سوره انبیاء
ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ
[زمان] حساب مردم نزدیک شده است و آنان در ناآگاهی [از بازخواستِ آخرت] رویگردانند.
مَا یَأۡتِیهِم مِّن ذِکۡرٖ مِّن رَّبِّهِم مُّحۡدَثٍ إِلَّا ٱسۡتَمَعُوهُ وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ
هیچ پند تازهای از جانب پروردگارشان برای آنان نمیآید، مگر آنکه بازیکنان به آن گوش میدهند.
لَاهِیَةٗ قُلُوبُهُمۡۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلۡ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡۖ أَفَتَأۡتُونَ ٱلسِّحۡرَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ
[پیام الهی را در حالی میشنوند که] دلهایشان غافل است؛ و کسانی که [کافر و] ستمکار بودند، نجواهایشان را پنهان کردند [و گفتند:] «آیا این [مدعى پیامبرى،] جز بشرى همچون شماست؟ آیا در حالی که [حقیقت را] میبینید، به جادو روی میآورید؟»
قَالَ رَبِّی یَعۡلَمُ ٱلۡقَوۡلَ فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ
[پیامبر] گفت: «پروردگارم هر سخنی را که در آسمان و زمین باشد میداند و او شنوای داناست».
بَلۡ قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمِۭ بَلِ ٱفۡتَرَىٰهُ بَلۡ هُوَ شَاعِرٞ فَلۡیَأۡتِنَا بِـَٔایَةٖ کَمَآ أُرۡسِلَ ٱلۡأَوَّلُونَ
بلکه [کافران در ستیز با قرآن] گفتند: «[آنچه محمد میگوید] خوابهایی آشفته است؛ بلکه آن را به دروغ [به الله] نسبت میدهد؛ [نه،] بلکه او شاعر است. پس [اگر راست میگوید،] معجزهای برایمان بیاورد، چنان که پیامبران پیشین [نیز با معجزات] فرستاده شدند».
مَآ ءَامَنَتۡ قَبۡلَهُم مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَآۖ أَفَهُمۡ یُؤۡمِنُونَ
پیش از آنان [نیز ساکنان هر] شهری که نابودش میکردیم [به آیات و معجزاتِ ما] ایمان نیاورده بودند. پس آیا [اینها] ایمان میآورند؟
وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسۡـَٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ
و [ای پیامبر،] پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی میکردیم [برای هدایت مردم] نفرستادیم؛ پس [ای کافران،] اگر نمیدانید، از اهل کتاب بپرسید.
وَمَا جَعَلۡنَٰهُمۡ جَسَدٗا لَّا یَأۡکُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَمَا کَانُواْ خَٰلِدِینَ
و [ما] آنان را پیکرهایی [مخالف سرشت و طبیعت بشری] که غذا نخورند قرار ندادیم و [در دنیا نیز] جاودان نبودند.
ثُمَّ صَدَقۡنَٰهُمُ ٱلۡوَعۡدَ فَأَنجَیۡنَٰهُمۡ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهۡلَکۡنَا ٱلۡمُسۡرِفِینَ
سپس وعدهای را که [دربارۀ پیروزی و نجات] به آنان داده بودیم تحقق بخشیدیم و آنان را به همراه هرکس که خواستیم نجات دادیم و اسرافکاران [کافر] را نابود کردیم.
لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ کِتَٰبٗا فِیهِ ذِکۡرُکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ
بیتردید، کتابی به سویتان نازل کردیم که عزت [و شرف دنیا و آخرتِ] شما در آن است. آیا نمیاندیشید؟
وَکَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡیَةٖ کَانَتۡ ظَالِمَةٗ وَأَنشَأۡنَا بَعۡدَهَا قَوۡمًا ءَاخَرِینَ
چه بسیار شهرهایی را که [ساکنانش] ستمکار بودند در هم شکستیم و پس از آنان گروهی دیگر پدید آوردیم.
فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَرۡکُضُونَ
هنگامیکه عذاب ما را احساس میکردند [و به چشم میدیدند،] ناگاه از آنجا میگریختند.
لَا تَرۡکُضُواْ وَٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰ مَآ أُتۡرِفۡتُمۡ فِیهِ وَمَسَٰکِنِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تُسۡـَٔلُونَ
[به تمسخر گفتیم:] «فرار نکنید. به سوی خانههایتان و نعمتهایی که در آن آسوده بودید بازگردید؛ باشد که [فقط دربارۀ امور دنیوی] بازخواست شوید».
قَالُواْ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ
گفتند: «وای بر ما [که] قطعاً ستمکار بودهایم!»
فَمَا زَالَت تِّلۡکَ دَعۡوَىٰهُمۡ حَتَّىٰ جَعَلۡنَٰهُمۡ حَصِیدًا خَٰمِدِینَ
پس گفتارشان پیوسته همین بود تا آنکه آنان را [چون گیاهی] درو شده [و] بیجان ساختیم.
وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا لَٰعِبِینَ
و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست به بازیچه نیافریدهایم.
لَوۡ أَرَدۡنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهۡوٗا لَّٱتَّخَذۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّآ إِن کُنَّا فَٰعِلِینَ
اگر [به فرض] میخواستیم که سرگرمیای [مانند فرزند یا همصحبت برای خود] برگزینیم، آن را [نه از معبودهای شما بلکه] از نزد خویش برمیگزیدیم.
بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ وَلَکُمُ ٱلۡوَیۡلُ مِمَّا تَصِفُونَ
بلکه ما حق را بر باطل میافکنیم؛ که آن را در هم میشکند و ناگاه آن [باطل] نابود میشود؛ و [ای کافران،] وای بر شما از آنچه توصیف میکنید!
وَلَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَنۡ عِندَهُۥ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا یَسۡتَحۡسِرُونَ
هر کس [و هر چه] در آسمانها و زمین است از آنِ اوست و کسانی که نزد او هستند [= فرشتگان] از عبادتش سرکشی نمیکنند و خسته نمیشوند.
یُسَبِّحُونَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا یَفۡتُرُونَ
آنان شب و روز [الله را] به پاکی میستایند و سستی نمیورزند.
أَمِ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَالِهَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ هُمۡ یُنشِرُونَ
آیا [این مشرکان] معبودانی از زمین برگزیدهاند که [مردگان را] زنده میکنند؟
لَوۡ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ
اگر در آنها [= آسمان و زمین] معبودانی جز الله وجود داشت، [در اثر ناسازگاریِ آنها] قطعاً هر دو تباه مىشدند؛ پس الله ـ پروردگار عرش ـ از توصیفی که [مشرکان] میکنند پاک و منزه است.
لَا یُسۡـَٔلُ عَمَّا یَفۡعَلُ وَهُمۡ یُسۡـَٔلُونَ
[الله] به خاطر آنچه میکند بازخواست نمیشود؛ [ولی] آنان [در برابر رفتارشان] مسئولند.
أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡۖ هَٰذَا ذِکۡرُ مَن مَّعِیَ وَذِکۡرُ مَن قَبۡلِیۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡحَقَّۖ فَهُم مُّعۡرِضُونَ
آیا [مشرکان] معبودانی جز او برگزیدهاند؟ [به آنان] بگو: «دلیلتان را بیاورید. این [قرآن] کتابی است که همراه من است و [اینها نیز] کتابهایی است [متعلق به پیامبرانی] که پیش از من بودند؛ [و در هیچ کدام دلیلی بر حقانیتِ شما وجود ندارد]»؛ بلکه بیشتر آنان [به جهل و تقلید استناد میکنند و] حق را نمیدانند و [از آن] رویگردانند.
وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِیٓ إِلَیۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ
و ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به او وحی کردیم که [به مردم بگوید]: «معبودی [بهحق] جز من [= الله] نیست؛ پس تنها مرا عبادت کنید».
وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّکۡرَمُونَ
[مشرکان با این تصور که فرشتگان دخترانِ الله هستند] گفتند: «[الله] رحمان فرزندی [برای خویش] برگزیده است». او منزّه است؛ [چنین نیست که میپندارند؛] بلکه [فرشتگان] بندگان گرامی[اش] هستند.
لَا یَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ یَعۡمَلُونَ
آنان هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و [پیوسته] به فرمانش عمل میکنند.
یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡیَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ
[الله] گذشته و آیندۀ آنان را مىداند و آنان جز براى کسى که [الله] بپسندد [و از او راضی باشد] شفاعت نمىکنند و خود از بیم او هراسانند.
۞وَمَن یَقُلۡ مِنۡهُمۡ إِنِّیٓ إِلَٰهٞ مِّن دُونِهِۦ فَذَٰلِکَ نَجۡزِیهِ جَهَنَّمَۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّـٰلِمِینَ
و هر یک از آنان بگوید: «جز او، من [نیز] معبود هستم»، وی را به دوزخ کیفر مىدهیم. [آرى،] ستمکاران را اینچنین کیفر مىدهیم.
أَوَلَمۡ یَرَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ کَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّۚ أَفَلَا یُؤۡمِنُونَ
آیا کسانی که کفر ورزیدند، ندانستهاند که آسمانها و زمین به هم چسبیده بودند؛ [نه بارانی میبارید و نه گیاهی میرویید؛] سپس [ما] آن دو را [به قدرت خویش] از هم جدا کردیم و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم؟ پس آیا [باز هم] ایمان نمیآورند؟
وَجَعَلۡنَا فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمۡ وَجَعَلۡنَا فِیهَا فِجَاجٗا سُبُلٗا لَّعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ
و کوههایی استوار در زمین نهادیم تا مبادا آنان را بلرزانَد و راههایی [وسیع] در آن پدید آوردیم؛ باشد که [در سفرهایشان، به مقصد] راه یابند.
وَجَعَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ سَقۡفٗا مَّحۡفُوظٗاۖ وَهُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهَا مُعۡرِضُونَ
و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم و[لی] آنان [= مشرکان] از [تفکر در] نشانههایش رویگردانند.
وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ فِی فَلَکٖ یَسۡبَحُونَ
اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید [و چنان منظم ساخت که] هر یک [از اینها] در مداری [معیّن] شناورند.
وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِکَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِیْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ
[ای پیامبر،] ما پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی [در دنیا] قرار ندادیم. آیا اگر تو بمیری، آنان جاودانند؟
کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوکُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَیۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَیۡنَا تُرۡجَعُونَ
هر کسی چشندۀ [طعم] مرگ است؛ و [ای مردم،] شما را با بدی و نیکی میآزماییم و [سرانجام] به سوی ما بازگردانده میشوید.
وَإِذَا رَءَاکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِی یَذۡکُرُ ءَالِهَتَکُمۡ وَهُم بِذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ هُمۡ کَٰفِرُونَ
کسانی که کفر ورزیدند، هر گاه که تو را میبینند، فقط به مسخرهات میگیرند [و می گویند:] «آیا این همان کسی است که از معبودانتان [به بدی] یاد میکند؟» و حال آنکه آنان خود یاد [الله] رحمان را انکار میکنند.
خُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ مِنۡ عَجَلٖۚ سَأُوْرِیکُمۡ ءَایَٰتِی فَلَا تَسۡتَعۡجِلُونِ
انسان [ذاتاً] عجول آفریده شده است [و همه چیز را پیش از زمان مقررش میخواهد]. به زودی نشانههای [عذابِ] خویش را به شما نشان خواهیم داد؛ پس [نزولِ عذاب را] به شتاب نخواهید.
وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ
[کافران] میگویند: «اگر راستگویید، این وعده[ی قیامت] کی خواهد بود؟»
لَوۡ یَعۡلَمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ حِینَ لَا یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ ٱلنَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمۡ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ
کسانی که کفر ورزیدند اگر میدانستند زمانی که [به دوزخ میافتند] نمیتوانند [شعلههای] آتش را از چهرهها و پشتهایشان بازدارند و [از سوی هیچ کس] یاری نمیشوند، [هرگز این گونه شتابان عذاب را نمیخواستند].
بَلۡ تَأۡتِیهِم بَغۡتَةٗ فَتَبۡهَتُهُمۡ فَلَا یَسۡتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ
بلکه [آتش، چنان] ناگهانى به آنان مىرسد و آنان را [چنان سرگشته و] بهتزده مىکند که نه مىتوانند آن را [از خود] دفع کنند و نه مهلت [توبه] به آنان داده مىشود.
وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَ فَحَاقَ بِٱلَّذِینَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ
یقیناً پیامبران پیش از تو [نیز] مورد تمسخر قرار گرفتند؛ آنگاه بر سرِ کسانی که آنها [= عذابهای الهی] را به ریشخند میگرفتند، همان چیزی آمد که آن را مسخره میکردند.
قُلۡ مَن یَکۡلَؤُکُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ مِنَ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ بَلۡ هُمۡ عَن ذِکۡرِ رَبِّهِم مُّعۡرِضُونَ
[ای پیامبر، به کافران] بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از [عذاب الله] رحمان محافظت میکند؟ بلکه [حق این است که] آنان از یاد پروردگارشان رویگردانند.
أَمۡ لَهُمۡ ءَالِهَةٞ تَمۡنَعُهُم مِّن دُونِنَاۚ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَ أَنفُسِهِمۡ وَلَا هُم مِّنَّا یُصۡحَبُونَ
آیا آنان معبودانی دارند که [میتوانند] در برابر ما از آنان دفاع کنند؟ [هرگز!] آنان نه میتوانند خود را یاری دهند و نه از [عذاب] ما در امانند.
بَلۡ مَتَّعۡنَا هَـٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ طَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۗ أَفَلَا یَرَوۡنَ أَنَّا نَأۡتِی ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَآۚ أَفَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ
بلکه [ما] آنان و پدرانشان را [از نعمتهای دنیوی] بهرهمند ساختیم تا عمرشان به درازا کشید [و مغرور شدند]. آیا نمىبینند که ما [همواره] به سراغ زمین مىآییم و آن را از هر طرف مىکاهیم [و مردمش را نابود میکنیم]؟ پس آیا آنان [بر قدرتِ الله] پیروزند؟
قُلۡ إِنَّمَآ أُنذِرُکُم بِٱلۡوَحۡیِۚ وَلَا یَسۡمَعُ ٱلصُّمُّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا مَا یُنذَرُونَ
بگو: «من فقط شما را به وسیلۀ وحی [از عذاب الهی] بیم میدهم» و[لى] چون به کران بیم داده شود، دعوت [حق] را نمىشنوند.
وَلَئِن مَّسَّتۡهُمۡ نَفۡحَةٞ مِّنۡ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَٰوَیۡلَنَآ إِنَّا کُنَّا ظَٰلِمِینَ
اگر اندکی از عذاب پروردگارت به آنان برسد، قطعاً میگویند: «ای وای بر ما [که] یقیناً ستمکار بودهایم!».
وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِینَ ٱلۡقِسۡطَ لِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡـٔٗاۖ وَإِن کَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَیۡنَا بِهَاۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِینَ
روز قیامت، ما ترازوهای عدل را [برای حسابرسی در میان] مینهیم؛ آنگاه به هیچ کس [کمترین] ستمی نمیشود؛ و اگر [کردارشان] همسنگِ دانۀ خَردَلی باشد، آن را [به حساب] میآوریم؛ و کافی است که ما حسابرس باشیم.
وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٱلۡفُرۡقَانَ وَضِیَآءٗ وَذِکۡرٗا لِّلۡمُتَّقِینَ
به راستی، ما به موسی و هارون فُرقان [= تورات] دادیم و [این کتاب] برای پرهیزگاران، روشنایی و اندرزی است.
ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ وَهُم مِّنَ ٱلسَّاعَةِ مُشۡفِقُونَ
[همان] کسانی که در نهان از پروردگارشان میترسند و از قیامت بیمناکند.
وَهَٰذَا ذِکۡرٞ مُّبَارَکٌ أَنزَلۡنَٰهُۚ أَفَأَنتُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ
و این [قرآن،] پند مبارکی است که آن را نازل کردیم. آیا [باز هم] انکارش میکنید؟
۞وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ إِبۡرَٰهِیمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَکُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِینَ
و بیتردید، پیش از آن، ما به ابراهیم [رشد فکری و] هدایتش را عطا کردیم و به [شایستگیهای] او دانا بودیم؛
إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ
آنگاه که به پدر خود و قومش گفت: «این مجسمهها چیست که به عبادت آنها ایستادهاید؟»
قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِینَ
آنان گفتند: «ما پدرانمان را دیدیم که آنها را عبادت میکردند».
قَالَ لَقَدۡ کُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ
[ابراهیم] گفت: «قطعاً شما و پدرانتان در گمراهیِ آشکار بودهاید».
قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّـٰعِبِینَ
آنان گفتند: «آیا [سخن] حق برایمان آوردهای یا شوخی میکنی؟»
قَالَ بَل رَّبُّکُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَىٰ ذَٰلِکُم مِّنَ ٱلشَّـٰهِدِینَ
[ابراهیم] گفت: «[نه،] بلکه [سخنم حق است:] پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است؛ همان ذاتی که آنها را پدید آورده است و من بر این [سخن] گواهم».
وَتَٱللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصۡنَٰمَکُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِینَ
و [با خود گفت:] «به الله سوگند، پس از آنکه پشت کردید و [به جشن] رفتید، برای [نابودی] بُتهایتان تدبیری میاندیشم».
فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا کَبِیرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ
و [در غیابِ بتپرستان،] همۀ آنها جز [بُت] بزرگشان را خُرد کرد؛ شاید به سراغ آن بروند [تا حقایق را برایشان بازگو کند].
قَالُواْ مَن فَعَلَ هَٰذَا بِـَٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ
[وقتی آنان معبودان خویش را چنین دیدند] گفتند: «چه کسی با معبودان ما چنین کرده است؟ قطعاً او ستمکار است».
قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى یَذۡکُرُهُمۡ یُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِیمُ
[برخی] گفتند: «ما شنیدیم جوانی که او را ابراهیم مینامند از آنها [به بدی] یاد میکند».
قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡیُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡهَدُونَ
گفتند: «پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید؛ باشد که [بر اعترافش به گناه] گواه باشند».
قَالُوٓاْ ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بِـَٔالِهَتِنَا یَـٰٓإِبۡرَٰهِیمُ
[وقتی ابراهیم را آوردند] گفتند: «ای ابراهیم، آیا تو این [کار] را با معبودان ما کردهای؟»
قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡـَٔلُوهُمۡ إِن کَانُواْ یَنطِقُونَ
[او] گفت: «بلکه بزرگشان چنین کرده است. اگر سخن میگویند، از آنها بپرسید».
فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ
آنگاه [آنان] به خود آمدند و [به یکدیگر] گفتند: «واقعاً شما [مشرک و] ستمکارید».
ثُمَّ نُکِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَـٰٓؤُلَآءِ یَنطِقُونَ
سپس [باز هم] سر به دشمنی و انکار برداشتند [و گفتند:] «تو خوب میدانی که اینها سخن نمیگویند».
قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡـٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ
[ابراهیم] گفت: «آیا به جای الله چیزهایی را عبادت میکنید که نه سودی برایتان دارد و نه زیانی به شما میرساند؟
أُفّٖ لَّکُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ
اُف بر شما و بر آنچه به جای الله عبادت میکنید! آیا نمیاندیشید؟»
قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ
آنان گفتند: «اگر مىخواهید [برای مجازاتش] کارى کنید، او را بسوزانید و معبودانتان را یاری دهید».
قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ
[سرانجام او را در آتش انداختند؛ ولی ما] گفتیم: «ای آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش».
وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ
و خواستند برای [نابودی] او نیرنگی به کار برند؛ ولی ما آنان را زیانکارترین [مردم] ساختیم؛
وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ
و او و لوط را [با هجرت] به سرزمینی که برای جهانیان در آن برکت نهادهایم [= شام] نجات دادیم؛
وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِینَ
و اسحاق و [نوهاش] یعقوب را [نیز به عنوان بخشش] افزونی به او بخشیدیم و همگیشان را [افرادی] شایسته گرداندیم؛
وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءَ ٱلزَّکَوٰةِۖ وَکَانُواْ لَنَا عَٰبِدِینَ
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنان وحی کردیم؛ و آنان [همه] عبادتکننده ما بودند.
وَلُوطًا ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗا وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡقَرۡیَةِ ٱلَّتِی کَانَت تَّعۡمَلُ ٱلۡخَبَـٰٓئِثَۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَٰسِقِینَ
ما به لوط، [اجازۀ] قضاوت و علم [دین] دادیم و او را از شهری که [ساکنانش] اعمال زشت [و پلید] مرتکب میشدند نجات بخشیدیم. به راستی که آنان گروهی پلید و نافرمان بودند.
وَأَدۡخَلۡنَٰهُ فِی رَحۡمَتِنَآۖ إِنَّهُۥ مِنَ ٱلصَّـٰلِحِینَ
و او را در رحمت خود وارد کردیم. بیگمان، او از شایستگان بود.
وَنُوحًا إِذۡ نَادَىٰ مِن قَبۡلُ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَنَجَّیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡکَرۡبِ ٱلۡعَظِیمِ
و نوح را [یاد کن] هنگامی که پیشتر [از سایر پیامبران، ما را] ندا داد؛ ما [نیز دعای] وی را اجابت کردیم آنگاه او و خاندانش را از اندوهِ بزرگ نجات دادیم.
وَنَصَرۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِـَٔایَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ
و در برابر قومی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاریاش کردیم. بیتردید، آنان گروه بدکاری بودند؛ پس همگیشان را غرق کردیم.
وَدَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ إِذۡ یَحۡکُمَانِ فِی ٱلۡحَرۡثِ إِذۡ نَفَشَتۡ فِیهِ غَنَمُ ٱلۡقَوۡمِ وَکُنَّا لِحُکۡمِهِمۡ شَٰهِدِینَ
و [یاد کن از] داود و سلیمان، آنگاه که دربارۀ کشتزاری داوری میکردند که گوسفندان قوم، شبانه در آن چریده بودند و ما بر داوری آنان گواه بودیم.
فَفَهَّمۡنَٰهَا سُلَیۡمَٰنَۚ وَکُلًّا ءَاتَیۡنَا حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَسَخَّرۡنَا مَعَ دَاوُۥدَ ٱلۡجِبَالَ یُسَبِّحۡنَ وَٱلطَّیۡرَۚ وَکُنَّا فَٰعِلِینَ
آن [حقیقت] را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آنان پیامبری و دانش [عمل به احکام دین] عطا کردیم؛ و کوهها و پرندگان را در خدمت داود گماشتیم که [همراه با او، پروردگار را] تسبیح میگفتند و ما بودیم که این [همه] را انجام دادیم.
وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّکُمۡ لِتُحۡصِنَکُم مِّنۢ بَأۡسِکُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰکِرُونَ
و ساختن زره را به او [= داود] آموختیم تا شما را از [آسیب] جنگهایتان حفظ کند؛ پس آیا شکر میگزارید؟
وَلِسُلَیۡمَٰنَ ٱلرِّیحَ عَاصِفَةٗ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦٓ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۚ وَکُنَّا بِکُلِّ شَیۡءٍ عَٰلِمِینَ
و تندباد را برای سلیمان [به خدمت گماشتیم] که به فرمانِ او به سوی سرزمینی که در آن برکت نهادهایم [= شام] روان بود؛ و ما همه چیز را میدانستیم.
وَمِنَ ٱلشَّیَٰطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُۥ وَیَعۡمَلُونَ عَمَلٗا دُونَ ذَٰلِکَۖ وَکُنَّا لَهُمۡ حَٰفِظِینَ
و [نیز] از شیاطین کسانی را [گماشتیم] که برایش غواصی میکردند [و جواهر استخراج مینمودند] و کارهایی غیر از این [نیز] انجام میدادند؛ و ما مراقب [رفتار و تعداد] آنان بودیم.
۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِینَ
و ایوب را [یاد کن] آنگاه که پروردگارش را [چنین] ندا داد: «رنج [و بیماری] به من رسیده است و تو مهربانترینِ مهربانانی».
فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ
ما [دعای] او را اجابت کردیم و رنجی را که به او رسیده بود برطرف ساختیم و خانوادهاش و [نیز تعدادی] همانندشان را به همراه آنان به وی بازگرداندیم [تا] رحمتی از جانب ما و پندی برای عبادتکنندگان باشد.
وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِدۡرِیسَ وَذَا ٱلۡکِفۡلِۖ کُلّٞ مِّنَ ٱلصَّـٰبِرِینَ
و [یاد کن از] اسماعیل و ادریس و ذوالکِفل که همگی از شکیبایان بودند.
وَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ فِی رَحۡمَتِنَآۖ إِنَّهُم مِّنَ ٱلصَّـٰلِحِینَ
و [ما] آنان را در رحمت خویش وارد کردیم. بیتردید، آنان از شایستگان بودند.
وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ
و [یاد کن از] ذوالنون [= یونس] آنگاه که خشمگین [از میان قومش] رفت و چنین پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمیگیریم [و به خاطر این کار مجازاتش نمیکنیم]؛ [وقتی ماهی او را بلعید] در تاریکیها ندا داد که: «[پروردگارا،] هیچ معبودی [بهحق] جز تو نیست. تو منزّهی. بیتردید، من از ستمکاران بودهام».
فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُـۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ
دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه نجات دادیم و مؤمنان را [نیز] اینچنین نجات میدهیم.
وَزَکَرِیَّآ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ رَبِّ لَا تَذَرۡنِی فَرۡدٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡوَٰرِثِینَ
و [یاد کن از] زکریا، آنگاه که پروردگارش را [این گونه] ندا داد: «پروردگارا، مرا تنها [و بیفرزند] مگذار و تو بهترین وارثانی».
فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَوَهَبۡنَا لَهُۥ یَحۡیَىٰ وَأَصۡلَحۡنَا لَهُۥ زَوۡجَهُۥٓۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَیَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَکَانُواْ لَنَا خَٰشِعِینَ
دعایش را اجابت کردیم و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را [که نازا بود] برایش شایسته [و آمادۀ بارداری] نمودیم. آنان همواره در کارهای خیر میشتافتند و در حال بیم و امید ما را میخواندند و پیوسته برای ما [فرمانبردار و] فروتن بودند.
وَٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ
و [یاد کن از مریم،] زنی که دامانِ خود را پاک نگاه داشت و [ما] از روح[ی از جانب] خویش در [وجودِ] او دمیدیم و او و پسرش را برای جهانیان نشانهای [از قدرت الهی] قرار دادیم.
إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُونِ
[ای مردم،] به راستی، این آیین شما، آیینی یگانه [و مبتنی بر یکتاپرستی] است و من پروردگارتان هستم؛ پس مرا عبادت کنید.
وَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡۖ کُلٌّ إِلَیۡنَا رَٰجِعُونَ
و[لی مردم] میان خود در امر [دین]شان فرقهفرقه شدند؛ [ولی سرانجام،] همگی به سوی ما بازمیگردند.
فَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا کُفۡرَانَ لِسَعۡیِهِۦ وَإِنَّا لَهُۥ کَٰتِبُونَ
هر کس کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، در برابر کوشش او ناسپاسی نخواهد شد و ما کارهایش را مینویسیم.
وَحَرَٰمٌ عَلَىٰ قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَآ أَنَّهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ
و [مردم] هر شهری را که [بر اثر کفر و گناه] نابودش کردیم، محال است که [بتوانند به قصدِ توبه به دنیا] بازگردند.
حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ یَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٖ یَنسِلُونَ
تا زمانی که [سدّ] یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر بلندی [و تپهای] شتابان سرازیر گردند.
وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَٰوَیۡلَنَا قَدۡ کُنَّا فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا بَلۡ کُنَّا ظَٰلِمِینَ
و وعدۀ حق [= قیامت] نزدیک گردد؛ در آن هنگام، چشمهای کسانی که کفر ورزیدند [از شدت وحشت] خیره میمانَد [و میگویند:] «ای وای بر ما! قطعاً ما از این [حادثه] در غفلت بودیم! بلکه [کافر و] ستمکار بودیم».
إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ
[به آنان گفته میشود:] «قطعاً شما و آنچه که به جای الله عبادت میکنید، هیزمِ دوزخید [و همگی] در آن وارد خواهید شد».
لَوۡ کَانَ هَـٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَکُلّٞ فِیهَا خَٰلِدُونَ
اگر اینها معبودانی [بهحق] بودند، هرگز وارد آن نمیشدند؛ و حال آنکه همگی در آن [عذاب سوزان] جاودانند.
لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَهُمۡ فِیهَا لَا یَسۡمَعُونَ
در آنجا نالههایى [دردناک] دارند و [از شدت درد و ترس] چیزى نمىشنوند.
إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَـٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ
[امّا] کسانی که پیشتر، وعدۀ نیکو [= بهشت] از جانب ما به آنان داده شده است، یقیناً از آن [آتش جهنم] دور نگه داشته میشوند.
لَا یَسۡمَعُونَ حَسِیسَهَاۖ وَهُمۡ فِی مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ
آنان صدای آن [آتش هولناک و فریادهای دوزخیان] را نمیشنوند و در آنچه میل داشته باشند، جاودانه [در آسایش] هستند.
لَا یَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَکۡبَرُ وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةُ هَٰذَا یَوۡمُکُمُ ٱلَّذِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ
وحشت بزرگ [قیامت] آنان را اندوهگین نمیسازد و فرشتگان به استقبالشان میآیند [و به آنان میگویند:] «این همان روزی است که به شما وعده داده میشد».
یَوۡمَ نَطۡوِی ٱلسَّمَآءَ کَطَیِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡکُتُبِۚ کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ
روزی که آسمان را در هم میپیچیم همانگونه که طومار نوشتهها را درهم میپیچد، [و] همان گونه که نخستین [بار] آفرینش را آغاز کردیم، [بار دیگر] آن را بازمیگردانیم. [این] وعدهای است بر عهدۀ ما که قطعاً انجامش خواهیم داد.
وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ ٱلصَّـٰلِحُونَ
و به راستی پس [از اینکه در] لوح محفوظ [ثبت شده بود]، در [تمام] کتابهای [آسمانی] نوشتیم که: «زمین را بندگان شایستهام به ارث میبرند».
إِنَّ فِی هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِینَ
بیگمان، در این [سخن، عبرت و] پیام روشنی برای عبادتکنندگان است.
وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ
و [ای محمد،] تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
قُلۡ إِنَّمَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ
بگو: «در حقیقت به من وحی میشود که: "بیتردید، معبود شما معبودی یگانه است؛ پس آیا تسلیم [دعوتِ حق] میشوید؟"»
فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ ءَاذَنتُکُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖۖ وَإِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٞ مَّا تُوعَدُونَ
اگر رویگردان شدند، بگو: «من [همۀ] شما را به طور یکسان آگاه کردم [و دربارۀ عذاب الهی هشدار دادم] و نمیدانم آنچه که به شما وعده داده میشود نزدیک است یا دور.
إِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَیَعۡلَمُ مَا تَکۡتُمُونَ
یقیناً او تعالی سخن آشکار را میداند و [نیز] آنچه را [در دل خویش] پنهان میکنید میداند.
وَإِنۡ أَدۡرِی لَعَلَّهُۥ فِتۡنَةٞ لَّکُمۡ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ
و نمیدانم؛ شاید این [تأخیر عذاب، مایۀ] آزمایش و بهرهمندیِ شما تا مدتی [معیّن] باشد».
قَٰلَ رَبِّ ٱحۡکُم بِٱلۡحَقِّۗ وَرَبُّنَا ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
[پیامبر] گفت: «پروردگارا، [بین ما و کافران] به حق داوری کن؛ و پروردگار ما، [الله] رحمان است که در برابر آنچه [از کفر و شرک] میگویید از او یاری میخواهیم».
