تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی انعام


مکی و ۱۶۵ آیه است.

آیه‌ی ۲-۱:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَ١[الأنعام: ۱].«ستایش خداوندی را که آسمان‌ها و زمین را آفریده، و تاریکی‌ها و روشنا‌ی‌ها را پدید آورده‌ است، با این همه کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده‌اند (غیر او را) با پروردگارشان برابر می‌دانند».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ٢[الأنعام: ۲].«او (خداوند) آن ذاتی است که شما را از گل آفریده است، سپس مدتی را مقرر نمود و اجل حتمی نزد اوست. با این همه شما شک می‌کنید».

خداوند خویشتن را به خاطر صفت‌های کمال و عظمت و شکوه خود، و به‌طور ویژه صفتهایی که در این آیه ذکر شده است، می‌ستاید. پس او خود را بر آفریدن آسمان‌ها و زمین، که بر قدرت کامل و علم و رحمت واسع و گستردگی حکمت و یگانه بودن وی در آفرینش و تدبیر دلالت می‌نماید ستایش نمود، و خویشتن را به خاطر پدید آوردن روشنایی و تاریکی‌ها ستود. و این، تاریکی و روشنایی محسوس مانند شب و روز و خورشید و ماه، و نیز تاریکی و روشنایی معنوی از قبیل تاریکی جهالت و شک و شرک و گناه و غفلت، و نو علم و ایمان و یقین و طاعت را شامل می‌شود، و همه این موارد قاطعانه دلالت می‌نمایند که خداوند متعال سزاوار پرستش و عبادت خالص است. با وجود این همه دلیل و برهان روشن، ﴿ثُمَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَکسانی که به پروردگارشان کفر ورزیده‌اند کسانی دیگر غیر از خدا را با وی در عبادت و کرنش وتعظیم برابر می‌دانند، با این‌که آنان در چیزی با خدا برابر نیستند، و آنها نیازمندانی ناتوانند و از هر جهت کمبود دارند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٖخداوند ذاتی است که شما از گلِ آفریده است، چرا که ماده خلقت شما و پدرتان آدم ÷از گِل بوده است. ﴿ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاسپس مدت و زمانی را برای اقامت شما در این دنیا معین کرد، تا در آن مدت بهره‌مند شوید و از آن استفاده کنید و بوسیله آنچه که به‌سوی پیامبرانش فرستاده می‌شود مورد امتحان و آزمایش قرار بگیرد. ﴿لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا[الملک: ۲]. «تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می‌نماید». و شما را در این دنیا به اندازه‌ای عمر می‌دهد که آن اندازه کافی است برای هر آن کس که بخواهد در آن پند پذیرد. ﴿وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُو مدت معینی نزد اوست و آن دنیای آخرت است که بندگان از این دنیا به آن منتقل می‌شوند، پس خداوند آنان را طبق اعمال خوب و بدشان جزا و سزا می‌دهد. ﴿ثُمَّسپس با وجود این بیان کامل و حجت قاطع، ﴿أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَشما در وعده خدا و وعید او، و وقوع روز قیامت شک و تردید به خود راه می‌دهید.

و خداوند «ظلمات» را بدان جهت با صیغه جمع‌آورد که اقسام آن زیاد و راه‌های آن گوناگون است. اما نور و روشنایی را به صورت مفرد آورد، چون راهی که انسان را به خدا می‌رساند یکی است و تعدد در آن وجود ندارد، و آن راهی است که دانستن حق، و عمل کردن به آن را در بردارد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِ[الأنعام: ۱۵۳]. «و این است راه راست من، پس، از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی مکنید، که شما را از راه خدا دور می‌کند».

آیه‌ی ۳:

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ یَعۡلَمُ سِرَّکُمۡ وَجَهۡرَکُمۡ وَیَعۡلَمُ مَا تَکۡسِبُونَ٣[الأنعام: ۳].«و در آسمان‌ها و زمین تنها او معبود است، پنهان و آشکارتان را می‌داند و آنچه را فرا چنگ می‌آورید می‌داند».

او در آسمان‌ها و زمین معبود است، پس اهل آسمان‌ها و زمین اعم از فرشتگانِ مقرب وپیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان، پروردگارشان را می‌پرستند، و در برابر عظمت و شکوه او فروتنی پیشه کرده، و در برابر قدرت و بزرگی او کرنش می‌کنند. و او پنهان و آشکارتان، و آنچه را که به دست می‌آورید و انجام می‌دهید، می‌داند.پس، از نافرمانی او بپرهیزید و در انجام کارهایی که شما را به رحمت وی نزدیک می‌نماید شتاب ورزید و از هر عملی که شما را از رحمتش دور می‌کند بپرهیزید.

آیه‌ی ۶-۴:

﴿وَمَا تَأۡتِیهِم مِّنۡ ءَایَةٖ مِّنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا کَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِینَ٤[الأنعام: ۴].«و هیچ نشانه و دلیلی از نشانه‌های پروردگارشان پیش آنها نمی‌آمد مگر این‌که از آن روی برمی‌تافتند».

﴿فَقَدۡ کَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَسَوۡفَ یَأۡتِیهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٥[الأنعام: ۵].«بی‌گمان آنان حق را تکذیب کردند آنگاه که پیش آنها آمد، پس اخبار آنچه که آنان به مسخره می‌گرفتند پیش آنها خواهد آمد».

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَکِّن لَّکُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَکۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٦[الأنعام: ۶].«آیا ندیده‌اند که پیش از ایشان چقدر از اقوام را هلاک کردیم، به آنان قدرت و نعمت دادیم، قدرت و نعمتی که آن را به شما نداده‌ایم. و باران‌های پی در پی بر آنان باراندیم، و رودها را از زیر آنان جاری ساختیم، اما آنان را به سبب گناهانشان هلاک ساختیم، و اقوام و ملتهای دیگری را پس از آنان پدید آوردیم».

خداوند از روی گردانی مشرکین و شدت تکذیب و دشمنی آنها و این‌که ذکر دلایل به آنان فایده نمی‌رساند مگر این‌که دچار عذاب و رنج شوند خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَمَا تَأۡتِیهِم مِّنۡ ءَایَةٖ مِّنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِمۡو هیچ دلیل از دلایل پروردگارشان که قاطعانه بر حق دلالت می‌نماید و آنان را به پیروی و پذیرفتن آن فرا می‌خواند پیش آنان نمی‌آید، ﴿إِلَّا کَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِینَمگر این‌که از آنان روی بر می‌تابند، و به آن اعتنا نکرده و به آن گوش فرا نمی‌دهند، چرا که دل‌هایشان به چیزهایی دیگر تمایل دارد و به آن پشت کرده‌اند. ﴿فَقَدۡ کَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡآنا وقتی که حق نزدشان آمد آن را تکذیب کردند، حال آن‌که می‌بایست از آن پیروی کنند، و سپاس خداوند را به جای بیاورند که شناخت حق را برای آنان آسان نمود، و آن را نزدشان روانه کرد. ولی آنان وارونه عمل کردند و سزاوار کیفر و عذاب سخت گردیدند. ﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِیهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَو اخبار آنچه را که به تمسخر می‌گرفتند به آنان خواهد رسید و در خواهند یافت که آن حق است، و خداوند دروغ و افترای آنها را روشن می‌نماید. آنان رستاخیز و بهشت و جهنم را به تمسخر می‌گرفتند. پس وقتی که روز قیامت فرا برسد به تکذیب کنندگان گفته می‌شود: ﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ١٤[الطور: ۱۴]. «این جهنمی است که آن را تکذیب می‌کردید». و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَا یَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن یَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٨ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِی یَخۡتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰذِبِینَ٣٩[النحل: ۳۸-۳٩]. «و موکدا سوگند خوردند که خداوند کسی را که بمیرد بر نمی‌انگیزد، آری! وعده حقی است که خدا مردگان را زنده نماید، اما بیشتر مردم نمی‌دانند. تا آنچه را که در آن اختلاف می‌کردند برای آنها روشن بگرداند، و تا کافران بدانند که آنها دروغگو هستند».

سپس به آنها فرمان می‌دهد تا از امت‌های پیشین عبرت بگیرند و فرمود: ﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖآیا ندیده‌اند که پیش از آنها چه بسیار ملتهایی را هلاک کرده ایم؟ یعنی چقدر امت‌های تکذیب‌کننده را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم، و آنان را قبل از این‌که به هلاکت برسند مهلت دادیم، به طوری که ﴿مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَکِّن لَّکُمۡبه آنان قدرت و نعمت و اموال و فرزند و اسباب آسایش بخشیدیم، قدرت و نعمتی که به شما نداده‌ایم. ﴿وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمۡو پی در پی از آسمان برای آنان باران فرو فرستادیم و رودها را برای آنان روان ساختیم، تا کشتزارها و میوه جات را برای آنان به بار آورد، و از آن بهره‌مند شوند، و از آنچه که دوست دارند بخورند و استفاده کنند. پس شکر نعمت‌های خدا را به جای نیاوردند، بلکه به شهوت و هوی پرستی روی آوردند و لذتها آنان را به خود مشغول کرد. پس پیامبران با دلایل و معجزات نزدشان آمدند، ولی معجزات را تصدیق نکردند بلکه آن را رد کرده و تکذیب نمودند. ﴿فَأَهۡلَکۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَپس آنان را به سبب گناهانشان هلاک ساختیم، و بعد از آن ملت دیگری پدید آوردیم. یعنی خداوند آنان‌را به خاطر گناهانشان هلاک نمود و پس از آنها ملتی دیگر پدید آورد. پس این سنت و شیوه الهی در مورد امت‌های پیشین و پسین است، و شما باید از داستان کسانی که خداوند اخبارشان را برایتان بیان کرده است عبرت بگیرید.

آیه‌ی ٩-٧:

﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ کِتَٰبٗا فِی قِرۡطَاسٖ فَلَمَسُوهُ بِأَیۡدِیهِمۡ لَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٧[الأنعام: ٧].«و اگر مکتوبی، نوشته شده در کاغذ را بر تو نازل می‌کردیم و آن را به دست‌هایشان لمس می‌کردند باز هم کافران می‌گفتند: این جز جادویی آشکار نیست».

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ مَلَکٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَکٗا لَّقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا یُنظَرُونَ٨[الأنعام: ۸].«و می‌گویند: چه می‌شد اگر فرشته‌ای بر او فرو فرستاده می‌شد؟ و اگر ما فرشته‌ای پیش او می‌فرستادیم کار نابودی ایشان تمام می‌شد و دیگر مهلت داده نمی‌شدند».

﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَکٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَیۡهِم مَّا یَلۡبِسُونَ٩[الأنعام: ٩].«و اگر او را فرشته قرار می‌دادیم حتماً او را (به صورت) مرد درمی‌آوردیم، و آنان را دچار همان اشتباهی می‌کردیم که قبلاً در آن بودند».

خداوند در اینجا پیامبرش را از شدت کینه توزی و عناد کافران آگاه ساخته و خبر می‌دهد که تکذیب آنها نه به خاطر نقصان چیزی است که تو پیش آنان آورده ای، بلکه تکذیب‌شان از روی ستم و سرکشی است، و شما نمی‌توانی کاری برای آنان بکنید. پس فرمود: ﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ کِتَٰبٗا فِی قِرۡطَاسٖ فَلَمَسُوهُ بِأَیۡدِیهِمۡ لَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٧واگر مکتوبی، نوشته شده بر کاغذ بر تو نازل کنیم، و آن را با دست‌هایشان لمس کنند، و به آن یقین نمایند، کافران از روی ستم و تجاوز و خود بزرگ بینی می‌گویند: این جز جادوی آشکار نیست. پس چه دلیلی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟ اما آنها در مورد آن چنین سخن زشتی بر زبان می‌آورند، واگر کسی کوچک‌ترین بهره‌ای از عقل داشته باشد آن را رد نمی‌کند. اما آنها از روی تکبر و خود بزرگ بینی آن را رد کردند. سپس از روی سرسختی و جهل و نادانی، ﴿وَقَالُواْگفتند: ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ مَلَکٞچرا همراه با محمد فرشته‌ای فرستاده نشده است که او را در کارش یاری دهد؟ چون آنها گمان می‌بردند که محمد انسان است و رسالت خدا جز توسط فرشتگان ابلاغ نمی‌گردد. خداوند لطف و مهربانی‌اش را نسبت به بندگانش ابراز داشته و انسان‌هایی را از خود آنها به عنوان پیامبر نزدشان فرستاده است تا ایمان آوردن‌شان از روی آگاهی و بینش و ایمان به امور پنهان باشد. ﴿وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَکٗاو اگر ما فرشته‌ای را به عنوان پیامبر می‌فرستادیم ایمان‌شان از شناخت حق نشات نمی‌گرفت، بلکه به خاطر مشاهدات عینی خود ایمان می‌آوردند، و چنین ایمانی چندان ارزش ندارد. این در صورتی است که ایمان می‌آوردند، و غالبا در این حالت نیز ایمان نمی‌آوردند. و اگر ایمان نمی‌آوردند، ﴿لَّقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُکار ایشان تمام می‌شد، و در این دنیا نابود می‌شدند، و به آنان مهلت داده نمی‌شد، چون این سنت خدا در مورد کسانی است که دلایل و معجزاتی را می‌خواهند و خداوند آن‌را برای‌شان می‌آورد ولی آنها بدان ایمان نمی‌آورند. پس فرستادن پیامبری از نسل آدم به‌سوی آنان همراه با دلایل روشن، و مهلت دادن کافران و تکذیب کنندگان، برای آنان بهتر و مفیدتر است. بنابر این درخواست آنها مبنی بر آمدن فرشته، بد درخواستی است اگر بدانند. با وجود این اگر فرشته‌ای فرستاده می‌شد، نمی‌توانستند چیزی از او فرا بگیرند، و طاقت و تحمل آن‌را نداشتند. ﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَکٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗاو اگر او را فرشته قرار می‌دادیم، باز او را به شکل انسان در می‌آوردیم. چون حکمت خدا جز این را اقتضا نمی‌کند. ﴿وَلَلَبَسۡنَا عَلَیۡهِم مَّا یَلۡبِسُونَو آنان را در اشتباهی که قبلا در ان به سر می‌بردند، قرار می‌دادیم، و مسئله بر آنها مشتبه می‌شد. و این بدان خاطر است که مسئله را بر خود مشتبه کردند، زیرا آنها دستور کار را بر این اساس گذاشتند که درآن شبهه است و حقی در میان نیست. پس وقتی که حق نزدشان آمد باعث هدایت‌شان نگردید، این در حالی است که دیگران بوسیله آن هدایت شدند. و گناه بر عهده خودشان است، چرا که دروازه هدایت را به روی خود بستند و پنجره‌های گمراهی را به روی خود گشودند.

آیه‌ی۱۱-۱۰:

﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَ فَحَاقَ بِٱلَّذِینَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ١٠[الأنعام: ۱۰].«بی‌گمان پیامبرانی پیش از تو به تمسخر گرفته شدند، و همان چیزی را که به تمسخر می‌گرفتند گربیان‌گیر مسخره کنندگان گردید».

﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ١١[الأنعام: ۱۱].«بگو: در زمین بگردید، سپس بنگرید که سر انجام تکذیب کنندگان چه شده است؟».

خداوند متعال با دلجویی دادن پیامبرش، در حالی‌که او را به بردباری دستور می‌دهد و دشمنانش را تهدید می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَو پیامبرانی پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفتند، و زمانی که با دلایل آشکار نزد امت‌هایشان آمدند، آنها را دروغگو نامیدند، و پیامدشان را به باد تمسخر گرفتند. پس خداوند آنها را به سبب کفر و تکذیب‌شان هلاک کرد و کامل‌ترین بهره از عذاب را برای آنان فراهم آورد. ﴿فَحَاقَ بِٱلَّذِینَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَپس آنچه را که ریشخند می‌کردند گریبان ریشخندکنندگان را گرفت. پس ای تکذیب کنندگان! بپرهیزید از این‌که تکذیب خود را ادامه دهید، و آنگاه بلایی که به آنان رسید به شما نیز می‌رسد. ﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ١١اگر شما در این مورد شک و تردید دارید، پس در زمین به سیر و سیاحت بپردازید، و بنگرید که عاقبت و سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟ آنان را نمی‌یابید مگر قومی هلاک شده و ملت‌هایی که در میان رنج‌ها و مصیبت‌ها تلف شده، و خانه‌هایشان از سکنه خالی و ویران گشته و شادی و سرور آنها از بین رفته است. پادشاه جبار آنها را نابود کرده و سرگذشت آنان مایه عبرت خردمندان و صاحبان بینش شده است. این گردش که به آن امر شده گردش سلوک دل‌ها و جسم‌ها است، چرا که از آن عبرت و اندرز پدید می‌آید. اما نگاه کردنِ صرف بدون عبرت گرفتن فایده‌ای ندارد.

آیه‌ی ۱۲:

﴿قُل لِّمَن مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ کَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَۚ لَیَجۡمَعَنَّکُمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٢[الأنعام: ۱۲].«بگو: آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خداست، رحمت را به عهدۀ خود گرفته است، بدون شک شما را در روز قیامت که هیچ شکی در تحقق آن نیست گرد می‌آورد، کسانی که خود را ضایع کرده‌اند ایمان نمی‌آورند».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿قُلبه مشرکین بگو به گونه‌ای که برای‌شان روشن نمایید، و آنان را بر توحید ملزم سازی: ﴿لِّمَن مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن ِ کیست؟ یعنی چه کسی آن را آفریده و مالک آن است و در آن تصرف می‌نماید؟ ﴿قُلبه آنان بگو: ﴿لِّلَّهِاز آن خدا است، و مشرکین به آن اقرار کرده و آن را انکار نمی‌کنند، پس چرا اعتراف می‌کنند که تنها خدا فرمانروا است، و تنها او به تدبیر جهان می‌پردازد، اما به توحید او در الویت اعتراف نمی‌کردند؟! ﴿کَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَجهان بالا و پائین تحت فرمانروایی و تدبیر اوست و رحمت و احسان خویش را بر آنان گسترانده و رحمت و منت او آنها را در برگرفته است. او بر خود مقرر نموده است که رحمتش بر خشمش غالب آید، و نزد او بخشیدن از محروم کردن پسندیده‌تر است و خداوند برای همه بندگان در‌های رحمت را گشوده است به شرطی که آنان به سبب گناهانشان درهای رحمت را به روی خود نبندند، و آنان را به‌سوی رحمت خویش فرا خوانده است مادامی که گناهان و عیب‌هایشان مانع رحمت الهی نشود. ﴿لَیَجۡمَعَنَّکُمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا رَیۡبَ فِیهِبدون شک شما را در روز قیامت که هیچ شکی در وقوع آن نیست گرد می‌آورد، و این سوگندی است از جانب خدا و او راستگوترین خبردهندگانِ است. خداوند دلایل و حجت‌هایی را بر آمدن قیامت اقامه نموده است که آمدن آن را یقینی می‌سازد، اما ستمگران همواره بر عناد و لجاجت خویش افزوده و قدرت خداوند را مبنی بر زنده کردن مردم پس از مرگ انکار کرده و در نافرمانی او فرو رفته، و بر کفر ورزیدن جرات می‌نمایند. پس دنیا و آخرتشان را ضایع و تباه ساخته‌اند. بنابر این فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَآنان که خویشتن را تباه کرده‌اند ایمان نمی‌آورند.

آیه‌ی ۲۰-۱۳:

﴿وَلَهُۥ مَا سَکَنَ فِی ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣[الأنعام: ۱۳].«و از آن او است آنچه که در شب و روز قرار دارد، و او شنوا و دانا است».

﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٤[الأنعام: ۱۴].«بگو: آیا غیر از خدا را به سرپرستی بگیرم، در صورتی که او آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است و او روزی می‌دهد و روزی داده نمی‌شود؟ بگو: من فرمان داده شده‌ام که نخستین کسی باشم که اسلام آورده است، و هرگز از مشرکان مباش».

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٥[الأنعام: ۱۵].«بگو: همانا اگر من از پروردگارم سرپیچی نمایم از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم».

﴿مَّن یُصۡرَفۡ عَنۡهُ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمَهُۥۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِینُ١٦[الأنعام: ۱۶].«کسی که در آن روز عذاب از وی دور گردانده شود، بی‌گمان خداوند بر او رحم نموده، و این است پیروزی آشکار».

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧[الأنعام: ۱٧].«و اگر خداوند به تو زیانی برساند هیچ ‌کس جز او نمی‌تواند آن را برطرف سازد، و اگر به تو خیری برساند پس او بر هر چیزی تواناست».

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١٨[الأنعام: ۱۸].«و او بر بندگان خود چیره است و او حکیم و آگاه است».

﴿قُلۡ أَیُّ شَیۡءٍ أَکۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِیدُۢ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۚ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ أَئِنَّکُمۡ لَتَشۡهَدُونَ أَنَّ مَعَ ٱللَّهِ ءَالِهَةً أُخۡرَىٰۚ قُل لَّآ أَشۡهَدُۚ قُلۡ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَإِنَّنِی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ١٩[الأنعام: ۱٩].«بگو: گواهیِ چه کسی از همه برتر است؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است، و این قرآن به من وحی شده است تا شما و کسانی را که این (قرآن) بدان‌ها می‌رسد، بیم دهم. آیا شما گواهی می‌دهید که در کنار خدا، معبودان دیگری وجود دارند؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم، بگو: همانا او معبود یگانه است، و من از آنچه شریک خدا قرار می‌ددهد، بیزارم».

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُۘ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٠[الأنعام: ۲۰].«کسانی که کتاب را بدی‌شان داده‌ایم آن را می‌شناسند آن‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند، کسانی که خود را ضایع کرده‌اند آنان ایمان نمی‌آورند».

بدان که این سوره کریمه با ارائه دلایل عقلی و نقلی، توحید خدا را اثبات می‌نماید، و بیشترِ سوره در مورد توحید و مجادله با کسانی است که به خدا شرک ورزیده و پیامبرش را تکذیب کرده‌اند. پس خداوند در این آیات آنچه را که به وسیله آن هدایت روشن می‌گردد، و شرک از بین می‌رود بیان کرده است. بنابر این فرمود: ﴿لَهُاز آن خداوند متعال است، ﴿مَا سَکَنَ فِی ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِهمه مخلوقات، و آنچه که در شب و روز قرار دارد. از انسان و جن و فرشته گرفته تا حیوانات و جمادات.

پس همه این‌ها آفریدگانی هستند که خدا در آنها تصرف می‌کند، و بندگانی هستند که در برابر پروردگار بزرگ‌شان مسّخر و تسلیم می‌باشند، خداوندی که مسلط و فرمانرواست.

پس آیا از دیدگاه عقل و نقل درست است که یکی از این مملوک‌ها که نمی‌تواند سودی ببخشد و زیانی برساند پرستش شود؟ و بندگی خالصانه آفریننده‌ای که مدبر و مالک و ضارّ و نافع است ترک گردد؟! هرگز، چرا که عقل سالم و سرشت پاک، آدمی را به اخلاص در عبادت، و محبت و ترس و امید پروردگار جهانیان فرا می‌خواند. ﴿ٱلسَّمِیعُشنواست و همه صداها را علی رغم اختلاف زبان‌ها و تنّوع نیازها می‌شنود. ﴿ٱلۡعَلِیمُبه آنچه شده و آنچه خواهد شد و آنچه که هنوز نشده است آگاه و داناست و بر امور آشکار و پنهان اطلاع دارد. ﴿قُلۡبه کسانی که به خدا شریک می‌ورزند، بگو: ﴿أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّٗاآیا جز خدا کسی از این مخلوقات ناتوان را به یاوری بگیرم؟ نه، هرگز چنین کاری نمی‌کنم، چون او آفریننده آسمان‌ها و زمین و مدّبر آنهاست. ﴿وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُو او روزی دهنده همه آفریدگان است، بدون این‌که خود به آنها نیاز داشته باشد. پس چطور شایسته است که غیر از خداوند آفریننده و روزی دهنده بی‌نیاز و ستوده، کسی دیگر را به یاوری بگیرم؟!

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَبگو: من فرمان داده شده‌ام تا نخستین کسی باشم که تسلیم خدا شده و از او فرمان برده است، زیرا من در اطاعت کردن از دستورات پروردگارم از دیگران سزاوارترم. ﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَو از مشرکین مباش. یعنی از این‌که از مشرکان باشم نهی شده‌ام، و از پذیرش عقیده آنها، و از همنشینی با آنان نهی شده‌ام، پس این واجب‌ترین واجبات من است. ﴿قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٥بگو: من اگر نافرمانی پروردگارم را بکنم از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم، زیرا نافرمانی خدا و ارتکاب شرک باعث همیشه ماندن در جهنم و ناخشنودی خداوند جبّار می‌گردد. و آن روز، روزی است که عذاب و کیفر آن سنگین و وحشتناک است، و هر کس در آن روز، عذاب خدا از وی دور شود به او رحم شده است، و هر کس در آن روز نجات پیدا کند پیروز و رستگار واقعی است. و کسی که در آن روز نجات نیابد بدبخت و زیانمند است.

و از جمله دلایل یگانگی خدا وتوحید وی این است که او در برطرف کردن زیان و رنج، و پدید آوردن خوبی و شادی یگانه است. بنابر این فرمود: ﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖو اگر خداوند زیانی از قبیل فقر یا بیماری و یا سختی و تنگدستی یا غم و اندوه و امثال آن را به تو برساند، ﴿فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞجز او هیچ کسی آن را برطرف نمی‌کند، و اگر خیری به تو برساند پس او بر هر چیزی تواناست. بنابر این چون تنها او فایده دهنده و زیان رساننده است، همونیز سزاوار پرستش و الوهیت است.

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِو او بر بندگانش چیره است. پس هیچ‌کس از آنان تصرفی نمی‌کند، و هیچ حرکت‌کننده‌ای حرکتی انجام نمی‌دهد، و هیچ ساکنی آرام نمی‌گیرد مگر با خواست و اراده او و پادشاهان و فرمانروایان نمی‌توانند از حیطه فرمانروایی و پادشاهی او بیرون روند، بلکه همه تحت تدبیر الهی و سلطه او می‌باشند، پس چون او چیره است و دیگران همه تحت سلطه او قرار دارند، همو شایسته و سزاوار عبادت است. ﴿وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُو او در فرمان و نهی، و پاداشی که می‌دهد، و مجازاتی که می‌نماید، و در آنچه آفریده و مقدر نموده است با حکمت است. ﴿ٱلۡخَبِیرُو بر آنچه که در دل‌ها است، و بر امور پوشیده مطلع و آگاه است. و این‌ها همه از دلایل توحید و یگانگی او می‌باشند.

﴿قُلۡبه آنان بگو آنگاه که هدایت را برای‌شان روشن کردیم و راه‌ها را برای آنان توضیح دادیم ﴿أَیُّ شَیۡءٍ أَکۡبَرُ شَهَٰدَةٗچه چیزی از شهادت دادن بر این اصل بزرگ و استوار بزرگ‌تر است؟ ﴿قُلِ ٱللَّهُبگو: گواهی خدا بالاتر و بزرگ‌تر است.پس او ﴿شَهِیدُۢ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡمیان من و شما گواه است، و هیچ گواهی و شهادتی بزرگ‌تر از گواهی او وجود ندارد، و او با اقرار و فعل خود بر صداقت من گواهی می‌دهد، و بر آنچه که برایتان می‌گویم، اقرار می‌کند. همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦[الحاقة: ۴۴-۴۶]. و اگر محمد صبر ما دروغ ببندد و از خود چیزهایی غیر واقعی بگوید، با دست راست خود او را می‌گیریم سپس شاهرگ گردنش را قطع می‌کنیم. پس خداوند با حکمت و توانا است، و از حکمت و توانایی او بعید است فردی را تایید کند که به او دروغ نسبت داده، و ادعا می‌کند خدا او را فرستاده است، حال آن‌که او را نفرستاده است.

و ادعا می‌کند که خداوند او را به فراخواندن مردم فرمان داده‌است، حال آن‌که او را فرمان نداده است. و ادعا کند که خداوند ریختن خون و گرفتن مال و زنان کسانی را که با او مخالفت می‌ورزند برایش جایز قرار داده‌است، و خداوند او را با اقرار خویش و در عمل تصدیق می‌نماید، پس برای اثبات آنچه که می‌گوید او را با معجزات و دلایل آشکار تایید نموده، و یاری می‌دهد، و هر کس را که با او مخالفت کند و دشمنی ورزد خوار می‌گرداند. پس چه گواهی بالاتر از این گواهی است؟! ﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَو این قرآن به خاطر مصلحت و منفعت شما به من وحی شده است تا به وسیله «ترغیب» و «ترهیب» و بیان پاداش کردار و گفتارهای ظاهری و باطنی و یا عذاب شدیدی که بر اعمال بد مترتب می‌شود، شما را برحذر دارم. پس ای مخاطبان قرآن! و ای کسانی که تا روز قیامت قرآن به شما می‌رسد! در این قرآن چیزهایی وجود دارد که شما با آن بر حذر داشته می‌شوید. زیرا در این قرآن هرآنچه که مورد نیاز باشد بیان شده است.

پس از آن‌که خداوند گواهی خود را بیان کرد که بزرگ‌ترین گواهی بر توحید است، فرمود: ای پیامبر! به مخالفان رسالت خدا، و تکذیب کنندگان پیامبران بگو: ﴿أَئِنَّکُمۡ لَتَشۡهَدُونَ أَنَّ مَعَ ٱللَّهِ ءَالِهَةً أُخۡرَىٰۚ قُل لَّآ أَشۡهَدُآیا شما گواهی می‌دهید که معبودانی دیگر در کنار پروردگار جهانیان وجود دارند؟ بگو: من گواهی نمی‌دهم. یعنی اگر گواهی دادند، تو با آنها گواهی مده. پس راست‌ترین و برترین گواهی را که گواهی پروردگار جهانیان بر توحید خداوند است و با دلایل قاطع و حجت‌های روشن تایید شده است، با گواهی مشرکان مقایسه کن، آن‌هایی که عقل و دین و آرا و اخلاقشان فاسد شده و عقلا و اندیشمندان را به ریشخند و تمسخر گرفته‌اند. بدون شک گواهی آنان با سرشت و فطرتشان مخالف بوده، و گفته‌هایشان در خصوص این‌که همراه با خدا معبودان دیگری وجود دارد متضاد و دارای تناقض است، و کوچک‌ترین دلیلی بر گرفته خود ندارند. پس شما اگر خود می‌ورزیدید یکی از این دو گواهی را برای خود انتخاب کنید.

و ما برای خود آن گواهی را انتخاب می‌کنیم که خداوند برای پیامبرش انتخاب نموده، و ما را به پیروی از آن دستور داده‌است، پس فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞبگو: بدون شک او معبود یگانه و تنها و یکتا است، و کسی جز او سزاوار بندگی، و پرستش نیست، همانطور که او در آفرینش و تدبیرِ امور یگانه است. ﴿وَإِنَّنِی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَو من از بت‌ها و همتایان و هر آنچه که شریک او قرار داده شود، بیزارم. بنابر این توحید حقیقی به معنی اثبات الوهیت برای خدا و نفی آن از غیر او می‌باشد.

پس از آن‌که خداوند متعال گواهی خود و گواهی پیامبرش را بر توحید بیان نمود،و گواهی مشرکان را که ناشی از ناآگاهی و بی‌خردی آنان بود ذکر کرد، بیان داشت که اهل کتاب از قبیل یهودیان و نصارا، ﴿یَعۡرِفُونَهُدرستی و صحت توحید را می‌شناسد، ﴿کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُهمان‌طور که فرزندان‌شان را می‌شناسند. آنان به هیچ صورت شکی در صحت آن ندارند، همان‌طور که در شناخت فرزندان‌شان دچار اشتباه و تردید نمی‌شوند، به ویژه پسران که اغلب با پدران‌شان هستند. و احتمال دارد که ضمیر به پیامبر برگردد. یعنی اهل کتاب در صحت رسالت او دچار اشتباه نمی‌شوند، و شکی در آن ندارند، چون در کتاب‌هایشان به رسالت پیامبر صمژده داده شده، و صفت‌هایی که نزد آنها است بر او منطبق بوده، و برکسی دیگر جز او انطباق پیدا نمی‌کند. و هر دو معنی لازم و ملزوم یکدیگرند. ﴿ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡکسانی که خویشتن را ضایع و تباه کردند. و آنچه را که برای آنان آفریده شده بودند از قبیل ایمان و توحید ضایع کردند، و خود را از فضل پادشاه بزرگوار محروم گرداندند، ﴿فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَآنان ایمان نمی‌آورند. و چون ایمان نمی‌آورند زیان و خسران فراوانی دامنگیرشان خواهد شد.

آیه‌ی ۲۱:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢١[الأنعام: ۲۱].«و چه کسی ستمگرتر است از کسی که بر خدا دروغ ببندد، یا آیات او را تکذیب کند؟ همانا ستمگران رستگار نمی‌شوند».

هیچ ستم و عنادی بزرگ‌تر از ستم کسی نیست که یکی از این دو صفت را داشته باشد، پس اگر هر دوصفت در فردی موجود باشد چگونه خواهد شد؟! کسی که هم به خدا دروغ نسبت دهد، و هم آیات و دلایل او را که پیامبران آورده‌اند تکذیب کند! چنین فردی ستمگرترین مردم است، و ستم‌گر هرگز رستگار نمی‌شود. این آیه شامل حال تمام کسانی می‌شود که به خدا دروغ نسبت داده و ادعا می‌کنند خداوند شریک و یاوری شایسته پرستش دارد. یا برای خدا همسر و فرزندی قرار می‌دهند. و هرکس حقی را که پیامبران یا جانشینان آنان آورده‌اند، تکذیب نماید مشمو ل حکم این آیه است.

آیه‌ی ۲۴-۲۲:

﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَیۡنَ شُرَکَآؤُکُمُ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٢٢[الأنعام: ۲۲].«و روزی همۀ آنان را گرد می‌آوریم، پس به مشرکان می‌گوییم: کجا هستند انبازانی که ادعا می‌کردید؟».

﴿ثُمَّ لَمۡ تَکُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشۡرِکِینَ٢٣[الأنعام: ۲۳].«سپس وقتی که با این سؤال مورد امتحان قرار می‌گیرند پاسخشان جز این نیست که می‌گویند: سوگند به خداوندی که پروردگار ماست ما مشرک نبوده‌ایم».

﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ کَذَبُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡۚ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٤[الأنعام: ۲۴].«بنگر که چگونه با خود نیز دروغ می‌گویند، و شرکا و انبازانی که به هم می‌بافتند از آنان گم شدند».

خداوند متعا ل از سرانجام مشرکین در روز قیامت خبر می‌دهد و این‌که آنها مواخذه و محاکمه شده و سرزنش می‌شوند. پس به آنها گفته می‌شود: ﴿أَیۡنَ شُرَکَآؤُکُمُ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَکجایند انبازهایی که ادعا می‌کردید شریک خداوند هستند؟ یعنی خداوند هیچ شریکی نداشته، و آنها فقط ادعا می‌کردند شریکی دارد، و به او دروغ نسبت می‌دادند.

﴿ثُمَّ لَمۡ تَکُن فِتۡنَتُهُمۡوقتی که با این سوال مورد آزمایش و امتحان قرار می‌گیرند، پاسخ آنها جز انکار شرکشان، چیز دیگری نیست، و سوگند می‌خورند که مشرک نبوده‌اند. ﴿ٱنظُرۡبا تعجب به آنها و حالت‌شان بنگر، ﴿کَیۡفَ کَذَبُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡکه چگونه با خود دروغ می‌گویند، دروغی که آنا را دچار زیان کرد و به آنان نهایت ضرر را رسانید، ﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَو شرکایی که ادعا می‌کردند شریک خدا هستند از آنان گم شد. و خداوند از این ادعا و یاوه گویی‌ها پاک است.

آیه‌ی ۲۵:

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَسۡتَمِعُ إِلَیۡکَۖ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوکَ یُجَٰدِلُونَکَ یَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ٢٥[الأنعام: ۲۵].«و برخی از آنان به تو گوش فرا می‌دهند ولی بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار داده‌ایم، و اگر هر آیه و دلیلی را ببینند به آن ایمان نمی‌آورند. تا آنجا که وقتی پیش تو می‌آیند با تو به مجادله می‌پردازند، کسانی که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: این جز افسانه‌های نخستین چیزی نیست».

برخی از این مشرکان در بعضی اوقات و بنا به دلایلی به سخنان شما گوش فرا می‌دهند، اما نه بدان جهت که از شما پیروی کنند، بنابراین، از این کار بهره‌ای نمی‌برند، چون اراده خیر ندارند. ﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةًو بر دل‌هایشان پوشش و پرده‌هایی قرار داده‌ایم تا سخن خدا را نفهمند، پس کلام خود را از امثال اینان مصون و در امان داشت. ﴿وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاو در گوش‌هایشان سنگینی قرار داده‌ایم، پس آنچه را که به آنان فایده برساند، نمی‌شنوند. ﴿وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَاو اگر هر آیه‌ای را ببینند به آن ایمان نمی‌آورند، و این بیان‌گر نهایت ستم و کینه توزی آنان است. چرا که دلایل روشنی را که بر حق دلالت می‌نماید نمی‌پذیرند، بلکه در امر باطل مجادله می‌کنند، تا حق را با آن درهم بشکنند. بنابر این فرمود: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوکَ یُجَٰدِلُونَکَ یَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَتا آنجا وقتی که پیش تو می‌آیند با تو به مجادله می‌پردازند کسانی که کفر ورزیده‌اند می‌گویند: این جز افسانه‌ها نخستین نیست. یعنی کپی کتاب‌های نوشته شده گذشتگان بوده، و از جانب خدا و پیامبرانش نیست. و این ناشی از کفرشان بود، و گرنه چگونه این کتاب که حاوی اخبار گذشتگان و آیندگان و حقایقی است که پیامبران آورده‌اند و شامل حق و عدالت و دادگری کامل است افسانه پیشینیان است؟!.

آیه‌ی ۲۶:

﴿وَهُمۡ یَنۡهَوۡنَ عَنۡهُ وَیَنۡ‍َٔوۡنَ عَنۡهُۖ وَإِن یُهۡلِکُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٢٦[الأنعام: ۲۶].«و آنان (مردم) را از آن باز می‌دارند و خودشان نیز از آن دوری می‌گزینند، و هلاک نمی‌کنند مگر خودشان را و(لی) نمی‌فهمند».

مشرکان که برای خدا شریک قرار داده و پیامبران‌شان را تکذیب می‌کنند، هم خودشان گمراهند و هم دیگران را گمراه کرده و از پیروی کردن از حق باز می‌دارند. مردم را از آن برحذر می‌دارند و خودشان نیز از آن دوری می‌گزینند. و آنها با این کارشان نه به خدا زیانی می‌رسانند، و نه بندگان مومن خدا.

آیه‌ی ۲٩-۲٧:

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ یَٰلَیۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٧[الأنعام: ۲٧].«وای کاش (منکران ار) بدان هنگام که در کنار جهنم نگاه داشته می‌شوند، مشاهده می‌کردی. پس می‌گویند: ای کاش به دنیا برگردانده می‌شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم و از مؤمنان می‌شدیم».

﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ٢٨[الأنعام: ۲۸].«و هر آنچه آنان از پیش پنهان می‌کردند بر ایشان آشکار می‌شود، و اگر به دنیا برگردانده شوند باز سراغ چیزی می‌روند که از آن نهی شده‌اند، و آنان دروغ‌گویانند».

﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ٢٩[الأنعام: ۲٩].«و می‌گویند: زندگی ما فقط همین زندگی دنیا است، و ما برانگیخته و زنده نمی‌شویم».

خداوند متعال از حالت مشرکین و حاضر کردن آنها در کنار جهنّم خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِو اگر آنها را در کنار جهنم مشاهده کنی، آنگاه که نگاه داشته شده‌اند تا توبیخ و سرزنش شوند، مساله‌ای هولناک و حالتی وحشتناک را خواهی دید. و آنها را می‌بینی که به کفر و فسق خود اعتراف کرده و آرزو می‌کنند که ای کاش به دنیا برگردانده شوند! ﴿فَقَالُواْ یَٰلَیۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٧ بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخۡفُونَ مِن قَبۡلُپس می‌گویند: کاش به دنیا برگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مومنان می‌شدیم. و هر آنچه آنان از پیش پنهان می‌کردند برای‌شان آشکار می‌شود، زیرا آنها در دنیا می‌دانستند دروغگو هستند اما این مطالب را در وجود خود پنهان می‌کردند. و در بسیاری اوقات مکنونات دل‌شان آشکار می‌گردید اما اهداف فاسدی که داشتند آنان را باز می‌داشت و دل‌هایشان را از خیر منصرف می‌کرد. و آنها در آرزویی که می‌کنند دروغ می‌گویند.

و هدف آنان از این خیال پردازی و آرزوی پوچ این است که عذاب را از خویشتن دور نمایند. ﴿وَقَالُوٓاْو منکرین رستاخیز گفتند: ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَازندگی ما فقط همین زندگی دنیا است. یعنی حقیقت و هدف از پدید آمدن ما جز زندگی دنیا چیزی دیگر نیست. ﴿وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَو ما بر انگیخته نشده و زنده نمی‌گردیم.

آیه‌ی ۳۰:

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ قَالَ أَلَیۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ٣٠[الأنعام: ۳۰].«و اگر ببینی آنگاه که نزد پروردگارشان نگاه داشته می‌شوند، می‌فرماید: آیا این حق نیست؟ می‌گویند: بله، به پروردگارمان سوگند حق است، پس می‌فرماید: بچشید عذاب را به سبب آنچه کفر می‌ورزیدید».

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓو اگر کافران را ببینی، ﴿إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡآن‌گاه که در پیشگاه پروردگارشان نگاه داشته می‌شوند، وحشت بزرگی را خواهی دید. ﴿قَالَخداوند در حالی که آنان را سرزنش و توبیخ می‌کند، می‌فرماید: ﴿أَلَیۡسَ هَٰذَاآیا عذابی که می‌بینید، ﴿بِٱلۡحَقِّحق و حقیقت نیست؟ ﴿قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَامی‌گویند: بله! سوگند به پروردگارمان که حق است. پس آنان در جایی اقرار و اعتراف می‌کنند که به آنان سودی نمی‌بخشد.

آیه‌ی ۳۱:

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ قَالُواْ یَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِیهَا وَهُمۡ یَحۡمِلُونَ أَوۡزَارَهُمۡ عَلَىٰ ظُهُورِهِمۡۚ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ٣١[الأنعام: ۳۱].«بی‌گمان کسانی که ملاقاتِ با خدا را دروغ پنداشتند، زیان دیدند، تا آنگاه که قیامت ناگهان بر آنان در رسد، می‌گویند: افسوس بر ما بر آنچه که در آن کوتاهی کردیم، و آنها (بارِ) گناه‌شان را به دوش می‌کشند. هان چه بد است که بر دوش می‌کشند!».

کسی که لقای خدا را دروغ انگارد، از تمام خیر و خوبی‌ها محروم می‌گردد. پس این تکذیب باعث می شود تا بر ارتکاب محرّمات، و آنچه که انسان را هلاک می‌کند جرات کند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗتا این‌که قیامت، آنان را فرا می‌گیرد در حالی‌که آنها زشت‌ترین حالت را دارند، پس بی‌نهایت اظهار ندامت و پشیمانی می‌کنند. ﴿قَالُواْ یَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَاو می‌گویند: افسوس و دریغا که در دنیا کوتاهی کردیم. اما وقتِ این حسرت و تاسف گذشته است. ﴿وَهُمۡ یَحۡمِلُونَ أَوۡزَارَهُمۡ عَلَىٰ ظُهُورِهِمۡۚ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَو آنان گناهانشان را بر دوش خود می‌کشند. هان چه بد است آنچه بر دوش می‌کشند! زیرا بار گناهانشان بر دوش آنها سنگینی می‌کند، و نمی‌توانند از زیر بار آن شانه خالی کنند تا نجات یابند. بنابر این برای همیشه در جهنم باقی می‌مانند، و مستحق آنند که همیشه در خشم پروردگار بسر ببرند.

آیه‌ی ۳۲:

﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَعِبٞ وَلَهۡوٞۖ وَلَلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٣٢[الأنعام: ۳۲].«و زندگی دنیا سرگرمی و بازیچه‌ای بیش نیست و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است. آیا نمی‌فهمید؟!».

این حقیقتِ دنیا و آخرت است، دنیا عبارت است از سرای لعب و لهوِ جسمی و قلبی، قلب‌ها شیفته آن می‌شوند و نفس آدمی به آن می‌گراید و به آن مشغول می‌شود، و آن چنان که کودک به پستان مادر علاقمند است، انسان نیز به ه مان اندازه در دنیا و زخارف آن می‌گراید.

اما آخرت ﴿خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَاز حیث ذات و صفات و بقا و دوام برای پرهیزگاران بهتر است، و در آنجا هر آنچه که نفس بدان میل کند و چشم‌ها از آن لذت ببرند اعم از نعمت‌های قلبی و روحی و سرور و شادی فراوان وجود دارد. اما این نعمت‌ها برای هرکسی نیست، بلکه فقط برای پرهیزگاران است، کسانی‌که دستورات خدا را انجام می‌دهند، و آنچه را از آن نهی کرده است ترک می‌نمایند. ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا عقل ندارید که با آن درک بکنید که باید کدام دنیا را انتخاب کرد و ترجیح داد؟!.

آیه‌ی ۳۵-۳۳:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٣٣[الأنعام: ۳۳].«همانا می‌دانیم چیزی که آنان می‌گویند ترا اندوهگین می‌کند، آنها ترا تکذیب نمی‌کنند بلکه ستمگران آیات خدا را انکار می‌نمایند».

﴿وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣٤[الأنعام: ۳۴].«به درستی که پیامبرانی پیش از تو تکذیب شده‌اند، و در برابر تکذیب‌ها شکیبایی ورزیدند، و اذیت و آزار شدند، تا این‌که یاری و کمک ما پیش آنان آمد، و هیچ چیزی نمی‌تواند سخنان خدا را دگرگون کند. و بدون شک سرگذشت و اخبار پیامبران به تو سر رسیده است».

﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِیَ نَفَقٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِی ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِیَهُم بِ‍َٔایَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٣٥[الأنعام: ۳۵].«و اگر رویگردانی آنان برای تو سخت و دشوار است، پس اگر می‌توانی سوراخی در زمین بزنی یا نردبانی به‌سوی آسمان بگذاری و برای‌شان دلیلی بیاوری (این کار را بکن)، ولی اگر خدا بخواهد همۀ آنان را بر هدایت گرد می‌آورد، پس از جاهلان مباش».

ما می‌دانیم آنچه که تکذیب‌کنندگان در مورد تو می‌گویند شما را ناراحت و غمگین می‌سازد. اما شما را به شکیبایی دستور می‌دهیم تا به مقام‌های عالی و بلند و حالات گرانبها دست یابی، پس گمان مبر که گفته آنها در مورد تو از روی اشتباه بوده است، ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَآنان در حقیقت تو را تکذب نمی‌کنند، چون راستگویی شما و نشست و برخاست و همه‌ی حالات شما را می‌دانند، تا جاییکه قبل از بعثت، شما را امین می‌نامیدند.

﴿وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَبلکه ستمگران آیات خدا را انکار می‌کنند. آنان دلایل و آیات خدا را که در دست تو قرار دارد تکذیب می‌کنند. ﴿وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاو همانا پیامبرانی پیش از تو تکذیب شدند، ولی بر آنچه تکذیب شدند شکیبایی کردند، و اذیت و آزار چشیدند تا این‌که یاری ما آنان را دریافت. پس تو هم صبر کن، همانطور که آنان صبر کردند، تا پیروز و موفقّ شدی، همانطور که آنان موفق و پیروز شدند. ﴿وَلَقَدۡ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ ٱلۡمُرۡسَلِینَو مسلمّا از اخبار و سرگذشت پیامبران چیزی به تو رسیده است که خاطرات را آرامش دهد و دلت را اطمینان بخشد.

﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکَ إِعۡرَاضُهُمۡو اگر به خاطر اصراری که بر ایمان آوردنِ آنان داری، روی گردانی آنان از قرآن بر تو دشوار می‌آید، پس کوشش خود را مبذول بدار، ولی هرگز نمی‌توانی کسی را هدایت کنی که خداوند هدایت شدن او را نخواسته است. ﴿فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِیَ نَفَقٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِی ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِیَهُم بِ‍َٔایَةٖبنابر ایناگر می‌توانی تونلی در زمین ایجاد کن، یا نردبانی به‌سوی آسمان بگذار و برای‌شان دلیل بیاور. یعنی اگر می‌توانی چنین کن، اما این کار نیز برای‌شان فایده‌ای نخواهد داشت. و خداوند در اینجا آرزو و اُمید پیامبر صرا مبنی بر هدایت امثال این مخالفان و معاندان قطع می‌نماید ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰواگر خداوند می‌خواست قطعا آنها را بر هدایت گرد می‌آورد، اما حکمت خداوند متعال مقتضی است که آنان بر گمراهی باقی بمانند. ﴿فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَپس، زنهار از نادانان مباش! کسانی‌که حقایق امور را می‌دانند و آن ‌را وارونه نشان می‌دهند.

آیه‌ی ۳٧-۳۶:

﴿إِنَّمَا یَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ یَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ٣٦[الأنعام: ۳۶].«تنها کسانی (دعوت تو را) اجابت می‌کنند که می‌شنوند، و مردگان را خداوند برمی‌انگیزد، سپس به‌سوی او باز گردانده می‌شوند».

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یُنَزِّلَ ءَایَةٗ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٣٧[الأنعام: ۳٧].«و می‌گویند: چه می‌شد اگر معجزه‌ای بر او نازل می‌شد؟ بگو: خداوند تواناست که معجزه‌ای نازل کند، اما بیشتر آنان نمی‌دانند».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿إِنَّمَا یَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ یَسۡمَعُونَدعوت تو را کسی می‌پذیرد، و رسالت تو را کسانی لبیک می‌گویند، و از امر و نهی تو فرمان می‌برند که آنچه را به آنان سود می‌دهد با دل‌هایشان بشنوند، و آنان، خردمندان و صاحبان شنوایی‌اند. و منظور از شنیدن در اینجا شنیدن و پذیرش قلبی است، وگرنه نیکوکار و بدکار در گوش کردنِ صرف برابرند. پس همه مکلفین با شنیدن آیات خدا بر آنان اتمام حجت شده، و برای آنان عذری در عدم پذیرش باقی نمانده است. ﴿وَٱلۡمَوۡتَىٰ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَو مردگان را خدا بر می‌انگیزد سپس به‌سوی او بازگردانده می‌شوند. احتمال دارد که معنی ﴿وَٱلۡمَوۡتَىٰنقطه مقابل معنای مذکورِ ﴿إِنَّمَا یَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ یَسۡمَعُونَباشد. یعنی کسانی دعوت تو را می‌پذیرند که دل‌هایشان زنده است، و اما کسانی که دل‌هایشان مرده است و سعادت خود را نمی‌دانند، و آنچه را که سبب نجات‌شان است احساس نمی‌کنند، دعوت تو را نمی‌پذیرند و از تو فرمان نمی‌برند.

و میعادگاه آنان روز قیامت است که خداوند آنان را زنده می‌کند و سپس به‌سوی او باز می‌گردند. و احتما ل دارد که ظاهرا آیه مدنظر باشد و خداوند می‌خواهد بر مساله معاد تاکید نماید که او مردگان را در روز قیامت بر خواهد انگیخت و آنان را از آنچه که می‌کرده‌اند آگاه می‌سازد. و این متضمن تشویق برای اجابت فراخوانی خدا و پیامبر، و ترساندن از عدمِ اجابت خدا و پیامبر است. ﴿وَقَالُواْو تکذیب کنندگان از روی سرسختی و کینه توزی گفتند: ﴿لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِچرا دلیل و معجزه‌ای از دلایلی که آنها با عقل‌های فاسد و نظرهای باطل خود درخواست می‌کردند بر او نازل نمی‌گردد؟ هم چنان‌که گفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠ أَوۡ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِیرًا٩١ أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ کَمَا زَعَمۡتَ عَلَیۡنَا کِسَفًا أَوۡ تَأۡتِیَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ قَبِیلًا٩٢[الإسراء: ٩۰-٩۲]. «و گفتند: تا از زمین چشمه‌ای برای ما نجوشانی، هرگز به شما ایمان نمی‌آوریم. یا باید برای تو باغی از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از میان آنها جویبارها روان سازی، یا چنان‌که ادعا می‌کنی، آسمان را پاره پاره بر ما فرود اندازی، یا خدا و فرشتگان را در برابر ما حاضر آوری...». ﴿قُلۡدر پاسخ آنان بگو: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یُنَزِّلَ ءَایَةٗخداوند توانا است که هر دلیلی را نازل نماید. پس بدون شک او بر انجام این کارها توانا است. چگونه می‌توان در قدرت او شک کرد در صورتی که همه هستی تسلیم قدرت او بوده، و در برابر فرمانروایی و پادشاهی او رام شده است؟ ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَاما بیشترشان نمی‌دانند. پس آنان به سبب نادانیشان دلایلی را می‌خواهند که برای آنان بد است، زیرا اگر آن دلایل پیش آنها بیاید و به آن ایمان نیاورند بدون درنگ عذاب خدا آنها را درخواهد گرفت، و این سنت خدا است، و سنت خدا هرگز دگرگون نمی‌شود. با این وجود اگر منظورشان آیه‌هایی باشد که حق را برای آنان بیان دارد، و راه را برای‌شان روشن سازد، محمد صهر آیه قاطع و حجت روشنی را که مبین حق و حقیقت است برای آنان آورده است، طوری که آدمی می‌تواند بر هر مسئله‌ای از مسائل دین چندین دلیل عقلی و نقلی بیاورد، به صورتی که کوچک‌ترین شک و تردیدی در دل باقی نماند. پس با برکت است خداوندی که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده، واو را با دلایل روشن یاری کرده است، تا هرکس که هلاک می‌شود از روی دلیل هلاک گردد، و هرکس که زنده می‌ماند از روی دلیل زنده باشد. و خداوند شنوا و دانا است.

آیه‌ی ۳۸:

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ یَطِیرُ بِجَنَاحَیۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُکُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یُحۡشَرُونَ٣٨[الأنعام: ۳۸].«و هیچ جنبده‌ای در زمین نیست، و نه هیچ پرنده‌ای که با دو بالش پرواز کند مگر این‌که گروهایی مانند شما هستند. هیچ چیز را در کتاب فروگذار نکرده‌ایم، سپس به‌سوی پروردگارشان حشر می‌شوند».

همه حیواناتِ زمین و آسمان از قبیل چهارپایان و حیوانات وحشی و پرندگان، گروههایی مانند شما هستند، و هریک را آفریده‌ایم، همانطور که شما را آفریده‌ایم، و به آنان روزی می‌دهیم همانطور که به شما روزی می‌دهیم، و مشیت و قدرت ما بر آنان جاری است، همانطور که مشیت و قدرت ما در شما نافذ و جاری است.

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖو هیچ چیزی را در «لوح محفوظ» فراموش نکرده، و از آن غافل نمانده‌ایم، بلکه هرچیز کوچک و بزرگی را آن‌گونه که هست در «لوح محفوظ» ثبت و ضبط کرده‌ایم. پس همه حوادث طبق تقدیر خدا به وقوع می‌پیوندند. و از این آیه استنباط می‌شود که کتاب اول لوح محفوظ همه کاینات و هستی را در برگرفته، و این یکی از مراحل قضا و تقدیر الهی است، زیرا قضا و تقدیر چهار مرحله دارد، علم و آگاهی فراگیر خدا به همه اشیاء، کتاب خداوند که همه موجودات را در بر گرفته است، خواست و قدرت فراگیر خداوند که در هر چیزی نافذ و جاری است، و آفرینش همه آفریدگان و مخلوقات حتی کارهای بندگان از سوی خدا. و احتمال دارد که منظور از کتاب، قرآن باشد و در این صورت این آیه را همانند آیه ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ[النحل: ۸٩]. معنی می‌کنیم. یعنی: «کتاب را بر تو نازل نمودیم که هرچیزی را بیان می‌دارد». ﴿ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یُحۡشَرُونَسپس همه گروه‌ها و امت‌ها جمع گردانده شده و در روز قیامت در نزد خدا و در آن جایگاه بزرگ و وحشتناک گرد آورده می‌شوند. پس خداوند آنان را طبق عدالت و احسان خویش سزا و جزا داده و اهل آسمان و زمین او را به خاطر حکمش ستایش می‌کنند.

آیه‌ی ۳٩:

﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا صُمّٞ وَبُکۡمٞ فِی ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن یَشَإِ ٱللَّهُ یُضۡلِلۡهُ وَمَن یَشَأۡ یَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٣٩[الأنعام: ۳٩].«و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند در تاریکی‌ها کر و لالند. هر کس را که خدا بخواهد گمراه می‌سازد، و هرکس را که بخواهد بر راه راست قرار می‌دهد».

این بیان حالت کسانی است که آیات خدا و پیامبرانش را تکذیب می‌کنند، و دروازه هدایت را به روی خود می‌بندند. و آنان ﴿صُمّٞنسبت به شنیدن حق کر هستند، ﴿وَبُکۡمٞو نسبت به اظهار حق لالند،پس آنان جز یاوه و باطل را به زبان نمی‌آورند ﴿فِی ٱلظُّلُمَٰتِو در تاریکی‌های جهالت و کفر و ستم و مخالفت و گناهان غوطه ورند. و این بدان معنی است که خداوند آنها را گمراه کرده است، زیرا ﴿وَمَن یَشَأۡ یَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖهر کس را که خداوند بخواهد هدایت می‌کند و بر راه راست قرار می‌دهد، چون تنها خداوند برحسب فضل و حکمتش هدایت می‌نماید و گمراه می‌سازد.

آیه‌ی ۴۱-۴۰:

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتَکُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡکُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٠[الأنعام: ۴۰].«بگو: مرا خبر دهید اگر عذاب خدا یا قیامت شما را در یابد ایا غیر از خدا را می‌خوانید، اگر شما راستگو هستید؟».

﴿بَلۡ إِیَّاهُ تَدۡعُونَ فَیَکۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَیۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِکُونَ٤١[الأنعام: ۴۱].«بلکه تنها او را می‌خوانید، و اگر او بخواهد رنج و بلا را دور می‌سازد، و آنچه را که با خدا شریک می‌گیرید فراموش می‌کنید».

خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: ﴿قُلۡبه کسانی که برای خدا شریک قرار داده و کس دیگری را با او برابر می‌دانند، بگو: ﴿أَرَءَیۡتَکُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡکُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَبه من بگویید: اگر عذاب خدا یا قیامت شما را در یابد آیا غیر از خدا را به فریاد می‌خوانید اگر شما راستگویید؟ یعنی زمانی که این دشواری و سختی‌ها و مصایب شما را دریابد که هرکس شدیدا در صدد آن است آن را از خود دور کند، پس آیا معبودان و بتهایتان را برای دور ساختن آن فرا می‌خوانید؟ یا این‌که پروردگارتان، آن پادشاه حق و آشکار را به یاری می‌طلبید؟!.

﴿بَلۡ إِیَّاهُ تَدۡعُونَبلکه تنها او را می‌خوانید، و اگر بخواهد هرچیزی را دور می‌سازد که وی را برای دور ساختنش به فریاد می‌طلبید، و آنچه را که شریک خدا قرار می‌دادید فراموش می‌کنید.

پس رابطه شما با انبازهایتان در سختی‌ها این‌گونه است، و آنها را فراموش می‌کنید، زیرا می‌دانید که آنها نمی‌توانند زیان و فایده‌ای برسانند، و مالک مرگ و زندگی و گردآوردن نیستند. اما خدا را می‌خوانید، چون می‌دانید او ضارّ و نافع است، و او دعای هر درمانده‌ای را اجابت می‌کند، پس چرا در هنگام خوشی و راحتی به خدا شریک ورزیده و برای او شریکانی قرار می‌دهید؟ آیا شما هیچ سند عقلی یا نقلی مبنی بر صحت این کار دارید، یا بر خدا دروغ می‌بندید؟.

آیه‌ی ۴۵-۴۲:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢[الأنعام: ۴۲]. «و به‌سوی ملت‌های پیش از تو (پیامبرانی را) فرستاده‌ایم و آنان را با سختی‌ها و زیان‌ها گرفتار کرده‌ایم تا شاید تضرّع و فروتنی کنند».

﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣[الأنعام: ۴۳].«پس چرا وقتی که به عذاب ما گرفتار شدند فروتنی و تضرع نکردند؟ اما دل‌هایشان سخت شده و شیطان آنچه را که می‌کردند برای آنان آراسته است».

﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤[الأنعام: ۴۴].«پس چون آنچه را که به آن پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی را بر آنان گشودیم تا هنگامی که به آنچه بدی‌شان داده شده بود شاد و خوشحال شدند، ما ناگهان ایشان را گرفتیم و آنان یکباره ناامید شدند».

﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٥[الأنعام: ۴۵].«پس نسل کسانی که ستم کردند ریشه کن شد. و ستایش خداوندی را سزد که پروردگار جهانیان است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَو به‌سوی امت‌های قبل از تو، پیامبرانی را فرستادیم، پس آنان پیامبران ما را تکذیر کردند و آیات ما را انکار نمودند، ﴿فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِو آنان را به فقر و بیماری و آفت و مصیبت گرفتار نمودیم، و این ناشی از رحمت ما نسبت به آنان بود. ﴿لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَتا شاید به درگاه ما فروتنی و زاری کنند، و به هنگام سختی‌ها به ما پناه آورند. ﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡاما چرا وقتی که عذاب ما گرفتار شدند زاری و فروتنی نکردند، و دل‌هایشان سخت شد؟ یعنی دل‌هایشان تبدیل به سنگ شد، و برای پذیرش حق نرم نگردید. ﴿وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَو شیطان آنچه را که می‌کردند برای آنان آراست، پس گمان بردند که آنچه که آنان بر آن هستند دین حقیقی است. پس در برهه‌ای از زمان از باطل بهره‌مند شدند و شیطان عقلهایشان را به بازی گرفت. ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍپس وقتی آنچه را که به آن پند داده شده بودند فراموش کردند، درهای هر چیزی را به روی آنان گشودیم. یعنی دروازه نعمتهای دنیا و لذت‌های آن و آنچه را که سبب غفلت می‌شود به روی آنان گشودیم.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَتا این‌که بدانچه دستور شده بودند شا د و خوشحال شدند، و ما ناگهان آنان را گرفتیم، پس ناگهان ناامید و سرگشته شدند. یعنی از هرچیزی مایوس شدند، و این سخت‌ترین نوع عذاب است که ناگهان، و در حالی که در آرامش هستند گرفته شوند، تا مجازات‌شان سخت‌تر و مصیبت‌شان بزرگ‌تر گردد.

﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْو بوسیله عذاب، قوم ستم‌گر ریشه کن شدند، و هیچ سبب و علتی را برای رهایی خود نیافتند. ﴿وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَو ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است که قضا و تقدیرش بر هلاکت تکذیب‌کنندگان جاری شد، زیرا با این کار آیات و دلایل او، و اکرام و بزرگداشت دوستانش، و اهانت او به دشمنانش، و راست بودن آنچه که پیامبرانش آورده‌اند روشن می‌گردد.

آیه‌ی ۴٧-۴۶:

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَکُمۡ وَأَبۡصَٰرَکُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُم مَّنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِهِۗ ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ ثُمَّ هُمۡ یَصۡدِفُونَ٤٦[الأنعام: ۴۶].«بگو: به من بگویید اگر خداگوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دل‌هایتان مهر بزند، آیا معبودی غیر از الله هست که آن را برای شما بازآورد؟ بنگر که چگونه به شیوه‌های مختلف دلایل را بیان می‌داریم سپس آنان روی می‌گردانند».

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتَکُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةً هَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٧[الأنعام: ۴٧].«بگو: به من بگویید: اگر عذاب خدا ناگهان یا اشکار شما را فراگیرد، آیا جز گروه ستمکار کسی هلاک می‌شود؟!».

خداوند متعال خبر می‌دهد که همانطور که در آفریدن و تدبیر امور یگانه است، در وحدانیت و مبعود بودن نیز یگانه است. پس فرمود: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَکُمۡ وَأَبۡصَٰرَکُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمبگو: به من بگویید: اگر خداوند گوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دل‌هایتان مهر بزند، و بدون گوش و چشم و عقل بمانید، ﴿مَّنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِهِآیا معبودی جز الله هست که آن را به شما باز پس دهد؟ پس وقتی غیر از خدا کسی آن را به شما بر نمی‌گرداند چرا همراه با وی کسی را پرستش می‌کنید که بر هیچ چیزی توانایی ندارد، مگر این‌که خدا آن را بخواهد؟ و این از دلایل توحید و بطلان شرک است، بنابر این فرمود: ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِبنگر که چگونه آیات را به شیوه‌های گوناگون بیان می‌کنیم و آن را به صورت‌های مختلف می‌آوریم، تا حق روشن شود، و راه مجرمان روشن گردد. ﴿ثُمَّ هُمۡسپس آنان با وجود این بیان کامل، ﴿یَصۡدِفُونَاز آیات و دلایل خدا روی می‌گردانند و به آن پشت می‌کنند. ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتَکُمۡبگو: مرا خبر دهید که، ﴿إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةًاگر عذاب خدا ناگهان یا آشکارا شما را فرا گیرد. یعنی ناگهان عذاب خدا بیاید، یا زمانی آن فرا رسد که قبلا مقدماتی به چشم بخورد که بیان‌گر آن باشد عذاب خدا در راه است. ﴿هَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَآیا جز قوم ستمکار کسی هلاک می‌شود؟ زیرا آنان به سبب ستم و مخالفت‌شان مسبّبان اصلی عذاب بر خودشان شدند، پس بپرهیزید از این‌که بر ستم و ظلم ماندگار شوید، زیرا ستم، هلاکت همیشگی و شقاوت و بدبختی جاودانگی است.

آیه‌ی ۴٩-۴۸:

﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۖ فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٤٨[الأنعام: ۴۸].«و پیامبران را نمی‌فرستیم مگر برای این‌که مژده دهنده و ترساننده باشند، پس هر کس ایمان آورد و به اصلاح پرداخت بر آنان ترسی نیست و آنان اندوهگین نمی‌شوند».

﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یَمَسُّهُمُ ٱلۡعَذَابُ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٤٩[الأنعام: ۴٩].«و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به سبب فسقی که داشتند، عذاب ما آنان را فرا می‌گیرد».

خداوند چکیده آنچه را که پیامبران را بدان مبعوث کرده است بیان می‌دارد، و آن مژده رساندن و بیم دادن است. و این «بشارت» و «انذار» مستلزم بیان مبَّشر پیامبران و مبَّشر که عدم خوف و حزن یا بهشت می‌باشد. هم چنان‌که مستلزم بیان اعمالی است که هرگاه بنده آن‌را انجام دهد مژده به او می‌رسد. و نیز مستلزم بیان «منذِر» پیامبران و نیز «منَذر به» که خوف و حزن یا جهنم می‌باشد. و هم مستلزم ذکر اعمالی است که هرکس آن را انجام دهد بیم و خطر او را فرا خواهد گرفت.

اما مردم برحسب پذیرش دعوت پیامبران و عدم پذیرش آن به دو نوع تقسیم می‌شوند: ﴿فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَهرکس به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران روز قیامت ایمان بیاورد و ایمان و اعمال و نیت خود را اصلاح نماید، ﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡپس آنان از آنچه که با آن روبرو خواهند شد ترسی ندارند. ﴿وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو بر آنچه که در گذشته از دست داده‌اند اندوهگین نمی‌شوند. ﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یَمَسُّهُمُ ٱلۡعَذَابُو کسانی که آیات ما را تکذیب می‌کنند، عذاب به آنان می‌رسد و آن را می‌چشند، ﴿بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَبه سبب فسقی که می‌کردند.

آیه‌ی ۵۰:

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ٥٠[الأنعام: ۵۰].«بگو: به شما نمی‌گویم که خزانه‌های خدا پیش من است، و به شما نمی‌گویم که من فرشته هستم. پیروی نمی‌کنم جز آنچه را که به‌سوی من وحی می‌شود. بگو: آیا کور و بینا برابرند؟ آیا نمی‌اندیشید؟».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: به کسانی که پیشنهاد می‌کنند تا دلایل و معجزات را بیاوری یا به شما می‌گویند: ما را دعوت می‌کنی تا همراه با خدا تو را نیز پرستش کنیم، بگو: ﴿لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِبه شما نمی‌گویم که کلیدهای روزی و رحمت خدا در دست من است. ﴿وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَو غیب نمی‌دانم، چرا که این‌ها نزد خدا هستند. پس او ذاتی است که : ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ[فاطر: ۲]. «هر دروازه رحمتی را که برای مردم بگشاید کسی نمی‌تواند آن را ببندد و آنچه را که مسدود سازد کسی نمی‌تواند آن را بگشاید». و تنها او به آشکار و پنهان آگاه است. ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ[الجن: ۲۶-۲٧]. پس هیچ ‌کس را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد، مگر پیامبری که خدا بر گزیند و از وی راضی باشد. ﴿وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌو به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ای قوی و نیرومند هستم و در هر چیزی تصرف می‌کنم، پس من بالاتر از مقامی که خداوند مرا در آن قرار داده است ادعا نمی‌کنم. ﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّاین است که هدف و مقصد من. بنابر این پیروی نمی‌کنم جز از چیزی که به‌سوی من وحی شده است، بنابر این خودم به آن عمل می‌کنم و همه مردم را به پیروی از آن فرا می‌خوانم. پس وقتی مقام و جایگاه من شناخته شد چرا چیزی از من می‌خواهند که من آن را ادعا نمی‌کنم؟ و آیا انسان جز آنچه دارد و در توانایی او است بر چیزی دیگر ملزم می‌گردد؟ من شما را به‌سوی چیزی فرا می‌خوانم که بر من وحی می‌شود، پس چرا شما مرا در تنگنا قرار می‌دهید تا برای خود غیر از جایگاه و مقامی که دارم ادعا کنم؟ و ایا این جز ستم و مخالفت و سرکشی از جانب شما چیز دیگری است؟ به منظور بیان تفاوت کسی که دعوت خدا را پذیرفته و تسلیم وحی شده است، با کسی که چنین نیست، بگو: ﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَآیا کور و بینا برابرند ؟ آیا فکر نمی‌کنید؟ باشد که هر چیزی را در جایگاه آن قرار دهید، و چیزی را انتخاب کنید که رجحان و اولویت دارد.

آیه‌ی ۵۵-۵۱:

﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَیۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞ لَّعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٥١[الأنعام: ۵۱].«و به وسیلۀ این (قرآن) بیم بده کسانی را که می‌ترسند از این‌که به‌سوی پروردگارشان گرد آورده شوند، که جز او یاور و شفاعت‌کننده‌ای ندارند، باشد که پرهیزگاری نمایند».

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٢[الأنعام: ۵۲].«و کسانی را طرد مکن که سحرگاهان و شامگاهان پروردگارشان را به فریاد می‌خوانند، در حالی‌که رضایت و خشنودی او را می‌طلبند، از حساب ایشان چیزی بر عهدۀ تو نیست و از حساب تو (نیز) چیزی بر عهدۀ آنان نیست، اگر آنان را طرد کنی از زمرۀ ستمکاران خواهی بود».

﴿وَکَذَٰلِکَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّیَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰکِرِینَ٥٣[الأنعام: ۵۳].«و این چنین برخی را با برخی آزمودیم تا بگویند: آیا این‌ها هستند که خداوند از میان ما بر آنها منت نهاده است؟ آیا خداوند (به حال) سپاسگزاران آگاه‌تر نیست».

﴿وَإِذَا جَآءَکَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡۖ کَتَبَ رَبُّکُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنکُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥٤[الأنعام: ۵۴].«و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند پیش تو آمدند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خویشتن واجب نموده است، هرکس از شما ارزوی نادانی کار بدی انجام دهد سپس توبه نماید، و به اصلاح بپردازد، همانا او آمرزنده و مهربان است».

﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِتَسۡتَبِینَ سَبِیلُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٥٥[الأنعام: ۵۵].«و این چنین آیات را توضیح می‌دهیم و تا راه مجرمان روشن شود».

این قرآن بیم دهنده همه مردم است اما کسانی از آن بهره می‌برند، ﴿ٱلَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡکه می‌ترسند در نزد پروردگارشان گرد آورده شوند، پس آنان به منتقل شدن از این دنیا به دنیای آخرت یقین دارند، بنابر این آنچه را که به آنان فایده می‌رساند با خود بر می‌گیرند، و آنچه را که به آنان زیان می‌رساند رها می‌کنند.

﴿لَیۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِآنان جز خدا، ﴿وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞهیچ یاور و شفاعت‌کننده‌ای ندارند. کسی را ندارند که یاورشان باشد، و آنچه را که می‌خواهند برای آنان فراهم نماید، و امر ناگوار را از آنان دور کند. و کسی را ندارند که برای آنها شفاعت نماید، چون مردم اختیاری ندارند و کاری از دست‌شان ساخته نیست. ﴿لَّعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَباشد که با پیروی از دستورات خدا و پرهیز از منهیات او، پرهیزگار شوند، زیرا بیم دادن موجب پرهیزگاری و یکی از اسباب آن است.

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُو اهل عبادت و اخلاص را به خاطر همنشینی با دیگران از خود مران، آن‌هایی که همواره پروردگارشان را از طریقِ انجام دادن عبادت‌هایی در قالب ذکر و نماز و غیره، و از طریق فراخواندن و حاجت طلبیدن از او در بامدادان و شامگاهان فرا می‌خوانند و با این عمل خود رضایت و خشنودی او را طلب می‌کنند و این کارها را خالصانه برای او انجام می‌دهند. پس اینان سزاوار رانده شدن و روی گرداندن نیستند، بلکه با آنان دوستی کن، و به خود نزدیک نما، چون ایشان برگزیدگان مردم هستند، گرچه فقیرند، اما در حقیقت ایشان با عزّت و بزرگوار هستند هرچند که نزد مردم خوار و فقیر باشند. ﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖاز حساب آنان چیزی بر تو نیست، و از حساب تو نیز چیزی بر آنان نیست. هریک حسابش جدا است و کار نیک و بدش برای او است.

﴿فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَاگر آنان را طرد کنی از ستمکاران خواهی بود. پیامبر صبه شدت این دستور را اطاعت نمود، و از آن فرمان برد، بنابر این هرگاه مومنان فقیر می‌نشستند با آنان می‌نشست، و با آنان به خوبی رفتار می‌نمود، و با آنها نرمی می‌کرد، و اخلاقش با آنها نیکو بود، و آنان را به خود نزدیک می‌کرد، حتی بیشتر همنشینان او صاز این گروه بودند. سبب نزول این آیات این بود که مردمانی از قریش و از افراد خشن و گستاخ عرب به پیامبر صگفتند: اگر می‌خواهی ما ایمان بیاوریم و از تو پیروی کنیم، فلان و فلان را که فقیر و بینوا هستند طرد کن، زیرا خجالت می‌کشیم اعراب ما را در حالی ببینند که با این فقرا همنشین هستیم. و از آنجا که پیامبر خیلی دوست داشت آنها مسلمان شوند و از او پیروی کنند به قلبش خطور کرد که چنین کند، بنابر این خداوند با این آیات او را مورد سرزنش قرار داد.

این آزمایش خدا برای بندگانش است، که برخی را ثروتمند و برخی را فقیر، و برخی را شرافتمند و برخی را کم ارزش قرار داده‌است. پس وقتی که خداوند ایمان را به فقیر و کم ارزش ارزانی دارد، این آزمایشی است برای توان‌گر و شرافتمند، بنابر این اگر توان‌گر در پی حق و پیروی کردن از آن باشد، ایمان می‌آورد و تسلیم می‌شود، و مشارکت کسانی که از نظر ثروت و شرافت در سطح پایین‌تری قرار دارند او را از ایمان آوردن و مسلمان شدن باز نمی‌دارد. و اگر صادقانه به دنبال حق نباشد مشارکت افرادی که از نظر ثروت و شرافت در سطح پایین‌تری قرار دارند مانع تبعیت او از حق خواهد شد. پس با تحقیر کسانی که آنان را از خود پایین‌تر می‌دیدند، گفتند: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآآیا از میان ما خدا بر این‌ها منّت نهاده است؟ پس این مطلب آنان را از اتّباع حق باز داشت، به خاطر این‌که خرد و فهم نداشتند. پس خداوند در جواب گفتار آنان که متضمن اعتراض بر خداوند به خاطر هدایت آن گروه و عدم هدایت آنان بود، فرمود: ﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰکِرِینَآیا خداوند سپاسگزاران را بهتر نمی‌شناسد، کسانی که قدر نعمتهای خدا را دانسته و به آن اعتراف می‌کنند، و به پاس نعمت‌هایی که از آن برخوردارند کارهای شایسته انجام می‌دهند؟! بنابر این خداوند فضل و کرم خود را به آنان داد، و آنان را که شاکر نیستند محروم کرد، به درستی که خداوند حکیم است و فضل خود را به کسی عطا نمی‌کند که شایسته آن نباشد، همچنین فضل خود را به این معترضان که دارای چنین اوصافی هستند، نمی‌دهد. به خلاف فقرا و دیگرانی که خداوند منت ایمان را بر آنان نهاد، چرا که آنا شکرگزارند. و هنگامی که خداوند پیامبرش را از طرد کردن مومنانِ خدا ترس و پرهیزگار نهی کرد، ایشان را دستور داد که با تحریم و احترام و بزرگداشت با آنان روبرو شود و فرمود: ﴿وَإِذَا جَآءَکَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡو هرگاه کسانی پیش تو آمدند که به آیات ما ایمان دارند، بگو: سلام بر شما. یعنی هرگاه مومنان پیش تو آمدند به آنان سلام کن و خوش آمد بگو، و آنان را به رحمت خدا و گستردگی بخشش و احسان او که عزم و اراده آنان را فعال می‌نماید، مژده بده، و ایشان را به در پیش گرفتن هر راهی که آنها را به آن هدف می‌رساند تشویق کن. و آنان را از پایداری بر گناهان بترسان، و به توبه کردن از گناهان دستور بده، تا آمرزش پروردگار و بخشش او را دریابند. بنابر این فرمود: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنکُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَپروردگارتان رحمت را بر خویشتن واجب نموده است، و هرکس از شما از روی نادانی کار بدی را انجام دهد، سپس توبه نماید و به اصلاح بپردازد. پس باید همراه با ترک گناهان و دست کشیدن و پشیمان شدن از آنها، به اصلاح عمل بپردازد و آنچه را که خدا واجب نموده است ادا نماید، و ظاهر و باطن اعمال فاسد خود را اصلاح کند، پس وقتی همه این امور یافت شدند، ﴿فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِیمٞهمانان او آمرزنده و مهربان است. یعنی به همان اندازه که آنان دستورات او را انجام می‌دهند از آمرزش و عفو خود بر آنان نازل می‌کند. ﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِو این چنین آیات را توضیح می‌دهیم و آن را بیان می‌کنیم، و هدایت را از گمراهی و راه را از بیراهه جدا می‌سازیم تا راه یافتگان راه یابند و حق روشن گردد. ﴿وَلِتَسۡتَبِینَ سَبِیلُ ٱلۡمُجۡرِمِینَو تا راه مجرمان که انسان را به ناخشنودی و عذاب خدا می‌رساند مشخص گردد، زیرا وقتی که راه مجرمان روشن شود می‌توان از آن پرهیز نمود. و اگر مشتبه باشد، این هدف بزرگ به دست نخواهد آمد.

آیه‌ی ۵۸-۵۶:

﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَکُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِینَ٥٦[الأنعام: ۵۶].«بگو: همانا من نهی شده‌ام کسانی را که شما به فریاد می‌خوانید بپرستم بگو: از خواست‌ها و امیال‌تان ‌پیروی نمی‌کنم، و اگر پیروی کنم آنگاه گمراه شده‌ام، و من از راه یافتگان نخواهم بود».

﴿قُلۡ إِنِّی عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَکَذَّبۡتُم بِهِۦۚ مَا عِندِی مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ یَقُصُّ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰصِلِینَ٥٧[الأنعام: ۵٧].«بگو: من بر شریعت واضحی از جانب پروردگارم هستم، و شما آن را تکذیب کردید، آنچه شما در آن شتاب می‌ورزید به دست من نیست، فرمان فقط در دست خداست، حق را می‌گوید و او بهترین جداکنندگان است».

﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِی مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۗ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِینَ٥٨[الأنعام: ۵۸].«بگو: اگر آنچه شما در وقوع آن شتاب می‌ورزید در دست من بود کار من و شما پایان می‌پذیرفت، و خداوند ستمکاران را بهتر می‌شناسد».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿قُلۡبه مشرکانی که همراه با خدا، معبودان دیگری را می‌خوانند، بگو: ﴿إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِهمانا من نهی شده‌ام کسانی را غیر از خدا که به فریاد می‌طلبید، بپرستم، از قبیل همتایان و بتان که مالک سود و زیان و مرگ زندگی نیستند، زیرا این عقیده باطل است، و شما در این زمینه جز پیروی از هوای نفس دلیل و حجّتی ندارید، که پیروی از آن بزرگ‌ترین عامل گمراهی است. بنابر این فرمود: ﴿قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَکُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِینَبگو: از خواست‌ها و امیال‌تان ‌پیروی نمی‌کنم، و اگر از خواست‌هایتان پیروی کنم آن وقت گمراه شده، و به هیچ صورتی از راه یافتگان نخواهم بود. و اما توحید و اخلاصی که من بر آن هستم، حق است و از دلایل قاطعی برخوردار می‌باشد، و ﴿إِنِّی عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّیمن بر یقینِ روشن هستم و به صحت آن باور دارم، و بر باطل بودن غیرِ آن معتقدم. این گواهی قاطع پیامبر است، و شک و تردیدی را نمی‌پذیرد، و او بطور مطلق در میان خلایق عادل‌ترین گواه است. پس مومنان شهادت دادن پیامبر را تصدیق نمودند، و برحسب آنچه که خداوند به آنان ارزانی نموده بود صحت و صدق آن برای‌شان روشن گردید. ﴿وَولی شما این مشرکان! ﴿کَذَّبۡتُمآن را تکذیب کردید، و این شایسته شما نیست، اگر شما به تکذیب خود ادامه دهید پس بدانید که قطعا عذاب سختی بر شما فرود خواهد آمد، و عذاب نزد خدا است و او کسی است که هر وقت و هرگونه بخواهد عذاب را بر شما نازل می‌کند. و اگر شما در وقوع عذاب شتاب ورزید، چنین چیزی در دست من نیست.

﴿إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِحکم و فرمان جز در دست خدا نیست. پس همان‌طور که حکم شرعی را صادر می‌نماید و امر و نهی می‌کند، برحسب حکمت خویش فرمان و حکم جزایی را نیز صادر می‌کند. پس به طور مطلق نباید بر حکم او اعتراض نمود، و خداوند راه را روشن نموده و حق را برای بندگانش تعریف کرده و برای آنها عذری باقی نگذاشته است، تا هرکس که هلاک می‌شود از روی دلیل هلاک گردد، و هرکس که نجات می‌یابد از روی دلیل نجات یابد. ﴿وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰصِلِینَو او بهترین جدا کنندگان است که در دینا و آخرت میان بندگانش داوری می‌نماید، به گونه‌ای که کسی که علیه او قضاوت شده و حق به او داده نشده است او را به خاطر این داوری ستایش می‌نماید.

﴿قُلبه کسانی که از روی نادانی و عناد و ستم برای وقوع عذاب شتاب می‌ورزند، بگو: ﴿لَّوۡ أَنَّ عِندِی مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡاگر آنچه که شما بر وقوع آن شتاب می‌ورزید در دست من بود، کار من و شما تمام می‌شد. اگر عذاب آوردم، و در این میان سود و منفعتی به شما نمی‌رسید. اما کار در دست خداوند بردبار و شکیباست، خداوندی که گناهکاران از فرمان او سرمی پیچند، و جرات کنندگان بر نافرمانی او جرات می‌کنند، اما او از آنها در می‌گذرد، و به آنها رزق و روزی می‌دهد، ونعمت‌های ظاهری و باطنی خود را به‌سوی آنان سرازیر می‌نماید. ﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِینَو خداوند نسبت به ستمگران آگاه است. چیزی از احوال آنان بر او پوشیده نیست، پس آنان را مهلت می‌دهد اما آنان را مورد اهمال و فراموشی قرار نمی‌دهد.

آیه‌ی ۵٩:

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٥٩[الأنعام: ۵٩].«و کلیدهای غیب نزد او است و کسی جز او آن را نمی‌داند، و بر آنچه که در خشکی و دریاست آگاه است، و هیچ برگی از درختی فرو نمی‌افتد مگر آن را می‌داند، و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین، و هیچ‌تر و خشکی نیست مگر این‌که در لوح محفوظ ثبت است».

این آیه یکی از بزرگ‌ترین آیاتی است که علم فراگیر الهی را به طور مشروح بیان داشته، و تصریح می‌کند که علم او همه خفایا و نهان‌ها و امور غیبی را در بر می‌گیرد، و هرکس از آفریدگانش را که بخواهد از آن امور غیبی آگاه می‌سازد. و بسیاری از امور غیب را از فرشتگان مقرب و پیامبران پنهان داشته، و آنان را بدان آگاه نکرده است، تا چه رسد به این‌که کس دیگری از جهانیان را از آن با خبر نماید. و او به حیوانات و درختان و ریگها و سنگریزه‌ها و خاک‌هایی که در بیابان‌ها و صحراها می‌باشد آگاه است. از آنچه که در دریاها وجود دارد از قبیل حیوانات، معادن، و سایر موجودات زنده‌ای که آب آنرا فرا گرفته، آگاه است. ﴿وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍو هیچ برگی از درختان خشکی و دریا و درختان آباد‌ی‌ها و بیابان‌ها و دنیا و آخرت فرو نمی‌افتد مگر این‌که خداوند به آن آگاه است.

﴿وَلَا حَبَّةٖ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِو هیچ دانه‌ای از دانه میوه‌ها و کشتزارها و بذری که مردم می‌کارد و دانه گیاهان بیابانی که از آن انواع گیاهان می‌رویند، و در تاریکی‌های زمین قرار دارند، نیست، مگر این‌که خداوند از آن خبر دارد.

﴿وَلَا رَطۡبٖ وَلَا یَابِسٍو هیچ ترو خشکی وجود ندارد که خداوند از آن خبر نداشته باشد، و این عموم بعد از خصوص است، ﴿إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖمگر این‌که در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده است. بعضی از این امور، عقل و عقلا را در حیرت می‌اندازد، و درک و خاطر هوشیاران را سرگشته می‌کند. پس این بر عظمت پروردگار و گستردگی صفاتش دلالت می‌نماید. نیز بیان‌گر آن است که اگر مردمِ اول و آخر جمع شوند تا برخی از صفات او را احاطه نمایند توان این کار را نخواهند داشت. پس با برکت است پروردگار بزرگ و گشایش‌گر و دانا و ستوده و بزرگوار و حاضر و ناظر و احاطه‌کننده. و بزرگ است خدایی که هیچ‌کس نمی‌تواند ستایش او را بیان کند، بلکه او آن‌گونه است که خودش خویشتن را ستوده است، و بالاتر از آن است که بندگانش بتوانند وی را آن‌گونه که شایسته اوست ستایش نمایند. پس این آیه بر دانش و آگاهی فراگیر خدا که همه چیز را فرا گرفته است، نیز برکتاب او (لوح المحفوظ) که تمام حوادث را در برگرفته است، دلالت می‌کند.

آیه‌ی ۶۲-۶۰:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُم بِٱلَّیۡلِ وَیَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ ثُمَّ یَبۡعَثُکُمۡ فِیهِ لِیُقۡضَىٰٓ أَجَلٞ مُّسَمّٗىۖ ثُمَّ إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٦٠[الأنعام: ۶۰]. «و خدا است که شما را در شب می‌میراند، و می‌داند آنچه را که در روز انجام می‌دهید، سپس شما را در آن برمی‌انگیزد تا مدّتِ معیّن تمام شود، سپس بازگشت شما به‌سوی او است، و پس از آن شما را به آنچه کرده‌اید آگاه می‌سازد».

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَیُرۡسِلُ عَلَیۡکُمۡ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا یُفَرِّطُونَ٦١[الأنعام: ۶۱].«و او بر بندگانش چیره است، و بر شما مراقبانی می‌فرستد، تا هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، فرستادگان ما جان او را می‌گیرند و آنان کوتاهی نمی‌کنند».

﴿ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۚ أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِینَ٦٢[الأنعام: ۶۲].«سپس به‌سوی خداوند، سَرور حقیقی‌شان برگردانده می‌شوند. هان! فرمان از آن اوست و او سریع‌ترین حساب‌گران است».

تمام این آیات در رابطه با اثبات الوهیت خدا و استدلال علیه مشرکین بوده، و بیان‌گر آن است که خداوند متعال سزاوار محبت و تعظیم و بزرگداشت و اکرام است. پس خداوند خبر داد که تنها او به امور بندگانش در بیداری و خوابشان می‌پردازد و او روح آنان را در شب می‌گیرد، پس حرکات آنان آرام می‌گیرد و جسم‌هایشان استراحت می‌کند، سپس آنان را از خواب بر می‌انگیزد، تا برای به دست آوردن منافع دینی و دنیوی خود به فعالیت و تلاش بپردازند. و هموکارهایی را که در روز انجام می‌دهند، می‌داند، سپس خداوند همواره به آنان می‌پردازد تا این‌که مدت زندگی‌شان‌ را تمام کنند، پس طبق این تدبیر، مدتِ مشخص شده به پایان می‌رسد، و آن دوران زندگی است. پس از آن دوران دیگری شروع می‌شود، و آن زنده شدن پس از مرگ است. بنابر این فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡسپس بازگشت شما به‌سوی اوست، نه به‌سوی کسی دیگر. ﴿ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَسپس شما را به آنچه از خیر و شر که انجام می‌دادید آگاه می‌سازد.

﴿وَهُوَو خداوند متعال، ﴿ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِبر بندگانش چیره و غالب است. و اراده فراگیر و مشیت و خواست عام او بر آنان جاری می‌گردد. پس هیچ کاری به دست آنان صورت نمی‌گیرد و هیچ کاری در دست آنان نیست، و حرکت نمی‌کنند، و آرام نمی‌گیرند مگر به فرمان او. با وجود این فرشتگانی مراقب بر بندگان گماشته است تا از آنان محافظت کنند و آنچه را که انجام می‌دهند ثبت و ضبط نمایند، ﴿وَإِنَّ عَلَیۡکُمۡ لَحَٰفِظِینَ١٠ کِرَامٗا کَٰتِبِینَ١١ یَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ١٢[الانفطار: ۱۰-۱۲]. «و همانا بر شما مراقبانی گماشته شده‌اند، نویسندگان بزرگواری که آنچه می‌کنید، می‌دانند»، ﴿...عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِیدٞ١٧ مَّا یَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیۡهِ رَقِیبٌ عَتِیدٞ١٨[ق: ۱٧-۱۸]. «از چپ و راست نشسته‌اند، انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد مگر این‌که نزد او مراقبی آماده است و آن را می‌نویسد». پس این، مراقب خدا از آنان در حال زندگی است. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَاتا این‌که زمان مرگ شما فرا رسد، آنگاه که فرشتگان ما، که مسوول گرفتن جان و قبض روح هستند، جان او را می‌گیرند، ﴿وَهُمۡ لَا یُفَرِّطُونَو آنان در این کار کوتای نمی‌ورزند، پس یک لحظه را بر زمانی که خدا مقدر نموده است نمی‌افزایند، و لحظه‌ای از آن کم نمی‌کنند، و این کار را طبق تقدیر و فرمان الهی انجام می‌دهند. ﴿ثُمَّو بعد از مرگ، و زندگی برزخ، و خیر و شری که در آن هست، ﴿رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّبه‌سوی خدا که سرور حقیقی‌شان است برگردانده می‌شوند.

به‌سوی خدایی بر می‌گردند که با حکمت و تقدیر خویش آنها را سرپرستی نموده، و مشیت خود را بر آنان جاری کرده است. سپس با امر و نهی خود آنها را سرپرستی نموده و پیامبرانش را به‌سوی آنها فرستاده و کتاب‌ها را بر آنان نازل نموده است. پس به‌سوی او برگردانده می‌شوند تا به سزا و جزای آنها حکم نماید و به خاطر خوبی‌هایی که انجام داده‌اند آنان را پاداش بدهد، و آنها را بر بدی‌ها و زشتی‌هایی که مرتکب شده‌اند مجازات کند. ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُهان! فرمان و داوری از آنِ اوست، معبودی یگانه که هیچ شریکی ندارد. ﴿وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِینَو او سریع‌ترین حسابگران است، زیرا خدا بسیار آگاه است، و اعمال آنها را در لوح المحفوظ ثبت نموده، و فرشتگانش تمامی حرکات و سکنات آنان را در نامه اعمال و کتابی که در دستشان است ثبت کرده‌اند.

پس تنها خدا می‌آفریند و به تدبیر امور می‌پردازد، و او در آفریدن و تدبیر یگانه، و بر بندگانش چیره است، و همه حالات‌شان را زیر نظر دارد، و حکم و داوری تقدیری و شرعی و جزائی از آن اوست. پس چرا مشرکین از ذاتی که دارای چنین صفاتی است روی می‌گردانند و به عبادت کسی روی می‌آورند که هیچ کاری در دست او نیست، و به اندازه ذرّه‌ای سود و نفع نمی‌رساند، و قدرت و اراده‌ای ندارد؟! سوگند به خدا اگر بردباری خداوند و گذشت و رحمت وی را نسبت به خویش می‌دانستند به شناخت وی روی آورده و شیفته و سرگشته او می‌شدند.

حال آن‌که به شرک و ناسپاسی روی آورده و با خدا مبارزه می‌کنند، و به خود جرات می‌دهند که شکوه و عظمت پروردگار را نادیده بگیرند و به وی دروغ نسبت دهند، این در حالی است که پروردگار، آنان را روزی می‌دهد. تمام این بدبختی‌ها بدان جهت است که تسلیم شیطان شده‌اند، و این کار جز رسوایی و زیان چیز دیگری به دنبال ندارد. اما آنها قومی نادان هستند.

آیه‌ی ۶۴-۶۳:

﴿قُلۡ مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ٦٣[الأنعام: ۶۳].«بگو: چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا نجات می‌دهد؟ حال آن‌که او را افروتنانه و نهانی می‌خوانید: که اگر ما را از این سختی‌ها نجات دهد از سپاسگذاران خواهیم شد».

﴿قُلِ ٱللَّهُ یُنَجِّیکُم مِّنۡهَا وَمِن کُلِّ کَرۡبٖ ثُمَّ أَنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٦٤[الأنعام: ۶۴].«بگو: خداوند شما را از آن (تاریکی‌ها) و از هر مشکل و اندوهی نجات می‌دهد، باز شما شرک می‌ورزید».

﴿قُلۡبه کسانی که برای خدا شریک قرار می‌دهند و معبودان دیگری را با او می‌خوانند، و توحید ربوبیت را می‌پذیرند و توحید الوهیت را انکار می‌کنند، بگو: ﴿مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِچه کسی شما را از سختی‌ها و مشقت‌های خشکی و دریا نجات می‌دهد؟ و آنگاه که چاره سازی و چاره اندیشی برایتان سخت و مشکل می‌شود خداوند را با فروتنی می‌خوانید و پیوسته حاجات خود را از او می‌طلبید، و در حالی که شما در آن موقعیت قرار دارید، می‌گویید: ﴿لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِاگر خداوند ما را از این سختی که در آن افتاده‌ایم نجات بدهد، ﴿لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَقطعا از سپاس گزارانی خواهیم بود که به نعمت او اعتراف می‌کنند، و آن را در مسیر طاعت پروردگارشان به کار می‌برند، نه در راه گناه و معصیت. ﴿قُلِ ٱللَّهُ یُنَجِّیکُم مِّنۡهَا وَمِن کُلِّ کَرۡبٖبگو: خداوند شما را از این سختی، و از همه مشکلات نجات می‌دهد، ﴿ثُمَّ أَنتُمۡ تُشۡرِکُونَسپس شما شرک می‌ورزید، و به آنچه که گفتید وفا نمی‌کنید، و نعمتی را که خداوند به شما داده است فراموش می‌کنید. پس چه دلیلی آشکارتر از این بر باطل بودن و صحت توحید وجود دارد؟!

آیه‌ی ۶٧-۶۵:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن یَبۡعَثَ عَلَیۡکُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗا وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَفۡقَهُونَ٦٥[الأنعام: ۶۵].«بگو: او توانا است که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد، و یا شما را دسته دسته نماید، و برخی را به جان برخی دیگر بیاندازد، بنگر که چگونه آیات را روشن و بیان می‌داریم باشد که آنان بفهمند».

﴿وَکَذَّبَ بِهِۦ قَوۡمُکَ وَهُوَ ٱلۡحَقُّۚ قُل لَّسۡتُ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖ٦٦[الأنعام: ۶۶].«و قومت آن را تکذیب کرد، در حالی‌که آن حق است، بگو: من بر شما مسلط نیستم».

﴿لِّکُلِّ نَبَإٖ مُّسۡتَقَرّٞۚ وَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٦٧[الأنعام: ۶٧].«برای هر خبری وقت و زمان(وی وجود) دارد، و به زودی خواهید دانست».

خداوند متعال بر فرستادن عذاب از تمامی جهات به‌سوی شما توانا است. ﴿مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗااز بالای سرتان یا از زیر پاهایتان و یا این‌که شما را در هم بیامیزد، ﴿وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍ(و) شما را دسته دسته نماید، و به فتنه مبتلا سازد و برخی، برخی دیگر را بکشد، و او بر همه این کارها توانا است.

پس، از انجام گناه بپرهیزید زیرا عذابی شما را فرا خواهد گرفت که نابودتان می‌کند. و او بر این کار توانا است، اما از رحمت الهی است که عذاب را از این امت دور نموده و از بالا سنگباران و رجم نمی‌شوند، و عذاب را از زیر پاهایشان بسوی آنان نمی‌فرستد و در زمین فرو برده نمی‌شوند. اما برخی را مجازات نموده و آنان را به جان هم انداخته و یکدیگر را می‌کشند. و برخی را بر برخی دیگر مسلط گردانده، و این سزا و مجازات دنیاست که اهل بصیرت آن را می‌بینند، و عالمان آن را احساس می‌کنند. ﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِبنگر که چگونه آیات را به صورتهای گوناگون و شیوه‌های مختلف که همه بر حق دلالت می‌کنند بیان می‌داریم! ﴿لَعَلَّهُمۡ یَفۡقَهُونَشاید هدف از آفرینش خود، و حقایق شرعی و مفاهیم الهی را بفهمند.

﴿وَکَذَّبَ بِهِۦ قَوۡمُکَ وَهُوَ ٱلۡحَقُّو قوم تو قرآن را تکذیب نمودند، حال آن‌که قرآن حق است و هیچ شکی در آن نیست، و هیچ تردیدی به آن راه ندارد، ﴿قُل لَّسۡتُ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖبگو: من مراقب و نگهبان اعمال‌تان نیستم، و من شما را بر آن مجازات نمی‌کنم، من تنها بیم دهنده و مبلغ هستم.

﴿لِّکُلِّ نَبَإٖ مُّسۡتَقَرّٞبرای هر خبری زمان مقرری است که در آن وقت به وقوع می‌پیوندد، زمانی که پس و پیش نمی‌شود. ﴿وَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَو به زودی خواهید دانست که چه عذابی به شما وعده داده شده است!.

آیه‌ی ۶٩-۶۸:

﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ٱلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦۚ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّکۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٦٨[الأنعام: ۶۸].«و هرگاه کسانی را دیدی که در طعنه زدن به آیات ما فرو می‌ورند، از آنان روی بگردان، تا این‌که در سخنی دیگر فرو روند، و اگر شیطان از یاد تو برد، پس بعد از به یاد آوردن با گروه ستمگران منشین».

﴿وَمَا عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَلَٰکِن ذِکۡرَىٰ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٦٩[الأنعام: ۶٩].«و چیزی از حساب آنان بر عهدۀ کسانی که تقوای خدا را دارند، نیست، لکن تذکر دادن (لازم) است، باشد که بپرهیزید».

منظور از فروتن در آیات خدا سخنی است که با حق مخالف باشد از قبیل تحسین گفتارهای باطل و فراخوان به‌سوی آن، و ستایش اهل آن، و روی گردانی از حق و طعنه زدن به ن و عیب جویی از اهل حق. و خداوند در اصل پیامبر را دستور داده و به دنبال او امتش را نیز دستور داده است که هرگاه کسی را دیدند به طریق مذکور به طعنه زدن به آیات خدا می‌پردازد، باید از چنین کسانی روی گردانی کنند، و در مجالس کسانی بنشینند که به عیب جویی از آیات خدا می‌پردازند، و در باطل فرو می‌روند، و این کار را ادامه می‌دهند، تا این‌که بحث عوض شود و به سخنی دیگر بپردازند. پس هرگاه به مسائل دیگری پرداختند، نهی مذکور از بین می‌رود.

بنابراین اگر مصلحتی در کار باشد حضور در چنین مجالسی جایز است، و اگر مصلحتی در کار نباشد حضور در آن مفید نبوده و به نشستن در آن دستور داده نشده است. و مذمت و نکوهشِ فرو رفتن در باطل و پرداختن به آن در واقع به معنی مدح و تمجید پژوهش و بحث و مناظره است. سپس فرمود: ﴿وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ ٱلشَّیۡطَٰنُو اگر شیطان تو را به فراموشی در انداخت، و از روی فراموشی و غفلت با آنها نشستی. ﴿فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّکۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَبعد از یادآوران، دیگر با قوم ستمکار منشین. قوم ستمکار قومی هستند که از روی باطل به آیات می‌پردازند، و یا سخن حرامی را بر زبان می‌آورند، و یا کار حرامی را انجام می‌دهند. پس نشستن و حضور در مکان و مجلسی که در آن منکری انجام می‌شود و انسان نمی‌تواند آن را از بین ببرد، حرام است. این نهی و تحریم متوّجه کسی است که با آنها بنشیند و پرهیزگاری نداشته باشد، به این صورت که در سخن یا کار حرام با آنها مشارکت نماید و یا سکوت اختیار کرده و اعتراض و انکار نکند.پس اگر پرهیزگاری، و ترس از خدا را پیشه سازد به این صورت که آنها را به خیر دستور دهد و از شر و سخنی که از آنان سر می‌زند باز دارد، و به دنبال آن منکر از بین رود یا کمتر شود، بر چنین فردی گناهی نیست، و اشکالی ندارد که با آنان بنشیند، بنابر این فرمود: ﴿وَمَا عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَلَٰکِن ذِکۡرَىٰ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٦٩و بر کسانی که پرهیزگاری می‌کنند از حساب آنان چیزی بر آنها نیست، اما باید آنان را تذکر و پند دهند تا شاید بپرهیزند. این آیه بیان‌گر آن است که پنددهنده باید سخنی را به کار گیرد که به حاصل شدن تقوا بیانجامد، و هرگاه پند و اندرز به شر و بدی بیشتر منجر شود ترک آن واجب است، زیرا هرگاه پند و اندرز با مقصود و هدف متعارض باشد، ترک آن مقصود است.

آیه‌ی ٧۰:

﴿وَذَرِ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَاۚ وَذَکِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا کَسَبَتۡ لَیۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ کُلَّ عَدۡلٖ لَّا یُؤۡخَذۡ مِنۡهَآۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أُبۡسِلُواْ بِمَا کَسَبُواْۖ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖ وَعَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ٧٠[الأنعام: ٧۰].«و کسانی را ترک کن دین‌شان را به بازیچه گرفته، و زندگی دنیا آنان را فریب داده‌است. و به وسیلۀ این (قرآن) پند و اندرز بده، مبادا کسی به سبب آنچه انجام داده است هلاک شود، در حالی‌که به جز خدا برای او کار ساز و شفاعت‌کننده‌ای نیست. و اگر چنین کسی (برای رهایی خود) هرگونه فدیه‌ای بدهد از او گرفته نمی‌شود، ایشان کسانی‌اند که به سبب آنچه انجام داده‌اند هلاک شده‌اند، برای آنان به سبب کفری که ورزیده‌اند شرابی از آب داغ و عذابی دردناک است».

آنچه از بندگان خواسته شده این است که دین را خالصانه برای خدا انجام دهند، به این صورت که تنها او را بپرستند، و تمام توان خود را برای جلب خشنودی و رضایت او مبذول دارند. و این کار مستلزم آن است که قلب را متوجه خدا نمود، و به طور جدی در این مسیر گام برداشتف و مخلصانه برای رضای خدا به پیش رفت و ریا و شهوت طلبی را کنار گذاشت. این است دین حقیقی.

اما هر کس ادعا ک ند که او بر حق است و از دین و پرهیزگاری برخوردار است. در حالی که دینش را به بازیچه و سرگرمی گرفته است، به گونه‌ای که، و قلب او از محبت خدا و شناخت او غافل شده، و به هر آنچه که به وی زیان می‌رساند روی آورده و در باطل خویش فرو رفته است و با جسم و بدن خود در آن به سرگرمی می‌پردازد، زیرا هرگاه کار و تلاشش برای غیر خدا انجام گیرد، بازیچه و سرگرمی است. خداوند دستور داده است که چنین فردی را ترک کنیم و از او بپرهیزیم و فریب وی را نخوریم، و مراقب کارهایش باشیم و نباید موانع و مشکلات او، ما را از آنچه که آدمی را به خدا نزدیک می‌گرداند، باز دارد. ﴿وَذَکِّرۡ بِهِو به وسیله این قرآن آنچه را که بر بندگان فایده می‌رساند اندرز بده، آنان را به خواندن قرآن و تبعیت ِاز آن دستور بده، و به صورت مشروح برای‌شان بیان کن، و آن را برای‌شان نیکو جلوه بده و اوصاف و ویژگی‌های زیبای آن را برای‌شان بیان کن، و از آنچه که به ضرر بندگان است نهی کن، و آن را به صورت مبسوط برای‌شان بیان نما و صفت‌های زشتِ منهیات را برای آنان بیان کن به گونه‌ای که انسان به ترک آن رغبت پیدا کند. و همه این مطالب بدان خاطر است تا کسی به سبب آنچه انجام داده است هلاک نشود. یعنی قبل از این‌که بنده مرتکب گناه شود، و بر خداوندی که خفایا را می‌داند جرات کند، و به این کار نادرست و زشت ادامه دهد، وی را پند و اندرز بده، تا باز‌اید و از کارش دست بکشد.

﴿لَیۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞقبل از این‌که گناهانش او را احاطه نماید، آنگاه هیچ‌ کس به او سودی نمی‌رساند، و هیچ خویشاوند و دوستی جز خدا او را یاری و سرپرستی نکرده و هیچ شفاعت‌کننده‌ای برای او شفاعت نمی‌کند. ﴿وَإِن تَعۡدِلۡ کُلَّ عَدۡلٖواگر هرگونه فدیه‌ای بپردازد گرچه پُرِ زمین طلا باشد، ﴿لَّا یُؤۡخَذۡ مِنۡهَآاز او پذیرفته نمی‌شود و فایده‌ای برای وی نخواهد داشت. ﴿أُوْلَٰٓئِکَایشان که دارای صفات مذکورند، ﴿ٱلَّذِینَ أُبۡسِلُواْکسانی‌اند که هلاک شده و از خیر ناامید گشته‌اند، و این ﴿بِمَا کَسَبُواْۖ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖبه سبب کارهایی است که انجام داده‌اند. برای آنان شرابی است که بی‌نهایت داغ و گرم است و چهره‌هایشان را می‌سوزاند و روده‌هایشان را تکّه تکّه می‌کند. ﴿وَعَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَو به سبب کفری که می‌ورزیدند برای آنان عذابی دردناک است.

آیه‌ی ٧۳-٧۱:

﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ کَٱلَّذِی ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّیَٰطِینُ فِی ٱلۡأَرۡضِ حَیۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧١[الأنعام: ٧۱].«بگو: آیا جز خدا کسی را بخوانیم که نه سودی به ما می‌رساند و نه زیانی، و آیا پس از این‌که خداوند ما را هدایت کرده است به عقب باز گردیم؟ مانند کسی که شیاطین او را سرگردان و حیران به دنبال خود می‌کشند؟. برای او دوستانی است که او را به‌سوی هدایت فراخوانده و می‌گویند: به‌سوی ما بیا، بگو: همانا هدایت واقعی هدایت خدا است و به ما دستور داده شده است که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم».

﴿وَأَنۡ أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٢[الأنعام: ٧۲].«و این‌که نماز را برپا دارید، و از او بترسید، و او ذاتی است که نز او گرد آورده خواهید شد».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ وَیَوۡمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُۚ قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ٧٣[الأنعام: ٧۳].«و او ذاتی است که آسمان‌ها و زمین را به حق آفرید، و هرگاه که می‌فرماید: به وجود بیا، بی‌درنگ به وجود می‌آید، و سخن او حق است، و روزی که در صور دمیده می‌شود فرمانروایی از آن او است. آگاه و عالم به پنهان و آشکار است و او حکیم و آگاه است».

﴿قُلۡ(ای پیامبر!) به کسانی که خدا شرک می‌ورزند و غیرِ او را به فریاد می‌خوانند، و شما را به دین‌شان دعوت می‌کنند، و اوصاف معبودان‌شان را برای تو بیان می‌کنند، اوصافی که عاقل با آگاهی یافتن از آن باز می‌آید، زیرا هرگاه انسان خردمند به طور سطحی در مذهب مشرکان نظر اندازد به باطل بودن آن یقین حاصل می‌نماید، و برای بطلان آن نیازی به اقامه دلیل آن ندارد، پس به چنین کسانی بگو: ﴿أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَاآیا غیر از خدا کسی را بخوانیم که سود و زیانی به ما نمی‌رساند؟ این صفت شامل تمامی کسانی است که غیر خدا را می‌پرستند، چون آنچه جز خدا پرستش می‌شود، سود و زیانی نمی‌رساند، و کاری در دست او نیست، بلکه همه کارها در دست خداست.

﴿وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُو آیا بعد از این‌که خداوند ما را هدایت کرد به گمراهی بازگردیم؟ و از هدایت و رشد به انحراف برگردیم؟ و از راهی که انسان را به باغ‌های بهشت می‌رساند به راهی برگردیم که آدمی را به عذاب دردناک جهنم می‌رساند؟! پس این حالتی است که انسانِ خردمند آن را نمی‌پسندد. و کسی که دارای این حالت است، ﴿کَٱلَّذِی ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّیَٰطِینُ فِی ٱلۡأَرۡضِبسان کسی است که شیاطین او را گمراه نموده و از راه و برنامه و هدفش منحرف کرده است. ﴿حَیۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَىسرگشته و حیران است، دوستانی دارد که او را به‌سوی هدایت فرا می‌خوانند، اما شیطان‌ها او را به زشتی و انحراف دعوت می‌کنند، و او میان این دو دعوتگر حیران مانده است. و همه مردم چنین حالتی را دارند جز کسانی که خداوند آنها را در امان قرار داده‌است، به درستی که آنان کشش‌ها و انگیزه‌هایی متعارض در خود می‌یابند، کشش و جاذبه‌های شیطانی و انگیزه و محرک‌های رحمانی. انگیزه‌های خیری که در وجود چنین کسانی یافت می‌شود عبارتند از انگیزه‌ی رسالت، عقل صحیح و فطرت سالم. ﴿یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَىاو را به‌سوی هدایت و صعود به بالاترین مقام فرا می‌خوانند. از طرفی نیز انگیزه‌های شیطانی در درون آدمی وجود دارد، و هر کس شیوه شیطان را در پیش گیرد و از نفس سرکش پیروی کند گمراه شده و به پایین‌ترین جایگاه و «اسفل السافلین» سقوط می‌کند. برخی از مردم در همه با اغلب کارهایشان از انگیزه‌های رحمانی بهره برده و راه هدایت را در پیش می‌گیرند، و برخی از مردم برعکس این هستند.

