تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ ابراهیم

سوره‌ ابراهیم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (52) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: سبب‌ نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «ابراهیم‌»، بیان‌ داستان‌ این ‌پیامبر اولی ‌العزم‌ الهی‌ در آن‌ است، داستانی‌ که‌ یادآور حقایق‌ فراوان‌ اعتقادی‌ می‌باشد، همان‌ حقایقی‌ که‌ قریش‌ و مشرکان‌ از آن‌ غفلت‌ کردند.

پیام‌ اصلی‌ و مضمون‌ اساسی‌ سوره‌ «ابراهیم‌»، بیرون‌ آوردن‌ مردم‌ از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور است.

﴿الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ١ [إبراهیم: 1].

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، راء» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، در آغاز سوره «بقره‌» گذشت‌ «کتابی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌سوی‌ تو فروفرستادیم‌» یعنی‌: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این‌ قرآن‌ کتابی‌ است‌ که‌ ما آن‌ را بر تو نازل ‌کردیم‌ «تا مردم‌ را بیرون‌ آوری‌» با دعوتشان‌ به‌سوی‌ این‌ قرآن‌ و تربیت ‌نمودنشان‌ براساس‌ این‌ قرآن‌ «از تاریکی‌ها به‌سوی‌ روشنایی‌» یعنی‌: از تاریکی‌های‌ کفر وشهوت‌ و شرک‌ و شک‌ و جهل‌ و گمراهی، به‌سوی‌ نور ایمان‌ و علم‌ و هدایت‌ ورهایی‌ «به‌ اذن‌ پروردگارشان‌» یعنی‌: به‌وسیله‌ این‌ حکم‌ و فرمان‌ پروردگار متعال‌ به‌ تو که‌ آنها را به‌سوی‌ ایمان‌ دعوت‌ کنی‌ و احکام‌ و برنامه‌های‌ روشنگر دین‌ حق‌ را به‌ آنان‌ تعلیم‌ دهی. یا معنی‌ این‌ است‌: احدی‌ از آنان‌ از ظلمت‌ به‌سوی‌ نور بیرون ‌نمی‌رود مگر کسی‌ که‌ خداوند عزوجل به‌ بیرون رفتن‌ وی‌ از آن‌ حکم‌ داده‌ است، یا احدی‌ از آنان‌ به‌سوی‌ نور بیرون‌ نمی‌رود مگر به‌ امر و توفیق‌ حق‌ تعالی‌ «به‌سوی ‌راه‌ آن‌ شکست‌ ناپذیر ستوده‌» راه‌ خداوندی‌ که‌ بر همه‌ چیز غالب‌ و قاهر، و در همه ‌افعال‌ و اقوال‌ و شرع‌ و امر و نهی‌ خویش‌ ستوده‌ است‌ که‌ آن‌ همان‌ راه‌ و روش ‌روشنی‌ است‌ که‌ او برای‌ بندگانش‌ مشروع‌ کرده‌ است.

شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  در تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «از این‌ آیه‌ و آیه ﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٞ [فاطر: 24]. «و هیچ‌ امتی‌ نبوده‌ مگر این‌که‌ در آن‌ هشداردهنده‌ای‌ گذشته‌ است‌» چنین‌ دانسته‌ می‌شود که‌: این‌ فهم‌ برخی‌ از مردم‌ که‌ پیامبران‌ الهی ‌جز در منطقه‌ عربی‌ و بلاد شام‌ برانگیخته‌ نشده‌اند، فهم‌ نادرستی‌ است‌ و پیامبران ‌الهی‌ در میان‌ هر امتی‌ با هر زبانی‌ مبعوث‌ گردیده‌اند».

﴿اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَوَیْلٌ لِلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ٢ [إبراهیم: 2].

«خدایی‌ که‌ آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمین‌ است، از آن‌ اوست‌» در آفرینش‌ و در فرمانروایی‌ «و ویل‌ بر کافران‌ از عذابی‌ سخت‌» ویل‌: کلمه‌ای‌ است‌ به‌ معنای‌ عذاب ‌و هلاکت. لذا با این‌ کلمه، حکم‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ «عذاب‌ و هلاکت‌» بر کفاری ‌که‌ به‌ وسیله‌ راهنمایی‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از تاریکی‌های‌ کفر و شرک‌ به‌سوی‌ نور هدایت‌ بیرون‌ نمی‌روند، ثابت‌ و لازم‌ گردیده‌ است. به‌ قولی‌: معنی‌ (ویل‌ بر آنها از عذابی‌ سخت‌) این‌ است‌: کفار از عذاب‌ سختی‌ که‌ گرفتار آن‌ شده‌اند، داد و واویلا و ضجه‌ و شیون‌ و ناله‌ سر می‌دهند. به‌ قولی‌ دیگر: ویل، خود عذاب‌ است.

﴿الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ٣ [إبراهیم: 3].

سپس‌ در بیان‌ صفات‌ کفار می‌فرماید: «همانان‌ که‌ زندگی‌ دنیا را» به‌سبب‌ محبتی ‌که‌ به‌ آن‌ دارند «بر آخرت‌» یعنی‌: بر زندگی‌ جاودان‌ آخرت‌ و نعمت‌های‌ ابدی‌ آن ‌«ترجیح‌ می‌دهند» از آن‌رو که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند «و مردم‌ را از راه‌ خدا بازمی‌دارند» با برگرداندن‌ و بازداشتن‌ آنان‌ از رفتن‌ به‌ آن‌ راه‌ «و در آن‌ کجی‌ای ‌می‌طلبند» یعنی‌: برای‌ راه‌خدا عزوجل کجی‌ و انحراف‌ و اشتباه‌ می‌طلبند تا با هوی‌ و هوس‌هایشان‌ سازگار گشته‌ و نیازها و اهدافشان‌ را برآورده‌ کند. یا آن‌ را کج ‌می‌طلبند تا در آن‌ طعن‌ و ایراد وارد کنند «آنانند که‌ در گمراهی‌ دورو درازی ‌هستند» از راه‌ حق‌ و صواب. گمراهی‌ به‌ دوری‌ وصف‌ شد زیرا این‌ گمراهی‌ است ‌که‌ صاحب‌ خویش‌ را از راه‌ حق‌ دور می‌کند.

پس‌ این‌ آیات‌ برای‌ کفار سه‌ وصف‌ را بر می‌شمارد:

1-  برگزیدن‌ زندگانی‌ دنیا بر آخرت.

2-  بازداشتن‌ از راه‌ خدا عزوجل .

3-  طلب‌ کجی‌ و عیب‌ برای‌ راه‌ خدا عزوجل .

البته‌ کفار همه‌ در این‌ سه‌ وصف‌ شریکند.

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ٤ [إبراهیم: 4].

«و ما هیچ‌ پیامبری‌ را جز به‌ زبان‌ قومش‌ نفرستادیم‌» تا آنچه‌ را که‌ می‌گوید، به ‌آسانی‌ دریابند زیرا اگر پیامبر به‌ زبانی‌ غیراز زبان‌ قومش‌ سخن‌ می‌گفت، قطعا آنان‌ سخنان‌ او را درک‌ نمی‌کردند و خطاب‌ او را در نمی‌یافتند. پس‌ این‌ لطفی‌است‌ بسیار بزرگ‌ از جانب‌ خدای‌ منان‌ بر بندگانش‌ «تا بیان‌ کند برای‌شان‌» شریعتی‌ را که‌ خداوند متعال‌ برای‌شان‌ مشروع‌ کرده‌ است‌ و باز قوم‌ آن‌ پیامبرند که‌ شریعتش‌را به‌ اقوام‌ دیگری‌ که‌ به‌ زبان‌های‌ دیگر تکلم‌ می‌کنند، بیان‌ و تبلیغ‌ می‌کنند تا آنان ‌نیز اوامر خداوند عزوجل و شریعت‌ وی‌ را همچون‌ قوم‌ آن‌ پیامبر و اهل‌ زبانش‌ بفهمند ودریابند «پس‌ خدا هرکه‌ را بخواهد گمراه‌ می‌کند» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ کسانی‌ را که‌اسباب‌ گمراهی‌ را برگزیده‌اند، گمراه‌ می‌کند «و هرکه‌ را بخواهد هدایت ‌می‌کند» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ اسباب‌ هدایت‌ را برگزیده‌اند، هدایت‌ می‌کند «و اوست‌ غالب‌ باحکمت‌» غالب‌ است؛ زیرا در خواسته‌ خود مغلوب‌ نمی‌شود و باحکمت‌ است‌ در افعال‌ خویش؛ پس‌ هرکه‌ را که‌ شایسته‌ هدایت‌ است، هدایت‌ و هرکه‌ را که‌ سزاوار گمراهی‌ است، گمراه‌ می‌کند.

حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌: آن‌گاه‌ که‌ پیامبر مرسل، شرع‌ خدای‌  عزوجل را به‌ قومش‌ به‌ زبان‌ خودشان‌ بیان‌ کرد، دیگر او را بر هدایت ‌کردن‌ کسی‌ هیچ‌ قدرتی ‌نیست‌ زیرا هدایتگر و گمراه‌کننده‌ خود خدای‌  عزوجل است. یا معنی‌ چنین‌ است‌: درحقیقت‌ خدای‌  عزوجل کافرانی‌ را که‌ گفتند: محمد به‌ زبان‌ ما سخن‌ می‌گوید و او یکی‌ از خود ماست‌ پس‌ این‌ نبوت‌ برایش‌ از کجا آمده‌؟ گمراه‌ کرده‌ است.

﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ٥ [إبراهیم: 5].

«و هرآینه‌ موسی‌ را با نشانه‌های‌ خود فرستادیم‌» یعنی‌: ای‌ محمد! چنان‌که‌ تو را به‌ پیامبری‌ فرستاده‌ و بر تو کتاب‌ نازل‌ کردیم‌ تا مردم‌ را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور رهبری‌ کنی، همچنان‌ پیامبران‌ دیگر و از جمله‌ موسی‌  علیه السلام  را نیز با همین‌ هدف ‌فرستادیم. مراد از نشانه‌های‌ نازل‌ شده‌ بر موسی‌ ÷، معجزات‌ نه‌گانه‌ای‌ است‌ که‌ به ‌وی‌ داده‌ شد. آری‌! موسی‌  علیه السلام  را فرستادیم‌ با این‌ پیام‌: «که‌ قوم‌ خود» بنی‌اسرائیل ‌«را» که‌ تحت‌ فرمانروایی‌ و در قید بندگی‌ فرعونند «بیرون‌ آور از تاریکی‌ها» یعنی‌: از تاریکی‌های‌ کفر یا جهلی‌ که‌ به‌ سبب‌ آن‌ به‌ موسی‌  علیه السلام  گفتند: برای‌ ما خدایی‌ قرار ده‌ چنان‌که‌ این‌ بت‌پرستان‌ خدایی‌ دارند «به‌سوی‌ نور» یعنی‌: به‌سوی‌ ایمان، یا به‌سوی‌ علم، یا به‌سوی‌ حریت‌ و آزادگی‌ «و ایام‌الله را به‌ آنان ‌یادآوری‌ کن‌» ایام ‌الله: وقایعی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل برای‌ رهایی‌ آنان‌ پدید آورد، چون‌ واقعه‌ بیرون‌آوردنشان‌ از زیر اسارت‌ فرعون، شکافتن‌ دریا، سایبان‌ ساختن ‌ابر، فرودآوردن‌ من‌ و سلوی‌ و دیگر نعمتهایش‌ بر آنان. همچنان‌ مجازات‌های ‌حق‌ تعالی‌ در روزهای‌ بزرگ‌ وی‌ که‌ در آنها از قوم‌ نوح‌ و عاد و ثمود انتقام‌ گرفت، شامل‌ ایام‌الله اند. پس‌ ایام‌الله هم‌ شامل‌ روزهای‌ نعمت‌ است‌ و هم‌ شامل‌ روزهای‌ نقمت‌ و نکبت‌ «قطعا در این‌» یادآوری‌ از ایام‌الله «نشانه‌هاست‌» یعنی‌: دلالتهای‌ بزرگی‌ است‌ که‌ انسان‌ها را بر توحید و کمال‌ قدرت ‌الهی‌ راه‌ می‌نماید «برای‌ هر صبار شکوری‌» صبار: بسیار شکیبا در محنت‌ها و مصیبت‌هاست. شکور: بسیار سپاسگزار در برابر نعمت‌های‌ خداوند متعال‌ است. چنان‌که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ کار مؤمن‌ همه‌ شگرف‌ و شگفت‌ است؛ خداوند عزوجل هیچ‌ قضایی‌ را در حق‌ وی‌ مبرم‌ نمی‌سازد مگر این‌که‌ آن‌ قضا به‌ خیر اوست، چه‌ اگر به‌ او آفت‌ و رنجی‌ برسد، شکیبایی‌ می‌کند و این‌ به‌ خیر اوست‌ و اگر هم‌ به‌ او خوشی‌ و نعمتی‌ برسد، شکر می‌گزارد و این‌ نیز به‌ خیر اوست‌».