Al-Anbiyā’
سورة الأنبیاء - سورة 21 - عدد آیاتها 112
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندة مهربان
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ حساب مردم به آنها نزدیک شده است، در حالیکه آنها در غفلت روی گردانند. ﴿1﴾
مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ هیچ پند تازهای از جانب پروردگارشان برای آنها نمیآید، مگر آنکه بازیکنان به آن گوش میدهند. ﴿2﴾
لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ (در حالی که) دلهای شان غافل (و در لهو سرگرم) است. و کسانیکه ستمکار بودند پنهانی نجوی کردند (و گفتند:) «آیا جز این است که او بشری مانند شماست؟! آیا به جادو روی میآورید، در حالیکه (حقیقت را) میبینید؟!» ﴿3﴾
قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (پیامبر) گفت: «پروردگارم هر سخنی را که در آسمان و زمین باشد، میداند، و او شنوای داناست». ﴿4﴾
بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ بلکه (آنها) گفتند: «(آنچه او آورده) خوابهای آشفته است، بلکه آن را به دروغ (به الله) افترا بسته است، (نه) بلکه او شاعر است، پس (اگر راست میگوید) برای ما معجزهای بیاورد، چنانکه پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند». ﴿5﴾
مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ پیش از آنها هیچ (آبادی و) قریهای که آن را هلاک کردیم؛ ایمان نیاورده بودند، آیا اینها ایمان میآورند؟! ﴿6﴾
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ و (ای پیامبر!) پیش از تو، جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم؛ نفرستادیم، پس (ای مردم!) اگر نمیدانید از اهل کتاب بپرسید. ﴿7﴾
وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ و (ما) آنها را پیکرهایی که غذا نخورند، قرار ندادیم، و (در دنیا) جاوید هم نبودند. ﴿8﴾
ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ سپس وعدهای را که به آنها داده بودیم راست گردانیدیم (و وفا کردیم) پس آنها و هر که را خواستیم (از دشمنانشان) نجات دادیم، و مسرفان را هلاک کردیم. ﴿9﴾
لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ به راستی به سوی شما کتابی نازل کردیم که آوازه (و عزت) شما در آن است، آیا خرد نمیورزید؟ ﴿10﴾
وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ چه بسیار شهرهایی را که (ساکنانش) ستمکار بودند؛ درهم شکستیم، و بعد از آنها قوم دیگری را پدید آوردیم. ﴿11﴾
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ پس چون عذاب ما را احساس کردند، ناگهان آنها ازآنجا میگریختند. ﴿12﴾
لا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ (گفتیم:) فرار نکنید، به سوی خانههایتان و نعمتهای که در آن آسوده بودید، باز گردید، باشد که باز خواست شوید. ﴿13﴾
قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ گفتند: «وای بر ما، یقیناً ما ستمکار بودیم». ﴿14﴾
فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ پس پیوسته فریاد شان این بود، تا آنکه آنها را (چون کشت) درو شده خاموش ساختیم. ﴿15﴾
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ و (ما) آسمان و زمین، و آنچه را که در میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. ﴿16﴾
لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ (به فرض محال) اگر میخواستیم که سر گرمی بگیریم، همانا آن را از نزد خودمان بر میگرفتیم، اگر (چنین کاری) میکردیم. ﴿17﴾
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ بلکه ما حق را بر باطل میافکنیم، پس آن را درهم میشکند و ناگاه آن (باطل) نابود میشود، و وای بر شما (ای کافران) از آنچه توصیف میکنید. ﴿18﴾
وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ و هرکس که در آسمانها و زمین است، از آن اوست، و آنان که نزد او هستند، (هیچگاه) از عبادتش سرکشی نمیکنند، و (هرگز) خسته نمیشوند. ﴿19﴾
یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُونَ شب و روز تسبیح میگویند، سستی نمیورزند. ﴿20﴾
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ آیا آنها معبودانی از زمین برگزیدهاند، که آنها (مردگان را) بر میانگیزند. ﴿21﴾
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اگر در این دو (= آسمان و زمین) معبودانی جز «الله» بود، مسلماً هر دو (= آسمان و زمین) تباه میشدند (و نظام هستی به هم میخورد) پس منزه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آنها توصیف میکنند. ﴿22﴾
لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ (او) از آنچه میکند، باز خواست نمیشود، و آنان باز خواست میشوند. ﴿23﴾
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ آیا به جز او معبودانی را بر گزیدهاند؟! بگو: «دلیل تان را بیاورید، این پند کسانی است که با من هستند، و پند آنان که پیش از من بودند» بلکه بیشتر آنها حق را نمیدانند، لذا آنها (از آن) روی گردانند. ﴿24﴾
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ و (ما) پیش از توهیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آنکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کنید». ﴿25﴾
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ و گفتند: «(الله) رحمان فززندی برگزیده است» او منزه است، بلکه آنان (= فرشتگان) بندگان گرامی (او) هستند، ﴿26﴾
لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (هرگز) در سخن بر او پیشی نمیگیرند، و به فرمان او کار میکنند. ﴿27﴾
یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (الله) آنچه که در پیش روی آنها است، و آنچه که پشت سر آنهاست میداند، و آنها جز برای کسیکه (الله از او خشنود باشد و) بپسندد، شفاعت نمیکنند، و آنها از ترس او بیمناک اند. ﴿28﴾
وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ و هر کس از آنها بگوید: «همانا من به جای او معبود هستم» پس سزای چنین کسی را جهنم میدهیم، و ستمکاران را این گونه سزا میدهیم. ﴿29﴾
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ آیا کسانیکه کافر شدند؛ ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، پس (ما) آنها را از یکدیگر باز کردیم، و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم؟! آیا ایمان نمیآورند؟! ﴿30﴾
وَجَعَلْنَا فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ و در زمین، کوهها (ی استوار) قرار دادیم، که (مبادا) آنها را بلرزاند، و در آن راههایی گشاده قرار دادیم؛ باشد که آنان راه یابند. ﴿31﴾
وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم، و آنها از آیات آن روی گردانند. ﴿32﴾
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ و او کسی است که شب و روز، و خورشید و ماه را آفرید، هر یک در مداری شناورند. ﴿33﴾
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ و پیش از تو (ای پیامبر!) برای هیچ بشری جاودانگی قرار ندادیم، آیا اگرتو بمیری، پس آنها جاوید خواهند بود؟! ﴿34﴾
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ هر کسی چشندهی مرگ است، و شما را به بدی و نیکی (کاملاٌ) آزمایش میکنیم، و به سوی ما باز گردانده میشوید. ﴿35﴾
وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ و کسانیکه کافر شدند؛ هنگامیکه تو را ببینند، فقط تو را به ریشخند میگیرند، (و می گویند:) «آیا این همان کسی است که معبودان شما را (به بدی) یاد میکند؟!» در حالیکه خودشان یاد (الله) رحمان را انکار میکنند. ﴿36﴾
خُلِقَ الإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ انسان از شتاب آفریده شده، به زودی آیات خود را به شما نشان خواهیم داد، پس شتاب نکنید. ﴿37﴾
وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ و میگویند: «اگر راست میگویید، این وعدهی (قیامت) کی خواهد بود؟!». ﴿38﴾
لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلا عَن ظُهُورِهِمْ وَلا هُمْ یُنصَرُونَ اگر کسانیکه کافر شدند؛ میدانستند زمانی که (قیامت فرا رسد) نمیتوانند (شعلهها ی) آتش را از چهرههایشان و نه از پشتهایشان باز دارند، و نه کسی آنها را یاری میکند، (چنین نمیگفتند). ﴿39﴾
بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلا هُمْ یُنظَرُونَ بلکه (حق این است که آن) ناگهانی به سراغشان میآید، پس مبهوتشان میکند، آنگاه نمیتوانند آن را دفع کنند، و نه به آنها مهلت داده شود. ﴿40﴾
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون و به راستی به پیامبران پیش از تو (نیز) استهزاء شد (و مورد تمسخر قرار گرفتند)، پس آنچه را مسخره میکردند، (از عذاب الهی) دامان کسانی از آنها را که مسخره میکردند گرفت (و هلاک شدند). ﴿41﴾
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ (ای پیامبر!) بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از (عذاب الله) رحمان نگاه میدارد؟ بلکه (حق این است که) آنها از یاد پروردگارشان روی گردانند. ﴿42﴾
أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ آیا آنها معبودانی دارند که (می توانند) آنها را در برابر (عذاب) ما (حفظ کنند و) باز دارند. (آنها) نمیتوانند خودشان را یاری دهند، و نه آنها از (عذاب) ما محفوظ هستند. ﴿43﴾
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاء وَآبَاءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ بلکه، (ما) آنها و پدرانشان را (از نعمتهای دنیوی) بهرمند ساختیم، تا اینکه عمرشان به درازا کشید (و مغرور شدند) آیا نمیبینند که ما پیوسته به سراغ (سر) زمین (کفر) میآییم، که آن را از اطراف (و دامنههایش) میکاهیم؟! آیا آنها پیروزند، (یا ما)؟! ﴿44﴾
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْیِ وَلا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا یُنذَرُونَ (ای پیامبر!) بگو: «من تنها شما را به وحی هشدار میدهم» و کران هنگامیکه هشدار میشوند، ندا را نمیشنوند. ﴿45﴾
وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ اگر شمّهای از عذاب پروردگارت به آنها برسد، قطعاً خواهند گفت: «ای وای بر ما! بیگمان ما (همگی) ستمکار بودیم». ﴿46﴾
وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ و (ما) در روز قیامت ترازوهای عدل را مینهیم، پس به هیچ کس، هیچ ستمی نمیشود، و اگر (عملی) به مقدار سنگینی یک دانهی خردل باشد، آن را (به حساب) میآوریم، و حسابرسی ما کافی است. ﴿47﴾
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ و به راستی به موسی و هارون فرقان (= جدا کنندهی حق از باطل) و روشنی و پندی برای پرهیزگاران، دادیم. ﴿48﴾
الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (همانا) کسانیکه در نهان از پروردگارشان میترسند، و آنان از قیامت بیم دارند. ﴿49﴾
وَهَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ و این (قرآن) پند مبارکی است که آن را نازل کردیم، آیا شما آن را انکار میکنید؟! ﴿50﴾
وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ به راستی (ما) پیش از این به ابراهیم رشد (و راه یابی اش) را دادیم، و به (حال) او آگاه بودیم. ﴿51﴾
إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ چون به پدرش و قومش گفت: «این مجسمهها چیست که شما به (پرستش) آنها دل نهادهاید؟! ﴿52﴾
قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ گفتند: «ما پدران خود را پرستش کنندگان آنها یافتهایم». ﴿53﴾
قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُّبِینٍ (ابراهیم) گفت: «به راستی شما و پدرانتان، در گمراهی آشکار بودهاید». ﴿54﴾
قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِینَ گفتند: «آیا برای ما (سخن) حق را آوردهای، یا تو از بازی کنندگانی (و شوخی میکنی)؟!» ﴿55﴾
قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ گفت: «بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است، آن که آنها را پدید آورد، و من بر این (سخن) از گواهانم. ﴿56﴾
وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ و (آهسته گفت:) به الله سوگند، بعد از آن که پشتکنان روی بگردانید برای (نابودی) بتهای شما تدبیری خواهم اندیشید. ﴿57﴾
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلاَّ کَبِیرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ پس (در غیاب بتپرستان) همهی آنها - جز (بت) بزرگشان - را قطعه قطعه کرد، باشد که به سوی او باز گردند. ﴿58﴾
قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ (و هنگامیکه به بت خانه آمدند و دیدند) گفتند: «هر کسیکه با معبودان ما چنین کرده است، مسلماً او از ستمکاران است». ﴿59﴾
قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ (عدهای) گفتند: «شنیدیم جوانی که او را ابراهیم میگویند، آنها (= بتها) را (به بدی) یاد میکرد». ﴿60﴾
قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ گفتند: «پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، باشد که آنها گواهی دهند». ﴿61﴾
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ (هنگامیکه ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: «ای ابراهیم! آیا تو این (کار) را با معبودان ما کردهای؟!» ﴿62﴾
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ گفت: «بلکه این بزرگشان این (کار) را کرده است، پس از آنها بپرسید اگر سخن میگویند!». ﴿63﴾
فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ آنگاه (آنها) به خود باز گشتند، پس گفتند: «بیگمان شما خود ستمکار هستید». ﴿64﴾
ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاء یَنطِقُونَ سپس (با شرمندگی) سر به زیر انداختند (و گفتند:) «مسلماً تو میدانی که اینها سخن نمیگویند». ﴿65﴾
قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلا یَضُرُّکُمْ (ابراهیم) گفت: «آیا به جای الله چیزی را میپرستید که هیچ نفعی برای شما ندارد، و نه زیانی به شما میرساند؟! ﴿66﴾
أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ اف برشما، و بر آنچه به جای الله میپرستید، آیا نمیاندیشید؟!» ﴿67﴾
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ گفتند: «او را بسوزانید، و معبودان خود را یاری کنید، اگر کنندهی (کاری) هستید». ﴿68﴾
قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ (سر انجا م آنها او را به آتش انداختند، ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش». ﴿69﴾
وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الأَخْسَرِینَ و آنها خواستند برای (نابودی) او نیرنگ (خطرناکی) ورزند، پس آنها را زیانکارترین (مردم) قرار دادیم. ﴿70﴾
وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ و او و لوط را به سرزمینی که در آن برای جهانیان برکت دادهایم، نجات دادیم. ﴿71﴾
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلا جَعَلْنَا صَالِحِینَ و اسحاق، و افزون (بر اونوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم، و همهی آنان را شایسته قرار دادیم. ﴿72﴾
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ و (نیز) آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند، و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم، و آنها (همه) عبادتگزار ما بودند. ﴿73﴾
وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ و لوط را حکمت (= نبوت) و دانش دادیم، و او را از شهری که (مردمانش) اعمال زشت (و پلید) انجام میدادند، نجات دادیم، بیشک آنها مردم بدِ فاسقی بودند. ﴿74﴾
وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ و او را در رحمت خود داخل کردیم، بیگمان او از صالحان بود. ﴿75﴾
وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ و (ای پیامبر!) نوح را (به یاد آور) هنگامیکه پیش از آن (ما را) ندا داد، پس ما (دعایش) را برای او اجابت کردیم، آنگاه او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم. ﴿76﴾
وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ و او را بر قومیکه آیات ما را تکذیب کرده بودند؛ یاری دادیم، بیگمان آنها قوم بدی بودند، پس همهی آنها را غرق کردیم. ﴿77﴾
وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ و داود و سلیمان را (به یاد آور) هنگامیکه در (بارهای) کشتزاری که گوسفندان قوم، شبانه در آن چریده بودند، داوری میکردند، و ما بر حکم (و قضاوت) آنها شاهد بودیم. ﴿78﴾
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ پس آن (شیوهی قضاوت عادلانه و درست) را به سلیمان فهماندیم، و به هر یک از آنان حکمت (= داوری) و دانش عطا کردیم، و کوهها و پرندگان را با داود مسخر ساختیم که (همراه او) تسبیح میگفتند، و ما این (همه) را انجام دادیم. ﴿79﴾
وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ و ساختن زره را بخاطر شما به او آموختیم، تا شما را از (آسیب) جنگهای تان محفوظ دارد، پس آیا شکر گزار هستید؟!. ﴿80﴾
وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ و تند باد را مسخر (و مطیع) سلیمان کردیم، که به فرمان او به سوی سرزمینی که در آن برکت دادیم، حرکت میکرد، و ما بر هر چیز آگاهیم. ﴿81﴾
وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ و (نیز) از شیاطین کسانی را (مسخر کردیم) که برایش غواصی میکردند، و کارهایی غیر از این (نیز) انجام میدادند، و (ما) حافظ آنها بودیم. ﴿82﴾
وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ و (ای پیامبر!) ایوب را (به یاد آور) هنگامیکه پروردگارش را ندا داد: «رنج و بیماری به من رسیده است، و تو مهربانترین مهربانانی». ﴿83﴾
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ پس (ما) دعای او را اجابت کردیم، و رنج و ناراحتی که داشت بر طرف ساختیم، و خانوادهاش و (نیز) همانندشان را با آنها به او بازگرداندیم، (تا) رحمتی از جانب ما، و پندی برای عبادت کنندگان باشد. ﴿84﴾
وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را (به یاد آور) که همگی از صابران بودند. ﴿85﴾
وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ و (ما) آنها را در رحمت خود وارد کردیم، بیگمان آنها از صالحان بودند. ﴿86﴾
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ و ذوالنون (= یونس) را (به یاد آور) هنگامیکه خشمگین (از میان قومش) رفت، پس چنین پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمیگیریم، پس (وقتی که در شکم ماهی فرو رفت) در تاریکیها ندا داد که: «(پروردگارا!) هیچ معبودی بر حق جز تو نیست، تو منزهی! بیگمان من از ستمکاران بودم». ﴿87﴾
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ پس دعای او را اجابت کردیم، و از اندوه نجاتش دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم. ﴿88﴾
وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ و زکریا را (به یاد آور) هنگامیکه پروردگارش را ندا داد: «پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترین وارثانی». ﴿89﴾
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ پس دعای او را اجابت کردیم، و یحیی را به او بخشیدیم، و همسرش را (بعد از آن که نازا بود) برایش شایسته (و آماده بار داری) گردانیدیم. بیگمان آنها همواره در کارهای خیر میشتافتند، و در حال بیم و امید ما را میخواندند، و پیوسته برای ما (خاشع و) فروتن بودند. ﴿90﴾
وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ و (ای پیامبر! به یاد آور) زنی را که شرمگاهش را پاک نگاه داشت، پس (ما) از روح خود در آن دمیدیم([1])، و او و فرزندنش را نشانهای برای جهانیان قرار دادیم. ﴿91﴾
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ بیتردید این است آیین شما که آیینی یگانه است، و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش کنید. ﴿92﴾
وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ و (گروهی از پیروان انبیا) در میان خود در امر (دین) شان فرقه فرقه شدند، همگی به سوی ما باز میگردند. ﴿93﴾
فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ پس کسیکه از کارهای شایسته را انجام دهد در حالیکه مؤمن باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد، و بیگمان ما (اعمالش را) برایش مینویسیم. ﴿94﴾
وَحَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ و (مردم)هر شهری را که (بر اثر کفر و گناه) آن را هلاک کردیم، محال است که (به دنیا) بازگردند. ﴿95﴾
حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ تا وقتیکه (سد) یأجوج و مأجوج گشوده شود، و آنها از هر (تبه و) بلندی شتابان سرازیر گردند. ﴿96﴾
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ و وعدهی حق (= قیامت) نزدیک شود، پس در آن هنگام چشمهای کسانیکه کافر شدند (از و حشت) خیره ماند (گویند:) ای وای بر ما که از این (واقعه) در غفلت بودیم، بلکه ما ستمکار بودیم! ﴿97﴾
إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ یقیناً شما و آنچه به جای الله میپرستید، هیزم جهنم هستید، شما در آن وارد خواهید شد. ﴿98﴾
لَوْ کَانَ هَؤُلاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ اگر اینها (= بتها) معبودانی (برحق) بودند، هرگز وارد آن نمیشدند، و (آنها) همگی در آن جاودان خواهند ماند. ﴿99﴾
لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لا یَسْمَعُونَ برای آنها در آن (= جهنم) نالههای (دردناکی) است، و آنها در آن (چیزی) نمیشنوند. ﴿100﴾
إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ به راستی کسانیکه پیشتر از سوی ما (وعدهای) نیکوی برای آنها مقرر شده است، آنها از آن (= جهنم) دور نگاه داشته میشوند. ﴿101﴾
لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ آنها (حتی) صدایش را نمیشنوند، و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه (متنعم) هستند. ﴿102﴾
لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ و حشت بزرگ (قیامت) آنها را اندوهگین نسازد، و فرشتگان به استقبالشان آیند (گویند:) «این همان روز تان است که به شما وعده داده میشد». ﴿103﴾
یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ روزیکه آسمان را چون طوماری نوشته شده درهم میپیچیم، همانگونه که نخستین آفرینش را آغاز کردیم، (دیگر بار) آن را باز میگردانیم، (این) وعدهای بر ما است، قطعاً آن را انجام خواهیم داد. ﴿104﴾
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ و به راستی بعد از ذکر (= تورات) در زبور نوشتیم که: «زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد». ﴿105﴾
إِنَّ فِی هَذَا لَبَلاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ بیگمان در این (امر) برای گروه عبادت کنندگان پیام روشنی است. ﴿106﴾
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ و (ای پیامبر!) تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. ﴿107﴾
قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ بگو: «تنها به سوی من وحی میشود که همانا معبود شما، معبود یگانه است، پس آیا شما تسلیم میشوید؟!». ﴿108﴾
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَى سَوَاء وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ پس اگر (باز) روی گردان شوند، بگو: «من شما را یکسان آگاه کردم (و اعلام خطر میکنم) و نمیدانم آنچه که به شما وعده داده میشود؛ نزدیک است یا دور؟! ﴿109﴾
إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ بیشک او سخن آشکار را میداند، و (نیز) آنچه را (در دل خود) کتمان میکنید؛ میداند. ﴿110﴾
وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ و من نمیدانم، شاید این (تأخیر عذاب) برای شما آزمایشی، و بهرهمندی تا مدتی (معین) باشد». ﴿111﴾
قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (و پیامبر) گفت: «ای پروردگارا! به حق داوری کن، و پروردگار ما (الله) رحمان است، که از او استمداد میشود در برابر آنچه شما بیان میکنید». ﴿112﴾
سورة انبیاء
[1]- گفته میشود که جبرئیل u در گریبان حضرت مریم‘ دمید، آنگاه به فرمان الله متعال حامله شد. (تفسیر قرطبی)
تفسیر نور:
سوره أنبیاء آیه 1
متن آیه :
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ
ترجمه :
(
زمان ) محاسبه مردمان ( کفرپیشه چون قریش بسیار ) بدیشان نزدیک است در
حالی که آنان غافل ( از هول و هراس آن ) و رویگردان ( از ایمان بدان )
میباشند .
توضیحات :
« حِسَابُهُمْ » : محاسبه ایشان . مراد زمان حساب و کتاب گرفتن از آنان است که قیامت است . ( نگا : قمر / 1 )
سوره أنبیاء آیه 2
متن آیه :
مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ
ترجمه :
هیچ
بخش تازهای از قرآن ( و اندرز جدیدی ) از سوی پروردگارشان بدیشان نمیرسد
مگر این که آن را به شوخی میشنوند و به بازی میگیرند .
توضیحات :
« ذِکْرٍ » : قرآن ( نگا : حجر / 9 ) . پند و اندرز . « مُحْدَثٍ » : تازه . صفت ( ذِکْرٍ ) است .
سوره أنبیاء آیه 3
متن آیه :
لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ
هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ
تُبْصِرُونَ
ترجمه :
( آنان در حالی هستند که )
دلهایشان غافل است ( از اندیشیدن درباره آن ) . چنین ستمپیشگانی گفتگوهای
درِگوشی ( خود را که برای توطئه علیه پیغمبر و قرآن انجام میدادند ) پنهان
میداشتند ( و به همدیگر ) میگفتند : مگر این ( شخص که ادّعای پیغمبری
میکند ) انسانی همچون شما نیست ؟ ( حال که او بشر عادی و همسان با شما
است و کلام جادوئی دارد ) آیا به سراغ جادو میروید ( و آن را میپذیرید )
گرچه میبینید ( که جادو است ؟ ! ) .
توضیحات :
«
لاهِیَةً » : غافل و بیخبر . « أَسَرُّوا » : پنهان داشتند و پوشیدند . «
الَّذِینَ » : بدل ضمیر ( و ) است یا فاعل است و از باب : « أَکَلُونِی
الْبَرَاغِیثُ » : است . « أَسَرُّوا النَّجْوَیا » : جنبه مبالغه در پنهان
داشتن دارد . « هَلْ هذا » : استفهام انکاری است . « أَفَتَأْتُونَ
السِّحْرَ » : آیا به سراغ سحر میروید ؟ آیا سحر را میپذیرید ؟
سوره أنبیاء آیه 4
متن آیه :
قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
ترجمه :
(
خدا پیغمبر را از سخنان پنهانی و توطئههای نهانی ایشان بیاگاهانید ، و او
بدیشان ) گفت : پروردگارم میداند سخنی را که در آسمان و سخنی را که در
زمین گفته شود ؛ چرا که او شنوای ( هر گفتاری و ) آگاه ( از هر کرداری )
است .
توضیحات :
« قَالَ » : پیغمبر گفت .
سوره أنبیاء آیه 5
متن آیه :
بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ
ترجمه :
(
ستمکاران کفرپیشه به این هم اکتفاء نمیکنند که میگویند : محمّد انسان
عادی است و پیغمبر نبوده ، و قرآن هم جادوئی بیش نیست ) بلکه میگویند : (
قرآن ) خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست ، نخیر او اصلاً آن را از پیش
خود ساخته است ( و به خدا نسبت داده است ) ، نخیر اصلاً او شاعری است ( و
قرآن مجموعهای از تخیّلات شاعرانه خودش میباشد . اگر وی راست میگوید که
فرستاده خدا است ) پس او معجزهای را به ما ارائه دهد که ( از جنس معجزاتی
باشد که ) پیغمبران پیشین ( از خود نموده و ) با آن فرستاده شدهاند .
توضیحات :
«
بَلْ » : بلکه . این واژه برای گسیختن از موضوعی و پرداختن به موضوع دیگری
به کار میرود . « أَضْغَاثُ أَحْلامٍ » : خوابهای آشفته و پریشان ( نگا :
یوسف / 44 ) . « ءَایَةٍ » : معجزه حسی و مادی مراد است ( نگا : طه / 133
) .
سوره أنبیاء آیه 6
متن آیه :
مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ
ترجمه :
مردمان
پیشینی که قبل از ایشان بودهاند ( و تقاضای معجزات گوناگون نمودهاند )
هر کدام که ایمان نیاوردهاند نابودشان کردهایم . ( قبلاً هم مشیّت خدا
بر این تعلّق گرفته است که مادام تو در میان قریش باشی ، خدا ایشان را به
عذابی گرفتار نکند که مایه نابودیشان گردد ) . مگر آنان ایمان میآورند ؟ !
( ممکن نیست ) .
توضیحات :
« قَرْیَةٍ » : آبادی .
مراد مردمان آبادی است . « مِن قَرْیَةٍ » : برخی حرف « مِنْ » را دالّ بر
عموم نفی مابعد دانستهاند . یعنی : هیچ کدام از ملّتهای پیشینی که
درخواست معجزه کردهاند ایمان نیاورده و در نتیجه نابود شدهاند . ولی بهتر
است ( مِنْ ) تبعیضیّه بشمار آید . به هر حال خدا چنین معجزهای بدیشان
نمینمایاند ، چرا که حتماً ایمان نمیآورند و در نتیجه نابود میشوند .
خداوند هم پیشتر خواسته است که عذاب استیصال دامنگیر این ملّت نشود ( نگا :
أنفال / 33 ) .
سوره أنبیاء آیه 7
متن آیه :
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
(
تنها تو نیستی که پیغمبری ، و در عین حال انسان . بلکه ) پیش از تو جز
مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان ( دین آسمانی را ) وحی کردهایم . از (
اهل علم و ) آشنایان به کتابهایآسمانی بپرسید اگر این را نمیدانید .
توضیحات :
«
رِجَالاً » : مردان . مراد این است که پیغمبران همه انسان بوده و از میان
مردان برگزیده شدهاند ؛ نه زنان . « الذِّکْرِ » : مراد کتابهای آسمانی
پیشین است ( نگا : أنبیاء / 105 ) . دانش و آگاهی . « أَهْلَ الذِّکْرِ » :
آشنایان به کتابهای آسمانی پیشین . آگاهان و فرزانگان .
سوره أنبیاء آیه 8
متن آیه :
وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ
ترجمه :
ما
پیغمبران را به صورت کالبدهائی که غذا نخورند نیافریدهایم ( بلکه آنان
انسان بوده و همچون انسانهای دیگر خوردهاند و نوشیدهاند و زندگی کردهاند
و مردهاند ) و عمر جاویدان هم نداشتهاند .
توضیحات :
« جَسَداً » : مراد کالبد و پیکری است که مانند فرشتگان به غذا نیازمند نباشد .
سوره أنبیاء آیه 9
متن آیه :
ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ
ترجمه :
(
ما به پیغمبران خود وعده داده بودیم که آنان را از چنگال دشمنان رهائی
بخشیم و نقشههایشان را نقش برآب کنیم . آری ما سرانجام ) به وعده وفا
کردهایم و صدق آن را بدیشان نمودهایم و آنان و همه کسانی را که
خواستهایم ، نجات بخشیدهایم ، و زیادهروی کنندگان ( در تکذیب و تعذیب
پیغمبران ) را نابود کردهایم .
توضیحات :
« الْمُسْرِفِینَ » : مراد اسرافکنندگان در زشتیها و پلشتیها ، و زیادهروی کنندگان در تکذیب و تعذیب مؤمنان و انبیاء است .
سوره أنبیاء آیه 10
متن آیه :
لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
ترجمه :
ما
برایتان کتابی ( به نام قرآن ) نازل کردهایم که وسیله بیداری و آوازه و
بزرگواری شما است . آیا نمیفهمید ( که سود و عظمتتان در چیست ؟ ! ) .
توضیحات :
«
فِیهِ ذِکْرُکُمْ » : در این کتاب شرف و عظمت شما نهفته است . آوازه و
شهرت شما را پاس میدارد . مایه بیداری و وسیله هوشیاری شما است .
سوره أنبیاء آیه 11
متن آیه :
وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ
ترجمه :
بسیار
بوده است که ( اهالی ) آبادیهای ستمگری را ( به سبب کفرشان ) نابود
کردهایم و پس از ایشان ، گروههای دیگری را روی کار آوردهایم .
توضیحات :
« قَصَمْنَا » : در هم شکستهایم . مراد هلاک کردن و نابود ساختن است .
سوره أنبیاء آیه 12
متن آیه :
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ
ترجمه :
آنان
هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند ، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند ( و
برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریختهاند ) .
توضیحات :
«
أَحَسُّوا » : احساس کردهاند . پی بردهاند . این قسمت ، تفصیل بخش
اجمالی سابق است . چرا که احساس ، پیش از هلاک است . « بَأْسَنا » : عذاب
ما . « یَرْکُضُونَ » : از ماده ( رکض ) به معنی تند دویدن ، اسب را تاختن ،
و پا بر زمین کوبیدن است ( نگا : ص / 42 ) .
سوره أنبیاء آیه 13
متن آیه :
لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ
ترجمه :
(
امّا به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان گفته شده است : ) نگریزید و باز
گردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر میبردید و به سوی کاخها و
قصرهای پرزرق و برقتان ! شاید ( خدمتگزاران و اطرافیانتان به شما نیاز
داشته باشند و ) از شما ( کمکی و چیزی ) خواسته شود ( و به رأی و نظرتان
محتاج باشند ) .
توضیحات :
« أُتْرِفْتُمْ فِیهِ » : در آن غرق خوشگذرانی بودید ( هود / 116 ) .
سوره أنبیاء آیه 14
متن آیه :
قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ
ترجمه :
میگویند : وای بر ما ! ما ستمگر بودهایم ( و با کفر ورزیدن ، بر خود ستم کردهایم ، و هم اینک به آتش میسوزیم ) .
توضیحات :
« یَا وَیْلَنَا » : ای وای بر ما ! ترکیبی است که به هنگام افسوس خوردن و پشیمانی بردن گفته میشود .
سوره أنبیاء آیه 15
متن آیه :
فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ
ترجمه :
پیوسته
این ، فریاد ایشان خواهد بود ( و « وای بر ما » را تکرار میکنند ) تا این
که آنان را درویده و فرو افتاده مینمائیم ( و ایشان را از پای میاندازیم
و هلاکشان میسازیم ) .
توضیحات :
« دَعْوَاهُمْ » :
فریاد و صدای ایشان . « حَصِیداً » : درو شده . مراد از پای انداخته و پی
کرده میباشد . « خَامِدِینَ » : خاموش شدگان . مراد هلاک شوندگان و از نفس
افتادگان است .
سوره أنبیاء آیه 16
متن آیه :
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ
ترجمه :
ما که آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است برای بازی و شوخی نیافریدهایم ( و بیهوده و بیهدف ساخته و پرداخته نساختهایم ) .
توضیحات :
« لاعِبِینَ » : بازی و شوخیکنان . حال ضمیر ( نا ) در ( مَا خَلَقْنَا ) است .
سوره أنبیاء آیه 17
متن آیه :
لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْواً لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ
ترجمه :
(
به فرض محال ) اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم ، چیزی مناسب خود انتخاب
میکردیم ( و لهو و لعب خدایانهای برمیگزیدیم ) . ما چنین کاری را
نمیکنیم .
توضیحات :
« مِن لَّدُنَّا » : متناسب با
شأن خدایانه خود . « إِن کُنَّا فَاعِلِینَ » : اگر چنین کاری میکردیم .
ما چنین کاری نمیکنیم . با توجّه به معنی دوم ، حرف « إِنْ » : نافیه است (
نگا : مریم / 93 ) .
سوره أنبیاء آیه 18
متن آیه :
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
ترجمه :
بلکه
( ما چنین نمیخواهیم و ) حق را به جان باطل میاندازیم ، و حق مغز سر
باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود . وای بر شما (
ای کافران ) به سبب توصیفی که میکنید ( از بیهدفی جهان ، و از افترائی
که بر خدا و فرستاده یزدان میبندید ) .
توضیحات :
«
نَقْذِفُ » : پرت میکنیم . میاندازیم . « یَدْمَغُهُ » : جمجمه و مغز سر
آن را میشکافد . محو و نابودش میکند . « زَاهِقٌ » : از میان رونده .
مضمحلّ شونده . « أَلْوَیْلُ » : هلاک . عذاب . وای .
سوره أنبیاء آیه 19
متن آیه :
وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ
ترجمه :
از
آن او است هر که و هر چه در آسمانها و زمین است ، ( و لذا تنها شایسته
پرستش او است ) و کسانی که در پیشگاه وی هستند ( و مقرّبان درگاه
پروردگارند ، یعنی فرشتگان ) از پرستش او سر باز نمیزنند و خویشتن را
بالاتر از عبادتش نمیدانند و ( از بندگی شبانهروزی خود هرگز ) خسته
نمیگردند .
توضیحات :
« مَنْ عِندَهُ » : کسانی که
در پیشگاه خدایند . مراد فرشتگان مقرّب است که همچون صاحبان مکانت و منزلت
در نزد شاهانند . مراد از پیشگاه خدا هم ، محضر قرب معنوی است . « لا
یَسْتَحْسِرُونَ » : خسته و درمانده نمیشوند ( نگا : ملک / 4 ) .
سوره أنبیاء آیه 20
متن آیه :
یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ
ترجمه :
شب و روز ( دائماً به تعظیم و تمجید خدا مشغولند و پیوسته ) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه نمیدهند .
توضیحات :
« لا یَفْتَرُونَ » : سست نمیشوند و خسته و دلگیر نمیگردند .
سوره أنبیاء آیه 21
متن آیه :
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ
ترجمه :
(
فرشتگان مقرّب این چنین به عبادات مشغولند ، و امّا اینان ) آیا خدایانی
از ( سنگ و چوب و فلز و دیگر اشیاء ) زمین را به خدائی گرفتهاند که (
انگار قادرند مردگان را ) زندگی دوباره بخشند ؟ !
توضیحات :
«
أَمْ » : آیا ؟ این حرف برای انتقال از سخنی و پرداختن به سخن دیگری است
همراه با انکار ( نگا : بقره / 214 ) . « مِنَ الأَرْضِ » : از عَناصِر و
اشیاء زمین . « یُنشِرُونَ » : زندگی میبخشند . در آخرت مردگان را زنده
میکنند .
سوره أنبیاء آیه 22
متن آیه :
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ
ترجمه :
اگر
در آسمانها و زمین ، غیر از یزدان ، معبودها و خدایانی میبودند و ( امور
جهان را میچرخاندند ) قطعاً آسمانها و زمین تباه میگردید ( و نظام گیتی
به هم میخورد . چرا که بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در ادارهای ، نظم و
ترتیب را به هم میزند ) . لذا یزدان صاحب سلطنت جهان ، بسی برتر از آن
چیزهائی است که ایشان ( بدو نسبت میدهند و ) بر زبان میرانند .
توضیحات :
«
إِلاّ » : غیر از ( نگا : هود / 36 ) . « الْعَرْشِ » : تخت سلطنت جهان .
کنایه از عزّت و قدرت و فرماندهی است ( نگا : أعراف / 54 ) . موجود
ناشناختهای که انسان به حقیقت آن پی نمیبرد ( نگا : حاقّه / 17 ) .
سوره أنبیاء آیه 23
متن آیه :
لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ
ترجمه :
خداوند
در برابر کارهائی که میکند ، مورد بازخواست قرار نمیگیرد ( و بازپرسی
نمیشود ، و کسی حق خُردهگیری ندارد ) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش
قرار میگیرند ( و در افعال و اقوالشان جای ایراد و سؤال بسیار است ) .
توضیحات :
« لا یُسْأَلُ . . . » : پرسیده نمیشود . اعتراض گرفته نمیشود .
سوره أنبیاء آیه 24
متن آیه :
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا
ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا
یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
آیا
آنان غیر از یزدان ، معبودهائی را ( سزاوار پرستش دیده و ) به خدائی
گرفتهاند ؟ ! بگو : دلیل خود را ( بر این شرک ) بیان دارید . این ( قرآن
است که ) راهنمای کسانی است که با من همراهند ( و پسینیان بشمارند ) و این (
هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که ) راهنمای کسانی بوده که قبل
از من میزیستهاند ( و پیشینیان نامیده میشوند . هیچ کدام شرک را جائز
نمیدانند و بلکه مردمان را به توحید و یکتاپرستی میخوانند . لذا گمان شما
در امر شرک ، نه بر عقل و نه بر نقل استوار است ) . اصلاً اغلب آنان ( این
کتابها را اندیشمندانه بررسی نکردهاند و چیزی از ) حق نمیدانند ، و این
است که ( از یکتاپرستی و ایمانِ ناآلوده به کثافت شرک ) روی گردانند .
توضیحات :
«
مِن دُونِهِ » : علاوه از خدا . غیر از خدا . « هذا » : این . مراد وحی یا
قرآن و سائر کتابهای آسمانی است . « ذِکْرُ » : تذکّر و رهنمود . یادآور و
راهنمای مردم به خدا و دین ( نگا : أعراف / 63 و 69 ، طه / 99 ) .
سوره أنبیاء آیه 25
متن آیه :
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ
ترجمه :
ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم ، مگر این که به او وحی کردهایم که : معبودی جز من نیست ، پس فقط مرا پرستش کنید .
توضیحات :
. . .
سوره أنبیاء آیه 26
متن آیه :
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ
ترجمه :
(
برخی از کفّار عرب ) میگویند : خداوند رحمان فرزندانی ( برای خود ، به
نام فرشتگان ) برگزیده است ( چرا که ملائکه دختران خدایند ! ) . یزدان
سبحان پاک و منزّه ( از این گونه نقصها و عیبها ) است . ( فرشتگان فرزندان
خدا نبوده و ) بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند ( که به هیچ وجه از طاعت و
عبادت و اجرا فرمان یزدان سرپیچی نمیکنند ) .
توضیحات :
«
وَلَداً » : فرزندان . در اینجا مراد فرشتگان است ( نگا : نحل / 57 ) .
واژه « وَلَد » : برای مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث به کار میرود (
نگا : بقره / 116 ) .
سوره أنبیاء آیه 27
متن آیه :
لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ
ترجمه :
آنان
( آن قدر مؤدب و فرمانبردار یزدانند که هرگز ) در سخن گفتن بر او پیشی
نمیگیرند ، و تنها به فرمان او کار میکنند ( نه به فرمان کس دیگری ) .
توضیحات :
«
لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ » : چیزی نخواهند گفت تا خدا نگوید و فرمان
ندهد . به فرمان او عمل مینمایند و چانه نمیزنند و ستیزه نمیکنند .
سوره أنبیاء آیه 28
متن آیه :
یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ
إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ
ترجمه :
خداوند
اعمال گذشته و حال و آینده ایشان را میداند ( و از دنیا و آخرت و از وجود
و پیش از وجود و بعد از وجودشان آگاه است ) و آنان هرگز برای کسی شفاعت
نمیکنند مگر برای آن کسی که ( بدانند ) خدا از او خوشنود است و ( اجازه
شفاعت او را داده است . به خاطر همین معرفت و آگاهی ) همیشه از خوف ( مقام
کبریائی ) خدا ترسان و هراسانند .
توضیحات :
« مَا
بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَاخَلْفَهُمْ » : ( نگا : بقره / 255 ) . «
خَشْیَةِ » : خوف همراه با تعظیم و تکریم و هیبت و رهبت ( نگا : فاطر / 28
) . « مُشْفِقُونَ » : افراد ترسان . اشخاص برحذر .
سوره أنبیاء آیه 29
متن آیه :
وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ
ترجمه :
هرکس
از ایشان ( که فرشتگان و مأموران اجرا فرمان یزدانند ، به فرض ) بگوید غیر
از خدا من هم معبودی هستم ، سزای وی را دوزخ میگردانیم . سزای ظالمان (
دیگری را هم که با ادّعاء ربوبیّت و شرک به خویشتن ستم کنند ) همین خواهیم
داد .
توضیحات :
« مِن دُونِهِ » : غیر از او . به جای او .
سوره أنبیاء آیه 30
متن آیه :
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ
کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ
حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آیا کافران
نمیبینند که آسمانها و زمین ( در آغاز خلقت به صورت توده عظیمی در گستره
فضا ، یکپارچه ) به هم متّصل بوده و سپس ( بر اثر انفجار درونی هولناکی )
آنها را از هم جدا ساختهایم ( و تدریجاً به صورت جهان کنونی درآوردهایم )
و هرچیز زندهای را ( اعم از انسان و حیوان و گیاه ) از آب آفریدهایم .
آیا ( درباره آفرینش کائنات نمیاندیشند و ) ایمان نمیآورند ؟
توضیحات :
«
أَوَلَمْ یَرَ . . . » : آیا نمیبینند ؟ آیا نمیدانند و آگاهی ندارند ؟
« رَتْقاً » : چسپیده و متّصل . مصدر است و به معنی اسم مفعول ، یعنی (
مَرْتُوق ) است . « فَتَقْنَاهُمَا » : آن دو را از هم جدا و منفصل کردیم .
استعمال فعل مثنّی ( کانَتا ) و ضمیر مثنّی ( هُما ) با توجّه به این است
که مجموعه سماوات یک طرف ، و خود ارض یا زمین یک طرف در مدّنظر بوده است .
در این بخش اشاره گذرائی به آغاز پیدایش جهان شده است . « مِنَ الْمآءِ » :
از آب . اشاره به پیدایش حیات در سواحل اقیانوسها و دریاها و رودخانهها
است . به سبب آب . اشاره به این است که قسمت اعظم بدن انسان و حیوان و گیاه
از آب تشکیل و بدون آب تحوّلات و انفعالات داخلی آنها ناممکن است ، و از
سوی دیگر قوام زندگی جانداران بر آب است .
سوره أنبیاء آیه 31
متن آیه :
وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ
ترجمه :
ما
در زمین کوههای استوار و ریشهداری پدید آوردهایم تا زمین انسانها را
مضطرب نسازد و توازن آنان را به هم نزند ( و کوهها از فشار گدازهها و
گازهای درونی ، و حرکات پوسته زمین ، و از وزش تند بادها ، تا حدّ زیادی
جلوگیری کنند ) ، و در لابلای کوهها راههای گشادی به وجود آوردهایم ، تا
این که ( پیوند انسانها به وسیله سلسله جبالها از هم نگسلد و به مقصدشان )
راهیاب گردند ( و با دیدن این آثار به ذات آفریدگار پی ببرند ) .
توضیحات :
«
رَوَاسِیَ » : جمع رَاسِیَة ، کوههای استوار و پابرجا . از آنجا که این
گونه کوهها در زیر باهم پیوند دارند ، چه بسا این واژه اشاره به این
پیوستگی ریشهای کوهها داشته که اثر عمیقی در جلوگیری از لرزشهای زمین دارد
. « أَن تَمِیدَ بِهِمْ » : تا ایشان را نلرزاند و توازنشان را به هم نزند
( نگا : نحل / 15 ) . « فِجَاجاً » : جمع فَجّ ، راه گشاد ( نگا : حجّ /
27 ) . این واژه مفعول ( جَعَلْنا ) و واژه ( سُبُلاً ) بدل آن است . برخی
هم ( فِجَاجاً ) را که در معنی صفت ( سُبُلاً ) است ، حال آن دانستهاند (
نگا : نوح / 20 ) . « یَهْتَدُونَ » : راهیاب شوند به یکتاپرستی و کمال
قدرت و حکمت الهی . راهیاب شوند به مصالح و مقاصد زندگی .
سوره أنبیاء آیه 32
متن آیه :
وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ
ترجمه :
و
ما آسمان را سقف محفوظی نمودیم ، ولی آنان از نشانههای ( خداشناسی موجود
در ) آن روی گردانند ( و درباره این همه عظمتی که بالای سرشان جلوهگر است
نمیاندیشند ) .
توضیحات :
« السَّمَآء » : مراد
کواکب و نجوم موجود در گستره فضای نزدیک به ما ، یا به عبارت دیگر ، آسمان
دنیا است که بر اثر تماسک و تجاذب از سقوط محفوظ و مصونند ( نگا : حجّ /
65 ) . یا این که مراد از آسمان ، جوی است که همچون سقفی گرداگرد زمین را
فرا گرفته است و آن را در برابر شهابها و سنگهای سرگردان و اشعّه کیهانی
نگاه میدارد و از انهدام حفظ میکند .
سوره أنبیاء آیه 33
متن آیه :
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
ترجمه :
خدا است که شب و روز و خورشید و ماه را آفریدهاست و همه در مداری میگردند ( که او برای آنهاتعیین کرده است ) .
توضیحات :
«
کُلٌّ » : همه این چهار چیز . یعنی شب و روز و خورشید و ماه . زیرا شب که
همان سایه مخروطی زمین است ، در گرد زمین دائماً در حرکت است ، و نور آفتاب
که به زمین میتابد و روز را تشکیل میدهد ، همانند استوانهای است که در
گرد این کره پیوسته نقل مکان میکند . بنابراین شب و روز نیز برای خود مسیر
و مکانی دارند . « فَلَکٍ » : مراد مدار و راه حرکت است ( نگا : یس / 40 )
. « یَسْبَحُونَ » : شناورند . در حرکتند .
سوره أنبیاء آیه 34
متن آیه :
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ
ترجمه :
ما
برای هیچ انسانی پیش از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم ( تا برای تو
جاودانگی قرار دهیم . بلکه هر کسی مرده و میمیرد و تو هم میمیری . وانگهی
آنان که انتظار مرگ تو را دارند و با مرگ تو اسلام را خاتمه یافته
میدانند ) ، مگر اگر تو بمیری ایشان جاویدانه میمانند ؟ !
توضیحات :
« الْخُلْدَ » : ماندن همیشگی در دنیا . جاودانگی .
سوره أنبیاء آیه 35
متن آیه :
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ
ترجمه :
هر
کسی مزه مرگ را میچشد ( و قطعاً میمیرد ، اعم از پیغمبر و غیر پیغمبر .
چرا که زنده جاوید تنها خدا است و بس ) . ما شما را با سود و زیان و بدیها و
خوبیها ( در زندگی دنیا ) کاملاً میآزمائیم ، و سرانجام به سوی ما
برگردانده میشوید ( و جزا و سزای اعمال خود را دریافت میدارید ) .
توضیحات :
«
نَبْلُوکُمْ » : شما را میآزمائیم . یعنی همچون آزمایندهای شما را مورد
آزمایشهای گوناگون خوشی و ناخوشی قرار میدهیم . « فِتْنَةً » : آزمایش .
آزمون . مفعول مطلق است از غیر لفظ فعل و برای تأکید است ( نگا : فرقان /
20 ) .
سوره أنبیاء آیه 36
متن آیه :
وَإِذَا
رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهَذَا
الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ
ترجمه :
هنگامی
که کافران تو را میبینند ، کاری جز تمسخر و استهزاء تو را ندارند ، ( و
خواهند گفت : ) آیا این همان کسی است که از خدایان شما عیبجوئی و بدگوئی
میکند ؟ ( مگر او را سزد که چنین گوید و کند ؟ ! ) . و حال این که ایشان (
که نمیپسندند از بتان سنگی و بیجانشان بدگوئی شود ) به قرآن خداوند
مهربان ( و خالق انسان و جهان ) باور ندارند .
توضیحات :
«
إِنْ » : حرف نفی است و به معنی ( لا ) است . « هُزُواً » : مسخره . مصدر
است و به معنی اسم مفعول ، یعنی مَهْزُوء میباشد ( نگا : مائده / 57 و 58
) . « وَهُم بِذِکْرِ . . . » : جمله حالیّه است . در حالی که خود کافران .
« یَذْکُرُ » : عیبجوئی و بدگوئی میکند ( نگا : اسراء / 60 ) . « ذِکْرِ
الرَّحْمنِ » : قرآن خداوند مهربان ( نگا : آلعمران / 58 ، حجر / 6 و 9 )
. کتابهای آسمانی ( نگا : انبیاء / 105 ) . وحی آسمانی . ایمان به خدا . «
هُمْ » : برای تأکید ضمیر ماقبل است .
