این  حقیقت  سترگ  و  بزرگ  و  والائی  است که  اسلام  بر  آن  پایدار  و  استوار  میگردد،  و  این  آیۀ  قرآنـی  آن  را  مقرّر  میدارد.  این  حقیقتی  است  که  روابط  انسـانها  را  فراتر  از  این  میبرد که  رابطه  تنها  رابطۀ  خون  یا  نسب  یا  نژاد،  یا  میهن،  یا  تبادل  افکار،  و  یا  بازرگانی  و  تجارت  باشد.  این  حقیقتی  است که  روابط  انسـانها  را  از  هـمۀ  اینها  بالاتر  می‏برد  تا  بدانجا که  رابطه  را  به  خداپرستی  میکشاند که  در  عقیدۀ  یگانهای  مجسّم  میگردد  و  همۀ  نژادها  و  رنگها  در  آن  ذوب  میشوند،  و  نژادها  و  میهنها  در  آن  نهان،  و  زمان  و  مکان  در  آن  متلاشی  میگردند،  و  چیزی  برجای  نمیماند  مگـر  دستاویز  بسیار  محکمی  که  به  آفریدگار  دیّان،  یعنی  قاضی  القضات  جهان،  متّصل  و  مرتبط  است‌.

بدین  خاطر  است که  قـرآن  مسـلمانان  را  از  مـجادله  و  ستیز  با  اهل کتاب  بازمیدارد،  مگر  مجادله  و  ستیزی که  با  دلائل  استوار  و  با  شیوۀ  زیبا  و  دلانگیزی که  بـیانگر  فلسفۀ  رسالت  نوین  باشد،  و  پیوند  میان  ایـن  رسـالت  نوین  و  میان  رسالتهای  پیشین  را  بیان  دارد،  و  اهل کتاب  را  قانع  کند  که  پیروی  کردن  از  واپسین  شکل  رسالتهای  خدا  ضروری  است،  واپسین  شکلی که  با  دعوتهای  قبل  از  خود  موافق  و  هماهنگ  است،  و  برابر  حکمت  خدا  و  اطّلاع  او  از  نیاز  بشریّت  آمده  است  تا  مکمّل  دعوتهای  پیشین  گردد.

(إِلا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ ).

مگر  با  کسانی  از  ایشان  که  ستم  کنند  (و  متوسّل  به  زور  یـا  گستاخی  شـوند  و  از  حدّ  اعتدال  در  جدال،  خـارج  گردند.  در  این  صورت  شدّت  و  حدّت  در  مقابلۀ  با  آنان 

بلامانع  است‌‌).

مگر کسانی  از  ایشان  که  ستم  کنند  و  از  یگانهپرستی  خارج  شوند،  یگانهپرستیای  که  پـایۀ  بنیادین  عقیدۀ  جاویدان  است،  و  برای  خدا  انباز  قائل  شوند،  و  به  برنامۀ  خدا  در  زندگی  زیان  برسانند  و  خلل  وارد  گردانـند.  با  ایشان  جدال  و  نیکوکاری  و  نیکرفتاری  نمیشود.  اسلام  با  همچون  کسانی  جنگید،  بدان  هنگام که  دولتی  و  حکومتی  در  مدینه  پیدا کرد.

برخی  از  اهل کتاب  به  پیغمبر خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم تهمت  میزنند  و  میگویند:  او  بدان  هنگام که  در  مکّه  زندگی  میکرد  و  از  سوی  مشرکان  رانده  و  مانده  بود،  با  اهل کتاب  زیبا  رفتار کرد  و  همزیستی  مسـالمتآمیزی  داشت.  ولی  زمانی که  در  مدینه  قدرت  به  هم  رساند  با  اهل کتاب  جنگید،  و  مخالف  تمام  چیزهائی که  در  مکّه  راجـع  بدیشان گفته  بود  رفتار کرد!  این  سخن  تهمت  آشکاری  است،  و  این  نصّ  مکّی گواه  بر  آن  است.  چـه  زیبا  و  پسندیده  مجادله  و  ستیزه کردن  با  اهل کتاب  مربوط  میگردد  به کسانی  از  اهل کتاب که  ستم  نکنند،  و  از  آئین  یزدان  منحرف  نگردند،  و  از  جادۀ  یگانهپرستی  سـره  و  توحید  خالص که  همۀ  رسالتها  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آوردهاند  به کژراهه  نیفتند  و  نروند.

(وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) (٤٦)

و  بگوئید:  به  تمام  آنچه  از سوی  خدا  بر ما  و  بر  شما  نازل  شده  است  ایمان  داریـم  (که  قرآن  و  تـورات  و  انـجیل  است).  معبود  ما  و  معبود  شما  یکی  است،  و  ما  تنها  تسلیم  و  فرمانبردار  او  هستیم‌.

در  ایـن  صورت  هـیچ گونه  نـیازی  به  دشمنانگی  و  کشمکشی  و  به  مجادله  و  ستیزی  نیست.  همۀ  آنان  به  خدای  یگانهای  ایمان  دارند،  و  مسلمانان  ایمان  دارنـد  بدانچه  بر  خودشان  نازل گردیده  است  و  بدانچه که  بر  کسانی  نازل  گردیده  است  که  پیش  از  ایشان  بودهاند.  آنچه  اکنون  نازل گردیده  است  و  آنچه  در گذشتهها  نازل  شده  است  در اصل  خود  یکی  هستند  و  برنامۀ  خدایند،  و  برنامۀ  خدا  دارای  حلقههای  متّصل  به  هـم  در  زنجیرۀ  رسالتها  است‌.

(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الْکَافِرُونَ) (٤٧)

ایـن  چنین  مـا  کتاب  (آسـمانی  قـرآن)  را  بر  تو  نـازل  کردهایـم  و  کسـانی  که  پـیش  از  ایـن،  کتاب  (آسمانی  همچون  تورات  و  انجیل  را)  برای  آنان  فرو  فرستادهایـم  (و  ایشان  به  راستی  بدانها  پایبند  و  معتقدند)  به  این  کتاب  (آســـمانی  قـرآن  نــام)  ایمان  مـیآورند  (چرا  که  هـم  نشـانههای  آن  را  در  کتابهای  خـود  یــافتهاند  و  هـم  محتوایش  را  از  نظر  اصـول  کـلّی  هماهنگ  بـا  محتوای  کتابهای  خویش  میبینند).  و  از  میان  اینان  (که  اهل  مکّه  و  مشرکان  عرب  هسـتند،  همچنین)  کسـانی  بدان  ایـمان  دارند،  و  آیات  ما  را  جز  کافران  انکار  نمیکنند.

«کذلک:  این  چنین».  این  چنین،  برابر  برنامۀ  یگانۀ  متّصل  به  همدیگری،  و  برابر  قانون  و  سنّت  یگانهای که  دگرگون  نمیسود،  و  به  شیوهایکه  خدا  برابر  آن  به  پیغمبران  خود  وحی کرده  است  و  پـیام  داده  است،  مـا  قرآن  را  بر  تو  نازل کردهایم‌.

(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ ).

ایـن  چنین  مـا  کتاب  (آسمانی  قرآن)  را  بـر  تو  نازل  کردهایم‌.

مردمان  در  برابر  قرآن  دو  دسته  گردیدند:  دستهای  از  اهل کتاب  و  از  قریشیان  بدان  ایـمان  مـیآورند،  و  دسـتهای  از  آنـان  بدان  ایمان  نـمیآورند  و  بدان  نمیگروند  و  به  انکارش  میپردازند،  هر چند که  اهل  کتاب  به  قرآن  ایمان  دارند  و  بر  صدق  آن گواهی  میدهند،  و  میدانند که  قرآن  تصدیق  میکند  آنچه  را که  با خود دارند  ..

(وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الْکَافِرُونَ) (٤٧)

آیات  ما  را  جز  کافران  انکار  نمیکنند.

این  آیـات  آن  انـدازه  روشـن  هسـتند  و  از  راسـتی  و  درستی  برخوردارند که  آنـها  را  جز کسانی  انکار  نمیکنند که  بر ارواح  خود  پرده  بکشند و ارواح  خود  را  پوشیده  دارند.  تنها  همچون کسانی  هستند که  این  آیات  روشن  و  استوار  را  نمی‏بینند  و  آنـها  را  ورانـداز  هم  نمیکنند! کفر  در  معنی  واژگانی  خود  عبارت  است  از  پوشاندن  و  پرده  فرو  انداختن.  همچون  چیزی  در  ایـن  تعبیر  قرآنی  مراد  است. کافران  یعنی  پـوشانندگان  و  پنهانکنندگان  حقّ  و  حقیقت‌.

(وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ) (٤٨)

تو  پیش  از  قرآن،  کتابی  نمیخواندی،  و  بـا  دست  راست  خود  چیزی  نـمینوشتی  کـه  اگر  چنین  مـیشد  (و  تـو  مطالعۀ  کتب  میکردی  و  چیزی  مـینوشتی  و  بـالأخره  ســوادی  مـیداشـتی)  بـاطلگرایـان  بـه  شکّ  و  تـردید  مـیافـتادند  (و  مـیگفتند:  ایـن  قرآن  حـاصل  مطالعۀ  شخصی  و  یادداشتهای  فردی  تو  است).

