تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مریم


مدنی و ۹۸ آیه است.

آیه‌ی ۱-۶:

﴿کٓهیعٓصٓ١[مریم: ۱]. «کاف. ها. یا. عین. صاد».

﴿ذِکۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّکَ عَبۡدَهُۥ زَکَرِیَّآ٢[مریم: ۲]. «(این) یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده‌اش زکریا».

﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِیّٗا٣[مریم: ۳]. «آنگاه که پروردگارش را آهسته (و آرام) ندا کرد».

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّی وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَیۡبٗا وَلَمۡ أَکُنۢ بِدُعَآئِکَ رَبِّ شَقِیّٗا٤[مریم: ۴]. «گفت: پروردگارا! استخوانم سست شده است. و شعله‌های پیری سر مرا فرا گرفته است و پروردگارا! هرگز در دعایت ناامید نبوده‌ام».

﴿وَإِنِّی خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِیَ مِن وَرَآءِی وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرٗا فَهَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّٗا٥[مریم: ۵]. «و من پس از خود از بستگانم بیمناکم، و همسرم نازا بوده است، پس از نزد خویش جانشینی به من ببخش».

﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنۡ ءَالِ یَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِیّٗا٦[مریم: ۶]. «که از من و از آل یعقوب ارث ببرد، و ای پروردگار! او را پسندیده قرار ده».

﴿ذِکۡرُ رَحۡمَتِ رَبِّکَ عَبۡدَهُۥ زَکَرِیَّآ٢این یادی است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده‌اش زکریا، آن را برای تو حکایت می‌کنیم و به تفصیل بیان می‌داریم تا حالت پیامبرش زکریا و آثار شایسته و مناقب زیابی او شناخته شود. داستان او پند و عبرتی است برای عبرت آموزان، و الگویی است برای کسانی که پیروی می‌کنند. نیز توضیح و بیان رحمت خداوند نسبت به دوستانش، و این‌که این رحمت را به چه صورت به دست آورده‌اند، محبت خداوند را ببار می‌آورد و باعث می‌شود که ذکر و معرفت الهی در دل جای گیرد، و انسان را به خدا برساند. خداوند زکریا ÷را برای رسالت و وحی خویش برگزید و او چون دیگر پیامبران انجام وظیفه نمود، و بندگان را به‌سوی پروردگارش فراخواند و آنچه خدا به او آموخته بود به آنها آموخت، و در زندگی خود برای آنان خیر و صلاح می‌خواست و در پی آن بود که بعد از مرگش نیز در خیر و صلاح زندگی کنند، مانند دیگر برادران پیامبرش و پیروانشان که خیر خواه مردم بودند. اما وقتی زکریا دید که ناتوان و ضعیف شده است و ترسید کسی را پس از مرگش نیابد که در دعوت مردم به‌سوی پروردگار، و اندرز گفتن آنها جانشین او باشد، به درگاه پروردگارش از ضعف و ناتوانی ظاهری و باطنی‌اش شکایت کرد و پروردگارش را پنهانی ندا داد تا ندا و دعایش کامل‌تر و بهتر و مخلصانه‌تر باشد. پس گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّیپروردگارا! استخوانم ضعیف و سست شده است. و هنگامی‌که استخوان که ستون بدن است سست شود بدن نیز ضعیف و سست می‌گردد. ﴿وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَیۡبٗاو شعله‌های پیری سر مرا فرا گرفته است زیرا موی سفید دلیل ناتوانی و پیری است و پیام آور مرگ و هشدار دهندۀ آن است.

زکریا از ضعف و ناتوانی‌اش به خدا متوسل شد. و این از بهترین وسیله‌ها برای تضرع و زاری به درگاه خداوند می‌باشد، چون اظهار ضعف و متوسل شدن به نا توانی بر این دلالت می‌نماید که بنده از حرکت و قدرت خود تبری می‌جوید و به قدرت الهی دل بسته است. ﴿وَلَمۡ أَکُنۢ بِدُعَآئِکَ رَبِّ شَقِیّٗاو پروردگارا! هرگز چنین نبوده که در دعاهایی که کرده‌ام مرا محروم و ناکام نمایی، بلکه همواره نسبت به من مهربان بوده، و دعایم را اجابت نموده‌ای، و همواره الطافت شامل حال من شده و احسانت به من رسیده است. و این، توسیل به خدا به وسیلۀ نعمت‌هایی است که خداوند به بنده داده، و نیز توسل به اجابت دعاهای گذشته می‌باشد، بنابر این از کسی که قبلاً احسان نموده درخواست نمود که احسان خویش را بر او تکمیل نماید.

﴿وَإِنِّی خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِیَ مِن وَرَآءِیو همانا من می‌ترسم کسانی که بعد از مرگ من سرپرستی بنی اسرائیل را به عهده می‌گیرند، دینت را بر پا ندارند و بندگانت را (به سوی تو دعوت) نکنند.

به ظاهر چنین بر می‌آید که او کسی را در میان بنی اسرائیل نمی‌دید که شایستگی حمل امانت دین را داشته باشد و این بیانگر مهربانی و دلسوزی زکریا ÷است و فرزند خواستن او مانند دیگران نبود که فقط برای مصلحت دنیوی فرزند می‌خواهند، بلکه هدفش مصلحت دین، و ترس از این بود که دین ضایع شود، چون کسی دیگر که این شایستگی را داشته باشد وجود نداشت.

و خاندان او به عنوان سرچشمه رسالت و دینداری معروف بود، و گمان خیر خواهی از آن می‌رفت، پس زکریا به درگاه خداوند دعا کرد که به او فرزندی بدهد تا پس از او امور دینی را انجام دهد، شکایت کرد که زنش نازا است، یعنی اصلاً بچه دار نمی‌شود، و خودش هم به سن فرتونی رسیده است که در چنان سن و سالی وجود شهرت و صاحب فرزند شدن تقریباً غیر ممکن به نظر می‌آید ﴿فَهَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّٗاو از نزد خویش جانشینی به من ببخشف که منظور از این جانشینی، جانشینی و وارث شدن در دین و گرفتن میراث نبوت و علم و عمل است.

بنابراین، گفت: ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنۡ ءَالِ یَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِیّٗا٦که از من و از آل یعقوب ارث ببرد، و پروردگار! او را بنده‌ای شایسته و نیکوکار بگردان که مورد پسندیدتو باشد و آن را محبوب بندگانت قرار ده. خلاصه این‌که از خدا خواست تا به او پسری صالح و نیکوکار بدهد تا پس از مرگش جانشین وی و پیامبری پسندیده نزد خدا و خلق خدا باشد. و این نوع فرزند بهترین فرزند است، و از جمله رحمت‌های الهی نسبت به بنده این است که خداوند فرزندی شایسته به او عطا کند که دارای همۀ خوبی‌های اخلاقی و عادت‌های پسندیده باشد.

آیه‌ی ۷-۱۱:

﴿یَٰزَکَرِیَّآ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَٰمٍ ٱسۡمُهُۥ یَحۡیَىٰ لَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ مِن قَبۡلُ سَمِیّٗا٧[مریم: ۷]. «ای زکریا! ما تو را به کودکی نوید می‌دهیم که نام او یحیی است و پیش از این کسی را همنام او نکرده‌ایم».

﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرٗا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡکِبَرِ عِتِیّٗا٨[مریم: ۸]. «گفت: پروردگارا! مرا چگونه پسری خواهد بود حال آنکه همسرم نازا است و (خود نیز) به غایت پیری رسیده و فرتوت شده‌ام».

﴿قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡ‍ٔٗا٩[مریم: ۹]. «فرمود: همین‌گونه است، پروردگار تو گفته است که این (کار) بر من آسان است و به راستی پیش از این تو را در حالی آفریدم که هیچ چیزی نبودی».

﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗۖ قَالَ ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَ لَیَالٖ سَوِیّٗا١٠[مریم: ۱۰]. «گفت: پروردگارا! نشانه‌ای برایم بگذار، فرمود: نشانه‌ات آن است که سه شبانه روز تمام نمی‌توانی با مردم سخن بگویی با وجود این‌که سالم و تندرستی».

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنَ ٱلۡمِحۡرَابِ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَیۡهِمۡ أَن سَبِّحُواْ بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗا١١[مریم: ۱۱]. «پس از محراب نماز بیرون آمد، آنگاه به آنان اشاره کرد که صبح و شام تسبیح گویید».

پس پروردگارش او را مورد مرحمت قرار داد و دعوتش را اجابت نمود و توسط فرشتگان به او مژده داد که صاحب فرزندی به نام یحیی خواهد شد. و خداوند اسم او را یحیی گذاشت، و با مسمایش موافق بود، چرا که از یحیی محسوس برخوردار بود و دارای حیات معنوی نیز می‌باشد، و حیات معنوی به معنی زنده بودن قلب و روح به وسیلۀ وحی و علم دین می‌باشد.

﴿لَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ مِن قَبۡلُ سَمِیّٗاپیش از او کسی را با این اسم نامگذاری نکرده‌ایم. و احتمال دارد منی‌اش این باشد که پیش از او فردی را همانند و هم طراز او قرار نداده‌ایم.

پس مژده داد که دارای کمالات زیادی است و به صفات پسندیده متصف می‌باشد و از کسانی که پیش از او بوده‌اند برتر است. طبق این احتمال ابراهیم و موسی و نوح ÷و امثال آنها و کسانی که قطعاً از یحیی برتر هستند از این عموم مستثنی هستند.

و هنگامی که خداوند او را به فرزندی مژده داد که درخواست کرده بود، تعجب کرد و گفت: ﴿رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞپروردگارا! چگونه مرا پسری خواهد بود در حالی که مانع را به خاطر نیاورده بود، چون به شدت علاقه داشت که صاحب فرزند بشود. و در این حال که دعایش قبول شد، بسیار شگفت‌زده گردید، اما خداوند او را جواب داد و فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞگفت: تحقق این کار طبق عادت و سنت خداوند در جهان هستی امری عجیب و غریب به نظر می‌آید. اما قدرت الهی می‌تواند اشیا را بدون سبب‌ها یشان به وجود بیاورد، و این کار را برای خدا آسان است، و از آفرینش نخستین که چیزی نبود و خداوند او را به وجود آورد دشوارتر نیست.

﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّیٓ ءَایَةٗگفت: پروردگارا! نشانه‌ای برایم قرار بده که به وسیلۀ آن دلم آرامش یابد. این بیانگر تردید در خبر الهی نیست، بلکه مانند این است که ابراهیم خلیل ÷گفت: ﴿رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِی[البقرة: ۲۶۰]. «پروردگارا! به من نشان بده که مرده‌ها را چگونه زنده می‌نمایی؟ فرمود: مگر باور نداری؟ گفت: بله، ولی تا دلم اطمینان یابد».

پس خواستار آگاهی بیشتر و رسیدن به عین یقین بعد از برخورداری از علم یقین شد. خداوند از روی مرحمتی که نسبت به او داشت خواسته‌اش را اجابت نمود و فرمود: ﴿ءَایَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَ لَیَالٖ سَوِیّٗانشانه‌ات آن است که در عین تندرستی سه شبانه روز تمام نمی‌توانی با مردم سخن بگویی و در آیه‌ای دیگر آمده است که سه روز تمام جز با اشاره نمی‌توانی سخن بگویی.

و معنی یکی است، چون سه شبانه روز را گاهی به سه روز تعبیر می‌کنند و گاهی به سه شب. و این را نشانه‌های عجیب پروردگار است، زیرا با داشتن یحیی از سخن گفتن به مدت سه روز، و عدم توانایی او بر سخن گفتن در نهایت صحت و تندرستی، بدون این‌که لال بوده و آفتی در کار باشد، از دلایلی است که بر قدرت خارق العادۀ الهی دلالت می‌نماید.

با وجود این توانایی حرف زدن با انسان‌ها را نداشت، اما تسبیح و ذکر و امثال آن را می‌توانست انجام دهد. بنابر این در آیه‌ای دیگر فرمود: ﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ کَثِیرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ[آل‌عمران: ۴۱]. «و پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان و صبحگاهان او را به پاکی بستای».

پس دل زکریا اطمینان پیدا کرد و از این نوید بزرگ شادمان شد و با به جای آوردن شکر خدا در قالب عبادت و ذکر الهی از دستور خدا فرمان برد و در محرابش به اعتکاف نشست، و از محراب عبادت به‌سوی قومش بیرون آمد و با رمز و اشاره به آنان گفت: ﴿أَن سَبِّحُواْ بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗاصبح و شام تسبیح گویید. چون مژدۀ تولد یحیی برای همه یک مصلحت دینی به حساب می‌آمد.

آیه‌ی ۱۲-۱۵:

﴿یَٰیَحۡیَىٰ خُذِ ٱلۡکِتَٰبَ بِقُوَّةٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحُکۡمَ صَبِیّٗا١٢[مریم: ۱۲]. «ای یحیی! کتاب را با قوّت بگیر، و به او در کودکی حکمت دادیم».

﴿وَحَنَانٗا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَوٰةٗۖ وَکَانَ تَقِیّٗا١٣[مریم: ۱۳]. «و از فضل خود به او مهر و محبت فراوان دادیم، و برکت و پاکی نصیبش کردیم، و پرهیزگار بود».

﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَیۡهِ وَلَمۡ یَکُن جَبَّارًا عَصِیّٗا١٤[مریم: ۱۴]. «و نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود، و گردنکش و نافرمان نبود».

﴿وَسَلَٰمٌ عَلَیۡهِ یَوۡمَ وُلِدَ وَیَوۡمَ یَمُوتُ وَیَوۡمَ یُبۡعَثُ حَیّٗا١٥[مریم: ۱۵]. «و سلام بر او روزی که به دنیا آمد و روزی که می‌میرد و روزی که زنده برانگیخته می‌شود».

سخن گذشته بر تولد یحیی و دوران جوانی و پرورش یافتنش دلالت می‌نماید. وقتی یحیی به حالتی رسید که می‌توانست خطاب و سخن را بفهمد خداوند او را فرمان د اد تا کتاب را با جدیت و جهد بگیرد. یعنی در حفظ کردن کلماتش و فهمیدن معانی‌اش و عمل کردن به اوامر و نواهی آن بکوشد. حفظ کردن و فهمیدن و عمل کردن به امر و نهی، از مصادیق گرفتن با قوت است. یحیی فرمان پروردگارش را اطاعت کرد و به کتاب روی آورد و آن را حفظ کرد و در آن تدبیر نمود. و خداوند هوشیاری و ذکاوتی به او داد که در دیگران یافت نمی‌شود. بنابر این فرمود: ﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحُکۡمَ صَبِیّٗایعنی ما در دوران کودکی شناخت احکام خدا و حکم کردن را به او دادیم.

﴿وَحَنَانٗا مِّن لَّدُنَّاو نیز ازجانب خویش به او مهربانی و رحمت دادیم که کارهایش به وسیلۀ آن آسان گردید، واحوالش بهبود یافت و رفتارش با آن ثبات یافت.

﴿وَزَکَوٰةٗو به او پاکی دادیم، یعنی او را از آفت‌ها و گناهان پاک نمودیم، پس دلش تنها شد و عقلش رشد کرد و این متضمن آن است که صفت‌های زشت و اخلاق نادرست از وی دور گردد و اخلاق نیکو و صفت‌های پسندیده در وی ریشه بدواند. بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ تَقِیّٗاو پرهیزگار بود، یعنی آنچه را که به آن فرمان داده می‌شود انجام می‌داد، و از آنچه نهی می‌شد دوری می‌کرد، و هرکس مومن و پرهیزگار باشد دوست خدانود خواهد بود و اهل بهشت می‌باشد، و بهشتی را که به پرهیزگاران وعده داده شده، و پاداشی که خداوند برای پرهیزگاری قرار داده‌است به دست خواهد آورد.

﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَیۡهِو نیز او نسبت به پدر و مادرش نیک رفتار و نیکوکار بود، یعنی از فرمان پدر و مادر سرپیچی نکرده و با آنها بدی نمی‌کرد، بلکه در سخن و رفتار با آنها به نیکی رفتار می‌نمود. ﴿وَلَمۡ یَکُن جَبَّارًا عَصِیّٗاو از عبادت پروردگارش سرباز نمی‌زود و گردنکشی نمی‌کرد و خودش را از بندگان خدا و از پدر و مادرش بالاتر نمی‌پنداشت، و تکبر نمی‌ورزید، پس او هم حق خدا را به جای می‌آورد و هم حق بندگان خدا را، بنابر این او در همۀ احوالش از سلامت و عافیتی که خداوند بهرۀ او نموده بود برخوردار بود، هم در آغا و هم در سرانجام کارها از سلامتی بهره‌مند بود. بنابر این فرمود: ﴿وَسَلَٰمٌ عَلَیۡهِ یَوۡمَ وُلِدَ وَیَوۡمَ یَمُوتُ وَیَوۡمَ یُبۡعَثُ حَیّٗا١٥و سلام بر او روزی که به دنیا آمد و روزی که می‌میرد و روزی که زنده برانگیخته می‌شود. و این بدان معنی است که ایشان در این حالات سه گانه از شر و عقاب در امان است. یعنی او از اهل بهشت می‌باشد. درود و سلام خدا بر او و بر پدرش و بر همۀ پیامبران باد، و خداوند ما را از آن پیروان آنها بگرداند. و او بخشنده و بزرگوار است.

آیه‌ی ۱۶-۲۱:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَرۡیَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَکَانٗا شَرۡقِیّٗا١٦[مریم: ۱۶]. «و در این کتاب از مریم یاد کن، آنگاه که در ناحیۀ شرقی (بیت المقدس) از خانواده‌اش کناره گرفت».

﴿فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِیّٗا١٧[مریم: ۱۷]. «و در برابر آنان پوششی برگرفت، آنگاه روح خویش را به‌سوی او فرستادیم که در شکل انسانی کامل بر او ظاهر شد».

﴿قَالَتۡ إِنِّیٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّٗا١٨[مریم: ۱۸]. «گفت: من از تو به خدای مهربان پناه می‌برم اگر پرهیزگار هستی».

﴿قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَٰمٗا زَکِیّٗا١٩[مریم: ۱۹]. «(جبرئیل) گفت: من فرستادۀ پروردگارت هستم تا به تو پسر پاکیزه‌ای ببخشم».

﴿قَالَتۡ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرٞ وَلَمۡ أَکُ بَغِیّٗا٢٠[مریم: ۲۰]. «گفت: چگونه پسری خواهم داشت حال آنکه بشری به من دست نزده و زناکار (هم) نبوده‌ام؟».

﴿قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَةٗ مِّنَّاۚ وَکَانَ أَمۡرٗا مَّقۡضِیّٗا٢١[مریم: ۲۱]. «گفت: بدینسان است، پروردگارت فرموده است که این (کار) برای من آسان است، و تا او را معجزه‌ای برای مردمان گردانیم و رحمتی از سوی خود سازیم و (این تصمیم) کاری انجام یافتنی است».

وقتی داستان زکریا و یحیی را که از نشانه‌های عجیب الهی بود بیان کرد به بیان داستان عجیب تری پرداخت و به تدریج از پایین تا به بالا شروع کرد. پس فرمود: ﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَرۡیَمَای پیامبر ! در کتاب (= قرآن) از مریم علیها السلام سخن بگوی، و این از بزرگ‌ترین فضیلت‌های مریم است که در کتاب بزرگی که مسلمانان در شرق وغرب آن را تلاوت می‌نمایند از او یاد شده است. و از او به بهترین صورت یاد شده و مورد ستیاش قرار گرفته است. و این پاداش عمل خوب و تلاش کامل او است.

یعنی حالت نیکوی مریم را بیان کن، آنگاه که ﴿إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَکَانٗا شَرۡقِیّٗادر ناحیۀ شرق از خانواده‌اش کناره گرفت و از آنها دور شد. ﴿فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗاو میان خود و ایشان پرده و پوششی افکند، و این کناره‌گیری و افکندن پوشش میان خود و آنها بدان خاطر بود تادر گوشه‌ای تنها باشد و به عبادت پروردگارش بپردازد و با اخلاص و فروتنی او را عبادت نماید. و این اطاعت از فرمان الهی بود که فرموده بود: ﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِ وَطَهَّرَکِ وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٢ یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣[آل عمران: ۴۲-۴۳]. «و به یادآور آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! بی‌گمان خداوند تو را برگزیده و پاک نموده و تو را بر زنان جهان برگزیده است، ای مریم! پروردگارت را عبادت کن و سجده ببر و با رکوع کنندگان رکوع کن».

﴿فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهَا رُوحَنَاپس روح خویش یعنی جبرئیل ÷را به‌سوی او فرستادیم، ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِیّٗاو جبرئیل در شکل مردی کامل و خوش قیافه وکه عیب و نقصی نداشت بر مریم ظاهر شد، چون مریم توان دیدن جبرئیل را در قالب صورت و شکل واقعی‌اش نداشت، در حالی که از خانواده و جامعه دور شده و از عزیزترین مردمان که خانواده‌اش بودند خود را در پوشش قرار داده بود، ترسید که مبادا این مرد چشم طمع به او دوخته باشد. پس به خدا پناه برد و به وی گفت: ﴿إِنِّیٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنکَاز سوء قصد تو، به رحمت الهی پناه می‌برم، ﴿إِن کُنتَ تَقِیّٗااگر تو از خدا می‌ترسی و پرهیزگار هستی، پس به‌سوی من دست دراز نکن. مریم، هم به خدا پناه برد و هم او را ترساند و بر حذر داشت، و او دستور داد تا تقوای الهی را رعایت کند حال آنکه وی در آن حالت تنهایی و جوانی و دوری از مردم به سر می‌برد، و آن مرد از آن زیبایی آشکار و هیت کامل انسانی برخوردار بود. آن مرد با او سخن بدی نگفت و به و دست درازی نکرد، و این برخورد مریم تنها به علت ترس از خدا بود و این نهایت پاکدامنی و دوری از شر و ر اههای منتهی به آن می‌باشد.

و این عفت ـ به ویژه با وجود انگیزه‌ها و فقدان موانع ـ از بهترین اعمال است. از این رو خداوند مریم را ستوده و فرموده است: ﴿وَمَرۡیَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِکَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِۦ وَکَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِینَ١٢[التحریم: ۱۲]. ﴿وَٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ٩١[الأنبیاء: ۹۱]. و به مریم دختر عمران که دامن خود را به گناه نیالوده، پس، از روح خود در او دمیدیم، و او و پسرش را نشانه‌ای برای جهانیان قرار دادیم.

بنابراین خداوند به سبب پاکدامنی‌اش به او فرزندی بخشید که معجزۀ الهی و از همان اوان کودکی، پیامبر بود. وقتی جبرئیل دید که مریم می‌ترسد و هراسان است، گفت: ﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّکِمن فرستادۀ پروردگارت هستم. یعنی وظیفۀ من این است که رسالت الهی را در مورد تو اجرا کنم. ﴿لِأَهَبَ لَکِ غُلَٰمٗا زَکِیّٗاتا به تو پسر پاکیزه‌ای ببخشم.

و این مژدۀ بزرگی مبنی بر داشتن فرزند و پاکیزگی وی می‌باشد، زیرا پاکیزگی مستلزم آن است که وی از عادت‌های زشت و ناپسند پاک بوده، و به خصلت‌های پسندیده متصف باشد. مریم از پدید آمدن فرزند بدون پدر تعجب کرد وگفت: ﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَلَمۡ یَمۡسَسۡنِی بَشَرٞ وَلَمۡ أَکُ بَغِیّٗاچگونه پسری خواهم داشت حال آنکه بشری به من دست نزده و زناکار هم نبوده‌ام؟و فرزند جز از این طریق بوجود نمی‌آید!.

﴿قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِگفت: بدنیسان است، پروردگارت فرموده است که این کار برای من آسان است، و می‌خواهم او را معجزه‌ای برای مردمان کنم که بر قدرت خداوند دلالت نماید، و این‌که اسباب به طور مستقل تأثیرگذار نیستند، بلکه تأثیر آنها به تقدیر الهی است.

پس برخی اوقات بندگان خدا برخی از اسباب را تأثیر گذار نمی‌یابند، (به عبارت دیگر اینگونه نیست که هرگاه سببی وجود داشته باشد حتماً مسبب هم به وجود خواهد آمد) و این بدان جهت است تا بندگان نگاهشان فقط به اسباب معطوف نباشد، به گونه‌ای که به آن بنگرند و از خدایی که آن را سبب قرار داده‌است غافل بمانند.

﴿وَرَحۡمَةٗ مِّنَّاو تا وی را از سوی خویش رحمتی قرار دهیم، و این کار را مرحمتی نبت به او و مادرش و عموم مردم قرار دهیم. اما رحمت خداوند نسبت به مریم این بود که خداوند او را با وحی خویش برگزید و آنچه را به پیامبران اولوالعزم ارزانی نموده بود به او نیز ارزانی کرد. و رحمت خدا نسب به مادرش این بود که ستایش نیکو و منافع بزرگ و افتخار فراوان بهرۀ او شد. و رحمت خدا و بزرگ‌ترین نعمت وی نسبت به مردم این بود که در میانشان پیامبری مبعوث نمود که آیات خدا را بر آنان تلاوت نمود و آنها را پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان آموخت، و مردم به او ایمان آوردند و از او اطاعت کردند و به سعادت دنیا و آخرت دست یافتند.

﴿وَکَانَو پدید آمدن عیسی ÷به این صورت ﴿أَمۡرٗا مَّقۡضِیّٗاکاری بود انجام یافته. یعنی پیش‌تر خداوندی چنین حکم نموده بود، و باید تقدیر و قضای الهی اجرا می‌شد. پس جبرئیل ÷در گریبان مریم دمید.

آیه‌ی ۲۲-۲۶:

﴿فَحَمَلَتۡهُ فَٱنتَبَذَتۡ بِهِۦ مَکَانٗا قَصِیّٗا٢٢[مریم: ۲۲]. «پس به او باردار و حامله گشت، سپس او را با خود به جای دور دستی برد».

﴿فَأَجَآءَهَا ٱلۡمَخَاضُ إِلَىٰ جِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ قَالَتۡ یَٰلَیۡتَنِی مِتُّ قَبۡلَ هَٰذَا وَکُنتُ نَسۡیٗا مَّنسِیّٗا٢٣[مریم: ۲۳]. «آنگاه درد زایمان او را در کنار تنۀ خرمایی کشاند. گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و از یادها فراموش شده بودم».

﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِی قَدۡ جَعَلَ رَبُّکِ تَحۡتَکِ سَرِیّٗا٢٤[مریم: ۲۴]. «آنگاه (فرشته) از پایین او، ندا داد که اندوهگین مباش، به راستی پروردگارت پایین‌تر از تو چشمه‌ای پدید آورده است».

﴿وَهُزِّیٓ إِلَیۡکِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَیۡکِ رُطَبٗا جَنِیّٗا٢٥[مریم: ۲۵]. «و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا بر تو خرمای تازه چیده شده فرو ریزد».

﴿فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنٗاۖ فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِیٓ إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیّٗا٢٦[مریم: ۲۶]. «پس بخور و بنوش وچشم را روشن دار، و هرگاه کسی از آدمیان را دیدی، بگو: من برای خداوند مهربان روزی نذر کرده‌ام بنابر این امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت».

وقتی مریم به عیسی ÷باردار شد از رسوایی ترسید، بنابر این از مردم کناره‌گیری کرد و به ﴿مَکَانٗا قَصِیّٗاجای دوری رفت، و هنگامی‌که زمان زایمانش فرا رسید، درد زایمان او را به کنارۀ تنۀ درخت خرما کشاند، و چون درد زایمان و درد بی‌خوراکی و بی‌آبی او را به ستوه آورد قلبش از گفته‌های مردم دردمند شد و ترسید که مبادا نتواند شکیبایی ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از این حادثه مرده بود، و چیز ناقابل و فراموش شده‌ای بود، و از یاد و خاطره‌ها محو می‌شد.

این آرزوی مریم به خاطر آن حالت پریشان کننده بود، و این آرزو هیچ خیر و مصلحتی برای او دربر نداشت، بلکه خیر و مصلحت در آنچه بود که اتفاق افتاد، پس در این هنگام فرشته او را دلداری داد ﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآو از پایین او را صدا زد. شاید در آن زمان جبرئیل در مکانی قرار داشته است که پایین‌تر از مکانی بود که مریم در آن قرار داشته است. و به او گفت: ﴿أَلَّا تَحۡزَنِیناراحت و پریشان مباش، زیرا ﴿قَدۡ جَعَلَ رَبُّکِ تَحۡتَکِ سَرِیّٗاپروردگارت پایین‌تر از تو چشمه‌ای پدید آورده است. که از آن می‌نوشی.

﴿وَهُزِّیٓ إِلَیۡکِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَیۡکِ رُطَبٗا جَنِیّٗا٢٥و تنۀ درخت خرما را بجنبان تا بر تو خرمای لذیذ و تازه فرو بریزد. ﴿فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنٗاپس، از آن خرما بخور و از چشمۀ آب بنوش و از تولد عیسی چشم روشن دار، و شاد باش، خداوند به او آرامش داد که از درد زایمان درامان خواهد بود و خوراک و نوشیدنی گوارا به دست خواهد آورد.

و برای درامان ماندن از گفته‌های مردم به او دستور داد که هرگاه انسانی را دید به صورت اشاره به او بگوید. ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗامن برای خدای مهربان روزۀ سکوت نذر کرده‌ام، ﴿فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیّٗابنابر اینامروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت. یعنی با مردم سخن نگو تا از گفته‌ها و حرف‌هایشان در امان باشی.

و نزد آنها معروف بود که سکوت یکی از عبادت‌های شرعی است، و علت این‌که خداوند او را دستور نداد که تهمت را از خود دور کند دو چیز بود: اول این‌که مردم او را تصدیق نمی‌کردند، و این سخن فایده‌ای نداشت. دوم این‌که تبرئه‌ی مریم با سخن گفتن عیسی در گهواره که بزرگ‌ترین شاهد بر تبرئه و پاکدامنی‌اش بود محقق شود، زیرا فرزند آوردن زن بدون این‌که شوهری داشته باشد و ادعا کند که بدون پدر این فرزند را به دنیا آورده است ادعای بسیار بزرگی است که اگر حتی چندین گواه بر آن گواهی دهند باز هم تصدیق نخواهند شد.

پس مریم حجت این امر خارق العاده را امری از جنس آن قرار داد.

آیه‌ی ۲۷-۳۳:

﴿فَأَتَتۡ بِهِۦ قَوۡمَهَا تَحۡمِلُهُۥۖ قَالُواْ یَٰمَرۡیَمُ لَقَدۡ جِئۡتِ شَیۡ‍ٔٗا فَرِیّٗا٢٧[مریم: ۲۷]. «آنگاه او را برداشت و پیش اقوام و خویشان خود برد، گفتند: ای مریم! عجب کار زشتی کرده‌ای؟».

﴿یَٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا کَانَتۡ أُمُّکِ بَغِیّٗا٢٨[مریم: ۲۸]. «ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت بدکاره بود؟».

﴿فَأَشَارَتۡ إِلَیۡهِۖ قَالُواْ کَیۡفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی ٱلۡمَهۡدِ صَبِیّٗا٢٩[مریم: ۲۹]. «(مریم) به آن (کودک) اشاره کرد، گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟!».

﴿قَالَ إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِیَ ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیّٗا٣٠[مریم: ۳۰]. «(عیسی) گفت: من بندۀ خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است».

﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُ وَأَوۡصَٰنِی بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّکَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَیّٗا٣١[مریم: ۳۱]. «و مرا هر جا که باشم خجسته و مبارک داشته، و مرا به خواندن نماز و دادن زکات تا وقتی که زنده باشم سفارش کرده است».

﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِی وَلَمۡ یَجۡعَلۡنِی جَبَّارٗا شَقِیّٗا٣٢[مریم: ۳۲]. «و به نیک رفتاری با مادرم (مرا سفارش نموده). و مرا زورگو و بد رفتار قرار نداده است».

﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَیَّ یَوۡمَ وُلِدتُّ وَیَوۡمَ أَمُوتُ وَیَوۡمَ أُبۡعَثُ حَیّٗا٣٣[مریم: ۳۳]. «و روزی که به دنیا آمدم و روزی که می‌میرم و روزی که زنده برانگیخته می‌شوم از هر آفت و کیدی در امانم».

وقتی مریم وضع حمل کرد، همراه با عیسی به نزد قومش آمد، در حالی‌که عیسی در آغوشش بود، چون او می‌دانست که بی‌گناه و پاک است، پس بدون این‌که به چیزی توجه نماید به نزد آنان آمد. اقوامش گفتند: ﴿لَقَدۡ جِئۡتِ شَیۡ‍ٔٗا فَرِیّٗاای مریم! عجب کار زشتی کرده و کار بسیار بزرگ و ناپسندی انجام داده ای؟ منظورشان زنا بود، که او از آن پاک بود. ﴿یَٰٓأُخۡتَ هَٰرُونَای خواهر هارون! ظاهراً برادر حقیقی مریم بوده است بنابر این او را به هارون نسبت دادند، ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ ٱمۡرَأَ سَوۡءٖ وَمَا کَانَتۡ أُمُّکِ بَغِیّٗاپدرت مرد بدی نبود، و مادرت نیز نابکار نبود یعنی پدر و مادرت انسانهای صالح و از شر سالم بودند. به ویژه از این زشتی ـ که به آن اشاره می‌کردند ـ به دور بودند. منظورشان این بود که تو چگونه مانند پدر ومادرت نیستی و کاری کرده‌ای که آنها نمی‌کردند؟ زیرا فرزندان اغلب در خوبی و بدی مانند پدر و مادرشان می‌باشند، پس بر حسب آنچه تصور می‌کردند تعجب نمودند که چگونه چنین کاری زشتی از مریم سرزده است.

مریم به نوزادش عیسی اشاره کرد. یعنی اشاره کرد که با او حرف بزنید، و به این خاطر به کودک اشاره کرد چون به وی دستور داده شده بود که وقتی مردم با او سخن گفتند: بگوید ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُکَلِّمَ ٱلۡیَوۡمَ إِنسِیّٗامن برای خدای مهربان روزۀ سکوت نذر کرده‌ام، بنابر این امروز با هیچ‌کس سخن نخواهم گفت. وقتی به‌سوی او اشاره کرد تا با وی سخن بگویند آنها تعجب کردند و گفتند: ﴿کَیۡفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی ٱلۡمَهۡدِ صَبِیّٗاما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم! چون چنین چیزی معمولی نبود و هیچ‌کس در آن سن و سال سخن نگفته بود در این هنگام عیسی ÷که کودکی در گهواره بود، گفت: ﴿إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِیَ ٱلۡکِتَٰبَ وَجَعَلَنِی نَبِیّٗامن بندۀ خدایم، برای من کتاب خواهد فرستاد و مرا پیامبر خواهد کرد. پس آنها را چنین خطاب نمود که او بنده است و دارای چنان اوصاف خدایی نمی‌باشد، و فرزندی خدا هم نیست.

از این گفتۀ عیسی که فرمود: ﴿إِنِّی عَبۡدُ ٱللَّهِمن بندۀ خدایم، ثابت می‌شود که خداوند از گفتۀ نصارا پاک و بری است که بر خلاف عیسی سخن می‌گویند، و ادعا می‌کنند با او موافق هستند. ﴿ءَاتَىٰنِیَ ٱلۡکِتَٰبَیعنی چنین مقدر نموده که به من کتاب بدهد. ﴿وَجَعَلَنِی نَبِیّٗاو مرا پیامبر گردانیده است. عیسی آنها را خبر داد که او بندۀ خداست و خداوند کتاب را به او آموخته و وی را از جملۀ پیامبران گردانیده است. پس این بیانگر کمال اوست.

سپس بیان نمود که دیگران را نیز به کمال می‌رساند و گفت: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُو مرا هر جا و در هر زمانی که باشم با برکت و سودمند نموده است، بنابر این خداوند در وجودم برکت قرار داده، و خیر را تعلیم می‌دهم، و به‌سوی آن دعوت می‌کنم و از شر باز می‌دارم. پس در گفته‌ها و کارهایش به‌سوی خدا دعوت می‌کرد و هرکس که با او هم نشینی می‌نمود از برکت وی بهره‌مند می‌شد، و سعادتمند می‌گشت.

﴿وَأَوۡصَٰنِی بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّکَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَیّٗاو مرا سفارش نوده تا حقوق خدا و حقوق بندگانش را به جای آورم، که بزرگ‌ترین آن نماز وزکات است، و تا زمانی که زنده باشم مرا به این دو سفارش کرده است. پس من فرمان و سفارش او را به جای می‌آورم و به آن مل می‌کنم و آن را اجرا می‌نمایم.

و نیز مرا سفارش نموده که با مادرم به نیکوکاری رفتار کنم، و عیسی تا آخرین حد با مادرش به نیکی رفتار نمود. و آنچه شایستۀ او بود برایش انجام داد، چون از شرافت و فضیلت برخوردار است و بر وی حق مادری دارد. ﴿وَلَمۡ یَجۡعَلۡنِی جَبَّارٗاو مرا زورگو و بد رفتار قرار نداده است که در مقابل خداوند گردنکشی کنم، و خودم را از بندگانش بالاتر قرار دهم. ﴿شَقِیّٗاو مرا در دنیا و آخرت نگون بخت نکرده است.

