ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورۀ بروج مکّی و ٢٢ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ (١)وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (٢)وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ (٣)قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ (٤)النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (٥)إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (٦)وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (٧)وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (٨)الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (٩)إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ (١٠)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ (١١)إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ (١٢)إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ (١٣)وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (١٤)ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ (١٥)فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ (١٦)هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (١٧)فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ (١٨)بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (١٩)وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ (٢٠)بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (٢١)فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (٢٢)
این سورۀ کوتاه حقائق عقیده و ارکان جهانبینی ایمانی را عرضه میدارد . . .کارهای بزرگی را نشان میدهد، و پیرامون آنها پرتوهای نیرومندی میاندازد. پرتوهائی که تا دور دستها را فرامیگیرند و روشن میکنند. گذشته از معانی و حقائق مستقیمی که آیات این سوره بیان میدارند، تا بدانجا که هر آیهای - و چه بسا هر واژهای در آیه - دریچهای را روبروی جهان فراخی از حقیقت بازمیگرداند.
موضوع مستقیم و بدون واسطهای که این سوره از آن سخن میگوید، حادثۀ اصحاب الأخدود، یا صاحبان گودال شکنجه است . . . موضوع این است که جماعتی از مؤمنان پیش از اسلام - گویا مسیحیان یگانهپرست بودهاند - گرفتار دشمنان خود میگردند، دشمنانی که سرکش و سنگین دل و شروری بودهاند. از مؤمنان خواستهاند عقیدۀ خود را رها کنند و به تـرک آئین خویش بگویند. امّا مؤمنان نمیپذیرند و سخت به عقیدۀ خود چنگ میزنند. این کار باعث میگردد سرکشان گودالی را در زمین بکنند، و در آن آتش بیفروزند. گروهی از مؤمنان را در آن میاندازند. مؤمنان میسوزند و میمیرند، در برابر دیدگان دستهها و جماعتهائی که سرکشان چیره آنان را گرد آوردهاند تا نقش زمین شدن جماعت مؤمنان را بدین شیوۀ زشت مشاهده کنند و سرکشان از دیدن صحنۀ سوختن خوش بشوند و بدان سرگرم گردند، سوختن آدمیزادگان مؤمن:
(وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) (٨)
شکنجهگران هیچ ایرادی و عیبی و جرمی بر مؤمنان نمیدیدند جز این که ایشان به خداوند قادر و چیره، و شایستۀ هر گونه ستایشی، ایمان داشتند!.(بروج/8)
این سوره با سوگند میآغازد:
(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ (١)وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (٢)وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ (٣)قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ) (٤)
سوگند به آسمان که دارای برجها و باروها است! و سوگند به روز وعده داده شده (برای حساب و کتاب و سزا و جزا!). و سوگند به هر که و هر چه گواهی دهد و به هر که و هر چه مورد گواهی قرار گیرد! صاحبان گودال شکنجه، (به عذاب خدا و کیفر اعمال خود گرفتار آمدند و) نابود گشتند.(بروج/1-4)
بدین وسیله این سوره میان آسمان و برجها و باروهای بزرگ موجود در آن، و میان روز وعده داده شده و رخدادهای بزرگ آن، و میان مجموعههای زیادی که در آن روز میبینند و گواهی میدهند و میان رخدادهائی که در آن روز دیده میشوند و مورد گواهی قرار میگیرند، ارتباط برقرار میکند. میان همۀ اینها و میان بلائی که آسمان بر سر ستمگران میآورد و از ایشان انتقام میگیرد، پیوند میدهد.