بدین گونه  قرآن  مجید  موارد  شبهههای  ایشان  را  دنبال  میکند  و  حتّی  سادهترین  و کودکانهترین  شبهههایشان  را  پی  میگیرد.  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم مدّت  زیادی  از  زندگانی  خود  را  در  میان  ایشان  بسر  برده  است.  در  این  مدّت  نه  چیزی  را  خوانـده  است  و  نه  چیزی  را  نوشته  است.  خواندن  و  نـوشتنی  نـمیدانسـته  است.  پس  از  مدّتها  زندگی  در  میانشان  این کتاب  را  برایشان  میآورد،  کتاب  شگفتی که  خوانندگان  نویسنده  را  مات  و  مبهوت  و  درمانده  و  ناتوان  میکند.  اگر  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  پیش  از  آن  خواننده  یا  نویسنده  میبود  برایشان  شبههای  ایجاد  میکرد.  پس  چرا  باید  شبههای  داشته  باشند،  در  حالی که  سرگذشت  پیشین  او  این  است  و  جلو  چشمانشان  است؟  میگوئیم:  قرآن  موارد  شبهههای  ایشان  را  دنبال  میکند،  و  حتّی  موارد  شبهههای  ساده  و کودکانۀ  آنان  را  نـیز  پیجوئی  مینماید.  اگر  پـیـغمبر  خـدا صلّی الله علیه وآله وسلّم  به  فـرض  خواننده  و  نویسنده  هم  می‏بود،  برای  ایشان  صحیح  نبود  که  دچار  شکّ  و  شبهه  شوند.  چه  این  قرآن  به  ذات  خود  گواهی  میدهد که  ساختار  بشری  نـیست.  بلکه  قرآن  بسیار  فراتر  از  تاب  و  توان  انسـان،  و  بسـی برتر  از  شناخت  و  دانش  ایشان،  و  خیلی  بالاتر  از  آفاق  علم  و  معرفت  آنان  است.  حقّ  و  حقیقتی که  در  قرآن  است  دارای  سرشت  مطلق  است،  بسان  حقّ  و  حقیقتی که  در  جهان  هستی  است.  هر  انـدازه  در  برابر  نصوص  آن  بایستند  و  آنها  را  بررسی  و  وارسی کنند،  به  دل  الهـام  میکنند که  در  پشت  قرآن  نیروئی  است،  و  در  عـبارات  آن  سلطهای  است،  نیرو  و  سلطهای که  از  انسانی  سر  بر  نمیزنند!                                    

(بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الظَّالِمُونَ) (٤٩)

(ایــن  کـتاب  آسـمانی،  شکّ  و  تـردیدی  در  حقّانیّت  آن  نیست  و)  بلکه  (مجموعهای  از)  آیـات  هـویدا  و  روشنی  است  که  در  سینههای  دانشوران  (ثابت  و  استوار)  است  (و  در  پیش آگاهان  و  فرزانگان  واضح  و  آشکار  است  که  این  قرآن  کلام  یزدانـی  است؛  نـه  کـلام  انسـانی).  و  جز  ستمگران  آیات  ما  را  آشکار  نمیکنند.

اینها  دلائل  روشنی  است  برای کسانی که  یزدان  بدیشان  دانش  و  فـرزانگی  بخشیده  است.  دلائلی  است که  پیچیدگی  و  دشواری  در  آنها  نیست،  و  شکّ  و  شبههای  بدانها  راه  ندارد.  دلائلی  هستند که  آنها  را  در  سینههای  خود  آشکار  و  روشـن  می‏یابند،  و  دلهایشان  بـدانـها  میآساید،  و  افزون  بر  آنها  دلیلی  و  برهانی  نمیطلبند.  بالاتر  از  انتها  دلیل  و  برهانی  نیست.  علم  و  دانشی که  شایستۀ  نام  علم  و  دانش  است،  آن  علم  و  دانشی  است  که  سینهها  آن  را  در  ژرفاهای  خود  بیابند،  و  از  ژرفاهای  سینه  بردمیده  و  برجوشیده  باشد،  و  در  سینهها  جایگزین  شود،  و  برای  سینهها  راه  را  روشن  سازد،  و  سینهها  را  به  رشتهای  پیوند  دهد که  بدانجا  متّصل  است‌.

(وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا الظَّالِمُونَ) .

و  جز  ستمگران  آیات  ما  را  انکار  نمیکنند.

ستمگرانی  که  در  سنجش  حقائق  و  ارزیابی  امور  عدالت  و  دادگری  میورزند،  و  از  حقّ  و  حقیقت  و  از  راه  راست  و  درست  درمیگذرند  و  منحرف  میگردند. 

(وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ) (٥٠)

(انگار  معجزۀ  قرآن  را  کافی  نمیدانند)  و  مـیگویند:  چـه  میشد  اگر  مـعجزاتـی  (هـمچون  عصای  موسی  و  ید  بیضاء)  از  سوی  پروردگارش  بدو  عطاء  میگردید!  (تـا  مــا  بـا  دیـدن  چـنین  مـعجزههای  مـحسوسی  ایـمان  میآوردیم).  بگو:  معجزات  همه  متعلّق  بـه  خدا  است  (و  آنــچه  او  بـخواهـد  رخ  میدهد)،  و  من  تـنها  بـیمدهندۀ  روشنگری  هستم  و  بس‌.

مرادشان  از  آیات،  خوارق  عادات  و  مـعجزات  مادی  است که  قبلاً  در  دوران  کودکی  بشریّت  با  رسالتها  همراه  بودهاند،  و  حجّت  و  برهانی  جز  برای  نسلی  نبودهاند که  آنها  را  دیدهاند.  در  صورتی که  این  رسالت  واپسین که  حجّت  و  برهان  آن  برای  هر کسی  است که  دعوت  اسلام  بدو  رسیده  است  و  میرسد  تا  آن  زمان که  یزدان  وارث  زمین  و  هر که  در  آن  است  میگردد.  بدین  جهت  است که  آیات  آن،  یعنی  خوارق  عادات  و  معجزات  ایـن  آئین،  آیات  خواندنی  قرآن  مجید  است،  قـرآن  مجیدی که  عجائب  و  غرائب  آن  پایان  نمیپذیرد،  و  درهای گنجهای  خود  را  به  روی  همۀ  نسلها  میگشاید.  قرآن  معجزۀ  روشنی  در  سینههای کسانی  و  در  پیش کسانی  است که  دانش  و  فرزانگی  بدیشان  بخشیده  شده  است.  و  همچون  کسانی  معجزات  قرآن  را  احسـاس  و  لمس  میکنند هر  زمان که  به  بررسی  و  وارسی  آیات  آن  میپردازند،  و  سرچشمۀ  آنها  را  احساس  و  لمس  میکنند،  سرچشمهای  که  آیات  قرآنی  سلطۀ  شگفت  و  قدرت  شگرف  خود  را  از  آن  برمیگیرند.

(قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ ).

بگـو:  معجزات  همه  متعلّق  بـه  خدا  است  (و آنـچه  او  بخواهد  رخ  میدهد)‌.

معجزات  همه  متعلّق  به  خدا  است  و  در  وقت  نیاز  بدانها  آنها  را  برابر  قضا  و  قدر  و  تدبیر  و  تقدیر  خود  پـدیدار  میسازد.  مرا  نرسد  و  نسزد که  چیزی  به  خدا  پـیشنهاد  کنم  و  پیشنهاد  دهم.  این کار، کار  من  و  از  زمرۀ  ادب  من  نیست‌.

(وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ) .

و  من  تنها  بیمدهندۀ  روشنگری  هستم  و  بس‌.

من  میترسانم  و  برحذر  میگردانم  و  روشن  میسازم  و  توضیح  مـیدهم،  و  بـدین  وسـیله  وظـیفهای  را  انـجام  میدهم  که  بر  دوش  دارم‌.

بعد  از  آن کار  و  بار  و  چرخش  و گردش  کارها  با  خدا  است  و  هر چه  بخواهد  همان  میشود.

این  سره کردن  و  پالودن  عقیده  از  هر گونه  وهم  و گمانی  و  از  هر  نوع  شکّ  و  شبههای  است.  روشن  ساختن  حدود  وظائف  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است.  او  انسانی  است که  از  سوی  یزدان  گزیده  شده  است.  وظائف  او  با  صفات  خداوند  یگانۀ  توانا  نمیآمیزد،  و  شکّها  و  شبهههائی  پـیرامـون  وظائف  و  تکالیف  او  برنمیانگیزد،  شکّها  و  شبهههائی  که  بر  رسالتها  سایه  انداختهاند  و  آنها  را  مهآلود کردهاند  بدان  هنگام  که  خوارق  عادات  و  معجزات  مادی  در  آنها  رخ  داده  است  و  جلوه گر  آمده  است،  تا  بدانـجا کـه  آن  خوارق  عـادات  و  معجزات  مـادی  در  ذهن  و  شعور  مردمان  با  اوهام  و  خرافات  درآمیختهانـد  و  ملتبس  گردیدهاند،  و  از  آنها  انحرافات  و کجرویها  پدیدار  و  نمودار  شدهاند.

آن کسانی  که  خوارق  عادات  و  معجزات  را  می‏طلبند،  از  اندازه  لطف  و  فضل  خدا  بر  خود که  با  نزول  این  قـرآن  بهرۀ  آنان  میگردد، غافل  و  بیخبرند:

(أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٥١)

آیا  همین  اندازه  برای  آنان  کافی  و  بسنده  نیست  کـه  مـا  این  کتاب  را  بر  تو  نـازل  کردهایـم  و  پـیوسته  بـر  آنـان  خوانده  میشود  (و  دائماً  در  طی  قرون  و  اعصار،  همگان  را  بــه  مـبارزه  مـیخوانـد  و  مـعجزۀ  جـاویدان  یـزدان  میماند؟)  مسلّماً  در  (نزول)  این  (کتاب)  رحمت  بزرگی  (در  حقّ  بندگان)  و  تذکّر  سترگی  است  (برای  کسانی  که  درهای  قلب  خود  را  به  روی  حقیقت  میگشایند)‌.

