تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ حج

سوره‌ حج

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (78) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ اعلان‌ فریضه‌ حج‌ در آن‌ برای‌ مردم‌ بر زبان ‌ابراهیم‌ خلیل‌  علیه السلام  بعد از بنای‌ بیت‌ عتیق‌ الهی‌، به‌نام‌ «حج‌» نامیده‌ شد.

این‌ سوره‌ مبارکه‌ در برگیرنده‌ احکامی‌ چون‌ فرضیت‌ حج‌ و مشروعیت‌ جهاد مسلحانه‌ است‌ و هرچند بیان‌ احکام‌ از ویژگی‌های‌ سوره‌های‌ مدنی‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ این‌ سوره‌ از موضوعات‌ سور مکی‌، چون‌ ایمان‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌، توحید و معاد نیز سخن‌ می‌گوید، از این ‌روی‌ جمهور علما بر آنند که‌ این‌ سوره‌، از آیات‌ مکی‌ و مدنی‌ هر دو متشکل‌ شده‌ است‌.

 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ١ [الحج: 1].

«هان‌ ای‌ مردم‌! از پروردگارتان‌ تقوی‌ کنید» یعنی: از عذاب‌ وی‌ پروا کنید و خود را به‌وسیله‌ طاعتش‌ ـ یعنی‌ با انجام‌ دادن‌ واجبات‌ و ترک‌ محرمات‌ ـ از عذابش‌ درپناه‌ امنی‌ قرار دهید زیرا تقوی‌ ملکه‌ای‌ در نهاد آدمی‌ است‌ که‌ اثر اعمال‌ نیک‌ است‌ پس‌ امر به‌ تقوا در واقع‌ امر به‌ همه‌ آن‌ اعمال‌ نیک‌ می‌باشد «چراکه‌ زلزله‌ قیامت‌ چیز بزرگی‌ است‌» و بسیار هولناک‌ و سهمگین‌ است‌. این‌ همان‌ زلزله‌ای‌ است‌ که‌ یکی ‌از نشانه‌های‌ قیامت‌ می‌باشد و به‌ قول‌ جمهور علما، قبل‌ از برپایی‌ روز قیامت‌ در دنیا روی‌ می‌دهد. اما به‌قولی: این‌ زلزله‌ با نفخه‌ قیامت‌ همراه‌ است‌، که‌ ابن‌جریر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ و به‌ احادیثی‌ نیز استدلال‌ کرده‌ است‌.

﴿یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ٢ [الحج: 2].

«روزی‌ که‌ آن‌ را» یعنی: آن‌ زلزله‌ یا قیامت‌ را «ببینید، هر شیردهنده‌ای‌ از آن‌ کس‌ که‌ شیر می‌دهد، غافل‌ می‌شود» یعنی: هر شیردهنده‌ای‌ از نوزاد شیری‌اش‌ غافل ‌می‌شود و او را فراموش‌ می‌کند، آن‌ گونه‌ که‌ پنداری‌ اصلا نوزاد شیر خواری ‌نداشته ‌است‌. و این‌ از شدت‌ هول‌ و سهمگینی‌ آن‌ زلزله‌ یا از شدت‌ هول‌ و سهمگینی ‌قیامت‌ است‌ «و هر آبستنی‌ بار خود را فرو می‌نهد» یعنی: جنین‌ خود را از شدت‌ هول‌و هراس‌ بی‌اختیار فرومی‌افگند، بی‌ آن‌که‌ موعد وضع‌ حملش‌ فرارسیده‌ باشد «ومردم‌ را مست‌ می‌بینی‌» یعنی: بیننده‌ مردم‌ را چنان‌ می‌بیند که‌ گویی‌ مست‌ اند «وحال‌ آن‌که‌ مست‌ نیستند» در واقع‌ و حقیقت‌ امر «ولی‌ عذاب‌ خدا شدید است‌» پس ‌به‌سبب‌ این‌ شدت‌ و هول‌ بزرگ‌، عقل‌ هایشان‌ از سرشان‌ می‌پرد و فهم‌ هایشان‌ آشفته‌ و مشوش‌ می‌گردد و بنابراین‌، مانند شخص‌ مست‌، مدهوش‌ می‌شوند.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ دو آیه‌ شب‌ هنگام‌ در غزوه‌ بنی‌مصطلق‌ نازل‌ شد و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آن‌ را بر مردم‌ خواندند و مردم‌ در هیچ‌ زمان‌ دیگری‌ بیش‌ از آن ‌شب‌ چنان‌ گریان‌ و پریشان‌ دیده‌ نشده‌ بودند به‌ طوری‌که‌ همه‌ یا غرق‌ گریه‌ بودند، یا غرق‌ اندوه‌ و تفکر.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیۡطَٰنٖ مَّرِیدٖ٣ [الحج: 3].

«و برخی‌ از مردم‌ بدون‌ هیچ‌ علمی‌ در باره‌ الله مجادله‌ می‌کنند» یعنی: با وجود پیش ‌روی‌ داشتن‌ چنان‌ روزی‌، باز هم‌ کسانی‌ از مردم‌ هستند که‌ در امر قدرت ‌خدای‌ بزرگ‌، بگومگو و جدال‌ می‌کنند و می‌پندارند که‌ باری‌ تعالی‌ قادر به ‌برانگیختنشان‌ نیست‌، این‌ مجادله‌ و ستیز نه‌ مبتنی‌ بر دانشی‌ است‌ و نه‌ مبتنی‌ برحجتی‌ که‌ جدل‌پیشه‌گان‌ آن‌ را به‌ میدان‌ افگنند بلکه‌ فقط و فقط بر اوهام‌ و خیالاتی ‌صرف‌ متکی‌ می‌باشد که‌ آنها با استناد به‌ آن‌، اخبار و پیام‌های‌ خدای‌سبحان‌ را که ‌بر زبان‌ پیامبرانش‌ به‌سوی‌ بشر می‌فرستد، رد می‌کنند «و پیروی‌ می‌کنند» در آنچه ‌که‌ می‌گویند، می‌پراکنند، بدان‌ احتجاج‌ می‌ورزند و از آن‌ دفاع‌ می‌کنند؛ «هر شیطان‌ متمردی‌ را» که‌ در برابر خدای‌  عزوجل سرکشی‌ اختیار کرده‌ است‌. مراد: ابلیس‌، لشکریانش‌ و سردمداران‌ کفارند که‌ پیروانشان‌ را با سخنان‌ آراسته ‌ظاهر فریب‌، به‌سوی‌ کفر فرا می‌خوانند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ ولیدبن‌ مغیره‌ و عتبه‌بن‌ ربیعه‌، یا در باره‌ نضربن‌ حارث‌ نازل‌ شد.

﴿کُتِبَ عَلَیۡهِ أَنَّهُۥ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُۥ یُضِلُّهُۥ وَیَهۡدِیهِ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ٤ [الحج: 4].

«بر او نوشته‌ شده‌ است‌» یعنی: بر شیطان‌؛ اعم‌ از شیطان‌ جن‌ و شیطان‌ انس‌، نوشته‌ و مقرر شده ‌است‌ «که‌ هرکس او را به‌ دوستی‌ گیرد» یعنی: هرکس از شیطان ‌پیروی‌ کرده‌ او را به‌ دوستی‌ گیرد و سخنش‌ را تصدیق‌ نموده‌ و باور به‌ انبیا  علیهم السلام  و کتب‌ آسمانی‌ را فرو گذارد؛ «قطعا او گمراهش‌ می‌کند» یعنی: شأن‌ شیطان‌ این ‌است‌ که‌ پیرو و دوست‌ خویش‌ را از راه‌ حق‌ به‌ بیراهه‌ می‌برد «و به‌ عذاب‌ آتشش‌ می‌کشاند» یعنی: شیطان‌ دوستانش‌ را به‌ راهی‌ وا می‌دارد که‌ انجام‌ آن‌، عذاب‌ آتش‌ جهنم‌ است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَیۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَیِّنَ لَکُمۡۚ وَنُقِرُّ فِی ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ نُخۡرِجُکُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّکُمۡۖ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡلَا یَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَیۡ‍ٔٗاۚ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ٥ [الحج: 5].

در آیات‌ قبل‌ دانستیم‌ که‌ مانع‌ اساسی‌ فراراه‌ تقوا، جهل‌ به‌ الوهیت‌ و وحدانیت‌ خداوند متعال‌ بوده‌ و همین‌ جهل‌ است‌ که‌ به‌ پیروی‌ شیطان‌ می‌انجامد، در اینجا حق‌ تعالی‌ روشن‌ می‌سازد که‌ از آثار این‌ جهل‌، شک‌ ورزیدن‌ در وقوع‌ روز آخرت‌ است‌.

«ای‌ مردم‌! اگر از رستاخیز در شکید» یعنی: اگر درباره‌ امکان‌ برانگیخته‌ شدن‌ مجدد و داخل‌ بودن‌ این‌ موضوع‌ در حوزه‌ قدرت‌ ما، شک‌ و شبهه‌ای‌ دارید، دراین‌ صورت‌ در اصل‌ و آغاز آفرینش‌ خود بنگرید؛ «پس‌ بدانید که‌ ما شما را از خاک ‌آفریده‌ایم‌» درضمن‌ آفرینش‌ پدرتان‌ آدم‌ ÷. همچنین‌ آفرینش‌ خودتان‌ از نطفه ‌است‌، و نطفه‌ از غذاست‌ و غذا از خاک‌ و آب‌ و هوا «سپس‌» شما را آفریدیم ‌«از نطفه‌» یعنی: از آب‌ منی‌ «سپس‌ از علقه‌» علقه: قطعه‌ای‌ از خون‌ بسته‌ است ‌زیرا نطفه‌ پس‌ از چهل‌ روز به‌ اذن‌ خداوند عزوجل به‌ قطعه‌ای‌ از خون‌ غلیظ یا جامد متحول‌ می‌شود «سپس‌ از مضغه‌» مضغه: قطعه‌ای‌ از گوشت‌ است‌ که‌ خون‌ جامد به‌ آن‌ متحول‌ شده‌ است‌ «شکل‌ داده‌ شده‌» مخلقه: یعنی‌ پاره‌ای‌ از گوشت‌ دارای ‌صورت‌ واضح‌، هیأت‌ روشن‌ و خلقت‌ کامل‌؛ از چشم‌ و دهان‌ و دست‌ و پا و غیره‌ «و شکل‌ داده‌ نشده‌» غیر مخلقه: مرحله‌ای‌ است‌ از تطور همان‌ پاره‌ گوشت‌ قبل‌ ازشکل‌گیری‌ خلقت‌ در آن‌، که‌ هنوز صورت‌ و هیأت‌ واضحی‌ به‌ خود نگرفته‌ وتصویر آن‌ کامل‌ نشده‌ است‌ «تا بر شما روشن‌ گردانیم‌» کمال‌ قدرت‌ خویش‌ را؛ با متحول‌ ساختن‌ اطوار و مراحل‌ آفرینشتان‌ تا در نتیجه‌، از آن‌ بر امکان‌ رستاخیز راه‌ برید زیرا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ اولیه‌ بشر از خاک‌ و سپس‌ خلقت‌ ثانویه‌ وی‌ از نطفه ‌قادر باشد ـ درحالی‌که‌ میان‌ آب‌ و خاک‌ تناسبی‌ وجود ندارد ـ و باز بر متطورساختن‌ آن‌ نطفه‌ به‌ علقه‌ ـ با آن ‌همه‌ تباینی‌ که‌ میان‌ آنها وجود دارد ـ قادر باشد و همین‌طور بر دیگر مظاهر قدرت‌ در این‌ عرصه‌، حتما باز گرداندن‌ آن ‌آفرینش‌ بر وی‌ آسان‌تر است‌ «و آنچه‌ را که‌ بخواهیم‌ در رحم‌ها قرار می‌دهیم‌» و درنتیجه‌، جنین‌ سقط نمی‌شود «تا میعادی‌ معین‌» و مشخص‌ که‌ آن‌ را مقدرنموده‌ایم‌. یعنی: بعضی‌ از جنین‌ها را هم‌ سقط می‌گردانیم‌ که‌ دوره‌ تطور آن ‌به‌اتمام‌ نمی‌رسد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ میعاد استقرار جنین‌ در رحم‌ برای‌ بشر غالبانه‌ ماه‌ است‌ و هر جنسی‌ از حیوانات‌، دوره‌ معینی‌ از بارداری‌ را دارد «آن‌گاه‌ شمارا به‌ صورت‌ کودکی‌ بیرون‌ می‌آوریم‌» از شکمهای‌ مادرانتان‌ «باز» قوای‌ بدنی‌ و عقلی‌ شما تکامل‌ می‌یابد «تا به‌ حد نهایی‌ رشد خود برسید» اشد: کمال‌ عقل‌، کمال‌ نیرومندی‌ و رشد و تمییز است‌. به‌ قولی: سن‌ رشد، از سی‌ تا چهل‌سالگی ‌است‌ «و بعضی‌ از شما کسی‌ است‌ که‌ جانش‌ گرفته‌ می‌شود» یعنی: قبل‌ از رسیدن‌ به‌سن‌ رشد به‌ طور زودرس‌ جانش‌ گرفته‌ می‌شود و از دنیا در می‌گذرد «و بعضی‌ از شما به‌ حد غایت‌ فرتوتی‌ عمر بازبرده‌ می‌شود» یعنی: به‌ بدترین‌ و پست‌ترین‌ مرحله‌ عمر که‌ همانا مرحله‌ خرفتی‌ است‌ می‌رسد تا بدانجا که‌ عقل‌ و حافظه‌ از سرش ‌رخت‌ بربسته‌ و حالش‌ از حال‌ یک‌ کودک‌ غیر ممیز هم‌ بدتر می‌شود «چندان‌ که ‌پس‌ از دانستن‌، چیزی‌ نمی‌داند» یعنی: به‌ حالتی‌ از پیری‌ و خرفتی‌ می‌رسد که‌ پس‌ از دانستن‌ و شناختن‌ بسیاری‌ از چیزها، دیگر نه‌ آنها را می‌داند و نه‌ می‌شناسد. عکرمه‌ می‌گوید: «هر کس‌ قرآن‌ بخواند، به‌ این‌ حالت‌ نمی‌پیوندد». نقل‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در جمله‌ دعاهایشان‌ همیشه‌ این‌ دعا را می‌خواندند: «اللهم‌ إنی ‌أعوذ بک‌ من‌ البخل‌ وأعوذ بک‌ من‌ الجبن‌ وأعوذ بک‌ من‌ أن‌ أرد إلى‌ أرذل‌ العمر وأعوذ بک ‌من‌ فتنة‌ الدنیا وعذاب‌ القبر». «بارخدایا! من‌ از بخل‌ به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ و از جبن‌ به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ و به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از این‌ که‌ برگردانده‌ شوم‌ به‌ پست‌ترین‌ عمر و به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از فتنه‌ دنیا و عذاب‌ قبر».