سپس صحنۀ دردناکی را در اشارههای گذرائی عرضه میدارد، و زشتی رخداد را به عقل و شعور بدون شرح و بسط به ودیعت میسپارد . . . در کنار آن اشاره میکند به عظمت عقیدهای که پرفتنه و آشوب مردمان - هر چند که سخت و شدید هم بوده است - پیروز و چیره گردیده است، و بر آتش غلبه کرده است، و بر خود زندگی غالب آمده است، و به اوجی رسیده است که آن اوج انسان را در میان همۀ نسلها بزرگی میبخشد و والائی عطاء میگرداند. همچنین اشاره دارد به زشتی و پلشتی چنان کاری که نسبت به چنان مؤمنانی انجام پذیرفته است. اشاره میشود به ستم و بدی و پستی کاری که صورت گرفته است، در کنار آن اوج و والائی و بیگناهی و پاکیای که مؤمنان داشتهاند:
(النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (٥)إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (٦)وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ) (٧)
گودال پر از آتش و دارای هیمه و افروزینۀ فراوان. وقتی آنان بر کنارۀ گودال آتش (به نظارهگری سوختن و جزغاله شدن مؤمنان) نشسته بودند. و ایشان چیزی را تماشا میکردند که بر سر مؤمنان میآوردند.(بروج/5-7)
بعد از آن پیروهای پیاپی کوتاهی به میان میآید، پیروهائی که دربرگیرندۀ آن چنان امور بزرگی در بارۀ دعوت و عقیده و جهانبینی اصیل ایمانی هستند:
اشاره به سلطنت یزدان در آسمانها و زمین، و حضور داشتن و آماده بودن خدای بزرگ در نزد هر آنچه در آسمانها و زمین روی میدهد:
(الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) (٩)
خداوندی که سلطنت و سرزمین آسمانها و زمین از آن او است، بر هر چیزی حاضر و ناظر است.(بروج/٩)
اشاره میگردد به عذاب جهنم و عذاب آتش سوزانی که انتظار سرکشان بزهکار پست را میکشد. به نعمت بهشت اشاره میشود. آن رستگاری و رسیدن به مقصود و مرادی که در انتظار مؤمنان است. آن مؤمنانی که عقیدۀ خود را بر زندگی ترجیح و برتری دادند، و بر فتنۀ آتش سوزان پیروز گردیدند و چیره شدند:
(إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ (١٠)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ) (١١)
بیگمان کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را شکنجه میدهند تا از دین الهی برگردند، و سپس توبه نمیکنند و از کردۀ خویش پشیمان نمیشوند، قطعاً عذاب دوزخ دامنگیر ایشان خواهد شـد، و همچنین عذاب آتش سوزان بهرۀ آنان خواهد بود. مسلّماً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته مـیکنند، بدون شکّ باغهای بهشت از آن ایشان است که از زیر (کاخها و درختان) آن رودبارها روان است، و رستگاری و کامیابی بزرگ این است.(بروج/10و11)
اشاره میگردد به تاخت بردن و یورش کردن و درهم کوبیدن و ناگهانی دستگیر کردن و به کیفر رساندن سخت و شدید خدا، خدائی که آفرینش را آغازیده است و دوباره آفرینش را میآغازد:
(إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ (١٢)إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ) (١٣)
بیگمان پروردگارت یورش و تاخت بردن و درهم کوبیدن و به کیفر رساندنش سخت و شدید است. او است که قبلاً آفرینش را آغازیده است، و او است که بعداً آفرینش را دوباره باز میگرداند. (بروج/12و13)
این حقیقتی است که پیوند سخت و مستقیمی با زندگی و حیاتی دارد که در آن حادثه گرفته شده است. این حقیقت پرتوهای روشنی میافکند و فاصلههای دور دستی را فرامیگیرد . . .
بعد از آن، برخی از صفات خدای بزرگوار بیان میگردد. هر صفتی از این صفات معنی کاری و امری را دارد:
(وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ) (١٤)
خدا آمرزگار و دوستدار (بندگان مؤمن) است. (بروج/14)
آمرزگار توبهکنندگان از گناه است، گناه آنان هر اندازه بزرگ و زشت باشد. دوستدار بندگان خویش است، بندگانی که او را بر هر چیزی برمیگزینند و والاتر میبینند. مودّت و محبّتی که در اینجا از آن یاد میشود، مرهم شفابخش همچون زخمهائی است!
(ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ (١٥)فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ) (١٦)
او صاحب تخت (حکومت مطلقه بر عالم هستی) و دارای مجد و عظمت است. آنچه بخواهد هر چه زودتر و با قدرت هر چه بیشتر به انجام میرساند. (بروج/15و16)
اینها صفاتی است که محافظت مطلق، و قدرت مطلق، و ارادۀ مطلق را به تصویر میکشند . . . همۀ اینها با آن حادثۀ شوم ربط و پیوند دارد . . .گذشته از این، پرتوهای روشنی را به فراسوی این حادثه میافکند و فاصلههای دوردستی را فرامیگیرند.
سپس اشارۀ تند و سریعی به سوابق کسانی میکند که از جملۀ سرکشان بودهاند و گرفتار خدا گردیدهاند، گر چه سراپا مسلّح بودهاند:
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (١٧)فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ) (١٨)
آیا خبر لشکرها و سپاهیان (کفّار) به تو رسیده است؟ لشکرهای فرعون و قوم ثمود؟. (بروج/17و18)
این دو لشکر، دو لنگۀ جداگانه در سرشت و آثار خود بودهاند. این دو تا همراه رخداد گودال، از شهرت زیادی برخوردار بودهاند و پرتوهای زیادی افکندهاند و داشتهاند.
روند سخن در پایان این سوره کار و بار کسانی را ذکر میکند که کفر ورزیدهاند. بیان میدارد که خدا ایشان را محاصره کرده است، بدون این که آنان بفهمند و متوجّه باشند:
(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (١٩)وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ) (٢٠)
اصلاً کافران کارشان تکذیب (حقّ و حقیقت) است. خداوند، از پشت سر، ایشان را دور زده است و احاطه کرده است (و راه فراری بـرای ایشان باقی نگذاشته است و کاملاً مراقب اوضاع و احوالشان است). (بروج/21و22)
حقیقت قرآن را بیان میدارد، و ثابت ماندن اصل آن، و محافظت از آن را ذکر میکند:
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (٢١)فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (٢٢)
(این سخن سحر و دروغ نیست) بلکه این، قرآن بزرگوار و عالیقدر است. در لوح محفوظ جای دارد ( و دست نااهلان و شیاطین و کاهنان هرگز به آن نمیرسد، و از هر گونه تغییر و تبدیل و زیاده و نقصانی بر کنار و در امان است).(بروج/21و22)
این امر پیام میدهد که هر آنچه قرآن میگوید و مقرّر میدارد، سخن داورانه و واپسین سخن است، و قرآن آخرین مرجع در همۀ امور است.