ناسپاسی  نعمت  و  عنایت  یزدان  است،  نعمت  و  عنایتی  که  فراتر  از  هر گونه  شکر  و  سپاسی  و  ارج  و  ارزشـی  است.  آیا  برای  آنان  این  بس  نیست که  توسّط  این  قرآن  با  آسمان  میزیند؟  قرآن  که  بر  آنان  نازل  مـیگردد  با  ایشـان  سخن  میگوید  دربارۀ  آنچه  در  درونشان  میگذرد،  برایشان  از  چـیزی  سـخن  مـیگوید کـه  در  پیرامونشان  میگذرد،  و  بدیشان  میفهماند  کـه  چشـم  خدا  ایشان  را  میپاید  و  آنان  را  نظاره  مینماید،  و  آنان  را  آگاه  میسازد که  ایشان  مهمّ هستند،  تا  آنجا که  خدا  با  آنان  دربارۀ  کار  و  بارشان  صحبت  میکند،  و  داستانها  برایشان  روایت  میدارد،  و  بدانان  بـا  روایت  داسـتانها  تجربهها  میآموزد،  در  حـالی  که  آنـان  آفریدههای  کوچک  ناچیز  سرگشتهای  در  میان  ملکوت  بزرگ  خدا  هستند.  انان  و  زمینشان  و  خورشیدشان  کـه  زمـینشان  پیرامون  آن  میگردد،  ذرّات  سرگشتهای  در  این  فـضای  هراسانگیزند  و  جز  خدا  کسی  ایشان  را  نگاه  نمیدارد  و  محافظت  نمینماید. گذشته  از  این،  خدا  ایشان  را گرامی  میدارد  و  ارزش  میگذارد،  تا  بدانجا که  سخنان  خود  را  بر  آنان  نازل  میکند،  سخنانی که  بر  ایشـان  تــلاوت  و  قرائت  میگردد.  امّا  آنـان  بسـنده  نمیدانـند  و  اکـتفاء  نمی کنند!

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) .

مسلّماً  در  (نزول)  این  (کتاب)  رحمت  بزرگی  (در  حـقّ  بندگان)  و  تذکّر  سترگی  است  (برای  کسانی  که  درهـای  قلب  خود  را  به  روی  حقیقت  میگشایند)‌.

کسانی که  مؤمن  هستند،  آنان  پسودۀ  ایـن  رحمت  و  عنایت  را  در درون  خود  می‏یابند،  و  لطـف  و  فضل  و  بزرگواری  سترگ  خدا  را  درک  و  فهم  مـیکنند کـه  با  نزول  این  قرآن  بر انسانها  بهرۀ  بشریّت  میگردد،  و  بـه  کرم  و  جود  خدا  پی  میبرند  در  آن  حال که  ایشان  را  به  آستانۀ  خود  دعوت  میکند،  و  به  سـوی  سفرۀ  خـود  میخواند،  خدائی که  والامقام  و  بزرگوار  است.  مؤمنان  کسانیند که  از  این  قرآن  استفاده  میکنند  و  بهره  می‏برند،  چون  قرآن  در  دلهایشان  میزید  و  حیات  پیدا  میکند،  و  درهـای گـنجهایش  را  برای  ایشان  گشاید،  و  اندوختههایش  را  بدیشان  میبخشد،  و  معرفت  و  نور  را  در  جانهایشان  تابان  و  رخشان  میسازد.

ولی کسانی که  همۀ  این  چیزها  را  نمیفهمند  و  بـدانـها  دسترسی  پیدا  نمیکنند،  خارقالعادهای  و  معجزهای  را  میطلبند که  در  سایۀ  آن  این  قرآن  را  تصدیق کنند!  این  نابینایان  کسانیند  که  دریچههای  دلهایشان  را  به  سـوی  نور  نمیگشایند.  دیگر  سعی  و  تلاش  ورزیدن  با  ایشان  سودی  نمیبخشد.  پس  باید  کار  داوری  مـیان  قـرآن  و  ایشان  را  به  یزدان  واگذاشت!

(قُلْ کَفَى بِاللَّهِ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ شَهِیدًا یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ) (٥٢)

بگو:  همین  بس  که  خدا  مـیان  مـن  و  شـما  گواه  است  (و  میداند  که  من  فرمان  او  را  به  شما  رسـاندهام  و  وظیفۀ  خود  را  انجام  دادهام).  کسانی  که  (معبودهای)  بـاطل  را  باور  میدارند  (و  آنـها  را  پرستش  مـیکنند)  و  بـه  خدا  اعـتقاد  نـدارنـد،  آنــان  واقعاً  زیـانکارند  (و  سـرمایۀ  وجودشان  را  در  برابر  هیچ  از  دست  میدهند)‌.

گواهی  خدائی که  مطّلع  از  هر  آن  چـیزی  است کـه  در  آسمانها  و  زمین  است،  بزرگترین گواهی  است.  خدا  است  که  میداند  آنان  بر  باطل  هستند:    

(وَالَّذِینَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَکَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ).

کسانی  که  (معبودهای)  باطل  را  باور  میدارند  (و  آنها  را  پرستش  میکنند)  و  به  خدا  اعتقاد  نـدارنـد،  آنـان  واقـعاً  زیانکارند  (و  سرمایۀ  وجـودشان  را  در  برابر  هـیچ  از  دست  میدهند)‌.

آنان  به  طور کلّی  زیانمندند  و  زیانبارند،  و  هـمه  چیز  خود  را  میبازند.  دنیا  و  آخـرت  را  از  دست  میدهندخود  را  و  هدایت  و  استقامت  و اطمینان  و  حقّ  و  نور  را  میبازند

ایمان  به  یزدان  کسب  است.  در  ذات  خـود  کسب  است.  گذشته  از  این،  پاداش  آن  فضل  و کرم  یزدان  است.  ایمان  به  خدا  به  دل  آرامش  میدهد،  و  انسان  را  در  راسـتای  راه  استقامت  میبخشد،  و  در  مقابل  حوادث  و  رخدادها  ثابت قدم  و  استوار  میدارد.  ایمان  به  خدا  اعتماد  به  تکیهگاه،  و اطمینان  به  پناهگاه،  و  یقین  به  عاقبت  را  پدید  میآورد،  و  این  خودش  کسب  است.  این  همان  چیزی  است که کافران  از  دست  میدهند،  و:

(أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ).

آنان  واقعاً  زیانکارند.

*

آن گاه  قرآن  دربارۀ  آن  مشرکان  سخن  را  ادامه  میدهد،  و  از  شتابی که  در  نزول  عذاب  دارند  صحبت  میکند،  عذاب  دوزنی که  بدیشان  بسی  نزدیک  است‌:

(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ (٥٣)یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (٥٤)یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٥٥)

 آنان  عذاب  را  با  عجله  از  تو  میخواهند  (و  مسخرهکنان  مـیگویند:  اگر  عذاب  خدا  حقّ  است  و  دامـن  کـفّار  را  می‏گیرد،  پس  چرا  هر چه  زودتر  به  سـراغ  مـا  نـمیآید  و  نابودمان  نمینماید؟).  اگر  موعد  مـقرّری  تـعیین  نشده  بـود،  عذاب  (الهـی  فوراً)  بـه  سـرغ  ایشـان  مـیآمد،  و  ناگهانی  و  بدون  مقدّمه  و  بیآن  که  ایشان  به  خود  آیند،  عذاب  به  سراغشان  میآمد.  آنان  عذاب  را  با  شتاب  از  تو  میخواهند،  و  حال  این  که  مسلّماً  دوزخ  کافران  را  در بر  خواهد  گرفت.  روزی  عذاب  دوزخ  از  بالای  سرشان  و از  زیر  پاهایشان  (و  به  طور  کلّی  از  هر  سو)  ایشان  را  فرا خواهد  گرفت،  و  خداوند  بدیشان  خواهد  فرمود:  بچشید  (جزای)  کارهائی  را  که  (در  دنیا)  میکردید.

مشرکان  تهدید  و  بیم  را  می شنیدند،  و لیکن  حکمت  خدا  را  در  مـهلت  دادن  خود  نـمیدانسـتند.  بـا  شتاب  از  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  عذاب  را  به  عنوان  مبارزه  میخواسـتند.  در  بسیاری  از  اوقـات  مـهلتی که  خدا  به  ستمگران  میدهد  استدراج  بشمار  است.  یعنی کمکم  به  سـوی  دوزخ کشیده  میشوند  و  پلّه  پـلّه  تـا  ملاقات  عذاب  میروند.  بدیشان  مهلت  داده  میشود  تا  بر  سرکشی  و  تباهی  بیفزایند.  مهلتی  هم که  به  مؤمنان  داده  میشود  برای  این  است که  بر  ایمان  و  پایداری  خود  بیفزایند،  و  از  صفهای  مؤمنان  خارج  شوند  و  بیرون  افتند  آنان که  توان  صبر  و  شکیبائی  و  استقامت  و  پایداری  را  ندارند.  یا  به  مردمان  مهلت  داده  میشود  تا  منحرفانی  بمانند که  خدا  در  ایشان  خیر  و  صلاح  سراغ  دارد  و  وقتی که  هدایت  از  ضلالت  برایشان  معلوم  شد  به  سوی  هدایت  برگردند  و  راهیاب  شوند.  یا گاهی  مهلت  دادن  برای  این  است که  از  ایشان  فرزندانی  بزایند که  خوب  و  صالح  هستند  و خدای  را  میپرستند  و  به  حزب  او  میپیوندند،  هر چند که  پدرانشان  از  زمرهۀ گمراهان  بوده  باشند  .  .  .  یا  مهلت  دادن  به  خاطر  چیزهای  دیگری  است که  در  پس  پردۀ غیب  است  و  جدای  از  این  و  از آن  است  و  قضا  و  قدر  خدا  مقتضی  است  تا  بعدها  چه  شود  و گشت  و گذار  زمان  چون  رود.

امّا  مشرکان  از  حکمت  و  قضا  و  قدر  یزدان  چیزی  نمیدانستند.  عذاب  را  به  عـنوان  مبارزه  درخواست  میکردند  و  در  فرا  رسیدن  آن  شتاب  میورزیدند.

(وَلَوْلا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجَاءَهُمُ الْعَذَابُ ).

اگر  موعد  مقرّری  تعیین  نشده  بود،  عذاب  الهی  فوراً)  به  سراغ  ایشان  میآمد.