و برخی هستند که هر دو نوع انگیزه در آنها وجود دارد، و این دو انگیزه در وجود آنان با یکدیگر متعارض و مخالف‌اند. و در اینجا اهل سعادت از اهل شقاوت باز شناخته می‌شوند. ﴿قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰبگو: هدایت خدا هدایت واقعی است. هدایت همان است که خداوند بر زبان پیامبرش بیان نموده، و دیگر راه‌ها به گمراهی و نابودی و هلاکت می‌انجامند. ﴿وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَو فرمان داده شده‌ایم تا از پروردگار جهانیان فرمان بریم، تسلیم یگانگی و اوامر و نواهی او باشیم، و به بندگی وی در آییم. همانا این برترین نعمتی است که خداوند به بندگانی ارزانی نموده است، و کامل‌ترین تربیتی است که خداوند آنها را از آن بهره‌مند کرده است. ﴿وَأَنۡ أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَو دستور داده شده‌ایم که نماز را همراه با ارکان و شرایط و سنت‌‌هایش و آنچه آن را تکمیل می‌نماید، برپا داریم. ﴿وَٱتَّقُوهُو با انجام آنچه خداوند بدان دستور داده، و با پرهیز از منهیاتش از او بترسد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَو او خدایی است که به سویش محشور خواهید شد، و در روز قیامت در پیشگاه او جمه می‌شوید و شما را طبق اعمال خوب و بدتان پاداش می‌دهد. ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّو او خدایی است که آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است تا بندگان را فرمان دهد وآنان را نهی کند، و به آنان پاداش و کیفر بدهد. ﴿وَیَوۡمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُۚ قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّو روزی که می‌فرماید: «باش» پس می‌شود، سخن او حق است، و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، و او چیزِ بیهوده‌ای را نمی‌گوید، ﴿وَلَهُ ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِو روزی که در صور دمیده می‌شود پادشاهی از آن اوست، یعنی در روز قیامت. به طور ویژه فرمود: پادشاهی قیامت از آن اوست با این‌که او صاحب و فرمانروای هر چیزی است، زیرا در روز قیامت همه مالکیت‌ها لغو شده و از بین می‌رود، پس پادشاهی و ملوکیت جز برای خداوند قهار و یکتا باقی نخواهد ماند.

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُآگاه و عالم به پنهان و آشکار می‌باشد، و او با حکمت و آگاه است، ذاتی که دارای رحمت کامل و نعمت فراوان و احسان بزرگ است و علم و آگاهی او تمام خفایا و اسرا را در بر گرفته است، و هیچ خدا و پروردگاری جز او نیست.

آیه‌ی ۸۳-٧۴:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤[الأنعام: ٧۴].«و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدرش آذر گفت: آیا بتهایی را عبادت می‌کنی؟ بی‌گمان من، تو و قومت را در گمراهی آشکار می‌بینم».

﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥[الأنعام: ٧۵].«و این چنین ملک عظیم آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از یقین کنندگان باشد».

﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُ رَءَا کَوۡکَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَ٧٦[الأنعام: ٧۶].«وقتی شب او را دربر گرفت، ستاره‌ای را دید، گفت: این پروردگار من است! وقتی که غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم».

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧[الأنعام: ٧٧].«وقتی ماه را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است! هنگامی که ماه ناپدید شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بدون شک از زمرۀ قوم گمراه خواهم بود».

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨[الأنعام: ٧۸].«وقتی که خورشید را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است! وقتی خورشید غروب کرد، گفت: ای قوم من! من از آنچه برای خدا شریک می‌سازید بیزارم».

﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩[الأنعام: ٧٩].«بی‌گمان من روی خود را به‌سوی کسی نموده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم».

﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠[الأنعام: ۸۰].«و قومش با او مجادله کردند، گفت: آیا دربارۀ خدا با من مجادله می‌کنید، حال آن‌که مرا هدایت کرده است؟ و از آنچه که با خدا شریک می‌گیرید، نمی‌ترسم مگر این‌که پروردگارم چیزی بخواهد. علم و آگاهی پروردگارم همه چیز را دربر گرفته است. آیا پند نمی‌پذیرید».

﴿وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١[الأنعام: ۸۱].«و چگونه من از چیزی می‌ترسم که شریک خدا می‌سازید؟ حال آن‌که شما از این‌که چیزی را شریک خدا گردانید، که (خداوند) دلیلی دربارۀ آن برای شما نفرستاده است، نمی‌هراسید؟ پس کدامیک از دو گروه سزاوار امنیّت است اگر شما می‌دانید».

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲].«کسانی که ایمان آورده‌اند و ایمان‌شان را به شرک نیالوده‌اند، امنیت، ایشان را سزد و آنان راه یافتگانند».

﴿وَتِلۡکَ حُجَّتُنَآ ءَاتَیۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِیمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ٨٣[الأنعام: ۸۳].«و این‌ها دلایل ما بود که به ابراهیم دادیم تا در برابر قومش به کار گیرد، درجات هر کس را که بخواهیم بالا می‌بریم، بدون شک پروردگار تو با حکمت و داناست».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَداستان ابراهیم ÷را به یادآور، و او را ستایش کن، و به پاس این‌که به توحید فرا خواند و از شرک نهی کرد او را گرامی بدار، آنگاه که به پدرش آذر گفت: ﴿أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةًآیا بتهایی را عبادت می‌کنی که فایده‌ای نمی‌رسانند و زیانی نمی‌دهند و هیچ کاری در دست آنان نیست؟! ﴿إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖمن تو و قومت را در گمراهی آشکاری می‌بینم، زیرا کسانی را عبادت می‌کنید که سزاوار کوچک‌ترین عبادتی نیستند، و عبادت آفریننده و روزی دهنده و مدبّرتان را ترک کرده‌اید. ﴿وَکَذَٰلِکَو همچنین زمانی که ابراهیم را به توحید و دعوت به‌سوی آن توفیق دادیم، ﴿نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِملکوت بزرگ آسمان‌ها و زمین را به او نشان دادیم. و با بینش و بصیرت خود دلایل قاطع و روشنی را که در آسمان‌ها و زمین وجود دارد مشاهده نمود. ﴿وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَو تا از یقین کنندگان باشد، زیرا برحسب دلایلی که مشاهده می‌کنند یقین و علم کامل برای او به دست می‌آید.

﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُوقتی که شب، سیاهی خود را بر و او گستراند و سیاهی شب وی را در بر گرفت، ﴿رَءَا کَوۡکَبٗاستاره‌ای را دید. شاید آن ستاره یکی از ستاره‌های روشن و درخ‌شان بوده، چون به طور ویژه ذکر شده است، و این دلالت می‌نماید که از دیگر ستاره‌ها نور بیشتری داشته است. بنابراین برخی گفته‌اند این ستاره زهره بوده است. ﴿قَالَ هَٰذَا رَبِّیو به منظور تنازل با خصم گفت: این پروردگار من است! پس بیایید بنگریم آیا این سزاوار خدا بودن هست یا نه؟ و آیا ما بر این کار دلیلی داریم یا نه؟ زیرا برای هیچ عاقلی شایسته نیست که هوی و هوسش را به خدایی بگیرد، بدون این‌که دلیل و حجتی داشته باشد. ﴿فَلَمَّآ أَفَلَوقتی که آن ستاره پنهان شد و غروب کرد، ﴿قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَگفت: من غروب کنندگان و معبودی را که از نگاه عابد پنهان شود دوست ندارم. زیرا معبود باید منافع عابد را تأمین کند و به تدبیر همۀ کارهایش بپردازد. اما آن‌که مدت زیادی پنهان است چگونه سزاوار پرستش است؟! و آیا معبود قرار دادن آن، بی‌خردی محض و یک امر باطل نیست؟

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗاوقتی که ماه را در حال طلوع مشاهده کرد، و دید که روشنایی‌اش از روشنایی ستاره بیشتر است، و نورش با نور ستاره فرق می‌کند، ﴿قَالَ هَٰذَا رَبِّیاز باب تنازل با خصم گفت: این پروردگار من است، ﴿فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَوقتی که ماه غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند همانا از گمراهان خواهم شد. پس نهایت نیازمندی به‌سوی پروردگارش را اظهار نموده، و به یقین دانست که اگر خدا او را هدایت نکند هیچ هدایت‌کننده‌ای برای وی وجود ندارد، و اگر خدا او را بر طاعت خود یاری نکند یاوری نخواهد داشت.

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُوقتی که خورشیدن را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است. یعنی از ستاره و ماه بزرگ‌تر است. ﴿فَلَمَّآ أَفَلَتۡوقتی که خورشید غروب کرد، در این هنگام هدایت محقق شد و انحراف و سرگشتگی از بین رفت. ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَگفت: ای قوم من! من از آنچه که برای خدا شریک قرار می‌دهید، بیزارم، زیرا دلیل راستین و روشن بر باطل بودن آن به وجود آمد. ﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَهمانا من رویم را به‌سوی خدایی ن موده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است. رویم را تنها به خدای یکتا نموده، و به او روی آورده، و از غیر او روی گرداندم. ﴿وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَو من از مشرکان نیستم. پس ابراهیم از شرک بیزاری جست، و به توحید یقین حاصل کرد، و بر آن دلیل اقامه نمود.

و آنچه را که در رابطه با تفسیر این آیات بیان کردیم همان درست و صحیح است. و بحث، بحث مناظره ابراهیم با قومش است که در آن باطل بودن الوهیت اجرام آسمانی و دیگر اشیا بیان گردیده است. و اما کسی که می‌گوید: ابراهیم در کودکی‌اش چنین می‌پنداشته است دلیلی بر صحت گفته خود ندارد.

﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِو قومش با او در مجادله پرداختند، گفت: آیا درباره خدا با من مجادله می‌کنید حال آن‌که مرا هدایت کرده است؟ مجادله کردن با کسی که هدایت برای او روشن نشده است چه فایده‌ای دارد؟ اما کسی که خداوند او را هدایت کرده، و به بالاترین مقام یقین رسیده است، او خودش مردم را به آنچه بر آن است دعوت می‌کند. ﴿وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِو از آنچه که شریک خدا می‌سازید، نمی‌ترسم، زیرا آنها نمی‌دانند هیچ سود و زیانی به من برسانند. ﴿إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَمگر آنچه پروردگارم بخواهد، علم پروردگارم هر چیزی را در بر گرفته است، آیا یاد آور نمی‌شوید؟ آنگاه خواهید دانست که او تنها معبودی است که سزاوار و شایسته عبودیت و بندگی است. ﴿وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡو چگونه از آنچه که شما شریک خدا می‌سازید، می‌ترسم در صورتی که ناتوان است و نمی‌تواند فایده‌ای برساند؟ ﴿وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاو شما از این‌که چیزهایی را شریک خدا قرار داده و بر صحت آن دلیلی نازل نکرده است ترسی به دل راه نمی‌دهید؟ شما دلیلی جز پیروی از هوی و خواست‌های خود ندارید. ﴿فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَپس کدامیک از ما دو گروه به امنیت سزاوارتر است اگر می‌دانید؟

خداوند متعال در حالی که هر دو گروه را از هم جدا می‌سازد، می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍکسانی که ایمان آورده و خود را به شرک نیالوده باشند، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَامنیت از هراس و وحشت، و از عذاب و بدبختی، و هدایت شدن به راه راست ایشان را سزد. پس اگر ایمان‌شان را به طور مطلق با هیچ ظلمی نیامیخته باشند، نه با شرک و نه با دیگر گناهان، به امنیت و هدایت کامل دست می‌یابند. و اگر ایمان‌شان را فقط به شرک آلوده نکرده باشند، اما گناهان دیگری را انجام داده باشند، اصل هدایت و امنیت را در می‌یابند، گرچه هدایت و امنیت کامل را از دست می‌دهند. و مفهوم آیه کریمه این است که کسانی که از این دو ویژگی برخوردار نباشند، هدایت و امنیتی را به دست نیاورده، و بهره آنان گمراهی و بدبختی است.

وقتی که خداوند متعال دلایل قاطعی را برای ابراهیم ÷ارائه نمود، فرمود: ﴿وَتِلۡکَ حُجَّتُنَآ ءَاتَیۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِیمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِو این بود دلیل ما که به ابراهیم دادیم تا علیه قومش به کار گیرد. یعنی با این دلایل بر قومش چیره شد و به وسیله این دلایل آنان را در مجادله شکست داد. ﴿نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُدرجات هرکس را که بخواهیم بلند می‌کنیم، همان‌طور که درجات ابراهیم ÷را در دنیا و آخرت بلند کردیم، زیرا خداوند بوسیله علم، صاحب علم را بر بندگانش برتری می‌دهد. به ویژه عالمی که به علم خود عمل نماید، و علم را به دیگران بیاموزد، چنین کسی را برحسب حالتش پیشوای مردم قرار می‌دهد، مردم به کارهایش چشم می‌دوزند و از او پیروی می‌کنند، و از نور او برای خود روشنایی کسب می‌نمایند.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ[المجادلة: ۱۱]. «خداوند درجات م ومنان و اهل علم را بالا می‌برد». ﴿إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞهمانا پروردگار تو با حکمت و دانا است. پس علم و حکمت را جز در جایی که شایسته آن دو است قرار نمی‌دهد، و او به این محل آگاه‌تر است.

آیه‌ی ٩۰-۸۴:

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۚ کُلًّا هَدَیۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَیۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٨٤[الأنعام: ۸۴].«و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم، و هریک را هدایت کردیم، و پیشتر نوح را نیز هدایت نمودیم، و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون (را هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم».

﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحۡیَىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلۡیَاسَۖ کُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٨٥[الأنعام: ۸۵].«و زکریا و یحیی و الیاس (را هدایت کردیم) و همۀ آنان از صالحان بودند».

﴿وَإِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَکُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٦[الأنعام: ۸۶].«و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط، که جملگی را بر جهانیان برتری دادیم».

﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَیۡنَٰهُمۡ وَهَدَیۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٨٧[الأنعام: ۸٧].«و از پدران و فرزندان و برادران‌شان برخی را بر جهانیان برتری دادیم، و آنان را برگزیدیم، و به راه راست هدایت کردیم».

﴿ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَکُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٨٨[الأنعام: ۸۸].«این هدایت خدا است که هرکس از بندگانش را بخواهد بدان هدایت می‌نماید، و اگر شریک ورزیده بودند قطعاً هر آنچه را که انجام داده بودند هدر می‌رفت و نابود می‌شد».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحُکۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن یَکۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَکَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّیۡسُواْ بِهَا بِکَٰفِرِینَ٨٩[الأنعام: ۸٩].«ایشان کسانی‌اند که کتاب و داوری و نبوت را بدانان بخشیدیم، پس اگر ایشان نسبت به آن کفر بورزند ما کسانی را عهده‌دار آن می‌کنیم که به آن کفر نمی‌ورزند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِینَ٩٠[الأنعام: ٩۰].«ایشان کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت نموده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن. بگو: از شما مزدی نمی‌خواهم، این قرآن چیزی جز یاد آوری و پند برای جهانیان نیست».

وقتی که خداوند از بنده و خلیل خود ابراهیم ÷و از علم و شکیبایی و دعوت در راه خدا را که به او ارزانی داشته بود، سخن به میان آورد، ذکر نمود که خداوند چه نژاد صالح و نسل پاکیزه‌ای به او عطا کرد و وی را بدان وسیله اکرام نمود، و این‌که خداوند برگزیدگان خلق را از نسل او قرار داده‌است. و از این فضیلت عظیم و کرامت بی‌نظیر که شبیه و مانندی برای آن نیست. پس فرمود: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَو به ابراهیم اسحاق و یعقوب را دادیم.

یعقوب فرزند اسحاق بودکه اسرائیل هم نام داشت. یعقوب پدر ملتی است که خداوند آن را بر جهانیان برتری داده بود. ﴿کُلًّاهرکدام از این دو را ﴿هَدَیۡنَادر علم و عمل به راه راست هدایت کردیم. ﴿وَنُوحًا هَدَیۡنَا مِن قَبۡلُو نوح را پیشتر هدایت کردیم، و هدایت او بالاترین نوع هدایت است که جز تعدادی از مردم در جهان به آن دست نیافته‌اند، و آنان پیامبران اولوالعزم هستند که نوح یکی از آنها است. ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِو احتمال دارد که ضمیر در کلمه ﴿ذُرِّیَّتِهِبه نوح برگردد، چون نوح نزدیک‌ترین اسم به ضمیر است، و چون خداوند همراه با کسانی که نام برده لوط را نیز ذکر کرده است که از فرزندان نوح می‌باشد نه از فرزندان ابراهیم، زیرا لوط برادر زاده ابراهیم است. و احتمال دارد که ضمیر به ابراهیم برگردد، چون سیاق جمله برای تمجید از ابراهیم است. و لوط گرچه از نسل ابراهیم نیست اما از جمله کسانی است که به دست ابراهیم ایمان آورد. پس فضیلیتی که به دست ابراهیم ایمان آورد. پس فضیلتی که از طریق ایمان آوردن لوط به دست ابراهیم عاید حضرت خلیل می‌گردد بزرگ‌تر و ارزشمندتر از آن فضیلتی است که لوط تنها فرزند او باشد نه چیز دیگری. ﴿دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَداود و پسرش سلیمان، ﴿وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَو ایوب، و یوسف پسر یعقوب، ﴿وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚو فرزندان عمران، ﴿وَکَذَٰلِکَو همان‌گونه که نسل ابراهیم خلیل ÷را به دلیل این‌که پروردگارش را به بهترین شیوه عبادت کرده بود و به نحو احسن به مردم سود رسانده بود، هدایت و اصلاح نمودیم، ﴿نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَهمان‌گونه نیز نیکوکاران را پاداش می‌دهیم و از آنان نام نیک و نسل صالح برجای می‌گذاریم.

﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحۡیَىٰو زکریا و یحیی که پسرش بود، ﴿وَعِیسَىٰو عیسی پسر مریم، ﴿وَإِلۡیَاسَۖ کُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَو الیاس، که همگی از صالحان و شایستگان بوه و اخلاق و اعمال و علوم شایسته‌ای داشته و رهبر و پیشوای صالحان بودند. ﴿وَإِسۡمَٰعِیلَو اسماعیل پسر ابراهیم، پدر ملت عرب که برترین ملتها است، و پدر برترین فرزندان آدمی یعنی محمد ص﴿وَیُونُسَو یونس فرزند متی، ﴿وَلُوطٗاو لوط فرزند هاران، برادر ابراهیم، ﴿وَکُلّٗاو هریک از این انبیاء و پیامبران را، ﴿فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَبر جهانیان برتری دادیم. و معیار برخورداری از درجات و رتبه‌های برتر چهار چیز است که خداونده بیان نموده است: ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَ[النساء: ۶٩]. «و هر کس از خدا و پیامبرش پیروی نماید، پس او با کسانی خواهد بود که خداوند بر آنها انعام کرده است، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان». پس ایشان در بالاترین رتبه قرار دارند، و این دسته از پیامبران به طور مطلق برترین پیامبران هستند. زیرا پیامبرانی که خداوند سرگذشت آنها را در قرآن بیان کرده است بدون شک از پیامبرانی که خداوند سرگذشت آنان را بیان نکرده است، برترند. ﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡو از پدران این افراد مذکور، ﴿وَذُرِّیَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡو از برادران و نسل ایشان عده‌ای را هدایت کردیم، ﴿وَٱجۡتَبَیۡنَٰهُمۡو آنان را برگزیدیم، ﴿وَهَدَیۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖو آنان را به راه راست هدایت کردیم، ﴿ذَٰلِکَاین هدایت، ﴿هُدَى ٱللَّهِهدایت خدا است که هدایتی جز آن وجود ندارد. ﴿یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِهر کس از بندگانش را که بخواهد بدان هدایت می‌نماید، پس هدایت را از او طلب کنید، زیرا اگر خداوند شما را هدایت نکند هدایت‌کننده‌ای نخواهید داشت. و افراد مذکور از جمله کسانی هستند که خداوند هدایت آنان را خواسته است.

﴿وَلَوۡ أَشۡرَکُواْو اگر فرضا شرک می‌ورزیدند، ﴿لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَهر آنچه را که کرده بودند از دست‌شان می‌رفت. زیرا شرک، عمل را نابود و ضایع می‌گرداند، و باعث خلودِ در جهنم می‌شود. پس وقتی که این برگزیدگان اگر شرک بورزند که هرگز چنین نمی‌شود و از آنان بعید است اعمال‌شان هدر و ضایع گردد، دیگران به طریق اولی اعمال‌شان ضایع خواهد شد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَاین افراد مذکور، ﴿ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡکسانی‌اند که خداوند آنان را هدایت کرده است، پس به هدایت ایشان اقتدا کن. پس‌ای پیامبر بزرگوار! به دنبال این پیامبران برگزیده حرکت و از آئین آنان پیروی کن. و پیامبر صاز این دستور اطاعت نمود، و به هدایت پیامبران پیش از خود راه یافت و هر کمالی را که در آنان بود در خود جمع کرد، پس برتری و ویژگی‌هایی در وی جمع شد که از همه جهانیان بالاتر رفت، و سردار پیامبران و پیشوای پرهیزگاران گردید.

درود و رحمت بی‌کران خدا بر او و همه‌ی پیامبران باد. و از این رهگذر برخی از اصحاب استدلال کرده‌اند که پیامبر صاز همه پیامبران برتر است.

﴿قُلبه کسانی که از دعوت تو روی گردانده‌اند، بگو: ﴿لَّآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًابه خاطر دعوتم از شما مزد و پاداشی نمی‌طلبم که آن را به عنوان پاداش به من بدهید، زیرا این کار سبب امتناع شما می‌شود، بلکه مزد من بر خدا است. ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِینَنیست این قرآن جز پندی برای جهانیان، تا آنچه را که به آنان فایده می‌دهد از آن یاد گیرند، و آن را انجام دهند، و آنچه را که به زیان آنها است از آن یاد بگیرند، و آن را ترک کنند، و بوسیله آن پروردگارشان را با اسما و صفاتش بشناسند. و اخلاق خوب و پسندیده و راه‌هایی که انسان را بدان می‌رساند، بشناسند و اخلاق زشت و راه‌هایی را که به آن می‌انجامد یاد گیرند و از آن دوری جویند. پس چون قرآن برای جهانیان پند است، بزرگ‌ترین نعمتی است که خداوند با آن بر جهانیان انعام نموده‌اند. پس جهانیان باید آن را بپذیرند، و سپاس خدا را به خاطر آن به جای آورند.

آیه‌ی ٩۱:

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَیۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِی جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِیسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ کَثِیرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُکُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِی خَوۡضِهِمۡ یَلۡعَبُونَ٩١[الأنعام: ٩۱].«و خداوند را آن‌گونه که شایستۀ شأن و منزلت اوست نشناختند، وقتی که گفتند: خداوند بر هیچ انسانی چیزی نازل نکرده است، بگو: چه کسی آن کتابی را نازل کرده که موسی آورده است؟ (همان کتابی که) نور و هدایت است و شما آن را در کاغذهایی می‌نویسید، (مقداری از آن را) آشکار می‌کنید، و بسیاری را پنهان می‌کنید. و چیزهایی به شما آموخته شد که شما و پدرانتان آن را نمی‌دانستید، بگو: خدا (همه را فرستاده) سپس آنها را بگذار تا در باطل خود فرو روند».

در این آیه خداوند کسانی از یهودیان و مشرکان را که رسالت را نفی کرده و ادعا می‌کردند خداوند بر هیچ انسانی چیزی فرو نفرستاده است، تقبیح نموده و مورد سرزنش قرار می‌دهد. پس هرکس این سخن را گفته است به گونه لازم قدر و شان خدا را نشناخته و عظمت وی را آن‌گونه که شایسته است درک نکرده است.

چون این امر به منزله طعنه زدن و عیب گرفتن از حکمت اوست، و چنین فردی ادعا می‌کند که خداوند بندگانش را بیهوده رها کرده، و به آنها امر نمی‌کند، و آنان را نهی نمی‌نماید. این عملِ آنان در واقع انکارِ بزرگ‌ترین نعمتی است که خداوند به بندگان ارزانی داشته است، و آن رسالت و پیامی است که بندگان برای رسیدن به سعادت و کرامت و رستگاری، راهی جز آن ندارند، پس چه طعنه‌ای بزرگ‌تر از این است؟!

﴿قُلۡبه آنان بگو و ایشان را با حقیقتی که به آن اقرار می‌نمایند وادار ساز که به فساد گفتار خود اقرار کنند، (بگو) ﴿مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِی جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰچه کسی کتابی را نازل کرده که موسی آورده است، و آن تورات بزرگ است؟ ﴿نُورٗاکه در تاریکی‌های جهالت نور است، ﴿وَهُدٗى لِّلنَّاسِو هدایتی است در گمراهی، و مردم را در علم و عمل به راه راست هدایت می‌نماید. و آن کتابی است که یاد و خاطره‌اش دل‌ها را پر کرده است. تا جایی که آن را روی صفحه‌های کاغذ می‌نوشتند، و آن‌گونه که می‌خواستند در آن تصرف و دستکاری می‌کردند.

پس آنچه با خواست‌هایشان مخالف بود پنهان می‌داشتند، و آنچه پنهان می‌کردند خیلی زیاد بود. ﴿وَعُلِّمۡتُمو به سبب این کتاب بزرگوار علومی به شما آموخته شده است. ﴿مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُکُمۡکه نه شما و نه پدرانتان آن را نمی‌دانستید. پس وقتی که از آنان بپرسی: «کتابی را که دارای این ویژگی است چه کسی فرو فرستاده است»؟ این پرسش را پاسخ بده، و ﴿قُلِ ٱللَّهُبگو: خدا، که آن را نازل کرده است. پس آنگاه حق به روشنی خورشید روشن می‌گردد، و حجت بر آنان اقامه می‌شود، ﴿ثُمَّو هرگاه آنان را این‌گونه ملزم ساختی ﴿ذَرۡهُمۡ فِی خَوۡضِهِمۡ یَلۡعَبُونَآنها را بگذار تا در باطل‌شان فرو روند، و به بازی سرگرم شوند. آنها را بگذار تا در باطل خود فرو روند، و به چیزهایی بی‌فایده سرگرم و مشغول شوند، تا آن روزی را که وعده داده شده‌اند ملاقات کنند.

آیه‌ی ٩۲:

﴿وَهَٰذَا کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَکٞ مُّصَدِّقُ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَاۚ وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَهُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٩٢[الأنعام: ٩۲].«و این کتابی است که ما آن را نازل کرده‌ایم و با برکت است، تصدیق کنندۀ کتاب‌هایی است که پیش از آن بوده‌اند، و تا با آن اهل مکه و کسانی که در اطراف آن هستند بیم دهی. و کسانی که به آخرت ایمان دارند به آن ایمان می‌آورند، و آنان بر نمازشان محافظت می‌ورزند».

﴿وَهَٰذَاو این قرآن به ﴿أَنزَلۡنَٰهُآن را به‌سوی تو نازل کرده‌ایم ﴿مُبَارَکٞدارای خیر و برکت فراوان است، خیر و برکت آن زیاد و گسترده است. ﴿مُّصَدِّقُ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِو با کتاب‌های گذشته موافق است و بر راستی آنها گواه می‌باشد. ﴿وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَاو نیز آن را فرو فرستاده‌ایم تا اهل مکه و کسانی را که در اطراف مکه و شهرهای شبه جزیره و سایر شهرهای دنیا زندگی می‌ک نند از عقوبت و کیفر خدا بترسانی و آنان را از آنچه که موجب عقوبت و کیفر خدا می‌شود برحذر داری.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ یُؤۡمِنُونَ بِهِو کسانی‌که به روز آخرت ایمان دارند به این قرآن ایمان می‌آورند، چون وقتی که ترس در دل جای گیرد جوارح و اعضا نیز تسلیم خداوند می‌شوند. ﴿وَهُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَو آنان بر نماز خود مداومت می‌کنند و ارکان و حدود و شروط و آداب و مکمّلات آن را حفظ می‌نمایند. خداوند همه ما را از زمره آنان بگرداند!.

آیه‌ی ٩۴-٩۳:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمۡ یُوحَ إِلَیۡهِ شَیۡءٞ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثۡلَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَاسِطُوٓاْ أَیۡدِیهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَکُمُۖ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ وَکُنتُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهِۦ تَسۡتَکۡبِرُونَ٩٣[الأنعام: ٩۳]. «و کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ بندد، یا بگوید: به من وحی شده حال آن‌که به او چیزی وحی نشده است، و کسی که بگوید: مانند آنچه خدا نازل کرده است نازل خواهم کرد؟ و اگر ستمکاران را در آن وقت که در گردابهای مرگ فرو رفته‌اند، می‌دیدی، (ملاحظه می‌کردی) که فرشتگان دست‌هایشان را (به طرف آنان) دراز کرده‌اند، (و) به آنها می‌گویند: جان خود را بیرون کنید، امروز به سبب دروغ‌هایی که بر خدا می‌بستید و به سبب خود بزرگ بینی‌تان در برابر پیروی کردن از آیات خدا عذاب خوار‌کننده‌ای می‌بینید».

﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَیۡنَکُمۡ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤[الأنعام: ٩۴].«و شما تک و تنها پیش ما آمده‌اید، همان‌گونه که روز نخست شما را آفریدیم، و آنچه را که به شما داده بودیم پشت سر خود نهادید، و شفاعت کنندگان و میانجیگرانی را با شما نمی‌بینیم که ادّعا می‌کردید شریک (خدا) هستند، به طور قطع پیوند میان شما گسیخته، و آنچه را ادّعا می‌کردید از دست شما رفته است».

خداوند متعال می‌فرماید: هیچ‌کس ستمگرتر و مجرم‌تر از کسی نیست که به خدا دروغ ببندد. به این صورت که به خداوند دروغ یا فرمانی نسبت دهد که او از آن مبّرا و پاک است. و توصیف چنین کسی به ستمگرترینِ مردم مبتنی بر این است که دروغ پردازی وی و تحریف نمودن اصول و فروع ادیان و نسبت دادن آن به خدا جزوِ بزرگ‌ترین انواع فساد است.

ادعای دروغین نبوت و این‌که خدا بر او وحی می‌نماید، نیز در این مقوله داخل است. چون او در ضمن این‌که به خدا دروغ نسبت می‌دهد و بر عظمت و پادشاهی وی گستاخی می‌نماید، مردم را نیز وادار می‌کند تا از وی پیروی کنند، و به خاطر این کار با مردم می‌جنگند، و خون و مال مخالفانش را مباح و جایز می‌داند.

و کسانی که ادعای نبوت کرده‌اند مانند: «مسیلمه کذّاب» و «اسود عنسی» و «مختار» و دیگر کسانی که چنین ادعایی را داشته‌اند، در این آیه داخل هستند. ﴿وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثۡلَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُو کیست ستمگرتر از کسی که ادعا ک ند می‌تواند کاری را بکند که خداوند آن را انجام می‌دهد؟! و همچون خداوند می‌تواند احکامی را صادر و همانند او قوانینی را مشروع کند؟! و هرکس که ادعا کند می‌تواند به مبارزه با قرآن بپردازد، و مانند قرآن را بیاورد در این داخل است.

و چه ستمی بزرگ‌تر از ادعای کسی است که خودش نیازمند و ناتوان، و از هر جهت ناقص است، اما ادعا کند که با خداوندِ نیرومند و توان‌گر که در ذات و اسماء و صفات دارای کمال مطلق می‌باشد برابر است؟!.

خداوند پس از آن‌که ستمگران را مذّمت نمود، عقوبت و سزایی را که به هنگام احتضار و در روز قیامت برای آنان آماده کرده است، بیان کرد و فرمود: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِو اگر ستمگران را در حالت وحشتناک و فجیع مرگ مشاهده کنی، وضعیت ترسناکی را که قابل توصیح نیست، خواهی دید. ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَاسِطُوٓاْ أَیۡدِیهِمۡآنگاه که فرشتگان دست‌هایشان را برای عذاب دادنِ این ستمگران به‌سوی آنها دراز می‌کنند، و به هنگام نزع روح‌شان و امتناع ورزیدن ارواح از بیرون آمدن از اجساد، به آنها می‌گویند: ﴿أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَکُمُۖ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِجان خود را از بدنتان بیرون کنید، امروز عذاب خوار‌کننده‌ای می‌بینید. عذابی سخت می‌بینید که شما را خوار و ذلیل می‌گرداند. و سزا از نوع عمل است. پس این عذاب، ﴿بِمَا کُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّبه سبب دروغی است که بر خدا بستید، و رسالت حقیقی پیامبران را رد کردید.

﴿وَکُنتُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهِۦ تَسۡتَکۡبِرُونَو در مقابل آیات خدا استکبار ورزیدید، و تسلیم فرمان و احکامِ او نشدید. این آیه مبین عذاب برزخ و نعمت آن است. چون این خطاب و عذاب زمانی به آنان روی می‌آورد که در حالت احتضار و در آستانه مرگ و در چند قدمی آن قرار دارند. نیز این آیه بیان‌گر آن است که روح، جسمی است وارد بدن شده،و بیرون می‌رود و مورد خطاب قرار می‌گیرد.

پس این است حال آنان در برزخ، و اما در روز قیامت درمانده و تنها، بدون اهل و مال وارد میدان محشر می‌شوند، نه فرزندانی به همراه دارند، و نه لشکر و یاورانی! تک و تنها به ملاقات خداوند می‌روند، همان‌گونه که خداوند آنها را روز نخست عاری و خالی از هر چیز آفرید. زیرا تمامی دارایی و ممتلکات بعد از آفریده شدن و با اخذ اسباب به دست می‌آید. ولی در این روز همه چیزهایی که آدمی در دنیا داشته است از او جدا می‌شود، جز عمل صالح، و عمل بد که اساس سرای آخرت بوده و زندگی اخروی بر این دو اساس نشات می‌گیرد، و خوبی و زشتی، و شادی و ناراحتی، و عذاب و نعمت دنیای آخرت زاده اعمال است. پس، فقط اعمال فایده می‌دهد یا زیان می‌رساند، انسان را ناراحت می‌کند، یا او را شاد می‌گرداند، و خانواده و فرزندان و مال و یاوران عوارض و صفات زایل، و حالاتی گذرا بیش نیستند.

بنابراین فرمود: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡو مشا تنها پیش ما آمده اید، همان‌گونه که روز نخست شما را آفریدیم. و آنچه را که به شما بخشیدیم و بر شما انعام کردیم پشت سر خود بر جای گذاشتید، و سودی را به شما نمی‌رساند، ﴿وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚو از میانجیگران و شفاعت کنندگان کسی را با شما نمی‌بینم، کسانی که ادعا می‌کردید شریک خدا هستند.

مشرکان برای خدا شریک می‌گیرند و همراه با خدا، فرشتگان و پیامبران و صالحان و دیگران را عبادت می‌کنند. حال آن‌که همه آنها مخلوق خدا هستند. و برای این مخلوقات بهره‌ای قرار می‌دهد و آنان را در عبادت‌هایشان شریک می‌گردانند. و این ادعا، ستمی است که مرتکب می‌شوند، زیرا همه بندگان خدا هستند، و خداوند مالک آنها است، و فقط او سزاوار پرستش است.

پس شرک ورزیدن آنها در عبادت، و پرستش برخی از بندگان، قرار دادن آن بندگان به جای خداوند آفریننده و مالک است. بنابر این در روز قیامت سرزنش شده و به آنها گفته می‌شود: ﴿وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَیۡنَکُمۡپیوند میانجیگری و شفاعتی که بین شما و مشرکان بود از هم گسیخته است. پس هیچ فایده‌ای به شما نمی‌رسانند. ﴿وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَو فایده و امنیت و خوشبختی و نجاتی که ادعا می‌کردید، و شیطان آن را برایتان می‌آراست، و در دل‌هایتان زیبا و خوب جلوه می‌داد، و بر زبانتان جاری می‌ساخت از دست شما رفته است. شما فریبِ خیال باطلی را خورده بودید که حقیقتی نداشت، زیرا ثابت و آشکار شد که خود و خانواده و مال‌هایتان را تباه کرده‌اید.

آیه‌ی ٩۸-٩۵:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتِ مِنَ ٱلۡحَیِّۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٩٥[الأنعام: ٩۵].«بدون شک خداوند شکافندۀ دانه و هسته است، زنده را از مرده بیرون میکند، و بیرون کنندۀ مرده از زنده است، این خداست، پس چگونه منحرف می‌شوید؟!».

﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٩٦[الأنعام: ٩۶].«شکافندۀ صبح است، و شب را مایۀ آرامش و خورشید و ماه را وسیلۀ حساب قرار داده‌است. این سنجش و تدبیر خداوند عزیز و آگاه است».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٩٧[الأنعام: ٩٧].«و او خدایی است که ستارگان را برای شما آفریده است تا در تاریکی‌های خشکی و دریا با آن راه یابید، بدون شک ما آیات قرآنی را برای قومی که می‌دانند بیان داشته‌ایم».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ فَمُسۡتَقَرّٞ وَمُسۡتَوۡدَعٞۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَفۡقَهُونَ٩٨[الأنعام: ٩۸].«و او خدایی است که شما را از یک شخص آفریده است. پس (برای شما) محل استقرار و محل امانتی (قرار داد). همانا ما آیات را برای قومی که می‌فهمند بیان کرده‌ایم».

خداوند از کمال و عظمت و فرمانروایی و اقتدار و گستردگی رحمت و بخشندگی عام خود، و از شدت عنایت خویش به آفریده‌‌هایش خبر داده ومی فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰخداوند شکافنده دانه و هسته است. این، همه دانه‌هایی را که مردم می‌کارند و دانه‌هایی را که آنان نمی‌کارند پراکنده می‌سازد شامل می‌شود. پس او دانه و حبوبات را از کشتزارها و گیاهانی که دارای انواع و اشکال و منافع مختلف هستند بیرون می‌آورد. هم چنان‌که از درخت خرما و میوه و دیگر درختان، هسته بیرون می‌آورد. که انسان‌ها و چهارپایان و حیوانات از آن استفاده می‌برند. و از دانه و هسته‌های شکافته شده بهره‌مند شده و در آن می‌چرند، و از آن برای خود، روزی و بهره‌هایی که خداوند در آن قرار داده‌است، می‌برند.

و خداوند از احسان و بخشش خود چیزهایی به آنان نشان می‌دهد که عقل‌ها را متحیر و دانشمندان را سرگشته می‌نماید. و از آفرینش شگفت‌انگیز و حکمت فائقه‌اش چیزهایی را به آنان نشان می‌دهد که از این طریق او را می‌شناسند و او را یگانه می‌دانند و در می‌یابند که او حق است و پرستش غیر او باطل می‌باشد.

﴿یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِزنده را از مرده بیرون می‌آورد، همان‌طور که از منی، موجودِ زنده‌ای را پدید می‌آورد، و از تخم مرغ جوجه بیرون می‌آورد، و از دانه و هسته، کشتزار و درخت می‌رویاند. ﴿وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتِ مِنَ ٱلۡحَیِّو مرده را از زنده بیرون می‌آورد. مرده چیزی است که رشد و یا روح ندارد. همان‌طور که از درختان و کشترازها هسته و دانه بیرون می‌آورد، و از پرنده، تخم مرغ خارج می‌کند. ﴿ذَٰلِکُمُکسی که چنین کرده و این چیزها را تنها آفریده و به تدبیر آن پرداخته است. ﴿ٱللَّهُخداند، پروردگار شما است. او پروردگار همه جهانیان است، وهمه باید او را بپرستند. و اوست که همه جهانیان را با نعمت‌‌هایش پرورش داده، و به وسیله کرم و بخشش خویش تغذیه نموده است. ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَپس چگونه منحرف می‌شوید، و چگونه از پرستش خدایی که این‌گونه است امتناع می‌ورزید؟ و چرا به عبادت کسی می‌پردازید که نمی‌تواند برای خود سود و زیانی بیاورد، و مالک مرگ و زندگی و حشر و نشری نیست؟!.

پس از آن‌که خداوند متعال از ماده‌ی تشکیل دهنده‌ی روزی‌ها سخن به میان آورد، به خاطر تهیه مساکن و همه آنچه که بندگان از نور و تاریکی به آن نیاز دارند، و منافع و مصالحی که نور و تاریکی به دنبال دارند، بر آنان منت نهاد و فرمود: ﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِهمانطور که او شکافنده دانه و هسته است، همچنین او ظلمت و تاریکی شب سیاه را که تمامی زمین را با سیاهی خود می‌پوشاند، بوسیله روشنایی صبح و سپیده دم آرام آرام می‌شکافد تا این‌که تاریکی به طور کامل از میان می‌رود، و روشنی و نورِ فراگیر که مردم در تهیه و تامین مصالح و منافع دینی و دنیوی خود از آن استفاده می‌کنند جای آن را می‌گیرد.

و از آنجا که مردم به آرامش و استراحت نیاز دارند، و استراحت جز با پایان یافتن روشنائی روز کامل نمی‌گردد، ﴿وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗاخداوند شب را مایه آرامش قرار داده، و انسان‌ها در طی شب در خانه‌های خود به خواب فرو رفته و استراحت می‌کنند، و چهارپایان در جایگاه خود و پرندگان در لانه‌هایشان استراحت می‌نمایند. سپس خداوند شب را بوسیله روشنایی دور می‌کند و دوباره روز می‌شود، و این روند تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.

﴿وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاو خداوند متعال خورشید و ماه را بوسیله حساب قرار داده است تا با استفاده از خورشید و ماه وقت و زمان شناخته شود، و اوقات عبادات و مدت‌های معاملات و اوقات سپری شده دانسته شود، به گونه‌ای که اگر خورشید و ماه نبود و یکی پس از دیگری نمی‌آمدند و طلوع و غروبشان نبود، عموم مردم این اوقات را نمی‌دانستند، و در دانستن آن مشترک نمی‌بودند. مگر افراد اندکی از مردم، آن هم پس از کوشش و تلاش فراوان، و در این رهگذر منافع ومصالح ضروری زیادی از دست می‌رفت.

﴿ذَٰلِکَاین سنجش، ﴿تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِاندازه‌گیری و سنجش خداوند چیره و دانا است، که همه مخلوقات تسلیم او هستند و فروتن و رام شده به فرمان او حرکت می‌کنند، طوری که از محور و مداری که خدا برای هریک مشخص نموده است فراتر نمی‌روند و از آن پس و پیش نمی‌شوند، ﴿ٱلۡعَلِیمِخدایی که علم و آگاهی او ظاهر و باطن و اول و آخر را احاطه نموده است از جمله دلایل عقلی مبنی بر احاطه و فراگیری علم خدا، مسخّر کردن این مخلوقات و قرار دادن آن بر مقدار و نظامی بی‌نظیر و شگفت‌انگیز است، که همه عقل‌ها در زیبایی و سازگار بودن آن با حکمت و منافع آدمی درمانده‌اند. ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِو او خدایی است که ستارگان را برای شما آفریده است تا به وسیله آن در تاریکی‌های خشکی و دریا راه بیایید. وقتی که راه‌ها بر آدمی مشتبه شود، و راهرو حیران گردد که کدام راه را در پیش بگیرد، آنگاه به وسیله ستارگان جهت و راه خود را مشخص می‌نماید.

پس خداوند ستارگان را وسیله‌ای جهت رهنمود شدن مردم به راهی قرار داده است که به خاطر منافع و تجارت و سفرشان به پیمودن آن نیاز دارند. برخی از ستارگان همواره دیده می‌شوند و از جای خود حرکت نمی‌کنند، و برخی همیشه در حرکت‌اند و اهل فن حرکت آن را می‌شناسند و به وسیله آن جهت‌ها و اوقات را تشخیص می‌دهند.

این آیه و امثال آن بر مشروعیت آموختن دانش«ستاره شناسی» دلالت می‌نماید، زیرا راهیابی و یافتن مسیرها به صورت کامل جز از طریق آشنایی با چگونگی حرکت ستارگان امکان‌پذیر نیست.

﴿قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِهمانا ما دلایل را بیان نموده و توضیح داده‌ایم و هر جنس و نوعی را از دیگری جدا ساخته‌ایم، به گونه‌ای که دلایل و نشانه‌های خدا آشکار و هویدا گشته‌اند. ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَبرای اهل علم و شناخت، زیرا آنها هستند که مورد خطاب قرار می‌گیرند و از آنها پاسخ خواسته می‌شود. به خلاف جاهلان و نادانان که از آیات خدا و علمی که پیامبران آورده‌اند روی گردانی می‌کنند، زیرا که تبیین و توضیح فایده‌ای به آنها نمی‌رساند، و تفصیل و تشریح، شبهه‌ای را از آنان دورنکرده و مشکلی را از آنان برطرف نمی‌سازد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖو او خدایی است که شما را از یک شخص که آدم ÷است آفرید، و نژاد انسان را که دنیا را پرکرده است از وی پدید آورد، انسانی که همواره رشد می‌کند و از اخلاق و آفرینش و ویژگی‌های آن چنان متفاوتی برخوردار است که قابل توصیف و ضبط و ثبت نیست. و خداوند برای آنها قرارگاهی قرار داده است که باید به‌سوی آن حرکت کنند، و آن سرای آخرت است که سرایی غیر از آن وجود ندارد. پس سرای آخرت سرایی است که مردم برای سکونت گزیدن در آن آفریده شده‌اند و در دنیا پدید آورده شده‌اند، تا برای تحصیل اسباب زندگی اخروی تلاش نمایند، زیرا زندگی قیامت براساس زندگی دنیا پدید می‌آید و به وسیله آن آباد یا ویران می‌گردد.

خداوند آنها را در پشت پدران و شکم مادران‌شان به ودیعت نهاد، سپس آنان را به سرای دنیا آورد، سپس به جهان برزخ می‌برد، و در همه این مراحل انسان همچون مهمان و مسافری است که ثبات و استقراری را برای خویش نمی‌بیند، و همواره از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر منتقل می‌شود، تا این‌که به سرایی می‌رسد که محل استقرار وی است. این دنیا گذرگاه و محلی است که انسان بطور موقت، مدتی در آن زندگی می‌کند. ﴿قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَفۡقَهُونَما آیات را برای قومی که آیات خدا را می‌فهمند و دلایل و نشانه‌‌هایش را درک می‌کنند، بیان کرده‌ایم.

آیه‌ی ٩٩:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ نَبَاتَ کُلِّ شَیۡءٖ فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗا نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاکِبٗا وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَا قِنۡوَانٞ دَانِیَةٞ وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُشۡتَبِهٗا وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٍۗ ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَیَنۡعِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکُمۡ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٩٩[الأنعام: ٩٩].«و او خدایی است که از آسمان‌ها آبی‌ فرو فرستاده است، و به وسیلۀ آن هر چیزی را رویاندیم، و از آن (گیاه) جوانۀ سبزی را بیرون آوردیم، و از آن، دانۀ متراکمی بیرون می‌آوریم، و از شکوفه‌های درخت خرما خوشه‌های آویزان و نزدیک به هم، و باغ‌هایی از انگور و زیتون و انار پدید می‌آوریم که همگون و یا ناهمگونند. به میوۀ آن بنگرید آنگاه که میوه می‌دهد، و به رسیدن آن بنگرید، همانا در این دلایلی است برای قومی که ایمان می‌آورند».

این بزرگ‌ترین نعمت خدا است که انسان‌ها و دیگر مخلوقات به شدت به آن نیازمندند. خداوند به هنگام نیازِ مردم از آسمان‌ها آبی پی در پی فرو می‌فرستد، و به وسیله آن هر چیزی را که انسان‌ها و چهارپایان می‌خورند، می‌رویاند. پس آفریدگان و مخلوقات از فضل خدا برخوردار شده و از روزی و احسان او فراخی و راحتی می‌یابند. و قحطی و خشکسالی از آنان دور می‌شود. پس دل‌ها شاد می‌گردد، و چهره‌ها روشن و تازه می‌شوند، و رحمت خدای بخشنده و مهربان برای بندگان حاصل می‌شود و از آن استفاده می‌کنند، و این ایجاب می‌نماید تا بندگان تلاش خود را در به جای آوردن شکر و پرستش و رجوع به‌سوی کسی که نعمت‌ها را به‌سوی آنان سرازیر نموده است مبذول دارند.

وقتی که به طور عام آنچه را با آب روید از قبیل درختان و گیاهان بیان کرد، به طور خاص نیز به ذکر کشتزار و نخل پرداخت، زیرا فایده آنها بسیار زیاد است، و خوراک بیشتر مردم از این طریق تامین می‌شود،پس فرمود: ﴿فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗاو به وسیله آب، گیاهان سبز را رویاندیم، ﴿نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاکِبٗاو از آن گیاه سبز دانه‌هایی که روی هم انباشته‌اند از قبیل گندم و جو و ذرّت و برنج و غیره را بر می‌آوریم. توصیف انباشته بودن برای دانه بیان‌گر آن است که دانه‌های آن زیاد است، و همه از یک دانه سرچشمه می‌گیرند و با یکدیگر مخلوط نمی‌شوند و جدا جدا هستند. و نیز اشاره به فراوانی محصول و فرآورده‌های آن است، و این‌که بذر باقی می‌ماند و مقدار زیادی برای خوردن وذخیره کردن نیز در دسترس می‌باشد. ﴿وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَاو خداوند از شکوفه درخت خرما خوشه‌هایی را بیرون می‌آورد. «طلع» به معنی شکوفه خرما است که هنوز خوشه از آن بیرون نیامده است.

﴿قِنۡوَانٞ دَانِیَةٞخوشه‌های نزدیک به هم و در دسترس که به راحتی در دسترس می‌باشند. طوری که استفاده از میوه درخت خرما مشکل نیست، هرچند که درخت خرما بلند است، چون در آن فرورفتگی و دسته‌هایی است که بالا رفتن از آن را آسان می‌گرداند. ﴿وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَو خداوند به وسیله آب، باغ‌های انگور و زیتون و انار پدید آورده است. این‌ها درختان پرفایده و موثّر در سود رسانی به مردم هستند، بنابراین، پس از این‌که خداوند به طور عام از درختان و گیاهان نام برد، این‌ها را به طور ویژه بیان کرد. ﴿مُشۡتَبِهٗا وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٍاحتمال دارد که به انار و زیتون برگردد، چرا که انار و زیتون درخت و برگشان مانند یکدیگر و همگون است، اما در میوه با یکدیگر فرق کرده و تشابهی با یکدیگر ندارند. و احتمال دارد که به سایر درختان و میوه‌ها بر گردد، یعنی این‌که برخی از درختان و میوه‌ها با برخی دیگر مشابهت دارند، و در بعضی از صفات و ویژگی‌هایشان با یکدیگر همگونی و مشابهت ندارند. و بندگان از همه استفاده می‌برند و از آنها می‌خورند و لذت می‌برند و به عنوان قوت و غذا از آنها استفاده می‌کنند، و پند و اندرز می‌آموزند.

بنابراین خداوند دستورداده است تا آدمی به آن بنگرد و از آن پند پذیرد، پس فرمود: ﴿ٱنظُرُوٓاْبا تدبّر و اندیشه بنگرید ﴿إِلَىٰ ثَمَرِهِبه میوه همه درختان به ویژه درخت خرما، آنگاه که میوه می‌دهد، ﴿وَیَنۡعِهِو به آن بنگرید آنگاه که میوه‌اش می‌رسد، زیرا در این، درست و عبرت و نشانه‌هایی دال بر رحمت خدا و گستردگی احسان و بخشش، و کمال اعتنا و توجه وی به بندگانش.

ولی هرکس درس نمی‌گیرد و نمی‌اندیشد، و مقصود را درک نمی‌کند، بنابر این خداوند بهره بردن از این نشانه‌ها را به مومنان اختصاص داد و فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکُمۡ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَهمانا در این، نشانه‌هایی است برای قومی که ایمان می‌آورند. زیرا ایمانی که مومنان با خود دارند آنان را وادار می‌کند که به مقتضای آن عمل کنند. و از جمله مقتضا و لوازم ایمان تفکر و اندیشیدن در نشانه‌های خدا و دیگر مواردی که عقل و سرشت و شریعت بر آن دلالت می‌نماید.

آیه‌ی ۱۰۴-۱۰۰:

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِینَ وَبَنَٰتِۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یَصِفُونَ١٠٠[الأنعام: ۱۰۰].«و جن‌ها را شریک خدا قرار دادند، در حالی‌که خداوند آنها را آفریده است و ـ از روی نادانی ـ برای خدا پسران و دخترانی قرار دادند. او پاک و منزّه است از آنچه که او را بدان توصیف می‌کنند».

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٠١[الأنعام: ۱۰۱].«پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، چگونه ممکن است فرزندانی داشته باشد، در حالی‌که او همسری ندارد؟ و هر چیزی را آفریده است و او به هر چیزی دانا است».

﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٞ١٠٢[الأنعام: ۱۰۲].«این است خدا پروردگار شما، هیچ معبود به حقی جز او نیست، هر چیزی را آفریده است، پس او را بپرستید، و او بر هر چیزی وکیل است (و هر چیزی تحت وکالت و سرپرستی او قرار دارد)».

﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٠٣[الأنعام: ۱۰۳].«چشم‌ها او را احاطه نمی‌کنند، و او چشم‌ها را احاطه می‌کند، و او دقیق و آگاه است».

﴿قَدۡ جَآءَکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِیَ فَعَلَیۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ١٠٤[الأنعام: ۱۰۴].«به راستی که دلایل روشنی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است، پس هر کس ببیند به سود خودش است و هرکس کور شود به زیان خودش است، و من بر شما مراقب نیستم».

خداوند متعال خبر می‌دهد با وجود این که بر بندگانش احسان نموده و خود را با نشانه‌ها و دلایل روشن و حجت‌های واضح شناسانده است، اما مشرکین اعم از قریش و دیگران، شریکانی از جن و فرشتگان که آفریده‌های خدا هستند و چیزی از ویژگی‌های ربوبیت و الوهیت در آنها نیست برای او قرار داده، و آنها را به فریاد خوانده و می‌پرستند. پس، آنها را شرکای کسی قرار داده‌اند که آفرینش و امر در دست او است، و سایر نعمت‌ها را ارزانی نموده، و همه سختی‌ها و رنجها را دور می‌نماید. همچنین مشرکین از روی نادانی و به دروغ پسران و دخترانی را برای خدا تراشیده‌اند. و کیست ستمگرتر از کسی که بدون علم و آگاهی درباره خدا چیزی بگوید؟ و زشت‌ترین نقص و کمبودی را که خداوند از آن پاک و مبّرا است به دروغ به او نسبت دهد؟! بنابراین، خداوند خویشتن را از آنچه مشرکین به دروغ به او نسبت می‌دادند، تبرئه نمود و فرمود: ﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یَصِفُونَپاک است خداوند از آنچه که او را بدان توصیف می‌کنند، زیرا او به هر کمالی متصف و از هر نقص و آفت و عیبی پاک و منّزه است.

﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِپدید آورنده و آفریننده آسمان‌ها و زمین است. و آفرینش آنها را به خوبی و بدون این‌که از قبل نمونه‌ای داشته باشند، به بهترین صورت آفریده است، که خردمندان نمی‌توانند مانند آن را پیشنهاد کنند، و در آفرینش آسمان‌ها و زمین هیچ شریک و وزیری ندارد.

﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞچگونه ممکن است برای خدا فرزندی باشد، در حالی که او خدای برتر و بی‌نیاز است؟ و او کسی است که فرزند و همسری ندارد، و از مخلوقاتش بی‌نیاز است و همه مخلوقات در تمامی حالات خود به او نیازمندند. و فرزند باید از جنس پدرش باشد، و خداوند آفریننده هرچیزی است و هیچ‌کدام از مخلوقات به هیچ صورتی با خدا مشابهت ندارند.

وقتی که بیان داشت هر موجودی آفریده او است، بیان کرد که علم و آگاهی او همه اشیا را فرا گرفته است، پس فرمود: ﴿وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞو او به هر چیزی دانا است، ذکر «علم» پس از «خلق» به مثابه ارائه دلیل عقلی است بر ثبوت علوم او. این دلیل عقلی عبارت است از مخلوقات و نظام کامل و متقن جهان آفرینش.

جهان هستی بر گستردگی علم آفریننده و کمال حکمت او دلالت می‌نماید. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤[الملک: ۱۴]. «آیا کسی که آفریننده است و مردمان را آفریده است، حال و وضع آنان را نمی‌داند حال آن‌که او لطیف و آگاه و بسیار باریک بین است؟!». و در جای دیگری نیز می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِیمُ[یس: ۸۱]. «و او آفریننده دانا است». خدایی که همه چیز را آفریده و اندازه‌گیری نموده است.

﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡاین است خدا پروردگار شما، معبودی که شایسته است از صمیم قلب او را دوست بداریدو در برابر او سر مذلت بر خاک نهاد، همه جهان آفرینش را با نعمت خویش پرورش داده و انواع رنجها و سختی‌ها را از انسان‌ها دور کرده است. ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُهیچ معبود بر حقی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است، پس او را بپرستید. وقتی ثابت شد که او معبود بر حق است و جز او معبود حقیقی دیگری وجود ندارد، همه عبادت‌ها را خالصانه برای او انجام دهید، و هدفتان از انجام آن فقط رضای وی باشد. زیرا آنچه از مردم خواسته شده همین است و برای همین هدف آفریده شده‌اند. ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦[الذاریات: ۵۶]. «و جن و انسان را نیافریده‌ام مگر برای این‌که مرا عبادت کنند».

﴿وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٞو هر چیزی تحت وکالت و سرپرستی او قرار دارد، همه را آفریده و به اصلاح و تدبیر شئون آنها می‌پردازد. و مشخص است کاری که در آن تصرف می‌شود، درستی و کامل بودن و انتظام کامل آن برحسب حالت کسی است که به وکالت و سرپرستی آن کار می‌پردازد.

و وکالت خداوند بر کارها مانند وکالت مردم نیست، زیرا وکالت مردم، نیابی است و وکیل تابع موکل خود است. اما وکالت و سرپرستی خداوند باری تعالی از جانب خودش است و متضّمن کمال علم و حسن تدبیر و نیکوکاری و دادگری است. پس امکان ندارد که هیچ‌کسی بتواند از کار خداوند ایراد بگیرد و در صنعت و آفرینش وی خلل و نقصی مشاهده کند و در تدبیر و مدیریت او کمبودی بیابد.

و از جمله وکالت خداوند این است که تبیین دینش را به عهده گرفته و آن را از هر تغییر و تحریفی حفظ کرده است. نیز حفاظت از مؤمنان و مصون داشتن آنها را از آنچه که ایمان و دین‌شان را از بین می‌برد بر عهده گرفته است.

﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُبه خاطر عظمت و کمالش چشم‌ها او را احاطه نمی‌کنند گرچه در آخرت او را می‌بینند و با نگاه کردن به چهره بزرگوار خدا شاد می‌شوند.

پس نفی احاطه و «ادراک»، دیدن را نفی نمی‌کند بلکه به طریق مفهوم، دیدن را ثابت می‌نماید. زیرا نفی ادراک که دقیق‌ترین صفت رویت است دال بر ثبوت رویت و دیدن است، زیرا اگر منظورش نفی دیدن بود، می‌فرمود: «لا تراه الأَبصَارُ»، چشم‌ها او را نمی‌بینند. و یا عبارتی شبیه این را می‌آورد. پس دانسته شد که در این آیه دلیلی بر صحّت مذهب کسانی وجود ندارد که رویت پروردگارشان را در آخرت نفی می‌کنند، بلکه این آیه کاملا مخالف عقیده و گفتار آنها است. ﴿وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَو او خدایی است که علم و آگاهی‌اش پنهان و آشکار را احاطه نموده، و شنوایی او تمام اصوات آشکار و پوشیده را در برگرفته است و بینایی او همه دیدنی‌های کوچک و بزرگ را در برگرفته است. ﴿وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُو او خدایی است که دانش و آگاهی‌اش دقیق است تا جایی که امور پنهان و پوشیده را در می‌یابد.

و از جمله لطف و مهربانی او این است که بنده را به‌سوی مصالح دینش سوق می‌دهد و او را به مصالح و مقاصد خیر می‌رساند، و به سعادت و جاودانگی خیر می‌رساند، و به سعادت و جاودانگی و رستگاری همیشگی نایل می‌گرداند، به گونه‌ای که خود تصور آن را نداشته است.

تا جایی که خداوند کارهایی را برای او مقدر می‌نماید که بنده آن را نمی‌پسندد، و از آن دردمند می‌شود، و از خداوند می‌خواهد که آن را از وی دور کند، اما خداوند می‌داند که دین بنده‌اش با آن درست‌تر می‌شود، و کمال و رشدش به آن منوط است. پس پاک است خدایی که به امور دقیق و پنهان آشنا است، و بسیار آگاه و لطیف و نسبت به مومنان مهربان است.

﴿قَدۡ جَآءَکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِیَ فَعَلَیۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ١٠٤بدون شک دلایل روشنی از جانب پروردگارتان پیش شما آمده است، پس هرکس به دیده بصیرت بنگرد به سود او، و هرکس کور شود به زیان خودش است، و من مراقب و مسئول شما نیستم.

وقتی که خداوند دلایل روشن و واضحی را بر صحت مطالب و اهداف راستین دین بیان کرد، توجه بندگان را به این نکته معطوف ساخت که هدایت و عدم هدایت آنان به نفع یا ضرر خودشان است، پس فرمود: ﴿قَدۡ جَآءَکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡنشانه‌ها و دلایلی که حق را بیان می‌دارد به نزد شما آمده است، که به خاطر فصاحت و بیان روشن آن و در برگرفتن معانی مهم و حقایق زیبا، همچون خورشید فروزان بر قلب و چشم‌ها می‌درخشند. چون این آیات از جانب پروردگار آمده‌اند، پروردگاری که آفریده‌‌هایش را با انواع نعمت‌های آشکار و پنهان که بزرگ‌ترین و برترین آن روشن کردن آیات و توضیح امور مشکل است، پرورش داده‌است. ﴿فَمَنۡ أَبۡصَرَپس هرکس در پرتو این آیات ببیند و به مقتضای آن عمل نماید، ﴿فَلِنَفۡسِهِبه نفع خودش است، زیرا خداوند بی‌نیاز و ستوده است. ﴿وَمَنۡ عَمِیَو هرکس کور شود، به این صورت که قدرت دیدن را داشته باشد اما چشمانش را ببندد، و از منکرات و معاصی بازداشته شود اما باز نیاید، و حق برای او بیان شود اما از آن فرمان نبرد و تسلیم آن نشود، و سرخم نکند، پس زیان کوری‌اش به خودش بر می‌گردد.

﴿وَمَآ أَنَا۠و من پیامبر، ﴿عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖهمیشه محافظ و مراقب اعمال‌تان نیستم، بلکه فقط بر من رساندنِ آشکار واجب است، و من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام، و این کار را کرده‌ام، و آنچه را که خداوند به‌سوی من فرستاده است، رسانده‌ام. پس وظیفه من همین است و مسئولیت بیشتری ندارم.

آیه‌ی ۱۰۸-۱۰۵:

﴿وَکَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِیَقُولُواْ دَرَسۡتَ وَلِنُبَیِّنَهُۥ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ١٠٥[الأنعام: ۱۰۵].«و همچنان (که در این قرآن براهین آشکاری در رابطه با توحید و نبوتّ و معاد برای مشرکان بیان نمودیم) آیات را (در رابطه با هر چیزی که آن را ندانند) بیان می‌داریم تا (آن هنگام به دروغ) بگویند: تو درس خوانده‌ای (و آن را از اهل کتاب یاد گرفته‌ای) و تا آن را برای قومی که می‌دانند بیان داریم، و (آنان همان کسانی‌اند که به پیامبر و آنچه که بر وی نازل شده است ایمان دارند)».

﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٦[الأنعام: ۱۰۶].«از آنچه که از جانب پروردگارت به‌سوی تو وحی شده است پیروی کن، هیچ معبود بر حقی جز او نیست، و از مشرکین روی بگردان».

﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکُواْۗ وَمَا جَعَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظٗاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ١٠٧[الأنعام: ۱۰٧].«و اگر خدا می‌خواست شرک نمی‌ورزیدند، و ما ترا مراقب ایشان قرار نداده‌ایم، و ترا مکلف نساخته‌ایم که به اصلاح احوال‌شان بپردازی».

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٠٨[الأنعام: ۱۰۸].«و کسانی را ناسزا نگویید که غیر از خدا را به فریاد می‌خوانند، تا آنان تجاوزکارانه و از روی نادانی خدا را دشنام ندهند، این چنین برای هر ملت و هر گروهی کارهایشان را آراسته‌ایم، سپس بازگشت‌شان به‌سوی پروردگارشان است و آنگاه آنان را از آنچه که می‌کردند آگاه می‌سازد».

خداوند تبارک و تعالی مومنان را از کاری که در اصل جایز، و بلکه مشروع و مطلوب بوده است نهی می‌کند، و آن عبارت از دشنام دادن به خدایان مشرکانی است که بت‌هایی دروغین را به خدایی گرفته‌اند. مسلمانان با اهانت و دشنام دادن به خدایان آنان درصدد آن بودند که به خدا نزدیکی جویند. اما از آنجا که این دشنام دادن راهی برای دشنام دادن مشرکان به پروردگار جهانیان می‌شود، و باید ذات عظیم او از هر عیب و آسیب و دشنام و زشتی منزه دانسته شود، خداوند از دشنام دادن به خدایان مشرکین نهی کرد، چون آنها به خاطر دین‌شان به جوش می‌آیند، و برای آن تعصب می‌ورزند، زیرا خداوند برای هر امتی عمل‌شان را آراسته و زیبا نموده است، و آن را خوب و زیبا می‌بینند، و به هر راهی از آن دفاع می‌کنند. به گونه‌ای که اگر مسلمانان خدایانشان را دشنام دهند، آنها به خداوند پروردگار جهانیان که عظمت و شکوه او در دل‌های نیکوکاران و بدکاران ریشه دوانده است، دشنام می‌دهند. اما در روز قیامت بازگشت همه مردم به‌سوی خدا است، و همه بر خدا عرضه شده، و اعمال‌شان پیش او آورده می‌شود. پس آنان را به خوب و بدی که کرده‌اند آگاه می‌سازد.

و در این آیه کریمه دلیلی بر صحت این قاعده شرعی وجود دارد: وسایل، با کار و اهداف ارزیابی می‌شوند، و این‌که وسیله و راهِ به‌سوی حرام گرچه در اصل جایز و روا باشد اما مادامی که به شرّ منتهی شود حرام می‌باشد.

آیه‌ی ۱۱۱-۱۰٩:

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَتۡهُمۡ ءَایَةٞ لَّیُؤۡمِنُنَّ بِهَاۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَا یُشۡعِرُکُمۡ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٩[الأنعام: ۱۰٩].«مشرکان با همۀ توان خود و با تأکید سوگند خوردند که اگر نشانه‌ای پیش آنها بیاید به آن ایمان خواهند آورد، بگو: نشانه‌ها و معجزات نزد خدا است، و شما چه می‌دانید اگر برای ایشان (معجزه هم) بیاید باز ایمان نمی‌آورند».

﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠[الأنعام: ۱۱۰].«و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌سازیم، آن‌گونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنان را در گمراهیشان سرگشته رها می‌کنیم».

﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ کُلَّ شَیۡءٖ قُبُلٗا مَّا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَجۡهَلُونَ١١١[الأنعام: ۱۱۱].«و اگر فرشتگان را به‌سوی آنها می‌فرستادیم، و مردگان با آنها سخن می‌گفتند، و هر چیزی را آشکارا در مقابل آنان گرد می‌آوردیم، باز هم ایمان نمی‌آوردند ـ مگر این‌که خدا بخواهد ـ اما بیشترشان نادانند».

مشرکانی که پیامبر محمد صرا تکذیب می‌کردند با محکم‌ترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند. ﴿جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡیعنی با همه تاب و توان سوگند خوردند و آن را موّکد کردند. ﴿لَئِن جَآءَتۡهُمۡ ءَایَةٞکه اگر معجزه و دلیلی پیش آنها بیاید که بر راستی محمد صدلالت نماید، ﴿لَّیُؤۡمِنُنَّ بِهَاحتما به آن ایمان خواهند آورد. و هدف آنان از این سخن هدایت نبود، بلکه هدف‌شان دفع اعتراضی بود که به آنان وارد می‌شد، و می‌خواستند چیزهایی را که پیامبر آورده بود رد کنند. زیرا خداوند پیامبرش صرا با آیات روشن و دلایل واضح تایید نمود، و چنانچه مشرکان این حقیقت را مورد عنایت قرار می‌دادند کوچک‌ترین شبهه و اشکالی در صحت آن باقی نمی‌ماند. و آنان بعد از آن‌که آیات و دلایل قاطعی را مشاهده کردند، باز از پیامبر خواستند که دلایل دیگری بیاورد و این جز سرسختی و لجاجت چیز دیگری نیست، و نباید به آن پاسخ داد، بلکه گاه پاسخ ندادن به آن بهتر است. زیرا سنت خدا در میان بندگانش به این شیوه جاری شده است، آنانی که از پیامبران درخواست کردند معجزات دلایلی را ارائه کنند، وقتی که دلیل و معجزات نزدشان آمد و به آن ایمان نیاوردند خداوند فورا آنها را عذاب داد. بنابر این فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِبگو: مجازات فقط پیش خداست، خداست که هرگاه بخواهد آن را می‌فرستد، و هرگاه بخواهد آن را نمی‌فرستد، و از آن جلوگیری می‌کند، و من در این رابطه اختیاری ندارم. پس درخواست شما از من مبنی بر این‌که معجزه بیاورم، ظلم است، و در اختیار من نیست.

شما فقط می‌توانید توضیح بیشتری را در رابطه با آنچه که آورده‌ام طلب کنید، و به آن ایمان بیاورید. و این توضیح از جانب من حاصل شد، با وجود این نیز اگر مجازات به‌سوی آنان روانه شود معلوم نیست که ایمان می‌آورند یا نه. بنابر این فرمود: ﴿وَمَا یُشۡعِرُکُمۡ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ لَا یُؤۡمِنُونَو شما ای مومنان! چه می‌دانید که اگر معجزات برای ایشان آورده شود ایمان بیاورند؟

﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠و چنانچه نخستین بار دعوت‌گر پیش آنها بیاید و حجت بر آنان اقامه شود، و ایمان نیاورند، با دگرگون کردن دل‌ها و ایجاد مانع میان آنها و ایمان، و توفیق ندادنشان برای در پیش گرفتن راه راست، آنان را مجازات می‌کنیم. و این ناشی از عدل خدا وحکمت او نسبت به بندگانش است، زیرا آنان بندگانی هستند که بر خود جنایت کرده‌اند، و خداوند دروازه رحمت خویش را به روی آنها گشوده است، اما آنها وارد نمی‌شوند، و راه را برای‌شان روشن کرده، اما آن را در پیش نمی‌گیرند. پس، از توفیق الهی محروم شدند، و این با حالات‌شان مناسب است.

آنها ایمان را فقط به خواست و اراده خودشان معلق کرده بودند، و به خدا اعتماد و توکل نداشتند و این بزرگ‌ترین اشتباه آنان محسوب می‌شود، زیرا اگر معجزات بزرگی نیز از قبیل این‌که فرشتگان نزد آنها بیایند، و بر صدق رسالت پیامبر گواهی بدهند، و مردگان با آنان سخن بگویند، و به زنده شدن پس از مرگ گواهی دهند، ﴿وَحَشَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ کُلَّ شَیۡءٖ قُبُلٗاو هر چیزی را آشکارا و در برابر آنها گرد آوریم تا با آنها سخن بگویند، و آنها را به طور مستقیم مشاهده کنند، و بر صدق آنچه پیامبر آورده است گواهی دهند، باز هم اگر خداوند نخواهد ایمان نمی‌آورند، ولی بیشترشان نادانند. به همین جهت ایمان خود را مشروط به آمدن و آشکار شدن معجزات کرده‌اند.

اما ع قل و دانش حکم می‌کند که هدفِ بنده پیروی کردن از حق باشد و آن را با در پیش گرفتن راه‌های که خدا بیان کرده است بجوید و به آن عمل نماید، و در راستای پیروی کردن از اوامر خدا از وی کمک بخواهد، و به توانایی و حرکت خود اعتماد ننماید، و دلایل و معجزاتی را که فایده‌ای برای وی در بر ندارد طلب نکند.

آیه‌ی ۱۱۳-۱۱۲:

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا شَیَٰطِینَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ یُوحِی بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا یَفۡتَرُونَ١١٢[الأنعام: ۱۱۲].«و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم. گروهی از آنها سخنان فریبنده و بی‌اساس را پنهانی به گروه دیگر القا می‌کنند، تا ایشان را فریب دهند، و اگر پروردگارت می‌خواست چنین کاری را نمی‌کردند، پس آنان را بگذار تا دروغ ببافد».

﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَیۡهِ أَفۡ‍ِٔدَةُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِیَرۡضَوۡهُ وَلِیَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣[الأنعام: ۱۱۳].«و تا دل‌های کسانی که به آخرت باور ندارند به آن (سخن باطل) گرایش پیدا کند، و آن را بپسندند و مرتکب چیزی شوند که باید مرتکب شوند».

خداوند متعال پیامبرش صرا دلجویی داده و می‌فرماید: هم چنان‌که دشمنانی را برای تو قرار داده‌ایم که دعوتت را رد کرده و با تو مبارزه می‌نمایند، و نسبت به تو حسادت می‌ورزند، این سنت ما است که برای هر پیامبری که وی را به‌سوی مردم فرستاده‌ایم دشمنانی از انس و جن قرار داده‌ایم، که برخلاف آنچه آنان آورده‌اند بپاخاسته‌اند. ﴿یُوحِی بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗابرخی از آنان کار باطلی را که به‌سوی آن دعوت می‌کنند، برای برخی دیگر می‌آرایند، و سخنان آراسته را به آنان القا می‌کنند، و آن را به بهترین صورت درمی آورند تا بی‌خردان فریب آن را بخورند، و نادانانی که حقایق را نمی‌فهمند و مفاهیم را درک نمی‌کنند، از آن فرمان برند.

این عبارت و کلام آراسته شده و بی‌اساس و فریبکارانه، مورد پسند آنها واقع می‌شود، و از آن خشنود می‌گردند، در نتیجه حق را باطل، و باطل را حق می‌دانند. بنابر این فرمود: ﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَیۡهِو تا به این خسن فریبنده و به ظاهر زیبا، تمایل پیدا کند، ﴿أَفۡ‍ِٔدَةُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِدل‌های کسانی‌که به روز قیامت ایمان ندارند، چون ایمان نداشتن به روز قیامت و بی‌بهره بودن از عقل و خرد، آنان را بر این امر وامی دارد. ﴿وَلِیَرۡضَوۡهُو تا آن ‌را بپسندند. یعنی بعد از این‌که به آن تمایل پیدا کردند از آن خشنود می‌شوند. پس نخست به آن گرایش و تمایل پیدا کرده و این کلمات آراسته شده و به ظاهر زیبا را می‌شنوند و از آن خشنود شده و آن را می‌پسندند، و در دل‌هایشان زیبا جلوه می‌کند وتبدیل به عقیده‌ای ریشه دار و یکی از ویژگی‌های آنها می‌گردد. در نتیجه مرتکب کردار و گفتارهایی زشت می‌شوند. یعنی کردار و رفتار دروغینی انجام می‌دهند که زاده این عقیده زشت است.

پس این است حالت فریب خوردگانی که از انسان‌های سرکش و شیطان صفت، و جن‌ها پیروی کرده و دعوت‌شان را می‌پذیرند. و اما کسانی که به روز قیامت ایمان دارند، و دارای خرد و اندیشه کامل و متین هستند، فریب این لفّاظی‌ها و کلمات و جملات بی‌اساس را نمی‌خورند و در چنگال این فریب کاری‌ها نمی‌افتند. بلکه به شناخت حقایق روی آورده و به مفاهیمی می‌نگرند که به‌سوی آن فراخوانده می‌شوند. پس اگر آن مفاهیم حق باشد آن را می‌پذیرند، و تسلیم آن می‌شوند، گرچه م فاهیم با کلمات و عبارت‌های ناقص و غیره کامل ادا شود. و اگر آن مفاهیم باطل باشد، آن را بر پیشانی منادی‌اش هرکه باشد کوبیده و آن را رد می‌کنند، گرچه این مفاهیم در لباسی زیبا و فریبنده‌تر از ابریشم عرض اندام کند.

یکی از حکمت‌های الهی در این‌که برای پیامبران، دشمنان و برای باطل یاورانی قرار داده است که به‌سوی آن دعوت می‌کنند، این است که بندگانش را مورد آزمایش و امتحان قرار دهد، و راستگو از دروغگو، و عاقل از نادان، و بینا از کور متمایز گردد. و از جمله حکمت‌های او در این مورد بیان و توضیح حق است، زیرا وقتی که باطل با حق به نبرد بپردازد و در برابر آن مقاومت کند، حق روشن و واضح می‌شود، و دلایل حق و شواهدی که بر راستی و حقیقت حق، و باطل بودن باطل دلالت می‌نمایند روشن می‌گردند، و این چیزی است که رقابت کنندگان در آن به رقابت می‌پردازند.

آیه‌ی ۱۱۵-۱۱۴:

﴿أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِی حَکَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّکَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١١٤[الأنعام: ۱۱۴]. «پس، آیا غیر از خدا داوری را بجویم؟ حال آن‌که او کسی است که کتاب را به صورت روشن و واضح به‌سوی شما نازل کرده است. و کسانی که کتاب را بدی‌شان داده‌ایم، می‌دانند که آن از جانب پروردگارت به حق نازل دشه است. پس، تو از شک کنندگان مباش».

﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١١٥[الأنعام: ۱۱۵].«و فرمان و سخن پروردگارت صادقانه و دادگرانه انجام پذیرفت، هیچ‌کس نمی‌تواند فرمان‌های او را دگرگون نماید و او شنوای دانا است».

ای پیامبر! بگو: ﴿أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِی حَکَمٗاآیا غیر از خدا قاضی و حاکمی برگیرم که برای داوری پیش او بروم، و به اوامر و نواهی او پایبند باشم؟ همانا هر آنچه غیر از خدا است محکوم است، و حاکم نیست، و داوری و تدبیر مردم مشتمل بر نقص و کمبود می‌باشد. قاضی و داور، خداوند یگانه ایست که یکتاست، و شریکی ندارد، و آفرینش و امر در دست اوست.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مُفَصَّلٗاو اوست که کتاب را به صورت مشروح و مفصّل بر شما نازل کرد. یعنی حلال و حرام و احکام شرع و اصول و فروع دین را در آن توضیح داده‌است، و هیچ بیان و توضیحی روشنتر از آن، و هیچ دلیلی بالاتر از آن وجود ندارد، و هیچ حکم و فرمانی زیباتر از حکم وی نیست، و هیچ سخنی راست‌تر از سخن وی وجود ندارد. چون احکامش در بردارنده حکمت رحمت است.

و پیروان کتاب‌های گذشته از قبیل یهودیان و نصارا به این اعتراف می‌کنند، ﴿یَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّکَ بِٱلۡحَقِّو می‌دانند که آن از جانب پروردگارت و به حق نازل شده است. به همین جهت اخباری که در کتاب‌های یهود و نصارا در این زمینه آمده است متفق می‌باشد. ﴿فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَبنابر این هرگز در این زمینه شک نکن و از شک کنندگان مباش.

سپس مفصّل و مشروح بودن آن را بیان کرد و فرمود: ﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاو سخنان و فرمان پروردگارت صادقانه و دادگرانه انجام پذیرفت. یعنی در اخبار و سخن‌هایش صادق و در امر و نهی‌اش دادگر است. پس راست‌تر از اخبار خداوند که در این کتاب عزیز آمده است، و دادگرانه‌تر از اوامر و نواهی وی وجود ندارد. ﴿لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِو هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخ نانش نیست، چون آن را محافظت نموده و در بالاترین حد راستی و در اوج حقانیت قرار داده‌است، پس تغییر دادن آن ممکن نیست، و نمی‌توان سخنانی زیباتر از آن را پیشنهاد کرد. ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِیعُو او همه صداها را علی رغم اختلاف زبان‌ها و تنوع نیازها می‌شنود. ﴿ٱلۡعَلِیمُو دانا و آگاه است، و دانش و آگاهی او درون‌ها و برون‌ها، پنهان و آشکار و گذشته و آینده را در بر گرفته است.

آیه‌ی ۱۱٧-۱۱۶:

﴿وَإِن تُطِعۡ أَکۡثَرَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ١١٦[الأنعام: ۱۱۶].«و اگر از بیشتر کسانی که در زمین هستند پیروی نمایی، ترا از راه خدا گمراه می‌سازند. آنان جز از گمان (خویش) پیروی نمی‌کنند، و جز از روی ظن و تخمین سخن نمی‌گویند».

﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِۦۖ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١١٧[الأنعام: ۱۱٧]. «بدون شک پروردگارت به (حال) کسی که از راه او منحرف می‌شود داناتر است، و او به راه یافتگان آگاه‌تر می‌باشد».

خداوند، پیامبرش محمد صرا از پیروی کردن از بیشتر مردم بازداشته و می‌فرماید: ﴿وَإِن تُطِعۡ أَکۡثَرَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِو اگر از بیشتر کسانی که در زمین هستند پیروی کنی، ترا از راه خدا منحرف می‌سازند، زیرا بیشتر آنها در ادیان و اعمال و علوم‌شان به بیراهه رفته‌اند، دین‌شان فاسد، و اعمال‌شان پیرو خواست‌هایشان است، و در دانش و علوم خود تحقیق نمی‌کنند، و آگاهی و علوم آنها انسان را به راه راست نمی‌رساند.

بلکه از گمان خویش پیروی می‌کنند، گمانی که آدمی را به حق نمی‌رساند و از حق بی‌نیاز نمی‌کند. و از روی ظن و تخمین در مورد خدا مطلب پوچ و بی‌اساس می‌گویند، و هر کس این‌گونه باشد شایسته است که خداوند بندگانش را از او برحذر دارد، و حالات‌شان را برای آنها توصیف کند، زیرا این موضوع گرچه خطاب به پیامبر صاست اما امتش نیز در سایر احکامی که به آن حضرت اختصاص ندارد، پیرو او هستند.

و خداوند از همه راستگوتر است، و ﴿هُوَ أَعۡلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِو می‌داند چه کسانی از راه او منحرف می‌شوند، و او راه یافتگان و هدایت شدگان را بهتر می‌شناسد. پس بر شما مومنان واجب است تا اندرزها و اوامر و نواهی خدا را پیروی کنید، چون او مصالح و منافع شما را بهتر می‌داند، و از خودتان نسبت به شما مهربانتر است.

این آیه دلالت می‌نماید که برای اثبات حقانیت حق، به کثرت پیروان آن استناد نمی‌شود، و کم بودن افرادی که راهی را در پیش گرفته‌اند دلیل بر آن نیست که آنها بر حق نیستند، بلکه واقعیت بر خلاف این است زیرا اهل حق تعدادشان اندک و ارزش و پاداششان نزد خدا بزرگ است.

بلکه باید حق و باطل را از راه‌هایی که انسان را بدان می‌رسانند، شناخت.

آیه‌ی ۱۱٩-۱۱۸:

﴿فَکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کُنتُم بِ‍َٔایَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِینَ١١٨[الأنعام: ۱۱۸].«پس بخورید از آنچه نام خدا بر آن برده شده است اگر شما به آیات او ایمان دارید».

﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تَأۡکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیۡکُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَیۡهِۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا لَّیُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَیۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِینَ١١٩[الأنعام: ۱۱٩].«و شما را چه شده است که از گوشت حیوانی که نام خدا بر آن برده شده است نمی‌خورید؟ حال آن‌که خداوند آنچه را که بر شما حرام کرده ـ جز آنچه بدان ناچار شده‌اید ـ به تفصیل برایتان بیان نموده است. و به‌راستی بسیاری (از مردم، دیگران را) بدون آگاهی و از روی هوی و هوس گمراه می‌سازند. بی‌گمان پروردگارت به تجاوزکاران آگاه‌تر است».

خداوند متعال بندگان مومنش را به مقتضای ایمان‌شان فرمان می‌دهد که اگر مومن هستند باید گوشت حلال چهارپایان و دیگر حیوانات را بخورند، حیواناتی که هنگام سربریدن، نام خدا بر آن برده شده است. و به حلال بودن آن اعتقاد دارد. و نباید مانند اهل جاهلیت عمل کنند، که از جانب خودشان بسیاری از چیزهای حلال را حرام ساخته بودند، و این ناشی از گمراهی آنان بود و شیطان‌هایشان آنان را بدان سو برده بودند.

پس خداوند بیان داشت که نشان و علامت مومنان، مخالفت با اهل جاهلیت است، و نباید در این عادات زشت که تغییر شریعت خدا را در بردارد مانند آنان باشند، و از خوردن آنچه که نام خدا بر آن برده شده است امتناع کنند.

زیرا خداوند برای بندگانش آنچه را که بر آنان حرام است توضیح داده‌است، پس، از ترس این‌که مبادا در حرام گرفتار شوند هیچ اشکال و شبهه‌ای که ایجاب کند از خوردن برخی از چیزهای حلال امتناع ورزند، برای‌شان باقی نمانده است. و آیه شریفه دلالت می‌نماید که اصل در هرچیزی، و به ویژه در خوراکی‌ها جایز بودن است، و هرگاه شریعت چیزی را حرام نکند آن چیز حلال است. پس آنچه که خداوند در مورد آن سکوت کرده است، حلال می‌باشد، زیرا خداوند حرام را به طور مشروح بیان کرده، و آنچه را که بیان نکرده است، حرام نیست.

با وجود این حرامی که خداوند آن را بیان کرده و توضیح داده‌است، به هنگام ضرورت و ناچاری و گرسنگی مباح و جایز نموده است، همان‌طور که فرموده است: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِیرِ[المائدة: ۳]. «گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک بر شما حرام شده است».

در آخر می‌گوید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ[المائدة: ۳]. «اما هر کس در حالت گرسنگی بدون این‌که به گناه متمایل باشد به خوردن محرّمات ناچار شود، خداوند بخشنده و مهربان است».

سپس خداوند پیامبر و مومنان را از بسیاری از مردم برحذر داشت و فرمود: ﴿وَإِنَّ کَثِیرٗا لَّیُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِمو همانا بسیاری از مردم با هوی و هوس خود مردم را گمراه می‌سازند، ﴿بِغَیۡرِ عِلۡمٍبدون علم و دلیل. پس بنده باید از امثال این‌ها پرهیز کند، و علامت چنین افرادی همانطور که خدا برای بندگانش توصیف نموده است این است که دعوتشان مبتنی بر دلیلی نیست و حجت شرعی ندارند، بلکه مبتنی بر شبهه‌هایی برخاسته از خواست‌های فاسد و نظرات باطل‌شان است. پس ایشان به شریعت و آئین الهی و بندگان خدا تجاوز کرده‌اند، و خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد.

به خلاف هدایت کنندگانِ راه یافته، چرا که آنها به‌سوی حق فرا می‌خوانند، و دعوت خود را با دلایل عقلی و نقلی تایید می‌کنند، و در دعوتشان جز به دنبال خشنودی خداوند و نزدیک شدن به او نیستند.

آیه‌ی ۱۲۰:

﴿وَذَرُواْ ظَٰهِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَبَاطِنَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡسِبُونَ ٱلۡإِثۡمَ سَیُجۡزَوۡنَ بِمَا کَانُواْ یَقۡتَرِفُونَ١٢٠[الأنعام: ۱۲۰].«و گناهانِ آشکار و پنهان را ترک کنید، همانا کسانی که گناه انجام می‌دهند به سب آنچه که مرتکب می‌شوند به زودی کیفر داده خواهند شد».

منظور از «اثم» همه گناهانی است که بنده را گناهکار ساخته و در ورطه گناه و حرج می‌اندازد، از قبیل چیزهایی که به حقوق خدا و حقوق بندگانش مربوط می‌شود. پس خداوند بندگانش را از ارتکاب گناه آشکار و پنهان نهی کرده است، گناهانی که مربوط به بدن و اعضای انسان هستند، و گناهانی که مربوط به قلب او می‌باشند.

و بنده به طور کامل نمی‌تواند گناهان آشکار و پنهان را ترک نماید مگر این‌که گناه را بشناسد. پس، شناخت گناهان قلبی و بدنی بر هر مکلفی واجب است. و بسیاری از گناهان بر بسیاری از مردم پوشیده هستند، بویژه گناهان قلب، مانند تکبر، خودپسندی، ریا و امثال آن. تا جایی که بسیاری از این گناهان در مردم وجود دارد اما آن را احساس نمی‌کنند، و این به خاطر روی گرداندن از علم و بینش است.

سپس خداوند متعال خبر داد کسانی که مرتکب گناهان آشکار و پنهان می‌شوند به زودی برحسب ارتکاب گناه و به اندازه گناهانشان کم باشد یا زیاد، کیفر و عذاب داده می‌شوند، و این کیفر و سزا گاه در آخرت داده می‌شود و گاه در دنیا. و مجازات دنیا گناهان اخروی را سبک می‌نماید.

آیه‌ی ۱۲۱:

﴿وَلَا تَأۡکُلُواْ مِمَّا لَمۡ یُذۡکَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِهِمۡ لِیُجَٰدِلُوکُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّکُمۡ لَمُشۡرِکُونَ١٢١[الأنعام: ۱۲۱]. «و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است، نخورید، همانا آن گناه است، و بی‌گمان شیاطین به دوستان خود القا می‌کنند تا با شما به مجادله بپردازند، و اگر از آنان اطاعت کنید همانا شما مشرک خواهید بود».

در این آیه از خوردن گوشت حیوانی نهی شده است که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده است، مانند حیوانی که برای بت‌ها و خدایان مشرکین ذبح می‌شود، زیرا این نوع حیوانات برای غیر خدا سربریده شده‌اند، و در قرآن به طور ویژه به حرمت آن تصریح شده است. و حیوانی که هنگام ذبح بر آن نام خدا برده نشده اما برای خدا ذبح شده است مانند قربانی‌ها و یا حیوانی که به منظور خوردن گوشتش ذبح می‌شود اگر ذبح‌کننده به طور عمد و قصد اسم خدا را نبرده است نزد بسیاری از علما این ذبح حرام است و در مورد فوق داخل می‌باشد.

و فراموشکار که از روی فراموشی اسم خدا را نبرده است از این قاعده کلی بیرون می‌باشد، به دلیل نصوص دیگری که بر رفع اشکال از فرد فراموش کار دلالت می‌نمایند. و حیواناتی که بدون ذبح می‌میرند در این آیه داخل‌اند، زیرا آنها حیواناتی هستند که اسم خدا بر آنها برده نشده است. و خ داوند به طور ویژه بر حرام بودن آن تصریح نموده و فرموده است: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُو حیوان مردار بر شما حرام شده است. و شاید سبب نازل شدن این آیه عام بودن آیه‌ی ﴿وَلَا تَأۡکُلُواْباشد، به دلیل این‌که خداوند فرموده است: ﴿وَإِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِهِمۡ لِیُجَٰدِلُوکُمۡو همانا شیطان‌ها به دوستان‌شان القا می‌کنند تا با شما از روی جهل به مجادله بپردازند. زیرا مشرکین وقتی که شنیدند خدا و پیامبرش مردار را حرام، و حیوان ذبح شده را حلال کرده‌اند، در حالی‌که آنها مردار را حلال می‌دانستند، از روی مخالفت با خدا و پیامبر و در قالب مجادله، و بدون دلیل و برهان گفتند: آیا آنچه را که خودتان می‌کشید، می‌خورید ولی آنچه را که خدا کشته است نمی‌خورید؟ منظورشان حیوان مردار بود.

و این نظری فاسد است که مبتنی بر هیچ دلیل و حجتی نمی‌باشد بلکه مبتنی بر آرا و افکار پوچ‌شان است، آرا و افکاری که اگر حق از آن پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و تمام کسانی که در آنها هستند منهدم شده و از بین می‌رفت. پس هلاک و نابود باد کسانی که عقل خود را بر شریعت و احکام خدا که تمام منافع عام و خاص بشریت را تضمین می‌کند مقدم می‌دارند. و این از آنها بعید نیست، این نظرات فاسد از القاءات دوستان شیطانی آنان است که می‌خواهند مردم را از دیشنان گمراه کنند، و آنها را فرا می‌خوانند تا از اهل دوزخ شوند.

﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡو اگر در شرک ورزیدن و حلال کردن حرام، و حرام نمودن حلال از آنان پیروی کنید، ﴿إِنَّکُمۡ لَمُشۡرِکُونَشما مشرک خواهید بود، چون آنها را دوستان خود گرفته اید، و در آنچه که آنان با مسلمین مفارقه و جدایی پیدا کردند موافقت نمودید، به همین خاطر روش شما همان روش آنان است.

این آیه شریفه دلالت می‌نماید که کشف و الهامات صوفی‌ها و امثال آنان که زیاد به وقوع می‌پیوندد، حقانیت آن تا زمانی که بر کتاب خدا و سنت پیامبر عرضه نشود تایید و تصدیق نمی‌گردد. پس اگر کتاب و سنت آن را مقبول دانست، پذیرفته می‌شود. و اگر با کتاب و سنت تضاد داشت، رد می‌گردد. و اگر مشخص نبود، در آن توقف می‌شود، نه تصدیق می‌شود ونه تکذیب.

زیرا وحی و الهام از جانب شیطان هم انجام می‌شود، و باید بین وحی و الهام شیطان ووحی و الهام خدا فرق گذاشت، و هریک را از دیگری تشخیص داد. و به خاطر فرق نگذاشتن بین این دو اشتباه و گمراهی‌های بی‌شماری به وجود آمده که جز خدا کسی آن را نمی‌داند.

آیه‌ی ۱۲۴-۱۲۲:

﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡکَٰفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢٢[الأنعام: ۱۲۲].«آیا کسی که مرده بود، و ما او را زنده گردانیدیم، و برایش نوری قرار دادیم، که در پرتو آن در میان مردم راه برود مانند کسی است که در تاریکی گرفتار آمده و نمی‌تواند از آن بیرون بیاید؟ این‌گونه برای کافران آنچه می‌کردند آراسته شده است».

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٍ أَکَٰبِرَ مُجۡرِمِیهَا لِیَمۡکُرُواْ فِیهَاۖ وَمَا یَمۡکُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ١٢٣[الأنعام: ۱۲۳].«و این چنین در هر شهری سردمداران مجرمش را می‌گماریم، تا در آنجا به نیرنگ بپردازند، ولی آنان جز به خودشان نیرنگ نمی‌زنند، اما نمی‌دانند».

﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَیُصِیبُ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا کَانُواْ یَمۡکُرُونَ١٢٤[الأنعام: ۱۲۴].«و هرگاه آیه و دلیلی پیش آنها بیاید، می‌گویند: هرگز ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که مانند آنچه که به پیامبران خدا داده شده است به ما نیز داده شود. خداوند بهتر می‌داند که رسالت خود را کجا قرار دهد، به زودی کسانی را که مرتکب گناه و جنایت شدند، به سزای نیرنگشان در پیشگاه خدا شکنجه و خواری خواهد رسید، و به سبب نیرنگی که می‌ورزیدند عذاب سختی به ایشان می‌رسد».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَوَ مَن کَانَآیا کسی که پیش از این‌که خدا او را هدایت نماید، ﴿مَیۡتٗامرده‌ای بود، و در تاریکی‌های کفر و جهل و گناهان فرو رفته بود، ﴿فَأَحۡیَیۡنَٰهُپس ما او را به وسیله نور علم و ایمان و طاعت زنده گرداندیم و او در پرتو این روشنایی میان مردم راه می‌رود، و کارهایش را می‌بیند و راه را از چاه تشخیص می‌دهد، و خیر و خوبی را می‌شناسد و آن را ترجیح می‌دهد، و تلاش می‌کند خیر و خوبی را در وجود خود و دیگران پیاده نماید، و بدی را می‌شناسد و از آن متنفر است و برای ترک و دور کردن آن از خود و دیگران تلاش می‌کند، آیا چنین کسی با فردی که در تاریکی جهل و گمراهی و کفر و گناه بسر می‌برد، برابر است؟ ﴿لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاو نمی‌تواند از این تاریکی‌ها بیرون رود، به گونه‌ای که راه‌ها بر او تاریک شده و اندوه وغم و بدبختی وی را فرا گرفته است. پس خداوند عقل‌ها را به وسیله‌ی چیزی که آن را درک می‌کنند و آن را می‌شناسند آگاه ساخته است که این دو برابر نیستند، همانطور که شب و روز، نور و ظلمت و زنده و مرده برابر نیستند. سوالی که در اینجا به ذهن می‌رسد این است : چگونه کسی که بویی از عقل و خرد داشته باشد ترجیح می‌دهد که این‌گونه باشد، و در میان تاریکی‌ها حیران و سرگشته بماند؟پاسخ این است که ﴿زُیِّنَ لِلۡکَٰفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَبرای کافران آنچه را انجام می‌دهند آراسته شده است.

پس همواره شیطان کارهایش را برای آنان خوب و نیکو نشان می‌دهد، و آن را در دل‌هایشان می‌آراید به گونه‌ای که کارهایشان را خوب و حق می‌پندارند، و این حالت تبدیل به باور و عقیده‌ای در قالب‌هایشان گشته و به صورت ویژگی ریشه دار آنان در می‌آید. بنابر این به زشتی‌ها و بدی‌هایی که بر آن قرار دارند خشنود می‌گردند.

کسانی که در تاریکی‌ها سرگشته و حیران، و در باطل متردد هستند، همه با هم برابر نیستند. برخی از آنها رهبران و فرماندهانی هستند که از آنها پیروی می‌شود، و برخی تابع و پیرو هستند که بر آنها ریاست می‌شود. گروه ا ول کسانی هستند که بر بدترین حالت‌ها قرار دارند. بنابر این فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٍ أَکَٰبِرَ مُجۡرِمِیهَاو بدین‌گونه در هر شهری سردمداران مجرمش را می‌گماریم. یعنی روسا و سردمدارانی که جنایت آنها بزرگ و سرکشی‌شان شدید است. ﴿لِیَمۡکُرُواْ فِیهَاتا در آنجا با فریب کاری و دعوت به‌سوی راه شیطان و مبارزه با پیامبر و پیروانشان بوسیله گفتار و کردار، به نیرنگ بپردازند. و همانا فریب و دسیسه‌شان به خودشان برمی گردد، چون آنها مکر و نیرنگ می‌کنند، و خداوند نیز مکر می‌کند، و او بهترینِ مکرکنندگان است.

همچنین خداوند، بزرگان و پیشوایان هدایت را فراهم می‌سازد تا با این مجرمان مبارزه کنند و سخنان‌شان را به آنها برگردانند. با آنان در راه خدا جهاد می‌نمایند، و راه‌هایی را که انسان را به این هدف متعالی می‌رساند در پیش می‌گیرند، و خداوند آنها را یاری می‌کند، و رای و فکرشان را تصحیح می‌نماید، و قدم‌هایشان را استوار می‌گرداند. یک روز به نفع آنان است، و یک روز به نفع دشمنان‌شان، اما در نهایت پیروز و چیره می‌شوند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.

علت این‌که سردمداران مجرم بر باطل خود پابرچا مانده، و پیام حقی را که پیامبران آورده‌اند رد می‌کنند، حسادت و سرکشی آنها است، پس گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ رُسُلُ ٱللَّهِما هرگز ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که همانند آنچه به پیامبران خدا داده شده است از قبیلنبوت و رسالت، به ما نیز داده شود. و این سخن بیان‌گر اعتراض آنان به خدا، و تکبر ورزیدن آنان بر حق است، حقی که خداوند آن را توسط پیامبرانش نازل کرده و قبضه کردن فضل و احسان خدا است. پس خداوند اعتراض فاسدشان را رد نمود و خبر داد که آنان شایسته برخورداری از هیچ نوع خیر و خوبی نیستند، آنان هیچ خصلت خوبی ندارند که از بندگان صالح خدا محسوب شوند، تا چه رسد به این‌که پیامبر باشند. پس فرمود: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُخداوند بهتر می‌داند که رسالت خویش را به عهده کسی بگذارد که صلاحیت دارد، و مسئولیت آن را به دوش می‌کشد، و او بههر اخلاق زیبایی متصف، و از هر زشتی پاک است، و خداوند بر اساس حکمت خویش هر صفت والا و برتری را به او بخشیده است.

و هر کس که چنین نباشد خداوند برترین و بهترین بخشش خود را به او واگذار نمی‌کند، چرا که لیاقت آن را ندارد، و اهل آن نیست. و این آیه دلیلی بر کمال حکمت خداوند متعال است، چون او گرچه مهربان و دارای بخشش گسترده و نیکی و احسان فراوان است، اما با حکمت است و بخشش خود را جز به اهل آن نمی‌دهد. سپس خداوند مجرمان را تهدید کرد و فرمود: ﴿سَیُصِیبُ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِبه زودی از سوی خدا خواری و رسوایی به مجرمان خواهد رسید. یعنی دچار اهانت و ذلت می‌شوند، و همانطور که در برابر حق تکبر کردند خداوند آنها را خوار و ذلیل می‌گرداند. ﴿وَعَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا کَانُواْ یَمۡکُرُونَوعذاب سختی به سبب نیرنگی که می‌کردند بدانان می‌رسد. یعنی عذابی که به آنها می‌رسد به سبب نیرنگشان است، و ستمی از جانب خداوند متعال بر آنها نیست.

آیه‌ی ۱۲۵:

﴿فَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یَهۡدِیَهُۥ یَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن یُرِدۡ أَن یُضِلَّهُۥ یَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَیِّقًا حَرَجٗا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی ٱلسَّمَآءِۚ کَذَٰلِکَ یَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ١٢٥[الأنعام: ۱۲۵].«پس هر کس که خداوند بخواهد او را هدایت نماید سینه‌اش را برای اسلام گشاد می‌‌سازد، و هرکس را که بخواهد گمراه کند سینه‌اش را تنگ می‌کند، انگار که به آسمان بالا می‌رود این‌گونه خداوند پلیدی و عذاب را بر کسانی قرار می‌دهد که ایمان نمی‌آورند».

خداوند متعال در حالی که علایم و نشانه‌های خوشبختی و هدایت، و بدبختی و گمراهی را برای بندگانش بیان می‌دارد، می‌فرماید: هرکس سینه‌اش برای پذیرش اسلام گشاد شد، یعنی سینه و درونش وسیع و باز شد، و به نور ایمان روشن گردید و با روشنایی یقین زنده گشت و آرامش یافت، خوبی را دوست داشت، و انجام دادن خیر و نیکی را زیبا یافت و از آن لذت برد و آن را دشوار ندانست، همانا این نشانه آن است که خداوند او را هدایت کرده و توفیقِ در پیش گرفتن درست‌ترین راه را به او ارزانی نموده است. و علامت کسی که خداوند می‌خواهد او را گمراه سازد این است که سینه‌اش را تنگ می‌گرداند. یعنی آن را در نهایت تنگی قرار می‌دهد، به گونه‌ای که در آن جایی برای ایمان و یقین یافت نمی‌شود، و در شبهات و شهوات فرو رفته، و خیری به او نمی‌رسد. و قلبش برای انجام کار خیر باز نمی‌گردد، و سینه‌اش آن‌گونه به تنگی و تپش می‌افتد که گویا به آسمان‌ها بالا می‌رود، و به زور او را به این کار وادار می‌کنند، اما راهی برای رفتن به آسمان نمی‌یابد.

و این بدان سبب است که آنها ایمان ندارند. پس این امر باعث شده است که خداوند پلیدی و عذاب را بر آنها قرار دهد، چون آنها دروازه رحمت و نیکوکاری را به روی خود بسته‌اند. و این ترازویی است که در آن ظلم و ستمی وجود ندارد، و راهی است که تغییر نمی‌کند. پس همانا هرکس ببخشد، و بدهد، و از خدا بترسد، و پرهیزگاری نماید، وآیین نیک را تصدیق کند، به زودی راه آسانی را در پیش پای او می‌گذاریم و آن را برایش آسان می‌گردانیم. و هرکس بخل ورزد، و خود را از خدا بی‌نیاز بداند، و آیین نیک را تکذیب کند، به زودی راه سختی را به او خواهیم نمود.

آیه‌ی ۱۲٧-۱۲۶:

﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّکَ مُسۡتَقِیمٗاۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ١٢٦[الأنعام: ۱۲۶].«و این راه راست پروردگارت است، بی‌گمان آیات را برای قومی که پند می‌پذیرند توضیح و تفصیل داده‌ایم».

﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡۖ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢٧[الأنعام: ۱۲٧].«برای آنان نزد پروردگارشان دارالسلام است، و او به سبب آنچه می‌کردند یاور و سرپرست ایشان است».

﴿مُسۡتَقِیمٗایعنی راه میانه و راهی که انسان را به خدا و سرای کرامت می‌رساند، راهی که احکام آن بیان گشته، و قوانین آن توضیح داده شده و خیر از شر جدا گردانده شده است. ﴿قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِبی‌گمان آیات را توضیح و تفصیل داده‌ایم، اما این توضیح و بیان برای هر کسی نیست، بلکه ﴿لِقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَبرای قومی است که پند می‌پذیرند. آنها کسانی‌اند که شناخت و آگاهی حاصل کرده، و از آگاهی و دانش خود بهره برده‌اند، و خداوند برای آنان پاداش فراوان و زیبا تهیه نموده است، بنابر این فرمود: ﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡ بدی‌شان از سوی پروردگارشان دارالسلام داده می‌شود. و بهشت «دارالسلام» نامیده شده است، چون از هر عیب و هر آسیب و کدورت و غم و اندوه و دیگر ناگواری‌ها، سالم و پاک است. آنچه از این مطلب لازم می‌آید این است که نعمت‌های آن از بهترین کیفیت برخوردار می‌باشند، طوری که توصیف کنندگان نمی‌توانند آن را توصیف کنند، و آرزو کنندگان هیچ نعمت روحی و قلبی و بدنی بهتر و برتر از آن را آرزو نمی‌کنند. و برای آنها در بهشت هر آن چیزی است که دل می‌خواهد و چشم از دیدن آن لذت می‌برد، و آنها برای همیشه در آن جا باقی می‌مانند.

﴿وَهُوَ وَلِیُّهُمو او یاورشان است، و به تدبیر امور و تربیت آنها می‌پردازد، و در همه کارهایشان نسبت به آنها مهربان است، و آنان را بر طاعت و عبادتش یاری می‌نماید، و اسباب و راه‌های رسیدن به محبت خویش را برای آنها آسان و هموار می‌کند. و خداوند آنها را به سبب اعمال و کارهای شایسته‌شان و آنچه که پیشاپیش فرستاده‌اند و هدف‌شان از آن خشنودی مولایشان بوده است، به دوستی گرفته، و یاور آنها شده است. به خلاف کسی که از سرور و نفس خود پیروی کرده است. زیرا شیطان را بر او مسلط گردانده و یاور او شده، و او را به دوستی گرفته و دین و دنیایش را خراب و فاسد کرده است.

آیه‌ی ۱۳۵-۱۲۸:

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَکۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِیَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِیٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰکُمۡ خَٰلِدِینَ فِیهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ١٢٨[الأنعام: ۱۲۸].«و روزی که (خدا) همۀ آنان را گرد می‌آورد (و می‌فرماید:) ای گروه جنّیان! شما تعداد زیادی از انسان‌ها را گمراه ساختید. و دوستان‌شان از انسان‌ها می‌گویند: پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر بهره بردیم، و به پایانی رسیدیم که برای ما مقدّر نمودی. خداوند می‌فرماید: آتش جایگاهتان است، همیشه در آن می‌مانید، مگر آنچه را که او بخواهد، همانا پروردگار تو با حکمت و آگاه است».

﴿وَکَذَٰلِکَ نُوَلِّی بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِینَ بَعۡضَۢا بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٢٩[الأنعام: ۱۲٩].«و این‌گونه برخی از ستمکاران را به سبب آنچه می‌کردند یاور و دوست برخی دیگر می‌گردانیم».

﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِی وَیُنذِرُونَکُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ شَهِدۡنَا عَلَىٰٓ أَنفُسِنَاۖ وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ١٣٠[الأنعام: ۱۳۰].«ای گروه جن و انس! آیا از میان شما پیامبرانی پیش شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو کنند، و شما را از رسیدن به این روز بر حذر دارند؟ می‌گویند: ما علیه خود گواهی می‌دهیم، و زندگی دنیا آنان را فریب داد. و علیه خود گواهی می‌دهند که ایشان کافر بوده‌اند».

﴿ذَٰلِکَ أَن لَّمۡ یَکُن رَّبُّکَ مُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا غَٰفِلُونَ١٣١[الأنعام: ۱۳۱].«این بدان سبب است که پروردگارت اهل شهرها را به خاطر ستم‌هایشان هلاک نمی‌کند در حالی‌که اهل آنجا غافل و بی‌خبر باشند».

﴿وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٣٢[الأنعام: ۱۳۲].«و هر یک طبق اعمال‌شان درجاتی دارند و پروردگارت از آنچه می‌کنند غافل و بی‌خبر نیست».

﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَنِیُّ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفۡ مِنۢ بَعۡدِکُم مَّا یَشَآءُ کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّةِ قَوۡمٍ ءَاخَرِینَ١٣٣[الأنعام: ۱۳۳].«و پروردگارت بی‌نیاز و مهربان است، اگر بخواهد شما را زا میان می‌برد و هرکس را که بخواهد پس از شما جانشین(تان) قرار می‌دهد، همانطور که شما را از نسل و نژاد قومی دیگر پدید آورده است».

﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَأٓتٖۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ١٣٤[الأنعام: ۱۳۴].«بی‌گمان آنچه به شما وعده داده می‌شود، خواهد آمد، و شما نمی‌توانید خدا را ناتوان کنید».

﴿قُلۡ یَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَامِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ١٣٥[الأنعام: ۱۳۵].«بگو: ای قوم من! هرچه می‌خواهید انجام دهید، من هم (هر طور که بخواهم) عمل می‌کنم، به زودی خواهید دانست که سر انجام جهان از آن کیست، همانا ستمگران رستگار نمی‌شوند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗاو روزی که همه آنها را گرد می‌آورد. یعنی تمام ثقلین، انسان و جن را گرد می‌آورد، کسانی‌که خود گمراه شده، و کسانی از آنان که دیگران را گمراه کرده‌اند. پس خداوند جنّیان را که انسان را گمراه کرده و شر و بدی را برایش آراسته و به‌سوی گناه کشانده‌اند، سرزنش کرده و به آنها می‌فرماید: ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَکۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِای گروه جنیان! شما انسان‌های زیادی را گمراه ساخته و آنها را از راه خدا باز داشته اید. پس چگونه اقدام به ارتکاب اموری کردید که من حرام نموده‌ام؟ و چگونه به خود جرات مخالفت با پیامبرانم را دادید، و برای مبارزه با خدا و بازداشتن بندگان خدا از راه او و آوردن‌شان به راه جهنم بپاخاستید؟!.

پس امروز نفرین و عذاب من بر شما مقرر و واجب گشته است. و به اندازه کفرتان و بر حسب گمراه کردنتان، بر عذاب شما خواهم افزود، و شما عذری ندارید که آن را مستمسک قرار دهید و پناهگاهی ندارید که به آن پناه ببرید، و شفاعت‌کننده‌ای ندارید که برایتان شفاعت کند، و دعای شما شنیده نمی‌شود.عذاب و رسوایی و وبالی که در آن روز بر آنان فرود می‌آید بسیار شدید و سنگین است، به همین جهت خداوند هیچ مستمسک و عذری را برای آنان ذکر نکرد.