اینها پیامها و اشارههای کوتاهی از پرتوهای این سوره و جولانگاههای بس فراخ آن است، و دیباچۀ نشان دادن مفصّل این پرتوها را تهیّه و تدارک میبیند:
*
(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ (١)وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (٢)وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ) (٣)
سوگند به آسمان کـه دارای برجها و باروها است. و سوگند به روز وعده داده شده (برای حساب و کتاب و سزا و جزا)! و سوگند به هر که و هر چه گواهی دهد و به هر که و هر چه مورد گواهی قرار گیرد!.
این سوره پیش از اشاره کردن به رخداد گودال، با این نوع سوگند میآغازد: به آسمان سوگند که دارای برجها و باروها است. مراد از برجها و باروها یا ستارگان بزرگ است که انگار برجها و باروهای بزرگ آسمان هستند. یعنی انگار قصرها و کاخهای ساخته و پرداختهاند. همان گونه که فرموده است:
( و السّماءَ بَنَیناها بأیدٍ وَ أنّا لموسعُونَ ) .
ما آسمان را با قدرت بنا ساختهایم و همواره آن را وسعت میبخشیم. (ذاریات/47)
همچنین فرموده است:
(أ أنتُم أشَدّ خَلفاً أم السّماءُ بَناها؟ . . ) .
(ای منکران معاد!) آیا آفرینش (مجدّد پس از مرگ) شما سختتر است یا آفرینش آسمان که خدا آن را (با این همه عظمت سرسامآور و نظم و نظام شگفت، بالای سرتان همچون کاخی) بنا نهاده است؟ ... (نازعات/27)
یا این که مراد از برجها و باروها، منزلها و برجهائی است که ستارگان آسمان در گردش و چرخش خود بدانها میرسند و آنها را پشت سر میگذارند. یعنی جولانگاهها و مدارهائی که در گردش و چرخش خود در آسمان از آنها درنمیگذرند. اشاره بدانها کردن بیانگر بزرگی و سترگی است. سایه روشنی که در این فضا مراد است باید همین باشد.
(وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ) (٢)
سوگند به روز وعده داده شده (برای حساب و کتاب و سزا و جزا! ).
این روز، روز داوری در بارۀ رخدادهای دنیا، و تصفیۀ حسـاب زمین، و آنچه در آن انجام پذیرفته است، .. میباشد. این چیز وعده داده شدهای است که یزدان جهان فرارسیدن آن را وعده داده است، و وعده داده است که حساب و کتاب در آن صورت میگیرد، و در آن سزا و جـزا داده میشود. به طرفهای دعاوی و متقاضیان حقّ و حقوق، و به دشمنان هـمدیگر و خواستاران دادگاهی و دادستانی از همدیگر وعدۀ فرارسیدن آن را داده است. این روز، روز بزرگ است که آفریدگان بدان چشم دوختهاند و منتظر آن ماندهاند تا ببینند کارها به چه سرانجامی میانجامد.
(وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ) (٣)
سوگند به هر که و هر چه گواهی دهد، و به هر که و هر چه مورد گواهی قرار گیرد!.
در آن روزی که اعمال در آن عرضه میگردد و نشان داده میشود، و مردمان در آن نمایان میآیند و دیده میشوند. در نتیجه همه چیز و همه کس میبینند و همچنین دیده میشوند . . . هر چیزی و هر کسی آگاه میگردد، و پدیدار و نمودار میآید، و به گونهای نمایان میگردد که بدون هر گونه پرده و مانعی برای دلها و دیدهها عیان و آشکار میشود...
آسمان که دارای برجها و باروها است، و روز وعده داده شده، و هر که و هر چه میبیند و دیده میشود، همۀ اینها سایه روشن توجّه کردن و اهمّیّت دادن و گرد آمدن و بزرگ بودن را بر فضائی میاندازند که بعدها رخداد گودال در آن به وقوع میپیوندد . . . همچنین بیانگر جولانگاه فراخ و فراگیری است که این رخداد در آن مطرح میشود، و حقیقت آن در آن سنجیده میگردد و بررسی میشود، و حساب و کتاب آن در آن تصفیه میگردد . . . جولانگاهی است بس فراختر از جولانگاه زمین، و بسیار درازتر و طولانیتر از زمان زندگی دنیا و مدّت محدود آن. . .
