تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ زمر

سوره‌ زمر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (75) آیه‌ است‌.

وجه ‌تسمیه‌: این‌ سوره‌ مبارکه‌ «زمر» نامیده‌ شد زیرا خداوند عزوجل  در آخر آن ‌«72 ـ 71»، گروه‌ کفار گمراه‌ و نابکار را به‌ خواری‌ و حقارت‌ و گروه‌ مؤمنان‌ نیکبخت‌ را با اجلال‌ و اکرام‌ یاد کرده‌ است‌ «75 ـ 73». زمر: یعنی‌ گروهها.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است‌: «رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پشت‌ سر هم‌ روزه‌ می‌گرفتند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ بخورند. و پشت‌ سرهم‌ می‌خوردند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ روزه ‌بگیرند. و ایشان‌ در هر شب‌، سوره‌های‌ «اسراء» و «زمر» را تلاوت‌ می‌کردند».

﴿تَنزِیلُ ٱلۡکِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١.

«نازل‌ شدن‌ این‌ کتاب» یعنی‌: فروفرستادن‌ این‌ قرآن‌ «از جانب‌ خدای‌ عزیزی» است‌ که‌ در ملک‌ و فرمانروایی‌اش‌ قوی‌ و غالب‌ و در صنعش‌: «حکیم‌ است» و همه‌ اشیا را در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ها قرار می‌دهد.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ٢.

«ما این‌ کتاب‌ را به‌حق‌ به‌سوی‌ تو نازل‌ کرده‌ایم» یعنی‌: در حالی‌ آن‌ را به‌ سویت ‌نازل‌ کرده‌ایم‌ که‌ مشمول‌ حق‌ و راستی‌ است‌ و ما آن‌ را به‌ باطل‌ و بیهوده‌ نازل ‌نکرده‌ایم‌. مراد این‌ است‌ که‌ همه‌ آنچه‌ در قرآن‌ است‌ ـ از اثبات‌ توحید و نبوت‌ و معاد گرفته‌ تا انواع‌ احکام‌ و تکالیف‌ ـ حق‌ است‌ «پس‌ خدا را ـ در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او پاک‌ و خالص‌ می‌داری‌ ـ عبادت‌ کن» اخلاص‌: آن‌ است‌ که‌ بنده‌ با عملش ‌تنها رضای‌ خدای‌ سبحان‌ را مدنظر داشته‌ و هیچ‌ چیز دیگری‌ از آن‌، مقصود وی ‌نباشد. دین‌: عبارت‌ از عبادت‌ و طاعت‌ است‌ و رأس‌ و اساس‌ دین‌، عقیده‌ به‌توحید خداوند متعال‌ و نفی‌ شرک‌ از وی‌ می‌باشد.

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ فِی مَا هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ کَٰذِبٞ کَفَّارٞ٣.

«آگاه‌ باشبد: دین‌ خالص‌ از آن‌ خداست» یعنی‌: پرستش‌ خالص‌ و پیراسته‌ از شائبه‌های‌ شرک‌ و غیر آن‌، همانا از آن‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ اما غیر آن‌ از ادیان‌، دین‌ خالصی‌ که‌ خداوند عزوجل  به‌ آن‌ امر کرده‌ است‌، نیستند «و کسانی‌ که‌ به‌جای‌ او سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند» و با آن‌ها طرح‌ موالات‌ و دوستی‌ ریخته‌اند «و گفتند: ما آن‌ها را جز برای‌ این‌که‌ ما را به‌ الله در مرتبه‌ قرب‌ نزدیک‌ سازند، عبادت‌ نمی‌کنیم» این‌ اولیا و سروران‌ دروغین‌، بتانی‌ بودند که‌ مشرکان‌ آن‌ها را بجز خدای‌ سبحان ‌می‌پرستیدند و چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: پروردگار و آفریننده‌ شما کیست‌؟ آسمآن‌ها و زمین‌ را چه‌ کسی‌ آفریده‌؟ و چه‌کسی‌ از آسمان‌ آب‌ فرو فرستاده ‌است‌؟ در پاسخ‌ می‌گفتند: الله. ولی‌ چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: در این‌ صورت ‌معنای‌ عبادت‌ شما برای‌ بتان‌ چیست‌؟ می‌گفتند: تا ما را به‌ الله نزدیک‌ ساخته‌ و نزد وی‌ برای‌ ما شفاعت‌ کنند؛ «بی‌گمان‌ خدا میانشان» یعنی‌: میان‌ اهل‌ ادیان‌، یا میان ‌مخلصان‌ و وارستگان‌ برای‌ دین‌ خویش‌ و میان‌ کسانی‌ که‌ اخلاص‌ نورزیده‌اند «درباره‌ آنچه‌ که‌ بر سر آن‌ اختلاف‌ دارند» از دین‌ «حکم‌ می‌کند» در روز قیامت‌. اختلاف‌شان‌ در توحید و شرک‌ است‌ زیرا هر گروه‌ مدعی‌ آن‌ است‌ که‌ حق‌ با وی‌ می‌باشد «در حقیقت‌ خدا کسی‌ را که‌ دروغزن‌ کفران‌ پیشه‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی ‌کسی‌ را که‌ در پندار خویش‌ در مورد خدایان‌ باطل‌ که‌ او را به‌ الله عزوجل  نزدیک ‌می‌کنند دروغگوست‌ و با گرفتن‌ بتان‌ به‌ خدایی‌ و قراردادن‌ آن‌ها به‌عنوان‌ شرکایی ‌برای‌ خدای‌ یکتای‌ بی‌همتا، کفران‌ پیشه‌ است‌؛ «هدایت‌ نمی‌کند» به‌سوی‌ دینش‌ وبه‌ وی‌ توفیق‌ راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ نمی‌دهد.

جویبر از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ قبیله‌ عامر، کنانه‌ و بنی‌سلمه‌ نازل‌ شد که‌ بتان‌ را پرستش‌ کرده‌ و فرشتگان‌ را دختران‌ خدا می‌پنداشتند و می‌گفتند: ما این‌ بتان‌ را جز برای ‌این‌ نمی‌پرستیم‌ که‌ ما را با قربی‌ مخصوص‌، به‌ خدا نزدیک‌ کنند.

﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن یَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤.

«اگر خدا می‌خواست‌ برای‌ خود فرزندی‌ بگیرد، قطعا از میان‌ آنچه‌ آفریده‌ است‌، آنچه‌ می‌خواست‌ برمی‌گزید» یعنی‌: اگر برگرفتن‌ فرزند در حق‌ خدای‌ سبحان‌ جایز بود ـ چنان‌که‌ شما می‌پندارید ـ در آن‌ صورت‌ از میان‌ خلقش‌ هرکه‌ را خود می‌خواست‌ به‌ فرزندی‌ برمی‌گرفت‌، نه‌ کسانی‌ که‌ شما برگزیده‌ و به‌ فرزندی‌ وی‌ نامزد کرده‌اید. یا معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ صورت‌، از میان‌ خلقش‌ آنچه‌ را که‌ می‌خواست‌ برگزیند برمی‌گزید پس‌ نیازی‌ به‌ فرزند نداشت‌. از سوی‌ دیگر هیچ‌ موجودی‌ سوای‌ حق‌ تعالی‌ نیست‌ جز این‌که‌ مخلوق‌ و آفریده‌ اوست‌ پس‌ صحیح ‌نیست‌ که‌ مخلوق‌ و آفریده‌، فرزند خالق‌ باشد لذا فقط این‌ گزینه‌ باقی‌ می‌ماند که‌ حق‌ تعالی‌ مخلوق‌ را به‌عنوان‌ بنده‌ خود برگزیند. به‌ سخنی‌ دیگر: اگر خدا عزوجل  می‌خواست‌ فرزندی‌ برگیرد، باید آن‌ فرزند از جنس‌ پدر خود، قدیم‌ می‌بود و مسلما این‌ امر که‌ آفریده‌ای‌ حادث‌ از جنس‌ آفریننده‌ قدیم‌ باشد، مستحیل‌ است ‌پس‌ نتیجه‌ این‌که‌: «او از این‌ نسبت‌ها منزه‌ است‌، او خدای‌ یگانه‌ قهار است» که‌ از ماسوای‌ خویش‌ بی‌نیاز می‌باشد و همه‌ در پیشگاه‌ قهاریتش‌ سر کرنش‌ و ذلت ‌فرونهاده‌اند.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ یُکَوِّرُ ٱلَّیۡلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَیُکَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّیۡلِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمًّىۗ أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٥.

«آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌حق‌ آفریده‌ است» نه‌ به‌ باطل‌ پس‌ کسی‌ که‌ دارای‌ این‌ چنین ‌آفرینش‌ عظیمی‌ باشد، مستحیل‌ است‌ که‌ شریک‌، یا همسر، یا فرزندی‌ برای‌ خود برگیرد «شب‌ را به‌ روز و روز را به‌ شب‌ در می‌پیچد» درپیچاندن‌ شب‌ بر روز، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر این‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ روشنایی‌ روز را از بین‌ ببرد و درپیچاندن‌ روز بر شب‌، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر شب‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ تاریکی‌ آن‌ را ازبین‌ ببرد. این‌ خود دلیل‌ کرویت‌ و دوران‌ زمین‌ نیز می‌باشد. و این‌ سخن‌ اعراب‌: «کور العمامة: عمامه‌ را برپیچانید» یعنی‌ بعضی‌ از آن‌ را بر بالای ‌بعضی‌دیگر افگند، نیز از ماده‌ «تکویر» است‌. «و خورشید و ماه‌ را رام‌ ساخت» یعنی‌: آن‌ها را ـ با واداشتن‌ آن‌ها به‌ طلوع‌ و غروب‌ در جهت‌ منافع‌ بندگان‌ ـ منقاد فرمان‌ خویش‌ گردانید «هرکدام‌ سیر می‌کند» در مدار فلکی‌ خود «تا میعادی ‌معین» یعنی‌: تا آن‌گاه‌ که‌ دنیا به‌ آخر برسد و عمر آن‌ به‌سر آید و آن‌ میعاد؛ روز قیامت‌ است‌ «آگاه‌ باش‌ که‌ او عزیز غفار است» یعنی‌: خداوند عزوجل  غالبی‌ است‌ که‌ با وصف‌ عزت‌ و عظمت‌ و کبریائی‌اش‌، گناهان‌ خلقش‌ را با مغفرت‌ و آمرزش ‌خویش‌ می‌پوشاند.

﴿خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِیَةَ أَزۡوَٰجٖۚ یَخۡلُقُکُمۡ فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِی ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٦.

«شما را از نفس‌ واحدی‌ آفرید» که‌ آدم‌  علیه السلام  است‌ «سپس‌ همسرش‌ را از او قرار داد» یعنی‌: سپس‌ حوا را از ضلع‌ آدم‌ پدید آورد. گفتنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ جز آدم‌، هیچ‌ زن‌ دیگری‌ را از ضلع‌ مردی‌ نیافریده‌ است‌. البته‌ تفسیر نظیر این‌ آیه ‌به‌طور مفصل‌ در اواخر سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌ که‌ در آن‌ بر وجود، یگانگی‌ و قدرت‌ خداوند عزوجل  سه‌ دلالت‌ نهفته‌ است‌:

1-  نخست‌ آفرینش‌ آدم‌  علیه السلام  بدون‌ وجود پدر و مادر.

2-  سپس‌ آفرینش‌ حوا از تن‌ آدم‌.

3-  سپس‌ آفرینش‌ سایر بشر از آن‌ دو.

«و برای‌ شما از چهارپایان‌ هشت‌ قسم» نر و ماده‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز «فرو فرستاد» که‌ در این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَیۡنِۗ [الأنعام: 144] و در فرموده‌ وی‌: ﴿مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَیۡنِۗ [الأنعام: 143] بیان‌ شده‌ است[1]. «شما را در شکم‌های‌ مادرانتان‌ می‌آفریند؛ آفرینشی‌ پس‌ از آفرینشی‌ دیگر» اولا آن‌ را به‌شکل ‌نطفه‌، سپس‌ به‌ خون‌ بسته‌ آن‌گاه‌ به‌ گوشتپاره‌ای‌ متطور می‌سازد، سپس‌ در او استخوان‌ می‌آفریند و آن‌گاه‌ بر استخوآن‌ها گوشت‌ می‌پوشاند و طی‌ نمودن‌ مراحل ‌این‌ آفرینش‌ شما: «در تاریکی‌های‌ سه‌گانه» یعنی‌: در تاریکی‌ شکم‌، تاریکی ‌رحم‌ و تاریکی‌ مشیمه‌ (بچه‌دان) است‌ لذا حق‌ تعالی‌ آفرینش‌ شما را در تاریکی‌های‌ تودرتوی‌ میان‌ سه‌ پرده‌، سامان‌ می‌دهد. پرده‌های‌ سه‌گانه‌ ـ چنان‌که ‌اطبا می‌گویند ـ عبارت‌ است‌ از: غشای‌ منباری‌، خربون‌ و غشای‌ لفائفی‌. پس‌ ای‌ انسآن‌ها! بدانید که‌ تاریک ‌ساختن‌ جایگاه‌ آفرینش‌ شما، ما را از آن‌ بازنداشت‌ که ‌آفرینشتان‌ را به‌نیکویی‌ و زیبایی‌ انجام‌ دهیم‌ «این‌ است‌ الله پروردگار شما، فرمانروایی» حقیقی‌ در دنیا و آخرت‌ «از آن‌ اوست» و دیگران‌ را هیچ‌ مشارکتی ‌در این‌ فرمانروایی‌ نیست‌ «خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ از عبادت‌ وی‌ به‌سوی‌ پرستش‌ دیگران‌ منصرف‌ گردانیده ‌می‌شوید؟.

﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرۡجِعُکُمۡ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٧.

«اگر کفر ورزید، بدانید که‌ خدا از شما بی‌نیاز است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ از ایمان‌ و عمل‌ شما بی‌نیاز است‌ و این‌ شما هستید که‌ به‌ او نیازمندید زیرا شما هستید که‌ از کفر، زیان‌ و از ایمان‌ نفع‌ می‌برید. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم ‌آمده‌ است‌: «لو أن‌ أولکم‌ وآخرکم‌ وإنسکم‌ وجنکم‌ کانوا علی‌ أفجر قلب‌ رجل‌ منکم‌، ما نقص‌ ذلک‌ من‌ ملکی‌ شیئاً». «خداوند عزوجل  فرمود: اگر اول‌ شما و آخر شما و انس‌ شما و جن‌ شما همه‌ بر بدترین‌ و فاجرترین‌ قلب‌ مردی‌ از شما می‌بودند، این‌ امر، از ملک‌ من‌ چیزی‌ کم‌ نمی‌کرد». «ولی» حق‌ تعالی‌ «برای‌ بندگانش‌ کفر را نمی‌پسندد» لذا به‌ کفر امر هم‌ نمی‌کند، هرچند که‌ همه‌ چیز به‌ اراده‌ اوست‌ به‌ طوری‌که‌ هرکه‌ را بخواهد، گمراه‌ و هرکه‌ را بخواهد، هدایت‌ می‌کند و خواسته‌ شما نافذ نیست‌ مگر در صورتی‌که‌ خدا عزوجل  خود بخواهد پس‌ مشیت‌ خداوند عزوجل  چیزی‌ است‌ و پسند و محبت‌ و امر وی‌ چیز دیگری‌ «و اگر سپاس‌ دارید» با ایمان‌، عبادت‌ و عمل‌ صالح‌ «آن‌ را برای‌ شما می‌پسندد» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ شکر وسپاس‌ را برای‌ بندگان‌ خویش‌ می‌پسندد، این‌ است‌ که‌: شکر سبب‌ سعادت‌ و خوشبختی‌ آن‌ها در دنیا و آخرت‌ است‌ «و هیچ‌ بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را برنمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌کس‌ که‌ حامل‌ گناهان‌ است‌، گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هرکس‌ مسئول‌ عمل‌ خویش‌ است‌ «آن‌گاه‌ بازگشت‌ شما به‌سوی ‌پروردگارتان‌ است» در روز قیامت‌ «و شما را به‌ آنچه‌ می‌کردید» از خیر و شر «آگاه ‌می‌گرداند، هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ دلها نهان‌ و پوشیده‌ می‌دارند «داناست» پس‌ چگونه‌ به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ نمایان‌ و آشکار می‌سازند، دانا نیست‌؟!

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِیبًا إِلَیۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدۡعُوٓاْ إِلَیۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِکُفۡرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨.

«و چون‌ به‌ انسان» کافر «رنجی‌ برسد» هر رنج‌ و زیانی‌ که‌ باشد ؛ از بیماری‌، یا فقر، یا بیم‌ و هراسی‌ «پروردگارش‌ را ـ انابت‌کنان‌ به‌سوی‌ او ـ می‌خواند» یعنی‌: او را در حالی‌ می‌خواند که‌ فقط به‌سوی‌ او رجوع‌ و استغاثه‌ کرده‌ و نیایش‌ غیر او را فرومی‌گذارد و از او می‌خواهد تا به‌ فریادش‌ رسیده‌ و رنج‌ و سختی‌ای‌ را که‌ بر وی ‌فرود آمده‌ است‌، دفع‌کند «سپس‌ چون‌ از سوی‌ خویش‌ به‌ او نعمتی‌ عطا کند» و او را مالک‌ آن‌ نعمت‌ گرداند. اعراب‌ می‌گویند: «خوله‌ الشی‌ء»، یعنی‌ او را مالک‌ آن‌چیز گردانید «فراموش‌ می‌کند که‌ پیشتر چه‌ دعایی‌ به‌ درگاه‌ او داشت» یعنی‌: در وقت ‌نعمت‌، رنجی‌ را فراموش‌ می‌کند که‌ پیش‌ از مالک ‌شدن‌ آن‌ نعمت‌، در رفع‌ آن‌ به‌بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ زاری‌ و التماس‌ می‌کرد. به ‌قولی ‌دیگر معنی‌ این‌ است‌: او پروردگارش‌ را در وقت‌ سختی‌ و رنج‌ می‌خواند و به‌سویش‌ زاری‌ و تضرع‌ می‌کرد ولی‌ در وقت‌ نعمت‌ فراموشش‌ کرده‌ و سپس‌ از این‌ فراموشی‌ هم‌ به‌ مرحله ‌خطرناکتری‌ گذر می‌کند که‌ شرک ‌آوردن‌ به‌ آن‌ ذات‌ سبحان‌ است‌. و این‌ است‌ معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و برای‌ خدا همتایانی‌ قرار می‌دهد» یعنی‌: شرکایی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌ها را به‌ پرستش‌ می‌گیرد «تا دیگران‌ را هم‌ از راه‌ او گمراه‌ سازد» یعنی‌: تا مردم‌ را از راه‌ خدا عزوجل  که‌ همانا اسلام‌ و توحید است‌، گمراه‌ سازد «بگو: اندکی‌ به‌ کفرت ‌برخوردار شو» یعنی‌: به‌ بهره‌مندی‌ای‌ اندک‌، یا اندک‌زمانی‌ از آن‌ برخوردار شو زیرا بهره‌ دنیا اندک‌ است‌ «که ‌بی‌گمان‌ تو از دوزخیانی» یعنی‌: پایان‌ کارت‌ در نزدیک‌ زمانی‌، به‌ دوزخ‌ می‌انجامد.

﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩.

آیا چنین‌ کسی‌ بهتر است‌: «یا آن‌ کسی‌ که‌ در طول‌ ساعت‌های‌ شب‌ قانت‌ است» یعنی‌: آیا این‌ مشرک‌ غافل‌ ناسپاس‌ در حال‌ و مال‌ کار خود، بهتر و نیکوتر است‌، یا کسی‌ که‌ به‌ خداوند عزوجل  مؤمن‌ بوده‌ و در ساعت‌ها و پاس‌هایی‌ از شب‌ ـ در اول‌، اوسط و آخر آن‌ ـ برای‌ خدای‌ خویش‌ ایستاده‌ است‌ و نماز و نیاز گزارده‌ و بر این‌کار استمرار می‌ورزد لذا او فقط به‌ خواندن‌ خدای‌ سبحان‌ در هنگام‌ فرود آمدن ‌رنج‌ و زیان‌ بر خود اکتفا نمی‌کند بلکه‌ خدای‌  عزوجل ‌ را پیوسته‌ یاد کرده‌ و او را در هر حالی‌ به‌ یگانگی‌ می‌خواند «در سجده‌ و قیام» یعنی‌: در سجده‌ و قیام‌ نماز شب ‌(تهجد) «از آخرت‌ می‌ترسد و رحمت‌ پروردگار خود را امید دارد؟» و بدین‌ گونه‌، میان‌ خوف‌ و رجاء جمع‌ می‌کند، خوف‌ و رجائی‌ که‌ در قلب‌ هیچ‌ کسی‌ جمع ‌نمی‌شوند جز این‌که‌ آن‌ شخص‌ را به‌ ساحل‌ رستگاری‌ می‌رسانند؟.

به‌ قولی‌: در عبارت‌ آیه‌ مبارکه‌ جمله‌ای‌ محذوف‌ است‌ پس‌ تقدیر سخن‌ چنین ‌می‌شود: آیا این‌ انسان‌ مؤمن‌، همانند کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ از این‌ها را انجام‌ نمی‌دهد؟ هرگز چنین‌ نیست‌. علما در باب‌ خوف‌ و رجاء گفته‌اند: «باید در حال‌ احتضار، بر انسان‌ رجاء و امید غالب‌ باشد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ گفت‌: رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر بالین‌ مردی‌ که‌ در سکرات‌ موت ‌بود حاضر شدند پس‌ به‌ او فرمودند: «خود را چگونه‌ می‌یابی‌؟» گفت‌: «در میان ‌امید و بیم‌». فرمودند: «لا یجتمعان‌ فی‌ قلب‌ عبد فی‌ مثل‌ هذا الموطن‌، إلا أعطاه‌ الله ‌ عزوجل  الذی‌ یرجو وأمنه‌ الذی‌ یخافه‌». «بیم‌ و امید در مانند همچو موقفی‌ در بنده‌ای ‌جمع‌ نمی‌شوند، جز این‌که‌ خدای‌  عزوجل  به‌ او آنچه‌ را که‌ امید می‌دارد، عطا می‌کند و از آنچه‌ که‌ بیم‌ می‌دارد، ایمنش‌ می‌گرداند».

«بگو: آیا کسانی‌ که‌ می‌دانند با کسانی‌ که‌ نمی‌دانند، برابرند؟» مراد: علما و جهال‌اند. پس‌ همان‌ گونه‌ که‌ عالمان‌ و جاهلان‌ برابر نیستند همچنین‌ عابدان‌ و عاصیان‌ برابر نیستند. ابوحیان‌ می‌گوید: «در آیه‌ مبارکه‌ دلالتی‌ است‌ بر فضیلت ‌قیام‌ شب‌ و این‌که‌ قیام‌ شب‌ از قیام‌ روز برتر است‌». همو می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ کمال‌ انسان‌ در این‌ دو مقصود محصور است‌: علم‌ و عمل‌». قانت‌: کسی‌ است‌ که‌ بر طاعت‌ مداومت‌ ورزد «فقط خردمندانند که‌ پند می‌گیرند» یعنی‌: فرق‌ میان‌ علما و جهال‌ را فقط عاقلان‌ می‌دانند و بس‌.

ابن‌ ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن‌ عمر رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: این‌ آیه‌ در شأن‌ عثمان‌ بن‌ عفان رضی الله عنه  نازل‌ شد. ابن‌کثیر می‌گوید: «عجیب ‌نیست‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ عثمان‌ رضی الله عنه  نازل‌ شده‌ باشد زیرا او بسیار نماز شب ‌(تهجد) می‌گزارد و در شب‌ بسیار قرآن‌ می‌خواند تا بدانجا که‌ بسا می‌شد تمام ‌قرآن‌ را در یک‌ رکعت‌ می‌خواند. چنان‌که‌ شاعر گفته‌ است‌: «یقطع اللیل تسبیحا وقرآنا: عثمان‌ رضی الله عنه  شب‌ ـ تمام‌ شب‌ ـ را به‌ تسبیح‌ و قرائت‌ قرآن‌ سپری‌ می‌کرد». اما ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  گفته‌ است‌: «آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابن ‌مسعود، عمار بن‌ یاسر و سالم‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ ابوحذیفه‌ ـ رضی الله عنهما  نازل‌ شد».

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ١٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ سخنم‌ را به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من‌ که‌ ایمان ‌آورده‌اید، از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با به‌جا آوردن‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«برای‌ کسانی‌ که‌ در این‌ دنیا نیکوکاری‌ کرده‌اند، پاداش‌ نیکوست» در آخرت‌؛ با بهشت‌. یا پاداش‌ نیکوست‌ در دنیا؛ با سلامتی‌، عافیت‌، پیروزی‌ و غنیمت‌ «و زمین ‌خدا فراخ‌ است» یعنی‌: باید چنین‌ کسی‌ به‌ آن‌ جایی‌ هجرت‌ کند که‌ در آن‌ طاعت ‌خداوند عزوجل  و عمل‌ به‌ اوامر و ترک‌ منهیات‌ وی‌ برایش‌ ممکن‌ باشد. مجاهد می‌گوید: «چون‌ به‌سوی‌ معصیت‌ خداوند عزوجل  فراخوانده‌ شدید، از آن‌ بگریزید». «جز این‌ نیست‌ که‌ صابران‌، مزد خود را به‌ تمامی‌ بی‌حساب‌ داده‌ می‌شوند» یعنی‌: خداوند عزوجل  مزدشان‌ را در مقابل‌ صبرشان‌ به‌تمامی‌ و بدون‌ حساب‌ می‌دهد. بدون‌حساب‌: یعنی‌ به‌ مقداری‌ که‌ هیچ‌ شمارنده‌ای‌ آن‌ را به حد و مرزی‌ محدود نمی‌تواند کرد و هیچ‌ حسابگری‌ آن‌ را در حساب‌ نمی‌تواند آورد. البته‌ قضای‌ الهی‌ بر انسان ‌ناشکیبا و بی‌صبر هم‌ ـ چه‌ بخواهد چه‌ نخواهد ـ نازل‌ می‌شود اما او پاداش‌ و مزدی‌ را که‌ هیچ ‌کس‌ حدومرزی‌ برای‌ آن‌ تعیین‌ کرده‌ نتوانسته‌ و مقدار آن‌ را نمی‌شناسد، از دست‌ داده‌ است‌ پس‌ در واقع‌، این‌ انسان‌ نگونبخت‌، بر مصیبت‌ خود مصیبت‌ دیگری‌ را نیز افزوده‌ و در عین‌ حال‌، جز بی‌قراری‌ و جزع‌ و فزع‌، هیچ‌ دستاورد دیگری‌ هم‌ نداشته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ حسین‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: از جدم‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدم‌ که‌ فرمودند: «أد الفرائض‌ تکن‌ من‌ أعبد الناس‌، وعلیک ‌بالقنوع‌ تکن‌ من‌ أغنی‌ الناس‌، یا بنی،‌ إن‌ فی‌ الجنة‌ شجرة‌ یقال‌ لها: شجرة‌ البلوی‌، یؤتی ‌بأهل‌ البلاء فلا ینصب‌ لهم‌ میزان‌ ولا ینشر لهم‌ دیوان‌، یصب‌ علیهم‌ الأجر صبا». «فرزند عزیزم‌! فرایض‌ را ادا کن‌ تا از عابدترین‌ مردم‌ باشی‌ و قناعت‌ پیشه‌ کن‌ تا از توانگرترین‌ مردم‌ باشی‌. فرزند عزیزم‌! همانا در بهشت‌ درختی‌ است‌ که‌ آن‌ را درخت‌ بلوی‌ می‌گویند: اهل‌ بلا [در روز قیامت] احضار می‌شوند پس‌ نه‌ میزان (ترازویی) برایشان‌ برپا می‌شود و نه‌ دفتر و دیوان‌ (حسابی) برایشان‌ نشر و پخش‌ می‌گردد. بلکه‌ مزد و پاداش‌ بر آنان‌ به‌ ریختنی‌ (بی‌حساب) ریخته‌ می‌شود. سپس ‌آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت کردند: ﴿إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ [الزمر: 10]».

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّینَ١١.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «همانا من‌ فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ خدا را ـ درحالی‌که‌ دینم‌ را برای ‌او خالص‌ ساخته‌ام‌ ـ بپرستم» یعنی‌: فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ او را به‌ عبادتی‌ پاک‌ و پیراسته‌ از شرک‌ و ریا و غیر این‌ از شائبه‌ها، عبادت‌ کنم‌.

 

 

﴿وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٢.

«و فرمان‌ یافته‌ام‌ به‌ این‌که‌ نخستین‌ مسلمانان» از این‌ امت‌ «باشم» و چنین‌ هم ‌بود زیرا آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اولین‌ کسی‌ بودند که‌ با دین‌ قوم‌شان‌ مخالفت‌ کرده‌ و به‌سوی‌ توحید و یکتا پرستی‌ دعوت‌ کردند.

﴿قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٣.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ این‌ مشرکان‌ بت‌پرست‌ «من‌ اگر پروردگار خود را نافرمانی‌ کنم» با فرو گذاشتن‌ اخلاص‌ در عبادتش‌ و با ترک‌ یکتا پرستی‌ و ترک‌ دعوتی‌ که‌ باشرک‌ و گمراهی‌ و گمراهسازی‌ در ستیز می‌باشد، در آن‌ صورت‌ «از عذاب‌ روزی‌ عظیم» و سهمگین‌ «می‌ترسم» که‌ عذاب‌ روز قیامت‌ است‌.

﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِینِی١٤.

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «خدا را می‌پرستم» نه‌ غیر وی‌ را ـ نه‌ استقلالا و نه‌ به‌ مشارکت‌ «درحالی‌که‌ دینم‌ را برای‌ او خالص‌ می‌گردانم» یعنی‌: پرستش‌ من‌ خالص ‌برای‌ خدا عزوجل  بوده‌ و هرگز به‌ شائبه‌ شرک‌ و ریا و دیگر شائبه‌ها آلوده‌ نیست‌ و از این‌ آلایش‌ها کاملا پاک‌ و پیراسته‌ است‌.

﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١٥.

«پس‌ شما هم‌ هر چه‌ را غیر از او می‌خواهید» که‌ بپرستید «بپرستید» این‌ دستور، برای‌ تهدید، توبیخ‌ و کوبیدن‌ آن‌هاست‌. یعنی‌: بدانید که‌ به‌زودی‌ در برابر اعمالتان ‌مورد مجازات‌ قرار می‌گیرید. سپس‌ آنان‌ را از فرجام‌ زیانکاری‌ روز قیامت‌ هشدار داده‌ و می‌فرماید: «بگو: زیانکاران‌ در حقیقت‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خود و خانواده‌شان‌ در روز قیامت‌ زیان‌ رسانده‌اند» یعنی‌: زیانکاران‌ کامل‌ و واقعی‌ این‌ گروه‌اند زیرا کسی ‌که‌ به‌ دوزخ‌ درآمد، هم‌ خودش‌ را در زیان‌ افگنده‌ و هم‌ خانواده‌اش‌ را باخته‌ و در زیان‌ افگنده‌ است‌، چه‌ اگر خانواده‌ وی‌ از اهل‌ بهشت‌ باشند، او نعمت‌ انس‌ و همدمی‌ با آنان‌ را از دست‌ داده‌ است‌ و اگر از اهل‌ دوزخ‌ باشند، این‌ او بوده‌ که‌ آن‌ها را به‌ این‌ حال‌ و روز بد درافگنده‌ است‌ «آری‌! این‌ همان‌ خسران‌ آشکار است» زیرا در بزرگی‌ خود به‌ چنان‌ حد و حجمی‌ بالغ‌ گردیده‌ که‌ فوق‌ آن‌ دیگر حد و پایانی‌ متصور نیست‌ زیرا این‌ خسارت‌، هیچ‌ مجالی‌ برای‌ تعویض‌ ندارد.

﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِکَ یُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ یَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦.

«برایشان‌ از بالای‌ سرشان‌ ظللی‌ از آتش‌ است» ظلل‌: طبقات‌ و چترهای‌ آتش ‌است‌ که‌ از فراز سرشان‌ برآنان‌ شعله‌ می‌کشد «و از زیر پایشان‌ نیز ظللی‌ است» یعنی‌: طبقات‌ و چترهایی‌ از آتش‌ است‌. طبقات‌ زیرینشان‌ را نیز «ظلل‌: سایبان‌» نامید زیرا طبقات‌ زیرین‌ هم‌ بر دوزخیان‌ سایه‌ می‌افگند، چه‌ در هر طبقه‌ای‌ از طبقات‌ دوزخ‌ گروهی‌ از گروههای‌ کفار قرار دارند و هیچ‌ طبقه‌ای‌ از وجودشان ‌خالی‌ نیست‌. البته‌ خبر دادن‌ از این‌ عذاب‌ سختی‌ که‌ خواه‌ناخواه‌ بر دوزخیان ‌آمدنی‌ است‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ از نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بازایستند «این» طبقات‌ و لایه‌های‌ چندگانه‌ دوزخ‌ «همان‌ کیفری‌ است‌ که‌ خداوند بندگان‌ خویش‌ را به‌آن‌ بیم‌ می‌دهد» تا به‌ او ایمان‌ آورده‌ و از او پروا بدارند: «ای‌ بندگان‌ من‌! پس‌ از من‌ پروا بدارید» یعنی‌: از عذاب‌ و خشم‌ من‌ بترسید. این‌ هشدار و تنبیه‌، نعمتی ‌بزرگ‌ است‌ که‌ برآمده‌ از فیض‌ رحمت‌ خداوند عزوجل  و فضل‌ وی‌ می‌باشد تا مردم‌ به‌عذاب‌ وی‌ غافلگیر نشوند زیرا گفته‌اند: «ولقد أعذر من‌ أنذر: هرکس‌ هشدار داد، عذر را نمایاند و حجت‌ را تمام‌ کرد».

﴿وَٱلَّذِینَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن یَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨.

«و کسانی‌ که‌ از طاغوت‌ پرهیز کردند از این‌که‌ آن‌ را بپرستند» یعنی‌: از پرستش ‌بتان‌ و شیطان‌ پرهیز کرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ خدای‌  عزوجل ‌ مخصوص‌ ساختند. طاغوت‌: بر واحد و جمع‌ اطلاق‌ شده‌ و پرستش‌ بتان‌ و شیطآن‌ها را دربر می‌گیرد. «و به‌سوی‌ الله بازگشتند» و اعراض‌کنان‌ از غیر وی‌ به‌ پرستش‌ وی‌ روی‌ آوردند «ایشان‌ را مژده‌ باد» به‌ ثواب‌ و پاداش‌ عظیم‌ بهشت‌. این‌ بشارت‌، یا بر زبان‌ پیامبران‌  علیهم السلام  به‌ آنان‌ داده‌ می‌شود، یا در هنگام‌ فرارسیدن‌ مرگ‌، یا در هنگام‌ رستاخیز و برانگیختن‌ مجددشان‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از زیدبن‌ اسلم‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ تنی‌ نازل‌ شد که‌ در جاهلیت‌ نیز (لااله الاالله) می‌گفتند وبه‌ توحید خداوند عزوجل  معترف‌ و مقر بودند، آن‌ها عبارت‌ بودند از: عمروبن‌ نفیل‌، ابوذر غفاری‌ و سلمان‌ فارسی‌  رضی الله عنهما ‌ «پس‌ مژده‌ بده‌ به‌ آن‌ بندگان‌ من‌ که ‌سخن‌ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آن‌ پیروی‌ می‌کنند» یعنی‌: به‌ آنان‌ که‌ سخن‌ حق‌ ـ از کتاب‌ خدا عزوجل  و سنت‌ رسول‌ وی‌ ـ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ فرمان ‌یافته‌اند، پیروی‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، عمل‌ می‌نمایند. به‌ قولی‌: مراد از آنان‌: کسانی‌اند که‌ سخنان‌ نیک‌ و بد ـ هردو ـ را می‌شنوند آن‌گاه‌ سخن‌ نیک ‌را نقل‌ کرده‌ و به‌ آن‌ تکلم‌ می‌کنند و خود را از سخن‌ زشت‌ بازداشته‌ و به‌ آن‌ تکلم ‌نمی‌کنند. یعنی‌: با شنیده‌های‌ خود نقادانه‌ برخورد می‌کنند «اینانند که‌ الله آنان‌ را هدایت‌ کرده‌ و اینانند همان‌ خردمندان» یعنی‌: اینانند کسانی‌ که‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را در دنیا و آخرت‌ به‌ حق‌ رسانیده‌ و هم‌ اینانند صاحبان‌ خردهای‌ ناب‌ و سالم‌.