و اما دوستان‌شان از انسان‌ها، عذرِ غیر مقبول و غیر موجهی را بهانه کرده و می‌گویند ﴿رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖپروردگارا! هریک از ما انسان‌ها و جن‌ها از دیگری بهره برده‌ایم. پس جن از اطاعت انسان و عبادت و تعظیم و پناه بردنش به وی بهره برده است. و انسان نیز از طریق به دست آوردن اهداف خود و رسیدن به بعضی از امیال که جن برایش برآورده کرده بهره‌مند شده است.

پس انسان، جن را می‌پرستد، و جن نیز خدماتی را به او ارائه می‌دهد، و بعضی از نیازهای دنیوی‌اش را تامین می‌کند. یعنی دوستانی که از میان آدمیان برگرفته بودند می‌گویند: گناهانیاز ما سر زده است و دیگر نمی‌توان آنها را جبران نمود. ﴿وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِیٓ أَجَّلۡتَ لَنَاو به میعاد و خط پایانی که برایمان مقرر نموده بودی، رسیدیم. یعنی به محل و جایی رسیده‌ایم که در آنجا به سبب اعمال مجازات می‌شویم، پس اکنون هر آنچه که می‌خواهی با ما بکن، و هر طور که می‌خواهی حکم نما، چرا که دلیلی نداریم و عذر را برای ما باقی نمانده است. صاحب امر تویی و داوری و حکم فقط از آنِ تو است.

در سخن آنها نوعی فروتنی و نرمی به چشم می‌خورد، اما دیگر چه سود! بنابر این خداوند در مورد آنها دادگرانه حکم کرده و ﴿قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰکُمۡ خَٰلِدِینَ فِیهَآمی‌فرماید: آتش (جهنم) جایگاهتان است و برای همیشه در آن می‌مانید. و از آنجا که این حکم به مقتضای حکمت و علم خدا است، آیه را این‌گونه به پایان رسانید: ﴿إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞهمانا پروردگارت با حکمت و دانا است. پس همان‌طور که علم و آگاهی او همه چیز را در برگرفته، حکمت او نیز همه اشیاء را در بر گرفته است.

﴿وَکَذَٰلِکَ نُوَلِّی بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِینَ بَعۡضَۢا بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٢٩و هم چنان‌که یاغیان جن و تسلط آنان را بر دوستان انسی خودشان حاکم نموده‌ایم که گمراهشان کنند و پیمان دوستی و اتحاد را به سبب تلاش و سعی‌شان در ایجاد این حاکمیت و دوستی و اتحاد در میان‌شان منعقد کرده‌ایم، به همان شیوه یکی از سنت‌های ما این است که برای هر ستمگری، یاوری همانند او قرار دهیم که او را به‌سوی بدی می‌کشاند، و بر انجام گناه و معاصی تحریک می‌کند، و او را نسبت به خیر بی‌علاقه می‌نماید.

و این از عقوبت‌های بزرگ خدا است که دارای اثری زشت و خطرناک است. و گناه بر عهده ستم‌گر است، زیرا اوست که زیان را بر خود وارد ساخته و بر خود جنایت کرده است. ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ[فصلت: ۴۶]. «و پروردگارت بر بندگان ستم نمی‌کند».

از این روی هرگاه بندگان ستم و فساد کنند، و حقوقی را که خداوند بر آنها واجب گردانده است، انجام ندهند، خداوند ستمگرانی را بر آنها مسلط می‌گرداند که بدترین عذاب را به آنها می‌رسانند، و از روی ظلم و ستم، چندین برابر حقوق خدا و بندگانش را که ضایع کرده‌اند از آنها می‌گیرند، بدون این‌که برای عذاب و ظلمی که از سوی آن ستمگران به آنان می‌رسد هیچ پاداشی در روز قیامت به آنان داده شود. همانطور که بندگان اگر صالح و درستکار باشند، خداوند مسوولین و سران آنها را صالح، و آنها را پیشوایان رهبران دادگر و عادل می‌گرداند، نه سردمداران ستم‌گر و ظالم.

سپس همه کسانی از جن و انس را که از حق روی گردانده، و آن را رد کرده‌اند سرزنش نموده، و اشتباه آنان را بیان می‌نماید، پس بدان اعتراف می‌کنند، بنابر این فرمود: ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِیای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از شما نیامدند که آیات واضح و روشن ما را که در آن امر و نهی، خیر و شر و وعد و وعید به صورت مشروح بازگو شده است برای شما بازگو کنند؟ ﴿وَیُنذِرُونَکُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَاو شما را از رسیدنتان به این روز برحذر دارند؟ و طریقه نجات یافتن از این روز را به شما بیاموزند؟ و به شما بیاموزند که رستگاری و موفقیت در پیروی کردن از دستورات خدا و پرهیز از آنچه او نهی کرده است، می‌باشد؟ و به شما بیاموزند که بدبختی و زیان در ضایع کردن دستورات و نواهی خدا است؟ پس آنان اعتراف کرده، ﴿قَالُواْ شَهِدۡنَا عَلَىٰٓ أَنفُسِنَاۖ وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَاو می‌گویند: آری، ما علیه خود گواهی می‌دهیم. و زندگی دنیا و زیبایی‌ها و زخارف و نعمت‌های آن آنان را فریب داد، و به آن آرامش پیدا کردند و از آن راضی و خشنود شدند و آنان را از یاد آخرت مشغول داشت. ﴿وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَو آنان علیه خود گواهی می‌دهند که کافر بودیم. پس حجت خدا بر آنان اقامه شده، و در این هنگام هرکس و حتی خودشان می‌دانند که خداوند در مورد آنها به عدالت رفتار می‌نماید. پس به آنان می‌فرماید: ﴿ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ[الأعراف: ۳۸]. «در میان امت‌هایی از جن و انس، که پیش از شما بوده‌اند، وارد آتش شوید». آنان نیز همانند شما عمل کردند، و هم چنان‌که آنها از بهره خود برخوردار شدند، شما هم از بهره خویش بهره‌مند می‌شوید. آنان در باطل فرو رفتند، هم چنان‌که شما هم در باطل فرو رفتید، ﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ[فصلت: ۲۵]. «همانا گذشتگان و آیندگان آنا جن و انس از زیان دیدگان بودند»، و چه زیانی بزرگ‌تر از خسارت و از دست دادن بهشت‌هایی پر از نعمت و محروم شدن از همسایگی اکرم الاکرمین؟! اما آنان هرچند که در این زیان مشترک هستند اما در مقدار آن تفاوت عظیمی با هم دارند.

﴿وَلِکُلّٖو برای هر یک از آنها، ﴿دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚبرحسب اعمال‌شان درجاتی هست، و بدی و گناه کم، مانند بدی زیاد، محسوب نمی‌شود. نه تابع و پیرو چون متبوع و پیروی شده است، و نه با فرمانبر چون رئیس برخورد می‌شود.

همانطور که میان اهل بهشت گرچه همه در سود بردن و رستگاری و وارد شدن مشترک‌اند فرق‌هایی وجود دارد که جز خدا کسی آن را نمی‌داند، با این‌که همه آنان به آنچه مولایشان بدانان بخشیده است خشنودند. پس، از خداوند متعال می‌خواهیم که ما را از اهل فردوس اعلی که آن را برای بندگان مقرب و برگزیدگان خویش و منتخبان و دوستان خود تهیه نموده است، بگرداند. ﴿وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَو پروردگارت از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست، پس هریک را برحسب نیت و عملش مجازات می‌نماید.

و خداوند از آنجا که نسبت به بندگان مهربان است و مصالح آنها را می‌خواهد، آنها را به انجام اعمال صالح و کارهای شایسته دستور داده، و از کارهای بد نهی کرده است، و گرنه ذات خداوند از همه مخلوقات بی‌نیاز است، پس طاعت فرمانبرداران به او سودی نمی‌رساند. همانطور که نافرمانی گناهکاران به او زیانی نمی‌رساند ﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡاگر بخ واهد شما را هلاک نموده واز میان می‌برد، ﴿وَیَسۡتَخۡلِفۡ مِنۢ بَعۡدِکُم مَّا یَشَآءُ کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّةِ قَوۡمٍ ءَاخَرِینَو هر کس را که بخواهد پس از شما جایگزین‌تان می‌کند، همان‌طور که شما را از نسل و دودمان قومی دیگر پدید آورده است.

پس وقتی شما دانستید که حتما باید از این دنیا منتقل شوید، همان‌طور که کسان دیگری غیر از شما منتقل شده‌اند، و دانستید که از این دنیا می‌روید و کوچ می‌کنید و آن را برای کسانی که بعد از شما می‌آیند، می‌گذارید، همان‌طور که کسانی که پیش از شما بوده‌اند از دنیا رفته و آن را برای شما به جا گذاشته‌اند، پس چرا دنیا را محل استقرار و آرامش و وطن خویش گردنیده اید، و فراموش کرده‌اید که دنیا گذرگاهی است نه محل استقرار؟! و فراموش کرده‌اید که پیش روی شما سرا و جهانی است که همه نعمتها را در بردارد و از هر آفت و نقصی بدور است؟ و آن جهانی است که مردمان نخستین و آخرین برای آن تلاش می‌کنند، و گذشتگان و آیندگان به‌سوی آن کوچ خواهند کرد، که هرگاه به آن برسند، در آن جا برای همیشه می‌مانند و اقامت همیشگی در آن خواهند داشت.

و آن جهان هدف و غایتی است که هدفی بالاتر و رای آن وجود ندارد، و مطلوبی است که هر هدف و امر مطلوبی در آن پایان می‌پذیرد، و آنقدر مورد علاقه خردمندان است که هرچیز دیگری را فدای آن می‌کنند. سوگند به خدا در آنجا چیزهایی است که انسان‌ها در پی آنند و چشم از دیدن آن لذت می‌برد، و رقابت کنندگان در آن به رقابت می‌پردازند، چیزهایی از قبیل لذت ارواح و زیادی و فراوانی شادیها، و نعمت‌های جسم و دل، و نزدیک شدن به خدایی که همه غیبها و پنهانی‌ها را می‌داند. همه این‌ها در آنجا وجود دارد. چه همت و اراده بالایی است همتی که در پی این خوبی‌ها می‌باشد! و چه خسارتمند است کسی که به بهره‌ای پست راضی شده است! و چقدر پست و پایین است همّت کسی که معامله زیان بار را برگزیده است! پس آن کس که دچار روی گردانی و غفلت شده است نباید رسیدن سریع به این منزل و سرا را بعید بداند، زیرا ﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَأٓتٖۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ١٣٤همانا آنچه به شما وعده داده می‌شود خواهد آمد، و شما نمی‌توانید خدا را درمانده و ناتوان نمایید، و از عذاب او فرار کنید، زیرا پیشانی‌هایتان در دست خدا است و شما تحت تدبیر و تصرف او قرار دارید.

﴿قُلۡای پیامبر! وقتی که قوم خود را به‌سوی خدا دعوت کردی و سرانجامی که در انتظار آن‌هاست برای‌شان بیان نمودی، و آنان از تسلیم شدن در برابر دستور خدا امتناع ورزیدند، و از امیال‌شان پیروی کردندو به شرک خود ادامه دادند، به آنان بگو: ﴿یَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡای قوم من! بر حالتی که هستید و آن را برای خود پسندیده اید، بمانید وهمانطور عمل کنید، ﴿إِنِّی عَامِلٞمن هم طبق دستور خدا عمل می‌کنیم و تابع خشنودی پروردگارم هستم.

﴿فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِبه زودی خواهید دانست که سرانجام نیک از آنچه کسی خواهد بود، به نفع من می‌شود یا به نفع شما؟! و این انصاف بزرگی است، چرا که خداوند، هم از اعمال و هم از انجام دهندگان آن سخن به میان آورده و سزا و جزا را پیش روی بینندگان قرار داده، و از صراحت گویی پرهیز کرده است، چرا که اشاره و تلویح صریحتر و روشنتر است.

و دانسته شد که عاقبت و سرانجام نیک در دنیا و آخرت از آن پرهیزگاران است. و عاقبت و سرانجام نیک از آن مومنان است و هر کس که از آنچه پیامبران آورده‌اند روی گردانی نماید سر انجامش بد خواهد بود. بنابر این فرمود: ﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَو ستمگران رستگار نمی‌شوند. پس هر ستمگری گرچه در دنیا از تمام بهره‌ها برخوردار باشد، در نهایت نابود و مضمحل می‌گردد: «إِنَّ اللّه لَیُمْلی لِلظَّالـمِ، حتَّى إذا أَخذه لم یُفْلِتْهُ». «همانا خداوند به ستم‌گر مهلت می‌دهد، اما ناگهان او را می‌گیرد و رهایش نمی‌کند».

آیه‌ی ۱۴۰-۱۳۶:

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِیبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَکَآئِنَاۖ فَمَا کَانَ لِشُرَکَآئِهِمۡ فَلَا یَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَىٰ شُرَکَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ١٣٦[الأنعام: ۱۳۶].«و برای خدا از آنچه از کشتزار و چهارپایان آفریده است بهره‌ای قرار دادند، و به گمان خود گفتند: این برای خدا است، و این برای آن‌هایی است که شریک خدا کرده‌ایم. پس آنچه که برای شرکا و بت‌ها بود به خدا نمی‌رسید، و آنچه که برای خدا بود به شریکانشان می‌رسید. چه بد داوری می‌کنند!!».

﴿وَکَذَٰلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَکَآؤُهُمۡ لِیُرۡدُوهُمۡ وَلِیَلۡبِسُواْ عَلَیۡهِمۡ دِینَهُمۡۖ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا یَفۡتَرُونَ١٣٧[الأنعام: ۱۳٧].«و این‌گونه برای بسیاری از مشرکان، سران و شیاطینشان کشتن فرزندان‌شان را زیبا جلوه دادند، تا هلاک‌شان کنند و دین‌شان را بر آنان مشتبه گردانند، و اگر خداوند می‌‌خواست آنان چنین نمی‌کردند. پس آنان را با دروغ‌هایی که می‌بافند رها کن».

﴿وَقَالُواْ هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞ لَّا یَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُ بِزَعۡمِهِمۡ وَأَنۡعَٰمٌ حُرِّمَتۡ ظُهُورُهَا وَأَنۡعَٰمٞ لَّا یَذۡکُرُونَ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَا ٱفۡتِرَآءً عَلَیۡهِۚ سَیَجۡزِیهِم بِمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ١٣٨[الأنعام: ۱۳۸]. «و ـ به زعم خودشان ـ گفتند: این‌ها چهارپایان و کشتزار(های) ممنوع است، که جز کسی که ما می‌خواهیم نباید از آن بخورد، و چهارپایانی است که (سوار شدن بر) پشت آنها حرام شده است. و چهارپایانی (داشتند) که هنگام ذبح نام خدا را بر آن نمی‌بردند. بر خدا دروغ می‌بندند، و به زودی آنها را به خاطر دروغی که می‌بندند مجازات خواهد کرد».

﴿وَقَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُکُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن یَکُن مَّیۡتَةٗ فَهُمۡ فِیهِ شُرَکَآءُۚ سَیَجۡزِیهِمۡ وَصۡفَهُمۡۚ إِنَّهُۥ حَکِیمٌ عَلِیمٞ١٣٩[الأنعام: ۱۳٩].«و می‌گویند: آنچه در شک این چهارپایان است ویژۀ مردان ماست، و بر زنان حرام است، و اگر جنین، مرده متولد شود پس آنان همه در آن شریک هستند. به زودی خداوند سزای توصیف‌شان را می‌دهد، همانا او حکیم و آگاه است».

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِۚ قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٤٠[الأنعام: ۱۴۰].«بدون شک سخت زیان دیدند کسانی که فرزندان‌شان را از روی بی‌خردی و نادانی کشتند، و چیزی را که خدا به ایشان روزی داده بود با دروغ بستن بر خدا حرام کردند، به‌راستی که گمراه شدند، و هدایت یافته نبودند».

خداوند متعال از بی‌خردی و نادانی و سبک مغزی و جهالت عمیق مشرکانی که پیامبر صرا تکذیب می‌کردند خبر میدهد. و خداوند تبارک و تعالی پاره‌ای از خرافات‌هایشان را برمی شمارد تا گمراهی‌شان را یادآور شود، و مردم از آن بپرهیزند. مخالفت این بی‌خردان با حقی که پیامبر صآورده است نقص و عیبی را متوجّه حقاّنیت پیام و رسالت رسول اکرم نمی‌سازد، زیرا آنها شایستگی آن را ندارند که در مقابل حق بایستند.

پس خداوند از جمله خرافات آنان به این نکته اشاره کرد که آنها ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِیبٗابرای خداوند از کشتزار و چهارپایانی که آفریده است بهره‌ای قرار دادند، و سهمی از آن برای بتهایشان در نظر گرفتند. در حالی که خداوند این چیزها را برای بندگانش آفریده و آن را روزی آنان قرار داده‌است. پس آنان دو امر ممنوع را در کنار هم قرار دادند، بلکه سه چیز را که باید از آن پرهیز شود با هم انجام دادند: یکی این‌که بر خدا منت نهادند که برای او سهمی قرار داده‌اند، و بر این اعتقاد و باور بودند که این کار احسانی است نسبت به خدا. و یکی این‌که بت‌هایشان را که به آنها روزی نداده و هیچ چیزی را برای آنان به وجود نیاورده بودند دراین امر شریک گردانیدند. و موضوع سوم حکم و داوری ستمگرانه آن‌هاست که به آنچه سهم خدا بود توجه نکرده و به آن اهمیتی نمی‌دادند، اما اگر همان سهم به بت‌ها می‌رسید و برای بت‌ها قرار می‌دادند به آن توجه می‌کردند، و از آن پاسداری می‌نمودند، و چیزی از آن به خدا نمی‌دادند. زیرا هرگاه از کشتزارها و میوه‌ها و حیواناتی که خداوند برای آنان آفریده بود چیزی به دست می‌آوردند، آن را به دو بخش تقسیم کرده و می‌گفتند: «این به گفته و گمان آنها از آن خداست». و خداوند جز چیزی که خالصانه برای او باشد نمی‌پذیرد، و عمل کسی را که به او شرک بورزد قبول نمی‌کند. و بخش دیگر را که سهمیه شرکا اعم از بت‌ها و شریکان قرار می‌دادند.پس اگر چیزی از آنچه که سهم خدا قرار داده بودند با آنچه که برای غیر خدا در نظر گرفته بودند مخلوط می‌شد، به آن توجهی نکرده و می‌گفتند:خداوند از آن بی‌نیاز است، و آن را باز نمی‌گرداندند. و اگر چیزی از آنچه برای خداهایشان قرار داده بودند با آنچه برای خدا مقرر کرده بودند مخلوط می‌شد، آن را به سر جایش برگردانده، و می‌گفتند: بت‌ها فقیرند و باید سهم آنان برگردانده شود. پس آیا حکمی بدتر از این هست؟ و آیا حکمی ستمگرانه‌تر از این هست؟! زیرا از آنچه که برای مخلوق قرار داده بودند حمایت می‌کردند تا جایی که آن‌گونه از حق خدا محافظت نمی‌کردند.

و احتمال دارد که تاویل آیه کریمه آن‌گونه باشد که در حدیث صحیح از پیامبرصثابت شده است که از خداوند نقل می‌کند: «أنا أغْنى الشُّرکاء عن الشِّرکِ، مَنْ أشرک مَعی شَیئَا ترکتهُ وشِرْکَهُ». «من از هر نوع مشارکت و غیر آن بی‌نیازم، و هر کس که به نیت من و غیر من کاری را انجام دهد»، یعنی برایم در هر کاری شریک قایل شود، آن را از او نمی‌پذیرد، بلکه آن را به آن غیر واگذار می‌کنم. معنی آیه این است که آنچه آنها برای بت‌هایشان قرار داده و بوسیله آن به بت‌های خود نزدیکی جسته‌اند، تقرب و عبادتی خالصانه برای غیر خداست، وچیزی از آن به خدا تعلق نمی‌گیرد. و آنچه راکه به گمان خود برای غیر خدا در نظر گرفته بودند به خدا نمی‌رسد، چون آن شرک است، بلکه سهم شرکا و همتایان است، چون خداوند از آن بی‌نیاز است و عملی را که در آن یکی از آفریدگانش شریک قرار داده شود، نمی‌پذیرد.

یکی از موارد بی‌خردی و گمراهی مشرکین این است که شرکا یعنی سران و شیاطین آنها کشتن فرزندان را برای بسیاری از مشرکین زیبا جلوه می‌دادند. وکشتن فرزندان، به صورت زنده بگور کردن بود، و آنان پسران را از ترس فقر و ناداری، و دختران را از ترس آلوده شدن به عار و ننگ زنده به گور می‌کردند. و این فریب و خدعه شیاطین بود. شیطان‌هایی که می‌خواستند آنها را هلاک سازند، و دین‌شان را بر آنان مشتبه گردانند، پس کارهایی را انجام دادند که در نهایتِ زشتی و قبح قرار داشت. و همواره شرکایشان کارهایشان را برای آنان زیبا جلوه می‌دادند، تا جایی که آن را خوب، و عادت پسندیده به حساب می‌آوردند.

و اگر خداوند می‌خواست آنها را باز دارد و مانع کشته شدن فرزندان‌شان شود، چنین نمی‌کردند. اما حکمت او اقتضا نمود تا آنها را با کارهایشان رها کند، و مانعی میان آنان و کارهایشان قرار ندهد، تا بیشتر در گناه فرو روند، و به آنها مهلت بدهد. بنابر این فرمود: ﴿فَذَرۡهُمۡ وَمَا یَفۡتَرُونَپس آنها را با دروغ و افترای‌شان رها کن، و بر آنان اندوهگین مباش، زیرا آنها هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانند.

یکی دیگر از مصادیق بی‌خبری آنان این است که چهارپایانی را که خداوند برای آنها حلال نموده و آن را مایه روزی و رحمت آنان قرار داده تا از بدعتها و سخنهایی عجیب و غریبی در مورد آنها تراشیده‌اند. پس آنان در مورد برخی از چهارپایان و کشتزارها می‌گویند: ﴿هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞاینها چهارپایان و کشتزارهای ممنوع و حرامی هستند که ﴿لَّا یَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُجایز نیست کسی از آن بخورد، مگر کسی که ما بخواهیم، و یا کسی که ما او را به صفت خاصی متصّف نموده باشیم. البته همه این بحث‌ها را از پیش خود ساخته بودند و جز زغم و گمان آنها چیز دیگری نبودند و جز امیال و خواست و نظر فاسدشان سند و حجتی بر این مواردِ مزعوم ندارند.

و چهارپایانی وجود داشت که از هر جهت حرام قرار داده نشده بودند، بلکه آنان فقط سوار شدن، و بار بردن با آنها را حرام قرار دادند، و پشت آن حیوانات را از سواری و بار حفاظت کردند، و آن را حام می‌نامیدند. و چهارپایانی بود که هنگام ذبح نام خدا را بر آن نمی‌بردند، بلک نام بت‌ها و آنچه غیر از خدا می‌پرستیدند بر آنها می‌بردند و این کارها را به خدا نسبت می‌دادند، و آنها در این امر، دروغگو و فاسق بودند.

﴿سَیَجۡزِیهِم بِمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَپس به زودی آنها را به سبب دروغی که بر خدا می‌بستند، از قبیل قرار دادن شریک برای خدا، و حرام کردن خوردنی‌هایی که منافع فراوانی در بردارند، مجازات خواهد کرد. و از جمله آرا و نظرات بی‌ارزش آنها این است که آنان جنینِ برخی از چهارپایان را بر زنان نه بر مردان حرام کرده و می‌گفتند: ﴿مَا فِی بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُکُورِنَاآنچه در شکم این چهارپایان است ویژه مردان ماست. یعنی برای مردان حلال است و زنان با مردان در آن مشارکت ندارند.

﴿وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاو بر زنان ما حرام است، این زمانی بود که جنینِ حیوان، زنده به دنیا بیاید، و اگر جنینِ حیوان به صورت مرده متولد شود آنها هم در آن شریک هستند. یعنی جنین مرده هم برای مردان و هم برای زنان حلال است. ﴿سَیَجۡزِیهِمۡ وَصۡفَهُمۡپس به زودی خداوند کیفر توصیف‌شان را خواهد داد، زیرا آنچه را خدا حلال کرده است حرام کردند، و حرام وی را حلال نمودند. پس با شریعت خدا مخالفت ورزیده و حریم آن را شکستند، و این را به خدا نسبت دادند. ﴿إِنَّهُۥ حَکِیمٌخداوند در این که به آنان مهلت داده، و آنها را بر گمراه شدن توانایی داده، با حکم است. ﴿عَلِیمٞو به حال آنان آگاه است،، هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و خداوند به آنان و به دروغی که به او نسبت داده واز جانب خود آن را می‌سازند آگاه است، با این حال از آنها در می‌گذرد و به آنان روزی می‌دهد.

سپس زیانکاری و بی‌خردی آنها را بیان نموده و می‌فرماید: ﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖهمانا کسانی که فرزندان‌شان را از روی سفاهت و نادانی کشتند، دین و فرزندان و عقل خویش را از دست داده، و در سفاهت و بی‌خردی و سرگشتگی و گمراهی دست و پا می‌زنند.

﴿وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُو آنچه را خدا برای‌شان روزی داده است حرام کردند. یعنی آنچه را که خداوند رحمتی برای آنها قرار داده، و آن را روزی آنها گردانده است، بر خود حرام کردند، پس آنها کرامت و بخشش پروردگارشان را رد نمودند. به این هم اکتفا نکردند، بلکه آن را حرام توصیف نمودند، در حالی که از حلال‌ترین حلالها بود. و همه این‌ها، ﴿ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِدروغ بستن بر خداست، و هر مخالف و ناسپاسی این دروغها را می‌بافد. ﴿قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَبه راستی که بسی گمراه گشتند و در هیچ کدام از کارهایشان راهیان نشدند.

آیه‌ی ۱۴۱:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَیۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُکُلُهُۥ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗا وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٖۚ کُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ یَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ١٤١[الأنعام: ۱۴۱].«و او خدایی است که باغ‌هایی را که درختان آن بر پایه استوار می‌گردند و درختانی که چنین نیستند، آفریده است، و درخت خرما و کشتزارها را پدید آورده است که میوه‌های آن متفاوتند، و زیتون و انار را آفریده است که همگون و ناهمگونند. از میوۀ آن بخورید آنگاه که ثمر داد، و به هنگام چیدن و دور کردن از آن ببخشید، و زکات آن را بپردازید، و زیاده‌روی نکنید، زیرا که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد».

وقتی خداوند تصرف مشرکین را در بسیاری از امور حلال از قبیل کشتزارها و چهارپایان ذکر نمود، نعمت‌هایی را که به آنها ارزانی داشته بود برشمرد، و وظیفه آنها را در مورد کشتزارها و حیوانات بیان داشت، و فرمود: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖو او خدایی است که باغ‌هایی را آفریده است که درختان گوناگون و گیاهان مختلفی در آن وجود دارد.

﴿مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَیۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖبرای برخی از این باغ‌ها پایه درست شده، و درختانشان بر آن پایه‌ها به هر سو شکوفه داده و پخش می‌شوند، و این پایه‌ها درختان را در بلند شدن از زمین کمک می‌نمایند. و برخی پایه ندارند و بر ساقه خود سبز می‌شوند، یا بر روی زمین پهن می‌گردند. و این یادآور فراوانی منافع این باغ‌ها است، و خداوند بندگان را آموخته است که چگونه آن درختان را بالا ببرند و آن را رشد بدهند.

﴿وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُکُلُهُو خداوند متعال درخت خرما و کشتزار را آفریده، که میوه‌های آن مختلف است. همه از یک خاک سر برآورده، و با یک آب آبیاری می‌شوند، اما خداوند متعال برخی را در خوردن بر برخی دیگر تفضیل داده‌است. سپس خداوند درخت خرما و کشتزار را با انواع مختلی که دارد به طور ویژه بیان کرد، زیرا منافع آنها فراوان است، و روزی و خوراک بیشتر مردم از این دو نوع تهیه می‌شود.

﴿وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗاو خداوند متعال درخت زیتون و انار را پدید آورده که درخت‌شان با یکدیگر همگون است، ﴿وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٖو در میوه و طعم با یکدیگر متفاوتند. در اینجا شاید این سوال به ذهن برسد که خداوند این باغ‌ها و آنچه را که بر آن عطف شده است برای چه چیزی آفریده است؟ پس خداوند خبر داد که آن را به خاطر تامین منافع بندگان پدید آورده است، بنابر این فرمود: ﴿کُلُواْ مِن ثَمَرِهِاز میوه و محصول نخل و کشتزار بخورید، ﴿إِذَآ أَثۡمَرَوقتی که محصول داد، ﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ یَوۡمَ حَصَادِهِو حق کشتزار را که ذکات است، و در شریعت دارای نصاب‌های معین است، در روز درو کردن آن بپردازید. خداوند آنها را دستور داد تا زکات آن را روز درو کردن کشتزار به منزله سپری شدن سال است. زیرا در زمان درو مستمندان بدان چشم می‌دوزند. نیز هنگام درو کردن، دادن زکات برای صاحب کشتزار آسان است، و کسی که در صدد دادن زکات است، در آن هنگام به خوبی می‌داند چکار کند. نیز کسی که از پرداختن آن امتناع می‌کند برای مردم معلوم و آشکار می‌گردد.

﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚو اسراف نکنید، این نهی شامل اسراف و زیاده روی در خوردن می‌شود. و اسراف یعنی از حد معمول تجاوز کردن، و این‌که صاحب کشتزار نباید طوری آن را بخورد که به زکات زیان وارد نماید، و اسراف و زیاده روی روی در بیرون کردن زکاتِ کشتزار به این صورت است که بیشتر از اندازه‌ای که بر او واجب است به عنوان زکات بپردازد، و با پرداخت بیش از حد، به خود و خانواده و طلبکارانش زیان وارد کند. پس همه این‌ها اسراف است و خداوند از آن نهی کرده و آن را نمی‌پسندد، بلکه خداوند از آن متنفر است و آدمی به خاطر آن مورد نفرت او قرار می‌گیرد و این آیه دلیلی است بر واجب بودن زکات در حبوبات و میوه‌ها از قبیل خرما و انگور، و این که لازم نیست یکسال بر آن بگذرد، بلکه سالِ آن هنگام درو شدن آن در کشتزارها، و چیدن خرمای نخل است. و اگر چند سال این محصولات پیش بنده بماند زکات در آن تکرار نمی‌شود، و مادامی که برای تجارت نباشد، چرا که خداوند جز به هنگام درو کردن و چیدن آن به بیرون کردن زکات دستور نداده است. و اگر حبوبات و میوه قبل از درو شدن یا چیدن به آفتی دچار شود بدون این‌که صاحب کشتزار یا میوه کوتاهی کرده باشد، ضامن آن نمی‌شود. و خوردن از خرما و کشتزار قبل از بیرون کردن زکات آن جایز است. و این زکات محسوب نمی‌شود، بلکه زکات از مالی بیرون کرده می‌شود که پس از خوردن باقی می‌ماند.

و پیامبر صمحاسب و تخمین زننده‌ای را برای محصولات مردم می‌فرستاد تا مقدار محصولاتشان را تخمین بزند، و او را دستور می‌داد تا یک سوم یا یک چهارم را برای صاحبان آن به منظور خوردن و غیره در نظر بگیرد تا خودشان و دیگران از آن بخورند.

آیه‌ی ۱۴۴-۱۴۲:

﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ حَمُولَةٗ وَفَرۡشٗاۚ کُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ١٤٢[الأنعام: ۱۴۲].«و از چهارپایان، حیواناتی که باربرند و حیواناتی که کوچکند برایتان آفریده است، بخورید از آنچه خدا به شما روزی داده است و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برایتان دشمنی آشکار است».

﴿ثَمَٰنِیَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَیۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّکَرَیۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَیۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۖ نَبِّ‍ُٔونِی بِعِلۡمٍ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٤٣[الأنعام: ۱۴۳].«هشت جفت را آفریده است، از گوسفند دوتا و از بز دوتا، بگو: آیا خداوند نرها را حرام کرده است یا ماده‌ها را؟ یا آنچه ماده‌ها در شکم دارند؟ مرا از روی دانش آگاه کنید اگر راست می‌گویید».

﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَیۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّکَرَیۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَیۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۖ أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰکُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَاۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا لِّیُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَیۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٤[الأنعام: ۱۴۴].«و از شتر دوتا و از گاو دوتا آفریده است، بگو: آیا دو تا نر را حرام کرده است یا دوتا ماده را، یا آنچه را که دو ماده در شکم دارند؟ آیا شما حاضر بودید آنگاه که خداوند شما را به این کار سفارش نمود؟ پس چه کسی ستمگرتر از کسی است که بر خدا دروغ ببندد تا بدون دانش و آگاهی مردم را گمراه سازد؟ همانا خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند».

﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ حَمُولَةٗ وَفَرۡشٗاو از چهارپایان، حیواناتی را که باربرند و حیواناتی را که کوچک هستند پدید آورده است. برخی از حیوانات بار می‌برند و بر آنها سوار می‌شوید، و برخی به سبب این‌که کوچکند، برای سوار شدن و باربری صلاحیت ندارند، مانند بچه شترها و امثال آن، و به این حیوانات فرش گفته می‌شود.

پس حیوانات از جهت سواری و باربری به این دو نوع تقسیم می‌شوند، اما از جهت خوردن، همه خوردنی هستند، و از همه استفاده می‌شود. بنابر این فرمود: ﴿کُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِبخورید از روزی‌ای که خدا به شما داده‌است، و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، یعنی از راه‌ها و کارهای شیطان پیروی نکنید، که از جمله آن این است که برخی از آنچه خدا به شما روزی داده است حرام کنید. ﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞچرا که او برایتان دشمنی آشکار است. پس شما را جز به آنچه که به زیانتان است و باعث شقاوت و بدبختی همیشگی‌تان می‌شود دستور نمی‌دهد.

حیواناتی را که خدا به بندگانش ارزانی نموده و آنها را حلال و پاکیزه قرار داده به صورت مشروح بیان کرده و فرموده است: ﴿ثَمَٰنِیَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَیۡنِهشت جفت‌اند، از گوسفند دو تا نر و ماده، ﴿وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَیۡنِو از بز دو تا آفریده است، پس شدند چهار تا، و همه در آنچه که خدا حلال کرده است داخل‌اند، و میان آنها فرقی نیست.

پس به این سخت گیران و کسانی که چیزهایی از آن را حرام قرار داده و چیزهایی را حرام قرار ن می‌دهند، یا برخی از آن را بر زنان حرام می‌کنند و همان قسمت را برای مردان حلال می‌دانند، در قالبی الزام آور به آنان بگو: بین آنچه آنها جایز قرار داده و میان آنچه حرام کرده‌اند فرقی وجود ندارد. ﴿ءَآلذَّکَرَیۡنِبگو: آیا خداوند گوسفندان و بزهای نر را، ﴿حَرَّمَحرام کرده است؟ زیرا شما این را به طور عام و فراگیر نمی‌گویید. ﴿أَمِ ٱلۡأُنثَیَیۡنِیا گوسفندان و بزهای ماده را؟ این سخن شما نیست، چرا که شما نمی‌گویید از این دو نوع تنها حیوانات نر یا تنها حیوانات ماده حرام‌اند.

آنچه که باقی می‌ماند این است که اگر در شکم ماده‌ها جنین نر یا جنین ماده باشد، و یا در شکم‌شان جنین نامعلومی باشد. پس فرمود: ﴿أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَیۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَیَیۡنِیا آنچه را میش ماده یا بز ماده در شکم داشته باشد حرام می‌دانید، و از نظر شما فرقی نمی‌کند که آنچه در شکم دارند نر باشد یا ماده؟ شما این گفته را نیز نمی‌گویید.

پس وقتی که هیچ یک از این سه گفته متعلق به شما نیست که تمام حالت‌های حیوانات در این اقسام منحصر است، به چه راهی می‌روید؟! و چه می‌گویید؟! ﴿نَبِّ‍ُٔونِی بِعِلۡمٍ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَمرا از روی آگاهی و دانش با خبر سازید اگر در گفتار و ادعایتان راست می‌گویید. و مشخص است که آنها نمی‌توانند جز یکی از این سه گفته را بگویند، زیرا غیر از این سه مورد در عقل نمی‌گنجد، و آنها یکی از این سه گفته مذکور را نمی‌گویند، بلکه می‌گویند: برخی از چهارپایان که آنها از سوی خود اصطلاحاتی برای‌شان گذاشته‌اند بر زنان حرام هستند. و یا گفته‌هایی از این قبیل، که بدون شک م صدر و منبع آن جهل مرکب و عقل‌های منحرف و آرای فاسد می‌باشد، و خداوند بر صحت آن دلیلی نازل نکرده است و آنان نیز بر راستی‌اش دلیل و حجتی ارائه نکرده‌اند.

سپس مطلب فوق را در مورد شتر و گوسفند نیز تکرار کرد. و پس از آن‌که باطل بودن گفته‌ی آنان را بیان کرد، طوری با آنها سخن گفت که راهی جز پیروی از شریعت خدا برای آنان باقی نگذاشت: ﴿أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰکُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَایعنی شما ادعایی بیش ندارید و هیچ دلیلی برای اثبات صدق و صحت آن ندارید، جز این‌که از سرِ هوی و هوس بگویید: «خداوند ما را به این سفارش نموده و به ما وحی کرده است، همانطور که بر پیامبرش وحی فرستاده است، و پیامی که خداوند به ما وحی کرده است با آنچه پیامبران، مردم را به‌سوی آن دعوت می‌کنند و کتاب‌ها بر آن نازل شده‌اند مخالف است».

و این دروغ و افترایی است که همه آن را می‌دانند، بنابر این فرمود: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا لِّیُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَیۡرِ عِلۡمٍپس کیست ستمگرتر از کسی که بر خدا دروغ ببندد تا مردم را بدون علم و آگاهی گمراه سازد؟ یعنی هدف وی از دروغ گفتن و نسبت دادن دروغ به خدا، گمراه نمودن بندگان خدا از راه وی است. و برای توجیه عمل خود دلیل و حجتی از عقل و شرع ندارد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَهمانا خداوند قوم ستم‌گر را هدایت نمی‌کند، کسانی که جز ظلم و ستم و دروغ بستن بر خدا بلد نیستند، و چیزی دیگر را نمی‌خواهند.

آیه‌ی ۱۴۶-۱۴۵:

﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ یَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن یَکُونَ مَیۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِیرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٤٥[الأنعام: ۱۴۵].«بگو: در آنچه به من وحی شده است خوردن چیزی را بر خورنده‌ای حرام نمی‌یابم مگر این‌که حیوان مردار یا خونی جاری یا گوشت خوک باشد، که همۀ این‌ها ناپاک‌اند، یا حیوانی که (به هنگام ذبح) نام غیر خدا بر آن برده شده باشد. پس هر کس بر خوردن این محرمات ناچار گردد و به آن علاقه‌مند نباشد و تجاوز نکند، پس همانا پروردگارت بخشنده و مهربان است».

﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَایَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِبَغۡیِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ١٤٦[الأنعام: ۱۴۶].«و بر یهودیان هر ناخنداری را حرام کردیم، و از گاو و گوسفند پیه‌ها و چربی‌ها را بر آنان حرام کردیم، به جز پیه‌هایی که در پشت آن است، یا پیه‌ای که با آنچه در داخل شکم است مخلوط شده است، و یا چربیهایی که با استخوانی آمیخته است، این را سزای ستم و تجاوزشان قرار دادیم، و ما راستگوییم».

وقتی خداوند مشرکین را به خاطر آن که حلال را حرام کردند و آن را به خدا نسبت دادند، مذّمت کرد، و گفته‌هایشان را باطل شمرد، پیامبرش را دستور داد تا آنچه را که خدا بر مردم حرام نموده است برای‌شان بیان کند، تا بدانند هر چیزی که خارج از آن دایره باشد حلال است. و هرکس حرام بودن آن را به خدا نسبت دهد دروغگو است، و یاوه می‌گوید، چون تحریم جز از طرف خدا و بر زبان پیامبرش انجام نمی‌گیرد. و خدا به پیامبرش فرموده است: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ یَطۡعَمُهُبگو: در آنچه به من وحی شده است بر هیچ خورنده‌ای چیزی را نمی‌یابم که خوردنش حرام باشد. البته در اینجا از موضوع تحریم و عدم تحریم، استفاده‌ی از این چیزها در غیر مساله‌ی «خوردن» بحث نشده است، بلکه فقط به موضوع تحریم و عدم تحریم در مساله‌ی خوردن پرداخته شده است. ﴿إِلَّآ أَن یَکُونَ مَیۡتَةًمگر مردار، و آن حیوانی است که بدون ذبح شرعی مرده باشد، چنین حیوانی حلال نیست. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِیرِ[المائدة: ۳]. «حیوان مردار و خون و گوشت خوک بر شما حرام شده است».

﴿أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًایا خون جاری، و آن خونی است که از حیوانی که ذبح می‌شود بیرون می‌آید، و ماندنِ آن در بدن حیوان، به کسی که آن را بخورد آسیب می‌رساند، اما وقتی از جسم بیرون بیاید زیانِ خوردنِ گوشت برطرف می‌شود. و مفهوم کلام، آن است خونی که بعد از ذبح در گوشت و رگها باقی می‌ماند حلال و پاک است.

﴿أَوۡ لَحۡمَ خِنزِیرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌیا گوشت خوک. همه موارد سه گانه پلید، آلوده و مضر است. و خداوند نسبت به شما مهربان است و به خاطر این‌که شما را از نزدیک شدن به آلودگی‌ها و ناپاکی‌ها دور نماید آنها را حرام نموده است. ﴿أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِیا این‌که حیوان سربریده شده برای غیر خدا، ذبح شده باشد. پس این از جمله امور فسق آور است. فسق یعنی بیرون رفتن از دایره اطاعت خدا به‌سوی نافرمانی او ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّبا وجود این، هر کس به ناچار خوردن این چیزهایی حرام باشد، یعنی نیاز و ضرورت او را به خوردن چیزی از آن وادار کند، به این صورت که چیزی نداشته باشد و از تلف شدن خودش بترسد.

﴿غَیۡرَ بَاغٖو در غیر حالت اضطرار خواهان خوردن آن نباشد. ﴿وَلَا عَادٖو از حد نگذرد، و بیش از نیاز نخورد، ﴿فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞبدون شک پروردگارت آمرزنده و مهربان است. پس هرکس دارای چنین حالتی باشد خداوند او را می‌آمرزد. علما در مورد حصر مذکور در این آیه اختلاف دارند، هرچند که امور حرام دیگری هست که در این آیه ذکر نشده است، مانند خوردن گوشت درندگان و پرندگانی که دارای چنگال هستند، و امثال آن.

پس برخی از علما گفته‌اند: این آیه قبل از تحریم موارد دیگری که در این آیه ذکر نشده‌اند نازل شده است. به همین جهت حصر مذکور در این آیه با تحریمی که پس از آن وارد شده است مخالفتی ندارد، چون در آن وقت پیامبر آن را در آنچه به او وحی شده نیافته بود. و برخی گفته‌اند: این آیه سایر چیزهایی را که حرام هستند در بر می‌گیرد، برخی را به صراحت در برگرفته، و برخی را از طریق مفهوم و عمومِ علت شامل می‌شود. زیرا خداوند علت حرمت خوردن مردار، خون و گوشت خوک، یا فقط گوشت خوک را این‌گونه بیان کرده است: ﴿فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌکه آن پلید است، و این صفتی است که شامل هر چیز حرامی می‌شود. زیرا چیزهای حرام همه پلید و ناپاک‌اند، و آن را به خاطر حفاظت از بندگانش و صیانت از کرامتشان حرام کرده است.

و مشروح و تفاصیل اشیاء پلید و حرام، از سنت گرفته می‌شود، زیرا سنت، قرآن را تفسیر و هدف و منظور آن را بیان می‌کند. پس وقتی خداوند از میان خوراکی‌ها جز آنچه را که ذکر شد حرام نکرده است و منبع تحریم جز شریعت خدا چیزی نمی‌تواند باشد این دلالت می‌نماید که مشرکین، آن کسانی که روزی خدا را حرام کردند، بر خدا دروغ بسته و از طرف خود چیزهایی را به دروغ به او نسبت دادند.

و اگر خداوند در این آیه خوک را ذکر نکرده بود به احتمال قوی می‌توانستیم بگوییم عبادت و سیاق آیه در رابطه با نقض گفته‌های گذشته مشرکین در رابطه با تحریم چهارپایان می‌باشد، مشرکینی که حلالِ خدا را برحسب آنچه نفسشان برای آنها زیبا جلوه داده بود، تحریم می‌کردند، در حالی که در میان چهارپایان چیزی جز آنچه در آیه ذکر شده است حرام نیست، و آن عبارت است از مردار و آنچه که با یاد غیر خدا ذبح شده است.اما سایر موارد حلال می‌باشند. و شاید ذکر خوک در اینجا بنا براین احتمال به همین مناسبت باشد که برخی از جاهلان خوک را در زمره چهارپایان قرار داده و آن را نوعی گوسفند می‌پندارند. و آن را مانند چهارپایان پرورش داده و حلال می‌دانند، و بین آن و چهارپایان فرقی نمی‌گذارند. پس همه چیزهایی که بر این امت حرام شده است به خاطر پاک کردن آنان از پلیدی و صیانت از کرامت آنهاست.

اما آنچه بر اهل کتاب حرام شده است، برخی پاکیزه است ولی بر آنها حرام است، و این بخاطر کیفر و سزای آنها بوده است، بنابر این فرمود: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖو هر حیوانا ناخنداری مانند شتر و امثال آن را بر یهودیان حرام کردیم. ﴿وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡو از گاو و گوسفند برخی از اجزای آن را بر آنان حرام کردیم که عبارت است از ﴿شُحُومَهُمَآپیه و چربی گاو و گوسفند. و تمام پیه‌ها و چربی‌های آن حرام نیست، بلکه پیه و چربی دمبه و آن لایه‌ی نازکی از پیه که شکمبه و امعا را فرا گرفته است حرام می‌باشد. بنابر این چربی حلال آن را استثنا کرد و فرمود: ﴿إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَایَآجز آنچه که بر پشت آنها قرار دارد و یا آن چربی که با روده‌ها آغشته است. ﴿أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖیا آن بخش از چربی که با استخوان آمیخته باشد. ﴿ذَٰلِکَاین تحریم بر یهودیان، ﴿جَزَیۡنَٰهُم بِبَغۡیِهِمۡبه سبب ستم و تجاوزشان بر حقوق خدا و بندگان خدا بود، و خداوند این چیزها را بر آنان حرام نمود، تا آنها را بدین وسیله کیفر و عقوبت دهد. ﴿وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ.

و هر آینه ما در هر آنچه می‌گوییم انجام می‌دهیم و حکم می‌کنیم راستگو و راستکار هستیم. و چه کسی از خدا راستگوتر است، و چه کسی بهتر از خدا داوری می‌کند برای قومی که یقین دارند!

آیه‌ی ۱۴٧:

﴿فَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل رَّبُّکُمۡ ذُو رَحۡمَةٖ وَٰسِعَةٖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُهُۥ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ١٤٧[الأنعام: ۱۴٧].«اگر ترا تکذیب کردند، بگو: پروردگار شما دارای رحمت گسترده است، و عذاب او از قوم مجرم باز گردانده نمی‌شود».

اگر مشرکان تو را تکذیب کردند، در آن حالت نیز آنها را با تشویق وترهیب به‌سوی دین فرا بخوان، و به آنا خبر بده که خداوند، ﴿ذُو رَحۡمَةٖ وَٰسِعَةٖدارای رحمت گسترده و فراگیری است که همه مخلوقات را در بر می‌گیرد. پس با فراهم کردن اسباب برخورداری از رحمت، به‌سوی رحمت او بشتابید، که اساس آن تصدیق محمدصدر آنچه که آورده است می‌باشد. ﴿وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُهُۥ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَو عذاب او از قوم مجرم دور نمی‌شود، کسانی که جرم و گناه‌شان زیاد است. پس، بپرهیزید از گناهانی که انسان را به عذاب خدا می‌رسانند، که بزرگ‌ترین آنها تکذیب محمد صاست.

آیه‌ی ۱۴٩-۱۴۸:

﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَیۡءٖۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَکُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ١٤٨[الأنعام: ۱۴۸].«مشرکان خواهند گفت: اگر خدا می‌خواست ما و پدرانمان شرک نمی‌ورزیدیم، و چیزی را حرام نمی‌کردیم، همین‌گونه کسانی که پیش از آنها بودند (پیامبران‌شان را) تکذیب کردند، تا این‌که عذاب ما را چشیدند. بگو: آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما بیرون بیاورید؟ شما جز از گمان پیروی نکرده و فقط از روی گمان و تخمین کار می‌‌کنید».

﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٤٩[الأنعام: ۱۴٩].«بگو: خدا دارای دلیل و حجت بالغ و رسالت است، و اگر می‌خواست همۀ شما را هدایت می‌کرد».

خداوند خبر می‌دهد که مشرکان برای موّجه جلوه دادن شرک، و حرام کردن حلال خدا، تقدیر و قضای الهی را بهانه کرده و مشیت و خواست خداوند را که هر خیر و شرّی را فرا گرفته است دلیل قرار داده، و از این راه خود را از سرزنش و ملامت نفس نجات می‌دهند. و چیزی را بر زبان آورند که خداوند خبر داده بود به زودی آن را خواهند گفت. همانطور که در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَیۡءٖ[النحل: ۳۵]. «و کسانی که شرک ورزیده‌اند، گفتند: اگر خداوند می‌خواست ما جز او چیزی را نمی‌پرستیدیم». پس خداوند متعال خبر داد که امت‌های تکذیب‌کننده همواره به وسیله این دلیل پوچ دعوت پیامبران را رد می‌کردند، اما این دلیل برای آنان سودی نداشت و خداوند آنها را هلاک ساخت و عذاب خود را به آنان بچشاند.

پس اگر این، دلیل ستمی بود، عذاب را از آنان دور می‌کرد و عذاب بر آن فرود نمی‌آمد، چون خداوند عذاب خود را جز بر کسی که سزاوار آن است فرود نمی‌آورد. بنابر این دانسته شد که این دلیل از چند جهت فاسد و ناکار آمد است:

۱- خداوند بیان کرده است که اگر این، دلیلِ درستی بود عذاب بر آنان فرود نمی‌آمد.

۲- دلیل باید بر علم و برهان مبتنی باشد، اما اگر دلیل فقط مستند به گمان و تخمین باشد، آدمی را به حق نمی‌رساند، و آن دلیلی باطل است. بنابر این فرمود: ﴿قُلۡ هَلۡ عِندَکُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآبگو: «آیا دانشی نزد شما هست که آن را برای ما بیرون آورید؟» پس اگر آنان علم و دانشی داشتند در حالی که سر سخت‌ترین دشمن بودند البته آن را اظهار می‌کردند. پس وقتی که علم و دانش خود را بیرون نیاورند معلوم می‌شود آنان علم و دانشی ندارند. ﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَشما جز از گمان پیروی نکرده، و فقط از روی گمان و تخمین کار می‌کنید. و هرکس دلیلش را براساس گمان و تخمین بنا کند، او بر باطل بوده و زیانکار است. پس چگونه است اگر کسی دلیلش را بر تجاوز و سرکشی و شرّ و فساد بنا نهد؟!.

۳- خداوند دارای حجت و دلیل رساست و برای هیچ کسی عذری باقی نمی‌گذارد، و حجت خدا حجتی است که پیامبران و کتاب‌های الهی و آثار نبوی و عقول صحیح و سرشت‌های مستقیم و اخلاق درست بر آن اتفاق کرده‌اند. پس معلوم است هرچیزی که با این دلیل قطعی مخالفت کند باطل است، چون نقیض حق جز باطل چیزی دیگر نیست.

۴- خداوند به هر مخلوقی قدرت و اراده‌ی داده است که به وسیله آن می‌تواند کاری را که بدان مکلف شده است انجام دهد. و خداوند بر هیچ کسی کاری را واجب نکرده است که بر انجام آن قادر نباشد، و بر هیچ کسی چیزی را حرام نکرده است که قدرت ترک کردن آن را نداشته باشد. پس، بهانه قرار دادن تقدیر الهی واقعا ظلم محض و عناد و کینه توزی خالص است.

۵- خداوند بندگان را بر انجام کارهایشان مجبور نکرده، بلکه کارهایشان را تابع اختیارشان قرار داده‌است، بنابر این اگر بخواهند انجام می‌دهند، و اگر بخواهند دست نگاه می‌دارند. و این امری است قابل مشاهده، و هیچ کسی آنرا انکار نمی‌کند مگر کسی که تکبر ورزیده و امور محسوس را انکار کند. زیرا هر فردی فرق حرکت اختیاری و حرکت اجباری را میداند، گرچه همه درخواست خدا داخل ا ند، و تحت اراده او قرار دارند.

۶- کسانی که در ارتکاب گناهان به قضا و تقدیر الهی استدلال می‌کنند دچار تناقض هستند، زیرا آنها نمی‌توانند در همه جا این را قبول داشته باشند، بلکه اگر کسی نسبت به آنها بدی روا دارد و آنها را بزند یا مال‌شان را بگیرد یا امثال آن، و بگوید: «تقدیر و قضا این‌گونه بوده است»، این استدلال را نمی‌پذیرند و به شدت از این استدلال خشمگین می‌شوند. بسی جای تعجی است که چگونه ارتکاب نافرمانی و ناخشنودی‌های خدا را تقدیر او به حساب آورده، اما به هیچ کسی اجازه نمی‌دهند آنها را ناراضی و ناخشنود بگرداند و تقدیر خدا را بهانه کند؟!.

٧- بهانه قرار دادن قضا و تقدیر، مقصود و هدف نبوده و آنها می‌دانند که آن دلیلی نیست. بلکه هدف از این بهانه رد کردن حق است. آنها حق را مانند مرد شروری می‌پندارند که بر آنها هجوم می‌آورد، پس آن را با هر کلام و سخنی که بر دل‌شان خطور کند هرچند که به خطا و نادرستی آن اعتقاد هم داشته باشند از خود دور می‌کنند.

آیه‌ی ۱۵۰:

﴿قُلۡ هَلُمَّ شُهَدَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ یَشۡهَدُونَ أَنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَاۖ فَإِن شَهِدُواْ فَلَا تَشۡهَدۡ مَعَهُمۡۚ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَ١٥٠[الأنعام: ۱۵۰].«بگو: گواهانتان را بیاورید که گواهی دهند خداوند این را حرام کرده است، پس اگر گواهی دادند تو با آنان گواهی مده، و از هوی و هوس کسانی پیروی مکن که آیات ما را تکذیب کرده و به آخرت ایمان نمی‌آورند، و آنان برای پروردگار خود همتا و شریک قرار می‌دهند».

به کسانی که حلال خدا را حرام می‌کنند و آن را به خدا نسبت می‌دهند، بگو: گواهانتان را بیاورید تا گواهی دهند که خداوند این را حرام کرده است، پس وقتی این سخن به آنها گفته شد آنان میان دو راه قرار می‌گیرند، یا گواه و شاهدی را نمی‌آورند، پس آن وقت ادعایشان باطل و پوچ خواهد بود، و یا این‌که کسی را می‌آورند که براین امر گواهی دهد، و امکان ندارد که کسی بر این چیز گواهی دهد، مگر آدم دروغگو وتهمت زن و گناه پیشه که شهادت و گواهی او مورد قبول نیست. اما افراد عادل هرگز بر آن گواهی نمی‌دهند. بنابر این در حالی که پیامبر و پیروانش را از این شهادت و گواهی دادن نهی می‌کند، می‌فرماید: ﴿فَإِن شَهِدُواْ فَلَا تَشۡهَدۡ مَعَهُمۡۚ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَپس اگر گواهی دادند، با آنان گواهی مده، و از هوی و هوس کسانی پیروی مکن که آیات ما را تکذیب می‌کنند، و از کسانی پیروی مکن که به روز قیامت ایمان نمی‌آورند، و از آنها که برای پروردگارشان شریک می‌گیرند. یعنی بت‌ها و همتایان را شریک خدا می‌سازند و با او برابر و مساوی قرار می‌دهند.

و چون روز قیامت را انکار کرده و خدا را یگانه نمی‌دانستند، هوی و هوسشان با عقیده‌شان همسو شد و در شرک و تکذیب فرو رفتند. پس شایسته است که خداوند بنده برگزیده‌اش را از پیروی کردن از خواست و هوای نفس باز دارد و او را از گواهی دادن با پیروان هوی و هوس نهی کند. و دانسته شد که حرام کردن حلالِ خدا، از هوی و هوسِ گمراه‌کننده آنان سرچشمه می‌گیرد.

آیه‌ی ۱۵۳-۱۵۱:

﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمۡ عَلَیۡکُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکُمۡ وَإِیَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١[الأنعام: ۱۵۱].«بگو: بیایید آنچه را خدا بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم، این‌که چیزی را شریک او قرار ندهید، و با پدر و مادر نیکی کنید، و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما شما و ایشان را روزی می‌دهیم، و به گناهان کبیره نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان. و انسانی را نکشید که خداوند کشتن وی را حرام نموده است، مگر به حق. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می‌نماید باشد که بیندیشید».

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ١٥٢[الأنعام: ۱۵۲].«و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به بهترین روش، تا این‌که به رشد کامل برسد، و پیمانه و ترازو را به کمال و دادگرانه مراعات بدارید، هیچ‌کس را جز به اندازۀ توانش مکلّف نمی‌سازیم. و هنگامی که سخنی گفتید، دادگری کنید گرچه (دربارۀ) خویشاوند (شما) باشد. و به پیمان خدا وفا کنید و این‌ها چیزهایی است که خداوند شما را به آن سفارش نموده است تا پند گیرید».

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳].«و این راهِ راست من است، پس، از آن پیروی کنید و از (دیگر) راه‌ها پیروی مکنید، که شما را از راه خدا پراکنده می‌سازد. این‌ها چیزهایی هستند که خداوند شما را بدان سفارش نموده است تا پرهیزگار شوید».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿قُلۡبه کسانی که حلال خدا را حرام می‌کنند، بگو: ﴿تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمۡ عَلَیۡکُمۡبیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام نموده است برایتان بیان کنم. یعنی آنچه را که خداوند به طور عام حرام نموده است برایتان می‌خوانم، که همه محرمات از قبیل خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و گفتار و کردارها را در بر می‌گیرد. ﴿أَلَّا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗا این‌که هیچ چیز زیاد و کمی را شریک او نسازید. و حقیقت شرک ورزیدن به خدا این است که مخلوق، مانند خدا پرستش، و یا مانند خدا تعظیم شود، یا یکی از ویژگی‌های ربوبیت و الوهیت به او اختصاص داده شود.

و وقتی که بنده تمام انواع شرک را ترک کند موحدّ و یکتاپرست می‌شود و در همه حالاتش مخلص خدا می‌گردد. بنابر این حق خدا بر بندگان است که او را بپرستند و چیزی را شریک ا و نسازند.

سپس به بیان مهم‌ترین حق پس از حق خود پرداخت و فرمود: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗاو با پدر و مادر نیکی کنید، یعنی با سخنان خوب و کارهای زیبا و پسندیده با آنها نیکی کنید. پس هر سخن یا کاری که به وسیله آن به پدر و مادر سودی برسد یا باعث خوشحالی آنها شود از جمله نیکوکاری و احسان است. و هرگاه احسان و نیکوکاری با پدر و مادر صورت پذیرد عقوق و نافرمانی آنان منتفی می‌گردد. ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖو دختر و پسرانتان را از ترس فقر و تنگدستی مکشید.

یعنی به سبب فقر و این‌که برای تامین روزی آنها در تنگنا قرار نگیرید آنها را نکشید، آن‌گونه که این شیوه و رسم در میان مردمان سنگدل و ستم‌گر دوران جاهلیت وجود داشت.

پس وقتی که آنها در این حالت از کشتن فرزندان‌شان نهی شده‌اند به طریق اولی از کشتنِ بدون دلیلِ آنان و از کشتنِ فرزندان دیگران نهی می‌شوند. ﴿نَّحۡنُ نَرۡزُقُکُمۡ وَإِیَّاهُمۡما شما و ایشان را روزی می‌دهیم. ما روزی همه را به عهده گرفته‌ایم، پس شما کسانی نیستید که فرزندانتان را روزی دهید، بلکه نمی‌توانید خودتان را هم روزی بدهید. پس به خاطر روزی فرزندان هیچ فشاری بر شما نیست.

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَو به گناهان بزرگ و بسیار زشت نزدیک نشوید. ﴿مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَبه گناهی نزدیک نشوید که به ظاهر آدمی بستگی دارد، نیز به گناهانی نزدیک نشوید که به باطن و قلب و درون انسان مربوط است. و نهی کردن از نزدیک شدن به گناهان و زشتی‌ها، از نهی کردن از انجام دادن آن بلیغ‌تر و رساتر است، زیرا نهی از نزدیک شدن به گناه شامل نهی از ارتکاب مقدمات گناه و وسائلی است که انسان را بدان می‌رساند.

﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُو انسانی را نکشید که خدا کشتن وی را حرام نموده است. و آن مسلمان است، خواه مرد باشد یا زن، کوچک باشد یا بزرگ، نیکوکار باشد یا فاسق، کافری که به وسیله عهد و پیمان جان او در مصونیت قرار گرفته است.

﴿إِلَّا بِٱلۡحَقِّمگر به حق، مانند زناکاری که متاهل باشد، و یا کسی که دیگری را کشته است، و یا کسی که دینش را رها کرده و از جماعت مسلمین بیرون رفته باشد. ﴿ذَٰلِکُمۡاین چیزهای ذکر شده، ﴿وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَاموری است که خداوند شما را بدان سفارش کرده است، باشد که سفارش خدا را بفهمید، سپس آن را به خاطر بسپارید و آن را رعایت کرده و انجام بدهید.این آیه دلالت می‌نماید که بنده به هر اندازه از عقل و شعور برخوردار باشد به همان اندازه دستورات خدا را انجام می‌دهد.

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِو به مال یتیم نزدیک نشوید به این صورت که آن را بخورید، و یا آنرا به نفع خودتان عوض کنید، یا بدون سبب آن را بردارید. ﴿إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُمگر به صورتی که اموال آنها سامان و بهبود یابد، و آنها از این طریق فایده ببرند. پس این دلالت می‌نماید که نزدیک شدن به اموال یتیم و تصرف کردن در آن به صورتی که یتیم زیان ببیند و یا به صورتی که نه فایده‌ای در بردارد و نه ضرری، جایز نیست.

﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُتا این‌که یتیم به حالت رشد خود برسد و شیوه تصرف را بداند، پس وقتی که به رشد و کمال خود رسید، آن وقت مالش به او داده می‌شود، و او طبق نظر خودش در آن تصرف می‌نماید.

و این دلالت می‌نماید که یتیم قبل از این‌که به مرحله رشد و بلوغ برسد از تصرف در مالش منع می‌شود، و سرپرست او به نحو احسن در مالش تصرف می‌نماید، و این ممنوعیتِ از تصرف، با رسیدن یتیم به حد کمال و رشد به پایان می‌رسد.

﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِو پیمانه و ترازو را با دادگری و به صورت تمام و کمال بپیمایید. پس وقتی شما در این مورد تلاش کردید، ﴿لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاما هیچ‌ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌سازیم. به اندازه‌ای که می‌تواند و در تنگنا قرار نمی‌گیرد. پس هر کس به کامل کردن پیمانه و وزن علاقمند باشد، و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نورزد سپس در این مورد از او کوتاهی سربزند، اما به سبب زیاده روی یا کوتاهی او نبوده و خود بدان واقف نباشد، پس خداوند آمرزنده ومهربان است و علمای اصولی با استفاده از این آیه استدلال کرده‌اند که خداوند هیچ‌کس را به آنچه که نمی‌تواند مکلف نمی‌سازد، و هرکس از خداوند در آنچه بدان دستور داده‌است، بترسد و در انجام دستوری که در توان اوست پرهیزگار باشد فراتر از این بر او گناهی نیست.

﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡو هرگاه سخنی گفتید که با آن میان مردم قضاوت نمودید و با آن در رابطه با گفته‌ها و حالات مردم سخن گفتید، ﴿فَٱعۡدِلُواْدر سخن خود دادگری کنید و عدالت و راستگویی را در مورد کسانی که دوست دارید و کسانی که آنها را نمی‌پسندید، رعایت نمایید، و انصاف داشته باشید، و آنچه را که باید بگویید پنهان نکنید، زیرا ستم ورزیدن در سخن گفتن درباره‌ی کسی که سخنان کسی که او را دوست ندارید، ظلم و حرام می‌باشد.

و هرگاه عالم علیه گفتارهای اهل بدعت سخن گوید، بر او واجب است که به هر صاحب حقی، حقش را بدهد، و حق و باطل را بیان نماید، و باید در این زمینه دوری و نزدیکی گفتار اهل بدعت به حق را بسنجد. و فقها گفته‌اند: «بر قاضی واجب است که در نگاه و سخنش میان دو طرف دعوی دادگری کند».

﴿وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚو به پیمان خدا وفا کنید. و این شامل عهدی است که خداوند با بندگان بسته است،که حقوق الهی را انجام دهند، و به آن وفا کنند. نیز شامل پیمانی است که میام مردم بسته می‌شود. وفا کردن به همه پیمان‌ها واجب، و شکستن آن و اخلال در آن حرام است.

﴿ذَٰلِکُمۡاحکامی که ذکر شد، ﴿وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَخداوند شما را بدان سفارش نموده است تا پند بگیرید، و سفارش خدا را آن‌گونه که شایسته است انجام دهید، و حکمت و احکام آن را در یابید.

پس از آن که خداوند بسیاری از دستورات بزرگ و آیین و قوانین مهم را بیان کرد، به این موضوع و آنچه که از آن عام و فراگیرتر است اشاره نمود و فرمود: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗااین احکام وامثال آن که خداوند در کتابش بیان کرده و آن را برای بندگانش توضیح داده، راه خداوند است که انسان را به او و به سرای کرامت و بخشش وی می‌رساند، و آن راهی است میانه و آسان و کوتاه.

﴿فَٱتَّبِعُوهُپس، از آن پیروی کنید تا به رستگاری و موفقیت دست یابید و به آرزوها و شادی‌ها برسید. ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَو از راه‌های مخالف با این راه پیروی نکنید، ﴿فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِکه شما را از راه گمراه و منحرف ساخته، و به چپ و راست متمایل گردانده، و پراکنده می‌کند. و آنگاه که از راه راست منحرف شدید، جز راهی که انسان را به جهنم می‌رساند وجود ندارد.

﴿ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَاین‌ها چیزهایی هستند که خداوند شما را بدان سفارش نموده تا پرهیزگار شوید. زیرا اگر آنچه را که خدا بیان کرده است انجام دهید و آن را بیاموزید و بدان عمل کنید از پرهیزگاران و از بندگان رستگار خدا می‌شوید. و راه را به صورت «مفرد» بیان کرد و به خود نسبت داد و فرمود: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗاو این است راه راستِ من، چون آن تنها راهی است که انسان را به خدا می‌رساند، و خداوند کسانی را که راه او را در پیش گرفته‌اند یاری می‌نماید.

آیه‌ی ۱۵٧-۱۵۴:

﴿ثُمَّ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ١٥٤[الأنعام: ۱۵۴].«پس از آن به موسی کتاب دادیم تا نعمت را بر کسی که نیکی کرده است تمام کنیم، و برای این‌که هر چیزی را بیان نماییم، و هدایت و رحمت شود، امید که به ملاقات پروردگارشان ایمان بیاورند».

﴿وَهَٰذَا کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَکٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥[الأنعام: ۱۵۵].«و این کتابی است که ما نازل کرده‌ایم، با برکت است، از آن پیروی نمایید و پرهیزگاری پیشه کنید تا مورد رحمت قرار گیرید».

﴿أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡکِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَیۡنِ مِن قَبۡلِنَا وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِینَ١٥٦[الأنعام: ۱۵۶].«تا نگویید: همانا کتاب بر دو گروهِ پیش از ما نازل شده است و ما از خواندن و بررسی آن بی‌خبر بوده‌ایم».

﴿أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡکِتَٰبُ لَکُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡۚ فَقَدۡ جَآءَکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاۗ سَنَجۡزِی ٱلَّذِینَ یَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَایَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یَصۡدِفُونَ١٥٧[الأنعام: ۱۵٧].«و یا این‌که بگویید: اگر کتاب بر ما نازل می‌شد، ما از آنان راه یافته‌تر می‌بودیم، به‌راستی که از سوی پروردگارتان دلیل و هدایت و رحمتی به نزدتان آمده است، پس کیست ستمگرتر از کسی که آیات خدا را تکذیب کند، و از آن روی بگرداند؟ به زودی کسانی را که از آیات ما روی گردانی می‌کنند به بدترین عذاب گرفتار خواهیم کرد، و سزای روی گردانی‌شان را هرچه زودتر بدانان خواهیم رساند».

﴿ثُمَّسپس. منظور از ﴿ثُمَّدر اینجا ترتیب زمانی نیست، زیرا زمان موسی پیش از آن بوده است که پیامبر صقرآن را تلاوت کند و آن را ابلاغ نماید، بلکه منظور از ﴿ثُمَّترتیب اخباری است. پس خداوند خبر داد که او به موسی، ﴿ٱلۡکِتَٰبَکتاب تورات را داده‌است، ﴿تَمَامًاتا مایه اتمام و اکمال نعمت و احسان خدا باشد، ﴿عَلَى ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَبرکسانی از امت موسی که نیکی کرده‌اند. پس خداوند بر نیکوکاران امت موسی با دادن نعمت‌های بی‌کران احسان نمود. که از جمله آن نعمتها، و از تمام و کمال آن نعمت‌ها نازل کردن تورات بر آنان بود، پس با نازل شدن تورات نعمت خدا بر آنها کامل گردید، و شکر و سپاس آن بر آنها واجب گردید.

﴿وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖو تا هر چیزی از حرام و حلال و امر ونهی و عقاید و امثال آن را که بدان نیاز داشتند بیان نماییم. ﴿وَهُدٗىیعنی آنان را به‌سوی خیر و خوبی هدایت نماید، و اصول و فروع شر را به آنان نشان دهد. ﴿وَرَحۡمَةٗو رحمتی باشد که به وسیله آن سعادت و رحمت و خیر فراوان را بدست آورند. ﴿لَّعَلَّهُمتا شاید آنان به سبب این‌که کتاب و دلایل را بر آنها فرو فرستادیم، ﴿بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَبه ملاقات پروردگارشان ایمان بیاورند، زیرا تورات مشتمل بر دلایل قطعی اثباتِ رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ و جزا، و مشتمل بر چیزهایی بود که موجب ایمان به ملاقات پروردگار و آماده شدن برای آن روز بود.

﴿وَهَٰذَاو این قرآن بزرگ و یادآوری خداوند حکیم، ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَکٞکتابی است مبارک که ما فرو فرستاده‌ایم. در آن خیر فراوان و علم زیاد نهفته است. قرآن کتابی است که سایر علوم و دانش‌ها از آن گرفته می‌شود، و مصدر تمامی خیرات و برکات است. پس هیچ خیر خوبی وجود ندارد مگر این‌که قرآن به آن دستور داده و بر انجام آن تشویق کرده است. و هر حکمت و مصلحتی که انسان را بر انجام آن تحریک نماید بیان کرده است.

و هیچ شر و بدی وجود ندارد مگر این‌که قرآن از آن نهی کرده و آدمی را از آن برحذر داشته، و اسبابی را که انسان را از انجام آن باز می‌دارد، بیان داشته و سرانجام وخیم آن را ذکر کرده است. ﴿فَٱتَّبِعُوهُپس، از دستورات و منهیات قرآن پیروی کنید و اصول و فروع دین‌تان را براساس قرآن بنا نهید. ﴿وَٱتَّقُواْو از خداوند بترسید، و این‌که با دستوری از دستورهایش مخالفت بورزید. ﴿لَعَلَّکُمۡباشد که اگر از آن پیروی کنید، ﴿تُرۡحَمُونَمورد رحمت او قرار گیرد.

پس مهم‌ترین راه برای دست یابی به رحمت خدا پیروی کردن از این کتاب است که باید آن را بیاموزیم و بدان عمل کنیم.

﴿أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡکِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَیۡنِ مِن قَبۡلِنَااین کتابِ با برکت را به‌سوی شما فرو فرستادیم تا دلیلی نداشته باشید، و این را فرو فرستادیم تا مبادا بگویید: «کتاب آسمانی پیش از ما تنها بر دو گروه یعنی یهودیان و نصارا نازل شده است». ﴿وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِینَو این‌که بگویید: «کتابی بر ما نازل نشده است، و ما به کتاب‌هایی که بر گروه‌های پیش از ما ناز ل نموده‌ای علم و شناختی نداشتیم». از این رو کتابی به‌سوی شما فرستادیم که هیچ کتابی جامع‌تر و واضح‌تر و روشن‌تر از آن از آسمان نازل نشده است.

﴿أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡکِتَٰبُ لَکُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡو یا این‌که بگویید: «اگر کتاب بر ما نازل می‌شد ما از آنها راه یافته‌تر بودیم». یعنی تا عذر نیاورید که اصل و اساس هدایت به شما نرسیده است، یا عدم کامل بودن آن را بهانه نکنید. پس به وسیله کتابتان اساس هدایت و کمال به شما رسیده است. بنابر این فرمود: ﴿فَقَدۡ جَآءَکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡبه راستی که دلیل روشنی از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است. و ﴿بَیِّنَةٞاسم جنس است و هر آنچه که حق را بیان دارد در آن داخل است.

﴿وَهُدٗىو راهنمایی و رهنمودی است برای تشخیص گمراهی. ﴿وَرَحۡمَةٞو موجب سعادت دین و دنیای شما می‌باشد. پس بر شما واجب است که در برابر احکام آن تسلیم شوید و به اخبارش ایمان بیاورید. و هرکس بدان اعتنایی نکند و آن را تکذیب نماید، ستمگرترین ستمگران است. بنابر این فرمود: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاپس کیست ستمگرتر از آن کس که آیات خدا را تکذیب کند و از آن روی بگرداند؟!.

﴿سَنَجۡزِی ٱلَّذِینَ یَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَایَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِبه زودی کسانی را که از آیات ما روی گردانی می‌کنند به سبب این عمل‌شان به عذابی دچار می‌کنیم که صاحبش را غمگین می‌سازد و بسیار بر او گران می‌آید.﴿بِمَا کَانُواْ یَصۡدِفُونَبه سبب این‌که هم خودشان روی می‌گرداندند، و هم دیگران را روی گردان می‌کردند، و این سزای کار بدشان است. ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ[فصلت: ۴۶]. «و پروردگارت بر بندگان هیچ ستمی روا نمی‌دارد».

و این آیات بیان‌گر آنند که علم و دانش قرآن بزرگ‌ترین و با برکت‌ترین و گسترده‌ترین علوم است، و هدایت شدن به راه راست به وسیله علم قرآن بدست می‌آید، هدایت کاملی که آدمی را از گمان و تخمین اهل کلام، و افکار و خیالات اهل فلسفه و علوم گذشتگان و آیندگان بی‌نیاز می‌کند.

ومعروف آن است که کتاب جز بر یه ود و نصارا نازل نشده است، پس هنگامی که گفته شود: «اهل کتاب» مقصود یهود و نصاری است، و سایر گروه‌ها از قبیل آتش پرستان و دیگران در آن داخل نیستند. از این آیات به نظر می‌آید که مردمان دوره جاهلی قبل از نازل شدن قرآن، بر جهالت شدیدی قرار داشتند و از آنچه که در نزد اهل کتاب بود غافل بودند.

آیه‌ی ۱۵۸:

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ یَأۡتِیَ رَبُّکَ أَوۡ یَأۡتِیَ بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَۗ یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ١٥٨[الأنعام: ۱۵۸].«آیا انتظار می‌کشند که فرشتگان پیش آنها بیایند یا پروردگارت بیاید یا برخی از نشانه‌های پروردگارت بیاید؟! روزی که برخی از نشانه‌های پروردگارت پدید آید کسی که از پیش ایمان نیاورده و یا خیری در ایمان آوردنش به دست نیاورده باشد، ایمانش به او سودی نمی‌دهد. بگو: انتظار بکشید ما هم با شما منتظریم».

خداوند متعال می‌فرماید: آیا کسانی که به ستم و مخالفت و کینه توزی‌شان ادامه می‌دهند جز این انتظار می‌کشند، ﴿أَن تَأۡتِیَهُمُکه مقدمات عذاب و مقدمات قیامت پیش آنها بیاید؟ به این صورت که، ﴿ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُفرشتگان برای گرفتن جان‌ها و قبض ارواح‌شان پیش آنها بیایند. و چون به این حالت برسند نه ایمان به آنان سودی می‌بخشد، و نه کارهای شایسته‌ای که انجام داده‌اند. ﴿أَوۡ یَأۡتِیَ رَبُّکَیا این‌که پروردگارت برای فیصله دادن میان بندگان، و پاداش دادن به نیکوکاران و مجازات بدکاران بیاید؟ ﴿أَوۡ یَأۡتِیَ بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَروزی که پاره‌ای از نشانه‌های خارق العاده پروردگارت می‌آید و با آمدن آن دانسته می‌شود که قیامت نزدیک شده و قیامت فرا رسیده است، ﴿لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗایعنی هنگامی که پاره‌ای از نشانه‌های خدا پدید‌اید اگر کافر در آن هنگام ایمان بیاورد، ایمان آوردنش به او فایده‌ای نمی‌دهد، و مومنی که پیش‌تر کوتاهی ورزیده است، چنانچه در آن هنگام بر کار خوب بیفزاید به او سودی نمی‌رسد. بلکه ایمانی که قبل از آن هنگام داشته است به او فایده می‌دهد. و خوبی که قبل از آمدن این نشانه‌ها با او بوده است به وی سود می‌رساند. و حکمت در این مورد آشکار است، زیرا ایمانی فایده می‌رساند که به غیب و از روی اختیار و انتخاب بنده باشد. اما وقتی نشانه‌ها یافت شوند آن وقت مسئله قیامت آشکار می‌گردد و ایمان آوردن در این هنگام به سان ایمان اضطراری و ضروی می‌ماند. و مانند ایمان آوردن کسی است که غرق می‌شود، یا در آتش می‌سوزد، و امثال آن. و چون مرگ را می‌بیند از آنچه که در آن قرار دارد دست می‌کشد. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤ فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِ[غافر: ۸۴-۸۵]. «وقتی عذاب ما را دیدند، گفتند: تنها به خدا ایمان آوردیم و به آنچه با خدا شریک می‌گرفتیم کافر شدیم»، پس وقتی عذاب ما را دیدند ایمان آوردن‌شان به آنان سودی نداد، و این سنت خداست که از دیرباز درباره بندگانش چنین جاری شده است». و احادیث صحیح زیادی از پیامبر صثابت شده است که منظور از «پاره‌ای از نشانه‌ها» را طلوع خورشید از مغرب باقی می‌کند، و این‌که وقتی مردم آنرا می‌بینند ایمان می‌آورند، و ایمان‌شان به آنان سودی نمی‌رساند، و در این هنگام دروازه توبه بسته می‌شود.

و از آنجا که این هشداری بود قابل انتظار برای کسانی که پیامبر صرا تکذیب می‌کردند و منتظر بودند تا پیامبر صو پیروانش به مصیبت‌های روزگار و دشواری‌ها گرفتار شوند، فرمود: ﴿قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَبگو: انتظار بکشید ما هم منتظر هستیم. پس خواهید دانست که کدام یک از ما به امنیت و آسایش سزوارتر است.

واین آیه دلیلی بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت است که افعال اختیاری مانند استوا، پایین آمدن، و آمدن را برای خدا ثابت می‌کنند، که خدا چنین صفت‌هایی را داراست، بدون این‌که او را در این صفات با مخلوق تشبیه کنند. و در کتاب و سنت از این موارد زیاد یافت می‌شود. نیز بیان‌گر آن است که از جمله علامت‌های قیامت طلوع خورشید از سمت مغرب است. و این‌که خداوند حکیم است و عادت و سنت الهی بر آن است که ایمان زمانی فایده دهد که از روی اختیار و انتخاب باشد نه این‌که اضطراری و از روی ناچاری باشد. همانطور که قبلا بیان شد. نیز آیه به این مطلب اشاره می‌کند که انسان خیر و نیکی را در سایه ایمانش به دست می‌آورد. پس عبادت و نیکی و پرهیزگاری که بنده ایمان داشته باشد. بنابر این هرگاه قلب از ایمان خالی باشد، چیزی از ای کارها به او فایده نمی‌دهد.

آیه‌ی ۱۶۰-۱۵٩:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ١٥٩[الأنعام: ۱۵٩]. «بی‌گمان کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند و دسته دسته شدند، تو به هیچ وجه از آنان نیستی، و به‌راستی که کار آنها با خداست، سپس (خداوند) آنان را به آنچه می‌کردند آگاه می‌سازد».

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١٦٠[الأنعام: ۱۶۰].«هر کس کار نیکی انجام دهد پاداش آن ده برابر است، و هر کس کار بدی انجام دهد جز به اندازۀ آن گناه کیفر داده نمی‌شود و بر آنان ستم نمی‌رود».

خداوند به کسانی که دین‌شان را پراکنده ساختند هشدار می‌دهد. یعنی آن را تکه تکه می‌کردند و در آن دچار پراکندگی و تفرقه شدند و هریک برای خودش اسم و رسمی قرار داد، و بر خود نامی نهاد که آدمی را در دینش فایده‌ای نمی‌رساند و ایمانش با آن کامل نمی‌گردد، مانند یهودیت و نصرانیت و مجوسیت، که بخشی از شریعت را اخذ کرده‌اند و آن را دین خویش قرار داده‌اند، و بخشی دیگر را رها کرده‌اند، یا این‌که چیزی را اخذ کرده‌اند، و آنچه را که مهم‌تر است رها نموده‌اند، آن‌گونه که اهل اختلاف از قبیل اهل بدعت و گمراهی و کسانی که امت را دچار تفرقه می‌کنند چنین میباشند.

و آیه دلالت می‌نماید که دین به اتحاد و ائتلاف دستور می‌دهد و از تفرقه و اختلافِ اهل دین نهی می‌کند. نیز دین از اختلاف در سایر مسائل اصولی و فروعی نهی می‌نماید. و خداوند پیامبرش را دستور می‌دهد که از کسانی که دین‌شان را پراکنده و متفرق کردند بیزاری بجوید، پس فرمود: ﴿لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍتو از آنان نیستی و آنان از تو نیستند، چون آنان با تو مخالفت ورزیده‌اند. ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِهمانا کارشان با خداست و به‌سوی او باز می‌گردند، و آنها را طبق اعمال‌شان مجازات خواهد کرد. ﴿ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَسپس آنها را از آنچه که می‌کردند با خبر می‌کند.

سپس کیفیت و چگونگی پاداش را بیان کرد و فرمود: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِهرکس نیکی انجام دهد، خواه با زبان باشد یا با کردار، آشکار باشد یا پنهان، مربوط به حق خدا باشد یا به حق خلق خدا، ﴿فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَابه او ده برابر آن پاداش داده می‌شود، و این کمترین مقدار پاداش است. ﴿وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاو هرکس کار بد انجام دهد جز به اندازه آن کیفر داده نمی‌شود. و این از کمال عدالت و احسان خداست، و خداوند به اندازه ذره‌ای ستم نمی‌کند. بنابر این فرمود: ﴿وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَو بر آنان ستم نمی‌شود.

آیه‌ی ۱۶۵-۱۶۱:

﴿قُلۡ إِنَّنِی هَدَىٰنِی رَبِّیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ دِینٗا قِیَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۚ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٦١[الأنعام: ۱۶۱].«بگو: همانا پروردگارم مرا به راه راست هدایت نموده است، و آن دین راست و استوار، دین ابراهیم است که یکسو و حق‌گرا بود و از مشرکان نبود».

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦٢[الأنعام: ۱۶۲].«بگو: همانا نماز و قربانی من و زندگی و مرگ من برای خدا، پروردگار جهانیان است».

﴿لَا شَرِیکَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِکَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٦٣[الأنعام: ۱۶۳].«او را هیچ شریکی نیست، و به این فرمان داده شده‌ام و من اولین مسلمان هستم».

﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ وَلَا تَکۡسِبُ کُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَیۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرۡجِعُکُمۡ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤[الأنعام: ۱۶۴].«بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم؟ حال آن‌که او پروردگار هر چیزی است؟! و هر انسانی عمل بدی را انجام بدهد عذابش فقط برای خودش است، و هیچ کسی بار گناه کسی دیگر را به دوش نمی‌کشد، سپس بازگشت همۀ شما به‌سوی پروردگارتان است، و او شما را به آنچه در آن اختلاف می‌کردید آگاه می‌سازد».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِ وَرَفَعَ بَعۡضَکُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمُۢ١٦٥[الأنعام: ۱۶۵].«و او خدایی است که شما را جانشینانِ در زمین قرار داده‌است، و برخی را بر برخی دیگر درجاتی بالاتر برد تا شما را در آنچه که به شما داده است بیازماید. همانا پروردگارت زود کیفر است و همانا او آمرزنده و مهربان است».

خداوند متعال پیامبرش صرا دستور می‌دهد که از هدایت و رهنمود شدن به راه راست و دین میانه، که عقاید مفید و کارهای شایسته و فرمان به هر خوبی و نهی از هر زشتی را در بردارد، و خود بر آن قرار دارد، سخن به میان آورد. دینی که پیامبران بر آن بوده‌اند، به ویژه خلیل خدا ابراهیم ÷اما حقگویان و پدر پیامبرانی که پس از او مبعوث شده‌اند، و آن دین راستین است، که از آیین منحرف یهودیان و نصارا و مشرکین به دور است. و این یک امر عام و کلی است، سپس شریف‌ترین عبادت‌ها به طور خاص بیان کرد و فرمود: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِیبگو: «نماز من و قربانی من». و این به خاطر شرافت و فضیلت این دو عبادت است. و به خاطر این است که این دو عبادت بیان‌گر محبت خداوند متعال و اخلاص دین برای او، و نزدیک جستن به وی با قلب و زبان و جوارح، و قربانی کردن و مبذول داشتن مالی است که انسان آن را دوست دارد. بذل و بخشش مال در راه کسی که بنده او را از مالش بیشتر دوست دارد و آن خداوند متعال است. و هر کس در نماز و قربانی کردنش مخلص باشد، در سایر کارها و گفته‌‌هایش نیز مخلص است.

﴿وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِیو آنچه که در حیات و زندگی‌ام انجام می‌دهم، و آنچه که خداوند متعال برای من در دنیای پس از مرگ مقدر می‌نماید، همه این‌ها، ﴿لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبرای خداوندی است که پروردگار جهانیان می‌باشد.

﴿لَا شَرِیکَ لَهُاو در عبادت شریکی ندارد، همان‌طور که در پادشاهی و تدبیر امور نیز شریکی ندارد، و ابراز این اخلاص از جانب من پدیده‌ای تازه و نوظهور نیست که از خود بوجود آورده باشم بلکه ﴿وَبِذَٰلِکَ أُمِرۡتُبدان امر شده‌ام، امری حتمی و قطعی و از عاقبت بد به دور نمی‌مانم جز به پیروی از آن. ﴿وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَو من اولین مسلمان در میان این امت هستم. ﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِبگو: آیا غیر از خدا، یکی از مخلوقات را، ﴿أَبۡغِی رَبّٗابه عنوان پروردگار برگیرم؟ یعنی آیا این شایسته است و برای من جایز است که غیر از خدا را مربی و مدبر بگیرم، حال آن‌که خداوند پروردگار هرچیزی است؟ پس مردم و مخلوقات همه تحت ربوبیت او، و تسلیم دستور او هستند.

بنابراین باید خدا را به پروردگاری بگیریم، و به آن راضی باشیم، و خود را به هیچ یک از آفریدگان فقیر و ناتوان وابسته نکنیم.

سپس با بیان پاداش و جزا، مردمان را تشویق و برحذر داشت و فرمود: ﴿وَلَا تَکۡسِبُ کُلُّ نَفۡسٍو هیچ‌کس خیر و شری به دست نمی‌آورد، ﴿إِلَّا عَلَیۡهَامگر برای خودش. همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَیۡهَا[فصلت: ۴۶-و الجاثیه:۱۵]. «هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد به نفع خودش است، و هرکس کار بد کند به زیان خودش است». ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰو هیچ‌کس بار گناه دیگران را به دوش نمی‌گیرد، بلکه گناه هرکسی برگردن خودش است.

و اگر کسی عامل گمراهی کسی دیگر باشد گناه واسطه شدن بر او خواهد بود، بدون این‌که از بار گناه کسی که دست به ارتکاب گناه زده است چیزی کاسته شود. ﴿ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرۡجِعُکُمۡسپس در روز قیامت به‌سوی پروردگارتان باز می‌گردید، ﴿فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَو شما را از آنچه در آن اختلاف می‌کردید با خبر می‌کند. یعنی شما را از هر کار خوب و بدی که انجام داده‌اید آگاه می‌سازد، و شما را طبق آن به کامل‌ترین صورت سزا و جزا می‌دهد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِو او خدایی ا ست که شما را جانشینان زمین قرار داده‌است. به گونه‌ای که برخی از شما جانشین برخی دیگر می‌شوید. و خداوند شما را در زمین جانشین قرار داده است و همه آنچه را که در زمین است برایتان مسخّر و رام کرده است و شما را آزمایش می‌کند تا بنگرد که چگونه کار می‌کنید. ﴿وَرَفَعَ بَعۡضَکُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖو برخی از شما را در قدرت و سلامتی و روزی و ترکیب آفرینش و اخلاق بر برخی دیگر درجاتی بالا برده و برتری داده‌است. ﴿لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡتا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس اعمال‌تان متفاوت است. ﴿إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ ٱلۡعِقَابِهمانا پروردگارت کسی را که از او نافرمانی کند و آیاتش را تکذیب کند، زود عقاب می‌دهد، ﴿وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمُو همانا او نسبت به کسی که به وی ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و از گناهان کبیره «هلاک‌کننده» توبه نماید آمرزنده و مهربان است.

پایان تفسیر سوره‌ی انعام

رهنمودهای سوره‌ی انعام

 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم

سورۀ  انعام

 

رهنمودهای سوره‌ی انعام

 

این  سوره‌،  مکّی  است  ...  بخشی  از  قرآن  مکّی  است  ...  قرآنی‌ که  بر  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسلمّ   در  مدّت  سیزده  سـال  تـمام  پیوسته  نازل  می‌گردید.  خداوند  در  آن  با  او  از  مسألۀ  واحدی  سخن  می‌گفت‌.  مسألۀ  واحدی  که  دگرگون  نمی‌شود،  ولی  شیوۀ  عرضۀ  آن  همیشه  تکرار  می‏گردد.  بدین  صورت ‌که  شیوۀ  قرآنی‌،  مسأله  را  هر  باره  تازه‌تر  از  پیش  عرضه  می‌دارد  و  می‌نمایاند،  تا  بدانجا که  انگار  نخستین  بار  است ‌که  بدان  می‌پردازد.

قرآن  به  مسألۀ  نخستین‌،  و  مسألۀ  بزرگترین،  و  مسألۀ  بنیادین‌،  در  این  دین  جدید کـه  (‌مسألۀ  عقیده‌)  است  می‌پرداخت  که  مجسّم  در  قاعدۀ  اصلی  خود،  یعنی  الوهیّت  و  عبودیّت،  و  رابطه  موجود  میان  آن  دو  است‌.  قرآن  با  این  مسأله  (‌انسان‌)  را  مخاطب  قرار  می‌داد.  انسان  با  ویژگیهائی  که  بدانها  انسـان  است  ...  در  این  راستا،  انسان  عرب  در  آن  زمان  و  انسان  عرب  در  هـر  زمانی  برابر  است‌.  انسان  عرب  و  هـر  انسـانی  با  هـم  یکسان  است‌.  در  آن  و  در  هر  زمان‌،  انسان  انسان  است‌.  مسألۀ  (‌انسان‌)  است‌.  مسأله‌ای  است  کـه  دگرگون  نمی‌شود.  زیرا  مسألۀ  وجود  انسـان  درگسـترۀ  هستی  است‌.  مسألۀ  سرنوشت  انسان  در  فراخنای ‌کیهان  است‌.  مسألۀ  رابطۀ  انسان  با  این  جهان  و  با  این  زندگان  است‌.  مسألۀ  رابطۀ  انسان  با  آفریدگار  این  هستی  و  آفریدگار  این  زندگان  است  ...  ایـن  مسأله‌،  مسأله‌ای  است‌ کـه  دگرگون  نمی‌شود،  چرا که  مسألۀ  هـستی  و  انسان  است‌.  این  قرآن  مکّی‌،  برای  انسان  سـرّ  هسـتی  و  راز  جهان  پیرامون  او  را  تفسیر  مـی‌کرد.  بدو  می‌گفت‌:  انسـان  کیست‌؟  از کجا  آمده  است‌؟  و  چگو‌نه  آمده  است‌؟  و  در  نهایت  این  گشت  و گذار  به‌کجا  مـی‌رود؟  چـه  کسی  انسان  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است‌؟  چه ‌کسی  او  را  می‌میراند  و  در  آنجا  سرنوشت  او  چه خـواهد  بود؟  ...  بدو  می‌گفت‌:  این  هستی‌ که  آن  را  احساس  می‌کند  و  آن  را  می‏بیند  چیست؟  در  فراسوی  جهانی‌ که  انسان  آن را  حسّ  و  لمس  می‌کند،  یک  موجود  غیبی  و  نـهان  از  دیدگان  انسان  قر‌ار  دارد،  موجودی  که  ناظر  بر  انسـان  است  ولی  انسان  او  را  نمی‏بیند،  او کیست‌؟  چه  ‌کسی  این  هستی  سرشار  از  اسرار  را  پدید  آورده  است‌؟ چه ‌کسی  آن  را  اداره  می‌کند  و  چه ‌کسی  آن  را  می‌چرخاند؟  و  چه  کسی  دیگر  باره  آن  را  برمی‌گرداند؟  چه  کسی  جهان  را  تازه  می‌نماید  و  آن  را  بدین  نحو که  می‏بیند  دگرگون  می‌فرماید؟‌...  همچنین  این  قرآن  بدو  می‌گفت‌:  چگو‌نه  با  آفریدگار  این  هستی  رفتار کند،  و  با  خود  ایـن  هسـتی  عمل  نماید،  و  چگونه  بندگان  با  آفریدگار  بندگان  رفتار  کنند.

این  مسألۀ  بزرگی  بود که  وجود  (‌انسان‌)  بر  آن  استوار  است‌،  و  مسألۀ  بزرگی  خواهد  ماند که  وجود  انسان  در  طول  زمان  و گشت  و گذار  پیاپی  دوران‌،  بر  آن  ماندگار  و  استوار  خواهد  بو‌د.

بدین  منوال  مدّت  سیزده  سال  تـمام  در  بیان  این  مسألۀ  بزرگ  گذشت.  مسأله‌ای  که  چیزی  از  مقتضیات  و  فرعیّات  زندگی  انسان  وجود  ندارد  مگر  این ‌که  بر  آن  پا برجا  و  استوار  می‌گرد‌د.

قرآن  مکّی  از  این  مسألۀ  اساسی  در  نگذشت  و  جز  آن  به  چیزی  از  فرعیّات  متعلّق  به  نظام  زندگی  نـپرداخت‌،  مگر  زمانی‌ که  خدا  دانست‌ که  دربارۀ  این  مسأله  سخن  به  نهایت  رسیده  است  و  چیزی ‌که  لازم  بوده  است گفته  شـده  است‌،  و کــاملاً  در  دلهـای  جماعت  برگزیدۀ  آدمیزادگان  استقرار  پیدا کرده  است‌.  جماعت  برگزیده‌ای  که  خداوند  مقدّر  فرموده  بود که  این  دین  با  دست  ایشان  استقر‌ار  پیدا کند  و  پا برجا  شود،  و  این  جماعت  برگزیده  ایجاد  نظام  و  سیستم  واقعی  و  راستینی  را  بر  عهده‌ گیرد که  این  آئین  در  آن  پدیدار  و  نمودار  شود.

*

کسانی‌ که  مردمان  را  به  سوی  دین  یزدان‌،  و  پابرجائی  نظامی  می‌خوانند که  در  آن  این  دین  در  واقعیّت  زندگی  پیاده‌ گردد،  باید  بسیار  در  برابر  ایـن  پـدیدۀ  بزرگ  بایستند،  پدیده‌ای‌ که  قرآن  مکّی  در  مدّت  سیزده  سال  تمام  تنها  عهده‌دار  بیان  این  چنین  عقیده‌ای‌ گردید.  تنها  بدین  مسأله  پرداخت  و  چیزی  از  بسط  و  شرح  نـظامی  بیان  نداشت‌ که  بر  آن‌،  عقیده  پابرجا  و  استوار  می‌گردید،  و  چیزی  از  قوانین  و  مقرّراتی  بیان  نداشت‌ که  بر  جامعۀ  مسلمانی  حکومت  می‌کرد  و  فرمان  می‌داد که  معتقد  بدان  می‌شد.

حکمت  خدا  خواسته  بود که  مسألۀ  عقیده  مسأله‌ای  باشد  که  دعوت  از  روز  نخست  رسالت  نبوی  عـهده‌دار  آن  گردد،  و  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسلمّ   نخستین‌ گامهای  خود  را  در کار  دعوت‌،  با  فراخواندن  مردم  به  سوی‌:  (‌لااله‌الاالله  =  جز  خدا،  خدائی  نیست‌)  آغاز  فرماید  و  از  ایشان  بخواهد  بدان  زبان  بگشایند  و  توحید  را  مراعات  بنمایند.  بلی  حکمت  خدا  مقتضی  این  بود که  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسلمّ ‌به  پـیش  رود  و  در  دعوت  خود  مردمان  را  با  خدای  حقّ  خودشان  آشنا  سازد  و  ایشان  را  تنها  بندۀ  او گرداند  نه ‌کس  و  چیز  دیگری.

این  شهادت  و گواهی  -  برابر  دید  ظاهری  و  از  دیدگاه  خـرد  شکست  خـورده  و  در  پس  پـردۀ  انسـانی  -  آسان‌ترین  راه  برای  نفوذ  به  دلهای  عربها  نبود.  چرا که  عربها  معنی‌:  (‌اله‌)  و  معنی‌:  (‌لااله  الاالله‌)  را  در  زبان  خود  می‌دانستند...  آنان  میدانستند  که  مراد  از  الوهیّت‌،  حاکمیّت  والا  و  فرماندهی  بالا  است  ... میدانستند که  توحید  الوهیّت  و  انسار  یزدان  سبحان  بدان،  به  معنی  بیرون  آوردن  سلطه  و  قدرتی  است‌ که‌ کاهنان  و  مشایخ  قـبائل  و  حاکمان  زمان  به  دست‌ گرفته  بودند،  و  برگرداندن  چنین  سلطه  و  قدرتی  بطور کلّی  به  خدا  است‌...  سلطه  و  قدرت  بر  دلها،  و  بر  آداب  و  مراسم‌،  و  بر  واقعیّتهای  زندگی  است‌...  سلطه  و  قدرت  در  مال‌،  و  در  قــضاوت‌،  و  در  ارواح  و  ابدان  است  ...  عربها  می‌دانستند:  (‌لااله‌الاالله‌)  قیام  و  شورش  بر  ضّد  سلطه  و  قدرت  زمـینی  است‌،  سلطــه  و  قدرت  زمـینی‌ای‌ که  نـخستین  ویژگیهای  الوهـیّت  را  غـصب  مـی‌کند.  (‌لااله‌الاالله‌) قیام  و  شورش  بر  اوضاع  و  احوالی  است  که  بر  قاعدۀ  چنین  غصبی  استوار  می‌گردد،  و  شورش  بر  ضّد  سلطه‌ها  و  قدرتهائی  است ‌که  با  قانون  و  شـرع  ساختۀ  خود،  قانون  و  شرعی  که  خدا  بدان  اجازه  نـداده  است‌،  فرمان  می‌رانند  و  حکومت  مـی‌کنند...  از  دید  عربها که  زبان  خو‌د  را  خوب  بلد  بودند  و  با  آن  آشنائی  کامل  داشتند،  و  مفهوم  حقیقی  دعوت‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  را  می‌دانستند،  پنهان  نبود که  این  دعوت  نسبت  به  اوضاع  و  احوال  و  ریاستها  و  قدرتهایشان‌،  چه  معنی  و  مفهومی  داشت‌...  بدین  خاطر  از  این  دعوت  -  یا  از  این  قـیام  و  شورش  -  چنان  استقبال  زشت  و  پلشتی  را  انجام  دادند  و  پرخاشگرانه  و  درّنده  خویانه  به  پذ‌یرۀ  آن  رفتند،  و  بگونه‏ای  با  آن  جنگیدند که  خاصّ  و  عام  از  آن  آگاهند.  چرا  (لااله‌الاالله‌)  یعنی  یگانه  پـرستی  در  ایـن  دعوت  نقطۀ  آغاز  بوده  است‌؟  و  چرا  حکمت  یزدان  مقتضی  بوده  است که  این  دعوت  با  این  همه  رنـج  و  زحمت  آغاز  گردد؟

پیغمبر  خدا صلیّ الله علیه وآله و سّلم  مبعوث گردید  و  ایـن  دیـن  را  به  ارمغان  آورد،  در  آن  حال‌ که  سرسبزترین  و  خرّم‌ترین  و  ثروتمندترین  سرزمینهای  عربها  در  دست  عربها  نبود.  بلکه  در  دست  غیر  عربها  و  زیر  سلطۀ  نژادهای  دیگر  بود.

سرزمینهای  شام  در  شمال  همه  زیر  فرمان  رومیان  بود.  فرماندهانی  از  عربها  به  وسیلۀ  رومیها  تعیین  و گماشته  شـده  بودند.  سـرزمینهای  یـمن  جملگی  در  جنوب  فرمانبردار  ایرانیان  بودند  و  امیرانی  بر  آنـجاها  فرمان  می‌راندند  که  از  سوی  ایرانیها  گماشته  شـده  بودند...  سرزمینی  جز  حجاز  و  نجد  و  بیابان‏های  خشک  اطراف  آنجاها،  در  دست  عربها  نبود.  بیابانهائی  که  آبادیهای  سبز  و  خرّمی  در  اینجا  و  آنجای  آنها  پخش  و  پراکنده بود...

محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم ‌که  مرد  درستکار  امینی  بود  و  بزرگان  قـریش  حدود  پـانزده  سـال  قبل  او  را  در گذاشـتن  حجـرالأسود  بر  جایگاه  خود  داور کرده  بودند،  و  به  حکم  او  تـن  در  داده  و  خشنود  شده  بودند،  و  او که  از  خاندانهای  بزرگ  بنی‏هاشم،  والاتـرین  حسب  و  نسب  قبیلۀ  قریش  بود،  کاملاً  می‌توانست  که  دعوت  خود  را  نژادگرایانه  عربی  بیاغارد  و گردآوری  قبائل  گوناگون  عربهائی  را که ‌کشت  و کشتارها  آنها  را  خورده  بود،  و  کشمکشها  و  جنگها  ایشان  را  از  هم  پاشیده  و  پراکنده  کرده  بود،  هدف  قرار  دهد  و  در  مدّ  نظر گیرد،  و  آنان  را  در  مسر  نژادگرایانه  رهنمود  سازد  تا  سرزمین  غصب  شدۀ  ایشان  را  بـازپس‌ گیرد  و  از  دست  اسـتعمارگران  رومی  در  شمال‌،  و  از  دست  اسـتعمارگر‌ان  ایرانی  در  جنوب  نجات  بخشد،  و  پرچم  عربی  و  عربیگرائـی  را  برافرازد،  و  در  همۀ  نـواحـی  جریرة‌العرب  وحدت  نیرومندی  را  پدیدار  سازد.

اگر  آن  روز  پیغمبر  خدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم  بدین  روال  و  بر  ایـن  منوال  دعوت  خود  را  می‌آغازید،  گمان  می‌رود  عربها  هم  لبّیک  می‌گفتند  و  پاسخش  می‌دادند،  بجای  ایـن  که  سیزده  سال  رنج  بکشد،  در  راه  خلاف  خواسـتها  و  آرزوهای  قدرتمندان  جزیرةالعرب  گام  بردارد  و  ایـن  همه  دشواریها  و  سختیها  ببیند!

امّـا  خـداونـد  بزرگواری  که  دانا  و کار بجا  است‌،  پیغمبرش صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌را  این  جور  رهنمود  نفرمود.  بلکه  او  را  رهنمود  فرمود  به  این  که  لااله‌الاالله  را  آشکارا  فریاد  دارد  و  همگان  را  به  یگانه‌پرستی  بخواند،  و  او  و گروه  اندکی ‌که  بدو  پاسخ  مثبت گفته  بودند،  این  همه  رنـج  و  زحمت  بکشند!

چرا؟  قطعاً  یزدان  سبحان  نـمی‌خواهد که  پیغمبرش  و  مؤ‌منان  همر‌اه  او  به  زحمت  و  دردسر  افتند...  امّا  یزدان  جهان  می‌دانست‌ که  راه  نه  این  است  ...  راه  این  نـیست  که  زمین  از  دست  طاغوت  رومی  یا  طاغوت  ایـرانی  بیرون  آورده  شود،  و  به  دست  طاغوت  عربی  بیفتد...  چه طاغوت‌،  طاغوت  است‌!  اصلاً  هر  طـاغوتی  طاغوت  است‌!...  زمین  از  آن  خدا  است‌،  و  باید  از  دست  هر  طاغوتی  بیرون  باشد  و  خالصانه  در  د‌ست  خدا  باشد.  خالصانه  در  دست  خدا  نخواهد  بود،  مگر  این ‌که  بر  بالای  آن  پرچم‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  بر‌افراشته  شود...  راه  این  نیست  که  مردمان  در  این  زمین  از  زیر  فرمان  طاغوت  رومی  یا  طاغوت  ایرانی  بیرون  بیایند  و  آزاد گردند،  و  به  طاغوت  عربی  تحویل  داده  شوند...  چه  همۀ  طـاغوتها  طاغوت  هستند!  مردمان  تنها  بندگان  خدایند  و  بس.  مردمان  هم  بندگان  خدا  بشمار  نخواهند  آمد،  مگر  این ‌که  پـرچـم‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  برافراشته  گردد  و  در  اهتزاز  بـاشد...  (‌‌لااله‌الاالله‌) که  عرب  فرزانه  و  آگاه  از  زبان  خود،  معنی  آن  را  فهم  می‌کند  و  می‌داند که  مراد  از  آن  این  است‌ که‌:  هیچ گو‌نه  حاکمیتّی  نیست  مگر  این ‌که  متعلّق  به  خدا  است‌!  هیچ  شریعتی  پذیرفتنی  نیست  مگر  شریعت  خدا!  هیچ‌ کسی  سلطه  و  قدرتی  بر کسی  ندارد،  چون  سلطه  و  قدرت  بطور کلّی  از  آن  یـزدان  است  نه  دیگران‌!...  همچنین  بدان  خاطر  است  که‌:  نژادی  که  اسلام  برای  مردمان  می خواهد،  نژاد  عقیده  است  و  بس!  عقیده‌ای‌ که  د‌ر  آن  عربی  و  رومی  و  ایرانی  و  همۀ  نژادهای  دیگر  و  همۀ  رنگها،  زیر  پرچم  خدا گرد  می‌آیند.

راه  این  است  و  بس‌...

رسول  خدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌به  پیغمبری  برگزیده  شد  و  این  آئین  را  به  ارمغان  آورد،  در  زمانی‌ که  جامعۀ  عربی  بدترین  حال  را  در  تقسیم  دارائی  و  دادگری  داشت‌:  گروه  اندکی  دارائی  و  بازرگانی  را  در  اختیار  خود گرفته  بود،  و  از  راه  معاملات  ربوی‌،  بازرگانی  و  دارائیش  فزونی  می‌گرفت  و  چندین  برابر  می‌شد. گروه  بسیاری  هم  جز  سختی و معیشت  و گرسنگی  بهره‌ای  نداشت‌...  آنان ‌که  از  ثروت  برخوردار  بودند،  بزرگ  و  مقام  نیز  داشتند.  از  دیگر  سو  گروههای  بسیاری  نه  از  دارائی  برخوردار  بودند  و  نه  بزرگی  داشتند.  هم  فاقد  ثروت  و  هم  فاقد  قدرت.درویش وبی مال ونزار و بد حال!

 محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم می توانست پرچم دعوت خود را با نشان  پرچم  اجتماعی  برافراشته‌ کند،  و  نهضت  خود  را  بر  ضّد  طبقۀ  اشراف  به  پا  سـازد،  و  بالأخره  دعوت  او  در  راه  تعدیل  اوضاع  اجتماعی  باشد:  اموال  را  از  اغنیاء  بازپس  گیرد  و  به  فقراء  برگرداند!

اگر  رسول  خدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌در آن  روزگار چنین  می‌کرد  و  دعوت  خود  را  این‌ گونه  می‌آغازید،  جامعۀ  عربی  دو  دسته  می‌گردید:  انبوه  بیشماری  در  چنین  جامعه‌ای  با  دعوت  جدید  همسو  و  همراه  می‌شد،  و  بر  ضدّ  طغیان  مال  و  مقام  می‌شورید...  بجای  این  که  جامعه  یکپارچه  رو  در  روی‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  بایستد،  و  جز  چند  نـفر  انگشت  شماری  از  مردمان  در  آن  زمان‌،  در  زیر  پرچم  یزدان  با  نشان  (‌لااله‌الاالله‌)  گرد  نیاید.

چه  بسا  هم‌ گفته  شود:  محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم ‌ سزاوار  بود  پس  از  این ‌که  مردمان  زیادی  دعوت  او  را  می‌پذیرفتند،  و  زمام  پیشوائی  خود  را  به  دست  او  می‌سپردند،  با  استفاده  از  نیروی  این  مردمان  بسیار،  بر  سـر  مـردمان  اندک  و  نافرمانبردار  می‌تاخت  و  ایشـان  را  شکست  می‌داد  و  زمام  اختیارشان  را  در  دست  می‌گرفت‌.  آنگاه  از  مقام  و  قدرت  خود  سود  می‌جست  و  در  راه  اسـتقرار  عـقیدۀ  یگانه  پرستی  و  توحیدی‌ که  پروردگارش  او  را  به  همراه  آن  روانه ‌کرده  بود  به  تلاش   و کوشش  می‌پرداخت‌،  و  بعد  از  آن‌ که  مردمان  را  بندۀ  قدرت  خو‌د  می‌کرد،  ایشان  را  بندۀ  قدرت  پروردگارش  می‌ساخت‌!

قطعاً  خدا  می‌دانست ‌که  راه  نه  این  است  و  مسـیر  نه  چنین‌...  ایزد  باری  می‌دانست  که  عدالت  اجتماعی  بیگمان  باید  در  جامعه  از  جهان‌بینی  اعتقادی  فراگیری  بر جو شد  و  همۀ ‌کارها  را  به  خدا  برگرداند  و  حواله  دارد،  و  با  رضایت  خاطر  و  مطیعانه  پذیرای  چیزی‌ گردد که  خدا  بدان  دستور  می‌فرماید،  از  قبیل‌:  دادگری  در  پخش  کالا  و  اشتغال  مـقام‌،  و  ضمانت  اجتماعی  در  مـیان  همگان‌...  همچنین  در  دل  گیرنده  و  دهندۀ  آن  پا برجا  و  استوار گردد که  او  نظم  و  نظامی  را  مراعات  می‌دارد که  خدا  آن  را  می‌پسندد،  و  خودش  نیز  با  انجام‌ کار  و  تلاش  در  این  راستا  خیر  و  نـیکی  در  دنـیا  و  آخرت‌،  بطور  یکسان  می‌جوید،  و  راه  حسنات  هر  دو  جهان  می‌پوید.  در  این  صورت،  دیگر  دلها  از  آز  پر  نمی‌گردد،  و  دلها  از  کینه  نمی‌آکندد،  و کارها  با  زور  اسلحه  و  با  شمشیر  و  عصا  انـجام  نـمی‌پذیرد  و  با  بیم  و  تـهدید  صورت  نمی‌گیرد.  همۀ  دلهـا  تباه  نـمی‌شود،  و  روحها  خفه  نمی‌گردد،  و  جانها  به  لب  نمی‌رسد،  بدانگونه‌ که  در  اوضاع  و  احوالی  دیده  می‌شود که  بر  چیزی  جز:  (‌لااله‌الاالله‌)  استوار  و  برقرار  می‌گردد.

