تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مؤمنون


مکی و ۱۱۸ آیه است.

آیه‌ی ۱-۱۱:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١[المؤمنون: ۱]. «مسلّماً مؤمنان پیروز و رستگارند».

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢[المؤمنون: ۲]. «کسانی‌که در نمازشان فروتن و خاشع هستند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣[المؤمنون: ۳]. «و کسانی که از کردار بیهوده و گفتار یاوه و پوچ روی گردانند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ٤[المؤمنون: ۴]. «و کسانی‌که زکات را پرداخت می‌کنند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥[المؤمنون: ۵]. «و آنان‌که شرمگاه‌هایشان را پاک نگاه می‌دارند».

﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٦[المؤمنون: ۶]. «مگر در مورد همسران یا کنیزان خود، که در این صورت سزاوار نکوهش نیستند».

﴿فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧[المؤمنون: ۷]. «پس هر کس فراتر از این را بجوید، اینان همان تجاوز کارانند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٨[المؤمنون: ۸]. «و کسانی که امانت‌ها و پیمانهایشان را رعایت می‌کنند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٩[المؤمنون: ۹]. «و کسانی‌که به نمازهایشان پایبنداند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ١٠[المؤمنون: ۱۰]. «آنان همان وارثان هستند».

﴿ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ١١[المؤمنون: ۱۱]«کسانی‌که بهشت برین را به دست می‌آورند، و آنان در آن جاودانه‌اند».

خداوند با یاد کردن بندگان مؤمن خود و بیان موفقیت و رستگاری آنها، و این‌که چگونه به آن می‌رسند، یاد آنها را گرامی می‌دارد، و آنان‌را ستایش می‌نماید، و در ضمن مردم را تشویق و تحریک می‌کند تا خود را به صفت‌های آنان متصف کنند، پس بنده باید وضعیت خود و دیگران را با این آیات بسنجد، که از این طریق ضعف و قوت ایمان خود و دیگران را می‌داند.

پس خداوند فرمود: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١مؤمنان که به خداوند ایمان آورده‌اند و پیامبران را تصدیق نموده‌اند، رستگار و موفق شده و همۀ آنچه را که یک انسان سعادتنمد به دنبال آن است، به دست آورده‌اند. یکی از صفت‌های کمال آنان این است که ﴿فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ. در نمازشان فروتن هستند. خشوع و فروتنی در نماز یعنی حضور قلب در برابر خداوند، و به خاطر آوردن نزدیکی او، که از این طریق دل مؤمن و جانش آرام می‌گیرد، و سکونت می‌یابد، و کمتر به این سو و آن سو توجه می‌نماید، و مؤدبانه در پیشگاه پروردگارش می‌ایستد، و همۀ آنچه را که می‌گوید انجام می‌دهد، و به خاطر می‌آورد، و از اول نمازش تا آخر آن بدان توجه دارد، و با این کار وسوسه‌ها و افکار بی‌ارزش را از خود دور می‌گرداند، و این روح نماز، است و مقصود و هدف از نماز همین است. و این چیزی است که برای بنده نوشته می‌شود. پس نمازی که خشوع و فروتنی و حضور قلب در آن نباشد چنانچه قابل قبول باشد و صاحبش بر آن پاداش یابد، پاداش آن به اندازه‌ای است که قلب از آن تعقل کند و بفهمد.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ٣و کسانی که از گفتن سخن بی‌فایده و بیهوده روی می‌گردانند چون به آن علاقه ندارند، و می‌خواهند نفس خود را از آن پاک بدارند، و هر گاه بر گفتار و کردار بیهوده‌ای گذر کنند با کرامت و به بهترین وجه از کنار آن می‌گذرند. و وقتی آنها از گفتار بیهوده روی گردان هستند از حرام نیز به طریق اولی روی می‌گردانند، و هر گاه انسان بتواند زبانش را کنترل کند قطعاً می‌تواند کارش را نیز کنترل نماید، و اختیارش در دست خودش خواهد بود، چنانکه پیغمبر صبه معاذ بن جبل آنگاه که او را به چند چیز توصیه نمود، فرمود: آیا تو را به ملاک همۀ این‌ها خبر دهم؟ گفتم: «آری، ای پیامبر خدا!» پس پیامبر زبان خودش را گرفت و فرمود: «این زبانت را کنترل کن». پس یکی از صفات پسندیدۀ مؤمنان این است که زبان خود را از گفته‌های بیهوده و سخن‌های حرام کنترل نمایند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ٤و کسانی که زکات همۀ اموال‌شان را می‌پردازند و با پرداخت زکات، خودشان را از آلودگی‌های اخلاقی و کارهای زشت که نفس با ترک گفتن و پرهیز کردن از آن پاکیزه می‌گردد پاکیززه می‌نمایند. پس آنان عبادت پروردگار را به خوبی و نیکی و با فروتنی در نماز انجام می‌دهند و با پرداخت زکات با بندگان خدا نیکی می‌کنند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥و کسانی‌که شرمگاه‌هایشان را از ارتکاب زنا پاک می‌دارند. و از کمال حفاظت شرمگاه این است که انسان از آنچه آدمی را به زنا فرا می‌خواند مانند نگاه کردن و دست زدن و غیره پرهیز نماید. پس آنها شرمگاه‌هایشان را حفظ می‌نمایند. ﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٦مگر از همسران یا کنیزان خود، که با آنان همبستر شده و نزدیکی می‌کنند، و در این رهگذر سزاوار ملامت و نکوهشی نیستند، چون خداوند همسران و کنیزان را برایشان حلال نموده است.

﴿فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَپس هرکس غیر از همسر و کنیز را برای اشباغ غریزۀ جنسی خود بجوید ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَچنین افرادی از آنچه خداوند حلال نموده است تجاوز کرده و به‌سوی حرام رفته، و بر ارتکاب محارم الهی جرأت نموده‌اند. این آیه بر حرمت «متعه» دلالت می‌نماید، چون زنی که با ازدواج موقت همسر قرار می‌گیرد، همسر حقیقی نیست که هدف نگاه داشتن و زندگی کردن با وی باشد، و کنیز هم نمی‌باشد، و حرام بودن ازدواج با زنی که به قصد حلال کردن وی برای شوهر قبلی‌اش انجام می‌گیرد، به همین خاطر است. و ﴿أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡبر این دلالت می‌نماید که شرط حلال بودن کنیز این است که شش دانگ کنیز در ملکیت او باشد. پس اگر نیمی یا بعضی از کنیز در ملکیت او بود برایش حلال نیست، چون در ملکیت او قرار ندارد، بلکه این کنیز در ملکیت او و کسی دیگر قرار دارد. پس همانطور که جایز نیست یک زن آزاد دو تا شوهر داشته باشد، نیز جایز نیست با یک کنیز دو آقا و ارباب رابطۀ زناشویی مشترک داشته باشند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٨و کسانی که امانت‌ها و پیمان‌هایشان را رعایت می‌کنند. یعنی آن را حفاظت می‌کنند و به آن پایبند هستند، و برای اجرای آن می‌کوشند. این شامل همۀ ‌امانت‌ها است، امانت‌هایی که حق خداوند هستند، و امانتهایی که حق بندگان خدا می‌باشند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُ[الأحزاب: ۷۲]. «بدون شک ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه نمودیم، پس ابا ورزیدند و از آن هراسیدند، و انسان آن را به دوش گرفت».

پس همۀ چیزهایی که خداوند بر بنده‌اش واجب نموده امانت است و باید کاملاً آنها را انجام دهد و حفظ نماید. همچنین امانتهایی که انسان‌ها بر دوش یکدیگر می‌گذارند، مانند مال‌هایی که به امانت داده می‌شود، و رازهایی که بطور امانت با کسی در میان نهاده می‌شود، و امثال آن. پس بنده باید هر دو امانت را ادا نماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا [النساء: ۵۸]. «همانا خداوند به شما فرمان می‌هد که امانتها را به اهل آن بسپارید». همچنین شامل عهد و پیمانی است که به بندگان با یکدیگر می‌بندند و بنده باید به آن وفادار باشد، که عهد‌شکنی حرام است.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٩و کسانی که همواره و همیشه نمازهایشان را در اوقات معین و با شرایط و ارکان آن انجام می‌دهند. پس خداوند آنها را ستایش نمود که در نماز فروتنی می‌نمایند و بر آن مواظبت می‌کنند، و اصولا نماز بدون این دو حالت نماز محسوب نمی‌شود. پس کسی که همیشه نماز می‌خواند اما بدون فروتنی و حضور قلب، یا این‌که نمار را با فروتنی و خشوع می‌خواند اما بدون محافظت و مواظبت بر آن، چنین کسانی قابل نکوهش و سرزنش می‌باشند، و کارشان ناقص است.

﴿أُوْلَٰٓئِکَکسانی‌که دارای این صفت‌ها هستند، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ١٠ ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَوارثان‌اند که بهشت برین، و فردوس را که بالاترین و بهترین جای بهشت است به دست می‌آورند، چون آنها دارای بالاترین صفات نیک و خیر بوده‌اند. و بیا منظور از فردوس همۀ بهشت است، تا عموم مؤمنان با درجات و مراتب مختلفشان هر یک به اندازۀ خودش در آن داخل شوند. ﴿هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَآنان در آن جاودانه‌اند، از آن رنجیده و خسته نمی‌شوند، و دل‌شان نمی‌خواهد که به جای دیگر برده شوند، چون بهشت کامل‌ترین و برترین نعمت‌های را در بر دارد، و هیچ چیزی در آن نیست که صفا و زیبایی آن را مکدر نماید.

آیه‌ی ۱۲-۱۶:

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِینٖ١٢[المؤمنون: ۱۲]. «و به‌راستی که انسان را از گلی برداشته شده از تمام زمین آفریده‌ایم».

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِی قَرَارٖ مَّکِینٖ١٣[المؤمنون: ۱۳]. «سپس او را به صورت نطفه‌ای در قرارگاه استوار قرار دادیم».

﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَکَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِینَ١٤[المؤمنون: ۱۴]. «سپس نطفه را به خونی بسته تبدیل کردیم، و آنگاه خون بسته را به شکل قطعه گوشتی به اندازه‌ی آنچه که جویده می‌شود در آوردیم، و از این تکه گوشت جویده شده استخوان‌هایی ساختیم، و بعد بر استخوان‌ها گوشت پوشانیدیم، و از آن پس او را (به) آفرینش دیگری آفریدیم، پس بزرگ است خداوند بهترین آفرینندگان».

﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ١٥[المؤمنون: ۱۵]. «بعد از آن قطعاً شما خواهید مُرد».

﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ١٦[المؤمنون: ۱۶]. «سپس شما در روز قیامت حتماً برانگیخته خواهید شد».

خداوند در این آیات مراحل آفرینش انسان را از ابتدای خلقتش تا جایی که سرنوشتش به آن منتهی می‌گردد بیان می‌نماید، پس ابتدا از خلقت پدر بشریت آدم ÷سخن گفت و این‌که او را از یعنی از گلی آفرید که از تمام زمین برداشته شده است. بنابر این فرزندانش همانند زمین برخی پاکیزه و خوب، و برخی بد هستند، و برخی نرم و برخی سخت می‌باشند، و برخی در میان این دو قرار دارند. ﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَسپس انسان را به صورت نطفه قرار دادیم، نطفه‌ای که از میان سینۀ زن و کمر مرد بیرون می‌آید. سپس ﴿فِی قَرَارٖ مَّکِینٖدر قرارگاهی استوار و محکم که رحم مادر است قرار گیرد که از فاسد شدن مصون می‌ماند.

﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗسپس نطفه‌ای را که قبلاً در رحم قرار داده بودیم بعد از گذشت چهل روز به شکل خون بسته‌ای در آوردیم. ﴿فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗسپس خون بسته را بعد از گذشت چهل روز به صورت قطعه گوشتی کوچک به اندازه‌ی آنچه که جویده می‌شود در آوردیم. ﴿فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗاسپس مضغه را تبدیل به استخوان سختی نموده‌ایم و به میزان نیاز بدن گوشت را در لابلای آن قرار دادیم. «فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًـا» سپس گوشت را پوششی برای استخوان‌ها قرار دادیم، و این در چهل روز سوم انجام می‌شود. ﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَو از آن پس او را به آفرینش دیگری آفریدیم که روح در آن دمیده می‌شود، پس آن موجود جامد و بی‌جان تبدیل به موجود زنده می‌گردد.

﴿فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِینَپس والا و دارای خیر فراوان است خداوند، که بهترین آفریننده می‌باشد. ﴿ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِینٖ٧ ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِینٖ٨ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٩[السجدة: ۷-۹]. «خدایی که هر چیزی را نیکو آفریده، و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد، سپس نسل او را از چکید، آبی پست مقرر نمود، آنگاه او را از اندامی درست برخوردار کرد، و از روح خود در وی دمید، و برای شما گوش و چشمان و دلها قرار داد، چه اندک سپاس می‌گذارید!».

پس همۀ آفرینش او زیباست، و انسان بهترین و زیباترین آفریده‌های اوست، بلکه به طور مطلق از همۀ مخلوقات بهتر است، چنان که خداوند متعال فرموده است: [التین: ۴]. ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِیٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِیمٖ٤[التین: ۴]. «به‌راستی که انسان را در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریده‌ایم».

﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ١٥بعد از آفرینش و دمیده شدن روح در بدن شما، در مرحله‌ای دیگر خواهید مرد.

﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ١٦سپس شما در روز قیامت برانگیخته شده و طبق اعمال بد و نیکتان سزا و جزا خواهید شد خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن یُتۡرَکَ سُدًى٣٦ أَلَمۡ یَکُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِیّٖ یُمۡنَىٰ٣٧ ثُمَّ کَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨ فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَیۡنِ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣٩ أَلَیۡسَ ذَٰلِکَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠[القیامة: ۳۶-۴۰]. «آیا انسان چنین می‌پندارد که رها می‌شود؟ آیا او قبلاً نطفه‌ای نبود که در رحم ریخته می‌شود؟ سپس به خون بسته‌ای تبدیل شد، سپس خداوند بعد از آن او را آفریده و مرتب نمود، و از آن دو نر و ماده را قرار داد. آیا این (آفریننده و خالق) توانایی ندارد که مرده‌ها را زنده گرداند».

آیه‌ی ۱۷-۲۰:

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَکُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِینَ١٧[المؤمنون: ۱۷]. «و به راستی بر فرازتان هفت آسمان آفریدیم، و ما هرگز از آفرینش غافل نبوده‌ایم».

﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَسۡکَنَّٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ١٨[المؤمنون: ۱۸]. «و از آسمان آبی را به اندازه فرو فرستادیم، و آن‌را در زمین ماندگار نمودیم، و بی‌گمان ما بر از میان بردنش تواناییم».

﴿فَأَنشَأۡنَا لَکُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَٰبٖ لَّکُمۡ فِیهَا فَوَٰکِهُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ١٩[المؤمنون: ۱۹]. «ما به وسیلۀ این آب نخلستان‌ها و تاکستان‌ها را برای شما پدید آوردیم، و شما در آنجا میوه‌های بسیاری دارید، و از آن می‌خورید».

﴿وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَیۡنَآءَ تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓکِلِینَ٢٠[المؤمنون: ۲۰]. «و همچنین با آن درختی پدیدار کردیم که در کوه طور سینا می‌روید (و) روغن و نان خورشی برای خورندگان بر می‌آورد».

وقتی خداوند آفرینش انسان را بیان کرد، جایگاه وی و فراوانی نعمت‌هایی را که به او ارزانی داشته است بیان داشت و فرمود: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَکُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَو بر فرازتان هفت آسمان قرار دادیم. هفت آسمان که هر یک برفراز دیگری است، و آسمان با ستارگان و خورشید و ماه آراسته شده، و منافع و مصالح زیادی برای بندگان در آن نهفته است. ﴿وَمَا کُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِینَو ما از آفرینش غافل نبوده‌ایم، پس همانطور که همۀ پدیده‌ها را آفریده‌ایم، علم و آگاهی ما نیز همۀ آنچه ر که آفریده‌ایم احاطه نموده است. پس ما از هیچ مخلوقی غافل نیستیم و آن‌را فراموش نخواهمی کرد، و مخلوقی را نمی‌آفرینیم که آن را ضایع کرده و به فراموشی بسپاریم. و از آسمان غافل نیستیم که بر زمین بیافتند و ذره‌ای را در تاریکیها و میان امواج دریاها و در گوشه‌های فلاتها فراموش نمی‌کنیم. و هیچ جنبده‌ای نیست مگر این‌که روزی او به عهدۀ خدا می‌باشد، و محل زیست و محل دفن آن را می‌داند.

در بسیاری از جاها خداوند از آفرینش و آگاهی و علم خویش یکجا سخن گفته است. مانند این‌که می‌فرماید: ﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤[الملک: ۱۴]. «آیا کسی که آفریده است، نمی‌داند، حال آنکه او باریک بین و آگاه است؟!».

﴿بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِیمُ[یس: ۸۱]. «آری! و او آفرینندۀ آگاه است»، چون آفرینش مخلوقات از بزرگ‌ترین دلایل عقلی است که بر علم و آگاهی آفریننده و فرزانگی او دلالت می‌نماید.

﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢو از آسمان آبی را به اندازه فرو فرستادیم که روزی شما و چهارپایانتان در آن است. آن را به اندازه فرو می‌فرستد که شما را کفایت کند، پس آن را چنان کم نازل نمی‌کند که ساکنان زمین تلف شوند، و بر اثر کبمود آن درختان و گیاهان پژمرده گردند، بلکه به مقدار نیاز آن را فرو می‌فرستد. سپس آن را بند می‌آرد، زیرا اگر همیشه ببارد زیان‌آور خواهد بود.

﴿فَأَسۡکَنَّٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِو آن را در زمین ماندگار نمودیم. یعنی آب را بر زمین فرو فرستادیم، پس آب در آن جای گرفت و ماندگار شد، و به قدرت خداوند گیاهان همگون از زمین بیرون می‌آیند. و نیز آن را در بطن زمین آمادۀ شرب و بهره‌برداری می‌کند، آب چنان به قعر زمین فرو نمی‌رود که قابل دسترسی نبوده و رسیدن به آن ممکن نباشد. ﴿وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَو بی‌گمان ما بر از میان بردنش تواناییم، به این صورت که آن را از آسمان فرو نفرستیم، یا آن را فرو بفرستیم اما آب به عمق زمین فرو رود، به گونه‌ای که دسترسی به آن ممکن نباشد، یا هدف از آن محقق نشود. و در اینجا خداوند بندگانش را آگاه نمود و تذکر می‌دهد که سپاس او را ر نعمتش به جای آورند و فقدان آب را تصور کنند که در آن حالت چه زیانی متوجه انسان‌ها می‌شود! مانند این‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُکُمۡ غَوۡرٗا فَمَن یَأۡتِیکُم بِمَآءٖ مَّعِینِۢ٣٠[الملک: ۳۰]. «بگو: به من خبر دهید، اگر آبتان فرو نشیند چه کسی برایتان آبی روان می‌آورد؟».

﴿فَأَنشَأۡنَا لَکُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَٰبٖو به وسیلۀ این آب باغهایی از انگور و خرما آفریده‌ایم و پدید آورده‌ایم. خداوند متعال این دو نوع درخت را به طور ویژه بیان کرد، با این‌که به وسیلۀ آب درختانی دیگر نیز پدید می‌آیند، اما درخت خرما و انگور دارای فضیلت و منافعی هستند که از دیگر درختان بالاترند، بنابر این به صورت عام نیز فرمود: ﴿لَّکُمۡ فِیهَابرای شما در این باغها، ﴿فَوَٰکِهُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَمیوه‌های زیادی هست، و از آن می‌خورید، میوه‌هایی از قبیل انجیر و لیمو و انار و سیب و غیره.

﴿وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَیۡنَآءَو درختی که در کوه طور سینا می‌روید، و آن درخت زیتون است. و به صورت ویژه بیان شده است، چون در جای خاصی در سرزمین شام می‌روید، و منافعی دارد که برخی از آن در فرمودۀ الهی بیان شده است: ﴿تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓکِلِینَدارای روغن است، که بیشتر برای روشن کردن چراغها از آن استفاده می‌شود، و نان خورشی برای خورندگان است و نیز منافعی دیگر دارد.

آیه‌ی ۲۱-۲۲:

﴿وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ٢١[المؤمنون: ۲۱]. «و به راستی برایتان در چهارپایان عبرتی است، از آنچه در شکم آن‌ها‌ست به شما می‌نوشانیم، و در آنها برایتان منافعی فراوان است، و از آن می‌خورید».

﴿وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ٢٢[المؤمنون: ۲۲]. «و بر آنها و بر کشتی‌ها حمل می‌شوید».

یکی از نعمت‌های خداوند بر شما این است که چهارپایانی از قبیل شتر و گاو و گوسفند را برایتان مسخر نموده است، و در آنان عبرتی است برای آنان که عبرت می‌آموزند، و منافعی است برای آنها که عبرت می‌آموزند، و منافعی است برای آنها که فایده می‌گیرند. ﴿نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَااز شکم آن چهارپایان شیر به شما خالص و گوارا برایتان بیرون می‌آوریم. ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ کَثِیرَةٞو در آن برایتان منافع فراوان است، که از پشم و مو و کرک آن استفاده می‌کنید، و از پوست و موی آنها خانه می‌سازید که در حضر و سفر، نقل و انتقال آن راحت و سبک است. ﴿وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَو از آن بهترین خوردنیها را از قبیل گوشت و چربی می‌خورید.

﴿وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَو حیوانات خشکی به مثابۀ کشتی شما هستند، در اختیار شما قرار دارند و بارهای سنگین خود را توسط آنها از سرزمینی به سرزمین دیگر حمل نموده، و می‌رسانید، که اگر حیوانات نبودند جز با سختی و دشواری نمی‌توانستید آن را بدانجا برسانید. و نیز در دریا کشتی‌ها را قرار داده که شما و کالاهایتان را حمل می‌نماید.

پس خداوندی که این نعمت‌ها را به شما بخشیده و انواع احسان و نیکی را در حق شما نمودۀ، و خیر فراوان را به‌سوی شما سرازیر کرده است، سزاوار است تا کمال سپاس و شکرش به جای آورده شود و به‌طور کامل مورد ستایش قرار گیرد. شایستۀ است که در پرستش او بکوشید و نعمت‌هایش را در راستای ارتکاب گناه و نافرمانی به کار نبرید.

آیه‌ی ۲۳-۳۰:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٢٣[المؤمنون: ۲۳]. «و به راستی نوح را به‌سوی قومش فرستادیم پس گفت:‌ای قوم من! خداوند را بپرستید، شما هیچ معبود حقیقی جز او ندارید. آیا (از عذاب خداوند و زوال نعمت او) نمی‌ترسید؟!».

﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤[المؤمنون: ۲۴]. «پس اشرافی از قومش که کافر بودند، گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نیست، می‌خواهد بر شما برتری یابد، اگر خداوند می‌خواست حتماً فرشتگانی می‌فرستاد، ما چنین چیزی را از پدران پیشین خود نشنیده‌ایم».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ٢٥[المؤمنون: ۲۵]. «او جز شخصی نیست که در خود جنونی دارد، پس تا مدتی دربارۀ او صبر کنید».

﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ٢٦[المؤمنون: ۲۶]. «(نوح) گفت: پروردگارا! چون مرا تکذیب می‌کنند یاری‌ام کن».

﴿فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ فَٱسۡلُکۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ مِنۡهُمۡۖ وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ٢٧[المؤمنون: ۲۷]. «پس به او وحی کردیم که زیر نظر و فرمان ما کشتی را بساز، پس هرگاه فرمان ما صادر شد و آب از تنور بر جوشید، بلافاصله از همۀ حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن و خانواده‌ات را نیز سوارکن، مگر کسی از آنان که وعدۀ (حق) از پیش بر او مقرر شده است، و دربارۀ کسانی که ستم ورزیده‌اند با من سخن مگو، بی‌گمان آنان غرق شدنی‌اند».

﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ فَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٨[المؤمنون: ۲۸]. «پس چون تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدید) و استقرار یافتید، بگو: ستایش خداوندی را سزا است که ما را از گروه ستمکاران رهایی بخشید».

﴿وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلٗا مُّبَارَکٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ٢٩[المؤمنون: ۲۹]. «و بگو: پروردگارا! مرا در منزلی پرخیر و برکت فرود آور، و تو بهترین فرود آورندگانی».

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ وَإِن کُنَّا لَمُبۡتَلِینَ٣٠[المؤمنون: ۳۰]. «قطعاً در این نشانه‌هایی است، و به طور مسلم (ما بندگان خود را) آزمایش می‌نماییم».

خداوند متعال از رسالت بنده و پیامبرش نوح ÷سخن به میان می‌آورد که اولین پیامبری است که خداوند به‌سوی اهل زمین فرستاده است. پس خداوند او را به‌سوی قومش فرستاد که بت‌هایی را پرستش می‌کردند، و آنها را به پرستش و عبادت خداوند یکتا دستور داد و فرمود: ﴿یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ[الأعراف: ۵۹]. ای قوم من! عبادت را خالصانه برای خداوند انجام دهید، چون تنها عبادت خالص مورد قبول خداوند می‌باشد.

﴿مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُشما معبود به حقی جز او ندارید. در اینجا خداوند معبودهای دیگر را باطل قرار داده و الوهیت را برای خویش ثابت می‌نماید، زیرا او آفریننده و روزی دهنده است، خدایی که کمال مطلق از آن اوست و غیر از او هر کس که باشد بر سر خوان کریمانۀ او روزی می‌خورد. ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَآیا از پرستش بتها باز نمی‌آیید؟ بت‌هایی به شکل و سیمای مردمان صالح درست شده بودند و آنها به همراه خداوند آنان را عبادت می‌کردند، پس نوح آشکارا و پنهانی و شب و روز به دعوت دادن آنها پرداخت و دعوتش را تا نهصد و پنجاه سال ادامه داد، اما این کار جز به سرکشی و نفرت قوم او نمی‌افزود.

﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡاشراف و سران کافر قوم در قالب مخالفت با پیامبرشان نوح و بر حذر داشتن مردم از پیروی از او گفتند:‌این مرد جز انسانی همچون شما نیست، و هدفش از ادعای نبوت و پیامبری این است که بر شما برتری یابد و از او پیروی کنید، و گرنه او چه برتری بر شما دارد، حال آنکه از نوع شما و یک انسان است؟! و این مخالفت همواره در میان تکذیب کنندگان پیامبران وجود داشته است.

و خداوند بر زبان پیامبرانش جواب کاملی به این اعتراض داده است، آنجا که آنها به پیامبرانشان گفتند: ﴿إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٖ١٠ قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِ[إبراهیم: ۱۰-۱۱]. «شما جز انسان‌هایی همانند ما نیستید، و می‌خواهید ما را از آنچه که پدران و نیاکانمان پرستش می‌کردند باز دارید، پس اگر راست می‌گویید دلیل آشکاری برای ما بیاورید. پیامبران‌شان گفتند: (درست است) ما جز انسان‌هایی مانند شما نیستیم، اما خداوند بر هرکس از بندگانش که بخواهد منت می‌گذارد».

پس آنها خبر دادند که این رسالت و نبوت، فضل و منت خداوند است، و شما نمی‌توانید دایرۀ فضل و منت خداوند است، و شما نمی‌توانید دایرۀ فضل او را تنگ کنید و او را از رساندن فضلش به ما بازدارید. و در اینجا گفتند: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗاگر خداوند می‌خواست فرشته‌ای را فرو می‌فرستاد و این نیز با مشیت خدا تعارض دارد و باطل است، چون خداوند اگر می‌خواست فرشته‌ای را فرو می‌فرستاد، اما خداوند فرزانه و مهربان است، و حکمت و رحمت او اقتضا می‌نماید که پیامبر از جنس و نوع انسان‌ها باشد، و چون مردم توانایی گفتگو با فرشتگان را ندارند باید فرستادۀ خدا از جنس مردم باشد، زیرا در غیر این صورت کار بر ایشان مشتبه می‌شد.

و آنها می‌گفتند: ﴿مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَما در میان پدران و نیاکان خود نشنیده‌ایم که پیامبری فرستاده شود. آنها گفتند: نشنیده‌ایم که در میان پدران و پیشینیانمان پیامبری فرستاده شده باشد. و این جای تعجب ندارد، زیرا از گذشته آگاهی ندارند، پس آنها نباید بی‌خبری و جهالت خویش را دلیلی برای خود قرار بدهند. به فرض این‌که خداوند پیامبری را به میان گذشتگان آنان نفرستاده باشد، دو حالت متصور است: یا آنها بر هدایت بوده‌اند، که در این صورت نیازی به فرستادن پیامبر نبوده است، و یا گمراه بوده‌اند، پس در این صورت باید خداوند را ستایش نمایند که چنین نعمتی را به آنها اختصاص داده، نعمتی که به پدرنشان نرسیده است. و نباید عدم احسان به دیگران سبب شود تا به احسانی که خداوند به آنان ارزانی داشته است کفر ورزند.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞاو جز مردی نیست که به نوعی از دیوانگی و جنون مبتلا شده است ﴿فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖحِینٍ پس چشم به راه و منتظرش باشید تا مرگش فرا رسد. شبهاتی را که ایراد کردند به منظور ابراز مخالفت با نبوت پیامبرانشان بود، که بر شدت کفر و کینه ‌توزی آنها دلالت می‌نماید. نیز بیانگر آن است که آنها در نهایت جهالت و گمراهی قرار دارند و این شبهات به هیچ ‌وجه صلاحیت و شایستگی آن را ندارند که با آنها مخالفت کرد، چرا که این شبهات متناقض و با یکدیگر مخالفند. پس آنها که می‌گویند: ﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡثابت کردند که پیامبر عقل و اندیشه‌ای دارد که از این طریق توطئه می‌نماید تا بر آنها برتری یابد، و ریاست کند، پس باید از او پرهیز کرد، تا کسی فریب او را نخورد. و این گفته با ادعای قبلی آنان که می‌گفتند: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞاو فقط مردی است که به نوعی از دیوانگی مبتلا می‌باشد، مطابقت ندارد، و این جز از فرد گمراه و وسوسه‌گری که قضیه بر او مشتبه گردیده و هدفش آن است که به هر طریقی حق را نپذیرد، و رسالت را انکار نماید، سر نمی‌زند، فردی که نمی‌داند چه می‌گوید، و خداوند هرکس را که با او و پیامبرانش دشمنی ورزد خوار می‌گرداند.

وقتی نوح دید که دعوت کردن وی آنها را سودی نمی‌بخشد، جز این‌که بر فرار و رویگردانی آنها می‌افزاید، ﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ٢٦گفت: «پروردگارا! چون مرا تکذیب می‌کنند یاری‌ام کن».