از جابربن‌ عبدالله در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون ‌آیه ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ در وصف‌ بهشت‌ نازل‌ شد، مردی‌ از انصار نزد رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت‌: یارسول ‌الله! من‌ هفت‌ تن‌ برده‌ دارم‌ و اینک‌ برای‌ هر دری‌ از درهای‌ بهشت‌، برده‌ای‌ را آزاد کردم‌. پس‌ آیه‌: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ [الزمر: 17]. درباره‌ وی‌ نازل‌ شد. اما چنان‌که‌ بارها در این‌ تفسیر شربف‌ ذکر کرده‌ایم‌: اعتبار به‌ عام ‌بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ لذا آیه‌ کریمه‌ شامل‌ تمام ‌مؤمنان‌ واجد این‌ اوصاف‌ در هر زمان‌ و مکانی‌ می‌شود.

﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَیۡهِ کَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی ٱلنَّارِ١٩ [الزمر: 19].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ کلمه‌ عذاب‌ بر وی‌ ثابت‌ شد، آیا تو آن‌ دوزخی‌ را خلاص‌ توانی‌ کرد؟» کلمه‌ عذاب‌ در اینجا، این‌ فرموده‌ خداوند عزوجل  به‌ ابلیس‌ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٥ [ص:85] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

مراد آیه‌: تسلیت‌ گفتن‌ و دلجویی‌ از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ زیرا آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ایمان‌ آوردن‌ قوم‌ خود سخت‌ مشتاق‌ بودند پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ با این‌ آیه‌ به‌ایشان‌ فهماند که‌: هرکس‌ قضای‌ الهی‌ بر وی‌ سبقت‌ گرفته‌ و وعده‌ عذاب‌ بر وی ‌ثابت‌ و لازم‌ شود، ایشان‌ نمی‌توانند وی‌ را از عذاب‌ برهانند ؛ به‌ این‌که‌ وی‌ را در دنیا مؤمن‌ گردانیده‌، یا در روز قیامت‌ از دوزخ‌ بیرونش‌ آورند. یعنی‌: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! پس‌ هیچ‌ علت‌ و انگیزه‌ای‌ برای‌ این‌ امر وجود ندارد که‌ تو خود را از اندوه‌ ایمان‌ نیاوردنشان‌ هلاک‌ گردانی‌.

﴿لَٰکِنِ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِیَّةٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا یُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِیعَادَ٢٠ [الزمر: 20].

«لیکن‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، برای‌ ایشان‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که‌ بر فراز آن‌ها غرفه‌های‌ دیگری‌ بنا شده‌ است» زیرا بهشت‌ درجاتی‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها بر فراز بعضی‌ دیگر قرار دارند و در محکم‌سازی‌ زیربنا و نیرومندی‌ ساخت‌ و ساز، مانند ساختمان‌ منازل‌ اعمار گردیده‌اند، هرچند که‌ منازل‌ دنیا نسبت‌ به‌ آن‌ها چیزی ‌به‌ حساب‌ نمی‌آید. چنان‌که‌ دوزخ‌ نیز دارای‌ درکاتی‌ است‌ فرودین‌ که‌ بعضی‌ ازآن‌ها در زیر بعضی‌ دیگر قرار دارند «جویباران‌ از زیر آن‌ها» یعنی‌: از فرودست‌ آن‌ غرفه‌ها «روان‌ است» که‌ جاری‌ بودن‌ این‌ جویبارها، نشانه‌ کمال‌ بهجت‌ و خرمی‌ و فزونی‌ صفا و رونق‌ آن‌هاست‌ «این‌ وعده‌ خداست‌، خدا خلاف‌ وعده‌ نمی‌کند» پس‌ وعده‌ او خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌.

 ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَلَکَهُۥ یَنَٰبِیعَ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ یُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَجۡعَلُهُۥ حُطَٰمًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢١ [الزمر: 21].

«مگر ندیده‌ای‌ که‌ خدا از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاد» یعنی‌: از ابر بارانی‌ را نازل‌ کرد. شعبی‌ و سعیدبن‌ جبیر می‌گویند: «هرآبی‌ که‌ در زمین‌ است‌، اصل‌ آن‌ از آسمان ‌می‌باشد». «پس‌ آن‌ را به‌ چشمه‌هایی‌ که‌ در دل‌ زمین‌ است‌ راه‌ داد» یعنی‌: پس‌ آن آب‌ را در دل‌ زمین‌ درآورد و اسکان‌ داد؛ همانند جریان‌ یافتن‌ خون‌ در عروق ‌بدن‌. ینبوع‌: چشمه‌ آب‌ و دیگر مکآن‌هایی‌ است‌ که‌ از آن‌ها آب‌ می‌تراود و برمی‌جوشد «آن‌گاه‌ به‌ وسیله‌ آن‌، کشتزاری‌ را که‌ رنگهای‌ آن‌ گوناگون‌ است‌، بیرون ‌می‌آورد» یعنی‌: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، کشت‌ و محصولی‌ را از زمین‌ بیرون‌ می‌آورد که‌ اقسام‌ و انواع‌ گوناگونی‌ دارد ـ از زرد و سبز و سفید و سرخ‌ و بنفش‌ و نارنجی‌ و غیره‌ ـ یا اگر مراد از الوان‌، اصناف‌ باشد، معنی‌ این‌ است‌: انواع‌ گندم‌ و جو وغیره‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌ بیرون‌ می‌آورد «سپس‌ می‌خشکد» آن‌ کشت‌ «آن‌گاه‌ آن‌را زرد می‌بینی» بعد از سبزی‌ و خرمی‌ و رونق‌ و زیبایی‌ آن‌، به‌طوری‌ که‌ سبزی‌ و طراوت‌ آن‌ همه‌ از میان‌ رفته‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را ریزه‌ ریزه‌ می‌گرداند» یعنی‌: آن‌ را خورد و درهم‌ شکسته‌ و پاشان‌ می‌کند «قطعا در این‌ امر برای‌ صاحبان‌ خرد پندی ‌است» یعنی‌: در آنچه‌ گذشت‌؛ از فرود آوردن‌ آب‌ و برآوردن‌ کشت‌، موعظه‌ و اندرزی‌ است‌ که‌ صاحبان‌ خردهای‌ سالم‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرند زیرا می‌دانند که‌ حال‌ زندگانی‌ دنیا ـ در سرعت‌ انقطاع‌، نزدیکی‌ انقضا و فنای‌ طراوت‌ و تازه‌گی‌ خود ـ نیز مانند حال‌ این‌ کشت‌ است‌ و بنابراین‌، برای‌ صاحبان‌ خرد در این‌ امر شکی ‌باقی‌ نمی‌ماند که‌ خداوند عزوجل  بر بعث‌ و حشر و نشر قادر و تواناست‌.

خلاصه‌ این‌که‌: آیه‌ کریمه‌ مثلی‌ برای‌ حال‌ دنیاست‌، که‌ هر شخص‌ صاحب‌ عقل ‌سلیم‌، آینده‌نگر، دوراندیش‌، ژرفبین‌ و اندیشمندی‌ که‌ از سر بیداری‌ و هوشیاری‌، به‌ آینده‌ حتمی‌ خود نگاهی‌ ژرف‌ می‌اندازد، از آن‌ درس‌ و پند می‌گیرد.

﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَیۡلٞ لِّلۡقَٰسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ٢٢ [الزمر: 22].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ خدا سینه‌اش‌ را برای‌ اسلام‌ گشاده‌ کرده» یعنی‌: قلبش‌ را برای ‌اسلام‌ فراخ‌ گردانیده‌ ـ از حیث‌ این‌که‌ سینه‌ محل‌ قلب‌ است‌ و قلب‌ منبع‌ روح ‌می‌باشد ـ چنین‌ کسی‌ البته‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ و به‌ هدایت‌ آن‌ راه‌ یافته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌: ما اصحاب‌ از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدیم‌ که‌ خداوند عزوجل  فرموده‌ است‌: ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ، پس‌ ای‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! سینه‌ انسان‌ مؤمن‌ چگونه‌ انشراح‌ می‌یابد و گشاده‌ می‌گردد؟ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ نور به‌ قلب‌ وارد شد، قلب‌ باز می‌شود و انشراح‌ می‌یابد». گفتیم‌ یارسول‌الله! نشانه‌ این‌ انشراح‌ چیست‌؟ فرمودند: «الإنابة‌ إلی‌ دارالخلود والتجافی‌ عن‌ دارالغرور والإستعداد للموت‌ قبل‌ نزوله‌». «نشانه‌ این‌ انشراح‌: رجوع‌ و انابت‌ به‌سوی‌ سرای‌ جاودانگی‌، آرامش‌ یافتن‌ و جاتهی‌ کردن‌ از سرای‌ فریب‌ و غرور و آمادگی‌ برای‌ مرگ‌ قبل‌ از فرود آمدن‌ آن ‌است». «و در نتیجه‌ او» به ‌سبب‌ این‌ گشادگی‌ و انشراح‌ صدر «برخوردار از نوری‌ از جانب‌ پروردگارش‌ می‌باشد؟» که‌ آن‌ نور، عبارت‌ از نور معرفت‌ و راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ است‌ که‌ بر وجود وی‌ فیضان‌ می‌کند. آری‌! آیا این‌ انسانی‌ که‌ سینه‌اش‌ سینای ‌معرفت‌ شده‌ و قلبش‌ برای‌ حق‌ باز و گشاده‌ گشته‌، مانند کسی‌ است‌ که‌ دلش‌ ـ به‌سبب‌ گزینش‌ و انتخاب‌ بد وی‌ ـ سخت‌ گردیده‌ و در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ و بلیات‌ جهالت‌ فرورفته‌ و در آن‌ دست‌وپا می‌زند؟ هرگز نه‌! پس‌ در این‌ آیه‌، صنعت‌ ایجاز به‌کار رفته‌ و در آن‌ یک‌ جمله‌ محذوف‌ است‌ زیرا سیاق‌ آیه‌ بر جمله ‌محذوف‌ دلالت‌ می‌کند. آیه‌ (24) نیز همانند آن‌ است‌.

«پس‌ وای‌ بر کسانی‌ که‌ دلهایشان‌ از یاد کردن‌ الله سخت‌ است» آن‌ها همه ‌کسانی‌اند که‌ قلبشان‌ سخت‌ و خشن‌ شده‌ و پذیرش‌ ذکر الله عزوجل  را برنتابیده‌ و قساوت‌ یافته‌ است‌؛ ذکری‌ که‌ شایسته‌ است‌ تا سینه‌ها برای‌ آن‌ باز گردند و انشراح‌ یابند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا تکثروا الکلام‌ بغیر ذکر الله‌، فان‌ کثرة الکلام‌ بغیر ذکر الله‌ قسوة للقلب‌ وإن‌ أبعد الناس‌ من‌ الله‌ القلب‌ القاسی‌». «به‌ غیر ذکر الله عزوجل  بسیار سخن‌ نگویید زیرا سخن‌ گفتن ‌بسیار در غیر ذکر الله عزوجل ، قسوت‌ و سختی‌ای‌ برای‌ قلب‌ است‌ و قطعا دورترین‌ مردم‌ از الله عزوجل  کسی‌ است‌ که‌ قلبی‌ سخت‌ داشته‌ باشد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی ‌به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «قال‌ الله‌ تعالی‌: اطلبوا الحوائج‌ من‌ السمحاء فإنی‌ جعلت‌ فیهم‌ رحمتی‌ ولا تطلبوها من‌ القاسیة‌ قلوبهم‌ فإنی‌ جعلت‌ فیهم‌ سخطی‌». «خداوند متعال‌ فرمود: حوایج‌ و نیازمندیهای ‌خود را از اشخاص‌ نرمدل‌ و بخشاینده‌ طلب‌ کنید زیرا من‌ رحمت‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌ و آن‌ را از افراد سنگدل‌ نخواهید زیرا من‌ خشم‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌». «اینانند که‌ در گمراهی‌ آشکار هستند».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: به‌ آن‌ حضرت ‌گفتیم‌ یا رسول‌الله‌! ما چون‌ شما را می‌بینیم‌ دل‌هایمان‌ نرم‌ می‌شود و از اهل‌ آخرت ‌می‌گردیم‌ اما وقتی‌ از شما جدا می‌شویم‌، دنیا ما را خوش‌ می‌آید و زنان‌ وفرزندانمان‌ را می‌بوییم‌. رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اگر شما در همه‌ احوال‌ بر همان‌ حالی‌ قرار داشته‌ باشید که‌ نزد من‌ بر آن‌ قراردارید، قطعا فرشتگان‌ با دستهایشان‌ با شما مصاحفه‌ می‌کنند و در خانه‌هایتان‌ به‌ دیدارتان‌ می‌آیند و اگر شما گناه‌ نکنید، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ مردمی‌ را می‌آورد که‌ گناه‌ کنند تا بر آنان‌ بیامرزد». گفتیم‌: یا رسول‌الله! به‌ ما از بهشت‌ بگویید که‌ ساختمان‌ آن‌ چیست‌؟ فرمودند: «خشتی‌ از طلا و خشتی‌ از نقره‌ است‌، سنگفرش‌ آن‌ مشک‌ تیزبوی‌، سنگریزه‌ آن‌ مروارید ویاقوت‌ و خاک‌ آن‌ زعفران‌ است‌، هرکس‌ به‌ آن‌ درآید متنعم‌ می‌شود و در رنج ‌نمی‌افتد، جاودانه‌ می‌شود و نمی‌میرد، نه‌ جامه‌ وی‌ کهنه‌ می‌شود و نه‌ جوانی‌ وی ‌از بین‌ می‌رود. سه‌ کس‌ اند که‌ دعای‌ آن‌ها رد نمی‌شود: امام‌ (زمامدار) عادل‌، روزه‌دار تا آن‌گاه‌ که‌ افطار کند و دعای‌ مظلوم‌...».

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣

«خدا بهترین‌ حدیث‌ را نازل‌ کرده‌ است» که‌ قرآن‌ است‌. حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ قرآن‌ را «حدیث‌» نامید زیرا رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خطاب‌ به‌ قوم‌ خویش‌ با قرآن‌ سخن ‌می‌گفتند و آنچه‌ را که‌ از قرآن‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ می‌شد، به‌ آنان‌ خبر می‌دادند. آری‌! قرآن‌ بهترین‌ سخنان‌ است‌ زیرا در آن‌ برکات‌ و خیراتی‌ بی‌نهایت‌ وجود دارد «کتابی‌ است‌ متشابه» یعنی‌: بعضی‌ از قرآن‌ با بعض‌ دیگر آن‌ ـ در زیبایی‌، محکمی‌، صحت‌ معانی‌، قوت‌ مبانی‌ و رسیدن‌ تا برترین‌ درجات‌ بلاغت‌ ـ شباهت ‌و همگونی‌ دارد «و» کتابی‌ است‌ «مکرر» یعنی‌: داستآن‌ها، اندرزها و احکام‌ در آن‌ تکرار می‌شود چنان‌که‌ آیات‌ آن‌ نیز در تلاوت‌ تکرار می‌شود پس‌ قرآن ‌شنونده‌اش‌ را ملول‌ و خواننده‌اش‌ را دلتنگ‌ نمی‌کند «کسانی‌ که‌ از پروردگارشان ‌خشیت‌ دارند، پوست‌ بدنشان‌ از آن‌ به‌لرزه‌ می‌افتد» اعراب‌ می‌گویند: «اقشعرجلده‌»؛ آن‌گاه‌ که‌ پوست‌ بدن‌ شخص‌ از ترس‌، یا از سردی‌ هوا منقبض‌ گردد و موی‌ خیز شود. زجاج‌ می‌گوید: «چون‌ آیات‌ عذاب‌ خوانده‌ شود، پوست‌های‌ تن ‌ترسندگان‌ از خدا عزوجل ، به‌لرزه‌ درآمده‌ و موی‌ بر اندام‌ آنان‌ راست‌ می‌شود». «سپس‌ پوست‌هایشان‌ و دل‌هایشان‌ به‌ یاد خدا» یعنی‌: با به‌ یاد آوردن‌ رحمت‌ و ثواب‌و بهشت‌ وی‌ «نرم‌ می‌شود» قتاده‌ می‌گوید: «این‌ وصف‌ اولیای‌ خدا عزوجل  است‌.خداوند عزوجل  ایشان‌ را به‌ این‌ وصف‌ که‌: در آغاز پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آید، سپس‌ دل‌هایشان‌ به‌یاد خدا عزوجل  آرام‌ می‌گیرد، توصیف‌ کرد. نه‌ به‌ این‌ وصف‌ که ‌عقل‌هایشان‌ از بین‌ رفته‌ و بیهوشی‌ بر آنان‌ دست‌ می‌دهد! پس‌، از این‌ امر به‌ این‌ حقیقت‌ می‌رسیم‌ که‌ خود را در هنگام‌ ذکر خدا عزوجل  به‌ غش‌ و بیهوشی‌ انداختن‌، خصیصه‌ اهل‌ بدعت‌ است‌ و بیهوشی‌ و غش‌ از شیطان‌ می‌باشد». اسماء دختر ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنها  می‌گوید: «چون‌ بر یاران‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ خوانده‌ می‌شد ـ چنان‌که‌ خداوند عزوجل  توصیف‌شان‌ کرده‌ است‌ ـ چشم‌هایشان‌ اشکبار گشته‌ و پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آمد. به‌ وی‌ گفته‌ شد: اما امروز مردمانی‌ هستند که‌ چون ‌بر آنان‌ قرآن‌ خوانده‌ شود، یکی‌ از آنان‌ بیهوش‌ بر زمین‌ می‌افتد، (ونعره‌ می‌کشد)! گفت‌: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدا از شیطان ‌رانده‌ شده‌!».