در  ایـنجا  یـزدان  ایشـان  را  از  فرا  رسـیدن  عقابی  میترساند که  در  رخ  دادن  آن  شتاب  دارند.  عذاب  در  وقت  معیّن  خود  سر  می رسد،  بدان  هنگام که  انتظار  آن  را  نمیکشند  و  توقّع  فرا  رسیدنش  را  ندارند.  وقتی  رخ  میدهد که  آنان  را  مات  و  مبهوت  میکند  و  ناگهانی  با  آن  روبرو  میگردند:

(وَلَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ ).

عذاب  ناگهانی  و  بدون  مقدّمه  و  بیآن  که  ایشان  به  خود  آیند  به  سراغشان  میآمد.

بعدها  همچون  عذابی  در  بدر  به  سراغشان  آمـد.  خدا  راست  فرموده  است.  با  چشمان  خود  دیدند که  وعدۀ  خدا  چگونه  تحقّق  پیدا  میکند.  عذاب  ریشهکـن  به  سراغ  ایشان  نیامد  و  یکسره  آنان  را  نابود  نکرد،  بدان گونه که  ملّتهای  پیشین  را  نابود کرده  است  بدان  هنگام که  معجزه  مادی  را  خواستهاند  و  دیدهاند،  ولی  پس  از  وقوع  معجزه  رسالت  را  تکذیب کردهاند  و  از  پذیرش  حقّ  و  حقیقت  دوری گزیدهاند.  چرا که  مقدّر  شده  بود که  سیاری  از  مشرکان  بعدها  ایمان  بیاورند،  و  از  زمرۀ  سپاهیان  خوب  اسلام  بشوند،  و  از  ایشان  فرزندانی  بزایند که  پـرچم  اسلام  را  نسل  بعد  از  نسل  تا  مدّتهای  زیـاد  بر  دوش  بکشند.  همۀ  این  امور  انجام  پذیرفت  برابر  قضا  و  قدر  و  تدبیر  و  تقدیری که  خدا  میدانست  و  جز او کسی  متوجّه  آن  نبود  و  آن  را  نمیفهمید.

بعد  از  بیم  دادنشان  و  تهدید کردنشان  به  عذاب  دنـیا،  عذابی که  ناگهانی  سر  میرسد  و  بدون  این که  به  خود  آیند  ایشان  را  در بر  میگیرد،  خدا  بارها  و  بارها  شتاب  ورزیدنشان  را  در  فرا  رسیدن  عذاب  ناپسند  میشمارد.  در  فرا  رسیدن  عذاب  شتاب  میورزند،  در  حالی کـه  دوزخ  در کمین  ایشان  است‌:

(یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ) (٥٤)

آنان  عذاب  را  با  شتاب  از  تو  میخواهند،  و  حال  این  که  مسلّماً  دوزخ  کافران  را  دربر  خواهد  گرفت.

برابر  شیوۀ  قرآن  در  به  تصویر کشـیدن،  و  در  حاضر  آوردن  آینده  بدان گونه که  انگار  پدیدار  است  و  مشاهده  میشود،  قرآن  دوزخ  را  به  تصویر  میکشد که  انگار  هم  اینک کافران  را  احاطه کرده  است  و  آنان  را  دربر گرفته  است.  فرا  رسیدن  عذاب  دوزخ  با  توجّه  به  حال  و  وضع  مشرکان  آیندۀ  نهان  و  پنهانی  است.  ولی  بـا  تـوجّه  به  واقعیّت  عیان  برای  یزدان  جهان  حاضر  و  دیدنی  است.  به  تصویر کشیدن  دوزخ  بدان گونه که  هست  و  از  دیـدگان  پنهان  است،  به  ذهن  و شعور انسان  تـرس  و هراسی  میافکند که  نگو،  و  شتاب  ورزیدن  آنـان  را  در  فرا  رسیدن  عذاب  صد  چندان  زشت  جلوهگر  مینماید.  آخر  چگونه  کسانی که  جهنم  ایشان  را  احاطه کرده  است  و  آنان  را  دربر گرفته  است  باید که  در  فرارسیدن  عقاب  شتاب  بورزند،  دوزخی که  می خواهد  ایشان  را  در  خود  جای  دهد  و  درهایش  بسته  شود،  در  حالی که  آنان  غافل  و گول  خورده  هسـتند  و  انـتظار  همچون  چیزی  را  نمیکشند؟!

قرآن  سیمـا  و  حال  و  وضعشان  را  در  آن  دوزخی  ترسیم  میکند  و  به  تصویر  میکشد که  ایشان  را  فرا گرفته  است  و  احاطه کرده  است،  در  حالی که  آنان  عذاب  را  با  عجله  میطلبند  و  شتابان  درخواست  فرا  رسیدن  آن  را  دارند:

(یَوْمَ یَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَیَقُولُ ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٥٥)

روزی  عذاب  دوزخ  از  بالای  سرشان  و  از  زیر  پاهایشان  (و  به  طور  کلّی  از  هر سو)  ایشان  را  فرا  خواهد  گرفت،  و  خـداونـد  بـدیشان  خواهد  فرمود:  بچشید  (جزای)  کارهائی  را  که  (در  دنیا)  میکردید.

صحنۀ  هراسانگیزی  است.  صحنهای  است کـه  توبیخ  خوارکنندهای  و  تهدید  تلخی  به  همراه  دارد:

(ذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) .

بچشید  (جزای)  کارهائی  را  که  (در  دنیا)  میکردید.  این  فرجام  شتاب  و  عجلهای  است که  در  فرا  رسیدن  عذاب  داشتید،  و  سزای  سبک  شمردن  تـهدید  و  بیمی  است  که  بدان  یادآور  می شدید.

*

روند  قرآنی  به  ترک  منکران  و  تکذکنندگان  و  هوا  و  هوسپرستان  میگوید  و  ایشان  را  در  صحنهای  برجای  میگذارد  و  به  ترکشان  میگوید که  عـذاب  از  بالای  سرشان  و  از  زیر  پاهایشان  ایشان  را  دربر گرفته  است.  به  ترک  ایشان  میگوید  تا  به  مؤمنانی  سر  بزند که  آن  تکذیبکنندگان  میخواهند  ایشان  را  از  آئین  خود  برگردانند  و  از  پرستش  خداوندگارش  منصرف گردانند 

 ...  روند  قرآنی  به  مؤمنان  رو  میکند  و  آنان  را  دعوت  میکند که  فرار کنند  و  آئین  خود  را  سالم  از  میدان  به  در  ببرند،  و  عقیدۀ  خویش  را  نجات  دهند.  ایشان  را  با  ندای  دلانگیز  مهربانانهای،  و  با  عنایت  و  رعایت  فراگیری،  و  با  شیوهای که  سازگار  با  منزلت  ایشـان  باشد  و  هـمۀ  تــارهای  دلهــایشان  را  بــساید  و  لمس  نماید،  ندا  در میدهد  و  فریاد  میدارد:

(یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (٥٦)کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (٥٧)وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (٥٨)الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٥٩)وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (٦٠)

ای  بندگان  مؤمن  من!  زمین  مـن  فـراخ  است  (و  اگـر  در  جائی  تحت  فشار  کفّار  و  ستمگران  بودید،  میتوانید  بـه  نقاط  دیگری  مسافرت  کنید)  و  تنها  مرا  بپرستید.  (چرا  که  پــرستش  تـوحیدی،  رمـز  آزادگی  و  سـرفرازی  است.  سرانجام  همۀ  انسانها  میمیرند  و)  هر  کسی  مزۀ  مرگ  را  میچشد  سپس  به  سوی  ما  بازگردانده  مـیشوید  (و  هر یک  جزا  و  سزای  خود  را  میگیرید).  کسانی  که  ایمان  آورده  و  کارهای  شایسته  انجام  داده  باشند،  ایشان  را  در  کاخهای  عظیم  بهشت  جای  میدهیم.  کاخهائی  که  در  زیر  آنها  رودبـارها  روان  است.  جاودانـه  در  آن  بسر  میبرند  (و  هرگز  از  آن  نمیکوچند.  به به)  پاداش  آنان  که  (برای  خدا)  کار  می‏کنند  چـه  پاداش  خوبی  است!  آن  کسانی  (که  در  برابر  مشکلات  زندگی  و  مشقّات  تکالیف  و  وظائف  دینی)  شکیبائی  ورزیدهاند  و  (در  همۀ  احوال)  بر  پروردگار  خود  تکیه  و  توکّل  داشتهاند.  چه  بسیارند  جنبندگانی  که  (در  زمین  با  شما  زندگی  میکنند  و  بر اثـر  ضعف،  حتّی)  نـمیتوانـند  روزی  خود  را  بـردارند  (و  جابجا  کنند،  تا  آن  را  بخورند  یا  بـیندوزند).  خدا  روزی  رسان  آنها  و  شما  است.  (پس  غم  روزی  را  نـخورید  و  ننگ  خواری  و  اسـارت  را  نـپذیرید)  و  خدا  بس  شـنوا  و  آگاه  است.  (لذا  دعای  شـما  و  صـدای  سـایر  آفریدگان  خود  را  میشنود،  و  از  حال  و  روز  همگان  باخبر  است،  و  سهم  و  روزی  کسی  و  چیزی  را  فراموش  نمینماید).

 آفریدگار  این  دلها،  و  آگاه  از  آنچه  در  ابن  دلها  میگذرد،  و  مطّلع  از  نهانیهای  این  دلها،  و  باخبر  از  خاطرههائی که  در  این  دلها  در گشت  و گذار  است،  و  میداند  در  زوایا  و  پیچ  و  پناههای  این  دلها  چه  چیزهائی  جای  دارد،  این  دلها  را  با  این  ندای  دوست  داشتنی  فریاد  میدارد: 

(یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا ...).

ای  بندگان  مؤمن  من‌!.  ..

بدین  صورت  این  دلها  را  فریاد  میدارد،  در  آن  حال که  دلها  را  ندا  در میدهد که  دین  خود  را  بکوچانند  و  بـا  هجرت  از  میدان  به  در گردانند،  تا  با  هـمچون  فــریاد  دوست داشتنیای  دلها  حقیقت  خود  را  از  نخستین  لحظه  بشناسند،  و  بدانند که  منسوب  به  آفریدگارشان  هستند  و  به  سرورشان  اضافه  میگردند:

(یَا عِبَادِیَ!). ای  بندگان  من‌!.

