تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ غافر

سوره‌ غافر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (85) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ آیه‌: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ [غافر: 3] در آغازین‌ آیات‌ آن‌ قرار دارد، «غافر» نامیده‌ شد. «غافر» از اوصاف‌ والا و اسمای ‌حسنای‌ خداوند عزوجل  است‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ به‌سبب‌ آن‌که‌ مشتمل‌ بر داستان ‌مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ است‌، «مؤمن‌» نیز نامیده‌ می‌شود.

این‌ اولین‌ سوره‌ از سوره‌های‌ هفت‌گانه‌ پیاپی‌ای‌ است‌ که‌ با «حم‌» آغاز می‌شوند.

سیوطی‌ از ابن‌ عباس‌ و جابر بن‌ زید رضی الله عنهما  درباره‌ ترتیب‌ این‌ سوره‌ها روایت‌ کرده‌ است‌: سوره‌های‌ «حوامیم‌» به‌ همین‌ ترتیبی‌ که‌ در مصحف‌ دارند، به‌ دنبال‌ سوره‌ «زمر» پشت‌ سر هم‌ نازل‌ شده‌اند. یعنی‌: نخست‌ سوره‌ «مؤمن‌» نازل ‌شد، سپس‌ سوره‌ «سجده‌»، بعد از آن‌ سوره‌ «شوری‌» و همین‌طور به ‌ترتیب ‌سوره‌های‌: «زخرف‌»، «دخان‌»، «جاثیه‌» و «احقاف‌» و در میان‌ آن‌ها هیچ ‌سوره‌ دیگری‌ نازل‌ نگردید.

فضیلت‌ آن‌: در فضیلت‌ این‌ هفت‌ سوره‌ ـ یعنی‌ حوامیم‌ ـ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ فرمودند: «لکل‌ شی‌ء ثمرة‌ وإن‌ ثمرة‌ القرآن‌ ذوات‌ حم‌، هن‌ روضات ‌حسنات‌ مخصبات‌ متجاورات‌، فمن‌ أحب‌ أن‌ یرتع‌ فی‌ ریاض ‌الجنة فلیقرأ الحوامیم‌». «برای ‌هر چیز ثمره‌ای‌ است‌ و ثمره‌ قرآن‌ همانا سوره‌های‌ دارای‌ حم‌ است‌. این‌ سوره‌ها بوستانهای‌ زیبای‌ خرم‌، سرسبز و پر محصولی‌ هستند که‌ پهلوبه‌پهلوی‌ هم‌ قرار دارند پس‌ کسی‌ که‌ می‌خواهد در بوستانهای‌ بهشت‌ بخرامد، باید حوامیم‌ را بخواند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ فضیلت‌ سوره‌ «حم‌ المؤمن‌» آمده‌ است‌: «هر کس‌ آیه‌ الکرسی‌ و اول‌ حم‌ المؤمن‌ را (در اول‌ روز) بخواند، در آن‌ روز از هرگونه‌ بدی‌ای‌ محفوظ و در امان‌ می‌ماند». همین‌طور درباره‌ فضیلت‌ خواندن‌ این‌ دو سوره‌ در شب‌، نیز حدیثی‌ نقل‌ شده‌ است‌.

موضوع‌ این‌ سوره‌، پرداختن‌ به‌ قضیه‌ ایمان‌ و کفر است‌ و جو سوره‌ گویی‌ جو معرکه‌ای‌ است‌ میان‌ حق‌ و باطل‌ و ایمان‌ و طغیان‌.

﴿حمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «حاء، م» به‌ سکون‌ میم‌ آخر یا به‌ فتح‌ آن‌. این‌ دو حرف‌ از حروف‌ مقطعه‌ای‌ است‌ که‌ در آغاز بعضی‌ از سوره‌ها آمده‌ است‌ و سخن‌ درباره ‌آن‌ها در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٢

«فروفرستادن‌ این‌ کتاب‌ از جانب‌ الله عزیز علیم‌ است» یعنی‌: قرآن‌ به‌حق‌ و راستی‌ از نزد خداوند عزوجل  غالب‌ و دانا فروفرستاده‌ شده‌ و کذب‌ و افترایی‌ در حق ‌وی‌ نیست‌. عزیز: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ غالب‌، قاهر و برتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ بر وی ‌دروغی‌ بربندد. علیم‌: بسیار داناست‌ به‌ خلقش‌ و به‌ آنچه‌ که‌ می‌گویند و می‌کنند.

﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ ذِی ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ٣

«آمرزنده‌ گناه‌ و توبه‌ پذیر و سخت‌کیفر است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ آمرزنده‌ گناه ‌دوستانش‌ و پذیرنده‌ توبه‌ آن‌هاست‌ و برای‌ دشمنانش‌ سخت‌کیفر است‌. این‌ دو وصف‌ توبه‌پذیر سخت‌کیفر، در مواضع‌ متعددی‌ از قرآن‌ در کنار هم‌ آمده‌ است‌ تا بنده‌ را در میان‌ خوف‌ و رجاء قراردهد «صاحب‌ توانگری‌ است» ذیالطول: یعنی‌: حق‌ تعالی‌ بر بندگانش‌ صاحب‌ انعام‌ و فضل‌ و بخشایش‌ و توانگری‌ است‌؛ با بخشیدن‌ چیزهایی‌ به‌ آنان‌ که‌ در واقع‌ حقشان‌ نبوده‌ است‌ بلکه‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را به‌محض‌ احسان‌ خویش‌ به‌ ایشان‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ «خدایی‌ جز او نیست‌، بازگشت‌ به‌سوی‌ اوست» در روز آخرت‌، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ پس‌ فرمانبردار و نافرمان‌ ـ هردو را ـ در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد.

ابن‌ابی‌حاتم‌ و حافظ ابونعیم‌ از یزید بن ‌اصم‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: مردی‌ دلیر، شجاع‌ و نیرومند از اهالی‌ شام‌ همیشه‌ به‌ دیدار عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  می‌آمد. عمر رضی الله عنه  مدتی‌ او را ندید. پس‌ روزی‌ از اصحاب‌ پرسید: فلان ‌بن‌ فلان ‌چه‌ شد؟ او کجاست‌ که‌ نمی‌بینمش‌؟ گفتند: ای‌ امیرالمؤمنین‌! آخر او گرفتار می‌گساری‌ شده‌ است‌. عمر رضی الله عنه  کاتبش‌ را فراخواند و به‌ او گفت‌؛ بنویس‌: از عمر بن‌ خطاب‌ به‌سوی‌ فلان‌ بن‌ فلان‌، سلام‌ بر تو! من‌ نزد تو خدایی‌ را ستایش ‌می‌گویم‌ که‌ معبودی‌ جز او نیست‌. «آمرزنده‌ گناه‌ است‌ و پذیرنده‌ توبه‌، سخت‌کیفر است‌ و صاحب‌ توانگری‌، خدایی‌ جز او نیست‌، بازگشت‌ به‌سوی ‌اوست‌». سپس‌ به‌ اصحاب رضی الله عنهم  گفت‌: به‌ بارگاه‌ خداوند عزوجل  در حق‌ برادرتان‌ دعاکنید که‌ با قلب‌ خویش‌ به‌سوی‌ او رو آورد و خداوند عزوجل  بر او توبه‌پذیر گردد. پس‌چون‌ پیک‌ عمر رضی الله عنه  نامه‌اش‌ را به‌ وی‌ رساند، او شروع‌ به‌ خواندن‌ آن‌ نمود وپیاپی‌ تکرارش‌ می‌کرد و بویژه‌ این‌ آیه‌ را: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ [غافر: 3]. و با خود چنین‌ زمزمه‌ می‌نمود: آری‌! خداوند عزوجل  مرا از کیفر خویش ‌بیم‌ داده‌ و وعده‌ کرده‌ که‌ بر من‌ بیامرزد! و پیوسته‌ این‌ سخن‌ را با خود تکرار می‌کرد آن‌گاه‌ گریست‌ و از شراب‌نوشی‌ کاملا دست‌ برداشت‌ و خالصانه‌ توبه‌ کرد. پس‌ چون‌ خبر توبه‌اش‌ به‌ عمر رضی الله عنه  رسید، فرمود: وقتی‌ دیدید که‌ برادری‌ از برادران‌ شما لغزیده‌ است‌، این‌چنین‌ عمل‌ کنید؛ او را در راه‌ حق‌ استوار و پایدار گردانید و از خدای‌ سبحان‌ بخواهید که‌ بر او توبه‌پذیر گردد. هان‌! مبادا بر زیان‌ وی‌ معاون‌ شیطان‌ باشید» یعنی‌: مبادا به‌ جای‌ تلاش‌ در جهت‌ اصلاح‌ وی‌، او را به‌باد دشنام‌ و سرزنش‌ بگیرید تا بر سر سماجت‌ آید و بر گناه‌ خود پای ‌فشارد.

﴿مَا یُجَٰدِلُ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَا یَغۡرُرۡکَ تَقَلُّبُهُمۡ فِی ٱلۡبِلَٰدِ٤

«جز آن‌هایی‌ که‌ کفر ورزیدند کسی‌ در آیات‌ خدا مجادله‌ نمی‌کند» یعنی‌: جز کسانی ‌از مشرکان‌ مکه‌ و امثال‌شان‌ که‌ کافر شده‌اند، کسی‌ دیگر در دفع‌ آیات‌ الهی‌ وتکذیب‌ آن‌ ستیزه‌ نمی‌کند. مراد: مجادله‌ به‌ ناروا و قصد دفع‌ کردن‌ حق‌ است‌ و همین‌ نوع‌ از مجادله‌ است‌ که‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌: «لا تماروا فی‌ القرآن‌ فإن‌ المراء فیه‌ کفر». «در قرآن‌ مجادله‌ نکنید زیرا جدال‌ در قرآن‌ (یعنی‌خصومت‌ به‌ ناروا در انکار و تکذیب‌ آن) کفر است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «هر کس‌ باطلی‌ را یاری‌ دهد تا حقی‌ را به‌وسیله‌ آن‌ دفع‌ کند، درحقیقت‌ ذمه‌ خدا و ذمه‌ رسولش‌ از وی‌ بیزار شده‌ است‌». اما جدال‌ برای‌ روشن ‌کردن‌ حقیقت‌، رفع‌ ابهام‌ و التباس‌ از قرآن‌ و بازگردانیدن‌ منکران‌ و شکاکان‌ به‌ راه ‌راست‌، از بزرگترین‌ اعمالی‌ است‌ که‌ تقرب‌‌جویان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ با آن‌ تقرب‌ می‌جویند چنان‌که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است‌: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [العنکبوت: 46]. «و با اهل‌ کتاب‌ جز به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ مجادله ‌نکنید»

«پس‌ گشت‌وگذارشان‌ در شهرها تو را نفریبد» خدای‌  عزوجل ‌ رسول‌ گرامی ‌خویش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را نهی‌ می‌کند از این‌که‌ به‌ چیزی‌ از بهره ‌مندی‌های دنیوی‌ کفار فریفته‌شود؛ بهره‌مندیهایی‌ چون‌ تجارت‌ در کشورها و به‌دست‌ آوردن‌ سودهای‌ کلان‌ از بابت‌ آن‌، کسب‌ پیروزی‌های‌ سیاسی‌ و نظامی‌ و... زیرا اینان‌ پس‌ از اندک ‌مدتی ‌مورد مؤاخذه‌ و محاسبه‌ قرار می‌گیرند و اگر هم‌ مهلت‌ یابند، یقینا مهمل‌ و فراموش ‌شده‌ رها نمی‌شوند.

ابن‌ ابی‌ حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابی‌مالک‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این ‌آیه‌ درباره‌ حارث ‌بن ‌قیس‌ سهمی‌ نازل‌ شد.

 ﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ وَهَمَّتۡ کُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِیَأۡخُذُوهُۖ وَجَٰدَلُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ فَأَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ عِقَابِ٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ نمونه‌های‌ عینی‌ای‌ از تکذیب‌ امت‌های‌ پیشین‌ و فرجام‌ نامیمونشان‌ را یادآورشده‌ و می‌فرماید: «پیش‌ از اینان‌، قوم‌ نوح‌ و بعد از آن‌ها گروههای‌ دیگری» نیز ؛ مانند عاد و ثمود «تکذیب‌ پیشه‌ کردند» و علیه‌ پیامبرانشان ‌به‌ گروه‌بندی‌ و جبهه‌گیری‌ دست‌ زدند «و هر امتی‌ قصد پیامبرشان‌ را کردند تا او را بگیرند» یعنی‌: هر امتی‌ از امتهای‌ تکذیب‌کننده‌، قصد پیامبرشان‌ را کردند تا بر وی ‌دست‌ یافته‌ و او را زندانی‌ کنند و شکنجه‌ نمایند و هر چه‌ می‌خواهند با او بکنند «و به‌ باطل‌ جدال‌ کردند تا حق‌ را با آن‌ ابطال‌ کنند» یعنی‌: با پیامبرشان‌ به‌ سخنان‌ بیهوده‌ وباطل‌ و با دستاویزهای‌ بی‌اساس‌ و مقولات‌ درهم‌وبرهم‌، ستیزه‌ و مجادله‌ کردند تا به‌وسیله‌ آن‌، حق‌ را خرد ساخته‌ و آن‌ را از صحنه‌ بیرون‌ نمایند و ایمان‌ را ابطال ‌کنند «پس‌ آنان‌ را» یعنی‌: آن‌ ستیزه‌گران‌ به‌ باطل‌ را «فروگرفتم‌، بنگر که‌ کیفر من ‌چگونه‌ بود؟» یعنی‌: بنگر در عذابی‌ که‌ آن‌ها را به‌وسیله‌ آن‌ مجازات‌ کردم‌، که‌ آن ‌عذاب‌ چه‌قدر دردناک‌ و سخت‌ بوده‌ است‌؟.

﴿وَکَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٦

«و بدین‌سان‌، فرمان‌ پروردگارت‌ بر کافران‌ ثابت‌ شد» یعنی‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چنان‌که‌ حکم‌ عذاب‌ بر امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ پیامبران‌ پیشین  علیهم السلام  تحقق‌ یافت‌ و ثابت‌ شد، به‌همین‌گونه‌، حکم‌ عذاب‌ بر کسانی‌ که‌ به‌ تو کفر ورزیده‌ و به ‌ناحق‌ و ناروا و با تکیه‌ بر باطل‌ با تو مجادله‌ کردند و علیه‌ تو همدست‌ شده‌ و دست‌ به‌گروه‌بندی‌ و تحزب‌ زدند، نیز ثابت‌ و لازم‌ شده‌ است‌؛ «که‌ آنان‌ اهل‌ دوزخند» یعنی‌: حکم‌ صادره‌ درباره‌ آن‌ها این‌ است‌ که‌: آن‌ها سزاوار دوزخ‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٧

«کسانی‌ که‌ عرش‌ الهی‌ را حمل‌ می‌کنند و کسانی‌ که‌ گرداگرد آنند، همراه‌ با ستایش ‌پروردگار خویش‌ تسبیح‌ می‌گویند و به‌ او ایمان‌ دارند و برای‌ مؤمنان‌ آمرزش‌ می‌خواهند» یعنی‌: فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ ـ که‌ فرشتگان‌ کروبی‌ می‌باشند ـ و ایشان‌ بلندترین ‌طبقات‌ فرشتگان‌ و اولین‌ آن‌ها در پیدایش‌اند همچنین‌ فرشتگانی‌ که‌ بر گرداگرد عرش‌ قرار دارند، اینان‌ خداوند عزوجل  را همراه‌ با حمد و سپاس‌ وی‌ در برابر نعمتهایش‌، تسبیح‌ گفته‌ او را تنزیه‌ می‌کنند و به‌ او ایمان‌ دارند، یعنی‌: وحدانیت‌ او را با بصیرتهایشان‌ تصدیق‌ کرده‌ و برای‌ بندگان‌ مؤمنش‌ آمرزش‌ می‌خواهند ومی‌گویند: «پروردگارا! رحمت‌ و علم‌ تو بر همه ‌چیز احاطه‌ دارد» یعنی‌: رحمت‌ و علم ‌تو همه‌ چیز را فراگرفته‌ است‌ «پس‌ کسانی‌ را که‌ توبه‌ کرده‌ و راه‌ تو را دنبال‌ کرده‌اند» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ با توبه‌، از گناهان‌ روی‌ برتافته‌ و راه‌ تو ـ یعنی‌ دین‌ اسلام‌ ـ را پیروی‌ کرده‌اند «بیامرز و آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگاه‌ دار» چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ مسلمان‌ در حق‌ برادرش‌ غائبانه‌ دعا کند، فرشته‌ می‌گوید: آمین‌! و برای‌ تو هم‌ مانند آن‌ باد».

