تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ ق

سوره‌ ق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (45) آیه‌ است‌.

موجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «ق» یعنی‌ همان‌ حرف‌ هجایی‌ای‌ که‌ با آن ‌افتتاح‌ شده‌، نامگذاری‌ شده‌ است‌.

سنت‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ در رویدادهای‌ بزرگ‌ و مجامع‌ عام‌ ـ مانند جمعه‌ها و عیدین‌ ـ خوانده‌ شود تا خواندن‌ آن‌؛ آغاز کار آفرینش‌، مظاهر حیات‌، مجازاتهای‌ دنیا، رستاخیز، بهشت‌ و دوزخ‌ و ثواب‌ و عقاب‌ را به‌ یاد مردم‌ آورد. دلیل‌ سنت‌ بودن‌ قرائت‌ آن‌ در این‌ مناسبت‌ها، احادیثی‌ است‌ که‌ در این‌ باره‌ نقل ‌شده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌هشام‌ بنت‌ حارث‌ رضی الله عنها  ست‌ که‌ فرمود: «ق‌. والقرآن‌ المجید را جز از زبان‌ شخص ‌رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرانگرفتم‌ زیرا ایشان‌ هر روز جمعه‌ آن‌ را در هنگامی‌ که‌ به‌ مردم‌ خطبه‌ ایراد می‌کردند، بر منبر می‌خواندند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عمر بن ‌الخطاب‌ رضی الله عنه  از ابوواقد لیثی‌ سؤال‌ کرد که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در نمازهای‌ عیدقربان‌ و عید فطر چه‌ سوره‌هایی‌ را می‌خواندند؟ او پاسخ‌ داد: ایشان‌ در آن‌ها﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١ [ق: 1] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ [القمر: 1] را می‌خواندند». حکمت‌ تلاوت‌ آن ‌در اعیاد این‌ است‌ که‌ اعیاد روزهای‌ شادی‌ و زینت‌ است‌ پس‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ شادی‌ و طرب‌ عید، انسان‌ مؤمن‌ را از یاد آخرت‌ غافل‌ نکند و انسان‌ در چنین‌ روزهایی‌ نیز، به‌ یاد بیرون‌ آمدن‌ خود به‌ سوی‌ میدآن‌های‌ حساب‌ باشد.

﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «قاف‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، در آغاز سوره «بقره‌» گذشت‌. «سوگند به‌ قرآن‌ مجید» یعنی: سوگند به‌ قرآن‌ کریم‌. به‌قولی‌ معنای «مجید» در اینجا این‌ است: قرآن‌ والا قدر و بزرگ مقدار است ‌و به‌ سبب‌ خیر دنیوی‌ و اخروی‌ بسیاری‌ که‌ در آن‌ وجود دارد، بر سایر کتب‌ برتری ‌و شرف‌ دارد. راغب‌ می‌گوید: «مجد: گشایش‌ و کرم‌ است‌». خاطر نشان‌ می‌سازیم‌ که‌ در (والقرآن‌المجید) قرآن‌؛ مقسم‌ به‌ است‌ و مقسم‌ علیه‌ محذوف ‌می‌باشد که‌ مضمون‌ سخن‌ بعدی‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند و آن‌ اثبات‌ نبوت‌ و معاد است‌. امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» برای‌ سوگندهایی‌ که‌ خداوند متعال‌ در قرآن‌کریم‌ به‌ حروف‌ هجاء و غیر آن‌ها یاد کرده‌ است‌، تصنیف‌ و دسته‌بندی‌ دقیقی‌ را بیان‌ نموده‌ که‌ اینک‌ به‌ ایجاز آن‌ را نقل‌ می‌کنیم:

1-  گاهی‌ خداوند متعال‌ به‌ یک‌ چیز یا به‌ یک‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ یک‌ چیز: «و العصر» و «و النجم» و مثال‌ یک‌ حرف: «ص‌» و «ن‌» است‌.

2-  گاهی‌ به‌ دو چیز و به‌ دو حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ دو چیز: «والضحی واللیل» و «والسماء و الطارق» و مثال‌ دو حرف: «طه»، «طس‌»، «یس» و «حم‌» است‌.

3-  گاهی‌ به‌ سه‌ چیز و به‌ سه‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ سه‌ چیز: «والصافات... فالزاجرات... فالتالیات...» و مثال‌ سه‌ حرف: «الـم»، «طسم‌» و«الر» است‌.

4-  گاهی‌ به‌ چهار چیز و به‌ چهار حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ چهار چیز: (والذاریات... فالحاملات... فالجاریات... فالـمقسمـات...)، (والسماء ذات البروج...)، (والتین والزیتون...)؛ و مثال‌ چهار حرف: «الـمص‌» در اول‌ سوره‌ «اعراف‌» و«الـمر» در اول‌ سوره «رعد» است‌.

5-  گاهی‌ به‌ پنج‌ چیز و به‌ پنج‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ پنج‌ چیز: (والطور...)، (والمرسلات...)، (النازعات...) و (والفجر...) و مثال‌ پنج‌ حرف: (کهیعص) و (حمعسق) است‌.

6-  خداوند عزوجل  جز در یک‌ سوره‌ به‌ بیشتر از پنج‌ چیز قسم‌ یاد نکرده‌ و آن‌ سوره: (والشمس وضحاها...) است‌ و به‌ بیشتر از پنج‌ حرف‌ نیز قسم‌ یاد نکرده‌ است‌ تا کلمه‌ سنگین‌ نشود.

7-  خداوند عزوجل  در آغاز بیست‌ و هشت‌ سوره‌ به‌ حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ و قسم‌ به‌ حروف‌ جز در اوایل‌ سوره‌ها، در دیگر مواضع‌ قرآن‌ کریم‌ نیامده‌ است‌».

خاطرنشان‌ می‌شود که‌ مفسران‌ در تأویل‌ معنای «ق‌» بر یازده‌ قول‌ متعارض ‌اختلاف‌ نظر دارند که‌ بر صحت‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها دلیلی‌ وجود ندارد بنابراین‌، از ذکر آن‌ها صرف‌نظر کردیم‌.

﴿بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا شَیۡءٌ عَجِیبٌ٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِکَ رَجۡعُۢ بَعِیدٞ٣

«بلکه‌ از این‌که‌ هشداردهنده‌ای‌ از میان‌ خودشان‌ برایشان‌ آمد، تعجب‌ کردند» یعنی: کفار از این‌که‌ بشری‌ از میان‌ خودشان‌ ـ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ ـ به‌ عنوان ‌هشداردهنده‌ای‌ به‌ سراغشان‌ آمد، شگفت‌زده‌ شدند پس‌ به‌ صرف‌ تشکیک‌ و رد دعوت‌ هشداردهنده‌ اکتفا نکرده‌ بلکه‌ آن‌ را از امور عجیب‌ و شگفت‌آور نیز تلقی ‌کردند؛ «و کافران‌ گفتند: این‌ چیزی‌ است‌ عجیب‌» یعنی: ما از این‌که‌ پیامبر بشری ‌همانند ما باشد، در تعجب‌ و شگفتی‌ فرورفته‌ایم‌ و نیز در شگفتیم‌ از این‌که‌ بعد ازمرگ‌ برانگیخته‌ شویم‌؛ «آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ شدیم‌» و اجزای‌ بدن‌ ما در زمین ‌پراکنده‌ شد و به‌ خاک‌ تبدیل‌ گردید آن‌گاه‌ خداوند ـ چنان‌که‌ این‌ هشداردهنده ‌می‌گوید ـ ما را برمی‌انگیزد و به‌ سوی‌ خویش‌ باز می‌گرداند؟ «این‌» یعنی: این ‌از نو زنده‌ شدن‌ «بازگشتی‌ بعید است‌» یعنی: دور از عقل‌، یا دور از ظن‌ و عادت ‌است‌ زیرا عقل‌ آن‌ را تصدیق‌ نمی‌کند چرا که‌ ـ به‌ زعم‌ آنان‌ ـ این‌ امری‌ است‌ غیر ممکن‌.

﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡۖ وَعِندَنَا کِتَٰبٌ حَفِیظُۢ٤

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ در بیان‌ مطلقیت‌ قدرت‌ و علمش‌ می‌فرماید: «قطعا دانسته‌ایم ‌که‌ زمین‌ چه‌ مقدار از اجسادشان‌ را فرو می‌کاهد» بعد از مرگ‌شان‌ پس‌ این‌ امر که ‌اجساد در کجا پراکنده‌ شده‌ و به‌ کجا رفته‌اند، بر ما پنهان‌ نیست‌ و چیزی‌ از آن‌ از نزد ما گم‌ نمی‌شود «و نزد ما کتاب‌ ضبط کننده‌ای‌ است‌» یعنی: نزد ما کتابی‌ است‌ که‌ نگاه‌دارنده‌ شمار آنان‌، نامهای‌ آنان‌ و همه‌ چیز آنان‌ و نیز نگاه‌دارنده‌ تفاصیل‌ وجزئیات‌ همه‌ اشیاء است‌ که‌ این‌ کتاب‌، لوح‌ محفوظ می‌باشد.

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَهُمۡ فِیٓ أَمۡرٖ مَّرِیجٍ٥

«نه‌ بلکه‌ حق‌ را دروغ‌ شمردند» یعنی: کفار یاد شده‌، از مرز تعجب‌ و استبعاد نیز فراتر رفته‌ و صراحتا حق‌ را تکذیب‌ کردند. مراد از «حق‌» در اینجا، قرآن‌ و نبوت‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ معجزات‌ ثابت‌ شده‌ است‌؛ «وقتی‌ برایشان‌ آمد» یعنی: به‌ مجرد این‌که‌ حق‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ به‌ آنان‌ ابلاغ‌ شد، آن‌ را مورد تکذیب‌ قرار دادند، بی‌آن‌که‌ در آن‌ تدبر، تفکر و امعان‌ نظر نموده‌ و ژرف‌ بیندیشند «پس‌ آنان‌ در کاری ‌سردرگم‌اند» یعنی: آنان‌ آشفته‌، سردرگم‌ و مضطربند، گاهی‌ می‌گویند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  ساحر است‌، باری‌ می‌گویند: او شاعر است‌ و باری‌ می‌گویند: فال‌ بین‌ و کاهن‌ است‌ پس‌ استقرار فکری‌ ندارند.

﴿أَفَلَمۡ یَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ کَیۡفَ بَنَیۡنَٰهَا وَزَیَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ٦

سپس‌ خداوند متعال‌ نمونه‌هایی‌ از آفرینش‌ خود را ذکر می‌کند که‌ بسیار بزرگتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ آن‌ها از امکان‌ اعاده‌ خلقت‌ آن‌ در شگفتی‌ و استبعاد فروافتاده‌اند: «مگر» آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ منکر بعث‌ بعد از مرگ‌ شدند؛ «به‌ آسمان ‌بالای‌ سرشان‌ ننگریسته‌اند که‌ چگونه‌ آن‌ را» بر این‌ وصف‌ عجیب‌ و شگفت‌آور «بنا کرده‌ایم‌» زیرا آسمآن‌ها بدون‌ ستونی‌ که‌ بر آن‌ تکیه‌ داشته‌ باشند، برافراشته‌ شده‌اند «و چگونه‌ آن‌ را آراسته‌ایم‌؟» با رنگ‌ زیبا و چشم‌نواز و ستارگانی‌ که‌ همچون ‌چراغ‌ها در آن‌ نورافشانی‌ می‌کنند «و برای‌ آن‌ هیچ‌ گونه‌ شکافتگی‌ای‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌گونه‌ خلل‌، عیب‌، شکاف‌ و بی‌نظمی‌ای‌ در آسمآن‌ها نیست‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَیۡنَا فِیهَا رَوَٰسِیَ وَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ٧

«و زمین‌ را گستردیم‌» یعنی: آن‌ را هموار و مسطح‌ ساختیم‌؛ به‌ حسب‌ نگاه‌ جزئی‌ انسان‌ به‌ سوی‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ای‌ که‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند، نه‌ نظر به‌کلیت‌ وجودی‌ آن‌؛ زیرا زمین‌ در کلیت‌ خود، سیاره‌ای‌ کروی‌ است «و در آن‌ کوه‌ها درافگندیم‌» رواسی: یعنی‌ کوه‌های‌ استوار و لنگرآسا «و در آن‌ از هرگونه‌ جفت ‌دل‌انگیزی‌ رویانیدیم‌» یعنی: از هر صنف‌ و گونه‌ای‌ نیکو و زیبا و رستنی‌های‌ خرمی‌ که‌ بینندگان‌ را با رنگ‌های‌ چشم‌ و روح ‌نواز مختلف‌ و با اشکال‌ عجیب‌ و بوهای‌ معطر و میوه‌های‌ لذتبخش‌ و پاکیزه‌ خود، به‌ خرمی‌ و نشاط و بهجت‌ می‌آورند.

﴿تَبۡصِرَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ٨

«تا» این‌ زمین‌ پر نقش‌ و نگار با آن‌ همه‌ اشیاء دل‌انگیز «برای‌ هر بنده‌ منیبی ‌مایه‌ روشنگری‌ و پند آموز باشد» منیب: بسیار رجوع‌ کننده‌ به‌ سوی‌ خداوند عزوجل  ومتفکر در نوآوری‌های‌ صنع‌ و آفرینش‌ اوست‌. پس‌ هر انسان‌ اهل‌ بینش‌ واندیشه‌ای‌، از نگرش‌ در نشانه‌های‌ زمین‌ در می‌یابد که‌ ذات‌ توانا بر مانند این‌ امور، به‌ طور قطع‌ بر زنده‌کردن‌ مردگان‌ نیز تواناست‌.

﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَکٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِیدِ٩

«و از آسمان‌ آبی‌ پربرکت‌ فرودآوردیم‌» یعنی: از ابرها، آبی‌ بسیار با برکت‌ و بسیار پرمنفعت‌ فروآوردیم‌ تا مردم‌ از آن‌ در غالب‌ امورشان‌ بهره‌ گیرند «پس‌بدان‌» آب‌ «باغها» و میوه‌زارهای‌ بسیار «و دانه‌های‌ دروکردنی‌» مانند گندم‌، جو و هر دانه‌ دیگری‌ که‌ برای‌ تغذیه‌ ذخیره‌ می‌شود «رویانیدیم‌».

﴿وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِیدٞ١٠

«و» در آن‌ «درختان‌ تناور خرما که‌ میوه‌ توبرتو دارند» رویانیدیم‌. باسقات: بلندبالا و تناور. طلع: اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از محصول‌ درخت‌ خرما بیرون‌ می‌آید و سپس‌ در سه‌ مرحله‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ می‌شود:

1-  بلح: خرمایی‌ است‌ نارس‌ و سبز که‌ برخی‌ از انواع‌ آن‌ طعم‌ بس‌ خوشی‌ دارد.

2-  رطب: غوره‌ خرمای‌ رسیده‌ است‌.

