مکی است؛ ترتیب آن 52؛ شمار آیات آن 49
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿وَٱلطُّورِ ١﴾.
خداوند متعال به «طور» سوگند یاد کرده؛ به کوهی که با موسی علیه السلام بر بالای آن سخن زد و در سینا موقعیت دارد.
﴿وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ ٢﴾.
الله متعال به کتابش قرآن کریم در صفحات و ورقهای نوشتهشده سوگند یاد نموده است.
﴿فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ ٣﴾.
به کتاب خویش قرآن کریم در صفحات منشوری نوشتهشده و در پوستهای نرمی ثبت گردیده است.
﴿وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ ٤﴾.
حقتعالی به بیت المعمور که فرشتگان در همه وقتها بدان طواف مینمایند سوگند یاد نموده است.
﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ ٥﴾.
خداوند عزوجل به آسمان سوگند یاد نموده است که بالای زمین سقف مرفوعی است و بلندی یافته است.
﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ ٦﴾.
و به دریای پُر از آب، یا دریایی که در هنگام فرا رسیدن قیامت از آتش شعلهور است سوگند یاد نموده است.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧﴾.
به راستی که عذاب خداوند بزرگ بر دشمنان کافرش خواهی نخواهی آمدنی است و واقع میشوند.
﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨﴾.
هیچ کسی توانایی ندارد عذاب خداوند عزوجل را از کافران باز دارد و از وقوعش جلوگیری نماید.
﴿یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا ٩﴾.
در روزی که آسمان به جنبش و اضطراب آید، در نظامش خلل وارد شود و اجزای آن پراگنده گردد.
﴿وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا ١٠﴾.
در آن وقت که کوهها مانند گرد و غبار در هوا به حرکت میآیند و از جایگاههای خود دور میشوند.
﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ ١١﴾.
با فرا رسیدن آن روز هلاکت و تباهی بر کافران باد که به تکذیب پیامبران میپرداختند؛
﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ ١٢﴾.
آنانکه در امور باطل فرو میروند و حق را به بازی میگیرند؛ یعنی زندگی آنان در لهو و تمسخر میگذرد.
﴿یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ١٣﴾.
در آن روز کافران با سختی و درشتی و با خواری و ذلّت به سوی آتش دوزخ کشانده میشوند.
﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٤﴾.
برای کافران به طور توبیخ گفته میشوند: اینک آتش دوزخ که در زندگی دنیا بدان تکذیب میکردید در پیش چشم شما قرار دارد و عذاب آن را بچشید.
﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ ١٥﴾.
آیا این عذاب جادوست، همچنان که شما قرآن را در دنیا جادو میپنداشتید، یا شما آن را حقیقتاً دیده نمیتوانید.
﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٦﴾.
ای کافران! از گرمی آتش دوزخ بچشید. اگر در گرمی، زهرناکی و داغی آن صبر نمایید یا صبر نکنید، عذاب از شما دفع نمیشوند و از آن هرگز بیرون نمیشوید؛ یعنی صبر و عدم صبر شما برابر است. این جزای کفر و تکذیب شماست که در دنیا مرتکب شدید و الله تعالی بر بندگان ستمگار نمیباشد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَعِیمٖ ١٧﴾.
به یقین که پرهیزگاران در بهشتها و نعمتها، در شادمانی و کرامت و در جوار خداوند بخشندۀ مهربان قرار دارند.
﴿فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ ١٨﴾.
از انواع نعمتهای سرورآفرین، امور خوشایند و لذایذی که خداوند عزوجل بر ایشان منّت گذاشته استفاده میبرند حقتعالی از عذاب دوزخ نجاتشان داده است؛ زیرا به خداوند یگانۀ قهّار ایمان آوردند و از پیامبر ستودۀ مختار پیروی کردند.
﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٩﴾.
ای نیکو کاران! از طعامهای گوارای بهشت بخورید و از نوشیدنیهای خوشمزّۀ آن بیاشامید. اینها پاداش اعمال نیکی است که در دنیا انجام دادید.
﴿مُتَّکِِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ ٢٠﴾.
ابرار نیکوکار به منظور استفادۀ بیشتر از نعمتها، روبروی یکدیگر بر تختهای بهشت تکیه زدهاند، خداوند منّان همسران زیبا، سفید و فراخچشمی را به ازدواجشان درمیآورند.
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ ٢١﴾.
خداوند سبحان، مؤمنان را با عدهای از ذریۀشان که در اعمال به آنان اقتدا و موافقت کردهاند در بهشت جمع میسازد؛ طوری که ذریه را به درجۀ پدران بالا میبرد، هرچند از نگاه عمل به مرتبۀشان نرسیده باشند، تا همگان را با جمع ساختن در یک جایگاه از نعمتش برخوردار سازد، امّا حقتعالی پاداش عمل هیچکدام را کم نمیکند، بلکه کامل و زیادتر عطا مینماید. هر انسانی مرهون عملی است که انجام داده و به خاطر جُرم دیگری مورد محاسبه قرار نمیگیرد.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ ٢٢﴾.
خداوند منّان بر نعمتهای که یادآوری شد، میوهها و گوشتهای تازه، اشتهاآور و خوشمزّهای را مزید میسازد که نفس بدان میل میکند و از آن لذّت میبرد.
﴿یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ ٢٣﴾.
از نعمتهای که خداوند عزوجل برای بندگانش در بهشت آماده داشته این است که جامهای شراب را در جمع خویش به یکدیگر تعارف میکنند و با اُنس و شادمانی دَور میدهند تا استفاده از نعمتها بزرگ جلوه کند. این شرابی است که عقل را نمیرباید و با نوشیدنش بیهوده گویی و نابسامانی در سخن پدید نمیآید و مانند شراب دنیا در نوشیدنش گناهی نیست.
﴿۞وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ ٢٤﴾.
بر ابرار نیکوکار در بهشت نوجوانانی طواف میکنند و به خدمتگزاریشان میپردازند که در ارزش و پاکیزهگی و در تناسب و سفیدیشان مانند مرواریدی هستند که در صدف مسون باشد و هنوز به دست مردم نرسیده باشد.
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ ٢٥﴾.
بعضی ابرار نیکوکار در بهشت به همدیگر رو میآورند و از نعمتهای زیاد و سبب کرامتهایی که به ایشان عطا شده سؤال میکنند.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ ٢٦﴾.
میگویند: ما پیش از این در زندگی دنیوی و در بین خانوادههای خویش از خداوند عزوجل میترسیدیم و از عذابش هراس داشتیم، به طاعاتش عمل میکردیم و از معصیتها امتناع میورزیدیم.
﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧﴾.
از اینرو حقتعالی با منّت و کرمش بر ما احسان نمود و ما را از عذاب زهرآگین دوزخ، یعنی از شعلهها و گرمی سختش نگه داشت.
﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ ٢٨﴾.
پیش از این ما در دنیا خداوند عزوجل را به یگانگی میخواندیم، با اخلاص عبادت میکردیم و به او چیزی را شریک نمیآورندیم تا ما را از دوزخ نگه دارد و به بهشتهای پر از نعمت داخل نماید. الله تعالی دعای ما را قبول کرد و آنچه را خواسته بودیم به ما بخشید. یقیناً خداوند عزوجل با انواع مهربانیها بر بندگانش صاحب فضل و احسان است وجود و سخاوتش را بر آنان فرو ریخته است. او بر بندگان مهربان است؛ چنانکه آنان را در دخول به بهشت و نجات از دوزخ توفیق بخشیده است.
﴿فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ ٢٩﴾.
ای پیامبر! قوم خویش را به قرآن کریم پند بده و آنان را بدان نصیحت کن؛ تو با نعمتهایی چون رسالت، حکمت، علم نافع و عقلبرتر که برایت عطا شده کاهنی نیستی که مردم را بدون علم و براساس گمان به امور آینده خبر دهی و نیز دیوانۀ بیخردی نمیباشی که ندانسته سخن گویی.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ ٣٠﴾.
بلکه کافران دربارۀ پیامبر مختار میگویند که شاعری است و ما مرگش را انتظار میکشیم تا دعوتش نیز با خودش بمیرد.
﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ ٣١﴾.
ای پیامبر! برای آنان بگو: شما مرگ مرا انتظار کشید و من مرگ شما را انتظار میکشم، شما وفات مرا چشم به راه باشید و من عذاب خداوند برای شما را چشم به راه خواهم بود و به زودی خواهید دانست که عاقبت نیکو و پسندیده برای کیست.
﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ ٣٢﴾.
آیا یقیناً عقلهای کافران آنان را به این سخن متناقض امر کرده است؟ آخر چگونه کهانت، شعر و دیوانگی در یک شخص و در یک وقت جمع میشوند، بلکه آنان در سرکشی زیادهروی کردند و در عصیانگری از حد گذشتند.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ ٣٣﴾.
بلکه کافران میگویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را از نزد خود ساخته، امّا چنین نیست. واقعیت این است که این قوم تکذیب میکنند و تصدیق ندارند؛ چون اگر به رسالت تصدیق میداشتند چنین سخنی را بر زبان نمیآورند.
﴿فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ ٣٤﴾.
اگر کافران راست میگویند که پیامبر قرآن کریم را از خود ساخته پس آنان هم بیابند سخنی را بیاورند که در بیان و فصاحتش مانند قرآن باشد.
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥﴾.
آیا کافران بدون آفریدگار و پدیدآورندهای به وجود آمدند یا خود خویشتن را آفریدهاند؟ این اندیشه درست نیست، نه آنان را عدم به وجود آورده و نه هم خود خویشتن را آفریدهاند. درست این است که خداوند یگانه آنان را آفریده پس واجب است که فقط اوتعالی را بدون شک عبادت کنند.
﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦﴾.
آیا آسمانها و زمین را با این استحکام عجیب کافران آفریدهاند؟ بلکه آنان به قدرت و یگانگی خداوند عزوجل یقین ندارند و از آنرو کافر شدند.
﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧﴾.
آیا خزانههای رزق و روزی و بخششهای خداوندی در نزد کافران است و در آن هر طوری که بخواهند تصرّف میکنند؟ واقعیت این است که آنان چیزی را مالک نیستند. آیا آنان در جهان دارای نیرو و سلطهای هستند که غلبه و زورمندی از آن ایشان باشد؟ این همه درست نیست، بلکه آنان ناتوان و ضعیفاند و خداوند عزوجل نیرومند و زورآور است.
﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٣٨﴾.
آیا برای کافران نردبانی است که در آن بالا میروند تا به وحی گوش دهند و در نتیجه وحیی را درمییابند که نظر باطل آنان را تأیید میکند؟ پس باید هر کافری که چنین ادّعایی دارد دلیل قاطعی را برای صدق دعوایش بیاورد.
﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ ٣٩﴾.
آیا همچنان که شما به دروغ و ناحق ادّعا میکنید دختران برای خداوند و پسران فقط مخصوص شماست؟
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠﴾.
ای پیامبر! آیا برای تبلیغ رسالت خویش مزدی را طلب کردهای و آنان برای دفع تکلیف تاوانی که از آنان خواستار شدهای به دشواری و مشقّت افتادند؟
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ ٤١﴾.
آیا کافران علم غیب دارند و آن را به منظور آگاهی مردم مینویسند و یاد داشت میکنند؟ چنین ادّعایی دروغ است؛ چون جز خداوند کسی غیب را نمیداند.
﴿أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ ٤٢﴾.
بلکه کافران اراده دارند تدبیر و حیلهای را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کار برند، امّا به زودی ضرر تدبیر و حیلۀ آنان به خودشان برخواهد گشت.
﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٤٣﴾.
آیا کافران غیر از پروردگار عزوجل خدای دیگری دارند که سزاوار عبادت باشد؟ الله تعالی از شرک کافران مقدّس و متعالی است. حقتعالی در آفرینش و الوهیت شریکی ندارد، پس تنها او مستحقّ عبادت است.
﴿وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ ٤٤﴾.
اگر کافران قطعهای از عذاب را ببینند که از آسمان بر آنان فرود میآید، بازهم هرگز از شرک خود توبه نمیکنند بلکه میگویند: این ابری است که به روی هم متراکم شده و عذاب نمیباشد.
﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ ٤٥﴾.
پس ای پیامبر! کافران را به حال آنان بگذار تا روز قیامت، یعنی روز هلاکت و عذاب خویش را ملاقات کنند.
﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ٤٦﴾.
حیله و تدبیر کافران برای آنان در روز قیامت فایدهای ندارد، عذاب خداوند عزوجل را از آنان دفع نمیکند و جز اوتعالی یاوری ندارند که یاریشان نماید.
﴿وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٤٧﴾.
پیش از رسیدن روز قیامت در زندگی دنیا برای کافران عذابهایی چون قتل، اسارت، خواری، مصیبت، عذاب قبر و دیگر امور ناخوشایند آماده شده است، امّا بیشتر کافران بدان دانا نیستند.
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ ٤٨﴾.
ای پیامبر! به حکم پروردگار سبحان، به مأموریت خویش در انجام رسالتی که به منظور تبلیغ آن به سوی این کافران فرستاده شدهای و در برابر آزار، تمسخر و حیلههایی که بدان مواجه میشوی صبر و استقامت پیشه کن؛ زیرا تو زیر نظر و مورد حفظ، رعایت و تأیید حقتعالی قرار داری. و آنگاه که برای ادای نماز یا از خواب برمیخیزی، پروردگارت را به طور شایسته ثنا و ستایش نما و به پاکی یاد کن.
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ ٤٩﴾.
همچنان الله عزوجل را در نماز تهجّد و دیگر اوقات شب و نیز در حین پوشیدگی ستارهگان یعنی وقت نماز صبح به پاکی یاد کن؛ زیرا تسبیح و همه انواع ذکر، انسان را در برابر دشواریهای زندگی یاری میرساند.
مکی است و دارای (49) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با سوگند حق تعالی به کوهی که داری درخت است، «طور» نامیده شد زیرا طور به معنی کوه مشجر است و کوهی که درخت ندارد، به آن «طور» نمیگویند بلکه به آن «جبل» میگویند. و کوهی که حق تعالی بر آن با موسی علیه السلام سخن گفت و کوهی که عیسی علیه السلام را از آن به رسالت فرستاد، درخت داشت پس کوه طور با این رخداد عظیم، از شرف بزرگی برخوردار شد.
در بیان فضیلت این سوره از جبیر بن مطعم رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم تا با ایشان در باب اسیران مشرک گفتوگو کنم و ایشان را درحالی یافتم که مشغول ادای نماز بامداد بوده و سوره «والطور» را میخواندند پس چون به آیه: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨﴾ [الطور: 7-8] «رسیدند، از بیم آنکه عذاب نازل شود، اسلام آوردم» و چون به آیه: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦﴾ [الطور: 35-36] «رسیدند، نزدیک بود که قلبم از جا برکنده شود». از این جهت، صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «این سوره تمثیلکننده هجومی بر قلب بشری است که در آن تأثیر بس ژرفی میگذارد، هجومی که هیچ قلبی نمیتواند در برابر آن پایداری کند پس نهایتا به تسلیم وادار میشود».