بعد از آن‌ دومین‌ دلیل‌ بر امکان‌ رستاخیز مطرح‌ می‌شود: «و زمین‌ را خشکیده‌ می‌بینی‌» یعنی: آن‌ را مرده‌ و افسرده‌ می‌بینی‌ که‌ هیچ‌ گیاهی‌ را نمی‌رویاند، همچون‌ آتش‌؛ وقتی‌ که‌ سرد و خاموش‌ شود «پس‌ چون‌ بر آن‌ آب‌ را» یعنی: آب ‌باران‌ را «فروفرستیم‌، به‌ جنبش‌ در می‌آید» یعنی: آن‌ رستنی‌ها به‌سبب‌ بسیاری‌ ونیرومندی‌ خود به‌ جنبش‌ در می‌آید «و نمو می‌کند» یعنی: بلند می‌شود، یا باد می‌کند «و می‌رویاند» یعنی: بیرون‌ می‌آورد «از هر نوع‌ رستنی‌های‌ خرم‌» یعنی: از هرگونه‌ رستنی‌های‌ زیبا و از هر رنگ‌ رعنا و دلربا؛ اعم‌ از سبزیها، میوه‌ها، گلها وریاحین‌. بهجت: زیبایی‌، نیکویی‌ و خرمی‌ است‌. پس‌ ذاتی‌ که‌ بر زنده ‌ساختن‌ زمین‌ مرده‌ای‌ قادر باشد، بر آفرینش‌ دوباره‌ انسان‌ نیز تواناست‌.

در بخشی‌ از حدیث‌ شریف‌ لقیط بن‌ عامر رضی الله عنه  آمده ‌است: «... گفتم‌ یارسول‌الله! چگونه‌ خدای‌ متعال‌ مرده‌ را زنده‌ می‌کند و نشانه‌ این‌ رستاخیز در خلقش‌ چیست‌؟ فرمودند: آیا به‌ وادیی‌ مرده‌ و بی‌آب‌ و علف‌ گذر کرده‌ای‌؟ گفتم: آری‌! فرمودند: آیا مجددا در حالی‌که‌ از سبزی‌ و خرمی‌ جنب‌ و جوش‌ دارد بر آن‌ وادی ‌گذشته‌ای‌؟ گفتم: آری‌! فرمودند: خداوند متعال‌ این‌چنین‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌کند و این‌ است‌ نشانه‌ وی‌ در (رستاخیز) خلقش‌».

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٦ [الحج: 6].

«این ‌همه‌» آفرینشگری‌ و قدرت‌نمایی‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خدا خود حق ‌است‌» حق: وجود ثابت‌ و پایداری‌ است‌ که‌ هیچ‌ تغییر نمی‌کند و زوال‌ نمی‌پذیرد «و این‌که‌ او ست‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌کند» چنان‌که‌ زمین‌ مرده‌ را زنده‌ کرد «و هم‌اوست‌ که‌ بر هر چیزی‌ تواناست‌» چنان‌که‌ بر خلقت‌ شگفت‌آسای‌ انسان‌ و جانداران ‌دیگر و رستنی‌ها توانا می‌باشد.

﴿وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِیَةٞ لَّا رَیۡبَ فِیهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡعَثُ مَن فِی ٱلۡقُبُورِ٧ [الحج: 7].

«و این‌که‌ قیامت‌ آمدنی‌ است‌» در آینده‌ «هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌» و هیچ‌ شبهه ‌و تردیدی‌ در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد «و این‌که‌ فقط الله است‌ که‌ کسانی‌ را که‌ درگورهایند، برمی‌انگیزد» و آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ پاداش‌ می‌دهد؛ اگر عملشان‌ خیربود، پاداش‌ خیر و اگر شر بود، پاداش‌ شر در انتظارشان‌ است‌. یعنی: اگر قیامت‌ و رستاخیزی‌ در کار نبود، خداوند عزوجل این‌ آفرینش‌ را پدید نمی‌آورد بنابراین‌، کسی‌که‌ به‌ رستاخیز ایمان‌ ندارد، قطعا خدای‌  عزوجل را نشناخته‌ و حکمت‌ وی‌ درآفرینش‌ انسان‌ و گونه‌های‌ دیگر خلقت‌ را نفهمیده‌ است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ٨ [الحج: 8].

«و از مردمان‌ کسی‌ هست‌ که‌ در باره‌ الله» یعنی: در وجود الله عزوجل یا در اسماء یا صفات‌ وی‌ «مجادله‌ می‌کند» این‌ آیه‌ ناظر بر همه‌ کسانی‌ است‌ که‌ با شبهه‌ پراکنی‌ وشک‌ انگیزی‌، عهده‌دار گمراه‌سازی‌ مردم‌ از راه‌ و روش‌ روشن‌ پروردگار متعال ‌می‌شوند. آری‌! مجادله‌ می‌کند؛ «بدون‌ هیچ‌ دانش‌ و بی‌هیچ‌ هدایتی‌» یعنی: بی‌آن‌که‌ بینش‌، نگرش‌ و اندیشه‌ درستی‌ در کار وی‌ باشد که‌ به‌سوی‌ معرفت ‌رهنمونش‌ سازد «و بی‌ کتاب‌ منیری‌» یعنی: از مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ بدون‌ داشتن‌خردی‌ صحیح‌، الهام‌ و هدایتی‌ روشن‌ و نقلی‌ صریح‌ بلکه‌ به‌ صرف‌ هوای‌ نفس ‌درباره‌ خداوند عزوجل به‌ جدال‌ می‌پردازند. کتاب‌ منیر: یعنی‌ کتاب‌ روشنگری‌ که‌ حامل‌ حجت‌های‌ واضح‌ و برهانهای‌ روشن‌ از جانب‌ خداوند متعال‌ باشد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابوجهل‌ و نضربن‌حارث‌ نازل ‌شد. ابو جهل‌ در رأس‌ مشرکان‌ مکه‌ قرارداشت‌ و پیوسته‌ با اسلام‌ دشمنی ‌می‌ورزید که‌ خدای‌  عزوجل در آیه‌ بعد او را به‌ ذلت‌ و خواری‌ دنیا بیم‌ می‌دهد و این‌ هشدار در روز بدر به‌ تحقق‌ پیوست‌ و او به‌ ذلت‌ کشته‌ شد. همچنین ‌نضربن‌حارث‌ پیوسته‌ در کوچه‌های‌ مکه‌ می‌گشت‌ و درباره‌ دعوت‌ اسلامی ‌نیرنگ‌های‌ گونه‌گون‌ سازمان‌ داده‌ و شایعه‌های‌ باطل‌ می‌پراکند. او نیز در بدر کشته‌ شد.

﴿ثَانِیَ عِطۡفِهِۦ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞۖ وَنُذِیقُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ٩ [الحج: 9].

«صفحه‌ گردن‌ خود را پیچیده‌» عطف‌ شخص: گردن‌ وی‌ است‌. مراد این‌ است ‌که‌ آن‌ مجادله‌ کننده‌ در باره‌ خدا عزوجل ، گردن‌ خود را از سر نخوت‌ و تکبر، اعراض‌کنان‌ از قرآن‌ و از یاد الله عزوجل می‌پیچاند «تا مردم‌ را از راه‌ خدا گمراه ‌کند» یعنی: هدف‌ وی‌، گمراه ‌ساختن‌ مردم‌ از راه‌ الله عزوجل است‌، هرچند که‌ به‌ این‌ امر اعتراف‌ نکند «در دنیا برای‌ او خزی‌ است‌» خزی: رسوایی‌ و ذلتی‌ است‌ که‌ دامنگیر مستکبران‌ می‌شود و عبارت‌ است‌ از: پیامد بد عذاب‌ عاجل‌ دنیوی‌ و نام‌ و آوازه‌ بد بر سر زبانهای‌ مردم‌ «و در روز قیامت‌ به‌ او عذاب‌ سوزان‌ می‌چشانیم‌» به‌ این‌ترتیب‌ است‌ که‌ عذاب‌ هر دو سرا، برایش‌ جمع‌ می‌گردد.

﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ یَدَاکَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ١٠ [الحج: 10].

«این‌» کیفر و عذاب‌ هر دو سرا «به‌ سزای‌ آن‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ دو دست‌ تو پیش‌ فرستاده‌است‌» از کفر و کبر و معاصی‌ «و» گرنه‌ «خداوند هرگز به‌ بندگان‌ خود ستمگر نیست‌» یعنی: واقع‌ امر این‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ بندگانش‌ را بدون‌ گناه‌ عذاب‌ نمی‌کند. آوردن‌ «ظلام‌» به‌ صیغه‌ مبالغه‌، به‌ جهت‌ پیوسته‌ بودن‌ آن‌ با لفظ جمع‌ ـ یعنی‌ «عبید» است‌ پس‌ از این‌ صیغه‌ این‌ معنی‌ برنمی‌آید که: «خداوند بسیار ستمگر نیست‌» تا از آن‌ این‌ مفهوم‌ مخالف‌ تداعی‌ شود که: اندکی‌ ستم‌ درکار وی‌ هست‌ ـ العیاذ بالله.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١١ [الحج: 11].

«و از میان‌ مردم‌ کسی‌ هست‌ که‌ خدا را فقط بر کناره‌ای‌ می‌پرستد» یعنی: چنین ‌کسی‌ در دین‌ خویش‌ شکاک‌ و دودل‌ است‌، نه‌ در آن‌ ثباتی‌ دارد و نه‌ استقرار وطمأنینه‌ای‌، همانند کسی‌ که‌ بر کناره‌ کوه‌ است‌ و بر لبه‌ سقوط قرار دارد، چنین‌ کسی‌ می‌لرزد و نمی‌تواند راست‌ و محکم‌ بایستد، برخلاف‌ مؤمن‌ که‌ خداوند عزوجل را با یقین‌ و بصیرت‌ و پایداری‌ می‌پرستد «پس‌» حال‌ آن‌ شخص‌ متردد و دودل‌ چنان‌ است‌ که: «اگر خیری‌ به‌ او برسد» یعنی: خیر دنیوی‌ای‌؛ چون‌ رفاه‌ و عافیت ‌و فراوانی‌ و ثروت‌ «بدان‌ آرام‌ می‌گیرد» و بر دین‌ خود ثابت‌ قدم‌ مانده‌ و بر عبادت‌ حق‌ تعالی‌ استمرار می‌ورزد «و اگر به‌ او بلایی‌ برسد» یعنی: ناخوشی‌ای‌ درخانواده‌، یا مال‌، یا جانش‌ «بر روی‌ خود برمی‌گردد» یعنی: مرتد می‌شود و به‌ کفر باز می‌گردد «در دنیا و آخرت‌ زیان‌کار شده‌» یعنی: در حالی‌ که‌ دنیا و آخرتش‌ برباد رفته‌ است‌ پس‌ نه‌ در دنیا او را از غنیمت‌ و سپاس‌ و ثنا بهره‌ای‌ است‌ و نه‌ در آخرت ‌از پاداش‌ و اجر و آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ بندگان‌ صالح‌ خود آماده‌ ساخته‌ است ‌«این‌» زیان‌ دنیا و آخرت‌ «همانا زیان‌ آشکار است‌» که‌ هیچ‌ خسران‌ و زیانی‌ مانند آن‌ نیست‌.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: مردمی‌ بودند که‌ به‌ مدینه‌ می‌آمدند و اسلام‌ می‌آوردند پس‌ چون‌ زن‌ یکی‌ از آنها پسر می‌زایید و اسبش‌ کره‌ می‌داد، می‌گفت: به‌راستی‌ این‌ دین‌، دین‌ بسیار خوبی‌ است‌! و اگر زنش‌ پسر نمی‌زایید و اسبش‌ کره‌ نمی‌داد، می‌گفت: وه‌! این‌ چه‌ دین‌ بدی‌ است‌!! پس‌ خداوند عزوجل این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُۥ وَمَا لَا یَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ١٢ [الحج: 12].