نوح از پروردگارش علیه آنها، و برای هلاکت‌شان و در راستای خشمگین شدن به خاطر خدا کمک خواست، چون آنها فرمان خداوند را پشت سر نهادند و پیامبرشان را تکذیب کردند. و نوح گفت: ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا٢٧[نوح: ۲۶-۲۷]. «پروردگارا! بر روی زمین هیچ کس از کافران باقی مگذار زیرا اگر تو آنها را باقی بگذاری بندگانت را گمراه می‌سازند، و جز بدکار و ناسپاس به بار نخواهند آورد. خداوند متعال فرمود و لقد نائنا نوح فلنعم المحیبون و همانا نوح ما را صدا زد، و چه بسیار اجابت کنندۀ خوبی هستم!».

﴿فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِو وقتی دعای او را پذیرفتیم، فراهم نمودن وسیلۀ نجات را قبل از فرا رسیدن زمان استفادۀ از آن به وی وحی نمودیم. ﴿أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَاکه زیر نظر ما و با رهنمود و فرمانمان کشتی را بساز، و تو زیر نظر ما هستی، ما تو را می‌بینیم و صدایت را می‌شنویم. ﴿فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُپس هرگاه فرمان ما مبنی بر فرستادن طوفانی که با آن عذاب داده می‌شوند در رسید و آب از تنور برجوشید. یعنی زمین پر از آب شد، و چشمه‌هایی از آن جوشید، حتی محل آتشدانه که معمولاً از آب دور است پر از آب شد، ﴿فَٱسۡلُکۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ(در چنین شرایطی) بلافاصله از حیوانات و از هر نوع نر و ماده‌ای سوار کشتی کن تا نسل سایر حیواناتی که حکمت الهی اقتضا نموده در زمین باشند باقی بماند.

﴿وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُو خانواده‌ات را سوار کن، مگر کسی از آنان که وعدۀ حق از پیش بر او مقرر شده است، مانند فرزند نوح. ﴿وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْو در بارۀ کسانی که ستم ورزیده‌اند با من سخن مگوی. یعنی از من مخواه که آنها را نجات دهم زیرا تقدیر و قضای الهی به طور قطع بر این رفته است که آنها غرق شوند.

﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِو هر گاه تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید و بر آن استقرار یافتید، و در میان امواج حرکت کردید، خداوند را به خاطر این‌که شما را نجات بخشیده و سلامتی داده است ستایش کنید. پس بگو: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ«ستایش خداوندی را سزاست که ما را از گروه ستمگران رهایی بخشید». در اینجا خداوندی به نوح و همراهانش آموخت که این جمله را به عنوان شکر و ستایش خداوند و به پاس این‌که آنها را از عمل و عذاب ستمکاران رهایی بخشید، بگویند.

﴿وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلٗا مُّبَارَکٗاو بگو «پروردگار! مرا در جایگاه و منزلی خجسته فرود بیاور، ﴿وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَو تو بهترین فرود آوردندگانی» یعنی دیگر هست و از خداوند بخواهید تا آن را به شما بدهد، و آن این است که منزل و جایگاه شما را خجسته و با برکت نماید. پس خداوند دعای نوح را پذیرفت: ﴿وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّۖ وَقِیلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ[هود: ۴۴]. «و کار تمام شد، هلاکت باد برای گروه ستمگران». ﴿قِیلَ یَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَکَٰتٍ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَکَ[هود: ۴۸]. «گفته شد: ای نوح! با سلامتی از جانب ما و برکت‌هایی که برتو و بر مردمانی که همراه نو هستند، فرود بیا».

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖبدون شک در این داستان نشانه‌هایی است دال بر این که تنها خداوند معبود است، و نوح پیامبر راستگوی اوست، و قومش دروغ می‌گویند، و این‌که خداوند نسبت به بندگانش مهربان است و انسان‌ها را در صلب و کمر پدرشان نوح و در کشتی نگاه داشت، آنگاه که تمام اهل زمین غرق شدند.

و کشتی نیز از آیات و نشانه‌های خداوند است: ﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَٰهَآ ءَایَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٥[القمر: ۱۵]. «و آن را به عنوان نشانه‌ای به جای گذاشتیم، آیا پند پذیرنده‌ای هست؟». بنابر این آیات را به صورت جمع ذکر نمود چون بر چندین نشانه و مطلب دلالت می‌نمایند. ﴿وَإِن کُنَّا لَمُبۡتَلِینَو به طور مسلم ما آزمایش می‌نماییم.

آیه‌ی ۳۱-۴۱:

﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٣١[المؤمنون: ۳۱]. «آنگاه پس از آنان مردمانی دیگر پدید آوردیم».

﴿فَأَرۡسَلۡنَا فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣٢[المؤمنون: ۳۲]. «و پیامبری از خودشان به (میان) آنان فرستادیم که فقط خداوند را بپرستید، زیرا جز او معبود به حقی ندارید. آیا نمی‌پرهیزید؟!».

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یَأۡکُلُ مِمَّا تَأۡکُلُونَ مِنۡهُ وَیَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ٣٣[المؤمنون: ۳۳]. «و اشرافیان قومش که کفر ورزیدند و فرا رسیدن قیامت را قبول نداشتند، و به آنان در زندگانی دنیا آسایش داده بودیم، گفتند: این جز انسانی همانند شما نیست، از آنچه می‌خورید، می‌خورد، و از آنچه می‌نوشید، می‌نوشد».

﴿وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَکُمۡ إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٣٤[المؤمنون: ۳۴]. «و اگر از انسانی مانند خود پیروی کنید آنگاه شما زیانکار خواهید بود».

﴿أَیَعِدُکُمۡ أَنَّکُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَکُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّکُم مُّخۡرَجُونَ٣٥[المؤمنون: ۳۵]. «آیا به شما وعده می‌دهد که چون بمیرید و تبدیل به خاک و استخوان گردید شما (بار دیگر زنده می‌گردید، و) از گورها خارج گردانده می‌شوید؟!».

﴿هَیۡهَاتَ هَیۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ٣٦[المؤمنون: ۳۶]. «آنچه به شما وعده داده می‌شود دورِ دور است».

﴿إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ٣٧[المؤمنون: ۳۷]. «جز زندگانی این جهانِ ما (هیچ زندگی و حیاتی) وجود ندارد (گروهی از ما) زنده می‌شویم، و ما برانگیخته نخواهیم شد».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا وَمَا نَحۡنُ لَهُۥ بِمُؤۡمِنِینَ٣٨[المؤمنون: ۳۸]. «و او جز مردی نیست که بر خدا دروغ بسته است و ما به او ایمان نمی‌آوریم».

﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ٣٩[المؤمنون: ۳۹]. «گفت: پروردگارا! یاری‌ام کن به سبب این‌که مرا دروغگو انگاشتند».

﴿قَالَ عَمَّا قَلِیلٖ لَّیُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِینَ٤٠[المؤمنون: ۴۰]. «فرمود: پس از اندک زمانی پشیمان می‌شوند».

﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ بِٱلۡحَقِّ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗۚ فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٤١[المؤمنون: ۴۱]. «ناگهان صدای بلند (و مرگبار، آنان را به سبب استقامتی که در برابر حق داشتند) فرا گرفت و آنان را (مانند) خاشاکی که بر آب افتاده است گردانیدیم، پس نفرین بر گروه ستمکاران».

وقتی خداوند از نوح و قومش و این‌که آنها را هلاک کرد سخن به میان آورد، فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٣١آنگاه پس از آنان مردمانی دیگر پدید آوردیم. ظاهراً این نسل «ثمود» همان قوم صالح ÷می‌باشند، چون این داستان مشابه و همانند داستان آن‌ها‌ست. ﴿فَأَرۡسَلۡنَا فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡپس پیغمبری از خودشان که نسب و نژاد و صداقتش را می‌شناختند به میان آنها فرستادیم، چون وقتی که پیامبر از خودشان باشد زودتر فرمان می‌برند و موجب گریز آنها نمی‌شود. و آن پیامبر ملت خویش را به آنچه که پیامبران ملت‌های خود را به‌سوی آن دعوت کردند دعوت داد، و چنین گفت: ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚخدا را بپرستید، زیرا جز او معبود به حقی ندارید. پس همۀ پیامبران بر این دعوت اتفاق نموده‌اند و این اولین چیزی بوده است که امت‌های خود را به‌سوی آن دعوت کرده‌اند، این‌که فقط خدا را پرستش نمایید، و از عبادت غیر او نهی نموده و خبر داده‌اند که پرسستش غر خدا باطل و پوچ است. بنابر این فرمود: ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَآیا از پروردگارتان نمی‌هراسید تا از پرستش این بتها پرهیز کنید!.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاو سران و اشرافی که کفر ورزیده و سر ستیز داشتند و قیامت و جزا را قبول نداشتند، و آنها را در زندگانی دنیا ناز و نعمت داده بودیم، به منظور مخالفت با پیامبرشان و تکذیب وی و بر حذر داشتن مردم از او، گفتند: ﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡاین پیامبر انسانی همچون شما می‌باشد، که ﴿یَأۡکُلُ مِمَّا تَأۡکُلُونَ مِنۡهُ وَیَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ٣٣از چیزهایی می‌خورد که شما می‌خورید و از همان چیزهایی می‌نوشد که شما می‌نوشید. پس چه برتری و فضیلتی بر شما دارد؟ رسول می‌بایست فرشته‌ی باشد که غذا نخورد و آب ننوشد.

﴿وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَکُمۡ إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٣٤و اگر از پیامبر پیروی کنید و او را رئیس خود قرار دهید، حال آنکه او همانند شما انسان است، بی‌گمان عقلهایتان را از دست داده‌اید، و از کارتان پشیمان خواهید شد. عجب است! زیرا در حقیقت زیامندی و پشیمانی بهرۀ کسانی است که از او پیروی نکرده و فرمانش نبردند. و نادانی و بی‌خردی بزرگ از کسی سرزده که از اطاعت انسانی که خداوند وی را برگزیده و او را با رسالت خود برتری داده امتناع ورزیده و به پرستش درخت و سنگ گرفتار شده است. این همانند گفتۀ ایشان است که گفتند: ﴿. . . أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ٢٤ أَءُلۡقِیَ ٱلذِّکۡرُ عَلَیۡهِ مِنۢ بَیۡنِنَا بَلۡ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٞ٢٥[القمر: ۲۴-۲۵]. «آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم؟! همانا ما آنگاه در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود. آیا از میان همه‌ی ما وحی بر او فرو فرستاده شده است؟ خیر، بلکه او دروغگویی خودپسند است». پس وقتی رسالت پیامبر را انکار کردند و نپذیرفتند، آنچه را که پیامبر می‌گفت مبنی بر این‌که پس از مرگ زنده می‌شوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار می‌گیرند را نیز انکار کردند و نپذیرفتند، آنچه را که پیامبر می‌گفت مبنی بر این‌که پس از مرگ زنده می‌شوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار می‌گیرند را نیز انکار نموده و نپذیرفتند. پس گفتند. ﴿أَیَعِدُکُمۡ أَنَّکُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَکُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّکُم مُّخۡرَجُونَ٣٥ هَیۡهَاتَ هَیۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ٣٦آیا به شما وعده می‌دهد که چون بمیردو تبدیل به خاک و استخوان گردید شما بار دیگر زنده می‌شوید و از گورها بدر آورده شده و برانگیخته می‌گردید؟! زنده شدن پس از مرگ بعد از این‌که تکه تکه شده و تبدیل به خاک و استخوان گشتید بسیار بعید، و دور از عقل است. دایرۀ دید آنها بسیار کوتاه بود، و این امر را غیرممکن می‌دیدند، و قدرت آفریننده را با قدرت و توانایی خود مقایسه می‌کردند. و پاک و منزه است خداوند از این‌که توانایی خداوند را بر زنده کردن مردگان انکار کردند، خداوند را ناتوان می‌شمردند، و آفرینش نخستین خود را فراموش کرده و از یاد برده بودند، خداوندی که آنها را از نیستی به هستی آورده است، زنده‌کردن دوبارۀ آنها بعد از آن که خشکیدند و از بین رفتند، برای او آسان‌تر است. هر دو کار برای خداوند آسان است. پس آنها چرا آفرینش نخستین خود را انکار نمی‌کنند و امور محسوس را بزرگ و غیرممکن دانسته و می‌گویند: ما همواره موجود بوده‌ایم. این را می‌گویند تا بهتر بتوانند رستاخیز را انکار نمایند، و در مورد وجود خداوند آفریننده به مجادله بپردازند.

و دلیلی دیگر نیز بر زنده شدن وجود دارد و آن این است که خداوند زمین را پس از پژمرده شدن و خشک شدنش سبز و خرم و زنده و شاداب می‌گرداند مردگان را نیز زنده می‌نماید و او بر هر کاری تواناست. و دلیلی دیگر نیز بر زنده شدن وجود دارد و آن پاسخی است که به منکران رستاخیز در این آیه فرموده است: ﴿بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا شَیۡءٌ عَجِیبٌ٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِکَ رَجۡعُۢ بَعِیدٞ٣[ق: ۲-۳]. «بلکه از این‌که بیم دهنده‌ای از خود آنان به نزدشان آمد تعجب کردند. پس کافران گفتند: آیا وقتی مردیم و تبدیل به خاک شدیم دوباره زنده می‌شویم؟ این بازگشتی بعید است». ﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡۖ وَعِندَنَا کِتَٰبٌ حَفِیظُۢ٤[ق: ۴]. «پس خداوند در پاسخ آنها فرمود:‌ وقتی آنها خشک شده و از بین رفتند آنچه را زمین از آنها می‌کاهد، می‌دانیم. و نزد ما کتابی است که همه چیز را ثبت و ضبط می‌نماید».

﴿إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَازندگانی و حیاتی جز زندگانی این جهان وجود ندارد، برخی از مردم می‌میرند، و برخی زندگی می‌کنند، ﴿وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَو ما برانگیخته نخواهیم شد. او جز مردی نیست که دچار جنون و دیوانگی شده است، بنابر این سخنانی از قبیل یگانه بودن خداوند، و جهان آخرت و زندگی پس از مرگ را به زبان می‌آورد. ﴿فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ[المؤمنون: ۲۵]. «پس تا مدتی عقوبت قتل و غیره را از او بردارید»، تا احترامی برای او باشد، و چون دیوانه است و به سبب آنچه که می‌گوید مؤاخذه نمی‌شود. یعنی - طبق ادعای باطل آنها- جای مجادله‌ای با او نیست و با در رابطه با صحت و سقم آنچه می‌گوید مجادله نکنید. آنها ادعا می‌کردند که سخنان او باطل و پوچ است،‌و فقط این مانده بود که آیا او را سزا بدهند یا نه؟ نبابراین به خیال خودشان عقل‌هایشان چنین اقتضا کرد که او را سزا ندهند، با این‌که مستحق سزا می‌باشد. آیا کفر و عنادی بالاتر از این هست؟!.

بنابراین وقتی که کفرشان شدت گرفت و بیم دادن در مورد آنها مفید واقع نشد، پیامبرشان آنان را نفرین نمود و گفت: ﴿رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِای پروردگارم! به سبب آنکه مرا دروغگو انگاشتند آنان را نابود کن و خوارشان بگردان، و در همین دنیا یاری‌ام کن. پس خداوند دعایش را اجابت کرد و فرمود: ﴿عَمَّا قَلِیلٖ لَّیُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِینَ٤٠ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ بِٱلۡحَقِّبالحق به زودی پشیمان می‌شوند، پس به سبب استقامتی که در برابر حق داشتند ناگهان صدای بلند و مرگبار آنان را فرا گرفت، و این ستمی از جانب خدا بر آنان نبود، بلکه از روی عدالت به عذاب گرفتار شدند، و چون ستم کرده بودند صدای بلند و مرگبار آنها را فرا گرفت و همه‌را نابود کرد. ﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗما ایشان را همچون خس و خاشاکی نمودیم که روی سیلاب در گوشه‌های رودخانه پرت شده است. و در آیه‌ دیگر می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَکَانُواْ کَهَشِیمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ٣١[القمر: ۳۱]. ما بر آنان فریاد (مرگباری) فرستادیم پس همانند گیاه خشکیدۀ (کومه‌ها) ریز و خرد شدند. ﴿فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَپس همراه با عذاب، دوری از رحمت خدا و نفرین و نکوهش جهانیان بدرقۀ راه آنان است. ﴿فَمَا بَکَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا کَانُواْ مُنظَرِینَ٢٩پس آسمان و زمین بر آنان گریه نکردند و مهلت داده نشدند. این تعبیر، کنایه از آن است که نابودی آنها مورد توجه نبوده، هم چنان‌که وجودشان نیز مورد عنایت و توجه نبوده است. استهزا و تمسخری است به آنان، چرا که آنها مانند کسی نبودند که فقدانش امر مهم و بزرگی شمرده شده و در باره‌ی او چنین گفته می‌شود: «آسمان و زمین بر فقدان او گریختند». و از همین قبیل است آنچه که روایت شده است: «به درستی که هر گاه مؤمن فوت کرد جایگاه نماز و محل عبادت و جایی که عملش بدانجا بلند گردانده می‌شود و جایی که روزی‌اش از آنجا نازل می‌شود، و رد پایش در زمین، برایش گریه می‌کنند». ﴿وَمَا کَانُواْ[البقرة: ۱۶]. و هنگامی که زمان هلاکت‌شان فرا رسید، نبودند از ﴿ٱلۡمُنظَرِینَ[الأعراف: ۱۵]. مهلت داده شدگان یعنی به آنان تا وقتی دیگر مهلت داده نشد، بلکه عذاب آنان را در همین دنیا فراهم ساخت. خلاصۀ مطلب این‌که وقتی آنها به عذاب گرفتار شدند اهل آسمان و زمین برایشان غمگین نشدند،‌چون ارزشی نداشتند و در حالی مردن که کافر بودند، و فرصت توبه کردن نداشتند و به آنها مهلت داده نشد تا کوتاهی خود را جبران نمایند، زیرا حقیر و بی‌ارزش بودند.

آیه‌ی ۴۲-۴۴:

﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قُرُونًا ءَاخَرِینَ٤٢[المؤمنون: ۴۲]. «آنگاه بعد از ایشان نسلهایی دیگر پدید آوردیم».

﴿مَا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ٤٣[المؤمنون: ۴۳]. «هیچ امتی از اجلش پیشی نمی‌گیرد، و باز پس نمی‌ماند».

﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ کُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةٗ رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُۖ فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ٤٤[المؤمنون: ۴۴]. «سپس پیامبرانی خود را یکی پس از دیگری روانه کردیم، هر گاه پیامبری به نزد امتش می‌آمد، او را تکذیب می‌کردند، ما هم (ملت‌های سرکش را نابود و) یکی را پس از دیگری روانۀ (دیار نیستی) کردیم، و آنان را افسانه ساختیم. آری! نفرین بر گروهی که ایمان نمی‌آورند».

بعد از تکذیب کنندگان مخالف نسلهایی دیگر پدید آوردیم. هر ملتی وقت و زمانی مشخص دارد که از آن پیش و پس نمی‌شود، و پشت سرهم به‌سوی آنها پیامبرانی فرستادیم تا ایمان بیاورند و به‌سوی خدا باز گردند.

پس کفرورزیدن و تکذیب کردن پیامبران هموار شیوۀ ملت‌های مجرم و سرکش و کافر بوده است، هر گاه پیامبری به نزد امت خویش می‌آمد او را تکذیب می‌کردند و دروغگو می‌نامیدند، با این‌که هر پیامبری همراه با نشانه‌ها و معجزاتی انسان باید ایمان بیاورد، بلکه دعوت پیامبر و شریعت و آیین او بر حقیقت آنچه آورده است دلالت می‌نماید.

﴿فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗاپس ما هم این ملت‌های سرکش را نابود و یکی را به دنبال دیگری روانۀ دیار نیستی نمودیم، و هیچ چیزی از آنان باقی نماند، و خانه‌هایشان خالی و ویران شد، ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَو ایشان را زبانزد مجالس و مایۀ عبرت دیگران نمودیم. و کسانی که پس از آنان آمدند در مورد آن سخن می‌گفتند. و پندی برای پرهیزگاران و درسی عبرتی برای تکذیب کنندگان گشتند، و با عذاب خدا رسوا شدند.

﴿فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَپس نابود باد گروهی که ایمان نمی‌آورند. راستی این‌ها چقدر بدبخت و چقدر زیانکارند!! در اینجا سخن یکی از علما را به یاد می‌آورم که اکنون اسمش را به خاطر ندارم. ایشان می‌فرمودند: پس از موسی و نزول تورات خداون عذاب را از ملت‌ها رفع نمود، یعنی عذابی که آنها را ریشه کن نماید مرتفع کرد، و جهاد با تکذیب کنندگان مخالفت را مشروع نمود. من نمی‌دانستم که این عالم سخن را از چه منبعی گرفته بود. اما وقتی در این آیه‌ها و آیاتی که در سورۀ قصص هستند تأمل نمودم، دلیل سخن او را فهمیدم. در این آیات خداوند از امتهایی که پی در پی هلاک و نابود شده‌اند سخن گفته، سپس خبر داده است که پس از آنها موسی را فرستاده و تورات را بر او نازل کرده است که موجب هدایت مردم می‌باشد. و اما این‌که فرعون را هلاک نموده اعتراضی بر این مطلب وارد نمی‌شود، زیرا فرعون را پیش از نزول تورات هلاک کرده است. و اما آیه‌هایی که در سوره قصص هستند بسیار صریح می‌باشند، و وقتی که در لابلای آنها هلاک شدن و نابودی فرعون را بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٤٣[القصص: ۴۳]. «پس از آنکه امت‌های پیشین را هلاک نمودیم کتاب را به موسی دادیم که موجب هدایت و رحمتی برای مردم بود، تا شاید پند پذیرند». پس این آیه به صراحت می‌گوید که خداوند بعد از هلاک کردن ملت‌های متجاوز و سرکش به موسی کتاب داد، و خبر داد که تورات رهنمود و هدایت و رحمتی برای مردم است. و از همین مقوله است آنچه که خداوند در سورۀ یونس بیان می‌نماید: آنگاه بعد از نوح ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ کَذَٰلِکَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٧٤ ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ[یونس: ۷۴-۷۵]. «پیامبرانی را به‌سوی قوم‌شان فرستادیم که با نشانه‌های روشن‌ نزد آنان آمدند، اما آنها به آنچه که پیش‌تر تکذیب کرده بودند ایمان نیاوردند، این‌گونه بر دل‌های متجاوزان مهر می‌زنیم، آنگاه پس از آنها موسی و هارون را فرستادیم». والله أعلم.

آیه‌ی ۴۵-۴۹:

﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٤٥[المؤمنون: ۴۵]. «سپس موسی و برادرش هارون را همراه با نشانه‌های خود، و دلیلی آشکار فرستادیم».

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمًا عَالِینَ٤٦[المؤمنون: ۴۶]. «به‌سوی فرعون و اشراف (قوم) او، ولی آنان تکبر ورزیدند، و گروهی برتری جو بودند».

﴿فَقَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَیۡنِ مِثۡلِنَا وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ٤٧[المؤمنون: ۴۷]. «پس گفتند: آیا به دو انسانی همچون خودمان ایمان آوریم، حال آنکه قوم آنها خدمتگذار ما هستند؟!».

﴿فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَکِینَ٤٨[المؤمنون: ۴۸]. «پس آن دو (موسی و هارون) را تکذیب کردند و در نتیجه هلاک و نابود شدند».

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ٤٩[المؤمنون: ۴۹]. «و به موسی کتاب دادیم تا شاید راهیاب گردند».

سپس موسی بن عمران کلیم و برادرش هارون را - آنگاه که موسی از خداوند خواست هارون را در کارش شریک وی‌نماید، و خداوند خواستۀ او را پذیرفت - همان با آیاتی که بر راستگویی آنان و صحت آنچه آورده بودند دلالت می‌نمود، و همراه با دلیلی آشکار فرستادیم، دلیلی قوی که به خاطر قوتش بر دلها چیره می‌شود و مؤمنان از آن فرمان می‌برند، و حجت آشکار را بر مخالفان اقامه می‌کند. همچنانکه در جایی دیگر فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ[الإسراء: ۱۰۱]. «و به موسی نه نشانه آشکار دادیم». بنابر این سرکردۀ مخالفان، حق را شناخت اما مخالفت کرد، ﴿. . . فَسۡ‍َٔلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِذۡ جَآءَهُمۡ فَقَالَ لَهُۥ فِرۡعَوۡنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰمُوسَىٰ مَسۡحُورٗا١٠١ قَالَ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَٰفِرۡعَوۡنُ مَثۡبُورٗا١٠٢[الإسراء: ۱۰۱-۱۰۲]. «از بنی‌اسرائیل بپرسید آنگاه که موسی با نشانه‌های روشن به نزد آنان آمد، پس فرعون به او گفت:‌ای موسی! گمان می‌برم تو را جادو کرده‌اند. موسی گفت: تو می‌دانی که این نشانه‌ها را جز پروردگار آسمان‌ها و زمین برای راهنمایی نازل نکرده است، و من تو را ای فرعون! هلاک شده می‌دانم». و خداوند متعال فرمود: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَیۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا[النمل: ۱۴]. «و آنان نشانه‌ها را از روی ستمگری و برتری‌جویی انکار کردند، حال آنکه به حقانیت آن یقین داشتند». و در اینجا فرمود: ﴿ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٤٥ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِسپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خودمان و (همراه با) دلیلی آشکار به‌سوی فرعون و اشراف قومش از قبیل هامان و دیگر سران آنها فرستادیم. ﴿فَٱسۡتَکۡبَرُواْاما انان نیاوردند و از روی تکبر خدا را انکار کردند، و خود را از آنها برتر دانستند. ﴿وَکَانُواْ قَوۡمًا عَالِینَو آنها قومی برتری‌جو و خود بزرگ بین بودند. یعنی برتری‌جویی و سلطه‌طلبی و تباهی و فساد در زمین تبدیل به صفت و نشانۀ آنها شده بود. بنابر این تکبر ورزیدند و از آنها بیش از این انتظار نمی‌رفت.

﴿فَقَالُوٓاْو از روی تکبر و سرکشی و بر حذر داشتن کم خردان و فریب دادن آنها گفتند: ﴿أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَیۡنِ مِثۡلِنَاآیا به دو انسان همانند خودمان ایمان آوریم؟‌سخنی را گفتند که پیش از آنها دیگر نادانان آن را گفته بودند، پس دل‌هایشان در کفر همانند یکدیگر می‌باشد و گفته و کارهایشان همگون است. آنان رسالت الهی را که بر آن دو برادر ارزانی نموده بود انکار کردند ﴿وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَدر حالی که قوم آنان یعنی بنی‌اسراییل خدمتگزار ما هستند و با انجام کارهای سخت و طاقت‌فرسا زیر دست ما می‌باشند، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذۡ أَنجَیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ١٤١[الأعراف: ۱۴۱ و البقرة: ۴۹]. «و به یاد آورید آن‌گاه که شما را از فرعونیان نجات دادیم که بدترین عذاب را به شما می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زن‌هایتان را برای خدمت زنده می‌گذاشتند و در این آزمایش و عذابی بزرگ از جانب پروردگارتان بود». پس فرعونیان گفتند: چگونه ما پیرو می‌شده است؟! و چگونه این‌ها رئیس و رهبر ما باشند؟!.

و گفته قوم نوح مانند گفتۀ آن‌هاست: ﴿أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ[الشعراء: ۱۱۱]. «آیا به تو ایمان بیاورم در حالی که انسان‌های حقیر و طبقۀ پایین از تو پیروی کرده‌اند؟!».﴿وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ[هود: ۲۷]. «و جز کسانی که آنها فرومایگان و بی‌خردان ما هستند کسی از تو پیروی نکرده است». معلوم است که چنین سخن پوچی دلیلی برای رد کردن حق نمی‌باشد، و چنین سختی عین لجاجت و مخالفت کور کورانه است.

بنابر این فرمود: ﴿فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَکِینَ٤٨[المؤمنون: ۴۸]. فرعونیان، موسی و هارون را تکذیب کردند، و در نتیجه در دریا غرق و نابود شدند، درحالیکه بنی‌اسرائیل (آنها را) نگاه می‌کردند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىبعد از این‌که خداوند فرعون را هلاک کرد و بنی‌اسرائیل را به همراه موسی نجات داد، و موسی توانست دستور خدا را در میان آنها اجرا نماید، و شعایر الهی را اظهار کند، خداوند به او وعده داد که تورات را در مدت چهل شب نازل نماید، پس موسی به میعادگاه پروردگارش رفت. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَکَتَبۡنَا لَهُۥ فِی ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن کُلِّ شَیۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ[الأعراف: ۱۴۵]. «و در الواح، در مورد هر چیزی پندی برای او نوشتیم و هر چیزی را به شیوه‌های گوناگون بیان داشتیم». بنابر این در اینجا فرمود: ﴿لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَتا شاید راهیاب گردند. یعنی با شناخت جزئیات امر و نهی، و ثواب و عقاب هدایت شوند، و پروردگارشان را با نان‌ها و صفت‌هایش بشناسند.

آیه‌ی ۵۰:

﴿وَجَعَلۡنَا ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَأُمَّهُۥٓ ءَایَةٗ وَءَاوَیۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِینٖ٥٠[المؤمنون: ۵۰]. «و پسر مریم و مادرش را نشانه‌ای گردانیدیم، و آن دو را در تپه‌ای استوار و برخوردار از آب روان جای دادیم».

یعنی بر عیسی پسر مریم منت نهادیم و او و مادرش رانشانۀ شگف‌انگیز خداوند قرار دادیم، و چرا که مادرش وی را بدون پدر به دنیا آورد، و عیسی در گهواره سخن گفت و خداوند معجزات و نشانه‌هایی را به دست او نمایان نمود. ﴿وَءَاوَیۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِینٖو آن دو را به هنگام وضع حمل- در تپه‌ای استوار و برخوردار از آب روان جای دادیم. یعنی در پایین محلی که آنها در آن به سر می‌بردند آبی روان و جاری قرار داشت، زیرا خداوند متعال می‌فرماید قد جعل ربک تحتک سریا خداوند در پایین شما چشمه‌ای قرار داده است. زیرا محل استقرار آنان مرتفع بود. ﴿وَهُزِّیٓ إِلَیۡکِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَیۡکِ رُطَبٗا جَنِیّٗا٢٥ فَکُلِی وَٱشۡرَبِی وَقَرِّی عَیۡنٗا[مریم: ۲۵-۲۶]. «و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا خرمای نورس و دست چین بر تو فرو بارد. پس (از این خرمای شیرین) بخور و (از آن آب گورا) بیاشام، و چشمت را روشن بدارو».

آیه‌ی ۵۱-۵۶:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٥١[المؤمنون: ۵۱]. «ای پیامبران! از خوراکی‌های پاکیزه و حلال بخورید، و کارهای شایسته بکنید، بی‌گمان من از آنچه انجام می‌دهید آگاهم».

﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ٥٢[المؤمنون: ۵۲]. «و همانا این است امت شما که امتی یگانه است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها از من بهراسید».

﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣[المؤمنون: ۵۳]. «(اما مردمان) کار و بار خود را به پراکندگی کشاندند، و هر گروهی به آنچه نزد آنها است شادمان هستند».

﴿فَذَرۡهُمۡ فِی غَمۡرَتِهِمۡ حَتَّىٰ حِینٍ٥٤[المؤمنون: ۵۴]. «پس بگذارتا مدت زمانی در غرقاب (جهالت و گمراهی) خود بسر ببرند».

﴿أَیَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِینَ٥٥[المؤمنون: ۵۵]. «آیا می‌پندارند با مال و فرزندانی که به آنان مدد می‌رسانیم».

﴿نُسَارِعُ لَهُمۡ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ بَل لَّا یَشۡعُرُونَ٥٦[المؤمنون: ۵۶]. «شتابان نیکی‌ها و خوبی‌ها را نصیب‌شان می‌کنیم؟ (چنین نیست) بلکه نمی‌دانند».

در اینجا خداوند پیامبرانش را فرمان می‌دهد. تا از پاکیزه‌ها بخورند، و آن روزی پاکیزه و حلال می‌باشد. و آنها را دستور می‌دهد تا با انجام کارهای شایسته که قلب و جسم با انجام آن سامان می‌یابد و دنیا و آخرت آدمی نیکو می‌شود، شکر و سپاس خداوند را به جای آورند. و آنها را خبر می‌دهد که خداوند به آنچه انجام می‌دهند آگاه است، پس هر کاری که بکنند به درستی که خداوند آن را می‌داند و به طور کامل و به بهترین صورت پاداش می‌یابند.

و این دلالت می‌نماید که پیامبران همه بر حلال بودن خوراکیهای پاکیزه، و بر حرام بودن پلیدی‌ها و خوردنی‌های ناپاک اتفاق دارند، و آنها بر انجام هر عمل صالحی اتفاق دارند گرچه برخی از چیزهایی که به انجام آن امر شده‌اند متفاوت است، و حکم شریعتها در مورد آن مختلف است، اما همه عمل صالح هستند ولی تفاوت شرایط زمانی، و مکانی، این اختلاف جزئی را پیش آورده است.

بنابراین کارهای شایسته‌ای که در همۀ زمانها شایسته و صالح‌اند همۀ پیامبران و همۀ شریعتها بر آن متفق می‌باشند، مانند دستور به یگانه دانستن خداوند، و انجام عبادت فقط برای خداوند و محبت خدا و ترس از او، و امید داشتن به او، و نیکوکاری و راستگویی و وفای به عهد وبرقرار داشتن پیوند خویشاوندی، و نیکی کردن با پدر و مادر، و نیکی کردن با ضعیفان و بینوایان و یتیمان و مهربانی و نیکوکاری با مردم و امثال آن، بنابر این اهل علم و کتاب‌های گذشته و اهل عقل، از آنچه محمد به آن دستور می‌داد و از آنچه نهی می‌کرد بر نبوت و پیامبری او استدلال می‌کردند، چنانکه «هرقل» پادشاه روم و دیگران چنین کردند. پس رسول خدا به آنچه پیامبران گذشته به آن دستور دادند فرمان داد، و از آنچه پیامبران پیشین نهی کردند نهی نمود. و این دلالت می‌نماید که او پیامبر است. به خلاف کسی‌که ادعای دروغین دارد، چنین کسی به بدی و شر دستور می‌دهد و از خوبی باز می‌دارد.

بنابراین، خداوند به پیامبران فرمود: ﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗای پیامبر! جماعت ﴿فَٱتَّقُونِپس با بجا آوردن فرمانهای من و پرهیز از آنچه از آن نهی نموده‌ام از من بهراسید. و خداوند مؤمنان را به آنچه که پیامبران بدان دستور داده است دستور می‌دهد، چون مؤمنان به آنان اقتدا می‌کنند و به دنبال آنها حرکت می‌نمایند. پس فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢[البقرة: ۱۷۲]. «ای مومنان! از روزی‌های پاکیزه‌ای که به شما داده‌ایم، بخورید، و شکر خداوند را به جای آورید، اگر شما تنها او را می‌پرستید». پس بر همۀ ‌کسانی که خود را به پیامبر منسوب می‌نمایند لازم است این فرمان را به جای آورند، و به آن عمل نمایند، اما ستمگران منکر جز سرکشی چیزی را نمی‌پذیرند. بنابر این فرمود: ﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ٥٣و کسانی که خود را به پیروی از پیامبر منسوب می‌کردند کار و بار دین خود را به پراکندگی کشاندند. و هر گروهی به راهی رفتند، و هر گروهی به دانش و دینی که داشتند شادمان شده و گمان بردند که آنها برحق‌اند، و دیگران بر باطل، حال این‌که کسی از آنها برحق است که بر راه پیامبران باشد. یعین روزی حلال بخورد و عمل صالح انجام دهد، و غیر از این‌ها بر باطل‌اند.

﴿فَذَرۡهُمۡ فِی غَمۡرَتِهِمۡپس آنان‌را بگذار تا مدت زمانی در بحبوحۀ جهالت و ادعاهای باطلشان بمانند. ﴿حَتَّىٰ حِینٍتا زمانی که عذاب بر آنها فرود بیاید، زیرا پند و موعظه و ترساندن در مورد آنان مفید واقع نمی‌شود، و چگونه این چیزها در مورد کسی مفید واقع می‌شودکه گما می‌برد بر حق است و در این خیال است که دیگران را نیز به آنچه خودش بر آن است فرا بخواند؟

﴿أَیَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِینَ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِآیا گمان می‌برند اموال و فرزندان فراوانی که به آنها داده‌ایم دلیلی بر آن است که آنان اهل خیر و سعادت و خوشبختی هستند، و خوبی دنیا و آخرت از آن آنهاست؟ آنها چنین فکر می‌کنند اما در حقیقت چنین نیست. ﴿بَل لَّا یَشۡعُرُونَبلکه نمی‌دانند که ما آنان را مهلت می‌دهیم و کمکشان می‌کنیم تا بیشتر گناه کنند و عذابشان در آخرت کامل و فراوان شود، و تا به آنچه داده شده‌اند شادمان شوند و دیگران به آن رشک برند. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ[الأنعام: ۴۴]. «پس زمانی که به آنچه داده شده‌اند شاد شدند ناگاه آنان را به عذاب گرفتار می‌کنیم».

آیه‌ی ۵۷-۶۲:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٥٧[المؤمنون: ۵۷]. «بی‌گمان آنان که از خوف خدا هراسانند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ٥٨[المؤمنون: ۵۸]. «و کسانی‌که با آیات پروردگارشان ایمان می‌آورند».

﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ٥٩[المؤمنون: ۵۹]. «و کسانی‌که آنان به پروردگارشان کفر نمی‌ورزند».

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠[المؤمنون: ۶۰]. «و کسانی که آنچه را باید (در راه خدا) بدهند، می‌دهند، در حالی‌که دل‌هایشان ترسان و هراسان است از این‌که به‌سوی پروردگارشان باز خواهند گشت».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ٦١[المؤمنون: ۶۱]. «چنین کسانی برای انجام خوبی‌ها می‌شتابند و در انجام آن پیشتازند».

﴿وَلَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ وَلَدَیۡنَا کِتَٰبٞ یَنطِقُ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٦٢[المؤمنون: ۶۲]. «و هیچ کس را مگر به اندازۀ توانش تکلیف نمی‌کنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن می‌گوید، و هیچ ظلم و ستمی بدی‌شان نمی‌شود».

وقتی خداوند از کسانی که سخن به میان آورد که هم گناه کرده و هم احساس ایمنی می‌کنند و گمان می‌برند نعماتی که خداوند در دنیا به آنها ارزانی داده‌است دلیلی بر خوبی و برتری آن‌هاست، از کسانی یاد کرد که هم نیکوکاری می‌نمایند و هم از پروردگارشان می‌ترسند. پس فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٥٧بی‌گمان آنان که از خوف خدا هراسانند. یعنی دل‌هایشان از ترس پروردگارشان هراسان بوده و می‌ترسند که خداوند با آنها طبق عدالت خویش رفتار نماید، و آنگاه هیچ نیکی برایشان باقی نماند، و نسبت به خویش بدبین هستند که مبادا نتوانسته باشند حق خداوند را ادا نموده باشند. و می‌ترسند که مبادا ایمانشان از بین برود، و چون پروردگارشان را می‌شناشند و می‌دانند که تا چه حد او سزاوار بزرگداشت می‌باشد از او می‌هراسند و خوف و ترس آنها باعث می‌شود تا از گناهان دست بردارند و در انجام واجبات کوتاهی نورزند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ٥٨و کسانی‌که به آیات پروردگارشان ایمان می‌آورند. یعنی هر گاه آیات خداوند بر آنها خوانده شود ایمانشان افزوده می‌شود. و نیز در آیات قرآنی می‌اندیشند و در آن تدبیر می‌نمایند، پس مفاهیم قرآن و شکوه و انجام آن برایشان روشن می‌گردد، و آنچه قرآن به آن فرا می‌خواند از قبیل شناخت خدا و ترس از او و امید داشتن به او برای‌شان معلوم می‌گردد، در نتیجه به درجاتی از ایمان می‌رسند که نمی‌توانند به زبان آن را تعبیر نمایند. و نیز در آیات آفاق تدبر می‌نمایند و می‌اندیشند، چنانکه فرموده است: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠[آل عمران: ۱۹۰]. «بی‌گمان در آفریشن آسمان‌ها و زمین و در گردش شب و روز برای خردمندان نشانه‌ها است».

﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ٥٩و کسانی که برای پروردگار خود انباز و شریک قرار نمی‌دهند. یعنی نه مرتکب شرک جلی و آشکار می‌شوند مانند به خدایی گرفتن غیر الله که آن را به فریاد بخوانند، و به آن امید داشته باشند، و نه مرتکب شرک خفی می‌شوند از قبیل ریا و امثال آن. آنها گفته‌ها و کارها و سایر حالات‌شان را مخلصانه برای خدا انجام می‌دهند.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْو کسانی که (از طرف خود) عطا می‌کنند (و می‌بخشند) آنچه را که به دادن آن دستور داده شده‌اند، و هر آنچه را که در توان دارند از قبیل نماز و زکات و حج و صدقه و غیره انجام می‌دهند.

﴿وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌبا وجود این دل‌هایشان ترسان و هراسان است، ﴿أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَو از این که اعمال‌شان پیش خدا می‌رود و در پیشگاه او می‌ایستند، می‌ترسند که مبادا اعمال‌شان آنها را از عذاب خدا نجات ندهد، چون آنها پروردگارشان را می‌شناسند و می‌دانند او سزاوار انواع عبادت‌هاست.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِچنین کسانی در انجام کارهای خوب با یکدیگر مسابقه می‌دهند و هدف‌شان این است کارهایی انجام دهند که آنان را به خدا نزدیک نماید. و به اموری مشغول می‌شوند که آنها را از عذاب خداوند نجات دهد، پس هرگاه چیز خوبی را بشنوند و یا فرصت انجام آن برای‌شان مهیا شود فرصت را غنیمت شمرده وشتابان آن را انجام می‌دهند. آنها به اولیا و برگزیدگان خدا که در اطراف‌شان هستند نگاه کرده و می‌بینند که در انجام هر کار خوبی می‌شتابند، و در نزدیک شدن به پروردگارشان با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. اینان نیز با آنها به رقابت می‌پردازند. و از آنجا که هر مسابقه دهنده‌ای گاهی به خاطر تلاش و آمادگی‌اش پیشی می‌گیرد، و گاهی به سبب کوتاهی‌اش باز می‌ماند، خداوند متعال خبر داده است که این‌ها همواره از نوع سابقین و پیشتازان هستند.

﴿وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَو آن‌هایی در انجام کارهای خوب پیشتازند، و به اوج خوبی‌ها رسیده‌اند. آنها گرچه با نسل‌های مخلص نخستین مسابقه داده‌اند. اما با وجود این خداوند آنها را خوشبخت و پیشتاز گردانده است. وقتی که پیشی گرفتن آنها بر یکدیگر در انجام کارهای خوب را بیان کرد، شاید کسی گمان برد که آنچه از آنها و از دیگران خواسته شده امری است که از توانایی ما انسانهای امروزه خارج و یا مشکل است. بنابر این خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاو هیچ کس را مگر به اندازۀ توانش مکلف نمی‌کنیم. یعنی به اندازه‌‌ای که توانایی‌اش بیشتر از آن است، و رحمت و حکمت الهی چنین است که انسان را به چیزهایی مکلف نماید که توانایی و قدرتش آن را به طور کامل قرار گیرد، و چنین نمود تا راه رسیدن به او نزدیک، و همواره جاده و راه کسانی که راه او را در پیش می‌گیرند آباد و پر راهرو باشد.

﴿وَلَدَیۡنَا کِتَٰبٞ یَنطِقُ بِٱلۡحَقِّو نزد ما کتابی است که به حق سخن می‌گوید، و آن کتاب نخستین یعنی «لوح المحفوظ» است که هر چیزی در آن ثبت و ضبط گردیده و هر آنچه صورت می‌پذیرد مطابق آنچه در آن نوشته شده است انجام می‌شود. ﴿وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَو بر آنان هیچ ظلم و ستمی نمی‌شود. یعنی از نیکی‌هایشان کاسته نشده و به عقوبت و عذاب نافرمانی‌هایشان افزوده نمی‌گردد.

آیه‌ی ۶۳-۶۷:

﴿بَلۡ قُلُوبُهُمۡ فِی غَمۡرَةٖ مِّنۡ هَٰذَا وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِکَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ٦٣[المؤمنون: ۶۳]. «بلکه دل‌هایشان غافل از این (قرآن) است، و آنان غیر از این (کار زشت) کارهای زشت دیگری دارند که انجامش می‌دهند».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِیهِم بِٱلۡعَذَابِ إِذَا هُمۡ یَجۡ‍َٔرُونَ٦٤[المؤمنون: ۶۴]. «(در این حالت) سران خوشگذران ایشان را به عذاب گرفتار می‌کنیم، پس ناگهان فریاد بر می‌آورند».

﴿لَا تَجۡ‍َٔرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ٦٥[المؤمنون: ۶۵]. «(بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید، شما از سوی ما یاری و کمک نمی‌شوید».

﴿قَدۡ کَانَتۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ تَنکِصُونَ٦٦[المؤمنون: ۶۶]. «(چرا که) آیات من بر شما خوانده می‌شد ولی شما به عقب بر می‌گشتید».

﴿مُسۡتَکۡبِرِینَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ٦٧[المؤمنون: ۶۷]. «در حالی‌که ـ در برابر مردم به سبب خانه‌ی کعبه ـ تکبر ورزیدید، شب‌ها در جلسات و مراسم خود از قرآن بدگویی می‌کردید».

خداوند متعال خبر می‌دهد که تکذیب کنندگان در میان جهالت و ستمگری و غفلت و رویگردانی قرار دارند و این امر آنها را از رسیدن به این قرآن باز می‌دارد، پس آنان قرآن را راهنمایی خویش قرار نمی‌دهند، و با آن راهیاب نمی‌شوند، و چیزی از قرآن به دل‌هایشان نمی‌رسد: ﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَیۡنَکَ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا٤٥ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِذَا ذَکَرۡتَ رَبَّکَ فِی ٱلۡقُرۡءَانِ وَحۡدَهُۥ وَلَّوۡاْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِمۡ نُفُورٗا٤٦[الإسراء: ۴۵-۴۶]. «و هنگامی که قرآن خواندی میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پردۀ پوشید شده‌ای قرار دادیم، و بر دل‌هایشان پرده افکندیم که مانع فهم و درک قرآن می‌باشد». و در گوش‌هایشان کری هست پس وقتی که دل‌هایشان در غفلت از قرآن قرار دارد، برحسب این حالت اعمال و کارهای کفرآمیز انجام داده و با شریعت مخالفت می‌کنند که سبب مجازات و سزای‌شان می‌گردد.

﴿وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِکَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ[المؤمنون: ۶۳]. و آنها کارهایی غیر از این نیز دارند که انجامش می‌دهند. یعنی از این‌که خداوند آنها را به عذاب گرفتار می‌نماید تعجب نکنید، زیرا خداوند آنها را مهلت می‌دهد تا اعمالی که بر آنها مقرر شده است انجام دهند، پس هر گاه آن را به طور کامل انجام دهند، به بدترین حالت به خشم و عذاب خداوند گرفتار می‌شوند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِیهِم بِٱلۡعَذَابِکافران به کارهای زشت خود ادامه دادند تا این‌که نازپرورده‌هایشان را و آنان که جز با خوشگذرانی و رفاه و آسایش عادت نکرده بودند و ناگواری و ناراحتی به آنان دست نداده بود به عذاب گرفتار نمودیم، و آنها عذاب را احساس کردند، ﴿إِذَا هُمۡ یَجۡ‍َٔرُونَآنگاه ناگهان فریاد برآورده و واویلا سر داده و دردمند می‌شوند، چون چیزهایی به آنها رسیده که آرامش و راحتی آنها را به هم می‌زند.

و کمک می‌جویند پس به آنها گفته می‌شود: ﴿لَا تَجۡ‍َٔرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَامروز فریاد و واویلا سر ندهید، شما از سوی ما یاری و کمک نمی‌شوید. و چون از طرف خداوند یاری و کمک نگردند و به دادشان رسیده نشود، نمی‌توانند خودشان را یاری نمایند و هیچ کس آنها را یاری نخواهند کرد.

گویا گفته می‌شود چه چیزی باعث شده تا آنها به این وضعیت گرفتار شوند؟ پس فرمود: ﴿قَدۡ کَانَتۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡبه راستی که آیات من بر شما خوانده می‌شد تا به آن ایمان بیاورید، و آن را بپذیرید، اما شما چنین نکردید، بلکه ﴿فَکُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ تَنکِصُونَشما به عقب باز می‌گشتید. چرا که آنها در صورت پیروی از قرآن پیش می‌رفتند، و با اعراض و رویگردانی از آن به عقب برگشته و به پایین‌ترین درجه سقوط نمودند.

﴿مُسۡتَکۡبِرِینَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ٦٧مفسرین گفته‌اند که معنی آیه چنین است: آنها به سبب خانۀ کعبه یا حرم بر مردم تکبر ورزیده و می‌گفتند: ما اهل حرم هستیم، پس ما از دیگران برتر و بهتر می‌باشیم، ﴿سَٰمِرٗایعنی به صورت گروهی و شبانه در اطراف کعبه افسانه‌سرایی می‌کردند. ﴿تَهۡجُرُونَو سخن بیهوده سر داده و می‌گفتند: قرآن زشت و نادرست است. شیوۀ تکذیب کنندگان دربارۀ قرآن این بود که از آن رویگردانی می‌کردند و یکدیگررا به اعراض و رویگردانی از آن توصیه می‌نمودند: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦[فصلت: ۲۶]. «و آنان که کافر شده بودند گفتند: «به این قرآن گوش فرا ندهید، (و به هنگام تلاوت آن) سروصدا به راه اندازید، شاید پیروز شوید». و خداوند در مورد آنها فرموده است ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩ وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ٦٠ وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١[النجم: ۵۹-۶۱]. «آیا از این گفتار قرآن تعجب می‌کنید، و می‌خندید، اما به حال خود گریه نمی‌کنید؟! و پیوسته در غفلت و هوسرانی به سر می‌برید؟!». ﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ٣٣[الطور: ۳۳]. «آیا می‌گویند: قرآن را خودش به دروغ بر بسته است؟».

آیه‌ی ۶۸-۷۱:

﴿أَفَلَمۡ یَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ یَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ٦٨[المؤمنون: ۶۸]. «آیا در این سخن نیاندیشیده‌اند، یا چیزی برای‌شان آمده که برای نیاکان نخستین‌شان نیامده است؟».

﴿أَمۡ لَمۡ یَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ٦٩[المؤمنون: ۶۹]. «یا این‌که آنان پیامبرشان را نمی‌شناسند، از این رو او را انکار می‌کنند؟».

﴿أَمۡ یَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢۚ بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَکۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ٧٠[المؤمنون: ۷۰]. «یا می‌گویند: او دیوانه است؟ (چنین نیست) بلکه حق را برایشان آورده است. و بیشترشان خواهان حق نیستند».

﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِذِکۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِکۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ٧١[المؤمنون: ۷۱]. «و اگر حق و حقیقت از خواستهای ایشان پیروی می‌کرد، آسمان‌ها و زمین و هر آنچه که در زمین است تباه می‌شدند. بلکه پندشان را برایشان آورده‌ایم ولی آنان از پندشان روی می‌گردانند».

و چون همۀ این زشتی‌ها را دارا بودند به عذاب گرفتار گردیدند، و چون گرفتار عذاب شدند یاری کننده‌ای نداشتند که آنها را یاری نماید و فریادرسی نداشتند که آنها را نجات دهد. پس به سبب این اعمال زشت مورد سرزنش قرار می‌گیرند: ﴿أَفَلَمۡ یَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَآیا در قرآن تفکر نمی‌کنند و نمی‌اندیشند؟! یعنی اگر آنها در قرآن بیندیشند حتماً ایمان می‌آورند، زیرا تفکر و اندیشه در قرآن آنها را از کفر باز خواهد داشت. مصیبتی که بدان گرفتار شده‌اند به خاطر رویگردانی از قرآن است، و این دلالت می‌نماید که اندیشیدن در قرآن آدمی را به خیر و خوبی فرا می‌خواند و از هر شر و بدی مصون می‌دارد، و آنچه که آنان را از اندیشیدن در قرآن باز داشت این بود که دل‌هایشان بسته شده بود.

﴿أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ یَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِینَیا چیزی که آنها را از ایمان آوردن باز داشته این است که پیامبر و کتابی به نزد آنها آمده که برای پدران نخستین آنها نیامده است؟ پس به در پیش گرفتن راه نیاکان گمراهشان خشنود و راضی شده و با هر آنچه که با شیوه و راه نیاکانشان مخالفت کردند، بنابر این آنان و آن دسته از کفار که همانند آنان بودند، چیزی را گفتند که خداوند از آن خبر داده است: ﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣[الزخرف: ۲۳]. «در هیچ آبادی و شهری، بیم دهنده‌ای را نفرستادیم مگر این‌که خشوگذرانان آن گفتند:‌ ما نیاکان خود را بر آیینی یافته‌ایم، و قطعاً ما دنباله‌رو راه آنان می‌باشیم».

پس (رسول‌شان) آنها را پاسخ داد و ﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡ[الزخرف: ۲۴]. «گفت: آیا من برایتان چیزی نیاورده‌ام که از آنچه پدرانتان را بر آن یافته‌اید بهتر و بیشتر موجب راهیابی است؟».

پس اگر هدف شما رسیدن به حق می‌باشد، از من پیروی کنید. کافران به حقیقت اعتراف کرده و ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ[الزخرف: ۲۴]. «گفتند: ما به آنچه شما با آن فرستاده شده‌اید کافر هستیم».

﴿أَمۡ لَمۡ یَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ٦٩یا این‌که پیامبرشان محمد صدر میانشان ناشناخته است و او را نمی‌شناسند، و این امر آنها را از پیروی کردن از حق باز داشته است؟

می‌گویند: ما او را نمی‌شناسیم، و راستگویی او را نمی‌دانیم، بگذارید ما حالت و وضعیت او را نگاه کنیم، و در مورد وی از کسی که به او آگاه است پرس و جو نماییم. یعنی چنین نیست، بلکه کوچک و بزرگ‌شان پیامبر صرا به طور کامل می‌شناسند، و به تمام اخلاق و عادتهای زیبایی او واقف هستند، و راستگویی او را می‌دانند. حتی آنها قبل از بعثت او را امین می‌نامیدند، پس چرا وقتی با حق بزرگ و راستی و حقیقت آشکار به نزد آنها آمد وی را تصدیق نکردند؟!.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢیا می‌گویند او دیوانه است؟ در حالی که حرفهای دیوانه شنیده نمی‌شود و سخنش اعتباری ندارد، چون سخنان پوچی را می‌گوید. خداوند در رد این سخن آنان فرمود: ﴿بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّچنین نیست که می‌انگارند، بلکه او حق، و یک امر ثابت و مسلم که سرشار از صداقت و عدل است و اختلاف و تناقضی در آن نیست، برای آنها آورده است. پس چگونه کسی که چنین چیزی را آورده است دیوانه می‌باشد؟ و آیا در مورد چنی کسی جز این‌که گفته شود او در بالاترین درجات کمال و علم و درایت و اخلاق خوب قرار دارد چیزی دیگری را می‌توان گفت؟ نیز در این شیوه‌ی گفتار به وسیله‌ی استعمال واژه‌ی «بل» انتقال از آنچه که ذکر شد، صورت گرفته است. یعنی: حقیقی که آنان را از ایمان آوردن منع کرد این است که ﴿بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَکۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَاو حق را برایشان آورده است، ولی بیشترشان از حق بیزارند و آن را نمی‌خواهند.

و بزرگ‌ترین حقی را که برای آنان آورده است یگانه‌پرستی و انجام دادن عبادت خالص برای خدا، و پرهیز از پرستش غیر او می‌باشد؟ و علت بیزار بودن آنها از این امر، و تعجب کردنشان از آن معلوم است. پس پیامبر حق را آورد و آنها از اصل حق گریزان و بیزار بودند، و همین امر باعث شد تا آنها حق را دروغ انگاشته و تکذیب کنند، نه این‌که در حقانیت پیامبر شک و تردید داشته باشند، یا این‌که وی را تکذیب کنند. همچنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ[الأنعام: ۳۳]. «همانا آنان تو را تکذیب نمی‌کنند، بلکه در حقیقت ستمگران آیات خداوند را تکذیب می‌نمایند». اگر گفته شود که چرا حق با خواسته و امیال آنها موافق نبود تا ایمان بیاورند یا شتابان فرمان ببرند؟ خداوند متعال جواب می‌ده که ﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُو اگر حق از خواسته‌هایشان پیروی نماید آسمان‌ها و زمین به تباهی می‌روند. چون خواسته‌های آنان ناشی از اخلاق و کارهای ظالمانه و کافرانه و فسادآمیز است، پس اگر حق از خواسته‌هایشان پیروی می‌کرد آسمان و زمین تباه می‌شد فاسد بود، چرا که ستمگری و جور حاکم می‌شد، و آسمان‌ها و زمین جز به وسیلۀ حق و عدل پابرجا نمی‌مانند.

﴿بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِذِکۡرِهِمۡبلکه این قرآن را به آنان داده‌ایم که هر نیکی و خیری را به آنها یادآور می‌شود و مایۀ فخر و عزت و شرافت آنها می‌باشد، تا آن را اجرا نمایند، آنگاه سرور و رهبر مردم قرار می‌گیرند. ﴿فَهُمۡ عَن ذِکۡرِهِم مُّعۡرِضُونَاما آنها به علت شقاوت و بدبختی و عدم توفیق از پندشان روی گردانند. ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِیَهُمۡ[التوبۀ: ۶۷]. «خداوند را فراموش کرده» و خداوند هم آنان‌ را از یاد برد. ﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡ[الحشر: ۱۹]. «خداوند را فراموش کردند، پس خداوند آنان را از یاد خودشان برد». پس قرآن و کسی که آن را آورده است بزرگ‌ترین نعمتی هستند که خداوند به‌سوی آنان روانه کرده است. اما انها با نپذیرفتن و رویگردانی از این نعمت استقبال کردند. پس آیا بعد از این، محرومیتی وجود دارد؟ و آیا سرانجام این کار جز زیان و ضرر چیز دیگری است؟.

آیه‌ی ۷۲:

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیۡرٞۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٧٢[المؤمنون: ۷۲]. «آیا از آنان مزدی می‌طلبی؟پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترین روزی دهندگان است».

یا چون از آنها مزد می‌طلبی از تو پیروی نمی‌کنند؟ ﴿فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ[الطور: ۴۰]. و چون از آنها مزد و مالیات می‌گیری دادن این غرامت بر آنها سنگین آمده و پیروی کردن از تو برایشان سخت می‌باشد؟! در صورتی که چنین نیست؟ و تو از آنها مزد نمی‌خواهی، ﴿فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیۡرٞۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَپس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترین روزی‌دهندگان است. همانطور که پیامبران می‌گفتند: ﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ[هود: ۲۹]. «ای قوم! من از شما مزدی نمی‌طلبم، و مزد من جز بر خدا نیست». یعنی پیامبران مردم را به طمع و امید آنکه از طرف آنان چیزی به آنها برسد دعوت نمی‌کردند، بلکه از خود مردم نسبت به آنان دلسوزتر بودند، و فقط برای تامین منافع آنها می‌کوشیدند. خداوند از طرف امتها به آنان پاداش نیک بدهد، و به ما نیز توفیق دهد تا در همۀ حالالت از آنها پیروی کنیم.

آیه‌ی ۷۳-۷۴:

﴿وَإِنَّکَ لَتَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٧٣[المؤمنون: ۷۳]. «و بی‌گمان تو آنان را به راه راست هدایت می‌نمایی».

﴿وَإِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰکِبُونَ٧٤[المؤمنون: ۷۴]. «و حقیقتاً کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند از راه راست منحرف گشته‌اند».

خداوند در این آیات مبارک سببی را که باعث ایمان آوردن می‌شود بر شمرده و موانع ایمان را نیز بیان نموده، و باطل بودن موانعی که آدمی را از ایمان آوردن باز می‌دارند یک به یک ذکر کرده است. پس یکی از موانع ایمان آوردن آن بود که دل‌هایشان در جهالت و غفلت به سر می‌برد؟ و آنها در قرآن تدبر و اندیشه نمی‌کردند، و این‌که آنها نیاکان خود را الگوی خویش قرار می‌دادند. و این‌که آنها می‌گفتند: پیامبرمان دیوانه است، چنانکه پیشتر، از این موارد سخن به میان آمد.

و از اموری که باعث می‌شد تا آنها ایمان بیاورند، می‌توان به اندیشیدن و تدبر در قرآن و پذیرفتن نعمت‌های خدا و شناخت پیامبر رحمت صو کمال صداقت و امانت‌داری او و این‌که از آنها مزدی نمی‌طلبد و برای منفعت و خوشبختی آنها می‌کوشد اشاره می‌شود این است که پیامبر آنها را به‌سوی راه راست، راهی هموار و صاف فرا می‌خواند که آنها را به هدف می‌رساند، راهی راست و آسان که ادامۀ همان توحید پاک ابراهیمی و اعمال سهل و آسان است. پس ای پیامبر! دعوت دادن تو به راه راست، بر کسی‌که حق را می‌طلبد ایجاب می‌نماید تا از تو پیروی کند، چون پیروی کردن از حق چیزی است که عقل و سرشت سالم به خوبی آن و سازگار بودنش با منافع و مصالح آدمی گواهی می‌دهند. پس اگر از نو پیروی نکنند به کجا می‌روند؟ آنه چیزی ندارند که آنان را از پیروی از تو بی‌نیاز نماید. چون آنان ﴿عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰکِبُونَاز راه راست، و از راهی که انسان را به خدا و به بهشت می‌رساند منحرف هستند، و جز گمراهی و جهالت چیز دیگری ندارند. و این چنین هر کس که با حق مخالفت کند. قطعاً در همۀ کارهایش دچار انحراف و کژ روی می‌باشد. خداوند متعال فرموده است: اگر دعوت تو را نپذیرفتند پس بدان که آنان از خواسته‌ها و هوسهایشان پیروی می‌کنند. و کیست گمراه‌تر از کسی که بدون رهنمودی از سوی خدا از هوس و خواسته‌هایش پیروی نماید؟!.

