سوره نور
سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِیهَآ ءَایَٰتِۭ بَیِّنَٰتٖ لَّعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ
[این] سورهای است که آن را نازل کردهایم و [عمل به احکام] آن را واجب نمودهایم و آیات روشنی در آن نازل کردهایم؛ باشد که پند گیرید.
ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ
هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید، نباید در [اجرای احکام] دین الله نسبت به آن دو [نفر] دلسوزی [و مهربانیِ بیدلیل] داشته باشید؛ و باید گروهی از مؤمنان بر مجازاتشان گواه باشند.
ٱلزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوۡ مُشۡرِکَةٗ وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ
مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمیکند و زن زناکار را [نیز] جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود درنمیآورد؛ و این [ازدواج] بر مؤمنان حرام است.
وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ
و کسانی که [مردان و] زنان پاکدامن را [به زنا] متهم میکنند و چهار شاهد [بر ادعای خود] نمیآورند، آنان را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را [در هیچ موردی] نپذیرید؛ و اینانند که نافرمانند.
إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ
مگر کسانی که بعد از آن [تهمت،] توبه کنند و [رفتار گذشتۀ خود را] اصلاح [و جبران] نمایند؛ بیتردید، الله آمرزندۀ مهربان است.
وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ یَکُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ
و کسانی که همسران خود را [به زنا] متهم میکنند و شاهدی جز خویشتن [بر این ادعا] ندارند، هر یک از آنان باید چهار بار به الله سوگند یاد کند که قطعاً راست میگوید.
وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ
و پنجمین بار [شوهر بگوید] که لعنت الله بر او باد اگر دروغگو باشد.
وَیَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۭ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ
و کیفرِ زن در صورتی برداشته میشود که چهار بار به الله سوگند یاد کند که آن مرد قطعاً دروغگوست.
وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَآ إِن کَانَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ
و پنجمین بار [بگوید] که خشم الله بر او باد اگر [شوهرش] راست گفته باشد.
وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ
و [ای مردم،] اگر بخشش و رحمت الله بر شما نبود و اینکه الله توبهپذیرِ حکیم است، [قطعاً گرفتار عذاب میشدید].
إِنَّ ٱلَّذِینَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡکِ عُصۡبَةٞ مِّنکُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّکُمۖ بَلۡ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱکۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِی تَوَلَّىٰ کِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِیمٞ
[ای مؤمنان،] بیتردید کسانی که آن تهمت بزرگ را [دربارۀ مادر مؤمنان، عایشه] مطرح کردند، گروهی از خود شما هستند. گمان نکنید که این [ماجرا] برای شما شرّ است؛ بلکه خیری برایتان در آن [نهفته] است. برای هر یک از آنان [که در این شایعهپراکنی نقش داشته] کیفر گناهی است که مرتکب شده است؛ و برای آن کسی از آنان که بخش بزرگ آن [تهمت] را به عهده دارد [= عبدالله بن اُبَیّ بن سلول]، عذاب بزرگی [در پیش] است.
لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَیۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡکٞ مُّبِینٞ
چرا هنگامی که این [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند: «این تهمتی [بزرگ و] آشکار [به همسرِ پیامبر] است»؟
لَّوۡلَا جَآءُو عَلَیۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ یَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَـٰٓئِکَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡکَٰذِبُونَ
چرا چهار شاهد بر آن نیاوردند؟ پس چون شاهدان را نیاوردند، آنانند که نزد الله دروغگو هستند.
وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّکُمۡ فِی مَآ أَفَضۡتُمۡ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
و اگر بخشش و رحمت الله در دنیا و آخرت نبود، قطعاً به کیفرِ آنچه به آن پرداختید، به عذابی [سخت و] بزرگ گرفتار میشدید.
إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِکُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِکُم مَّا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَیِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِیمٞ
آنگاه که آن [شایعه] را از زبان یکدیگر میشنیدید و سخنی را دهانبهدهان نقل میکردید که هیچ آگاهی [و یقینی] دربارۀ آن نداشتید و آن را ساده [و کوچک] میپنداشتید؛ در حالی که آن [تهمت،] نزد الله بسیار بزرگ است.
وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا یَکُونُ لَنَآ أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَکَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِیمٞ
چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «سزاوار نیست که این [سخن وقیح] را بر زبان آوریم. [پروردگارا،] تو منزّهی؛ این دروغ بزرگی است؟»
یَعِظُکُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ
الله شما را پند میدهد که اگر مؤمن هستید، هرگز این [کار] را تکرار نکنید.
وَیُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
و الله آیات [خود] را برای شما بیان میکند و الله دانای حکیم است.
إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ
کسانی که دوست دارند زشتکاری در میان مؤمنان رایج گردد، قطعاً در دنیا و آخرت عذابی دردناک [در پیش] دارند؛ و الله [حقایق و مصالح را] میداند و شما نمیدانید.
وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ
و اگر بخشش و رحمت الله بر شما نبود و اینکه الله دلسوز مهربان است، [قطعاً مجازات سختی در انتظارتان بود].
۞یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ وَمَن یَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، در راههای شیطان گام نگذارید؛ و هرکس راههای شیطان را میپوید، [بداند که] او تنها به زشتکاری و اعمال ناپسند فرمان میدهد؛ و اگر بخشش و رحمت الله بر شما نبود، هرگز هیچ یک از شما [از گناهان] پاک نمیشد؛ ولی الله هر کس را که بخواهد پاک میکند؛ و الله شنوای داناست.
وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٌ
افرادی از شما که برتری [ایمانی] و وسعت [مالی] دارند، نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان و نیازمندان و مهاجران در راه الله [که مرتکب گناه شدهاند] چیزی ندهند. آنان باید عفو کنند و [از گناه دیگران] چشم بپوشند. آیا دوست ندارید که الله [نیز] شما را ببخشد؟ و الله آمرزندۀ مهربان است.
إِنَّ ٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ
کسانی که زنان پاکدامن بیخبر [از فحشا و] مؤمن را [به زنا] متهم میکنند، در دنیا و آخرت از رحمت الله دور گشتهاند؛ و [در آخرت] عذابی بزرگ [در پیش] دارند.
یَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَیۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ
روزی که زبانها و دستها و پاهایشان دربارۀ آنچه میکردند [و میگفتند] علیه آنان گواهی میدهند.
یَوۡمَئِذٖ یُوَفِّیهِمُ ٱللَّهُ دِینَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَیَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِینُ
آن روز، الله جزای واقعی آنان را بیکموکاست میدهد و خواهند دانست که الله همان حق آشکار است.
ٱلۡخَبِیثَٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ وَٱلۡخَبِیثُونَ لِلۡخَبِیثَٰتِۖ وَٱلطَّیِّبَٰتُ لِلطَّیِّبِینَ وَٱلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَٰتِۚ أُوْلَـٰٓئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ
زنان پلید برای مردانِ پلیدند و مردان پلید [نیز] برای زنانِ پلیدند؛ و زنان پاک از آنِ مردان پاکند و مردان پاک [نیز] از آنِ زنان پاکند. اینان از آنچه [ناپاکان دربارهشان] میگویند، مبرّا هستند [و] آمرزش [الهی] و روزیِ ارزشمندی [در پیش] دارند.
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خانههایی جز خانههای خود وارد نشوید؛ مگر اینکه اجازه بگیرید و بر اهل آن [خانه] سلام کنید. این [کار،] برای شما بهتر است؛ باشد که پند گیرید.
فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِیهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ یُؤۡذَنَ لَکُمۡۖ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ
اگر کسی را در آن [خانه] نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود؛ و اگر به شما گفته شد: «برگردید»، پس برگردید؛ [چرا که] این [کسب اجازه،] برای شما شایستهتر است؛ و الله به آنچه میکنید داناست.
لَّیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ مَسۡکُونَةٖ فِیهَا مَتَٰعٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَکۡتُمُونَ
بر شما گناهی نیست که به خانههای غیرمسکونی [و مکانهای عمومی] که در آنجا [احتیاج یا] بهرهای دارید وارد شوید؛ و الله آنچه آشکار میسازید و آنچه پنهان میدارید [همه را] میداند.
قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ
[ای پیامبر،] به مردان مؤمن بگو چشمان خود را [از نگاه به نامحرم] فروگیرند و پاکدامنی پیشه کنند. این [کار] برای آنان پاکیزهتر است. بیتردید، الله به آنچه انجام میدهند آگاه است.
وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّـٰبِعِینَ غَیۡرِ أُوْلِی ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا یَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِیُعۡلَمَ مَا یُخۡفِینَ مِن زِینَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ
و به زنان مؤمن [نیز] بگو چشمان خود را [از نگاه به نامحرم] فروگیرند و پاکدامنی ورزند و زیور [و آرایشِ] خود را آشکار نکنند؛ مگر آنچه [به صورت طبیعی] نمایان است؛ و باید روسری خود را بر سینه بیفکنند [تا موها و چهرهها و سینههایشان پوشیده گردد] و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهر یا پدر یا پدرشوهر یا پسرِ خود یا پسر شوهرشان یا برادر یا پسر برادر یا پسر خواهر یا زنان [همکیش] خود یا کنیزان و بردگانشان یا خویشاوندانی که [دیگر،] نیاز و تمایلی به زنان ندارند یا کودکانی که از مسایل جنسیِ زنان آگاهی نیافتهاند؛ همچنین [هنگام راه رفتن] پاهای خود را [چنان بر زمین] نکوبند که [صدای] زینتهایی که [زیر لباس] پنهان کردهاند [= خلخال] آشکار شود؛ و ای مؤمنان، همگی به سوی الله توبه کنید؛ باشد که رستگار گردید.
وَأَنکِحُواْ ٱلۡأَیَٰمَىٰ مِنکُمۡ وَٱلصَّـٰلِحِینَ مِنۡ عِبَادِکُمۡ وَإِمَآئِکُمۡۚ إِن یَکُونُواْ فُقَرَآءَ یُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ
[ای مؤمنان،] مردان و زنان مجردِ خود را همسر دهید و غلامان و کنیزانتان را که شایستگی دارند [نیز همسر دهید]. اگر آنان فقیر [و تنگدست] باشند، الله از بخشش [و لطفِ] خویش بینیازشان میسازد؛ و الله گشایشگرِ آگاه است.
وَلۡیَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغۡنِیَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱلَّذِینَ یَبۡتَغُونَ ٱلۡکِتَٰبَ مِمَّا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ فَکَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِیهِمۡ خَیۡرٗاۖ وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ ءَاتَىٰکُمۡۚ وَلَا تُکۡرِهُواْ فَتَیَٰتِکُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبۡتَغُواْ عَرَضَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَمَن یُکۡرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِکۡرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِیمٞ
کسانی که [شرایط و امکانات] ازدواج ندارند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا الله آنان را از بخششِ خویش بینیاز نماید؛ و بردگانی که خواستار بازخرید [و آزادی خویش] هستند، اگر [توانایى پرداخت مال و] شایستگی در آنان مىبینید، [درخواستشان را] بپذیرید و از ثروتی که الله به شما عطا کرده است، [مقداری] به آنان ببخشید [تا به آزادىشان کمک کنید]. همچنین کنیزانتان را که میخواهند پاکدامن باشند، به زنا وادار نکنید تا بهرۀ [ناچیز] زندگی دنیا را به دست آورید؛ و اگر کسی آنان را [به این کار] وادار نماید، الله پس از مجبورشدنشان قطعاً [نسبت به آنان] آمرزنده [و] مهربان است.
وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ ءَایَٰتٖ مُّبَیِّنَٰتٖ وَمَثَلٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ
و به راستی، آیاتی روشنگر و داستانی از زندگیِ پیشینیانتان و پندی برای پرهیزگاران به سوی شما نازل کردهایم.
۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ کَمِشۡکَوٰةٖ فِیهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِی زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوۡکَبٞ دُرِّیّٞ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَکَةٖ زَیۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِیَّةٖ وَلَا غَرۡبِیَّةٖ یَکَادُ زَیۡتُهَا یُضِیٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ یَهۡدِی ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَیَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ
الله نور آسمانها و زمین است. مَثلِ نور او همانند چراغدانی است که درونش چراغی [افروخته] است [و] آن چراغ در شیشهای قرار دارد [و] آن شیشه گویی ستارهای درخشان [و روشناییبخش] است. این چراغ، با [روغن] درخت پربرکت زیتون افروخته میشود که نه شرقی است و نه غربی [و خورشید همواره بر آن میتابد]. روغنش [چنان زلال است که] نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور گردد. نوری است افزون بر نور. [قلب مؤمن نیز با نور هدایت اینگونه روشن میشود] و الله هر کس را بخواهد به نور خویش هدایت میکند؛ و الله برای مردم مَثلها میزند؛ و الله به همه چیز داناست.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ یُسَبِّحُ لَهُۥ فِیهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ
[این چراغ هدایت،] در مساجدی است که الله امر کرده است تا [قدر و منزلتشان] گرامی داشته شود و نامش در آنها برده شود [و] در آنجا بامدادان و شامگاهان او را به پاکی بستایند.
رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِ یَخَافُونَ یَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ
مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنان را از یاد الله و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات غافل نمیکند [و] از روزی که دلها و چشمها در آن دگرگون میشود بیم دارند.
لِیَجۡزِیَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ
تا الله بر اساس نیکوترین کردارشان به آنان پاداش دهد و از فضل خود [نیز] بر پاداششان بیفزاید و الله به هر کس که بخواهد، بیحساب روزی میدهد.
وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ کَسَرَابِۭ بِقِیعَةٖ یَحۡسَبُهُ ٱلظَّمۡـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ یَجِدۡهُ شَیۡـٔٗا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ
و کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان همچون سرابی در بیابانی هموار است که [از دور، انسانِ] تشنه آن را آب میپندارد تا آنکه نزدیکش میشود [و] چیزی نمییابد و [اعمال کافر نیز سرابی است که سودی برایش ندارد و در عوض،] الله را نزد خویش مییابد که حسابش را به طور کامل میدهد؛ و الله در حسابرسی سریع است.
أَوۡ کَظُلُمَٰتٖ فِی بَحۡرٖ لُّجِّیّٖ یَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ یَدَهُۥ لَمۡ یَکَدۡ یَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ
یا [اعمالش] همچون تاریکیهایی در دریای ژرف است که موجی آن را میپوشانَد و بر فرازِ آن، موجی دیگر است [و] بر فرازش ابری [تاریک] قرار دارد. تاریکیهایی است یکی بر فراز دیگری؛ [چنان که] اگر [شخصِ گمگشته] دست خود را بیرون آورد، ممکن نیست آن را ببیند. و کسی که الله نوری [از هدایت] برایش قرار نداده باشد، [هیچ هدایت و] نوری برایش نیست.
أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّیۡرُ صَـٰٓفَّـٰتٖۖ کُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِیحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ
آیا ندیدی هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است و [حتی] پرندگانِ پرگشوده [در آسمان، همگی] الله را به پاکی میستایند. هر یک از آنان نیایش و ستایش خویش را میداند و الله به آنچه میکنند آگاه است.
وَلِلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ
و فرمانرواییِ آسمانها و زمین از آنِ الله است و بازگشت [همه] به سوی الله است.
أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُزۡجِی سَحَابٗا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیۡنَهُۥ ثُمَّ یَجۡعَلُهُۥ رُکَامٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ یَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦ وَیُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن جِبَالٖ فِیهَا مِنۢ بَرَدٖ فَیُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ وَیَصۡرِفُهُۥ عَن مَّن یَشَآءُۖ یَکَادُ سَنَا بَرۡقِهِۦ یَذۡهَبُ بِٱلۡأَبۡصَٰرِ
آیا ندیدی که الله ابرهایی را به آرامی میرانَد، سپس بین [اجزای] آن پیوند میدهد، آنگاه تودۀ انبوهى پدید مىآورَد، پس قطرههای باران را میبینی که از میانش تراوش میکند؛ و از کوههایی [از انبوه ابرها] که در آسمان است دانههای تگرگ فرومیبارد؛ آنگاه آن را به هر کس که بخواهد فرومیریزد و از هر کس که بخواهد بازمیدارد. نزدیک است درخشندگیِ برقش چشمها را [از بین] ببرد.
یُقَلِّبُ ٱللَّهُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ
الله شب و روز را میگردانَد [و پیاپی میآورد]. یقیناً در این [گردش،] عبرتی برای اهل بصیرت است.
وَٱللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰ رِجۡلَیۡنِ وَمِنۡهُم مَّن یَمۡشِی عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ یَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ
و الله هر موجود زندهای را [ابتدا] از آب آفرید؛ برخی از آنها بر شکم خود میروند و برخی بر دو پا راه میروند و برخی از آنها بر چهار [پا] راه میروند. الله هر چه بخواهد میآفریند. بیتردید، الله بر همه چیز تواناست.
لَّقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتٖ مُّبَیِّنَٰتٖۚ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ
به راستی که [ما] آیات روشنگری نازل کردیم و الله هر کس را بخواهد به راه راست هدایت میکند.
وَیَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ یَتَوَلَّىٰ فَرِیقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۚ وَمَآ أُوْلَـٰٓئِکَ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ
و [منافقان] میگویند: «به الله و پیامبر [او] ایمان آوردیم و [از فرمانشان] اطاعت کردیم»؛ اما پس از این [ادعا]، گروهی از آنان رویگردان میشوند و اینان [در حقیقت] مؤمن نیستند.
وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ إِذَا فَرِیقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ
و هنگامی که به سوی الله و پیامبرش فراخوانده میشوند تا در میانشان داوری کند، ناگاه گروهی از آنان رویگردان میشوند.
وَإِن یَکُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ یَأۡتُوٓاْ إِلَیۡهِ مُذۡعِنِینَ
و اگر حق با آنان باشد، مطیعانه [و فروتنانه] به سوی او میآیند.
أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ
آیا در دلهایشان بیماری [نفاق] است یا [دربارۀ رسالتش] تردید دارند؟ یا میترسند که الله و پیامبرش بر آنان ستم کنند؟ [نه،] بلکه آنان خود ستمکارند.
إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ
سخن مؤمنان ـ هنگامی که به سوی الله و پیامبرش فراخوانده میشوند تا میانشان داوری کند ـ فقط این است که میگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم»؛ و اینان همان رستگارانند.
وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَخۡشَ ٱللَّهَ وَیَتَّقۡهِ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ
و هر کس از الله و پیامبرش اطاعت کند و از الله بترسد و از [نافرمانیِ] او بپرهیزد، اینان کامیابند.
۞وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِنۡ أَمَرۡتَهُمۡ لَیَخۡرُجُنَّۖ قُل لَّا تُقۡسِمُواْۖ طَاعَةٞ مَّعۡرُوفَةٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ
[منافقان] با سختترین سوگندهایشان به الله سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، [برای جهاد] رهسپار میشوند. بگو: «سوگند یاد نکنید. اطاعت [و سخنان دروغتان] شناختهشده است. بیتردید، الله از آنچه میکنید آگاه است».
قُلۡ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیۡکُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ
بگو: «از الله و پیامبر اطاعت کنید؛ اگر سرپیچی کردید، پیامبر مسئول چیزى است که بر او تکلیف شده [= ابلاغِ وحی] و شما نیز مسئول چیزى هستید که به آن تکلیف شدهاید؛ اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت میشوید؛ و پیامبر وظیفهای جز رساندن آشکار [وحی] ندارد».
وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡـٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ
الله به افرادی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که قطعاً آنان را در زمین جانشین [مشرکان] میسازد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند [نیز] جانشین [کافران و ستمگران] نمود؛ و [فرموده است] دینشان را که برای آنان پسندیده است، حتما برایشان استوار [و پیروزمند] میسازد و یقینا ترسشان را به آرامش و امنیت تبدیل میکند؛ [چرا که] تنها مرا عبادت میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند؛ و هر کس از این پس کفر بورزد، اینانند که نافرمانند.
وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ
و نماز برپا دارید و زکات بپردازید و از پیامبر اطاعت کنید؛ باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ
[ای پیامبر،] هرگز مپندار کسانی که کفر ورزیدند، ناتوانکننده[ی الله] در زمینند [و میتوانند از مجازات الهی بگریزند]. جایگاه اینان آتش است و چه بد بازگشتگاهی است!
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسۡتَـٔۡذِنکُمُ ٱلَّذِینَ مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ وَٱلَّذِینَ لَمۡ یَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنکُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّـٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ ٱلظَّهِیرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ ثَلَٰثُ عَوۡرَٰتٖ لَّکُمۡۚ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ وَلَا عَلَیۡهِمۡ جُنَاحُۢ بَعۡدَهُنَّۚ طَوَّـٰفُونَ عَلَیۡکُم بَعۡضُکُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بردگانتان و کسانی از [کودکان] شما که به [سن] بلوغ نرسیدهاند، باید در سه وقت از شما اجازه [ورود] بگیرند: پیش از نماز صبح و نیمروز ـ هنگامی که لباسهایتان را بیرون میآورید ـ و پس از نماز عشاء. [این] سه [وقت،] هنگام خلوتِ شماست. جز این [سه وقت،] بر شما و بر آنان هیچ گناهی نیست [که بدون اجازه وارد شوند؛ چرا که] آنان پیرامونتان در رفت و آمدند [و] با یکدیگر [معاشرت میکنید]. الله اینچنین آیات [خود] را برایتان بیان میکند؛ و الله دانای حکیم است.
وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَـٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَـٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ
و هنگامی که کودکانتان به [سن] بلوغ رسیدند، باید [برای ورود به خانههای دیگران] اجازه بگیرند؛ همانگونه که اشخاصی که پیش از آنان [به سنّ بلوغ رسیده بودند]، اجازه میگرفتند. الله اینچنین آیاتش را برایتان بیان میکند؛ و الله دانای حکیم است.
وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّـٰتِی لَا یَرۡجُونَ نِکَاحٗا فَلَیۡسَ عَلَیۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعۡنَ ثِیَابَهُنَّ غَیۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۭ بِزِینَةٖۖ وَأَن یَسۡتَعۡفِفۡنَ خَیۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ
و بر زنان [یائسه و] از کار افتادهای که [دیگر میل و] امید زناشویی ندارند، گناهی نیست که پوشش [سر و صورتِ] خویش را کنار گذارند، [به شرط آنکه آرایش و] زینتی را آشکار نکنند؛ و اگر عفت بورزند [و خود را بپوشانند] برایشان بهتر است؛ و الله شنوای داناست.
لَّیۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِیضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَن تَأۡکُلُواْ مِنۢ بُیُوتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ ءَابَآئِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أُمَّهَٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ إِخۡوَٰنِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَخَوَٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَعۡمَٰمِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ عَمَّـٰتِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ أَخۡوَٰلِکُمۡ أَوۡ بُیُوتِ خَٰلَٰتِکُمۡ أَوۡ مَا مَلَکۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوۡ صَدِیقِکُمۡۚ لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡکُلُواْ جَمِیعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗاۚ فَإِذَا دَخَلۡتُم بُیُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ تَحِیَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَکَةٗ طَیِّبَةٗۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ
بر [افراد] نابینا و لنگ و بیمار [که از تکالیف اجتماعی ـ همچون جهاد ـ معاف شدهاند] گناهی نیست و [همچنین] بر خود شما گناهی نیست که از خانههای خود [یا فرزندان و همسرانتان، غذایی] بخورید یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا خانهای که کلیدش در اختیار شماست یا [از خانههای] دوستانتان. [نیز] بر شما گناهی نیست که دستهجمعی یا جداگانه [غذا] بخورید؛ و هنگامی که به خانهها وارد میشوید، به یکدیگر سلام کنید که درودی مبارک [و] پسندیده از سوی الله است. الله این گونه آیات [خویش] را برایتان به روشنی بیان میکند؛ باشد که بیندیشید.
إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا کَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ یَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ یَسۡتَـٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَـٔۡذِنُونَکَ أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَـٔۡذَنُوکَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ
مؤمنان [واقعی] کسانی هستند که به الله و پیامبرش ایمان آوردهاند و هنگامی که برای [اجرای یک] امر اجتماعی با او [= پیامبر] همراه هستند، تا از وی اجازه نگرفتهاند، [از جمع] خارج نمیشوند. بیتردید، کسانی که از تو اجازه میگیرند، آنان کسانی هستند که به الله و پیامبرش ایمان آوردهاند. پس اگر برای انجام برخی کارهای [مهم] خود از تو اجازه میخواهند، به هر یک از آنان که میخواهی اجازه بده و از الله برایشان آمرزش بخواه. به راستی که الله آمرزندۀ مهربان است.
لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَیۡنَکُمۡ کَدُعَآءِ بَعۡضِکُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ
[ای مؤمنان] آنگونه که یکدیگر را [با نام خودتان یا با نام پدرانتان] صدا میزنید، پیامبر را [با نام خودش یا با نام پدرش] صدا نزنید [نگویید: ای محمد، ای پسر عبدالله، بلکه بگویید: ای رسول الله، ای نبی الله]. یقیناً الله افرادی از شما را که پشت دیگران پنهان میشوند و مخفیانه [از نزد پیامبر] میگریزند [به خوبی] میشناسد. پس کسانی که از فرمانش سرپیچی میکنند، باید بترسند از اینکه اندوه و بلایی بر سرشان بیاید یا به عذابی دردناک گرفتار شوند.
أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قَدۡ یَعۡلَمُ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ وَیَوۡمَ یُرۡجَعُونَ إِلَیۡهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ
آگاه باشید! بیتردید، آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ الله است و یقیناً او میداند که شما [بر چه کار و] در چه حالى هستید؛ و روزی که [بندگان] به سویش بازگردانده میشوند، آنان را از آنچه [در دنیا] کردهاند آگاه میسازد؛ و الله به همه چیز داناست.
An-Noor
سورة النور - سورة 24 - عدد آیاتها 64
بسم الله الرحمن الرحیم
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ
الزَّانِی لا یَنکِحُ إِلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنکِحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلاَّ أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ
وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ
وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ
وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ
وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ
إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ
لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ
لَوْلا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ
وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ
وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ
یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ
وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاء وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
وَلا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ
لَّیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ
قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
وَأَنکِحُوا الأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلا مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لّا شَرْقِیَّةٍ وَلا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ
رِجَالٌ لّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصَارُ
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ
وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ
وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالأَبْصَارِ
یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِّأُولِی الأَبْصَارِ
وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ
وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ
أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاء ثَلاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
وَإِذَا بَلَغَ الأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء الَّلاتِی لا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
لَیْسَ عَلَى الأَعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلا عَلَى أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
لا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
سورة نور
به نام الله بخشندة مهربان
(این) سورة است که آن را نازل کردهایم، و (احکام) آن واجب نمودهایم، و در آن آیات روشنی نازل کردهایم، شاید شما پند گیرید. ﴿1﴾ هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید، و اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید نباید در (اجرای احکام) دین الله نسبت به آن دو (زن و مرد) رأفت (و رحمت کاذب) داشته باشید، و باید گروهی از مؤمنان بر مجازاتشان (شاهد و) حاضر باشند. ﴿2﴾ مرد زنا کار جز با زن زنا کار یا مشرک ازدواج نمیکند، و زن زنا کار را جز مرد زنا کار یا مشرک به ازدواج خود در نمیآورد، و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است. ﴿3﴾ و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز شهادتشان را نپذیرید، و اینانند که فاسق اند. ﴿4﴾ مگر کسانیکه بعد از آن توبه کردند، و (اعمال خود را) اصلاح (و جبران) نمودند، پس بیگمان الله آمرزندة مهربان است. ﴿5﴾ و کسانیکه همسران خود را (به زنا) متهم میکنند، و جز خودشان گواهانی ندارند، پس هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام الله سوگند یاد کنند که او از راستگویان است. ﴿6﴾ و پنجمین بار (چنین گوید:) که لعنت الله بر او باد؛ اگر از دروغگویان باشد. ﴿7﴾ و از آن (زن) کیفر (رجم) را دور میکند، (به) آن که چهار بار الله را شاهد بگیرد (و سوگند یاد کند) که او (= شوهرش) از دروغگویان است. ﴿8﴾ و بار پنجم (بگوید:) که خشم الله بر او باد؛ اگر (شوهرش) از راستگویان باشد. ﴿9﴾ و اگر فضل الله و رحمت او بر شما نمیبود، و اینکه الله توبهپذیر حکیم است (گرفتار عقوبت الهی میشدید). ﴿10﴾مسلماً کسانیکه تهمت بزرگ (دربارة ام المؤمنین عایشه -رضی الله عنها-) آوردند، گروهی از خود شما هستند، گمان نکنید که این (ماجرا) برای شما بد است، بلکه آن برای شما خیر است، برای هر کدام از آنها سهمی از گناه است که مرتکب شده است، و کسی از آنان که (بخش) بزرگی (و مهمی)از آن (تهمت) را به عهده داشته است([1])، برای او عذاب عظیمی است. ﴿11﴾ چرا هنگامیکه این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خود گمان خیر نبردند، و نگفتند: این تهمتی (بزرگ و) آشکار است. ﴿12﴾ چرا چهار شاهد بر آن نیاوردند؟! پس چون گواهان را نیاوردند، آنان در نزد الله دروغگویانند. ﴿13﴾ و اگر فضل الله و رحمت او در دنیا و آخرت نبود، قطعاً در آنچه به آن پرداختید، عذاب (سخت و) بزرگی به شما میرسید. ﴿14﴾ زمانیکه آن (شایعه) را از زبان یکدیگر میگرفتید، و بادهان خود سخنی میگفتید که به آن علم (و یقین) نداشتید، و آن را سهل (و کوچک) میپنداشتید در حالیکه آن نزد الله بسیار بزرگ است. ﴿15﴾ چرا هنگامیکه آن را شنیدید؛ نگفتید: «ما حق نداریم که آن (سخن) را بر زبان آوریم، (الهی) تو منزهی! این بهتان بزرگی است؟!». ﴿16﴾ الله شما را اندرز میدهد که اگر مؤمن هستید؛ هرگز به چنین کاری باز نگردید. ﴿17﴾ و الله آیات (خود) را برای شما بیان میکند، و الله دانای حکیم است. ﴿18﴾ بیگمان کسانیکه دوست دارند زشتیها در (میان) مؤمنان شایع شود، عذاب درد ناکی برای آنها در دنیا و آخرت است، و الله میداند و شما نمیدانید. ﴿19﴾ و اگر فضل الله و رحمت او بر شما نمیبود، و اینکه الله رؤوف مهربان است، (عقوبت سختی شما را در بر میگرفت). ﴿20﴾ای کسانیکه ایمان آوردید! از گامهای شیطان پیروی نکنید، و هرکس که از گامهای شیطان پیروی کند، پس بیگمان (گمراهش میکند، و) او (= شیطان) به فحشا و منکر فرمان میدهد، و اگر فضل الله و رحمت او بر شما نمیبود، هرگز کسی از شما پاک نمیشد، و لیکن الله هر که را بخواهد پاک میکند، و الله شنوای داناست. ﴿21﴾ کسانی از میان شما که توانگر و (دارای) وسعت (زندگی) هستند، نباید سوگند بخورند بر آن که به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه الله چیزی ندهند، آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند([2])، آیا دوست نمیدارید که الله شما را ببخشد؟! و الله آمرزندة مهربان است. ﴿22﴾ بیگمان کسانیکه زنان پاکدامن بیخبر (از هرگونه بدکاری و) مؤمن را متهم (به زنا) میسازند، در دنیا و آخرت لعنت شدهاند، و عذاب بزرگی برای آنهاست. ﴿23﴾ روزیکه زبآنها یشان و دستهایشان و پاهایشان به آنچه میکردند بر علیه آنها گواهی میدهند. ﴿24﴾ آن روز، الله جزای واقعی آنها را به تمام (و بی کم و کاست) میدهد، و خواهند دانست که الله همان حق آشکار است. ﴿25﴾ زنان ناپاک از آن مردان نا پاکند، و مردان ناپاک (نیز) برای زنان ناپاک هستند، و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاک اند. اینان از آنچه (مردم دربارة شان) میگویند، مبّرا (و پاک) هستند، برای آنها آمرزش (الهی) و روزی ارزشمندی است. ﴿26﴾ ای کسانیکه ایمان آوردهاید! وارد خانههایی جز خانههای خود نشوید، تا اجازه بگیرید، و براهل آن (خانه) سلام کنید، این برای شما بهتر است، باشد که پند گیرید. ﴿27﴾پس اگر کسی در آن (خانه) نیافتید، وارد نشوید، تا به شما اجازه داده شود، و اگر به شما گفته شد: «باز گردید» پس باز گردید، که آن برای شما پاکیزهتر است، و الله به آنچه انجام میدهید؛ داناست. ﴿28﴾ و بر شما گناهی نیست که وارد خانههایی غیر مسکونی بشوید، که در آن متاعی دارید، و الله میداند آنچه را آشکار میسازید و آنچه را پنهان میکنید. ﴿29﴾ (ای پیامبر!) به مردان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نا محرم) فرو گیرند، و شرمگاهشان را حفظ کنند، این (کار) برای آنها پاکیزهتر است، بیگمان الله به آنچه انجام میدهند؛ آگاه است. ﴿30﴾ و به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند، و شرمگاهشان را حفظ کنند، و زینت خود را آشکار نکنند؛ جز آنچه از آن که (طبعاً خودش) نمایان است، و باید (اطراف) مقنعههای خود را بر گریبآنها یشان بیفکنند (تا چهره و گردن و سینه با آن پوشیده گردد) و زینت خود را آشکار نسازند؛ مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم کیش) شان یا بردگانشان یا مردان (سفیه) خدمتکاری که رغبتی (به زنان) ندارند، یا کودکانیکه بر شرمگاه زنان آگاهی نیافتهاند، و (زنان) نباید (هنگام راه رفتن) پاهای خود را (به زمین) بکوبند، تا آنچه از زینتشان را که پنهان کردهاند، دانسته شود، و ای مؤمنان! همگی به سوی الله توبه کنید، تا رستگار شوید. ﴿31﴾مردان و زنان مجرد (و بیهمسر) خود را همسر دهید، و (نیز) غلامان و کنیزانتان که شایسته (و نیکوکار) هستند، (همسر دهید) اگر فقیر باشند، الله از فضل (و کرم) خویش آنها را بینیاز میکند، و الله گشایش دهندة آگاه است. ﴿32﴾ و کسانیکه (اسباب و امکانات) ازدواج را نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند؛ تا الله آنان را از فضل خود بینیاز گرداند، و کسانی از بردگانتان که خواستار مکاتبه (= باز خریدن خویش) هستند، پس با آنها قرار داد ببندید، اگر خیر و صلاح در آنها احساس میکنید، و چیزی از مال الله را که به شما داده است؛ به آنها بدهید، و کنیزان خود را که میخواهند پاکدامنی کنند، برای بدست آوردن متاع ناچیز زندگانی دنیا به زنا وادار نکنید، و کسیکه آنها را (بر این کار) مجبور کند، پس بیگمان الله بعد از اجبار آنها (برای آنان) آمرزندهة مهربان است. ﴿33﴾ و به راستی ما بر شما آیاتی روشن را نازل کردیم، و مثلی از (حال) کسانیکه پیش از شما گذشتند، و اندرزی برای پرهیزگاران. ﴿34﴾ الله نور آسمانها و ز مین است، مَثل نور او همانند چراغدانی است که در آن چراغی (افروخته) باشد، که آن چراغ در (میان) شیشة است، آن شیشه گویی ستارة درخشان است، این چراغ با (روغن) درخت پر برکت زیتون افروخته میشود، که نه شرقی است و نه غربی، نزدیک است که روغنش بدون تماس با آتش شعلهور شود، نوری است افزون بر نور، و الله هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و الله برای مردم مثلها میزند، و الله به هرچیزی آگاه است. ﴿35﴾ (این چراغ پر نور) در خانههای است که الله اجازه داده است که بلند شود، و نامش در آنها برده شود، (و) صبح و شام در آنها تسبیح او گویند. ﴿36﴾مردانیکه هیچ تجارت و خرید و فروشی آنها را از یاد الله و بر پاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند، (آنها) از روزی میترسند که در آن دلها و چشمها دگرگون (و بیتاب) میشود. ﴿37﴾ تا الله بهتر از آنچه انجام دادهاند به آنها پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداش آنها بیفزاید، و الله هر کس را که بخواهد بیحساب روزی میدهد. ﴿38﴾ و کسانیکه کافر شدند؛ اعمالشان همچون سرابی است در بیابانی، که (انسان) تشنه (از دور) آن را آب میپندارد، تا آنکه به آن نزدیک شود، چیزی نمییابد، و الله را نزد خود یابد که حساب او را کامل بدهد، و الله زود شمار است. ﴿39﴾ یا (اعمالشان) همچون تاریکیهایی در دریای پهناور که موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج دیگری است، (و) بر فرازآن ابری (تاریک) است، تاریکیهایی است یکی بر فراز دیگری، (آن گونه که) هرگاه دست خود را بیرون آورد، ممکن نیست آن را ببیند، و کسی را که الله نوری برای او قرار نداده است، پس (هیچ) نوری برای او نیست. ﴿40﴾ آیا ندیدی که همهة آنان که در آسمانها و زمین هستند، و پرندگان بال گسترده الله را تسبیح میگویند. هریک از آنها نماز وتسبیح خود را میداند، و الله به آنچه انجام میدهند؛ داناست. ﴿41﴾ و فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ الله است، و بازگشت (همه) به سوی الله است. ﴿42﴾ آیا ندیدی که الله ابرهایی را به آرامی میراند، سپس بین آنها پیوند میدهد، آنگاه آن را متراکم میکند، پس قطرة (باران) را میبینی که از میان آن بیرون میشود، و از آسمان، از کوههای که در آنجاست، دانههای تگرگ نازل میکند، پس آن را به هر کس که بخواهد میرساند، و آن را از هرکس که بخواهد باز میدارد، نزدیک است درخشندگی برق آن (نور) چشمها را (از بین) ببرد. ﴿43﴾الله شب و روز را دگرگون میسازد، بیگمان در این (امر) برای دیده وران عبرتی است. ﴿44﴾ و الله هر جنبندة را از آب آفرید، پس برخی از آنها بر شکم خود راه میروند، و برخی بر دو پا راه میروند، و برخی از آنها بر چهار (پا) راه میروند، الله هر چه را بخواهد میآفریند، بیگمان الله بر همه چیز تواناست. ﴿45﴾ به راستی (ما) آیات روشنگری نازل کردیم، و الله هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت میکند. ﴿46﴾ و (منافقان) میگویند: «به الله و به پیامبر (او) ایمان آوردیم، و اطاعت کردیم» سپس گروهی از آنها بعد از این (ادعا) روی گردان میشوند، و اینان (در حقیقت) مؤمن نیستند. ﴿47﴾ و هنگامیکه به سوی الله و پیامبرش فراخوانده شوند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنها اعراض میکنند. ﴿48﴾ و اگر حق با آنها باشد، گردن نهاده (با سرعت) به سوی او میآیند. ﴿49﴾ آیا در دلهای شان بیماری است؟ یا تردید و شک دارند؟ یا میترسند که الله و پیامبرش بر آنها ستم کنند؟! (نه) بلکه آنها خودشان ستمگرند. ﴿50﴾ سخن مؤمنان هنگامیکه به سوی الله و پیامبرش خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، فقط این است که میگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» و اینان همان رستگارانند. ﴿51﴾ و کسیکه الله و پیامبرش را اطاعت کند، و از الله بترسد، و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزد، پس اینانند که کامیاب (واقعی) هستند. ﴿52﴾ (منافقان) با (نهایت تاکید و) سختترین سوگندهایشان، به الله سوگند یاد کردند که اگر به آنها فرمان دهی (برای جهاد) بیرون میروند، (ای پیامبر! به آنها) بگو: «سوگند یاد نکنید، طاعت پسندیده (و خالصانه مطلوب) است، بیگمان الله به آنچه انجام میدهید؛ آگاه است». ﴿53﴾(ای پیامبر!) بگو: «الله را اطاعت کنید، و از پیامبر اطاعت کنید، پس اگر سر پیچی کردید، بر او (= پیامبر) است آنچه که به آن مکلّف شده است، و بر شماست آنچه که بر آن تکلیف شدهاید، و اگر از او اطاعت کنید؛ هدایت خواهید شد، و بر (عهدة) پیامبر (چیزی) جز ابلاغ آشکار نیست». ﴿54﴾ الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ وعده داده است که قطعاً آنها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آنها بودند جانشین (و حکمران) ساخت، و دینشان را که برای آنها پسندیده است برای آنها استوار (و پا برجا) سازد، و یقیناً (خوف و) ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل میکند، تنها مرا پرستش میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند، و کسانیکه بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند. ﴿55﴾ و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید، و پیامبر (الله) را اطاعت کنید، تا شما مورد رحمت قرار گیرید. ﴿56﴾ گمان مبر کسانیکه کافر شدند؛ میتوانند ما را در زمین به ستوه آورند (و از عقوبت ما فرار کنند) جایگاهشان آتش است، و چه بد بازگشتگاهی است. ﴿57﴾ ای کسانیکه ایمان آوردهاید! باید بردگان شما، و کسانی از (کودکان) شما که به حد بلوغ نرسیدهاند، در سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامیکه لباسهایتان را بیرون میآورید، و بعد از نماز عشا، (این) سه (وقت) وقت عورت (و خلوت) برای شما است. بعد از این (سه وقت) بر شما و بر آنها هیچ گناهی نیست (که بدون اجازه وارد شوند). آنها بر اطراف (و پیرامون) شما در رفت آمدند (و) بعضی بر بعضی دیگر (وارد میشوید). این گونه الله آیات (خود) را برای شما بیان میکند، و الله دانای حکیم است. ﴿58﴾و هنگامیکه کودکان شما به سن بلوغ رسیدند؛ باید اجازه بگیرند، همانند کسانیکه پیش از آنها بودند، اجازه میگرفتند، این گونه الله آیاتش را برای شما بیان میکند و الله دانای حکیم است. ﴿59﴾ و (پیر) زنان (یائسه) از کار افتادة که امید ازدواج ندارند، بر آنها گناهی نیست که لباسهای (رویین) خود را بگذارند، در صورتیکه زینت (و زیبایی خود) را آشکار نکنند، و اگر خود داری کنند (و خود را بپوشانند) برای آنها بهتر است، و الله شنوای داناست. ﴿60﴾ بر نابینا گناهی نیست، و بر (افراد) لنگ گناهی نیست، و بر بیمار (نیز) گناهی نیست، و (همچنین) بر خود شما گناهی نیست؛ در آن که از خانههای خود، یا خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمّههایتان یا خانههای دائیهایتان یا خانههای خالههایتان، یا خانة که کلیدش در اختیار شماست، یا (خانههای) دوستانتان (چیزی) بخورید، بر شما گناهی نیست که دستهجمعی یا جداگانه (غذا) بخورید([3])، پس هنگامیکه به خانهها وارد شدید بر خویشتن سلام کنید که تحیتی مبارک (و) پاکیزه از سوی الله (مقرر) است، این گونه الله آیات (خود) را برای شما روشن میکند، باشد که شما خرد ورزید. ﴿61﴾مؤمنان (واقعی) کسانی هستند که به الله و پیامبرش ایمان آوردهاند و هنگامیکه در کار همگانی با او باشند (به جایی) نمیروند تا از او اجازه بگیرند، بیگمان کسانیکه از تو اجازه میگیرند، آنها کسانی اند که به الله و پیامبرش ایمان آوردهاند، پس اگر برای بعضی کارهای (مهم) خود از تو اجازه بخواهند، به هرکس از آنها که میخواهی اجازه بده، و برایشان از الله آمرزش بخواه، یقیناً الله آمرزندة مهربان است. ﴿62﴾ صدا زدن پیامبر (الله) را در میان خود همچون صدا زدن یکدیگر قرار ندهید، یقیناً الله کسانی از شما را که پشتسر دیگران پنهان میشوند، و یکی بعد از دیگری فرار میکنند میداند، پس کسانیکه با فرمان او مخالفت میکنند؛ باید بترسند از اینکه فتنة ایشان را فرا گیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد! ﴿63﴾ آگاه باشید، بیگمان آنچه در آسمانها و زمین است از آن الله است، و یقیناً او آنچه را که شما بر آن هستید؛ میداند، و روزیکه به سوی او باز گردانده میشوند، آنها را به آنچه انجام دادهاند؛ آگاه میسازد، و الله به هر چیزی داناست. ﴿64﴾
[1]- عبدالله بن أبی سردسته منافقان، عامل پخش شایعه بود.