پس مرا چنان نموده که در برابر خداوند فرمانبردار و فروتن و گردن کج و ذلیل باشم. و در برابر بندگان خدا نیز فروتن هستم و من و پیروانم در دنیا و آخرت خوشبخت می‌باشیم. و چون کمال و خصلت‌های پسندیده را به طور کامل دارا بود گفت:

﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَیَّ یَوۡمَ وُلِدتُّ وَیَوۡمَ أَمُوتُ وَیَوۡمَ أُبۡعَثُ حَیّٗا٣٣و به فضل واحسان پروردگارم از روزی که به دنیا آمده‌ام و روزی که می‌میرم و روزی که زنده برانگیخته می‌شوم، از شر شیطان، و عذاب درامان خواهم بود، و این اقتضا می‌نماید که او از وحشت‌های قیامت و سرای فاسقان در امان، و از اهل بهشت باشد. پس این معجزه‌ای بزرگ و دلیلی آشکار بر این است که او پیامبر خدا و به حق بندۀ اوست.

آیه‌ی ۳۴-۳۶:

﴿ذَٰلِکَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَۖ قَوۡلَ ٱلۡحَقِّ ٱلَّذِی فِیهِ یَمۡتَرُونَ٣٤[مریم: ۳۴]. «این است عیسی پسر مریم، سخن درستی که در آن تردید می‌کنند».

﴿مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٖۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٣٥[مریم: ۳۵]. «خداوند را نسزد که فرزندی داشته باشد، او پاک است از تهمت‌های ناروا، هرگاه ارادۀ انجام کاری بکند تنها کافی است که به او بگوید: بشو! آنگاه موجود می‌شود!».

﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٣٦[مریم: ۳۶]. «و بی‌گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستید، این است راه راست».

کسی که این صفت‌ها را دارا بود، عیسی پسر مریم است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، بلکه سخنی راستین و کلام خداست که از آن راست‌تر سخنی وجود ندارد، و گفته‌ای نیکوتر از آن وجود ندارد. پس خبر یقینی و واقعی در مورد عیسی این است و آنچه د رمورد وی گفته شده و با این مخالف است، قطعاً باطل و پوچ می‌باشد، و شک و شبهه‌ای است که ناآگاهانه بر زبان رانده می‌شود. بنابر این فرود: ﴿ٱلَّذِی فِیهِ یَمۡتَرُونَکه در آن تردید می‌کنند، و با تخمین و شک خود مجادله می‌نمایند، پس برخی می‌گویند: عیسی خداست، یا پسر خداست یا سومین سه تاست. پاک است خداوند از دروغ پردازی و تهمت آنها.

﴿مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٖشایسته و سزاوار خداوند نیست که فرزندی داشته باشد، چون این غیر ممکن است، زیرا او بی‌نیاز و ستوده، و مالک همۀ هستی است. پس چگونه کسی از بندگان و مملوک‌های خود را به فرزندی می‌گیرد؟

﴿سُبۡحَٰنَهُخداوند پاک و منزه است از داشتن فرزند و عیب، ﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗاهرگاه ارادۀ پدید آوردن چیزی و انجام هیچ کاری برایش ناممکن و دشوار نیست، ﴿فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُبلکه به آن می‌گوید: پدید آی، و آن پدید می‌آید، پس وقتی تقدیر و خواست او در عالم بالا و پایین نافذ و جاری است چگونه فرزندی خواهد داشت؟ پس وقتی او چنین است که هرگاه پدید آوردن چیزی را اراده نماید و به آن بگوید: ﴿کُن فَیَکُونُچگونه به وجود آوردن عیسی بدون پدر بعید محسوب می‌شود؟

پس عیسی خبر داد که او نیز همانند سایر بندگان تحت پرورش خداوند می‌باشد، و گفت: ﴿وَإِنَّ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡخداوندی که ما را آفریده و صورتگری نموده و تدبیر او در ما نافذ است، و تقدیرش ما را می‌چرخاند، پروردگار من و پروردگار شماست. +_ ﴿فَٱعۡبُدُوهُپس عبادت را تنها برای او انجام دهید، و در رجوع و انابت به‌سوی او بکوشید. و این اقرار به توحید ربوبیت و توحید الوهیت است. و با توحید ربوبیت بر توحید الوهیت استدلال نمود، بنابر این گفت: ﴿هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞاین است راه راست. یعنی راه درست و میانه که انسان را به خدا می‌رساند، چون این راه، راه پیامبران و پیروانش می‌باشد و غیر از این راه، گمراهی است.

آیه‌ی ۳۷-۳۸:

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡۖ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن مَّشۡهَدِ یَوۡمٍ عَظِیمٍ٣٧[مریم: ۳۷]. «آنگاه گرو‌ه‌ها در میان خود اختلاف ورزیدند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از مشاهدۀ روز بزرگ».

﴿أَسۡمِعۡ بِهِمۡ وَأَبۡصِرۡ یَوۡمَ یَأۡتُونَنَاۖ لَٰکِنِ ٱلظَّٰلِمُونَ ٱلۡیَوۡمَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٣٨[مریم: ۳۸]. «چقدر شنوا و چقدر بینا می‌باشند روزی که به پیش ما می‌آیند، اما ستمکاران امروز در گمراهی آشکاری به سر می‌برند».

وقتی خداوند حالت عیسی را بیان کرد، حالتی که در آن شک و تردیدی نیست، خبر داد که گروهها و دسته‌های گمراه یهود نصاری و دیگران در مورد عیسی ÷در میان خود اختلاف ورزیدند، برخی در مورد او افراط نموده و برخی در حق او تفریط کردند، پس بخری از ایشان گفتند: عیسی خداست، و برخی گفتند: عیس پسر خداست، و برخی گفتند: او سومین سه تاست. و برخی دیگر مانند یهودیان او را به پیامبر به حساب نیاورده بلکه او را متهم کردند که حرام زاده است!.

سخنان همۀ این‌ها باطل و پوچ است و نظرشان فاسد، و آن را بر اساس شک و عناد و دلائل فاسد و شبهات بی‌ارزش بیان می‌کردند و همگی سزاوار وعید سخت خدا هستند و بنابر این فرمود:

﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْپس وای بر کسانی که به خدا و پیامبران و کتابهایش کفر ورزیدند. یهودیان و نصارا که در مورد عیسی سخن کفر می‌گویند در این‌ها داخل‌اند.

﴿مِن مَّشۡهَدِ یَوۡمٍ عَظِیمٍوای بر آنها به هنگام مشاهدۀ روز بزرگ. یعنی هنگام روز قیامت که پیشینیان و اهل آسمان‌ها و اهل زمین در آن گرد می‌آیند. روزی که آکنده از زلزله‌ها و وحشت‌ها می‌باشد، و در آن روز سزا و جزای اعمال داده می‌شود. پس در این وقت خداوند آنچه را که پنهان و آشکار می‌کردند روشن می‌سازد.

﴿أَسۡمِعۡ بِهِمۡ وَأَبۡصِرۡ یَوۡمَ یَأۡتُونَنَاچه گوش شنوا و چه چشم بینا پیدا می‌کنند در آن روز که به نزد ما می‌آیند؟!.

پس به کفر خود و شرکشان اقرار می‌نمایند، و به گفته‌هایشان اعتراف می‌کنند، و می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ[السجدة: ۱۲]. «پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، ما را به عقب باز گردان تا عمل شایسته انجام دهیم»، بدون شک ما یقین داریم، پس در قیامت به حقیقت آنچه بر آن هستند یقین حاصل می‌کند.

﴿لَٰکِنِ ٱلظَّٰلِمُونَ ٱلۡیَوۡمَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖاما ستمکاران امروز در گمراهی آشکاری به سر می‌برند، و آنها برای این گمراهی‌شان عذری ندارند، زیرا برخی از آنان از روی بینش، گمراهی را اختیار نموده‌اند، و حق را می‌شناسند، اما ازآن روی گردان شده‌اند. و برخی راه حق را گم کرده و از آن منحرف شده‌اند، و می‌توانند حق و حقیقت را بشناسند، اما به گمراهی خود و ک ارهای بدی که انجام می‌دهند راضی هستند، و برای شناخت حق از باطل تلاش نمی‌نمایند. فکر کن چگونه خداوند بعد از ﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡو فرمود: ﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْو نفرمود (فویل لهم) تا ضمیر به احزاب برگردد، زیرا از میان دسته‌هایی که با هم اختلاف دارند گروهی هستند که به حقیقت رسیده و با حق موافق هستند و در مورد عیسی می‌گویند: او بندۀ خدا و پیامبرش می‌باشد، و به او ایمان اورده و از او پیروی می‌کنند. پس این‌ها مومن هستند و دراین وعید و هشدار داخل نمی‌ب اشند. بنابر این خداوند فقط کافران را مورد تهدید و وعید قرار داد.

آیه‌ی ۳۹-۴۰:

﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٣٩[مریم: ۳۹]. «و آنان را که (اینک) در غفلت به سر می‌برند، و ایمان نمی‌آورند از روز حسرت بترسان، آنگاه که کار از کار می‌گذرد».

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَرِثُ ٱلۡأَرۡضَ وَمَنۡ عَلَیۡهَا وَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ٤٠[مریم: ۴۰]. «بی‌گمان ما زمین و همۀ کسانی را که بر روی آن هستند به ارث می‌بریم و به‌سوی ما برگردانده می‌شوند».

انذار: یعنی بر حذر داشتن از آنچه که ترسناک است، به صورت بیم دادن و خبر دادن از صفات آن، و آنچه که باید بندگان از آن ترسانده شوند روز قیامت است، روزی که کار از کار می‌گذرد، و پیشینیان و پسینیان در یک محل جمع می‌شوند، و از کارهایشان پرسیده می‌شود، پس هرکس به خدا ایمان آورده و از پیامبرانش پیروی کرده باشد به چنان سعادتی نایل می‌آید که بعد از آن هرگز بدبخت نخواهد شد، و هرکس که به خدا ایمان نیاورده و از پیامبرانش پیروی نکرده باشد به چنان شقاوت و بدبختی گرفتار می‌شود که پس از آن سعادتمند نخواهند شد، و خود و خانواده‌اش را از دست می‌دهد و در آن هنگام حسرت می‌خورد و چنان پشیمان می‌شود که دل او از شدت حسرت و تأسف از جا کنده می‌شود، و چه حسرتی از این بزرگتر است که انسان خشنودی خدا و بهشت او را از دست دهد و سزاوار خشم پروردگار و جهنم گرددف به صورتی که بازکشت به دنیا برایش امکان پذیر نباشد تا از نو عمل کند، و حال خود را عوض نماید!.

این چیزی است که پیش رو دارند، اما آنها از این امر غافل‌اند و به ذهنشان نمی‌آید، غفلت آنها را احاطه نموده و مستی آنها را فرا گرفته است، پس آنان به خدا ایمان نمی‌آورند و از پیامبرانش پیروی نمی‌کنند، دنیا آنها را غافل کرده و میان آنها و ایمان، شهوت‌ها و هوس‌های زودگذر حائل شده است، پس دنیا و همۀ آنچه در آن است از اول تا آخر از دستشان خواهد رفت، و آنها نیز از دنیا جدا خواهند شد، و خداوند وارث زمین و کسانی که روی آن زندگی می‌کنند، می‌گردد و آنها را به‌سوی خود بر می‌گرداند، و آنان را به سبب اعمالشان سزا و جزا خواهد داد. پس هرکس عمل خیری انجام داده باشد خداوند را ستایش می‌گوید، و هرکس عمل بدی انجام داده باشد جز خودش کسی را سرزنش نخواهد کرد.

آیه‌ی ۴۱-۵۰:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِبۡرَٰهِیمَۚ إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیًّا٤١[مریم: ۴۱]. «و در این کتاب ابراهیم را یاد کن، بی‌گمان او راست کردار و پیامبر بود».

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡ‍ٔٗا٤٢[مریم: ۴۲]. «هنگامی که به پدرش گفت: پدر جان! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و چیزی را از تو دور نمی‌کند؟».

﴿یَٰٓأَبَتِ إِنِّی قَدۡ جَآءَنِی مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ یَأۡتِکَ فَٱتَّبِعۡنِیٓ أَهۡدِکَ صِرَٰطٗا سَوِیّٗا٤٣[مریم: ۴۳]. «ای پدر! از دانش چیزی به من رسیده که به تونرسیده است، پس، از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم».

﴿یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗا٤٤[مریم: ۴۴]. «ای پدر! شیطان را پرستش مکن، به راستی که شیطان خدای مهربان را عصیانگر است».

﴿یَٰٓأَبَتِ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیۡطَٰنِ وَلِیّٗا٤٥[مریم: ۴۵]. «ای پدرم! من از این می‌ترسم که عذابی از سوی خداوند مهربان به تو برسد و آنگاه همدم شیطان شوی».

﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَۖ وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗا٤٦[مریم: ۴۶]. «(پدر ابراهیم) گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من رویگردانی؟ اگر بازنیایی قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد، و برای مدت مدیدی از من دور شو و با من صحبت مکن».

﴿قَالَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَکَ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗا٤٧[مریم: ۴۷]. «(ابراهیم) گفت: سلام بر تو، من از پروردگارم برایت آمرزش خواهم خواست، که او در حق من مهربان است».

﴿وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا٤٨[مریم: ۴۸]. «و از شما و از آنچه به جز خدا می‌پرستید، کناره‌گیری و دوری می‌کنم، و پروردگارم را (به نیایش) می‌خوانم، باشد که در پرستش پروردگارم ناامید و ناکام نباشم».

﴿فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِیّٗا٤٩[مریم: ۴۹]. «پس چون از آنان و از آنچه به جای خدا می‌پرستیدند دوری کرد اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک پیامبری بود».

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُم مِّن رَّحۡمَتِنَا وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِیّٗا٥٠[مریم: ۵۰]. «و از رحمت خویش به ایشان بخشیدم و آنان را نیکونام و بلند آوازه گردانیدیم».

بزرگترین و ذبرترین و بالاترین کتاب‌ها قرآن است که کتاب روشن و پند و اندرز است، چرا که اخبار و سرگذشت و داستان‌هایی که در آن بیان شده است راست‌ترین و شایسته‌ترین و مفیدترین اخبار است، و امر و نهی آن بزرگ‌ترین و عادلانه‌ترین و منصفانه‌ترین اوامر و نواهی هستند و اگر در آن جزا و وعده و عید بیان شده راست‌ترین و حق‌ترین وعده و وعید هستند، و بیش از هر چیز بر حکمت و عدالت و فضل دلالت دارند، و پیامبران و انباییی که در آن ذکر شده‌اند از دیگر پیامبران و کامل‌ترین و برتر می‌باشند، بنابر این در قرآن از پیامبرانی یاد شده است که به خاطر عبادت الهی و محبت و بازگشت به‌سوی او، و ادای حقوق خدا و بندگانش، و دعوت مردم به‌سوی خدا، و مقاومت، و شکیبایی، به مقام‌های افتخار آمیز و منازل عالی و جایگاهی برتر دست یافته‌اند، و در آن قرآن خیلی زیاد از آنان سخن به میان آمده و داستانهایشان تکرار شده است. خداوند در این سوره از تعدادی از پیامبران یاد نمود و پیامبرش را دستور می‌دهد تا آنها را یاد کند، زیرا یاد آنها به مثابۀ ستایش خدا بر آنان و بیان فضل و احسان خداوند بر آنهاست. نیز یاد و خاطرۀ پیامبران، آدمی را تحریک می‌نماید که به آنها ایمان آورد و بدانان محبت ورزد، و به آنها اقتدا کند. پس فرمود: ﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِبۡرَٰهِیمَۚ إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیًّا٤١و دراین کتاب قرآن گوشه‌ای از سرگذشت ابراهیم را بیان کن، که او بسیار راست کردار، و پیامبر خدا بود و خداوند، راست کرداری، راست گفتاری، و پیامبری را به او داد.

صدیق: یعنی کسی که بسیار راست می‌گوید، پس او در گفته‌ها و در کارهایش راست است، و هر آنچه را که دستور داده شده است آن را تصدیق نماید، تصدیق می‌کند، و این مستلزم علم فراوانی است که به قلب راه یابد و در آن اثر نماید و موجب یقین و عمل صالح و کامل شود. و ابراهیم ÷بعد از محمد صاز همۀ پیامبران برتر است. و او پدر سوم طائفه‌های برتر می‌باشد و خداوند نبوت و کتاب را در میان فرزندانش قرار داد. او کسی است که مردم را به‌سوی خدا فرا خواند و بر شکنجۀ بزرگی که در این راه به او رسید شکیبایی ورزید، پس او خویش و بیگانه را دعوت داد و در دعوت دادن پدرش به اندازۀ توان خود کوشید.

و خداوند اصرار ابراهیم بر ایمان آوردن پدرش را بیان کرد و فرمود: ﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِآنگاه که ابراهیم پدرش را به خاطر پرستش بت‌ها مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و گفت: ﴿یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡ‍ٔٗاای پدر جان! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و شر و بلایی را از تو دور نمی‌کند؟ یعنی چرا بت‌هایی را می‌پرستی که خودشان ناقص هستند و کا ری از دستشان ساخته نیست؟ پس این بت‌ها نمی‌شوندو نمی‌بینند و به کسی که آنها را پرستش نماید هیچ سود و زیانی نمی‌رسانند، بلکه به خودشان هم نمی‌تواند فایده‌ای بدهند، و توانایی دور کردن کوچک‌ترین زیان و بلایی را ندارند. پس این روشن و آشکار می‌نماید که عبادت چیزی که خودش ناقص است و کاری نمی‌تواند بکند از دیدگاه عقل و شرح ناپسند و زشت است.

و از استدلال ابراهیم می‌توان این نکته را استنباط نمود که کسی را باید پرستید که دارای کمال است، و بندگان هیچ نعمتی را مگر از جانب او بدست نمی‌آورند و جز او هیچ‌کس نمی‌تواند بلایی را از آنها دور کند، و از همان خداوند متعال است.

﴿یَٰٓأَبَتِ إِنِّی قَدۡ جَآءَنِی مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ یَأۡتِکَای پدر! مرا تحقیر نکن، و نگوی: تو پسر من هستی، چطور شما چیزی را نمی‌دانی که من نمی‌دانم! زیرا خداوند از دانش بهره‌ای به من بخشیده که به تو نداده است. پس ﴿فَٱتَّبِعۡنِیٓ أَهۡدِکَ صِرَٰطٗا سَوِیّٗااز من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمون کنم. یعنی به راه درست و میانه که همان راه عبادت خدای یگانه است ک شریکی ندارد. و راه راست یعنی اطاعت از خداوند در همۀ حالت‌ها.

مهربانی و لطافت از لابلای سخنان ابراهیم به چشم می‌خورد، زیرا او نگفت: «ای پدر! من عالم هستم و تو جاهل» بلکه گفت: من و تو هر دو دانش داریم، اما دانشی که به من رسیده به تو نرسیده است، پس شایسته است از دلیل پیروی و اطاعت کنی.

﴿یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَپدر جان ! شیطان را پرستش مکن، زیرا هر کسی غیر از خدا را پرستش نماید به راستی که شیطان را پرستش کرده است. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَیۡکُمۡ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٠[یس: ۶۰]. «ای فرزندان آدم! مگر از شما عهد نگرفتم که شیطان را پرستش نکنید، همانا او دشمن آشکار شماست؟».

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗابه راستی که شیطان نافرمان خداست، پس هرکس از گامهای شیطان پیروی نماید به درستی که وی را یاور و دوست خود قرار داده، و او نافرمان خدا و به منزلۀ شیطان است. و اضافه کردن عصیان به اسم رحمان اشاره به این دارد که گناهان، بنده را از رحمت خداوند دور می‌کند. و درهای رحمت را به روی او می‌بندد، چنان‌که طاعت و فرمانبرداری بزرگ‌ترین سبب برای به دست آوردن رحمت خداوند است. بنابر این گفت: ﴿یَٰٓأَبَتِ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِای پدرم! به سبب اصرار ورزیدنت بر کفر و ادامه دادن سرکشی‌ات می‌ترسم عذابی از سوی خداوند مهربان به تو برسد. ﴿فَتَکُونَ لِلشَّیۡطَٰنِ وَلِیّٗاو در دنیا و آخرت همدم و قرین شیطان شوی، و در جایگاه‌های زشت شیطان اقامت کنی و پای در جای او نهی. پس ابراهیم خلیل ÷آهسته آهسته و به تدریج پدرش را دعوت داد. از آنچه آسان‌تر بود شروع نمود، او را از عملش خبر داد، و گفت: علم و دانش من باعث می‌شود تا از من پیروی نمایی، و اگر از من اطاعت کنی به راه راست رهنمون می‌شوی، سپس او را از پرستش شیطان نهی کرد، و از زیان‌های عبادت شیطان آگاه ساخت. سپس او را از عذاب خداوند بر حذر داشت و گفت: اگر به این حالت ادامه دهی دوست و همدم شیطان خواهی شد. اما این دعوت در مورد آن بدبخت، مفید و کارساز واقع نشد، و پدر ابراهیم پاسخی جاهلانه داد و گفت: ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُپدر ابراهیم به خدایانش که از سنگ بودند، بالید و به آنها افتخار کرد، و ابراهیم را به خاطر رویگردانی از انها سرزنش نمود. و این جهالتِ بیش از حد و کفر خطرناکی است که آدمی به پرستش بت‌ها افتخار نماید و مردم را به سوی آن دعوت کند.

﴿لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَو ای ابراهیم! اگر تو از ناسزا گفتن به معبودانم، و از دعوت دادنم به‌سوی عبادت خدا باز نیایی قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد. ﴿وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗاو برو برای مدت مدیدی از من دور شو و زمانی طولانی با من سخن مگوی.

ابراهیم خیل او را به مانند پاسخ دهندگان رحمان وقتی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار می‌دهند پاسخ داد و ناسزا نگفت، بلکه صبر نمود و کاری نکرد که ناراحت شود، و گفت: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکَمن از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست، و همواره به درگاه خداوند دعا خواهم کرد تا تورا هدایت کند و بیامرزد و تو را به اسلام رهنمون نماید که موجب آمرزش گناهان می‌شود. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗابدون شک او به حال من مهربان است. و مرا مورد عنایت قرار می‌دهد. پس ابراهیم همیشه از خداوند برای پدرش طلب آمرزش می‌نمود به امید این‌که خداوند او را هدایت نماید، اما وقتی روشن شد که او دشمن خداست و هیچ چیزی در مورد وی کارساز نیست آمرزش خواستن برای او را ترک نموده و از وی بیزاری جست.

خداوند ما را به پیروی از ایین ابراهیم دستور داده است، و از جملۀ پیروی از آیین او این است که در دعوت دادن به‌سوی خدا روش او را در پیش گیریم، و از راه علم و حکمت، و با نرمی و سهولت مردم را به تدریج دعوت کنم، و بر آن شکیبایی ورزیم. و نباید از دعوت دادن خسته شد. بلکه باید در مقابل اذیت و آزاری که مردم با زبان و کردارشان به دعوتگر می‌رسانند شکیبایی ورزید، و از آن گذشت نمود، و با زبان و کردار با آنها نیکی کرد.

وقتی ابراهیم از (ایمان آوردن) قوم و پدرش ناامید شد، گفت: ﴿وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِو از شما و از بت‌هایی که به جای خدا می‌پرستید کناره‌گیری می‌کنم، ﴿وَأَدۡعُواْ رَبِّیو پروردگارم را می‌خوانم و این شامل دعای عبادت و دعای خواستن می‌شود. ﴿عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗاامید است که در پرستش پروردگارم ناامید و ناکام نشوم. یعنی امیدوارم که خداوند با پذیرفتن دعایم و قبول کردن اعمالم مرا خوشبخت نماید. و این است وظیفۀ دعوتگری که در مسیر دعوت مردم به‌سوی حق ناامید شده است. پس آنان از هوی و آرزوهای خود پیروی کردند، و مواعظ در آنها کارساز و مفید واقع نشد، بنابر این بر سرکشی خود اصرار ورزیده و در آن سرگشته و حیران ماندند.

پس دعوتگر در چنین حالتی باید به اصلاح خویشتن بپردازد، و امید داشته باشد که خداوند از او بپذیرد، و از شر، و اهل شر کناره‌گیری نماید و طبعاً جدا شدن انسان از وطن و خانواده و قومش و از آنچه دوست دارد بسیار دشوار است، زیرا آدمی از کسانی ور می‌شود که به آنها افتخار می‌ورزد، و در جمع آنها زندگی می‌نماید، به همین جهت هرکس چیزی را به خاطر خدا ترک نماید خداوند به عوضش بهتر از آن به او می‌دهد. ابراهیم از قومش کناره‌گیری کرد، و خداوند در مورداو فرمود: ﴿فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِیّٗا٤٩وقتی ابراهیم از آنان و از آنچه به جای خدا می‌پرستیدند دوری کرد به او اسحاق و یعقوب بخشیدم و هر یک از آنان را پیامبر قرار دادیم. پس او صاحب فرزندانی صالح و نیکوکار شد که به عنوان پیامبر به‌سوی مردم فرستاده شدند و خداوند آنها را از میان جهانیان برای رسالت و وحی خویش برگزید.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُم مِّن رَّحۡمَتِنَاو از رحمت خویش به ابراهیم و فرزندانش اسحاق و یعقوب، بخشش‌ها عطا نمودیم. و این شامل تمامی رحمت‌هایی می‌شوند که خداوند به آنان بخشید از قبیل علوم مفید، و اعمال صالح، و فرزندان و دودمان زیاد که در هر جا منتشر شدند و پیامبران و صالحان زیادی در میان آنها به وجود آمد.

﴿وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ لِسَانَ صِدۡقٍ عَلِیّٗاو آنان را نیکونام و بلند آوازه کردیم. این نیز رحمتی است که خداوند به آنها بخشید، زیرا خداوند به هر نیکوکاری وعده داده است که بر حسب نیکوکاری‌اش از او نام نیک و آوازۀ بلد منتشر نماید. و این‌ها از پیشوایان نیکوکاران می‌باشند، پس خداوند از آنها نام نیک و آوازۀ راستینی به یادگار گذاشته است، نه شهرت و آوازۀ دروغین، پس یاد و آوازۀ آنان جهان را پر کرده، و تمجید و ستایش و محبت آنان دل‌ها را ملامال نموده است، و زبان‌ها در هرجا به ستایش و تمجید آنها گشوده می‌شوند. پس آنها الگوی پیروان و پیشوایان هدایت یافتگان می‌باشند، و همواره در تمام دوران یاد و خاطره آنها زنده است، و این فضل خداست که به هرکس بخواهد می‌بخشد، و خداوند دارای فضل بزرگ است.

آیه‌ی ۵۱-۵۳:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ مُخۡلَصٗا وَکَانَ رَسُولٗا نَّبِیّٗا٥١[مریم: ۵۱]. «و در این کتاب از موسی یاد کن، به راستی که او خلوص یافته، و فرستاده‌ای پیامبر بود».

﴿وَنَٰدَیۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَیۡمَنِ وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِیّٗا٥٢[مریم: ۵۲]. «و ما او را از طرف راست کوه طور ندا دادیم و او را نزدیک گرداندیم و با او سخن گفتیم».

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥ مِن رَّحۡمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِیّٗا٥٣[مریم: ۵۳]. «و ما از سرِ رحمت خوش، برادرش هارون پیامبر را به او دادیم».

و دراین قرآن بزرگ موسی بن عمران را یاد کن و برای تکریم و بزرگداشت و معرفی مقام والای او و اخلاق کاملش از او سخن بگو. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ مُخۡلَصٗاهمانا او از جانب پروردگارت برگزیده شهد و خداوند او را از نقائص زدوده، و برای خویشتن برگزیده بود. و ﴿مُخۡلَصٗابا کسر لام نیز خوانده شده است، و به این معنی که او همۀ کارها و گفته‌ها و نیاتش را برای خدا خالص گردانده بود، پس توصیف نمود که در تمامی حالاتش دارای اخلاص بود. و هر دو معنی لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا خداوند او را به خاطر اخلاصش برگزید، و از نقائص دور کرد، و اخلاص او باعث شد تا خداوندی وی را برگزیند. و بزرگ‌ترین حالتی که بنده با آن توصیف می‌شود اخلاص است، و این که خداوند عیب‌ها را از او دور نماید و وی را برگزیند. ﴿وَکَانَ رَسُولٗا نَّبِیّٗاو او فرستاده و پیامبر بود. یعنی خداوند هم رسالت و هم نبوت را به او داده بود.

رسالت می‌طلبد که رسول، سخن مرسل را ابلاغ کند، و همۀ امور کوچک و بزرگ شریعت را به مردم برساند. و نبوت یعنی این‌که خداوند به او وحی نماید و وی را با فرستادن وحی برگزیند، پس «نبوت» رابط میان او و پروردگارش می‌باشد، و «رسالت» رابط میان او و مردم، خداوند بزرگ‌ترین و برترین نوع وحی را به موسی اختصاص داد، و آن این بود که با وی سخن گفت و او را به خودش نزدیک نمود، به گونه‌ای که با خداوند مناجات کرد و از میان همۀ پیامبران، مقام «کلیم الرحمن» به او اختصاص یافت. بنابر این فرمود: ﴿وَنَٰدَیۡنَٰهُ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ ٱلۡأَیۡمَنِو ما از طرف راست کوه طور او را در حالت راه رفتنش ندا دادیم و با این‌که «أیمن» به معنی با برکت‌تر استو گفتۀ الهی: ﴿أَنۢ بُورِکَ مَن فِی ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا[النمل: ۸] «مبارک گردید کسی ک در کنار این آتش است، و کسی که پیرامون آن می‌باشد»، بر همین معنی دلالت می‌نماید.

﴿وَقَرَّبۡنَٰهُ نَجِیّٗاو او را نزدیک ساختیم وو با او سخن گفتیم. فرق ندا دادن و مناجات کردن این است که ندا به صدای بلند گفته می‌شود، و مناجات به صدای آهسته. و در این آیه برای خداوند سخن گفتن و انواع آن اعم از ندا و مناجات ثابت می‌گرد، آن طور که مذهب اهل سنت و جماعت بر آن است، به خلاف منکرین کلام خداوند از قبیل معتزله و جهمیه و کسانی که مانند آنها فکر می‌کنند.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥ مِن رَّحۡمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِیّٗا٥٣این بزرگ‌ترین فضیلت موسی، و احسان و دلسوزی او نسبت به برادرش هارون است، چرا که از خداوند خواست تا هارون را در کارش شریک او سازد و مانند او پیامبر بگرداند. خداوند دعای موسی را پذیرفت. و برادرش هارون را که پیامبر بود به وی بخشید. پس پیامبر هارون تابع پیامبری موسی، بود و هارون، موسی را در کارش یاری نمود.

آیه‌ی ۵۴-۵۵:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِسۡمَٰعِیلَۚ إِنَّهُۥ کَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَکَانَ رَسُولٗا نَّبِیّٗا٥٤[مریم: ۵۴]. «و در این کتاب اسماعیل را یاد کن، همانا او در وعده‌هایش راست بود و فرستاده و پیامبر خدا بود».

﴿وَکَانَ یَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّکَوٰةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِیّٗا٥٥[مریم: ۵۵]. «و او خانواده‌اش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان می‌داد و در پیشگاه پروردگارش پسندیده بود».

در قرآن کریم این پیامبر بزرگ را یاد کن، پیامبری که بزرگ‌ترین و برترین ملت‌ها یعنی ملت عرب که سرور و فرزندان آدم حضرت محمد صنیز از آنان است، از او سرچشمه گرفته است. ﴿إِنَّهُۥ کَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِاو در وعده‌هایش راست بود، و هیچ وعده‌ای نمی‌داد مگر این‌که به آن وفا می‌نمود، و این شامل وعده‌ای می‌شود که با خدا و با بندگان خدا می‌بست. بنابر این وقتی با خودش وعده کرد که اگر پدرش او را ذبح نماید صبر کند، به او گفت: ﴿سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِینَ[الصافات: ۱۰۲]. «به زودی ان شاء الله مرا از بردباران خواهی یافت».

و به این وعده وفا نمود و پدرش را اجازه داد تا او را ذبح کند، در حالی که بریده شدن سر بزرگ‌ترین مصیبتی است که انسان دچار آن می‌شود. سپس خداوند او را به رسالت و نبوت متصف نمود که بزرگ‌ترین احسان الهی بر بندگانش می‌باشد، و خداوند او را از قشر برتر مردم قرار داد.

﴿وَکَانَ یَأۡمُرُ أَهۡلَهُۥ بِٱلصَّلَوٰةِوَٱلزَّکَوٰةِو او خانواده‌اش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان می‌داد. یعنی دستور خداوند را در مورد خانواده‌اش اجرا می‌نمود، و آنها را به اقامۀ نماز خالصانه فرمان می‌داد، و آنها را به پرداخت زکات که یکی از مصادیق احسان نسبت به بندگان می‌باشد، فرمان می‌داد. پس او و خودش و دیگران را به کمال رسانید، به ویژه نزدیکترین مردمان به خود که خانواده‌اش بودند، چون خانواده‌اش از دیگران به دعوت او سزاوارتر بودند. ﴿وَکَانَ عِندَ رَبِّهِۦ مَرۡضِیّٗاو نزد خداوند پسندیده بود. چون کارهایی که رضایت الهی را ر پی داشت انجام می‌داد، و در انجام اموری می‌کوشید که باعث خشنودی خدا می‌شد، خداوند نیز او را پسندید، و از خواص بندگان و دوستان نزدیکش قرار داد. پس خداوند از او خشنود بود و از پروردگارش راضی.

آیه‌ی ۵۶-۵۷:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِدۡرِیسَۚ إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیّٗا٥٦[مریم: ۵۶]. «و در این کتاب، ادریس را یاد کن، همانا او بسیار راست کردار، و پیامبری بزرگ بود».

﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَکَانًا عَلِیًّا٥٧[مریم: ۵۷]. «و او را منزلتی بلند فرا بردیم».

یعنی به صورت بزرگداشت و تکریم، در قرآن از ادریس یاد کن، او را به صفت‌های کمال توصیف نما، ﴿إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیّٗاخداوند او را صدیق قرار داد که متضمن برخورداری از تصدیق کامل و علم کامل و یقین استوار و عمل صالح است. و خداوند بیان نمود که او را برای وحی و رسالت خود انتخاب کرد. ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَکَانًا عَلِیًّاو در میان آوازۀ او را بلند کرد و جایگاهش را درمیان مقربین بالا برد. پس او بلند آوازۀ و عالی رتبه بود.

آیه ۵۸:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَ وَمِمَّنۡ هَدَیۡنَا وَٱجۡتَبَیۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩٥٨[مریم: ۵۸]. «آنان پیامبرانی بودند که خداوند نعمت برایشان ارزانی داشت، از سلالۀ آدم، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از زمرۀ کسانی که آنان را رهنمود کرده و برگزیده بودیم، هرگاه آیات خداوند مهربان بر آنان خوانده می‌شد سجده‌کنان و گریان (به زمین) می‌افتادند».

وقتی این پیامبر بزرگوار و پیامبران برگزیده و فضایل و مقام‌هایشان را بیان کرد، فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَاینان کسانی از پیامبران‌اند که خداوند بدیشان نعمت داده است، یعنی خداوند نعمت‌های بی‌نظیری از قبیل نبوت و رسالت به آنان داده است، و ما فرمان یافته‌ایم تا دعا کنیم و از خداوند بخواهیم ما را به راه کسانی که به آنان نعمت بخشیده است هدایت نماید، و هرکس از خداوند اطاعت نماید با کسانی خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده است: ﴿مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ[النساء: ۶۹]. و برخی از ایشان، ﴿مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖاز سلالۀ آدم، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم.

﴿وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَو از دودمان ابراهیم و یعقوب هستند. پس این‌ها بهترین خانواده‌های دنیا هستند که خداوند آنها را برگزیده است. و آنها به هنگامی که آیات خداوند مهربان بر انان تلاوت شود که مشمل بر اخبار پنهانی‌ها و صفت خداوند دانا، و اسرار و اخبار روز قیامت، و وعده و وعید است ﴿خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗاسجده کنان و گریان به زمین می‌افتند. و در برابر ایات آنان الهی فروتن می‌شوند و ایمان و بیم و امید در دل‌هایشان رسوخ می‌کند، و به همین امر باعث می‌شود تا بنگرند و به‌سوی خدا توبه نمایند، و در برابر پروردگارشان به سجده بیافتند. آنان از کسانی نیستند که چون آیات الهی را بشوند کر و کور از کنار آن می‌گذرند.

و نسبت دادن آیات به اسم الهی «رحمان» بر این دلالت می‌نماید که آیات خداوند از جملۀ رحمت و احسان او نسبت به بندگانش می‌باشند، چرا که آنها را به‌سوی حق هدایت نموده و از کوری و گمراهی نجات داده و از گمراهی و جهالت رهانیده و به‌سوی علم و دانش رهنمود کرده است.