آیه‌ی ۷۵-۷۷:

﴿وَلَوۡ رَحِمۡنَٰهُمۡ وَکَشَفۡنَا مَا بِهِم مِّن ضُرّٖ لَّلَجُّواْ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ٧٥[المؤمنون: ۷۵]. «و اگر بدی‌شان رحم می‌کردیم، و رنج و زحمتی را که بدان گرفتار آمده‌اند برطرف می‌ساختیم، در سرکشی خود کورکورانه دست و پا می‌زدند».

﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَکَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ٧٦[المؤمنون: ۷۶]. «و آنان را به عذاب گرفتار ساختیم، پس برای پروردگارشان فروتنی و زاری نکردند».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِیدٍ إِذَا هُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ٧٧[المؤمنون: ۷۷]. «تا هنگامی که دری از عذاب شدید به‌سوی آنان گشودیم، پس آنان بناگاه در آن درمانده و ناامید شوند».

در اینجا می‌خواهد شدت بدی و سرکشی آنها را بیان نماید، که دچار زیان و مصیبت و بلا می‌گردند و از خداوند می‌خواهند که بلا را از آنها دور نماید، و خداوند آنها را به این مصیبت گرفتار نمود تا ایمان بیاورند و به‌سوی او باز گردند. اما وقتی که خداوند مصیبت را از آنها برطرف می‌سازد و کورکورانه در سرکشی و طغیان خود دست و پا می‌زنند. همانطور که خداوند حالت آنها را به هنگام سوار شدن بر کشتی بیان نمود، که آنها در دریا خالصانه او را فرا می‌خوانند، و آنچه را که با وی شریک می‌سازند فراموش می‌نمایند، اما وقتی آنها را نجات دهد و به خشکی برسند به شرک ورزیدن و دیگر گناهان می‌پردازند.

﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِو آنان را به عذاب گرفتار نمودیم. مفسرین گفته‌اند: منظور از عذاب، گرسنگی است که هفت سال بدان گرفتار شدند. خداوند آنها را به این مصیبت مبتلا نمود تا به‌سوی او بازگردند، و در برابر او فروتنی نمایند، و تسلیم شوند. اما گرفتار شدنشان به عذاب در مورد آنان کارساز و مفید واقع نشد، و هیچ کس از آنان راه راست را در پیش نگرفت، ﴿فَمَا ٱسۡتَکَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا یَتَضَرَّعُونَپس آنان در برابر پروردگارشان سر تسلیم فرود نیاوردند، و کرنش نبردند و تضرع و زاری نکردند و خود را نیازمند او ندانستند، و انگار به عذابی گرفتار نشده بودند. و همچنان به سرکشی و کفر خود ادامه دادند. اما در آن سویشان عذابی دارند که از آنان دور کرده نمی‌شود. و خداوند در مورد آن فرموده است:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِیدٍتا این‌که دری از عذاب سخت بر روی آنان گشودیم مانند کشته شدن در روز جنگ بدر و غیره ﴿إِذَا هُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَو به ناگاه در آن درمانده شدند و از هر چیزی ناامید گشتند. و شر و بدی از هر سو آنها را فراگرفت. پس باید قبل از فرارسیدن عذاب سخت خداوند که برگردانده نمی‌شود، باز آیند. به خلاف عذاب معمولی که ممکن است از آنها برطرف شود، مانند سزا و عذاب‌های دنیوی که خداوند به وسیلۀ آن بندگانش را ادب می‌نماید.

پروردگار متعال در مورد عذاب دنیوی فرموده است: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١[الروم: ۴۱]. «به سبب آنچه مردم انجام داده‌اند تباهی و فساد در خشکی و دریا پدیدار شده است، (چنین شده) تا خداوند سزای برخی از کارهایشان را به آنها بچشاند، شاید باز گردند».

آیه‌ی ۷۸-۸۰:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ٧٨[المؤمنون: ۷۸]. «او خدایی است که برای شما گوش و چشمان و قلبها را آفریده است، اما اندکی سپاس می‌گذارید».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٩[المؤمنون: ۷۹]. «و او خدایی است که شما را در زمین پدید آورد. و در پیشگاه او گردآوری می‌شوید».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٨٠[المؤمنون: ۸۰]. «و او خدایی است که زنده می‌کند، و می‌میراند، و رفت و آمد و شب و روز به فرمان اوست. آیا خرد نمی‌ورزید؟».

خداوند متعال از لطف و احسان خویش بر بندگانش خبر می‌دهد، منت و احسانی که بندگان را به شکرگزاری و به جای آوردن سپاس خداوند و ادای حقوق الهی فرا می‌خواند. پس فرمود: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَخداوند ذاتی است که برای شما گوش و شنوایی قرار داده است تا شنیدنیها را بشنوید و از دین و دنیای خود بهره‌مند شوید. ﴿وَٱلۡأَبۡصَٰرَو به شما بینایی و چشم داد تا دیدنیها را ببینید و از آن در جهت منافعتان استفاده نمایید. ﴿وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَو عقلها را برایتان آفریده است تا به وسیله آن اشیا را درک نمایید. و با عقل است که از حیوانات تمایز پیدا می‌کنید. پس اگر شنوایی و بینایی و عقل نداشتید، و کرولال بودید آنگاه چه حالتی داشته و چه قدر از ضروریات و از کمالتان را از دست می‌دادید؟

آیا سپاس کسی را به جای نمی‌آورید که این نعمت‌ها را به شما ارزانی کرده است؟ و سپاس او این است که وی را یگانه بدانید و از او فرمان ببرید، ﴿قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَشکرگزاری شما اندک است، با این‌که نعمت‌های خداوند فراوان و پیاپی به‌سوی شما سرازیر می‌شود.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِو خداوند متعال ذاتی است که شما را در مناطق و اطراف زمین پراکنده کرده، و به شما توانایی استخراج منابع زمین را داده، و منافع و مصالح زمین را به حدی که زندگی و مسکن شما را تأمین کند در اختیارتان قرار داده است ﴿وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَو بعد از مرگتان در پیشگاه او گرد آورده می‌شوید، و آنگاه شما راطبق عمل خوب و بدی که در زمین انجام داده‌اید مجازات می‌نماید، و زمینی که در آن زندگی می‌کردید اخبار خودش را بازگو می‌کند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُو تنها خداوند زنده می‌کند و می‌میراند. یعنی کسی که در زندگی و مرگ تصرف می‌نماید فقط خداوند است. ﴿وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِو رفت و آمد شب و روز به فرمان خداوند می‌باشد. پس اگر او بخواهد روز را همیشگی نماید، آیا خدای دیگری هست که شب را برای شما بیاورد که در آن آرام گیرید؟! و اگر خداوند بخواهد شب را همیشگی نماید، آیا خدای دیگری هست که روشنایی برای شما بیاورد؟ آیا نمی‌بینید؟! و از جمله رحمت خداوند این است که شب و روز را برای شما آفریده است تا در شب آرام گیرید،‌و در روز فضل خداوند را بجویید، باشد که سپاس بگذراید.

بنابراین در اینجا فرمود: ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا خرد نمی‌ورزید، تا خداوند را که این همه نعمت از قبیل نعمت شنوایی و بینایی و خرد را به شما داده و شما را در زمین پراکنده نموده، و زنده می‌گرداند و می‌میراند، و تنها او شب و روز را می‌چرخاند، بشناسید؟ و این باعث می‌گردد تا عبادت را خالصانه وفقط برای او انجام بدهید، و پرستش و عبادت کسی دیگر که فایده‌ای را نمی‌رساند و زیانی را دفع نمی‌کند، و در چیزی تصرف نمی‌کند و از هر جهت ناتوان است رها کنید. و اگر شما ذره‌ای عقل داشتید چنین می‌کردید.

آیه‌ی ۸۱-۸۳:

﴿بَلۡ قَالُواْ مِثۡلَ مَا قَالَ ٱلۡأَوَّلُونَ٨١[المؤمنون: ۸۱]. «بلکه سخنانی همچون سخنان پیشینیان گفتند».

﴿قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ٨٢[المؤمنون: ۸۲]. «گفتند: آیا چون بمیریم و به خاک و استخوانهایی تبدیل شویم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟!».

﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ٨٣[المؤمنون: ۸۳]. «این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است، اما این، چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست».

تکذیب کنندگان، مسلک و شیوۀ پیشینیانی را که رستاخیز را انکار نموده و آن را بی‌نهایت بعید تصور می‌کردند، و در پیش گرفتند و ﴿قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ٨٢گفتند: آیا هنگامی که مردیم و تبدیل به خاک و استخوان شدیم آیا واقعاً‌برانگیخته خواهیم شد؟! یعنی چنین چیزی ممکن و قابل تصور نیست، و به گمان آنها در عقل نمی‌گنجد. ﴿لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُهمواره ما وعده داده می‌شویم که رستاخیز خواهد آمد، و این وعده به پدران ما نیز داده شده است، ولی ما آن را ندیده‌ایم، و هنوز نیامده است. ﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَاین چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست، برای سرگرمی بیان می‌گردد، و حقیقتی ندارد. آنها دروغ گفتند، چون خداوند نشانه‌های بزرگ‌تر از زنده شدن پس از مرگ را به آنها نشان داده‌است، مانند این‌که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَکۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ[غافر: ۵۷]. «بدون شک آفرینش آسمان‌ها و زمین بزرگتر از آفرینش مردم است». ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِیَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن یُحۡیِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِیَ رَمِیمٞ٧٨[یس: ۷۸]. «و مثالی برای ما زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی استخوانهای فرسوده را زنده می‌نماید؟!». ﴿وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ[الحج: ۵]. «و زمین را خشکیده و بی‌جان می‌بینی، و چون آب را بر آن فرو فرستیم سرسبز و زنده می‌شود».

آیه‌ی ۸۴-۸۹:

﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهَآ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٤[المؤمنون: ۸۴]. «بگو: زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر می‌دانید؟».

﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٨٥[المؤمنون: ۸۵]. «خواهند گفت: همه از آن خدایند. بگو: آیا پند نمی‌پذیرید و یادآور نمی‌شوید؟».

﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ٨٦[المؤمنون: ۸۶]. «بگو: چه کسی پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است؟».

﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧[المؤمنون: ۸۷]. «خواهند گفت: از آن خداست. بگو:‌پس چرا پرهیزگاری پیشه نمی‌کنید؟».

﴿قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨٨[المؤمنون: ۸۸]. «بگو: چه کسی است که ملکوت هر چیزی در دست اوست؟‌ و او خداوندی است که پناه می‌دهد، و در برابر (عذاب) او (از کسی) نتوان پناه گرفت اگر شما می‌دانید؟».

﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ٨٩[المؤمنون: ۸۹]. «خواهند گفت: (همۀ اینها) از آن خداست. بگو: پس چگونه دستخوش افسون شده‌اید؟».

با استدلال به توحید ربوبیتی که منکران به آن اقرار کرده‌اند با آنان به گفتگو بپرداز و برایشان روشن‌ساز که براساس این اعتراف نباید توحید الوهیت و انجام عبادت برای خدا را انکار نمایند، و با استدلال به این‌که آنها قبول دارند که تمامی پدیده‌های کوچک و بزرگ را خدا آفریده است به آنان بگو که نباید زنده شدن پس از مرگ را انکار نمایند، چرا که این امر، بسیار آسان است، پس به کسانی که زنده شدن پس از مرگ و رستاخیز را تکذیب می‌کنند، و چیزهای دیگری را با خدا برابر می‌دانند، بگو: ﴿لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهَآزمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست؟ یعنی چه کسی زمین و کسانی را که روی آن هستند از قبیل حیوانات و نباتات و جمادات و دریاها و رودبارها و کوهها را آفریده است، و مالک و مدبر این چیزها کیست؟ پس وقتی که از آنان در این باره بپرسید، باید بگویند: فقط خداوند این‌ها را آفریده و همه از آن او هستند. و آنگاه که به این اقرار کردند به آنان بگو ﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَآیا پند نمی‌پذیرید؟ یعنی آیا به آنچه که خداوند شما را به آن پند داده است بر نمی‌گردید؟ چرا که حقیقت امر برایتان مشخص است، و در سرشت و فطرت شما قرار دارد. ولی گاهی اوقات اعراض و رویگردانی شما آن را پنهان می‌نماید.

حقیقت این است که وقتی شما به اندیشه و حافظۀ خود برگردید خواهید دانست که تنها باید مالک این چیزها را معبود دانست، و معبود بودن چیزهایی که مملوک هستند باطل‌ترین امر است. سپس به امری بزرگتر روی آورد و فرمود ﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِبگو: چه کسی صاحب و پروردگار ستاره‌ها و سایه‌ها و چراغ‌های فروزان آسمان است؟ ﴿وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِو پروردگارش عرشی بزرگ که بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین مخلوق است، چه کسی است؟ پس چه کسی آن را آفریده و انواع تدابیر را در آن به کار برده است؟

﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِخواهند گفت: از آن خداست. یعنی اقرار خواهند کرد که پروردگار همۀ این‌ها خداست. و چون به این اقرار نمایند، به آنان بگو: ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَپس چرا از پرستش مخلوقات و آفریده‌های ناتوان پرهیز نمی‌کنید، و از پروردگار بزرگ نمی‌هراسید، پروردگاری که قدرتش کامل و فرمانروایی‌اش برزگ است. و در فرموده ﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَو ﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَ[النحل: ۱۷]. لطافت گفتاری خاصی وجود دارد، چرا که خداوند با بکارگیری کلماتی که بیانگر تشویق و تحریک بوده دل‌ها را جذب نموده و آنان را اندرز گفته است. سپس به اقرار بزرگترشان پرداخت و فرمود: ﴿قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ[المؤمنون: ۸۸]. بگو: کیست که ملکوت هر چیزی است، و عالم بالا و پایین و آنچه را می‌بینیم و آنچه را نمی‌بینیم همه در دست اوست؟ ﴿مَلَکُوتُصیغۀ مبالغۀ و به معنی سلطنت و فرمانروایی است.

﴿وَهُوَ یُجِیرُو او بندگانش را از هر شری پناه می‌دهد، و ناگواری‌ها را از آنان دور می‌نماید، و از آنچه که به آنها زیان می‌رساند آنان را محافظت می‌کند. ﴿وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِو هیچ کس نمی‌تواند شری را که خداوند مقدر نموده است دور کند، بلکه هیچ‌کس نزد خدا جز با اجازه‌اش شفاعت و سفارش نمی‌کند.

﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِاقرار خواهند کرد که خداوند مالک و صاحب هر چیزی است، و او پناه دهنده می‌باشد، و کسی را در برابر او نمی‌توان پناه داد. ﴿قُلۡوقتی به آن اقرار نمودند به طور لزوم به آنان بگو: ﴿فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَپس چگونه گول می‌خورید؟ یعنی پس عقلهایتان کجا می‌رود، و کسانی را پرستش می‌کنید که می‌دانید آنان پادشاهی و اختیاری نداشته و بهره‌ای از فرماندهی و پادشاهی را ندارند، و آنها از هر جهت ناتوان می‌باشند، و شما اخلاص و بندگی مالک بزرگ و توانای مدبر را ترک کرده‌اید، پس خود و اندیشه‌ای که شما را به این راهنمایی نموده است، خردی فریب و افسون شده است، و بدون تردید شیطان عقل‌هایتان را با زیبا جلوه دادن و واژگون کردن حقایق افسون کرده است. پس عقل‌های آنان مسحور شده است، چنانکه جادوگران چشم‌های مردم را جادو می‌نمایند.

آیه‌ی ۹۰-۹۲:

﴿بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ٩٠[المؤمنون: ۹۰]. «بلکه برای ایشان حق را آورده‌ایم، و قطعاً آنان دروغگو هستند».

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا کَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ٩١[المؤمنون: ۹۱]. «خداوند هیچ فرزندی را برنگرفته و هیچ معبودی با او نبوده است، اگر چنین می‌بود، هر معبودی آفریده‌های خود را با خود می‌برد، و برخی بر دیگری برتری می‌جستند، خدا از آنچه که آنان توصیف می‌کنند مبراست».

﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٩٢[المؤمنون: ۹۲]. «(خداوند یگانه) آگاه به پنهان و آشکار است، (و) از آنچه (با او) شریک می‌پندارد برتر است».

خداوند متعال می‌فرماید: بلکه ما برای این تکذیب کنندگان حق را آروده‌ایم که اخبار راستین و امر و نهی عادلانه را در بر دارد. پس چرا آنها به آن اعتراف نمی‌کنند، در حالی که سزاوار‌تر است از حق پیروی نمایند. آنها نزد خود چیزی جز دروغ و ستم ندارند که به جای حق قرار دهند. بنابر این فرمود: ﴿وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَو آنان دروغگو هستند.

﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا کَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍخداوند هیچ فرزندی را برنگرفته و هیچ معبودی با او نبوده است، و این‌که می‌گویند: «خداوند دارای فرزندی است و خدایی دیگر با او هست»، دروغ است که غیرواقعی بودن آن با شهادت خداوند و پیامبرانش و با عقل درست و سالم اثبات می‌شود. بنابر این خداوند بر ناممکن بودن وجود خدایی دیگر دلیلی عقلی بیان کرد و فرمود: ﴿إِذٗااگر همراه خداوند - آنگونه که آنها می‌گویند - دیگرخدایانی بودند، ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَهر خدایی به آفریدگان خود می‌پرداخت، و از دیگران جدا می‌شد، و برای بازداشتن و شکست دادن خدایان دیگر می‌کوشید.

﴿وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖعَلَى بَعْضٍو برخی از خدایان بر برخی دیگر چیزه می‌شدند، و آن که چیره و غالب می‌گشت خداوند می‌شد. بنابر این چنانچه خدایان متعددی وجود داشتند وجود جهان ممکن نبود، و چنین نظم شگفت‌انگیزی که عقلها را حیران کرده است در جهان حاکم نمی‌گشت. و نظم سرسام‌آوری که بر چرخش خورشید و ماه و ستارگان ثابت و متحرک حاکم است، این را اثبات می‌نماید. این دریای آکنده از ستاره‌ها و سیاره‌ها از زمانی که آفریده شده‌اند براساس یک نظام در حرکت می‌باشند، و همه در اختیار قدرت الهی می‌باشند، و با حکمت خاص خدا در راستای تأمین منافع آفریده‌ها حرکت کرده، و هیچ خلل و تضادی در آن نمی‌بینی، و هرگز کوچکترین تضاد و کنتاکتی در آنها نخواهی دید. پس آیا می‌توان تصور کردکه چنین نظم متقنی از صنع و تقدیر دو خدا باشد؟ ﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَمنزه است خداوند از آنچه می‌گویند. جهان آفرینش با زبان حال و شگفت‌انگیز به ما می‌فهماند که مدبر آن یک خداست، که نام‌ها و صفاتش کامل‌اند، و همۀ مخلوقات نیازمند ربوبیت و الوهیت او هستند. پس هم چنان‌که بدون ربوبیت خداوند، مخلوقات وجود و دوامی ندارند، استوار ماندن و سامان یافتن اوضاع آنها نیز جز در پرتو پرستش او و مخصوص گرداندن عبادت برای او امکان‌پذیر نیست. بنابر این بزرگی صفاتش و یکی از مصادیق بارز آن را که عم فراگیر اوست، یادآور شد و فرمود: ﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِدانندۀ چیزهایی پنهانی است که از دید ما و علم ما پنهان می‌باشند، از قبیل چیزهایی که وجودشان قطعی است، اعم از واجبا و ممکنات و محالات ﴿وَٱلشَّهَٰدَةِو دانندۀ چیزهایی پیدا و آشکاری است که ما مشاهده می‌کنیم. ﴿فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَپس خداوند از آنچه آنان برایش شریک قرار می‌دهند بسی برتر و بالاتر است، شریکی که هیچ علم و آگاهی ندارد جز آنچه خداوند به آن آموخته است.

آیه‌ی ۹۳-۹۵:

﴿قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ٩٣[المؤمنون: ۹۳]. «بگو: پروردگارا! اگر از آنچه که بدان وعده داده می‌شوند به من بنمایی».

﴿رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِی فِی ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٩٤[المؤمنون: ۹۴]. «پروردگارا! مرا از زمرۀ کافران ستمگر مگردان».

﴿وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ٩٥[المؤمنون: ۹۵]. «و به راستی ما بر آن تواناییم که آنچه را به آنان وعده می‌دهیم به تو بنمایانم».

وقتی خداوند دلایل بزرگش را بر تکذیب کنندگان اقامه کرد، و آنان به آن توجهی ننموده و در برابر آن منقاد نشدند، آمدن عذاب بر آنها قطعی گردید، و به فرود آمدن عذاب وعده داده شدند. و خداوند پیامبرش را راهنمایی کرد که بگوید: ﴿رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَپروردگارا! هر گاه آنان را به عذاب خودت گرفتار کردی، و مرا بر آن شاهد گرفتی، ﴿رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِی فِی ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٩٤پروردگارا! مرا از گناهانی که آنها را بدان مبتلا نموده و موجب عذاب می‌شود، مصون بدار، و بر من رحم بفرما. نیز از عذابی که بر آنان فرود می‌آید مرا در پرتو رحمت خویش بدار، چون وقتی که عقوبتی فراگیر فرود آید گناهکاران و بی‌گناهان را فرا می‌گیرد.

خداوند برای نزدیک جلوه دادن عذاب آنان فرمود: ﴿وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ٩٥و به راستی ما بر آن تواناییم که آنچه را بدان وعده می‌دهیم به تو بنمایانیم. و اگر آن را به تاخیر انداخته‌ایم به خاطر حکمتی است، و گرنه، ما بر فرود عذاب بر سر آنان قدرت و توانایی کامل داریم.

آیه‌ی ۹۶-۹۸:

﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ٩٦[المؤمنون: ۹۶]. «بدی را به روشی که آن بهتر است دفع کن، ما از چیزهایی که می‌گویند آگاهتر هستیم».

﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧[المؤمنون: ۹۷]. «و بگو: پروردگارا! از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم».

﴿وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨[المؤمنون: ۹۸]. «و خویشتن را در پناه تو می‌دارم، پروردگارا! از آنکه شیطان‌ها نزد من حاضر شوند».

این از محامد اخلاقی است که خداوند پیامبرش را به آن فرمان داده است، ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَیعنی هرگاه دشمنانت با گفتار یا کردار بد با تو برخورد کردند، با آنها بدی مکن، گرچه می‌توان در مقابل کسی که بدی می‌کند به اندازۀ بدی او بدی کرد، اما تو در مقابل بدی آنها با آنان نیکی کن، زیرا این نشانۀ برتری تو بر بدی کننده می‌باشد. و از منافع و خوبیهای این کار یکی این است که در آیندۀ نسبت به تو کمتر بدی می‌کند. و نیکی کردن در مقابل بدی سبب می‌شود تا فرد خطاکار به حق باز گردد، و چه در بسا پشیمان شده و متأسف گشته و توبه نماید.

و عفو کننده به صفت نیکوکاری متصف می‌گردد،‌و با این کار بر دشمن خود و بر شیطان چیره می‌گردد، و از جانب خداوند مستحق پاداش می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ[الشورى: ۴۰]. «و هرکس عفو کند و اصلاح نماید، اجرش بر خداست». و می‌فرماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥[فصلت: ۳۴-۳۵]. «با روشی که بهتر است دفع کن، پس آنگاه کسی که میان تو و او دشمنی بود چنان می‌شود که گویا دوستی صمیمی است، و کسی این را در نمی‌یابد. (و توفیق دست یافتن به این صفت زیبا را نمی‌یابد) مگر کسی که بردباری کرده است، و آن را در نمی‌یابد مگر کسی که بهره‌ای بزرگ داشته باشد». . فرمود: ﴿نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَما به گفته آنها که کفر تکذیب است، آگاه‌تر هستیم، و علم ما آن را احاطه نموده است، اما بردباری می‌نماییم و آنها را مهلت می‌دهیم و با این‌که ما را تکذیب کرده و نپذیرفته‌اند صبر می‌کنیم. پس ای محمد صشایسته است در برابر آنچه می‌گویند بردباری نمایی، و با آنها نیکی کنی و این وظیفۀ بنده در مقابل انسانی است که بدی می‌کند. اما شیطانهایی که کارشان بدی کردن است احسان و نیکی کردن با آنها فایده‌ای ندارد، و شیطان همواره گروهش را فرا می‌خواند تا از اهل دوزخ سوزان باشند.

پس وظیفه انسان در مقابله کردن با شیطان این است که به همان چیزی که خداوند پیامبرش را به آن راهنمایی نموده است تأسی کند. پس فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨و بگو: پروردگارا! به تو پناه می‌برم، یعنی به «حول» و «قوه‌ی» تو چنگ می‌زنم و از قدرت و توانایی خودم بیزارم می‌جویم و از شری که به سبب وسوسه و دست زدن شیطان‌ها به من می‌رسد و به آن دچار می‌گردم. و به تو پناه می‌برم از شری که به سبب حضور وسوسه‌های شیطانها به وجود می‌آید. و این پناه‌بردن از اصل شر می‌باشد، و پناه‌بردن به خدا از همۀ وسوسه‌های شیطان در این داخل است. پس وقتی که خداوند بنده‌اش را از این شر در پناه خویش قرار داد و دعایش را پذیرفت، از هر شر و بدی سالم می‌ماند، و بر انجام هر کار خوبی توفیق می‌یابد.

آیه‌ی ۹۹-۱۰۰:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩[المؤمنون: ۹۹]. «تا آنگاه که مرگ به‌سوی یکی از آنان آید، می‌گوید: پروردگارا! مرا باز گردانید».

﴿لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٠٠[المؤمنون: ۱۰۰]. «تا این‌که کار شایسته بکنم و فرصت‌هایی را که از دست داده‌ام جبران نمایم، هرگز! بی‌گمان آن سخنی است که او آن را می‌گوید، و در برابر آنان حایلی است تا روزی که برانگیخته می‌شوند».

خداوند از حالت فرد ستمکار و مجرمی که مرگش فرا رسیده، خبر می‌دهد، که او را در این موقع پشیمان می‌شود. وقتی که سرانجام وجایگاهش را ببیند و اعمال زشتش را مشاهده نماید بازگشتش به دنیا را می‌طلبد، نه بدان خاطر که از لذت‌های آن بهره‌مند شود، و از شهوت‌های آن استفاده کند، بلکه به گفته‌ی خود برای اینکه: ﴿لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُکاری شایسته بکنم، و فرصتهایی را که از دست داده‌ام و در آنجا دستورات الهی کوتاهی ورزیده‌ام، جبران نماییم. ﴿کَلَّآنه، هرگز او بازگشتی ندارد، و فرصت و مهلت مجددی به او داده نخواهد شد. و خداوند به طور قطع چنین حکم نموده که آنها به دنیا باز نمی‌گردند.

﴿إِنَّهَابدون شک سخن او. که در آن بازگشتن به دنیا را آرزو می‌نماید، ﴿کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَافقط سخنی است که وی بر زبان می‌آورد، و جز حسرت و پشیمانی به گوینده‌اش فایده‌ای نمی‌بخشد. و نیز او در این سخن راست نمی‌گوید، زیرا اگر به دنیا باز گردانده شود دوباره کارهایی را انجام می‌دهد که از آن نهی شده است.

﴿وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَفرارویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می‌شوند. برزخ یعنی آنچه میان دو چیز حایل و مانع می‌گردد. و در اینجا برزخ یعنی حایل میان دنیا و آخرت و در چنین برزخی فرمانبرداران از نعمت‌ها برخوردار شده و گناهکاران عذاب داده می‌شوند، از ابتدای مردن و قرار گرفتنشان در قبرهایشان تا روز قیامت عذاب داده می‌شوند. یعنی باید خود را برای زندگی برزخ آماده کرده و ساز و کار آن را مهیا نماید.

آیه‌ی ۱۱۰-۱۱۴:

﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ١٠١[المؤمنون: ۱۰۱]. «آنگاه چون در صور دمیده شود هیچگونه خویشاوند و نسبتی در میان آنان نمی‌ماند و در آن روز از همدیگر نمی‌پرسند».

﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٢[المؤمنون: ۱۰۲]. «پس کسانی‌که کفۀ کارهای نیکشان سنگین باشد، اینان قطعاً‌رستگارانند».

﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ١٠٣[المؤمنون: ۱۰۳]. «و کسانی که کفّۀ کارهای نیک‌شان سبک باشد، اینان خویشتن را زیانمند نموده‌اند، و در جهنم جاودانه خواهند ماند».

﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِیهَا کَٰلِحُونَ١٠٤[المؤمنون: ۱۰۴]. «شعله‌های آتش چهره‌هایشان را فرا می‌گیرد، و آنان در آنجا (بر اثر شدت حرارت) رخ در هم کشیده و لب چروکیده‌اند».

﴿أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ١٠٥[المؤمنون: ۱۰۵]. «مگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد، ولی شما آنها را دروغ می‌انگاشتید؟».

﴿قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ١٠٦[المؤمنون: ۱۰۶]. «می‌گویند: پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و گروهی گمراه بودیم».

﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧[المؤمنون: ۱۰۷]. «پروردگارا! ما را از آنجا بیرون‌آور، پس اگر به (کفر بازگشتیم) آنگاه به حقیقت ستمکار خواهیم بود».

﴿قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ١٠٨[المؤمنون: ۱۰۸]. «(خداوند بدیشان) می‌فرماید: بتمرکید و با من سخن نگویید».

﴿إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ١٠٩[المؤمنون: ۱۰۹]. «همانا گروهی از بندگان من می‌گفتند: پروردگارا! ایمان آورده‌ایم، پس ما را بیامرز و به ما رحم‌ فرما، و تو بهترین رحم کنندگان هستی».

﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ١١٠[المؤمنون: ۱۱۰]. «آنگاه آنان را به ریشخند گرفتید تا آنجا (که سرگرم شدید) و به تمسخر گرفتن ایشان، ذکر و عبادت مرا از یادتان برد، و شما به آنان می‌خندیدید».

﴿إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ١١١[المؤمنون: ۱۱۱]. «همانا من امروز در برابر بردباریشان به آنان (چنین) پاداش دادم و آنان رستگارانند».

﴿قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ١١٢[المؤمنون: ۱۱۲]. «(خداوند بدی‌شان می‌فرماید:) چند سال در روی زمین ماندگار بودید؟».

﴿قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ١١٣[المؤمنون: ۱۱۳]. «می‌گویند: یک روز یا بخشی از یک روز ماندگار بودیم، از فرشتگان شمارشگر بپرس».