«به ‌جای‌ خدا چیزی‌ را می‌خواند که‌ نه‌ زیانی‌ به‌ او می‌رساند و نه‌ به‌ او سودی‌ می‌بخشد» یعنی: این‌ کسی‌ که‌ بر روی‌ خود به‌ کفر باز می‌گردد، همان‌ کسی‌ است‌ که‌ بتان‌ را پرستش‌ و نیایش‌ می‌کند، درحالی‌که‌ اگر پرستش‌ آنها را ترک‌ کند، آنها هیچ‌ زیانی‌ به‌ او نمی‌رسانند و اگر هم‌ آنها را بپرستد، هیچ‌ نفعی‌ به‌ او نمی‌رسانند زیرا آن‌ معبودان‌ بیچاره‌ جماداتی‌ هستند که‌ بر رساندن‌ نفع‌ و ضرر توانا نمی‌باشند «این‌ همان‌ گمراهی‌ دور» از حق‌ و هدایت‌ و رشد «است‌» فراء در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «این‌ همان‌ گمراهی‌ دور از راه‌ صواب‌ است‌».

﴿یَدۡعُواْ لَمَن ضَرُّهُۥٓ أَقۡرَبُ مِن نَّفۡعِهِۦۚ لَبِئۡسَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَلَبِئۡسَ ٱلۡعَشِیرُ١٣ [الحج: 13].

«کسی‌ را می‌خواند که‌ زیانش‌ از سودش‌ نزدیکتر است‌» زیرا پرستش‌ بتان‌ به‌ هیچ ‌حالی‌ از احوال‌ سودبخش‌ نیست‌ بلکه‌ بتان‌ برای‌ پرستشگران‌ خود زیانی‌ محض‌ و خالصند چراکه‌ پرستشگر بتان‌ به‌سبب‌ پرستش‌ آنها به‌ دوزخ‌ وارد می‌شود «وه‌! چه ‌بدمولایی‌ و چه‌ بد دمسازی‌ است‌» یعنی: قطعا معبودی‌ که‌ عبادتش‌ زیان‌ وارد کند، برای‌ پرستشگر خود یار و یاور بسیار بد و رفیق‌ و همدم‌ بسیار نامیمونی‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ١٤ [الحج: 14].

و چون‌ بیان‌ حال‌ بدبختان‌ گذشت‌، اکنون‌ خداوند متعال‌ فرجام‌ نیک ‌سعادتمندان‌ را ذکر می‌کند: «بی‌گمان‌ خدا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند به‌ باغهایی‌ در می‌آورد که‌ از زیر آن‌ جویباران‌ روان‌ است‌، در حقیقت‌، خداوند هرچه‌ بخواهد انجام‌ می‌دهد» پس‌ هر که‌ را بخواهد، پاداش‌ نیک‌ می‌دهد و هرکه‌ را بخواهد، عذاب‌ می‌کند.

﴿مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ فَلۡیَمۡدُدۡ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ثُمَّ لۡیَقۡطَعۡ فَلۡیَنظُرۡ هَلۡ یُذۡهِبَنَّ کَیۡدُهُۥ مَا یَغِیظُ١٥ [الحج: 15].

«هر که‌ می‌پندارد که‌ خداوند هرگز او را در دنیا و آخرت‌ نصرت‌ نخواهد داد» ضمیر در ﴿لَّن یَنصُرَهُ ٱللَّهُ، یا به‌ ﴿مَن کَانَ یَظُنُّبر می‌گردد، یا به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ؛ اگر به‌ ﴿مَن کَانَ یَظُنُّ «هر که‌ گمان‌ می‌کند» بر گردد، معنی‌ این‌ است: چنین‌ گمان‌کننده‌ای‌ به‌ مرتبه‌ ناامیدی‌ مطلق‌ سقوط کرده‌ و از یاری‌ خداوند عزوجل در دنیا و آخرت‌ کاملا مأیوس‌ گشته‌ است‌. و اگر ضمیر ﴿لَّن یَنصُرَهُ [الحج: 15] به‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  بر گردد، معنی‌ این‌ است: از نظر آن‌ گمان‌کننده‌، محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در معرض‌ آن‌ قرار دارد که‌ خداوند عزوجل یاری‌ و کمکی ‌را که‌ به‌ وی‌ داده‌، قطع‌ کند و او را به‌ حال‌ خودش‌ رها نماید. آری‌! هرکس چنین‌ می‌پندارد؛ «پس‌ باید که‌ بالا رود به‌ سببی‌ به‌سوی‌ آسمان‌» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! به‌آن‌ پندارگر امید باخته‌ بگو: باید وسیله‌ و چاره‌ای‌ جست‌وجو کند تا او را به ‌آسمان‌ برساند «پس‌ آن‌ را ببرد» یعنی: سپس‌ پیروزی‌ و یاری‌ حق‌ بر تو را قطع‌ کند و ببرد، اگر این‌ کار برایش‌ میسر و مقدور است‌ زیرا پیروزی‌ برای‌ تو از آسمان ‌می‌آید «آن‌گاه‌ بنگرد که‌ آیا این‌ تدبیر او چیزی‌ را که‌ مایه‌ خشمش‌ شده ‌است‌ از میان‌ می‌برد» یعنی: سپس‌ بنگرد که‌ آیا آنچه‌ که‌ او را در مورد یاری‌ دادن‌ خدای‌  عزوجل به‌ پیامبرش‌ خشمگین‌ کرده‌ است‌، از بین‌ می‌رود؟

حاصل‌ معنی‌ این‌ است: همان‌طوری‌ که‌ رسیدن‌ او به‌ آسمان‌ غیر ممکن‌ است‌، یاری‌ دادن‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  نیز از سوی‌ حق‌ تعالی‌ اجتناب‌ناپذیر و امری‌ قطعی‌ و غیرقابل‌برگشت‌ است‌. به‌ قولی: معنای ﴿خِرَةِ فَلۡیَمۡدُدۡ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ [الحج: 15] این‌ است: باید این ‌پندارگر، ریسمانی‌ را به‌ سقف‌ خانه‌اش‌ بیاویزد زیرا هر چیزی‌ که‌ بر فراز سر انسان‌باشد، لغتا «سماء» نامیده‌ می‌شود و در این‌ صورت‌، ﴿ثُمَّ لۡیَقۡطَعۡ این‌ گونه‌ معنی ‌می‌شود: سپس‌ خود را حلق‌آویز کرده‌ و آن‌ ریسمان‌ را ببرد تا در اثر خفگی‌ بمیرد آن‌گاه‌ بنگرد که‌ آیا این‌ کار و تدبیرش‌، آنچه‌ را که‌ مایه‌ خشمش‌ شده ‌است‌ ازبین‌ می‌برد و یاری ‌دادن‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از سوی‌ خداوند عزوجل قطع‌ می‌شود؟ هرگز!.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «معنی‌ چنین‌ است: هرکس می‌پندارد که‌ خدای‌ عزوجل یاری‌ دهنده‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  و کتاب‌ و دین‌ خویش‌ نیست‌ پس‌ اگر نصرت‌ خدا به‌ پیامبرش‌ او را بر سر خشم‌ می‌آورد، باید برود خودکشی‌ نماید؛ زیرا خدای ‌ عزوجل خواه‌ناخواه‌ نصرت‌دهنده‌ پیامبر و دینش‌ می‌باشد و این‌ نصرت‌ هرگز قطع ‌شدنی‌ نیست‌». البته‌ این‌ امر دعوت‌ به‌ انتحار نیست‌ بلکه‌ چنان‌ است‌ که‌ مردم‌ عادتا می‌گویند: هرکس این‌ امر را نمی‌پسندد، بگو آب‌ دریا را بیاشامد، سر بر دیوار زند، به‌ آسمان‌ برود... و مانند آن‌ از تعبیرات‌ دیگر. چنین‌ تعبیراتی‌ برای‌ دادن‌ این‌ معنی‌ است‌ که: از کار و تدبیرش‌ فایده‌ای‌ متصور نیست‌ و عکس‌ العملش ‌به‌جایی‌ نمی‌رسد. ابن‌کثیر نیز آیه‌ کریمه‌ را همین‌ گونه‌ معنی‌ کرده‌ است‌.

این‌ آیه‌ برای‌ مسلمانان‌ بسی‌ امید آفرین‌ است‌ زیرا گویای‌ آن‌ است‌ که‌ مسلمان ‌هرگز نباید در نصرت‌ الهی‌ شک‌ کند و باید در هر شرایطی‌ شکیبا بوده‌ و یقین‌ داشته ‌باشد که‌ سرانجام‌ پیروزی‌ از آن‌ وی‌ است‌.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَنزَلۡنَٰهُ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یُرِیدُ١٦ [الحج: 16]. «و بدین‌ گونه‌ قرآن‌ را آیاتی‌ بینات‌ فرو فرستادیم‌» بینات: یعنی‌ واضح‌ و روشن‌، دارای‌ دلالت‌ آشکار بر مدلولات‌ و معانی‌ خود و دربرگیرنده‌ حجت‌های‌ قاطع‌ ازجانب‌ خداوند عزوجل بر مردم‌ «و بدانید که‌ خدا هرکه‌ را بخواهد راه‌ می‌نماید» یعنی: هرکه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ ابتداء اراده‌ هدایتش‌ را داشته ‌باشد، هدایت‌ می‌کند. یا بر هدایت‌ کسی‌ که‌ از قبل‌ هدایت‌شده‌ و ره‌یافته‌ باشد، می‌افزاید ـ و قطعا او را در این ‌کار، حکمت‌ تام‌ و حجت‌ قاطع‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلۡمَجُوسَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡصِلُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ١٧ [الحج: 17].

«همانا کسانی‌ که‌ ایمان‌ آوردند» به‌ خدا عزوجل و پیامبرش‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ، که‌ ایشان‌ مسلمانانند «و کسانی‌ که‌ یهودی‌ شدند» آنان‌ منتسبان‌ به‌ آیین‌ موسی‌  علیه السلام  اند «و صائبی‌ها» فرقه ‌معروفی‌اند که‌ به‌ هیچ‌ یک‌ از آیین‌های‌ منتسب‌ به‌ انبیا  علیهم السلام  وابستگی‌ ندارند «و مسیحیان‌» یعنی: منتسبان‌ به‌ آیین‌ عیسی‌  علیه السلام  «و مجوس‌» یعنی: زرتشتیان‌ که‌ آتش‌ را می‌پرستند و برآنند که‌ عالم‌ دارای‌ دو اصل‌ است: نور و ظلمت‌. به‌ قولی: آنان ‌در اصل‌ یکتاپرست‌ بوده‌ و کتابی‌ آسمانی‌ نیز داشته‌اند، سپس‌ به‌ انحراف‌ کشیده ‌شدند و کتابشان‌ از میانشان‌ برداشته‌ شد «و کسانی‌ که‌ شرک‌ ورزیدند» یعنی: بت‌پرستان‌ و سایر مشرکان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ «البته‌ خدا روز قیامت‌ میانشان‌ داوری ‌می‌کند» پس‌ مؤمنان‌ را به‌ بهشت‌ و کافران‌ را به‌ دوزخ‌ وارد می‌کند. به‌ قولی‌، فصل ‌میانشان‌ به‌ این‌ معنی‌ است: خداوند عزوجل کسانی‌ را که‌ برحقند، از کسانی‌ که‌ بر باطلند، جدا و متمایز می‌گرداند «بی‌گمان‌ خداوند بر همه‌ چیز گواه‌ است‌» اعم‌ از افعال‌ و اقوال‌ و غیره‌ امور خلقش‌ و ذره‌ای‌ از او پنهان‌ نمی‌ماند، از این‌رو، حکم‌ وفیصله‌ حق‌ تعالی‌ در میان‌ بندگانش‌ از روی‌ علم‌ است‌ پس‌ باید هر شخصی‌ در عقیده ‌و شیوه‌ عملش‌ بنگرد که‌ به‌ کدامین‌ راه‌ روان‌ می‌باشد؟.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩١٨ [الحج: 18].

«آیا ندانستی‌ که‌ آنان‌ که‌ در آسمان‌هایند برای‌ خدا سجده‌ می‌کنند» از فرشتگان‌ «و آنان‌ که‌ در زمینند» از مؤمنان‌ انس‌ و جن‌ نیز برای‌ خدا سجده‌ می‌کنند. مراد ازسجده‌ در اینجا: سجده‌ طاعت‌ است‌ که‌ مخصوص‌ عقلا می‌باشد «و» سجده‌می‌کنند برای‌ او «خورشید و ماه‌ و ستارگان‌ و کوه‌ها و درختان‌ و چهارپایان‌» سجده‌ اینها: سجده‌ انقیاد کامل‌ و تسلیم ‌بودن‌ تام‌ و تمام‌ به‌ فرمان‌ حق‌ تعالی‌ است ‌«و» سجده‌ می‌کنند برای‌ باری‌ تعالی‌ «بسیاری‌ از مردم‌» به‌ سجده‌ طاعت‌ «و بسیاری‌ هم‌ هستند که‌ عذاب‌ بر آنان‌ ثابت‌ شده‌ است‌» زیرا از سجده‌ اطاعت‌ برای‌خداوند متعال‌ سر باز می‌زنند و بنابراین‌، عذاب‌ بر آنان‌ ثابت‌ و لازم‌ می‌شود «و هرکه‌ را خدا خوار کند» بدین‌سان‌ که‌ او را کافری‌ بدبخت‌ گرداند «او را هیچ‌ گرامی‌دارنده‌ای‌ نیست‌» که‌ خوشبخت‌ و عزیزش‌ گرداند. یعنی: کسانی‌ سجده‌ کردن ‌برای‌ خدای‌  عزوجل را فقط به‌ این‌ خاطر ترک‌ می‌کنند که‌ آن‌ را ذلت‌ و خواری‌ای ‌می‌دانند، درحالی‌که‌ سجده ‌کردن‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ در حقیقت‌ کرامت‌ و عزتی‌ برای‌ راهیافتگان‌ است‌ و ترک‌ آن‌ از روی‌ تکبر، ذلت‌ بزرگی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل هرکه ‌را بخواهد با آن‌ خوار و ذلیل‌ می‌گرداند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ فرزند آدم‌ آیه‌ سجده‌ رابخواند، شیطان‌ به‌ کناری‌ خزیده‌ گریه‌ می‌کند و می‌گوید: ای‌ وای‌ بر من‌، فرزند آدم‌ مأمور به‌ سجده‌ کردن‌ شد و سجده‌ کرد پس‌ بهشت‌ از آن‌ وی‌ است‌ اما من‌ که‌ به‌ سجده‌ مأمور شدم ‌از آن‌ سر باز زدم‌ لذا دوزخ‌ از آن‌ من‌ است‌». «هرآینه‌ خدا هر چه‌ بخواهد انجام‌ می‌دهد» از آن‌ جمله‌، گرامی‌داشتن‌ و خوار ساختن‌ هرکس که‌ بخواهد.