﴿وَٱلطُّورِ١﴾
«سوگند به طور» طور: به زبان سریانی کوه است و مراد از آن «طور سینا» است که خداوند متعال با موسی علیه السلام بر آن سخن گفت و به منظور تشریف و گرامیداشت آن، به آن سوگند خورد.
﴿وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢﴾
«و سوگند به کتاب مسطور» مسطور: یعنی نوشته شده. مراد از کتاب: قرآن، یا لوح محفوظ، یا الواح موسی علیه السلام است. یا مراد همه اینها و غیر آنها از کتب آسمانی چون انجیل و زبور است.
﴿فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ٣﴾
«در رقی گشاده» یعنی: سوگند به کتابی که در رقی گشاده نوشته شده است. رق: پوست رقیق و نازک است. مبرد میگوید: «رق عبارت است از پوست نازک حیوانات که در گذشته مطالب را طومارگونه بر آن مینوشتند. منشور: یعنی گسترده و گشاده». خاطر نشان میشود که قبل از شناخت کاغذ، پوست حیوانات بیشترین نوشتافزار بشر بود.
﴿وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤﴾
«و سوگند به بیتالمعمور» که در آسمان هفتم است و خدای عزوجل در آن مورد پرستش قرار میگیرد و فرشتگان آن را با عبادت و نیایش خود آباد میدارند. شایان ذکر است که «بیتالمعمور» به ازای خانه کعبه قرار داد چنانکه در حدیث شریف معراج آمده است: «سپس به سوی بیتالمعمور بالا برده شدم و آن خآنهای است که هر روز هفتادهزار فرشته به آن وارد میشوند و دیگر تا آخر عمرشان به آن بر نمیگردند». یا مراد از «بیت المعمور» کعبه است که با حجاج، زوار و مجاوران خود آبادان میباشد. بیتالمعمور: یعنی خانه آبادان.
﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥﴾
«و سوگند به سقف برافراشته» یعنی: سوگند به آسمان. حق تعالی از آن رو آسمان را «سقف» نامید که مانند سقفی برای زمین است.
﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ٦﴾
«و سوگند به دریای برافروخته» مسجور: از سجر است که آتش برافروخته در تنور میباشد. روایت شده است که دریاها در روز قیامت یکپارچه آتشفشان شده و به آتشی بر افروخته تبدیل میگردند. البته تصور این معنی حتی در مقیاس شناختهای بشری در عصر حاضر نیز امری دور از ذهن نیست زیرا هم اکنون شناخته شده است که فقط طبقاتی از آب و خاک بر روی زمین وجود دارد و اعماق آن همه متشکل از مواد مذاب منفجره است، که وجود آتشفشانها ـ حتی در زیر بستر دریاها ـ نشآنهای بر این حقیقت میباشد. بهقولی دیگر «مسجور» بهمعنی پرساخته شده است. امام رازی میگوید: «حکمت در اینکه خداوند متعال این اماکن سهگانه؛ یعنی طور، بیتالمعمور و بحر مسجور را به سوگند خوردن انتخاب کرد؛ این است که این سه مکان، مکآنهای سه تن از انبیائیاند که ایشان به اخلاص با پروردگار خود در آنها خلوت کرده و با او در آنها به راز و نیازنشستهاند، یعنی موسی علیه السلام در طور، محمد صلی الله علیه و آله و سلم در کعبه و یونس علیه السلام در اعماق دریا». نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در کعبه به راز و نیاز نشستند و گفتند: «السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین. لا أحصی ثناء علیک أنت کما أثنیت علی نفسک». «سلام بر ما و بر بندگان صالح خداوند. پروردگارا! من نمیتوانم آنچنان که تو خود بر خویشتن ثنا گفتهای، ثنای تو را برشمارم». و یونس علیه السلام در اعماق دریا ندا کرد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [انبیاء:87] پس این اماکن به این سبب از شرف و کرامت برخوردار گردیدند.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧﴾
«که عذاب پروردگارت واقع شدنی است» این جواب قسم است. یعنی: به آنچه ذکر شد سوگند که عذاب پروردگارت بر کسانی که مستحق آن هستند، خواه نخواه آمدنی است.
﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨﴾
«آن را هیچ دفع کنندهای نیست» که از دوزخیان برگرداند و دفع کند. البته سوگند الهی به این امور، نشان دهنده این حقیقت است که این پدیدهها بر کمال قدرت و حکمت وی، بر راستی و درستی اخبارش بر وقوع عذابش در روز قیامت و بر تواناییاش در ثبت و نگهداری اعمال بندگان به منظور مجازات آنها، دلالت میکنند.
﴿یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا٩﴾
«روزی که آسمان جنبش کند به جنبشی سخت» یعنی: بعضی از آن در بعضی دیگر متموج گردیده و به شدت درهم وبرهم گردد و مانند سنگ آسیابی که از مدار خود منحرف شده باشد، در هم بچرخد. که این پدیده، در روز قیامت واقع میشود.
﴿وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا١٠﴾
«و کوهها روان شوند به روان شدنی» یعنی: کوهها جابجا شده و از جاهای خود همچون روان شدن ابر، روان گردند و خردوریز و پراکنده شوند.
﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١١﴾
«پس وای بر تکذیب کنندگان در آن روز» ویل: کلمهای است که به شخصی که در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار دارد، گفته میشود. یعنی: وای بر تکذیبکنندگان از عذاب سهمگین روز قیامت؛ آنگاه که پدیده هولناک جنبش و اضطراب آسمآنها و پاشان شدن کوها روی دهد.
﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ١٢﴾
«کسانی که به بیهوده گویی سرگرماند» یعنی: وای بر کسانی که چنان در لجنزار باطل فرورفته و به آن سرگرماند و در تکذیب و استهزا به دعوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم چنان ژاژخایی میکنند که هرگز حسابی را به یاد نیاورده و از عقابی نمیهراسند.
﴿یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا١٣﴾
«روزی که به شدت به سوی آتش دوزخ کشیده میشوند» یعنی: روزی که با سختی و خشونت بسیار سختی، به سوی آتش جهنم رانده میشوند.
﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ١٤﴾
«این همان آتشی است که شما آن را دروغ میپنداشتید» یعنی: نگهبانان دوزخ در آن روز به آنان میگویند: این آتشی که شما آن را مشاهده میکنید، همان آتشی است که در دنیا دروغش میپنداشتید.
﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ١٥﴾
«آیا این» چیزی که هم اکنون میبینید و مشاهده میکنید «سحر است» چنانکه در دنیا به پیامبران علیهم السلام ساحر و جادوگر و به کتابهای نازل کرده حق تعالی، سحر میگفتید؟ «یا شما نمیبینید؟» یعنی: یا اینکه شما از دیدن دوزخ کورید چنان که از دیدن حق در دنیا کور بودید؟.
﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦﴾
«به آن درآیید» یعنی: هرگاه انکار دوزخ برای شما ممکن نیست و به خوبی برای شما ثابت شد که آنچه میبینید، سحر و جادو هم نیست و در دیدگان شما نیز هیچ خلل و اشکالی وجود ندارد پس همینک به آن درآیید و سختیهای آن را بهجان تحمل کنید، سپس «خواه صبر کنید یا صبر نکنید» بر عذاب آن، هر چه میخواهید بکنید زیرا صبر و عدم آن هردو «به حال شما یکسان است» در عدم بخشیدن سود و فایده، چه بر فرض این که صبر کنید، این صبر شما هیچ سودی به حالتان ندارد «تنها به آنچه میکردید، مجازات مییابید» زیرا جزا در برابر عمل است و هرگاه جزا حتما واقع شدنی است پس صبر و عدم آن هردو برایتان یکسان میباشد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَعِیمٖ١٧ فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ١٨﴾
«همانا پرهیزگاران در باغها و در نعمتهایی هستند» بر عکس آن گروه دوزخی که در عذاب و تیرهروزی بهسر میبرند «به آنچه پروردگارشان به آنان از میوهها داده برخوردارند» یعنی: پرهیزگاران در بهشت از میوههای آن برخوردارند. یا معنی این است: ایشان به سبب قرار گرفتن در عطایای خدای عزوجل ـ عطایا و دهشهاییکه هیچ چشمی نظیر آنها را ندیده، هیچ گوشی نظیر آنها را نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است ـ از رفاه، نعمت و لذتهای گوارا برخوردارند «و بهسبب آنکه پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگه داشته است» نیز برخوردارند؛ که این خود نعمتی است مستقل.
﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٩﴾
به پرهیزگاران ـ به عنوان شادباش و تبریک ـ گفته میشود: «بخورید و بنوشید؛ گوارایتان باد!» هنی: نعمت و لذتی است که در آن هیچ بریدگی، انقطاع، سختی، کدورت، تیرهگی و ناخالصیای وجود نداشته باشد. آری! به گوارایی بخورید و بیاشامید «به خاطر آنچه میکردید» از اعمال نیک.
﴿مُتَّکِِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ٢٠﴾
«تکیه زدهاند» بهشتیان در حال خورد و نوششان «بر تختهای برابر یکدیگر گسترده» مصفوفه: بعضی به بعضی دیگر پیوسته و رج زده، به گونهای که همه تختها یک صف به حساب میآیند. در حدیث شریف آمده است: «شخص بهشتی در بهشت به متکایی که گستردهگی آن به مقدار چهل سال راه است، تکیه میزند، نه از آن بر میگردد و نه او را ملول و دلتنگ میگرداند. آنچه که دلش بدان میل کند و چشمانش از دیدن آن لذت برد، آماده نزد وی میآید». «و حوریان درشت چشم را جفت آنان گرداندهایم» یعنی: هریک از بهشتیان را به زنان بهشتیای که حور عیناند، همدم و پیوسته میگردانیم. حوراء: زنی است که سپیدی و سیاهی چشمش هردو در نهایت حسن خود باشد. عین: هر زن درشت چشمی است.
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ٢١﴾
«و کسانی که ایمان آوردهاند و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد» یعنی: خدای سبحان نسل و اولاد شخص مؤمن را در بهشت ـ هرچند که در عمل پایینتر از او باشند ـ به درجه او رفعت میدهد و به او میپیونداند تا چشمان وی به دیدن آنها روشن و دلش به وجودشان شاد گردد چنان که در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه نیز آمده است اما این امر تحقق نمیپذیرد مگر در صورتی که فرزندانش مؤمن باشند. متن حدیث شریف نقل شده از ابنعباس رضی الله عنه در این باره این است: «چون شخص به بهشت درآید، از پدر و مادر و همسر و فرزندان خود سؤال میکند که آنان در کجایند؟ به او گفته میشود: آنان به درجه تو نرسیدهاند. میگوید: پروردگارا! من هم برای خود و هم برای آنان عمل کردهام! آنگاه به ملحق ساختن ایشان به وی فرمان داده میشود». سپس ابنعباس رضی الله عنه این آیه را تلاوت کرد.
«و چیزی از جزای عملشان را نمیکاهیم» یعنی: با ملحق ساختن فرزندان و اقربای آنها به ایشان، چیزی از ثواب اعمال خودشان را نیز نمیکاهیم «هر کسی در گرو کار و کردار خویش است» در روز قیامت پس اگر بر وجهی عمل کرد که خداوند متعال او را بدان فرمان داده بود و به وجایب خود نیک پرداخت، خداوند متعال او را آزاد میکند و در غیر آن نابودش میکند و چه نابودی هراس انگیزی که حتی مرگ را نیز به آن هیچ راهی نیست و نمیتواند بر آن نقطه پایانی بگذارد!.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ٢٢﴾
«با میوه و گوشتی که خوش دارند، آنان را مدد میکنیم» یعنی: افزون بر آنچه که بهشتیان از نعمتها دارند؛ میوههای گوناگون و انواع گوشتهای لذیذ دیگری را که خوش دارند و دلهایشان بدان گرایش دارد، پیدرپی بر ایشان میفرستیم.
﴿یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ٢٣﴾
«در آنجا جامی از دست هم میربایند» یعنی: در آنجا بهشتیان جامهایی از شراب بهشتی را باهم دست به دست میکنند. یا معنی این است: آنها از بس که شاد و سر خوشاند جامهای شراب را از روی سرگرمی و سرمستی از دست یکدیگر میربایند «در آن نه بیهودهگی است و نه بزهکاری» یعنی: در بهشت میان میگساران سخنان بیهوده و گناهآلود رد و بدل نمیشود چنان که در میان میگساران دنیا چنین کارها و حرکاتی روی میدهد. ابن قتیبه میگوید: «شراب بهشت عقلهایشان را نمیرباید تا آثار سوئی چون شراب دنیا در ایشان بجا گذاشته و در نتیجه، حرکتی از ایشان سر زند که گنهکارشان گرداند».
﴿وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ٢٤﴾
«و برای آنان نوجوانانی است که بر گردشان همیگردند» یعنی: نوجوانان خوبروی همراه با جام میوه و غذا و دیگر نعمتها برگرداگرد بهشتیان میگردند، به خدمت سرگرماند و رفتوآمد میکنند «انگاری آنها» یعنی: آن نوجوانان؛ در زیبایی، خرمی، رخشندگی و صفای خود؛ بسان «مرواریدی اند که نهفته است» یعنی: در پرده صدف پنهان و در داخل صدف مصون است و هیچ دستی به آن نرسیده است؛ سپید و چشمربا و خرم. در حدیث شریف به روایت قتاده آمده است: «از رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: یا رسول الله! خدمتکار [بهشت خود] مانند مروارید است پس چگونه است کسی که آن خدمتکار به وی خدمت میکند؟ فرمودند: سوگند به ذاتی که جانم در اختیار اوست، فضل و برتری در میان آنان، همانند فضیلت ماه شب چهارده بر سایر ستارگان است».
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ٢٥﴾
«و بعضی از آنان به بعضی دیگر به همپرسی روی آورند» یعنی: بعضی از بهشتیان از بعضی دیگر در بهشت سؤال میکنند که در دنیا چه حال و روزی داشته اند، چه رنجهایی دیدهاند و از عاقبت و سرانجام کار چه بیمهایی داشته اند؟ زیرا آنها ازاین گفتوگوها لذت برده، به یکدیگر انس گرفته و در ضمن آن به نعمت پروردگار خویش اعتراف میکنند.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ٢٦﴾
«گویند: ما پیش از این در میان خانواده خود بیمناک بودیم» و از عذاب خداوند عزوجل در ترس و نگرانی بهسر میبردیم. یا ما از عصیان و نافرمانی حق تعالی بیمناک بودیم.
﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧﴾
سپس در بیان علت وصول خویش به بهشت میگویند: «پس خدا بر ما منت نهاد» با آمرزش و رحمت خویش، یا با توفیق طاعت خویش «و ما را از عذاب سموم حفظ کرد» عذاب سموم: عذاب آتش است. سموم جهنم دمهای است که از گرمای آن به وجود میآید. به قولی: آتشباد جهنم سموم نامیده شد زیرا آن باد وارد مسامات و منافذ بدن میشود.
﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ٢٨﴾
بهشتیان در بیان علت وصول خویش به بهشت میافزایند: «ما پیش از این» در دنیا «او را میخواندیم» یعنی: خداوند متعال را به یگانگی میخواندیم و او را پرستش میکردیم، یا از او میخواستیم که بر ما با مغفرت و رحمت خویش منت نهد «هرآینه او احسانکننده مهربان است» بر: بسیار احسان کننده و رحیم: بسیار مهربان است به بندگانش.