البته‌ ما به‌ حمل‌ عرش‌ الهی‌ به‌وسیله‌ فرشتگان‌ ایمان‌ داریم‌ اما کیفیت‌ این‌ حمل‌ و تعداد فرشتگان‌ را به‌ علم‌ خدای‌  عزوجل ‌ وا می‌گذاریم‌. باید دانست‌ که‌ «عرش‌» مرکز تدبیر عالم‌ بوده‌ و حقیقتی‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ خود به‌ آن‌ داناتر می‌باشد.

﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٨

همچنین‌ فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ الهی‌، در حق‌ مؤمنان‌ چنین‌ دعا می‌کنند: «پروردگارا! و آنان‌ را در بهشت‌های‌ عدن‌ که‌ آن‌ را به‌ ایشان‌ وعده‌ داده‌ای‌، وارد کن» بهشتهای‌ عدن‌: یعنی‌ بهشت‌هایی‌ که‌ اقامت‌ در آن‌ها دائمی‌ است‌ «و نیز هرکس‌ از پدران‌ و همسران‌ و فرزندان‌شان را که‌ به‌ صلاح ‌آمده‌اند وارد کن» یعنی‌: همراه‌ با ایشان ‌کسانی‌ از این‌ گروه‌ ذکر شده‌ را که‌ صالح‌ هستند، برای‌ تکمیل‌ نعمت‌ خویش‌ بر ایشان‌ و کامل‌ کردن‌ شادمانی‌ و سرورشان‌، به‌ بهشت‌ وارد کن‌ «زیرا تو بی‌گمان‌ غالب‌ و حکیمی». سعید بن‌ جبیر رضی الله عنه  می‌گوید: «مؤمن‌ چون‌ به‌ بهشت‌ وارد شود، می‌پرسد که‌ پدر و پسر و برادرم‌ کجایند؟ به‌ وی‌ گفته‌ می‌شود: آن‌ها در عمل‌ خود به‌ پایه‌ و اندازه‌ تو نرسیده‌اند. ولی‌ او می‌گوید: من‌ هم‌ برای‌ خود عمل‌ کرده‌ام‌ و هم‌ برای‌ ایشان‌. در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ آن‌ها در درجه‌ به‌ وی‌ ملحق‌ ساخته ‌می‌شوند». سپس‌ سعید بن‌ جبیر رضی الله عنه  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد.

﴿وَقِهِمُ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٩

فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ در دعای‌ خود در حق‌ مؤمنان‌ می‌افزایند: «و آنان‌ را از بدیها نگاه‌ دار» یعنی‌: در برابر گناهان‌ و اعمال‌ بدی‌ که‌ در دنیا مرتکب‌ شده‌اند، آن‌ها را مؤاخذه‌ و مجازات‌ نکن‌ و اعمال‌ بدشان‌ را بر ایشان‌ بیامرز و ایشان‌ را از عذاب ‌ناگوار نگاه‌دار «و هرکه را در چنین‌ روزی» یعنی‌: در روز قیامت‌ «از بدی‌ها در امان ‌بداری‌، به‌راستی‌ که‌ بر وی‌ رحم‌ کرده‌ای» و او را از عذاب‌ خویش‌ نجات‌ داده‌ و به‌ بهشت‌ خویش‌ درآورده‌ای‌ «و این‌ همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است» که‌ رستگاری‌ای ‌بزرگتر از آن‌ نیست‌. سلیم‌بن‌عیسی‌ می‌گوید: «بندگان‌ مؤمن‌ چه‌قدر نزد خداوند عزوجل  گرامی‌اند! آن‌ها بر بالین‌ خویش‌ خوابیده‌اند اما فرشتگان‌ برای‌ آن‌ها آمرزش‌ می‌خواهند». مطرف‌بن‌عبدالله می‌گوید: «خیرخواه‌ترین‌ بندگان‌ خدا عزوجل  برای ‌مؤمنان‌، فرشتگان‌ هستند»، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد و افزود: «اما بدخواه‌ترین‌ و خائن‌ترین‌ بندگان‌ برای‌ مؤمنان‌، شیاطین‌اند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ مِن مَّقۡتِکُمۡ أَنفُسَکُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِیمَٰنِ فَتَکۡفُرُونَ١٠

«کسانی‌ که‌ کافر بوده‌اند» در روز قیامت‌ ـ هنگامی‌ که‌ به‌ دوزخ‌ وارد شوند «مورد ندا قرار می‌گیرند که‌: قطعا دشمنی‌ الله از دشمنی‌ شما نسبت‌ به‌ همدیگر سخت‌تر است» یعنی‌: هر انسانی‌ از اهل‌ دوزخ‌ ـ در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌ آن‌ ـ خطاب‌ به‌خودش‌ می‌گوید: «نفرین‌ و نفرت‌ بر تو ای‌ نفس‌!». در این‌ هنگام‌، فرشتگان‌ به‌ آن‌ها می‌گویند: قطعا نفرت‌ و دشمنی‌ خداوند عزوجل  از شما در دنیا: «آن‌گاه‌ که‌ به‌سوی ‌ایمان‌ دعوت‌ می‌شدید و انکار می‌ورزیدید» بزرگ‌تر از این‌ نفرت‌ و دشمنی‌ و بغض ‌شما بر خود شما در این‌ حالی‌ است‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ می‌کنید.

﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَیۡنِ وَأَحۡیَیۡتَنَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِیلٖ١١

«می‌گویند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی‌ و دوبار زنده‌ کردی» مراد از دوبار میراندن‌ این‌ است‌ که‌: آنان‌ بار اول‌ نطفه‌هایی‌ بی‌جان‌ در پشت‌ پدرانشان‌ بودند، سپس‌ بعد از آن‌که‌ در دنیا زنده‌ شدند، خداوند عزوجل  برای‌ بار دوم‌ آن‌ها را میراند ومراد از دوبار زنده‌ کردن‌: حیات‌ اولی‌ آن‌ها در دنیا، سپس‌ زندگی‌ مجددشان‌ درآخرت‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز است‌. «به‌ گناهانمان» که‌ پیشتر در دنیا انجام‌ داده‌ بودیم‌؛ مانند تکذیب‌ پیامبران‌  علیهم السلام ، شرک‌آوردن‌ به‌ تو و ترک‌ توحید و یکتاپرستی‌ «اعتراف‌ کردیم» ولی‌ آن‌ها این‌ اعتراف‌ را در جایی‌ می‌کنند که‌ اعتراف‌ در آن‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ ندارد و در جایی‌ پشیمان‌ و نادم‌ می‌شوند که‌ پشیمانی‌ هیچ‌ به‌ کارشان‌ نمی‌آید. آن‌گاه‌ می‌پرسند: «پس‌ آیا راه‌ بیرون‌ شدنی ‌هست‌؟» یعنی‌: آیا برای‌ ما راهی‌ ـ از هرگونه‌ که‌ باشد، چه‌ کند و چه‌ سریع‌ ـ میسر هست‌ تا به‌ ما امکان‌ دهد که‌ از دوزخ‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ دنیا بازگردیم‌؟.

خداوند عزوجل  در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿ذَٰلِکُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِیَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ کَفَرۡتُمۡ وَإِن یُشۡرَکۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُکۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِیِّ ٱلۡکَبِیرِ١٢

«این‌ از آن‌ روی‌ برای‌ شماست» یعنی‌: این‌ عذابی‌ که‌ در آن‌ قرار دارید، به‌سبب ‌آن‌ است‌ «که‌ چون» در دنیا «خدا به‌ تنهایی‌ خوانده‌ می‌شد، کفر می‌ورزیدید» به‌ او و توحید و یگانه‌ پرستی‌ را فرو می‌گذاشتید «و چون‌ به‌ او شرک‌ آورده‌ می‌شد» از دیگران‌؛ اعم‌ از بتان‌ یا غیر آن‌ها «آن‌ را باور می‌کردید» و دعوت‌ به‌سوی‌ شرک‌ را اجابت‌ می‌گفتید «پس‌ فرمان‌ از آن‌ خداست» به ‌تنهایی‌ و یگانگی‌، نه‌ از غیر وی‌ و هموست‌ که‌ بر شما به‌ جاودانگی‌ در دوزخ‌ و عدم‌ بیرون ‌آمدن‌ از آن‌ حکم‌ کرده ‌است‌ «او بلندقدر» و برتر از آن‌ است‌ که‌ برایش‌ در ذات‌ و صفاتش‌ همانندی ‌باشد «بزرگ‌ است» یعنی‌: بزرگتر از آن‌ است‌ که‌ برایش‌ همتا، یا همسر، یا فرزند، یا شریکی‌ باشد.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُنَزِّلُ لَکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗاۚ وَمَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَن یُنِیبُ١٣

«اوست‌ کسی‌که‌ آیاتش‌ را» یعنی‌: دلایل‌ توحید و نشانه‌های‌ قدرت‌ خود را «به‌ شما می‌نمایاند» در کائنات‌ آفاقی‌ و انفسی‌ خود «و برای‌ شما از آسمان‌ روزی‌ای‌ فرومی‌فرستد» یعنی‌: باران‌ را فرو می‌فرستد زیرا باران‌ سبب‌ همه‌ ارزاق‌ است‌. خدای ‌سبحان‌ در این‌ آیه‌، نمایاندن‌ آیات‌ و فرودآوردن‌ ارزاق‌ را باهم‌ جمع‌ کرد زیرا قوام‌ ادیان‌ با آشکار کردن‌ آیات‌ و قوام‌ ابدان‌ با فروفرستادن‌ ارزاق‌ است‌ «و جز آن‌کس‌ که‌ انابت‌کننده‌ است‌، کسی‌ دیگر پند نمی‌گیرد» یعنی‌: با این‌ آیات‌ روشن‌، فقط کسی‌ پندپذیر می‌شود و به‌ خود می‌آید که‌ با بهره‌گیری‌ از اندیشیدن‌ در آیات ‌خداوند عزوجل  به‌ طاعت‌ وی‌ باز گردد.

﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ١٤

«پس‌ الله را درحالی‌ بخوانید که‌ دین‌ را برای‌ او خالص‌ ساخته‌اید» یعنی‌: او را درحالی‌ بخوانید که‌ عبادت‌ برای‌ وی‌ را که‌ شما را بدان‌ فرمان‌ داده‌ است‌، از شرک ‌پاک‌ و پیراسته‌ ساخته‌ باشید «هرچند» این‌ اخلاص‌ و پاکیزه‌ منشی‌تان‌ در عبادت ‌«کافران‌ را ناخوش‌ افتد» پس‌ به‌ ناخوشی‌ آن‌ها التفاتی‌ نکنید و آن‌ها را وا گذارید تا در غیظ و خشمشان‌ بمیرند و با درد و دریغشان‌ به‌هلاکت‌ رسند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ زبیر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دنبال‌ نمازهای‌ فرض‌ این‌ ذکر را می‌خواندند: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شریک‌ له‌، له ‌الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر، لا حول‌ ولا قوة إلا بالله‌، لا إله‌ إلا الله‌ ولا نعبد إلا إیاه‌، له‌ النعمة‌ وله‌ الفضل‌ وله‌ الثناء الحسن‌، لا إله‌ إلا الله‌ مخلصین‌ له‌ الدین‌، ولو کره‌ الکافرون‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «به‌ بارگاه‌ خدای‌ تبارک ‌و تعالی‌ در حالی‌ دعا کنید که‌ به ‌اجابت‌ دعای‌ خویش‌ یقین‌ داشته‌ باشید و بدانید که‌ خداوند عزوجل  دعا را از دل‌ غافل‌ و سرگرم‌ هوس‌، اجابت‌ نمی‌کند».

﴿رَفِیعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ یُلۡقِی ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِیُنذِرَ یَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ١٥

«اوست‌ رفیع‌ الدرجات» یعنی‌: اوست‌ دارای‌ درجات‌ و اوصاف‌ رفیع‌ و والا که ‌به‌ شما دلایل‌ توحید و آیات‌ عظمت‌ خویش‌ را نمایانده‌ است‌ و او از مشابهت ‌مخلوقات‌ منزه‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است‌: اوست‌ که‌ درجات‌ بندگانش‌ را در دنیا، یا در بهشت‌ برتر می‌گرداند «صاحب‌ عرش‌ است» و مالک‌ و آفریننده‌ و متصرف‌ در آن‌؛ و این‌ خود مقتضی‌ رفعت ‌شأن‌ و بزرگی‌ سلطه‌ و فرمانروایی‌ اوست‌ «روح‌ را» یعنی‌: وحی‌ را «از امر خویش‌ بر هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد می‌افگند» و ایشان ‌انبیا  علیهم السلام  هستند که‌ خداوند عزوجل  از میان‌ بندگان‌ برگزیده‌اش‌ به‌ رسالت‌ انتخاب‌شان‌ کرده‌ است‌. وحی‌ را «روح‌» نامید زیرا مردم‌ با آن‌ از مرگ‌ کفر زنده‌ می‌شوند چنان‌که‌ بدنها با ارواح‌ زنده‌ می‌شوند. یا مراد از روح‌، جبرئیل‌  علیه السلام  است‌. «منامره: از امر خویش‌» یعنی‌ از شریعتهای‌ خویش‌ که‌ آن‌ها را به‌سوی‌ پیامبرانش وحی‌ کرده‌ است‌ تا آن‌ شریعت‌ها را سرمشق‌ خویش‌ ساخته‌ و در زندگی‌ خود به ‌موجب‌ آن‌ها عمل‌ کنند «تا از روز ملاقات‌ بیم‌ دهد» یعنی‌: تا خداوند عزوجل  با فرستادن‌ آن‌ پیامبر، مردم‌ را از عذاب‌ روزی‌ بیم‌ دهد که‌ اهالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و اولین‌ و آخرین‌، همه‌ در آن‌ روز باهم‌ دیدار می‌کنند.

﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦

«آن‌ روز که‌ آنان‌ ظاهر گردند» یعنی‌: آن‌ روز که‌ مردم‌ از قبرهایشان‌ در فضای‌ باز و صحرای‌ مسطح‌ و همواری‌ که‌ هیچ‌ چیز در آن‌ پوشیده‌ نیست‌ و هیچ‌ چیز ـ مثل‌ کوه‌، پشته‌ یا ساختمانی‌ ـ آن‌ها را از دیدگان‌ نمی‌پوشاند، بیرون‌ می‌آیند «چیزی‌ از آن‌ها بر خدا پوشیده‌ نمی‌ماند» از اعمالی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند و از آنچه‌ که‌ سینه‌هایشان ‌پنهان‌ می‌دارد، یا آشکار می‌سازد «امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟» یعنی‌: چون‌ همه‌ کسانی‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌اند، احضار شوند و جمع‌ گردند، خداوند متعال‌می‌پرسد: ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ [غافر: 16] «امروز فرمانروایی‌ از آنِ‌ کیست‌؟». پس‌ هیچ‌ کس ‌پاسخ‌ وی‌ را نمی‌دهد آن‌گاه‌ خداوند عزوجل  خود پاسخ‌ داده‌ و می‌فرماید: «از آن ‌خداوند یگانه‌ قهار است» که‌ همه‌ خلق‌ را با مرگ‌ مقهور ساخته‌ است‌. حسن ‌می‌گوید: «سؤال‌کننده‌ حق‌ تعالی‌ و جواب ‌دهنده‌ هم‌ خود اوست‌ و آن‌گاه‌ که‌ کسی‌ پاسخش‌ را نمی‌دهد، خود پاسخ‌ خویش‌ را می‌دهد».

﴿ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَىٰ کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ١٧

«امروز هرکس‌ بر وفق‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌ است» از خیر و شر «کیفر می‌یابد. امروز هیچ‌ ستمی‌ نیست» بر احدی‌ از آنان‌ ؛ با کاستن‌ از ثواب‌ یا افزودن‌ در عذاب‌ وی‌ «بی‌گمان‌ خدا زود شمار است» و بسیار سریع‌ حساب‌ می‌کند زیرا او در امر حساب ‌به‌ تفکر نیاز ندارد چنان‌که‌ دیگران‌ در هنگام‌ حساب‌ کردن‌، نیاز به‌ تفکر دارند، بدان‌ جهت‌ که‌ علم‌ الهی‌ به‌ همه‌چیز محیط و فراگیر است‌ و هموزن‌ ذره‌ای‌ از او پنهان‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «حق‌ تعالی‌ در مدت‌ زمانی‌ به‌ اندازه ‌نصف‌ روز از روزهای‌ دنیا، تمام‌ خلق‌ را محاسبه‌ می‌کند».

﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ کَٰظِمِینَۚ مَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ حَمِیمٖ وَلَا شَفِیعٖ یُطَاعُ١٨

«و آن‌ها را از روز آزفه» یعنی‌: از روز قیامت‌ «بیم‌ ده» روز قیامت‌ را به ‌سبب ‌نزدیکی‌اش‌ «آزفه‌» نامید. و چون‌ کوچ‌ کاروان‌ نزدیک‌ شود، گفته‌ می‌شود: «ازف الرحیل‌». «آن‌گاه‌ که‌ دلها به‌ گلوگاهها می‌رسد» گویی‌ از شدت‌ بیم‌ و هراس‌، دلها از جاهای‌ خود برکنده‌ شده‌ و به‌ حنجره‌ها می‌رسند «پر شده‌ از غم» محزون‌ وپرغصه‌ و ساکت‌ «برای‌ ستمگران‌ هیچ‌ دوستی» یعنی‌: هیچ‌ نزدیک‌ و خویشاوندی ‌«نیست» که‌ به‌ آنان‌ سودی‌ برساند «و نه‌ شفاعتگری‌ که‌ سخن‌ او» در امر شفاعت ‌برایشان‌ «پذیرفته‌ شود».

﴿یَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡیُنِ وَمَا تُخۡفِی ٱلصُّدُورُ١٩

«خدا خیانت‌ چشمها را می‌داند» خیانت‌ چشم‌ها: عبارت‌ از نگاه‌ دزدانه‌ به‌سوی ‌چیزی‌ است‌ که‌ نگاه‌ کردن‌ به‌سوی‌ آن‌ حلال‌ نیست‌. قتاده‌ گفته‌ است‌: «خیانت‌چشم‌ها، چشم‌چرانی‌ در چیزی‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ را دوست‌ ندارد». ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در تفسیر آن‌ گفته‌ است‌: «مراد از آن‌: مردی‌ است‌ که‌ بر اهل‌ یک ‌خانواده‌ وارد می‌شود و در میانشان‌ زنی‌ زیبا است‌، یا از برابر آن‌ خانه‌ می‌گذرد و در میانشان‌ زنی‌ زیبا است‌ پس‌ چون‌ غافل‌ می‌شوند، نگاهی‌ دزدانه‌ به‌سوی‌ آن‌ زن‌ می‌افگند اما وقتی‌ که‌ متوجه‌ شوند، چشمش‌ را از آن‌ فرو می‌بندد و باز چون‌ غافل ‌شوند، به‌ او چشم‌ می‌دوزد و چون‌ متوجه‌ شوند، چشم‌ فرومی‌پوشد در حالی‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ از قلب‌ وی‌ آگاه‌ است‌ و می‌داند که‌ او حتی‌ دوست‌ دارد که‌ کاش ‌بر فرج‌ آن‌ زن‌ بالا می‌رفت‌». «و» می‌داند «آنچه‌ سینه‌ها» و اندرون‌ها «نهان ‌می‌دارند» از معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ و از امانت‌ و خیانت‌.

 ﴿وَٱللَّهُ یَقۡضِی بِٱلۡحَقِّۖ وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَقۡضُونَ بِشَیۡءٍۗ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٢٠

«و خدا به‌ حق» و عدل‌ «حکم‌ می‌کند» پس‌ هرکس‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار وی ‌از خیر یا شر است‌، جزا می‌دهد «و کسانی‌ را که‌ کافران‌ در برابر او می‌پرستند» یعنی‌: بتان‌ و معبودانی‌ که‌ مشرکان‌ ـ جز خدای‌ سبحان‌ ـ دست‌های‌ خود را به‌سوی‌ آن‌ها به‌ دعا بالا می‌کنند «به‌ چیزی‌ حکم‌ نمی‌کنند» زیرا آن‌ها نه‌ چیزی‌ می‌دانند و نه‌ بر کاری‌ قادرند «در حقیقت‌، خداست‌ که‌ خود شنواست» سخنا‌ن‌شان‌ را و «بیناست» به‌ افعال‌شان‌.

﴿أَوَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ٢١

ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «آیا» این‌ دروغ‌انگاران‌ رسالتت‌ «در زمین‌ سیر نکرده‌اند تا ببینند فرجام‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها زیسته‌اند چگونه‌ بوده‌ است‌؟» و در نتیجه‌، از دیگران ‌عبرت‌ بگیرند؟ زیرا «آن‌ها» یعنی‌: کسانی‌ از کفار که‌ در گذشته‌اند؛ «از اینان‌ در روی‌ زمین‌ پرتوان‌تر بوده‌اند» یعنی‌: از این‌ کافران‌ حاضر، در توان‌ بدنی‌ و مادی ‌نیرومندتر و استوارتر بوده‌اند «و آثار زیادتری‌ از خود باقی‌ گذاشتند» با آنچه‌ که‌ در روی‌ زمین‌ از دژها و قصرها آباد کرده‌ بودند، که‌ نشانه‌هایشان‌ تا دیرزمانی‌ در روی‌ زمین‌ باقی‌ بود و بعضا هنوز هم‌ باقی‌ است‌... و هرکس‌ سد چین‌، اهرام‌های ‌مصر، ستونهای‌ تدمر و بعلبک‌ را از نزدیک‌ ببیند، به‌ برتری‌ مدنیت‌ پیشینیان ‌اعتراف‌ می‌کند. این‌ معنی‌ در صورتی‌ است‌ که‌ خطاب‌ برای‌ همه‌ بشریت‌ عام‌ باشد اما اگر خطاب‌ مخصوص‌ مردم‌ مکه باشد پس‌ قضیه‌ روشن‌تر از آن‌ است‌ که‌ مثال‌ و نمونه‌ای‌ برای‌ آن‌ ارائه‌ شود. «با این‌ همه» یعنی‌: با وجود آن‌ همه‌ نیرو و شکوه ‌«خدا آنان‌ را به‌ کیفر گناهانشان‌ گرفتار کرد و آن‌ها را در برابر خداوند هیچ‌ پناه‌دهنده‌ای ‌نبود» یعنی‌: برایشان‌ مدافعی‌ نبود که‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانَت تَّأۡتِیهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَکَفَرُواْ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ قَوِیّٞ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢٢

«این» کیفر الهی‌ «از آن‌ روی‌ بود که‌ پیامبران‌شان‌ بینات» یعنی‌: حجت‌های‌ روشن ‌«برایشان‌ می‌آوردند ولی‌ آن‌ها کافر شدند» به‌ آنچه‌ که‌ پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ آنان‌ آوردند «پس‌ خدا آنان‌ را گرفتار کرد، بی‌گمان‌ او نیرومند» است‌؛ پس‌ هر چه‌ بخواهد انجام ‌می‌دهد و هیچ ‌چیز او را عاجز نمی‌تواند کرد «سخت‌کیفر است» برای‌ کسانی‌ که‌ او را عصیان‌ کرده‌ و به‌سویش‌ به‌ توبه‌ بازنمی‌گردند.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٢٣

«و به‌ یقین‌ موسی‌ را با آیات‌ خود» مراد از این‌ آیات‌، معجزات‌ نه‌گآن‌های‌ است‌ که‌ ذکر آن‌ها در چندین‌ جا از قرآن‌ گذشت‌ «و حجتی‌ آشکار» و روشن‌ «فرستادیم» پس‌ معجزه‌ و حجت‌ قولی‌، هردو برای‌ موسی‌  علیه السلام  فراهم‌ شد.

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ فَقَالُواْ سَٰحِرٞ کَذَّابٞ٢٤

فرستادیم‌ او را «به‌سوی‌ فرعون» شاه‌ مصر «و هامان» وزیر فرعون‌ «و قارون» ثروتمندترین‌ فرد زمانش‌ «اما آنان‌ گفتند» بی‌تردید موسی  علیه السلام  «جادوگری‌ دروغگوست» در آنچه‌ که‌ با خود به ‌همراه‌ آورده‌ است‌. خداوند عزوجل  مخصوصا از این‌ سه‌ تن‌ یاد کرد زیرا آن‌ها رؤسا و رهبران‌ کسانی‌ بودند که‌ موسی‌  علیه السلام  را تکذیب ‌می‌کردند.

البته‌ در این‌ داستان‌، دلجویی‌ و تسلیتی‌ برای‌ رسول‌ ما در مواجهه‌ ایشان‌ با تکذیب‌کنندگان‌ قوم‌ خویش‌ است‌.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡیُواْ نِسَآءَهُمۡۚ وَمَا کَیۡدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٖ٢٥

«پس‌ وقتی‌ حق‌ را» یعنی‌: وقتی‌ موسی‌  علیه السلام  معجزات‌ آشکار و برهآن‌های‌ واضح ‌را «از جانب‌ ما برای‌ آنان‌ آورد، گفتند: پسران‌ کسانی‌ را که‌ با او ایمان‌ آورده‌اند بکشید و زنانشان‌ را زنده‌ بگذارید» چون‌ خداوند عزوجل  موسی‌  علیه السلام  را به‌ رسالت‌ برانگیخت‌، فرعون‌ کشتار بنی‌اسرائیل‌ را مجددا از سر گرفت‌ و به‌ قتل‌ پسران‌ و زنده‌ گذاشتن ‌دخترانشان‌ دستور داد؛ زیرا به‌ دختران‌ و زنان‌ برای‌ اغراض‌ و اهداف‌ سوء خویش‌ ـ از قبیل‌ گماشتن‌ آن‌ها به‌ خدمتکاری‌ ـ چشم‌ داشت‌ و هردو امر، بلای‌ آشکاری ‌بود «و نیرنگ‌ کافران‌ جز در تباهی‌ نیست» یعنی‌: این‌ نیرنگها به‌ پیامبران‌ الهی‌  علیهم السلام  هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِیٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡیَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمۡ أَوۡ أَن یُظۡهِرَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ٢٦

«و فرعون‌ گفت» به‌ کسانش‌: «مرا بگذارید تا موسی‌ را بکشم» و کارش‌ را یکسره‌ کنم‌ «و او پروردگارش‌ را بخواند» یعنی‌: اگر می‌تواند، کسی‌ را که‌ می‌پندارد او وی‌ را به‌سوی‌ ما فرستاده‌، به‌ یاری‌ خویش‌ فراخواند تا او را از کشتن‌ برهاند! بدانید که‌ او در حقیقت‌ پروردگاری‌ ندارد بلکه‌ من‌ پروردگار برتر شما هستم‌ «من ‌می‌ترسم‌ آیین‌ شما را» یعنی‌: دینی‌ را که‌ شما بر آن‌ ـ از پرستش‌ غیر الله عزوجل  ـ قرار دارید «تغییر دهد» و آن‌ها را به‌ دین‌ خویش‌ که‌ همانا پرستش‌ خدای‌ یگانه ‌است‌، درآورد «یا در این‌ سرزمین‌، فساد پدید آورد» یعنی‌: اگر نتواند دین‌ شما را تغییر دهد، حداقل‌ در میان‌ مردم‌ فتنه‌ و اختلاف‌ بیفگند.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّی عُذۡتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٖ لَّا یُؤۡمِنُ بِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٢٧

«و موسی‌ گفت» چون‌ این‌ سخنان‌ فرعون‌ به‌ وی‌ رسید «من‌ از شر هر متکبری‌ که به‌ روز حساب‌ ایمان‌ ندارد، به‌ پروردگار خود و پروردگار شما پناه‌ برده‌ام» موسی‌  علیه السلام  از شر هر فرد برتری‌ طلب‌ و خودبزرگ‌ بینی‌ که‌ خویشتن‌ را از ایمان ‌آوردن‌ به‌خدای‌  عزوجل ‌ بزرگتر دیده‌ و به‌ بعث‌ و حشرونشر مؤمن‌ نیست‌، به‌ خدای‌  عزوجل  ‌پناه‌ برد زیرا هرگاه‌ دو خصلت‌ تکبر و تکذیب‌ به‌ معاد در کسی‌ یکجا شد، قطعا اسباب‌ سنگدلی‌ و بی‌پروایی‌ در او به‌ تمام‌ و کمال‌ رسیده‌ است‌. شکی‌ نیست‌ که ‌فرعون‌، نماد کامل‌ چنین‌ انسانی‌ بود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ از قومی‌ می‌هراسیدند، می‌گفتند: «اللهم‌ إنا نعوذ بک‌ من‌ شرورهم‌، و ندرأ بک‌ فی‌ نحورهم‌». «بارخدایا! ما به‌ تو از شرارتهای‌ آنان‌ پناه‌ برده‌ و به‌ وسیله‌ تو، گردن‌هایشان‌ را از خود دفع‌ می‌کنیم‌».

﴿وَقَالَ رَجُلٞ مُّؤۡمِنٞ مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَکۡتُمُ إِیمَٰنَهُۥٓ أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ مِن رَّبِّکُمۡۖ وَإِن یَکُ کَٰذِبٗا فَعَلَیۡهِ کَذِبُهُۥۖ وَإِن یَکُ صَادِقٗا یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ کَذَّابٞ٢٨

«و مردی‌ مؤمن‌ از آل‌ فرعون‌ که‌ ایمان‌ خود را نهان‌ می‌داشت‌ گفت» حسن ‌می‌گوید: «آن‌ مرد از قبطیان‌ و پسرعموی‌ فرعون‌ بود که‌ ایمانش‌ را نهان‌ می‌داشت‌ و آن‌ را ـ قبل‌ از این‌ روز ـ آشکار نساخته‌ بود و سبب‌ آشکار کردن‌ ایمانش‌ در این‌ روز، این‌ بود که‌ چون‌ فرعون‌ گفت‌: (مرا بگذارید تا موسی‌ را بکشم)، آن ‌مرد مؤمن‌ را خشمی‌ برای‌ خداوند متعال‌ فراگرفت‌ و گفت‌: «آیا مردی‌ را می‌کشید که‌ می‌گوید: پروردگار من‌ الله است‌ و مسلما برای‌ شما از سوی‌ پروردگارتان‌ معجزاتی‌ هم‌ آورده‌ است‌؟» یعنی‌: حال‌ آن‌که‌ او برای‌ شما معجزات‌ آشکاری‌ که‌ بر نبوت‌ و صحت‌ رسالت‌ وی‌ دلالتهای‌ روشنی‌ دارند، نیز آورده‌ است‌؟. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «بهترین‌ جهاد، گفتن‌ سخنی‌ حقی‌ است‌ در نزد سلطانی‌ ستمگر‌». ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «از خانواده‌ فرعون‌، جز همین‌ مرد و نیز زن‌ فرعون‌، کس ‌دیگری‌ ایمان‌ نیاوردند».

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ در دفاع‌ از موسی‌  علیه السلام ، با آنان‌ قدری‌ نرم‌تر برخورد کرد و گفت‌: «و اگر بر فرض‌ دروغگو باشد، دروغش‌ به‌ زیان‌ خود اوست‌ و اگر راستگو باشد، البته‌ برخی‌ از آنچه‌ به‌ شما وعده‌ می‌دهد به‌ شما خواهد رسید» این‌ سخن‌ آن‌ شخص ‌مؤمن‌، ناشی‌ از شک‌ وی‌ در صحت‌ رسالت‌ موسی‌  علیه السلام  نبود زیرا او ـ چنان‌که خداوند عزوجل  از وی‌ توصیف‌ کرده‌ است‌ ـ به‌ راستی‌ مؤمن‌ بود. معنای‌: ﴿یُصِبۡکُم بَعۡضُ ٱلَّذِی یَعِدُکُمۡۖ [غافر: 28] این‌ است‌: اگر تمام‌ چیزهایی‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ شما وعده ‌می‌دهد، به‌ شما نرسد، حداقل‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ شما می‌رسد و در همان‌ بعض‌ هم ‌هلاکت‌ شما حتمی‌ است‌ «چرا که‌ خدا کسی‌ را که‌ افراطکار دروغزن‌ باشد، هدایت ‌نمی‌کند» این‌ ادامه‌ سخن‌ آن‌ مرد مؤمن‌ است‌. یعنی‌: اگر موسی‌  علیه السلام  گزافکار و دروغزن‌ باشد، هرگز خداوند عزوجل  او را به‌سوی‌ حجت‌های‌ روشن‌ خود راهنمایی ‌نمی‌کند و نه‌ او را به‌ معجزات‌ خود مؤید می‌گرداند و اگر بر خداوند عزوجل  دروغ‌ بسته ‌باشد، قطعا حق‌ تعالی‌ او را خوار ساخته‌ و هلاک‌ می‌گرداند پس‌ شما نیازی‌ به‌ این ‌ندارید که‌ او را بکشید. این‌ سومین‌ احتجاجی‌ است‌ که‌ آن‌ شخص‌ مؤمن‌ در اعتراض‌ به‌ طرح‌ موضوع‌ قتل‌ موسی‌  علیه السلام  کرد و در این‌ اعتراض‌ نیز نوعی‌ مجامله‌ و نرمش‌ برای‌ واداشتن‌ آن‌ها به‌ تسلیم‌ است‌.