جمله‌: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ٥ [إبراهیم: 5]. مفید آن‌ است‌ که‌: فقط کسی‌ از ایام‌الله عبرت‌ می‌گیرد که‌ در او دو وصف‌ صبر و شکر وجود داشته‌ باشد.

﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ٦ [إبراهیم: 6].

سپس‌ خداوند متعال‌ از سخنان‌ موسی‌  علیه السلام  در یادآوری‌ از ایام‌الله برای‌ قومش، چنین‌ حکایت‌ می‌کند: «و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ موسی‌ به‌ قوم‌ خود گفت‌: نعمت‌ خدا را بر خود به‌یاد آورید آن‌گاه‌ که‌ شما را از فرعونیان‌ رهانید» آن‌گاه‌ که‌ من‌ شما را از سرزمین‌ مصر کوچاندم‌ و خدای‌  عزوجل دریا را برایتان‌ گشود و فرعون‌ و لشکریانش‌ را درآن‌ غرق‌ ساخت‌ «همان‌ کسانی‌ که‌ بر شما عذاب‌ سخت ‌می‌چشانیدند» که‌ آن‌ عذاب‌ سخت‌ عبارت‌ بود از: برده‌ کردن‌ بنی‌اسرائیل‌ و به‌کار گرفتنشان‌ در اعمال‌ شاقه‌ «و پسرانتان‌ را سر می‌بریدند و دخترانتان‌ را زنده‌ می‌گذاشتند» تا خوار و بی‌مقدارشان‌ سازند «و در این‌ امر» که‌ ذکر شد از افعال ‌فرعونیان‌ علیه‌ شما و سپس‌ رهانیدنتان‌ از چنگال‌ آنان‌ «برای‌ شما از جانب ‌پروردگارتان‌ آزمایشی‌ بزرگ‌ بود» تا در عرصه‌ ظهور معلوم‌ دارد که‌ شما این‌ نعمت‌ها را چگونه‌ پاس‌ می‌دارید! یا معنی‌ این‌ است‌: نجات ‌دادنتان‌ نعمتی‌ عظیم‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ بود که‌ شما از شکرگزاری‌ آن‌ عاجزید.

﴿وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ٧ [إبراهیم: 7].

«و آن‌گاه‌ که‌ پروردگارتان‌ اعلام‌ کرد» به‌ شما به‌ اعلامی‌ عام‌ و همگانی‌ تا سخن‌ او را بشنوید و آن‌ را به ‌درستی‌ دریابید: «که‌ اگر شکر کنید» یعنی‌: اگر نعمت‌های‌ یادشده‌ مرا بر خود واقعا سپاسگزاری‌ کنید «بر نعمت‌ شما می‌افزایم‌» یعنی‌: نعمتی‌ بر نعمت‌ دیگر بر شما می‌افزایم، به‌عنوان‌ بخششی‌ از جانب‌ خود. و به‌ قولی‌ معنی‌ این ‌است‌: قطعا از طاعت‌ خود بر شما می‌افزایم‌ و شما را بیشتر از پیش، گرویده‌ راه‌حق‌ می‌سازم‌ «و اگر ناسپاسی‌ کنید» این‌ نعمت‌هایم‌ را و آن‌ را انکار نمایید «قطعا عذاب‌ من‌ سخت‌ است‌» با سلب‌ کردن‌ این‌ نعمت‌ها. پس‌ ناگزیر آنچه‌ که‌ باید، از این ‌عذاب‌ سخت‌ بر شما رسیدنی‌ است‌ و هیچ‌ برگشتی‌ ندارد.

قشیری‌ از صوفیه‌ در تعریف‌ شکر می‌گوید: «حقیقت‌ شکر نزد اهل‌ تحقیق، مقر بودن‌ به‌ نعمت‌ منعم‌ بر وجه‌ فروتنی‌ است‌». شبلی‌ می‌گوید: «شکر، دیدن‌ منعم‌ بود، نه‌ دیدن‌ نعمت‌».

﴿وَقَالَ مُوسَى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ٨ [إبراهیم: 8].

«و موسی‌ گفت‌: اگر شما و هرکه‌ در روی‌ زمین‌ است‌ همگی‌ کفر ورزید» یعنی‌: اگر شما و تمام‌ خلق‌ همه‌ یکجا نعمت‌های‌ حق‌ تعالی‌ را ناسپاسی‌ کنید و آن‌ را هیچ‌ شکرو سپاس‌ نگزارید «بی‌گمان‌ خدا بی‌نیاز است‌» از شکرگزاری‌ شما و بدانید که‌ از این ‌ناسپاسی‌ شما هیچ‌ نقصی‌ هم‌ دامنگیر وی‌ نمی‌شود «ستوده‌ است‌» یعنی‌: سزاوار ستایش‌ است؛ به‌خاطر ذات‌ خود، به‌خاطر بسیار بودن‌ نعمت‌هایش‌ و به‌خاطر منافعی ‌که‌ از شکرگزاری‌ و ستایشتان‌ برای‌ وی‌ به‌ خود شما عاید می‌گردد چرا که‌ حق‌ تعالی ‌با این‌ شکرگزاری‌ از شما راضی‌ شده‌ و به‌ فضل‌ و بخشایش‌ خود بر شما می‌افزاید.

﴿أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ٩ [إبراهیم: 9].

«آیا خبر کسانی‌ که‌ پیش‌ از شما بودند; قوم‌ نوح‌ و عاد و ثمود و کسانی‌ که‌ بعد از آنان‌» یعنی‌: بعد از اقوام‌ ذکر شده‌ «آمدند، به‌ شما نرسیده‌ است‌؟ کسی‌ جز خدا از آنان‌ آگاهی‌ ندارد» یعنی‌: کسی‌ جز خدای‌ سبحان‌ شمار آنها را نمی‌داند و بر آنان‌ به‌سبب‌ کثرت‌شان‌ احاطه‌ علمی‌ ندارد. مفسران‌ از این‌ تعبیر چنین‌ فهمیده‌اند که ‌شناخت‌ دقیق‌ تاریخ‌ زندگی‌ بشر امری‌ است‌ که‌ از حیطه‌ توان‌ بشر خارج‌ است ‌بنابراین، به‌ آنچه‌ مورخان‌ در این‌ باره‌ نوشته‌اند، نمی‌توان‌ اعتماد مطلق‌ کرد.

محتمل‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ نیز حکایت‌ دنباله‌ سخنان‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ قومش‌ باشد بنابراین، این‌ آیه‌ در مضمون‌ یادآوری‌ از ایام‌الله برای‌ آنها، داخل‌ است. همچنین ‌احتمال‌ دارد که‌ این‌ آیه‌ بر سبیل‌ «استطراد»[1]، آیه‌ای‌ مستقل‌ و جمله‌ مستأنفه‌ای ‌از کلام‌ خدای‌ سبحان‌ خطاب‌ به‌ امت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  باشد که‌ آنان‌ را از مخالفت‌ با آن‌ ذات‌ متعال‌ هشدار می‌دهد. ابن‌کثیر احتمال‌ دوم‌ را ترجیح‌ داده، به‌ دلیل‌ این‌که‌ داستان‌ عاد و ثمود در تورات‌ نیامده‌ است.

«پیامبران‌شان‌ بینات‌» یعنی‌: حجت‌ها و دلایل‌ روشن‌ و معجزات‌ را «برای‌شان‌ آوردند ولی‌ آنان‌ دست‌هایشان‌ را در دهان‌های‌شان‌ نهادند» تا از روی‌ غیظ و خشم‌ ازآنچه‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  برای‌شان‌ آورده‌اند، پشت‌ دست‌ به‌ دندان‌ بگزند زیراپیامبران‌  علیهم السلام  درواقع‌ بر بی‌خردی‌ و سفاهت‌شان‌ و بر بی‌اعتبار ساختن‌ بتان‌شان‌ حجت‌های ‌کوبنده‌ آوردند. به‌ قولی‌ مراد این‌ است‌ که‌: آن‌ امت‌ها دستان‌شان‌ را بر دهان ‌پیامبران  علیهم السلام  نهادند تا ایشان‌ را خاموش‌ گردانند; به‌ انگیزه‌ رد و اعتراض‌ برسخنان‌شان‌ «و گفتند: ما به‌ آنچه‌ شما به‌ آن‌ فرستاده‌ شده‌اید، کافریم‌ و همانا از آنچه‌ ما را بدان‌ می‌خوانید» از ایمان‌ به‌ خدای‌ یگانه‌ و ترک‌ ماسوای‌ آن‌ «سخت‌ درشکیم‌» یعنی‌: حقیقت‌ آنچه‌ که‌ شما برایمان‌ آورده‌اید، موجب‌ شک‌ و شبهه‌ای ‌سخت‌ و اضطراب‌ و نگرانی‌ بسیار است‌. پس‌ هرگاه‌ این‌ پیام‌ توحیدی‌ شما امری ‌مشکوک‌ و غیر یقینی‌ است، دیگر چگونه‌ از ما می‌خواهید تا بدان‌ ایمان‌ آوریم‌ در حالی‌که‌ ما در اصل‌ صحت‌ نبوت‌ شما شک‌ داریم‌؟ همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ آنان ‌علیه‌ پیامبران  علیهم السلام  ادعایی‌ بدین‌ مضمون‌ کرده‌ باشند که‌: شما غیر از آنچه‌ اظهار می‌دارید، نیات‌ و اهداف‌ اعلام‌ نشده‌ دیگری‌ دارید که‌ عبارت‌ است‌ از به‌ دست ‌آوردن‌ قدرت‌ و حاکمیت‌ در میان‌ اقوامتان، به‌دست ‌آوردن‌ اموال‌ و دستیابی‌ به‌ ثروتهای‌ کلان.

البته‌ آنها این‌ سخن‌ را به‌ خاطر آن‌ گفتند تا عزم‌ پیامبران  علیهم السلام  را در کار دعوت ‌به‌سوی‌ حق‌ سست‌ ساخته‌ و اراده‌ ایشان‌ را متزلزل‌ کنند.

﴿قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ١٠ [إبراهیم: 10].