[2]- مسطح بن اثاثه پسر خالۀ ابوبکر صدیق فردی مسکین بود که ابوبکر مخارج وی را تأمین میکرد، او نیز در این شایعۀ پراکنی شرکت داشت لذا ابوبکر صدیق رضی الله عنه سوگند یاد کرد که دیگر به او کمک نکند، آنگاه الله متعال این آیه را نازل فرمود: وَلَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ (تفسیر ابن کثیر).
[3]- از این آیه معلوم میگردد که انسان میتواند طبق میل خود به طور جداگانه یا دسته جمعی غذا خورد. البته خوردن به طور دستهجمعی موجب برکت است، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «دستهجمعی غذا بخورید و از هم پراکنده نشوید، زیرا برکت در جماعت نهفته است». (سنن ابن ماجه: 3287)
تفسیر نور:
سوره نور آیه 1
متن آیه :
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
ترجمه :
(
این ) سوره مهمّی است که ما آن را وحی کردهایم و ( احکام ) آن را واجب
نمودهایم و آیههای واضحی ( و دلائل روشنی که دالّ بر قدرت و یگانگی یزدان
، و آسمانی بودن قرآنند ) در آن فرو فرستادهایم ، تا این که پند گیرید .
توضیحات :
«
سُورَةٌ » : ( نگا : بقره / 23 ) . خبر مبتدای محذوف است و تنوین آن
برای تفخیم است . « فَرَضْنَا » : احکام آن را قاطعانه واجب کردهایم . «
ءَایَاتٍ بَیِّنَاتٍ » : دلائل واضح و روشن . آیههای روشن . « لَعَلَّکُمْ
تَذَکَّرُونَ » : تا این که از آنها پند گیرید و آنها را یادآور شوید و
بدانها عمل کنید .
سوره نور آیه 2
متن آیه :
الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ
جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن
کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ
عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ
ترجمه :
(
از جمله احکام سوره ، یکی این است که ) هر یک از زن و مرد زناکار ( مؤمن ،
بالغ ، حرّ ، و ازدواج ناکرده ) را صد تازیانه بزنید و در ( اجرا قوانین )
دین خدا رأفت ( و رحمت کاذب ) نسبت بدیشان نداشته باشید ، اگر به روز
قیامت ایمان دارید ، و باید گروهی از مؤمنان بر ( اجرا حکم ناظر ، و به
هنگام زدن تازیانهها و ) شکنجه ایشان حاضر باشند .
توضیحات :
«
الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی » : مراد دختر زناکار و پسر زناکار است . چرا
که زن زناکار و مرد زناکار برابر سنّت رسول ، رجم و سنگسار میگردند . «
إِجْلِدُوا » : تازیانه بزنید . مراد زدن به وسیله چیزی است که جِلد ، یعنی
پوست بدن را درد و الم برساند ، بدون این که باعث شکستگی استخوان و یا
پاره شدن گوشت بدن گردد . تازیانه هم باید به همه اندامهای لخت بدن بجز رأس
و وجه و فرج زده شود . « لا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ » : مراد این
است که حدود خدا را به سبب مقام مردمان ، شفاعت و میانجیگری دیگران ، لومه
این و آن ، وسوسه شیطان ، و غیره تعطیل و رها نسازید و از آن هم نکاهید . «
طائِفَةٌ » : دسته . گروه . بعضی چهار نفر و بالاتر ، و برخی ده نفر و
بیشتر دانستهاند . یادآوری 1 : زنا به وسیله یکی از این سه چیز ثابت
میشود : الف ) اقرار به زنا . ب ) آبستن شدن زن بیشوهر . ج ) شهادت چهار
نفر که گواهی دهند که بدون هیچ گونه شکّ و شبههای ، زناکاران را در حال
عمل جماع دیدهاند و آلات تناسلی آنان را داخل یکدیگر مشاهده نمودهاند (
نگا : تفسیرالمراغی ) . یادآوری 2 : آیه مورد بحث ، حکم آیههای 15 و 16
سوره نساء را در صد تازیانه محدود و معیّن کرده است . یادآوری 3 : عبارت :
« أَلشَّیْخُ وَ الشَّیْخَة إِذا زَنَیَا فَاجْلِدُوهُما ألْبَتَّةَ ،
نَکالاً مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ » ! که برخی آن را آیه رجم نام
داده و جزو قرآن منسوخالتلاوه بشمار آوردهاند ، نه از زمره آیات الهی و
نه از جمله احادیث نبوی است ( نگا ، تفسیر عبدالکریم خطیب ، جلد 17 و 18 ،
صفحات 1212 - 1217 ) . یادآوری 4 : مسأله تغریب ، یعنی تبعید یک ساله
زناکار هم که در بحث زنا مطرح است ، بعضی آن را حدیثی منسوخ ، و برخی آن را
سخنی نادرست بشمار آوردهاند ، گروهی هم آن را افزون بر صد تازیانه به
صلاح دید حاکم یا قاضی واگذار کردهاند .
سوره نور آیه 3
متن آیه :
الزَّانِی لَا یَنکِحُ إلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ
لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى
الْمُؤْمِنِینَ
ترجمه :
مرد زناکار ( پیش از دست
کشیدن از کار پلشت زنا ، و توبهکردن از آلوده دامانی ) حق ندارد جز با زن
زناکار ( فاحشهای که از عمل زشت فاحشهگری دست نکشیده و از آلوده دامانی
توبه نکرده باشد ) و یا با زن مشرک ( و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار
باشد ) ازدواج کند ، همان گونه هم زن زناکار ( پیش از دست کشیدن از کار
پلشت زنا و توبه از آلوده دامانی ) حق ندارد جز با مرد زناپیشه ( ماندگار
بر زناکاری و توبه ناکرده از آلوده دامانی ) و یا با مرد مشرک ( و کافری که
هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد ) ازدواج کند . چرا که چنین ( ازدواجی )
بر مؤمنان حرام شده است .
توضیحات :
« لا یَنکِحُ »
: ازدواج نمیکند . نباید ازدواج بکند . برخی نکاح را در اینجا مجاز از
وطأ و جماع دانستهاند . « حُرِّمَ » : تحریم شده است . بعضی تحریم را در
اینجا ناسزاوار و ناشایست معنی کردهاند . « ذلِکَ » : نکاح زناکاران . زنا
. یادآوری : آیه فوق در حقیقت دارای دو معنیاست که چکیده آنها عبارت
استاز : الف ) مرد زناکار جز با زن زناکار و یا مشرک ، و زن زناکار جز با
مرد زناکار و یا مشرک ازدواج نمیکند . چنین ازدواجی برای مؤمنان حرام است .
ب ) مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ، و زن زناکار جز با مرد زناکار
یا مشرک زنا نمیکند ، و زنا بر مؤمنان حرام شده است ( و هرگز به چنین کار
زشت و پستی دست نمییازند ) . ضمناً باید توجّه داشت که عطف ( مشرکان ) بر (
زانیان ) در واقع برای بیان اهمّیّت مطالب است . یعنی گناه ( زنا ) همطراز
گناه ( شرک ) است . چرا که برابر برخی از روایات ، شخص زناکار در لحظاتی
که مرتکب این عمل میشود ، مؤمن نمیباشد !
سوره نور آیه 4
متن آیه :
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ
شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ
شَهَادَةً أَبَداً وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
ترجمه :
کسانی
که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند ، سپس چهار گواه ( بر ادّعای خود ،
حاضر ) نمیآورند ، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید ، و هرگز گواهی دادن آنان
را ( در طول عمر بر هیچ کاری ) نپذیرید ، و چنین کسانی فاسق ( و متمرّد از
فرمان خدا ) هستند .
توضیحات :
« الْمُحْصَناتِ » :
زنان پاکدامن . تهمتزدن به هر کسی - اعم از مردان و زنان پاکدامن یا عادی
- دارای همین حکم است . لیکن به خاطر اهمّیّت بیشتر تنها ( المحصَناتِ )
ذکر شده است .
سوره نور آیه 5
متن آیه :
إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ترجمه :
مگر
کسانی که ( قبل از حدّ ) توبه کنند ، ( و پشیمانی خود را اظهار نمایند و
دیگر تهمت نزنند ، که خداوند از ایشان صرف نظر میفرماید ) ، چرا که خداوند
آمرزگار و مهربان است .
توضیحات :
« إِلاّ
الَّذِینَ . . . » : بعضی این استثناء را مربوط به جمیع کلام ، و بعضی آن
را به دو جمله « لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً » و « أُولئِکَ
هُمُ الْفَاسِقُونَ » میدانند ، و بسیاری آن را تنها به جمله اخیر ، یعنی «
أُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ » باز میگردانند . نتیجهاش این است که به
وسیله توبه ، هم حدّ از آنان ساقط و هم شهادت آنان در آینده مقبول است ، و
هم حکم فسق در تمام زمینهها و احکام اسلامی از ایشان دور و مطرود است (
نگا : زادالّمسیر ) . بعضی با توجّه به لفظ ( أَبَداً ) حدّ و فسق را در
پرتو توبه ساقط میدانند ، ولی شهادت را مردود میشمارند .
سوره نور آیه 6
متن آیه :
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء
إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ
إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ
ترجمه :
کسانی که
همسران خود را متّهم ( به عمل منافی عفّت ) میکنند ، و جز خودشان گواهانی
ندارند ( که بر صدق اتّهامشان گواهی دهند ، از آنان خواسته میشود که برای
این که هشتاد تازیانه نخورند و عقوبت نبینند ) هر یک از ایشان باید چهار
مرتبه خدای را به شهادت بطلبد که ( در این نسبت زنا که به همسرم دادم )
راستگو هستم .
توضیحات :
« أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللهِ » : چهار بار به خدا سوگند میخورد و خدا را به گواهی میگیرد .
سوره نور آیه 7
متن آیه :
وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ وَیَدْرَأُ
ترجمه :
در پنجمین مرتبه ( باید بگوید : ) نفرین خدا بر او باد اگر دروغگو باشد !
توضیحات :
«
لَعْنَتَ اللهِ » : نفرین خدا . مراد طرد از رحمت خدا و مستحقّ خشم خدا
بودن است ، نَعُوذُ بِاللهِ ! اگر زن سخن شوهر خود را پذیرفت رجم میگردد .
در غیر این صورت او به دفاع از خود به طریق مذکور در آیات 8 و 9 زبان به
سخن میگشاید .
سوره نور آیه 8
متن آیه :
عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ
ترجمه :
اگر
زن چهار بار خدا را به شهادت بطلبد ( و سوگند بخورد ) که شوهرش ( در
اتّهامی که بدو میزند ) دروغگو است ( چنین شهادتی ) عذاب ( رجم ) را از او
دفع مینماید .
توضیحات :
« یَدْرَأُ » : دفع
میکند . برطرف میکند . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « أَن
تَشْهَدَ . . . » : حرف ( أَنْ ) وصله آن ، در موضع رفع است و فاعل فعل (
یَدْرَأُ ) است . تقدیر چنین است : یَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذابَ
شَهَادَتُهَا . « الْعَذابَ » : مراد رجم است .
سوره نور آیه 9
متن آیه :
وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ
ترجمه :
و در مرتبه پنجم ( باید بگوید که : ) نفرین خدا بر او باد اگر شوهرش راست بگوید ! ( در این که من مرتکب زنا شده باشم ) .
توضیحات :
«
الْخَامِسَةَ » : عطف بر ( أَرْبَعُ ) است . « أَنَّ غَضَبَ » : حرف جرّی
مقدّر است و تقدیر چنیناست : بِأَنَّ غَضَبَ . یادآوری : آیات 6 تا 9
برنامه قاعده « لِعَان » در فقه اسلامی است ، و چهار حکم قطعی برای این
نوع شوهر و همسر در پی خواهد داشت : الف ) شوهر و همسر بدون هیچ گونه مراسم
طلاق ، فوراً از هم جدا میگردند و مهریّه به زن داده میشود . ب ) برای
همیشه بر یکدیگر حرام و حق ازدواج مجدّد را نخواهند داشت . ج ) حد قذف از
مرد و زن برداشته میشود . با این توضیح که اگر مرد از اجرای برنامه لعان
سر باز زند تازیانه میخورد ، و اگر زن خودداری کند ، رجم میشود . د ) اگر
زن در این ماجرا آبستن و فرزندی بزاید ، متعلّق به شوهر نخواهد بود و بلکه
منتسب به همسر میگردد ( نگا : تفسیر عبدالکریم خطیب ، تفسیر نمونه ) .
سوره نور آیه 10
متن آیه :
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
اگر
بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمیشد ، و او بس توبهپذیر ( از
بندگان خود ) و حکیم ( در افعال خویش ) نبود ( دچار رنج زیاد میشدید ، و
با احکام و حدود الهی آشنا نمیگشتید ) .
توضیحات :
«
لَوْلا . . . » : جواب ( لَوْلا ) محذوف و چه بسا تقدیر چنین باشد : وَ
لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ ، وَ رَحْمَتُهُ بِکُمْ ، وَ أَنَّهُ
تَوَّابٌ حَکیمٌ ، لَوْ لا هذا لَعَنِتُّمْ وَ لَمَا عَرَفْتُمْ هذِهِ
الْحُدُودَ ، وَ تِلْکَ الأحْکامَ الَّتی بَیَّنَهَا اللهُ لَکُمْ ، و . .
.
سوره نور آیه 11
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ
جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّکُم
بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ
الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ
ترجمه :
کسانی
که این تهمت بزرگ را ( درباره عائشه ، امّالمؤمنین ) پرداخته و سرهم
کردهاند ، گروهی از خود شما هستند ، امّا گمان مبرید که این حادثه برایتان
بد است ، بلکه این مسأله برایتان خوب است ( و خیر شما در آن است . چرا که :
منافقان کوردل از مؤمنان مخلص جدا ، و کرامت بیگناهان را پیدا ، و عظمت
رنجدیدگان را هویدا میکند ، برخی از مسلمانان سادهلوح را به خود میآورد .
آنانی که دست به چنین گناهی زدهاند ، هر یک به اندازه شرکت در این اتّهام
، سهم خود را از مسؤولیّت و مجازات آن خواهد داشت و ) هر کدام از آنان به
گناه کاری که کرده است گرفتار میآید ، و کسی که ( سردسته آنان در این
توطئه بوده و ) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است ، عذاب بزرگ و مجازات
سنگینی دارد .
توضیحات :
« الإِفْکِ » : تهمت بزرگ .
دروغ شاخدار ( فرقان / 4 ) . اشاره به تهمت عظیمی است که منافقان به
امّالمؤمنین عائشه صدیقه ، همسر پاک رسول خدا زدند ، و نسبت زنا با یکی از
اصحاب جلیلالقدر به نام « صفوان بن معطّل » بدو دادند ! چکیده داستان
بدین قرار است که : در هر غزوهای رسول خدا زنی را به قید قرعه از میان
امهاتالمؤمنین با خود میبرد . در غزوه بنیمصطلق قرعه به نام عائشه افتاد
. در برگشت از غزوه ، شب هنگام در مکانی ، مختصر استراحتی کردند . عائشه
صدیقه از کجاوه بیرون میآید و برای قضای حاجت از لشکرگاه دور میشود .
وقتی که به کجاوه برمیگردد متوجّه میشود گردنبند او پاره شده است . به
دنبال آن به محلّ قضای حاجت برمیگردد و برای یافتن گردنبند مدّتی معطّل
میشود . بعد از برگشت میبیند لشکریان حرکت کردهاند . به امید این که
طولی نمیکشد مسؤولان کجاوه متوجّه نبودن او در کجاوه میشوند ، در جای خود
به انتظار مینشیند ، ولی تا صبح خبری از کسی نمیشود . عادت هم بر این
بوده است که کسی از لشکریان موظّف بوده که در منزلگاه اتراق شبانه بماند و
بعد از روشن شدن هوا ، آنجا را نگاه کند و اسباب و اثاثیّه بجا مانده را
جمع و به صاحبانش مستردّ دارد . عهدهدار این وظیفه این بار صحابی مذکور
بوده است . سحرگاهان متوجّه یک سیاهی در منزلگاه میشود . وقتی که نزدیک
میگردد ، چشمش به امّ المؤمنین میافتد . إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إلَیْهِ
راجِعُونَ گویان شتر خود را میخواباند و مادر مؤمنان و عزیزه پیغمبر اسلام
بر شتر سوار میگردد ، و خویشتن را در راه به رسول خدا و اصحاب میرسانند .
این منظره سبب میشود که گروهی به شایعهپردازی مشغول شوند . این شایعه
توسّط سردسته منافقان « عبدالّله بن ابی بن سلول » در شهر مدینه میپیچد .
این وضع همچنان ادامه پیدا میکند و پس از یک ماه و اندی آیات برائت نازل
میگردد و به هر یک از تهمتزنندگان حد قذف ، یعنی هشتاد تازیانه زده
میشود . « عُصْبَةٌ » : گروه . دسته ( نگا : یوسف / 8 و 14 ) « الَّذِی
تَوَلّی » : کسیکه رهبری کرد . کسی که انجام داد . مرادعبدالّله پسر ابیّ
پسر سلول است . « کِبْرَهُ » : بیشتر آن را .
سوره نور آیه 12
متن آیه :
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْراً وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ
ترجمه :
چرا
هنگامی که این تهمت را میشنیدید ، نمیبایست مردان و زنان مؤمن نسبت به
خود گمان نیک بودن ( و پاکدامنی و پاکی ) را نیندیشند و نگویند : این تهمت
بزرگ آشکار و روشنی است ؟
توضیحات :
«
بِأَنفُسِهِمْ » : نسبت به خود . این تعبیر اشاره به این است که مؤمنان همه
اعضاء یک پیکرند و همگان به منزله نفس واحدند که اگر اتّهامی متوجّه یکی
از آنها بشود ، انگار متوجّه همه شده است ( نگا : حجرات / 11 ) .
سوره نور آیه 13
متن آیه :
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا
بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ
ترجمه :
چرا
نمیبایست آنان ( موظّف شوند ) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان
گواهی دهند ؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمیآوردند ، آنان برابر حکم خدا
دروغگو ( و مستحقّ تازیانه خوردن ) بودند .
توضیحات :
«
عِندَاللهِ » : در پیش خدا . برابر قانون و حکم خدا . « لَوْلا » : در این
آیه و آیه بالاتر مفید ترغیب و تشویق به انجام کار مابعد خود است که در
آیه پیشین : « ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنفُسِهِمْ
خَیْراً » و در این آیه « جَآءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ » :
میباشد .
سوره نور آیه 14
متن آیه :
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا
وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ
ترجمه :
اگر
تفضّل و مرحمت خدا در دنیا ( با عدم تعجیل عقوبت ) و در آخرت ( با مغفرت )
شامل حال شما نمیشد ، هر آینه به سبب خوض و فرو رفتنتان در کار تهمت ،
عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان میگردید .
توضیحات :
«
أَفَضْتُمْ فِیهِ » : در آن خوض کردید و غوطهور شدید . بدان پرداختید و
در آن فرو رفتید ( نگا : یونس / 61 ) . از مصدر افاضه و از ماده ( فیض )
.
سوره نور آیه 15
متن آیه :
إِذْ
تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ
لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ
ترجمه :
(
عذاب گریبانگیرتان میشد ) در آن زمانی که به استقبال این شایعه میرفتید و
آن را از زبان یکدیگر میقاپیدید ، و با دهان چیزی پخش میکردید که علم و
اطّلاعی از آن نداشتید ، و گمان میبردید این ، مسأله ساده و کوچکی است ،
در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده ( و مجازات سختی به دنبال دارد ) .
توضیحات :
«
إذْ » : ظرف ( لَمَسَّکُمْ ) است . « تَلَقَّوْنَهُ » : آن را دریافت
میکردید و پذیرهاش میرفتید . تائی از اوّل فعل حذف شده است . «
تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ » : با زبانتان به پخش شایعه و روایت آن
برای مردم میپرداختید . « هَیِّناً » : ساده و ناچیز . یعنی انتظار عذاب و
مجازات در برابر آن را نداشتید ، و یا عذاب و عقاب آن را کم و ناچیز
میدانستید . یعنی : در پذیرش شایعه مطالبه دلیل نمیکردید ، و در پخش
شایعه تکیه بر دلیل نداشتید ، و آن را سرسری میگرفتید .
سوره نور آیه 16
متن آیه :
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ
ترجمه :
چرا نمیبایستی وقتی که آن را میشنیدید ، میگفتید : ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشائیم ، سبحانالله ! این بهتان بزرگی است !
توضیحات :
«
مَا یَکُونُ لَنَا » : ما را نسزد . شایسته ما نیست . سخنی است گندهتر از
دهان ما . « سُبْحَانَکَ » : سخنی است بس غریب و نامعقول ! عربها وقتی که
چیزی را ببینند یا بشنوند و از آن تعجّب کنند ، جملاتی همچون :
سُبْحَانَاللهِ . لآ إِلهَ إِلاّ اللهُ . بر زبان میرانند . « بُهْتانٌ »
: باطل و دروغی که شنونده را مبهوت و مدهوش کند ( نگا : نساء / 112 و 156 )
.
سوره نور آیه 17
متن آیه :
یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
ترجمه :
خداوند
نصیحتتان میکند ، این که اگر مؤمنید ، نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید
( و خویشتن را آلوده چنین معصیتی سازید . چرا که ایمان راستین با تهمت
دروغین سر سازگاری ندارد ) .
توضیحات :
« یَعِظُکُمْ
» : پندتان میدهد . شما را باز میدارد . « أَن تَعُودُوا » : از این که
برگردید و دیگربار به تکرار گناه دست یازید . در اصل چنین است : کَراهَةَ
أَن تَعُودُوا . فِی أَن تَعُودُوا . « أَبَداً » : مراد این است که
مادامالعمر . تا زندهاید .
سوره نور آیه 18
متن آیه :
وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
خداوند
آیات ( احکام واضح و روشن خود ) را برای شما بیان میدارد ، و خدا بس آگاه
( است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است ) و حکیم
است ( و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع میکند ) .
توضیحات :
. . .
سوره نور آیه 19
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ
آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ
یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
ترجمه :
بیگمان
کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی ( همچون زنا ) در میان مؤمنان پخش
گردد ، ایشان در دنیا و آخرت ، شکنجه و عذاب دردناکی دارند . خداوند
میداند ( عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء را ) و شما نمیدانید (
ابعاد مختلف پخش گناهان و پلشتیها را ) .
توضیحات :
« الْفَاحِشَةُ » : ( نگا : نساء / 15 ، انعام / 151 ) .
سوره نور آیه 20
متن آیه :
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ
ترجمه :
اگر
فضل و رحمت الهی شامل حال شما نمیشد ، و اگر خداوند ( نسبت به شما ) مهر و
محبّت نمیداشت ، ( آن چنان مجازات بزرگ و کمرشکنی در برابر تهمت زنا به
امّالمؤمنین برایتان در دنیا تعیین میکرد که زندگیتان را تباه میکرد )
.
توضیحات :
« لَوْ لا . . . » : جواب ( لَوْ لا )
محذوف است و تقدیر چنین است : لَعَاقَبَکُمْ فِیمَا قُلْتُمْ لِعَائِشَةَ .
لَعَجَّلَ عُقُوبَتَکُمْ فِیالدُّنْیَا بِالْمَعْصِیَةِ . لَمَسَّکُمْ
فِیمَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ . « وَإِنَّ اللهَ رَؤُوفٌ رَّحیمٌ
» : عطف بر جمله ( فَضْلُ اللهِ . . . ) است .
سوره نور آیه 21
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ
وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء
وَالْمُنکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا
مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَداً وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاءُ
وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
ترجمه :
ای مؤمنان ! گام
به گام شیطان ، راه نروید و به دنبال او راه نیفتید ، چون هرکس گام به گام
شیطان راه برود و دنبال او راه بیفتد ( مرتکب پلشتیها و زشتیها میگردد ) .
چرا که شیطان تنها به زشتیها و پلشتیها ( فرا میخواند و ) فرمان میراند .
اگر تفضّل و مرحمت الهی شامل شما نمیشد هرگز فردی از شما ( از کثافت گناه
، با آب توبه ) پاک نمیگردید ، ولی خداوند هر که را بخواهد ( از کثافات
سیّئات ، با توفیق در حسنات ، و با پذیرش توبه از او ) پاک میگرداند ، و
خدا شنوای ( هر سخنی ، و ) آگاه ( از هر عملی ) است .
توضیحات :
«
خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ » : ( نگا : بقره / 168 و 208 ، انعام / 142 ) .
« مَن یَتَّبِعْ . . . » : جواب شرط محذوف است و تقدیر چنین است : مَن
یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ یُوقِعْهُ فِی السَّعیرِ ( نگا : حجّ / 4
) یا : مَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِرْتَکَبَ الْفَحْشَآءَ
وَالْمُنکَرَ . « الْفَحْشَآءِ » : گناهان کبیره . پلشتیها ( نگا : بقره /
169 و 268 ، نحل / 90 ) . « الْمُنکَرِ » : معاصی قبیحه . زشتیها ( نگا :
آلعمران / 104 ، مائده / 79 ) . « ما زکی » : از کثافات گناه پاک
نمیشد . « مِنْ أحَدٍ » : حرف ( مِنْ ) زائد بوده و واژه ( أَحَدٍ ) فاعل
است .
سوره نور آیه 22
متن آیه :
وَلَا
یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی
الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ
وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ترجمه :
کسانی که از
شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند ، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود
را از نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا باز میگیرند ( به علّت این
که در ماجرای افک دست داشته و بدان دامن زدهاند ) . باید عفو کنند و گذشت
نمایند . مگر دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزاد ؟ ( همان گونه که
دوست دارید خدا از لغزشهایتان چشمپوشی فرماید ، شما نیز اشتباهات دیگران
را نادیده بگیرید و به این گونه کارهای خیر ادامه دهید ) ، و خدا آمرزگار و
مهربان است ( پس خویشتن را متأدّب و متّصف به آداب و اوصاف آفریدگارتان
سازید ) .
توضیحات :
« لا یَأْتَلِ » : سوگند نخورد (
نگا : بقره / 226 ) قصور و کوتاهی نکند ( نگا : آلعمران / 118 ) . در
صورتی که به معنی قسم باشد ، باید حرف ( لا ) پیش از ( یُؤْتُوا ) حذف و
تقدیر چنین میشود : وَ لا یَأْتَلِ . أَن یُؤْتُوا . اگر هم نهی از کوتاهی
و ترک احسان باشد ، حرف ( فی ) محذوف و تقدیر چنین است : لا یُقَصِّرُوا
فِی أَن یُؤْتُوا . « أُولُوا الْفَضْلِ » : صاحبان فضل و برتری . کسانی که
از افزایش تقوا و صلاحیّت برخوردارند . « السَّعَة » : فراخی مال و ثروت .
فزونی دارائی . « أَن یُؤْتُوا » : این که نبخشند . در این که ببخشند . «
لِیَصْفَحُوا » : باید گذشت و چشمپوشی کنند ( نگا : بقره / 109 ) .
سوره نور آیه 23
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ
لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
ترجمه :
کسانی
که زنان پاکدامن بیخبر ( از هرگونه آلودگی و ) ایماندار را به زنا متّهم
میسازند ، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمیدارند ( اگر توبه
نکنند ) .
توضیحات :
« الْمُحْصَنَاتِ » : زنان
عفیفه و پاکدامن . « الْغَافِلاتِ » : زنان بیخبر از هرگونه آلودگی ،
پاکدل و سینه بیکینه ، بی مکر و نیرنگ ( نگا : کشّاف ) .
سوره نور آیه 24
متن آیه :
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
ترجمه :
( آنان عذاب عظیمی دارند ) در آن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهائی که کردهاند گواهی میدهند .
توضیحات :
«
أَلْسِنَتُهُمْ » : مراد از به گفتار آمدن زبان ، با وجود این که برابر
آیات دیگر مهر شده است ( نگا : یس / 65 ) ، به نطق آوردن زبان و همه
اندامهای دیگر است ، به گونهای که تنها خدا میداند ( نگا : فصّلت / 20 و
21 ) .
سوره نور آیه 25
متن آیه :
یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ
ترجمه :
در
آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکموکاست بدیشان میدهد ، و آگاه
میگردند که خداوند حق آشکار است ( و روز قیامت در حقّانیّت پروردگار شکّ و
تردیدی برای سرسختترین لجوجان هم نمیماند ) .
توضیحات :
« دِین » : جزاء ( نگا : فاتحه / 4 ، حجر / 35 ، شعراء / 82 ) .
سوره نور آیه 26
متن آیه :
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ
وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ
مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
ترجمه :
زنان
ناپاک ، از آنِ مردان ناپاکند ، و مردان ناپاک ، از آنِ زنان ناپاکند ، و
زنان پاک ، متعلّق به مردان پاکند ، و مردان پاک ، متعلّق به زنان پاکند .
( پس چگونه تهمت میزنید به عائشه عفیفه رزین ، همسر محمّد امین ، فرستاده
ربّالعالمین ؟ ! ) آنان از نسبتهای ناموسی ناروائی که بدانان داده
میشود مبرّا و منزّه هستند ، ( و به همین دلیل ) ایشان از مغفرت الهی
برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند ( که بهشت جاویدان و نعمتهای غیرقابل
تصوّر آن است ) .
توضیحات :
« الْخَبِیثَاتُ
لِلْخَبِیثِینَ ، وَ . . . » : مراد نوریان مر نوریان را طالبند ، ناریان
مر ناریان را جاذبند ، و . . . « مُبَرَّؤُونَ » : پاکان و بیگناهان . «
لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ » : ( نگا : انفال / 4 و 74 ) .
یادآوری : هیچ یک از همسران پیامبران به طور قطع انحراف و آلودگی جنسی
نداشتهاند ، و منظور از خیانت در داستان نوح و لوط ، جاسوسی کردن به نفع
کفّار است ؛ نه خیانت ناموسی ( نگا : تفسیر نمونه ، جلد 14 ، صفحه 425 ، و
تفسیرالمیزان عربی ، جلد 15 ، صفحه 102 ) .
سوره نور آیه 27
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ
بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ
خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
ترجمه :
ای
مؤمنان ! وارد خانههائی نشوید که متعلّق به شما نیست ، مگر بعد از اجازه
گرفتن ( با زنگ زدن یا در کوبیدن و کارهائی جز اینها ) و سلام کردن بر
ساکنان آن . این کار برای شما بهتر است ( از ورود بدون اجازه و سلام ) .
امید است شما ( این دو چیز را به هنگام رفتن به منازل دیگران رعایت و آنها
را ) در مد نظر داشته باشید .
توضیحات :
« حَتّی
تَسْتَأْنِسُوا » : تا خواستار انس و الفت میشوید . مراد اجازه گرفتن
مؤدّبانه و دوستانه است . شیوه و وسیله اجازه خواستن هم برابر عرف محلّ
متفاوت است . « لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » : برخی گفتهاند تعلیل محذوفی
است چون : اُرْشدّتمْ إِلی ذلِکَ . قیلَ لَکُمْ هذا .
سوره نور آیه 28
متن آیه :
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ
لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ
وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ
ترجمه :
اگر
کسی را در خانهها نیافتید ( که به شما اجازه دهد ) بدانجاها داخل نشوید تا
( کسی پیدا میآید و ) به شما اجازه داده میشود . اگر هم به شما ( اجازه
داده نشد و ) گفتند : برگردید ، پس برگردید ( و اصرار نکنید ) . این ( کار
رجوع ، زیبندهتر به حالتان و ) پاکتر برایتان میباشد . خدا بس آگاه از
کارهائی است که میکنید ( پس با رهنمودهای او مخالفت نورزید ) .
توضیحات :
« أَزْکی » : پاکتر . زیبندهتر . شایستهتر ( نگا : بقره / 232 ) .
سوره نور آیه 29
متن آیه :
لَّیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ
فِیهَا مَتَاعٌ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا
تَکْتُمُونَ
ترجمه :
گناهی بر شما نیست که ( بدون
اجازه ) وارد خانههای غیرمسکونی ( چون مسجدها و دکانها و مهمانخانهها و
هتلها و گرمابهها ) شوید . چرا که ( اماکن عامّه هستند و برای گروه مخصوصی
بنا نشدهاند و ) شما حق استفاده از آنها را دارید . خدا میداند آنچه را
که آشکار میسازید و آنچه را که پنهان میدارید ( و کارهای ظاهر و باطن شما
در برابر علم او یکسان و نمایان است ) .
توضیحات :
«
غَیْرَ مَسْکُونَةٍ » : مراد منازل متروکه و اماکن عامّه است . « مَتَاعٌ »
: بهرهمندی . حق استفاده . مصدر میمی و به معنی استمتاع است ( نگا :
المصحف المیسّر ، و روحالمعانی ) . کالا و امتعه .
سوره نور آیه 30
متن آیه :
قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا
فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا
یَصْنَعُونَ
ترجمه :
( ای پیغمبر ! ) به مردان مؤمن
بگو : ( آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان ) چشمان
خود را فرو گیرند ، و عورتهای خویشتن را ( با پوشاندن و دوری از پیوند
نامشروع ) مصون دارند . این برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است .
بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است ( و سزا و جزای رفتارشان را
میدهد ) .
توضیحات :
« یَغُضُّوا » : فرو گیرند .
برگیرند . پائین اندازند . مراد دوری از چشمچرانی و نظربازی است . مجزوم و
جواب ( قُلْ ) است . « مِنْ » : حرف تبعیضیّه است و بیانگر این واقعیّت
است که هنگام روبرو شدن با زن نامحرم ، مؤمن باید نگاه خود را کم و کوتاه
کند . نه به طور کلّی چشمان خود را بربندد ، و نه بدو خیره بنگرد . «
فُرُوجَهُمْ » : مراد حفظ قُبُل و دُبُر از زنا و لِواط است ، و پوشاندن
آنها با لباسهائی که نازک بدننما نبوده و به گونهای چسب بدن نباشد که
اندامهای برجسته را نشان دهد .
سوره نور آیه 31
متن آیه :
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ
فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا
وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ
زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء
بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ
إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ
نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ
أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ
یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ
لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ
جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
و
به زنان مؤمنه بگو : چشمان خود را ( از نامحرمان ) فرو گیرند ( و
چشمچرانی نکنند ) و عورتهای خویشتن را ( با پوشاندن و دوری از رابطه
نامشروع ) مصون دارند و زینت خویش را ( همچون سر ، سینه ، بازو ، ساق ،
گردن ، خلخال ، گردنبند ، بازوبند ) نمایان نسازند ، مگر آن مقدار ( از
جمال خلقت ، همچون چهره و پنجه دستها ) و آن چیزها ( از زینتآلات ، همچون
لباس و انگشتری و سرمه و خضاب ) که ( طبیعةً ) پیدا میگردد ، و چارقد و
روسریهای خود را بر یقهها و گریبانهایشان آویزان کنند ( تا گردن و سینه و
اندامهائی که احتمالاً از لابلای چاک پیراهن نمایان میشود ، در معرض دید
مردم قرار نگیرد ) و زینت ( اندام یا ابزار ) خود را نمودار نسازند مگر
برای شوهرانشان ، پدرانشان ، پدران شوهرانشان ، پسرانشان ، پسران شوهرانشان
، برادرانشان ، پسران برادرانشان ، پسران خواهرانشان ، زنان ( همکیش )
خودشان ، کنیزانشان ، دنباله روانی که نیاز جنسی در آنان نیست ( از قبیل :
افراد مخنث ، ابلهان ، پیران فرتوت ، اشخاص فلج ) ، و کودکانی که هنوز بر
عورت زنان آگاهی پیدا نکردهاند ( و چیزی از امور جنسی نمیدانند ) ، و
پاهای خود را ( به هنگام راه رفتن به زمین ) نزنند تا زینتی که پنهانش
میدارند ( جلب توجّه کند و صدای خلخال پاهایشان به گوش مردم برسد و )
دانسته شود . ای مؤمنان ! همگی به سوی خدا برگردید ( و از مخالفتهائی که در
برابر فرمان خدا داشتهاید توبه کنید ) تا رستگار شوید .
توضیحات :
«
لایُبْدِینَ » : نمایان نسازند . پدیدار نکنند . « زِینَتَهُنَّ » : زینت
زنان دو قسمت است : الف ) خِلقتی و سرشتی که اندام او است ب ) زیورآلات و
وسائل آرایش . از اندامهای بدن زن جز پنجه دستها و صورت ، همه باید پوشیده
شود . از زیورآلات و وسائل آرایش آنچه متعلّق به پنجه دستها و صورت است
میتواند پیدا باشد ، و جز زینتآلات و وسائل آرایش این دو عضو ، بقیّه
نباید نمایان گردد . با توجّه بدین نکته که هنگام استعمال و بودن آنها بر
اعضاء ممنوع است ؛ نه به تنهائی و جدای از اندامها . « خُمُر » : جمع
خِمار ، روسری . چارقد . « جُیُوب » : جمع جَیْب ، گریبان . یقه . قسمت
بالای سینه . « نِسَآئِهِنَّ » : مراد زنان مؤمنه خدمتگزار یا همدم و دوست
بانوان است . امّا زنان کافره ، مورد اختلاف بوده ، برخی ایشان را همچون
مردان نامحرم و بیگانه میدانند . « مَا مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ » : مراد
کنیزان و بردگان زن است . امّا بندگان و بردگان مرد ، محلّ اختلاف است .
جمهور معتقد به منع هستند ( نگا : المصحفالمیسّر ) . « الإِرْبَة » :
رغبت و اشتهاء . حاجت و نیاز . « غَیْرِ أُولی الإِرْبَة » : افرادی که
قدرت زناشوئی ندارند و میل جنسی در آنان فرو مرده است . « الطِّفْلِ » :
اطفال . واژه ( طِفل ) بر یکی و بیشتر دلالت مینماید . در اینجا معنی جمع
دارد . « لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّسَآءِ » : مراد بچّههائی است
که هنوز از امور جنسی بیخبرند ، و احساس زناشوئی به دلشان راه پیدا نکرده
است و عورت و غیر عورت در نظرشان یکی است . « لَمْ یَظْهَرُوا » : آگاهی
نیافتهاند . توانائی پیدا نکردهاند ( نگا : توبه / 8 ، کهف / 20 ) .
سوره نور آیه 32
متن آیه :
وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ
وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ
وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
ترجمه :
مردان و زنان
مجرّد خود را و غلامان و کنیزان شایسته ( ازدواج ) خویش را ( با تهیّه نفقه
و پرداخت مهریّه ) به ازدواج یکدیگر درآورید ( و به فقر و تنگدستی ایشان
ننگرید و نگران آینده آنان نباشید . چرا که ) اگر فقیر و تنگدست باشند ( و
ازدواجشان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گیرد ) خداوند آنان را در
پرتو فضل خود دارا و بینیاز میگرداند . بیگمان خداوند دارای نعمت فراخ (
بوده و ) آگاه ( از نیّات همگان ) است .
توضیحات :
«
أَنکِحُوا » : مردان را همسر ، و زنان را شوهر دهید . مراد سهل و ساده و
بیریا و تکلّف گرفتن ازدواج و پرداخت مخارج آن و تهیّه مهریّه و نفقه است .
« الأَیَامی » : جمع أیِّم ، مردان و زنان بیوه . در اینجا مراد مردان و
زنان مجرّد است اعم از پسر و دختر و بیوه . « الصَّالِحِینَ » : شایستگان .
مراد کسانی است که میتوانند ازدواج کنند و به وظائف زناشوئی اقدام نمایند
. اهل تقوا و صلاح . « عِبَاد » : غلامان . « إِمَآء » : جمع أَمَة ،
کنیزان . « مِنکُمْ » : از خودتان . مراد مردان و زنان و غلامان و کنیزان
مسلمان است ؛ نه غیر مسلمان . چرا که ازدواج با کفّار صحیح نیست ( بقره /
221 ) .
سوره نور آیه 33
متن آیه :
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمْ
اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ
أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَآتُوهُم
مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ
عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ
الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ
إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ترجمه :
آنان که
امکانات ازدواج را ندارند ( و قادر به پرداخت مهریّه و نفقه نمیباشند )
باید در راه عفّت و پاکدامنی تلاش کنند ، تا خداوند از فضل و لطف خود ایشان
را دارا کند ( و وسیله رفع نیازشان را فراهم سازد ) . کسانی که از
بردگانتان خواستار ( آزادی خود با ) عقد قرارداد شدند ، با ایشان عقد
قرارداد ببندید اگر خیر ( و صلاحیّت بر پای خود ایستادن در زندگی آزاد و
امانت در پرداخت اقساط بازخرید ) در ایشان سراغ دیدید ، ( در راه آزادی
کمکشان کنید ) و از مال و ثروت خدا که خدا به شما داده است بدیشان بدهید .
همچنین کنیزان خود را ( با جلوگیری از ازدواج ایشان ) وادار به زنا نکنید ،
اگر آنان خواستند ( با ازدواج با مردان دلخواه خود ، شخصیّت مستقلّی بهم
رسانند و همچون آزادگان تشکیل خانواده دهند و ) عفیف و پاکدامن باشند . (
ای مؤمنان ! با جلوگیری از ازدواج ، کار کنیزان را به خودفروشی نکشانید )
تا بدین وسیله خواهان مال و دارائی زودگذر دنیا بوده ( و بگوئید ازدواج
آنان با دیگران باعث کمکاری ایشان و کاستی رونق و کاهش بهایشان میگردد ) .
هرکس ایشان را ( با منع ازدواج ) وادار ( به زنا و خودفروشی ) کند ، اگر
از واداشتن آنان توبه کند ( و راه ازدواج کنیزان و رفاه حال ایشان را به
وسیله موافقت با ازدواج فراهم سازد ) خدا آمرزگار و مهربان است ( و او را
میبخشد و مورد لطف و محبّت قرار میدهد ) .
توضیحات :
«
لِیَسْتَعْفِفْ » : باید با سعی و رنج خواستار پاکدامنی شود . مثلاً با
روزه گرفتن ، سرگرم مطالعه و ورزش شدن ، پرداختن به اعمال مفید طاقتفرسا ،
دوری از اماکن پر رفت و آمد زنان ، و راههای حلال دیگر ، خویشتن را از بند
شهوت موقّتاً برهاند و منتظر لطف خدا بماند . « نِکاحاً » : امکانات
ازدواج . مخارج ازدواج . اسم آلت است ، یعنی چیزی که به وسیله آن ازدواج رو
به راه میشود . مانند ( رکاب ) که وسیله سوار شدن بر اسب است ( نگا :
تفسیر قاسمی ) . « الْکِتَاب » : مکاتبه . عقد کتابت . قرارداد و سند
آزادی . « خَیْراً » : مراد قدرت بر کسب و کار و صلاحیّت زندگی مستقلّ ، و
صداقت و امانت در پرداخت اقساط بهای خود است . « مَالِ اللهِ . . . » :
مراد پرداخت بهای آنان از محلّ زکات بیتالمال ( نگا : توبه / 60 ) ، یا
صدقه و بخشش صاحب برده و دیگر مؤمنان است . « فَتَیَاتِکُمْ » : فَتَیات ،
جمع فَتاة ، مراد کنیزان است . « الْبِغَآءِ » : زنا . میتواند مراد سبب
آن باشد که جلوگیری از ازدواج است و آیه برابر این نظریّه معنی شده است . «
تَحَصُّناً » : تعفّف . پاکدامنی . « عَرَضَ الْحَیَاةِ » : ( نگا : نساء
/ 94 ) . یادآوری : معنی آیه به طریقی که بیان شد ، تنها نظریّه عبدالکریم
خطیب در « التفسیر القرآنی للقرآن » است . بقیّه تفاسیر مورد استفاده ،
آیه را تا اوّل « وَلا تُکْرِهُوا . . . » : به همان شکل معنی ، و از آن به
بعد نظرشان بدین گونه است : کنیزان خود را به خاطر فراچنگ آوردن کالای
زودگذر دنیا وادار به زنا و خودفروشی نکنید ، اگر آنان خواستند پاک و
پاکدامن بمانند ، و هرکس آنان را بر این کار وادارد ( سپس پشیمان گردد )
خداوند آمرزگار و مهربان است ( و از او درمیگذرد و مشمول مرحمت خود قرار
میدهد ) . فقط برخی از مفسّران مغفرت و مرحمت را شامل صاحبان بردگان ، و
گروهی شامل کنیزان وادار شده به زنا ، و دستهای هم شامل مالک و مملوک
دانستهاند .