3-  تمر: خرمایی‌ است‌ که‌ بعد از پیمودن‌ دو مرحله‌ بلح‌ و رطب‌، به‌ پختگی‌ وکمال‌ خود می‌رسد. نضید: خوشه‌ خرمای‌ توبرتویی‌ است‌ که‌ برخی‌ از آن‌ بر بالای ‌برخی‌ دیگر به‌ زیبایی‌ و به‌ شکل‌ هندسی‌ عجیبی‌ فروچیده‌ شده‌ است‌.

﴿رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡیَیۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ ٱلۡخُرُوجُ١١

«روزی‌ای‌ برای‌ بندگان‌» یعنی: همه‌ این‌ چیزها را رویانیدیم‌ تا روزی‌ای‌ برای ‌بندگان‌ باشد «و بدان‌ سرزمین‌ مرده‌ای‌ را زنده‌ گردانیدیم‌» یعنی: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، سرزمین‌ خشک‌ پژمرده‌ بی‌میوه‌ و بی‌گیاهی‌ را زنده‌ گردانیدیم‌ «رستاخیز نیز همین‌گونه‌ است‌» یعنی: بیرون‌ شدن‌ از گورها در هنگام‌ بعث‌ بعد از مرگ‌ نیز همانند این‌ عملیه‌ زنده‌ ساختن‌ زمین‌ مرده‌ است‌ پس‌ چنان‌که‌ این‌ کارهای‌ بزرگ‌ در حوزه ‌قدرت‌ حق‌ تعالی‌ است‌؛ همین‌گونه‌ برانگیختن‌ مردگان‌ نیز از توانمندیهای‌ او می‌باشد و اصولا قدرتش‌ مطلق‌ است‌ و حد و مرزی‌ ندارد.

﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَأَصۡحَٰبُ ٱلرَّسِّ وَثَمُودُ١٢ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ وَإِخۡوَٰنُ لُوطٖ١٣

«پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از کافران‌ تکذیب‌کننده‌ حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «قوم‌ نوح‌ و اصحاب‌ رس‌ تکذیب‌ پیشه‌ کردند» اصحاب‌ رس: یعنی‌ صاحبان‌ چاهی‌ که‌ بنا شده‌ است‌. و آنان‌ قوم‌ شعیب‌  علیه السلام  بودند که‌ با مواشی‌ خود پیرامون‌ آن‌ چاه‌ اقامت ‌داشته‌ و بتان‌ را می‌پرستیدند. به ‌قولی: آنان «اصحاب‌ اخدود»، یا قومی‌ در «یمامه‌» بودند که‌ از سرزمین‌ نجد است‌. «و» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند «ثمود و عاد و فرعون‌» و قومش «و برادران‌ لوط» یعنی: قومی‌ که‌ لوط در میان‌شان‌ به‌ نبوت ‌مبعوث‌ شد، که‌ اهالی‌ شهرهای «سدوم‌» و «عموره‌» از سرزمین‌ فلسطین‌ بودند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡأَیۡکَةِ وَقَوۡمُ تُبَّعٖۚ کُلّٞ کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ١٤

«و اصحاب‌ أیکه‌» یعنی: ساکنان‌ بیشه‌زار نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. سخن‌ درباره‌ «أیکه‌» و پیامبرشان‌ شعیب‌  علیه السلام  در سوره «شعراء/ 176» گذشت «و قوم‌ تبع‌» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. او تبع‌ حمیری‌ پادشاه‌ یمن‌ بود که‌ مسلمان‌ شد و قومش‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ فراخواند اما آن‌ها او را تکذیب‌ کردند. آری‌! «همگی‌ پیامبران‌ ما را به‌دروغ‌ گرفتند» یعنی: هریک‌ از آن‌ گروه‌ها؛ پیامبر خود را که‌ ما به‌ سویشان‌ فرستاده ‌بودیم‌، تکذیب‌ کردند پس‌ هرکس‌ یکی‌ از پیامبران  علیهم السلام  را تکذیب‌ کند، گویی‌تمام‌ ایشان‌ را تکذیب‌ کرده‌ است «و در نتیجه‌ وعده‌ عذاب‌ من‌ واجب‌ آمد» یعنی: وعده‌ عذاب‌ من‌ برآنان‌ واجب‌ و لازم‌ شد و این‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ گرفت‌.

این‌ سه‌ آیه‌، تسلیتی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و تهدیدی‌ برای‌ کفار مکه‌ است‌. یعنی ‌ای‌ پیامبر! از تکذیب‌ کفار قریش‌ دلتنگ‌ مباش‌ و تکذیب‌کنندگانت‌ نیز باید از فرجامی‌ مانند فرجام‌ آن‌ گروه‌ها برحذر باشند.

﴿أَفَعَیِینَا بِٱلۡخَلۡقِ ٱلۡأَوَّلِۚ بَلۡ هُمۡ فِی لَبۡسٖ مِّنۡ خَلۡقٖ جَدِیدٖ١٥

«مگر از آفرینش‌ نخستین‌ درمانده‌ بودیم‌؟» یعنی: آیا هنگامی‌ که‌ نخستین ‌بار آنان‌ را ـ درحالی‌که‌ چیزی‌ نبودند ـ از کتم‌ عدم‌ آفریدیم‌، در امر آفرینش‌شان‌ ناتوان‌ شده‌ بودیم‌؟ هرگز! پس‌ چگونه‌ از برانگیختن‌ مجددشان‌ که‌ کاری‌ سهل‌تر است‌، ناتوان‌ می‌شویم‌ و درمی‌مانیم‌؟ «نه‌ بلکه‌ آن‌ها از آفرینش‌ جدید در شبهه‌اند» یعنی: آن‌ها از برانگیختن‌ مردگان‌ در شک‌ و حیرت‌ و سردرگمی‌ قرار دارند چرا که ‌از یکسو این‌کار، مخالف‌ عادت‌ است‌ و از سوی‌ دیگر شیطان‌ نیز آنان‌ را در کار رستاخیز به‌ حیرت‌ درافگنده‌ و آن‌ را در پندارشان‌، کاری‌ دور از امکان‌ جلوه‌ می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِیدِ١٦

«و به‌ راستی‌ ما انسان‌ را آفریده‌ایم‌ و می‌دانیم‌ که‌ نفس‌ او به‌ او چه‌ وسوسه‌ می‌کند» یعنی: ما آنچه‌ را که‌ در نهان‌ و قلب‌ و ضمیر انسان‌ خلجان‌ می‌زند، نیز می‌دانیم‌ پس ‌علم‌ ما به‌ تمام‌ امور انسان‌ احاطه‌ دارد. توسوس: از وسوسه‌؛ به‌ معنای‌ صدای‌ پوشیده‌ و پنهان‌ است «و ما از شاهرگ‌ به‌ او نزدیکتریم‌» ورید: شاه‌رگ‌ خونی‌ گردن‌ است‌ که‌ به‌ قلب‌ متصل‌ می‌باشد. یعنی: ما به‌ او از رگ‌ جان‌ او که‌ در اندرون‌ قلبش‌ قرار دارد نزدیکتریم‌ پس‌ چگونه‌ آنچه‌ که‌ در قلبش‌ هست‌، بر ماپنهان‌ می‌ماند.