«پیامبرانشان‌ گفتند: مگر در باره‌ خدا ـ آفریننده‌ آسمانها و زمین‌ ـ شکی‌ هست‌؟» یعنی‌: آیا در وجود و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ ـ ذاتی‌ که‌ اختراع‌کننده‌ و ایجادگر آسمانها و زمین‌ بعد از عدم‌ آنهاست‌ ـ شک‌ و تردیدی‌ هست‌؟ در حالی‌که‌ وجود و وحدانیت‌ او در منتهای‌ روشنی‌ و وضوح‌ بوده‌ و فطرت‌ها گواه‌ وجود او می‌باشند؟ استفهام‌ انکاری‌ است، یعنی‌: در این‌باره‌ هیچ‌ شکی‌ وجود ندارد «او شما را دعوت‌ می‌کند» به‌سوی‌ ایمان‌ به‌ وجود و یگانگی‌ خود «تا بر شما از گناهانتان‌ بیامرزد» یعنی‌: تا حق‌ تعالی‌ پاره‌ای‌ از گناهانی‌ را که‌ آمرزش‌ آن‌ را بخواهد، بر شما بیامرزد «و تا مدتی‌ معین‌ شما را مهلت‌ دهد» و در دنیا عذابتان‌ نکند. آن‌ مهلت، وقت‌ مرگ‌ شماست‌ «گفتند» هر یک‌ از امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ درپاسخ‌ پیامبرانشان‌  علیهم السلام  «شما جز بشری‌ مانند ما» در شکل‌ و شمایل‌ و صورت‌ خود «نیستید» می‌خورید و می‌آشامید چنان‌که‌ ما می‌خوریم‌ و می‌آشامیم‌ و شما فرشته‌ نیستید «می‌خواهید که‌ ما را از آنچه‌ پدرانمان‌ می‌پرستیدند» از بتان‌ و مانند آنها «بازدارید پس‌» اگر شما در این‌ ادعا که‌ از نزد خدا عزوجل فرستاده‌ شده‌اید، صادقید «برای‌ ما حجتی‌ آشکار بیاورید» که‌ بر صحت‌ ادعایتان‌ دلالت‌ کند. این‌ درخواست ‌را درحالی‌ مطرح‌ کردند که‌ پیامبران  علیهم السلام  برای‌شان‌ حجتهای‌ آشکار آورده‌ بودند.پس‌ این‌گونه‌ برخورد با پیامبران  علیهم السلام ، نمایانگر نوعی‌ تعصب‌ و سرسختی‌ در عقاید فاسدشان‌ بود.

﴿قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ١١ [إبراهیم: 11].

«پیامبرانشان‌ به‌ آنان‌ گفتند: آری‌» چنان‌که‌ شما گفتید «ما جز بشری‌ مانند شما نیستیم‌» در شکل‌ و هیأت‌ و خلقت‌ حقیقی‌ خود «ولی‌ خدا بر هرکس از بندگانش‌ که ‌بخواهد منت‌ می‌گذارد» با برگزیدنش‌ به‌ نبوت‌ پس‌ او خواسته ‌است‌ تا با انتخاب‌ ما به ‌نبوت، بر ما فضل‌ و منت‌ گذارد «و ما را نرسد که‌ برای‌ شما سلطانی‌ بیاوریم‌» یعنی‌: برای‌ ما مقدور نیست‌ که‌ به‌ شما حجتی‌ از حجت‌ها را بیاوریم‌ «جز به‌اذن ‌خدا» یعنی‌: به‌ مشیت‌ وی. به‌ قولی‌: مراد از «سلطان‌» در اینجا، معجزاتی‌ است ‌که‌ کفار بر سبیل‌ سرسختی‌ و لجاجت‌ و تعصب‌ از پیامبران  علیهم السلام  می‌طلبیدند «و مؤمنان‌ باید تنها بر خدا توکل‌ کنند» نه‌ بر چیز دیگری. گویی‌ سخن‌ پیامبران  علیهم السلام  دربیان‌ این‌ ویژگی‌ برای‌ مؤمنان، در قدم‌ اول‌ ناظر بر خودشان‌ بود و ایشان‌ خود را مدنظر داشتند. یعنی‌: توکل‌ ما پیامبران  علیهم السلام باید فقط بر خدای‌  عزوجل باشد، نه‌ بر گرایش‌ شما به‌ ایمان‌ و پشتیبانی‌تان‌ از ما.

﴿وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ١٢ [إبراهیم: 12].

سپس‌ پیامبران  علیهم السلام  به‌ سخن‌ خود چنین‌ ادامه‌ دادند: «و چرا بر خدا توکل ‌نکنیم‌» یعنی‌: ما چه‌ عذری‌ داریم‌ که‌ بر حق‌ تعالی‌ توکل‌ نکنیم‌ «و حال‌ آن‌که‌ ما را به‌ راههایمان‌ هدایت‌ کرده‌ است‌؟» یعنی‌: حال‌ آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ با ما به‌گونه‌ای‌ عمل ‌کرده‌ است‌ که‌ توکل‌ ما را بر او واجب‌ و لازم‌ می‌گرداند، از آن‌ جمله، هدایت‌نمودن‌ ما به‌سوی‌ راهی‌ است‌ که‌ ما را به‌ سرمنزل‌ رحمتش‌ می‌رساند «و البته ‌ما بر آزار شما صبر خواهیم‌ کرد» یعنی‌: ما سوگند می‌خوریم‌ بر این‌ که‌ در آنچه‌ از سوی‌ شما علیه‌ ما از تکذیب‌ و طرح‌ درخواستهای‌ باطل‌ و سرسختی‌های‌ بی‌جاروی‌ می‌دهد، صابر و شکیبا خواهیم‌ بود «و توکل‌کنندگان‌ باید تنها بر خدا توکل ‌کنند» نه‌ بر غیر وی. تکرار این‌ جمله، مفید پایداری‌ پیامبران  علیهم السلام  در مقام‌ توکل ‌است.

﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ١٣ وَلَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ١٤ [إبراهیم: 13-14].

در اینجا بود که‌ آن‌ اقوام‌ سرکش‌ به‌ تهدید متوسل‌ شدند: «و کافران‌» متمرد و سرکش‌ «به‌ پیامبرانشان‌ گفتند: البته‌ شما را از سرزمین‌ خود اخراج‌ می‌کنیم، یا این‌که‌ به‌کیش‌ ما بازگردید» چنین‌ بود که‌ آنان‌ پیامبران‌  علیهم السلام  را میان‌ بیرون‌ رفتن‌ از سرزمین‌ خود یا بازگشتن‌ به‌ آیین‌ کفر مخیر ساختند، یعنی‌: اصرار کردند تا یکی‌ از این‌ دو امر را بر پیامبران  علیهم السلام  تحمیل‌ نمایند. البته‌ این‌ ظلم‌ و تجاوزی‌ آشکار از سوی‌ آنان‌ بود که‌ پیامبران  علیهم السلام  را به‌ صرف‌ این‌که‌ دعوت‌ خداوند عزوجل را برای‌شان‌ آورده‌اند، از خانه‌ و سرزمین‌ خودشان‌ و از میان‌ کسان‌ و نزدیکانشان‌ اخراج‌ نمایند «پس‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌» یعنی‌: به‌ پیامبران‌ خویش‌ در این‌ حالت‌ خطیر «وحی‌ کرد که ‌حتما ستمگران‌ را» یعنی‌: همین‌ گروه‌ کافر متمرد را «هلاک‌ خواهیم‌ کرد».

«و قطعا شما را پس‌ از آنان‌» یعنی‌: پس‌ از نابود کردنشان‌ «در آن‌ سرزمین ‌سکونت‌ خواهیم‌ داد» یعنی‌: در سرزمین‌ این‌ کافرانی‌ که‌ شما را به‌ اخراج‌ از آن، یا بازگشت‌ به‌ دین‌ خود تهدید کرده‌اند «این‌» وعده‌ای‌ که‌ گذشت؛ از به‌ هلاکت ‌رساندن‌ ستمگران‌ و سکونت‌ دادن‌ مؤمنان‌ در منازل‌ و مساکن‌ آنان ‌«برای‌ کسی‌ است‌ که‌ از ایستادن‌ در حضور من‌» در روز حشر و حساب‌ «بترسد» به‌ قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است‌: این‌ وعده‌ای‌ که‌ گذشت؛ از به‌ هلاکت ‌رساندن‌ ستمگران‌ و سکونت‌ دادن‌ مؤمنان‌ در منازل‌ و مساکن‌شان، برای‌ کسی‌ است‌ که‌ از حضور من‌ بالای‌ سر خود و مراقبت‌ و نظارت‌ من‌ بر خود بترسد چرا که‌ من‌ بر همه‌ اعمال‌ بندگان‌ حاضر و ناظر هستم‌ «و از هشدار من‌ بترسد» یعنی‌: از تهدید و هشدارم‌ به‌ عذاب، بیم‌ داشته‌ باشد. به‌ قولی‌: مراد از هشدار، خود عذاب‌ است. یعنی‌: از عذاب‌ من‌ بترسد.

﴿وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ١٥ [إبراهیم: 15].

«و طلب‌ فتح‌ کردند» یعنی‌: پیامبران  علیهم السلام  از خدای‌  عزوجل علیه‌ دشمنانشان‌ فتح ‌و گشایش‌ و نصرت‌ خواستند. یا معنی‌ این‌ است‌: کفار به‌ گمان‌ این‌که‌ حق‌ با آنهاست‌ از خدا عزوجل خواستند تا میان‌ آنان‌ و پیامبران  علیهم السلام  داوری‌ نموده، ظالم‌ را نابود ساخته‌ و مظلوم‌ را یاری‌ نماید پس‌ چون‌ خدای‌  عزوجل میانشان‌ داوری‌ کرد، پیامبران  علیهم السلام  و مؤمنان‌ را نصرت‌ داد «و سرانجام‌ هر جبار عنیدی‌ ناکام‌ شد» جبار: متکبر و زورگویی‌ است‌ که‌ برای‌ هیچ‌کس‌ بر خود حقی‌ را به‌ رسمیت‌ نمی‌شناسد. عنید: معاند و ستیزه‌جویی‌ است‌ که‌ در برابر حق‌ ستیزه‌ پیشه‌ کرده‌ و از آن‌ کناره ‌می‌جوید، یعنی‌: کسی‌ است‌ که‌ از اقرار به‌ کلمه‌ توحید: «لا اله الا الله» سربازمی‌زند.

﴿مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَیُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِیدٍ١٦ [إبراهیم: 16].

«آن‌ کس‌ که‌ دوزخ‌ پیش‌ روی‌ اوست‌» یعنی‌: دوزخ‌ در طلب‌ آن‌ گردنکش ‌ستیزنده‌ است‌ و به‌ زودی‌ او را درخواهد یافت‌ «و از آبی‌ چرکین‌ به‌ او نوشانده ‌می‌شود» صدید: آبی‌ است‌ از چرک‌ و خون‌ که‌ از پوست‌ دوزخیان‌ سرازیر می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «دوزخ‌ در روز قیامت‌ حاضر ساخته‌ می‌شود، آن‌گاه‌ خلایق‌ را ندا کرده‌ و می‌گوید: همانا من‌ بر هر گردنکش‌ ستیزنده‌ای‌ گمارده‌ شده‌ام...».

﴿یَتَجَرَّعُهُ وَلَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ١٧ [إبراهیم: 17].

«آن‌ را» یعنی‌: آن‌ آب‌ چرکین‌ را «جرعه‌ جرعه‌ می‌نوشد» به‌ دفعات، نه ‌به ‌یکباره، به‌ سبب‌ این‌که‌ آن‌ چرکاب‌ بسیار تلخ‌ و داغ‌ است‌ «و نزدیک‌ نیست‌ که‌ آن‌را به‌ سهولت‌ فروبرد» چراکه‌ آن‌ آب‌ زهرآگین‌ گلوگیر او می‌شود. پس‌ عذاب‌ آن‌ جبار عنید به‌ درازا می‌کشد; باری‌ با تشنگی‌ سخت‌ و بار دیگر با نوشیدن‌ این‌ زردآب‌ در این‌ حال‌ مرگبار «و مرگ‌» یعنی‌: اسباب‌ مرگ‌ «از هر سو به‌سراغ‌ او می‌آید ولی‌ نمی‌میرد» تا از آن‌ دردها و سختی‌های‌ جان‌فرسا راحت‌ شود «و عذابی‌ سخت‌ و سنگین‌ در پیشاپیش‌ خود دارد» یعنی‌: برای‌ او بعد از همه‌ اینها، عذاب‌ سخت‌ و سنگین‌ دیگری‌ است‌ که‌ از عذاب‌ قبلی‌ بسیار تلخ‌تر و دردناک‌تر است.

﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لَا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ١٨ [إبراهیم: 18].