پیغمبر  خدا  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   مبعوث ‌گردید،  بدانگاه  که  سطح  اخلاقی  در  جزیرةالعرب  از  هر  لحاظ  در  پائین‌ترین  پلّه  بود،  هر  چندکه  در کنار  آن  در  جامعه  فضائلی  نیز  بود،  امّا  خام  بیابانی.

ستمگری  در  جامعه  آشکار  و  نمودار  بود.  بدانگو‌نه  بود  که  سخنان  پندآمیز  شاعر،  زهیر  پسر  ابوسلمی  چنین  از  آن  تعبـیر  می‌کند:

(ومن لم یذد عن حوضه بسلاحه

                           یهدم , ومن لا یظلم الناس یظلم).

کسی  که  با  اسلحۀ  خود  از  آبگیرش  دفـاع  نکند،  خراب  می‏گردد،  و  کسی  کـه  بـه  مـردم  سـتم  نکند،  بـدو  سـتم  می‌شود.

این  سخن  مشهور  نیز  بیانگر  چنین  حال  زار  و  وضـع  نابسامانی  است‌:        

(انصر أخاک ظالما أو مظلومًا") .

 به  برادر  و  دوست  خود  کمک  و  یاری  کن‌،  چه  ستمگر  و  چه  ستمدیده  باشد.

می  و  میخوارگی  و  قمار  و  قماربازی،  جزو کارهای  آشکار  جامعه  و  از  جملۀ  افـتخارات  آن  بود!  اشـعار  جاهلی  سراسر  بیانگر  این  خوی  است‌.  از  جمله  طـرفه  پسر  عبد  می‌گوید:

(فلولا ثلاث هن من زینة الفتى

                         وجدک لم أحفل متى قام عودی)

(فمنهن سبقی العاذلات بشربة

                              کمیت متى ما تعل بالماء تزبد ...).

 اگر  سه  چیز نبود  که  جوان  را مـی‌آرایـند،  بـه  اقبال  تـو  سوگند،  برای  من  مهمّ  نبود  که  دید  و  بازدید  کنندگانم  کی  برمی‌خیزند  (‌و  دست  از  من  می‌شورند  و  به  ترک  لاشـۀ  مردۀ من  می‌گویند)‌.  از  جملۀ  این  سه  چیز،  بر  سـرزنش  کنندگانم  پیشی  گیرم  با  نـوشیدن  و  سـرکشیدن  شـراب  سرخ  رنگی  که  چون  آب بر آن  ریخته  شود،  کف ‌می‌کند  و  بر  می‌جوشد....

...  و  اشعار  دیگری  در  ا‌ین  زمینه  ...

بی‌ادبی  و  پرده‌دری  -  در  شکلها  و  به  صورتهـای  دیگری  -  از  جملۀ  نشانه‌های  این  جامعه  بود...  همچون  چیزی‌ که  عایشه  -  رضی  الله  عنها  -  روایت‌کرده  است‌:

(‌ازدواج  در  جاهلیّت  چهار گونه  بود:  ازدواجی  همسان  ازدواجی  بوده  است  که  امروزه  مردمان  انجام  می‌دهند:  مردی  مادر  یـا  دختر  مرد  دیگری  را  خواستگاری  می‌نماید.  مهریّۀ  او  را  می‌پردازد  سپـس  با  وی  ازدواج  می‌کند...  ازدواج  دیگری  بدین‌ گونه  بود:  مردی  به  زن  خود  می‏گفت  -  بدانگاه‌ که  از  عادت  مـاهانه  پاک  می‌گردید  - ‌کسی  را  به  پیش  فلان  مرد  بفرست  و او  را  به  پیـش  خود  فرا  خوان  و  از  او  تخمگیری‌ کن  و  حامله  شو!  شوهرش  از  او کناره‌گیری  می‌نمود  و  با  او  نزدیکی  زناشوئی  نمی‌کرد  تا  حمل  زن  از  آن  مردی‌ که  تخمگیری  کرده  بود،  مشخّص  می‌گردید!  هنگامی‌ که  حاملگی  زن  هو‌یدا  می‌شد،  اگر  شوهر  خودش  مـی‌خواست  با  او  نزدیکی  می‌کرد.  این‌ کار  را  به  خاطر  علاقۀ  به  اصالت  و  نجابت  فرزند  می‌کردند!  ایـن  نوع  ازدواج  را  ازدوا‌ج  ا‌ستـبضاع‌،  یعنی  تخمگیری  می‌گفتند...  نوع  دیگری  از  ازدواج‌،  بدین‌ گونه  بود:‌گروهی‌ کمتر  از  ده  نفر  مرد، ‌گرد  مـی‌آمدند  و  با  زنـی  همگی  نزدیکی  زنـاشوئی  می‌نمودند.  هرگاه  حامله  می‌گردید  و  وضع  حمل  می‌کرد،  پس  از  چند  شبانه  روزی ‌که  از وضع  حمل  می‏گذشت  کسی  را  به  سوی  آنان  می‌فرستاد  و ایشان  را  به  پـیش  خود  می‌خواند.  هیچ‌ کسی  از  آنان  نمی‌توانست  نیاید  و  سرپیحی‌ کـند.  هنگامی ‌که ‌گرد  می‌آمدند،  بدانان  می‌گفت‌:  شما که  می‌د‌انید  میان  ما  چه  بوده  است  و  چه  گذشته  ا‌ست‌.  هم  اینک  من  زائیده‌ام‌.  این‌ کودک‌،  فرزند  تو  است  فلانی‌!  نام  هر کسی  را که  می‌خواست  می‏برد  و  کودک  بدو  تحویل  داده  می‌شد  و  بدو  متعلّق  می‌گردید.  چنین‌ کسی  نـمی‌توانست ‌که  آن‌ کودک  را  نـپذیرد  و  سرپیچی  کـند...  ازدواج  چـهارم‌،  بدین  صورت  بـود:  مـردمان  زیـادی‌ گرد  می‌آمدند  و  با  زنی  همبستر  می‌شدند!  او کسی  را  منع  نمی‌کرد!  چنین  زنانی  فاحشه  و زناکار  بودند  و  بر  سر  در  منازل  خود  پرچمهائی  نصب  می‌کردند که  نشانۀ  فاحشه‌گری  ایشان  بود.  هر کس‌ که  می‌خواست  به  پیش  ایشان  می‌آمد  و  با  آنـان  همبستر  می‌گردید!  زمانی  که  یکی  از  این  زنان  حامله  می‌شد،  پس  از  وضع  حمل‌،  همۀ  مردانی که  با  او  همبستر  شده  بودند  پیش  او گرد  می‌آمدند  و  قیافه ‌شناسان  را  دعوت  مـی‌کردند.  قیافه‌شناسان  ‌کودک  را  بـه‌ کسی  نسبت  می‌دادند.  او  هم‌ کودک  را  برمی‌گرفت  و  فرزند  خواندۀ  خود  می‌کرد. کودک  به  نام  او  خوانده  می‌شد  و او  هم  از  پذیرش  این  امر  سرپیجی  نمی‌کرد)‌...  (‌بخاری  درکتاب  نکاح‌،  آن  را  بیان ‌کرده  است‌)

محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم   می‌توانست  دعوت  خود  را  به  عنوان  یک  دعوت  اصلاحگرانه  بیاغازد.  اخلاق  مردمان  را  راست  و  درست‌ گرداند،  و  جامعه  را  پاکیزه  دارد،  و  دلها  و  درونها  را  پاکسازی‌ کند،  و  به  تزکیۀ  نفسها  بپردازد،  و  معیارها  و  میزانها  و  ارزشها  را  روبراه  و  معتدل‌ گرداند.

معلوم  است  در  این  وقت‌ کسان  پاک  سـرشت  و  افـراد  نـیک‌کـرداری  را  پیدا  می‌کرد  -  همانگونه‌ که  هر  ا‌صلاحگـر  ا‌خلاقی  در  هر  محیطی  اشخاصی  را  می‏یابد  که  بدو  پاسخ  مثبت  دهند  و  ذاتاً  پاک  و نیک  باشند  -  چنین  افرادی‌ که  پـلشتیها  آنـان  را  مـی‌آزرد،  و  افعال  حـمیده  و  خصال  پسـندیده‌،  و  بزرگواری  و  والائـی  انسـانی‌،  جذبه  و  کششی  برایشان  داشت‌،  دعوت  اصـلاحگرانـه  و  نـدای  پاکسازی  او  را  با  جان  می‌پذیرفتند.

چه  بسا  هم‌ کسی  بگوید:  اگر  پیغمبر  خدا  صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌این ‌کار  را  می‌کرد،  در  همان  آغاز کار،‌ گروه  فراوان  شایسته‌ای  به  سویش  می‌آمدند  و  در کنارش  می ایستادند. کسانی که  اخلاقی  زدوده  و  ارواح  پاکیزه‌ای  داشتند  و  خواهان  نیکی  و  خوبی  بودند،  چه  بسا  عقیدۀ  او  را  می‌پذیرفتند  و  پرچم  دعوت  او  را  بر  دوش  می‌کشیدند...  بجای  این‌ که  دعوت‌:  لااله‌الاالله‌،  در  نخستین  گامهای  راه‌،  دشمنانگی  سرسختانه  و  مقابلۀ  دژخیمانه‌ای  را  برانگزد...

امّـا  یـزدان  جهان  که  آگاه  و کار بجا  است‌،  پیغمبر  خودصلیّ الله علیه وآله وسلّم    را  به  چنین  راه  و  روشی  رهنـمود  نفرمود.  خداوند  سبحان  می‌دانست‌ که  این  راه‌،  راه  نیست‌!  خدا  می‌دانست ‌که  اخلاق  پا برجای  نمی‌گردد  مگر  بر پایۀ  عقیده‌ای‌ که  معیارها  و  مـیزانـهائی  پـدیدار  سازد،  و  ارزشهائی  مقرّر  دارد،  و  سلطه  و  قدرتی  را  استوار  نماید  که  این  معیارها  و  میزانها  و  ارزشها  بر  آن  تکـیه ‌کنند.  همچنین  سزا  و  جزائی  را  معیّن  سازد کـه  ایـن  سلطه  و  قدرت  آن  را  بر  دست ‌گیرد  و  اداره ‌کند،  و  آن  را  بر  معتقدان  بدان  و  بر  مخالفان  آن  اجراء‌ گرداند.  قطعاً  پیش  از  بیان‌ کردن  و  پا برجا  داشتن  چنین  عقیده‌ای‌،  معیارها  و  ارزشها  لرزان  می‌شود،  و  همچنین  اخلاقی‌ که  بر  آنها  هم  استوار  می‏گردد  جنبان  خواهد  شد،  و  نه  نگاهبانی  و  نه  سالاری  و  نه ‌کیفری  خواهد  داشت‌!

هنگامی‌ که  عقیده  -  به  دنبال  رنج  فراوان  و  سختیهای  بی‌شمار  -  استوار گردید،  و  هنگامی‌ که  سلطه  و  قدرتی  که  چنین  عقیده‌ای  بر  آن  تکیه  می‌کند  پـایدار  شد،  و  زمانی ‌که  مردمان  پروردگارشان  را  شناختند،  و  او  را  به  یگانگی  پرستیدند،  و  زمانی ‌که  مردمان  از  یوغ  سلطه  و  قدرت  بندگان  آزاد گردیدند،  و  همچنین  از  سلطه  و  قدرت  شهوتها  و  هوسها  رها  شدند،  و  وقتی‌ که  در  دلها:  (‌لااله‌الاالله‌)  مستقرّ گردید،  یزدان  سبحان  با  این  عقیده  و  با  پیروان  آن  همۀ  چیزهائی  را  به  انجام  رسانید که  پیشنهاد  دهندگان  پیشنهاد  می‌کنند.

روی  زمین  از  رومیها  و  ایرانیها  پاک ‌گردید،  نه  برای  آن  که  سلطه  و  قدرت  عربها  در  آن  استقرار  پیدا کند،  بلکه  برای  این  بود که  سلطه  و  قدرت  یـزدان  اسـتقرار  پیدا  کند...  زمـین  از  جملگی  طـاغوتها  اعـم  از  رومـیها  و  ایرانیها  و  عربها  بطور  یکسان  زدوده  و  پاک ‌گردید.  جامعه  از  ستم  اجتماعی  بطور کلّی  پـاک  شـد.  نظام  اسلامی  پا برجا گردید،  نـظامی‌ که  با  دادگـری  الهی  دادگری ‌کرد،  و  با  معیار  و  میزان  خدا  سنجید  و  برکشید،  و  پرچم  عدالت  اجتماعی  را  تنها  به  نـام  خدای  یگانه  برافراشت،  و  آن  را  پرچم  اسلام  نامید،  و  نام  دیگری  را  با  نام  خدا  در  این  پرچم  همراه  نکرد،  و  بر  این  پرچم  فقط  نوشت‌:  (‌لااله‌الاالله‌)!

نفسها  و  درونهـا  و  اخلاق  و  آداب‌،  پاک  و  پاکیزه‌ گردید،  و  دلها  و  جانها  صفا  یافت  و  تزکیه  پیدا کرد،  بدون  این ‌که  کار  به  اجراء  حدود  و  تنبیهاتی  نیازمند گردد که  یـزدان  آنها  را  مقرّر فرموده  بود  -‌ مگر در موارد  نادری  -‌ زیرا  نگاهبانی  در  درونها  پیدا  و  پا بر جا گرد‌ید،  و  چشم  طمع  به  خشنودی  خدا  و  پاداش  او،  و  شرم  و  هراس  از  خشم  و  عذاب  یزدان‌،  همۀ  اینها  جایگزین  نگاهبانی  و  جانشین  عقوبتها  و  آزارها گردید.

بشریّت  از  نظر  سیستم  حکو‌متی  و  اخلاق  و  زندگی،  از  هر  لحاظ  اوج ‌گرفت  و  بالا  رفت  تا  به  بلندای  قلّّّۀ  والائی  رسید که  هرگز پیش  از آن  بدانجا  نرسیده  بود  و  بعد  از  آن  هم  هرگز  بدان  پایگاه  نخو‌اهد  رسید،  مگر در  سایۀ  اسلام‌.

همۀ  اینها  بدان  خاطر  صورت ‌گرفت‌،  چون  کسـانی‌ که  این  دین  را  در شکل  دولتی  و  سـیستمی  و  شرائعی  و  احکامی‌،  پا برجا  و  استوار  داشتند،  پیش  از  آن‌،  این  دین  را  در  درونها  و  در  زندگانی  خود،  به  شکل  عقیده  و  خلق  و  عبادت  و  سلوک‌،  پا برجا  و  استوار  داشـته  بودند.  در  برابر  پا برجا  داشتن  و  استوار  داشتن  این  دین‌،  بدیشان  تنها  یک  وعده  داده  شده  بود.  ایـن  وعـده‌،  پـیروزی  و  قدرت  نبود.  حتّی  این  وعده  پیروزی  و  قدرت  خود  دین  هم  توسط  آنان  نبود!  وعدۀ  یگانه‌ای  بود  و  به  چیزی  از  امور  این  جهانی  تعلّق  نمی‌گرفت.  تنها  وعده‌ای  بود  و  بس،  و  آن  هم  بهشت  بود!  این  تمام  چیزهائی  بود که  در  برابر  جهاد  سخت  و کمرشکن‌،  و  بلاها  و  آزمـونهای  طاقت‌فرسا،  و  حرکت  در  راه  دعوت‌،  و  رویـاروئی  با  جاهلیّت  و  مبارزۀ  با  آن‌،  با  وسیله‌ای ‌که  صاحبان  زور  و زر  نمی‌پسندیدند،  و  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  نمی‌پسندند  که‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  است‌،  بلی  تنها  همین  بدیشان  وعده  داده  شده  بو‌د!

زمانی ‌که  خداوند  آنان  را  بیازمود  و  شکیبائی‌ کردند،  و  زمانی  که  دلهایشان  از  بهره  و  نصـیب  خودشان  خالی  گردید،  و  زمانی‌ که  یزدان  جهان  از  آنان  دید که  ایشان  در  انتظار  پادا‌ش  این  جهانی  نیستند  -  ا‌ین  پاداش  هر  چه  باشد!  حتّی  اگر  پیروزی  خود  ا‌ین  دعوت  توسّط  خو‌دشان  باشد،  و  حتّی  اگر  بر  پائی  این  دین  در  زمین  با  جهاد  و  کوشش‌. خودشان  باشد  -  و  زمانی  که  در  درونهایشان  افتخار  به  نژاد  و  میهن  و  سرزمین  و  قـبیله  و  عشیره  و  خاندان  نماند،  و  زمانی‌ که  خدا  همۀ  اینها  را  از  ایشان  دید،  دانست‌ که  در  این  صورت  آنان  امینان  و  امانتداران  این  امانت  بزرگ  شده‌اند.  امینان  و  امانتداران  عقیده‌ای  گشته‌اند که  تنها  و  تنها  خداوند  سبحان  در  آن  بر  دلها  و  درونها  و  رفتار  و کردار  و  شعار  و  ارواح  و  امـوال  و  اوضاع  و  احوال‌،  حکم  می‌راند  و  حاکمیّت  دارد...  امینان  و  امانتداران  سلطه  و  قدرتی  شده‌اند  کـه  به  دستشان  سپرده  می‏گردد  تـا  در  سایۀ  آن  شریعت  یـزدان  را  پاسداری  و  اجراء  کنند.  امینان  و  امانتداران  عدالت  الهی  گشته‌اند  تا  آن  را  پا بر جای  دارند  و  بگسترانند،  بدون  این  که  از  این  سلطه  و  قدرت  چیزی  برای  خودشان‌،  یا  قوم  و  قبیله‌شان‌،  و  یا  نژادشان  باشد!  بلکه  سلطه  و  قدرتی‌ که  در  دستشان  خواهد  بود  تنها  برای  یـزدان  و  دیـنشان  و  شریعتشان  از  آن  سود  می‌جویند.  زیرا  می‌دانند که  این  سلطه  و  قدرت  از  آن  خدا  است‌،  و  این  خدا  است‌ که  آن  را  بدیشان  عطاء  فرمرده  است‌.

چیزی  از  این  برنامۀ  مبارک،  در  این  سـطح  والا  تـحقّق  حاصل  نمی‌کرد  و  پیاده  نمی‌شد،  مگر  این ‌که  دعوت  این  چنین  آغاز  می‌گردید،  و  مگر  این‌ که  دعوت  تـنها  ایـن  پرحم  را  برمی‌افراشت‌،  پـرچـم‌:  لااله‌الاالله‌!  و  با  ایـن  پرچم‌،  پرچم  دیگری  را  برنمی‌افراشت‌.  و  مگر  ایـن که  دعوت  ا‌یـن  راه  را  مـی‌سپرد که  در  ظاهر  سخت  و  پردردسر،  و  در  حقیقت  مبارک  و  آسان  است‌.

این  برنامۀ  مبارک،  خالصانه  از  آن  یزدان  نمی‌گردید،  اگر  دعوت‌ گامهای  نخستین  خود  را  تـحت  عـنوان  دعوت  نژادی‌،  یا  دعوت  اجتماعی‌،  و  یا  دعوت  اخلاقی‌،  به  جلو  برمی‏داشت.  یا  اگر  دعوت  شعاری  را  در کنار  شعار  یگانۀ  خود  سر می‌داد  که  (‌لااله‌الاالله‌)  است‌.

*

این‌ کاری  است‌ که  قرآن  مکّی  بطو‌ر کلّی  عهده‌دار  آن  گردید،  بر‌ای  استقرار:  (‌لااله‌الاالله‌)  در  دلها  و خردها،  و  گزینش  این  راه  با  وجـود  سختیهای  ظاهری‌،  و  عدم  گزینش  راههای  فرعی  دیگر،  و  پافشاری  بر  این  راه‌...  امّـا کار  ایـن  قرآن  در  به  دست‌ گرفتن  تـنها  مسألۀ  اعتقادی‌،  بدون  پرداختن  به  شرح  و  بسط  نظامی‌ که  بر  آن  استوار  می‏گردد،  و  قوانینی‌ که  معاملات  را  در  آن  سر  و  سامان  می‏بخشد  چیزی  است‌ کـه  باید کسـانی‌ که  مردمان  را  به  سوی  این  دین  می‌خوانند،  در  فراتر  آن  هوشیارانه  بایستند  و  آگاهانه  بیندیشند.

سرشت  این  دین‌،  مقتضی  این  است‌.  این  دین  آئینی  است  که  سراسر  آن  بر  قاعدۀ  الوهیّت  یگانه  استوار  است‌.  همۀ  تنظیمات  و  همۀ  تشریعات  آن‌،  از  ایـن  اصل  بزرگ  سرچشمه  می‌گیرد...  همانگونه  درخت  گشن  ستبر  پرشاخ  و  برگ  و  سایه‌داری  که  دارای  شاخه‌های  سر  در  هم  کشیده  و  بلند  بالائی،  بناچار  باید  ریشه‌های  نیرومندش  به  دل  خاک  بدود  و  به  ژرفاهای  دور  دستی  فرو  رود،  و  میدان  فراخی  را  فراگیرد،  به‌گونه‌ای که  با  ضخامت  و  امتداد  آن  در  هوا  تناسب  داشته  باشد،  این  دین  نیز  چنین  است‌.  نظام  آن  سراسر  زنـدگی  را  در  بر  می‌گیرد،  و  کارهای‌ کوچک  و  بزرگ  انسانها  را  بر  عهده  می‌گیرد،  و  زندگی  انسان  را  نه  تنها  در  این  جهان‌،  بلکه  در  آن  جهان  نیز  نظم  و  ترتیب  می‏بخشد،  و  نه  تنها کار  انسان  را  در  جهان  شهادت  و  دیدنی‌،  بلکه  در  جهان  غیب  و  نادیدنی‌،  و  نه  تنها  در  معاملات  ظاهری  مادی‌،  بلکه  در  ژرفای  درون  و  دنیای  رازها  و  اندیشه‌ها،  سر  و  سامان  می‌دهد.  دین  در  ا‌صل  ساختمان  بزرگ  و  فراخ  و  عریض  و  طویلی  است‌.  بناچار  باید  پایه‌های  آن  نیز  ستبر  و  ریشه‌دار  و فراخ  باشد.

این ‌گوشه‌ای  از  راز  و  رمز  این  آئین  و  سرشت  آن  است  که  برنامۀ  این  آئین  را  در  ساختار  ویژه‌اش  و  در  امتداد  و  وسعتش  مشخّص  می‌سازد،  و کاخ  عقیده  و  استحکام  آن  را  می‌نمایاند،  و  فراگیری  ایـن  عـقیده  و  در  برگیری  زوایای  وجود  انسان  توسّط  این  آئین  را  می‌رساند،  و  اینها  را  همه  و  همه  ضرورتی  از  ضرورتهای  پیدایش  درست‌،  و  تـضمینی  از  تـضـمینهای  تـاب  تــحمّل  و  همآهنگی  بین  بیرون  سر  به  فلک‌ کشیدۀ  درخت‌،  و  میان  ریشه‌های  دویده  و  فرو  رفته  به  ژرفاهای  درون  خاک  است‌.

گاه  عقیدۀ‌:  (لااله‌الاالله‌)  در  ژرفاهای  درون  استقر‌ار  پذیرد،  در  پرتو  آن  در  همان  زمـان‌،  نظامی  برقرار  می‌گردد  کـه‌:  (‌‌لااله‌الاالله‌)  در  آن  مـجسّم  و  جلوه‌گر  می‌آید،  و  پیدا  و  هویدا  می‌شود که  نظام  یگانه‌ای‌ که  دلها  از  آن  خشنود  می‌گردند،  دلهائی‌ که  عقیده  در  آنها  جایگزین  می‌شود،  تنها  نظام  اسلام  است  و  بس!  نظامی  که  این  دلها  رام  آن  می‌شوند  پیش  از  این‌ که  تـفصیلات  این  چنین  نظامی  بر  آنها  عرضه ‌گردد،  و  پیش  از  این‌ که  مقرّرات  و  قانونهای  آن  بدانها  نموده  شود...  چه  تسلیم  شدن  و  رام ‌گشتن  پیش  از  هر  چیز  مقتضی  اینان  است  ...  در  پرتو  این  چنین  تسلیم  شدن  و  رام‌ گشتنی  بود که  دلها  و  درونهای  مؤمنان  قوانـین  و  مـقرّرات  اسلام  را  با  رضایت ‌کامل  می‌پذیرفتند،  و  به  محض  صدور  فرمان  کاری  از کارهای  اسلام  فوراً  انگشت  قبول  بر  د‌یدۀ  منّت  مــی‌نهادند  و کـمترین  درنگی  در  اجراء  آن  نشان  نـمی‌دادند.  بدین  روال  و  به  همین  منوال  می  و  میخوارگی  باطل ‌گردید،  و  ربا  و  رباخواری  به  پایان  آمد،  و  قمار  و  قماربازی  تعطـیل  شد،  و  عادات  و  اخلاق  جاهلیّت  جمـلگی  قلم  بطلان  خورد.  آن  هم  تنها  با  آیاتی  از  قرآن‌،  یا  با  فرموده‌هائی  از  فرموده‌های  پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   در  صورتی  که  حکومتهای  زمینی  بـا  تـمام  قـوانـین  و  مـقرّرات  و  دستگاهها  و  اوضاع  و  سـپاهیان  و  سـلطه  و  قدرت  و  تبلیغات  و  آگهی‌های‌ گوناگون  خود  برای مبارزه  با  یکی  از این  امور  به  مبارزه  می‌پردازند  و به  تلاش  می‌ایستند.  امّا  نمی‌توانند  جز  ظاهر  مـخالفات  را  کنترل‌ کنند،  در  حالی  که  جامعه  از کـارهای  زشت  و  پلشت  لبریز  است  و  موج  می‌زند.[1]

گوشۀ  دیگری  از  سرشت  این  دین‌،  در  این  برنامۀ  درست  و  پابرجا  جلوه‌گر  می‌گردد.  ایـن  دیـن‌،  برنامۀ  عملی  جنبشی  جدّی  است‌.  آمده  است  تا  بر  زندگی  در  جـهان  واقعیّت  فرمانروائی‌ کند،  و  با  این  جـهان  واقعیّت  رویاروی  شود  تا  طبق  دستور  خود  بر  آن  فرمان  راند‌.  آن  را  بر جای  دارد،  یا  تعدیل  نماید،  و  یا  از بنیاد  آن  را  دگرگون  سازد.  از  اینجا  است‌ که  ایـن  دیـن  جز  برای  حالتهائی ‌که  عملاً  روی  می‌دهند،  آن  هم  در  جامعه‌ای‌ که  پیش  از  هر  چیز  معترف  به  حاکمیّت  خداوند  یگانه  است  و بس، قانونگذاری  نمی‌کند.

این  دین‌،  نظریّه‌ای  نیست‌ که  با  فرضیّه‌ها  سر  و کار  داشته  باشد!  این  دین‌،  برنامه‌ای  است ‌که  با  واقعیّت  سر  و کار  دارد!  پس  پیش  از  هر  چیز  باید  جامعۀ  مؤمنی  باشد که  معترف  به‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  بوده  و  بپذیرد که  حاکمیّت  و  فرمانروائی  را از  آن  یـزدان  جـهان  نـیست‌.  هر گونه  حاکمیّت  و  فرمانروائی  را  جز  از  خدا  از کسی  نپذیرد،  و  هر  وضعی  را که  بر  این  قاعده  استوار  و  پایدار  نگردد،  مردود  و  نامشروع  بداند  و  بشمارد.

هرگاه  چنین  جامعه‌ای  عملاً  پیدا  و  هویدا گشت‌،  زندگی  واقعی  خواهد  داشت‌،  و  نیازمند  به  تهیِۀ  مقرّرات  و کار  قانونگذاری  خواهد  بود.  در  اینجا  است‌ که  این  دین  به  تنظیم  مقرّرات  و  تشریع  قوانین  دست  می‌یازد،  آن  هم  برای  مردمانی‌ که  در  اصل  فرمانبردار  مقرّرات  و  تسلیم    شوندگان  قوانین  باشند،  و  جدای  از  مقرّرات  و  قوانـین  یزدان‌،  بهیچوجه  مقرّرات  و  قوانین  دیگران  را  نپذیرند.  مؤمنان  به  این  عقیده  قطعاً  باید بر  خودشان  و  بر  جامعۀ  خویشتن  سلطه  و  فرمانروائی  داشته  باشند.  فرمانروائی  و  سلطه‌ای ‌که  در  چنین  جامعه‌ای  اجرای  مقرّرات  و  قوانین  حکو‌متی  را  تضمین‌ کند،  تا  حکومت  شکوه  و  عظمت  و  هیبت  و  وقار  خویش  را،  و  شریعت  جدّیّت  و  قاطعیّت  خود  را  داشته  باشد. گذشته  از  آن‌ که  زندگی  این  چنین  جامعه‌ای  باید  دارای  واقعیّتی  باشد که  مقتضی  مقرّرات  و  قوانین  فوری  باشد.

مسلمانان  در  مکّه  سلطه  و  قدرتی  بر  خودشان  و  -  جامعۀ  خودشان  نـداشـتند.  زندگی  واقعی  و  عملی  مستقلّی  هم  نداشتند.  زندگی  واقعی  و  عملی  مستقلّی‌ که  خودشان  آن  را  با  شریعت  خدا  و  سرو  سامان  بخشیده  باشند  و  نظم  و  نظام  داده  باشند.  از  اینجا  بود که  یزدان  جهان  در  این  دوره  از  زمان  برای  مؤمنان  مقرّرات  و  قوانینی  ارسال  نفرمود.  بلکه  تنها  عقیده  را  برایشان  نازل  فرمود،  و  پس  از  استقرار  عقیده  در  ژرفای  زوایـای  درون‌،  اخلاقی  را  بدیشان  عطاء  نمود که  از  این  عقیده  بر جوشید  و  در  جامعه  روان  گردید...  ا‌مّـا  هنگامی‌ کـه  دولت  مقتدری  در  مدینه  برایشان  فراهم‌ گردید،  مقرّرات  و  قوانین  بر  آنان  نازل‌ گردید،  و  نظام  و  حکو‌متی  فراهم  آمد که  پاسخگوی  نیازمندیهای  واقعی  جامعۀ  مسلمان  بود،  و  دولت  با  سلطه  و  قدرتی‌ که  داشت‌،  قاطعیّت  و  اجراء  آن  را  تضمین‌ کرد.

یزدان  جهان  نخواست‌ که  مقرّرات  و  قوانـینی  در  مکّـه  برای  مؤمنان  ارسال  فرماید،  تا  آنها  را  انباشته  و  آمـاده  کنند  برای  زمانی‌ که  دولتشان  همین‌ که  در  مدینه  برقرار  و  پا برجا  شود،  آن  مقرّرات  و  قوانین  ذخیره  را  پیاده کنند!  چنین  روش  و  رفتاری  سرشت  این  دین  نیست‌.  بلکه  این  دین  بسی  واقعگراتر  و  قاطعانه‌تر  از  این  است  و  بسیار  جدّی‌تر  و  برّاتر  از  این‌!  این  دین  مشکلاتی  را  فرض  نمی‌کند  و  نمی‌انگارد،  تا  برای  آنها  راه  حلهائی  فرض  کند  و  بینگارد.  بلکه  این  دین‌،  با  واقعیّت  در  حجم  و  شکل  و  شرائط  و  ظروفی ‌که  دارد،  رویاروی  می‏گردد،  تا  واقعیّت  را  در  قالب  ویژه‌اش‌،  به  اندازۀ  حجم  و  شکل  و شرائط  و ظروفی‌ که ‌دارد،  بریزد  و  پی  افکند.

کسانی  که  امروزه  از  اسلام  می‌خواهند  که  قالبهای  نـظامی  را  بسازد،  و  مقرّرات  و  قوانـین  زندگیی  را  بنگارد،  در  صورتی‌ که  روی  سراسر  زمین  جامعه‌ای  نیست ‌که  عملاً مقرّر  دارد که  او  می‌خواهد  تنها  شریعت  خدا  را  حاکم  و  فرمانروا کند،  و  هر  شریعتی  جز  آن  را  مردود  دارد  و  نپذیرد،  هر  چند که  بتواند  چنین  شریعتی  را  بر  مردمان  تحمیل  کند  و  اجراء  گرداند...  کسانی  که  این  را  ا‌ز  اسلام  می‏طلبند،  سرشت  این  دین  را  درک  و  فهم  نمی‌کنند،  و  نمی‌دانند  این  آئین  در  زندگی  چگونه  به‌ کار  می‌پردازد،  بدانگونه ‌که  یزدان  برای  آن  مقدّر  فرموده  است  و  از  آن  خواستار گردیده  است‌.

آنان  از  این  دین  می‌خواهند که  سرشت  خود  را  و  برنامۀ  خود  را  و  تاریخ  خود  را  تغییر  دهد،  تا  همگون  سیستمها  و  نظامهای  بشری‌ گردد  و  با  برنامه‌های  انسانها  مشابهت  پید‌ا کند.  چنین  افرادی  این  دین  را  به  شتاب  می‌اندازند  و  از  راه  خودش  منحرف  می‌سازند  و گامهایش  را  تندتر  می‏گرداند  تا  به  آرزوها  و  خواستهای  موقّت  و  ناپایدار  دلها  و  درونهایشان  لبّیک‌ گوید،  آرزوها  و  خواستهائی  که  شکست  روحی  و  درونیشان  در  برابر  سیستمها  و  نظامهای  کوچک  و  ناچیز  بشری،  انگـیزۀ  آنـها  است‌...  این  چنین‌ کسانی  از  این  دین  می‌خواهند که  خویشتن  را  در  قالب  فرضها  و  انگاره‌هائی  بریزد  و  بسازد،  چرا که  با  آینده‌ای  روبرو  خواهد  شد که  وجود  نخواهد  داشت  ...  امّا  خدا  برای  این  دین  می‌خواهد که  آن  طور  و  آن‌ گونه  باشد که  خواسته  است  ...  عقیده‌ای  باشد که  دل  را  لبریز  کند،  و  سلطه  و  قدرت  خود  را  بر درون  واجب  و  مسلّم  گرداند.  عقیده‌ای  باشد که  مقتضی  این  باشد که  مردمان  جز  در  برابر  یزدان‌ کرنش  نبرند  و  فروتنی  نکنند،  و  مقرّرات  و  قوانین  را  جز  از  او  دریافت  ندارند.  بعد  از  این‌ که ‌کسانی  پدید  آمدند که  این  عقیدۀ  ایشان  باشد،  و  سلطه  و  قدرت  در  جامعۀ  خو‌دشان  در  دست  خودشان  باشد،  مـقرّرات  و  قوانـین  برای  روبرو  شدن  با  نیازمندیهای  واقعی  آنان‌،  و سروسامان  دادن  به  زندگی  واقعی  ایشان‌،  آغاز  می‌گردد  و  پدیدار  می‌شود.

همچنین  باید که  عهده‌داران  دعوت  اسلامی  بدانند:  آنان وقتی‌ که  مردمان  را  برای  برگشت  به  تجدید  حیات  این  دین  فرا  می‌خوانند،  لازم  است  پیش  از  هر  چیز  آنان  را  به  پذیرش  عقیده  دعوت‌ کنند  -  حتّی  اگر  آنان  ادّعاء‌ کنند  که  مسلمانند!  و  شناسنامه‌های  تولّدشان  گواهی  دهد که  آنان  مسلمانند  -  و  لازم  است ‌که  بدیشان  بیاموزند که  اسلام  پیش  از  هر  چیز  استقرار  عقیدۀ‌:  (‌لااله‌الاالله‌)  به  معنی  حقیقی  خود  است‌ که  برگشت  دادن  حاکمیّت  و  فرمانروائی  به  خدا  است  در  همۀ ‌کارهایشان‌،  و  طرد  تعدّی ‌کنندگان  به  سلطه  و  قدرت  یزد‌ان  است  با  ادّعای  ایـن  حقّ  برای  خودشان  ...  اسـتقرار  ایـن  عـقیده  در  درونهایشان  و  شعائر  و  آدابشان‌،  و  در  همۀ  اوضـاع  و  احوالشان‌،  و  در  واقعیّت  زندگانیشان  است‌.

باید که  این  مسأله‌،  پایۀ  بنیادین  دعوت  مردمان  به  سوی  اسلام  باشد،  همانگو‌نه ‌که  پایۀ  بنیادین  دعوت  مردمان  به  سوی  اسلام  نخستین  بار  بوده  است‌.  این  دعوتی  است  که  قرآن  مکّی  مدّت  سیزده  سال  تمام  آن  را  به  عـهده  گرفته  بود.

هر گاه گروهی  از  مردمان  وارد  این  دین  -  بدین  مفهوم  اصلی  دین  -  شوند،  چنین  دسته‌ای  شایانی  این  را  دارند  نظام  اسلامی  را  در  زندگی  اجتماعی  خود  بکار گیرند،  زیرا  آنان  با  خود  عهد  بسته‌اند که  زندگیشان  بر  این  پایه  بنیاد  و  برقرار گردد،  و  در  سراسر  زندگیشان  جز  خدا  بر  زندگی  ایشان  کسی  فرمان  نراند.

هنگامی‌ که  این  چنین  جامعه‌ای  عملاً  بر  پا گردید،  عرضه  کردن  پایه‌های  نظام  اسلامی  بر  او  آغاز  می‌گردد.  ایـن  جامعه  خودش  نیز  به  قانونگذاریـهائی  مـی‌پردازد که  زنـدگی  واقعی  او  مـقتضی  و  خواستار  آن  است‌،  قانونگذاریهائی‌ که  در  چهارچوب  ارکـان  و  اصول  عمومی  نظام  اسلامی  بگنجد  و  از  آن  بیرون  نرود...  این‌،  ترتیب  صحیح‌ گامهای  برنامۀ  اسلامی  واقعی  و  عملی  و  قاطعانه  است‌.

گاهی به  خیال  برخی  از  مخلصان  شتابزده‌ای  می‌رسد که  دربارۀ  سرشت  این  دین‌،  و  سرشت  برنامۀ  ربّانی  درست  و  استوارش  نمی‌اندیشند،  برنامه‌ای‌ که  بر  حکمت  و  فرزانگی  خداوند  بس  دانا  و کار بجا  استوار  است‌،  و  بر  جوشیده  از  آگاهی  بسیار  یزدان  از  سرشتهای  مردمان  و  نیازمندیهای  زندگی  ایشان  است  ...  می‌گو‌ئیم‌: ‌گاهی  به  خیال  برخی  از  این  نوع  مـخلصان  خطور  می‌کند کـه  عــرضه  کردن  پــایه‌های  نـظام  اسـلامی‌،  و  حتّی  قانونگذاریهای  اسلامی  بر  مردمان‌،  باید  بگونه‌ای  و  از  زمرۀ  چیزهائی  باشد که  راه  دعوت  را  آسـان  سازد  و  مردمان  را  علاقه‌مند  بدین  آئین‌ گرداند!

این  گمانی  است  که  شتاب  آن  را  برمی‌انگیزد!  گمانی  همسان ‌گمانهائی  است‌ که  پیشنهاد  دهندگان  پیشنهاد  می‌کردند  و  می‌گفتند:  دعوت  پیغمبر  خدا صلیّ الله علیه وآله  وسلّم  در  آغاز  کار  لازم  بود  زیر  پرچم  نژادگرائی‌،  یـا  اجتماعی‌،  و  یا  اخلاقی‌،  به‌ کار  بپردازد،  تا  راه  را  هموارتـر  و  مسـیر  را  کوتاه‌تر گرداند!

نفسها  باید  پیش  از  هر  چیز  مخلص  یـزدان‌ گردند،  و  بندگی  خود  را  در  برابرش  اعلان  دارند،  اعلان  با  پذیرش  تنها  شریعت  یزدان‌،  و  رها کردن  همۀ  شریعتهای  جز  آن  از  لحاظ  مبدأ...  پیش  از  آن‌ که  مفصّلاً  با  آنان  سخن  از  شریعتی  رود که  عشق  و  علاقۀ  بدان  دارند!

عشق  و  علاقه  لازم  است  از  عشق  و  علاقۀ  اخلاص  عبودیّت  در  برابر  یزدان  سرچشمه  بگیرد،  و  از  آزادی  از  هر  نوع  سلطه  و  قدرتی  جز  سلطه  و  قدرت  یـزدان  بر جوشد...  نه  این ‌که  عشق  و  علاقه‌ای  باشد که  چون  از  نظامی  سرچشمه  می‌گیرد که  بدانان  عرضه  می‌گردد  و  در  ذات  خود  به  هنگام  شرح  و  بسط  در  فلان  چیز و  فلان  چیز  از  نظامی ‌که  بر  آن  هستند  بهتر  و  خوبتر  است‌،  بلکه  عشق  و  علاقۀ  مـخلصانه  در  بندگی  برای  یزدان  جهان  و  رهائی  از  بندگی  بندگان  مطرح  است  و  بس!

نظام  خدا  چون  نظام  خدا  است  و  از  شریعت  خدا  بر می‌جوشد،  خوب  و  نیکی  است‌.  و  هیچوقت  شـریعت  بندگان  همچون  شریعت  یزدان  نخواهد  بود.  امّـا  ایـن  قاعدۀ  دعوت  نیست‌.  قاعدۀ  دعوت‌،  پذیرش  تنها  شریعت  یزدان‌،  و  رها کردن  هر  شریعتی  جز  آن‌،  این  خود  اسلام  است‌،  و  اسلام  معنی  و  مفهومی  جز  این  ندارد.  پس  هر 

کس  به  اسلام  عشق  و  علاقه  دارد،  این  مسأله  بر‌ای  او  حلّ  شده  است  و  نیازی  به  تشویق  و  ترغیب  او  به  جمال  نظام  و  افضلیّت  آن  نـدارد...  ایـن‌ کار  نـیز  یکی  از  بدیهیّات  ایمان  است‌!

*

با  عنایت  بدانچه‌ گفته  شد،  باید  بگوئیم  چگونه  قـرآن  مکّی  به  مسألۀ  عقیده  در  مدّت  سیزده  سال  پـرداخت‌...  قرآن  مکّی  عقیده  را  در  شکل  (‌نظریّه‌)  و  یا  (‌لاهوت‌)  عرضه  نکرد  و  در  قالب  جدل ‌کلامی  بدان  نـپرداخت‌،  بدانگونه‌ که  بعدها  چنین‌ کاری  رواج  پیدا کرد  و  (‌علم  توحید)  یا  (‌علم  کلام‌)  نام  گرفت‌!

هرگز!  هرگز!  ...  قرآن‌ کریم  فطرت  (‌انسان‌)  را  مخاطب  قرار  می داد  به  وسیلۀ  چیزی‌ که  در  سرشت  خود  او  است  و  به  وسیلۀ  دلائل  و  الهاماتی‌ که  در  هستی  پیرامون  است  ...  قرآن  فطرت  انسـان  را  از  زیـر  تـوده‌ها  رهائی  می‌بخشید،  و  دستگاه‌های  گیرندۀ  فطری  را  از  زیـر  چیزهائی  برمی‌کشید  و  از چرکها  و زنگهائی  زدوده  و  صیقلی  می‌کرد که  آنها  را  زنگ  زده  و  بیفائده‌ کرده  بود  و  از  عمل  انداخته  بود.  سوراخهای  فطرت  را  باز  می‌کرد  تا  الهامها  و  پیامهای  مؤثّر  را  دریافت  دارد،  و  بدانها  پاسخ  گوید...  سوره‌ای ‌که  در  پیش  روی  ما  است  نمونۀ کاملی  از  این  برنامۀ  منحصر  به  فرد  است‌،  و  ما کمی  بعد،  از  ویژگیهای  آن  سخن  خواهیم  گفت‌.

این  به  صورت  عام  بود،  و  امّا  به  صورت  خاص‌،  باید  گفت‌:  قرآن  این  عقیده  را  به  پیکار  زندگی  واقعی  می‏برد.  عقیده  را  به  رزم  توده‌هائی  می‌کشاند که  فطرت  را  از کار  انداخته  بودند،  فطرت  موجود  در  درون  ا‌نسانهای  حاضر  و  واقع  ...  بدین  خاطر،  شکل  (‌نظریّه‌)  شکل  سازگار  و  مناسب  با  واقعیّت  موجود  نبوده  است‌.  جدل  ذهنی  هم‌ که  در  روزگاران  بعدی  برنامۀ  علم  توحید گشته  است‌،  شکل  مناسبی  نبوده  است  ...  قرآن  با  واقعیّت  بشری‌ کاملی  با  تمام  شرائط  و  ظروف  پویا  و  زنده‌ای ‌که  داشته  است‌،  روبرو  مـی‌گردید،  و  وجود  بشری  را  بطور کلّی  در  دریای  مـتلاطم  ایـن  واقعیّت  مخاطب  قرار  می‌داد. 

(‌لاهوت‌)  نیز  شکل  مناسبی  نبوده  است‌.  چه  عقیدۀ  اسلامی‌،  هر  چند که  عقیده‌ای  است‌،  امّا  چنان  عقیده‌ای  است‌ که  برنامۀ  زندگی  واقعی  را  برای  پیاده‌ کردن  عملی  به  تصویر  می‌کشد،  و همچون  بحثهای  لاهوتی  نظری  در  زوایای  تن  چمباتمه  نمی‌زند  و کز  نمی‌کند.

قرآن  در  حالی‌ که ‌کاخ  عقیده  را  در گسترۀ  دلهای‌ گروه  مسلمانان  برمی‌افراشت‌،  این‌ گروه  مؤمن  را  به  پیکار  سختی  با  جاهلیّت  پیرامونشان  می‏برد،  همانگونه‌ کـه  ایشان  را  به  رزم  سختی  با  رسوبات  و  ته ‌نشستهای  جاهلیّتی  می‌کشاند که  در  درونها  و  اخلاق  و  واقعیّت  محیط  ته‌نشین  و  بر  جای  مانده  بود.  از  میان  این  شرائط  و  ظروف‌، ‌کاخ  عقیده  نمایان‌ گردید  و  سر بر  آورد،  دیگر  نه  این‌ که  به  شکل  نظریّه‌ای‌،  و  یا  در  قالب  لاهوتی‌،  و  یا  این‌ که  در  یک  شکل  جدل  کلامی‌،  پیدا  و  هویدا  شده  باشد.  بلکه  در  شکل  سازندۀ  سر  و  سامان  بخشنده‌ای  قدم  پیش ‌نهاد  و مستقیماً  به  زندگی  پرداخت  و با  زندگی  به  تلاش  و  تکاپو  ایستاد،  و  هستی  او  در  وجود گروه  مسلمانان  مجسّم  و  هویدا  گردید.  رشد  جهان‌بینی  عقیدتی ‌گروه  مسلمانان‌،  و  ترقّی  رفتار  عملی  و  واقعی  ایشان‌،  برابر  این  نوع  جهان‌بینی،  و  جرأت  آنان  بر  پیکار  با  جاهلیّت‌،  به  عنوان  یک  دستۀ  جنـگجو  و  رزمـنده  با  جاهلیّت‌،  این  رشد کاملاً  مجسّم  در  ساختار  عقیدتی  بود،  و  بیانگر  زنده  و  زبان ‌گویای  آن  بود.  برنامۀ  اسلام  این  است‌،  اسلامی‌ که  سرشت  خود  را  نیز  مجسّم  می‌نمایاند  و  برجسته  به  تصویر  می‌زند.

برای  پیروان  و  عهده‌داران  دعـوت  اسلامی  ضروری  است‌ که  سرشت  این  دین  و  برنامه  آن  را  در  نـهضت  و  حرکت‌،  بدین  روال  و  بر  این  منوال‌ که  بیان  داشتیم‌،  درک  و  فهم  کنند...  این  بدان  خاطر  است‌ که  آنـان  بدانند:  مرحلۀ  ساختن  بنای  عقیده‌ای  که  در  دوران  مکّی  بدین  گونه  به  درازا  انجامید،  از  مرحلۀ  عملی  نهضت  و حرکت  اسلامی  جدا  نبوده  است‌،  و  از  تشکـیل  واقعی ‌گـروه  مسلمانان  نبریده  است  ...  چنین  مرحله‌ای‌،  مـرحلۀ  دریافت  (‌نظریّه‌)  و  بررسی  آن  نبوده  است‌!  بلکه  مرحلۀ بنیادین  سـاختن  عـقیده  و  تشکیل ‌گروه  مسـلمانان  و  نهضت  و  حرکت  و  پیدایش  عملی‌،  هـمراه  با  یکدیگر  بوده  است‌!  باید  به  همین  روال  و  بر  همین  منوال‌ کار  را  آغازید،  هر  زمان ‌که  خواسته  شود  این  ساختن  دیگر  باره  شروع ‌گردد  و  برگشت  داده  شود.

لازم  است  مرحلۀ  ساختن  عقیده‌،  ایـن  چنین  به  طول  انجامد،  و گامها  در  این  راه  آهسته  و  آرام  برداشته  شود  و  ژرف  و  استوار  بر  زمین  نهاده  شود  و  با  دقّت  و  تأنّی  به  اتمام  رسد.  همچنین  لازم  است‌ که  مرحلۀ  سـاختن  عقیده  مرحلۀ  بررسی  نظری  عقیده  نباشد.  بلکه  مرحلۀ  بیانگری  این  عقیده  به  صورت  زنده  و  پویا  باشد،  و  در  دلها  و  درونهائی  جایگزین  و  مجسّم  شود کـه  با  این  عقیده  دگرگون  و  مـتحوّل  شده  باشند،  و  در  سـاختار  گروهی  مجسّم  شود که  رشد  و  نموّ آنان  بیانگر رشد  و  نموّ  خود  عقیده  باشد.  و  در  یک  نهضت  و  حرکت  عملی  و  واقعی‌،  مجـسّم  شود که  با  جاهلیّت  رویا روی‌ گردد  و  برزمد،  و  با  جاهلیّت  در  درون  دلها  و  در  واقعیّت  بیرون  زندگی  به  پیکار  بنشیند،  تا  عقیده  زنده  و  پویا  مـجسّم  شود  و  رشد  زنده‌ای  و  پویائی  در  دریای  متلاطم  پیکار  داشته  باشد.  خطا  و  اشتباه  است  و کاملاً  هم  خطا  و  اشتباه  است  - ‌البتّه  با  توجّه  به  اسلام  -‌ که  نظریّه  به  صورت  نظریّۀ  صرف‌،  مورد  بررسی  و  پژوهش  نظری  و  شناخت  فرهنگی  قرار گیرد.  نه  تنها  خطا  و  اشتباه  ا‌ست‌،  بلکه  کاملاً  خطرناک  است‌.

قرآن  سیزده  سال  تمام  را  صرف  ساختن  عقیده  نکرد،  تنها  به  سبب  این ‌که  برای  نخستین  بار  چنین  عقیده‌ای  نازل  مـی‌شد.  هرگز!  هرگز  چنین  نیست‌!  اگر  خدا  می‌خواست  این  قرآن  را  یکجا  نازل  می‌فرمود.  سپس  به  دست  پیروان  می‌سپرد  تا  سیزده  سال  یا کمتر  و  بیشتر  به  بررسی  و  پژوهش  آن  بپردازند،  تا  زمانی  فرا  می‌رسید  که  (نظریّۀ  اسلامی‌)  را  از  حفظ  می‌شدند  و کاملاً فرا  می‌گرفتند.

امّا  یزدان  سبحان‌ کار  دیگری  را  مـی‌خواست‌. بر‌نامۀ  معیّن  و  منحصر  به  فردی  را  می‌خواست‌.  مـی‌خواست  گروهی  را  بسازد  و  نهضت  و  حرکتی  را  به  راه  اندازد!  می‌خواست‌ که  عقیده  واقعیّت  عملی  این‌ گروه  باشد،  و  واقعیّت  حرکتی  عملی  این‌ گروه  هم‌،  صورت  و  سیمای  عقیده‌ گردد.  خداوند  سبحان  می‌دانست  که  ساختن  درونـها  و  دسـته‌ها  در  ظـرف  یک  شبانه  روز  اتـمام  نمی‌پذیرد.  بناچار  می‏بایست  ساختن  عقیده  همان  مدّت  زمانی  را  فراگیرد که  لازمۀ  ساختن  درونـها  و  ساختن  گروه  مسلمانان  است‌.  تا  وقتی ‌که  ساختار  عقیده  تکمیل  و  پخته ‌گردد،  گروه  مسلمانان  مظهر  واقعی  این  کمال  و  پختگی  شوند.

این‌،  سرشت  این  دین  است  -  همانگو‌نه  که  از  برنامۀ  قرآن  مکّی  برمی‌آید  -  و  به  ناچار  باید  این  سرشت  را  بشناسیم،  و  تلاش  نکیم  آن  را  دگرگون  و  متغیّر  سازیم‌،  تا  به  خواستها  و  آرزوهای  شتابزده  شکست  خورده  در  برابر  انواع  نظریّه‌های  انسـانی‌،  پـاسخ‌ گفته  باشیم  و  همگامی ‌کرده  باشیم!  این  دین  با  چنین  سرشتی‌ که  دارد  اوّلین  بار  ملّت  مسلمان  را  ساخت‌،  و  با  همین  سرشت  هر  بار که  خواستد  شود  ملّت  مسلمان  از  نو  پای  به  عرصۀ  وجود  نهد،  ملّت  مسـلمان  را  مـی‌سازد،  همانگونه ‌که  نخستین  بار  ملّت  مسلمان  را  ساخت  و  رهسپار  صـحنه  زندگی ‌کرد.

لازم  است  پی به  خطای  تـلاشی  ببریم  و خـطر آن  را  خوب  بشناسیم،  تلاشی ‌که  برای  تبدیل  عقیدۀ  اسلامی  زنده‌ای ‌که  باید  در  واقعیّت  تام  و  زنده  و  پویا  مجسّم  گردد،  انجام  می‌پذیرد  تا  به  (نظریّۀ)  پژوهشگرانـه  و  شناخت  علمی  و  فرهنگی  تبدیل‌ گردد!  آن  هم  تنها  به  خاطر  این  است ‌که  می‌خواهیم  (‌نظریّه‌های)  بشری  ناچیز  را  با  نظریّۀ  اسلامی  بسنجیم  و  بررسی‌ کنیم‌!

قطعاً  باید  عقیدۀ  اسلامی  در  ا‌نسـانهای  زند‌ه‌ای‌،  و  در  تنظیمات  و  تشکیلات  عملی  واقعی‌،  و  در  نهضت  و  حرکت  مجسّم ‌گردد که  با  جاهلیّت  پیرامون  خود  بجنگد،  همانگونه  که  با  جاهلیّت  ته‌نشین  در  درونهای  پیروانش  می‌جنگند.  چرا که  آنان  پیش  از  این‌ که  این  عـقیده  به  درونهایشان  فرو  رود  و  ایشان  را  از  میان  محیط  جاهلی برگیرد،  اهل  جاهلیّت  بو‌ده‌اند  و  در  جاهلیّت  لولیده‌انـد!  عقیده  بدین  شکل‌،‌ گسترۀ  بیشتر  و  فراخ‌تر  و  ژرف‌تر  دلها  و  خردها  و  خود  زندگی  را  فـرا  مـی‌گیرد،  بیش  از  آنچه  (‌نظریّه)  در بر می‌گیرد،  و  شامل  گسـتره‌ای  هـم  می‌گردد که  نظریّه  و مادّه‌اش  مشتمل  بر  آن  می‌شود،  ولی  تنها  بدین ‌گستره  بسنده  نمی‌کند.

جهان‌بینی  اسلامی  دربارۀ  الوهیّت  و  هستی  و  زندگی  و  انسان‌،  جهان‌بینی  شـامل  و  کاملی  است‌،  و  جهان‌بینی  واقعی  مثبتی  نیز  هست‌.  جهان‌بینی  شامل  و کـامل  و  واقعی  و  مثبت  اسلام  با  سـرشتی‌ که  دارد  دوست  نمی‌دارد  در  قالب  یک  جهان‌بینی  صرف  ذهنی  شناختی  مجـسّم  و  نمودار گردد.  چون  این  امر  با  سرشت  و  هدف  آن  مخالف  است‌.  بلکه  باید  در  مردمانی  و  در  تشکیلات  پویا  و  زنده‌ای  و  در  حرکت  واقعی  مـجسّم  و  نـمودار  گردد...  راه  و  روش  جهان‌بینی  اسلامی  در  بودن  و  هستی  یـافتن  بدین‌ گونه  است‌ که  از  لابلای  مـردمان  و  تشکیلات  پویا  و  زنده  و  حرکت  واقعی  نموّ کند  و  سـر  برزند،  تا  بدانجا که  از  لحاظ  نظری  تکمیل  می‌گردد  در  همان  زمان ‌که  از  نظر  واقعی  نیز  تکمیل  می‌شود  دیگر به  صورت  یک  نظریّۀ  جداگانه  و  بریده  از  واقعیّت  در  نمی‌آید،  بلکه  پیوسته  در  سیمای  واقعیّت  جلوه‌گـر می آید.

هرگونه  رشد  نظری ‌که  بر  شد  حرکتی  واقعی  پیشی‌ گیرد  و  در  خلال  آن  نمودار  نشود،  خطا  و  بلکه  خطر  نـیز  هست‌،  البتّه  با  توجّه  به  سرشت  این  دین  و  هدف  آن  و  طریقۀ  ترکیب  ذاتی  آن‌.

خداوند  سبحان  می‌فرماید:‌.

(وقرآنا فرقناه , لتقرأه على الناس على مکث , ونزلناه تنزیلًا). (اسراء / 106)

 قرآنی  است  که  آن  را  (‌در  مدّت  بیست  و  سه  سال  بگونۀ  آیه‌ها  و  بخشهای‌)  جداگانه  فرستاده‌ایم  تا  آن  را  آرام  بر  مردم  بخوانی  (‌و  بدین  وسیله  جذب  دلها  و  اندیشه‌ها  شود  و  در عمل  پیاده  گردد)  و قطعاً  مـا  آن  را  کم کم  و  بهره بهره  فرستاده‌ایم  (‌نه  یکجا  و  سر  هم‌)‌.

لذا  جداگانه  بودن  و  بهره  بهره  بودن  مراد  است  همانگو‌نه  که  آرام  آرام  و آهسته ‌آهسته  آمدن  نیز  مـقصود  است‌،  تا  بدین  وسیله  ساختار  هستی  تکمیل  شود که  از  عقیده‌ای  فراهم  می آید که  در  سیمای  (‌تشکیلات  پویا  و  زندهای‌)  نـه  در  سـیمای  (‌نظریّۀ  شناختی)  مجسّم  و  نـمودار  می‌گردد.

لازم  است ‌که  پیروان  این  آئین  خوب  بدانند:  همانگونه  که  این  آئین،  آئین  الهی  است‌،  برنامۀ  عملی  آن  نـیز  برنامۀ  الهی  است  و  هساز  با  سرشت  آن  است‌.  اصـلاً  بریدن  و  جدا  ساختن  این  آئین  از  برنامۀ  عمل  این  آئین  مــمکن  نیست‌.

همچنین  لازم  است ‌که  پیروان  این  آئین  بدانند:  هـمـانگو‌نه  که  این  دین  آمده  است  تا  جهان‌بینی  اعتقادی  را  تغییر  دهد  -‌ و  به  تبع  آن  واقعیّت  پویا  و  زنده  را  دگرگون ‌کند  -  این  دین  همچنین  آمده  است  تا  برنامۀ  اندیشه  و  حرکتی  را  تغییر  دهد که  جهان‌بینی  اعتقادی  با  آن  ساخته  می‌شود،  و  با  آن  واقعیّت  پویا  و  زنده  را  دگرگون  سازد.  این  آئین  آمده  است  تا  عـقیده‌ای  را  بسازد،  در  هـمان  زمان ‌که  ملّتی  را  می‌سازد.  آنگاه  برنامۀ  اندیشه‌ای  را  پدید  می آورد که  ویژۀ  خود  او  است‌،  بدان  انـدازه‌  که  جهان‌بینی  اعتقادی  و  واقعیّت  زنده  را  پدید  می‌آورد.  میان  برنامۀ  اندیشه  ویژۀ  او،  و  جهان‌بینی  اعقادی‌،  و  بنای  واقعیّت  بویا  و  زندۀ  او،  هیچگو‌نه  فاصله‌ای  نیست‌،  چه  همۀ  آنها  دسته  و  بسته  یگانه‌ای  بیش  نیستند.

هنگامی‌ که  با  برنامۀ  عملی  این  دین  بدان ‌گونه ‌که ‌گفتیم  آشنا  شدیم‌،  این  را  نیز  باید  بدانیم‌ که  این  برنامه  اصیل  است‌.  برنامۀ  مرحله‌ای  و  محیطی  و  شرائط  و  ظروف  ویژه‌ای  نیست  تـا  تنها  به  پـیدایش‌ گروه  مسلمانان  نخستین  اختصاص  داشته  باشد.  بلکه  برنامه‌ای  است‌ که  کاخ  این  آئین  جز  به  وسـیلۀ  آن  استـوار  و  بر جای  نمی‌ماند.

وظیفۀ  اسلام  تنها  این  نیست‌ که  عقیدۀ  مردمان  و  واقعیّت  زندگی  ایشان  را  تغییر  دهد  و  بس.  بلکه  وظیفۀ  اسلام  گذشته  از  آن  این  است که  شیوۀ  انـدیشیدن‌،  و  روش جهان‌بینی،  و  نگریستن  به  جهان  واقع  و  محسوس  ایشان  را  نیز  دگرگون  گرداند.  بدان  خاطر که  اسلام  برنامۀ  ربّانی  است  و  سرشتی  کاملاً  مخالف  با  برنامه‌های  ناتو‌ان  و  ناچیز  انسانـها  را  دارد.

ما  نمی‌توانیم ‌که  به  جهان‌بینی  ربّانی  و  زندگی  ربّانی  برسیم،  مگر  از  راه  خود  برنامۀ  اندیشۀ  ربّانی‌.  برنامه‌ای  که  خداوند  اراده  فرموده  است  و  خواسته  است ‌که  برنامۀ  اندیشۀ  مردمان  بر  پایۀ  آن  برقرار  و  استوار گردد،  تـا  جهان‌بینی  آنان  و  هستی  زنده  ایشان‌،  صحیح  و  درست  باشد.

ما  زمانی ‌که  از  اسلام  می‌خواهیم ‌که  از  خو‌د  نظریّه‌ای  تنها  برای  بررسی  و پژوهش  بسازد،  از  سرشت  برنامۀ  ربّانی  برای  هستی  یافتن‌،  و  از  سرشت  برنامۀ  ربّانی  برای  اندیشیدن‌،  بیرون  می‌رویم‌،  و  ا‌سلام  را  در  برابر  شیوه‌های  اندیشۀ  بشری  به  تسلیم  و کرنش  می‌اندازیم‌!  ا‌نگار  برنامۀ  ربّانی  از  برنامه‌های  بشری  پائین‌تر  است‌!  و  انگار  می‌خواهیم  برنامۀ  یزدان  را  در  جهان‌بینی  و  نهضت  و  حرکت  بالا  ببریم،  تـا  با  برنامه‌های  بندگان  همطراز  و  همسطح‌ گردد!

کار که  بدینجا  کشید،  بس  خطرناک  خواهد  بود،  و  شکستی  این  چنین  کشنده  خواهد  شد!

یکی  از  وظائف  برنامۀ  ربّانی  این  است‌ که  به  ما  -  ما که  پیروان  دعوت  ا‌سلامی  هستیم  -  برنامۀ  ویـژه‌ای  برای  اندیشیدن  عطاء  فـرماید،  تـا  در  پـرتو  آن  خـود  را  از  رسوبات  و  ته‌نشستهای  برنامه‌های  انـدیشۀ  جاهلیّت  حاکم  بر  زمین‌،  پاک  سازیم  و  پاکیزه  داریم‌.  آن  اندیشۀ  جاهلیّتی ‌که  بر  خردهایمان  فشار  می‌آورد،  و  در  فرهنگ  ما  رسوب  و  رسوخ  می‌کند  و  ته‌نشین  میشود...  وقتی ‌که  ما  می‌خواهیم  این  دین  را  با  برنامۀ  اندیشه‌ای‌ که  بیگانه  از  آن  است  و  یکی  از  برنامه‌های  اندیشۀ  جاهلیّت  چیره  بشمار  است‌،  بر  دست ‌گیریم  و  راه  بریم،  ما  این  دین  را  از  وظیفه‌ا‌ی  بازمی‌داریم که  آمده  است  تا  آن  را  در  قبال  بشریّت  اداء‌ کند،  و  خود  را  محروم  از  فرصتی  می‌سازیم  که  در  سایۀ  آن  می‌توانیم  خویشتن  را  از  فشار  برنامۀ  جاهلی  حاکم  بر  روزگار  خویش  رها  سـازیم‌،  و  از  رسوبات  و  ته‌نشستهای  آن  در  خردهایمان  و  در  همۀ  وجودمان‌،  بیرون  آمده  و  پاک  و  رها  شویم‌.

کار  از  این  سو  نیز  خطرناک  است‌،  و  زیان  آن  کشـنده  است‌.

برنامۀ  اندیشه  و  حرکت  در  سـاختار  اسلام‌،  ارزش  و  ضرورت ‌کمتری  از  برنامۀ  جهان‌بینی  اعتقادی  و  از  نظام  زنده  و  پویا  ندارد،  و  هرگز  از  آن  جدا  شدنی  هم  نیست‌...  هر  وقت  بر  دلمان‌ گذر کرد که  آن  جهان‌بینی  و  این  نظام  را  به  شکل  تعبیر  و  بیان  و  تنها  در  قالب  الفاظ  و  واژگان  پیش کشیم  و  تقدیم  داریم‌،  لازم  است  از  ذهن  ما  بدور  نماند که  این ‌کار  (‌اسلام‌)  را  در  زمین  به  شکل  یک  حـرکت  واقعی  و  جنبش  حقیقی‌،  ایـجاد  و  پـدیدار  نمی‌سازد.  بلکه  لازم  است‌ که  از  ذهن  ما  بدور  نماند که  از  به  پیش‌ کشیدن  و  تقدیم  داشتن  اسلام  ما  بدین  شکل  تنها کسانی  استفاده  می‌کنند که  عملاً  به  حرکت  اسلامی  واقعی  سرگرم  باشند. کمترین  سودی که  اینان  می‏برند  از  عرضه‌ کردن  اسـلام  بدین  شکل‌،  ایـن  است ‌که  به  اندازه‌ای ‌که  عـملاً  در  اثنای  حرکت  بدان  دست  یافته‌اند  خودسازی ‌کنند  و  همراه  با  آن  به ‌کنش  و کوشش  بپردازند.

بار  دیگر  تکرار  می‌کنیم‌:  قطعاً  جهان‌بینی  اعتقادی‌،  لازم  ا‌ست  هرچه  زودتر  در  مجموعۀ  تلاشگر  پویائی  مجسّم  گردد،  و  این  مجـموعۀ  تلاشگر  پویا  همزمان  با  تلاش  و  کوشش  و  جنبش  و  چرخش‌،  مجسّمۀ  واقعی  و  صحیحی‌،  و  بیانگر  راست  و  درستی  از  جهان‌بینی  اعتقادی  باشند.  باز  هم  بار  دیگر  تکرار  می‌کنیم‌:  ایـن  برنامۀ  طبیعی  اسلام  ربّانی  است‌.  این  برنامه‌ای  است‌ که  بسی  والاتر  و  بالاتر،  و  درست‌تر  و  استوارتر،  و  دارای  تأثیر  و کنش  بیشتر،  و  سازگارتر  و  منطبق‌تر  بر  فطرت  بشری،  از  بر‌نامه‌ای  است ‌که  می گوید:  نظریّه‌های  کامل  و  مستقلّی  باید  ساخت  و  در  قالب  و  شکل  ذهنی  سردی  به  مردمان  تقدیم  داشت‌،  پیش  از  این‌ که  چنین  مردمانی  عـملاً  به  حرکت  واقعی  و  پویائی  حقیقی  سرگرم‌ گردند،  و  پیش  از این‌ که  خودشان  مجسّمۀ  زنـدۀ‌ گویائی  از  عقیده  و  باورشان  باشند  و گام  به‌ گام  رشد  و  نـموّ کنند  تـا  آن  مفهوم  نـظری  را  در  پـیکرهای  پـویا  و کـارآ  آشکــارا  بنمایانند  و  خردشان  نماد  و  سیمای  زندۀ  دین  و  آئینشان  باشند.

اگر  این  سخن  دربارۀ  اصل  نظریّۀ  درست  باشد،  طبیعی  است‌ که  درست‌تر  از  آن‌،  چیزی  است ‌که  اختصاص  به  تقدیم  پایه‌های  نظامی  دارد که  جهان‌بینی  اسلامی  در  آن  مجسّم  می‌گردد،  یا  اختصاص  به  تقدیم  مقرّرات  و  قوانین  مفصّلی  دارد که  برای  این  نظام  لازم  و  ضروری  است‌.  جاهلیّتی‌ که  پیرامون  ما  است  همانگونه ‌که  از  یک  سو  بر  اعصاب  برخی  از  مخلصان  پیروان  دعوت  اسلامی  فشار  می‌آورد  و  ایشـان  را  -  آن  می‌دارد که  شـتابگرانـه  گامهای  برنامۀ  اسلامی  را  به  شتاب  اندازند،  از  دیگـر  سو  نیز  چنین  جاهلیّتی‌  از  روی  قصد  و  عمد  ایشان  را  به  تنگا  می‌اندازد  و  از  آنان  می‌پرسد:  شـرح  و  تـفصیل  نظامی‌ که  ادّعای  آن  را  دارید  و  دیگران  را  بدان  فـرا  می‌خوانید،  کجا  است‌؟  اصلاً  برای  اجراء  چنین  سیستم  و  نظامی  چه  بحثها  و  سخنها  و  شـرحـها  و  بسـط‌ هائی  و  طرحها  و  پروژه‌هائی  دارید؟  جاهلیّت  در  اینجا  از  روی  قصد  و  هدف  می‌خواهد که  ایشان  را  دربارۀ  برنامه‌شان  به  شتاب  اندازد،  و  ایشان  را  از  مرحلۀ  بنای  عقیده  جلوتر  ببرد،  و  آنان  برنامۀ  ربّانی  خویش  را  از  سرشت  خود  منحرف ‌گردانند!  سرشتی ‌که  نـظریّه  در  آن  از  لابلای  حرکت  درخشیدن  می‌گیرد  و  متبلور  می‌شود،  و  در  آن  نظام  از  لابلای  تمرین  و  مـمارست  مشـخّص  و معیّن  مـی‌گردد،  و  در  آن  مــقرّرات  و  قوانین  در  لابلای  رویاروئی  زندگی  واقعی  با  مشکلات  حقیقی  آن‌،  تعیین  و  تبیین  می‌گردد.

وظیفۀ  پیروان  و  طرفداران  دعوت  اسـلامی  است‌ کـه  بدین  مانورها  و  دسیسه ‌بازیها گوش  فرا  ندهند،  و  دیکته  کردن  برنامۀ  بیگانه  از  جنبش  و  حرکت  خودشان  و  بیگانه  از  آئینشان  را  نپذیرند،  و  هوشیار  و  بیدار  باشند کـه  بی‌باوران  و  بی‌دینان‌،  ایشان  را  به  بازیچه  نگیرند  و  خوش‌ باور  و  ساده  لوح  نینگارند.

وظیفۀ  مسلمانان  است‌ که  پرده  از  مانورها  و  دسیسه‌هائی  بردارند  که  دشمنان  برای  به  تـنگنا  انـداخـتن  به  راه  می‌اندازند.  مؤمنان  باید  بالاتر  و  والاتر  از  این  باشند که  گول  چنین  نیرنگهائی  را  بخورند.  پیروان  این  آئین  باید  در جنشن  و  حرکت  خود  آئین  خویش  را  مطابق  این  آئین  به  حرکت  درآورنـد  و  به  پـیش  تـازند.  ایـن  رازی  از  رازهای  نیروی  این  دین‌،  و  همچنین  سرچشـمۀ  نـیروی  مؤمنان  است‌.

برنامه  در  اسلام  با  حقیقت برابر  است‌.  اصلاً  میان برنامۀ  اسلام  و  حقیقت  هیچگو‌نه  فاصله‌ای  نیست  ...  هیچگو‌نه  برنامۀ  بیگانه‌ای  ممکن  نیست  که  سـرانـجام  اسـلام  را  پیاده ‌کند  و  تحقّق  بخشد.  برنامه‌های  غربی  بیگانه  ممکن  است  نظامهای  بشری  را  پیاده‌ کنند  و  تحقّق  بخشند،  ولی  هرگز  ممکن  نیست ‌که  نظام  ربّانی  ما  را  پـیاده‌ کنند  و  تحقّق  بخشند...  لذا  ملازم  برنامه  بودن  همچو‌ن  ملازم  عقیده  بودن  و  ملازم  نظام  بودن،  در  هر  حرکت  اسلامی‌،  لازم  و  ضررری  است‌،  نه  فقط  در  حرکت  و  نـهضت  اسلامی  نخستین‌،  همانگونه ‌که  برخی  از  مردم  گمان می بر‌ند!                .

این  واپسین  سخن  من  است‌.  من  امیدوارم  با  این  بیان  درباره  سرشت  قرآن  مکّی‌،  و  دربارۀ  سـرشت  برنامۀ  ربّانی  پیدا  و  هویدا  در  آن‌،  آنـچه  لازم  است ‌گفته  و  رسانده  باشم،  و  صاحبان  دعوت  اسلامی  نـیز  سـرشت  برنامۀ  خود  را  بشناسند  و  بدان  یـقین  حاصل ‌کنند  و  اطمینان  یابند  و  بدانند:  چیزی‌ که  خودشان  دارند  بهتر  و  خو‌بتر  از  هر  چیز  است‌،  و  آنان  نـیز  بالاتر  و  برتر  از  دیگرانند:

(إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم). (‌اسراء/ ‌٩ )

 ایـن  قـرآن  (‌مردمان  را)  بـه  راهـی  رهـنمود  مـی‌کند  کـه  مستقیم‌ترین  راهها  (‌بـرای  رسـیدن  بـه  سـعادت  دنیا  و  آخرت‌)  است‌.

خداوند  بزرگوار  راست  فرموده  است  ...  پس  از  ایـن  برای  روبرو  شدن  با  سوره  به  پیش  می‌رویم‌.

*

این  سوره  -‌ که  نخستین  سوره  از  سوره‌های  مکّی  است  که  ما  در  اینجا  در  فی  ظلال  القرآن‌،  بدان  می‌پردازیم  -  نمونۀ ‌کاملی  از  قرآن  مکّی  است  و  ما  از  سرشت  قرآن  مکّی  و  ویژگیها  و  برنامۀ  آن‌،  در  صفحات  پیشین  سخن  گفتیم‌.  این  سوره‌،  سرشت  ایـن  قرآن  را  و  ویـژگیها  و  برنامۀ  آن  را  در  موضوع  اسـاسی  خود،  و  در  برنامۀ  دست  یازیدن  و  پرداختن  به  مسأله  و کاری‌،  و  در  شیوۀ  عرضه  کردن  و  نشـان  دادن  امور،  بطور  یکسـان‌،  به  تصویر  می‌کشد...  همراه  با  آن  (‌‌شخصیّت)  ویژۀ  خود  را  نیز  محفوظ  می‌دارد،  همانگو‌نه  که  ایـن  پـدیده  در  هـر  سـوره‌ای  از  سـوره‌های  قرآن  پـیدا  و  هویدا  است‌،  پدیده‌ای ‌که  در  هر  سوره‌ای  با  دقّت‌ کامل  و  چشم  تیز بین  مشاهده  می‌گردد.  چرا که  هر  سوره‌ای  دارای  شخصـیّت‌،  سیماها،  محور،  شیوۀ  ویژه  برای  عرضۀ  موضوع  اساسی  خود،  تاثیرات  الهامگرانۀ  همراه  با  عرضه‌،  شکلها  و  سایه  روشنها  و  فضای  حاکم  بر  سوره‌،  و  جملات  و  عبارات  خاصّی ‌که  در  آن  تکرار  می‌گردند  و  شبیه  به  لوازم  و  ابزارهای  کار  در  پـیکرۀ  سوره‌اند  مـی‌باشد...  حتّی  بدانگاه‌ که  موضوع  واحدی  را،  و  یـا  مـوضوعهای  نزدیک  به  هم  را  بیان  می‌نماید،  حال  بر  همین  روال  و  بدین  منوال  است‌.  چه  این  موضوع  نیست‌ که  شخصـیّت  سوره  را  به  تـصویر  می‌کشد،  بلکه  ایـن  سـیماها  و  نشانه‌های  ویژۀ  خود  سوره  است‌ که  بر  پـیکرۀ  سوره  زیب  و  زینت  می‌بخشند!

این  سوره  -  با  حفظ  این  سمت  -  به  موضوع  اساسی  خود،  به  شکل  شگفتی  و  به‌ گونۀ  کمیابی،  مـی‌پردازد...  در  هـر  نگاهی  از  آن‌،  و  در  هر  موقعیـّتی‌،  و  در  هر  صحنه‌ای‌،  (‌زیبائی  دل‌انگیزی)  را  به  تصویر  می‌زند...  زیبائی  و  جمالی‌ که  ناگهان  بر  دل  می‌تازد  و  آن  را  حیران  خود  می‌سازد،  و  حسّ  و  شعو‌ر  را  به  هراس  و  دهشت  می‌افکند،  و  نفس  را  می‌گیرد،  در  آن  حال ‌که  سراسیمه  و  هراسان‌،  صحنه‌ها  و  منظره‌ها  و  آهنگهـا  و  الهامـهای  سوره  را  می‌پاید  و  آنها  را  به  هم  متّصل  می‌نماید!  بلی!  ایـن حقیقتی  است‌!  حقیقتی  است‌ که  آن  را  در  دل  و  درون  و  در  حسّ  و  شعور  خود  می‌یابم‌،  بدانگاه ‌که  روند  سوره  را  دنبال  می‌کنم  و  صحنه‌ها    منظ‌ره‌ها  و  آهنگهـا  و  نواهای  سوره  را  می‏بینم  و  می‌شنوم‌!...  کسی  را  گمان  نـمی‌برم  که  دارای  دلی  باشد  و  نـوعی  از  ایـن  چیزهائی  را که  می یابم‌،  او  نیابد!...  زیبائی  و  جمال  در  سوره  تا  بدانجا  است ‌که  عملاً  به  سر حدّ  دلکشی  و  دلربائی  می‌رسد،  و  انسان  را  مات  و  مبهوت  خود  می‌سازد!

این  سوره‌،  رویهمرفته  (حقیقت  الوهیّت)  را  عرضه  می‌دارد...  حقیقت  الوهیّت  را  نشان  می‌دهد  در  جولانگاه  هستی  و  زندگی،  نفس  و  درون‌،  زوایای  ناشناختۀ  جهان  دیدنی  و  پیدا،  نواحی  ناشناختۀ  جهان  نـهان  و  نـاپیدا،  صحنه‌های  پیدایش  جهان  و  پیدایش  حیات  و  پـیدایش  انسـان‌،  نابودی  گذشتگان  و  پـیشینیان  و  جانشینی  آیندگان  و  پسینیان‌،  صحنه‌های  فطرت  در  آن  هنگام  که  با  جـهان  و  حوادث  و  دارائی  و  خـوشی  و  نـاداری  و  ناخوشی  و  سود  و  زیان  روبرو  می‌شود،  مظاهر  قدرت  الهی‌،  محافظت  و  مراقبت  ذات  باری  از  زندگی  ظاهری  و  باطنی  انسانها،  و  احوال  و  اوضـاع  کنونی  و  آیـندۀ  ایشان‌،‌...  خلاصه  صـحنه‌های  رسـتاخیز،  و  مـوقعیّتهای  آفریدگان  بدانگاه  که  آنان  را  در  پیشگاه  آفریدگارشان  نگاه  می‌دارند،  همه  و  همه  را  عرضه  می‌دارد.

موضوع  اساسی  مورد  بحث  سوره‌،  از  آغاز  تا  انجام  آن‌،  موضوع  عقیده  است‌،  با  تمام  اصول  و  ارکان  و  هستی  و  ساختاری  که  دارد.  این  سوره  همۀ  وجود  انسان  را  فرا  می‌گیرد  و  او  را  برمی‌گیرد  و  در  سراسر گسترۀ  هستی  به  دنبال  سرچشمه‌ها  و  الهامهای  نهان  و  آشکار  این  جهان  بزرگ  مـی‌گرداند...  ایـن  سوره  نـفس  بشری  را  در  مـلکو‌ت  آسـمانها  و  زمین‌،  بـه ‌گردش  و  چرخش  در می‌آورد،  تا  در  آنجاها  تاریکها  و  نـور  را  بنگرد  و  ببیند،  و  خورشید  و  ماه  و  ستارگان  را  بپاید  و  مشاهده  نماید.  به  میان  باغهائی  برود  که  درختانش  با  قلّابهای  ویژه  به  اشیاء  اطراف  می‌چسبند  و کمر  راست  می‌کنند  و  روی  داربستها  قرار  می‌گیرند،  و  یا  درختانش  نیازی  به پایه  و  داربست  و  پیحیدن  به  اطراف  ندارند  و  بر  سر  پای  خود  می‌ایستند  و گردن  می‌افرازند.  در  میان  چشمه  سارانی  بگردد که  از  بالا  فرو  می‌ریزند  و  در  لابلای  درختان  باغها  جاری  می‌گردند...  این  سوره  انسانها  را  بر  بالای  مقبره‌ها  و  آثار  بر‌جای  ما‌ندۀ  بی‌سکنۀ  ملّتـهای  پیشین  نگاه  می‌دارد  و  ویـرانه‌های ‌گذشتگان  را  جلو  چشم‌ کسانی  مجسّم  می‌کند که  می‌روند  و  از  سر  حسرت  به  قفا  می نگرند.  مرد‌مان  را  در  تـاریکیهای  خشکی  و  دریا  روان  می‌گرداند،  و گوشه‌هائی  از  اسرار  غیب  و  زوایای  درون  را  بدو  می‌نمایاند.  در  این‌ گستره‌،  زنده  از  مرده‌،  و  مرده  از  زنده  سر  برمی‌زند،  دانه‌های  نـهان  در  تاریکیهای  زمین  جـوانه  مـی‌زنند.  نطفۀ  پنهان  در  تاریکیهای  رحم  مـادران  بزرگ  می‌شوند  و  سـر  بر  می‌کنند.  سخن  از  انسان  و  پری  می‌رود،  و گسترۀ  سوره  از  جنّ  و  انس  موج  می‌زند.  پرندگان  و  درّندگان  و  سائر  جانوران،  مــی‌پرند  و  راه  مـی‌روند  و  در  یکد‌یگر  می‌لولند.  پیشینیان  و  پسینیان  و  مردگان  و  زنـدگان‌،  و  بالأخره  فرشتگانی‌ که  شبانه  روز  انسانها  را  می‌پایند  و  مراقبت  می‌نمایند،  در  تماشاگه  سوره  بر  پـردۀ  خیال  می‌افتند.

گروهها  و  دسته‌های  عالم  هستی‌،‌ گوشه‌های  جهان  درون  را  و کرانه‌های  جهان  بیرون  را  لبریز  می‌کنند  و  تنگاتنگ  همدیگر  قرار  می‌گیرند  و  ازدحام  هـمگان  راه  خیال  را  می‌بندد  و  اسب  اندیشه  از  پویه  می‌ایستد.  بدین  هنگام  پسوده‌های  زیبای  حیات  بخشی  دست  مـی‌دهد کـه  به  دنبال  آنـها  صحنه‌ها  و  معنیهـا  زندۀ  زنده  پـردۀ  حسّ  و  خیال  را  نور باران  می‌کنند...  ناگهان  مشاهده  می‌شود که  همۀ  این  صحنه‌ها  و  معنیها  و  دید‌نیها  و  دریـافتهای  تکراری  و  عادی‌،  تازه  و  زنده  می‌گردند  و  جان  تـازه  می‌گیرند.  انگار  دل  و  درون  برای  نخستین  بار  آنـها  را  دریافت  می‌دارد،  و  انگار که  پیش  از  این‌،  دل  و  درون  انسانی  آنها  را  ندیده  است  و  از  آنها  خبر  نداشته  است‌!  این  سوره  در  رونـد  مـتلاطم  خود که  از  صحنه‌ها  و  موقعیّتها  و  الهامها  و  آهنگها  و  نواها  و  صورتها  و  شکلها  و  سایه‌ها  و  سایه  روشنها،  موج  می‌زند،  به  رودخانه‌ای  شباهت  دارد که  بستر  آن  متلاطم  بوده  و  موجها  پـیاپی  شوند  و  بر  سر  و کول  هم  دوند.  هنوز  موجی  به  قرارگاه  خو‌د  نرسیده  است ‌که  موج  دیگری  آغاز  می‏گردد  و  دومی  خود  را  به  اولی  می‌رساند  و  با  آن ‌درمی آمیزد،  و  در  بستر  پر  آب،  به  جوش  و  خروش  و  پیچ  و تـاب  می‌افتد  و  تند  و  سریع  روان  می‏گردد!

این  سوره  در  هر  موجی  از  این  موجهای  بالا  و  پـائین  دوان‌،  و  پیاپی  به  هم  رسنده  و  در  یکدیگر  آمیزنده‌،  به  سر  حدّ  (‌زیبائی  دلربا)  می‌رسد.  زیبائی  دلربائی ‌که  با  هـمآهنگی  و  همآوائی  برنامۀ نـمایش  صحنه‌های  گو‌ناگون‌،  توصیف ‌کردیم  و  باز  هم  بیان  خواهیم  داشت‌.  این  سوره‌،  با  زیـبائی  دلربائی،  سرزندگی  ریـزان  و  جو‌شانی‌،  بندها  و  بـخشهای  تـصویری‌،  آهنگها  و  نواهای  تعبیری  و  نغمه‌ساز،  و  با  تجمّع  و گردهمآئی  و  رویاروئی  با  نفس  از  هر  راهی  و  هر  سوئی  و هر  دریچه‌ای‌،  همۀ  جوانب  و  زوایای  نفس  را  فرا  می‌گیرد!

ما  پیشاییش  می‌گوئیم  و  مطمئنیّم‌ که  نمی‌توانیم  چیزی  از  نواها  و  نغمه‌های  این  سوره  را  به  هیچ  دلی  برسانیم،  مگر  این‌ که  بگذاریم  خود  سوره  با  روند  ویژۀ  خویش‌،  و  با  نواها  و  نـغمه‌هایش‌،  به  سوی  این  دل  روان  شود  و  بدان  فرو  خزد...  نمی‌خواهیم  بر  توصیف  و  شیوۀ  آدمیزادانۀ  خود  بیفزائیم  و  در  سخن  از  قرآن  راه  مبالغه بپوئیم‌.  بلکه  تنها  و  تنها  تلاش  می‌کنیم  میان ‌کناره‌ گیران  از  ا‌ین  قرآن  -  آن  هم  به  خاطر  د‌وری  ایشان  ا‌ز  زندگی  در  فضای  قرآن  -  و  میان  این  قرآن‌،  پلی  بزنیم  و  بس!

زندگی  در  فضای  قرآن‌،  بدین  معنی  نیست‌ که  به  بررسی  قرآن  بپردازیم  و  آن  را  بخوانیم  و  بر  علوم  آن  آگاهی  پیدا کنیم‌.  این  (فضای  قرآن)  نیست‌.  مراد  ما  از  زندگی  در  فضای  قرآن  این  است‌ که  انسان  در  فضائی‌،  ظروف  و  شرائطی‌،  حرکت  و  جنبشی،  سختی‌ کشیدن  و  رنج  بردنی،  پیکار و  رزمی‌،  و  در  تلاشها  و کوششهائی  باشد  هـمگون  و  همسان  همان  چیزی‌ که  این  قرآن  در  آن  نازل  می‌شد.  انسان  باید  بزید  و  با  این  جاهلیّتی‌ که  سراسر  زمین  را  فراگرفته  است  بجنگد،  و  در  دل‌،  و  در کوشش‌،  و  در  جنبش،  پیکار  با  جاهلیّت  را  بیاغازد  و  ادامه  دهد.  اسلام  را  در  درون  خود  و  در  درون  مردمان‌،  و  در  زندگی  خویش  و  در  زندگی  دیگران‌،  بار  دیگر  برای  مبارزه  با  ایـن  جاهلیّت  (‌ایجاد  و  پدیدار)  سازد.  با  جاهلیّت  بجنگد  و  به  پیکار  برخیزد،  با  همۀ  بینشها  و  اند‌یشه‌ها  و  تـلاشها  و  آداب  و  رسوم  و  شعائری‌ که  دارد.  با  همۀ  واقعیّتهای  عملی‌،  با  تــمام  فشارهائی ‌که  بر  اسلام  وارد  می‌آورد  و  جنگهائی ‌که  بر  ضدّ  آن  به  راه  می‌اندازد،  و  همۀ  نهضتها  و  جنشبهائی‌ که  برای  پیکار  و  نبرد  با  عقیدۀ  ربّانی  و  برنامۀ  صـمدانی  اسـلام  به  راه  می‌اند‌ازد،  و  همۀ  پاسخهای‌ کینه‌ توزانه‌ای  که  بدین  برنامه  و  بدین  عقیده  می‌دهد،‌ گذشته  از  این  که  جاهلیّت  همیشه  با  اسلام  به  نبرد  می‌پردازد  و  پیوسته  بر  دشمنانگی  با  آن  پافشاری  می‌کند  و  اصرار  می‌ورزد.

فـضای  قرآنی  این  است‌.  فضائی ‌که  انسان  مـمکن  است  در  آن  زندگی ‌کند  و  مزۀ  این  قرآن  را  بچشد...  چرا که  قرآن  در  همچون  فضائی  نازل  شده  است‌،  و  در  همچون  دریای  موّاجی  بکار  پرداخته  است  ...  کسـانی  که  در  همچون  فضائی  زندگی  نمی‌کنند،  از  قرآن‌ کناره‌ گیری  کرده‌اند  و  دور  شده‌اند،  هر  چند که  غرق  بررسی  و  پژوهش  و  قرائت  و  ترتیل  و  آگاهی  یافتن  از  علوم  قرآن  باشند.

تلاشی‌ که  می‌ورزیم  تا  پلی  میان  اینگونه  مخلصان‌،  و  مـیان  قـرآن  بزنیم،  نـتیجه‌ای  نـمی‌دهد  و  فائده‌ای  نمی‏بخشد،  مگر  این‌ که  این  مخلصان  از  این  پل  بگذرند  و  خویشتن  را  به  منطقۀ  دیگری  برسانند،  و  تلاش‌ کنند  که  در  (‌فضای  قرآن)  واقعاً  در  عمل  و  حرکت  زندگی  نمایند.  در  این  صورت  است ‌که  انسانها  مزۀ  این  قرآن  را  می‌چشند،  و  از  این  نعمتی‌ که  خدا  آن  را  به  هر کس‌ که  خود  بخواهد  عطاء  می‌کند،  بهره‌مند  و  متلذّذ  می‌گردند. 

 

*

این  سوره‌،  مسألۀ  عقیده  را  بررسی  و  بیان  مـی‌دارد.  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت  را  با  آشنا کردن  بندگان  با  خداوند  بندگان‌،  بررسی  و  پژوهش  می‌نماید  و  می‌گوید:  خدا کیست؟  آفرینندۀ  هستی  از  نیستی  چه  کسی  است‌؟  در  فراسوی  هستی  چه  اسراری  نهفته  است‌؟  بندگان  چه  کسانیند؟ چه‌ کسی  ایشان  را  آفریده  است  و  بدین  جهان  گسیل  داشته  است‌؟  چه ‌کسی  آنان  را  ایـجاد  و  پـدیدار  کرده  است  و  پرورده  و  بالنده ‌کرده  است‌؟  چه‌ کسی  بدیشان  رزق  و  روزی  می‌رساند؟  چه  کسی  ایشان  را  می‌پاید  و  سرپرستی  می‌نماید؟  چه  کسی ‌کارهایشان  را  می‌چرخاند  و  رو  به  راه  می‌گرداند؟  چه  کسی  دلهایشان  و  چشمانشان  را  زیر  و  رو  می‌گرداند؟  چه‌ کسی  شب  و  روز  ایشان  را  پیاپی  می‌گردانـد؟  چه  کسی  آنـان  را  نخست  به  جهان  می‌آورد  و  بعدها  می‌میراند  و  دگر باره  ایشان  را  زنده  می‌سازد  و  به  جـهان  جاویدان  گسـیل  می‌دارد؟  خدا  برای  چه  چیزی  ایشان  را  آفریده  است‌؟  تا  چه  مدّتی  آنان  را  زنده  نگاه  می‌دارد،  ایشان  را  تسـلیم  چه  سرانجام  و  سرنوشتی  می‌کند؟  چه ‌کسی  این  حیات  و  زندگی  بردمیده  در  اینجا  و  آنجا  را  ایجاد  نموده  است  و  به  تن  جمادات  و  موادّ  مرده ‌ کرده  است‌؟  این  آب  ریزان‌،  این  غنچۀ  خندان‌،  ایـن  دانۀ  مـتراکم‌،  ایـن  سـتارگان  درخشان  و  فروزان‌،  این  سفیدۀ  بامدادان  و  صبح  روشن‌،  این  شب  تاریک  دامن  فرو  هشته‌،  این  آسمان‌ گردان‌،  ...  چه  کسی  در  فراسوی  اینها  نهان  و گردانندۀ  ایشان  است‌؟  در  فراسوی  آنها  چه  اسرار  و  اخباری  است‌؟  این  ملّتها  و  مردمان  عصرها  و  قرنهائی‌ که  می‌آیند  و  می‌روند،  و  برخیها  می‌میرند  و  دیگران  جانشین  ایشان  می‌گردند،  چه  کسی  آنان  را  به  جهان‌ گسیل  می‌دارد  و  جانشین  یکدیگر  می‌گرداند؟  چرا  آنان  می‌میرند  و  راه  هلاک  در  پیش  می‌گیرند؟  پس  از  جانشین  شدن  و  آزمون  و  آزمودن  و  وفات‌ کردن‌،  چه  سرانجام  و  سرنوشتی  و  حساب  و کتابی  در  پیش  روی  است‌؟

این  سوره  بدین  منوال  و  بر  این  روال‌،  دل  انسانها  را  در  این  زمانها  و کرانه‌ها،  و  در  این  گـودیها  و  ژرفـاها،  بـه  گشت  و گذار  می‏برد.  امّا  در  همۀ  اینها  برابر  برنامۀ  قرآن  مکّی  راه  می‌سپرد.  برنامه‌ای‌ که  در  صفحه‌های  پیشین  از آن  سخن‌ گفتیم‌.  همچنین  برابر  برنامۀ  سراسری  قرآن  به  پیش  می‌رود.  این  سوره  نمی‌خواهد  نظریّۀ  عقیده  را  به  تصویر  بکشد،  و  نمی‌خواهد  به  جدال  لاهوتی  بپردازد که  ذهنها  و  اندیشه‌ها  را  به  خود  سرگرم  می‌کند.  می‌خواهد  خداوند  راستین  مردمان  را  به  مردمان  شناساند،  تـا  از  این  راه  مردمان  را  بندگان  یزدان  راستینشان  گرداند.  دلها  و  جانها،  تلاشها  و کوششها،  پویشها  و  جنبشها،  آداب  و  رسوم‌،  شعائر  و  عبادات،  و  زندگی  عملی  و  واقعی  ایشان  را،  همه  و  همه  بنده  و  فرمانبردار  این  سلطه  و  قدرت  منحصر  به  فرد  می‌سازد.  سلطه  و  قدرت  خدائی‌ که  سلطه  و  قدرتی  در  زمین  و  آسمان  جز  سلطه  و  قدرت  او  وجود  ندارد.

تقریباً  همۀ  همّ‌ و  غم‌ّ سوره  به  سوی  ایـن  هدف  مـعیّن  می‌گراید،  و  از  آغاز  تا  پایان  سوره  در  این  راستا  حرکت  می‌نماید...  خدا  خالق  است‌.  خدا  رازق  است‌.  خدا  مالک  است‌.  خدا  صاحب  قدرت  و غلبه  و  سلطه  است‌.  خدا  بس  آگاه  از  نهانیها  و  پنهانیها  و  رازها  و  رمزها  است‌.  خدا  است‌ که  دلها  و  چشمها  را  می‌گرداند،  همانگو‌نه ‌که  شبها  و  روزها  را  می‌چرخاند  و  پـیاپی  می‌آورد...  همچنین  واجب  است‌ که  خدا  حاکم  در  زندگی  بندگان  باشد،  و  دیگران  دارای  امر  و  نهی‌،  و  شرع  و  فرمان  نباشند،  و  حقّ  حلال ‌کر‌دن  و  حرام  نمودن  را  نداشته  باشند.  چرا که  همۀ  اینها  از  ویژگیهای  الوهیّت  است‌،  و کسی  جز  یزدان  را  نسزد  که  در  زندگی  مردمان  دست  به  چنین ‌کارهائی  بیازد.  کسی که  نمی‌تواند  بیافریند،  زنـدگی  بـبخشد  و  نمیراند،  زیان  برساند  و  سود  بهرۀ  فردی  بگرداند،  چیزی  ببخشد  و  چیزی  باز  دارد،  بالأخره  مالک  چیزی  برای  خود  و  برای  دیگران  نه  در  این  جهان  است  و  نه  در  آن  جهان‌،  کی  حقّ  دست  یازیدن  به  چنین ‌کارهائی  را  دارد؟  روند  سوره  دربارۀ  ایـن  مسأله  دلائل  خود  را  ایراد  می‌کند  در  داخل  صحنه‌ها  و  موقـعیّتها  و  آهنگها  و  نواهائی‌ که  به  سر  حدّ  جمال  و  زیـبائی  مـبهوت ‌کننده  رسیده‌اند،  و  دل  را  با  تأثـیرات  الهـامگرا‌نۀ  فراوانـی  روبرو  می‌کنند که  ا‌ز  همۀ  راهها  و  از  همۀ ‌گذرگاهها جمع ‌آوری  و  فراهم  آمده‌اند.

مسألۀ  بزرگ ‌که  سوره  بدان  می‌پردازد،  مسأله  الوهیّت  و  عبودیّت  در  آسمانها  و  زمـین  است‌.  این  مسأله  در  اقیانوس  بیکران  خود،  و  در  جولانگاه  فراخ  و  فراگیر  خود،  مورد  بحث  سوره  قرار  می‌گیرد.  امّا  مناسبت  فعلی  در  زندگی‌ گروه  مسلمانان  آن  وقتی‌،  مناسبت  تطبیق  این  قاعدۀ  بزرگ  فراگیر  است‌.  این  مناسبت  مربوط  به  حقّ  حلال‌ کردن  و  حرام  نمودن  ذبیحه‌ها  و  خوراکیها  است‌ که  جاهلیّت  چنین  حقّی  به  خود  می‌داد  و  دخالت  در  تحلیل  و  تحریم  را  برای  خویـش  روا  می‌دید.  هـمچنین  مناسبت  موجود،  مربوط  به  حقّ  مقرِّر  داشـتن  برخی  شـعائر  و  مراسم  قربانیها  و  مـیوه‌ها  و  اولاد  نـذری  است  ...  ایـن  مناسبت  همان  مناسبتی  است‌ که  آیه‌ها  در  اواخر  سوره  از  آنها  سخن  خواهد  گفت‌:

(فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ (١١٨)وَمَا لَکُمْ أَلا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَإِنَّ کَثِیرًا لَیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ (١١٩)وَذَرُوا ظَاهِرَ الإثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الإثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمَا کَانُوا یَقْتَرِفُونَ (١٢٠)وَلا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ) (١٢١)  (118-121)

پس  (‌از  آنجا  که  خدا  راه  یافتگان  و  گمراهان  را  بـهتر  از  هر  کسی  می‌شناسد،  بـه  ضـلالت  مشـرکان  در  تـحریم  بـرخـی  از  چـهارپایان  گوش  فرا  نـدهید  و)  از  گوشت  چهارپائی  بخورید  که  به  هنگام  ذبـح  نـام  خدا  را  بـر  آن  برده‌اند  (‌و  آن  را  به  نام  الله‌،  نه  به  نام  کسی  یا  چیزی  جز  او  سر  بریده‌اند)  اگر  به  آیات  خدا  (‌و  از  جمله  بـه  آیـات  وارده  در  این  باره‌)  ایمان  دارید.  شما  چرا  باید  از  گوشت  حیوانی  نخورید  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  بـر  آن  رفته  است‌؟  و  حال  آن  که  خداوند  گوشت  حیواناتی  را  که  بـر  شما  حرام  است  بیان  کرده  است  (‌و  دسـتور  داده  است  که  از  آنها  نخورید)  مگر  ناچار  و  درمانده  شوید  (‌که  در این  صورت  می‌توانید  به  اندازه‌ای  که  رفـع  ضـرورت  و  دفع  هلاک  کند  از  گوشت  حرام  آن  بخورید)‌.  بسیاری  از  مردم‌،  با  هواها  و  هوسهای  (‌کج  و  نادرست‌)  خود،  بدون  آگاهی  (‌از  صحّت  آنچه  که  می‏گویند  و  بدون  دلیـلی  بـر  آنـچه  در  راه  آن  مــی‌کوشند،  دیگران  را)  سـرگشته  و  گمراه  می‌سازند.  بی‏گمان  پروردگارت  (‌از  تـو  و  از  هـمۀ  بـندگان‌)  آگاه‌تر  از  حـال  تجاوزکاران  است‌.  گناهان  آشکار  و  بزهکاریهای  پـنهان  را  تـرک  کنید  (‌و  در  هـیچ  حال  خویشتن  را  به  معصیت  نیالائید)‌.  بیگمان  کسـانی  که  به  دنبال  گناه  راه  می‌افتند،  هر  چه  زودتر  کیفر  ارتکاب  مــعاصی  ایشــان  داده  مـی‌شود.  از  گوشت  حیوانـی  نخورید  که  (‌به  هنگام  ذبح  عمداً‌)  نـام  خـدا  بـر  آن  بـرده  نشده  است  (‌و  یا  به  نام  دیگران  و  یا  به  خاطر  بـتان  سـر  بریده  شده  است‌)‌.  چرا  کـه  خوردن  از  چنین  گوشتی،  نـافرمانی  (‌از  دسـتور  خدا)  است‌.  بی‏گمان  اهـریمنان  و  شـیاطین  صـفتان‌،  مـطالب  وسـوسه ‌انگـیزی  بـه  طور  مخفیانه  به  دوستان  خود  القاء  می‌کنند  تا  این  که  با  شما  منازعه  و  مجادله  کنند  (‌و  بکوشند  که  شما  را  به  تـحریم  آنچه  خدا  حلال  کرده  وادارند.  اگر  از  آنان  اطاعت  کـنید  بیگمان  شما  (‌مثل  ایشان‌)  مشرک  خواهید  بود.

(وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (١٣٦)وَکَذَلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَلِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ (١٣٧)وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُهَا إِلا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِرَاءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (١٣٨)وَقَالُوا مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الأنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُکُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَإِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاءُ سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (١٣٩)قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ) (١٤٠)

 (‌بت  پـرستان  هـمیشه  دچـار  اوهـام  خرافـاتند.  مـثلاً  اینگونه‌)  مشرکان  سهمی  از  زراعت  و  چهارپایانی  را  که  خدا  آنها  را  آفریده  است  برای  خدا  قرار  می‌دهند  و  بـه  گمان  خود  می‌گویند:  این  برای  خدا  است  (‌و  با  این  سهم  به  خدا  تقرّب  می‌جوئیم  و  بدین  منظور  آن  را  به  مهمانان  و  ناتوانان  می‌دهیم‌)  و  این  برای  شرکاء  (‌و  مـعبودهای‌)  ما  است  (‌و  بـا  ایـن  سـهم  نـیز  بـه  بـتها  و  اصنام  تـقرّب  مــی‌جوئیم  و  بدین  مـنظور  آن  را  صـرف  رؤسـاء  و  پرده‌داران  و  خادمان  بتکده‌ها  و  مـعابد  مـی‌نمائیم‌)‌.  امّـا  آنچه  به  شرکاء  (‌و  معبودهای‌)  ایشان  تعلّق  می‏گیرد  بـه  خدا  نمی‌رسد  (‌و  صـرف  آن  در  راه  او  مـمنوع  است‌)  و  آنچه  متعلّق  به  خدا  می‌باشد  به  شـرکاء  (‌و  مـعبودهای‌)  ایشان  مـی‌رسد  (‌و  مـی‌توانـد  صـرف  آنـها  گردد  و  بـه  سرپرستان  و  خدمتگذاران  اصـنام  ایشـان  داده  شـود)‌.  چــه  بــد  داوری  مـی‌کنند!  همانگونه  (‌کــه  اوهـام  و خـیالبافیـهایشان  تـقسیم‌ بندی  سـتمگرانـۀ  فوق  را  در  نظرشان  آراسته  بود،  گمانهای  نـادرستی  که  دربـارۀ  بـتهایشان  داشـتند  کار  را  بـدانـجا  کشـانده  بـود  کـه‌)  بتهایشان  کشتن  فرزندانشـان  را  در  نـظر  بسـیاری  از  مشرکان  زیبا  جلوه  داده  بود  (‌و  دسته‌ای  فرزندانشان  را  قربانی  بتان  می‌کردند  و  دسته‌ای  دخترانشـان  را  زنـده  بگور  می‌نمودند)  تا  سرانجام  آنان  را  هـلاک  گردانند  و  آئین  ایشان  را  بر  آنان  مشتبه  کنند  (‌و  یگانه  پرستی  را  با  خرافه  پرستی  بـیامیزند  و  راه  را  از  چـاه  بـازنشناسند)‌.  اگر  خدا  می‌خواست  آنان  چنین  نـمی‌کردند.  (‌حـال  که  مشیّت  خدا  چنین  می‌خواهد)  پس  بگذار  آنان  (‌بر  خدا  و  رسول  او)  دروغ  بندند  (‌چرا  که  عقاب  و  عذاب  در  انتظار  ایشان  است‌)‌.  و  (‌از  جملۀ  خرافات  ایشان  ایـن  است  کـه‌)  مـی‌گویند: ایـن  (‌قسـمت  از)  چـهارپایان  و  کشت  و  زرع  ممنوع  است  (‌و  مخصوص  بتها  می‌باشد)  و  جز  کسانی  (‌از  خــدمتکاران  اصـنامی‌)  کـه  مــا  بــخواهـیم  از  آن  نمی‌خورند  -  و  این  (‌قاعدۀ  ناروا  ساختۀ  آنـان  و  نـاشی  از)  گمان  ایشان  است  (‌نـه  نـاشی  از  فرمان  یـزدان  -  و  همچنین  می‌گفتند:  اینها)  حیوانـاتی  هسـتند  که  سـوار  شدن  بر  آنها  حرام  است  و  (‌کسی  نباید  سوار  آنها  شود.  و  اینها)  حیواناتی  هستند  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  را  بر  آنها  نمی‌رانند  (‌بلکه  نام  بتان  را  بر  آنها  می‌رانند  و  ایـن  را  دستور  خدا  می‌دانند  و)  بر  خدا  دروغ  می‌بندند.  هـر  چه  زودتر  کیفر  افتراهای  آنان  را  خواهیم  داد.  و  (‌یکی  دیگر  از  انواع  قبائح  و  احکام  خرافی  ایشـان  ایـن  است  که  در  مورد  گوشت  حیواناتی  که  ذبح  کردن  و  سوار  شـدن  و  بار  کشیدن  از  آنها  را  قدغن  و  حرام  اعـلام  کرده‌انـد)  می‌گویند:  جنینی  که  در  شکم  این  حیوانـات  است  ویـژۀ  مردمان  ما  است  و  بر  زنان  ما  حرام  است  (‌پس  اگر  زنده  متولّد  شود،  تنها  باید  مردان  از  گوشت  آن  بـخورند  و  زنان  از  آن  محرومند)  و  اگر  جنین  مرده  مـتولّد  بشـود،  همه  در  آن  شریک  هستند  (‌و  مردان  و  زنان  می‌توانتد  از  گوشت  آن  استفاده  کنند)‌.  هر  چه  زودتر  خداونـد  کیفر  این  توصیف  (‌افعال  و  احکام  دروغین‌)  ایشان  را  خواهد  داد.  چه  او  حکیم  (‌است  و  کارهایش  به  مقتضی  حکـمت  انجام  می‏گیرد  و)  آگاه  است  (‌و  از  هر  چیز  باخبر  است‌)‌.  مسلّماً  زیان  مـی‌بینند  کسـانی  که  فرزندان  خود  را  از  روی  سفاهت  و  نادانــی  مـی‌کشند  و  چیزی  را  کـه  خدا  بدیشان  می‌دهد  با  دروغ  گفتن  از  زبان  خدا  بر  خویشتن  حرام  می‌کنند.  به  سبب  چنین  دروغ  و  افترائی  و  تـحریم  نـاروا  و  نـابجائی‌)  بیگمان  گمراه  مـی‌شوند  و  راهـیاب  نمی‌گردند.

این  همان  مناسبتی  است ‌که  در  زندگی  مـلّت  مسـلمان  موجود  است‌.  ملّت  مسلمانی‌ که  جاهلیّت  پیرامون  آن  را  گــرفته  است  و  ایـن  مسألۀ  بزرگ،  یـعنی  مسألۀ  قانونگذاری  در  آن  جلوه‌گر  می‌آید.  به  دنبال  این  مسألۀ  بزرگ،  مسألۀ  بزرگتری‌ که  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت  است  قرار گرفته  است‌.  مسأله‌ای‌ که  سراسر  این  سوره،  و  جملگی  قرآن  مکّی  بدان  می‌پردازد.  حتّی  قرآن  مـدنی  نیز  بدان  می‌پردازد،  هر  زمان‌ که  در  آن  سخن  از  نظام  و  قانونگذاری  می‌رود سخنها  و  فرموده‌ها  و  اسباب  و  علل  فراوانی‌ که  رونـد  سو‌ره  از  آنها  موج  می‌زند،  بدان  هنگام‌ که  با  جاهلیّت  و  پیروان  جاهلیّت  درباره  چنین  چهارپایانی  و  ذبیحه‌هائی  و  نذرهائی  روبرو  می‌گردد.  این  هم  مناسبتی  است ‌که  در  آن  مسألۀ  حق  قانونگذاری  جلوه‌گر  می‌آید،  و  به  مسألۀ  عقیده  بطور کلّی  مربوط  می‌شود.  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت‌ که  مسأله  ایمان  یـا کفر،  و  مسألۀ  اسلام  یـا  جاهلیّت‌،  بشمار  است  ...  ایـن  سخنها  و  فرموده‌ها  و  اسباب  و  علل  فراوان‌،  بدین  نـحوی  که  می‌کوشیم  نمونه‌هائی  از  آنها  را  در  شناخت  مختصر  این  سوره  بیان  داریم‌،  و  حقیقت  آن  نیز  به  هنگام  رویـاروئی  تـفصیلی  آیات  قرآنی  بعد  ا‌ز  آ‌ن  در  روند  سخن  جلوه‌گر  می‌آید،  به  درون  انسان  حقیقت  اصـیلی  را  راه  مـی‌دهد که  در  سرشت  این  دین  است‌.  این  حقیقت  اصیل‌ که  هر  جزئی  از  زندگی  بشری  هر  اندازه  هم ‌کوچک  باشد  باید که  مطیع  مطلق  فرمانروائی  و  حاکمیّت  مستقیم  و  بدون  واسطۀ  خدا  باشد که  جلوه‌گر  در  شریعت  خدا  است‌.  اگر  چنین  نباشد،  خروج  از  این  دین  بطور کلّی  است‌!  زیرا  سرکشی  از  حاکمیّت  مطلقۀ  خدا  در  چنین  جزء‌ کوچکی‌،  سبب  خروج  از  دین  خدا  بطور کلّی  است‌!