﴿إِذۡ یَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِیدٞ١٧

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ او با وصف‌ آن‌که‌ به‌ خفایای‌ قلب‌ فرزند آدم‌ عالم‌ و آگاه‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ بر او دو فرشته‌ را نیز برگمارده‌ است‌ تا به‌ منظور الزام‌ حجت‌، همه‌ چیز او را بنویسند و عملش‌ را نگاهداری‌ کنند پس‌ می‌فرماید: «آن‌گاه‌ که‌ دو فراگیرنده‌ فرامی‌گیرند» یعنی: دو فرشته‌ای‌ که‌ به‌ وی‌ موکل‌ و گمارده‌اند و هر آنچه‌ را که‌ می‌گوید و عمل‌ می‌کند، ثبت‌ می‌کنند «که‌ از راست‌ و چپ‌ او نشسته‌اند» یعنی: آن‌ دو فرشته‌، از جانب‌ راست‌ و چپ‌ او نیز نشسته‌اند. قعید: کسی‌ است‌ که‌ همراهت‌ می‌نشیند.

﴿مَّا یَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَیۡهِ رَقِیبٌ عَتِیدٞ١٨

«هیچ‌ سخنی‌ را به‌ زبان‌ در نمی‌آورد» آدمی‌ «مگر این‌که‌ نزد او نگهبان‌ حاضر و ناظری‌ است‌» که‌ بر سخن‌ و عملش‌ نظارت‌ کرده‌، آن‌ را می‌نویسد و ثبت‌ می‌کند پس‌ آن‌ دو فرشته‌ نگهبان‌، حاضر و آماده‌اند. به‌ قولی: آن‌ها همه ‌چیز انسان‌ حتی ‌ناله‌ وی‌ در بیماری‌اش‌ را می‌نویسند. که‌ ابن‌کثیر نیز این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. نقل‌ است‌ که: آن‌ دو فرشته‌ جز در وقت‌ جماع‌ (مقاربت‌) و در هنگام‌ رفتن‌ به‌قضای‌ حاجت‌ (توالت‌) از انسان‌ کناره‌ نمی‌گیرند ولی‌ حتی‌ در این‌ حالات‌ نیز، آنچه‌ را که‌ می‌گوید و می‌کند، می‌دانند و می‌نویسند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ابی‌امامه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «نویسنده‌ نیکی‌ها در جانب ‌راست‌ انسان‌ و نویسنده‌ بدیها و گناهان‌ در جانب‌ چپ‌ او قرار دارد پس‌ نویسنده ‌نیکی‌ها بر نویسنده‌ بدیها امین‌ (مراقب‌) است‌ و چون‌ شخص‌ عمل‌ نیکی‌ را انجام ‌داد، فرشته‌ جانب‌ راست‌، آن‌ نیکی‌ را ده‌ برابر می‌نویسد و چون‌ عمل‌ بدی‌ را انجام‌ داد، به‌ فرشته‌ جانب‌ چپ‌ می‌گوید: نوشتن‌ آن‌ را هفت‌ ساعت‌ فروگذار و آن‌ را در دم‌ ننویس‌، شاید او تسبیح‌ بگوید یا آمرزش‌ بخواهد». ولی‌ باید دانست‌که‌ بر وسوسه‌ نفس‌ و خواطر و خلجانات‌ درونی‌ انسان‌، عقابی‌ مترتب‌ نیست‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ تجاوز لأمتی‌ عما حدثت‌ به‌ أنفسها ما لم‌ تتکلم‌ به أو تعمل‌ به». «خداوند متعال‌ از امت‌ من‌ آنچه‌ را که‌ نفس‌هایشان‌ بدان‌ حدیث ‌می‌گوید، در گذشته‌ است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ آن‌ [حدیث‌ نفس] سخن‌ نگویند، یا عمل‌ نکنند».

﴿وَجَآءَتۡ سَکۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِکَ مَا کُنتَ مِنۡهُ تَحِیدُ١٩

«و سکره‌ موت‌ حق‌ را آورد» یعنی: در هنگام‌ سکرات‌ مرگ‌، حقیقت‌ بر انسان ‌آشکار شده‌ و صدق‌ و راستی‌ آنچه‌ که‌ پیامبران  علیهم السلام  از اخبار رستاخیز و وعده‌ها و هشدارهای‌ آن‌ آورده‌اند، بر او مبرهن‌ و هویدا می‌گردد. سکره‌ موت: سختی‌ و فشار مرگ‌ است‌ که‌ انسان‌ را بی‌هوش‌ کرده‌ و بر عقلش‌ غالب‌ می‌شود چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حال سکرات‌ مرگ‌ تحت‌ فشار آن‌ قرارگرفتند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ عرق‌ را از چهره‌ خویش ‌پاک‌ می‌کردند و در این‌ اثنا فرمودند: «سبحان‌ الله‌! إن‌ للموت‌ سکرات: پاک‌ است‌ خداوند! همانا برای‌ مرگ‌ سختی‌هایی‌ است‌». «این‌» مرگ‌ «همان‌ است‌ که‌ از آن‌ کناره‌ می‌گرفتی‌» و از آن‌ می‌گریختی‌. مخاطب‌ این‌ سخن‌، انسان‌ است‌ از حیث ‌انسان‌ بودنش‌.

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡوَعِیدِ٢٠

«و در صور دمیده‌ شود» مراد دمیدن‌ آخر برای‌ رستاخیز و خروج‌ مردگان‌ از قبرهایشان‌ است‌ «این‌ است‌ روز وعید» یعنی: وقت‌ دمیدن‌ در صور، همانا روز وعیدی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  کفار را در آن‌ به‌ عذاب‌ تهدید کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چگونه‌ خوش‌ باشم ‌درحالی‌که‌ صاحب‌ بوق‌، آن‌ را به‌ دهان‌ گرفته‌ و پیشانی‌ خود را نیز فرود آورده‌ و در انتظار آن‌ است‌ که‌ به‌ او اذن‌ [دمیدن‌] داده‌ شود؟ اصحاب‌ گفتند: یا رسول‌الله! [وقتی‌ شما که‌ پیامبر اولی‌العزم‌ خدایید، از این‌ امر نگرانید] پس‌ ما چه‌ بگوییم‌؟ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند؛ بگویید: «حسبنا الله‌ ونعم‌ الوکیل». «خدا برای‌ ما بس‌ است ‌و او نیکو کارسازی‌ است‌». اصحاب‌ گفتند: «حسبنا الله ونعم الوکیل‌».

﴿وَجَآءَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِیدٞ٢١

«و هرکس‌ در حالی‌ می‌آید که‌ با او راننده‌ای‌ و گواهی‌ است‌» یعنی: هر فرد بشر و هر بدنی‌ که‌ در آن‌ روح‌ دمیده ‌شده‌، درحالی‌ به‌ میدان‌ رستاخیز می‌آید که‌ همراهش ‌کسی‌ است‌ که‌ او را به‌ سوی‌ محشر می‌راند و نیز همراهش‌ کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌نفع‌ یا زیانش‌ گواهی‌ می‌دهد. مجاهد می‌گوید: «راننده‌ و گواه‌ دو فرشته‌اند». به‌قولی: سائق‌ (راننده‌)، نویسنده‌ گناهان‌ و شهید (گواه‌)، نویسنده‌ ثواب‌ها است‌.

﴿لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا فَکَشَفۡنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلۡیَوۡمَ حَدِیدٞ٢٢

«به‌ راستی‌ که‌ از این‌ امر سخت‌ در غفلت‌ بودی‌» یعنی‌ به‌ او گفته‌ می‌شود: به‌ راستی‌ که‌ تو در دنیا از این‌ سرانجام‌ و سرنوشت‌، در غفلت‌ بودی‌ «ولی‌ ما پرده‌ات ‌را» که‌ در دنیا جلوگیر رؤیتت‌ بود «از تو برداشتیم‌» یعنی: حجابی‌ را که‌ میان‌ تو و میان‌ امور آخرت‌ حایل‌ بود، برداشتیم «پس‌ امروز دیده‌ات‌ تیزبین‌ است‌» یعنی: امروز دیده‌ات‌ نافذ و تیزبین‌ است‌ پس‌ می‌توانی‌ آنچه‌ را که‌ در دنیا بر تو مخفی ‌بوده‌ است‌، با آن‌ ببینی‌. البته‌ خطاب‌ متوجه‌ انسان‌ است‌ از حیث‌ انسان‌ بودن‌ وی‌.