سوره أنبیاء آیه 37
متن آیه :
خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ
ترجمه :
(
آن چنان انسان شتابگر است که انگار ) انسان از شتاب ساخته شده است ( و تار
و پود وجودش از عجله فراهم آمده است . انسان هم برای دیدن خیر و نعمت ، و
هم برای مشاهده شر و نقمت عجول است ) . هرچه زودتر بلا و عذاب خویش را به
شما مینمایانم . به شتابم نیندازید و عجله نکنید .
توضیحات :
«
خُلِقَ الإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ » : مراد شتابزدگی انسان است ( نگا : اسراء
/ 11 ) . « ءَایَاتِی » : بلا و عذاب خود . مراد دلائل صدق وعده الهی
مبنی بر دامنگیری عذاب و عقاب دنیوی و اخروی است . « لا تَسْتَعْجِلُونِ » :
با شتاب و عجله از من مخواهید . از من نخواهید که قبل از موعد ، عذاب را
برسانم ، یا قیامت را برپا دارم .
سوره أنبیاء آیه 38
متن آیه :
وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
ترجمه :
میگویند : فرا رسیدن این وعده ( که رستاخیز و قیامت نام دارد ) کی خواهد بود اگر ( ای مؤمنان ! در سخن خود ) راستگو هستید ؟
توضیحات :
« هذاَ الْوَعْدُ » : مراد وعده عذاب دنیوی و اخرویی است که پیغمبر و مؤمنان فرا رسیدن آن را به گوش کافران میرساندند .
سوره أنبیاء آیه 39
متن آیه :
لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لَا یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ
ترجمه :
اگر
کافران خبر میداشتند از آن زمانی که ( قیامت فرا میرسد و به دوزخ
میافتند و آتش جهنّم از هر سو ایشان را در بر میگیرد و ) آنان نمیتوانند
آتش را از پس و پیش خود باز دارند و ( از طرف کسی هم ) ایشان یاری
نمیگردند ، ( اینک چنین سخنانی نمیگفتند ) .
توضیحات :
«
حِینَ » : مفعولبه فعل ( یَعْلَمُ ) است . « لا یَکُفُّونَ » :
بازنمیدارند . نمیتوانند به دور کنند . « وُجُوهِهِمْ . . . ظُهُورِهِمْ »
: مراد از روها و پشتها ، پیش و پس است که اشهر جوانب و اطراف انسان است ،
والاّ آتش از بالا و پائین و راست و چپ و روبرو و پشت سر و بالاخره از
درون و بیرون ، دوزخیان را در برمیگیرد ( نگا : عنکبوت / 54 و 55 ،
هُمَزه / 6 و 7 ) .
سوره أنبیاء آیه 40
متن آیه :
بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ
ترجمه :
(
قیامت با اطّلاع قبلی فرا نمیرسد و ) بلکه ناگهانی به سراغ ایشان میآید و
آنان را مات و مبهوت میکند و توانائی دفع و برگرداندن آن را نخواهند داشت
و دیگر مهلت و فرصت ( توبه و معذرت ) بدیشان داده نمیشود .
توضیحات :
«
بَغْتَةً » : ناگهانی و سرزده . فُجْأَة . مصدر است و حال و یا مفعول مطلق
بشمار است . « فَتَبْهَتُهُمْ » : پس ایشان را به دهشت و حیرت میاندازد .
« لاهُمْ یُنظَرُونَ » : ایشان مهلت داده نمیشوند .
سوره أنبیاء آیه 41
متن آیه :
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! این تنها تو نیستی که از طرف کفّار مورد استهزاء قرار میگیری
. بلکه ) پیغمبران بزرگواری پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفتهاند ، و
سرانجام عذابی که مسخرهکنندگان بازیچه و شوخی میدانستهاند ، ایشان را
فرا گرفته و دامنگیرشان گشته است .
توضیحات :
«
رُسُلٍ » : پیغمبران عظیمالشأن تنوین برای تعظیم و توقیر است . « حَاقَ » :
دامنگیر گشته است . فرا گرفته است ( نگا : أنعام / 10 ) . « سَخِرُوا
مِنْهُمْ » : آنان که پیغمبران را مسخره و استهزاء کردهاند .
سوره أنبیاء آیه 42
متن آیه :
قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
بگو
: چه کسی میتواند شما را در شب و روز از ( دست عقاب و عذاب ) خداوند
مهربان محفوظ و مصون بدارد ؟ ! ( هیچ کسی نمیتواند ) . اصلاً ایشان از
قرآن ( که آنان را به یاد خدا و انجام نیکیها و دوری از بدیها میاندازد )
رویگردان و گریزانند .
توضیحات :
« یَکْلَؤُکُمْ » : شما را محفوظ و حمایت میکند . از مصدر کلْأ و کِلاءَة ، به معنی : رعایت و حمایت و حراست .
سوره أنبیاء آیه 43
متن آیه :
أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ
ترجمه :
یا
این که آنان خدایانی دارند که میتوانند ایشان را از ( عذاب ) ما باز و به
دور دارند ؟ ! ( این خدایان ساختگی ) نه خود را میتوانند یاری کنند ( و
از عذاب بلای ما برهانند ) و نه ( برای نجات ) از ( عقاب و عذاب ) ما از
سوی کسی یاری میگردند و پناه داده میشوند .
توضیحات :
«
مِن دُونِنَا » : از رویاروئی با ما و رهائی از دست ما . « لا
یَسْتَطِیعُونَ نصْرَ أَنفُسِهِمْ ، وَ لا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ » : نه
خود را میتوانند کمک و یاری کنند ، و نه در برابر ما از سوی کسی بدیشان
کمک و یاری میشود و از دست عذاب ما پناه داده میشوند . نه خودشان قدرت
دفاع از خود دارند ، و نه از سوی ما یاری و مدد میشوند . « یُصْحَبُونَ » :
پناه داده میشوند . کمک میگردند . از مصدر ( إصحاب ) به معنی پناه دادن و
در جوار خود گرفتن .
سوره أنبیاء آیه 44
متن آیه :
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ
أَفَلَا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا
أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ
ترجمه :
( در برابر کفر
کافران ، در رساندن عذاب شتاب نداریم ، و ) بلکه ما اینان و پدرانشان را از
انواع نعمتها بهرهمند ساختهایم ( و ایشان به جای شکرگزاری ، به غرور و
طغیان خود افزودهاند ) تا بدانجا که عمر طولانی کردهاند ( ولی سرانجام
آهسته و آرام گرفتار عقاب و عذاب ما شده و میشوند ) . مگر آنان نمیبینند
که ( این نعمت و ملک میرود دست به دست ، و ما از نعمت و قدرت و صحّت و جاه
و جلال گروهی میکاهیم ، و بر ثروت و شوکت و عظمت و نعمت گروه دیگری
میافزائیم ؟ بلی ! این جهان و نعمتهایش پایدار نیست و ) ما از زمین (
اینان ) میکاهیم ( و بر زمین آنان میافزائیم ، و قدرت و دولت را میان
مردمان دست به دست میگردانیم ) . آیا ( با این حال ما غالبیم یا ) ایشان
غالبند ؟
توضیحات :
« مَتَّعْنَا » : نعمت دادهایم .
بهرهمند و برخوردار کردهایم . این آیه اشاره به قاعده استدراج دارد (
نگا : اعراف / 182 ) . « أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ
أَطْرَافِهَا » : اشاره به چرخه زندگی است و مراد کاستن از دارائی و
توانائی دستهای ، و افزایش بر دارائی و توانائی گروهی است . در اینجا چون
مقام تهدید است تنها به کاهش اشاره شده است و از افزایش سخن نرفته است .
سوره أنبیاء آیه 45
متن آیه :
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْیِ وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا یُنذَرُونَ
ترجمه :
بگو
: ( ای کافران ! من از پیش خود چیزی نمیگویم و با سخنان خود شما را بیم
نمیدهم . بلکه ) شما را با وحی ( و کلام آسمانی قرآن ) بیم میدهم . (
اگر در دل سخت شما اثر نمیگذارد ، به خاطر آن است که بر اثر رویگردانی از
حق ، انگار پردههای گناه و غرور و غفلت بر گوشهایتان فرو افتاده است و
کرتان ساخته است ) و اشخاص کر هنگامی که بیم داده میشوند ، صدا و ندا را
نمیشنوند .
توضیحات :
« بِالْوَحْیِ » : به وسیله وحی و پیام آسمانی . « إِذَا مَا » : زمانی که .
سوره أنبیاء آیه 46
متن آیه :
وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ
ترجمه :
اگر
گوشه ناچیزی از عذاب پروردگارت ( که از آن بیم داده میشوند ) بدیشان برسد
( به فریاد میآیند و ) خواهند گفت : وای بر ما ! ما ستمگر بودهایم ( و
با معاصی و کفر بر خود و دیگران ظلم نمودهایم ) .
توضیحات :
« مَسَّتْهُمْ » : بدیشان رسید . دامنگیرشان شد . « نَفْحَةٌ » : وزشی . بوئی . مراد کمی و اندکی است .
سوره أنبیاء آیه 47
متن آیه :
وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ
نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا
بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ
ترجمه :
و ما
ترازوی عدل و داد را در روز قیامت خواهیم نهاد ، و اصلاً به هیچ کسی کمترین
ستمی نمیشود ، و اگر به اندازه دانه خردلی ( کار نیک یا بدی انجام گرفته )
باشد ، آن را حاضر و آماده میسازیم ( و سزا و جزای آن را میدهیم ) و
بسنده خواهد بود که ما حسابرس و حسابگر ( اعمال و اقوال شما انسانها )
باشیم .
توضیحات :
« الْمَوَازِینَ » : جمع میزان ،
ترازو . نوع و کیفیّت آن بر ما مجهول است . « الْقِسْطَ » : عدل و داد .
مصدر است و برای مبالغه صفت واقع شده و به معنی « الْعَادِلَة » : است . «
لِیَوْمِ » : در روز . واژه ( لِ ) به معنی ( فی ) است . « شَیْئاً » :
مفعول مطلق است . « مِثْقَالَ » : به اندازه سنگینی . خبر ( کانَ ) است و
اسم آن ( الْعَمَلُ ) یا ( الظُّلْمُ ) محذوف است . « خَرْدَلٍ » : دانه
خردل . عربها در کوچکی و ریزی به دانه خردل مَثَل میزنند . « أتَیْنَا
بِهَا » : آن را حاضر و آماده میسازیم . « حَاسِبِینَ » : حسابرسان .
حسابگران . تمییز است .
سوره أنبیاء آیه 48
متن آیه :
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَذِکْراً لِّلْمُتَّقِینَ
ترجمه :
ما
به موسی و هارون ( کتاب جامعی به نام تورات ) دادیم ( که ) جداسازنده ( حق
از باطل بود ) و نوری ( بود که در ظلمات جهل و ضلالت در پرتو آن به سوی
خیر و هدایت حرکت میشد ) و پند و اندرز پرهیزگاران ( بشمار میآمد ) .
توضیحات :
«
الْفُرْقَانَ » : جداسازنده حق و باطل . « ضِیَآءً » : نور . « ذِکْراً » :
پند و اندرز . پنددهنده و اندرزگو . عطف ( ضِیَآءً ) و ( نُوراً ) و (
ذِکْراً ) بر همدیگر ، از قبیل عطف صفت بر موصوف خود است ( نگا : احزاب /
12 ) .
سوره أنبیاء آیه 49
متن آیه :
الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ
ترجمه :
همان کسانی که از پروردگارشان در غیب و نهان میترسند و از ( شدائد و دادگاهی روز ) قیامت در هول و هراس بسر میبرند .
توضیحات :
« بِالْغَیْبِ » : در نهان از چشم مردمان ، و در وقت خلوت با خود .
سوره أنبیاء آیه 50
متن آیه :
وَهَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ
ترجمه :
این
( قرآن ) پنددهنده پرخیر و برکتی است که ( یادآور خوبیها و نیکیها و همه
چیزهائی است که برایتان مفید و سودمند باشد و ) آن را ( برایتان ) نازل
کردهایم ( همان گونه که تورات را بر موسی و هارون نازل کرده بودیم ) . آیا
شما ( عربها که اهل بلاغت و فصاحت بوده و افتخار و شهرتتان در گروِ قرآن
است ) آن را منکر میشوید و ناشناختهاش میگیرید ؟
توضیحات :
« ذِکْرٌ » : قرآن ( نگا : حجر / 6 و 9 ) . پنددهنده ( نگا : انبیاء / 36 ) .
سوره أنبیاء آیه 51
متن آیه :
وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ
ترجمه :
ما
( وسیله ) هدایت و راهیابی را پیشتر ( از موسی و هارون ) در اختیار
ابراهیم گذارده بودیم و از ( احوال و فضائل ) او برای ( حمل رسالت ) آگاهی
داشتیم .
توضیحات :
« رُشْد » : هدایت راهیابی به خیر و صلاح دنیا و آخرت . « مِن قَبْلُ » : از قبل . پیش از موسی و هارون .
سوره أنبیاء آیه 52
متن آیه :
إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ
ترجمه :
آن
گاه که به پدرش و قوم خود گفت : این مجسّمههائی که شما دائماً به
عبادتشان مشغولید چیستند ( و چه ارزشی دارند ؟ چرا باید چیزهائی را بپرستید
که خودتان آنها را ساخته و پرداخته کردهاید ؟ ! ) .
توضیحات :
«
التَّمَاثِیلُ » : جمع تِمثال ، مجسّمهها و تندیسها . « لَها » : بر آنها
. حرف ( ل ) به معنی ( عَلَیا ) است . « عَاکِفُونَ » : مداومان بر طاعت و
عبادت و تعظیم و تکریم .
سوره أنبیاء آیه 53
متن آیه :
قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِینَ
ترجمه :
(
پاسخ دادند و ) گفتند : ما پدران ( و نیاکان ) خویش را دیدهایم که اینها
را پرستش میکردهاند ( و ما از روش و آئین گذشتگانمان دست برنمیداریم )
.
توضیحات :
« وَجَدْنَا » : دیدهایم و یافتهایم . « ءَابَآءَ » : پدران . مراد نیاکان و گذشتگان است .
سوره أنبیاء آیه 54
متن آیه :
قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
ترجمه :
ابراهیم گفت : قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید .
توضیحات :
« مُبِینٍ » : واضح . روشن و آشکار .
سوره أنبیاء آیه 55
متن آیه :
قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ
ترجمه :
گفتند
: آیا واقعاً ( معتقدی ) آنچه را به ما میگوئی حقیقت دارد ، یا این که (
با ما شوخی میکنی و ) جزو افراد ملعبهباز و شوخی کننده هستی ؟ ! ( مگر
میشود گذشتگان ما در این کار گمراه بوده باشند ؟ ! ) .
توضیحات :
« اللاّعِبِینَ » : شوخی و مزاحکنندگان .
سوره أنبیاء آیه 56
متن آیه :
قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ
ترجمه :
(
ابراهیم بدیشان ) گفت : ( من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه میگویم جدی
است . اینها خدایان شما نیستند و ) بلکه پروردگار شما ، پروردگار آسمانها و
زمین است . همان پروردگاری که آنها را آفریده است و من بر این چیزی که
گفتم از زمره گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفته خود را ثابت
مینمایند .
توضیحات :
« فَطَرَهُنَّ » : آنها را
خلق کرده است . بدون مُدِل و نمونه قبلی آنها را آفریده است . «
الشَّاهِدِینَ » : گواهان . در اینجا مراد کسانی است که مسألهای برای آنان
واضح و آشکار است و برای اثبات آن دلیل و برهان کامل دارند . تنها چیزی را
خواهند گفت که میبینند و میدانند .
سوره أنبیاء آیه 57
متن آیه :
وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ
ترجمه :
(
آن گاه ابراهیم آهسته ) گفت : به خدا سوگند ! من نسبت به بتانتان قطعاً
چارهاندیشی میکنم ( و نقشهای برای نابودیشان خواهم کشید ) وقتی که پشت
بکنید و بروید ( و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آنها دور شوید ) .
توضیحات :
«
لاَکِیدَنَّ » : حتماً نقشه نابودی بتها را میکشم و چارهسازی میکنم . «
تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ » : هرگاه بروید و پشت کنید و دور شوید . (
مُدْبِرینَ ) حال مؤکّده است .
سوره أنبیاء آیه 58
متن آیه :
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ
ترجمه :
(
وقتی که روز عید فرا رسید و مردمان برای انجام مراسم خاصّ آن بیرون شهر
رفتند ، ابراهیم به سوی بتها رفت ) و همه آنها را قطعهقطعه کرد ، مگر بت
بزرگشان را ، تا به پیش آن بیایند ( و از آن چگونگی حادثه و علّت چنین کاری
را بپرسند ، و بدیشان پاسخ ندهد و بطلان بتپرستی برایشان روشن شود ) .
توضیحات :
«
جُذَاذاً » : تکّهتکّه . قطعهقطعه . مصدر است و به معنی اسم مفعول . «
إلاّ کَبِیراً لَّهُمْ » : مگر بت بزرگتر در مقام یا از لحاظ پیکره را .
مگر بت بزرگ مردمان را . « إِلَیْهِ » : مرجع ( ه ) میتواند بت بزرگ باشد ،
تا عبرت بگیرند . و نیز میتواند ( ابراهیم ) باشد تا تمام گفتنیها را
بگوید .
سوره أنبیاء آیه 59
متن آیه :
قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ
ترجمه :
(
هنگامی که به بتخانه برگشتند و چنین وضعی را دیدند ، فریاد زدند و ) گفتند
: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است ؟ ( هر کسی این کار را
کرده باشد ) او از جمله ستمگران است ( و باید کیفر خود را ببیند ) .
توضیحات :
«
إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ » : مراد این است کسی که چنین کرده است ،
خویشتن را در معرض هلاک انداخته و به خود و دیگران ستم روا داشته است .
سوره أنبیاء آیه 60
متن آیه :
قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ
ترجمه :
( برخی ) گفتند : جوانی از ( مخالفت با ) بتها سخن میگفت که بدو ابراهیم میگویند .
توضیحات :
«
فَتیً » : جوان . مرد کامل ( نگا : یوسف / 30 و 36 و 62 ، کهف / 10 و 13
و 60 ) . « یَذْکُرُهُمْ » : به زشتی از آنها یاد میکرد . میگفت که
بلائی بر سر آنها خواهد آورد .
سوره أنبیاء آیه 61
متن آیه :
قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ
ترجمه :
( بزرگان قوم ) گفتند : او را در برابر مردم حاضر کنید تا ( دادگاهی شود و آگاهان ) گواهی دهند .
توضیحات :
« عَلَیا أَعْیُنِ النَّاسِ » : در برابر دید مردم .
سوره أنبیاء آیه 62
متن آیه :
قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ
ترجمه :
گفتند : آیا تو ای ابراهیم ! این کار را بر سر خدایان ما آوردهای ؟
توضیحات :
. . .
سوره أنبیاء آیه 63
متن آیه :
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ
ترجمه :
(
ابراهیم گفت : چرا از من بازخواست میکنید ؟ آثار و ابزار جرم بر بت بزرگ
هویدا و همراه است ) شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد ! ( مگر نه
این است که تبر بر گُرده او است و تنها وی برجای است و شما آن را میپرستید
و حل مشکلات و رفع بلاها را از آن و از دیگر بتان میخواهید ؟ ) پس از
آنها مسأله را بپرسید اگر میتوانند صحبت کنند . ( چرا که خدا باید قادر
بر هر چیزی باشد ) .
توضیحات :
« بَلْ » : بلکه . حرفی است برای ابطال ماقبل خود و اثبات مابعد . « کَبیرُهُمْ » : بزرگ بتهای دیگر .
سوره أنبیاء آیه 64
متن آیه :
فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ
ترجمه :
آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند : حقیقه شما ( بتپرستان ) ستمگرید ( که چیزهای ناتوان و ضعیفی را میپرستید ) .
توضیحات :
« فَرَجَعُوا إِلَیا أَنفُسِهِمْ » : به خود بازگشتند و بیدار گشتند . « فَقَالُوا » : به خویشتن گفتند . برخی به برخی گفتند .
سوره أنبیاء آیه 65
متن آیه :
ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء یَنطِقُونَ
ترجمه :
(
این بیداری روحانی بر اثر این طوفان روانی ، دقائقی بیشتر طول نکشید و )
سپس آنان چرخشی زدند و عقبگرد کردند ( و گفتند : ) تو که می دانستی اینها
سخن نمیگویند .
توضیحات :
« نُکِسُوا عَلَیا
رُؤُوسِهِمْ » : گرد سر خود چرخیدند . یعنی از حالت اقرار به اشتباه و خطا ،
به ستیزه و جدال باطل گرائیدند و هدایت را رها و به ضلالت دست یازیدند .
سوره أنبیاء آیه 66
متن آیه :
قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلَا یَضُرُّکُمْ
ترجمه :
( ابراهیم ) گفت : آیا به جای خداوند ( جهان و خالق انسان ) چیزهائی را میپرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمیرسانند ؟
توضیحات :
« مِن دُونِ اللهِ » : به جای خدا .
سوره أنبیاء آیه 67
متن آیه :
أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
ترجمه :
وای
بر شما ! و وای برچیزهائی که به جای خدا میپرستید ! آیا نمیفهمید ( که
از این مجسّمهها و تندیسها کاری ساخته نیست و شایسته پرستش نیستند ؟ ) .
توضیحات :
« اُفٍّ لَّکُمْ » : اف بر شما . بیزارم از شما به سبب کاری که میکنید .
سوره أنبیاء آیه 68
متن آیه :
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ
ترجمه :
(
برخی به برخی رو کردند و ) گفتند : اگر میخواهید کاری کنید ( که انتقام
خدایان خود را گرفته باشید ) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد
و یاری دهید .
توضیحات :
« إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ » : اگر کاری از شما ساخته است . اگر میخواهید انتقام بگیرید .
سوره أنبیاء آیه 69
متن آیه :
قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلَاماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ
ترجمه :
(
آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و ) ما به آتش دستور
دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم ( و کمترین زیانی بدو مرسان ) .
توضیحات :
« بَرْداً » : سرد . « سَلاماً » : نجات و امان . « بَرْداً وَ سَلاماً » : در اصل به معنی « ذاتَ بَرْدٍ وَ سَلامٍ » است .
سوره أنبیاء آیه 70
متن آیه :
وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ
ترجمه :
آنان
خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند ، ولی ما ایشان را
زیانبارترین مردم نمودیم ( چرا که نیرنگشان نگرفت و حتّی سبب ذلّت نمرود و
نمرودیان گردید و انگیزه ایمان آوردن مردمانی گشت ) .
توضیحات :
« کَیْداً » : نقشه نابودی خطرناک . نیرنگ بزرگ .
سوره أنبیاء آیه 71
متن آیه :
وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ
ترجمه :
و
او و لوط را ( از مکر و کید کافران ) رستگار و به سرزمینی گسیل داشتیم که (
از لحاظ مادی و معنوی ) پرخیر و برکتش برای جهانیان کردهایم .
توضیحات :
«
لُوطاً » : لوط ، برادرزاده یا عموزاده ابراهیم بود . « الأرْض » : مراد
سرزمین شام است که سرزمین حاصلخیز و محلّ زندگی بسیاری از انبیاء بوده است (
نگا : إسراء / 1 ) و ابراهیم بعد از بابلِ عراِ ، در آنجا زیسته است ( نگا
: المصحف المیسّر ) .
سوره أنبیاء آیه 72
متن آیه :
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ
ترجمه :
ما
به ابراهیم اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطاء کردیم ، و همه ( افراد
مذکور ، یعنی ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب ) را مردانی شایسته و بایسته
نمودیم .
توضیحات :
« نَافِلَةً » : عطیّه . ارمغان .
مصدری است همچون ( عاقبه ) و ( عافیه ) و مفعول مطلق از غیر لفظ فعل خود ،
مثل : قَعَدْتُ جُلُوساً . یا حال ( اسحاق و یعقوب ) است ، یا به معنی
افزون و زیاد است و حال ( یعقوب ) میباشد . در این صورت معنی آیه چنین است
: ما به ابراهیم برابر دعای خودش ( نگا : صافّات / 100 ) اسحاق را عطاء
کردیم ، و افزون بر آن نوهاش یعقوب را بدو بخشیدیم ، و . . . یادآوری :
اسماعیل نیز فرزند ابراهیم بوده است . در اینجا یادی از او نشده است ، زیرا
تولّد او از زن جوانی به نام ( هاجر ) مایه تعجّب نیست . لیکن تولّد اسحاق
از زنی پیر و نازا به نام ( ساره ) مسأله شگفتی است ( نگا : هود / 71 و 72
) .
سوره أنبیاء آیه 73
متن آیه :
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ
فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا
لَنَا عَابِدِینَ
ترجمه :
ما آنان را پیشوایانی
نمودیم که برابر دستور ما ( مردمان را به کارهای نیک ، راهنمائی و ) رهبری
میکردند ، و انجام خوبیها و اقامه نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم ،
و آنان تنها ما را میپرستیدند .
توضیحات :
«
أَئِمَّةً » : پیشوایان . مراد انبیاء و پیغمبران است . « بِأَمْرِنَا » :
به فرمان ما . برابر قوانین و مقرّرات ما . « فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ
إِقَامَ الصَّلاةِ وَ إِیتَآءَ الزَّکَاةِ » : « گزاردن نماز » و « دادن
زکات » ، ذکر خاصّ بعد از عام است و اشاره به اهمّیّت این دو کار است .
سوره أنبیاء آیه 74
متن آیه :
وَلُوطاً آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ
الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ
فَاسِقِینَ
ترجمه :
و به لوط شناخت ( اسرار اشیاء )
و دانش ( سودمند ) عطاء کردیم ، و او را از شهر و دیاری که ( مردمان آن )
کارهای زشت و پلید انجام میدادند رهائی بخشیدیم . آنان مردمان بدی بودند و
( از طاعت خدا و عمل طبعپسند ) سرکشی میکردند .
توضیحات :
«
لُوطاً » : مفعولبه فعل محذوف ( ءَاتَیْنَا ) است که فعل ملفوظ (
ءَاتَیْنَاهُ ) مبیِّن آن بوده و از نوع اشتغال است . « حُکْماً » : حکمت
اسرار اشیاء . دستور نبوّت و رسالت . قضاوت و داوری . « عِلْماً » : هرگونه
دانشی که در سعادت و سرنوشت انسان مؤثّر باشد . « الْخَبَآئِثَ » :
کثافتکاریها . مراد بیشتر عمل شنیع « لِواط » است ( نگا : هود / 77 - 79 ،
نمل / 55 ، عنکبوت / 29 ) . « قَوْمَ سُوءٍ » : مردمان بدکردار و
گناهکار و غرق معاصی . « فَاسِقِینَ » : از مصدر فسوق به معنی خروج و سرکشی
از فرمان یزدان سبحان .
سوره أنبیاء آیه 75
متن آیه :
وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ
ترجمه :
و او را غرق رحمت خود کردیم ، چرا که او از زمره افراد شایسته و بایسته بود .
توضیحات :
« فِی رَحْمَتِنَا » : در رحمت خود . به میان اهل رحمت خود .
سوره أنبیاء آیه 76
متن آیه :
وَنُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ
ترجمه :
(
خوب است در اینجا یاد کنی ) نوح را ، هنگامی که پیشتر ( از اینان که اشاره
گذرائی بدیشان شد ، ما را ) به فریاد خواند ( و گفت : پروردگارا ! مرا
دریاب که من شکست خوردهام ، و روی زمین را از وجود کافران پاک گردان . ) و
ما هم دعای وی را پذیرفتیم و او ( و پیروان ) و خاندانش را از ( اندوه
فراوان و ) غم بزرگ ( کافران موذی و طوفان وحشتناک ) رهانیدیم .
توضیحات :
«
نَادَیا » : ندا داد . به فریاد خواند ( نگا : نوح / 26 ، قمر / 10 ) . «
أَهْلَهُ » : خاندانش . پیروانش . « الْکَرْبِ » : غم و اندوه .
سوره أنبیاء آیه 77
متن آیه :
وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ
ترجمه :
ما
او را در برابر مردمانی که آیات ما را تکذیب میکردند ، یاری و مدد دادیم .
آنان مردمان بدی بودند و لذا همه ایشان را ( در طوفان ) غرق کردیم .
توضیحات :
«
مِنْ » : به معنی ( عَلی ) است . یا این که برای تعدیه ( نَصَرْنَا ) به
مفعول دوم بوده و به معنی کمک کردن و ادامه آن برای انتقام گرفتن از دشمن
است . « ءَایَاتِنَا » : مراد نشانههای دالّ بر نبوّت و رسالت نوح ، یا
آیات آسمانی است .
سوره أنبیاء آیه 78
متن آیه :
وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ
فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ
ترجمه :
(
و یاد کن ) داود و سلیمان را ، هنگامی که درباره کشتزاری که گوسفندان
مردمانی ، شبانگاهان در آن چریده و تباهش کرده بودند ، داوری میکردند ، و
ما شاهد داوری آنان بودیم .
توضیحات :
« یَحْکُمَانِ
» : قضاوت و داوری میکردند . « الْحَرْثِ » : زراعت . کشتزار . «
نَفَشَتْ » : پخش و پراکنده شدند . در شب چریدند و مایه فساد و تباهی شدند .
« شَاهِدِینَ » : گواهان و آگاهان . یادآوری : قصّه قضاوت بدین گونه بود
که گوسفندان شخصی شبانه داخل کشتزار کسی شدند و مایه زیان و ضرری گشتند .
داود گفت : گوسفندان در برابر ضرر و زیان وارده به کشاورز داده میشود ، و
سلیمان مخالف این رأی بود و گفت : کشاورز از فرآورده گوسفندان استفاده
میکند بدان اندازه که خسارت دیده است سپس گوسفندان به صاحب خود برگردانده
میشوند ( نگا : المصحف المیسّر ) .
سوره أنبیاء آیه 79
متن آیه :
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً
وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا
فَاعِلِینَ
ترجمه :
( هرکدام از این دو راه
پیشنهادی ، دادگرانه بود ، ولی ما بهترین راه حل در مسأله ) قضاوت را به
سلیمان فهماندیم ، و به هریک از آن دو داوری و دانش آموختیم ، و کوهها و
پرندگان را در ذکر و تسبیح با داود همراه ساختیم ، و ما ( این کار را )
میکردیم ( و انجام چنین کارهائی در برابر قدرت ما چیزی نیست ) .
توضیحات :
«
فَهَّمْنَاهَا » : قضاوت و داوری تعلیم و تفهیم کردیم . مرجع ( ها ) (
حُکُومَة ) به معنی داوری مفهوم از سیاق است . « سَخَّرْنا . . . » : (
نگا : رعد / 13 و 15 ، إسراء / 44 ، حجّ / 18 ، سبأ / 10 ) . « وَ
سَخَّرْنَا مَعَ . . . » : مراد همآوائی و همصدائی همه چیزهائی است که
دور و بر داود بودند در عبادت و پرستش ، به زبان حال یا قال .
سوره أنبیاء آیه 80
متن آیه :
وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ
ترجمه :
و
بدو ساختن زره را آموختیم تا ( این لباس جنگی ) شما را در جنگها حفظ کند .
آیا ( خدا را در برابر همه این نعمتها ) سپاسگزاری میکنید ؟
توضیحات :
«
صَنْعَةَ » : ساختن . « لَبُوسٍ » : لباس . در اینجا مراد زره است ( نگا :
سبأ / 10 و 11 ) و به تبع آن همه ادوات جنگی . « لِتُحْصِنَکُمْ » : تا
شما را از آزار دشمنان در جنگ محفوظ و مصون دارد . اشاره بدین نکته نیز
دارد که اسلحه برای دفاع باید باشد ؛ نه برای تاخت و تاز . « بَأْسِکُمْ » :
جنگ شما با دشمنانتان .
سوره أنبیاء آیه 81
متن آیه :
وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ
الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ
ترجمه :
ما
باد تند و سریع را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم تا به فرمان او به سوی
سرزمینی حرکت کند که پرخیر و برکتش ساخته بودیم . و ( این ، جای شگفت نیست ،
چرا که ) ما بر هر چیزی آگاه و دانا بوده ( و هستیم ) .
توضیحات :
«
عَاصِفَة » : تند باد . در اینجا مراد قوی و سریعالسیر است ، امّا
خوشرَو و بیلرزش و آسایشبخش ( نگا : ص / 36 ) . امروزه استفاده از
جریان و فشار هوا به عنوان وسیله جابهجائی و حرکت برای همگان روشن و آشنا
است . واژه ( عاصِفَة ) حال است . « بِأَمْرِهِ » : به فرمان سلیمان . طبق
اراده او . « الأرْضِ الَّتِی . . . » : مراد سرزمین شام است که مَقرّ
فرماندهی سلیمان بوده است . ولی تنها مسیر بادهای مسخر ، سرزمین مبارک شام
نبوده ، و بلکه به هرجا که سلیمان میخواسته است حرکت میکردند ( نگا : ص /
36 ) .
سوره أنبیاء آیه 82
متن آیه :
وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ
ترجمه :
و
گروهی از شیاطین را ( نیز فرمانبردار سلیمان کرده بودیم ) که برای او ( در
دریا جهت استخراج لؤلؤ و مرجان و جواهرات و مواد پرارزش دیگر ) غواصی
میکردند و کارهائی جز این ( از قبیل ساختن کاخها و دژها ) انجام میدادند ،
و ما آنان را ( از تمرّد و سرکشی در برابر فرمان سلیمان و اذیّت و آزار
رسانیدن به مردمان ، دور ) نگاه میداشتیم .
توضیحات :
«
یَغُوصُونَ » : غواصی میکردند . به دریا فرو میرفتند . « دُونَ ذلِکَ » :
جز این . غیر از آن ( نگا : ص / 37 ) . « کُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ » :
ما مراقب اعمال شیاطین بودیم و آنان را از تمرّد و اذیّت کردن به دور
میکردیم .
سوره أنبیاء آیه 83
متن آیه :
وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
ترجمه :
ایّوب
را ( یاد کن ) بدان گاه که ( بیماری او را از پای در آورده بود ، و در این
وقت ) پروردگار خود را به فریاد خواند ( و عاجزانه گفت : پروردگارا ! )
بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین مهربانانی ( پس بدین بنده ضعیف
رحم فرما ) .
توضیحات :
« الضُّرُّ » : با ضم ، گرفتاریهائی که متوجّه ذات انسان میگردد . مانند : بیماری ، لاغری . با فتح ، ضرر و زیان در هر چیز .
سوره أنبیاء آیه 84
متن آیه :
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ
أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِکْرَى
لِلْعَابِدِینَ
ترجمه :
دعای او را پذیرفتیم و
بیماری وی را برطرف ساختیم ، و ( به جای ) اولاد ( و اموالی که از دست داده
بود ) دو چندان بدو دادیم ، محض مرحمتمان ( در حق ایّوب ) و تذکاری ( از
صبر و شکیبائی ) برای پرستندگان ( یزدان سبحان ، تا همچون ایّوب شکیبا و
امیدوار به لطف و فضل خدا باشند ) .
توضیحات :
«
أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ » : مراد اعطای دو چندان فرزندان تازهای
است که جای خالی فرزندان از دست رفته را پر و جبران کنند . « رَحْمَةً » :
لطف و فضل . مفعولٌله است . « ذِکْرَیا » : یادآوری . تذکار .
سوره أنبیاء آیه 85
متن آیه :
وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ
ترجمه :
(
همچنین یاد کن برای مردمان ) اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را که جملگی از
زمره شکیبایان ( در برابر شدائد زندگی و تکالیف رسالت ) بودند ( و الگوی
استقامت و پایمردی بشمار میآمدند ) .
توضیحات :
« ذَا الْکِفْل » : یکی از پیغمبران بنیاسرائیل است .
سوره أنبیاء آیه 86
متن آیه :
وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ
ترجمه :
ما آنان را غرق رحمت خود کردیم ، چرا که ایشان از زمره شایستگان و بایستگان ( بندگان ما ) بودند .
توضیحات :
« أَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا » : آنان را غرق رحمت خود کردیم . ایشان را به بهشت وارد کردیم .
سوره أنبیاء آیه 87
متن آیه :
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ
عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ
سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
ترجمه :
(
یاد کن داستان یونس ملقب به ) ذوالنون را در آن هنگام که ( بر قوم نافرمان
خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی
، از میانشان ) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که ( با زندانی کردن و دیگر
چیزها ) بر او سخت و تنگ نمیگیریم . ( سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم
افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتیبانان او را به دریا انداختند و نهنگی
او را بلعید . ) در میان تاریکیها ( ی سهگانه شب و دریا و شکم نهنگ )
فریاد برآورد که ( کریما و رحیما ! ) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و
منزّهی ( از هرگونه کم و کاستی ، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو
بر دلمان میگذرد و تصوّر میکنیم . خداوندا بر اثر مبادرت به کوچ بدون
اجازه حضرت باری ) من از جمله ستمکاران شدهام ( مرا دریاب ! ) .
توضیحات :
«
ذَا النُّونِ » : ماهیدار . صاحب ماهی . مراد یونس است . ( نون ) به معنی
ماهی بزرگ است و مراد نهنگ یا وال است . « مُغَاضِباً » : خشمگین . خشمناک
. خشم یونس بر قوم خود بدین سبب بود که تبلیغ و پندهایش در ایشان تأثیر
نداشت . این بود که خشمگین گردید و خودسرانه آنان را ترک و به عذاب خدا بیم
داد . پس از رفتن او مردمان از کرده خود پشیمان شدند و توبه کردند و
دنبالش گشتند و او را نیافتند . وی سوار کشتی شد و راه دریا را در پیش گرفت
. در راه ، کشتی متلاطم گردید . نظر سرنشینان این بود که برای سبکشدن
کشتی ، یکی را به قید قرعه به دریا اندازند . چند بار قرعه کشیدند و هر
دفعه نام او بیرون میآمد . سرانجام وی را به دریا انداختند و ماهی بزرگ به
نام نهنگ یا وال او را بلعید ، و بر اثر دعا خدا او را زنده نگاه داشت و
نجاتش داد . بلی ! هرکس صادقانه به درگاه یزدان تلگراف دعا زند ، هرچه
زودتر پاسخ خود را دریافت میکند . « لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ » : بر او سخت
و تنگ نمیگیریم و وی را به خاطر ترک محلّ خدمت مورد مؤاخذه و تنبیه قرار
نمیدهیم ، چرا که ناشکیبائی را اشتباه و لغزش نمیدانست . « الظُّلُمَات »
: تاریکیهای شب و دل دریا و اندرون شکم ماهی .
سوره أنبیاء آیه 88
متن آیه :
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ
ترجمه :
دعای
او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم ، و ما همین گونه مؤمنان را نجات
میدهیم ( و در برابر دعای خالصانه ، آنان را از گرفتاریها میرهانیم ) .
توضیحات :
« کَذلِکَ » : این گونه . به همین شکل . « نُنْجِی » : نجات میدهیم و میرهانیم .
سوره أنبیاء آیه 89
متن آیه :
وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ
ترجمه :
و
زکریّا را ( یاد کن ) بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند ( و گفت
: ) پروردگارا ! مرا تنها مگذار ( و فرزندی به من عطاء کن که در زندگی یار
و یاور من و پس از مرگ برنامه تبلیغ را پیگیری کند . البتّه اگر هم فرزندی
وارث من نشد باکی نیست ، چرا که ) تو بهترین وارثانی ( و باقی پس از فنای
مردمانی ) .
توضیحات :
« فَرْداً » : یکه و تنها ( نگا : مریم / 80 و 95 ) . بدون فرزند و وارث ( نگا : مریم / 2 - 15 ) .
سوره أنبیاء آیه 90
متن آیه :
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ
زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا
رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ
ترجمه :
ما
دعای او را برآورده ساختیم و ( با وجود کبر سن ، فرزندی به نام ) یحیی را
بدو بخشیدیم ، و ( برای حصول این مقصود ) همسر ( نازای ) او را برایش
بایسته ( و در خور زاد و ولد ) کردیم ، آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر
سرعت میگرفتند ، و در حالی که چیزی میخواستند یا از چیزی میترسیدند ما
را به فریاد میخواندند ، ( و در وقت نیازمندی و بینیازی ، و بیماری و
سلامت ، و خوشی و ناخوشی ، رو به آستانه ما میکردند و میان خوف و رجا
میزیستند ) و همواره خاشع و خاضع ما میبودند .
