ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است و دارای (11) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره مبارکه بدان جهت «ضحی» نامیده شد که کلمه آغازین آن ﴿وَٱلضُّحَىٰ١﴾ [الضحى: 1] است و خداوند عزوجل در آن به «ضحی» که آغاز روز است، سوگند خورده است تا به اهمیت این وقت مهم نورانی توجه داده باشد و نیز بدان جهت که این سوره در شأن رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که نور محض بودند، نازل شده است. از امام شافعی رحمه الله نقل شده است که فرمود: گفتن (الله اکبر) یا (الله اکبر لا اله الا الله والله اکبر) در آخر سوره «ضحی» و پایان تمام سورههای بعد از آن سنت است. مفسران در بیان وجه مناسبت این تکبیر گفتن نقل کردهاند: ارسال وحی مدتی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به تأخیر افتاد سپس فرشته آمد و سوره «ضحی» را تماما بر ایشان القا کرد و ایشان از سر شادی و فرحت تکبیر گفتند. اما ابن کثیر میگوید: «این روایت متکی بر اسنادی نیست که بتوان بر آن به صحت یا ضعف حکم کرد».
مفسران در بیان سبب نزول این سوره روایت کردهاند: برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ناراحتیای عارض شد و ایشان بر اثر آن دو یا سه شب برای تهجد بهپا خاسته نتوانستند، در این اثنا زنی نزدشان آمد و گفت: ای محمد! به نظرم شیطان تو ترکت کرده و دو یا سه شب است که به تو نزدیک نشده است. پس خداوند عزوجل این سوره را نازل فرمود. به روایتیدیگر: جبرئیل علیه السلام چند روزی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وحی نیاورد در این اثنا مشرکان گفتند: محمد مورد بیمهری قرار گرفته و فروگذاشته شده است. همان بود که این سوره نازل شد.
﴿وَٱلضُّحَىٰ١﴾
«سوگند به ضحی» ضحی نام وقت بالا آمدن خورشید در آغاز روز است. یعنی: سوگند به روشنایی روز.
﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢﴾
«و سوگند به شب چون بپوشد» اصمعی میگوید: «سجو شب، پوشیدن آن روز راست، مانندی که شخص جامه را بر خویشتن میپوشاند». دلیل اینکه حق تعالی در سوره قبل شب را بر روز مقدم و در این سوره مؤخر ذکر کرد، توجه دادن به فضیلت هر یک از شب و روز میباشد زیرا شب فضیلت سبقت را دارد و روز فضیلت نور را، دلیل اینکه فقط به وقت چاشت و شب سوگند خورد، توجه دادن به اهمیت و ارزش وقت و زمان است که گذر روز و شب بر آن دلالت میکند و دلیل اینکه مخصوصا از وقت چاشت یادآوری کرد این است که این وقت، وقت گردهم آمدن مردم و انسگرفتن آنها با یکدیگر بعد از تنهایی شب است.
﴿مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾
جواب قسم این است: «پروردگارت تو را وانگذاشته» بسان واگذاشتن کسی که با کسی وداع میکند پس او وحی را از تو قطع نکرده است «و بیمهر نشده است» بر تو و با تو بغض و نفرت نورزیده است. قلی: نفرت ورزیدن به سختی است.
﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لَّکَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤﴾
«و قطعا آخرت برای تو بهتر از دنیاست» یعنی: آنچه که خداوند عزوجل از مقام محمود، حوض مورود و خیر موعود در بهشت محبوب برایت وعده داده است، بهتر و نیکوتر از دنیاست. این به علاوه شرفی مانند شرف نبوت است که به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم داده شدهاست، شرفی که هرگونه فضل و شرفی در برابر آن کوچک وهر کرامتی در دنیا نسبت به آن ناچیز است. در حدیث شریف به روایت ابنمسعود رضی الله عنه آمده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر روی حصیری خوابیده بودند و درشتی حصیر بر پهلوی مبارک اثر گذاشته بود پس چون بیدار شدند، من شروع به دست کشیدن بر پهلویشان کردم و گفتم: یا رسولالله! آیا به ما اجازه نمیدهید که چیزی را بر روی حصیر برای شما هموار کنیم؟ فرمودند: «ما لی وللدنیا، إنما مثلی ومثل الدنیا کراکب ظل تحت شجرة ثم راح وترکها». «مرا چهکار است با دنیا، جز این نیست که مثل من و مثل دنیا، همچون مثل شخص سواری است که لختی در زیر درختی درنگ کرده است، سپس رفته و آن را ترک نموده است».