سوره نور آیه 34
متن آیه :
وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلاً مِّنَ
الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ
ترجمه :
(
در این سوره ) آیههای روشن و بیانگر ( احکام الهی ) ، و سرگذشت مهمّی
همچون سرگذشت پیشینیان ، و اندرز بزرگی جهت پرهیزگاران ، برایتان فرو
فرستادهایم ( تا به مقرّرات دینی خود آشنا ، و از این سرگذشت بیدار و
هوشیار ، و از این اندرز پرحکمت درس زندگی بیاموزید ) .
توضیحات :
«
مُبَیِّنَاتٍ » : به صورت لازم ، یعنی صفت مشبّهه ، و به صورت متعدّی ،
یعنی اسم فاعل به کار رفته است . واضح . توضیح دهنده ( نگا : نور / 46 ،
طلاق / 11 ) . « مَثَلاً » : نمونه . مثلی از امثال . در اینجا مراد سرگذشت
تهمت زدن به عائشه است که خدا او را همچون مریم و یوسف تبرئه فرمود ( نگا :
نساء / 156 ، مریم / 28 ، یوسف / 25 ) . « مَوْعِظَةً » : اندرز بزرگی
که این داستان در لابلای خود دارد . یادآوری : چه بسا مراد از ( آیاتٍ )
همه آیههای سورههای دیگر ، و ( مَثَلاً ) به معنی مثلی از امثال ، و (
مَوْعِظَةً ) به معنی پندی از پندها باشد و هدف تنها آیههای این سوره و
فقط مسأله افک نباشد .
سوره نور آیه 35
متن آیه :
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ
فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا
کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا
شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ
تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن
یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ
شَیْءٍ عَلِیمٌ
ترجمه :
خدا روشنگر آسمانها و زمین
است ( و او است که جهان را با نور فیزیکی ستارگان تابان ، و با نور معنوی
وحی و هدایت و معرفت درخشان ، و با شواهد و آثار موجود در مخلوقات فروزان
کرده است ) . نور خدا ، به چلچراغی میماند که در آن چراغی باشد و آن چراغ
در حبابی قرار گیرد ، حباب درخشانی که انگار ستاره فروزان است ، و این چراغ
( با روغنی ) افروخته شود ( که ) از درخت پربرکت زیتونی ( به دست آید ) که
نه شرقی و نه غربی است ( بلکه تک درختی است در سرزمین باز و بلندی که از
هر سو آفتاب بدان میتابد . به گونهای روغنش پالوده و خالص است ) انگار
روغن آن بدون تماس با آتش دارد شعلهور میشود . نوری است بر فراز نوری ! (
نور چلچراغ و نور حباب و نور روغن زیتون ، همهجا را نورباران کردهاند .
به همین منوال هم نور تشریعی وحی و نور تکوینی هدایت و نور عقلانی معرفت
پردههای شکّ و شبهه را از جلو دیدگان همگان به کنار زده ، و جمال ایزد
ذوالجلال را بر در و دیوار وجود به تجلّی انداختهاند . امّا این چشم بینا و
دل آگاه است که میتواند ببیند و دریابد ) . خدا هر که را بخواهد به نور
خود رهنمود میکند ( و شمعک نور خرد را به چلچراغ نور اَحَد میرساند و
سراپا فروزانش میگرداند ) . خداوند برای مردمان مثلها میزند ( تا معقول
را در قالب محسوس بنمایاند و دور از دائره دریافت خرد را - تا آنجا که ممکن
است ، با کمک وحی و در پرتو دانش - به خرد نزدیک نماید ) و خداوند آگاه
از هر چیزی است ( و میداند چگونه مخلوق را با معبود آشنا گرداند ) .
توضیحات :
«
أَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ » : این جمله را سهگونه میتوان
معنی کرد : الف ) خدا روشنگر هستی است . چرا که خداوند با پرتو لطف خود
جهان را از نیستی به هستی آورده است و آن را پدیدار کرده است . هر یک از
مخلوقات را در پرتو نور هدایت تکوینی و تشریعی و خرد خدادادی به راه و روش و
کار و وظیفه خود آگاه و آشنا فرموده است . پیوسته هم جهان و جهانیان را در
پرتو نور خود میپاید و مراقبت مینماید . ب ) خدا نور هستی است . مگر نه
این است که . نور ، خود ظاهر و ظاهر کننده اشیاء است ؟ همه چیز در پرتو
نور دیده میشود و نور رمز بقاء است ؟ همه هستی نور است ؟ به همین منوال
خدا برای چشمهای بینا و دلهای آگاه ، آشکار است ، و او هستی را پدیدار کرده
است و همه چیز هستی بر وجود پایدار او دلالت دارد . بدون وجود خدا دنیا
لحظهای برجای نمیماند . همه انوار هستی از نور او مایه میگیرد و به نور
پاک او منتهی میگردد . ج ) خدا هدایت دهنده هستی است . او است که جهان را
میگرداند . و انسان را با وحی و عقل و دانش رهنمود ، و حیوان را با غریزه
رهبری ، و زمین را و زمان را و همه چیز جهان را به گونهای به وظیفه خویش
آشنا و در مسیر خود هدایت فرموده است ، و سراسر جهان را نظم و نظام بخشیده و
همه ذرّات زمین و کرات آسمان را همچون حلقههای زنجیر به هم پیوند داده
است . « مِشْکَاةٍ » : چراغدان . قندیل . چلچراغ . « مِصْبَاحٌ » : چراغ .
فتیله . « زُجْاجَةٍ » : شیشه . حباب چراغ . لامپ . « دُرِّیٌّ » : فروزان
چون درّ . « لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ » : این درخت نه در قسمت
شرقی باغ است و نه در قسمت غربی . ولی اصل این است که این درخت ، درخت
معمولی نیست . چرا که متعلّق به مکانی و محدود به جهتی نمیباشد . تنها
ضربالمثل است و بس . « زَیْتُهَا » : روغن آن . روغن شگفتی است که از جنس
این روغنهای معروف نیست . خود به خود تابان و درخشان و سوزان است ! لذا نه
نور خدا نور معمولی ، و نه چلچراغ هستی چلچراغ معمولی ، و نه روغن آن که
هدایت وحی ( نگا : نساء / 174 ) و سرشت ( نگا : بقره / 148 ) و دانش ( نگا :
انعام / 122 ، نور / 40 ) است روغن معمولی است . ابوالاعلی مودودی ؛
معتقد است که در این مثال ، خداوند خود را به ( مصباح ) و جهان را به (
مِشکاة ) تشبیه فرموده است و مرادش از ( زُجاجَة ) پردهای است که خداوند
خویشتن را در فراسوی آن از چشم خلائق پنهان کرده است . ولی این پرده نه
تنها نهان نمیدارد ، بلکه بر شدّت ظهور نیز میافزاید ( نگا : تفسیر سوره
نور ، صفحه 198 ) .
سوره نور آیه 36
متن آیه :
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
ترجمه :
(
اگر در جستجوی این نور پرفروغ هستید ، آن را بجوئید ) در خانههائی که
خداوند اجازه داده است برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود ( و با
ذکر و یاد او ، و با تلاوت آیات قرآنی ، و بررسی احکام آسمانی آباد شود .
خانههای مسجد نامی که ) در آنها سحرگاهان و شامگاهان به تقدیس و تنزیه
یزدان میپردازند .
توضیحات :
« فِی بُیُوتٍ » :
مراد از ( بیوت ) مساجد است و جار و مجرور میتواند متعلّق به فعل محذوفی
باشد و تقدیر چنین است : إِذا أَرَدْتُمْ إِلْتِمَاسَ هذَا النُّورِ
فَالْتَمِسُوهُ فی بُیُوتٍ ( نگا : تفسیر عبدالکریم خطیب ) . یا این که :
هذِهِ الْمِشْکَاة ، یا : هذَا الْمِصْبَاحُ ، یا : هذِهِ الشَّجَرةُ
الْمُبَارَکَةُ فِی بُیُوتٍ . بعضی هم این جار و مجرور را متعلّق به فعل (
یُسَبِّحُ ) میدانند . در این صورت ( فیها ) برای تأکید بوده و زائد است .
« یُسَبِّحُ » : ( نگا : بقره / 30 ) . فاعل آن ( رِجالٌ ) در آیه بعدی
است . « بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ » : ( نگا : رعد / 15 ) .
سوره نور آیه 37
متن آیه :
رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ
وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ
فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ
ترجمه :
مردانی
که بازرگانی و معاملهای ، آنان را از یاد خدا و خواندن نماز و دادن زکات
غافل نمیسازد . از روزی میترسند که دلها و چشمها در آن دگرگون و پریشان
میگردد .
توضیحات :
« تَتَقَلَّبُ » : به حیرت و اضطراب میافتد ( نگا : احزاب / 10 ، غافر / 18 ) .
سوره نور آیه 38
متن آیه :
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
ترجمه :
تا
این که خداوند برابر بهترین کارهایشان پاداششان را بدهد و از فضل خود بر
پاداششان بیفزاید ، چرا که خداوند هرکس را که خود بخواهد بیحساب از مواهب
خویش بهرهمند میسازد .
توضیحات :
« لِیَجْزِیَهُمْ
. . . » : تا پاداششان دهد . لام آن متعلّق به ( یُسَبِّحُ ) یا ( لا
تُلْهِیهِمْ ) یا به محذوفی که سوق کلام بر آن دلالت دارد . یعنی آنچه بیان
شد انجام میدهند ، تا این که خدا پاداششان دهد . لام عاقبت است ، یعنی تا
سرانجام خدا پاداش کارهای نیک ایشان را عطاء فرماید . « أَحْسَنَ مَا
عَمِلُوا » : ( نگا : توبه / 121 ، نحل / 96 ) .
سوره نور آیه 39
متن آیه :
وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ
الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ
اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ
ترجمه :
کافران
اعمالشان به سرابی میماند که در بیابان بیآب و علفی شخص تشنهای آن را
آب پندارد . امّا هنگامی که به سراغ آن رود ، اصلاً چیزی نیابد ، مگر خدا
را که ( او را بمیراند و ) به حساب او برسد و سزای ( عمل ) وی را به تمام و
کمال بدهد . خداوند در حسابرسی سریع است ( و محاسبه بندهای او را از
محاسبه بنده دیگر باز نمیدارد ) .
توضیحات :
«
قِیعَةٍ » : ( قِیعَة ) و ( قاع ) به معنی بیابان بی آب و علف است . کویر .
فلات . « الظَّمْئَانُ » : تشنه . « جَآءَهُ » : به مکانی بیاید که سراب
را در آنجا آب میدید . « شَیْئاً » : اصلاً . چیزی . « وَجَدَ اللهَ
عِندَهُ » : خدا را در نزد سراب بیابد . خدا را در کنار خود حاضر بیابد .
در هر صورت مراد این است که اجل مقدّر خدا در میرسد و خدا به حسابش میرسد
. هدف از خود مثل هم ، این است که کافران در دنیا به دنبال جهان سرابگون
در تک و پویند و سرانجام چیزی نمیجویند ، و در آخرت نیز اعمال نیکی هم اگر
داشته باشند بیفایده بوده و رنجشان برباد است ، و عذاب سرمدی خدا برایشان
آماده است ( نگا : آلعمران / 177 ، فرقان / 23 ) .
سوره نور آیه 40
متن آیه :
أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ
مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا
أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ
نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ
ترجمه :
یا ( اعمال
آنان ) بسان تاریکیهائی در دریای ژرف موّاجی است که امواج عظیمی آن را فرا
گرفته باشد و بر فراز آن امواج عظیم ، امواج عظیم دیگری قرار گرفته باشد ( و
موجهای کوه پیکر بر یکدیگر دوند و به بالای همدیگر روند ) و بر فراز امواج
( خوفناک دریا ) ابرهای تیره خیمه زده باشند . تاریکیها یکی بر فراز دیگری
جای گرفته ( و آن چنان ظلمتی و وحشتی پدید آمده باشد که مسافر دریا )
هرگاه دست خود را به در آورد ( و بدان بنگرد ، به سبب تاریکی وحشتزای بیرون
و هراس دل از جای کنده درون ) ممکن نیست که آن را ببیند . ( آری ! نور
حقیقی در زندگی انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضای حیات تاریک و
ظلمانی است . نور ایمان هم تنها از سوی خدا عطاء میگردد ) و کسی که خدا
نوری بهره او نکرده باشد ، او نوری ندارد ( تا وی را به راه راست رهنمود
کند و بر راستای راه بدارد ) .
توضیحات :
« ظُلُماتٍ
» : این آیه شریفه اشاره به طوفانهای دریائی دارد . در دریاهای پرآب و
اقیانوسهای فراخ ، هنگامی که طوفانها در میگیرد امواج خوفناکی با درازا و
پهنا و بلندای گوناگون به راه میافتد . به گونهای که چینها بالای چینها
روان و طبقهها فوق طبقهها دوان میگردد و گردبادهای دریائی جلو نور
خورشید را میگیرد . طوفانها هم به نوبه خود ابرهای انباشته و ستبری را
ایجاد مینماید و تاریکی هوا بر تاریکی آبها میافزاید و بالاخره ظلمت تا
بدانجا حکمفرما میگردد که با وجود سلامت چشمها رؤیت اشیاء ناممکن میشود (
نگا : المنتخب ) . کسی که گرفتار چنین محیطی شود کی از آن رها و به سوی
نجات راه پیدا میکند ؟ کافران و منافقان محروم از نور خدا هم در تاریکیهای
کفر و شرک و معاصی گرفتارند . دلهایشان دستخوش امواج حیرت بوده ، و ابرهای
شکّ بر دلهایشان خیمه زده ، و در نتیجه با ظلمات عقیده غلط و کردار بد و
گفتار نادرست ، راهی گور تاریک و دشت محشر تاریک و دوزخ تاریک میگردند و
بالاخره در دنیا و آخرت در ظلمات بسر میبرند . « لُجِّیٍّ » : منسوب به (
لُجَّة ) ، دارای آب زیاد با عمق بسیار و سطح موّاج .
سوره نور آیه 41
متن آیه :
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ
وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! ) مگر نمیدانی که همه کسانی و همه چیزهائی که در آسمانها و
زمین بسر میبرند ، و جملگی پرندگان در حالی که ( در هوا ) بال گستردهاند ،
سرگرم تسبیح ( خدا و فرمانبر اوامر ) او هستند ؟ ! همگی به نماز و تسبیح
خود آشنایند ( و برابر فرمان تکوینی یا تشریعی ، و یا الهام الهی ، به
وظیفه خویش در زندگی آگاهند ، و به زبان قال یا حال بیانگر عظمت و جبروت
پروردگار و نمایانگر قدرت و حکمت آفریدگارند ) ، و خدا دقیقاً آگاه از
کارهائی است که انجام میدهند .
توضیحات :
« أَلَمْ
تَرَ » : مگر نمیبینی ؟ مراد از دیدن در اینجا ، مشاهده کردن با دیده
بیرون یا بینش درون است ( نگا : بقره / 243 و 246 و 258 ، آلعمران / 23 ،
نساء / 44 و 49 و 51 و 60 و 77 ) . « مَنْ » : کسانی که . چیزهائی که . «
صَآفَّاتٍ » : بال گسترندگان . بالها صاف نگاه دارندگان . حال است . «
صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ » : نماز و تسبیح خود . دعا و نیایش و تسبیح و
تنزیه پدیدآورنده خود ( نگا : رعد / 13 و 15 ، اسراء / 44 ، حجّ / 18 ،
انبیاء / 79 ) . « الطَّیْرُ » : پرندگان . ذکر ( الطَّیْرُ ) بعد از (
مَنْ ) ذکر خاصّ بعد از عام است و اشاره به ویژگیهای شگرفی است که در خلقت
پرندگان نهفته است . از آنجا که این آفریدهها برخلاف قانون جاذبه به هوا
بلند میشوند و برِآسا به این سو و آن سو میدوند ، و آگاهیهای دقیق و
عجیبی از مسائل هواشناسی و وضع جغرافیائی زمین به هنگام مسافرت و مهاجرت از
قارهای به قارهای و حتّی از قطبی به قطب دیگر زمین دارند ، و از
دستگاههای هدایتکننده مرموز و راهیاب در دل شبهای تار و برفراز خشکیها و
آبهای بسیار برخوردارند ، و به خاطر ویژگیهای دیگر ، قرآن روی پرندگان تکیه
فرموده است .
سوره نور آیه 42
متن آیه :
وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ
ترجمه :
مالکیّت
آسمانها و زمین ( و فرماندهی مجموعه جهان هستی ) از آن خداوند است ، و
بازگشت ( همگان در روز قیامت برای حساب و کتاب و سزا و جزا ) به سوی یزدان
است .
توضیحات :
« مُلْک » : ( نگا : آلعمران /
189 ، مائده / 17 و 18 و 40 و 120 ) . « الْمَصیرُ » : ( نگا : بقره /
285 ، آلعمران / 28 ، مائده / 18 ) .
سوره نور آیه 43
متن آیه :
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ
ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ
وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ
مَن یَشَاءُ وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ
یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ
ترجمه :
مگر نمیدانی که
خداوند ابرها را آهسته ( به سوی هم ) میراند ، سپس آنها را گرد میآورد ،
بعد آنها را متراکم و انباشته میسازد ، آن گاه میبینی که باران از لابلای
آنها بیرون میریزد ، و نیز خدا از آسمان ، از ابرهای کوه مانند آن ،
تگرگهای بزرگی را فرو میآورد ، و هرکس را بخواهد با آن زیان میرساند ، و
هرکس را بخواهد از زیان آن به دور میدارد . درخشش برق ( حاصل از اصطکاک )
ابرها ( آن اندازه نیرومند است ) نزدیک است چشمها را ( خیره و ) از میان
بردارد . ( هر یک از این پدیدهها دلیل بر قدرت خدا و موجب ایمان به
آفریدگار آنها است ) .
توضیحات :
« یُزْجِی » :
آهسته و آرام سوق میدهد و میراند ( نگا : إسراء / 66 ) . « سَحَاباً » :
ابرها . این واژه از لحاظ لفظ مفرد ، و از نظر معنی جمع است ( نگا : اعراف
/ 57 ، نور / 40 ) . « یَؤَلِّفُ » : گرد میآورد و به هم متّصل میگرداند
. « رُکَامّا » : متراکم . انباشته ( نگا : انفال / 37 ، طور / 44 ) . «
الْوَدْقُ » : باران . « السَّمَآءِ » : مراد ابر آسمان است . « مِن
جِبَالٍ » : مراد ابرهای کوه پیکر است . کسی میتواند شباهت کوهها و ابرها
را درک کند که با هواپیما بر فراز تودههای عظیم ابرها پرواز نماید و
قلهها و درهها و پستیها و بلندیهای ابرها را بنگرد و منظره ناهمواریها را
از بالا مشاهده نماید . ( مِنْ جِبالٍ ) بدل از ( مِنَ السَّمَآءِ ) است .
« بَرَدٍ » : تگرگ . نکره آمدن آن اشاره به بزرگی دارد و حرف ( مِنْ ) پیش
از آن تبعیضیّه است . « سَنَا » : درخشندگی . پرتو . اینجا اشاره به رعد و
برقهای شدیدی است که گاهی در یک دقیقه چهل بار آذرخش در میگیرد و چه بسا
کشتیبانان و خلبانان را - به ویژه در مناطق گرمسیر - دچار مشکلات و سوانحی
میسازد ( نگا : تفسیرالمنتخب ) .
سوره نور آیه 44
متن آیه :
یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِی الْأَبْصَارِ
ترجمه :
خدا
شب و روز را ( با کوتاه و دراز کردن ، و گرم و سرد نمودن ، و یکی را ظاهر و
دیگری را محو ساختن ، و دیگر حوادث و فعل و انفعالها ) دگرگون مینماید .
واقعاً در این ( کار تغییر احوال ) عبرت بزرگی برای کسانی است که چشم داشته
باشند ( و بنگرند و بیندیشند و نتائج گشتوگذار و تغییر تدریجی شب و روز
که سرچشمه پیدایش فصول چهارگانه و عامل اصلی حیات موجودات زنده است در مدّ
نظر دارند ) .
توضیحات :
« یُقَلِّبُ » : دگرگون
میسازد . زیر و رو میگرداند . تغییر میدهد . میبرد و میآورد . « أُولی
الأبْصَارِ » : دارندگان چشم . مراد خردمندان و اندیشمندانی است که در
فراسوی دوربین دیدهها ، خردها میگمارند و همهچیز را با دقّت زیر نظر
میدارند .
سوره نور آیه 45
متن آیه :
وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى
بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَى رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی
عَلَى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ
شَیْءٍ قَدِیرٌ
ترجمه :
خداوند هر جنبندهای را از
آب آفریده است ( ولی با این که اصل همه آنها آب است ، دارای انواع گوناگون و
استعدادهای مختلف و طرز زندگی متفاوت شگفتانگیزی هستند ) گروهی از آنها
بر شکم خود راه میروند ( همچون : ماهیها و خزندگان ) و گروهی از آنها بر
روی دو پا راه میروند ( مانند : انسانها و پرندگان ) و دستهای بر روی
چهار پا راه میروند ( از قبیل : چهارپایان . تازه جنبندگان و جانداران ،
منحصر به اینها نیستند و بلکه چهرههای بسیار متنوّع و اشکال مختلف دیگر
دارند ، و ) خدا هرچه را بخواهد میآفریند . قطعاً او بر هر چیزی توانا است
.
توضیحات :
« کُلَّ دَآبَّةٍ » : هر جنبندهای .
همه جنبندگان . « مِن مَّآءٍ » : از آب ویژهای که منی است ، یا از آب
معمولی . تنکیر ( مَآءٍ ) در اینجا بیانگر افراد نوعی یا افراد شخصی ، یا
هر دو است . و تعریف آن در سوره انبیاء آیه 30 که میفرماید : ( وَ
جَعَلْنا مِنَ الْمَآءِ کلّ شَیْءٍ حَیٍّ ) بیانگر جنس است ( نگا : تفسیر
آلوسی ) . منظور از خلقت موجودات زنده از آب این است که خداوند دانا و
توانا ، نخستین جوانه حیات را در اعماق یا سواحل دریاها پدیدار فرموده است
؛ یا این که مراد از چنین آبی منی است ، و اگر هم برخی از جانداران از راه
تقسیم سلولها به وجود میآیند ؛ نه از راه نطفه منی ، از قبیل : تک
سلولیها ، حکم بالا جنبه نوعی دارد ؛ نه عمومی . و یا این که مراد این است
که آب ماده اصلی موجودات زنده است و قسمت عمده جسم آنها آب بوده و بدون آن
قادر به ادامه حیات خود نمیباشند . « یَخْلُقُ اللهُ مَا یَشَآءُ » : این
بخش از آیه ، بیانگر این واقعیّت است که جانداران منحصر به سه گروه خزندگان
و دوپایان و چهارپایان نبوده و بلکه حیواناتی وجود دارد که به گونه دیگری و
دارای پاهای بیشتری ، و یا ساختار و شیوه حیات شگفتتری میباشند .
سوره نور آیه 46
متن آیه :
لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
ترجمه :
ما
( از طریق وحی ) آیههای روشن و روشنگری را فرو فرستادهایم ( که هم خود
واضح بوده و هم بیانگر احکام دینی و امثال زندگی و اسرار کونی میباشند ) و
خداوند هرکه را بخواهد ( در پرتو تلاش شخص و توفیق الهی ) به راه راست
رهنمود میکند .
توضیحات :
« مُبَیِّنَاتٍ » : روشن . روشنگر ( نگا : نور / 34 ) .
سوره نور آیه 47
متن آیه :
وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ
یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ
بِالْمُؤْمِنِینَ
ترجمه :
( از جمله کسانی که خدا
توفیق هدایت قرینشان نفرموده است ، منافقانی هستند که پرتو ایمان به
دلهایشان نتابیده است ، ولی دم از ایمان میزنند ) و میگویند : به خدا و
پیغمبر ایمان داریم و ( از اوامرشان ) اطاعت میکنیم ، امّا پس از این
ادّعاء ، گروهی از ایشان ( از شرکت در اعمال خیر همچون جهاد ، و از حکم
قضاوت شرعی ) رویگردان میشوند ، و آنان در حقیقت مؤمن نیستند .
توضیحات :
«
وَ مَآ أُولئِکَ . . . » : مشارالیه کسانی است که ( ءَامَنَّا وَ
أَطَعْنَا ) میگویند . « بِالْمُؤْمِنینَ » : معرفه آمدن ( مُؤْمِنینَ )
اشاره بدان دارد که اینان مؤمنان زبانی بوده ؛ نه مؤمنان راستین و مخلصی
که تو میشناسی و قرآن معرّفی فرموده است : إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ
الَّذینَ ءَامَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا . ( نگا :
حجرات / 15 ) .
سوره نور آیه 48
متن آیه :
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ
ترجمه :
هنگامی
که ایشان به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده میشوند تا ( پیغمبر ، برابر
چیزی که خدا نازل فرموده است ) در میانشان داوری کند ، بعضی از آنان (
نفاقشان ظاهر میشود و از قضاوت او ) رویگردان میگردند . ( زیرا که
میدانند حق به جانب ایشان نیست و پیغمبر هم دادگرانه عمل میفرماید ، و حق
را به صاحب حق میدهد ) .
توضیحات :
« دُعُوا » :
دعوت شدند . فرا خواهنده شدند . « إلَی اللهِ » : مراد به سوی قرآن خدا است
. « لِیَحْکُمَ » : تا داوری کند . مرجع ضمیر ( رسول ) است . جائز است که
ضمیر به مدعوّ الیه مفهوم از کلام ، یعنی ( الله ) و ( رسول ) برگردد . در
هر صورت پیغمبر قاضی بوده و اطاعت از او ، اطاعت از خدا است ( نگا : نساء /
80 ) . « مُعرِضُونَ » : رویگردانان از حکم پیغمبر .
سوره نور آیه 49
متن آیه :
وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ
ترجمه :
ولی اگر حق داشته باشند ( چون میدانند داوری به نفعآنان خواهد بود ) با نهایت تسلیم به سوی او میآیند .
توضیحات :
« مُذْعِنینَ » : اذعان کنندگان . گردن نهادگان . با فروتنی و شتاب پذیرای حکم شوندگان . حال است .
سوره نور آیه 50
متن آیه :
أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ
اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
ترجمه :
آیا
در دلهایشان بیماری ( کفر ) است ؟ یا ( در حقّانیّت قرآن ) شکّ و تردید
دارند ؟ یا میترسند خدا و پیغمبرش بر آنان ستم کنند ؟ ( بلی ! ایشان دچار
بیماری کفر و گرفتار شکّ بوده و از داوری پیغمبر که برابر احکام الهی است
هراسناک میباشند . خوب میدانند که خدا و رسول ستمگر نبوده و حق کسی را
حیف و میل نمیکنند ) بلکه خودشان ستمگرند .
توضیحات :
«
أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ . . . » : استفهام جنبه مبالغه در نکوهش و توبیخ
را دارد . « إرْتَابُوا » : دچار شکّ و گمان شدهاند . « یَحِیفَ » : ستم
کند . به سوی یکی از دو طرف دعاوی گرایش نماید .
سوره نور آیه 51
متن آیه :
إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ
وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا
وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه :
مؤمنان
هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند ،
سخنشان تنها این است که میگویند : شنیدیم و اطاعت کردیم ! و رستگاران
واقعی ایشانند .
توضیحات :
« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ .
. . » : واژه ( إِنَّما ) برای حصر است . یعنی مؤمنان تنها یک سخن دارند
که پذیرش و اطاعت است . واژه ( قَوْلَ ) خبر مقدّم ( کانَ ) ، و اسم آن (
أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ) است .
سوره نور آیه 52
متن آیه :
وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ
ترجمه :
و
هرکس از خدا و پیغمبرش پیروی کند و از خدا بترسد و از ( مخالفت فرمان ) او
بپرهیزد ، این چنین کسانی ( به رضایت و محبّت خدا و نعیم بهشت و خیر مطلق
دست یافتگان و ) به مقصود خود رسیدگانند .
توضیحات :
«
یَتَّقْهِ » : اصل این فعل ( یَتَّقِهِ ) است و برای تخفیف قاف را ساکن
کردهاند زیرا دو کسره پشت سر هم ثقیل میباشد . « الْفَآئِزُونَ » : (
نگا : توبه / 20 ، مؤمنون / 111 ) .
سوره نور آیه 53
متن آیه :
وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ
لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ
خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ
ترجمه :
آنان مؤکّدانه
سوگندهای مغلّظه یاد میکنند که اگر بدیشان دستور دهی ( جان بر کف به سوی
میدان جهاد ) بیرون میروند ( و از خانه و کاشانه و اموال و اولاد خود در
میگذرند ) . بگو : سوگند یاد نکنید . اطاعت شناخته شدهای است ( که شما
دارید . هرگز قول به فعل در نیامده است . گفتار چیزی نیست ، کردار نشان
دهید ) چرا که قطعاً خدا از آنچه میکنید آگاه است .
توضیحات :
«
جَهْدَ أَیْمانِهِمْ » : نهایت تأکید و مبالغه در سوگندهایشان دارند ( نگا
: مائده / 53 ، انعام / 109 ، نحل / 38 ) . « لَیَخْرُجَنَّ » :
بیگمان از خانه و کاشانه و اموال و اولاد خود میگذرند . جان بر کف به سوی
پهنه کارزار میروند . « طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ » : اطاعت شما شناخته شده
است . یعنی عالِم بیعمل بوده و قول را به فعل تبدیل نمیکنید ( نگا : نساء
/ 81 ، توبه / 8 ) . با توجّه بدین معنی ( طَاعَةٌ ) مبتدا و (
مَعْرُوفَةٌ ) خبر آن است ، یا این که ( طَاعَةٌ ) خبر مبتدای محذوف است و
تقدیر چنین است : طَاعَتُکُمْ طَاعَةٌ . آنچه از شما خواسته میشود اطاعت
معلوم و مشخّصی است که اطاعت صادقانه و خالصانه است . در این صورت (
طَاعَةٌ ) خبر مبتدای محذوف بوده و تقدیر چنین میشود : « أَلْمَطْلُوبُ
مِنکُمْ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ » .
سوره نور آیه 54
متن آیه :
قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا
فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن
تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ
الْمُبِینُ
ترجمه :
بگو : از خدا و از پیغمبر اطاعت
کنید ( اطاعت صادقانهای که اعمالتان بیانگر آن باشد ) . اگر سرپیچی کردید
و رویگردان شدید ، بر او ( که محمّد و پیغمبر خدا است ) انجام چیزی واجب
است که بر دوش وی نهاده شده است ( و آن تبلیغ رسالت است و از عهدهاش هم
برآمده است و کار خود را کرده است ) و بر شما هم انجام چیزی واجب است که بر
دوش شما نهاده شده است ( که اطاعت صادقانه و عبادات مخلصانه است ) امّا
اگر از او اطاعت کنید هدایت خواهید یافت ( و به خیر و سعادت جهان نائل
میگردید . در هر حال ) بر پیغمبر چیزی جز ابلاغ روشن و تبلیغ آشکار نیست (
و به وظیفه خود هم عمل کرده است ) .
توضیحات :
«
تَوَلَّوْا » : پشت کردید . روی گردان شدید . در اصل ( تَتَوَلَّوْا )
میباشد . « حُمِّلَ » : بر دوش او نهاده شده است . مسؤول و موظّف شده است «
الْبَلاغُ » : ابلاغ رسالت . تبلیغ قوانین دین ( نگا : آلعمران / 20 ،
مائده / 92 و 99 ) .
سوره نور آیه 55
متن آیه :
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن
قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ
وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا
یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ
الْفَاسِقُونَ
ترجمه :
خداوند به کسانی از شما که
ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند ، وعده میدهد که آنان را
قطعاً جایگزین ( پیشینیان ، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان ) در زمین خواهد
کرد ( تا آن را پس از ظلم ظالمان ، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند )
همان گونه که پیشینیان ( دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته ) را جایگزین (
طاغیان و یاغیان ستمگر ) قبل از خود ( در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ )
کرده است ( و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است ) . همچنین آئین ( اسلام
نام ) ایشان را که برای آنان میپسندد ، حتماً ( در زمین ) پابرجا و برقرار
خواهد ساخت ، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل میسازد ،
( آن چنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران ، تنها ) مرا میپرستند و
چیزی را انبازم نمیگردانند . بعد از این ( وعده راستین ) کسانی که کافر
شوند ، آنان کاملاً بیرون شوندگان ( از دائره ایمان و اسلام ) بشمارند ( و
متمرّدان و مرتدّان حقیقی میباشند ) .
توضیحات :
«
الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکُمْ . . . » : مراد مؤمنان صدر اسلام به طور خاصّ ،
و همه مؤمنان متّصف به دو صفت ایمان و عمل صالح به طور عام ، در تمام
ازمنه و امکنه است . « لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ » : قطعاً ایشان را جانشین و
جایگزین دیگران میسازیم و حکومت و ریاست را به دست آنان میسپاریم . مراد
این است که در هر عصر و زمان پایههای ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان
مستحکم شود ، آنان صاحب حکومتی ریشهدار و پرنفوذ خواهند شد . « الأرْضِ » :
مراد از آن تمام روی زمین نیست ، بلکه تسمیه جزء به اسم کلّ است . برخی
ارض را شامل سراسر کره زمین دانستهاند و در انتظار روزی و روزگاری هستند
که حکومت جهانی در دست مسلمین خواهد بود - إن شَآءَ اللهُ - . « الَّذِینَ
مِن قَبْلِهِمْ » : مراد همه ملّتهای پیشین است که دارای ایمان و عمل صالح
بودهاند و در روی زمین حکومت پیدا کردهاند ( نگا : اعراف / 137 ، یونس /
14 ، قصص / 5 و 6 ) . « لَیُمَکِّنَنَّ » : پابرجا و مستقرّ میدارد . «
دِینَهُمْ » : دین مورد نظر ، آئین اسلام است . « مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ » :
به دنبال خوف و هراس مسلمانان در اوائل عهد رسول است ( نگا : انفال / 26 )
. « کَفَرَ » : کفر ورزید . کفران نعمتِ خلافت کرد . « بَعْدَ ذلِکَ » :
بعد از آگاهی از این وعده . بعد از حصول آنچه وعده داده میشود . «
الْفَاسِقُونَ » : مرتدّان . خارج شوندگان از طاعت خدا . سرکشان از فرمان
یزدان . افراد کاملاً فاسق و سر به کفر و طغیان نهاده .
سوره نور آیه 56
متن آیه :
وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
ترجمه :
نماز
را ( در وقت معیّن و با خشوع و خضوع لازم ) بخوانید ، و زکات را ( به
مستحقّان آن ) بپردازید ، و از پیغمبر اطاعت کنید ، تا این که ( از سوی خدا
) به شما رحم شود ( و مشمول رضایت و عنایت او گردید ) .
توضیحات :
« لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » : تا به شما رحم شود . به امید رحمت و عنایت خدا به خود .
سوره نور آیه 57
متن آیه :
لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ
ترجمه :
گمان
مبر که کافران درمانده کنندگان ( خدا ) در زمین باشند ( و بتوانند از
چنگال مجازات الهی فرار کنند و از قلمرو قدرتش بیرون روند . نه تنها در این
جهان از مجازات خدا مصون نیستند ) بلکه در آخرت جایگاهشان دوزخ است و چه
بد جایگاهی است !
توضیحات :
« مُعْجِزِینَ » :
درماندهکنندگان . گاهی انسان در تعقیب کسی است و او از دستش فرار میکند و
هرچه کوشش مینماید به او دسترسی پیدا نمینماید و از قلمرو قدرتش بیرون
میرود ، و این امر او را ناتوان میسازد ، امّا خدا کسی نیست که بتوان از
قلمرو قدرت او بیرون رفت و وی را درمانده کرد و از دست کیفرش خود را به دور
داشت . ( مُعْجِزین ) مفعول دوم است . « مَأْوَاهُمْ » : مکانی که
سرانجام کافران در آن منزل میگزینند .
سوره نور آیه 58
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ
أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ
مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ
الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ
لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ
عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ
الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
ای
کسانی که ایمان آوردهاید ! باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ
بلوغ نرسیدهاند ( ولی مسائل جنسی و عورت و غیر آن را تمییز و تشخیص
میدهند ، به هنگام ورود به اطاقهای خواب مردان و همسران ) در سه وقت اجازه
بگیرند : پیش از نماز صبح ، و در نیمروز هنگامی که لباسهای ( معمولی ) خود
را در میآورید ، و بعد از نماز عشاء . ( این اوقات ) سه وقت ( ویژه خلوت
و آشکار شدن ) عورت شما است . بعد از این سه وقت بر شما و آنان گناهی نیست
بدون اجازه وارد شوند . ( آنان خدمتکاران و کوچکان شما هستند و مشکل است
هر بار در سایر اوقات اجازه بگیرند ) . ایشان دور و بر شما در رفت و آمدند و
شما نیز دور و بر ایشان در رفت و آمدید ( و با صفا و صمیمیّت خانوادگی به
یکدیگر خدمت مینمائید ) . این گونه ( صریح و روشن ) خداوند آیهها را برای
شما توضیح و تبیین میکند ( تا خویشتن را در پرتو احکام قرآنی ، متأدّب به
اخلاق اسلامی کنید ) و خداوند بس آگاه و کاربجا است .
توضیحات :
«
الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ » : مراد بردگان و خدمتکاران است ( نگا :
زادالمسیر ، المنتخب ) . « الَّذِینَ » : از راه تغلیب مراد پسران و
دختران است . « لَمْ یَبْلُغُوا » : نرسیدهاند . « الْحُلُمَ » : احتلام .
مراد زمان بلوغ است . « مَرَّاتٍ » : دَفَعات . مراد اوقات اجازه گرفتن
است . « الظَّهِیرَةِ » : وقت ظهر . هنگام گرمای نیمروز . « عَوْراتٍ » :
جمع عورت ، شرمگاه . مراد اوقاتی است که معمولاً میان زن و شوهر خلوت
میگردد ، و ستر عورت مراعات نمیشود . « بَعْدَهُنَّ » : غیر از آن سه وقت
. « طَوَّافُونَ » : جمع طَوَّاف ، صیغه مبالغه است و به معنی بسیار
گردندگان است ، ولی مراد رفت و آمد و داخل شدن و بیرون رفتن و دور و بر
یکدیگر پلکیدن برای خدمت و معاشرت و مخالطت است . خبر مبتدای محذوف بوده و
تقدیر چنین است : هُمْ طَوَّافُونَ . « بَعْضُکُمْ » : مبتدا است و خبر آن
جار و مجرور ( عَلی بَعْضٍ ) است که مُتعلّق آن محذوف و تقدیر چنین است :
بَعْضُکُمْ طَائِفٌ عَلی بَعْضٍ . جمله ( بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ ) بدل از
جمله ( طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ ) است .
سوره نور آیه 59
متن آیه :
وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا
اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ
آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
هنگامی
که کودکان شما به سن بلوغ رسیدند ( در همه اوقات برای ورود به مکانی که
پدر و مادر در آنجا استراحت میکنند ، و یا منزل اختصاصیی که آنان در آنجا
بسر میبرند ) باید اجازه بگیرند ، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان
بودهاند ( هنگامی که به سن بلوغ رسیده و اینک مردان و زنان بزرگسال
بشمارند ) اجازه گرفتهاند . خداوند این چنین ( روشن و ساده ) آیات ( احکام
شریعت ) خود را توضیح داده و تبیین میکند ( تا متأدّب به آداب اسلامی
شوید ) . و خداوند بس آگاه ( از احوال آفریدههای خود و ) دارای حکمت است (
در قانونگذاری برای بندگانش ) .
توضیحات :
« الَّذِینَ مِنْ . . . » . مراد مردان و زنان ، یعنی افراد بزرگسال است .
سوره نور آیه 60
متن آیه :
وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحاً
فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ
مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ
سَمِیعٌ عَلِیمٌ
ترجمه :
زنان از کار افتادهای که (
به سن و سال نازائی رسیدهاند و بر اثر سالخوردگی جاذبه جنسی را کاملاً از
دست دادهاند و ) میل به ازدواج ( با مردان ، و مردان نیز رغبت به ازدواج
با آنان را ) ندارند ، اگر لباسهای ( حفظ حجاب مذکور در سوره نور آیه 31 ، و
سوره احزاب آیه 59 ) خود را از تن به در آورند ( و با جامههای معمولی با
دیگران معاشرت کنند ) گناهی بر آنان نیست ( چرا که به علّت فرتوت بودن و
کهنسال شدن ، همچون دختران نابالغ گشتهاند ) در صورتی که ( هدف آنان
خودآرائی و نمایش وسائل آرایش در برابر مردم نبوده و به بهانه برداشتن لباس
حجاب ) زینت را نشان ندهند . ( با همه این احوال ، چون پیران سرمشق
جوانان هستند ) اگر عفّت را رعایت کنند ( و خویشتن را بپوشانند ) برای
ایشان بهتر است ، و خداوند شنوا و دانا است ( و لذا آنچه را میگویند
میشنود ، و آنچه را در دل دارند و در سر میپرورانند میداند ) .
توضیحات :
«
الْقَوَاعِدُ » : جمع قاعد . زنان پیر و فرتوتی که از حیض باز ایستادهاند
و نازا شده و میل زناشوئی و جاذبه جنسی را کاملاً از دست داده باشند . «
لا یَرْجُونَ نِکاحاً » : امیدی به ازدواج ندارند ، چرا که دیگر بدانان
رغبتی نیست و آتش دلدادگی و دلباختگی خودشان در دلشان فرو مرده است . « أَن
یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ » : این که لباسهای خود را زمین بگذارند . مراد (
خِمار ) و ( جَلابیب ) مذکور در سوره نور آیه 31 ، و سوره احزاب آیه 59 است
که روسری و چارقد و مقنعه و جامههای رویین میباشد . « غَیْرَ » : حال
است . « مُتَبرِّجاتٍ » : خارجشوندگان از حشمت . زنان آرایش کرده و زینت و
زیبائی خود را نشان دهنده . « یَسْتَعْفِفْنَ » : عفّت پیشه کنند . مراد
حفظ حجاب برابر سوره نور آیه 31 ، و سوره احزاب آیه 59 است .
سوره نور آیه 61
متن آیه :
لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا
عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن
بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ
بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ
أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ
بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتَاتاً
فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ
عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ
الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون
ترجمه :
بر (
اشخاص صاحب عذر چون ) کور و لنگ و بیمار ، و بر خود شما ( تندرستان ) گناهی
نیست که در خانههای ( فرزندان ) خودتان ، یا خانههای پدران ، مادران ،
برادران ، خواهران ، عموها ، عمّهها ، دائیها ، و خالههای خود ، یا
خانههائی که کلیدهای آنها در اختیار شما است ( و نگاهبانی و مواظبت آنها
به شما واگذار شده است ) و یا خانههای دوستانتان غذا بخورید . همچنین بر
شما گناهی نیست که به طور دستهجمعی و یا جداگانه خوراک تناول نمائید . هر
وقت داخل خانهای شدید بر همدیگر سلام کنید ، سلام پربرکت ( و لبریز از خیر
و ثواب فراوان ، و تقویتکننده پیوند موجود میان دلهای مردمان ، و درود )
پاکی که به فرمان خدا مقرّر است ( و موجب صفا و صمیمیّت میگردد ) . این
گونه ( کافی و وافی و واضح ) خداوند آیهها ( ی احکام محکمه و شرائع مبرمه
خود ) را برایتان توضیح میدهد و تبیین میکند تا این که ( بیندیشید و در
پرتو خرد ، احکام و مواعظ مندرج در آیات را ) بفهمید ( و بدانها عمل کنید )
.
توضیحات :
« حَرَجٌ » : گناه ( نگا : توبه / 91 ،
احزاب / 38 ) . « بُیُوتِکُمْ » : خانههای خود . مراد خانه فرزندان است .