*
بعد از ترسیم این فضا، و گشودن این جولانگاه، بدان رخداد در پسودههای اندکی، اشاره میشود:
(قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ (٤)النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (٥)إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (٦)وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (٧)وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (٨)الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) (٩)
نفرین بر صاحبان گودال (شکنجه) باد! گودال پر از آتش و دارای هیمه و افروزینۀ فراوان. وقتی آنان بر کنارۀ گودال آتش (به نظارهگری سوختن و جزغاله شدن مؤمنان) نشسته بودند. و ایشان چیزی را تماشا میکردند که بر سر مؤمنان میآوردند. شکنجهگران هیچ ایرادی و عیبی و جرمی بر مؤمنان نمیدیدند جز این که ایشان به خداوند قـادر و چیره، و شایستۀ هر گونه ستایشی ایمان داشتند! خداوندی که سلطنت و سرزمین آسمانها و زمین از آن او است، و بر هر چیزی حاضر و ناظر است.
با اعلان انتقام از صاحبان گودال، اشارۀ به حادثه میآغازد:
(قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ) (٤)
نفرین بر صاحبان گودال (شکنجه) باد!.
این سخنی است که دالّ بر خشم است، خشم خدا از این کار و انجام دهندگانش. همچنین این سخن بر زشتی گناهی دلالت میکند که خشم خداوند شکیبا را بـرمیانگیزد، و انتقام او را سبب میشود، و خدا انجام دهندگان آن را به کشتن تهدید میکند.
آن گاه شرح «اُخدود« به میان میآید:
(النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ) (٥)
گودال پر از آتش و دارای هیمه و افروزینۀ فراوان. اُخدود: شکافی در زمین است. صاحبان آن، گودالی را کنده بودند، و آتش در آن افروخته بودند تا گودال لبریز از اخگرها گردیده بود. نار، یعنی آتش بدل اُخدود، یعنی گودال است. این امر بیانگر این است که آتش داخل آن گودال، یکپارچه آتش شعلهور و فروزان گردیده است.
(قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ) (٤)
نفرین بر صاحبان گودال (شکنجه) باد!.
آنان سزاوار این چنین انتقامی و خشمی شدهاند، همان دم که در کنار آن آتش نشستهاند، و مرتک همچون گناهی گردیدهاند، و دست به چنین جنایتی یازیدهاند:
(إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (٦)وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ) (٧)
وقتی آنان بر کنارۀ گودال آتش (به نظارهگری سوختن و جزغاله شدن مؤمنان) نشسته بودند، و ایشان چیزی را تماشا میکردند که بر سر مؤمنان میآوردند.
این تعبیری است که موقعیّت و صحنۀ آنان را به تصویر میکشد، در حالی که ایشان آتش را برمیافروزند و شعلهور میگردانند، و مردان مؤمن و زنان مؤمن را بدان فرومیاندازند. خودشان کنار آتش نشستهاند، و بدین عملکرد زشت و پلشت عذاب دادن نزدیک شدهاند، و دارند اقسام و انواع عذاب را تماشا میکنند، و مشتاقانه کاری را مینگرند که آتش با بدنها میکند، و از این سوختن و سوزاندن لذّت میبرند. انگار میخواهند این صحنۀ زشت و پلشت را در حسّ و شعور خود ثبت و ضبط کنند!
مؤمنان در پیش ایشان نه گناهی داشتند و نه قصاصی:
(وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (٨)الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) (٩)
شکنجهگران هیچ ایرادی و عیبی و جرمی بر مؤمنان نمیدیدند جز این که ایشان به خداوند قادر و چیره، و شایستۀ هر گونه ستایشی، ایمان داشتند! خداوندی که سلطنت و سرزمین آسمانها و زمین از آن او است، و بر هر چیزی حاضر و ناظر است.
گناه ایشان این بوده است که آنان به خداوند قادر و چیره ایمان داشتهاند. خداوندی که هر کاری را بخواهد میتواند انجام بدهد. او در هم شایستۀ هر گونه ستایشی است. اگر هم نادانان به حمد و ستایش او نپردازند چه باک ! او خودش محمود و ستوده است. سزاوار است بدو ایمان آورد و به بندگیش پرداخت. تنها او است که سلطنت و سرزمین آسمانها و زمین از آن او است. تنها او است که بر هر چیزی حاضر و ناظر است، و مشیّت و ارادهاش بر همه چیز تعلّق حضور دارد. او حاضر و ناظر بر حال و وضع آن مؤمنان، و کار و بار صاحبان گودال شکنجه بوده است . . . این پسودهای است که دلهای مؤمنان را اطمینان میبخشد، و سرکشان ستمگر و زورگو را تهدید میکند. خدا حاضر و ناظر بوده است، و این بس است که خدا حاضر و ناظر باشد.
روایت حادثه در این چند آیۀ کوتاه به پایان میآید. آیات کوتاهی که دل را از الکتریکی کراهیت و بیزاری از زشتی و پلشتی این چنین کاری و این چنین جنایتکارانی شارژ و انباشته میدارد. همچنین در دل اندیشیدن در بارۀ چیزی را به جوش و خروش میاندازد که به دنبال این حادثه روی میدهد، و سنگینی آن را در نزد خدا، و انتقام و خشم خدا از آن را به تصویر میکشد. این کار در اینجا و بدین اندازه به پایان نمیآید، بلکه در فراسوی آن حساب و کتاب خدا است، حساب و کتابی که تنها خدا خودش از کیفیّت و کمیّت آن آگاه است و بس !