توضیحات :
«
أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ » : همسرش را برای او بایسته زاد و ولد کردیم .
همسرش را برایش زن خوب و پارسائی نمودیم . « رَغَباً وَ رَهَباً » : این
دو واژه مصدرند و میتوانند حال ، یا مفعولٌله ، و یا مفعولٌفیه باشند .
یعنی : راغبانه و خائفانه . به خاطر عشق به طاعت و ترس از عقوبت . در زمان
رغبت و هنگام رهبت . « کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ » : همواره از ما
میترسیدند ؛ نه از کس دیگری . پیوسته فرمانبردار و مطیع ما میبودند و
تنها برای ما کرنش میبردند . مرجع ضمیر ( هم ) و ( و ) میتواند زکریّا و
همسرش و یحیی بوده ، یا پیغمبران مذکور در آیات پیشین باشد .
سوره أنبیاء آیه 91
متن آیه :
وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ
ترجمه :
(
همراه با قصّه این پیغمبران و خوبان ، یاد کن سرگذشت مریم ، ) زنی را که (
ازدواج نکرد و ) دامان خویش را ( از آلودگی به بیعفّتی ) کاملاً پاک نگاه
داشت ، و ما از روح متعلّق به خود در وی دمیدیم ، و او و فرزندش ( مسیح )
را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم . ( چرا که زنی را بدون شوهر
حامله کردیم و پسری را بدون پدر دیده به جهان گشودیم ، و تغییر اسباب و
مسبّبات را به عنوان دلیلی بر قدرت خدایانه خود به مردمان نمودیم و
متوجّهشان کردیم که آفریننده قوانین و سنن حاکم بر جهان ، هر وقت که بخواهد
میتواند قوانین و سنن را دگرگون کند ) .
توضیحات :
«
أَحْصَنَتْ » : مصون و محفوظ داشت . « فَرْجَهَا » : عورت خود را . کنایه
از پاکدامنی و عفّت است . « أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا » : خود را از آمیزش با
مرد ، چه از راه حلال و چه از راه حرام ، به دور داشت ، خویشتن را از
آلودگی به بیعفّتی مصون و محفوظ کرد و عفیف و پاکدامن زیست . « نَفَخْنَا »
: مراد از نفخ و دمیدن ، پدید آوردن رازی از رازهای الهی در شکم مریم است
که در پرتو آن حیات جنینی فرزندش عیسی برقرار و بر دوام گردد ( نگا : حجر /
29 ) . « مِن رُّوحِنَا » : از روح متعلّق به خود . مراد از چنین اضافهای
بیان عظمت شیء مورد نظر است . به اصطلاح اضافه تشریفیّه است ، همچون :
بَیْتُ الله . شَهْرُ الله . صُنْعُ الله ( نگا : نمل / 88 ) . « ءَایَةً
» : دلیل و نشانه قدرت .
سوره أنبیاء آیه 92
متن آیه :
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ
ترجمه :
این
( پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد ، همگی ) ملّت یگانهای بوده ( و
آئین واحد و برنامه یکتائی دارند ) و من پروردگار همه شما هستم ، پس تنها
مرا پرستش کنید ( چرا که ملّت واحد ، با برنامه واحد ، باید روبه خدای واحد
کند ) .
توضیحات :
« هذِهِ » : خطاب به همه انسانها
در تمام قرون و اعصار است ، و اشاره به مشارالیه ذهنی دارد که طریقت
انبیاء و ملّت توحید ، یعنی آئین یکتای اسلام است . یا اشاره به جماعت
انبیاء دارد . « أُمَّةً » : ملّت و جماعت . دین و آئین . حال است . معنی
آیه میتواند چنین هم باشد : این دین ، آئین یکتای همه پیغمبران و مردمان
گذشته و حال و آینده جهان است ، و . . . مراد اتّحاد در اصول دین اسلام است
.
سوره أنبیاء آیه 93
متن آیه :
وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ
ترجمه :
(
امّا با وجود این وحدت ملّت و وحدت آئین ، برخیها گوش به رهنمودهای آسمانی
نداده و ) کار ( دین و آئین ) خویش را در میان خود به تفرّقه انداخته و (
میاندازند و گروه گروه شده و میشوند و سرانجام ) همگی به سوی ما
برمیگردند ( و ما به حساب اعمالشان میرسیم ) .
توضیحات :
«
تَقَطَّعُوا » : از هم گسیختند ، و انگار هر یک قطعه و تکّهای با خود
بردند . « أَمْرَهُمْ » : مراد کار و بار دین انسانها است که در اصول یکی
بوده و توسّط انبیاء خدا در طول زمان به مردمان رسانده شده است .
سوره أنبیاء آیه 94
متن آیه :
فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ
ترجمه :
هرکس
چیزی را از کارهای شایسته و بایسته انجام دهد ، در حالی که ایمان داشته
باشد ( به خدا و پیغمبران و برنامه آسمانی ) ، تلاش او نادیده گرفته
نمیشود و ( ناسپاس نمیماند ، و توسّط فرشتگان در نامه اعمالش ) ما قطعاً
آن را خواهیم نوشت .
توضیحات :
« کُفْرَانَ » : نادیده گرفتن . پنهان داشتن . مراد بیاجر و باطل قلمداد کردن است . « لَهُ » : آن سعی و تلاش را .
سوره أنبیاء آیه 95
متن آیه :
وَحَرَامٌ عَلَى قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ
ترجمه :
غیرممکن
است که به سوی ما ( برای حساب و کتاب ) برنگردند مردمانی که آنان را ( در
جهان بر اثر کفر و ظلم ) نابود کرده باشیم ( و این که همان گونه که خود
گمان میبرند مرگ آخرین مرحله زندگی ایشان باشد ) .
توضیحات :
«
حَرَامٌ » : ممتنع . غیرممکن . این واژه خبر مقدم و ( أَنَّهُمْ لا
یَرْجِعُونَ ) تأویل به اسم مرفوع بوده و مبتدا است . برخی هم ( حَرامٌ )
را به معنی ( واجِبٌ ) دانستهاند و آیه را چنین معنی کردهاند : عدم
بازگشت به دنیا برای مردمانی که آنان را به جرم گناهانشان نابود کردهایم ،
واجب و قطعی است ( نگا : مؤمنون / 99 و 100 ) .
سوره أنبیاء آیه 96
متن آیه :
حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ
ترجمه :
(
این نابودسازی بزهکاران و عدم بازگشت ایشان به دنیا ) تا زمانی ادامه
خواهد داشت که یأجوج و مأجوج رها میگردند ، و ایشان شتابان از هر بلندی و
ارتفاعی میگذرند ( و موجب پریشانی و هرج و مرج در زمین میشوند ، و این
یکی از نشانههای فرا رسیدن قیامت است ) .
توضیحات :
«
حَتّی » : حرف ابتدائیّه بوده و کلام بعد از آن غایت و هدف است . «
فُتِحَتْ » : گشوده میشوند . مراد از میان رفتن سدّ سر راه ایشان ، یا
گشایش ابواب فتنه و فساد توسّط آنان است . « یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ » : (
نگا : کهف / 94 ) . « هُمْ » : مراد قبائل بیبند و بار یأجوج و ماجوج
است . یا این که ضمیر ( هُمْ ) به مردم برمیگردد و معنی چنین میشود که :
از نشانههای فرا رسیدن قیامت یکی شکسته شدن سدّ ذوالقرنین و طغیان یأجوج و
مأجوج است ، و دوم روان شدن مردمان از فراز و بلندیهای زمین به سوی محشر
است ( نگا : تفسیر المراغی ) . « حَدَبٍ » : زمین بلند و مرتفع . «
یَنسِلُونَ » : شتاب میگیرند . تند رهسپار میشوند .
سوره أنبیاء آیه 97
متن آیه :
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ
الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا
بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ
ترجمه :
( در این هنگام )
وعده راستین ( خدا که روز قیامت است ) نزدیک میشود ، و به ناگاه ( آن چنان
وحشتی سراسر وجود ) کافران ( را فرا میگیرد که ) چشمهایشان از حرکت باز
میایستد ( و خیره خیره بدان صحنه نگاه میکنند و فریادشان بلند میشود که )
ای وای برما ! ما از این ( روز ) غافل بودیم ( و رویاروئی با خدا و حساب و
کتاب را باور نمیکردیم و ) بلکه به خود ستم کردیم ( چرا که کفر و عناد
ورزیدیم و خویشتن را برای همیشه بدبخت نمودیم ) .
توضیحات :
«
الْوَعْدُ » : مصدر است و به معنی موعود بوده و مراد رستاخیز و قیامت است .
« شَاخِصَةٌ » : خیره شده . مات برده . « شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ . . . » :
چشمها باز و خیره و مات ایستاده و پلکها از شدّت خوف به هم زده نشود . (
شاخِصَةٌ ) خبر مقدّم ( أَبْصَارُ ) است .
سوره أنبیاء آیه 98
متن آیه :
إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ
ترجمه :
( ای کافران ستمگر ! ) شما و چیزهائی که جز خدا میپرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود . شما حتماً وارد آن میگردید .
توضیحات :
« حَصَبُ » : آتشگیره . هیزم و آنچه برای شعلهور شدن و تافتن تنور به داخل آن میاندازند .
سوره أنبیاء آیه 99
متن آیه :
لَوْ کَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ
ترجمه :
اگر
اینها معبودها و خدایانی بودند ، هرگز وارد دوزخ نمیگشتند . ( نه تنها
وارد دوزخ میگردند ) حتی همه ( بتها و بتپرستها ) در آن جاودانه میمانند
.
توضیحات :
« کُلٌّ » : همه معبودها و پرستندگان آنها .
سوره أنبیاء آیه 100
متن آیه :
لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لَا یَسْمَعُونَ
ترجمه :
آنان در دوزخ ناله غمانگیز و گلوگیری دارند و در آنجا چیزی را ( که مایه سرور و شادی باشد ) نمیشنوند .
توضیحات :
«
زَفِیرٌ » : صدائی که در گلو شکسته شود و به سبب غم و اندوه با زحمت اداء
گردد . « لا یَسْمَعُونَ » : نمیشنوند . مراد شنیدن سخنان دلانگیز و مایه
سرور است ( نگا : اعراف / 44 ) .
سوره أنبیاء آیه 101
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ
ترجمه :
آنان
که ( به خاطر ایمان درست و انجام کارهای خوب و پسندیده ) قبلاً بدیشان
وعده نیک دادهایم ، چنین کسانی از دوزخ ( و عذاب آن ) دور نگاه داشته
میشوند .
توضیحات :
« إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ . .
. » : مراد جملگی مؤمنان و اشاره به همه وعدههائی است که خداوند در این
جهان بدیشان داده است ( نگا : یونس / 26 ، رعد / 18 ، کهف / 88 ) . «
الْحُسْنی » : نعمت بزرگ و پاداش نیکو ( نگا : نساء / 95 ، اللیل / 6 و 9
) .
سوره أنبیاء آیه 102
متن آیه :
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ
ترجمه :
آنان حتّی صدای آتش دوزخ را هم نمیشنوند و بلکه در میان آنچه خود میخواهند و آرزو دارند جاودانه بسر میبرند .
توضیحات :
« حَسِیسَهَا » : صدای آتش . صدای شعلهها و تنوره کشیدن آتش .
سوره أنبیاء آیه 103
متن آیه :
لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ
ترجمه :
هراس
بزرگ ( رستاخیز نه تنها ) ایشان را غمگین نمیسازد ، و بلکه فرشتگان ( به
استقبال آنان میشتابند و برای تبریک و شاد باش ) پذیرایشان میگردند ( و
بدیشان میگویند : ) این همان روزی است که به شما وعده داده میشد .
توضیحات :
«
الْفَزَعُ الأکْْبَرُ » : بزرگترین هراس و عظیمترین و وحشتناکترین بیم .
مراد خوف و هراس روز قیامت است که به دنبال نفخه دوم پدیدار و هویدا
میگردد ( نگا : نمل / 87 و 89 ) . « تَتَلَقَّاهُمْ » : پذیره ایشان
میگردند و با آنان رویاروی میشوند .
سوره أنبیاء آیه 104
متن آیه :
یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا
أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ
ترجمه :
(
این امر ) روزی ( تحقّق میپذیرد که ) ما آسمان را درهم میپیچیم به همان
صورت که طومار نامهها در هم پیچیده میشود . همان گونه که ( نخستین بار
سهل و ساده ) آفرینش را سر دادیم ، آفرینش را از نو بازگشت میدهیم ( و به
شکل دیگری زندگی دوباره میبخشیم و مردمان را برای حساب و کتاب حاضر
میآوریم ) . این وعدهای است که ما میدهیم ، و ما قطعاً آن را به انجام
میرسانیم .
توضیحات :
« یَوْمَ » : در روزی . روزی
که . مفعولفیه ( لا یَحْزُنُهُمْ ) یا مفعولبه فعل محذوف ( أُذْکُرْ )
است . « نَطْوِی » : جمع میگردانیم . در هم میپیچیم . « طَیِّ » : جمع
گرداندن . در هم پیچیدن . « السِّجِلِّ » : اوراقی که مطالب را روی آن
مینگارند . « لِلْکُتُبِ » : حرف ( لِ ) به معنی ( عَلی ) و برای بیان
علّت است . یا این که لام برای اضافه است . واژه ( کُتُب ) جمع کِتاب و آن
به معنی مَکتوب است . بنابراین معنی ( لِلْکُتُبِ ) چنین میشود : جمع کردن
طومار برای نگارش نوشتههائی بر آن . جمع کردن طومار و نامهها و نوشتهها
. « نُعِیدُهُ » : آن را برگشت میدهیم ( نگا : اعراف / 29 ، روم / 27 )
. « وَعْداً » : مفعول مطلق تأکیدی برای فعل محذوف ( وَعَدْنا ) است .
سوره أنبیاء آیه 105
متن آیه :
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ
ترجمه :
ما
علاوه بر قرآن ، در تمام کتب ( انبیاء پیشین ) نوشتهایم که بیگمان (
سراسر روی ) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد ( و آن را به دست
خواهند گرفت ) .
توضیحات :
« الزَّبُورِ » :
کتابهائی که برای پیغمبران فرستاده شده است ( نگا : تفسیرالمراغی ، و نمونه
) . کتاب مزامیر داود . « مِن بَعْدِ » : واژه ( بَعْدِ ) میتواند برای
ترتیب بیانی باشد ؛ نه ترتیب زمانی . یعنی : علاوه بر . یا این که زمانی
باشد . یعنی : پس از . « الذِّکْرِ » : قرآن ( نگا : آلعمران 58 ، حجر / 6
و 9 ) . کتب انبیاء به ویژه تورات ( نگا : انبیاء / 7 و 24 و 48 و 50 ) . «
الصَّالِحُونَ » : شایستگان . شایسته از لحاظ علم و عمل ، قدرت و قوّت ،
اداره مملکت و درک اجتماعی ، ایمان و تقوا ، و غیره ( نگا : اعراف / 128 ،
نور / 55 ) . معنی آیه میتواند چنین نیز باشد : ما ، در زبور بعد از
تورات ، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد .
یادآوری : بعضی واژه ( الأرْض ) را زمین بهشت ، و صلاح را تقوا و پرهیزگاری
میدانند ( نگا : مریم / 63 ، زمر / 74 ) .
سوره أنبیاء آیه 106
متن آیه :
إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغاً لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ
ترجمه :
این ( سخن برای مفهوم قانون زندگی دنیوی ، و آگاهی از سرنوشت حیات اخروی ، ) مردمان عبادتپیشه را کافی و بسنده است .
توضیحات :
«
هذا » : این نکته که چه کسانی حکومت زمین را به دست میگیرند ، یا آخرت را
فراچنگ میآورند . تمام وعد و وعیدها و سرگذشت و سرانجام ملّتهائی که در
این سوره آمده است . « بَلاغاً » : کفایت و بسندگی . مایه درک موضوع و سبب
رسیدن به هدف . نیل به مقصود .
سوره أنبیاء آیه 107
متن آیه :
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ
ترجمه :
( ای پیغمبر ! ) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم .
توضیحات :
«
رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ » : رحمت برای جهانیان . وجود پیغمبر خاتم سبب
سعادت دو جهان مردمان است . چرا که عمل به آئین و برنامهای که او با خود
آورده است ناکامیها و بدبختیها و بیدادگریها و تباهکاریها را پایان میدهد ،
و سرانجام منتهی به حکومت صالحان با ایمان بر معموره جهان خواهد شد ، و در
پایان آنان را به نعمت جاوید و سرمدی آخرت نائل خواهد کرد .
سوره أنبیاء آیه 108
متن آیه :
قُلْ إِنَّمَا یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ
ترجمه :
بگو
: ( اصل دعوت من این است : ) به من وحی میشود که معبود شما یکی بیش نیست
( و بقیّه چیزهای دیگری که به من وحی میگردد ، تابع همین اصل اساسی توحید
است ) . حال که چنین است ، آیا شما تسلیم ( خداوند یگانه ) میگردید ( و
بتهای سنگی و معبودهای طاغوتی را کنار میگذارید ؟ ) .
توضیحات :
«
إِنَّمَآ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ » : خدا و معبودتان تنها خدای یگانه و
معبود یکتائی است و بس . جمله نائب فاعل ( یُوحی ) است . « مُسْلِمُونَ » :
گردننهندگان . تسلیمشوندگان . مراد از پرستش ، تشویق و ترغیب به پذیرش
توحید است .
سوره أنبیاء آیه 109
متن آیه :
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَى سَوَاء وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ
ترجمه :
اگر
( در برابر سخنان روشنگر و سعادتبخش تو ) پشت کردند و رویگردان شدند ،
بگو : همه شما را یکسان ( از مأموریّت خود که تبلیغ رسالت بود ) آگاه کردم و
( چیزی را از کسی پنهان نداشتم . دیگر ) نمیدانم آنچه ( درباره پیروزی
مؤمنان و شکست کافران ، و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ ) به شما وعده داده
میشود ، ( فرا رسیدن آن ) نزدیک است یا دور .
توضیحات :
«
ءَاذَنتُکُمْ » : به شما اطّلاع دادم و باخبرتان کردم ( نگا : فصّلت / 47
) . « عَلَیا سَوَآءٍ » : به طور یکسان . بدون استثناء . « إنْ » : نه !
حرف نفی است .
سوره أنبیاء آیه 110
متن آیه :
إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ
ترجمه :
خداوند
میداند سخنانی را که آشکارا میگوئید ( و طعنهها و تشرهائی که راجع به
اسلام بر زبان میرانید ) و آنچه را که ( از بدسگالیها و کینهتوزیها در دل
) پنهان میدارید .
توضیحات :
« الْجَهْرَ » : آشکار .
سوره أنبیاء آیه 111
متن آیه :
وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ
ترجمه :
من
چه میدانم ، شاید این ( مهلت و تأخیر عذاب ) آزمونی برای شما باشد و (
شاید خداوند میخواهد شما را از لذائذ این جهان برای افزایش گناهان بیشتر )
تا مدّتی بهرهمند سازد ( و برابر قانون استدراج ، آهسته و آرام مغلوب و
مقهورتان گرداند و به دوزختان کشاند ) .
توضیحات :
«
فِتْنَةٌ » : آزمون و آزمایش . مراد استدراج است تا بر گناهان خود
بیفزایند ( نگا : آلعمران / 178 ) . « مَتَاعٌ » : بهرهمند ساختن .
تمتّع و بهرهمندی ( نگا : بقره / 36 ، آلعمران / 14 ) . « إِلَیا حِینٍ
» : تا مدّتی که روزگار زندگی پایان میپذیرد و مرگ فرا میرسد .
سوره أنبیاء آیه 112
متن آیه :
قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ
ترجمه :
(
پیغمبر پس از مشاهده این همه دوری و روگردانی مشرکان از پذیرش اسلام ، رو
به خدا کرد و عاجزانه ) گفت : پروردگارا ! دادگرانه ( میان من و اینان )
داوری کن ( تا سرانجام ، حال مؤمن و کافر یکسان نباشد . آن گاه روی سخن به
مخالفان کرده و اظهار داشت : ) پروردگار همه ما خداوند مهربان است و (
سرتاپای وجودمان را رحمت الهی فرا گرفته است . و در برابر ) نسبتهای
ناروائی که ( درباره اسلام و در مورد ذات پاک خدا ) میزنید ، تنها از او
کمک و یاری خواسته میشود .
توضیحات :
« اُحْکُمْ » :
داوری فرما و کار را یکسره کن . « الْمُسْتَعَانُ » : کسی که از او
استمداد خواسته میشود و طلب یاری و کمک میگردد . « تَصِفُونَ » : بیان
میدارید ( نگا : یوسف / 18 و 77 ، انبیاء / 18 ) .
فی ظلال القرآن
جزء هفدهم
سوره انبیاء و سوره حج
سورهی انبیاء آیهی 35-1
سورة انبیاء
سوره انبیاء مکی و١١٢ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (١) مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ (٢) لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (٣) قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٤) بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأوَّلُونَ (٥) مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ (٦) وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٧) وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ (٨) ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ (٩) لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٠) وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ (١١) فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یَرْکُضُونَ (١٢) لا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ (١٣) قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (١٤) فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ (١٥) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ (١٦) لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ (١٧) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (١٨) وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ (١٩) یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُونَ (٢٠) أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الأرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (٢١) لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (٢٢) لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ (٢٣) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (٢٤) وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ (٢٥) وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ (٢٦) لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (٢٧) یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (٢٨) وَمَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ (٢٩) أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ (٣٠) وَجَعَلْنَا فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (٣١) وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ (٣٢) وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (٣٣) وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ (٣٤) کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (٣٥)
این سوره مکی است. به همان موضوع بنیادینی میپردازد که سورههای مکی بدان میپردازند ... و آن موضوع عقیده است ... بدین موضوع درگسترههای فراخ خود میپردازدکهگستره توحید و رسالت و بعثت است.
روند سوره بدین موضوع میپردازد با عرضه کردن قوانین بزرگ جهانی، و پیوند دادن عقیده بدانها چه عقیده جزئی از ساختار این هستی است، و در مسیر قوانین بزرگ جهانی حرکت میکند، و بر حق و حقیقتی استوار و پایدار میگردد که آسمانها و زمین بر آن استوار و پایدار میشوند، و بر جدی بودنی برجا و برقرار میگرددکه آسمانها و زمین بدان اداره میشوند و میچرخند. عقیده لهو و لعب و باطل و پوچ نیست، همانگونهکه این جهان هستی به لهو و لعب آفریده نشده است، و باطل و پوج آمیزه آفرینش آن نشده است:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ).
ما که آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است برای بازی و شوخی نیافریدهایم (و بیهوده و بیهدف ساخته و پرداخته نساختهایم ). (انبیاء/16)
بدین خاطر است که روند سوره مردمان را به سیر و سیاحت وگردش و چرخش میبرد ... دلهایشان و چشمانشان و افکارشان را در جولانگاههای بزرگ هستی میگرداند: در آسمان و زمین، و در میانکوههای محکم و استوار و درهها و راههای فراخ، و در لابلاهای شب و روز، و روبروی ماه و خورشید ... چشمانشان را به وحدت قوانینی خیره میکند و میدوزدکه بر این جولانگاههای بزرگ هستی حکومت میکند و آنها را میچرخاند. آنگاه چشمان ایشان را متوجه حجت و برهان وحدتی میگرداندکه بر وحدت آفریننده و اداره کننده و مالک جهان دلالت دارد، یزدان سبحانیکه انبازی نه در ملک جهان و نه درکار آفرینش پدیدهها و آفریدههای کیهان دارد:
(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا).
اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی میبودند و (امور جهان را میچرخاندند) قطعا آسمانها و زمین تباه میگردید (و نظام گیتی به هم میخورد. چرا که بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در ادارهای، نظم و ترتیب را به هم میزند). (انبیاء/٢٢)
سپس روند سوره نیروی درک و شعور ایشان را متوجه وحدت قوانینی میگرداند که در این زمین بر زندگی فرمانروا است، و سرچشمه زندگی را بدیشان نشان میدهد:
(وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ).
و هر چیز زندهای را (اعم از انسان و حیوان و گیاه) از آب آفریدهایم. (انبیاء/٣0)
همچنین روند این سوره انسانها را متوجه پایانهای میسازد که زندگان در آن به زندگیشان پایان داده میشود:
(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ).
هرکسی مزه مرگ را میچشد (و قطعا میمیرد، اعم از پیغمبر و غیرپیغمبر. چرا که زنده جاوید تنها خدا است و بس). (انبیاء/٣٥)
و به وحدت سرانجامی همگان را متوجه میگرداندکه جملگی انسانها بدان منتهی میشوند:
(وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ).
و سرانجام به سوی ما برگردانده میشوید (و جزا و سزای اعمال خود را دریافت میدارید). (انبیاء/٣٥)
عقیده ارتباط محکمی با قوانین بزرگ جهان هستی دارد. عقیده نیز یکی است هرچندکه پیغمبران در طول زمان متعدد و زیاد بودهاند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر این که به او وحی کردهایم که: معبودی جز من نیست. پس فقط مرا پرستش کنید. (انبیاء/٢٥)
اراده و مشیت یزدان هم مقتضی این بوده است که پیغمبران همگی از خود انسانها باشند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
(تنها تو نیستی که پیغمبری، و در عین حال انسان، بلکه) پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان ( دین آسمانی را) وحی کردهایم. (انبیاء/٧)
همانگونهکه عقیده با قوانین بزرگ جهان هستی ارتباط محکم و استواری دارد، شرائط و ظروف این عقیده در زمین نیز به همین منوال و بر این روال است. چه سنتی که تخلفناپذیر است این است که حق سرانجام پیروز میگردد، و باطل شکست میخورد و نابود میشود. زیرا حق بنیاد هستی است و پیروزی آن سنت الهی است:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ).
بلکه حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود. (انبیاء/٨ا)
نابودی هم درنهایت یقه ستمگران تکذیبکننده حق و حقیقت را میگیرد، و خدا پیغمبران و مومنان را نجات میدهد و رستگار میگرداند:
(ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
(ما به پیغمبران خود وعده داده بودیم که آنان را از چنگال دشمنان رهائی بخشیم و نقشههایشان را نقش بر آب کنیم. آری ما سرانجام) به وعده وفا کردهایم و صدق آن را بدیشان نمودهایم و آنان و همه کسانی را که خواستهایم، نجات بخشیدهایم، و زیادهرویکنندگان (در تکذیب و تعذیب پیغمبران) را نابود کرده ایم. (انبیاء/٩)
روند سوره آنگاه بیان میدارد که بندگان شایسته خدا زمین را به ارث خواهند برد:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).
ما علاوه بر قرآن، در تمام کتب (انبیاء پیشین) نوشتهایم که بیگمان (سراسر روی) زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (و آن را به دست خواهند گرفت). (انبیاء/105)
سپس روند قرآنی ملت پیغمبران را در زنجیره تاریخی دور و درازی، تند و سریع عرضه میکند. این عرضه تا اندازهای در حلقهای از حلقههای داستان ابراهیم (علیه السلام) به طول میانجامد و در اشاره به داوود و سلیمان مقداری به درازا میکشد. امّا هنگام اشاره به داستانهای نوح، موسی، هارون، لوط، اسماعیل، ادریس، ذوالکفل، ذوالنون، زکریا، یحپی و عیسی (علیهم السلام) کوتاه سخن میرود.
در این عرضه کردن، معانی و مفاهیمی که جلوتر در روند سوره بیان شدهاند، آشکارا و روشن ذکر میشود. این معانی و مفاهیم به شکل وقائع و رخدادهائی در زندگی پیغمبران، و در سرگذشت دعوتها و رسالتها، پدیدار میآیند، پس از آن که به شکل قواعد و قوانین همگانی جلوهگر و نمودار گردیدهاند. همچنین روند این سوره برخی از صحنههای قیامت را در لابلای خود میآررد، و خود آن معائی و مفاهیم به شکل واقعیتی که در روز قیامت روی میدهد پدیدار میآید.
همچنین در این سوره آواها و نواهایگوناگونی گرد میآید که هدف یگانهای را پیگیری میکنند، و آن به جوش و خروش انداختن دل انسان برای درک و فهم حق و حقیقت اصیلی استکه خاتمالانبیاء (صلی الله علیه و سلم) آن را با خود آورده است. تا مردمان بیخبر با آن رویاروی نشوند و از آن رویگردان نگردند و به لهو و لعب ننشینند، بدانگونه که در سرآغاز سوره ایشان را معرفی میکند:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ. لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
(زمان) محاسبه مردمان (کفر پیشه چون قریش بسیار) بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگردان (از ایمان بدان) میباشند. هیچ بخش تازهای از قرآن (و اندرز جدیدی از سوی پروردگارشان بدیشان نمیرسد مگر این که آن را به شوخی میشنوند و به بازی میگیرند. (آنان در حالی هستند که) دلهایشان غافل است (از اندیشیدن درباره آن).... (انبیاء/١-٣)
این دعوت و رسالت، حق و جدی است، همانگونهکه این جهان هستی حق و جدی است. دیگر جائی برای لهو و لعبی در پذیره رفتن و استقبالکردن از این دعوت و رسالت نیست، و جایگاهی برای درخواست معجزات خارقالعاده وجود ندارد. چه معجزات خارقالعاده خدا در هستی و در همه قوانین هستی است، معجزات خارقالعادهای که دال بر این هستند که خداوند آفریدگار توانای یگانهای است، و دعوت و رسالت از سوی آن آفریدگار توانای یگانه است.
*
شیوه این سوره از لحاظ ساختار واژگانی، و آواها و نواهای موسیقی، شیوه بیان است، شیوهای که با موضوع سوره هماهنگی دارد، و با فضای روند قرآنی در عرضه این موضوع همآوا میباشد ... این امر با مقایسه و سنجش این شیوه با شیوه سورههای مریم و طه آشکارا پدیدار میآید. زیرا در آنجا آوا و نوا ملایم است و با فضای سورههای مریم و طه میخواند. و در اینجا آوا و نوای سنگینی استکه با موضوع سوره و فضای آن مناسب است و میخواند.
این امر بهتر و بیشتر روشن میگردد با مقایسه و سنجش با داستان ابراهیم (علیه السلام) در سوره مریم و با شیوهایکه در اینجا وجود دارد و همچنین با تدبر و تفکر درباره حلقهای که در اینجا از آن داستان نقل گردیده است، و درباره حلقهای که در آنجا از آن داستان روایت شده است. در سوره مریم حلقهگفتگوی ملایمی میان ابراهیم و پدرش وجود دارد، ولی در اینجا حلقه درهم شکستن و تکه تکهکردن بتها، و به میان آتش انداختن ابراهیم در میان است، تا هماهنگی در موضوع و فضا و شیوه و آوا و نوا تکمیل شود.
*
روند قرآنی در این سوره چهار مرحله را طی میکند: مرحله نخست با سرآغازی شروع میشودکه ضربههای نیرومندی دارد، و دلها را سخت به تکان میاندازد. این سرآغاز دلها را متوجه خطری میکندکه نزدیک است و فراگیر است، و دلها از آن غافل و بیخبرند:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ...).
(زمان) محاسبه مردمان (کفرپیشه چون قریش بسیار) بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگردان (از ایمان بدان) میباشند.
آنگاه دلها را تکان سخت دیگری میدهد با صحنهای از جایگاههای نابودی گذشتگانی که از آیات پروردگارشان غافل شدهاند، و در گمراهی زیستهاند و ستمگرانه به سر بردهاند:
(وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ. فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یَرْکُضُونَ. لا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ. قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ. فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ).
بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کردهایم و پس از ایشان گروههای دیگری را روی کار آوردهایم. آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریختهاند. اما به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان گفته شده است:) نگریزید و بازگردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر میبردید و به سوی کاخها و قصرهای پر زرق و برقتان! شاید (خدمتگزاران و اطرافیانتان به شما نیاز داشته باشند و) از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود (و به رای و نظرتان محتاج باشند). میگویند: وای بر ما! ما ستمگر بودهایم (و با کفر ورزیدن، بر خود ستم کردهایم، و هم اینک با آتش میسوزیم). پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود (و «وای بر ما،» را تکرار میکنند) تا این که آنان را درویده و فروافتاده مینمائیم (و ایشان را از پای میاندازیم و هلاکشان میسازیم). (انبیاء/11- 15)
آنگاه روند قرآنی میان حق و حقیقت و جد و جدیت در دعوت، و حق و حقیقت و جد و جدیت در سیستم و نظام هستی، و میان عقیده جهان و یگانگی رسالت و عقیده، و یگانگی سرچشمه زندگی و پایان آن و فرجام آن بدانگونه که قبلا بیان داشتیم، ارتباط برقرار میسازد.
مرحله دوم برمیگردد به سخن گفتن با کافرانی که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را به تمسخر میگرفتند و با او از روی استهزاء سخن میگفتند. در صورتیکهکار جدی و حق بوده است، و همه چیز پیرامون ایشان، آنان را به بیداری و هوشیاری و همّت گماشتن و جدی بودن میخوانده است. همچنین ایشان نزول عذاب را با شتاب میخواستند، در حالی که عذاب واقعاً بدیشان نزدیک بوده است ... در اینجا روند قرآنی صحنهای از صحنههای قیامت را عرضه میدارد، و آنان را متوجه عذاب و بلائی میسازد که گریبانگیر کسانی گردیده استکه پیش از ایشان پیغمبران را مسخره میکردهاند و استهزاء مینمودهاند. مقرر میدارد که هیچ پناهدهنده و نجاتدهندهای آنان را از دست عذاب خدا رهائی نبخشیده است و رستگار نگردانیده است. دلهایشان را متوجه اندیشیدن درباره دست قدرت یزدان میسازد که دارد از طرف زمین میکاهد، و قطعه و رقعه آن را درهم می پیچد و درهم مینوردد، تا اینکه از غفلتشان بیدارشان گرداند، غفلتی که بر اثر به درازا کشیدن زمان نعمت و ادامه مستمر رفاه، بدیشان دست داده است.
(قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ).
بگو: (ای کافران! من از پیش خود چیزی نمیگویم و با سخنان خود شما را بیم نمیدهم. بلکه) شما را با وحی (و کلام آسمانی قرآن) بیم میدهم. (انبیاء/٢٥)
و ایشان را هم متوجه خطری سازدکه در حالت غفلتشان تهدیدشان میکند:
(وَلا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا یُنْذَرُونَ).
و اشخاص کر هنگامی که بیم داده میشوند، صدا و ندا را نمیشنوند. (انبیاء/45)
تا آنجا به غفلت خود ادامه میدهند که ترازوهای دادگری گذاشته میشود.
مرحله سوم متضمّن عرضهکردن دین پیغمبران است. در این دین وحدت رسالت و عقیده جلوهگر میآید، همانگونهکه رحمت و عطوفت خدا نسبت به بندگان صالح خود، و پیام بدیشان، و گرفتار آوردن تکذیبکنندگان، جلوهگر میآید.
مرحله چهارمکه واپسین مرحله است، پایان و فرجام را در صحنهای از صحنههای هیجانانگیز قیامت نشان میدهد. پایان سوره بسان سرآغاز سوره، همان آوا و نوای نیرومندی، و تهدید و بیم آشکاری، و واگذاشتن ایشان به سرنوشت قطعی و حتمی خودشان را دربر دارد.
*
هم اینک مفصلا به بررسی مرحله نخستین میپردازیم:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ. مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ. لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ. قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأوَّلُونَ. مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ. وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ. ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
(زمان) محاسبه مردمان (کفرپپشه چون قریش بسیار) بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگردان (از ایمان بدان) میباشند. هیچ بخش تازهای از قرآن (و اندرز جدیدی از سوی پروردگارشان بدیشان نمیرسد مگر این که آن را به شوخی میشنوند و به بازی میگیرند. (آنان در حالی هستند که) دلهایشان غافل است (از اندیشیدن درباره آن). چنین ستمپپشگانی گفتگوهای در گوشی (خود را که برای توطئه علیه پیغمبر و قرآن انجام میدادند) پنهان میداشتند (و به همدیگر) میگفتند: مگر این (شخص که ادعای پیغمبری میکند) انسانی همچون شما نیست؟ (حال که او بشر عادی و همسان با شما است و کلام جادوئی دارد) آیا به سراغ جادو میروید (و آن را میپذیرید) گرچه میبینید (که جادو است؟! خدا پیغمبر را از سخنان پنهانی و توطئههای نهانی ایشان بیاگاهانید، و او بدیشان) گفت: پروردگارم میداند سخنی را که در آسمان و سخنی را که در زمین گفته شود؛ چرا که او شنوای (هر گفتاری و) آگاه (از هر کرداری) است. (ستمکاران کفرپیشه به این هم اکتفاء نمیکنند که میگویند: محمّد انسان عادی است و پیغمبر نبوده، و قرآن هم جادوئی بیش نیست) بلکه میگویند: (قرآن) خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست، نخیر او اصلا آن را از پیش خود ساخته است (و به خدا نسبت داده است)، نخیر اصلا او شاعری است (و قرآن مجموعهای از تخیلات شاعرانه خودش میباشد. اگر وی راست میگوید که فرستاده خدا است) پس او معجزهای را به ما ارائه دهد که (ار جنس معجزاتی باشد که) پیغمبران پیشین (از خود نموده و) با آن فرستاده شدهاند. مردمان پیشینی که قبل از ایشان بودهاند (و تقاضای معجزات گوناگون نمودهاند) هرکدام که ایمان نیاوردهاند نابودشان کردهایم. (قبلا هم مشیت خدا بر این تعلق گرفته است که مادام تو در میان قریش باشی، خدا ایشان را به عذابی گرفتار نکند که مایه نابودیشان گردد). مگر آنان ایمان میآورند؟! (ممکن نیست. تنها تو نیستی که پیغمبری، و در عین حال انسان. بلکه) پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان (دین آسمانی را) وحی کردهایم. از (اهل علم و) آشنایان به کتابهای آسمانی بپرسید اگر این را نمیدانید. ما پیغمبران را به صورت کالبدهائی که غذا نخورند نیافریدهایم (بلکه آنان انسان بوده و همچون انسانهای دیگر خوردهاند و نوشیدهاند و زندگی کردهاند و مردهاند) و عمر جاویدان هم نداشتهاند. (ما به پیغمبران خود وعده داده بودیم که آنان را از چنگال دشمنان رهائی بخشیم و نقشههایشان را نقش بر آب کنیم. آری ما سرانجام) به وعده وفا کردهایم و صدق آن را بدیشان نمودهایم و آنان و همه کسانی را که خواستهایم، نجات بخشیدهایم، و زیادهرویکنندگان (در تکذیب و تعذیب پیغمبران) را نابود کردهایم.
سرآغاز نیرومندی استکه غافلان را سخت به تکان درمیآورد. حساب وکتاب قیامت نزدیک گردیده است و ایشان در غفلت فرورفتهاند. آیات عرضه میگردد، در حالیکه آنان از هدایت رویگردان هستند. محشر و جایگاه همایش رستاخیز جدی و قطعی است، ولی آنان از محشر و جایگاه همایش رستاخیز و عظمت و خطر آن بیخبر و بیاطلاع هستند. هر زمان هم چیزی از قرآن بر ایشان نازل میگردد با لهو و لعب و بیشرمی با آن رویاروی میشوند و آن را شوخی و هزل میگیرند، و بدان گوش فرامیدهند، ولی در همان حال به بازی و شوخی میپردازند و بدان گپ میزنند:
(لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ).
دلهایشان غافل است (از اندیشیدن درباره قرآن).
دلها جایگاه تامّل و تفکر و تدبر است نه غفلت و بیخبری.
این هم تصویری است از دلهائیکه خالی هستند و جدی بودن را نمیشناسند، و در خطرناکترین و مهمترین جایگاهها به شوخی و بازی مینشینند، و در جایگاههای جدی بودن و قاطع شدن به مزاحکردن و گپ زدن میپردازند، و در جایگاههای پاکی و پرهیزگاری بیشرمی و بیحیائی میکنند. چه قرآنیکه برای ایشان میآید «از جانب پروردگارشان» نازل میگردد، ولی آنان با لهو و لعب پذیره آن میروند و بیشرمانه با آن رویاروی میشوند، و هیچگونه وقار و حرمت وکرامتی برای شخصیت خود قائل نمیگردند. درونیکه خالی از جدی بودن و اهمّیت دادن و پاکی و پاکیزگی است، به حالتی از حالات ناچیزی و خشکی و از هم پاشیدن منتهی میگردد، دیگر سزاوار و شایان اقدام بهکارهای بزرگ، و تقبل و تحمّل مشکلات و معضلات، و برعهده گرفتن وظیفه و مسؤولیت مهم و سنگینی، و تن در دادن بهکار بزرگ و سترگی نیست و نخواهد بود، و حیات موجود در آن بیکاره و بیمایه و بیارزش میگردد!