﴿قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١٤[المؤمنون: ۱۱۴]. «(خداوند) می‌فرماید: جز مدتی اندک درنگ نکردید، کاش شما می‌دانستید».

خداوند متعال از اضطراب‌های روز قیامت خبر داده و می‌فرماید: وقتی که برای زنده شدن پس از مرگ در صور دمیده می‌شود، همه مردم در آن روز که از پیش تعیین شده است گرد می‌آیند، و چنان وحشتی به آنان دست می‌دهد که آنان خویشاوندان بسیار نزدیک خود را فراموش می‌نمایند. و دیگر علایق و پیوندها رابه طریق اولی فراموش می‌کنند. و در آن روز کسی از حال کسی نمی‌پرسد، چون هر کس به خودش مشغول است، و نمی‌داند که آیا نجات می‌یابد، نجاتی که هیچ بدبختی و شقاوتی بعد از آن وجود ندارد؟ یا به شقاوت و بدبختی گرفتار می‌شود که سعادتی بعد از آن نیست؟ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ٣٧[عبس: ۳۴-۳۷]. «آن روز انسان از برادرش می‌گریزد، و از مادر و پدر و از همسر وفرزندانش (نیز) می‌گریزد، هر کس از آنان در آن روز کار و بار و گرفتاری‌ای دارد که برایش کافی است، و هر کس گرفتار حال خودش می‌باشد». و در قیامت مواضع و جایگاه‌هایی است که اندوه آدمی در آن شدت می‌گیرد، و هول و هراس بسیار سنگین و شدیدی را بر انسان مستولی می‌گرداند. مانند ترازویی که اعمال بنده با آن وزن می‌شود، و آنچه به نفع اوست و آنچه به زیان اوست عادلانه با آن سنجیده می‌شود، و خوبی‌ها و بدی‌هایش هر چند که به اندازه ذره‌ای باشد با آن ترازو مشخص می‌گردد. ﴿فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُو هر کس کفۀ ترازوی نیکی‌اش سنگین باشد به این صورت که نیکی‌‌هایش از بدی‌هایش سنگین‌تر باشد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَاینان قطعاً رستگارانند، چون از آتش جهنم نجات یافته و سزاوار بهشت گردیده و به ستایش زیبا دست یازیده‌اند. ﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُو هر کس که اعمال و اقوال نیک دنیوی‌اش کم باشد، به این صورت که بدیهایش سنگین‌تر از نیکی‌هایش بوده و گناهانش او را احاطه کرده باشند، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡاینان خویشتن را زیانمند نموده و دچار زیان کامل گردیده‌اند. و تحمل آثار هر زیانی نسبت به این زیان آسان است، اما تبعات این زیان بسیار دشوار و سخت می‌باشد، و به هر کس که برسد جبران نمی‌شود، و هر چه را از دست آدمی بگیرد نمی‌توان آن را جبران کرد، زیانی همیشگی و بدبختی همیشگی است، چرا که خودش را باخته و از دست داده است. او که می‌توانست به سعادت همیشگی دست یابد، اما خویشتن را از این نعمت پایدار و همیشگی، و زندگی در کنار پروردگار بزرگوار محروم کرده است.

﴿فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَو در جهنم جاودانه خواهند ماند و هرگز از آن بیرون نمی‌آیند. این هشدار همانطور که گفتیم در مورد کسی است که بدیهایش نیکی‌‌های او را احاطه کرده است، و جز کافر کسی چنین نخواهد بود. بنابر این از کافر به مانند کسی‌که نیکی و بدی دارد حساب گرفته نمی‌شود، زیرا کافران نیکی ندارند، اما اعمال و کارهایشان شمرده شده و آنها می‌ایستند و به آن اعتراف می‌نمایند، و رسوا می‌گردند. و اما کسی که ایمان در وجودش بوده ولی بدی‌هایش بزرگ و زیاد است، در جهنم برای همیشه نمی‌ماند، چنانکه قرآن و سنت بر این دلالت می‌نمایند.

سپس خداوند متعال سرنوشت بدی را که کافران بدان دچار می‌گردند بیان کرد و فرمود: ﴿تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُآتش چهره‌های آنان را از هر طرف فرا می‌گیرد، تا این‌که به همه اعضای آنان می‌رسد و شعله‌های آتش از چهره‌هایشان بلند می‌شود. ﴿وَهُمۡ فِیهَا کَٰلِحُونَو آنان در آنجا ترشرو و عبوس هستند، و لبهایشان از شدت حرارت و سختی آنچه که در آن به سر می‌برند چروکیده است.

و به صورت سرزنش و نکوهش به آنان گفته می‌شود ﴿أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡمگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد؟ به‌سوی آن فرا خوانده می‌شدید تا به آن ایمان بیاورید و آیات من بر شما عرضه می‌شد تا در آن بنگرید. ﴿فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَاما شما از روی ستمگری و عناد آنها را دروغ می‌انگاشتید، حال آنکه آنها آیات و نشانه‌هایی روشن بودند که حق را از باطل معلوم می‌کردند و اهل حق و اهل باطل را مشخص می‌نمودند.

پس در این هنگام به ستم خویش اقرار می‌کنند اما اقرار کردن دیگر فایده‌ای ندارد. بنابر این می‌گویند: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَاپروردگارا! شقاوت و بدبختی برآمده از ستم، و رویگردانی از حق و روی آوردن به آنچه زیان می‌رساند و ترک کردن آنچه فایده می‌دهد، بر ما چیره شده بود. ﴿وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَو ما گروهی گمراه بودیم و می‌دانستیم که ستمگریم. یعنی ما در دنیا کار انسان‌های سرگشته و گمراه و بی‌خرد را انجام می‌دادیم. چنانکه در آیه‌های دیگر سخن آنها حکایت شده است. آنگاه که می‌گویند: ﴿لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا کُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ[الملک: ۱۰]. «اگر گوش (شنوا) و خرد داشتیم از یاران آتش سوزان نبودیم».

﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧پروردگارا! مرا از آتش دوزخ بیرون بیاور و اگر به کفر و گناهان برگشتیم همانا ستمکار خواهیم بود. حال آنکه آنها در وعده و قولی که می‌دهند دروغگویند، زیرا چنان که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ[الأنعام: ۲۸]. «و اگر بازگردانده شوند، دوباره کارهایی انجام می‌دهند که از آن نهی شده‌اند». و خداوند حجتی برای آنها باقی نگذاشته، بلکه عذرهای آنان را قطع نموده و در دنیا آنها را به اندازه‌ای فرصت داده است که پند پذیرند و از گناهانشان باز آیند.

پس خداوند در پاسخ آنها می‌فرماید: ﴿ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِاین سخن- پناه بر خدا- بزرگ‌ترین سخنی است که مجرمان در باب ناامید شدن و سرزنش و ذلت و مأیوس شدن از هر خیری و مبتلا شدن به هر شری، می‌شنوند و این سخن بیانگر خشم پروردگار مهربان است و برای آنان شکنجه‌ای سخت‌تر از عذاب جهنم است.

سپس آن حالت‌شان را که آنان را به عذاب واصل گرداند و از رحمت خدا محروم کرد بیان نمود و فرمود: ﴿إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ١٠٩همانا گروهی از بندگان من می‌گفتند: «پروردگارا! ایمان آورده‌ایم، پس ما را بیامرز و به ما رحم فرما و تو بهترین رحم‌کنندگان هستی».

پس آنان هم ایمان آورده و هم اعمال صالح انجام داده و هم از پروردگارشان طلب آمرزش و رحمت نمودند و به ربوبیت الهی و احسان خداوند بر آنها مبنی بر ایمان آوردن و خبر دادن از گستردگی رحمت و احسان فراگیر وی متوسل شدند. و این بر فروتنی و کرنش آنها برای پروردگارشان و هراس و امید آنها دلالت می‌نماید.

پس این‌ها سروران و اشراف مردم بودند و شما ای کافران فرومایه و کم خرد! ﴿فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّاآنها را به باد تمسخر گرفته و آنها را تحقیر کردید و چنان به تمسخر ایشان مشغول شدید که ﴿حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَمشغول شدن به آنها و به ریشخند گرفتنشان ذکر و عبادت مرا از یادتان برد. و چیزی که موجب فراموش شدن آنان شد مشغول شدنشان به مسخره کردن مؤمنان بود و این فراموش نمودن آنان را به استهزا و ریشخند وا می‌دارد. پس هر یک از این دو حالت (فراموش کردن یاد خدا و به تمسخر گرفتن مؤمنان) دیگری را تقویت می‌نماید و آیا جسارتی بالاتر از این وجود دارد؟!.

﴿إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْمن امروز به خاطر صبر و استقامتی که بر طاعت من و در برابر اذیت و آزار شما نشان دادند، به آنان پاداش دادم، ﴿أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَو آنان بردباری کردند تا این‌که به اینجا رسیدند و به نعمت پایدار و نجات از جهنم دست یافتند. در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ٣٤[المطففین: ۳۴]. «امروز مؤمنان به کافران می‌خندند».

﴿قَٰلَو از آنجا که آنها بی‌خرد هستند و در این مدت کوتاه مرتکب هر گناه و شری شده‌اند که آنها را به خشم و عذاب خدا گرفتار نموده و کارهای خوبی را که مؤمنان انجام داده‌اند و آنها را به سعادت همیشگی و خشنودی پروردگارشان رسانده است، انجام نداده‌اند، خداوند به صورت سرزنش به آنها می‌فرماید: ﴿کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَچقدر در دنیا مانده‌اید؟

﴿قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ١١٣می‌گویند: یک روز یا بخشی از یک روز ماندگار بوده‌ایم. پس از فرشتگان شمارشگر بپرس. این سخنشان مبتنی بر آن است که آنها مدت ماندگاری خود را در دنیا بسیار اندک می‌دانند، اما مقدار آن مشخص نیست. بنابر این می‌گویند: ﴿فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّینَاز شمارشگران بپرس. اما آنان آنقدر مشغول هستند و در عذابی به سر می‌برند که تعداد و شمار سالهایی را که در دنیا زیسته‌اند نمی‌دانند. پس خداوند به آنها می‌فرماید: ﴿قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاجز مدت کمی ماندگار نبوده‌اید، خواه عدد و شمار آنرا تعیین نمایید یا تعیین نکنید. ﴿لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَکاش (این را در دنیا) می‌دانستید.

آیه ۱۱۵-۱۱۶:

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥[المؤمنون: ۱۱۵]. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم، و به‌سوی ما برگردانده نمی‌شوید؟».

﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ١١٦[المؤمنون: ۱۱۶]. «خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبود به حقی جز او نیست و صاحب عرش عظیم می‌باشد، بسی برتر از آن است (که جهان را بیهوده بیافریند)».

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗاای مردم! آیا گمان برده‌اید ما شما را بیهوده و بی‌هدف آفریده‌ایم، می‌خورید و می‌‌آشامید و تفریح می‌کنید و از لذت‌های دنیا بهره‌مند می‌شوید و ما شما را به حال خودتان رها مب‌کنیم؟ و به شما امر و نهی نمی‌کنیم و در برابر بدیها شما را سزا نمِ‌دهیم؟ بنابر این فرمود: ﴿وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَو پنداشته‌اید که برای حساب و کتاب به‌سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟. بنابر این چیزی را به خاطر بسپارید، (و آن اینکه)، ﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُخداوند بسی برتر و بالاتر از این گمان باطل می‌باشد و چنین گمان زشتی، حکمت و فرزانگی او را معیوب می‌کند. ﴿ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِخداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبود به حقی جز او نیست و او صاحب عرش عظیم است. پس وقتی که او فرمانروای راستین همۀ آفریده‌هاست، و وعده و وعید او راست و حق است، خداوند معبود حقیقی اوست، چون دارای کمال مطلق و صاحب عرش عظیم و پروردگار و صاحب دیگر پدیده‌ها می‌باشد. پس چنین خداوندی امکان ندارد شما را بیهوده آفریده باشد.

آیه ۱۱۷- ۱۱۸:

﴿وَمَن یَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ١١٧[المؤمنون: ۱۱۷]. «و هر کس جز خدا معبود دیگری را فرا بخواند که هیچ دلیلی بر حقانیت آن ندارد. حساب او با خداست. بی‌گمان کافران رستگار نمی‌شوند».

﴿وَقُل رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ١١٨[المؤمنون: ۱۱۸]. «و بگو: پروردگارا! (مرا) بیامرز و ببخشای و تو بهترین مهربانانی».

و هر کس همراه با خدا معبودان دیگری را به فریاد بخواند، بدون این‌که دلیلی برای صحت کارش داشته باشد که او را به آنچه انجام می‌دهد راهنمایی کند، - و این قید یک قید لازم و غیر قابل اجتناب است، زیرا هر کس چیزی غیر از خدا را به نیایش بخواند حتماً دلیلی بر صحت این کار ندارد- بلکه دلایلی بر باطل بودن آنچه او انجام می‌دهد دلالت نماید، اما از روی ستمگری و عناد از آن دلایل روی گرداند، چنین کسی به نزد پروردگارش خواهد رفت و خداوند او را به سبب اعمالش مجازات خواهد کرد، و هیچ بهره‌ای از رستگاری به او نمی‌رسد، چون او کافر است. ﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَهمانا کافران رستگار نمی‌شوند، پس کفرشان آنها را از رستگاری دور نموده و بازداشته است.

﴿وَقُلو مخلصانه پروردگارت را بخوان و بگو: ﴿خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَپروردگارا! مرا بیامرز و از امورات ناگوار و ناپسند برهان و بر ما رحم بفرما، و با رحمت خویش ما را به هر چیز خوبی برسان و تو بهترین مهربانانی. پس خداوند از هر کس نسبت به بنده‌اش از مادر مهربانتر می‌باشد و از خود بنده برای وی مهربانتر است.

پایان تفسیر سوره‌ی مؤمنون


تفسیر سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 22-1

فی ظلال القرآن

جزء هجدهم

سوره مومنون و سوره نور

 

سورهی مؤمنون آیهی 22-1

 

سورة المؤمنون

سوره مومنون مکی و 118 آیه است

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١)الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ (٢)وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (٣)وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ (٤)وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (٥)إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (٦)فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ (٧)وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (٨)وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (٩)أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (١٠)الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١)وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ (١٢)ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ (١٣)ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (١٤)ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ (١٥)ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ (١٦)وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ (١٧)وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ (١٨)فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (١٩)وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ (٢٠)وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (٢١)وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (٢٢)

این سوره «مومنون» است ... نام این سوره دال بر سوره است و موضوع آن را معلوم و معین میسازد ... این سوره با بیان صفت مومنان میآغازد. سپس روند قرآنی در سوره به ذکر دلائل ایمان در آفاق و اقطار بیرون و در زوایا وگستره درون میپردازد. آنگاه به حقیقت ایمان سر میزند، حقیقت ایمان آنگونه که پیغمبران خدا - صلوات الله علیهم - از نوح (علیه السلام) تا محمّد (صلی الله علیه و سلم) خاتمالانبیاء عرضه داشتهاند. شبهههای تکذیبکنندگان را بیان میدارد، شبهههائی پیرامون حقیقت ایمان، و اعتراضهائیکه بر این حقیقت داشتهاند و چگونه در برابر آن ایستادهاند. تا بدانجا که پیغمبران از خدا مدد و یاری درخواست میکنند، و خدا تکذیبکنندگان را نابود میسازد، و مومنان را نجات میدهد ... سپس روند قرآنی میپردازد به اختلافیکه مردمان میرزند بعد از پیغمبران درباره این حقیقت یگانهایکه تعدد نمیپذیرد و چندگانه نمیشود ... از اینجا به بعد از موضع مشرکان در برابر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن میگوید، و این موضع را برآنان زشت و ناپسند میشمرد، موضعیکه دلیل و حجتی بر اتخاذ آن نیست ... این سوره با صحنهای از صحنههای قیامت به پایان میرسد، صحنهای که تکذیبکنندگان نتیجه تکذیب را میچشند و بهکیفر آن میرسند. در برابر این موضع شکبرانگیز و تردیدآمیز سرزنش و تنبیه میشوند. این موضع پایان میپذیرد با پیرویکه توحید مطلق و توجه به خدا با درخواست رحمت و مغفرت را مقرر میدارد.

این سوره، سوره «مومنون» یا سوره ایمان است با همه مسائل و دلائل و صفاتی که ایمان دارد. این، موضوع سوره، و محور اصیل آن است‌.

*

روند سوره در چهار مرحله به پیش میرود:

مرحله نخست با ذکر رستگاری مومنان میآغازد:

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).

مسلما مومنان پیروز و رستگارند. (مومنون/1)

و صفات این چنین مومنانی را بیان میداردکه پیروزی و رستگاری برایشان نوشته شده است و قطعیگردیده است ... آنگاه دلائل ایمان را در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون ذکر میکند، و مراتب حیات بشری را عرضه میدارد از آن زمانکه پیدایش آغازین صورتگرفته است تا آن زمانکه زندگی در دنیا به سر میرسد. مراحل جنین را به شکلگسترده، و مراحل دیگر را به شکل چکیده پیش چشم میدارد ... سپس خط سیر زندگی بشری را پیگیری میکند و آن را تا رستاخیز روز قیامت پیجوئی مینماید ... بعد از آن از زندگی بشری میپردازد و به ذکر دلائل جهانی منتقل میگردد، و دلائل جهانی را در آفرینش آسمان، و در فرو فرستادن آب، و در رویاندن کشت و زرع و میوهها، پی میگیرد. سپس به چهارپایانی میپردازدکه مسخر و فرمانبردار انسان هستند، و ازکشتیهائی سخن میراند که انسان کالاهای خود را بار آنها و بار حیوانات میکند.

مرحله دوم از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس میپردازد و به ذکر حقیقت ایمان منتقل میشود، حقیقت یگانهای که تمام پیغمبران بدون استثناء بر آن توافق داشتهاند:

(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).

ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. (مومنون/٢٣)

این سخن را نوح (علیه السلام) و هریک از پیغمبرانیگفتهاندکه بعد از او آمدهاند تا زنجیره سلسله انبیاء به محمّد (صلی الله علیه و سلم) ختم میگردد. اعتراض تکذیبکنندگان هم همیشه این بوده است‌:

(مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).

این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است). (مومنون/٣٢)

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).

اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. (مومنون/٢٤)

اعتراض ایشان بدینگونه نیز بوده است‌:

(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).

آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). (مومنون/٣٥)

همیشه سرانجام چنین میشودکه پیغمبران به پروردگارشان پناه ببرند و پیروزی و یاری او را درخواست کنند، و خدا به پیغمبرانش پاسخ گوید و درخواستشان را رواکند، و تکذیبکنندگان را هلاک و نابود نماید ... این مرحله هم با ندا در دادن جملگی پیغمبران پایان میپذیرد:

(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید، بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد). (مومنون/٥١و٥٢)

مرحله سوم از تفرقه مردمان - بعد از پیغمبران -و کشمکش ایشان پیرامون آن حقیقتی صحبت میکندکه آن بزرگواران با خود آوردهاند:

(فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).

امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان میبرند ایشان بر راستای راهند و دیگران کژراهه میروند). (مومنون/٥٣)

همچنین این مرحله سخن میگوید از غفلت مردمان از آزمایش یزدان جهان، آزمایشیکه خدا آن را از ایشان با نعمتی میگیردکه بدانان میدهد، و آنان از نعمتیکه در آنند وکالائیکه دارند مغرور میشوند وگول میخورند. در صورتیکه مومنان از ترس خداوند خود هراسان هستند، و او را بندگی و پرستش میکنند، و برای او انباز قرار نمیدهند، امّا با این وجود پیوسته در خوف و هراس بسر می‏برند و خویشتن را میپایند و از عقاب و عذاب خدا برحذر مینمایند:

(وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) بر می گردند. (مومنون/6٠)

در اینجا صحنه ای از آن افراد غافل مغرور را ترسیم می کند و ایشان را به تصویر می کشد در آن روزی که عذاب آنان را فرا می گیرد و فریاد و واویلا سر می دهند و مورد توبیخ و سرزنش قرار می گیرند:

(قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ).

آیات من (در دنیا) بر شما خوانده می شد و شما بر پاشنه های خود چرخی می زدید (و بدانها پشت می کردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز می زدید). از این عقب گرد و روی گردانی به خود می بالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه خود به باد استهزاء می گرفتید و (از آنها) بدگویی می گردید. (مومنون/66و67)

روند قرآنی موضعگیری شگفت ایشان را در برابر پیغمبر امین خود مورد نکوهش قرار می دهد پیغمبر امینی که او را می شناسند نه این که نشناسند. حق را برای ایشان آورده است و پاداش و مزدی را از آنان در برابر آن درخواست نمیکند. چه چیز او را باید زشت بشمارند؟ از حقی که با خود برای ایشان آورده است چه رخنهای میگیرند و چه عیبی پیدا میکنند؟ آنانکه قبول دارند خداوند مالک هرکسی و هر چیزی استکه در آسمانها و زمین است. و میپذیرند که یزدان خداوندگار آسمانها و زمین است، و بر همه چیز آسمانها و زمین تسلط و سیطره دارد. امّا با وجود پذیرش این امر رستاخیز و زندگی دوباره را نمیپذیرند، و گمان میبرند که یزدان سبحان دارای فرزند است! و آلهه و خدایان دیگری را انباز او میکنند!:

(فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

لذا او دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گرداند. (مومنون/92)

آخرین مرحله، ایشان را با شرک وگمانشان وامیگذارد، و خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میگرداند، و بدو دستور میرسد که زشتی را پاسخ گوید و از میان بردارد بهگونهایکه زیباتر و بهتر باشد،[1] و از شیاطین به خدا پناه ببرد و پناه بگیرد، و خشمگین نشود و دلتنگ نگردد از چیزهائیکه مردمان میگویند ... درکنار این، صحنهای از صحنههای قیامت قرارگرفته استکه چیزهائی از عذاب و خواری و سرزنش ایشان را به تصویر میکشدکه در انتظار آنان است ... آنگاه سوره با تسبیح و تقدیس یزدان جهان به پایان میآید:

(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).

خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است، برتر ازآن است (که جهان هستی را بیهوده و بیهدف آفریده باشد). (مومنون/1١٦)

در این پایانه نفی رستگاری کافران، در مقابل بیان رستگاری مومنان در سرآغاز سوره، ذکر میشود:

(وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).

و هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -و مسلماً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت -حساب او با خدا است. قطعا کافران رستگار نمی‏گردند، (و بلکه مومنان رستگار میشوند). (مومنون/117)

همچنبن دستور میرسدکه رو به خدا شود، و مرحمت و مغفرت و مهربانی و آمرزش او درخواست شود:

(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).

و بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی‌. (مومنون/11٨)

*

فضای سوره، سراسر آن، فضای بیان کردن و صحبت نمودن است. فضای مجادله آرام، و منطق وجدانی، و پسودههای الهامبخش اندیشیدن و وارسی کردن است. سایهای که چیره بر آن است سایهای است که موضوع سوره میاندازد: ایمان ... چه در سرآغاز سوره، فروتنی در نماز است‌:

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند. (مومنون/٢)

در وسط سوره هم از صفات مومنان سخن میرود:

(وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

اشخاصی که عطاء می‏کنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند. (مومنون/60)

در پسودههای وجدانی میخوانیم‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ).

خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و درنتیجه ایمان بیاورید. (مومنون٧٨)

همه اینها هم در زیر آن سایه دلانگیز ایمانی آرمیدهاند.

*

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ. فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ. أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

مسلمّاً مومنان پیروز و رستگارند. کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی). و کسانیند که زکات مال به در میکنند. و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند). و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند. و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند). آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.

این وعده راستین است بلکه قرارداد موید برای رستگاری مومنان است. وعده خدا است و خدا خلاف وعده نمیکند. قرارداد خدا است و کسی نمیتواند آن را بازگرداند و جلو آن را بگیرد. رستگاری در دنیا و رستگاری در آخرت است. رستگاری فرد مومن و رستگاری جماعت مومن است. رستگاریای استکه مومن آن را دردل خود و در واقعیت زندگی خود احساس میکند. رستگاری است که شامل رستگاریای میگرددکه مردمان از معانی رستگاری میدانند، و شامل رستگاریای هم میگرددکه مردمان از معانی رستگاری نمیدانند و یزدان آن را در آخرت برای بندگان مومن خود اندوخته میکند.

آیا آن مومنانیکه خدا این پیماننامه را برای ایشان نوشته است، و این وعده را بدیشان داده است، و این اعلان را راجع به رستگاری ایشان صادر فرموده است، چهکسانی هستند؟ چهکسانی هست آن مومنانیکه همچون خیر و سعادت و توفیق و بهره‏مندی خوش و پاکی در زمین دارند؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه همچون رستگاریای و رهائیای و پاداشی و رضایتی در آخرت برایشان نوشته شده است؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه جز این چیزها و جز آن چیزها، در دو سرا خدا برای ایشان خواسته است، آن چیزهائیکه جز خداکسی از آنها آگاه نیست؟ چه مومنانی هستند آن کسانیکه وارثانند و بهشت برین را به ارث می‏برند و در آنجا جاودانه میمانند؟

آنان همانکسانی هستندکه روند قرآنی پس از آیه آغازین، صفات ایشان را برمیشمارد:

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی).

(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).

و کسانیند که زکات مال به در میکنند.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ).

و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود ... ... تا آخر ...

(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).

و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها رادر وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند)‌.

ارزش این صفات چند است؟

ارزش این صفات این استکه شخصیت مسلمان را در افق والای آن ترسیم میکند، افق محمّد (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر خدا، و بهترین آفریده یزدان، آنکسیکه ایزد سبحان او را تربیتکرده است و نیکو تربیتش فرموده است، و کسیکه خدا درکتاب خودش قرآن اخلاق او را ستوده است و بر عظمت اخلاقشگواهی داده است‌:

(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).

تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی. (قلم/4)

از عائشه -رضیالله عنها -درباره اخلاق پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پرسیده شد. گفت قرآن اخلاق او بود ... آنگاه تلاوت کرد:

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).

مسلماً مومنان پیروز و رستگارند.

تا انتهای‌:

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند.

سپس فرمود: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این چنین بود. دیگرباره میپرسیم: ارزش این صفاف در حد ذات خود کدام است؟ در زندگی فرد، و در زندگی جمع، و در زندگینوع بشر، این صفات چه ارزشی دارند؟

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.

دلهایشان به هراس موقعیت نماز در حضور خدا پی می‏برد. درنتیجه آرام میشود وکرنش میکند، و آرامش وکرنش دلهایشان به اندامها و سیماها و جنبشها سرایت میکند، و جلال و عظمت حضور در برابر خدا ارواحشان را فرامیگیرد. درنتیجه همه مشغلتها وکارها از اذهان ایشان پنهان و نهان میشود، و اذهان جز به خدا نمیپردازد، در آن حالکه سرگرم راز و نیاز با خدا است، و غرق در احساس حضور در آستانهکبریاء است، و در آن آستانه قدسی هرآنچه در پیرامون ایشان است و هرآنچه به همراه دارند، همه و همه را فراموش مینمایند و از حس و شعور خود میزدایند! این استکه جز خدا را نمیبینند، و جز خدا را احساس نمیکنند، و جز معنی خدا را نمیچشند، و وجدان ایشان از هرگونه ناپاکی و آلایشی میپالاید، و از خودشان هرگونه شائبه و گمانی را میزدایند و به دور مینمایند. دیگر در زوایا وگوشههای اندامهایشان چیزی از این قبیل چیزها را با جلال و عظمت خدا جای نمیدهند و نمیگنجانند ... در این هنگام ذره سرگردان، با منبع و سرچشمه خود تماس پیدا میکند و متصل میشود، و روح ویلان راه خود را پیدا میکند، و دل وحشتزده جایگاه خود را میشناسد و می‏یابد. در این وقت معیارها و ارزشها و اشیاء و اشخاص ناچیز میگردند مگر آنچه از این امور به خدا ارتباط پیدا کند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی).

کسانیند که از سخنان یاوه، و ازکارهای بیهوده، و از توجه و احساس پوچ دوری میگزینند. دل با ایمان چیزی داردکه با وجود آن از یاوگی و بیهودگی و پریشانگوئی دور و بیخبر میگردد ... یاد خدا، و تصور جلالت و عظمت او، و تدبر و تفکر درباره نشانههای قدرت و معجزههای ایزد سبحان که موجود درگوشه وکنار جهان درون و جهان بیرون است، دل با ایمان را به خود مشغول میدارد. هر صحنهای از صحنههای جهان، دل را محو تماشای خود میکند، و اندیشه را به خود مشغول میدارد، و وجدان را به حرکت و جنبش میاندازد ... همچنین دل با ایمان تکالیف و وظائفی در راه عقیده دارد که او را به خود مشغول میدارد: تکالیف عقیده برای پاکسازی دل، و پاکیزگی نفس، و پاک کردن درون ... و تکالیف عقیده در رفتار و کردار، و تلاش برای ایستادگی در مدارج والائی که ایمان آن را میطلبد ... و تکالیف عقیده در امر به معروف و نهی از منکر، و در محفوظ و مصون داشتن زندگی جمعی وگروهی از فساد و تباهی و انحراف وکجروی ... و تکالیف عقیده در جهاد برای حمایت و حفاظت و یاری و مدد و عزت و قدرت عقیده، و شبزندهداری بر عقیده و پاسداری از آن برای رهائی ازکید و مکر دشمنان آئین یزدان سبحان ... اینها هم تکالیفی استکه پایان نمیگیرند، و مومن از این تکالیف غافل و بیخبر نیست و غافل و بیخبر نمیماند، و خویشتن را از زیر باردشواریها و سختیهای آن تکالیف معاف نمیدارد. چه این تکالیف فریضهای از فرائض عینی یا از فرائضکفائی بر او است. همچون تکالیفی برای صرف تلاش بشری و به خود مشغول داشتن عمر بشری بسنده است. توان بشری هم محدود است. این توان یا باید صرف چیزی گرددکه زندگی را اصلاح میکند و آن را رشد میدهد و بالا میبرد، و یا باید صرف پریشانگوئی و پوچی و بیخبری و خوشگذرانیگردد. مومن هم برابر عقیدهاش باید توان را خرج سازندگی و آبادانی و اصلاح سازد.

این هم مخالف این نیست که مومنگاهگاهی خویشتن را به خوشی استراحت وادارد و غمزدائی نماید. ولی این چیزی است جدای از پریشانگوئی و پوچی و فرومایگی‌.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).

و کسانیند که زکات مال به در کنند.