آیه‌ی ۵۹-۶۳:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا٥٩[مریم: ۵۹]. «آن گاه پس از آنان فرزندان ناخلفی جانشین شدند که نماز را هدر دادند و از خواسته‌ها(ی نفسانی) پیروی کردند و (مجازات) گمراهی را خواهند یافت».

﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا٦٠[مریم: ۶۰]. «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، پس ایشان وارد بهشت می‌شوند و هیچ ستمی نمی‌بینند».

﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّهُۥ کَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِیّٗا٦١[مریم: ۶۱]. «باغ‌های جاودانی که خداوند در جهان غیب به بندگانش وعده داده است، و وعدۀ خدا حقاً تحقق می‌پذیرد».

﴿لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًا إِلَّا سَلَٰمٗاۖ وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِیهَا بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗا٦٢[مریم: ۶۲]. «در آن جا [هیچ] سخن بیهوده‌ای نمی‌شنوند، بلکه سلام (می شنوند)، صبحگاهان و شامگاهان خوراک و طعام ایشان آماده است».

﴿تِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِی نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّٗا٦٣[مریم: ۶۳]. «این است آن بهشتی که به هرکس از بندگان ما که پرهیزگار باشد به میراث می‌دهیم».

پس از آنکه خداوند متعال از این پیامبران سخن به میان آورد و ذکر نمود که آنان مخلص و در جستجوی خشنودی پروردگارشان بودند، و به‌سوی او بازگشتند، از کسانی که پس از آنان آمدند سخن گفت، کسانی که آنچه را به آن دسور داده شده بودند تحریف کردند، و بیان داشت که پس از آنان فرزندان ناخلفی جانشین آنها شدند و به عقب برگشتند، پس نماز را که به محافظت و اقامۀ آن دستور داده شده بودند ترک کردند، و در مورد آن سستی ورزیده و آن را ضایع نمودند، و چون نماز را ضایع کردند که ستون دین و تراوزی ایمان و اخلاص برای پروردگار جهانیان است، و بیش از همۀ اعمال بر آن تاکید شده، و بهترین اعمال است، دیگر امور دینی را نیز ضایع و ترک نمودند. و چیزی که آنها را به این امر فرا می‌خواند این بود که آنها از خواسته‌های نفسانی خود پیروی کردند، بنابر این توجه آنان به شهوت‌های نفسانی معطوف شد و آن‌را بر حقوق خداوند مقدم داشتند و این امر سبب ضایع کردن حقوق خدا، و روی آوردن به شهواتشان شد. بنابر این هرگاه شهوتی برایشان پدیدار می‌شد آن را حاصل می‌کردند و به هر شیوه‌ای برایشان روی می‌داد آن را انجام می‌دادند، ﴿فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّایعنی به زودی با عذابی مضاعف و شدید روبرو می‌شوند، سپس خداوند متعال استثنا قایل شد و فرمود: ﴿إِلَّا مَن تَابَمگر آن کسانی که از شرک و بدعت گناهان توبه کنند و از آن دست کشیده و از آن پشیمان شوند، و تصمیم قاطع بگیرند که آن را تکرار نکنند، ﴿وَءَامَنَو به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز قیامت ایمان داشته باشند، ﴿وَعَمِلَ صَٰلِحٗاو کار شایسته انجام دهند، و آن کاری است که خداوند آن را بر زبان پیامبرانش مشروع قرار داده است، به شرط این‌که برای رضای خدا انجام شود. ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَپس کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ﴿یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَوارد بهشت می‌شوند، که شامل نعمت‌های پایدار و زندگی سالم و همسایگی پروردرگار بزرگوار می‌باشد. ﴿وَلَا یُظۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗاو در مورد اعمال‌شان هیچ ستمی نمی‌بینند، اعمال‌شان را به طور کامل می‌یابند و به طور کامل به آنان پاداش داده می‌شود.

سپس بیان نمود بهشتی که وعده داده آنها بدان وارد شوند مانند دیگر باغ‌هایی نیست، بلکه ﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍباغ‌های بهشت باغ‌هایی برای اقامت و ماندن بوده و هیچ رنج و ناراحتی در آن وجود ندارد، و انسان از آن به جایی دیگر برده نمی‌شود و هیچ گاه از بین نمی‌روند، و این به خاطر پهناور بودن آن باغها و فراوانی خوبی‌ها و شادی‌هایی است که در آن وجود دارد. ﴿ٱلَّتِی وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِباغهایی که خداوند مهربان به آن وعده داده است، آن را به «رحمان» نسبت داد، چون رحمت و احسانی در آن باغها وجود دارد که هیچ چشمی مانند آن را ندیده و هیچ گوشی مانند آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. و خداوند بهشت را رحمت خویش نامیده و فرموده است: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱبۡیَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِی رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١٠٧[آل عمران: ۱۰۷]. «و اما کسانی که چهره‌هایشان سفید می‌شو در رحمت خداوند هستند و آنها در آن جاودانه‌اند». و همچنین نسبت دادن بهشت به رحمت خدا بر این دلالت می‌نماید که شادی بهشت استمرار دارد و همواره باقی خواهد ماند، چون رحمت الهی که بهشت اثری از آن می‌باشد همواره باقی است.

و منظور از ﴿عِبَادَهُۥبندگانی است که او را عبادت کرده، به شرایع وی پایبند بوده و عبودیت بندگانی تبدیل به صفت آنها شده است. همچنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُو بندگان رحمان و امثال آن به خلاف بندگانی که فقط آفریدۀ او هستند و وی را عبادت ن کرده‌اند، پس ایشان گرچه بندگان ربوبیت خداوند میباشند ـ زیرا خداوند آنها را آفریده و روزی داده و به تدبیر امورشان پرداخته است ـ اما از زمرۀ آن بندگانی نیستند که وارد دایره‌ی بندی الویهت و پرستش و بندگی اختیاری شده اند، و پرستشی که آدمی به خاطر آن مورد ستایش قرار می‌گیرد. بلکه پرستش آنان پرستش اضطراری است و به خاطر این بندگی مورد ستایش قرار نمی‌گیرند.

﴿بِٱلۡغَیۡبِاحتمال دارد که متعلق ﴿وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُباشد. پس در این صورت معنی این طور می‌شود: خداوند آنان را به بهشتی وعدۀ داده است که آن را ندیده‌اند، اما به آن نادیده ایمان آورده و آن را تصدیق کرده‌اند که آن بهشت در غیب وجود دارد، و برای رسیدن به آن تلاش کرده‌اند با این‌که آن را ندیده بودند، پس چگونه بود اگر آن را می‌دیدند؟ بنابر این حتماً بیشتر آن را طلب می‌کردند و بیشتر به آن علاقه‌مند می‌شدند، و برای رسیدن به آن بشتر می‌کوشیدند. و در اینجا آنها چون به غیب و به آنچه ندیده‌اند ایمان دارند مورد ستایش قرار گرفته‌اند، و چنین ایمانی مفید است.

و احتمال دارد که ﴿بِٱلۡغَیۡبِمتعلق به ﴿عِبَادَهُباشد، یعنی کسانی که او را عبادت کردند بدون این‌که او را دیده باشند. پس آنان خدا را عبادت کردند، حال آنکه او را ندیده‌اند، پس اگر او را می‌دیدند بیشتر وی را عبادت می‌کردند و بیشتر توبه می‌نمودند، و بیشتر او را دوست می‌داشتند و اشتیاق آنها بیشتر می‌شد.

نیز احتمال دارد که معنی اینطور باشد: باغهایی که خداوند مهربان به بندگانش وعده داده است از اموری است که نمی‌توان توصیف آن را بیان کرد، و هیچ‌کس جز خدا آن را نمی‌داند. پس این نوعی تشویق به تلاش برای برخورداری از بهشت، و توصیف اجمالی ان است، و انسان‌ها را به حرکت درمی آورد تا در طلب آن برخیزند و این مانند فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧[السجدة: ۱۷]. «هیچ کس نمی‌داند در برابر کارهای نیکی که کرده‌اند چه چیزهایی برای‌شان پنهان داشته شده است، چیزهایی که مایۀ شادی و سرورشان شده و از نگاه‌شان پنهان شده است».

و این معانی همه درست و ثابت است، اما احتمال اول بهتر است به دلیل این‌که خداوند فرموده است ﴿إِنَّهُۥ کَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِیّٗاو آن وعده محقق و شدنی است، زیرا خداوند خلاف وعده نمی‌کند و راستگوترین است.

﴿لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوًادر آن جا سخن بیهوده و بی‌فایده‌ای که انسان را گناهکار نماید، نمی‌شنوند، پس آنها در آنجا ناسزا و عیبی نمی‌شوند و سخنی که انسان را به ورطۀ گناه و عصیان بکشاند و نیز هیچ گفتۀ نامناسبی را نمی‌شنوند ﴿إِلَّا سَلَٰمٗافقط گفته‌هایی می‌شوند که از هر نوع عیبی مبرا است، از قبیل ذکر خدا، درود، سخن شادی آفرین و مژده و گفته‌های نیک، و شنیدن خطاب خداوند مهربان و صداهای دل‌انگیز حوری‌های بهشتی و فرشتگان و نوجوانان، و ترانه‌های شاد و کلمات گهربار، چون بهشت سرای لامتی است و در آن جز سلامتی چیزی دیگر وجود ندارد.

﴿وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِیهَا بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗاو صبحگاهان و شامگاهان خوراک و طعام ایشان آماده است. یعنی روزی آنان از قبیل خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و انواع لذت‌ها همواره موجود است، و هر کجا که بخواهند و در هر وقتی که میل داشته باشند حاضر است. و از کمال لذت و زیبایی آن این است که در اوقات مشخصی یافت شود، ﴿بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗاصبحگاهان و شامگاهان، تا خوب بچسبد و کاملاً مفید باشد. پس بهشتی که توصیف نمودیم، ﴿ٱلَّتِی نُورِثُ مِنۡ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّٗاکسی از بندگان در آن قرار می‌دهیم که پرهیزگار باشد. یعنی پرهیزگاران را در آن جای داده و آن را جایگاه همیشگی آنها قرار می‌دهیم، از آن جا اخراج نمی‌شوند و به جای آن چیز دیگری را نمی‌خواهند. چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣[آل عمران: ۱۳۳]. «و بشتابید به‌سوی آمرزشی از جانب پروردگارتان، و بهشتی که پهنای آن به اندازۀ آسمان‌ها و زمین است، که برای پرهیزگاران آماده شده است».

آیه‌ی ۶۴-۶۵:

﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَۚ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا٦٤[مریم: ۶۴]. «و (ما فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، از آنِ اوست آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است، و پروردگارت فراموشکار نبوده است».

﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِیّٗا٦٥[مریم: ۶۵]. «پروردگار آسمان‌ها و زمین و آنچه درمیان این دو است، پس او را پرستش کن، و بر عبادت او پایداری ورز، آیا همتایی برای او می‌شناسی؟».

مدتی جبرئیل نز پیامبر نیامد، وقتی جبرئیل مجدداً نازل شد (پیامبر ص) به او گفت: «اگر بیشتر از این نزد ما می‌آمدی بهتر بود» چون پیامبر به او علاقه داشت و از جدایی او غمگین می‌شد، و قلبش با فرود آمدن او مطمئن می‌شد، پس خداوند بر زبان جبرئیل به پیامبر فرمود: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَو ما جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، یعنی ما اختیاری نداریم، اگر دستور داده شویم شتابان فرمان را اجرا می‌می کنیم، و هرگز از دستور خدا سرپیچی نمی‌کنیم، چنان که خداوند متعال در مورد فرشتگان فرموده است: ﴿لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ[التحریم: ۶]. «از فرمانی که خداوند به آنها می‌دهد سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که به آن دستور داده می‌شوند انجام می‌دهند»، پس ما بندگانی مأمور هستیم.

﴿لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَاز آن اوست آنچه پیش روی ما و آنچه میان این دو است. یعنی کارهای گذشته و آینده و حال، اینجا و آن جا و همه جا از آن خداوند متعال است پس روشن شد که همۀ امور از آن خداوند می‌باشد و مابندگانی هستیم که دراختیار او قرار درایم. بنابر این مسئلۀ اصلی این است که آیا حکمت الهی این کار را اقتضا می‌نماید یا نه؟ پس اگر حکمت او کاری را اقتضا نماید آن را اجار می‌کند، و اگر حکمت الهی آن کار را اقتضا نکند آن را به تأخیر می‌اندازد بنابر این فرمود: ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗاو پروردگارت فراموشکار نبوده و نیست تا تو را فراموش کن. چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣[الضحى: ۳]. «پروردگارت تو را رها نکرده و دشمن نداشته است»، بلکه همواره امور تو را مورد توجه قرار داده و بهترین بهره‌ها و تدابیر بزرگش را به تو اختصاص می‌دهد. یعنی چنانچه جبرئیل از موعد همیشگی تأخیر کند نباید تو غمگین شوی، و نباید این امر بر شما سنگینی کند، و بدان که خداوند این را خواست است، چون در این حکمتی وجو دارد.

سپس بر این که علم الهی فراگیر است، و فراموشکار نیست، دلیل ارائه کرد و فرمود: ﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِاو پروردگار آسمان‌ها و زمین است، پس ربوبیت او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است. واینکه بر آسمان‌ها و زمین بهترین و کامل‌ترین نظم حکمفرماست و هیچ غفلت و فراموشکاری و بیهودگی در آنها دیده نمی‌شود دلیل قاطعی بر علم و آگاهی فراگیر الهی است. پس به سود توست که خودت را به این دلیل مشغول نکنی، چرا که بهره‌ای از آن عائدت نمی‌گردد، و آن چیز که باید خود را بدان مشغول نمایی و برایت مفید می‌باشد عبادت خدای یگانه است که همتا و شریکی ندارد.

﴿وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِو بر عبادت او شکیبا باش، یعنی نفس خود را بر آن استوار گردان و با آن مجاهده کن و عبادت را به کامل‌ترین صورت و در حد توان خویش انجام بده. زیرا پرداختن به عبادت خدا سبب می‌شود که آدمی رشتۀ وابستگی‌اش با همۀ خواسته‌ها قطع گردد و به عبادت سرگرم شود. چنان که خداوند متعال فرموده است: [طه: ۱۳۱]. ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِ[طه: ۱۳۱]. «و به زیبایی‌های دنیا که آنان را از آن بهره‌مند ساخته‌ایم تا به عذاب و فتنه‌اشان مبتلا کنیم چشم مدوز». و در ادامه می‌فرماید ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَا[طه: ۱۳۲]. «و خانواده‌ات را به خواندن نماز فرمان ده و بر آن شکیبایی کن».

﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِیّٗاآیا برای خداوند همتا و همنام همانندی از میان مخلوقات می‌شناسی؟ و این است،هام به معنی نفی است و عقلاً جواب آن معلوم است، یعنی برای خداوند همنام و همتایی نخواهی یافت، و او از همه جهات بی‌نیاز است. و دیگران از هر جهت نیازمنداند، و کامل کسی است که از تمام جهات دارای کمال مطلق است. و غیر از او ناقص هستند، و کمالی در آنها یافت نمی‌شود به جز آنچه که خداوند به آنها بخشیده است. پس این دلیل قاطعی است که بر این که تنها خداوند سزاوار عبادت و بندگی است، و پرستش و بندگی او حق است و عبادت و پرستش افراد و چیزهای دیگر باطل می‌باشد. بنابر این دستور داد تا تنها و فقط او پرستش شود، و بر آن شکیبایی و مداومت صورت گیرد، زیرا او تنها و یکتا است، و بسیار با عظمت بوده و از نام‌های‌ نیکو برخوردار است.

آیه‌ی ۶۶-۶۷:

﴿وَیَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَیًّا٦٦[مریم: ۶۶]. «و انسان می‌گوید: آیا هنگامی که مُردم، زنده برانگیخته خواهم شد؟».

﴿أَوَ لَا یَذۡکُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ یَکُ شَیۡ‍ٔٗا٦٧[مریم: ۶۷]. «آیا انسان به یاد نمی‌آورد که ما او را پیش از این در حالی آفریدیم که او هیچ چیزی نبود؟!».

منظور از انسان در اینجا هر آن کسی است که منکر زنده شدن پس از مرگ می‌باشد، و وقوع چنین چیزی را بعید می‌داند، پس به صورت نفی کردن و از روی عناد و کفر می‌گوید: ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَیًّاآیا هنگامی که بمیرم، دوباره زنده برانگیخته خواهم شد، یعنی خداوند پس از مرگ و بعد از این‌که نابود شدم چگونه مرا زنده خواهد کرد؟!.

چنین چیزی شدنی نیست و نمی‌تواند آن را تصور کرد، و این را بر حسب عقل فاسد و نیت بد و دشمنی‌اش با پیامبران خدا و کتاب‌هایش می‌گوید، و اگر کمی بیاندیشد و نگاه کند، خواهد دید که بعید دانستن زنده شدن پس از مرگ نهایت حماقت و بی‌خردی است، بنابر این خداوند دلیلی قاطع و برهانی آشکار بر ممکن بودن زنده شدن، پس از مرگ اقامه کرد که هرکس آن را می‌فهمد و می‌داند، پس فرمود: ﴿أَوَ لَا یَذۡکُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ یَکُ شَیۡ‍ٔٗا٦٧آیا انسان نمی‌نگرد و آفرینش اولیۀ خود را به خاطر نمی‌آورد که نخست خداوند او را آفرید در حالی که هیچ چیزی نبود؟پس کسی که توانایی داشته باشد که انسان را از هیچ بیافریند، آیا بعد از تکه که شدنش نمی‌تواند دوباره او را پدید بیاورد، و بعد از متلاشی شدن، وی را جمع نماید؟ و این مانند فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧[الروم: ۲۷]. «و خداوند ذاتی است که آفرینش را آغاز می‌نماید، سپس آن را باز می‌گرداند، و آن را برای او آسان‌تر است».

و این فرمودۀ الهی ﴿أَوَ لَا یَذۡکُرُ ٱلۡإِنسَٰنُبه صورتی زیبا آدمی را فرا می‌خواند که از منظر دلیل عقلی (به موضوع زنده شدن) نگاه کند، و کسی که زنده شدن پس از مرگ را انکار می‌کند از خلقت اولیه‌اش غافل می‌باشد، زیرا اگر او آفرینش اولیۀ خود را به خاطر می‌آورد، زنده شدن پس از مرگ را انکار نمی‌کرد.

آیه‌ی ۶۸-۷۰:

﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحۡشُرَنَّهُمۡ وَٱلشَّیَٰطِینَ ثُمَّ لَنُحۡضِرَنَّهُمۡ حَوۡلَ جَهَنَّمَ جِثِیّٗا٦٨[مریم: ۶۸]. «پس سوگند به پروردگارت! آنان را همراه با شیاطین گرد می‌آوریم، آنگاه همه را در حالی که به زانو درآمده‌اند در اطراف دوزخ حاضر خواهیم کرد».

﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِیّٗا٦٩[مریم: ۶۹]. «سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون می‌کشیم که در برابر خداوند مهربان از همه سرکش‌تر بوده‌اند».

﴿ثُمَّ لَنَحۡنُ أَعۡلَمُ بِٱلَّذِینَ هُمۡ أَوۡلَىٰ بِهَا صِلِیّٗا٧٠[مریم: ۷۰]. «سپس ما به آنان که برای درآمدن به آتش سزاوارترند داناتریم».

خداوند به ربوبیت و پروردگار بودن خویش قسم خورده است و او راستگوترین است. که منکران زنده شدن پس از مرگ را به همراه شیطان‌هایشان گرد خواهد آورد، سپس آنها را برای میعاد روزی معلوم جمع خواهد نمود:

﴿ثُمَّ لَنُحۡضِرَنَّهُمۡ حَوۡلَ جَهَنَّمَ جِثِیّٗاسپس ایشان را در حالی که از شدت سختی‌های روز قیمت و زلزله‌های زیاد و اوضاع و حشتناک به زانو درافتاده و منتظر حکم خداوند بزرگ و متعال هستند، گرداگرد جهنم حاضر می‌کنیم. بنابر این حکم خویش را در مورد آنان بیان فرمود: ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِیّٗا٦٩سپس از هر گروه و فرقه‌ای از ستمگران که در ظلم و کفر و سرکشی مشترک‌اند افرادی را بیرون می‌کشیم که از دیگران ستمگرتر و سرکش‌تر و کافرتر بوده‌اند، سپس آنها را به‌سوی عذاب پیش می‌بریم، سپس انهایی که گناهان بزرگتری را انجام داده باشند جلوتر انداخته می‌شوند، و به دنبال آنان کسانی که گناهانشان از گروه اولی کوچک‌تر است و آنها در این حالت یکدیگر را نفرین می‌کنند، و آخرینشان به اولینشان می‌گوید: ﴿. . . رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فَ‍َٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِکُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰکِن لَّا تَعۡلَمُونَ٣٨ وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا کَانَ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلٖ. . . [الأعراف: ۳۸-۳۹]. «پروردگارا! این‌ها ما را گمراه کردند، پس به آنان عذابی چند برابر از آتش بده. خداوند می‌فرماید: برای هر یک عذابی دو چندان هست، اما شما نمی‌دانید. و گروه نخستین آنان به آخرین‌ها می‌گویند: شما بر ما برتری ندارید. و همۀ این‌ها تابع عدات الهی و حکمت و علم گستردۀ اوست». بنابر این فرمود: ﴿ثُمَّ لَنَحۡنُ أَعۡلَمُ بِٱلَّذِینَ هُمۡ أَوۡلَىٰ بِهَا صِلِیّٗا٧٠سپس ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند به خوبی آگاهیم و ما آنها را می‌شناسیم، و کارهایشان و سزاوار بودن‌شان را برای آتش، و سهم آنان را از عذاب به خوبی می‌دانیم.

آیه‌ی ۷۱-۷۲:

﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتۡمٗا مَّقۡضِیّٗا٧١[مریم: ۷۱]. «و کسی از شما نیست مگر این‌که وارد آن (دوزخ) می‌شود. این امر، حتمی و فرمانی قطعی است. بر پروردگارتان».

﴿ثُمَّ نُنَجِّی ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِینَ فِیهَا جِثِیّٗا٧٢[مریم: ۷۲]. «سپس پرهیزگاران را نجات می‌دهیم و ستمگران را به زانو افتاده در آن رها می‌سازیم».

این خطاب به همۀ خلائق و مردمان است، به نیکوکار و بدکار، مومن و کافر. خداوند همه را خطاب می‌نماید که همۀ آنان وارد جهنم می‌شوند، این حکمی است قطعی که خداوند آن را انجام می‌دهد و بندگانش را به آن وعده داده است، پس باید اجرا شود و راهی برای به وقوع نه پیوستن آن وجود ندارد.

اما در معنی وارد شدن اختلاف شده است، گفته شده که ورود به معنی حاضر شدن جهنم در برابر همۀ خلائق و مردمان است، تا هر یک پریشان و هراسان شود، سپس خداوند پرهیزگاران را نجات می‌هد. و گفته شده ورود یعنی عبور و گذر بر صراط که روی جهنم است، پس مردم بر حسب اعمال خود از آن عبور می‌کنند، بعضی در یک چشم به هم زدن از آن عبور می‌نماید، و بعضی چون باد از آن می‌گذرند، و بعضی چون اسب‌های تیزرو می‌گذرند، و بعضی چون شتران تیزرو از آن عبور می‌نمایند، و برخی می‌دوند و از آن عبور می‌نمایند، و برخی راه می‌روند، و برخی می‌خزند، و برخی ربوده می‌شوند، و در جهنم می‌افتند، و هر یک به اندازۀ پرهیزگاری‌اش از آن عبور می‌کند.

بنابراین فرمود: ﴿ثُمَّ نُنَجِّی ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْسپس کسانی را نجات می‌دهیم که با انجام آنچه بدان فرمان یافته‌اند، و با پرهیز از آنچه از ارتکاب آن نهی شده‌اند تقوای الهی را رعایت کرده‌اند. ﴿وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِینَ فِیهَا جِثِیّٗاو کسانی‌که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان ستم کرده‌اند، در حالی که به زانو افتاده در جهنم رها می‌کنیم، و به سبب ستمگری و کفرشان همیشه در جهنم می‌مانند و عذاب بر آنها واقع می‌شود، و راه چاره‌ای ندارند.

آیه‌ی ۷۳-۷۴:

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ خَیۡرٞ مَّقَامٗا وَأَحۡسَنُ نَدِیّٗا٧٣[مریم: ۷۳]. «و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، کافران به مؤمنان می‌گویند، کدامیک از دو گروه جایگاه بهتر و مجلس زیباتری دارند؟!».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَحۡسَنُ أَثَٰثٗا وَرِءۡیٗا٧٤[مریم: ۷۴]. «و چه نسل‌ها را که پیش از آنان می‌زیستند و از آنان خوش‌ساز و برگ‌تر و خوش قیافه‌تر بودند نابود کردیم».

یعنی آیات روشن ما بر این کافران خوانده می‌شود، آیاتی که به روشنی بر یگانگی خداوند و راستگویی پیامبرانش دلالت می‌نمایند، و کسی‌که آن را می‌شنود باید به آن ایمانی راستین بیاورد، و یقین محکمی نسبت بدان حاصل کند، اما کافران بر عکس، به هنگام شنیدن آن، آیات خدا و مومنان را به یاد تمسخر می‌گیرند، و از نیکی حالت خویش در دنیا استدلال می‌کنند که آنها از مومنان بهتراند، پس کافران در قالب مخالفت با حق می‌گویند: ﴿أَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ خَیۡرٞ مَّقَامٗاکدامیک از ما دو گروه در دنیا جایگاهی بهتر، و فرزندان و اموال فراوان و لذت‌های گوناگون، برخوردار است. ﴿وَأَحۡسَنُ نَدِیّٗاو مجلس زیباتری دارد؟ پس آنها از این مقدمۀ فاسد که فرزندان و اموال زیادی دارند و قسمت اعظم خواسته‌هایشان در دنیا برآورده شده، و مجالس آنان پر رونق و زیباست، و مومنان این چنین نیستند، نتیجه‌گیری کردند که از مومنان بهترند.

و این بی‌نهایت دلیلی پوچ می‌باشد، و از باب دگرگون کردن حقائق است، وگرنه کثرت اموال و فرزندان، و زیبایی چشم انداز، بسیاری وقت‌ها سبب هلاکت و نابودی و بدبختی صاحبش می‌شود بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَحۡسَنُ أَثَٰثٗاو چه اقوام بی‌شماری را نابود کردیم که پش از آنان می‌زیستند و مال و ثروت و وسائل زندگی بهتر، و کالاها و ظروف و فرش‌ها و خانه‌های بهتری داشتند. ﴿وَرِءۡیٗاو ظاهر و هیئت و سیمای‌شان نیز آراسته‌تر و زیباتر از این‌ها بوده است. پس وقتی که این هلاک شدگان از این‌ها ثروت و وسائل زندگی و چهرۀ بهتری داشته‌اند و داشتن این چیزها مانع گرفتار شدنشان به عذاب خدا نشده، چگونه این‌ها که از آنان کمتر و خوارترند از عذاب الهی درامان خواهند بود؟ ﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ٤٣[القمر: ۴۳]. «آیا کافران شما از ایشان بهتراند، یا برائت شما در کتاب‌ها ثبت شده است؟».

و از این جا دانسته می‌شود که نمی‌توان از خوب بودن زندگی دنیا بر خوب بودن سرا و زندگی آخرت استدلال کرد، و این نوع استدلال پوچ‌ترین و فاسدترین استدلال بوده، و از شیوه‌های کافران می‌باشد.

آیه‌ی ۷۵:

﴿قُلۡ مَن کَانَ فِی ٱلضَّلَٰلَةِ فَلۡیَمۡدُدۡ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَدًّاۚ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا یُوعَدُونَ إِمَّا ٱلۡعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ فَسَیَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا٧٥[مریم: ۷۵]. «بگو: هرکس که در گمراهی باشد خداوند مهربان بدیشان مهلت می‌دهد تا آنگاه که آنچه را به آنان وعده داده شده است: یا عذاب، یا روز آخرت را ببینند، آنگاه خواهند دانست که چه کسی جایگاهش بدتر و لشکرش ضعیف‌تر و ناتوانتر است».

پس از این‌که دلیل باطل‌شان را که بر شدت دشمنی و قوت گمراهی‌شان دلالت می‌نماید، بیان کرد، خبر داد که هرکس در گمراهی باشد، به این صورت که گمراهی را برای خودش بپسندد، و برای آن تلاش نماید، خداوند به کیفر این‌که گمراهی را برای هدایت برگزیده است، به او مهلت می‌دهد، و محبت او را نسبت به گمراهی افزون می‌کند. خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ[الصف: ۵]. «پس چون منحرف شدند خداوند دل‌هایشان را کج و منحرف گردانید». ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشمای‌شان را بر می‌گردانیم همان‌گونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنها را رها می‌کنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا یُوعَدُونَ إِمَّا ٱلۡعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَتا آنگاه کسانی‌که می‌گویند: «چه کسانی جایگاه بهتر و مجلس زیباتری دارند». آنچه را که به آنان وعده داده شده است می‌بینند: یا عذاب را که به صورت کشته شدن و غیره بر آنها واقع می‌گردد، و یا قیامت را که روز سزا و جزای اعمال است. ﴿فَسَیَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗاپس خواهند دانست که چه کسی جایگاهش بدتر و لشکرش ضعیف‌تر و ناتوانتر است. در این وقت باطل بودن ادعایشن برای آنها روشن می‌شود، و می‌دانند که ادعای آنها ادعایی پوچ بوده است، و یقین می‌کنند که آنها اهل بدی و زشتی هستند. اما این دانستن فایده یا برای آنها ندارد، چون نمی‌توانند به دنیا برگردند و کارهایی غیر از آنچه انجام داده‌اند انجام دهند.

آیه‌ی ۷۶:

﴿وَیَزِیدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗىۗ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٞ مَّرَدًّا٧٦[مریم: ۷۶]. «و خداوند بر هدایت کسانی که هدایت یافته‌اند، می‌افزاید و نیکی‌های ماندگار در نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش سرانجام‌تر است».

وقتی بیان کرد که بر گمراهی ستمگران می‌افزاید و به آنها مهلت می‌دهد، این را نیز بیان داشت که خداوند از فضل و رحمت خویش بر هدایت کسانی که در راه هدایت گام بر می‌دارند، می‌افزاید. و هدایت شامل علم مفید و عمل صالح است. پس هرکس راه کسب علم و ایمان و عمل صالح را در پیش گیرد، خداوند آن‌را ابرایش افزودن و سهل و آسان می‌گرداند، و چیزهای دیگری به او عطا می‌گرداند که با کسب و علم خود نمی‌تواند آن را به دست آورد و این دلیلی است بر این‌که ایمان اضافه و کم می‌شود، آن طور که سلف صالح گفته اند: و نیز این فرمودۀ الهی: ﴿وَیَزۡدَادَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِیمَٰنٗا[المدثر: ۳۱]. «تا ایمان مومنان افزوده گردد»، ﴿وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا[الأنفال: ۲]. «و هنگامی که آیات خداوند بر آنها تلاوت شود ایمان‌شان افزون می‌گردد». بر اضافه و کم شدن ایمان دلالت می‌نماید.

واقعیت نیز بر کم و زیاد شدن ایمان دلالت می‌کند، زیرا ایمان عبارت است از اعقتاد قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان. و مومنان در این امور با یکدیگر تفاوت بسیار بزرگی دارند.

سپس فرمود: ﴿وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُو اعمالی که باقی هستند، و همواره ماندگارند و از بین نمی‌روند این‌ها اعمال شایسته‌اند، که می‌توان از آن جمله به نماز و زکات و روزه و حج و عمره و خواندن قرآن و تسبیح و تکبیر و تمجید و تهلیل و نیکوکاری با مردم و اعال قلبی و بدنی را ذکر کرد.

پس این اعمال ﴿خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٞ مَّرَدًّادر پیشگاه پروردرگارت پاداش و مزد بهتری دارند، و فایده و بازده آن برای انجام دهندگانش زیاد و فراوان است. و از این باب به کار بردن فعل تفضیل در غیر جایش می‌باشد، زیرا غیر از اعمال نیکوی ماندگار هیچ عملی وجود ندارد که مفید باشد و پاداش آن برای صاحب باقی بماند، وجه تناسب پرداختن به «باقیات صالحات» در اینجا ـ خداوند بهتر می‌داند ـ این است که از آنجا ستمگران مال و فرزند و جایگاه خوب و امثال آن را در علامتی برای خوب بودن حالت صاحبش قرار دادند، در اینجا خبر داد که آن طور نیست که آنها گمان می‌برند، بلکه آنچه نشان سعادت و منشور رستگاری می‌باشد عملی است که خداوند آن را دوست می‌دارد و می‌پسندد.

آیه‌ی ۷۷-۸۰:

﴿أَفَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی کَفَرَ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالٗا وَوَلَدًا٧٧[مریم: ۷۷]. «آیا در کار کسی نگریسته‌ای که آیات ما را انکار کرده و می‌گوید: قطعاً به من مال و فرزندی داده خواهد شد».

﴿أَطَّلَعَ ٱلۡغَیۡبَ أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٧٨[مریم: ۷۸]. «آیا او از غیب آگاه شده است؟ یا از سوی خداوند مهربان عهدی گرفته است؟».

﴿کَلَّاۚ سَنَکۡتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُۥ مِنَ ٱلۡعَذَابِ مَدّٗا٧٩[مریم: ۷۹]. «چنین نیست که او می‌گوید، ما آنچه را که او می‌گوید خواهیم نوشت و عذاب او را می‌افزاییم».

﴿وَنَرِثُهُۥ مَا یَقُولُ وَیَأۡتِینَا فَرۡدٗا٨٠[مریم: ۸۰]. «و آنچه را که می‌گوید، از او می‌گیریم و تنها پیش ما خواهد آمد».

آیا از حالت این کافر تعجب نمی‌کنی. که هم آیات الهی را انکار کرده و هم ادعای بزرگی نموده مبنی بر این‌که در آخرت به او مال و فرزندی داده خواهد شد و از اهل بهشت خواهد بود؟ این از شگفت‌انگیزترین چیزهاست؟ واگر او به خدا ایمان داشت و این ادعا را می‌کرد کارش آسان می‌شد.

و این آیه گرچه در مورد کافر مشخصی نازل شده است، اما هر کافری را شامل می‌شود که گمان برد اهل بهشت است و بر راه حق قرار دارد. خداوند با نکوهش و تکذیب او می‌فرماید: ﴿أَطَّلَعَ ٱلۡغَیۡبَآیا از غیب آگاه شده و از چیزهایی که اتفاق می‌افتد خبر دارد، و روز قیامت به او مال و فرزند داده می‌شود؟

﴿أَمِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗایا این‌که در این زمینه از پیشگاه خدای مهربان عهدی گرفته است که آنچه می‌طلبد به او می‌رسد؟ یعنی هیچ چیزی از این امور وجود ندارد. پس دانسته شد که او دروغگو است، و چیزی می‌گوید که به او آگاهی ندارد. و این تقسیم که عبارت است از آگاهی یافتن از غیب یا گرفتن عهد از خدا، و این رد کردن به وسیلۀ لفظ ﴿کَلَّابسیار الزام آور است و به بهترین وجه اقامه‌ی حجت می‌کند، زیرا کسی که گمان می‌برد روز قیامت نزد خداوند خیری به او می‌رسد از دو حال خالی نیست، یا بر اساس آگاهی از غیب و آینده چنین می‌گوید، و دانسته شد که دانستن غیب تنها ویژۀ خداوند است و هیچ‌کس چیزی از امور غیبی و آینده را نمی‌داند، مگر کسانی که از پیامبران که خداوند آنها را از برخی امور مطلع کرده است. با فردی که چنین ادعایی می‌نماید در پیشگاه خداوند عهدی گرفته مبنی بر این‌که به خداوند ایمان بیاورد واز پیامبرانش پیروی نماید، و تبدیل به مسلمانی متعهد شود، مسلمانی که در آخرت از رستگاران است پس وقتی این دو چیز منتفی شد، باطل بودن ادعا نیز مسجل گشت. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿کَلَّاآن طور نیست که او گمان می‌برد، و از غیب آگاهی ندارد، چون او کافر است و از دانش پیامبران کوچک‌ترین چیزی ندارد و نزد خداوند عهدی نگرفته است، چرا که او کفر ورزیده و ایمان نیاورده است.

بلکه بر عکس سزاوار چیزی است که به دروغ می‌گوید، و سخن او نوشته می‌شود و ثبت و ضبط می‌گردد، تا بر آن مجازات شود و کیفر ان را ببیند. بنابر این فرمود: ﴿سَنَکۡتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُۥ مِنَ ٱلۡعَذَابِ مَدّٗاآنچه را که می‌گوید می‌نویسیم و عداب را بر او خواهیم افزود و بر انواع عذاب‌هایش می‌افزاییم، هم چنان‌که او بر گمراهی و انحرافش افزود. ﴿وَنَرِثُهُۥ مَا یَقُولُو مال و فرزندش را از او می‌گیریم، و او تک و تنها بدون هیچ مال و فرزندی و یاوری به جهان آخرت می‌رود. ﴿وَیَأۡتِینَا فَرۡدٗاو تنها پیش ما می‌آید. و عذاب‌های ناگوار و سختی‌های فراوانی می‌بیند، و جزای ستمکاران و امثال او نیز همین می‌باشد.