روایت حادثه این چنین به پایان میآید در حالی که دل را از زیبائی و شکوه لبریز کرده است. زیبائی و شکوه ایمانی که بر فتنه و بلا برتری یافته است و چیره گردیده است، و زیبائی و شکوه عقیدهای که بر زندگی غلبه پیدا کرده است و پیروز شده است، و زیبائی و شکوه آزادیای که رها از قید و بند پیکر، و رها از جاذبۀ زمین و لذائذ چند روزۀ آن است. مؤمنان میتوانستند که زندگی خود را در مقابل شکست خوردن ایمانشان نجات دهند. امّا اگر این کار را میکردند خویشتن را در دنیا پیش از آخرت چه اندازه زیانمند مینمودند؟ چه اندازه همۀ انسانها را زیانمند میکردند؟ اگر آنان این معنی بزرگ را نابود میکردند، معنی دوری از زندگی بدون عقیده، پرهیز از زشتی زندگی بدون آزادی، خودداری از پذیرش پستی زندگی وقتی که سرکشان بر ارواح مسلّط گردند، بعد از آن که بر پیکرها چیره شدهاند! این واقعاً معنی ارزشمندی و واقعاً معنی بزرگی است، این چیزی که سود آن را بردهاند، در حالی که هنوز در زمین هستند. سود آن را بردهاند بدان گاه که آنان میبینند آتش ایشان را فرامیگیرد و پیکرهایشان دارد میسوزد، و این معنی ارزشمند پیروز میگردد، معنائی که آتش آن را پاکیزه مـیدارد. بعد از آن در پیشگاه پروردگارشان حساب و کتاب دارند، و دشمنان سرکش ایشان نیز حساب و کتاب دارند ... روند سخن بر این امر پیرو میزند . . .
*
(إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ (١٠)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ) (١١)
بیگمان کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را شکنـجه میدهند تا از دین الهی برگردند، و سپس توبه نمیکنند و از کردۀ خویش پشیمان نمیشوند، قطعاً عذاب دوزخ دامنگیر ایشان خواهد شد و همچنین عذاب آتش سوزان بهرۀ آنان خواهد بود. مسلّماً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، بدون شکّ باغهای بهشت از آن ایشان است که از زیر (کاخها و درختان) آن رودبارها روان است، و رستگاری و کامیابی بزرگ این است.
رخدادی که در زمین و در زندگی دنیا روی داده است، پایان رخداد و پایان گشت و گذار نیست. بلکه بقیّه آن در آنجا فرامیرسد. جزا و سزائی فرا میرسد که کار را در جای خود و در حدّ نصاب خود قرار میدهد، و داوری میکند در بارّ چیزی که میان مؤمنان و طاغیان در گرفته است. این مشخّص و مقرّر و مؤکّد است، و روی میدهد همان گونه که یزدان از آن سخن میگوید:
(إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ...).
بیگمان کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمن را شکنجه میدهند ... .
و سر در گمراهی خود مینهند و پیش میروند، و بر آنچه کردهاند و میکنند، پشیمان نگردیدهاند و نمیگردند:
(ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا ).
و سپس توبه نمیکنند و از کردۀ خویش پشیمان نمیشوند.
(فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ) (١٠)
قطعاً عذاب دوزخ دامنگیر ایشان خواهد شد و همچنین عذاب آتش سوزان بهرۀ آنان خواهد بود.
واژۀ «حریق« یعنی سوزان، در نصّ قرآن آمده است، هر چند که از «عَذابُ جَهنّم« مفهوم است. و لیکن گفته میشود و در متن قرآن میآید تا مقابل حریق «اُخدود» یعنی گودال شکنجه قرار گیرد، و درست واژهای به کار رود که یادآور رخداد مذکور شود. امّا از لحـاظ شدّت یا مدّت این سوزاندن کجا و آن سوزاندن کجا؟
سوزاندنی که در دنیا انجام میپذیرد ناشی از آتشی است که مردمان روشن میکنند، ولی سوزاندنی که در آخرت انجام میپذیرد ناشی از آتشی است که یزدان روشن میفرماید! این کجا و آن کجا؟ سوزاندن دنـیا لحظههائی است و به پایان میآید. سوزاندن آخرت همیشه و همیشه است و جز خدا کسی کیفیّت و کمیّت آن را نمیداند! سوزاندن دنیا رضای یزدان از مؤمنان را، و پیروزی انسانیّت والا را به دنبال دارد. سوزاندن آخرت خشم خدا را، و سقوط نکوهیدۀ بشریّت را به همراه دارد!
رضای یزدان و اعطاء نعمت او به کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته را انجام میدهند، در بهشت خلاصه میشود:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ).
مسلّماً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، بدون شکّ باغهای بهشت از آن ایشان است که از زیر (کاخها و درختان) آن رودبارها روان است. این رهائی و رستگاری حقیقی است:
(ذَلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ) (١١)
و رستگاری و کامیابی بزرگ این است.