کسانی هستند که پس از روکردن به خدا، و دوری گزیدن از هیچی و پوچی در زندگی، زکات میدهند ... زکات مایه پاکیزگی دل و مال است: زکات پاکیزگی دل است از تنگچشمی، و برتریگرفتن بر خودپرستی و خودخواهی، و پیروزی بر وسوسه اهریمن که پیوسته انسان را از تنگدستی میترساند و او را به بخل میخواند، و اطمینان داشتن و یقین پیداکردن به جایگزینی و پاداشیکه خدا عطاء میفرماید ... زکات پاکیزگی مال است، پاکیزگیایکه مال باقیمانده را پاک و حلال میگرداند. حقی در آن نمیماند - مگر در حالتهای ضروری - و شبههای پیرامون آن نمیگردد و در آن نمیرود. زکات حفاظت و صیانت جماعت مسلمانان است از خللیکه فقر و فاقه در سوئی، و خوشگذرانی در سوئی، آن را به وجود میآورند. پس زکات تامین اجتماعی همه افراد، و تضمین اجتماعی درماندگان، و حفظ جامعه از فروپاشی و پراکندی است‌.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ).

و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند.

این هم پاک داشتن روح و خانه و جماعت، و حفظ خود و خانواده و جامعه است، با حفظ عورتها از آلودگی و ناپاکی آمیزش نامشروع و غیرحلال است. و حفظ دلها از چشم دوختن به غیر حلال، و حفظ مردمان از روان شدن به دنبال شهوات بدون حساب وکتاب، و حفظ خانهها و خانوادهها و حسبها و نسبها در جامعه است. جامعهایکه شهوات در آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعهای استکه در معرض خلل و فساد قرار میگیرد، زیرا در همچون جامعهای امن و امان خانه، و حرمت و کرامت خانواده، برجای نمیماند. خانه هم نخستین واحد در ساختار جامعه است. زیرا خانه پرورشگاهی است که کودکان در آنجا بزرگ میشوند و رشد میکنند، و بایدکه خانه از امن و امان و قرار و آرام و پاکی و پاکیزگی برخوردار بوده تا شایان پرورشگاه و بالشگاه باشد، و هر دوتای والدین در آن با اطمینان از یکدیگر زندگیکنند، و آن پرورشگاه را بپایند و محافظت نمایند، و جوجگانی را محفوظ و مصون دارند که در آنجا هستند و آرمیدهاند.

جامعهای که شهوات در میان آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعه ناپاکی استکه از نردبان بشریت سقوطکرده است. چه مقیاس و معیاریکه در سنجش و ارزیابی ترقی بشری به خطا نمیرود، استوار ماندن اراده انسانیت و چیره و مسلط ماندن آن، و نظم و نظام بخشیدن به انگیزههای سرشتی در شکل ثمربخش پاکیزهای است که کودکان با وجود آن از راهی که از آنجا به این جهان پای نهادهاند شرمنده نمیشوند، زیرا راه پاک و شناختهای است و در مسیر آن هر کودکی پدر خود را میشناسد. نه مثل حیوان پستیکه ماده با نر برای باروری و بارداری برخورد میکند، و انگیزهای جز باروری و بارداری در میان نیست و پس از آن، نوزاد حیوان نمیداند چگونه به وجود آمده است و ازکجا آمده است!..

قرآن در اینجا معین و معلوم میکند جایگاههای پاکی را که برای مرد حلال است دانههای حیات را در آنجاها به امانت بگذارد و به ودیعت نهد:

(إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).

مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست‌.

مساله ازواج یا همسران، شبههای برنمیانگیزد، و جدالی به راه نمیاندازد. چه مساله پاک و مشروع و معروفی است. امّا مساله ملک یمین یاکنیزان بحثبرانگیز است و نیاز به سخن و بیانی دارد.

درباره مساله بردگی در جزء دوم فی ظلال القرآن به تفصیل سخن گفتم،[2] و در آنجا روشن نمودم اسلام وقتیکه پیدا آمده است بردگی یک سیستم جهانی، و برده کردن اسیران جنگی یک سیستم بینالمللی بوده است. برای اسلام ممکن نبوده است در آن حال و احوالیکه با دشمنانش درگیر بوده است و با نیروی مادی سر راه را بر اوگرفتهاند و به پیکارش خاستهاند، این نظام و سیستم را یکطرفه لغو کند. اگر چنین میکرد مسلمانان اسیر در نزد دشمنان اسلام بوده میماندند، و اسلام به تنهائی اسیران دشمنان را آزاد مینمود... این بود که اسلام همه سرچشمههای بردگی - بجز اسیران جنگی -را خشکاند، تا وقتی فرارسیدکه انسانها توانستند یک نظام و سیستم بینالمللی را وضعکنند و برابر آن درباره اسیران بسان یکدیگر رفتارکنند.

بدین خاطر، گاهی خانمهای اسیری را به اردوگاه اسلامی میآوردند، و قانون معامله به مثل درباره ایشان پیاده میشد و آنان را برده میکردند. مقتضی این بردگی این بودکه ایشان را به مرتبه همسرانی نمیرسانیدند که با ازدواجشان به حباله نکاح درمیآمدند. اسلام نزدیکی زناشوئی با همچون زنان بردهای را به سبب اسارت ایشان آزاد میکرد برای کسیکه آنان را اسیر و خاص خود میکرد، اگر به علتی از علل فراوانیکه اسلام آن علل را راههای آزادکردن بردهکرده است، آزاد نمیشدند.

چه بسا بهره‏مندی از نزدیکی زناشوئی، پاسخ به نیاز سرشتی خود همچون خانمهای اسیری، مورد نظر باشد، تا آنان غریزه جنسی را از هرج و مرج زشت و پلشت اشباع نکنند، و در آمیزش جنسی همان چیزکثیفی روی ندهدکه در زمان ما با خانمهای اسیر جنگی روی میدهد و پس از پیمانهای قدغن کردن برده روا میشود ... اسلام همچون هرج و مرجی را دوست نمیدارد و نمیپسندد. این امر هم تا بدانجا ادامه دارد که خانمهای برده جنگی به مقام حریت و به مرتبه آزادیگام مینهند. خانم برده به مقام حریت و به مرتبه آزادی از راههای بسیاری و با وسائل فراوانی گام مینهد ... از جمله هرگاه خانم برده ای از آقای خود فرزندی به دنیا بیاورد و سپس آقای وی بمیرد. هرگاه آقای خانم برده با خواست خود یا به عنوانکفاره او را آزادکند. هر زمانکه خانم برده از آقای خود بخواهدکه با او پیماننامه آزادی امضاء کند در برابر پرداخت مبلغ پولیکه بر آن توافق میشود. همچنین هر زمانکه آقا بر چهره خانم بردهکتک بزند،کفارهاش آزادی او است ... و علتها و راههای دیگریکه برای آزادی بردگان وجود دارد[3]...

به هر حال بردگی در جنگ، یک ضرورت موقتی بوده است، ضرورت معامله به مثلی در جهان بوده و همه جهان بردهگرفتهاند و به بردگی بردهاند، و تنها جزئی از نظام اجتماعی در اسلام نبودهاست‌.

(فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ).

اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند)‌.

غیر از همسران وکنیزان، بقیه حرام است، و نباید غیر از این دو راه، طریقه دیگری را جست و بر این دو راه افزود.کسیکه فراتر از اینها چیز دیگری را بجوید از دائره مباح بودن تجاوز میکند، و دچار محرمات میشود، و بر ناموسهائی تعدی میکندکه خدا نه با نکاح و نه با جهاد آنها را حلال نفرموده است. در اینجا استکه نفس تباهی میگیرد و فساد میپذیرد، چون احساس میکندکه در مرغزاری میچردکه مباح و روا نیست. خانه نیز تباهی میگیرد و فساد میپذیرد چون تضمینی و اطمینانی در آن نیست، و مردمان نیز فساد میپذیرند و تباهی میگیرند، چون گرگهای آدمنمای آن، روان میگردند و در اینجا و آنجا شکمها را میدرند ... اینها همه چیزهائی استکه اسلام از آنها میپرهیزد و میگریزد.

(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).

و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.

امانتداری خویش را و عهد و پیمان خود را به شکل فردی و جمعی مراعات میکنند و نگاه میدارند.

امانتها برگردن فرد و برگردن جمع فراوان است. در پیشاپیش امانتها امانت فطرت است. خداوند فطرت را سالم آفریده است و آن را هماهنگ با قانون هستی کرده است، قانونیکه فطرت از زمره آن است گواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت یزدان است. چه فطرت، از درون وحدت قانونی را احساس میکندکه بر فطرت و بر هستی فرمان میراند، و دال بر وحدت ارادهای است که قانونگرداننده و ادارهکننده این هستی است ... مومنان این امانت بزرگ را مراعات میدارند و نمیگذارند فطرتشان از راستای راه راستین خود منحرفگردد. لذا این اراده بر امانتداری خود ماندگار میماند، وگواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت او میگردد. پس از آن سائر امانتها به پیروی از این امانت بزرگ به میان میآیند.

عهد و پیمان نخستین، عهد و پیمان فطرت نیز هست. و آن عهد و پیمانی استکه خدا با فطرت انسان بسته است و اینکه به وجودش معتقد بوده و ایمان داشته باشد، و او را به یگانگی بپرستد. بر این عهد و پیمان نخستین همه عهدها و پیمانها استوار میگردد. چه هر عهد و پیمانی راکه انسان میبندد خدا را در آن بر آن گواه میگیرد، و در وفای بدان به ترس و هراس از یزدان بازمیگردد.

گروه مسلمانان مسؤول همه امانتهای خود هستند، و مسؤول عهد و پیمان خود با خداوند بزرگوار، و مسؤول پیامدهائی میباشندکه بر این عهد و پیمان مترتب میگردند. نص قرآن تعبیر را مختصر میکند و چکیدهوار میگوید، و آن را وامیگذارد تا شامل هر امانتی و هر عهد و پیمانی بشود. مومنان را چنین توصیف میکند که آنان امانتها و عهدها و پیمانهای خود را مراعات میدارند. این هم صفت دائمی مومنان در هر دوره و زمانی است. زندگی جامعه انسانها راست و درست نمیگردد و سر و سامان نمیگیرد مگر اینکه امانتها در میانشان اداء و بدانها وفا شود، و عهدها و پیمانها مراعاتگردد، و هر فردی از افراد جامعه بدین قاعده بنیادین زندگی مشترک دل بدهد و اطمینان پیدا کند، قاعده بنیادینی که برای ایجاد یقین و امن و امان و اطمینان ضروری می‏باشد.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند)‌.

نمازهای خود را براثر سستی فوت نمیکنند، و به سبب تنبلی آنها را ضائع و هدر نمیگردانند، و در اقامه شایسته آنها قصور وکوتاهی نمینمایند. بلکه نمازها را در وقت خود با واجبها و سنتهایکامل، و با ارکان و آداب تام و بهگونهای زندهکه دل غرق نمازها شود، و وجدان از آنها متاثر و منقلبگردد، اداء میکنند و میخوانند ... نماز رابطه موجود میان دل و پروردگار است. کسیکه مواظب نمازها نیست انتظار نمیرود از پیوند خود با مردمان مواظبت و محافظت نماید، مواظبت و محافظت حقیقیایکه خاستگاه آن صدق دل و درون باشد ... صفات مومنان با نماز آغازگردیده است و با نماز پایان پذیرفته است تا دال بر عظمت مقام نماز در ساختار ایمان باشد، و بیانگر این باشد که نماز کاملترین شکل از شکلهای عبادت خدا، و والاترین صورت از صورتهای توجه به خدا است‌.

این ویژگیها شخصیت مومنانی را مشخص و معلوم میداردکه رستگاری برای ایشان نوشته شده است. این ویژگیها دارای تاثیر قاطعانهای در تعیین ویژگیهای گروه مومنان و تشخیص نوع زندگیای استکه آنان بدانگونه میزیند، آن زندگی والا و بهتریکه سزاوار انسانی است که خدا او راکرامت بخشیده است و گرامیش داشته است، و برای او بالا رفتن از پلههای کمال را خواسته است، و برای انسان نخواسته است که زندگیای داشته باشد بسان زندگی حیوان، آن زندگی که در آن بچرد و لذت ببرد، بدانگونهکه چهارپایان در آن میچرند و لذت می‏برند.

چون زندگی در این زمین،کمال مقدر و مقرر برای آدمیزادگان را محقق نمینماید و پیاده نمیگرداند، خدا خواسته است مومنانی که به راه خود ادامه میدهند، به هدف مقدر و مقرر برای ایشان برسند،در آنجائی که بهشت برین، و سرای جاودانگی بدون فنا، و امن و امان بدون ترس و هراس، و استقرار و ماندگاری بدون زوال است‌:

(أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.

این والاترین هدف رستگاری است که یزدان آن را برای مومنان نوشته است و مقرر فرموده است. بالاتر و والاتر از این هدف، هدفی وجود نداردکه چشم آن را وراندازکند یا مرغ خیال به سوی آن بال و پر بگشاید.

*

روند قرآنی از صفات مومنان میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان که در خود زندگی انسان، و در مراتب وجود و رشد و نمو او است، منتقل میشود. از پیدایش نخستین انسان میآغازد، و با ذکر رستاخیز در آخرت، سخن را به پایان میبرد، و میان زندگی این جهان و زندگی آن جهان پیوند برقرار میسازد:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم. سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم. سپس نطفه را به صورت لخته خونی، و این لخته خون را به شکل قطعه گوشت جویدهای، و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم، و از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد. والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است. بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی میشود)‌.

در احوال و مراتب این پیدایش، و پیاپی آمدن آنها با این نظم و نظام، و با این ادامه و استمرار، چیزی است که پیش از هر چیزگواهی بر وجود پدید آورنده دارد، و بعد از آنگواهی بر هدف و طرح و تفکر و تدبری دارد که در این پیدایش و جهتگیری مورد نظر بوده است. چه ممکن نیست کار آفرینش و پیدایش نتیجه تصادف گذرای ناگهانی، یا ساختار دست و پا زدن کورکورانه بدون قصد و هدف و تدبر و تفکر باشد.گذشته از این، جهان پس از پیدایش، این خط سیر مشخص و مسیر معلوم را درپیشگیرد و از آن منحرف نشود و به خطا نرود و عقب نیفتد و تخلف نورزد، و راه دیگری از راههای فراوانی را درپیش نگیرد، راههای زیادی که جدای از این راه و از این مسیرکنونی عقلا ممکن است و تصور آن میرود. بلکه پیدایش و آفرینش بشری همین راه و مسیر را میپیماید و نه راه و مسیر دیگری از راهها و مسیرهای ممکن و فراوان دیگری را. همین راه و مسیر را میپیماید از روی قصد و هدف و تفکر و تدبر اراده آن آفریدگاری که ادارهکننده این جهان هستی است‌.

همچنین در عرضهکردن این مراحل و مراتب، آن هم با این پیاپی آمدن دقیق و مستمر، اشاره بدین امر داردکه ایمان به آفریدگار جهان و ادارهکننده آن، و سیر و حرکت در راه مسلمان، راهیکه در بند پیشین روشن گردیده است، تنها راه رسیدن بهکمال مقدر و مقرر برای این پیدایش و آفرینش در هر دو سرای زندگی دنیا و آخرت است. این هم محوری استکه میان هر دو بند روند سوره را جمع و به یکدیگر متصل میگرداند.

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم‌.

این نص به مراحل و مراتب پیدایش بشری اشاره میکند، ولی آن را معلوم و محدود نمینماید. میرساندکه انسان از مراحل و مراتب پیاپی زنجیرهای گذشته است تا ازگل به انسان تبدیل شده است. چهگل سرچشمه نخستین، یا مرحله و مرتبه پیشین است، و انسان شدن واپسین مرحله و مرتبه است ... این حقیقتی استکه از قرآن بدان پی می‏بریم، و مصداق آن را از نظریههای علمی نمیجوئیم، نظریههائی که از پیدایش انسان، یا پیدایش زندهها سخن میگویند.

قرآن این حقیقت را بیان میدارد تا جولانگاهی برای تدبر و تفکر در ساختارهای خدا باشد، و درباره کوچ دور و درازی اندیشه شودکه ازگل آغازگردیده است و به انسان ختم شده است، و انسان در پیدایش پیاپی زنجیرهای خود از آن گل ساخته و پرداختهگردیده است. قرآن به تفصیل این پیدایش پیاپی زنجیرهای نمیپردازد، چون این چیز هدف قرآن در اهداف بزرگ خود نیست. ولی نظریههای علمی میکوشد نردبان معینی را به اثبات برساندکه خاص این پیدایش و بالش و تحول و ترقی است، تا حلقههای زنجیرهای را به یکدیگر وصل سازدکه میان گل و انسان قرار دارد. این نظریهها در این تلاش به خطا هم میرود و به خطا هم نمیرود. گاهی اشتباه میکند و زمانی اشتباه نمیکند، درباره این حلقههائیکه قرآن به شرح و بسط آنها نپرداخته است و بلکه سکوتگزیده است. ما را نسزد که حقیقت ثابتی راکه قرآن مقرر و بیان میدارد،که حقیقت زنجیرهای است، با تلاشهای علمیایکه در راه پژوهش حلقههای این زنجیره انجام میپذیرد، تلاشهائیکهگاهی به خطا میرود و زمانی به حق اصابت میکند، و امروز چیزهائی را اثبات مینماید و فردا آنها را مردود و نامقبول اعلام میدارد، هر زمان که ابزارها و وسیلههای پژوهش و راههای آن توسط انسان صورت میگیرد و پیشرفت پیدا میکند.

قرآنگاهی به اختصار از این حقیقت صحبت میدارد و میگوید:

(... وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ).

... آفرینش انسان (اول) را از گل آغازیده است‌. (سجده/٧)

بدون اینکه به مراحل و مراتبی اشاره شودکه انسان آنها را پشت سر نهاده است و از آنهاگذشته است. در این باره تفصیل بیشتر را باید از خود این نص جست، نصیکه اشاره میکند به اینکه‌:

(مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).

از عصارهای از گل‌.

نص دیگر (در سوره سجده) این احوال و مراتب را به مناسبت ویژهایکه در آنجا در روند قرآنی است مختصر ذکر میکند.

و امّا انسان چگونه ازگل پلهپله و مرحله به مرحله پدیدار گردیده است، از آن سکوت شده است، همانطوری که گفتیم. زیرا بیان این احوال و مراتب، داخل در حوزه اهداف قرآنی نیست. حلقههای زنجیرهای پیدایش چهبسا بدان شکلی باشد که نظریههای علمی میگویند، و چهبسا چنین نباشد، و احوال و مراتب چهبسا به شکل دیگری صورت پذیرفته است و هنوز ناشناخته است، و عوامل و علل دیگری سبب پیدایش انسانگردیده باشد و انسان هنوز بهکشف آنها نائل نشده باشد ... دو راهه جدائی نظریه قرآن درباره انسان، و دیدگاه نظریههای علمی در این راستا این استکه قرآن به این انسان حرمت وکرامت میدهد، و مقرر میدارد و بیان مینمایدکه نفخهای از روح متعلق به یزدانکه بدین انسان دمیده شده است، از عصارهگل انسان را ساخته است، و این ویژگیها را بدو بخشیده استکه در پرتو آنها انسان انسان شده است و با حیوان فرق و جدائی پیداکرده است. در اینجا است که دیدگاه اسلام فرق کلی با دیدگاه مادیگرایان دارد ... خدا راستگوترین گویندگان است.[4]

این است اصل پیدایش جنس بشری ... از عصارهگل آفریده گردیده است ... ولی افراد انسان بعد از آن، راه دیگری جدای از راه نخستین را پیمودهاندکه شناخته و معلوم همگان است‌:

(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم‌.

جنس بشری از عصارهگل آفریده شده است. ولی پس از آن، تکرار و افزایش فرد فرد انسانهای دیگر طبق قانون و سنت خدا جریان پیدا میکند، و از راه یک قطره آبکه از پشت مرد بیرون میتراود، و در رحم زن جایگزین میشود صورت میپذیرد. یک قطره آب، نه، بلکه سلول واحدیکه از میان دهها هزار سلولهای پنهان در این یک قطره آب سر برمیآورد و در رحم جای خوش میکند:

(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

در قرارگاه استواری (که رحم مادر است)‌.

این قطره آب در رحم قرار میگیرد، رحمیکه میان استخوانهای لگن خاصره جایگزین است، و در پناه آن استخوانها، از تکانهای جسم، و از فشارها و موجها، و از لرزشها و تنشهای فراوانیکه به پشت و شکم اصابت میکنند، محفوظ و مصون میماند.

تعبیر قرآنی نطفه را مرتبهای از مراتب پیدایش انسان میشمارد، و آن را پس از وجود یافتن، انسان محسوب میدارد ... این حقیقتی است، ولیکن حقیقت شگفتی است و همگان را به تدبر و تفکر فرامیخواند. چه این انسان بزرگ و ستبر با همه عناصریکه دارد و با همه ویژگیهائی که دارد، در این یک نطفه خلاصه و فشرده میگردد، و بعدها در جنین نمودار و پدیدار میشود و وجودش از راه چنان خلاصه و فشرده شگفتی مرحله تازه و نوینی را میآغازد.

از نطفه به خون بسته زالوگونه تبدیل میشود، بدان هنگام کهگامت نر مرد با گامت ماده زن میآمیزد، و این آمیزه به جداره رحم میچسبد، و در آغازکار نقطه کوچکی استکه از خون مادر تغذیه میکند.

از خون بسته زالوگونه به قطعهگوشتی بدان شکل و اندازهکه جویده شود تبدیل میشود، بدان هنگامکه این نقطه آویزه رحم بزرگ میشود، و به تکهای از خون غلیظ به هم آمیختهای تحول پیدا میکند.

این آفریده در آن خط سیر ثابت به پیش میرود و از آن مسیر منحرف نمیشود و برنمیگردد، و حرکت منظم و مرتب آن سستی نمیگیرد، و با آن نیروی نهان در سلولکه از قانون جاری و ساری مدد و یاری میگیرد به راه خود ادامه میدهد و با دست تدبیر و تقدیر الهی مسیر معلوم خویش را میسپرد ... تا مرحله استخوانبندیها میآغازد:

(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا).

و این تکه گوشت جویده را بسان استخوانهای ضعیفی در می آوریم‌.

آنگاه مرحله پوشیدن استخوانها باگوشت فرامیرسد:

(فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).

و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم‌.

در اینجا انسان حیران میشود در برابر کشفی که قرآن از آن پرده برافکنده است و حقیقتی را در تشکیل جنین بیان داشته استکه با این دقت شناخته نشده است مگر در این اواخر پس از آنکه دانش جنینشناسی تشریحی پیشرفت کرده است. و آن این که سلولهای استخوانها جدای از سلولهای گوشت است، و ثابت گردیده است که سلولهای استخوانها نخست در جنین تشکیل میشوند، و حتی دیده نشده است یک سلول از سلولهایگوشت تشکیل شود مگر بعد از پیدایش سلولهای استخوانها، و تشکیل و تکمیل استخوانبندی جنین! این حقیقتی استکه نص قرآنی آن را مینگارد و مسجل میدارد:

(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).

و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم. پاک و منزه خدای بس دانا و بس آگاه است‌!

(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ).

از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد.

انسان این است با ویژگیهای جداگانه و خاص خویش. جنین انسان شبیه جنین حیوان است در مراحل رشد اندامهای بدن. ولیکن جنین انسان به آفریده جداگانهای تبدیل میشود، و به آفریده متمایزی تحول پیدا میکند که استعداد ترقی و تعالی را دارد ولی جنس حیوان در مرتبه حیوان میماند، و بیبهره از ویژگیهای ترقی و تعالی وکمال استکه جنین انسان، ممتاز بدانها است. جنین انسان بهرهمند از ویژگیهای معینی است، ویژگیهائیکه انسان را بعدها در مسیر بشری رهنمود میکنند و راه می‏برند. جنین انسان در آخرین مراحل جنینی خود «آفرینش دیگری» پیدا میکند. در صورتی که جنین حیوان در مرحله حیوانی متوقف میشود، چون بهرهمند از آن ویژگیها نیست. بدین سبب جنین حیوان ممکن نیست از مرتبه حیوانی خود فراتر رود و بگذرد، و برای مثال به مرتبه انسان تغییر حالت دهد - همانگونه که نظریههای مادی میگویند - چه حیوان و انسان دو نوع مختلف و جداگانهاند. این دو نوع با نفخه الهیکه در انسان دمیده شده است، و با آن، عصارهگل انسان گردیده است، از یکدیگر جدا و ممتاز شدهاند. همچنینگذشته از این نفخه ربانی، با آن ویژگیهای معینی که از آن نفخه پدیدار و نمودارگردیدهاند، و در پرتو آن نفخه جنین انسان «آفرینش دیگری» پیداکرده است و تافته جدا بافت‏ه ای شده است، این دو نوع کاملا از یکدیگر جدا گردیدهاند و فرق کلی پیدا کردهاند. انسان و حیوان در پیدایش حیاتی خود شبیه و همگونند. ولی بعدها حیوان در مکان حیوانی خود میماند و از حیوان درنمیگذرد و سر برنمیزند. امّا انسان از حیوان سر برمیزند و پدیده دیگری میشود و پذیرای کمالی میگرددکه برای او تهیه و آماده گردیده است. انسان بدین کمال دسترسی پیدا میکند با استفاده از آن ویژگیهای جداگانه و خاصیکه یزدان طبق طرح معینی و با هدف مشخصی آن ویژگیها را بدو بخشیده است. نه اینکه از راه ترقی و تحول آلیکه صورت پذیرفته است، نوع حیوان به نوع انسان تبدیل شده باشد.[5]

(فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).

والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است‌.

کسی در سراسرگستره هستی جز خدا نیستکه بیافریند. واژه «احسن» در اینجا برای تفضیل و برتری نیست. بلکه برای حسن مطلق و زیبائی سره درکار آفرینش یزدان جهان است‌.

«فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»... والامقام خدائی است که در سرشت انسان آن قدرتی را سرشته است و به ودیعت نهاده است که بتواند در این مراحل حرکت کند برابر قانون و سنتیکه دگرگون نمیگردد و منحرف نمیشود و تخلف نمیپذیرد و عقب نمیافتد، تا انسان را میرساند به مرتبهای از مراتبکمال بشریکه برای او با دقیقترین نظم و نظام ممکن، مقدر و معینگردیده است‌.

مردمان در برابر چیزهائیکه آنها را «معجزات علمی» مینامند ویلان و حیران میایستند، بدانگاه که کسی دستگاهی را میسازدکه در مسیر حرکت خود راه خاصی و شیوه جدیدی را میپیماید و کار و عمل مخصوصی را مینماید، بدون اینکه انسان مستقیما در آن دخالت ورزد و دست داشته باشد ... این چنین دستگاهی کجا و مسیر حرکت جنین در مراحل و تحولات خودکجا؟! مراحل و تحولاتیکه هر مرحلهای و هر تحولی دارای فرقها و اختلافهای شگفتی در ذات و سرشت خود است، و دگرگونیهای کاملی در ماهیت خویش دارد!.. امّا انسانها ازکنار این معجزات و خوارق عادات چشمبسته میگذرند، و دریچههای دلهایشان را بر روی آنها می بندند. به دلیل این که بسیار بدانها الفت و انسگرفتهاند، طول انس و الفت کار و بار شگفت و شگرف آن دستگاهها را از یادشان برده است و از جلو دیدگان درونشان زدوده است!.. تنها اندیشیدن درباره اینکه انسان - این پدیده پیچیده - تمام هستی او با همه ویژگیهایش و سیماهایش و نشانههایش در این نقطهکوچکیکه چشم غیر مسلح آن را میبیند، خلاصه و نهان گردیده است، و همه آن ویژگیها و سیماها و نشانهها رشد و نمو میکنند و باز و شکفته میشوند و به جنب و جوش درمیآیند، در مراحل تغییر و تحول جنینی تا آنگاهکه جنین پدیده تازهای میشود و چیز دیگری میگردد و بدین هنگام این ویژگیها و سیماها و نشانهها آشکار و نمودار جلوهگر میآیند، و پس از آن، جنین کودکی میشود و به گفتار درمیآید و دیگر باره این ویژگیها و سیماها و نشانهها برجستهتر و روشنتر میگردند، و آنگاه هر کودکی گذشته از وراثتهای همگانی بشری، وراثتهای خاص خود را با خود حمل میکند، آن وراثتها و این وراثتها هم در آن نقطهکوچک، پنهان و نهان است ... و ... تنها اندیشیدن درباره این حقیقتی که هر لحظهای تکرار میگردد، کافی است که دریچههای دلها را بر روی این اداره کردن و گرداندن و چرخاندن شگفت و شگرف بگشاید و انسان را بیدار و هوشیار از خواب غفلت نماید.

سپس روند قرآنی گامهای خود را پیاپی میکند برای تکمیل مرحلههای کوچ، و مراتب پیدایش و آفرینش. حیات بشری که از زمین پدید آمده است، در زمین به پایان نمیآید. زیرا یک عنصر غیر زمینی آمیزه حیات بشری گردیده است، و در خط سیر آن دخالت ورزیده است. و آن نفخه آسمانی برای حیات بشری هدفی درنظرگرفته است و آمادهکرده استکه جدای از هدف جسمانی حیوانی است، و سرانجام را برای حیات بشری تهیه دیده است و مهیا نموده استکه فراتر و والاتر از سرانجام جسمانی حیوانی است، و نهایتی برای حیات بشری درنظرگرفته است و فراهم آورده استکه جدای از نهایت نزدیکگوشت و خون است، و کمال حقیقی بشری را به گونهای درآورده استکه در این زمین و در این حیات دنیوی، تکامل پیدا نمیکند. بلکه آنجا در مرحله جدیدی و در حیات دیگری تکامل پیدا میکند:

(ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).

بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی می شود).

مرگ پایان زندگی زمینی است، و برزخ فاصله میان دنیا و آخرت است. مرگ در این صورت مرحلهای از مراحل پیدایش انسان است و پایان مراحل نیست‌.

بعد از مرگ رستاخیز استکه بیانگر مرحله واپسین از مراحل پیدایش انسان است. به دنبال رستاخیز زندگی کامل آغاز میگردد، زندگیای که پیراسته از نقائص زمینی، و زوده از ضرورتهای گوشت و خون، و دور از ترس و هراس و نگرانی و پریشانی، و بدون تبدل و تحول و مراحل و مدارج است، چون سر حد کمال مقدر و مقرر برای این انسان است. این جایگاه والا و مقام بالا برای کسی استکه راهکمال را میپیماید و سپری مینماید، راهیکه بند نخستین سوره آن را ترسیمکرده است و راه مومنان است. ولی کسیکه در مرحله زندگی دنیوی به مرتبه حیوان سقوط میکند، او در زندگی اخروی سرنگون میگردد و سر در نشیب مینهد، تا آنجا که آدمیت وی هدر میرود، و هیمهای از هیمههای دوزخ میشود، و افروزینه آتش میگردد، آتشی که:

(وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ).

(بخشی از) افروزینه آن انسان و سنگ است. (بقره/24)

این گونه انسانها، با سنگها برابرند!