این‌ آیه‌ ـ چنان‌که‌ از حدیث‌ مذکور بر می‌آید ـ از آیات‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

﴿۞هَٰذَانِ خَصۡمَانِ ٱخۡتَصَمُواْ فِی رَبِّهِمۡۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِیَابٞ مِّن نَّارٖ یُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِیمُ١٩ [الحج: 19].

«این‌ دو فریق‌» که‌ یک‌ گروه‌ از آنها یهود و نصاری‌ و صائبی‌ها و مجوس‌ و مشرکان‌ و گروه‌ دیگر مسلمانانند، «دشمنان‌ یک‌دیگرند» به‌قولی‌ دیگر: مراد از دوفریق‌ دشمن‌؛ دو گروه‌ مؤمنان‌ و مشرکانی‌ هستند که‌ در روز بدر به‌ میدان‌ مبارزه‌ آمدند پس‌ مراد از مؤمنان: حمزه‌ و علی‌ و عبیده‌  و مراد از کافران: عتبه‌ و شیبه ‌فرزندان‌ ربیعه‌ و ولید فرزند عتبه‌ اند. مجاهد و عطاء می‌گویند: «مراد از دو فریق‌، مؤمنان‌ و کافرانند به‌ طور عام‌، که‌ این‌ معنی‌ شامل‌ بدریان‌ نیز می‌شود». «که‌ درباره‌ پروردگارشان‌» یعنی: در باره‌ دینش‌، یا در باره‌ ذاتش‌، یا در باره‌ صفاتش‌، یا در باره‌ شریعت‌ مقرر وی‌ برای‌ بندگانش‌؛ «با هم‌ ستیزه‌ کردند پس‌ کسانی‌ که‌ کفر ورزیدند، برای‌شان‌ جامه‌هایی‌ از آتش‌ بریده‌ شده‌ است‌» یعنی: آتش‌ دوزخ‌ به‌عنوان ‌لباسی‌ مناسب‌ حال‌شان‌ برای‌شان‌ آماده‌ شده‌ است‌ «از بالای‌ سرشان‌ حمیم‌ ریخته‌ می‌شود» حمیم: آب‌ جوشانی‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آتش‌ جهنم‌ داغ‌ شده‌ است‌.

﴿یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠ [الحج: 20].

«آنچه‌ در شکم‌ آنهاست‌ به‌ آن‌ گداخته‌ می‌شود» صهر: ذوب‌ کردن‌ و گداختن‌ با شدت‌ حرارت‌ است‌ چنان‌که‌ آهن‌ و مس‌ با چنین‌ حرارتی‌ گداخته‌ می‌شوند. یعنی: آنچه‌ در شکم‌های‌ آنها از روده‌ها و بافتها و احشاء است‌، با این‌ آب‌ جوشان ‌گداخته‌ می‌شود «و پوست‌هایشان‌ نیز» بدان‌ گداخته‌ می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «آب‌ جوشان‌ بر سرهایشان‌ ریخته‌ می‌شود و از جمجمه‌هایشان‌ نفوذ کرده‌ به‌ شکم‌ و درونشان‌ می‌رسد و آنچه‌ را که‌ در شکمشان ‌است‌، می‌سترد و از میان‌ برمی‌دارد تا به‌ پاهایشان‌ می‌رسد و صهر همین‌ است ‌آن‌گاه‌ به‌ حال‌ اول‌ خود بازگردانیده‌ می‌شوند».

﴿وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِیدٖ٢١ [الحج: 21].

«و برای‌ کوفتن‌ آنان‌، گرزهای‌ آهنین‌ مهیاست‌» مقامع: قطعه‌هایی‌ از آهن‌ است‌ که ‌برای‌ وارد کردن‌ ضربه‌ بر آنان‌ مهیا و آماده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «اگر گرزی‌ آهنین‌ از گرزهای‌ دوزخ‌ در زمین‌ نهاده‌ شود آن‌گاه‌ جن‌ و انس‌ هر دو گرد آیند، نمی‌توانند آن‌ را از زمین‌ بلند کنند».

﴿کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِیدُواْ فِیهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ٢٢ [الحج: 22].

«هر بار که‌ بخواهند از آن‌» یعنی: از آتش‌ دوزخ‌ «بیرون‌ روند از شدت ‌غم‌» یعنی: به‌ سبب‌ شدت‌ غمی‌ که‌ بر آنان‌ مسلط است‌ «در آن‌» آتش ‌«بازگردانیده‌ می‌شوند» با کوبیدن‌ گرزها بر سرشان‌ «و عذاب‌ سوزان‌ را بچشید» یعنی: در حالی‌ که‌ به‌ آن‌ بازگردانیده‌ می‌شوند، به‌ آنها گفته‌ می‌شود: عذاب‌ آتش‌ سوزان‌ را بچشید.

این‌ جزای‌ آن‌ خصم‌ کافر است‌ اما پاداش‌ خصم‌ مؤمن:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ٢٣ [الحج: 23].

«بی‌گمان‌ خدا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند در باغ‌هایی‌ که ‌از زیر آن‌ نهرها روان‌ است‌ درمی‌آورد، در آنجا آراسته‌ می‌شوند» یعنی: خدا عزوجل یا فرشتگان‌ به‌دستور وی‌ آنان‌ را می‌آرایند؛ «به‌ دست‌بندهایی‌ از طلا و آراسته ‌می‌شوند به‌ مروارید» قشیری‌ می‌گوید: مراد مرصع‌ کردن‌ دست‌بندها به‌ مروارید است‌. هرچند بعید نیست‌ که‌ در بهشت‌ دست‌بندهایی‌ از مروارید خالص‌ و میان‌پر نیز وجود داشته‌باشد چنان‌که‌ در آن‌ دست‌بندهایی‌ از طلای‌ خالص‌ وجود دارد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «زیورات‌ مؤمن‌ در بهشت‌ تا همانجایی‌ می‌رسد که‌ آب‌ وضویش‌ بدان‌ می‌رسد». «و لباسشان‌ در آنجا از ابریشم‌ است‌» در مقابل ‌لباس‌ اهل‌ دوزخ‌ که‌ از آتش‌ است‌. یعنی: لباس‌ ابریشمین‌ که‌ در دنیا بر ایشان‌ حرام ‌بود، در آخرت‌ برای‌شان‌ حلال‌ است‌.

باید یادآور شد که‌ در دنیا پوشیدن‌ ابریشم‌ بر مردان‌ حرام‌ و بر زنان‌ حلال‌ است ‌و استعمال‌ طلا نیز به‌ عنوان‌ زیور بر زنان‌ حلال‌ می‌باشد اما بهره‌گیری‌ از ظروف‌ طلا و نقره‌ در خوردن‌ و آشامیدن‌ ـ هم‌ بر مردان‌ و هم‌ بر زنان‌ ـ حرام‌ مطلق‌ می‌باشد.

﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّیِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِیدِ٢٤ [الحج: 24].

«و» مؤمنان‌ «به‌ سخن‌ پاکیزه‌ رهنمون‌ شدند» در دنیا. به‌ قولی: مراد از ﴿ٱلطَّیِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ [الحج: 24] (سخن‌ پاکیزه)، کلمه‌ طیبه‌ «لا اله الا الله» است‌. اقوال‌ دیگری‌ نیز در این‌ باره‌ نقل‌ شده‌ است‌؛ از جمله‌ این‌که: مراد از آن‌ الحمدلله، یا قرآن‌، یا سخن ‌پاکیزه‌ در آخرت‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ بهشتیان‌ تسبیح ‌گفتن‌ الهام‌ می‌شود چنان‌که‌ نفس‌ کشیدن‌». «و به‌سوی‌ راه‌ ستوده‌ رهنمون ‌شدند» که‌ همانا دین‌ مقدس‌ و پایدار اسلام‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ ٱلَّذِی جَعَلۡنَٰهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً ٱلۡعَٰکِفُ فِیهِ وَٱلۡبَادِۚ وَمَن یُرِدۡ فِیهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ٢٥ [الحج: 25].

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند و از راه‌ خدا بازمی‌دارند» یعنی: کسانی‌ را که ‌قصد داخل‌ شدن‌ به‌ دین‌ خدای‌  عزوجل را دارند، از ورود به‌ آن‌ باز می‌دارند «و» بازمی‌دارند از «مسجدالحرام‌» به‌ قولی: مراد از آن‌ خود مسجد الحرام ‌است‌. به‌قولی‌دیگر: مراد کل‌ سرزمین‌ حرم‌ است‌ زیرا مشرکان‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابشان‌ را در روز حدیبیه‌ از ورود به‌ سرزمین‌ حرم‌ بازداشتند. به‌قولی‌دیگر: مراد از آن‌ همه‌ مکه‌ است‌ «که‌ آن‌ را برای‌ مردم‌ ـ اعم‌ از مقیم‌ در آنجا و بادیه‌نشین‌ـ یکسان‌ قرار داده‌ایم‌» یعنی: مسجدالحرام‌ را برای‌ عموم‌ مردم‌؛ اعم‌ از مجاوران‌ و زائران‌ آن‌ یکسان‌ قرار داده‌ایم‌ که‌ در آن‌ به‌ طور برابر نماز می‌گزارند و طواف ‌می‌کنند. مراد از:﴿وَٱلۡبَادِۚ کسانی‌ هستند که‌ به‌قصد ادای‌ مناسک‌ و زیارت‌ و عبادت‌ به‌سوی‌ مسجدالحرام‌ می‌آیند، اعم‌ از بادیه‌ نشینان‌ یا غیرآنان‌.

فقها درباره‌ حکم‌ این‌ آیه‌ اختلاف‌ نظر دارند. مالک  رحمه الله  می‌گوید: مقیمان‌ و مسافرانی‌ که‌ به‌ مکه‌ وارد می‌شوند، همه‌ در سراها و منازل‌ مکه‌ حقی‌ برابر دارند. جمعی‌ برآنند که‌ واردشونده‌ به‌ مکه‌ می‌تواند در هرجایی‌ که‌ یافت‌، فرود آید وصاحب‌ منزلی‌ که‌ او در آن‌ فرود می‌آید ـ چه‌ خوش‌ باشد چه‌ ناخوش‌ ـ مکلف ‌است‌ که‌ او را جای‌ دهد. اما جمهور فقها برآنند که‌ سراها و منازل‌ مکه‌ مانند مسجدالحرام‌ نیست‌ و صاحبان‌ آنها می‌توانند مسافران‌ را از فرودآمدن‌ در آن‌ بازدارند. احناف‌ نیز برخلاف‌ رأی‌ جمهور، با این‌ آیه‌کریمه‌ بر ممنوع ‌بودن‌ جواز فروش‌ و اجاره ‌دادن‌ منازل‌ مکه‌ استدلال‌ کرده‌ و گفته‌اند: از آنجا که‌ مراد از مسجدالحرام‌ در این‌ آیه‌، تمام‌ مکه‌ است‌ و با توجه‌ به‌ این‌که‌ از رفتار عملی ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما  نیز ـ که‌ استفاده‌ از خانه‌های‌ مکه‌ را عملا برای‌ همه‌ مساوی‌ قرار دادند ـ چنین‌ استنباط می‌شود که‌ مراد از آن ‌همه‌ مکه‌ است‌ بنابراین‌، فروش‌ و به‌ اجاره‌ دادن‌ منازل‌ مکه‌ جواز ندارد.