﴿یَٰقَوۡمِ لَکُمُ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَ ظَٰهِرِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَاۚ قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِیکُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِیکُمۡ إِلَّا سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٢٩

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ آن‌ها را به‌یاد نعمت‌ها انداخت‌ تا خدای‌  عزوجل ‌ را شکر گزارده‌ و در کفر خویش‌ پافشاری‌ و درازدستی‌ نکنند: «ای‌ قوم‌ من‌! امروز فرمانروایی‌ از آن‌ شماست‌ و در این‌ سرزمین‌ مسلطید» چیره‌ بودن‌ بر سرزمین‌، عبارت ‌از غلبه‌ بر مردم‌ و برتری‌ بر آن‌هاست‌. مراد از سرزمین‌، سرزمین‌ مصر است‌ «پس ‌چه‌ کسی‌ ما را از عذاب‌ الله ـ اگر بر سر ما بیاید ـ حمایت‌ خواهد کرد؟» یعنی‌: لشکرهایمان‌ قادر نیستند تا چیزی‌ از عذاب‌ الهی‌ را از ما باز دارند.

و چون‌ فرعون‌ نصیحت‌ و خیراندیشی‌ راستین‌ آن‌ مرد مؤمن‌ را شنید، حیله‌ و نیرنگی‌ دیگر در پیش‌ افگند تا قومش‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ در این‌ توهم‌ بیندازد که‌ او در خیرخواهی‌ و دلسوزی‌ به‌ آنان‌ سخت‌ استوار و ثابت‌ قدم‌ بوده‌ و آن‌ها را به‌ راهی ‌نمی‌برد که‌ جلب‌کننده‌ منفعت‌ و دفع‌کننده‌ زیانی‌ از آن‌ها نباشد، بدین‌ جهت‌: «فرعون‌ گفت‌: جز آنچه‌ که‌ خود درمی‌یابم‌، به‌ شما نمی‌نمایانم» یعنی‌: جز آنچه‌ را که ‌برای‌ خود مصلحت‌ بدانم‌، به‌ شما مشورت‌ نمی‌دهم‌ و جز آنچه‌ را که‌ در حق‌ خود تجویز کنم‌، برای‌ شما تجویز نمی‌کنم‌ و من‌ همان‌گونه‌ که‌ در حق‌ خود مصلحت‌اندیش‌ هستم‌، برای‌ شما نیز مصلحت‌اندیش‌ می‌باشم‌ «و شما را جز به‌ راه‌ راست‌ راهبر نیستم» یعنی‌: شما را با این‌ رأی‌، جز به‌ راه‌ صواب‌ هدایت‌ نمی‌کنم‌، راهی‌که‌ اگر از آن‌ پیروی‌ کنید، هرگز گمراه‌ نمی‌شوید و آن‌ عبارت‌ از: رأی‌ من‌ برکشتن‌ موسی‌  علیه السلام  است‌.

ابونعیم‌ در کتاب‌ «فضایل‌ صحابه‌» و بزار از علی‌ بن‌ ابی ‌طالب‌ رضی الله عنه  روایت‌کرده‌اند که‌ فرمود: «ای‌ مردم‌! به‌ من‌ خبر دهید که‌ شجاع‌ترین‌ کس‌ از مردمان ‌کیست‌؟ مردم‌ گفتند: تو خود شجاع‌ترین‌ آنان‌ هستی‌. فرمود: این‌ درست‌ است‌ که‌ من‌ با کسی‌ مبارزه‌ نکرده‌ام‌، جز این‌که‌ دادم‌ را از وی‌ گرفته‌ام‌ ولی‌ به‌ من‌ خبر دهید که‌ شجاع‌ترین‌ مردم‌ کیست‌؟ گفتند: بعد از تو دیگر نمی‌دانیم‌ چه‌ کسی‌ است‌! فرمود: شجاع‌ترین‌ مردم‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  است‌. آن‌گاه‌ برای‌ اثبات‌ ادعای‌ خود به‌ سخنش‌ چنین‌ ادامه‌ داد: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را درحالی‌ دیدم‌ که‌ قریش‌ ایشان‌ را در چنگال‌ خود گرفته‌ بودند، این ‌یکی‌ ایشان‌ را زیر مشت‌ و لگدش‌ گرفته‌ بود و آن‌ یکی‌ بر ایشان‌ تلنگر می‌زد و در همین‌ حال‌ که‌ ایشان‌ را زیر لت‌وکوب‌ خویش‌ گرفته ‌بودند، تشرزنان‌ می‌گفتند: این‌ تو هستی‌ که‌ همه‌ خدایان‌ را یک‌ خدا قرار داده‌ای‌؟ علی‌ رضی الله عنه  فرمود: سوگند به‌ خدای‌  عزوجل ‌ که‌ هیچ ‌یک‌ از ما ـ جز ابوبکر ـ به‌ آن‌ صحنه‌ نزدیک‌ نشد پس‌ ابوبکر در دفاع‌ از پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ یکی‌ را می‌زد، آن‌یکی‌ را به‌ تلنگر می‌راند و این‌ یکی‌ را دور می‌کرد. خلاصه‌ در آن‌ حالی‌که‌ مشرکان‌ عرصه‌ را بر پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سخت‌ گرفته‌ بودند و جان‌ ایشان‌ در خطر بود، ابوبکر از ایشان‌ جانانه ‌دفاع‌ می‌کرد و در همان‌ حال‌ بر سر مشرکان‌ فریاد می‌کشید: ای‌ وای‌ بر شما! آیا مردی‌ را به‌خاطر این‌که‌ می‌گوید: پروردگار من‌ الله عزوجل  است‌، می‌کشید؟. سپس ‌علی‌ رضی الله عنه  گلیمی‌ را که‌ بر تنش‌ بود، از تنش‌ کشید و به ‌سختی‌ گریست‌ تا بدانجا که‌ محاسنش‌ تماما خیس‌ شد. آن‌گاه‌ فرمود: شما را به‌ جد سوگند می‌دهم‌: آیا مؤمن ‌آل‌ فرعون‌ بهتر است‌ یا ابوبکر؟ مردم‌ سکوت‌ کردند. فرمود: آیا پاسخ ‌نمی‌دهید؟ من‌ خود پاسخ‌ می‌دهم: به‌ خدا سوگند که‌ یک‌ ساعت‌ از حیات‌ ابوبکر (در تلاش‌ وی‌ برای‌ خدا عزوجل ) بهتر از مانند مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ است‌ زیرا مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ مردی‌ بود که‌ ایمانش‌ را پنهان‌ می‌داشت‌ در حالی‌که‌ ابوبکر مردی‌ بود که ‌ایمان‌ خویش‌ را اعلان‌ می‌کرد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُم مِّثۡلَ یَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِ٣٠

«و کسی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ بود، گفت» در ادامه‌ دفاعش‌ از موسی‌  علیه السلام  «ای‌ قوم‌ من‌! من‌ بر شما از روزی‌ مانند روز احزاب‌ بیمناکم» یعنی‌: من‌ بر شما از روزی‌ مانند روز عذاب‌ امتهای‌ گذشته‌ که‌ علیه‌ انبیایشان‌ دست‌ به‌ گروه‌ بندی‌ و تحزب‌ زدند، بیمناکم‌.

﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ٣١

از سرنوشتی‌ بر شما بیمناکم‌: «مانند حال‌ و روز قوم‌ نوح‌ و عاد و ثمود و کسانی‌ که‌ پس‌ از آن‌ها آمدند» یعنی‌: بر شما از مانند حال‌شان‌ در عذاب‌، یا از مانند عادت‌ و شیوه‌ آنان‌ در پایداری‌ بر تکذیب‌ حق‌، بیمناکم‌ «وگرنه‌ خدا بر بندگان‌ ستم ‌نمی‌خواهد» یعنی‌: آن‌ها را بی‌گناه‌ عذاب‌ نمی‌کند پس‌ هلاک‌ کردن‌ آن‌ امت‌ها، عدل‌ تمام‌ بوده‌ است‌، چرا که‌ آنان‌ به‌ سبب‌ اعمالشان‌، شایسته‌ این‌ عذاب‌ بوده‌اند.

﴿وَیَٰقَوۡمِ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ یَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢

«و ای‌ قوم‌ من‌! من‌ بر شما از روزی‌ که‌ مردم‌ یک‌دیگر را ندا درمی‌دهند، بیمناکم» یعنی‌: از روزی‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ برخی‌ دیگر را ندا داده‌ و همدیگر را به‌ فریادرسی ‌می‌خوانند و استغاثه‌ می‌کنند. یا از روزی‌ که‌ اهل‌ دوزخ‌، اهل‌ بهشت‌ را و اهل‌بهشت‌ اهل‌ دوزخ‌ را ندا می‌کنند چنان‌که‌ در سوره‌ «اعراف‌» آمده‌ است‌.

﴿یَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٣

«روزی‌ که‌ پشت‌ کنان‌ باز می‌گردید» از موقف‌ محشر به‌سوی‌ دوزخ‌، یا از دوزخ‌ گریزان‌ باز می‌گردید. در آن‌ روز: «برای‌ شما در برابر خدا هیچ‌ حمایتگری‌ نیست» که‌ شما را از عذاب‌ وی‌ پناه‌ دهد و بازدارد «و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند، او را راهبری ‌نیست» به‌سوی‌ راه‌ صواب‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَکُمۡ یُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِی شَکّٖ مِّمَّا جَآءَکُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَکَ قُلۡتُمۡ لَن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ٣٤

«و به‌ یقین‌ پیش‌ از این‌، یوسف‌ برای‌ شما بینات‌ آورد» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که ‌موسی‌  علیه السلام  به‌سوی‌ شما بیاید، یوسف‌ فرزند یعقوب‌ علیهماالسلام به‌ شما معجزات‌ و نشانه‌های‌ آشکاری‌ آورد که‌ روشنگر دین‌ خدا عزوجل  و شریعت‌ وی‌ بودند زیرا یوسف‌  علیه السلام  به‌سوی‌ پدرانتان‌ به‌ نبوت‌ برانگیخته‌ شد «پس‌ شما همچنان‌ از آنچه ‌برایتان‌ آورده‌ بود» از معجزات‌ «در تردید بودید» و به‌ او ایمان‌ نیاوردید «تا وقتی‌که» یوسف‌  علیه السلام  «از دنیا رفت‌، گفتید: خدا بعد از او هرگز پیامبری‌ برنخواهد انگیخت» پس‌ به‌ او در حیاتش‌ کفر ورزیدید اما بعد از آن‌که‌ او درگذشت‌، به‌ پیامبرانی‌ که‌ بعد از وی‌ مبعوث‌ شدند، نیز کفر ورزیدید «این‌ گونه‌، خدا هرکه‌ را افراطگر شکاک‌ است» یعنی‌: هرکه‌ را در نافرمانی‌ها و معاصی‌ خداوند عزوجل  اسرافکار و زیاده‌رو و در دین‌ خدا عزوجل  و در یگانگی‌ و وعده‌ها و هشدارهای‌ وی‌ شکاک‌ است‌؛ «بی‌راه‌ می‌گذارد» و به‌سوی‌ راه‌ حق‌ و راستی‌ هدایتشان‌ نمی‌کند.

﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ٣٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ در بیان‌ حال‌ این‌ گروه‌ زیاده‌رو شکاک‌ می‌فرماید:

«کسانی‌ که‌ در آیات‌ الله مجادله‌ می‌کنند» تا آن‌ها را دفع‌ و ابطال‌ کنند «بدون‌ حجتی‌ که‌ برایشان‌ آمده‌ باشد» یعنی‌: بدون‌ حجت‌ آشکار و یا دلیل‌ روشنی‌ «این‌ ستیزه‌ آنان‌ نزد خدا و نزد کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، سخت‌ ناپسند است» یعنی‌: این ‌مجادله‌ آنان‌ نزد خدا عزوجل  و مؤمنان‌ بس‌ ناپسند و منفور است‌ زیرا این‌ جدال‌، جدالی ‌باطل‌ و نارواست‌ که‌ آن‌ها در آن‌ به‌ هیچ‌ اصل‌ و اساس‌ حقی‌ متکی‌ نبوده‌ و هیچ‌ سند و حجتی‌ بر آن‌ ندارند. همچنین‌ این‌ جدال‌ آن‌ها به‌ این‌ جهت‌ نیز ناپسند است‌ که‌ قصد آن‌ها از این‌ جدال‌، ابطال‌ دعوت‌ الله عزوجل ، مغشوش‌ کردن‌ فضای‌ ذهنی‌ رهروان ‌راه‌ ایمان‌ و رسیدن‌ به‌ چنین‌ مرامهای‌ باطلی‌ است‌ «این‌ گونه‌ خدا بر قلب‌ هر متکبر زورگویی‌ مهر می‌نهد» یعنی‌: چنان‌که‌ بر دل‌های این‌ جدل‌کاران‌ مهر کوبید همچنان بر دل‌های همه‌ متکبران‌ زورگو و سرکش‌ مهر می‌گذارد.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ یَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِی صَرۡحٗا لَّعَلِّیٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُۥ کَٰذِبٗاۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِیلِۚ وَمَا کَیۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِی تَبَابٖ٣٧

چنین‌ پیدا است‌ که‌ دفاع‌ گرم‌ و مؤثر آن‌ شخص‌ مؤمن‌ از موسی‌  علیه السلام ، کار خود را کرد لذا فرعون‌ از کشتن‌ موسی‌  علیه السلام  دست‌ برداشت‌ و طرحی‌ دیگر در پیش ‌افگند: «و فرعون» از روی‌ جهل‌، یا نیرنگ‌، یا انصراف‌ از قتل‌ موسی‌  علیه السلام  «گفت‌: ای‌ هامان‌! برای‌ من‌ برجی ‌بلند بنا کن» یعنی‌: برایم‌ قصری‌ برافراشته‌ و استوار برآور «تا شاید من‌ به‌ آن‌ اسباب‌ برسم» یعنی‌: به‌ آن‌ راه‌ها برسم‌.... قتاده ‌می‌گوید: «مراد از اسباب‌، درها است‌». «راه‌های‌ دستیابی‌ به‌ آسمآن‌ها» یعنی‌: تا بر آن‌ برج‌ بالا رفته‌ به‌ آسمان‌ برسم‌ و چون‌ به‌ آسمان‌ رسیدم‌، خدایی‌ را که ‌موسی‌  علیه السلام  ادعا می‌کند او آنجاست‌، جست‌و جو کنم‌ «تا به‌سوی‌ خدای‌ موسی ‌بنگرم» امام‌ شوکانی‌ در تفسیر خود می‌گوید: «موسی‌  علیه السلام  قبلا به‌ فرعون‌ خبر داده ‌بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در آسمان‌ است‌». «و من‌ او را سخت‌ دروغگو می‌پندارم» در این‌ ادعای‌ وی‌ که‌ خدایی‌ دارد. یا در آنچه‌ که‌ از رسالت‌ ادعا می‌کند.

بدین‌گونه‌ بود که‌ آن‌ ملعون‌ چنین‌ وانمود ساخت‌ که‌ به‌ وجود خداوند عزوجل  متیقن‌ نیست‌ و به‌ پندار خود در پی‌ جست‌ و جو و کاوش‌ در مورد این‌ امر است‌ که‌ آیا در واقع‌ خدای‌ مورد ادعای‌ موسی‌ وجود دارد یا خیر؟ ولی‌ هدف‌ او القای‌ این ‌پندار بود که‌ چنین‌ خدایی‌ اصلا وجود ندارد و به ‌زودی‌ خواهد دید که‌ حقیقت‌ امر چیست‌؟! آری‌! فرعون‌ همه‌ این‌ سخنان‌ و حرکات‌ نمایشی‌ را به ‌میان‌ افگند تا با عقل‌های‌ قومش‌ بازی‌ کرده‌ و خردهایشان‌ را سبک‌ و بی‌وزن‌ گرداند و هر گمان‌ و پنداری‌ را که‌ می‌خواهد، در اذهانشان‌ فروافگند «و این‌ گونه‌ برای‌ فرعون‌ عمل ‌بدش» از شرک‌ و تکذیب‌ «آراسته‌ شد» و او در گمراهی‌ خویش‌ لجاجت‌ و پافشاری‌ نموده‌ و بر طغیان‌ و سرکشی‌ خویش‌ استمرار ورزید و به‌ دروغ‌ مدعی‌ شد که‌ جویای‌ یافتن‌ حقیقت‌ است‌، در حالی‌ که‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ حق‌، راه‌ حس‌ نیست ‌بلکه‌ تأمل‌ در آیات‌ و نشانه‌های‌ حق‌ است‌[1]. «و از راه» هدایت‌ و صواب‌ «بازداشته‌ شد» یعنی‌: شیطان‌ عمل‌ بد وی‌ را برایش‌ آراست‌ و او را از راه‌ صواب ‌باز داشت‌ «و کید فرعون‌ جز به‌ تباهی‌ نینجامید» کید وی‌: همان‌ تدبیر و نیرنگی‌ بود که‌ آن‌ را سازمان‌ داد تا مردم‌ را از ایمان ‌آوردن‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  برگرداند. تباب‌: زیان‌ و هلاکت‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِیٓ ءَامَنَ یَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِکُمۡ سَبِیلَ ٱلرَّشَادِ٣٨

«و آن‌ کس‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ بود، گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! از من‌ پیروی‌ کنید تا شما را به‌ راه‌ رشد و راستی‌ هدایت‌ کنم» یعنی‌: در دین‌ به‌ من‌ اقتدا کنید زیرا اگر چنین‌ کردید، راهی‌ را که‌ حقیقتا شما را به‌ سرمنزل‌ خیر می‌رساند، شناخته‌اید و هرکس‌ این‌ راه‌ را بپیماید، نجات‌ می‌یابد و بدانید که‌ مقصد نهایی‌ این‌ راه‌، بهشت‌ است‌.