«این» قرآن‌ «هدایت‌ الله است‌، هرکه‌ را بخواهد به‌ آن‌ راه‌ می‌نماید و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند، او را هیچ‌ راهبری‌ نیست» به‌سوی‌ حق‌. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این‌ آیه‌ می‌گوید: «گروهی‌ از اصحاب رضی الله عنهم  گفتند: یارسول‌الله! به‌ ما با سخنان ‌شیرین‌ و نیکو از اخبار روزگاران‌ حدیث‌ بگویید پس‌ نازل‌ شد: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ [الزمر: 23].

﴿أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجۡهِهِۦ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ وَقِیلَ لِلظَّٰلِمِینَ ذُوقُواْ مَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ٢٤

«پس‌ آیا آن‌ کس‌ که» به‌ جای‌ دست‌ها «با چهره‌ خود سختی‌ عذاب‌ رز قیامت‌ را دفع ‌می‌کند» مانند کسی‌ است‌ که‌ از عذاب‌ ایمن‌ است‌؟ یعنی‌: آیا کسی‌ که‌ در روز قیامت‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار داده‌ و در عذاب‌ به‌سختی‌ جان‌ می‌کند، مانند کسی‌ است‌ که‌ از آن‌ در امان‌ است‌ و چیزی‌ از این‌ عذاب‌ بر او فرود نمی‌آید و نیازی‌ به‌ این‌ ندارد که‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار دهد بلکه ‌از هر آفتی‌ در امان‌ بوده‌ و در بهشت‌ خداوند عزوجل  آرام‌ و مطمئن‌ به‌سر می‌برد؟

در این‌ آیه‌ نیز صنعت‌ «ایجاز» به‌کار رفته‌ و به‌ ذکر یکی‌ از دو نوع‌، از ذکر دیگری‌ اکتفا شده‌ است‌ «و به‌ ستمگران‌ گفته‌ می‌شود: وبال‌ آنچه‌ را که‌ می‌کردید، بچشید» یعنی‌: بچشید جزای‌ کار و کردار خود را.

 ﴿کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَشۡعُرُونَ٢٥

«کسانی‌ هم‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، تکذیب‌ پیشه‌ کردند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ پیش‌ از کفار معاصر با حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است بودند، نیز پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کردند «و از آنجا که‌ حدس‌ نمی‌زدند عذاب‌ بر آنان‌ آمد» یعنی‌: عذاب‌ از جهتی‌ بر آنان‌ آمد که ‌آمدن‌ عذاب‌ را از آن‌ جهت‌ هیچ‌ تصور نمی‌کردند و آن‌ را محاسبه‌ نکرده‌ بودند. یعنی‌: نزول‌ عذاب‌ در هنگام‌ احساس‌ ایمنی‌ و غفلتشان‌ بود.

 ﴿فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡیَ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَکۡبَرُۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٢٦

«پس‌ خدا خفت‌ و خواری» و ذلت‌ و پستی‌ «را در زندگانی‌ دنیا به‌ آنان‌ چشانید» با مسخ‌ و خسف‌ (فروبردن) آنان‌ به‌ زمین‌ و با کشتن‌ و به ‌اسارت‌ درآوردن‌ و غیر این‌ها از انواع‌ عذاب‌ «و اگر می‌دانستند» یعنی‌: اگر آن‌ها از کسانی‌ بودند که ‌می‌دانستند و می‌ اندیشیدند و به‌مقتضای‌ علم‌ خویش‌ عمل‌ می‌کردند؛ «قطعا عذاب ‌آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنیا زیرا عذاب‌ آخرت‌ در نهایت‌ سختی‌ قرار دارد، به‌ اضافه‌ این‌که‌ دوامدار و مستمر نیز هست‌.

 ﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٧

«و برای‌ مردم‌ در این‌ قرآن‌ از هرگونه‌ مثلی‌ آوردیم» یعنی‌: از هرگونه‌ مثلی‌ که‌ در کار دینشان‌ به‌ آن‌ نیاز دارند «باشد که‌ آنان‌ پند گیرند» و عبرت‌ اندوزند زیرا مثل‌، معنی‌ را به‌ ذهن‌ نزدیک‌ می‌کند.

﴿قُرۡءَانًا عَرَبِیًّا غَیۡرَ ذِی عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٢٨

«قرآنی‌ است‌ عربی» یعنی‌: به‌ زبان‌ عربی‌ روشن‌ «بی‌ هیچ‌ کژی‌ و کاستی‌ای» نه‌ در آن‌ ـ به‌وجهی‌ از وجوه‌ ـ اختلاف‌ و تناقض‌ و تضادی‌ وجود دارد و نه‌ شک‌ و التباس‌ و ابهامی‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ هیچ‌ خطایی‌ از حیث‌ لفظ و اعراب‌ و دستور زبان‌ نیست‌ «باشد که‌ آنان‌ راه‌ تقوی‌ پویند» پس‌ هشدارهای‌ قرآن ‌را جدی‌ گرفته‌ و وعده‌های‌ آن‌ را باور کنند.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِیهِ شُرَکَآءُ مُتَشَٰکِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ یَسۡتَوِیَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٢٩

«خدا مثلی‌ زده‌ است» زدن‌ مثل‌: تشبیه‌ حالی‌ غریب‌ به‌ حال‌ دیگری‌ مانند آن‌ است‌. آری‌! خداوند عزوجل  برای‌ مشرکی‌ که‌ بیشتر از یک‌ خدا را می‌پرستد، مثل‌ زده‌ است‌؛ «مردی‌ را» یعنی‌: برده‌ای‌ مملوکی‌ را «که‌ چند مالک‌ ناسازگار در او شرکت ‌دارند» و به‌طور مشترک‌ مالک‌ آنند و میان‌ خود بر سر تصاحب‌ و بهره‌گیری‌ بیشتر از آن‌، در ستیز و ناسازگاری‌ و کشمکش‌ به‌سر می‌برند «و مردی‌ را که‌ بی‌مدعی‌ ویژه ‌یک‌ مرد است» یعنی‌: و برای‌ شخص‌ موحد و یکتاپرست‌، برده‌ای‌ را مثل‌ زده ‌است‌ که‌ یک‌ نفر مالک‌ اختصاصی‌ آن‌ بوده‌ و آن‌ برده‌ خالصا ملک‌ وی‌ می‌باشد و هیچ‌ شریکی‌ با خود در ملکیت‌ آن‌ ندارد «آیا این‌ دو در مثل‌ باهم‌ برابرند؟» یعنی‌: آیا این‌ برده‌ای‌ که‌ برای‌ یک‌ گروه‌ مختلف‌ از شریکانی‌ خدمت‌ می‌کند که‌ اخلاق‌ آن‌ها باهم‌ همگون‌ نیست‌، نیات‌ و مقاصد آن‌ها نیز باهم‌ در تضاد است‌ و هر یکی‌ از آنان‌ او را به‌ خدمت‌ خویش‌ کشانده‌ و به‌ این‌سو و آن‌سو می‌دواند و در نتیجه‌، آن ‌برده‌ بیچاره‌، خسته‌ و رنجور می‌شود، با این‌ وجود باز هیچ‌ یک‌ از آنان‌ به‌ خدمت‌ وی‌ هم‌ راضی‌ نیست‌، چرا که‌ تمام‌ تلاش‌ و توان‌ وی‌ صرف‌ او نشده‌ است‌ ؛ خوب‌! آیا این‌ برده‌ مشترک‌ میان‌ چندین‌ مالک‌، با آن‌ برده‌ای‌ که‌ در خدمت‌ یک‌ شخص ‌قرار دارد و دیگران‌ بر سر خدمت‌ وی‌ هیچ‌ کشمکشی‌ ندارند، برابر است‌؟ برده‌ای ‌که‌ چون‌ از مولای‌ یگانه‌ خویش‌ اطاعت‌ کند از وی‌ راضی‌ است‌ و اگر هم‌ نافرمانی ‌کند، از او درمی‌گذرد؟ شکی‌ نیست‌ که‌ میان‌ این‌ دو برده‌، چنان‌ تفاوت‌ فاحش‌ وآشکاری‌ وجود دارد که‌ هیچ‌ عاقلی‌ نمی‌تواند آن‌ را انکار کند.

پس‌ این‌ است‌ مثل‌ و وصف‌ کسی‌ که‌ خدای‌ یگانه‌ را می‌پرستد و مثل‌ و وصف ‌کسی‌ که‌ خدایان‌ متعددی‌ را به‌ پرستش‌ می‌گیرد.

«الحمدلله» ستایش‌ برای‌ الله عزوجل  است‌ در برابر اقامه‌ حجت‌ بر آنان‌ و بر توفیق ‌بخشیدن‌ مؤمنان‌ در راهیابی‌ به‌سوی‌ اسلام‌ «نه‌! بلکه‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» این‌ فرق‌ آشکار و روشن‌ را پس‌ بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ شریک‌ می‌آورند.

﴿إِنَّکَ مَیِّتٞ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ٣٠

«ای‌ محمد! قطعا تو می‌میری‌ و آنان‌ نیز می‌میرند» در این‌ آیه‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و به‌ دیگران‌ خبر مرگشان‌ داده‌ شده‌ است‌. پس‌ آیه‌ کریمه‌ اعلامی‌ است‌ به‌ صحابه‌ که‌ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درخواهند گذشت‌ زیرا برخی‌ از آنان‌ به‌ این‌ عقیده‌ بودند که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نمی‌میرند. همین‌ گونه‌ در این‌ آیه‌ انگیزشی‌ است‌ به‌ کفار قریش‌ که‌: باید فرصت‌ را مغتنم‌ شمارند و به‌سوی‌ ایمان‌ و کسب‌ رهنمودها و ارشادات‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شتاب‌ ورزند زیرا اقامت‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در میانشان‌ اندک‌ است‌ و آن ‌رسول‌ انس‌ و جان‌ و راحت‌ روح‌ و روان‌ و منبع‌ وحی‌ و ایمان‌، جاودانه‌ در میان‌شان‌ نمی‌باشد.

﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عِندَ رَبِّکُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١

«سپس‌ شما روز قیامت‌ پیش‌ پروردگارتان‌ مجادله‌ خواهید کرد» یعنی‌: ای ‌محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! تو با آنان‌ مجادله‌ و مرافعه‌ می‌کنی‌ و بر آنان‌ حجت‌ می‌آوری‌ که‌ پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ و بیم‌ و هشدارشان‌ داده‌ای‌ و آنان‌ نیز با آوردن‌ عذرهای ‌بی‌معنی‌، با تو مجادله‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است‌: مؤمن‌ با کافر مجادله‌ و مرافعه ‌می‌کند، ظالم‌ با مظلوم‌، هدایت‌شده‌ با گمراه‌ و ضعیف‌ با متکبر چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. همچنین‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «هر چند سیاق‌ این‌ آیه‌ درباره‌ مؤمنان‌ وکافران‌ است‌ اما اطراف‌ نزاع‌ها در دنیا را نیز شامل‌ می‌شود زیرا در آخرت‌ صورت‌ نزاع‌ و مرافعه‌ دنیایی‌ آن‌ها از نو بر آن‌ها بازگردانیده‌ می‌شود تا باهم‌ مرافعه‌ نمایند و در آنجا داور احکم‌الحاکمین‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زبیر رضی الله عنه  گفت‌: یا رسول‌الله! آیا در آخرت‌ خصومت‌ و دعوی‌ بر ما تکرار می‌شود؟ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «آری‌! به‌خاطر این‌که‌ حق‌ هر صاحب‌حقی‌ به‌ وی‌ داده‌ شود». در این‌ هنگام‌ زبیر رضی الله عنه  گفت‌: پس‌ در این‌ صورت‌، کار بسیار دشوار است‌! همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در روز قیامت‌ نخستین ‌دو خصم‌، دو همسایه‌ هستند».

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَکَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡکَٰفِرِینَ٣٢

«پس‌ کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بست» یعنی‌: هیچ‌ کس ‌ستمکارتر از کسی‌ نیست‌ که‌ بر خدا عزوجل  دروغ‌ بربسته‌ و چنین‌ بپندارد که‌ او، فرزند یا شریک‌ یا همسری‌ دارد «و» کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ «دین‌ راست‌ و درست‌ را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کرد؟» و این‌ دین‌، عبارت‌ از همان‌ دین‌ حقی ‌است‌ که‌ حضرت‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را از بارگاه‌ خدا عزوجل  آورده‌اند ؛ دینی‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ توحید فرامی‌خواند، آنان‌ را به‌ انجام‌ فرایض‌ شرعی‌ فرمان‌ می‌دهد، از محرمات‌ نهی‌شان‌ می‌کند و از بعث‌ و حشر و نشر به آنان‌ خبر می‌دهد. ابن‌کثیر می‌گوید: «هیچ‌ کس‌ از چنین‌ انسانی‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بندد و دین‌ راست‌ و درست ‌را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کند، ستمکارتر نیست‌ زیرا چنین ‌کسی‌ میان‌ دوسوی‌ باطل‌ جمع‌ کرده‌ است‌: یکی‌ دروغ‌ بستن‌ بر خداوند عزوجل  و دیگری‌ دروغ‌ بستن‌ بر رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم ». بدین‌ جهت‌، ذات‌ ذوالجلال‌ می‌فرماید: «آیا مثوای کافران‌ در دوزخ‌ نیست‌؟» قطعا در دوزخ‌ است‌. مثوی‌: محل‌ اقامت‌ و سکونت ‌است‌.

 

 

﴿وَٱلَّذِی جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣

«و آن ‌کس‌ که‌ دین‌ راست‌ و درست‌ را آورد» که‌ او رسول‌ مقبول‌ صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ «و آن‌کس‌ که‌ تصدیق‌ کرد» که‌ ایشان‌ عبارت‌ از پیروان‌ رسول‌ مقبول‌ صلی الله علیه و آله و سلم  هستند «آنانند که ‌متقیانند» نه‌ غیرشان‌. به‌قولی‌: مراد از کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد، رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و مراد از کسی‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را باور داشت‌ و تصدیق‌ کرد، ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  است‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از «کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد»، هرکسی‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ یگانگی‌ خداوند عزوجل  دعوت‌ کرده‌ و مردم‌ را به‌سوی‌ شریعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ ارشاد کند. ابن‌کثیر نیز همین‌ معنی‌ را بیان‌ کرده ‌است‌.

﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٣٤

«برایشان‌ هر چه‌ بخواهند نزد پروردگارشان‌ است» از بالا بردن‌ درجات‌، دفع ‌مضرات‌ و کفاره‌ نمودن‌ گناهان‌ و سیئات‌ «این‌ است‌ پاداش‌ محسنان» یعنی‌: کسانی‌ که‌ اعمال‌ خویش‌ را نیکو ساخته‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «الإحسان‌ أن‌ تعبد الله کأنک‌ تراه‌، فإن‌ لم‌ تکن‌ تراه‌ فإنه‌ یراک‌». «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل  ‌را چنان‌ پرستش‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی‌، بی‌گمان‌ او تو را می‌بیند».

﴿لِیُکَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٣٥

«تا خدا از آنان» یعنی‌: از متقیان‌ «بدترین‌ آنچه‌ را که‌ کرده‌اند بزداید» یعنی‌: بیامرزد. پس‌ هرگاه‌ بدترین‌ اعمال‌شان‌ را بر ایشان‌ بیامرزد، قطعا اعمالی‌ را که‌ در بدی‌ پایین‌تر از آن‌هاست‌، به‌ طریق‌ اولی‌ بر آنان‌ می‌آمرزد «و تا پاداش‌شان‌ را بر حسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ می‌کردند بپردازد» یعنی‌: آنان‌ را برحسب‌ نیکوترین ‌اعمال‌شان‌ پاداش‌ دهد و ایشان‌ را ـ از روی‌ کرم‌ و فضل‌ خویش‌ ـ در برابر اعمال ‌بدشان‌ مجازات‌ نکند.

﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦

«آیا خدا بنده‌اش‌ را بسنده‌ نیست‌؟» مراد از بنده‌ در اینجا، حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است. ولی‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ خداوند عزوجل  برای‌ کسی‌ که‌ او را می‌پرستد و بر او توکل‌ می‌کند، بسنده‌ است‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «مراد از (عبده) در این‌ آیه‌، رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  و تمام‌ بندگان‌ متوکل‌ خداوند عزوجل  هستند، به‌دلیل ‌قرائت‌ عباده‌: بندگانش‌ را ـ که‌ قرائتی‌ دیگر در این‌ آیه‌ است‌». «و» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! مشرکان‌ «تو را از کسانی‌ که‌ غیراویند می‌ترسانند» پس‌ از خدایان‌ و لشکرهای‌ وهمی‌ای‌ که‌ تو را از آن‌ها می‌ترسانند، نترس‌ زیرا خداوند متعال‌ تو را از آنچه‌ که‌ به‌ تو زیان‌آور است‌، نگاه‌ می‌دارد و خدایان‌ باطل‌شان‌ مالک‌ این‌ نیستند که‌ به‌ کسی‌ سود و زیانی‌ برسانند «و هرکه را خدا گمراه‌ گرداند، برایش‌ هیچ‌ راهبری ‌نیست‌» یعنی‌: هر کسی‌ که‌ قضای‌ الهی‌ بر گمراهی‌ وی‌ رفته‌ باشد، او را هیچ ‌هدایتگری‌ نیست‌ که‌ به‌سوی‌ الله راهنمایی‌اش‌ کرده‌ و از گمراهی‌ بیرونش‌ آورد.