«و هرکس بخواهد در آن‌ از سر ستمگری‌ الحاد کند او را از عذابی‌ دردناک ‌می‌چشانیم‌» الحاد در اینجا به‌ معنای‌ عدول‌ و گرایش‌ از راه‌ میانه‌ و جاده‌ حق‌ و استقامت‌ است‌. به‌ قولی: مراد از این‌ شخص‌ ستمگر، کسی‌ است‌ که‌ جرمی‌ را در خارج‌ از حرم‌ مرتکب‌ شده‌ آن‌گاه‌ به‌ حرم‌ پناه‌ می‌برد تا از کیفر آن‌ جرم‌ بگریزد. به‌قولی: مراد از الحاد، شرک‌ و قتل‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد ارتکاب‌ معاصی ‌است‌ در آن‌ به‌طور عام‌.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در این‌ آیه‌ حتی‌ صرف‌ اراده‌ کجروی‌ در مکه‌ ـ بی‌آن‌که ‌آن‌ اراده‌ به‌ عمل‌ گناه‌ بینجامد ـ مستوجب‌ مؤاخذه‌ معرفی‌ شده‌ است‌ و این‌ نشان ‌می‌دهد که‌ صرف‌ نیت‌ و اراده‌ انجام‌ گناه‌ در مکه‌، هرچند به‌ عمل‌ گناه‌ نیز نینجامد، مستوجب‌ محاسبه‌ است‌. البته‌ این‌ حکم‌ مخصوص‌ مکه‌ است‌ نه‌ اماکن‌دیگر؛ به‌ سبب‌ حرمت‌ بزرگی‌ که‌ مکه‌ دارد و به‌جهت‌ این‌که‌ مکه‌ جای‌ پاکسازی ‌نفس‌ و محل‌ توبه‌ و پاکی‌ از کلیه‌ گناهان‌ است‌.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  عبدا بن‌انیس‌ را با دو مرد که‌ یکی‌ از آنها مهاجر و دیگری‌ از انصار بود، به‌ مأموریتی‌ فرستادند، در میان‌ راه‌ بحث‌ افتخار به‌ نسب‌ در میان‌ آنها بالا گرفت‌ و عبدالله بن‌انیس‌ به‌ خشم‌ آمده ‌مرد انصاری‌ را کشت‌ آن‌گاه‌ از اسلام‌ مرتد شده‌ به‌ مکه‌ گریخت‌. پس‌ این‌ آیه‌ درباره‌ وی‌ نازل‌ شد.

به‌ روایت‌ دیگری‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه ‌درباره‌ ابوسفیان‌بن‌ حرب‌ و یاران‌ وی‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  واصحابشان‌ را در سال‌ حدیبیه‌ از مسجدالحرام‌ بازداشتند.

﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ أَن لَّا تُشۡرِکۡ بِی شَیۡ‍ٔٗا وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡقَآئِمِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ٢٦ [الحج: 26].

«و» یاد کن‌ ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  «چون‌ برای‌ ابراهیم‌ جای‌ خانه‌ کعبه‌ را معین‌ کردیم‌» تاآن‌ را برای‌ عبادت‌ حق‌ تعالی‌ بنا کند. بوأنا: معین‌ و واضح‌ ساختیم‌ و در همانجا بر او «این‌» پیام‌ را نازل‌ کردیم‌ «که‌ با من‌ چیزی‌ را شریک‌ مقرر مکن‌» گویی‌ به‌ اوگفته‌ شد: مرا در این‌ خانه‌ به‌ یگانگی‌ پرستش‌ کن‌ «و خانه‌ مرا پاک‌ کن‌» از شرک‌ وپرستش‌ بتان‌ «برای‌ طواف‌کنندگان‌» به‌ آن‌ خانه‌ «و قیام‌کنندگان‌» در آن‌ برای‌ نماز«و رکوع‌کنندگان‌ و سجده‌کنندگان‌» یعنی: برای‌ نمازگزاران‌.

آیه‌ کریمه‌ متضمن‌ طعن‌ و توبیخ‌ کسانی‌ از مقیمان‌ بیت‌ الحرام‌ است‌ که‌ در آن ‌شرک‌ ورزیده‌اند. یعنی: ای‌ ساکنان‌ حریم‌ بیت‌ و ای‌ مدعیان‌ ولای‌ ابراهیم‌! بدانید که‌ توحید و یگانه‌پرستی‌ و پاک‌نگاه‌داشتن‌ حریم‌ بیت‌ از شرک‌ و بت‌پرستی‌، شرط حق‌ تعالی‌ بر پدرتان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  و کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ می‌آیند بود اما شما به‌ این‌شرط و به‌ ولای‌ پدرتان‌ وفادار نماندید بلکه‌ شرک‌ آورده‌ و در خانه‌ کعبه‌ بتان‌ رانصب‌ کردید و در نتیجه‌ با این‌ کارتان‌ کعبه‌ را به‌ پلیدی‌ آلودید.

﴿وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ یَأۡتُوکَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ٢٧ [الحج: 27].

«و در میان‌ مردم‌ برای‌ حج‌ ندا درده‌» جمعی‌ از مفسران‌ گفته‌اند: چون‌ ابراهیم‌  علیه السلام  از بنای‌ کعبه‌ فارغ‌ شد، جبرئیل‌  علیه السلام  نزد وی‌ آمد و به‌ وی‌ دستور داد تا در میان‌ مردم‌ برای‌ حج‌ بانگ‌ برآورد. نقل‌ است‌ که‌ ابراهیم‌  علیه السلام  گفت: این‌ پیام‌ را چگونه‌ به‌ مردم‌ ابلاغ‌ کنم‌، درحالی‌که‌ صدای‌ من‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسد؟ جبرئیل‌  علیه السلام  گفت: تو بانگ ‌برآور و رساندنش‌ بر عهده‌ ما. آن‌گاه‌ ابراهیم‌  علیه السلام  بر مقام‌ خود و به‌قولی‌ بر فراز حجرالاسود و به‌قولی‌ بر فراز صفا و به‌قولی‌ بر فراز کوه‌ ابوقبیس‌ برآمد و چنین‌ ندا درداد: هان‌ ای‌ مردم‌! بدانید که‌ پروردگار شما خانه‌ای‌ برای‌ خود برگرفته‌ و بر شما حج‌ این‌ خانه‌ را فرض‌ گردانیده‌ پس‌ پروردگارتان‌ را اجابت‌ گویید، لبیک اللهم لبیک نقل‌ است‌ که: کوهها همه‌ سر خم‌ کردند و خداوند متعال‌ صدای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را به‌همه‌ اطراف‌ و اکناف‌ زمین‌ و نیز به‌ همه‌ کسانی‌ که‌ در رحمهای‌ مادران‌ و پشت‌های ‌پدرانشان‌ بودند، رسانید پس‌ همه‌ چیزهایی‌ که‌ صدای‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را شنیدند ـ اعم‌از سنگ‌ و درخت‌ و غیره‌ ـ و همه‌ کسانی‌ که‌ خدای‌  عزوجل تا روز قیامت‌ بر آنان مقدر کرده‌ که‌ به‌ حج‌ خانه‌ کعبه‌ مشرف‌ شوند، پاسخ‌ دادند: «لبیکاللهم لبیک: به‌فرمان‌ حاضریم‌ بارخدایا! به‌ فرمان‌ حاضریم‌». این‌ همان‌ مضمونی‌ است‌ که‌ ابن‌کثیر آن‌ را از ابن‌عباس‌ و مجاهد و عکرمه‌ و سعیدبن‌ جبیر و جمعی‌دیگر از سلف‌ صالح ‌نقل‌ کرده‌ است‌. والله اعلم‌.

آری‌! ای‌ ابراهیم‌! در میان‌ مردم‌ برای‌ حج‌ ندا درده‌ «تا» زایران‌ «به‌سوی‌ تو پیاده‌ و سوار بر هر شتر لاغری‌ بیایند» ضامر: شتر لاغری‌ است‌ که‌ سفر آن‌ را خسته‌ ورنجور کرده‌ است‌. یعنی: تا شتران‌ سرنشینان‌ خود را به‌ حج‌ آورند «از هر فج ‌عمیقی‌» یعنی: از هر راه‌ دوری‌. مجاهد می‌گوید: مردم‌ تا آن‌ زمان‌ در سفر حج‌ برمرکب‌ سوار نمی‌شدند پس‌ خداوند عزوجل سوارشدن‌ بر مرکب‌ و نیز تجارت‌ در مراسم ‌حج‌ را به‌ آنان‌ رخصت‌ داد، هم‌ در این‌ آیه‌ و هم‌ در آیه‌ بعدی:

﴿لِّیَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِیرَ٢٨ [الحج: 28].

«تا شاهد منافعی‌ برای‌ خویش‌ باشند» به‌قولی: مراد از منافع‌، ادای‌ مناسک‌ حج ‌است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد، تجارت‌ و ذبح‌ هدایا و قربانی‌هاست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «مراد، منافع‌ دنیا و آخرت‌ هر دو است‌» «و تا نام‌ خدا را در روزهای ‌معلومی‌ یاد کنند» یعنی: تا نام‌ خدا عزوجل را در هنگام‌ ذبح‌ هدایا و قربانی‌ها یاد کنند. «ایام‌ معلومات‌» نزد مالک‌ و ابویوسف‌ و محمدبن‌ حسن‌ از یاران‌ ابوحنیفه‌، همان ‌ایام‌النحر، یعنی‌ روز عید قربان‌ و دو روز بعد از آن‌ است‌ اما در رأی‌ ابوحنیفه‌ وشافعی: «ایام‌ معلومات‌» عبارت‌ است‌ از: ده‌ روز اول‌ ذی‌الحجه‌ که‌ آخرین‌ آن‌ روز عید قربان‌ می‌باشد. و اکثر مفسران‌ نیز بر این‌ نظر اند.

آری‌! تا نام‌ خدا عزوجل را یاد کنند «بر ذبح‌ آنچه‌ که‌ خدا به‌ آنان‌ از چهارپایان ‌مواشی‌» یعنی: شتر و گاو و گوسفند «روزی‌ داده‌است‌ پس‌، از آنها بخورید» خوردن‌ حاجی‌ یا قربانی‌کننده‌ از گوشت‌ هدی‌ یا قربانی‌ خویش‌، سنت ‌است‌. از نظر احناف‌، خوردن‌ اهداکننده‌ هدی‌ از گوشت‌ هدیه‌ نافله‌ و هدیه‌ حج‌ تمتع‌ و قران‌ جواز دارد اما خوردن‌ حاجی‌ از گوشت‌ حیوان‌ مذبوحه‌ای‌ که‌ آن‌ را بر اثر ار تکاب‌ جنایت‌ در حج‌ ذبح‌ می‌کند، در نزد هیچ‌ یک‌ از فقها جواز ندارد «وبه‌ درمانده‌ فقیر بخورانید» بؤس: شدت‌ فقراست‌ پس‌ اطعام‌ فقرا از گوشت‌ هدی‌ امر لازمی‌است‌ و این‌ امر در نزد امام‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  مستحب‌ می‌باشد.

﴿ثُمَّ لۡیَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡیُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ٢٩ [الحج: 29].

«سپس‌ باید آلودگی‌ خود را بزدایند» یعنی: باید حجاج‌ و معتمران‌ آلودگی‌های ‌خود ـ چون‌ درازی‌ موها، ناخن‌ها و غیره‌ ـ را از خود دور کنند و این‌ کار در روز عید قربان‌ انجام‌ می‌شود «و باید که‌ به‌ نذرهای‌ خود» که‌ در مناسک‌ حج‌ در مورد انجام‌ دادن‌ نیکوکاری‌ها بر گردن‌ می‌گیرند «وفا کنند» یا معنی‌ این‌ است: باید واجبات‌ حج‌ خویش‌ را به‌ جای‌ آورند «و باید که‌ بر گرد آن‌ بیت‌ عتیق‌ طواف‌ کنند» و این‌ طواف‌، «طواف‌ افاضه‌» است‌ که‌ از فرایض‌ حج‌ می‌باشد، یعنی‌ همان‌ طوافی‌که‌ وقت‌ آن‌ بعد از رمی‌ جمره‌ عقبه‌ در روز عید قربان‌ آغاز می‌شود. البته‌ در حج ‌طواف‌ واجبی‌ است‌ که‌ عبارت‌ است‌ از: طواف‌ وداع‌ و نیز طواف‌ سنتی‌ است‌ که‌عبارت‌ است‌ از: طواف‌ قدوم‌.

و خانه‌ کعبه‌ را «عتیق‌» نامیدند زیرا ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ خداوند متعال‌ آن‌ را از تسلط جباران‌ و ستمگران‌ آزاد ساخته‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: عتیق‌ به‌ معنای‌ «کریم‌» است‌، یعنی‌ خانه‌ بزرگ‌ و گرامی‌. به‌قولی‌ دیگر: عتیق‌، یعنی‌ خانه‌ کهن‌ و قدیمی‌ زیرا نخستین‌ خانه‌ای‌ که‌ بر روی‌ زمین‌ ساخته‌ شد، خانه‌ کعبه‌ بود و بعد از آن‌ بیت‌المقدس‌ بنا شد.

﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ وَأُحِلَّتۡ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ إِلَّا مَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ٣٠ [الحج: 30].