این‌ سخن‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌، کنایه‌ و تعریضی‌ است‌ بر این‌که‌ راه‌ فرعون‌ و قومش‌، راه‌ گمراهی‌ است‌ و او به‌ دروغ‌ می‌گوید که‌: «من‌ شما را جز به‌ راه‌ هدایت‌ رهبری‌ نمی‌کنم‌».

﴿یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِیَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ٣٩

«ای‌ قوم‌ من‌! جز این‌ نیست‌ که‌ این‌ زندگانی‌ دنیا بهره‌ای‌ اندک‌ است» که‌ انسان ‌چند روزی‌ از آن‌ بهره‌مند می‌شود و سپس‌ نابود می‌گردد «و در حقیقت‌ آن‌ آخرت ‌است‌ که‌ دارالقرار است» زیرا حیات‌ آخرت‌، حیاتی‌ است‌ دائمی‌ که‌ هرگز گسست‌ و انقطاعی‌ نداشته‌ و به‌ طور زوال‌ ناپذیری‌ مستمر و پایدار می‌باشد.

﴿مَنۡ عَمِلَ سَیِّئَةٗ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ یُرۡزَقُونَ فِیهَا بِغَیۡرِ حِسَابٖ٤٠

«هرکه‌ بدی‌ کند، جز به‌مانند آن‌ کیفر نمی‌یابد» یعنی‌: هرکس‌ در سرای‌ دنیا معصیتی‌ از معاصی‌ را مرتکب‌ شود ـ هر معصیتی‌ که‌ باشد ـ پس‌ جز به‌اندازه‌ آن‌ معصیت‌، جزا داده‌ نشده‌ و معذب‌ نمی‌شود. این‌ عبارت‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنایات‌ در ابدان‌ و اموال‌، غرامتی‌ به‌ مانند خود دارند «و هرکس‌ کار شایسته‌ کند ـ مرد باشد یا زن‌ ـ در حالی‌ که‌ ایمان‌ داشته‌ باشد» یعنی‌: هرکس‌ عمل‌ شایسته‌ای‌ انجام‌ دهد، به‌همراه‌ این‌که‌ به‌ خداوند عزوجل  و آنچه‌ که‌ پیامبرانش‌ آورده‌اند، مؤمن ‌باشد «پس‌ آن‌ گروه» که‌ در میان‌ عمل‌ شایسته‌ و ایمان‌ جمع‌ کرده‌اند «به‌ بهشت ‌وارد می‌شوند و در آنجا بی‌حساب‌ روزی‌ می‌یابند» یعنی‌: روزی‌ای‌ نیکو و فراوان ‌بدون‌ شمارش‌ یا محاسبه‌ای‌ می‌یابند. مقاتل‌ می‌گوید: «معنی‌ این‌ است‌: بر آنان ‌در آنچه‌ که‌ در بهشت‌ از نعمتها داده‌ می‌شوند، هیچ‌ پیامد و پی‌جویی‌ای‌ نیست‌».

﴿وَیَٰقَوۡمِ مَا لِیٓ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِیٓ إِلَى ٱلنَّارِ٤١

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ از خانواده‌ فرعون‌، دعوت‌ خویش‌ به‌سوی‌ خداوند عزوجل  را تکرار کرد و در اینجا ایمان‌ خویش‌ را نیز صریح‌ و علنی‌ اعلام‌ داشته‌ و روشهای ‌قبلی‌ را در القای‌ این‌ گمان‌ که‌ او از خودشان‌ است‌، دنبال‌ نکرد: «و ای‌ قوم‌ من‌! چه‌ شده‌ است‌ که‌ من‌ شما را به‌سوی‌ نجات‌ فرامی‌خوانم» یعنی‌: به‌ من‌ از خودتان‌ خبر دهید: آخر چگونه‌ است‌ که‌ من‌ شما را به‌سوی‌ نجات‌ از دوزخ‌ و ورود به‌ بهشت ‌از طریق‌ ایمان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ و اجابت‌گفتن‌ پیامبرانش‌ فرامی‌خوانم‌ «و شما مرا به‌سوی‌ دوزخ‌ فرامی‌خوانید» با شرک‌ و شکی‌ که‌ از من‌ می‌طلبید؟.

﴿تَدۡعُونَنِی لِأَکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِکَ بِهِۦ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞ وَأَنَا۠ أَدۡعُوکُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡغَفَّٰرِ٤٢

سپس‌ هردو دعوت‌ را تفسیر کرد و گفت‌: «مرا فرامی‌خوانید تا به‌ خدا کافر شوم‌ و چیزی‌ را که‌ بدان‌ علمی‌ ندارم‌ با او شریک‌ گردانم» یعنی‌: از من‌ می‌خواهید تا چیزی ‌را به‌ عبودیت‌ بخوانم‌ که‌ به‌ شریک‌ بودن‌ آن‌ با خداوند عزوجل ، هیچ‌ علم‌ و آگاهی‌ای‌ ندارم‌ و بر پروردگار بودن‌ آن‌ هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ اقامه‌ نشده‌ است‌ «و من‌ شما را به‌سوی‌ خداوند عزیز غفار فرامی‌خوانم» یعنی‌: من‌ شما را به‌سوی‌ خدای‌ عزتمندی ‌می‌خوانم‌ که‌ عزتی‌ بزرگتر از عزت‌ وی‌ وجود ندارد و او با وجود عزت‌ خویش‌، گناهان‌ کسی‌ را که‌ به‌ وی‌ ایمان‌ آورد، نیز می‌آمرزد.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ لَیۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَلَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣

«تردیدی‌ نیست‌ که‌ آنچه‌ شما مرا به‌سوی‌ آن‌ می‌خوانید، در دنیا و آخرت‌ صاحب ‌پذیرش‌ دعایی‌ نیست» یعنی‌: موضوع‌ چنان‌ نیست‌ که‌ شما می‌پندارید بلکه‌ آنچه‌ من‌ به‌ شما بیان‌ می‌کنم‌، ثابت‌ و قطعی‌ و غیرقابل‌ شک‌ است‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌: بطلان‌ دعای‌ کسی‌ که‌ چیزی‌ غیر از خداوند عزوجل  را به‌ نیایش‌ و یاری‌ می‌خواند، بی‌هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ ثابت‌ است‌ زیرا کسانی‌ که‌ شما به‌سویشان‌ دست‌ به‌ دعا بلند می‌کنید ـ اعم‌ از بتان‌ یا مردگان‌ ـ و از آن‌ها اجابت‌ دعا، رفع‌ حاجات‌ و دفع‌ مشکلات‌ خویش‌ را می‌خواهید، قدرت‌ آن‌ را ندارند که‌ دعاکننده‌ خود را اجابت ‌گفته‌ و چیزی‌ از خواسته‌های‌ او را برآورند، یا به‌ وجهی‌ از وجوه‌، به‌ دعاکننده‌ خود سودی‌ برسانند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: کسانی‌ که‌ شما مرا به‌سویشان‌ می‌خوانید، صاحب‌ دعوتی‌ نیستند که‌ الوهیت‌ برای‌ آن‌ لازم‌ و ثابت‌ گردد. یعنی‌ آن‌ها در دنیا و در آخرت‌ کسی‌ را به‌سوی‌ عبادت‌ خویش‌ فرانمی‌خوانند «و در حقیقت‌، برگشت‌ ما به‌سوی‌ الله است» یعنی‌: مرجع‌ و مصیر ما به‌سوی‌ خداوند عزوجل  است‌؛ اولا با مرگ‌ و آخرا هم‌ با رستاخیز و زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ «و بی‌گمان ‌از حد گذشتگان‌ اهل‌ دوزخ‌اند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ الله عزوجل  را بسیار انجام‌ می‌دهند، همانان‌ اهل‌ دوزخ‌اند که‌ سرانجام‌ به‌ آن‌ می‌پیوندند.

﴿فَسَتَذۡکُرُونَ مَآ أَقُولُ لَکُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤

«پس‌ به‌زودی» هنگامی‌ که‌ عذاب‌ بر شما فرودآید «آنچه‌ را به‌ شما می‌گویم‌، به‌یاد خواهید آورد» و خواهید دانست‌ که‌ من‌ در نصیحت‌، تذکر و خیرخواهی‌ به ‌شما جدوجهدی‌ بلیغ‌ کرده‌ام‌ «و کارم‌ را به‌ خدا می‌سپارم» یعنی‌: بر او توکل‌ کرده‌ وکارم‌ را به‌ او وا می‌گذارم‌ «الله به‌ حال‌ بندگان‌ بیناست» و از بندگان‌ مؤمنش‌ حمایت‌ می‌کند. به‌ قولی‌: آن‌ شخص‌ مؤمن‌، هنگامی‌ این‌ سخن‌ را گفت‌ که‌ فرعونیان‌ قصد حمله‌ به‌ وی‌ را داشتند تا او را به‌قتل‌ برسانند.

﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِ مَا مَکَرُواْۖ وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥

مقاتل‌ می‌گوید: آن‌ مرد مؤمن‌ به‌ کوه‌ گریخت‌ و آن‌ها نتوانستند بر او دست یابند‌ چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: «پس‌ خدا او را از عواقب‌ سوء نیرنگی‌ که‌ می‌کردند در امان‌ داشت» یعنی‌: خدای‌  عزوجل ‌ او را از نیرنگ‌ بدی‌ که‌ در حق‌ وی‌ در نظر داشتند، نگاه‌ داشت‌ و او را از شر آنان‌ حفظ کرد «و آل‌ فرعون‌ را عذاب‌ سهمگین ‌فروگرفت» یعنی‌: بر آنان‌ عذابی‌ سهمگین‌ احاطه‌ کرد و فرود آمد چنان‌که‌ همه‌ آن‌ها در دنیا، با غرق‌ شدن‌ در دریای‌ سرخ‌ (بحر احمر) عذاب‌ شدند و به‌ زودی‌ در آخرت‌ نیز با عذاب‌ سخت‌ روبه‌رو خواهند شد:

﴿ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦

«اینک‌ بامدادان‌ و شامگاهان‌ بر آتش‌ دوزخ‌ عرضه‌ می‌شوند» جمهور علما برآنند که‌ این‌ عرضه ‌داشتن‌ آن‌ها بر آتش‌، بعد از مرگشان‌، در برزخ‌ و قبل‌ از فرارسیدن ‌قیامت‌ است‌. بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ در حدیث‌ شریف‌ از ابن‌ عمر رضی الله عنه  روایت ‌کرده‌اند که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن‌ أحدکم‌ إذا مات‌ عرض‌ علیه‌ مقعده‌ بالغداة‌ والعشی‌، إن‌ کان‌ من‌ أهل‌ الجنة فمن‌ أهل‌ الجنة‌ وإن‌ کان‌ من‌ أهل‌ النار فمن‌ أهل‌ النار، یقال‌ له‌: هذا مقعدک‌ حتی‌ بعثک‌ الله‌ إلیه‌ یوم‌ القیامة». «قطعا یکی‌ از شما چون‌ بمیرد، جایگاهش‌ ـ بامدادان‌ و شامگاهان‌ ـ بر وی‌ عرضه‌ می‌شود؛ اگر از بهشتیان‌ باشد، جایگاهش‌ از اهل‌ بهشت‌ به‌ او نشان‌ داده‌ می‌شود و اگر از دوزخیان‌ باشد، جایگاهش‌ از اهل‌ دوزخ‌ به‌ وی‌ نشان‌ داده‌ می‌شود. به‌ او گفته‌ می‌شود: این‌ است‌ جایگاه‌ تو تا خداوند در روز قیامت‌ تو را به‌سوی‌ آن‌ برانگیزد».

این‌ آیه‌ کریمه‌ و احادیث‌ وارده‌ در این‌ باب‌، اصلی‌ اساسی‌ در اثبات‌ عذاب ‌برزخ‌ است‌ و این‌که‌ عذاب‌ برزخ‌ حق‌ است‌ و هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ او از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ عذاب‌ قبر پرسید، رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! عذاب ‌قبر حق‌ است‌». البته‌ دلالت‌ آیه‌ کریمه‌، به‌ عذاب‌ کفار در برزخ‌ محدود بوده‌ و عذاب‌ مؤمن‌ در قبر به‌سبب‌ گناهانش‌، از آن‌ استنباط نمی‌شود بلکه‌ این‌ امر از احادیث‌ نبوی‌ متقدم‌ برمی‌آید.

باید دانست‌ که‌ عذاب‌ قبر متفاوت‌ است‌، به‌دلیل‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ در این‌باره‌ از ابن‌مسعود رضی الله عنه  که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ما أحسن‌ محسن‌ من‌ مسلم‌ أو کافر إلا أثابه‌ الله‌ تعالی‌. قلنا: یا رسول‌الله‌! ما إثابة‌ الله‌ الکافر؟ فقال‌: إن‌ کان‌ قد وصل‌ رحما أو تصدق‌ بصدقة أو عمل‌ حسنة‌، أثابه‌ الله‌ تبارک‌ وتعالی‌ المال‌ و الولد و الصحة‌ و أشباه ‌ذلک‌. قلنا: فما إثابته‌ فی‌الاخرة‌؟ قال‌: عذابا دون‌ العذاب‌. قرأ ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ [غافر: 46].

 هیچ‌ نیکوکاری‌ ـ اعم‌ از این‌که‌ مسلمان‌ باشد یا کافر ـ کار نیکی‌ انجام‌ نمی‌دهد، جز این‌که‌ خداوند عزوجل  او را پاداش‌ می‌دهد. گفتیم‌: یا رسول‌الله! پاداش ‌دادن‌ کافر چیست‌؟ فرمودند: اگر صله‌ رحمی‌ را برقرار ساخته‌ باشد، یا صدقه‌ای‌ داده‌ باشد، یا کار نیکی‌ کرده‌ باشد، خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ او را به‌ دادن ‌مال‌ و فرزند و سلامتی‌ و امثال‌ آن‌ در دنیا پاداش‌ می‌دهد. گفتیم‌: پاداش‌ دادن‌ وی ‌در آخرت‌ چیست‌؟ فرمودند: عذابی‌ است‌ پایین‌تر از عذابی‌. آن‌گاه‌ تلاوت ‌کردند: ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ [غافر: 46] آل‌ فرعون‌ را در سخت‌ترین‌ عذاب ‌درآورید».

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا شود، می‌گوییم‌: آل فرعون را در سخت‌ترین‌ عذاب ‌در آورید» یعنی‌: به‌ فرشتگان‌ می‌گوییم‌: آل‌ فرعون‌ را در جهنم‌ به‌ جایگاهی ‌درآورید که‌ عذاب‌ آن‌ از غیر آن‌ سهمگین‌تر و شدیدتر است‌.

﴿وَإِذۡ یَتَحَآجُّونَ فِی ٱلنَّارِ فَیَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُنَّا لَکُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِیبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ٤٧

«و آن‌گاه‌ که‌ در آتش‌ دوزخ‌ با یک‌ دیگر بگو مگو می‌کنند» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ دوزخیان‌ در دوزخ‌ با یک‌دیگر مشاجره‌ و بگومگو می‌کنند «ناتوانان‌ به‌ متکبران» یعنی‌: به‌رؤسا و رهبران‌ کفر که‌ انقیاد و تسلیم‌ برای‌ انبیا  علیهم السلام  و پیروی‌ از ایشان‌ را برنتابیده‌ و برای‌ بازداشتن‌ مردم‌ از ایمان‌ به‌ پیامبران‌  علیهم السلام ، نیرنگها اندیشیده‌ و مکرها ورزیده‌اند؛ «می‌گویند: هرآینه‌ ما پیرو شما بودیم» و شما رهبران‌ و رؤسای‌ ما بودید و ما آنچه‌ را که‌ شما گفتید، تصدیق‌ و باور کردیم‌ و اینک‌ با پیروی‌ از شماست‌ که‌ به‌ دوزخ‌ درآمده‌ایم‌ «پس‌ آیا شما بازدارنده‌ بخشی‌ از آتش‌ دوزخ‌ از ما هستید؟» یعنی‌: آیا بخشی‌ از آن‌ را از ما دفع‌ می‌کنید، یا آن‌ را همراه‌ ما برمی‌دارید؟.