﴿وَقَالَ قَرِینُهُۥ هَٰذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ٢٣

«و همنشین‌ او گفت: این‌ است‌ آنچه‌ پیش‌ من‌ آماده‌ است‌» یعنی: فرشته‌ گمارده‌ به‌وی‌ که‌ در دنیا نویسنده‌ اعمالش‌ بوده‌ است‌، خطاب‌ به‌ وی‌ می‌گوید: این‌ همان‌ کتاب‌ عمل‌ توست‌ که‌ نزد من‌ حاضر و آماده‌ است‌ و من‌ آن‌ را آماده‌ نموده‌ام‌. مجاهد در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌ فرشته‌ به‌ پروردگار سبحان‌ می‌گوید: اینک‌ آنچه‌ که‌ مرا در کار نوشتن‌ و ثبت‌ و ضبط اعمال‌ فرزند آدم‌ برگمارده‌ بودی‌، آماده‌ است‌، اینک‌ خود او و دیوان‌ عملش‌ را حاضر کرده‌ام‌».

﴿أَلۡقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٖ٢٤

«هر ناسپاس‌ سرسختی‌ را در دوزخ‌ فروافگنید» این‌ خطابی‌ است‌ از سوی‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آن‌ دو فرشته‌ که‌ یکی‌ راننده‌ (سائق‌) و دیگری‌ گواه‌ (شهید) می‌باشد.

﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَیۡرِ مُعۡتَدٖ مُّرِیبٍ٢٥ ٱلَّذِی جَعَلَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلۡقِیَاهُ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلشَّدِیدِ٢٦

«هر بازدارنده‌ از خیری‌» را. یعنی: هر بازدارنده‌ مال‌ زکات‌ و هرکسی‌ را که‌ جنس‌ خیر را از مردم‌ باز می‌داشت‌، در دوزخ‌ فروافگنید. به‌قولی: مراد از خیر، اسلام‌ است‌ «هر در گذرنده‌ از حدی‌» را. یعنی‌ هر ستمگری‌ را که‌ به‌ یگانگی ‌خداوند عزوجل  اقرار نمی‌کرد «هر شکاکی‌ را» که‌ در حق‌، یعنی‌ در وجود خداوند  عزوجل و در دین‌ و اخبارش‌، شک‌ می‌آورد، همان‌ «که‌ با الله، معبود دیگری‌ قرار داد، او را در عذاب‌ سخت‌ فروافگنید» این‌ تأکیدی‌ بر دستور اول‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «گردنی‌ از آتش‌ درحالی‌که‌ سخن‌ می‌گوید، در روز قیامت‌ بیرون‌ می‌آید و می‌گوید: امروز من‌ به‌ سه‌ کس‌ موظف‌ و موکل ‌گردیده‌ام:

1-  بر هر سرکش‌ ستیزه‌جویی‌.

2-  بر کسی‌ که‌ با خداوند، خدایی‌ دیگر قرار داده‌ است‌.

3-  بر کسی‌ که‌ نفسی‌ را نه‌ در برابر نفس‌ دیگری‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌. آن‌گاه‌ [گردن‌ آتش] برآنان‌ در می‌پیچد و همه‌ را در گودال‌های‌ جهنم‌ می‌افگند».

بعضی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (24ـ26) گفته‌اند: این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ او فرزندان‌ برادرش‌ را از خیر ـ که‌ اسلام ‌است ‌بازداشت‌.

﴿قَالَ قَرِینُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَیۡتُهُۥ وَلَٰکِن کَانَ فِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٖ٢٧

«همنشین‌ او گفت: پروردگارا! من‌ او را طغیانگر نساخته‌ام‌» مراد از همنشین‌ در اینجا، شیطانی‌ است‌ که‌ در دنیا بر آن‌ شخص‌ کافر گمارده‌ شده‌ بود پس‌ این‌ شیطان‌ منکر این‌ می‌شود که‌ او را به‌ گمراهی‌ و سرکشی‌ واداشته‌ باشد، سپس‌ می‌گوید: «لیکن‌ خودش‌ در گمراهی‌ دور و درازی‌» از حق «بود» لذا چون‌ او را به‌ سوی‌ طغیان ‌دعوت‌ کردم‌، مرا اجابت‌ گفت‌ و اگر او از بندگان‌ مخلصت‌ می‌بود، من‌ هرگز بر اودست‌ نمی‌یافتم‌. چنان‌که‌ خداوند متعال‌ در حکایت‌ از سخن‌ شیطان‌ در قیامت ‌می‌گوید: ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ [إبراهیم: 22]. «و من‌ بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نداشتم‌ جز این‌که‌ شما را دعوت‌ کردم‌ پس‌ مرا اجابت‌ گفتید» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿قَالَ لَا تَخۡتَصِمُواْ لَدَیَّ وَقَدۡ قَدَّمۡتُ إِلَیۡکُم بِٱلۡوَعِیدِ٢٨

«فرمود» خدای‌  عزوجل : شما کافران‌ و شیاطین‌ همنشینتان «در پیشگاه‌ من‌ باهمدیگر نستیزید» زیرا انسان‌ کافر در پیشگاه‌ خدای‌ سبحان‌ می‌گوید: پروردگارا! این‌ شیطان‌ بود که‌ مرا گمراه‌ کرد و شیطان‌ می‌گوید: پروردگارا! من‌ او را گمراه ‌نکردم‌ بلکه‌ خودش‌ در گمراهی‌ دورودرازی‌ بود. پس‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را از خصومت‌ و ستیزه‌جویی‌ در پیشگاه‌ خود نهی‌ می‌کند زیرا در آنجا ستیزه‌ و جدال‌ سودی‌ ندارد. سپس‌ می‌افزاید: «از پیش‌ به‌ شما هشدار داده‌ بودم‌» با فرستادن‌ پیامبران  علیهم السلام  و فرود آوردن‌ کتاب‌ها پس‌ امروز که‌ روز جزاء است‌، دیگر بگومگو و مشاجره‌ شما سودی‌ در بر نداشته‌ و بعد از وقت‌ است‌.

﴿مَا یُبَدَّلُ ٱلۡقَوۡلُ لَدَیَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ٢٩

«پیش‌ من‌ قول‌ دگرگون‌ نمی‌شود» یعنی: وعده‌ من‌ را هیچ‌ خلافی‌ نیست‌ بلکه ‌وعده‌ام‌ خواه‌ناخواه‌ انجام‌ شدنی‌ است‌ و من‌ بر شما به‌ عذاب‌ حکم‌ کرده‌ام‌ پس‌ این‌حکم‌ من‌ هیچ‌ تغییری‌ ندارد. به‌ قولی: معنی‌ آیه‌ این‌ است: نزد من‌ دروغ‌ گفته نمی‌شود؛ با افزودن‌ در سخن‌ یا کاستن‌ از آن‌، از آن‌ رو که‌ من‌ به‌ غیب‌ دانایم‌ «ومن‌ در حق‌ بندگان‌ بیدادگر نیستم‌» یعنی: آنان‌ را بی‌آن‌که‌ مرتکب‌ جرمی‌ شده‌ وگناهی‌ انجام‌ داده‌ باشند، به‌ ستم‌ عذاب‌ نمی‌کنم‌ چنان‌ که‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿لَا ظُلۡمَ ٱلۡیَوۡمَۚ [غافر: 17]. «امروز هیچ‌ ستمی‌ نیست‌».