﴿فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩﴾
«پس اندرز ده» یعنی: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! بر پنددادن و موعظه پایداری ورز «که تو به نعمت پروردگارت» که همانا نبوت است «نه کاهنی و نه دیوانه» کاهن: کسی است که این پندار را در دیگران القا میکند که غیب را بدون وحی میداند. عراف: کسی است که با تکیه بر جنیان، راجع به آینده پیشگویی میکند. یعنی: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! آنچه که تو میگویی، کهانت نیست زیرا تو به وحیی ناطق هستی که خداوند متعال تو را به ابلاغ آن دستور داده است.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠﴾
«یا» مشرکان «میگویند:» محمد «شاعری است که ما در حق وی حوادث روزگار را انتظار میبریم» تا بمیرد چنان که دیگران مردهاند، یا به هلاکت رسد چنان که پیشینیان وی به هلاکت رسیدهاند پس آنگاه کار دین و دعوتش به پایان میرسد و ما از دست وی راحت میشویم. ریب: در اصل به معنی شک است و بر حوادث نیز اطلاق میشود. منون: زمانه و روزگار، یا مرگ است.
ابن جریر و ابن اسحاق در بیان سبب نزول این آیه از ابن عباس رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: قریش چون در دارالندوه جمع شدند تا در کار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رأی زنیکنند، گویندهای از آنان گفت: او را زندانی و دربند کنید، سپس به او «منون» را انتظار بکشید تا نابود شود چنان که پیشینیان وی از شعراء ـ مانند زهیر، نابغه و اعشی ـ هلاک شدند زیرا او نیز یکی از آنان است. پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود.
﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ٣١﴾
«بگو: انتظار بکشید که من نیز با شما از منتظرانم» یعنی: انتظار بکشید مرگ یا هلاکت مرا زیرا من هم با شما از انتظارکشندگان فرجام کار شما هستم و بدانید که من به نصرت خداوند عزوجل مطمئن و باورمندم.
﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٣٢﴾
«یا مگر خردهایشان آنان را به این امر فرمان میدهد» یعنی: یا مگر عقلهایشان آنان را به این ادعاهای متناقض که قرآن سحر، یا کهانت یا شعر است، دستور میدهد؟ شایان ذکر است که بزرگان قریش به خردمندی و تعقل توصیف میشدند پس خداوند متعال بدینسان عقلها و خردهایشان را به باد تحقیر گرفت؛ آنگاه که عقلهایشان شناخت حق از باطل را برایشان به باروبر ننشاند «یا مگر آنها قومی طغیانگرند» که در عناد از حد گذشتهاند پس به سبب آن گفتهاند آنچه را کهگفتهاند؟ بنابراین، سخنانشان از اثر خردورزی و تعقل نیست بلکه از اثر طغیان نفس است.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ٣٣﴾
«یا مگر میگویند: آن را بر بافته» یعنی: محمد قرآن را از نزد خود بر بافته و برساخته است «نه! بلکه ایمان ندارند» یعنی: حقیقت این است که سبب سرزدن همه این سخنان متناقض از آنان، کافر بودنشان است. آری! آنان به خداوند متعال ایمان نیاورده و آنچه را که رسول وی صلی الله علیه و آله و سلم آورده است، تصدیق نمیکنند.
﴿فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٣٤﴾
«پس اگر راستگو هستند» در این پندارشان که محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را بر بافته و از نزد خود آورده است؛ «باید سخنی مانند آن» یعنی: مانند قرآن در نظم و بیان شیوا و اسلوب بدیع آن «بیاورند» زیرا با در نظر داشت این امر که قرآن کلامی عربی است و آنان هم سران عرب و میدانداران گستره فصاحت و فرهنگ عربی اعم از نظم، نثر، بیان و بدیع آن ـ هستند، اینک این گود و این میدان؛ قدم پیش گذارند و نظیر قرآن را بیاورند.
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥﴾
«یا مگر آنها از هیچ آفریده شدهاند؟» یعنی: یا مگر آنان با این کیفیت بدیع و صنع عجیب، بدون آفرینندهای آفریده شدهاند و از این جهت، حق تعالی را عبادت نمیکنند «یا آنکه خود آفریدگار خویش هستند؟» یعنی: یا مگر آنان خود آفریدگار خویشاند؟ پس اگر اقرار کردند که در این کائنات بدون آفرینندهای آفریده نشدهاند و اگر اقرار کردند که خود هم آفریننده خویش نیستند، دیگر پذیرفتن این امر بر آنان الزامی میشود که آفریدگاری آنان را خلق کرده است و این آفریدگار هم خداوند متعال است.
﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦﴾
«یا مگر آسمانها و زمین را آفریدهاند؟» که آنها قطعا این کاره نیستند زیرا جز خدای آفریننده توانا، دیگر کسی بر آفرینش آسمآنها و زمین قادر نیست پس چرا دیگر حق تعالی را نمیپرستند؟! «نه! بلکه یقین ندارند» یعنی: واقعیت این استکه علت موضع گیریهای لجبازانه و عنودانهشان این است که در کار خود بر باور و یقینی قرار ندارند بلکه در مورد وعدههای عذاب و هشدارهای الهی، در تاریکیهای شک و شبهه دستوپا میزنند، در غیر آن باید ایمان میآوردند.
﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ٣٧﴾
«یا مگر گنجینههای پروردگارت پیش آنهاست؟» یعنی: آیا کلیدهای پروردگارت در امر رسالت به دست آنهاست تا آن را در هر جایی که بخواهند بگذارند؟ یا معنی این است: آیا گنجینههای باران و رزق بهدست آنهاست؟ «یا مگر آنان» بر مخلوقات خداوند عزوجل در زمین و آسمان «چیرهاند» و مسلط؟ و بنابراین، کار آنها را هر گونه که بخواهند میپردازند و اداره و ساماندهی میکنند؟ نه! هرگز این گونه نیست بلکه فقط خدای عزوجل است که مالک، متصرف و فعال مایشاء میباشد.
﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٣٨﴾
«یا مگر نردبانی دارند که برشوند و بشنوند؟» یعنی: یا مگر میگویند که نردبانی نصبکرده به سوی آسمان دارند که بر آن بالا رفته و سخن فرشتگان و آنچه را که به سویشان وحی میشود، میشنوند و به وسیله آن به علم غیب میرسند چنان که محمد صلی الله علیه و آله و سلم از طریق وحی به آن میرسد؟ «پس» اگر چنین ادعایی دارند «باید شنونده آنان سلطانی مبین بیاورد» یعنی: باید شنونده آنان، حجت روشن وآشکاری بر این شنیدن خود بیاورد ولی اگر چنین چیزی نزدشان موجود نیست، دیگر راهی جز این ندارند که از این پیامبر و از این قرآن پیروی کنند.
﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ٣٩﴾
«آیا خدا را دختران است و شما را پسران؟» یعنی: یا مگر دختران را به خداوند عزوجل و پسران را به خود نسبت میدهند؟ قطعا هرکس دارای چنین اندیشهای باشد، با فهم و خرد بیگانه بوده و در حضیض انحطاط فکری قرار دارد بنابراین، از او بعید نیست که توحید و رستاخیز را هم انکار کند.
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠﴾
«یا» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آنها مزدی مطالبه میکنی» که در برابر تبلیغ رسالت به تو بدهند؛ «و آنان از غرامت گرانبارند؟» یعنی: از بر عهده گرفتن این غرامت و تاوانی که تو از آنان میطلبی، احساس گرانباری میکنند لذا از حمل این بار گران به عسرت و زحمت درافتادهاند و نمیتوانند اسلام بیاورند؟.
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤١﴾
«یا مگر غیب پیش آنهاست و آنها مینویسند؟» یعنی: یا مگر ادعا میکنند که علم غیب یعنی اطلاعات ثبت شده بر لوح محفوظ نزدشان است و بنابراین، هر چه را بخواهند از روی علم غیب برای مردم مینویسند؟ پس بر این مبنی میگویند که ما برانگیخته نمیشویم و اگر هم برانگیخته شویم عذاب نمیشویم؟ قطعا موضوع چنین نیست زیرا جز خدای سبحان هیچکس دیگری غیب را نمیداند. قتاده میگوید: «چون مشرکان گفتند که ما در حق محمد حوادث بد روزگار را انتظارمیکشیم»، خداوند متعال فرمود: ﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ﴾ آیا نزدشان علم غیب است که بدانند محمد صلی الله علیه و آله و سلم چه وقت رحلت میکند، یا کار وی به کجا خواهد انجامید؟ که قطعا چنین نیست.
﴿أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ٤٢﴾
«یا مگر میخواهند نیرنگی بزنند؟» یعنی: مگر نیرنگی در حق رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم اندیشیدهاند تا او را با این توطئه و نیرنگ از بین ببرند «ولی کافران خود در نیرنگ گرفتار شدهاند» یعنی: چنان نیست که نیرنگشان مؤثر باشد بلکه کافران خود در زیان بداندیشی و نیرنگ خویش گرفتار شدهاند و بر این نیرنگشان جزا داده میشوند. یعنی مغلوب و نابود گردیده یا خود گرفتار کید و نیرنگ میشوند. پس هرگاه فرجام کارشان این است، دیگر سود و ثمر برگشتشان از راه تقوی و ایمان چیست؟.
﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٤٣﴾
«یا مگر آنان را جز خداوند معبودی است» که یاریشان داده و از عذاب وی نگاه میدارد؟ «منزه است خدا از آنچه با او شریک میگردانند» یعنی: حق تعالی از شرک ورزیدنشان، یا از مشارکت با آنچه که برایش شریک میگردانند و نیز از خود آن شریکان پنداری، منزه و بیزار است.
﴿وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ٤٤﴾
«و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند میگویند: ابری متراکم است» یعنی: اگر آنان قطعهای آتش از آسمان را بر خود افتاده بینند که برای عذاب آنان فرو آورده شده باشد، باز هم از کفر خویش باز نمیایستند بلکه میگویند: این ابری است که به گونه متراکم بر روی هم نشسته است و بر ما باران میباراند!! از فرط طغیان و عنادی که دارند.
﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ٤٥﴾
«پس آنان را رها کن تا آن روز مخصوصشان را که در آن بیهوش شوند دیدار کنند» که آن روز، روز مرگشان یا به قول جمهور مفسران: روز قیامت است. صعقه: نابودی و هلاکت سریع است.
﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٦﴾
«روزی که نیرنگشان به هیچ وجه به کارشان نیاید» یعنی: در آن روز، نیرنگ و توطئهای که در دنیا علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اندیشیدند، هیچ سودی در برگرداندن عذاب از آنان ندارد «و نه آنها نصرت داده شوند» یعنی: نه عذابی را که بر آنان فرودآمدنی است، هیچ بازدارندهای از آنان باز میدارد بلکه آن عذاب خواهناخواه بر آنان فرودآمدنی است.
﴿وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٤٧﴾
«و در حقیقت، برای ستمگران عذابی قبل از این است» دون ذلک: یعنی ستمگران قبل از این عذاب، در دنیا نیز عذاب دیگری دارند و آن کشتنشان در روز بدراست. ابن زید میگوید: «این عذاب عبارت از مصایب دنیاست؛ چون دردها، آفات، بلیات، امراض و از بین رفتن اموال و فرزندان». بهقولی دیگر: مراد عذاب قبر است. در حدیث شریف راجع به بازگشت کفار بر کفر خود بعد از برطرف شدن عذاب از آنان، آمده است: «إن المنافق إذا مرض وعوفی مثله فی ذلک کمثل البعیر، لایدری فیما عقلوه ولا فیما أرسلوه». «بیگمان مثل منافق وقتی مریض شود و از مرض خویش عافیت یابد، چون مثل شتر است، نمیداند که برای چه او را بستهاند و چرا بعد از آن رهایش کردهاند!». «ولی بیشترشان نمیدانند» و از این عذاب عبرت نمیگیرند.
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ٤٨﴾
«و تا رسیدن حکم پروردگار خود» یعنی: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تا آنگاه که عذاب موعود ما بر آنان فرود آید و آنان را فراگیرد «صبر کن، هرآینه تو زیر نظر مایی» یعنی: تو در معرض دید و نظر و عنایت ما بوده و در حفظ و حمایت ما قرار داری پس از آنان پروایی نداشته باش و بی باک به راه خویش ادامه بده «و هنگامی که بر میخیزی» از مجلس خود «با ستایش پروردگارت تسبیح گوی» لذا در هنگام برخاستن از هر مجلسی که در آن مینشینی، در هنگام برخاستن از خواب و در هنگام برخاستن به سوی نماز، بگو: «سبحان الله وبحمده»، یا «سبحانک اللهم وبحمدک». در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ابتدای نماز چنین میگفتند: «سبحانک اللهم وبحمدک وتبارک اسمک، وتعالی جدک ولا إله غیرک». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آخر عمر خود هر وقت میخواستند از مجلسی برخیزند، میگفتند: «سبحانک اللهم وبحمدک، أشهد أن لا إله إلا أنت، أستغفرک وأتوب إلیک» که این دعای کفاره مجلس است. همچنین در حدیث شریف آمده است: «هر کس در شب از خواب برخیزد و بگوید: «لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد وهو علی کل شیء قدیر، سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر ولا حول ولا قوة إلا باالله». «سپس بگوید: رب اغفر لی ـ یا فرمودند: آنگاه دعا کند؛ دعای وی اجابت میشود پس اگر عزم کرد که وضو گیرد و سپس نماز بخواند، نمازش پذیرفته میشود».
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩﴾
«و نیز پارهای از شب الله را تسبیح گوی» یعنی: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! در پاسهایی از شب، حقتعالی را تسبیح گوی. مقاتل در معنای آن میگوید: «یعنی نمازهای مغرب و عشا را ادا کن». به قولی مراد این است: «دو رکعت بامداد را ادا کن». «و به هنگام فرو شدن ستارگان نیز» یعنی: به هنگام افول و غایب شدن ستارگان در آخر شب نیز پروردگارت را تسبیح گوی. به قولی: مراد ادای نماز بامداد است زیرا عبادت در این هنگام بر نفس دشوارتر و از معرض ریا دورتر میباشد. در حدیث شریف متفق علیه در میان بخاری و مسلم به روایت ابن عباس رضی الله عنه آمده است: چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دل شب به نماز بر میخاستند، میگفتند: «اللهم لک الحمد أنت نور السموات والأرض ومن فیهن، ولک الحمد أنت قیوم السموات والأرض ومن فیهن، ولک الحمد أنت رب السموات والأرض ومن فیهن، أنت الحق ووعدک الحق، وقولک الحق، ولقاؤک الحق، والجنة حق، والنار حق، والساعة حق، والنبیون حق، ومحمد صلی الله علیه و آله و سلم حق، اللهم لک أسلمت وعلیک توکلت وبک آمنت، وإلیک أنبت وبک خاصمت وإلیک حاکمت، فاغفر لی ما قدمت وما أخرت، وأسررت وأعلنت، أنت المقدم وأنت الموخر، لا إله إلا أنت، ولا إله غیرک». «بار خدایا! ستایش از آن توست، تو نور آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها به سر میبرند و حمد از آن توست، تو برپا دارنده آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها بهسر میبرند و حمد از آن توست، تو پروردگار آسمانها و زمین و همه کسانی هستی که در آنها بهسر میبرند، تو حق هستی و وعدهات حق است، سخنت حق است، دیدارت حقاست، بهشت حق است، دوزخ حق است، قیامت حق است، پیامبران حقاند ومحمد حق است. بار خدایا! برای تو تسلیم شدهام و بر تو توکل کردهام، به تو ایمان آوردهام، به سوی تو به اخلاص بازگشتهام، به سوی تو داد خواهی کردهام و بهسوی تو به داوری رفتهام پس آنچه را که پیش فرستادهام و آنچه را که واپس افگندهام (از لغزشها) و آنچه را که پنهان کردهام و آنچه را که آشکار نمودهام برایم بیامرز، تویی پیش اندازنده و تویی به تأخیر افگننده، معبودی جز تو نیست و خدایی غیر از تو نمیباشد».