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُوٓاْ إِنَّا کُلّٞ فِیهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَکَمَ بَیۡنَ ٱلۡعِبَادِ٤٨

«مستکبران» سرکش‌ در پاسخ‌ پیروان‌ مستضعف‌ خویش‌ «می‌گویند: همانا ما همه‌ در آن‌ هستیم» یعنی‌: ما و شما همگی‌ باهم‌ در جهنم‌ هستیم‌ پس‌ ما چگونه ‌می‌توانیم‌ عذاب‌ را از شما دفع‌ کنیم‌، اگر ما به‌ چنین‌ کاری‌ قادر بودیم‌، قطعا عذاب ‌را از خودمان‌ دفع‌ می‌کردیم‌ «به‌ راستی‌ خدا میان‌ بندگان‌ حکم‌ کرده‌ است» یعنی‌: او میان‌شان‌ فیصله‌ کرده‌ است‌ به‌ این‌که‌ گروهی‌ در بهشت‌ و گروهی‌ در دوزخ‌ باشند و هیچ ‌کس‌ هم‌ پی‌گیر و پی‌جوی‌ حکم‌ خدای‌ سبحان‌ نیست‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ فِی ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ یُخَفِّفۡ عَنَّا یَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩

و چون‌ ناتوانان‌ از رهبران‌ خویش‌ مأیوس‌ می‌شوند، به‌سوی‌ نگهبانان‌ دوزخ ‌روی‌ آورده‌ و از آنان‌ خواستار دعا می‌گردند: «و کسانی‌ که‌ در دوزخند» از امت‌های‌ کافر؛ اعم‌ از مستکبر و مستضعف‌ آنان‌ «به‌ نگهبانان‌ دوزخ‌ می‌گویند» یعنی‌: به ‌فرشتگانی‌ که‌ کارپرداز دوزخ‌ و گماشتگان‌ عذاب‌ دوزخیانند، می‌گویند: «پروردگارتان‌ را بخوانید تا یک‌ روز از این‌ عذاب‌ را از ما سبک‌ کند» آری‌! از فرشتگان‌ می‌خواهند که‌ به‌ بارگاه‌ خداوند متعال‌ در حقشان‌ شفاعت‌ کنند تا به‌ آنان ‌اندک‌ تخفیف‌ و تنفسی‌ بدهد.

﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَکُ تَأۡتِیکُمۡ رُسُلُکُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡکَٰفِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَٰلٍ٥٠

«می‌گویند» فرشتگان‌ در پاسخ‌شان‌ «مگر پیامبرانتان‌ معجزه‌های‌ روشن‌ به‌سوی ‌شما نیاوردند؟ می‌گویند: چرا» آن‌ها برای‌ ما معجزاتی‌ روشن‌ آوردند اما ما ایشان‌ را تکذیب‌ کردیم‌ پس‌ نه‌ به‌ خودشان‌ ایمان‌ آوردیم‌ و نه‌ به‌ حجت‌ها و برهآن‌هایی‌ که ‌آوردند، باور کردیم‌. پس‌ چون‌ این‌ اعتراف‌ را کردند؛ «می‌گویند» فرشتگان‌ نگهبان‌ دوزخ‌ برایشان‌: «پس‌ دعا کنید» یعنی‌: هرگاه‌ کار چنین‌ است‌، شما خود دعا کنید زیرا ما برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ خداوند عزوجل  کفر ورزیده‌ و پیامبرانش‌ را بعد از آوردن‌ معجزات‌ و حجت‌های‌ روشن‌، تکذیب‌ کرده‌اند، دعا نمی‌کنیم‌ و دعا کردن ‌برای‌ امثال‌ اینان‌ به‌ ما اجازه‌ داده‌ نشده‌ است‌.

سپس‌ فرشتگان‌ به‌ آنان‌ خبر می‌دهند که‌ دعای‌ خودشان‌ هم‌ مفید فایده‌ای نیست‌: «ولی‌ دعای‌ کافران‌ جز در بیراهه‌ نیست» یعنی‌: دعای‌ کافران‌ کاملا تباه‌ و بی‌اثر است‌ و هرگز مورد اجابت‌ قرار نمی‌گیرد.

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١

«در حقیقت‌ ما پیامبران‌ خویش‌ و کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند، یاری‌ می‌کنیم» یعنی‌: ایشان‌ را بر دشمنان‌ سرکوبگر و سرکششان‌ غالب‌ می‌گردانیم‌ چنان‌که ‌موسی‌  علیه السلام  و مؤمن‌ آل‌فرعون‌ را با غرق‌ کردن‌ فرعون‌ نصرت‌ دادیم‌ «در زندگی‌دنیا» با میسر کردن‌ زمینه‌ انتقام‌ گرفتن‌ ایشان‌ از دشمنانشان‌، که‌ آنان‌ را با قتل‌ و غارت‌ و اسارت‌ و غلبه‌ در هم‌ می‌کوبند.

ابن‌کثیر به‌ نقل‌ از ابن‌ جریرطبری‌ می‌گوید: «این‌که‌ امت‌های‌ تکذیب‌ پیشه‌ برخی ‌از پیامبران‌  علیهم السلام  را کشته‌ و برخی‌ را اخراج‌ کردند، منافی‌ با نصرت‌ حق‌ تعالی‌ بر ایشان‌ نیست‌ زیرا خدای‌  عزوجل ‌ ـ چه‌ در حیات‌ و چه‌ در غیاب‌ یا مرگ‌ پیامبران‌  علیهم السلام  ـ از تکذیب‌‌ کنندگانشان‌ انتقام‌ گرفته‌ است‌...». «و» نیز یاری ‌می‌دهیم‌ ایشان‌ را در «روزی‌ که‌ شاهدان‌ به‌ شهادت‌ برمی‌خیزند» و آن‌ روز قیامت ‌است‌. شاهدان‌ فرشتگانند که‌ برای‌ انبیا  علیهم السلام  بر ابلاغ‌ پیام‌های‌ الهی‌ گواهی ‌می‌دهند. معنای‌ نصرت‌ دادن‌شان‌ در این‌ روز این‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  ایشان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ به‌ بهشت‌ وارد نموده‌ و ایشان‌ را به‌ کرامتهای‌ خود گرامی‌ می‌دارد و در مقابل‌، کفار را در برابر اعمال‌شان‌ مجازات‌ و نفرین‌ می‌کند و آن‌ها را به‌ دوزخ ‌می‌افگند.

﴿یَوۡمَ لَا یَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِینَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٥٢

«همان‌ روزی‌ که‌ ستمگران‌ را عذرآوردنشان‌ سود نمی‌دهد» زیرا این‌ عذرخواهی‌شان‌، عذرخواهی‌ باطل‌ و بی‌اثر و شبهه‌ ناوارد و بی‌جایی‌ است‌ «و برای‌ آنان‌ لعنت» یعنی‌: دوری‌ از رحمت‌ خداوند عزوجل  «است‌ و برایشان‌ بدفرجامی‌ آن‌ سرای» یعنی‌: عذاب‌ دوزخ‌ «است».

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡهُدَىٰ وَأَوۡرَثۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡکِتَٰبَ٥٣

«و قطعا به‌ موسی‌ هدایت» یعنی‌: تورات‌، نبوت‌ و معجزات‌ «بخشیدیم‌. و به ‌بنی‌اسرائیل‌ کتاب‌ را» یعنی‌: تورات‌ را «به‌ میراث‌ نهادیم» که‌ بعد از موسی‌  علیه السلام  در میانشان‌ باقی‌ ماند و آن‌ را نسلی‌ پس‌ از نسل‌ دیگر به‌ارث‌ بردند.

﴿هُدٗى وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٤

«هدایت‌ و پندآموز خردمندان‌ است» یعنی‌: تورات‌ هدایتگر و پند آموز صاحبان ‌خردهای‌ سالم‌ است‌.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِبۡکَٰرِ٥٥

«پس‌ صبر کن» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر آزار مشرکان‌ چنان‌که‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو صبر کردند «بی‌گمان‌ وعده‌ خدا» به‌ پیامبرانش‌، یا وعده‌ وی‌ به‌ وقوع‌ قیامت‌ «حق ‌است» هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ و هیچ‌ شکی‌ در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد «و برای ‌گناهت‌ آمرزش‌ بخواه» دستور یافتن‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آمرزش‌خواهی‌ ـ با وجود آن‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ هرگونه‌ لغزشی‌ را قبل‌ و بعد از فتح‌ مکه‌ یا قبل‌ و بعد از رسالت‌ بر ایشان‌ آمرزیده‌ است‌ ـ برای‌ این‌ است‌ تا بر ثوابشان‌ افزون‌ شود. یا آمرزش‌خواهی‌ ایشان‌ به‌ سبب‌ فروگذاشتن‌ اعمال‌ اولی‌ و افضل‌ است‌ زیرا به‌ هر اندازه‌ که‌ انسان‌ از جلال‌ و کمال‌ الهی‌ شناخت‌ بیشتری‌ داشته‌ باشد، به‌ همان ‌اندازه‌، عمل‌ خویش‌ را برای‌ او کم‌ و ناچیز دیده‌ و احساس‌ وی‌ به‌ قصور و کوتاهی‌اش‌ افزوده‌ می‌شود لذا مانند مذنبان‌ از او آمرزش‌ می‌خواهد، بدین‌ جهت ‌گفته‌اند: «حسنات الأبرار سیئات المقربین: حسنات‌ نیکان‌، بدیهای‌ مقربان‌ است‌». یا ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ ـ این‌ دستور، انگیزشی‌ برای‌ امت‌ بر استغفار است‌ تا در این‌ امر به‌ پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم  اقتدا کنند.

«و همراه‌ با ستایش‌ پروردگارت‌ شامگاهان‌ و بامدادان‌ تسبیح ‌گوی» یعنی‌: همیشه ‌بر تنزیه‌ و تسبیح‌ خداوند عزوجل  همراه‌ با حمد و ستایش‌ وی‌ مداومت‌ و مواظبت‌ کن‌. به‌قولی‌؛ مراد این‌ است‌: در دو وقت‌ عصر و بامداد، نماز بگزار زیرا در آن‌ وقت ‌در مکه‌، نماز خواندن‌ فقط در این‌ دو وقت‌ فرض‌ بود ؛ دو رکعت‌ در بامداد و دو رکعت‌ در عصر.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ٥٦

«به‌راستی‌ کسانی‌ که‌ در آیات‌ الله ـ بی‌آن‌که‌ حجتی‌ برایشان‌ آمده‌باشد ـ مجادله‌ می‌کنند» یعنی‌: بی‌آن‌که‌ حجت‌ روشن‌ و آشکاری‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ برایشان ‌آمده‌ باشد «در سینه‌های‌ آنان‌ جز کبر» و خود بر تربینی‌ و اراده ریاست‌ و سیادت‌ «نیست» و همین‌ امر است‌ که‌ آنان‌ را به‌ تکذیب‌ و دروغ ‌انگاشتن‌ رسالتت ‌وامی‌دارد «آنان‌ به‌ آن‌ نایل‌ شونده‌ نیستند» یعنی‌: در دل‌هایشان‌ تکبر و گردنکشی‌ای‌ علیه‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و طمعی‌ است‌ در این‌که‌ بر او غالب‌ شوند اما آن‌ها هرگز به‌ این‌ مرام‌ خویش‌ نمی‌رسند. یا معنی‌ این‌ است‌: آنان‌ خواهان‌ آنند که‌ به‌کاری‌ بزرگ‌ مانند کشتنت‌ یا نظیر آن‌ دست‌ یابند ولی‌ قطعا به‌ این‌ هدف‌ خویش‌ نمی‌رسند «پس‌ به‌ خدا پناه‌ ببر» از شر و کید و تجاوز و سرکشی‌ آنان‌ «زیرا او خودشنوای‌ بیناست» شنواست‌ سخنانشان‌ را، بیناست‌ به‌ افعالشان‌ پس‌ بر او هیچ‌ امر نهانی‌ای‌ از این‌ امور، پنهان‌ نمی‌ماند.

سیوطی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ گفته‌ است‌: این‌ آیه‌ درباره‌ عموم‌ منکران‌ رستاخیز نازل‌ شد.

﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٥٧

«قطعا آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از آفرینش‌ مردم‌ بزرگتر است» در دلها و شگرف‌تر و شگفت‌تر است‌ در اندیشه‌ها زیرا آسمآن‌ها و زمین‌ پدیده‌های‌ بسیار بزرگی‌ هستند، بی‌‌ستون‌ استقرار دارند، در فضای‌ عظیم‌ کونی‌ حرکت‌ می‌کنند و جز این‌ها از آثار عظمت‌ فراوان‌ دیگر... یعنی‌: در این‌ صورت‌، چگونه‌ منکر رستاخیز و زنده‌ کردن‌ مجدد چیزی‌ می‌شوند که‌ آفرینش‌ آن‌ از همه‌ وجوه‌، از آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ ساده‌تر است‌؟ چنان‌که‌ در آیه‌ (81) از سوره‌ «یس‌» می‌فرماید: ﴿أَوَ لَیۡسَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُم[یس:81] «آیا کسی‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را آفریده‌، بر آن‌ توانا نیست‌ که‌ مانند این‌ انسانها را بیافریند؟». «ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» عظمت‌ قدرت‌ پروردگار را، چرا که‌ از فرط غفلت‌ و سرگرمی‌ به‌ هوسهای‌ خویش‌، در این‌ حقایق‌ تأمل‌ و اندیشه‌ نمی‌کنند.

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِیٓءُۚ قَلِیلٗا مَّا تَتَذَکَّرُونَ٥٨

«و نابینا و بینا یکسان‌ نیستند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ به‌ باطل‌ و ناروا مجادله‌ می‌کنند، با کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ و راستی‌ مجادله‌ می‌کنند، یکسان‌ نیستند «و کسانی‌ که‌ ایمان ‌آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند نیز با بدکرداران‌ یکسان‌ نیستند» یعنی‌: نیکوکاران ‌باایمان‌ و دارای‌ عمل‌ صالح‌، با بدکرداران‌ کفرپیشه‌ و معصیت‌ آلود، برابر نیستند «چه‌ اندک‌ پند می‌پذیرید» ای‌ مردم‌!. مراد این‌ است‌ که‌ پند گرفتن‌ بیشتر مردم‌ چنان‌اندک‌ است‌ که‌ در حکم‌ عدم‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ٥٩

«در حقیقت‌، قیامت‌ قطعا آمدنی‌ است‌، در آن‌ تردیدی‌ نیست» یعنی‌: در تحقق‌ قیامت‌ شکی‌ نیست‌ «ولی‌ بیشتر مردم‌ باور نمی‌دارند» این‌ امر را و آن‌ را تصدیق ‌نمی‌کنند، بدان‌جهت‌ که‌ فهم‌هایشان‌ از محسوسات‌ ظاهری‌ تجاوز نمی‌کند و عقلهایشان‌ را در دریافت‌ حجت‌ و تأمل‌ در امر آخرت‌، به ‌کار نمی‌اندازند.

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠

«و پروردگارتان‌ فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت‌ کنم» مراد از «دعاء: خواندن‌»، درخواست‌ جلب‌ منافع‌ و دفع‌ زیان‌ از بارگاه‌ پروردگار، یا عبادت‌ و یگانه‌پرستی‌ وی‌ است‌. البته‌ دعا در ذات‌ خویش‌ عبادت‌ است‌ بلکه‌ دعا چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌: «مغز عبادت‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن ‌لربکم‌ فی‌ بقیة‌ أیام‌ دهرکم‌ نفحات‌، فتعرضوا له‌، لعل‌ دعوه‌ أن‌ توافق‌ رحمة فیسعد بها صاحبها سعادة لا یخسر بعدها أبدا». «قطعا پروردگارتان‌ در بقیه‌ ایام‌ روزگار «زندگی‌» تان‌، دهش‌ها و بخشش‌هایی‌ دارد پس‌ خود را برای‌ آنها پیش‌ افگنید؛ چه‌بسا دعایی‌ با رحمتی‌ موافقت‌ و همراهی‌ کند پس‌ صاحبش‌ به‌وسیله‌ آن‌ به‌ سعادتی‌ نایل ‌گردد که‌ بعد از آن‌ هرگز و برای‌ همیشه‌ زیانمند نشود».