چرا که به فرموده پیغمبر ، فراچنگ آورده اولاد فرا چنگ آورده پدر بشمار
است : الف ) اِنَّ أَطْیَبَ ما یَأْکُلُ الْمَرْءُ مِنْ کَسْبِهِ ، وَ
إِنَّ وَلَدَهُ مِنْ کَسْبِهِ . ب ) أَنْتَ وَ مالُکَ لأبِیکَ . ( نگا :
تفسیر آلوسی ) . « لَیْسَ عَلی الأعْمی . . . » : طبق برخی از روایات ، اهل
مدینه پیش از آن که اسلام را پذیرا شوند ، افراد نابینا و شل و بیمار را
از حضور بر سر سفره غذا منع میکردند و با آنان همغذا نمیشدند . اسلام
این عمل را نکوهش فرمود . « مَفَاتِحَ » : جمع مِفْتَح ، کلیدها ( نگا :
انعام / 59 ) . « مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ » : خانههائی که کلیدهای
آنها در اختیار شما است . مراد خانههائی است که نگاهبانی و مواظبت آنها به
شما واگذار شده و شما را مراقب و متصرّف در آنها نمودهاند . « أَن
تَأْکُلُوا جِمیعاً أَوْ اَشْتَاتاً » : این که گروهی یا تنها غذا بخورید .
برخی از اعراب مانند قبیله کنانه ، و جمعی از مسلمانان در آغاز اسلام از
غذا خوردن تنهائی ، ابا داشتند ، قرآن بدانان تعلیم میدهد که غذا خوردن به
صورت جمعی و فردی هر دو مجاز است . « فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُمْ » : بر
خودتان سلام کنید . مراد از « خودتان » ، « همدیگر » است ( نگا : بقره /
54 ) و در اصل منظور ساکنان منازل است ، اعم از بیگانگان یا خویشان و اهل
خانواده . از قبیل : پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر و پسر و دختر ( نگا
: آلعمران / 61 ) . اگر هم به هنگام ورود به خانهای ، کسی در آنجا
نباشد ، باید بر خویشتن سلام کرد و گفت : أَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلی
عِبَادِ اللهِ الصَّالِحینَ . « مِنْ عِندِاللهِ » : از سوی خدا مقرّر است و
برنامه اسلامی است . « تَحِیَّةً » : درود و سلام . مفعول مطلق است برای (
سَلِّمُوا ) از غیر لفظ خود ، همچون قَعَدْتُ جُلُوساً . « طَیِّبَةً » :
پاک . مایه خوشحالی و سرور .
سوره نور آیه 62
متن آیه :
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ
وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى
یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ
شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ
إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ترجمه :
مؤمنان
واقعی کسانی هستند که به خدا و پیغمبرش ایمان دارند و هنگامی که در کار
مهمّی ( چون جهاد ) با او باشند ، بدون اجازه وی ( به جائی ) نمیروند ( و
تک و تنها رهایش نمیکنند ) . کسانی که از تو اجازه میگیرند آنان واقعاً
به خدا و پیغمبرش ایمان دارند . پس هرگاه از تو برای انجام بعضی از کارهای
خود اجازه خواستند ، به هرکس از ایشان که میخواهی ( و صلاح میبینی )
اجازه بده ، و از خدا برای آنان آمرزش بخواه . بیگمان خدا بخشایشگر و
مهربان است ( و با مغفرت و رحمت خود ، اجازه خواستن و به دنبال مصالح خویش
رفتن ایشان را که نوعی قصور در چنین اوقات بشمار است میبخشد ) .
توضیحات :
«
أَمْرٍ جَامِعٍ » : کار مهمّی که مردمان برای مشورت و یا شرکت در آن گرد
میآیند ، از قبیل جهاد و جمعه و جماعت و عیدین . « إسْتَغْفِرْ لَهُمُ
اللهَ » : مراد طلب بخشش قصور آنان در تشخیص مهمّ و مهمّتر است .
سوره نور آیه 63
متن آیه :
لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضاً
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً
فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ
فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
ترجمه :
(
ای مؤمنان ! ) دعوت پیغمبر را در میان خویش ( برای اجتماع و شرکت در
کارهای مهمّ ) همسان دعوت برخی از برخی از خود بشمار نیاورید ( چرا که
فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است ) . خداوند آگاه از کسانی است
که در میان شما خویشتن را میدزدند و پشت سر دیگران خود را پنهان میدارند (
تا پیغمبر آنان را نبیند و از انصراف و گریز ایشان نپرسد و کاری بدانان
حوالت نکند ) . آنان که با فرمان او مخالفت میکنند ، باید از این بترسند
که بلائی ( در برابر عصیانی که میورزند ) گریبانگیرشان گردد ، یا این که
عذاب دردناکی دچارشان شود ( اعم از قحطی و زلزله و دیگر مصائب دنیوی ، و
دوزخ و دیگر شکنجههای اخروی ) .
توضیحات :
«
دُعَآءَ » : دعوت . فراخواندن برای کار مهمّی . « یَتَسَلَّلُونَ » : خود
را میدزدند . خویشتن را کنار میکشند و پشت دیوار و پشت سر مردم خویش را
پنهان میسازند . آهسته و پنهانی راه خود را در پیش میگیرند . « لِوَاذاً »
: پناه بردن . یکی در پشت دیگری خویشتن را قائم کردن . مصدر باب مفاعله
است و حال بوده و به معنی ( مُلاوِذینَ ) است .
سوره نور آیه 64
متن آیه :
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ
مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا
عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
ترجمه :
هان
! ( ای مردمان ! ) آنچه در آسمانها و زمین است متعلّق به خدا است . او
آگاه است از آنچه شما ( هم اینک ) بر آن هستید ( و چه نوع عقیده و هدف و
روشی دارید ) و آگاه است از آن روزی که انسانها در آن به سوی او
بازمیگردند ، و ایشان را از اعمالی که انجام دادهاند آگاه میسازد ( و
جزا و سزا و پاداش و پادافره کردار و رفتار و گفتارشان را میدهد ) و
خداوند از هر چیزی آگاه است ( و احوال و اوضاع و موافقت و مخالفت و اخلاص و
نفاق کسی بر او پنهان نمیماند ) .
توضیحات :
«
قَدْ یَعْلَمُ » : حتماً میداند . حرف ( قَدْ ) در اینجا برای تحقیق است (
نگا : تفسیر آلوسی ) . « یَوْمَ » : مفعول به و عطف بر ( ما ) است ، و یا
عطف بر ( أَلآنَ ) مقدّر است و تقدیر چنین است : مَآ أَنتُمْ عَلَیهِ الآنَ
وَ یَوْمَ . و یا این که ظرف است و معنی چنین میشود : خداوند آگاه است از
آنچه شما بر آن هستید ، و در روزی که انسانها به سوی او باز میگردند ،
ایشان را از آنچه کردهاند باخبر میسازد . یادآوری : در این آیه سه بار بر
روی علم خدا نسبت به اعمال انسانها تکیه شده است ، تا ما متوجّه باشیم که
خدا به طور دائم مراقب ما است و چیزی از اعمال پنهان و آشکار ما بر او مخفی
نمیماند .
سورهی نور آیهی 26-1
سورة النور
سوره نور مدنی و 64 آیه است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (١)الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (٢)الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (٣)وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (٤)إِلا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٥)وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (٦)وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (٧)وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ (٨)وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِنْ کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٩)وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ (١٠)إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١١)لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ (١٢)لَوْلا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ (١٣)وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٤)إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ (١٥)وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ (١٦)یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١٧)وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (١٨)إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (١٩)وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (٢٠)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢١)وَلا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٢٢)إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٢٣)یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (٢٤)یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (٢٥)الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (٢٦)
این سوره نور است ... در این سوره، نور با واژه خودش متصل به ذات خدا ذکر میشود:
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ).
خدا روشنگر آسمانها و زمین است. (نور/٣٥)
در این سوره، نور و آثار و مظاهر نور در دلها و جانها ذکر میشود. این آثار و مظاهر در آداب و اخلاق جلوه گر میآید که ساختار این سوره بر آنها استوار و پایدار میگردد. این آداب و اخلاق هم آداب و اخلاق روانی و نفسانی و خانوادگی و اجتماعی هستند. دل را نورانی، و زندگی را نورانی میکنند. زندگی را بدان نور جهانی فراگیر و همهجانبهای پیوند میدهد که نور در ارواح و جانها است، و تابندگی در قلوب و دلها است، و روشن در ضمایر و درونها است، و اینها هم همه از آن نور بزرگ استمداد میطلبند و سرچشمه می گیرند.
این سوره میآعازد با اعلان نیرومند و قدرتمندی درباره سخن این سوره و وجوب این سوره و هرآنچه که در آن از حدود و تکالیف و آداب و اخلاق است:
(سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
(این) سوره مهمی است چه ما آن را وحی کردهایم و (احکام) آن را واجب نمودهایم و آیههای واضحی (و دلائل روشنی که دال بر قدرت و یگانگی یزدان، و آسمانی بودن قرآنند) در آن فرو فرستادهایم، تا این که پند گیرید.
این سرآعاز شگفت و باارج، بیانگر توجه قرآن به اخلاق در زندگی است، و اندازه ژرفای اخلاق و اصالت اخلاق را در عقیده اسلامی میرساند، و بیان میدارد که اخلاق چه اندازه در اندیشه اسلام درباره زندگی انسانی مهم و مقصود است.
محوری که همه سوره بر گرد آن دور میزند، محور تربیت است، تربیتی که تا پله حدود در وسائل حصول آن سختگیری میشود، و تا بدانجا نرم و لطیف میگردد که به پله پسودههای خوشایند و مهربانانه وجدانی میرسد، پسودههایی که دل را با نور خدا و با آیات و نشانههای او آشنا میسازد، آیات و نشانههائی که پخش و پراکنده در گوشه و کنار جهان و در لابلاها و پیچ و خمهای زندگی است. هدف هم چه در شدت و چه در نرمش یکی است، و آن تربیت دلها و درونها، و به جوش و خروش انداختن احساسات و عواطف، و بالا بردن و ارزش بخشیدن به معیارها و مقیاسهای اخلاقی در زندگی است، تا بدانجاکه اخلاق لطیف و ظریف میشود و بال و پر میگیرد و با نور خدا پیوند پیدا میکند ... آداب روانی و روحانی فردی، و آداب خانه و خانواده، و آداب عمومی و رهبری، تداخل پیدا میکنند و درهم میتنند. چه همه جوشیده از آن سرچشمه یگانهای هستندکه عقیده و باور به خدا است. همه و همه به نور یگانهای میپیوندند که نور خدا است. این آداب و اخلاق در اصل خود نور و روشنائی، و درخشش و پاکی هستند. تربیت عناصر آداب و اخلاق از منبع نخستین نور استکه در آسمانها و زمین است. نور خدائی است که تاریکیها در پرتو آن رخشان و درخشان گردیدهاند. این نور در آسمانها و زمین، و در دلها و درونها، و در جانها و روانها است.
*
روند قرآنی سوره، پیرامون محور اصیل خود، در پنج مرحله ساری و جاری میگردد:
ا- مرحله اول دربردارنده اعلان قاطعانهای است که سوره با آن میآغازد، و به دنبال آن حد زنا، و رسوا کردن این کار، و قطع پیوند میان زناکاران وگروه مسلمانان قرار میگیرد، وگروه مسلمانان از جماعت زناکاران، و جماعت زناکاران ازگروه مسلمانان شمار نمیآیند. آنگاه حد تهمت زنا و علت سختگیری در آن بیان میشود، و همسران از این حد مستثنی میگردند و با قانون لعن و نفرین، یعنی ملاعنه از یکدیگر جدا میگردند و هریک سر خود میگیرد و به راه خود میرود. سپس داستان افک ذکر میگردد ... این مرحله با بیان همگونی و همسوئی مردان ناپاک با زنان ناپاک، و همگونی و همسوئی مردان پاک با زنان پاک، و با عشق و علاقهایکه اینان را با آنان پیوند میدهد، پایان میپذیرد.
٢- مرحله دوم به ذکر وسیلهها و راههای پیشگیری از گناه میپردازد، و بیان میدارد که چگونه خویشتن را باید از اسباب و علل فریبکاری وگمراهسازی به دور داشت و به دام نفس امّاره و اهریمن مکاره نیفتاد. این مرحله آغاز میگردد با ذکر آداب و رسوم خانه و خانواده، و اجازه گرفتن برای ورود به منازل دیگران، و دستور به دوری از نظرکردن و نگریستن به نامحرمان، و نهیکردن از پدیدار ساختن زینت بدن در حضور نامحرمان، و تشویق و ترغیبکردن به شوهر دادن بیوه زنان، و برحذر داشتن از وادارکردن دختران به زناکاری و فاحشهگری ... همه اینها اسباب و علل پیشگیری است و پاکی و پاکدامنی را در جهان درون و احساس و شعور، تضمین میکند، و انگیزههائی را از میان میبرد که امیال حیوانی را به تکان و هیجان درمیآورد، و بر اعصاب کسانی فشار وارد میآورد که پاکی و پرهیزگاری میکنند، بدانگاهکه با عوامل تحریک و گمراهی وگمراهسازی مقاومت میورزند و میرزمند.
٣- مرحله سوم در وسط مجموعه آداب و رسومی قرار میگیردکه این سوره آنها را دربر میگیرد، و آنها را به نور خدا مربوط میسازد. از پاکترین خانههائی صحبت میکند که مومنان آنها را تعمیر و آبادان میسازند. دراصل همچون خانههائی با آداب و رسوم اسلامی آباد میگردد و رونق میگیرد ... در سوی دیگری کسانی هستندکه کفر را برگزیدهاند و اعمالشان به سرابی میماند که درخشش دروغینی دارد، یا افعالشان به تاریکیهائی میماند که تکهها و قطعههای آن یکی بالای دیگری انباشته و اندوده گردیده است. سپس از الطاف و عنایاتی پرده برمیدارد که در پرتو نور یزدان در آفاق جهان است: در تسبیح و تقدیس همه موجود کیهان برای یزدان، در راندن ابرها، در پدید آوردن شب و روز و دگرگونی آنها، و در آفرینش هر موجود زندهای از آب ... آنگاه اختلاف شکل و وظائف و انواع و اجناس آنها مطرح میشودکه در صفحات جهان به چشمان درونها و بیرونها نشان داده میشود.
٤- مرحله چهارم از مراعات نکردن ادب لازم منافقان با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در اطاعت و داوری، صحبت میکند، و ادب مخلصانه و اطاعت بدون چون و چرای مومنان را به تصویر میکشد، و در برابر این ادب مخلصانه و اطاعت بدون چون و چرا، خلافت در زمین، و استقرار در دین، و پیروزی برکافران را بدیشان وعده میدهد.
٥- مرحله پنجم به آداب و رسوم اجازهگرفتن، و مهمانی نزدیکان و خویشاوندان و دوستان در منازل برمیگردد. درکنار آداب مهمانی به آداب جملگیگروه مسلمانان به عنوان یک خانواده با رئیس و مربی خود - پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) - میپردازد.
این سوره با اعلان مالکیت یزدان بر همه چیزهائیکه در آسمانها و زمین است، و علم و آگاهی ایزد جهان بر واقعیت مردمان، و بر رازها و رمزهای نهان در زوایای وجودشان، و برگشت مردمان به سوی خداوند سبحان، و حساب و کتابگرفتن از ایشان در تمام چیزهائی که از آنان میداند و سراغ دارد، و ایزد متعال بر همه چیز آگاه و مطلع است ... به پایان میرسد.
اکنون به شرح و بسط میپردازیم:
*
(سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
(این) سوره مهمّی است که ما آن را وحی کردهایم و (احکام) آن را واجب نمودهایم و آیههای واضحی (و دلائل روشنی که دال بر قدرت و یگانگی یزدان، و آسمانی بودن قرآنند) در آن فرو فرستادهایم، تا این که پند گیرید.
سرآغاز شگفت و شگرفی در سراسر قرآن است. واژه «فرضناها: آن را واجب نمودهایم» در این سرآغاز تازگی دارد. تا آنجاکه ما میدانیم مقصود از این واژه، تاکید بر دریافت و پذیرش همه چیزهائی استکه در این سوره مذکور است و باید همه را یکسره و یکسان دریافت و پذیرفت. چه وجوب و لزوم آداب و اخلاق در سوره همچون وجوب و لزوم حدود و عقوبات است. این آداب و اخلاقیکه در فطرت متمرکز و جایگزینند، و آداب و اخلاقیکه مردمان تحت تاثیر فریبها و کجرویها آنها را فراموش میکنند و پشتگوش میاندازند، این آیههای روشن و روشنگر، آنها را بدیشان تذکر میدهد و یادآوری میکند، و آنان را به منطق روشن و آشکار فطرت برمیگرداند.
*
این سرآغاز نیرومند و روشن و قاطع، بیان حد زنا را دنبال میگیرد، و از رسوائی این عمل پلشت سخن میگوید، عمل پلشتی که پیوندها و ارتباطهای موجود میان کننده این کار زشت و میان ملت مسلمان را میگسلد:
(الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
(از جمله احکام سوره، یکی این است که) هر یک از زن و مرد زناکار (مومن، عاقل، حر، و ازدواج ناکرده) را صد تازیانه بزنید و در (اجراء قوانین) دین خدا رافت (و رحمت کاذب) نسبت بدیشان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان بر (اجراء حکم ناظر، و به هنگام زدن تازیانهها و) شکنجه ایشان حاضر باشند. مرد زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی) حق ندارد جز با زن زناکار (فاحشهای که از عمل زشت فاحشهگری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواح کند، همانگونه هم زن زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلودهدامانی) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلوده دامانی) و یا با مرد مشرک (و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (ازدواجی) بر مومنان حرام شده است.
حد زناکاران در ابتدای اسلام چیزی بود که در سوره نساء آمده است:
(وَاللاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلا).
کسانی از زنان شما که مرتکب زنا میشوند، چهار نفر از (مردان عادل) خودتان را به عنوان شاهد بر آنان به گواهی طلبید، پس اگر گواهی دادند، آنان را در خانههای (خود برای حفظ ایشان و دفع هرگونه شر و فسادی) نگاه دارید تا مرگشان فرا میرسد یا این که خداوند راهی را برای (زندگی پاک و درست، یا عقوبت) آنان (با ازدواج یا توبه، یا وضع حکم دیگری) باز میکند. (نساء/١٥)
تعزیر زن، زندانیکردن در منزل، و شکنجه با تهدید و توبیخ و عیبجوئی نمودن از او بود. و تعزیر مرد اذیت و آزار او با تهدید و توبیخ و عیبجوئی نمودن از او بود. سپس خداوند تعزیر زنا را در سوره نور نازل فرمود. این همان «سبیل: راه» استکه آیه پانزدهم سوره نساء بدان اشاره کرده است.
تازیانه زدن، تعزیر پسر و دختری است که ازدواج نکردهاند و با ازدواج خویشتن را به دژ عفت و پاکدامنی نینداختهاند. اگر چنین پسری یا دختری مسلمان و بالغ و عاقل و حر باشند تعزیر میشوند و تازیانه میخورند. ولی مردی یا زنی که ازدواج کردهاند و با ازدواج شرعی خویشتن را به دژ عفت و پاکدامنی انداختهاند، و نزدیکی زناشوئی را هم انجام دادهاند و مسلمان و حر و عاقل و بالغ نیز هستند، اگر مرتکب زنا گردند، تعزیر آنان سنگسار است.
سنگسارکردن با سنت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ثابت گردیده است، و تازیانه زدن با قرآن به اثبات رسیده است. از آنجاکه نص قرآنی مجمل و عام است، و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) زن و مرد ازدواجکرده زناکاری را سنگسار کرده است، از این امر، روشن میگرددکه تازیانه زدن ویژه پسری و دختری استکه ازدواج نکرده است. در اینجا اختلاف فقهی است پیرامون جمع آوردن تازیانه زدن و سنگسار کردن مرد و زن ازدواج کرده. جمهور معتقدندکه جمع آوردن تازیانه زدن و سنگسار کردن صحیح نیست. اختلاف فقهی دیگری در میان است پیرامون جمع آوردن تبعید کردن و به غربت کشاندن پسری و دختریکه ازدواج نکردهاند با تازیانه زدن بدیشان. و همچنین اختلاف در میان است پیرامون زناکاری که حر نباشد ... این هم اختلافات زیادی است و نمیخواهیم در اینجا وارد همچون تفصیلاتی بشویم. باید این اختلافات طولانی را درکتابهای فقهی مطالعه و بررسیکرد ... ما تنها با حکمت و فلسفه این قانون و قانونگذاری به پیش میرویم. میبینیم تعزیر پسر و دختر تازیانه زدن است، و تعزیر مرد و زن سنگسار است. این بدان خاطر است کسی که مسلمان و عاقل و بالغ و حر است و ازدواجکرده است و با ازدواج صحیح نزدیکی زناشوئی را انجام داده است، راه درست و پاک را شناخته است و آزموده است. عدول از این راه و دچار آمدن به زنا، اشاره به تباهی و انحراف فطرت او دارد این است که او سزاوار شدت عقوبت است. برخلاف پسر یا دختریکه غافل و گول خورده است و تحت فشار میل جنسی به اشتباه میافتد و سکندری میخورد ... فرق دیگری در سرشت عمل پلشت زنا است. مرد یا زن دارای تجربه نزدیکی زناشوئی است و این تجربه را مزه میکند و بدان بیشتر و ژرفتر پاسخ میگوید تا پسر یا دختریکه ازدواج نکرده است و این عمل را نیازموده است. از این لحاظ هم مرد یا زن باید عقوبت شدیدتری را ببیند.
قرآن در اینجا تنها تعزیر پسر یا دختر را -همان گونه که گذشت - بیان میکند، و در آن سختگیری مینماید، و نرمش وگذشتی نمیشناسد:
(الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(از جمله احکام سوره، یکی این است که) هریک از زن و مرد زناکار (مومن، عاقل، حر، و ازدواج ناکرده) را صد تازیانه بزنید و در (اجراء قوانین) دین خدا رافت (و رحمت کاذب) نسبت بدیشان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان بر (اجراء حکم ناظر، و به هنگام زدن تازیانهها و) شکنجه ایشان حاضر باشند.
این قاطعیت است در اقامه حد و اجراء تعزیر، و مهر و عطوفت نداشتن در گرفتار ساختن زناکاران و رساندن آنان بهکیفر بزه وگناهشان. نباید به زناکاران ترحم نمود و حد و تعزیر را لغو و تعطیل کرد، و نباید در اقامه حد و اجراء تعزیر نرمش کرد و کار را سبک و سرسری گرفت، و نباید در دین خدا و حق خدا سستی ورزید و تنبلیکرد. اقامه حد و اجراء تعزیر باید در ملأ عام و با حضور گروهی از مومنان باشد. تا بر درد بیفزاید، و تاثیر بیشتری در دلهای مرتکبان زنا و در دلهای بینندگان داشته باشد.
آنگاه روند قرآنی بر رسوائی اینکار ناجور و بر پلشتی این عمل نابهنجار میافزاید. بدین منظور میان مرتکبان زنا و میان گروه مسلمانان پیوندها و رابطهها را قطع میکند:
(الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
مرد زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی) حق ندارد جز با زن زناکار (فاحشهای که از عمل زشت فاحشهگری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواج کند، همانگونه هم زن زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلودهدامانی) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلودهدامانی) و یا با مرد مشرک (و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (ازدواجی) بر مومنان حرام شده است.
در این صورت، کسانیکه مرتکب این کار پلشت میگردند، در وقت ارتکاب مومن بشمار نمیآیند. بلکه در یک حالت روانی بسر میبرندکه دور از ایمان و از عواطف ایمانند. پس از ارتکاب اینکار پلشت، انسان مومن راضی نمیشودکه پیوند ازدواج با انسانی ببنددکه با مرتکب شدن همچون عمل زشتی از ایمان به در رفته است. چراکه از همچون پیوندی متنفر و بیزار است. تا آنجاکه امام احمد معتقد است پیوند زناشوئی مرد زناکار با زن عفیف و پاکدامن، و پیوند زناشوئی مرد عفیف و پاکدامن با زن زناکار، حرام است، مگر این که توبهکنند و توبه آن آلودگی چندشآور را پاکیزه دارد. به هر حال این آیه میرساند که سرشت مرد مومن از ازدواج با زن زناکار بیزار، و سرشت زن مومنه از ازدواج با مرد زناکار گریزان است و نفرت دارد. بعید شمردن وقوع همچون پیوندی با واژه «حرم: حرام شده است» دال بر شدت بعید بودن است:
(وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
چنین ازدواجی بر مومنان حرام شده است.
بدین وسیله پیوندهائی که این صنف کثیف از مردمان، با گروه مسلمانان پاک و پاکیزه میبندند،گسیخته و بریده میگردد.
درباره سبب نزول این آیه آمده است:
مردیکه بدو مرثد پسر ابومرثد میگفتند، اسیران را از مکه به مدینه با خود میبرد.[1] زن زناکار فاحشهای در مکه که عناق نام داشت، دوست مرثد بود. مرثد با مردی از اسیران مکه وعده داشتکه او را بردارد و با خود ببرد. مرثد گفته است: به سوی میعادگاه حرکت کردم تا به زیر سایه دیواری از دیوارهای مکه در یک شب مهتابی رسیدم. عناق بدانجا آمد. سیاهیکسی را در زیر دیوار دید. به سوی او آمد. وقتیکه بدانجا رسید مرا شناخت. گفت: آیا مرثد هستی؟ گفتم: مرثد است. گفت: مرحبا! خوش آمدی! بیا امشب در پیش ما شب را بسر ببر. گفتم: ای عناق خدا زنا را حرام فرموده است. گفت: آهای ساکنان چادرها! این مرد اسیران شما را برمیدارد و با خود میبرد. مرثدگوید: هشت مرد مرا دنبالکردند. من خود را به باغی رساندم، و به داخل غاری خزیدم. آن هشت مرد آمدند تا بدانجاکه بالای سر من ایستادند، و شاشیدند. ادرارشان بر سرم میریخت. ولی خدا آنان را نسبت به منکورکرده بود. مرثدگوید: سپس آنان برگشتند و من هم به سوی مردی برگشتمکه با او وعده داشتم. او مرد سنگینی بود تا اذخر رسیدم. ریسمانها را از او گشودم، و او را برداشتم. او مرا کمک میکرد، تا او را به مدینه رساندم. به خدمت پیغسر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمدم. بدو عرض کردم: ای پیغمبر خدا! آیا با عناق ازدواج کنم؟ دوبار این سخن را تکرار کردم. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هیچگونه پاسخی به من نداد، تا نازل شد:
(الزَّانِی لا یَنْکِحُ إلا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
مرد زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا، و توبه کردن از آلوده دامانی) حق ندارد جز با زن زناکار (فاحشهای که از عمل زشت فاحشهگری دست نکشیده و از آلوده دامانی توبه نکرده باشد) و یا با زن مشرک (و کافری که هنوز بر شرک و کفر ماندگار باشد) ازدواج کند، همانگونه هم زن زناکار (پیش از دست کشیدن از کار پلشت زنا و توبه از آلودهدامانی) حق ندارد جز با مرد زناپیشه (ماندگار بر زناکاری و توبه ناکرده از آلودهدامانی) و یا با مرد مشرک (و کافری که هنوز شرک و کفر را رها نکرده باشد) ازدواج کند. چرا که چنین (ازدواجی) بر مومنان حرام شده است.
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(یا مرثد . الزانی لا ینکح إلا زانیة أو مشرکة . فلا تنکحها).[2]
ای مرثد! مرد زناکار حق ندارد جز با زن زناکار، و یا با زن مشرک ازدواج کند. با او ازدواج مکن.
این روایت بیانگر تحریم ازدواج مرد مومن با زن زناکار است مادامکه توبه نکرده باشد. و بیانگر تحربم ازدواج زن مومن با مرد زناکار است مادامکه توبه نکرده باشد ... این نظریهای است که امام احمد بر آن است. ولی رای دیگران جدای از رای او است. این مساله یکی از مسائل مورد اختلاف است و باید آن را درکتابهای فقهی بررسی و پژوهش کرد. به هر حال زنا عملی استکه زناکار را ازگروه مسلمانان میگسلد، و رواط میان او و میان گروه مسلمانان را قطع میکند. این هم خودش به تنهائی یک عقوبت اجتماعی دردناکی بسان تازیانه زدن یا سختتر، و دارای تاثیر بیشتری است.
اسلام در همان وقت که این تعزیرها و شکنجههای قاطعانه و برنده را برای این عمل زشت و ننگین تعیین میکند، انگیزههای سرشتی را نیز فراموش نمیکند یا با آنها نمیجنگد. چه اسلام حساب این را داردکه انسان هیچگونه چارهای و راهی برای دفع این آرزوها و گرایشها ندارد، و سرکوبی این آرزوها وگرایشها یا کشتن و نابودکردن آنها اصلا خیر و خوبی برای او در بر ندارد. اسلام تلاش نمیکند وظائف سرشتیای را متوقف سازد که یزدان آنها را در وجود انسانها سرشته است و آمیزه ترکیببند هستی آنان کرده است، و آنها را جزئی از قانون بزرگ زندگی نموده است، جزئیکه وظیفه خود را انجام میدهد که امتداد زندگی، و آباد کردن زمینی استکه انسانها در آن جایگزین و جانشین گردیدهاند.
بلکه اسلام میخواهد با حیوانیتی بجنگد که فرق این تن و آن تن را نمیکند، یا هدف آن پابرجائی و برقراری خانه و کاشانه، و ساختن لانه و آشیانه نیست، و نمیخواهد زندگی مشترکی را تشکیل دهدکه با پایان گرفتن یک لحظه بدنی ناجور و نامبارکی پایان نمیگیرد. اسلام میخواهد روابط جنسی را براساس عواطف و احساسات والای انسانیتی استوار و پایدار نماید که از دو بدن، دو نفس و دو قلب و دو روح را میسازد. به عبارت دقیقتر و فراگیرتر، به همدیگر رسیدن دو انسان را فراهم میآوردکه زندگی مشترک، و آرزوها و امیدهای مشترک، و دردها و رنجهای مشترک، و آینده مشترکی داشته باشند، آینده مشترکی که فرزندانی را به خود ببیندکه انتظار آنان را میکشد، و با نسل جدیدی رویاروی شود که در لانه و آشیانه مشترکی پیدا و پرورده میگردند که پدر و مادر پاسبان و نگاهبان آنجا میمانند و از یکدیگر جدا نمیشوند. بدین خاطر است که اسلام در تعزیر و شکنجه زنا سختگیری میکند، و آن را واژگونی و سرنگونی حیوانی مینامد، واژگونی و سرنگونی حیوانیای که همه این مفاهیم و معانی را از میان میبرد، و همه این اهداف و مقاصد را نابود میگرداند، و انسان را مسخ میکند، و از او حیوانی را میسازد که این ماده و آن ماده را فرق نمیگذارد، و میان این نر و آن نر جدائی نمیاندازد. این انسان به گونهای مسخ میشود که همه تلاش وکوشش او سیراب کردن عطشگوشت و خون در یک لحظه گذرائی میگردد. تازه اگر هم فرق بگذارد و از همدیگر جدا سازد، در فراسوی لذت، ساختن و پرداختن در زندگی، و آباد کردن و تولید کردن، و حتی اراده تولید کردن در زمین در مد نظر نیست. بلکه در فراسوی آن لذت، عاطفه حقیقی مترقیانهای هم وجود ندارد، چون عاطفه قالب دوام و استمرار را با خود حمل میکند. اینکار هم همچون لذتی را از انفعال تنها وگسیختهای جدا میگرداند که بسیاری گمان میبرند این کار عاطفه است و آن را زمزمه میکنند و به آواز میخوانند. بلکه این کار انفعال حیوانی است و جامه عاطفه انسانی در برخی از مواقع به تن میکند!
اسلام قطعاً با انگیزههای فطری نمیجنگد و آنها را زشت و پلشت نمیداند. بلکه انگیزههای فطری را نظم و نظام میبخشد و پاک و پاکیزه میدارد، و آنها را از سطح حیوانی بالا میبرد، و این گرایش سرشتی را از همه بلندپروازیهای روحی، و از شوقها و شورهای آسمانی، و از همه آداب و رسومی میپیراید و لخت مینمایدکه پیرامون جنس در تاریخ دور و دراز بشری گرد میآید، و این میل فطری را بیپرده و زمخت و خشن و زشت و پلشت نشان میدهد، بدانگونهکه در حیوان است. بلکه زمختتر و خشنتر از حیوان آن را مینمایاند. زیرا بسیاری از زوجهای حیوانات و پرندگان در زندگی زوجیت منظمی، ملازم یکدیگر میمانند، و از هرج و مرج جنسی دوری میگزینند، هرج و مرجیکه زنا -و بهویژه فاحشهگری -در برخی از محیطهای انسانها آن را شائع و پخش و پراکنده میدارد.
برای دفع این واژگونی و سرنگونی انسان، اسلام در تعزیر و شکنجه زنا اینگونه سختگیری میکند ... گذشته از این، زیانهای اجتماعیای که مردمان بدانها خوی گرفتهاند و عادتشان بر این رفته است که این زیانها را به هنگام سخن از اینگناه و بزه ذکر کنند، از قبیل: آمیزه همدیگر شدن نسبها و حسبها، و برانگیختن کینهها وکینهتوزیها، و تهدید کردن خانههای آرام و پر امن و امان ... هریک از این اسباب و علل، برای سختگیریکردن و شدت بهکار بردن در تعزیر و عقونت، به تنهائی بسنده است. ولی نخستین سبب و اولین علت، دفع واژگونی و سرنگونی حیوانی از فطرت بشری، و حفظ آداب و رسوم انسانیای استکه پیرامون جنس گرد میآیند. همچنین محافظت از اهداف و مقاصد زندگی زوجیت مشترکی استکه براساس دوام و امتداد، استوار و پایدار میگردد ... این سبب و این علت به عقیده من مهمترین سبب و ارزشمندترین علت است، و جامع همه اسباب و علل فرعی دیگر است.
باید توجه داشتکه اسلام این شدت و حدت را در تعزیر و شکنجه مراعات نمیدارد، مگر وقتیکه تضمینهای پیشگیری مانع از وقوع اینکار زشت و پلشت را تحقق بخشد، و نگذارد تعزیر وقوع پیدا کند مگر در حالتهای ثابتی که شک و شبههای در آنها نباشد. زیرا اسلام برنامهکامل زندگی است و بر عقوبت و تعزیر استوار نمیگردد بلکه بر افزایش اسباب و علل زندگی پاک پابرجا میشود. آنگاه است که به تنبیه و تعزیرکسی میپردازد که این اسباب و علل سهل و ساده را رها میسازد و در لجنزار و گل و لا، به دلخواه خود و بدون اضطرار، میلولد و غلت میخورد. در این سوره نمونههائی از این تضمینهای فراوان پیشگیری است، و در جای مناسب خود از روند قرآنی، خواهد آمد.
هرگاه بعد از همه اینها هم این بزه پلشت و کار زشت صورت گرفت، مادام راهگریزی وگزیری و عذر و بهانهای برای حذف حد یافته شود، حد اجراء نمیگردد. چه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرموده است:
(ادرأوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فإن کان له مخرج فخلوا سبیله فإن الإمام أن یخطى ء فی العفو خیر من أن یخطى ء فی العقوبة).[3]
حدود و تعزیرات را از مسلمانان بزدائید مادام که میتوانید. اگر بیرون شو و گریزگاهی برای شخص بزهکار پیدا گردید او را آزاد و رها کنید. چه پیشوا که در عفو و گذشت به اشتباه رود، بهتر است از این که در تعزیر و عقوبت دچار اشتباه شود.
بدین خاطر است اسلام گواهی چهار نفر عادل را میطلبد که اعتراف کنند آن عمل پلشت را دیدهاند، یا اقراری صورت بگیردکه شک و شبههای در صحت و درستی آن نماند.
گاهیگمان میرودکه در این صورت تعزیر و عقوبت وهم وگمانی بیش نیست، وکسی را بازنمیدارد، زیرا تعزیر و عقوبت قابل پیاده شدن و تحقق یافتن نیست. ولی اسلام - همانگونه کهگفتیم – ساختار کارش را بر تعزیر و عقوبت بنا و استوار نمیسازد. بلکه ساختار کارش را بر پیشگیری و محافظت از اسباب و عللی بنا و استوار میسازدکه به بزه و گناه میکشانند، و بر تهذیب نفسها برقرار، و بر پاکسازی درونها پایدار، و بر حساسیتی پابرجا میداردکه آن را در دلها برمیانگیزد، و درنتیجه دلها را از اقدام به بزه و گناهی به دور و برکنار میداردکه میان مرتکب آن و میان گروه مسلمانان هرگونه پیوند و رابطهای را میگسلد. تعزیر و عقوبت نمیگردد مگر آن کسانی که بهگناه و بزه زنا مینازند و میبالند. آن کسانیکه مرتکب گناه و بزه زنا میشوند به شیوه رسواگرانه بیشرمانهای که گواهان آن را میبینند و مشاهده میکنند. یا کسانیکه دلشان میخواهد تعزیر و عقوبت ببینند تا بدین وسیله پاک شوند. در این کار هم الحاح و اصرار میورزند، همانگونهکه برای ماعز و رفیق او، یک زن غامدیه نام، روی داده است. هریک از آن دو نفر به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آمدند و از او درخواست کردندکه با اقامه حد و اجراء تعزیر آنان را پاک دارد. در این باره اصرار و پافشاری میکردند، هر چند که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بارها روگردان شد، تا اقرار ایشان به چهار مرتبه رسید. دیگر چارهای از اقامه حد و اجراء تعزیر نماند، چون کارشان به صورت یقین به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رسید و شک و شبههای در آن نماند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میفرمود:
(تعافوا الحدود فیما بینکم فما بلغنی من حد فقد وجب).[4]
حدود و تعزیرات را در میان خود مورد عفو قرار دهید و آن را به من نرسانید. چه اگر مساله حد و تعزیری به من برسد، واجب خواهد شد (که آن را اقامه و اجراء کنم).
وقتیکه یقین حاصل شد، و کار به حاکم رسید، اقامه حد و اجراء تعزیر واجب میگردد و نرمش و سازشی نمیماند، و در اجراء قوانین و مقررات دین خدا مهر و عطوفتی وجود ندارد. چه مهر و عطوفت با زناکاران جنایتکار بدین هنگام سنگدلی باگروه مردمان، و بازی با آداب و رسوم بشریت، و بدرفتاری با دل و درون انسانها است. این چنین ترحم و مهری، رافت و عطوفت ساختگی و نادرستی است. زیرا خدا مهربانترین مهربانان نسبت به بندگان خود است. خدا حد و تعزیر را برای ایشان مقرر داشته است، و برای آنان برگزیده است و داسته است. هیچ مرد و زن مومنی اختیاری از خود ندارد، وقتیکه خدا و رسول خدا درباره کاری قضاوتکرده باشند و فرمانی را صادر نموده باشند. خدا از مصالح بندگان مطلعتر و آگاهتر است، و سرشت ایشان را بهتر از دیگران میشناسد. لذا هیچ فرد یاوهگوئی حق ندارد درباره سنگدلی و سنگینی ظاهری عقوبت و تعزیر اسلامی سخن بگوید. عقوبت و تعزیر اسلامی بسی مهربانانهتر از چیزی استکه در انتظارگروهی است که زنا در میانشان پخش میشود، و فطرت در میانشان تباهی میگیرد، و سرنگون به لجنزار فرو میافتد، و به نخستین پله حیوانی واژگون میشود.
سختگیری و درشتی در عقوبت زنا به تنهایی سودی برای محافظت زندگی عمومی مردمان ندارد، و فضائی را پاکیزه نمیداردکه مردمان در آن میزیند. اسلام در ایجاد زندگی پاک بر عقوبت تکیه نمیکند -همانگونه کهگفتیم - بلکه بر تضمینهای پیشگیرانه و بر پاکسازی سراسر فضای زندگی از بوی گند گناه تکیه میکند. این استکه بر حد زنا پیروی میزند با عزل زناکار از پیکره ملت مسلمان. سپسگام دیگری را به جلو برمیدارد و شبح بزه زنا را از فضای عامّه مسلمانان دور مینماید، و در برابر تهمت زدن زنا به زنان عفیف و پاکدامن، و متهمکردن ایشان بدون دلیل محکم و موکد، تنبیه و تعزیر میکند:
(وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) .
کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند، سپس چهار گواه (بر ادعای خود، حاضر) نمیآورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز گواهی دادن آنان را (در طول عمر بر هیچ کاری) نپذیرید، و چنین کسانی فاسق (و متمرد از فرمان خدا) هستند.
زبانها را آزادگذاشتند تا هرچه میخواهند بگویند و تهمتها به زنان پاکدامن و آزاده بیوه یا دختر بزنند، بدون اینکه دلیل قاطعی و حجت محکمی داشته باشند، میدان را باز میگذارند برای هر که بخواهد زن بیگناهی یا مرد بیگناهی را با همچون تهمت زشت و پلشتی متهم سازد، و خودش در امن و امان بیاید و برود و تنبیه و تعزیر نشود. آن وقت مردمان شب و روز آبرویشان در خطر باشد، و بترسند که ناموسشان لکهدار و حیثیتشان آلوده، و نام نیکشان بر باد نرود. هر فردی در جامعه متهم یا تهدید به اتهام شود، و هر شوهری از همسر خود بنالد و شکوهکند، و هر مردی در آن از مادر خود ناله و افغان داشته باشد، و هر خانه و خانوادهای در همچون جامعهای به فروپاشی و سقوط تهدیدگردد ... این هم حالت و وضعی از شک و پریشانی و دودلی استکه قابل تحمّل نیست.
این بجای خود، درکنار این آشفتگی و پریشانحالی، پیاپی شنیدن تهمتها به دلها و درونهای بیگناه وگریزان ازگناه پیام میدهدکه فضای جامعه یکسره آلوده است، و اینکار زشت و پلشت زنا در آن شائع است. لذا کسیکه از بزه وگناه دوری میگزیده است و از ارتکاب بدینکار پلشتگریزان بوده است، خود را به گناه میآلاید، و به زنا اقدام مینماید، و بر اثرکثرت تکرار نام زنا زشتی و پلشتی آن در ذهن و احساس او سبک مینماید، و چنین بدو تفهیم میشودکه غیر از او بسیاری از مردمان همچون عملی را انجام میدهند! بدین خاطر، عقوبت و تعزیر برای جلوگیری از زنا سودی نمیبخشد، در حالیکه شب و روز مردمان در همچون فضایکثیف و آلوده نفس میکشند، فضای ناپاکیکه به ارتکاب زنا پیام میدهد و اشاره میکند! بدین سبب، و برای حفظ ناموسها از تاختها و یورشها، و برای حمایت و جانبداری از افراد با ناموس، و پائیدن ایشان از دردها و رنجهای ناگواری که بر سرشان میآورند و بدانان میرسانند، قرآن مجید در عقوبت و تعزیر تهمت زدن ناموسی این همه سختگیری میکند و شدت و حدت دارد، و تهمت ناموسی را به عقوبت و تعزیر زنا نزدیک مینماید ... و آن هشتاد تازیانه است ...گذشته از عدم پذیرش گواهی، و ننگینکردن و رخنه گرفتن با واژگان دال بر فسق و فجور ... عقوبت و تعزیر اول بدنی است، و عقوبت و تعزیر دوم اخلاقی است و در میان جمع مردمان اجراء میگردد. این عذاب و عقاب کافی استکه سخن تهمت زننده ناموسی از اعتبار ساقط میگردد وگواهی و شهادتی از او پذیرفته نمیشود. اعتبار او از دیدگان مردمان زدوده میگردد و بر باد هوا میرود، و در میانشان میآید و میرود ولی متهم قلمداد میشود و به سخنانشان اعتبار و توجهی نمیشود! سومین عقوبت و تعزیر، دینی و آئینی است. او منحرف از ایمان، و خارج از راه راست است ...کار بدین شکل و بر این روال است مگر اینکه تهمتزننده چهار نفر گواه را حاضر بیاوردکه گواهی بدهند این عمل را دیدهاند، و یا سه نفر را بیاورد و با خود او گواهی بدهد، اگر خودش هم آن عمل را مشاهدهکرده است. در این صورتگفتارش دارای اعتبار است و صحیح و درست بشمار است.
جامعه اسلامی با سکوت کردن از تهمت غیر محقق و ثابت نشده آن اندازه زیانبار و زیانمند نمیشود که با پراکندهکردن و پخش نمودن اتهام، سهل و سادهگرفتن آن، تشویق و ترغیب بسیاری ازکسانیکه از ارتکاب همچون عمل پلشتی دوری میگزیدهاند و تقوا در پیش میگرفتهاند و آن را زشت وکثیف میدانستهاند، و آن را ممنوع در جامعه یا کمیاب میشمردهاند، زیانبار و زیانمند میشود ... تازه این،گذشته از دردها و رنجهای ناگواری است کهگریبانگیر خانمهای شریف و آزادگان بزرگواری میگردد، وگذشته از آثار سوئی استکه در زندگانی مردمان و در آرامش خاطر دیگران و در اطمینان خانهها و خانوادهها دارد.