عبدالرزاق‌ از معمر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: یا از عیب‌ جویی‌ و دشنام ‌دادن‌ خدایان‌ ما دست ‌بردار، یا از آنان‌ می‌خواهیم‌ که‌ تو را آشفته‌سر و دیوانه‌ کنند! پس‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد. نقل‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  خالد بن‌ ولید رضی الله عنه  را برای‌ شکستن‌ بت ‌«عزی‌» فرستادند، متولی‌ آن‌ بت‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ خالد! من‌ بر تو از آسیب‌ وی ‌بیمناکم‌ زیرا او نیرویی‌ دارد که‌ هیچ ‌چیز بر وی‌ پنجه‌ افگنده‌ نمی‌تواند. اما خالد بی‌اعتنا به‌ این‌ سخن‌، تبر را گرفت‌ و آن‌ را بر چهره‌ آن‌ بت‌ چنان‌ کوبید که‌ خرد و ویرانش‌ کرد. آن‌گاه‌ بازگشت‌.

﴿وَمَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِیزٖ ذِی ٱنتِقَامٖ٣٧

«و هرکه‌ را الله هدایت‌ کند، هیچ‌ گمراه‌کننده‌ای‌ ندارد» که‌ او را از راه‌ هدایت‌ بیرون ‌برده‌ و به‌ گمراهی‌ درافگند «مگر خدا غالب‌ منتقم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا حق‌ تعالی‌ بر هر چیز غالب‌ و مسلط است‌، اویی‌ که‌ با لهیب‌ عذاب‌ و تازیانه‌ مجازات‌ خویش‌، از نافرمانان‌ انتقام‌ می‌گیرد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِیَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ کَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُۖ عَلَیۡهِ یَتَوَکَّلُ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ٣٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ اعتراف‌ مشرکان‌ به‌ این‌ حقیقت‌ را یادآور می‌شود که‌: چون‌ از آفریننده‌ کائنات‌ مورد پرسش‌ قرار گیرند، می‌گویند: او الله عزوجل  است‌: «واگر از آن‌ها بپرسی» لام‌ در «لئن‌» لام‌ قسم‌ است‌ «که‌ چه ‌کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌؟ قطعا می‌گویند: خدا» ولی‌ به‌ رغم‌ این‌ اعتراف‌، بتان‌ را می‌پرستند پس ‌عقل‌هایشان‌ چگونه‌ پرستش‌ غیرآفریننده‌ کل‌ و شریک‌ گردانیدن‌ مخلوقی‌ را با او در پرستش‌، پسندیده‌ و قابل‌ توجیه‌ می‌داند؟ «بگو: چه‌ تصور می‌کنید ؛ اگر خدا در حق‌من‌ بلایی‌ خواسته‌ باشد، آیا آنچه‌ را به‌جای‌ خدا می‌پرستید می‌توانند بلای‌ او را دفع‌ کنند؟» یعنی‌: آیا آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ قادر هستند که‌ آن‌ سختی‌ و بلایی‌ را که ‌خداوند عزوجل  بر من‌ خواسته‌ باشد، از من‌ دور گردانند؟ «یا اگر در حق‌ من‌ خیری‌ اراده‌کند، آیا آن‌ها می‌توانند رحمتش‌ را بازدارند؟» به‌طوری‌ که‌ آن‌ رحمت‌ به‌ من‌ نرسد؟ رحمت‌: نعمت‌، برخورداری‌ و رفاه‌ است‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از مشرکان ‌دراین‌باره‌ سؤال‌ کردند اما آنان‌ سکوت‌ نمودند. پس‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

«بگو: خدا مرا بس‌ است» در تمام‌ امورم‌؛ اعم‌ از جلب‌ منفعت‌ و دفع‌ زیان‌ و مشقت‌ «اهل‌ توکل‌ تنها بر او توکل‌ می‌کنند» نه‌ بر غیر وی‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «احفظ الله‌ یحفظک‌، احفظ الله‌ تجده‌ تجاهک‌، تعرف‌ إلی ‌الله‌ فی‌ الرخاء یعرفک‌ فی‌ الشدة‌». «حق‌ و حرمت‌ الله عزوجل  را نگهدار؛ او تو را حفظمی‌کند و نگاهت‌ می‌دارد، حق‌ و حرمت‌ الله عزوجل  را نگاه‌دار؛ او را در برابر خود می‌یابی‌، خدا عزوجل  را در رفاه‌ و نعمت‌ بشناس‌ (و یادش‌ کن)، او تو را در سختی‌ وبلا می‌شناسد (و از تو آن‌ بلا را دفع‌ می‌کند)». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «من‌ أحب‌ أن‌ یکون‌ أقوی‌ الناس‌ فلیتوکل‌ علی‌ الله‌ تعالی‌، ومن‌ أحب‌ ان‌ یکون أغنی‌ الناس‌، فلیکن‌ بما فی‌ ید الله‌  عزوجل ‌ أوثق‌ منه‌ مما فی‌ یدیه‌، ومن‌ أحب‌ أن‌ یکون‌ أکرم‌ الناس‌ فلیتق‌ الله‌  عزوجل ». «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ قوی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید بر خداوند عزوجل  توکل‌ کند و هرکس‌ دوست‌ دارد توانگرترین‌ مردم‌ باشد، باید اعتماد او به‌ آنچه‌ در دست‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ بیشتر از آن‌ چیزی‌ باشد که‌ در دست ‌خودش‌ قرار دارد و هرکس‌ دوست‌ دارد که‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید از خدای‌  عزوجل  پروا دارد».

﴿قُلۡ یَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَٰمِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٩ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ٤٠

«بگو ای‌ قوم‌ من‌! شما بر مکانت‌ خود» یعنی‌: بر روش‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارید؛ از دشمنی‌ با دین‌ و دعوت‌ من‌ «عمل‌ کنید، من‌ نیز عمل‌ می‌کنم» یعنی‌: بر شیوه‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارم‌ «پس‌ به‌زودی‌ خواهید دانست‌ بر چه‌ کسی‌ عذابی‌ که ‌رسوایش‌ کند» و در دنیا خوارش‌ گرداند، بعد از افتخار و استکبار به‌ آن‌ «فرود می‌آید؟ و» به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ «بر وی‌ عذابی‌ مقیم» یعنی‌: دائم‌ و مستمر در سرای‌ آخرت‌ «فرود می‌آید» که‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌؛ در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ این‌ حقیقت‌ بر وی‌ آشکار می‌شود که‌ خودش‌ بر باطل‌ و خصمش‌ بر حق‌ بوده ‌است‌. چنان‌که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در بدر خوار و رسوای‌شان‌ گردانید.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٍ٤١

«هرآینه‌ ما این‌ کتاب‌ را برای‌ مردم» یعنی‌: به‌خاطر آنان‌ و برای‌ بیان‌ آنچه‌ که ‌بدان‌ مکلف‌ گردیده‌اند و برای‌ محقق‌ ساختن‌ مصالح‌ دنیوی‌ و اخرویشان‌ «به‌حق ‌بر تو فروفرستادیم‌ پس‌ هرکس‌ هدایت‌ شد» یعنی‌: هرکس‌ راه‌ حق‌ را شناخت‌ و رهرو آن‌ گشت‌ «به‌سود خود هدایت‌ شده‌ است» و راهیابی‌ وی‌ به‌نفع‌ خود وی‌ است‌ «و هرکس‌ گمراه‌ گشت» از راه‌ حق‌ «به ‌زیان‌ خویش‌ گمراه‌ می‌شود» یعنی‌: این‌ گمراهی‌ به‌ زیان‌ خود اوست‌ و به‌ دیگران‌ متعدی‌ نمی‌شود «و تو بر آنان‌ وکیل‌ نیستی» یعنی‌: تو نه‌ مکلف‌ به‌ هدایت‌ آنان‌ هستی‌ و نه‌ مخاطب‌ این‌ کار بلکه‌ بر تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌.

این‌ آیه‌ به‌ آیه‌ شمشیر «سیف‌» منسوخ‌ است‌ زیرا خداوند عزوجل  بعدا به‌ رسول‌ خویش‌ فرمان‌ داد که‌ با اعراب‌ تا آن‌گاه‌ بجنگد که‌: (لااله الاالله) بگویند و به ‌احکام‌ اسلام‌ عمل‌ کنند.

﴿ٱللَّهُ یَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ فَیُمۡسِکُ ٱلَّتِی قَضَىٰ عَلَیۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَیُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٤٢

«خداوند ارواح‌ مردم‌ را به‌ تمامی‌ قبض‌ می‌کند» و آن‌ها را از بدن‌هایشان‌ بیرون ‌می‌آورد «به‌هنگام‌ مرگ‌ آن‌ها» یعنی‌: به‌ هنگام‌ فرا رسیدن‌ اجل‌ آن‌ها «و نیز روحی‌ را که‌ نمرده‌ است‌، در موقع‌ خوابش‌ قبض‌ می‌کند» یعنی‌: ارواحی‌ را که‌ نمرده‌اند ـ بدین ‌معنی‌ که‌ اجل‌ آن‌ها هنوز به‌سر نرسیده‌ است‌ ـ در خواب‌ آن‌ها می‌گیرد «پس‌ آن ‌نفسی‌ را که‌ حکم‌ مرگش‌ را کرده‌، نگاه‌ می‌دارد» و آن‌ را به‌سوی‌ جسدی‌ که‌ روح‌ در آن‌ قرار داشته‌، باز نمی‌گرداند «و آن‌ دیگر را تا هنگامی‌ معین‌ باز پس‌ می‌فرستد» یعنی‌: روح‌ شخص‌ خوابیده‌ای‌ را که‌ هنوز اجلش‌ به‌سر نرسیده‌، باز پس‌ می‌فرستد و بیداری‌ را به‌ وی‌ باز می‌گرداند تا در مدتی‌ که‌ زندگی‌ برایش‌ مقدر شده‌ است‌، زنده‌ بماند.

علما درباره‌ «نفس‌» و «روح‌» اختلاف‌ نظر دارند که‌: آیا این‌ دو، یک‌ چیز هستند یا دو چیز مختلف‌؟ ولی‌ این‌ رأی‌ که‌ این‌ دو، یک‌ چیز هستند، قوی‌تر است‌، به‌دلیل‌ احادیثی‌ که‌ بر این‌ امر دلالت‌ می‌کند زیرا در این‌ احادیث‌ گاهی‌ از «روح‌» به‌ لفظ روح‌ و گاهی‌ به‌ لفظ «نفس‌» تعبیر شده‌ است‌. امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ می‌گوید: «نفس‌ انسانی‌، عبارت‌ از جوهر رخشان‌ روحانی‌ای‌ است‌ که‌ چون‌ به‌بدن‌ تعلق‌ گیرد، پرتو و روشنی‌ آن‌ در تمام‌ اعضا تجلی‌ می‌کند ـ که‌ این‌ همان ‌پدیده‌ حیات‌ است‌ ـ و در هنگام‌ مرگ‌، تعلق‌ روح‌ از ظاهر و باطن‌ بدن‌ قطع‌ می‌شود ـ که‌ این‌ همان‌ مرگ‌ است‌ ـ ولی‌ در هنگام‌ خواب‌، پرتو روح‌ از ظاهر بدن‌ قطع‌ می‌شود نه‌ از باطن‌ آن‌. پس‌ ثابت‌ شد که‌ مرگ‌ و خواب‌ هردو از یک ‌جنس‌اند مگر فرق‌ آن‌ها در این‌ است‌ که‌ مرگ‌، انقطاع‌ روحی‌ تام‌ و کاملی‌ است‌ درحالی‌که‌ خواب‌ انقطاع‌ ناقصی‌ است‌ از برخی‌ وجوه‌ نه‌ از کل‌ آن‌».

«قطعا در این‌ امر» یعنی‌: در گرفتن‌ ارواح‌ و نگاه‌ داشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها «برای‌ مردمی‌ که» در این‌ امر «اندیشه» و تدبر و تأمل‌ «می‌کنند» و به‌ وسیله‌ آن‌ بر یگانگی‌ خداوند عزوجل  و کمال‌ قدرت‌ وی‌ بر زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ و بر همه‌ چیز استدلال‌ می‌نمایند «نشانه‌هایی‌ است» عجیب‌ و بدیع‌ که‌ بر یگانگی‌ و قدرت ‌عظیم‌ پروردگار متعال‌، دلالت‌ می‌کند زیرا گرفتن‌ ارواح‌ و نگاهداشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها، برای‌ پندپذیران‌، پندآموز و برای‌ متذکران‌ و اندیشه ‌وران‌، یادآور خوبی‌ است‌.

بدین‌گونه‌، خدای‌  عزوجل ‌ از هردو وفات‌ یاد کرد؛ وفات‌ کبری‌ که‌ همان‌ مرگ ‌است‌ و وفات‌ صغری‌ که‌ خواب‌ می‌باشد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لتموتن‌ کما تنامون‌ ولتبعثن‌ کما تصحون‌». «قطعا چنان‌که‌ به‌ خواب‌ می‌روید، می‌میرید و قطعا چنان‌که‌ از خواب‌ بیدار می‌شوید، برانگیخته‌ می‌شوید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ یکی‌ از شما بر بالین‌ خواب‌ خود جای‌ می‌گیرد، باید آن‌ را بیفشاند زیرا او نمی‌داند که‌ چه‌ چیز بر آن‌ ملافه‌ و بالین‌، جانشین‌ وی ‌شده‌ است‌ (یعنی‌ از حشرات). سپس‌ باید بگوید: «باسمک‌ ربی‌ وضعت‌ جنبی‌ وباسمک‌ أرفعه‌، إن‌ أمسکت‌ نفسی‌ فارحمها وإن‌ أرسلتها فاحفظها بما تحفظ به‌ عبادک ‌الصالحین‌». «پروردگارا! به ‌نام‌ تو پهلویم‌ را نهادم‌ و به‌ نام‌ تو آن‌ را برمی‌دارم‌، اگر روحم‌ را نگاه‌ داشتی‌، بر آن‌ رحم‌ کن‌ و اگر آن‌ را به‌ تنم‌ باز پس‌ فرستادی‌، آن‌ رابه‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ بندگان‌ شایسته‌ات‌ را حفظ می‌کنی‌، حفظ بفرما». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از حذیفه‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ شبانگاه‌ در خوابگاه‌ خویش‌ قرار می‌گرفتند، دست‌ مبارک‌ خود را در زیر رخسار خود نهاده‌ و آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ باسمک‌ أموت‌ و أحیا». «بارالها! به‌نام‌ تو می‌میرم‌ و زنده‌ می‌شوم‌». و چون‌ بیدار می‌شدند، می‌گفتند: «الحمد لله‌ الذی‌ أحیانا بعد ما أماتنا وإلیه‌ النشور». «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ ما را بعد از آن‌که‌ میراند، زنده‌ گردانید و به‌سوی‌ اوست‌ حشر و نشر ما».

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  و غیر وی‌ از مفسران‌ در معنی‌ آیه‌ می‌گویند: «ارواح‌ زندگان‌ و مردگان‌ در خواب‌ باهم‌ ملاقات‌ می‌کنند و آن‌ ارواحی‌ که‌ خدا عزوجل  بخواهد، همدیگر را شناخته‌ و تعارف‌ حاصل‌ می‌کنند پس‌ چون‌ تمام‌ آن‌ها بخواهند که ‌به‌سوی‌ اجساد خویش‌ بازگردند، خداوند عزوجل  ارواح‌ مردگان‌ را نزد خود نگاه ‌می‌دارد و ارواح‌ زندگان‌ را به‌سوی‌ اجساد آن‌ها باز پس‌ می‌فرستد».

﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ کَانُواْ لَا یَمۡلِکُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَعۡقِلُونَ٤٣

«آیا غیر از الله برای‌ خود شفاعت‌گرانی‌ برگرفته‌اند؟» یعنی‌: آیا مشرکان‌ جز خداوند عزوجل  خدایانی‌ را به‌عنوان‌ شفیع‌ برای‌ خود برگرفته‌اند تا برایشان‌ نزد او شفاعت‌ کنند؟ استفهام‌ برای‌ انکار است‌ «بگو: آیا هرچند آن‌ها اختیار چیزی‌ را نداشته ‌باشند و تعقل‌ نکنند؟» باز هم‌ آن‌ها را به‌ شفاعت‌ می‌خوانید؟ یعنی‌: چگونه‌ آن‌ها را نزد خداوند عزوجل  شفیع‌ خویش‌ برمی‌گیرید در حالی‌که‌ آنان‌ نه‌ مالک‌ شفاعتی‌ هستند و نه‌ مالک‌ چیز دیگری‌؟ حتی‌ چیزی‌ از شفاعت‌ یا غیر آن‌ را درک‌ و فهم‌ نیز نمی‌کنند زیرا آنان‌ جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند.

﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤

«بگو» ای‌ پیامبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ آنان‌ «شفاعت‌، یکسره‌ از آن‌ خداست» پس‌ چیزی‌ از شفاعت‌ برای‌ دیگران‌ نیست‌ و کسی‌ در آن‌ راهی‌ ندارد مگر این‌که‌ شفاعتگر از کسانی‌ باشد که‌ خداوند عزوجل  او را برای‌ شفاعت‌ پسندیده‌ باشد و مشفوع‌ له‌ نیز از کسانی‌ باشد که‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ شفاعت‌ برای‌ وی‌ اذن‌ دهد «فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ مخصوص‌ اوست» و هیچ ‌کس‌ مالک‌ این‌ نیست‌ که‌ در کار او بدون‌ اذن‌ و رضایش‌ سخن‌ بگوید «سپس‌ به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌؛ پس ‌میان‌ شما به‌ عدل‌ خویش‌ حکم‌ می‌کند و هرکس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥

«و چون‌ خدا به‌ تنهایی‌ یاد شود» و خدایانشان‌ همراه‌ با وی‌ یاد نشوند «دلهای ‌کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، تنگ‌ می‌گردد» و در نتیجه‌، از ذکر او تنفر می‌ورزند و می‌رمند. اشمئزاز: آن‌ است‌ که‌ شخص‌ از اندوه‌ و نفرت‌ پر شود و بر اثر آن‌، انقباض‌ و تنگی‌ای‌ در دل‌ وی‌ واقع‌ شود که‌ اثر آن‌ بر چهره‌اش‌ نمایان‌ گردد.