«این‌ است‌ حکم‌ و هرکس حرمات‌ خدا را تعظیم‌ کند پس‌ این‌ برایش‌ نزد پروردگارش‌ بهتر است‌» حرمات: عبارت‌ از شعایر و عباداتی‌ است‌ ـ چه‌ در حج‌ و چه‌ در غیرآن‌ ـ که‌ قیام‌ به‌ آنها واجب‌ و کوتاهی‌ در انجام‌ آنها حرام‌ است‌؛ وتعظیم‌ و بزرگداشت‌ آنها عبارت‌ است‌ از: عمل‌ کردن‌ به‌موجب‌ آنها و اجتناب‌ از هر امری‌ که‌ مخالف‌ مقتضای‌ آنهاست‌ «پس‌ این‌» تعظیم‌ و بزرگداشت‌ «برای‌ او نزد پروردگارش‌ بهتر است‌» در آخرت‌، نه‌ سستی‌، بی‌توجهی‌ و بی‌حرمتی‌ به‌ چیزی ‌از این‌ شعایر و مقدسات‌ «و برای‌ شما مواشی‌ حلال‌ کرده‌ شد» که‌ عبارتند از شتر و گاو و گوسفند «مگر آنچه‌ بر شما خوانده‌ می‌شود» از محرمات‌ که‌ عبارت‌ است‌ از: گوشت‌ خودمرده‌ (مردار) و دیگر محرماتی‌ که‌ همراه‌ با آن‌ در سوره‌های‌ بقره‌، مائده‌، انعام‌ و نحل‌ ذکر شده‌ است‌ «پس‌، از پلیدی‌ بتان‌ اجتناب‌ کنید» رجس: نجاست‌ و پلیدی‌ است‌. البته‌ نجاست‌ شرک‌ از مشرک‌ جز با ایمان‌ دور نمی‌شود چنان‌که‌ نجاست‌ حسی‌ جز با آب‌ برطرف‌ نمی‌گردد «و از سخن‌ دروغ‌ اجتناب‌ کنید» قول‌ الزور: سخن‌ ناروا و دروغ‌ و افترا، یا گواهی‌ دروغ‌ است‌. حق‌ تعالی ‌میان‌ شرک‌ و «قول‌ الزور» جمع‌ کرد زیرا شرک‌ ورزیدن‌ به‌ خداوند عزوجل ، در واقع‌ سخن‌ و گواهی‌ای‌ دروغ‌ و افترا بیش‌ نیست‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «گواهی‌ دروغ‌ برابر با شرک ‌آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌ است‌» و سه‌بار این‌ سخنشان‌ را تکرار کردند.

﴿حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَیۡرَ مُشۡرِکِینَ بِهِۦۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ٣١ [الحج: 31].

«در حالی‌ که‌ برای‌ خداوند حنفاء باشید» حنفاء: جمع‌ حنیف‌ به‌ معنی‌ گرایش ‌یابنده‌ از دین‌ باطل‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌ است‌. یعنی‌ خالصانه‌ به‌سوی‌ حق‌ تعالی‌ گرویده ‌و از هر چه‌ که‌ بجز او مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد، بیزاری‌ جویید «نه‌ شریک‌گیرندگان‌ برای‌ او» چیزی‌ از چیزها را «و هرکس به‌ خدا شرک‌ ورزد پس‌ چنان‌ است‌که‌ گویی‌ از آسمان‌ فرو افتاده‌» به‌سوی‌ زمین‌. یعنی‌ از بلندای‌ ایمان‌ به‌سوی‌ حضیض ‌کفر انحطاط کرده‌ است‌ «و مرغان‌ او را ربوده‌اند» یعنی: مرغان‌ لاشخوار، گوشت ‌و پوست‌ وی‌ را پاره‌پاره‌ کرده‌ و او را با چنگالهای‌ خود دریده‌ و ربوده‌اند «یا باد او را در مکانی‌ دور افگنده‌ است‌» و فروکوفته‌ است‌، به‌ گونه‌ای‌که‌ هیچ‌ امیدی‌ به‌نجات‌ وی‌ باقی‌ نمانده‌، استخوانهایش‌ ریزریز و گوشت‌ بدنش‌ در هم‌کوفته‌، پاره‌پاره‌ و نابود شده‌ است‌. پس‌ همچنین‌ است‌ کسی‌ که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ شرک‌آورد زیرا اعمال‌ صالح‌ چنین‌ کسی‌ هدر و حبط (هدر) گردیده‌ و به‌ زودی‌ انتقام‌ ومجازات‌ الهی‌ به‌سراغ‌ وی‌ خواهد آمد.

﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ٣٢ [الحج: 32].

«این‌ است‌» حکم‌ «و هرکس شعایر خدا را» یعنی: نشانه‌های‌ دین‌ وی‌ را «بزرگ‌ دارد» که‌ حیوان‌ اهدا شده‌ در حج‌ و دیگر مناسک‌ و مشاعر آن‌ شامل‌ این ‌شعایر می‌شود چنان‌که‌ مساجد و عبادات‌ نیز از آن‌ جمله‌اند «پس‌ در حقیقت‌ این‌» تعظیم‌ و بزرگداشت‌ شعایر خدا عزوجل «از تقوای‌ دلهاست‌» دل‌ به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ شد زیرا دل‌ مرکز تقوی‌ است‌. بزرگداشت‌ حیوان‌ اهدا شده‌ به‌ حرم ‌در آن‌ است‌ که‌ از حیوانات‌ فربه‌ و گران‌ قیمت‌ انتخاب‌ شود.

﴿لَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى ٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ٣٣ [الحج: 33].

«برای‌ شما در آنها» یعنی: در شعایر حج‌ مخصوصا «منافعی‌ است‌» مراد در اینجا: حیوانات‌ هدی‌ و مخصوصا شتر است‌ و از جمله‌ منافع‌ آنها سوارشدن‌ بر آنها، استفاده‌ از شیر آنها، بهره‌گیری‌ از نسل‌ و از پشم‌ آنها و دیگر منافع‌ است‌ «تا میعادی‌ معین‌» که‌ همانا وقت‌ ذبح‌ آنهاست‌. احناف‌ برآنند که‌ منفعت ‌گرفتن‌ از شتر قربانی‌ و هدی‌ بعد از روان ‌کردن‌ آن‌ به‌ مقصد ذبح‌گاه‌، جایز نیست‌ مگر در حالت ‌اضطرار «آن‌گاه‌ جای‌ فرود آمدن‌ آنها» یعنی: جای‌ قربانی ‌کردن‌ آنها «در بیت‌ العتیق ‌است‌» یعنی: باید شتران‌ هدی‌ به‌ نزدیک‌ خانه‌ کعبه‌ در سرزمین‌ حرم‌ آورده‌ شوند و در آنجا ذبح‌ گردند.

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَکٗا لِّیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِینَ٣٤ [الحج: 34].

«و برای‌ هر امتی‌» از امت‌های‌ قبل‌ از شما «منسکی‌ معین‌ ساخته‌ ایم‌» یعنی: برای‌ هر امتی‌، عیدی‌ یا مکانی‌ جهت‌ ذبح‌ قربانی‌های‌ آن‌ قرار داده‌ایم‌ «تا نام‌ خدا را» به‌ تنهایی‌ «یاد کنند» و هدی‌ و مناسک‌ خود را تنها برای‌ او انجام‌ دهند «بر آنچه‌ از چهارپایان‌ مواشی‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ است‌» یعنی: نام‌ خدا را در هنگام‌ ذبح‌ مواشی‌ای‌ که‌ روزیشان‌ گردانیده‌ است‌، یاد کنند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ سآمده‌ است: «دو گوسفند قوچ‌ ابلق‌ شاخ‌داری‌ را نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  برای‌ ذبح‌ آوردند، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  نام‌ خدا عزوجل را بردند و تکبیر گفتند آن‌گاه‌ پای‌ خویش‌ را بر یک‌ جانب‌ روی‌ هر یک‌ از گوسفندان‌ گذاشته‌ و آنها را ذبح‌ کردند». خاطرنشان‌ می‌شود که‌ آن‌ دو گوسفند، قربانی‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود «پس‌ خدای‌ شما خدایی‌ یگانه‌ است‌» و هم ‌اوست‌ که‌ تمام‌ ادیان‌ آسمانی‌ را فرود آورده‌ است‌ «پس‌به‌ او منقاد شوید» با گردن ‌نهادن‌ به‌ طاعت‌ و عبادتش‌ «و فروتنان‌ را بشارت ‌ده‌» مخبتین: فروتنان‌ نرم‌دل‌، خشوع‌کننده‌ و مخلص‌ به‌ بارگاه‌ خداوند عزوجل اند. آری‌، ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! بشارتشان‌ ده‌ به‌ آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برای‌شان‌ از ثواب ‌بسیار و عطای‌ بزرگش‌ آماده‌ ساخته‌ است‌.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ در توصیف‌ فروتنان‌ می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَٱلصَّٰبِرِینَ عَلَىٰ مَآ أَصَابَهُمۡ وَٱلۡمُقِیمِی ٱلصَّلَوٰةِ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣٥ [الحج: 35].

«آنان‌ که‌ چون‌ نام‌ خدا یاد شود، دل‌هایشان‌ خشیت‌ یابد» یعنی: به‌ سخت‌ترین ‌خوف‌ هراسناک‌ شوند و از مخالفت‌ خداوند عزوجل حذر کنند؛ به‌سبب‌ کمال‌ یقین‌ وقوت‌ ایمانشان‌ «و آنان‌ که‌ بر هر چه‌ بر سرشان‌ آید» از بلایا و محنتها در راه‌ طاعت‌ خداوند متعال‌ «صبر پیشگانند و بر پادارندگان‌ نمازند» در اوقات‌ آن‌ و با رعایت ‌ارکان‌ و آداب‌ آن‌ «و آنان‌ که‌ از آنچه‌ روزی‌شان‌ داده‌ایم‌، انفاق‌ می‌کنند» یعنی: اموالشان‌ را در امور خیر به‌ مصرف‌ می‌رسانند و صدقه‌ می‌کنند. پس‌ «مخبتین‌»، یعنی‌ مخلصان‌ خاشع‌ و خداترس‌، دارای‌ چهار وصف‌ یاد شده‌اند.

﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَکُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ لَکُمۡ فِیهَا خَیۡرٞۖ فَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَا صَوَآفَّۖ فَإِذَا وَجَبَتۡ جُنُوبُهَا فَکُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرۡنَٰهَا لَکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٣٦ [الحج: 36].

«و شتران‌ فربه‌ را برای‌ شما از جمله‌ شعایر خدا قرار داده‌ایم‌» همان‌ شترانی‌ را که‌ به‌ خانه‌ کعبه‌ اهدا می‌کنید. در این‌ باره‌ که‌ آیا اطلاق‌ نام‌ «بدنه‌» بر گاو هم‌ صحیح ‌است‌ یا خیر؟ میان‌ فقها اختلاف‌ است‌. در مذهب‌ امام‌ ابوحنیفه‌ و جمعی‌ دیگر از تابعان‌ و صحابه‌ ، اسم‌ «بدنه‌» که‌ مفرد «بدن‌» است‌ بر شتر و گاو هر دو اطلاق‌می‌شود و به‌سبب‌ درشت‌ بودن‌ اندام‌ و فربهی‌ حیوان‌ به‌ آن‌ «بدنه‌» می‌گویند «برای‌ شما در آنها خیر است‌» یعنی: برای‌ شما در آنها منافعی‌ دینی‌ و دنیوی‌ است‌ـ چنان‌که‌ گذشت‌ «پس‌ نام‌ خدا را بر آنها یاد کنید» در هنگام‌ ذبح‌ آنها «درحالی‌ که‌ بر پای‌ ایستاده‌اند» صواف: یعنی: در حالی‌ ایستاده‌اند که‌ چهاردست‌ و پای‌ آنها ردیف‌ شده‌ است‌ زیرا شتر به‌ هیأت‌ ایستاده‌ ذبح‌ می‌شود و یک‌ دست‌ آن‌ در هنگام ‌ذبح‌ بسته‌ می‌شود تا حرکت‌ نکند و کار ذبح‌ را مختل‌ نگرداند «پس‌ چون‌ پهلوهای ‌آنها بر زمین‌ افتد» یعنی: چون‌ آن‌ حیوانات‌ بعد از ذبح‌ و خروج‌ روح‌ از بدن‌ آنها به‌ پهلو درغلتند؛ «از آنها بخورید» قرطبی‌ می‌گوید: «علما برآنند که‌ خوردن‌ شخص‌ از گوشت‌ هدی‌ خویش‌، مستحب‌ است‌ و اجر و پاداش‌ دارد». «و به‌ قانع‌ و معتر بخورانید» قانع: فقیری‌ است‌ که‌ به‌ آنچه‌ دارد راضی‌ است‌ و از کسی‌ سؤال‌ نمی‌کند. اما معتر: فقیری‌ است‌ که‌ خود را بر شما پیش‌ می‌افگند تا به‌ وی‌ چیزی ‌بدهید «این‌گونه‌ آنها را برای‌ شما رام‌ گردانیدیم‌» که‌ به‌ خواسته‌ شما در رفتن‌ به‌ ذبح‌گاهها گردن‌ می‌نهند و در نتیجه‌، آنها را ذبح‌ می‌کنید و از آنها نفع‌ می‌برید، بعد از آن‌که‌ در سواری‌، حمل‌ بار، دوشیدن‌ شیر و مانند این‌ها رام‌ شده‌ شما بودند «باشد که‌ شکر کنید» این‌ نعمتی‌ را که‌ خدای‌ منان‌ بر شما ارزانی‌ کرده‌ است‌.

﴿لَن یَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰکِن یَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنکُمۡۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمۡ لِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٣٧ [الحج: 37].