البته‌ این‌ آیه‌، خود در این‌ باب‌ حجت‌ است‌ زیرا خداوند عزوجل  خودش‌ فرموده‌: (مرا به‌ دعا بخوانید تا برایتان‌ اجابت‌ کنم)، سپس‌ به‌دنبال‌ آن‌ فرمود: «در حقیقت‌، کسانی‌ که‌ از عبادت‌ من» یعنی‌: از دعای‌ من‌ «استکبار می‌ورزند، زودا که‌ به‌ خواری‌ و زاری‌ وارد دوزخ‌ شوند» این‌ هشداری‌ است‌ سخت‌ به‌ کسانی‌ که‌ از دعا نمودن‌ به ‌بارگاه‌ خدا عزوجل  تکبر می‌ورزند. بنابراین‌، کسی‌ که‌ برآوردن‌ حاجات‌، جلب‌ منفعت ‌و دفع‌ ضرر را از مردگان‌ بخواهد، در واقع‌ با این‌ دعای‌ خویش‌، آن‌ها را عبادت ‌کرده‌ و چیزی‌ را برایشان‌ صرف‌ کرده‌ که‌ صرف‌ کردن‌ آن‌ جز برای‌ خدای‌ سبحان ‌جایز نیست‌. از این‌ که‌ بگذریم‌؛ دعای‌ غیر خداوند عزوجل  برای‌ دعاکننده‌ هیچ‌ سودی‌ دربر ندارد زیرا تنها کسی‌ که‌ بر اجابت‌ کردن‌ دعا تواناست‌، خدای‌ سبحان‌ است ‌بنابراین‌، او بندگانش‌ را به‌ دعا کردن‌ و درخواست‌ حاجات‌ از بارگاه‌ خود دستور داده‌ و در این‌ صورت‌، اجابت‌ دعایشان‌ را وعده‌ داده‌ است‌ و وعده‌ او نیز حق ‌است‌ پس‌ ای‌ بندگان‌ خدا! خواسته‌های‌ خود را به‌ خداوند عزوجل  متوجه‌ سازید و درخواسته‌های‌ خود بر ذاتی‌ تکیه‌ کنید که‌ شما را به‌ توجیه‌ این‌ درخواست‌ها به‌سوی ‌خویش‌ فرمان‌ داده‌ و اجابت‌ آن‌ها را نیز برای‌ شما تضمین‌ کرده‌ است‌. آری‌! اوست‌ ذات‌ بخشنده‌ کریمی‌ که‌ دعای‌ دعاکننده‌ را اجابت‌ می‌کند و بر کسانی‌ که‌ نیازها و حوایج‌ خود را در امور دنیا و دین‌ از فضل‌ بزرگ‌ و ملک‌ فراگیر و وسیع‌ او درخواست‌ نمی‌کنند، خشم‌ می‌گیرد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من‌ لم ‌یدع‌ الله‌  عزوجل ‌ غضب‌ علیه‌: هرکه‌ به‌ بارگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ دعا نکند، حق‌ تعالی ‌بر او خشم‌ می‌گیرد».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٦١

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شب‌ را برای‌ شما آفرید تا در آن‌ آرام‌ گیرید» از حرکات ‌و جنب ‌و جوش‌هایتان‌ در طلب‌ رزق‌ و روزی‌ و در پی‌ کسب‌ و کار زیرا حق‌ تعالی‌ شب‌ را تاریک‌ و سرد گردانیده‌ است‌، که‌ این‌ دو پدیده‌، با آرامش‌ و خواب ‌تناسب‌ و همخوانی‌ دارند «و روز را مبصر آفرید» یعنی‌: آن‌ را روشنگر ساخت‌ تا نیازهای‌ خود را در آن‌ ببینید و در چشم ‌اندازی‌ روشن‌، به ‌راحتی‌ در طلب‌ کسب‌وکار و ارزاق‌ خویش‌ گشت‌وگذار نمایید «بی‌گمان‌ خداوند بر مردم‌ صاحب‌فضل‌ است» پس‌، از نعمت‌های بی‌شمار خود بر آن‌ها می‌بخشد «ولی‌ بیشتر مردم ‌شکر نمی‌گزارند» نعمت‌ها را و به‌ آن‌ها اعتراف‌ نمی‌کنند. یا بدان‌ جهت‌ که‌ منکر آن ‌نعمت‌هایند، یا از تفکر و نگرش‌ در این‌ نعمتها غفلت‌ می‌کنند و در نتیجه‌، آنچه‌ را که ‌از شکر و سپاس‌ منعم‌ واجب‌ است‌، فرو می‌گذارند.

﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٦٢

«این» کسی‌ که‌ آفریننده‌ شب‌ و روز است‌ «الله پروردگار شماست‌ که‌ آفریننده ‌هر چیزی‌ است‌، خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ از کجا بازگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: پس‌ چگونه‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و از عبادت‌ وی‌ بر می‌گردید و از توحید وی‌ منصرف‌ ساخته ‌می‌شوید.

﴿کَذَٰلِکَ یُؤۡفَکُ ٱلَّذِینَ کَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٦٣

«کسانی‌ که‌ آیات‌ الهی‌ را انکار می‌کردند، این‌ گونه‌ رویگردان‌ می‌شوند» یعنی‌: منکران‌ آیات‌ الهی‌ و منکران‌ توحید وی‌، با چنین‌ بیراهه‌ روی‌هایی‌، از راه‌ ـ یعنی ‌از پیروی‌ و متابعت‌ راه‌ پایدار و استوار ـ بازداشته‌ و برگردانیده‌ می‌شوند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَصَوَّرَکُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَکُمۡ وَرَزَقَکُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٤

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ زمین‌ را برای‌ شما قرارگاه‌ ساخت» یعنی‌: آن‌ را جایگاه ‌استقراری‌ گردانید که‌ بر آن‌ مستقر می‌شوید و ساختمآن‌ها و کالاهای‌ شما نیز بر آن ‌استقرار می‌یابد در حالی‌که‌ زمین‌ شما را بر خود به‌طور محکم‌ و استوار نگاه ‌می‌دارد و در همین‌ زمین‌ زنده‌ شده‌ و هم‌ در آن‌ می‌میرید. و کسانی‌ که‌ پنداشته‌اند استقرار زمین‌ با دوران‌ و حرکت‌ آن‌ منافات‌ دارد، به‌ خطا رفته‌اند زیرا ما در حالی‌که‌ سوار ماشین‌ و قطار و هواپیما هستیم‌، احساس‌ راحتی‌ و آرامش ‌می‌کنیم‌، با آن‌که‌ وسایل‌ فوق‌ در حال‌ حرکت‌ نیز هستند پس ‌این‌ تعبیر به‌ معنای‌ نفی‌حرکت‌ زمین‌ نیست‌ «و آسمان‌ را سقفی» برپا و استوار و سرپناهی‌ مستحکم‌ برای ‌شما «گردانید. و شما را صورتگری‌ کرد و صورتهای‌ شما را نیکو پرداخت» یعنی‌: شما را در میان‌ جانداران‌ به‌ نیکوترین‌ صورت‌ و زیباترین‌ هیأت‌ آفرید «و شما را از پاکیزه‌ها» یعنی‌: از اشیای‌ لذیذ و گوارا در دنیا «روزی‌ داد، این» ذاتی‌ که‌موصوف‌ به‌ اوصاف‌ بزرگ‌ و باعظمت‌ یاد شده‌ است‌ «الله پروردگار شما است‌، الله پروردگار عالمیان‌ بسیار بابرکت‌ است» یعنی‌: خیر و برکت‌ او بسیار است‌، و او از همه‌ صفات‌ ناشایست‌، مقدس‌، برتر و منزه‌ می‌باشد.

﴿هُوَ ٱلۡحَیُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٥

«اوست‌ زنده» یعنی‌: ذات‌ پاینده‌ و باقی‌ای‌ که‌ هرگز فنا نمی‌شود «خدایی‌ جز او نیست» و در الوهیت‌ یکتا و منفرد است‌ «پس‌ او را درحالی‌ که‌ دین‌ خود را برای‌ او بی‌آلایش» یعنی‌: خالص‌ و پیراسته‌ و یک‌ جهت‌ «گردانیده‌اید، بخوانید» و طاعت ‌و عبادت‌ خود برای‌ وی‌ را از شرک‌ و شک‌ و ریا خالص‌ گردانید «ستایش‌‌ها همه‌ ویژه‌ الله پروردگار عالمیان‌ است» یعنی‌: پس‌ عبادت‌ و شکر وی‌ را باهم‌ جمع‌ کنید.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «کسی‌ که‌ لا اله الا الله می‌گوید؛ باید به‌دنبال‌ آن‌: الحمدلله‌ رب ‌العالمین‌ نیز بگوید و معنی‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ [غافر: 65] همین‌ است‌.

﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٦

«بگو: من‌ نهی‌ شده‌ام‌ از این‌که‌ جز خدا کسانی‌ را که‌ شما» از بتان‌ و همتایان ‌«می‌خوانید عبادت‌ کنم‌، هنگامی‌ که‌ برایم‌ از جانب‌ پروردگارم‌ بینات‌ آمد» بینات‌: عبارت‌ از ادله‌ عقلی‌ و نقلی‌ است‌ زیرا این‌ ادله‌، اثباتگر یکتاپرستی‌ و توحیداند «ودستور یافته‌ام‌ که‌ به‌ پروردگار عالمیان‌ تسلیم‌ باشم» با انقیاد و فروتنی‌ کامل‌ در برابر وی‌.

ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «ولیدبن‌ مغیره‌ و شیبه‌ بن‌ ربیعه‌ گفتند: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! از آنچه‌ می‌گویی‌ دست‌ بردار و به‌ دین‌ پدرانت‌ برگرد. پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد».

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ یُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡ ثُمَّ لِتَکُونُواْ شُیُوخٗاۚ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُۖ وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى وَلَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٦٧

«او همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شما را» یعنی‌: پدر اولتان‌ آدم‌  علیه السلام  را «از خاکی‌ آفرید» پس‌ آفرینش‌ وی‌ از خاک‌، مستلزم‌ آفرینش‌ نسل‌ وی‌ از خاک‌ نیز هست‌ زیرا هر انسانی‌ از آب‌ منی‌ آفریده‌ شده‌ و منی‌ از خون‌ برآمده‌، خون‌ از غذاست‌، غذا از رستنی‌های‌ روی‌ زمین‌ و رستنی‌ها از آب‌ و خاک‌ پدید آمده‌اند پس‌ ثابت‌ شد که‌ هر انسانی‌ از خاک‌ آفریده‌ شده‌ است‌ «سپس» خداوند عزوجل  این‌ خاک‌ را نطفه‌ منی‌ گردانید و شما در سیر اطواری‌ خلقت‌ خویش‌ «از نطفه‌ای» منی‌ آفریده‌ شده‌اید «آن‌گاه‌ از خون‌ بسته‌ای» تفسیر این‌ها در آغاز سوره‌های‌ «حج‌» و «مؤمنون‌» گذشت‌ «و بعد شما را به‌ هیأت‌ طفلی» یعنی‌: اطفالی‌ «بیرون‌ می‌آورد» یعنی‌: هر یک‌ از شما را از رحم‌ مادرانتان‌ به‌ هیأت‌ طفلی‌ بیرون‌ می‌آورد «باز شما را باقی ‌می‌گذارد تا به‌ کمال‌ رشد خود برسید» و این‌ حالتی‌ است که‌ در آن‌، نیرومندی‌ و عقل‌ هردو جمع‌ می‌شوند. تفسیر «اشد» به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «انعام‌/152» گذشت‌. «سپس‌ شما را باقی‌ می‌گذارد تا شیخ‌ شوید» شیخ‌: کسی‌ است‌ که‌ سن‌ وی ‌از چهل‌ گذشته‌ باشد «و بعضی‌ از شما کسی‌ است‌ که‌ روحش‌ پیشاپیش‌ قبض ‌می‌شود» یعنی‌: پیش‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ پیری‌، یا جوانی‌، یا حتی‌ پیش‌ از تولد، در زندگی‌ جنینی‌ دچار مرگ‌ پیش‌رس‌ می‌شود «و تا به‌ میعادی‌ که‌ معین‌ است‌ برسید» یعنی‌: تا برسید به‌ سرآمدی‌ معین‌ که‌ همانا وقت‌ مرگتان‌، یا روز قیامت‌ است‌ «و باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی‌: باشد که‌ بر اثر تعقل‌، یگانگی‌ پروردگارتان‌ را دریافته‌ وبزرگی‌ قدرت‌ بالغه‌ وی‌ را در آفرینشتان‌ بر این‌ اطوار مختلفه‌، بدانید زیرا اوست‌ که‌ شما را در همه‌ اطوار خلقتتان‌، از طوری‌ به‌ طوری‌ و از حالتی‌ به‌ حالتی ‌برمی‌گرداند و این‌ها همه‌ از امر و تقدیر و تدبیر او صادر می‌شود.

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٦٨

«او همان‌ کسی‌ است‌ که‌ زنده‌ می‌کند و می‌میراند» یعنی‌: تنها حق‌‌تعالی‌ است‌ که‌ بر زنده‌ کردن‌ و میرانیدن‌ تواناست‌ «و چون‌ به‌ امری» از امور «اراده‌ کند، جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ آن‌ می‌گوید: باش‌. پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود» بی‌ هیچ‌ توقفی‌. یعنی‌: آن‌ چیز به‌دنبال‌ اراده‌ وی‌ که‌ کلمه‌ «کن» تعبیری‌ از آن‌ است‌، موجود می‌شود. پس‌ کسی‌ که‌ دارای‌ چنین‌ شأنی‌ باشد، باید به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار گرفته‌ و چیز دیگری‌ با وی‌ شریک‌ آورده‌ نشود.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ یُصۡرَفُونَ٦٩

«آیا کسانی‌ را که‌ در آیات‌ الله مجادله‌ می‌کنند ندیده‌ای‌؟ از کجا برگردانیده ‌می‌شوند؟» یعنی‌: با وجود برپایی‌ ادله‌ای‌ که‌ دلیل‌ درستی‌ و صحت‌ آیات‌ الهی ‌است‌ و با آن‌که‌ این‌ آیات‌، واجب‌ آورنده‌ یکتاپرستی‌ هستند، چگونه‌ جدال‌پیشه‌گان‌، از ایمان‌ به‌ این‌ آیات‌ و اندیشیدن‌ در آن‌ها بازگردانیده‌ می‌شوند؟! که‌ این ‌گروه‌ سرگردان‌ در بیراهه‌ ضلالت‌، مشرکانند.

﴿ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِٱلۡکِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٧٠

«کسانی‌ که‌ کتاب‌ را» یعنی‌: قرآن‌، یا جنس‌ کتاب‌های نازل‌شده‌ از نزد خدای ‌سبحان‌ را «تکذیب‌ کردند و آنچه‌ را که‌ پیامبران‌ خود را بدان‌ فرستادیم» و از غیر کتاب‌ به‌سوی‌ پیامبران‌  علیهم السلام  وحی‌ می‌شود، نیز تکذیب‌ کردند «به‌زودی‌ خواهند دانست» فرجام‌ کار و نتیجه‌ شوم‌ کفرشان‌ را. اما چه‌ وقت‌؟:

﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ یُسۡحَبُونَ٧١ فِی ٱلۡحَمِیمِ ثُمَّ فِی ٱلنَّارِ یُسۡجَرُونَ٧٢

«هنگامی‌ که‌ غلها در گردنهایشان‌ است‌ و زنجیرها» نیز همراه‌ با طوقها در گردن‌هایشان‌ است‌ «در آب‌ جوشان‌ کشیده‌ می‌شوند» یعنی‌: در حالی‌ که‌ گردنهایشان ‌در غل‌ها و زنجیرهاست‌، به‌ سوی‌ آب‌ جوشان‌ کشیده‌ می‌شوند. حمیم‌: آب‌ داغ‌ در نهایت‌ حرارت‌ است‌ «آن‌گاه‌ در آتش‌ برافروخته‌ می‌شوند» یعنی‌: آتش‌ بر آنان ‌افروخته‌ می‌شود و آنان‌ آتش ‌افروز و هیمه‌ دوزخ‌ می‌شوند.

﴿ثُمَّ قِیلَ لَهُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٧٣ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمۡ نَکُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَیۡ‍ٔٗاۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٧٤

«آن‌گاه‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود» یعنی‌: آن‌گاه‌ فرشتگان‌ گمارده‌ بر جهنم‌، از سر توبیخ‌ و سرکوفت‌ به‌ آن‌ها می‌گویند: «آنچه‌ را در برابر خدا شریک‌ می‌ساختید، کجایند؟» یعنی‌: کجایند شرکایی‌ که‌ آن‌ها را بجز خداوند عزوجل  پرستش‌ می‌کردید، آن‌ها را چه‌ شده‌ است‌ که‌ همینک‌ شما را از عذابی‌ که‌ در آن‌ قرار گرفته‌اید، نجات ‌نمی‌دهند؟ «می‌گویند: از دید ما گم‌ شدند» یعنی‌: معبودان‌ ما رفتند و از نظر ما ناپدید شدند و ما آن‌ها را گم‌ کرده‌ایم‌ و نمی‌بینیم‌ «بلکه‌ پیشتر هم‌ ما چیزی‌ را نمی‌خواندیم» بدین‌سان‌، منکر پرستش‌ بتان‌ می‌شوند. آری‌! این‌ سخن‌ را هنگامی ‌می‌گویند که‌ گمراهی‌ و جهالتی‌ که‌ در دنیا بر آن‌ قرار داشته‌اند، برایشان‌ آشکار می‌شود و این‌که‌ در واقع‌ امر، چیزهایی‌ را در دنیا می‌پرستیده‌اند که‌ بینا و شنوا نبوده‌ و نفع‌ و زیانی‌ رسانده‌ نمی‌توانستند پس‌ گویی‌ اصلا چیزی‌ را نپرستیده‌اند. این‌ سخنشان‌ اعترافی‌ است‌ به‌ این‌که‌ عبادت‌شان‌ برای‌ بتان‌ و خدایان‌ باطل‌، از اساس ‌باطل‌ بوده‌ است‌ «این‌ گونه‌، خداوند کافران‌ را گمراه‌ می‌کند» یعنی‌: خداوند عزوجل  به‌ مانند این‌ گمراهی‌، کافران‌ را از راه‌ صواب‌ گمراه‌ می‌کند، از آنجا که‌ آنان‌ بتانی‌ رابه‌ پرستش‌ گرفته‌اند که‌ سر انجام‌ به‌ دوزخ‌ رهسپارشان‌ می‌کند.