«فوز»: نجات و پیروزی است. نجات از عذاب آخرت فوز، یعنی رستگاری و کامیابی است، چه رسد به دستیابی به باغهای بهشتی که از زیر کاخها و درختان آن رودبارها و چشمهسارها روان است.
با این خاتمه، کار در حدّ نصاب و در جایگاه خود قرار میگیرد. این پایان حقیقی موقعیّت است. در زمین جز گوشهای از گوشهها و بخشی از بخشهای آن صورت نگرفته است . . . این حقیقتی است که پیرو نخستین رخداد، متوجّه آن است، تا در دلهای جماعت اندک مؤمنان مکّه استقرار پذیرد، و در دلهـای جماعت مؤمنانی جایگزین شود که در طول تاریخ در معرض شکنجه و آزار قرار میگیرند.
*
آنگاه پیروها پیاپی میگردد:
(إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ) (١٢)
بیگمان پروردگارت یورش و تاخت بـردن و در هم کوبیدن و به کیفر رساندنش سخت و شدید است. بیان حقیقت یورش و تاخت بردن و در هم کوبیدن و به کیفر رساندن، و ذکر شدّت و حدّت آن در این جایگاه چیزی است که مناسبت دارد با آنچه در رخداد مذکور گذشته است، رخدادی که مظهر یورش و تاخت بردن و در هم کوبیدن و به کیفر رساندن اندک و ناچیزی که انجام دهندگان آن و مردمان روی زمین آن را بزرگ و سخت گمان میبرند. تاخت بردن و یورش کردن و در هم کوبیدن و ناگهانی دستگیر کردن و به کیفر رساندن خداوند قدرتمندی که ملک و ملکوت و فرمانروائی و سلطنت آسمانها و زمین از آن او است تاخت بردن و یورش کردن و در هم کوبیدن و ناگهانی دستگیر کردن است، نه تاخت بردن و یورش کردن و در هم کوبیدن و ناگهانی دستگیر کردن و به کیفر رساندن انسانهای ضعیف و لاغری که بر قطعۀ محدودی از زمین در بخش محدودی از زمان تسلّط پیدا میکنند . . .
تعبیر سخن پیوند میان مخاطب کلام را که رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم است، و میان گویندۀ کلام را که خداوند ذوالجلال است، مینمایاند و پدیدار میسازد، آنجا که گفته میشود:
(إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ...).
بیگمان پروردگارت یورش و تاخت بردن و در هم کوبیدن و به کیفر رساندنش....
پروردگارت که تو به ربوبیّت او خود را نسبت میدهی، و پشتیبانت که به یاری و یاوریش تکیه میزنی . . . این نسبت دادن ارزش خود را در این جولانگاه دارد، جولانگاهی که در آن بزهکاران بر مؤمنان تاخت میبرند و میتازند و به مـجازات و شکنجۀ ایشان میپردازند!
(إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ) (١٣)
او است که قبلاً آفرینش را آغازیده است، و او است که بعداً آفرینش را دوباره بازمیگرداند.
آغازیدن و بازگرداندن هر چند معنی کلّی آنها آفرینش و پیدایش نخستین و آفرینش و پیدایش واپسین است، امّا آفرینش و پیدایش، رخدادهائی هستند که پیوسته و در هر لحظه از شبانه روز انجام میپذیرد. در هر لحظهای آغازیدن و پدید آوردن، و در هر لحظهای برگرداندن چیزی وجود دارد که پوسیده است و مرده است. همۀ جهان در آغازیدن مستمرّ، و در پوسیدن مستمرّ است [1] . . . در سایۀ این حرکت همیشگی فراگیر آغازیدن و برگرداندن، رخداد گودال شکنجه و نتائج ظاهری آن، در واقعیّت امر و در حقیقت ارزیابی، یک مسألۀ گذرا است. این رخداد آغازیدن برای برگشت دادن، یا برگشت دادن برای آغازیدن، در دائرۀ این حرکت همیشگی و چرخشی است . . .
(وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ) (١٤)
خدا آمرزگار و دوستدار (بندگان مؤمن) است.
آمرزش با گفتار پیشین پیوند دارد، آنجا که میفرماید:
(ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا ).
سپس توبه نمیکنند.