روحی که به بیشرمی و بیادبی میگراید و مقدسات را به شوخی و بازی میگیرد، روح بیماری است. بیشرمی کردن جدای از تحمّل کردن است. چه تحمّل کردن، نیروئی است جدی و آگاهانه، و بیشرمی و بیادبی، از دست دادن احساس و شعور است، و مایه سستی و باعث ضعف است.
اینگونه کسانی که قرآن مجید به معرفی آنان میپردازد، قرآن را به بازی و شوخی میگرفتند بدانگاهکه چیزی از قرآن برای ایشان نازل میگردید تا قانون زندگی، و برنامه کار و عمل، و دستورالعمل رفتار وکردار با یکدیگر شود و نزدیک شدن روز حساب وکتاب قیامت را با غفلت و سهلانگاری پشت گوش میانداختند و آن را ناشنیده میگرفتند. امثال همچونکسانی در هر دوره و زمانی موجود هسند ... هر زمانکه روح از جد و جدی بودن و اهمیت دادن و پاکی و پرهیزگاری خالیگردد، بدین شکل بیمارگونه زشت و پلشتی درمیآیدکه قرآن آن را به تصویر میکشد، و بدین صورتی درمیآیدکه زندگی را جملگی به بازی و شوخی بیمزه و خالی از هر نوع هدف عالی، و منحرف از راستای جاده ترقی و تعالی، تبدیل میکند!
در عین حال، مومنان این سوره را با توجه و اهمّیتی دریافت میکردندکه دلها را از دنیا و آنچه در آن است غافل و بیخبر میکرد:
در شرح حال عامر پسر ربیعه، آمِدی چنین نوشته است: مرد عربی مهمان او شد. عامر پسر ربیعه قدوم او را گرامی داشت و بدو اکرام و احترام گذاشت ... بعدها این مرد عرب مهمان اوگردید. زمینی را به دست آورده بود. به عامر پسر ربیعهگفت: من از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درهای از سرزمین عربها را درخواست و دریافت کردهام. میخواهم قطعهای از آن را به تو هدیه کنم تا برای تو و برای فرزندان تو پس از خودت ممرّ درآمدی باشد. عامر پسر ربیعه پاسخ داد: مرا به قطعه زمین تو نیازی نیست. امروز سورهای نازل گردیده استکه ما را بیخبر از دنیاکرده است:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
(زمان) محاسبه مردمان بدیشان نزدیک است در حالی که آنان غافل (از هول و هراس آن) و رویگردان (از ایمان بدان) میباشند.
این است فرقی که دلهای زندهایکه این قرآن را دریافت میدارند و از آن متاثر میگردند، با دلهائیکه مردهاند و بسته شدهاند و خاموش گردیدهاند، و لاشه خود را باکفن لهو و لعب دفن میکنند، و خاموشی و رکود و جمود خود را با بیشرمی پنهان و نهان میدارند، و از پند و اندرز و قرآن یزدان متاثر نمیشوند، چون خالی از ارزشها و معیارها و ارکان و اصول زندگی هستند و فروتپیدهاند و خراب و ویران شدهاند!
(وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا).
چنین ستمپیشگانی گفتگوهای در گوشی (خود را که برای توطئه علیه پیغمبر و قرآن انجام میدادند) پنهان میداشتند.
گفتگوهای درگوشی خود را پنهان و پوشیده میداشتند، و نهانی به توطئه میپرداختند، و درباره پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میگفتند:
(هَلْ هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
همچون شما نیست؟ (حال که او بشر عادی و همسان با شما است و کلام جادوئی دارد) آیا به سراغ جادو میروید (و آن را میپذیرید) گرچه میبینید (که جادو است؟!).
آنان هرچند دلهای مردهای داشتند، و دلهایشان از حیات خالی بود، نمیتوانستند تضمین کنندکه با این قرآن منقلب و متزلزل نشوند. این استکه برای مبارزه تاثیر شگفت و نیرومند قرآن به علتتراشیها وحیلهگریها پناه میبردند و میگفتند: محمّد انسان است، چگونه به انسانی همچون خودتان ایمان میآورید؟ چیزی را هم که با خود آورده است سحر و جادو است، چگونه به سوی سحر و جادو میروید و بدانگردن مینهید و آن را میپذیرید، در حالیکه شما دارای چشمانی هستید و میبینید؟!
بدین هنگامکار ایشان و کار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به پروردگار واگذار و حواله میگردد. خدا بدو خبر میدهدکه آنان به نجوا و درگوشی میپردازند و نهانی با یکدیگر صحبت میدارند و به توطئه و نیرنگ مینشینند. یزدان جهان او را بر مکر وکیدشان مطلع میگرداند، مکر وکیدیکه با آن خویشتن را از قرآن و تاثیر آن به دور میدارند!
(قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
(خدا پیغمبر را از سحنان پنهانی و توطئههای نهانی ایشان بیاگاهانید، و او بدیشان) گفت: پروردگارم میداند سخنی را که در آسمان و سخنی را که در زمین گفته شود؛ چرا که او شنوای (هر گفتاری و) آگاه (از هر کرداری) است.
هیچ سخن درگوشی و نجوائی در زمین وجود ندارد مگر این که خدا از آن آگاه است. خدا کسی است که میداند سخنی راکه در آسمان و سخنی راکه در زمین گفته شود ... هر توطئهایکه بچینند و هر مکر وکیدی راکه تهیه ببینند و از آن سخن بگویند، خدا پیغمبر خود را از آن مطلع و بر آن آگاه میگرداند. او بس شنوا و بس دانا است.
آنان سرگشتهگردیدند که چگونه این قرآن را معرفی کنند و چگونه از آن بپرهیزند. ایشانگفتند: این قرآن سحر و جادو است ... قرآن خوابهای آشفتهای و آمیختهای استکه محمّد آنها را میبیند و برای دیگران روایت میکند ...گفتند: قرآن شعر و چکامه است ...گفتند: محمّد قرآن را از پیش خود میسازد و گمان میبرد وحی و پیام الهی است:
(بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ).
(ستمکاران کفرپیشه به این هم اکتفاء نمیکنند که میگویند: محمّد انسان عادی است و پیغمبر نبوده، و قرآن هم جادوئی بیش نیست) بلکه میگویند: (قرآن) خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست، نخیر اصلا او شاعری است (و قرآن مجموعهای از تخیلات شاعرانه خودش میباشد).
آنان درباره قرآن بر اظهار صفتی استوار و ماندگار نشدند، و بر ارائه رای و نظری همعقیده و همصدا نگردیدند. زیرا آنان نیرنگ میزدند و میکوشیدند که نسبت به تاثیر قرآن به عناوین مختلف علتتراشیها و نیرنگبازیها کنند، تاثیری که دلهایشان را به لرزه درمیانداخت و درونشان را متزلزل میکرد. امّا کاری از دستشان ساخته نبود. این بودکه از ادعائی به ادعای دیگری منتقل میشدند، و از علتتراشیای به علتتراشی دیگری میگرائیدند، و درکارشان حیران و سرگردان بودند، و سخن و اندیشه واحدی را و مسیر و خط سیر یگانهای را نداشتند و نمیپیمودند ... گذشته از این، میخواستند خویشتن را از تنگنا به در آورند. در این راستا درخواست میکردند بجای قرآن معجزه و خارقالعادهای از معجزات و خوارق عادات پیشینیان برای ایشان آورده شود:
(فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأوَّلُونَ).
(اگر راست میگوید که محمّد فرستاده خدا است) او معجزهای را به ما ارائه دهد که (از جنس معجزاتی باشد که) پیغمبران پیشین (از خود نموده و) با آن فرستاده شدهاند.
درگذشتهها که معجزات و خوارق عادات از سوی خدا آمده است و به مردمان نشان داده شده است، مردمانی که آنها را دیدهاند و بدانها ایمان نیاوردهاند، هلاک و نابود گردیدهاند، برابر قانون و سنتیکه در هلاککردن و نابود گرداندن تکذیبکنندگان معجزات و خوارق عادات، تخلفناپذیر است:
(مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا).
مردمان پیشینی که قبل از ایشان بودهاند (و تقاضای معجزات گوناگون نمودهاند) هرکدام که ایمان نیاوردهاند نابودشان کردهایم.
این قانون و سنت بر این روال و بدین منوال است: کسانیکه دشمنانگی و سرکشی نگذارد به معجزاف و خوارق عاداتی ایمان بیاورند که به پیش ایشان آمده است و بدیشان نشان داده شده است، هلاک و نابودی دامنگیرشان گردیده است. این هم برابر قانون و سنتی بوده است که در نابودسازی کسانی تخلفناپذیر است که معجزات و خوارق عادات را تکذیب میکردهاند و آنها را دروغ مینامیدهاند:
(مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا).
مردمان پیشینی که قبل از ایشان بودهاند (و تقاضای معجزات گوناگون نمودهاند) هرکدام که ایمان نیاوردهاند نابودشان کردهایم.
این هم برابر قانون و سنت الهی است: هرکه دشمنانگی و سرکشی کار او را بدانجا بکشاندکه به معجزات وخوارق عادات مادی محسوس ایمان نیاورد، عذر و بهانهای برای او نمیماند، و امیدی به اصلاح حال او نمیرود، و این استکه هلاک و نابودی دامنگیرش میشود.
معجزات و خوارق عادات در ازمنه و امکنه مختلف تکرارگردیده است، و تکذیب کردن آنها نیز تکرار شده است، و هلاک و نابودی تکذیبکنندگان نیز به کرات و به مرات روی داده است ... پس اینان ازکجا معلوم استکه اگر معجزه و خارقالعاده برایشان بیاید و در جلو دیدگانشان جلوهگر و پدیدار آید، بدان ایمان میآورند؟ اینان انسانهائی همچون گذشتگان بیش نیستند،گذشتگانی که هلاک و نابود گردیدهاند!
(أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ).
مگر آنان ایمان میآورند؟! (ممکن نیست).
(وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ).
(تنها تو نیستی که پیغمبری، و در عین حال انسان. بلکه) پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان (دین آسمانی را) وحی کردهایم. از (اهل علم و) آشنایان به کتابهای آسمانی بپرسید اگر این را نمیدانید. ما پیغمبران را به صورت کالبدهائی که غذا نخورند نیافریدهایم (بلکه آنان انسان بوده و همچون انسانهای دیگر خوردهاند و نوشیدهاند و زندگی کردهاند و مردهاند و عمر جاویدان هم نداشتهاند.
حکمت خدا مقتضی این بوده استکه پیغمبران از میان انسانها برگزیده شوند، و وحی آسمانی را دریافتکنند، و مردمان را با آن به سوی یزدان دعوت نمایند. در گذشتهها هم پیغمبران جز مردانی نبودهاند که دارای کالبد بودهاند و پیکر بشری داشتهاند. یزدان پیغمبران را به شکلکالبدهائی درنیاورده است که غذا نخورند. چه خوردن طعام از مقتضیات کالبد داشتن است، و کالبد داشتن از مقتضیات انسان بودن است. پیغمبران به حکم این که انسان و آفریده بودهاند جاویدان و سرمدی نبودهاند ... این قانون مستمر و سنت همیشگی خدا است. ازکسانی بپرسندکه اهلکتاب بشمارند و قبلا با پیغمبران آشنائی داشتهاند، اگر آنان نمیدانند.
پیغمبران جزو انسانها بودهاند تا زندگی انسانها را داشته باشند و همسان ایشان زیست کنند، و زندگی واقعی آنان مصداق شریعتشان باشد، و رفتار عملی ایشان نمونه زندهای برای چیزی باشد که مردمان را بدان دعوت میکنند. چه سخن زنده واقعی استکه تاثیر میبخشد و هدایت میدهد، چون مردمان آن را مجسم در شخصی میبینند، و آن را بیانگر حیاتی مشاهده میکنند.
اگر پیغمبران از زمره انسانها نبودند خوراک نمیخوردند، و در بازارها راه نمیرفتند، و با زنان آمیزش نمیکردند، و در سینههایشان عواطف انسانها موج نمیزد، و فعل و انفعالهای انسانها در میان نمیبود، و ارتباطها و پیوندهائی میان پیغمبران و مردمان وجود نمیداشت. دیگر نه پیغمبران احساس انگیزههای بشری را میداشتند، انگیزههائیکه ایشان را به پویش و کوشش میانداختند، و نه انسانها بدیشان تأسی و اقتداء میکردند.
هر دعوتکنندهای که احساسات و ادراکات کسانی را فهم نکند که ایشان را دعوت مینماید، و آنان هم احساسات و ادراکات او را فهم نکنند، چنین دعوتکنندهای در حاشیه زندگانی ایشان میایستد، و با ایشان همآوا نمیگردد، و آنان هم با او همآوا نمیشوند، و ایشان هرچند همگفتار او را بشنوند آنان را با سخن خود به تلاش وکوشش برای عمل بهگفتارش نمیافکند، به سبب فاصلهایکه در حس و شعور میان او و ایشان است.
هر دعوتکنندهای که کردارش گفتارش را تصدیق نکند، سخنانش بر دم درهایگوشها میایستد و از آنجا فراتر نمیرود و به دلها نفوذ نمیکند، هر اندازه هم سخنانش برجسته و دلربا، و عباراتشگویا و رسا باشد. چه سخن سادهای که با آن کنش و منش باشد، و کردار و رفتار موید آنگردد، سخن مفید و مثمرثمری استکه دیگران را برایکار و عمل، به جنبش و پویش میاندازد.
کسانیکه پیشنهاد میکردندکه پیغمبر باید از فرشتگان باشد، بسان کسانی که امروزه پیشنهاد میکنند که پیغمبر باید از فعل و انفعالات انسانها بریده و زدوده باشد، همه آنان سختگیری و عیبجوئی میکنند، و غافل و بیخبر از این حقیقت هستند و آن اینکه فرشتگان به حکم سرشتیکه دارند نمیتوانند زندگی انسانها را داشته باشند و بسان انسانها زندگیکنند، و ممکن نیستکه فرشتگان با انگیزههای بدنی و برابر مقتضیات آن، احساس بکنند وکنش و منش داشته باشند، و با احساسات و تفکرات این آفریده انسان نام که دارای هستی ویژه است احساسکنند و بیندیشند. بر پیغمبر هم لازم استکه برابر همچون انگیزهها و بینشهائی احساس و ادراککند، و با همچون انگیزه ها و بینشهائی در زندگی واقعی خود عملکند تا با زندگی خود قانون عملی زندگی را برای پیروان بشری خویش ترسیم نماید.
اعتبار دیگری نیز در میان است. و آن این که اگر مردمان احساس کنند که پیغمبر فرشته است، در درونهایشان شوق و علاقه تقلید از جزئیات زندگی او پدیدار نمیگردد، چون او از جنسی جدای از جنس ایشان، و از سرشتی دور از سرشت آنان است، و دیگر امیدی برای ایشان در تقلید از برنامه او در زندگانی روزانهاش نمیماند. در صورتی که زندگانی پیغمبران سرمشق شورانگیزی برای مردمان است و ایشان را به زندگی تشویق و ترغیب میکند.
گذشته از این، پیشنهادی که میدهند غفلت از بزرگداشت و ارجی استکه یزدان به جنس جملگی مردمان مبذول فرموده است با انتخاب و گزینش پیغمبران از میان خودشان، تا با جهان بالا و والا پیوند پیدا کنند و از آنجا پیام دریافت دارند.
به خاطر همه اینها قانون و سنت ساری و جاری یزدان مقتضی انتخاب وگزینش پیغمبران از میان انسانها بوده است، و بر ایشان همه چیزهائی را جاری گردانده است که بر سائر انسانها جاریکرده است، از قبیل: تولد و وفات، عواطف و انفعالات، آلام و آمال، خوردن و نوشیدن، و نزدیکی و معاشرت با زنان ... بزرگترین و کاملترین پیغمبر و خاتمالانبیاء و صاحب رسالت باقی و جاودانه در میان انسانها، کاملترین نمونه زندگی انسان بر رویکره زمین گردانیده شده است، از هر لحاظ که زندگی درنظرگرفته شود، چه از لحاظ انگیزهها و تجربهها، و چه از نظرکار و زندگانی ... این قانون و سنت خدا در انتخاب وگزینش پیغمبران است، و همچنین قانون و سنت خدا در نجات پیغبران و کسانی استکه با ایشان هستند و از آنان پیروی میکنند، و قانون و سنت خدا است در هلاککردن و نابود نمودن اسرافکنندگان ستمپیشهای که حق و حقیقت را تکذیب میکنند:
(ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْنَاهُمْ وَمَنْ نَشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ).
(ما به پبغمبران خود وعده داده بودیم که آنان را از چنگال دشمنان رهائی بخشیم و نقشههایشان را نقش بر آب کنیم. آری ما سرانجام) به وعده وفا کردهایم و صدق آن را بدیشان نمودهایم و آنان و همه کسانی را که خواستهایم، نجات بخشیدهایم، و زیادهروی کنندگان (در تکذیب و تعذیب پیغمبران) را نابود کردهایم.
این هم قانون و سنت ساری و جاری بسان قانون و سنت ساری و جاری انتخاب وگزینش پیغمبران است. خدا به پیغمبران وعده داده است که ایشان و مومنان همراه و پیرو آنان را نجات خواهد داد، آن مومنان و پیروانی که دارای ایمان حقیقی و راستین هستند و رفتار وکردار، ایمانشان را تصدیق میکند. خدا وعده خود را با همچونکسانی صدق بخشیده است و بدان وفا نموده است، وکسانی را هلاککرده است و نابود گردانده است که در تکذیب و تعذیب پیغمبران اسراف نمودهاند و از حد گذشتهاند.
خدا با این قانون و سنت، مشرکانی را به ترس و هراس میاندازد که در تکذیب و تعذیب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) راه اسراف میپیمودند، و به اذیت و آزار بیحد و حصر او و مومنان همراه او میپرداختند. همچنین آن مشرکان را بیدار و هوشیار میکند و بدیشان میفهماند که این رحمت خدا در حق آنان استکه یزدان معجزه و خارقالعاده مادی را برایشان نفرستاده است که اگر آن را تکذیبکنند بسانکسانیکه درگذشتهها معجزاف و خوارق عادات مادی را تکذیب کردهاند و نابود گردیدهاند. چون اگر معجزه و خارقالعاده مادی به اینان نموده میشد، همچون پیشینیان هلاک و نابود میگردیدند. بلکه مهر خدا ایشان را دربرگرفته است که بجای معجزه و خارقالعاده مادی، خدا کتابی را برای آنان فروفرستاده است که مایه افتخار و وسیله بزرگواری ایشان است. چه اینکتاب به زبان خودشان است، و زندگی آنان را راست و درست و پابرجا و روبراه میگرداند، و از ایشان ملتی را میسازد که بدیشان در زمین سروری میبخشد و یادشان را در میان مردمان زنده نگاه میدارد. این کتاب در برابر عقلها و خردها باز است و میتوانند بدان بیندیشند و به بررسی و پژوهش آن بپردازند، و با آن از نردبان بشریت بالا روند و اوج گیرند:
(لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ).
ما برایتان کتابی (به نام قرآن) نازل کرده!یم که وسیله بیداری و آوازه و بزرگواری شما است. آیا نمیفهمید (که سود و عظمتتان در چیست؟!).
معجزه قرآن معجزهای است که در برابر دیدگان نسلها گشوده و باز است. معجزه قرآن بسان معجزات و خوارق عاداتی نیستکه در میان یک نسل به پایان آید، و جزکسانی که از این نسل آن را میبینند، مردمان دیگری از آن متاثر نگردند.
واقعاً یاد و آوازه و مجد و عظمت عرب با قرآن بود بدانگاه که آنان بار رسالت را بر دوش کشیدند و رسالت را به خاور و باختر بردند. پیش از قرآن یادی و آوازه و نامی از آن نبود، و چیزی با خود نداشتندکه آن را به بشریت تقدیم و ارمغان دارند، و انسانها ایشان را با آن بشناسند و به سبب آن از آنان یادکنند و به خاطرشان آورند. تا وقتیکه عربها متمسک بدین کتاب بودند، و قرنهای دور و درازی مردمان را با این قرآن رهبری کردند و با آن بر ایشان پیشوائی نمودند، و مردمان بدان خوشبختگردیدند و خودشان نیز بدان سعادتمند شدند، انسانها از عربها یاد میکردند و ایشان را به نیکی میستودند و بالا و والا میشمردند. ولی زمانی که عربها از این قرآنکنارهگیری کردند و دست کشیدند، انسانها هم از عربها کنارهگیری کردند و از ایشان دست کشیدند، و یادشان و نامشان فروافتاد، و پسروان قافله شدند و مردمان ایشان را درربودند و جذب خود کردند، آنان که خودشان مردمان دور و بر خود را باکتابشان درمیربودند و جذب خود میکردند و در امن و امان میزیستند!
عربها توشهای جز این توشه ندارند تا آن را به بشریت تقدیم و ارمغان دارند، و اندیشهای جز این اندیشه ندارندکه آن را به بشریت تقدیم و ارمغان دارند. اگر عربها اینکتاب خود را به بشریت تقدیم و ارمغان دارند، بشریت آنان را خواهد شناخت، و از ایشان یاد میکند، و بزرگوار و والامقامشان میدارد، چون بشریت در پیش آنان چیزی را مپیابد از آن سود میبرد و بهرهور میشود. امّا وقتیکه عربها به بشریت تنها عربها را تقدیم و ارمغان دارند و فقط نژاد عرب را بدیشان پیشکشکنند، عربها چه هستند؟ نژاد عرب چیست؟ ارزش این حسب و نسب بدون اینکتاب چند است؟ بشریتکه ایشان را نشناخته است مگر با کتابشان و با عقیده ایشان و با روش و رفتاریکه برگرفته از آنکتاب و این عقیده بوده است ... بشریت ایشان را نشناخته است چون آنان تنها عرب بودهاند و بس. این هم در تاریخ بشریت چیزی نمیارزد، و مدلول و مفهومی در لغتنامه تمدن ندارد! بشریت عربها را شناخته است چون آنان تمدن اسلام و خصال اسلام و اندیشه اسلام را با خود حمل کردهاند. این هم کاری است که در تاریخ بشریت و در لغتنامه تمدن، مدلول و مفهوم خود را دارد!.. این چیزی استکه قرآن مجید بدان اشاره میکند، بدان هنگامکه به مشرکانیکه با این قرآن رویاروی میشدند و هر چیز تازهای از آن را به بازیچه میگرفتند و با لهو و لعب با آن برخورد میکردند و به رویگردانی و غفلت و تکذیب مینشستند، میگوید:
(لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ).
ما برایتان کتابی (به نام قرآن) نازل کردهایم که وسیله بیداری و آوازه و بزرگواری شما است. آیا نمیفهمید (که سود و عظمتتان در چیست؟!).
این رحمت خدا در حق ایشان بوده است که یزدان سبحان این قرآن را برای ایشان نازل فرموده است، و معجزه و خارقالعادهای را برایشان نازل نکرده است که آنان درخواست میکردند. تا آنان را برابر قانون و سنت خود با بلا و عذابکمرشکنی همچون مردمان شهرهائی گرفتار و ریشهکن نسازدکه درگذشتهها حق و حقیقت را تکذیب میکردهاند ... در اینجا قرآن صحنه زندهای از عذاب کمرشکن و ریشهکن را عرضه میدارد:
(وَکَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ. فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یَرْکُضُونَ. لا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ. قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ. فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ).
بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کردهایم و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آوردهایم. آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریختهاند. امّا به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان گفته شده است:) نگریزید و بازگردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر میبردید و به سوی کاخها و قصرهای پر زرق و برقتان! شاید (خدمتگزاران و اطرافیانتان به شما نیاز داشته باشند و) از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود (و به رای و نظرتان محتاج باشند). میگویند: وای بر ما! ما ستمگر بودهایم (و با کفر ورزیدن، بر خود ستم کردهایم، و هم اینک به آتش میسوزیم). پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود (و «وای بر ما» را تکرار میکنند) تا این که آنان را درویده و فروافتاده مینمائیم (و ایشان را از پای میاندازیم و هلاکشان میسازیم).
«قصم: درهم شکستن» سختترین حرکات قطع کردن است. طنین واژگانی لفظی آن معنی آن را به تصویر میکشد، و سایه شدت و درشتی و درهم شکستن و نابود کردن قاطعانهای را میاندازد که به آبادیها و شهرهائی رسیده استکه ستمگر بودهاند. ناگهان آنها را ویران و درهم شکسته مپیابیم ...
(وَأَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ).
و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آوردهایم.
خدا به هنگام بیان درهم شکسش و نابودکردن، عمل را بر آبادیها و شهرها واقع میگرداند تا شامل هرچه و هرکه در آنجاها استگردد و هنگام صحبت از پدید آوردن، عمل را بر قومیکه به نوسازی میپردازند و آبادیها و شهرها را از نو میسازند واقع میگرداند ... اینکار هم در حد ذات خود حق و حقیقت است.
نابودیگریبانگیر شهر و دیار و ساکنان آنجاها میگردد. پدید آوردن با ساکنان شهر و دیار میآغازد، زیرا آنان شهر و دیار را بازسازی و نوسازی میکنند ... ولیکن عرضه این حقیقت بدین صورت عملکرد درهم شکستن و نابودکردن و ویران نمودن و خراب ساختن را بزرگ و سترگ میگرداند. این سایهای استکه هدف تعبیر به شیوه تصویر است.[1]
آنگاه مینگریم و حرکت مردمان را در آن آبادیها و شهرها را میبینیم در آن اوضاع و احوالیکه عذاب خدا یقه ایشان را میگیرد، و آنان همچون موشها در داخل تلهها بالا و پائین از این سو بدان سو میجهند، پیش از اینکه شمعک حیاتشان فروکشکند و خاموش گردد:
(فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا یَرْکُضُونَ).
آنان هنگامی که عذاب ما را احساس کردهاند، ناگهان پای به فرار گذاشتهاند (و برای نجات خویش همچون چهارپایان به این سو و آن سو گریختهاند).
دوان دوان از آبادی و شهر میگریزند و شتابان خارج میشوند. آنان یقین حاصل کردهاند که به عذاب خدا گرفتار میآیند. انگار دویدن و شتاب گرفتن، ایشان را از عذاب خدا میرهاند. گوئی که آنان سریعترین دوندهاند و وقتی که بگریزند عذاب نمیتواند خود را بدیشان برساند) ولی پویش و جهش ایشان جنبش و تکان موش در تله است که بدون آگاهی و اندیشه به تلاش می خیزد و بر می جهد. در این وقت است که ریشخند تلخی را دریافت میدارند:
(لا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ).
(امّا به عنوان تمسخر و استهزاء بدیشان میگویند:) نگریزید و بازگردید به سوی زندگانی پرناز و نعمتی که در آن بسر میبردید و به سوی کاخها و قصرهای پرزرق و برقتان! شاید (خدمتگزاران و اطرافیانتان به شما نیاز داشته باشند و) از شما (کمکی و چیزی) خواسته شود (و به رای و نظرتان محتاج باشند).
از آبادی و شهر خود نگریزید. به سوی بهرهوری خوشایند و زندگیگوارای خود و خانه وکاشانه راحت و آسایشبخش خویش برگردید ... برگردید چهبسا از شماکمکی و چیزی خواسته شود، و از شما بپرسندکه همه اینها را در چه راهی خرجکردهاید؟)
دیگر مجال پرسشی و فرصت پاسخی نیست. بلکه ریشخند و استهزاء است و بس!
بدین هنگام از خواب غفلت بیدار میشوند و میپرند و میفهمند که گریزگاهی و راه فراری از دست عذاب فراگیر خدا نیست. نه دویدن و شتابگرفتنی بدیشان سود میرساند، و نهگریز و فراری آنان را نجات میدهد و میرهاند. پس به ناچار تلاش میکنند اعتراف بکنند و توبه نمایند و آمرزش خطاهای خود را بخواهند:
(قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ).
میگویند: وای بر ما! ما ستمگر بودهایم (و با کفر ورزیدن بر خود ستم کردهایم، و هم اینک به آتش میسوزیم ).
امّا کار ازکارگذشته است، و فرصت توبه و بازگشت نمانده است. پس هرچه میخواهند بگذار بگویند. آنان به خود واگذارده میشوند و به ترک ایشان میگویند. بگذار سخن بگویند و فریاد بزنند تا کارکاملا اجراء میشود، و دمها و بازدمها قطع و خاموش میگردد:
(فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ).
پیوسته این، فریاد ایشان خواهد بود (و «وای بر ما» را تکرار میکنند) تا این که آنان را درویده و فروافتاده مینمائیم (و ایشان را از پای میاندازیم و هلاکشان میسازیم).
چه درویدههائی که آدمیزادند! درویده ها و فروافتادههائی که جان در پیکر ندارند؛ درویدهها و فروافتادههائیکه تا چند لحظه پیشتر از حرکت و جنبش موج میزدند، و حیات در وجودشان متلاطم بود!
*
در اینجا روند قرآنی میان عقیدهایکه سخن از آن گذشت، و قوانین و سنن آنکه بر عقیده جاری میگردد، و قوانین و سننیکه تکذیبکنندگان را فرامیگیرد، و میان حق و حقیقت بزرگ و جد و جدیت اصیلیکه سراسر هستی بر آن دوتا استوار و پایدار میگردد، و آفرینش آسمانها و زمین در طرح و نقشه خود با آن دو تا میآمیزد.
زمانی که مشرکان چیز تازهای از قرآن بر آنان نازل میگردد، با لهو و لعب پذیره قرآن میروند، و از حق و حقیقت و جد و جدیتیکه درکار است غافل و بیخبر میشوند، و از روز نزدیک حساب وکتاب خویشتن را به غفلت میزنند، و بیاطلاع از چیزی میگردندکه منتظر تکذیبکنندگان مسخرهکننده و استهزاءپیشه است ... در همان زمان، قانون و سنت خدا مستمر و نافذ است، و با حق و حقیقت بزرگ و جد و جدیت اصیل مرتبط است:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ. لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
ما که آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است برای بازی و شوخی نیافریدهایم (و بیهوده و بیهدف ساخته و پرداخته نساختهایم. به فرض محال) اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی مناسب خود انتخاب میکردیم (و لهو و لعب خدایانهای برمیگزیدیم). ولی ما چنین کاری را نمیکنیم بلکه (ما چنین نمیخواهیم و) حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود. وای بر شما (ای کافران) به سبب توصیفی که میکنید (از بیهدفی جهان، و از افترائی که بر خدا و فرستاده یزدان میبندید).
خداوند سبحان این جهان را برای حکمت آفریده است نه برای لهو و لعب. و جهان را با حکمت میگرداند، نه اینکه ناسنجیده و سرسری و از روی هوا و هوس بگردد و بچرخد و اداره بشود. با همان جدی و حقیکه آسمانها و زمین و هر چیزی راکه در میان آنها است آفریده است، پیغمبران را روانه کرده است، وکتابها را نازل نموده است، و فرائض و واجبات را تعپین کرده است، و تکالیف و وظائف را مقرر و معین داشته است ... جدی بودن در سرشت این جهان اصیل است. جدی بودن در ادارهکردن وگرداندن این جهان اصیل است، و در عقیدهای که خداوند آن را برای مردمان خواسته است اصیل است، و در حساب وکتابیکه پس از مرگ با مردمان دارد نیز اصیل است.
اگر خداوند سبحان میخواست سرگرمی انتخاب کند، چیزی مناسب حال خود انتخاب میکرد و لهو و لعب خدایانهای برمیگزید، لهو و لعبی با شان و مقام او بخواند و متعلق به چیزی وکسی از آفریدهها و پدیدههای فناپذیر نباشد.
اینکار، فرض و انگارهای برای مجادله و مباحثه است و بس:
(لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا).
(به فرض محال) اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی مناسب خود انتخاب میکردیم....
حرف «لو» همانگونه که نحویان میگویند، برای امتناع است. معنی امتناع وقوع فعل جواب را میدهد، به خاطر امتناع وقوع فعل شرط ... خدا نخواسته استکه سرگرمی و لهو و لعب را در پیش گیرد، پس سرگرمی و لهو و لعبی در میان نیست. آن را نه برای خود خواسته است و نه برای چیزی غیر خود، و همه چیز جدی است و شوخیبردار نیست.
هرگز هم چنین چیزی روی نخواهد داد و در میان نخواهد بود، چون خداوند سبحان از اول همچون چیزی را اراده نفرموده است و نخواسته است، و اراده و مشیت خود را اصلا متوجه آن ننموده است:
(إِنْ کُنَّا فَاعِلِینَ).
ما چنین کاری را نمیکنیم.
»ان» حرف نفی است و به معنی «ما» نافیه است. این جمله، اراده کردن و خواستن همچون چیزی را از همان سرآغاز کار رد و نفی میکند.
این سخن فرض محالی استکه در مجادله و مباحثه مرسوم است و برای بیان حقیقت صرف میآید ... و آن حقیقت این است که آنچه به ذات خداوند سبحان تعلق گیرد، قدیم است نه حادث، و باقی است نه فانی. پس اگر خداوند سبحان میخواست لهو و لعب و سرگرمی را انتخابکند، همچون لهو و لعب و سرگرمیای حادث نمیبود، و به چیز حادثی همچون آسمان و زمین و هرچه در میان آنها است تعلق نمیگرفت و مربوط نمیشد، چه همه اینها حادث هستند ... بلکه ذاتی میشد و از جانب خود ایزد سبحان میبود، و درنتیجه ازلی و باقی و ابدی و سرمدی میگردید، چون به ذات ازلی و باقی و ابدی و سرمدی متعلق میشد.
قانون مقرر و سنت مستمر این چنین استکه سرگرمی و لهو و لعبی در میان نباشد. بلکه همه چیز و همهکار جدی و حق باشد. حق اصیل هم بر باطل عارضی میتازد و آن را مغلوب و مقهور میسازد:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ).
بلکه (ما چنین نمیخواهیم و) حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود.
حرف «بل» برای عدول از سخن درباره موضوع لهو و لعب و سرگرمی، و پرداختن به سخن درباره واقعیت مقرر و معینی استکه قانون و سنت یزدان آن را ساری و جاری میسازد و قانون و سنت او مقتضی آن است. و آن غلبه حق و میدان خالیکردن و از میان به در رفتن باطل است.
تعبیر قرآنی این قانون و سنت را به صورت محسوس و ملموس و زنده و پویا ترسیم میکند. انگار حق توپی در دست قدرت یزدان است، و آن را به سوی باطل شلیک میکند، و مغز سر باطل را بر زمین میریزد، و باطل نابود و هلاک میشود و از میان میرود.
این قانون و سنت مقرر و مشخص است. حق در سرشت هستی اصیل است، و در هستی وجود ژرف است. باطل از سرشت این هستیکاملا مطرود و منفور است. باطل عارضی است. نه اصالتی در آن است، و نه سلطه و قدرتی دارد. خدا آن را میداند و مطرود میدارد، و حق را به جان باطل میاندازد و حقکله باطل را دو نیم میسازد و مغز سر آن را از هم میپاشد. هیچگونه بقا و ماندگاری نخواهد داشت چیزی که خدا آن را براند و مطرود بدارد. هیچگونه زندگی و حیاتی نخواهد داشت چیزیکه دست خدا به سوی آن تیراندازیکند و جمجمه سر آن را سوراخ سوراخکند و مغز سرش را فروپاشد!
چهبساگاهی برخی از مردمان چنین بیندیشندکه زندگی با این حقیقت مخالف استکه یزدان آگاه و دانا آن را بیان میدارد! چرا که در دورههائی باطل آماسیده و باد به غبغب انداخته جلوهگر میآید، و چنین مینمایدکه باطل چیره و پیروز است، و حق در آن دورهها منزوی به نظر میآید، و انگارکه حق مغلوب و شکستخورده است. امّا این دورهها مدتی از زمانند. خدا آن دورهها را تا آنجا که خودش مصلحت میداند برای امتحان و آزمون مردمان به درازا میکشاند. آنگاه قانون و سنت ازلی و باقیای که ساختار آسمان و زمین بر آن استوار و پایدار است، و هم عقیدهها و هم دعوتها بر آن برپا و برجا است، ساری و جاری میشود.
کسانی که به خدا ایمان دارند، شک و تردیدی درباره صدق وعده خدا به خود راه نمیدهند، و مطمئن هستند که حق در ساختار هستی و نظم و نظام آن اصیل است، و پیروزی حقیکه به جان باطل انداخته میشود و مغز سر آن را از هم میپاشد حتمی است ... هرگاه خدا همچون مومنانی را با پیروزی باطل در دورهای از زمان بیازماید، میدانندکه این امتحان است، و آزمونی در میان است، و احساس میکنندکه خدا ایشان را پرورده و آزموده مینماید، چون ضعف یا نقص دارند، و او میخواهد آنان را آماده پذیره حق پیروز سازد، و ایشان را پرده نمایش قدرت گرداند. این است که آنان را وامیگذارد تا از دوره امتحان بگذرند، و در آن دورهکم وکاست خود را تکمیل و ترمیمکنند، و ضعف خویش را برطرف سازند ... هر زمانکه همچون مومنانی برای چارهجوئی و خودسازی سرعت بگیرند، خداوند دوره آزمون را برای ایشانکوتاه میسازد، و با دستهای ایشان آنچه را بخواهد محقق میسازد و پیاده میگرداند ... عاقبت و فرجام کار نیز روشن و مقرر است:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ).
بلکه (ما چنین نمیخواهیم و) حق را به جان باطل میاندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم میپاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود.
خدا هرچه بخواهد انجام میدهد.
*
بدین منوال و و آن روال، قرآن مجید همچون حقیقتی را برای مشرکان بیان میدارد، مشرکانی که بر قرآن و بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دروغ میبندند و تهمت میزنند، و قرآن را سحر و شعر و افتراء میخوانند. در صورتیکه قرآن حقی استکه غالب و چیره میشود و مغز سر باطل را از هم میپاشد، و باطل هرچه زودتر محو و نابود میشود و میدان را خالی میکند ... آنگاه قرآن بر این بیان، سخنی دارد و عاقبت تهمت و افتراء ایشان را ذکر میکند:
(وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
وای بر شما (ای کافران) به سبب توصیفی که میکنید (از بیهدفی جهان، و از افترائی که بر خدا و فرستاده یزدان میبندید).
آنگاه قرآن مجید نمونهای از نمونههای طاعت و عبادت را برای ایشان بیان میدارد که در مقابل بزهکاری و سرکشی و رویگردانی قرار دارد، نمونهای از میان کسانی که از ایشان به خدا نزدیکترند. با وجود قربت بیشتر پیوسته به طاعت و عبادت او میپردازند و سستی در این کار نمیشناسند و کوتاهی نمیورزند:
(وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ. یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُونَ).
از آن او است هرکه و هرچه در آسمانها و زمین است، (و لذا تنها شایسته پرستش او است) و کسانی که در پیشگاه وی هستند (و مقربان درگاه پروردگارند، یعنی فرشتگان) از پرستش او سرباز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمیدانند و (از بندگی شبانهروزی خود هرگز) خسته نمیگردند. شب و روز (دائما به تعظیم و تمجید خدا مشغولند و پیوسته) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه تمیدهند.
کسانیکه در آسمانها و زمین هستند جز خداکسی از ایشان آگاه نیست، وکسی جز خدا آنان را نمیتواند سرشماری کند. دانش بشری یقین و اطمینان از بردن چیزهای دیگری جز وجود انسانها ندارد. مومنان به وجود فرشتگان و جنیان نیز یقین و اطمینان دارند چون در قرآن از فرشتگان و جنیان سخن رفته است. ولی درباره آنان چیزی نمیدانیم مگر چیزهائی که آفریدگارشان از ایشان برای ما بیان فرموده است و به ما خبر داده است. چهبسا ذویالعقول دیگری بجز فرشتگان و جنیان در غیر کره زمین ما وجود داشته باشند، و از سرشتها و شکلهائی برخوردار باشندکه با طبیعت آن ستارهها و سیارهها تناسب داشته باشند. ولی آگاهی از آنان به خدا واگذار است و جز خداکسی از آنان اطلاع ندارد.
وفتی که ما میخوانیم:
(وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
از آن او است هرکه و هرچه در آسمانها و زمین است کسانی را از ایشانکه میشناسیم بدانان اکتفاء میکنیم، و آگاهی ازکسانی که نداریم ایشان را به آفریدگار آسمانها و زمین و آنچه در آنها است، وامیگذاریم.