در بیان سبب نزول روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: فتوحاتی که بعد از من بر امتم ارزانی میشود، بر من عرضه شد و این امر مرا خوشحال و شادمان گردانید. آنگاه خداوند عزوجل این آیه را نازل فرمود.
﴿وَلَسَوۡفَ یُعۡطِیکَ رَبُّکَ فَتَرۡضَىٰٓ٥﴾
«و البته پروردگارت بهزودی به تو میبخشد» گشایش در کار دین، پاداش عظیم، اعلی علیین بهشت، حوض کوثر و نعمت شفاعت برای امتت را در آخرت «پس خشنود میشوی» به این بخششها و پاداشها. در حدیث شریف آمده است که چون این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذن لا أرضی و واحد من أمتی فی النار». «پس حالا که چنین است؛ من راضی نمیشوم تا یکی از امت من در دوزخ باشد».
سبب نزول این آیه نیز مانند سبب نزول آیه قبل است. ابن عباس رضی الله عنهما روایت میکند: سرزمینهایی که بر امت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فتح میشود ـ شهر به شهر ـ بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرضه شد و ایشان بدان مسرور گردیدند آنگاه نازل گردید: ﴿وَلَسَوۡفَ یُعۡطِیکَ رَبُّکَ فَتَرۡضَىٰٓ٥﴾ [الضحى: 5].
﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فََٔاوَىٰ٦﴾
«مگر تو را یتیم نیافت پس جایت داد؟» یعنی: پرودگارت تو را یتیم بدون پدر یافت آنگاه برایت مأوایی قرار داد که به آن جای گیری و سروسامان یابی، آن مأوی خانه جدت عبدالمطلب و عمویت ابوطالب بود زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامیکه در شکم مادرشان بودند یا بعد از تولد، پدر خود را از دست دادند، سپس مادرشان آمنه دختر وهب نیز در ششسالگی ایشان وفات یافت و ایشان تا هشتسالگی تحت سرپرستی جد خود عبدالمطلب قرار داشتند و بعد از آن که او درگذشت، ابو طالب عمویشان سرپرستی ایشان را بر عهده گرفت و تا چند سال بعد از بعثتشان به پیامبری که ابوطالب درگذشت، او پیوسته حامی و پشتیبانشان بود.
حکمت در اینکه خداوند عزوجل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را یتیم برگزید این بود تا ایشان قدر یتیمان را بشناسند و به حق آنان و سروسامان دادن به اوضاعشان بپردازند چنانکه وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با وصف یتیمی به نبوت و رسالت برانگیخته شدند، این خود نشانه عظیمی از نشانههای صدق و صحت رسالت ایشان گردید. در حدیث شریف آمدهاست که چون مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قسوت قلبش شکایت کرد، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به وی فرمودند: «اگر میخواهی دلت نرم شود، بر سر یتیم دست عطوفت بکش و مسکین را غذا ده». همچنین در حدیث شریف آمده است: «من و سرپرست یتیم (در بهشت) مانند این دو انگشت بههم نزدیک هستیم» و به دو انگشت سبابه و وسطای خود اشاره کردند.