سورهی طور آیهی 49-1
سوره طور مکی و ٤٩ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالطُّورِ (١)وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ (٢)فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (٣)وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (٤)وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (٥)وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (٦)إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ (٧)مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ (٨)یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا (٩)وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا (١٠)فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (١١)الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (١٢)یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (١٣)هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ (١٤)أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (١٥)اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٦)إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ (١٧)فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (١٨)کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٩)مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (٢٠)وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ (٢١)وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (٢٢)یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ (٢٣)وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (٢٤)وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ (٢٥)قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ (٢٦)فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ (٢٧)إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (٢٨)فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ (٢٩)أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (٣٠)قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (٣١)أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (٣٢)أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (٣٣)فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ (٣٤)أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (٣٥)أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ (٣٦)أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ (٣٧)أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٣٨)أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ (٣٩)أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (٤٠)أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (٤١)أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (٤٢)أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٣)وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ (٤٤)فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (٤٥)یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ (٤٦)وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٤٧)وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (٤٨)وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ (٤٩)
این سوره یورشی را میآغازدکه تاثیر ژرفی در دل انسان دارد. وسوسهها وگمانها و شبههها و باطلها را سخت میراند و دنبال میکند. آن وسوسهها وگمانها و شبههها و باطلهائیکه بر دل میتازند و به نیرنگ مینشینند و در اینجا و آنجایگوشهها وکنارهای دل پنهان و نهان میگردند. به باطل گرداندن هر حجتی و هر عذری میپردازد که دل برایکنارهگیری از حق و دوری از ایمان برمیگزیند و بدان چنگ میزند ... یورشی استکه هیچ دلی تاب مقاومت در برابر آن را ندارد. یورشی استکه پیاپی بر دل میشود تا آن را وادار به اقرار و اعتراف و تسلیم شدن و فرمان بردن میگرداند!
یورشی استکه واژه و عبارت، معنی و مدلول، تصویرها وسایهروشنها، و آهنگها و نواهای طنینانداز و نغمهپرداز این سوره، و بندها و فاصلههای آن، یکسان و همآوا، در آن شرکت دارند. از آغاز تا به انجام این سوره، آیهها پشت سر هم میآیند. انگار آیههای این سورهگدازههائی هستندکه پرت میگردند، و آهنگها و نواهای این سوره صاعقهها و آذرخشها هستند، و تـصویرها و سایهروشنهای این سوره تازیانههای گزندهای هستند که بر احساس و شعور میتازند و یک لحظه هم از آغاز تا به انجام به حس و شعور مهلت و فرصت نمیدهند!
این سوره با سوگندی میآغازدکه یزدان سبحان به چیزهای مقدسی در زمین و آسمان میخورد. برخیها معلـوم و مشخص هستند، و بـعضیها نهان و ناپیدا و نامعلوم میباشند:
(وَالطُّورِ . وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ . فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ . وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ . وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ . وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
سوگند به کوه طور(که موسی بالای آن با خدا به گفتگو و مناجات پرداخته است). و قسم به کتاب نوشته شده (آسمانی! که برای رهنمود انسانها به کره زمین فرستاده شده است. کتابی که نوشته شده است) در صفحاتی و (میان جهانیان) پخش گردیده است. و قسم به خانه آبادان (کعبه! که دائماً از زائران موج میزند). و سوگند به سقف برافراشته (آسمان). و سوگند به دریای سراپا آتش!.
سوگند خورده میشود برکار بزرگ هراسانگیزیکه دل را به تکان و لرزه میاندازد، و احساس و شعور را هراسناک میگرداند. با تعبیری سوگند یاد میشودکه لفظ آن با معنی هراسانگیز آن مناسبت دارد. در صحنهای نیز به میان میآیدکه دلها از آن به لرزش و چندش میافتند:
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ . یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا . وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد). و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند. روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد. و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند.
در میانه صحنه هراسانگیز، میبنیم و میشنویم چیزی راکه به تکان و زلزله میاندازد و به ترس و هراس میافکند. آن چیز وای و واویلا، و کوبکردن و به جزع و فزع انداختن است:
(فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ . الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ . یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا . هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ . أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ . اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آن روز، وای به حال کسانی کـه (حق را) تکذیب کردهاند! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن بـه اسلام و قرآن و پیغمبرند). روزی آنان را با زور به میان آتش دوزخ میاندازند. (در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند:) این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتند. آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟ به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هـم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها بـرابر کارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
این مرحلهای از یورشی استکه میتازد و میراند. به دنبال آن مرحله دیگری فرا میرسد و نوع دیگری و رنگ دیگری دارد. مرحلهای استکه دلهائی راکه آن هول و هراس وحشتناک را دیده است به طمع میاندازد، طمعکردن به امن و امان و نعمت بهشت جاویدان. این مرحله با نشان دادن تصویر پرهیزگاران و آنچه برای ایشان از تـعظیم و تکریم آمادهگردیده است میآغازد. بدیشان نـموده میشودکه از نعمتهای خوب و خوش و دلربا و دلانگیز چه اندازه برایشان آماده گردیده است، آن اندازهکه سخن از آن به درازا میکشد، و شرح و بسط آن طولانی میشود، و انواع و رنگهای آن بسیار و بیرون از شمار است. آنگونه از نعمتها سخن میرودکه به انسان احساس لذت بردن از نعمتها وآسودن درمیان آنها دست میدهد، آن هم پس از اینکه از عذاب وعقاب و از هول و هراس عذاب و عقاب سخن رفته است:
(إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ . کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ . مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ .وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ . وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ . یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ . وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ . وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ . قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ .فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ .إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (.
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند، و در برابر چیزهائی که بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است. به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد! این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند، و زنان سـیاهچشم و درشتچشم زیبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم). کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدین ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند) بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است. پیوسته هرگونه میوهای و گوشتی را که بخواهند در اختیارشان میگذاریم. آنان در آنجا جامهای (شراب طهور) را که نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است، از دست یکدیگر میگیرند (و سر میکشند و خوش میشوند). پیوسته در گرداگرد آنان نوجوانان ایشان (برای خدمتگزاریشان) در چرخش و گردشند. انگار آنان (در صفا و پاکی) مرواریدهای پنهان (در صدف) هستند. پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویند ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
اکنونکه دلهای انسانها تازیانههای عذاب را در مرحله اول احساس کرده است، و شیرینی نعمت را در مرحله دوم چشیده است، مرحله سوم درمیرسد و وسوسهها و دغدغهها را میراند و پخش و پریشان میگرداند. شبههها وگمراهیها و سرگشتگیها را تعقیب میکند و دور مینماید. حجتها و دلائل نابجا و عذرها و معذرتهای ناروا را باطل میسازد. حقیقت را برجسته و آشکار و سهل و ساده و استوار و پایدار نشان میدهد. حقیقتیکه با منطق توانا وگیرائی سخن میگویدکه توجیه و تاویلی نمیشناسد، و باکلام راست و درستی اظهار نظر میکندکه پیچ و خمی در آن نبوده و سرگیجهآور نیست. این مرحله گردنها را سخت به سوی خود پیچ میدهد و آنها را به اعتراف و تسلیم وامیدارد ... این مرحله با رویکردن به پیغمبر خدا (ص) و مخاطب قرار دادن او میآغازد. بدو امر میشودکه به پند و اندرزشان بپردازد، هرچند که آنان با او سوء ادب داشته و بیحرمتی کنند. دریچههای دلهای ایشان را با چنین منطق روشن و نیرومند و راست و درستی بکوبد:
(فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ .أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ .قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ .أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ .أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ .فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ .أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ . أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ .أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ .أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ .أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ .أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ .أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ .أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ .أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ).
(مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده، تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه. آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد). بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هـم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم. آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور میدهد؟ یا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟). آیا میگویند: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟! بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند. اگر راست میگویند (که محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند. آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یـا این که آنان آسمانها و زمین را آفریدهانـد؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند. آیا گنجینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟) یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟). آیا نردبانی دارند و بالای آن (مـیروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرا میدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند). آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شما؟! یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟ یا این که نزد ایشان، علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟ یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیلهگری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئـین او مقابله کنند. باید بدانند که) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئـههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند). یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟ خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند.
به دنبال این پرسشهای پیاپی، بلکه این گدازههای آذرخشی که باطل را کاملاً درهم مینوردد و نابود میکند، و خودبزرگبین و ستیزهجو را به تنگنا میافکند، و هر زبانی را لال میسازد کـه از حق کنارهگیری میکند یا با حق به مجادله میپردازد، رخنه گرفتن و عیبجوئیکردن و دشمنانگی ورزیدن آنان را در شکل و قیافه کسی به تصویر میکشد که بزرگی میفروشد و چیز محسوس و معلومی را به خاطر لاف وگزاف خود نمیپذیرد:
(وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرومیافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
میان قطعهایکه از آسمان فرو میافتد، و میان ابری که در آن وجود دارد، فرق آشکاری است. امّا آنان به دنبال هرگونه شبههای هستند تا به بهانه آن از حـق آشکار و پدیدار کنارهگیری کنند.
در اینجا واپسینگدازه را به سویشان میاندازد،گدازه تهدید هراسانگیزیکه خبر از فرا رسیدن صحنه هولناکی میدهدکه در سر آغاز این سوره از آن بیم داده شده بودند:
(فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ . َوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ).
پس ایشان را به حال خود واگذار، تا برسند به روزی که در آن هلاک میگردند. آن روزی که نیرنگها و توطئههایشان سودی به حالشان نخواهد داشت، و (از هیچ سوئی) مدد و یاری نمیشوند.
آنگاه این سوره با آهنگ رضایتبخش خوشایندی پایان داده میشود ... این آهنگ رضایتبخش دلنواز برای پیغمبر بزرگواری به نغمه درمیآیدکه در باره او میگفتند:
(شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد(.
و میگفتند: او غیبگو یا دیوانه است ... این آهنگ از سوی پروردگارش خطاب بدو به نغمه درمیآید و با آن او را دلداری میدهد و با اعزاز و اکرام بدو لطف و عنایت میفرماید، با بیان و تعبیری که در سراسر قرآن بسان آن یافته نمیشود، و قبلاً هم پیغمبری و فرستادهای با آن مخاطب قرار داده نشده است:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ .وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تــحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، بـه تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
این آهنگو نوائی استکه بردرد ورنج و سختی و گرفتاریای مرهم مینهدکه پیغمبر بزرگوار (ص) از دست آن دشـمنان بدخـواه و رنجافزائی میکشدکه چنین یورش سخت و راندن و تـعقیبکردن تند ایشان را میطلبیده است ...
*
(وَالطُّورِ .وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ .فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ .وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ .وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ .وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ .إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ .یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا .وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا .فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ .الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ .یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا .هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ .أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ . اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ).
سوگند به کوه طور(که موسی بالای آن با خدا به گفتگو و مناجات پرداخته است). و قسم به کتاب نوشته شده (آسمانی! که برای رهنمود انسانها به کره زمین فرستاده شده است. کتابی که نوشته شده است) در صفحاتی و (میان جهانیان) پخش گردیده است. و قسم به خانه آبادان (کعبه! که دائماً از زائران موج میزند). و سوگند به سقف برافراشته (آسمان)! و سوگند به دریای سراپا آتش! که قطعاً عذاب پروردگارت واقـع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد). و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقـوع آن جلوگیری کند. روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد. و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند. آن روز، وای به حـال کسانی که (حق را) تکذیب کردهانـد! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پـیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قران و پیغمبرند). روزی آنان را با زور به میان اتش دوزخ میاندازند. (در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند:) این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید. آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟ به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها برابر کارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
این آیههای کوتاه، و فاصلههای آهنگین، و آهنگهای جدا جدا، این سوره را از آغاز همراهی میکنند. ای سوره با یک واژه میآغازد، آنگاه دو واژه میگردد، آنگاهکمکم واژهها بیشتر و بیشتر میشوند تا در پایان سوره به دوازده واژه میرسد. در همه ایـن آیههای کوتاه و بلند، نیروی آهنگ به تمام وکمال حفظ میگردد.
«طور»: به کوهی گفته میشود که دارای درخت باشد. ارجح این استکه مراد کوه طور مشهور در قران است،کوهیکه در داستان موسی (ع) از آن سخن رفته است، و الواح تورات بالای آن نازل گردیده است. چه فضا، فضای مقدساتی استکه خداوند سبحان بدانها بر کار بزرگی سوگند یاد میکند،کاری که از آن سخن خواهد رفت.
(کِتَابٍ مَسْطُورٍ .فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ ).
کتاب نوشته در صفحاتی پخش شده.
آنچه متبادر به ذهن میشود این استکه مـراد کتاب موسی (ع) است،کتابی که در الواح نوشته شده بوده است. چه میان اینکتاب و میان طور مناسبتی است. همچنین گفته شده: مـقصود لوح محفوظ است، این نیز برای همگامی با چیزی استکه بعد از آن ذکر میگردد:
( الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ . وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ).
خانه آبادان، و سقف برافراشته.
هیچ مانعی نیستکه مراد همین باشد.
( الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ).
خانه آبادان.
چه بسا کعبه باشد. ولیکن ارجح این استکه مراد خانه عبادت فرشتگان در آسمان باشد. چرا که در صحیح مسلم و بخاری راجع به معراج آمده است:
)ثم رفع بی إلى البیت المعمور , وإذا هو یدخله کل یوم سبعون ألفا لا یعودون إلیه آخر ما علیهم).
سپس مرا به بیتالمعمور بردند. مسجدی است که هر روز هفتاد هزار فرشته بدانجا وارد میشوند و دیگر هرگز بدانجا برنمیگردند.
یعنی فرشتگان در آنجا عبادت میکنند و پیرامون آن طواف مینمایند، همانگونهکه ساکنان کره زمین کعبه خود را طواف میکنـند!
( السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ).
آسمانه برافراشته.