سپس‌ خداوند متعال‌ خوشحالی‌ و شادمانی‌ آن‌ها را در هنگام‌ یاد کردن‌ بتانشان ‌ذکر نموده‌ و می‌فرماید: «و چون‌ کسانی‌ که‌ غیر از او به‌ پرستش‌ گرفته‌ شده‌اند، یاد شوند» آن‌ها خدایان‌ پنداری‌ای‌ مانند لات‌ و عزی‌ هستند «بناگاه‌ آنان‌ شادمانی ‌می‌کنند» یعنی‌: از این‌ یادآوری‌ شادمان‌ شده‌ و در بهجت‌ و خرمی‌ قرار می‌گیرند. استبشار: پر شدن‌ دل‌ از شادی‌ است‌ تا بدانجا که‌ پوست‌ چهره‌ از آن‌ باز و بشاش ‌گردد.

این‌ واقعیتی‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ بدان‌ پرداخته‌ است‌، درد و آفتی‌ است‌ که‌ امروزه‌ در عصر ما نیز شیوع‌ پیدا کرده‌؛ زیرا چه‌ بسا بیان‌ حقایق‌ ایمانی‌، آثار نفرت‌ و اشمئزاز را بر چهره‌ بسیاری‌ به‌ دنبال‌ دارد؛ مثلا اگر از این‌ حقیقت‌ که‌ شفا فقط به‌ دست ‌بلاکیف‌ خدا عزوجل  است‌، پیروزی‌ فقط به‌ دست‌ اوست‌ و غیر این‌ از سخنانی‌ که‌ بیانگر توحید محض‌ است‌، سخن‌ به‌ میان‌ آید، سست‌ ایمانان‌ منقبض‌ می‌شوند اما اگر از تأثیر علوم‌، أسباب‌ و ابزار کار بشری‌ یاد کنید، ملاحظه‌ می‌نمایید که‌ چهره ‌بسیاری‌ باز و شکفته‌ شده‌ و آثار انبساط بر آنان‌ هویدا می‌شود ـ نعوذبالله منذلک.

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡکُمُ بَیۡنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٤٦

«بگو: بارالها! ای‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار، تو خود میان ‌بندگانت‌ بر سر آنچه‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی» پس‌ نیکوکار را در قبال ‌نیکوکاری‌اش‌ و بدکردار را در قبال‌ بدکاری‌اش‌ جزا می‌دهی‌ زیرا با این‌ پاداش‌ و مجازات‌ توست‌ که‌ این‌ حقیقت‌ که‌: چه ‌کسی‌ بر حق‌ و چه‌ کسی‌ بر باطل‌ است‌، آشکار می‌شود و فقط در پیشگاه‌ توست‌ که‌ بساط اختلاف‌ اختلاف‌کنندگان‌ وجدال‌ جدل‌کنندگان‌ برچیده‌ می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌روایت‌ مسلم‌ و ابوداوود از عائشه رضی الله عنها  آمده‌ است ‌که‌ فرمود: رسول‌ ‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چون‌ از طرف‌ شب‌ برای‌ نماز و نیایش‌ بر می‌خاستند، نماز خویش‌ را با این‌ دعا افتتاح‌ می‌کردند: «اللهم‌ رب‌ جبریل‌ ومیکائیل‌ وإسرافیل‌، فاطر السموات‌ والأرض‌، عالم‌ الغیب‌ والشهادة‌، أنت‌ تحکم‌ بین‌ عبادک‌ فیما کانوا فیه ‌یختلفون‌، اهدنی‌ لما اختلف‌ فیه‌ من‌ الحق‌ بإذنک‌ إنک‌ تهدی‌ من‌ تشاء إلی‌ صراط مستقیم‌». «بارالها! ای‌ پروردگار جبرئیل‌ و میکائیل‌ و اسرافیل‌، ای‌ پدیدآورنده‌ آسمانها وزمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار! تو میان‌ بندگانت‌ در آنچه‌ که‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی‌ پس‌ مرا بر آنچه‌ از حق‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ شده ‌است‌، به‌اذن‌ خویش‌ هدایت‌ کن‌، بی‌گمان‌ تو هرکه را بخواهی‌، به‌سوی‌ راه‌ راست ‌هدایت‌ می‌کنی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  سؤال‌ کرد که‌ در صبح‌ و شام‌ چه‌ بخواند؟ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ وی ‌فرمودند: چون‌ صبح‌ و شام‌ بر تو می‌آید و هنگامی‌ که‌ شبانگاه‌ در خوابگاهت‌ قرار می‌گیری‌، بگو: «اللهم‌ فاطر السموات‌ والأرض‌ عالم‌ الغیب‌ والشهادة‌، لا إله‌ إلا أنت، ‌رب‌ کل‌ شی‌ء وملیکه‌، أعوذ بک‌ من‌ شر نفسی‌ وشر الشیطان‌ وشرکه‌، أن‌ أقترف‌ علی‌ نفسی‌ بسوء، أو أجره‌ إلی‌ مسلم‌». «بارالها! ای‌ آفریننده‌ آسمانها و زمین‌، ای‌ دانای ‌نهان‌ و آشکار! معبودی‌ جز تو نیست‌، پروردگار و مالک‌ همه ‌چیز تویی‌، به‌ تو از شر نفس‌ خود و شر شیطان‌ و شرک‌ آن‌ پناه‌ می‌برم‌ ؛ از این‌که‌ بر زیان‌ خودم‌ مرتکب ‌بدی‌ای‌ شوم‌، یا آن‌ بدی‌ را به‌سوی‌ مسلمانی‌ بکشانم‌».

  ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ یَکُونُواْ یَحۡتَسِبُونَ٤٧

«و اگر آنچه‌ در زمین‌ است‌ یکسره‌ از آن‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند باشد» یعنی‌: اگر تمام‌ اموال‌ و ذخایر دنیا از آن‌ ستمگران‌ باشد «و نظیرش‌ نیز با آن‌ باشد» یعنی‌: همانند آن‌ از اموال‌ و ذخایر نیز با آن‌ ضمیمه‌ باشد «قطعا آن‌ را برای‌ رهایی‌ خودشان ‌از سختی‌ عذاب‌ روز قیامت‌ خواهند داد» از بس‌ که‌ در این‌ روز، عذاب‌ خداوند عزوجل  بر آنان‌ ـ به‌عنوان‌ جزای‌ ظلمشان‌ ـ سخت‌ و سهمگین‌ است‌ «و آنچه‌ که‌ حسابش‌ را نمی‌کردند، از سوی‌ خدا برایشان‌ آشکار می‌گردد» یعنی‌: از مجازات‌های‌ الهی‌ و خشم‌ و شدت‌ عذاب‌ وی‌، چیزهایی‌ بر آنان‌ آشکار می‌شود که‌ در گمان‌ و حساب‌شان‌ قرار نداشته‌ است‌. مجاهد در تفسیر آن‌ می‌گوید: «اینان‌ در دنیا اعمالی‌ را انجام‌ داده ‌بودند که‌ گمان‌ می‌کردند آن‌ اعمال‌، اعمال‌ نیکی‌ است‌ اما بناگاه‌ دیدند که‌ آن ‌اعمال‌ همه‌ گناه‌ بوده‌ است‌».

﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٤٨

«و کیفر آنچه‌ کرده‌ بودند» یعنی‌: جزای‌ اعمال‌ بد و نابکارشان‌ ؛ مانند شرک‌ و ظلم‌ بر اولیای‌ خدا عزوجل  «بر آنان‌ آشکار می‌شود و آنچه‌ را که‌ بدان‌ استهزا می‌کردند، آن‌ها را فرو می‌گیرد» یعنی‌: همان‌ کیفری‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ها را بدان‌ بیم ‌می‌دادند، گریبانگیرشان‌ شده‌ و بر آن‌ها مسلط می‌شود.

 ﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِیَ فِتۡنَةٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٤٩

«و چون‌ به‌ انسان‌ سختی‌ای‌ برسد، مارا فرامی‌خواند» یعنی‌: شأن‌ و حال‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ چون‌ بر او سختی‌ و بلایی‌ ـ مانند بیماری‌ یا فقر یا غیر آن‌ ـ برسد، خدای‌  عزوجل ‌ را می‌خواند و به‌سوی‌ او در رفع‌ و دفع‌ آن‌ بلا و سختی‌، زاری‌ و تضرع‌ می‌کند «سپس‌ چون‌ نعمتی‌ از جانب‌ خود به‌ او ارزانی‌ داریم» و در خیری‌ را به‌روی‌ او بگشاییم‌ «می‌گوید: جز این‌ نیست‌ که‌ این‌ نعمت‌ بنا بر دانشی‌ که‌ در من ‌است‌، به‌ من‌ داده‌ شده» یعنی‌: بنا بر علمی‌ که‌ خودم‌ به‌ مشاغل‌ و حرفه‌ها داشته‌ام‌، یا براساس‌ خوبی‌ و خیری‌ که‌ در من‌ بوده‌ است‌، یا بر اساس‌ علم‌ خداوند عزوجل  به‌فضل‌ و برتری‌ من‌، این‌ نعمت‌ به‌ من‌ ارزانی‌ شده‌ است‌ «نه‌ چنان‌ است‌ بلکه‌ آن ‌آزمونی‌ است» یعنی‌: نعمتی‌ را که‌ به‌ وی‌ داده‌ایم‌، بنا بر علل‌ و عوامل‌ پنداری‌ او نیست‌ بلکه‌ دادن‌ این‌ نعمت‌ به‌ وی‌، آزمایش‌ و امتحانی‌ است‌ که‌ آیا شکر و سپاس ‌می‌گزارد یا این‌که‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کند؟ «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» که‌ این ‌بخشیدن‌ نعمت‌، استدراجی‌ از جانب‌ خداوند عزوجل  و امتحانی‌ برای‌ آنان‌ است‌ که‌ آیا بدانچه‌ نزدشان‌ است‌، شکر و سپاس‌ می‌گزارند، یا کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کنند؟ هم‌ بدین‌ جهت‌، آنان‌ غافلانه‌ در نعمت‌های خدا عزوجل  فرو می‌روند، بی‌آن‌که‌ منعم‌ حقیقی ‌را حاضر و ناظر بدانند.

﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٥٠

«هر آینه‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» مانند قارون‌ و دیگران‌ «نیز این‌ سخن ‌را» که‌ ما این‌ نعمت‌ را بر اساس‌ علمی‌ که‌ داریم‌ داده‌ شده‌ایم‌ «گفتند پس‌ آنچه ‌به‌دست‌ آورده‌ بودند» از متاع‌ و بهره‌ دنیا «بلا را از آنان‌ دفع‌ نکرد» بلکه‌ عذاب‌ الهی ‌دامنگیرشان‌ شد.

﴿فَأَصَابَهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْۚ وَٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ سَیُصِیبُهُمۡ سَیِّ‍َٔاتُ مَا کَسَبُواْ وَمَا هُم بِمُعۡجِزِینَ٥١

«تا کیفر آنچه‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بودند» از بدی‌ها «به‌ آنان‌ رسید و کسانی‌ از این‌ گروه» یعنی‌: از این‌ امت‌ «که‌ ستم‌ کرده‌اند» با شرک‌ و کفر «به‌ زودی‌ نتایج‌ سوء آنچه‌ را که‌ مرتکب‌ شده‌اند، بدیشان‌ خواهد رسید» چنان‌که‌ به‌ پیشینیان‌شان‌ رسید؛ مانند قحطی‌ و قتل‌ و اسارت‌ و قهر «و آنان‌ عاجز کننده‌ نیستند» یعنی‌: از عذاب ‌خدا عزوجل  توان‌ گریز ندارند بلکه‌ مرجع‌ و بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ اوست‌ و هر چه‌ بخواهد ـ از کیفر و مجازات‌ ـ با آن‌ها می‌کند.

﴿أَوَ لَمۡ یَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٥٢

«آیا ندانسته‌اند» از طریق‌ مشاهدات‌شان‌ «که‌ خداست‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ که ‌بخواهد» گشاده‌ سازد «گشاده‌ می‌گرداند و برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد» روزی‌ را تنگ ‌گرداند «تنگ‌ می‌گرداند؟ قطعا در این‌ امر نشانه‌هایی‌ است» بزرگ‌ و علاماتی‌ است ‌سترگ‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ ایمان‌ دارند» به‌ این‌که‌ رویدادها همه‌ ـ اعم‌ از گشاده ‌کردن‌ یا تنگ‌گردانیدن‌ روزی‌ و غیر آن‌ از امور ـ از جانب‌ خدا عزوجل  است‌. اما کافران‌ از دیدن‌ این‌ نشانه‌ها کورند.

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥٣

«بگو» ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  از جانب‌ من‌ به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من» یعنی‌: ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌! زیرا در عرف‌ قرآن‌، این‌ اضافت‌ مخصوص‌ به‌ مؤمنان‌ است‌. آری‌! ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌: «که‌ بر خود اسراف‌ روا داشته‌ اید» مراد از اسراف‌: افراط و زیاده‌روی‌ در گناهان‌ و ارتکاب‌ بسیار آن‌هاست‌. «از رحمت‌ خدا» یعنی‌: از مغفرت‌ وی‌ «نومید نشوید».

این‌ آیه‌ امیدبخش‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  است‌ زیرا مشتمل‌ بر بزرگترین ‌بشارت‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ بندگانش‌ می‌باشد، چه‌ همان‌گونه‌ که‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌؛ حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، اولا ـ با هدف‌ گرامیداشت‌ و فزون ‌ساختن‌ بشارت‌ به‌ بندگان‌ ـ ایشان‌ را به‌ خودش‌ منسوب‌ کرد، سپس‌ ایشان‌ را به‌ زیاده‌روی‌ در نافرمانی‌ها و ارتکاب‌ بسیار گناهان‌ موصوف‌ ساخت‌ آن‌گاه‌ به‌ دنبال‌ آن‌، این‌ زیاده‌روان‌ افراطگر در معاصی‌ را از نومیدی‌ از رحمت‌ خویش‌ نهی‌ کرد. و این‌ خود دلالت‌ می‌کند بر این‌ امر که‌ نهی‌ از نومیدی‌، برای‌ گنهکاران‌ غیر مسرفی‌ که‌ در این‌ عرصه‌ زیاده‌روی‌ نمی‌کنند، از باب‌ اولی‌ مورد نظر حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ عبارتی‌ بیان‌ می‌دارد که‌ بعد از آن‌ در این‌ حقیقت‌ جای ‌هیچ‌گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «در حقیقت‌ خدا همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد» یعنی‌: اگر بخواهد، هرگونه‌ گناهی‌ را از هر نوعی‌ که‌ باشد، برای‌ توبه‌کاران ‌می‌آمرزد؛ جز شرکی‌ که‌ صاحبش‌ از آن‌ توبه‌ نکرده‌ باشد، به‌دلیل‌ این‌ فرموده ‌حق‌ تعالی‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ[نساء:48]. «در حقیقت‌خداوند نمی‌آمرزد این‌که‌ به‌ او شریک‌ آورده‌ شود ولی‌ مادون‌ آن‌ را برای‌ هر کس ‌که‌ بخواهد می‌آمرزد».

سپس‌ این‌ آمرزش‌ خویش‌ برای‌ گناهان‌ را با این‌ عبارت‌ مؤکد می‌گرداند: می‌آمرزد گناهان‌ را «همه‌ یکجا» وه‌! چه‌ عظیم‌ است‌ این‌ بشارت‌، بشارتی‌ که‌ دل‌های مؤمنان‌ نیکوکار به‌ آن‌ آرام‌ می‌گیرد و از بهجت‌ و فرحت‌ لبریز می‌شود «بی‌گمان‌ او آمرزگار مهربان‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ بسیار آمرزنده‌ و بسیار مهربان ‌است‌ و در هردو وصف‌ آمرزندگی‌ و مهربانی‌، عنایت‌ وی‌ بی‌نهایت‌ وسیع‌ می‌باشد پس‌ کسی‌ که‌ می‌پندارد نومید کردن‌ بندگان‌ خدا عزوجل  و دلسرد کردن‌شان‌ از رحمت ‌وی‌، برایشان‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل  خود آنان‌ را بدان‌ بشارت‌ داده‌ است‌، چنین‌کسی‌ بی‌تردید مرتکب‌ بزرگترین‌ ستم‌ شده‌ و اشتباهی‌ بس‌ نادرست‌ از وی‌ سر زده‌ است‌.

از ابن‌مسعود رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «بزرگترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل : ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 2]. در سوره‌ «بقره‌/255» و در سوره‌ «آل‌ عمران/‌2» است‌، جامع‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  در باره‌ خیر و شر، در سوره‌ «نحل/‌90» یعنی‌ آیه‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ است‌، امید بارترین‌ و گشایش‌ آورترین‌ آیه‌ در قرآن‌ کریم‌، در سوره‌ «زمر» یعنی‌ همین‌ آیه‌ است‌ و استوارترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا عزوجل  در مورد تفویض‌ و توکل‌، در سوره‌ «طلاق‌/3 ـ 2»، یعنی‌ این‌ آیه‌ است‌: ﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُ‌». ابن‌ ابی ‌حاتم‌ از ابی‌الکنود روایت‌ می‌کند: عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  بر قاضی‌ای‌ گذشت‌ که‌ در حال‌ موعظه ‌گفتن ‌برای‌ مردم‌ بود پس‌ درنگی‌ کرد و آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ واعظ! چرا مردم ‌را از رحمت‌ خدا عزوجل  نومید می‌کنی‌؟ سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد: ﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ [الزمر: 53].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوایوب‌ انصاری‌ رضی الله عنه  در آستانه‌ وفات‌ قرار گرفت‌، به‌ اطرافیانش‌ فرمود: تا هم‌اکنون‌ چیزی‌ را از شما پنهان‌ می‌کردم‌ که‌ آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام‌؛ اکنون‌ آن‌ را به‌ شما اعلام‌ می‌کنم‌: آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لو لا أنکم‌ تذنبون‌، لخلق‌ الله‌  عزوجل ‌ قوما یذنبون‌ فیغفر لهم‌: اگر شما کسانی‌ نبودید که‌ مرتکب‌ گناه‌ می‌شدید، قطعا خدای‌  عزوجل ‌ گروهی‌ را می‌آفرید که‌ مرتکب‌ گناه‌ شوند تا بر آنان‌ بیامرزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: «کفارة‌ الذنب‌ الندامة‌». «کفاره‌ گناه‌، پشیمانی‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ثوبان‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «دوست‌ ندارم‌ که‌ دنیا و آنچه‌ در آن‌ است‌ را در برابر این‌ آیه‌: ﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ [الزمر: 53] به‌ من‌ بدهند. مردی‌ گفت‌: یا رسول ‌الله! پس‌ کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌ چه‌؟ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  لحظه‌ای ‌سکوت‌ کرده‌ و آن‌گاه‌ فرمودند: «ألا و من‌ أشرک‌، ثلاث‌ مرات‌». «آگاه‌ باشید، حتی‌ آمرزیده‌ می‌شود بر کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌. و سه‌ بار این‌ جمله‌ را تکرار کردند». یعنی‌: کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ و سپس‌ از شرک‌ خویش‌ توبه‌ کرده‌ است‌، نیز مورد آمرزش‌ قرار می‌گیرد.