﴿ذَٰلِکُم بِمَا کُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ٧٥

«این» عذاب‌ «به ‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ در زمین‌ به‌ ناروا شادی‌ و سرمستی ‌می‌کردید» یعنی‌: در نافرمانی‌های‌ خدای‌  عزوجل ‌ و مخالفت‌ با پیامبران‌  علیهم السلام  و کتاب‌هایش‌، شادی‌ می‌کردید و به‌ این‌ مخالفت‌ مسرور بودید «و بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ می‌نازیدید» یعنی‌: فخر می‌فروختید و گردنکشی‌ و بدمستی‌ می‌کردید. مرح‌: گردنکشی‌ و تکبر در نعمت‌ و فخرفروشی‌ است‌.

﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٦

«به‌ دروازه‌های‌ دوزخ‌ درآیید، جاودانه‌ درآنید» یعنی‌: بعد از آن‌که‌ دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند، فرشتگان‌ از سر سرزنش‌ و شکنجه‌ دادن‌ روحی‌ و ناامیدکردن‌ آن‌ها از امکان‌ جبران‌ عذاب‌، یا رهایی‌ از آن‌، این‌ سخن‌ را به‌ آنان‌ می‌گویند «چه‌ بد است» دوزخ‌ به‌ عنوان‌ «جایگاه‌ متکبران» از قبول‌ حق‌.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا یُرۡجَعُونَ٧٧

«پس‌ صبر کن» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و شکیبا باش‌ زیرا «بی‌گمان‌ وعده‌ خدا حق ‌است» یعنی‌: وعده‌ او به‌ انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ ـ یا در دنیا یا در آخرت‌ ـ خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ و واقع‌شدنی‌ است‌ «پس‌ اگر به‌ تو بخشی‌ از آنچه‌ را که‌ به‌ آنان ‌وعده‌ داده‌ایم» از عذاب‌ دنیا ـ با کشتن‌ و اسیر کردن‌ و سرکوب‌شان‌ ـ «بنمایانیم» در آینده‌ چنان‌که‌ در بدر و سپس‌ در فتح‌ مکه‌ و سایر جزیره‌العرب‌ نمایاندیم‌ «یا اگر جان‌ تو را بگیریم» پیش‌ از فرود آوردن‌ عذاب‌ به‌ آنان‌؛ پس‌ به ‌هرحال‌، در فرود آمدن‌ حتمی‌ و غیر قابل‌ برگشت‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ و این‌که‌ پیروزی‌ در نهایت‌ از آن‌ دعوت‌ اسلام‌ است‌، هیچ‌ شک‌ و تردیدی‌ به‌ خود راه‌ نده‌ «به‌سوی‌ ما بازگردانیده‌ می‌شوند» در روز قیامت‌ و یقینا عذابشان‌ می‌کنیم‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأۡتِیَ بِ‍َٔایَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قُضِیَ بِٱلۡحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٧٨

«و مسلما پیش‌ از تو پیامبرانی‌ را فرستادیم‌. برخی‌ از آنان‌ را بر تو حکایت‌ کرده‌ایم» یعنی‌: تو را از اخبارشان‌ و آنچه‌ که‌ از قوم‌ و امت‌ خویش‌ دیده‌اند و با آن‌ روبه‌رو شده‌اند، آگاه‌ ساخته‌ایم‌ «و برخی‌ از ایشان‌ را بر تو حکایت‌ نکرده‌ایم» و به‌ تو علم‌ آنچه‌ را که‌ میان‌ ایشان‌ و اقوام‌شان‌ روی‌ داده‌ است‌، نرسانده‌ایم‌.

یادآور می‌شویم‌؛ پیامبرانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ از آن‌ها در قرآن‌ کریم‌ نام‌ برده‌، نزدیک‌ به‌ بیست‌وپنج‌ تن‌ هستند اما کسانی‌ که‌ از ایشان‌ در قرآن‌ نام‌ برده‌ نشده‌، بیشتر از این‌ تعدادند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌فرمود: از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدم‌ که‌ تعداد انبیا  علیهم السلام  چند تن‌ است‌؟ فرمودند: «صد و بیست ‌و چهار هزار تن‌، که‌ رسولان‌ از میان‌شان‌ سیصد و پانزده‌ تن‌ ـ جمعی ‌انبوه‌ و بزرگ‌ ـ هستند». فرق‌ در میان‌ «رسول‌» و «نبی‌» این‌ است‌ که‌: رسول ‌صاحب‌ شریعت‌ یا کتابی‌ است‌ و نبی‌: پیرو کتاب‌ و شریعت‌ رسول‌ قبل‌ از خود، یا همزمان‌ با خود می‌باشد.

«و هیچ‌ فرستاده‌ای‌ را نرسد که‌ جز به‌ اذن‌ الهی‌ معجزه‌ای‌ بیاورد» پس‌ هیچ‌ پیامبری ‌نمی‌تواند از نزد خود معجزه‌ای‌ بیاورد. مراد از «آیه» معجزه‌ای‌ است‌ که‌ دال‌ بر نبوت‌ پیامبر باشد «پس‌ چون‌ فرمان‌ خدا برسد» یعنی‌: چون‌ وقت‌ معین‌ برای‌ عذاب ‌تکذیب‌ پیشه‌گان‌ ـ در دنیا یا در آخرت‌ ـ فرارسد «به‌ حق» میانشان‌ «داوری ‌می‌شود» و خداوند عزوجل  با فیصله‌ بر حق‌ خویش‌، بندگان‌ محق‌ و شایسته‌ خویش‌ را نجات‌ می‌دهد «و آنجاست» یعنی‌: در آن‌ وقت‌ است‌ «که‌ مبطلان» یعنی‌: کسانی‌که‌ از باطل‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند «زیان‌ می‌کنند» پس‌ ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم! بر توست‌ که‌ با اقتدا به‌ انبیای‌ پیش‌ از خود، صبر و شکیبایی‌ پیشه‌ کنی‌. و آن‌گاه‌ که ‌فرمان‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ فیصله‌ کردن‌ میان‌ تو و قومت‌ دررسد، قطعا میان‌ شما به‌حق‌ و راستی‌ فیصله‌ می‌کند و تو در آن‌ زمان‌ قطعا نصرت‌ داده‌ می‌شوی‌ و باطل‌اندیشان‌ و باطل‌گرایان‌ از اشراف‌ قریش‌ ـ یعنی‌ کسانی‌ که‌ تو را از دعوتت‌ بازمی‌دارند ـ قطعا زیانکار می‌شوند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمَ لِتَرۡکَبُواْ مِنۡهَا وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٩

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ چهارپایان‌ را برای‌ شما پدید آورد» یعنی‌: آن‌ها را به‌خاطر شما آفرید. مراد از این‌ چهارپایان‌، جفتهای‌ هشتگانه‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز هستند که‌ ذکر آن‌ها در سوره‌ «انعام/‌143» گذشت‌ «تا از برخی‌ از آن‌ها سواری‌ گیرید و از برخی‌ از آن‌ها بخورید» یعنی‌: تا بر برخی‌ از آن‌ها سوار شوید و برخی‌ از آن‌ها را بخورید.

﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَیۡهَا حَاجَةٗ فِی صُدُورِکُمۡ وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ٨٠

«و در آن‌ها برای‌ شما منافعی» دیگر «است» غیراز سوار شدن‌ و خوردن‌؛ مانند بهره‌برداری‌ از موی‌، کرک‌، پشم‌، شیر، کره‌، روغن‌، پنیر و جز این‌ از منافع‌ دیگر «و تا سوار بر آن‌ها به‌ مقصودی‌ که‌ در دل‌هایتان‌ است‌، برسید» یعنی‌: تا آن‌ها شما را با بارهای‌ سنگینتان‌ از سرزمینی‌ به‌ سرزمین‌ دیگر حمل‌ کنند و بنابراین‌، شما بتوانید به‌وسیله‌ آن‌ها نیازهایتان‌ را به‌آسانی‌ و سهولت‌ در سرزمین‌ها و کشورهای‌ دور دست ‌برآورید «و بر آن‌ها و بر کشتی‌ حمل‌ می‌شوید» یعنی‌: بر شتر در بیابان‌ و بر کشتی‌ در دریا منتقل‌ می‌شوید. و گفته‌ اند: «شتر، سفینه‌ صحراست‌».

﴿وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ فَأَیَّ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ تُنکِرُونَ٨١

«و» حق‌ تعالی‌ «آیات‌ خویش‌ را» یعنی‌: نشانه‌ها و دلالتهای‌ خود در آفاق‌ و انفس‌ را که‌ دال‌ بر کمال‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ وی‌ است‌ «به‌ شما می‌نمایاند پس‌ کدام‌یک‌ از آیات‌ خدا را انکار می‌کنید؟» زیرا این‌ نشانه‌ها و دلایل‌، در وضوح‌ و روشنی‌ خود و در عدم‌ وجود هیچ‌گونه‌ خفا و ابهامی‌ در آن‌ها، در جایگاهی‌ قرار دارند که ‌هیچ‌ صاحب‌ بصیرت‌ روشنی‌، آن‌ها را انکار نمی‌کند؛ چنانچه‌ از اهل‌ انصاف ‌باشد.

﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٨٢

«آیا در زمین‌ سیر نکرده‌اند» این‌ گروه‌ کافر معاند ستیزه‌جو «تا ببینند که‌ سرانجام‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از امت‌هایی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را نافرمانی‌ کرده‌ وپیامبران‌ خویش‌  علیهم السلام  را تکذیب‌ کردند؛ «چگونه‌ بوده‌ است‌؟» زیرا آثار برجای ‌مانده‌ موجود در دیار و سرزمین‌ هایشان‌، بر عذابی‌ که‌ به‌ آنان‌ نازل‌ شده‌ و بر فرجام‌ بدی‌ که‌ بدان‌ پیوسته‌اند، دلالت‌ می‌کند و این‌ آثار برجای‌ مانده‌، با زبان ‌بی‌ زبانی‌ در این‌ باره‌ حرفهای‌ بسیاری‌ برای‌ گفتن‌ دارند «آن‌ها از حیث‌ شمار بیشتر و پرتوان‌تر از آنان‌ بوده‌اند» یعنی‌: آن‌ پیشینیان‌، از مشرکان‌ مکه‌ در شمار خود بیشتر، در اجسام‌ و پیکرهای‌ خود نیرومندتر و در اموال‌ خود بیشتر و فراتر بوده‌اند «و از حیث‌ آثار در روی‌ زمین‌ استوارتر بودند» یعنی‌: آن‌ها با بناها، کارگاه‌ها و کشتزارهایی‌که‌ دلیل‌ وجود نیرومند مدنی‌ آن‌ها بوده‌ است‌، از این‌ مشرکان‌ قوی‌تر و مشهورتر بوده‌اند «ولی‌ آنچه‌ به‌ دست‌ می‌آوردند، به‌ حال‌شان‌ سودی‌ نبخشید» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ الهی‌ در رسید، آن‌ همه‌ شکوه‌ و ابهت‌ ظاهری‌، هیچ‌ به‌ کارشان‌ نیامد.

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣

«و چون‌ پیامبران‌شان‌ برایشان‌ بینات» یعنی‌: حجت‌های‌ آشکار و معجزات‌ روشن ‌«را آوردند، به‌ چیزی‌ از علم‌ که‌ نزدشان‌ بود خرسند شدند» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ در نزدشان‌ از علم‌ و دانش‌ ادعایی‌ و پنداری‌ بود، اظهار مسرت‌ و شادمانی‌ کردند درحالی‌که‌ این‌ دستاویزهایشان‌ در حقیقت‌، چیزی‌ جز شبهه‌های‌ باطل‌ و ادعاهای ‌بی‌اساس‌ و پوچ‌ نبود. به ‌قولی‌ مراد این‌ است‌: به‌ آنچه‌ که‌ نزدشان‌ از علم‌ احوال‌ دنیا ـ نه‌ احوال‌ دین‌ ـ است‌، شادمان‌ شدند. چنان‌که‌ خداوند عزوجل  می‌فرماید: ﴿یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا[روم:7]. «آنها فقط ظاهری‌ از زندگانی‌ دنیا را می‌دانند». «و آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا می‌کردند، آنان‌ را فروگرفت» یعنی‌: جزای‌ استهزایشان‌ به‌ آنان ‌احاطه‌ کرد و آنان‌ را فروگرفت‌.

اشاره‌ به‌ این‌که‌ علم‌ دنیوی‌، عاملی‌ از عوامل‌ غرور بازدارنده‌ از پیروی‌ حق ‌است‌، معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد که‌ ابعاد و اعماق‌ آن‌، در عصر ما بهتر و بیشتر شناخته‌ شده‌ است‌ زیرا هم‌اکنون‌ غرور علمی‌ بشر به‌ اوج‌ خود رسیده‌ به‌طوری‌که‌ دانشمندان‌ علوم‌ تجربی‌ ـ جز اندکی‌ از کسانی‌ که‌ اهل‌ انصاف‌ هستند ـ علوم‌ دینی‌ را سبک‌ و بی‌اهمیت‌ می‌انگارند.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤

«پس‌ چون‌ عذاب‌ ما را دیدند» یعنی‌: چون‌ عذاب‌ فرودآمده‌ ما را بر سر خود مشاهده‌ کردند «گفتند: تنها به‌ خدا ایمان‌ آوردیم‌ و اینک‌ بدانچه‌ با او شریک ‌می‌گردانیدیم» از بتانی‌ که‌ می‌پرستیدیم‌ «کافریم».

﴿فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِکَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٥

«ولی‌ هنگامی‌ که‌ عذاب‌ ما را مشاهده‌ کردند، دیگر چنان‌ نبود که‌ ایمانشان‌ برای‌ آن‌ها سودی‌ داشته‌ باشد» زیرا ایمان‌ آوردن‌ به‌ هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، به‌ صاحب‌ خود سودی‌ نمی‌رساند و فقط این‌ ایمان‌ اختیاری‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ سود می‌رساند، نه ‌ایمان‌ اجباری‌ و اضطراری‌ لذا در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، دیگر برای‌ تکلیف‌ مجالی ‌باقی‌ نمی‌ماند، چه‌ در این‌ هنگام‌، همگان‌ حق‌ را باور کرده‌ و به‌ حقیقت‌ ایمان ‌می‌آورند. همچنین‌ ایمان ‌آوردن‌ در آخرت‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در دنیا ایمان‌ نیاورده‌ بودند ولی‌ در هنگام‌ برپایی‌ قیامت‌ ایمان‌ می‌آورند، هیچ‌ سودی‌ نمی‌رساند «این‌سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ میان‌ بندگانش‌ گذشته‌ است» یعنی‌: خدای‌ سبحان‌ این‌ سنت‌ را در میان‌ همه‌ امت‌ها گذرانده‌ و جاری‌ کرده‌ است‌ که‌: ایمان‌آوردن‌ در هنگام‌ مشاهده ‌عذاب‌ به‌ حالشان‌ سودی‌ ندارد «و آنجاست» یعنی‌: در هنگام‌ دیدن‌ و معاینه‌ عذاب‌ خدا عزوجل  است‌ «که‌ کافران‌ زیانکار شدند» البته‌ کافر در هر وقت‌ و هر زمانی ‌زیانکار است‌ ولی‌ هنگامی‌ این‌ زیانکاری‌ برایشان‌ مسلم‌ می‌شود که‌ عذاب‌ الهی‌ راببینند. البته‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ توبه‌ بنده‌ تا هنگامی‌ پذیرفته ‌می‌شود که‌ روح‌ به‌ گلوگاه‌ وی‌ نرسیده‌ و او در حال‌ غرغره‌ مرگ‌ نباشد و چون‌ در تلاطم‌ جان‌ کندن‌ افتاد و ملک‌الموت‌ را مشاهده‌ کرد، در آن‌ هنگام‌، دیگر توبه‌ای‌از وی‌ پذیرفته‌ نیست‌.

 




[1]- نگاه‌ ؛ مقدمه‌ کتاب‌: «الله» از مرحوم‌ شیخ‌ سعید حوی.