یعنی آسمان. سفیان ثوری و شعبه و ابـواحوص، از سماک پسر خالد پسر عرعره، و او از علی - کرماللهوجهه-این معنی را روایت کرده است. سفیانگفته است: علی (ع) سپس این آیه را تلاوت فرمود:
(وجعلنا السماء سقفا محفوظا وهم عن آیاتها معرضون).
ما آسمان را سقف محفوظی نـمودیم، ولی آنان از نشانههای (خداشناسی موجود در) آن رویگردانند (و درباره این همه عظمتی که بـالای سرشان جلوهگر است نمیاندیشند). (انبیـاء/32)
« وَالْبَحْرِ ».
دریای سراپا آتش.
دریای لبریز و پر ... این معنی مناسبترین چیزی استکه با آســمان در صحنهای ذکر گردد. مناسبت آن در فراخی و لبریز و پر بودن و امتداد داشتن است. دریای لبریز و پر، نشانهای از نشانههای خداشناسی است. نشانهای استکه در آن ترس و هراس است و دارای زیبائی و فریبائی است. این دو چیز دریای لبریز را سزاوار آن میکنند که همراه با این صحنهها ذکر شود، صحنههائیکه بدانها برکار بزرگی و امر سترگی سوگند یاد میشود. چه بسا معنی مسجور، شعلهور و فروزان هم باشد. همانگونهکه در سوره دیگری آمده است:
(وإذا البحار سجرت)
و هنگامی که دریاها سراسر برافروخته میگردند (و گدازهها و گازهای درون زمین طوفانهای آتشین و انفجارهای هولناکی پدید میآورند). (تکویر/٦)
یعنی سراسر آتش برافروخته و فروزان شد. همچنین مـمکن است به پدیده و آفریده دیگری اشاره داشته باشد بسان «البیت المعمور» و «السقف المرفوع» خدا از آن آگاه باشد و بس .
یزدان سبحان بدین آفریدههای بزرگ برکار سترگی سوگند میخورد، بعد از آنکه با این آهنگها و نواها، ذهن و شعور آمادگی پذیره رفتن آنکار سترگ را پیدا میکند:
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد) و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
« وَالطُّورِ ...». سوگند به کوه طور....
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد) و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
اینکار قطعاً و حتماً روی میدهد. هرگز کسی نمیتواند از روی دادن آن جلوگیری به عمل آورد. آهنگ و نوای دو آیه، و فاصلههای آنها، جازم و قاطع است. به ذهن و شعور چنین میاندازد که این کار،کار روی دهنده وکمـرشکنی است. از دست آن حفظکننده و نگاهدارندهای وجود ندارد. وقتی که این آهنگ و نوا بدون پرده به ذهن و شعور انسان میرسد، انسان را به تکان درمیآورد و به لرزه میاندازد و بر دست و پای میافکند، و با او چهکارهاکه نـمـیکند!.. حافظ ابوبکر پسر ابیالدنیا گفته است: پدرم برایمان روایت کرده استکه موسی پسرداوود از صالح مری، و او از جعفر پسر زید عبدی، برایش نقلکرده است وگفته است: عمر شبی در مدینه برای آگاهی از وضع مردم گشت میزد. ازکنار خانهای از خانههای مسلمانان گذشت. چنین اتفاق افتاد که صاحب آن منزل به نماز ایستاده بود. عمر ایستاد و به قرائت او گوش فراداد. آن مرد
تلاوت کرد:
« وَالطُّورِ ...». سوگند به کوه طور....
تا رسید به:
( إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقـع میشود، و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
عمر (رض) گفت: سوگند درستی است، به پروردگار کعبه. از الاغ خود پائین آمد، و به دیواری تکیه زد. اندکی توقف کرد. سپس به خانهاش برگشت. یک ماه بیرون نیامد. مردمان به عیادتش میرفتند و نمیدانستند ببماریـش چیست.
عمر (رض) پیش از این هم این سوره را شنیده بود و خوانده بود و در نماز قرائتکرده بود. پیغمبر خدا (ص)در نماز مغرب این سوره را میخواند. عمر این را میدانست و از او پیروی میکرد. ولیکن این سوره این بار با همه سنگینیها و درشتیها و حقیقتهای آسمانیش یک راست به دلش خزید.گاهی در لحظههای ویژهای همچون حقائقی به دلها میخزد و پیچ و خمها و ژرفاهای دلها را گشت میزند، و با پسوده بدون واسطهای دلها را میپساید و تلنگری بدانها آشنا مینماید، بسان این پسوده مستقیمیکه به دل عمر (رض) آشنا گردید و آیه را از سرچشمه اصلی دریافت همانگونهکه دل مبارک پیغمبر خدا (ص) آیات را مستقیماً از سرچشمه اصلی در مییافت و فهم میکرد چون آمادگی دریافت آنها را داشت. امّا سوای پیغمبر (ص) چیزی از آنگونه چیزهائیکه به دل عمر (رض) افتاد به دلهایشان میافتد، و حالی را پیدا میکنند و آنی را دریافت میدارند زمانیکه حقیقت اصلی آیات با همان نیروی اصلی خود به دلهایشان پرتو افکن میگردد...
این آوای هراسانگیز را صحنه هـراسانگیزی پی میگیرد و همراهی میکند:
(یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا . وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا ).
روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد، و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند.
صحنه آسمانیکه با قدرت تمام ثابت و استوار آفریده شده است هم اینک به تکان و جنبش میافتد و زیر و رو میگردد بدان سانکه موج دریا از اینجا بدانجا سرگشته میدود و میافتد و آرام و قرار ندارد، و صحنه کوههای سختی که به دل زمین فرو رفتهاند و قرص و محکم برجای استوار ماندهاند، ولی هم اینک سهل و ساده از هم میپاشند و تکه و پاره به راه میافتند و نه ثباتی دارند و نه آرام و قراری، صحنه هراسناک شگفتی است. وضعی استکه انسان را هراسان و پریشان و حیران و ویلان میسازد. بیانگر هول و هراسی است که آسمان در آن به تکان و جنبش میافتد، و کوهها در آن به چرخش و گردش در میآیند، انسان کوچک و ضعیف در آن خوف و هـراس وحشتناک وحشتانگیز باید چه حالی داشته باشد؟! درگیر و دار این هول و هراس و وحشت و حیرتی که هیچ چیزی در برابرش تاب ایستادگی ندارد، و همهکس و همه چیز را به لرزه و تکان میاندازد، یزدان به حال تکذیبکنندگان میرسد با چیزیکه هراسانگیزتر و وحشتناکتر از همه اینها است. خدای توانا و شکوهمند آنان را نفرین میکند و وای به حالشان را اعلام میفرماید:
(فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ .الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ).
آن روز، وای به حال کسانی که (حـق را) تکذیب کردهاند! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قرآن و پیغمبرند).
واویلا سر دادن یزدان بر ایشان، دستور مرگ و نابودی آنان بشمار است. قطعاً چنین کاری دامنگیرشان میگردد و حال زاری پیدا میکنند، و هیچکسی و هیچ چیزی همچون بلائی را از ایشان بازنمیدارد و به دفع آن نمیکوشند. حتما حال زاری و وضع نابهنجاری خواهند داشت، آن روزی که آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد، وکوهها با شتاب روان میگردند. این هول و هراس، همخوان و متناسب با آن وای و واویلا است. همه اینها دامنگیر تکذیبکنندگان میگردد و تازیانههای مرگ و عذاب بر آنان فرود میآید:
(الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ).
آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قرآن و پیغمبرند).
این وصف پیش از هر چیز شامل آنگونه مشرکان و معتقدات خرافی ایشان و اندیشههای سست آنان، و زندگیشان میگردد، آن زندگیکه بر چنان معتقدات و اندیشههائی استوار بوده است و قرآن آنها را در موارد بسیاری بیان و نقل نموده است. آن زندگیکه بازیچه و سرگرمی بوده است و جدی نبوده است. بازیچه و سرگرمیای بوده استکه بدان پرداختهاند و بسان شناگریکه با شوخی و مزاح خود را به آب بیندازد و بدان فرو رود و جز فرو رفتن و بازیکردن ساحلی یا هدفی را درنظر نداشته باشد، مشرکان به بازیچه زندگی نشستهاند، و غرق در آن گردیدهاند و مقصود و هدفی از آن نداشتهاند).
ولی این وصف شامل هرکسی استکه جدای از جهانبینی اسلامی برابر جهانبینی دیگری زندگی بکند ... این حقیقتی استکه انسان بدان پی نمیبرد مگر وقتیکه همه جهانبینیهای مشهور انسانها را در پرتو جهانبینی اسلامی راجع به وجود انسان و آن گاه سراسر هستی، بررسیکند و پژوهش نماید، چه معتقدات آنان باشد وچه افسانههای آنان و چه فلسفههای ایشان ... قطعاً سائر جهانبینیهای دیگر - حتی جهانبینیهای فلاسفهای که تاریخ اندیشه بشری به وجود آنان مینازد - تلاشها وکوششهای کودکانی به نظر میآیند که ناسنجیده راه میافتند و در راه رسیدن به حقیقت گام برمیدارند. آن حقیقتیکه در جهانبینی اسلامی - به ویژه درقرآن - آرام و روشن و نیرومند و ساده و ژرف عرضه میشود، با فطرت سازگار و هــمآوا است،و بدون رنج وتلاش و پیچیدگی مستقیماً با فطرت تماس میگیرد. زیرا جهانبینی اسلامی فطرت را از حقیقت اصیل تری آگاه میسازد که در خود فطرت است. همچنین از یک سو برای فطرت، هستی را تعبیر میکند و توضیح میدهد، و ارتباط فطرت با هستی را برای فطرت روشن و معلوم میگرداند، و از دیگر سو برای فطرت ارتباط هستی با آفریدگار هستی را بیان و عیان میکند، بیان و عیانکردنی که مشابه و موافق با چیزی استکه درفطرت جایگزین است.
خیلی پیش تعجب میکردم بدانگاهکه من جهانبینیهای بزرگان فلاسفه را مطالعه میکردم و درد و رنج کشندهای را میدیدم که آنان آن را تحمّل میکنند در آن حالکه میکوشند این هستی را و ارتباطهای آن را تفسیر و توجیهکنند. انگار کودک کوچکی میشد معادله ریاضی سنگینی را حلکند ... جلو من جهانبینی قرآنی، آشکار و روشن و سهل و ساده و طبیعی، قرار داشت. جهانبینیایکه هیچگونه کـجی و کژی و پیچیدگی و دشواری نداشت. این هم طبیعی است. زیرا تفسیر قرآنی تفسیر سازنده این هستی درباره طبیعت هستی و ارتباطهای موجود در آن است… ولی جهانبینیهای فلاسفه تلاشها وکوششهای اجزاء کوچکی از این هستی برای تفسیر سراسر هستی است. خوب، فرجام این تلاشهای ناچیز و بیارزش پیدا و هویدا است! جهانبینیهای بزرگان فلاسفه، بازیچه و بیهوده دست و پا زدن و بیفائده به اندیشه فروختن و به ژرفاها شیرجه رفتن است ... زمانیکه تلاش و کارشان در این راستا با شکل جهانبینیکامل و پخته و مطابق با فطرتی سنجیده میشود که قرآن آن را به مردمان نشان میدهد و پیشنهاد میکند، ولی برخی از آنان آن را رها میکنند و بدان تلاشها و کوششهای ناقص و دست و پا شکسته و سرگشتهای حواله میدارند که هرگز کـال و پخت نمییابد و به خود نمیبیند!
در ذهن و شعور انسان و در آئینه اندیشهاش، کارها نابسامان و آشفته، و متاثر از جهانبینیهای منحرف از راستای راه حقیقت، و متاثر از تلاشها وکوششهای ناقص بشریت، به نظر میرسد ... سپس انسان در باره موضوعیکه بدان میپردازد به آیاتی از قرآنگوش فرامیدهد، ناگهان نور آرام و آرامبـخشی، و ترازوی راست و درستی، و معیار و مقیاس استوار و پایداری را میبیند. انسان در جهانبینی قرآن هر چیزی را در جای خود مییابد، و هرکاری را در مکان خود مییابد، و هرحقیقتی را آرام و آرامبخش مشاهده میکند. هر حقیقتی برجا و برپا است و نابسامانی و پریشانی نـمیشناسد و لرزش و جنبش ندارد و درهم نمیلولد. بعد از آن انسان احساس میکندکه نفس او آسوده است، و دلش آرامگرفته است، و خردش به حق واضح و آشکار اطمینان پیدا کرده است، و تاریکی و پریشانی رخت بربسته است، وکارها استقرار پذیرفته است و روبراه گردیده است.
همـین انسانها چنین به نظر میرسندکه از لحاظ تلاش و توجهیکه در زندگی دارنـد به بازیچه مشغولند و سرگرم کارهایکودکانه و باطلند، وقتی که تلاشها و توجهات آنان با تلاشها و توجهاتی مقایسه میگردد و سنجیده میشودکه اسلام آنها را در درونها برمیانگیزد، و دل را آویزه آنها مینماید، و دل را به تدبر و تفکر و تحقیق و پژوهش آنها مشغول میسازد ... این تلاشها و توجهات هیچ و پوچ جلوهگر میآید، زمانیکه شخص مسلمان میبیند انسانهائی بدانها سرگرم هستند، و در آنها فرو رفتهاند، و آنها را بزرگ و سترگ میشمارند، و از آنها بهگونهای سخن میرانندکه انگار همچون تلاشها و توجهاتی امور بزرگ جهانی هستند! در این وقت استکه شخص مسلمان بدانان نگاه میکند با نگاهیکه بهکودکان میاندازد، آن کودکانی که با عروسکهای شیرینیجات و با عروسکهای مرده سرگرمند و آنها را اشخاص زندهای میپندارند، و اوقات خود را با انواعی از آنها و بازیکردن با آنها و بدآنها بسر میبرند!!!
اسلام تلاشها و توجهات انسان را بالا میبرد، بدان اندازهکه جهانبینی انسان را در باره هستی بشری و هستیکل جهان بالا میبرد، و بدان اندازهکه برای انسانها از علت وجود انسانها و حقیقت وجودشان و سرانجام و سرنوشتشان پرده برمیدارد، و همچنین بدان اندازهکه پاسخ راست و درست و روشن و آشکاری را به پرسشهائی میدهد که متبادر به ذهن هرکسی میگردد، از قبیل: ازکجا آمدهام؟ چرا آمدهام؟ به کجا میروم ؟
پاسخ اسلام بدینگونه پرسشها، جهانبینی راستین را در باره هستی انسان و هستی کل جهان، مشخص میسازد. در جهانبینی اسلامی انسان تافته جدابافته از همه آفریدهها و پدیدهها نیست. بلکه انسان یکی از آفریدهها و پدیدههای جهان است. انسان از همان جائی آمده استکه جهان از آنجا آمده است. انسان با کلّ جهان در علت وجود شرکت دارد. به همان جائی میرود که حکمت آفریدگار کلّ هستی اقتضاء میکندکه برود. پاسخ بدین پرسشها تفسیر کامل و تعبیر شامل کلّ جهان هستی است، و بیانگر ارتباطهای جهان، و ارتباطهای انسان با جهان، و ارتباطهای جملگی جهان و انسان با آفریدگار همگان است.