بخاری‌ و مسلم‌ از ابن‌ عباس رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: جمعی‌ از مشرکان‌ مر تکب‌ قتل‌ و قتال‌ و زنا و فحشایی‌ بسیار شده‌ بودند، سپس‌ نزد حضرت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  است آمده‌ و گفتند: به‌راستی‌ آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌ و به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، بسیار زیبا و نیکوست‌ اما آیا می‌توانی‌ به‌ ما خبر دهی‌ که ‌با این‌همه‌ گناهی‌ که‌ مرتکب‌ گردیده‌ایم‌، برای‌ ما توبه‌ای‌ است‌؟ آیا برای‌ آنچه‌ که‌ ما کرده‌ایم‌، کفاره‌ای‌ وجود دارد؟ پس‌ آیات‌ (70 ـ 68) سوره‌ «فرقان‌» و این ‌آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَأَنِیبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّکُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ بندگانش‌ را به‌ این‌ امر مژده‌ داد که‌ او همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد، اینک‌ آن‌هارا به‌ بازگشت‌ و انابت‌ به‌سوی‌ خود دستور می‌دهد: «و به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ بازگردید و منقاد او شوید» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌، پرهیز از معاصی‌، تسلیم‌ شدن‌ به‌ فرمان‌ و گردن ‌نهادن‌ به‌ حکمش‌ «پیش‌ از آن‌که‌ بر شما عذاب» دنیا «بیاید و دیگر یاری‌ نشوید» اگر قبل‌ از فرود آمدن‌ عذاب‌ توبه‌ نکنید.

ذکر انابت‌ و رجوع‌ به‌سوی‌ حضرت‌ حق‌ تعالی‌ بعد از ذکر مغفرت‌، برای‌ این ‌است‌ که‌ هیچ‌ طمع‌کاری‌ در کسب‌ مغفرت‌ بدون‌ توبه‌، طمع‌ نبسته‌ و بداند که‌ توبه‌، شرطی‌ لازم‌ برای‌ مغفرت‌ است‌ و مغفرت‌ بدون‌ آن‌ حاصل‌ نمی‌شود. و این‌ یکی‌ از قوانین‌ عام‌ الهی‌ است‌ ـ چنان‌که‌ زمخشری‌ گفته‌ است‌.

﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٥٥

«و پیش‌ از آن‌که‌ به‌ طور ناگهانی‌ و در حالی‌ که‌ حدس‌ نمی‌زنید عذاب‌ بر شما فرود آید» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که‌ عذاب‌، شما را غافلگیر سازد در حالی‌که‌ از رسیدن‌ آن‌ آگاهی‌ نداشته ‌باشید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: پیش‌ از آن‌که‌ بناگاه‌ بمیرید و در عذاب‌ درافتید؛ «نیکوترین‌ چیزی‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارتان‌ به‌سوی‌ شما نازل‌ شده ‌است‌، پیروی‌ کنید» که‌ این‌ نیکوترین‌ چیز، قرآن‌ است‌ ؛ پس‌ حلال‌ آن‌ را حلال‌ وحرام‌ آن‌ را حرام‌ بدانید و به‌ اوامر آن‌ پایبند و از منهیات‌ آن‌ بپرهیزید. البته‌ همه‌ قرآن‌ نیکوست‌. به‌قولی‌: مراد از نیکوترین‌ قرآن‌، آیات‌ محکم‌ آن‌ است‌ نه‌ آیات ‌متشابه‌ آن‌. به‌قولی‌دیگر: مراد از پیروی‌ نیکوترین‌ چیز... در پیش‌ گرفتن‌ عفو است‌ نه‌ انتقام‌. هرچند در موردی‌ که‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ انسان‌ است‌، انتقام‌ و عفو هردو جایز است‌ اما آیه‌ مبارکه‌ بر عفو بر می‌انگیزد و بر آن‌ تشویق‌ می‌کند. همین‌گونه‌، هر امری‌ در قرآن‌ که‌ در آن‌ فاضل‌ و افضلی‌ باشد ـ اعم‌ از عبادات‌ و غیر آن‌ ـ پیروی‌ افضل‌ بهتر و نیکوتر از پیروی‌ فاضل‌ است‌.

﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ یَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِی جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِینَ٥٦

«تا مبادا کسی‌ بگوید: دریغا بر آنچه‌ در کار خدا فروگذار کردم» یعنی‌: از نیکوترین‌ها پیروی‌ کنید، برای‌ پرهیز و بیم‌ از آن‌که‌ انسان‌ کافر بگوید: وای‌! دریغ‌ و درد بر من‌ که‌ از ایمان‌ به‌ خدا عزوجل  و قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ فروگذار کردم‌. فراء درمعنی‌ آن‌ می‌گوید: «واحسرتا! بر آنچه‌ در قرب‌ و جوار خداوند عزوجل  فروگذار کردم‌». «بی‌تردید من‌ از تمسخر کنندگان‌ بودم» به‌ دین‌ خدا عزوجل  در دنیا پس‌ به‌ این‌حد بسنده‌ نکردم‌ که‌ طاعت‌ خدای‌  عزوجل ‌ را فرو گذارم‌ بلکه‌ حتی‌ اهل‌ دین‌ را هم ‌به‌ ریشخند و تمسخر گرفتم‌.

﴿أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِی لَکُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِینَ٥٧

«یا بگوید» کافر در روز قیامت‌ «اگر خدا هدایتم‌ می‌کرد، مسلما از متقیان‌ بودم» یعنی‌: تا کافر در روز قیامت‌ نگوید که‌: اگر خدا عزوجل  مرا به‌سوی‌ دینش‌ ارشاد و هدایت‌ می‌کرد، قطعا از کسانی‌ بودم‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ پرهیز کرده‌اند.

﴿أَوۡ تَقُولَ حِینَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِی کَرَّةٗ فَأَکُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨

«یا چون‌ عذاب‌ را ببیند، بگوید: کاش‌ مرا برگشتی‌ بود» به‌سوی‌ دنیا «تا از نیکوکاران‌ می‌شدم» یعنی‌: تا از مؤمنان‌ به‌ خدا عزوجل ، از یکتاپرستان‌ وی‌ و از نیکوکاران‌ در اعمال‌ خویش‌ می‌شدم‌.

﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡکَ ءَایَٰتِی فَکَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَکۡبَرۡتَ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٩

«نه‌ چنان‌ است» که‌ تو می‌گویی‌ ای‌ بنده‌ پشیمان‌ از گذشته‌ خویش‌ در سرای‌ دنیا بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌: «آیات‌ من‌ بر تو آمد و تو آن‌ها را تکذیب‌ کردی‌ و تکبر ورزیدی‌ و از کافران‌ شدی» مراد از آیات‌: آیات‌ تنزیلی‌ پروردگار است‌ که‌ قرآن‌ کریم ‌می‌باشد. یعنی‌: درحالی‌که‌ تو در دنیا امکان‌ تصدیق‌ و پیروی‌ از حق‌ را داشته‌ای‌، دیگر چرا حالا خواستار بازگشت‌ به‌سوی‌ دنیا می‌شوی‌؟.

﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَیۡسَ فِی جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَکَبِّرِینَ٦٠

«و روز قیامت‌ کسانی‌ را که‌ بر خدا دروغ‌ بسته‌اند» هنگامی‌ که‌ مدعی‌ شدند: خدای‌ سبحان‌ شریک‌ و زن‌ و فرزند دارد «روسیاه‌ می‌بینی» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ احاطه‌ کرده‌ است‌ و به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ از غضب‌ و نقمت‌ خدا عزوجل  مشاهده ‌کرده‌اند، یا به‌ سبب‌ کذب‌ و افترایشان‌، روسیاه‌ و بی‌آبرو شده‌اند «آیا منزلگاه متکبران‌ در جهنم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا جهنم‌ مسکن‌ و مقام‌ متکبران‌ و گردنک‌شان‌ ازطاعت‌ خداوند عزوجل  است‌. کبر ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «گردنکشی ‌در برابر حق‌ و خرد و خوار شمردن‌ مردم‌ است‌».

﴿وَیُنَجِّی ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا یَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦١

«و خدا متقیان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ از شرک‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند عزوجل  پرهیز کرده‌اند «نجات‌ می‌دهد، قرین‌ رستگاری‌ خویش‌ شده» یعنی‌: نجات‌ می‌دهد ایشان‌ را از دوزخ‌ و رستگارشان‌ می‌سازد به‌ بهشت‌. سپس‌ در تفسیر این‌ رستگاری ‌می‌فرماید: «بدیشان‌ سختی‌ای‌ نمی‌رسد و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند» یعنی‌: رنج‌ وسختی‌ و اندوه‌ را از آنان‌ دور می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را چنین‌ تفسیر کردند: «خداوند عزوجل  به‌ همراه‌ هر شخص‌، عمل‌ وی‌ را حشر می‌کند و گرد می‌آورد پس‌ عمل‌ مؤمن‌ در نیکوترین ‌صورت‌ و پاکیزه‌ترین‌ و معطرترین‌ بوی‌، همراه‌ وی‌ است‌ و هر گاه‌ موقف‌ رعب‌ یا هراسی‌ در پیش‌ باشد، آن‌ عملش‌ برایش‌ می‌گوید: نترس‌ زیرا تو در معرض‌ این‌ موقف‌ نیستی‌ و تو را به‌ آن‌ مد نظر ندارند. پس‌ چون‌ آن‌ عمل‌ مجسم‌ از این ‌اطمینان ‌بخشی‌ها به ‌وی‌ بسیار انجام‌ می‌دهد، آن‌ شخص‌ می‌گوید: وه‌! چه‌ نیکوکسی‌ هستی‌! آخر بگو که‌ تو کیستی‌؟ عملش‌ می‌گوید: آیا مرا نمی‌شناسی‌؟! من‌عمل‌ صالح‌ تو هستم‌؛ مرا با سنگینی‌ و گرانباری‌ام‌ برداشتی‌ و سوگند به‌خدای‌  عزوجل ‌ که‌ اکنون‌ تو را برمی‌دارم‌ و از تو دفاع‌ می‌کنم‌! پس‌ همین‌ کس‌ است‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ درباره‌ وی‌ می‌فرماید: ﴿وَیُنَجِّی ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا یَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦١ [الزمر: 61]».

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٞ٦٢

«الله آفریدگار هرچیزی‌ است» از همه‌ اشیای‌ موجود در دنیا و آخرت‌؛ بی‌ هیچ ‌فرقی‌ میان‌ یک‌ چیز با چیز دیگری‌ «و اوست‌ که‌ بر هر چیز نگهبان‌ است» و مراقب‌، بی‌ مشارکت‌ هیچ‌ شریکی‌.

﴿لَّهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٦٣

«کلیدهای‌ آسمآن‌ها و زمین» یعنی‌: کلیدهای‌ رزق‌ و رحمت‌، یا کلیدهای‌ اداره‌ و تدبیر امور آسمآن‌ها و زمین‌ «از آن‌ اوست» هیچ ‌کس‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ بر وی ‌ناپدید نشده‌ و از حیطه‌ اداره‌ و تدبیر وی‌ گریزی‌ ندارد «و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ الله» یعنی‌: به‌ حجتها و برهآن‌های‌ وی‌ «کافر شده‌اند، آن‌ گروه‌ آنانند زیانکاران» که‌ در دنیا و آخرت‌ به‌ خود زیان‌ رسانده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ عثمان ‌بن ‌عفان‌ رضی الله عنه  از رسول‌‌ خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  تفسیر این‌ آیه‌ را پرسید، ایشان‌ فرمودند: «ای‌ عثمان‌! کسی‌ قبل‌ از تو راجع‌ به‌ آن‌ از من‌ سؤال‌ نکرده‌ است‌. تفسیر آن‌ گفتن‌ این‌ کلمات ‌است‌: «لا إله إلا الله و الله أکبر وسبحان الله وبحمده أستغفر الله ولا حول ولا قوة إلا باالله هو الأول والآخر والظاهر والباطن بیده الخیر یحیی ویمیت وهو علی کل شیء قدیر». یعنی: گنجینه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ برای‌ گوینده‌ این‌ها باز ساخته‌ می‌شود و به‌ او خیری‌ بسیار و پاداشی‌ بزرگ‌ می‌رسد.

﴿قُلۡ أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّیٓ أَعۡبُدُ أَیُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ٦٤

آن‌گاه‌ که‌ مشرکان‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ پرستش‌ بتان‌ فراخوانده‌ و گفتند: این ‌دین‌، دین‌ پدرانت‌ می‌باشد! خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ فرمان‌ داد که‌: «بگو: ای ‌نادانان‌! آیا به‌ من‌ امر می‌کنید که‌ جز خدا را بپرستم‌؟» چه‌ جهالت‌ و حماقتی‌!

بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از حسن‌ بصری‌ روایت‌ می‌کند که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  گفتند: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! آیا آبا و اجدادت‌ را گمراه ‌می‌شناسی‌؟! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ می‌کند: مشرکان‌ از جهل‌ خویش‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را به‌ پرستش‌ بتان‌ دعوت‌ کرده‌ و گفتند: در آن‌صورت‌ ما هم‌ با تو خدایت‌ را می‌پرستیم‌! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَلَقَدۡ أُوحِیَ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ لَئِنۡ أَشۡرَکۡتَ لَیَحۡبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٥ [الزمر: 65].

«و قطعا به‌ تو و به‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو بودند» از پیامبران‌  علیهم السلام  «وحی‌ شده‌ است» یعنی‌: به‌ هریک‌ از آنان‌ پیام‌ داده‌ شده‌ که‌: «اگر شرک‌ ورزی‌، حتما عملت ‌تباه‌ و مسلما از زیانکاران‌ خواهی‌ شد» پس‌ اگر شرک‌ ـ بر فرض‌ و تقدیر ـ موجب‌ نابود شدن‌ عمل‌ انبیا  علیهم السلام  باشد، به ‌طریق‌ اولی‌ نابود کننده‌ عمل‌ امتهایشان‌ نیز هست‌. آری‌! این‌ سخن‌ در حق‌ انبیا  علیهم السلام ، سخنی‌ مبتنی‌ بر فرض‌ و تقدیر است‌ ومراد از آن‌: تهییج‌ پیامبران‌  علیهم السلام  بر پایداری‌ در دعوت‌شان‌، نومید کردن‌ کافران‌ و هشدار و بیدار باشی‌ به‌ امت‌ است‌.

﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ٦٦

«بلکه‌ فقط خدا را» به‌تنهایی‌ و یگانگی‌ «بپرست» و احدی‌ را با او در عبادت ‌شریک‌ نکن‌ «و از سپاسگزاران» نعمت‌های حق‌ تعالی‌ بر خود «باش».

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٦٧

«و خدا را آنچنان‌ که‌ باید، به‌ بزرگی‌ نشناختند» یعنی‌: او را چنان‌که‌ حق‌ و سزاوار تعظیم‌ اوست‌، تعظیم‌ نکردند؛ آن‌گاه‌ که‌ غیر وی‌ را همراه‌ وی‌ به‌ پرستش‌ گرفتند «و حال‌ آن‌که‌ روز قیامت‌ زمین‌ همه‌ یکجا» یعنی‌: زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ «در قبضه ‌اوست‌ و آسمآن‌ها در پیچیده‌ به‌ دست‌ اوست‌؛ او منزه‌ و برتر است‌ از آنچه‌ با وی‌ شریک ‌می‌گردانند» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌: «خداوند عزوجل  در روز قیامت‌ زمین‌ را قبضه‌ می‌کند و آسمآن‌ها را با دست‌ راست ‌خود در هم‌ می‌پیچد، سپس‌ می‌گوید: انا الملک‌ أین‌ ملوک‌ الارض‌؟: منم‌ فرمانروا پس‌ کجایند فرمانروایان‌ زمین‌؟». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از عبدالله بن‌ مسعود رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: دانشمندی‌ از دانشمندان‌ یهود نزد رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت‌: ای‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم ! ما در تورات‌ می‌یابیم‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آسمآن‌ها را بر سر یک‌ انگشت‌ خود قرار می‌دهد و زمین‌ها را بر سریک‌ انگشت‌ خود و درختان‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و آب‌ و خاک‌ مرطوب‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و سایر خلق‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود آن‌گاه‌ می‌گوید: منم‌ فرمانروا! رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ـ از سر تصدیق‌ سخن‌ آن‌ دانشمند ـ چنان‌ خندیدند که‌ دندآن‌های‌ آسیاب‌شان‌ نمایان‌ شد، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  روزی‌ این ‌آیه‌: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ [الزمر: 67] را بر منبر خواندند و در حالی‌ که‌ دست‌ خویش‌ را در هنگام‌ سخنرانی‌ حرکت‌ داده‌ و آن‌ را پشت‌ورو می‌کردند، فرمودند: «یمجد الرب‌ نفسه‌، أنا الجبار، أنا المتکبر، أنا الملک‌، أنا العزیز أنا الکریم‌، فرجف ‌برسول‌الله‌ صلی الله علیه و آله و سلم  المنبر، حتی‌ قلنا لیخرن‌ به». «پروردگار  عزوجل ‌ خود را تمجید کرده‌ و می‌گوید: منم‌ جبار، منم‌ متکبر، منم‌ فرمانروا، منم‌ غالب‌، منم‌ کریم‌. در این ‌هنگام‌ منبر در زیر پای‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌لرزه‌ درآمد تا بدانجا که‌ باخود گفتیم‌: قطعا منبر با رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرومی‌افتد».