این  دسته  از  آیات  بیانگر  اهمّیّت  فراوانی  است‌ که  ایـن  دین  برای  نجات  زندگی  بطور  کلّی  از  تـاریکیهای  حاکمیّت  انسانها  در  هر  نوع  کاری  از کارهای  مـردمان  قائل  است‌.  خواه  این‌ کار  مهمّ  باشد  یا  ناچیز،  و  بزرگ  باشد  یا  کوچک‌...  هر کاری  از کارها  پیوند  می‌خورد  به  اصل  بزرگی‌ که  این  دین  در  آن  جلوه‌گر  می‌آید،  و  آن  حاکمیّت  مطلـقۀ  خدا  است‌!  حاکمیّت  مطلقه‌ای که  الوهیّت  یزدان  در کرۀ  زمین  در  آن  مجسّم  و  جلوه‌گر  می‌گردد،  همانگونه  که  الوهیّت  یزدان  در  کلّ  جهان  در  گردانـدن  همۀ  امور  هسـتی‌،  بدون‌ کمترین  شریک  و  انبازی،  مجـسّم  و  جلوه‌گر  می‌آید.

روند  سوره  به  دنبال  این  شعائر  و  مراسم  جاهلی  راجع  به  کار  چهارپایان  و  میوه‌ها،  و  نذر  و  نذوری که  از  آنـها  صورت  می‌گیرد،  و کارهائی‌ که  نسبت  به  اولاد  انجام می‌پذیرد،  پیروهای ‌گوناگونی  می‌آورد.  برخی  از  ایـن  پیروها  مستقیماً  اندازۀ  حقارت  و  تناقـض  ایـن  شعائر  و  مراسم  را  به  تصویر  می‌کشد،  و  برخی  از آنـها  مربوط  می‌گردد  به  دست  یازیدن  مردمان  به  حقّ  حرام ‌کردن  و  حلال ‌کردن  و  مسألۀ  بزرگ  عقیده‌،  و  ذکر  این ‌که  پیروی  از  فرمان  یزدان  در  چنین  اموری  راه  راست  خدا  بشمار  است‌،  راه  راستی ‌که  اگر کسی  بر  آن  نباشد  و  در  آن‌ گام  برندارد،  از  این  دیـن  خارج  می‌گردد  و  به‌ کژراهه  می افتد،  بدانگونه‌ که  پس  از  ذکر  این  شعائر  و  مراسم  در  آیات‌ گذشته  خواهد  آمد:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (١٤١)وَمِنَ الأنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (١٤٢)ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الأنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحَامُ الأنْثَیَیْنِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (١٤٣)وَمِنَ الإبِلِ اثْنَیْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الأنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحَامُ الأنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهَذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (١٤٤)قُلْ لا أَجِدُ فِی مَا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٤٥)وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَایَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (١٤٦)فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (١٤٧)سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلا آبَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلا تَخْرُصُونَ (١٤٨)قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (١٤٩)قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (١٥٠)قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (١٥١)وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (١٥٢)وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) (١٥٣).(153-141)                                                                 

                                                                                                             

خدا  است  که  آفریده  است  باغهائی  را  که  بر  پایه  استوار  می‌کردند  (‌و  درختانش  با  قلّابهای  ویژه  به  اشیاء  اطراف  می‌چسبند  و  کمر  راست  می‌کنند  و  روی  داربستها  قرار  می‌گیرند)  و  باغهائی  را  که  چنین  نیستند  و  (‌نـیازی  بــه  پایه  و  داربست  و  پیچیدن  به  اطراف  ندارند  و  بر  سر  پای  خود  می‌ایستند  و  گردن  می‌افرازند.  بلی  این  خدا  است  که  انواع‌)  خرمابنها  و  کشتزارها  را  آفریده  است  کـه  ثـمرۀ  آنها  (‌در  رنگ  و  طعم  و  بو  و  شکـل  و  غیره‌)  گوناگون  است‌،  و  نیز  درختان  زیتون  و  انار  را  آفریده  است  که  (‌در  برخی  صفات‌)  همگونند  و  (‌در  برخی  صفات‌)  مـتفاوتند.  هنگامی  که  به  بار  آمدند  از  میوۀ  آنها  بخورید  و  به  هنگام  رسیدن  و  چیدن  و  درو  کردنشان  از  آنها  (‌بـه  فقراء  و  مساکین‌)  ببخشید  و  زکـات  لازم  آنـها  را  بـدهید،  و  (‌در  خوردن  و  یا  بخشیدن  از  آنها)  اسـراف  نکنید،  زیـرا  که خداوند  اسراف  کنندگان  را  دوست  نمی‌دارد.  (‌ایـن  خدا  است  که  برای  شما)  از  چهارپایان  (‌یعنی‌:  شتر  و  گاو  و  بز  و  گوسفند)  حیواناتی  (‌را  آفریده  است  کـه  بزرگ  و)  باربرند،  و  حیواناتی  (‌را  آفریده  است‌)  که  کوچکند  (‌و  از  پشم  و  موی  آنها  فرشها  و  گستردنی‏ها  تهیّه  می‌کنید.  اینها  روزی  خدا  برای  شمایند  و)  از  آنـچه  خدا  نـصیب  شما  کرده  است  (‌و  برای  شما  حلال  نموده  است‌)  بـخورید  و  از  گامهای  اهریمن  پیروی  مکنید  (‌و  بـا  افتراء  تـحلیل  و  تحریم‌،  در  راه  او  گام  برندارید)  بیگمان  اهریمن  دشمن  آشکــار  شـما  است  (‌و  هرگز  خـیر  و  خوبی  شما  را  نمی‌خواهد.  یعنی‌:  شتر  و  گاو  و  بز  و  گوسفند،  نر  و  ماده  آفریده  است  کـه  رویـهم‌)  هشت  جفت  آفریده  است‌:  از  گوسفند  دو  جفت  و  از  بز  دو  جفت  (‌ای  محمّد  به  کسانی  که  از  پیش  خود  در  تحلیل  و  تحریم  چهارپایان  بـه  مـیل  خود  سخن  می‌رانند)  بگو:  آیـا  خداونـد  نـرهای  آنـها  را  حرام  کرده  است‌؟  (‌که  چنین  نیست‌،  چه  گاهی  ماده‌ها  را  حلال  می‌دانید)  یا  این  که  آنچه  ماده‌ها  در  شکـم  دارنـد؟  (‌که  چنین  هـم  نیست‌؛  زیـرا  که  شما  جنینها  را  حـرام  نـمی‌دانـید!  پس  ایـن  چـه  تـحلیل  و  تـحریمی  است  که  می‌انگارید  و  هر  دم  بگونه‌ای  بیان  می‌داریـد؟‌!)  اگر  (‌در  تحلیل  و  تحریم  خود  مسـتند  و  دلیـلی  داریـد  و)  راست  میگوئید  مـرا  از  روی  عـلم  و  دانش  (‌از  آن  حــجّت  و  برهان‌)  بیاگاهانید.  و  (‌خداوند  آفریده  است‌)  از  شـتران‌،  نر  و  ماده  را  و  از  گاو،  نر  و  ماده  را.  بگو:  آیا  خداونـد  دو  نر  را  حرام  کرده  است‌؟  (‌کــه  چنین  نـیست‌؛  زیـرا  گاهی  نرها  را  حلال  می‌دانـید)  یـا  دو  مـاده  را؟  (‌کـه  چنین  هـم  نیست‌؛  چه  گاهی  ماده‌ها  را  حلال  می‌دانید)  یـا  ایـن  که  آنچه  در  شکم  ماده‌ها  است‌؟  (‌که  چثین  هم  نیست‌؛  زیـرا  که  شما  پیوسته  جنینها  را  حرام  نـمی‌دانـید.  شـما  گمان  می‌برید  که  این  تحلیل  و  تحریم  خاص  شـما  بـه  فرمان  ایزد  بوده  است‌!)  آیا  شما  بدان  هنگام  (‌کـه  فرمان  خدا  دربارۀ  این  تحریم  صادر  شد)  حاضر  بودید  (‌و  با  گوش  خود  شنیدید)  که  خداوند  آن  را  به  شما  سـفارش  کرد؟  (‌هرگز  چنین  نبوده  است‌.  پس  از  این  کارهای  ناشایستی  که  می‌کنید  دست  بکشید؛  چرا  که  ظلم  است‌)  و  چه  کسی  ظالم‌تر  از  کسی  است  که  بر  خدا  دروغ  بندد  تا  مردمان  را  از  روی  جهل  گمراه  سازد؟  خداوند  هیچگاه  سـتمکاران  را  (‌به  راه  راست  و  به  سوی  چیزی  که  خیر  و  صلاح  دنیا  و  آخرتشان  در  آن  بـاشد)  هـدایت  نــخـواهـد  کـرد.  (‌ای  پیغمبر)  بگو:  در  آنچه  به  من  وحی  شده  است‌،  چیزی  را  بر  خورنده‌ای  حرام  نمی‌یابم‌،  مگر  (‌چهار  چیز،  و  آنـها  عبارتند  از:‌)  مردار،  (‌همچون  حیوان  خفه  شـده‌،  پـرت  گشته‌،  شاخ  زده‌،  درّنده  خورده‌،  ذبح  شرعی  نشده‌...)  و  خون  روان  (‌نه  بسـتۀ  هـمچون  جگر  و  ســپرز و  خون  مانده  در  میان  عروق‌،  که  مباح  است‌)‌،  و  گوشت  خوک  که  همۀ  اینها  ناپاک  (‌و  مضرّ  برای  بدن‌)  هستند،  و  گوشت  حیوانی  که  (‌در  وقت  ذبح  به  نـام  خدا  سـربریده  نشـده  باشد  و  بلکه‌)  به  نام  (‌بتی  یا  معبودی‌)  جز  خدا  سر  بریده  شده  باشد  (‌که  مایۀ  خروج  از  عقیدۀ  صحیح  است‌)‌.  ولی  اگر  کســی  (‌بـه  سـبب  قـحطی  و  نیافتن  چیزی  بـرای  خوردن‌)  وادار  (‌به  استفاده  از  این  محرّمات‌)  گردد  بدون  آن  که  علاقه‌مند  (‌بدانها)  باشد  و  (‌از  سدّ  جـوع  و  انـدازۀ  ضــرورت‌)  تــجاوز  کند  (‌گناهی  بـر  او  نیست‌)‌.  چـه  پروردگار  تـو  بس  آمرزگار  و  مـهربان  است‌.  (‌ایـن  چیزهائی  بود  که  بر  شما  حرام  کرده‌ایم‌)  و  بر  یهودیان  هــر  (‌حـیوان‌)  نــاخنداری  (‌یـعنی‌:  درّندگان  که  دارای  پـنجه‌های  قـوی‌،  و  پرندگان  شکـاری  که  از  چنگال  نیرومند  برخوردارند)  حرام  کرده  بـودیم‌،  و  از  گاو  و  گوسفند  (‌تنها)  پیه‌ها  و  چربیهای  آنها  را  بر  آنـان  حرام  نموده  بودیم‌،  مگر  پیه‌ها  و  چربیهائی  که  بر  پشت  اینها  یا  در  اندرونه  (‌و  لابلای  احشاء  و  امـعاء‌)  قرار  دارد  و  یـا  پیه‌ها  و  چربیهائی  که  آمیزۀ  استخوان  گردیده  است‌.  این  هم  پادافره  ایشان  در  برابر  ستمگریشان  بود  که  بدانان  دادیـم  (‌تـا  از  غوطه‌ور  شـدن  در  گناهان  و  پـیروی  از  شـهوات  خـویشتن  را  بـدور  دارنــد)  و  مــا  (‌در  همۀ  اخبارمان  و  از  جمله  ایـن  خبر)  راسـتگوئیم‌.  اگر  تـو  را  تکذیب  کردند  (‌و  این  حقائق  را  که  از  جـانب  خدا  بـه  تـو  وحی  می‌شود  نپذیرفتند)  بدیشان  بگو:  پروردگار  شما دارای  رحمت  گسترده  و  مـهر  فراوان  است  و  (‌در  ایـن  جهان  مؤمنان  و  کافران  را  در  بر  می‏گیرد.  اگر  خدا  در  مجازات  ناباوران  و  بزهکاران  شتاب  روا  نمی‌دارد،  شما  را  نفریبد،  چرا  که  کیفر  طاغی  و  یاغی  چون  شما  حتمی  است  و)  عـذاب  او  از  رسـیدن  بـه  گناهکاران،  ردّخـور  ندارد.  مشرکان  (‌برای  اعتذار  از  کفر  و  معذرت  خواهـی  از  تحریم  خوراکیهای  حلال‌)  خواهند  گفت‌:  (‌شرک  ما  و  تحریم  چیزهای  حلال  از  سوی  ما،  بـرابـر  مشـیّت  خدا  است‌!)  اگر  خدا  مـی‌خواست‌،  مـا  و  پـدران  مـا  مشـرک  نمی‌شدیم‌،  و  چیزی  را  (‌از  اشیاء  حلال  بر  خود)  تـحریم  نمی‌کردیم‌.  کسانی  که  پیش  از  آنان  بوده‌اند  نـیز  هـمین  گونه  (‌که  به  تو  دروغ  می‏گویند  و  تو  را  تکذیب  می‌دارند،  بــه  پـیغمبران  مــا  دروغ  می‏گفتند  و  آنـان  را)  تکـذیب  می‌نمودند  تا  (‌سرانجام  طـعم‌)  عذاب  مـا  را  چشـیدند  (‌و  کیفر  اعمال  بد  خود  را  دیدند)‌.  بگو:  آیـا  دلیـل  قـاطعی  (‌و  سند  درستی  برای  رضایت  خدا  از  شرک  خود  و  تحریم  چیزهای  حـلال‌،  در  دست‌)  داریـد  تـا  آن  را  بـه  مـا  ارائـه  دهید؟‌!  شما  فقط  از  پندارهای  بی‌اساس  پیروی  می‌کنید  و  (‌حجّت  و  برهانی  بر  گفتار  و  کردار  خود  ندارید.  شـما  نه  از  روی  علم  و  یقین‌،  بلکه‌)  از  روی  ظنّ  و  تخمین  کار  می‌کنید.  (‌ای  پیغمبر!)  بگـو:  خدا  دارای  دلیـل  روشـن  و  رسا  است  (‌بر  این  که  گفتار  و  کردارتان  بی‌پایه  و  بی‌مایه  است‌،  و  شما  اصلاً  دلیل  قطعی  بر  صدق  گفتار  و  درستی  کردار  خود  ندارید  در  این  که  می‌گوئید:  خدا  بـه  کفر  و  شرک  ما  راضی  و  به  تحلیل  و  تحریم  ما  خشنود  است‌!...  آری‌)  اگر  خدا  می‌خواست  همگی  ما  را  (‌از  راه  اجبار  بـه  سوی  حقّ  و  حقیقت‌)  هدایت  می‌نمود  (‌امّا  هدایت  اجباری  بـیسود  است  و  راهـیابی  اختیاری  پسـندیده  و  سـتوده  است‌.  (‌ای  پیغمبر)  بگو:  گواهان  خود  را  بیاورید  که  گواهی  می‌دهند  بر  این  که  خداوند  این  چیزها  را  حـرام  کرده  است  (‌که  شما  قـائل  بـه  تـحریم  آنـها  هسـتید)‌.  در  صورتی  که  (‌حاضر  آمدند  و  به  دروغ‌)  گواهی  دادند،  با  آنان  (‌همصدا  مشو  و)  گواهی  مده‌.  (‌چرا  که  دروغگویند  و  شایستۀ  تصدیق  نیستند.)  و  از  هوی  و  هوس  کسانی پیروی  مکن  که  آیـات  (‌قرآنـی  و  جـهانی‌)  مـا  را  تکـذیب  مـی‌نمایند  و  بــه  آخـرت  ایـمان  نـمی‌آورند  و  بـرای  پروردگار  خود  (‌بتان  و  مـعبودهای  بـاطلی  را)  هـمتا  و  همطراز  می‏کنند.  بگو:  بیائید  چیزهائی  را  بـرایـتان  بـیان  کنم  که  پروردگارتان  بر  شما  حرام  نموده  است‌.  این  که  هیچ  چیزی  را  شریک  خدا  نکنید  و  به  پدر  و  مـادر  (‌بـدی  نکنید  و  بلکه  تا  آنجا  که  ممکن  است  بدیشان‌)  نیکی  کنید،  و  فرزندانـتان  را  از  تـرس  فقر  و  تنگدستی  (‌کنونی  یـا  آینده‌)  مکشـید  (‌چرا  کـه‌)  مـا  بـه  شـما  و  ایشـان  روزی  می‌دهیم  (‌و  روزی  رسان  همگان  مائیم  نـه  شـما)‌،  و  بـه  گناهان  کبیره  (‌از  جمله  زنا)  نزدیک  نشوید،  خواه  آنها  در  وقت  انجام  برای  مردم‌)  آشکار  باشد  و  خواه  پـنهان‌،  و  کســی  را  بـدون  حقّ  (‌قصاص  و  اجراء  فرمان  الهـی‌)  مکشید  که  خداوند  آن  را  حرام  کرده  است‌.  اینها  امـوری  هستند  که  خدا  بگونۀ  مؤکّد  شما  را  بدانها  توصیه  می‌کند  تا  آنها  را  بفهمید  و  خردمندانه  عمل  کنید.  به  مال  یتیم  جز  به  نحو  احسن  (‌و  بهترین  راهی  که  باعث  حفظ  و  ازدیاد  آن  گردد)  نزدیک  مشوید  (‌و  بدین  شـیوۀ  خداپسـندانـه  ادامه  دهید)  تا  آنگاه  که  یتیم  به  رشد  کامل  خود  می‌رسد  (‌و  در  آن  هنگام  بگونۀ  شایسته  می‌تواند  در  مال  خویش  تصرّف  کند.  در  این  وقت  اموالش  را  به  خودش  تسـلیم  کنید)‌،  و  پیمانه  و  ترازو  را  به  تمام  و  کمال  و  دادگرانه  مراعات  دارید  و  (‌نه  کم  و  نه  زیاد  بدهید  و  نه  کم  و  نه  زیاد  دریافت  کنید.  در  حدّ  توانائی  انسانی  خود  در  ایـن  بـاره  بکوشید  و  بدانید  که‌)  ما  هیچ  کسی  را  به  انجام  چیزی  جز  به  اندازۀ  تاب  و  توانش  موظّف  نمی‌سازیم‌.  و  هنگامی  که  سخنی  (‌در  کار  داوری  یا  گواهی  و  یا  راجع  به  روایت  و  خبری‌)  گفتید،  دادگری  کنید  (‌و  از  حقّ  منحرف  نشـوید)  هر  چند  (‌کسی  که  سخن  بـه  نـفع  یـا  بـه  زیـان  او  گفته  می‌شود)  از  خویشاوندان  باشد.  و  به  عهد  و  پیمان  خدا  (‌که  برای  انجام  تکـالیف  از  شـما  گرفته  است‌،  و  عـهد  و  پیمان  فیمابین  خود  در  بارۀ  مسائل  و  مصالح  مشـروع‌)  وفا  کنید.  اینها  چیزهائی  هستند  که  خداونـد  شـما  را  بـه  رعایت  آنها  توصیه  می‌کند،  تا  این  که  متذکّر  شوید  و  پند گیرید.  ایـن  راه  (‌کـه  مـن  آن  را  بـرایـتان  تـرسیم  و  بـیان  کردم‌)  راه  مستقیم  من  است  (‌و  منتهی  به  سعادت  هر  دو  جهان  می‏گردد.  پس‌)  از  آن  پـیروی  کـنید  و  از  راهـهای  (‌باطلی  که  شما  را  از  آن  نهی  کرده‌ام‌)  پیروی  نکـنید  کـه  شما  را  از  راه  خدا  (‌منحرف  و)  پراکنده  مـی‌سازد.  ایـنها  چیزهائی  است  که  خداوند  شما  را  بدان  توصیه  می‌کند  تا  پرهیزگار  شوید  (‌و  از  مخالفت  با  آنها  بپرهیزید)‌.

بدین  منوال  می‌بینیم ‌که  روند  قرآنی  این  مسألۀ  جزئی  ویـژۀ  تـحریم  و  تحلیل  چهارپایان‌،  و  نـذر  و  نـذور  چهارپایان  و  مـیوه‌جات  و  مـحصولات‌،  و  فرزندان  -  همانگو‌نه‌ که  در  جاهلیّت  انـجام  می‏گرفت  -  را  با  آن  مسائل  بزرگ،  ربط  و  پیوند  می‌دهد:  آن  را  به  هدایت  و  ضلالت‌،  پیروی  از  برنامۀ  یزدان  یا  پیروی  از گامهای  شیطان‌،  رحمت  خدا  یا  تهدید  و  بیم  خدا،  گواهی  دادن  به  یگانگی  یزدان  یا  همتا  و  انباز  خدا کردن  دیگران‌،  و  پیروی  از  راه  راست  خدا  یا گسـیختن  از  ایـن  راه  و  در  پیش  گرفتن ‌کژراهه‌ها،  ربط  و  پیوند  می‌دهد،  و  در  این  راستا  از  همان  تعبیراتـی  سود  می‌برد که  به  هـنگام  پرداختن  به  مسألۀ  بزرگی  همچون  توحید  در جای  فراخ  و  فراگیر  خود  بکار  می‌گیرد.

همانگونه ‌که  می‏بینیم  روند  قرآنی  برای  ایـن  مسألۀ  جزئی  ویژه‌،  عوامل  و  الهامهائی  را  در  این  یکجا،‌ گر‌د  می‌آورد.  جائی‌ که  صحنۀ  آفرینش  و  سرزندگی  در  باغهای  داربست  و  غیر  داربست  است‌،  و  صحنۀ  درختان  خرما  و کشتزارهائی  است ‌که  دارای  رنگهای  گوناگون  است‌،  و  در  آنـها  درختان  زیـتون  و  انـار  همگون  و  غـیرهمگو‌نند.  از  مـوقعیّت ‌گواهـی  گرفتن  و  فیصله  بخشیدن،  و  از  موقعیّت  بیم  دادن  و  هلاک‌ گردانـدن  مشرکان‌،  سخن  می‌رود.

این  همان  صحنه‌هائی  است‌ که  روند  قر‌آنـی  قبلاً در  سراسر  سوره  از  آنها  سخن  به  میان  آورده  است‌،  در  آنجاهائی‌ که  به  مسألۀ ‌کلّی  عقیده  پرداخته  است‌،  پیش  از  این‌ که  به  این  مناسبت  ویژه‌ای  بپردازد که  در  آن  مجسّم  و  جلوه‌گر  است‌.  همۀ  این  موارد  دارای  معنی  و  مفهوم  خود  هستند.  معنی  و  مفهومی‌ که  برسرشت  این  آئـین  نـمی‌شورد،  و  از  دیـدگاه  ایـن  آئـین  دربارۀ  مسألۀ  فرمانروائی  و  قانونگذاری‌،  نه  زیاد  و  نه کم،  تـخطّی  و  تجاوز  نمی‌کند.

*

چه  بسا  ما  بر  روند  سوره  پیشی ‌گرفته‌ایم‌،  در  آن  حال‌ که  به  برنامۀ  موضوعی  سوره  می‌پردازیم‌،  و  روند  سوره  نیز  از  مسألۀ‌ کلّی  عقیده‌،  به  بهانۀ  مناسبت  جزئی  مربوط  به  کار  قانونگذاری  و  فرمانروائـی  سخن  می‌رانـد.  مناسبتی ‌که  ما  نمی‌گوئیم‌:  مقتضی  این  همه  تقریر  وتأثیر  فراوان  در  روند کلّی  سوره  است‌،  و  موجب  چنین  بیان  زیبا  و  چشمگیر  دربارۀ  حقیقت  الوهیّت  در  جولانگاه  فراخ  و  فراگیر  خود  می‏باشد.  امّا  ما  می‌گوئیم‌:  مناسبتی  است که  در  روند  سوره  به  همۀ  اینها  پـیوند  داده  شـده  است‌.  این  پیوند  نیز  بر  سرشت  این  آئین  دلالت  دارد،  و  بیانگر  دیدگاه  چنین  آئینی  دربارۀ  مسألۀ  قانونگذاری  و  فرمانروائی  در  امور  جزئی  و کلّی  و کوچک  و  بزرگ  و  با ارزش  و  بی‌ارزش  زندگی  این  جهانی  است‌،  همانگو‌نه  که  قبلاً  گفتیم  ...

هم  اینک  می‌خواهیم  پیش  از  پرداختن  به  شرح  و  بسط  روند  سوره‌،  شناخت‌ کوتاهی  از  سوره  و  ویژگیها  و  نمادها  و  سیماهای  سوره  را  چکیده‌وار  بیان  داریم‌،  بدان  گونه‌ که  در  این  فی‌ ظلال  القرآن  شیوۀ  ما  است‌:

*

در  روایتهائی  از  ابن  عبّاس‌،  اسماء  دختر  یـزید،  جابر،  انس  پسر  مالک‌،  و  عبدالله  پسـر  مسود  -  رضی  الله  عنهم  جمیعاً  -  آمده  است ‌که  این  سوره  مکّی  است‌،  و  همۀ  آیه‌های  آن  یکجا  نازل‌ گشته  است‌.

در  این  روایتها  چیزی  وجود  ندارد که  تاریخ  نزول  سوره  را  معیّن  سازد.  در  موضوعهای  روایتها  نیز  چـیزی  به  چشم  نمی‌خورد که  مشخّص  سازد  در  دوران  مکّی  چه  زمانی  نـازل ‌گشته  است  ...  بر  حسب  تـرتیب  راجح  سوره‌های  قرآن‌،  بعد  از  سورۀ  حجر  قرار  می‌گیرد،  و  سورۀ  پنجاه  و  پنجم  خواهد  بود.  امّا  ما  -  همان‌ گونه ‌که  در  آشنائی  با  سورۀ  بقره  بیان  داشتیم  -  با  این  معلو‌ماتی  که  در  دسترس  داریم‌،  نمی‌توانیم  قاطعانه  چیزی  دربارۀ  تاریخ  معیّن  نزول  سوره  بگو‌ئیم‌.  مستند  آنان  اغلب  در  ترتیب  سوره‌ها  بدین  نحو،  تاریخ  نزول  اوائل  سوره‌ها  است‌،  نه  سراسر  سوره‌ها.  چه  بسا  بـخشهائی  از  سورۀ  پیشین‌،  پس  از  بخشهائی  از  سورۀ  پسـین  خود  نـازل  گردیده  است‌،  چه  در  ترتیب  سوره‌ها  تکیه  بر  اوائل  سوره  بوده  است‌.  اما  در  سورۀ  انعام‌،  همۀ  سوره  یکباره  نازل  شده  است‌.  ما  هر  چند که  نمی‌توانیم  تاریخ  نزول  آن  را  مشخّص  سازیم‌،  امّا  ما  ترجیح  می‌دهیـم‌ که  ایـن  سوره  پس  از  سالهای  نخستین  رسـالت  اسـلام‌،  نـازل  گردیده  است‌.  چه  بسا  در  سال  پنجم  یا  ششم  نازل گشته  باشد.  در  این  ترجیح  هم  تکیۀ  ما  بر  وسعت  موضوعهائی  است ‌که  سوره  در  بر  دارد،  و  نیز  تکیۀ  ما  بر  شیوۀ  عرضۀ  سوره  بدین  نحوۀ‌ گسترده‌ای  است‌ که  دالّ  بر  این  است  که  دعوت  اسلامی  با  مشرکان  روبرو  است  و  جدال  با  مشرکان  است‌.  رویگردانی  فراوان  مشرکان  و  تکذ‌یب  پیغمبر  خدا کردن  ایشان  است ‌که  باعث  توسعۀ  در  عرضۀ  مسائل  عقیدتی  بدین  شکل  شده  است‌،  و  موجب  دلداری  دادن  پیغمبر  خـدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌در  برابر  جلوگیری  و  رویگردانی  و  تکذیب  حقائق  توسّط  مشرکان است‌.

در  روایتی  از  ابن  عبّاس  و  قتاده  نقل  شده  است ‌که  :  این  سوره  همۀ  آن  مکّی  است‌،  مگر  دو  آیۀ  آن‌ که  در  مدینه  نازل  شده‌اند.  یکی  این  فرمودۀ  خداوند  متعال  است‌: 

(وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلا آبَاؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ) (٩١).

کـافران‌،  خدا  (‌و  رحمت  و  حکمت  او)  را  چـنانکه  بـاید  نشناختـه‌اند،  وقتی  که  می‌گویند:  خداوند  هیچ  چیزی  بـر  هیچ  کسی  فرو  نفرستاده  است  (‌و  انسانی  را  به  پپغمبری  برنگزیده  است‌!  ای  پیغمبر!  به  مشرکان  و  یهودیانی  که  با  آنان  هـمرأی  و  هـمصدا  مـی‌گردند،‌)  بگو:  چه  کسـی  کتابی  را  نازل  کرده  است  که  مـوسی  آن  را  برای  مـردم  آورده  است  و  نوری  (‌رخشا)  و  هدایـتی  (‌راهنما)  بـوده  است‌؟  (‌شما  ای  یهودیان‌)  آن  را  در  کاغذهای  (‌پراکنده  و  صفحات  جداگانه‌)  مـی‌نویسید  و آن  قسـمت  را  (‌که  بـه  مصلحت  شما  است  و  با  آرزوهایتان  می‌خوانـد)  نشان  مـی‌دهید،  و  بسـیاری  از  آن  را  (‌کـه  شما  را  وادار  بـه  تصدیق  قرآن  و  ایمان  به  نبوّت  محمّد  مـی‌دارد)  پـنهان  می‌کنید.  و  به  شما  (‌ای  یـهودیان‌!  تـوسّط  ایـن  قـرآن‌،  از  آئین  یزدان  و  هدایت  خدای  مـنّان‌)  چیزهائی  آمـوختـه  شده  است  که  شما  و  پدران  شما  از  آن  باخبر  نبوده‌اید.  (‌در  پاسخ  پیشین  ایشان‌)  بگو:  خدا  (‌این  قرآن  را  نازل  کرده  است‌)  و  بگذار  در  باطل  (‌و  یاوه‌سرائی‌)  خود  (‌فرو  روند  و)  به  بازیچه  پردازند.

این  آیه  در  باره  مالک  پسر  صیف‌،  و کعب  پسر  اشرف‌،  نازل  شده  است  که  دو  نفر  یهودیند...  آیـۀ  دیگر  این  فرموده  است‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ )(١٤١)

 خدا  است  که  آفریده  است  باغهائی  را  که  بر  پایه  استوار  می‌کردند  (‌و  درختانش  با  قلاّبهای  ویژه  به  اشیاء  اطراف  می‌چسبند  و  کمر  راست  می‌کنند  و  روی  داربستها  قرار  می‌گیرند)  و  باغهائی  را  که  چنین  نیستند  و  (‌نیازی  بــه  پایه  و  داربست  و  پیچیدن  به  اطراف  ندارند  و  بر  سر  پای  خود  می‌ایستند  و  گردن  می‌افرازند.  بلی  این  خدا  است  که  انواع‌)  خرمابنها  و  کشتزارها  را  آفریده  است  که  ثـمرۀ  آنها  (‌در  رنگ  و  طعم  و  بو  و  شکل  و  غیره‌)  گوناگون  است‌،  و  نیز  درختان  زیتون  و  انار  را  آفریده  است  که  (‌در  برخی  صفات‌)  همگونند  و  (‌در  برخی  صفات‌)  مـتفاوتند.  هنگامی  که  به  بار آمدند  از  میوۀ  آنها  بخورید  و  به  هنگام  رسیدن  و  چیدن  و  درو  کردنشان  از  آنـها  (‌بـه  فـقراء  و مساکین‌)  بـبخشید  و  زکـات  لازم  آنها  را  بـدهید،  و  (‌در  خوردن  و  یا  بخشیدن  از  آنها)  اسـراف  نکنید،  زیـرا  کـه  خداوند  اسراف  کنندگان  را  دوست  نمی‌دارد.

این  آیه  دربارۀ  ثابت  پسر  قیص  شماس  انصاری‌،  نـازل  شده  است  ...  ابن  جریح  و  ماوردی  گفته‌اند:  دربارۀ  معاذ  بسر  جبل،  نازل  گردیده  است  ...

روایت  نخستین‌،  احتمال  می‌رود.  به  علّت  این ‌که  در  آن  از کتابی  یاد  شده  است ‌که  موسی  آن  را  به  عنوان  نور  و  هدایت‌،  برای  مـردمان  آورده  است‌.  و  رویـاروئی  با  یهودیان  نیز  در  آن  ذکر  شده  است‌:

(تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا).

 (‌شـما  ای  یـهودیان‌)  آن  را  در  کـاغذهای  (‌پـراکـنده  و  صفحات  جداگانه‌)  مـی‌نویسید  و  آن  قسـمت  را  (‌که  بـه  مصلحت  شما  است  و  با  آرزوهایتان  می‌خوانـد)  نشـان  می‌دهید.

هر  چند که  روایتهای  دیگری  از  مجاهد،  و  از  ابن  عبّاس  نقل  شده  است  که  کسانی  که  گفته‌اند:

 (مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ).

 خداوند  هیچ  چیزی  بر  هیچ  کسی  فرو  نفرستاده  است  (‌و  انسانی  را  به  پیغمبری  برنگزیده  است‌)‌.

چنین ‌کسانی  مشرکان  مکّه  هستند  و  خود  آیه  نیز  مکّی   است .

قرائت  دیگری  هم  ذکر  شده  است‌:

(قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا ).

بگو:  چه  کسی  کتابی  را  نازل  کرده  است  که  موسی  آن  را  بـرای  مردم  آورده  است  و  نـوری  (‌رخشـا)  و  هـدایتی  (‌راهــنما)  بـوده  است‌؟  (‌بـرخی  از  یـهودیان‌)  آن  را  در  کاغذهای  (‌پراکنده  و  صفحات  جداگانه‌)  می‌نویسند  و  آن  قسـمت  را  (‌کـه  به  مـصلحت  خـودشان  است  و  بـا  آرزوهایشان  می‌خواند)  نشان  مـی‌دهند،  و  بسیاری  از  آن  را  (‌که  ایشان  را  وادار  به  تصدیق  قرآن  و  ایمان  بـه  نبوّت  محمّد  می‌دارد)  پنهان  می‌کنند.

این  آیه  با  این  قرائت‌،  خبر  از  یهودیان  می‌دهد،  ولی  آنان  را  مخاطب  قرار  نمی‌دهد.  روند  آیـه  هـم  جملگی  از  مشرکان  سخن  می‌گوید...  ابن  جریر  ایـن  روایت  را  ترجیح  می‌دهد  و  چنین  قرائتی  را  می‌پسندد...  با  ایـن  توضیح  آیه  مکّی  می‌گردد.

امّا  آیۀ  دوم‌،  روند  سوره  برداشت  این  را  ندارد که  مدنی  گردد.  زیرا  روند  سوره  بدون  این  آیه‌،  ما  قبل  این  آیه  از  ما  بعد  ا‌ین  آیه  از  لحاظ  معنی  و عبارت  می‌گسلد.  سخن  پیوسته  به  هم  است  و  دربارۀ  این  است ‌که  خدا  باغهائی  را  آفریده  است‌ که  دارای  درختان  بالارونده  از  داربستها  و  پایه‌ها  و  بر  اشیاء  اطراف  خود  پیچیده‌انـد.  و  در  آیـۀ  بعدی  سخن  از  چهارپایانی  است‌ که  بزرگ  و  باربرند،  و  با  چهارپایانی  هستند که ‌کوچک  بوده  و  از  پشم  و  موی  ایشان ‌گستردنی  تهیّه  می‌گردد:

(وَمِنَ الأنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ). (  ١4٢)  

(‌این  خدا  است  که  برای  شما)  از  چهارپایان  (‌یعنی‌:  شتر  و  گاو  و  بز  و  گوسفند)  حیوانـاتی  (‌را  آفریده  است  کـه  بزرگ  و)  بـاربرند،  و  حیواناتی  (‌را  آفریده  است‌)  کـه  کوچکند  (‌و  از  پشم  و  موی  آنــها  فرشها  و  گستردنی‏ها  تهیّه  می‌کنید.  اینها  روزی  خدا  برای  شمایند  و)  از  آنچه  خدا  نصیب  شما  کرده  است  (‌و  برای  شما  حـلال  نموده  است‌)  بخورید  و  از  گامهای  اهریمن  پیروی  مکنید  (‌و  بـا  افتراء  تحلیل  و  تحریم‌،  در  راه  او  گام  برندارید)  بی‏گمان  اهریمن  دشمن  آشکار  شمـا  است  (‌و  هرگز  خیر  و  خوبی  شما  را  نمی‌خواهد)‌.

سپس  روند  سوره  برای  تکمیل  سخن  از  چهارپایان  به  پیش  می‌رود،  سخنی‌ که  پیش  از  آیه‌ای  آغاز  شده  بود  که  از  محصولات  و  میوه‌جات  صحبت  می‌کند...  موضوع  یگانه‌ای  همۀ  اینها  را گرد  می‌آورد،  موضوع  یگانه‌ای ‌که  در  بخش  پیشین  از  آن  سخن ‌گفتیم  و اختصاص  به  مسألۀ  تحریم  و  تحلیل  و  نذر  و  نذور  داشت‌.

تنها  چیزی ‌که  بـعضیها  را  بر  آن  داشته  است ‌که  این  آیه  را  مدنی  بدانند،  این  فرمودۀ  خداوند  بزرگوار  است  که  در  آن  آمده  است‌:

(کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ).

  هنگامی  که  به  بار  آمدند  از  میوۀ  آنها  بخورید  و  به  هنگام  رسیدن  و  چیدن  و  درو  کردنشان  از  آنها  (‌بـه  فـقراء  و  مساکین‌)  ببخشید  و  زکات  لازم  آنها  را  بدهید.

این‌ کار  را  هم  حمل  بر  زکات  کرده‌اند‌.  زکات  نـیز  با  نصابهای  مشخّصی  که  در کاشته‌ها  و  محصولات  دارد  جز  در  مدینه  تعیین  و  تبیین  نشده  است  ...  امّا  معنی  این  آیه  تنها  این  نیست‌.  بلکه  اقوال  دیگری  نیز  در  تفسیرها  آمده  است‌.  از  جمله‌،  گفته‌اند:  مراد  آیه  صدقات  است‌.  بعضی  هم‌ گفته‌اند:  مقصود  آیه  این  است‌ که  به  هـنگام  برداشت  محصـول  یا  چیدن  میوه‌ها،  چیزی  از  آنـها  به  کسانی  داده  شود که  از کنارشان  می‌گذرند،  و  یا  به  اقوام  و  خویشاوندان  صاحبان  محصولات‌،  به  خاطر  قرابت  و  خویشی‌،  چیزی  عطاء ‌گردد...  ولی  بعدها  ده  یک  (=1/10)  و  بیست  یک (=1/20)  تعیین‌گردید  ...  بنابراین  آیۀ  مورد  نظر مکّی ‌است‌. 

ثعلبی‌ گفته  است‌:  سورۀ  انعام  مکّی  است‌،  مگر  شش  آیه  که  در  مدینه  نازل  شده‌اند:

(وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ)...  تا  آخر  سه  آیه  ...

 همچنین‌:

(قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ ...)...  تا آخر  سه  آیه  ...

روشن‌ کردیم ‌که  آیه‌های  پیشین  مکّی  هستند.  چرا که  آنچه  بر  آیۀ  نخستین  این  مجموعه  منطبق  است‌،  بر  آیۀ  دوم  و  سوم  این  دسته  از  آیات  نـیز  منطبق  است‌.  امّا  مجموعۀ  دوم  -  تا  آنجا که  اطّلاع  دارم  و  دانش  من  قد  می‌کشد  -  یک  روایت  از  یکی  از  اصحاب  و  یا  از  یکی  از  تابعان  نقل  نشده  است‌ که  دالّ  بر  این  باشد  که  ایـن  آیه‌ها  مدنی  هستند.  در  موضوع  آنها  نیز  چیزی  نـیست  که  آیه‌ها  را  مدنی  بشمار  آورد...  این  دسته  از  آیات‌،  از  اندیشه‌ها  و  جهان‌بینیهای  جاهلیّت  صحبت  می‌کنند  که  با  موضوع  تحریم  و  تحلیل  ذبیحه‌ها  و  نذر  و  نذورها  کاملاً  پیوند  دارند  و  پیشتر  از  آن  سخن  رفت  ...  بدین  خاطر  از  مکّی  بودن  آنـها  جانبداری  می‌کنم  و  بدین  دیـدگاه  می‌گرایم‌.

در  قرآن  امیر‌ی‌،  آیه‌های‌:  (  ٢٠،  ٢٣،  ٩١،  ٩٢،  114،  ١٤١،  ١٥١،  ١٥٢،  ١٥٣)  مدنی  هستند.  از  آیات‌:  (91،  ٩٢)  و    (141)  و  (  ١٥١-‌١٥٣)  سخن‌ گفتیم‌.  در  آیه‌های  (‌٢٠،  ٢٣،  114)  چیزی  نیست‌ که  ما  را  به ‌گمان  مـدنی  بودن  اندازد،  مگر  ذکر  اهل‌ کتاب  در  آنها.  این  هم  دلیل  نمی‌گردد،  زیرا  در  آیه‌های  مکّی  همسان  ایـن  چـیزها  وجود  دا‌رد.

به  خاطر  همۀ  اینها،  ما  نظریّۀ  کسانی  را  می‌پسندیم ‌که  این  روایتها  را  مطلق  دانسته‌اند  و  از  موارد  ویژه  آزاد  و  رها  شمرده‌اند.  روایتهائی‌ که  بیانگر  این  هستند که  سوره  در  یک  شب  و  در  مکّه  نازل‌ گردیده  است‌.  از  ابن  عبّاس  و  همچنین  از  أسماء  دختر  یزید،  این  امـر  روایت  شـده  است‌.  و  اسماء  روایت  را  به  شکل  زیر  نقل‌ کرده  است‌: 

(‌سفیان  ثوری  از  لیث‌،  او  نیز  از  شهر  پسر  حوشب‌،  و  او  از  اسماء  دختر  یزید  روایت  می‌کند که  اسماء ‌گفته  است‌:  سورۀ  انعام  بر  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   همه  یکباره  نازل  شد‌،  در  حالی‌ که  من  افسار  شتر  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   را گرفته  بودم،  و  از  سنگینی  سوره‌ کمی  مانده  بود  استخوانهای  شـتر  بشکنند)‌.

روایتی  هم ‌که  از  ابن  عبّاس  نقل  شده  است  و  طبرانی  روایت  نموده  است‌،  چنین  است‌:

(‌علی  پسر  عبدالعزیز،  و  حجّاج  پسر  منهال‌،  و  حمّاد  پسر  سلمه‌،  برای  ما  از  علی  پسر  زید،  و  یوسف  پسر  مهران‌،  و  او  از  ابن  عبّاس  روایت  کرده‌اند که‌ گفته  است‌:  سورۀ  انعام  در  شبی  در  مکّه‌،  نازل‌ گردید،  پیرامون  سوره  هفتاد  هزار  فرشته  بودند  و  به  تسبیح  و  تقدیس  صدا  سر  داده  بودند).

این  دو  روایت  از  سخنانی  مطمئن‌ّتر  و  معتبرترند که  بیان  می‌دارند  برخی  از  آیه‌های  سـوره  مـدنی  هستند  ...  گذشته  از  تحلیل  موضوعی  سوره‌ که  قبلاً  بیان  داشتیـم  و  مؤیّد  مکّی  بودن  همۀ  آیات  سوره  است‌.

واقعیّت  این  است‌ که  روند  سوره  در پیوند و جنبش  و  جوششی‌ که  دارد،  به  دل  الهام  می‌کند که  ایـن  سوره  رودخانۀ  متحرّک  و  خروشان‌،  یا  سیل  مـوّاج  و  دمـانی  است‌.  بدون  هیچگونه  سـدّ  و  مـانعی‌،  و  انـفصال  و  انقطاعی‌،  به  پیش  می‌تازد.  و  ساختار  خود  سوره  نـیز  بگونه‌ای  است‌ که  همۀ  این  روایتها  را  صدیق  کند،  و  یا  سخت  توضیح  می‌دهد.

*

موضوع  بنیادین  سوره‌،  و  شخصیّت  همگانی  آن  را  هـر  چند  در  سرآغاز سخن  از  سوره‌،  چکیده‌وار  بیان  داشتیم‌،  و لیکن  در  این  شناسائی‌،  باید  بیشتر  توضیح  داد:

ابوبکر  پسر  مردویه  با  اسنادی ‌که  داشته  است  از  انس  پسر  مالک  روایت  نمود‌ه  است‌که  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   فرموده  است‌:

(نزلت سورة الأنعام معها موکب من الملائکة سد ما بین الخافقین , لهم زجل بالتسبیح , والأرض بهم ترتج).

سورۀ  انعام  به  همراه  کاروانی  از  فرشتگان  نازل  گردید،  کاروانی  که  کرانه‌های  آسمان  و  زمین  را  پر  کرده  بودند.  فرشتگان  صدا  به  تسبیح  و  تقدیس  بلند  نموده  بودند،  و  زمین  از  ایشان  به  تکان  و  لرزش  درآمده  بود.

پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   بدین  هنگام  می‌فرماید:

(سبحان الله العظیم . سبحان الله العظیم) .

والا  مقام  خداوند  بزرگوار  است‌!  والا مـقام  خداوند  بزرگواراست‌!....

این ‌کاروان‌،  و  این  لرزه  و  تکـان‌،  پرتو  آن  در  سوره‌،  آشکار  و  نمایان  است‌!...  خود  سوره،  کـاروانی  است‌.  کاروانی‌ که  نفس  از  آن  بر  خود  می‌لرزد!  جـهان  از  آن  می‌جنبد!...  سوره  از  موقعیّتها  و  صحنه‌ها  و  الهامها  و  آهنگها  لبریز  است‌!...  سوره  -  چنانکه  پیشتر گفتیم  -  در  روند  دمان  و  خروشان  از  این  صحنه‌ها  و  موقعیّتها  و  الهامها  و  آهنگهای  خود،  به  رودخانۀ  دمان  و  خروشانی  می‌ماند که  امواج  آن  پیاپی  -  بر سر و کـول  یکدیگر  روند.  هنوز  موجی  به  جایگاه  خود  نرسیده  است  و  باز  نایستاده  است‌، ‌که  موج  بعدی  می‌آغازد  و  به  پـیش  می‌تازد  و  خو‌د  را  به  موج  پیشین  می‌رساند  و  با  آن  درمی‌آمیزد  و  در  مسیر رودخانه  به  خـود  مـی‌لولد  و  شتابان  و  پیچان  می‌دود  و  می‌رود!

موضوع  بنیادینی‌ که  سـوره  بدان  مـی‌پردازد،  به  هـم  مرتبط  و  پیوسته  است‌.  نـمی‌توان  سوره  را  به  بندها  بخش ‌کرد،  هر  بـندی‌ کـه  به گوشه‌ای  از  موضوع  بپردازد...  بلکه  بندها  موجهائی  هستند.  هـر  مؤمن  با  موج  پیشین  می‌آمیزد و  آن  را  تکمیل  می نماید.

از  اینجا  است‌ که  در  این  شناسائی  نخواهیم‌ کوشید  به  بررسی  موضوعهائی  بپردازیم ‌که  سوره  در  بر  دارد.  بلکه  تنها  خواهـم‌ کوشید  نمونه‌هائی  از  این  موجهای  بهم  آمیخته  و پیوستۀ  سوره  را  عرضه ‌کنیم‌:

سوره  آغاز  می‌گردد  با  رویاروی  شدن  با مشرکانی‌ که  با  یزدان  جـهان  خـدایـان  دیگری  را  به  خداوند‌گاری  می‌پذیرند.  در  صورتی ‌که  دلائل  یگانگی  یزدان  پیش  چشم  ایشان  است  و  به  هر  جا  بنگرند  دلائل  یگانگی  او  را  می‏بینند  و  دلائل  یگانی  یزدان  در کرانه‌های  جهان  بیرون  و  در گوشه‌ گوشۀ  جهان  درون  ایشـان  پیدا  و  جلوه‌گر  است  و  از  هر  سو  آنان  را  فریاد  می‌دارد...  این  سوره  می‌آغازد  و  ایشان  را  آشکارا  با  حقیقت  الوهیّت  در  پسوده‌های  فراوانی  روبرو  می‌گرداند که  همۀ  هستی  را  و  سراسر  وجودشان  را  فرا  مـی‌گیرد...  مـی‌آغازد  و  آنان  را  با  سه  پسوده  روبرو  می‌سازد.  سه  پسوده‌ای‌ که  ژرفا  و  پـهنای ‌گسـترۀ  بزرگ  هستی  را  به  تـصویر  می‌کشد:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ. هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ. وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الأرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ). (‌ا-3)   

ستایش  خداوندی  را  سزا  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  و  تاریکیها  و  روشنائی  را  ایجاد  کرده  است

  (‌که  هر  یک  سود  ویژه‌ای  و  حکمت  خاصی  در  بر  دارند  و  دلائل  باهر  و  براهین  قاطعی  بر  وجود  خدایند)  ولی  با  این  وصف‌،  کسانی  که  منکر  وجود  پروردگار  خویشتنند  (‌برای  آفریدگار  خود  بتان  را)  انباز  می‌کنند.  خدا  آن  ذاتی  است  که  شما  را  از  گِل  آفریده  است‌،  سپس  (‌برای  زندگی  هر  یک  از  شما)  زمانی  را  تعیین  کرده  است  (‌و  با  مرگ  شخص  پـایان  مـی‌پذیرد)  و  زمـان  معیّن  (‌فرا  رسـیدن  رستاخیز)  را  تنها  خدا  می‌داند  و  بس‌.  سپس  شما  (‌افـراد  مشرک‌،  دربارۀ  آفریننده‌ای  که  انسان  را  از  ایـن  اصل  ناچیز  یعنی  گل  آفریده  است  و  او  را  تکـامل  بـخشیده  است‌!)  شکّ  و  تردید  به  خود  راه  می‌دهید.  در  آسمانها  و  زمین  تنها  او  خدا  است  (‌و  پرستش  را  سزا  است‌.  او)  پنهان  و  آشکار  شما  را  می‌داند  و  از  آنچه  (‌از  خوبی  و  بدی  انجام  می‌دهید  و)  فرا  چنگ  می‌آورید  آگاه  است  (‌و  جزا  و  سزای  شما  را  می‌دهد)‌.

سه  آیه  است‌.  در  آیۀ  نخستین  جملگی  هستی  جهان  را  می‌گنجاند.  در  آیۀ  دوم  هستی  انسـان  را  می‌گنجاند..  سپس  در  آیۀ  سوم  الوهیّت  را  بر  هستی  جهان  و  هستی  انسان‌،  مشتمل  و  محیط  می‌گرداند!

چه  اعجازی  است‌!  چه  زیبائی  و  جمالی  است‌!  چه  اشتمال  و  احاطه‌ای  است‌!

روبروی  این  هستی  جهان  شاهد  بر  یگانگی  آفریدگار،  و  پیشاپیش  این  هستی  انسانی  شاهد  بر  چرخاندن  امور  جهان  توسّط  یزدان‌،  و  جلو  ایـن  الوهیّت  فرمانروا  در  آسمانها  و  زمین‌،  و  آگاه  از  پنهان  و  آشکار  و  هر  آنچه  مردمان  فرا  چنگ  می‌آورند،  شرک  مشرکان‌،  و  شکّ  و  گمان  شک ‌کنندگان  و گمان  برندگان،  بسی  زشت  و  پلشت  جلوه‌گر  می‌آید.  آن  اندازه  زشت  و  پلشت  پدیدار  می‌گردد که  جائی  در  نظام  هستی‌،  و  محلّی  در  فطرت  نفس  انسان‌،  و  سند  و  حجّتی  در  دل  و  خرد  ندارد!

در  این  لحظه  موج  دیگری  می‌آغازد  و  موقعیّت‌ کسانی  را  نشان  می‌دهد  که  نشـانه‌های  شناخت  یـزدان  را  نمی‌پذیرند  که  در  جهان  و  زندگی  پخش  و  پراکنده‌اند.  همراه  با  عرضۀ  موقعیّت  زشت  و شگفت  اینان‌،  تهدید  و  بیم  سر  می‌رسد.  این  موج  هلاک  شدن  و  نابود گشتن  گذشتگان  را  می‌نمایاند،  و  سلطۀ  چیره‌ای  جلوه‌گر  می‌آید  که  این  هلاکها  و  نابودیها  و  این  سرکوبیها  و  در  هم ‌کوبیها  بیانگر  آنند.  در  اینجا  عیبجوئی  ناباوران‌،  با  وجود  ایـن  چنین  حقیقت  روشن  و  پیدائی،  زشت  و  پلشت  می‌نماید.  روشن  می‌گردد که  ناباوران  به  خاطر  نبودن  دلیل  نیست  که  حقائق  را  نمی‌پذیرند،  بلکه  نـیّت  پـاک  و  درستی  ندارند،  و  دریچۀ  د‌ل  را  بر  روی  د‌لیل  نمی‌گشایند:

(وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ .فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ .أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ .وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ .وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِیَ الأمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ .وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ .وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ .قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ.)  (‌4-11) 

هیچ  دلیلی  از  دلائل  (‌دالّ  بر  وجود)  پروردگارشان  بدانان  نمی‌رسد  مگر  آن  که  از  آن  روی  می‏گرداند.  هنگامی  که  قرآن  بدانان  رسید،  آن  را  تکذیب  کردند،  پس  اخبار  آن  چیزی  که  (‌در  قرآن  راجع  بـه  مکافات  دنـیا  و  مــجازات  آخرت  بدیشان  گوشزد  شـده  است  و)  بــه  مسخره‌اش  گرفته‌اند  بـه  سـراغشـان  خواهـد  آمد  و  دامنگیرشان  خواهد  گردید.  آیا  ندیده‌اند  (‌و  آگاهی  پـیدا  نکرده‌اند)  که  پیش  از  ایشان  چقدر  از  اقوام  و  مـلّتها  را  هلاک  کرده‌ایم‌؟  اقوام  و  ملّتـهائی  که  در  زمین  (‌اسباب  و  ابزار)  قدرت  و  نعمت  بدیشان  دادیم‌،  قدرت  و  نعمتی  که  آن  را  به  شما  نداده‌ایـم‌،  و  بـارانـهای  پـیاپی  بـرای  آنـان باراندیم  و  رودبارها  در  زیر  (‌منازل  و  کاخهای‌)  ایشـان  روان  کـردیم‌.  امّـا  (‌هـنگامی  کـه  سـرکشی  و  نـافرمانی  کـردند  و  شکـر  نـعمت  بــجای  نـیاوردند،  بــه  پـاس  گناهانشان‌)  آنان  را  نـابود  سـاختیم  و  اقوام  و  ملّتهای  دیگری  را  پس  از  ایشان  پدیدار  کردیم  (‌و  زمام  امـور  را  به  دستشان  سپردیم‌.  پس  از  گذ‌شتگان  پـند  گیرید  و  از  خواب  غفلت  بیدار  شوید.  ای  پیغمبر!)  اگر  نامه‌ای  نوشته  در  صفحۀ  کاغذی  بر  تـو  نـازل  کنیم  (‌و  در  آن  حـقّانیّت  رسالت  تو  نگاشته  شده  باشد)  و  آن  را  (‌علاوه  از  دیدن‌)  با  دستهای  خود  لمس  کنند  (‌کـه  در  ایـن  صـورت  جـای  شکّ  و  گمانی  باقی  نمی‌ماند)  باز  هم  کافران  (‌دشمن  حقّ  و  نــاباوران  سـتیزه‌گر)  مـی‌گویند:  ایـن‌،  چیزی  جـز  جادوگری  نیست‌.  می‏گویند  که  چه  می‌شد  اگر  فرشته‌ای  به  پیش  او  بـیاید  (‌و  در  حضور  مـا  بـر  نـبوّت  و  صدق  گفتارش  گواهی  دهد  تا  بدو  ایمان  بیاوریم‌؟  بگو:‌)  اگر  فرشته‌ای  به  پیش  او  بفرستیم  (‌و  موضوع  جنبۀ  حسّی  و  شهود  پیدا  کند،  برابر  سنّت  همیشگی  خدا  دربارۀ  آنـان  که  طلب  معجزه  کرده‌اند  و  پس  از  مشاهدۀ  معجزه  ســر  برتافته‌اند  و  نابود  گشته‌انـد)‌،  کـار  از  کار  می‌گذ‌رد  (‌و  فرمان  هـلاک  ایشـان  صـادر  مـی‌گردد)  و  دیگر  مـهلت  (‌زنده  ماندن‌)  بدیشان  داده  نمی‌شود.  اگر  هم  فرشته‌ای  را  (‌مؤیّد  پیغمبر)  مـی‌کردیم‌،  او  را  بـه  شکـل  انسـان  در  می‌آوردیم  (‌تا  آنان  بتوانند  او  را  بـبینند  و  سـخنانش  را  فـهم  کـنند.  در  ایـن  صـورت  بـاز  هـم  اشکـال  بـرطرف  نمی‌شد)  و  ایشان  را  دچار  همان  اشتباهی  می‌کردیم  که  قبلاً  در  آن  بودند.  بی‏گمان  پیغمبرانی  پیش  از  تـو  مـورد  استهزاء  قرار  گرفته‌اند،  و  همان  چیزی  که  پـیغمبران  را  بدان  سبب  مسخره  می‏کرده‌اند،  مسخره  کنندگان  را  فرا  گرفته  است  (‌و  عـذابــی  کـه  بـازیچه‌اش  شـمرده‌انـد  دامنگیرشان  شده  است‌)‌.  بگو:  در  زمین  بگردید  و  سپس  بنگرید  و  دقّت  کنید  که  سرانجام  آنان  که  (‌پیغمبران  خود  را)  تکذیب  می‏کرده‌اند  چه  شده  است‌؟‌!.

از اینجا  به  بعد  موج  سومی  در آشنائی  با  حقیقت  الوهیّت  در می‌گیرد،  الوهیّتی‌ که  جلوه‌گر  در  مالکیّت  خداونـد  بزرگ  در  هر  آن  چیزی  است‌ که  در  آسمانها  و  در  زمین  است‌،  و  در  هر آن  چیزی  است‌ که  در  شب  و  روز  زندگی  می‌کند  و  می‌آرامد.  الوهیّتی ‌که  جلوه‌گر  در  روزی  رسـانی  یزدان  است‌.  روزی  رسـاننده‌ای  که  غذا  و  خوراک  می‌دهد  و  غذا  و  خوراک  داده  نمی‌شود.  بدین  سبب  خدا  سرپرستی  است ‌که  سرپرستی  جز  او  نـیست‌.  خدائی ‌که  بندگان  باید  خویشتن  را  تنها  تسلیم  او کنند  و  بس.  تنها  او  است ‌که  در  آخرت  سرکشان  و  بزهکاران  را  عذاب  می‌دهد.  او  است ‌که  می‌تواند  ضرر  و  زیـان  برساند  و  خیر  و  خوبی  نصیب  مردمان ‌گرداند.  او  بر  هر  چیزی  توانا  است‌،  و  چیره  بر  بندگان  خود  است‌.  او  بس  کاربجا  و  آگاه  است‌.  پس  از  این  مقدّمات‌،  موج  به  اوج  خود  می‌رسد  در گواهی‌ گرفتن  و  داوری  نـمودن  میان  پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   و  میان  قوم‌،  و  بیم  دادنشان  و  بیزاری  جستن  از  انبازشان‌،  و  اعلام  یگانه  پرستی  در  برا‌برشان  با  فریاد  بلند  روشن  قاطعانه‌ای‌:

(قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ .وَلَهُ مَا سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ .قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ .قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ .مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ.        وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ .وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ .قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).(‌١٢-١٩)

  بگو:  آنچه  در  آسمانها  و  زمـین  است  از  آن  کـیست‌؟  (‌از  زبان  فطرت  آنان‌)  بگو:  از  آن  خدا  است‌.  (‌هـمو  از  روی  تفضّل  و  تلطّف‌)  رحمت  (‌به  بندگان  را)  بـر  عـهدۀ  خود  گرفته  است  (‌و  هر  که  از  روی  ایمان  دست  دعا  به  سوی  رحمان  بردارد  از  آستان  یـزدان  نـاامـید  برنمی‌گردد)‌.  بدون  هیچگونه  شکّ  و  گمانی  شما  را  در  روز  قیامت  گرد  می‌آورد  (‌و  آنگاه  پاداش  و  پادافره  همگان  را  مـی‌دهد)‌.  تنها  کسانی  که  (‌سرمایۀ‌)  وجود  خود  را  از  دست  داده‌اند  (‌و  هستی  خویشتن  را  باخته‌اند)  ایمان  نمی‌آورند.  از  آن  او  است  آنچه  در  شب  و  روز  قرار  دارد  (‌یعنی  همان  گونه  که  هر  چه  در  هر  مکانی  است  از  آن  خدا  است‌،  هر  چه  در  هر  زمانی  هم  که  باشد  مـتعلّق  بـدو  است‌)  و  او  شـنوای  (‌همۀ  اصوات  و)  آگاه  (‌از  همۀ  موجودات‌)  است‌.  بگو:  آیا  غیر  خدا  را  معبود  و  یاور  خود  بگیرم‌؟‌!  در  صورتی  کـه  او  آفرینندۀ  آسمانها  و  زمین  است  و  او  روزی  می‌دهد  (‌و  رازق  همگان  او  است  و  هـمه  بـدو  نـیازمندند)  و  بـه  او  روزی  داده  نمی‌شود  (‌و  نیازمند  کسی  نیست‌)‌.  بگو:  بـه  من  دستور  داده  شده  است  که  نخستین  کسی  باشم  که  (‌از  این  امّت‌،  خویشتن  را  خالصانه  تسلیم  فرمان  خدا  کند  و)  مسلمان  باشد  (‌و  نیز  خداوند  به  من  دستور  داده  است  که‌)  از  زمرۀ  مشرکان  مباش‌.  بگو:  من  (‌هم  مـانند  سـائر  انسانهای  مآل  اندیش‌)  اگر  نافرمانی  پروردگارم  کنم  از  عذاب  روز  بزرگ  (‌قیامت‌)  می‌ترسم‌.  کسی  کـه  (‌چنین  عذابی‌)  بدان  هنگام  از  او  بدور  داشته  شود،  بـه  حقیقت  خدا  بدو  رحم  کرده  است‌،  و  این  پیروزی  آشکاری  است‌.  اگر  خداونـد  زیـانی  بـه  تـو  بـرساند،  هـیچکس  جز  او  نمی‌توانـد  آن  را  برطرف  سـازد،  و  اگر  خیری  بـه  تـو  برساند  (‌هیچکس  نمی‌تواند  از  آن  جلوگیری  کند)‌،  چرا  که  او  بر  هر  چیزی  توانا  است‌.  او  بر  سـر  بندگان  خود  مسـلّط  است  و  او  حکـیم  (‌است  و  کـارهایش  را  از  روی  حکمت  انجام  می‌دهد،  و  از  احوال  و  اوضـاع‌)  بس  آگاه  است‌.  (‌ای  پیغمبر،  به  کسانی  که  بر  رسالت  تـو  گواهی  می‌خواهند)  بگو:  بالاترین  گواهی،  گواهی  کیست  (‌تـا  او  بر  صدق  نبوّت  من  گواهی  دهد؟‌)  بگو:  خدا  مـیان  من  و  شما  گواه  است‌!  (‌بهترین  دلیل  آن  این  است  که‌)  این  قرآن  به  من  وحی  شده  است  تا  شما  و  تمام  کسانی  را  که  ایـن  قرآن  بدانها  می‌رسد  بدان  بیم  دهم‌.  (‌قرآنی  که  هیچکس  و  هیچ  گروهی  نمی‌تواند  سوره‌ای  همانند  آن  را  بسازد  و  ارائه  دهد)‌.  آیا  براستی  شما  گواهی  می‌دهید  که  خدایـان  دیگری  با  خدایند؟‌!  بگو:  من  گواهی  نـمی‌دهم  (‌و  هرگز  کسی  و  چیزی  را  انباز  خدا  نمی‌دانم  و  نمی‌کنم‌)‌.  بگو:  او  خدای  یگانۀ  یکتا  است‌،  و  من  از  بتان  (‌جاندار  و  بی‌جانی  که‌)  انباز  خدا  می‌کنید  بیزارم‌.

موج  چهارمی  می‌آغازد  و  از  آشنائی  اهل‌ کتاب  با  این  کتاب  تازه‌ای  سخن  می‌گوید که  مشرکان  آن  را  دروغ  می‌دانند  و  نمی‌پذیرند.  این  چنین  شرکی  را  بزرگ‌ترین  ستم  می‌شمارد،  و  مشرکان  را  در  برابر  صحنه‌ای  نگاه  می‌دارد که  روز  قیامت  ایشان  را  در  آن  نگاه  می‌دارند  و  از  آنان  دربارۀ  انبازهایشان  پرسش  می‌گردد  و  ایشان  هم  منکر  شرک  ورزیدن  خود  می‌شوند  و  پرده  از  تهمت  و  افتراء  آنان‌ کنار  می‌افتد.  این  موج  حالشان  را  به  تصویر  می‌زند  بدانگاه‌ که  دستگاههای‌ گیرندۀ  سرشتشان  بیکاره  و  بیفائده  مانده  است  و  از  آنها  سود  جسته  نمی‌شود  و  با  آنها  الهامها  و  پیامهای  ایمان  دریافت  نمی‌گردد  و  به  فرمانهای  آسمانی  پاسخ  گفته  نـمی‌شود.  دلهـایشان  در  پرده  است  و  دلائل  ایمان  را  دریـافت  نـمی‌دارد.  آنـان  ادّعاء  می‌کنند  که  این  قرآن  افسانه‌های  گذشتگان  است‌!  این  موج  بدیشان  می‌گوید:  ایشان  خود  را  به  مـهلکه  می‌اندازند،  بدانگاه‌ که  دیگران  را  از  هدایت  باز می‌دارند  و  خودشان  نیز  از  آن  دوری  می‌گزینند.  سـپس  ا‌حوال  ایشان  را  به  تصویر  می‌کشد،  در  آن  هنگام ‌کـه  -  لبـۀ  آتش  دوزخ  نگاه  داشته  شد‌ه‌انـد  و  می‌گویند:  کاش  می‌توانستیم  به  دنیا  برگردیم  و  از  زمرۀ  مؤمنان  بشویم!  بعد  ایشان  را  به  دنیا  برمی‌گرداند  و  آنان  را  به  تـصویر  می‌کشاند  در  حال  و  وضعی ‌که  زنده  شـدن  و  زنـدگی  دوباره  را  انکار  می‌کنند.  سـپس  به  دنبال  ایـن  امر،  تصویری  از  حال  و  وضعشان  می‌کشد  بدانگاه ‌که  آنان  را  در  پیشگاه  پروردگارشان  نگاه  داشته‌انـد،  و  از  ایشـان  دربارۀ  این  انکار  و  ناباوری  پـرسش  می‌شود،  و  بار  گناهانشان  را  بر  دوشهایشان  می‌کشند...  این  موج  پایان می‌پذیرد  با  بیان  زیانـمندی  تکذیب ‌کنندگان  ملاقات  با  یزدان  و  آماده  شدن  در  پیشگاه  خداوند  مـنّان‌،  و  ذکر  ناچیزی  زندگی  دنیا  در  برابر  زندگی  سرای  آخرتی‌ که  برای  پرهیزگاران  اندوخته  و  ذخیره ‌گشته  است‌:

(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ .وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ .وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ .ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ .انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ .وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ .وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ .وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ .بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ .وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ .وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ .قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ .وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ).(  20-32  )  

کسانی  که  کتاب  آسمانی  بدانان  داده‌ایم  (‌یعنی  یهودیان  و  مسیحیان‌)  او  را  (‌که  محمّد  نام  و  پیغمبر  خاتم  است  و  صــــفات  او  در  کــتابهایشان  مــذکور  است‌،  خـوب‌)  می‌شناسند،  همانگونه  که  فرزندان  خود  را  می‌شناسند.  کسانی  که  (‌سـرمایۀ  وجود)  خود  را  از  دست  داده‌اند  (‌زیانکارند  و  بدانچه  پی  می‌برند  اقرار  نمی‌کنند  و)  ایمان  نمی‌آورند.  چه  کسی  ستمکارتر  از  کسی  است  که  بر  خدا  دروغ  می‌بندد  (‌و  فرزند  و  انباز  برای  او  قرار  مـی‌دهد  و  چیزهای  ناروای  دیگر  بدو  نسبت  می‌دهد؟‌)  یا  دلائل  (‌دالّ  بر  یگانگی  خدا  و  صدق  انبیاء‌)  او  را  تکذیب  مـی‌نماید  (‌و  آیـات  قرآن  و  مـعجزات  پـیغمبران  را  بـاور  نمی‌دارد  و  نـادیده  مـی‌انگـارد؟‌)‌!  مسـلّماً  سـتمکاران  رستگار  نمی‌شوند.  (‌برای  آنان  بیان  کن  چیزی  را  کـه  در روز  قـیامت  رخ  می‌دهد)  آن  روزی  که  همۀ  آنان  را  جمع  می‌کنیم  و  سپس  به  کسانی  که  (‌انبازانی  برای  خدا  قرار  داده‌اند  و  بدو)  شرک  ورزیده‌اند  می‌گوئیم‌:  انبازانی  کـه  گمان  می‌بردید  کجایند  (‌تا  چنین  معبودهای  دروغین  در  عرصۀ  وحشتناک  به  فریادتان  رسند؟‌!)‌.  سپس  عـاقبت  کـفر  آنـان  چیری  جر  ایـن  نـیست  کـه  مـی‌گویند:  بـه  خداوندی  که  پروردگار  ما  است  سوگند  که  مـا  مشـرک  نبوده‌ایم‌!  (‌و  هرگز  جز  تـو  را  نـپرستیده‌ایـم‌!)‌.  بنگر  کـه  چگونه  بـا  خـویشتن  نـیز  دروغ  می‏گویند،  و  نشـانی  از  شرکاء  و  انبازانی  نماند  که  آنان  به  هم  می‌بافتند.  برخـی  از  آنان  (‌به  هنگام  تلاوت  قرآن‌)  به  تو  گوش  فرا  می‌دهند  ولی  (‌نه  برای  فهمیدن  آن  و  هدایت  بدان‌،  بلکه  برای  طعنه  زدن  و  ریشخند  کردن  آن‌.  بدین  سبب  ایشان  را  از  فایدۀ  عـقل  و  گوش  مـحروم  کرده‌ایـم  و  گوئی  کـه‌)  مـا  بـر  دلهـایشان  پــرده‌ها  افکـنده‌ایـم  تـا  آن  را  نفهمند  و  در  گوشهایشان  کری  قرار  داده‌ایم  (‌تا  ندای  آسمانی  قرآن  را  نشنوند)‌.  اگر  آنان  همۀ  دلائل  و  نشانه‌های  حقّ  را  هم  ببینند  بدان  باور  نمی‌دارند  و  ایمان  نمی‌آورند.  تا  آنجا  که  وقتی  برای  مجادله  به  پیش  تو  می‌آیند  می‌گویند:  اینها  (‌که  تو  بر  ما  می‌خوانی‌)  جز  افسانه‌های  پیشینیان  چیز  دیگری  نیست‌.  آنان  (‌دیگران  را)  از  قرآن  باز  می‌دارند  و  خود  نیز  از  آن  دوری  می‌گزینند  (‌و  لذا  نـه  خودشان  از  قرآن  سود  می‌برند  و  نه  می‏گذارند  از آن  سود  ببرند!  به  سـبب  چـنین  کـاری‌)  آنــان  جـز  خویشتن  را  هـلاک  نمی‌نمایند  (‌و  تنها  خودشان  زیان  می‌بینند)  ولی  (‌زشتی  عمل  خود  و  فرجام  بد  آن  را)  درک  نمی‌کنند.  اگر  تو  (‌ای  محمّد!)  آنان  را  مشاهده  کنی  بدانگاه  کـه  ایشـان  را  (‌در  کنار)  آتش  دوزخ  نگاه  می‌دارند  (‌و  هراس  جهنّم  ایشـان  را  برداشته  است‌،  منظره‌های  وحشت‌انگیزی  را  می‌بینی  و  سخنهای  شگفت‌انگیزی  را  می‌شنوی‌!)  آنان  می‌گویند:  ای  کاش  (‌برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم‌،  بار  دیگر)  بـــه  دنـــیا  بــرمی‌گشتیم  و  (‌در  آنـجا  دیگـر)  آیـات  پروردگارمان  را  تکذیب  نمی‌کردیم  و  از  زمـرۀ  مـؤمنان  می‌شدیم‌.  (‌این  تمنّا،  آرزوی  دروغینی  بیش  نیست‌)  بلکه  (‌به  خاطر  آن  است  که  در  آن  جهان‌،  عیوب‌)  کارهائی  را  کـه  قبلاً (‌در  این  دنیا  انـجام  می‌داده‌اند و  از خود  و  دیگران‌)  پنهان  می‏کرده‌اند،  بـرای  آنـان  آشکـار  گشـته  است‌.  اگر  هم  (‌به  فرض  محال  به  دنیا)  برگردانده  شوند،  به  سراغ  همان  چیزی  می‌روند  که  از  آن  نـهی  شـده‌انـد.  ایشان  (‌در  وعدۀ  ایمان‌)  دروغگویند.  و  آنان  (‌اگر  هم  به  دنیا  برگردند،  دیگر  باره  می‌گویند:  زندگی  تنها  همین  زندگی  دنیای  ما  است  و  ما  هرگز  برانگیخته  نمی‌شویم  (‌و  قیامت  و  دوزخ  و  بهشتی  در  میان  نیست‌!)‌.  اگر آنان  را  بـبینی  بــدان  هنگام  کـه  در  پیشگاه  (‌دادگاه  عدل‌)  پروردگارشان  نگاه  داشته  شده‌اند  (‌خواهی  دید  که  چه  حـال  بـد  و  وضع  تباهی  دارنـد،  و  خداونـد  بـدیشان‌)  می‌گوید:  آیا  این  (‌چیزهائی  را  که  می‌بینید  و  دامنگیرتان  است‌)  حقّ  نـیست‌؟‌!  مـی‌گویند:  آری  بـه  پـروردگارمان  سوگند  (‌حقّ  است‌.  آنگاه  خداوند  باز  بدیشان‌)  می‌گوید:  پس  به  سبب  کفری  کـه  مـی‌ورزیدید  عذاب  (‌دوزخ‌)  را  بـچشید.  مسـلّماً  آنـان  کـه  مـلاقات  بــا  خدا  را  دروغ  مـی‌پندارند  (‌و  حسـاب  و  کتاب  و  مـجازات  و  مکـافات  آخرت  را  باور  نمی‌دارند  و  به  انکار  خود  ادامه  می‌دهند)  تا  آنگاه  که  ناگهان  قیامت  فرا  می‌رسد،  زیان  می‌بینند  (‌و  در  هنگامۀ  رسـتاخیز  ســخت  پشیمان  می‏شوند  و)  می‌گویند:  فسوسا  و  دریغا  (‌چرا  غافل  بودیم  و)  در  دنیا  کوتاهی  کردیم  و  (‌توشه  و  زاد  آخرت  را  تهیّه  ننمودیم‌.  آنان  در  آن  روز  بار)  گناهان  را  بر  دوش  خود  می‌کشند.  هان‌!  چه  بد  چیزی  بر  دوش  می‌کشند!  زندگی  دنـیا  (‌کـه  کـافران  تـنها  آن  را  زندگی  مــی‌دانـند)  سرگرمی  و  بازیچه‌ای  بیش  نیست‌،  و  سرای  آخرت  (‌جــهان  حقیقی  است  و)  برای  پـرهیزگاران  بهتر  (‌از  ایـن  جـهان  فـانی‌)  است‌.  آیا  (‌این  امر  بدیهی  را)  نمی‌فهمید  (‌و  سود  و  زیـان  خود  را  نمی‌دانید)‌.

آنگاه  موج  پنجمی  می‌آغازد.  در  این  موج‌،  روند  قرآنی  رو  به  پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم  خدا  می‌کند  و  او  را  دلداری  می‌دهد،  و  غم  و  اندوهی  را  از  او  می‌زداید که  بدو  دست  مـی‌دهد  به  سبب  ایـن‌ که  مردمان  او  را  دروغگو  می‌شمارند،  و آنچه  را که  با  خود  از  سوی  خدا  آورده  است‌،  تکذیب  می‌دارند.  همچنین  روند  قرآنی  برای  او  الگو‌ئی  از  پیغمبران  پیشین  می‌سازد،  پیغمبرانی ‌که  پیش  از  او  زیسـته‌انـد  و  در  برابر  تکذیبها  و  دروغگو  نامیدنهای  دیگران  ایستادگی  و  شکیبائی  کـرده‌اند،  و  اذیت  و  آزارها  دیده‌اند،  تا  مدد  و  یاری  یزدان  فرا  رسیده  است  و  ایشان  را  در  برگرفته  است‌.  روند  قر‌آنـی  از  دیگر  سو  مقرّر  می‌دارد که  سنّت  خدا  دگرگون  نمی‌شود،  امّـا  شتاب  نمی‌ورزد!  حال‌ که  پـیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌بر  رویگردانی  ایشان  شکیبائی  نمی‌ورزد،  دست  کم  تلاش  بشری  خود  را  در  آوردن  معجزه‌ای  برای  آنان  بذل‌ کند.  اگر  خـدا  خواست  ایشـان  را  پـیرامون  هـدایت ‌گـرد  می‌آورد!  مشیّت  یزدان  در  میان  آفریدگانش  بر  آن  قرار  گرفته  است  -  یزدانی ‌که  فرمانده  جهان  و گردانندۀ  امور  آن‌،  تنها  او  است  -  فقط‌ کسانی  پـاسخ  مثبت  دهند  و  پذیرای  ایمان  گردند  که  دستگاههای  سرشتی  ایشـان  برای  دریافت  خراب  نشده  و  از کار  نیفتاده  بـاشد...  مردگان  چون  حیاتی  در  آنان  نیست‌،  الهامها  و  پیامهای  هدایت  را  نمی‌شنوند  و  پاسخ  نمی‌گو‌یند.  خداوند  ایشان  را  زنده  می‏گرداند  و  آنان  به  سوی  او  برمی‌گردند:

(قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ .وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ .وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ .إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ). (33-36)

  (‌ای  پیغمبر!)  ما  می‌دانیم  که  آنچه  (‌کفّار  مکـّه‌)  می‏گویند  تو  را  غمگین  می‌سازد.  (‌ناراحت  مبـاش‌)  چرا  که  آنان  (‌از  ته  دل  به  صدق  تو  ایمان  دارند  و  در  حقیقت‌)  تو  را  تکذیب  نمی‏کنند.  بلکه  ستمکاران  (‌چون  ایشـان‌،  از  روی  عناد)  آیات  خدا  را  انکار  می‌نمایند.  پپغمبران  فراوانــی  پـیش  از  تو  تکذیب  شده‌اند  (‌و  مورد  اذّیت  و  آزار  قرار  گرفته‌اند)  و  در  برابر  تکذیبها  (‌و  اذّیت  و  آزارها)  شکیبائی  کرده‌اند  (‌و  بر  عقیدۀ  خود  ماندگار  مـانده‌اند  و  سنگر  را  خالی  نکـرده‌انــد)  و  اذّیت  و  آزار  شــده‌انـد  (‌و  گرفتاری‏ها  و  شکنجه‌ها  را  تحمّل  کرده‌اند)  تـا  یـاری  مـا  ایشـان  را  دریافته  است  (‌و  در  مبارزۀ  حقّ  و  باطل  پیروز  شده‌اند.  تو  نیز  چنین  باش‌.  این  سخن  خداوند  است  و  مـبتنی  بـر  وعدۀ  پیروزی  است‌)  و  هیح  چیز  نمی‌تواند  سخنان  خدا  را  دگرگون  سازد.  به  تو  اخبار  و  سرگذشت  پـیغمبران  رسیده  است  (‌و  می‌دانی  که  رسالت  با  شدائد  همراه  است  و  سـرانـجام  سختیها  پـیروزی  در  دنـیا  و  آنگاه  جنة  المأوی  است‌)‌.  اگر  روگردانی  ایشان  از  (‌دعوت‌)  تو  برای  تو  سخت  و  سنگین  است‌،  چنانکه  می‌توانی  (‌جهت  اقناع  آنان  راهی  پیدا  کنی  و  مـثلاً)  نـقبی  در  زمـین  بزنی  و  یـا  نردبانی  به  سـوی  آسمان  بگذاری  (‌و  اعماق  زمـین  و  بالای  آسمانها  را  بگردی‌)  و  دلیلی  برای  (‌ایـمان  آوردن‌)  ایشان  بیاوری  (‌چنین  کن‌.  امّا  بدان  که  این  لجوجان  تو  را  تـصدیق  نمی‌کنند  و  ایـمان  نـمی‌آورند)‌.  ولی  اگر  خدا  بخواهد  آنان  را  (‌قهراً  و  جبراً‌)  بر  هـدایت  جمع  خواهـد  کرد  (‌و  ایمان  را  بدیشان  تلقین  خواهد  نمود.  امّـا  هـدایت  اجباری  و  ایمان  زورکی  چه  سود  دارد؟  لذا  ایشان  را  به  خود  وامـی‌گذارد  تا  با  اراده  و  اختیار  خود  اگر  خواستند  ایمان  بیاورند  و  اگر  نخواستند  ایـمان  نیاورند)‌.  پس  از  زمرۀ  کسانی  مباش  که  (‌حکم  خدا  و  سنّت  او  را  دربـارۀ  مردم‌)  نمی‌دانند.  تنها  کسانی  (‌دعوت  تـو  را)  مـی‌پذیرند که  گوش  شنوا  دارند  (‌و  از  روی  تدبّر  و  تفکّر  سخنان  را  می‌شنوند.  امّا  اینان  مردگان  زنده‌نما  هستند)  و  خداوند  مردگان  (‌چون  ایشان  را  به  هنگام  رستاخیز  از  گورها)  برمی‌انگیزد،  و  پس  از  زنده  شدن  به  سوی  او  برگردانده  می‌شوند  (‌و  مورد  بازخواست  قرار  می‏گیرند  و  سـزا  و  جزای  خود  را  می‌بینند)‌.

بدین  شیوه‌،  روند  سوره  به  پیش  می‌رود  و  موج  موج  به  پیش  می‌تازد  و  موجها  بر سر و کول  یکدیگر  می‌دوند  و  به  همدیگر  می‌پیوندند،  بدانگونه ‌که  نمونه‌هائی  از  این  امواج  را  ذکر کردیم‌.  بدان  امید که  سرشت  سوره  را  همچون  موضوع  آن  به  تصویر کشد...  سوره  در  برخی  از  امواج  به  قلّه‌های  بلندتری  از  این  موجها  می‌رسد،  موجهائی‌ که  بیان‌ کردیم‌.  همچنین  جوش  و  خروش  امواج  آن  در  برخی  از  مسیرهائی‌  که  می‌پیماید،  بیش  از  سایر  موارد  دیگر  است  و  دراز  آهنگ‌تر  و  پیچان‌تر  بوده  و  از  غرّش  و  جوشش  بیشتری  برخوردار  است‌...  ولی  مـا  نمی‌توانیم  همۀ  مطالب  سوره  را  در  این  شناسائی ‌کوتاه‌،  مطرح  سازیم  و  عرضه  داریم‌.  قسمتی  ا‌ز  این  مطالب  در  بخش  بعدی  ذکر  می‌گردد.

*

قبلاً گفتیم‌:  این  سوره  به  موضوع  بنیادین  خود،  بگونۀ  زیبا  و  شگفتی  می‌پردازد.  آخر  این  سوره  در  هر  نگاهی  و  در  هر  جائی  و  در  هر  صحنه‌ای‌،  به  نـهایت  «‌زیـبائی  دلربائی»  می‌رسد که  نَفَس  را  مغلوب‌،  و  حسّ  و  شعو‌ر  را  مدهوش‌،  و  نفْس  را  مقهور  می سازد،  در  آن  هنگام ‌که  صـحنه‌ها  و  آهـنگها  و  الهـامها  و  اشاره‌ها  به  هم  می‌پیوندند.

هم  اینک  آیه‌های  سوره  را  به  حال  خود  وامی‌گذ‌اریم  تا  این  حقیقت  را  با  شیوۀ  قرآنی  خود  به  تصویر کشند.  چرا  که  توصیف  و  تعریف  هر  اندازه  هم  رسا  و  والا  باشد،  نمی‌تواند  چیزی  از  این  حقیقت  را  به  دل  انسان  برساند!  قطعاً  بیان  حقیقت  الوهیّت‌،  و  آشنا  سـاختن  مردمان  با  پروردگار  راستینشان‌،  و  ایشان  را  تـنها  بندگان  یزدان  نمودن‌،  موضوع  بنیادین  سوره  است‌.  پس ‌گوش  جان  فرا دهیم  به  بیان  روند  قرآنی  دربارۀ  این  حقیقت  در  موارد  مختلف  و گوناگون  آن‌:

*  در  مورد گو‌اهی  خواستن  و  داوری ‌کردن‌.  آنجا که  چنین  حقیقتی  در  دل  مؤمن  بدان  جلوه‌گر  می‌آید،  و  مخالفان  را  با  آن  رویاروی  می‌نماید،  و  آشکارا  با  تمام  قدرت  و  با  اطمینان‌ کامل‌،  آن  را  فریاد  می‌دارد:

(قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ .قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ .مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ .وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ .وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ .قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ). (14-19)

بگو:  آیا  غیر  خـدا  را  مـعبود  و  یـاور  خود  بگیریم‌؟‌!  در  صـورتی  که  او  آفرینندۀ  آسمان‌ها  و  زمین  است  و  او  روزی  مــی‌دهد  (‌و  رازق  همگان  او  است  و  هـمه  بـدو  نــیازمندند)  و  بــه  او  روزی  داده  نمی‌شود  (‌و  نـیازمند  کسی  نیست‌)‌.  بگو:  به  مـن  دسـتور  داده  شـده  است  که  نــخستین  کسـی  بـاشم  که  (‌از  ایـن  امّت‌،  خویشتن  را  خالصانه  تسلیم  خدا  کند  و)  مسلمان  باشد  (‌و  نیز  خداوند  به  من  دستور  داده  است  که‌)  از  زمرۀ  مشـرکان  مـباش‌.  بگو:  من  (‌هـم  مـانند  سـائر  انسانهای  مآل  انـدیش‌)  اگر  نافرمانی  پروردگارم  کنم  از  عذاب  روز  بزرگ  (‌قیامت‌)  می‌ترسم‌.  کسی  که  (‌چنین  عذابی‌)  بدان  هنگام  از  او  بدور  داشته  شود،  به  حقیقت  خدا  بدو  رحم  کرده  است‌.  و  این  پـیروزی  آشکـاری  است‌.  اگر  خداونـد  زیـانی  بـه  تـو  برساند،  هیچکس  جز  او  نمی‌تواند  آن  را  برطرف  سازد،  و  اگر  خیری  به  تو  بـرساند  (‌هـیچکس  نمی‌توانـد  از  آن  جلوگیری  کند)‌.  چرا  که  او  بر  هر  چیزی  توانا  است‌.  او  بر  سـر  بندگان  خـود  مسـلّط  است  و  او  حکـیم  (‌است  و  کارهایش  را  از  روی  حکمت  انجام  می‌دهد،  و  از  احوال  و  اوضاع‌)  بس  آگاه  است‌.  (‌ای  پیغمبر،  به  کسـانی  که  بـر  رسالت  تو  گواهی  می‌خواهند)  بگو:  بــالاترین  گواهی،  گواهی  کیست  (‌تا  او  بر  صدق  نبوّت  من  گواهی  دهد؟‌)  بگو:  خدا  میان  من  و  شما  گواه  است‌!  (‌بـهترین  دلیـل  آن  این  است  که‌)  این  قرآن  به  من  وحی  شده  است  تا  شما  و  تمام  کسانی  را  که  این  قرآن  بدانـان  مـی‌رسد  بـدان  بـیم  دهم‌.  (‌قرآنی  کـه  هـیچـکس  و  هـیچ  گروهی  نـمی‌توانـد  سوره‌ای  همانند  آن  را  بسازد  و  ارائه  دهد)‌.  آیا  براسـتی  شما  گواهی  می‌دهید  که  خدایان  دیگری  با  خدایند؟‌!  بگو:  من  گواهی  نمی‌دهم  (‌و  هرگز  کسی  و  چیزی  را  انباز  خدا  نمی‌دانم  و  نمی‌کنم‌)‌.  بگو:  او  خدای  یگانۀ  یکتا  است‌،  و  من  از  بتان  (‌جاندار  و  بی‌جانی  که‌)  انباز  خدا  می‌کنید  بیزارم‌.

 *  در  مورد  تهدید،  آنجائی‌ که  قدرت  یزدان  محیط  بر  بندگان  جلوه‌گر  می‌آید.  قدرتی‌ که  فطرت  در  برابرش  پالوده  و  زدوده  می‏گردد و  از  زیر  تو‌ده‌های  ناپاکیها  و  آلودگیها  لخت  و  عریان  بدر  می‌آید  و  رو  به  خداوند  راستین  یگانه  خود  می‌کند  و  همۀ  خدایـان  نـادرست  و  دروغین  را  فراموش  می‌نماید،  بدانگاه ‌که  هول  و  هراس  حاضر  و  آماده  است‌،  و  تکذیب ‌کنندگان  نـقش  زمین  می‌شوند  و  نابود  می‌گردند:

قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ .بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ .وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ .فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ .فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ .فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ .قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ .قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ.)                                                                       (40-47)

بگو:  به  من  بگوئید  که  اگر  عذاب  خدا  شـما  را  فرا  گیرد  (‌همانگونه  که  قبلاً  ملّتهای  پیشین  را  فرا  گرفته  است‌)  بـا  این  که  قیامت  شما  (‌با  فرا  رسـیدن  مرگتان  و  یـا  از  هـم  پاشیدن  جهان‌)  فراز  آیـد،  آیـا  (‌بـرای  نـجات  از  عذاب  دنیوی  یا  أخروی‌)  غیر  خدا  را  به  یاری  می‌طلبید؟  (‌و  اگر  بطلبید  سودی  به  شما  می‌رسانند  و شما  را  می‌رهانند؟‌!)  اگر  شما  راستگوئید  (‌در  این  که  بـتها  و  انـبازها  سـودی  برای  شما  دارند  و  پرستش  را  سزاوارند؟‌!  نـه‌،  در  وقت  رخدادهای  بزرگ،  و  در  هنگامۀ  رستاخیز  به  کسی  جـز  خدا  متوسّل  نمی‌شوید  و  پناه  نمی‌برید  و)  بلکه  تنها  خدا  را  به  یـاری  می‌طلبید،  و  او اگر  خواست  آن  چیزی  را  برطرف  مـی‌سازد  که  وی  را  برای  رفع  آن  به  فریاد  می‌خوانید،  و  (‌دیگر  آن  روز)  چیزهائی  را  کـه  (‌امـروز)  شریک  خدا  می‌سازید  فرامـوش  مـی‌نمائید  (‌و  از  خـاطر  مـی‌زدائید.  ای  پـیغمبر!  نـاراحت  مـباش  کـه  پـیغمبران  زیادی  را)  ما  به  سوی  ملّتهائی  که  پیش  از  تو  بـوده‌انـد  گسیل  داشته‌ایم  (‌و  هنگامی  که  عَلَم  طغیان  برافراشته  و  سـرپیچی  ورزیده‌اند)‌آنـان  را  به  سختیها  و زیـانها  گرفتار  و  به  شدائـد  و  بـلایا  دچـار  سـاخته‌ایـم  تـا  بـلکه  خشوع  و  خضوع  نمایند  (‌و  توبه  کنند  و  به  سوی  خدای  خود  برگردند)‌.  آنان  چرا  نباید  هنگامی  که  به  عذاب  مـا  گرفتار  می‌آیند،  خشوع  و  خضوع  کنند  (‌و  بیدار  شوند  و  اندرز  گیرند  و  بـا  تـضرّع  و  زاری  دست  دعـا  بـه  سـوی  باری  بلند  کـنند  و  آمـرزش  خواهند؟‌)  ولی  دلهـایشان  سخت  شده  است  و  (‌نرود  میخ  آهنین  بر  سنگ!  و  علاوه  از  قســاوت  قـلب‌)  اهـریمن  (‌هـم‌)  اعمالی  را  کـه  انـجام  می‌دهند  برایشـان  آراسته  و  پیراسته  است‌.  هنگامی  کـه  آنان  فراموش  کردند  آنچه  را  که  بـدان  متذکّر  و متّعظ  شده  بودند  (‌و آزمون  ناداری  و  بیماری  کارگر  نیفتاد،  آزمون  دیگری  جـهت  بیداری  ایشـان  بکـار  بـردیم  و)  درهای  همه  چیز  (‌از  نعمتها)  را  به  رویشان  گشودیم  تـا  آنگاه  که  (‌کـاملاً  در  فراخی  نـعمت  غوطه‌ور  شدند  و)  بدانچه  بدیشان  داده  شد  شاد  و  مسرور  گشتند  (‌و  بادۀ  ثروت  و  قدرت  ایشان  را  گرفت  و  سـرمست  و  مـغرور  شدند  و  ناشکری  کردند  و)  ما  بناگاه  ایشان  را  بگرفتیم  (‌و  به  عذاب  خود  مبتلا  کردیم‌)  و  آنان  مأیوس  و  متحیّر  ماندند  (‌و  به  سوی  نجات  راه  نبردند.  بدین  ترتیب‌)  نسل  ستمکاران  ریشه  کن  شـد،  و  سـتایش  تنها  پروردگار  جهانیان  را  سزا  است  (‌که  با  نـقمت  و  نـعمت  مـردمان  را  تربیت  مـی‌کند،  و  روی  زمـین  را  از  فسـاد  ظـالمان  پـاک  می‌سازد)‌.  بگو: به  من  بگوئید  که  اگر  خداونـد  گوش  و  چشمهایتان  را  (‌از  شما  بـازپس‌)  بگیرد  و  بـر  دلهـایتان  مهر  نهد  (‌بدانگونه  که  نـه  چیزی  را  بشـنوید  و  بـبینید  و  بـفهمید)  غیر از  الله  خدائـی  هست  که  آنها  را  به  شما  برگرداند؟‌!  بنگر  که  مـا  چگونه  دلائل  و  بـراهین  را  بـه  گونه‌های  مختلف  ذکر  می‌کنیم  و  آنان  پس  (‌از  شنیدن‌،  بجای  پذیرفتن  و  راه  حقّ  گرفتن‌)  روی  می‏گردانند!  بگو:  به  من  بگوئید  که  اگر  عذاب  خدا  بناگاه  یا  این  که  آشکـارا  (‌و  بدون  انتظار  قبلی  یا  با  انتظار  قبلی‌)  به  شما  در  رسد،  مگر  جز  گروه  ستمکاران  هلاک  مـی‌گردند؟‌!  (‌بگذار  عذاب  خدا  مشـرکان  و  گمراهان  چون  شـما  را  در  بـر  گیرد)‌.

*  در  مورد  شناسائی  احاطۀ  خدا  بر  پنهانیها  و  نهانیها  و  رازها  و رمزها،‌ و نفسها  و عمرها،  به  همراه  قدرت  و  سیطرۀ  در  خشکی  و  دریا  و  شب  و روز  و  دنیا  و  آخرت  و  حیات  و  ممات‌،  می‌خوانیم‌:

(وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا یَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یَابِسٍ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ .وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ .ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ).  (59-62)

گنجینه‌های  غیب  و  کلید  آنها  در  دست  خدا  است  و  کسی  جز  او  از  آنها  آگاه  نیست‌.  و  خداوند  از  آنچه  در  خشکی  و  دریا  است  آگاه  است‌.  و  هیح  برگی  (‌از  گیاهی  و  درختی‌)  فرو  نمی‌افتد  مگر  ایـن  که  از  آن  خبردار  است‌.  و  هیچ  دانه‌ای  در  تاریکیهای  (‌درون‌)  زمین‌،  و  هیچ  چیزِ  تر  و  یا  خشکی  نیست  که  فرو  افتد،  مگر  این  که  (‌خدا  از  آن  آگاه‌،  و  در  علم  خدا  پیدا  است  و)  در  لوح  محفوظ  ضبط  و  ثبت  است‌.  خدا  است  که  در  شب  شما  را  می‌میراند  و  در  روز  شما  را  برمی‌انگیزاند  و  او  می‌داند  که  در  روز  (‌که  عمدۀ  جنب  و  جوش  و  تلاش  و  کوشش  است‌)  چـه  مـی‌کنید  و  چه  فرا  چنگ  می‌آورید  (‌و این  مرگ  و  زندگی  خواب  و  بیداری  نام‌،  پیوسته  ادامه  دارد)  تا  مهلت  معیّن  (‌زنـدگی  هر  کس  با  فرا  رسیدن  مرگ  او)  بسر آید.  سپس  (‌در  روز  رستاخیز  همگان‌)  به  سوی  خـدا  برمی‌گردید  و  آنگاه  شما  را  بدانچه  (‌از  خوب  و  بد  در  دنیا)  می‌کردید  باخبر  می‏گرداند  (‌و  پاداش  و  پادافره  اعمال  را  به  صاحبان  آنها  می‌رساند)‌.  خداوند  بر  بندگان  خود  کاملاً  چیره  است‌.  او  مراقباتی  (‌از  فـرشتگان  را  بـرای  حسـابرسی  و  نگارش  اعمال  شما)  بر  شما  می‌فرستد  و  می‌گمارد  (‌و  آنان  بکار  خود  بـا  دقّت  تـمام  تـا  دم  مرگ  یکـایک  شما،  مشـغول  مــی‌گردند)  و  چــون  مرگ  یکــی  از  شـما  فرا  رسـید،  فرستادگان  مـا  (‌از  مـیان  فرشتگان  دیگر  بـه  سـراغ  او  می‌آیند  و)  جان  او  را  می‏گیرند،  و  (‌فرشتگان  گروه  اوّل  و  فرشتگان  گروه  دوم  هـیچکدام  در  مأمـوریّت  خود)  کوتاهی  نمی‌کنند.  سپس  (‌همۀ  مردگان  در  روز  قیامت  زنده  می‌گردند  و)  به  سوی  خدا،  یـعنی  سَـرور  حقیقی  ایشان  برگردانده  می‌شوند.  هان‌!  (‌بدانـید  کـه  در  چنین  روزی‌)  فـرمان  و  داوری  از  آن  خـدا  است  و  بس‌،  و  او  سریع‌ترین  حسابگران  است  (‌و  در  کوتاه‌ترین  مدّت  بـه  حساب  یکایک  خلائق  می‌رسد  و  پاداش  و  پادافره  آنـان  را  می‌دهد)‌.

*  در  موردگواهی  فطرت‌،  و  راهیابی  خود  به  خود  آن  به  پروردگار  راستین  خویش‌،  همین ‌که  دستگاه  گیرندۀ  آن  برای  دریافت  دلائل  هدایت  و  الهامهایش  در  صـفحات  هستی  باز  باشد،  دلائل  و  الهامهائی‌ که  با  زبان ‌گویا  و  رسائی  با  فطرت  به  سخن  می‌پردازند  و آهنگ  و  صدای  آنها،  در  ژرفاهای  پنهان  و  زوایای  نهان  فطرت‌،  طنین  انداز  می شود،  می خوانیم‌:

(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ .وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ .فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ .فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لأکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ .فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ .إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ .وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِی وَلا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلا أَنْ یَشَاءَ رَبِّی شَیْئًا وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا أَفَلا تَتَذَکَّرُونَ .وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلا تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ .الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِکَ لَهُمُ الأمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ).(74-82)

 و  (‌برای  مردمان  بیان  کن  چیزهائی  را  که  رخ  داده  است‌)  بدانگاه  که  ابراهیم  به  پدر  خود  آزر  گفت‌:  آیا  بتهائی  را  به  خدائی  می‌گیری‌!!  (‌مگر  زشت  نیست  که  انسـان  عـاقل‌،  سنگهای  بی‌جان  را  پرستش  و  عبادت  کند  و  در  بـرابـر  تراشیده‌های  دست  خود  کرنش  برد؟‌!)‌.  به  حقیقت  من  تو  را  و  قـوم  تــو  را  در  گمراهی  آشکار  (‌و  بدور  از  راه  پـروردگار)  مـی‌بینم‌.  و  همانگونه  (‌که  گمراهی  قوم  ابراهیم  را  در  امر  پرستش  بتها  بـه  او  نمودیم‌،  بـارها  و  بارها  نیز)  م‍لک  عظیم  آسـمانها  و  زمـین  را  بـه  ابـراهیم  نشان  دادیم‌،  تا  از  زمرۀ  باورمندان  راستین  شود  (‌و  بـر  راستای  خداشناسی  رود.  از  جمله‌)  هنگامی  کـه  شب  او  را  در  بـر  گرفت  (‌و  تاریکی  شب  همه  جا  را  پـوشاند)

ستاره‌ای  (‌درخشان  به  نام  مشتری  یا  زهره‌)  را  دید  (‌بر  سبیل  فرض  و  ارخاء  العنان‌)  گفت‌:  ایـن  پروردگار  من  است‌!  امّا  هنگامی  که  غروب  کرد  (‌بـرای  ابـطال  عقیدۀ  ستاره‌ پرستان  موجود  در  آن  محیط‌)  گفت‌:  من  غـروب  کنندگان  را  دوست  نمی‌دارم  (‌و  به  عبادت  چیزهای  تغیّر  پذیر  و  زوال  پذیر  نمی‌گرایـم‌)‌.  و  هنگامی  که  مـاه  را  در  حال  طلوع  (‌در  کرانۀ  افق‌)  دید  (‌باز  هم  بر  سبیل  فرض  و  ارخــاء  العـنان‌)  گفت‌:  ایـن  پروردگار  مـن  است‌!  ولی  هنگامی  که  (‌آن  هم‌)  غروب  کرد،  گفت‌:  اگر  پـروردگارم  مرا  راهنمائی  نکند،  بـدون  شکّ  از  زمـرۀ  قوم  گمراه  (‌و  جمعیّت  سرگشته  در  وادی  کفر  و  ضلال‌)  خواهم  بود.  و  هنگامی  که  خورشید  را  در  حال  طلوع  (‌در  کرانۀ  افق‌)  دید  (‌دوباره  بر  سبیل  فرض  و  ارخـاء  العنان‌)  گفت‌:  ایـن  پروردگار  من  است  (‌چرا  که‌)  این  بزرگتر  (‌از  سـتاره  و  ماه‌)  است‌!  امّا  هنگامی  که  غروب  کرد،  گفت‌:  ای  قوم  من‌،  بی‏گمان  من  از  آنچه  انباز  خدا  می‌کنید  بیزارم  (‌و  تـنها  رو  به  خدا  می‌دارم‌)‌.  بی‏گمان  من  رو  به  سوی  کسی  مـی‌کنم  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است‌،  و  من  (‌از  هر  راهـی  جز  راه  او)  بکنارم  و  از  زمـرۀ  مشـرکان  نـیستم‌.  و  (‌بـا  وجود  این‌)  قوم  ابراهیم  با  او  به  ستیزه  پرداختند  (‌و  وی  را  از  خشم  خدایان  خود  ترساندند.  ابراهـیم‌)  گفت‌:  آیـا  شما  را  سزد  که  دربارۀ  خدا  با  من  بستیزید،  و  حـال  آن  که  مرا  (‌خداوند  با  دلائل  روشن  به  سوی  حق  راهـنمائی  کرده  و)  هدایت  بخشیده  است‌؟  من  از  آن  چیزهائی  کـه  انباز  خدا  می‌کنید  نمی‌ترسم  (‌چرا  که  می‌دانم  از  سـوی  آنها  و  از  جانب  کسی  زیانی  به  من  نمی‌رسد)  امّا  اگر  خدا  بخواهد  ضرر  و  زیان  (‌بـه  کسـی  برسد،  بی‏گمان  بدو)  می‌رساند.  دانش  پروردگارم  همه  چیز  را  در  بـر  گرفته  است  (‌و  خدای  من  از  هر  چیز  آگاه  است‌،  ولی  خدایـان  شما  از  چیزی  آگاهی  ندارند)‌.  آیا  یادآور  نمی‌شوید  (‌و  از  خواب  غفلت  بیدار  نـمی‌گردید  و  متوجّه  نیستید  که  چـــیزهای  عـــاجز  و  درمــانده  مسـتحقّ  پـرستش  نمی‌باشند؟‌)‌.  چگونه  من  از  چیزی  که  (‌بـی‌جان  است  و  بت  نــام  دارد  و  از  روی  نــادانـی‌)  آن  را  انــباز  (‌خــدا)  مـــی‌سازید  مـی‌ترسم‌؟  و  حـال  آن  کـه  شـما  از  ایــن  نمی‌ترسید  که  برای  خداوند  (‌جهان  که  همۀ  کائنات  گواه  بر  یگانگی  او  است‌)  چیزی  را  انباز  می‌سازید  که  خداوند  دلیلی  بر  (‌حقّانیّت  پـرستش‌)  آن  بـرای  شما  نفرستاده  است‌؟  پس  کـــدامـــیک  از  دو  گروه  (‌بت  پـرست  و  خداپرست‌)  شایسته‌تر  به  امـن  و  امــان  (‌و  نـترسیدن  از  مجازات  یزدان‌)  است‌،  اگر  می‌دانید  (‌کـه  درست  کدام  و  نادرست  کدام  است‌؟‌)‌.  کسانی  که  ایمان  آورده  باشند  و  ایمان  خود  را  با  شرک  (‌پرستش  چیزی  با  خدا)  نیامیخته  بــاشند،  امـن  و  امـان  ایشـان  را  سـزا  است‌،  و  آنـان  راه  یافتگان  (‌راه  حقّ  و  حقیقت‌)  هستند.

*  در  صحنۀ  زندگی  جنبان  و  پویان  در  دسته‌ها  و گروهها  و  اصناف  و  انواع‌،  و  در  صحنۀ  بامدادان  و  شامگاهان‌،  و  در  صحنۀ  ستارگان  و  تاریکیهای  خشکی  و  دریا،  و  در  صحنۀ  آب  شور  شورکنان  و  ریزان‌،  و کشتزار  بالارونده  و  میوۀ  رسیده‌،  آنجاهائی  که  یگان  آفریدگار  بی‌انباز  و  نوآفرین  و  زیبانگار  و  بی‌مثل  و  مانند  جهان‌،  جلوه‌گر  می‌آید،  و  آنجائی ‌که  ادّعای  انباز  تراشـیدن  و  تهمت  فرزند  داشـتن  یـزدان‌،  پوچ  و  دیـوانگی  از  آب  بدر  می‌آید،  و  ادّعاء  و  تهمتی ‌که  خردها  و  دلها  آنها  را  زشت  و  ناپسند  می‌شمارند،  ما  می‌خوانیم‌:

(إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ.فَالِقُ الإصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ .وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ .وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ .وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ .وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَبَنَاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یَصِفُونَ .بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنَّى یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ .ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ .لا تُدْرِکُهُ الأبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ). (95-103)

این  خدا  است  که  دانـه  و  هسته  را  مـی‌شکافد  (‌و  گیاه  و  درخت  از  آنـها  مــی‌رویاند.  همو  است  که‌)  زنـده  را  از  مـرده‌،  و  مـرده  را  از  زنده  بـیرون  مـی‌آورد  (‌از  قبیل  آفریدن  انسان  از  خاک،  و  تـولید  شـیر  از  حیوان‌)‌.  ایـن  (‌چنین  قادر  توانائی‌)  خدای  شمـا  است‌.  پس  چگونه  (‌پس  از  ایــن  بیان،  از  عـبادت  یـزدان  بــه  عـبادت  دیگران  می‌گرائـید،  و  از  حـقّ‌)  منحرف  مـی‌شوید؟  او  است  که  صبح  (‌سیمین  را  از  شب  قیرین‌)  پدیدار  ساخته  است  (‌تا  زندگان  برای  کسب  معاش  به  تلاش  ایسـتند)  و  شب  را  مایۀ  آرامش  (‌و  آسایش  جسم  و  جان‌،‌)  و  خورشید  و  ماه  را  وسیلۀ  حساب  (‌مردمان  در  امور  روزمـرۀ  عبادی  و  تجاری  خود)  کرده  است‌.  این  (‌نظم  بدیع  و  نظام  استوار)  سنجش  دقیق  و  تدبیر  مـحکم  (‌دادار  مـتعالی  است  کــه‌)  چیره  (‌بر  جهان  و)  آگاه  (‌از  همه  چیز  آن‌)  است‌.  و  او  آن  کسی  است  که  ستارگان  را  بـرای  شـما  آفـریده  است  تـا  (‌در  شبهای  سفر)  در  تاریکیهای  خشکی  و  دریا  رهنمود  شوید.  ما  آیات  (‌قرآنی  و  نشـانه‌های  جـهانی  خود)  را  برای  کسانی  بیان  داشته‌ایم  که  (‌معانی  آیـات  قـرآنی  و  نشانه‌های  جهانی  را)  می‌دانند.  و  او  کسی  است  که  شما  را  از  یک  شخص  آفریده  است  که  (‌آدم  است  و  او  هـم  از  خـاک  زمین  است  و  زمـین  هـم  در  مـدّت  حیات‌)  مـحلّ  استقرار  و  (‌پس  از  مرگ‌)  محلّ  تسلیم  (‌بـه  خـاک  شـما)  است‌.  ما  آیات  قرآنی  و  نشانه‌های  جهانی  خود)  را  برای  کسانی  بیان  داشته‌ایم  کـه  (‌آیـات  قـرآنـی  و  نشـانه‌های  جهانی  را  چنانکه  باید)  می‌فهمند.  و  او  کسی  است  کـه  از  (‌ابــر)  آسـمان‌،  آب  (‌بـاران‌)  فرو  مـی‌فرستد،  و  مـا  (‌که  خدائیم‌،  با  قدرت  سترگ  خود)  بـه  وسـیلۀ  آن  آب‌،  هـمۀ  رستنیها  را  مـی‌رویانیم  و  از  رسـتنیها  سبزینه  بـیرون  می‌آوریم‌،  و  از  آن  سبزینه‌،  دانه‌های  تنگاتنگ  یکدیگر،  و  از  شکوفه‌های  درخت  خرما  خوشه‌های  آویزان  نزدیک  به  هم  و  در  دسترس‌،  و  باغهای  انگور  و  زیـتون  و  انـار  پدید  می‌سازیم  که  (‌در  شکل  و  مزه  و  بو  و  سود)  همگون  و  غیرهمگون  هستند.  بنگرید  به  میوۀ  نـارس  و  رسـیدۀ  یکـایک  آنـها،  آنگاه  کـه  مـیوه  دادنـد.  بیگمان  در  ایـن  (‌گوناگونی  درونی  و  بیرونی  و  تـغییر  آغـاز  و  انـجام  میوه‌ها)  نشـانه‌ها  و  دلائل  (‌خدا  شناسی‌)  است  بـرای  کسانی  که  (‌حقّ  را  می‌پذیرند  و  بدان‌)  ایمان  مـی‌آورند.  (‌کافران  با  این  همه  دلائل  روشن‌)  فرشتگان  و  اهریمنان  را  شرکاء  خدا  می‌سازند؛  در  حالی  که  خداوند  خود  آنان  و  همۀ  ملائکه  و  شیاطین  را  آفریده  است‌.  (‌لذا  با  اطّلاع  از  این  موضوع‌،  سزاوار  نیست  جز  آفریدگار  را  بپرستند  و  آفریدگانی  هـمچون  خود  را  عبادت  کـنند)‌.  کـافران  از  روی  نـادانـی‌،  پسـران  و  دخترانی  بـرای  خدا  بـه  هـم  می‌بافند  (‌و  مسیحیان  گمان  می‌برند  که  مسیح  پسر  خدا  است‌،  و  یهودیان  عُزیر  را  پسر  خدا  می‌دانند،  و  برخی  از  مشـــرکان  عــرب  نـیز  فرشتگان  را  دخـتران  خـدا  می‌دانستند!)‌.  خداوند  منزّه  (‌از  همۀ  این  نقصها  و  عیبها)  و  بدور  از  این  صـفاتی  است  کـه  او  را  بدانـها  توصیف  مـــی‌کنند.  خدا  کسـی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  از  نــیستی  بـه  هسـتی  آورده  است‌.  چگونه  ممکن  است  فرزندی  داشته  باشد،  در  حالی  کـه  او  همسری  ندارد.  (‌همسر و  فرزند  باید  از  جنس  شوهر  باشد  و  خدا  یگانه  و  بی‌همتا  است‌)  و  همه  چیز  را  او  آفـریده  است  (‌از  جمله  اشخاص  و  اشیائی  را  که  شریک  او  می‌سازند)  و  او  آگاه  از  هر  چیز  است  (‌و  آنچه  گویند  و  کنند  از  چشــم  خدا  پوشیده  نمی‌ماند  و  بی‌پاداش  و  پادافره  نمی‌گردد)‌.  آن  (‌متّصف  به  صفات  کمال  است  که‌)  خدا  و  پروردگار  شما  است‌.  جز  او  خدائی  نیست‌؛  و  او  آفرینندۀ  همه  چیز  است‌.  پس  وی  را  باید  بپرستید  (‌و  بس‌؛  چرا  که  تنها  او  مستحقّ پرستش  است‌)  و  همو  حـافظ  و  مـدبّر  هـمه  چیز  است‌.  چشـمها  (‌کُنْهِ  ذات‌)  او  را  درنـمی‌یابند،  و  او  چشمها  را  درمی‌یابد  (‌و  به  همۀ  دقائق  و  رموز  آنها  آشنا  است‌)  و  او  دقیق  (‌است  و  با  علم  کامل  و  ارادۀ  شامل  خود  بـه  هـمۀ  ریزه‌کاریها  آشنا،  و  از  همۀ  چیزها)  آگاه  است‌.