این تعبیر و تفسیر بر تلاشها و توجهات بشری، در زندگی منعکس میگردد،و تلاشها و توجهات را به سطح خود اوج میدهد و بالا میبرد. بدین خاطر است که تلاشها و توجهات دیگران در ذهن و شعور مسلمانی که سرگرم پیادهکردن و تحقق بخشیدن وظیفه بزرگ خویش در این جهان هستی است کوچک و ناچیز مینماید، و از قبیل بازیچهها و بیهودهکاریهای کوچک و بیارزشی به نظر میرسدکه بازیکنندگان بدانها میپردازند و بدانها فرو میروند!
زندگی شخص مسلمان زندگی مهم و ارزشمندی است. چراکه صرف وظیفه مهم و ارزشمندی میگردد، و دارای ارتباط با این جهان بزرگ است، و در زندگی این جهان سترگ موثر است. زندگی شخص مسلمان والاتر و بالاتر و گرانبهاتر و گرامیتر از آن است که آن را در بیهودهکاریها و سرگرمیها و لهو و لعبها صرف کند. بسیاری از تلاشها و توجهات مردمان در زمین، بیهودهکاری و لهو و لعب و فرو رفتن به سرگرمیها و بازیچهها بشمار میآید، زمانی که با تلاشها و توجهات شخص مسلمان سنجیده میشود، تلاشها و توجهاتیکه نشات میگیرد از جهانبینی او در باره آن وظیفه بزرگ و سترگیکه دارد ومرتبط با حقیقت جهان هستی است. [1]
واویلا به حال آنکسانیکه سرگرم کارهای پـوچ و بیهوده میگردند و به بازیچه میپردازند:
(یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ).
روزی آنان را با زور به میان آتش دوزخ میاندازند.
صحنه دشوار و ناگواری است. «دعّ »که مصدر « یُدَعُّونَ » است، به معنی پرتکردن و بر پشت افکندن است. این هم حرکت خشن و درشتی استکه سزاوار آنگونه کسانی استکه بهکارهای بیهوده میپردازند و به بازیچه مینشینند. زندگی را جدی نمیگیرند و جدی عمل نمیکنند. متوجه کارهائی که پیرامون ایشان میگذرد نیستند. این استکه سرانجام کارشان به جائی میکشد که سخت رانده میشوند و ایشان را تند بر پشتهایشان میافکند!
وقتیکه آنان را هل میدهند و به لبه آتششان میبرند و به دوزخ پرتشان کنند، بدیشان میگویند:
(هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ) ٠
این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید!.
زمانیکه آنان در اینگیر و دار غم و اندوه گرفتارند، و میان هل دادن و آتشیکه بدون اختیار ایشان یقه آنان را میگیرد، رسوایشان میدارند و سرکوفتشان میزنند و به تکذیبی اشاره میکنندکه قبلاً از ایشان سر زده است:
(أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ ؟).
آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟.
در باره قرآن میگفتند: قرآن جادو است. آیا این آتشی که میبینند هم جادو است؟ یا اینکه حق هراسانگیز بیمناک است؟ یا ایـنکه این اتش را نمیبینند همانگونهکه حق را در قرآن مجید نمیدیدند؟!
وقتیکه این تنبیه و توبیخ تلخ به پایان مـیرسد، با ناامیدکردن ناگواری بدانان روی میکند و بدیشان میگوید:
(اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ) .
به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها برابر کـارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
نکبتی و بلائی بدتر از این نکبت و بلا نیست، اینکه نکبتزده و بلادیده ببیند و بداند که شکیبائی کردن و شکیبائی نکردن یکسان است. عذاب در میان است. هیچکسی و هیچ چیزی آن را طرد و دفع نمیکند. درد عذاب چه صبر بشود و چه جزع و فزع در بگیرد فرقی به حال گرفتار عذاب ندارد. باید در آن بماند چه شکیبائی بکند و چه بیتابی. در آن، جاودانگی مقرر است و ماندگاری مقدر ... آخر این پادافره و سزای کارهائی است که شخص گرفتار عذاب و عقاب کرده است و خودکرده را چاره نیست. این سزائی استکه سبب آن قبلاً بوده است و علت آن پیشاپیش آمده است. این استکه تغییر و تبدیلی در آن صورت نمیپذیرد!
با ذکر این سوختن و ساختن، این صحنه هراسناک و هولانگیز پایان میگیرد، همانگونه که مرحله نخستین هم با آهنگ و آوای درشت و زمخت خود پایان میپدیرد.
*
و امّا مرحله دوم، آن هم ذهن و شعور را برمیانگیزد، ولیکن با چیزیکه در آن از خوشی و رفاه و فراخی نعمت است، و با نغمه دلانگیزیکه لذت و نعمت را فریاد میدارد و دل ازکف میرباید، آن هم پس از ذکر صحنهایکه بیانگر عذاب زشت و عقاب پلشت است، سخن از آن به میان میآید:
) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ .کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ .وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ .وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ .یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ .وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ .وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ .قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ .فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ .إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ ).
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند. و در برابر چیزهائی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است. به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد! این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند، و زنان سیاهچشم و درشتچشـم زیبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم). کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند). بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است. پیوسته هرگونه میوهای و گوشتی را که بخواهند در اختیارشان میگذاریم. آنان در آنجا جامهای (شراب طهور) را که نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است، از دست یکدیگر میگیرند (و سر میکشند و خوش میشوند). پیوسته در گرداگرد آنان نوجوانان ایشان (برای خدمتگزاریشان) در چرخش و گردشند. انگار آنان (در صفا و پاکی) مرواریدهای پنهان (در صـدف) هستند. پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنـان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویند ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
این صحنه بسیار به صحنههای نعمتهای محسوس میماند. نعمتهای محسوسیکه پیش از هر چیزی با ذهن و شعور سخن میرانند، و دلها و درونهای اشخاص را با لذتهای محسوس و در شکلهای پاکیزه و دلکش، جذب خود میگردانند. این صحنه در مـقابل صحنه عذاب سخت و شدیدی استکه دلهای خشکیده و همچنین دلهای پوچگرا با آن رویاروی میشوند:
( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ).
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند. و در برابر چیزهائی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است..
خود محفوظ و مصون داشتن از عذاب دوزخ فـضل و لطف و نعمت خدا است، عذابی که صحنههای آن در این سوره نشان داده شده است. تا چه رسد به اینکه همراه با محفوظ و مصون داشتن، این باشد:
(جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ ).
باغهای بهشت و نعمتهای فراوان.
همچنان همراه با این باشدکه آنان لذت ببرند از چیزهائیکه خدا بدیشان داده است و از آنها شاد و خوشحال باشند.
همراه با نعمتها و لذت بردنها تبریک و تهنیت و بزرگ داشتن و حرمتگرفتن است:
(کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ).
به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد!.
این هم خودش نعمت و نصیبی بس بزرگ است. آنان با این صدای آسمانی فریاد زده مـیشوند، و استحقاق ایشان برای نعمتهائیکه در آنها هستند اعلان میگردد:
(مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ (.
این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند.
تـختهای ردیف وکنار هم چیده، لذتگردهمآئی ایشان را با دوستانشان درمیان این نعمتهای فراوان یزدان، فراهم میآورد:
(وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ ).
و زنان سیاهچشم و درشتچشم زیـبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم).
این هم لذتبخشترین چیزی را مجسم میگرداندکه به خاطر انسان مـیگذرد و به دلش وارد میگردد، از چیزهای لذتبخش و زیبائیکه انسان میتواند تصوّر بکند.
این تـعظیم و تکریم گامی به جلو برمیدارد، ناگهان دیده مـیشودکه فرزندان و زادگان مومن ایمانداران پیرامونشان گرد میآیند و در این نعمتها همایش مینمایند. این هم بر رعایت و عنایت یزدان در حق انسان میافزاید. اگر اعمال فرزندان و زادگان انسان کمتر و پائینتر از آن باشدکه ایشان را بـه مقام پرهیزگاران برساند، بازهم با پدران ونیاکان پرهیزگار خودگرد میآیند و همایش مینمایند، به شرط اینکه مومن باشند. این هم بدون اینکه چیزی از اعمال پدران و نیاکان و درجات و مقامات ایشان کاسته شود، و بدون اینکه زیانی به قاعده مسوولیت فردی، و به قانون حساب وکتاب شـخصی، وارد شود. بلکه هرکسی در برابرکارهائیکهکرده است پاداش خود را دریافت میدارد. ولی این امر از فضل و کرم یزدان در حق همگان است:
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ).
کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند) بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است.
صحنه ادامه پیدا میکند. انواع نعمتها و لذتها را درآن جایگاه پرنعمت و خوشی نشان میدهد. ناگهان میوه و گوشتی عرضه میشود که پرهیزگاران دوست دارند و میخواهند. در میان خود جامهائی رد و بدل میکنند و به یکدیگر میدهند که می و شراب آن بسان می و شراب دنیا نیست. می و شراب دنیا سخنان پوچ و یاوه را بر لبها و زبانها میآورد،و در حس و شعور و اندامها گناه میآفریند و میپراکند.
می و شراب بهشت پالوده وپاکیزه است:
(لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ ).
نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است.
آنان آنگونه می و شرابی را از همدیگر میگیرند و میربایند و همگان از آن سر میکشند و مینوشند، تا بر انس و الفتشان بیفزاید و لذت و نعمتشان را فراخ و فراوان نماید. در همان حال نـوجوانان به خدمتشان میپردازند و جامهای شراب را برایشان به گردش میاندازند، نوجوانان برازنده و پاکیزه و تمییز و نظیف و معصوم و مصون ازگناه و دور از نافرمانی:
(کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
در صفا و پاکی) انگار آنان مرواریدهای پنهان (در صدف) هستند.
آنان بر انس و الفت مجلس آراسته و پیراسته میافزایند، و لطف و صفای دلپاکان و اندامپاکان مجلسیان را مضاعف مینمایند.
برای تکمیل فضای مانوس، داستان زندگانیشان را برای همدیگر بیان میکنند، و ازگذشتههایشان میگویند، و خاطرات خود را به یاد میآورند و نقل مینمایند. اسباب و علل چیزی را بیان میکنندکه اینک در آن بسر میبرند، از قبیل: امن و امان، رضایت و خشنودی، رفاه حال، فراخی نعمت، و انس و الفت ... قرآن راز این بهرهمندی را برای دلها میگوید، و به راهی اشاره میکندکه بدین نعمتها و خوشیها میانجامد:
(وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ . قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ . فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویید ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بـیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعا او نیکوکار و مهربان است.
راز کار در این صورت این است که آنان خود را از همچون روزی برحذر داشتهاند و از آن ترسیدهاند. زندگی کردهاند و در آن از ملاقات پروردگارشان هراسیدهاند. از محاسبه یزدان با ایشان هراس داشتهاند. همچنین در میان اهل و عیال خودکه محل امن و امان گولزنندهای است، گول نخوردهاند، و محل سرگرمی غافلکنندهای است، غافل نبودهاند و در غفلت بسر نبرده اند.
ایـن استکه یزدان مهربان در چنین جایگاه هراسانگیزی بر ایشان لطف و عنایت فرموده است، و آنان را از عذاب سراپا شعله دوزخ به دور داشته است، عذابیکه بسان زهر و سم تافته و گزنده به لابلای بدنها و اندامها نفوذ میکند! یزدان مهربان ایشان را در سایه فضل وکرم خداوندگاریش از چنین عذابی به دور داشته است، چون بر پرهیزگاری و ترس و هراس ایشان مطلع بوده است، و آنان هم میدانستهاند که یزدان جهان هر لحـظه و آن ناظر احوالشان و مطلع بر اوضاعشان است. همچنین ایشان میدانستهاندکه کار و عمل، جز در پرتو فضـیلت و عنایت یزدان، انسان را به
بهشت نمیرساند و داخل نمیگرداند. چه تنهاکاری که کار و عمل میکنند این استکه برای صاحب خود گواهی دهد او تاب و توان خود را بهکار برده است، و بدانچه در پیشگاه ایزد سبحان است رغبت ورزیده است و علاقهمند بوده است. این چیز است که انسان را سزاوار فضل و لطف خدا میکند.
آنـان همراه با ترس و هراس و برحذر بودن و پرهیزگاریکردن، خدا را فریاد میداشتند و به یاری میخواندند:
(إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ ).
ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم.
آنان میدانستهاند که از جمله صفات یزدان مهربان نیکوئی در حق بندگان خود و لطف و مرحمتکردن بدیشان است:
(إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (.
واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
بدین وسیله رازگفتگوی این رستگاران بزرگوار در سرای نعمت و خوشی آشکار مـیگردد، و معلوم میشود چرا بهگفتگو نشستهاند و پچپچکنان درکنار همدیگر آرمیدهاند.
*
هم اینک که حس و شعور انسان تازیانههای عذاب سخت و دردآور را در مرحله نخستین دریافت داشته است، و در مرحله دوم فریاد و صدای نعمت فراوان را شنیده است، با این فریاد و صدا و با آن تازیانهها، آمادگی دریافت حقائق را پیدا کرده است ... این است که روند قرآنی به سراغ حس و شعور میرود، و با یورش و تاختی که آهنگها و نواهای سریع و تندی دارد، به سوی آن میرود، و آن را با حقائق روشنی پی میگیرد، و وسوسهها و دغـدغههای آن را در سوراخ سنبههای نفس انسان دنبال میکند، به صورت پرسشهای انکاری، و به شکل مبارزه طلبیهای قویای که هستی بشری تاب ایستادگی در برابر آن را ندارد و تسلیم آن میشود، زمانیکه چنان پرسشها از هر راهی که شده است به داخل نفس انسان راه پیدا کند:
(فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ .أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ .قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ .أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ .أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ .فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ .أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ .أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ .أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ .أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ .أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ .أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ .أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ .أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ .أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ .وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
(مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده، تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه. آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد). بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم. آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور مـیدهد؟ یـا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیـچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟). آیا میگویید: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟! بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند. اگر راست میگویید (که محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون ان را بیاورند و ارائه دهند. آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یا این کـه آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند. آیا گنجینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟). یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟). آیا نردبانی دارند و بالای آن (میروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرا میدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند). آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شما؟! یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟ یا این که نزد ایشان، علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یـزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟ یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیلهگری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئین او مقابله کنند. باید بدانند که) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند). یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟ خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند. اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرو میافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
(فَذَکِّرْ): (مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده.