سپس‌ خداوند عزوجل برای‌ اعمال‌ تمام‌ کفار مثلی‌ زده‌ می‌فرماید: «مثل‌ کسانی‌ که‌ به‌ پروردگار خود کافر شدند، اعمال‌ آنان‌ مانند خاکستری‌ است‌ که‌ بادی‌ تند در روزی‌ طوفانی ‌بر آن‌ بوزد» یعنی‌: اعمال‌ نیک‌ کفار ـ مانند صله‌ رحم، دادن‌ صدقه‌ به‌ فقرا، نیکی ‌با والدین‌ و امثال‌ آن‌ ـ تباه‌ و مردود است‌ و خداوند عزوجل آن‌ را محو و نابود می‌کند چنان‌که‌ باد تند در روز طوفانی‌ به‌ سرعت‌ خاکستر را برداشته‌ و آن‌ را به‌ همه‌جا می‌پراکند، به‌طوری‌ که‌ آن‌ خاکستر کلا نابود شده‌ و جای‌ آن‌ چنان‌ خالی‌ می‌ماند که‌ گویی‌ در آنجا هیچ‌ چیزی‌ نبوده‌ است‌ «بر هیچ‌ چیز از آنچه‌ کسب‌ کرده‌ بودند، قدرت‌ ندارند» یعنی‌: کفار از این‌ اعمال‌ به‌ هدر رفته‌ و بی‌اثر، هیچ‌ نشانی‌ در آخرت‌ نمی‌بینند تا در برابر آن‌ پاداش‌ و ثوابی‌ دریافت‌ دارند زیرا این‌ اعمال‌شان‌ بر زیربنای‌ ایمان‌ استوار نبوده‌ تا باقی‌ بماند «این‌ است‌ همان‌ گمراهی‌ دور و دراز» از راه ‌حق‌ و صواب.

﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ١٩ [إبراهیم: 19].

«آیا درنیافته‌ای‌» ای‌ انسان‌! «که‌ خدا آسمان‌ها و زمین‌ را به‌حق‌ آفرید؟» یعنی‌: آنها را بر وجه‌ درست‌ و تدبیر محکمی‌ آفرید و حق‌ هم‌ این‌ بود که‌ آنها را این‌گونه‌ بیافریند تا با این‌ آفرینش‌ متین، بر کمال‌ قدرت‌ وی‌ استدلال‌ شود «اگر بخواهد شما را می‌برد و خلق‌ جدیدی‌ به‌میان‌ می‌آورد» یعنی‌: او توانایی‌ دارد تا نافرمانان‌ را از میان‌برده‌ و کسانی‌ از خلقش‌ را ـ از نوع‌ انسان‌ یا نوع‌ دیگری‌ ـ به‌ میان‌ آورد که‌ از او فرمان‌ برند.

﴿وَمَا ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ٢٠ [إبراهیم: 20].

«و این‌ کار بر خداوند دشوار» و ممتنع‌ «نیست‌» زیرا حق‌ تعالی‌ بر هر چیز قادر است. به‌ همین‌ جهت، تابلویی‌ از تابلوهای‌ قیامت‌ را در برابر ما این‌گونه‌ به‌ تصویر می‌کشد:

﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ٢١ [إبراهیم: 21].

«و همگی‌ در پیشگاه‌ خداوند ظاهر می‌شوند» یعنی‌: همگی‌ در روز قیامت‌ از قبرهای‌ خود به‌سوی‌ «براز» بیرون‌ می‌آیند و آن‌ عرصه‌ محشر است‌ که‌ جایی‌ است ‌فراخ‌ و نمایان‌ و همگی‌ ـ اعم‌ از نیکوکار و بدکار ـ یکجا در آن‌ گرد می‌آیند «پس‌ ناتوانان‌» در اندیشه‌ و خرد «به‌ گردنکشان‌» و رؤسای‌ متکبری‌ که‌ در دنیا رئیس‌ و سردمدارشان‌ بوده‌اند «می‌گویند: همانا ما پیرو شما بوده‌ایم‌» در دنیا و به‌پیروی‌ از شما، پیامبران‌  علیهم السلام  را تکذیب‌ کرده‌ و به‌ خدای‌ سبحان‌ کفر ورزیده‌ایم‌ «پس‌ آیا شما چیزی‌ از عذاب‌ خدا را» یعنی‌: بعضی‌ از چیزها را که‌ همانا عذاب ‌خدا عزوجل است، یا بعضی‌ از این‌ عذاب‌ خدا عزوجل را که‌ در آن‌ قرار داریم‌ «از ما دفع‌ کننده‌ هستید؟ می‌گویند» آن‌ گردنکشان‌ در پاسخشان‌ «اگر خداوند ما را هدایت‌ کرده‌ بود» به‌سوی‌ ایمان‌ «ما نیز قطعا شما را هدایت‌ می‌کردیم‌» به‌سوی‌ آن‌ «برای ‌ما یکسان‌ است، چه‌ بی‌تابی‌ کنیم‌ و چه‌ شکیبایی‌ ورزیم، ما را هیچ‌ گریزگاهی‌نیست‌» یعنی‌: بی‌قراری‌ و اضطراب‌ و صبر و شکیبایی‌ هر دو برای‌ ما یکسان‌ است ‌و نتیجه‌ کار را تغییر نمی‌دهد زیرا ما به‌هیچ ‌وجه‌ از عذاب‌ خلاصی‌ نداریم.

﴿وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ٢٢ [إبراهیم: 22].

«و چون‌ کار یکسویه‌ شد» یعنی‌: چون‌ داوری‌ صورت‌ گرفت‌ و بهشتیان‌ به ‌بهشت‌ و دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌ درآمدند «شیطان‌ گفت‌: همانا خداوند به‌ شما وعده‌ داد، وعده‌ راست‌» در امر رستاخیز و حساب‌ و پاداش ‌دادن‌ نیکوکار دربرابر نیکوکاری‌اش‌ و مجازات‌ بدکار در برابر بدکاری‌اش‌ «و من‌ به‌ شما وعده‌ دادم‌» وعده‌ نادرست؛ که‌ رستاخیز و حساب‌ و بهشت‌ و دوزخی‌ در کار نیست‌ «پس‌ با شما خلاف‌ کردم‌» آنچه‌ را که‌ وعده‌ داده‌ بودم‌ زیرا وعده‌ من‌ دروغی‌ بیش ‌نبود «و مرا بر شما هیچ‌ تسلطی‌ نبود» و اگر شما خود نمی‌خواستید، نمی‌توانستم‌ به‌زور و اجبار شما را به‌ کفر درآورم‌ «جز این‌که‌ شما را دعوت‌ کردم‌ و شما دعوت‌ مرا پذیرفتید» یعنی‌: لیکن‌ آنچه‌ بود، فقط این‌ بود که‌ من‌ شما را به‌سوی‌ کفر دعوت ‌کرده‌ و آن‌ را دربرابر شما آراستم‌ و شما هم‌ شتابان‌ مرا اجابت‌ گفتید لذا هیچ‌ الزام ‌و اجباری‌ از سوی‌ من‌ بر شما نبود «پس‌ مرا ملامت‌ نکنید» در آنچه‌ که‌ به‌سبب ‌وعده‌ نادرست‌ و بی‌اساس‌ من‌ به‌ آن‌ در افتاده‌اید «و خود را ملامت‌ کنید» در این‌که‌به‌ دعوتم‌ لبیک‌ گفته‌ و وعده‌ راستین‌ خدا عزوجل و دعوت‌ وی‌ به‌سوی‌ سرای‌ سلامتی‌ را فروگذاشتید، با وجود آن‌که‌ حجت‌ حق‌ برپا، و برهانهایش‌ که‌ بر هیچ‌ عاقلی‌پنهان‌ نیست‌ در میان‌ بود و آن‌ برهان‌ها فقط بر کسانی‌ پوشیده‌ ماند که‌ تن‌ به‌ خواری ‌و رسوایی‌ سپرده‌ و خفت‌ و ذلت‌ پیروی‌ مرا خریدار شدند; «من‌ فریادرس‌ شما نیستم‌ و شما هم‌ فریادرس‌ من‌ نیستید» تا بتوانم‌ به‌ شما در این‌ عذابی‌ که‌ گرفتار آن‌ شده‌ اید، یاری‌ و کمکی‌ بکنم، یا شما بتوانید مرا از این‌ عذاب‌ رسواگر نجات ‌دهید. یعنی‌: شیطان‌ خود در این‌ حالت‌ به‌ همان‌ عذابی‌ مبتلاست‌ که‌ آنان‌ گرفتار آنند و او خود محتاج‌ فریادرسی‌ است که‌ به‌فریادش‌ برسد و او را از آن‌ عذاب‌ خفت‌بار برهاند. پس‌ چگونه‌ طمع‌ به‌ یاری‌ و فریادرسی‌ کسی‌ می‌بندند که‌ او خود نیازمند یاریگری‌ و فریادرسی‌ است‌ «هرآینه‌ من‌ به‌ آنچه‌ که‌ پیش‌ از این‌ مرا در کار خدا شریک‌ می‌دانستید، کافرم‌» اینک‌ امروز به‌شما تصریح‌ می‌کنم‌ که‌ به‌ کار شما در شریک‌ آوردنم‌ در ربوبیت‌ خدای‌ سبحان، کافرم. بدین‌گونه‌ است‌ که‌ شیطان‌ در روز قیامت‌ در برابر پیروانش‌ موضع‌ و موقفی‌ در پیش‌ می‌گیرد که‌ پشتشان‌ را می‌شکند و دل‌هایشان‌ را از هم‌ می‌درد «هر آینه‌ ستمکاران، برای‌شان‌ عذابی‌ دردناک ‌است‌».

در این‌که‌ آیا این‌ جمله‌ اخیر از تتمه‌ سخن‌ ابلیس‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل آن‌ را به‌ ما حکایت‌ می‌کند، یا سخن‌ مستقلی‌ است‌؟ مفسران‌ بر دو قول‌اند و در این‌که‌ آیا این‌ سخنرانی‌ ابلیس‌ برای‌ پیروانش‌ قبل‌ از ورودشان‌ به‌ دوزخ‌ است‌ یا بعد از آن‌؟ نیز دو قول‌ است‌ که‌ ابن‌کثیر قول‌ دوم‌ را ترجیح‌ داده. ولی‌ مفسران‌ در تأیید قول‌ اول ‌حدیثی‌ نقل‌ کرده‌اند و از آن‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ سخنرانی‌ ابلیس‌ بعد از فیصله‌ شدن ‌کار حساب‌ و قبل‌ از ورود به‌ دوزخ‌ خواهد بود.

﴿وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ٢٣ [إبراهیم: 23].

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، به‌ بهشت‌هایی‌ درآورده‌ می‌شوند که‌ از زیر درختان‌ آن‌ جویبارها روان‌ است، به‌حکم‌ پروردگار خویش‌ در آنجا جاودانند و دعای‌ خیرشان‌ در آنجا سلام‌ است‌» یعنی‌: درود فرشتگان‌ به‌ بهشتیان‌ در بهشت، سلام‌گفتن‌ برای‌شان‌ به‌حکم‌ پروردگارشان‌ است. یا درود برخی‌ از بهشتیان‌ بر برخی‌ دیگر در بهشت‌ سلام‌ گفتن‌ است.

﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ٢٤ [إبراهیم: 24].

«آیا ندیدی‌» یعنی‌: آیا ندانستی‌ «که‌ خداوند چگونه‌ مثلی‌ زد; سخن‌ پاکیزه‌ را مانند درخت‌ پاکیزه‌ ساخت‌» سخن‌ پاک، همانا کلمه‌ اسلام؛ یعنی‌ «لا اله الا الله» یا هرسخنی‌ است‌ که‌ به‌ معروف‌ امر یا از منکر نهی‌ کند. یعنی‌: حق‌ تعالی‌ کلمه‌ طیبه‌ وسخن‌ پاکیزه‌ را به‌ درخت‌ پاکیزه‌ای‌ تشبیه‌ کرده‌ «که‌ ریشه‌اش‌ استوار است‌» و گشن ‌بیخ، محکم‌ و پایدار است‌ در زمین‌ «و شاخه‌اش‌ در آسمان‌ است‌» مانند درخت‌ خرما و غیر آن‌ از درختان‌ مثمر. پس‌ همچنین‌ است‌ کلمه‌ توحید که‌ در قلب‌ مؤمن ‌استوار است، هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «درحقیقت‌ داستان‌ ایمان‌ مانند داستان‌ درختی‌ استوار است، درختی‌ که‌ ایمان‌ عروق‌ آن، نماز ریشه‌ آن، زکات‌ بیخچه‌های‌ آن، روزه‌ شاخه‌های‌ آن، آزار دیدن‌ در راه‌ خدا عزوجل سبزه‌ آن، حسن‌ خلق‌ برگ‌های‌ آن‌ و بازداشتن‌ خود از محرمات‌ خدا عزوجل میوه‌ آن‌ است‌».