این  نخستین  پسوده  است.  پسودۀ  دوم،  عبارت  است  از: 

(إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ ).

زمین  من  فراخ  است‌.

شما  بندگان  من  هستید،  و  این  زمین  مـن  است.  زمـین  فمن  است. گسـترده  است  و  شما  را  در  خود  جای  میدهد.  پس  چه  چیز  شما  را  در  جایگاه  تـنگتان  نگاه  مـیدارد،  جایگاهی که  در  آنـجا  شـما  را  از  دینـتان  برمیگردانند،  و  در  آنجا  نمیتوانید  سرور  خود  خدا  را  پرستش کنید؟  این  مکان  تنگ  را  رها کنید  و  بـه  درود  گوئید  ای  بندگان  من  به  سوی  زمین  فراخ  من.  آئین  خود  را  نجات  دهید،  و  در  عبادت  و  پرستش  خود  آزاد گردید: 

(فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ).

و  تنها  مرا  بپرستید.

دغدغۀ  خاطری  از  دوری  میهن  به  انسان  دست  میدهد،  نخستین  دلهرهای  است که  در  درونی  پدیدار  میآید که  به  هجرت  خوانده  مـیشود.  از  ایـنجا  است  کـه  یـزدان  دلهای  ایشان  را  با  ایـن  دو  پسـوده  میپساید:  نـدای  دوست داشتنی  نزدیک‌:

(یَا عِبَادِیَ!). ای  بندگان  من‌!.

دیگری  خبر  از  فراخی  زمین‌:

(إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ ).

زمین  من  فراخ  است‌.

مادام  که  سراسر  زمـین،  زمـین  خـدا  است،  عـزیزترین  سرزمین کرۀ  زمین  جائی  است که  مؤمنان  در  آنجا  توان  پـرستش  خدا  را  دارنـد  و  وادار به  پـرستش  جـز  او  نمیگردند.

آن گاه  روند  قرآنی  دلواپسـیها  و  دغـدغههای  دلهـا  را  دنبال  میکند.  دومین  دلهره  هراس  از  خطر  هجرت  است،  خطر  مرگی که  در کمین  تـلاش  بیرون  رفتن  است  -  مشــرکان  مـؤمنان  را  در  مکـّـه  نگاه  مـیداشـتند  و  نمیگذاشتند  بار  سفر  بربندند  و  بروند.  بدیشان  اجـازۀ  هجرت  نمیدادند.  پس  از  آن  که  بیرون  رفتن  نـخستین  ایشان  را  دیدند  احساس  خطر  میکردند  -  بعد  از  خطر  مرگ  بیرون  شدن،  خطر  راه  در  میان  بود،  اگر  هم  از  مکّه  میتوانستند  بیرون  بروند.  بدین  لحاظ  است که  دومین  پسوده  درمیرسد:

(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ) (٥٧)

(سرانجام  همۀ  انسانها  میمیرند  و)  هر  کسی  مزۀ  مرگ  را  میحشـد،  سپس  به  سوی  ما  بازگردانده  میشوید  (و  هر یک  جزا  و  سزای  خود  را  میگیرید)‌.

مرگ  در  هر  مکانی  قطعی  و  حتمی  است.  پس  بـیهوده  است  که  برای  مرگ  حسابی  باز کنند.  چرا کـه  مـردمان  اسباب  و  علل  آن  را  نـمیشناسند.  ســرانـجام  بــرگشت  همگان  هم  به  سوی  خدا  است.  مؤمنان  به  سوی  یـزدان  مهاجرت  میکنند،  و  در  سرزمین  فراخ  خدا  به  سوی  او  میکوچند،  و  در  نهایت  گشت  و گذار  ایـن  چـند  روزۀ  زندگی  به  سوی  او  برمیگردند.  آنـان  بـندگان  اویـند،  بندگانی  که  در  دنیا  و  آخـرت  ایشـان  را  در  پـناه  خود  میدارد.  پس  چرا  باید  ترس  و  هراس  بر  ایشان  بتازد  و  بدیشان  دست  دهد،  یا  چرا  باید  دغدغه  و  دلهـرهای  به  درونشان  بخزد  و  پریشان  حال  و  پریشان  روزگار  شوند،  پس  از  این که  همچون  پسودههائی  در  میرسد؟

با  وجود  این،  یزدان  تنها  با  این  پناه  دادن  و  در  پناه  خود  گرفتن  به  ترک  ایشان  نمیگوید.  بلکه  پرده  از  چیزهائی  برمیدارد که  در  آنجا  برایشان  تهیّه  دیده  است  و  آماده  کرده  است.  مؤمنان  به  ترک  میهنی  میگویند  و  از  میهنی  میکوچند،  عوض  آن  در کرۀ  زمین  سـرزمین  وسـیع  و  فراخی  در  پیش  رو  دارند.  به  ترک  خانههائی  میگویند،  بجای  آنـها  خـانههائی  در  بهشت  خواهـند  داشت،  خانههائی  از  نوع  آنها  و  بزرگتر  از  آنها:

(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ).

کسانی  که  ایمان  آورده  و  کارهای  شایسته  انـجام  داده  باشند،  ایشــان  را  در  کــاخهای  عـظیـم  بهشت  جـای  میدهیم.  کاخهائی  که  در  زیر  آنها  رودبارها  روان  است.  جاودانه  در  آن  بسر  میبرند  (و  هرگز  از  آن  نمیکوچند).  در  اینجا  ایشان  را  به کار  و  شکیبائی  و  توکّل  بـر  خـدا  فریاد  میدارد:

(نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (٥٨)الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) (٥٩)

پاداش  آنان  کـه  (برای  خدا)  کار  می‏کنند  چه  پاداش  خوبی  است!  آن  کســانی  (کــه  در  برابـر  مشکـلات  زندگی  و  مشقّات  تکالیف  و  وظائف  دینی)  شکیبائی  ورزیدهاند  و  (در  هـمۀ  احـوال)  بـر  پروردگار  خود  تکـیه  و  تـوکّل 

داشتهاند.

ایـن  پسـودهای  است  کـه  هـمچون  دلهـائی  را  اسـتوار  میدارد  و  جرأت  میبخشد،  در  جـایگاهی  کـه  جـایگاه  پریشانی  و  هراس  است  و  نیاز  به  پایدار کـردن  و  دلیر  نمودن  دارد.

آن گاه  به  دل  دغدغۀ  فراهـم  نـبودن  روزی  مـیانـدازد،  وقتی  که  میهن  و  اموال  و  جولانگاه  کار  و  تلاش  عادی  را  رها  میسازند  و  به  ترک  اسباب  و  علل  معلوم  روزی  میگویند.  این  دغدغه  و  دلهـره  را  هـمین  جـوری  رهـا  نمیسازد.  بلکه  پسودهای  میآورد  که  دلها  در  سایۀ  آن  میآسایند  و  آرامش  پیدا  می کنند:

(وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ).

چه  بسیارند  جنبندگانی  که  (در  زمـین  بـا  شـما  زندگی  میکنند  و  بر اثر  ضعف،  حتّی)  نمیتوانند  روزی  خود  را  بردارند  (و  جابـجا  کنند،  تا  آن  را  بخورند  یـا  بـیندوزند).  خدا  روزی  رسان  آنها  و  شما  است.  (پس  غـم  روزی  را  نخورید  و  ننگ  خواری  و  اسارت  را  نپذیرید)‌.

پسودهای  است که  دلهایشان  را  بیدار  میکند  و  آنـها  را  مـتوجّه  واقـعیّت  دیـدنی  در  زندگانیشان  میسازد.  جانداران  زیادی  هستند که  روزی  خود  را  نمیتوانند  به  دست  بیاورند،  و  نمیتوانند  روزی  خود  را گرد  بیاورند  و  آن  را  با  خود  بردارند  و  بدان  اهـتمام  نمانند.  و  نمیدانند  چگونه  روزی  را  برای  خود  افزایش  دهند،  و  نمیدانند  چگونه  روزی  خود  را  نپایند  و  از  آن  محافظت  نمایند.  با  وجود  این  خدا  بدیشان  روزی  مـیرساند،  و  نمیگذارد  آنها  از گرسنگی  بمیرند.  به  همین  سان  خدا  به  مردمان  روزی  میرساند،  هر چند که  آنان گمان  می‏برند  که  خودشان  روزی  خود  را  میآفرینند  و  آن  را  خودشان  پدید  میآورند.  بلکه  این  خدا  است که  وسیلۀ  کسب  روزی  و اسباب  آن  را  بدیشان  عطاء  کند.  خود  ایـن  عطاء کردن،  روزی  خداداد  است.  مردمان  راهی  به  سوی  روزی  خود  ندارند  مگر  در  پرتو  توفیق  خدا.  دیگر  جای  نگران  شدن  روزی  به  سبب  هجرت  نیست.  زیـرا  آنـان  بندگان  یزدانـند  و  به  سوی  زمـین  یـزدان  مهاجرت  میکنند،  و  هر کجا که  باشند  یـزدان  بدیشان  روزی  میرساند،  همان گونه  که  به  جاندارانی  روزی  میرساند  که  روزی  خویش  را  نمیتوانند  با  خود  بردارند،  و  با  این  وجود  خدا  بدیشان  روزی  میرساند  و  آنها  را  به  خود  رها  نمیسازد.

روند  قرآنی  ایـن  پسودههای  مهربانانۀ  ژرف  را  با  ارتباط  دادن  ایشان  به  یـزدان،  و  آگـاه  کـردن  آنان  از  عنایت  و  رعایت  خداوند  منّان،  پایان  می‏بخشد،  خدائی  که  سخنانشان  را  میشنود،  و  حال  و  وضعشان  را  میداند  و  ایشان  را  تنها  رها  نمیکند:

(وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (٦٠)

و  خدا  بس  شنوا  و آگاه  است‌. 