«هرگز گوشتهای‌ آنها به‌ خدا نمی‌رسد» یعنی: گوشتهای‌ این‌ شترانی‌ که‌ آنها را به‌جهت‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ صدقه‌ و قربانی‌ می‌کنید، به‌سوی‌ باری‌ تعالی‌ بالا نمی‌رود «و نه‌ خونهای‌ آنها» که‌ در هنگام‌ ذبح‌ بر زمین‌ ریخته‌ می‌شود. آری‌! هیچ‌ یک‌ از اینها از حیث‌ این‌که‌ گوشت‌ و خونند به‌ خدا عزوجل نمی‌رسند «ولی‌ این‌ تقوای‌ شماست‌ که‌ به‌ وی‌ می‌رسد» یعنی: پاکی‌ و تقوای‌ دلهای‌ شما همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند عزوجل آن‌ را می‌پذیرد و بر آن‌ پاداش‌ می‌دهد «این‌گونه‌ آنها را برای‌ شما رام‌ گردانید تا خدا را به‌ بزرگی‌ یاد کنید به‌ شکر آن‌که‌ شما را راه‌ نمود» به‌سوی‌ خود؛ باآموختن‌ دین‌ و شریعت‌ و هموار کردن‌ راه‌ رضا و محبت‌ خویش‌. مراد از ﴿لِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ [الحج: 37] الله اکبر گفتن‌ ذبح‌کننده‌ در هنگام‌ ذبح‌ است‌. این‌ آیه‌ دلیل‌ مشروعیت‌ جمع‌کردن‌ میان‌ «بسمالله» و «الله اکبر» در هنگام‌ ذبح‌ است‌ «و محسنان‌ را بشارت ‌ده‌» به‌ دریافت‌ پاداش‌ الهی‌. اطلاق‌ نام‌ «محسن‌» بر هرکسی‌ که‌ از وی‌ به‌ جهت ‌رضای‌ خدا عزوجل سخن‌ یا عمل‌ خیری‌ صادر شود، صحیح‌ است‌.

ابن‌منذر از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مشرکان‌ در هنگام‌ ذبح‌ حیوانات‌، خون‌ آنها را به‌سوی‌ کعبه‌ می‌ریختند وآن‌ خونها را به‌سوی‌ کعبه‌ می‌افشاندند پس‌ مسلمانان‌ نیز خواستند تا چنین‌ کنند، این ‌بود که‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: ﴿لَن یَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا [الحج: 37].

در نزد امام‌ ابوحنیفه‌  رحمه الله  ادای‌ قربانی‌ بر مالک‌ نصابی‌ که‌ مقیم‌ باشد نه‌ مسافر، واجب‌ است‌، به‌دلیل‌ این‌ حدیث‌ شریف: «من‌ وجد سعة‌ فلم‌ یضح‌ فلا یقربن‌ مصلانا». «هر کس‌ در زندگی‌ مادی‌ خویش‌ گشایشی‌ یافت‌ و قربانی‌ نکرد پس‌ به‌ مصلای‌ ما نزدیک نشود».

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٖ کَفُورٍ٣٨ [الحج: 38].

«قطعا خداوند از کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، دفاع‌ می‌کند» یعنی: خداوند عزوجل غائله‌ها و توطئه‌های‌ مشرکان‌ را از مؤمنان‌ دفع‌ می‌کند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: خداوند عزوجل حجت‌ مؤمنان‌ را بلند و برتر می‌گرداند «زیرا خدا هیچ‌ خیانتکار کفوری‌ را دوست‌ ندارد» بلکه‌ ناسپاسان‌ و خائنان‌ در عهدها و امانت‌ها، نزد خدای‌ سبحان‌ منفورند و هیچ‌ محبوبیتی‌ ندارند.

بعد از آن‌ که‌ خداوند عزوجل با طرح‌ موضوع‌ دفاع‌ از مسلمانان‌، آنان‌ را در بلندترین‌ درجات‌ اطمینان‌ قرار داد، به‌ ایشان‌ اذن‌ قتال‌ می‌دهد:

﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ٣٩ [الحج: 39].

«به‌ کسانی‌ که‌ کفار با آنان‌ می‌جنگند اذن‌ قتال‌ داده‌ شد، به ‌سبب‌ این‌که‌ آنان‌ مورد ظلم‌ قرار گرفته‌اند و البته‌ خداوند بر نصرت ‌دادنشان‌ تواناست‌» و این‌ بشارت‌ به‌ پیروزی ‌مؤمنان‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: مشرکان‌ مکه‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  را با دست ‌و زبان‌ مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌دادند، اصحاب‌ از این‌ وضع‌ نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شکایت‌ می‌بردند اما آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ ایشان‌ می‌فرمود: صبر کنید و شکیبایی‌ ورزید زیرا من‌ هنوز به‌ جنگیدن‌ فرمان‌ نیافته‌ام‌. تا این‌که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مأمور به‌ هجرت‌ شدند و خدای‌ سبحان‌ این‌ آیه‌کریمه‌ را در سال‌ دوم ‌هجری‌ در مدینه‌ نازل‌ نمود. آری‌! بعد از آن‌که‌ خدای‌  عزوجل مؤمنان‌ را در هفتادواندی‌ آیه‌ به‌ خودداری‌ از جنگ‌ فراخواند، این‌ اولین‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ در مورد رخصت‌ دادن‌ به‌ جنگ‌ نازل‌ شده‌ است‌. البته‌ اجازه‌ دادن‌ جنگ‌ برای ‌مؤمنان‌، از جمله‌ دفاع‌ الهی‌ از ایشان‌، یعنی‌ از مصادیق‌ روشن‌ آیه‌ (38) از همین‌سوره‌ است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۗ [الحج: 38].

﴿ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِم بِغَیۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن یَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِیَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ یُذۡکَرُ فِیهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ کَثِیرٗاۗ وَلَیَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ٤٠ [الحج: 40].

«همان‌ کسانی‌ که‌ به‌ ناحق‌ از دیارشان‌ بیرون‌ رانده‌ شدند» مراد از دیار، شهر مکه ‌است‌ «جز به‌سبب‌ آن‌که‌ می‌گفتند: پروردگار ما خداست‌» یعنی: آنها هیچ‌ گناهی ‌نداشتند ولی‌ فقط به‌ خاطر این‌ سخن‌شان‌ که‌ می‌گفتند: پروردگار ما خدا عزوجل است‌، از خانه‌ و کاشانه‌شان‌ بیرون‌ رانده‌ شدند، درحالی ‌که‌ این‌ سخن‌، سخن‌ حقی ‌است‌ پس‌ بیرون ‌راندنشان‌ به‌سبب‌ این‌ سخن‌، عملی‌ ناحق‌ و ناروا و ستمی‌ آشکار بوده‌ است‌ «و اگر خدا بعضی‌ از مردم‌ را با بعضی ‌دیگر دفع‌ نمی‌کرد، صومعه‌های‌ راهبان ‌و معابد نصارا و معابد یهود و مساجد مسلمانان‌ که‌ نام‌ خدا در آنها بسیار یاد کرده ‌می‌شود، ویران‌ ساخته‌ می‌شد» یعنی: اگر این‌ جنگ‌ و پیکار با دشمنان‌ که ‌خداوند عزوجل برای‌ انبیا  علیهم السلام  و مؤمنان‌ مشروع‌ ساخته‌ است‌ نبود، قطعا اهل‌ شرک‌ بر اوضاع‌ مسلط می‌شدند و همه‌ اماکن‌ و مواضع‌ عبادت‌ از روی‌ زمین‌ برچیده‌ می‌شد لذا ای‌ مؤمنان‌! برای‌ برپاداشتن‌ دین‌ خدا عزوجل و اقامه‌ ذکر وی‌ بجنگید. پس‌ صوامع: عبارت‌ است‌ از صومعه‌های‌ راهبان‌، بیع: عبارت‌ است‌ از کنیسه‌های‌ نصارا ـ که ‌واحد آن‌ «بیعه‌» است‌، صلوات: عبارت‌ است‌ از کنیسه‌های‌ یهودیان‌ و مساجد: عبارت‌ است‌ از معابد مسلمین‌. به‌قولی‌دیگر معنی‌ این‌ است: اگر این‌ دفع‌ و طرد نمی‌بود، قطعا در زمان‌ موسی‌  علیه السلام  کنیسه‌ها، در زمان‌ عیسی‌  علیه السلام  صومعه‌ها و بیعه‌ها و در زمان‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  مساجد ویران‌ ساخته‌ می‌شد «و قطعا خدا کسی‌ را که‌ قصد نصرت ‌وی‌ کند، نصرت‌ می‌دهد» مراد از نصرت‌ دادن‌ خدا عزوجل : نصرت‌ دادن‌ دین‌ و اولیای ‌وی‌ است‌ «زیرا خداوند سخت‌ قوی‌ است‌» و بر یاری ‌دادن‌ دوستانش‌ تواناست‌ و «عزیز» و غالب‌ است‌ پس‌ قطعا از دشمنانش‌ انتقام‌ می‌گیرد. شایان‌ ذکر است‌ که ‌خدای‌  عزوجل این‌ وعده‌اش‌ را با مسلط کردن‌ مهاجران‌ و انصار بر سردمداران ‌عرب‌ و کسراها و قیصرهای‌ عجم‌ محقق‌ ساخت‌ و سرزمین‌ و دیار آنان‌ را برای‌ امت‌ اسلام‌ به‌ ارث‌ نهاد.

این‌ آیه‌ متضمن‌ نهی‌ از ویران ‌کردن‌ معابد اهل‌ ذمه‌ است‌ ولی‌ اهل‌ ذمه‌ این‌ اجازه ‌را ندارند که‌ معابد جدیدی‌ احداث‌ نمایند، یا معابد قدیمی‌ خود را چه‌ از نظر عرض‌ و چه‌ از نظر ارتفاع‌ توسعه‌ دهند و اگر معابدشان‌ را توسعه‌ دادند، برداشتن ‌آن‌ توسعه‌ واجب‌ است‌ اما مسلمانان‌ نباید معابد آنها را به‌ مساجد تبدیل‌ کرده‌ و در آنها نماز بگزارند.

﴿ٱلَّذِینَ إِن مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٤١ [الحج: 41].

آری‌! حق‌ تعالی‌ نصرت‌ می‌دهد «کسانی‌» را «که‌ اگر آنان‌ را در زمین‌ تمکین ‌دهیم‌، نماز را برپا می‌دارند و زکات‌ را می‌دهند و به‌ معروف‌ امر می‌کنند و از منکر نهی می‌نمایند» که‌ این‌ اوصاف‌ و خصوصیات‌ امت‌ ربانی‌ و نشانه‌ دولت‌ و شوکت ‌آنهاست‌. با این‌ آیه‌، حق‌ تعالی‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را بر کسانی‌ که‌ ایشان‌ را در زمین‌ تمکین‌ داده‌ و بر قیام‌ به‌ این‌ کار توانایی‌ بخشیده‌، واجب‌ گردانیده‌ است ‌«و عاقبت‌ همه‌ کارها از آن‌ خداست‌» و سرانجام‌ همه‌ امور به‌ حکم‌ و تدبیر وی ‌برمی‌گردد، نه‌ به‌ دیگران‌. این‌ جمله‌ نیز تأکیدی‌ است‌ بر تحقق‌ وعده‌ حق‌ تعالی‌ درمورد پیروز ساختن‌ دوستانش‌.

از حضرت‌ عثمان‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «این‌ آیه ‌درباره‌ ما اصحاب‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد».

پس‌ کسی‌ که‌ آرزوی‌ پیروزی‌ بر دشمنان‌ ـ اعم‌ از یهود و غیر آنان‌ ـ را دارد، باید به‌ این‌ چهار وصف‌ متصف‌ گردد، چهار وصفی‌ که‌ مهاجران‌ و مجاهدان‌ اول ‌به‌ آن‌ آراسته‌ شده‌ و به‌ وسیله‌ آن‌ کلید فتح‌ دنیا را در اختیار گرفتند.

﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَثَمُودُ٤٢ وَقَوۡمُ إِبۡرَٰهِیمَ وَقَوۡمُ لُوطٖ٤٣ [الحج: 42-43].

«و اگر تو را تکذیب‌ کنند» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «قطعا پیش‌ از آنان‌ قوم‌ نوح‌ تکذیب ‌کرده‌ بودند» نوح‌  علیه السلام  را «و قوم‌ عاد» هود  علیه السلام  را «و قوم‌ ثمود» صالح‌  علیه السلام  را «و قوم ‌ابراهیم‌» ابراهیم‌  علیه السلام  را «و قوم‌ لوط» لوط  علیه السلام  را. این‌ آیه‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ وتعزیتی‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ متضمن‌ وعده‌ الهی‌ به‌ هلاک ‌کردن ‌تکذیب ‌کنندگان‌ ایشان‌ از اشراف‌ و سران‌ قریش‌ می‌باشد، همانان‌ که‌ پرچم‌ دشمنی ‌را علیه‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  برافراشتند و خدای‌  عزوجل پرچم‌هایشان‌ را واژگون‌ کرد، همان‌گونه‌ که‌ تکذیب‌کنندگان‌ دیگر از امتهای‌ انبیای‌ ذکر شده‌ را به‌ هلاکت‌ رسانید.

﴿وَأَصۡحَٰبُ مَدۡیَنَۖ وَکُذِّبَ مُوسَىٰۖ فَأَمۡلَیۡتُ لِلۡکَٰفِرِینَ ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٤٤ [الحج: 44].

«و» همچنین‌ تکذیب‌ کردند «اهل‌ مدین‌» شعیب‌  علیه السلام  را «و نیز موسی‌ تکذیب ‌شد» از سوی‌ فرعون‌ و کسانش‌ «پس‌ کافران‌ را مهلت‌ دادم‌» یعنی: عذاب‌ را از آنان‌ به‌ تأخیر افگندم‌ «سپس‌ آنها را فروگرفتم‌» به‌ عذاب‌، بعد از سپری ‌شدن‌ آن‌ مهلت‌ «بنگر، عقوبت‌ من‌ چگونه‌ بود؟» یعنی: بنگر که‌ انکار من‌ بر آنان‌ و دگرگون‌ ساختن‌ نعمتهایی‌ که‌ در آن‌ قرار داشتند و نهایتا به ‌هلاکت‌ رساندنشان‌ ازسوی‌ من‌ چگونه‌ بود؟.