﴿تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ٢٥ [إبراهیم: 25].آری‌! آن‌ درخت؛ «میوه‌اش‌ را لحظه ‌به ‌لحظه‌ به‌اذن‌ پروردگارش‌» یعنی‌: به‌ اراده ‌و مشیت‌ وی‌ «می‌دهد» به‌ قولی‌: مراد از این‌ درخت‌ پاکیزه، درخت‌ خرمایی ‌است‌ که‌ در تمام‌ اوقات‌ شبانه‌ روز، بدون‌ فرق‌ میان‌ زمستان‌ و تابستان‌ میوه می‌دهد. پس‌ همچنین‌ است‌ کلمه‌ توحید و کلمه‌ خیر که‌ همیشه‌ میوه‌ خیر داده‌ وحامل‌ خویش‌ را در هر زمانی‌ به‌سوی‌ عمل‌ نیک‌ پیش‌ می‌افگند و انسان‌ مؤمن ‌به‌سبب‌ آن‌ وارد بهشت‌ می‌شود. حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ مؤید قول‌ فوق‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ اصحاب‌ رضی الله عنه  فرمودند: «به‌ من‌ از درختی‌ خبر دهید که‌ همانند انسان‌ مسلمان‌ است، از برگ‌های‌ آن‌ هیچ‌ نمی‌ریزد و میوه‌ خود را در هر زمانی‌ می‌دهد؟ سپس‌ خود فرمودند: این‌ درخت، درخت‌ خرماست‌» «و خدا برای‌ مردم‌ مثلها می‌زند تا بود که‌ متذکر شوند» چراکه‌ زدن‌ مثلها، یادآوری، تفهیم وتصویر معانی‌ را تسریع‌ و به‌ آن‌ کمک‌ شایانی‌ می‌کند.

﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ٢٦ [إبراهیم: 26].

«و مثل‌ سخنی‌ ناپاک‌» که‌ عبارت‌ از کلمه‌ کفر و هر سخنی‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ شر وبدی‌ فراخواند «چون‌ درختی‌ ناپاک‌ است‌ که‌ از روی‌ زمین‌ کنده‌ شده‌» یعنی‌: ریشه‌کن‌ شده‌ لذا باد آن‌ را در هم‌ می‌تکاند و دیری‌ نمی‌پاید که‌ آن‌ درخت‌ از بین‌ می‌رود. به‌ قولی‌: مراد از این‌ درخت، درخت‌ «حنظل‌» است‌ «آن‌ را هیچ‌ قراری ‌نیست‌» یعنی‌: آن‌ درخت‌ بر روی‌ زمین‌ هیچ‌ استقراری‌ ندارد. پس‌ همچنین‌ است ‌کلمه‌ کفر و باطل‌ و شر که‌ اگر چندی‌ در میان‌ مردم‌ رونق‌ گیرد ولی‌ به‌زودی‌ از رمق ‌افتاده‌ راه‌ فنا درپیش‌ می‌گیرد و از آنجا که‌ کلمه‌ کفر و شخص‌ کافر اساسا از هیچ‌ حجتی‌ بهره‌مند نیست‌ پس‌ نه‌ در آن‌ ثباتی‌ است، نه‌ هرگز از آن‌ خیری‌ به‌دست ‌می‌آید و نه‌ از آن‌ سخن‌ یا عملی‌ پاک‌ پدیدار می‌شود در حالی‌که‌ کلمه‌ حق‌ و انسان‌ مؤمن‌ هم‌ در ملکوت‌ اعلی‌ شاخ‌وبرگ‌ دارد و هم‌ در دنیا پیوسته‌ اوج‌ وصعود تازه‌ای‌ می‌یابد و مردم‌ از او بهره‌مند می‌شوند.

﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ٢٧ [إبراهیم: 27].

«خدا مؤمنان‌ را با سخن‌ استوار» که‌ همانا کلمه‌ طیبه‌: «أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله و أن ‌محمدا رسول ‌الله» و سایر سخنان‌ حق‌ است‌ «ثابت‌ می‌گرداند» زیرا گویندگان‌ این‌سخن‌ استوار، بر آن‌ استمرار ورزیده‌ و پیوسته‌ برآن‌ پایدار می‌مانند، هم‌ «در زندگی‌ دنیا» چرا که‌ هرگاه‌ دشمنان‌ خدا عزوجل در دنیا ایشان‌ را زیر فشار قرار دهند، یا شیطانهای‌ انسی‌ و جنی‌ ایشان‌ را به‌ وسوسه‌ درافگنند، ایشان‌ بر کلمه‌ حق‌ ثابت‌ و پایدار باقی‌ می‌مانند «و» هم‌ «در آخرت‌» یعنی‌: خدای‌  عزوجل مؤمنان‌ را در وقت‌ پرسش‌ نکیر و منکر در قبر و در روز قیامت‌ نیز، با سخن‌ استوار ثابت‌ می‌گرداند.

جمهور مفسران‌ برآنند که‌ مراد از استواری‌ مؤمن‌ در زندگی‌ آخرت، استواری ‌وی‌ در گفتن‌ کلمه‌ حق‌ در قبر است، یعنی‌: وقتی‌ مؤمنان‌ از دین‌ و معتقدات‌ خود در قبر موردپرسش‌ قرار گیرند، آن‌ را با سخنان‌ ثابت، استوار و روشن، بی‌هیچ ‌لکنت‌ و تردد و یا نادانی‌ای‌ بیان‌ می‌کنند چنان‌که‌ در جانب‌ مقابل، کسی‌ که‌ از این ‌توفیق‌ بی‌بهره‌ است، در پاسخ‌ سؤال‌ نکیر و منکر می‌گوید: «نمی‌دانم‌!». آن‌گاه‌ به‌وی‌ گفته‌ می‌شود: «نه‌ دانستی‌ و نه‌ هم‌ خواندی‌». امام‌ رازی‌ نیز می‌گوید: «به‌ قول ‌مشهور، این‌ آیه‌ درباره‌ پرسش‌ دو فرشته‌ نکیر و منکر در قبر و این‌که‌ خداوند عزوجل کلمه‌ حق‌ را بر مؤمن‌ تلقین‌ نموده‌ و او را بر گفتن‌ حق‌ استوار می‌گرداند، آمده‌ است‌». «و خدا ستمگران‌ را گمراه‌ می‌کند» یعنی‌: حجتشان‌ را از نزدشان‌ گم‌وگور می‌کند. پس‌ در قبرهایشان‌ و در هنگامه‌ حساب‌ روز حشر، قادر به ‌بیان‌ آن‌ نمی‌شوند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عثمان‌بن‌ عفان‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: «چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از دفن‌ میت‌ فارغ‌ می‌شدند، بر سر قبر وی‌ می‌ایستادند و می‌فرمودند: برای ‌برادرتان‌ آمرزش‌ بخواهید و برایش‌ پایداری‌ مسئلت‌ کنید زیرا او همین‌ حالا مورد پرسش‌ قرار می‌گیرد». «و خدا هر چه‌ بخواهد انجام‌ می‌دهد» یعنی‌: در وقت‌ مرگ ‌توفیق‌ ادای‌ کلمه‌ شهادت‌ می‌دهد و در وقت‌ سؤال‌ نکیر و منکر مؤمن‌ را به‌ قول‌ حق‌ گویا می‌کند لذا مشیت‌ وی‌ مطلق‌ است‌ و از آنچه‌ می‌کند مورد پرسش‌ قرارنمی‌گیرد.

از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ مرگ‌ مؤمن‌ فرارسد، فرشتگان‌ نزد او حاضر شده‌ و بر او سلام‌ می‌گویند، آن‌گاه‌ به‌ او مژده‌ بهشت ‌می‌دهند و چون‌ بمیرد با جنازه‌ وی‌ همراه‌ می‌شوند، سپس‌ همراه‌ مردم‌ بر او نماز می‌گزارند، آن‌گاه‌ چون‌ دفن‌ شود، در قبر خویش‌ نشانده‌ می‌شود و به‌ او گفته ‌می‌شود: پروردگارت‌ کیست‌؟ می‌گوید: پروردگارم‌ خداوند عزوجل است. سپس‌ به‌ اوگفته‌ می‌شود: پیامبرت‌ کیست‌؟ می‌گوید: پیامبرم‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است. سپس‌ به‌ او گفته‌ می‌شود: شهادتت‌ چیست‌؟ می‌گوید: «أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله». در این‌ هنگام‌ قبرش‌ به ‌اندازه‌ امتداد ساحه‌ دیدش‌ بر وی‌ فراخ‌ ساخته ‌می‌شود. اما کافر; پس‌ حکایت‌ وی‌ چنین‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ در هنگام‌ مرگ‌ بر وی ‌فرود می‌آیند و بر چهره‌ و پشتش‌ می‌زنند و چون‌ به‌ قبر درآورده‌ شود، او را می‌نشانند، آن‌گاه‌ به‌ او گفته‌ می‌شود: پروردگارت‌ کیست‌؟ اما او هیچ‌ جوابی ‌نمی‌دهد زیرا خداوند عزوجل این‌ حقیقت‌ را فراموش‌ وی‌ می‌گرداند و چون‌ به‌ وی ‌گفته ‌شود: پیامبری‌ که‌ به‌سویت‌ مبعوث‌ شده‌ کیست‌؟ باز هم‌ درمی‌ماند و هیچ ‌پاسخی‌ نمی‌دهد. و خدا ستمگران‌ را این‌ چنین‌ گمراه‌ می‌کند».

﴿جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ٢٩ وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ٣٠ [إبراهیم: 29-30].

«آیا به‌ کسانی‌ که‌ شکر نعمت‌ خدا را به‌ ناسپاسی‌ بدل‌ کردند، ننگریستی‌؟» خداوند متعال، پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را از حال‌ کفار مکه‌ به‌ تعجب‌ فرا می‌خواند، از آنجا که‌ آنان ‌با تکذیب‌ وی؛ نعمت‌ عظمای‌ بعثت‌ ایشان‌ را از میان‌ خود به‌ پیامبری، مورد ناسپاسی‌ قرار دادند، در حالی‌ که‌ گزینش‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از میانشان، انعامی ‌بزرگ‌ و بی‌مانند بر آنان‌ بود که‌ می‌باید برآن‌ شکرگزار می‌بودند «و» با این‌ ناسپاسی‌ «قوم‌ خود را به‌ سرای‌ هلاکت‌ فرود آوردند» که‌ جهنم‌ است. بوار: هلاکت ‌است. به‌ قولی‌: مراد از این‌ گروه، سران‌ قریش‌ بودند که‌ در روز بدر، قوم‌ خویش ‌را با کشته ‌شدنشان‌ به‌دست‌ لشکر اسلام‌ به‌ سرای‌ نیستی‌ که‌ عذاب‌ نابود کننده‌ آخرت‌ است‌ فرود آوردند.

آن‌گاه‌ (دارالبوار) را این‌گونه‌ معرفی‌ می‌کند: «در آن‌ سرای‌ هلاکت‌ که‌ جهنم ‌است، در آن‌ وارد می‌شوند و چه‌ بد قرارگاهی‌ است‌!».

﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ٣٠ [إبراهیم: 30].