این  چرخش  و گردش کوتاه  به  پایان  میرسد،  چرخش  و  گردش کوتاهی که  همۀ  زوایای  این  دلها  را  پسوده  است،  و  به  همۀ  دغدغههائی که  بر  دلها  در  لحظۀ  بیرون  رفتن  و  آغاز  هجرت گذشته  است  پاسخ  داده  است،  و  بر جای  هر  هراسی  آرامشی  جایگزین  نموده  است،  و  بر  جای  هر  پریشانی  و  نگرانیای  یقین  و  اطمینانی  جای  داده  است،  و  بر جای  هر  رنجی  آسایشی  نهاده  است  و  جایگزین  نموده  است.  این  چرخش  و گردش  این  دلها  را  نوازش  نموده  است  و  آنها  را  لبریز  از  احساس  قربت  و  رعایت  و  امن  و  امان  در کنف  حمایت  خداوند  مهربان  منّان کرده است.

هان که  دغـدغههای  دلهـا  را  ایـن  چـنین  درک  و  فهم  نمیکند  مگر  آفریدگار  دلها،  و  دلها  را  این  چنین  درمان  نمیکند  مگر  خدائی که  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است که  در  دلها  است‌.

پس  از  این  چرخش  و گردش  با  مؤمنان،  روند  قرآنی  برمی‏گردد  به  تناقضی که  در  موقعیّت  مشـرکان  و  در  جهانبینیهای  ایشان  است.  آنان  اعتراف  میکنند  که  خدا  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است،  و  خورشید  و  مـاه  را  مسخّر  ساخته  است،  و  آب  را  از  آسمان  بارانده  است،  و  زمین  را  پس  از  مرگ  زنده کرده  است.  این  امر  هم  مایۀ  توسعۀ  روزی  ایشان  یا  سخت گرفتن  بر  ایشـان  است.  آنان  در  وقت  ترس  و  هراس  تنها  رو  به  خـدای  یگانه  میکنند  و  فقط  او  را  فریاد  میدارنـد  و  به کـمک  میطلبند  .  .  .  امّا  بعد  از  همۀ  اینها  برای  خدا  انباز  قائل  میشوند  و  شرک  میورزند،  و کسانی  را  میآزارند که  خدای  را  به  یگانگی  میپرستند،  و  ایشان  را  از  عقیده  و  باورشان  برمیگردانند،  عقیده  و  باوری که  هـیچ گونه  تناقضی  و  پریشانی  در  آن  نیست،  و  نعمت  خدا  را  در  حقّ  خود  فراموش  میکنند، نعمتی  که  در  امن  و  امـانی  نهفته  است که  به  سبب  بیتالله  الحرام  بدیشان  بخشیده  است.  امن  و  امان  به  سبب  بیتالله  الحرام  بدیشان  عطاء  گردد،  در  صورتی که  خودشان  بندگان  یزدان  را  در  بیتالله  الحرام  به  ترس  و  هراس  میاندازند:

(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (٦١)اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (٦٢)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (٦٣)وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٦٤)فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ (٦٥)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ وَلِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (٦٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (٦٧)وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ) (٦٨)

هر گاه  از  آنان  (که  کسانی  و  یـا  بـتهائی  را  شـریک  خدا  میدانند)  بپرسی  چه  کسی  آسمانها  و  زمـین  را  آفـریده  است،  و  خورشید  و  مـاه  را  (بـرای  منافع  شـما  انسـانها  روان  و)  مسخّر  کرده  است؟  قطعاً  خواهـند  گفت:  خدا (چرا  کـه  مـیدانند  که  ایـن  مـعبودهای  دروغین  هـمه  مخلوقند  و  توانائی  آفرینش  کائنات  و  چرخش  کـرات  را  نداشته  و  ندارنـد).  پس  چگونه  (بـا  وجود  اعتراف  بـه  یگانگی  خدا  در  آفرینش  کائنات  و  تسخیر  کرات،  از  اقرار  بـه  یگانگی  خـدا  در  الوهیّت  و  فرمانروائـی)  مـنحرف  مــیگردند؟!  خـداونـد  روزی  هر  کس  از  بندگانش  را  بـخواهـد  فراوان  و  گسترده  مـیکند  و  یـا  کــم  و  تنگ  می‏گرداند  (بـرابـر  مـصلحت  و  صـلاحدیدی  کـه  خود  میداند).  خدا  آگاه  از  هـر  چـیز  است.  اگر  از  آنان  (کـه  مشکوکند)  بپرسی  چه  کسی  از آسمان  آب  بارانده  است  و  زمین  را  به  وسیلۀ  آن  بعد  از  مردنش  زنـده  گردانده  است؟  قطعاً  خواهند  گفت:  خدا!  بگـو:  ستایش  خدای  را  (که  حقّ  آن  اندازه  روشن  است  که  مشـرکان  نـیز  بـدان  اعتراف  دارند).  امّا  بیشتر آنان  نمیفهمند  و نمیدانند  (که  به  چه  تناقض  عجیبی  گرفتارند.  چرا  که  بـه  خـالق  رازق  واحدی  معتقدند  و  چیزهای  دیگری  را  هم  پرستش  میکنند).  زندگی  این  دنیا  جز  لهو  و  لعب  نیست،  و  زندگی  سرای  آخرت  زندگی  است،  اگر  فهم  و  شـعور  داشـته  باشند.  (چرا  که  به  دنبال  زندگی  جهان  مرگ  است،  ولی  آخرت  جاودانگی  است).  هنگامی  که  (مشـرکان)  سـوار  کشـتی  مــیشوند  (و  ترس  و  نگرانی  بـدیشان  دست  مــیدهد)  خـالصانه  و  صــادقانه  خـدای  را  بـه  فریاد  میخوانند  (و  غیر  او  را  فرامـوش  مـیگردانند).  سـپس  هنگامی  که  خدا  آنـان  را  نـجات  داد  و  سـالم  بـه  خشکـی  رساند،  باز  ایشـان  شـرک  مـیورزند  (و  بـه  انبازهائی  بـرای  خـدا  مـعتقد  مـیشوند).  بگذار  چیزهائی  را  کـه  بدیشان  دادهایم  نادیده  بگیرند  و  (کفران  نـعمت  کـنند،  و  چـــند  روزی  از  لذّات  زودگـــذر)  بــهرهمند  گردند،  (سرانجام)  خواهند  فهمید  (که  چه  سرنوشت  شومی  در  انتظار  ایشان  است).  مگر  (قریشیان  بـا  چشم  عبرت  و  تفکّر)  نمیبینند  که  ما  (سـرزمین  ایشـان،  مکـّه  را)  حرم  پرامن  و  امانی  ساختهایم،  در  حالی  کـه  دور  و  بـر  آنـان  مردم  ربوده  میگردند  (و  در  همه  جای  بیرون  این  حرم  غارت  و  کشتار  میکنند؟!).  آیا  به  (بـتهای)  بـاطل  ایـمان  دارند  و  نعمت  خدا  (داد  امنیّت  مکّه  و  رسـالت  مـحمّد)  را  نادیده  و  ناسپاس  می‏گذارند؟  آخر  چه  کسی  سـتمگرتر  از  کسی  است  که  بر  خدا  دروغ  بندد،  و  یا  (دیـن)  حقّ  را  چون  بدو  رسد  تکذیب  کند؟!  آیـا  جایگاه  کافران  دوزخ  نیست؟‌.

این  آیهها  شکلی  از  عقیدۀ  عرب  را  به  تصویر  میکشد  که  بدان  هنگام  بوده  است،  و  الهامبخش  ایـن  واقـعیّت  هستند که  این  عقیدۀ  اصلی  از  تـوحید  و  یگانه پرستی  داشته  است،  سپس  انحراف  پـیدا کرده  است.  ایـن  هم  تعجّبی  ندارد،  زیرا  عربها  از  فرزندان  اسماعیل  پسر  ابراهیم  علیه السّلام  هستند،  و  عملاً  معتقد  بودند که  ایشان  بر  آئین  ابراهیم  می‏باشند،  و  بر اساس  این  به  عقیدۀ  خودشان  افتخار  میکردند  و  به  خودشان  میبالیدند،  و  به  دیانت  موسوی  یا  عیسوی  چندان  توجّهی  نمیکردند،  در  حالی  که  پیروان  هر  دو  دیانت  با  ایشان  در  جزیرةالعرب  بسر  میبردند.  علّت  عدم  توجّه  آنان  به  دیانت  مـوسوی  یـا  عیسوی  این  بود که  آنـان  بر  آئـین  ابراهیم  بودن  را  بزرگواری  خویشتن  میشمردند.  دیگر  متوجّه  نبودند که  عقیدۀ  آنان  به  چه  تناقض  و  انحرافی  دچار  آمده  است.  وقتی  که  از  ایشان  دربارۀ  آفرینندۀ  آسمانها  و  زمین،  و  مسخّرکنندۀ  خورشید  و  ماه،  و  نازلکنندۀ  آب  از  آسمان،  و  زندهکنندۀ  زمین  پس  از  مرگ  آن  با  این  آب،  پرسیده  شود،  اقرار  و  اعتراف  میکنند  که  آفریدگار  همۀ  ایـنها  خدا  است.  و لیکـن  با  وجـود  هـمۀ  ایـنها  بـتهایشان  را  میپرستند،  یا  جنّیان  را  پرستش  میکنند،  یا  فرشتگان  را  میپرستند،  و  آنها  را  در  عبادت  و  پرستش  انبازهای  خدا  می سازند،  هر چند  هم  آنها  را  در کار  آفرینش،  انبازهای  خدا  نمیکنند  .  .  .  این  تناقض  شگفتی  است،  تناقضی که  خدا  در  این  آیات  از  آن  اظهار  تعجّب  میفرماید:

(فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ).