مغفرت از رحمت فراوان و فضل ریزان بدون حدود و ثغور و قیود یزدان سرچشمه میگیرد . . . مغفرت و آمرزش درگاه باز و گشادی است که بر روی هیچ برگردندۀ توبهکنندهای بسته نمیشود، هر اندازه هم گناه بزرگ باشد و نافرمانی سترگ . . . و امّا مودّت و محبّت، پیوند دارد با موقعیّت مؤمنانی که پروردگارشان را بر همه چیز ترجیح دادهاند و او را برگزیدهاند. این هم انس و الفت لطیف و شیرین و ارزشمندی است وقتی که یزدان بندگانش را بالا میبرد، بندگانی که او را بر همه چیز ترجیح میدهند، و او را تا بدان درجه و مرتبه دوست میدارند که قلم از وصف آن درجه و مرتبه درمیماند، اگر فضل خدا بر قلم نبخشاید و توانائیش عطاء ننماید. درجه و مرتبۀ صداقت، صداقت میان پروردگار و بنده . . . درجه و مرتبۀ مودّت و محبّت خدا در حقّ دوستداران و شیفتگان مقرّب خود . . . پس حیاتی که آن را فداء کردهاند چیست، حـیاتی که میگذرد و از میان میرود؟ عذابی که تحمّلش کردهاند چیست، عذابی که موقّت و گذرا است؟ حیات و عذاب این چنانی در برابر قطرهای از این دریای مودّت و محبّت شیرین چیست و چه ارزشی دارد؟ حیات و عذاب این چنانی در برابر پرتوی از این انس و الفت دوست داشتنی ربّانی چیست و چه ارزشی دارد؟
بندگانی از بردگان این زمین، بندگان کسی از انسانها، خود را به مهلکه میاندازند و جان شیرین را فداء میسازند در برابر کلمهای که از دهان آقایشان مبنی بر تشویقشان بشنوند، یا پرتوی از رضای او را بر چهرهاش ببینند . . . در حالی که آقایشان عبدی است و آنان هم عبدند . . . پس بندگان یزدان باید چه بکنند و چگونه شوند و روند، آن بندگانی که یزدان با مودّت و محبّت بزرگ و ارزشمند خود ایشان را انس و الفت میدهد؟ یزدانی که:
(ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ) (١٥)
او صاحب تخت (حکومت مطلقه بر عـالم هستی) و دارای مجد و عظمت است.
یزدان والامقامی که بر همه چیز فرمانروائی دارد. دارای مجد و عظمت است. بزرگ و سترگ است . . . هان! با توجّه به مقام و رضای یزدان، بذل حیات و زندگی هیچ است هیچ! هان درد و رنج کشیدن هیچ است هیچ! هان عذاب و عقاب دیدن هیچ است هیچ! هان فداء کردن همه چیز گرانبها هیچ است هیچ! هان بذل و بخشش و چشش و کشش همۀ اینها هیچ است هیچ در برابر پرتوی از رضائی که مولای مهربان و صاحب عرش و تخت جهان آن را بر بندگان خود بیندازد و بر ایشان ببخشاید و بدان مفتخرشان فرماید . . .
(فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ) (١٦)
آنچه بخواهد، هر چه زودتر و با قدرت هر چه بیشتر به انجام میرساند.
این صفت یزدان است که پیوسته در جریان است. چیزی است که پیوسته تحقّق میپذیرد و پیاده میشود. همیشه در کار است. آنچه بخواهد هر چه زودتر و با قدرت هر چه بیشتر انجام میدهد. او دارای مشیّت و ارادۀ مطلق است. هر چه بخواهد برمیگزیند. آنچه بخواهد و بپسندد میکند. پیوسته و همیشه دست اندر کار است. این صفت یزدان سبحان و خداوند دادار است.
گاهی میخواهد مؤمنان در سایۀ یاری و کمکش در این زمین، به خاطر حکمتی که در میان است پیروز شوند ... گاهی میخواهد ایمان بر شکنجه و آزار پیروز گردد و پیکرهای فانی به خاطر حکمتی که میخواهد از میان روند . . . زمانی میخواهد قلدران و زورگویان زمین را گرفتار و نابود سازد . . . زمانی میخواهد بدیشان مهلت و فرصت دهد تا روزی که وعده داده شده است ... به خاطر حکمتی که در اینجا تحقّق میپذیرد، و در آنجا پیاده میشود، و در قضا و قدر یزدان مقرّر و مشخّص است . . .
این هم گوشهای از کاری است که خدا میخواهد انجام بگیرد. متناسب با رخداد مذکور است، و متناسب با سخنانی است که از قول فرعون و ثمود ذکر خواهد شد. حقیقت مشیّت و ارادۀ مطلق، و حقیقت قدرت و قوّت مطلق، در فراسوی رخدادها، و در فراسوی حیات و زندگی، و در فراسوی جهان، پایدار و برجای است، و آنچه بخواهد در جهان هستی به انجام میرساند و میکند.
آنچه بخواهد، هر چه زودتر و با قدرت هر چه بیشتر به انجام میرساند . . . نمونهای از آنچه میخواهد بکند و به انجام برساند این است:
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْجُنُودِ (١٧)فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ) (١٨)
آیا خبر لشکرها و سپاهیان (کفّار) به تو رسیده است؟ لشکرها و سپاهیان فرعون و قوم ثمود؟.