«و» این‌ گروهی‌ که‌ به‌ جهنم‌ در می‌آیند «برای‌ خداوند همتایانی‌» یعنی‌: شرکایی‌ در ربوبیت‌ «قرار دادند تا از راه‌ او گمراه‌ کنند» یعنی‌: تا قوم‌ خویش‌ را از راه‌ خدا عزوجل به‌ بیراهه‌ در افگنند و این‌ است‌ کار سران‌ شرک‌ و کفر; از متولیان‌ بتان‌ و دیگر سردمداران‌ مذاهب‌ ضاله‌ای‌ که‌ از سوی‌ مردم‌ گمراه‌ مورد پیروی‌ قرار می‌گیرند «بگو: برخوردار شوید» به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ هستید از شهوات‌ و گمراه‌سازی‌ مردم‌ «و بدانید که‌ قطعا بازگشت‌ شما به‌سوی‌ آتش‌ است‌» یعنی‌: قطعا مرجع ‌و مقام‌ نهایی‌ شما آتش‌ دوزخ‌ و همان‌ «دارالبوار» است. گویی‌ گفته‌ شد: اگر بر این‌ شیوه‌ ادامه‌ دهید، بدانید که‌ حتما بازگشت‌ شما به‌سوی‌ دوزخ‌ است.

﴿قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ٣١ [إبراهیم: 31].

«به‌ آن‌ بندگانم‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، بگو» خداوند متعال‌ از باب‌ تشریف‌ و گرامیداشت، مؤمنان‌ را به‌ بندگی‌ خودش‌ نسبت‌ داده. آری‌! به‌ ایشان‌ بگو: «نماز را برپا دارند» با ادای‌ آن‌ در اوقات‌ مخصوص‌ آن‌ و رعایت‌ ارکان‌ و آداب‌ آن ‌«و» به‌ ایشان‌ بگو: «از آنچه‌ ما به‌ آنان‌ روزی‌ داده‌ایم، پنهان‌ و آشکارا انفاق‌ کنند پیش‌از آن‌که‌ روزی‌ فرارسد که‌ در آن‌ نه‌ خرید و فروشی‌ باشد و نه‌ دوستی‌ای‌» یعنی‌: در روز قیامت‌ دادوستدی‌ نیست‌ تا کسی‌ که‌ در عمل‌ کوتاهی‌ کرده، با دادن‌ عوض‌ و جریمه‌ای‌ خود را از عذاب‌ خداوند عزوجل بازخرید کند همچنین‌ در آن‌ روز پیوندهای ‌دوستی‌ و رفاقت‌ نیز وجود ندارد تا دوست‌ برای‌ دوستش‌ میانجیگری‌ و شفاعت ‌کرده‌ او را از عذاب‌ برهاند بنابراین، بنده‌ باید برای‌ نجات‌ خویش، خود توشه‌ وزادوبرگ‌ ایمانی‌ کسب‌ کرده‌ به‌ نماز و انفاق‌ و دیگر اعمال‌ شایسته‌ روی‌ آورد.

به‌ قولی‌: انفاق‌ پنهانی، در صدقات‌ نافله‌ و اختیاری‌ بهتر است‌ و انفاق‌ آشکار در زکات‌ فرض.

﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ٣٢ [إبراهیم: 32].

بعد از آن‌ که‌ خداوند عزوجل احوال‌ و اوصاف‌ نیکبختان‌ و بدبختان‌ را روشن‌ ساخت، اینک‌ ادله‌ای‌ را که‌ بر وجود و یگانگی‌ و کمال‌ علم‌ و قدرتش‌ دلالت ‌می‌کند، بیان‌ می‌کند تا وجوب‌ شکرش‌ بر بندگان‌ محرز شود و کفاری‌ که‌ این نعمت‌ها را ناسپاسی‌ می‌کنند، در معرض‌ توبیخ‌ بیشتر قرار گیرند: «خدا آن‌ ذاتی‌ است‌که‌ آسمانها و زمین‌ را آفرید و از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاد پس‌ به‌وسیله‌ آن‌ آب، از میوه‌ها برای‌ شما روزی‌ای‌ بیرون‌ آورد» یعنی‌: از محصولات‌ و میوه‌های‌ گوناگون‌ روزی‌ای ‌برای‌ بنی‌آدم‌ بیرون‌ آورد که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ زندگی‌ کنند. پس‌ کسی‌ که‌ این‌چنین ‌جایگاهی‌ داشته‌ باشد، بی‌شک‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ مورد پرستش‌ قرار گرفته‌ و در راه‌ وی‌ انفاق‌ شود «و کشتی‌ را برای‌ شما رام‌ گردانید تا به‌ فرمان‌ او» طبق‌ خواسته‌ شما «در دریا روان‌ شود» و آن‌ را در مصالح‌ و منافع‌ خود به‌کار گیرید «و رودها را برای‌ شما مسخر کرد» تا آنها را در هرجایی‌ که‌ می‌خواهید به‌ جریان‌ اندازید و نیز بر رودخانه‌ها کشتیرانی‌ کنید. پس‌ خدایی‌ که‌ این‌ همه‌ بر شما منت‌ نهاد، بی‌شک‌ سزاوار پرستش‌ و شکر است.

﴿وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ٣٣ [إبراهیم: 33].

«و برای‌ شما خورشید و ماه‌ را ـ که‌ پیوسته‌ روانند ـ رام‌ گردانید» تا از نور و روشنی‌ و سایر منافع‌ آنها استفاده‌ کنید، خورشید و ماهی‌ که‌ پیوسته‌ فعالند و به‌حیات‌ انسان، حیوان، رستنی‌ها و غیره‌ نیرو و مدد می‌رسانند. یا معنی‌ این‌ است‌: خورشید و ماه، همیشه‌ به‌ پیروی‌ از فرمان‌ خدا عزوجل در حرکت‌ و جریانند و هرگز از سیر و حرکت‌ باز نمی‌مانند «و رام‌ ساخت‌ برای‌ شما شب‌ و روز را» که‌ از پی ‌یکدیگر می‌آیند. پس‌ روز برای‌ سعی‌ و تلاشتان‌ در امور معاش‌ است‌ و شب‌ هم ‌برای‌ آرام‌گرفتن‌ و استراحتتان‌ و این‌ همه‌، شکر و سپاس‌ او را می‌طلبند.

﴿وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ٣٤ [إبراهیم: 34].

«و از هر چه‌ که‌ از او خواستید به‌ شما عطا کرد» و از هر چه‌ هم‌ که‌ نخواستید، اما مورد نیاز شماست‌ و از آن‌ بهره‌مند می‌شوید، نیز به‌ شما عطا کرد «و اگر نعمت‌ خدا را شماره‌ کنید، نمی‌توانید آن‌ را به‌شمار درآورید» یعنی‌: به‌هیچ‌ وجهی‌ از وجوه‌، توان ‌شمارش‌ و احاطه‌ نعمتهای‌ حق‌ تعالی‌ را ندارید و اگر فردی‌ از افراد بشر بخواهد تا نعمتهای‌ خدای‌  عزوجل را بر خود در آفرینش‌ عضوی‌ از اعضا یا حسی‌ از حواسش‌ به‌شمار آورد، هرگز بر این‌ کار قادر نیست‌ پس‌ چگونه‌ خواهد بود شمارش‌ دیگر نعمت‌هایی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در کل‌ اعضای‌ وجودش‌ آفریده‌ است‌ و نیز سایر نعمتهایی‌ که‌ از خارج‌ وجودش‌ بر او احاطه‌ کرده‌ و با اجناس‌ و الوان‌ مختلف ‌و متنوع‌ خود، او را در هر وقت‌ و هر زمان‌ از همه‌ جهت‌ زیر پوشش‌ خویش ‌قرارداده‌ است.

امام‌ فخر رازی‌ در «تفسیر کبیر» می‌گوید: «چون‌ خواهی‌ لقمه‌ نانی‌ برگیری‌ و به‌ دهان‌ بری... در این‌ امر نیک‌ تأمل‌ کن‌ که‌ این‌ لقمه‌ نان‌ به‌سامان‌ نمی‌رسد مگر آن‌که‌ این‌ عالم‌ به‌ تمام‌وکمال‌ بر درست‌ترین‌ وجه‌ فعال‌ باشد»، سپس‌ او شرحی ‌شافی‌ و کافی‌ از روند شکل‌یابی‌ این‌ امر ارائه‌ کرده‌ و در پایان‌ می‌گوید: لذا با آنچه ‌یاد کردیم، آشکار شد که‌ شناخت‌ سود و منافع‌ همین‌ یک‌ لقمه، جز با شناخت ‌جزئیات‌ بسیار دیگری‌ مقدور نیست‌ و عقل‌ها از درک‌ ذره‌ای‌ از این‌ مباحث‌ قاصرند». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  دردعای‌ خویش‌ می‌گفتند: «اللهم لک الحمد غیر مکفی ولا مودع ولا مستغنی عنه ربنا». «بارخدایا! شکر و سپاس‌ برای‌ توست، بی‌آن‌که‌ تو به‌ شکر و سپاس‌ ما نیازی‌ داشته‌باشی، یا آن‌ را ترک‌ کنیم‌ و با آن‌ وداع‌ گوییم، یا از آن‌ بی‌نیاز باشیم‌ پروردگارا». پس‌ بارخدایا! ما تو را بر هر نعمتی‌ که‌ به‌ ما داده‌ای‌ و جز تو هیچ‌ کس‌ دیگر، حد ومرز و مقدار آن‌ را نمی‌داند، شکر و سپاس‌ می‌گوییم‌: «اللهم إنا نشکرک علی کل نعمة أنعمت بها علینا مما لا یعلمه إلا أنت» «همانا انسان‌ ستم‌ پیشه‌ است‌» بر خود با غفلت‌ از شکر نعمت‌ «ناسپاس‌ است‌» کفار: بسیار ناسپاس‌ است‌ نعمت‌های‌ خداوند عزوجل را بر خود و منکر آن‌ نعمت‌هاست‌ و چنان‌که‌ باید شکرگزار آنها نیست.

﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ٣٥ [إبراهیم: 35].

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ ابراهیم‌ گفت‌» بعضی‌ از مفسران‌ برآنند که‌ ذکر داستان ‌ابراهیم‌  علیه السلام  در اینجا همچون‌ مثالی‌ برای‌ کلمه‌ پاکی‌ است‌ که‌ در هر وقت‌ میوه‌ای ‌پاک‌ می‌دهد[2] لذا ابراهیم‌  علیه السلام  در عبادت‌ خدای‌  عزوجل الگو و نمونه‌ است‌ و باید موحدان‌ به‌ او اقتدا کنند. آری‌! ابراهیم‌  علیه السلام  دعای‌ پایداری‌ بر آیین‌ توحید کرد وگفت‌: «پروردگارا، این‌ شهر را» یعنی‌: مکه‌ را «جایی‌ امن‌ بگردان‌ و مرا و فرزندانم‌ را از پرستیدن‌ بتان‌ دور دار» به‌ قولی‌: مراد وی‌ فرزندان‌ صلبی‌اش، و به‌ قولی‌ دیگر: مراد وی‌ تمام‌ ذریه‌ و تبارش‌ بود. صنم‌: تمثالی‌ بود که‌ اهل‌ جاهلیت‌ از سنگ‌ و مانند آن‌ می‌ساختند و آن‌ را پرستش‌ می‌کردند.

وقتی‌ ابراهیم‌  علیه السلام  ـ این‌ قافله ‌سالار توحید و پدر پیامبران  علیهم السلام  ـ از عبادت‌ بتان‌ به‌خدا عزوجل پناه‌ برده‌ و دعا می‌کند که‌ حق‌ تعالی‌ او را از آن‌ دور بدارد پس‌ دیگران‌ به‌ترس‌ از افتادن‌ در این‌ ورطه‌ سزاوارترند زیرا هر عصری‌ دارای‌ بتان‌ و اصنام ‌مخصوص‌ به‌ خود است‌ که‌ گاهی‌ حتی‌ بر تیزبینان‌ آن‌ عصر هم‌ پنهان‌ و ناشناخته‌ می‌مانند لذا باید به‌هوش‌ بود و بتان‌ زمان‌ خویش‌ را شناخت.

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ٣٦ [إبراهیم: 36].