شمشیر عقوبتها و شکنجهها، پس از اجراء حد، همیشه بالای سر تهمتزننده ناموسی آهیخته و برکشیده باقی میماند، مگر این که توبه کند:
(إِلا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
مگر کسانی که (قبل از حد) توبه کنند، (و پشیمانی خود را اظهار نمایند و دیگر تهمت نزنند، که خداوند از ایشان صرف نظر میفرماید). چرا که خداوند آمرزگار و مهربان است.
فقهاء درباره این استثناء دارای اختلاف رای و نظرند: آیا این استثناء تنها شامل واپسین عقوبت و تعزیر است، و درنتیجه وصف فسق از او زدوده و برطرف میگردد، وگواهی او مردود است؟ یا اینکهگواهی او نیز با توبه مقبول و پذیرفتنی است؟.. امامان مالک و احمد و شافعی نظرشان این است وقتیکه همچون کسی توبه بکند،گواهی او پذیرفته میگردد، و حکم فسق و فجور از او برداشته میشود. امام ابوحنیفه گفته است: استثناء متوجه جمله واپسین است. با توبه حکم فسق و فجور از همچون کسی برداشته میشود، ولی گواهی او نامقبول میماند و پذیرفتنی نیست. شعبی و ضحاک گفتهاند: گواهی همچون کسی پذیرفته نمیشود، اگر هم توبه کند، مگر اینکه خودش اعتراف نماید که در تهمتی که زده است دروغگفته است. بدین هنگام گواهی او پذیرفته میگردد.
من خودم این حکم اخیر را برمیگزینم، چون افزون بر توبه کردن، اعلان نمودن بیگناهی کسی نیز در میان است که بدو تهمت زده شده است، آن هم اعلانی که تهمتزننده خودش آن را بیان دارد. بدینگونه آخرین اثر تهمت زدوده میشود، و دیگرگفته نمیشود: حد و تعزیر بر تهمتزننده اجراءگردیده است به سبب اینکه ادلهکافی در دست نبوده است! و به دل کسی از کسانی که اتهام را شنیدهاند نگذردکه چهبسا این تهمت راست بوده است ولی تهمتزننده بقیه گواهان را نیافته است ... بدین وسیله ناموس تهمتزده شده به تمام وکمال پاک و بیآلایش میماند، و آبرو و اعتبار پیشین خود را بازمییابد و از لحاظ روانی اعتبار خود را پیدا میکند، همانگونهکه پش از این از لحاظ شرعی اعتبار خویش را بازیافته بود و تبرئه گردیده بود. دیگر انگیزهای هم برای زدودن آبرو و بر باد دادن اعتبار تهمتزنندهای هم در میان نمیماندکه حد و تعزیر خود را دیده است و توبهکرده است و به تهمتیکه زده است اعتراف نموده است.
این قانون تهمت زدن ناموسی همگانی است. ولی جدای از این، تهمت زدن دیگری در میان است که عمومی نیست و خصوصی است. شوهری به همسر خود تهمت ناموسی میزند. اگر از او خواسته شود چهار نفرگواه حاضر آورد، به رنج انداختن و درخواستکار ناشدنی و خارج از توان است. به فرض اگر شوهر سخنیکه درباره زن خود میگوید راست باشد و دروغ نباشد، همین بس که او با اینکار ناموس خود را شهره مردمان میسازد و با شرافت وکرامت فرزندان خویش بازی میکند. به همین خاطر برای این نوع تهمت ناموسی حکم ویژهای ترتیب داده شده است:
(وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ. وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ. وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ. وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِنْ کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).
کسانی که همسران خود را متهم (به عمل منافی عفت) میکنند، و جز خودشان گواهانی ندارند (که بر صدق اتهامشان گواهی دهند، از آنان خواسته میشود که برای این که هشتاد تازیانه نخورند و عقوبت نبینند) هریک از ایشان باید چهار مرتبه خدای را به شهادت بطلبد که (در این نسبت زنا که به همسر دادم) راستگو هستم. در پنجمین مرتبه (باید بگوید:) نفرین خدا بر او باد اگر دروغگو باشد! اگر زن چهار بار خدا را به شهادت بطلبد (و سوگند بخورد) که شوهرش (در اتهامی که بدو میزند) دروغگو است (چنین شهادتی) عذاب (رجم) را از او دفع مینماید و در مرتبه پنجم (باید بگوید که:) نفرین خدا بر او باد اگر شوهرش راست بگوید! (در این که من مرتکب زنا شده باشم). اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمیشد، و او بس توبهپذیر (از بندگان خود) و حکیم (در افعال خویش) نبود (دچار رنج زیادی میشدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمیگشتید).
در این نصوص قرآنی، بر شوهران و همسران آسان گرفته میشود، آسانگرفتنیکه مناسب نازکی حالت و تنگی موقعیت است. این وقتی استکه شوهر بر نابکاری همسر خود مطلع میشود، و شاهدی هم جز خود ندارد. بدین هنگام شوهر چهار بار سوگند میخورد، او در ادعای زناکاری همسرش راستگو است. بار پنجم سوگند میخورد نفرین خدا و او باد اگر از زمره دروغگویان باشد. این سوگندها را گواهیها مینامند، به اعتبار اینکه شوهر، یگانه گواه مساله است. هرگاه اینکار را کرد مهریه همسر را آن اندازه که هست میپردازد، و زن طلاق بائنه میگردد و برای همیشه بر این شوهر حرام میشود. حد و تعزیر در حق زن اجراء میگردد که رجم است، اگر از اجراء برنامه لعان سرباز زند. امّا اگر برای دفع اتهام از خود چهار بار به خدا سوگند بخوردکه شوهرش دروغگو است و بدو تهمت میزند، و بار پنجم سوگند بخورد و بگوید: خدا بر او خشمگین باشد اگر شوهرش راستگو و خودش دروغگو باشد، حد و تعزیر بر او اجراء نمیگردد، و از شوهرش با لعان برای همیشه جدا میشود. اگر حامله هم باشد فرزند بدو منسوب میگردد نه به شوهرش. وکودک دور انداخته نمیشود. هرکس او را دور بیندازد حد و تعزیر بر او اجراء میگردد و تنبیه میشود.[5]
روند سوره بر این تخفیف و آسانگیری، و بر این مراعات احوال و شرائط و ظروف، چنین پیرو میزند:
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).
اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمیشد، و او بس توبهپذیر (از بندگان خود) و حکیم (در افعال خویش) نبود (دچار رنج زیاد میشدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمیگشتید).
روشن نفرموده است اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمیشد، با همچون آسانگیریها، و با پذیرش توبه بعد از مرتکب شدنگناهان، چه چیز روی میداد و چه میشد ... آن را روشن نفرموده است تا مختصر و هراسانگیز بماند، و پرهیزگاران از آن بپرهیزند. نص قرآنی اشاره دارد به اینکه چیزیکه میشد شر و بلای بزرگی بود.
روایتهای صحیحی درباره سبب نزول این حکم نقل گردیده است:
امام احمد با اسنادی که دارد از ابنعباس روایت کرده است کهگفته است: هنگامیکه این آیه نازلگردید:
(وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ).
کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند، سپس چهار گواه (بر ادعای خود، حاضر) نمیآورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز گواهی دادن آنان را (در طول عمر بر هیچ کاری) نپذیرید، و چنین کسانی فاسق (و متمرد از فرمان خدا) هستند.
سعد پسر عباده (رضی الله عنه) رئیس انصارگفت: ای پیغمبر خدا آیا بدینگونه نازل گردیده است؟
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(یا معشر الأنصار ألا تسمعون ما یقول سیدکم ؟).
ای گروه انصار آیا نمیشنوید چیزی را که رئیس شما میگوید؟.
انصارگفتند: ای پیغمبر خدا او را سرزنش مکن، چه او مرد غیرتمندی است. به خدا سوگند او هرگز با زنی جز دوشیزه ازدواج نکرده است، و هرگز زنی را طلاق نداده است و مردی از ما جرات کرده باشد با مطلقه او ازدواج کند، از شدت غیرتیکه او دارد ... سعدگفت: به خدا سوگند ای پیغمبر خدا من میدانمکه این آیه حق است و قطعاً از سوی یزدان نازلگردیده است. ولیکن من اگر مردگولی را ببینمکه ران در ران همسر من گذاشته است من حق نداشته باشم او را به تکان و هیجان اندازم، و بلکه بروم و چهار نفر گواه را بیاورم!!! به خدا سوگند من هرگز این چهار نفر را نمیآورم و او را به خود رها نمیکنم ناکام دل خود را برآورده کند ... ابن عباس گفته است: چیزی نگذشتکه هلال پسر امیه[6] آمد. او شب هنگامکه از مزرعه خود برمیگردد، درکنار همسرش مردی را مییابد. با چشمان خود او را دید، و با گوشهای خود صدای او را شنید. ولی در حق اوکاری نکرد. صبح که شد بامدادان به خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) رسید و بدو عرض کرد: ای پیغمبر خدا من شامگاهان به پیش زنم گشتم. مردی را پیش او یافتم.
با چشم خود دیدم و باگوش خود شنیدم ... پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این خبر را نپسندید و سخت بر او توپید. انصار دور او گرد آمدند و گفتند: به همان چیزیگرفتار آمدیمکه سعد پسر عباده گفت. مگر اینکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هلال پسر امیه را تازیانه بزند، وگواهی او را در میان مردمان مردود و نامقبول دارد. هلال گفت: به خدا سوگند، من امیدوارم که یزدان راه چارهای را برای اینکار پیدا کند. به ییغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض کرد: ای پیغمبر خدا! چنین میبینم از خبریکه با خود آوردهام سخت پریشان و ناراحت شدهای، خدا میداند که من راست هستم ... به خدا سوگند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میخواست دستور دهد هلال پسر امیه را تازیانه بزنند وگواهی او را در میان مردم باطل اعلام کند که خدا بر پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) وحی نازلکرد ... وقتی که بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وحی نازل میگردید، آن را از دگرگونی چهرهاش دریافت و برداشت میکردند ... از او دست کشیدند تا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از دریافت وحی فارغ شد. پس آنگاه چنین نازلگردید:
(وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ).
کسانی که همسران خود را متهم (به عمل منافی عفت) میکنند، و جز خودشان گواهانی ندارند (که بر صدق اتهامشان گواهی دهند، از آنان خواسته میشود که برای این که هشتاد تازیانه نخورند و عقوبت نبینند)
هریک از ایشان باید چهار مرتبه خدای را به شهادت بطلبد.
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مسرورگردید و فرمود:
(أبشر یا هلال فقد جعل الله لک فرجا ومخرجا).
ای هلال! مژده باد تو را که خدا برای تو گشایشی و راه چارهای ترتیب داد.
هلال عرضکرد: منکه از پروردگار بزرگوار خود همین امید را داشتم و انتظار میکشیدم. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(أرسلوا إلیها).
کسی را دنبال آن زن بفرستید تا او را بیاورد.
کسی را دنبال او فرستادند و او را آوردند. وقتی که حاضر آمد، پیغمبر خدا آیه را بر هلال و زنش تلاوت کرد، و آن دو را بدان یادآوری کرد، و بدیشان گوشزد فرمود که عذاب آخرت شدیدتر و سختتر از عذاب دنیا است. هلال گفت: به خدا سوگند آنچه درباره او ای پیغمبر خدا گفتهام راست است. زن گفت: دروغ گفته است. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(لاعنوا بینهما).
قانون لعان را میانشان اجراء کنید.
به هلالگفته شد: گواهی بده ... او چهار بار به خدا سوگند خوردکه از زمره راستگویان است. برای گواهی پنجم بدو گفته شد: ای هلال از خدا بترس. چه عذاب دنیا سبکتر و ناچیزتر از عذاب آخرت است. این سوگند پنجم موجب (اجراء حد زنای طرف مقابل، و در صورت دروغ بودن موجب) عذاب آخرت تو میگردد. گفت: به خدا سوگندکه خدا مرا در مقابل این سوگند عذاب نمیدهد همانگونه که مرا در مقابل آن تازیانه نزد. پسگواهی را نیز اداء کرد و گفت: نفرین خدا بر او باد اگر از زمره دروغگویان باشد ... سپس به زن گفته شد: چهار بار به خدا سوگند بخورکه او از زمره دروغگویان است. در مرتبه پنجم بدو گفته شد: از خدا بترس! چه عذاب دنیا سبکتر و ناچیزتر از عذاب آخرت است. این سوگند پنجم موجب (اجراء حد تهمت زدن طرف مقابل، و در صورت دروغ بودن موجب) عذاب آخرت تو میگردد. مدتی دچار لکنت زبان و منگمنگ شد و تصمیم گرفت اعترافکند. سپسگفت: به خدا سوگند قوم و قبیله خود را رسوا نمیکنم. برای بار پنجم گواهی داد که خشم خدا گریبانگیر او باد! اگر شوهرش از راستگویان باشد ...
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میان آن دو نفر جدائی انداخت. و دستور فرمودکه او فرزند خود را به پدری نسبت ندهد، و او را حرامزاده نگوید. هرکسکه فرزند خود را حرامزاده بگوید بر او حد اجراء میگردد. دستور هم فرمود: حق ماندن در خانه را ندارد، و نفقه هم ندارد. چون آنان بدون طلاق، و بدون وفات شوهر از یکدیگر جدا میگردند. و فرمود:
(إن جاءت به , أصهیب[7] أریسح[8] حمش الساقین[9] فهو لهلال . . وإن جاءت به أورق[10] جعدا[11] جمالیا[12] خدلج الساقین[13] سابغ الألیتین[14] فهو الذی رمیت به).
اگر زن کودک را زائید و کودک موهای قرمزی، و باسنهای کمگوشتی، و ساقهای باریکی داشت، متعلق به هلال خواهد بود ... و اگر زن کودک را زائید و کودک گندمگون و خوشتیپ و دارای اندامهای برازنده و موهای مجعد و آراسته، و تنومند و درشتاندام و دارای ساقهای بزرگ و باسنهای کلفت بود، متعلق بدان کسی است که از او آبستن شده است.
هنگامی که کودک را زائید، کودک گندمگون و خوشتیپ و دارای اندامهای برازنده و موهای مجعد و آراسته، و تنومند و درشتاندام و دارای ساقهای بزرگ و باسنهایکلفت بود ... پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:
(لولا الأیمان لکان لی ولها شأن).
اگر سوگندها(ی آیات لعان) نبود (که حد را برطرف میکنند) مرا با او کاری بود (یعنی حد را بر او اجراء میکردم، چون فرزندی را به دنیا آورده است که شبیه کسی است که او متهم به زنا با وی است).
این شریعت این چنین آمده است تا با حالت واقعیتی رویاروی شودکه عملا بوده است، و برای چارهسازی موقعیتی آمده استکه برای خود صاحب حادثه، و برای مسلمانان، سخت بوده است، و برای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مایه دردسر و دشواری گردیده است و گریزی و گزیری از آن نیافته است. تا آنجاکه به هلال پسر امیه - همانگونهکه در روایت بخاری آمده است - میفرموده است:
(البینة أو حد فی ظهرک).
یا باید دلیل و حجت بیاوری، یا حد بر پشت تو آشنا میشود.
هلال نیز میگفته است:
ای پیغمبر خدا! وقتیکه کسی از ما مردی را سوار بر زن خود ببیند، باید برود و دلیل و حجت بجوید؟
چهبسا کسی بگوید: آیا خداوند سبحان نمیدانسته استکه همچون حالتی با قانون همگانی تهمت ناموسی، برخورد پیدا میکند؟ پس چرا استثناء را ذکر نفرموده است مگر بعد از وقوع آن موقعیت تنگ و ناجور؟
پاسخ این چنین است: بلی که خداوند سبحان این را میدانسته است، و لیکن حکمت او مقتضی این بوده استکه قانون هنگام احساس نیاز بدان نازل گردد، تا مردمان با حرص و ولع پذیره آنگردند، و حکمتی و رحمتی را دریافت دارندکه در آن است. بدین سبب استکه همچون پیروی را بر آن میزند:
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).
اگر بزرگواری و مرحمت خدا شامل حال شما نمیشد، و او بس توبهپذیر (از بندگان خود) و حکیم (در افعال خویش) نبود (دچار رنج زیاد میشدید، و با احکام و حدود الهی آشنا نمیگشتید).
اندکی در برابر این واقعه میایستیم، تا ببینیم اسلام با این قرآن مردمان را چگونه ساخته است، و تربیت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با این قرآن، مردمان را چگونه ساخته است ... این قرآن درونهای غیرتمند عربهائی را چگونه ساخته است، درونهای غیرتمندی را که چه زود منقلب و متاثر میگردد و تنوره میزند و رزم را میآغازد، و پیش از منقلب گردیدن و متاثر شدن هم چندان نمیاندیشد. این حکمی است که برای عقوبت تهمت ناموسی نازل میگردد. برای مردمان سخت و دشوار جلوهگر میآید. آن اندازه سخت و دشوار جلوهگر میآیدکه سعد پسر عباده از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میپرسد: آیا اینگونه نازل شده است ای پیغمبر خدا؟! این سوال را میپرسد، در حالیکه یقین دارد به همین صورت نازل گردیده است. ولیکن با این سوال از دشواری و مشقتی میپرسدکه آن را در درون خود مییابد بدان هنگامکه در برابر این حکم سر فرود میآورد و کرنش میبرد، در آن حالت ویژهای که به فرض در رختخواب او پیش بیاید! او ناگواری و تلخی این تصور را چنین به رشته سخن خود میکشد: به خدا سوگند ای پیغمر خدا من میدانمکه این آیه حق است و قطعا از سوی یزدان نازل گردیده است. ولیکن من اگر مرد گولی را ببینمکه ران در ران همسر من گذاشته است من حق نداشته باشم او را به تکان و هیجان اندازم، و بلکه بروم و چهار نفر گواه را بیاورم!!! به خدا سوگند من هرگز این چهار نفر را نمیآورم و او را به خود رها نمیکنم ناکام دل خود را براوردهکند!
این تور تلخیکه سعد پسر عباده توان آن را ندارد و نمیتواند همچون تصوری را به ذهن خود راه دهد، هرچه زودتر حاصل میآید و تحقق پیدا میکند ... این مردی است که با چشمان خود میبیند، و با گوشهای خود میشنود، ولی میان نفس خود قرآن را سد و مانع میبیند. وقتیکه فرمان قرآن را مانع هر اقدامی می بیند، بر احساسات و عواطف خود چیره میگردد. بر موروثات خویشتن غالب میآید. بر منطق محیط عربی چیره میشود، منطقیکه تند و خشن است و ریشه در ژرفاها دارد. جوشش خون خود را، و فوران احساسات و عواطف خویش را، و پرش و جهش اعصاب خویشتن را کنترل و سرکوب میکند ... و همه اینها را به انتظار حکم خدا و حکم پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) ربط و پیوند میدهد. این هم تلاش سخت و کوشش طاقتفرسائی است. ولیکن تربیت اسلامی، دلها و درونها را آماده ساخته است تا همچون مشقت و محنتی را تحمّلکنند تا حکمی جز برای خدا در حق خود دلها و درونها، و درباره حیات و زندگی نماند.
این امر چگونه ممکنگردید که روی بدهد؟ این امر روی داد، چون آنان احساس میکردندکه یزدان با ایشان است، و آنان در کف حمایت او هستند، و خدا ایشان را میپاید و مشمول عنایت و رعایت خود مینماید، و ایزد سبحان ایشان را وادار به رنج و درد بیرون از توان نمینماید. وقتی همکار فراتر از توان ایشان گردد خدا آنان را وانمیگذارد و به ترک ایشان نمیگوید، و هرگز بدیشان ستم نمیکند. آنان همیشه در سایه لطف خدا میزیند. از نسیم الطاف و عنایات خدا تنفس میکنند. پیوسته به خدا چشم میدوزند، همانگونه کهکودکان به سرپرست نانآور مهربان خانه چشم میدوزند ... هان! این هلال پسر امیه است که با چشمان خود میبیند و باگوشهای خود میشنود، و او تنهای تنها است. شکایت درد و رنج خود را به پیشگاه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میبرد. امّا پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم راه چاره وگریزی از اجراء حد خدا پیدا نمیکند. این است بدو میفرماید:
(البینة أو حد فی ظهرک).
یا باید دلیل و حجت بیاوری، یا حد بر پشت تو آشنا میشود.
ولی هلال پسر امیه تصور نمیکندکه خدا او را به دست حد بسپارد، در حالیکه او در ادعای خود صادق است. ناگهان خدا چنان استثنائی را درباره وضع شوهران و همسران فرو میفرستد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هلال را بدان مژده میدهد. هلال بسانکسیکه به خود مطمئن بوده و یقینکامل داشته باشد، میگوید: من از پروردگار بزرگوار خویش به این امیدوار بودم ... این، اطمینان به رحمت و رعایت و عدالت خدا است. اطمینان بیشتر ایشان به این بود که خدا با ایشان است، و آنان به خودشان رها نشدهاند. بلکه ایشان در پیشگاه اویند، تحت کفالت و ضمانت او هستند ... این است ایمانیکه ایشان را تمرین داده است بر اطاعتکردن و عبادت نمودن و تسلیم شدن و راضی به مقتضای الهی گردیدن.
*
قرآن پس از تمام شدن از بیان حکم تهمت زدن ناموسی، نمونهای از تهمت ناموسی را ذکر میکند. در آن از پلشتی و زشتی گناه پرده برمیدارد. این تهمت متوجه خانه پاک و بزرگوار نبوت است! متوجه ناموس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بزرگوارترین انسانها در پیشگاه خدا است! متوجه ناموس دوستش ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) بزرگوارترین انسانها در پیشگاه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است! متوجه مردی از اصحاب، صفوان پسر معطل (رضی الله عنه) است! آنکسیکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) گواهی میدهدکه از او جز خوبی را ندیده است و سراغ نداشته است ... این تهمت، یک ماه در مدینه مسلمانان را به خود مشغول میدارد.
این تهمت ناموسی، داستان مساله افک است، مسالهای که بدان مرتبه والای بالا سر میکشد:
(إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ. لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ. لَوْلا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ. إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ. وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ. یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. وَلا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ. الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ).
کسانی که این تهمت بزرگ را (درباره عائشه، امالمومنین) پرداخته و سر هم کردهاند، گروهی از خود شما هستند، اما گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این مساله برایتان خوب است (و خیر شما در آن است. چرا که : منافقان کوردل از مومنان مخلص جدا، و کرامت بیگناهان را پیدا، و عظمت رنجدیدگان را هویدا میکند، برخی از مسلمانان سادهلوح را به خود میآورد. آنانی که دست به چنین گناهی زدهاند، هریک به اندازه شرکت در آن اتهام، سهم حود را از مسؤولیت و مجازات آن خواهد داشت و) هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار میآید، و کسی که (سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد. چرا هنگامی که این تهمت را میشنیدید، نمیبایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیک بودن (و پاکدامنی و پاکی) را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ آشکار و روشنی است؟ چرا نمیبایست آنان (موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمیآوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو (و مستحق تازیانه خوردن) بودند. اگر تفضل و مرحمت خدا در دنیا (با عدم تعجیل عقوبت) و در آخرت (با مغفرت) شامل حال شما نمیشد، هرآینه به سبب خوض و فرو رفتنتان در کار تهمت، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان میگردید. (عذاب گریبانگیرتان میشد) در آن زمانی که به استقبال این شائعه میرفتید و آن را از زبان یکدیگر میقاپیدید، و با دهان چیزی پخش میکردید که علم و اطلاعی از آن نداشتید، و گمان میبردید این، مساله ساده و کوچکی است، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (و مجازات سختی به دنبال دارد). چرا نمیبایستی وقتی که آن را میشنیدید، میگفتید: ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشائیم، سبحانالله! این بهتان بزرگی است! خداوند نصیحتتان میکند، این که اگر مومنید، نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید (و خویشتن را آلوده چنین معصیتی سازید. چرا که ایمان راستین با تهمت دروغین سر سازگاری ندارد). خداوند آیات (احکام واضح و روشن خود) را برای شما بیان میدارد، و خدا بس آگاه (است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است) و حکیم است (و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع میکند). بیگمان کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی (همچون زنا) در میان مومنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت، شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند میداند (عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء را) و شما نمیدانید (ابعاد مختلف پخش گناهان و پلشتیها را). اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نمیشد، و اگر خداوند (نسبت به شما) مهر و محبت نمیداشت (آن چنان مجازات بزرگ و کمرشکنی در برابر تهمت زنا به امالمومنین برایتان در دنیا تعیین میکرد که زندگیتان را تباه میکرد). ای مومنان! گام به گام شیطان، راه نروید و به دنبال او راه نیفتید، چون هرکس گام به گام شیطان راه برود و دنبال او راه بیفتد (مرتکب پلشتیها و زشتیها میگردد). چرا که شیطان تنها به زشتیها و پلشتیها (فرا میخواند و) فرمان میراند. اگر تفضل و مرحمت الهی شامل شما نمیشد هرگز فردی از شما (از کثافت گناه، با آب توبه) پاک نمیگردید، ولی خداوند هرکه را بخواهد (از کثافات سیئات، با توفیق در حسنات، و با پذیرش توبه از او) پاک میگرداند، و خدا شنوای (هر سخنی، و) آگاه (از هر عملی) است. کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا باز میگیرند (به علت این که در ماجرای افک دست داشته و بدان دامن زدهاند). باید عفو کنند و گذشت نمایند، مگر دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ (همانگونه که دوست دارید خدا از لغزشهایتان چشمپوشی فرماید، شما نیز اشتباهات دیگران را نادیده بگرید و به اینگونه کارهای خیر ادامه دهید)، و خدا آمرزگار و مهربان است (پس خویشتن را متادب و متصف به آداب و اوصاف آفریدگارتان سازید). کسانی که زنان پاکدامن بیخبر (از هرگونه آلودگی و) ایماندار را به زنا متهم میسارند، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمی دارند (اگر توبه نکنند. آنان عذاب عظیمی دارند) درآن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهائی که کردهاند گواهی میدهند. در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکم و کاست بدیشان میدهد، و آگاه میگرداند که خداوند حق آشکار است (و روز قیامت در حقانیت پروردگار شک و تردیدی برای سرسختترین لجوجان هم نمیماند). زنان ناپاک، ازآن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک، ازآن زنان ناپاکند و زنان پاک متعلق به مردان پاکند، و مردان پاک متعلق به زنان پاکند. (پس چگونه تهمت میزنید به عائشه عفیفه رزین، همسر محمّد امین، فرستاده ربالعالمین؟!) آنان از نسبتهای ناموسی ناروائی که بدانان داده میشود مبرا و منزه هستند، (و به همین دلیل) ایشان از مغفرت الهی برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند (که بهشت جاویدان و نعمتهای غیرقابل تصور آن است).
واقعه این است، واقعه افک. این حادثه پاکترین نفسهای سراسر تاریخ بشریت را به درد آورد، و دردها و رنجهای طاقتفرسائی را بدو تحمیلکرد، و ملت مسلمان را مکلف به چشیدن تجربهای نمودکه سختترین تجربه از تجارب تاریخ دور و دراز بشریت بود. یک ماه تمام دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را و دل عائشه همسر او راکه دوستش میداشت، و دل صفوان پسر معطل را دچار شک و تردید و اضطراب و پریشانی و درد و رنج طاقتفرسا کرد.
بگذاریم عائشه - رضیاللهعنها - داستان این درد و غم جانکاه را روایتکند، و از راز این آیات پرده بردارد: زهری از عروه و دیگران، و او و آنان از عائشه - رضیالله عنها - روایت کردهاند، که گفته است:
پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) وقتیکه میخواست به سفری برود، میان زنان خود قرعه میکشید. قرعه به نام هریک از ایشان بیرون میآمد، او را با خود میبرد. در غزوهای قرعه به نام من بیرون آمد.[15] آیههای حجاب نازل گردیده بود. من با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) راهی سفر شدم. مرا در کجاوهای جای میدادند و برمیداشتند. راه رفتیم تا پیغمبر از آن غزوه بپرداخت و برگشت. به مدینه نزدیک شدیم. اعلان فرمود شبی بار سفر بربندیم و برویم. وقتیکه اعلام کوچ شد پا شدم و از لشکر بیرون رفتم. وقتیکه قضای حاجت را انجام دادم به سوی کاروان برگشتم. به سینهام دست زدم. گردنبندی که از مهرههای اظفار داشتم پاره شده بود. به محل قضای حاجت برگشتم و آن را جستجو کردم. جستجوی آن مدتی مرا به خود مشغول داشت. در این وقت کسانی که ازکاروانیان مسؤول برداشتن کجاوه من و کوچ آن بودند، به سوی کجاوه میآیند و آن را برمیدارند و بر پشت شتر من میگذارند و میبرند. گمان میکنند که من درکجاوه هستم. در آن روز و روزگار زنان سبک بودند و هنوز چاق و سنگین نشده بودند. ما زنان خوراکیهای فرعی و بخور نمیری داشتیم، و آن اندازه نداشتیم که بخوریم و چاق شویم. آن افراد وقتی که کجاوه را برمیدارند از سبکی آن تعجب نمیکنند. کجاوه را برمیدارند و میروند. من زن کم سن و سالی بودم. شتران را برمیانگیزند و بار سفر برمیبندند و میروند. من گردنبندم را پیداکردم، بعد از آن که سپاه حرکت کرده بود به جایگاه آنان برگشتم. کسی در آنجا نمانده بود. همان جائی را پیدا کردمکه کجاوه من در آنجا بود. گمان بردم آنان دنبال من میگردند، و وقتیکه مرا نخواهند یافت برمیگردند مرا با خود خواهند برد. در جای خود نشسته بودم. خواب بر چشمان من چیره شد. به خواب رفتم. صفوان پسر معطل سلمی ذکوانی، موظف بوده است در منزلگاه اتراق شبانه سپاه بماند و بعد از روشن شدن هوا، آنجا را نگاه کند و اسباب و اثاثیه بجا مانده را جمع و به صاحبانش مسترد دارد. بامدادان به انجام وظیفه خود برمیخیزد و در جایگاه من سیاهی انسانی را مییابدکه خوابیده است. به پیش من میآید و مرا میشناسد. پیش از نزول آیات حجاب مرا دیده بود. باگفتن «انا لله و انا الیه راجعون» او از خواب پریدم. به سویم آمد و شتر خود را خواباند. بر دو دست شتر پای گذاشت. من سوار شتر شدم. زمام شتر را گرفت و حرکتکرد. وقتی که سپاه در معرسین فرود آمده بود، ما به سپاه رسیدیم ... آن که دربارهکار من هلاک گردید، هلاک گردید. کسی که بیشتر به شایعه دامن زد عبدالله پسر ابی پسر سلول بود. به مدینه رسیدیم. یک ماه تمام در آنجا بیمار و زار و نزار شدم. مردمان درباره سخنان تهمتزنندگان افک سخنها میگفتهاند و من متوجه نبودهام. چیزی که بر درد من میافزود این بود لطفی راکه از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هنگام بیماری میدیدم این بار نمیدیدم. به خانه میآمد و سلام میکرد و میفرمود: دخترتان چگونه است؟ بعد برمیگشت و میرفت. این امر مرا درباره او به شک و تردید انداخت. از این شر و بلا بیخبر بودم. وقتی که اندکی بهبودی یافتم. با حال زاری که داشتم همراه ام مسطح به سوی مناصع که توالت ما بود بیرون رفتم. ما زنان تنها شبها بیرون میرفتیم. من و ام مسطح - او دختر ابوزهم پسر مطلب پسر عبد مناف بود. مادرش دختر صخر پسر عامر خاله ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) بود. پسرش مسطح پسر اثاثه پسر عباد پسر مطلب بود - پس از انجام کارمان قدمزنان برگشتیم. ام مسطح پایش در پیراهنش گیر کرد و فرو افتاد. گفت مرگ بر مسطح! بدو گفتم: سخن بسیار بدی گفتی. آیا به مردی دشنام میدهی که در جنگ بدر شرکت کرده است؟ گفت: بیچاره نشنیدهای که چه گفته است؟ گفتم: چه گفته است؟ مرا از سخنان اهل افک بیاگاهانید. بیماری جدیدی بر بیماریم افزود! هنگامی که به خانهام برگشتم، پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) تشریف آورد و فرمود: دخترتان چگونه است؟ گفتم: اجازه بده به پیش پدر و مادرم برگردم. من در این وقت میخواستم از جانب پدر و مادرم کسب خبر کنم و خبر را چنانکه هست بشنوم. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به من اجازه فرمود. به پیش پدر و مادرم برگشتم. به مادرمگفتم: مادر عزیز مردمان درباره این خبر چه میگویند؟ گفت: ای دخترک گرامیمکار را بر خود آسان بگیر. به خدا سوگندکمتر زن زیبائی بوده است که شوهرش او را دوست داشته باشد و هووهائی هم داشته باشد، مگر این که هووها سخنان بسیاری را پشت سرشگفتهاند و شائعهسازیها کردهاند. گفتم: سبحان الله! آیا مردمان این سخن را بر زبان راندهاند و برای یکدیگر روایت کردهاند؟! عائشه گفته است: آن شب تا دم صبحگریستم. اشکهایم بند نمیآمدند. حتی برای یک لحظه هم چشمانم به خواب نرفتند. صبح نیز گریه میکردم. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) علی پسر ابوطالب، و اسامه پسر زید - رضیاللهعنهما - را فراخواند. این وقتی بودکه وحی بند آمده بود و چیزی نازل نمیگردید. درباره فراق اهل و عیالش با ایشان مشورت فرمود. عائشه گفته است: اسامه اشاره به پاکی و بیگناهی اهل و عیال پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) کرد، و آنچه از محبت و مودت ایشان در خود سراغ داشت ذکر نمود. اسامهگفت: آنان اهل و عیال تو هستند ای پیغمبر خدا، و ما جز خیر و خوبی از آنان چیزی نمیدانیم. ولی علی پسر ابوطالب گفت: ای پیغمبر خدا، خدا بر تو تنگ نگرفته است. زنان دیگری جز او زیادند. از کنیز بپرس او به تو اطلاع میدهد. عائشه گفته است: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بریره[16] را فراخواند، و بدو فرمود: ای بریره، آیا از او چیزی دیدهایکه تو را به شک اندازد؟ گفت: نه، سوگند بهکسیکه تو را به حق پیغمبرکرده است. من چیزی از او را ندیدهامکه آن را مایه ننگ او بدانم، جز اینکه او زن کم سن و سالی بوده است و از خمیر خانوادهاش به خواب غفلت میرفته است. گوسفند میآمده است و آن را میخورده است. عائشه گفته است: پیغمیر خدا (صلی الله علیه و سلم) همان روز برخاست و خواست با عبدالله پسر ابی پسر سلول تصفیه حسابکند. زمانی که بالای منبر بود برخاست و گفت: چهکسی داد مرا از مردی میگیرد که اذیت و آزار او به اهل و عیال من رسیده است و مرا به درد آورده است؟ به خدا سوگند که من از اهل و عیال خود جز خیر و خوبی ندیدهام. از مردی به بدی یاد کردهاندکه جز خیر و خوبی از او مشاهده نکردهام، و به پیش اهل و عیال من نرفته است مگر با خود من. عائشهگفته است: سعد پسر معاذ (رضی الله عنه)[17] برخاست وگفت: من به خدا سوگند داد دل تو را از او میگیرم. اگر از قبیله اوس باشد گردنش را میزنیم، و اگر از میان برادرانمان قبیله خزرج باشد به ما دستور خواهی فرمود و ما دستور تو را در حق او اجراء میکنیم. سعد پسر عباده (رضی الله عنه) برخاست که رئیس قبیله خزرج بود، و مرد صالحی بود، ولی حمیت و غیرت او را گرفته بود، به سعد پسر معاذ گفت: به خدا سوگند دروغ میگوئی. نه او را خواهیکشت و نه توان این کار را داری. اسید پسر حضیر (رضی الله عنه) برخاستکه پسر عموی سعد پسر معاذ بود. به سعد پسر عبادهگفت: به خدا سوگند دروغ میگویی، ما قطعا او را خواهیم کشت. تو مرد منافقی هستی و از منافقان جانبداری و دفاع میکنی. دو قبیله اوس و خزرج به هیجان و تکان درآمدند، تا بدانجا که خواستند همدیگر را بکشند، در حالیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بالای منبر بود. ایشان را مرتب به آرامش دعوت میفرمود، تا ساکت شدند، و او از منبر پایین آمد ... آن روز نیز پیاپیگریستم و اشکهایم بند نمیآمد، و خوابم نمیبرد و چشمانم به خواب نمیرفت. پدر و مادرم تا دم صبح در پیش من ماندند و نخوابیدند. دو شب و یک روز گریستم، تا آنجاکه گمان بردم گریه جگرم را پاره کرده است. هنگامی که پدر و مادرم نزد من بودند و من میگریستم، زنی از انصار آمد و اجازه ورود خواست. بدو اجازه دادم. او هم نشست و با من گریستن آغاز کرد. هنگامی که ما این چنین به شیون و زاری مشغول بودیم، ناگهان پیغمبرخدا وارد شد و نشست. تا آن روزپیش من ننشسته بود، از آن زمانکه آنچه نمیبایست درباره منگفته بودند. یک ماه بود بدو درباره من چیزی وحی نشده بود. هنگامیکه نشست شهادت لا الهالاالله را بر زبان جاریکرد. آنگاه فرمود:
(أما بعد فإنه بلغنی عنک کذا وکذا . فإن کنت بریئة فسیبرئک الله تعالى , وإن کنت ألممت بذنب فاستغفری الله تعالى وتوبی إلیه , فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله تعالى علیه).
و امّا ... درباره تو چنین و چنان به من رسیده است. اگر بیگناه هستی خدای بزرگوار پاکی تو را اعلام خواهد فرمود. و اگر به گناهی نزدیک گردیدهای از خدای بزرگوار درخواست آمرزش کن و توبه نما و به سوی او برگرد، چه وقتی که بنده به گناه خود اقرار کند و آنگاه توبه کند، خدای بزرگوار توبه او را میپذیرد.
هنگامیکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) گفتارش را به پایان رسانید، اشکهایم از ریختن باز ایستاد تا آنجاکه احساس نکردمکه قطرهای فرو ریزد. به پدرمگفتم: به جای من به فرمودههای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده. گفت: به خدا سوگند نمیدانم چه پاسخی به پیغمبر خدا بدهم و بدو چه عرضکنم. به مادرمگفتم: تو به جای من به فرمودههای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده. گفت: به خدا سوگند نمیدانم چه پاسخی به پیغمبر خدا بدهم و بدو چه عرض کنم ... عائشهگفته است: من زن کم سن و سالی بودم، خیلی قرآن را نخوانده بودم. پس گفتم: به خدا سوگند من میدانم شما سخنی را شنیدهاید که مردمان به یکدیگرگفتهاند و برای همدیگر نقل نمودهاند. این سخن بر دل شما نشسته است و استقرار پذیرفته است، و آن را راست پنداشتهاید و بدان باور کردهاید. اگر به شما بگویم: من قطعاً پاک و بیگناهم، سخن مرا تصدیق نمیکنید و بدان باور ندارید. و اگر برای شما اقرار بهگناهکنم و خدا هم میداندکه من از آن پاک و دورم، به من باور میکنید و مرا تصدیق مینمائید! به خدا سوگند برای خود و برای شما مثالی را نمییابم مگر مثال پدر یوسف را، بدانگاهکه گفت:
(فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ).
(و اما کار من) صبر جمیل است، (صبری که جزع و فزع، زیبائی آن را نیالاید، و ناشکری و ناسپاسی اجر آن را نزداید و به گناه تبدیل ننماید.) و تنها خدا است که پاید از او یاری خواست در برابر یاوه رسواگرانهای که میگوئید. (یوسف/18)
سپسکنار کشیدم و در رختخواب خود دراز کشیدم. بدین هنگام میدانستمکه من به خدا سوگند پاک و گناهم، و خداوند بزرگوار پاکی و بیگناهی مرا اعلام میدارد. ولیکن گمان نمیبردم که خدای بزرگوار درباره من وحی نازل فرماید بدانگونهکه قرائت و تلاوت شود. چهکار خود را آن اندازه حقیر میدیدم و خویشتن را زبون مییافتمکه آن را درخور وحی و شایسته این نمیدیدمکه خدای بزرگوار راجع به من سخنگوید و به صورتی مطرحشود که قرائت و تلاوت شود. ولی امیدوار بودمکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند و خدا در آن پاکی و بیگناهی مرا بدو بنماید. به خدا سوگند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هنوز از جای خود تکان نخورده بود، وکسی از اهل خانواده بیرون نرفته بودکه خداوند بزرگوار بر پیغمبرخود (صلی الله علیه و سلم) وحی نازلکرد. شدت و حدت وحیکه او را فرا میگرفت، او را فراگرفت. سپس به حال خود درآمد و سنگینی وحی زدود، در حالیکه میخندید. نخستین واژهایکه فرمود به من گفت: ای عائشه خداوند بزرگوار را حمد و سپاس بگو. مادرم به منگفت: بلند شو و به سوی پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) برو. گفتم: به خدا سوگند بلند نمیشوم و به سوی او نمیروم، وکسی را جز خدای بزرگوار حمد و سپاس نمیگویم. او استکه وحی بر پاکی و بیگناهی من نازل فرموده است ... خداوند بزرگوار این چنین وحی نازل فرمود:
(إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ ...).
کسانی که این تهمت بزرگ را (درباره عائشه، امالمومنین) پرداخته و سر هم کردهاند، گروهی از خود شما هستند ... ... تا ده آیه ...
وقتیکه خداوند متعال این آیات را درباره پاکی و بیگناهیم نازل فرمود، ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) که به مسطح پسر اثاثه به سبب خویشاوندی او، و تنگدست بودن او، بذل و بخشش میکرد، گفت: به خدا سوگند هرگز به مسطح چیزی نخواهم داد به علت سخنانیکه درباره عائشه – رضی الله عنها - گفته است. خداوند بزرگوار نازل فرمود:
(وَلا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ ...).
کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند ....
تا میرسد به این فرموده:
(وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و خدا آمرزگار و مهربان است.
پس ابوبکر (رضی الله عنه) گفت: بلی به خدا سوگند، من دوست میدارمکه خدا مرا ببخشاید. نفقه و مخارجی راکه برای مسطح تعیین کرده بود دوباره بدو بازگرداند و بدو بخشید، وگفت: به خدا سوگند هرگز آن را از او قطع نمیکنم و نمیبرم. عائشه -رضیاللهعنها -گفته است: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درباره من از زینب دختر جحش سوالکرده و فرموده بود:
(یا زینب . ما علمت وما رأیت؟).
ای زینب! چه چیز را دانستهای و چه چیز را دیدهای؟.
گفته بود: ای پیغمبر خدا گوش و چشم خود را میپایم و مصون مینمایم از اینکه چیزی راکه نشنیدهاند و ندیده اند بدانها نسبت دهم. منگوش و چشم خود را از عذاب به دور میدارم و دروغی را بدانها نسبت نمیدهم. به خدا سوگند از عایشه جز خیر و خوبی را ندیده و ندانستهام. زینب کسی بودکه در میان همسران پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با من در نزدیک شدن و محبت پیدا کردن در خدمت او مسابقه داشت و خواست بر من برتریگیرد. خدای بزرگوار او را به سبب پرهیزگاری مصون و محفوظ داشت. عائشه گفته است: خواهرش حمنه با او در این باره دعوا میکرد. حمنه از زمره کسانی بودکه در مساله افک به هلاک افتادهاند.[18] پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و اهل بیت او، و ابوبکر (رضی الله عنه) و خانوادهاش، و صفوان پسر معطل، و مسلمانان همه، یک ماه تمام در همچون فضای خفقانآور و خفهکنندهای زندگی را بسر بردند، و در سایه همچون دردها و رنجهای وحشتناک مساله افک طیکردند، افکی که این آیات درباره آن نازل گردیده است.
انسان وقتیکه میایستد در برابر تصویر زشت و هراسانگیز این دوره دردناک زندگی پبغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در برابر دردها و رنجای ژرف و گزنده عائشه همسر محبوب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدانگاه که زن جوان شانزده سالهای بیش نبوده است، سن و سالیکه لبریز از حساسیت کمرشکن و بلندپروازیهای لطیف و ظریف است، بر خود میپیچد و به تب و تاب میافتد.