ابن‌ کثیر این‌ احادیث‌ را در تفسیرش‌ نقل‌ کرده‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ می‌گوید: «احادیث ‌بسیاری‌ روایت‌ شده‌ که‌ به‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ متعلق‌ است‌ و باید گفت‌: روش‌ صواب ‌در آن‌ها و امثال‌ آن‌ها همانا پیروی‌ از مذهب‌ سلف‌، یعنی‌ بیان‌ آن‌ها و اعتقاد به‌ آن‌ها به‌ همان‌ صورتی‌ است‌ که‌ آمده‌ است‌، بدون‌ قائل‌شدن‌ به‌ کیفیت‌، یا دست‌ بردن‌ به ‌تحریف‌ آن‌ها». یمین‌: هم‌ بر دست‌ اطلاق‌ می‌شود، هم‌ بر قدرت‌ و فرمانروایی‌ و هم ‌بر قوت‌ و نیرومندی‌.

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ٦٨

«و در صور دمیده‌ می‌شود پس‌ هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌ بی‌هوش‌ درمی‌افتد» این‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ یا نفخه‌ «صعق‌» است‌. صعق‌: عبارت‌ از مرگ‌ فوری ‌است‌. صور: بوق‌ یا شاخی‌ است‌ که‌ اسرافیل‌ در آن‌ می‌دمد و از بس‌ صدایی ‌هولناک‌ دارد، تمام‌ اهالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از هول‌ آن‌ می‌میرند. آری‌! هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌، بی‌هوش‌ در می‌افتد؛ «جز کسی‌ که‌ خدا خواسته‌ است» به‌ قولی‌: کسی‌ که‌ از واقعه‌ مرگ‌ همگانی‌ استثنا شده‌ است‌، خود اسرافیل‌  علیه السلام  است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌میرد. به‌قولی‌: استثنا شدگان‌؛ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌ علیهم‌السلام‌ اند، به ‌دلیل‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ در این ‌باب‌ از حضرت‌ انس‌ رضی الله عنه  که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند، سپس ‌اصحاب رضی الله عنهم پرسیدند: یا رسول‌الله! کسانی‌ خداوند عزوجل  آن‌ها را استثنا کرده‌، چه‌ کسانی‌ هستند؟ فرمودند: «آنان‌ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و ملک‌الموت‌اند». نقل‌ شده‌ است‌ که‌: بعد از آن‌ جبرئیل‌ به‌ میراندن‌ نفس‌ اسرافیل‌ و میکائیل‌ و ملک‌الموت‌ مأمور می‌شود آن‌گاه‌ خدای‌  عزوجل ‌ خود جان‌ جبرئیل‌ را می‌ستاند و خودش‌ تنها زنده‌ پاینده‌ای‌ است‌ که‌ باقی‌ می‌ماند، سپس‌ می‌گوید: لمن الملک الیوم؟: امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟». این‌ جمله‌ را سه‌بار تکرار می‌کند آن‌گاه‌ خودش‌ به‌ خویشتن‌ چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: لله الواحد القهار: از آن‌ خداوند یگانه‌ قهار است‌». بعدا اولین‌ کسی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ او را زنده‌ می‌کند، اسرافیل‌  علیه السلام  است ‌پس‌ به‌ او دستور می‌دهد که‌ بار دیگر در صور بدمد و این‌ نفخه‌ سوم‌ یا نفخه‌ بعث ‌است‌»[2].

 به‌ قولی ‌دیگر: مراد از استثنا شدگان‌، شهدا هستند و در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌: ایشان‌ شمشیرهایشان‌ را پیرامون عرش‌ حمایل‌ گردن‌هایشان‌ می‌کنند.

«سپس‌ بار دیگر در آن‌ دمیده‌ می‌شود» که‌ این‌ نفخه‌ سوم‌، یا نفخه‌ «بعث‌» است ‌«و بناگاه‌ آنان‌ برپا ایستاده‌ می‌نگرند» یعنی‌: در این‌ هنگام‌، خلق‌ همه‌ به‌پا ایستاده ‌شده‌ و می‌نگرند که‌ به‌ آن‌ها چه‌ گفته‌ می‌شود. یا چشم‌ به‌ راه‌ و منتظر آنند که ‌با آن‌ها چه‌ عملی‌ انجام‌ می‌شود.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌: اسرافیل‌  علیه السلام  در صور دو بار می‌دمد؛ یک‌بار برای‌ مرگ‌ و دیگر بار برای‌ رستاخیز. اما جمهور علما برآنند که‌ دمیدن ‌وی‌ در صور سه‌ بار است‌: بار اول‌ برای‌ ایجاد هول‌ و هراس‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه ‌«فزع‌» می‌گویند. بار دوم‌ برای‌ مرگ‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «صعق‌» می‌گویند. بار سوم ‌برای‌ تجدید حیات‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «بعث‌» می‌گویند.

﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ وَجِاْیٓءَ بِٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٦٩

«و زمین‌ به‌ نور پروردگارش‌ روشن‌ گردد» زیرا خداوند عزوجل  نور آسمآن‌ها و زمین ‌است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: زمین‌ به‌ عدل‌ خداوند عزوجل  که‌ میان‌ اهالی‌ آن‌ برپا می‌دارد و به‌ آنچه‌ از حق‌ که‌ در میان‌ بندگانش‌ حکم‌ می‌کند، روشن‌ و نورانی‌ می‌گردد «و کتاب» یعنی‌: کارنامه‌های‌ اعمال‌ بنی‌آدم‌ «نهاده‌ شود» پس‌ کسانی ‌نامه‌ اعمال‌ خود را به‌دست‌ راست‌ خود می‌گیرند و کسانی‌ با دست‌ چپ‌ خود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: کارنامه‌ها برای‌ حساب‌ نهاده‌ می‌شود «و پیامبران‌ آورده ‌شوند» به‌سوی‌ موقف‌ محشر آن‌گاه‌ دراین‌باره‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند که‌: امت‌هایشان‌ به‌ دعوت‌شان‌ چه‌ پاسخی‌ داده‌اند؟ «و شهدا آورده‌ شوند» یعنی‌: کسانی‌ از امت‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ علیه‌ امت‌های‌ دیگر گواهی‌ می‌دهند و نیز شهدایی‌ که‌ در راه‌ خدا عزوجل  به‌ شهادت‌ رسیده‌اند، آورده‌ می‌شوند و در روز قیامت‌ به‌ ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برای‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ حق‌ را به‌ آن‌ها رسانده‌اند ولی‌ آن‌ها به‌ تکذیب‌ آن ‌پرداخته‌اند، گواهی‌ می‌دهند. یا مراد از گواهان‌، فرشتگان‌ نگهبانند «و میان‌شان ‌به ‌حق‌ داوری‌ گردد» یعنی‌: میان‌ بندگان‌، به‌ عدل‌ و راستی‌ حکم‌ می‌شود «و مورد ستم‌ قرار نگیرند» یعنی‌: از ثواب‌شان‌ کاسته‌ نمی‌شود و در عذابی‌ که‌ مستحق‌ آنند، افزوده‌ نمی‌شود و جزایشان‌ به‌اندازه‌ اعمال‌شان‌ داده‌ می‌شود.

﴿وَوُفِّیَتۡ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا یَفۡعَلُونَ٧٠

«و هر کسی‌ جزای‌ آنچه‌ که‌ کرده‌ است» از خیر و شر «به ‌تمام‌ می‌یابد و خدا به‌ آنچه ‌می‌کنند» بندگان‌ در دنیا «داناتر است» لذا نه‌ به‌ نویسنده‌ای‌ نیاز دارد، نه‌ به‌ حساب‌گر و نه‌ به‌ شاهدی‌. پس‌ دلیل‌ این‌که‌ نامه‌ اعمال‌ در میان‌ نهاده‌ می‌شود و پیامبران‌  علیهم السلام  و گواهان‌ آورده‌ می‌شوند، فقط این‌ است‌ که‌ حجت‌ تکمیل‌ گردد و عذر از میان‌ برداشته‌ شود.

﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَتۡلُونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِ رَبِّکُمۡ وَیُنذِرُونَکُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰکِنۡ حَقَّتۡ کَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٧١

«و کافران‌ گروه‌گروه» یعنی‌: در گروههای‌ جداگانه‌ و متفرق‌، بعضی‌ به‌ دنبال ‌بعضی‌ «به‌سوی‌ جهنم‌ رانده‌ شوند» و برای‌ هر گروهی‌ رهبری‌ است‌ که‌ رأس‌ آنان‌ در کفر و دعوت‌کننده‌ آن‌ها به‌سوی‌ آن‌ بوده‌ است‌ «تا چون‌ بدان‌ رسند، درهای‌ آن ‌گشوده‌ گردد» یعنی‌: به‌ مجرد این‌که‌ به‌ دوزخ‌ می‌رسند، بی‌ هیچ‌ درنگی‌ به‌ آن‌ درآورده‌ می‌شوند. و دوزخ‌ هفت‌ در دارد «و نگهبانانش» یعنی‌: فرشتگان ‌نگهبان‌ دوزخ‌ و کارپردازان‌ آن‌ «به‌ آنان‌ گویند: مگر فرستادگانی‌ از خودتان» یعنی‌: از جنس‌ خودتان‌ «بر شما نیامدند که‌ آیات‌ پروردگارتان‌ را» که‌ آن‌ را بر شما نازل‌کرده‌ بود «بر شما بخوانند و از ملاقات‌ این‌ روزتان» که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌اید «شما را هشدار دهند؟» بیضاوی‌ می‌گوید: «این‌ سؤال‌ فرشتگان‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ قبل ‌از فرستادن‌ شریعت‌، تکلیفی‌ بر بندگان‌ نیست‌ بدان‌ جهت‌ که‌ فرشتگان‌، این‌ سؤال‌ سرزنش‌بار خود را به‌ آمدن‌ پیامبران‌  علیهم السلام  و رساندن‌ کتاب‌ الهی‌ به‌ آنان‌، معلل ‌ساختند». «گویند: چرا» یعنی‌: پیامبران‌  علیهم السلام  آیات‌ الهی‌ را برای‌ ما آوردند و مارا از عذابی‌ که‌ در چنین‌ روزی‌ با آن‌ روبرو خواهیم‌ شد، بیم‌ و هشدار نیز دادند «ولی‌ حکم‌ عذاب‌ بر کافران‌ واجب‌ آمد» یعنی‌: این‌ کفر ما بود که‌ ما را به‌ چنین‌ حال ‌و روزی‌ در افگند. پس‌ چون‌ این‌ اعتراف‌ را می‌کنند:

﴿قِیلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٢

«گفته‌ می‌شود: از دروازه‌های‌ دوزخ» که‌ برای‌ شما بازگردانیده‌ شده‌ «درآیید. جاودانه‌ درآن‌ بمانید» برای‌ شما از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در آن‌ جاودانگی‌ مقدر شده‌ است‌ «وه‌! چه‌ بد است‌ منزلگاه‌ متکبران» یعنی‌: دوزخ‌ چه‌ بد منزلگاه‌ همیشگی‌ای‌ برای‌ آن‌هاست‌.

﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِینَ٧٣

«و کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، گروه‌گروه‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ شوند» یعنی‌: فرشتگان‌ ایشان‌ را همراه‌ با اعزاز و تشریف‌ و تکریم‌ ـ بر مبنای ‌تفاوت‌ مراتبشان‌ در شرف‌ و برتری‌ درجه‌ ـ به‌ سوی‌ بهشت‌ راهنمایی‌ می‌کنند. ابن‌کثیر می‌گوید: «آن‌ها را سوار بر اسب‌هایی‌ نجیب‌ ـ با نهایت‌ اعراز و اکرام‌ ـ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند». «تا چون‌ بدان‌ رسند، در حالی‌ که‌ درهای‌ آن‌ گشوده‌ شده ‌است» برای‌ استقبال‌شان‌ «و نگهبانان‌ آن‌ به‌ ایشان‌ می‌گویند: سلام‌ بر شما» یعنی‌:شما از هرگونه‌ آفتی‌ به‌ سلامت‌ هستید «پاک‌ شدید» در دنیا و به‌ پلیدیهای‌ شرک‌ و معاصی‌ آلوده‌ نگشتید. یا معنی‌ این‌ است‌: خوش‌ آمدید «به‌ آن» یعنی‌: به‌ بهشت‌؛ «درآیید جاودانه» که‌ در آن‌ نه‌ مرگی‌ به‌ شما می‌پیوندد و نه‌ فنایی‌.

سبب‌ این‌که‌ درهای‌ جهنم‌ پس‌ از رسیدن‌ دوزخیان‌ به‌ آن‌ باز ساخته‌ می‌شود در حالی‌که‌ با رسیدن‌ بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ درهای‌ آن‌ از قبل‌ به‌رویشان‌ باز گردیده‌ است‌؛ همانا اعزاز و اکرام‌ و احترام‌ بهشتیان‌ است‌. پس‌ این‌ تعبیر مفید این‌ پیام‌ است‌ که ‌بهشت‌ از قبل‌، انتظار وصولشان‌ را می‌کشد، بدین‌ جهت‌، در باب‌ ورود بهشتیان‌ به‌بهشت‌، حرف‌ «و» در ﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا اضافه‌ شد تا این‌ معنی‌ را برساند. چنان‌که ‌در تفسیر «المنیر» آمده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «من‌ اولین‌ کسی‌ هستم که‌ در بهشت‌ را می‌کوبد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «از شما هیچ‌ کسی‌ نیست‌ که‌ وضو گرفته‌ و وضوی‌ خویش‌ را کامل‌ می‌گرداند، سپس‌ می‌گوید: أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده و رسوله؛ جز این‌که‌ هر هشت‌ در بهشت‌ به‌روی‌ او باز ساخته‌ می‌شود تا از هر دری‌ که‌ می‌خواهد، به‌ آن‌ وارد شود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ هردو لنگه‌ در از درهای‌ بهشت‌، به‌ اندازه‌ مسیر چهل‌ سال‌ راه‌ است‌».

 ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَیۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ٧٤

«و گویند» بهشتیان‌ «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ وعده‌اش‌ را در حق‌ ما راست‌ گردانید» با برانگیختن‌ مجدد و پاداش‌ دادنمان‌ به‌ بهشت‌ «و سرزمین‌ را به‌ ما میراث‌ داد» یعنی‌: سرزمین‌ بهشت‌ را. گویی‌ بهشت‌ از دیگران‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ و آن‌ها مالک‌ آن ‌شده‌ و در آن‌ تصرف‌ کرده‌اند. آری‌! در حدیث‌ شریف‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ اهل‌ بهشت ‌از اهل‌ دوزخ‌ جایگاه‌هایشان‌ را در بهشت‌ به‌ میراث‌ می‌برند اما اهل‌ دوزخ‌ از اهل ‌بهشت‌ جایگاه‌هایشان‌ را در دوزخ‌ به‌ میراث‌ نمی‌برند. «از هر جای‌ آن‌ بهشت‌ که‌بخواهیم‌، جای‌ می‌گیریم» یعنی‌: در آن‌، هر چه‌ از منازل‌ بخواهیم‌ و در هرجا که‌ بخواهیم‌، برمی‌گیریم‌ «چه‌ نیک‌ است‌ پاداش‌ عمل‌کنندگان» یعنی‌: بهشت‌ به‌ عنوان ‌پاداش‌ عمل‌کنندگان‌، چه‌ نیکو پاداشی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «کلید بهشت‌ لا اله الا الله است‌».

﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ حَآفِّینَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِیلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٥

«و فرشتگان‌ را می‌بینی‌ که‌ پیرامون‌ عرش» یعنی‌: در حالی‌که‌ آن‌ را در میان‌ گرفته‌ و بدان‌ احاطه‌ کرده‌اند؛ «همراه‌ با ستایش‌، پروردگارشان‌ را تسبیح‌ می‌گویند» یعنی‌: در حالی‌ عرش‌ را در میان‌ گرفته‌اند که‌ سپاسگزارانه‌ و حمدگویان‌، تسبیح‌ او را بر زبان‌ دارند و می‌گویند: «سبحانالله و بحمده». «و میان‌شان» یعنی‌: میان ‌پیامبران‌  علیهم السلام  و امت‌هایشان‌، یا میان‌ اهل‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ «به‌ حق‌ حکم ‌می‌شود» با وارد نمودن‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ بهشت‌ و بعضی‌ از آن‌ها به‌ دوزخ‌. امام ‌رازی‌ گفته‌ است‌: «یعنی‌ میان‌ فرشتگان‌ به‌ حق‌ حکم‌ می‌شود». «و گفته‌ می‌شود: ستایش‌ خدایی‌ را که‌ پروردگار عالمیان‌ است» گویندگان‌: مؤمنان‌ بهشتی‌ای‌ هستند که ‌خدای‌  عزوجل ‌ را در برابر داوری‌ به‌ حقی‌ که‌ میان‌ ایشان‌ و اهل‌ دوزخ‌ کرده‌ است‌، ستایش‌ می‌گویند. به‌قولی‌: گویندگان‌ فرشتگانند که‌ خدای‌  عزوجل ‌ را بر عدالت ‌وی‌ در حکمش‌ و داوری‌ حق‌ وی‌ در میان‌ بندگانش‌ و بر به ‌پایان ‌رساندن‌ وی‌ کار را ـ با درآوردن‌ اهل‌ بهشت‌ به‌ منازل‌شان‌ و اهل‌ دوزخ‌ به‌ منازل‌شان‌ ـ ستایش ‌می‌گویند.

 




[1]- نگاه‌؛ سوره‌ «انعام/‌143».

[2]- این‌ حدیث‌ شریف‌ با اختصار نقل‌ شد.