«پروردگارا، آنها بسیاری‌ از مردم‌ را گمراه‌ کردند» یعنی‌: با آن‌که‌ این‌ بتان ‌جماداتی‌ بی‌درک‌ و شعور بیش‌ نیستند، اما سبب‌ گمراهی‌ بسیاری‌ از مردم‌ شده‌اند پس‌ گویی‌ مردم‌ را گمراه‌ کرده‌اند «پس‌ هرکه‌ از من‌ پیروی‌ کند» در دینم‌ و مسلمانی ‌موحد شود «بی‌گمان‌ او از من‌ است‌» یعنی‌: از اهل‌ دین‌ من‌ است‌ «و هر که‌ مرا نافرمانی‌ کند» و از من‌ پیروی‌ نکرده‌ و در آیین‌ من‌ در نیاید «پس‌ به‌ یقین‌ تو آمرزنده‌ مهربانی‌» هر چند گناه‌ وی‌ هم‌ بزرگ‌ باشد.

به‌ این‌ مناسبت‌ خاطر نشان‌ می‌شود که‌: اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ میان‌ جایز عقلی‌ وجایز شرعی‌ در حق‌ خداوند متعال‌ فرق‌ می‌گذارند، یعنی‌ در نزد آنان‌ عقلا جایز است‌ که‌ خداوند متعال‌ هر گناهی‌ را بیامرزد ولی‌ چون‌ خود او خود خبر داده‌ که ‌شرک‌ را نمی‌آمرزد پس‌ عقیده‌ به‌ این‌که‌ آمرزش‌ شرک‌ مستحیل ‌الوقوع‌ (غیرممکن‌) می‌باشد، نیز واجب‌ است‌. هرچند به‌ قولی‌: مراد ابراهیم‌  علیه السلام  در اینجا از نافرمانی، نافرمانی‌ از وی‌ در غیر شرک‌ است.

﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ٣٧ [إبراهیم: 37].

«پروردگارا! هرآینه‌ من‌ بعضی‌ از فرزندانم‌ را» مراد فرزندش‌ اسماعیل‌  علیه السلام  است ‌«در وادیی‌ بی‌کشت‌» و بی‌آب‌ و علف‌ که‌ وادی‌ مکه‌ است‌ «نزد خانه‌ محرم‌ تو سکونت‌ دادم‌» به‌ قولی‌: خانه‌ کعبه‌ را از آن‌ رو «محرم‌» نامیدند که‌ بر متجاوزان‌ ستمگر هتک‌ حرمت‌ آن‌ حرام‌ گردیده‌ و نیز هر نوع‌ بی‌احترامی‌ و استخفاف‌ و اهانت‌ به‌ آن‌ حرام‌ است‌ «پروردگارا! تا نماز را برپا دارند» یعنی‌: ایشان‌ را در این ‌وادی‌ اسکان‌ دادم‌ تا در آن‌ نماز را بر پا دارند «پس‌ دل‌های‌ برخی‌ از مردم‌ را به‌سوی ‌آنان‌ گرایش‌ ده‌» به‌ سبب‌ محبت‌ خود و خانه‌ات‌ و به‌ تبع‌ آن‌ محبت‌ مجاوران ‌خانه‌ات‌ تا در آن‌ حج‌ و عبادت‌ انجام‌ دهند. ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: اگر ابراهیم‌  علیه السلام  به‌جای‌ «دلهای‌ برخی‌ از مردم‌»، «دل‌های‌ همه‌ مردم‌» می‌گفت، قطعا دل‌های‌ فارس ‌و روم‌ و تمام‌ مردم‌ به‌ کعبه‌ مشتاق‌ می‌شد. «و آنان‌ را از محصولات‌ مورد نیازشان‌ روزی‌ده‌» محصولاتی‌ که‌ در آن‌ می‌رویانی، یا به‌سوی‌ آن‌ از جاهای‌ دیگر جلب ‌می‌کنی‌ «باشد که‌ سپاسگزاری‌ کنند» نعمت‌های‌ تو را.

پس‌ خداوند عزوجل دعای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را اجابت‌ کرد و کعبه‌ را حرم‌ امنی‌ گردانید که ‌تمام‌ محصولات‌ به‌سوی‌ آن‌ آورده‌ می‌شود تا بدانجا که‌ انسان‌ میوه‌ بهاری‌ و تابستانی‌ و پاییزی‌ و زمستانی‌ را در یک‌ روز واحد در آن‌ می‌یابد.

﴿رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ٣٨ [إبراهیم: 38].

«پروردگارا! بی‌گمان‌ تو آنچه‌ را که‌ پنهان‌ می‌داریم‌ و آنچه‌ را که‌ آشکار می‌کنیم، می‌دانی‌ و چیزی‌ در زمین‌ و در آسمان‌ بر خدا پوشیده‌ نمی‌ماند» آری‌! تو به‌ احوال‌ ومصالح‌ ما از خود ما داناتری‌ و از خود ما به‌ خود ما مهربان‌تری‌ پس‌ نیازی‌ وجود ندارد که‌ ما طلب‌ کنیم، لیکن‌ ما تو را برای‌ اظهار عبودیت‌ و ابراز فقر خود به‌سوی ‌رحمتت‌ می‌خوانیم؛ همچنین‌ بدان‌ جهت‌ که‌ ما به‌ دریافت‌ این‌ برکات‌ شتاب‌ داریم.

تکرار ندای‌ «ربنا» برای‌ مبالغه‌ در تضرع‌ و زاری‌ به‌ بارگاه‌ حق‌ تعالی‌ است.

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ٣٩ [إبراهیم: 39].

«سپاس‌ خداوندی‌ را که‌ با وجود سالخوردگی‌» من‌ و زنم‌ «اسماعیل‌ و اسحاق‌ را به‌من‌ بخشید. به‌راستی‌ پروردگار، شنوای‌ دعاء است‌» به‌ قولی‌: اسماعیل‌  علیه السلام  در نود و نه ‌سالگی‌ و اسحاق‌  علیه السلام  در صد و دوازده‌ سالگی‌ ابراهیم‌  علیه السلام  به‌دنیا آمدند.

﴿رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ٤٠ [إبراهیم: 40].

«پروردگارا! مرا برپا دارنده‌ نماز قرار ده‌ و از فرزندان‌ من‌ نیز» یعنی‌: برخی‌ از نسل‌ و تبارم‌ را نیز برپادارنده‌ نماز قرار ده. ابراهیم‌  علیه السلام  همه‌ را در دعای‌ خویش‌ شامل ‌نساخت‌ زیرا می‌دانست‌ که‌ بعضی‌ از آنان‌ از جمله‌ کفار خواهند بود و نماز را برپا نخواهند داشت‌ و خدای‌  عزوجل خود او را از این‌ امر آگاه‌ کرده‌ بود «پروردگارا! ودعای‌ مرا بپذیر» یعنی‌: دعایم‌ را اجابت‌ کن، یا عبادتم‌ را بپذیر.

﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ٤١ [إبراهیم: 41].

«پروردگارا! روزی‌ که‌ حساب‌ برپا می‌شود» یعنی‌: روز ثبوت‌ حساب‌ بر مکلفان‌ در محشر و این‌ تعبیر چنان‌ است‌ که‌ گفته‌ می‌شود: بازار برپا شد «بر من‌ و بر پدر و مادرم‌ بیامرز» به‌ قولی‌: او قبل‌ از آن‌که‌ بداند پدر و مادرش‌ دشمن‌ خدای‌ سبحانند، برای‌ آنها طلب‌ مغفرت‌ کرد «و بر مؤمنان‌» نیز بیامرز. از میان‌ بندگان ‌خدا عزوجل مؤمنان‌ را به‌ دعای‌ مغفرت‌ مخصوص‌ ساخت‌ زیرا دعای‌ مغفرت‌ در حق‌ کفار جایز نیست.

﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ٤٢ [إبراهیم: 42].

«و خدا را از آنچه‌ ستمکاران‌ می‌کنند، غافل‌ مپندار» یعنی‌: چون‌ ستمگران‌ را در سلامتی‌ و امنیت‌ و نعمت‌ دیدی، این‌ پندار بر ذهن‌ و ضمیرت‌ غالب‌ نشود که‌ خدای‌ سبحان‌ از سزاوار بودن‌ آنها برای‌ عذاب‌ غافل‌ است‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ آنان‌را» یعنی‌: مجازات‌ آنان‌ را در برابر ستم‌شان‌ «برای‌ روزی‌ که‌ چشم‌ها در آن‌ خیره‌ شود به تأخیر می‌اندازد» یعنی‌: آنها را در دم‌ مجازات‌ نمی‌کند بلکه‌ کیفر آنان‌ را برای‌ روزی‌ به‌تأخیر می‌اندازد که‌ چشم‌های‌ محشریان‌ در آن‌ باز مانده‌ و بسته‌ نمی‌شود; از هول‌ آنچه‌ که‌ در این‌ روز می‌بینند و از شدت‌ حیرت‌ و دهشتی‌ که‌ بر آنها چیره ‌می‌شود.

﴿مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لَا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ٤٣ [إبراهیم: 43].

سپس‌ خداوند متعال‌ کیفیت‌ برخاستنشان‌ از قبرها و شتافتن‌شان‌ به‌سوی‌ میدان ‌حشر را بیان‌ کرده‌ می‌فرماید: «شتابانند» به‌سوی‌ محشر در پی‌ ندای‌ دعوتگر «سربه‌ بالا برداشتگان‌» به‌سوی‌ آسمان‌ و نگاه ‌کنندگان‌ به‌سوی‌ آن؛ با نگاه‌های‌ پر از هول‌ و هراس‌ و بیچارگی‌ و ذلت، به‌طوری‌که‌ همه‌ سر به‌ آسمان‌ دارند و کسی‌ به‌دیگری‌ نمی‌نگرد «چشم‌شان‌ به‌سویشان‌ باز نمی‌گردد» یعنی‌: چشم‌هایشان‌ همچنان ‌باز و مبهوت‌ باقی‌ می‌ماند «و دل‌هایشان‌ خالی‌ است‌» از عقل‌ و فهم‌ و جرأت، به سبب‌ پریشانی‌ و هراس‌ و حیرت‌ و دهشتی‌ که‌ به‌ آن‌ در افتاده‌اند.

﴿وَأَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ٤٤ [إبراهیم: 44].

«و بترسان‌» ای‌ پیامبر! صلی الله علیه و آله و سلم  «مردم‌ را از روزی‌ که‌ عذاب‌ بر آنان‌ می‌آید» که‌ آن ‌روز، روز قیامت‌ است‌ «پس‌ آنان‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند، می‌گویند» یعنی‌: کافران‌ در آن ‌روز می‌گویند: «پروردگارا! ما را تا چندی‌ مهلت‌ بخش‌» ما را تا زمانی‌ معین‌ که‌ دور نیست، مهلت‌ ده‌ و به‌ دنیا برگردان‌ «تا دعوت‌ تو را» که‌ بر زبان‌ پیامبرانت‌ مطرح ‌کرده‌ای‌ «اجابت‌ کنیم‌ و از پیامبران‌ پیروی‌ کنیم‌» در آن‌ برنامه‌ها و تکالیفی‌ که‌ به‌ ما ابلاغ‌ کرده‌اند و در این‌ مهلت، آنچه‌ را که‌ در قبال‌ آن‌ کوتاهی‌ و اهمال‌ کرده‌ایم، جبران‌ کنیم.

در اینجاست‌ که‌ به‌ شیوه‌ توبیخ‌ در پاسخ‌شان‌ گفته‌ می‌شود: «مگر شما پیش‌ از این‌ قسم‌ نمی‌خوردید که‌ شما را هیچ‌ زوالی‌ نیست‌؟» آیا این‌ شما نبودید که‌ در دنیاسوگند می‌خوردید که‌ فنا ناپذیرید و هرگز در پی‌ آن‌ دنیا قیامت‌ و معادی‌ نیست‌؟!

﴿وَسَکَنْتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الْأَمْثَالَ٤٥ [إبراهیم: 45].