هان! این عائشه پاک و پاکیزه است. هان! این او است که در پاکی و پاکیزگی و دلپاکی و روشنضمیری و باکاندیشی و تصورات زیبای خود، جلوهگر است. هان! این عائشه استکه تهمت زده میشود به والاترین چیزیکه بدان میبالد. تهمت زده میشود به والاترین چیزیکه بدان میبالد. تهمت زده میشود به شرافت و ناموسش!!! اوکه دختر صدیق است و در خانه وکاشانه پاک و والائی پرورش یافته است و تربیت دیده است. به امانت او تهمت زده میشود! اوکه همسر محمّد پسر عبدالله است و از خاندان بنیهاشم است! اوکه محبوبه نازدار و عزیز دردانه آن دل بزرگ است ... گذشته از همه چیز به ایمان او تهمت زده میشود! او که مسلمان نوخاسته و نوجوان پرورده در دامان اسلام است! اوکه از روز نخست چشمانش در دامان اسلام بر روی زندگی باز شده است و بر روی جهان لبخند زده است! اوکه همسر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است.
آهای این او استکه تهمت زده میشود! اوکه پاک و بیگناه و بیخبر از هر آلایشی و دور از هرگندنائی است. اوکه غافل ازگندکاریهای این و آن است و کمترین احتیاطی ندارد، و انتظار چیزی را هم نمیکشد. اوکه منتظر چیزی نیستکه پاکی و پاکدامنی او را اعلام دارد. انتظار او از آستانه خدا است. به آستانه خدا چشم دوخته است و انتظار دارد پیغمر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند. در خواب بدو نموده شود که او پاک و پاکدامن است و مبرا و مطهر از تهمتی است که بدو زده میشود. ولیکن وحی به درنگ میافتد. درنگ وحی برای حکمت و فلسفهای استکه خدا آن را اراده میفرماید. یک ماه کامل وحی به تاخیر میافتد، در حالیکه او در همچون عذاب و عقابی میسوزد و میگدازد.
ای خدا! او چه خبری را از ام مسطح میشنود! او از بیماری زار و نزار میافتد و درهم شکسته میگردد! تبها و لرزها هر دم به سراغش میآیند و داغ و تافتهاش مینمایند! غمگین و آشفته به مادرش میگوید: سبحانالله! مردمان این را به یکدیگر میگفتهاند؟.. در روایت دیگری آمده استکه میپرسد: آیا پدرم هم از این خبر اطلاع داشته است؟ مادرش بدو پاسخ میدهد: بلی! باز هم میپرسد: آیا پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) نیز آگاه شده است؟ مادرش دوباره میگوید: بلی او هم میدانسته است!
ای وای من! ای خدای من! پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر او که بدو ایمان آورده است و شوهر او است و دوستش میدارد، او است که بدو میفرماید:
(أما بعد فإنه بلغنی عنک کذا وکذا . فإن کنت بریئة فسیبرئک الله تعالى , وإن کنت ألممت بذنب فاستغفری الله تعالى وتوبی إلیه , فإن العبد إذا اعترف بذنبه ثم تاب تاب الله تعالى علیه).
و امّا ... درباره تو چنین و چنان به من رسیده است. اگر بیگناه هستی خدای بزرگوار پاکی تو را اعلام خواهد فرمود. و اگر به گناهی نزدیک گردیدهای از خدای بزرگوار درخواست آمرزش کن و توبه نما و به سوی او برگرد، چه وقتی که بنده به گناه خود اقرار کند و آنگاه توبه کند، خدای بزرگوار توبه او را میپذیرد.
او میداندکه شوهرش از وی مینالد وگلایه دارد، و به پاکی و بیگناهی او یقین ندارد، و بر تهمت او نیز داوری نمینماید و رای صادر نمیفرماید. چون هنوز که هنوز است پروردگارش بدو خبر نداده است، و از پاکی و بیگناهیای که عائشه از خود سراغ دارد تاکنون پرده برنیفتاده است، ولیکن عائشه نمیتواند پاکی و بیگناهی خود را اثباتکند. این استکه شبها و روزها را بسر میبرد در حالیکه در آن دل بزرگیکه دوستش میدارد و وی را به ژرفای دل خود راه داده است، هنوز متهم است!
آهای! این ابوبکر صدیق استکه باوقار و حساس و پاکدل است و درد و رنج او را نیش میزند. چرا که به ناموس او تهمت زده میشود. به دخترش تهمت زده میشودکه همسر محمّد (صلی الله علیه و سلم) است! محمّدکه رفیق او است، رفیقیکه دوستش میدارد و درکنارش میآرامد و بدو یقین و اطمینان دارد. پیغمبر او است، پیغمبریکه بدو ایمان دارد و تصدیقش مینماید، تصدیقی که از دل به خدا رسیده برمیخیزد، و هیچگونه دلیلی بر حقانیت او جز از خودش نمیطلبد ... ناگهان درد و رنج بر زبانش روان میگردد، و اینگونه بر آن میدود و میگوید: به خدا سوگند در جاهلیت نیز همچون تهمتی را به ما نزدهاند. آیا در اسلام به همچون تهمتی خشنود میگردیم؟ این سخن پیدا استکه چه اندازه تلخی و سختی با خویشتن همراه دارد. حتی وقتیکه دختر بیمار رنجدیدهاش بدو میگوید: بجای من پاسخ پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را بده. با درد و رنج بسیار و نالههای خفه شده درگلو میگوید: به خدا سوگند نمیدانم چه چیز به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض نمایم!
ام رومان - همسر صدیق - رضیاللهعنهما -که خویشتن را در نزد دختر دردمند و بلازده خود از هر لحاظ شکیبا و خویشتندار نشان میداد، دختر بیماری که گریه میکند تا آنجاکه گمان میبرد که گریه جگرش را بدو نیم میگرداند، به دخترش میگوید: دخترک گرامیم کار را بر خود آسان بگیر. به خدا سوگندکمتر زن زیبائی بوده است که شوهری داشته باشد و شوهرش او را دوست بدارد، و هووهائی هم داشته باشد، مگر این که هووها چیزهای زیادی درباره او خواهند گفت ... ولی این شکیبائی و خویشتنداری از میان برمیخیزد. عائشه بدو میگوید: به جای من به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پاسخ بده. مادرش همان سخنی را میگویدکه جلوتر شوهرش گفته است: به خدا سوگند نمیدانم چه چیز به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرض نمایم!
و امّا مسلمان پاک و پاکدامن و مجاهد در راه خدا، صفوان پسر معطل، متهم میشود به خیانتکردن به پیغمبرش! متهم میگرددکه به همسر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خیانتکرده است! این است که به اسلام او، و به شرافت او، و به جوانمردی او، تهمت زده میشود! بدو تهمت زده میشود در هر آنچه بدان این صحابی بزرگ افتخار میکند و بدان میبالد! او هم از همه این تهمتها پاک و بیگناه است. او متهم به اتهام ستمگرانهای میگردد، اتهامیکه دلش آن را تصور هم نمیکند و به خیالش نیز نمیگذرد. این است که میگوید: سبحانالله! به خدا سوگند هرگز دوش زنی را لخت نکردهام. او میداندکه حسان پسر ثابت این دروغ شاخدار افک را درباره او پخشکرده است. خود را نمیتواند نگاه دارد. به سوی او میرود و با شمشیر بر سرش میزند، ضربهای بدو میزندکه اندکی میماند او را هلاککند. چیزی که او را برآن میدارد که بر روی شخص مسلمانی شمشیر بکشد -کاریکه حرام است و از آن نهی شده است - درد و رنجی استکه فراتر از تحمّل و بالاتر از توان او است. درد و رنج او بدانجا رسیدکه نتواند زمام دل مجروح و درون زخمی خود را نگه دارد!
گذشته از او، این پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است. اوکه پیغمبر خدا است، و فردی از اوج خاندان بنیهاشم است ... او که آن جایگاه او است به همسرش تهمت زده میشود! به چهکسی؟ به عائشهایکه جای دختر و همسر و محبوبه او را دارد. هان! این او استکه به پاکی فراش او تهمت زده میشود. اوکه پاک است و پاکی از سراپای وجودش ریزان است. هان! این او است که به حفاظت و صیانت حرمت او تهمت زده میشود. به کسی تهمت زده میشود که او قیوم و سرپرست زنان امّت خود است. هان! این او استکه بدو تهمت زده میشود، در حالیکه او در پناه حفاظت و صیانت خدا است، و او پیغمبر است و مصون و محفوظ از هر نوع بدی و پلشتی.
هان! این پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) که به همه چیز او تهمت زده میشود، وقتیکه به عائشه - رضیاللهعنها - تهمت زده میشود. به فراش و ناموس و دل و رسالت او تهمت زده میشود. تهمت زده میشود به هر چیزیکه یک شخص عرب بدان مینازد و میبالد، و به هر چیزیکه پیغمبری بدان مینازد و میبالد ... هان! این او استکه به همه این چیزهای او تهمت زده میشود. مردمان یک ماهکامل در مدینه آن را برای یکدیگر روایت میکنند و دهان به دهان میگردانند، و او نمیتواند سر راه آن را بگیرد. خدا به خاطر حکمت و فلسفهای که خودش مصلحت میداند یک ماه کامل به ترک این کار میگوید و چیزی در روشنگری آن نمیگوید. محمّد (صلی الله علیه و سلم) انسان است و همه دردها و رنجهائی را میچشد که انسان در همچون موقعیت دردناک و رنجآوری میچشد. درد و رنج ننگ و عار را میچشد. درد دل و نیش قلب را میچشد. بالاتر از اینها تنهائی و هراسی را میچشد که شبها خواب از دیدگان او میرباید. تنهائی و بیبهرهمند از نور یزدان جهان را میچشد، نوری که الفت و عادت داشته است که پرتو آن، راه را برایش روشن نماید ... شک و تردید در دلش دستاندرکار و در گشت و گذار است. هرچند که قرائن و نشانههای زیادی بر پاکی و پاکدامنی اهل و عیالش در دست است، ولی درنهایت بدیق قرائن و نشانهها اطمینان ندارد. این تهمت در مدینه بوی بد خود را میپراکند. دل بشری او همکه عاشق همسر کوچک خود است با شک و تردید عذاب میبیند. او هم نمیتواند شک و تردید را از دل براند. چراکه هرکه هست انسان است، و از همین واکنشهای بشری متاثر و منفعل میشود. شوهری استکه نمیتواند ببیند فراش او مورد طعنه قرار میگیرد و تهمت آن را میپساید. مردی استکه وقتی دانه شک و تردید در دلش جای میگیرد، بزرگ میشود و میآماسد، وکندن جوانه آن بدون دلیل و برهان قاطعانه، برای او سخت و دشوار است.
هان! این او استکه دشواریها و سختیها بر اوکه تنهای تنها است سنگینی میکند. این است که کسی را به پیش اسامه پسر زید میفرستد، اسامه پسر زیدکه خویشاوند و محبوب دل او است ... کسی را هم به پیش علی پسر ابوطالب میفرستد،که پسر عموی او و تکیهگاه او است. از آن دو نفر رایزنی میکند و درباره کار ویژه خودش با ایشان مشورت مینماید. علیکه از خویشاوندان نزدیک محمّد (صلی الله علیه و سلم) بود، و بدین خاطر درباره این موقعیت بسیار حساس بود، وگذشته از اینها بسی نگران درد و رنجی بودکه دل محمّد (صلی الله علیه و سلم) را فشار میداد، و پسر عموی او بود و خویشتن را ضامن سلامت او میدید، بدو پیشنهادکردکه خدا بر او سخت نگرفته است و میتواند با زن دیگری ازدواجکند. در عین حال عائشه را نگاه دارد. تا بدین وسیله دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بیارامد و پریشان نشود. ولی اسامه میدانست که چه محبت و مودتی در دل پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) راجع به اهل و عیال خود است، و چه درد و رنجی از فراق او بدو دست خواهد داد، این است اشاره به طهارت و پاکیای میکندکه از امالمومنین سراغ دارد، و تهمتزنندگان را دروغگو مینامد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) غم و اندوه انسان را دارد، و به پریشانی و نگرانی انسانگرفتار است. از سخن اسامه، و ازگواهیکنیز توان و نیروئی به هم میرساند، و از این سخن و از آنگواه استمداد میجوید و آنها را در مسجد به مردمان میگوید. داد دل میخواهد ازکسانی که ناموس او را مورد تاخت و تاز قرار دادهاند، و به اهل و عیال او تهمت زدهاند، و به مردی تهمت زدهاند که یکی از بزرگان بافضیلت مسلمانان است وکسی از او بدی و پلشتی ندیده است ... درنتیجهکشمکش و درگیری میان اوس و خزرج درمیگیرد. آنان در مسجد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و در خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) مانور میروند وکمی میماند به سوی یکدیگر بپرند. این کار میرساند چه فضای شگفتی بر سرگروه مسلمانان در این دوره و زمان سایه انداخته است، و چگونه پاکی و والائی رهبری خدشهدارگردیده است، و چگونه این امر درون پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را نیش میزده است و آزار میداده است. بدان هنگام که نوریکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) عادت داشته است آن را یار و مددکار خود ببیند، هم اینک راه را برای او روشن نمیگرداند! ناگهان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) برمیخیزد و به پیش خود عائشه میرود و آشکارا چیزی را با او در میان مینهد که مردمان میگویند، و از او میخواهد بیانکافی و شافی در این باره بگوید و دل را راحتکند!
هنگامیکه دردها و رنجها بدینگونه به اوج خود میرسد، پروردگارش بدو مهر و عطوفت میفرماید. قرآن نازل میشود و پاکی و پاکدامنی عائشه صدیقه طاهره را، و بیگناهی بیت نبوت پاک والا را اعلان میفرماید، و پرده از منافقانی برمیدارد که همچون تهمت بزرگ و دروغ شاخدار افک را سر هم آوردهاند و به هم بافتهاند و روایت نمودهاند. و راه راست را برای گروه مسلمانان در رویاروی شدن با همچون کار بزرگی ترسیم مینماید.
عائشه درباره این قرآنیکه نازل میگردد،گفته است: من آن وقت به خدا سوگند میدانستمکه بیگناهم، و خداوند بزرگوار مرا تبرئه میفرماید و پاکی مرا اعلام میفرماید، ولی من گمان نمیبردم که خدای بزرگوار دربارهکار و بار من وحی نازلکندکه قرائت و تلاوت شود. من خود را بسیکوچکتر و ناچیزتر از آن میدیدمکه یزدان درباره من بهگونهای صحبت فرماید که قرائت و تلاوت گردد. امّا من امیدوار بودمکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خواب ببیند و در آن، یزدان بیگناهی مرا بدو نماید».
امّاکار - همانگونهکه در عرضه آیات پدیدار میآید - تنها مربوط به عائشه – رضی الله عنها -نبوده است و تنها به شخص او محدود نگردیده است. بلکه از او فراتر رفته است و به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به وظیفه او در میان مردمان در آن روز و روزگار رسیده است. و بلکه از این هم تجاوز کرده است و به پیوند او با پروردگارش و به جملگی رسالتشگره خورده است و ارتباط پیدا کرده است. داستان افک تنها متوجه عائشه نبوده است و بس. بلکه تیر تهمتی بوده استکه به سوی عقیده به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و بنیانگذار عقیده، نشانهروی شده است و پرتابگردیده است ... به خاطر همین، یزدان قرآن را نازل فرموده است تا قضیه از خود درآورده شده را شرح و بسط دهد، و نیرنگی را برگرداندکه از پیش ساخته شده است و توطئه آن چیده شده است، و عهدهدار اداره پیکاری شود که بر ضد اسلام و بر ضد پیغمبر اسلام تهیه دیده شده است، و پرده از حکمت والائی برداردکه در فراسوی همه اینها قرار دارد، و جز خدا از آن آگاه نیست:
(إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ).
کسانی که این تهمت بزرگ را (درباره عائشه، امالمومنین) پرداخته و سر هم کردهاند، گروهی از خود شما هستند، امّا گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این مساله برایتان خوب است (و خیر شما در آن است. چرا که: مناققان کوردل از مومنان مخلص جدا، و کرامت بیگناهان را پیدا، و عظمت رنجدیدگان را هویدا میکند، برخی از مسلمانان سادهلوح را به خود میآورد. آنانی که دست به چنین گناهی زدهاند، هریک به اندازه شرکت در این اتهام، سهم خود را از مسئولیت و مجازات آن خواهد داشت و) هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار میآید، و کسی که (سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد.
آنان نه فردند و نه افرادند. بلکه آنان «عصبه: گروه، دسته» و مجموعهای هستندکه دارای هدف یگانهای میباشند. عبدالله پسر ابی پسر سلول، تنها کسی نبود که این رخداد افک را به راه انداخته است. بلکه او کسی استکه قسمت اعظم این حادثه را عهدهدار گردیده است و آن را به راه انداخته است. او نماینده گروهی از یهودیان یا منافقان است، آن یهودیان و منافقانیکه از جنگ آشکار با اسلام ناتوان و درمانده بودهاند، و در پس پرده اسلام خویشتن را پنهان داشتهاند تا نهانی بر ضد اسلام به مکر وکید بنشینند. حادثه افک یکی از نیرنگهای کشنده ایشان بود. سپس مسلمانان گول آن را خوردند، وکسانی از ایشان در این قضیه فرورفتند و به گرداب آن درافتادند، از قبیله حمنه دختر جحش، و حسان پسر ثابت، و مسطح پسر اثاثه. امّا اصل تدبیر افک از سوی آنگروه بوده است و ابنسلول سردستگی ایشان را داشته است، ابن سلولی که پنهانکار و نیرنگبازی بوده استکه در پیکار شخص خود را نشان نداده است، و آشکارا چیزی نگفته است که بدانگرفتار آید و به سوی حد رانده شود. بلکه مساله را درگوشی میان اطرافیان خودگفته است و آن را نهانی با کسانی در میان نهاده است که بدیشان اطمینان داشته است، و دانسته است که بر او گواهی نمیدهند. تدبیرکار به گونهای ماهرانه وکثیف بود که توانست یک ماهکامل مدینه را به زلزله و تب و تاب اندازد، و زبانها در پاکترین و پرهیزگارترین محیطها و مکانها آن را بگویند و نقل مجالسکنند!
روند قرآنی به بیان چنین حقیقتی میپردازد تا بزرگی حادثه را بنماید، و ژرفی ریشهها را نشان دهد، و گروهی را آشکار سازد که در فراسوی این حادثه چمباتمه زدهاند و به مکر وکید دقیق و ژرف و پستی با اسلام و مسلمین نشستهاند.
آنگاه روند قرآنی با شتاب به اطمینان بخشیدن مسلمانان از سرانجام این مکر وکید میپردازد:
(لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این مساله برایتان خوب (و خیر شما در آن است).
این حادثه برایتان خوب است. چه پرده برمیدارد از نیرنگبازانیکه به اسلام نیرنگ میزنند. با تهمت زدن به شخص پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و به اهل بیت او. این حادثه برای مسلمانان روشن میسازد که لازم است تهمت ناموسی تحریمگردد، و تهمتزنندگان دستگیر شوند و بدیشان حدی زده شود که یزدان واجب گردانده است. اندازه خطرهائی را هم تعیین میکند که گروه مسلمانان را احاطه میکند اگر زبانها آزاد شوند به تهمت زدن به زنان پاکدامن بیخبر از هرجا و دور از هرگناه و مومن بپردازند. اگر زبانها در این مسیر آزادگردند، دیگر در حدود و ثغوری نمیایستند و مرزی نمیشناسند. بلکه بالاتر و فراتر میروند تا به والاترین و شریفترین مقامها نیز برسند، و به سوی بالاترین سرها نیزگردن بیفرازند، و آن وقت مردمان هرگونه حفاظتی و هر نوع صیانتی و هر جور تقوائی و هر قسم شرم و حیائی را از دست میدهند.
این حادثه خیر است، چون یزدان سبحان بدین مناسبت برای گروه مسلمانان پرده از برنامه راست و درستی را برمیداردکه باید در مقابله و رویاروئی با همچون کار بزرگی درپیش گرفت.
امّا دردها و رنجهائیکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و اهل بیت او، وگروه مسلمانان همگی چشیدند و دیدند، بهای تجربهای بود که آموختند، و مالیات امتحانی بود که دارند، و واجب بود که آن را بپردازند!
کسانیکه در مساله افک فرورفتند و بهگناه آنگرفتار آمدند، هریک از آنان به اندازه سهمیکه در این گناه داشته است به عذاب دچار میآید:
(لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ).
هر کدام از آنان به گناه کاری که کرده است گرفتار می آید.
هریک از ایشان نصیب و بهرهای از سرانجام بد در پیشگاه خدا دارد. آنان بدترین چیز را به دست آوردهاند که گناه است و در دنیا و در آخرت عقاب و عذاب آن را میبینند:
(وَالَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ).
و کسی که (سردسته آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد.
عذاب عظیمی دارد به اندازه نصیب و بهرهایکه از آن جرم عظیم مرتکب شده است. آن کسی که بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، و رهبری حمله را عهدهدار بوده است، و نصیب زیادی از این جرم و جنایت را برده است، عبدالله پسر ابی پسر سلول است که سردسته منافقان، و بردارنده پرچم مکر وکید بوده است. او دانسته است چگونه جایگاه کشش را برگزیند و ازکجا نشانه رود. اگر خدا او را احاطه نمیفرمود و نگهدار دین خود و نگهبان پیغمبر خویش نمیبود و گروه مسلمانان را نمیپائید، آنچه اندر وهم ناید آن میشد ... روایت شده است وقتیکه صفوان پسر معطل کجاوه امالمومنین را میبرد، ابنسلول که در میان اشراف قوم خود نشسته بود، گفت: این چه کسی است؟ گفتند: عائشه - رضیاللهعنها - ... گفت: به خدا سوگند عائشه از صفوان، و صفوان از عائشه سالم به در نرفته است. سپسگفت: زن پیغمبرتان با مردی شب را تا صبح به سر برده است، آنگاه آن مردکجاوه او را میبرد!
این سخن زشت و پلشتی بودکهگفت، و آن را به وسیله گروه نفاق، و با وسائلکجروانه پخش و شائع کرد. آن اندازه خبیث وکثیف کار کرد که مدینه طنینانداز از تهمت ناروائی شدکه باور ناکردنی بود و همه قرائن و علائم آن را تکذیب میکردند. حتی بر زبانهای مسلمانان میرفت بدون این که خویشتنداری و پرهیزگاریکنند! و یک ماهکامل موضوع سخنها و صحبتهایشانگردید! این تهمت آن اندازه روشن بودکه میبایست همین شنیده میشد نفی میگردید و بعید شمرده میشد.
انسان امروزه که میشنود تعجب میکند و به هراس میافتد که چگونه همچون تهمت نابجا و ناروائی در فضای آن روزی گروه مسلمانان رواج پیدا میکند! و به گونهای درمیآید که همچون آثار سوء بزرگ و سترگ را در پیکرهگروه مسلمانان پدید آورد، و مایه این همه دردها و رنجهای توانفرسا در دل پاکترین و بزرگترین افراد گردد.
پیکار آن اندازه فراخ بوده استکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درگیر آن گردیده است، وگروه مسلمانان آن روزی بدان فرو رفتهاند، و اسلام درگیر آن شده است. پیکار بزرگی بوده است. چهبسا بزرگترین پیکارهائی بوده است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) درگیر آن گردیده است، و از آن پیروزمندانه بیرون آمده است با فرو خوردن دردها و رنجهای بزرگیکه داشته است، و با حفظ وقار و عظمت دل و صبر جمیلیکه بهرهمند از آنها بوده و درپیشگرفته است. یککلمه هم از او نقل نشده است که دال بر نماندن شکیبائی او، و دال بر ضعف تحمّل او باشد. در حالیکه دردها و رنجهائی پیاپی او را هدف تیرهای خودگرفتهاند و به سویش نشانه رفتهاندکه چهبسا بزرگترین دردها و رنجهائی بودهاند که در زندگانیش گریبانگیرش گردیدهاند. خطری هم که از ناحیه این تهمت نابجا و ناروا متوجه اسلام شده است، از زمره شدیدترین و سختترین خطرهائی بوده است که در تاریخ اسلام به وقوع پیوسته است.
اگر هر مسلمانی آن روز درباره همچون مسالهای با دل خود رایزنی میکرد، دلش برایش رای و نظر صادر میکرد، و اگر هر مسلمانی آن روز به منطق فطرت رجوع میکرد، منطق فطرت او را رهنمود و رهنمون مینمود. قرآن مجید مسلمانان را بدین برنامه در رویاروئی با امور متوجه میسازد، و آن را نخستینگام در حکم برکارها و قضاوت درکارها میداند:
(لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ).
چرا هنگامی که این تهمت را میشنیدید، نمیبایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیک بودن (و پاکدامنی و پاکی) را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ آشکار و روشنی است؟.
بلی بهتر و پسندیدهتر این بودکه مردان و زنان مومن نسبت به خودگمان نیک بودن را داشته باشند، و سقوط بدینگندنا و بدین لجنزار را بعید میشمردند ... زن پاک و پاکدامن پیغمبرشان، و برادرشان صحابی مجاهد، هر دو از خودشان بودند. پس گمان نیک بودن بدیشان بردن بهتر و پسندیدهتر بود. چه چیزی که سزاوار خودشان نبود، سزاوار همسر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و سزاوار رفیقشکه از او جز خیر و خوبی ندیده بود، نبود ... ابو ایوب پسر زید انصاری و همسرش - رضیاللهعنهما - این چنین کردهاند، همانگونه که امام محمّد پسر اسحاق روایت نموده است: ابوایوب زنش ام ایوب بدو گفت: ای ابو ایوب آیا میشنوی مردمان درباره عائشه رضیاللهعنها - چه میگویند؟ گفت: بلی ... دروغ میگویند. ای ام ایوب آیا تو این کار را میکردی؟ گفت: به خدا سوگند، این کار را نمیکردم. گفت: عائشه به خدا سوگند از تو بهتر و نیکتر است ... امام محمود پسر عمر زمخشری در تفسیر خود «کشاف» نقل کرده است: ابوایوب انصاری به ام ایوب گفت: آیا میبینیکه چه چیزگفته میشود؟ گفت: آیا اگر تو به جای صفوان بودی آیا نسبت به حرم پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بدی میکردی؟ گفت: نه. امایوب گفت: اگر من به جای عائشه - رضیاللهعنها -بودم به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) خیانت نمیکردم. عائشهکه خوبتر و بهتر از من است، و صفوان نیز خوبتر و بهتر از تو است ...
هر دوی این روایتها بر این دلالت دارندکه برخی از مسلمانان به دل خود رجوعکردند و از دل خود رای و نظر خواستند. بعید دیدندکه چیزی روی دهدکه به عائشه نسبت داده میشود، و به مردی از مسلمانان نسبت داده میشود، و آن نافرمانی از خدا و خیانت به پیغمبر او، و سرنگون فرو افتادن به لجنزار زنا است! همچون تهمتی را تنها به خاطر شبههایکه قابل دفاع نیست و ارزش بحث و بررسی را ندارد، باید زد؟! این نخستین گام است در برنامهای که قرآن آن را در رویاروئی با امور لازم و واجب میشمارد، نخستین گامی که دلیل نهانی وجدانی است. و امّا گام دوم، درخواست دلیل خارجی و برهان واقعی است:
(لَوْلا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ).
چرا نمیبایست آنان (موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمیآوردند، آنان برابر حکم خدا دروغگو (و مستحق تازیانه خوردن) بودند.
این تهمت بزرگیکه به والاترین مقامات، و به پاکترین ناموسها، زده میشود، شایسته نیست اینگونه سهل و ساده ازکنار آن گذشت، و گذاشت اینگونه غیرمنصفانه و بدون دلیل و برهان پخش و پراکندهگردد، و زبانها آن را بقاپند و دهانها آن را بجوند بدون این که گواه و دلیلی در میان باشد:
(لَوْلا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ).
چرا نمیبایست آنان (موظف شوند) چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخن ایشان گواهی دهند؟!.
آنان که چنین کاری را نمیتوانستند بکنند، در این صورت دروغگو قلمداد میشدند. در پیشگاه خدا دروغگو قلمداد میشدند، خدائی که سخن او ثابت و تغییرناپذیر است، و حکم او دگرگون نمیشود، و قرار و مدار او تغییر و تبدیل نمیشناسد. این تهمت، ننگ ثابت و صادق و دائمی است برای ایشان، و از این ننگ به در نمیآیند و پاک نمیگردند، و نجات و رهائی از عذاب و عقاب آن برایشان میسر نیست.
این دوگام است: گامی عرضهکردنکار به دل و رای و نظر خواستن از دل است. وگامی ثبوت مساله با دلیل و برهان است ... در حادثه افک، مومنان از اینکام غافل گردیدند، وگذاشتند که فروروندگان در لجنزار دروغ شاخدار، به ناموس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) تهمت زنند و هردم بیشتر گویند و بیشتر روند! این همکار بسیار بزرگ و خطرناکی بود، اگر لطف و عنایت خدا نبود، بلا و مصیبت بزرگی همه مردمان را فرامیگرفت. خدا ایشان را برحذر میفرماید از این که هرگز پس از این درس دردناک به سوی همچونکاری برگردند:
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ).
اگر تفضل و مرحمت خدا در دنیا (با عدم تعجیل عقوبت) و در آخرت (با مغفرت) شامل حال شما نمیشد، هرآینه به سبب خوض و فرو رفتنتان در کار تهمت، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان میگردید. خداوند آن تهمت را درس سنگینی و سختی برای گروه مسلمانان نوخاسته بشمار آورده است، و ایشان را با تفضل و مرحمت خود دریافته است و عقاب و عذاب خود را بدیشان نرسانده است. چه این تهمت سزاوار عذاب بزرگ و درخور عقاب سترگ بود، عذاب و عقابیکه متناسب با عذاب و عقابی باشدکه سبب رسیدن آن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و همسرش و دوست صحابی او بودهاند، دوست صحابی اوکه جز خیر و خوبی از او سراغ نداشته است. عذاب و عقابیکه متناسب با شری باشدکه در میانگروه مسلمانان پخش و پراکنده و شائعگردید، و همه مقدساتی را پسودکه زندگی گروه مسلمانان بر آنها استوار و برقرار بود. عذاب و عقابیکه متناسب با خباثت وکثافت مکر و کیدی باشدکه گروه منافقان آن را بر ضد عقیده راه انداخته بودند و توطئه آن را چیده بودند و میخواستند با همچون مکر وکید ناپاکی و با همچون توطئه اهریمنانهای عقیده را از ریشه برکنند، وقتیکه اعتماد و یقین مومنان به پروردگارشان و پیغمبرشان و خودشان در مدت یک ماهکامل، سست و لرزان شود، ماهکاملی که لبریز از پریشانی و سرگردانی بود و راه به جائی نمیبردند و به یقین و اطمینانی دسترسی پیدا نمیکردند! ولیکن تفضل خداگروه مسلمانان نوپا و نوخاسته را درمییابد، و مرحمت او شامل خطاکاران میشود، پس از آن درس سخت و سنگینیکه به همچون مسلمانانی داده میشود.
قرآن تصویری از این دوره را ترسیم میکند، دورهای که زمان آن از دست به در رفته است، و معیارها و مقیاسها در آن مختلگردیده است، و ارزشها پریشان شده است، و اصول و ارکان در آن هدر رفته است:
(إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).
(عذاب گریبانگیرتان میشد) در آن زمانی که به استقبال این شائعه میرفتید و آن را از زبان یکدیگر میقاپیدید، و با دهان چیزی پخش میکردید که علم و اطلاعی از آن نداشتید، و گمان میبردید این، مساله ساده و کوچکی است، در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (و مجازات سختی به دنبال دارد).
این تصویری استکه در آن سبکسری و بیشرمی و ناپرهیزگاری است. در آن رخنه گرفتن از بزرگترین امور و عیبجوئی کردن از والاترینکارها بدون هرگونه توجه و اهمیتی است:
(إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).
آن زمانی که به استقبال این شائعه میرفتید و آن را از زبان یکدیگر میقاپیدید.
زبانی آن را از زبانی دریافت میداشت، بدون هرگونه تدبر و تفکری و جستجو و پژوهشی، و بدون هر نوع دقت و نگرشی ... حتی انگار سخنها بهگوشها نمیرسد، و سرها سخنها را ورانداز نمیکند، و دلها به اندیشیدن درباره سخنها اهمّیت نمیدهد!
(وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
و با دهانهایتان چیزی (پخش میکردید و) میگفتید که علم و اطلاعی از آن نداشتید.
چیزی را با دهانهایتان میگفتید، نه از روی عقل و شعورتان میگفتید، و چیزی را با دهانهایتان میگفتیدکه از دلها برنمیخاست. بلکه واژههائی بود که از دهانها میپرید، پیش از اینکه در مغز و ذهن مستقرگردد، و عقلها و خردها آن را دریافت و وارسیکنند.
(وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا).
و گمان میبردید که این، مساله ساده و کوچکی است. گمان میبردیدکه تهمت زدن به ناموس پیغمبر خدا، به درد آوردن دل پیغمبر، دل همسرش و اهل و عیالش، آلودهکردن و پلید نمودن خانه صدیقیکه در جاهلیت نیز تهمت بدان زده نشده است، متهمکردن صحابی مجاهد در راه خدا، پسودن عصمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پسودن پیوند او با پروردگارش، و پسودن حفاظت و رعایت یزدان از او ... اینها همه سهل و ساده است!!!
(وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا).
و گمان میبردید که این، مساله ساده و کوچکی است.
(وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).
در حالی که در پیش خدا بزرگ بوده (و مجازات سختی به دنبال دارد).
در پیشگاه خدا جز چیزی هم بزرگ بشمار نمیآیدکه واقعاً بزرگ و سترگ باشد، آن اندازه بزرگ و سترگ کهکوههای استوار از آن به لرزش و جنبش درآیند، و زمین و آسمان از آن به افغان و ناله افتد.
شایسته بودکه دلها حتی از شنیدن آن تهمت هم برمد، و حتی ازگفتن آن دوری ورزد، و نپسنددکه همچون تهمتی موضوعگفتگو قرارگیرد، و به خدا رو کند و خدا را والاتر و بالاتر از آن بداندکه پیغمبرش را به دست همچونکاری سپارد، و لازم بود این تهمت را بسی از آن فضای پاک بزرگوار دور گرداند و دور بیندازد:
(وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ).
چرا نمیبایستی وقتی که آن را میشنیدید، میگفتید: ما را نسزد که زبان بدین تهمت بگشائیم، سبحانالله! این بهتان بزرگی است.
هنگامیکه این پسوده به ژرفاهای دلها میرسد و آنها را سخت به لرزش و جنبش درمیاندازد، در آن حالکه دلها را بر بزرگی جنایتی و بر زشتی قباحتی مطلع میگرداند که مرتکب آن گردیده است، بدین هنگام بیدارباش و هوشیارباش درمیرسد و برحذر داشته میشود از اینکه به همچونکار بزرگی برگشت بشود:
(یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
خداوند نصیحتتان میکند، این که اگر مومنید، نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید (و خویشتن را آلوده چنین معصیتی سازید. چرا که ایمان راستین با تهمت دروغین سر سازگاری ندارد ).
»یعظکم: پندتان میدهد. شما را بازمیدارد» ... شیوه تربیتی موثری است. در مناسبترین شرائط و ظروف شنیدن و اطاعت نمودن و پند گرفتن، ذکر شده است. واژه، برحذر داشتن از برگشتن به همچونکاری را دربر دارد که شده است:
(یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا).
خداوند نصیحتتان میکند، این که نکند هرگز چنین کاری را تکرار کنید.
(إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
اگر مومن هستید.
چه مومنان ممکن نیست زشتی و پلشتی عملی همچون این عمل برایشان روشن و آشکار گردانده شود، و از آن این چنین برحذر داشته شوند، باز هم آنان به سوی همچونکاری برگردند، در حالی که مومن هم باشند:
(وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ).
خداونذ آیات (احکام واضح و روشن خود) را برای شما بیان میدارد.
خداوند آیات خود را برایتان روشن و بیان میدارد، بدانگونه که در داستان افک روشن و بیان داشت، و مکر وکیدی را برملا کرد که در فراسوی آن نهان بوده، و خطاها و لغزشها را نیز آشکار نمود:
(وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
و خدا بس آگاه (است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است) و حکیم است (و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع میکند ).
خدا آگاه است و انگیزهها و رازها و هدفها و مقصودها را میداند، و مطلع از پیچ و خمهای دلها، و آشنا با سوراخ سنبههای درونها است. او در مداوای دلها، و اداره امور آنها، و وضع مقررات و قوانین و حدودیکه مایه اصلاح حال میگردند، حکیم وکاربجا است.
*
آنگاه روند قرآنی در پیرو زدن بر داستان افک، و آثاری که از آن برجای مانده است به پیش میرود، و بارها و بارها از دچار آمدن به همچون چیزی برحذر میدارد، و فضل و لطف و مرحمت و مهربانی خدا را تذکر میدهد، وکسانی را تهدید میکند که زنان پاکدامن بیخبر ازگناهان را متهم به زنا میسازند، آنان را به عذاب آخرت تهدید میکند و از آن میترساند. همراه با این تهدید، درونها را از آثار همچون پیکاری پاک میگرداند، و درونها را از شرائط و ظروف زمین رها مینماید، و صفا و نور را بدانها برمیگرداند ... همانگونه که این امر جلوهگر میآید در موقعیتی که ابوبکر (رضی الله عنه) با خویشاوند خود مسطح پسر اثاثه درپیش گرفت بدان خاطرکه در داستان افک با کسانی سهیم شدکه بدین داستان فرو رفته بودند و به آتش این فتنه دامن میزدند:
(إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
بیگمان کسانی که دوست میدارند گناهان بزرگی (همچون زنا) در میان مومنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت، شکنجه و عذاب دردناکی دارند. خداوند میداند (عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء را) و شما نمیدانید (ابعاد مختلف پخش گناهان و پلشتیها را).
کسانی که زنان پاکدامن را به زنا متّهم میسازند، به ویژه آن کسانی که جسارت کردند و بیت بزرگوار نبوّت را تهمت زدند، آنان کار میکنند تا اعتماد مردمان مؤمن را به خیر و عفّت و پاکی مـتزلزل کنند، و پرهیز از ارتکاب زنا را بردارند و برجای نگذارند. آنان این کارها را از راه اشاره به شیوع زنا در میان گروه مؤمنان انجام میدهند ... بدین وسیله زنا در درونهای مردمان سبک جلوه میکند و بعد از آن کار زنـا از درون به بیرون سرایت میکند و در واقعیّت زنـدگی مردمان پخش میشود.
بدین جهت خدا کسانی را که به زنان پاکدامن تهمت میزنند چنین معرّفی فرموده است که آنـان دوست میدارند که زنا در میان مؤمنان پخش گردد، و ایشان را به عذاب دردناک دنیا و آخرت تهدید کرده است.
این گوشهای از برنامۀ تربیت است، و مقرّراتی از میان مقرّرات پیشگیری است، این مقرّرات هم با توجّه بـه آگاهی از نفس بشری، و از روی شناخت شیوۀ دگرگونی احسـاسات و عواطف و رویکردها و جهتگیریها است ... بدین خاطر است که این چنین پیرو می زند:
(وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (١٩)
خداوند میداند (عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعۀ فحشاء را) و شما نمیدانید (ابعاد مختلف پخش گناهان و پلشتیها را(.
آیا چه کسی کار و بار این نفس را میداند مگر آن کسی که او را آفریده است؟ چه کسی کار و بار ایـن نفس بشری را اداره میکند و میگرداند مگر آن کسی که او را خلقت و آفرینش بخشیده است؟ چه کسی است که ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدا را ببیند، و چیزی از علم او پنهان و نهان نماند، مگر آن خدائی که بسی مطّلع و بسی آگاه است؟
دیگر باره مؤمنان را تذکّر میدهد به فضل و لطف و مرحمت و مهربانی خدا بدیشان:
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ) (٢٠)
اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نمیشد، و اگر خداوند (نسبت به شما) مهر و محبّت نمیداشت (آن چنان مجازات بزرگ و کمرشکنی در برابر تهمت زنا به امّ المؤمنین برایتان در دنیا تعیین میکرد که زندگیتان را تباه میکرد(.
حادثۀ بزرگی است. اشتباه بزرگی است. شرّی که در کمین است سزاوار است هر چه زودتر به همۀ مسلمانان برسد و همگان را گرفتار بدی و بلا گرداند. و لیکن فضل و لطف و مرحمت و مهربانی خدا در میان است. رأفت و عنایت او وجود دارد ... این چیزی است کـه مؤمنان را از مصیبت و بلا به دور داشته است ... این است دیگر باره ایشان را تذکّر میدهد و یادآور میکند. یزدان مؤمنان را با ایـن آزمون بـزرگی که زندگی مسلمانان را فراگرفته است تربیت و پرورده میکند. وقتی که آن شرّ عظیم برایشان به تصویر میکشد و پیش چشمانشان میدارد که نزدیک بود هر چه زودتر همگان را فراگیرد، اگر فضل و لطف و مرحمت و مهربانی او نمیبود، عمل ایشان را هم برایشان به تصویر میکشد که پیروی از گامهای شیطان بوده است. سزاوار آنان نبود که از گامهای دشمن خود و دشمن قدیم پدرشان پیروی کنند. ایشان را برحذر میدارد از این که اهریمن آنان را به سوی همچون شرّ فراگیری بکشاند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (٢١)
ای مؤمنان! گام به گام شیطان، راه نروید و به دنبال او راه نیفتید، چون هر کس گام به گام شیطان راه برود و دنبال او راه بیفتد (مرتکب پلشتیها و زشتیها میگردد).
چرا که شیطان تنها به زشتیها و پلشتیها (فرا میخواند و) فرمان میراند. اگر تفضّل و مرحمت الهی شامل شما نمیشد هرگز فردی از شما (از کثافت گناه، با آب توبه) پاک نمیگردید، ولی خـداوند هـر کـه را بـخواهد (از کثافات سیّئات، با توفیق در حسنات، و با پذیرش توبه از او) پاک میگرداند، و خدا شنوای (هر سخنی، و) آگاه (از هر عملی) است.
تصویر بسیار زشتی است این که اهریمن گام بردارد و مؤمنان پا به پای او بروند. در صورتی که شایستهترین مردمان برای گریز از شیطان و رفتن به راهی جدای از راه بدبیار و منحوس او، مؤمنانند. این تصویر بسیار زشتی است و سرشت مؤمن از آن به چندش و گریز میافتد، و وجدان مؤمن از آن بر خود میلرزد، و خیال مؤمن از آن به لرزه و تب و تاب میافتد. ترسیم این تصویر و رویاروی گرداندن مؤمنان با آن، در درونهای مؤمنان بیداری و برحذر شدن و حسّاس گـردین را برمیانگیزد:
(وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ).
هر کس گام به گام شیطان راه برود و دنبال او راه بیفتد (مرتکب پلشتیها و زشتیها میگردد)، چرا که شیطان تنها بـه پلشتیها و زشتیها (فرا مــیحواند و) فرمان میراند.
داستان افک نمونهای از این پلشتیها و زشتیهائی است که اهریمن مؤمنانی را به سوی آن سوق داد و کشاند که بدان فرو رفتند و دچار همچون دروغ شاخداری شدند. افک نمونۀ نفرتانگیز و پلشتی بود.
انسان واقعاً ضعیف است. در معرض کششها و جذبهها قرار دارد. بر سر راه او آلودگیها و پلیدیها است. اگر فضل و لطف و مرحمت و مهربانی خدا او را نپاید بسی ضعیف است، و کششها و جذبهها او را درمیرباید، و آلودگیها و پلیدیها او را میآلاید و ناپاک مینماید. امّا وقتی که انسان رو به یزدان میکند و رو به خدا میرود، و برنامۀ او را پیاده مینماید، و در مسیر شریعت او گام برمیدارد، نیرومند و پاک مـیماند و مصـون و محفوظ از ضعفها و سستیها میشود.
(وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ).
اگر تفضّل و مرحمت الهی شامل شما نمیشد هرگز فردی از شما (از کثافت گناه، با آب توبه) پاک نمیگردید، ولی خداوند هر که را بخواهد (از کثافات سیّئات، با توفیـق در حسنات، و با پذیرش توبه از او) پاک میگرداند.