﴿وَوَجَدَکَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧﴾
«و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد» یعنی: ای پیامبر! حق تعالی تو را از چگونگی ایمان غافل یافت به طوری که نمیدانستی ایمان چیست و تو را از آنچه که برایت از کار نبوت اراده کرده بود، غافل یافت و تو نمیدانستی که قرآن چیست و نه از شرایع و احکام الهی آگاه بودی پس تو را بدینها راه نمود. گفتنی است که در اینجا نمیتوان «ضلال» را بر آنچه که در مقابل «هدی» است، حملکرد زیرا انبیا علیهم السلام از گمراهی معصوم و مصونند بلکه «ضلال» در اینجا بهمعنی ندانستن احکام شرعی و عدم آگاهی از امر نبوت است ـ چنانکه بیان شد.
﴿وَوَجَدَکَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ٨﴾
«و تو را تنگدست یافت پس توانگر گردانید» یعنی: ای پیامبر! حق تعالی تو را فقیر و عایلهمند و بیمال و منال یافت پس بینیازت کرد؛ با رزق و روزیای که بهتو از طریق فتوحات سرزمینها و اماکن کفار بخشید. یا معنی این است: تو را قبل از رسالت نخست با تجارت در مال خدیجه دختر خویلد اولین همسرت، توانگر ساخت سپس با مال ابوبکر رضی الله عنه آنگاه با مال انصار و سپس با نیل به غنیمت بعد از رسالت و بعد از هجرت و نیز تو را توانگر ساخت؛ با قانع ساختنت به روزی اندک چنانکه در حدیث شریف آمده است: «لیس الغنی عن کثرة العرض ولکن الغنی غنی النفس». «توانگری از بسیاری مال و ثروت نیست بلکه توانگری، توانگری و بینیازی نفس است».
﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ٩﴾
«و اما یتیم را میازار» یعنی: ای پیامبر! تو نیز به پاس این همه نعمت، به سبب ضعف و ناتوانی یتیم بر مال و حقش مسلط نشو بلکه حقش را به او بده و یتیمی خودت را بهیاد آور. شایان ذکر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یتیمان به نیکی وشفقتی بسیار رفتار کرده و در حق آنان به نیکی سفارش میکردند چنان که در حدیث شریف گذشت. پس مراد از دستور به ایشان، دستور به امتشان است.
﴿وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ١٠﴾
«و اما بر سائل بانگ نزن» یعنی: چون کسی از تو چیزی به رسم کمک درخواست کرد، بر او بانگ نزن و او را از خود مران زیرا تو خود نیز فقیر بودهای پس یا به او غذا و خوراکی بده و یا هم او را به نرمی و ملایمت برگردان. درحدیث شریف آمده است: «ردوا السائل ببذل یسیر، أو رد جمیل، فانه یأتیکم من لیس من الإنس ولا من الجن، ینظر کیف صنیعکم فیما خولکم الله». «سائل را با بخششی هرچند اندک، یا با برخوردی نرم و نیکو برگردانید زیرا نزد شما کسی (در هیأت سائل) میآید که نه از انس است و نه از جن پس مینگرد که عملتان در آنچه که خدای عزوجل به شما از نعمتها بخشیده است، چگونه است».
﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١﴾
«و از نعمت پروردگار خویش» با مردم «سخن بگوی» و نعمتهایی را که به تو ارزانی کرده است، برای مردم اظهار کن و در میانشان مشهور گردان. بنابراین، سخنگفتن از نعمت خداوند عزوجل خود نوعی شکر است. به قولی: مراد از نعمت در اینجا، نبوت و قرآن است لذا خداوند عزوجل به پیامبرش دستور میدهد تا قرآن بخواند و به آن سخن بگوید. علمای محقق گفتهاند: سخن گفتن با مردم از نعمتهای خداوند عزوجل مطلقا جایز است و حتی اگر هدف انسان از برشمردن نعمتها بر خود این بود که دیگران هم به وی اقتدا کنند، یا هدفش این بود که شکر پروردگارش را به زبان آشکار گرداند، این کار مستحب نیز هست اما چنانچه بر خود از فتنه، عجب و خودنگری ایمن نبود، در این صورت بازگو نکردن نعمت به دیگران بهتر است.