(وَمَنْ عِنْدَهُ ...).
و کسانی که در پیشگاه او هستند ....
مفهوم و مدلول نزدیک به ذهن این است که مراد از کسانی که در پیشگاه خدا هستند، فرشتگان میباشند. ولیکن ما نص قران را مقید و محدود نمیسازیم مادام که نص عام است و شامل فرشتگان و جز آنان میگردد. مفهوم و مدلول تعبیر این استکه آنان نزدیکترین آفریدگان به یزدان جهان میباشند. چه واژه «عند: پیشگاه» با قیاس به خدا معنی مکانی نمیدهد، و وصف و شناختی را معین و مشخص نمیگرداند.
(وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ).
و کسانی که در پیشگاه وی هستند (و مقربان درگاه پروردگارند، یعنی فرشتگان) از پرستش او سرباز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمیدانند. آنان از پرستش خدا سرباز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از پرستش خدا نمیدانند، همانگونه که این مشرکان از پرستش خدا سرباز میزنند و خویشتن را بالاتر از پرستش خدا میدانند.
(وَلا یَسْتَحْسِرُونَ).
و (از بندگی شبانهروزی خود هرگز) خسته و درمانده نمیگردند.
یعنی قصور وکوتاهی نمیورزند در پرستش و عبادت. چه زندگانی ایشان سراسر عبادت و پرستش و تسبیح و تقدیس شبانهروزی است بدون هیچگونه سستی و گسیختنی.
انسانها هم میتوانند سراسر زندگانی خود را عبادت و پرستشگردانند، بدون اینکه از تسبیح و تقدیس و بندگی ببرند و منقطعگردند، بسان فرشتگانیکه شبانهروز علیالدوام به عبادت و پرستش خدا سرگرم هستند. چه اسلام هر حرکتی و هر نفسی را عبادت و پرستش بشمار میآورد وقتیکه صاحب آن حرکت و آن نفس، پرستش و عبادت خود را محض خشنودی و رضای خدا انجام دهد، هرچند این حرکت و آن نفس برای بهرهمندی و لذت شخصی با چیزهای پاکیزه و حلال زندگی باشد!
*
در پرتو تسبیح و تقدیسیکه سستی نمیپذیرد و بریده نمیشود و پیوسته برای خدا انجام میشود، خدائی که مالک آسمانها و زمین و هرکه و هرچه در آنها است، بر مشرکان تاخت میرود و ادعای چند خدائی ایشان زشت و پلشت و نادرست قلمداد میشود، و روند قرآنی دلیل یگانگی خدا را از نظم و نظام شاهد میآوردکه در هستی و در قانون واحدی استکه بر جهان حاکم است و دال بر چرخاننده و ادارهکننده یگانه کیهان است. همچنین دلایل نقلی دال بر وجود خدای یگانه را ازکتابهای پیشین موجود در نزد اهلکتاب ذکر و روایت مینماید:
(أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الأرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ. لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ. لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ. أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
آیا خدایانی از (سنگ و چوب و فلز و دیگر اشیاء) زمین را به خدائی گرفتهاند که (انگار قادرند مردگان را) زندگی دوباره بخشند؟! اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی میبودند و (امور جهان را میچرخاندند) قطعا آسمانها و زمین تباه میگردید (و نظام گیتی به هم میخورد. چرا که بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در ادارهای، نظم و ترتیپ را به هم میزند). لذا یزدان صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهائی است که ایشان (بدو نسبت میدهند و) بر زبان میرانند. خداوند در برابر کارهائی که میکند، مورد بازخواست قرار نمیگیرد (و بازپرسی نمیشود، و کسی حق خردهگیری ندارد) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند (و در افعال و اقوالشان جای ایراد و سوال بسیار است). آیا آنان غیر از یزدان، معبودهائی را (سزاوار پرستش دیده و) به خدائی گرفتهاند؟! بگو: دلیل خود را (بر این شرک) بیان دارید. این (قرآن است که) راهنمای کسانی است که با من همراهند (و پسینیان بشمارند) و این (هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که) راهنمای کسانی بوده که قبل از من میزیستهاند (و پیشپییان نامیده میشوند. هیچ کدام شرک را جائز نمیدانند و بلکه مردمان را به توحید و یکتاپرستی میخوانند. لذا گمان شما در امر شرک، نه بر عقل و نه بر نقل استوار است). اصلا اغلب آنان (این کتابها را اندیشمندانه بررسی نکردهاند و چیزی از) حق نمیدانند، و این است که (از یکتاپرستی و ایمان ناآلوده به کثافت شرک) رویگردانند. ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر این که به او وحی کردهایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید.
پرسش از گرفتن خدایان و الهه، پرسش انکاری و برگرفته از واقعیت زندگی ایشان است. توصیف این خدایان و الهه بدینگونهکه ایشان عناصر و اشیاء زمین را به خدائی گرفتهاند. از ایشان پرسیده میشود که آیا خدایان و الهه شما میتوانند زندگی ببخشند؟ و در آخرت مردگان را زنده بکنند؟ یعنی آیا خدایان و الههای که از عناصر و اشیاء زمین آنها را به خدائی گرفتهاید مردگان را نگاه میدارند؟ و آنان را دیگرباره زندگی میبخشند؟.. در این پرسش ریشخند و تمسخر خدایان و الههای استکه آنان آنها را به خدائی گرفتهاند. چه نخستین صفت از صفات خدای حق این استکه مردگان را از دل زمین بیرون بیاورد و ایشان را زنده گرداند. آیا خدایان و الههایکه شما آنها را به خدائی گرفتهاید این چنین کاری را میکنند؟ آنها چنین کاری را نمیکنند، و مشرکان هم خودشان ادعا ندارند که آنها حیاتی را میآفرینند یا حیاتی را برمیگردانند. پس در این صورت خدایان و الهه ایشان فاقد نخستین صفت از صفات خدا میباشند.
این منطق واقعیتی است که در زمین دیده میشود. گذشته از این، دلیل جهانی برگرفته از واقعیت وجود نیز در میان است:
(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا).
اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی میبودند و (امور جهان را میچرخاندند) قطعا آسمانها و زمین تباه میگردید (و نظام گیتی به هم میخورد. چرا که بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در ادارهای، نظم و ترتیب را به هم میزند).
جهان استوار و پایدار بر قانون یگانهای است که میان جملگی اجزاء آن ربط و پیوند برقرار میسازد، و میان جملگی اجزاء آن هماهنگی ایجاد میکند، و میان
حرکات این اجزاء و حرکت مجموعه منظم همآوائی بر دوام مینماید ... این قانون یگانه، ساختار اراده یکتای خداوند یگانه است. اگر ذات خدایان چندتا میشد ارادهها نیز چند تا میگردید، و به پیروی از ارادههای چندگانه قانونها نیز متعدد میشد. چه اراده مظهر ذات باارادهای است و قانون مظهر اراده نافذ است. اگر چنین میبود وحدتی که دستگاه سراسر جهان هستی را هماهنگ میکند از میان میرفت، و یگانگی برنامه و رویکرد و رفتار دستگاه جهان هستی خلل میپذیرفت، و پریشانی و تباهی براثر از میان رفتن هماهنگی روی میداد ... این هماهنگیای که دیده میشود و سرسختترین بیدینان و ملحدان آن را انکار نمیکنند چون واقعیت محسوس و ملموسی است.
فطرت سالمیکه آهنگ قانون یگانه سراسر هستی را دریافت میدارد، گواهی سرشتی میدهد بر وحدت این قانون، و وحدت ارادهای که این قانون را به وجود آورده است، و وحدت آفریدگاریکه این جهان منظم و همنوا و همآوا را آفریده است و آن را ادارهکرده است و گردانده است، جهانیکه در هستی آن خللی، و در سیر و حرکت آن نقصی وجود ندارد:
(فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
یزدان صاحب سلطنت جهان، بسی برتر از آن چیزهانی است که ایشان (بدو نسبت میدهند و) بر زبان میرانند.
مشرکان، خدا را چنین میشناسانند که او دارای انبازها است. پاک و منزه است خدا از این تهمتهای ناروا و نابجائیکه به یزدان سبحان و غالب و چیره بر ملک جهان میزنند:
(رَبِّ الْعَرْشِ).
صاحب سلطنت جهان.
عرش یا تخت سلطنت، رمز مملکتداری و حکومت، و چیرگی و والائی است. خدا پاک از این چیزهاپی است که میگویند. سراسر هستی با نظم و نظامیکه دارد، و با برکنار بودن جهان از خلل و نقص و تباهی، ایشان را در آنچه میگویند تکذیب میکند و دروغگو میخواند.
(لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ).
خداوند در برابر کارهائی که میکند، مورد بازخواست قرار نمیگیرد (و بازپرسی نمیشود، و کسی حق خردهگیری ندارد) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند (و در افعال و اقوالشان جای ایراد و سوال بسیار است).
کی خدائی مورد بازخواست قرار میگیردکه مسلط بر سراسر جهان هستی است؟ چه کسی استکه از او بپرسد؟ مگر نه این استکه خدا والامقامی استکه بر همه بندگانش چیره و مسلط است، و اراده و مشیت او آزاد از قید و بند و اراده و مشیت دیگری است، و حتی اراده و مشیت او از دست قانون و سنتی رها استکه خود از آن خشنود است و آن را حاکم و فرمانروا بر نظام و سیستم هستی ساخته است؟ پرسش و محاسبه بنا میگردد بر حدود و ثغوریکه ترسیم میشود و بر مقیاس و معیاری کهگذاشته میشود. اراده و مشیت آزاد آن اراده و مشیتی استکه حدود و ثغور را و مقیاسها و معیارها را تعپین میکند، و حدود و ثغور و مقیاسها و معیارهائی راکه برای جهان تعپین و مقرر میدارد خودش مقید بدانها نیست و بلکه هرگونهکه خود بخواهد عمل میکند. ولی مردمان مورد بازخواست قرار میگیرند برابر آن حدود و مقرراتیکه خدا برای ایشان وضع میکند، و آنان بازخواست میشوند و مورد پرسوجو قرار میگیرند.
گاهگاهی غرور مردمان را برمیدارد و سرمستانه پرسشهائی میکنند، بسانکسانیکه منکر و شگفت زدهاند: چرا خدا فلان چیز را آفریده است؟ فلسفه این پدیده چیست؟ انگار میخواهند بگویند: آنان فلسفه آفرینش این پدیده را نمیدانند!
آنان با این پرسشها و سخنها، از حدود و ثغور ادب لازم با معبود تجاوز میکنند، همانگونهکه از حدود و ثغور درک و فهم ناقص و نارسای بشری تجاوز میکنند، درک و فهم ناقص و نارسائیکه به علل و اسباب و اهداف، قد نمیکشد و پی نمیبرد. چه انسان محصور در قلمرو محدودی است.
آن خدائی که هر چیزی را میداند، و هر چیزی را اداره میکند، و بر هر چیزی چیره و مسلط است، او استکه مقدر و مقرر میدارد و جهان را اداره میکند و میگرداند و فرمانروائی مینماید:
(لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ).
خداوند در برابر کارهائی که میکند، مورد بازخواست قرار نمیگیرد (و بازپرسی نمیشود، و کسی حق خردهگیری ندارد) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند (و در افعال و اقوالشان جای ایراد و سوال بسیار است).
درکنار دلیل جهانی برگرفته از سرشت هستی و واقعیت آن، خدا از ایشان دلیل نقلی میخواهد، دلیلی که در ادعای شرک خود بر آن تکیه و بدان استناد میکنند، هرچندکه ادعای شرک آنان بدون حجت و برهان است:
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَذِکْرُ مَنْ قَبْلِی).
آیا آنان غیر از یزدان، معبودهائی را (سزاوار پرستش دیده و) به خدائی گرفتهاند؟! بگو: دلیل خود را (بر این شرک) بیان دارید. این (قرآن است که) راهنمای کسانی است که با من همراهند (و پسینیان بشمارند) و این (هم تورات و انجیل و دیگر کتابهای آسمانی که) راهنمای کسانی بوده که قبل از من میزیستهاند (و پیشینیان نامیده میشوند. هیچ کدام شرک را جائز نمیدانند و بلکه مردمان را به توحید و یکتاپرستی میخوانند. لذا گمان شما در امر شرک، نه بر عقل و نه بر نقل استوار است).
این قرآن است که مشتمل بر ذکر و یاد معاصران پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است، و از پیغمبرانی نیز صحبت میدارد که پیش از او بودهاند و زیستهاند. در قرآن و در کتابهائیکه پیغمبران با خود به ارمغان آوردهاند یادی و نامی از شرک نیست. همه دیانتها و آئینهای آسمانی بر توحید و یکتاپرستی، استوار و پایدار بودهاند. پس مشرکان از کجا این ادعای شرک را به میان آوردهاند، شرکیکه سرشت جهان هستی آن را مردود میدارد و مخالف با آن است؟! درکتابهای پیشین آسمانی حجت و برهانی بر وجود شرک نیست:
(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
اصلا اغلب آنان (این کتابها را اندیشمندانه بررسی نکردهاند و چیزی از) حق نمیدانند، و این است که (از یکتاپرستی و ایمان ناآلوده به کثافت شرک) رویگردانند.
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
ما پیش او تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر این که به او وحی کردهایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید.
توحید و یکتاپرستی پایه بنیادین عقیده است از آن زمانی که خدا پیغمبران را برای مردمان فرستاده است. هیچگونه تغپیر و تبدیلی در این عقیده نیست. توحید و یکتاپرستی خدا و توحید و یکتاپرستی معبود است و بس. جایگاهی برای شرک نه در الوهیت است و نه در عبادت ... این قاعده ثابت و استوار است، بدانگونه که قوانین هستی ثابت و استوارند. این قاعده با این قوانین متصل به یکدیگرند، و خودش یکی از آنها بشمار است.
*
آنگاه روند قرآنی به ادعای عربهای مشرکی میپردازد که معتقد به فرزند برای خدا بودند:
(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ. یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یَشْفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ. وَمَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
(برخی از کفار عرب) میگویند: خداوند رحمان فرزندانی (برای خود، به نام فرشتگان) برگزیده است (چرا که ملائکه دختران خدایند!). یزدان سبحان پاک و منزه (از اینگونه نقصها و عیبها) است. (فرشتگان فرزندان خدا نبوده و) بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند (که به هیچ وجه از طاعت و عبادت و اجراء فرمان یزدان سرپیچی نمیکنند!!. آنان (آنقدر مودب و فرمانبردار یزدانند که هرگز) در سخن گفتن بر او پیشی نمیگیرند، و تنها به فرمان او کار میکنند (نه به فرمان کس دیگری). خداوند اعمال گذشته و حال و آینده ایشان را میداند (و از دنیا و آخرت و از وجود و پیش از وجود و بعد از وجودشان آگاه است) و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خشنود است و (اجازه شفاعت او را داده است. به خاطر همین معرفت و آگاهی) همیشه از خوف (مقام کبریائی) خدا ترسان و هراسانند. هرکس از ایشان (که فرشتگان و ماموران اجراء فرمان یزدانند، به فرض) بگوید غیر از خدا من هم معبودی هستم، سزای وی را دوزخ میگردانیم. سزای ظالمان (دیگری را هم که با ادعا ربوبیت و شرک به خویشتن ستم کنند) همین خواهیم داد.
ادعای فرزند داشتن یزدان سبحان، ادعائی است که دارای شکلهایگوناگون در جاهلیت بوده است. در نزد مشرکان عرب این ادعا به صورت فرزند خدا بودن فرشتگان جلوهگر آمده است. در نزد مشرکان یهود پسر خدا بودن عزیر مطرح بوده و مطرح است. مشرکان مسیحی هم معتقد به پسر خدا بودن عیسی بوده و هستند ... همه اینها هم ناشی از انحرافات جاهلیت به شکلهایگوناگون و در دورههای مختلف است.
آنچه مفهوم و معلوم است این استکه روند قرآنی در اینجا از ادعای عربها سخن میگوید، عربهائیکه معتقد بودند فرشتگان فرزندان یزدانند. روند قرآنی این ادعای ایشان را با بیان سرشت فرشتگان مردود و نامقبول میشمارد. فرشتگان دختران یزدان نیستند، آنگونه که ایشان گمان میبرند:
(بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ).
بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند (که به هیچ وجه از طاعت و عبادت و اجراء فرمان یزدان سرپیچی نمیکنند).
فرشتگان بندگانگرامی و محترمی در پیشگاه خدا هستند. هیچ چیزی را به خدا پیشنهاد نمیکنند به خاطر ادبیکه با خدا دارند، و اطاعت و تعظیمیکه برای خدا بر خود واجب میدانند. آنان به فرمان یزدان کار میکنند وکوچکترین ستیزی نمیورزند. خدا از ایشان کاملا آگاه است. برای کسی شفاعت نمیکنند و میانجیگری نمینمایند مگر برایکسی که خدا از او خشنود گردد و وی را ببخشاید و بپذیردکه برای او شفاعت و میانجیگری شود. فرشتگان با سرشتیکه دارند از یزدان ترسان و هراسانند، هرچند که مقربان آستان یزدانند، و سر اطاعت بر آستانهاش میسایند، و از او فرمانبرداری میکنند، و کاملا پاک و بیگناهند. همه آنان بدون استثناء مقرب و مطیع و فرمانبردار و پاک هستند، و انحرافی در کارشان نیست. آنان قطعا ادعای الوهیت نمیکنند، و اگر به فرض محال همچون ادعائی داشته باشند، سزا و جزا وکیفرشان همان خواهد بودکه سزا و جزا وکیفرکسی استکه ادعای الوهیت بکند، هرکسکه باشد و آن دوزخ است. دوزخ سزا و جزا وکیفر ستمگرانی استکه همچون ادعای ستمگرانهای برای حق و حقیقتی، و برایکسی و چیزی در سراسرگستره جهان هستی داشته باشند.
همچنین ادعای مشرکین بدین صورت سست و بیجا، زشت و نادرست جلوهگر میآید، وکسی نباید همچون ادعائی را داشته باشد. و اگرکسی آن را ادعاکند، این سزا و جزا وکیفر دردناک را خواهد دیدکه دوزخ است! روند قرآنی اینگونه وجدان را میپساید با نشان دادن صحنهای از فرشتگان فرمانبردار یزدان، و ترسان و هراسان از ایزد سبحان ... در صورتیکه مشرکان تجاوز و تعدی در پیش میگیرند وگردن میافرازند و ادعاهای ناروا و نابجائی میکنند!
*
در این حد و مرز عرضه ادله جهانی گواه بر وحدت و یگانگی، و ذکر ادله نقلی دال بر عدم تعدد و چندگانگی، و بیان ادله وحدانیت و یگانگیای که دلها را میپساید و لمس مینماید، روند قرآنی دل انسان را در جولانگاه سترگ جهان به گردش و چرخش درمیآورد، در آن حالکه دست قدرت یزدان جهان را میچرخاند و با حکمت عالیه خود اداره میگرداند، ولی مشرکان از آیات و نشانههائی که به چشمها و دلها نموده میشود روی میگردانند:
(أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ. وَجَعَلْنَا فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ. وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
آیا کافران نمیبینند که آسمانها و زمین (در آغاز خلقت به صورت توده عظیمی در گستره فضا، یکپارچه) به هم متصل بوده و سپس (براثر حرکات مداوم و انفجارات درونی هولناکی) آنها را از هم جدا ساختهایم (و تدریجا به صورت جهان کنونی درآوردهایم) و هر چیز زندهای را (اعم از انسان و حیوان و گیاه) از آب آفریدهایم. آیا (درباره آفرینش کائنات نمیاندیشند و) ایمان نمیآورند؟ ما در زمین کوههای استوار و ریشهداری پدید آوردهایم تا زمین انسانها را مضطرب نسازد و توازن آنان را به هم نزند (و کوهها از فشار گدازهها و گازهای درونی، و حرکات پوسته زمین، و از وزش تندبادها، تا حد زیادی جلوگیری کنند)، و در لابلای کوهها راههای گشادی به وجود آوردهایم، تا این که (پیوند انسانها به وسیله سلسله جبالها از هم نگسلد و به مقصدشان) راهیاب کردند (و با دیدن این آثار به ذات آفریدگار پی ببرند). ما آسمان را سقف محفوظی نمودیم، ولی آنان از نشانههای (خداشناسی موجود در) آن رویگردانند (و درباره این همه عظمتی که بالای سرشان جلوهگر است نمیاندیشند). خدا است که شب و روز و خورشید و ماه را آفریده است و همه در مداری میگردند (که او برای آنها تعپین کرده است). گردشی در جهان است، جهانی که به دیدهها نشان داده میشود. دلها از نشانههای بزرگ جهان غافلند. در میان این نشانهها برخیها انسان را سرگردان میکند، وقتیکه با بینش باز و دل آگاه و احساس بیدار درباره آنها میاندیشد و آنها را ورانداز میکند.
توضیح اینکه آسمانها و زمین به یکدیگر متصل و یکپارچه بودهاند و از همدیگر جدا گردیدهاند. این هم مساله قابل تامّلی است. هر زمان که نظریههای ستارهشناسی برای تفسیر پدیدههای جهانی به تلاش میایستد و پیشرفت میکند، پیرامون این حقیقت سرگشته میشود، حقیقتیکه قران مجید بیش از١٣٠٠ سال قبل آن را بیان داشته است.
نظریهای که امروز در میان است این است که منظومههای کیهانی، همچون منظومه شمسی که از خورشید و سیارههای آن - از جمله زمین و ماه - تشکل شده است، در آغاز به شکل سحابیها درگستره هستی وجود داشته است. سپس از یکدیگر جدا گردیده است و شکلهایکروی به خود گرفته است، و زمین تکهای از خورشید بوده و بعداً از آن جداگردیده و سرد شده است.
امّا این جز یک نظریه ستارهشناسی نیست. امروز برجا است و چه بسا فردا مردود شود، و نظریه دیگری برای تفسیر پدیدههای هستی شایسته بشمار آید و فرضیه دیگری باشد و به نظریهای تبدیلگردد.
ما پیروان این عقیده نمیکوشیمکه نص قرانی یقینی را با نظریه غیر یقینی تطبیق دهیم، نظریهای که امروزه پذیرفته میشود و فردا پذیرفته نمیگردد. بدین خاطر ما در این «فی ظلال القران» نمیکوشیم میان نصوص قرانی و نظریههائیکه علمی نامیده میشوند تطبیق حاصل کنیم: نظریههای علمی جدای از حقائق ثابت علمی است، حقائق ثابتیکه قابل امتحان است و میتوان آنها را آزمایش کرد، مانند انبساط فلزات براثر حرارت، و تبدیل آب به بخار، و منجمد شدن آب براثر سرما ... و چیزهای دیگری از این نوع حقایق علمی. این حقایق علمی جدای از نظریههای علمی است، بدانگونه که قبلا در «فی ظلال القرآن» بیان داشتهایم.
قران مجید کتاب نظریههای علمی نیست، و برای این هم نیامده است تا علوم تجربی شود. قرآن مجید برنامه زندگی بطور کلی است. برنامهای است که عقل را راست و درست و استوار و برقرار میدارد تا به کار بپردازد و در حدود و ثغور خود حرکت کند و به پیش برود. قرآن برنامهای است که جامعه را راست و درست و استوار و برقرار میدارد تا به عقل اجازه دهد به کار بپردازد و حرت کند و به پیش برود. بدون این که قرآن به جزئیات و تفصیلات صرف علمی بپردازد. چه این امر به عقل واگذار میگردد، عقلی که راست و درست و استوار و برقرار داشته میشود و آن گاه بدو اجازه حرکت داده میشود و در مسیر خود آزاد و رها می گردد.
گاهی قرآن به حقایق هستی اشاره میکند، بسان این حقیقتی که در اینجا آن را بیان میدارد:
(أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا).
آسمانها و زمین (در آغاز خلقت به صورت توده عظیمی در گستره فضا، یکپارچه) به هم متصل بوده و سپس (براثر حرکات مداوم و انفجارات درونی هولناکی) آنها را از هم جدا ساختهایم (و تدریجا به صورت جهان توپی درآوردهایم).
ما بدین حقیقت ایمان کامل داریم تنها بدان جهت که در قرآن آمده است، هرچند که نمیدانیم آسمانها و زمین چگونه از یکدیگر جدا گردیدهاند. یا به عبارت دیگر آسمانها از زمین جدا شدهاند. نظریههای ستارهشناسیای را میپذیریم که با این حقیقت مجمل و مختصری که قرآن آن را مقرر و بیان میدارد مخالفت ندارند. ولیکن ما نص قرآن را به دنبال هر تئوری و نظریه ستارهشناسی روان و همگام نمیگردانیم، و تصدیق کردن قرآن را از تئوریها و نظریههای انسانها نمیطلبیم. چه قرآن یک حقیقت قطعی و یقینی است. چکیده چیزی که باید گفت این است: نظریه ستارهشناسی امروزی، با مفهوم اجمالی این نص قرآنی که نسلها بر آن پیشیگرفته است تعارضی ندارد! و امّا بخش دوم آیه:
(وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ).
و هر چیز زندهای را (اعم از انسان و حیوان و گیاه) از آب آفریدهایم.[2]
این بخش نیز حقیقت مهمّی را مقرر میدارد. دانشمندان کشف و بیان Hن را ازکار بزرگ میشمارند. و «داروین» را بسی میستایند و سترگ میدارند، چون بدین حقیقت راهیاب گردیده است و پی برده است. و آن اینکه آب گهواره نخستین حیات است.
این امر حقیقتی استکه واقعا جلب توجه مینماید و چشم همگان را به سوی خود خیره میکند. هرچندکه ورود این حقیقت در قرآن مجید در دلها و درونهای ما شگفتی را برنمیانگیزد، و بر یقین ما راجع به صدق این قرآن چیزی نمیافزاید. ما اعتقاد به صدق مطلق این قرآن داریم در هر چیزی که مقرر میدارد. زیرا ما ایمان داریم به اینکه قرآن از جانب یزدان جهان نازل گردیده است، و این ما را بس!
ایمان ما به این قرآن ناشی از این نیستکه نظریهها و تئوریها، و یا کشفیات علمی، با قرآن موافقت دارد. مهمترین چیزیکه در اینجا نیز بایدگفت این استکه نظریه پیدایش و تکامل داروین و پیروان او، با مفهوم نص قرآنی مخصوصا در این نکته و در این نقطه برخورد و تعارضی ندارد.
بیش از سیزده قرن استکه قرآن مجید دیدگانکافران را متوجه شگفتیها و شگرفیهای یزدان در جهان
میسازد، و بر ایشان زشت میشماردکه بدانها ایمان نمیآورند، در حالیکه آنها را پخش و پراکنده در پهنه هستی میبینند:
(أَفَلا یُؤْمِنُونَ).
آیا (درباره آفرینش پدیدههای کائنات نمیاندیشند و) ایمان نمی آورند؟.
آیا ایمان نمیآورند در حالی که هرچه در جهان پیرامون ایشان است آنان را به ایمان آوردن به آفریدگار گرداننده هستی و کار بجای سبحان میخواند؟
سپس روند قرآنی به نشان دادن صحنههای هراسانگیز و شگفتانگیز جهان هستی ادامه میدهد و میگوید:
(وَجَعَلْنَا فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ).
ما در زمین کوههای استوار و ریشهداری پدید آوردهایم تا زمین انسانها را مضطرب نسازد و توازن آنان را به هم نزند (و کوهها از فشار گدازهها و گازهای درونی، و حرکات پوسته زمین، و از وزش تندبادها، تا حد زیادی جلوگیری کنند).
این تکه مقرر میدارد که این کوههای استوار و ریشهدار، توازن زمین را نگاه میدارد، و نمیگذارد زمین مردمان را بلرزاند و پریشان گرداند. حفظ توازن زمین به شکلهای گوناگونی صورت میپذیرد. گاهی توازن حفظ میگردد با فشار خارجیای که بر زمین وارد میآید، و با فشار داخلیای که در درون زمین است و از درون زمین برمیآید. این فشار خارجی و داخلی از سرزمینی تا سرزمین دیگری فرق میکند. گاهی برجستگی کوهها در جائی برابر با فرورفتگی زمین در جای دیگری است ... به هر حال، این نص ثابت میکندکه کوهها با توازن زمین و آرامگرفتن آن پیوند دارد. بگذار ما کشف شیوهای را که این توازن بدان صورت میپذیرد، به پژوهشهای علمی واگذار کنیم، چه مجال سخنگفتن از توازن زمین آنجا است. ما باید به نص قرآنی صادقکه وجدان را میپساید و به اندیشه الهامگرانهای دعوت مینماید، بسنده کنیم، و دست قدرت نوآفرین و ادارهکننده این جهان بزرگ را وراندازکنیم و با چشم درون با دقت هرچه بیشتر ببینیم:
(وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
و در لابلای کوهها راههای گشادی به وجود آوردهایم، تا این که (پیوند انسانها به وسیله سلسله جبالها از هم نگسلد و به مقصدشان) راهیاب گردند (و با دیدن این آثار به ذات آفریدگار پی ببرند).
ذکر راههای گشاد در لابلای کوهها که همان درههای میان موانع بلند است، و به راهها و جادهها تبدیل میگردد، بیان راههای گشاد در اینجا همراه با اشاره به راهیابی، پیش از هر چیز یک حقیقت واقعی را به تصویر میکشد، و آنگاه به صورت پنهانی و نهانی، به کار دیگری در جهان عقیده اشاره مینماید، و آن این که امید استکه آنان به راهی راهیاب و رهنمودگردند که ایشان را به ایمان بکشاند، همانگونه که در راههای گشاد موجود در لابلایکوهها راهیاب و رهنمود میشوند!
(وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا).
و ما آسمان را سقف محفوظی نمودیم.
آسمان[3] هر آن چیزی استکه بالا باشد. ما بالای خود چیزی را مشاهده میکنیمکه همسان سقف است. قرآن مقرر میداردکه آسمان سقف محفوظی است. محفوظ از خلل است و تابع نظم و نظام دقیق جهان هستی است. محفوظ از پلیدی است، به اعتبار این که رمز والائی است و آیات یزدان از آنجا نازل میگردند.
(وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ).
ولی آنان از نشانههای (خداشناسی موجود در) آن رویگردانند (و درباره این همه عظمتی که بالای سرشان جلوهگر است نمیاندیشند).
(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
خدا است که شب و روز و خورشید و ماه را آفریده است و همه در مداری میگردند (که او برای آنها تعپین کرده است).
شب و روز دو پدیده جهانی هستند. خورشید و ماه دو جرم بزرگی هستندکه پیوند محکم و ناگسستنی با زندگی انسان در زمین دارند، و با زندگی به طورکلی ارتباط استوار و تنگاتنگی دارند ... تدبر و تفکر درباره پیاپی آمدن شب و روز، و راجع به حرکت خورشید و ماه، با این دقتیکه یک بار هم مختل نمیگردد، و با این استمراریکه یک لحظه هم توقف نمیکند، سزاوار است که دل را به وحدت قانون، و وحدت اراده، و وحدت آفریدگار توانا و ادارهکننده جهان، رهنمون و رهنمود گرداند.
*
در پایان این مرحله، روند قرآنی میان قوانین جهان در امر آفریدن و هستی بخشیدن وگرداندنکیهان، و میان قوانین زندگی انسان در سرشت و فرجام و سرنوشت او، ارتباط برقرار میسازد:
(وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ. کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ).
ما برای هیچ انسانی پیش از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم (تا برای تو جاودانگی قرار دهیم. بلکه هر کسی مرده و میمیرد و تو هم میمیری. وانگهی آنان که انتظار مرگ تو را دارند و با مرگ تو اسلام را خاتمه یافته میدانند) مگر اگر تو بمیری ایشان جاودانه میمانند؟! هر کسی مزه مرگ را میچشد (و قطعا میمیرد، اعم از پیغمبر و غیر پیغمبر. چرا که زنده جاوید تنها خدا است و بس). ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها (در زندگی دنیا) کاملا میآزمائیم، و سرانجام به سوی ما برگردانده میشوید (و جزا و سزای اعمال خود را دریافت میدارید).
ما برای هیچ انسانی پیش از تو زندگی جاویدان قرار ندادهایم. هر حادث و پدید آمدهای نیز فناپذیر است. هر چیزیکه دارای آغاز باشد دارای انجام نیز خواهد بود. وقتیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میمیرد، آیا آنان زنده و جاودانه میمانند؟ زمانی که میدانند زنده و جاودانه نمیمانند، چرا آنان کاری را نمیکنند که مردگان باید بکنند؟ چرا ایشان نمیبینند و نمیاندیشند؟
(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ).
هرکسی مزه مرگ را میچشد (و قطعا میمیرد، اعم از پیغمبر و غیر پیغمبر. چرا که زنده جاوید تنها خدا است و بس).
این قانونی استکه بر حیات فرمانروا است. این قانونی است که استثنائی در آن نیست. پس بسی سزاوار زندگان استکه حساب وکتاب این مزیدن و چشیدن را داشته باشند!
مرگ است که پایان گشت و گذار هر زندهای در این زمین است، و عاقبت گشت و گذار کوچ کوتاهی است که بر روی زمین انجام میگیرد، و همگان به سوی یزدان بر میگردند. خوبی و خوشی و بدی و ناخوشیای که در اثنای این کوچ به انسان دست میدهد، امتحان و آزمون است.
(وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً).
ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها (در زندگی دنیا) کاملا میآزمائیم.
آزمایش با زیان و بدی کار آن روشن و معنی آن مفهوم است. برای این استکه تاب تحمّل شخص امتحان شده روشنگردد، و اندازه شکیبائی او در برابر زیان و ضرر مالی و جانی معین شود، و فهمیدهگرددکه اطمینان او به پروردگارش چه اندازه و چه قدر است، و تا چه اندازه او به مرحمت و عطوفت خدا امیدوار است ... ولی امتحان با خوشیها و خوبیها مشکل مینماید و نیاز به توضیح و تفسیر دارد.
امتحانکردن با خوشیها و خوبیها سختتر و سنگینتر است، هرچند که مردمان چنین گمان میبرند که سادهتر و آسانتر از آزمون با ناخوشیها و بدیها است!
بسیاری از مردمان در برابر امتحان ناخوشیها و بدیها پایداری و ایستادگی از خود نشان میدهند، ولیکن کسانی اندکندکه در برابر امتحان خوشیها و خوبیها پایداری و ایستادگی داشته باشند.
بسیاری از مردمان در برابر امتحان با بیماریها و ضعفها صبر و شکیبائی میورزند، ولیکن آنانکه در برابر امتحان با صحت و تندرستی و قدرت و قوت صبر و شکیبائی بورزند، اندک هستند. اغلب با داشتن صحت و قدرت سرکشی میکنند و برمیجوشند و در درون میخروشند و در اندامها میجوشند و پرخاش و غرش میکنند.
بسیاری از مردمان در برابر فقر و تنگدستی و محروم و بیبهره بودن از نعمت شکیبائی میورزند، و دل و درونشان خواری و پستی نمیپذیرد و حقارت و خفت به خود راه نمیدهد، ولیکن اندک هستندکسانیکه در برابر ثروت و قدرت و داشتن نعمت شکیبائی ورزند، و اموال و اولاد ایشان را مغرور نکند وگول نزند، و لذائذ و شهوات و آزها و طمعها آنان را به بزهکاریها و سرکشیها و سرمستیها برنینگیزد و بهکژراهه نبرد!
بسیارند آنان که در برابر شکنجه و اذیت و آزار شکیبائی و استقامت نشان میدهند و ترس و هراس به خود راه نمیدهند، و در برابر تهدید و بیم ایستادگی مینمایند و صبر میکنند، و تهدید و بیم ایشان را به هول و هراس نمیافکند، ولیکن اندکند کسانیکه در برابر تشویق و ترغیب به علائق و منصبها و مقامها و کالاها و دارائیها صبرکنند و استقامت نشان دهند!
بسیاری از مردمان هستندکه در مبارزه میایستند و در برابر زخمها شکیبائی میکنند، ولیکن اندکند کسانیکه در برابر رفاه و آسایش صبر و استقامت داشته باشند، و دچار آز و طمعی نشوندکه گردنهای مردان را خوار و حقیر میدارد، و مبتلا به سستی و بیحالی و بیتفاوتی نگردندکه همّتها را حقیر و جانها را ذلیل میگرداند. امتحان با سختیها و دشواریها گاهی بزرگواری و بزرگمنشی را در انسان برمی انگیزد، و مقاومت و پایداری را تحریک میکند، و اعصاب را مجهز و مهیا میسازد. در این صورت همه نیروها آماده استقبال از شدت و سختی، و پایداری در برابرگرفتاریها و دشواریها میگردد. و امّا رفاه اعصاب را سست میکند و به خواب میبرد، و قدرت بیداری و ایستادگی را از اعصاب میگیرد!
بدین خاطر استکه بسیاری از مردمان مرحله سختیها و دشواریها را با پیروزی پشت سر میگذارند، ولی هنگامیکه خوشی و رفاه بدیشان روکرد به بلا و مصیبت گرفتار میآیند و در امتحان الهی مردود میگردند!.. این حال و وضع انسانها است، مگر آن کسانی که خدا ایشان را بپاید و از زمره افرادی شوند که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درباره ایشان فرموده است:
(عجبا لأمر المؤمن إن أمره کله خیر , ولیس ذاک لأحد إلا للمؤمن , إن أصابته سراء شکر فکان خیرا له , وإن أصابته ضراء صبر فکان خیرا له).[4]
باید از کار مومن تعجب کرد. کار و بارش همه خیر و خوبی است. این مزیت برای کسی جز مومن نیست. اگر شادی و خوشی بدو دست دهد سپاسگزاری میکند، و برای او خیر و خوبی خواهد بود. و اگر زیان و ضرری بدو دست دهد شکیبائی میکند، و باز هم خیر و خوبی او را دربر خواهد داشت.
این چنینکسانی اندک هستند.
بیداری و هوشیاری انسان در آزمایش با خیر و خوبی، بهتر و نیکوتر از بیداری و هوشیاری انسان در آزمایبثن با شر و بدی است. ارتباط با خدا در هر دو حال، ضامن رستگاری است.
[1] - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن» فصل: تصویر هنری، و فصل: شیوه قرآن.
[2] - تمام واکنشهای بیوشیمیائی تنها در حضور مولکولهای آب امکانپذیر است! (مترجم).
[3] - مراد از آسمان، کواکب و نجوم موجود در گستره فضای نزدیک به ما، یا به عبارت دیگر، آسمان دنیا استکه براثر تماسک و تجاذب از سقوط محفوظ و مصونند. یا اینکه مراد از آسمان، جوی استکه همچون سقفی گرداگرد زمین را فراگرفته است و آن را در برابر شهابها و سنگهای سرگردان و اشعه کیهانی نگاه میدارد و از انهدام حفظ میکند. این سقفگونه را آتمسفر زمین یا لایه ازن مینامند. (مترجم)
[4] - مسلم با اسنادیکه دارد آن را در بخش زهد و رقائق روایتکرده است.
سورهی انبیاء آیهی 92-48
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْرًا لِلْمُتَّقِینَ (٤٨)الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (٤٩)وَهَذَا ذِکْرٌ مُبَارَکٌ أَنْزَلْنَاهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (٥٠)وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ (٥١)إِذْ قَالَ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ (٥٢)قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ (٥٣)قَالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٥٤)قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاعِبِینَ (٥٥)قَالَ بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (٥٦)وَتَاللَّهِ لأکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ (٥٧)فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (٥٨)قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ (٥٩)قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ (٦٠)قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (٦١)قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ (٦٢)قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ (٦٣)فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (٦٤)ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاءِ یَنْطِقُونَ (٦٥)قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَلا یَضُرُّکُمْ (٦٦)أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (٦٧)قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ (٦٨)قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ (٦٩)وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الأخْسَرِینَ (٧٠)وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ (٧١)وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلا جَعَلْنَا صَالِحِینَ (٧٢)وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (٧٣)وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ (٧٤)وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (٧٥)وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (٧٦)وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (٧٧)وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ (٧٨)فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ (٧٩)وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ (٨٠)وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ (٨١)وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ (٨٢)وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (٨٣)فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ (٨٤)وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ (٨٥)وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ (٨٦)وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (٨٧)فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ (٨٨)وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ (٨٩)فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ (٩٠)وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ (٩١)إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (٩٢)
این مرحله سوم هم ملت پیغمبران را مینمایاند و از ایشان صحبت میدارد. امّا نه بهگونه انحصاری و محدود، بلکه به برخی از آن ملتها تنها اشاره میکند و بس، و تا اندازهای درباره بعضیها سخن را به درازا میکشاند، و راجع به بعضیها هم اشاره مختصری و کوتاهی دارد.