*

روند قرانی از ذکر دلایل ایمان انفس، یعنی جهان درون میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان آفاق، یعنی جهان بیرون منتقل میگردد، دلائل ایمان موجود در آفاقیکه مردمان آنها را مشاهده میکنند و با آنها آشنا هستند، ولی غافل و بی‏خبر ازکنار آنها میگذرند:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ. فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ. وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان خود غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است). ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم. ما به وسیله این آب، نخلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید. همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و (صدها سال عمر میکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی میکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ»» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است). در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواص اشیاء، مایه عبرت است)‌.

روند قرآنی در عرضهکردن این دلائل، به پیش میرود، و همه این دلائل را به یکدیگر پیوند میدهد. میان آنها پیوند میدهد به سبب اینکه از دلائل قدرت هستند، و میان آنها ارتباط برقرار میدارد، بدان جهت که از زمره دلائل ادارهکردن و چرخاندن جهان میباشند. این دلایل در هستی خود هماهنگ هستند، و در وظائف خود همآوا میباشند، و در رویکرد خویش همصدا و یک مسیر هستند. همه آنها فرمانبردار قانون یگانهای می‏باشند، و همه آنا همکاری و همیاری در وظائف خود دارند، و همه آنها به حساب این انسان و به سود او درگشت و گذارند، انسانی که خدا او را گرامی داشته است و حساب ویژهای برای او بازکرده است‌.

بدین خاطر استکه خدا میان این صحنههای جهانی، و میان مراحل پیدایش و آفرینش انسان، در روند سوره ارتباط برقرار میسازد.

*

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).

ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است)‌.

طرائق یعنی طبقاتیکه یکی فوق دیگری، یا در فراسوی دیگری است. چه بسا در اینجا مراد هفت مدار نجومی باشد. یا مقصود منظومههائی همچون منظومه شمسی، و یا هفت توده سحابیها باشد. سحابیها تودههائی از ستارگان هستند، همانگونه که ستارهشناسان میگویند[6]... به هر حال، طرائق هفت آفریده نجومی هستندکه بالای سر انسانها قرار دارند. یعنی سطح آنها بالاتر از سطح زمین در این فضا میباشند. خدا آنها را از روی تدبیر و حکمت آفریده است، و آنها را با قانون قابل ملاحظهای محفوظ و مصون داشته است‌:

(وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).

ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم‌.

(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).

ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم‌.

در اینجا این هفت طرائق یا طبقه، به زمین ربط پیدا میکند. آب از آسمان فرود میآید، و با آن افلاک ارتباط پیدا میکند. تشکیل جهان بر این نظم و نظام استکه اجازه میدهد آب از آسمان ببارد، و بدو اجازه میدهد که در زمین استقرار پیدا کند.

نظریهایکه می‏گوید آبهای درونی از آبهای سطحیای که از بارش باران تشکیل میشوند، و آبهای نزولات آسمانی به داخل زمین میرود و در آنجا (در حوضچهها و سفرههای زیرزمینی) حفظ و نگاهداری میشود، نظریه جدیدی است. تا چندی پیش گمان این بودکه میان آبهای درونی و آبهای بیرونی ارتباطی نیست. ولیکن این قرآن استکه همچون حقیقتی را هزار و سیصد سال پیش بیان داشته است‌.

(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ).

ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم.

آب را به اندازه لازم و به مقدار معین میبارانیم برابر حکمت و فلسفه و تدبیر و تقدیریکه مراد است، نه بیش از اندازه و مقدارکه مایه غرق و تباهیگردد، و نه کمتر از اندازه و مقدارکه باعث خشکی و خشکسالی شود، و نه در غیر زمان خودکه آبها هدر رود و بدون استفاده شود.

(فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ).

و آن را در زمین ماندگار نمودهایم‌.

ماندگار شدن آب در (حوضچهها و سفرههای زیر) زمینی، چه اندازه شبیه و همگون آب نطفه مستقر در رحم است‌!:

(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

در قرارگاه استوار (رحم مادر). (مومنون/١٣)

هر دو تای این آبها در آنجاها با تدبیر و تقدیر یزدان جایگزین و ماندگار میمانند تا حیات از آنها پدیدار و نمودار گردد!.. این هم از شیوههای هماهنگی صحنهها در امر تصویرگری قرآن است‌.

(وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).

و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم و از میان برداریم‌.

از جمله آنها به طبقات عمیق و دوردست زمین فرو روند، با شیشه شدن یا درز برداشتن لایهها و چینهای صخره سنگهائیکه آبها بر آنها ماندگار ماندهاند و باعث حفط و نگاهداری آبها گردیدهاند، یا از راههای دیگریکه امکان دارد و با اسباب و علل دیگریکه در میان است. آن خدائیکه آبها را با قدرت خود محافظت و نگاهداری مینماید، توان این را هم داردکه آبها را پحش و پراکنده سازد و ضائع و هدر دهد. امّا حفظ آبها از فضل وکرم و نعمت و رحمت خدا در حق مردمان است‌.

از آب استکه حیات پدیدار میآید و زندگی برمیجوشد:

(فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ).

ما به وسیله این آب، نحلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید.

نخلستانها وتاکستانها دو نمونه از زندگی و حیاتی هستندکه در دنیایگیاهان براثر آب پدیدار و نمودار میگردند، همانگونهکه انسانها از آب نطفه، در دنیای مردمان پدیدار و نمودار میگردند. این دو تا دو نمونه نزدیک به یکدیگر برای مخاطبان آن روزی قرآن است، و اشاره به نظائر بسیاری از این قبیل استکه با آب حیات پیدا میکنند. قرآن از میان انواع و اقسام دیگری، درخت زیتون را مثال میزند:

(وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ[7] لِلآکِلِینَ).

همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و(صدها سال عمرمیکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی می‏کند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است)‌.

درخت زیتون با روغن و خوراک وتخته و چوبیکه دارد از همه درختهای دیگر فوائد بیشتری میرساند. نزدیکترین سرزمین رویش درخت زیتون به ممالک عربی طورسینا استکه در سرزمین مقدس مذکور در قرآن است.[8] بدین خاطر است که از این جایگاه درخت زیتون، مخصوصاً نام برده شده است. درخت زیتون در آنجا به سبب آبی میرویدکه در زمین قرار داده شده است، و در پرتو آن میماند.

روند قرآنی از دنیایگیاهان به سوی جهان حیوانات اوج میگیرد:

(وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواض اشیاء، مایه عبرت است). این آفریدههائیکه در پرتو قدرت و قوت و تدبیر و تقدیر یزدان مسخر انسانند، و ایزد سبحان آنها را برای انجام وظائفی و بروز نقائصی درگستره این هستی بزرگ، پخش و تقسیمکرده است ... در وجود آنها عبرتی است برای دلیکه باز و حسیکه بینا باشد، و درباره حکمت و فلسفهای و راجع به تقدیر و تدبیری بیندیشدکه در فراسوی آنها است، و ببیندکه شیر گوارای خوشایندی را که مردمان آن را مینوشند، از شکمهای چهارپایان بیرون میتراود. شیر فراهم میآید و ساخته میشود از غذائیکه چهارپایان آن را هضم و جذب میکنند، و غدد شیری آن موادهضم و جذب شده را به مایعیگوارا و خوشایند تبدیل مینمایند.

(وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ).

و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند.

روند قرآنی این منافع را نخست بهگونه خلاصه بیان میدارد، سپس از میان آنها دو منفعت را برای نمونه ذکر میکند.

(وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

و از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی)، و ( در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید.

خوردن از گوشت چهارپایان برای انسان حلال شده است. چهارپایان عبارتند از: شتر وگاو وگوسفند و بز. ولی عذاب و شکنجه دادن آنها و مثلهکردن آنها حلال نگردیده است، زیرا تغذیه از گوشت آنها یک فائده ضروری را در نظام زندگی محقق و پیاده میگرداند. ولی عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن بیانگر سنگدلی و تباهی فطرت است، و در پشت سر عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن فائدهای برای زندهها وجود ندارد. روند قرانی میان سوار شدن انسان بر پشت چهارپایان و سوار شدن برکشتیها ارتباط برقرار میسازد. برای این منظور هر دو تای چهارپایان وکشتیها را در پرتو نظام هستی، مسخر انسان مینامد، نظامی که وظائف همگی آفریدهها را سر و سامان میدهد و نظم و ترتیب میبخشد، همانگونه که میان وجود همه آفریدهها هماهنگی و همآوائی برقرار میکند. چه ساختار ویژه آب، و ساختار ویژهکشتیها، و ساختار ویژه سرشت هوای بالای آب وکشتیها، بهکشتیها اجازه میدهد بالای سطح آب بمانند. اگر یکی از این سه چیز عیب و نقص پیدا کند یا کمترین اختلافی حاصل آید، ممکن نیست کشتیرانی که انسانها از قدیم بدان آشنایند، و هنوزکه هنوز است بر آن تکیه و بدان اعتماد دارند، صورت بگیرد.

همه اینها دلایل جهانی ایمان هستند برای کسی که درباره آنها تفکر و تدبر نماید، تفکر و تدبریکه از فهم و شعور سرچشمه بگیرد. همه اینها با بند نخست و با بند دوم سوره پیوند دارند، و در روند سوره با هر دو بند هماهنگ و همآوایند.


 


[1]- این سوره مکی است. در آن ایام هنوز به مسلمانان دستور دفع تعدیو تجاوز با تعدی و تجاوز داده نشده بود.

[2]- جلد اول، صفحه ٦٣٦-٦٤٠

[3]- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود بهکتاب: «شبهات حول الاسلام» فصل بردگی ... تآلیف محمّد قطب‌.

[4]- مراجعهگردد به کتاب: «الانسان بین المادیه و الاسلام». تالیف: محمد قطب‌.

[5]- تئوری پیدایش و تکامل بر اساس متناقضی استوار می‏گردد. چه چنین میانگاردکه انسان جز مرحلهای از مراحل ترقی و تکامل حیوان نیست. چنین میانگاردکه حیوان ویژگیهای تحول و ترقی به مرتبه انسان را دارا است. واقعیت موجود انگاره پیوند حیوان و انسان را تکذیب میکند، و مقرر میداردکه حیوان همچون ویژگیهائیرا به همراه ندارد. بلکه حیوان پیوسته در حدود و ثغور جنس حیوانی خود متوقف میشود و از آن حدود و ثغور درنمیگذرد و فراتر نمیرود. بلکه مرتبه حیوانی حیوان بدانگونهکه داروین گفته استو یا بدانگونهکه دیگرانگفتهاند، ثابت و ماندگار میماند. ولیکن نوع بشری ممتازو مستقل باقی میماند، بدان خاطرکه ویژگیهایمعینی را با خود همراه داردکه انسان را انسان میسازد،و این ویژگیها نتیجه تغییرو تحول آلی نیستند. بلکه بخششی مقصودو منظوراز جانب نیروی خارجی هستند.

[6]- تا به امروز ١٢٣ میلیاردکهکشانکشفگردیده است!.. (مترجم)

[7]- صبغ: نان خورش است. بدین علت بدان صبغ می‏گویند چون لقمه را چرب وگوارا میکند.

[8]- مراجعه شود به طه/١٢، و نازعات/١٦. (مترجم)

 

تفسیر سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 52-23


 

سورهی مؤمنون آیهی 52-23

 

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٢٣)فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ (٢٤)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ (٢٥)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٢٦)فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (٢٧)فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٢٨)وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (٢٩)إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (٣٠)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ (٣١)فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣٢)وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (٣٣)وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (٣٤)أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (٣٥)هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (٣٦)إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (٣٧)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (٣٨)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٣٩)قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ (٤٠)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٤١)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ (٤٢)مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ (٤٣)ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (٤٤)ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٤٥)إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ (٤٦)فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ (٤٧)فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ (٤٨)وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (٤٩)وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ (٥٠)یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٥١)وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (٥٢)

 

روند قرآنی در این درس از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون، منتقل میگردد به حقیقت ایمان، حقیقتیکه همه پیغمبران آن را با خود به ارمغان آوردهاند. روشن میگرداندکه استقبال مردمان از این حقیقت یگانهایکه در طول زمان، و با وجود تعدد رسالتها وکثرت نبوتها، و پیاپی آمدن پیغمبران، از نوح (علیه السلام) تا خاتم الانبیاء محمّد (صلی الله علیه و سلم) دگرگون نشده است و تغییر نکرده است. ما کاروان پیغمبران را می‏بینیم، یا ملت پیغمبران را میبینیمکه یک سخن را به انسانها پیام میدهند و میرسانند، سخنیکه دارای مدلول و مفهوم واحدی، و رویکرد واحدی است. حتی برگردان آن به عربی - با وجود اینکه به زبانهایگوناگونیکه پیغمبران با آن زبانها به میان اقوام خود روانه شدهاند - دارای مدلول و مفهوم واحدی و رویکرد واحدی است. سخنی که نوح (علیه السلام) آن راگفته است، خود همان سخنی استکه یکایک پیغمبرانی که پس از او آمدهاند، آن راگفتهاند، و انسانها نیز پاسخ واحدی را دادهاندکه تقریبا در طول قرنها و با گذشت نسلها دارای واژگان همگون و یکسان است!

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ. فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ. إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).

(ای مومنان! در داستان پیغمبران عبرت و درس زندگی است) ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید؟ اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند). اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند). او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد)‌.

(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).

ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید.

سخن حقی استکه تغییر نمیپذیرد و دگرگون نمیشود. هستی بر این سخن حق، استوار است. هرآنچه در هستی است بر آن گواهی میدهد:

(أَفَلا تَتَّقُونَ).

آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید ؟‌.

آیا نمیترسید از فرجام تکذیب حقیقتی که مقدمترین حقیقت است و همه حقائق دیگر بر آن استوار و برپا و برجا میگردند؟ آیا نمیدانید با انکار این حقیقت مرتکب چه جنایتی نسبت به حق چشمگیر و آشکار میگردید، و این جنایت چه استحقاق عذاب دردناکی را به دنبال میآورد؟

ولیکن بزرگانکافر قوم او با این سخن جدال و ستیزی نمیورزیدند، و درباره شواهد و دلائل آن نمیاندیشیدند و تفکر و تدبر نمیکردند، و نمیتوانستند خویشتن را برهانند از دیدگاه تنگنظرانهای که درباره شخص خودشان و شخص مردی داشتندکه ایشان را فرا میخواند، و آنان به افق بازی اوج نمیگرفتند و بالا نمیرفتند تا از آنجا به آن حقیقت سترگی بنگرندکه رها از تختهبند تنها و از ترکیببندکسها است ... ایشان به ترک حقیقت بزرگی میگفتندکه هستی بر آن استوار میگردد، و آنچه در هستی است بر آنگواهی میدهد، تا از خود نوح صحبت بکنند:

(فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).

اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند)‌.

از این زاویه تنگکوچک، آن قوم بدین دعوت بزرگ نگاه کردهاند. آنان در این صورت حاضر نبودهاند که سرشت این دعوت را درک وفهمکنند، و حقیقت آن را ببینند و بنگرند. ذاتکوچک و ناچیز خودشان، جوهر و عنصر دعوت را از ایشان پنهان و پوشیده میداشت، و چشمانشان را از دیدن ماهیت و حقیقت آنکورمیکرد، و میان دلهایشان و میان دعوت حائل و مانع میگردید. لذا آن مساله به طورکلی در نظرشان مساله مردی از خودشان میشدکه در چیزی با ایشان فرق و جدائی ندارد، و او میخواهد بر ایشان برتریگیرد و تفاخر فروشد، و منزلت و مکانتی فراتر از منزلت و مکانت آنان را برای خود ترتیب دهد و به دست آورد!

آنان در این جهش و پویشکوچک و ناچیز خود برای جلوگیری از رسیدن نوح که منزلت و مکانتیکهگمان می‏بردند، و چنین میانگاشتندکه او با ادعای رسالت میتواند بدان برسد، تنها فضل و برتری نوح را نامقبول و نادرست نمیدانند و بس. بلکه فضل و برتری انسانیتی را هم انکار میکنند و مردود میشمارندکه خودشان نیز از تنه شجره آن هستند، و شاخههایی از درختگشن بشریت می‏باشند نامقبول و نادرست میشمارندکرامت و حرمتی راکه یزدان بدین چنین عطاء فرموده است و این را از مکانت انسان والاتر میدانند که خدا پیغمبری را از میان آدمیزادگان برگزیند و به میان آنان روانهکند، اگر هم چارهای از پیغمبر و قاصد آسمانی نباشد:

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).

اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد.

این هم بدان خاطر بودکه آنان در ارواحشان آن نفخه آسمانی را سراغ نمیگرفتندکه انسانها را با جهان والای فرشتگان پیوند میدهد، و برگزیدگان انسانها را بهگونهای درمی آوردکه بتوانند آن فیض و لطف آسمانی را دریافت دارند، و آن را به برادران ودوستان انسان خود برسانند، و ایشان را در پرتو وحی به سرچشمه تابان و درخشان آن رهنمود و رهنمون گردانند.

آنان همچونکاری را به سوابق مالوف و مانوس خود حواله میدارند نه اینکه به عقل اندیشمند واگذارکنند:

(مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ).

ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند)‌.

همچون چیزی پیوسته روی میدهد، وقتیکه تقلید چشمهای اندیشه راکورکند، و پرده بر آزادی دلکشد. بدین هنگام مردمان درباره مسائل و قضایائی نمیاندیشندکه برایشان پیش میآید، تا در پرتو واقعیت به داوری مستقیم و بدون واسطه درباره آن مسائل و قضایا راهیابگردند. بلکه آنان در میان تپهها و تودههای پیشین دنبال «سابقه» و پیشینهای میگردند تا بدان استنادکنند و تکیه زنند. اگر این سابقه و پیشینه را نیافتند، مساله و قضیه را مردود اعلام میکنند و آن را به دور میاندازندّ!

به عقیده اینگونه مردمان منکر و بیهوش، آنچه یک بار بوده است و انجام پذیرفته است، ممکن است بار دیگر بشود و انجام بگیرد. ولی آنچه نبوده است و انجام نپذیرفته است، ممکن نیست بشود و انجام بگیرد! بدین علت حیات میخشکد، و سیر تاریخ از حرکت باز میایستد، وگامهای زندگی شل و ول میشود، در نزد نسل معینی از:

(آبَائِنَا الأوَّلِینَ). پدران پیشین خودمان‌!.

ملاک امر نسلی از پدران و نیاکان است وکارها بدانان میانجامد و همه چیز را ایشان دانند و بس!!!

کاش آنان میدانستندکه ایشان افراد خشک و خاموش و عقبمانده وکهنهگرائی هستند. آخر آنان دعوتکنندگان آزادی و جنبش را به دیوانگی متهم میکنند، آنکسانی راکه ایشان را به  تدبر و تفکر فرامیخوانند، و میگویند: میان دلهایتان و دلائل ایمان حجاب و برده نکشید، وگوشهای دلهایتان را به شنیدن سخن گویای دلیلها و حجتهائی فرادهیدکه درگستره هستی طنینانداز است. ولی ایشان همچون دعوتی را با خودبزرگبینی و تهمت زدن پاسخ میگویند:

(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).

او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد)‌.

منتظر باشید تا مرگ او در رسد، و شما را از دست او آسوده کند، و به دعوت وی پایان دهد، و از الحاح و اصراریکه بر سخن نوین دارد راحت شوید!

بدین هنگام بودکه نوح (علیه السلام) دید راهی به سوی این دلهای خشک و راکد در میان نیست، و جائی را برای رهایی از تمسخر و استهزاء و اذیت و آزارشان نمییابد. تنهاکاری که میتواند بکند این استکه رو به خدا دارد، و از تکذیب ایشان بنالد و غم و اندوه خود را به پیشگاه او عرضه کند، و از آستانهکبریائی خدا یاری بطلبد و درخواست چیره شدن و پیروزگردیدن بر این تکذیب و آزارکند:

(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).

نوح گفت: پروردگارا! چون مرا تکذیب میکنند (و دعوتم را دروغ میدانند، نابودشان گردان. و بر آنان) مرا یاری داده و پیروز گردان.

وقتیکه زنده ها بدین شیوه جامد و راکد میشوند، و میخواهی زندگی به جلو حرکتکند و در راه ترسیم شدهکمال روان شود، و آنان راگردنه سد و مانع سر راه مییابی، بدین هنگام یا باید این افراد جامد و راکد درهم شکسته شوند، و یا اینکه در جای خود بگذاری به زندگی خویش ادامه دهند و از ایشان بگذری و آنان را به حال خود واگذاری ... بخش نخستین اینکار درخور قوم نوح بود و برای ایشان روی داد. آنان در بامداد طلوع بشریت و در آغاز راه بودند. اراده خداوندگاری بر آن تعلق گرفتکه ایشان را از سر راه پرت کند:

(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز. هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد، بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن، و نیز خانواده و پیروانت را سوار کشتی نما، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند) و درباره کسانی که (با در پیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (راجع به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعا غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست)‌.

قانون و سنت خدا در پاک کردن راه ازگردنههای سنگلاخ چنین ساری و جاریگردید تا حیات در راه ترسیم شده خود به پیش برود. از آنجاکه بشریت در روزگار نوح گندیده بود، و بسان درختی که آفتزده میگردد و آن را از رشد و نمو بازمی دارد و میخشکد، هرچندکه شاخههای آن هنوز نرم و نازک هستند، بشریت خشکیده و آفتزده بود ... چارهکار، طوفان بود. طوفانیکه هر چیزی را قطع و تکه و پاره میکند، و هر چیزی را می‏روبد و جارو میزند، و خاکها را میشوید تا دیگر باره بذر سالم حیات در آن پاشیده شود و از نو بذرافشانی گردد، و دانهها پاک و تمییز برویند و رشد و نموکنند، و تا مدت زمانی قد برافرازند و بزرگ شوند:

(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا).

بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز.

کشتی وسیله رهائی از طوفان، و برای حفظ دانههای سالم حیات است، تا دانهها بار دیگر افشانده شوند. خدا خواستکه نوح کشتی را با دستهای خود بسازد. چون لازم است انسان به اسباب و وسائل چنگ بزند، و تا آنجاکه میتواند و تا آنجاکه در آن توان دارد بگوشد و صرفکند، تا سزاوار مدد و یاری پروردگارشگردد چه مدد و یاری باری به دست نشستگان آسایشطلب سست و بیحاصل نمیرسد و بهره آنان نمیگردد، آن کسانیکه منتظر میمانند و چیزی بر انتظار نمیافزایند! خدای بزرگوار برای نوح مقدر فرموده بود که ابوالبشر دوم شود. خدا نوح را بر آن میداردکه از اسباب و وسائل استفادهکند، و آن وقت چشم به راه رعایت و عنایت خدا برای خود باشد، و برابر تعلیم و آموزش خدا به ساختنکشتی بپردازد، تا فرمان یزدان در رسد، و مشیت و اراده او از این راه تحقق پذیرد و پیاده گردد.

خدا برای نوح نشانهای جهت عملیات فراگیر پاکسازی روی زمین آفتزده، قرار داد:

(فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ).[1]

هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد ....

هروقت آب از تنور جوشیدنگرفت، این نشانهای برای نوح است که سرعت بگیرد و عجلهکند، و دانههای حیات را درکشتی قرار دهد:

(فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).

بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن‌.

از انواع حیوانات و پرندگان وگیاهان شناخته برای نوح در آن زمان، و سهلالوصول برای آدمیزادگان در آن اوان، درکشتی قرار دهد.

(وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).

و نیز خانواده و پیروان خود را سوار کشتی کن، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند)‌.

آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است کسانیندکه کفر را درپیشگرفتهاند و حقائق را تکذیب کردهاند. این چنین کسانی سزاوارکیفر فرمانی هستند که پیش از این صادرگردیده است، و قانون و سنت خدا بر آن رفته است و اجراءگردیده است. این چنینکیفری نابودی تکذیبکنندگان آیات الهی است‌.

آخرین فرمان یزدان به نوح ابلاغ گردید و بدو دستور رسید که درباره کار کسی جدال و ستیز نکند، و تلاش نکندکسی را برهاند هرچندکه نزدیکترین خویشاوندان بدو باشد، درباره کسانی و نسبت به کسانیکه قبلا فرمان یزدان در حق ایشان صادرگردیده است‌:

(وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

و درباره کسانی که (با درپیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعاً غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست). سنت و قانون خدا ازکسی جانبداری نمیکند، و با کسی به سازش نمیپردازد، و از یگانه راه مستقیم منحرف نمیشود، به خاطر دوستی یا نزدیکی!

روند قرآنی در اینجا بیش از این توضیحی نمیدهد و بیان نمیداردکه بر سر این مردمان چه آمده است و در حق ایشان چه شده است. کار ازکارگذشته است و پایانگرفته است. بیان شده است که‌:

(إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

آنان غرق شوندگانند.

ولیکن روند قرآنی در تعلیم نوح (علیه السلام) به پیش میرود، و بدو آموخته میشودکه چگونه نعمت پروردگارش را سپاسگزاریکند، و چگونه فضل و لطف او را حمد و ستایشگوید، و چگونه از خدا بخواهدکه وی را در راه خود راهنمائی کند و راهیاب گرداند:

(فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).

هرگاه تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدی و) استقرا یافتی، بگو: شکر و سپاس خداوندی را سزا است که ما را از دست قوم ستمگر رهانید. و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاه پر خیر و برکتی فرود آور و تو بهترین فرود آورندگانی‌.

بدینگونه حمد و سپاس خدا میشود. و اینگونه به خدا رو میشود. این چنین یزدان سبحان با صفات خودش وصف میگردد، و به آیات و معجزات او اعتراف میشود. بندگان در حق خدا باید این چنین ادب داشته باشند. در پیشاپیش بندگان پیغمبرن باید چنین روند و چنینکنند، تا سرمشق و الگوی دیگرانگردند.

آنگاه روند قرآنی بر کل داستان، و بر آن چیزهائیکه مراحل داستان از قبیل دلائل قدرت و نسانههای حکمت دربر دارد، پیرو میزند:

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).

قطعاً در این (داستان) نشانههائی است (بر قدرت خدا، و دربرگیرنده عبرتها و پندها برای خردمندان است) و ما به طور مسلم (همگان را در همه قرون و اعصار به اشکال مختلف) آزمایش مینمائیم‌.

آزمایش انواع و اقسامی دارد. آزمایشی برای صبر و شکیبائی انجام میگیرد. آزمونی برای شکر و سپاسگزاری برگزار میشود. امتحانی محض اجرا و پاداشگرفته میشود. امتحانی برای رهنمود و رهنمون صورت میپذیرد. آزمایشی برای ادب کردن و تنبیه نمودن برگزار میشود. آزمونی هم برای سرهسازی، و بالاخره امتحانی برای راستگرداندن و بر سر راه آوردنگرفته میشود ... در داستان نوح انواع و اقسامی از آزمونها وجود دارد، و او و قوم او و فرزندان آیندهاش مورد امتحان قرار میگیرند.

*

روند قرآنی به پیش میرود وصحنه دیگری از صحنههای رسالت یگانه، و تکذیب مکرر را نشان

میدهد:

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ . فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ . وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ . وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ . أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ . هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ . إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ . إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ . قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ . قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ . فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم. پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟ اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و از همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بگروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود. آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم. او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغگو بگروید. هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. (خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را - به سبب استحقاقی که داشتند -فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم. ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.

عرضه کردن داستانهای پیغمبران در این سوره برای دنبالکردن و به درازا کشاندن سخن نیست. بلکه منظور بیان سخن یگانهای استکه جملگی پیغمبران آن را با خود آوردهاند، همه اقوام آنان هم استقبال یگانهای از آنکردهاند. بدین جهت با یاد نوح (علیه السلام) آغاز گردیده است تا نقطه شروع را معلومکند، و با موسی و عیسی (علیهم السلام) خاتمه پذیرفته است تا نقطه پایان پیش از واپسین رسالت را روشن سازد. در زنجیره دور و دراز داستانها از نامهای میانهای داستانها ذکری نرفته است، تا دال بر مشابهت حلقههای زنجیره داستانها از آغاز آنها تا پایان آنها باشد. فقط سخن یگانه و استقبال یگانه ذکرگردیده است، زیرا مقصود و مراد همین بوده است‌.

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).

سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم.

روند قرآنی مشخص نمیسازد که آنان چه کسانی بودهاند. برابر ارجح اقوال آنان عاد، قوم هود بودهاند.

(فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ).

پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟.

این سخن، همان سخنی استکه قبل از او نوح آن را گفته است. روند قرآنی با خود واژگان، این سخن را نقل میکند. تنها زبانهائیکه با آنها نسلها مخاطب قرار گرفتهاند اختلاف داشته است!

آیا پاسخ چه بوده است؟

تقریباً باسخ همگون و همسان بوده است‌:

(وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ. وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ).

اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و او همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود.

اعتراض مکرر، رخنه گرفتن از انسان بودن پیغمبر است. این اعتراض هم ناشی از گسیختن پیوند دلهای این بزرگان خوشگذران از نفخه آسمانی والائی است که انسان را با آفریدگار بزرگوار خود ارتباط میدهد. خوشگذرانی فطرت را تباه میکند، و احساسات را غلظت میبخشد، و راههای ارتباط را میبندد، و حساسیت لطیفی راکه دریافت میدارد و متاثر میگردد و پاسخ میگوید از دلها سلب میکند و برمیگیرد. از اینجا استکه اسلام با خوشگذرانی و لذتپرستی میجنگد، و مقررات اجتماعی خود را بر اساسی بنیاد مینهد که به افراد خوشگذران و لذتپرست اجازه نمیدهد در جامعه اسلامی وجود پیداکنند و سر برزنند. زیرا آنان بهگنداب میمانندکه پیرامون خود را تباه میگرداند، تا سوسکها در آن جیرجیرکنند وکرمها در آن بلولند!

سپس افراد خوشگذران در اینجا منکر رستاخیز مردگان میشوند و نمیپذیرند که انسانها بعد از مردن و فرسودن زندهگردند. تعجب میکنند از این پیغمبریکه بدینکار شگفت ایشان را خبر میدهد‌:

(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ. إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم‌.

همچون افرادی ممکن نیست حکمت زندگی سترگ، و دقت تدبیر در مراحل حیات را درک و فهمکنند، و بدانند زندگی سترگ آخرت برای رسیدن به هدف نهائی حیات است. همچون هدف بزرگی به تمام وکمال در این زمین امکان ندارد و تحقق پیدا نمیکند. خیر و خوبی پاداش آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود، و همچنین شر و بدیکیفر آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود. بلکه پاداش وکیفر در آن جهان به تمام وکمال داده میشود. آن جهانی که مومنان شایسته و بایسته در آن به اوج زندگی نمونهای میرسندکه نه ترسی و هراسی و نه رنج و آزاری در آن است. نه تنزلی در آن است، و نه فنا و زوالی بر آن است - مگر خدا بخواهد - آن افرادی که در این جهان سر در نشیب زشتیها و پلشتیها نهادهاند و از جهان انسان به جهان حیوان سرنگون و واژگون گردیدهاند و به مرتبه پست زندگی درافتادهاند، در آن جهان آدمیت ایشان هرز و هدر میرود، و در آنجا سنگهائی میشوند، یا بسان سنگهائی درمیآیند!