خطاب به پیغمبر (ص) است. از او خواسته میشود به پند و اندرز خـود ادامه دهد و بیادبی مشرکان با او وی را ازکار خود دلسرد نکند و اتهام بدیکه بدو میزنند او را از انجام وظیفهاش به دور ندارد. در باره آن حضرت گاهی میگفتند: او غیبگو است، وگاهی هم میگفتند: او دیوانه است. آنچه هر دو وصف ایشان را در نزدشان گرد میآورد و در میانشان شائع بود این بود که میگفتند: غیبگویان از شیاطین پیام و الهام دریافت میدارند. شیطان نیز گاهی به برخی از مردمان آزار میرساند و ایشان را دیوانه میگرداند. آنان هم دیوانه میگردند و جنزده میشوند. شیطان به عقیده ایشان عامل مشترک دو وصف: غیبگو یا دیوانه است! چیزی که آنان را بر آن میداشت که پیغمبر (ص) را بدین وصف یا بدان وصف بخوانند، یا او را شاعر یا ساحر بدانند، موقعیتی بود که در برابر قرآن مجید پیدا میکردند. قران مجید ایشان را مات و مبهوت میکرد. قران مجید معجزهای بود ناگهان با ایشان به سخن میپرداخت و آنان سخنی بسان قرآن را نشنیده بودند، هر چند که سخنور و سخنشناس بودند! از آنجاکه نمیخواستند - به علت چیزیکه در دل داشتند - اقرار و اعتراف بکنند که قرآن از سوی یزدان نازل گردیده است، مجبور بودندکه برای منبع برتر از منابع بشری قرآن علتتراشیکنند و خویشتن را به آب و آتش بزنند. این بود که میگفتند: قرآن پیام و الهام جنیان و پریان است. و یا اینکه میگفتند: قرآن با کمک جنیان و پریان فراهم گردیده است، و لذا آورنده قرآن یـا غیبگو است و از جنیان و پریان قرآن را دریافت داشته است، و یا اینکه جادوگر است و از جنیان و پریان مدد و کمک میگیرد. یا او شاعر است و همدم و همراهی از جنیان و پریان طرف مشورت و رهنمود او است. یا او دیوانه است و شیطان او را لمسکرده است و اصلاً جنزده است، و شیطان با همچون گفتار شـگفتی او را به سخن در آورده است!
سخنشان سخن رسواگرانه زشت و پلشتی است. یزدان سبحان پیغمبرش را تسلیت و دلداری میدهدکه از همچون سخنی نرنجد وگوشش بدان بدهکار نباشد. آن را ناشنیده و نادیده بگیرد و بدان اهمّیت ندهد. خدا گواهی میدهدکه او از هر سو با نعمت پروردگارش احاطه گردیده است و مرحمت و عنایت خدا او را میپاید. نعمت و مرحمت و عنایت خدا شامل هرکسی شود، غیبگوئی و دیوانگی دامنگیرش نمیگردد:
(فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ ).
تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه.
آنگاه گفتارشان را زشت میشمارد، اینکه میگفتند: او شاعر است.
(أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ).
آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد؟).
این چنین سخنی راگفتهاند. برخی به بـعضیگفتهاند: در انتظارش بمانید و شکیبا باشید، تا مرگ او فرا رسد و ما را از دستش آسوده بکند! همدیگر را توصیه میکردند که صبر پیش گرد و دنباله کار خویشگیرد تا مرگ او در رسد و ما را از دستش خلاصکند و رهایمان گرداند! آنگاه به پیغمبر (ص) میگوید که بدانان با تهدید کنایهآمیز پاسخ دهد:
(قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ ).
بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم.
خواهید دانست فرجام کار چه کسی خوب و پسندیده خواهد بود، و انتظار چهکسی به پیروزی و بهروزی میانجامد، و چه کسی سر میافتد و چه کسی ور میافتد.
پیران و سران قریش به خردمندان یا صاحبان فهم و درایت ملقب بودند. این لقب به برتری خردهایشان و بینشهایشان در اداره امور و شوون اشارت داشت. قرآن ایشان را به تمسخر میگیرد، و خردهایشان را در حق اسلام ناچیز میشمرد. موضعگیری آنان در برابر اسلام، فرزان و خردمندی ایشان را نفی میکند. تمسخرکنان میپرسد: آیا این صفتهائی که محمّد (ص) را بدانها متصف میگرداند، و این موضعگیریهائیکه در برابر رسالت او بـه خود میگیرند، از پیام و الهام خردها و بینشهایشان است؟ یا اینکه آنان سرکشان و ستمگرانند و تسلیم چیزی نمیگردندکه خردها و بینشها میگوید و مقتضی آن است؟
(أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا؟! أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ؟!).
آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور میدهد؟! یا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟!(.
در پرسش نخستین، ریشخندگزندهای است. در پرسش دوم، متهمکردن ننگینکنندهای است. یکی از این دو چیز قطعاً ملحق بدیشان در موضعگیری شکانداز ایشان میگردد.
زبانشان در حق پیغمبرخدا (ص) درازگردیده است، و او را متهمکردهاند به اینکه قـرآن را از پیش خود میسازد وآن را به خدای جهان نسبت میدهد. قرآن در اینجا بهگونه پرسش بدیشان میگوید: اگر آنان اظهار میدارندکه محمّد آن را از پیش خود ساخته است و به ایزد سبحان نسبت داده است ... (آنان هم سورهای بسان یکی از سورههای قرآن را بسازند و ارائه دهند). انگار بدیشان میگوید: همچون سخنی را نبایدگفت. به صورت یک پرسش انکاری از همچون سخنی سوال میکند:
(أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ ؟ ) ٠
آیـا میگویند: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟!.
فوراً هم به بیان علتگفتن هـمچون سخن شگفتی میپردازد:
«بَلْ لا یُؤْمِنُونَ » ٠
بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند.
چون دلهایشان به ایمانی پی نبرده است، پی نبردن به ایمان ایشان را بهگفتن چنین سخنی واداشته است،
گذشته از انکه ایشان را از درک و فهم حقیقت این قرآن بازداشته است. اگر حقیقت این قرآن را درک و فهم میکردند قطعاً میدانستندکه این قرآن ساختار انسان نیست، و جز پیغمبر صادق امینی آن را از سوی یزدان جهان به ارمغان نمیآورد.
دلهای آنان مادامکه حقیقت این قرآن را درک و فهم نکند، اینگونه ویلان و حیران و نادان خواهند ماند. یزدان سبحان ایشان را به مبارزه میطلبد و آنان را با برهان و دلیل واقعیتی به میدان این مبارزه فرامیخواند که جای ستیز و جدالی باقی نمیگذارد:
(فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ) .
اگر راست میگویید (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و آن را فراهم آورده است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند.
این مبارزهطلبی در قران مجید بارها تکرار گردیده است، و منکران آن را شنیدهاند و دریافت کردهاند، و عاجز و درمانده برجای ماندهاند، و در برابرش خوار و ذلیل ایستادهاند و مات و مبهوت گردیدهاند. تا روز سزا و جزای قیامت نیز هرکسی در مقابل این مبارزهطلبی حیران میماند و ناتوان میایستد.
در این قرآن راز ویژهای است. هرکسکه نصوص و آیات قرآن را بخواند پیش از هر چیز بدین امر پی میبرد و ناتوانی انسان از ساختن قرآن را احساس و لمس میکند، قبل از اینکه موارد اعجاز موجود در قرآن را پژوهش و بررسی نماید.کسیکه با نصوص و آیات قرآن روبرو میشود، سلطه خاصی را در عبارات این قرآن احسـاس میکند. احساس مـیکندکه در فراسوی معانی و مفاهیـمـی که خرد میتواند آنها را بفهمد و از آنها تعبیرکند، چیز دیگری و فراتری است. عنصری در میان استکه به محض شنیدن این قرآن به حس و شعور فرومیریزد و فرو میخزد. برخی از مردمان چنین عنصری را واضح و روشن درک و فهم میکنند، و بعضی از آنان آن را مبهم و غیر روشن ببینند. و لیکن هرگونه که هست، موجود است. این عنصریکه به حس و شعور فرو میریزد و فرو میخزد، معین و مشخص کردن اصل آن دشوار است. آیا این عنصر، خود عبارت است؟ معنی نهان در عبارت است؟ تصویرها و سایه روشنهائی استکه عبارت، آنها را پرتوافکن میکند؟ یا اینکه اینها و چیزهای دیگری استکه در فراسوی عبارت جای دارد و نامعین و نامشخص است؟!
این رازی استکه در هر متن و نص قرآنی جای داده شده است، و هرکسکه با متون و نصوص این قرآن روبروگردد پیش از هر چیز آن را احساس میکند ... سپس به دنبال آن راز، رازهای دیگری استکه با تدبر و تفکر در باره ساختار کل قرآن، درک و فهم میشوند و هویدا و پیدا جلوهگر میآیند. از جمله:
این رازی است در جهانبینی کامل صحیحی که قرآن آن را در حس و شعور و دل و خرد پدید میآورد، جهانبینی در باره حقـیقت هستی آدمی، و حقیقتکل جهان هستی، و حقیقت نخستینیکه هر حقیقتی از آن سرچشمه میگیرد، و آن حقیقت یزدان سبحان است. این رازی است در فراگیری و هماهنگی و همآوائی موجود در میان همه رهنمودها و رهنمونهای قرآن، و در برقرار و پایدار ماندن بر بالای افق یگانهای در همه آن رهنمودها و رهنمونها، به گونهایکه اصلاً در کارهای انسانها دیده نشده است و دیده نمیشود، کارهائی که بر حال و احوال یگانهای استوار و پایدار نمیماند، و بر سطح یگانهای راست و درست نمیایستد، و همه جوانب و زوایا را فرانمیگیرد، و هماهنگی مطلقی ندارد که افزایش وکاهش و افراط و تفریط در آن نباشد، هماهنگی مطلقیکه برخورد و نابهنجاری در اصول و فروم آن اعمال و افعال نشناسد. این پدیدههای پیدا و هویدا، و امثال آنها، همراه با آن راز نهانیکه قابل انکار نیست، از زمره چیزهائی است که نشان اعجاز مطق در تمام قرون و اعصار بدین قرآن میدهد و این قرآن را پیوسته معجزه نگاه میدارد. معجزه بودن قرآن مسالهای استکه در باره آن ستیزه نمیکند انسانیکه برای حس و شعور خود احترام قانل باشد، و خویشتن را محترم بداند، و حقیقتی را احترام بگیردکه آن را نیرومند و ژرف و روشن مشاهده میکند هر زمانکه با دل سالم این قرآن را مطالعه کند و پژوهش و وارسی نماید ...
(فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ) .
اگر راست میگویید (محمد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند.
پرسش بعدی در باره حقیقت وجود ایشان است، وجود خودشان. این هم حقیقتی استکه برجا و برقرار است و چارهای جز روبرو شدن با آن را ندارند، و هیچ راهی برایشان در تفسیر آن نیست مگر اینکه همان چیزی را بگویندکه خود قرآن در باره آن حقیـقت میگوید. و آن اینکه آفریدگاری آنان را آفریده است و پدید آورده است، و او یزدان سبحان آفریدگار کلّ جهان است. یزدان سبحان همیشه بوده است، و آنان مخلوق و آفریده هستند.
(أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ؟ ).
آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟.
بودن ایشان همین جوری و بدون آفریدگار،کاری است ناپذیرفتنی، و پیش از هـرچیز منطق فطرت آن را نمیپسندد و مردود میشمارد، و نیازی به مجادله و گفت چه اندک و چه بیش ندارد. و امّا اینکه خودشان آفریدگار خویشتن باشند،کاری استکه هیچکس آن را ادعاء نکرده و هیچکس آن را ادعاء نمیکند. اگر این دو فرض، یعنی همین جوری و بدون آفریدگار پدیدار آمده باشند، و یا این که خودشان آفریدگار خویشتن باشند،کاری استکه هیچکس آن را ادعا نمیکند. اگر این دو فرض، یعنی همـین جوری و بدون آفریدگار پدیدار آمده باشند، و یا اینکه خودشان آفریدگار خویشتن باشند، برابر قضـاوت منطق فطرت ناشدنی و ناپسندی است، پس جز این حقیقت نمیماندکه قرآن آن را میگوید. و آن اینکه همگان آفریده یزدان هستند، یزدان یگانهایکه کسی در آفریدن و پدید آوردن شریک و انباز او نیست، و درست هم نمیباشد کسی در ربوبیت و عبادت، شریک و انباز او گردد ... این هم منطق واضح و روشنی و سهل و سادهای است. یزدان جهان ایشان را با آسمانها و زمینی رویاروی میگرداندکه در برابر دیدگان ایشان است. آیا آنان این آسمانها و زمین را آفریدهاند؟ پیدا استکه آسمانها و زمین هم خود را نیافریدهانـد و به جهانگسیل نداشتهاند، همانگونهکه ایشان نیز خود را نیافریدهاند و به جهان گسیل نداشتهاند:
(أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ؟ بَل لا یُوقِنُونَ) .
یا این که آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند.
آنان - و هر عقلیکه منطق فطرت را به قضاوت میگیرد - نمیگویند: آسمانها و زمین، خود را آفریدهاند، یا آسمانها و زمین بدون آفریدگاری آفریده شدهاند و پدیدار گردیدهاند. آدمیان هم ادعاء نمیکنند که آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند و درست کردهاند ... آسمانها و زمین هم جلو دیدگانشان حاضر و آماده و برقرار و استوار است و به صورت پرسش زندهای درآمدهاند، پرسشیکه پاسخ را میطلبد و درخواست میکند چهکسی آسمانها و زمین را آفریده است! از آنان وقتیکه سوال میگردید چهکسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگفتند: خدا ... امّا این حقیقت در ذهن و شعورشان آن اندازه روشن و واضح نمیگردید که آثار خـود را در دل پدید آورد، و دل را به سوی اعتقاد روشن و واضح و دقیقی حرکت بدهد و بکشاند.
«بل لایوقفون » . بلکهآنان طالب یقین نیستند.
آنگاه ایشان را پلهای از پله آفریدن و به جهانگسیل داشتن خویشتن یا آسمانها و زمین پائین میآورد. از آنان میپرسد: آیا ایشان مالکگنجینهها و دفینههای خدا هستند؟ آیا آنان رزق و روزی را کم میکنند و زیاد میگردانند؟ و آیا ایشان ضرر و زیان را دفع میکنند و یا نفع و سود میرسانند؟:
(أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ).
آیا گنجینهها و دفینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و مثلاً نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟) یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟).
وقتیکه آنان چنین نباشند، و چنین چیزی را نیز ادعاء نکردهاند، پس چه کسی مالک خزینهها و دفینهها است؟ و چهکسی زمام امور آسمانها و زمین را در دست دارد؟ قرآن میفرماید: چنینکسی خدا استکه روزی را کاهش و افزایش میدهد، و امور جهان را میگرداند و مدبر کل جهان هستی است. این یگانه تفسیر و توجیه اموری استکه در سراسر هستی در جریان است، اعم از کاهش و افزایش روزی، و اداره امور و تقدیر و تدبیر شوون. این از یک سو، از دیگر سو نفی میشود که آنان مالک خزینهها و دفینهها بوده و بر امور و شوون جهان حاکم و مسلط باشند و کار و بار کیهان را بگردانند.
آنگاه پله دیگری ایشان را پائین میآورد، و از آنان میپرسد: آیا وسیله و ابزاری برای گوش فرادادن به نازلکننده این قرآن دارند؟:
( أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ).
آیا نردبانی دارند و بالای آن (میروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرامـیدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند).