*  در  پایان‌،  در  مورد  دعا  و  تضرّع  و  توبه  و  برگشت  به  درگاه  یزدان  یگانۀ  بی‌انباز،  و  در  جایگاهی‌ که  باید  نماز  و  همۀ  عبادات  دیگر  را،  و  زندگی  و  مرگ  را  خالصانه  از آن  خدا کرد،  و  جز  او  را  به  پروردگاری  برنگزید،  چه  تنها  او  پروردگار  هر  چیزی  است‌،  و  در  خلیفه‌گری  و  آزمون  جهان  همۀ کارها  را  بدو  برگرداند،  و کار  و  بار  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا  را  در  آخرت  بدو واگذار  کرد ،‌گوش  می‌سپاریم  به  این  دعا  و  تضرّع  خاشعانه  و  توبه ‌کارانه‌ای  که  سوره  بدان  پایان  می‌پذیرد:

(قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ .قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ .لا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ .قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلا عَلَیْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ.وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الأرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ). (161-165)

بگو:  بیگمان  پروردگارم  (‌با  وحی  آسمانی  و  نشان  دادن  آیــات  قـرآنـی  و  گستردۀ  جهانی‌)  مـرا  به  راه  راست  رهـنمود  کـرده  است‌.  و  آن  دیـن  راست  و  اسـتوار  و  پا برجا،  یعنی  دین  ابراهیم  است‌.  همان  کسی  کـه  حقّگرا  (‌و  از  آئینهای  انحرافی  محیط  خود  رویگردان‌)  بود  و  از  زمرۀ  مشرکان  نبود.  بگو:  نماز  و  عـبادت  و  زیستن  و  مردن  من  از  آن  خدا  است  که  پروردگار  جـهانیان  است  (‌و  این  است  که  تنها  خدا  را  پرستش  مـی‌کنم  و  کارهای  این  جهان  خود  را  در  مسیر  رضایت  او  می‌انـدازم  و  بر  بذل  مال  و  جـان  در  راه  یـزدان  مـی‌کوشم  و  در  این  راه  می‌میرم‌، تـا  حیاتم  ذخیرۀ  مماتم  شـود)‌.  خدا  را  هیچ  شریکی  نیست،  و  به  همین  دستور  داده  شـده‌ام‌،  و  مـن  اوّلین  مسلمان  (‌در  میان  امّت  خود،  و  مخلص‌ترین  فرد  در  میان  همۀ  انسانها  برای  خدا)  هستم‌.  (‌ای  پیغمبر!  بـه  کسانی  که  تـو را  هـمچون  خـود  بـه  شـرک‌ورزی  می‌خوانند)  بگو:  آیا  (‌سزاوار  است  که‌)  پروردگاری  جز  خدا  را  بطلبم  (‌و  مـعبودی  جز  او  را  پرستش  و  عبادت  بکنم‌)  و  حال  آن  که  خدا  پروردگار  هـر  چیزی  است‌؟  هیچکسی  جز  برای  خود  کار  نمی‌کند،  و  هیچکسی  گناه  دیگری  را  بر  دوش  نمی‌کشد.  ســرانـجام  همۀ  شما  بـه  سوی  خدا  باز می‌گردید  و  شما  را  از  آنچه  در آن  اختلاف  می‌ورزید  آگاه  می‌سازد  (‌و  میانتان  دربارۀ  راه  و  روش  و  ادیان  و  عقائدتان  داوری  می‌کند)‌.  خدا  است  که  شما  را  جانشینان  (‌دیگران  برای  آبادانی  جهان  در  کرۀ‌)  زمین  گردانید،  و  (‌در  استعدادهای  ذاتی  و  مواهب  آسمانی  و  اموال  کسبی‌)  برخی  را  بر  برخی‌،  درجاتی  بالاتر  برد  (‌و  در  کمال  مادّی  و  معنوی  به  نسبت  اسـتفادۀ  شخص  از  اسباب  و  سنن  یزدان  و  گسترده  در  پهنۀ  جهان‌،  کسانی  را  بیشتر  از  کسانی  ترقّی  و تعالی  داد)  تا  شما  را  در  آنچه  به  شما  داده  است  بیازماید  (‌و  در  عمل  مشخّص  شـود  چه  کسی  به  شرائع  آسمانی  مؤمن  یا  کافر  و  در  نعمتهای  خـدادادی  سپاسگزار  و  یـا  ناسپاس  است‌)‌.  بیگمان  پروردگارت  زود رسانندۀ  عقاب  (‌به  مخالفان‌)  است  و  او  دارای  مغفرت  بیکران  و  رحمت  فراوان  (‌در  حقّ  پشیمان  شوندگان  از  گناهان  و  برگردندگان  بـه  آستان  یزدان‌)  است‌.

این  نمونه‌های  ششگانه‌ای‌ که  آنها  را  برگزیده‌ایـم‌،  جـز  نمونه‌هائی  بشمار  نمی‌آیند که  (زیبائی  دلربائی)  را  به  تصویر  می‌کشند که  روند  سوره  در  هر  موقعیّتی  و  در  هر  صحنه‌ای  و  در  هر  آوا  و  نوائی  و  در  هر  الهام  و  پیامی،  بیانگر  آن  است‌.

*

همانگونه ‌که‌ گفتیم‌:  روند  سوره  در  هر  صحنه‌ای  و  در  هر مـوقعیّتی‌،  در  نـهایت  زیبائی  دلربا  است‌،  همراه  با  همآوائی  و  هماهنگی  موجود  در  برنامۀ  نمایش  صحنه‌ها  و  موقعیّتها...  ما  وعده  دادیم‌ که  روشن‌ گردانیم  که  مراد  از  این  همآوائی  و  همآهنگی  چیست‌.

در  اینجا  جز  برخی  از  نمونه‌ها  را  عرضه  نمی‌داریم  و  به  انتظار  عرضۀ  تفصیلی  آیه‌ها  می‌مانیم ‌که  پس  از  ایـن  شناسائی‌ کوتاه  می‌آید.  از  این  همآوائی  و  همآهنگی  هم  به  سه  نوع  برجسته  در  سوره  بسنده  می‌کنیم‌:

روند  سوره‌،  صحنه‌ها  و  موقـعیّتها  را گوناگو‌ن  می‌نماید،  ولی  همۀ  آنها  در  یک  پدیده‌ گرد  می‌آیند  و  به  هم  می‌رسند...  در  هر  صحنه‌ای  یـا  موقعیّتی‌،  انگار  یـقۀ  شنونده  را  می‌گیرد  و  او  را  جلو صحنه  نگاه  می‌دارد  تـا  بدان  بنگرد  و  آن  را  ورانداز کند،  و  در  برابر  موقعیّت  نگاه  می‌دارد  تـا  درباره‌اش  بیندیشد...  او  را  با  یک  حرکت  در  برابرش  نگاه  می‌دارد،  حرکتی  که  واژگان  چنانکه  باید  نمی‌توانـند  آن  را  مـجسّم  نمایند.  انگار  صحنه‌ها  و  موقعیِّتها  خودشان  پر  از  مردمانی  هستند که  در  آنجاها  بر  پایشان  نگاه  داشته‌انـد.  شنونده  آنـان  را  ایستاده  می‏بیند.  روند  سوره  هم  او  را  نگاه  می‌دارد  تا  ایشان  را  نگاه‌ کند  و  وراندازشان  نماید!

مثلاً  در  صحنه‌های  قیامت  و  در  صـحنه‌های  واپسـین  لحظات  زندگی‌،  این  توقّفها  و  ایستادنها  است‌:

(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ). (‌٢٧) 

اگر  تو  (‌ای  محمّد!)  آنـان  را  مشـاهده  کنی  بدانگاه  کـه  ایشان  را  (‌در  کنار)  آتش  دوزخ  نگاه  می‌دارند  (‌و  هراس  جــــهنّم  ایشــان  را  بـــرداشــته  است‌،  مـنظره‌های  وحشت‌ انگیزی  را  می‌بینی  و  سخنهای  شگفت ‌انگیزی  را  می‌شنوی‌!)  آنان  می‌گویند:  ای  کاش  (‌برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم‌،  بار  دیگر)  به  دنـیا  بـرمی‌گشتیم  و  (‌در  آنجا  دیگر)  آیات  پروردگارمان  را  تکذیب  نـمی‌کردیم  و  از  زمرۀ  مؤمنان  می‌شدیم‌.

(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ). (‌.٣)

 اگر  آنان  را  ببینی  بدان  هنگام  که  در  پیشگاه  (‌دادگاه  عدل‌)  پروردگارشان  نگاه  داشته  شده‌اند  (‌خواهـی  دیـد  که  چه  حال  بد  و  وضع  تباهی  دارند،  و  خداوند  بدیشان‌)  می‌گوید:  آیا  این  (‌چیزهائی  را  که  می‌بینید  و  دامنگیرتان  است‌)  حقّ  نـیست‌؟‌!  مـی‌گویند:  آری  بـه  پروردگارمان  سوگند  (‌حقّ  است‌.  آنگاه  خداوند  باز  بدیشان‌)  می‌گوید:  پس  به  سبب  کـفری  کـه  مـی‌ورزیدید  عذاب  (‌دوزخ‌)  را  بچشید.

(وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلائِکَةُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنْتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ .وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). (‌٩3و  ٩4) 

اگر  (‌حال  همۀ  ستمگران،  از  جمله  ایـن‌)  ستمگران  را  ببینی  (‌و  بدانی  که  چه  وضع  نابهنجار  و  دور  از  گفتاری  دارند)  در  آن  هنگام  که  در  شدائد  مرگ  فرو  رفته‌انـد  و  فرشتگان  دسـتهای  خــود  را  (‌بـه  سـوی  آنـان‌)  دراز  کرده‌اند  (‌و  بـر  بنا  گوششان  تپانچه  و  بـر  پشتشان  تاریانه  می‌زنند  و  بدیشان  می‌گویند:  اگر  مـی‌توانید  از  این  عذاب  الهی‌)  خویشتن  را  برهانید.  این  زمان  به  سبب  دروغهائی  که  بر  خدا  می‌بستید  و  از  (‌پذیرش‌)  آیـات  او  سرپیچی  می‌کردید،  عذاب  خوارکننده‌ای  می‌بینید.  (‌روز  رستاخیز  پروردگار  به  مردم  مـی‌فرماید:  اکنون‌)  شـما  تک  و  تنـها  (‌و  بـدور  از  خویشان  و  یاران  و  مـال  دنیا،  حیات  دوباره  یافته‌اید  و  برای  حساب  و  کتاب‌،  یک  یک  و  لخت  و  عور)  به  سوی  ما  برگشته‌اید،  همانگونه  که  روز  نــخست  شما  را  آفریدیم  (‌و  بـرهنه  و  عریان  و  بدون  هیچگونه  توشه  و  توان‌،  به  صحنۀ  جهان  گسیل  داشتیم‌)  و  هر  چه  به  شما  داده  بودیم‌،  از  خود  بجای  گذاشته‌اید  (‌و  دست  خالی  بدینجا  آمده‌اید)  و  میانجیگرانی  را  با  شما نمی‌بینیم  که  گمان  مـی‌بردید  (‌در  نـزد  خدا  بــه  یـاریتان  می‌شتابند  و)  آنان  در  خود  (‌پـرستش  و  عبادت‌)  شـما  شـریک  (‌و  سهیم  بـا  خدا)  هستند!  دیگر  پـیوند  شما  گسیخته  است  (‌و  روابط  خویشی  و  دوستی  و  پـدری  و  فرزندی  و  فـرمانبری  و  فرماندهی  پـاک  بریده  است  و  تـمام  پـندارها  و  تکیه‌گاهها)  و  چیزهائی  که  گمان  می‌بردید  (‌که  کاری  از  آنها  ساخته  است‌)  از  (‌دید)  شما  گم  و  ناپدید  گشته  است‌.

(وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ .ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ .انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ). (  ٢٢-‌٢4)

 (‌برای  آنان  بیان  کن  چیزی  را  کـه  در  روز  قیامت  رخ  می‌دهد)  آن  روزی  که  همۀ  آنان  را  جمع  می‌کنیم  و  سپس  به  کسانی  که  (‌انبازانی  برای  خدا  قـرار  داده‌انـد  و  بـدو)  شرک  ورزیده‌اند  می‌گوئیم‌:  انبازانی  که  گمان  می‌بردید  کجایند  (‌تا  چنین  معبودهای  دروغین  در  ایـن  عـرصۀ  وحشتناک  به  فریادتتان  رسند؟‌!)‌.  سـپس  عـاقبت  کـفر  آنان  چیزی  جز  این  نیست  که  می‌گویند:  به  خداوندی  که  پروردگار  ما  است  سوگند  که  ما  مشـرک  نبوده‌ایـم‌!  (‌و  هرگز  جز  تو  را  نپرستیده‌ایم‌!)‌.  بنگر  که  چگونه  بـا  خویشتن  نـیز  دروغ  می‏گویند،  و  نشـانی  از  شـرکاء  و  انبازانی  نماند  که  آنان  به  هم  می‌بافتند.

در  موقعیّتهای  تهدید  به  تاخت  و  یورش  یزدان  و گرفتار  ساختن  دروغگویان  با  سلطه  و  قدرت  خداوندی  که  ردخور  ندارد  و  جلو  آن ‌گرفته  نمی‌شود،  آنان  را  در  برا‌بر  این  تاخت  و  یورش  نگاه  می‌دارد،  انگار که  ایشان  آن  را  می‌بینند:

(قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ وَتَنْسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ ). (‌4٠و  ا4) 

بگو:  به  من  بگوئید  که  اگر  عذاب  خدا  شـما  را  فـرا  گیرد  (‌همانگونه  که  قبلاً  ملّتهای  پیشین  را  فرا  گرفته  است‌)  بـا  این  که  قیامت  شما  (‌با  فرا  رسـیدن  مرگتان  و  یـا  از  هـم  پاشیدن  جهان‌)  فراز  آیـد،  آیـا  (‌بـرای  نجات  از  عـذاب  دنیوی  یا  اخروی‌)  غیر  خدا  را  به  یاری  می‌طلبید؟  (‌و  اگر  بطلبید  سودی  به  شما  می‌رسانند  و  شما  را  می‌رهانند؟‌!)  اگر  شما  راستگوئید  (‌در  این  که  بـتها  و  انـبازها  سـودی  برای  شما  دارند  و  پرستش  را  سزاوارند؟‌!  نـه‌،  در  وقت  رخدادهای  بزرگ،  و  در  هنگامۀ  رستاخیز  به  کسی  جز  خدا  متوسّل  نمی‌شوید  و  پناه  نمی‌برید  و)  بلکه  تنها  خدا  را  به  یـاری  می‌طلبید،  و  او  اگر  خـواست  آن  چـیزی  را  بـرطرف  مـی‌سازد  که  وی  را  برای  رفـع  آن  بـه  فریاد  می‌خوانید،  و  (‌دیگر  آن  روز)  چیزهائی  را  کـه  (‌امـروز)  شریک  خدا  می‌سازید  فرامـوش  می‌نمائید  (‌و  از  خاطر  می‌زدائید.

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَأَبْصَارَکُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ .قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ). (46-47)                             

 بگو:  به  من  بگوئید  که  اگر  خداوند  گوش  و  چشمهایتان  را  (‌از  شـما  بـازپس‌)  بگیرد  و  بـر  دلهـایتان  مــهر  نهد  (‌بدانگونه  که  نه  چیزی  را  بشـنوید  و  بـبینید  و  بـفهمید)‌،  غیر  از  الله  خدائی  هست  که  آنها  را  به  شـما  بـرگرداند؟‌!  بنگر  کـه  مـا  چگونه  دلائـل  و  بـراهـین  را  بـه  گونه‌های مختلف  ذکر  مـی‌کنیم  و  آنـان  پس  (‌از  شنیدن‌،  بـجای  پذیرفتن  و  راه  حقّ  گرفتن‌)  روی  می‏گرداند!  بگو:  به  من  بگوئید  که  اگر  عذاب  خدا  بناگاه  یـا  ایـن  که  آشکارا  (‌و  بدون  انتظار  قبلی  یا  با  انتظار  قبلی‌)  به  شـما  در  رسـید،  مگر  جز  گروه  ستمکاران  هـلاک  مـیگردند؟‌!  (‌بگذار  عذاب  خدا  مشرکان  و  گمراهان  چـون  شما  را  در  بـر  گیرد  )‌.

روند  قرآنی  در  به  تصویر کشـیدن  حـالت  ضلالت  و  گمراهی  بعد  از  هدایت  و  راهیابی،  و  حـالت  رجوع  و  گشت  از  حقّ  و  حقیقت  پس  از ‌دسترسی  و  دستیابی بدان،  صحنۀ  برجسته‏ای  را  ترسیم  می‌گرداند که  شنونده  را  در  برابرش  نگاه  می‌دارد  تا  آن  را  ورانداز کند،  هـر  چند که  در  واژه‌ها  فرمان  به  نگریستن  و  ورانداز کردن‌،  و  یا  اشاره  نمودن  به  ایستادن  نیست‌:

(قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُنَا وَلا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الأرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا). (71)    

 بگو:  آیـا  چیزی  غیر  از  خدا  را  بـخوانـیم  (‌و  عبادت  و  پرستش  کنیم‌)  که  نه  سودی  به  حال  ما  دارد  و  نه  زیانی‌؟  و  آیا  پس  از  آن  که  خداوند  ما  را  هدایت  بخشیده  است  (‌و  به  سوی  خود  رهنمون  کرده  است‌)  بـه  عقب  بازگشت  کـنیم  (‌و  از  ایـمان  دست  بکشـیم  و  دیگر  بـاره  بـه  کفر  برگردیم؟  و)  بسان  کسی‌ (‌باشیم  و  کنیم‌)  که  شیاطین  او  را  در  زمین  (‌بیابانهای  برهوت‌)  ویلان  و  سرگردان  بـه  دنبال  خود  کشند،  و  دوستانی  داشته  باشد  کـه  او  را  بـه  راه  راست  خوانند  و  به  سوی  خود  فریاد  دارند....

همچنین  رونـد  قرآنی،  شنونده  را  در  قبال  صـحنۀ  میوه‌های  رسیده  در  باغهائی  نگاه  می‌دارد که  زندگی  در  آنــها  مــوج  مــی‌زند،  و دست  یـزدان  نـو آفرین  و  پدید آورندۀ  رنگها  و  میوه‌ها  در  آنها  جلوه‌گر  می‌آید: 

(وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ کُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرَاکِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

او  کسـی  است  کــه  از  (‌ابر)  آسـمان‌،  آب  (‌بـاران‌)  فرو  می‌فرستد،  و  ما  (‌که  خدائیم‌،  با  قدرت  سترگ  خـود)  به  وسیلۀ  آن  آب‌،  همۀ  رستنیها  را  می‌رویانیم  و  از  رستنیها  سبزینه  بیرون  مـی‌آوریم‌،  و  از  آن  سبزییه‌،  دانـه‌های  تـــنگاتنگ  یکدیگر،  و  از  شکــوفه‌های  درخت  خــرما  خوشه‌های  آویـزان  نزدیک  بـه  هـم  و  در  دسـترس‌،  و  باغهای  انگور  و  زیتون  و  انار  پـدید  مـی‌سازیم  کـه  (‌در  شکل  و  مزه  و  بو  و  سود)  همگون  و  غیر همگون  هستند.  بنگرید  به  میوۀ  نارس  و  رسیدۀ  یکایک  آنـها،  آنگاه  کـه  میوه  دادند.  بیگمان  در  این  (‌گوناگونی  درونی  و  بیرونی  و  تغییر  آغار  و  انجام  مـیوه‌ها)  نشـانه‌ها  و  دلائـل  (‌خدا  شناسی‌)  است  برای  کســانی  که  (‌حقّ  را  مـی‌پذیرند  و  بدان‌)  ایمان  می‌آورند.

بدین‌ گونه  همۀ  صحنه‌های  سوره  و  موقعیّتهای  آن‌،  چنین  همآوائی  و  همآهنگی  در  آنها  پیدا  و  جلوه‌گر  است  و  قالب  عام  و  سیمای  همگانی  سوره  می‌گردد.

نوع  دیگری  از  انواع  همآوائی  و  همآهنگی‌،  پیوندی  با  این  نوع  دارد،  و  آن  موقعیّتهای ‌گواه‌ کردن  است‌.

صحنه‌های  قیامت  در  سوره  نموده  می‌شود،  انگار  ایـن  صحنه‌ها  موقعیّتهای  گواه  کردن  بر  چیزهائی  است  که  از  مشرکان  و  تکذیب ‌کنندگان  سر  زده  است‌.  و  موقعیّتهائی  است‌ که  در  آنها  ایشان  را  رسوا  و  بی‌ارج  می‌نمایند،  و  چشمهای  مردمان  را  متوجّه  ایـن  موقعیّتها  می‌سازند.  قبلاً  نمونه‌هائی  از  این  موقعیّتها  بیان‌ گردید  ...  در  هـر  یک  از  آنها  چنین  آمده  بود:

(وَلَوْ تَرَى).

 اگر  ببینی  ....

در  سوره  موقعیّتهای  گواه‌ کردن  بر  عقیده‌،  با  موقعیّتهای  گواه‌ کردن  بر  شریعت  به  هم  می‌آمیزد،  و  هر  دو  یکسان  به  پیـش  می‌روند  و  همسو  می‌شوند.

در  سرآغاز  سوره‌،  هـنگام  سخن  از  عقیده  در  محیط  فراگیر  خود،  این  موقعیّت  حلوه‌گر  می‌آید:

(قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).(‌١٩)

  ای  پـیغمبر،  بــه  کسـانی  کـه  بـر  رسـالت  تـو  گواهی  می‌خواهند)  بگو:  بالاترین  گواهی،  گواهی  کیست  (‌تـا  او  بر  صدق  نبوّت  من  گواهی  دهد؟‌)‌.  بگو:  خدا  میان  مـن  و  شما  گواه  است‌!  (‌بهترین  دلیل  آن  این  است  که‌)  این  قرآن به  من  وحی  شده  است  تا  شما  و  تمام  کسانی  را  که  ایـن  قرآن  بدانان  می‌رسد  بدان  بیم  دهم‌.  (‌قرآنی  که  هیچکس  و  هیچ  گروهی  نمی‌تواند  سوره‌ای  همانند  آن  را  بسازد  و  ارائه  دهد)‌.  آیا  براستی  شما  گواهی  می‌دهید  که  خدایـان  دیگری  با  خدایند؟‌!  بگو:  من  گواهی  نمی‌دهم  (‌و  هرگز  کسی  و  چیزی  را  انباز  خدا  نمی‌دانم  و  نمی‌کنم‌)‌.  بگو:  او  خدای  یگانۀ  یکتا  است‌،  و  من  از  بتان  (‌جاندار  و  بی‌جانی  که‌)  انباز  خدا  می‌کنید  بیزارم‌.

هنگامی ‌که  روند  قرآنی  به  مناسبت  ویژه‌ای  در  سوره  می‌رسد،  مناسبتی ‌که  به  عقیده  در  مسألۀ  تحریم  و  تحلیل  مربوط  می‌گردد،  صحنۀ  دیگری  را  بر  پـا  می‌دارد،  و  مردمان  را  فرا  می‌خواند  به ‌گواه‌ گرفتن  بر  ایـن  مسألۀ  ویژه‌،  همچون‌ گواه ‌گرفتن  بر  آن  مسألۀ  همگانی‌،  تـا  از  یک  سو  دالّ  بر  این  باشد که  از  ناحیۀ  موضوع‌،  ایـن  مسأله  هم  همان  مسأله  است‌،  و  از  دیگر  سو  همآوائی  و  همآهنگی ‌که  قالب  همگانی  تعبیر  قرآنی  است‌،  حفظ  و  تضمین  شود:‌[2]

(قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ). (‌١5٠) 

(‌ای  پیغمبر)  بگو:  گواهان  خود  را  بیاورید  که  گواهی  می‌دهند  بر  این  که  خداوند  این  چیزها  را  حـرام  کـرده  است  (‌که  شما  قائل  به  تحریم  آنها  هستید)‌.  در  صورتی  که  (‌حاضر  آمدند  و  به  دروغ‌)  گواهی  دادنـد،  با  آنـان  (‌همصدا  مشو  و)  گواهی  مـده‌.  (‌چرا  کـه  دروغگویند  و  شایستۀ  تـصدیق  نیستند)‌.  و  از  هـوا  و  هـوس  کسـانی  پیروی  مکن  که  آیـات  (‌قـرآنـی  و  جـهانی‌)  مـا  را  تکذیب  مـی‌نمایند  و  بـه  آخـرت  ایـمان  نــمی‌آورند  و  بــرای  پروردگار  خود  (‌بتان  و  مـعبودهای  بـاطلی  را)  همتا  و  همطراز  می‌کنند.

نوع  سوم  از  انواع  همآوائی  و  هماهنگی،  همآوائـی  و  هـمآهنگی  تـیری  است‌ کـه  بیان  موضوعی  آن  را  می‏طلبد.  تعبیری‌ که  در  تکرار  عبارات  عیناً  پدیدار  و  جلوه‌گر  می‌آید،  تا  دالّ  بر  این  باشد که  چنین  عباراتی  بیانگر  حقیقت  واحدی  در  شکلهای  متعّدد  و  مختلفی  است‌.

مثال  این‌،  همچون  تعبیری  در  اوّل  سوره  است‌ کـه  از  کسانی  سخن  می‌راند که ‌کفر  را  برگزیده‌اند.  بدان  هنگام  که  چیزهائی  را  شریک  و  انباز  خدا  می‌سازند،  می‌فرماید  که  ایشان‌:

(بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ) .

انباز  خدایشان  می‌کنند.  (‌یـعنی‌:  بتان  را  در  پرستش  و  درخـواست  حـاجت  از  آنـها  بــا  خـدا  هـمتا  و  هـمبر  می‌سازند)‌.

بعدها  این  تعبیر  در  اواخر  سوره  در  بارۀ ‌کسـانی  بکار  می‌رود که  برای  خویشتن  قوانین  و  مقرّرات  وضـع  می‌کنند:  (بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ) .به  قر‌ار  زیر:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).                                        (انعام/1)                    

ستایش  خداوندی  را سزا  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  و  تاریکیها  و  روشنائی  را  ایجاد  کرده  است  (‌که  هر  یک  سود  ویژه‌ای  و  حکمت  خاصّی  در  بر  دارند  و  دلائل  باهر  و  براهین  قاطعی  بر  وجود  خدایند)  ولی  با  این  وصف‌،  کسانی  که  منکر  وجود  پروردگار  خویشتنند  (‌برای  آفریدگار  خود  بتان  را)  انباز  می‌کنند.

(قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَکُمُ الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).(انعام‌/  ١50)

 (‌ای  پیغمبر!)  بگو:  گواهان  خود  را  بـیاورید  که  گواهی  می‌دهند  بر  این  که  خداونـد  ایـن  چیزها  را  حرام  کرده  است  (‌که  شما  قائل  به  تحریم  آنها  هستید)‌.  درصورتی  که  (‌حاضر آمدند  و بـه  دروغ‌)  گواهی  دادند،  با  آنـان  (‌همصدا  مشو  و)  گواهی  مـده‌.  (‌چرا  که  دروغگویند  و  شایستۀ  تـصدیق  نیستند)‌.  و  از  هـوا  و  هـوس  کســانی  پیروی  مکن  که  آیـات  (‌قرآنـی  و  جـهانی‌)  مـا  را  تکـذیب  مــی‌نمایند  و  بــه  آخـرت  ایـمان  نــمی‌آورند  و  بــرای  پروردگار  خود  (‌بـتان  و  معبودهای  بـاطلی  را)  همتا  و  همطراز  می‌کنند.

در  آیۀ  نخستین‌:  (همْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).  است‌،  چرا که  آنان  برای  خدا  شریک  و  انباز  قرار  می‌دهند.  در  آیۀ  دیگر  نیز : (همْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).  است‌،  زیرا که  ایشان  همتا  و  همطراز  برای  یزدان  قائل  می‌شوند  و  بدین  وسیله  شریک  و انباز  برای  خدا  پدید  می‌آورند  و  این  شرک  و  انباز  ورزیـدن  در  ادّعـای  حـقّ  الوهیّت  در کار  قانونگذاری‌،  پیدا  و  جلوه‌گر  است‌.

این‌ کار  نیز  از  دلالت  موضوعی  برخوردار  است‌،  و  جمال  و  زیبائی  تعبیر  در  آن  پیدا  و  هویدا  است‌.

روند  قرآن  واژۀ  (صراط)  را  نیز  مکرّر  می دارد،  بدانگاه  که  از  اسلام  بطور  عام  سخن  می‌گوید،  و  بدانگاه‌ که  از  مسألۀ  قانونگذاری  سخن  می راند،  بدین‌گونه‌:

(فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ .وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیمًا قَدْ فَصَّلْنَا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ).(‌انعام  ١٢٥  و  ١٢٦)

آن  کس  را  که  خدا  بخواهد  هدایت  کند،  سـینه‌اش  را  (‌بـا  پرتو  نور  ایمان  بـاز  و)  گشاده  بـرای  (‌پـذیرش‌)  اسـلام  مــی‌سازد،  و  آن  کس  را  کــه  خـدا  بخواهد  گمراه  و  سرگشته  کند،  سینه‌اش  را  بگونه‌ای  تنگ  مـی‌سازد  کـه  گوئی  به  سوی  آسمان  صعود  می‌کند  (‌و  به  سبب  رقیق  شدن  هوا  و  کمبود  اکسـیژن‌،  تـنفّس  کردن  هـر  لحظه  مشکل  و  مشکل‌تر  می‌شود.  کافر  لجوج  نیز  با  پیروی  از  تقالید  پوسیده‌،  هر  دم  بیش  از  پیش  از  هـدایت  آسـمانی  دورتـر  و  کینه‌اش  نسـبت  بـه  حقّ  و  حقیقت  بـیشتر  و  پذیرش  اسـلام  بـرای  وی  دشـوارتـر  مـی‌شود)‌.  بـدین  منوال  خداوند  عذاب  را  بهرۀ  کسانی  می‌سازد  که  ایـمان  نمی‌آورند.  این  (‌مطلب  که  مددهای  الهی  شامل  حال  حقّ  طلبان  می‏گردد  و  عذاب  الهـی  بـه  سـراغ  دشـمنان  حقّ  می‌رود،  سنّت  ثابت  خدا  است  و  بخشی  از  راستای‌)  راه  مسـتقیم  پروردگار  تـو  است‌.  مــا  آیـات  (‌قـرآنـی  و  نشـانه‌های  جهاتی  و  دلائـل  عقلانی‌)  را  بـرای  کسانی  تشریح  و  توضیح  داده‌ایم  که  (‌دلی  پذیرا  و  گوشی  شنوا  دارند  و)  پند  می‏گیرند  و  اندرز  می‌پذیرند.

پس  از  صحبت  از  چهارپایان  و کشتزار  و  حلال  و  حرام‌،  در  پایان  سوره‌،  همان‌گو‌نه‌ که  در  سر آغاز  شـناسائی  سوره  آمده  است‌،  روند  قرآنی  بیان  می‌دارد:

(وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

این  راه  (‌که  من  آن  را  برایتان  ترسیم  و  بـیان  کـردم‌)  راه  مستقیم  من  است  (‌و  منتهی  بـه  سـعادت  هـر  دو  جهان  می‏گردد.  پس‌)  از  آن  پیروی  کنید  و  از  راههای  (‌باطلی  که  شما  را  از  آن  نهی  کرده‌ام‌)  پیروی  نکنید  که  شما  را  از  راه  خدا  (‌منحرف  و)  پراکنده  می‌سازد.  اینها  چیزهائی  است  که  خداوند  شما  را  بـدان  تـوصیه  مـی‌کند  تـا  پـرهیزگار  شوید  (‌و  از  مخالفت  با  آنها  بپرهیزید)‌.

این  امر  می‌رساند که  ایـن  مسأله‌،  مسألۀ  عقیده  است‌.  پذیرش  آن  هم  حرکت  در  راه  خدا  است‌،  و  انحراف  از  آن  بیرون  رفتن  از  این  راه  است  ...  این  مسأله‌،  مسألۀ  ایـمان  یا کفر،  و  جاهلیّت  یا  اسلام  است‌...  همان‌ گـونه ‌که  در  سرآغاز  سخن‌ گفتیم‌.  تا  اینجا  زیبا  و  بسنده  است  و  بهتر  است  از  شناسائی ‌کوتاه  دست  برداریم،  تا  با  یاری  از  خدا  با  آیه‌های  سوره  در  روند  قرآنی  خود،  روبرو گردیم  ...  برابر  سرشت  سوره‌، ‌آیه‌ها  را  موج  مـوج  -‌ نه  درس  درس  همانگونه‌ که  در  سوره‌های  مدنی  کار  ما  برده  است  -  بررسی  می‌نمائیم‌.  چه  در کار  عرضه‌،  به سرشت  سوره  نزدیک  است‌،  و  در  امر  پژوهش  با  همآوائی  و  همآهنگی  موجود  در  سوره  و  سایه‌های  آن  نیز  سازگارتر  می‌نماید.

توفیق  در  دست  یزدان  است  و  از  او  مدد  می‌جوئیم‌.


 


[1] مراجعه  شود  به‌:  خدا  چگونه  می  و  میخوارگی  را  حـرام  فرمود.  در  جزء  پنجم  فی  ظلال  القرآن  ...  و  چگونه  آمـریکا  از  این‌ کـار  درمانده‌ گشت‌.  در  کتاب‌:  ماذا  خسر  العالم  بانحطاط  المسلمین‌. 

[2] مراجعه  شود  به ‌کتاب‌:  (‌التصویر  الفنّی  فی  القرآن‌)  فصل‌:  (‌التناسق‌)‌.

 

 

تفسیر سوره‌ی انعام آیه‌ی 11-4

 

سوره‌ی انعام آیه‌ی 11-4

 

وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ (٤)فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (٥)أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ (٦)وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ (٧)وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِیَ الأمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ (٨)وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ (٩)وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (١٠)قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (١١)

 

این  موج  در  سر آغاز  سوره  است‌.  به  دنبا‌ل  موج  نخستین  می‌آید.  موج  نـخستین‌ کـه  دارا‌ی  پسوده‌های  ژرف  و  گسترده‌ای  بود.  موجی  بود که  سراسر  هستی  را  با  حقیقت  وجود  الهی  جلوه‌گر  در  آسمان‌ها  و  زمین  فرا گرفته  بود.  حقیقتی که  پدیدآورندۀ  تاریکیها  و  نور  است‌.  حقیقتی که  در  آفرینش  انسان  از  مادۀ  این  زمین‌،  جلوه‌گر  است‌.  این  چنین  حقیقتی  است‌ که  سر رسید  مدّت  زمـان  انسـان  را  تعیین‌ کرده  است‌،  مدّت  زمانی که  با  مرگ  پـایان  می‌پذیرد.  و  راز  مدّت  زمانی  را  بـرا‌ی  خود  محفوظ  داشته  است ‌که  برای  فرا  رسیدن  رستاخیز  تعیین  فرموده  است‌.  و  آگاهی  از  پنهان  و  آشکار  انسان‌ها  را  به  خود  اختصاص  داده  است‌،  و  او  می‌داند که  در  پنهان  و  آشکار  مردمان  چه  می‌کنند  و  چه  به  دست  می‌آورند.

این  ذات  الهی  جلوه‌گر  در  اقطار  و  آفاق  جهان  بیرون،  و  در  زوایا  و گوشه‌های  جهان  درون  است‌ که  وجود  یگانه  و  منحصر  است‌.  وجودی  بدو  نمی‌ماند.  چه  جز  یـزدان  هیچگو‌نه  آفریننده‌ای  نیست‌.  همچنین  خدا  وجودی  است  که  همه  جا  را  فرا گرفته  است  و  بر  همه  چیز  توانا  و  چیره  است‌.  انکار  ذات  و  اقدس  او،  و  رویگردانی  ا‌ز  ایـن  نشانه‌های  بزرگ  خداشـناسی‌،  زشت  و  پـلشت  است  و  هیچگو‌نه  سندی  بر  آن  نیست‌،  و  هیچ  عذ‌ری  برای  شخص  منکر  و  رویگردان  نمی‏باشد.  از  اینجا  است ‌که  روند  قرآنی‌،  موضعگیری  مشرکانی  را  عرضه  می‌کند  که  با  وجود  ایمان  به  یزدان  محیط  برگسترۀ  جهان  و  توانا  و  چیره  بر  همه  چیز  و  همگان‌،  انبازهائی  را  همسان  می‌شمارند.  این  موضع‌،  زشت  و  پلشت  جلوه‌گر  می‌آید،  حتّی  در  پیشگاه  عقل  و  شعور  خود  مشرکانی ‌که  قرآن  این  حقیقت  را  بدیشان  می‌نمایاند  و  با  ایـن  حقیقت  با  آنان  روبرو  می‌گردد،  زشت  و  پلشت  محسوب  است‌!  قرآن  در  نخستین  چرخش‌،  نبرد  را  می‌آغازد.  نبرد  را  در  ژرفای  فطرت  مردمان  می‌آغازد،  هر  چـند که  آنـان  ستیزه ‌گری  و  دشمنانگی  آشکار  خود  را  در  رزمگاه  بیرون  می‌آغازند!

روند  قرآنی  در  این  موج‌،  شکل  دشمنانگی  و ستیزه‌گری  را  عرضه  می‌دارد،  و  با  آن  یک  بار  با  تـهدید  و  بیم  رویاروی  می‌گردد،  و  دیگر باره  دلها  را  متوجّه  مرگ  و  نابودی  تکذیب‌ کنندگان  پیشین  می‌سازد.  در  این  پیکار  و  رهنمود  نیز  الهـامها  و  انگیزه‌های  بسیاری  را گرد  می‌آورد.  البتّه  این  امور  به  دنبال  نخستین  جنبش  و  تکانی  صورت  می‌پذیرد که  آن  موج  بزرگ  و  فراخ  آن  را  پدید  می‌آورد  و  به  پیش  می‌راند:

*

(مَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ .فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ .َلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).

هیچ  دلیـلی  از  دلائـل  (‌دالّ  بـر  وجود)  پـروردگارشان  بدانان  نـمی‌رسد  مگـر  آن  که  از  آن روی  می‏گرداند.  هنگامی  که  قرآن  بدانان  نمی‌رسد  مگر  آن  که  از آن  روی  می‏گرداند.  هنگامی  که  قرآن  بدانان  رسید،  آن  را  تکذیب  کـردند،  پس  اخبار  آن  چیزی  که  (‌در  قرآن  راجـع  بــه  مکافات  دنیا  و  مجازات  آخرت  بـدیشان  گوشزد  شـده  است  و)  به  مسخره‌اش  گرفته‌اند  به  سراغشان  خواهـد  آمد  و  دامنگیرشان  خواهد  کردید.  آیا  ندیده‌اند  (‌و  آگاهی  پیدا  نکرده‌اند)  که  پیش  از  ایشان  چقدر  از  اقوام  و  ملّتها  را  هلاک  کرده‌ایم‌؟  اقوام  و  ملّتهائی  که  در  زمین  (‌اسباب  و  ابزار)  قدرت  و  نعمت  بدیشان  داده‌ایم‌،  قدرت  و  نعمتی  که  آن  را  به  شما  نداده‌ایم‌،  و  .بارانهای  پیاپی  بـرای  آنـان  بـارانـده‌ایـم  و  رودبـارها  در  زیـر  (‌مـنازل  و  کـاخهای‌)  ایشـان  روان  کرده‌ایـم‌.  امّـا  (‌هـنگامی  کـه  سـرکشی  و  نافرمانی  کرده‌اند  و  شکر  نعمت  بجای  نیاورده‌انـد،  بـه  پاس  گناهانشان‌)  آنان  را  نـابود  سـاخته‌ایـم  و  اقـوام  و  ملّتهای  دیگری  را  پس  از  ایشان  پدیدار  کرده‌ایم  (‌و  زمام  امور  را  به  دستشان  سـپرده‌ایـم‌.  پس  از  گذشتگان  پـند  گیرید  و  از  خواب  غفلت  بیدار  شوید)‌.

آنان  از  روی  دشمنانگی  با  حقّ  و  پافشاری  بر  باطل،  موضعگیری  می‌کنند  و  روی ‌گردان  می‌شوند.  چیزی که  کم  دارند  آیه‌هائی  و  نشانه‌هائی  نیست‌ که  آنان  را  به  ایمان  آوردن  می‌خواند،  و  علاماتی  نیست ‌که  دالّ  بر  راستی  دعوت  و  صداقت  دعوت کننده  است‌،  و  دلائل  و  براهینی  نیست‌ که  بیانگر  الوهیّت  راستینی  است‌ که  در  پشت  سر  دعوت  و  دعوت ‌کننده  قرار  دارد،  بـلی کـم  و  کاستی  در  آیه‌ها  و  نشانه‌ها  و  دلائل  و  براهینی  ندارند که  ایشان  را  با  آنها  به  سوی  ایمان  به  یزدان  و  تسلیم  فرمان  خدای  مهربان  فرا  می خوانند،  بلکه  آنچه‌ که  کـم  دارنـد  عشق  و  علاقۀ  به  پذیرش  و  پاسخگوئی  است‌!  و  آنچه  که  ایشان  را  از حرکت  به  سوی  حقّ  و حقیقت  باز  می‌دارد  دشمنانگی  با  حقّ  و  پا فشاری  بر  باطل  است‌!  و  آنچه ‌که  ایشان  را  بر  جای  خود  می‌نشاند  و  به  سستی  و  تنبلی  می‌کشاند  روی گردانی  از  نگریستن  و  اندیشیدن  است‌:

(وَمَا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ).

 هیچ  دلیـلی  از  دلائل  (‌دالّ  بـر  وجود)  پـروردگارشان  بدانان  نمی‌رسد  مگر  این  که  از  آن  روی  می‏گرداند.

هـنگامی که ‌کـار  ایـن  چنین  است‌،  و  زمـانی ‌که  روی‌گردانی  از  روی  قصد  و  عمد  صورت  می‌پذیرد،  و  با  وجود  فراوانی  دلائل‌،  و  پیاپی  آمدن  آیه‌ها  و  ردیـف  شدن  نشانه‌ها،  و  روشـنی  حقائق‌،  راه  گریز  در  پـیش  می‌گیرند،  تهدید  به  تاخت  بر  ایشـان  و  بسزا  رساندن  آنان‌،  تکانی  بوجود  می‌آورد  که  دریچه‌های  فـطرت  را  باز  می‌کند، ‌و  موانع  تیر  و  سرکشی  را  از  سـر  راه  آن  فرو  می‌اندازد:

(فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ).

هنگامی  که  قرآن  بدانان  رسید،  آن  را  تکذیب  کردند،  پس  اخبار  آن  چیزی  که  (‌در  قرآن  راجـع  بـه  مکـافات  دنـیا  و  مــجازات  آخـرت  بدیشان  گوشزد  شـده  است  و)  بـه  مسـخره‌اش  گرفته‌اند  به  سـراغشـان  خواهـد  آمـد  و  دامنگیرشان  خواهد  گردید.

این  قرآن‌،  حقیقتی  است‌ که  برای  ایشـان  از  سوی  آفریدگار  آسمانها  و  زمین  نازل  شده  است‌.  آفریدگاری  که  تاریکیها  و  نور  را  آفریده  است‌.  آفریدگار  انسان  از  گل  است‌.  خداوند  آسمانها  و  زمـین  است‌.  قرآن  حـقّ  است  و  ایشان  آن  را  دروغ  می‌پندارند!  بر  این  تکذیب  نیز  ماندگار  و  پای  می‌فشارند.  از  آیه‌های  یزدان  روی  می‌گردانند.  دعوت  به  ایمان  را  به  باد  استهزاء  و  تمسخر  می‌گیرند  ...  پس  باید که  منتظر  باشند  تا  خبر  راستین  و  صدق  فرمودۀ  ربّ‌العالمین  دربارۀ  چیزی  بدیشان  رسد  که  آن  را  مسخره  می‌کردند  و به  بازیچه  می‌گرفتند.  باید  چشم  به ‌راه ‌کیفر  چنین  رفتاری  و گفتاری  باشند!

قرآن  ایشان  را  در  برابر  ایـن  بیم  و  تـهدید کـوتاه  و  سر بسته  رها  می‌کند.  بیم  و  تهدیدی که  نـه  نوع  آن  را  می‌دانند،  و  نه  از  موقع  آن  آگاهند  ...  ایشـان  را  رها  می‌سازد  تا  هر  لحظه  چشم  به‌ راه  و  منتظر  باشند که  اخبار  چیزی  به ‌گوششان  رسد که  آن  را  به  تمسخر گرفته‌اند  و  بازیچه  دانسته‌اند!  بگذار  هر  وقت  یزدان  بخواهد  پرده  از  حقیقت  آن‌ کنار  بزند  و  آنان  را  در  مقابل  عذابی  حاضر  و  آماده  بدارد که  ناپیدا  بود  و  منتظرش  بودند!

در  این  جایگاه  بیم  و  تهدید،‌ گردنها  و  چشمها  و  دلها  و  اعصاب  ایشان  را  مـتوجّه  هلاک  و  نابودی  تکذیب  کنندگان  پیشین  می‌سازد،  و  سرزمینهای  جای  مانده  و  محلهای  مرگ و میر کسـانی  را  بدیشان  مـی‌نماید  که  حقائق  را  در گذشته‌ها  همچون  آنان  تکذیب  می‌کردند  و  دیدند  آنچه  دیدند.  آنان ‌که  برخی  از  این  سـرزمینها  را  می‌شناختند  و  مثلاً  با  خانه‌های  طائفۀ  عاد  در  احقاف،  و  کاشانه‌های  طائفۀ  ثمود در  حجر  آشنا  بودند،  و  از کنار  ویرانه‌های  باقیمانده  چنین  کسـانی‌،  عربها  در  کوچ  زمستان  به  سوی  جنوب‌،  و  در کوچ  تابستان  به  سوی  شمال  می‌گذشتند.  همچنین  از کنار  شهرها  و  آبادیهای  به  دل  زمین  فرو  رفتۀ  قوم  لوط  می‌گذشتند.  و  داستانهای  ایشان  را  از  زبان  آگاهان  از  تـاریخ  و  راویـان  اخبار  می‌شنیدند  ...  روند  قرآنـی  ایشان  را  مـتوجّه  چنین جاهائی  می‌سازد کـه  تکذیب ‌کنندگان  پـیشین  در  آن  مکانها  هلاک  شدند  و  به‌ کیفر  خود  رسیدند،  تکذ‌یب  کنندگانی که  زمان  بعضی  از  آنان  بدینان  نزدیک  بوده  است‌:

(أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).

 آیا  ندیده‌اند  (‌و  آگاهی  پیدا  نکرده‌اند)  که  پیش  از  ایشـان  چقدر  از  اقـوام  و  ملّتها  را  هـلاک  کرده‌ایـم‌؟  اقوام  و  ملّتهائی  که  در  زمین  (‌اسباب  و  ابـزار)  قدرت  و  نـعمت  بدیشان  داده  بودیم‌،  قدرت  و  نعمتی  کـه  آن  را  بـه  شما  نداده‌ایم‌،  و  بارانهای  پیاپی  برای  آنان  روان  کرده  بودیم‌.  امّا  (‌هنگامی  که  سـرکشی  و  نافرمانی  کردند  و  شکر  نعمت  بجای  نیاوردند،  به  پاس  گناهانشان‌)  آنان  را  نابود  سـاختیم  و  اقوام  و  مـلّتهای  دیگری  را  پس  از  ایشـان  پدیدار  کردیم  و  (‌و  زمام  امور  را  به  دستشان  سپردیم‌.  پس  از  گذشـگان  پـند  گیرند  و  از  خـواب  غفلت  بیدار  شوید)‌.

آیا  از  هلاکت  نسلهای گذشته  آگاه  نیستند؟  نسلهائی ‌که  خداوند  در  زمین  بدیشان  سلطه  و  قدرت  و  نـعمت  و  ثروت  داده  بود،  و  از  ابزار  و  وسائل  تـرقّی  و  تعالی  بهره‌مندشان  کرده  بود.  از  چنان  ثروتی  و  قدرتی  ایشان  را  بهره‌مند  نموده  بود که  در  جزیرة‌العرب  به  قریشیان  مخاطب  قرآن  نداده  بود.  باران‏های  پـیاپی  بر  ایشـان  بارانده  بود.  بارانهائی  که  در  زندگیشان  مایۀ  فـراخی  نـعمت  و  رشـد  و  نـموّ کشـتزارها  و  افزایش  ا‌رزاق  می‌گردید  ...  آنگاه  چه  شد؟  آنگاه  از  فرمان  خداوندشان  سرپیچی کردند!  خداوند  هم  ایشان  را  به ‌کیفر گناهانشان  گرفت‌!  پس  از  آنان  نسل  دیگری  را  پـدید  آورد.  این  نسل  نیز  بعد  از  ایشان  زمین  را  در  اختیار  خود گرفتند.  امّا  سرانجام  آنان  هم  مردند  و  جهان  را  بدرود گفتند  و  فراموش  شدند  و  انگار که  نبودند!  تکذیب ‌کنندگانی که  از  حقّ  و  حقیقت  روی  می‌گردانند  و  صاحب  قدرت  و  نعمت  و  جاه  و  جلال  در  میان  مردمانند،  چقدر  خوار  و  بی‌ارزش  هستند!  آنان  در  پیشگاه  یزدان  بسی  بی‌ارج  و  خوارند!  در  نزد  مردمان  نیز  سبک  و  بی‌مقدارند!  ایشان  مردند  و  رفتند،  امّا  زمـین  احسـاس  خـلأ  و  خلوتی  و  سستی  و  رخوتی  نکرد!  نسل  دیگری  آبادانی  زمین  را  بر  عهده ‌گرفت  و  در  عمران  آن‌ کوشید.  آنان  نیز  نقش  خو‌د  را  بازی کردند  و  سرانجام  مردند  و  رفتند  و  انگار  هرگز ساکنان  اینجا نبودند.  زندگی  به  راه  خود  ادا‌مه  داد  و  زمان  گذشت.  انگار  در  اینجا  مـردمانی  نزیسته‌اند  و  زندگانی  نبرده‌اند!

این  امر  حقیقتی  است  و  انسانها  آن  را  فراموش  می‌کنند  هنگامی که  یزدان  قدرت  و  نـعمتی  در  زمـین  بدیشان  می‌دهد.  فراموش  می‌کنند که  این  قدرت  و  نعمت  چند  روزۀ  زمین  به  خواست  یزدان  انجام  پـذیرفته  است  و  بدیشان  سپرده  شده  است‌،  تا  خدا  آنان  را  در  این  قدرت  و  نعمت  بیازماید  و  پدیدار  آید که‌:  آیا  آنان  به  عهد  و  پیمان  خدا  و  شرط  و  شروط  آن  عمل  می‌کنند که  بندگی  برای  خداوند  یگانه  است  و  بس،  و  دریـافت  دسـتور  و  قوانین  از  آستانۀ  او  است  و  بس‌؟  -  زیرا  یزدان  صاحب  ملک  جهان  است  و  مردمان  جانشینانی  در  آن  بیش  نیستند  -  یا  این‌ که  از  خودشان  طاغوتهائی  را  می‌سازند  و  حقو‌ق  و  ویژگیهای  الوهیّت  را  برای  خویش  ادّعا  می‌کنند،  و  در  چیزی ‌که  در  آن  جانشین  شده‌اند  همچون  مالک  تصرّف  و  دخالت  می‌ورزند  نه  همسان  جانشین‌؟  این  حقیقتی  است‌ که  انسانها  آن  را  فراموش  می‌کنند  -  مگر کسانی که  یزدان  ایشان  را  بپاید  و  مصون  نماید  -  و  بدین  هنگام  از  عهد  و  پیمان  یزدان  و  از  شرط  و  شروط  آن  منحرف  مـی‌گردند،  و  از  راههائی  می‌روند  و  به  شـیوه‌هائی  عـمل  مـی‌کنند که  جدای  از  راه  راست  آفریدگار  و  خلاف  سنّت  کردگار  است‌.  در  سرآغاز  راه‌،  عواقب  این  انحراف  برایشان  روشن  و  نمایان  نمی‌گردد.  فساد  و  تباهی کم‌کم  روی  می‌دهد  و  آهسـته  و  آرام  پدیدار  می‌آید، بگو‌نه‌ای  نهانی  و  پـنهانی  مـی‌لغزند  و  فرو  می‌افتند  و  بدون  این ‌که  به  خد  آیند و  بفهمند در گرداب  زشتیها  و  پلشتیها  می‌لولند ...  تا  آن  زمان‌ که  اجل  آنان  در  می‌رسد،  و  وعدۀ  خدا  به  وقوع  می‌پیوندد  ...  بدین  هنگام‌،  پایان  زندگی  هر کسـی  شکـلی  به  خود  می‏گیرد  و  به‌ گونه‌ای  انجام  می‌پذیرد: ‌گاهی  یزدان  جهان  آنان  را  به  عذاب  ریشه‌ کن  کننده  گرفتار  مـی‌سازد.  از  بالای  سرشان  یا  از  زیر  پـایشان  عقابشان  ناگهانی  درمی‌رسد،  همان‌ گونه  که  برای  بسیاری  از  اقو‌ام  چنین  روی  داده  است‌.  گاهی  هم  یـزدان  جهان  ایشـان  را  به  خشک‌ سالیها  و  قحطیها  و  مـرگ ‌و میرها  و کم‌ و کاست  محصولات  و  میوه‌ها گرفتار  می‌سازد،  همان‌ گونه ‌که  بسیاری  از  مردمان  دچار  چنین  بلایا  و  مصائبی  شده‌اند.  گاهی  نیز  خداوند  متعال  آنـان  را  به  جان  همدیگر  می‌اندازد  و  یکی  را  گرفتار  عذاب  دیگری  می‌سازد.  دسته‌ای  خانه‌های  دسته‌ای  را  ویران  می‏گرداند،  و  این  به  آن  ،  و  آن  به  ایـن اذّیت  و  آزار  می‌رساند،  و  از  یکدیگر  ایمن  نمی‌گردند.  در  نتیجه  شوکت  و  شکوهشان  ضعیف  می‌شود  و کـاستی  می‏گیرد  و  در  نهایت  خدا  بندگانی  از  بندگان  خوب  فرمانبردار  یا  بد  بزهکار  خود  را  بر  آنان  مسلّط  می گرداند.  چنین  بندگان  خوب  یا  بد  خدا،  شوکت  و  شکوه  آنان  را  در هم  می‌شکنند،  و  ایشان  را  از  قدرت  و  نعمتی  بیرون  می‌آورند که  در  آن  بسر  می‏برند.  سپس  یزدان  جهان  بندگان  تازه ‌نفسی  را  جای  ایشان  می‌نشاند  تا  آنان  را  نیز  در  قدرت  و  نـعمتی ‌که  خواهند  داشت  بیازماید  ...  نقش  سنّت  الهی‌،  بدین ‌گو‌نه  به  پیش  می‌رود  و  چرخۀ  قانون  خدا  چرخان  می‌شود  ...  خوشبخت‌ کسی  است‌ که  می‌فهمد  قدرت  و  نعمت  و  شکوه  و  شوکت  دنیوی  سنّت  یـزدان  است  و گاهی  در  دست  این  و گاه  در  دست  آن‌ گردان  است  و  وسیلۀ  امتحان  مردمان  است‌.  لذا  به  عهد  و  پیمان  خدا  در  چیزی ‌که  دارد  و  جانشین  در  آن  است  وفاء  می‌کند  ...  و  بدبخت ‌کسی  است‌ که  از  این  حقیقت  غافل  و  بی‏خبر  است  و گمان  می‌برد که  با  علم  و  دانشی ‌که  دارد،  و  با  آگاهی  و  کوششی که  می‌ورزد،  و  با  چاره  و  تدبیری ‌که  مبذول  می‌نماید،  یا  این  که  ناسنجیده  و  بدون  حساب  و کتاب‌،  قدرت  و  نعمت  و  شکوه  و  شوکت  بدو  داده  شده  است‌!  از  جملۀ  چیزهائی که  مردمان  را گول  می‌زند،  این  است  که  ببیند:  اشخاص  بزهکار  سرکش  از  فرمان  دادار،  یا  باطلگرایان  بی‌ادب  و  بی‌شرم  تـباهکار،  و  یـا کافران  خدانشناس‌ گناهکار،  در  روی  زمین  از  توان  و  اقتدار  و  نعمت  و  ثروت  برخوردار  باشند،  و  هیچگو‌نه‌ کیفری  از  سوی  خدا  نبینند  و  آسوده  خاطر  بنوشند  و  بخورند  و  بیایند  و  بنشینند  ...  آخر  مردمان  سر آغاز  راه  یا  میانۀ  راه  را  بنگرند  و  می‏بینند.  اغلب  پـایانۀ  راه  را  مشاهده  نمی‌کنند  ...  چرا که  پایانۀ  راه  دیـده  نـمی‌شود  مگر  با  نگریستن  به  فرجام‌ کار گذشتگان  و  مـحلّ  هلاک  پیشینیان،  بعد  از  این ‌که  زندگیشان  افسـانه  و  افسون  می‌شود  ...  قرآن  مجید  چشم  مردمان  و  خرد  ایشان  را  متوجّه  هلاک  و نابودی‌،  و  ویرانه‌های  خانه  و کاشانه و  سرزمینهای  برجای  ماندۀ  این  چنین  کسانی  می‌سازد،  و  گورستان‏‏ها  و کشـتارگاه‌های  ستمگران  و  تـباهکاران  و  کژراهه  روان  تاریخ  را  به  همگان  می نمایاند،  تـا  گول  خوردگان  بیدار  و  هوشیار گردند.  فریب  خوردگانی ‌که  در  زندگی کوتاه  خود  پایانۀ  راه  را  نمی‌بینند  و  آنچه  در  این  عمر کوتاه  خویش  می بینند  پـایانۀ  راه  مـیدانـند  و  می‌شمارند،  در  نتیجه ‌گول  آن  را  می‌خورند!

این  نصّی  است ‌که  در  قرآن  است‌:

(فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).

 آنان  را  به  سبب  گناهانی  که  ورزیدند  هلاک  کردیم‌.

و  نصوصی که  همسان  این  نصّ  است‌،  در  قرآن  مجید  بارها  تکرار  می‏گردد،  و  حقیقتی  و  سنّتی  و  بخشی  از  تفسیر  اسلامی  دربارۀ  حوادث  تاریخ  را  مقرّر  می‌دارد.  حقیقتی  را  مقرّر  می‌دارد،  و  آن  این  است‌ که‌ :‌گـناهان‌،  بزهکاران  را  به  هلاکت  می‌رساند.  و  این  خدا  است‌ که  بزهکاران  را  به  سبب ‌گناهانشان  نابود  می‌فرماید.  ایـن  امر  نیز  سنّت  و  قانونی  است‌ که  اجراء  می شود  و  قطعاً  رخ  می‌دهد  -  هر  چند که  انسانی  در  عمر کوتاه  خود  آن  را  نبیند،  یا  نسلی  در  مدّت  زمان  محدود  خویش  آن  را  مشاهده  ننماید  -  ولی  سنّت  و  قانون  قطعی  و  حتمی است  و  ملّتهائی ‌که ‌گناهان  در  میانشان  علنی  و  آشکـار  شود،  و  زندگیشان  بر گناه‌ها  و  بزه‌ها  پـا بر جا گردد،  سرنوشت  ایشان  بدون  شکّ  بدان  می‌انجامد.  این  سنّت  بیانگر  بخشی  از  تفسیر  اسلامی  دربارۀ  تاریخ  است‌:  نسلهائی  هلاک  می‌گردند،  و  نسلهائی  جایگزین  ایشان  می شوند.  یکی  از  عوامل  این  جایگزینی‌،  انجام ‌گناهان  توسط  مردمان  ملّتها  است‌.  هنگامی  که  خورۀ ‌گناه  به  پیکرۀ  ملّتها  رخنه ‌کند،  حالتی  را  پدید  می‌آورد که  به  هلاک  و  نابو‌دی  می‌انجامد.  چه  این  حالت  به  شکل  بلای  کوبنده‌ای  رخ  دهد که  هر  چه  زودتر  در رسد  و  ناگهانی  بر  سر  ملّتها  بتازد  -  همان ‌گونه ‌که  در  تاریخ  قدیم  روی  داده  است  -  و  یا  این‌ که  با  فروپاشی ‌کُند  و  آرام  سـرشتی  معمولی  انجام  بگیرد  و  به  نیستی  ملّتها  با گذشت  زمان  و  فرو  رفتن  تدریجی  آنان  به  گرداب  گـناهان  صورت  پذیرد.  شواهد  کافی  در  تاریخ  تا  اندازه‌ای  نـزدیک‌،  در  دست  است  دالّ  بر  ایـن ‌که  فرو  پـاشی  اخلاقی‌،  و  کثافتکاریهای  آشکار  اجتماعی‌،  و  جلوه  دادن  زنان  برای  شیدا  و  مفتون ‌کردن  دیگران  و  آراستن  مجالس  و  محافل  و کوی  و  برزن  با  ایشان‌،  و  خوشگذرانی  و  راحت‌ طلبی‌،  و  غافل  و  سر‌مست  در  میان  نعمتها  لولیدن‌،  ...  ملّتها  را  به  هلاکت  کشانده  است‌.  شـواهد  کافی  تأثـیر  چنین  پلشتیها  و  زشتیهائی  در  فروپاشی  یونان  و  روم  در  دست  ما  است‌.  یونان  و  رومـی  که  بر جای  نـمانده‌انـد  و  افسانه‌ای  شده‌اند.  در  ملّتهای  معاصر  نیز  نشانه‌هائی  از  سر آغاز  این  دمار  و  هلاک  در کرانه‌های  زمان  پیدا  است  و  بر‌ای  چشم  دل  هویدا  است‌،  همچون  ملّت  فرانسه  و  ملت  انگلستان‌!  هر  چند که  آنان  از  نـیروی  ظاهری  و  ثروت  فراوان  برخوردارند‌[1]

تفسیر  مادیگرایانۀ  تاریخ‌،  این  بخش  را  از  تفسیر  خود  دربارۀ  احوال  ملّتها  و  حوادث  تاریخ‌،  کاملا ً حذف  می‌کند.  چرا که  دیدگاه  تفسیر  مادی  دربارۀ  تاریخ‌،  پیش  از  هر  چیز  حذف  عنصر  اخلاقی  از  زندگی  است‌،  و  حذف  قاعدۀ  اعتقادی  است  که  بر  اخلاق  استوار  است‌.  امّا  این  تفسیر  وادار  می‌شود که  به  ستیزه‌گری  خنده‌آ‌وری  در  تفسیر  حوادث  و  ا‌وضاع  زندگی  بشری  پناه  ببرد،  هر  چند  که  برای  تفسیر  آن‌،  راهی  جز  تفسیر  بر  اسـاس  قـاعدۀ  اعتقادی  نیست‌.

تفسـر  اسلامی  -‌ با  همۀ  فراگیری  و  جدّی  بودن  و  صداقت  و  واقعیّت  خود  -  از  تأثیر  عناصر  مادی  غـافل  نمی‌ماند،  عناصر  مادیی  که  تفسیر  مادیگر‌ایانه  آنها  را  همه  چیز  می‌شمارد.  امّا  تفسیر  اسلامی  در  پـهنۀ  فراخ  زندگی  آن  را  در  جایگاهی  قر‌ار  می‌دهد که  سزاوار  آن  است‌،  و  عناصر  فعّال  دیگری  را  نمایان  می‌دارد که  جز  کسانی  آنها  را  انکار  نمی‌کنند که  دشمنانگی  بیشرمانه‌ای  با  واقعیّات  هستی  داشته  باشند  ...  قضا  و  قدر  الهی  را  نمایان  نشان  می‌دهد که  در  فراسـوی  هر  چیزی  قرار  دارد.  دگرگونی  داخلی  درونــها  و  بینشها  و  ایـده‌ها  و  اندیشه‌ها  و  جهان‌بینی‌ها  را  برجسته  می‌نمایاند.  رفتار  واقعی  و  عنصر  اخلاقی  را  آشکارا  نشان  می‌دهد  ...  امّا  با  وجود  همۀ  اینها  از  هیچ  عـاملی  از  عواملی  غـافل  نمی‌شود که  سنّت  یزدان  برابر  آنـها  جاری  و  ساری  می‌گردد.[2]

*

سـپس  رونـد  قرآنی  به  پـیش  مـی‌رود  و  سرشت  دشـمنانگی‌ای  را  به  تصویر  می‌کشد که  چنان  روگردانی‌ای  از  آن  سرچشمه  مـی‌گیرد.  در  ایـن  راستا  نمونۀ  شگفتی  از  درونهای  مردمان  را  ترسیم  کند  ...  نمونه‌ای که  هر  چند  شگفت  است  ولی   با  وجود  ایـن  تکرار  می‌گردد.  انسان  این  چنین‌ کسانی  را  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  و  در  میان  هر  نسلی  می‏یابد ...  نمونۀ  انسانهای  ستیزه جوئی ‌که  حقّ  و  حقیقت  چشـمانشان  را  باز  می‌کند  و  بدانها  فرو  می‌رود،  امّا  آن  را  نمی‏بینند!  و  چیزی  را  انکار  می‌کنند که  قابل  انکار  نیست‌!  زیرا  آن  اندازه  روشن  است ‌که  دشمن  به  خاطر  حیاء  و  شرمی که  دارد  خجالت  می‌کشد  آن  را  انکار کـند!  ...  قرآن  ایـن  چنین  نمونه‌ای  از  مردمان  را  برجسته  و  پیدا  با  واژه‌های  اندکی  ترسیم  می‌کند  با  شیوۀ  تـعبیر قرآنـی  نـو آور  اعجاز گرانه‌ای  که  در  تعبیر  و  تصویر  دارد:‌[3]

(وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ).

(‌ای  پیغمبر!)  اگر  نامه‌ای  نوشته  در  صفحۀ  کـاغذی  بر  تو  نازل  کنیم  (‌و  در  آن  حقّانیّت  رسالت  تو  نگاشته  شده  باشد)  و  آن  را  (‌علاوه  از  دیدن‌)  بـا  دستهای  خود  لمس  کنند  (‌که  در  ایـن  صورت  جای  شکّ  و  گمانی  باقی  نمی‌ماند)  باز  هـم  کــافران  (‌دشمن  حقّ  و  ناباوران  ستیزه‌گر)  می‌گویند:  این‌،  چیزی  جز  جادوگری  آشکاری  نیست‌.

چیزی که  آنان  را  از  آیه‌های  یزدان  رویگردان  می ‌سازد،  ضعف  دلیل  بر  صدق  آیه‌ها،  یـا  دشوا‌ری  و  پیچیدگی  دلیل‌،  و  یا  اختلاف  خردها  در  فهم  دلیل  نـیست‌.  بلکه  چیزی ‌که  باعث  می‌شود  چنین  مـوضعگیری ‌کنند،  سـتیزه ‌جوئی  سـختی  و  دشـمنانگی  شد‌یدی  است ‌که  دارند!  و  بلکه  پیش  از  هر  چیز  پافشاری  بر  نپذیرفتن  و  انکار  نمودن  و  معتبر  نشمردن  دلیل  و  نگاه  نکردن  به  برهان  است  و  بس!  اگر  خداوند  بزرگوار  این  قرآن  را  بر  پیغمبرش  صلیّ الله علیه وآله وسّلم  نازل‌ کند،  نه  از  راه  وحی ‌که  نمی‏بینند،  بلکه  آن  را  در  برگه ای  نازل  فرماید که  دیدنی  و  لمس  کردنی  و  محسوس  باشد،  و  خودشان  با  دستهایشان  این  برگه  را  لمس‌ کنند  -  نه  این‌ که  از  دیگران  بشنوند،  و  نه  این ‌که  نتها  آن  را  ببینند  - ‌آنان  تسلیم  این  چیزی که  آن  را  می‏بینند  و  لمس  مـی‌کنند  نـمی‌گردند  و  قاطعانه  و  مؤکّدانه  می‌گویند:

(إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ).

این‌،  چیزی  جز  جادوگری  آشکاری  نیست‌.

سیمای  درشت  و  زشت  و  نفرت ‌انگیزی  است‌.  هر که  بدو  نگاهی  بیندازد  از  آن‌ گریزان  می‌گردد.  سیمائی  است  که  بیننده  را  دشمن  خود  می‌سازد  و  او  را  بر  آن  می‌دارد که  جلو  بیاید  و  آن  را  مشت  بزند  و  لگد مال ‌کند!  زیـرا  با  چنین  سرشتها  و گروه‌هائی  به ‌گفتگو  نشستن  و  سـخن  گفتن  و  دلیل  و  برهان  ذکر کردن‌،  سودی  در  بر  ندارد!  به  تصویر کشیدن  چنین  سیمائی  بدین  نحو  -  سیمائی که  نشان  دهندۀ  حقیقت  نمونه‌های  تکراری  در  میان  نسـلها  است  -  دو  هدف  یا  هدفهائی  را  در  بردارد:

اصل  موضعگیری  ننگین  و  زشت  و  ناپسند  دشمنان  را  به  خودشان  می‌نمایاند،  بدان‌ گونه‌ که  آئینه  چهرۀ  پریش  و  پـــلشت  و  زشت  نگـرنده  را  آن  چـنان‌ که  هست  می‌نمایاند،  تا  در  آئینه  خود  را  ببیند  و  از  دیدن  خویش  شرمسار گردد!

این  تصویر،  در  همان  حال‌،  دلهای  مؤمنان  را  در  برابر  رویگردانی  مشـرکان  و  انکار  منکران‌،  به  جوش  و  خروش  می‌اندازد.  چنان  می‌کند که  دلهایشان  بر  حقّ  و  حقیقت  پایدار  و  استوار  بماند  و  متأثّر  از  فضائی  نشود  که  پیرامون  آنها  را  با  تکذیب‌ کردن  و  انکار  نـمودن  و  فتنه  و  آشوب  و  اذّیت  و  آزار  فرا گرفته  است‌.

همچنین  این  تصو‌یر،  اشاره  به  شکیبائی  خدائی  دارد که  با  وجود  چنین  دشمنانگی  زشت  و  سختی که  دشـمنان  تکذیب  کننده  می‌ورزند،  شتابی  در کیفرشان  ندارد. 

همۀ  اینها  اسلحه  و  جنبش  و  ابزار  و  چرخش  در  پیکاری  است ‌که ‌گـروه  مسلمانان  در  آن  با  ایـن  قرآن  برای  رویاروئی  با  مشرکان  می‌روند.  بعد  از  آن‌،  نمونه‌ای  از  پیشنهادهای  مشرکان  نقل  مـی‌شود،  پـیشنهادهائی  کـه  نیرنگ  و  دشمنانگی  و  همچنین  نادانی  و  اند‌یشۀ  تباه  آنها  را  دیکته  می‌کنند  ...

از  جمله  پیشنهاد  می‌کردند که  یزدان  سبحان  فرشته‌ای  را  به  پیش  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  بفرستد  تا  در کار  تبلیغ  دعـوت  همراه  و  همدمش  شود،  و  بگوید که  او  از  سوی  خدا  روانه  شده  است  ...  پس  از  این  سخن‌،  خداوند  برای  ا‌یشان  روشن  می‌گرداند  که  این  پـیشنهاد  از  نا آگاهی  ایشان  از  سرشت  فرشتگان‌،  و  همچنین  از  بی خبری  از  سنّت  خدا  در  ارسال  فرستگان‌،  صورت  می‌پذیرد.  از  دیگر  سو  برای  ایشان  روشن  می‌سازد که  این  مرحمت  و  لطف  یزدان  است‌ که  او  در  چیزی که  پیشنهاد  مـی‌کنند  بدیشان  پاسخ  مثبت  نمی‌دهد:     

(وَقَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِیَ الأمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ).

می‏گویند  که  چه  می‌شد  اگر  فرشته‌ای  به  پیش  او  بیاید  (‌و  در  حضور ما  بر  نبوّت  و  صدق  گفتارش  گواهی  دهـد  تا  بـدو  ایمان  بیاوریم‌؟  بگو:‌)  اگر  فرشته‌ای  به  پیش  او  بفرستیم  (‌و  موضوع  جنبۀ  حسّی  و  شهود  پیدا  کند،  برابر  سنّت  همیشگی  خدا  دربارۀ  آنان  که  طلب  معجزه  کرده‌اند  و  پس  از مشـاهدۀ  معجزه  سر  بر تافته‌اند  و  نابود  گشته‌اند)‌،  کار  از  کار  می‏گذرد  (‌و  فرمان  هلاک  ایشان  صادر  می‌گردد)  و  دیگر  مهلت  (‌زنده  ماندن‌)  بدیشان  داده  نمی‌شود.  اگر  هـم  فرشته‌ای  را  (‌مؤیّد  پیغمبر)  می‌کردیم‌،  او  را  به  شکل  انسـان  در  مـی‌آوردیم  (‌تا  آنان  بتوانند  او  را  ببینند  و  سـخنانش  را  فهم  کنند.  در  ایـن  صورت  باز  هم  اشکال  برطرف  نمی‌شد)  و  ایشان  را  دچار  همان  اشتباهی  می‌کردیم  که  قبلاً  در  آن  بودند.

ایــن  پـیشنهادی ‌کـه  مشرکان  پـیشنهاد  مـی‌کردند،  و  پیشنهادهائی  که  پیش  از  ایشـان  اقوام  زیـادی  به  پیغمبرانشان  پیشنهاد  می کرده‌اند  -  همان ‌گونه‌ که  قرآن  مجید  در  داستانهایشان  روایت  می‌فرماید  -  و  پـاسخ  قرآنی  در  اینجا  به  چنین  پیشنهادی،  همه  و  همه  حقائقی  را  برمی‌انگیزند که  ما  در  اینجا  به  اندازۀ  توانائی  بدانها  می‌پردازیم‌:

نخستین  حقیقت  این  است‌ که  مشرکان  عرب‌،  منکر  خدا  نبودند.  بلکه  از  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌دلیل  می‌خواستند،  دلیـلی  که  بیانگر  این  باشد که  او  از  جانب  خدا  فرستاده  شده  است‌،  و  برساند که  این‌ کتابی  را که  بر  ایشان  می خواند  واقعاً‌ از  سوی  خدا  آمده  است‌.  معجزۀ  معیّنی  را  پیشنهاد  می‌کردند،  و  آن  این ‌که  یزدان  جهان  فرشته‌ای  را  به  پیش  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌بفرستد  و  در کار تبلیغ  دعـوت  همراه  او  شود  و  ادّعایش  را  تصدیق‌ کند  ...  این  پیشنهاد  نیز  تنها  یکـی  از  پـیشنهادهای  فـراوانی  است‌ که  در  موارد  گوناگونی  از  قرآن  ذکر  شده‌اند.  این  پـیشنهاد  هـمسان  پـیشنهادی  است‌ کـه  در  سـورۀ  اسراء  مطرح  است  و  متضمّن  خو‌د  این  پـیشنهاد  و  پیشنهادهای  همگون  آن  است‌.  همۀ  آنـها  هم  بر  تعنّت  و  رخنه‌ای  دلالت  دارند که  آیۀ  پیشین  بیانگر  آن  است‌.  همچنین  بیانگر  نا آگاهی  از  حقائق  هستی  و از  ارزشها  و  معیارهای  راستین  و  واقعی  است‌:

(ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل , فأبى أکثر الناس إلا کفورا . وقالوا:لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعا . أو تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الأنهار خلالها تفجیرا . أو تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا , أو تأتی بالله والملائکة قبیلا . أو یکون لک بیت من زخرف , أو ترقى فی السماء , ولن نؤمن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقرؤه . قل:سبحان ربی ! هل کنت إلا بشرا رسولا ? وما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدى إلا أن قالوا:أبعث الله بشرا رسولا ? قل:لو کان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولًا). (‌اسراء  ٨٩  -  ٩5)

 مـا  در  ایــن  قــرآن‌،  هـر  نوع  مثلی  را  بـرای  مـردم‌،  بـه  شیوه‌های  گوناگون  بارها  بیان  داشته‌ایـم‌،  ولی  بـیشتر  مردم  جز  انکار  (‌حقّ،  و  نادیده  گرفتن  دلائل  هدایت‌،  و  تکـذیب  خــدا  و  رسـول‌،  چیزی  قـبول  نـمی‌کنند  و)  نمی‌پذیرند.  و  (‌هنگامی  که  کافران  مکّه  در  برابر  اعـجاز  قرآن  و  دلائل  روشـن  آن‌،  درمـانده  و  مـبهوت  شـدند)  گفتند:  ما  هرگز  به  تو  ایمان  نمی‌آوریم‌،  مگر  ایـن  که  از  زمین  (‌خشک  و  سوزان  مکّه‌)  چشمه‌ای  برای  ما  بیرون  جوشانی  (‌که  آب  آن  دائم  و  روان  باشد)‌.  یا  این  که  باغی  از  درختان  خرما  و  انگور  (‌در  مکّه‌)  داشـته  بـاشی  و  رودبارها  و  جویبارهای  فراوان  در  آن  روان  گردانی.  یا  آسمان  را تکّه  تکّه  بر  سر ما  فرود  آوری  همانگونه  که  می‌پنداری  (‌و  می‏گوئی  که  خدا  ما  را  بیم  داده  است‌)  و  یا  این  که  خدا  و  فرشتگان  را  بـیاوری  و  با  ما  رویاروی گردانی.  یا  این  که  سرای  بزرگ  زرنگاری  داشته  باشی‌،  و  یا  این  که  به  سوی  آسمان  بـالا  روی‌،  و  تنها  به  بالا  رفتنت  از  آسمان  هم  ایمان  نمی‌آوریم  مگر  این  که  کتابی  همراه  خود  بر ایمان  بیاوری  که  آن  را  بخوانیم  (‌و  ببینیم  که  از  جانب  خدا  در  آن  نوشته  شده  است  که  تو  فرستادۀ  پروردگار  می‌باشی‌)‌.  بگو:  پروردگار  من  منزّه  است  (‌از  آن  که  کسی  بدو  فرمان  دهـد،  یـا  این  کـه  در  قـدرت  او  شریک  گردد)‌.  مگر  من  جز  انسان  فرستاده‌ای  (‌از  سوی  یزدان  برای  رهنمود  مردمان‌)  هستم‌؟  (‌معجزه  در  دست  خدا  است  نه  من‌)‌.  تنها  چیزی  کـه  مـانع  ایمان  آوردن  مردمان  بعد  از  نزول  هـدایت  (‌وحی  آسمانی‌)  برای  ایشان  شد،  این  است  که  می‌گویند:  آیا  خداوند  انسانی  را  بــعنوان  پیغمبر  فرستاده  است‌؟‌!  (‌فـرشتگان  افـلاکی  سزاوار  این  مقام  بزرگ  رسالتند  نه  انسانهای  خاکـی‌)‌.  بگو:  اگر  در  زمین  (‌بجای  انسانها)  فرشتگانی  مستقرّ  و  در  آن  راه  می‌رفتـند‌،  ما  از  آسمان  (‌از  جنس  خودشان‌)  فرشته‌ای  را  بعنوان  پیغمبر  به  سـویشان  مـی‌فرستادیم  (‌چرا  که  رهبر  باید  از  جنس  پیروان  خود  باشد)‌.

از  چنین  پـیشنهادهائی‌،  رخنه ‌گرفتن  و  آزار کردن‌،  و  جهالت  و  نادانی‌،  پیدا  و  هـویدا  است  ...  آخر  آنان  از  روی  اخلاق  و  رفتار  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   صداقت  و  امانت  او  را  می‌دانستند.  ایشان  با  آزمون  و  آگاهی  فراوانی که  با  گذشت  زمان  از  او  داشتند،  وی  را  خوب  مـی‌شناختند.  خودشان  او  را  ملقّب  به  امـین  کـرده  بودند.  امانتهای  خویش  را  بدو  می‌سپردند،  حتّی  در  آن  زمان‌ که  شدیداً  با  او  مخالفت  می‌کردند.  وقتی که  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  هجرت  فرمود  پسر  عموی  خود  علی رضی الله عنه  را  بر  جای گذاشت  تا  امانتهائی  را  به  قریشـان  باز پس‌گرداند که  بدو  سپرده  بودند  و  هنوز  در  پیش  او  بود!  این  در  حـالی  است‌ کـه  ایشان  با  او  سخت  مخالفت  می ورزیدند  و  در  انـدیشۀ  کشتن  او  بودند!  به  صداقت  او  همچون  امانت  او  ایمان  و  اطمینان  داشتند.  او  بود  وقتی که  نخستین  بار  بالای کوه  صفا  ایشان  را  بـطور گروهی  و  آشکار،  به  فرمان  پروردگار  دادار،  دعوت  به  پذ‌یرش  اسـلام  کـرد  و  از  ایشان  پرسید:  آیا  اگر  خبری  را  به  شما  برسانم،  مرا  راستگوی  می‌پندارید؟  همگی  بدو  پاسخ  دادند کـه  تو  صـادق  و  راستگو  در  نزد  مـا  هسـتی  ...  اگر  آنان  می‌خواستند  از  صداقت  و  راستی  او  آگاه  شوند،  ایشان  که  از گذشتۀ  او آگاه  بودند  و  می‌دانستند گذشتۀ  او  شاهد  بر  صـداقت ‌کنونی  او  است  و  ایشـان  او  را  راست  و  درست  مـی‌دانستند  ...  در  رونـد  سـوره  می‌آید که  قریشیان  او  را  تکذیب  نمی‌کردند:

(قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).              (آیۀ33‌)

 (‌ای  پیغمبر)  ما  می‌دانیم  که  آنچه  (‌کفّار  مکّه‌)  می‏گویند  تو  را  غمگین  می‌سازد.  (‌ناراحت  مباش‌)  چرا  که  آنان  (‌از  ته  دل  به  صدق  تو  ایمان  دارند  و  در  حقیقت‌)  تو  را  تکذیب  نمی‌کنند.  بلکه  ستمکاران  (‌چون  ایشـان‌،  از  روی  عناد)  آیات  خدا  را  انکار  می‌نمایند.

سپس  آنچه  مایۀ  انکار  و  رویگردانی  ایشان  مـی‌شود  علاقۀ  به  انکار  و  رویگردانی‌،  و  رغبت  به  دشمنانگی  و  خود  را  بزرگتر  از  آن  دیدن  است ‌که  به  دنبال  حقّ  و  حـقیقت  روان‌ گردند.  آنـان  در  صدق  و  صداقت  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   شکّ  و گمانی  نداشتند!

گذشته  از  این‌،  در  خود  قرآن‌،  دلیل  و  برهان  راست‌تر  از  این  دلائل  و  براهین  ماد‌ی‌ای  بود که  می‌طلبیدند.  چه  این  قرآن  خودش  با  تعبیرش  و  با  محتوای  تعبیرش‌ گواه  بر  این  است ‌که  از  سوی  خدا  فرستاده  شده  است  ...  آنـان  یزدان  را  انکار  نمی‌کردند  و  قطعاً  می‌دانسـتند که  ایـن  قرآن  از  سوی  خدا  است‌.  ایشان  با  بینش  زبانشناسی  ادبی  و  هنری  خود،  اندازۀ  توان  بشری  را  می‌دانستند  و  متوجّه  بودند که  این  قرآن  فراتر  از  چنین  توانی  است‌.  هر کس ‌که  سخن ‌شناس  باشد  و  با  هنر  سـخن‌ سرائـی  سر و کار  داشته  باشد،  آشکارا  می‌داند که  این  قرآن  فراتر  از  چیزی  است ‌که  انسان  قدرت  رسیدن  بدان  را  دارد.  ایـن  امـر  را کسـی  انکار  نـمی‌نماید،  مگر  شخص  ستیزه‌ جوئی که  حقّ  را  در  زوایای  درون  خود  می‏یابد  امّا آن  را  نهان  می‌سازد!  همچنین  محتوای  قرآنی  جهان‌بینی  اعتقادی‌،  و  برنامه‌ای ‌که  قـرآن  آن  را  برای  بیان  ایـن  اعتقاد  موجود  در گسـترۀ  ادراک  بشری  دارد،  و  نوع  تأثیرها  و  پسوده‌های  الهامگرانه‌،  اینها  همه  برای  سرشت  جهان‌بینیها  و  برنامه‌ها  و  شـیوه‌های  بشری  غـریب  و  نا معهود  است‌.  درک  ایـن  مـطلب  از  دید  دل  و  درون  عربها  پنهان  نبود.  اقوالشان  و  احـوالشـان  بیانگر  ایـن  واقعیّت  است ‌که  آنان  شکّی  نداشتند  در  ایـن‌ که  ایـن  قرآن  از  سو‌ی  یزدان  آمده  است‌.

این  چنین  به  نظر  می رسد که  این  پیشنهادها  برای  طلب  دلیل  و  برهان  نبوده  است‌.  بلکه  وسیله‌ای  از  رسائل  به  رنج  افکـندن‌،  و  شـیوه‌ای  از  شیوه‌های  به  دشو‌اری  انداختن‌،  و  طرحی  برای  ستیزه‌گری  و  دشمنانگی  بوده  است‌،  و  آنان  همان‌ گونه  بوده‌اند که  خدای  بزرگوار  در  آیۀ  پیشین  دربارۀ  ایشان  فرموده  است‌:

(وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ).

(‌ای  پیغمبر!)  اگر  نامـه‌ای  نوشته  در  صفحۀ  کاغذی  بر  تو  نازل  کنیم  (‌و  در  آن  حقّانیّت  رسـالت  تو  نگاشته  شـده  باشد)  و  آن  را  (‌علاوه  از  دیدن‌)  با  دستهای  خود  لمس  کنند  (‌که  در  ایـن  صـورت  جای  شکّ  و  گمانی  بـاقی  نـمی‌ماند)  باز  هــم  کافران  (‌دشمن  حقّ  و  نـا باوران  سـتیزه‌گر)  مـی‌گویند:  ایـن‌،  چیزی  جـز  جادوگری  آشکاری  نیست‌.

حقیقت  دوم‌:  این  است ‌که  عربها  به  فـرشتگان  ایـمان  داشتند.  آنان  درخواست  می‌کردند که  یزدان  فرشته‌ای  بر  پیغمبرش صلیّ الله علیه وآله وسّلم   نازل  می‌فرماید که  با  او  به ‌کار  دعوت  پردازد  و  وی  را  تصدیق‌ کند.  امّا  عربها  با  سرشت  فرشتگان  آشنا  نبودند،  فرشتگانی که  جز  خـدا کسـی  ایشان  را  نمی‌شناسد.  دربارۀ  آنان  بدون  دلیـل  سر  در  بیابان  برهوت  می‌گذ‌اشـتند،  و  در  به  تصویر کشـیدن  ایشان‌، ‌و  رابطه  آنان  با  یزدان‌،  و  پیوندشان  با  زمـین  و  ساکنان  آن‌،  دچار  لغزش  و  خطا  می‌شدند  ...  قرآن  مجید  بسیاری  از گمراهیهای  عربها  و  افسانه‌های  بت‌ پـرستانۀ  ایشان  دربارۀ  فرشتگان  را  ذکر  می‌فرماید  و  همۀ  آنها  را  برایشان  تصحیح  می‌نماید  تا کسانی ‌که  از  ایشـان  ایـن  آئین  را  می‌پذیرند  و  در  پرتو  رهنمود  آن  راه  می‌روند،  جهان‌بینی  ایشـان‌،  و  شناخت  آنان  دربارۀ  هستی  و  پـدیده‌ها  و  موجودات  جهان  راست  و  درست  گـردد.  اسلام  از  این  جهت  هم  برنامه‌ای  برای  رهنمود  عقل  و  شعور  به  راه  راست  بوده  است‌،  و  دل  و  درون  را  نیز  در  این  راستا  رهنمون ‌کرده  است‌،  و  برنامۀ  تصحیح  اوضاع  و  احوال  بطور  یکسان  بشمار  آمده  است‌.

قرآن  مجید  یکی  از گمراهیها  و  نادانیهای  عربها  در  دورۀ  جاهلیّت  را  این  می‌داند که  آنـان‌ گمان  می‌بردند کـه  فرشتگان  دختران  یزدان  سبحانه  و  تعالی  هستند!  و  بدین  خاطر  فرشتگان  در  پیشگاه  یزدان  دارای  شفاعتی  هستند  که  ردّخور  ندارد  و  قـطعاً‌ پذیرفتـی  است‌!  ظنّ  غالب  این  است ‌که  برخی  از  بتهای  بزرگ،  رمز  و  نمودار  فرشتگان  بودند!  در  اینجا  هم  پیدا  است که  درخواست  مـی‌کنند  خداوند  فرشته‌ای  را  به  پیش  پیغمبر  خو‌د  روانه  دارد که  او  را  در  ادّعاء  پیامبری  تصدیق  کند.

قرآن  گمراهی  پیشین  ایشـان  را  در  موارد گـوناگونی  تصحیح  می‌فرماید.  از  جمله  موردی ‌که  در  سورۀ  پنجم  آمده  است‌:

(أفرأیتم اللات والعزى ? ومناة الثالثة الأخرى ? ألکم الذکر وله الأنثى ? تلک إذا قسمة ضیزى ! إن هی إلا أسماء سمیتموها أنتم وآباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان , إن یتبعون إلا الظن وما تهوى الأنفس , ولقد جاءهم من ربهم الهدى . أم للإنسان ما تمنى ? فلله الآخرة والأولى . وکم من ملک فی السماوات لا تغنی شفاعتهم شیئا إلا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء ویرضى . إن الذین لا یؤمنون بالآخرة لیسمون الملائکة تسمیة الأنثى . وما لهم به من علم إن یتبعون إلا الظن , وإن الظن لا یغنی من الحق شیئًا) . (نجم/19-28)

آیا چنین می بینید (و این گونه معتقدید)  که لات و عزّی و منات  سوّمین  بت  دیگر  (‌معبود  شما  و  دختران  خدایند،  و  دارای  قدرت  و  عظمت  می‌باشند؟‌)  آیـا  پسر  مــال  شما  باشد،  و  دختر  مال  خدا؟‌!  (‌در  حـالی  کـه  بـه  گمان  شما  دختران  کـم  ارزش‌تر  از  پسرانند؟‌!)‌.  در  این  صورت‌،  این  تقسیم  ظالمانه  و  ستمگرانه‌ای  است‌.  اینها  فقط  نـامهائی  (‌بـی‌محتوی  و  اســمهائی  بـی‌مسمّی  است‌)  کـه  شما  و  پدرانتان  (‌از  پیش  خود)  بـر  آنها  گذاشــه‌اید.  هرگز  خداوند  دلیل  و  حجّتی ‌(‌بر  صحّت  آنها)  نازل  نکرده  است‌.  آنان  جز  از  گمانهای  بی‌اساس  و  از  هواهای  نفس  پیروی  نـمی‌کنند.  در  حـالی  کـه  هـدایت  و  رهنمود  از  سوی  پروردگارشان  برای  ایشان  آمـده  است  (‌و  در  پرتو  آن  می‌توانند  به  ناچیزی  بتـها  پـی‌ببرند  و  رضای  خدای  را  بجویند  و  راه  سعادت  بپویند)‌.  مگر  آنچه  انسـان  آرزو  کند  به  آن  مـی‌رسد  و  خواهد  داشت‌؟‌!  چرا  که  دنـیا  و  آخرت  از  آن  خدا  است  (‌و  قانونگذاری  و  فرماندهی  هر  دو  سرا  مربوط  بدو  است‌)‌.  چه  بسیار  فرشتگانی  که  در  آسمانها  هستند  و  (‌با  وجود  عظمت  و  بـزرگواریشـان‌)  شفاعت  ایشان  سودی  نمی‌بخشد  و  کاری  نمی‌سازد،  مگر  بعد  از  آن  کـه  خدا  (  بــه  شفیع‌)  اجـازه  دهـد،  و  از  (‌مشفوع‌له‌)  راضی  و  خشنود  گردد.  کسانی  که  به  آخرت  ایمـان  ندارند،  فـرشتگان  را  با  نـامهای  زنـان  وصف  و  نام‌ گذاری  می‌کنند.  ایشان  در  این  باب  چیزی  نمی‌دانند (‌و  از  نر  و  ماده  بودن  فرشتگان  کاملاً  بی‌خبرند)  و  جـز  ار  ظنّ  و  گمان  پیروی  نمی‌کنند،  و  ظنّ  و  گمان  هـم  در  (  بخش  اعتقادات‌،  بـه  کسـی  سـودی  نمی‌رساند،  و  انسان  را)  بی‌نیاز  از  حقّ  نمی‌گرداند.

همچنین‌ گمراهی  دوم  ایشـان  را  تـصحیح  می‌کند که  اندیشۀ  تباه  آنان  دربارۀ  سرشت  فرشتگان  بود.  در  این  دو  آیۀ  سوره‌،  و  در  موارد  بسیار  دیگری  به  تصحیح  این  گمراهی  می‌پردازد: 

(وَقَالُوا: لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِیَ الأمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ).

 می‏گویند  که  چه  می‌شد  اگر  فرشته‌ای  به  پیش  او  بیاید  (‌و  در  حضور  ما  بر  نبوّت  و  صدق  گفتارش  گواهی  دهد  تا  بدو  ایمان  بیاوریم‌؟  بگو:‌)  اگر  فـرشته  ای  بـه  پیش  او  بفرستیم  (‌و  موضوع  جنبۀ  حسّـی  و  شهود  پـیدا  کند،  برابر  سنّت  همیشگی  خدا  دربارۀ  آنان  که  طلب  مـعجزه  کرده‌اند  و  پس  از  مشـاهدۀ  معجزه  سـر  بر تافته‌اند  و  نابود  گشته‌اند)‌،  کار  از  کار  مـی‌گذرد  (  و  فـرمان  هـلاک  ایشان  صادر  مــی‌گردد)  و  دیگر  مـهلت  (‌زنـده  مـاندن‌)  بدیشان  داده  نمی‌شود.

این‌،  گوشه‌ای  از  آشنایی  با  آفریدگانی  از  بندگان  خـدا  است  ...  آنان  پیشنهاد  می‌کردند که  یزدان  فرشته‌ای  را  از  آسمان  بفرستد.  امّا  سنّت  خدا  بر  این  بوده  است ‌کـه  فرشتگان  را  وقتی  به  زمین  می‌فرستد کـه  مـردمان  پیغمبرشان  را  تکذیب‌ کنند  و  خداوند  بخواهد  فرشتگان  را  روانه ‌گرداند  تا  ایشان  را  نابود کنند  و  فرمان  یـزدان  مبنی  بر  هلاک  ایشان  را  اجراء  و  پیاده ‌گردانند  و  دمار  از  روزگار  آنان  برآورند.  اگر  خدا  درخـواست  مشـرکان  عــرب  را  مـی‌پذیرفت  و  فـرشته‌ای  بـه  پیش  ایشـان  می‌فرستاد،  کار  از کار  می‌گذشت  و  هـلاک  ایشـان  صورت  می‏گرفت،  و  پس  از  نزول  فرشته،  بدیشان  مهلتی  داده  نمی‌شد.  آیا  آنان  این  را  می‌خواستند  و  چنین  چیزی  را  پیشنهاد  می‌کردند؟  آیا  آنان  به  رحمت  فراوان  و  مهر  بی‌شمار  یزدان  پی نمی‌برند  در  ایـن ‌که  بدیشان  پاسخ  داده  نمی‌شود  و  خو‌است  ایشان  برآورده  نمی‌گردد  و  نابود  نمی‌شوند؟‌!  روند  قرآنی  بدین  منوال  آنـان  را  جلو  رحم  و  لطف  خدا  بدیشان  و  شکیبائی  او  با  ایشان‌،  و  مقابل  بیخبری  آنان  از  مصلحت  خودشان‌،  و  نا آگـاهی  ایشان  از  سنّت  یزدان  در  ارسال  فرشتگان‌،  نگاه  می‌دارد.  آنان  با  وجود  چنین  نادانی  و  نا آگاهیشان ‌که  نزدیک  بود  زندگیشان  را  تباه  و  نابود  سازد،  هدایت  را  نمی‌پذیرند،  و  رحمت  را  رها  می‌سازند،  و  با  خواستن  و  جستن  دلیل‌،  رنج  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  ‌و  زحمت  خود  می‌دارند!

آیۀ  بعدی  بخش  دوم  آشنائی  با  این  آفریدگان  و  بندگان  یزدان  را  در بر  دارد:

(وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ).

اگر  هم  فرشته‌ای  را  (‌مـؤیّد پیغمبر)  مـی‌کردیم‌،  او  را  به  شکل  انسان  درمی‌آوردیم  (‌تا  آنان  بتوانند  او  را  ببینند  و  سخنانش  را  فهم  کنند.  در  این  صـورت  بـاز  هـم  اشکال  برطرف  نمی‌شد)  و  ایشـان  را  دچـار  همان  اشتباهی  می‌کردیم  که  قبلاً در آن  بودند.

آنــان  پـیشنهاد  مـی‌کردند  کـه  یـزدان  سبحان  بر  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله و سّلم   خود  فرشته‌ای  را  نازل  فرماید  تا  او  را  در  کار  دعوت  و  تـبلیغش  تـصدیق ‌کند.  امّـا  فرشتگان  آفریدگانی  هستند  جدای  از  آدمیان‌.  آفریدگانی  هستند  با  سرشت  ویژه‌ای ‌که  به  خودشان  اختصاص  دارد  و  تـنها  خدا  از  چگو‌نگی  آن  آگاه  است‌.  آنان  -  همانگونه‌ کـه  خدا  دربارۀ  ایشان  می‏گوید  و  ما  هم  چیزی  راجع  به  آنان  نمی‌دانیم  جز  آنچه  را که  خدا  دربارۀ  ایشان  می‌فرماید  -  با  شکل  و  سیمای  خود  و  با  سرشتی ‌که  بر آن  سرشته  شده‌اند  نمی‌توانند  بر  روی  زمین  راه  بروند،  چه  ایشان  از  ساکنان ‌کرۀ  زمین  نیست‌.  امّا  با  این  وجود  ایشـان  دارای  ویژگیهائی  هستند که  در  پرتو  آنـها  می‌توانـند  هیئت  و  شکل  انسانها  را  به  خود  بگیرند،  بدان  هنگام که  در  زندگی  انسانها  می‌خواهند  انجام  وظـیفه‌ کنند،  از  قبیل‌:  تبلیغ  رسالت‌،  یا  نابود کردن  تکذیب‌ کنندگانی که  یزدان  می‌خو‌اهد  ایشان  را  هلاک  سازد،  یا  ثابت  قدم  نگاه  داشتن  مؤمنان‌،  و  یا  جنگ  با  دشمنان  مؤمنان  و  کشتن  ایشان  ...  و  سائر  وظائفی ‌که  دارند  و  قرآن  مجید  روایت  می‌کند که  آنان  از  سوی  خدا  عـهده‌دار  انجام  چنین  وظائفی  هستند  و  ایشان  هم  از  چیزی ‌کـه  خـدا  بدیشان  دستور  انجام  آن  را  می د‌هد  سرکشی  و  سرپیحی  نمی‌کنند،  و  هر  آنچه  بدیشان  دستور  داده  شود  انجام  می‌دهند.

اگر  خدا  بخواهد  فرشته‌ای  را  نازل  گرداند  که  پیغمبرش  را  تصدیق  نماید،  او  در  مقابل  دیدگان  مردمان  به  شکل  مردی  جلوه  می‌کرد،  نه  به  صورت  فرشتگی  خود.  در  این  صورت  نیز کار  بر  ایشان  مشتبه  می‌گردید!  هنگامی  که  حقیقت  را  برخویشتن  مشتبه  می‌دیدند  و در شناخت  آن  راه  خـطا  می‌پوئیدند،  بدان  زمـان ‌کـه  محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم   بدیشان  می‌گفت‌:  من  محمّدی  هستم ‌که  می‌شناسید.  خدا  مرا  به  سوی  شما فرستاده  است‌ تا  شـما  را  بـترسانم ‌و  مژد‌ه  برسانم  ...  اگر  فـرشته‌ای  به  شکل  مردی که  نمی‌شناختند،  به  پیش  ایشان  می‌آمد  و  گفت‌:  مـن  فرشته‌ام‌.  خدا  مرا  فرستاده  است  تا  پیغمبرش  را  تصدیق  کنم  ...  آیا  حقیقت  بیش  از  پیش  بر  آنان  مشتبه  نمی‌شد؟ آیا  بیشتر  به  خطا  نمی‌رفتند؟  وقتی که  فرشته  را  به  شکل  مردی  همچون  خودشان  می‌دیدند،  در  شناخت  حقیقت  دچار  اشتباه  نمی ‌گردیدند؟  زمانی که  آنان  در  تشخیص  حقیقت  ساده  و  عیان  برای  دیدگان  راه  خطا  می‌پوئیدند،  اگر  خدا  فرشته‌ای  را  می‌فرستاد  و  او  را  مردی  می‌ساخت  و  به  میانشان  روانه  می‌داشت‌،  قـطعاً  حقیقت  بیش  از  پیش  برایشان  نا پیدا  و  مشتبه  می‌گردید  و  هرگز  راهیاب  نمی‌شدند  و  به  یقین  و  اطمینان  دست  نمییافتند.

بد‌ین  منوال  یزدان  سبحان  از  پیغمبری  ایشان  نسبت  به  ســرشت  بندگانش  پرده  برمی‏دارد،  هـمان‌ گونه ‌کـه  نادانیشان  را  در  شناخت  سنّت  خود  بدیشان  می‌نمایاند.  گذشته  از  این ‌که  پرده  از  به  زحمت  انداختن  و  درد سر  خواستن  و  دشمنانگی ‌کردن  ایشان  به کنار  می‌زند،  به  زحمت  انداختن  و  دردسر  خواستن  و  دشمنانگی  کردن  ناآگاهانه  و  بدون  دلیل  و  بی‌جهت‌!

حـقیقت  سـومی  را کـه  ایـن  نص‌ّ قرآنـی  در  اندیشه  بـرمی‌انگـیزد،  عبارت  است  از:  سرشت  جهان‌بینی  اسلامی  و  ارکان  این  جهان‌بینی  ...  از  میان  چنین  ارکان  و  اصولی‌،  ایمان  به  جهانهای  پیدا  و  نـاپیدائـی  است‌ که  اسلام  به  مسلمان  آموخته  است ‌که  نخست  آنها  را  درک  و  فهم‌ کند،  سپس  با  آنها  همسو  و  همگام  و  هـمآوا  و  همراه  شود.  از  جملۀ  این  جهانهای  نهان‌،  جهان  فرشتگان  است  ...  اسلام  اعتقاد  به  فرشتگان  را  رکنی  و  اصلی  از  ارکان  و  اصول  ایـمان  قرار  داده  است‌.  ایـمان  اتـمام  نمی‌پذیرد  و کامل  نمی‌گردد  جز  با  اعتقاد  بدان.  چرا کـه  ایمان  وقتی ‌کامل  است‌ که  انسان  معتقد  باشد  به‌:  یزدان‌،  فرشتگان‌،‌ کتابهای  آسمانی‌،  پیغمبران‌،  روز  قیامت‌،  و  قضا و  قدر  خیر  و  شرّ  ...

در  همین‌ کتاب  فی‌ظلال  القرآن  در  سرآغاز  سورۀ  بقره  راجع  به  غیب  سخن‌ گفتیم‌.  چکیده  آن  چنین  است‌:  ایمان  به  غیب‌ کو‌چ  شگرفی  در  زنـدگی  انسـان  است‌.  زیـرا  کوچی  است‌ که  در  آن  انسان  از  دائرۀ  تنگ  محسوسات  گام  فراتر  می‌نهد  و  با  جهان  غیب  نامحسوس  ناپیدا  آشنا  می‌شود که  امکان  وجود  دارد  و  می‌توان  آن  را  تصوّر  کرد.  بیگمان  چنین  چیزی ،‌کوچ  از  دائـرۀ  محسوس  حیوانی‌،  به  جولانگاه  ادراک  انسانی  است‌.  بستن  راه  این  جولانگاه  بر  روی  درک  و  فهم  انسانی‌،  عقب‌ گرد  بشمار  است‌.  مـتأسفانه  مکتبهای  مـادیگرا  کـه  در  جـهان  محسوسات گرفتارند،  برای  بستن  چنین  راهـی  پیو‌سته  کوشیده  و  می‌کوشند،  و  این  امر  را  (پیشرفت)  می‌دانند!  ان‌شاء‌الله  تا  اندازه‌ای  مفصّل  دربارۀ  (‌غیب)  سخن  خواهیم‌ گفت‌،  بدان  هنگام ‌که  در  این  سوره  با  این  فرمودۀ  خداوند  بزرگوار  رویاروی  می‌گردیم‌:

 

(وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهَا إِلا هُوَ).

 گنجینه‌های  غیب  و  کلید  آنها  در  دست  خدا  است  و  کسی  جز  او  از  آنها  آگاه  نیست‌.

در  اینجا  سخن  از  فرشتگان  را  به  پایان  می‌بریم‌ که  جزو  جهان  غیب  است‌.  جهان‌بینی  اسـلامی  در  مـیان  جـهان  غیب‌،  موجوداتی  را  به  نام  فرشتگان  می‌گنجاند که  از  زمرۀ  بندگان  یزدانند.  قرآن  تا  اندازه‌ای  ما  را  با  صفات  فرشتگان  آشنا کرده  است‌،  آن  انـدازه ‌که  برای  ایـن  جهان‌بینی  و  همگامی  در  رکاب  فرشتگان  در  حدود  آن‌،  بسنده  و کافی  باشد.

فرشتگان  آفریدگانی  از  آفریدگان  یزدانند.  با  پـرستش  یزدان  و  اطاعت  مطلق  از  خدا  و کرنـش ‌کامل  در  برابر  ایـزد  والا،  دیـنداری  و  فرمانبرداری  خود  را  اظـهار  می‌دارند.  فرشتگان  به  خدا  نزدیکند.  ما  نمی‌دانیم  ایـن  نزدیکی  چگونه  است‌،  و  بطور  معیّن  و  مشخّص  چه  نوع  نزدیکی  و  قربتی  است‌:

(وقالوا:اتخذ الرحمن ولدا . سبحانه ! بل عباد مکرمون , لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون , یعلم ما بین أیدیهم وما خلفهم ولا یشفعون إلا لمن ارتضى وهم من خشیته مشفقون). (‌انبیاء  ٢٦ -  ٢٨) 

(‌بـرخــی  از  کـفّار  عرب  مـی‌گویند:  خداوند  رحمان  فرزندانی  (‌برای  خود،  به  نام  فرشتگان‌)  برگزیده  است  (‌چرا  که  ملائکه  دختران  خدایند!)‌.  یزدان  سبحان  پـاک  و  مـنّزه ‌(‌از  این  گونه  نقصها  و  عیبها)  است‌.  (‌فرشتگان  فرزندان  خدا  نبوده  و)  بلکه  بندگان  گرامی  و  محترمی  هستند (‌به  هیچ  وجه  از  طاعت  و  عبادت  و  اجراء  فرمان  یـزدان  سـرپیچی  نـمی‌کنند)‌.  آنــان  (‌آنـقدر  مـؤدّب  و  فرمانبردار  یزدانـند  کـه  هـرگز)  در  سخن  گفتن  بـر  او  پیشی  نمی‏گیرند،  و  تنها  به  فرمان  او  کار  می‌کنند  (‌نه  به  فرمان  کس  دیگری‌)‌.  خداوند  اعمال  گذشته  و  حال  و  آینده  را  میداند (‌و  از  دنیا  و  آخرت  و  از  وجود  و  پس  از  وجود  و  بـعد  از  وجودشان  آگاه  است‌)  و  آنـان  هرگز  برای  کسی  شفاعت  نمی‏کنند  مگر  بـرای  آن  کسـی  کـه  (‌بدانند)  خدا  از  او  خشنود  است  و  (‌اجازۀ  شـفاعت  او  را  داده  است‌.  به  خاطر  همین  معرفت  و  آگاهی‌)  همیشه  از  خوف  (‌مقام  کبریائی‌)  خدا  ترسان  و  هراسانند.

(ومن عنده لا یستکبرون عن عبادته ولا یستحسرون , یسبحون اللیل والنهار لا یفترون). (انبیاء  ١٩  و  .٢)

 کسانی  کـه  در  پیشگاه  خدا  هسـتند  (‌و  مـقرّبان  درگاه  پـروردگارند،  یـعنی  فـرشتگان‌)  از  پرستش  او  سـربار  نمی‌زنند  و  خویشتن  را  بالاتر  از  عبادتش  نمی‌دانند  و  (‌از  بندگی  شبانه روزی  خود  هرگز)  خسته  نمی‌گردند.  شب  و  روز  (‌دائـماً  بـه  تـعظیم  و  تمجید  خدا  مشـغولند  و  پیوسته‌)  سرگرم  تسبیح  و  تقدیسند  و  سستی  بـه  خود  راه  نمی‌دهند.

فرشتگان  بر دارندگان  عرش  یزدان  مهربانند،  و  در  روز  قیامت  نیز پیرامون  آن  حلقه  می‌زنند  و  طواف  می‌کنند  و  می‌گردند،  ولی  ما  نـمی‌دانیم  چگونه‌.  مـا  از  دانش  و  آگاهی  بهره‌مند  نیستیم  مگر  بدان  اندازه‌ که  یزدان  برای  ما  آدمیزادگان  پرده  از  این  غیب  برداشته  است‌:

(وترى الملائکة حافین من حول العرش یسبحون بحمد ربهم , وقضى بینهم بالحق وقیل:الحمد لله رب العالمین) (زمر/75)

  (‌در  آن  روز،  ای  مخاطب‌)  فرشتگان  را  خواهـی  دیـد  کـه  گردا گرد  عرش  خدا  حلقه  زده‌اند  و  به  سپاس  و  ستایش  پروردگار  خود  مشغولند.  در  میان  (‌بندگان  خدا  داوری  مــی‌شود)  و  دادگرانه  و  واقـعی  در  میانشان  داوری  می‏گردد،  (‌و  از  سـوی  هـمۀ  هسـتی  فریاد  بـرآورده  مـی‌شود)  و  گفته  می‌شود:  حـمد  و  سپاس  خداوند  جهانیان  را  سزا  است‌!.