آیه‌ی ۸۱-۸۴:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّیَکُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١[مریم: ۸۱]. «و به جای خداوند معبودانی گرفتند تا برایشان مایۀ عزت باشند».

﴿کَلَّاۚ سَیَکۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَیَکُونُونَ عَلَیۡهِمۡ ضِدًّا٨٢[مریم: ۸۲]. «نه، چنین نیست، معبودهایی را که می‌پرستند، پرستش آنان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد».

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا٨٣[مریم: ۸۳]. «آیا ندانسته‌ای که ما شیطا‌ن‌ها را به‌سوی کافران فرستاده‌ایم تا سخت آنان را (برانجام گناه) تحریک کنند؟».

﴿فَلَا تَعۡجَلۡ عَلَیۡهِمۡۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمۡ عَدّٗا٨٤[مریم: ۸۴]. «پس بر ضد آنان شتاب مکن، که ما (زمان و ایام اجل‌شان را) برای آنان می‌شماریم».

و این مجازات کافران است که وقتی به خدا پناه نبردند و به ریسمان خدا چنگ نزدند، بلکه برای خدا شریک گرفتند و با شیاطین دوستی نمودند، خداوند شیطانها را بر آنان مسلس نمود تا آنان را به‌سوی گناهان بکشانند، و تحریک نمایند و به‌سوی کفر سوق دهند. پس ایشان را وسوسه می‌کنند و باطل را برایشان می‌آرایند، و نیکی را برایشان زشت جلوه می‌دهند، پس محبت باطل در دل‌هایشان وارد می‌شود و در آن جای می‌گیرد و در راستای باطل چنان تلاش می‌کنند که صاحب حق برای حقش می‌کوشد، بنابر این باطل را با تمام کوشش خود یاری می‌نمایند و با اهل حق مبارزه می‌کنند.

و این سزای او می‌باشد، چرا که از پروردگارش روی بر تافته و دشمن خداوند را به دوستی گرفته است. بنابر این خداوند شیطان را بر او مسلط می‌نماید و اگر به خدا ایمان می‌آورد و بر او توکل می‌کرد کسی بر او مسلط نمی‌شد. چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠[النحل: ۹۹-۱۰۰] «بدون شک شیطان بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می‌کنند تسلطی ندارد، بلکه تسلط او بر کسانی است که وی را بر دوستی گرفته‌اند». و نیز برای کسانی است که برای او شریک قرار می‌دهند.

﴿فَلَا تَعۡجَلۡ عَلَیۡهِمۡپس برای نزول عذاب بر این کافران که در تعجیل آن شتاب می‌کنند، شتاب مکن. ﴿إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمۡ عَدّٗاآنها چند روز مقرری در این دنیا باقی می‌مانند که از آن پس و پیش نمی‌شوند، ما به آنان مهلت می‌دهیم و مدتی صبر می‌کنیم، تا پیام خدا مجدداً به آنها ابلاغ شود، و چون دربارۀ آنها مفید واقع نشود آنان را بسان گرفتن توانای قدرتمندی خواهیم گرفت.

آیه‌ی ۸۵-۸۷:

﴿یَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِینَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا٨٥[مریم: ۸۵] «روزی که پرهیزگاران را حشر می‌کنیم و سواره و با تکریم و شوکت به‌سوی خداوند رحمان روانه می‌سازیم».

﴿وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا٨٦[مریم: ۸۶]. «و گناهکاران را تشنه کام به‌سوی جهنم گسیل می‌داریم».

﴿لَّا یَمۡلِکُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا٨٧[مریم: ۸۷]. «نمی‌توانند شفاعت بکنند، مگر کسی که از نزد خداوند مهربان عهدی گرفته باشد».

خداوند متعال از تفات دو گروه پرهیزگاران و مجرمان خبر داده و بیان می‌نماید آنان که تقوای الهی را با پرهیز از شرک و بدعت و گناهان رعایت کرده‌اند، با احترام و بزرگداشت در جایگاه قیامت گرد آورده می‌شوند، و می‌فرماید: مقصود آنها خداوند مهربان است و به مهمانی او می‌روند، و مهمان باید به [کرامت و پذیرایی] میزبان امیدوار باشد، و این امری طبیعی است.

پس پرهیزگاران به‌سوی خدا برده می‌شوند در حالی که به رحمت و احسان فراگیر، و دست یابی به بخش‌هایی خداوندی در سرای رضوانش امیدوارند، و این به سبب پرهیزگاری و پیروی از خشنودی خداوند می‌باشد. و خداوند با آنان عهد نموده که چون پرهیزگار باشند و به آنها پاداش خواهد داد، و این وعده را بر زبان پیامبرانش بیان کرده است. پس آنان را با اطمینان و اعتماد به فضل الهی به‌سوی پروردگارشان می‌برند.

و اما گناهکاران، تشنه کام به‌سوی جهنم برده می‌شوند، و این بدترین حالت است که در آن قرار می‌گیرند، زیرا با ذلت و حقارت به‌سوی بزرگ‌ترین زندان و بدترین مجازات در حالت تشنگی و خستگی برده می‌شوند، کمک می‌طلبند اما کمک نمی‌شوند، دعا می‌کنند اما دعایشان اجابت نمی‌شود، و طلب شفاعت می‌کنند اما کسی برایشان شفاعت نمی‌کند. بنابر این فرمود: ﴿لَّا یَمۡلِکُونَ ٱلشَّفَٰعَةَشفاعت در اختیار آنها نیست، و از آن بهره‌ای ندارند، بلکه شفاعت در اختیار خداوند و از آن اوست (قل لله الشفعه جمیعا) و شفاعت شفاعت کنندگان سودی به آنان نمی‌رسانند، چون آنها با ایمان آوردن به خدا و پیامبرانش نزد خداوند عهد و پیمان بسته و به خدا و پیامبرانش ایمان آورده، و از آنها پیروی کرده باشد، خداوند از او خشنود گشته و از شفاعت برخوردارش خواهد کرد، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ[الأنبیاء: ۲۸]. «و (شفاعت کنندگان) شفاعت نمی‌کنند مگر برای کسی که خداوند از وی خشنود باشد»، و پروردگار، ایمان به خدا و پیامبرانش را عهد و پیمان نامیده است، چون در کتاب‌ها بر زبان پیامبرانش وعده داده است که هرکس به او و پیامبرانش ایمان بیاورد و از آنها پیروی نماید پاداش نیکو خواهد داشت.

آیه‌ی ۸۸-۹۵:

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨[مریم: ۸۸]. «و گفتند: خداوند مهربان فرزندی برگرفته است».

﴿لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَیۡ‍ًٔا إِدّٗا٨٩[مریم: ۸۹]. «به راستی که سخن بسیار زشت و زننده‌ای در میان آوردید».

﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠[مریم: ۹۰]. «نزدیک است آسمان‌ها از این سخن پاره پاره شوند، و زمین بشکافد، و کو‌ه‌ها به شدّت در هم فرو ریزد».

﴿أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١[مریم: ۹۱]. «از این‌که به خداوند مهربان فرزندی نسبت می‌دهند».

﴿وَمَا یَنۢبَغِی لِلرَّحۡمَٰنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢[مریم: ۹۲]. «و برای خداوند مهربان سزاوار نیستکه فرزندی برگیرد».

﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣[مریم: ۹۳]. «تمامی آنچه که در آسمان‌ها و زمین وجود دارد، جزو بنده وار به‌سوی (پروردگار) رحمان نمی‌آید».

﴿لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا٩٤[مریم: ۹۴]. «او همۀ آنان را سرشماری کرده و تعدادشان را می‌داند».

﴿وَکُلُّهُمۡ ءَاتِیهِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَرۡدًا٩٥[مریم: ۹۵]. «و هریک از آنان روز قیامت تک و تنها به پیشگاه او خواهد آمد».

این بیان قباحت و زشتی سخن مخالفان و منکران است، کسانی که گمان می‌برند خداند فرزندی دارد مانند سخن نصاری که می‌گفتند: ﴿ٱلۡمَسِیحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ[التوبة: ۳۰]. «مسیح پسر خداست». و یهودیان که می‌گویند: ﴿عُزَیۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ«عزیر پسر خداست». و سخن مشرکین که می‌گفتند: «الملائکه بنات الله» فرشتگان دختران خدا هستند. پاک و منزه است خداوند و بسی بالاتر از ای گفته‌ها است.

یعنی سخن بسیار زشت و خطرناکی گفته‌اند ﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُاز بس که این سخن خطرناک و زشت است نزدیک است آسنها با وجود استحکام و عظمتی که دارند متلاشی گشته و پاره پاره شوند، ﴿وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّاو زمین از زشتی این سخن بشکافد و کوه‌ها در هم شکسته و فرو ریزد ﴿أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١به خاطر این دعای زشت، نزدیک است این مخلوقات چنان شود که ذکر شد، در حالی ﴿وَمَا یَنۢبَغِی لِلرَّحۡمَٰنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد. زیرا فرزند بر گرفتن او بر نقص و نیازمندی وی دلالت می‌نماید، در صورتی که او بی‌نیاز و ستوده است و فرزند نیز از جنس پدرش می‌باشد، و خداوند شبیه و نظیر و همتایی ندارد.

﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣همۀ آنچه که در آسمان‌ها و زمین هستند بندۀ خداوند مهربان می‌باشند، و در برابر او فرمانبرداری و فروتن‌اند، و متمرد و سرکش نیستند، و فرشتگان و انسان‌ها و جنها و دیگران همۀ مملوک اویند، و خداوند در انها تصرف می‌کند، و یک ذره از پادشاهی و فرمانروایی و تدبیر امور را در اختیار ندارند. پس چگونه او که دارای چنین سلطنتی بزرگ و شکوهی عظیم می‌باشد دارای فرزند خواهد بود؟!!.

﴿لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا٩٤علم و آگاهی خداوند همۀ خلائق و اهل آسمان‌ها و زمین را احاطه کرده و اعمالشان را بر شمرده است، پس او فراموش نمی‌کند و هیچ‌چیز پنهانی بر او پنهان نمی‌مان.

﴿وَکُلُّهُمۡ ءَاتِیهِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَرۡدًا٩٥و همۀ آنان روز قیامت تک و تنها در محضر او حاضر می‌شوند یعنی بدون فرزند و مال و یاور به پیشگاه او می‌آیند و هیچ چیزی جز عمل خویش به همراه ندارند. پس هر یک از سزا و جزا داده و حسابش را به طور کامل می‌دهد، پس اگر عملش خیر بوده باشد پاداش نیک می‌بیند، و اگر شر باشد شر و بدی خواهد دید. آنگونه که خداوند متعال فرموده است.

[الأنعام: ۹۴]. ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۹۴]. «و به راستی تک و تنها به نزد ما می‌آیندف آنطور که نخستین بار شما را آفریدیم».

آیه‌ی ۹۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَیَجۡعَلُ لَهُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وُدّٗا٩٦[مریم: ۹۶]. «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند خداوند برای آنان محبتی قرار خواهد داد».

این از نعمت‌های خداوند بر آن دسته از بندگانش می‌باشد که هم ایمان آورده و هم عمل صالح انجام داده‌اند، به گونه‌ای که محبت و دوستی ایشان را درر دل دوستان خود و اهل آسمان و زمین می‌اندازد، و آنها را عزیز و دوست داشتنی می‌گرداند، و آنها کارهای خیر و هدایت و امامت و پیشوایی به دست می‌آورند. بنابر این در حدیث صحیح آمده است : «هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد جبرئیل را صدا می‌زند که من فلانی را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار، پس جبرئیل آن بنده را دوست می‌دارد، سپس در میان اهل آسمان‌ها ندا می‌دهد که خداوند فلانی را دوست دارد، پس او را دوست بدارید، پس اهل آسمان‌ها او را هم دوست می‌دارند، سپس در زمین مورد قبول واقع می‌شود». و خداوند او را عزیز و دوست دشتنی می‌گرداند، چون آنها او را دوست داشته‌اند، پس خداوند آنها را باری دوستانش عزیر و دوست داشتنی می‌گرداند.

آیه‌ی ۹۷-۹۸:

﴿فَإِنَّمَا یَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوۡمٗا لُّدّٗا٩٧[مریم: ۹۷]. «در حقیقت ما این (قرآن) را بر زبان تو آسان نمودیم تا به وسیلۀ آن پرهیزگاران را نوید دهی و ستیزه جویان را با آن بترسانی».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِکۡزَۢا٩٨[مریم: ۹۸]. «و پیش از اینان نسل‌ها و نژادهای فراوانی را نابود کرده‌ایم، آیا کسانی از آنان را می‌بینی، یا کوچک‌ترین صدایی از آنان می‌شنوی؟».

خداوند متعال از نعمت خود خبر داده، و می‌فرماید: ما این قرآن کریم را بر زبان پیامبر صساده و آسان نمودیم تا مقصود از آن حاصل شود و از آن است،اده گردد. ﴿لِتُبَشِّرَ بِهِ ٱلۡمُتَّقِینَتا پرهیزگاران با تشویق برای به دست آوردن پاداش و آخرت، بیان اسبابی که موجب برخورداری از مژده می‌گردد، نوید دهی. ﴿وَتُنذِرَ بِهِۦ قَوۡمٗا لُّدّٗاو ستیزه جویان و کسانی را که در باطل‌شان سرسختی می‌روزند، و بر کفرشان پافشاری می‌کنند، بترسانی، و بر آنان حجت اقامه نمایی، و راه روشن را برایشان بیان داری، پس آن وقت هرکس که هلاک شود از روی دلیل هلاک می‌گردد، و هرکس که نجات یابد از روی دلیل نجات می‌یابد. سپس آنها را به هلاکت تکذیب کنندگانی که پیش از آنان بوده‌اند هشدار داد و فرمود ﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍپیش از اینان چه نسلها و نژادهای فراوانی از قوم نوح و عاد و ثمود ودیگر مخالفان تکذیب کننده را آنگاه که به سرکشی خود ادامه دادند هلاک و نابود کردیم! پس خداوند آنها را نابود نمود و هیچ آثاری را از آنها باقی نگذاشت. ﴿هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِکۡزَۢاآیا کسی از آنان‌را می‌بینی، یا کوچک‌ترین صدایی از آنان می‌شنوی؟

هیچ اثری از آنها باقی نمانده است، بلکه حکایت آنها مایۀ عبرت دیگران شده و قصه‌هایشان پند و اندرزی برای پند آموزان گشته است.

پایان تفسیر سوره‌ی مریم

تفسیر سوره‌ی مریم آیه‌ی 40-1


 

سورهی مریم آیهی 40-1

 

سورهی مریم مکی و 98 آیه است

 

بسم الله الرحمن الرحیم

کهیعص (١) ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (٢) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا (٣) قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (٤) وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (٥) یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (٦) یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (٧) قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (٨) قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا (٩) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا (١٠) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا (١١) یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (١٢) وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا (١٣) وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا (١٤) وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (١٥) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا (١٦) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا (١٧) قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (١٨) قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا (١٩) قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا (٢٠) قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا (٢١) فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (٢٢) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا (٢٣) فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (٢٤) وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا (٢٥) فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (٢٦) فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا (٢٧) یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (٢٨) فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (٢٩) قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا (٣٠) وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا (٣١) وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا (٣٢) وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (٣٣) ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (٣٤) مَا کَانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٣٥) وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ (٣٦) فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ (٣٧) أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٣٨) وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الأمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (٣٩) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الأرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ (٤٠)

 

روند  این  سوره  بر  محور  توحید  و  یکتاپرستی،  و  نفی  فرزند  و  انباز  از  خدا  میچرخد،  و  به  مساله  زنده  شدن  دوباره  و  رستاخیزی  میپردازد  که  استوار  بر  مساله  توحید  و  یکتاپرستی  است  ...  این  موضوع  اساسی  و  بنیادینی  است  که  این  سوره  همچون  اغلب  سورههای  مکی  بدان  میپردازد.

داستان،  ماده  این  سوره  است.  این  سوره  میاغازد  با  داستان  زکریا  و  یحیی.  آنگاه  داستان  مریم  و  تولد  عیسی  شروع  میگردد.  پس  از  ان  داستان  ابراهیم  با  پدرش  به  میان  میاید  ...  به  دنبال  ان  اشارههائی  به  پیغمبران  میشود:  اسحاق،  یعقوب،  موسی،  هارون،  اسماعیل،  ادریس،  ادم  و  نوح  ...  این  داستانها  در  حدود  دوسوم  سوره  را  به  خود  اختصاص  میدهند،  و  هدف  انها  اثبات  وحدانیت  و  یگانگی،  و  زنده  شدن  و  رستاخیز،  و  نفی  فرزند  و  انباز  از  یزدان  سبحان،  و  بیان  راه  و  روش  راه  یافتگان،  و  راه  و  روش  گمراهان  از  میان  پیروان  پیغمبران  است.

از  اینجا  به  بعد  بعضی  از  صحنههای  قیامت،  و  بعضی  از  جدال  با  منکران  زنده  شدن  و  رستاخیز،  به  میان  میاید.  از  زشت  شمردن  شرک  و  انباز  و  ادعای  فرزند  برای  خدا،  و  از  هلاک  و  نابودی  مشرکان  و  تکذیبکنندگان  در  دنیا  و  آخرت،  سخن  میرود  ...  همه  اینها  نز  با  رویکرد  داستانها  در  سوره  هماوا  و  همنوا  میشود،  و  بر  محور  اصلی  سوره  گرد  میآید.

سوره  دارای  فضای  ویژهای  استکه  بر  ان  سایه  میاندازد  و  در  ان  پخش  میگردد  و  میگسترد،  و  با  موضوعهای  ان  همگام  و  همراه  میشود.

روند  این  سوره  نمایشگاه  فعل  و  انفعالات  و  احساسات  قوی  است  ...  فعل  و  انفعالات  در  نفس  بشری،  و  در  «نفس«  جهان  پیرامون  انسان.  چه  این  جهانیکه  ما  ان  را  جماد  میانگاریم  و  بدون  حس  و  شعورش  به  تصور  درمیاوریم،  در  روند  سوره  دارای  نفس  و  حس  و  شعور  و  احساسات  و  انفعالات  است  و  در  ترسیم  فضای  همگانی  سوره  شرکت  میکند.  چه  اسمانها  و  زمین  و  کوهها  را  می‏بینیم  که  خشمگین  میگردند  و  منفعل  میشوند،  تا  بدانجا  که  نزدیک  است  از  دیدن  کارهائی  که  نمیپسندند  و  زشت  میشمرند  بیاماسند  و  بشکافند  و  بترکند:

(أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا )

از  این  که  به  خداوند  مهربان،  فرزندی  نسبت  میدهند.  برای  خداوند  مهربان  سزاوار  نیست  که  فرزندی  برگیرد.  (مریم/ 91-92) 

و  امّا  فعل  و  انفعالات  نفس  بشری،  با  دیباچه  سوره  آغاز  میگردد  و  با  خاتمه  آن  پایان  میپذیرد.  داستانهای  اصلی  سوره  لبریز  از  این  فعل  و  انفعالات  در  موقعیتها  و  موضعگیریهای  سخت  و  ناگوار  و  عمیق  و  ژرف  آن  داستانها  است،  و  در  داستان  مریم  و  تولد  عیسی  مخصوصاً  چشمگیر  است.

سایه  چیره  در  فضای  سوره،  سایه  رحمت  و  رضا  و  ارتباط  با  خدا  است.  سوره  با  ذکر  رحم  و  لطلف  خدا  در  حق  بنده  خود  زکریا  میآغازد:

(ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ).

(این)  یادی  است  از  مرحمت  پروردگارت  نسبت  به  بنده  خود  زکریا  (که  ای  محمّد!  آن  را  بر  تو  میخوانم).  (مریم/٢) 

زکریا  با  پروردگار  خود  به  راز  و  نیاز  میپردازد  و  مناجات  سوزناک  را  زمزمه  عاشقانه  میسازد:

(إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا)  .

در  آن  هنگام  که  پروردگارش  را  (در  خلوتگاه  عبادت)  پنهانی  ندا  داد.  (مریم/٣)

 واژه  رحمت  و  معنی  و  سایه آن  در  لابلای  سوره  بسی  تکرار  میشود.  در  سوره  نام  «رحمن«  نیز  زیاد  به  میان  میآید،  و  نعمتهائی  را  به  تصویر  میکشدکه  مومنان  به  خداوند  مهربان  به  گونه  مهربانانهای  بدان  میرسند:

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا )

بیگمان  کسانی  که  ایمان  میآورند  و  کارهای  شایسته  و  پسندیده  انجام  میدهند،  خداوند  مهربان  آنان  را  دوست  میدارد  و  محبت  ایشان  را  به  دلها  میافکند.  (مریم/96) 

از  نعمت  دادن  خدا  به  یحیی  سخنی  میرود  وگفته  میشودکه  یزدان  بدو  مهر  و  محبت  داده  بود:

(وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا) ٠

و  از  فضل  خود،  بدو  مهر  و  محبت  فراوان  دادیم  (و  بر  رحمت  و  عطوفت  عظیمش  سرشتیم)  و  برکت  و  پاکی  نصیبش  کردیم،  و  او  پرهیزگار  (به  بار  آمد)  و  متقی  بود.  (مریم/13) 

و  از  نعمت  و  لطفی  سخن  میرودکه  خدا  بهره عیسی  فرموده  است  و  او  را  نیکو  و  دلسوز  و  مهربان  در  حق  مادرش  کرده  است:

(  وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ).

و  (مرا  سفارش  میفرماید)  به  نیکی  و  نیکرفتاری  در  حق  مادرم.  و  مرا  (نسبت  به  مردم)  زورگو  و  بدرفتار  نمی  سازد  .  (مریم/32)

 تو  پسودههای  رحمت  ظریف  و  لغزیدن  لطف  آن  را  در  واژهها  و  عبارتها  و  سایهروشنها  احساس  میکنی.  همچنین  تکانها  و  لرزشهای  جهان  را  احساس  میکنی  و  میبینیکه  چگونه  جهان  هستی  به  خاطر  واژه  شرک  جنبان  و  لرزان  میشود،  چون  فطرت  جهان  تاب  شنیدن  آن  را  ندارد  ...  همچنین  احساس  میکنیکه  سوره  دارای  نواها  و  آواهای  موسیقی  ویژهای  است.  حتی  طنین  واژههای  سوره  و  فواصل  موجود  در  آن  دارای  زیر  و  بم  خوشایند  و  تاثیر  ژرفی  است.  از  قبیل:  رضیّآ،  سریّاً،  حفیّاً،  نجیّاً،  و  ...  جاهائی  همکه  مقتضی  شدّت  و  حدّت  است،  فاصلهها  و  بندها  اغلب  با  حرف  دال  و  مشدّد  میآیند.  از  قبیل:  مدّاً،  ضدّاً،  ادّآً،  هدّاً،  و  ...  یا  با  زاء  مشدّد  میآیند.  از  قبیل:  عزّآً،  ازّاً،  و  ...

تنوع  نواها  و  آواهای  موسیقی  و  فاصلهها  و  قافیهها،  همراه  با  تنوع  فضا  و  موضوع،  آشکارا  در  این  سوره  جلوهگر  میآید.[1]  این  نیز  با  شروع  داستان  زکریا  و  یحیی  آغاز  میشود،  و  فاصلهها  و  قافیهها  این  چنین  به  پیش  میرود:

« ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا ... » 

(این)  یادی  است  از  مرحمت  پروردگارت  نسبت  به  بنده  خود  زکریا  (که  ای  محمّد!  آن  را  بر  تو  میخوانم).  در  آن  هنگام  که  پروردگارش  را  (در  خلوتگاه  عبادت)  پنهانی  ندا  داد.  و  ...  (مریم/2-3)

 به  دنبال  داستان  زکریا  و  یحیی،  داستان  مریم  و  عیسی  میآید و  فاصلهها  و  قافیهها  با  همان  نظم  و  نظام  به  پیش  میروند:

«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ...  »  ٠  و  ...

(ای  پیغمبر!)  در  کتاب  (آسمانی  قرآن،  اندکی)  از  مریم  سخن  بگو:  آن  هنگام  که  در  ناحیه  شرقی  (بیتالمقدس  برای  فراغت  عبادت)  از  خانوادهاش  کناره  گرفت.  و  پردهای  میان  خود  و  ایشان  افکند  (تا  خلوتکدهاش  از  هر  نظر  برای  عبادت  آماده  باشد،  در  این  هنگام)  ما  جبرئیل  (فرشته)  خویش  را  به  سوی  او  فرستادیم  و  جبرئیل  در  شکل  انسان  کامل  خوش  قیافهای  بر  مریم  ظاهر  شد  .. . و... (مریم١٦و  ١٧) 

تا  آنجا  که  داستان  به  پایان  میآید،  و  پیرو  به  میان  میآید  تا  حقیقت  عیسی  پسر  مریم  را  بیان  دارد،  و  مساله  فرزند  خدا  بودن  او  را  خاتمه  بخشد.  در  اینجا  نظم  و  نظام  فاصلهها  و  قافیهها  دگرگون  میشود  ...  فاصلهها  طول  می‏کشند  و  دور  از  همدیگر  میگردند،  و  قافیهها  با  حرف  میم  یا  نون  آرام  ساکنی  به  هنگام  وقف،  نه  با  یاء  ممدود  نرم،  پایان  میپذیرند.  از  قبیل:

«ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ مَا کَانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ... » .  و  ...

این  است  عیسی  پسر  مریم،  (با  این  صفات  و  خصالی  که  گذشت).  این،  سخن  راستین  درباره  او  است،  سخن  راستینی  که  در  آن  تردید  میکنند.  سزاوار  خداوند  نیست  که  فرزندی  داشته  باشد.  او  منزه  (از  اتخاذ  و انتخاب  فرزند،  و  به  دور  از  اینگونه  عیبها  و  نقصها) است.  هرگاه  اراده  پدید  آوردن  چیزی  و  انجام  کاری  کند،  تنها  کافی  است  راجع  بدان  بگوید:  بشو!  و  میشود.  (پس  چنین  قادر  متعالی  هرگز  نیازی  به  فرزند  ندارد).و...  (مریم /34-35 ) 

تا  آنجاکه  بیانکردن  و  داوری  نمودن  به  پایان  میآید،  و  روند  قرآنی  به  داستانها  برمیگردد،  آن  وقت  است  که  قافیه نرم  و  دراز  آهنگ  ممدود  از  نو  تکرار  میشود:

 « وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا...  ».  و  ...

در  کتاب  (قرآن،  برای  مردمان،  گوشهای  از  سرکذشت)  ابراهیم  را  بیان  کن.  او  بسیار  راستکردار  و  راستگفتار  و  پیغمبر  (یزدان  دادار)  بود.  هنگامی  (را  بیان  دار)  که  (محترمانه)  به  پدرش  گفت:  ای  پدر!  چرا  چیزی  را  پرستش  میکنی  که  نمیشنود  و  نمیبیند  و  اصلا  شر  و  بلائی  از  تو  به  دور  نمیدارد؟.  و  ...(مریم/  ٤١  و  ٤٢) 

تا  آنجاکه  به  یاد  تکذیبکنندگان  و  عذاب  و  انتقامی  میرسد  که  در  انتظار  آنان  است.  همین  که  بدینجا  میرسد،  نوا  و  آوای  موسیقی  و  طنین  قافیه  تغییر  میکند:

(  قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا...)  . 

(ای  پیغمبر!)  بگو:  کسانی  که  در  گمراهی  هستند  (و  اصرار  بر  ادامه  این  راه  دارند)  خداوند  مهربان  بدیشان  مهلت  میدهد  (تا  بر  کفر  و  طغیان  خود  بیفزایند  و  بیشتر  در  گناه  فرو  بروند)  تا  آنگاه  که  میبینند  آنچه  را  بدان  وعده  داده  شدهاند،  چه  عذاب  (کافران  توسط  جهادگران  مسلمان)  را،  و  چه  (خواری  و  رسوائی)  آخرت  را، بالاخره  ایشان  خواهند  دانست  که  چه  کسی  مسکن  و  منزلش  بدتر  و  سپاه  و  لشگرش  ضعیفتر  و  ناتوانتراست. (مریم/75) 

  در  جائیکه  محل  زشت  شمردن  و  بد  دانستن  است،  طنین  و  نواها  و  آواها  با  تشدید  دال،  بلندتر  و  سختتر  میگردد:

« وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا  ...  »  .  و  ...

و  (یهودیان  و  مسیحیان  و  مشرکان)  میگویند:  خداوند  مهربان  فرزندی  برای  خود  برگرفته  است!  واقعآ  چیز  بسیار  زشت  و  زنندهای  را  میگوئید.  نزدیک  است  آسمانها  به  خاطر  این  سخن  از  هم  متلاشی  گردد،  و  زمین  بشکافد،  و  کوهها  به  شدت  درهم  فروریزد!...  (مریم/88-90) 

بدین  منوال  و  بر  این  روال  نوا  و  آوای  موسیقی  در  سوره،  موافق  و  مطابق  با  معنی  و  فضا  به  پیش  میرود،  و  در  ماندگاری  سایهروشنی  شرکت  میکندکه  هماهنگ  با  معنی  در  لابلای  سوره،  و  متفق  و  متحد  با  انتقال  روند  قرآنی  از  فضائی  به  فضائی  و  از  معنائی  به  معنائی  است

*

روند  قرآنی  با  موضوعات  سوره،  در  سه  مرحله  به  پیش میرود:

نخستین  مرحله  دربرگیرنده  داستان  زکریا  و  یحیی،  و  داستان  مریم  و  عیسی  است.  پیرو  این  داستان  با  فیصله  دادن  مساله  عیسی  استکه  جدال  و  ستیز  پیرامون  آن  بسیار  است،  وگروههای  یهودی  و  مسیحی  درباره  آن  اختلاف  پیدا  کردهاند.

دومین  مرحله  دربرگیرنده  حلقهای  از  زنجیره  داستان  ابراهیم  با  پدرش  و  قوم  خود  وگوشهگیری  و  دوری  او  از  آئین  شرک  است،  و  اینکه  خدا  چگونه  ذریه  و  فرزندانی  بجای  آن  بدو  عطاء  فرمود  که  بعدها  از  نسل  ایشان  ملتی  پدید  آمد.  آنگاه  اشارههائی  به  داستانهای  پیغمبران،  و  به  کسانی  میشودکه  با  رهنمود  پیغمبران  راهنمایی  شدند  و  راهیاب  گردیدند،  و  گروهیکه  رهنمون  پیغمبران  را  نپذیرفتند  وگمراه  شدند،  و  بالاخره  سرنوشت  اینان  و  آنان  بهکجا  کشید.  این  حلقه  به  پایان  میآید  با  اعلان  ربوبیت  یگانهایکه  بدون  انباز  پرستش  میگردد:

« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ؟  »  .

پروردگار  آسمانها  و  زمین  و  آنچه  در  میان  این  دو  است.  پس  (حال  که  چنین  است  وهمه  خطوط  بدو  منتهی  میشود)  تنها  او  را  پرستش  کن،  و  بر  عبادت  او  بر  دوام  و  شکیبا  باش.  مگر  شبیه  و  همانندی  برای  خدا  (که  خالق،  رازق،  عالم،  قادر،  حی،  قیوم،  و  ...  باشد)  پیدا  خواهی  کرد  (تا  دست  نیاز  به  سوی  او  دراز  کنی؟).  (مریم  /65)

 سومین  و  واپسین  مرحله  با  جدال  و  ستیز  پیرامون  مساله  رستاخیز  میآغازد،  و  برخی  از  صحنههای  قیامت  را،  و  شکلی  از  زشت  شمردن  ادعای  شرک  مردمان  از  سوی  سراسر  جهان  هستی  را  عرضه  میدارد،  و  با  صحنه  موثر  و  عمیقی  از  جایگاههای  هلاک  و  نابودی  نسلها  به  پایان  می آید:

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).

پیش  از  اینان  (که  با  تو  ای  پیغمبر  سر  عناد  و  دشمنی  دارند)  چه  نسلها  و  نژادهای  فراوانی  را  (براثر  کفر  و  گناه)  نابود  کردهایم.  آیا  کسی  از  ایشان  را  میبینی،  یا  کوچکترین  صدائی  از  آنان  را  میشنوی؟!.   (مریم/98)

 بگذار  درس  اول  را  بیاغازیم:

*

«کهیعص  »  ٠

 کاف.ها.یا.عین.صاد.

اینها  حروف  مقطعهای  هستندکه  برخی  از  سورهها  با  آنها  آغاز  میگردند.  ما  در  تفسیر  آنها  این  عقیده  را  برگزیدهایمکه  نمونههائی  از  حروفی  هستندکه  این  قرآن  از  آنها  تشکیل  میشود،  و  به  شیوه  و  روال  جدیدی  درمیآیدکه  انسانها  با  وجود  اینکه  همین  حروف  را  در  اختیار  دارند  و  واژهها  را  نیز  میشناسند،  ولی  آنان  نمیتوانند  از  آنها  چیزی  را  بسازندکه  بسان  چیزی  باشدکه  قدرت  سازنده  این  قرآن  آن  را  میسازد.

بعد  از  این  حروف  مقطعه،  داستان  اول  آغاز  میگردد،  داستان  زکریا  و  یحیی.  رحمت  رکن  اساسی  داستان  است.  رحمت  بر  آن  سایه  میاندازد.  بدین  خاطر  ذکر  رحمت  بر  داستان  پیشی  میگیرد:

(ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا).

(این)  یادی  است  از  مرحمت  پروردگارت  نسبت  به  بنده  خود  زکریا  (که  ای  محمّد!  آن  را  بر  تو  میخوانم).

داستان  با  صحنه  دعا  آغاز  میگردد،  دعای  زکریا  در  پیشگاه  پروردگار  خود  با  خشوع  و  خضوع  و  نهانی  و  پنهانی:

(إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ).

در  آن  هنگام  که  پروردگارش  را  (در  خلوتگاه  عبادت)  پنهانی  ندا  داد.  گفت:  پروردگارا!  استخوانهای  من  (که  ستون  پیکر  من  و  محکمترین  اعصای  تن  من  است)  سستی  گرفته  است،  و  شعلههای  پیری  (تمام  موهای)  سر  مرا  فراگرفته  است.  پروردگارا!  من  هرگز  در  دعاهائی  که  کردهام  (از  درگاه  کرم  تو)  محروم  و  ناامید  بازنگشتهام؛  (هم  اینک  نیز  مرا  دریاب.  پروردگارا!)  من  از  بستگانم  بعد  از  خود  بیمناکم  (چرا  که  در  ایشان  شایستگی  و  بایستگی  به  دست  گرفتن  کار  و  بار  دین  را  نمیبینم)  و  همسرم  هم  از  اول  نازا  بوده  است:  پس  از  فضل  خویش  جانشینی  به  من  ببخش.  از  من  (دین  و  دانش)  و  از  آل  یعقوب  (ثروت  و  قدرت)  ارث  ببرد،  و  او  را  پروردگارا!  (در  گفتار  و  کردار)  مورد  رضایت  گردان.

  او  دور  از  چشم  مردمان،  و  دور  ازگردش  ایشان،  با  پروردگار  خود  به  مناجات  و  راز  و  نیاز  میپردازد.  در  گوشهای  با  خدای  خویش  خلوت  میگزیند،  و  دلش  را  غمگین  میسازد،  و  یزدان  جهان  را  فریاد  میدارد  به  گونهایکه  انگار  در  پیشگاه  او  و  با  او  است:  «رب:  ای  پروردگار  من«،  بدون  این  که  واسطهای  حتی  حرف  ندا  در  میان  باشد.  پروردگار  او  میشنود  و  میبیند  بدون  این  که  به  فریاد  خوانده  شود  و  به  تضرع  از  او  درخواست  کمک  شود،  ولیکن  این  شخص  غمزده  است  که  با  بیان  غم  و  اندوه  خود  خویشتن  را  تسکین  میدهد  و  به  ناله  و  افغان  درمیآید  و  اندوه  از  دل  میزداید.  خداوند  مهربان  این  را  از  فطرت  مردمان  سراغ  دارد،  و  لذا  دوست  میداردکه  او  را  بهکمک  بطلبند  و  غم  دل  با  او  بگویند  وگره  از  اندوه  سینه  بگشاید:

(و قال ربکم : آدعونی  استجب  لکم  ).

پروردگارتان  گفته  است:  مرا  به  فریاد  خوانید  و  به  کمک  بطلبید،  تا  بپذیرم  (و  به  فریاد  رسم  و  دستتان  را  بگیرم).  (غافر/60) 

خدا  را  به  فریاد  بخوانند  تا  اعصاب  خود  را  از  فشارهای  سنگین  و  کمرشکن  برهانند،  و  دلهایشان  آرامگیرد  به  اینکه  آنان  مشکلات  خود  را  به  کسی  حواله  میدارند  که  از  ههکس  تواناتر  و  زورمندتر  است،  و  بدانندکه  با  والامقامی  ارتباط  برقرار  میدارند  که  ظلم  و  جور  روا  نمیدارد  به  کسیکه  بدو  پناه  آورد،  و  ناامید  برنمیگردد  کسیکه  بر  او  توکلکند  و  بدو  پشت  بندد.