محمّد (ص) بدیشان میگوید: او پیغمبر است و بدو وحی میشود. امّا چیزی جز این است! او میگوید: این قرآن از جهان والا از سوی یزدان برای او نازل میگردد. ایشان سخنش را تکذیب میکنند و او را دروغگو مینامند! پس آیا نردبانی دارند تا بالای آن بروند وگوش فرادارند و بدانند که محمّد بدو وحی نمیگردد، و حق چیزی جدای از این استکه میگوید؟!
(فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ).
گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد ) و این ادعای خود را ثابت کند(
یعنی دلیل قوی بیاورد، دلیلیکه بر دلها و درونها چیره شود و آنها را وادار به تصدیق کردن و باور نمودن گرداند. در این امر، نهانی به قرآن اشاره میگردد و سلطه و قدرت قرآن پیش چشم داشته میشود، سلطه و قدرتی که ایشان را به مطالعه آیات و مشاهده دلائل موجود در آن وامیدارد، در حالی که آنان خودبزرگبینی و ستیزهگری میکنند و سر لجاج و عناد دارند!
آنگاه یزدان سبحان یکی ازگفتههای بیهوده و پوچ ایشان را نقد میفرماید که در باره یزدان جـهان میگویند. و آن ایـن که ایشان فرشتگان را دختر میدانند، و همچون دخترانی را به ایزد منان نسبت میدهند. مستقیماً بدیشان خطاب میشود، تا بیشتر، ایشان را شرمنده و خوار دارد:
(أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ ).
آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شمایند؟!.
آنان دختران را پائینتر از پسران میشمردند. تا بدانجا دختران را ناچیز میدانستند، وقتیکه به تولد دختر مژده میدادند از غم و اندوه شدید و خشم وکینه زیاد، چهرههایشان سیاه میگردید. با وجود این از نسبت دادن دختران به یزدان جهان شرم نـمیکردند و خجالت نمیکشیدند!.. یزدان در اینجا برابر عرف و عادت و آداب و رسوم خودشان با ایشان سخن میگوید تا در این ادعاء آنان را شرمنده کند. والا ترجیح پسران و تحقیـر دختران پوچ و نادرست است و با عقل و خرد جور درنمیآید.
از اینکه پیغمبر (ص) ایشان را به سوی هدایت دعوت میکرد، ناراحت بودند، و چنین دعوتی بر ایشان سنگینی میکرد. هرچند پیغمبر (ص) در دعوت ایشان به سوی هدایت مزدی از آنان درخواست نمیکرد. بلکه دعوت او محض رضای خدا بود و بس. اصلاً نه از ایشان چیزی میخواست و نه باج و خراجی میطلبید. سادهترین چیزیکه از این دعوت پاک مراد بود این بود از خود دعوت کننده زیبا و محترمانه استقبال کنند و پسندیده و خردمندانه پذیره او روند. اگر هم نمیپذیرند چیزی را که بدیشان تقدیم میشود و عرضه میگردد، زیبا و پسندیده پاسخ رد دهند و نپذیرند. یزدان سبحان در اینجا روش رفتارشان و روند کارشان را زشت میشمارد، رفتار وکرداریکه انگیزه
خردمندانهای ندارد ... میفرماید:
(أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ؟) .
یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟.
یعنی سنگین بار و بار گران هستند به سبب زیان و تاوانی که تو آن را بر ایشان تحمیل میکنی به عنوان اجر و پاداشیکه از آنان در برابر چیزیکه میگوئی میطلبی و میخواهی!.. وقتیکه واقعیت جز این است و هیچگونه مزد و باج و خراجی از ایشـان درخواست نمیشود،کارشان چه اندازه زشت و پست و خوار و رسواگرانه جلوهگر میآید؟ باید چه اندازه از این کارشان شرمنده بشوند، وقتیکه همچون سخنی بدیشان گفته میشود؟
یزدان سبحان به سویشان برمیگردد و ایشان را با حقیقت وجودشان و وضع و حالشان درگستره این هستی، رویاروی میکند. آنان بندگانند، و حدود و ثغوری در جهان دارند. مقدار اندکی از جهان میدانند و بـا مقدار کمی از پدیدههای کیهان آشنایند. در فراسوی این مقدار اندک و کم چیزهای بسیار و خارج از شماری است و از دیدگانشان و از دانش و آگاهیشان پنهان است و در پس پرده غیب نهان است! چیزهائی که تنها صاحب این جهان خدا از آنها مطلع و باخبر است و بس. جهان غیب درمیان است و فقط و فقط یزدان آگاه از غیب است، وبندگان چیزی در باره آن نمیدانند و در برابرش حیران و ویلان هستند.هیچگونه علم و اطلاعی از دنیای غیب ندارند، بدان خاطر که آنان بندگانند:
(أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ؟ ) .
یا این که نزد ایشان علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟.
آنان میدانند نزد ایشان علم غیبیات و اسرار نـهان نیست، و ایشان به هیچ وجه قدرت و توانی بر غیب ندارند،و آنان در دفتر غیب چیزی را نمیدانند. بلکه این خدا استکه در دفتر غیب چیزهائی راکه بخواهد مینویسد، چیزهائیکه خودش انها را برای بندگان مقدر و مقرر میفرماید و مشخص و معین مینماید. آن کسیکه کار و بار جهان غیب را در دست دارد و آن را اداره مینماید وچیزها را در آن مقدر و مقرر میفرماید، او استکه میتواند در جهان غیب دخل و تصرف کند و طرح دراندازد و نقشه بچیند. آنان را چه شده است وقتیکه از جهان غیب بیخبرند و از آن در پس پردهاند، و نمیتوانند در دفتر آن چیزی بنگارند، میخواهند در بارهات توطئه بچینند و به نیرنگ بنشینند، وگمان میبرندکه آنان بر هرکاری ازکار و بار آینده توانایند، و میگویند: او شاعری است در انتظار مرگ او میمانیم؟!
(أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیله گری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئین او مقابله کنند. باید بدانند کـه) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند).
آنان هستندکـهگرفتار قضا و قدر میگردندکه خداوندگار جهان غیب را برایشان مقدر و مقرر میدارد. آنانند که نقشه و طرح خدا دامنگیرشان میشود و ایشان را در بر میگیرد. خداوند بهترین چارهساز و خنثیکننده نیرنگ نیرنگباز است.
(أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ (.
یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟.
خیال میکنند معبودی جز خدا دارندکه ایشان را محفوظ و مصون میکند و آنان را از چارهجوئی و چارهسازی خدا نجات میدهد ...
(سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ).
خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند.
یزدان سبحان پاک و منزه از تصور باطل و بیمار ایشان است!
با این پاک و منزه داشتن یزدان سبحان از هرگونه شرک ورزیدنها و از جملگی انبارها، این یورش پیاپی وگام به گام پایان داده میشود، یورشی که دارای آهنگها و آواهای نیرومند و قوی است. این هم وقتی صورت میپذیرد که هرگونه شک و شبههای برطرف گردیده است، و هرگونه دلیل و برهانی مردود شده است و به شکست انجامیده است، و مشرکان در برابر حقیقت آشکار و عیان درمانده شدهاند، و هیچ عذری برایشان، و هیچ دلیلی در دستشان نمانده است. حیران و ویلان ایستادهاند و کاملاً خلع سلاح گردیدهاند. بدین هنگام استکه یزدان سبحان حقیقت و ماهیت ایشان را به رخشان میکشد، و آنان را ستیزهگران و خودبزرگ بینانی معرفی میکندکه در باره حق واضح و آشکار به ستیزه میپردازند، و به شک و شبههای متوسل میشوند که بسی ناچیز و بسیار دور از عقل است:
(وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرو میافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
یعنی اگر خدا عذاب را به صورت تکه و قطعهای از آسمان به سویشان روانه کند و بر آنان فرو افتد و موجب هلاک و نابودی گردد، هر چند ببینند که دارد فرو میافتد، میگویند:
(سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
ابر متراکمی است.
ابر متراکمی است و در آن آب و زندگی است! این هم بدان خاطر استکه دشمنانگی خود را نشان دهند و تسلیم حق نگردند، هر چند - چنانکه میگویند - شمشیر بالای گردنهایشان باشد! چه بسا در ذکر این آیه اشارهای به داستان قوم عاد هم باشد. آنان وقتی که ابر مرگ و نابودی را دیدند،گفتند:
(عارض ممطرنا ).
ابری است که بر ما باران میباراند. (احقاف/24.(
پاسخ آنان در همان موضع چنین است .
(بل هو ما استعجلتم به:ریح فیها عذاب ألیم تدمر کل شیء بأمر ربها).
(هود بدیشان چنین گفت:) بلکه این همان چیزی است که آنان آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد . (احقاف/24و25)
*
وقتیکه این اندازه سرکشی آنان و ستیزهگری ایشان با حق، به تصویر کشیده میشود، و بیان میگردد که حق را نمیپذیرند اگر هم مرگ و هلاک را بالای سر خود ببینند و بدانند که گریبانگیرشان میشود، قرآن به پیغمبر خدا (ص) رو میکند و بدو میگوید: ازکار و بارشان دست بردارد و از ایشان قطع امیدکند، و آنان را به روزی واگذار نماید که از آن در سرآغاز ایـن سوره سخن رفته است و صفت آن بیان گردیده است. آنان را به عذابی بسپارد که پیش از فرارسیدن آن روز منتظرشان است. در برابر فرمان پروردگارش شکیبائی کند و صبر پیش گیرد، پروردگاریکه او را عزیز و گرامی میدارد و او را تحت رعایت و عنایت خود قرار میدهد و سرپرستی وی را بر عهده میگیرد و او را میپاید و محافظت مینماید. در بامدادان که از خواب بیدار میگردد و بلند میشود به تسبیح و تقدیس و حمد و ثنای یزدان بپردازد، و در شب و هنگام ناپدید شدن ستارگان در سحرگاهان نیز حمد و سپاس خدا را بجای آورد و به ذکرش در خروش باشد:
( فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ . یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ . وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ . وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ).
پس ایشان را به حال خود واگذار، تا برسند به روزی که در آن هـلاک میگردند. آن روزی که نیرنگها و توطئههایشان سودی به حالشان نخواهد داشت، و (از هیچ سوئی) مدد و یاری نمیشوند. برای ستمگران عذابی پیش از آن (عذاب سرمدی و ابدی، در همین جهان) هست، ولی بیشتر ایشان متوجه نـمیگردند و نمیفهمند. برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیـر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
این هم مرحله تازهای در تاخت بردن و یـورش کردن است. این مرحله با تهدید میآغازد، تهدیدکردن با آن روز هراسناک و هراسانگیزی که در آن به صور میدمند و آنان هلاک و نابود میشوند - اندکی ییش از آن که رستاخیز مردگان وگرد آوردن ایشان صورت پذیرد - در آن روز تعبیر و چارهاندیشی بدیشان سودی نمیرساند، و مددکار و یاوری به فـریادشان نمیرسد و کمکشان نمیکند. اگر امروز آنان به مکر و نیرنگ مینشینند و در باره چاره کار میاندیشند، در آن روز مکر وکید و نیرنگشان سودی به حالشان ندارد و تدبیر و چارهاندیشی فائدهای بدیشان نـمیبخشد. با این تهدید واپسین، از کار و بار تکذیبکنندگان ستمگر دست برمیدارد، تکذیبکنندکان ستمگریکه این همه ایشان را دنبال کرد و سخت آنان را راند و مدت زمان طولانی تند و سریع بر ایشان تاخت برد. تا آنـان را به جایگاهی برساند که ایشان را از آن میترساند، و در آنجا دیر یا زود عذاب منتظرشان است ... از کار و بار ایشان میپردازد تا به پیغمبر بزرگواری کهگردنکشان بر اوگردن کشـیدهاند، و تهمتزنندگانی بدو تهمت زدهاند و به دروغ سخنانی را از پیش خود ساختهاند و بدو نسبت دادهاند، رو بکند و او را در برابر چنین سرکشی و دشمنانگی و تکذیب کردن و گردن افراختنی، به صبر و استقامت بخواند، و بدو بگوید بر راستای راه سخت و طولانی دعوت شکیبا باشد و پایدار و استوار بماند، و کار را به حکم خدا حواله دارد تا خدا هر چه خواهد کند در حق ایشان انجام دهد:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان). (طه / ٣٩)
همراه با رهنمود به صبر و شکیبائی، عزت بخشیدن خدا، رعایت و عنایت الهی، انس و الفت دوست داشتنیایکه سختیهای راه را میزداید، و صبر و شکیبائی در برابر دشواریها را عزیز وگرامی میگرداند، اعلان و اعلام میشود. صبر و شکیبائی وسیله رسیدن بدین اکرام و اعزاز ارزشمند است:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی.
وای چه تعبیر قشنگ و زیبائی! وای چه به تصویر کشیدنی و به تصویر زدنی! وای چه ارج نهادن و قدر شناختنی!
این درجه و مرتبهای استکه هرگز انسانی بدان نرسیده است، این درجه و مرتبهای که این تعبیر آن را به تصویر میکشد. تعبیریکه در سراسر قرآن، و حتی در میان تعبیرهای مشابه، تک و یگانه است.
به موسی (ع) اینهاگفته شده است:
( وأنا اخترتک فاستمع لما یوحى ).
من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدهام، پس گوش فرا ده بدانچه وحی میشود (تا آن را خوب بیاموزی و به قوم خود برسانی). (طه/13)
(وألقیت علیک محبة منی ولتصنع على عینی).
من محبت را بر تو افکندم (بدانگونه که هرکس تو را ببیند بیاختیار دوستت داشته باشد). هدف هم این بود که تحت نظارت و رعایت من چنان که بـاید پرورش یابی. (طه/39)
(واصطنعتک لنفسی).
و تو را برای (وحی خـود و حمل رسالت) خویش برگزیدم. (طه/41)
همه اینها تعبیرهائی هستندکه بیانگر مقامات و منازل والا و بالایند. ولیکن به محمّد (ص)گفته شده است:
(فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ).
تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی.
این تعبیری استکه در آن اکرام و اعزاز ویژهای، و انس و الفت ویژهای است. سایه روشن منحصر به فردی میاندازد، سایه روشنیکه لطیفتر و شفافتر از هر سایهروشنی است ... تعبیر بشری نمیتواند گویای این تعبیر ویـژه باشد. پس ما را بسکه به سایهروشنهای قرآنی اشارهکنیم و در زیر این سایهروشنها بمانیم و زندگیکنیم.
همراه با این انس و الفت بخشیدن، هدایت و رهنمون کردن به راه تماس دائم با یزدان سبحان بیان میگردد:
(وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ).
وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
در طول روز، هنگام بیداری از خواب، در اوقات شب، و هنگام پشت کردن و پنهان گردیدن ستارگان در بامدادان در وقت طلوع فجر، همه و همه این ازمنه جولانگاه بهرهمندی و لذت بردن از این انس و الفت دوست داشتنی و گرامی است. تسبیح و تقدیس، زاد و توشه و انس و الفت و راز و نیاز دلها است. آیا دل عاشقیکه محبوب و مقرب یزدان است باید در پرتو تسبیح و تقدیس در این ازمنه و اوقات چه حالی پیدا کند؟؟؟
*
[1] اندیشه اسلام در باره جـهانو زندگیو انسان. (پژوهشی است که مولف امیدوار است به نگارش و انتشار آن موفق گردد).