پس  چگونه  (با  وجود  اعتراف  به  یگانگی  خدا  در  آفرینش  کـائنات  و  تسخـیر  کـرات،  از  اقرار  بـه  یگانگی  خدا  در  الوهیّت  و  فرمانروائی)  منحرف  میگردند؟‌!.

(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ) (٦٣)

امّا  بیشتر  آنان  نمیفهمند  و  نمیدانند  (که  به  چه  تناقض  عجیبی  گرفتارند.  چرا  که  به  خالق  رازق  واحدی  معتقدند  و  چیزهای  دیگری  را  هم  پرستش  میکنند)‌.

کسیکه  عقل  او  همچون  آمیزهای  را  میپذیرد  نمیفهمد  و  درک  و  شعور  ندارد!

میان  پرسش  از  آفرینندۀ  آسمانها  و  زمین،  و  مسخّرکنندۀ  خورشید  و  ماه،  و  نازلکنندۀ  آب  از  آسمان،  و  زندهکنندۀ  زمین  پس  از  مرگ  آن،  روند  قرآنی  مقرّر  میدارد کـه  خدا  روزی  را  وسعت  میدهد  برای کسی  از  بندگانش که  بخواهد،  یا  روزی  او  را کم  میکند.  سنّت  و  قانون  روزی  را  با  آفرینش  آسمانها  و  زمین  و  با  سائر  آثار  قدرت  و  آفــرینش  پـیوند  مـیدهد،  و  ایـن  را  بـه  عـلم  خـدا 

وامیگذارد،  علمی که  همه  چیز  را  دربر گرفته  است  و  مطّلع  از  همه  چیز  است‌:

(إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (٦٢)

خدا آگاه  از  هر  چیز  است‌.

رزق  و  روزی  با  چرخش  و گردش کرات  ارتباط  روشنی  دارد.  چرخش  و گردش کرات  با  زندگی  و  آب  و کشت  و  زرع  نیز  پیوند  دارد.  توسعۀ  رزق  و  روزی  در  دست  خدا  است  و  برابر  اوضاع  و  پدیدههای  هـمگانی  مـذکور  در  آیات  صورت  میپذیرد.  حاصل  رزق  و  روزی  از  آبی  است که  نازل  میگردد،  و  از  رودبارهائی  است که  جریان  می‏یابند،  و  از کشت  و  زرعهائی  است  که  مـیرویند  و  سبز  میشوند،  و  از  حیوانـاتی  است  کـه  تـولید  نسـل  میکنند  و  زاد  و  ولد  دارند،  از  معدنها  و  فلزاتی  است که  در  درون  زمین  نهفتهاند،  و  از  شکار  و  نخجیری  است که  در  خشکی  و  دریا  وجود  دارد  .  .  .  و  سائر  مواردی کـه  رزق  و  روزی  همگان  از  آنجاها  به  دست  میآید.  همۀ  آنها  هم  از  قوانین  و  سنن  آسمانها  و  زمین،  و  از  مسخّر  کردن  خورشید  و  ماه،  پیروی  آشکار  و  مستقیمی  دارند.  اگر  این  قوانین  و  سنن  از  آنچه  بر  آن  هسـتند کـمترین  تغییری  پیدا کنند  تأثیر  آن  در  سراسر  زندگی  موجود  در  سطح  زمین،  و  در  ثروتهای  طبیعی  دیگری که  در  درون  زمین  نهفته  است،  یکسان  پدیدار  و  آشکار  میگردد.  چه  ثروتهای  طبیعی  نهفته  در  درون  زمین  هم  پدید  آمدن  و  انباشته  و  اندوخته  شـدن  و  اخـتلاف  و  دگـرگونیش  در  اینجا  و  آنجا  طبق  اسباب  و  عللی  صورت  میپذیرد که  با  سرشت  زمین  و  مجموعۀ  تأثیر  پذیریهایش  از  خورشید  و  ماه  هماهنگی  و  ارتباط  تنگاتنگ  دارد.[1]

قرآن  جهان  بزرگ  و  صحنههای  سترگ  آن  را  بـرهان  و  حجّت  خـود  میشمارد.  صحنههای  جـهان  جـولانگاه  نگریستن  و  اندیشیدن  دربارۀ  چیزی  است که  قرآن  بـا  خود  به  ارمغان  آورده  است.  دل  در  برابر  ایـن  جـهان  هستی  میایستد  و  سراپا  اندیشه  و  نگرش  میشود،  و  بـا  بیداری  و  هوشیاری  شگفتی  به  صحنههای  جهان  خـیره  مـیگردد،  و  دست  آفریدگار  و  قـدرت  او  را  احسـاس  میکند، و  قوانین  و  سنن  شگرف  خـدا  را  درک  و  فـهم  مینماید  با  نگرش  ساده  و  بدون  درد  سری که  نیاز  به  دانش  سخت  و  دشواری  ندارد،  بلکه  نیاز  به  احساس  بیدار  و  دل  بینا  دارد  و  بس.  قرآن  هر  زمان که  نشانهای  از  نشانههای  شناخت  خدا  را  در  جهان  هستی  جلوهگـر  کرد  و  آشکارا  نشان  داد،  در  برابر  آن  میایستد  و  با  حمد  و  ثنای  یزدان  به  تسبیح  و  تقدیس  میپردازد  و  دلها  را  با  خدا  پیوند  میدهد:

(قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ) (٦٣)

بگو:  ستایش  خدای  را  (که  حقّ  آن  اندازه  روشن  است  که  مشـرکان  نـیز  بـدان  اعتراف  دارنـد).  امّا  بـیشتر  آنـان  نــمیفهمند  و  نـمیدانـند  (کـه  به  چه  تـناقض  عـجیبی  گرفتارند.  چرا  که  بـه  خـالق  رازق  واحدی  مـعتقدند  و  چیزهای  دیگری  را  هم  پرستش  میکنند)‌.

به  مناسبت  سخن  از  زندگی  در  زمین،  و  صحبت  از  رزق  و  روزی  و  افزایش  و کاهش  آن،  قرآن  در  برابر  انسـان  برای  سنجش کلیّۀ  ارزشها  ترازوی  دقیقی  میگذارد.  به  ناگاه  انسان  متوجّه  میشود که  زندگی  دنیا  با  تمام  رزقها  و  روزیها  و کالاها  و  متاعهائی که  در  آن  است  سرگرمی  و  بازی  است!  این  وقتی  پـدیدار  مـیگردد کـه  دنـیا  و  رزقها  و  روزیها  و کالاها  و  متاعهای  آن  با  زندگی  سرای  آخرت  سنجیده  شود  و  مقایسه گردد:

(وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ) (٦٤)

زندگی  این  دنیا  جز  لهو  و  لعب  نیست،  و  زندگی  سرای  آخرت  زندگی  است،  اگر  فـهم  و  شعور  داشـته  بـاشند.  (چرا  که  به  دنبال  زندگی  جهان  مرگ  است،  ولی  آخرت  جاودانگی  است)‌.

زندگی  این  جهان  به  طور کلّی  جـز  سـرگرمی  و  بـازی  نیست  وقتی که  در  آن  بدان  جهان  نگـریسته  نشـود،  و  زمانی  که  زندگی  این  جهان  والاتـرین  هدف  مردمان  باشد،  و  وقتی  که  کالاها  و  متاعهای  زندگی  این  جـهان  هدف  زیستن  در  آن  شود.  از  آنجا کـه  زنـدگی  سـرای  دیگر  یک  زندگی  لبریز  از  سرزندگی  و  خوشی  است  «زندگی»  است.  آخر  سرای  آخرت  سرزندگی  و  خوشی  زیادی  در  آن  است  و  پر  از  سرور  و  شادمانی  و  نعمت  است‌.

مراد  قرآن  از  این گفتار  این  نیست که  انسانها  را  به  ترک  کالاها  و  متاعهای  زندگی  این  دیا  تشـویق کـند،  و  در  ضمن  از  آنان  بخواهد که  از کالاها  و  متاعها  بگریزند  و  آنها  را  دور  بیندازند!  این  روح  اسلام  و  رویکـرد  آن  نیست.  بلکه  مراد  قرآن  از  این  گفتار  ایـن  است کـه  در  استفادۀ  از  این کالاها  و  متاعها  آخرت  را  در  مدّ  نـظر  داشته  باشند،  و  در  کسب  کالاها  و  متاعها  و  اسـتفادۀ  از  آنها  حدود  و  مقرّرات  خدا  مراعات  گردد.  همچنین  مراد  قرآن  از  این گفتار  این  است  کـه  انسـانها  بـر کالاها  و  متاعها  برتری  پیدا کنند  و  چیره  شوند  و  انسـانها  اسـیر  کالاها  و  متاعها  نگردند،  و کالاها  و  متاعها  بر  انسـانها  چیزهائی  تحمیل  نکنند که  نتوانند  از  زیر  بار  آنها  بیرون  آیند  و  از  فرمان  آنها  سرپیچی کنند.  مسأله  این  است که  قرآن  ارزشها  را  با  ترازوی  درست  ارزشها  میسنجد  و  برمیکشد.  ایـن  ارج  و  ارزش  دنـیا  و  ایـن  هم  ارج  و  ارزش  آخرت  است،  و  باید  مؤمن  این  ارج  و  ارزش  و  آن  ارج  و  ارزش  را  بشناسد،  سپس  در  پرتو  این  شناخت  از کالاها  و  متاعها  بهرهمند  شود  و  استفاده کند،  و  در  این  بهرهمندی  و  استفاده  کردن  مالک  حرّیّت  و  آزادی  خود  بوده،  و  در  نگاه  و  نگرش  خود  معتدل  و  میانهرو  باشد:  دنـــیا  لهــو  و  لعب  است،  و  آخرت  زنـدگی  لبـریز  از  سرزندگی  و  نشاط  است‌.