﴿یَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِیدٖ٣٠

«آن‌ روز که‌ ما به‌ جهنم‌ می‌گوییم: آیا پر شدی‌؟» یعنی: خداوند متعال‌ در روز قیامت‌ این‌ سخن‌ را خطاب‌ به‌ جهنم‌ می‌گوید پس‌ جهنم‌ به‌ حرف‌ می‌آید و در جواب‌ پروردگار «می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟» یعنی: جهنم‌ از کسانی‌ که‌ در آن‌ افگنده‌اند، باز هم‌ افزونتر می‌خواهد. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جهنم‌ با وجود فراخی‌ای‌ که‌ دارد تا بدانجا پر می‌شود که‌ چیزی‌ بر آن‌ افزون‌ ساخته ‌نمی‌شود و چون‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ او می‌گوید: آیا پر شدی‌؟ می‌گوید: مگر چیز دیگری‌ هم‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «یلقی فیالنار، وتقول: هل ‌من‌ مزید؟ حتی‌ یضع‌ قدمه‌ فیها، فتقول: قط قط: دوزخیان‌ در جهنم‌ افگنده‌ می‌شوند و جهنم‌ می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟ تا آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ قدم‌ خویش‌ را در آن ‌می‌گذارد پس‌ در این‌ هنگام‌ می‌گوید: کفایت‌ است‌، کفایت‌ است‌».

﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِینَ غَیۡرَ بَعِیدٍ٣١

«و بهشت‌ برای‌ پرهیزگاران‌ نزدیک‌ آورده‌ شود، بی‌آن‌که‌ دور باشد» یعنی: بهشت ‌برای‌ پرهیزگاران‌ به‌ نزدیکی‌ای‌ دور نشده‌، نزدیک‌ ساخته‌ می‌شود، به‌ گونه‌ای‌ که ‌پرهیزگاران‌ آن‌ را در عرصه‌ محشر و موقف‌ حساب‌ مشاهده‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ می‌نگرند پس‌ چیزهایی‌ را می‌بینند که‌ هیچ‌ چشمی‌ ندیده‌، هیچ ‌گوشی‌نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده‌ است‌.

﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٖ٣٢

«می‌گوییم: این‌ همان‌ است‌ که‌ وعده‌ یافته‌اید» یعنی: آنچه‌ شما از انواع‌ گونه ‌گون‌ نعمت‌های بهشت‌ می‌بینید، همان‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ در دنیا به‌ شما وعده‌ داده ‌بودیم‌ «مخصوص‌ هر اواب‌ حفیظی‌ است‌» اواب: یعنی‌ بسیار بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی ‌خداوند متعال‌ با توبه‌ از گناهان‌. به‌قولی: اواب‌، کسی‌ است‌ که‌ تسبیح‌ می‌گوید. به‌قولی‌ دیگر: او کسی‌ است‌ که‌ در خلوت‌ گناهان‌ خود را به‌ یاد آورده‌ و به‌ بارگاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ از آن‌ها آمرزش‌ می‌خواهد. حفیظ: یعنی‌ نگه‌دار گناهان‌ خویش ‌است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ از آن‌ها توبه‌ کند پس‌ از برابر گناهانش‌ بی‌پروا نگذشته‌ و آن‌ها را از یاد نمی‌برد. یا حفیظ: یعنی‌ نگاهدارنده‌ حدود، قوانین‌ و تعهدات‌ خود در برابر خداوند عزوجل .

﴿مَّنۡ خَشِیَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَیۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِیبٍ٣٣

«همان‌ کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک‌ باشد» بیمناک‌ بودن‌ به‌طور غایبانه ‌این‌ است‌ که‌ انسان‌ در حالی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را ندیده‌ است‌، از او بیمناک‌ باشد. یا مراد کسی‌ است‌ که‌ از حق‌ تعالی‌ در خلوت‌ خویش‌ ـ یعنی‌ در جایی‌ که‌ کسی‌ او را نمی‌بیند ـ بیمناک‌ است‌. حسن‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌گاه‌ که‌ او پرده‌ها را فرو انداخته‌ و در را ببندد، از حق‌ تعالی‌ می‌ترسد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به ‌آن‌ هفت‌ تنی‌ که‌ خداوند عزوجل  ایشان‌ را در روز قیامت‌ در سایه‌ عرش‌ خود جای ‌می‌دهد، آمده‌ است: «... ورجل ذکر الله تعالی خالیا ففاضت عیناه». «و مردی‌ که ‌خداوند متعال‌ را در خلوت‌ خویش‌ یاد کرده‌ است‌ و چشمانش‌ از اشک‌ لبریز شده‌ است‌». «و با دلی‌ پر انابت‌ باز آید» یعنی: کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک ‌باشد، در روز قیامت‌ با دلی‌ بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ و وارسته‌ در طاعتش‌، او را دیدار می‌کند.

﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٖۖ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡخُلُودِ٣٤

«گوییم: در آن‌ در آیید» یعنی: وارد بهشت‌ شوید «به‌ سلامتی‌» یعنی: به‌سلامتی‌ از عذاب‌، یا به‌ سلامتی‌ از زوال‌ نعمت‌ها. به‌قولی: معنای‌ (بسلام‌) این‌ است‌ که: خدای‌  عزوجل ‌ و فرشتگانش‌ بر بهشتیان‌ سلام‌ می‌گویند. «این‌» روز «روز جاودانگی‌ است‌» زیرا همیشگی‌ و ابدی‌ بوده‌ و بعد از آن‌ دیگر نه‌ مرگی‌ است ‌و نه‌ تحول‌ ناخوش‌آیندی‌.

﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ فِیهَا وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ٣٥

«در آن‌ هر چه‌ بخواهند، دارند» یعنی: بهشتیان‌ در بهشت‌ هر چه‌ را که‌ دل‌هایشان ‌می‌خواهد و چشمان‌شان‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ می‌برد ـ از انواع‌ گونه‌گون‌ نعمت‌ها واصناف‌ و الوان‌ خیر و برکت‌ ـ طبق‌ رغبت‌ و اشت‌هایشان‌ دارند «و پیش‌ ما فزونتر هم‌ هست‌» از نعمت‌هایی‌ که‌ نه‌ به‌ ذهن‌ کسی‌ خطور کرده‌ و نه‌ در خیالشان‌ گذشته ‌است‌. جمهور علما برآنند که‌ مراد از این‌ نعمت‌ فزونتر: دیدن‌ بلاکیف ‌خدای‌  عزوجل ‌ است‌. ابن‌ مبارک‌ و یحی ‌بن ‌سلام‌ از ابن ‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اندکه‌ فرمود: «به‌ سوی‌ جمعه‌ بشتابید زیرا خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ در هر روز جمعه‌ در توده‌ای‌ از کافور سپید بر اهل‌ بهشت‌ نمایان‌ می‌شود لذا بهشتیان‌ نزدیک‌ اویند». انس ‌بن ‌مالک‌ رضی الله عنه  نیز ﴿وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ را به‌ ظهور پروردگار بر بهشتیان‌ در هر روزجمعه‌ تفسیر کرده‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «در بهشت‌ اشتهای‌ گوشت‌ پرنده‌ را می‌کنی‌ پس ‌بی‌درنگ‌ پیش‌ روی‌ تو بریان‌ شده‌ می‌افتد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابو سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: «چون‌ مؤمن‌ در بهشت‌ داشتن‌ فرزند را آرزو کند، باردار شدن‌، وضع‌ حمل‌ و سن‌ طفل‌ همه‌ در یک‌ ساعت‌ انجام‌ می‌شود».