نور خدا است که در دل میدرخشد و آن را پاک و تمییز میگرداند. اگر تفضّل و مرحمت الهی شامل شما نمیشد، هرگز فردی از شما پاک نمیگردید و پاکیزه نمیشد. خداوند میشنود و میداند. در نتیجه خدا هر که را سزاوار پاکی و پاکیزگی باشد پاک و پاکیزه میگرداند، و هر که را که خیر و خوبی و اسـتعداد و آمادگی در او سراغ داشته باشد، پاکیزه میدارد و تمیز میگرداند.
(وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (٢١)
و خدا شنوای (هر سخنی، و) آگاه (از هر عملی) است. به دنبال تزکیه و طهارت، دعوت به عفو و آمرزش بعضی از مؤمنان از بعضی از مؤمنان به میان میآید. چرا که آنانند که آمرزش خدا را میخواهند و عفو او را از خطاها و گناهانی خواستار میگردند که مرتکب آنها میشوند:
(وَلا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ )(٢٢)
کسانی که از شما اهل فضیلت و فراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و مسـتمندان و مهاجران در راه خدا بار میگیرند (به علّت این که در ماجرای افک دست داشته و بدان دامن زدهاند). باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ (هـمان گونه که دوست دارید خدا از لغزشهایتان چشمپوشی فرماید، شما نیز اشتباهات دیگران را نادیده بگیرید و به اینگونه کارهای خیر ادامه دهید)، و خدا آمرزگار و مهربان است (پس خویشتن را متأدّب و متّصف به آداب و اوصاف آفریدگارتان سازید).
این آیه درباره ابوبکر رضی الله عنه نازل گردیده است، پس از آن که قرآن دربارۀ عائشۀ صدّیقه نازل گردیده بود. ابوبکر دانست که مسطّح پسر اثاثه از زمرۀ کسانی بوده است که در مسألۀ افک دست داشتهاند و بدان فرو رفتهاند. مسطح پسر اثاثه خویشاوند او است، و یکی از فقراء مهاجرین است. ابوبکر رضی الله عنه بدو بذل و بخشش میکرد. سوگند خورد که هرگز سودی به مسطح نرساند. این آیه نازل شد و به ابوبکر تذکّر میدهد، و به مؤمنان تذکّر میدهد که آنان دچار خطا و اشتباه میشوند، و سپس دوست میدارند که خدا ایشان را بیامرزد و مورد عفو قرار دهد. پس خویشتن را به همین صفتی بیارایند که دوست میدارند. لذا برخی بعضی را ببخشایند و از یکدیگر گذشت نمایند، و سوگند نخورند که نـیکی و خوبی را از مستحقّان نیکی و خوبی بازدارند، هر وقت که مستحقّان به خطا روند و بدی کنند .در اینجا به افق والائی از افقهای نفسهای پاک خـیره میشویم، نفسهای پاکی که با نور خدا پاک میگردند. آن افق، افق نفس ابوبکر صدّیق رضی الله عنه است. ابوبکری که داستان افک ژرفاهای دل او را پسوده است و زخمی کـرده است، و تلخی تهمت زدن به خانوادهاش و به ناموسش را چشیده است. ابوبکر هـمین که دعوت پروردگار خود را به عفو و گذشت میشنود، و همین که آن پرسش الهامگرانه وجدانش را مـیپساید و آن را لمس مینماید که میفرماید:
) ألا تحبون أن یغفر الله لکم ).
مگر دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟. بر دردها و رنجها، و بر احساسها و عاطفههای بشری، و بر منطق محیط، فائق میآید و اوج میگیرد، و روح او شفاف میشود و بال و پر میکشد و با نور خدا درخشان و رخشان میگردد. هرچه زودتر دعوت کنندۀ یزدان را با آرامش خاطر و با صدق گفتار پاسخ میگوید: بلی به خدا سوگند من دوست میدارم که خدا مرا ببخشاید. نفقه و مخارج را دوباره به سوی مسطح برگشت میدهد و آنچه را بدو میداده است میدهد، و سوگند میخورد: به خدا سوگند هرگز بذل و بخشش را از او قطع نمیکنم و نمی برم. این هم در برابر سوگندی بود که بدین شکل خورده بود: به خدا سوگند هرگز سودی بدو نمیرسانم!
بدین وسیله خدا دردها و رنجهای آن دل بزرگ را برطرف میکند و میزداید، و آن را از آلودگیها و کثافتهای پیکار، پاک و تمییز میگرداند، تا برای همیشه باک و تمییز و درخشان با نور یزدان بماند.
*
این است آمرزشی که خدا مؤمنان را بدان تذکّر میدهد و یادآوری میکند. این آمرزش شامل کسی میشود که از خطا و اشتباه تهمت زدن به زنان پاکدامن، و از پخش کردن زنا و گناهان کبـیرۀ دیگر در میان مؤمنان، توبه کند و دست بردارد. ولی کسانی که همچون ابن ابی از روی ناپاکی درون، به زنان پاکدامن تهمت میزنند و در این امر پافشاری میکنند، هیجگونه عفو و بخششی شـامل ایشان نمیگردد. اگر هم در دنیا از اجراء حدّ خویشتن را پنهان کنند و از آن بگریزند، بدان علّت که گواهان بر او گواهی نمیدهند، قطعاً عذاب خدا در آخرت منتظر و چشم به راه ایشان است. دیگر در آن روز نیازی به گواهان نیست:
(إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٢٣)َوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (٢٤یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ) (٢٥)
کسانی که زنان پاکدامن بیخبر (از هرگونه آلودگی و( ایماندار را به زنا متهم میسازند، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمی دارند (اگر توبه نکنند). (آنان عذاب عظیمی دارند) در آن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهایی که کردهاند گواهی میدهند. در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکم و کاست بدیشان میدهد، و آگاه میگردند که خداوند حق آشکار است (و روز قیامت در حقانیت پروردگار شک و تردیدی برای سرسختترین لجوجان هم نمیماند).
در این آیات خداوند متعال مجازات آنان را به تصویر کشیده و ناگواری آن را نمایان می سازد. این تصویر آنانی است که زنان پاکدامن و بی خبر و به رشک آورندگانی که اندیشه و نگرانی متهم شدن به زنا را نداشتند، چون بی گناه و پاک و مطمئن بودند و اندیشه ی چیزی نداشتند، چرا که اصولاً کاری نکرده بودند تا از آن اندیشه کنند! این مجازاتی است که زشتی و پستی از آن می بارد. از آن روی خداوند متعال آنان را که مرتکب آن گردند را به عقوبت لعنت و نفرین خویش گرفتار سازد. لعنت خداوند سزاوار ایشان است و از رحمت و مهر پروردگار در دنیا و آخرت محروم خواهند گشت. آنگاه منظر دهشتناک مزبور را این چنین توصیف می کند:
(یوم تشهد علیهم ألسنتهم وأیدیهم وأرجلهم...)
در آن روزی که علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر کارهایی که کردهاند گواهی میدهند.
آنگاه که همدیگر را (به حقیقت) متهم می سازند، آخر آنان بودند که زنان پاکدامن و ایماندار را به دروغ متهم می کردند! این نمایشی از یک تلافی بجا و دردناک به شیوه و اسلوب هنری تصویرسازی قرآن کریم است.
(یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق). .
در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بیکم و کاست بدیشان میدهد...
ویجزیهم جزاءهم العدل , ویؤدی لهم حسابهم الدقیق . ویومئذ یستیقنون مما کانوا یستریبون:
(ویعلمون أن الله هو الحق المبین). .
و آگاه میگردند که خداوند حق آشکار است (و روز قیامت در حقانیت پروردگار شک و تردیدی برای سرسختترین لجوجان هم نمیماند).
درس ششم: 26 زنان صالح از آن مردان صالح و درستکار هستند، و برائت حضرت عایشه رضی الله عنها.
سخن خویش درباره ی واقعه ی افک را با بیان تساوی و تعادلی که خداوند در ذات آدمیان سرشته و میان آنان جاری ساخته است به پایان می برد؛ به این ترتیب که مردانی با روح پلید با زنانی که درونی پلید دارند پیوند یابند، و مردان پاک و نیکو با زنانی پاک و نیکو آمیزند. روابط میان زنان و مردان بر همین اساس پایه نهاده می شود. بنابراین محال است که حضرت عایشه رضی الله عنها با آن تهمتی که به وی زدند نصیب پاک و نیکوترین انسان بر روی این کره ی خاکی گردد:
الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (26)
زنان ناپاک، از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک، از آن زنان ناپاکند، و زنان پاک، متعلق به مردان پاکند، و مردان پاک، متعلق به زنان پاکند. (پس چگونه تهمت میزنید به عائشهی عفیفهی رزین، همسر محمد امین، فرستادهی رب العالمین؟!) آنان از نسبتهای ناموسی ناروایی که بدانان داده میشود مبرّا و منزّه هستند، (و به همین دلیل) ایشان از مغفرت الهی برخوردارند و دارای روزی ارزشمندند (که بهشت جاویدان و نعمتهای غیرقایل تصوّر آن است(.
نفس پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم عائشه را سخت دوست میداشت. ممکن نیست که خدا عـائشه را محبوب پیغمبر معصـوم خودگرداند، اگر او پاک نبود و سزاوار این محبّت بزرگ نمیبود.
آن مردان پاک و زنان پاک، مبرّا و منزّه از چیزی هستند که تهمتزنندگان میگویند:
( مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ).
آنان از نسبتهای ناموسی ناروائی که بدانان داده میشود مبرّا و منزّه هستند.
آنان دارای فطرت پاک و سرشت پاکند، و چیزی بدانان نمیچـسبند و دامـنگیرشان نـمیشود از آنچه دربـارة ایشانگفته شده است. (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ) (٢٦)
ایشـان از مغفرت الهی برخـوردارند و دارای روزی ارزشمندنذ (که بهشت جاویدان و نعمتهای غیرقابل تصوّر آن است).
مغفرت شامل لغزشها و اشتباههائی میشود که میکنند. روزی والا و ارزشمندی بهرۀ آنان میگردد که بیانگر والائی و ارزشمندی ایشان در پیشگاه پروردگار والا و بزرگوارشان است.
با این سخن، داستان افک به پایان میآید. داستان آن حادثهای کـه در آن گروه مسلمانان در مـعرض بزرگترین غم و محنت قرار گرفتند. چه این غم و محنت، غم و محنت تاخت بر طهارت بیت رسول بود. به حمایت و حفاظت یزدان از ییغمبران یورش شده بود. چرا که خدا نمیبایستی جز عنصر پاک بزرگوار را به خانۀ پیغمبرش راه بدهد. خدا این غم و محنت را نمایشگاهی برای تربیت گـروه مسلمانان کرد. خدا خواست با این غم و محنت، گروه مسلمانان شـفّاف گردند و سبکبال به پرواز درآیند، و تا آفاق نور اوج گیرند و بالا روند، در سورهای که نور نام دارد.
[1] - چهبسا مراد از اسیران در اینجا مومنان ضعیفی استکه نتوانستهاند هجرتکنند و مشرکان ایشان را در مکه نگاه داشتهاند و بازداشت نمودهاند.
[2] - ابوداوود و نسائی و ترمذی آن را روایت کردهاند.
[3] - ترمذی آن را از طریق عائشه - رضیالله عنها - استخراج و روایت کرده است.
[4] - ابوداوود آن را درکتاب حدود، باب عفو از حدود مادامکه به حاکم نرسیده باشد، استخراج و روایتکرده است.
[5] - آیات ٦ تا ٩ برنامه قاعده «لعان» در فقه اسلامی است، و چهار حکم قطعی برای این نوع شوهر و همسر درپی خواهد داشت: الف -شوهر و همسر بدون هیچگونه مراسم طلاق، فورا از هم جدا میگردند و مهریه به زن داده میشود. ب - برای همیشه بر یکدیگر حرام و حق ازدواج مجدد را نخواهند داشت. ج - حد قذف از مرد و زن برداشته میشود. با این توضیحکه اگر مرد از اجرای برنامه لعان سرباز زند تازیانه میخورد، و اگر زن خودداری کند، رجم میشود. د - اگر زن در این ماجرا آبستن و فرزندی بزاید، متعلق به شوهر نخواهد بود و بلکه منتسب به همسر میگردد. (مترجم)
[6] - هلال پسر امیه یکی از سه نفری بودکه در جنگ تبوک واپس کشیده بود.
[7] - اُصیهب: مصغر آضهب.کسیکه موهای قرمزی داشته باشد.
[8] - اُریسح: مصغر ارسح. کسیکه باسنهایکمگوشتی داشته باشد.
[9] - حمش الساقین:کسیکه ساقهای باریکی داشته باشد.
[10] - اورق: گندمگون.
[11] - جعد: کسیکه خوشتیپ و دارای اندامهای برازنده باشد. کسیکه دارای موهای مجعد و آراسته باشد نه پریشانمو و ژولیده ... این دو صفت برای مدح است ... کسیکه کوتولو و دارای اندامهای چروکیده باشد.کسی که بخیل باشد ... این دو صفت برای نکوهش است.
[12] - جمالی:کسیکه تنومند و درشتاندام و دارای ترکیببندکامل باشد.
[13] - خدلّخ الساقین:کسیکه دارای ساقهای بزرگ باشد.
[14] - سابغ الالیتئن:کسیکه دارای باسنهایکامل و بزرگی باشد.
[15] - این غزوه، جنگ بنیمصطلق استکه در سال پنجم هجری - بنا به ارجح اقوال -روی داده است.
[16] - امام شمسالدین ابوعبدالله ابنقیم جوزیه بررسی کرده است و ثابت نموده استکه کنیزیکه از او پرسش گردیده است بریره نبوده است. چون بریره به هنگام داستان افک پیش عائشه نبوده است و مدتها بعد از این، مکاتبه کرده است و خود را بازخرید نموده است. امام علی -کرمالله وجهه - فرمود: ازکنیز بپرس. برخی از راویان نامکنیز را بریره قلمداد کردهاند.
[17] - در روایت ابناسحاق آمده است:کسیکه این سخن را و آن سخن را گفته است اسید پسر حضیر بوده است. امام ابنقیم جوزیه در کتاب زادالمعاد بررسی و تحقیقکرده استکه سعد پسر معاذ بعد از غزوه بنیقریظه پیش از داستان افک وفاتکرده است. کسیکه چیزی را گفته است که روایت کردهاند اسید پسر حضیر بوده است. امام ابنحزم نیز همچنین میگوید، و روایت عبیدالله پسر عبدالله پسر عتبه از عائشه را گواه میگیردکه در آن ذکری از سعد پسر معاذ نیست.
[18] - ابنشهاب گفته است: این آخرین چیزی استکه درباره این گروه اهل افک به ما رسیده است. بخاری و مسلم در صحیحین خود از زهری روایت کردهاند. همچنین ابناسحاق آن را از زهری با اندکی اختلاف نقلکرده است.
سورهی نور آیهی 34-27
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٢٧) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٢٨) لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ (٢٩) قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (٣١) وَأَنْکِحُوا الأیَامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (٣٢) وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَنْ یُکْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٣٣) وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَمَثَلا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ) (٣٤)
اسلام - همانگونه که قبلاً بیانکردیم -در پدید آوردن جامعۀ پاک بر عقوبت تکیه نمیکند. بلکه پیش از هر حیز بر پیشگیری تکیه میورزد. اسلام با انگیزههای فطری نمیجنگد. ولیکن انگیزههای فـطری را نظم و نظام میبخشد، و برای انگیزههای فطری فضای پاک خالی از انگیزههای ساختگی را تضمین میکند.
اندیشهای که در این ناحیه بر برنامۀ تربیتی اسلامی غالب است از یک سو به تنگنا انداختن فرصتهای گمراهی وگمراهسازی، و به دور داشتن عوامل فتنه و فـسـاد و انگـیزههای بدی و بدکرداری، و سر راه گرفتن بر اسباب و علل تحریککردن و برانگیختن است. و از دیگر سو از سر راه برداشتن سدّها و مانعهائی است که مانع اشباع طبیعی با وسائل پاک و مشروع میگردند. بدین خاطر است که اسلام برای خانهها و خانوادهها حرمت و کرامتی قرار میدهد که تعدّی و تجاوز بدان درست نمیباشد. در نتیجه مـردمان در خانهها و خانوادههایشان با دخول غرباء، بیخبر و ناگهانی رویاروی نمیشوند. بلکه غرباء باید اجازه بخواهند و بدانان اجازۀ ورود داده شود تا بتوانند به میان خانهها و خانوادهها بیایند. تا چشمان بیگانگان و نامحرمان به نهانیهای خانهها و خانوادهها نیفتد، و بیگانگان و نامحرمان با زنان و دختران اهالی منازل در حین غفلت برخورد نکنند و رویاروی نشوند ... درکنار اینها هم از مردان و زنان مسلمانان خواسته شد٥ است چشم چرانی نکنند و به نامحرمان خیره نشوند و نظر ننمایند. ازدواج ضامن حقیقی قناعت و بسندهکردن است ... اسـلام از عرضه داشتن کنیزکان برای زنا نهی میکند تا کار زنا سهل و ساده میسّر نگردد، و درنتیجۀ سهل و ساده میسّر بودن زنا، بزهکاری و فاحشهگری رواج یابد و شیوع پیدا کند. بگذار بهگونۀ فراختر و به شکل بازتری به همچون تـضمینهای پیشگیرانهای بنگریم که اسلام آنها را پیشنهاد، و مراعات آنها را خواستار است:
*
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٢٧) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٢٨) لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ (٢٩)
ای مؤمنان! وارد خانههائی نشوید که متعلّق به شما نیست. مگر بعد از اجازه گرفتن (با زنگ زدن یا در کوبیدن، و کارهائی جز اینها) و سلام کردن بر ساکنان آن. این کار بر!ی شما بهتر است (از ورود بدون اجازه و سلام). امید است شما (این دو چیز را به هنگام رفتن به منازل دیگران رعایت و آنها را) در مدّ نظر داشته باشید. اگر کسی را در خانهها نیافتید (که به شما اجازه دهد) بدانجاها داخل نشوید تا (کسی پیدا میآید و) به شما اجازه داده میشود. اگر هم به شـما (اجازه داده نشد و) گفتند: برگردید، پس برگردید (و اصرار نکنید). این (کار رجوع، زیبندهتر به حالتان و) پاکتر برایتان میباشد. خدا بس آگاه از کارهائی است که مـیکنید (پس با رهنمودهای او مخالفت نورزید). گناهی پر شما نیست که (بدون اجازه) وارد خانههای غیر مسکونی ) چون مسـجدها و دکانها و مهمانخانهها و هتلها و گرمابهها) شوید. چرا که (اماکن عامّه هستند و برای گروه مخصوصی بنا نشدهاند و) شما حقّ استفادۀ از آنها را دارید. خدا میداند آنچه را که آشکار میسازید و آنچه را که پنهان میدارید (و کارهای ظاهر و باطن شما در برابر علم او یکسان و نمایان است(.
خداوند خانهها را جای آرامش فرموده است. مردمان بدانجاها برمیگردند، و در آنجاها ارواحشان میآساید، و دلهایشان میآرامد، و بر زنان و نوامیس خویش ایمن میگردند، و سنگینیها و دشواریهای برحذر بودن و پرهیز کردن و حرص و جوش زدن اعـصاب خردکن را از خود دور میاندازند.
خانهها این گونه و اینسان نمیگردند مگر آنجاها حرم امن و امان بشوند، و کسی اجازۀ ورود بـدانجاها را نداشته باشد جز با آگاهی و با اجازۀ ساکنان آنجاها. آن هم هنگامی که اهالی خانهها بخواهند، و حالت و وضعی را داشته باشند که بخواهند مردمان ایشان را با آن حالت و وضع ملاقات کنند.
این به جای خود، گذشته از آن حرمتشکنی خانهها به وسیلۀ ورود بدون اجازۀ دیگـران بدانـجاها، چشـمان بیگانگان وارد شونده به خانهها را مـتوجّه زنان و دختران میکند، و اندامهای فتنهانگیزی را میبینند که شهوات را برمیانگزند، و به گمراهی و گمراهسازی فرصت مـیدهـند، گمراهی و گمراهسازیای که از ملاقاتهای گذرائی و از نگاههای کوتاهی برمیخیزد و فراهم میآید که چهبسا تکرار میشود و به نگـاههای هدفداری تبدیل مـیگردند، نگـاههای هـدفداری که گرایشها و کششهائی آنها را به جنبش درمیاندازند که همان ملاقاتهای نخستین بیهدف و بیانتظار آنها را بیدار میکند، و آنها را بعد از چند گام به ارتباطها و دیدارهای بزهکارانه تبدیل میسازد، و یا آنها را به شهوتهای نامقدّسی تغییر میدهد که عقدههای روانی و کجرویها از آنها برمیخیزند و نشأت میگیرند.
در جاهلیّت مردمان تاخت مـیآوردند و به خـانهها میریختند. کسی که اینگونه به خانهها وارد میشد، پس از ورود میگفت: تازه آمدهام و داخـل شدهام! چهبسا صاحب خانه را با اهل و عیال خود در حالتی میدید که درست نبود کسی آن دو را در این حالت و بدین وضع مشاهده کند. گاهی اتّفاق میافتاد که هـسر لخت و عور میبود و چیزی بر عورت نمیداشت. همسر بدین شکل مـیبود یـا شوهر بدین صوررت میبود. این امر سخت میآزرد و جریحهدار میکرد، و خانهها را از امن و امان محروم و از آرامش و اطمنان بیبهره میکرد. از دیگر سو وقتی که چشم به چیزی میافتاد که محرّک و انگیزنده ، انسانها را در اینجا و آنجا به فتنه و بلا دچار میساخت.
بدین جهت خدا مسلمانان را با این رسم والا تـربیت میکند، رسم اجازۀ ورود خواستن به خانهها، و سـلام کردن بر ساکنان آنجاها، تا وارد شونده با اهالی خانه بتواند انس و الفت بگیرد، و تربن و وحشت از درونها برخیزد، پیش از این که ورود انجام پذیرد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا).
ای مومنان! وارد خانههائی ثشوید که متعلّق به شما نیست. مگر بعد از اجازه گرفتن (بـا زنگ زدن یا در کوبیدن، و کارهائی جز اینها) و سلام کردن بر ساکنان آن.
قرآن از اجازه خواسش با انس و الفت گرفتن تعبیر میکند. این تعبیر هم الهامخش لطافت و ظرافت اجازه خواستن است، و لطـافت و ظرافت شیو٥ای را میرساند که کوبندۀ در رعایت میکند و اجازۀ ورود میخواهد. بدین شـیوۀ زیبا و محترمانه بر دلهای اهل خانه مینشیند و در ژرفای درونهایشان انس میگزیند، و آمادگی پذیره رفتن او را ییدا میکنند. این هم نگرش باریک و دلانگیزی است کـه در آن احـوال مـردمان مورد رعایت و عنایت قرار میگیرد، و شرائط و ظروف اوضاع آنان در خانههایشان ییش چشم داشته میشود، و ضروریّات و نیازمندیهائی درنظرگرفته میشود کـه اهل خانه چهبسا بدانها به سبب وارد شوندگان در شب یا روز ناراحت و بدحال گردند.
بس از کسب اجازه یا در خانه ها کسی از اهالی آنجاها وجود دارد و یا وجود ندارد. اگر کسی وجود نداشته باشد جائز نیست پس از اجازه خواستن حریم خانهها را شکست و بیـباکانه بدانجا وارد گردید، چـون دخول و ورودی بدون اجازه دادن نباید صورت بپذیرد:
(فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ).
اگر کسی را در خانهها نیافتید (که به شما اچازه دهـد بدانجاها داخل نشوید تا (کسی پیدا میآید و) به شـما اجازه داده میشود.
اگر کسی از اهالی خـانه در خـانه بود، تنها اجازه خواستن، دخول و ورود را آزاد و مـبا ح نمیگردانـد.
بلکه اجازه خواستن منوط به اجازه دادن است. اگر اهل خانه اجازه ندادند دخول و ورودی صورت نمیپذیرد، و واجب است بدون توقّف و انتظار برگشت و رفت:
(وَإِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَى لَکُمْ).
اگر هم به شما (اجازه داده نشد و) گفتند: برگردید، پس برگردید (واصرارنکنید). این (کار رجوع، زیبندهتر به حالتان و) پاکتر برایتان میباشد.
برگردید بدون اینکه ناراحت شوید و برنجید، و بدون این که احساس کنید اهل خانه با شما بیادبی میکنند، یا از شما تنفّر و گریز دارند. مردمان دارای سرّها و رازهای خود، و دارای عـذرها و معذرتهای خویش هستند. لازم است ارزیابی و سنجش شرائط و ظروف خودشان در هر زمانی به خودشان واگذارگردد.
(وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ) (٢٨)
خدا بس آگاه از کارهائی است که مـیکنید (پس با رهنمودهای او مخالفت نورزید(.
خدا مطّلع از نهانیهای دلهـا، و آگاه از
انگیزهها و
جاذبهها و
دافـعههای
درونها است. ولی
خانههای
عمومی، از
قبیل:
مهمانخانهها و
هتلها و سالنها و منازلی که برای ضیافت و پذیرائی آماده
گردیدهانـد و
مستقلّ از خانههای مسکونی هستند، ورود و دخول بدانجاها بدون
اجازه مانعی ندارد، چون اجازه خواستن مشقّت به بار میآورد و تولید زحمت میکند. البته چنین ورود و دخولی بلامانع است مادام
که علّت اجازه خواستن منتفی باشد:
(لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَکُمْ).
گناهی بر شما نیست که (بدون اجازه) وارد خانههای غیر مسکونی (چون مسجدها و دکـانها و مهمانخانهها و هتلها و گرمابهها) شوید. چرا که (!ماکن عامّه هستند و پـرای گروه مخصوصی بنا نشـدهاند و) شما حـقّ !ستفادۀ از آنها ر! دارید.
(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ) (٢٩)
خدا میداند آنچه را که آشکار میسازید و آنچه را که پنهان میدارید (و کارهای ظاهر و باطن شما در براپر علم او یکسان و نمایان است(.
خدا بر ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدای شما اطّلاع دارد. او در پنهان و آشکار شما را می پاید. این مراقبت و پائیدن باید اطاعت دلها را تضمین کند، و موحب امتثال امر از آن ادب والا و رسم بالای مذکور در کتاب خدا گردد، آن کتابی که برای انسانها برنامۀ کاملی را در هر جهتی و رویکردی ترسیم میکند.
قرآن برنامه زندگی است. قرآن اینگونه به جزئیّات زندگی اجتماعی میپردازد، و این گونه به جزئیّات زندگی اجتماعی عنایت میورزد. چه قرآن به جزئیّات و کلّیّات زندگی توجّه دارد، تا با این توجّه، میان بخشها و بـندهای جـزئی زنـدگی، و میان انـدیشهها و چارهسازیهای کلّی زندگی، هماهنگی و همآوائی برقرار سازد. اجازۀ ورود خواستن از اهالی خانهها حـرمت و کرامت خانهها را محقّق میسازد، حرمت وکرامتی که خانهها را محلّ بازگشت و جایگاه آرامش و اطمینان می گرداند. اجازۀ ورود خواستن، اهالی خانه را از درد و رنج ناگهانی ورود به درون خانه، و از نگرانی و دل شورۀ بیخبر وارد خانه گردیدن بیگانگان، و از اذیّت و آزار سر زده داخل خانه شدن این و آن، و مشاهدۀ دختران و زنان توسّط نامحرمان، نجات می بخشد ... البته تنها دختران و زنان نیستند که چنین متبادر به ذهن میشود که مردمان دوست نمیدارند چشم بیگانگان بدانان بیفتد. بلکه مردمان میخواهند عورتشان جدای از عورت بدن که به هنگام ذکر لفظ عورت متبادر به ذهن میشود، محفوظ بماند. بلکه باید عورت طعام، و عورت لباس، و عورت وسائل خانه را نیز بر معنی واژۀ عورت افزود. چرا که اینها چیزهائی هستند که اهالی خانه دوست نمیدارندکه بیگانگان و نامحرمان ناگهانی بر سرشان بتازند و همچون چیزهائی را بدون آمادگی قبلی ایشان و خود را جمع و جور کردن انان ببینند و دید بزنند. عورتهای احساسات و عواطف و حالات روانی نیز عورت بشمارند. ایا چه کسانی از ما دوست میدارند که مردمان ایشان را ببینند، بدانگاه که ایشان در حالت و وضع ضعفی هستند وگریه کنند چون متأثّر از چیزی شدهاند، یا به سـبب کاری که خشـم برانگز است خشمگین هستند، و یا در وضعی هستند که از درد و رنجی شکوه و ناله و افغان سـر میدهند، درد و رنجی که از بیگانگان آن را نهان و پنهان میدارند؟!
برنامۀ قرآنی همۀ این ریزهکاریها را با همچون ادب والائی مراعات میدارد، ادب اجازه خواستن؛ و با این ریزهکاریها فـرصتهای انـدک نگاهها و نگرشها و ملاقاتها و برخوردهای گذرائی را مراعات میدارد که از دیرباز در دلها و درونها شهوتها و رغبتهای پنهان را بیدار ساخته است، و از دیرباز علاقهها و ملاقاتها از آن نگـاهها و نگرشها و برخوردها برخاسته است، علاقهها و ملاقاتهائی که اهریمن آنها را تـرتیب داده است، و بـدانها دور از چشمان دیگران و دلهـای دلسوزان، در اینجا و آنجا جهت داده است!
کسانیکه ایمان آورده بودند از همان روز نـخستینی که این آیات نازل گردید و با آنها مخاطب گردیدند، این درسها را پذیرفتند، و پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم خودش بدانها آغازید.
ابوداوود و نسائی با اسنادی کـه داشتهاند از سخن ابوعمر اوزاعی با روایت از قیس پسر سعد پسر عباده ذکر کردهاند که گفته است: پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم تشـریف آوردند تا در منزلمان ما را ملاقات فرمایند. فرمود:
(السلام علیکم و رحمه الله).
درود و رحمت خدا بر شما باد.
سعد پاسخ آهستهای بدو داد. قیس گفته است:گفتم: آیا به پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم اجازه ورود نـمیدهی؟! گفت: بگذار زیاد بر ما سلام بکند (تـا از دعایش بـهرهمند شویم). سپس پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:(
(السلام علیکم و رحمه الله).
درود و رحمت خدا بر شمـا باد.
سعد پاسخ آهستهای بدو داد. سپس پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
(آلسلام علیکم و رحمه الله(.
درود و رحمت خدا بر شما باد.
آن گاه پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آل و سلّم برگشت و رفت. سعد به دنبال او دوید و بدو عرض کرد: ای پیغمبر خدا من سلام تو را میشنیدم و بدان آهسته پاسخ میدادم تا بیشتر بر ما درود و رحمت بـفرستی ... سعد گفته است: پیغمپر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بـا او بـرگشت. سـعد دسـتور داد وسائل استحمام او را فراهم آورند. پیغـبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در آنجا خود را شست. سعد بدان حضرت جامۀ خمیصهای[1] داد که با زعفران یا با ورس[2] یعنی روناس رنگ شده بود. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را بر خود پیچید، سپس پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستهایش را بلندکرد و فرمود:
(اللهم اجعل صلاتک ورحمتک على آل سعد بن عبادة).
خداوندا مغفرت و مرحمت خود را بهرۀ خانوادۀ سعد پسر عبّاده فرما ...“
تا آخر حدیث ...
ابوداوود با اسنادی که دارد از عبدالله پسر بشر روایت کرده است که گفته است: هر وقت پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دم در کـسانی میرفت، روبهروی در نمیایستاد. بلکه در گـوشۀ راست یا در گـوشۀ چپ در میایستاد، و میفرمود:
(السلام علیکم.السلام علیکم ).
درودتان باد. درودتان باد.
زیرا درها در آن روز و روزگار پردهای نداشتند. ابوداود همچنین از هذیل روایت کرده است که گفته است: مردی آمد - یا گفته است: عثمان گفته است: سعد آمد - بر درگاه پیغمبر صلّی الله علیه و آل و سلّم ایستاد و اجازۀ ورود خواست. بر دم در ایستاد - عثمان گفته است: رو به روی در ایستاد -پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود:
(هکذا عنک - أو هکذا - فإنما الاستئذان من النظر).
این شیوه از تو سزا است؟! -یا: اینگونه؟! -چه اجازه خواستن برای نگریستن است. (تو که داری مینگری!). در صحیح بخاری و در صحیح مـسـلم از پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت است که فرموده است:
(لو أن امرأ اطلع علیک بغیر إذن , فحذفته بحصاة ففقأت عینه ما کان علیک من جناح).
اگر شـخـصی بدون اجازه تو (به خانۀ تو چشم بیندازد و) دیدهور شود، و تو سنگی را به سوی او بیفکنی و چشم وی را کور گردانی، گناهی بر تو نیست.
ابوداود با اسنادی که دارد از ربعی روایت کرده است که گفته است: مـردی از بنی عامر آمـد و از پیغمبر خدا صلّی الله علیه واله وسلّلم که در خانۀ خود بود، اجازۀ ورود خواست و گفت:آیا وارد شوم؟ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به خادم خود فرمود:
(اخرج إلى هذا فعلمه الاستئذان , فقل له:قل:السلام علیکم . أأدخل ? ).
به پیش این مرد بیرون برو و بدو شیوۀ اجازه خواستن را بیاموز. بدو بگو: بگو: درودتان باد، آیا داخل شوم؟. مردی که در بیرون بود، فـرمودۀ او را شنید و گفت: درودتان باد، آیا داخل شوم؟ ییغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو اجـازه فرمود، و او داخل شد.
هشیم گفته است: مجاهد گفته است: ابـنعمر از کاری برمیگشت. شنزار تافته او را اذیّت رسانیده بود. دم در خیمۀ یک زن قریشی رفت و گفت: درودتان باد. آیا داخل شوم؟ زن گفت: با امن و امان داخل شو. ابنعمر سخن خود را تکرار کرد. زن نیز سخن خود را دوباره گفت. ابنعمر این پا و آن پا میکرد. گفت: بگو: داخل شو. زن گفت: داخل شو. پس ابنعمر داخل شد.
عطاء پسر رباح از ابنعبّاس -رضیاللهعنهما - روایت کرده است که گفته است:گفتم: آیا اجازۀ ورود بخواهیم از خواهران یتیمی که دارم و تحت سـرپرستی مـن در یک خانه بسر میبرند؟ گفت: بلی. سخنم را دوباره تکرار کردم تا به من اجازه دهد، ولی
نپذیرفت و گفت: دوست داری که ایشان را لخت و عریان ببینی؟ گفتم: خیر.گفت پس اجاره بخواه. این بار نیز سخنم را تکرار کردم. گفت: آیا دوست میداری از خدا فرمانـرداری کنی؟گفتم: بلی. گفت: پس اجازه بخواه.
در حدیث صحیح از پیغـبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده استکه او نهی فرموده است از این که شوهر شبانه به میان اهل و عیال خود برگردد ... در روایتی چنین آمده است: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نهی فرمود٥ است از این که شوهر شبانه به میان اهل و عیال خود برگردد تا خیانت و لغزش ایشان را پیجوئی کند.
در حدیث دیگری آمده است که پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز به مدینه آمد. شتر خود را در بیرون مدینه خواباند
و فرمود:
(انتظروا حتى ندخل عشاء - یعنی آخر النهار - حتى تمتشط الشعثة , وتستحد المغیبة).
منتظر بمانید تا آخر روز وارد شویم، تا این که موهای پریشان شانه گردد، و موهای نهان تر!شیده شود.
احساس پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و احساس اصحاب او تا این حدّ برخوردار از لطافت و دقّت میگردد. این هم در پرتو ادب والای درخشانی است که یزدان بدیشان آموخته است، و در پرتو نور خدا رخشان گردیده است. ما امروزه مسلمانیم، ولیکن احسـاس مـا از این ریزهکاریها بیبهره گردیده است وکند و غلیظ شده است.کسی از ما بر برادرش در خانهاش میتازد، در هر لحظهای از لحظات شب و روز که بخواهـد در را میزند. باز هم در را میزند. دیگر باره در را میزند و هرگز برنمیگردد و نمیرود تا اهل خانه را به ترس و هراس میاندازد و در را برای او باز میکنند. چه بسا او تلفن هم دارد و می تواند تلفنی اجازۀ آمدن را بخواهد، پیش از اینکه شخصاً بیاید و ببیند بدو اجازه میدهند یا بداند موعد مناسب نیست. ولی او این راه را نادیده می گیرد تا بی موقع یورش آورد و درغیر موعد خـود بیاید و سر برسد. گذسته از این، عرف و عـادت هم نمیپذیرد که همچون شخصی از خانه گردانده شود - تازه که آمده است - هر چند که اهل خانه ناگهانی آمدن او را نپسندند، ناگهانی آمدن که بدون اطّلاع قبلی و بدون انتطار پیشین صورتگرفته است!
ما امروزه مسلمانیم، ولیکن ناگهانی در دوستان را میزنیم در هر لحظهای از لحظات زمان غذا خوردن و بر سفره نشستن.اگر خوراک را به پیش ما نکشند و سفره را برایمان پهن نکنند، از آنان دلخور میشویم و میرنجیم! در شب آینده هم در منزل ایشان را میکوبیم. اگر ما را تا صبح درخانۀ خود نگاه ندارند، دلخور میشویم و رنجش خاطر ییدا میکنیم. بدون این که عذرهایشان را در این و در آن بسنجیم و بپذیریم! این بدان خاطر است که متأدّب به اسلام نیستیم، و ما خودمان را پیرو چیزی نمیکنیم که پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را با خود به ارمغان آورده است و در برابر آن کرنش نمیبریم. بلکه ما بندگان عرف و عادت و رسوم و آداب غلط و بزهکارانه هستیم، عرف و عادت و رسوم و آدابی که خدا دلیل و حجّتی همراه آن نفرموده است و سلطه و قدرتی بدان نبخشیده است! دیگران را میبینیم، آنان که اسلام را گردن ننهادهاند و بدان نگرویدهاند. ایشان را میبینیم که در رفتارشان آداب و مقرّراتی را مراعات مـیدارند که شبیه به چیزهائی است که آئین ما آن را به ارمغان آورده است، تا ادب و اخلاق روحانی ما بشود، و رسوم و عادات رفتارمان در زندگی گردد.گاهی از آنچه دیگران بر آن هستند شگفتزده می شویم، و آن را به عنوان چیز شگرف و نادرهای روایت میکنیم، و تلاش نمیکنیم که دین واقعی و اصیل خود را بشناسیم، و با آرامش خاطر به زیر سایۀ آن برگردیم.
پس از پایان گرفتن ادب اجازه خواستن ورود به منازل که یک قانون پیشگیری و حـرکت در راه پاکسازی احساسات، و پرهیز از اسباب و علل فتنۀ گذرا و گرفتار آمدن ناگهانی است، روند قرآنی راه را بر فتنه و آشوب سدّ میکند تا شتر فتنه و آشوب نتواند زانو بند خود را پاره کند و آزاد و رها گردد براثر دیدن اتدامهائی که فتنه برانگیزند، و براثر حرکت تندی که به گمراهی و گمراهسازی می خواند:
(قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (٣١)
(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان) چشمان خود را فروگیرند، و عورتهای خویشتن را (با پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند. این برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است. بیگمان خداوند از آنچه انجام مـیدهند آگاه است (و سزا و جزای رفتارشان را میدهد). و به زنان مؤمنه بگو: چشمان خود را (از نامحرمان) فروگیرند (و چشمچرانی نکنند) و عورتهای خویشتن را (همچون سر، سینه، بازو، ساق، گردن، خلخال، گـردنبند، بازوبند) نمایان نسازند، مگر آن مقدار (از جمال خلقت، همچون چهره و پنـجۀ دستها) و آن چیزها (از زینتآلات، همچون لباس و انگشتری و سرمه و خضاب) که (طبیعتاً) پیدا میگردد، و چارقد و روسریهای خود را بر یقهها و گریبانهایشان آویزان کنند (تا گردن و سینه و اندامهائی که احتمالا از لابلای چاک پیراهن نمایان میشود، درمغزض دید مـردم قـرار نگیرد) و زینت (انـدام یا ابـزار) خود را نمودار نسازند مگر برای شوهرانشان، پدرانشان، پدران شوهرانشـان، پسرانشان، پسران پسرانشان، برادرانشان، پسران برادرانشان، پسران خواهرانشان، زنان (همکیش) خودشان، کنیزانشان، دنبالهروانی که نیاز جنسی در آنان نیست (از قبیل: افراد مخنّث، ابلهان، پیران فرتوف، اشخاص فلج)، و کودکانی که هنوز بر عورت زنان آگاهی پیدا نکردهاند (و چیزی از امور جنسی نمید!نند)، و پاهای خود ر! (به هنگام ر!ه رفتن به زمین) نزنند تا زینتی که پنهانش میدارند (جلب توجّه کند و صدای خلخال پاهایشان به گوش مردم برسد و) دانسته شود. ای مومنان! همگی به سوی خدا برگردید (و از مخالقتهائی که در برابر فرمان خدا داشتهاید توبه کنید) تا رستگار شوید.
هدف اسلام برپائی و برجائی جامعۀ پاک و پاکـیزهای است، جامعهای که در آن هـر لحظه و آن شهوات برانگیخته نشود، و در آن در هر لحظه و آن تحریکات گوشت و خون صورت نپذیرد. چهکارهای برانگیختن و تـحریک کردن پـیاپی به شعلهور شدن آتش هوسرانیهائی سر میکشد که نه هرگز خاموش میگردد و نه هرگز سیراب میشود و بس میکند. نگاه خائنانه، و حرکت تحریکآمیز، و زینت لختیگری، و پیکر عریان، ... همه و همه حیزی انجام نمیدهند وکاری نـمیکنند مگر این که آن آتش سوزان حیوانی دیوانهوار را به تکان و هیجان میاندازند! و مگر این که زمام ازکف اعصاب و اراده به در آورند! آن وقت یا هرج و مرجی پدیدار میآید که مقیّد به قید و قیودی نمیگردد، و بیماریهای عصبی و عقدههای روانی ناشی از سرکوبی هوسهای برانگیخته شده، بروز و ظهور میکند! بدین هنگام آشکار میشود که همچون کارهائی جز شکنجه و آزار نبوده است!!!
یکی از وسائل و ابزار کار اسلام برای پدید آورون جامعۀ پاک و پاکیزه، از یک سو سدّ و مانع ایجاد کردن بر سر راه این انگیزهها و تحریکات نابجا و ناروا است، و از دیگر سو استوار و برقرار داشتن انگیزۀ فطری و ژرفی است که میان دو جنس مخالف موجود است، استوار و برقرار داشتن آن به صورت درست و سالمی که خودش از آن برخوردار است، و با نیروی طبیعی و سرشتیای که خود دارد، بدون این که به شکل تحریکات مصنوعی و ساخـتگی صورت پذیرد، و بلکه به شکل طبیعی و ایمن و پاک خود به کار رود و در مسیر صحیح خود انجام شود.
در وقتی از اوقات شائع شده بودکه نگاه آزاد، سخن بیپرده، آمیزش سهل و ساده، شوخی آسایشبخش میان دو جنس مخالف، و اطّلاع بر مواضع نهان دلربا، و ... همۀ اینها از یک سو مایۀ آسایش و آرامش و رهائی نیروهای امیال از حالت تراکم و انفجار، و آزادسازی خواستها و آرزوهای زندانی میگردد، و از دیگر سو مایۀ پیشگری از سرکوبی، و از عقدههای روانی میشود، و باعث میگردد فشار جنسی کمتر و سبکتر شود، و زبانۀ آتش جهشهای خطرناک وکششهای بیمناکی که در فراسوی فشار جنسی است فروکشکند ... و چیزهای دیگری غیر از اینها ...
اینها شائع گردیده بود به دنبال پیدایش برخـی از نظریّههای استوار بر جداسازی انسان از ویزگیهای خاصّی که دارد و انسان را از حیوان جدا میکند. و به دنبال این که انسان را به قانون حیوانی برگشت دادند که به گل فرو رفته است و به گل میاندیشد! به ویژه وقتی که نظریّه فـروید[3] پیش آمد. و لیکن اینها جز فرضیّههای نظری نبودند. من در کشورهائی که بیبند و باری و آزادی و رهائی از همۀ قید و قیودهای اجتماعی و اخلاقی و دینی و انسانی، فـراوانتر و گستردهتر است، با چشمان خود چیزی را دیدم که این فرضیّهها و نظریّهها را تکذیب میکند و از بنیاد نادرست نشان میدهد.