این فرموده به دو داستان طولانی اشاره میکند. با تکیه به آشنائی کسانی ذکر میشود که مخاطبان این قـضیّه بودهاند، و آن دو داستان بسیار در قرآن مجید برایشان ذکر و تکرار گـردیده است. یزدان سبحان آنان را لشکرها و سپاهها مینامد، تا اشاره باشد به قدرت و قوّت و آمادگی و تجهیزات و ساز و برگی که داشتهاند ... آیا سخن از ایشان به گوشت رسیده است؟ متوجّه شدهای که پروردگارت با ایشان کرده است آنچه که خواسته است؟
این دو داستان، داستانهائی هستند که از لحاظ سرشت و نتائج با یکدیگر تفاوت دارند . . . داستان فرعون چنین بوده است: خدا او را و لشکریان و سپاهیان او را هلاک و نابود کرده است، و بنیاسرائیل را نجات داده است، و دورهای از زمان ایشان را در زمین سلطه و قدرت بخشیده است، تا با دست آنان قضا و قدری از قضاها و قدرهای خود را، و مشیّت و ارادهای از مشیّتها و ارادههای خود را تحقّق بخشند و پیاده کند. داستان ثمود نیز چنین بوده است: خدا قوم ثمود را به تمام و کمال هلاک و نابود کرده است و کسی از ایشان را برجای نگذاشته است، و صالح علیه السّلام و جماعت اندکی را که با او بودهاند و از او پیروی کردهاند نجات داده است، جماعت اندکی که بعد از آن هم ملک و مملکتی و فرمانروائی و قدرتی نداشتهاند. بلکه تنها از قوم فاسق و بزهکار ثمود نجات پیدا کردهاند و رهائی یافتهاند و بس.
این دو قضیّه دو نمونه از عملکرد و رویکرد مشیّت و ارادۀ یزدان است. دو شکل از اشکال دعوت به سوی خدا و تحمّل چیزهائی است که در کار دعوت انتظار میرود. در کنار آن چیزها احتمال دیگری در میان است که کمک و یاری یزدان سبحان است، همان چیزی که در رخداد گودال شکنجه انجام پذیرفته است . . . قرآن همۀ اینها را برای جماعت اندکی روایت میفرماید که در مکّه بودهاند، و گذشته از آنان همۀ اینها را برای هر نسلی از نسلهای مؤمنان در طول تاریخ و زمان بیان میکند و بدانها خاطر نشان و تذکّرشان میدهد . . .
*
در پایان سوره دو آهنگ نیرومند قاطعانه درمیرسد. در هر یک از آن دو، بیان و توضیحی، و حکم نهائی و سخن فیصله بخشی است.
(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ (١٩)وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ) (٢٠)
اصلاً کافران کارشان تکذیب (حقّ و حقیقت) است. خداوند از پشت سر، ایشان را دور زده است و احاطه کرده است (و راه فراری برای ایشان، باقی نگذاشته است و کاملاً مراقب اوضاع و احوالشان است).
کار کافران و حقیقت حالشان شب و روز تکذیب کردن و دروغ نامیدن است:
(وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ) (٢٠)
خداوند از پشت سر، ایشان را دور زده است و احاطه کرده است (و راه فراری برای ایشـان باقی نگذاشته است و کاملاً مراقب اوضاع و احوالشان است).
آنان هم غافل از چیزی هستند که ایشان را احاطه کرده است، و آن قهر و علم خدا است. آنان ضعیفتر از موشهائی هستند که محصور در طوفان فراگیری باشند!
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ (٢١)فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (٢٢)
(این سخن سحر و دروغ نیست) بلکه این، قـرآن بزرگوار و عالیقدر است. در لوح محفوظ جای دارد (و دست نااهلان و شیاطین و کاهنان هرگز به آن نمیرسد و از هر گونه تغییر و تبدیل و زیاده و نقصانی بر کنار و در امان است).
«مجید»: شریف. دارای منزلت و مکانت. عالیقدر . . . آیا از سخن خدای بزرگوار شریفتر و والاتری و دارای منزلت و مکانت بالاتری یافته میشود؟ قرآن در لوح محفوظ است. ما نمیدانیم سرشت آن چگونه و چیست. زیرا لوح محفوظ جزو غیب است و غیب را خدا داند و بس. ما تنها از سایه روشنی سود میبریم که تعبیر سخن میافکند، و تنها از پیامی استفاده میکنیم که به دلها میدهد و در آنها برجای میگذارد. و آن این است که قرآن مصون و محفوظ و ماندگار و استوار میماند. سخن خدا آخرین مرجع در هر کاری از کارها است. هر سخنی از میان میرود، ولی سخن قرآن محفوظ و مصون میماند، و از آن محافظت و مراقبت میگردد . . .
قرآن سخن خود را در بارۀ رخداد گودال شکنجه، و در بارۀ حقیقت موجود در پشت سر آن گفته است، و سخن قرآن آخرین سخن است.
*
[1] «هو یبدئُ وَ یُعید»: او است که آفرینش را از نیستی به هستی آورده است و پس از نابودی دوباره آن را هستی میبخشد. البتّه این کار همیشگی آفریدگار متعال است. یعنی همۀ موجودات به وسیلۀ قدرت مطلقۀ پروردگار، پیوسته از ناچیزی چیز و باز ناچیز میشوند، و از ناتوانی توان مییابند و ناتوان میگردند، و بدون اراده و دخالت خود از صورتی به صورتی درمیآیند. (مترجم)