همچون افرادی این مفاهیم پر معانی را درک و فهم نمیکنند، و از مراحل زندگی این جهان -که در سوره گذشت - پی به مراحل زندگی آن جهان نمیبرند و حیات آنجا را تکامل حیات اینجا نمیدانند، و متوجه نیستندکه قوت و قدرت ادارهکننده وگرداننده جهان و پدیدآورنده این مراحل و مراتب، زندگی را در مرحله و مرتبه مرگ و فرسودگی - بدانگونهکهگمان می‏برند - متوقف نمیسازد ... بدین جهت است که آنان در شگفت و شگرف هستند از آنکسیکه بدیشان وعده میدهد که آنان از گورها بیرون آورده میشوند. نابخردانه بعید میدانندکه همچونکاری بشود. با غرور و سرمستی قاطعانه میگویندکه زندگی و حیاتی جز یک زندگی و حیات در میان نیست، و مرگ و مماتی جز یک مرگ و ممات در میان نیست. نسلی میمیرد، و بعد از آن، نسل دیگری سر برمیزند و پدیدار میآید و زندگی میکند. کسانیکه مردهاند و خاک و استخوان گردیدهاند، دیگر بعید و دور است زندگی و حیاتی را پیداکنند! آنگونهکه چنان مرد عجیب و غریبی میگوید و از آن خبر میدهد. رستاخیز و زندگی دوبارهایکه آن مرد شگفت بدیشان وعده میدهد، و میگوید: پس از آنکه مردمان استخوانهائیگردیدند و فرسوده و پلاسیده شدند، دیگرباره زنده میشوند، بسی دور از عقل است!

گذشته از این، آنان بدین جهالت بسنده نمیکنند. غفلتی که بدانگرفتارند نمیگذارد به تدبر و تفکر درباره حکمت حیاتی بنشینندکه مراحل و مراتب نخستین، پرده از آن برمی‏دارد و بیانگر آن است ... درکنار این جهالت نمیایستند. بلکه از قرآن فراتر میروند و پیغمبر خود را بدین متهم میکنندکه او به خدا دروغ میبندد و از پیش خود چیزهائی سر هم میکند و آنها را به خدا نسبت میدهد! ایشان خدا را جز در این لحظه و برای متهم کردن پیغمبرشان نمیشناسند:

(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).

او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغو بگروید)‌.

در این هنگام چارهای جز این برای پیغمبرشان نمیماند که از پروردگارش یاری طلبد و او را به فریاد خواند، همانگونهکه پیش از او نوح یاری طلبید و خدای را به فریاد خواند. با همان عبارتی رو به خدا میکند و مدد و یاری میطلبدکه نوح با آن رو به خداکرده بود و مدد و یاری طلبیده بود:

(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).

(هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. در این هنگام دعاء استجابت شد، بعد از آنکه این قوم به اجل و سررسید وقت لازم خود رسیدند، و خوبی و نیکی و خیریکه امید آن رود در ایشان نماند، و سرکشی و غفلت و تکذیب آنان به غایت رسید:

(قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ).

(خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). امّا بدان هنگامکه دیگر پشیمانی سودی ندارد، و توبه سودی نمیبخشد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً).

ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را -به سبب استحقاقی که داشتند - فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم‌.

 

غثاء: خس و خاشاک و چوبها و چیزهای درهم برهمی که سیلاب با خود میبردکه نه سودی و نه ارزشی و نه نظم و ترتیبی در آنها است ... اینان زمانیکه از ویژگیهائی دوری گزیدهاند و بیبهره گردیدهاند که خدا ایشان را با آن ویژگیها کرامت و شرافت بخشیده است، و از حکمت و فلسفه وجودشان در زندگی دنیا غافل و بیخبرگردیدهاند، و پیوند موجود میان خود و میان جهان والای فرشتگان را بریدهاند، دیگر در ایشان چیزی نمانده استکه در سایه آن مستحقکرامت و شرافتگردند. این است بدین هنگام خس و خاشاکی بسان خس و خاشاک سیلاب میشوند، و بدون توجهی و اهمیتی پرت میگردند و دور انداخته میشوند ... این تشبیه هم از ریزهکاریهای تعبیر دقیق قرآنی است‌.

افزون بر این خواری، طرد از رحمت یزدان، و دوری از توجه مردمان، درد فراتر از هر دردی برای ایشان میشود:

(فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.

دور شوند در زندگی، و دور شوند در یادمان. رانده شوند از جهان واقعیت بیرون، و از جهان دل و درون‌.

*

روند قرآنی بعد از آن در عرضهکردن نسلها به پیش می رود:

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ. مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

پس از ایشان، مردمان دیگری را بر سر کار آوردیم. هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودییش پیشی و پسی نمی‏گیرد سپس پیغمبران خود را یکی پس از دیگری (به سوی اقوامشان) روانه کردیم و اقوامشان آنان را تکذیب نموده و دروغگو نامیدند. ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.

بدینگونه خلاصه و مختصر، چکیدهای از تاریخ دعوت را بیان میدارد، و قانون و سنت جاری و ساری یزدان را مقرر و معلوم مینماید، در فاصله زمانی دور و درازیکه میان نوح و هود در سرآغاز زنجیره تاریخ است، و موسی و عیسی در اواخر آن قرار دارند ... هر نسلی مدت عمر خود را سر میبرد و بدان دیار میرود:

(مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).

هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودیش پیشی و پسی نمی‏گیرد.

جملگیآنان هم به تکذیب میپردازند:

(کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ).

هر زمان که پیغمبر ملتی، به پیش ایشان آمده است، او را تکذیب نمودهاند و دروغگو خواندهاند.

هر زمان هم تکذیبکنندگان به تکذیب پرداختهاند و پیغمبرشان را دروغگو خواندهاند، قانون و سنت خدا ایشان را فروگرفته است:

(فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا).

ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم‌.

عبرت هلاک و نابودی ایشان مجسم مانده است و جلوهگر بوده است برای آنانکه عبرت میگیرند و پند میپذیرند:

(وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ).

و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نسلها آن را نقل و روایتکردهاند و زبان به غرابت و شگفتی گذشت ایشان گشودهاند.

این عرضه سریع و مختصر، با نفرین و طرد و دوری از جلو دیدگان و فراموش شده از دلها و درونها، پایان داده میشود:

(فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.

*

سپس روند قرآنی داستان موسی را در رسالت و تکذیب، به اختصار بیان میکند تا با روند عرضه و هدف مقصود همگام گردد:

(ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ. فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ. فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).

سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزات و براهین (دال بر صدق رسالتشان) و حجت واضحی که بیانگر (اثبات پیغمبری آنان) باشد روانه کردیم به سوی فرعون و فرعونیان. ولی آنان (خود را بالاتر از این دانستند که دعوت ایشان را بپذیرند و) تکبر ورزیدند، و ایشان اصولا مردمان سلطهطلب و خودبزرگبین بودند. (فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم) و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند؟! این بود که آن دو را تکذیب کردند و درنتیجه (در دریا غرق و) هلاک گردیدند.

در این عرضه، سخن از بشریت پیغمبران، بیشتر نمودار و پدیدار است‌:

(فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا).

(فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم؟‌!).

بر این امر، شرائط ویژهای از وضع بنیاسرائیل در مصر را میافزاید:

(وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ).

و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند.

آنان فرمانبرداران ما و کرنشکنندگان برای ما هستند. این کار در نظر فرعون و فرعونیان موجب میگردد که موسی و هارون را باید خوار و حقیر شمرد و دید! آیات خدا را که موسی و هارون به همراه دارند، و برهان و حجت یزدان را که در دست دارند، اینها هیچکدام در همچون دلهای وارونه غرق در شرائط و ظروف این زمین، و فرورفته در اوضاع و احوال باطل و پوچ آن، و شیفته و شیدای معیارها و ارزشهای ناچیز آن، تاثیری ندارد.

*

اشاره مختصری به عیسی پسر مریم، و به مادرش میشود. نگاهی هم به معجزهای انداخته میشودکه در آفرینش عیسی چشمگیر و برجسته است، معجزهایکه همچون معجزات موسی تکذیبکنندگان به تکذیب آن میپرداختند:

(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ).

ما به موسی کتاب (تورات) دادیم تا این که (بنیاسرائیل در پرتو احکام و رهنمودهای آن) راهیاب گردند. ما پسر مریم (عیسی) و مادرش (مریم) را نشانهای (بر قدرت خود) کردیم (چرا که عیسی را بدون پدر متولد، و مریم را بدون شوهر آبستن نمودیم) و آن دو را به تپهای پناهنده کردیم که آرامش و امنیت و آب جاری داشت‌.

روایتها درباره تعیین تپهای که در این نص بدان اشاره شده استگوناگون است ... این تپه درکجا است؟ آیا در مصر بوده است؟ یا در دمشق بوده است؟ و یا در بیتالمقدس بوده است؟ اینها مکانهایی بوده است که مریم پسر خود را درکودکی و دوران نوزادی - همانگونه که کتابهای اهل کتاب میگویند - برده است ... مهمتعیین جایگاه این تپه نیست. بلکه مقصود اشارهای است به پناه دادن یزدان بدان دو نفر در مکان خوب و پاکیکه سبز و خرم است، و در آنجا آب روان است، و مریم و عیسی از عنایت و رعایت خدا در آنجا برخوردار میشوند و بدیشان پناه داده میشود.

*

هنگامیکه روند قرآنی میرسد به این حلقه از زنجیره رسالتها، به ملتهای پیغمبران رو می کند و خطاب بدیشان سخن میگوید. انگار همه ملتهای پیغمبران در یک سرزمین هستند و در یک زمان بسر میبرند. این جداگانگیهای زمانی و این فاصلههای مکانی هیچگونه اعتباری در برابر وحدت حقیقتی ندارد که میان همگی ایشان ارتباط برقرار میسازد و پیوند میدهد:

(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پیغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید. بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد).

پیغمبران فریاد زده میشوند تا سرشت انسانی خود را بیازمایند، سرشتی که غافلان منکر آن میگردیدند:

(کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ).

از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه بخورید.

خوردن از مقتضیات همگانی بشری است. امّا خوردن از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه به طور خاص، این بشریت را بالا می‏برد و آن را پاکیزه میدارد و به جهان والای فرشتگان میرساند.

پیغمبران فریاد زده میشوند تا در این زمین به اصلاحات دست یازند:

(وَاعْمَلُوا صَالِحًا).

و کارهای شایسته بکنید.

چه کارهای شایسته نیز از مقتضیات بشریت است. کارهای شایسته استکه شایستگان برگزیده را جدا و ممتاز میگرداند، و برای کارهایشان ضابطه و هدفی قرار میدهد، وکارهایشان را ملاک پیوند جهان فرودین با جهان برین، و پل ارتباط مردمان با فرشتگان مینماید.

از پیغمبر خواسته نمیشودکه از بشریت خود به در آید. بلکه از او خواسته میشودکه این بشریت را به افق ارزشمند و درخشانی برساند که خدا آن را برای بشریت خواسته است و اراده فرموده است، و پیغمبران را پیشقراولان و دیدبانان این افق بالا، و مثال والا نموده است. خدا است که بعدها کارهایشان را ارزیابی میکند و با ترازوی دقیق خود برمیکشد و میسنجد:

(إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم.

جداگانگیهای زمانی و فاصلههای مکانی از میان برمیخیزد، در برابر حقیقتیکه پیغمبران آن را با خود آوردهاند، و در مقابل وحدت سرشتی که ایشان را ممتاز و جدا میگرداند، و در قبال وحدت آفریدگاری که آنان را روانه کرده است و به میان انسانهاگسیل داشته است، و در برابر وحدت جهتیکه همگان به سوی آن رو میکنند:

(وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد)‌.


 


[1] - تنور: اجاق یا فر.

 

تفسیر سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 118-99

 

سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 118-99

 

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (٩٩) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (١٠٠) فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ (١٠١) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٢) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (١٠٣) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ (١٠٤) أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ (١٠٥) قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ (١٠٦) رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ (١٠٧) قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ (١٠٨) إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١٠٩) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (١١٠) إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ (١١١) قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (١١٢) قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ (١١٣) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١١٤) أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ (١١٥) فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ (١١٦) وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ (١١٧) وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١١٨)

 

در این واپسین درس سوره‌، روند قرآنی به سخن درباره فرجام مشرکان ادامه می‌دهد، و فرجام کار ایشان را در صحنه‌ای از صحنه‌های قیامت برجسته نشان می‌دهد. آن را با فرارسیدن وقت مرگ می‌آغازد، و با چیزی خاتمه می‌دهد که پس از دمیدن در صور روی می‌دهد. آن‌گاه سوره با بیان الوهیت یگانه‌، و بیم دادن کسانی‌که با خدا خدای دیگری را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند، و ترساندن ایشان از همچون فرجامی‌، پایان می‌پدیرد.

سوره با رهنمود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدین امریه به خداوندگار خود رو کند و از او آمرزش و مهربانی و مغفرت و مرحمت بطلبد، چه خدا مهربان‌ترین مهربانان و بخشاینده‌ترین بخشایندگان است‌.

*

(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ).

(کافران به راه غلط خود ادامه می‌دهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرامی‌رسد، می‌گوید: پروردگارا! مرا (‌به دنیا) بازگردانید، تا این که کار شایسته‌ای بکنم و فرصتهائی را که از دست داده‌ام جبران نمایم‌!.

این صحنه وقت مرگ و جان تسلیم‌کردن است‌. اعلان توبه و پشیمانی در هنگامه‌ای است که مرگ درمی‌رسد، و درخواست گشت دوباره به دنیا می‌شود، تا جبران عمر گذشته و از دست رفته بشود، و اصلاح حال انجام پذیرد، و تجدید نظر در اموال و اولاد گردد ... انگار این چنین صحنه‌ای‌، هم اینک نشان داده می‌شود، و نمایان برای دیدگان است‌! ناگهان می‌بینیم پاسخ رد بدان امید و درخواست بی‌موقع و نابجا به کسی داده نمی‌شودکه امیدوار است بدو اجازه برگشت به دنیا داده شود، بلکه خطاب به همگان اعلام و اعلان می‌شود:

(کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ...).

نه‌! (‌هرگز راه بازگشتی وجود ندارد)‌. این سخنی است که او بر زبان می‌راند و بس ...

این سخنی است که معنی و مفهومی ندارد. هیچ‌گونه نتیجه‌ای نمی‌بخشد و هیچ‌گونه سودی در پی ندارد. نه به آن و نه به‌گوینده آن لطف و عنایتی می‌گردد و توجه و اهمیتی داده می‌شود. این سخن در زمانی‌گفته می‌شودکه ترس و هراس در رسیده است و موقعیت خوفناکی پدیدار گردیده است‌. این سخن گفتار مخلصانه‌کسی نیست‌که به موقع پشیمان شده است و به سوی خدا برگشته است‌. گفتاری است که در لحظه تنگنائی‌گفته می‌شود، و پشتوانه‌ای در دل ندارد) با همچون سخنی صحنه وقت مرگ به پایان می‌آید. ناگهان سدها و مانعها میان‌گوینده این‌گفتار و میان دنیا پدیدار می‌آید و به طورکلی او را از دنیا می‌گسلد و وی را به جهان برزخ می‌برد! چرا که کار از کار گذشته است‌، و پیوندها گسیخته است‌، و درها بسته گردیده است‌، و پرده‌ها فرو انداخته شده است‌:

(وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).

در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته می‌شوند (‌و دوباره زنده می‌گردند و برای سعادت سرمدی یا شقاوت ابدی به صحرای محشر گسیل می‌شوند)‌.

آنان نه جزو افراد دنیایند و نه از زمره اشخاص آخرتند. بلکه در برزخند و در جهانی میان دنیا و آخرت قرار دارند تا روزی‌که زنده می‌گردند و به جهان دیگر رهنمون می‌شوند. آن‌گاه روند قرآنی به وقائع آن روز ادامه می‌دهد، و آن را به تصویر می‌کشد و به چشمها نشان می‌دهد:

(فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ).

هنگامی که (‌برای بار دوم‌) در صور دمیده شود، هیچگونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمی‌ماند. (‌چرا که هر کسی در اندیشه نجات خویشتن است‌) و در آن روز از همدیگر نمی‌پرسند (‌زیرا در جهان دیگر انتساب به فلان شخص یا طائفه و قبیله کارگشا نیست و در آن دم همه از یکدیگر رمان و گریزانند)‌.

بلکه پیوندها گسیخته می‌شود، و روابط نمی‌ماند، و ارزشها و معیارهائی‌که در دنیا بر آنها توافق داشته‌اند و بر آنها بوده‌اند، به دور افکنده می‌شود:

(فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ).

در آن زمان هیچ‌گونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمی‌ماند.

هول و هراس ایشان را فرامی‌گیرد و به سکوت فرو می‌برد. آنان ساکت می‌شوند و سخنی نمی‌گویند و دم نمی‌زنند:

(وَلا یَتَسَاءَلُونَ).

از همدیگر نمی‌پرسند.

ترازوی حساب وکتاب گذاشته می‌شود، و کار ارزیابی و سنجش‌، سریع و مختصر انجام می‌گیرد.

(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ).

کسانی که سنجیده‌های (‌اعمال و اقوال دنیوی‌) ایشان‌، سنگین و ارزشمند شود (‌و در ترازوی خدا وزن و ارجی داشته باشد)‌، اینان قطعا رستگارند. و کسانی که سنجیده‌های (‌اعمال و اقوال دنیوی‌) ایشان‌، سبک و بی‌ارزش باشد، اینان (‌عمر خود را باخته و) خویشتن را زیانمند نموده‌اند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. شعله‌های آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا می‏گیرد و آنان در میان آن‌، چهره درهم کشیده (‌و پریشان و نالان‌) بسر می‌برند.

کار ارزیابی و سنجش انجام می‌پذیرد، بدان شیوه‌ای‌که قرآن در تعبیر با تصویر دارد، و معانی را مجسم در شکلهای محسوس فرا روی بینندگان می‌دارد، و صحنه‌ها را زنده و پویا به نمایش می‌گذارد![1]

صحنه‌ای‌که آتش چهره‌ها را می‌سوزاند تا بدانجاکه درهم کشیده می‌شوند، و سیماهای چهره‌ها را زشت می‌گرداند، و رنگ آنها را دگرگون می‌سازد، صحنه دردآور و ناگواری است‌.

آنان که سنجیده‌های اعمال و اقوالشان سبک و بی‌ارزش می‌گردد، همه چیز را از دست می‌دهند و زیانمند واقعی می‌گردند. وقتی که انسان خودش را از دست می‌دهد، چه چیز می‌تواند داشته باشد؟ و چه چیز برای او می‌ماند؟ اوکه جسم و جان خود را از دست داده است‌، و ذات خود را باخته است‌که با آن از دیگران جدا می‌شود! انگار اصلا وجودی نداشته است‌!

روند قرآنی در اینجا از شیوه نقل و روایت‌، به شیوه خطاب و رویاروئی می‌گراید. در این وقت عذاب و عقاب محسوس دوزخ‌، با وجود این همه ناگواری و زشتی‌، سبک‌تر و آسان‌تر جلوه‌گر می‌آید از توبیخ و خواری و رسوائی‌ای‌که همراه عذاب و عقاب است‌. انگار ما همین لحظه توبیخ و خواری و رسوائی را می‌بینیم‌، و آن را در گفتگوی برّنده و قاطعانه درازی مشاهده می‌کنیم‌:

(أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ).

(‌خداوند خطاب بدیشان می‌گوید:‌) مگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد و شما آنها را دروغ می‌نامیدید؟‌!.

انگار این پرسش را شنیده‌اند وگمان برده‌اند که اجازه دارند سخن بگویند و دم بزنند و خواست خود را مطرح نمایند، و چه‌بسا فکرکرده‌اند اعتراف به گناه‌، امید و آرزو را مورد پذیرش قرار می‌دهد:

(قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ. رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ).

در پاسخ می‌گویند: پروردگارا! بدبختی ما (‌که ناشی از انجام معاصی بود) بر ما چیره گشته بود، و ما مردمان گمراهی بودیم‌. پروردگارا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیاور، و اگر (‌بعد از این‌، به کفر و عصیان و انجام گناهان‌) برگشتیم، ما ستمگر خواهیم بود (‌و مستحق هرگونه عذابی‌)‌.

این اعترافی است که تلخی و بدبختی در آن جلوه‌گر است ... ولیکن انگار آنان از حد و مرز خود پای فراتر نهاده‌اند و بی‌ادب گردیده‌اند و بی‌تربیتی کرده‌اند‌، و بدین خاطر بدیشان اجازه داده نشده است که پاسخ را به اندازه پرسش بدهند. چه بسا هم پرسش برای سرکوبی و توبیخ است و از ایشان پاسخ خواسته نشده است‌. این است‌که سخت طرد و رانده می‌شوند:

(قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ).

(خداوند بدیشان‌) می‌گوید: بتمرکید در آن‌! و با من سخن مگوئید.

لال شوید و ساکت باشید و خوار و رسوا بسر برید، چه شما سزاوار عذاب دردناک و بدبختی رسواگرانه‌ای هستیدکه هم اینک در آن هستید:

(إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).

(مگر فراموش کرده‌اید، در دنیا) گروهی از بندگان من می‌گفتند: پروردگارا! ایمان آورده‌ایم‌، پس ما را ببخش و به ما رحم فرما، و تو بهترین رحم‌کنندگان هستی‌. شما ایشان را به باد تمسخر می‌گرفتید، تا آنجا که سرگرم شدن به تسمخر ایشان‌، ذکر و عبادت مرا از یادتان برده بود، و کارتان همیشه خندیدن بدانان بود و بس‌.

همچنین جرم شما تنها این نبوده است‌که‌کفر را درپیش گرفته‌اید، و نسبت به خود با انتخاب‌کفر قصور و کوتاهی ورزیده‌ایدکه این خود به تنهائی‌گناه بزرگی است و جرم عظیمی است‌. بلکه بیخردی و پرروئی شما را بدانجا کشانده بودکه کسانی را به باد تمسخر و استهزاء می‌گرفتیدکه ایمان آورده بودند، و مغفرت و مرحمت و بخشش و مهربانی خدا را طلب می‌کردند. بدیشان می‏خندیدند، و این هذیان و یاوه‌گوئی و رفتارهای ساده‌لوحانه یاد خدا را از دلتان زدوده بود، و شما را به خود مشغول داشته بود، و سد و مانعی میان شما و میان تدبر و تفکر درباره دلائل ایمان پراکنده در صفحات وجود شده بود ... امروز بنگریدکه جای شما کجا است و جای آن کسانی کجا است‌که آنان را به تمسخر می‌گرفتید و بدیشان می‌خندیدید:

(إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ).

من امروز به خاطر صبری که کرده‌اند و پایمردی و استقامتی که (‌در برابر آن همه استهزاء‌) نشان داده‌اند، پاداششان داده‌ام (‌و در بهشت جایگزینشان کرده‌ام‌) و آنان به مقصود رسیدگان و رستگارانند.

بعد از این طرد و رد سخت و خوارکننده‌، و بیان اسباب و علل آن‌، و ذکر پستی و رذالت و سرکوبی و توبیخی که در این بیان است‌، پرسش دیگری مطرح می‌شودکه جواب تازه‌ای می‌طلبد:

(قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).

(خداوند بدیشان‌) می‌گوید: چند در روی زمین زیسته و ماندگار بوده‌اید؟‌!.

خداوند سبحان قطعا می‌داند، ولیکن این پرسشی برای کوچک و ناچیز شمردن‌کار و شان زمین‌، وکوتاه دانستن روزهای ماندگاری ایشان در آن است‌، و آنان زندگی جاودانه را بدان فروخته‌اند ... ایشان امروز احساس می‌کنند و می‌دانندکه زندگی دنیوی چه اندازه کوتاه وگذرا و ناچیز وکم‌ارزش بوده است‌. آنان آن اندازه ناامید و دلتنگ هستند که حساب دنیا و اندازه روزگاران آن برایشان مهم نیست‌:

(قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ).

می‌گویند: روزی یا بخشی از روزی‌! (‌ما که سخت گرفتار عذابیم‌، پاسخ درستی نمی‌توانیم بدهیم‌) پس از کسانی بپرس که قادر به شمارش هستند.

این پاسخ‌، پاسخی است‌که از سر دلتنگی و ناامیدی و اندوه و یاس داده می‌شود! پاسخ این است‌: شما جز مدت اندکی در جهان نمانده‌اید با مقایسه به جاودانگی و سرمدی‌ای که شما بدان رو کرده‌اید و بدان گام نهاده‌اید، اگر بتوانید خوب حساب‌کنید و بسنجید:

(قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(‌خداوند بدیشان‌) می‌گوید: جز مدت کمی (‌در زمین‌) ماندگار نبوده‌اید، اگر شما کمترین آگاهی و دانشی می‌داشتید (‌در دنیا متوجه این می‌شدید)‌.

آن‌گاه به خوار داشتن و درشتی نمودن با ایشان برگشت می‌شود، به سبب این که آخرت را تکذیب می‌کرده‌اند، با وجود این‌که حکمت و فلسفه نهان و پنهان رستاخیز را از روز نخست آفرینش می‌دانسته‌اند:

(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ).

آیا گمان برده‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و (‌حکمت و فلسفه‌ای در آفرپنش شما نیست‌. این است که به فساد پرداخته‌اید؟ و چنین انگاشته‌اید که‌) به سوی ما (‌برای حساب و کتاب‌) برگردانده نمی‌شوید.

حکمت و فلسفه رستاخیز از حکمت و فلسفه آفرینش برمی‏خیزد. حساب حکمت و فلسفه آفرینش منظور نظر است‌. و وقوع آن مقدر و مقرر است‌، و فرجام و هدف آن مشخص و معین است‌. رستاخیز جز حلقه‌ای از زنجیره آفرینش نیست‌که با روی دادن آن‌، آفرینش به کمال خود می‌رسد و اتمام می‌پذیرد. از این امر غافل نمی‌گردد مگر در پس بردگانی که دیده‌های نابینائی دارند، آن‌کسانی‌که درباره حکمت و فلسفه بزرگ خدا تدبر و تفکر نمی‌کنند، حکمت و فلسفه‌ای که در صفحات هستی جلوه‌گر است‌، و در پیچ و خمهای موجود پراکنده است‌.

*

سوره ایمان به پایان می‌رسد با بیان قاعده نخستین ایمان‌که توحید و یگانه‌پرستی است‌، و با اعلان بزرگترین زیانی که‌گریبانگیر کسانی می‌گردد که شریک و انباز برای خدا قرار مید‌هند این هم در برابر رستگاری و نجاتی است که در سرآغاز سوره برای مومنان درنظر است‌، مومنانی‌که رو به خدا می‌کنند و از اوکه مهربان‌ترین مهربانان است مغفرت و مرحمت و آمرزش و مهربانی درخواست می‌نمایند:

(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ. وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ. وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).

خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است‌، برتر از آن است (‌که جهان هستی را بیهوده و بی‌هدف آفریده باشد)‌. هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -‌و مسلمّاً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت -‌ حساب او با خدا است‌. قطعاً کافران رستگار نمی‌گردند، (‌و بلکه مومنان رستگار می‌شوند) بگو: پروردگارا! (‌گناهانم را) ببخشای و (‌به من‌) مرحمت فرمای‌، چرا که تو بهترین مهربانانی‌.

این پیرو پس از صحنه پیشین قیامت‌، و بعد از مجادله‌ها و حجتها و دلیلها و روشنگریهائی می‌آیدکه این سوره پیش از صحنه پیشین قیامت دربرگرفته بود ... این پیرو به عنوان نتیجه سرشتی و منطقی همه محتویات این سوره ذکر می‌گردد. این پیرو بر پاکی یزدان سبحان از چیزهائی می‌آیدکه کافران و مشرکان می‏گویند و بر زبان می‌رانند.گواهی می‌دهد بر این‌که خدا مالک حقیقی است‌، و چیره واقعی راستینی است‌که جز او معبودی نیست‌. او است‌که صاحب سلطه و قدرت و والائی و والامقامی است‌:

(رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).

صاحب عرش عظیم‌.

هر ادعائی‌که درباره الوهیت‌کسی با خدا بشود، ادعائی است بدون دلیل و برهان. دلیلی و برهانی از دلائل و براهین جهان هستی‌، و از منطق فطری‌، و از حجت عقلی‌، به همراه همچون ادعائی نیست‌. حساب مدعی همچون ادعائی با خدا است‌، و فرجام همچون ادعائی معلوم است‌:

(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).

قطعا کافران رستگار نمی‌کردند.

این قانون و سنتی است‌که تخلف‌ناپذیر است‌. همان گونه که رستگاری مومنان بخشی از این قانون و سنت بزرگ است‌.

هرانچه مردمان از نعمتها وکالاهای جهان‌، و از قدرت و قوت و سلطه و تسلط می‌بینند که بهره کافران در برخی از روزگاران است‌، در ترازوی ارزشهای حقیقی مایه نجات و نشانه رستگاری ایشان نیست‌. بلکه یکایک اینها ابزار امتحان و وسیله استدراج است‌. یعنی کافران را با آنها به محک آزمایش می‌زنند، و ایشان را با آنها پله‌پله به سوی دوزخ می‌بریم این نعمت‏ها و کالاها و قدرتها و قوتها و سلطه‌ها و تسلطها وبال‌گردن کافران در دنیا می‌گردد و مایه درد سر ا‌یشان می‌شود. اگر برخی از آنان در دنیا از مکافات عمل برهند، در آخرت به حساب ایشان رسیدگی می‌گردد و کیفرشان به تمام و کمال داده می‌شود. آخرت واپسین مرحله از مراحل پیدایش است‌، و در تقدیر و تدبیر خدا چیز جداگانه‌ای از این مراحل نیست‌. بدین خاطر آخرت ضروری است‌، و وقتی که با دیده ژرف‌نگری و دوراندیشی بنگریم و دقت کنیم آخرت باید باشد و چاره ای از آن نیست.

*

آخرین آیه در سوره «‌مومنون‌» رو به خدا کردن و درخواست مغفرت و مرحمت و بخشیدن و مهر ورزیدن است.

(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).

بگو: پروردگارا! (‌گناهانم را) ببخشای و (‌به من‌) مرحمت فرمای‌، چرا که تو بهترین مهربانانی‌.

در اینجا است که سرآغاز سوره و پایانه سوره‌، در بیان رستگاری مومنان و زیانباری کافران‌، و دکر خشوع و خضوع در نماز که در سرآغاز سوره آمده است‌، و رو کردن به خدا که در پایانه سوره آمده است‌، به یکدیگر می‌رسند ... بدین وسیله سرآغاز و سرانجام سوره در سایه‌روشنهای ایمان‌، هماهنگ و همآوا می‌شود.

پایان سوره مومنون


 

[1] - مراجعه شود به کتاب‌: ‌«‌التصویر الفنی فی القرآن‌»‌. فصل‌: صورتگری هنری‌.