فرشتگان  متولّیان  بهشت  و  متولّیان  دوزخند.  با  درود  و  دعا  پذیرۀ  بهشتیان  می‌شوند،  و  با  بیم  و  تـهدید  به  استقبال  دوزخیان  می‌روند:

(وسیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا , حتى إذا جاؤوها فتحت أبوابها , وقال لهم خزنتها:ألم یأتکم رسل منکم یتلون علیکم آیات ربکم وینذرونکم لقاء یومکم هذا ? قالوا:بلى ! ولکن حقت کلمة العذاب على الکافرین:قیل:ادخلوا أبواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوى المتکبرین . وسیق الذین اتقوا ربهم إلى الجنة زمرا , حتى إذا جاؤوها وفتحت أبوابها , وقال لهم خزنتها:سلام علیکم , طبتم فادخلوها خالدین)  . (‌زمر/  ٧١-73‌)

 کافران  به  سوی  دوزخ  گروه  گروه  رانده  مـی‌شوند  و  هنگامی  که  بـدانجا  رسیدند  درهـای  آن  بـه  رویشان  گشوده  می‏گردد  و  نگهبانان  دوزخ  بـدیشان  مـی‌گویند:  آیا  پیغمبرانی  از  جنس  خودتان  به  میانتان  نیامده‌اند  تا  آیه‌های  پروردگارتان  را  برای  شما  بخوانند  و  شما  را  از  رویـاروئی  چنین  روزی  بترسانند؟  مـی‌گویند:  آری‌،  (‌پیغمبران  برانگیخته  شدند  و  اوامر  و  نواهی  خدا  را  به  ما  رساندند  و  از  عذاب  آخرت  بیممان  دادند)  و لیکن  فرمان  عذاب  بر  کافران  ثابت  و  قـطعی  است  (‌و  مـا  راه  کـفر  در  پیش  گرفتیم  و  باید  هم  تـاوان  آن  را  بـپردازیـم  و  چنین  ســرنوشت  شـومی  داشـته  بـاشیم‌)‌.  بـدیشان  گفته  می‌شود:  از  درهای  دوزخ  داخل  شوید.  جاویدانه  در  آن  مــی‌مانید.  جایگاه  مـتکبّران  چه  بـد  جایگاهی  است‌.  و  کسانی  کــه  از  (‌عــذاب  و  خشـم‌)  پـروردگارشان  مـی‌پرهیزند،  گروه  گروه  بـه  سـوی  بهشت  رهنمود  می‌شوند  تا  بدانگاه  که  به  بهشت  می‌رسند،  بـهشتی  که  درهای  آن  (‌برای  احترامشـان  بـه  رویشـان‌)  بـاز  است‌.  بدین  هنگام  نگهبانان  بـهشت  بــدیشان  مـی‌گویند:  درود تان  باد.  خوب  بوده‌اید  و  به  نیکی  زیسته‌ایـد  پس  خوش  باشید  و  داخل  بهشت  شـوید  و  جـاودانـه  در  آن  بمانید.

(وما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة). (‌مدّثّر/  ا٣)

 ما  مأموران  دوزخ  را  جز  از  میان  فرشتگان  برنگزیده‌ایم‌.  فرشتگان  به  عنوان  نگهبانان  مردمان  به  فرمان  یزدان  به  انجام  وظیفه  می‌پردازند.  ایشان  را  تعقیب  و  همراهـی  مـی‌نمایند  و  هـر چه  از  آنـان  سـرزند  مـی‌نگارند،  و  آدمیزادگان  را  به  هنگام  فرا  رسیدن  اجل  می‌میرانند:

(وهو القاهر فوق عباده , ویرسل علیکم حفظة ,حتى إذا جاء أحدکم الموت توفته رسلنا , وهم لا یفرطون).(انعام  /  ا٦) 

خداوند  بر  بندگان  خود  کاملاً  چیره  است‌.  او  مـراقبانی  (‌از  فرشتگان  را  برای  حسابرسی  و  نگارش  اعمال  شما)  بر شما  می‌فرستد  و  می‌گمارد  (‌و  آنان  بکار  خود  با  دقّت  تمام  تا  دم  مرگ  یکایک  شما،  مشغول  می‌گردند)  و  چون  مرگ ‌یکی  از  شما  فـرا  رسـید،  فرستادگان  مـا  (‌از  میان  فرشتگان  دیگر  بـه  سـراغ  او مـی‌آیند  و)  جان  او  را  می‏گیرند،  و  (‌فرشتگان  گروه  اول  و  فرشتگان  گروه  دوم  هیچکدام  در  مأموریّت  خود  کوتاهی  نمی‌کنند.

(له معقبات من بین یدیه ومن خلفه یحفطونه . . من أمر الله . ) (رعد/  ١١) 

انسـان  دارای  فرشتگانی  است  کـه  بـه  (‌نـوبت  عوض  می‌شوند  و)  پیاپی  از  روبـرو  و  از  پشت سـر  (‌و  از  همۀ  جـوانب  دیگر،  او  را  مـی‌پایند  و)  بـه  فرمان  خدا  از  او  مراقبت  می‌نمایند.

 (ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید). (‌ق/‌١٨)

 انسان  هیچ  سخنی  را  بر  زبان  نمی‌رانـد  مگر  ایـن  کـه  فرشته‌ای‌،  مراقب  و  آماده  (‌برای  دریافت  و  نگارش‌)  آن  سخن  است‌.

فرشتگان  وحی  یزدان  به  پیغمبران  -  صلوات  الله  و  سلامه  علیهم  -  می‌رسانند.  خداوند  به  ما  خبر  داده  است  که  جبرئیل علیه السّلام   مأمور  انجام  این ‌وظیفه  بوده  است‌:

 (ینزل الملائکة بالروح من أمره على من یشاء من عباده:أن أنذروا أنه لا إله إلا أنا فاتقون). (‌نحل  /  ٢) 

خداوند  به  دستور  خود،  فرشتگان  را  هـمراه  بـا  وحـی  (‌آسمانی  که  حیات  بخش  انسانها  است‌)  بـر  هـر  کس  از  بندگانش  (‌به  نام  انبیاء‌)  که  خود  بخواهد  نازل  می‏کند  (‌تا  به  مردم  بیاموزند)  که  جز  مـن  (‌کـه  آفرینندۀ  جـهان  و  جهانیانم‌)  خدائی  نیست‌،  پس  (‌با  انجام  حسنات  و  دوری  از  سیّئات‌)‌،  از  (‌غضب  و  عذاب‌)  من  بپرهیزید.

(قل من کان عدوا لجبریل فإنه نزله على قلبک بإذن الله). (بقره/ ‌97)

 (‌ای  پیغمبر)  بگو:  کسـی  کـه  دشـمن  جبرئیل  باشد  (‌در  حقیقت  دشمن  خدا  است‌)  زیرا  که  او  به  فرمان  خدا  قرآن  را  بر  قلب  تو  نازل  کرده  است  (‌نه  اینکه  خود سرانه  دست  به  چنین  امری  زده  باشد)‌.

یزدان  سبحان  جبرئیل  را  موصوف  به  نیرومند کرده  است‌.  رسول  خدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم ‌ نیز  او  را  دو  دفعه  به  شکل  فرشتگی  دیده  است ‌،‌گذشته  از  این ‌که  در  هنگام  رساندن  پیامهای  پـیاپی  وحی‌،  در  شکلهای گـوناگون  او  را  مشاهده  نموده  است‌:

(والنجم إذا هوى . ما ضل صاحبکم وما غوى . وما ینطق عن الهوى . إن هو إلا وحی یوحى . علمه شدید القوى . ذو مرة فاستوى . وهو بالأفق الأعلى . ثم دنا فتدلى . فکان قاب قوسین أو أدنى . فأوحى إلى عبده ما أوحى . ما کذب الفؤاد ما رأى . أفتمارونه على ما یرى . ولقد رآه نزلة أخرى . عند سدرة المنتهى . عندها جنة المأوى . إذ یغشى السدرة ما یغشى . ما زاغ البصر وما طغى . لقد رأى من آیات ربه الکبرى). (‌نجم‌/  ١  -‌١٨) 

سوگند  به  ستاره  در  آن  زمان  که  دارد  غروب  مـی‌کند.  یار  شما  (‌محمّد)  گمراه  و  منحرف  نشده  است‌،  و  راه  خطا  نپوئیده  است  و  به  کژراهه  نرفته  است‌.  و  از  روی  هوا  و  هوس  سخن  نمی‏گوید.  آن  (‌چیزی  کـه  بـا  خـود  آورده  است  و  با  شما  در  میان  نهاده  است‌)  جز  وحی  و  پـیامی  نیست  که  (‌از  سوی  خـدا  بـدو)  وحی  و  پیام  می‏گردد.  (‌جبرئیل‌،  فرشتۀ‌)  بس  نیرومند  آن  را  بدو  آموخته  است‌.  همان  کسی  که  دارای  خرد  اسـتوار  و  انـدیشۀ  وارسـته  است  .  سپس  او  (‌به  صورت  فرشتگی  خود  و  با  بالهایی  که  کرانه‌های  آسمان  را  پر  کرده  بود)  راست  ایستاد.  در  حالی  که  او  در  جهت  بلند  (‌آسمان  روبروی  بیننده‌)  قرار  داشت‌.  سـپس  (‌جبرئیل‌)  پائین  آمـد  و  سـر  در  نشـیب  گذاشت.  تا  آن  که  فاصلۀ  او  (‌و  محمّد)  به  اندازه  دو  کمان  یا  کمتر  گردید.  پس  جبرئیل  به  بندۀ  خدا  (‌مـحمّد)  وحـی  کرد  آنچه  می‌بایست  وحی  کند.  دل  (‌محمّد)  تکذیب  نکرد  چیزی  را  که  او  (‌با  چشم  سر)  دیده  بود. آیا  با  او  دربارۀ  چیزی  که  دیده  است‌،  ستیزه  می‌کنید؟  او  کـه  بار  دیگر (‌در  شب  مـعراج‌)  وی  را  دیـده  است‌.  نــزد  سدرة‌المنتهی‌.  بـهشت  کــه  منزل  (‌و  مأوای  مـتّقیان‌)  است  در  کنار  آن  است‌.  در  آن  هنگام،  چیزهائی  سدره  را  فرا گرفته  بود  که  فرا  گرفته  بود  (‌و  چنان  عجائب  و  غرائبی‌،  قابل  توصیف  و  بیان‌،  با  الفبای  زبان  انسان  نیست‌)‌.  چشـم  (‌مـحمّد  در  دیدن  خود  بـه  چپ  و  راست‌)  منحرف  نشـد  و  بـه  خطا  نرفت‌،  و  سرکشی  نکرد  و  (‌تنها  به  همان  چیزی  نگریست  که  می‌بایست  ببیند  و  بنگرد)‌.  او  بخشی  از  نشانه‌های  بزرگ  (‌و  عــجائب  ملکوت‌)  پروردگارش  را (‌در  آنجا)  مشاهده  کرد  از  جمله‌:  سـدرة‌المـنتهی‌،  بیت  المـعمور،  بهشت‌،  دوزخ‌،  و  جبرئیل  را  با  قیافۀ  فرشتگی  خود)‌.

فرشتگان  به  پیش  مؤمنان  در  نبردهای  بزرگ  ایشان  با  باطلگرایان  و  طاغوتیان  می‌آیند  و  آنان  را  ثابت  قدم  می‌دارند  و  یاری  و کمکشان  می‌نمایند:

(إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا بالجنة التی کنتم توعدونَ). (فصّلت‌/  ٣٠) 

کسانی  که  مـی‌گویند:  پروردگار  مـا  تنها  خدا  است‌،  و  سپس  (‌بر  این  گفتۀ  خود  کـه  اقرار  بـه  وحدانـیّت  است  می‌ایستند،  و  آن  را  با  انجام  قوانین  شریعت  عملاً  نشان  می‌دهند،  و  بر  ایـن  راستای  خدا پـرستی  تـا  زنـده‌انـد)  پا بر جا  و  ماندگار  می‌مانند  (‌در  هنگام  آخـرین  لحظات  زندگی‌)  فرشتگان  به  پیش  ایشان  می‌آیند  (‌و  بدانان  مژده  می‌دهند)  که  نترسید  و  غمگین  نباشید  و  شما  را  بشارت  باد  به  بهشتی  که  (‌توّسط  پیغمبران‌)  به  شـما  (  مـؤمنان‌)  وعده  داده  می‌شد.

(إذ تقول للمؤمنین:ألن یکفیکم أن یمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملائکة منزلین . بلى إن تصبروا وتتقوا ویأتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسومین . وما جعله الله إلا بشرى لکم ولتطمئن قلوبکم به , وما النصر إلا من عند الله العزیز الحکیم). (‌‌آل‌عمران/‌1٢٤ - ‌١٢٦) 

بدان  هنگام  که  تو  به  مؤمنان  می‌گفتی‌:  آیا  شما را بسـنده  نیست  که  پروردگارتان  با  سه ‌هزار  فرشتگان  فرستاده  (  از  سوی  خویش  برای  آرامش  خاطرتان‌)  یاریتان  کـرد؟  آری  (  شما  را  بسنده  است‌.  و  علاوه  از  آن‌)  اگر  بردباری  (‌در  کــارزار)  داشـته  بـاشید  و  پرهیزگاری  کـنید  (‌از  مـعصیت  خدا  و  مـخالفت  بـا  پـیغمبر)‌،  و آنان ‌(  یـعنی  دشــمنان  مشـرک‌)  هــم  ایـنک  بـر  شـما  تـاخت  آرنـد،  پروردگارتان  (‌بر  تعداد  فرشتگان  بیفزاید  و)  با  پنج‌ هزار  فـرشتۀ  یـورشگر  و  نشـانگذار،  شما  را  یـاری  کند.  و  خداوند  آن‌ (‌یـاری  بـا  فرشتگان‌)  را  جز  مـژده‌ای  بـرای  (‌پیروزی‌)  شما  نساخت‌،  و  برای  آن  کرد  که  دلهای  شما  بدان  آرام  گیرد،  و  پیروزی  جز  از  جانب  خداوند  توانای  دانا  نیست‌.

 (إذ یوحی ربک إلى الملائکة:أنی معکم فثبتوا الذین آمنوا , سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب , فاضربوا فوق الأعناق واضربوا منهم کل بنان).(‌انفال/ 12) 

(‌ای  مؤمنان‌!  به  یاد  آورید)  زمانی  را  که  پروردگار  تو  به  فرشتگان  وحی  کرد  که  من  با  شمایم  (‌و  کمک  و  یاریتان  می‌نمایم‌.  شما  با  الهام  پیروزی  و  بهروزی‌)  مـؤمنان  را  تقویت  و  ثابت  قدم  بدارید،  (‌و  من  هم‌)  به  دلهای  کافران  خوف  و  هراس  خواهم انداخت‌.  (‌به  مؤمنان  الهام  کنید:‌)  سرهای  آنان  را  بزنید  (‌و  از  هم  بشکافید  که  بر  گردنهای  ناپاکشان  سنگینی  می‌کند)  و  دستهای  ایشان  را  ببرید  (  و  پنجه‌هایشان  را  پی  کنید.

فرشتگان  امور مؤمنان  را  اداره  می‌کنند.  به  تسبیح  و  تـقدیس  پـروردگارشان مـی‌پردازنـد.  برای  مؤمنان  آمرزش  گناهانشان  را  در  خواست  می‌کنند.  برای  ایشان  دعا  می کنند  و  خدای  را  به  فریاد  می طلبند،  بسان  دعای  دوستان  مهربان  دلسوزی کـه  سرگرم  انـجام‌ کارهای  کسانی  باشند  که  دوستشان  می‌دارند:

(الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم ویؤمنون به , ویستغفرون للذین آمنوا , ربنا وسعت کل شیء رحمة وعلما , فاغفر للذین تابوا واتبعوا سبیلک , وقهم عذاب الجحیم . ربنا وأدخلهم جنات عدن التی وعدتهم , ومن صلح من آبائهم وأزواجهم وذریاتهم , إنک أنت العزیز الحکیم . وقهم السیئات , ومن تق السیئات یومئذ فقد رحمته , وذلک هو الفوز العظیم).(‌غافر/  ٧-  ٩) 

آنان  که  بردارنگان  عرش  خدایند  و  آنان  که  گرداگرد  آنانند  به  سپاس  و  ستایش  پروردگارشان ‌سر گرمند  و  بدو ایمان  دارند  و  برای  مؤمنان  طلب  آمرزش  مـی‌کنند  (‌و  می‌گویند:  پروردگارا!  مهربانی  و  دانش  تو  همه  چیز  را  فراگرفته  است  (‌هم  اعمال  و  اقوالشان  را  کاملاً میدانی  و  هــم  مـرحـمت  و  مهربانیت  مـی‌تواند  ایشـان  را  در  برگیرد)  پس  در  گذر  از  کسانی  که  (‌از  گناهان  دست  مــی‌کشند  و  بــه  طـاعات  و  عبادات  می‌پردازند،  و  از  راههای  انحرافی  دوری  می‌گزینند  و  به  راستای  راهت‌)  برمی‌گردند  و  راه  تو  را  در  پیش  می‏گیرند،  و  آنان  را  از  عذاب  دوزخ  مصون  و  محفوظ  فرما.  پروردگارا!  آنان  را  به  باغهای  هـمیشه  ماندگار  بـهشتی  داخل  گردان  که  بــدیشان  (‌توسط  پیغمبران‌)  وعـده  داده‌ای‌،  هـمراه  با  پدران  خوب  و  همسران  شـایسته  و  فرزندان  بـایستۀ  ایشان‌.  قطعاً  تو  (‌بر  هر  چیزی‌)  چیره  و  توانا  و  (‌در  هر  کــاری‌)  دارای  فـلسفه  و  حکـمت  هستی‌.  و  آنـان  را  از  عقوبت  دنیوی  و  کیفر  اخروی‌)  بدیها  نگهدار،  و  تو هر  که را  در  آن  روز  از  کیفر  بدیها  نگاه  داری‌،  واقعاً  بدو  رحـم  کرده‌ای  (‌و  مورد  الطاف  خود  قرار  داده‌ای‌)  و  آن  مسلّماً  رستگاری  بزرگ  و  نیل  به  مقصود  سترگی  است‌.

فرشتگان  همچنین  به  مؤمنان  مژدۀ  بهشت  را  مـی‌دهند،  در  آن  هنگام ‌که  جانشان  را  می‌گیرند.  در  آخرت  نیز  با  مژدۀ  شادی  و  خرّمی  به  استقبال  مـؤمنان  مـی‌آیند  و  بدیشان  تبریک  و  تهنیت  می‌گویند،  و  در  بهشت  بر  آنان  سلام  کنند  و  به  درودشان  می آیند:

 (الذین تتوفاهم الملائکة طیبین , یقولون:سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون). (نحل/‌٣٢) 

(‌پرهیزگاران‌،‌)  همانهائی  که  (‌به  هنگام  مرگ‌)  فـرشتگان  (‌قبض  ارواح‌)  جانشان  را  می‏گیرند  در  حالی  که  پاکیزه  (‌از  کفر  و  معاصی‌)  و  شادان  (‌از  رویارویی  سر افرازانـۀ  خـود  بـا  پـروردگار)  هســتند.  (‌فرشتگان  بـدیشان‌)  می‌گویند:  درودتان  باد،  (‌در  امان  خدائید  و  از  امروز  به  ناراحتی  و  بلائی  دچار نمی‌آئید.  و)  به  خاطر  کارهائی  که  می‌کرده‌اید  به  بهشت  در  آئید.

 (... جنات عدن یدخلونها ومن صلح من آبائهم وأزواجهم وذریاتهم , والملائکة یدخلون علیهم من کل باب , سلام علیکم بما صبرتم , فنعم عقبى الدار).

(‌ایـن  عــاقبت  نـیکو)  بــاغهای  بـهشت  است  که  جـای  ماندگاری  (‌سرمدی  و  زیستن  ابدی  است‌،  و  آنان  همراه  کسانی  از  پدران  و  فـرزندان  و  همسران  خود  بـدانجا  وارد  مـــی‌شوند  کـه  صـالح‌،  (‌یعنی  از  عقائد  و  اعمال  پسندیده‌ای  برخوردار  بوده‌)  باشند  (  و جملگی  در  کنار  هم  جاودانه  و  سـعادتمندانـه  در  آن  بسر  می‌برند)  و  فرشتگان  از  هر  سوئی  بر  آنان  وارد  (‌و  بـه  درودشـان‌)  می‌آیند.  (‌فرشتگان  بدانان  خواهند  گفت‌:‌)  درودتان  باد!  (‌همیشه  به  سلامت  و خوشی  بسر  مـی‌برید)  بـه  سـبب  شکیبائی  (‌بر  اذیّت  و  آزار)  و  استقامتی  که  (‌بر  عقیده  و  ایمان‌)  داشتید.چه  پایان  خوبی  (‌دارید  که  بهشت  یزدان  و  نعمت  جاویدان  است‌)‌. (‌رعد  /  ٢٣و  ٢4)

 فرشتگان  -  همان ‌گونه ‌که ‌گفتیم  -  در  دوزخ  با  توبیخ  و تهدید  پذیرۀ کافران  می‌گردند،  و در جنگهای  حقّ  و  باطل  نیز  باکافران  می‌جنگند.  فر‌شتگان  با  شکنجه  و  آزار  و  تنبیه  و  خواری‌،  ارواح‌ کافران  را  از  بدنهایشان  بیرون  می‌آورند:

(ولو ترى إذ الظالمون فی غمرات الموت والملائکة باسطوا أیدیهم:أخرجوا أنفسکم , الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون على الله غیر الحق وکنتم عن آیاته تستکبرون). (‌انعام/  93) 

اگر  (‌حال‌)  ستمکاران  را  ببینی  (‌و  بدانی  که  چه  وضـع  نابهنجار  و  دور  از  گفتاری  دارند)  در  آن  هنگام  که  در  شدائد  مرگ  فرو  رفته‌اند  و  فرشتگان  دستهای  خود  را  (‌به  سوی  آنان‌)  دراز  کرده‌اند  (‌و  بر  بنا گوششان  تپانچه  و  بر  پشتشان  تازیانه  می‌زنند  و  بدیشان  می‌گویند:  اگر  می‌توانید  از  این  عذاب  الهی‌)  خویشتن  را  برهانید.  این  زمان  به  سبب  دروغهائی  که  بر  خـدا  مـی‌بستید  و  از  (‌پذیرش‌)  آیات  او  سرپیچی  می‌کردید،  عذاب  خوار کننده‌ای  می‌بینید.

 (فکیف إذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم وأدبارهم !).(‌محمّد  /  27) 

حال  آنان  چگونه  خواهد  بود  بدان  هنگام  که  فرشتگان  مأمور قبـض  ارواح  به  سراغشان ‌مـی‌آیند  و  چهره‌ها  و  پشتها  (‌و سائر  اندامهای‌)  ایشان  را به  زیر ضربات خود می‌گیرند؟‌!.

فرشتگان  از  دیر باز  با  آدمیان  سر و کار  داشته‌اند.  از  همان  زمان  با  آدمیزادگان  بوده‌اند که  پدرشان  آدم  آفریده  شد.  ایـن  پـیوند  ناگسیختنی  است  و  در  درازا  و  پهنای  زندگانی  دنیوی  و  حتّی  در  جولانگاه  زندگانی  سرمدی‌،  برقرار  و  بر دوام  است‌،  همان‌ گونه ‌که  در گلچین  پیشین  قرآنی  بدان  اشاره‌ کردیم  ...  از  حـضور  فـرشتگان  در  مسألۀ  پیدایش  آدمیان‌،  در  موارد گوناگون  و  مواضع  پراکنده‌ای  از  قرآن‌،  سخن  رفته  است‌.  از جمله  در  سورۀ  بقره  آمده  است‌:

(وإذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة . قالوا:أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء , ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک ? قال:إنی أعلم ما لا تعلمون . وعلم آدم الأسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة , فقال:أنبئونی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین . قالوا:سبحانک لا علم لنا إلا ما علمتنا إنک أنت العلیم الحکیم . قال:یا آدم أنبئهم بأسمائهم , فلما أنبأهم بأسمائهم قال:ألم أقل لکم:إنی أعلم غیب السماوات والأرض , وأعلم ما تبدون وما کنتم تکتمون وإذ قلنا للملائکة:اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس أبى واستکبر وکان من الکافرین ). (بقره‌/30-34‌) 

زمانی  (‌را  یادآوری  کن‌)  که  پروردگارت  بـه  فرشتگان  گفت‌:  من  در  زمین  جانشینی  بـیافرینم  (‌تا  بـه  آبادانی  زمین  بپردازد  و  آن  زیبا نگاری  و  نوآوری  را  کـه  بـرای  زمین  معیّن  داشته‌ام  به  اتمام  رساند  و  آن  انسان  است‌.  فرشتگان  دریافتند  که  انسان  بنا  به  انگیزه‌های  سرشتی  زمینش  فساد  و  تباهی  بر پا  می‌دارد.  پس  برای  دانستن  نه  اعتراض  کـردن  از  خدا  پـرسیدند که  حکمت  بـرتری  دادن  انسان  بر  ایشان  بـرای  امـر  جانشینی  چیست  و)  گفتند:  آیا  در  زمین  کسی  را  بوجود  می‌آوری  که  فساد  می‌کند  و  تباهی  می‌ورزد  و  خونها  خواهد  ریخت‌،  و  حال  آن  که  ما  (‌پیوسته‌)  به  حمد  و  ستایش  و  طاعت  و  عبادت  تو  مشغولیم‌؟  گفت‌:  مـن  حقائقی  را  مـی‌دانـم  کـه  شـما  نمی‌دانید.  سپس  بـه  آدم  نـامهای  (‌اشیاء  و  خواص  و  اسرار  چیزهائی  را  که  نوع  انسـان  از  لحاظ  پیشرفت  مادی  و  معنوی  آمادگی  فراگیری  آنها  را  داشت‌،  به  دل  او  الهـام  کرد  و  بدو)  همه  را  آمـوخت‌.  سـپس  آنها  را  بـه  فرشتگان  عرضه  داشت  و  فرمود:  اگر  راست  میگوئید  (‌و  خـود  را  بـرای  امـر  جـانشینی  از  انسـان  بـایستـه‌تر  مـــی‌بینید)  اســامی  (‌و  خـواصّ  و  اسـرار)  ایـنها  را  برشمارید.  فرشتگان  گفتند:  منزّهی  تو،  مـا  چیزی  جز  آنچه  به  ما  آموخته‌ای  نمی‌دانیم  (‌و  توانائی  جانشینی  خدا  را  در  زمین  و  اسـتعداد  اشـتغال  بـه  امـور  مـادی  را  نداریم  و  معترفیم  که  آدم  مـوجودی  شـایسته‌تر  از  مـا  است  و)  تو  دانا  و  حکیمی‌.  فـرمود:  ای  آدم‌،  آنان  را  از  نامها  (‌و  خواصّ  و  اسرار  این‌)  پدیده‌ها  آگاه  کن‌.  هنگامی  که  آدم  (‌فـرمان  خدا  را  لبـّیک  گفت  و)  فرشتگان  را  از  (‌خواصّ  اسرار  اشـیاء  و)  پـدیده‌ها  آگاه  کرد،‌ خداونـد  فرمود:  به  شما  نگفتم  که  مـن  غیب  (‌و  راز) ‌آسمانها  و  زمین  را  می‌دانم  و  از  آنچه  شما  آشکار  می‌کنید  یا  پنهان  می‌داشتید،  نیز  آگاهم؟  هنگامی  (‌را  یادآوری  کن‌)  که  به  فرشتگان  گفتیم‌:  بـرای  آدم  سـجدۀ  (‌بزرگ  داشت  و  خضوع‌،  نه  عبادت  و  پـرستش‌)  بـبرید.  همگی  سـجده  بردند  جز  ابلیس  که  سـرباز  زد  و  تکبّر  ورزیـد،  و  (‌بـه  خاطر  نافرمانی  و  تکبّر)  از  زمرۀ  کافران  شد.

این ‌گسترۀ  فراخی که  در  آن  زندگی  انسان  با  فرشتگان  آسمان  گره می‌خورد،‌ گسترۀ بسیار  فراخی  در  جهان‌بینی  است‌،  و  پهنۀ ‌گسترده‌ای  در  درک  و  فهم  حقائق  هستی‌،  و  پهنۀ  پهناوری  در  جنبش  د‌رون  و  اندیشه  است‌.  چنین  جنبشی  را  جهان‌بینی  اسلامی  به  مسلمان  ارمـغان  می‌دارد.  قرآن  نیز  به  مسلمان  این‌ گسترۀ  سترگ  را  نشان  می‌دهد،  و گوشه‌ای  از  این  جهان  غیب  را  بدو  می‌نماید  که  در  آن  بخشی  از  جهان  شهود  قرار  دارد.

کسانی  که  می‌خواهند  بر  روی  (‌انسان)  این  گسـتره  را  ببندند،  و  جهان  غیب  را  بطور کلّی  از  زندگی  او  حذف  کنند،  بدترین  شرّ  و  بلا  را  برای  انسان  می‌خواهند.  چنین کسانی  می‌خواهند  جهان  انسـان  را  مـحدود  به  جـهان  محسوس ‌کنند،‌ گسترۀ  هستی  بی‏کرانه  را  در  دائرۀ  جهان  تنگ  مادّی  بسته ‌گردانند.  آنان  می‌خواهند  بدین  وسیله  انسان  را  به  جهان  حیوانات  سوق  دهند  و  برانند.  در  حالی ‌که  یزدان  انسان  را  با  اعطاء  اندیشه‌،  مکرّم  و  محترم  داشته  است‌.  اندیشه‌ای  که  انسـان  در  پـرتو  آن می‌تواند  چیزی  را  درک  و  فهم ‌کند که  حیوان  نمی‌تواند  آن  را  درک  و  فهم  نـماید،  و  در  وسط  علوم  و  فنون  و درک  و  شعور  زندگی کند،  و  با  عقل  و  قلبی که  دارد  به  سوی  جهان  غیب  روان  شود،  و  تا  آنجا  پاک  و  پاکیزه  گردد که  همۀ  هستی جسمانی  خود  را  در  چنان  جـهان  نورانی  به  پرواز  درآورد! 

عربها  در  دورۀ  جاهلیّت  خرد،  با  همۀ  خطاها  و اشتباهاتی که  در  جهان‌بینی  داشتند،  از  این  لحاظ  فراتر  و  والاتر  از  اهل  جاهلیّت  علمی  و کنونی  بودند.  اهل  جاهلیّت علمی  کنونی که  غیب  را  بطور کلّی  مسخره  می‌دانند!  ایمان  به  هـمچون  جهانهای  غیبی  را  سـادگی  و  بی دانشی  می‌شمارند!  (‌اعتقاد  به  غیب)  را  در کفّه‌ای‌،  و  (اعتقاد  به  علم)  را  در کفّۀ  دیگری  می‌نهند!  ما  این  ادّعا  را که  نه  سندی  از  دانش‌،  و  نه  سندی  از  دین  دارد،  نقد  خواهم  کرد،  وقتی ‌که  به  آیۀ  مبارکۀ  زیر  برسیم‌:

 

(وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو). (آیۀ 59) 

گنجینه‌های  غیب  و  کلید  آنها  در  دست  خدا  است  و  کسی  جز  او  از  آنها  آگاه  نیست.

امّا  در  اینجا  به  سخنان‌ کوتاهی  دربارۀ  فرشتگان  بسنده  می‌کنیم‌.

پرسش  ما  ایـن  است‌:  کسـانی  که  ادّعای  خردمندی  (علمی)  می‌کنند،  از  خود  علم  خود  چه  چیزی  در  دست  دارند که  بر  آنان  واجب  می‌گرداند  ایـن  آفریده‌های  فرشته  نام  را  نفی ‌کنـد،  و  فرشتگان  را  از  دائرۀ  تصوّر  و  تصدیق  بیرون ‌گردانند؟  کدام  علم  ایشان  است‌ که  این  را  بر  آنان  واحب  می‌دارد؟

دانش  ایشان  نمی‌تواند  وجود  حیات  به  شکل  دیگری که  جدای  از  حیات  شناخته  شده  در کرۀ  زمین  باشد  در  کرات  دیگر  نفی کند،‌ کراتی که  ترکیب  جوّ  و  طبیعت  و  ظروف  آن‌،  با  جوّ  و  طبیعت  و ظروف‌ کرۀ  زمـین  فرق  دارد  ...  پـس  چرا  قاطعانه  نبودن  چنین  جهانهائی  را  نفی  می‌کنند،  در  صورتی ‌که  یک  دلیل  هم  بر  نبودن  آنها  در  دست  ندارند؟

مایۀ  آنان  را  به  داوری  عقیدۀ  خودمان‌،  یـا  به  داوری  فرمودۀ  خدای  سبحان  نـمی‌بریم‌.  بلکه  ایشـان  را  به  داوری  (‌علم)  خودشان  می‌بریم ‌که  آن  را  به  خدائـی  می‌پذیرند!  بلی  ایشان  را  به  دادگاه  عقیدۀ  آسمانی  یـا  کتاب  یزدانی  دعوت  نمی‌کنیم‌.  ولی  آنان  را  به  دادگـاه  دانش  فرا  می‌خوانیم‌!  در  دست  ایشان  جز  سـتیزه‌گر‌ی  نمییابیم‌،  ستیزه‌گری  بدون  هیچگونه  دلیلی  از  دانشی که  ادّعای  آن  را  دارند  و  به  قضاوتش  بسنده  می‌نمایند.  تنها  ستیزه‌گری  بی‌دلیل  است‌ که  ایشان  را  به  ایـن  انکار (‌غیرعلمی)  می‌کشاند!  آیا  راه  انکار  در  پیش  می‌گیرند  تنها  بدان  خاطر که  این  جهانها  غیب  است‌؟  امروزه  ما  وقتی که  به  نقد  و  بررسی  این  مسأله  می‌پردازیم  خواهیم  دید که  غیبی ‌که  آن  را  انکار  می‌کنند،  حقیقت  یگانه‌ای  است  که  (‌دانش)  قاطعانه  وجود  آن  را  اثبات  می‌کند!  دانش  به  دفاع  از  غیب  برمی‏خیزد  حتّی  غیبی  که  در  جهان  محسوسات  و  مادیّات  وجود  دارد  و  دستها  آن  را  لمس  می‌کنند  و  چشمها  آن  را  می‏بینند.

این  موج  به  پایان  می‌رسد  با  بیان  چـیزی که  بر  سر  کسانی  آمده  است ‌که  پیغمبران  را  مورد  تـمسخر  قـرار  داده‌اند.  و  با  دعـوت  تکـذیب‌ کنندگان  به  اندیشیدن  دربارۀ  هلاک  نیاکانشان‌،  و  فر‌اخواندن  تکذیب  کنندگان  به ‌گشت  و گذار  در  میان  آثار  ویـران  و  محلهائی که  پیشینیان  ایشان  در  آنجاها  نقش  زمین  شده‌اند  و  هلاک  گشته‌اند.  آنجاهائی که  با  زبان  حال  با  آنان  به  سخن  در  می‌آید  و  از  سنّت  خداوند  متعال  دربارۀ  تکذیب ‌کنندگان  و  مسخره‌ کنندگان  پیغمبران،  برایشان  نـقل  و  روایت  می‌نماید:

(وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ .قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).

 بیگمان  پـیغمبرانی  پـیش  از  تو  مــورد  اسـتهزاء  قـرار  گرفته‌اند،  و  همان  چیزی  که  پـیغمبران  را  بـدان  سبب  مسخره  می‌کرده‌اند،  مسخره‌ کنندکان  را  فراگرفته  است  (‌و  عذابی  که  بازیچه‌اش  شمرده‌اند  دامنگیرشان  شـده  است‌)‌.  بگو:  در  زمین  بگردید  و  سپس  بنگرید  و  دقّت  کنید  کــه  سـرانـجام  آنان  کـه  (‌پـیغمبران  خود  را)  تکذیب  می‌کرده‌اند  چه  شده  است‌؟‌!.

این  نگاه  و  نگرش  -  آن  هم  پس  از  ذکر  رویگردانـی  ستیزه ‌گرانه  و  موذیانه  و  پرخاش‌ جویانه‌،  و  پس  از  بیان  پیشنهادهائی  که  از  روی  نادانی  و  محض  اذیّت  و  آزار  مطرح  می‌کردند،  و  به  دنبال  بیان  رحـمت  و  شکـیبائی  یزدان‌ که  نهفته  در  عدم  پاسخ  بدین  پیشنهادهایشان  است -  اشاره  به  دو  هدف  ظاهر  و  روشن  دارد: نخست‌:  دلداری  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   خدا،  و  زدودن  غم  از  او  است‌،  دلداری  و  عم‌زدائی  از  او  در  برابر  رویگردانان  و  اذیّت  و  آزار  تکذیب‌ کنندگان‌.  همـین  مطمئن  ساختن  دل پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   سنّت  و  قانون  یـزدان  سبحان  در  گرفتار  ساختن  و کیفر  داد‌ن  تکذیب‌ کنندگان  و  مسخره  کنندگان  پیغمبران  است‌.  او  باید  به  پیغمبران  اقتداء ‌کند  و  بداند که  این  تکذیب  و  رویگردانی  پـدیدۀ  نوینی  در  تاریخ  دعوت  به  سوی  حقّ  نیست‌.  پیغمبران  پیشین  نیز  همچون  او  رنجها  دیده‌اند  و  تکذیب‌ کنندگان  به  سزای  حقیقی  خود  رسیده‌اند،  و کیفر  عذاب  و  عقاب  چیزی ‌که  آن  را  دروغ  نامیده‌اند  دامنگیر  ایشان  شـده  است‌،  و  سرانجام  حقّ  بر  باطل  پیروز  آمده  است‌.

دوّم‌:  آشنا  کردن  دلهای  تکذیب‌ کنندگان  و  مسـخره  کنندگان  عرب  است  با  موارد  هلاک  پدران  و  نیاکانشان‌.  پد‌ران  و  نیاکانی که  کارشان  تکذیب  و  تـمسخر  بوده  است‌.  همچنین‌ گوشزد کردن  عربها  است  به  چنین  هلاک  و  نابودی  اگر  در کار  مسخره ‌کردن  و  تکذیب  نـمودن  پافشاری ‌کنند.  خداوند  پیش  از  آنان  ملّتها  و  نژادهائی  را  کیفر  دا‌ده  است‌ که  از  ایشان  بسی  نیرومندتر  و  در  زمین  مقتدرتر  و  از امکانات  بیشتر  برخوردار  بوده‌اند،  و  دارائی  و  رفاه  زیادتری  نیز  داشته‌اند،  همانگونه  کـه  خداوند  در  سرآغاز  این  مـوج  بدیشان  فرموده  است‌،  موجی که  با  چنین  نگرشهای  واقعی  رعب ‌انگیز،  دلها  را  سخت  به  تکان  می‌اندازد.

از  جملۀ  چیزهائی کـه  انسـانها  را  بیدار  و  هوشیار  می‌سازد،  این  رهنمود  قرآنی  است‌:

(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).

 بگو:  در  زمین  بگردید  و  سپس  بنگرید  و  دقّت  کـنید  که  سرانجام  آنان  که  (‌پیغمبران  خود  را)  تکذیب  می‌کرده‌اند  چه  شده  است‌؟‌!.

گشت‌ و گذار  در  زمین‌،  برای کسب  اطّلاع  و  اندیشیدن  و  عبرت  گرفتن‌،  و  برای شناختن  و  آگاهی  پید‌ا کـردن  از  قوانین  یزدان‌ که  در  حوادث  و  وقائع  زمان  به  تـصویر  کشیده  است‌،  و  برجسته  در  آثار  برجای  ماندۀ  پیشینیان  نگاشته  آمده  است‌،  و  در تاریخ  و  روایت  مربوط  به  این  آثار  ثبت  و  ضبط  شده  است‌،  و  بر پـهنه‌های  سرزمین  چنین  مردمانی  منقو‌ش‌،  و  در  سینه‌های  بازماندگان  همچون  کسانی  محفوظ  مانده  است‌.  گشت ‌و گذار  بدین  شیوه  و  برای  همچون  هدفی  و  با  این  آگاهی،  همۀ  اینها  کارهائی  است‌ که  عربها  با  آنها  آشنا  نبودند.  دقّت ‌کن ‌که  برنامۀ  اسلامی  رّبانی  عربها  را  به  چه  پـایه  و  مـایه‌ای  رسانده  است‌،  و  چگونه  ایشان  را  از  جاهلیّتی ‌که  در  آن  می لولیده‌اند  به  چنین  سطحی  از آگاهی  و  اندیشه  و  نگاه  و  شناخت  علمی  انتقال  داده  است  و  بسی  ایشان  را  به  جلو  انداخته  است  و  به  سوی  ترقّی کوچانده  است‌.

عربها  در  زمین  به ‌گشت ‌و گذ‌ار  و  سیر و سفر  می‏پرداختند،  ولی ‌کوچ  ایشان  از  این  ناحیه  به آن  نـاحیه‌،  تـنها  برای  بازرگانی  و  بسر  بردن  زندگی  بود  و  بس.  برای  تجارت  مسافرت  می‌کردند،  و  برای  شکار  و  دامداری  از  اینجا  بدانجا  می‌رفتند  و  در  پی  تهیّۀ  وسائل  زندگی  بار  سـفر  برمی بستند.  امّا  برابر  برنامۀ  علمی  و  تربیتی  سیر و  سفر  کنند،  برای  ایشان  تازگی  داشت‌.  ولی  این  برنامۀ  یزدانی  نوین‌،  ایشان  را  به  اقدام  چنین  افق‌ کاری  برانگیخت،  و  دستهایشان  را گرفت  و  از  درّۀ  جاهلیّت  بالا کشاند،  و  در  بلندای  راه  ایشان  را  به  سوی  قـلّۀ کوه  آهسـته  و  آرام  حرکت  داد،  و  در  پایان  به  اوج  قلّۀ  بلندی ‌که  می بایست  برسند  رساند.

تفسیر  تاریخ  بشری  از  روی  قواعـد  و  دستور  برنامۀ  کلاسیک‌،  همچون  این  چیزی که  قرآن  عـربها  را  بدان  رهنمود  می‌کرده  است‌،  و  برابر  قوانین‌ کلّی  مستمرّی که  هر  زمان  اسباب  و  علل  آن  فراهم  آید،  آثار  آن  -‌ اگر  خدا  بخواهد  -  پدیدار  می گردد،  و  مردمان  می‌توانـند  آن  را  ببینند،  و  بنای  اندیشه‌ هایشان  را  دربارۀ  مقدّمات  و  نتائج  بر  آن  قواعد  و  قوانین  استوار  دارند،  و  با  مراحل  و اوضاع  رخدادها  آشنائی  پیدا کنند.  این  چنین  برنامۀ  کلاسیکی  در  تفسیر تـاریخ‌،  در  آن  زمـان  برای  عقل  بشری  بطور کلّی  چیز  تازه‌ای  بود.  زیرا  تنها  چیزی که  از  تاریخ  روایت  می‌گردید  و  از  اخبار  نگارش  مییافت‌،  مشاهدات  یا  روایاتی  از  حوادث  و  عادات  و  مردمان  بود  و  بس.  بدون  اینکه  یک  برنامۀ  تـحلیلی  یـا  تکوینی‌،  حوادث  را  با  یگدگر  مرتبط  سازد،  و  مقدّمات  و  نتائج  را  به  هم  پیوند  دهد،  و  مراحل  و  اوضاع  را  همخوان  و  همسو گرداند.  برنامۀ  قرآنی  بیامد  و  مردمان  را بدین  افق  رسانید،  و  برای  آنان  برنامۀ  نگاه  به  حوادث  تاریخ  بشری  را  آغازید و  این  برنامۀ  آسمانی  مرحله‌ای  از  مراحل‌،  و  منزلی  از  منازل  کاروان  انـدیشه  و  آگـاهی  نیست‌.  بلکه  تنها  و  تنها  (‌برنامه)  است  و  بس  ...  تـنها  این  برنامه  است‌ که  می‌تواند  تفسیر  صحیح  و  درسـتی  دربارۀ  تاریخ  بشری  داشته  باشد  و  بس.[4]

کسانی که  دچار  شگفتی  می‌شوند و  تعجّب  می کنند  از  ترقّی  عجیبی که  عربها  در  خلال  یک  ربع  قرن  از  زمان  در  عهد  رسالت  محمّدی  پیدا کردند  و  راه  درازی  را  در  مدّت  کمی  پیمودند،  مدتی که  بهیچو‌جه  برای  پـیدایش  تحوّل  ناگهانی  در  اوضـاع  اقتصادی  کـافی  و  بسنده  نیست‌،  شگفتی  و  تعجّب  چنین‌ کسانی  از  میان  برمی‏خیزد  اگر  اندیشۀ  خود  را  از  بررسی  عوامل  اقتصادی  منصرف  سازند،  و  به  پژوهش  راز  نهفته  در  ایـن  برنامۀ  نوین  یزدانی  بپردازند،  برنامه‌ای ‌که  محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم   آن  را  با  خود  از  سوی  خداوند  دانا  و  آگاه  آورده  است  ...  چه  در  این  برنامه،  معجزه  نهفته  است‌،  و  در  این  برنامه  رازی  است‌ که  آنان  مدّتهای  مد‌یدی  است  آن  را  در  پـیش  خدای  نادرستی  می جویند که  مـا دیگری  در  روزگار  کنونی  آن  را  آراسته  و  پیراسته‌ کرده  است  و  پا بر جا  داشته  است!  خدائی که  اقتصاد  نام ‌گرفته  است‌!

اگـر  چـنین  نـیست‌،  تـحوّل  نـاگـهانی  اقتصادی  در  جزیرة‌العرب  از  چه  و  از کجا  پدید  آمـد؟!  تحوّلی ‌که  جهان‌بینیهای  اقتصادی‌،  سیستم  حکـومتی‌،  برنامه‌های  فکری‌،  ارزشهای  اخلاقی‌،  دانش  و  آگـاهی  فراوان‌،  و  اوضاع  جامعه  را  پدیدار  می‌گرداند .همۀ  اینها  هم  در  یک  ربع  قرن  از  زمان‌!

قطعاً  نگرشی  این  چنین‌:

(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).

بگو: در  زمین  بگردید  و  سپس  بنگرید  و  دقّت  کـنید  که  سرانجام  آنان  که  (‌پیغمبران  خود  را)  تکذیب  می‌کرده‌اند  چه  شده  است‌؟‌!.

همراه  با  نگرش  دیگری ‌که  در  سر آغاز  این  موج  ذکر  گردید که  می فرماید:

(أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ مَا لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَیْهِمْ مِدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأنْهَارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).

 آیا  ندیده‌اند  (‌و  آگاهی  پیدا  نکرده‌اند)  که  پیش  از  ایشـان  چــقدر  از  اقـوام  و  ملّتها  را  هـلاک  کرده‌ایـم‌؟  اقوام  و  ملّتهائی  که  در  زمین  (‌اسباب  و  ابزار)  قدرت  و  نـعمت بدیشان  دادیم‌،  قدرت  و  نعمتی  که  آن  را  به  شما  نداده‌ایم‌،  و  بارانهای  پیاپی  برای  آنان  باراندیم  و رودبارها  در  زیر  (‌منازل  و  کاخهای‌)  ایشان  روان  کردیم‌.  امّا  (‌هنگامی  که  سـرکشی  و  نافرمانی  کردند  و  شکـر  نـعمت  بـجای  نیاوردند،  به  پاس  گناهانشان‌)  آنان  را  نابود  سـاختیم  و  اقوام  و  ملّتهای  دیگری  را  پس  از  ایشان  پدیدار  کردیم  (‌و  زمام  امور را  به  دستشان  سپردیم‌.  پس  از  گذشتگان  پند  گیرید  و  از  خواب  غفلت  بیدار  شوید)‌.

در کنار  ایـن  نگرشها،  نگرشهای  هـمسان  و  همگو‌ن  دیگری  در  ایـن  سوره  و  در سـراسر  قـرآن  است  و  گوشه‌ای  از  برنامۀ  جدید  و  جدّی  و کاملی  برای  اندیشۀ  بشری  به  تصویر کشیده  می‌شود،  برنامه‌ای ‌که  جاودانه  و  منحصر  به  فرد  است‌.


 


[1] ‌مراجعه  شود  به‌ کتاب‌:  (‌الاسلام  و  مشکلات  الحضاره‌)  فصل  (‌تخبط  و  اضطراب‌) ‌و کتاب  (‌‌التطور  و  الثبات  فی  حیاه  البشریه‌)  فصلهای‌:  (‌شهاده  التاریخ‌)  و  (‌شهاده  القرن  العشرین‌) 

[2] ‌برای  اطّلاع  بیشتر مراجعه  شود  به‌ کتاب  (‌خصائص  التصور  الاسـلامی  و  مقوماته‌)

[3] مــراجـعه  شـود  بـه‌ کـتاب‌:  (‌التـصویر  الفـنی  فـی  الفـرآن‌)  فـصلهای‌:  (‌التصویرالفنی‌)  و  (‌طریقه  القرآن‌)  و  (نماذج  بشریة)‌. 

[4] مراجعه  شود  به‌ :‌ کتاب  (‌خصائص  التصور  الاسلامی  و  مقوماته‌)  جلد  دوم‌،  فصل  (‌التفسیر  الاسلامی  للتاریخ‌)‌.

 

 

تفسیر سوره‌ی انعام آیه‌ی 3-1

 

سورهی انعام آیهی 3-1 

 

 سوره  انعام

بسم الله الرحمن الرحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (١) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (٢) وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الأرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ(3)

پسودههای  گستردهای  از  حقیقت  سترگی،  و  از  آواهای  بلندی،  در  سر  آغـاز  سوره  است.  ایـن  پسودههای  گسترده،  قاعدۀ کلّی  موضوع  سوره،  و  حقیقت  عقیده  را  به  تصویر  میکشد:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).

ستایش  خداوندی  را  سزا  است  که  آسـمانها  و  زمین  را  آفریده  است  و  تاریکیها  و  روشنائی  را  ایجاد  کرده  است  (که  هر  یک  سود  ویژهای  و  حکمت  خاصی  در  بر  دارند  و  دلائل  باهر  و  براهین  قاطعی  بر  وجود  خدایند)  ولی  با  این  وصف،  کسانی  که  منکر  وجود  پروردگار  خویشتنند  (برای  آفریدگار  خود  بتان  را)  انباز  میکنند.

ایـن،  نخستین  پسوده  است.  با  سپاس  پـروردگار  مـیآغازد.  سـتایش  او  میگردد.  تسبیح  و  تـقدیس  میشود.  به  حقّانیّت  و  سزاواری  وی  برای  سـپاس  و  ستایش  بر  الوهیّت  پیدا  و  جلوهگرش  در  آفـرینش  و  هستی  بخشیدن،  اقرار  و  اعتراف  میگردد...  بدین  وسیله  چنین  پسودهای  الوهیّت  ستوده  را  با  نخستین  ویژگی  آن  را  پیوند  میدهد که  آفریدن  است.  آفریدن  را  نـیز  در  سترگترین  و  فراخترین  جلوهگاههای  هستی  میآغازد  که  آسمانها  و  زمین  است.  پس  از  آن،  آفریدن  را  در  بزرگترین  و  گشادهترین  پدیدههای  فرآیند  ایجاد  بایسته  و  شایستۀ  آسمانها  و  زمین  میآغازد که  تاریکیها  و  نور  است  ...  پسودۀ  فراخی  است که  کرات  بزرگ  جهان  دیدنی  را،  و  مسافتهای  هراسناک  موجود  در  میان  ایـن  کرات  را،  و  پـدیدههای  حاصل  از  چرخش کرات  در  مدارهای  خود  را  در  بر  میگیرد.  باید  در  شگفت  شد  از  مردمانی که  پهنۀ  سترگ  هولناک  همه  جا گستر  را  با  چشم  میبینند که  به  زبان  حال  قدرت  آفریدگار  بزرگ  را  فریاد  میدارد،  و  با  چشم  خرد  نظم  و  نظام  شگـفت  جهان  را  مشاهده  میکنند که  بیانگر  ادارۀ  حکیمانۀ  یزدان  است،  ولی  با  وجود  همۀ  اینها  ایمان  نمیآورند  و  خدای  را  به  یگانگی  نـمیپرستند  و  به  حـمد  و  ثـنای  او  نمیپردازند.  بلکه  انبازهائی  برای  ایزد  جـهان  پـدیدار  میسازند  و  آنها  را  با  او  همسان  و  برابر  می دارند: 

(ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).  

ولی  بـا  ایـن  وصف  مشـرکان  بـتان  را  (در  پـرستش  و  درخواست  حاجت  و  نیاز  از  آنها،  با  خدا)  برابر  میدارند.

 وای!  چرا  باید  این  همه  دلائل گویا  در گسـترۀ  سترگ  جهان،  در  پهنۀ  درون  انسان  بیتأثیر  بماند  و  به گوش  جان  چنین  آدمهائی  فرو  نرود!  آن  اندازه  از  شناخت  خدا  و  از  پذیرش  حقّ  فاصله گزینند  و  دوری گیرند!  دوری  و  فاصلهای که  همسنگ  با کرات  بزرگ،  و  همسان  با  مسافتهای  فراخ،  و  همطراز  با  پدیدههای  فراگیر  جهان  است،  و  بلکه  افزون  بر  آنها  است!

و  امّا  پسودۀ  دوم،  این  چنین  است:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).

 خدا  آن  ذاتی  است  که  شما  را  از  گِل  آفریده  است،  سپس  (برای  زندگی  هر  یک  از  شما)  زمانی  را  تعیین  کرده  است  (و  با  مرگ  شخص  پایان  میپذیرد)  و  زمان  مـعیّن  (فرا  رسیدن  رستاخیز)  را  تنها  خدا  مـیدانـد  و  بس.  سـپس  شما  (افراد  مشرک،  دربارۀ  آفرینندهای  که  انسـان  را  از  این  اصل  نـاچیز  یـعنی  گل  آفریده  است  و  او  را  تکامل  بــخشیده  است)  شکّ  و  تردید  به  خود  راه  میدهید.

 این  پسودۀ  بودن  انسان  است که  پس  از  بودن  هستی  جهان،  و پدیدههای  تـاریکیها  و  نور  قرار  مـیگیرد.  پسودۀ  زندگی  بشریّت  در  این  هسـتی  خاموش  است.

  پسودۀ کوچ  شگفت  از  تاریکی گل  سیاه  به  سوی  نور  زندگی  شادان  است.  همآهنگی  کامل  هنری  زیبائی  با  (تاریکیها  و  نور)  دارد  ...  همراه  با  آن  پسودۀ  دیگری  است که  در  لابلای  آن  قـرار  دارد:  پسودۀ  نـخستین  سر رسید  حتمی  مرگ،  و  سر رسید  دوم  قطعی  رسـتاخیز  است  ...  دو  پسودهاند  که  در  ایستائی  و  جنبش  متقابل  یکدیگرند،  همسان  تقابل گِل  ایستا  و  بی‏جان،  و  آفرینش  جاندار  و  جنبان،  در  پیدایش  آغازین  جهان  ...  میان  هر  یک  از  این  دو  متقابل،  فاصلۀ  بسیار  هراسناکی  در  اصل  و  زمان  است  ...اینها  همه  باید  دل  انسان  را  به  ایمان  و  اطمینان  به  ادارۀ  امور  توسط  یزدان،  و  ایمان  و  اطمینان  به  ملاقات  یزدان  در  آن  جهان  برساند.  امّا  مخاطبان  این  سوره،  در  این  امر  دچار گمان  میشوند،  و  ایـمان  و  اطمینان  پیدا  کنـد:

(ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).

سپس  شما  شکّ  و  تردید  به  خود  راه  میدهید.

پسودۀ  سوم،  دو  پسوده  پیشین  را  در  چهارچوبی گرد  میآورد  و  به  همدیگر  میرساند،  الوهیّت  یزدان  را  در  جهان  هسـتی،  و  در  زنـدگی  انسانی،  یکسـان  مـقرّر  میدارد:

(وَهُوَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَفِی الأرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَیَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ).

 در آسمانها  و  زمین  تنها  او  خدا  است  (و  پرستش  را  سزا  است.  او)  پنهان  و  آشکار  شما  را  میدانـد  و  از  آنـچه  (از  خوبی  و  بدی  انجام  میدهید  و)  فراچنگ  میآورید  آگاه  است  (و  جزا  و  سزای  شما  را  میدهد).

آن  ذات که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است،  در  آسمانها  و  زمین،  خدا  است.  او  تنها  و  تنها  سزاوار  الوهیّت  بطور  یکسـان  در  هر  دوی  آسمانها  و  زمین  است.  همۀ  مقتضیات  او  بر  آنها  روا  و  قابل  اجراء  است.  از  قبیل:  کرنش  در  برابر  قانونی که  خدا  برای  آنها  نهاده  است،  و  فرمانبرداری  تنها  از  فرمان  او  و  بس.  کار و بار  زندگانی  انسان  نیز  باید  چنین  باشد.  چرا که  این  یزدان  است که  انسان  را  آفریده  است،  همانگونه که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است.  انسان  در  سرشت  نخستین  خود،  از گل  این  زمین  است.  ویژگیهائی که  بدو  عطاء  فرموده  است  او  را  انسان  کرده  است  و  بدو  روزی  رسانده  است.  انسان  از  لحاظ  وجود  جسمی،  تابع  قانونی  است که  خدا  برای  او  -  چه  بخواهد  و  چه  نخواهد  -  وضع  فرموده  است.  خدا  نخست  برابر  خواست  خود  به  انسـان  وجود  و  هستی  می‏بخشد،  نه  برابر  خواست  پدر  و  مادرش.  چه  پـدر  و  مادر  با  یکدیگر  نزدیکی  میکنند،  ولی  نمیتوانـند  به  جنین  وجود  بخشند!  انسان  برابر  قانونی  متولّد  میشود  که  خدا  آن  را برای  مدّت  حمل  و  شرائط  تـولّد  گذارده  است!  انسان  هوائی  را که  تنفّـس  میکند  خدا  آن  را  در  این  اندازههای  بایسته  و کیفیّت  شایسته  کرده  است!  به  اندازهای  هم  انسان  هوا  را  استشمام  مینماید  که  یزدان  برای  او  در  نظر  میگیرد  و  میخواهد.  انسـان  احسـاس  میکند  و  متألّم  ومتأثّر  مـیگردد  و گرسنه  میگردد  و  تشنه  میشود،  مـیخورد  و  میآشامد،  و  بطور کلّی  زندگی  میکند،  برابر  قانون  یزدان،  نه  برابر  خواست  و  گزینش  انسـان  ...  در  ایـن  راسـتا  عملکرد  انسان  به  عملکرد  آسمانها  و  زمین  میماند.

یزدان  از  پنهان  و  آشکارای  انسان  آگاه  است.  میداند  در  زندگی  نهانی  و  آشکارای  خود  چه کار  میکند  و  چه  چیزی  را  به  دست  میآورد.  در  ایـن  صورت  سزاوار  انسان  است  در  بخش  زندگی  مختارانۀ  خود  از  قانون  خدا  پیروی کند،  چه  در  جهانبینیهای  اعتقادی،  و  چه  در  ارزشهای  اعتباری،  و  چه  در  تلاش  و کوشش  زندگی  ...  تا  زندگی  سرشتی  او که  محکوم  قانون  آفریدگار  و  مجبور  به  اطاعت  از  فرمان  دادار  است،  با  بخش  زندگی  کسبی  و  مختارانهاش،  بدانگاه که  شریعت  یزدان  بر  آن  فرمان  میراند،  راست  و  درست  و  همسو  و  همطراز گردد،  و  برخی  از  زندگی  او  با  برخی  دیگر  مخالف نشود،  و  برخورد  نداشته  باشد،  و  انسـان  مـیان  دو  قـانون  و  دو  شرع،  پخش  و  پراکنده  نگردد:  قانون  و  شرعی  یزدانی،  و  قانون  و  شرعی  انسانی  بوده  و  هرگز  این  دو  تا  هم  برابر  نیست.

*

این  موج گستردۀ  فراگیر  در  سرآغاز  سوره،  دل  انسان  را  مخاطب  میسازد،  و  با  خرد  آدمی  با  زبان  دلیل  (آفرینش)  و  دلیل  (زندگی)  صحبت  مینماید، که  در  آفاق  و کرانههای  جهان  بیرون،  و  در  نواحی  و  زوایـای  درون،  مستقرّ  و  جلوهگرند  ...  و لیکن  سوره  با  دلیـل  آفرینش  و دلیل  زندگی،  فهم  و  شعور  بشری  را  با  خطاب  جدلی  و  با  خطاب  لاهوتی  یـا  فلسفی،  مخاطب  قرار  نـمیدهد.  بلکه  خرد  بشری  را  بگونهای  مخاطب  میسازد که  فطرت  را  بیدار  می‏گرداند.  چرا که  سوره  به  وسیلۀ  حرکت  آفریدن  و  زندگی  بخشیدن،  و  حرکت  اداره  کردن  و  محافظت  نمودن،  در  شکل  بیان  و گفتار،  نه  در  شکل  ستیز  و  جدال،  و  به  وسیلۀ  قدرت  و  سلطۀ  یقین  و  اطمینانی که  از  سخن  یزدان  حاصل  میشود،  و  فطرت  درونی  بر  راستی  آن  - در  پرتو چیزهائی که  می‏بیند  -  گواهی  میدهد،  با  سرشت  آدمی  رویاروی  می گردد.  وجود  آسمانها  و  زمین،  و  ادارۀ  آن  دو  با  این  نظم  و  نظام  روشـن،  و  پـیدایش  حیات  -  و  در  رأس  آن  پیدایش  انسان  - و  سیر  و  حرکت  حیات  در  این  خطّ  سیری که  در  آن  روان  است،  همه  و همه  فطرت  بشری  را  با  حقّ  و  حقیقت  روبرو  میسازند،  و  به  درون  آن  یقین  و  ایمان  به  یگانگی  یزدان  را  میاندازند  ...  یگانگی  یـزدان  هم  مسألهای  است که  سراسر  سوره  - بلکه  همۀ  قرآن  - در  راستای  بیان  آن  به  پـیش  میرود.  مسأله  هـم  مسألۀ  (بودن)  خدا  نیست.  چرا  که  در  تاریخ  انسـانها  همیشه  مشکلی که  در  میان  بوده  است،  مشکل  عدم  شـناسائی  خداوند  راستین  با  صفات  راستین  بوده  است.  مشکل  موجود،  مشکل  عدم  شناسائی  خدا  نبوده  است.  مشرکان  عرب،  آن کسانی  که  ایـن  سوره  با  آنـان  رویـاروی  میگردید،  هرگز  خدای  را  انکار  نمیکردند.  بلکه  معترف  به  وجود  خداوند  بزرگوار  بودند،  و  او  را  آفریدگار  روزی رسـان،  مـالک  جهان،  زنـدگی  بخش  همگان،  میرانندۀ  مردمان،  ...  میدانستند،  و  صفات  بسـیاری  را  برای  او  بیان  میکردند که  قرآن  نیز  در  رویاروی  با  آنان  و  در  ذکر  اقوال  ایشـان  آنـها  را  بیان  مـیفرماید.  امّـا  انحرافی که  قرآن  با  وجود  آن  ایشان  را  مشرک  مینامد  و  با  ننگ  شرک  ننگینشان  میسازد،  این  بوده  است که  آنان  برابر  چنین  اعترافی  عمل  نـمیکردند، و  از  جمله  خداوند  بزرگوار  را  در  جملگی کارهای  خود  حاکم  نمینمودند،  و  در  ادارۀ امور  زندگانیشان  انبازان  یزدان  را  نفی  نمیکردند،  فقط  و  فقط  شریعت  یزدان  را  قانون  نمیشمردند،  و  در  همۀ  کارهای  زندگی  تـنها خدا  را  فرمانروا  و  داور  نمیدانستند.

این  همان  چیزی  است که  ایشان  را  به  شرک  و کفر  ننگین  مینمود،  هر  چند که  به  بودن  یزدان  بزرگوار  اعتراف  می کردند  و  بدین  صفات  موصوف  مینمودند،  صـفاتی  که  مقتضی  بود که  تنها  خداوند  بزرگوار  دربارۀ  همۀ کار  و  بارشان  حاکم  باشد،  چون  او  تـنها  آفریدگار  روزی  رسان  مالک  جهان  است،  همانگونه که  بدین امر اعتراف میکردند ...  رویاروی کردن  ایشان  در  سرآغاز  ایـن  سوره  بدین  صفات  یزدان،  از  قبیل:  آفرینش  جهان  و  انسان،  ادارۀ  امور  هستی  و  مردمان،  دانش  فراوان  خدا  و  آگاهی  فراگیر  او  از  پنهان  و  آشکار  و  رفتار  و کردارشان  ...  مقدّمهای  است که  ضرورت  انحصار  و  فرمانروائی  و  قانونگذاری  یزدان  بر  آن  مترتّب  است،  همانگونه که  در  آشنائی  مختصر  با  خطّ  سیر  سوره  و  برنامۀ  آن  روشـن  کردیم.

دلیل  آفرینش  و  دلیل  ایجاد  حیات،  همانگونه  که  برای  اثبات  یگانگی  یزدان  و  حاکمیّت  خداوند  سبحان،  خوب  و  سزاوار  بودهاند  مشرکان  را  با  آنها  مخاطب  قرار  داد،  هنوز  هم  خوب  و  سـزاوار  ایـن  هسـتند که  پلشتیهای  جاهلیّت  کنونی  بیمقدار  در  انکار کردگار  را  با  آنـها  مخاطب  قرار  داد.

حقیقت  این  است  جای  شکّ  است کسانی  با  خود  راست  باشند که  منکر  وجود  خدایند. گمان  میرود که  جنگ  با  کلیسا  آغاز  شده  است  و  یـهودیان  از  آن  سـود گرفته  باشند  برای  ویرانسازی  پایۀ  بنیادین  زندگی  بشری،  و  نخواسته  باشند  بر  روی  زمین  جز  خودشان کسی  باشد که  بر  این  پایۀ  بنبادین  بشری  ماندگار  بماند  -  همانگونه  که  در پروتوکولهای  حکمای  صـهیون  میگویند  -  و  بشریّت  سقوط کند  و  به  زیر  سلطۀ  ایشان  درآید،  چرا که  تنها  آنان  نگهبانان  سرچشمۀ  قدرتی  خواهند  بود که  عقیده  آن  را  پدید  میآورد!

یهودیان  -  مکر  و  نـیرنگشان  هر انـدازه کـه  باشد  -  نمیتوانند  بر  فطرت  انسانها  چیره  شوند،  انسانهائی  که  در  درون  خود  ایمان  به  خدا  داشته  باشند.  هر  چند که  انسانها  در  شناخت  خداوند  راستین  با  صفات  راسـتین  الهی گمراه گردند،  یا  به  علّت  این که  سلطۀ  یزدان  را  یگانه  سلطهای  در  زندگی  خود  نشناسند،  منحرف  شوند،  و  بر  این  اساس،  با  شرک  و کفر  ننگین  شوند.  بلی  فطرت  برخی  از  مردمان  تباه  میگردد،  و  دستگاههای گیرنده  و  فرستندۀ  فطری  آنان  از کار  میافتد،  و  تنها  ایـن  چنین  مردمانی  به  دام  یهودیان  میافتند  و  مکر  و  نیرنگ  یهودیان  در  ایشان  مؤثّر  میشود،  مکر  و  نـیرنگی که  میخواهد  وجود  خدا  را  نفی کند  و  از  دلها  بزداید!  امّا  ایـن  انسـانهائی  که  دسـتگاههای  گیرنده  و  فرستندۀ  فطرتشان  تباهی  میپذیرد  و  از کار  میافتد،  در  میان  مجموعۀ  مردمان  در  هر  زمانی  اندک  و  نادر  خواهند  بود.  امروزه کافران  حقیقی  بر  روی  زمین  بیش  از  چند  میلیونی  در  روسیه  و  چین  نـیستند  و  در  میان  صدها  میلیون  نفری که  چنین کافرانی  با  زور  اسلحه  بر  آنـان  فرمان  میرانند  بسی  اندک  هستند،  هر  چند  در  مدّت  چهل  سال  بسی کوشیدهاند که  با  همۀ  وسـائل  تـعلیم  و  دسـتگاههای  ارتـباط  جمعی  نـهال  ایمان  را  از  دلها  ریشهکن کنند!

امّا  یهودیان  در  میدان  دیگری  مـوفّق  مـیگردند،  و  آن  میدان  عبارت  است  از:  تبدیل  دین  به  مراسم  و  شعائر  صرف،  و  راندن  دین  از  واقعیّت  زندگی،  و  به  معتقدان  دین  قبولاندن  این  مسأله  است که  ایشـان  مـیتوانند  مـؤمن  به  خدا  بمانند،  هر  چند که  بجز  یـزدان  خداوندگاران  دیگـری  بـرای  زنـدگیشان  قـانونگذاری  کنند.  یهودیان  در  ایـن  راه  عملاً  بشریّت  را  نـابود  میگردانند،  هر  چند که  بشریّت گمان  برد که  با  وجود  این  هم  پیوسته  به  یزدان  ایمان  دارد.

یهودیان  پیش  از  هر  آئین  دیگری،  به  سوی  اسلام  نشانه  میروند،  زیرا  آنان  از  روی  تـاریخ  دور  و  دراز  خـود  میدانند که  هیچ  چیزی  جز  دین  اسلام  بر  ایشان  چیره  نمیگردد،  آن  روزی که  دین  اسلام  بر  زندگی  فرمانروا  شود.  آنان  همیشه  بر  مسلمانان  چیره  خواهند  بود،  مادام  که  مسلمانان  دین  اسلام  را  بر  خود  حاکم  نکنند،  هر  چند  که  مسلمانان گمان  برند که  مسلمانند  و  به  خدا  ایـمان  دارند!  افیون کردن  با  این  چنین  دینی  هم  برای  پیروزی  دسیسه  و  توطئۀ  ایشان  ضروری  است،  هر  چند  هم  دین  در  زندگی  مردمان  حضور  عملی  نداشته  باشد  ...  مگر  این  که  خداوند  کاری  کند  که  انسانها  بیدار  و  هوشیار  شوند!

گمانم  بر  این  است  -  خدا  هم  بهتر  می داند  - که  یهودیان  صهیونی  و  مسیحیان  صلیبی  هـر  دوی  آنـان  مأیوس  گشتهاند  از  این  آئینی که  در  منطقۀ  فراخ  اسلامی  در  آفریقا  و  آسیا  و  حتّی  اروپا  است  ...  مأیوس گشتهاند  از  این که  بتوانند  مردمان  را  در  آنجاها  با  مذاهب  مادیگرا  به  بیدینی  و کفر  بکشانند.  همچنین  مأیوس  شدهاند  از  این که  مسلمانان  آنجاها  را  از  راه  تبلیغ  مسیحیّت  یا  از  راه  استعمار،  به  پذیرش  دینهای  دیگری  بکشانند  و  به  ادیان  دیگری  برگردانند  ...  چرا که  فطرت  بشری  از  بیدینی  و کفر  بیزاری  میجوید.  حتّی  فطرت  بتپرستان  - چه  رسد  به  مسلمانان  - خود  به  خود  از  بیدینی  و کفر  بیزاری  میجوید  و گریز  میورزد.  ادیان  دیگر  جرأت  تاخت  بر  اسلام  به منظور  دگرگونی  آداب  خوب  اسلام  را  ندارند،  و  حتّی  جسارت  تاخت  بر  میراث  اسلام  را  نیز  به  خود  نمیدهند!

گمانم  بر  این  است  -  خدا  هم  بهتر  میداند  - که  به  علّت  مأیوس  شدن  از  این  دین  است که  یهودیان  صهیونی  و  مسیحیان  صلیبی  از  رویاروی  آشکار  با  اسلام،  از  راه  کمونیستی  یا  از  راه تبلیغ  مسیحیّت، کنارهگیری  کردهاند،  و  به  راههای  ناپاکتری  گرائیدهاند  و  دست  به  دامـهای نیرنگبازانهتری  بردهاند  ...  پـناه  برده انـد  به  تشکیل  دستگاهها  و  پدید  آوردن  اوضاع  و  احوالی که  در  سراسر  منطقه  جامعۀ  اسلام  بر  آنها  پوشاندهاند  و  نامهای  اسلامی  بر  آنها  نهادهاند.  چنین  دستگاهها  و  اوضاعی  خویشتن  را  با  عقیده  میآلایند  و  متبرّک  مینمایند  و  دین  را  بطور  کلّی  انکار  نـمینمایند  ...  آنگاه  در  پس  ایـن  پـردۀ  نیرنگبازانه،  همۀ  پروژهها  و  نقشههائی  را  پیاده  و  اجراء  میسازند  که  توطئههای  مسیحی  و  پـروتوکولهای  صـهیونی  بـدانـها  اشـاره  مـیکنند،  تــوطئهها  و  پروتوکولهائی که  در  مدّت  زمان  بسیاری  از  اجراء  همۀ  آنها  درمانده  و  ناتوان  بودهاند!  این  دستگاهها  و  اوضاع،  پرچم  اسلام  را  بر  میافرازند  -  یا  دست کم  احترام  خود  را  نسبت  به  دین  آشکار  میسازند  -  در  صورتی که  برابر  چیزی  حکمفرمائی  و قضاوت  میکنند که  یزدان  آن  را  برای  مردمان  نفرستاده  است.  همچنین  شریعت  خدا  را  از  زندگی  بدور  میدارند،  و  چیزی  را  که  خدا  حرام  فـرموده  است  حــلال  میشمارند،  و  جـهانبینیها  و  ارزشهای  مادیگرایانهای  دربارۀ  زندگی  و  اخلاق  پخش  میکنند که  جهانبینیها  و  ارزشهای  اسلامی  را  ویران  و  تباه  میسازند،  و  همۀ  وسائل  و  تشکیلات  ارتباط  جمعی  را  بر  اوضاع  مسـلّط  مینمایند  تـا  ارزشـهای  اخلاق  اسلامی  را  بزدایند  و  جهانبینیها  و  روشهای  اسلامی  را  نابود  نمایند.  هر  آنچه  را که  توطئههای  مسـیحی  و  پروتوکولهای  صهیونی،  در گوش  آنها  بخوانند،  اجراء  و  پیاده  میکنند.  از  قبیل:  ضرورت  بیرون  کشاندن  زنـان  مسلمان  به  خیابانها،  و  آنان  را  فتنهانگیز  و  شورانگـیز  جامعه گرداندن،  به  نام  ترقّی  و  تمدّن  و  مصلحت  کار  و  تولید  ...  در  صورتی که  میلیونها  دست کارگر  و کارآ  در  چنین کشورهائی  بیکار  میماند  و  قوّت  روز گذار  خود  را  نمییابد!  و  دستیابی  سـهل  و  ساده  به  وسائل  بیبندوباری  و  تحریک  زن  و  مرد  با کار  و  تـلاش  و  رهنمود  خسـتگیناپذیر،  به  سوی  خوشگذرانـی  و  آرزو پرستی  ...  انجام  همۀ  این کارها  بگونهای  تنظیم  میشود  و  به  پیکرۀ  جامعه  تزریق  میگردد که کنندگان  آنها  احساس کنند  که:  مسلمانند  و  عقیده  را  گرامـی  میدارند!  و  مردمان  نیز گمان  برند که  ایشان  در  جامعۀ  اسلامی  میزیند،  و  آنان  مسلمان  نیز  هستند!  مگر  نه  این  است که  خوبان  و  نیکان  مردمان،  نماز  میخوانند  و  روزه  میگیرند؟  امّا  حاکمیِّت  و  فرمانروائی  تنها  از  آن  خداوند  یگانه،  و  یا  در  دست  خداونـدگاران  پراکنده  باشد،  چه  فرقی  میکند؟!  ایـن  همان  چیزی  است که  صـلیبیها  و صـهیونیستها  و تـبلیغات  مسـیحیگری  و  اسـتعمار  و  خـاورشناسی  و  ایسـتگاههای  رادیو  و  تلویزیون  و  دستگاههای  ارتباط  جمعی  بدیشان  تلقین  و  تفهیم کرده  است،  و  بدیشان  چنین  فهمانده  است که  چنین  مسائلی  ارتباطی  با  دین  ندارد،  و  مسلمانان  میتوانـند  مسلمان  باشند  و  در  حوزۀ  آئین  خدا  بمانند،  هر  چند که  زندگیشان  بطور کلّی  متّکی  به  جهان  بینیها  و  بهرهمند  از  ارزشها  و  فرمانبردار  قوانینی  باشد که  متعلّق  بدین  دین  نباشد!

با  دقّت نظر  در  نیرنگبازی  و گمراهسازی،  و  دقّت نظر  در  صهیونیزم  جهانی  و  صلیبیگری  جهانی  در کار  نهانکاری  و  پنهان سازی،  متوجّه  خواهیم  شـد  که  آنـان  آتش  جنگهای  ساخت  سرد  یا گرمی  را  بر میافروزند،  و  دشمنانگیهای  ساخت  را  در  شکلهای گوناگون  فراهم  می سازند،  جنگها  و  دشمنانگیهائی  در  میان  خویش  و  در  میان  چنین  دستگاهها  و  اوضاعی  که  خودشان  آنـها  را  پدیدار  و  پا بر جا  داشتهاند  و  با  کمکهای  مادّی  و  معنوی  از  آنها  پشتیبانی  و  جانبداری  میکنند،  و  آنـها  را  با  نیروهای  آشکار  و  نهان  می پایند  و  نگهبانی  مینمایند،  و  قلمهای  خبرنگاران  و  رسانههای  خبری  خـود  را  به  خدمتشان  میگمارند  و  به  پـاسداری  مستقیم  از  آنـها  درمیآورند!

این  چنین  جنگهای  ساخت  و  مزوّرانه  را  برمیانگیزند  تا  بر  ژرفای  نـیرنگشان  بیفزایند،  و  هر گونه  شکّ  و  شبههای  را  از  مزدوران  خود  بدور  نمایند.  مزدورانی که  کارهائی  را  برای  آنان  انجام  میدهند  که  خودشان  در  مدّت  سه  قرن  یا  بیشتر  از  انجام  آنها  عاجز  و  درمانده  بودهاند،  همچون:  نابودی  ارزشـها  و اخلاق،  و  زدودن  عـقائد  و  جـهانبنییهای  اسلامی،  و  بدور  داشـتن  مسلمانان  در  این  سرزمین  فراخ  و گشاد  از  سرچشـمۀ  اصلی  و  نخستین  نیرویشان که  پا بر جائی  زندگیشان  بر  پایۀ  آئینشان  و  شریعتشان  است  ...  و  هدف  اصلی  از  چنین  جنگهای  ساختگی،  اجرای  نـقشهها  و  طرحـهای  هولناک  و  خطرناکی  است که  پروتوکولهای  صهیونی  و  توطئههای  صلیبی  در  بردارند  و  میخواهند  غافل  از  دید  رقیبان  و  نهان  از  چشم  غریبان  به  مرحلۀ  اجراء  درآورند!  هرگاه  در  این  سرزمین  فراخ  و گشاد،  جائی  بماند که  در  آن  نیرنگ  درنگیرد،  و  تسلیم  فریب  دین  تحریف  شـدۀ  ایشان  نشود،  و  به  زیر  لوای  دستگاههای  آئینی  نرود که  برای  تحریف  حقائق  دین  اسلام  به  خدمت گرفته  شده  است،  و کفر  را  اسلام  ننامد،  و  فسق  و  فجور  و  بیبند  و  باری  و  جلفی  را  ترقّی  و  پیشرفت  نوگرائی  نخواند،  بر  چنین  جائی  جنگ  ویـرانگر  نابود کنندهای  مسـلّط  مـیسازند،  و  تـهمتهای  دروغـین  بـزهکارانــهای  بدانجا نسبت  میدهند،  و  در  تخریب  آن  سخت  به  تلاش  میایستند.  در  همان  حال  نمایندگان  خبری  جـهانی  و  دسـتگاههای  اطلاعرسانی  جهانی،  کر و لال  و  کور  می گردند!!!

بدین  هنگام  نیکان  ساده لوح  مسلمان  گمان  می‏برند  که  جنگ،  جنگ  شخصی  و  فردی،  و  یـا  دسـته  و گروه  است،  و  پیوندی  با  جنگ  برافروخته  و  درگیر  با  این  دین  ندارد.  همین  افراد  ساده  که  حمیّت  دینی  و  اخلاقی  آنان  را  فرا  میگیرد،  ساده لوحانه  مـردمان  را  از  لغزشهای  کوچک  و گناهان  ناچیز  آگاه  میسازند،  و گمان  می‏برند  که  وظیفۀ  خود  را  با  این  فریادهای  آهسـتۀ  نـیمهجان،  کاملاً  اداء  کردهاند  ...  در  حالی  که  دین  جملگی  از  میان  برده  میشود،  و  از  پایه  ویران  میگردد،  و  غاصبان  سلطۀ  یزدان  را  غصب  میکنند،  و  طـاغوتهائی که  بدیشان  دستور  داده  شده  است  از  آنها  فرمان  نبرند  و  آنـها  را  نپذیرند،  بر  زندگانی  اندک  و  بیش  مردمان  حکمفرمائی  میکنند!

یهودیان  صهیونی  و  مسیحیان  صلیبی  دست  یکدیگر  را  میفشارند  از  شادی  پیروزی  توطئهای که  چیدهاند  و  به  هدف  نشستن  خدنگ  نیرنگی که  نشانه  رفتهاند،  آن  هم  بعد  از  این که  از  این  دین  مأیوس گشتهاند که  بتوانند  با  رویاروئی  به  نام کفر  و  الحاد،  آن  را  از  ریشه  برکنند،  و  یـا  به  نـام  تبلیغ  مسـیحیگری  مـردمان  را  از  اسلام  برگردانند،  در  مدّت  زمان  دور  و  درازی که  چنین  و  چنان  کردهاند.  امّا  امید  به  یزدان  بسی  بزرگتر  از  خواست  ایشان  است،  و  اعتقاد  و  اطمینان  بدو  در  ایـن  آئـین  ژرفتر  از  مکر  و  نیرنگ  آنان  است!  ایشان  به  مکر  و  نیرنگ  مینشینند،  یزدان  هم  بهترین  چارهجو  و  چاره  ساز  است  ...  این  خدا  است که  میفرماید:

 (وقد مکروا مکرهم , وعند الله مکرهم وإن کان مکرهم لتزول منه الجبال . فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله , إن الله عزیز ذو انتقام).

آنان  نیرنگ  خود  را  نمودند  (و  برای  جلوگیری  از  دعوت  آسمانی  توطئهها  و  نقشهها  چیدند)  و  خدا  از  نیرنگشان  آگاه  است،  و  شریعت  ثابت  و  استوار  (همچون  کوههای  سربفلک  کشیدۀ  اسلام)  با  نیرنگ  آنان  از  جـای  برکنده  نمیشود.  گمان  مبر  که  خداوند  با  پیغمبران  خلاف  وعده  میکند  (و  پـیروزی  را  نـصیب  آنـان  و  شکست  را  بهرۀ  کافران  نمیسازد).  بیگمان  خداوند  چیره)  بر  هر  کـاری  بـــوده  و  از  کـــافران  و  بــزهکاران)  انـتقام  گیرنده  است. (ابراهیم  /  46و47) 

 

*

رویاروی  شدن  دلیل  آفرینش  و  دلیل  حیات  با  پلیدی کفر  و  خدا  ناباوری،  رویاروئی  بس  نیرومندی  است.  کافران  و  خدا  ناباوران  در  برابر  آن  جز  ستیزهگری  و  نیرنگبازی  و  غلط اندازی  و کجروی  نمییابند:

پیش  از  هر  چیز،  بودن  این  هستی  با  این  نـظم  و  نـظام  خاص،  برابر  هم  منطق  روشن  فطرت،  و  هم  منطق  خرد  هوشیارانه،  مستلزم  این  است  که  آفریدگار  مدبّری  در  فراسوی  آن  باشد.

میان  بودن  و  نبودن  فاصلۀ  بسیار  است،  فاصلهای که  خرد انسان  نمیتواند  از  آن  تعبیر کند،  مگر  با  تصور  خدائی  که  میآفریند  و  شکل  می‏بخشد  و  این  هستی  را  پدیدار  میگرداند.

کسانی که کفر  میورزند  بدین  فاصله  میگرایند  و  آن  را  با  ستیزهگری  پر  مینمایند.  آنان  میگویند:  لازم  نیست  که  فرض کنیم  پیش  از  وجود،  عـدم  بوده  است!  ...  از  جملۀ  اینان  فیلسوفی  است که  میگویند  فیلسوفی که  از  (روحگرائی)  جانبداری  مینماید  و  از  آن  در  برابر  (مادیگرائی)  دفاع  میکند.  بر  این  اساس  چه  بسا  برخی  از  (مسلمانان) گول  خورده  زبان  به  ستایش  او  بگشایند  و  به  اقوال  او  برای  دفاع  از  دین  خود  استناد  نمایند  تا  از  دین  یزدان  با گفتار  بندهای  از  بندگان  پشتیبانی کنند  ...  این  فیلسوف  (برگسون)  یهودی  است!!!

برگسون  میگوید:  بـر وجود  هسـتی  ،  عـدمی  سبقت  نگرفته  است!  فرض  کردن  وجود  با  نبودن  عدم،  از  سرشت  خرد  بشری  سرچشـمه  میگیرد،  خردی که  نمیتواند  جز  بدین  شیوه  بیندیشد  و  تصورّ کند.

آیا گمان  میکنی  برگسون  در  اثبات  این که  بر  وجود  هستی،  عدمی  سبقت  نگرفته  است،  به  چه  منطقی  استناد  میکند  و گفتارش  مبتنی  بر  چه  منطقی  است؟

آیا  او  به  خرد  استناد  میجوید؟  نه. چه  خرد  -  همانگونه  که  خودش  میگوید  -  ممکن  نیست  وجود  را  جز  بعد  از  عدم  تصورّ کند!

آیا  او  به  وحی  الهی  استناد  میجوید؟  او که  چنین  ادّعائی  ندارد.

اگر  او  میگفته  است:  حدس  متصوّفه  همیشه  این  بوده  است که  خدائی  وجود  دارد  و  ما  هم  باید  ایـن  حدس  مستمرّ  و  مطّرد  را  باور  بداریم  ...  الـبته  خدائی که  برگسون  از  آن  صحبت  میکند  یزدان  جهان  نیست  و  بلکه  خود  جهان  است!

پس  سرچشمۀ  سومی که  (بـرگسون)  بر  آن  تکیه  میورزد  و  در  اثبات  این که  وجود  هستی،  مسبوق  به  عدمی  نیست،  باید  چه  باشد؟...  ما نمیدانیم!

بناچار  باید  پناه  برد  به  تصوّر  آفریدگاری که  این  هستی  را  آفریده  است  ...  باید  به  چنین  تـصوّری  پـناه  برد  و  وجود  هستی  موجود  را  با  آن  تعلیل کرد  ...  اگـر  ایـن  جهانی که  هست  آفریده  نشده  باشد،  چگونه  ممکن  است  از آن قوانینی  پیروی کند  و سر  موئی  از آن  قوانین  تخلّف  و  تخطّی  نکند،  و  هر  چیزی  در  آن کاملاً  حساب  شده  باشد  و  دارای  انــدازۀ  سـنجیده  و  مقدار  مشخّص  باشد،  بگونهای که  هر  اندازه  مرغ  خرد  آدمی  بتواند  پر  بکشد،  به گوشههائی  از  آن  پی  ببرد  و  بس،  آن  هم  پس  از  اندیشۀ  بسیار  و تلاش  بیشمار؟![1]

پیدایش  حیات  نیز  با  ماده،  فاصلۀ  بسیاری  دارد  -  ماده  به  هر  معنی  و  مفهومی که  باشد،  حتّی  اگر  به  معنی  پرتو  گرفته  شود  -  نمیتوان  علّتی  برای  پیدایش  حیات  جست  مگر  با  تصوّر  وجود  خداونـدی که  آفریننده  و  مدبّر  است.  خداوندی که  هستی  را  میآفریند  و  سپس  اجازه  میدهد  حیات  در  آن  پدید  آید،  و  پس  از  پیدایش  حیات  نیز  آن  را  با  بزرگواری  خویش  میپاید  و  محافظت  مینماید  ...  حیات  انسانها  با  ویژگیهای  چشمگیری که  دارد،  پلّهای  بالاتر  از  خود  حیات  است  ...  اصل  انسان  از  گل  است  ...  یعنی  از  مادۀ  این  زمین  و  از  جنس  آن  است.  ارادۀ  مدبّری  باید  بدو  حیات  ببخشد،  و  از  روی  قصد  و  اختیار  ویژگیهای  انسانی  را  به  انسان  عطاء کند.

همۀ  تلاشهائی  که  کافران  و  خدا نـاباوران  برای  تـعلیل  پیدایش  حیات کردهاند،  بی‏نتیجه  مانده  است  و  حتّی  در  پیشگاه  خود  عقل  آدمـی  نـاموفّق  بوده  است.  آخرین  چیزی  را  که  در  این باره  خواندهام،  تـلاش  (دیـورانت)  فیلسوف نمای  آمریکائی  است.  او  تلاش  میورزد  میان  نوع  حرکتی که  در  اتم  است  - که  او  آن  را  درجهای  از  حیات  میشمارد  -  و  میان  نوع  معروف  حیات که  در  زندهها  است،  نزدیکی  برقرار کند.  دیورانت  با  تلاش  خستگی ناپذیر  همه  جانبهای  میخواهد  فاصله  و  فراغی  را  پر  بکند که  میان  مادۀ  راکد  بیتکان،  و  مـیان  حیات  پـویای  جنبان،  قرار  دارد،  به  مـنظور  بی‏نیازی  از  خداوندی که  حیات  را  در  موات،  یـعنی  زندگی  را  در  جماد،  پدید  میآورد!

امّا  این  تلاش  بیامان  نه  بدو  و  نه  به  مـادیگرایان  ناترالیست  کمترین  سودی  نمیرساند.  زیرا  اگر  حیات  صفتی  است که  در  ماده  نهان  است،  و  در  فراسوی  ایـن  ماده  نیروی  دیگر  و  صاحب  ارادهای  نیست،  پس  چه  چیز  است که  حیات  را  در  مادۀ  هستی  با  درجههای  مختلفی  و  با  اندازههای  متفاوتی  بگونهای  پخش  میکند که  برخیها  بالاتر  و  پیچیدهتر  از  برخیها  میگردد؟  مثلاً  در  اتم  حیات  تنها  به  صورت  حرکت  آلی  بیشعوری  درمیآید،  و  در  گیاه  به  شکل  اندامی  جلوهگر  میآید،  و  در  جانداران  معروف  به  صورت  عضوی  خودنمائی  میکند که  دارای  ترکیبات  و  پیچیدگیهای  بیشتری  است  ...  چه  چیز  ماده  را  بر  آن  میدارد  -  مادهای  که  همانگونه که  می‏گویند  در  برگیرنده  حیات  است  - که  برخی  از  مادهها  عنصر  حیات  را  بیش  از  عنصر  حیاتی  بردارد که  مادۀ  دیگری  آن  را  برمی‏دارد،  بدون  ارادۀ  مدبّری؟  چه  چیز  باعث  میگردد  که  حیات  نهاده  در  ماده،  در  مدارج  بالای  خود  دگرگون  و  جورا جور  شود؟!

ما  این گوناگونی  و  دگرگونی  را  خـواهیم  دانست،  آن  زمان  که  ایمان  داشته  باشیم  به  این که  ارادۀ  مدبّری  در  جهان  است که  آفریدگار  جهان  است.  او  از  روی  اراده  و  اختیار  چنین کارهائی  را  میکند.  امّا  زمـانی که  معتقد  باشیم که  در گسترۀ  هستی  تنها  ماده  جاندار  -  بگذارید  چنین  فرض کنیم  -  است  و  بس،  برای  عقل  بشری  محال  و  ناممکن  است که  این  اختلاف  و  تفاوت  را  بفهمد،  یـا  آن  را  تعلیل  و  توجیه کند!

تعلیل  و  توجیه  اسلامی  از  جوشش  و  پیدایش  حیات  -  در  درجات  متفاوتی که  هست  -  یگانه  راه  حلّ  ایـن  پدیدهای  است  که  تلاشهای  مأیـوسانۀ  مادیگرایـانه  نمیتواند  آن  را  تعلیل  و  توجیه کند.

ما  در  این  فی ظلال  القرآن  از  برنامۀ  قرآنـی  بیرون  نـمیرویم.  لذا  مـا  در رویـاروئی  با  پـلیدی کفر  و  خدا ناباوری،  بیش  از  دلائـل  آفرینش  هسـتی  و  ادارۀ  جهان  و  پیدایش  حیات  در  آن،  چیزی  نمیگوئیم  و  جلوتر  نمیرویم  ...  قرآن کریم  مسألۀ  وجود  خدا  را  مسألۀ  خود  ننموده  است.  چرا که  خدا  میدانسته  است که  فطرت  این  پلیدی  را  نمیپذیرد.  بلکه  مسألۀ  قرآنی  مسألۀ  یگانگی  خدا،  و  همچنین  بیان  سلطه  و  قدرت  خدا  در  زنـدگی  بندگان  است.  این  مسألهای  است که  سوره  بیان  آن  را  در  این  موجی که  بیان کردیم  بر  عهدۀ  خود  میگیرد.


 


[1] کسانیکه  از  دست  ظلم  و  زور کلیسا  میگریختند،  کلیسائی که  به  نام  (یزدان)  بر گردۀ  مردمان  سوار  میگردید،  در  قرنهای  هیجدهم و  نوزدهم  تمام  تلاش  و کوششان  صرف  انکار  (یزدان) گردید.  آنان که  (ایدهئالیست)  بودند  (خرد)  را  برگزیدند و  همۀ  ویژگیها و  صفات  یزدان  را بدو  دادند! کسانی  هم که  (ناترالیست)  بودند  (طبیعت)  را  برگزیدند  و  همۀ  این  ویژگیها  و  صفات  را بدو  دادند!  زیرا  نه  برای  اینان و نه  برای  آنان،  چارهای  جز این  نبود  که  چیزی  را  فرض کنند و آن  چیز  فراتر  از  نیرو و توان  بشری  باشد و  تفسیر  این  هستی و  آنچه  در آن  میگذرد بدو حواله شود  ...  آنان فقط و فقط  میخواستند  یزدان  را  انکار  کنند،  تا  از  سلطه  و  قدرت کلیسا  رهائی  یابند!!!  (مؤلف)

 

 

تفسیر سوره‌ی انعام آیه‌ی 32-20

 

سورهی انعام آیهی 32-20

 

 (الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (٢٠)وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (٢١)وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (٢٢)ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ (٢٣)انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢٤)وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ (٢٥)وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (٢٦)وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (٢٧)بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (٢٨)وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (٢٩)وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (٣٠)قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (٣١)وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ) (٣٢)

 

این  چرخش  و گردش،  و  یا  این  موج  و  جهش،  به  سوی  مشرکانی  برمیگردد، که  قرآن  مجید  را  تکذیب  میکنند  و  زندگی  دوباره  و  رستاخیز  را  دروغ  مـیدانند  و  به  آخرت  ایمان  ندارند  ...  امّا  این  بار  با  به  تصویر کشیدن  سرکشی  و  دشمنانگی  ایشان،  و  بیان  فرجام  پیشینیان  و  سـرنوشت  پـدران  و  نـیاکـان  تکذیب  کـنندۀ  آنـان  همانگونه  کـه  در  رونـد  سـوره  گـذشت  -  رویـاروی  نمیگردد.  بلکه  این بار  با  بیان  سـرنوشت  خودشان  در  آخرت،  و  با  ذکر  سزا  و  جزای  ایشان  در  آن،  رویاروی  مــیگردد،  آخـرت  و  ســزا  و  جـزائـی کـه  آن  را  دروغ  میدانند  و  بدان  ایمان  ندارند...  با  ذکـر  چـنین  سـزا  و  جزائی،  و  با  بیان  چنین  فرجام  و  سرنوشتی  در  صحنههای  زندۀ  برجسته  با  ایشان  رویاروی  میشود.  بدانگـاه  کـه  این  سزا  و  این  جزا  را  بدیشان  اعلام  مـیدارد  و  چنین  سرنوشت  و  فرجامی  را  بدانان  مـینمایاند  کـه  هـمگی  ایشان  را  گرد  آوردهانـد  ...  از  آنـان  پرسش  مـیشود،  پرسش  برا ی  نکوهش  و  سـرزنش  آنـان،  و  شـناساندن  ایشان  و  شگفت  از کارشان:

(أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟).

 انبازانی  که  گمان  میبردید،  کجایند؟.

آنان  که  هراسناک  و  وحشت زده  هستند،  و  نزدیک  است  که  از  پای  بیفتند  و  بیهوش  شوند،  به  یزدان  سوگند  یاد  مــیکنند  و  بــه  یگـانگی  خـداونـدگاری  او  اعـتراف  می‏نمایند،  میگویند:

(وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ).

 به  خداوندی  که  پروردگار  ما  است  سوگند  کـه  مشـرک  نبودهایم  (و  هرگز  جر  تو  را  نپرستیدهایم!).

این  سزا  و  جزا،  و  این  سرنوشت  و  فرجام،  بدیشان  ابلاغ  و  نموده  میگردد،  در  آن  حالی که  آنان  را  در  آتش  نگاه  داشتهاند  و  در  میانۀ  آن  زندانی  کردهاند،  و  هـراســان  و  شیون کنان  ایستادهاند،  و  آه  و  فغان  پشیمانی  سردادهاند،  دردا  و  حسرتا  گویان  میگویند:

(یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 ای  کاش  (برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم،  بار  دیگر)  بـــه  دنـــیا  بـرمیگشتیم  و  (در  آنـجا  دیگر)  آیــات  پروردگارمان  را  تکذیب  نمیکردیم  و  از  زمـرۀ  مـؤمنان می شدیم!

این  سزا  و جزا،  و  این  سرنوشت  و  فرجام،  بدیشان  ابلاغ  و  اعلام  میگردد،  در  آن  حال کـه  ایشـان  را  در  برابر  پروردگارشان  نگاه  داشتهاند،  و  ایشان  کمی  مانده  است  که  از  شرم  و  خجالت  و  پشیمانی  آب  شوند،  و  از  خوف و هراس به دل زمین فرو روند،یزدان سبحان از ایشان می پرسد: 

(أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ ؟!).

  آیا  این  (چیزهائی  را  که  می‏بینید  و  دامنگیرتان  است)  حقّ  نیست؟.

با خواری و شرمندگی پاسخ می دهند:

  (بَلَى وَرَبِّنَا!).

آری به پروردگارمان سوگند (حقّ است).

این  چنین  اقرار  و  اعترافی  کمترین  سودی  بـه  حـالشان ندارد :

(قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

(آنگاه خداوند باز بدیشان )می گوید: پس به سبب کفری که می ورزیدید عذاب (دوزخ) را بچشید.

آنان  را  با  عذاب  رویاروی  و  گرفتار  میگردانند،  در  حالی  که  خویشتن  را  باختهاند!  بلکه  همه  چـیز  خود  را  باختهاند.  بار  گناهانشان  را  بر  دوش  گرفتهاند  و  در  زیر  بار گناهان قد خم کرده اند و چمیده اند! می نالند و بسان چهارپایان  به  فریاد  در  آمدهاند!  بر  کوتاهی  کردن  خویش  دربارۀ  کار  و  بار  آخرت،  دردا  و  حسرتا  سر  داده اند! هم  اینک  ایشان  به  فرجام  مـعاملۀ  زیـانبار  خود  گرفتار شده اند و سرنوشت ناگواری پیدا کرده اند!

صحنهای  پس  از  صحنهای  پیاپی  میآید.  هر  صحنهای  هم  دلها  را  به  لرزه  میاندازد،  و  بندهای  پیکـر  را  سست می گرداند و وجود انسان را به تکان در می آورد و چشم  و  دل  کسی  را  باز  میگرداند  که  یـزدان  بخواهـد  چشم  و  دلش  را  بگشاید  و  حقّ  و  حقیقتی  را  بدو  بنماید  که  پیغمبر  خدا  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   و  کتاب  قرآن  آن  را  به  مـردمان  نشــان  داده  است.  هـمان  قرآنی  که  آن  را  دروغ  می پندارند،  هر  چند  که  اهل  کتاب،  قرآن  را  بدان  گونه می شناسند  که  فرزندان  خویش  را  میشناسند!

*

(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

 کسانی  که  کتاب  آسمانی  بدانان  دادهایم  (یعنی  یهودیان  و  مسـحیان)  او  را  (که  محمّد  نام  و  پیغمبر  خاتم  است  و  صـفات  او  در  کتابهایشان  مذکور  است،  خـوب)  میشناسند،  همانگونه  که  فرزندان  خود  را  میشناسند.  کسانی  که  (سـرمایۀ  وجود)  خود  را  از  دست  دادهانـد  (زیانکارند  و  بدانچه  پی  میبرند  اقرار  نمیکنند  و)  ایمان نمی آورند.

در  قرآن کریم  مکرّراً  از  آگـاهی  اهـل کتاب  -  یـعنی  یهودیان  و  مسیحیان  -  از  قرآن،  یا  از  صـحّت  رسـالت  محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم   و  یا  اطّلاع  ایشان  از  صحّت  نزول  قرآن  از  جانب  یزدان،  سخن  رفته  است.  این  حقیقت  پیاپی  بیان  شده  است،  خواه  به  هنگام  رویاروئی  با  خود  اهل کتاب،  بدانگاه که  با  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم  و  با  ایـن  آئین  بـه  مقابله  برخاستهاند  و  راه  انکار  پیمودهاند  و  جنگ  و  جـدال  آغازیدهاند.  این  امور  هم  اغلب  اوقات  در  مدینه  روی  داده  است،  و  خواه  به  هنگام  رویاروئی  با  مشرکان  عرب.  زیرا  مشرکان  عرب  میدانستند  که  اهل کتاب کسانیند که  با  سرشت  وحی  و  ویژگی کتابهای  آسمانی  آشنا  هستند،  و  بدین  سبب  این  قـرآن  را  نـیز  خـوب  میشناسند،  و  صداقت  پیغمبر  خدا صلیِ الله علیه وآله وسّلم  را  هم  میدانند.  اهل کـتاب  طبعاً  میدانند که  قرآن  وحـی  آسـمانی  است  و  یـزدان  جهان  آن  را  به  محمّد صلّی الله علیه وآله وسّلم پیام  داده  است،  همان گونه  که کتابهای  دیگر  را  به  پیغمبران  پیش  از  او  پیام  داده  و  ارسال  فرموده  است.

به  نظر  ما  این  آیه  مکّی  است.  ذکر  اهـل کـتاب  در  آن  بدین  شیوه،  بیانگر  این  واقعیّت  است که  در  رویاروئی  با  مشرکان،  بدیشان  گوشزد  شود که  این  کتابی  را  که  انکار  مینمائید،  اهل کتاب  آن  را  میشناسند،  بدان  گونه  کـه  فرزندان  خود  را  میشناسند!  اگر  هم  اغلب  اهل کتاب  بدان  ایمان  نمیآورند،  بدان  خاطر  است  که  خویشتن  را  باختهاند  و  زیانمند  شدهاند.  کار  آنان  در  این  باره  به  کار  مشرکان  میماند،  مشرکانی که  خویشتن  را  باختهانـد  و  زیان  دیده  نـمودهاند  و  بدین  لحاظ  بـه  ایـن  آئین  نگرویدهاند.  روند  قرآنی  در  این  آیه  و  همۀ  آیههای  بعد  از  آن،  از  مشرکان  سخن  میراند.  این  هم  مکّی  بودن  این آیه  را  تقویت  مینماید،  همان گونه که  قبلاً  در  آشنائی  با سوره گفتیم:

مفسّران  در تفسیر  آیهای  همچون  این  آیه:

(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ).

 کسانی  که  کتاب  آسمانی  بدانان  دآدهایم  (یعنی  یهودیان  و  مسـحیان)  او  را  (کـه  محمّد  نام  و  پیغمبر  خاتم  است  و  صـــفات  او  در  کـــتابهایشان  مـذکور  است،  خـوب)  میشناسند،  همانگونه  که  فرزندان  خود  را  میشناسند.

 اغلب  گفتهاند:  اهل کتاب  میدانند  که  قرآن  واقعاً  از  سوی  یزدان  نازل  شده  است.  و  یا  این  که  گفتهاند:  آنان  میدانند  که  پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   واقعاً  فرستاده  یزدان  است  و  این  قرآن  بدو  وحی  میگردد...

البتّه  این  تفسیر،  مدلول  عملی  نصّ  است.  ما  با  بررسی  واقعیّت  تاریخی  و  با  توجّه  به  موضعگیری  اهل کتاب  در  برابر  این  آئین،  برداشت  دیگری  نـیز  از  مدلول  نصّ  داریم.  چه  بسا  یزدان  سبحان  خواسته  است  همان  را  بـه  گروه  مسلمانان  بـیاموزد،  تـا  در  طـول  تـاریخ  هنگام  رویاروئی  این  آئین  با  اهل کتاب،  مسـلمانان  آن  را  به  خاط  داشته  باشند:

قطعاً  اهل کتاب  میدانند که  این کتاب  قرآن  نام  حقّ  است  و  از  سوی  یزدان  نازل  شده  است.  بدین  سبب  خـوب  میدانند که  چه  قدرت  و  قوّتی  در  آن  نهفته  است.  لبریز  از  خیر  و  صلاح  مردمان  است.  نیروئی  در  آن  نهفته  است  که  میتواند  معتقدان  به  عقیدهای  را که  به  ارمغان  آورده  است  به  پیش  برانـد،  و  بــا  اخـلاقی کـه  از  آن  عـقیده  سرچشمه  میگیرد  آنان  را  به  پیشرفت  وادارد  و  ایشان  را  مترقّی گرداند،  و  در  سایۀ  سیستمی که  بر  آن  عقیده  پدیدار  و  استوار  می‏گردد  انسانها  را  به  سعادت  برساند.  اهل کتاب  برای  این کـتاب  و  پـیروان  آن  حسابها  باز  میکنند  و  از  جـوانب  و  زوایـای  مختلف  بدان  و  بـه  پیروانش  مینگرند  و  قرآن  و  مسلمانان  را  زیــر  نظر  میدارند.  اهل کتاب  خوب  میدانند  که  زمین  یا  جای  ایشان  و  یا  جای  پیروان  این  آئین  است!  زمین  نمیتواند  آنان  را  و  مسلمانان  را  یکجا  در  خود  جای  دهـد!  اهـل  کتاب  میدانند  چه  حقّ  و  حقیقتی  در  آئین  اسلام  نـهفته  است.  همچنین  میدانند که  خودشان  بـه  چـه  بطالت  و  ضلالتی  افتادهاند!  و کاملاً  میدانند  که  جاهلیّتی  که  خود  بدان  گرائیدهاند،  و  اوضاع  قوم  ایشان  و  اخلاق  آنـان  و  نظامهای  حکومتیشان  به  سـوی  آن  رفـتهانـد  و  بـدان  افتادهاند،  هرگز  ممکن  نیست که  این  آئین  با  آن  سازش  کند،  یا  آن  را  بر  جای گذارد.  بدین  خاطر،  پیکار  و  نبرد  این  آئین  با  چنین  جاهلیّتی  هـمیشه  برقرار  بوده  و  آشتی ناپذیر  است،  تا  آن  زمان که  جاهلیّت  از کرۀ  زمین  برخیزد،  و  این  آئین  برتری گیرد  و  دین  و  پرستش  همه  خاصّ  خدا  باشد.  یعنی  قدرت  همه  در  زمین  از  آن  خدا  باشد،  و کسانی که  بر  سلطه  و  قـدرت  مـیشورند،  از  سطح  زمین  رانده  شوند.  بدین  وسیله  دیـن  و  پـرستش  همه  از  آن  خدا  می‏گردد.

اهل کتاب،  این  حقیقت  را  در  این  دین  سراغ  دارنـد،  و  کاملاً  متوجّه  وجود  آن  در  این  آئین  هستند.  این  آئین  را  بــدان  گـونه  مــیشناسند کــه  فـرزندان  خـویش  را  میشناسند...  اهل کتاب  نسل  بعد  از  نسل،  این  دین  را  بررسی  میکنند،  بـررسی  ژرف  و  دقـیقی.  راز  و  رمـز  قدرت  و  قـوّت  آن  را  جسـتجو  مـینمایند،  و  با  دقّت  وارسی  میکنند که  از  چه  راههائی  این  آئین  به  درونها  نفوذ  میکند،  و  چگونه  دلها  را  تسخیر  مـینماید،  و  بـا  تلاش  هر  چه  بیشتر  به  پژوهـش  میپردازند  تا  بدانـند:  چگونه  میتوانند  نیروی  روبراه  در  ایـن  آئـین  را  تباه  سازند؟  چگونه  شکّ  و  تردید  به  دلهای  پـیروان  آئـین  اسلام  بیفکنند؟  چگونه  سخنان  را  در  این  آئین  از  موارد  اصلی  بگردانند  و  نادرست  جلوهگر گردانـند؟  چگونه   این  آئین  را  از آگاهی  درست  نسبت  به  این  آئین  باز  دارند  و نگذارند  چنانکه  باید  از  مطالب  آن  اطّلاع  پیدا کنند؟  چگونه  این  آئین  را  از  مسیر  حرکت  و  جنبش  منحرف  سازند؟  حرکت  و  جنبشی که  به  پیش  میتازد،  و  باطل  و  جاهلیّت  را  در  هم  میشکند،  و  سلطه  و  قدرت  خدا  را  به  زمین  برمیگرداند،  و  متجاوزان  به  این  سلطه و  قدرت  را  میتاراند،  و  دین  و  پرستش  را  همه  خالصانه  از  آن  خدا  میگرداند  ...  چگونه  اسلام  را  به  جنبش  فرهنگی  خشکی  تبدیل کنند؟  و  به  شکـل  پـژوهشهای  نظری  مردهای  درآورند؟  و  آن  را  بگونۀ  بحثهای  جدلی  کلامی  یا  فقهی  و  یا قبیلهگری  و  نژاد پرستی  بیفائده  و  پوچ  نشان  دهند؟  چگونه  مفاهیم  این  دین  را  به  قالب  اوضاع  و  سیستمها  و  جهانبینیها  و  اندیشههای  دور  از  آن  و  بلکه  ویرانگر  آن  بریزند؟  امّا  با  ایـن  وجود  به  پیروان  آن  تفهیم کنند که  عقیدۀ  ایشان  محترم  و  مصون  است!

بالأخره  چگونه  خلأ  عقیده  را  با  جهانبینیها  و  اندیشهها،  و  با  مفاهیم  و  مطالب،  و  با  فعّالیّتهـا  و  تلاشهای  دیگری  پر  سازند،  تا  واپسین  ریشههای  عاطفۀ  عقیدۀ  نیمه جان  را  از  میان  بردارند!

اهل کتاب با  دقّت  هر  چه  بیشتر  به  بررسی  و  پژوهش  ژرف  و  همه  جانبۀ  این  دین  می پردازند.  آن  هم  نه  بدان  خاطر که  در  جستجوی کشف  حقیقت  باشند  -  همان گونه  که  پیروان  سادۀ  آئین  اسلام  میپندارند  -  و  نه  بدان  خاطر که  با  این  دین  و  اصل  آن  انصاف  و  دادگری کنند  -  همان گونه که  بعضی  از گول  خوردگان  میپندارنـد،  وقتی که  از  پژوهشگری  یا  خاورشناسی  دربارۀ  چیز  خوبی  از  این  دین  اعترافی  میخوانند  یـا  میشنوند  -  هرگز!  هرگز!  آنان  به  بررسی  ژرف  و  پژوهش  جدّی  و  کاوشگرانه  میپردازند  تا  راه  کشتن  و  جایگاه  نابودی  این  دین  را  پیدا کنند!  ببینند  از کدام  سو  به  سوی  آئین  اسلام  نشانه  روند  و کجای  آن  را  با  خدنگ  نـیرنگ  خویش  بزنند!  آنان  بررسی  میکنند  اسلام  از  چه  موارد  و  منافذی  به  درون  فطرتها  میرود  و  از  چه  راههائی  به  زوایای  دلها  میدود،  آن  موارد  و  مـنافذ  و  راهـها  را  ببندند  و  بگیرند،  یـا  دست کم  آنـها  را  باریکتر  و  ناهموارتر  و  سستتر گردانند!  ایشان  در  بارۀ  راز  و  رمز  قدرت  و  شوکت  اسلام  به  پژوهش  و کاوش  میپردازند  تا  از  آن  راهها  با  آن  بستیزند  و  از  پیشرفت  آئین  الهی  جلوگیری  نمایند.  آنان  میخواهند  بدانند که  آئین  اسلام  چگونه کاخ  محبّت  خویش  را  در گسترۀ درونها  بر  پـا  میدارد،  تـا  در  برابر  آن کاخهای  جهانبینیهائی  را  بسازند  و  بر  پا  دارند که  با  آئـین  اسـلام  دشـمنی  و  کینه توزی  داشته  باشد  و  با  چنین  جـهانبینیهائی  خلأ  درونهای  مردمان  را  برگردانند!