بلی من خودم مشاهده کردم در کشورهائی که حتی یک
قید و بند لختی بدن، و آمیزش دو جنس مخالف با همۀ شکلها و صورتهائی که برای آن تصوّر میشود، وجود ندارد، همۀ اینها به تهذیب انگیزهها وکششهای جنسی، و به نظم و نظام بخشیدن آن منتهی نگردیده است. بلکه کـار به شعلهور شدن آتش گرایش جنسی دیوانهوار منتهی شده است، گرایش جنونآمیزی که سیریپذیر نیست. و همین که آتش آن لحظهای فروکش کرد دیگر باره سر برمیزند و تنوره میکشد و تشنه کام می ماند و بیش از پیش بالا میرود و فروزان میشود و جهش و پرش پیدا میکند! در آنجاها بیماریهای روانی و عقدههائی را دیدم که چنین تفهیم و برداشت شده بود این گونه بیماریها و عقدهها جز از محرومیّت همچون چیزهائی پدید نمیآیند! و جز از حسرت بر جنس مقابل نهان از دیدگان، و پوشیده در پردههای قـید و قیود مردمان اینجا و آنجای جهان، سر برنمیزنند و نشأت نمیگیرند! این گونه بیماریها و عقدههای روانی را به وفور دیدم، و به همراه آنها همجنس بازی و انحرافات را با همۀ انواع و اقسامی که دارد یافتم ... اینها نتیجه و ثمرۀ آمیزش حاصل از اختلاط کاملی بود که قید و بندی بر آن نبود، و حدّ و مرزی برای آن وجود نداشت. حاصل دوستی و دوست بازیهای میان دو جنس مقابل بود، دوستی و دوست بازیهائی که با آن همه چیز آزاد میگردد! این بیماریها و عقدهها از اندامهای لختی سر چشمه گرفته بود که بر سر راه و پیش پای همگان بود. از حرکات هوسانگیز، و نگاههای آشکار، و نگرشهای محرک نشأت یافته بود. اینجا مجال شرح و بسط و بیان حوادث و شواهدی نیست که آشکارا دالّ بر ضرورت تجدید نظر دربارۀ همچون فرضیّهها و نظریّههائی است که واقعیّت عینی و جهان دیدنی آن را فریاد میدارد.
گرایش فطری مرد و زن گرایش ژرفی در تشکیل حیات است. زیرا یزدان سبحان ادامۀ زندگی و امتداد حیات را بر این زمین، و پیاده شدن و محقّق گردیدن جانشینی این انسان در آن را منوط و مربوط بدان فرموده است.
اینگرایش یک گرایش دائمی است. مدّتی میآرامد، سپس دوباره برمیگردد. برانگیختن این میل فطری در هر زمانی بر شدّت و طغیان آن میافزاید، و آن را به یک کشش مادی جهت رسیدن به لذّت تبدیل مینماید. هر وقت همچون لذّتی دست ندهد اعصاب تحریک شده خسته و کوفته میگردد. این هم به منزلۀ نوعی عذاب مستمرّ و شکنجۀ دائم است!.. نگاه هوسانگیز است. حرکت هوسانگیز است. خنده هوسانگیز است. ناز و کرشمه هوسانگیز است. چهچه زدنی که بیانگر این گرایش و کشش باشد هوسانگیز است ... راه امن و امان کم کردن این انگیزهها و محرّکها است، تا بدانجا که این گرایش و کشش در حدود و ثغور سرشتی خود بماند، و بدان پاسخ سرشتی داده شود ... این برنامهای است که اسلام آن را برمیگزیند. همراه با آن به تهذیب و تزکیۀ سرشت میپردازد، و نیروها و توانهای بشری را به امور زندگی اخروی سرگـرم و مشغول میگرداند، اموری که از انگیزۀ گوشت و خون فراتر مـیرود، و پاسخ به انگیزۀ گوشت و خون یگانه راه و یگانه هدف نمیشود!
در دو آیهای که در اینجا مورد بررسی قرار میگیرد، نمونههائی از این تنگکردن و کم کردن دائرۀ فرصتهای تحریک نمودن و برانگیختن و گمراه شدن و گمراه کردن و شیفتگی و شیدائی دوجانبه است:
(قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (٣٠)
)ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محل زینت نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویشتن را (بـا پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند. ایـن برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است. بیگمان خداوند از آنــچه انجام مــیدهند آگاه است (و سـزا و جزای رفتارشان را میدهد(.
نظر نکردن از سوی مردان، ادب روانی است. تلاشی است که برای چیره شدن بر اطّلاع پیداکردن از زیبائیها و اندامهای دلربای چهرهها و بدنها انـجام میگیرد. همچنین کوششی است برای بستن نخستین پـنجره از پنجرههای شیدائی و گمراهی، و یک سعی عملی است برای حائل و مانع شدن وصول تیر زهرآگـین نـظر و رسیدن آن به سیاه خال دل انسان است!
مصون و محفوظ نمودن عورت ثمره طبیعی نظر نکردن است. یا به عبارت دیگر گام دومی برای استوار داشتن اراده، و بیداری دیدهبانی و نگاهبانی، و تسلّط یافتن بر رغبت پیداکردن در مراحل نخستین آن است. بدین خاطر است که در یک آیه میان آن دو جمع آورده میشود، و یکی سبب و دیگری نتیجه قلمداد میگردد. یا آن دو تا دوگام پیاپی در جـهان درون و در جهان بیرون به حساب میآیند، و هر دوگام هم بسی بـه همدیگر نزدیکند.
(ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ).
این برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است.
این کار برای احساسات و عواطف ایشان پاکتر است. بهتر هم تضمین میکند که احساسات و عواطف آنان با تأثّرات و انفعالات شهوانـی در غیر جای مناسب و مشروع و پاک خود آلوده شود، و به مـرتبۀ پست حیوانی سقوط کند و سرنگون شـود. این کار بـرای مردمان پاکتر، و برای زنان و دختران و نـاموسها و آبروهایشان، و برای فضائی که در آن میزیند، و برای هوائی که تنفّس میکنند محفوظ کنندهتر است.
خدا است که ایشان را بدین محافظت و مراقبت
میخواند.
او که کـاملاً آگاه از ترکیببند روانی و تشکیلات فطری انسانها
است، و
بسی مطّلع از حرکات نفوس و حرکات اندامهایشان است:
(إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (٣٠)
بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است (و سزا و جز!ی رفتارشان را میدهد).
(وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنّ).َ
و به زنان مومنۀ بگو: چشمان خود را (از نامحـرمان( فرو گیرند (و چشم چرانی نکند) و عورتهای خویشتن را (با پوشاندن و دوری از رابطۀ نامشروع) مـصون دارند.
زنان نباید نگاههای گرسنۀ دزدانه بیندازند، یا نگاههای پیام رسان و هوسانگیز را داشته باشند، نگاههائی که در سینههای مردان غوغا بهپا میکند و آشوب میاندازد و فتنههای نهفته در زوایای دلهایشان را بیدار میکند. و نباید عورتهای خـود را جز در راه حلال پاک، آزاد بدارند، حلال پاکی که به فطرت در فضای پاک باسخ مـیگوید، و فرزندانی که از راه آن پـا به جهان میگذارند از رویاروئی با جامعه و زندگی شرمندگی نمیبرند.
(وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا).
و زینت خویش را (همچون سر، سینه، بازو، ساق، گردن، خلخال، گردنبند، بازوبند) نمایان نسازند، مگر آن مقدار (از جمال خلقت، همچون چهره و پنچه دستها) و آن چیزها (از زینتآلات، همچون لباس و انگشتری و سرمه و خضاب) که (طبیعتاً) پیدا میگردد.
زینت برای زنان حلال است، و زینت پاسخ به فـطرف ایشان است. هر زنی آزمند است بر ایـن که زیبا و آراسته باشد، و زیبا و آراسته جلو٥گر آید. زینت هم از عصری تا عصر دیگری اختلاف پیدا مـیکند. ولیکـن اساس آن در درون فطرت یکی است، و آن علاقه و رغبت برای کسب آن یا تکمیل کـردن آن و جلوهگر نمودن آن در برابر مردان است.
اسلام با این علاقه و رغبت مبارزه نـمیکند، ولیکـن اسلام این علاقه و رغبت را نظم و نظام و سر و سامان میبخشد، و آن را متبلور و جلوهگر در جهت دادن بدان برای مرد واحدی میسازد که شریک زندگی است. بدو آزادی میدهد که او اطّلاع پیدا کند و بنگرد به زیبائی و جلوهگـری زن خود، آن زیبائی و جلوهگریای که کسی جز او حقّ ندارد بر آن اطّلاع پیدا کند و بدان بنگرد. با او در اطّلاع و نگرش به چیزهائی، محارم وکسانی که بعداً در آیه ذکر شدهاند مشترک هستند، اشخاصی که چنان اطّلاع و نگرشی، شهوات آنـان را تحریک نـیکند و برنمیانگیزد.
زینت چهره و دستها که معـولاً پیدا و نمایان میگردد، کثیف و ظهور آن جائز است. زیـرا بیدایبثن چهره و دستها برابر فرمودۀ پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مباح است. پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به اسماء دختر ابوبکر میفرماید:
(یا أسماء إن المرأة إذا بلغت المحیض , لم یصلح أن یرى منها إلا هذا[4]- وأشار إلى وجهه وکفیه).
ای اسماۀ زن وقتی که عادت ماهانه را پیدا کرد، درست نیست که جز این از او دیده شـود -اشاره فرمود به چهرهاش و کف دو دستش.
(وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ).
و چــارقد و روسـریهای خود را بر یـقهها و گـریبانهایشان آویزان کنند (تا گـردن و سینه و اندامهائی که احتمالا از لابلای چاک پیراهن نمایان میشود، در معرض دید مردم قرار نگیرد(.
جُیُوب جمع جثب است که به معنی گریبان ییراهن است. خُمُر هم جمع خمار است که به معنی روسری و چارقد است که سر و گلو و سینه را میپوشاند. روسری و چارقد برای این است تا محلّهای زیبائی و دلربائی را بپوشاند و نگذارد آنها در معرض دیدههای گرسنه قرار بگیرند، حتی در معرض دید ناگهانی واقع شوند، آن دیدی که پرهیزگاران خویشتن را برحذر میدارند از این که آن را طول دهند یا تکرار کنند. ولیکن پس از وقوع نظر ناگهانی گاهی در زوایـا و پیج و خمهای درونشان نهان و پنهان میگردد و درکمین میماند، هم بدان گونه که انگار اندامهای زیبا و دلربا عیان دیده شده است!
خداوند نمیخواهد دلها را با این نوع از بلا بیازماید و همچون مصیبتی را وسیلۀ امتحان و ابزار آزمون نماید. زنان مؤمنی که این نهی را دریافت داشتند، زنان مؤمنی که دلهایشان با نور یزدان منوّر و درخشان بود، در اطاعت و فرمانبرداری از آن درنگ و منگ منگ نکردند، هرچند که علاقه و رغبت فطری به نمایاندن زینت و جمال داشتند. زن در دوره جاهلیّت عـرب - همان گونه که امروز زن در جاهلیّت جدید چنین میکند -از میان مردان میگذشت سینه چاک و سینه لخت، و چیزی سینۀ لخت او را نمیپوشاند. چهبسا گردن خود را نشان میداد، و کاکلها و موهای جلو سـر خویش را مینمود، و گوشوارههای گوش خویش را پیدا و هویدا میکرد. هنگامیکه یزدان سبحان به زنان دستور فرمود که روسریها و چارقدهای خود را بر یقهها وگریبانهای خود بیندازند، و زینت و جمال خود را هویدا نکنند، مگر آن بخش که به طـور طبیعی پدیدار میگردد، آن گونه شدند و رفتار کردند که عائشه - رضیاللهعنها - دربارۀ ایشان گفته است: «خداوند رحـمت کناد زنان مهاجر نخستین را. وقتی که خدا این را نازل کرد که:
(وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ).
و چـارقد و روســریهای خــود را بر یقهها و گـریبانهایشان آویزان کنند (تا گردن و سینه و اندامهائی که احتمالاً از لابلای چاک پیراهن نمایان میسود، در معرض دید مردم قرار نگیرد(.
آنان جامههای خود را پاره کردند و آنـها را چـارقد و روسری نموده و بر خود پوشاندند.[5]
از صفیّه دختر شیبه روایب شده است که گـفته است: وقتی از اوقات نزد عائشه بودیم. از زنان قریش و از فضیلت ایشان سخن رفت. عـائشه -رضیالله عـنها - فرمود: زنان قریش دارای فضیلت و برتری هستند. من به خدا سوگند با فضیلت تر و برتر از زنان انصار ندیدهام، در این که کتاب خدا را تصدیق کردند، و به قرآن منزّل ایمان آوردند، بدان هنگام که در سورۀ نور نازل شد که:
(وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ).[6]
مردانشان به سویشان برگشتند و آنچه را که خدا در این سوره بر آنان فرو فرستاده بود بریشان خوانـدند و تلاوت کردند. مرد برای زن خود و دختر خـویش و خواهر خویشتن و هـمه خویشاوندانش چیزهائی را میخواند که نازل شده بود. زنی از ایشان نماند، مگر این که بلند شد، و جامۀ رنگارنگ را تکّه و پاره کرد و از آن بر سر خودش و بر چهرهاش فرو انداخت، تا بدین وسیله تصدیق و ایمان خود را به چیزی نشان دهد که از کتاب خدا نازل گردیده بود. آن گاه به پیش پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتبد با روسریهائی که بر سر و صـورت خـود داشتند، به گـونهای که انگار کلاغها بـالای سرهایشان نشستهاند».[7]
اسلام ذوق اجتماعی اسلامی را بـالا بـرده است، و احساس اسلامی را با جمال پاکیزه داشته است. دیگـر قالب حیوانی برای دوست داشت جمال جای نماند، بلکه قالب انسانی پاکیزه مایۀ دوست داشت جمال گردید ... جمال لختی اندام، جمال حیوانی است، و انسان بـا احساس حیوان بدان میگراید، هر چند کـه آن جمال هماهنگ وکامل باشد. و امّا جمال حشمت و وقار، جمال پاک و پاکیزهای است که ذوق زیبائی را بـالا میبرد، و آن را سزاوار انسان میسازد، و آن را با نظافت و طهارت در حسّ و خیال احاطه مینماید.
اسلام امروزه نیز در صفهای زنان مؤمن چنین کاری را نجام میدهد، هر چند که ذوق عمومی سـقوط کرده است، و قالب حیوانی بر آن چیره شده است، و آن را به سوی لختی و لـختیگری و جهش و پرش کشانده است، جهش و پرشی که بسان جهش و پرش چهارپایان است! زنان مؤمن در پرتو تعلیمات اسـلام، زیبائیهای اندامهای خود را مطیعانه و به دلخواه میپوشانند، در میان جامعهای که زنان در آن لخت و بیحجاب میگردند، و زنان در آن مـردان را فریاد میدارنـد، بدان گونه که حیوان برای حیوان فریاد برمیآورد.
این حشمت و وقار وسیلهای از وسائل حفاظت و مراقبت از فرد و جماعت است ... بدین خاطر است که قرآن آن را آزاد میگذارد، هر زمان از فتنه و بلا امن و امان وجود داشته باشد. این است که قـرآن محارم را جدا و مستثنی میکند، محارمی که معمولاً امیال آنان جلب نمیشود و شهوات ایشان برانگیخته و تحریک نمیگردد. آنان عبارتند از:
پدران، پسران، پـدران شوهران، پسران شوهران، برادران، پسران برادران، و پسران خواهران ... همچنین قرآن زنان مؤمن را جدا و مستثنی میکند:
(أَوْ نِسَائِهِنَّ).
یا زنان (همکیش) خودشان.
ولی زنان غیر مسلمان خیر. زیرا آنان در صورت اطّلاع بر زیبائی و جمال زنان و دختران مسلمانان، چه بسا آن را برای شـوهران و برادران خود، و بـرای مردان و پسران همکیـش خـویش تـعریف و تـوصیف کنند. در صحیح مسلم و بخاری آمده است:
(لا تباشر المرأة المرأة تنعتها لزوجها کأنه یراها).
زنی با زنی که او را برای شوهرش توصیف میکند بـه گونهای که انگار او را مـیبیند، معاشرت و هـمزیستی نکند.
امّا زنان مسـلمان، امین هستند. دینشان ایشان را باز میدارد از این که جسـم زن مسلمانی و زینت و جمال او را برای شوهرانشان توصیف بکنند ... هچنیین قرآن کنیزان را جدا و مستثنی میکند:
(أو ما مَلَکَت أیمانُهُنَّ).
یا کنیزانشان.
مراد از ملک یمین در اینجا تنها کنیزان و بردگان زن است. بعضی گفتهاند: مراد بردگان و بندگان مـرد نیز میباشد، چون بردگان و بندگان شهوتشان به سیّده و سرور خود قد نمیکشد و دسترسی ییدا نمیکند ... ولی نظریّۀ نخستین بهتر و برتر است. چون هرچه باشد برده و بنده انسان است، و در او شهوت انسان به حرکت و جنبش می افتد، هر اندازه هم وضع خاصّی در دورهای از زمان نداشته باشد ... همچنین قرآن جدا و مستثنی میکند دنباله روانی را که نیاز جنسی در آنان نیست:
(التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ ).
مردان دنباله روی که قـدرت زناشوئی ندارند و میل جنسی در آنان فرو مرده است (از قبیل: افـراد مخنّث، ابلهان، پیران فرتوت، اشخاص فلج(.
آنانکسانیند که به علّتی از علل چشم طمع و اشتهائی به زنان ندارند. مثلاً به سبب قطع آلت، مخنّث بودن، کودنی و گولی، دیوانگی و سائر چیزهائی که مرد را باز میدارد از این که نفس او هوس زن بکند. چون در این حال، امکان فتنه و بلائی و گول زدن و گول خوردنی در میان نیست. همچنین قرآن کودکان را جدا و مسشی میکند:
(الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ).
کودکانی که هنوز بر عورت زنان آگاهی پیدا نکردهاند (و چیزی از امور جنسی نمیدانند(.
مراد کودکانی است که اندام زن در ایشان احساس امور جنسی را برنمیانگیزد. هر زمان چنین کودکانی اهل تشخیص شدند، و این احساس در ایشان برانگیخته گردید -هر چند هم بالغ نشده باشند -آنان جزو افراد مستثنی نیستند و در دائرۀ این استثناء جای ندارند. اینان - بجز شوهران -گناهی بر ایشان و بر زنی که دیده میشود نیست اگر بنگرند و اندامهای زن - بجز میان ناف و زانوی او -را ببینند. زیرا فتنه و بلائی کـه به خاطر آن حجاب و پوشش صورت میپذیرد منتفی است. ولی شوهر خود زن میتواند همۀ اندامهای همسرش را بدون هیچ گونه استثنائی ببیند.
از آنجا که پیشگیری و جلوگیری ازکجانگاری و بدرفتاری، مراد و مقصود همچون قاعده و قانونی است، این آیه به پیش میرود و زنان مؤمن را نهی میکند از حرکاتی که زینت پوشیده را اعلان دارد، شهوات پنهان و نهان را برانگیزد، و احـاسات خفته را بیدار سازد. هر چند هم آنان عملاً زینت و زیبائی را نشان ندهند و آشکارا ننمایانند:
(وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ).
و پاهای خود را (به هنگام راه رفتن به زمین) نزنند تا زینتی که پنهانش میدارند (جلب توجه کند و صدای خلخال پاهایشان به کوش مردم برسد و) دانسته شود.
این هم آگاهی ژرفی از ترکیببند نفس بشری و واکنشها و پذیرشها و پـاسخگوئیهای آن است. زیرا چه بسا در مواقعی خیال کردن برای برانگیختن شهوات از خود دیدن نیرومندتر باشد. بسیارند کسانی که دیدن کفش زن یا جامۀ زن و یا زیور زن شهوات ایشان را بیش از دیدن بدن خود زن برمیانگـیزد و تحریک میکند. همان گونه هم بسیارند کسانی که شبح زن که به خیالشان می گذرد، بیش از دیدن خود زنی که حضور دارد باعث تحریک و برانگختن ایشان میگردد -اینها حالاتی است که امروزه برای آگاهان از بیماریهای روانی معلوم و مشخّص است -گاهی صدای جرنگ و چرنگ زیورآلات یا بوی خوش عطر و عطور از دور، حواس مردان زیادی را برمیانگیزد و ایشان را به خود مشغول میدارد، و اعصابشان را تحریک میکند، و آنان را دچار سیلاب فتنه و آشوبی میسازد که نمیتوانند جلو آن را بگیرند و از امواج آن برهند.
قرآن راه را بر همۀ اینها میگیرد. زیرا نازل کنندۀ این قرآن است که خالق همگان است. او میداند چه انسانهائی را آفریده است. او بس دقیق و بس آگاه است.
روند قرآنی در پایان این دو آیه ، دلها را همه به سوی یزدان برمیگرداند، و برای دلها درگاه توبه و پشیمانی را باز میکند تا از آن درگاه وارد شوند و از چیزهائی که پیش از نزول این قرآن بر دلها گذشته است و رفته است پاک گردند:
(وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (٣١)
ای مومنان! همگی به سـوی خدا برگردید (و از مخالفتهائی که در برابر فرمان خدا داشتهاید توبه کنید(تا رستگار شوید.
بدین وسیله قرآن در انسانها احساس مراقبت یزدان را برنمیانگیزد، و آنان را متوجّه عطوفت و عنایت و رعایت و یاری خدا بدیشان به هنگام ضعف ایشان در برابر آن گرایش ژرف فطریای که دارند میسازد، و بدانان تفهیم میکند که هیچ چیز مثل احساس حضور و دبدهبانی خدا، و مثل ترس و هراس از او، همچون گرایشی را ضبط وکنترل نمینماید.
*
تا اینجا چاره جوئی مساله از لحاظ پیشگیری روانی است. ولیکن این گرایش یک حقیقت واقعی است، و باید با راه حلّهای واقعی و مثبت با آن روبرو گردید ... این راه حلّهای واقعی از یک سو آسان کردن و ساده نمودن ازدواج، و کمک کردن به انجام پذیرفتن ازدواج است. و از دیگر سو سختگیری در راهها و جلوگیری از راههای دیگر تماسهای جنسی، و درنهایت بستن آن راههای نابهنجار است:
وَأَنْکِحُوا الأیَامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (٣٢) وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَنْ یُکْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٣٣)
مردان و زنان مجرد خود را و غلامان و کنیزان شایستۀ (ازدواج) خویش را (با تهیۀ نفقه و پرداخت مهریّه) به ازدواج یکدیگر درآورید (و به فقر و تنگدستی ایشان ننگرید و نگران آیندۀ آنان نباشید. چرا که) اگر فقر و تنگدست باشند (و ازدواجشان برای حفظ عفت و دوری از گناه انجام گیرد) خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بینیاز میگرداند. بیگمان خداوند دارای نعمت فراخ (بوده و) آگاه (از نیّات همگان) است.
آنان که امکانات ازدواج را ندارند (و قادر به پرداخت مهریه و نفقه نمیباشند) باید در راه عفّت و پاکدامنی تلاش کنند، تا خداوند از فضل و لطف خود، ایشان را دارا کند (و وسیلۀ رفع نیازشان را فراهم سازد). کسانی که از بردگانتان خواستار (آزادی خود با) عقد قرارداد شدند، با ایشان عقد قرارداد بپندید اگر خیر (و صلاحیّت بر پای خود ایستادن در زندگی آزاد و امانت در پرداخت اقساط بازخرید) در ایشان سراغ دیدید، (در راه آزادی کمکشان کنید) و اژ مال و ثروت خدا کـه خدا به شما داده است بدیشان بدهید. همچنین کنیزان خود را (با جلوگیری از ازدواج ایشان) وادار به زنا نکنید، اگر آنان خواستند (با ازدواج با مردان دلخواه خود، شخصیّت مستـقلّی به هـم رسانند و همچون آزادگان تشکیل خانواده دهند و) عفیف و پاکدامن باشند. (ای مومنان! با جلوگیری از ازدواج، کار کنیزان را به خود فروشی نکشانید) تا بدین وسیله خواهان مال و دارائی زودگذر دنیا بوده (و بگوئید ازدواج آنان با دیگران باعث کمکاری ایشان و کاستی رونق و کاهش بهایشان میگردد). هرکس ایشان را (با منع ازدواج) وادار (به زنا و خودفروشی) کند، اگر از واداشتن آنان توبه کند (و راه ازدواج کنیزان و رفاه حال ایشان را به وسیلۀ موافقت با ازدواج فراهم سازد) خدا آمرزگار و مهربان است (و او را میبخشد و مورد لطف و محپّت قرار میدهد(.
ازدواج راه طبیعی رویاروئی با گـرایشهای فطری جنسی است، و هدف نهائی پاک و پاکیزۀ این گرایشهای ژرف است.
لذا واجب است که این گردنهها از سر راه ازدواج برداشته شود، تا زندگی به شکل طبیعی و سادۀ خـود ادامه ییدا کند.گردنۀ مالی و دارائی نخستین گردنه در راه تشکیل خانه و خانواده، و عفیف و پاکدامن گرداندن اشخاص و افراد است. اسلام سیستم کامل است. اسلام عفّت و پاکدامنی را واجب نمیگرداند، مگر این کـه برای آن اسباب و وسائل عفّت و پاکدامنی را مهیّا کرده است و تهیّه دیده است، و آن را برای افراد سالم ساده و آسان نموده است. در این صورت کسی به زنا پناه نمیبرد مگر فردی که از راه پاک سهل و ساده، به طور عمد و بدون اضطرارب انحراف پیدا کند و به کژراهه رود. بدین خاطر یزدان بهگروه مسلمانان دستور میفرماید که کسی را کمـک کنند که مال و دارائی سر راه ازدواج حلال را بر ایشان میگیرد:
(وَأَنْکِحُوا الأیَامَى مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه).
مردان و زنان مجرّد خود را و کنیزان شایستۀ (ازدواج) خویش را (با تهیۀ نفقه و پرداخت مهریّه) په ازدواج یکدیگر درآورید (و به فقر و تنگدستی ایشان ننگرید و نگران آیندۀ آنان نباشید. چرا که) اگر فقیر و تنگدست باشند (و ازدواجشان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گیرد) خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بینیاز می گرداند.
«ایامی»:[8]مراد مردان و زنان مجردّ است ... در اینجا مقصود آزادگان است. بعد از آن برده به طور مستقلّ ذکرگردیده است:
(وَ الصّالحینَ مِن عبادکُم وَ امائکم).[9]
و غلامان و کنـیزان شایستۀ (ازدواج) خویش را (با تهیۀ نفقه و پرداخت مهریه) به ازدواچ یکدیگر درآورید. همة آنان بیپول و تنگدستند همان گونه که از فرمودة قرآنی بعد از آن برداشت میشود:
(إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
اگر فقیر و تنگدست باشند (و ازدواجشان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گیرد) خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بینیاز میگرداند.
این هم دستور گروه مؤمنان است که ایشان را به ازدواج همدیگر درآورند. جمهور معتقدند که همچون امری برای سنّت است. دلیل آنان این است که بیوههائی در روزگار پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بودهاند و به ازدواج همدیگر هم درنیاورده شدهاند. اگر این امر برای وجوب بود، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ایشـان را به ازدواج همدیگر درمیآورد. ما معتقدیم که این امر برای وجوب است. نه بدین معنی که رهبر مسلمانان بیوهها را به ازدواج وادار سازد. ولیکن بدین معنی که باید علاقهمندان به ازدواج ایشان را با کمک مالی مدد و یاری دهد و وسائل پاکدامنی آنان را در کار ازدواج فـراهـم آورد. چرا که ازدواج وسیلهای از وسائل عملی پیشگیری و جلوگیری از آلوده دامانی، و پاک و پاکیزه کردن و زدودن جامعۀ اسلامی از زنا کاری است. ایـن عمل واجب است، و وسیلۀ حصول واجب نیز واجب است. لازم است با وجود این درنظر داشته باشیم که اسلام که یک نظام کاملی است، اوضـاع و احوال اقتصادی را چاره جوئی بنیادین و اساسی میکند. افراد را سالم و توانا برکسب وکار میگرداند، و راه به دست آوردن روزی را برای ایشان فراهم میآورد، و سعی مـیکند مردمان به مساعدت و کمک بیتالمال نیازمند نشوند. ویلکن در برخی از اوضاع و احوال لازم است بیتالمال بخشی از مسـاعدتها وکمکهای خود را روا بدارد و از ایشان دستگیری نماید ... اصل در نطام اقتصادی اسلامی این است که هر فـردی در کشور اسلامی با درآمد خود بینیاز از بیتالمال گردد. اسلام میسّر کردن عمل و کفایت مزد را حقّی بر عهدۀ دولت میداند و آن را برای افراد واحب میشمارد. ولی کمک کردن و یاری رساندن از بیتالمال را مربوط به یک حالت استثنائی محسوب میدارد، یک حـالت استثنائی که نظام اقتصادی در اسلام بر آن استوار و پایدار نمیگردد.
هرگاه بعد از اینها در جامعۀ اسلامی بیوههائی فقر ماندند، و درآمد ویژۀ آنان کفایت ازدواج را نداد، بر گروه مسلمانان لازم است ایشان را به ازدواج برسانند و برای مرد زن بگیرند و زن را شوهر بدهند. بندگان و
بردگان نیز همین حکم را دارند. جز این که اولیاء بندگان و بردگان موظّفند ایشان را به ازدواج درآورند، مادام که قدرت و توان این کار را داشته باشند.
درست نیستکه فقر و تنگدستی سدّ و مانعی بر سر راه ازدواج بشود، هرگاه مردان یا زنان، علاقهمند به ازدواج بوده، و شایستگی آن را به هم برسانند. زیرا رزق و روزی در دست خدا است. خدا تضمین فرموده استکه ایشان را بینیاز و دارا گرداند، اگر آنان راه عفّت پاک را در مدّ نظر داشته باشند و آن را در پیش گیرند:
(إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
اگر فقیر و تنگدست باشند (و ازدواجشان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گیرد) خداونـد آنان ر! در پرتو فضل خود د!را و بینیاز میگرداند.
پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم فرموده است:
( ثلاثة حق على الله عونهم:المجاهد فی سبیل الله , والمکاتب الذی یرید الأداء , والناکح الذی یرید العفاف).[10]
سه نفرند که یاری آنان بر خدا لازم است: مجاهد در راه خدا، و پنده و بردهای که با او عقد کتابت شده باشد و بخواهـد مبلغ بـازخـرید خود را بپردازد، و ازدواج کنندهای که بخو!هد پاکد!من و با عفّت باشد.
وقـتی که بیوهها و مجرّدها در انتظار اقدام گروه مسلمانان برای به ازدواج درآوردن ایشان میمانند، یزدان بدیشان دستور میدهد که پاکدامن بمانند تا با ازدواج بینیازشان میگرداند:
(وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
آنان که امکانات ازدواح را ندارند (و قادر به پـرداخت مهریّه و نفقه نمیباشند) باید در راه عفت و یاکدامنی تلاش کنند، تا خداوند از فضل و لطف خود، ایشان را دارا کند (و وسیلۀ رفع نیارشان را فراهم سازد).
(وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (٣٢)
بیگمان خداوند دارای نعمت فراخ (بوده و) آگاه (از نیّات همگان) است..
خدا کسی را به تنگنا نمیاندازد که خواهان عفّت و پاکدامنی باشد. خدا از نیّت و صلاح او آگاه است.
این گونه اسلام با مشکل رویاروی میگردد، رویاروئی عملی نه رویاروئی نظری. اسلام برای هر فردی که شایستۀ ازدواج باشد شرائط ازدواج را فراهم میآورد، اگر او درمانده و ناتوان از نظر مالی باشد. مال و دارائی هم غالباً گردنۀ سختی بر سر راه ازدواج است. از آنجا که وجود برده و بنده در میان گروه مسلمانان، به سقوط سطح اخلاق کمک میکند، و سهلانگاری و بیمبالاتی و بیبند و باری را یاری میدهد، به سبب این که برده و بنده حسّاسیّت ضعیفی نسبت به کرامت و شرافت بشری دارند. وجود برده و بنده در آن روزگار، ضرورتی برای مقابله به مثل با دشمنان اسلام بود. دشمنان اسلام اسـیران مسلمانان را برده و بنده میکردند. وقتی که کار بدین منوال و بر این روال بود، اسلام نیز برای رهائی از بردگان و بندگان هر وقت این چنین شرائط و اوضاعی ییش میآمد بدین کار اقدام میورزید. تا زمانی که احوال و اوضـاع جهانی بـه گونهای درآید که موجب الغاء سیتم بردهداری به طور کلی گردد. اسلام واجب کرده است که هر زمان برده و بنده تقاضای عقد کتابت و نگارش قرارداد بازخـرید و دستیابی به آزادی خود را بنماید باید بدو پاسخ مثبت داده شود. آزادی او در مقابل مبلغی از دارائی صورت میپذیرد که برده و بنده آن را می پردازد تا بـه آزادی خویش برسد:
(وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا).
کسانی که از بردگانتان خواستار (آزادی خود با) عقد قرارداد شدند، با ایشان عقد قرارداد ببندید اگر خیر (و صلاحیّت بر پای خود ایستادن در زندگی آزاد و امانت در پرداخت اقساط بازخرید) در ایشان سراغ دیدید.
آراء فقهاء دربارۀ این واجب بـودن مختلف است. ما وجوب آن را برترین و بهترین رأی میبینیم. چه ایـن امر همگام با خطّ سیر اصلی و بنیادین اسـلام در راه آزادی، و در مسیر کرامت انسانی است. از همان زمانی که برده و بنده عقد کتابت و نگارش قرار داد آزادی خود را انجام میدهد، دارائی و اموال خودش به خودش تعلّق میگیرد، و مزد کار و درآمد تلاشش متعلّق به خودش خواهد بود، تا بتواند اقساط عقد کتابت بازخرید آزادی خویشتن را بپرد[زد. بخشی از زکات نیز واحب است بدو داده شود:
(وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ).
و از مال و ثروت خدا که خدا به شما داده است بدیشان بدهید.
این کارها وقتی انجام میپذیرد که ارباب برده و بـنده تشخیص دهد که برده و بنده دارای خیر (یعنی قدرت بر کسب وکار و صلاحیّت زندگی مستقلّ، و صداقت و امانت در پرداخت اقساط بهای خود) است. خیر هم نخست مسلمان بودن، سپس قدرت برکسب و کار است. ارباب نباید او را به امان خدا رهـا کند و او را سربار مردمان بعد از بـه دست آوردن آزادی نماید. چه بسا اگر او چنین باشد به پستترین راهها و بدترین وسائل متوسّل شود تـا زندگی بکند، و چیزی را فراچنگ آورد که بدان از زیر بار سنگین هزینههای زندگی پشت راست کند و به در آید. اسلام نظام کامل است و دارای ضمانت اجتماعی کاملی است. اسـلام همچنین یک نظام واقعی و واقعگرا است. مهم نیست که گفته شود: برده و بنده آزاد گردیده است. عنوانها برای اسلام مهمّ نیست. بلکه برای اسلام مهمّ حقیقت واقعی است. واقعیّت چیست و چه میگوید مهمّ است. برده و بنده واقعاً آزاد نخواهد بود مگر وقتی که پس از آزادی توانا بر کسب و کار باشد، و سربار مردمان نشود و غوز بالای غوز ایشان نگردد، و به راه نابهنجار نرود، و به وسائل پلشت دست نزند، تا با آن بتواند به زندگی ادامه دهد. درنتیجه در راه زندگی زشت و پلشت، گرانبهاتر و والاتر از آزادی ظاهری را بفروشد و از دست بدهد. اسلام برده و بنده را آزاد میکند تـا جامعه را پاک و پاکیزه بدارد. او را آزاد نمیگرداند تا دوباره جامعه را بیالاید و از نو آلوده نماید، جامعه را بیالاید و آلوده نماید با چیزی که سختتر و دردآورتر است.[11]
خطرناکتر از وجود برده در میان مردمان، حرفۀ فاحشهگری بعضی از بردهها استا اهل جاهلیّت وقتی که کنیزی میداشتند، او را میفرستادند تا زنا بکند. بر او مالیاتی را تعیین میکردند و او مـیبایـست آن را بدیشان پرداخت کند. این هم همان فاحشهگری و خود فروشی است که تا بدین روزگار نیز بر دوام و به شکلهای گوناگون برقرار است! وقتی که اسلام خواست محیط اسلامی را پاکسازی کند، زنا را به طور کلّی حرام کرد، و از این نوع خاصّ با نصّ نام برد:
(وَلا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَنْ یُکْرِهُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (٣٣)
و کنیزان خود را (با جلوگیری از ازدواج ایشان) وادار به زنا نکنید، اگر آنان خواستند (با ازدواج با مـردان دلخواه خود، شخصیّت مستقلّی به هم رسانند و همچون آزادگان تشکیل خانواده دهند و) عفیف و پاکدامن باشند. (ای مومنان! یا جلوگیری از ازدواج، کار کنیزان را به خودفروشی نکشانید) تا بدین وسیله خواهان مال و دارائی زودگذر دنیا بوده (و بگوئید ازدواج آنان با دیگران باعث کمکاری ایشان و کاستی رونق و کاهش بهایشان میگردد). هرکس ایشان را (با منع ازدواج) وادار (به زنا و خودفروشی) کند، اگر از واداشتن آنان تـوبه کند (و راه ازدواج کنیزان و رفـاه حال ایشان را په وسیلۀ موافقت با ازدواج فراهم سازد(
خد! آمرزگار و مهربان است (و او را میبخشد و مورد لطف و محبّت قرار میدهد(.
اسلام کسانی را نهی میکند از این که کنیزان خود را بدین کار زشت و پلشت وادار کنند. بدیشان بیدار باش و هوشیار باش میدهد که از این راه کثیف و خـبیث، دارائی و کالاهای زندگی دنیا را به دست نیاورند. به کنیزانی هم که وادار بدین کار زشت و پلشت شدهاند وعدۀ آمرزش و مرحمت خدا را میدهد، آن کار زشت و پلشتی که بدان وادار گردیدهاند و قدرت و قوّتی برای دور نگاه داشتن خود از آن و گریز از آن نداشتهاند.
سدی گفته است: این آیۀ بزرگوار دربارۀ عبدالله پسـر ابیّ پسر سلول، سردستۀ منافقان نازل گردیده است. او کنیزی داشت به نام معاذه. هروقت عبدالله پسر ابیّ پسر سلول مهمانی برایش میآمد، معاذه را به پیش او میفرستاد تا مهمانش با وی همبستر شود، و درنتیجه نیکی و خوبی در حق مهمان کرده باشد، و تکـریم و تعظیمی بدو نموده باشد. معاذه به پش ابوبکر رضی الله عنه آمد و بدو شکایت این کار را کرد. ابوبکر قضیّه را به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد. پیغـبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به ابوبکر دستور داد معاذه را نگاه دارد. عبدالله پسر ابی پسر سلول فریاد برآورد: چه کسی داد دل مرا از محمّد میگیرد؟ او کنیز ما را نگاه میدارد و تسلّط ما را بر کنیزمان سلب میکند! خدا این آیه را دربارۀ ایشان نازل کرد.
این نهی از وادار کردن کنیزان به زنا - در حـالی که خودشان جویای عفّت و پاکدامنی هستند - برای به دست آوردن اموال ناچیز دنیا، بخشی از طرح قرآن در پاکسازی محیط اسـلامی و بستن راههای ناپاک و آلودهای است که به آلودهدامانی منتهی میشوند. زیرا وجود فاحشهگری بسیاری را به زنا می کشاند به سبب سهولت دستیابی بدان. امّا اگر مردمان، فاحشه و زناکار را پیدا نکنند به ازدواج میگرایند و از راه پاک و پاکیزه به لذّت بردن از این امر طبیعی میپردازند.
این سخن فاقد ارزش است که میگویند: فـاحشهها دریچههای اطمینان و سوپاپهای امان هستند! وجود آنان خانهها و خانوادههای مـحترم را محفوظ نگاه میدارد، زیرا هیچ راهی برای رویاروئی با این نیاز فطری جز پرداختن بدان از این ر!ه نـاپاک در میان نیست، وقتی که ازدواج دشوار و ناممکن میگردد. یـا می گویند: گرگهای هیجانزدۀ شهوات به نوامیس مصون و محفوظ، یورش میآورند اگر ایق طعمۀ مباح را نیابند!
اندیشیدن بدین شکل و شیوه، وارونه جلوه دادن اسباب و نتائج است. میل جنـس واجب است تـمیز و پاک بماند، و حیات را در سایۀ نسلهای جدید به ییش ببرد. بر گروهها و دستههای مردمان نیز واجب است که نظامهای اقتصادی خود را به گونهای شایسته و بایسته کنند که هر فردی در آنها بتواند در سطحی از زندگی باشد که در آن به زندگی خردمندانه و به ازدواج خداپسندانه دسترسی پیدا نماید. اگر آن وقت حالتهای انـحرافـی نادری ییش آمد این حالتها چارهجوئی ویژهای میشود ... بدین شکل نیازی به زنا و فاحشهگری نمیماند، و نیازی نخواهد بود که مزبلههای بشری برپا و برجا گردد. هرکس که خواست دشـواریها و سنگنیهای مسالۀ جنسی را سبک کند از کنار آن مزبله بگذرد، و فضولات خود را در جلو دیدگان مردمان و در بناگوش ایشان، بدانکثافتخانه پرتابکند و بریزد!
این نظامهای اقتصادی است که باید بدین موضوع بپردازند و بدان اهمّیّت دهند، بدان گونه که این بوی گند برنخیزد و پخش نشود، و فساد نظامهای اقتصادی دلیلی بر ضرورت وجود این مزبلههای همگانی به شکل انسانهای پست و خواری به شمار نیاید.
این کاری است که اسلام با نظام کامل و پاک و پاکدامن خود به انجام آن دست مییازد و آن را میسازد، نطامی که زمین را به آسمان ارتباط و پیوند میدهد، و بشریّت را تا آن افق درخشان و رخشانی بالا میبردکه از نور خدا استمدا میجوید:
*
روند قرآنی بر این مرحـله پیرو میزند با صفت قرآنیای که متناسب با موضوع و فضای قرآن است:
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَمَثَلا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (٣٤)
(در این سوره) آیههای روشن و بیانگر (احکام الهی) ، و سرگذشت مهمّی همچون سرگذشت پیشینیان ، و اندرز بزرگی جهت پرهیزکاران، برایتان فرو فرستادیم (تا به مقرّرات دینی خود آشنا، و از این سرگذشت بیدار و هوشیار، و از ایـن اندرز پرحکمت درس زندگی بیاموزید).
اینها آیههای روشـن و روشنگرند. به پـیچیدگی و کجاندیشی وکجروی از راه راست میدان نمیدهند. این هم نشان دادن سرنوشتهای گذشتگانی است که از راه خدا منحرف شدهاند و فرجام ایشان عذاب و عقاب گردیده است.
این امر پند و اندرز برای پرهیزگارانی است که دلهایشان مراقب و مواظبت یزدان را احساس می کند ، و میترسند و به راه راست می روند.
احکامی که این مرحله دربر میگیرد، هماهنگ با این پیرو است، پیروی که دلها را با خدا ارتباط و پـیوند میدهد، خدائی که این قرآن را نازل فرموده است.
[1] خمیصه: جامۀ ابریشم یا پشمی راه راه است.
[2] گیاهی زردرنگ است و با آن جــامهها را رنگ میکنند. رونـاس. (مترجم)
[3] برای اطّلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «الانسـان بین المادیه و الاسلام» تألیف محمّد قطب، فصل: «مشکل جنسی».
[4] ابوداوود در سنن خـود آن را روایت کـرده است و گفته است: حدیث مرسلی است.
[5] بخاری آن را استخراج کرده است.
[6] ترجمۀ آن چند سطر پیش گذشت.
[7] ابوداوود آن را استخراج کرده است .
[8] «آیامی»: جمع ایّم، مردان و زنان بیوه. در ایـنجا مراد مـردان و زنان مجرّد است، اعم از پسر و دختر و بیوه. (مترجم(
[9] «صالحـپن»: شایستگان. مراد کسانی است که میتوانند ازدواج کنند و به وظائف زناشوئی اقدام نمایند. اهل تقوا و صلاح. (مترجـم([10]ترمذی و نسائی آن را استخراج کرده اند.
[11] نظام بردهداری به طورکلّی به پایان آمد همین که پیمانهای جـهانی بسته شد مبنی بر تحریم برده و بنده کردن اسیران جنگی. نظام بردهداری در اسلام موقّت و مقیّد به قاعدۀ معامله به مثل بود.