«و سکونت‌ گزیدید» یعنی‌: مستقر شدید «در منازل‌ کسانی‌ که‌ بر خود ستم‌کردند» آن‌ منازل‌ عبارت‌ از: شهرهای‌ ثمود و مانند آن‌ از اماکن‌ کفاری‌ است‌ که‌ باکفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و نافرمانی‌ وی‌ بر خویشتن‌ ستم‌ کردند «و برای‌ شما آشکار شد» با مشاهده‌ آثار عذابشان‌ «که‌ با آنان‌ چگونه‌ معامله‌ کردیم‌» و چه‌ مجازات‌ و عذاب‌ سختی‌ در برابر جرایم‌ و گناهان‌ و نافرمانی‌هایشان‌ به‌ آنان‌ رساندیم، اما با وجود مشاهده‌ این‌ آثار، درس‌ عبرت‌ نگرفتید «و مثلها برای‌ شما زدیم‌» درکتابهای‌ خود و بر زبان‌ پیامبران‌ خویش  علیهم السلام  به‌جهت‌ توضیح‌ و بیان‌ بیشتر و اتمام‌ واکمال‌ حجت. یعنی‌: پس‌ چرا آن‌ همه‌ حجت‌ را مورد انکار قرار داده‌ و از آنها درس‌ نگرفتید؟!

﴿وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ٤٦ [إبراهیم: 46].

«و به‌یقین‌ آنان‌ نیرنگ‌ خود را به‌کار بردند» در انکار حق‌ و اثبات‌ باطل‌ بزرگی‌ که‌ تمام‌ توش‌ و توان‌ خود را در راه‌ آن‌ نهاده‌اند «و مکرشان‌ نزد خداست‌» یعنی‌: با دوستان‌ خدای‌ سبحان‌ مکر می‌ورزند در حالی‌که‌ او آنان‌ را در حال‌ مکرورزی ‌می‌بیند و بر مکر و نیرنگ‌شان‌ احاطه‌ داشته‌ و آن‌ را دقیقا می‌داند «هرچند از مکرشان‌ کوه‌ها از جای‌ برآیند» یعنی‌: هرچند نیرنگ‌ آنان‌ تا بدان‌ پایه‌ نیرومند باشد که‌ به‌ ازجا کنده‌ شدن‌ کوه‌ها بینجامد، اما باوجود آن‌ نیرنگ‌ بزرگ، خدای‌  عزوجل دین ‌خویش‌ را نصرت‌ می‌دهد. به‌ قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است‌: خداوند عزوجل از نیرنگ‌شان ‌آگاه‌ است‌ و او نیرنگشان‌ را چنان‌ بزرگ‌ نمی‌داند که‌ کوه‌ها بر اثر آن‌ از جای ‌برآیند بلکه‌ نیرنگ‌شان‌ بسیار ضعیف‌ است‌. پس‌ در حالی‌که‌ آفرینش‌ کوه‌ها با آن ‌بزرگی‌ بر خدای‌  عزوجل بس‌ آسان‌ است، چگونه‌ بی‌اثر ساختن‌ نیرنگ‌شان‌ بر وی ‌دشوار می‌باشد؟ به‌ قولی‌ دیگر: خداوند عزوجل در این‌ آیه‌ اهل‌ ایمان‌ را به‌ کوه‌ها تشبیه ‌کرده‌ است.

﴿فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ٤٧ [إبراهیم: 47].

«پس‌ مپندار که‌ خداوند وعده‌ خود به‌ پیامبرانش‌ را خلاف‌ می‌کند» مراد، وعده‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرانش‌ با این‌ فرموده‌ وی‌ است‌: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا [غافر: 51]. «ما قطعا پیامبران‌ خود را نصرت‌ می‌دهیم‌» و فرموده‌ وی‌: ﴿کَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١ [المجادلة: 21].‌ «خداوند فیصله‌ کرده‌ است‌ که‌ قطعا من‌ و پیامبرانم‌ پیروز می‌شویم». «بی‌گمان‌ خداوند غالب‌» است‌ پس‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند بر او غلبه‌ کند «صاحب‌ انتقام‌ است‌» پس‌ قطعا از دشمنانش‌ برای‌ دوستانش‌ انتقام‌ می‌گیرد.

﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ٤٨ [إبراهیم: 48].

«روزی‌ که‌ زمین‌ به‌ غیر این‌ زمین‌ مبدل‌ گردانیده‌ شود» در رأی‌ اکثر مفسران، مراد از آن‌: تغییر دادن‌ اوصاف‌ زمین‌ است. اما به‌ قولی‌: مراد تغییر دادن‌ ذات‌ زمین ‌می‌باشد «و آسمانها به‌ غیر این‌ آسمان‌ها مبدل‌ گردانیده‌ شود» تغییر دادن‌ آسمان‌ها نیز ـ بنا بر اختلاف‌ فوق‌ در میان‌ مفسران‌ ـ به‌معنای‌ تغییر دادن‌ اوصاف‌ یا تغییر دادن‌ ذات‌ آنهاست.

تغییر دادن‌ اوصاف‌ زمین‌ در روز قیامت‌ عبارت‌ است‌ از: هموار کردن‌ تلها و بلندیهای‌ آن، درهم ‌کوبیدن‌ و هموار کردن‌ کوههای‌ آن‌ و گستراندن‌ و هم ‌سطح ‌ساختن‌ نابرابری‌های‌ آن. و تبدیل ‌کردن‌ اوصاف‌ آسمان‌ها عبارت‌ است‌ از: متلاشی‌ ساختن‌ و درهم‌ شکافتن‌ ستارگان، درهم‌ پیچاندن‌ خورشید و تاریک ‌کردن‌ ماه. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «مردم‌ در روز قیامت‌ بر زمین‌ سفید بی‌نشانی‌ حشر می‌شوند که‌ همانند قرص‌ نان‌ پاک‌ و صافی[3] است‌ و در آن‌ از هیچ‌ کس‌ علامت‌ و نشانی‌ وجود ندارد». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌: «زمین‌ محشر، زمینی‌ است ‌سفید که‌ نه‌ بر آن‌ خونی‌ ریخته‌ است‌ و نه‌ بر آن‌ گناهی‌ انجام‌ گرفته‌ است‌». همچنین ‌از عائشه‌ رضی الله عنها  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ آیه‌: ﴿یَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَیۡرَ ٱلۡأَرۡضِ [إبراهیم: 48]. سؤال‌ کردم‌ و گفتم‌: یا رسول ‌الله! در آن‌ روز که ‌زمین‌ به‌ زمین‌ دیگری‌ تبدیل‌ می‌شود، مردم‌ کجا هستند؟ فرمودند: «بر بالای ‌صراط». «و مردم‌ به‌ حضور خداوند یگانه‌ قهار ظاهر شوند» یعنی‌: مردم‌ از قبرهای‌ خود ظاهر و آشکار شوند، یا آنچه‌ را که‌ در دنیا از اعمال‌ خود کتمان‌ می‌کردند، آشکار شود. ذکر وحدانیت‌ حق‌ تعالی‌ در کنار قهاریت‌ وی‌، مفید آن‌ است‌ که‌ کار در آن‌ روز، نهایت‌ سخت‌ و سنگین‌ است.

﴿وَتَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ٤٩ [إبراهیم: 49].

«و مجرمان‌ را در آن‌ روز دست‌ و پا به ‌هم‌ بسته‌ در زنجیرها می‌بینی‌» یعنی‌: مشرکان ‌را در روز قیامت‌ می‌بینی‌ که‌ در زنجیرها به‌ هم‌ بسته‌ شده‌اند، یا با شیاطین‌ به‌هم ‌بسته‌ شده‌اند، یا دستهایشان‌ در زنجیرها و بندها به‌ پاهایشان‌ بسته‌ شده‌ است.چنان‌که‌ در ترجمه‌ شاه‌ ولی‌الله دهلوی  رحمه الله  آمده‌ است.

﴿سَرَابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ٥٠ [إبراهیم: 50].

«تن‌ پوش‌هایشان‌ از قطران‌ است‌» یعنی‌: لباسها و پیراهن‌هایشان‌ از ماده‌ «قطران‌» است‌ که‌ از آن‌ بر پوست‌ بدنشان‌ مالیده‌ می‌شود. و چرا این‌ ماده‌ انتخاب‌ شده‌ است‌؟ زیرا آتش‌ در این‌ ماده‌ به‌ سرعت‌ مشتعل‌ می‌شود و نیز این‌ ماده‌ بوی ‌گندیده‌ای‌ دارد. قطران‌: صمغی‌ رقیق، چسبنده‌ و سیاهرنگ‌ است‌ که‌ از جوشاندن ‌چوب‌ و زغال‌ یا مانند آن‌ به‌ دست‌ می‌آید و سخت‌ قابل‌ اشتعال‌ می‌باشد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «قطران‌ مس‌ گداخته‌ است‌». در بعضی‌ از ترجمه‌ها «قطران‌» به‌ «قیر» معنی‌ شده‌ است‌ «و آتش‌ چهره‌هایشان‌ را می‌پوشاند» یعنی‌: آتش‌ بر روی‌ چهره‌هایشان‌ زبانه‌ می‌کشد و آنان‌ را عذاب‌ می‌دهد. مخصوصا پوشش‌ آتش‌ بر چهره‌هایشان‌ ذکر شد زیرا حواس‌ مدرکه‌ در چهره‌ قرار دارد وچهره‌ گرامی‌ترین‌ بخش‌ ظاهری‌ بدن‌ است‌ چنان‌که‌ قلب‌ گرامی‌ترین‌ عضو باطنی ‌بدن‌ می‌باشد.

﴿لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ٥١ [إبراهیم: 51].

«تا خداوند هر کسی‌ را، بر وفق‌ آنچه‌ کرده‌ است‌» از خیر یا شر «جزا دهد، همانا خداوند زود حساب‌گر است‌» چیزی‌ او را از کار حساب‌ به‌ خود مشغول‌ نمی‌سازد همچنین‌ حساب‌ یکی‌ از آنان‌ او را از حساب‌ دیگران‌ به‌ خود مشغول‌ نمی‌سازد لذا او این‌ حساب‌ را همزمان‌ با تمام‌ خلایق‌ انجام‌ می‌دهد.

﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ٥٢ [إبراهیم: 52].

«این‌ بلاغی‌ است‌» یعنی‌: این‌ قرآن، یا آنچه‌ که‌ در این‌ سوره‌ آمده‌ است ‌ابلاغی‌ است‌ که‌ برای‌ پند و اندرز گرفتن‌ کافی‌ است؛ «برای‌ مردم‌» همگی‌شان؛ زیرا با قرآن، حجت‌ کامل‌ بر آنان‌ اقامه‌ می‌شود «و تا بدان‌ بیم‌ یابند» یعنی‌: تا با این‌ ابلاغ، به‌ خود آیند و به‌ راه‌ گرایند «و تا بدانند که‌ او معبودی‌ یگانه‌ است‌» یعنی‌: تا با ادله‌ تکوینی‌ای‌ که‌ قبلا ذکر شد و با آیات‌ قرآنی‌ تلاوت‌ شده‌ در این‌ سوره، به ‌وحدانیت‌ خدای‌ سبحان‌ و عدم‌ وجود شریکی‌ برای‌ او پی‌ برده‌ و به‌ خوبی‌ به‌ این ‌امر دانا گردند «و تا صاحبان‌ خرد پند گیرند» و با این‌ ابلاغ، از تاریکی‌ها به‌سوی ‌نور بیرون‌ آیند.

به‌ این‌ ترتیب، این‌ آیه‌ کریمه‌ مقاصد این‌ سوره‌ را در ابلاغ‌، انذار، اعلام‌ وحدانیت‌ خداوند عزوجل و پند و تذکر برای‌ مردم‌ خلاصه‌ کرده‌ است.

 




[1]- استطراد: انتقال‌ از موضوعی‌ به‌ موضوع‌ دیگری‌ است‌ ـ به‌دنبال‌ کوچک‌ترین‌ مناسبت.

[2]- نگاه‌ کنید به‌ «آیه/‌25» از همین‌ سوره.

[3]- عبارت‌ حدیث‌ شریف‌ «قرصه‌النقی‌» است، قرصه‌النقی‌ نانی‌ است‌ که‌ آرد آن‌ چندین‌ بار غربال‌ شده‌باشد.