 

اهل کتاب  با  توجّه  به  همۀ  این  ملاحظات  و  شرائـط  و  اهداف  است که  آئین  اسلام  را  بدانگونه  میشناسند که  فرزندان  خود  را  میشناسند!

بر  ما  مسلمانان  لازم  است که  این  را  بدانیم  ...  همچنین  بدانیم که  ما  از  دیگران  سزاوارتر  بدان  هستیم که  آئـین  خـود  را  بدانگونه  بشـناسیم که  فرزندانـمان  را  میشناسیم!

واقعیّت  تاریخی  از  لابلای  چـهارده  قرن  از  حقیقت  یگانهای  سخن  می‏گوید،  و  آن  حقیقتی  است که  قرآن  کریم  در  این  آیه  بیان  میفرماید:

(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ).

 کسـانی  که  کتاب  آسمانی  بدانان  دادهایم  (یعنی  یهودیان  و  مسیحیان)  او  را  (که  محمّد  نام  و  پیغمبر  خاتم  است،  و  یا  آئین  اسـلام  را  خوب)  مـیشناسند،  همان  گونه  کـه  فرزندان  خود  را  میشناسند.

امّا  این  حقیقت،  در  این  برهه  از  زمان  روشن  میگردد  و  به  صـورت  ویـژهای  جلوهگر  مـیآید...  بررسی‏ها  و  پژوهشهائی که  در  ایـن  برهه  از  زمـان  به  زبانهای  خارجی  دربارۀ  اسلام  نوشته  میشود،  مـیتوان  گفت  همچون کتاب هفتگی  است  ...  این  بررسی‏ها  و  پژوهشها  گویای  شناخت  فراوان  اهل کتاب  از  اسلام  است.  آنـان  مطّلع  از  هر  مسألۀ کوچک  و  بزرگی  در  بارۀ  سرشت  این  آئین  و  تاریخ  آن  هستند،  و  از سرچشمههای  قدرت  و  قوّت،  و وسائل  مقاومت  و دفاع،  و  توان  نبرد  و  رزم،  و  راههای  تباه کردن  رهنمون  و  رهنمود  اسلام،  آگاه  و  باخبرند!  روشن  است که  اغلب  ایشـان  از  ایـن  نـیّت  درونی  خود  پرده  برنمیدارند  و  هدف  خویش  را  پنهان  میدارند.  زیرا  آنان  خوب  میدانند که  اگر  هجوم  ایشان بر  این  آئین  بیپرده  و  صریح  باشد  و  آشکارا  -  دیـن  اسلام  تـاخت  بـبرند،  حـماسۀ  دفـاع  و  مـقاومت  را  در  مسلمانان  برمیانگیزند.  آنان  میدانـند  کـه  نـهضتها  و  جنبشهائی که  برای  جلوگیری  از  حملۀ  مسلّحانه  به  ایـن  آئین  در گرفته  است  و  چنین  حملۀ  مسلّحانهای  هم  مجسّم  در  استعمار  بوده  است،  تنها  بر  پایۀ  بیداری  دیـنی  یـا  دست  کم  بر  پایۀ  احساسات  دینی  بوده  است،  و  استمرار  حملۀ  بر  اسلام  -  هر  چند  بگونۀ  اندیشه  -  حماسۀ  دفاع  و  مقاومت  را  بر  خواهد  انگیخت.  بدین  سـبب  است  بسیاری  از  استعمارگران  و  دشمنان  به  شیوۀ  ناپاکتری  پناه  میبرند...  پناه  می‏برند  به  مدح  و  ثنا  و  تعریف  و  تمجید  این  آئین،  تا  آنگاه که  احساسات  بیدار  به  خواب  مـیرود،  و  حـماسۀ  آمـاده  فـرو کش  میکند  و  سست  میشود،  و  اعـتماد  و  اطمینان  خوانندگان  را  جلب  میکنند.  آن  وقت  زهر  را  به  جام  میریزند  و  لبریز  به  دست  مسلمانان  میدهند  تــا  آن  را  سـر  بکشـند!  مـثلاً  میگویند:  این  آئین،  بلی  این  آئین،  بسی  بزرگ  است.  امّا  لازم  است که  معانی  و  مفاهیم  آن  دگرگون گـردد  و  پیشرفت  نماید،  و  قوانین  و  مقرّرات  آن  نیز  دگرگون  شود  و  پیشرفت کند،  تا  با  تمدّن  نوین  (‌‌انسـانی)  همگام  و  همآوا  گردد!  نباید  در  برابر  تغییرات  و  تـرقیّاتی  کـه  در  اوضاع  جامعه،  و  در  شیوۀ  قضاوت  و  حکمرانـی،  و  در  ارزشهای  اخلاقی،  به  وقوع  پیوسته  است،  قد  علم کند  و  دشمنی  ورزد.  خلاصه  دین  باید  به  شکل  عقیده  در  دلها  بسر  برد  و  در  جهان  اندیشه  زندگی کند،  و  زندگی  عملی  بیرون  را  رها  سازد  تا  نظریّهها  و  دیدگاهها  و  آزمونها  و  شیوههای  تازۀ  تمدّن  (انسانی)  به  اداره کردن  و  سـر  و  سامان  بخشیدن  آن  بپردازد!  دین  هـم  فـقط  بـایستد  و  مبارک  باد  بگوید  به  کاری  که  خداوندگاران  زمینی  بـا  آزمونها  و  شیوههای  خود  آن  را  مقرّر  میدارنـد  و  بـه  انجام  آن  دست  مییازند!  تنها  در  این  صورت  است  که  اسلام  آئین  بزرگی  خواهد  بود!!!

در  لابلای  بررسی  مواضع  قدرت  و  تأثیر  ژرف  این  دین  که  به  شکل  عدالت  و  دادگری  مکّارانهای،  و  مـدح  و  ثنای  فریبکارانهای،  جلوهگر  میآید  -  نویسندگان  اهل  کتاب  بـه  قـوم  خـود  رو  مـیکنند  و  بـدیشان گـوشزد  مینمایند که  متوجّه  خطر  این  آئین  باشند،  و  راز  و  رمز  قدرت  و  قوّت  آن  را  بشناسند.  چـنین  نـویسندگانی  در  پرتو  نور  آگاهی،  پیشاپیش  دستگاههای  ویرانگر  حرکت  میکنند،  تا  ضربههای کاری  خود  را  درست  به  هدف  بزنند،  و  این  دین  را  بشناسند  همان  گونه  کـه  فـرزندان  خود  را  می شناسند!

رازها  ر  رمزهای  این  قرآن  در  دراز نـای  زمـان  برای  پیروان  آن  روشن  و  برملا  میگردد،  رازها  و  رمزهائی که  همیشه  نو  و  شایسته  و  بایستۀ  آنان  خواهد  بود.  هر  زمان  که  پیروان  قرآن  در  سایۀ  قرآن  زندگی  را  بسر  ببرند،  در  پیکار  عقیدتی  هوشیار  و  بیدار  خواهند  بود،  و  حوادث  تاریخی  را  با  اطّلاع  و  بیداری  کامل  وارسی  و  ورانداز  میکنند،  و  رخدادهای  مـعاصر  را  آگاهانه  و  تـیزبینانه  پیش  چشم  میدارند،  با  نور  هدایت  یـزدان  بـه  جهان  مینگرند،  نور  هدایتی که  حقّ  را  عیان  نشان  میدهد  و  راه  را  روشن  میگرداند.

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ .وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ .ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ .انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).

 چه  کسی  سـتمکارتر  از  کسـی  است  کـه  بـر  خدا  دروغ  مــیبندد  (و  فـرزند  و  انــباز  بـرای  او  قـرار  مـیدهد  و  چیزهای  ناروای  دیگر  بدو  نسبت  میدهد؟)  یا  دلائل  (دالّ  بر  یگانگی  خدا  و  صدق  انبیاء)  او  را  تکذیب  مـینماید  (و  آیـات  قرآن  و  معجزات  پیغمبران  را  بـاور  نـمیدارد  و  نــادیده  مـیانگارد؟)  مسـلّمآً  ســتمکاران  رستگار  نمی‏شوند.  (برای  آنـان  بـیان  کن  چیزی  را  کـه  در  روز  قـیامت  رخ  مـیدهد)  آن  روزی  که  همۀ  آنـان  را  جمع  میکنیم  و  سپس  به  کسانی  که  (انبازانی  برای  خدا  قرار  دادهاند  و  بدو)  شرک  ورزیدهاند  میگوئیم:  انبازانی  که گمان  میبردید  کجایند  (تا  چنین  معبودهای  دروغین  در  عرصۀ  وحشتناک  به  فریادتان  رسند؟!).  سپس  عـاقبت  کـفر  آنــان  چیزی  جز  ایـن  نـیست  کـه  مـیگویند:  بـه  خداوندی  که  پروردگار  ما  است  سوگند  که  مـا  مشـرک  نبودهایم!  (و  هرگز  جز  تـو  را  نـپرستیدهایـم!).  بنگر  که  چگونه  بـا  خـویشتن  نـیز  دروغ  می‏گویند،  و  نشـانی  از  شرکاء  و  انبازانی  نماند  که  آنان  به  هم  میبافتند.

در  اینجا  مطالبی  پیگیری  میگردد کـه  مشـرکان  انـجام  میدهند.  موقعیّت  ایشان  و  اعمال  آنان  از  دیدگاه  یزدان  سبحان  به  تصویر  زده  میشود،  و  رویـاروی  به  خود  مشرکان  گفته  میشود.  رویـاروی  ایشـان  با  اسـتفهام  تقریری  دربارۀ  ستمی که  مرتکب  شدهاند  آغاز  می‏گردد.  ستم  آنان  این  است که  بر  خدا  دروغ  میبندند  و  ادّعاء  میکنند که  آنان  استوار  بر  آئین  یـزدانـند،  آئـینی که  ابراهیم  علیه السّلام  با  خود  به  ارمغان  آورده  است.  گمان  هـم  میبردند:  حیوانات  و  خوراکیها  و  آداب  و  مراسمی  را که  از  پیش  خود  حلال  یا  حرام  میکردند،  مورد  پسند  خدا  میدانستند  و  ناشی  از  فرمان  یزدان  میپنداشـتند!  هر  چند  دستور  یزدان  چنین  نبوده  است  و  اجازۀ  چنین  چیزی  را  بدیشان  نداده  است.  در  آخر  سوره  از  ایـن  پـندار  و  کردار  و گفتارشان  سخن  میرود،  و  با  فرمودۀ  یزدان  جهان،  یعنی:  (بزَعْمِهِمْ  ).  به گمانشان  همراه  میشود.  رفتارشان  در  این  باره  به  رفتار  برخی  از کسانی  میماند  که  امروزه  میپندارند که  پایبند  آئین  یزدانند!  آئینی که  محمّد صلیّ الله علیه وآله وسّلم   با  خود  آورده  است.  ایـنان  به  خویشتن  (مسلمان)  میگویند!  این  ادّعاء،  دروغی  از  زبان  یزدان  است.  زیرا که  آنان  نیز  از  پیش  خود  احکامی  را  صادر  میکنند،  و  اوضاعی  را  پدیدار  میسازند،  و  معیارها  و  ارزشهائی  را  تعیین  میکنند که  در  آنها  سلطۀ  یـزدان  را  غصب  مینمایند  و  آن  سلطه  را  برای  خود  ادّعاء  میکنند  و گمان  هم  میبرند که  این  چیزها  آئـین  یـزدان  است!  بـعضیها  هم که  دین  خود  را  فروختهاند  تا  با  فروش  آن  جایگاهی  در  پــرتگاههای  دوزخ  خـریداری  کـنند  و  دوزخی  شوند،  تصدیق  میکنند  و گواهی  میدهند که  ادّعاهای  گروه  فوق  الذّکر  آئین  یزدان  است!  روزی  فرا  می ر سد  که  مشرکان  انکار  میکنند کـه  آیـات  خدا  را  تکذیب کرده  باشند،  آیاتی که  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   آنها  را  با  خود  آورده  است  و  ایشان  آنها  را  نه  تنها  نپذیرفتهانـد،  بلکه  با  آنها  مبارزه  هم  نمودهاند،  و  از  زمرۀ  آئین  یزدان  نشمردهاند.  بلکه  آن  چیزهائی  را که  در  جاهلیّت  خویش  کردهاند،  آئین  یزدان  شمردهاند  و  ناشی  از  دستور  خدا  دانستهاند...  امروزه  درست  همین  پندار  و گفتار و  کردار  از  اهل  جاهلیّت  معاصر  سر  میزند!  درست  همسان  و  بسان  همدیگر!

روند  قرآنی  همۀ  اینها  را  مـردود  میدارد  و  بر  آنـان  زشت  می‏شمارد،  و  این  روش  را  ستمگرانـهترین  سـتم  قلمداد  میفرماید:

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ).

 چه  کسی  سـتمکارتر  از  کسـی  است  که  بـر  خـدا  دروغ  مــیبندد  (و  فـرزند  و  انـباز  بـرای  او  قرار  مـیدهد  و  چیزهای  ناروای  دیگر  بدو  نسبت  میدهد؟)  یا  دلائل  (دالّ  بر  یگانگی  خدا  و  صدق  انبیاء)  او  را  تکذیب  مـینماید  (و  آیـات  قرآن  و  معجزات  پـیغمبران  را  بـاور  نـمیدارد  و  نادیده  میانگارد؟).

ظلم  در  اینجا کنایه  از  شـرک  است،  و  برای  زشت  و  پلشت  نشان  دادن  شرک  بدین  شکل  بیان  شده  است.  این  هم  تعبیری  است که  در  روند  قرآنی  اغلب  در  بارۀ  شرک  بکار  رفته  است.  در  مواردی  از  شرک  با  واژۀ  ظلم  تعبیر  شده  است که  خدا  میخواهد  شرک  را  زشت  نشان  دهد  و  انسانها  را  از  آن  بیزار  و گریزان  فرماید.  این  نیز  بدان  خاطر  است که  شرک  ستم  نسبت  به  حقّ،  و  نسبت  به  خود  مشرک،  و  نسبت  به  مردمان  است.  شرک  تجاوز  به  حقّ  یزدان  سبحان  است.  چرا که  یـزدان  باید  به  یگانگی  پرستیده  شود  و  بدون  انباز  پـرستش  و  عـبادت گردد.  شرک  تجاوز  به  حقّ  خود  مشرک  نیز  هست،  زیرا  شرک  وجود  مشرک  را  زیان  میرساند  و  او  را  به  مهلکۀ  دوزخ  میکشاند.  شرک  تعدّی  به  حقّ  مردمان  نیز  می‏باشد.  چه شرک  مردمان  را  به  بندگی  و  پرستش  چیزهائی  بجز  خداوند  راستین  ایشان  میکشاند،  و  زندگی  آنان  را  با  احکام  و  اوضاعی  تباه  میگرداند که  بر  پـایۀ  چنین  تجاوزی  برقرار  و  استوار  میشود...  از  اینجا  است که  همانگونه که  خدا  می فرماید  شرک  ظلم  عظمیم  است[1]،  و  شرک  و  مشرکان  هرگز  رستگار  نمیشوند:

(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).

 مسلّماً  ستمکاران  رستگار  نمیشوند.

یزدان  سبحان  حقیقت کلّی  را  مقرّر  میفرماید،  و  نـتیجۀ  نهائی  شرک  و  مشرکان  - یا  ظلم  و  ظـالمان  -  را  بیان  مینماید.  آنچه  چشمان  کوتاه بین  در  فاصلۀ  زمـانی  و  مکانی کوتاهی،  رستگاری  و  پیروزی  می‏بینند،  ملاک  کار  و  معیار  سنجش  نـیست...  رسـتگاری  و  پیروزی  کوتاه  مشرکان  و  ظالمان  استدراج  بشمار  است.[2]  استدراجی که  منتهی  به  زیان  و  نابودی  می شود...

(ومن أصدق من الله حدیثا؟!).

چه  کسی  از  خدا  راستگوتر  است؟!. (نسا/87) 

در  اینجا  یزدان  جهان،  صحنهای  از  عـدم  رستگاری  و  پیروزی  را  با  ذکر  موقعیّت  ایشان  در  روز گرد همآئی  و  حساب  و کتاب  قیامت  به  تصویر  میکشد،  صحنهای که  زنده  و  برجسته  و  الهامگرانه  است:

(وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ .ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ .انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).

  (برای  آنان  بیان  کن  چیزی  را  که  در  روز  قیامت  رخ  میدهد) آن  روزی  که  همۀ آنان  را  جمع  میکنیم  و  سپس  به  کسانی  که  (انبازانی  برای  خدا  قرار  دادهاند  و  بدو)  شرک  ورزیدهاند  میگوئیم:  انبازانی  که  گمان  میبردید  کــجایند  (تـا  چـنین  مـعبودهای  دروغین  در  عرصۀ  وحشتناک  به  فریادتان  رسند؟!).  سپس  عاقبت  کفر  آنان  چیزی  جز این  نیست که  مـیگویند:  به  خداوندی  که  پروردگار ما  است  سوگند  که  ما  مشـرک  نبودهایـم!  (و  هرگز  جز  تو  را  نپرستیدهایـم!)  بنگر  که  چگونه  بـا  خویشتن  نـیز  دروغ  می‏گویند،  و  نشـانی  از  شـرکاء  و  انبازانی  نماند  که  آنان  به  هم  میبافتند.

شرک  دارای  انواعی  است.  انبازها  هم  اقسـامی  دارنـد.  مشرکان  نیز گوناگونند...  وقتی  که  امـروزه  مـردمان  واژههای  شرک  و  شرکاء  و  مشرکان  را  میشنوند،  شکل  بسیار  سادهای  به  نظرشان  میرسد،  و  آن  ایـن که  انسانهائی  بودهاند  و  بتها،  سـنگها،  درختها،  سـتارهها،  آتـش،  و  یا  چیزهای  دیگری  را  پرستش  میکردهاند.  این  یگانه  شکل  شرک  بوده  است  و  بس!

شـرک  در  اصـل،  عبارت  است  از  اعطاء  یکی  از  ویژگیهای  الوهیّت  به کسی  یا  چیزی  جز  یزدان  سبحان  ...  چه  این  ویژگی،  اعتقاد  به  این  باشد که  چنین کسی  یـا  چنین  چیزی  میتواند  رخدادها  را  پـدیدار  و  مـقدّرات  جهان  را  برقرار گرداند  و  چرخۀ  حیات  را  بچرخاند،  یـا  این  ویژگی  انجام  آداب  و  مراسم  عبادی،  و  قربانی  و  نذر  و  نذور  و  همچون  چیزهائی  برای  دیگران  باشد،  و  یا  این  که  دریافت  قوانین  و  مقرّرات  برای  سر  و  سامان  بخشیدن  به  اوضاع  زندگی  و  ادارۀ  امـور،  از  انسـانها  باشد...  هر  یک  از  اینها  نوعی  شرک  است،  و  قسمتی  از  مشرکان  دست  بدان  مییازند،  و گونهای  از  انبازها  را  بکار  می گیرند!

قرآن کریم  همۀ  اینها  را  شرک  مینامد،  و  وقتی که  صحنههای  قیامت  را  به  تصویر  میکشد  در  آنها  انواع  و  اقسام  شرک  و  مشرک  و انباز را  نشان  می دهد.  دیگر  تنها  به  یک  نوع آنها  بسنده  نمیکند،  و  صفت  شرک  را  فقط  بر  یکی  از آنها  اطلاق  نمینماید،  و  سـرنوشت  و  فرجام  و  سزا  و  جزای  دنیا  و  آخرت  اقسام  مشرکان  را  از  همدیگر  جدا  نمیسازد.

عربها  هر  یک  از گونههای  این  نوع  شرّکها  را  داشتند:  معتقد  بودند که  پدیدههائی  از  آفریدههای  یزدان  وجود  دارند  - که  از  راه  شفاعت  و  میانجی  واجب  الاجراء  از  سوی  خدا  -  در  وقوع  حوادث  و  انجام  فرمان  قضا  و  قدر، شرکت  دارند،  از  قبیل:  فرشتگان ...  یـا  ایـن که  شخصاً  میتوانند  اذیّت  و  آزار  برسانند،  از  قبیل:  جنّیان  که  مستقیماً  خودشان  و  یا  از  راه کاهنان  و  غیبگویان  و  جادوگران  اذیّت  و  آزار  میرسانند...  و  یـا  به  قدرت  بـعضیها هم  از آن  راه  و  هم  از این  راه  معتقد  بودند،  از  قبیل:  ارواح  آباء  و  اجداد...  همۀ  بتپرستان  هم  مرادشان  تنهائی  بود که  ارواح  چنین  پدیدههائی  آنـها  را  زندگی  مـیبخشیدند،  و  کاهنان  و  جادوگران  به  گفتارشان  در میانداختند،  و  برایشان  هر چه  را که  میخواسـتند  حلال  و  یا  حرام  میکردند...  در  حقیقت  آنان که کاهن  و  ساحر  بودهاند،  شریک  و  انباز  بشمار  آمدهاند.

عربها  با  انجام  شعائر  و  مراسم  برای  چنین  تنهائی،  و  قربانی  نمودن  و  نذر کردن  برای  آنـها  - و  بلکه  در  حقیقت  برای کاهنان  و  جادوگران  -  مـرتکب  شرک  میگشتند.  بعضی  از  ایشان  با  تقلید  از  ایرانـیان  معتقد  بودند که  ستارگان  در  انجام  وقائع  و  حوادث  و  امور  و  شؤون  جهان  از  راه  مشارکت  با  خدا  قدرت  و  تـوان  دارند!  برای  ایشان  شعائر  و  مراسم  انجام  میدادند  و  در  برابرشان  نماز  می‏بردند  و کرنش  مینمودند!

بدین  خـاطر  است که  ایـن  حلقۀ  مذکوره  از  داسـتان  ابراهیم  علیه السّلام  در  این  سوره،  با  موضوع  سوره  پیوند  پیدا می کند،  همان گونه که  خواهد  آمد.

بدین  منوال  میبینیم که  عربها  مرتکب  نوع  سوّمی  از  شرک  میشدند.  چرا که  از  طریق کـاهنان  و  مـرشدان،  قوانـین  و  مـقرّرات  و  مـعیارها  و  میزانـها  و  آداب  و  مراسمی  را  برای  خود  پدید  میآوردند  و  برای  آنـها  میزیستند  و  رفتار  میکردند  که  یزدان  جـهان  بدانـها  دستور  نداده  بود  و  اجازه  نفرموده  بود...  ادّعاء  هـم  میکردند  -  همان گونه که  امروزه  برخی  از  مردم  ادّعاء  میکنند  - این  چیز،  شریعت  و قانون  خدا  است!

در  این  صحنه،  صحنۀ گرد همآئی  و  رویـاروئی،  یزدان  جهان  از  مشرکان  -  از  همۀ  انواع  مشرکان  با  هـر  نـوع  شرکی  که  داشتهاند  -  دربارۀ  شـریکها  و  انـبازهایشان  پرسش  میفرماید:  شریکها  و  انـبازها کجایند؟  اصـلاً  اثری  از  آنها  بر  جای  نیست،  و  بهیچوجه  نمیتوانند  هول  و  هراس  و  عذاب  و  عقاب  را  از  پـیروان  خویش  باز  دارند:

(وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).

 (برای  آنان  بیان  کن  چیزی  را  که  در  روز  قیامت  رخ  میدهد)  آن  روزی  که  همۀ آنان  را  جمع  میکنیم  و  سپس  به  کسانی  که  (انبازانی  برای  خدا  قرار  دادهانـد  و  بـدو)  شرک  ورزیدهاند  میگوئیم:  انبازانی  که  گمان  میبردید  کجایند  (تـا  چنین  مـعبودهای  دروغین  در  عرصۀ  وحشتناک  به  فریادتان  رسند؟!).

صحنۀ  برجسته  و  روشنی  است،  و گردهمآئی  واقعی  است،  و  مشـرکان  با  چنین  پـرسش  سترگی  مورد  بازخواستند،  پرسش  سترگ  دردناکی:

(أَیْنَ شُرَکَاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟).

انبازانی  که  گمان  میبردید  کجایند؟.

هول  و  هراس،  در  اینجا کار  خود  را  میکند...  در  ایـنجا  فطرت  از  زیر  انبوه  تودۀ  چرک  و کثافاتی که  در  دنیا  بر  آن  افتاده  است  بدر  میآید...  در  اینجا  وجود  انبازها  از  فطرت  میزدایند  و  از گسترۀ  حافظه  رخت  برمیبندند،  همانگونه که  در  جهان  واقعی  و  حقیقی،  موجود  نبوده  و  نیستند...  این  است که  مشرکان  احساس  میکنند  اصلاً  شرکی  در میان  نبوده  است،  و انبازی  وجود  نداشته  است  ...  لذا  هیچ  شرکی  و  هیچ  انبازی  نه  در  جهان  حقیقت  و  نه  در  دنیای  واقعیّت  موجود  نبوده  است  ...  در  اینجا  است  که  (در  بوتۀ  آزمایش گذاشته  میشوند)  و  نـاپاک  و  ناسره  جدا  میشود،  و  توده  و  اندوده کنار  میرود  و  دور  ریخته  میشود.  (فتنه  -  در  بوتۀ  آزمایش  گذاشتن)  از  ریختن  طلا  به  بوته  است  تا  بر  اثر  حـرارت  آتش  ذوب  شود  و  ناسره  از  سره  بپالاید  و کف  و کثافات  آن گرفته  و  دور  ریخته  شود:

(ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ).

سپس  عاقبت  کفر  و  سرانجام  آزمایش  آنان  چیزی  جز  این  نیست  که  میگویند:  به  خداوندی  که  پروردگار  مــا  است  سوگند  که  ما  مشرک  نبودهایم!.

حقیقتی که  آزمایش  از  آن  پرده  به کـنار  زده  است،  یـا  حقیقتی که  آزمایش  در  آن  جلوهگر  آمده  است  و  تبلور  پیدا  کرده  است،  عبارت  است  از:  دست  کشیدن  آنان  از  سراسر گذشتۀ  خودشان،  و  اعترافشان  به  ربوبیّت  یگانۀ  یزدان،  و  زدودن  از  شرکی که  در  زندگی  دنیوی  خود،  آن  را  در  پیش گرفته  بودند  ...  امّا  اعتراف  ایشان  به  حقّ  و  حقیقت  و  بیزاری  و  دوری  جستن  از  باطل،  در  زمانی  صورت  میگیرد که  اعتراف  به  حقّ  و  حقیقت  و  بیزاری  و  دوری  جستن  از  باطل،  فائدهای  در  بر  ندارد.  لذا  چیزی  که گفتارشان  آن  را  به  تصویر  میکشد  بلا  و گرفتاری  است  نه  رهائی  و  رستگاری  ...  فرصت  از  دست  رفته  است  و  زمان  بهرهبرداری  سپری گشته  است  ...  امروز  روز  جزا  و  سزا  است  نه  روز کار  و کوشش  ...  امروز  روز  بیان  چیزهائی  است کـه  بوده  است،  نه  روز  برگرداندن  چیزهائی  که  از  دست  رفته  است...

بدین  خاطر  است که  یزدان  سبحان  پیغمبر  خود صلیّ الله علیه وآله وسّلم را  از کار  و  بار  مردمان  به  شگفت  میانـدازد.  او  را  به  شکّ  میاندازد  از  این که  آنـان  با  خویشتن  دروغ  گفتهاند،  در  آن  زمان  که  انبازها  را  به  انبازی گرفتهاند،  هر  چند  در  حقیقت  اصلاً  انباز  خدا  نبودهاند.  امروز  نـیز  دروغها  و  نارواهائی که  به  هم  میبافتهاند  از  دیدن  نهان  گشتهاند  و  بر  جای  نماندهاند،  لذا  چون  افتراء  آنـان  ســودی  نبخشیده  است،  به  حـقّ  و  حـقیقت  اعـتراف  نمو دهاند:

(انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).

 بنگر  کـه  چگونه  بـا  خویشتن  نـیز  دروغ  می‏گویند،  و  نشـانی  از  شـرکاء  و  انـبازانـی  نـماند  کـه  آنـان  بـه  هـم  میبافتند.

آنان  با  خویشتن  دروغ گفتهاند.  ایشـان  با  خود  دروغ  گفتهاند  و  خویشتن  را گول  زدهاند،  آن  روزی که  انبازی  برای  خدا  برگزیدهاند،  و  چنین  ناروائی  را  به  هم  بافتهاند  و  سر  هم کردهاند.  آنچه  را که  به  هم  میبافتهاند  و  بدون  دلیل  به  یزدان  نسبت  می دادهاند،  در  روز گرد همآئی  آن  سرای  و  حساب  و کتاب  با  خدای،گـم گشـته  است  و  ناپیدا  شده  است!

این  تـفسیری  است که  دلم  بدان  میآرامـد،  دربارۀ  سوگندی که  در  روز  قیامت  یاد  میکنند  و  در  پـیشگاه  خدا  به  خدا  قسم  میخورند که  آنان  مشرک  نبودهاند!  و  در  بارۀ  این که  با  خویشتن  دروغ گفتهانـد.  برخـی  از  تفاسیر  نیز  این  معنی  را  پذیرفتهاند.  دیگر  مشرکان  در  روز  قیامت  سخنی  از  خدا  پنهان  نمیدارند...  هنگامی که  هول  و  هراس  شدید  روی  مـیدهد،  فـطرت  از  شرک  میپالاید،  و  در  آن  روز  اثری  از  این  باطل  دروغین  در  حـسّ  و  شعورشان  نمیماند.  به  دنبال  آن  یزدان  سبحان  پیغمبرش  صلیّ الله علیه وآله وسّلم   را  به  شگفت  میانـدازد  از  ایـن که  مشرکان  در  دنیا  با  خویشتن  دروغ گفتهاند،  و  چیزی  را  به  ناروا  انباز  خدا  شمردهاند که  در  روز  قیامت  شبحی  از  آن  نه  در  ذهن  و  درونشـان،  و  نه  در  جهان  واقـع  و  بیرونشان،  وجود  ندارد!

این  احتمالی  است که  میدهیم،  و  در  همه  حال  خدا  آگاهتر  از  معبود  خویش  است.

*

روند  قرآنی  به  پیش  میرود  و  حال گروهی  از  مشرکان  را  به  تصویر  میکشد،  و  فرجام  ایشان  را  در  صحنهای  از  صحنههای  قیامت  مقرّر  می دارد...  حال  آنان  را  بگونهای  به  تصویر  میزند که  آنان  به  قرآن گوش  فرا  میدهند،  ولی  فهم  و  شعورشان  از کار  افتاده  است،  و  فطرتشان  نــهان  و  پــنهان گشــته  است،  و  راه  سـتیزهگری  و  خود بزرگ بینی  را  در  پیش گرفتهاند،  و  با  چنین  وضـع  نابهنجار گوش  دل  و  جان  بستن  و  با  حقّ  و  حـقیقت  ستیز یدنی،  با  پیغمبر  خدا صلیّ الله علیه وآله وسّلم  به  جدال  مینشینند  و  ادّعاء  میکنند که  این  قرآن  افسانههای  پـیشینیان  است.  خودشان  نمیخواهند  بدان  گوش  فرا  دهند،  و  دیگران  را  نیز  از  شنیدن  قـرآن  باز میدارنـد...  در  پـردهای  حال  دنیوی  ایشان  را  این  چنین  به  تصویر  میکشد،  و  در  پردۀ  دیگری  صحنۀ غم انگیز  و  دلخراشی  از  ایشان  را  ترسیم  میکند،  بدانگاه که  آنان  بر  لبۀ  آتش  دوزخ  نگاه  داشته  شدهاند  و گرفتار  آن  گشتهاند.  آتـش  دوزخ  ایشان  را  با  سرنوشت  پر  هول  و  هراسی  رویـاروی  میگردانـد،  و  آنان  خوار  و  رسوا  در  آن  فرو  میافتند  و  افسوس کنان  و  نالان  به  ژرفای  دوزخ  افکنده  میشوند.  آرزو  میکنند  کاش  میشد  به  دنیا  برگردند  و  موضع  و  موقعیّتی  جدای  از  موضع  و  موقعیّت  پیشین  را داشته  باشند،  مـوضع  و  موقعیّتی که  ایشان  را  بدین  سرنوشت  شوم  دچار کرده  است.  امّا  با  تحقیر  آنـان  را  از  رسـیدن  به  ایـن  آرزو  باز میدارنـد،  و  درخواست  ایشان  نـه  تنها  پذیرفته  نمیگردد،  بلکه  بر  زبونی  و  خواری  آنان  میافزاید:

(وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ .وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ .وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ .بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ).

 برخی  از  آنان  (به  هنگام  تلاوت  قرآن)  به  تـو  گوش  فرا  میدهند  ولی  (نه  برای  فهمیدن  آن  و  هدایت  بدان،  بلکه  برای  طعنه  زدن  و  ریشخند  کردن  آن.  بدین  سبب  ایشان  را  از  فایدۀ  عقل  و  گوش  محروم  کردهایم  و  گوئی  که)  ما  بر  دلهایشان  پردهها  افکندهایـم  تــا  آن  را  نـفهمند  و  در  گوشهایشان  کری  قرار  دادهایم  (تا  ندای  آسمانی  قرآن  را  نشنوند).  اگر  آنان  همۀ  دلائل  و  نشانههای  حقّ  را  هـم  ببینند  بدان  باور  نمیدارند  و  ایمان  نمیآورند.  تا  آنجا  که  وقتی  برای  مجادله  به  پیش  تو  مـیآیند  مـیگویند:  ایـنها  (که  تو  بر  ما  میخوانی)  جز  افسانههای  پیشینیان  چیز  دیگری  نیست.  آنان  (دیگران  را)  از  قرآن  باز  میدارند  و  خود  نیز  از  آن  دوری  میگزینند  (و  لذا  نه  خودشان  از  قرآن  سود  میبرند  و  نه  میگذارند  از  آن  سود  ببرند!  به  سـبب  چـنین  کــاری)  آنـان  جــز  خویشتن  را  هـلاک  نمینمایند  (و  تنها  خودشان  زیان  میبینند)  ولی  (زشتی  عمل  خود  و  فرجام  بد  آن  را)  درک  نمیکنند.  اگر  تو  (ای  محمّد!)  آنان  را  مشاهده  کنی  بدانگاه  که  ایشـان  را  (در  کنار)  آتش  دوزخ  نگاه  میدارند  (و  هراس  جهنّم  ایشـان  را  برداشته  است،  منظرههای  وحشتانگیزی  را  میبینی  و  سخنهای  شگفت انگیزی  را  میشنوی!)  آنان  میگویند:  ای  کاش  (برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم،  بار  دیگر)  بـــه  دنـــیا  بــرمیگشتیم  و  (در  آنـجا  دیگر)  آیــات  پروردگارمان  را  تکذیب  نمی‏کردیم  و  ار  زمـرۀ  مؤمنان  میشدیم.  (این  تمنّا،  آرزوی  دروغینی  بیش  نیست)  بلکه  (به  خاطر  آن  است  که  در  آن  جهان،  عیوب)  کارهائی  را  کـه  قبلاً  (در  این  دنیا  انجام  میدادهاند  و  از  خود  و  دیگران)  پنهان  میکردهانـد،  بـرای  آنان  آشکـار  گشته  است.  اگر  هم  (به  فرض  محال  به  دنیا)  برگردانده  شوند،  به  سراغ  همان  چیزی  میروند  که  از  آن  نـهی  شدهانـد.  ایشان  (در  وعدۀ  ایمان)  دروغگویند.

اینها  دو  پردۀ  متقابل  یکدیگرند.  پردهای  مربوط  به  دنیا  است  و  در  آن  ستیزه گری  و  رویگردانی  ترسیم  میشود  و  به  نمایش  درمیآید.  و  پردهای  مربوط  به  آخرت  است  و  در  پشیمان  شدن  و  افسوس  خوردن  به  تصویر  کشیده  میشود...  روند  قرآن  این  دو  پرده  را  به  تصویر  میزند،  و  بگونۀ  الهامگرانۀ  مؤثّری  آن  دو  پرده  را  نشان  میدهد  و  به  تماشا  میگذارد.  فطرتهای  چمباتمه  زده  و  خفته  را  به  وسیلۀ  این  پردهها  مخاطب  قرار  میدهد،  و  آنها  را  با  نشان  دادن  پردهها  سخت  به  تکان می اندازد،  تا  این که  تودهها  و  اندودههای  روی  فطرتها  فرو  افتد  و  کنار  رود،  و  سوراخهای  سخت  فرو  بسته  آنها  گشوده  شود،  و  پیش  از  فوت  فـرصت  به  سـوی  ایـن  قـرآن  برگردند  و  به  تدبّر  و  تفکّر  آن  بپردازند.

(وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا).

برخی  از  آنان  (به  هنگام  تلاوت  قرآن)  به  تـو  گوش  فرا  میدهند  ولی  (نه  برای  فهمیدن  آن  و  هدایت  بدان،  بلکه  برای  طعنه  زدن  و  ریشخند  کردن  آن.  بدین  سبب  ایشان  را  از  فایدۀ  عقل  و  گوش  محروم  کردهایم  و  گوئی  که)  ما  بر  دلهایشان  پردهها  افکندهایـم  تـا  آن  را  نفهمند  و  در  گوشهایشان  کری  قرار  دادهایم  (تا  ندای  آسمانی  قرآن  را  نشنوند).  اگر  آنان  همـۀ  دلائل  و  نشانههای  حقّ  را  هـم  ببینند  بدان  باور نمیدارند  و  ایمان نمیآورند.

(اکنّة)  غلافها  و  پردههائی  است که  میان  دلها  و  قرآن  حائل  می گردد  و  نمی‏گذارد  این  چنین  دلهائی  باز  شوند  و  پذیرای  آن گردند  و  آن  را  بدانند  و  فهم کنند...

(وقْر) کری  است، کریی که  مانع  میگردد گوشها  وظیفه  و کار  خود  را  انجام  دهند  و  بشنوند.

این  نوع  انسانهائی که  گوش  فرا  میدهند،  امّا  نمیفهمند،  گوئی  دلهائی  ندارند که  درک کنند،  و  انگار گوشهائی  ندارند  که  بشنوند...  چنین  انسانهائی  در  میان  هر  نسلی  و  در  میان  هر دستهای،  موجود  بوده،  و  در  همۀ  مکانها  و  در  همۀ  زمـانها  مکرّر  میشوند.  ایـنان  مـردمانی  از  آدمیزادگانند.  هر  چند که  سخنان  را  میشنوند،  اما  انگار  که آنها  را  نمیشنوند. گوئی گوشهایشان کر  است و وظیفه  و کار  خود  را  انجام  نمیدهند.  انگار  ادراکشان  هم  در  میان  پرده ای  است  و  معانی  و  مفاهیمی که  گوشها  شنیدهاند  به  مراکز  فهم  و  شعورشان  نمیرسد!

(وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

 

اگر آنان  همۀ  دلائل  و نشانههای  حقّ  را  هم  ببینند  بدان  باور  نمیدارند  و  ایمان  نمیآورند.  تا آنجا  که  وقتی  برای  مجادله  به  پیش  تو  میآیند  میگویند:  اینها  (که  تو  بر  مـا  میخوانی)  جز  افسـانههای  پـیشینیان  چیز  دیگری  نیست.

چشمان  آنان  نیز  می‏بیند،  ولی  تشـخیص  نمیدهد.  یـا  انگار  آنچه  را که  تشخیص  میدهد  به  دلها  و  خردهایشان  نمیرسد!

به  نظر  شما  چه  بلائی  بدین  قوم  رسیده  است؟  چه  چیز  ایشان  را  از  دریافت  و  پذیرش  باز داشته  است  و  مـیان  ایشان  و استجابتشان  حائل  و  مانع  شده  است؟  آخر  آنان  دارای گوش  و  چشم  و خرد  هستند،  چرا  باید  چنین  باشند؟  خداوند  سبحان  میفرماید:

 

(وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِهَا).

 ما  بر  دلهایشان  پردهها  افـکندهایم  تا  آن  را  نفهمند  و  در  گوشهایشان  کری  قرار  دادهایم  (تا  ندای  آسمانی  قرآن  را  نشـنوند).  اگر آنان  همۀ  دلائل  و نشانههای  حقّ  را  هم  ببینند  بدان  باور  نمیدارند  و  ایمان  نمیآورند.

این  امر  بیانگر  قضا  و  قدر  یزدان  در  بارۀ  ایشـان  است.  بیانگر  این  است که  شعور  و  ادراک  آنـان  ایـن  حقّ  و  حقیقت  را  دریافت  نمیدارد  و  نمیفهمد،  و گوشهایشان  وظیفه  و کار  خود  را  انجام  نمیدهد  تا  آنچه  را که  از  این  حقّ  و  حقیقت  میشنود  هم  به  شعور  و  ادراک  ایشـان  برساند،  و  هم  آن  را  پذیرا  و  پاسخگو  باشد.  این  است  آنان  هر  چند که  نشانههای  رهنمود  را  ببینند  و  دلیلهای  هدایت  را  بشنوند  و  الهامهای  ایـمان  را  حسّ کنند،  راستای  راه  حقّ  و  حقیقت  را  در  پیش  گیرند.

چیزی که  مانده  است  و  باید  از  آن  سخن گوئیم  این  است  که  سنّت  و روش  یزدان  را  در مسألۀ  قضا  و  قدر پیجوئی  و  بررسی کنیم.  خداوند  سبحان  میفرماید:

(والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا).

کسانی  که  برای  (رضایت)  ما  به  تلاش  ایستند  و  در  راه  (پیروزی  دین)  ما  جهاد  کنند،  آنان  را  در  راههای  مـنتهی  به  خود  رهنمود  (و  مشمول  حمایت  و  هـدایت  خویش  میگردانیم.(عنکبوت/69) 

همچنین  میفرماید:

(ونفس وما سواها , فألهمها فجورها وتقواها , قد أفلح من زکاها , وقد خاب من دساها).

سوگند  بــه  نـفس  آدمـی،  و  بـه  آن  کـه  او را  سـاخته  و  پرداخته  کـرده  است  (و  قوای  روحـی  وی  را  تـعدیل،  و دستگاههای  جسـمی  او  را  تنظیم  نـموده  است).  سـپس  بدو  گناه  و  تـقوی  را  الهـام  کـرده  است  (و  چـاه  و  راه  و  حسن  و  قبح  و  توسط  عقل  و  وحـی  بـه  او  نشـان  داده  است.  قســم  بـه  هـمۀ  اینها)  کسـی  رستگار  و  کامیاب  مـیگردد  که  نـفس  خویشتن  را  (بـا  انجام  طاعات  و  عـبادات،  و  تـرک  مـعاصی  و  مـنهیّات)  پـاکـیزه  دارد  و  بپیراید  (و  آن  را  رشد  دهد  و  بالا  برد).  و  کسی  نومید  و  ناکام  می‏گردد  که  نفس  خویشتن  (و  فضائل  و  مـزایـای  انسانیّت  خود  را  در  میان  کفر  و  شرک  و  معصیت)  پنهان  بدارد  و  بپوشاند،  و (بهمعاصی)  بیالاید.   (شمس/  7-10)

 کار  خدای  سبحان  این  است که  مردمانی  را  به  سوی  هدایت  رهنمود  فرماید که  برای  رسیدن  به  هدایت  تلاش  میکنند،  و کسانی  را  پیروز  و  رستگار گرداند که  نفس  خود  را  پاک  و  پاکیزه  دارند  و  از  ناشایستها  بزدایند...  امّا  اینان  به  سوی  هدایت  نگرائیدهاند  و  رو  نکردهاند  تـا  یزدان  ایشان  را  رهنمود گرداند  و  هدایت  بخشد.  تلاش  نکردهاند  که  از  دستگاههای  گیرندۀ  فطری  مـوجود  در  وجود  خود  استفاده کنند  و  آنها  را  بکار گیرند  تا  یـزدان  بدیشان  پاسخ گوید  و کار  و  تلاششان  را  به  هـدف  برساند...  اینان  پیش  از  هر  چیز  دستگاههای  فطری  و  سرشتی  خود  را  بیفائده  رها کردهاند،  خدا  هم  حجابی  را  میان  اینان  و  هـدایت  پدید  آورده  است  و  پرده ای  را  فرو هشته  است.  قضا  و  قدر  یزدان  هم  دربارۀ  آنـان  به  پاداش کار پیشین  و  نیّت نخستین ایشان  جاری شده است ...  همه  چیز  به  فرمان  یزدان  صورت  میگیرد  و  انجام  میپذیرد.  از  جملۀ  مصداقهای  فرمان  یزدان  این  است که کسی  را  هدایت  عطاء  فرماید که  تلاش  میکند،  و کسی  را  پیروز  و  رستگار گرداند که  نفس  خود  را  پاکیزه  و  پاک  میگرداند.  دیگر  از  مصداقهای  فرمان  خدا  این  است که  پردههائی  بر  دلهای  رویگردانان  بیفکند،  و  در گوشهایشان  کری  پدیدار کند،  و  چنان  کند  که  هـر  آیهای  را  بشنوند  و  هر  نشانهای  را  ببینند  بدان  ایـمان  نیاورند...  آنان  که  گمراهی  و  انباز  و گناهان  خود  را  به  ارادۀ  یزدان  و  قضا  و  قدر  او  در  بارۀ  مردمان  حواله  میکنند،  در  این  حواله کردن  راه  مغالطه  میپویند  و  ناروا  میگویند.  یزدان  سبحان  ایشان  را  به  سوی  حقّ  و  حقیقت  فرا  میخواند  و  با  حقّ  و  حـقیقت  رویـاروی  میگرداند،  بدانگاه که  اقوال  آنان  را  در  این  باره  حکایت  مـیفرماید  و  سخنانشان  را  کلام  ابلهانهای  قلمداد  مینماید:

 (وقال الذین أشرکوا:لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شیء نحن ولا آباؤنا , ولا حرمنا من دونه من شیء . کذلک فعل الذین من قبلهم . فهل على الرسل إلا البلاغ المبین ? ولقد بعثنا فی کل أمة رسولا:أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت , فمنهم من هدى الله , ومنهم من حقت علیه الضلالة , فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین).

کافران  (از  راه  استهزاء  و  مـغالطه)  مـیگویند:  اگر  خدا  میخواست  نه  مـا  و  نـه  پدران  مـا،  چیزی  جز  خدا  را  نـمیتوانستیم  بپرستیم،  و  چیزی  را  بـدون  اجـازۀ  او  نـمیتوانسـتیم  حـرام  بکنیم.  (پس  ماندگاری  ما  بر  پرستش  لات  و  عزّی  و  دیگر  بـتان،  و  تـحریم  بـحیره  و  سائبه  و  وصیله  و  غیره،  نشانۀ  رضایت  خدا  به  کارمان  میباشد،  لذا  فرمان  تو  را  نمیبریم  و  فرستادۀ  خدایت  نمیدانیم.  آری)  کسانی  که  پیش  از  ایشان  هم  بودند  این  چنین  میکردند  (و  با  اینگونه  بهانههای  واهی  و  دلیلهای  سست،  به  بتپرستی  و  تحریم  چیزهائی  از  پیش  خود،  ادامه  میدادند).  مگر  بر  پـیغمبران  وظیفهای  جز  تبلیغ  آشکار  (،  و  روشن  و  بیپرده  رساندن  اوامـر  کردگار)  است؟  (نه،  جز  این  نیست.  پس  تو  نیز  فرمان  بـرسان  و  حساب  ایشان  را  به  خدای  واگذار).  ما  به  میان  هر  مـلّتی  پـیغمبری  را  فــرستادهایـم  (و  مـحتوای  دعوت  همۀ    پـیغمبران  ایـن  بـوده  است)  کـه  خدا  را  بـپرستید  و  از  طاغوت  (شیطان،  بتان،  ستمگران،  و  غیره)  دوری  کنید.  (پیغمبران  دعوت  به  توحید  کردند  و  مـردمان  را  بـه  راه  حقّ  فرا خواندند.  خداوند  گروهی  از  مـردمان  را  (کـه  بـر  اثر  کردار  نیک،  شـایستۀ  مـرحمت  خدا  شـدند،  بـه  راه راست)  هدایت  داد،  و  گروهی  از  ایشان  (بـر  اثـر  کردار  ناشایست)  گمراهی  بر  آنان  واجب  گردید  (و  سرگشتگی  به  دامانشان  چسبید)  پس  (اگر  در  این  بـاره  در  شک  و  تردیدید،  بروید)  در  زمین  گردش  کنید  و  (آثار  گذشتگان  را  بر  صفحۀ  روزگار)  بنگرید  و  ببینید  که  سرانجام  کار  کسانی  (که  آیات  خدا  را)  تکذیب  کردهاند  به  کجا  کشیده  است  (و  بر  سر  اقوامی  چون  عاد  و  ثمود  و  لوط  چه  آمده  است). (نحل  /  ٣5و  36)

 این  مفاهیم  دالّ  بر  ایـن  است که  یـزدان گفتار  چنین  مردمانی  را  تکذیب  میفرماید،  و  بیان  مینماید که  پس  از  بر  حذر  داشتن  ایشان  از کردار  زشتشان  و  بیم  دادن  ایشان  از  فرجام  رفتار  ناپسندشان،  گـمراهی  بر  آنـان  واجب  گشته  است.

کسانی که  مسائل:  قضا  و  قدر،  جبر  و  اختیار،  ارادۀ  بنده  و کسب  او،  و  چیزهائی  از این  قبیل  را  مطرح  میکنند  و  با  چنین  قضایائی  آشوب  برمیانگیزند،  تا  مباحث  لاهوتی  و  موضوعهای  کلامی  را  از  آنها  ترتیب  دهند،  مباحث  و  موضوعهائی که  سـاختۀ  تـصوّرات  خردهای  آنـان  و  برخاسته  از  فرضیهها  و  معیارهای  اندیشۀ  ایشان  است،  چنین کسانی  از  برنامۀ  قرآن  در  عرضۀ  ایـن  مسأله  به  شکل  واقعی  و  با  بیان  ساده،  بدور  میافتند.  شکل  واقعی  و  بیان  سادهای که  مقرّر  می دارد:  همه  چیز  با  قضا  و  قدر  خدا  انجام  میپذیرد.  مسیری  هم که  انسان  به  هر  شکلی  که  در  پیش  می‏گیرد،  نتائج  و  آثـار  خود  را  در دنـیا  و  آخرت  به  بار می آورد  و ثمرۀ  خود  را  می‏بخشد،  قضا  و  قدر  یزدان  نیز  بر آنها  جاری  میگردد  و  نـتائج  و  آثـار  همان  گونه  میشوند  که  باید  بشوند...  بدین  منوال  همۀ  امور  به  قضا  و  قدر  یزدان  برمیگردد...  امّا  بدین  نحو:  آنچه  را  که  قضا  و  قدر  یزدان  پیاده  میکند،  از  ارادهای  برمیخیزد که  به  انسان  عطاء  شده  است  ...  بیش  از  این  سخن گفتن  جدلی  است که  به  ستیزه  میکشد.

نشانههای  هدایت  و  دلائل  حقیقت  و  الهامهای  ایمان  در  این  قرآن  به  مشرکان  نموده  میشود.  قرآنی که  آنان  را  در  آفاق  و  انفس،  یعنی  در  جهان  بیرون  و  درون،  یا  در  عالم کبیر  و  در  عالم  صغیر،  متوجّه  آیات  یزدان  میسازد.  این  آیات  خود  به  تنهائی  ضامن  این  است  -  به شرط  بیداری  دلها  و  توجّه  آنها  به  آیات  -  تارهای  این  دلها  را  بنوازد  و در آنها  فهم  و  شعور خفته  را  به  تکان  در آورد  و  آنها  را  بیدار  سازد  و  بدانها  زندگی  بخشد،  تا  بتوانند  مطالب  را  دریافت  دارند  و  بدانها  پاسخ  مثبت  دهند...  امّا  مشرکان  تلاش  نورزیدهاند  تـا  راهیاب  گردند.  بلکه  فطرتشان  را  بیکاره  و  بیفائده  گذاشتهانـد  و  انگیزههای  آن  را  در  خود کشتهاند.  در  نتیجه  خدا  نیز  میان  ایشان  و  میان  الهامهای  هدایت  حجابی  پـدیدار کرده  است.  لذا  وقتی که  به  خدمت  پیغمبر  صلیّ الله علیه وآله وسّلم میآیند،  با  چشمان  و  گوشهای  باز  و  با  دلهای  هوشیار  نمیآیند،  تا  در  بارۀ  چیزی  بیندیشند  که  او  بدیشان  میفرماید،  انـدیشهای  همچون  اندیشۀ  پژوهشگری که  به  دنبال  حقیقت  است.  لیکن  میآیند  تا  جدال  و  ستیز کنند،  و  اسباب  رد کردن  و  علل  نپذیرفتن،  و  راه  تکذیب  حقائق  نمودن  را  بجویند  و  پیدا  کنند:

(حَتَّى إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

 تا  آنـجا  کـه  وقتی  بـرای  مـجادله  بـه  پـیش  تـو  مـیآیند  میگویند:  اینها  (که  تو  بر  ما  میخوانی)  جز  افسـانههای  پیشینیان  چیز  دیگری  نیست.

(اساطیر):  جمع  اسطوره،  به  معنی  افسانه  است.  عربها  اساطیر  را  بر  داستانهائی  اطلاق  مـیکردند که  در  بر  گیرندۀ  خوارق  مربوط  به  خدایـان  و  پـهلوانان  در  حکایتهای  بتپرستانه  باشد.  نـزدیکترین  ایـن  چیز  بدیشان  بتپرستی  ایرانی  و  افسانههای  آنجا  بود.

مشرکان  خوب  میدانستند که  ایـن  قرآن  افسانههای  پیشینیان  نیست.  ولی  آنان  مجادله  میکردند  و  به  دنبال  اسباب  و  عللی  بودند که  بدانها  برای  نپذیرفتن  و  تکذیب  کردن  چنگ  بزنند.  ایشان  انواع  شبهههای  دور  از  ذهن  را  میجستند  و  به  گمانهای  بیبنیاد  متوسّل  میشدند...  در  آیههائی که  از  قرآن  برای  آنـان  خـوانده  مـیشد،  داستانهائی  از  پـیغمبران،  و  اقوام  ایشـان،  و  نابودی پیشینیان  تکذیب  کنندۀ  حـقّ  و  حـقیقت،  به  گـوششان  مـیخورد.  نـیرنگبازانه  به  انتقاد  میپرداختند  و  سستترین  سبب  و  نا چیز ترین  علّت  را  بهانه  میکردند  و  دربارۀ  چنین  داستانها  و  دربارۀ  جملگی  قرآن  میگفتند:

  (إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

اینها  (که  تو  بر  ما  میخوانی)  جز  افسانههای  پیشینیان  چیز  دیگری  نیست.

برای  منحرف  کردن  مردمان  از  شنیدن  قرآن،  و  اسـتوار  داشتن  این  بهتان  -  این کـه  مـیگفتند  ایـن  قـرآن  جـز  افسانههای  پیشینیان  نـیست  -  مـالک  پســر  نـضر کـه  داستانهای  ایرانی  رستم  و  اسـفندیار  را  حـفظ  میکرد،  رستم  و  اسفندیار که  از  پهلوانان  افسانهای  ایران  هستند.  وقتی که  پیغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   مینشست  و  برای  مردم  قرآن  را  تلاوت  میفرمود،  مالک  پسر  نضر  نزدیک  بدو  مجلسی  را  ترتیب  مـیداد  و  به  قصّهگـوئی  و  افسـانه سرائـی  میپرداخت  و  به  مردم  میگفت:  اگر  محمّد  افسانههای  پیشینیان  را  برای  شما  روایت  میدارد،  من  داستانهای  زیباتری  میدانم  و  آنها  را  برای  شما  نقل  میکنم.  سپس  افسانههائی  که  میدانست  برای  مــردمان  مـیگفت،  تـا  ایشان  را  از گوش  فرا  دادن  به  قـرآن  مـجید  مـنصرف  گرداند  و  بدور  دارد!

بزرگان  قوم  نیز  مردمان  را  از گوش  فرا  دادن  به  قـرآن  نهی  میکردند  و  باز میداشتند،  و  خودشان  نـیز  دوری  میگزیدند  و گوش  فرا نمیدادند،  از  ترس  ایـن  کـه  از  قرآن  متأثّر  شوند  و  پذیرش  پیدا کنند  و  مسلمان گردند:  

(وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ).

 آنان  (دیگران  را)  از  قرآن  باز  میداراند  و  خود  نیز  از  آن  دوری  مــیگزینند  (و  لذا  نــه  خـودشان  از  قرآن  سـود  میبرند  و  نه  می‏گذارند  از  آن  سود  ببرند!  به  سبب  چنین  کاری)  آنان  جز  خـویشتن  را  هـلاک  نمینمایند  (و  تـنها  خـودشان  زیـان  مـیبینند)  ولی  (زشـتی  عمل  خود  و  فرجام  بد  آن  را)  درک  نمی‏کنند.

مشرکان  مطمئنّ  بودند  که  قـرآن  افسـانههای  پیشینیان  نیست.  آن  را  برابر  با  افسـانهها  قـرار  دادن  هـیچگونه  فائدهای  ندارد،  اگر  مردمان  را  آزاد گذارند که  گوش  فرا  دهند!  بزرگان  قریش  بر  خـویشتن  میترسیدند  هـمان  گونه که  بر  پیروان  خود  نیز  بیم  داشتند  از  این که  قرآن  در  آنان  تأثیر گذار  و  ایشان  را  مجذوب  خویش  گرداند.  در  این  صورت کافی  نبود که  در  مبارزه  میان  حقیّ که  با  سلطۀ  نیرومند  و  قدرت  استوار  به  ژرفای  دلها  میخزید،  و  باطلی که  سست  و  در  حال  فرو  افتادن  بود،  نضر  پسر  حارث  یا  مالک  پسر  نـضر  بیاید  و  بنشیند  و  برای  مـردمان  قصّه گـوئی  کـند  و  افسـانههای  پیشینیان  را  برایشان  روایت  نماید!  بدین  خـاطر  بود  کـه  پـیروان  خویش  را  نهی  میکردند  و  بازمیداشتند  از  این که  بدین  قرآن  گوش  فرا  دهند،  و  خودشان  نیز  دوری کـنند  و  به  قرآن گوش  نکـنند،  از  تـرس  ایـن کـه  متأثّر  شـوند  و  پذیرای  آئین  راستین  اسلام گردند!  داستان  اخنس  پسـر  شرَیقْ،  و  ابوسفیان  پسر  حـرب،  و  عـمرو  پسـر  هشام،  داستان  مشهوری  است.  اینان  با  کشش  و  جـاذبۀ  قـرآن  سخت  مقاومت  میکردند،  امّا  جاذبۀ  نیرومند  قرآن  آنان  را  نهانی کاملاً  به  سوی  خـود  مـیکشید  و  تـلاوت  آن  ایشان  را گرفتار  و  شیدای  خویش  میساخت.

همۀ  این  تلاشها  بدان  خاطر  بود که  خودشان  را  و  دیگران  را  از گوش  فرا  دادن  به  قرآن  بدور  دارند،  و  خود  را  و  سائرین  را  از  تأثیر  قرآن  و  پذیرش  آن،  برکنار  نمایند!  این  هـم  تـلاشی  است کـه  در  حـقیقت  برای  نـابودی  خویشتن  میورزیدند،  همانگونه  که  خداوند  سبحان  بیان  می فرماید :

(وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ!).

 آنان  جز  خویشتن  را  هلاک  نمینمایند  (و  تنها  خودشان  زیان  میبینند)  ولی  (زشتی  عمل  خود  و  فرجام  بد  آن  را) درک نمی کنند.

آیا کسی که  با  خویشتن  میرزمد  و  با  دیگران  به  پیـکار  مینشیند،  تا  خود  را  و  دیگران  را  از  هدایت  و  صلاح  و  فلاح  در  دنیا  و  آخرت  باز  دارد،  جز  خویشتن  را  هلاک  و نابود می سازد؟

آن کسانی که  تمام  تلاش  و کوشش  خود  را  صرف  این  میکنند که  خویش  را  و  مردمان  را  همراه  یا  خویشتن  از  هدایت  یزدان  به  دور  دارند،  واقعاً  بیچاره  و  درماندهاند،  هر  چند که  در  جامههای  پر  زرق  و  برق  تـوانـمندان  و  قلدران،  و  در  لباسهای  فاخر  طـاغوتیان  و گردنکشان  جلوهگر  آیند  و  بخرامند)  آنان  بیچاره  و  درماندهاند  و  جز  خود  را  در  دنیا  و  آخرت  هلاک  و  نابود  نمیسازند،  هر  چند که  در  مدّت  زمانی  چنین  به  نظر  ایشان  آید،  و  یـا  چنین  به  بنظر گول  خوردن کف  و  خس  و  خاشاک  آید که  آنان  سود  میبرند  و  رستگار  میشوند!

کسی که  میخواهد  منظرۀ  ایشان  را  بنگرد،  پردۀ  دیگری  را  تماشا کند که  مقابل  پردۀ  پیشین  قرار  دارد:

(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 اگر  تو  (ای  محمّد!)  آنـان  را  مشـاهده  کنی  بدانگاه  کـه  ایشان  را  (در  کنار)  آتش  دوزخ  نگاه  داشتهاند  (و  هراس  جــهنّم  ایشـــان  را  بـــرداشــــته  است،  مـنظرههای  وحشت انگیزی  را  میبینی  و  سخنهای  شگفت انگیزی  را  میشنوی!)  آنان  میگویند:  ای  کاش  (برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم،  بار  دیگر)  به  دنیا  بـرمیگشتیم  و  (در  آنجا  دیگر)  آیات  پروردگارمان  را  تکذیب  نمیکردیم  و  از  زمرۀ  مؤمنان  میشدیم.

این  صحنهای  است  که  درست  در  مقابل  صحنهای  قرار  دارد  کـه  در  دنـیا  داشـتند...  صحنهای  است  لبـریز  از  رسوائی  و  پشیمانی  و  خـواری  و  آه  و  افسـوس!  ایـن  صـحنه  در  مـقابل  هـمان  صـحنهای  قـرار  دارد  کـه  از  رویگردانی  و  ستیزهگری  و  بازداشتن  و  دوری گزیدن  و  ادّعاء  عریض  و  طویل  موج  میزد!

(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).

 اگر  تو  (ای  محمّد!)  آنـان  را  مشـاهده  کنی  بدانگاه  کـه  ایشان  را  (در  کنار)  آتش  دوزخ  نگاه  داشتهاند.

اگر  آن  صحنه  را  بنگری!  و  اگر  ایشان  را  ببینی کـه  در  کنار  آتش  دوزخ  آنان  را  نگاه  داشتهاند!  در  حـالی  کـه  نمیتوانند  رویگردان  شـوند  و  پشت کنند  و  بروند! 

نمیتوانند  ستیزه  گری  و  پرخاش  کنند!  قدرت  نیرنگ  و  یاو ه سرائی ندارند!   

اگر ایشان را  مشـاهده  کنی،  چـیزهای  هراسانگیز  و  وحشتناکی  را  ملاحظه  خواهی  کرد!  ایشان  را  خواهـی  دید که  می گویند:

(یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 ای کاش  (برای  نجات  از  این  سرنوشت  شوم،  بار  دیـگر)  پروردگارمان  را  تکذیب  نمیکردیم  و  از  زمرۀ  مـؤمنان  می شدیم.

 آخر  آنان  هم اینک می دانند آیات قرآن (آیات پروردگارمان) بوده است! ایشان آرزو می کنند ای کاش آنان را  به  جهان  برمی گردنند!  در  این  صـورت  هرگز  چنین  آیاتی  را  تکذیب  نمیکردند،  و  از  زمـرۀ مؤمنان می شدند! 

امّا  این  درخواستها  و  آرزوها،  جز  امـیدهای  بـیهوده  و  خواستهای  بی‏نتیجه  نخواهد  بود!  اصـلاً  چـنین  چـیزی  نمی شود و بهیچوجه درخواستهایشان برآورده نمی گردد!

 آنان سرشت خود را نمی شناسند. سرشت ایشان سرشتی است که ایمان نمی آورد .امّا این که آنان به خود می گویند: اگر ایشان را به جهان برگردانند، چه رسد به اینکه حقّ و حقیقت را تکذیب نمی دارند ،ایمان نیز می آورند. این نیز دروغی بیش نیست. این امر با حقیقت سرشت ایشان نمی خواند . اگر آنان به جهان  نیز بر گردانده شوند و به درخواستشان پاسخ مثبت داده شود ،با کار و باری که در پیش می گیرند سازگار نبوده و آنان دیگر باره ایمان نمی آورند. ایشان چنین سخنی را نمی گویند مگر بدان سبب که پرده از کار زشتشان و فرجام نا میمونشان فرو افتاده است، و آنچه را که از پیروانشان قبلاً پنهان می کردند ، تا بدیشان چنین بفهمانند: آنان راسترو و حقّگرا و رستگارند، هم اینک پیدا و هویدا شده است و مایۀ رسوائی  گشته  است:

(بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ).

 (این  تمنّا،  آرزوی  دروغینی  بیش  نیست)  بلکه  (به  خاطر  آن  است  که  در  آن  جهان،  عیوب)  کارهائی  را  که  قبلاً  (در  این  دنیا  انجام  میدادهانـد  و  از  خود  و  دیگران)  پنهان  میکردهاند،  برای  آنان  آشکار  گشته  است.  اگر  هـم  (بـه  فرض  محال  به  دنیا)  برگردانده  شوند،  به  سـراغ  هـمان  چیزی  میروند  که  از  آن  نهی  شدهاند.  ایشان  (در  وعدۀ  ایمان)  دروغگویند.

مسلّماً  یزدان  سرشت  ایشان  را  میشناسد.  از  پا فشاری  ایشان  بر  باطل  آگاه  است.  میداند  که  ترس  و  هراس  موقعیّت  خوفناک کنار  آتش  دوزخ  است که  زبان  آنان  را  به گفتار  در آورده  است  و  به  بیان  چنین  آرزوها  و  اظهار  چنین  وعدههائی  واداشته  است.

(وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ).

 اگر  هم  (به  فرض  محال  به  دنیا)  برگردانده  شـوند،  بـه  سراغ  هـمان  چیزی  مـیروند  که  از  آن  نــهی  شدهانـد.  ایشان  (در  وعدۀ  ایمان)  دروغگویند.

روند  قرآنی  ایشان  را  در  همین  صحنۀ  زشت  و  پلشت  رها  میکند...  این  رّد  درخواستشان  بر  چهرههایشان  پس  گردنی  میزند  و  تازیانههای  خواری  و  دروغگوئی  بر  قفای  ایشان می نوازد!

*

روند  قرآنی  به  ترک  مشرکان  میگوید  تا  در  اینجا  نیز  دو  صفحۀ  تازۀ  رویاروی  را  باز کند،  و  از  روی  آنها  دو  صحنۀ  رویـاروی  را  ترتیب  دهـد:  صحنهای  از  دنیا،  بدانگاه که  قاطعانه  می‏گویند  زنده  شدن  و  رستاخیزی،  و  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزائی  در  میان  نیست.  صحنۀ  دوم  مربوط  به  آخرت  است،  بدانگاه که  مشرکان  بر  پای  ایستادهاند  و  در  پیشگاه  خدای  نگاه  داشته  شدهاند  و  خدا  از  ایشان  دربارۀ کارهائی که  میکردهاند  و  سرمایۀ  عمر  خود  را  صرف  چه  چیزهائی  مـینمودهاند،  سؤال  میفرماید.  از  جملۀ  پرسشها  یکی  این  است:

(أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ؟).

 آیا  این  (چیزهائی  را  که  میبینید  و  دامنگیرتان  است)  حقّ نیست؟!

پرسشی  است که  انسان  را  به  لرزه  میاندازد  و  او  را  آب  میکند...  مشرکان  نیز  پاسخ  میدهند،  پـاسخ  اشخاص رسوا و پست:

(بَلَى وَرَبِّنَا).

 آری!  به  پروردگارمان  سوگند  (حقّ  است).

در  این  وقت  با  جزای  دردناکی  در  برابر کفری کـه  ورزیدهاند  رویاروی  و  سزا  داده  میشوند.  سپس  روند  قرآنی  به  پیش  میرود،  و  صحنهای  از  ایشان  را  ترسیم  میکند،  بدان  هنگام کـه  نـاگـهانی  هنگامۀ  قـیامت  در  میرسد  و  ایشان  را  در  بر  مـی گیرد.  واویـلا  آنانکه  ملاقات  با  خدا  را  بـاور  نـمیداشتند!  آه  و  ناله  سر  میدهند  و  زیانبار  و  حیرت زده  میگردند.  بـار کـفر  و  شرک  و گناهان  خویش  را  بر  دوشهایشان  حمل  میکنند!  در  پـایان،  یزدان  سبحان،  حقیقت  ارزش  دنـیا  و  ارج  آخرت  را  در  ترازوی  درست  و  معیار  راست  خود،  بیان  میفرماید:

(وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ .وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ .قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ .وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ).

 آنان  (اگر  هم  به  دنیا  برگردند،  دیگر  بـاره)  مـیگویند:  زندگی  تنها  همین  زندگی  دنیای  ما  است  و مـا  هرگز  برانگیخته  نـمیشویم  (و  قیامت  و  دوزخ  و  بهشتی  در  میان  نیست!).  اگر  (ایشان  را)  ببینی  بـدان  هنگام  که  در  پیشگاه  (دادگاه  عدل)  پروردگارشان  نگاه  داشـته  شدهاند  (خواهی  دید  که  چـه  حـال  بـد  و  وضـع  تباهی  دارند،  و  خداوند  بدیشان)  میگوید:  آیا  این  (چیزهائی  را که  میبینید  و  دامنگیرتان  است)  حقّ  نیست؟!  میگویند:  آری  به  پروردگارمان  سوگند  (حقّ  است.  آنگاه  خداوند  باز  بـدیشان)  مــیگوید:  پس  بـه  سـبب  کـفری  که  میورزیدید  عذاب  (دوزخ)  را  بـچشید.  مسـلّماً  آنان  که  ملاقات  با  خدا  را  دروغ  میپندارند  (و  حساب  و  کـتاب  و  مجازات  و  مکافات  - آخرت  را  باور  نمیدارند  و  بـه  انکـار  خود  ادامه  مــیدهند)  تـا  آنگاه  کـه  ناگهان  قیامت  فـرا  میرسد،  زیان  میبینند  (و  در  هنگامۀ  رستاخیز  سخت  پشیمان  میشوند  و)  میگویند:  فسوسا  و  دریـغا  (چرا  غافل  بودیم  و)  در  دنیا  کوتاهی  کـردیم  و  (تـوشه  و  زاد  آخرت  را  تهیّه  ننمودیم.  آنان  در  آن  روز  بار)  گناهان  را  بر  دوش  خود  میکشند.  هان!  چـه  بد  چیزی  بـر  دوش  میکشند!  زندگی  دنیا  (کـه  کافران  تـنها  آن  را  زندگی  میدانند)  سرگرمی  و  بازیـچهای  بیش  نـیست،  و  سـرای  آخرت  (جهان  حقیقی  است  و)  بـرای  پـرهیزگاران  بـهتر  (از  ایــن  جـهان  فـانی)  است.  ایـا  (ایـن  امر  بـدیهی  را)  نمیفهمید  (و  سود  و  زیان  خود  را  نمیدانید)؟.

مسألۀ  رستاخیز  و زندگی  دوباره  و  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا  در  سـرای  آخرت،  از  جـملۀ  مسـائل  اسـاسی  و  اصولی  عقیده  است،  عقیدهای که  اسلام  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده  است،  و  پـس  از  مسألۀ  یگانگی  یـزدان،  یعنی  توحید  الوهیّت،  بنای  این  عقیده  بر  آن  استوار  و  پابرجا  میگردد.  خلاصه  مسألهای  است که  این  آئین،  از  لحاظ  عقیدتی  و  جهانبینی،  و  اخـلاقی  و  رفتاری،  و  شریعت  و  نظام،  جز  بر  آن  استوار  نـمیگردد  و  جز  با  بودن  آن  پایدار  نمیماند.

این  آئینی که  خدا  آن  را کامل کرده  است،  و  با  آن  نعمت  خود  را  بر  مؤمنان  اتمام  بخشیده  است،  و  پسندیده  است  که  اسلام  دین  آنان  باشد  -  همانگونه که  در  قرآن  مجید  خود  فرموده  است  -  خودش  به  تنهائی  بـرنامۀ کـاملی  برای  زندگی  است،  و  در  ماهیّت  هستی  خود  تکامل  یافته  و  هـمآهنگ  است  ...  جهانبینی  اعـتقادی  در  آن  با  ارزشهای  اخلاقی،  و  با  قوانین  و  مقرّرات  نظم  و  نـظام  جامعه،  (تکامل  یافته)  و هماهنگ  است  ...  همۀ  آنها  هم  بر  پایۀ  یگانهای  از  حقیقت  الوهیّت  و  حـقیقت  زنـدگی  اخروی  موجود  در  این  آئین،  استوار  و  پابرجا  میگردند.  چه  زندگی  در  جهانبینی  اسلامی،  تنها  این  برهۀ  کوتاه  از  زمان  نیست،  مدّت  زمان  کوتاهی کـه  بـیانگر  عـمر  شخص  است،  و  تنها  دوران  محدودی  از  زمان  نیست که  بیانگر  عمر گروهی  از  مردمان  است،  و  فقط  روزگارانی  نیست که  مشتمل  بر  عمر  همۀ  انسانها  در  ایـن  زنـدگی  دنیوی  است.

زندگی  در  جهانبینی  اسلامی،  طول  آن  در  زمان،  عرض  آن  در  مکان،  ژرفای  آن  در  همۀ  جهانها،  و  تنوّع  آن  در  فراخنای  حـقیقت  حیات  امـتداد  مـییابد...  در  مقابل،  کسانی که  آخرت  را  از  حساب  زنـدگی  خود  حـذف  میکنند  و  بدان  ایمان  ندارند،  زندگانی  را  تنها  محدود  به  مدّتی  میدانند که  آن  را  میبینند  و  سپری  میکنند،  و  یا  گمان  میبرند  و  به  تصوّر  درمیآورند.

زندگی  در  جهانبینی  اسلامی،  در  زمان  امتداد  مییابد.  از  این  لحاظ  هـم  شامل  مدّت  زمان  مشهور  و  مشـهود،  یعنی  دوران  حیات  دنیوی،  میشود،  و  هم  دوران  حیات  اخروی  را  فرامیگیرد،  مدّت  حیاتی که  جز  یزدان  کسـی  اندازۀ  آن  را  نمیداند  و  زندگی  دنیای کنونی  در  برابـر  آن  ساعتی  از  یک  روز  است!

زندگی  در  جهانبینی  اسلامی،  در  مکان  امتداد  مییابد.  به  این کرۀ  زمینی که  انسانها  روی  آن  زندگی  میکنند،  سرای  دیگری  را  میافزاید کـه  پـهنای  بـهشت  آن  بـه  اندازۀ  پهنای  آسمانها  و  زمین  است،  و  دوزخی  را  بر  آن  میافزاید  که  مجموعۀ  بسیاری  از  انسـانهائی  را  در  بـر  میگیرد که  در  نسلهای  پیاپی  در میلیونها  سال  روی کرۀ  زمین  زیستهاند  و  در  آبادانی  آن  کوشیدهاند!

زندگی  در  جهانبینی  اسلامی  در  ژرفای  جهانها  امتداد  می‏یابد  و  شامل  هم  این  هستی  دیدنی  میگردد،  و  هـم  مشتمل  بر  وجودی  میشود که  غیب  و  نادیدنی  است،  و  حقیقت  آن  را  بطور کلّی  جو  یزدان  نمیداند.  ما  انسانها  از  جهان غیب  چیزی  نمیدانیم،  مگر  آن  مقداری  را  کـه  خدا  از  آن  به  ما  خبر  داده  است.  جهانی  است که  از  لحظۀ مرگ  آغاز  میگردد،  و  منتهی  به  سرای  آخرت  میشود.  جهان  مرگ  و  جهان  آخرت  هر  دو  جزو  غیب  است  و  تنها  خدا  آگاه  از  آن  است  و  بس.  هر  دوی  این  جهانها  هستی  انسانها  به  شکلهائی  در  آنها  امتداد  مییابد  که  جز  خدا  کسی  از  آن  صوَر  و  اشکال  آگاه  نیست.

زندگی  در  جهانبینی  اسلامی  در  فراخنای  حقیقت  حیات  امتداد  می‏یابد.  هم  مشتمل  بر  سطح  معهود  در  زندگانی  دنیوی  میگردد،  و  هم  سطحهای  تازۀ  زندگانی  اخـروی  را  در  بر  میگیرد،  سطوح  جدید  موجود  در  بهشت  و  هم  موجود  در  دوزخ...  هر  سطحی  از  سطوح  زندگی  اخروی  نیز  انواع  و  اقسامی  دارد  و  لون  و  نوعی  از  حیات  خاصّ  است  و  چشش  یا گزش  ویژۀ  خود  را  دارد،  و کـاملاً  بـا  چششها  یا گزشهای  این  جهان  و  لونها  و  نوعهای  زندگی  دنیوی  فرق  دارد،  و  این  جهان  با  مقایسۀ  با  آن  جهان،  بال  پشهای  نمیارزد!

شخصیّت  انسان  در  جهانبینی  اسلامی،  امتداد  می‏یابد  در  این  ابعاد  زمان،  و  آفاق  مکان،  و  در  این  فراخناها  و  ژرفاها  و  سطحهای  جـهانهای  مختلف  و  زندگانیهای  گوناگون...  جهانبینی  انسان  در  جهانبینی  اسلامی  همۀ  کیهان  و  سراسر  هستی  انسان  را  فرا میگیرد،  و  انسان  به  ژرفای  زندگی  مینگرد،  و  فراخنای  حیات  را  پیش  چشم  میدارد.  تلاشها  و  تکاپوها  و  دلبسـتگیها  و  نگـرشها  و  ارزشها  و  معیارهای  انسان،  بزرگ  و  فراخ  میگردد،  تـا  بدانجا که  همسنگ  و  همطراز  چنان  امتدادی  در  ابعاد  و  آفاق  و  اعماق  و  سطوح  مـیشود...  در  صـورتی  کـه  جهانبینیهای  کسانی  که  به  اخرت  ایمان  ندارند  نسـبت  به کیهان  و  هستی  انسان،  ضعیف  و  ناچیز  میگردد.  آنان  خویشتن  را،  و  جهانبینیهای  خویشتن  را،  و  ارزشـها  و  معیارهای  خویش  را  و  تلاشها  و کوششهای  خود  را  در  آن  سوراخ  تنگ  و کوچک  و  ناچیز  زندگی  دنیوی گرد  می آورند!

با  توجّه  بدین  اختلاف  در  جهانبینی  است که  اختلاف  در  ارزشها  و  معیارها،  و  اختلاف  در  قوانین  و  مقرّرات  آغاز  میگردد.  همچنین  روشن  میشود کـه  چـرا  ایـن  آئین،  برنامۀ کامل  و  همآهنگ  زنـدگی  است.  از  دیگر  سـو  ارزش  زندگی  آخرت  در  ساختار  این  آئین،  چه  از  نظر  جهانبینی  و  اعتقادی،  و  چه  از  لحاظ  اخلاق  و  رفتار،  و  چه  از  دیدگاه  قانون  و  نظام  حکـومتی،  پـیدا  و  هویدا  میگردد.

انسانی که  در  این گسترۀ  باز  و  فراخ  و  طولانی  و  ممتدّ  زمان  و  مکان  و  جهانهای  نامحدود  و  نوعهای  خارج  از  تصوّر،  زندگی  می کند،  با  انسانی  فرق  بسیاری  دارد که  در  آن  سوراخ  تنگ  زندگی  سپری  میکند،  و  با  دیگران  بر  سر  این  سوراخ  تنگ  میجنگد،  بدون  این که  در  برابر  چیزی که  از  دست  او  برود  چشم  به  راه  عوضی  باشد،  و  منتظر  پاداشی  باشد که  او  انجام  میدهد  یـا  در  حقّ  او  انجام  میپذیرد...  امید  او  تنها  محدود  به  این  کرۀ  زمین  است  و  چشم  براه  دریافت  سزا  و  جزا  از  مردمان  خـاک  نشین  و  بس!

گسترش  جهانبینی  و  ژرفا  و گوناگونی  آن،  در  درون،  فراخی،  و  در کار  و کوشش،  سترگی،  و  در  فهم  و  شعور،  والائی،  پدید  میآورد.  از  ایـن  امور  هم،  اخـلاق  و  رفتاری  نشأت  میگیرد که  جدای  از  اخلاق  و  رفتار  کسانی  است که  در  سوراخها  زندگی  را  سپری  میکنند.  اگر  به  فراخی  جهانبینی  و  ژرفا  و  تنوّع  آن،  سرشت  این  جهانبینی،  و  اعتقاد  به  سزا  و  جزای  دادگرانه  در  جـهان  آخرت،  و  باور  به  فراوانی  پاداش  و  ارزش  و  ارج  آن  در  برابر  چیزهائی که  هزینه  میگردد  و  به  ظـاهر  از  دست  میرود،  افزوده گردد،  نفس  انسان  برای  فداکاری  و  بذل  جان  و  صرف  مال  در  راه  حـقّ  و  خـیر  و  صـلاحی کـه  میداند  فرمان  یزدان  آن  را  مقرّر  داشته  است،  و  ملاک  عوض  گـرفتن  و  پـاداش  دریـافت  کـردن  است،  آمـاده  میگردد.  در  این  راستا  اخلاق  و  رفتار  فرد  -  اگر  همان  گونه که  در  جهانبینی  اسلامی  است،  به  آخرت  ایـمان  داشته  باشد  -  و  اوضاع  اجتماعی  و  دستگاههای  دولتی،  اصلاح میشوند،  و  افراد  نمیگذارنـد  ادارات  منحرف  شوند،  و کارمندان  به  کژراهه  روند.  چرا  که  مردمان  که  اندامهای  پیکرۀ  اجتماع  هستند  میدانند  که  سکـوتشان در  برابر  فساد  دسـتگاهها  و  ادارههـا  تـنها  ایشـان  را  از  اصلاح و  فلاح  زندگی  دنــیا  و  خـوبیهای  آن  مـحروم  نمیدارد  و  بس،  بلکه  آنان  را  اگر  در  برابر  فساد  ادارات  و  مؤسسّات  سکوت کنند،  در  آخرت  نـیز  از  عـوض  و  پاداش کار  محروم  مینماید،  و  در  نتیجه  دنیا  و  آخرت  را  از  دست  میدهند  و  در  هر  دو  سرا  زیان  میبینند!

کسانی که  بر  عقیدۀ  به  زندگی  آخرت  ایراد  میگیرند  و  از  راه  تهمت  و  دروغ  می گویند:  عقیدۀ  به  زندگی  آخرت  مردمان  را  به  بیکارگی  و  بیمایگی  در  زندگی  دنیا،  و  به  ترک  خود  زندگی  دنیا  و  سستی  و تنبلی  در  آن،  و  به  ترک  تلاش  و کوشش  برای  بهبودی  بخشیدن  و  اصلاح  کردن  جهان،  و  به  تحویل  آن  به  دست  طاغیان  و  مفسدان،  فرا  میخواند  و  میکشاند،  زیـرا کسـی کـه  معتقد  به  زندگی  آخرت  است،  به  امید  نعمت  آخرت،  نعمت  دنیا  را  رها  میسازد...  کسانی  که  چنین  ایرادی  را  مـیگیرند  و  همچون  دروغ  شاخداری  را  دربارۀ  عقیدۀ  به  آخرت  به  هم  میبافند،  نه  تنها  دروغگو  و  یاوه  سرایند  بلکه  جاهل  و  نادان  نیز  هستند!  آنان  میان  عقیدۀ  به  آخرت  -  بـدان  گونه  که  در  جهانبینیهای  مـنحرف کـلیساها  است  -  و  عقیده  به  آخرت  -  بدان  شکلی که  در  آئین  درست  خدا  است  -  فرقی  نمیگذارنـد  و  آنـها  را  آمـیزۀ  یکدیگر  میکنند...  چه  دنیا  در  جهانبینی  اسلامی  مزرعۀ  آخرت  است.  جهاد  و  تلاش  در  زندگی  دنیا  برای  اصـلاح  ایـن  جهان،  و  زدودن  شرّ  و  فساد  از  آن،  و  دفـع  تـجاوز  بـه  حریم  سلطه  و  قدرت  یزدان  در  آن،  و  جلوگیری  از  طغیان  و  قلدری  طاغوتها  و  زورگویان،  و  پیادهکردن  عدالت  و  دادگری  برای  مـردمان،  و  خـیر  و  خوبی  و  خوشی  و  آسایش  بخشیدن  به  همگان،  همۀ ایـنها  تـوشۀ  آخرت  بشمار  میآید.  توشهای که  درهای  بـهشت  را  برای  جهاد  کنندگان  و  تلاشگران  مـیگشاید،  و  سعادت  ســرمدی  بهشت  را  عوض  و  پـاداش  چیزهائی  میگرداند که  مؤمنان  در  نبرد  بـا  باطل  از  دست  دادهانـد  و  بـلاها  و رنجهائی که  در  این  راه  دیدهاند.

آخر  عقیدهای  که  جهانبینیها  و  اندیشههایش  این  چـنین  باشد،  چگونه  ممکن  خواهد  بود که  پیروانش  زندگی  دنیا  را  رها  سازند  و  بگذارند  راکد  و گندیده  شود،  یا  تباهی  گیرد  و  خلل  پذیرد  و  فاسد  و  مختلّ گردد،  یا  ظلم  و  طغیان  در گسترۀ  آن  شایع  و  حاکم  شود،  و  یا  زندگی  جهان  در  اصلاح  و  آبادانی  پیشرفت  نکند  و  عقب  مانده گردد،  در  حالی که  آنان  به  امید  رسیدن  به  آخرت  بوده  و  مـنتظر  پاداش  و  جزا  در  آن  از  سوی  یزدان  باشند؟

مردمان  اگر  در  دوره  یا  دورههـائی  از  زمان،  زندگی  منفیانه  و گوشه گیرانهای  را  سپری  کرده  باشند،  و گذاشته  باشند  تباهی  و  بدی  و  ستمگری  و  سـرکشی  و  عقب  ماندگی  و  نادانی،  زندگانی  آنان  را  فراگیرد  -  هر  چـند  که  ادّعای  پیروی  از  اسلام  را  داشتهاند  -  قطعاً  ایشـان  برخی  از  این کارها  و  یا  همۀ  این کارها  را  انجام  دادهاند،  بدان  سبب  که  جهانبینی  و  دیدگاهشان  نسبت  به  اسلام،  تباهی گرفته  است  و  به کژراهه  افتاده  است،  و  بدان  علّت  که  باورشان  به  قیامت  سسـتی  پذیرفته  است  و  لرزان  بوده  است.  ولی  نه  بدان  خاطر  بوده  است که  آنان  حقیقت  این  آئین  را  پذیرفتهاند  و  متدیّن  بدین  آئین  بودهاند،  و  به  ملاقات  یزدان  در  آن  جهان  باور  داشتهاند!  زیرا کسی  که  به  ملاقات  یزدان  در  آخرت  ایـمان  داشته  باشد  و  حقیقت  این  آئین  را  فهم کرده  باشد،  هرگز  در  زنـدگی  دنـیوی  منفی بافانه  زنـدگی  را  سـپری  نـمیکند،  یـا  خویشتن  را  عقب  افتاده  نمیسازد،  و  از  پیشتازی  دوری  نمینماید،  و  هرگز  از  شرّ  و  فسـاد  و  طـغیان  خشنود  نمیگردد.

انسان  مسـلمان  در  ایـن  جهان  زنـدگی  میکند،  ولی  میداند که  او  بزرگتر  و  والاتر  از  ایـن  جهان  است.  از  خوبیها  و  خوشیهای  آن  استفاده  میکند  و  یـا  در  جـهان  پارسائی  میورزد،  امّا  میداند که  خوبیها  و  خوشیها  و  بطور کلّی  نعمتها  در این  دنیا  برای  او  حلال  است  و  در  آن  جهان  تنها  اختصاص  بدو  دارد.  برای  ترقّی  این  دنیا  و  تسخیر  نیروها  و  انرژیها  تلاش  میورزد  و  میداند که  این  کار  وظیفۀ  خلیفهگری  او  از  سـوی  یـزدان  در  ایـن  جهان  است.  با  شرّ  و  فساد  و اذیّت  و  آزار  و  فداکاری  و  حتّی  شـهادت  را  تـحمّل  میکند،  چون  میداند  آنچه  را که  به  خود  میپذیرد  و  یا  انجام  مـیدهد  بـرای  خـویشتن  پـیشاپیش  به  آخرت  میفرستد  و  اندوخته  میکند...  او  از  آئین  خود  آموخته  است که  دنیا  مزرعۀ  آخرت  است،  و  راهی  به  سوی  آخرت  نمیرود  مگر  این که  از  سـرزمین  ایـن  جـهان  میگذرد،  و  دنیا  هر  چند  که کوچک  و  ناچیز  است،  امّـا  نعمت  خدا  است  و  با  استفادۀ  از  آن  به  نـعمت  بزرگ  یزدان  دسترسی  پیدا  میکند.

در  هر  جزئی  از  نظام  اسلامی  دسـتیابی  بـه  بخشی  از  حقیقت  زندگی  آخرت  نهفته  است.  زندگی  آخـرت،  در  جهانبینی،  فراخی  و  زیبائی  و  والائی  میآفریند.  و  در  اخلاق،  رفعت  و  پاکی  و  بزرگواری  و  سختگیری  در  حقّ  و  پرهیزگاری  و  پارسائی  پدیدار  میسازد.  و  در  تلاش  و کوشش  انسانی،  استواری  و  محکم کاری  و  اعـتماد  و  تصمیم  و  نقشه  و  طرح  به  وجود  میآورد.

با  توجّه  به  همۀ  این  امور  است که  زندگی  اسلامی  بدون  ایمان  به  آخرت،  راست  و  درست  و  روبراه  نمیگردد.  به  همین  خاطر  است که  در  قرآن  مجید  بر  حقیقت  آخــرت  این  همه  تأکید  شده  است.

عربها  در  دورۀ  جاهلیّت  خود  -  به  سبب  همین  جاهلیّت  آفاق  جهانبینی  و  فهم  و  شعور  و  اندیشه  و  تفکّرشان  از  زندگی  این  دنیا  فراتر  نمیرفت  و اعتقاد  به  جهان  آخرت  برایشان  دشوار  بود.  تنها  به  جهان  حاضر  معتقد  بودند  و  جهان  آخرت  را  از  حساب  عمر  خود  حـذف  مـیکردند.  بدین  سبب  امتداد  انسانیّت  انسان  را  از  آفـاق  و  ابعاد  محسوسات  فراتر  نمیبردند،  و  ابعاد  و  آفاق  و  اعـماق  غیرمادی  را  فهم  نمیکردند،  و  لذا  دنـیای  انسان  را  در  دائرۀ  ملموسات  محدود  میکردند  و  به  فراسوی  مادیات  معتقد  نبودند...  چنین  فـهم  و  شعوری  و  جهانبینی  و  بینشی،  بیشتر  شبیه  به  ادراک  و  احساس  حیوانات  است  تا  انسان...  کار  و  بارشان  در  این  باره  شبیه  کـار  و  بـار  جاهلیّت  کـنونی  است  که  طرفداران  چنین  جاهلیّتی  مصرّانه  میکوشند  آن  را  (علمی)  بنامند  و  نـامگذاری  کنند!

(وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

 آنان  (اگر  هم  به  دنـیا  برگردند،  دیگر  بـاره)  مـیگویند:  زندگی  تنها  همین  زندگی  دنـیای  مـا  است  و  مـا  هرگز  برانگیخته  نمیشویم  (و  قیامت  و  دوزخ  و  بـهشتی  در  میان  نیست!).

خداوند  سبحان  میدانسـته  است که  چنین  عقیده  و  باوری،  محال  است که  زندگی  والا  و  بزرگوار  بشری  در  پرتو  آن  رشد  و  ترقّی  یابد  و  اوج گیرد  و  پیشرفت کند.  این  آفاق  و  ابعاد  تنگ  فهم  و  شعور  و  تفکّر  و  تصوّری  که  انسان  را  به  زمین  میچسباند،  و  جهانبینی  انسان  را  همچون  چهارپایان  به  محسوسات  و  ملموسات  زمـین  محدود  میگرداند،  و  این  گسترۀ تنگ  مکانی  و  زمانی  که  آتش  آتشکدۀ  حرص  و  آز  و  دنیا  دوستی  را  در  درون  نفس  انسان  برافروخته  می دارد،  و  انسانـها  را  بالای  لاشۀ  کالای  محدود  و  لذّت  ناچیز  دنیا گرد  میآورد،  و  آنان  را  به  بندگی  و  پـرستش  مـتاع  نـاچیز  و  بی‏مقدار  جهان  میکشاند،  و  دیو  شهوات  و  لذائذ  را  از  غـل  و  زنجیر  میرهاند،  تا  بدون  هیچگونه  رادع  و  مانعی  نعره  زنان  به  میدان  درآید  و  سرکشی  نماید،  و  آرام  و  قرار  و  صلح  و  ساز  نشناسد،  و  به  مکافات  و  سزا  و  جـزائـی  امـیدوار  نباشد،  اگر  این  شهوات  پست  ناچیزی که  به  پـرشها  و  جهشهای  چهارپایان  میماند،  سرکوب  و  درهم  شکـسته  شود،  و  اگر  این  نظامهای  حکومتی  و  احوال  و  اوضـاع  جهانی که  در  این گسترۀ  تنگ  زمین  پدید  مـیآیند  و  تنها  در  آنها  ابعاد  و  آفاق  تنگ  زمان  و  مکـان  مـنظور  میگردد  و  عدالت  و  دادگـری  و  رحـمت  و  عـطوفتی  و  معیار  و  میزانی  را  به  رسـمیّت  نمیشناسد...  مـردمان  یکی  با  دیگری  میجنگد،  دستهها  با  یکدیگر کشمکش  و  نزاع  میکنند.  جنسها  و  نژادها  همدیگر  را  نقش  زمین  میسازند...  همگان  انگار  در  جنگل  گام  بر میدارنـد  و  قوی  ضعیف  را  پاره  و  نابود  میکند.  رفتار  ایشان  خیلی  از  رفتار  درّندگان  و  غولهای  بیابان  بهتر  و  بالاتر  نیست! همانگونه  که  امروزه  ما  در  دنیای  (تمدّن)  در  همه  جـا می بینم.

یزدان  سبحان  همۀ  اینها  را  میدانسته  است،  و  از  این  هم  آگاه  بوده  است که  امّت  اسلامی،  امّتی  که  وظیفۀ  مـهمّ  نظارت  بر  حیات  بشری  را  بر  عهده  دارد،  و  رهبری  آن  را  بدیشان  خواهد  سپرد  تا  انسـانها  را  بـه  بـلندای  قـلّۀ  سر بفلک  کشیدهای  برسانند  که  خدا  میخواهد  در  آنجا  بزرگی  و  سترگی  بشریّت  به  شکل  واقعی  جلوهگر  آید،  چنین  امّتی  نمیتواند  چنین  وظیفهای  را  اداء کـند  مگـر  این  که  جهانبینیـها  و  اندیشهها  و ارزشها  و مـعیارهای  خود  را  از  چنان  سوراخ  تنگی  بیرون  بیاورد  و  خویشتن  را  بدان  آفاق  و  ابعاد  فراخ  برساند...  یـعنی  خـود  را  از  تنگنای  جهان  به  فراخنای  دنیا  و  آخرت  واصل  گرداند.  بدین  خاطر است که  دربارۀ  حقیقت  آخرت  این  همه  تأکید  به  میان  آمده  است.  اوّل  بدان  خاطر که  آخرت  حقّ  است،  و  یزدان  هم  حقّ  را  بیان  میفرماید.  دوم  ایمان  به  آخرت  برای  تکمیل  انسـانیّت  انسـان،  از  لحاظ  جهانبینی  و  اعتقاد،  و  اخلاق  و  رفتار،  و  قانون  و  نـظام،  ضـرورت دارد.

بدین  خاطر  است که  این  همه  آهنگهای  بلند  ژرف  را  در  این  موج  رودخانۀ  خروشان  سوره  میشنویم  و  مییابیم.  آهنگهائی  که  یزدان  جهان  میداند  که  فطرت  انسـان  در  برابر  آنها  به  تکان  میافتد  و  بر  خود  میلرزد،  و  منافذ  و  دریچههای  آن  باز  میتپد،  و دستگاهای  گیرنده  در  آن  از  خواب  بیدار  میگردد  و  میجنبد  و  پویا  و کوشا  به  تلاش  میایستد،  و  آمادۀ  دریافت  و  پذیرش  میشود...  افزون  بر  همۀ  اینها،  حقیقت  را  به  تصویر  میکشد:

(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

اگر  آنان  را  ببینی  بـدان  هنگام  کــه  در  پیشگاه  (دادگاه  عدل)  پروردگارشان  نگاه  داشته  شدهاند  (خواهـی  دید  که  چه  حال  بد  و  وضع  تباهی  دارند،  و  خداوند  بدیشان)  میگوید:  آیا  این  (چیزهائی  را  که  میبینید  و  دامنگیرتان  است)  حـقّ  است؟!  مـیگویند:  آری  بـه  پـروردگارمان  سوگند  (حقّ  است.  آنگاه  خداوند باز  بدیشان)  میگوید:  پس  به  سبب  کـفری  کـه  مـیورزیدید  عذاب  (دوزخ)  را  بچشید.

این  سرنوشت  کسانی  است که  میگفتند:

(إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

 زندگی  تنها  هـمین  زندگی  دنـیای  مـا  است  و  مـا  هـرگز  برانگیخته  نمیشویم.

این  صحنۀ  غم انگیز  و  خوار  و  رسوا کنندۀ  ایشان  است.  حال  و  وضع  ناگوار  ایشان  در  زمانی  است که  آنان  را  در  پیشگاه  پروردگارشان  نگاه  داشتهاند.  پـروردگاری  که  ملاقات  با  او  را  انکار  میکردند  و  دروغش  میدانستند.  ایشان  نمیتوانند  از  این  جایگاه  بدشگون  تکان  بخورند  و  بروند.  انگار گردنهایشان  را گرفتهاند  تا  در  این  صحنۀ بزرگ  وحشتناک  نگاه  داشته  شوند:

(قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ).

 میگوید:  آیا  این  (چیزهائی  را  که  میبینید  و  دامنگیرتان  است)  حقّ  نیست؟!.

این  پرسشی  است که  انسان  را  خوار  و  رسوا  میدارد  و  او  را  ذوب  میکند!

(قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا).

 میگویند:  آری  به  پروردگارمان  سوگند  (حقّ  است).  هم  اینک،  در  حالی که  آنان  را  در  پیشگاه  پروردگارشان  نگاه  داشتهاند،  در  آن  جایگاهی که  مؤکّدانه  آن  را  نـفی  میکردند!  خلاصه  در  این  جایگاه  هراسناک  و  در  ایـن  صحنۀ  پر  هول  و  هـراس،  و  بـه  هـنگام  رویـاروئی  بـا  سرنوشت  بد فرجام،  فـرمان  خـداونـد  بـزرگوار  صـادر  میگردد  و  در  واپسین  لحظات  دادگاهی  ایشان  دسـتور  میفرماید:

(قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

 میگوید:  پس  بـه  سـبب  کـفری  کـه  مـیورزیدید  عذاب  (دوزخ)  را بچشید.

این  سرنوشت کسانی  است که  فراخی  جهانبینی  انسانی  را  برای  خود  نخواستهاند،  و  سـوراخ  تـنگ  جـهانبینی محسوس  را  بجای  آن  بـرگزیدهاند.  آن کسـانی که  نخواستهاند  به  سوی  افق  بلند  و  والای  انسانی  صعود  کنند،  و  زندگانی  خود  را  بر  اساس  جهانبینی  پست  و  ناچیز  استوار  داشتهانـد  و  بـر  آن  زیسـتهانـد  و  بـر  آن  مردهاند!  ایـن  چنین  کسـانی  خـویشتن  را  سـرنگون  و  بدشگون  داشتهاند  تا  بدانجا که  سزاوار  این  چنین  عذابی  شدهاند!  عذابی که  مـناسب  بــا  سـرشتهای  کـافرین  در  آخرت  است.  کافرانی که  در  آن  سطح  پست  زندگی،  با  چنان  جهانبینی  پست  بیمقدار  زیستهاند!

روند  قرآنی  که  صحنه  را  با  چنین  داوری  آسمانی  پایان  میدهد،  صحنهای کـه  هـمآهنگ  و  هـمآوا  با  بزرگی  جایگاه  و  ترس  و  هراس  بیانتهاء  است،  در  اینجا  آن  را  با  بیان  حقیقتی که  دارد،  تکمیل  میکند:

(قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا).

 مسلّماً  آنان  که  ملاقات  بـا  خدا  را  دروغ  مـیپندارنـد  (و  حساب  و  کـتاب  و  مـجازات  و  مکـافات  آخرت  را  بـاور  نمیدارند  و  به  انکار  خود  ادامه  مـیدهند)  تـا  آنگاه  که  ناگهان  قیامت  فرا  میرسد،  زیان  میبینند  (و  در  هنگامۀ  رسـتاخیز  سخت  پشـیمان  مــیشوند  و)  مـیگویند:  فسوسا  و  دریغا  (چرا  غافل  بودیم  و)  در  دنیا  کـوتاهی  کردیم  و  (توشه  و  زاد  آخرت  را  تهیّه  ننمودیم!).

این  زیان،  زیان  واقعی  مطلقی  است:  از  دست  دادن  دنیا  با  سپری کردن  زندگی  در  جهان  در  آن  سطح  فـرو دین  پست،  و  از  دست  دادن  آخرت  بدان  نـحوی که  دیدیم،  و  دیگر  رخ  دادن  ناگهانی  قیامتی  که  چنان  اشخاص  نادانی  برای  آن  حسابی  باز  نکردهانـد  و  اصـلاً  بدان  ایـمان نداشته اند:

(حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا).

 ناگهانی  قیامت  به  پیش  ایشان  مـیآید  (و  بـر  سـرشان  میتازد  و  آنان)  میگویند:  فسوسا  و  دریغا  (چرا  غافل  از  احوال  خویشتن  بـودیم  و)  در  دنـیا  کوتاهی  کردیم  (و  توشه  و  زادی  برای  آخرت  تهیّه  ندیدیم!.

ســپس  در  صـحنهای  نـموده  مـیشوند که  همچون  چهارپایان  در  زیر  بارهای  سنگین  مینالند:

(وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ).

 آنـان  (در  آن  روز  بـار)  گناهان  خود  را  بر  دوششـان  میکشند!.

بلکه  چهارپایان  حال  بهتری  از  اینان  دارند.  چـهارپایان  بارهای  سنگین  اجناس  را  بر  دوش  می‏کشند،  ولی  آنان  بارهای  سنگین گناهان  را  بر  دوش  مـیکشند.  بـارهای  سنگین  اجناس  از  بالای  پشت  چـهارپایان  برداشته  میشود  و  آنها  میروند  و  به  استراحت  میپردازند،  ولی  بارهای  سنگین گناهان  از  کول  مشرکان  و کافران  برداشته  نمیشود  و  بلکه  با  کوله بار  سنگین گناهان  راهی  دوزخ  میگردند  و  بزهکاریها  ایشان  را  بدرقۀ  آنجا  میسازد:

  (أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ).

هان!  چه  چیز  بدی  را  بر  دوش  میکشند!.

در  پرتو  چنین  صحنهای که  زیان  دیدن  و  هدر  رفتن  را  آشکارا  فریاد  میدارد،  و  به  دنبال  صحنهای  ذکر  میشود  که گویای  ترس  و  هراس  است،  واپسین  نوا  در  این  بخش  گوش  جان  را  نوازش  میدهد  و  حقیقت  ارزش  جهان  و  ارزش  سرای  جاویدان  را  برابر  مـیزان  و  مـعیار  یـزدان  مینمایاند،  و  بهای  این  دنیا  و  قیمت  آن  دنیا  را  با  چنین  میزان  و  معیار  صحیحی  به  تماشا  میگذارد:

(وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ).

 زندگی  دنـیا  (که  کافران  تـنها  آن  را  زندگی  مـیدانند)  سرگرمی  و  بـازیچهای  بـیش  نیست،  و  سـرای  آخرت  (جهان  حقیقی  است  و)  برای  پرهیزگاران  بـهتر  (از  ایـن  جهان  فانی)  است.  آیا  (این  امر  بدیهی  را)  نـمیفهمید  (و  سود  و  زیان  خود  را  نمیدانید؟).

این  ارزیابی  مطلق  واپسین  دربارۀ  زندگی  دنیا  و  زندگی  سـرای  آخرت  در  تـرازوی کردگار  و  برابر  معیار  آفریدگار  است.  ارزش  یک  سـاعتۀ  یک  روز  بـر  این  ستارۀ کوچک  بیشتر  و  فراتر  از  این  نیست،  هنگامی که با  جهان  سرمدی  و  جاویدانی که  در  آن  ملک  و  مملکت  عـریض  و  طـویل  است،  مـقایسه  مـیگردد  و  سـنجیده  میشود.  امکان  نـدارد  ارزش  کـوشش  و  پـویش  یک  ساعتهای که  صرف  این  چنین  پرستشی  میشود،  با  توجّه  به  زندگی  جدّی  و متین آخرت،  جز لهو  و لعب  بشمار  آید.

این،  سنجش  راستینی  و  مـحاسبۀ  مـطلق  و  بی‏چون  و  چرائی  است.  برابر  جهانبینی  اسلامی  هرگز  هم  -  همان  گونه که گفتیم  -  در  زندگی  دنیا  سستی  و  تنبلی  بوجود  نمیآورد،  و مایۀ  گوشهگیری  در  جهان،  و کناره گیری  از  تلاش  و کوشش  در  آن  نمیگردد...  اگر  سستی  و  تنبلی  و  گوشه گیری  و کنارهگیری  هم  بوده  باشد،  بویژه  در  برخی  از  حـرکات  (صــوفیگری)  صــوفیان  و  (پـارسائی)  پارسایان،  هرگز  از  جهانبینی  اسلامی  سرچشمه  نگرفته  است  و  قطعاً  منابع  و  مصادر  آن  مـتعلّق  به  مکـاتب  و  جهانبینیهای  بیگانه  بوده  است.  اغلب  چنین  چیزهائی  از  جـهانبینیهای  تـرسایان  دیـرنشین،  و  از  جـهانبینیهای  ایرانی،  و  از  بعضی  از  جهانبینیهای  اشراقی  و  خـاوری  یونانی  مشهور،  پس  از  انتقال  فرهنگ  آنان  بـه  جامعۀ  اسلامی،  به  جهانبینی  اسلامی  سرایت  کرده  است.

نمونههای  بزرگ  و  سترگی که  بیانگر  جهانبینی  اسلامی  در کــاملترین  شکل  خود  است،  نـه  پــوچگرائـی  و  گوشه گیری  است،  و  نه کـناره گـیری  از  جـهان  و  نـه  بی‏توجّهی  نسبت  بدان  است  ...  مثلاً  جملگی  اصـحاب  پپغمبر صلیّ الله علیه وآله وسّلم   آن کسانی که  در  جهان  درون  بر  اهریمن  پیروز  شدند،  همانگونه  که  در  جهان  بیرون  بر  او  غـلبه  کردند  و  بر  تشکـیلات  و  دسـتگاههای  چیرۀ  جـاهلیّت  پیرامون  خویش  در  زمین  شوریدند  و  پیروز گشتند.  در  امپراتوریهائی  اهریمن  را  شکستند  و  بر  دیـو  درون  و  بیرون  پیروز  شدند  که  حاکمیّت  و  فـرماندهی  در  دست  بندگان  بود...  این  نسل  مبارک  ارزش  زنـدگی  دنـیا  را  بدانگونه  فهم  و  درک  میکرد که  در  قانون  خدا  بود  و  با  معیار  و  میزان  خدا  میخواند.  آنان  کسـانی  بـودند  کـه  برای  آخرت  با  آن  آثار  مثبت  سترگ،  در  واقعیّت  زندگی  با  پویائی  هر  چه  بیشتر کار کردند.  هم  آنان  بودند که  زندگی  دنیوی  را  با  نشاط  و  تلاش  فراوان  آغازیدند،  و  با  تاب  و  توان  سرشار  از  پویش  و کـوشش،  در  هـمۀ جوانب  و  نـواحی  فـراخ  زنـدگی،  فـعالیّت  نـمودند  و  استقامت  ورزیدند.

این  ارزیابی  ربّانی  دربارۀ زندگی  دنیا  و  زندگی  آخرت،  به  اصحاب  فوائد  فراوانی  عطاء  فرمود.  آنان  در  پـرتو  این  ارزیابی  بندگان  دنیا  نشدند.  بر  دنیا  سوار  شـدند  و  دنیا  بر  آنان  سوار  نگشت!  دنیا  را  بندۀ  خویش کردند  و  آن  را  رام  و  مطیع  خود  نمودند،  و  دنیا  ایشـان  را  بـندۀ  خـویش  نکـرد  و  آنـان  را  رام  و  مـطیع  خود  ننمود.  خلیفه گری  یزدان  را  با  همۀ  شرائط  آن  در  جهان  انـجام  دادند،  و  از  عـهدۀ  هر  آنچه  لازمۀ خلیفهگری  یزدان  بود  از  قبیل  (باد کردن  و  اصلاح  نمودن  -  بگونۀ  شایسته  و  بایسته  بر  آمدند.  در  انجام  وظیفۀ  خلیفهگری  تنها  خدا  را  در  مدّ  نظر  داشتند  و  محض  رضای  او  در  این  راستا  به  تلاش  میایستادند،  و  جویای  سرای  آخرت  بـودند.  در  نتیجه  هم  بر  اهل  دنیا  در  دنیا  پـیشی گـرفتند  و  هـم  بـر  مردمان  در  آخرت  سبقت  جستند!

آخرت  جزو  غیب  است.  ایمان  به  آخرت  بر  فراخی  و  بر  گسترۀ  جهانبینی  میافزاید،  و  خـرد  را  رشـد  و  تـرقّی  میدهد.  کار کردن  برای  آخرت  نیکو  و  پسندیده  بـرای  پرهیزگاران  است.  کسانی  بدین  امر  آشنا  و  آگاه  هستند  که  خردمند  و  اندیشمند  باشند:

(وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ).

 سرای  آخرت  (جهان  حقیقی  است  و)  برای  پـرهیزگاران  بهتر  (از  این  جهان  فانی)  است.  ایا  (ایـن  امـر  بـدیهی  را)  نمیفهمید  (و  سود  و  زیان  خود  را  نمیدانید؟).

کسانی که  امروزه  آخرت  را  انکار  میکنند  به  دلیل  این  که  (‌‌غیب)  است  نادانانی  هستند که  ادّعای  علم  و دانش  را  دارنـد.  چــه  عــلم  و  دانش  ایشـان  عـلم  و  دانش  آدمیزادگان  است  -  چنان که  بعداً  خواهیم گفت  -  امروزه  حقیقت  مورد  اعتمادی  برایشان  باقی  نمانده  است،  مگر  حقیقت  غیب  و  حقیقت  مجهول!!!


 


[1]  نگا:  لقمان  /  ١٣  (مترجم)

[2] استدراج:  اندک  اندک  بر  نعمت افزودن و  بـا  افزایش گناهان  بـه  دوزخ  کشاندن  ... (مترجم)