زکریا  به  آستانه  پروردگارش  از  سستیگرفتن  و  ضعیف  شدن  استخوانهایش  مینالد.  وقتی استخوانها  سستی  میگیرند  و  ضعیف  میشوند  همه  پیکر  انسان  سست  میشود  و  ضعیف  میگردد.  چه  استخوانها  سختترین  چیز  در  پیکرند،  و  پایهها  و  ستونهائی  هستندکه  تن  بر  آنها  استوار  و  پایدار  میگردد  و  ترکیببند  وجود  بر  آنها  گرد  میآید.  زکریا  از  شعلهور  شدن  سر  از  پیری  مینالد.  این  تعبیر  تصویرگر  پیری  را  بهگونهای  پیش  چشم  میداردکه  انگار  پیری  آتشی  استکه  شعلهور  میگردد  و  سراسر  سر  را  این  آتش  فروزان  فرامیگیرد،  و  در  سر  شعلهگرفته  جای  سیاهی  برجای  نمانده  است.

سستی  گرفتن  استخوانها  و  شعلهور  شدن  سر  از  پیری،  هر  دو  تاکنایه  از  پیر  شدن  و  فرسودهگردیدنی  استکه  زکریا  درد  آن  را  میچشد  و  از  دست  آن  به  آستانه  پروردگارش  مینالد،  در  آن  حال  که  احوال  خود  را  به  خدای  خویش  عرضه  میدارد  و  امید  خویشتن  را  بیان  میکند.

سپس  رشته  سخن  را  با  اینگفتار  خود  پیگیری  میکند:

(وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا ).

پروردگارا!  من  هرگز  در  دعاهایی  که  کردهام  (از  درگاه  کرم  تو)  محروم  و  ناامید  برنگشتهام؛  (هم  اینک  نیز  مرا  دریاب!)

زکریا  اعتراف  میکند  به  این  که  خدا  او  را  عادت  داده  استکه  هرگاه  خدا  را  به  فریاد  خواند  و  به  یاری  وکمک   بطلبد  بدو  پاسخ  دهد  و  به  فریادش  برسد  و  یاری  و  کمکشکند.  دیگر  او  با  به  فریاد  خواندن  و  به  کمک  طلبیدن  پروردگار  خود  بر  خدا  سخت  نگرفته  است  و  او  را  رنج  نداده  است،  تازه  بدانگاه  که  زکریا  در  اوج  جوانی  و  توانائی  خود  بوده  است.  چه  رسد  به  اینکه  هم  اینککه  به  پیری  و  فرتوتی  خود  رسیده  است  و  بسی  نیازمند  این  است  که  پروردگارش  به  فریاد  او  پاسخ  گوید  و  به  یاریش  برسد  و  نعمت  خویش  را  براو  تکمیل  فرماید.

بدانگاهکه  حال  خود  را  به  تصویر  میکشد،  و  امید  خویش  را  به  آستانه  الهی  عرضه  میدارد،  بیان  میکند  آنچه  راکه  از  آن  میترسد،  و  آنچه  راکه  درخواست  میکند  و  میطلبد  ...  زکریا  از  آیندگان  خود  هراس  دارد.  هراس  او  از  این  است  که  میراث  او  را  بدانگونه  که  میپسندد  پاس  ندارند  و  به  وظیفه  لازمه  آن  قیام  نکنند.  میراث  او  هم  دعوت  او  است،  دعوتیکه  خودش  بدان  میایستد  و  چنانکه  باید  در  تعلیم  و  تبلیغ  آن  میکوشد  - آخر  او  پیغبری  از  پیغمبران  برجسته  بنیاسرائیل  است  -همچنین  میراث  او  اهل  و  عیال  خودش  بوده  استکه  آنان  را  پرورده  و  تربیتکرده  است.  از  جمله  آنان  مریم  بوده  استکه  قیمومت  و  سرپرستی  او  را  داشته  است،  بدان  هنگام  که  خدمتگزار  محرابی  بوده  است  که  متعلق  به  زکریا  و  تحت  رعایت  و  حمایت  او  قرار  داشته  است

همچنین  میراث  او  اموال  او  استکه  به  نحو  احسن  در  رعایت  و  حمایت  و  بدل  و  بخشش  آن  در  راه  درست  خودش  کوشیده  است.  او  از  بستگان  و  خویشاوندان  خود  در  آینده  بر  همه  این  میراثها  میترسد،  و  میترسد  شیوه  زندگی  او  را  درپیش  نگیرند  ...گویند  زکریا  میدیدکه  وابستگان  و  خویشاوندانش  برای  قیمومت  و  پاسداری  از  این  میراثها  ناشایست  هستند  ...

(وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا )  .

و  همسرم  هم  از  اول  نازا  بوده  است.

همسر  او  تولید  نسل  نکرده  است  و  فرزندانی  برای  او  نزائیده  است  تا  بتواند  به  آموزش  و  پرورش  آنان  بپردازد  و  ایشان  را  برای  جانشینی  و  میراث  خود  آماده  سازد.  این  چیزی  است  که  از  آن  میترسد.  آنچه  او  درخواست  آن  را  دارد  جانشینی  استکه  شایسته  اشد  و  عهدهدار  میراث  اوگردد  و  خوب  از  عهده  اینکار  برآید،  و  میراث  او  و  میراث  نبوت  پدران  ونیاکانش  را  به  نو  احسن  راه  ببرد:

(فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ).

پس  از  فضل  خویش  جانشینی  به  من  ببخش  که  از  من  (دین  و  دانش)  و  از  آل  یعقوب  (ثروت  و  قدرت)  ارث ببرد .

 زکریا  آن  پیغمبر  شایسته،  فراموش  نمیکندکه  آرزوی  خود  را  در  آن  وارث  و  جانشینیکه  برای  خود  در  سن  و  سال  پیری  میخواهد  و  چشم  امید  بدو  میبندد،  به  تصویر  بکشد:

(وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ).

پروردگارا!  (در  گفتار  و  کردار)  او  را  مورد  رضایت  گردان.

او  مورد  رضایت  باشد،  و  جبار  و  قلدر  و  درشتخوی  و  بدکردار  نباشد.  سرمست  و  مغرور  نشود  و  آزمند  و  طمعکار  نگردد.  واژه «رضی«  این  سایهها  را  میاندازد.  چه  رضیکسی  استکه  خشنود  میگردد  و  خشنود  میگرداند.  رضی  سایه  خود  را  میاندازد  بر  چیزها  و  بر  کسانیکه  پیرامون  ان  هستند.

دعای  خاشعانه  و  نهانی  زکریا  با  پروردگارش  این  چنین  بود.  واژگان  و  معنیها  و  سایهها  و  نواها  و  آواهای  آرام  و  آهسته  همه  و  همه  در  به  تصویرکشیدن  صحنه  دعا  شرکت  میورزند.

پس  از  آن،  لحظه  پذیرش  دعا  درمیرسدکه  توام  با  رعایت  و  عنایت  و  عطوفت  و  رضایت  است  ...  چه  پروردگار  متعال  از  جهان  والای  فرشتگان  بنده  خود  را  ندا  درمیدهد:

«  یا  زکریا  »  ٠

 ای  زکریا.

و  مژده  را  هرچه  زودتر  بدو  میدهد:

« إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ »  .

ما  تو  را  به  پسری  مژده  میدهیم.

و  خدا  او  را  غرق  لطف  و  عطوفت  میسازد  و  نام  پسری  را  برمیگزیندکه  مژده  او  را  بدو  داده  است:

«اسْمُهُ یَحْیَى »  ٠

  نام  او  یحیی  است.

یحیی  نام  تکی  استکه  قبلا  نبوده  است.

«  لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا »  ٠

و  پیش  از  این  کسی  را  همنام  او  نکردهایم  (و  شبیه  او  در  صفات  فضل  و  کمال  و  تقوا  و  صلاح  نیافریدهایم).

 این  فضل  وکرم  الهی  استکه  خدا  ان  را  بهره  بنده  خود  میسازد  و  او  را  غرق  در  آن  میگرداند،  بندهای  که  خدا  را  با  تضرع  و  زاری  به  فریاد  طلبیده  است،  و  در  خلوت  نهانی  با  او  به  مناجات  و  راز  و  نیاز  پرداخته  است،  و  پرده  از  چیزی  برداشته  استکه  از  آن  ترسیده  است،  و  در  چیزی  که  بدان  امید  بسته  است  و  امیدوارگردیده  است  بدو  روکرده  است.  چیزیکه  زکریا  را  برانگیخته  استکه  پروردگار  خود  را  به  فریاد  خواند  هراس  او  از  وابستگان  و  نزدیکان  در  آینده  بوده  است  و  از  ایشان  هراس  داشته  است  که  چنان  که  باید  میراث  عقیده  را  راه  نبرند  و  از  اموال  محافظت  و  مراقبت  به  عمل  نیاورند  و  بر  اهل  و  عیال  او  سرپرستی  نکنند،  بدانگونه  که  خدا  را  خشنود  سازند.  خدا  این  را  از  نیت  درون  او  خوانده  است  و  لطف  وکرم  خود  را  بر  او  احاطه  فرموده  است  و  وی  را  خشنود  گردانده  است.

انگار  زکریا  از  وسط  خواب  شیرین  علائق،  وگرمی  امید،  با  زمزمه  پذیرش  نزدیک  این  دعا  بیدار  میشود،  و  از  این  خواب  میپرد  و  ناگهان  خویشتن  را  در  جهان  واقعیت  می‏بیند  ...  آخر  او  مرد  پیری  استکه  فرتوت  شده  است.  استخوانهای  او  ضعیف  و  سست  گردیده  است.  موهای  سرش  سفید  شده  است  و  انگار  پیری  بر  سرش  شعلهورگردیده  است.  همسرش  هم  نازا  است  و  در  جوانی  نیز  برای  او  فرزندی  نزائیده  است.  پس  چگونه  او  پسری  خواهد  داشت؟  زکریا  میخواهد  اطمینان  پیدا  کند،  و  وسیلهای  را  بشناسدکه  با  آن  خدا  این  پسر  را  بدو  میبخشد:

(قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا ؟.)

(زکریا)  گفت:  پروردگارا!  چگونه  مرا  پسری  خواهد  بود  با  این  که  همسرم  نازا  است  و  من  نیز  به  غایت  پیری  رسیدهام  و  افتاده  و  فرتوت  شدهام؟.

زکریا  با  واقعیت  موجود  رویاروی  میشود،  و  با  آن  با  وعده  خدا  نیز  رویاروی  میگردد.  زکریا  یقین  دارد  که  خدا  به  وعده خود  وفا  میکند،  ولیکن  میخواهد  بداند  که  چگونه  این  وعده  پیاده  خواهد  شد  با  وجود  واقعیت  موجودیکه  با  آن  رویاروی  میشود،  تا  مطمئنگردد  و  دل  او  بیارامد.  این  هم  یک  حالت  روانی  و  سرشتی  است  که  در  همچون  موقعیتی  سر  برمیزند،  در  همچون  موقعیتیکه  زکریای  پیغمبر  شایسته  انسان  پیدا  میکند،  و  نمیتواند  واقعیت  موجود  را  نادیده  بگیرد.  این  است  که  مشتاق  است  بداند  خدا  چگونه  این  واقعیت  موجود  را  تغییر  میدهد  و  دگرگون  میکند.

در  اینجا  پاسخ  پرسش  او  درمیرسد:  این  چیز  برای  خدا  ساده  و  آسان  است.  خدا  او  را  با  مثال  نزدیکی  از  ذات  خودش  تذکر  میدهد:  در  آفرینش  خودش،  و  آفریدن  او  پس  از  این  که  نبوده  است.  این  مثال  برای  هر  زندهای  است،  و  برای  هر  چیزی  در  این  هستی  است:

(  قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ).

فرموده  (مطلب)  همینگونه  است  (که  پیام  داده  است).  پروردگار  تو  گفته  است  این  کار  برای  من  (که  خدایم،  و  از  هیچ،  همه  چیز  را  آفریدهام،  و  از  جمله  خود)  تو  را  که  قبلا  هیح  نبودی،  هستی  بخشیدهام،  آسان  است.

در  آفریدن،  ساده  و  سخت  برای  خدا  نیست.  وسیله  آفرینش برای  چیزکوچک  و  بزرگ،  و  برای  چیز  بیارزش  و  باارزش  یکی  است:

(کن.  فیکون  ).

باش!  پس  میشود. (بقره /118)

 خدا  است  که  نازا  را  به  گونهای  درآورده  است  که  نمیزاید،  و  پبرمرد  فرتوت  را  به  صورتی  درآورده  استکه  تولید  نسل  نمیکند.  خدا  بر  اصلاح  نازا  و  برطرفکردن  سبب  نازائی  توانا  است،  و  میتواند  نیروی  تولید  نسل  را  در  مرد  تجدید  کند.  این  کارکه  برابر  عرف  و  عادت  مردمان  نیز  سادهتر  از  آفرینش  حیات  در  ابتدای  جهان  هستی  است.  گذشته  از  این،  هر  چیزی  برای  قدرت  خدا  آسان  است،  چه  برگشت  دادن  پسین  چه  آفرینبثن  نخستین  باشد.

با  وجود  این،  زکریا  شورشی  در  سر  دارد  و  او  را  وامیدارد  برای  اطمینان  خاطر  نشانهای  و  علامتی  بر  این  آفرینش  علمیکودک  بطلبد.  این  استکه  خدا  نشانهای  بدو  مینماید  که  متناسب  با  فضای  روانی  باشد،  فضائیکه  دعا  در  آن  سر  داده  شده  است  و  در  آن  پذیرفته  گردیده  است  ...  این  کار  او  را  برآن  میدارد  که  از  خدا  سپاسگزاریکندکه  در  سن  و  سال  پیری  پسری  بدو  بخشیده  است  ...  این  نشانه  عبارت  از  این  است  که  زکریا  از  دنیای  مردمان  میبرد  و  با  خدا  سه  شبانهروز  زندگی  میکند.  هرگاه  به  تسبیح  و  تقدیس  میپردازد  زبانش  باز  و  روان  میشود،  و  هرگاه  با  مردم  سخن  میگوید  زبانش  میبندد  و  قادر  برگفتار  نمیشود،  هرچند  که  اندامهایش  کاملا  سالم  بوده  و  بلا  و  مصیبتی  به  زبانش  نرسیده  است.

(  قَالَ آیَتُکَ أَلا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا)

خدا  فرمود:  نشانه  (حصول  آرزوی)  تو  این  است  که  سه  شبانهروز  تمام  نمیتوانی با  مردم  سخن  بگوئی،  با  وجود  این  که  تو  (از  لحاظ  اعضاء  و  حواس)  سالم  و  تندرست  خواهی  بود. 

این  کار  انجام  پذیرفت

(فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا).

بعد  (از  این  بشارت،  زکریا)  از  محراب  (عبادت)  بیرون  آمد  و  به  پیش  قوم  خود  رفت  و  با  رمز  و  اشاره  بدیشان  گفت:  بامدادان  و  شامگاهان  (به  شکرانه  این  نعمت  که  در  سرنوشت  آینده  همه شما  تاثیر  بسزا  دارد)  به  تسبیح  و  تقدیس  (خدا)  بپردازید.

این  بدان  خاطر  استکه  آنان  نیز  در  فضائی  زندگیکنند  که  زکریا  در  آن  بسر  میبرد،  و  تا  سپاس  خدای  را  بگویند  بر  نعمتیکه  به  زکریا  و  پس  از  او  بدیشان  داده  است.

روند  قرآنی  زکریا  را  در  وت  و  تسبیح  خود  رها  میکند،  و  پرده  را  در  این  صحنه  بر  او  فرومیاندازد،  و  صفحه  او  را  درهم  میپیچد  تا  صفحه  تازهای  را  بر  یحیی  بازکند  و  از  او  سخن  بگوید.  پروردگار  یحیی  از  جهان  بالا  او  را  ندا  درمیدهد:

(یا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ).

(هنگامی  که  یحیی  متولد  شد  و  بزرگ  گردید  و  به  سن  رشد  رسید،  خطاب  بدو  گفتیم:)  ای  یحیی!  کتاب  (تورات)  را  با  قوت  (و  قدرت  هرچه  تمامتر)  برگیر  (و  با  جد  و  جهد  هرچه  بیشتر  بدان  عمل  کن)  ....

یحیی  متولدگردید  و  رشد  پیداکرد  وکودکی  شد،  در  فاصلهایکه  روند  قرآنی  آن  را  میان  دو  صحنه  رهاکرده  است،  چنانکه  شیوه  قرآنی  درکار  عرضه  هنری  داستانها  است،  تا  بدین  وسیله  مهمترین  حلقهها  و  صحنهها  را  برجسته  نشان  دهد،  و  حلقهها  و  صحنههای  زندهتر  و  متحرکتر  را  پیش  چشم  دارد.

روند  قرآنی  با  این  ندای  آسمانی  خطاب  به  یحیی  میآغازد  پیش  از  اینکه  درباره  او  واژهای  بگوید  زیرا  صحنه  ندا  دردادن  و  فریاد  زدن،  صحنه  زیبای  سترگی  است،  و  دال  بر  منزلت  و  مکانت  یحیی،  و  بر  پذیرش  دعای  او  از  طرف  خدا  است.  پذیرش  اینکه  از  میان  نژاد  او  جانشینی  را  برای  وی  قرار  دهد  که  بتواند  کار  جانشینی  او  را  در  امر  عقیده  و  عشیره  به  خوبی  انجام  دهد.  هان!  هم  اینک  این  نخستین  موقعیت یحیی  است  که  موقعیت  نمایندگی  او  برای  حمل  امانت  بزرگ  نبوت  است:

(یا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ).

ای  یحیی!  کتاب  (تورات)  را  با  قوت  و  (قدرت  هرچه  تمامتر)  برگیر.

کتابیکه  باید  آن  را  با  قدرت  هرچه  بیشتر  برگیرد  و  دریافت  کند  تورات  است  که  کتاب  بنیاسرائیل  از  زمان  موسی  به  بعد  برای  بنیاسرائیل  است،  و  انبیاء  بنیاسرائیل  آن  را  یاد  میدادهاند  و  بدان  داوری  میکردهاند.  یحیی  وارث  پدرش  زکریا  گردید،  و  برای  حمل  بار  سنگین  رسالت  و  بر  دستگرفتن  امانت  با  قوت  و  قدرت  و  عزم  و  اراده  فریاد  زده  شد،  و  از  او  خواسته  شدکه  ضعف  و  سستی  نشان  ندهد  و  از  تکالیف  و  وظائف  و  مشکلات  چیزیکه  به  ارث  برده  است  نهراسد  و  عقبنشینی  نکند.

پس  از  فریاد  زدن  او،  روند  قرآنی  پرده  از  چیزی  برمیداردکه  خدا  یحیی  را  با  آن  مجهزکرده  است  و  آمادگی  بخشیده  است  تا  بتواند  مسوولیت  بزرگ  را  بر  عهدهگیرد  و  به  وظیفه  توان  فرسای  آن  برخیزد:

(  وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا ).

ما  در  کودکی  بدو  بینش  (دینی  و  فهم  احکام  الهی  موجود  در  تورات)  دادیم.  و  از  فضل  خود،  بدو  مهر  و  محبت  فراوان  دادیم  (و  بر  رحم  و  عطوفت  عظیمش  سرشتیم)  و  برکت  و  پاکی  نصیبش  کردیم،  و  او  پرهیزگار  (به  بار  آ مد)  و  متقی  بود.

این  صلاحیتها  و  قابلیتها  استکه  یزدان  یحیی  را  بدان  مجهز  و  آماده  و  آراسته  و  پیراسته  ساخته  است،  و  او  را  بر  تحمّل  چیزی  کمک  کرده  است  که  برعهده  او  انداخته  است،  بدانگاه  که  وی  را  ندا  درداده  است.

درکودکی  بدو  حکمت  و  فرزانگی  داده  است.  در  توشهاش  یگانه  بوده  است،  همانگونه  که  در  نام  و  در  تولد  یگانه  بوده  است.  هرچندکه  حکمت  و  فرزانگی  در  آخر  میآید،  ولی  خدا  او  را  بدان  درکودکی  مجهز  و  آراسته  فرموده  بود.

خدا  به  یحیی  مهر  و  محبت  فراوان  را  به  عنوان  عطای  الهی  داده  بود.  او  از  این  مهر  و  محبت  فراوان،  بدون  رنج  و  مشقت  کشیدن  و  دردسر  آموزش  دیدن،  برخوردارگردیده  بود.  مهر  و  محبت  خمیره  سرشتی  او  بود.  مهر  و  محبت  فراوان  صفتی  استکه  برای  پیغمبران  ضروری  است  چراکه  پیغمبران  موظف  هستند  دلها  را  به  دست  آورند  و  انسانها  را  به  سوی  خود  جذبکنند،  و  ایشان  را  با  خود  الفت  دهند  و  مهربانانه  به  سوی  خیر  و  صلاح  بکشانند.

خدا  به  یحیی  پاکی  و  پاکدامنی  و  طهارت  دل  و  سرشت  عطاء  فرموده  بود،  تا  با  آنها  ناپاکیهای  دلها  و  کثافت  درونها  را  بزداید  و  پاک  و  پاکیزه  نماید.

«  وَکَانَ تَقِیًّا »  .

و  او  پرهیزکار  بود.

با  خدا  ارتباط  و  پیوند  داشت.  از  او  میترسد.  او  را  در  نظر  داشت  و  مراقب  اوضاع  و  احوال  خود  میدید.  احساس  میکردکه  خدا  در  پیدا  و  ناپیدا  و  درون  و  بیرون  او  را  میپاید  و  زیر  نظر  میدارد.

این  توشهای  بودکه  خدا  آن  را  به  یحیی  درکودکی  عطاء  فرموده  بود،  تا  جانشین  پدرشگردد،  همانگونهکه  پدرش  رو  به  پروردگار  خود  کرده  بود  و  آهسته  و  آرام  او  را  به  فریاد  خوانده  بود  و  به  یاری  وکمک  طلبیده  بود.  پروردگارش  دعای  او  را  پذبرفته  بود  و  پسر  پاک  و  خوبی  را  بدو  ارمغان  داشته  بود.

در  اینجا  پرده  بر  یحیی  فرومیافتد،  هم  بدانگونهکه  قبلا  بر  زکریا  فروافتاده  بود.  خط  اساسی  زندگانی  او  ترسیم  شده  است،  و  برنامه  او  مشخص  و  جهت  وی  روشن  گردیده  است.  عبرتی  که  باید  از  داستان  گرفت  نیز  در  دعای  زکریا  و  پاسخ  پروردگارش  بدو،  و  در  به  فریاد  خواستن  یحیی  و  توشهایکه  خدا  او  را  بدان  مجهز  و  آراسته  است،  روشن  و  برجسته  نمودار  گردیده  است.  دیگر  تفصیلات  داستان  چیزی  بیش  از  این  بر  عبرت  و  مضمون  نمیافزاید.

*

هم  اینک  به  سوی  داستانی  میرویم  که  شگفتانگیزتر  از  داستان  تولد  یحیی  است.  این  داستان،  داستان  تولّد  عیسی  است.  روند  قرانی  از  داستان  پیشین  که  شگفتی  ان  در  وضع  حمل  خانم  نازائی  استکه  شوهر  پیری  دارد،  به  داستان  دوم  گام  برمیداردکه  شگفتی  آن  در  وضع  حمل  دوشیزهای  است  که  شوهر  ندارد!  این  یکی  شگفتتر  و  عجیبتر  از  ان  یکی  است.

اگر  از  رخداد  افرینش  انسان  در  اغاز  جهان  و  خلق  او  از  گل  به  فرمان  یزدان  بگذریم،  رخداد  تولد  عیسی  پسر  مریم  شگفتانگیزترین  چیزی  است  که  انسانها  در  سراسر  تاریخ  دیدهاند  و  شنیدهاند.  حادثهای  است  که  بیش  از  خود  و  بعد  از  خود  همگون  و  همسانی  ندارد.  انسانها  افرینش  خود  را  ندیدهاند  که  این  هم  به  جای  خود  در  تاریخ  بشریت  شگفتانگیز  و  مهم  است،  افرینش  نخستین  انسان  را  نیز  ندیدهاندکه  بدون  داشتن  پدر  و  مادر  پدید  میاید.  قرنها  از  ان  حادثه  گذشته  است.  حکمت  الهی  صلاح  در  این  دیده  استکه  شگفتی  دومی  را  در  تولد  عیسی  بدون  داشتن  پدر  بنمایاند،  تولدیکه  از  ان  زمانکه  انسان  بر  روی  کره  زمین  زیسته  است  زادنی  برخلاف  روال  عادی  و  سنت  جاری  ندیده  است.  خدا  همچون  تولدی  را  نشان  میدهد  تا  انسانها  ان  را  ببینند،  و  در  دفتر  بایگانی  زندگانی  انسان،  برجسته  و  اشکار  و  یگانه  و  نمودار  بماند  و  نسلها  بدان  بنگرند  و  ان  را  برخوانند،  اگر  هم  نمیتوانند  به  پدیده  شگفت  نخستینی  بنگرندکه  هیچ  انسانی  ان  را  ندیده  است:

سنت  خدا  بر  این  بوده  است  و  قانون  خدا  بر  این  رفته  است  که  برای  امتداد  یافتن  و  ادامه  پیدا  کردن  زندگی،  تولید  نسل  در  همه  جنسها  و  نوعها  بدون  استثناء  از  نر  و  مادهای  باشد.  حتی  آفریدههائیکه  نر  و  ماده  در  آنها  آشکارا  یافته  نمیشود  و  خنثی  هستند،  دارایگامتهای  نر  وگامتهای  ماده  می‏باشند  ...  این  سنت  و  قانون  سالهای  سال  بر  این  روال  و  بدین  منوال  بوده  است  و  رفته  است  تا  پس  از  سالهای  طولانی  در  ذهن  انسان  همین  شیوه  یگانه  مستقرگردیده  است،  و  انسانها  نخستین  رخداد،  یعنی  پیدایش  اولین  انسان  را  فراموش  کردهاند،  چون  خارج  از  قیاس  و  معیار  زاد  و  ولد  انسان  بوده  است.  لذا  خدا  اراده  فرموده  است  که  صفت  عیسی  پسر  مریم  علیه السلام  را  برای  ایشان  ذکرکند  تا  حریت  قدرت  و  آزادی  اراده  آفریدگار  جهان  را  به  یادشان  بیندازد،  و  بدیشان  بگوید  که  قدرت  و  اراده  خدا  داخل  چهارچوب  سنتها  و  قانونهایی  زندانی  نمیگردد  که  خودش  آنها  را  برگزیده  است  و  آفریده  است.  حادثه  عیسی  تکرار  نگردیده  است  چون  اصل  این  استکه  سنت  و  قانونیکه  خدا  آن  راگذاشته  است  و  پدید  آورده  است  ساری  و  جاری  شود،  و  خدا  سنت  و  قانونی  را  اجراء  گرداند  که  خودش  آن  را  برگزیده  است.  این  حادثه  یگانه  کافی  استکه  پیش  چشمان  مردمان  نشانه  برجستهای  را  بدارد  و  بنمایدکه  دال  بر  حقیقت  و  آزادی  مشیت  و  اراده یزدان  باشد،  و  همگان  را  حالیکندکه  مشیت  و  اراده  او  داخل  مرزهای  قانونها  و  سنتها  محبوس  و  محدود  نمیماند:

(وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ)  ٠

(انجام  این  امر)  به  خاطر  آن  است  که  (میخواهیم)  او  را  معجزهای  برای  مردمان  کنیم.

از  آنجا  که  این  رخداد،  شگفت  و  بزرگ  است،  برای  گروهی  از  مردمان  سخت  و  دشوار  آمده  استکه  آن  را  چنانکه  هست  بپذیرند  و  حکمت  یزدان  را  در  نشان  دادن  این  واقعه  شگرف  و  سترگ  درک  و  فهم  بکنند.  این  استکه  به  عیسی  پسر  مریم  علیه السلام صفات  الوهیت  دادهاند،  و پیرامون  تولد  او  خرافهها  و  افسانهها  به  هم  بافتهاند،  و  حکمت  خدا  در  آفرینش  عیسی  بدین  شکل  عجیب  و  غریب  را  برعکس  کردهاند  و  دیدهاند،  حکمتی  که  بیانگر  اثبات  قدرت  خدا  است،  قدرتی  که  مقید  به  چیزی  نمیشود  و  در  دائره  چیزی  زندانی  نمیگردد.  این  گروه  از  مردمان  رخداد  تولد  شگفت  عیسی  را  برعکس  مقصود  اصلیگرفتهاند  و  عقیده  توحید  و  یکتاپرستی  را  مشوش  و  آمیخته  کردهاند.

قرآن  در  این  سوره  روایت  میکندکه  این  رخداد  شگفت  چگونه  روی  داده  است،  و  دلالت  حقیقی  آن  را  نمایان  میدارد،  و  آن  خرافهها  و  افسانهها  را  نفی  میکند.

روند  قرآنی  این  داستان  را  در  صحنههای  شگفتانگیزی  نشان  میدهد،  صحنههائی  که  لبریز  از  عواطف  و  انفعالاتی  است  که  خواننده  صحنهها  را  سخت  به  تکان  درمیآورد،  گوئی  که  خواننده  خودش  در  این  واقعه شگرف  حضور  دارد  و  آن  را  میبیند:

*

«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا قَالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا »  .

(ای  پیغمبر!)  در  کتاب  (آسمانی  قرآن،  اندکی)  از  مریم  سخن  بگو:  آن  هنگام  که  در  ناحیه  شرقی  (بیتالمقدس  برای  فراغت  عبادت)  از  خانوادهاش  کناره  گرفت،  و  پردهای  میان  خود  و  ایشان  افکند  (تا  خلوتکدهاش  از  هر  نظر  برای  عبادت  آماده  باشد،  در  این  هنگام)  ما  جبرئیل  (فرشته)  خویش  را  به  سوی  او  فرستادیم  و  جبرئیل  در  شکل  انسان  کامل  خوشقیافهای  بر  مریم  ظاهر  شد.  (مریم  لرزان  و  هراسان)  گفت:  من  از  (سوء  قصد)  تو،  به  خدای  مهربان  پناه  میبرم.  اگر  پرهیزگار  هستی  (بترس  که  من  به  خدا  پناه  برده  و  او  کس  بیکسان  است.  جبرئیل)  گفت:  (مترس  که  من  یکی  از  فرشتگان  یزدانم  و)  پروردگارت  مرا  فرستاده  است  تا  (سبب  بشوم  و)  به  تو  پسر  پاکیزهای  (از  نظر  خلق  و  خوی  و  جسم  و  جان)  ببخشم.  (مریم)  گفت:  چگونه  پسری  خواهم  داشت،  در  حالی  که  انسانی  (از  راه  حلال)  با  من  نزدیکی  نکرده  است،  و  زناکار  هم  نبودهام؟!  (جبرئیل)  گفت:  همانگونه  است  (که  بیان  داشتی.  امّا)  پروردگار  تو  گفته  است  این  (کار،  یعنی  دادن  فرزند  بدون  پدر)  برای  من  آسان  است.  (انجام  این  امر)  به  خاطر  آن  است  که  (میخواهیم)  او  را  معجزهای  برای  مردمان  کنیم،  و  (وی  را  برای  بندگان  مخلص)  رحمتی  از  سوی  خود  سازیم.  دیگر  کار  انجام  یافته  است  (و  جائی  برای  بحث  و  گفتگو  نمانده  است).

این  صحنه  اول  است.  دختر  دوشیزهای  است.  راهبهای  دیرنشین  است.  مادرش  او  را  نذر  خدمت  معبد  کرده  است،  بدانگاه  که  هنوز  او  در  شکم  مادرش  بوده  است.  کسی  جز  پاکی  و  پاکدامنی  از  او  سراغ  ندارد،  تا  بدانجا  که  به  هارون  پدر  پردهداران  اسرائیلی  پاک  معبد  نسبت  داده  میشود.  کسی  از  خانواده  او  نیز  جز  پاکی  و  صلاح  را  از  روزگاران  کهن  تاکنون  ندیده  است  و  سراغ  ندارد.  هان!  هم  اینک  مریم  به  خلوت  نشسته  است،  و  تک  و  تنها  در  خلوتکده  آرمیده  است.  ولیکن  این  او  است  که  ناگهان  با  رخداد  ناگهانی  سخت  و  تکاندهندهای  روبرو  میگردد  ...  مردی  پیدا  میگردد،  کامل  و  سالم:

(فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ).

ما  جبرئیل  (فرشته)  خویش  را  به  سوی  او  فرستادیم  و  جبرئیل  در  شکل  انسان  کامل  خوشقیافهای  بر  مریم  ظاهر  شد. 

هان!  این  مریم  است  که  بر  خود  میلرزد،  لرزیدن  دوشیزه  وحشتزدهای  که  در  خلوت،  مردی  ناگهان  در  پیش  او  پدیدار  آید.  او  به  خدا  پناه  میدارد  و  از  او  مدد  و  یاری  می‏طلبد،  و  در  مردیکه  پدیدار  آمده  است  احساسات  و  عواطف  تقوا  و  پرهیزگاری  را  برانگیخته  میکند و او را از خدا میترساند و بدو تذکر میدهدکه  خدا  در  این  خلوتکده  حاضر  و  ناظر  است:

(قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا).

 (مریم  لرزان  و  هراسان)  گفت:  من  از  (سوء  قصد)  تو،  به  خدای  مهربان  پناه  میبرم.  اگر  پرهیزگار  هستی  (بترس  که  من  به  خدا  پناه  برده  و  او  کس  بیکسان  است.

شخص  پرهیزگار  هنگام  ذکر  نام  خدای  مهربان  وجدانش  به  هراس  درمیآید،  و  از  فشار  شهوت  و  وسوسه  اهریمن  خویشتن  را  میرهاند.

در  اینجا  نیروی  خیال  این  دوشیزه  پاک  و  معصوم  و  دارای  تربیت  شایسته  و  بایسته  را  مجسم  میدارد،  دوشیزهایکه  در  خانواده  خوب  و  نیکوئی  پرورش  یافته  است  و  رشد  پیداکرده  است،  و  زکریا  سرپرستی  او  را  برعهدهگرفته  است،  پس  از  اینکه  مریم  جنین  خود  را  نذر  خدا  نموده  است  ...  این  نخستین  لرزش  و  تکان  است.

« قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لأهَبَ لَکِ غُلامًا زَکِیًّا».

(جبرئیل)  گفت:  (مترس  که  من  یکی  از  فرشتگان  یزدانم  و)  پروردگارت  مرا  فرستاده  است  تا  (سبب  بشوم  و)  به  تو  پسر  پاکیزهای  (از  نظر  خلق  و  خوی  و  جسم  و  جان)  ببخشم.

بگذار  خیال  اندازه  ترس  و  هراس  و  جزع  و  فزع  و  خجلت  و  شرمندگی  را  مجسم  دارد.  این  مرد  سالم  و  متعادل  - که  مریم  هنوز  باور  نمیکندکه  فرستادهای  از  سوی  خدا  باشد  -  چهبسا  دارای  مکر  و  نیرنگی  باشد  و  بخواهد  از  پاکی  او  سوء  استفاده  بکند.  امّا  این  مرد  با  او  صریح  و  آشکار  میگویدکه  چه  میخواهد.  چیزی  را  آشکارا  با  او  در  میان  مینهدکه  گوش  دختر  خجالتی  را  خدشهدار  میسازد.  این  مرد  میخواهد  که  بدو  پسری  ببخشد.  این  مرد  و  مریم  هر  دو  در  خلوت  هستند.  این  هم  دومین  لرزش  و  تکان  است.

آنگاه  دلیری  و  شجاعتی  به  مریم  دست  میدهدکه  به  خانمی  دست  میدهدکه  ناموس  او  مورد  تهدید  قرار  آشکارا میپرسد چگونه؟

قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (٨)

(مریم)  گفت:  چگونه  پسری  خواهم  داشت،  در  حالی  که  انسانی  (از  راه  حلال)  با  من  نـزدیکی  نکرده  است،  و  زناکار  هم  نبودهام؟!.

اینگونه  بیپرده  میگوید.  با  واژگان  روشـن  بیان  میدارد.  آخر  او  و  مردی  در  خلوتکدهای  هستند.  هدف  از  ناگهانی  آمدن  و  پدیدار گردیدن  هم  بیپرده گفته  شده  است.  مریم که  نمیدانـد  او  چگونه  بدو  پسری  را  میبخشد؟  هر چند که  این  مرد  بدو  میگوید:

( إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ )

(جبرئیل)  گفت:  (مترس  که  من  یکی  از  فرشتگان  یزدانم  و)  پروردگارت  مرا  فرستاده  است.