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَشَدُّ مِنۡهُم بَطۡشٗا فَنَقَّبُواْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ هَلۡ مِن مَّحِیصٍ٣٦

«و چه‌ بسا قرن‌ها را» یعنی: امت‌ها را «که‌ پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از قریش‌ و موافقان‌شان «هلاک‌ کردیم‌ که‌ از آنان‌» یعنی: از قریش‌ «در دست‌ درازی‌» یعنی: در نیرومندی‌ و قوت «بس‌ نیرومندتر بودند» مانند قوم‌ عاد، ثمود و غیر آن‌ها «پس‌ در شهرها تفحص‌ کردند» یعنی: آن‌ها در شهرها رفته‌ و گشت‌ و گذار کردند و در اماکن ‌و گوشه‌ و کنار آن‌ها جست ‌و جو نمودند اما «مگر گریز گاهی‌ هست‌؟» یعنی: آیا آنان‌ راه‌ گریزی‌ دارند که‌ به‌ آن‌ گریخته‌ و از عذاب‌ رهایی‌ یابند؟ هیهات‌! یا معنی‌ این‌ است: آن‌ امت‌ها بیش‌ از شما ـ به‌ منظور تجارت‌ و غیر آن‌ ـ در سرزمین‌ها وکشورها گردش‌ کردند ولی‌ آیا از مرگ‌ یا از عذاب‌ الهی‌ راه‌ گریزی‌ یافتند؟.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ٣٧

«قطعا در این‌ پندی‌ است‌» یعنی: در آنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، یادآوری ‌و پند و موعظه‌ای‌ است‌؛ «برای‌ کسی‌ که‌ صاحبدل‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ بینش ‌نافذ و دل‌ بیدار و زنده‌ای‌ داشته‌ باشد زیرا قلبی‌ که‌ مرده‌ است‌، هیچ‌ اندرزی‌ رانمی‌پذیرد. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: در آنچه‌ که‌ در این‌ فقره‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، برای‌ کسی‌ که‌ دارای‌ حیات‌ و نفس‌ ممیزه‌ باشد، پند و موعظه‌ای‌ است «یا» درآنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، پند و موعظه‌ای‌ است‌ برای‌ کسی‌ که «گوش‌ بنهد» به‌ سوی‌ آنچه‌ از وحی‌ که‌ بر وی‌ خوانده‌ می‌شود «در حالی‌که‌ شاهد باشد» یعنی: در حالی‌ که‌ حاضر ذهن‌ یا حاضر دل‌ باشد زیرا کسی‌ که‌ حضور ذهن‌ ندارد، گویی‌ غایب‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ٣٨

«و در حقیقت‌، آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفریدیم‌» امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» می‌گوید: «مراد از شش‌ روز، شش‌ طور وشش‌ مرحله‌ است‌، نه‌ روزهایی‌ که‌ در وضع‌ لغوی‌ معروف‌اند زیرا روز به‌ معنای ‌لغوی‌ متعارف‌، عبارت‌ از زمان‌ درنگ‌ خورشید بر فراز زمین‌ از هنگام‌ طلوع‌ تا غروب‌ آن‌ است‌ در حالی‌که‌ قبل‌ از آفرینش‌ آسمآن‌ها نه‌ خورشیدی‌ وجود داشته‌ و نه‌ ماهی‌ پس‌ مراد از (روز)، وقت‌ یا هنگام‌ است‌». «و به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌نرسید» یعنی: ما آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ در میان‌ آن‌ دو است‌ در شش ‌روز آفریدیم‌ اما به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌ نرسید. لغوب: خستگی‌ و ماندگی‌ است‌. آیه ‌کریمه‌ اثبات‌کننده‌ معاد است‌ زیرا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر بوده‌ واز آفرینش‌ آن‌ها خسته‌ و مانده‌ نشود، به‌ طریق‌ اولی‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ نیز توانا است‌.

حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: یهودیان‌ نزد رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و از ایشان‌ راجع‌ به‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ سؤال‌ کردند، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: خداوند عزوجل  زمین‌ را در روز یکشنبه‌ و دوشنبه‌ آفرید، کوه‌ها و منافعی‌ را که‌ در آن‌هاست‌، در روز سه‌شنبه‌ آفرید، درخت‌ و آب‌ و آبادانی‌ها و شهرها و خرابی‌ها را در روز چهارشنبه‌ آفرید، آسمآن‌ها را در روز پنج‌شنبه‌ آفرید و تا سه‌ ساعت‌ باقی‌ مانده‌ از روز جمعه‌، ستارگان‌ و خورشید و ماه‌ را آفرید و در سه‌ ساعتی‌ که‌ از جمعه‌ باقی‌ مانده‌ بود؛ در اولین‌ ساعت‌ اجلها را آفرید تا هر مردنی‌ای‌ بمیرد، در ساعت‌ دوم‌ آفت‌ را در چیزهایی‌ افگند که‌ مردم‌ از آن‌ها بهره‌ می‌گیرند، در ساعت‌ سوم‌ آدم‌ را آفرید و او را به‌ بهشت‌ اسکان‌ داد و ابلیس‌ را به‌ سجده‌ برای‌ وی‌ دستور داد و در این‌ ساعت ‌آخر او را از بهشت‌ بیرون‌ کرد. یهودیان‌ پرسیدند: ای‌ محمد! بعد از آن‌ پروردگارچه‌ کرد؟ فرمودند: سپس‌ به‌ سوی‌ عرش‌ قصد کرد و بر آن‌ مسلط شد. یهودیان‌ گفتند: پاسخ‌ سؤال‌ ما را بسیار خوب‌ دادی‌ اگر موضوع‌ را به‌ آخر می‌رساندی‌، آخر موضوع‌ این‌ است‌ که: پروردگار در روز شنبه‌ استراحت‌ کرد. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از این‌ سخن‌ یهودیان‌ به‌ خشم‌ آمدند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ در تکذیب‌ سخنشان‌ نازل‌ شد.

﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩

«پس‌ بر آنچه‌ می‌گویند» مشرکان‌ و یهود «صبر کن‌ و پیش‌ از طلوع‌ خورشید و پیش‌ از غروب‌، پروردگارت‌ را همراه‌ با ستایش‌ تسبیح‌ گوی‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از آنچه‌ که‌ سزاوار جناب‌ او نیست‌، با گفتن «سبحانالله و بحمده» در هنگام‌ بامداد و عصر، تنزیه‌ کن‌. به‌قولی‌ مراد از آن: گزاردن‌ نمازهای‌ بامداد و عصر است‌. ابن ‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از طلوع‌ خورشید، نماز بامداد و مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از غروب‌، نمازهای‌ ظهر و عصر است‌».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠

«و از طرف‌ شب‌» یعنی: در بعضی‌ از اوقات‌ شب‌ «نیز الله را تسبیح‌ گوی‌» ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ گفتن‌ در شب: نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء است‌». به‌قولی: مراد از آن‌ نماز شب‌ (تهجد) است‌. «و به‌ دنبال‌ سجده‌ نیز» یعنی: به‌ دنبال‌ نمازها نیز حق‌ تعالی‌ را تسبیح‌گوی‌. ابن‌ عباس رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد از (ادبار السجود) نمازهای‌ نافله‌ بعد از فرایض‌، یا تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نمازهاست‌». دستور به‌ تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نماز، در احادیث‌ بسیاری‌ نیز آمده ‌است‌ از آن‌ جمله‌ در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  که ‌فرمود: فقرای‌ مهاجران‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند و گفتند: یا رسول‌الله! ثروتمندان‌ درجات‌ بلند و نعمت‌های پایدار را بردند. حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «این‌درجات‌ و نعمت‌های پایدار چیست‌؟». گفتند: آن‌ها چنان‌که‌ ما نماز می‌خوانیم، نماز می‌خوانند و چنان‌که‌ ما روزه‌ می‌گیریم‌، روزه‌ می‌گیرند و چنان‌که‌ ما صدقه ‌می‌دهیم‌، صدقه‌ می‌دهند و چنان‌که‌ ما برده‌ آزاد می‌کنیم‌، برده‌ آزاد می‌کنند. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آیا کاری‌ را به‌ شما تعلیم‌ ندهم‌ که‌ اگر مانند آن‌ را انجام‌ دهید از دیگران‌ سبقت‌ می‌گیرید و هیچ‌کس‌ از شما بهتر نخواهد بود، مگر کسی‌ که‌ همانند عمل‌ شما را انجام‌ دهد؟ آن‌ کار این‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ هر نماز، سی‌ و سه‌بار تسبیح‌، سی‌ و سه‌ بار تحمید و سی‌ و سه‌ بار تکبیر بگویید». گفتند: یا رسول‌الله! آخر برادران‌ ثروتمند ما نیز شنیدند که‌ ما باید چه‌ بکنیم‌ پس‌ همانند ما عمل‌می‌کنند [آن‌ وقت‌ این‌ فضل‌ نصیب‌ آنان‌ نیز می‌شود]. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ [المائدة: 54]. «این‌ فضل‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ خواهد، می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ دنبال‌ هر نماز فرض‌ می‌گفتند: «لاإله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر، اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطیت‌، ولا معطی‌ لما منعت‌ ولا ینفع‌ ذا الجد منک ‌الجد». «خدایی‌ جز الله نیست‌، یگانه‌ است‌ و شریکی‌ ندارد، ملک‌ و حمد او راست ‌و او بر همه‌ چیز تواناست‌. بار خدایا! برای‌ آنچه‌ که‌ تو داده‌ای‌، بازدارنده‌ای ‌نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو باز داشته‌ای‌، دهنده‌ای‌ نیست‌ و ثروت‌ توانگر در برابر تو به‌ او سودی‌ نمی‌رساند». بلکه‌ آنچه‌ که‌ به‌ او سود می‌رساند، ایمان‌ و طاعت ‌است‌.

﴿وَٱسۡتَمِعۡ یَوۡمَ یُنَادِ ٱلۡمُنَادِ مِن مَّکَانٖ قَرِیبٖ٤١

«و گوش‌ بدار» ای‌ مخاطب‌! آنچه‌ را که‌ همینک‌ از احوال‌ قیامت‌ به‌ تو خبر می‌دهم‌. این‌ تعبیر، بیانگر بزرگی‌ و هولناک‌ بودن‌ اصل‌ خبر است‌؛ «روزی‌ که ‌منادی‌ ندا در دهد» و آن‌ روز قیامت‌ است‌ که‌ اسرافیل‌  علیه السلام  نفخه‌ دوم‌ را در صور می‌دمد. نقل‌ است‌ که: «اسرافیل‌  علیه السلام  در صور می‌دمد و جبرئیل‌  علیه السلام  اهل‌ محشر را ندا کرده‌ و می‌گوید: به‌سوی‌ حساب‌ بشتابید». «از جایی‌ نزدیک‌» یعنی: این‌ ندا به‌گونه‌ای‌ نزدیک‌ است‌ که‌ به‌ هر فردی‌ از افراد اهل‌ محشر به‌ طور یکسان‌ می‌رسد. البته‌ مراد از آن‌، قرب‌ مکان‌ نداکننده‌ نیست‌ بلکه‌ مراد این‌ است‌ که‌ ندا به‌ تمام ‌محشریان‌ به‌گونه‌ یکسان‌ و برابر می‌رسد به‌طوری‌ که‌ همگان‌ آن‌ را صریح‌ و روشن ‌می‌شنوند. نقل‌ است‌ که‌ منادی‌ می‌گوید: «ای‌ استخوآن‌های‌ پوسیده‌! ای‌ بندهای‌ از هم‌ جدا شده‌! ای‌ گوشتهای‌ پراکنده‌ و ای‌ موهای‌ درهم‌ ریخته‌! خداوند عزوجل  به‌ شما فرمان‌ می‌دهد که‌ برای‌ داوری‌ و حکم‌ نهایی‌ و فیصله‌کن‌ گرد آیید».

﴿یَوۡمَ یَسۡمَعُونَ ٱلصَّیۡحَةَ بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِکَ یَوۡمُ ٱلۡخُرُوجِ٤٢

«روزی‌ که‌ نعره‌ تند را به‌ حق‌ می‌شنوند» یعنی: بی‌تردید بانگ‌ رستاخیز حق‌ و ثابت‌ است‌ و در آن‌ هیچ‌ شکی‌ نیست «آن‌ روز، روز بیرون‌ آمدن‌ است‌» از قبرها.

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡیِۦ وَنُمِیتُ وَإِلَیۡنَا ٱلۡمَصِیرُ٤٣

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ زنده‌ می‌کنیم‌ و می‌میرانیم‌» یعنی: زنده‌ می‌کنیم‌ در دنیا و آخرت‌ و می‌میرانیم‌ در دنیا و هیچ‌ شریکی‌ در این‌ کار و در غیر آن‌ از کارها با ما مشارکت‌ ندارد «و برگشت‌ به‌ سوی‌ ما است‌» پس‌ هر عمل‌ کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهیم‌.

﴿یَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلۡأَرۡضُ عَنۡهُمۡ سِرَاعٗاۚ ذَٰلِکَ حَشۡرٌ عَلَیۡنَا یَسِیرٞ٤٤

«روزی‌ که‌ زمین‌ از آنان‌ شکافته‌ می‌شود» یعنی: زمین‌ از سر خلق‌ شکاف‌ برمی‌دارد پس‌ آن‌ها از گورها بیرون‌ آمده‌ و به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوند «شتابان‌» یعنی: شتابان‌ به‌سوی‌ منادی‌ای‌ که‌ ندایشان‌ می‌کند، می‌دوند «این‌ حشری‌ است‌» یعنی: این‌ رستاخیز و گردهم‌ آوردنی‌ است‌؛ «که‌ بر ما آسان‌ است‌» و ما بی‌ هیچ‌ زحمتی‌ آن‌ را سازمان‌ می‌دهیم‌.

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَقُولُونَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِجَبَّارٖۖ فَذَکِّرۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ٤٥

ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «ما به‌ آنچه‌» کفار درباره‌ تو و درباره‌ ما «می‌گویند، داناتریم‌» از تکذیبت‌ در آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌ و از انکار توحید و معاد. این‌ عبارت‌، دلجویی‌ای‌ برای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و تهدیدی‌ برای‌ مشرکان‌ است «و تو به‌ زور وادارنده‌ آنان ‌نیستی‌» جبار: یعنی‌ تو بر آنان‌ مسلط نیستی‌ که‌ به‌ اجبار و اکراه‌ به‌ ایمان‌ وادارشان ‌کنی‌ «پس‌ هرکه را از وعده‌ عذاب‌ من‌» برای‌ نافرمانان «می‌ترسد به‌ قرآن‌ پند ده‌» ولی‌ به‌ غیر آنان‌ مشغول‌ نشو زیرا پند و اندرز دادن‌ به‌ آن‌ها هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. سپس‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ جهاد مأمور کرد.