در این اشارهها و حلقهها رحمت و عنایت یزدان درباره پیغمبران، جلوهگر میآید، و عواقب تکذیبکنندگان پیغمبران نیز هویدا و پیدا میگردد، و روشن میشودکه پس از نزول دلائل و براهین واضح و آشکار، چه فرجام و عاقبتی گریبانگیرشان شده است و دمار از روزگارشان برآمده است. همچنین پدیدار میگردد چگونه پیغمبران با خیر و خوبی و با شر و بدی آزمون گردیدهاند، و آنان از این امتحانها سرافراز بیرون آمدهاند و آزمایشها را با موفقیت پشت سرگذاشتهاند. همچنین قانون و سنت یزدان در ارسال پیغمبران از میان مردمان جلوهگر میآید، و وحدت عقیده و مسیر راه پیغمبران در طول زمان نمودار و پدیدار میشود. انگار همه آنان ملت یگانهای بودهاند هرچندکه زمان و مکان ایشان از یکدیگر دور و دارای فاصله زیادی بوده است.
خود این امر یکی از دلائل یگانگی الوهیت هستیبخش جهان، و یگانگی اراده ادارهکننده کیهان، و یگانگی قانونی استکه سنتهای یزدان را در سراسر هستی به یکدیگر ربط و پیوند میدهد، و میان آن سنتها همایش برقرار میسازد، و همه آنها را به رویکردی رهنمود میکند و به جهتی هدایت میدهد،که معبود یگانه است:
(وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید رو به خدای واحد کند). (انبیاء/٩٣)
(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاءً وَذِکْرًا لِلْمُتَّقِینَ. الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ. وَهَذَا ذِکْرٌ مُبَارَکٌ أَنْزَلْنَاهُ أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
ما به موسی و هارون (کتاب جامعی به نام تورات) دادیم (که) جداسازنده (حق از باطل بود) و نوری (بود که در ظلمات جهل و ضلالت در پرتو آن به سوی خیر و هدایت حرکت میشد) و پند و اندرز پرهیزگاران (بشمار میآمد). همان کسانی که از پروردگارشان در غیب و نهان میترسند و از (شدائد و دادگاهی روز) قیامت در هول و هراس بسر میبرند. این (قرآن) پنددهنده برخیر و برکتی است که (یادآور خوبیها و نیکیها و همه چیزهائی است که برایتان مفید و سودمند باشد و) آن را (برایتان) نازل کردهایم (همان گونه که تورات را بر موسی و هارون نازل کردهایم). آیا شما (عربها که اهل بلاغت و فصاحت بوده و افتخار و شهرتتان در گرو قرآن است) آن را منکر میشوید و ناشناختهاش میگیرید؟.
در روند سوره گذشتکه مشرکان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را استهزاء و تمسخر میکردند، چون او انسان بوده است. آنان وحی را تکذیب میکردند و آن را دروغ مینامیدند و میگفتند: قرآن سحر یا شعر و یا افتراء و دروغ بستن به خدا است.
هماینک خدا برای ایشان روشن میفرماید که ارسال پیغمبران از میان مردمان، یک قانون و سنت مستمر و همیشگی است. این هم نمونههائی از این قانون و سنت درگذشتهها است، و نزول کتابها بر پیغمبران، نوآوری شگفتی نیست. از جمله این موسی و هارون هستندکه کتاب مهمّی را برای ایشان فرستادهایم.
اینکتاب مهم «فرقان: جداسازنده حق از باطل» نامیده میشود. این هم صفت قرآن است. پس حتی در اسم هم وحدت در میان است. این نیز بدان علت است که همه کتابهای فرستاده شده فرقان، یعنی جداسازنده حق از باطل، و مشخصکننده هدایت از ضلالت، و میان برنامهای در زندگی و برنامهای، و میان رویکردی در زندگی و رویکردی هستند. لذا کتابهای آسمانی به طور عام فرقان هستند. در این صف تورات و قرآن به همدیگر میرسند.
یزدان سبحان تورات را «ضیاء: نور» نیز نامیده است، چون تورات تاریکیهای دل و عقیده را میزداید، و تاریکیهای ضلالت و بطالت را برطرف مینماید. این تاریکیها هم تاریکیهائی استکه خرد در آنها سرگردان و حیران، و دل در آنها گمراه و ویلان میشود. دل انسان پیوسته تاریک میماند تا وقتی که شعله ایمان در آن درخشان میگردد، و زوایا وگوشههای آن را منور میسازد، و درنتیجه برنامه انسان پدیدار و نمودار میشود، و رویکرد او راست و درست میگردد، و مقیاسها و معیارها و معانی و مفاهیم و سنجشها و ارزیابیها بر او مختلط نمیشود و به هم نمیآمیزد. همچنین ایزد مهربان تورات را همچون قرآن «ذکراً للمتقین: پند و اندرز پرهیزگاران» شمرده است. تورات پرهیزگاران را به یاد خدا میاندازد، و نام و آوازه ایشان را در میان مردمان برجا و ماندگار میدارد. اصلا بنیاسراپیل پیش از تورات چه بودند؟ افراد خوار و ذلیلی بودهاند که در زیر تازیانههای فرعون مینالیدند. فرعون پسرانشان را سر میبرید، و دخترانشان را زنده نگاه میداشت، و با سخره و بیگاری و اذیت و آزار، خوارشان میداشت.
متقیان را اختصاص میدهد و آنان را کسانی مینامد که:
(الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ).
همان کسانی که از پروردگارشان در غیب و نهان میترسند .
چنینکسانی هرچند خدا را ندیدهاند، دلهایشان در ترس و هراس است:
(وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
و آنان از (شدائد و دادگاهی روز) قیامت در هول و هراس بسر میبرند.
بدین خاط برای قیامتکار میکنند و خویشتن را آماده میسازند. اینان کسانیند که از ضیاء، یعنی نور استفاده میکنند و سود میبرند، و در پرتو آن نور حرکت مینمایند، وکتاب خدا برای ایشان ذکر و یاد و پند و اندرز میگردد، و آنان را به یاد میآورد، و مایه آوازه و شهرت ایشان در میان مردمان میشود، و نام ایشان را در میان انسانها بلند میگرداند.
این کار و بار موسی و هارون بود ...
(وَهَذَا ذِکْرٌ مُبَارَکٌ أَنْزَلْنَاهُ).
این (قرآن) پنددهنده پرخیر و برکتی است که (یادآور خوبیها و نیکیها و همه چیزهائی است که برایتان مفید و سودمند باشد و) آن را (برایتان) نازل کردهایم (همان گونه که تورات را بر موسی و هارون نازل کردهایم).
قرآن بیسابقه و شگفت نیست. بلکه قبلا همکتابهای آسمانی بر پیغمبران نازل گردیده است، و کاری است مسبوق به سابقه، و قانون معروف و مشهوری است.
(أَفَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
آیا شما آن را منکر میشوید و ناشناختهاش میگیرید؟.
چه چیز قرآن را انکار میکنید؟ مگر رسالتها پیش از آن نبودهاند و بر آن سبقت نگرفتهاند؟
*
روند قرآنی پس از اشاره سریعی به موسی و هارون و کتاب ایشان، به حلقه کاملی از داستان ابراهیم برمیگردد. ابراهیم نیای بزرگ عربها و سازنده کعبهای استکه مشرکان بتها را در آنجا گرد میآوردند، و با عبادت و پرستش معتکف آستانشان میشدند. ابراهیم همان کسی استکه قبلا بتها را درهم شکسته است. روند قرآنی در اینجا از او یاد میکند، در حالی که او شرک را زشت میشمارد و دشمن میداند، و بتها را درهم میشکند و لت و پار میکند.
حلقه مشهور در اینجا حلقه رسالت است. این حلقه به صحنههای پیاپی تقسیم میشود. در فاصلههای آنها مکانهای خالی کوچکی است. این حلقه با اشاره به سبقت راهیابی ابراهیم به رشد میآغازد. مراد آن از رشد دستیابی به هدایت یافتن به توحید و یکتاپرستی است. توحید و یکتاپرستی دراصل بزرگترین رشدی است که واژه «رشد» در این جایگاه معطوف بدان
میشود:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ).
ما (وسیله) هدایت و راهیابی را پیشتر (از موسی و هارون) در اختیار ابراهیم گذارده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم.
هدایت و راهیابی را بدو داده بودیم، و از حال و احوال وی باخبر بودیم، و از استعداد او برای حمل امانتی که پیغمبران آن را حمل میکنند، اطلاع داشتیم.
(إِذْ قَالَ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ).
آنگاه که به پدرش و قوم خود گفت: این مجسمههائی که شما دائما به عبادتشان مشغولید چیستند (و چه ارزشی دارند؟ چرا باید چیزهائی را بپرستید که خودتان آنها را ساخته و پرداخته کردهاید؟!).
این سخن ابراهیم دال بر رشد او است ... سنگها و چوبها را به نام خودشان خوانده است:
(هَذِهِ التَّمَاثِیلُ). این مجسمهها.
بدانها الهه نگفته است. سخت بر ایشان زشت شمرده استکه معتکف درکنار آنها شوند و به پرستش آنها بپردازند. واژه «عاکفون: مداومان بر طاعت و عبادت و تعظیم و تکریم» معنی بر چهره فروافتادن دائم و مستمر را دارد. در حالیکه آنان همه اوقات خود را صرف عبادت بتها نمیکردند. ولیکن آنان بدانها میآویختند و دل میدادند. لذا مراد اعتکاف معنوی است نه زمانی. ابراهیم این آویختن و دل دادن را بیخردی و سبکمغزی میداند، و آن را زشت و پلشت میشمارد با به تصویرکشیدن ایشان بدانگونهکه انگار پیوسته در پیشگاه این بتها بر رخساره افتادهاند و بهکرنش پرداختهاند!
پاسخ آنان و حجت ایشان این چنین است:
(قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ).
(پاسخ دادند و) گفتند: ما پدران (و نیاکان) خویش را دیدهایم که اینها را پرستش میکردهاند (و ما از روش و آئین گذشتگانمان دست برنمیداریم ).
این هم پاسخی استکه بر واپسگرائی عقلانی و روانی دلالت دارد، عقل و روانی که در پیکره های مرده تقلید قرار دارند. واپسگراپی عقلانی و روانی در برابر آزادی ایمان، و روان شدن به دنبال نگرش و اندیشه، و سنجش اشیاء و اوضاع با معیارها و ارزشهای حقیقی نه تقلیدی، قرار دارد. ایمان به خدا آزادی و آزاداندیشی، و رهائی از مقدس مآبیهای خیالپردازی تقلیدی، و نجات از میراثهای واپسگرایانهای است که برجا و برپا بر دلیل و برهانی نیست:
(قَالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده و هستید.
پرستش پدران و نیاکان، برای این مجسمهها ارزشی را که ندارند فراهم نمیکند، و قداستی را بدانها نمیبخشد که سزاوار آن نیستند. چه ارزشها از تقلید پدران و تقدیس نیاکان برنمیجوشد و برنمیدمد. بلکه ارزشها از سنجش و ارزیابی آزاد و رها برمیجوشد و برمیدمد.
هنگامی که ابراهیم با این سنجش آزاد اندیشانه و ارزیابی آزادمنشانه، و با این صراحت در حکم و قضاوت، با ایشان رویاروی گردید، آنان پرسیدند:
(قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاعِبِینَ).
گفتند: آیا واقعا (معتقدی) آنچه را به ما میگوئی حقیقت دارد، یا این که (با ما شوخی میکنی و) جزو افراد ملعبهباز و شوخیکننده هستی؟! (مگر میشود گذشتگان ما در این کار گمراه بوده باشند؟!).
این پرسش کسی است که عقیده متزلزلی داشته باشد، آن کسیکه به چیزی اطمینان نداردکه بر آن است. زیرا درباره آن نیندیشیده است و پژوهش نکرده است. او همچنین دارای فکر و روحی است که براثر گمان بردن و تقلید کردن از کار افتادهاند. او نمیداند کدام سخن از سخنان درست است، وکدام بینش حق است. عبادت هم بر یقین استوار میگردد و بر گمان پریشانی برپا و برجا نمیشودکه متکی به دلیل و حجتی نیست! این هم بیابان برهوت و بینشانی استکهکسانی در آن دست و پا میزنند و سرگردان و ویلان میشوندکه عقیده روشن و آشکار و راست و درست در پیشگاه دل و خرد، آئین ایشان نمیباشدکه عقیده توحید و یکتاپرستی است.
ابراهیم پروردگار خود را میشناسد و بدو یقین و اطمینان دارد، و خدا در ذهن و اندیشهاش مجسم و جلوهگر است، و این استکه او سخن مومنی را میگویدکه به ایمان خود اطمینانکامل دارد:
(قَالَ بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
(ابراهیم بدیشان) گفت: (من اهل شوخی و مزاح نیستم و آنچه میگویم جدی است. اینها خدایان شما نیستند و) بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. همان پروردگاری که آنها را آفریده است و من بر این چیزی که گفتم از زمره گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفته خود را ثابت مینمایند.
خدا پروردگار یگانهای است. پروردگار مردمان و پروردگار آسمانها و زمین است. ربوبیت او برگرفته از این است که او آفریدگار است. خداوندگاری و آفریدگاری دو صفتی هستند که از یکدیگر جدائیناپذیرند:
(بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ).
بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. همان پروردگاری که آنها را آفریده است.
عقیده درست و روشن این است، نه عقیدهای که مشرکان بدان باور دارند، و معتقدند که الهه پروردگارند، در عین حال که اقرار میکنند الهه چیزی را نمیآفرینند و آفریدن کار آنها نیست، و آفریدگار یزدان جهان است و بس. گذشته از این، مشرکان آن الهه را میپرستند، در صورتی که میدانند آنها چیزی نمی آفرینند!
ابراهیم اطمینان و یقین دارد، اطمینان و یقین کسی که بر واقعیتی گواهی میدهد که هیچ گونه شک و گمانی در آن نیست.
(وَأَنَا عَلَى ذَلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
و من بر، این چیزی که گفتم از زمره گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفته خود را ثابت مینمایند.
ابراهیم (علیه السلام) آفرینش آسمانها و زمین را ندیده است، و بر آفرینش خودش و بر آفرینش قوم خودش نیز حاضر و ناظر نبوده است ... ولیکن کار آن اندازه روشن و آشکار است که مومنان بتوانند با اطمینان خاطر بر آن گواه ، دهند ... فطعا هرآنچه در جهان هستی است زبان به یگانگی آفریدگار ادارهکننده جهان میگشاید، و هر آنچه در هستی انسان است فریاد اعتراف به یگانگی آفریدگار اداره کننده جهان را سر میدهد، و اقرار به یگانگی قانونی دارد که هستی را میگرداند و امور آن را می چرخاند.
آنگاه ابراهیم با هر کسی که از قوم خود برخورد می کند، با همچنین سخنانی با ایشان رویاروی میشود و گفتگو میکند. بدیشان اعلام میدارد که او قصد دارد کاری بر سر الهه و خدا گونههایشان بیاورد، و برگشتی از این کار نیست.
(وَتَاللَّهِ لأکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ).
آنگاه ابراهیم آهسته) گفت: به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعا چارهاندیشی میکنم (و نقشهای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت بکنید و بروید (و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آنها دور شوید).
ابراهیم چارهاندیشی و نیرنگی را که اندیشیده است و درنظر دارد درباره بتها پیادهکند مبهم نگاه میدارد و نحوه آن را آشکارا بیان نمیکند ... روند قرآنی بیان نمیدارد که چگونه بدو پاسخ دادهاند. شاید آنان مطمئن بودهاند که ابراهیم نمیتواند در حق بتهایشان کید و مکری بکند. این استکه او را رها میکنند!
(فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
(وقتی که روز عید فرارسید و مردمان برای انجام مراسم خاص آن بیرون شهر رفتند، ابراهیم به سوی بتها رفت) و همه آنها را قطعه قطعه کرد، مگر بت بزرگشان را، تا به پیش آن بیایند (و از آن چگونگی حادثه و علت چنین کاری را بپرسند، و بدیشان پاسخ ندهد و بطلان بتپرستی برایشان روشن شود).
آلهه و بتهاپی راکه میپرستیدند به تکههایکوچکی از سنگها و چوبها و تختههای درهم شکسته تبدیل شدند ... مگر بت بزرگ بتهاکه ابراهیم آن را به حال خود رها کرده بود:
(لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
تا به پیش آن بیایند (و از آن چگونگی حادثه و علت چنین کاری را بپرسند، و بدیشان پاسخ ندهد و بطلان بتپرستی برایشان روشن شود).
از آن بت بپرسندکه حادثه چگونه روی داده است، در حالیکه آن بت حاضر بوده است و از بتهایکوچک دفاع نکرده است! شاید بدین هنگام مشرکان مساله را وارسی نمایند، و به خود بیایند و راه راست را تشخیص دهند و به وسیله آن بت بدانندکه چه سبکمغزی و سقوطی در پرستش این بتها وجود دارد.
مردمان برگشتند تا خداگونهها و بتهای خود را تکه و پاره ببینند مگر آن بت بزرگ را! امّا آنان به سوی بت بزرگ نرفتند تا چیزی از او بپرسند، و به خود هم نیامدند تا از خویشتن اصل قضیه را بپرسند و آن را ریشهیابیکنند. از خود بپرسند: اگر اینها الهه و خدایند چگونه این بلائیکه بر سرشان آمده است بدیشان رسیده است بدون اینکهکمترین دفاعی از خود داشته باشند. این بت بزرگ آنها چرا از آنها دفاع نکرده است و به دفع بلا از آنها نکوشیده است؟ آنان از خود همچون پرسشی را نکردهاند، زیرا خرافهپرستی خردهایشان را از اندیشیدن انداخته است، و تقلید اندیشههایشان را به غل و زنجیرکشیده است و از تدبر و تامّل بازداشته است. ناگهان آنان این پرسش سرشتی را مطرح میکنند تا ازکسی انتقام بگیرندکه شان و مقام الهه و بتهای ایشان را فرو آورده است و لگدمال کرده است، و این چنین کاری در حق آنها روا دیده است:
(قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
(هنگامی که به بتخانه برگشتند و چنین وضعی را دیدند، فریاد زدند و) گفتند: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است؟ (هر کسی که این کار را کرده باشد) او از جمله ستمگران است (و باید کیفر خود را ببیند).
بدین هنگام کسانی که از ابراهیم میشنیدند که - پدرش و برکسانیکه با پدرش این مجسمهها را میپرستیدند خرده میگرفت و ایشان را تهدید میکرد که پس از دور شدن آنان از بتها در حق خدایانشان نیرنگ و چارهجوئی میکند، چنینکسانی همچون سخنانی را به یاد آوردند.
(قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ).
گفتند: جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که بدو ابراهیم میگویند.
از این امر چنین برمیآید که ابراهیم (علیه السلام) جوانکم سن و سالی بوده است، در آن وقتکه خدا رشد و هدایت را بدو بخشیده است، و او پرستش بتها را زشت و پلشت دیده است، و سرانجام آنها را اینگونه درهم شکسته است. امّا آیا در آن زمان بدو وحی شده است و خلعت نبوت بر تن او چستگردیده است؟ یا اینکه این الهامی بوده است و پیش از رسالت، او را به سوی حق رهنمود کرده است، و او پدرش را بدان فراخوانده است، و معتقدات قوم خود را زشت و ناپسند شمرده است؟.. ارجح این است.
احتمال دیگری در میان است. و آن اینکه همچون سخنی راکه میگویند:
(سَمِعْنَا فَتًى). از جوانی شنیدیم.
مراد از این سخن تحقیر شان و مقام ابراهیم باشد. به دلیل این که آنان او را چنانکه باید نمیشناسند و این است که میگویند:
(یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ). بدو ابراهیم گفته میشود!.
بدین وسیله میخواهند از اهمّیت او بکاهند، و بگویند او شخص گمنام و ناشناختهای است و هیچگونه ارج و ارزشی ندارد. چه بسا چنین چیزی مرادشان باشد. امّا ما ترجیح میدهیمکه او جوان کم سن و سالی در آن وقت بوده است.
(قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ).
(بزرگان قوم) گفتند: او را در برابر مردم حاضر کنید تا (دادگاهی شود و آگاهان) گواهی دهند.
آنان میخواستند او را رسوا کنند، و کار او را در حضور همگان اعلان دارند!
(قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ).
گفتند آیا تو ای ابراهیم! این کار را بر سر خدایان ما آوردهای؟.
آنان با وجود اینکه بتها درهم شکستهاند و تکهتکه گردیدهاند باز هم آنها را الهه و خدایان مینامند و بر آن پای میفشارند! ولی ابراهیم ایشان را به تمسخر میگیرد و ریشخندشان میسازد، هرچند او تک و تنها است و آنان بسیارند. این بدان خاطر استکه ابراهیم با خرد باز و دل به خدا رسیده به جهان مینگرد و نمیتواند خویشتنداریکند و ایشان را مسخره نکند و مورد استهزاء قرار ندهد، و بدیشان پاسخی ندهد، پاسخیکه متناسب با سطح پست عقلانی ایشان باشد:
(قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ).
(ابراهیم گفت: چرا از من بازخواست میکنید؟ آثار و ابزار جرم بر بت بزرگ هویدا و همراه است) شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد! (مگر نه این است که تبر بر گرده او است و تنها وی برجای است وشما آن را میپرستید و حل مشکلات و رفع بلاها را از آن و از دیگر بتان میخواهید؟). پس از آنها مساله را بپرسید اگر میتوانند صحبت کنند (چرا که خدا باید قادر بر هر
چیزی باشد).
ریشخند در این پاسخ استهزاءآمیز پیدا و روشن است. دیگر انگیزهای برای دروغ نامیدن آن در میان نمیماند، و نمیتوان سخن ابراهیم (علیه السلام) را دروغ گفت، و برای آن اسباب و عللی پژوهش کرد و به شیوههای گوناگون عذر آن را خواست و بهانه آن را جست، اسباب و علل و بهانههائی که مفسران درباره آنها اختلاف ورزیدهاند. چه کار بسی سادهتر از این است. ابراهیم خواسته است بدیشان بگوید: این مجسمهها نمیدانند چه کسی آنها را درهم شکسته است و لت و پار کرده است. نمیدانند که من این کار را کردهام، یا این بت بزرگ مرتکب همچون کاری شده است، بت بزرگیکه بسان سائر بتها نمیتواند بجنبد و از جای تکان بخورد. این بت بزرگ جماد است و اصلا درک و فهمی ندارد. شما هم ای بتپرستان بسان بتهایتان درک و فهمی برایتان نمانده است و میان درست و نادرست و ممکن و ناممکن فرق نمیگذارید، و نمیدانیدکه آیا من اینکار راکردهام و آنها را تکهتکه نموده ام، یا این مجسمه است که همچون کاری راکرده است و آنها را درهم شکسته است؟
(فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنْطِقُونَ).
پس از آنها مساله را بپرسید اگر میتوانند صحبت کنند! (چرا که خدا باید قادر بر هر چیزی باشد).
چنین پیدا استکه این ریشخند توهینآمیز سخت ایشان را به تکان درآورده است، و آنان را تا اندازهای به تدبر و تفکر واداشته است:
(فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند: واقعا شما (بتپرستان) ستمگرید (که چیزهای ناتوان و ضعیفی را میپرستید).
سرآغاز نیکی بود که شتابان از ایشان سر زد. آنان پی بردندکه تا چه اندازه سبکمغزی درکارشان است، و تا چه اندازه به خود ظلم روا میدارند با این عبادتی که برای این مجسمهها میکنند. برای نخستین بار بینش ایشان باز میشود و درباره این سبکمغزی و سخافتی میاندیشند که خویشتن را بدان مشغول و سرگرم کردهاند. این همان ظلمی استکه در آن غوطهورند. ولی این هوشیاری و بیداری چندان طول نکشید. آذرخشی درخشید و به دنبال آن تاریکی فراگیرگردید. دلها تکانی خوردند، امّا چه سودکه دوباره به جمود و رکود برگشتند:
(ثُمَّ نُکِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاءِ یَنْطِقُونَ).
(این بیداری روحانی براثر این طوفان روانی، دقائقی بیشتر طول نکشید و)سپس آنان چرخشی زدند و عقبگرد کردند (و گفتند:) تو که میدانستی اینها سخن نمیگویند، (چو دانی و پرسی سوالت خطا است).
واقعا بخش نخستین برگشتی به خویشتن بود، ولی بخش دوم چرخش و عقبگردی بس نادرست بود ... در بخش نخستین جنبشی در درون برای نگریستن و اندیشیدن افتاد. امّا در بخش دوم واژگونه بر سر افتادند و بدون دخالت دادن خرد و اندیشه عقبگرد کردند. سخن واپسین ایشان حجت و دلیلی بر ضد خودشان است. آخر کدام حجت و دلیلی نیرومندتر از حجت و دلیلی استکه ابراهیم میآورد و میگوید: اینها که سخن نمیگویند؟!
بدین جهت ابراهیم سخت بر آنان میتازد و ایشان را کاملا به تنگنا میاندازد. ابراهیم شکیبا و بردبار لبریز از خشم میگردد و بر آنان میغرد و میتوپد:
(قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَلا یَضُرُّکُمْ. أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ).
(ابراهیم) گفت: آیا بجای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهائی را میپرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمیرسانند؟ وای بر شما! و وای بر چیزهائی که بجای خدا میپرستید! آیا نمیفهمید (که از این مجسمهها و تندیسها کاری ساخته نیست و شایسته پرستش نیستند؟!).
این سخنی استکه در آن ناراحتی و سینه از خشم لبریز شدن پیدا است، و خشم درون در آن سر برزده است و هویدا است، و از سبکمغزی و سخافتی شگفت میشودکه از حدگذشته است و در مرز عادت و عرف معمول نمانده است و فراتر از آن رفته است. بدین هنگام عزت بزهکارانه و غرور گناه ایشان را فراگرفت، وکبریاء و نخوت دروغین آنان را به انجامگناه بیشتر کشاند، همانگونهکه پیوسته چنین است و پیشه طاغیان و یاغیان این استکه عزت بزهکارانه و غرورگناه ایشان را بگیرد، وکبریاء و نخوت دروغین آنان را به انجام گناه بیشتر بکشاند، وقتی که حجت و دلیلی در تیردان ایشان نماند. در این وقت سلسله دشمنی را میجنبانند و به نیروی ستمگرانه و شکنجه سخت و طاقتفرسا پناه میبرند:
(قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ).
(برخی به برخی رو کردند و) گفتند: اگر میخواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.
وای! چه بد خدایانی که بندگانشان باید آنها را مدد و یاری دهند) و آنها برای خود مالک سودی و زیانی نیستند! و نمیتوانند تلاشی در راستای کمک و پیروزی خودشان و بندگانشان انجام دهند!
(قَالُوا حَرِّقُوهُ).
گفتند: ابراهیم را سخت بسوزانید.
ولی سخن دیگریگفته شد ... این سخن هر سخن دیگری را باطل و پوچکرد، و هر مکر وکید و نیرنگی را نقش بر آب نمود. این سخن، فرموده آسمانی والا و بالائی است که ردخور ندارد:
(قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ).
(آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و) ما به آتش دستور دادیم که ای آتش! سرد و سالم شو بر ابراهیم! (و کمترین زیانی بدو مرسان).
آتش سرد و سالم برای ابراهیم شد ... چگونه؟
چرا تنها از این میپرسیم؟ در حالی که واژه «کونی: بشو» واژهای استکه جهانها و جهانها با آن پدیدار گردیدهاند و از نیستی به هستی آمدهاند. با همین واژه قانونها نمودار شده است و پیوند و ارتباط پیدا کرده است:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
هرگاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. (یس/٨٢)
دیگر نباید بپرسیم: چگونه آتش ابراهیم را نسوزانید؟ آخر مگر نه این استکه آتش اجسام زنده را میسوزاند؟ آن کسی که به آتش گفته است: سوزنده باش. هم او استکه به آتشگفته است: سرد و سالم شو. این یک واژه استکه مدلول و مفهوم آتش را پدید میآورد، وقتی که گفته میشود این مدلول و مفهوم چگونه بشود. بدان شیوهای درآیدکه معروف و مشهور برای انسانها است. یا بدانگونهای درآیدکه برای انسانها ناشناخته و نامالوف و نامانوس است.
آن کسانی که کارهای یزدان سبحان را با کارهای مردمان مقایسه میکنند و میسنجند، آنان هستندکه میپرسند: این چگونه انجام پذیرفت؟ چگونه ممکن گردید؟ ولی کسانی که اختلاف دو سرشت کارهای یزدان وکارهای مردمان را درک و فهم میکنند، و اختلاف دو ابزار و وسیله را میدانند، آنان هرگز چنین پرسشی را نمیکنند، و نمیکوشند چنین کاری را ریشهیابیکنند و به دنبال سبب و علت بگردند، خواه علمی و خواه غیرعلمی. چه قضیه فراتر از این پهنه و میدان است، و اصلا در اینگستره نمیگنجد، و در میدان علتیابی و سببجوئی با معیارها و مقیاسهای انسانها نیست. هر برنامهای برای تصور مثل چنین معجزاتی، بجز برنامه حواله به قدرت مطلقه خداکردن، از بنیاد پوچ و تباه است، زیرا اعمال و افعال خدا از مقیاسها و معیارهای انسانها، و از علم و دانش اندک و محدود ایشان، پیروی نمیکند، و در دائره سنجشها و ارزیابیهای آنان نمیگنجد.
آنچه بر ما واجب است این است که ایمان داشته باشیم این کار شده است و صورت پذیرفته است. چون سازنده آن میتواند که کاری کند چنین عملی انجام بگیرد. امّا در حق آتش چه کار کرد که سرد و سالم گردید؟ و ابراهیم را به چهکیفیتی درآوردکه آتش او را نسوزاند؟.. این چیزی است که نص قرآنی از آن خاموش مانده است و چیزی نگفته است، زیرا با عقل محدود بشری راهی برای پی بردن بدان نیست. ما هم جز نص قرآنی دلیل و حجتی در دست نداریم.
سرد و سالم شدن آتش برای ابراهیم، جز مثالی از نظائر آن نیستکه به شکلهایگوناگون روی میدهد. ولیکن این چیزها دلها و خردها را بدانگونه به تکان نمیاندازد که این مثال بیپرده و آشکار دلها و خردها را به تکان درمیآورد. تنگناها و اندوههای فراوانی پیش میآید که اشخاص وگروهها را احاطه میکنند و بایدکه کمرشکن و نابودکننده باشند. امّا میبینیمکه نیم نگاهی و نگرشکوتاهی بیش نمیگذردکه این تنگناها و اندوهها بجای این که کمرشکن و نابودکننده باشند، زندگی می بخشند و نمیمیرانند، و مایه شادمانی و شادابی میگردند، و خاموشی و افسردگی نمیآورند، و خیر و برکت به همراه میآورند، هرچندکه شر و بلای فراگیر هستند.
(یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلامًا).
ای آتش سرد و سالم شو.
قطعا همچون چیزی در زندگی اشخاص وگروهها و ملتها، و در حیات افکار و عقائد و دعوتها بسی تکرار میگردد. امّا همچون چیزی جز رمز سخنی نیستکه هر سخنی را باطل و پوچ میگرداند، و هر مکر وکید و نیرنگی را تباه و بدون تاثیر مینماید، چون سخن والائی است که ردخور ندارد!
(وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الأخْسَرِینَ).
آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم (چرا که نیرنگشان نگرفت و حتی سبب ذلت نمرود و نمرودیان گردید و انگیزه ایمان آوردن مردمانی گشت).
روایت شده استکه پادشاه معاصر ابراهیم، ملقب به «نمرود» بود. نمرود شاه آرامیها در عراق بود. او و اشراف قوم او با عذابی از سوی خدا هلاک و نابود گردیدند. روایتها در شرح و تفصیل داستان زندگی او مختلف است. ما دلیلی درباره صحت و سقم آن روایتها در دست نداریم. مهم این استکه خدا ابراهیم را از مکر وکیدی نجات داده است که خواستهاند او را بدان گرفتار سازند، و مکاران و نیرنگبازان، دماغ سوخته و زیانبارگردیدهاند، و به زیانی دچار آمدهاند که فراتر از آن زیانی نیست:
(فَجَعَلْنَاهُمُ الأخْسَرِینَ).
ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم.
بدینگونه مطلقگفته میشود و مشخص و معین نمیگرددکه کدام زیان و به چه شکلی بوده است.
(وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ).
و او و لوط را (از مکر و کید کافران) رستگار و به سرزمینی گسیل داشتیم که (از لحاظ مادی و معنوی) پرخیر و برکتش برای جهانیان کردهایم.
این سرزمین، شام است. آنجائی استکه ابراهیم و هاجر و برادرزاده ابراهیم لوط بدانجا بار سفر بربستند و مهاجرتکردند. آنجا مدت زمان طولانی جایگاه فرود آمدن وحی بوده است، و پیغمبرانی از نژاد ابراهیم در آنجا برانگیخته شدهاند. در آنجا سرزمین قدس، و دومین حرم است که بیتالمقدس است. در آنجا نسلهای پیاپی، برکت سرسبزی و روزی،گذشته از برکت وحی و نبوت بوده است:
(وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلا جَعَلْنَا صَالِحِینَ. وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ).
ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطاء کردیم، و همه (افراد مذکور، یعنی ابراهیم و لوط و اسحاق و یعقوب) را مردانی شایسته و بایسته نمودیم. ما آنان را پیشوایانی نمودیم که برابر دستور ما (مردمان را به کارهای نیک، راهنمائی و) رهبری میکردند، و انجام خوبیها و اقامه نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم، و آنان تنها ما را میپرستیدند. ابراهیم (علیه السلام) میهن و اهل و عیال و قوم خود را رهاکرد. خدا سرزمین پربرکتی را بجای میهن، و پسرش اسحاق و نوهاش یعقوب را بجای اهل و عیالشکه بهتر از اهل و عیالش بودند، و بجای فرزندانش ملتی را که دارای تعداد بیشتری بودند، و بجای قومش قومی راکه از قوم خودش بهتر بودند، بدو ارمغان داشت و از میان فرزندان و زادگانش پیشوایانی قرار داد که مردمان را برابر دستور یزدان رهنمود مینمودند، و بدیشان وحی کرد که کارهای خوبگوناگونی را بکنند، و نماز را بگزارند، و زکات را بدهند. آنان فرمانبرداران و پرستشگران یزدان بودند ... چه عوض خوبی! و چه پاداش نیکی! و چه عاقبتیکه یزدان قسمت ابراهیمکرد. خدا ابراهیم را با بلاهای مالی و بدنی آزمود، او شکیبائی درپیش گرفت. عاقبت بزرگوارانه و ارزشمندی بهره او شدکه سزاوار صبر جمیل و شکیبائی نیکوی وی بود.
*
(وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ. وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
و به لوط شناخت (اسرار اشیاء) و دانش (سودمند) عطاء کردیم، و او را از شهر و دیاری که (مردمان آن) کارهای زشت و پلید انجام میدادند رهائی بخشیدیم. آنان مردمان بدی بودند و (از طاعت خدا و عمل طبع پسند) سرکشی میکردند. و او را غرق رحمت خود کردیم، چرا که او از زمره افراد شایسته و بایسته بود. داستان لوط به طور مفصل قبلا بیانگردیده است. در اینجا تنها اشارهای بدو میشود و بس. با عمویش ابراهیم از عراق تا شام همراهی کرده است، و در شهر سدوم اقامت گزیده است. ساکنان آنجا کار پلیدی میکردند. با مردان آشکارا و بدون شرم و حیا و ترس و هراس از خدا لواط مینمودند. خدا آنجا را و اهالی آنجا را نابود و هلاککرد:
(إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ).
آنان مردمان بدی بودند و (از طاعت خدا و عمل طبع پسند) سرکشی میکردند.
خدا لوط و خانواده او را بجز همسرش نجات داد:
(وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
و او را غرق رحمت خود کردیم، چرا که او از زمره افراد شایسته و بایسته بود.
انگار رحمت منزل و پناهگاهی است که خدا هرکه را بخواهد بدانجا وارد میگرداند، و همینکه بدانجا وارد شد ایمن و مرفه خواهد بود و مورد مرحمت قرار خواهد گرفت.
*
روند قرآنی به نوح نیز اشارهگذرائی میکند:
(وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ. وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ).
(خوب است در اینجا یاد کنی) نوح را، هنگامی که پیشتر (از اینان که اشاره گذرائی بدیشان شد، ما را) به فریاد خواند (و گفت: پروردگارا! مرا دریاب که من شکست خوردهام، و روی زمین را از وجود کافران پاک گردان). و ما هم دعای وی را پذیرفتیم و او (و پیروان) و خاندانش را از (اندوه فراوان و) غم بزرگ (کافران موذی و طوفان وحشتناک) رهانیدیم. ما او را در برابر مردمانی که آیات ما را تکذیب میکردند، یاری و مدد دادیم. آنان مردمان بدی بودند و لذا همه ایشان را (در طوفان) غرق کردیم.
این هم اشارهای بیش نیست و دارای شرح و تفصیلی نمیباشد. این اشاره تنها برای نشان دادن پذیرش دعای نوح (علیه السلام) از سوی یزدان سبحان است، بدان هنگامکه او را به فریاد خوانده است «من قبل: پیشتر». نوح در زمان جلوتر از ابراهیم و لوط میزیسته است. خدا نوح و خانواده او بجز همسرش را نیز نجات داده است، و قوم او را با طوفان نابود و هلاککرده است، و این است «الکرب العظیم: اندوه فراوان و غم بزرگی»که در سوره هود بهگونه مفصل از آن سخن رفته است.
*
آنگاه تا اندازهای، حلقهای از داستان داوود و سلیمان را تفصیل میدهد:
(وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ. فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ).
و (یاد کن) داوود و سلیمان را، هنگامی که در باره کشتزاری که گوسفندان مردمانی، شبانگاهان در آن چریده و تباهش کرده بودند، داوری میکردند، و ما شاهد داوری آنان بودیم. (هر کدام از این دو راه پیشنهادی، دادگرانه بود، ولی ما بهترین راه حل در مساله) قضاوت را به سلیمان فهماندیم، و به هریک از آن دو داوری و دانش آموختیم، و کوهها و پرندگان را در ذکر و تسبیح با داود همراه ساختیم، و ما (این کار را) میکردیم (و انجام چنین کارهائی در برابر قدرت ما چیزی نیست). و بدو ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا (خدا را در برابر همه این نعمتها) سپاسگزاری میکنید؟.
(وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ. وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ).
ما باد تند و سریع را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم تا به فرمان او به سوی سرزمینی حرکت کند که پرخیر و برکتش ساخته بودیم. و (این، جای شگفت نیست، چرا که) ما بر هر چیزی آگاه و دانا بوده (و هستیم). و گروهی از شیاطین را (نیز فرمانبردار سلیمان کرده بودیم) که برای او (در دریا جهت استخراج لؤلؤ و مرجان و جواهرات و مواد پرارزش دیگر) غواصی میکردند و کارهائی جز این (از قبیل ساختن کاخها و دژها) انجام میدادند، و ما آنان را (از تمرد و سرکشی در برابر فرمان سلیمان و اذیت و آزار رسانیدن به مردمان، دور) نگاه میداشتیم.
راویان در تفصیل داستان داوری داوود و سلیمان راجع بهکشتزار میگویند: دو مرد به پیش داوود آمدند. یکی از آنان کشتزاری داشت یا باغ انگوری. دیگری گوسفندانی داشت. گله گوسفندان این یکی شبانه به کشتزار دیگری وارد میشوند و چیزی از آن برجای نمیگذارند. داوود این چنین داوری کرد: صاحب گوسفندان باید گوسفندان خود را در برابر خسارت آن کشتزار به صاحبکشتزار بدهد ... صاحبگوسفندان از کنار سلیمان میگذرد و او را از داوری داود مطلع میکند. سلیمان به پیش پدرش رفت وگفت: ای پیغمبر خدا، داوری تو درست نبوده است. داوودگفت: چگونه؟ سلیمان گفت: گله گوسفندان را به صاحبکشتزار بده تا از فرآوردههای آنها استفاده کند، و کشتزار را به صاحبگوسفندان بده تا در آن به کشت و زرع بپردازد تا وقتیکهکشتزار همچون سابق میگردد. سپس هریک از دو نفر چیزی راکه در تصرف خودگرفته است بازپس بدهد و به صاحب اصلیش برگرداند. درنتیجه صاحب کشتزار به کشتزار خود میرسد و صاحب گوسفندان به گوسفندان خود دسترسی پیدا میکند ... داوود گفت: داوری آن داوری است که تو کردی. قضاوت سلیمان اجراء گردید.