این گفته  از  هراس  موقعیت  نمیکاهد.  این  هم  از  خوف  و  هراس  نمیکاهد که  آن  فرشته  میگوید:  من  فرستادهی  خدایم  و  آمدهام  تا  به  تو  پسر  پاکی  را  ببخشم،  پسر  پاکی  که  تولد  او  ناپاک  و  آلوده  نیست،  و  تاریخ  زندگانی  او  نیز  ناپاک  و  آلوده  نخواهد  بود.  این گفته  هم  به  دل  او  آرامش  نبخشید  و  اطمینان  عطاء  نکرد.  حیا  در  اینجا  فائدهای  ندارد،  و  صراحت  بهتر  است  ...  چگونه؟  او که  دوشیزهای  است  و  انسـانی  با  او  نزدیکی  زناشوئی  نداشته  است.  او  فاحشه  و  زناکار  هم  نیست  تا  عملی  را  بپذیرد که  از  او  پسری  را  به  دنیا  آورد!

از  پرسش  مریم  پیدا  است که  او  تا  این  لحظه  تصور  نکرده  است  جز  وسیلهی  معهود  و  معلوم  میان  نر  و  ماده،  وسیلهی  دیگری  باشد که  بدو  پسری  را  ببخشد.  این  هم  طبیعی  است،  زیرا  تـصور  انسان  فراتر  از  ایـن  قد  نمیکشد.

قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا

(جبرئیل)  گفت:  همانگونه  است  (که  بیان  داشتی.  امّا)  پروردگار  تو  گفته  است  این  (کار،  یعنی  دادن  فرزند  بدون  پدر)  برای  من  آسـان  است.  (انجام  این  امر)  به  خاطر  آن  است  که  (میخواهیم)  او  را  معـجزهای  برای مردمان  کنیم،  و  (وی  را  برای  بندگان  مخلص)  رحمتی  از  سوی  خود  سازیم.

اینکار  خارقالعادهای  که  مریم  رخ  دادن  آن  را  نمیتواند  تصور کند،  برای  خدا  ساده  و  آسان  است.  چه  در  برابر  قدرتی که  برای  پیدایش  چیزی  تنها  میگوید:  باش)  پس  میشود،  هر  چیزی  ساده  و  آسان  است،  چه  سنت  و  قانون  معهود  و  معلوم  همگان  آن  را  جـاری  و  ساری  سازد،  و  چه  جز  آن  در  اجراء  آن  دخیل  باشد.  جبرئیل به  مریم  خبر  میدهد که  پروردگارش  بدو  اطلاع  میدهد که  اینکار  برای  خدا  ساده  و  آسان  است،  و  این  که  خدا  خـواسته  است  این  واقعه  شگفتانگیز  را  معجزهای  برای  مردمان گرداند،  و  آن  را  نشانهای  بر  وجود  و  قدرت  و  حریت  و  آزادی  اراده  و  مشیت  خود  سازد،  و  آن  را  رحمتی  پیش  از  هرکس  برای  بنی‏اسرائیل  و  بعد  از  ایشان  برای  همه  انسانها  نـماید،  با  ابراز  این  حادثهای که  مردمان  را  به  شناخت  خدا  و  پرستش  او  و  جویا  شدن  خشنودی  او  سوق  میدهد.

بدینگونه گفتگوی  جبرئیل  امین  و  مریم  دوشیزه  به  پایان  میآید  ...  روند  قرآنی  بیان  نمیدارد  پس  از  این گفتگو  چه  شد.  در  اینجا  فاصلههای  عرضة  هنری  داستان  پیش  آمده  است.  و لیکن  بیان  میدارد که  آنچه  جبرئیل  مریم  را  بدان  خبر  داده  بود  و  بدو گفته  بود که  هرچند  دوشیزه  است  و کسی  با  او  تماس  جنسی  نگرفته  است  پسری  به  دنیا  خواهد  آورد،  و  این  پسر  نشانهای  برای  مردمان،  و  رحمتی  از  سوی  یزدان  جهان  خواهد  بود.  این  چیز  شد  و  کار  آن  به  پایان  آمد،  و  روی  داد  آنچه  می‏بایست  روی بدهد:

 

وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا )  . 

دیگر  کار  انجام  یافته  است  (و  جائی  برای  بحث  و  گفتگو  نمانده  است).

در  اینجا  از  آن کار  چیزی  نمیگوید[2].

سپس  داستان  در  صحنهی  تازهای  از  صحنههای  خود  به  پیش  میرود،  و  این  دوشیزهی  سرگردان  را  در  موقعیت  دیگری  نشان  میدهد  که  بسی  هراسانگیزتر  است:

(فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا (٢٢) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا (٢٣))

درد  زایمان  او  را  به  کنار  تنه  خرمابنی  کشاند  (تا  هم  بدان  تکیه  زند  و  هم  خویشتن  را  از  دید  مردمان  پنهان  دارد.  اندیشید  که  خانوادهاش  و  خویشان  و  بیگانگان  نسبت  بدو  چه  خواهند  گفت.  اندوه  و  هراس  سراسر  وجود  پاک  او  را  فرا گرفت.  گریان  و نالان)  گفت:  کاش!  پیش  از  این  مرده  بودم  و  چیز  ناقابل  فراموش  شدهای  بودم.

 

این  هم  سومین  تکان  و  لرزش  است.

روند  قرآنی  بیان  نمیدارد که  مریم  چگونه  به  عیسی  حامله  شد،  و  چه  مدت  حاملگی  او  طول  کشید.  آیا  حامله  شدن  او  حاملگی  عادی  و  معمولی  بود  به  همـان  شکل  و  شیوهای که  زنان  حامله  میگردند،  و  نفخه  آسمانی  حیات  و  فعالیت  در  تخمک  پدید  آورد،  و  تخمک  به  زالوگونهای  تبدیل گردید،  و  زالوگونه  به  تکه  گوشتی  تبدیل  شد،  آنگاه  آن  هم  اسخوانـهائی  گردید،  و  استخوانها  باگوشت  پوشانده  شد،  و  جنین  ماهها  و  روزهای  معهود  و  مشهور  خود  را  تکمیل کرد  و  به  پایان  برد؟  همه  اینها  جائز  و  ممکن  است.  چهبسا  تخمک  زن  پس  از تلقیح  به  فعالیت  و  رشد  و  نمو خود  پرداخته  است  تا  ٩  ماه  قمری  را  تکمیل کرده  است،  و  نفخه  روح  نیز  نقش  تلقیح  را  انجام  داده  است،  و  تخمک  مسیر  عادی  و  طبیعی  خود  را  در  پیش گرفته  است  و  پیموده  است  ...  و  چه بسا  در  همچون  حالت  ویژهای  تخمک  پس  از  نفخه  آسمانی  مسیر  عادی  و  طبیعی  خود  را  نپیموده  است،  و  مراحل کاملا  مختصر گردیده  است،  و  جنین  در  این  مدت کم  تشکیل گردیده  است  و  رشد  و  نمو  خود  را کرده  است  و  به کمال  رسیده  است  ...  در  نصّ  از  هیچیک  از  این  دو  حالت  ذکری  به  میان  نیامده  است  و  سخن  نرفته  است،  و  چیزی گفته  نشده  است که  دال  بر یکی  از  این  دو  حالت  باشد.  پس  ما  بسیار  به  دنبال  تحقیق  مسالهای  نمیرویم که  درباره  آن  سندی  در  دست  نداریم  ...  بگذار  مریم  را  ورانداز کنیم که  دارد  گوشهگیری  میکند  و  در  مکانی  دور  از  اهالی  خانواده  خود  به  عزلت  مینشیند،  و  در  موقعیتی  بسر  میبرد که  هراسانگیزتر  از  موقعیتی  است که  پیش  از  این  از  آن  سخن گفتیم.  اگر  مریم  در  موقعیت  پیشین  با  خود  خلوت  میکرده  است  و  به  پرورش  روحی  و  اخلاقی  خود  میپرداخته  است  و  تمرین  پایداری  و  استقامت  میدیده  است،  در  اینجا  او  هرچه  زودتر  جامعه  را  با  رسوائی  رویاروی  میگرداند.  او گذشته  از  دردها  و  رنجهای  بدنی  دردها  و  رنجهای  روحی  هم  دارد.  با  درد  زایمان  روبرو  میگردد  که  «أجاءها:  او  را  وادار  و  نـاچار»  و  پناهنده  به کنار  تنه  خرمابنی کرده  است،  و  او  را  واداشته  است که  به  نزد  آن  برود  و  بدان  تکیه  زند.  او  تک  و  تنها  است.  درد  سرگردانی  دوشیزهای  را  میچشد  و  میکشد که  نخستین  بار  است  درد  زایمان  را  تجربه  میکند،  و  هیحگونه  آگاهی  و  اطلاعی  از  آن  ندارد،  و کسی  هـم  نیست که  بدو کمترین  کمکی  بکند  ...  ناگهان  فریاد  برمیآورد  و  میگوید:

( یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا )

کاش!  پیش  از  این  مرده  بودم  و  چیز  ناقابل  فراموش  شدهای  بودم!.

 

ما کمی  مانده  است که  سیماهای  مریم  را  ببینیم،  و  پریشانیها  و  آشفتگیهای  دل  و  درون  او  را  احساس کنیم،  و  محلّهای  درد  او  را  لمس  نمائیم  و  بسائیم،  در  آن  حال  که  او  آرزو  میکند  و  از  ته  دل  میخواهد  کاش:  «نَسْیاً:  چیز  ناقابل  فراموش  شدهای»  می‏بود  و  از  خاطرهها  میزدود.  «نسیاً«:  پوشاکی  است که  برای  جلوگیری  از  پخش  شدن  خون  حیض  مورد  استفاده  قرار  میگیرد،  و  بعد  از  آن  به  دور  انداخته  میشود  و  به  فراموشی  سپرده  میگرددا

در  اوج  درد  و  درگرداب  هراس  واقعه  ناگهانی  بزرگی  روی  میدهد:

فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (٢٤) وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا (٢٥) فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (٢٦) ).

(عیسی)  از  پائین  او،  وی  را  صدا  زد  (و  گفت  که  از  تنهائی  و  نبودن  خوردنی  و  نوشیدنی،  و  از  این  که  مردم  چه  خواهند  گفت)  غمگین  مباش.  پروردگارت  پائین  (تـر  از)  تو  چشـمهای  پدید  آورده  است  (و  روانش  کرده  است.)  تنه  خرمابن  را  بجنبان  و  بتکان،  تا  خرمای  نـورس  دستچینی  بر  تو  فرو افتد.  پس  (از  این  خرمای  شیرین)  بخور  و  (از  آن  آب  گوارا)  بیاشام  و  (به  این  فرزند  دلبند  و  معجزه  خداوند)  چشم  را  روشن  دار،  و  هرگاه  کسی  را  دیدی  (و  در  این  زمینه  از  تو  توضیح  خواست  با  اشاره  بدو  بفهمان  و)  بگو:  که  من  برای  خدای  مهربان  روزه(ی  سکوت  و  خودداری  از  گفتار)  نذر  کردهام،  و  بـه  همین 

دلیل  امروز  با  انسانی  سـخـن  نمیگویم.

 

خدا  را! کودکی که  هم  اینک  متولد گردیده  است  از  زیر  او،  وی  را  فریاد  میدارد،  و  دل  او  را  اطمینان  می‏بخشد،  و  او  را  با  پروردگارش  اتصال  و  ارتباط  میدهد،  و  وی  را  به  خوردنی  و  نوشیدنی  خود  رهنمـود  مـیسازد،  و  حجّت  و  برهان  بدو  میآموزد!  به  او  میگوید:  غمگن  مباش  ...

( قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا ).

پروردگارت  پائین(تر  از)  تو  چشمهای  پدید  آورده  است  (و  روانش  کرده  است).

خدا تو  را  فراموش  نکرده  است  و  به  ترک  تـو نگفته  است.  بلکه  زیر  پاهایت  جویباری  را  جاری کرده  است  -  ارجح  این  است که  این  جویبار  همین  لحظه  از  چشمهای  برجـوشیده  است  و  روان گردیده  است.  یا  هم  اینک  از  محل  سیلابی  در کوهسار  برجوشانده  است  -(ین  درخت  خرمابنی  را که  بر  آن  تکیه  زدهای  بجنان  و  بتکان  تا  خرمای  نورس  دستچینی  بر  تو  فرو افتد.  این  خوراک  و  آن  نوشیدنی  تو  است.  خوراک  شیرینی که  مناسب  حال  زن  زائو  است.  خرما  از  جمله  بهترین  خوراکیهای  زنان  زائو  است.

( فَکُلِی وَاشْرَبِی )  .

پس  (از  این  خرمای  شیرین)  بـخور  و  (از  آن  آب  گوارا)  بیاشام.

گوارا  باد!  نوش  جان!

( وَقَرِّی عَیْنًا ).

چشم  را  روشن  دار،  و  شاد  باش.

دلت  بیارامد.  هر وقت  با  کسی  روبرو  شدی  با  ایماء  و  اشاره  بدو  اعلان  کن که  تو  برای  خداوند  مهربان  روزه  سکوت  گرفتهای  و  برای  پرستش  او گوشهگیری  گزیدهای.  و  به  پرسش کسی  پاسخ  مده  ...

چنین  میانگاریم که  هراس  فراوانی  مریم  را  فرا گرفته  است،  و  بسی  بهتزده  و  حیران گردیده  است،  پیش  از  این که  به  سوی  درخت  خرمابن  دست  دراز کند  و  آن  را  بجنباند  و  بتکاند  تا  خرمای  نورس  دستچین  تر  و  تازه بر  او  فروافتد  ...  امّا  بعد  از  آن  از  سرگردانی  به  در  میآید  و  به  خود  میآید  و  اطمینان  پیدا  میکندکه  خدا  او  را  رها  نمیکند  و  تک  و  تنها  نمیگذارد.  میداند که  دلیل  و  برهان  خود  را  با  خویشتن  به  همراه  دارد  ...  این  کودکی  است که  در گهواره  صحبت  میکند  ...  اینکودک  از  خارقالعاده  و  معجزهای  پرده  برمی‏دارد  که  او  را  به  مریم  داده  است  ...

«فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ!  ...  »  ٠

مریم  او  را  در  آغوش  گرفت  و  پیش  اقوام  و  خویشان  خود  برد!...  

بگذارید  این  صحنه  اعجابانگیز  و  دلهرهانگیز  را  ببینیم:  ما  میتوانیم  خوف  و  هراسی  را  تصورکنیمکه  بر  چهرههای  مردمان  دیده  میشود،  مردمانی  که  اهل  بیت  مریم  و  خویشان  بسیار  نزدیک  او  هستند  و  تعداد  محدودی  میباشند.  آنان  دختر  پاک  و  پاکدامن  خود  را  میبینندکه  دوشیزهای  است  و  نذر  معبدگردیده  است  و  در  آنجا  به  پرستش  پرداخته  است  و  از  همه  چیز  برای  انجام  عبادت  بریده  است  ...  هم  اینک  میبینندکودکی  را  در آغوشگرفته  است  و  او  را  به  پیش  ایشان  میآورد! 

« قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا »  .

 گفتند:  ای  مریم!  عجب  کار  زشتی  کردهای!  ای  خواهر  هارون!  نه  پدر  تو  مرد  بدی  بود،  و  نه  مادرت  زن  بدکارهای!.

زبانهایشان  به  سرکوبی  و  تنبیه  روان  میگردد:

(یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا)  ٠

ای  مریم!  عجب  کار  زشتی  کردهای!.

کار  زشت  و  پلید  و  رسواگرانهای  انجام  دادهای  ...  آنگاه  خشم  وکین  به  ریشخند  و  تمسخر  تلخی  تغییرو  تبدیل 

پیدا  میکند:

«  یَا أُخْتَ هَارُونَ »  . 

ای  خواهر  هارون!. 

هارونیکه  پیغمبر  بود  و  او  و  فرزندانش  پس  از  او  عهدهدار  سرپرستی  معبد  بودند.  هارونیکه  ای  مریم  در  پرستش  خود  و  اختصاص  خود  به  خدمت  معبد  خویشتن  را  بدو  منسوب  میکنی.  چه  فاصله  زیادی  است  میان  همچون  نسبت  دادنی  که  ادعای  آن  را  داری،  و  میان  عملیکه  مرتکب  آن  میگردی)

(  مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا)

  نه  پدر  تو  مرد  بدی  بود،  و  نه  مادرت  زن  بدکارهای!.

 پدرت  مرد  بدی  نبوده  است  و  مادرت  نیز  زن  بدکارهای  نبوده  است،  تا  تو  اینکار  پلشت  را  مرتکب  شوی،  کار  زشتیکه  جز  دختران  پدران  بد  و  مادران  بدکاره  مرتکب  همچون  کاری  نمیشوند!

مریم  سفارشکودک  عجیب  و  غریب  را  اجراء  میکند،  سفارشیکه  بدوکرده  است  و  آن  را  بدو  آموخته  است

(فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ ) 

پس  (مریم)  بدو  (یعنی  نوزادش  عیسی)  اشاره  کرد.

  درباره  شگفت  و  خشمیکه  بدیشان  دست  داده  است  و  ناگهان  بر  آنان  تاخته  است،  چه  باید  جوئیم.  آنان  دوشیزهای  را  میبینند  که  کودکی  را  برای  ایشان  میآورد!  گذشته  از  آن  به  خود  میبالد  و  کسانی  را  ریشخند  میکندکه  کار  او  را  زشت  میشمارند.  او  سکوت  میگزیند  و  برای  ایشان  بهکودک  اشاره  میکند  که  راز  وی  را  از  آن  نوزاد  بپرسند!

(قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا).

 گفتند:  ما  چگونه  با  کودکی  که  در  گهواره  است  سخن  بگوئیم؟.

ولی  خارقالعاده  شگفت  دیگری  دیگر  باره  روی  میدهد:

«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ».

(هنگامی  که  عیسی  سخن  ایشان  را  شنید)  گفت:  من  بنده  خدایم.  برای  من  کتاب  (آسمانی  انجیل)  را  خواهد  فرستاد  و  مرا  پیغمبر  خواهد  کرد.  و  مرا  - در  هر  کجا  که  باشم  -  شخص  پربرکت  و  سودمندی  (برای  مردمان)  مینماید،  و  مرا  به  نماز  خواندن  و  زکات  دادن  - تا  وقتی  که  زنده  باشم  -  سفارش  میفرماید.  و  (مرا  سفارش  میفرماید)  به  نیکی  و  نیکرفتاری  در  حق  مادرم.  و  مرا  (نسبت  به  مردم)  زورگو  و  بدرفتار  نمیسازد.  و  سلام  (خدا)  بر  من  است  (در  سراسر  زندگی،)  آن  روز  که  متولد  شدهام،  و  آن  روز  که  میمیرم،  و  آن  روز  که  زنده  و  برانگیخته  میشوم

بدین  منوال  عیسی  علیه السلام عبودیت  و  بندگی  خود  را  برای  خدا  اعلان  میدارد.  او  نه  پسر  خدا  است  همانگونه  که  دستهای  ادعاء  میکنند.  و  نه  خدا  است  همانگونهکه  گروهی  میگویند.  او  سومین  نفر  سه  خدا  هم  نیست  همانگونه  که  جماعتی  میگویند،  و  ادعاء  مینمایند:  خدایان  یک  تا،  و  یک  تا  خدا  سه  تا  است)..  عیسی  اعلان  میدارد  که  خدا  او  را  پیغمبرکرده  است،  نه  پسر  خود  و  نه  انباز  خویش.  شخص  او  را  پربرکت  و  سودمند  نموده  است.  بدو  توصیه  کرده  است  که  در  مدت  زندگانیش  نماز  بخواند  و  زکات  بدهد.  به  مادرش  خوبی  و  نیکیکند،  و  با  عشیره  و  قبیلهاش  فروتن  باشد  ...  در  این  صورت  عیسی  زندگی  محدود  زمانداری  دارد.  او  میمیرد  و  برانگیخته  میگردد  و  زنده  میشود.  خدا  برای  او  سلامت  و  امن  و  امان  و  آسایش  و  آرامش  را  مقدر  و  مقرر  داشته  است  در  آن  روزکه  متولدگردیده  است  و  در  آن  روزکه  میمیرد  و  در  آن  روزکه  برانگیخته  میشود  و  زنده  میگردد.

نص  قرآنی  در  اینجا  درباره  مرگ  عیسی  و  زنده  شدن  او  در  جهان  دیگر  صریح  و  آشکار  است،  و  درباره  این  حقیقت  جای  تاًویل  و  تعبیر  و  جدال  و  ستیزی  وجود  ندارد.

روند  قرآنی  چیزی  بر  این  صحنه  نمیافزاید.  بیان  نمیدارد:  مردمان  با  این  خارقالعاده  چگونه  رویاروی  شدهاند.  کار  مریم  و  پسر  شگفت  او  بهکجاکشیده  است.  نبوت  عیسی  چه  وقت  شروعگردیده  است،  نبوتیکه  عیسی  بدان  اشاره  میکند  و  میگوید:

(آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا)  ٠

برای  من  کتاب  (آسمانی  انجیل)  را  خواهد  فرستاد  و  مرا  پیغمبر  خواهد  کرد.

این  بدان  خاطر  استکه  واقعه  تولد  عیسی  در  اینجا  مورد  نظر  است.  وقتیکه  روند  قرآنی  بدان  صحنه خارقالعاده  میرسد  پرده  را  فرومیاندازد  تا  هدف  مورد  نظر  را  در  مناسبترین  جای  روند  قرآنی  با  لهجه  و  آهنگ  تقریر  و  بیان  پیرو  بزند:

(ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ مَا کَانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ ).

این  است  عیسی  پسر  مریم.  (با  این  صفات  و  خصالی  که  گذشت).  این،  سخن  راستین  درباره  او  است،  سخن  راستینی  که  در  آن  تردید  میکنند.  سزاوار  خداوند  نیست  که  فرزندی  داشته  باشد.  او  منزه  (از  اتخاذ  و  انتخاب  فرزند،  و  به  دور  از  اینگونه  عیبها  و  نقصها)  است.  هرگاه  اراده  پدید  آوردن  چیزی  و  انجام  کاری  کند،  تنها  کافی  است  راجع  بدان  بگوید:  بشو!  و  میشود.  (پس  چنین  قادر  متعالی  هرگز  نیازی  به  فرزند  ندارد).  و  تنها  خداوند،  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است،  پس  او  را  پرستش  کنید  (و  بس).  این  است  راه  راست  (و  درست  منتهی  به  نجات  و  سعادت).

عیسی  پسر  مریم  این  چنین  است.  عیسی  پسر  مریم  آن  چنان  نیستکه  بعضیها  او  را  خدا  میدانند  یا  برخیها  مادر  او  را  در  امر  تولد  او  متهم  میکنند  ...  عیسی  درحقیقت  خود  این  چنین  است،  وکار  و  بار  پرورش  و  بالش  او  نیز  بر  این  شیوه  و  آئین  است.  عیسی  سخن  حق  را  میگوید،  سخن  حقیکه  درباره  آن  شک  و  تردید  میورزند.  زبان  او  حقیقت  را  میگوید.  حال  و  وضع  داستان  او  حقیقت  را  میگوید:

(مَا کَانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ ).

سزاوار  خداوند  نیست  که  فرزندی  داشته  باشد. 

خدا  والاتر  و  بالاتر  از  آن  استکه  فرزندی  داشته  باشد،  و  سزاوار  خدا  نیستکه  فرزندی  بدو  نسبت  داده  شود.  فرزند  را  فناپذیران  برای  ادامه  نام  و  نشان  خود  میخواهند،  و  ضعیفان  فرزند  را  برای  یاری  وکمک  خویش  لازم  دارند.  خداکه  باقی  است  و  از  فنا  نمیترسد،  و  خدا  قادر  است  و  نیازی  به  یار  و  یاور  ندارد.  همهکائنات  و  تمام  پدیدهها  با  واژه  «کُن:  بشو«  به  وجود  میآ یند:

(إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

هرگاه  اراده  پدید  آوردن  چیزی  و  انجام  کاری  کند،  تنها  کافی  است  راجع  بدان  بگوید:  بشو!  و  میشود.

آنچه  خدا  بخواهد  بشود  و  پدید  آید،  با  ارادهکردن  آن  میشود  و  پدید  میآید،  نه  به  وسیله  فرزند  و  یاور  ...  آنچه  عیسی  علیه السلام میگوید،  و  آنچه  حال  او  با  اعلان  ربوبیت  خدا  برای  خودش  و  برای  مردمان  میگوید،  و  آنچه  زبان  حال  دعوت  عیسی  علیه السلام  به  سوی  خداوند  یگانه  بیشریک  میگوید،  به  پایان  میآید:

( وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ)ً.

و  تنها  خداوند،  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است،  پس  او  را  پرستش  کنید  (و  بس).  این  است  راه  راست  (و  درست  منتهی  به  نجات  و  سعادت).

پس  ازگواهی  عیسی  و  گواهی  داستان  او،  جائی  برای  گمانها  و  افسانهها  نمیماند  ...  مقصود  از  این  پیروکه  به  زبان  بیان  و  با  آهنگ  بیان،  گوش  جان  را  مینوازد،  این  است.

بعد  از  این  بیان،  روند  قرآنی  اختلافگروهها  و  دستهها  را  درباره  عیسی  ذکر  میکند.  این  اخلاف  در  پرتو  این  حقیقت  روشن،  بسی  زشت  و  دور  از  عقل  مینماید:

 (فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ ).

سپس  (با  وجود  این  همه  تاکید  عیسی  بر  توحید  و  یکتاپرستی،  و  روشنی  کار  او)  گروهها  (و  دستههای  یهودیان  و  مسیحیان)  در  میان  خود  راههای  مختلفی  را  درپیش  گرفتند  (و  عقائد  گوناگونی  درباره  مسیح  ابراز  داشتند)

امپراتور  یونانی  قسطنطنیه  کنگرهای  ازکشیشها  را  تشکیل  داد  -  این  کنگره  یکی  از  کنگرههای  سهگانه  مشهور  است  -اعضاء  این  کنگره  به  (2107) کشیش  رسید.  درباره  عیسی  اختلاف  شدیدی  پیدا  کردند.  هر  فرقه  و  دستهای  درباره  عیسی  سخنی  میگفت  ...  بعضیها  گفتند:  عیسی  خدا  است.  او  به  زمین  آمده  است  و  هر که  را  خواسته  است  زنده کرده  است  و  هر که  را  خواسته  است  میرانده  است  و  سپس  به  آسمان  صعود  نموده  است.  بعضیها  هم گفتند:  عیسی  پسر  خدا  است.  برخیها  نیز گفتند:  عیسی  یکی  از  اقنومهای  سهگانه  است،  یعنی:  پدر  و  پسر  و  روحالقدس.  برخیها  هم گفتند:  عیسی  سومین  نفر  از  خدایان  سهگانه  است،  یعنی  یزدان  خدا  است  و  عیسی  خدا  است  و  مادر  عیسی  خدا  است.  بعضیها  نیز گفتند:  عیسی  بنده  خدا  و  فرستاده او  و  روح  و کلمه  او  است.  و  فرقههای  دیگری  چیزهای  دیگری  را  گفتند.  غیر  از  ٣٠٨ کشیشکه  متفق  بر  سخنی  شدند،  دیگران  بر  سخنی  متفق  نگردیدند.  این  بود که  امپراتور  سخن  ٣٠٨ کشیش  را  پذیرفت  و  طرفداران  سخن  ایشان  را  پشتیبانی  و کمک کرد،  و  دیگران  را  راند  و  مخالفان  را  پخش  و  پراکنده کرد،  بهویژه  یکتاپرستان  آنان  را. 

چون  کنگرههائی  که  همایش  کشیشان  در  آنها  صورت  پذیرفته  است  عقائد  منحرف  و  نادرست  را  مقرر  داشتهاند،  روند  قرآنی  در  اینجا  کافرانی  را  بیم  میدهد  که  از  ایمان  به  وحدانیت  خدا  منحرف  میگردند.  ایشان  را  با  صحنه  روز  بزرگی  بیم  میدهدکه  بزرگترین  همایش  است  و  همگان  چیزی  را  مشاهده  میکنندکه  گریبانگیرکافران  منحرف  میگردد:

« فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الأمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ».

وای  به  حال  کافران!  (چون  ایشان)  در  هنگامه  روز  بزرگ  (قیامت  چه  خواهند  دید  و  چه  خواهند  کشید!  کافران  انگار  در  این  جهان  کر  و  کورند،  ولی)  در  آن  روز  که  به  پیش  ما  میآیند،  چه  گوش  شنوا  و  چه  چشم  بینائی  پیدا  میکنند  (امّا  چه  فائده  که  آن  روز  کار  از  کار  گذشته  است  و  وقت  حساب  و  کتاب  فرارسیده  است)  ولیکن  ستمکاران،  امروزه  (که  جهان  کسب  و  عمل  و  اندوختن  و  توختن  است)  در  گمراهی  آشکاری  بسر  میبرند.  (ای  پیغمبر!)  ظالمان  را  از  روز  حسرت  (که  رستاخیز  است)  بترسان.  آن  هنگامی  که  کار  از  کار  می‏گذرد  و  (همه  چیز  دنیا  پایان  می‏گیرد  و  وقت  حساب  و  کتاب  فرا  میرسد،  و  ستمکاران  میبینند  که)  ایشان  در  غفلت  (عمر  گرانمایه  را)  بسر  بردهاند  و  (به  قیامت  و  بهشت  و  دوزخی)  ایمان  نداشتهاند .

وای  به  حالشان  از  آن  صحنهایکه  در  روز  بزرگی  پیش  میآید.  این  روز  بزرگ  برای  بزرگ  جلوه  دادن  و  به  هراس  انداختن  به  صورت  نکره  آمده  است.  صحنهای  استکه  ثقلین،  یعنی  انس  و  جن،  و  فرشتگان  در  ان  حضور  پیدا  میکنند  و  در  پیشگاه  خداوند  مقتدر  و  شکوهمندی  گرد  میآیند  که  کافران  برای  او  شریک  درست  کردهاند  و  به  انباز  معتقد  گردیدهاند.

آنگاه  روند  قرآنی کافران  را  ریشخند  میکند  و  رویگردانی  آنان  را  از  دلائل  هدایت  در  دنیا  به  تمسخر  میگیرد.کافران  در  آن  صحنه  از  جملگی  مردمان  شنواتر  و  بیناترند:

« أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ »  ٠

چه  گوش  شنوا  و  چه  چشم  بینائی  پیدا  میکنند  در  آن  روز  که  به  پیش  ما  میآیند.  (امّا  چه  فائده  که  آن  روز  کار  از  کار  گذشته  است  و  وقت  حساب  و  کتاب  فرارسیده  است)  ولیکن  ستمکاران،  امروزه  (که  جهان  کسب  و  عمل  و  اندوختن  و  توختن  است)  در  گمراهی  آشکاری  بسر  می‏برند.

چه  حال  شگفتی  دارند!..  وقتیکه  شنیدن  و  دیدن  وسیله هدایت و نجات است آنان در روزی که شنیدن و دیدن وسیله خواری است بسیار شنوا وبینا هستند ایشان را شنوا میکنند تا بشنوند انچه را نمیپسندند بینا میکنند تا ببینند چیزی راکه از ان خود را بدور میدارند در صحنه روز بزرگی که قیامت نام دارد

 (وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ).

ای پیغمبر : ظالمان را از روز حسرت که رستاخیزاست)  بترسان

روزی  حسرتها  فزونی  و  شدت  میگیرد،  تا  آنجاکه  انگار  آن  روز  خود  حسرت  است  و  چیز  دیگری  جز  آن  در  میان  نیست،  و  حسرت  بر  فضای  آن  چیره  است،  و  برجسته  در  آن  است.  ایشان  را  بترسان  از  این  روزیکه  حسرتها  سودمند  نمیافتد:

(إِذْ قُضِیَ الأمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

 آن  هنگامی  که  کار  از  کار  میگذرد  و  (همه  چیز  دنیا  پایان  می‏گیرد  و  وقت  حساب  و  کتاب  فرامیرسد،  و  ستمکاران  میبینند  که)  ایشان  در  غفلت  (عمر  گرانمایه  را)  بسر  بردهاند  و  (به  قیامت  و  بهشت  و  دوزخی)  ایمان  نداشتهاند.

انگار  آن  روز  به  عدم  ایمان  ایشان  پیوسته  است،  و  با  غفلتی  گره  خورده  است  که  آنان  بدان  درافتادهاند.  ایشان  را  از  آن  روزی  بترسانکه  هیچ  شک  و  تردیدی  درباره آن  نیست.  هرچه  بر  روی  زمین  است  و  هرکه  بر  روی  زمین  است  به  پیشگاه  خدا  برمی‏گردد،   همچون  برگشتن  همه  که  به  وارث  یگانه!:

« إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الأرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ »  .

ما  وارث  (اصلی)  زمین  و  همه  کسانی  هستیم  که  بر  روی  آن  زندگی  میکنند،  و  (همگان)  به  سوی  ما  برگردانده  میشوند. 

*


 


[1] برای  اطلاع  بیشتر  از  این  موضوع،  مراجـعه  شود  بـه  کـتاب٠  «التـصویر  الفنی  فیالقرآن«  فصل:  «هماهنگی  هنری  در  قرآن»

[2]در  سوره  تحریم  آمده  است:

(وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا)

همچنین  خداوند  (از  میان  مومنان،  دومبن  الگو)  مـریم  دختر  عمران  را  مثل  زده  است که  دامن به گناه  نیالود و  خود  را  پاک  نگاه  داشت،  و  ما  از  روح  متعلق  به  خود  در  آن  دمیدیم.  (تحریم/١٢)

آیا  واژه  «روحنا»  در  سوره  مریم،  همان  «روحنا»  در  سوره  تحریم  است؟  و  آیا  مدلول و  مفهوم  آنها  یکی  است؟...  ما  معتقدیم که دو  چیز  مختلف و  جدای  از  یکدیگرند:  در  سوره  مریم  مراد  جبرئیل  است که  روحالامین  است  و  قاصدی  از  سوی  خدا  است و  به  پیش  مریم  فرستاده  شده  است.  امّا  در  سوره  تحریم  مراد  روحی  است که  خدا  از  آن  در  آدم  نیز  دمیده  است  و  بدان  انسانی  شده  است، و  از  آن  به  فرج  مریم  هـم  دمیده  است  و  تخمک  زندهای گردیده  است  و  آمادگی  رشد  و  نمو  را  پیدا کرده  است.  این  همان  نفخه  الهی  است که  حیات  میبخشد و  همراه  با  آن  ویژگیهای  همراه  با  نوع  این  حیات  را  عطاء  میکند.  این  روح  اسـت که  به  شکل  استعدادهائی  در  انسان  جلوهگر  میآید  و  او  را  با  جهان  والای  فرشتگان  پیوند  میدهد  و  بدو  حس  انسـانی  و  اندیشه  و  احساسات  و  الهامات  میبخشد.  حالت  مریم  را  این  چنین  تفسیر  و  توجیه  میکنیم که  جبرئیل که  روحالامبن  است  حامل  نفخه  روح  آسمانی  از  سوی  یزدان  متعال  بوده  است  و  آن  را  به  مریم  رسانده  است  ...  دیگر  باره  برمیگردبم  و  میگوئیم:  ما  از  ماهیت  روح  چه  به  معنی  جبرئیل  باشد،  و  چه  به  معنی  چیز  دیگری  باشد،  چیزی  نمیدانیم.  چه  همه  اینها  غیب  است.  تنها  ما  از  روند  قرآنی  در  هر  دو  سوره  برداشت  میکنیم که  مدلول  و  مفهوم  روح  در  اینجا  جدای  از  مدلول  و  مفهوم  روح  در  آنجا  است.

 

تفسیر سوره‌ی مریم آیه‌ی 98-66

 

سورهی مریم آیهی 98-66

 

وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (٦٦) أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا (٦٧) فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (٦٨) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا (٦٩) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا (٧٠) وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا (٧١) ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا (٧٢) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا (٧٣) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا (٧٤) قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا (٧٥) وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا (٧٦) أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا (٧٧) أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٧٨) کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (٧٩) وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا (٨٠) وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (٨١) کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (٨٢) أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (٨٣) فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (٨٤) یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (٨٥) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا (٨٦) لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٨٧) وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (٨٨) لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا (٨٩) تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (٩٠) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (٩١) وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا (٩٢) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا (٩٣) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا (٩٤) وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا (٩٥) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦) فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا (٩٧) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا (٩٨)

 

روند قرآنی در سوره، داستانهای زکریا و تولد یحیی، و مریم و تولد عیسی، و ابراهیم و دوری گزیدن او از پدرش، وکسانی که پس از ایشان آمدند و راهیاب یا گمراه شدند را بیان داشت، و بر این داستانها پیرو زد با اعلان ربوبیت یگانهای که سزاوار پرستیدن و عبادت کردن بدون شریک و انباز است، و این خود حقیقت بزرگی استکه آن داستانها با رخدادها و صحنهها و پیروها آن را برجسته نشان دادند.