قرآن  پس  از  این  ایستادن  و  ارزیابی کردن  و  سنجیدن  به  پیش  میرود،  و  تناقضات کردار  و  رفتار  مشرکان  را  بیان  می دارد:

(فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ) (٦٥)

هنگامی  که  (مشرکان)  سوار  کشتی  میشوند  (و  ترس  و  نگرانی  بـدیشان  دست  مـیدهد)  خـالصانه  و  صـادقانه  خدای  را  بـه  فریاد  مـیخوانـند  (و  غیر  او  را  فـرامـوش  میگردانند).  سپس  هنگامی  که  خدا  آنان  را  نـجات  داد  و  سالم  به  خشکی  رساند،  باز  ایشان  شرک  مـیورزند  (و  به  انبازهائی  برای  خدا  معتقد  میشوند).

این کار  تناقض  آشکار  است  و  نابسامانی  اندیشۀ  ایشان  را  میرساند.  چه  آنان  وقتی که  سوار کشتی  میشوند،  و  بر  روی  دریا  همچون  عروسکی  میشوند که  امواج  آن  را  بدینجا  و  بدانجا  پرت  میگردانـد،  جـز  خدا  را  یـاد  نمیکنند  و  به  فریاد  نمیخوانند،  و  جز  نیروی  یگانهای  را  نمیشناسند که  بدان  پناه  ببرند،  و  آن  نـیروی  خدا  است.  با  دل  و  جان  و  با  بیان  و  زبان  به  طور  یکسان  خدا  را  یگانه  میدانند  و  یگانه  میخوانند،  و  از  فطرت  خود  که  وحدانـیّت  خدا  را  احسـاس  میکند  فرمانبرداری  میکنند.

(فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ ).

سپس  هنگامی  که  خدا  آنـان  را  نـجات  داد  و  سـالم  بـه  خشکـی  رسـاند،  بـاز  ایشـان  شـرک  مـیورزند  (و  بـه  انبازهائی  برای  خدا  معتقد  میشوند!).

پیام  درست  فطرت  را  فـراموش  میکنند.  فراموش  مینمایند که  خدا  را  به  یگانگی  فریاد  میداشتند  و  به  کمک  میطلبیدند  و  خالصانه  از  او  اطاعت  میکردند،  و  پس  از  اقرار  و  اعتراف  به  یگانگی  یزدان  جهان  و  تسلیم  فرمان  ایزد  منّان گردیدن،  دیگرباره  منحرف  میشوند  و  به  کژراهه  میروند!

سرانجام  این  انحراف  و کژراهه  رفتن،  ایشان  را  به  کفران  و  ناشکری  نعمتهائی  میکشاند که  خدا  بـدیشان  داده  است،  و  فطرت  سالمی  را  نادیده  میگیرند که  خدا  بدانان  بخشیده  است،  و  دلائل  روشـنی  را  پشت گـوش  میاندازند  که  یزدان  بدیشان  نـموده  است.  فراموش  میکنند  که  بهرهمندی  و  استفادۀ  از کـالاها  و  مـتاعهای  محدود  دنیا  تا  اجل  مقدّری  است که  خدا  تعیین  فرموده  است،  و  بعد  از  فرارسیدن  اجل  میشود  آنچه  باید  بشود،  و  آن  شرّ  و  بلا  و  درد  و  رنج  است‌.

(لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ وَلِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ) (٦٦)

بگذار  چیزهائی  را  که  بدیشان  دادهایم  نادیده  بگیرند  و  (کـفران  نـعمت  کنند،  و  چند  روزی  از  لذّات  زودگـذر)  بهرهمند  گردند،  (سـرانـجام)  خواهند  فـهمید  (کـه  چـه  سرنوشت  شومی  در  انتظار  ایشان  است)‌.

این  تهدید  نهانی  است  به  بدی  و  بدحالی  و  شکنجه  و آزاری که  در  انتظار  دارند،  و  بالأخره  خواهند  دانست!  آن گاه  قرآن  ایشان  را  به  نـعمت  خدا  تذکّر  میدهد.  یادآور  میشود که  خدا  با  اعطاء  این  حرم  پرامن  و  امانی  بدیشان،  حرمی که  در  آن  زندگی  میکنند،  چه  نـعمتی  بدانان  بخشیده  است  و  از  چه  لطفی  برخوردارشان  کرده  است.  ولی  آنان  نعمت  خدا  را  یاد  نمی‏کنند  و  شکر  آن  را  بجای  نمیآورند،  شکری که  با  به  یگانگی  شناختن  خدا  و  پرستش  او  صورت  میپذیرد.  بلکه  آنان  مؤمنان  را  هم  در  این  حرم  به  ترس  و  هراس  میاندازند:

(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ؟)(٦٧)

مگر  (قریشیان  با  چشم  عبرت  و  تفکّر)  نمیبینند  کـه  مـا  (ســرزمین  ایشــان،  مکّــه  را)  حـرم  پـرامــن  و  امـانی  ساختهایم،  در  حالی  کـه  دور  و  بـر  آنـان  مردم  ربـوده  می‏گردند  (و  در  هـمه  جـای  بیرون  ایـن  حرم  غـارت  و  کشتار  میکنند؟!).  آیا  به  (بتهای)  بـاطل  ایـمان  دارنـد  و  نعمت  خدا  (داد  امنیّت  مکّه  و  رسالت  محمّد)  را  نـادیده  و  ناسپاس  میگذارند؟‌.

اهالی  حرم  مکّه  در  امن  و  امان  زندگی  را  بسر  میبردند.  مردمان  به  خاطر  بیتالله  برایشان  احترام  قائل  میشدند،  در  حالی که  پبرامون  آنان  قبائل  همدیگر  را  میکشتند  و  سر  می‏بریدند،  و  برخی  از  ایشان  برخی  دیگر  را  به  ترس  و  هراس  میانداختند،  و  مردمان  در  هیچ  جائی  در  امن  و  امان  نبودند  مگر  در  سایۀ  خانهای  که  خدا  ایشان  را  به  سبب  این  خانه  و  در  ایـن  خـانه  در  امـن  و  امـان  میداشت.  جای  شگفت  بود که  قریشیان  خانۀ  خدا  را  نمایشگاه  بتها کرده  بودند،  و  آن  را  عبادتگاهی  برای  غیر  خدا  - هر که  و  هر چه  باشد  -نموده  بودند!

(أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ ؟).

آیا  به  (بتهای)  باطل  ایمان  دارند  و  نعمت  خدا  (داد  امنیّت  مکّه  و  رسالت  محمّد)  را  نادیده  و  ناسپاس  میگذارند؟

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ ؟)(٦٨)

آخر  چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  بر  خدا  دروغ  بندد،  و  یا  (دین)  حقّ  را  چون  بدو  رسد  تکذیب  کند؟!  آیـا  جایگاه  کافران  دوزخ  نیست؟‌.

آنان  با  نسبت  دادن  انبازها  به  خدا،  به  یزدان  جهان  تهمت  میزنند.  ایشان  حقّ  را  تکذیب  میکنند،  حقّی که  به  سوی  ایشـان  آمده  است  و  آن  را  نـمیپذیرند  و  به  انکارش  مینشینند.  آیا  جایگاه  کافران  دوزخ  نـیست؟  بلی  قطعاً  و  حتماً  جایگاهشان  دوزخ  است‌!

*

قرآن  سوره  را  با  تصویری  از گروه  دیگـری  بـه  پـایان  می‏برد.  از کسانی  صحبت  میکند که  در  راه  خدا  به  تلاش  و  جهاد  ایستادهاند  تا  به  خدا  برسند  و  با  او  ارتباط  پیدا  کنند.  کسانیند  که  در  راه  رضای  او  تحمّل  کردهانـد  آنچه  باید  تحمّل کرد،  و  از  اجـراء  وظـائف  و  تکـالیف  سرباز  نزدهاند  و  مأیوس  و  ناامید  از  لطف  ربّ  نشدهاند.  آنان  در  برابر  بلا  و  آزمون  نـفس،  و  در  برابر  بلا  و  آزمون  مردمان  شکیبائی  ورزیـدهانـد  و  راست قامت  ایستادهاند.  ایشان  بارهای  ناگواریـها  و  نـابهنجاریهای  خود  را  بر  دوش کشیدهاند  و  در  راه  دور  و  دراز  و  سخت  و  دشوار و  ناآشنا  حرکت کردهاند،  و  طی  طریق  به  سوی  رفیق  اعلی  نمودهاند  .  .  .  خدا  هرگز  آنان  را  تک  و  تنها  به  خود  رها  نمیکند،  و  هرگز  ایمان  ایشـان  را  ضائع  و  هدر  نمیگرداند،  و  هرگز  تلاش  و  جهادشان  را  فراموش  نمیفرماید.  خدا  قطعاً  از  آن  مرتبۀ  والای  والای  خـود  بدیشان  به  عنایت  نظر  میکند  و  خشنودشان  مینماید،  و  به  تلاش  و  جهادشان  نظر  میاندازد  و  ایشان  را  هدایت  و  رهنمود  میسازد.  به کوششها  و  پـویشهای  پـیاپی  و  مستمرّشان  مینگرد  و  دستهایشان  را  میگیرد  و  یاری  و  مددشان  میدهد.  به  صبر  و شکـیبائی  و  استقامت  و  پایداریشان،  و  به  احسان  و  نیکوکاریشان  از  سر  مرحمت  مینگرد  و  بهترین  پاداش  را  بدیشان  عطاء  میفرماید:

(وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) (٦٩)

کسانی  که  برای  (رضای)  ما  به  تـلاش  ایسـتند  و  در  راه  (پیروزی  دین)  ما  جهاد  کنند،  آنان  را  در  راههای  مـنتهی  به  خود  رهنمود  (و  مشمول  حمایت  و  هـدایت  خویش)  میگردانیم،  و  قطعاً  خدا  با  نیکوکاران  است  (و  کسانی  که  خدا  در  صف  ایشان  باشد  پیروز  و  بهروزند(‌.

*


 


[1] مراجعه شود به تفسیر این فرمودۀ خداوند مــتعال: «و خَلقَ کـّل شـیءٍ فقدّرهُ تقدیراً» آیۀ ٢  سورۀ فرقان در جزء نوزدهم فی ظلال القرآن.