داوری داوود و سلیمان در این قضیه اجتهادی از سوی آنان بود. خدا بر داوری ایشان حاضر و ناظر بود. خدا به سلیمان قضاوت محکمتر و استوارتری الهام فرمود، و شیوهای بدو فهماند و به دل او انداخت که درستتر و خوبتر بود.
داوود در داوریش تنها متوجه جبران خسارت صاحب کشتزار شد. این هم دادگری است و بس. ولی داوری سلیمان قضاوت دادگرانه سازنده و همچنین آبادانی را در ضمن خود داشت، و دادگری را انگیزهای برای سازندگی و آبادانیکرد. این هم دادگری زنده و مثبت و پویائی استکه در شکل سازنده پیشتاز و مشوق جلوهگر آمده است. همچون داوری و حکمی گشایشی از سوی خدا است و الهامی استکه خدا آن را به هرکسکه بخواهد عطاء میکند.
به هر دو تای داوود و سلیمان، حکمت و فرزانگی و علم و دانش داده شده بود:
(وَکُلا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا).
و به هریک از آن دو داوری و دانش آموختیم.
در داوری داوود خطا و اشتباه نبود، ولیکن قضاوت سلیمان درستتر و بهتر بود، چون از الهام جوشیده بود.
آنگاه روند قرآنی چیزهائی را ذکر میکند که جداگانه در هریک از آن دو نفر اختصاص داشت. نخست از پدر میآغازد:
(وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ. وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ).
و کوهها و پرندگان را در ذکر و تسبیح با داود همراه ساختیم، و ما (این کار را) میکردیم (و انجام چنین کارهائی در برابر قدرت ما چیزی نیست). و بدو ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا (خدا را در برابر همه این نعمتها) سپاسگزاری میکنید؟.
داوود (علیه السلام) با مزامیر[1] شناخته شده است. مزامیر تسبیحها و تقدیسهای یزدان استکه داود آنها را با صدای مهربانانه و نغمه دلسوزانه میخواند، انعکاس آن در پیرامون او میپیچید، وکوهها و پرندگان پژواک آن را برمیگرداندند و همصدا با داوود میشدند.
هنگامی که دل بنده ای با پروردگار خود پیوند پیدا میکند، او احساس مینمایدکه با تمام هستی اتصال و ارتباط پیداکرده است، و دل جهان هستی با او میزند و میتپد، و عائقها و مانعهای موجود از سر راه برمیخیزد، عائقها و مانعهائیکه ناشی از احساس جداگانگیها و فاصلههائی استکه نوعها و جنسها را از یکدیگر دور و جدا میسازد، و میان آنها مرزها و سدها برپا و برجا میدارد. هنگامیکه دل پیوند پیدا کرد، قلبها و حقیقتها در درون هستی و حقیقت آن، به یکدیگر میرسد و پیوند پیدا میکند.
در لحظههای اشراق، روح احساس میکند در همه چیز فرورفته است و آمیزه همه چیزگردیده است، و همه چیز را احاطه کرده است و در خودگرفته است ... بدین هنگام روح احساس نمیکندکه چیزی در خارج از ذات او وجود داشته باشد، و گمان نمیبرد که خودش جدای از چیزهای پیرامونش است. به نظر او همه چیز پیرامون او در او ادغام گردیده است و آمیخته است، و خودش در همه چیز پیرامون خویش ادغام شده و با آنها آمیخته گردیده است.
از نص قرآنی چنین تصور میکنیمکه داود در آن حال که مزامیر خود را میخواند، از خود بیخبر میشود و وجود جداگانه و مستقل خویشتن را فراموش میکند، و روح او در سایه یزدان و در این جهان و جلوهگاهها و آفریده های خدا اعم از بیجانها و جاندارها سرگشه و حیران میگردد. لذا احساس میکندکه با جملگی جماد و نبات و حیوان همصدا و هماهنگ میگردد، و همگی آنها پژواک صدای او را برمیگردانند و با او همآوا و همنوا میشوند، و او بدانها پاسخ میگوید، و آنها نیز بدو پاسخ میگویند، و او و آنها همه با هم سرود عشق را میخوانند. ناگهان جهان یکگروه موسیقی میشود که میسرایند و مینوازند و به تسبیح و تقدیس خداوند بزرگ میپردازند و حمد و سپاس او را میگویند:
(وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).
هیچ موجودی نیست مگر این که (به زبان حال یا قال) حمد و ثنای وی میگویند، ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید (چرا که زبانشان را نمیدانید و از ساختار اسرارآمیز جهان هستی و نظام پیچیده آفرینش چندان مطلع نیستید). (اسراء/44)
تنها کسی میفهمد و میداند که از موانع و فواصل بپردازد و مجرد شود، و با ارواحکائنات که همگان رو به خدا دارند روان گردد.
(وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ).
و کوهها و پرندگان را در ذکر و تسبیح با داوود همراه ساختیم.
(وَکُنَّا فَاعِلِینَ).
و ما (این کار را) میکردیم (و انجام چنین کارهائی در برابر قدرت ما چیزی نیست).
هیچ چیزی وجود نداردکه برای قدرت الهی دشوار یا ناممکن باشد، و هیچ چیزی وجود نداردکه قدرت الهی بخواهد چنین و چنان بشود ولی چنین و چنان نشود و از فرمان سرپیچی کند وکناره رود. خواه این چیز برای مردمان معروف و مالوف باشد یا مشهور و مانوس نباشد.
(وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ).
و بدو ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا (خدا را در برابر همه این نعمتها) سپاسگزاری میکنید؟.
داوود زرهها را حلقه در حلقه و متداخل در یکدیگر میدوخت. ولی پیش از او زرهها یکپارچه و یک تکه بدون داشتن صفتگردش و چرخش و جنبش و همایش ساخته میشد. زره حلقه در حلقه و تو در تو برای استعمال و استفاده سادهتر، و دارای نرمی و سازگاری بیشتر است. چنین به نظر میرسدکه داوود با الهام خدا بدو مبتکر این نوع زرهها است. یزدان بر مردمان منت مینهد و بزرگواری میفرماید در این که به داوود همچون پیشهای را یاد داده است تا در جنگ خویشتن را با آن زرهها بپایند و مصون و محفوظ نمایند:
(لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ).
تا شما را در جنگها حفظ کند.
(فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکِرُونَ).
آیا (خدا را در برابر همه این نعمتها) سپاسگزاری میکنید؟.
تمدن بشری گام به گام به دنبال اکتشافات و اختراعات حرکت کرده است، و تمدن بشری ناگهانی سر برنیاورده است و جهشی پدیدار نگردیده است. چون خلیفهگری به انسان واگذار شده است، و به درک و فهم و شعور او حواله گردیده است، درک و فهم و شعوری که یزدان انسان را با آن مجهزکرده است و آمادگی بخشیده است، تا انسان هر روزیگامی به جلو بردارد، و زندگی خود را موافق با این گام هماهنگ کند و سر و سامان ببخشد. هماهنگ کردن و سر و سامان بخشیدن زندگی هم برابر نظم و نظام جدید برای دل انسانها ساده نیست. چه نظم و نظام جدید ژرفاهای درون انسانها را به تکان درمیآورد، و عادات و مالوفات و مانوسات آنان را دگرگون میسازد، و مدت زمانی لازم دارد تا آرامش بعد از طوفان این تکان دیگرباره حاصل آید، و انسانها بتوانند دل بهکار و تولید دهند و اطمینان پیداکنند و بیارامند. بدین جهت حکمت خدا اقتضاء کرده است که مدت زمانی دراز یا کوتاه برای این آرامش و آسایش باشد، به دنبال هرگونه هماهنگی و سر و سامان بخشیدن نوینیکه پیش میآید.
پریشانی و آشفتگیایکه این زمان بر اعصاب مردمان جهان چیره میگردد، نخستین منشا آن سرعت تکانهای علمی و اجتماعی متوالی و پیاپی یکدیگر استکه به بشریت فرصت نمیدهد و دوره آرامش و آسایشی به انسانها نمیبخشد، و به دلها و درونهایشان مهلت دگرگونی و فرصت لذت بردن از وضع جدید را نمیدهد.
*
این کار و بار داود بود و امّا کار و بار سلیمان که بسی بزرگتر و شگفتانگیزتر است:
(وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الأرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ. وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ).
ما باد تند و سریع را فرمانبردار سلیمان کرده بودیم تا به فرمان او به سوی سرزمینی حرکت کند که پر خیر و برکتش ساخته بودیم. و (این، جای شگفت نیست، چرا که) ما بر هر چیزی آگاه و دانا بوده (و هستیم). و گروهی از شیاطین را (نیز فرمانبردار سلیمان کرده بودیم) که برای او (در دریا جهت استخراج لولو و مرجان و جواهرات و مواد پرارزش دیگر) غواصی میکردند و کارهائی جز این (از قبیل ساختن کاخها و دژها) انجام میدادند، و ما آنان را (از تمرد و سرکشی در برابر فرمان سلیمان و اذیت و آزار رسانیدن به مردمان، دور) نگاه میداشتیم.
پیرامون سلیمان روایتها و خیالبافیها و سخنپردازیهای فراوانی وجود دارد. بیشتر آنها برگرفته از اسرائیلیات و خرافات و خیالات وگمانها و انگارهها است. ما خود را در این بیابان برهوت، سرگردان وگمراه نمیکنیم. ما در حد و مرز نصوص قرآنی میایستیم. چون در فراسوی آنها روایت مورد اعتمادی بهویژه در داستان سلیمان وجود ندارد.
در اینجا نص قرآنی باد را به فرمان سلیمان درآوردن را مقرر میدارد که مراد از آن تندباد است. باد به فرمان او به سوی سرزمینی حرکت میکند و میوزدکه خدا آن را پربرکت کرده است. این سرزمین چهبسا شام باشد، چون قبلا با این صفت در داستان ابراهیم بدان اشاره شده است ... امّا آیا این به فرمان درآوردن و مسخرکردن چگونه بوده است و به چه شکلی صورت گرفته است؟
داستان قالیچه سلیمان در میان است که بر پشت باد گسترانیده میشده است، وگویا سلیمان و خدم و حشم او بر آن مینشستهاند، و قالیچه ایشان را به سوی شام به پرواز درمیآورده است و در مدت کوتاهی بدانجا میرسانیده است. مسافتی راکه طی میکرده است راه یک ماهه شتران بوده است. رفتن بدانجاکه یک ماه طول میکشیده است، برگشتن نیز یک ماه مسافرت با شتران را دربر میگرفته است و این فاصله در یک ماه طی میشده است ... این روایت مستند به چیزی است که در سوره «سبا» آمده است. آنجا که خداوند متعال فرموده است:
(وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ).
باد را مسخر سلیمان کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود، و شامگاهان مسیر یک ماه را. (سبا/١٣)
ولیکن قرآن از قالیچه سلیمان چیزی نگفته است، و نامی از آن هم در هیچ روایت معتبر و متقنی نیامده است. بدین خاطر ما چیزی در دسترس نداریم تا بدان در مساله قالیچه سلیمان استنادکنیم و سخن بگوئیم. سالمترین کار و ایمنترین راه این است که به زیر فرمان درآوردن باد را تفسیرکنیم به اینکه باد به فرمان خدا به سوی سرزمین پربرکت رهنمود میشده است در مدت زمانیکه رفتن آن یک ماه، و برگشتن آن هم یک ماه طول میکشیده است ... چگونه؟.. گفتیم که نباید از قدرت آزاد الهی پرسید چگونه؟ آفرینش قوانین و رهنمود قوانین به آن قدرت آزاد اختصاص دارد. قوانین هستی آشکار برای انسانها اندک است. هیچ مانعی نیستکه قوانین دیگری در میان باشد و آن قوانین پنهان برای مردمان بوده و به کار خود بپردازند، و آثار آنها وقتی پدیدار و نمودار آیدکه بدانها اجازه ظهور و بروز داده شود:
(وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ).
و (این جای شگفت نیست، چرا که) ما بر هر چیزی آگاه و دانا بوده (و هستیم).
آگاهی و دانائی ما مطلق و بدون قید و بند است، و همچون آگاهی و دانائی انسانها محدود و محصور نیست.
مساله به فرمان سلیمان (علیه السلام) درآوردن پریان نیز به همین شکل برای ما پیدا و هویدا نیست. پریانکه به ژرفای دریا فرو میرفتند و غواصی میکردند، یا به ژرفای خشکیها فرو میرفتند و نقب میزدند، و برای سلیمانگنجهای پنهان و معدنهای نهان را بیرون میآوردند. یا این که کارهای دیگری جز این و آن را انجام میدادند ... چه پریان به هر چیزی گفته میشوند که پنهان و نهان باشد. نصوص قرآنی بیان میدارد که آفریدگانی هستند و بدان جن یا پری میگویند و آنان برای ما انسانها مخفی بوده و ناشناخته هستند. از میان همین جنها و پریها خداکسانی را مسخر سلیمان فرموده بود و برای او غواصی مینمودند وکارهای دیگری میکردند. خدا آنان را نگاه میداشت و نمیگذاشت بگریزند و تباهیکنند و از فرمان بندهاش تمرد نمایند. خدا چیره بر بندگان خود است، و هر زمانکه بخواهد آنان را به زیر فرمان میکشد و هرگونهکه بخواهد ایشان را رام میکند.
در نزد این مرز ایمن توقف میکنیم و در سایه نصوص میمانیم، و دیگر در اسرائیلیات به شنا نمیپردازیم.
خداوند داوود و سلیمان (علیهما السلام) را با شادی و رفاه آزمود. آزمایش آن دو با نعمت بود. خدا داود را در قضاوت و داوری آزمود، و سلیمان را با گله اسبان نژاده تندرو زیبا امتحانکرد - همانگونه که در سوره ص (آیه ٣١) میآید. در اینجا به تفصیل و تشریح آزمون نمیپردازیم تا در جای خود از آن صحبتگردد. تنها به نتائج آن میپردازیم. داوود شکیبائی نمود. سلیمان نیز در امتحان نعمت صبر درپیشگرفت، پس از آن که از آزمایش، طلب آمرزش کرد. هر دوتای آنان امتحان را سرانجام به سلامت بسر بردند، و سپاسگزار نعمت خدا گشتند.
*
هم اینک به امتحان با زیان مالی و بدنی در داستان ایوب (علیه السلام) میپردازیم:
(وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ . فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ).
ایوب را (یاد کن) بدانگاه که (بیماری او را از پای درآورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خواند (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین مهربانانی (پس بدین بنده ضعیف رحم فرما). دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (بجای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دوچندان بدو دادیم، محض مرحمتمان (در حق ایوب) و تذکاری (از صبر و شکیبائی) برای پرستندگان (یزدان سبحان، تا همچون ایوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند). داستان امتحان ایوب از دلانگیزترین داستانهای امتحان است. نصوص قرآنی به چکیده داستان اشاره مینماید بدون این که به تفصیل آن بپردازد. داستان در اینجا دعای ایوب و پذیرش آن از سوی یزدان را نشان میدهد. چه روند قرآنی روند رحمت یزدان در حق پیغمبران خود است، و بیانگر رعایت و حمایت او از ایشان در وقت امتحان است، چه این امتحان با تکذیب قومشان و اذیت و آزار از سوی ایشان باشد، چنان که در داستانهای ابراهیم و لوط و نوح است، و چه این امتحان با نعمت باشد، چنانکه در داستانهای داوود و سلیمان است، و یا اینکه این امتحان با زیان و ضرر مالی و بدنی است، چنانکه بر سر ایوب آمده است. ایوب در اینجا در دعای خود از وصف حال خود پا را فراتر نمیبرد:
(أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ).
بیماری به من روی آورده است.
و پروردگارش را با صفت خود وصفکرده است:
(وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).
و تو مهربانترین مهربانانی.
آنگاه برای تغپیر حال خود دعا نمیکند، تا شکیبائی خود را در برابر بلا نشان دهد. همچنین به پروردگار خود چیزی پیشنهاد نمیکند، تا ادب لازم را با خدای خویش داشته باشد و احترام بایسته را بجای آورد. ایوب نمونه بنده شکیبائی استکه از بلا به فغان نمیآید و جانش به لب نمیرسد، و از زیان و ضرر بدنی و مالیای که در همه اعصار و قرون ضربالمثل گردیده است، به خود نمیپیچد.[2] حتی ایوب از این هم خودداری میکندکه رفع بلا و دفع زیان خود را از خدا بطلبد. کار خود را بدو وامیگذارد، چون اطمینان دارد خدا از حال زار او خبر دارد و بی نیاز از دعا و طلب است.
در همان لحظهایکه ایوب با این اطمینان و با این ادب به پروردگار خود رو میکند، پذیرش نیاز در میرسد، و رحمت سر میرسد، و پایان امتحان چنین میشود:
(فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (بجای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دوچندان بدو دادیم.
خدا زیان و ضرر بدنی ایوب را برطرف کرد. ناگهان ایوب صحیح و سالم میشود. و زیان و ضرر فرزندان او را زدود و بجای آنانیکه از دست داده بودکسانی را بدو عطاء کرد و جایگزینشانکرد، و همسان ایشان را بدو داد. گویندکه آنان راکه از دست داده بود پسران او بودند. خدا به اندازه ایشان فرزندانی را بدو بخشید. خدا بدو پسران و نوادگانی را عطاءکرد:
(رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا).
محض مرحمت خودمان (در حق ایوب).
هر نعمتی رحمتی از سوی خدا است و منتی استکه یزدان بر انسان مینهد.
(وَذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ).
و تذکاری (از صبر و شکیبائی) برای پرستندگان (یزدان سبحان) است.
تذکار و یادآوری است و ایشان را به یاد خدا و عذاب و بلای او میاندازد، و رحمت خدا را به دنبال بلا و پس از بلا به یاد میآورد. بلائیکه بر سر ایوب آمده است مثالی برای همه انسانهاگشته است، و صبر و شکیبائی ایوب نیز درس عبرتی برای همه مردمان گردیده است. شکیبائی ایوب، افق والای صبر و فرجام نیکی استکه چشمان همگان بدان خیره میگردد.
اشاره به «عابدین: پرستندگان» به مناسبت بلا، اشارهای استکه دارای معنی و مفهوم ویژه خود است. چه عابدین و پرستندگان یزدانندکه مورد امتحان و در معرض بلا قرار میگیرند.کار جدی است و شوخی نیست. عقیده امانتی است که جز به امانتداران توانای بر آن سپرده نمیشود، امانتدارانی که آماده تحمّل تکالیف و مشکلات هستند، و میدانند عقیده تنها واژهای نیست که لبها آن را بگویند، و تنها ادعائی نیستکه هرکس که خواست آن را ادعاءکند. صبر و شکیبائی باید تا عابدین و پرستندگان یزدان از امتحان و بلا بگذرند.
بعد از این، روند قرآنی اشارهای به اسماعیل و ادریس و ذوالکفل میکند و بس:
(وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ. وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(همچنین یاد کن برای مردمان) اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را که جملگی از زمره شکیبایان (در برابر شدائد زندگی و تکالیف رسالت) بودند (و الگوی استقامت و پایمردی بشمار میآمدند). ما آنان را غرق رحمت خود کردیم، چرا که ایشان از زمره شایستگان و بایستگان (بندگان ما) بودند.
قبلا بیان گردیدکه زمان و همچنین مکان ادریس نامعلوم است. تنها سخنی در میان استکه میگوید او همان اوزوریس است که مصریان پس از مرگش او را پرستش کردهاند، و پیرامون او افسانهها ساخته و پرداختهاند. او را معلم اول انسانها دانستهاند، معلمی که بدیشان کشاورزی و پیشهوری را آموخته است!
ولی ما دلیلی بر صحت اینگفتار در دست نداریم. تنها چیزی را که ما میدانیم این استکه ادریس از زمره شکیبایان بوده است و بهگونهای ازگونههای شکیبائی بردباری کرده است و بدین وسیله سزاوار این گردیده استکه درکتاب جاویدان یزدان ثبت و ضبط شده است.
ذوالکفل نیز نامعلوم است و نمیتوانیم زمان و مکان او را مشخص کنیم. ارجح اقوال این است که او از زمره انبیاء بنیاسرائیل بوده است. گفتهاند: ذوالکفل از جمله صالحان بوده است، و به یکی از پیغمبران بنیاسرائیل پیش از مرگ او وعده داده استکه در میان بنیاسراپیل جانشین اوگردد و سه چیز را بعد از او انجام دهد: شبزندهداری کند، و در روز روزهداری نماید، و در قضاوت خشمگین نگردد. ذوالکفل بدان چیزهائی که تعهدکرده بود وفا کرد، و بدین علت ذوالکفل[3] نامیده شد. اینها نیز فراتر از سخن نبوده و متکی به دلیل و برهانی نیست. نص قرآنی در اینجا ما را بس است. نص قرآنی هم تنها صفت صبر ذوالکفل را دربر دارد.
(وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ).
ما آنان را غرق رحمت خود کردیم، چرا که ایشان از زمره شایستگان و بایستگان (بندگان ما) بودند.
این هم مراد و مقصود ذکر ایشان در این روند قرآنی است.
*
آنگاه داستان یونس (علیه السلام) که همان ذوالنون است به میان می آید:
(وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
(یاد کن داستان یونس ملقب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میانشان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمیگیریم. (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتیبانان، او را به دریا انداختند، و نهنگی او را بلعید). در میان تاریکیها (ی سهگانه شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزهی (از هر گونه کم و کاستی، و فراتر از هرآن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان میگذرد و تصور میکنیم: خداوندا براثر مبادرت به کوچ بدون اجازه حضرت باری) من از جمله ستمکاران شدهام (مرا دریاب!). دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم. و ما همینگونه مومنان را نجات میدهیم (و برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها میرهانیم).
داستان یونس در اینجا به صورت اشاره سریع و گذراپی میآید. این هم برای مراعات هماهنگی در روند قرآنی است، و در سوره صافات مفصل از این داستان سخن میرود. با وجود این، لازم استکه ما در اینجا تا اندازهای به تفصیل این اشاره بپردازیم تا این اشاره گذرا مفهوم شود.
یونس ذوالنون - صاحب ماهی - نامیده شده است، چون ماهی او را قورت داده و بلعیده بود، و سپس او را برآورده و پرت نموده بود. داستان این قورت دادن و برآوردن و پرت نمودن بدین گونه است:
خدا یونس را به سوی شهری فرستاد. او مردمان آنجا را به سوی یزدان دعوتکرد. ولی آنان از دعوت او سرپیچی نمودند. یونس ازکار آنان دلتنگ شد. خشمناک از پیش ایشان رفت، و بر رنج دعوت آنان شکیبائی نورزید. بهگمان اینکه خدا زمین را بر او تنگ نمیگرداند. زمین خدا فراخ است. شهرها هم زیادند. دستهها و گروههای مردمان نیز فراوانند. اگر اینان سرکشی و سرپیچی میکنند، قطعا خدا او را با مردمان دیگری روبرو میگرداند.
این است معنی:
(فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
گمان برد که بر او سخت و تنگ نمیگیریم.
یعنی ما بر او سخت وتنگ نمیگیریم.
خشم سرکش او، و به تنگ آمدن خفهکن وگلوگیر او وی را به ساحل دریا کشاند.کشتی پر از مسافرانی را دید و بر آن سوار شد.کشتی حرکتکرد. در جائی متلاطمگردید و دچار امواج دریا شد. کشتی سنگین بود،کشتیبان گفت: قطعاً باید یکی از مسافران را به دریا افکند تا سائرین از غرق شدن نجات پیداکنند. این بودکه قرعهکشیکردند. قرعه به نام یونس بیرون آمد. او را به دریا انداختند. یا اینکه او خود را به دریا انداخت. ماهی (بزرگی نهنگ یا وال نام) او را قورت داد و بلعید. جهان بر او تنگ آمد! در این مکان بس تنگ و در میان تاریکیهای درون ماهی و دریا و شب، فریاد برآورد:
(أَنْ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ).
(کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزهی (از هر گونه کم و کاستی، و فراتر از هرآن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان میگذرد و تصور میکنیم. خداوندا بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه حضرت باری) من از جمله ستمکاران شدهام (مرا دریاب!).
خداوند دعای او را برآورده کرد، و وی را از اندوهی که در آن بود نجات داد. ماهی او را به ساحل پرتکرد. آنگاه بر سر او آمد آنچهکه در سوره صافات از آن به تفصیل سخن رفته است. این اندازه در این روند قرآنی ما را بس است.
در این حلقه داستان یونس (علیه السلام) نگرشها و پسودههائی است. در برابر آنها لحظههائی میایستیم و آنها را ورانداز میکنیم.
یونس در برابر تکالیف و سختیهای رسالت شکیبائی نکرد. از مردمان دلگیر و دلتنگ شد. بارهای سنگین دعوت را ازگردن خود به دور افکند. خشمناک رفت. سینهاش ازکینه لبریزگردید. دلتنگ و آزرده شد. خدا او را به تنگنائی افکند و به مصیبتیگرفتارکردکه تاخت و تازهای تکذیبکنندگان و اذیت و آزار ایشان در برابر آنها ناچیز بود. اگر توبه نمیکرد، و به سوی پروردگارش برنمی گشت، و به ستمیکه بر خودکرد اعتراف نمینمود، و به وظیفه خود اقرار نمیکرد، خدا این تنگنا را از او نمیزدود، و گشایشی نمیرساند، ولیکن قدرت مطلق یزدان او را حفظکرد و پائید و وی را از غم و اندوهی نجات بخشیدکه بدانگرفتار آمده بود و آن را میچشید.
یاران دعوتها قطعاً باید تکالیف و مشکلات را تحمّل کنند، و بایدکه در برابر تکذیبکردن آن دعوتها صبر و شکیبائی نمایند، و اذیت و آزار را در راه آن دعوتها به جان بخرند. واقعا تکذیب فرد راستکار و راستگوئیکه به کار خود اطمینان دارد برای او سخت تلخ و ناگوار میآید. ولیکن چه میشود کرد تکذیب برخی از تکالیف و مشکلات رسالت است. حتما بایدکسانیکه بار مشکلات دعوتها را بر دوش میگیرند شکیبائی کنند و تحمّل داشته باشند. بلی بایدکه شکیبائیکنند و استوار بمانند. بایدکه دعوت را بارها تکرار نمایند و از نو بیاغازند و آن را عودت و برگشت دهند.
آنان درست نیست از اصلاح درونها و پذیرش دلها ناامید شوند، هر اندازه هم با انکار و تکذیب برخیها رویارویگردند، و سرکشی وگریزپائی بعضیها را ببینند. اگر در مرتبه صدم به دلها فرو نرود، چهبسا در مرتبه صدویکم به دلها فرو رود ... و چه بسا بعد از هزار مرتبه چنان شودکه در مرتبه بعد از آن دریچه دلها را بگشاید وگستره آنها را فتح نماید ... اگر این بار شکیبائی میکردند و تلاش مینمودند و ناامید نمیگردیدند، راههای دلها باز میگردید و نفوذ ممکن میشد!
راه دعوتها با گل و ریحان فرش نگردیده است، و پیمودن این راه ساده و خوشایند نیست. پاسخگوئی دلها به دعوتها هم نزدیک و آسان نمیباشد. تودههائی از پوچی، گمراهی، تقلیدات، عادات، نظامها و سیستمها، اوضاع و احوال، و ... بر دلها نشسته و چمباتمه میزند. باید این تودهها را کند و زدود، و باید دلها را به هر وسیلهایکه ممکن است زندهکرد، و بایدکه همه مرکزهای حساس را لمسکرد و پسود، وکوشید عصبی را یافت که پیامرسان و به هدفرسان است و نغمه دعوت بر تار آن دلپسند و روان است ... چهبسا یکی از پسودههای در سایه شکیبائی و پایداری و امیدواری کارگر واقع شود و به هدف برخوردکند. پسودهای گاهی در لحظهای وجود بشری را کاملا دگرگون میسازد، وقتیکه این پسوده به جای واقعی خود اصابت میکند. انسان در برخی از اوقات سراپا شگفت میشود و هراس او را برمیدارد زمانیکه میبیند هزار مرتبه میکوشد و چیزی عائد او نمیگردد، ولی بعد از آن یک پسودهگذرا به جای مناسب خود در دستگاه هستی بشری اصابت خواهدکرد و سراسر وجود او به لرزش و چندش درمیآید و باکمترین تلاش تکان میخورد و میجنبد، در حالیکه قبلا هر نوع تلاشی در راه آن بدون نتیجه مانده بود و جز رنج نیفزوده بود! نزدیکترین مثالی که هم اینک میتوانم بیان دارم و این حالت را مجسم نشان دهد، دستگاه گیرندهای است که به دنبال ایستگاه فرستنده میگردد ... تو پیچ را بارها و بارها میچرخانی و بدین سو و آن سو میگردانی، ولی ایستگاه را پیدا نمیکنی هرچندکه دقت میکنی و پیچ را درست در مسیر خود راه میبری. آنگاه از دست تو حرکت ناسنجیده و تندی سر میزند، موج پیدا میشود و صداها و نغمهها روان میگردد!
دل انسان از همه چیز به دستگاهگیرنده نزدیکتر است. یاران دعوتها هم باید بکوشند پیچ را بجنبانند و به جلو و عقب ببرند و گردانند تا دلها از آن سوی افقها پیام دعوتها را دریافت دارند، و پسودهای پس از هزار بار دلها را به مرکز فرستنده مرتبطگرداند!
برای صاحب دعوت ساده استکه بر مردمان خشمگین گردد، به علت این که دعوت او را نمیپذیرند و پاسخ نمیگویند. درنتیجه از آنان دوری میگزیند. این کار آسودهای است، و چهبسا خشم فروکش کند، و اعصاب آرامش یابند ... ولیکنکی این دعوت، دعوت به شمار میآید؟ و چه عائدی از این دوری گزیدن از تکذیبکنندگان رویگردان، بهره دعوت میشود؟!
دعوت اصل است نه شخص دعوتکننده! بگذار دل دعوتکننده به تنگ آید. امّا باید خشم خود را قورت بدهد و به راه خود ادامه دهد. برای دعوتکننده بهتر استکه شکیبائیکند و دل او در برابر آنچه میگویند به تنگ نیاید!
دعوتکننده ابزاری است در دست قدرت یزدان. خدا از هرکس دیگری دعوت خود را بهتر میپاید و نیکتر محافظت مینماید. دعوتکننده باید وظیفه خود را در هر شرائط و ظروفی، و در هر جو و فضائی انجام دهد، و بقیهکار را به خدا حواله دارد. هدایت خدا هدایت است.
در داستان ذوالنون درس عبرتی برای یاران دعوتها است و باید بدان بیندیشند و دربارهاش کاوش و پژوهش کنند.
در برگشت ذوالنون به سوی پروردگارش، و اعتراف او به ستمیکه بر خودکرده است درس عبرتی برای یاران دعوتکننده است و لازم است دربارهاش بیندیشند. رحمت خدا به ذوالنون، و پذیرش دعای توبهکارانه او در تاریکیها، مژدهای برای مومنان است:
(وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
و ما همینگونه مومنان را نجات میدهیم (و برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها میرهانیم).
*
آنگاه اشارهای به داستان زکریا و یحپی (علیهما السلام) میشود، و از پذیرش دعای زکریا سخن میرود وگفته میشود که چگونه خدا دعای او را قبول میفرماید بدانگاه که او را فریاد میدارد:
(وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ).
و زکریا را (یاد کن) بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند (و گفت:) پروردگارا! مرا تنها مگذار (و فرزندی به من عطاء کن که در زندگی یار و یاور من بوده و پس از مرگ برنامه تبلیغ را پیگیری کند. البته اگر هم فرزندی وارث من نشد باکی نیست، چرا که) تو بهترین وارثانی (و باقی پس از فنای مردمانی). ما دعای او را برآورده ساختیم و (با وجود کبر سن، فرزندی به نام) یحپی را بدو بخشیدیم، و (برای حصول این مقصود) همسر (نازای) او را برایش بایسته (و درخور زاد و ولد) کردیم، آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت میگرفتند، و در حالی که چیزی میخواستند یا از چیزی میترسیدند ما را به فریاد میخواندند، (و در وقت نیازمندی و بینیازی، و بیماری و سلامت، و خوشی و ناخوشی، رو به آستانه ما میکردند و میان خوف و رجا میزیستند) و همواره خاشع و خاضع ما میبودند.
داستان تولد یحپی قبلا بهگونه مفصل در سورههای مریم و آل عمران گذشت. این داستان در اینجا همگام و هماهنگ با روند قرآنی ذکر میشود، و با دعای زکریا آغاز میگردد:
(رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدًا).
پروردگارا! مرا تنها مگذار.
مرا بدون فرزندیکه سرپرستی معبد را بر عهدهگیرد وامگذار. زکریا معبد پرستش را پیش از تولد عیسی (علیه السلام) در میان بنیاسرائیل برعهده داشت. زکریا فراموش نمیکند که خدا وارث عقیده و وارث دارائی است:
(وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ).
و تو بهترین وارثانی (و باقی پس از فنای مردمانی).
مراد زکریا کسی استکه از میان زادگان او جانشینی وی را در میان اهل و عیال و آئین و دارائی او زیبا برعهدهگیرد و نیکو ادارهکند. زیرا مردمان پرده نمایش قدرت هستند.
پذیرش این دعا سریع و بدون فاصله بود:
(فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ).
ما دعای او را برآورده ساختیم و (با وجود کبر سن، فرزندی به نام) یحپی را بدو بخشیدیم، و (برای حصول این مقصود) همسر (نازای) او را برایش بایسته (و درخور زاد و ولد) کردیم.
همسرش نازا بود و شایسته تولید نسل نبود ... روند قرآنی تفصیلات اینکار را به طورکلی چکیدهوار بیان میدارد تا مستقیماً به پذیرش دعا از سوی خدا برسد.
(إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ).
آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت میگرفتند.
خدا هم در پذیرش دعا سرعتگرفت:
(وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا).
و در حالی که چیزی میخواستند یا از چیزی میترسیدند ما را به فریاد میخواندند.
آنان علاقهمند به خشنودی خدا بودند، و از خشم او میترسیدند. دلهایشان پیوند استواری با خدا داشت و پیوسته چشم به راه الطاف او بودند:
(وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ).
و همواره خاشع و خاضع ما بودند.
آنان نه متکبرانی بودند و نه زورگویان و قلدرانی. با بودن این صفات در زکریا و همسرش و پسر آن دو، والدین مستحق این شدندکه خدا با بخشیدن پسر شایستهای بدیشان لطف فرماید. بدین وسیله خانواده مبارکیگردیدند و درخور و لائق رحمت و رضایت خدا شدند.
*
در آخر از مریم به مناسبت ذکر پسرش (علیه السلام) یاد میشود:
(وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ).
(همراه با قصه این پیغمبران و خوبان، یاد کن سرگذشت مریم،) زنی را که (ازدواج نکرد و) دامان خویش را (از آلودگی به بیعفتی) کاملا پاک نگاه داشت، و ما از روح متعلق به خود در وی دمیدیم، و او و فرزندش (مسیح) را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم. (چرا که زنی را بدون شوهر حامله کردیم و پسری را بدون پدر دیده به جهان گشودیم، و تغپیر اسباب و مسببات را به عنوان دلیلی بر قدرت خدایانه خود به مردمان نمودیم و متوجهشان کردیم که آفریننده قوانین و سنن حاکم بر جهان، هر وقت که بخواهد میتواند قوانین و سنن را دگرگون کند).
در اینجا نام مریم ذکر نمیشود. چون مقصود پسر او (علیه السلام) در زنجیره سلسله انبیاء است. از مریم به تبع از او در روند قرآنی سخن رفته است. روند قرآنی صفت او را ذکرمیکند، امّا صفتی راکه به فرزند او مربوط میگردد:
(وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا).
زنی صه دامان خویش را (از آلودگی به بیعفتی) کاملا پاک نگاه داشت.
دامان عفت را نگاه داشت و از هرگونهنزدیکی زناشوئی دور و برکنارکرد. مصدر واژه «احصنت» احصان استکه به معنی مصون و محفوظ داشتن است وکنایه از پاکدامنی و عفت است با ازدواجی که صورت میپذیرد. چون ازدواج انسان را از دچار آمدن به زنا مصون و محفوظ میدارد. ولی احصان در اینجا در معنی اصلی خود بهکار رفته استکه حفظ کردن و مصون داشتن از هرگونه نزدیکی زناشوئی شرعی یا غیرشرعی است. این هم بدان خاطر استکه مریم را پاک معرفیکند و او را کاملا از تهمتهائیکه یهودیان بدو میزنند تبرئه نماید. یهودیان مریم را متهم میسازند به اینکه یوسف نجار نامیکه با او در معبد خدمت میکرده است، با مریم رابطه نامشروع داشته است!!! انجیلهائی[4] که امروزه در دسترس است میگویندکه یوسف نجار با مریم ازدواجکرده است، ولی با او نزدیکی ننموده است و دخول انجام نپذیرفته است.[5]
مریم عورت خود را محفوظ و مصون داشت.
(فَنَفَخْنَا فِیهَا مِنْ رُوحِنَا).
ما از روح متعلق به خود در او دمیدیم.
نفخ و دمیدنیکه در اینجا بیانگردید، موضع آن معین نشده است بدانگونهکه در سوره تحریم مشخص شده است - درباره این امر در سوره مریم سخن به میان آمد - برای اینکه در سایه نصی بمانیمکه در صدد بیان آن هستیم ما به تفصیل و تشریح نمیپردازیم و سخن را به درازا نمیکشانیم، و همراه با نص به سوی هدف رهسپار میشویم:
(وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ).
و او و فرزندش (مسیح) را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم.
این کار معجزهای استکه پیش از آن و پس از آن دارای سابقه نیست. معجزه یگانه نادری در سراسر تاریخ بشریت است. چراکه مثال واحدی از این نوع برای همه انسانها در میان همه نسلها برای اندیشیدن درباره آن کافی و بسنده است، تا دست قدرت آزادانهای را ببینند که قوانین را میآفریند، ولیکن خودش در چهارچوب قوانین محبوس نمیماند.
*
در پایان عرضه کردنی که نمونههائی از پیغمبران را دربرگرفته است، و نمونههائی از آزمونها و مصیبتها را ذکرکرده است، و نمونههائی از رحمت خدا را بیان داشته است، روند قرآنی با هدف فراگیر این عرضه کردن پیروی میزند:
(إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید (چرا که ملت واحد، با برنامه واجب، باید رو به خدای واحد کند).
این ملت، ملت شما استکه ملت انبیاء است. ملت یگانهای است. معتقد به عقیده یگانهای است. برنامه یگانهای درپیش میگیرد که روکردن به سوی خدا نه دیگران است.
ملت یگانهای در زمین است. پروردگار یگانهای در آسمان است. جز او معبود و خداوندگاری نیست.
ملت یگانهای است که برابر قانون یگانهای حرکت میکند، و به اراده یگانهای در زمین و آسمان گواهی میدهد.
در اینجا این عرضهکردن با محوری پیوند پیدا میکند که همه سوره بر آن دور میزند و پیرامون آن میگردد و میچرخد، و سوره در بیان عقیده توحید شرکت میجوید، و با عقیده توحید همراه با قوانین و سنن جهان هستی گواهی میدهد.
[1] - مزامیرکتابی استکه از سرودهها و دعاها تشکیل شده است. خود مزامیر فعلی به پنجکتاب تقسیمگردیده است، و جمعا ١٥٠ مزمور یا سروده است. (نگا: کتابالمقدس). (مترجم)
[2] - سخنان بیشمار و روایتهای فراوان درباره زیان و ضرری استکه به ایوب دست داده است. تا آنجاکه میگویند: ایوب به بیماری و مرضی مبتلا گردیده بودکه مردمان از او بیزاری میجستند و دوری میگزیدند. او را از شهر بیرونکردند ... این سخن دارای سندی نیست و فاقد اعتبار است. در حالیکه رسالت با بیماری و مرضی منافات داردکه باعث بیزاری وگریز باشد. آنچه از نصوص قرآنی برمیآید این استکه خودش و خانوادهاش به زیانو ضرریگرفتار آمده اند ... این زیان و ضرر هم برای امتحان بس بوده است.
[3] - ذوالکفل: دارای کفالت و ضمانت و تعهد.
[4] - انجیلهای متی، مرقس، لوقا، و یوحنا. (مترجم) ...
[5] - مراجعه شود به قاموس کتاب مقدس. تالیف و ترجمه جیمز هاکس. انتشارات طهوری. صفحه 969. (مترجم)