این واپسین درس سوره، در جدال پیرامون عقائد شرک و پیرامون انکار رستاخیز پیش میرود. در صحنههای قیامت سرنوشت مردمان را در موقعیتهای زنده لبریز از حرکت و جنبش و فعل و انفعال نشان میدهد. در این صحنهها سراسر جهان، اعم از آسمانها و زمین، و انسانها و پریها، و مومنان وکافران آن شرکت میکنند. روند قرآنی صحنههای خود را میان دنیا و آخرت به گشت وگذار وکوچ و انتقال میاندازد، و ما ناگهان دنیا و آخرت را به یکدیگر متصل و چسبیده مییابیم. مقدمه جهان هستی در این زمین نشان داده میشود، و نتیجه جهان هستی در آنجا در سرای آخرت به تماشا درمیآید. این کار از فاصله چند آیه یا چند واژه بیشتر طول نمیکشدکه به حس و شعور چنین متبادر میشود که دو جهان به یکدیگر متصل و مرتبط هستند و مکمّل همدیگر میباشند.

*

(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا . أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا . فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا . ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا . ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا . وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا . ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).

انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟! آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما او را پیش از این آفریدیم و او اصلا چیزی نبود؟ (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی از نوآفرینی، و اعاده خلق به وجود در زمان آینده، از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته، سادهتر است؟). سوگند به پروردگارت هرآینه کافران را با شیاطین گرد میآوریم و سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر میسازیم. سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند. بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزینش هیچگونه اشتباهی رخ نحواهد داد). همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان. سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم، و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم‌.

صحنه با ذکر چیزی که «انسان» درباره رستاخیز میگوید میآغازد. همچون سخنی را بسیاری از انسانها در زمانهای مختلفی گفتهاند. انگار این شبهه »‌انسان» و اعتراض مکرر او در میان همه نسلها است:

(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا).

انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟‌!.

این اعتراضی استکه منشا آن غفلت انسان از پیدایش نخستین خویش است. انسان کجا بوده است؟ چگونه بوده است؟ اوکه نبوده است و سپس هستی یافته است. اگر انسان دقت کند دوباره زنده شدن در رستاخیز از پیدایش نخستین در آغاز آفرینش آسانتر و سادهتر مینماید:

(أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا).

آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما او را پیش از این آفریدیم و اصلا چیزی نبود؟! (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی و اعاده خلق به وجود در زمان آینده از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته ساده تر است؟!).

سپس بر انکار و اعتراض با سوگند تهدید کردن و بیم دادن پیرو می زند. خدای بزرگوار به ذات خود قسم می خورد که بزرگ ترین و سترگ ترین سوگند است. قسم می خورد که ایشان را پس از زنده گرداندن گرد میآورد و این کاری است حتمی و قطعی:

(فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ).

سوگند به پروردگارت هر آینه کافران را گرد می آوریم.

تنها آنان را گرد نمی آوریم و بس. بلکه ایشان را با «شیاطین» گرد می آوریم. آنان و شیاطین برابرند. شیاطین کسانیند که وسوسه انکار به دلها می اندازند. میان کافران و شیاطین پیوند پیرو و پیروی شده و رهبر و رهبری شده است.

در اینجا قرآن تصویر محسوسی را از ایشان ترسیم می کند: آنان پیرامون دوزخ بر زانوها فروافتاده اند. فرو افتادن ذلیلانه و رسواگرانه:

(ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا).

سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر می آوریم.

این هم تصویر هراسانگیزی است. همه این گروهها و دستههایی که به شمار نمیآیند گرد آورده شدهاند و پیرامون دوزخ به زانو افتاده و خوار حاضر آورده شدهاند. هول و هراس خود را مشاهده میکنند. گرمای آتش دوزخ به سویشان می دود، و هر لحظه انتظار میکشد که آنان گرفته شوند و بدان انداخته شوند. ایشان بر زانوها خوار و رسوا افتادهاند و به جزع و فزع افتادهاند.

این صحنهای استکه بیانگر ذلت و خواری قلدران متکبر است. به دنبال آن، صحنه کشیدن و جلبکردن کسانی میآیدکه بسی سرکش و زورگو بودهاند:

(ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا).

سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند.

از اینگفتار سختگیری پیدا است. در واژه «عتیاً: تکبر و تمرد و سرکشی و طغیان» تشدیدی استکه با سایهروشن و طنین خود تصویری را از این بیرون کشیدن ترسیم میکند. به دنبال این جلب و جذب، تصویری از فروانداختن به آتش قرار میگیرد. این هم حرکتی استکه خیال آن را تکمیل میکند!

خدا میداند که چه کسانی سزاوارتر برای به آتش انداختن و بدان سوختن هستند. هیچکسی نیست از این گروهها و دستههای بیشماری که تنها خدا از یکایک آنان مطلع است و ایشان را سرشماری میکند، ناسنجیده و به گزافگرفتار آید:

(ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا).

بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزییش هیچگونه اشتباهی رخ نخواهد داد)‌.

آنان را برگزیدهاند تا پیشقراولان کسانی گردند که به آتش انداخته میشوند! مومنان این عرصه هراسناک را نگاه میکنند:

(وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ).

همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان‌.

همه شما بهکنار دوزخ میدوید و بدان نزدیک میشوید و از آن میگذرید، در حالیکه دوزخ برافروخته است و از خشم انگار میترکد و برای قاپیدن نخجیر زبان خود را بیرون میآورد و بر لبهایش میمالد و لیس میزند! سرکشان بیرون کشیده میشوند و به آتش انداخته میشوند.

(ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا).

سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم‌.

متقیان دور برده میشوند، و از آتش دوزخ رها میگردند، آتشی که اندکی مانده است بدان درافتند!

(وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).

و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم‌.

*

از این صحنه هراسناکیکه سرکشان در آن خوار و ذلیل بر زانوها فرومیافتند، پرهیزگاران در آن نجات و رستگاری مییابند، و ستمگران در آن بر زانوها چمباتمه میزنند، به صحنه دیگری پرداخته میشود. در این صحنه که یکی از صحنههای دنیا است، کافران بر مومنان گردن میافرازند و تکبر میورزند، و فقر و تنگدستی مومنان را ننگ ایشان میشمارند، و با داشتن ثروتها و سیماها و ارزشها و معیارهای دنیای فناپذیر خود مینازند و لاف میزنند و بر مومنان تفاخر میفروشند:

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).

کافران هنگامی که آیات روشن و بیانگر (حقائق) ما بر آنان خوانده میشود، به مومنان میگویید: کدامیک ار دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟‌.

آن باشگاههای بزرگ، و مجلسهای خوشگذرانیها و لذتپرستیها، و ارزشها و معیارهائیکه بزرگان و خوشگذرانان در زمانهای فساد و تباهی پایبند آنها هستند و برابر آنها میآیند و میروند، و درکنار آنها آن مجلسهایکوچک و ساده و آن باشگاه های خالی از هر چیز جز ایمانکه نه شکوهی در آن است، و نه زیب و زینتی بر آن است، و نه پیرایه و زوری آویخته بدان است ... این و آن در این زمین مقابل یکدیگرند وگرد آمده درکنار همدیگرند!

نخستینگروه با فریبکاریها و نیرنگبازیهای بزرگ خود میمانند. با مال و جمال، با سلطه و ندرت، جاه و مقام، مصالح شخصی، غنیمتهائی که می‏برند، لذتها و بهرهمندیهائی که در آنها میلولند، بسر میبرند ... دومینگروه با سیمای فقیرانه و ساده خود میمانند. مال و متاع را به تمسخر میگیرند. جاه و مقام و سلطه و قدرت را استهزاء میکنند، و مردمان را به سوی خود میخوانند، نه به نام لذتیکه آن را تحقق میبخشند، و نه مصلحتیکه آن را افزایش میدهند، و نه نزدیک شدن به حاکم و فرمانده، و نه افتخار به صاحب سلطه و قدرت ... بلکه به نام عقیدهای که بدیشان تقدیم میدارند و خالی از هر زیب و زینت و زر و زیوری است، و تنها افتخار ایشان به عزت خدا است نه چز دیگری و نه کس دیگری ... آنان عقیده را بدیشان ارمغان میدارند، عقیدهایکه رنج و تلاش و جهاد و بیاحترامی را به همراه دارد. ایشان نمیتوانند که اصلا در اینکره زمین بدیشان اجر و پاداش دهند، بلکه آنچه بدیشان میرسد نزدیکی به خدا، و اجر و پاداش به تمام وکمال در روز حساب وکتاب است‌.

آنان بزرگان قریش هستند که آیات خدا در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر ایشان خوانده میشد و آنان به مومنان فقیر وتنگدست میگفتند:

(أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).

کدامیک از دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟. منزل و مجلس بزرگانیکه به محمّد ایمان نمیآورند، یا منزل و مجلس فقیرانیکه پیرامون او گرد میآیند؟

کدامیک از این دوگروه، جاه و مقام بهتری و مجلس و باشگاه زیباتری دارند؟ نضیر پسر حارث و عمرو پسر هشام و ولید پسر مغیره و دوستان ایشانکه از زمره بزرگانند، یا بلال و عمّار و خباب و دوستان ایشانکه از زمره تنگدستانند؟ اگر چیزیکه محمّد مردمان را به سوی آن میخواند خوب بود آیا پیروان او اینان میشدند، اینانکه هچ ارزشی و هیچ اهمّیتی در جامعه قریش ندارند؟ اینانکه در خانه محقرانه بدون زیب و زینتی همچون خانه خبابگرد میآیند؟ و دشمنان ایشان صاحبان باشگاههای بزرگ و مجلسهای سترگ و مکانت و منزلت برجسته اجتماعی میباشند؟

این منطق زمین است. منطق محرومان از آفاق والا در هر زمان و مکانی است. این هم حکمت خدا استکه مقتضی این استکه عقیده خالی از زیب و زینت و آرایش و پیرایش باشد، و عوامل فریبکاری و انگیزههای نیرنگبازی در آن نباشد. تا هرکه عقیده را به خاطر عقیده میخواهد، و آن را تنها برای رضای یزدان نه خشنودی مردمان میپذیرد، و ارزشها و معیارها و نیرنگها وگولهائی که دیگران بدانها خوی گرفتهاند ناچیز میشمرد، پیش بیاید و پذیره عقیدهگردد ... و از عقیده منصرف و رویگردانگردد هرکه آزها و سودها را میجوید، و زیب و زینت و زر و زیور را میطلبد، و مال و متاع میخواهد.

روند قرآنی بر سخنکافران سرگشتهایکه مینازند به مقام و زیب و زینتیکه دارند با پسودهای پیرو میزند، پسودهایکه دل را به جایگاههای هلاک شدنگذشتگان برمیگرداند، گذشتگانی که دارای منزلت و مکانت بزرگ و نعمت فراوان بودهاند و در آن سرمست و مغرور زیستهاند و بدانگول خوردهاند و شیفته و شیدای جهان فانی گردیدهاند.

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا[1]).

ما اقوام بیشماری را نابود کردهایم که پیش از آنان (در روزگار کهن) میزیستهاند و از اینان، مال و ثروت و وسائل زندگی بهتری داشتهاند و هم ظاهر و هیئت و سیمایشان آراستهتر و پیراستهتر بوده است‌.

سودی به حالشان نبخشید اسباب و اثاثیه و فرش و فروش و زیب و زینت و سیماهای آراسته و نماهای پیراسته؛ و وقتیکه خدا نابودی ایشان را مقرر فرمود، هیچ چیزی آنان را از دست خدا نرهانید. هان! این انسان فراموشکار است و درسهای عبرت را فراموش میکند! اگر انسان درسهای عبرت را به خاطر داشت و میاندیشید، غرور و سرمستی ظواهر امور او را درنمیربود. مگر نه این استکه جایگاههای نابودی و بر باد فنا رفتنگذشتگان خودخواه و خودپرست و شیدای این چند روزه حیات او را سخت متوجه خود میکند و به خود میخواند و وی را تهدید مینماید و برحذر میدارد؟! امّا انسان به لاف و گزاف و غرور و سرمستی خود فرو میرود، و از آنچه در انتظار او است غافل میشود، آن چیزیکه یقه کسانی راگرفته است که پیش از او بودهاند و سر خود گرفتهاند، آن کسانیکه از او نیروی بیشتر و اموال و اولاد زیادتری داشتهاند و هم اینک به دیار مردگان شتافتهاند.

روند قرآنی با همچون نگرشی پیرو میزند، و سپس به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهدکه به صورت مباهله بر ضد ایشان دعاکند. بدینگونهکه از خدا درخواستکند هرگروه از این دو دسته گمراه است خدا گمراهترشان فرماید و بر گمراهیشان بیفزاید، تا آنگاه که وعده خدا در دنیا یا در آخرت سر میرسد:

(قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا. وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).

(ای پیغمبر!) بگو: کسانی که در گمراهی هستند (و اصرار بر ادامه این راه دارند) خداوند مهربان بدیشان مهلت میدهد (تا بر کفر و طغیان خود بیفزایند و بیشتر در گناه خود فرو بروند) تا آنگاه که میبینند آنچه بدان وعده داده شدهاند، چه عذاب (کافران توسط جهادگران مسلمان) را، و چه (خواری و رسوائی) آخرت را. بالاخره ایشان خواهند دانست که چه کسی مسکن و منزلش بدتر و سپاه و لشکرش ضعیفتر و ناتوانتر است. (این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتگان دنیا بود، و امّا) کسانی که در راه هدایت گام برداشتهاند، خداوند بر هدایت ایشان میافزاید (و در راه انجام کارهای خوب و شایسته توفیق نصیبشان میگرداند) و (معلوم است که) آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره می‏گردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است‌.

آنان گمان میبرند از پیروان محمّد (صلی الله علیه و سلم) راهیابترند، چون ایشان داراتر و شکوهمندترند. باشد چنین بینگارند) محمّد (صلی الله علیه و سلم) باید پروردگارش را به فریاد خواند و فروتنانه از پروردگارش بخواهدکه کدام دسته از این دوگروه گمراه است برگمراهیش بیفزاید و سرگشته را سرگشتهتر فرماید، و کدام دسته از این دو گروه راهیاب است بر راهیابیش بیفزاید و راه یافته را راهیافتهتر نماید ... هرگاه رخ دهد آنچه خدا بدیشان وعده داده است - آن وعده هم عذاب گمراهان در دنیا با دست مومنان، یا عذاب بزرگ روز سزا و جزا است - آن وقت خواهند دانست: کدامیک از این دوگروه مکان و منزل بدتر، و از نظر سپاه و لشکر ناتوانترند. و مومنان در آن روز شاد و شادمان و معزز و مکرم میگردند.

(وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).

آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره می‏گردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است‌.

باقیات صالحات از تمام چیزهائی والاتر و خوبتر است که اهل زمین بدانها مینازند و با داشتن آنها سرگشته و سرگردان میگردند.

*

آنگاه روند قرآنی نمونه دیگری از نازش و بالش کافران را ذکر میکند، وگفتار دیگری ازگفتارهایشان را به میان میکشدکه از آنها اظهار تنفر و تعجب میکند:

(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا . أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا . کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا . وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا).

آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! (و در آنجا هم از شما جلوتر و از خوشی و لذائد بیشتری بهرهمند خواهم شد). آیا او از (اسرار) غیب آگاه شده است؟ و یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟ چنین نیست که او می‏گوید. ما آنچه را که می‏گوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت. (و او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود مال و ولد است، و روز قیامت) تک و تنها پیش ما خواهد آمد (و نه مال و ولد، و نه یاور و پشتیبانی همراه او خواهد بود)‌.

درباره سبب نزول این آیات - با اسنادی که در دست است - از خباب پسر ارت روایت شده است کهگفته است: مرد آهنگری بودم. بر عاص پسر وائل وامیداشتم. به پیش او رفتم و از وی درخواست پرداخت آن را کردم. عاص پسر وائل گفت: به خدا سوگند وام را به تو پرداخت نمیکنم تا منکر محمّد نشوی. گفتم: به خدا سوگند منکر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نمیشوم و به ترک مکتب او نمیگویم تا آنگاهکه میمیری و سپس در قیامت زنده میشوی. گفت: من وقتیکه مردم و بعدها زنده شدم، به پیش من میآئی در حالیکه در آنجا اموال و اولادی دارم. آن وقت به تو چیزی خواهم داد! این بودکه خدا نازل فرمود:

(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا ...).

آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! ...[2]

گفتار عاص پسر وائل نمونهای از ریشخند کفار و سبکگرفتن رستاخیز از سوی ایشان است. قرآن از کار او اظهار تعجب میکند، و ادعای او را زشت میشمرد:

(أَطَّلَعَ الْغَیْبَ ؟).

آیا او از (اسرار) غیب آگاه است؟‌.

این استکه با چیزی آشنا استکه در جهان غیب است؟!

(أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).

یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟‌.

این استکه از تحقق پیداکردن آن مطمئن است) قرآن با واژه «کلا: هرگز! هرگز!» پیرو میزند. این واژه هم برای نفی و طرد است. هرگز! هرگز او بر غیب اطلاع پیدا نکرده است و عهدی از پیشگاه خدا دریافت نداشته است. بلکه اوکفر میورزد و تمسخر میکند. پس در این صورت تهدید کردن و بیم دادن سزاوار برای ادب نمودن کافران بیشرم و حیائی است که آشکارا به کفر خود مینازند و اقرار مینمایند:

(کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا).

چنین نیست که او میگوید: ما آنچه را که می‏گوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت‌.

آنچه را که میگوید بر او خواهیم نوشت و در روز حساب وکتاب بدو خواهیمگفتکه چهگفته است و چه کرده است، و اصلا چیزی فراموش نمیگردد و غلطاندازی و مغلطهکاری پذیرفته نمیشود ... این هم نوعی تعبیر استکه تهدید را به تصویر میکشد، و الا غلطاندازی و مغلطهکاری غیرممکن است، و هیچ کار کوچکی یا بزرگی از علم خدا دور نمیماند وکنار نمیافتد. ما عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم کرد. عذاب او میافزائیم و آن را بر او به درازا میکشانیم و آن را از او قطع نمیگردانیم! روند قرآنی به تهدید کردن به شیوه تصویری خود باز هم ادامه میدهد:

(وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ).

و (او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود اموال و اولاد است)‌.

یعنی ما آنچه را که از آن دم میزندکه اموال و اولاد است به ارث میبریم، همانگونه که ارثبرنده پس از مرگ ارثگذار میکند!

(وَیَأْتِینَا فَرْدًا).

تک و تنها پیش ما خواهدآمد

تک و تنها به پیش ما خواهد آمد، و هیچ اموال و هیچ اولاد و هیچ یار و یاور و هیچ سند و مدرکی با خود همراه ندارد: تک و تنها و ضعیف و ناتوان‌.

آیا درباره کسی نیندیشیدهای که نسبت به آیات خدا کفر میورزد، و کار را به روزی حواله میداردکه در آن چیزی در اختیار ندارد؟ آن روزیکه دست خالی و بیبهره از هر آن چیزی استکه در این دنیا داشته است؟ این نمونهای از نمونههای کافران است. نمونهای ازکفر و ادعا و پردهدری و پررویی است‌.

*

روند قرآنی به عرضهکردن سیماها و نماهائی ازکفر و شرک ادامه میدهد:

(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا . کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا . أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا . فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا . یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا . وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا . لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).

(اینگونه افراد) بجز خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند تا این که چنین معبودهائی مایه عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند. (در دنیا در رفع مشکلات یاریشان دهند، و در آخرت برایشان شفاعت و میانجیگری کنند). نه چنین است (که میاندیشند. روز قیامت) معبودهائی را که میپرستند، عبادت ایشان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد. نمیدانی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادهایم تا آنان را (در انجام گناهان) سخت برانگیزند و بیاغالانند. (ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن. ما تمام اعمال ایشان را دقیقاً محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد). روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروه‏‏هایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینماییم (و وارد بهشت میگردانیم) و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم. در آن روز، چه بندگان متقی و چه بندگان مجرم مومن و غیرمومن، هیچیک از) آنان نمیتوانند شفاعت بکنند، مگر آن کسی که با خداوند مهربان عهد و پیمان دارد (که یکتاپرستی و انجام کارهای شایسته در دنیا است).

اینان که آیات خدا را نمیپسندند و بدانها کفر میورزند بجز خدا خداگونههائی را برمیگیرند و عزت و شوکت و پیروزی و نصرت را از آنها میجویند و میطلبند. در میان ایشان کسانی هستند که برخیها فرشتگان را میپرستند، و برخیها پریها را میپرستند، و آنان را به مدد و یاری میطلبند و ایشان را مایه قدرت و قوت خود میدانند و باعث توان و شوکت خود میشمارند ... هرگز! هرگز! اصلا خداگونههائی وجود ندارد ... فرشتگان و پریان پرستش ایشان را مردود خواهند شمرد، و عبادت آنان را انکار میکنند، و در پیشگاه خدا از ایشان بیزاری میجویند:

(وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا).

و دشمن آنان خواهند شد.

این دشنی را با بیزاری جستن از ایشان وگواهی دادن بر ضد آنان، اظهار میدارند.

شیاطین همچون مردمانی را برای انجامگناهان تشویق و ترغیب میکنند و به تکان و هیجان درمیآورند، و بر ایشان چیره و مسلط میگردند، و از آن زمانکه ابلیس طلبیده است که دست او در حق آنان باز و آزاد باشد، به شیاطین اجازه گمراه کردن ایشان داده شده است.

(فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ).

(ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن‌.

از ایشان دلتنگ مشو، چه تا مدت نزدیکی بدیشان مهلت و فرصت داده شده است، و هر عملی از اعمال ایشان به حساب آنانگرفته شده است و بشمار آمده است ... تعبیر قرآنی دقت حساب را به شکل محسوسی به تصویر میکشد:

(إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا).

ما تمام اعمال ایشان را دقیقا محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد)‌.

تصویر هراسانگیزی است. وای به حال کسی که خداوندگناهان و اعمال و نفسهای ایشان را بر ضد آنان محسوب دارد، و آنها را پیجوئی و تعقیبکند تا آن زمانکه با او حساب وکتاب سخت و دقیقی را انجام میدهد ... کسی که احساس میکند رئیس او در زمین، اعمال و افعال و خطاها و اشتباهات او را زیر نظر میدارد و پیجوئی میکند، به خوف و هراس میافتد و با پریشانی روزگار را بسر می‏برد و از خود حساب میکشد ... پس وقتیکه بنده احساس میکندکه خدای انتقامگیرنده چیره و توانا او را میپاید و اعمال و اقوال وی راکنترل مینماید، باید چه حالی داشته باشد؟!

قرآن مجید در صحنهای از صحنههای قیامت سرانجام شمارشکردن و محاسبه نمودن را به تصویر میکشد. مومنان به سوی خداوند مهربان دسته دسته وگروه گروه باکرامت و احترام میروند و میبینندکه به خوبی از ایشان استقبال میشود:

(یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا).

روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروه‏‏هایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینمائیم (و وارد بهشت میگردانیم)‌.

و امّا بزهکاران به سوی دوزخ، تشنهکام رانده میشوند، همانگونه که گلههای چهارپایان رانده میشوند:

(وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا).

و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم)‌.

و هیچگونه میانجیگری و شفاعتی در آن روز وجود ندارد، مگر برای کسی که کار نیک پیشاپیش فرستاده باشد. اینکار نیک عهد و پیمان او با خدا است و خدا به تمام وکمال بدان وفا میکند. خداوند به کسیکه ایمان آورده باشد و کار نیک انجام داده باشد، وعده داده است که پاداش و اجر او را به تمام وکمال بدهد. خدا هم هرگز خلاف وعده نمیکند.

*

آنگاه دیگرباره روند قرآنی به سخن زشت دیگری از سخنان مشرکان میپردازد و آن را پیگیری میکند. این سخن زشت چنین استکه عربهای مشرک میگفتند: فرشتگان دختران خدایند. یهودیان مشرک نیز میگفتند: عزیر خدا است. مسیحیان مشرک نیز ادعا میکردند: مسیح پسر خدا است ... سراسر هستی از این سخن زشتیکه فطرت آن را نمیپسندد، و دل از آن بیزاری میجوید، به لرزه و تکان میافتد:

(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا . لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا . تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).

(یهودیان و مسیحیان و مشرکان) میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است! واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید. نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت میدهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.

طنین واژگان و آهنگ عبارات با سایهروشنهای صحنه در ترسیم فضا شرکت میورزد: فضای خشم و توفندگی و لرزش و چندش! دل هستی و اندامهای آن به لرزش و چندش میافتد و رعشه میگرد و بر خود میلرزد از اینکه همچون سخن دور از عقل را بشنود و به قداست ذات الهی پسودهای برود و بیادبی بشود! همانگونه وجود و اندامهای انسان بر خود میلرزد هنگامیکه خشمناک میشود وقتیکه بیادبی و لطمهای متوجه کرامت و حرمت او، یا متوجهکرامت و حرمتکسی میشودکه دوستش میدارد و بدو احترام میگذارد. این لرزش و چندش جهانی در برابر سخنی دور از عقل، چیزی استکه آسمانها و زمین و کوهها در آن شرکت میورزند، و واژگان با آوا و نوای خود حرکت زلزله ولرزه راترسیممیکنند.

هنوز سخن دور از عقل، به خوبی بر زبان روان نشده است‌:

(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا).

میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است‌!.

سخنیکه بیانگر رسوائی و پلشتی ایشان است فوراً در پی آن میآید:

(لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا).

واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید.

آنگاه هر چیزیکه پیرامون ایشان آرمیده است به تکان و لرزش درمیآید، و هر چیزیکه بر جای خود آرام و مستقر است به چندش میافتد و بر خود میلرزد، و ستونیکه بر آن تکیه زده است و پایهایکه بر آن استوارگردیده است به اهتزاز درمیآید و خشم خود را مینماید:

(تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).

نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت می‏دهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.

در وسط این خشم توفنده هستی بیانیه هراسناکی صادر میشود

(إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا . لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا . وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده خداوند مهربان (و فرمانبردار یزدان) میباشند. او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقا تعدادشان را میداند. و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر میشوند.

تمام کسانیکه در آسمانها و زمین هستند، بنده خدایند و خاضعانه و مطیعانه فرمان معبودشان را میبرند. هیچگونه فرزندی و هیچگونه انبازی برای خدا در میان نیست. بلکه همگان آفریده و بنده او هستند ... وجود انسان به لرزه درمیآید وقتیکه مفهوم و مدلول این سخن را به تصور درمیآورد:

(لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا).

او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را میداند.

مجالی برای گریختن کسی، و جائی برای فراموش نمودن احدی نیست‌:

(وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).

و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر می شوند.

چشم خدا هر فردی را میپاید. هر فردی هم تک و تنها جلو میآید و کسی همدم ندارد و ازکسی قدرت و شوکت فراچنگ نمیآورد. حتی روح مردمان و ذهن و شعور ایشان با او نیست و به ترک او میگوید. ناگهان خویشتن را تک و تنها و بدون یار و یاور در پیشگاه خدای دادار مییابد.

در این محیط تنهایی و ترس و هراس، ناگهان مومنان را مییابیم که در زیر سایههای خوشایند مهر و محبت والا و ارجمند قرارگرفتهاند، مهر و محبت خداوند مهربان‌:

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا).

بی‏گمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها میافکند،

در این فضای هراسناک، تعبیر از مهر و محبت، خوشایندی ویژهای دارد که دلها را میپساید و لمس مینماید، و آرامش رضایتبخشی در میان است که جانها را مینوازد و لبریز از آرامش میسازد. این مهر و محبت در جهان بالا و والای فرشتگان پخش و پراکنده میشود و فضا را عطرآگین میسازد. آنگاه از آن جهان سر ریز میشود و زمین را فرامیگیرد و مردمان را احاطه میکند. این استکه سراسر هستی از آن پر میشود و سرریز میگردد.

از ابوهریره (رضی الله عنه) روایت شده استکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفته است:

(ان الله اذا احب عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل انی احب فلاناً فأحبه. فیحبه جبریل. ثم ینادی فی اهل آلساء فیقول: ان الله یحب فلاناً فاحبوه. قیحبه آهلالسماء. ثم یوضع له القبول فی الارض. و إن الله إذا ابغض عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل إن ابغض فلاناً فابغضه. فیبغضه جبریل. ثم ینادی. فی اهل السماء: إن الله یبغض فلانا فابغضوه. فیبغضه اهل السماء؛ ثم یوضع له البغضاء فی الارض). [3]

هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من فلانی را دوست میدارم تو نیز دوستش بدار. جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا فلانی را دوست میدارد پس شما نیز او را دوست بدارید. آنان هم او را دوست خواهند داشت. آنگاه پذیرش (محبت و مودت و شوکت و عظمت) او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها او را دوست خواهند داشت). و هرگاه خداوند از بندهای بدش بیاید جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من از فلانی بدم میآید تو نیز از او بدت بیاید. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا از فلانی بدش میآید پس شما نیز از او بدتان بیاید. آنان هم از او بدشان میآید. .آنگاه دشمنانگی او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها از او بدشان میآید)‌.

*

این چنین مژده دادن به مومنان پرهیزگار، و این چنین بیم دادن منکران دشمن، هدف نهائی این قرآن است. خدا قرآن را برای عربها ساده و آسانکرده است و به زبان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن را نازل فرموده است تا آن را بخوانند:

(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا).

ما قرآن را به زبان تو (که عربی است) ساده و آسان فراهم آوردهایم تا به وسیله آن، پرهیزگاران را (به رضا و نعمت خدای مهربان) مژدهدهی، و مردمان سرسخت (دشمن حق و طرفدار باطل) را با آن (از ناخشنودی و عذاب یزدان) بترسانی‌.

این سوره با صحنه ای پایان مییابدکه دل بسی به تفکر و تامّل آن مینشیند، و وجدان بسی از آن بر خود میلرزد، و خیال از نگریستن و وراندازکردن آن دست نمیکشد و کار را به پایان نمیبرد:

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).

بیش از اینان (که با تو ای پیغمبر سر عناد و دشمنی دارند) چه نسلها و نژادهای فراوانی را (بر اثر کفر و گناه) نابود کردهایم. آیا کسی از ایشان را میبینی، یا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟!.

صحنهای استکه با لرزش ویرانگری تاخت خود را بر تو میآغازد، سپس با سکوت ژرفی تو را فرامیگیرد. انگار هم اینک تو را به بیابان مرگ میبرد، و تو را بالای کشتارگاههای نسلها و نسلها نگاه میدارد، و در آن بیابانیکه چشم پایان آن را نمیبیند، خیال تو با اشخاص و افرادی به گشت و گذار میپردازد که میجنبند و بر زمین راه میروند، و با حیاتی بهگشت و گذار میپردازد که میجنبد و به تلاش میخیزد، و با آرزوها و احساساتی همگام میشودکه زندگی میکنند و به آینده چشم میدوزند و امید میبندند ... سپس ناگهان سکوت خیمه میزند، و مرگ به چمباتمه میافتد، و لاشهها و اندامها و فرسودگی و نابودی جلوهگر میآیند، و دیگر نه جانی، و نه حسی، و نه حرکتی، و نه صدائی در میان است. ...

(هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ؟).

آیا کسی از ایشان را میبینی؟‌.

بنگر و دقت کن‌:

(هَلْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).

آیا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟‌.

بشنو و سکوتکن. هان این آرمیدن ژرفی و خاموشی هراسانگیزی است. هیچ کسی در میان نیست مگر خدای یگانه زندهای که نمیمیرد.

*

پایان سوره مریم


 


1-رئیاً: مظهرو منظر. سیما و دیدار.

2- بخاری و مسلم‌.

3-امام احمد آن را روایت کرده است و گفته است: عفان برایمان از سهیل، و او از پدرش، و وی از ابوهریره روایتکرده است. مسلم نیز از قول سهیل آن را روایت نموده است. احمد و بخاری از قول ابنجریج، و او از موسی، و وی از ابن عتبه، و وی هم از نافع، و نافع از ابوهریره روایت کرده است‌.

 

تفسیر سوره‌ی مریم آیه‌ی 65-41

 

 سوره‌ی مریم آیه‌ی 65-41 

 

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٤١) إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا (٤٢) یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا (٤٣) یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا (٤٤) یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا (٤٥) قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا (٤٦) قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا (٤٧) وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا (٤٨) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا (٤٩) وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (٥٠) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥١) وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا (٥٢) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا (٥٣) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥٤) وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (٥٥) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٥٦) وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا (٥٧) أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا (٥٨) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (٥٩) إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا (٦٠) جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (٦١) لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا (٦٢) تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا (٦٣) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (٦٤) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (٦٥)

 

داستان  تولد  عیسی  به  پایان  آمد  با  پرده‌برداری  از  زشتی  و  دروغ  وگمراهی  موجود  در  افسانه  تولد  عیسی  که  برخی  از  اهل‌کتاب  در  عقائد  تباه  خود  بدان  استناد  می‌جویند.  در  این  سوره  به  دنبال  بیان  آن‌،  حلقه‌ای  از  زنجیره  داستان  ابراهیم  می‌آید  و  آن  هم  از  زشتی  و  دروغ  وگمراهی  موجود  در  عقیده  شرک  پرده  برمی‌دارد.  ابراهیم  همان  کسی  است  که  عربها  خود  را  بدو  منسوب  می‌کنند،  و  مشرکان  می‌گویند:  آنان  پرده‌داران  خانه‌ای  هستند  که  ابراهیم  و  اسماعیل  آن  را  ساخته‌اند.

در  این  حلقه  شخصیت  ابراهیم  پسندیده  شکیبا  پدیدار  می‌آید  ...  نرمش  و  شکیبائی‌ او  در  واژگان  و  سخنانی  پدیدار  می‌آید  که  قرآن  مجید  آنها  را  از  او  به  عربی  برگردانده  است‌،  و  درکارهای  او  و  در  رویاروئی  او  با  نادانی  پدرش  پدیدار  می‌آید.  همچنین  مرحمت  و  محبت  خدا  به  ابراهیم  جلوه‌گر  می‌آید  در  این‌که  خدا  بجای  پدرش  و  خانواده  و  خویشان  مشرکش  فرزندان  و  نوادگان  صالحی  بدو  عطاء  فرمود  که  ملت  بزرگی  را  برای  وی  زادند  و  پدید  آوردند.  در  میان  ایشان  پیغمبران  و  صالحانی  بودند.کسانی  هم  بعدها  از  نسل  او  پدید  آمدند  نابایست  بودند  و  به  ترک  نمازگفتند  و  به  دنبال  شهوات  راه  افتادند  و  از  راه  راستی  منحرف  گردیدندکه  پدرشان  ابراهیم  آن  را  برایشان‌کشیده  بود  و  بدیشان  نموده  بود.  آنان  این‌گونه  مشرکانی  بودند.

خدا  ابراهیم  را  این‌گونه  توصیف  می‌کندکه  او  راستگو  و  راستکار  و  پیغمبر  بزرگواری  بود.  واژه  «‌صدیق‌:  بسی  راستگو  و  راستکار»  برداشت  دو  معنی  را  دارد:  بسیار  دارای  صدق  و  صداقت‌،  و  بسیار  تصدیق‌کننده  حق  و  حقیقت‌.  هر  دوی  این  معنیها  با  شخصیت  ابراهیم  مناسبت  دارد:

(  وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا).

در  کتاب  (‌قرآن‌،  برای  مردمان‌،  گوشه‌ای  از  سرگذشت‌)  ابراهیم  را  بیان  کن‌.  او  بسیار  راست‌کردار  و  راست  گفتار  و  پیغمبر  (‌یزدان  دادار)  بود.  هنگامی  (‌را  بیان  دار)  که  (‌محترمانه‌)  به  پدرش  گفت‌:  ای  پدر!  چرا  چیزی  را  پرستش  می‌کنی  که  نمی‌شنود  و  نمی‌بیند  و  اصلا  شر  و  بلائی  از  تو  به  دور  نمی‌دارد؟  ای  پدر!  دانشی  (‌از  طریق  وحی  الهی‌)  نصیب  من  شده  است  که  بهره  تو  نگشته  است‌،  بنابراین  از  من  پیروی  کن  تا  تو  را  به  راه  راست  رهنمود  کنم‌.  ای  پدر!  اهریمن  را  پرستش  مکن  که  اهریمن  پیوسته  در  برابر  (‌فرمان  خدای‌)  رحمان  سرکش  بوده  و  هست‌.  ای  پدر!  من  از  این  می‌ترسم  که  عذاب  سختی  از  سوی  خداوند  مهربان  گریبانگیر  تو  شود  (‌که  آتش  دوزخ  است‌)  و  آنگاه  همدم  شیطان  (‌در  نفرین  یزدان  و  عذاب  سوزان‌)  شوی‌.

با  ا‌ین  لطف  و  مهربانی،  ابراهیم  با  پدرش  به  سخن  درمی‌اید.  می‌کوشد  او  را  به  سوی  خیر  و  صلاهی  رهنمودکندکه  خدا  ان  را  بدو  نشان  و  بدان  هدایت  داده  است‌،  و  خدا  آ‌ن  را  بدو  اموخته  است‌.  ابراهیم  محترمانه  و  مهربانانه  با  او  به  سخن  درمی‌اید  و  می‌گوید:

«  یَا أَبَتِ »  .

 ای  پدر‌!.

و  از  او  می‌پرسد:

«‌ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا ؟  »  ٠

چرا  چیزی  را  پرستش  می‌کنی  که  نمی‌شنود  و  نمی‌بیند  و  اصلا  شر  و  بلائی  از  تو  به  دور  نمی‌دارد؟‌.

اصل  در  عبادت  این  است‌که  انسان  عبادت  را  متوجه  کسی  کندکه  بالاتر  و  داناتر  و  تواناتر  از  انسان  است‌.  عبادت  را  به  مقامی  صعود  دهدکه  از  مقام  انسان  والاتر  و  بلندتر  است‌.  پس  در  این  صورت  چگونه  انسان  عبادت  را  متوجه  چیزی  می‌کندکه  از  انسان  پائین‌تر  و  کمتر  است‌،  چه  رسد  به  این‌که  عبادت  را  متوجه  چیزی  سازدکه  مرتبه  آن  از  مرتبه  حیوان  نیز  پائین‌تر  و  فروتر  است‌،  نه  می‌شنود  و  نه  می‏بیند،  و  نه  مالک  زیانی  و  نه  ماک  سودی  است  ...  پدر  ابراهیم  و  قوم  او  بتها  را  می‌پرستیدند،  همان‌گونه‌که  قریشیانی‌که  اسلام  با  ایشان  روبروگردید  چنین  حال  و  وضعی  داشتند.

این  نخستین  پسوده‌ای  است‌که  ابراهیم  دعوت  خود  را  با  آن  با  پدر  خود  آغاز  می‌کند.  سپس  به  دنبال  آن  بیان  می‌داردکه  این  را  از  سوی  خویش  نمی‌گوید.  بلکه  این  آگاهی  و  دانشی  است‌که  از  سوی  خدا  برای  او  آمده  است  و  خدا  او  را  رهنمودکرده  است  و  هد‌ایت  بخشیده  است‌.  هرچند  که  او  از  پد‌رش  سن  و  سال  و  تجربه  کمتری  دارد،  ولیکن  مدد  و  یاری  آسمانی  او  را  کمک  کرده  است‌که  بفهمد  و  حق  را  بداند.  این  است‌که  پدرش  را  نصیحت  می‌کند،  پدری‌که  این  آگاهی  و  دانش  را  دریافت  نکرده  است‌.  پدرش  را  به  راهی  رهنمود  می‌کند  که  خودش  بدان  رهنمود  گرد‌یده  است‌:

«یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا »‌.

ای  پدر!  دانشی  (‌از  طریق  وحی  الهی‌)  نصیب  من  شده  است  که  بهره  تو  نگشته  است‌.  بنابراین  از  من  پیروی  کن  تا  تو  را  به  راه  راست  رهنمود  کنم‌.

هیچ‌گونه  کوچکی  و  حقارتی  در  این  نیست‌که  پدر  از  پسرش  پیروی‌کند،  وقتی‌که  پسر  با  سرچشمه  اعلی  و  بس  بالا  ارتباط  و  پیوند  دارد.  پدر  وقتی‌که  از  همچون  پسری  پیروی  می‌کند،  درحقیقت  او  از  آن  سرچشمه  اعلی  و  بس  بالا  پیروی  می‌کند،  و  در  راهی  حرکت  می‌نمایدکه  به  سوی  هدایت  است‌.

بعد  از  این  که  ابراهیم  بیان  می‌داردکه  چه  زشتی  و  بدی  در  عبادت  بتها  نهفته  است‌،  و  سرچشمه‌ای‌که  ابراهیم  از  آن  مدد  و  یاری  می‏طلبد  و  در دعوت  پدرش  بر  آن  تکیه  دارد،  برای  پدرش  روشن  می‌کندکه  راه  پدرش  راه  شیطان  است‌،  وابراهیم  می‌خواهد  او  را  به  راه  رحمان  رهنمود  سازد.  چه  ابراهیم  بر  پدرش  از  خشم  خدا  می‌ترسد،  و  نگران  است‌که  خدا  مقدر  فرمایدکه  پدرش  از  زمره  پیروان  شیطان  قلمداد  شود.

«  یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا »‌.

ای  پدر!  اهریمن  را  پرستش  مکن  که  اهریمن  پیوسته  در  برابر  (‌فرمان  خدای‌)  رحمان  سرکش  بوده  و  هست‌.  ای  پدر!  من  از  این  می‌ترسم  که  عذاب  سختی  از  سوی  خداوند  مهربان  گریبانگیر  تو  شود  (‌که  آتش  دوزخ  است‌)  و  آنگاه  همدم  شیطان  (‌در  نفرین  یزدان  و  عذاب  سوزان‌)  شوی‌.

اهریمن  است‌که  به  پرستش  بتها  جای  خدا  انسان  را  تشویق  و  ترغیب  می‌کند.  چه‌کسی‌که  بتها  را  پرستش  می‌کند،  انگار  خود  شیطان  را  پرستش  می‌نماید،  و  شیطان  هم  از  فرمان  رحمان  عاصی  وگریزان  است‌.  ابراهیم  پدرش  را  برحذر  می‌دارد  از  این‌که  خدا  بر  او  خشم‌گیرد  و  وی  را  دوست  و  پیرو  شیطان  بشمار  آورد.  وقتی‌که  خدا  بنده خود  را  به  طاعت  هدایت  می‌دهد  نعمت  است‌.  و  زمانی‌که  خدا  مقدر  و  مقرر  می‌فرماید  که  بنده  او  از  زمره دوستان  شیطان  قلمداد  شود  نقمت  است  ...  نقمتی  است‌که  او  را  به  سوی  سخت‌ترین  عذاب  و  زیانبارترین  معامله  در  روز  حساب  وکتاب  قیامت  سوق  می‌دهد.

امّا  این  دعوت  لطیف  و  زیبا  با  دل‌انگیزترین‌کلمات  و  مهرانگیزترین  عبارات  نیز  به  دل  مشرک‌کینه‌توز  درنمی‌آید.  پدر  ابراهیم  را  می‌بینیم  که  چگونه  با  زشتی  و  تهدید  و  بیم  به  پیکار  ابراهیم  می‌رود:

(  قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا)‌.

(‌پدر  ابراهیم  برآشفت  و)  گفت‌:  آیا  تو  ای  ابراهیم  از  خدایان  من  رویگردانی‌؟‌!  اگر  (‌از  این  کار  یکتاپرستی  و  ناسزاگوئی  درباره  بتان‌)  دست  نکشی‌،  حتما  تو  را  سنگسار  می‌کنم‌.  برو  برای  مدت  مدیدی  از  من  دور  شو  (‌تا  آتش  کینه  وخشمم  فروکش  کند،  و  دست  به  خون  تو  نیالایم‌)‌.

آیا  تو  ای  ابراهیم  از  خدایان  من  رویگردانی‌،  و  از  پرستش  آنها  بیزاری‌؟  آیاکار  تو  بدینجاکشیده  است‌که  همچون  جسارتی  به  خود  راه  دهی‌؟‌!  این  کار  اعلان  مرگ  رسواگرانه  زشت  تو  است  اگر  بر  این  موقعیت  پلشت  پافشاری  کن‌.

(لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ)  ٠

اگر  (‌از  کار  یکتاپرستی  و  ناسزاگوئی  درباره  بتان‌)  دست  نکشی‌،  حتما  تو  را  سنگسار  می‌کنم‌.

از  پیش  چشم  من  برو،  و  از  من‌کاملا  دور  شو،  تا  زندگی  خود  را  حفظ  کنی  اگر  می‌خواهی  رهائی  یابی‌:

«  وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا»  .

برو  برای  مدت  مدیدی  از  من  دور  شو  (‌تا  آتش  کینه  و  خشمم  فروکش  کند،  و  دست  به  خون  تو  نیالایم‌)‌.

با  همچون  نادانی  و  جهالتی‌،  این  مرد  با  دعوت  به  سوی  هدایت  برخوردکرد،  و  با  همچون  سنگین‌دلی  و  پرخاشی  با  سخن  مودبانه  پاکیزه  بیکار  آغازید.  این  حال  ایمان  با  کفر،  و  حال  دلی  است‌که  ایمان  آن  را  آراسته  است  و  پاکیزه  داشته  است‌،  و  حال  دلی  است  که‌کفر  آن  را  آلوده  است  و  تباه  کرده  است‌.

ابراهیم  شکیبا  بر  سر  خشم  نمی‌آید،  و  نیکرفتاری  و  مهربانی  و  ادب  خود  را  با  پدر  خویش  فراموش  نمی‌کند:

«قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا »‌.

(‌ابراهیم  به  آرامی  و  مهربانی‌)  گفت‌:  (‌پدر)  خداحافظ‌!  من  از  پروردگارم  برای  تو  آمرزش  خواهم  خواست‌.  چرا  که  او  نسبت  به  من  بسیار  عنایت  و  محبت  دارد.  و  از  شما  (‌ای  پدر!  و  ای  قوم  بت‌پرست‌!)  و  از  آنچه  بجز  خدا  می‌پرستید  کناره‌گیری  و  دوری  می‏کنم،  و  تنها  پروردگارم  را  می‌پرستم‌.  امید  است  در  پرستش  پروردگارم  (‌طاعت  و  عبادت  من  پذیرفته  شود  و)  بدبخت  و  نومید  نگردم‌.

درود  بر  تو  ...  با  تهدید  و  بیم  تو  نه  ستیزی  می‌شود  و  نه  آزاری  می‌رسد،  و  نه  بدان  پاسخی  داده  می‌شود.  از  خدا  تمنا  خواهم  کردکه  تو  را  ببخشاید،  و  براثر  استمرار  گمراهی  و  به  دوستی‌گرفتن  شیطان  تو  را  شکنجه  ندهد  و  عذاب  نرساند.  بلکه  به  تو  رحم‌کند  و  هدایت  را  بهره  تو  سازد.  خدا  مرا  عادت  داده  است  که  پیوسته  مشاهده  کنم  خدا  بر  من  منت  می‌نهد  و  دعای  مرا  می‌پذیرد.  اگر  وجود  من  درکنار  تو  و  دعوت  من  از  تو  به  سوی  ایمان  تو  را  آزار  می‌رساند،  از  تو  و  از  قوم  توگوشه‌گیری  و  دوری  خواهم‌کرد،  و  از  آنچه  بجز  خدا  به  فریاد  می‌خوانید  و  می‌پرستید  گوشه‌گیری  و  دوری  خواهم  کرد.  تنها  خدا  را  به  فریاد  می‌خوانم  و  می‌پرستم‌.  امیدوارم  خدا  -  به  سبب  به  فریاد  خواستن  و  پرستیدن  خدا  -  مرا  بدبخت  و  ناامید  نفرماید.

آنچه  ابراهیم  آن  را  می‌خواهد  تنها  به  دور  داشتن  او  از  بدبختی  است  ...  این  هم  به  خاطر  ادب  و  پرهیزگاری‌ای  است  که  آن  را  احساس  می‌کند.  ابراهیم  برای  خود  برتری  و  فضیلتی  نمی‌بیند،  و  به  چیزی  بیش  از  به  دور  داشتن  او  از  بدبختی  چشم  نمی‌دوزد!

بدین  شیوه  و  بدین‌گونه  ابراهیم  از  پدرش‌،  قومش‌،  پرستش  ایشان‌،  و  خدایان  ایشان  دوری  گزید  و  کناره‌گیری‌کرد،  و  به  ترک  اهالی  خانواده  و  شهر  و  دیار  خودگفت‌.  این  بود  خدا  او  را  تنها  رها  نکرد.  بلکه  بدو  فرزندان  و  نوادگانی  بخشید  و  جایگزین  خوبی  بدو  عطاء  فرمود:

«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا »‌.

هنگامی  که  از  آنان  و  از  چیزهائی  که  بجز  خدا  می‌پرستیدند،  کناره‌گیری  کرد  (‌و  از  میان  ایشان  هجرت  نمود)‌،  ما  بدو  اسحاق  و  (‌از  اسحاق‌)  یعقوب  بخشیدیم‌،  و  هریک  از  آنان  را  پیغمبر  بزرگی  کردیم‌.  و  رحمت  خویش  را  شامل  ایشان  کردیم  (‌و  در  پرتو  آن  به  خیر  و  خوبی  دنیا  و  آخرت  رسیدند)  و  آنان  را  نیکونام  و  بلندآوازه  کرد‌یم‌. 

اسحاق  پسر  ابراهیم  است‌.  خدا  از  ساره  اسحاق  را  بدو  بخشید  - ‌ساره  پیش  از  او  نازا  بو‌د  -  یعقوب  نیز  پسر  اسحاق  است‌.  ولی  یعقو‌ب  پسر  ابراهیم  بشمار  امده  است‌.  بدان  علت  که  یعقوب  در  روزگار  زندگانی  نیای  خود  ابراهیم  به  اسحاق  عطاء  گردیده  است  و  در  خانه  و  در  آغوش  نیای  خود  پرورده  گردیده  است‌.  بدین‌گونه  انگار  پسر  خود  ابراهیم  است‌.  از  ابراهیم  دینداری  را  آموخته  است  و  آن  را  به  فرزندان  خویش  یاد  داده  است‌.  یعقوب  همچون  پدرش  پیغمبری  بوده  است‌.

(وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا )  ٠

و  رحمت  خویش  را  شامل  ایشان  کردیم‌.

ما  با  ابراهیم  و  اسحاق  و  یعقوب  و  با  زادگان  ایشان  مرحمت‌کردیم  و  انان  را  مشمول  رحمت  نمودیم  ...  در  اینجا  واژه  رحمت  ذکر  می‌گردد،  به  سبب  این  که  رحمت  نشانه  برجسته‌ای  در  فضای  سوره  است‌،  و  رحمت  هدیه  خدا  است‌،  هدیه‌ای‌که  بجای  اهل  و  خانواده  و  شهر  و  دیاری  که  ابراهیم  از  دست  داده  است  بدو  داده  می‌شود،  و  رحمت  در  تنهائی  وگوشه‌گیری  به  ابراهیم  عطاء  می‌گردد.

« وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا »‌.

و  آنان  را  نیکونام  و  بلندآوازه  کردیم‌.

انان  در  دعوت  خود  راست  و  درست  بودند.  در  میان  قوم  خودشان  سخنانشان  شنیده  و  پذیرفته  می‌شد.  سخنانشان  با  افتخار  اطاعت  می‌گردید  و  بر  دیدگان  نهاده  می‌سد.

*

روند  قرانی  با  زادگان  ابراهیم  به  پیش  می‌رود.  با  نوادگان  اسحاق  همگام  می‌شود  و  از  موسی  و  هارون  سخن  می‌گوید:

(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا ‌)  .

در  کتاب  (‌آسمانی  قرآن‌)  سخن  از  موسی  بگو.  کسی  که  پاک  و  برگزیده  خدا،  و  پیغمبری  بس  والا  بود.  ما  او  را  از  طرف  راست  کوه  طور  ندا  دردادیم  (‌و  موسی  از  جانب  راست  خود  ندای  ما  را  شنید)  و  او  را  نزدیک  کردیم  و  با  او  سخن  گفتیم.  و  ما  از  روی  مرحمت  خود،  برادرش  هارون  را  که  پیغمبر  بود،  بدو  دادیم  (‌و  او  را  دستیار  و  پشتیبانش  کردیم‌)‌.

روند  قرانی  موسی  را  به  مخلص  توصیف  می‌کند،  مخلصی‌که  خدا  او  را  به  خود  اختصاص  داده  است  و  ویژه  دعوت  خودکرده  است‌.  موسی  هم  رسول  و  هم  نبی  بود.  رسول  پیغمبری  است‌که  صاحب  دعوت  است  و  موظف  است  آن  را  به  مردمان  برساند.  نبی  پیغمبری  است  که  صاحب  دعوت  نیست‌.  بلکه  دارای  عقیده‌ای  است  که  ان  را  از  خدا  دریافت  می‌نماید.  در  میان  بنی‌اسرائیل  انبیاء  فراوانی  بودند  که  وظیفه  انان  تبلبغ  دعوت  موسی  و  رساندن  ان  به  مردمان  بوده  است  و  موظف  بوده‌اند  برابر  تورات  حکم  کنند،  توراتی  که  موسی  ان  را  از  سوی  خدا  با  خود  به  ارمغان  اورده  است.

«  یحکم  بها  آلنبیون  الذین  اسلموا  للذین  هادوا.  و  آلربانیون  و  الاحبار  بما  استحفظوا  من‌کتاب  الله  و  کانوا  علیه  شهداء  »‌.

پیغمبرانی  که  تسلیم  فرمان  خدا  بودند  به  تورات  برای  یهودیان  حکم  می‌کردند،  و  نیز  خداپرستان  و  دانشمندانی  بدان  حکم  می‌کردند  که  امانتداران  و  پاسداران  کتاب  خدا  بودند.  (‌مائده/44)

 خدا  فضیلت  موسی  را  با  فریاد  داشتن  او  از  طرف  راست  کوه  طور  -‌ طرف  راست  با  توجه  به  قرارگرفش  موسی  بدان  هنگام  -  بیان  می‌دارد،  و  نزدیکی  او  را  به  خود  ذکر  می‌کند،  نزدیکی  از  لحاظ  سخن‌گفتنی‌که  به  شکل  مناجات  به  تصویرکشیده  می‌شود.  ما  نمی‌دانیم  این  سخن‌گفتن  چگونه  صورت  پذیرفته  است‌،  و  موسی  چگونه  آن  را  دریافت  داشته  است  ...  آیا  این  سخن‌گفتن  با  گوش  شنیده  می‌شده  است‌،  یا  سراسر  هستی  انسانی  او  آن  را  دریافت  می‌داشته  است‌.  همچنین  نمی‌دانیم  خدا  وجود  بشری  موسی  را  برای  دریافت  سخن  خدای  ازلی  به  چه  شکلی  درآورده  است  ...  ما  تنها  ایمان  داریم  به  این  که  این‌کار  شده  است  و  صورت  پذیرفته  است‌،  و  برای  خدا  ساده  است‌که  به  نحوی  از  انحاء  سخن  خود  را  به  انسان  برساند،  در  حالی‌که  انسان  بر  بشریت  خود  بوده‌،  و  سخن  خدا  آسمانی  و  بر  آسمانی  بودن  خود  ماندگار  باشد  ...  پیش  از  این  انسان  با  نفخه‌ای  از  روح  متعلق  به  یزدان  انسان  شده  است‌.

روند  قرآنی  رحمت  خدا  را  در  حق  موسی  ذکر  می‌کند،  در  این  که  برادر  او  هارون  را  همراه  وی  می‌کند،  بدان‌گاه  که  موسی  از  خدا  درخواست  می‌نمایدکه  او  را  با  هارون  یاری  دهد:

(او أخی  هارون  هوأفصح  منّی لساناً  فارسله  معی ردء‌اً  یصدّ قنی  انی  اخافُ  ان  یکذبون  )  .

برادرم  هارون  را  که  از  من  زبان  بلیغ‌تر  و  فصیح‌تری  دارد  با  من  بفرست  تا  یاور  من  بوده  و  (‌با  توضیح  گفتارم  برای  دیگران  و  پاسخگوئی  روشن  به  شبهات  ایشان‌)  مرا  تصدیق  نماید.  چرا  که  می‌ترسم  تکذیبم  کنند  و  دروغگویم  نامند.   (‌قصص‌/34) 

رحمت  است‌که  بر  سراسر  فضای  سوره  سایه  می‌اندازد.  آن‌گاه  روند  قرآنی  به  نواده  دیگری  از  نژاد  ابراهیم  می‌پردازد  و  از  اسماعیل  نیای  عربها  سخن  می‌گوید:

(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا )  .

در  کتاب  (‌آسمانی  قرآن‌)  از  اسماعیل  بگو:  آن  کسی  که  در  وعده‌هایش  راست  بود،  و  پیغمبر  والامقامی  بود.  او  همواره  خانواده خود  را  به  اقامه  نماز  و  دادن  زکات  دستور  می‌داد،  و  در  پیشگاه  پروردگارش  مورد  رضایت  بود. 

صفات  اسماعیل  را  برمی‌شمرد  و  او  را  چنین  توصیف  می‌کندکه  دارای  وعده  راستین  بود  و  به  وعده  خود  وفا  می‌کرد. داشتن وعده راستین و به وعده خود وفا نکردن صفت هر پیغمبری و هر شخص صالح و شایسته‌ای بوده است‌. پس باید این صفت در اسماعیل تا بدانجا برجسته و چشمگیر بوده باشدکه مقتضی اظهار آن و تذکر آن به شکل خاصی‌گردیده است‌.

اسماعیل پیغمبری بوده است‌، و چون نیای بزرگ عربها بوده است به ناچار باید در میان عربهای پیشین صاحب دعوت بوده باشد. اندکی پیش از آمدن اسلام و بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و سلم) افراد یگانه‌پرستی و اهل توحیدی بوده‌اند. ارجح اقوال این است که آنان باقی‌ماندگان یکتاپرست پیروان اسماعیل بوده‌اند. روند قرآنی از جمله ارکان و اصل عقیده‌ای‌که اسماعیل با خود به ارمغان آورده است‌، نماز و روزه را ذکر می‌کند و می‌گویدکه اسماعیل به اهالی خانواده خود دستور می‌داد نماز را بخوانند و زکات را بدهند ...گذشته از این‌، روند قرآنی می‌گوید که اسماعیل در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بوده است ... رضای خدا نشانه‌ای از نشانه‌های بر‌جسته‌ی این سوره است و در فضای آن رضا همچون رحمت طنین‌انداز است و نزدیک به هم هستند.

در پایان‌، روند قرآنی این اشاره‌ها را با یادی از ادریس پایان می‌دهد:

(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا. وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا).

و در کتاب (‌آسمانی قرآن‌) از ادریس بگو او بسیار راستکار و راستگو و پیغمبر بزرگی بود. ما او را به منزلت و مکانت والائی نائل کردیم‌.

ما نمی‌توانیم روزگار ادریس را دقیقا معین‌کنیم‌. ارجح این است‌که او پیش از ابراهیم زیسته است‌، و از زمره انبیاء بنی‌اسرائیل نبوده است‌. چه نام او درکتابهای آئینی ایشان نیامده است‌. قرآن ادریس را راستکار و راستگو و پیغمبری بشمار آورده است و ثبت و ضبط فرموده است‌که خدا ادریس را به منزلت و مکانت والائی نائل گردانده است‌، و قدر و ارج او را بالا برده است و نام وی را والاکرده است‌. و بلندآوازه‌اش فرموده است‌.

نظریه‌ای در میان است‌که آن را ذکر می‌کنیم تنها برای آشنائی با آن‌. ما آن را نه می‌پذیریم و نه نفی می‌کنیم‌. برخی از پژوهشگران وکاوشگران آثار و ابنیه کهن مصر می‌گویند: ادریس معرب واژه «‌اوزریس‌» مصری قدیم است‌. و یحیی معرب واژه یوحنا، وکلمه الیسع معرب واژه الیشع است ... پیرامون اوزریس افسانه‌های زیادی ساخته شده است‌. مصریها معتقدندکه او به آسمان صعودکرده است و تخت بزرگ بدو تعلق‌گرفته است‌. هرکس‌که اعمال او پس از مرگ وزن و سنجیده گردد و روشن شودکه حسنات و خوبیهایش بیش از سیئات و بدیهایش است‌، به اوزریس ملحق می‌گردد، اوزریسی‌که او را برای خود خدائی کرده‌اند، و می‌گویند اوزریس پیش از صعود به آسمان علوم و معارف را بدیشان آموخته است‌.

به هر حال ما به چیزی بسنده می‌کنیم‌که در قرآن مجید راجع به ادریس آمده است‌، و ترجیح می‌دهم‌که او پیش از انبیاء بنی‏اسرائیل زیسته است و بوده است‌.

روند قرآنی پیغمبری را ذکر می‌کند تا میان آن‌کاروان مومن و پرهیزگار، و میان کسانی‌که پس از ایشان بوده‌اند، اعم از مشرکان عرب یا مشرکان بنی‏اسرائیل، به سنجش و مقایسه بپردازد ... ناگهان در این سنجش و مقایسه پدیدار می‌گردد چه اندازه آنان با اینان فرق دارند، و چه فاصله زیادی و چه دره ژرفی و چه اختلاف فراوانی میان‌گذشتگان و آیندگان است‌، و آنان کجا و اینان کجایند:

(أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا . فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).

آنان که پیغمبرانی بودند از سلاله آدم‌، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم‌، و از دودمان ابراهیم و یعقوب‌، و از زمره کسانی که آنان را (‌به سوی ایمان‌) رهنمود و (‌برای رسالت آسمانی‌) برگزیده بودیم و بدیشان نعمت (‌دنیا و آخرت‌) داده بودیم‌، هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت می‌شد، سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند. بعد از آنان‌، فرزندان ناخلفی (‌روی کار آمدند و در زمین‌) جایگزین شدند که نماز را (‌ترک کردند و بهره‌مندی از آن را) هدر دادند و به دنبال (‌لذائذ و شهوات راه افتادند و (‌مجازات‌) گمراهی (‌خود را در دنیا و آخرت‌) خواهند دید ....

روند قرآنی در این عرضه در کنار نشانه‌های برجسته موجود در صفحه نبوت می‌ایستد، نبوت در تاریخ بشریت:

(مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ).

از سلاله آدم.

(مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ).

و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم‌.

(وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ).

و از دودمان ابراهیم و یعقوب‌.

ادم شامل همگان می‌گردد، و نو‌ح شامل کسانی می‌شود که بعد از او آمده‌اند، و ابراهیم شامل دو شاخه بزرگ نبوت میگردد، و یعقوب شامل شجره بنی‌اسرائیل می‌شود، و اسماعیل که عربها منسوب بدو هستند شامل عربها و از جمله آنان خاتم‌النبیین محمّد (صلی الله علیه و سلم) می گردد.

این پیغمبران و کسانی که خدا ایشان را همراه با پیغمبران هدایت دا‌ده است‌، و شایستگانی که از دودمان ایشان بوده‌اند و خدا آنان را برگزیده است ... صحنه ایشان برجسته است‌.

(إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا).

هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت می‌شد، سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند.

آنان پرهیزگارانی هستندکه از خدا بسی می‌ترسند. وجدانهایشان به لرزه درمی‌آید زمانی که آیات خدای مهربان بر آنان خوانده می‌شود. واژگان نمی‌توانند از عهده تعبیر تاثیراتی برآیندکه بر دلهایشان می‌گذرد و بتوانند احساسات درونهایشان را بیان دارند این است که چشمانشان از اشک لبریز می‌گردد و سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتند ...

آن پرهیزگاران حساسی که چشمانشان از اشکها لبریز می‌گردد و دلهایشان از یاد خدا به خشوع و خضوع می‌افتد، از پس ایشان فرزندان نابایست و ناصالحی به وجود آمدند که از خدا بسی دورگردیدند.

(أَضَاعُوا الصَّلاةَ).

نماز را (‌ترک کردند و بهره‌مندی از آن را) هدر دادند. به ترک نمازگفتند و وجوب آن را انکارکردند.

(وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ).

و به دنبال (‌لذائذ و) شهوات راه افتادند.

غرق در شهوات شدند. واقعا میان آنان و میان اینان فرق بسیاری است‌! شباهت آنان با اینان بی‌اندازه دور است‌!

از اینجا است‌که روند قرآنی اینان را تهدید می‌کندکه با رفتار وکردار پدران شایسته و بایسته خود مخالفت ورزیده‌اند. ایشان را به گمراه شدن و نابود گشتن تهدید می‌کند و بیم می‌دهد:

(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).

(مجازات‌) گمراهی (‌خود را در دنیا و آخرت‌) خواهند دید.

غی‌: به معنی پریشانی وگمراهی است‌. سرانجام پریشانی وگمراهی هم هدر رفتن و نابود شدن است‌. آن‌گاه دو لنگه در توبه باز می‌شود، و از آن نسیمهای رحمت و لطف و نعمت وزیدن می‌گیرد:

(إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا . جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا . لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا . تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).

مگر آن کسانی که توبه کنند و (‌چنان که باید) ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند. این چنین کسانی وارد بهشت می‌شوند و کمترین ستمی بدانان نخواهد شد. باغهای ماندگاری‌ای و جاودانگی‌ای که خداوند مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و ایشان نادیده بدان ایمان دارند. وعده خدا حتما تحقق می‌پذیرد (‌و روزی آنان بهشت خدا را دیده و بدان وارد می‌گردند)‌. آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهوده‌ای نمی‌شنوند. لیکن درود (‌یزدان و فرشتگان و مومنان‌) را (‌می‌شنوند)‌. صبحگاهان و شامگاهان (‌و تمام اوان و زمان‌) خوراک و طعام ایشان آماده است‌. این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -‌به آن کسانی که پرهیزگار باشند - می‌د هیم.

توبه‌ای‌که ایمان را ایجاد می‌کند و عمل شایسته و بایسته را تولید می‌نماید، و مدلول و مفهوم مثبت و روشن خود را تحقق می‌بخشد، از چنان سرنوشتی توبه‌کنندگان را می‌رهاند، و توبه‌کنندگان به «‌سرگردانی وگمراهی‌»‌ دچار نمی‌آیند. بلکه وارد بهشت می‌گردند وکمترین ستمی بدیشان نمی‌شود. وارد بهشت می‌گردند برای اقامت‌گزیدن‌، بهشتی که خدای مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و آنان هم از غیب بدان ایمان آورده‌اند پیش از این‌که آن را ببینند. وعده خدا رخ می‌دهد و هدر نمی‌رود.

آن‌گاه تصویری از بهشت وکسانی را ترسیم می‌کندکه در آنجا بسر می‌برند ...

(لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا).

آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهوده‌ای نمی‌شنوند، لیکن درود (‌یزدان و فرشتگان و مومنان‌) را (‌می‌شنوند)‌. در آنحا یاوه‌گویی و داد و بیداد و جدال و ستیزی نیست‌. بلکه در آنجا تنها صدائی شنیده می‌شودکه متناسب با این فضای دلپسند و مورد رضایت است‌،

صدای دررد ... رزق و روزی هم در این بهشت تضمین شده است و نیازی به جستن و رنج‌کشیدن نیست‌. دیر رسیدن یا تمام شدن آن انسان را دچار پریشانی و هر‌اس نمی‌سازد:

(وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا).

صبحگاهان و شامگاهان (‌و تمام اوان و زمان‌) خوراک و طعام ایشان آماده است‌.

این فضای دلپسند و مورد رضایت و خوش و امین‌، سازگار با جستن و پریشان شدن نیست‌.

(تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).

این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -‌به آن کسانی که پرهیزگار باشند -‌می‌دهیم.

هرکس‌که می‌خواهد وراثت بهشت را داشته باشد، وراثت آن مشهور و معروف است‌: توبه و ایمان و عمل صالح‌. ولی وراثت حسب و نسب هیچ‌گونه فائده‌ای نمی‌رساند. مردمانی حسب و نسب آن اشخاص پرهیزگار را به ارث بردند، یعنی حسب و نسب پیغمبران و کسانی‌که خدا ایشان را هدایت عطاء‌کرده بود و آنان را برگزیده بود، ولیکن ایشان نماز را ضائع کرده‌اند و از شهوات پیروی نموده‌اند، و این است که وراثت حسب و نسب بدیشان سودی نمی‌رساند.

(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).

(مجازات‌) گمراهی (‌خود را در دنیا و آخرت‌) خواهند دید.

*

این درس با اعلان ربوبیت مطلقه برای خدا، و با رهنمود به پرستش او و شکیبائی بر تکالیف و وظائف پرستش‌، و نفی همگون و همسان برای خدا، به پایان می آید:

(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا. رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا).

ما (‌فرشتگان‌، بندگان جان و دل بر کف یزدان‌) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آئیم (‌و به کره زمین گام نمی‌گذاریم‌)‌. ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است و پروردگارت فراموشکار نبوده (‌و نیست‌)‌. پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است‌. پس (‌حال که چنین است و همه خطوط بدو منتهی می‌شود) تنها او را پرستش کن‌، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش‌. مگر شبیه و همانندی برای خدا (‌که خالق‌، رازق‌، عالم‌، قادر، حی‌، قیوم‌، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (‌تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟(.

روایتها همدیگر را تقویت می‌کنند بر این‌که این‌گفتار یزدان‌:

(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ ...).

ما (‌فرشتگان‌، بندگان جان و دل بر کف یزدان‌) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آئیم ....

از جمله سخنانی است‌که به جبرئیل (علیه السلام) دستور داده شدکه آن را به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بگوید، در پاسخ به تاخیر او در پیام وحی برای مدت زمانی‌که جبرئیل به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نیامد. دل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به هراس افتاد، و اشتیاق ارتباط با محبوب فزونی گرفت‌. جبرئیل موظف گردید بدو بگوید:

(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ).

ما (‌فرشتگان‌، بندگان جان و دل بر کف یزدان‌) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آئیم‌.

خدا است‌که همه کارهای ما را در دست دارد:

(لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ).

ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان آن دو است‌.

خدا چیزی را فراموش نمی‌کند. بلکه وحی و پیام را وقتی فرومیفرستدکه حکمت او مقتضی نزول آن باشد:

(وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا).

و پروردگارت فراموشکار نبوده (‌و نیست‌)‌.

پس از آن مناسبت داردکه شکیبائی بر عبادت خدا ذکر شود، و اعلان‌گرددکه ربوبیت متعلق به خدا است و بس‌:

(رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا).

پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است‌.

هیچ‌گونه ربوبیتی برای غیر خدا نیست‌، و هیچ‌گونه انبازی در این جهان بزرگ برای خدا نیست‌.

(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).

تنها او را پرستش کن‌، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش.

خدا را عبادت و پرستش‌کن‌، و بر مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف عبادت و پرستش شکیبا و ماندگار باش‌. این مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف بالا رفتن به سوی افق راست ایستادن در پشگاه معبود، و ثبات و ماندگاری در این افق والا است‌. او را عبادت و پرستش ‌کن‌، و خویشتن را جمع و جور ساز، و نیرو و توان خویش را برای ملاقات و دریافت فرمان در آن افق والای یزدان تهیه و تدارک ببین ... این رنج و مشقت است‌، رنج و مشقت دامن فراهم چیدن و خویشتن را جمع و جورکردن و خالص و مخلص شدن برای آن رنج و مشقت و دست‌کشیدن از هر چیز جز آن‌، جهت پرداختن بدان‌. هیچ ندائی را نشنیدن و به هیچ چیزی ننگریستن مگر ندای آن و نگریستن بدان ... با این رنج و مشقت خوشی و لذتی است‌که مزه آن را نمی‌داند مگرکسی که خودش آن را چشیده باشد. ولی هرچه هست بدان نمی‌توان رسید مگر با این رنج و مشقت‌، و مگر باکاملا و با تمام وجود بدان پرداختن و ازآن او شدن و غرق در آن‌گردیدن‌، و با تمام اعضاء و افکار خود را آماده آن کردن‌. این خوشی و لذت رمز خود را به‌کسی نمی‌نماید، و عطر و عبیر خود را بهره کسی نمی‌کند، مگر به‌کسی‌که خالصانه ازآن او بشود، و تمام سوراخها و سنبه‌های حس و شعور و دل و درون خود را برای آن بگشاید و خویشتن را فدای آن نماید.

(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).

تنها او را پرستش کن‌، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش‌.

عبادت در اسلام تنها مراسم و شعائر آئینی نیست‌. بلکه عبادت همه تلاشها و کوششها است‌: هر حرکتی است‌. هر اندیشه‌ای است‌. هر نیتی است. هر رویکردی است‌. رنج و مشقّت لازم است‌که در همه اینها انسان به یزدان یگانه جهان روکند و به دیگران رو نکند. رنج و مشقّتی ‌که به شکیبائی و استقامت نیاز دارد، تا دل در هر فعالیت و تلاشی و در هر کوششی و پویشی از فعالیتها و تلاشها و کوششها و پویشهای زمین به آسمان رو بکند و مرادش آسمان باشد، و خویشتن را از اوباش زمین‌، و از یوغهای نیازمندیها و آماجها، و از بندهای شهوات نفس‌، و از خویها و رسمهای بندگی برهاند.

این برنامه‌کامل زندگی است‌که انسان برابر آن زیست می‌کند، و او در طول زندگی در هر چیزکوچک یا بزرگی احساس می‌کندکه به عبادت و پرستش خدا مشغول است‌، و لذا او در همه‌کوششها و پویشهای خود به سوی افق پاک و درخشان عبادت اوج می‌گیرد و بال و پر می‌زند. این برنامه به‌گونه‌ای است‌که شکیبائی و پویائی و رنج و زحمت می‌طلبد.

او را بپرست و بر پرستش او شکیبائی‌کن ... چه تنها یزدان است که در سراسرگستره این جهان پرستیده می‌شود، و تنها او است‌که فطرتها و دلها بدو رو می‌کند . . .

 (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ؟)  .

مکر شبیه و همانندی برای خدا (‌که خالق‌، رازق‌، عالم‌، قادر، حی‌، قیوم‌، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (‌تا دست نیاز به سوی او دراز کنی‌؟‌)‌.

آیا شبیه و نظیری برای خدا سراغ داری‌؟ خدا والاتر و بالاتر از آن است‌که همسان و همگون داشته باشد.