﴿فَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَهۡلَکۡنَٰهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَبِئۡرٖ مُّعَطَّلَةٖ وَقَصۡرٖ مَّشِیدٍ٤٥ [الحج: 45].

«و چه‌ بسیار شهرها را ـ که‌ ستمکار بودند ـ هلاکشان‌ کردیم‌ و اینک‌ آن‌ شهرها برسقف‌های‌ خود فروافتاده‌ است‌» به‌ سبب‌ از بین‌ رفتن‌ ساکنان‌ آنها تا بدانجا که‌ سقفهای ‌آنها فرو ریخته‌ و به‌ کلی‌ ویران‌ شده‌اند «و چه‌ بسیار چاه‌های‌ معطل‌» یعنی: متروک ‌و خالی‌ از صاحبان‌ و ساکنان‌ پیرامونی‌، که‌ همه‌ هلاک‌ شده‌اند. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: آن‌ چاه‌ها از دلوانداختن‌ و رسن ‌کشیدن‌ بی‌استفاده‌ مانده‌اند «و چه‌ بسیار قصرهای‌ بلند و افراشته‌» مشید: بلند و سر به‌فلک‌ کشیده‌ است‌. به‌قولی: مراد از مشید، گچ‌اندودش ده‌ و آراسته‌ است‌. یعنی: چه ‌بسیار قصرهای‌ سر به ‌فلک‌ کشیده‌ وآراسته‌ای‌ که‌ از ساکنان‌ خود، یا از اسباب‌ و آلات‌ خود متروک‌ و خالی‌ مانده‌اند. حاصل‌ معنی‌ این‌ است: اهالی‌ بسیاری‌ از شهرها و صحراهایی‌ را که‌ تکذیب‌ و ستم‌پیشه‌ کرده‌اند، به‌ سبب‌ این‌ تکذیب‌ و ستم‌ نابود کردیم‌ پس‌ باید دروغ‌ انگاران‌ ستمگر از چنان‌ سرنوشتی‌ بر حذر باشند و به‌ خود آیند.

﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَتَکُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ یَعۡقِلُونَ بِهَآ أَوۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَاۖ فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰکِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِی فِی ٱلصُّدُورِ٤٦ [الحج: 46].

«آیا در زمین‌ گردش‌ نکرده‌اند» این‌ تعبیر، مردم‌ را به‌ سفر در نواحی‌ زمین‌ برمی‌انگیزد تا کشتارگاهها و هلاکت‌گاه‌های‌ آن‌ امتهای‌ ستمگر را ببینند و درس‌عبرت‌ بگیرند «تا دل‌هایی‌ داشته‌ باشند که‌ با آن‌ فهم‌ کنند» یعنی: تا به‌سبب‌ مشاهده‌این‌ پدیده‌های‌ عبرت‌ آموز، دل‌هایشان‌ چنان‌ شفاف‌ و آماده‌ شود که‌ بتوانند با آنها بیندیشند و آنچه‌ را که‌ باید، دریابند «یا گوشهایی‌ که‌ با آن‌ بشنوند» آنچه‌ را که‌ باید بشنوند؛ از کلام‌ الهی‌ که‌ انبیایشان‌ برآنان‌ می‌خوانند؟ «در حقیقت‌ چشم‌ها کور نمی‌شوند ولی‌ دلهایی‌ که‌ در سینه‌هاست‌ کور می‌شوند» یعنی: در حواس‌ ظاهری‌ آنان‌ خللی‌ نیست‌ بلکه‌ خللی‌ که‌ هست‌ در عقلها و دل‌هایشان‌ است‌ پس‌ به‌ سبب‌ این‌ خلل‌، دل‌هایشان‌ مسائل‌ حق‌ را درک‌ نمی‌کند و از مشاهده‌ اماکن‌ عبرت‌ انگیز به‌ خود نمی‌آید.

ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ آیه‌ ﴿وَمَن کَانَ فِی هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ [الإسراء: 72]. «و هرکه‌ در این‌ دنیا کور باشد پس‌ در آخرت‌ هم‌ کور و گمراه‌تر خواهد بود». نازل‌ شد، ابن‌ ام‌مکتوم‌ گفت: یا رسول‌ الله! پس‌ من‌ که‌ در دنیا کورم‌، آیا در آخرت‌ هم‌ کور خواهم‌ بود؟ در این‌ هنگام‌ نازل‌ شد: ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ [الحج: 46]. «در حقیقت‌ چشم‌ها کور نمی‌شوند ولی‌ دل‌هایی‌ که‌ در سینه‌هایند کور می‌شوند».

﴿وَیَسۡتَعۡجِلُونَکَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥۚ وَإِنَّ یَوۡمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلۡفِ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٤٧ [الحج: 47].

«و از تو به‌ شتاب‌ تقاضای‌ عذاب‌ می‌کنند» از روی‌ تکذیب‌، ریشخند، دورانگاری‌ و استبعاد زیرا مشرکان‌ شدیدا منکر آمدن‌ عذاب‌ بودند پس‌ زود طلبیدن‌ عذاب‌ از سوی‌ آنان‌، به‌ شیوه‌ استهزا و تمسخر است‌ «با آن‌که‌ هرگز خداوند وعده‌اش‌ را» در فرودآوردن‌ عذاب‌، انتقام‌ گرفتن‌ از دشمنان‌ و گرامی ‌داشتن‌ دوستانش‌ «خلاف‌ نمی‌کند» و وعده‌ او پیشی‌ جسته‌ است‌ پس‌ لابد آمدنی‌ است‌ «و در حقیقت‌ یک‌ روز نزد پروردگارت‌ مانند هزار سال‌ است‌ از آنچه‌ می‌شمرید» یعنی:مدت‌ اندک‌ نزد قدرت‌ حق‌ تعالی‌ همانند مدت‌ طولانی‌ است‌ پس‌ یک‌ روز و هزار سال‌ نسبت‌ به‌ حکم‌ او یکسان‌ است‌ و از همین ‌روست‌ که‌ به‌ آنان‌ مهلت‌ می‌دهد اما اگر بخواهد، کار هزار سال‌ را در یک‌ روز تمام‌ می‌کند لذا به ‌تأخیر افگندن‌ عذاب‌ از آنان‌ به‌سبب‌ عجز و ناتوانی‌ نیست‌ بلکه‌ بنا بر مصالحی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ خود به‌آن‌ داناتر است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: یک‌ روز از بیم‌ و هراس‌ و سختی ‌آخرت‌، همانند هزار سال‌ از سالهای‌ دنیاست‌ که‌ پر از ترس‌ و هراس‌ و سختی‌ باشند.

شیخ‌ سعید حوی  رحمه الله  در تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «مردم‌ در عصر ما از دنیای ‌هستی‌ و عمر آن‌ تصورات‌ وسیعی‌ دارند چنان‌که‌ امروزه‌ در اثر تطور و پیشرفت‌ علوم‌ می‌گویند که‌ ـ مثلا ـ عمر فلان‌ سیاره‌ این‌ مقدار سال‌ است‌. پس‌ فضای ‌علمی‌ و ذهنی‌ بشر هم‌ اکنون‌ با این‌ آیه‌ بسیار آشناست‌ و این‌ نیز از اعجاز قرآن ‌کریم‌ است‌».

حسن‌ بصری‌؛ می‌گوید: «سبب‌ به‌ تأخیر انداختن‌ عذاب‌ استیصال‌ و بنیاد برانداز از امت‌ اسلام‌ این‌ است‌ که‌ چنین‌ عذابی‌ مشروط به‌ دو امر است:

1-  خدای‌ سبحان‌ حدی‌ از کفر را نزد خود معین‌ داشته‌ است‌ که‌ هرکس بدان‌ حد برسد، او را عذاب‌ می‌کند و هرکس به‌ آن‌ حد نرسد، عذابش‌ نمی‌کند.

 سـ خدای‌ سبحان‌ قومی‌ را عذاب‌ نمی‌کند مگر این‌که‌ بداند حتی‌ یک تن‌ از آنان‌هم‌ ایمان‌ نمی‌آورد. و چون‌ این‌ دو شرط محقق‌ شد، حق‌ تعالی‌ انبیائش‌ را فرمان‌می‌دهد تا در حق‌ امت‌هایشان‌ نفرین‌ کنند آن‌گاه‌ دعای‌ آنها را اجابت‌ کرده‌ وعذاب‌ بنیان‌ برانداز و ریشه‌کن‌ کننده‌ای‌ را به‌سراغ‌شان‌ می‌فرستد.

﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَمۡلَیۡتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ ثُمَّ أَخَذۡتُهَا وَإِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ٤٨ [الحج: 48].

«و چه‌بسا شهری‌ که‌ مهلتش‌ دادم‌ درحالی‌که‌ اهل‌ آن‌ ستمکار بود، سپس‌ آن‌ را فروگرفتم‌ و بازگشت‌ به‌سوی‌ من‌ است‌» یعنی: چه‌بسیار مردم‌ شهرهایی‌ که‌ آنها نیز مانند شما کفار زمان‌ رسالت‌ خاتم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  ، ستمکار بودند اما من‌ پس‌ از مدتی‌ مهلت‌ دادن‌ به‌ آنان‌، عذابشان‌ کردم‌ پس‌ بدانید که‌ از عذاب‌ من‌ گریزی‌ ندارید و در نهایت‌بازگشت‌ همگی‌ به‌سوی‌ حکم‌ من‌ است‌.

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَآ أَنَا۠ لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٞ٤٩ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٥٠ [الحج: 49-50].

«بگو ای‌ مردم‌! جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ برای‌ شما فقط هشداردهنده‌ای‌ آشکار هستم‌» و مأموریت‌ من‌ فقط ابلاغ‌ پیامها و هشدارهای‌ الهی‌ است‌ و بس‌ «پس‌ آنان‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، برای‌ آنان‌ است‌ آمرزش‌» گناهان ‌گذشته‌شان‌ «و» برای‌ آنان‌ است‌ «روزی‌ نیک‌» که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡاْ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِیمِ٥١ [الحج: 51].

«و آنان‌ که‌ در آیات‌ ما سعی‌ کردند» یعنی: در تکذیب‌ و تخطئه‌ و انکار آیات‌ ما کوشیدند و مردم‌ را از پیروی‌ پیامبر اکرم‌ ما صلی الله علیه و آله و سلم  کند و سست‌ ساختند، «عاجزکنان‌» یعنی: به‌ این‌ پندار و گمان‌ که‌ ما را عاجز می‌کنند و از نزد ما می‌گریزند و ما عذابشان‌ نمی‌کنیم‌ «آنان‌» بی‌شک‌ «اهل‌ دوزخند».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّیۡطَٰنُ فِیٓ أُمۡنِیَّتِهِۦ فَیَنسَخُ ٱللَّهُ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ ثُمَّ یُحۡکِمُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٥٢ [الحج: 52].

«و پیش‌ از تو هیچ‌ رسول‌ و هیچ‌ نبیی‌ را نفرستادیم‌» به‌ قولی: رسول‌ کسی‌ است ‌که‌ با ارسال‌ جبرئیل‌  علیه السلام  به‌سوی‌ او به‌ طور آشکار و گفت‌وگوی‌ شفاهی‌ و رویاروی ‌جبرئیل‌  علیه السلام  با او، به‌سوی‌ خلق‌ فرستاده‌ شده‌است‌ اما نبی: کسی‌ است‌ که‌ فرستادن‌ وحی‌ به‌سوی‌ وی‌ یا از طریق‌ الهام‌ است‌، یا در هنگام‌ خواب‌ و رؤیایش‌. به‌قولی‌دیگر: رسول‌ کسی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ او را با شریعت‌ ویژه‌ای‌ فرستاده‌ و به‌تبلیغ‌ آن‌ شریعت‌ مأمورش‌ کرده‌ است‌ اما نبی‌ کسی‌ است‌ که‌ مأمور شده‌ است‌ تامردم‌ را به‌ شریعت‌ پیامبری‌ که‌ قبل‌ از وی‌ بوده‌، دعوت‌ کند و بر وی‌ کتاب ‌مخصوصی‌ نازل‌ نشده‌است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ بر قول‌ اخیر دلالت‌می‌کند: «چون‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شمار انبیا  علیهم السلام  را پرسیدند، فرمودند: ایشان‌ صد و بیست‌ و چهار هزار تن‌اند اما چون‌ از شمار رسولان‌ پرسیدند، پاسخ‌ دادند: ایشان‌ صدوسیزده‌ تن‌اند، جمعی‌ اند بسیار».

آری‌! ما پیش‌ از تو هیچ‌ نبی‌ یا رسولی‌ را نفرستادیم‌؛ «جز این‌که‌ چون‌ آرزویی ‌به‌خاطر می‌آورد، شیطان‌ چیزی‌ در أمنیه‌ وی‌ می‌افگند» أمنیته: یعنی‌ در سخن‌ و تلاوت‌وی‌ «آن‌گاه‌ خدا آنچه‌ را شیطان‌ القا کرده‌ است‌ محو می‌کند» یعنی: القای‌ شیطان‌ را باطل‌ و بی‌اثر گردانیده‌ آن‌ را زایل‌ و ناپایدار ساخته‌ و از بین‌ می‌برد «سپس‌ خدا آیات‌ خود را محکم‌ و استوار می‌کند» یعنی: آنها را در دلهای‌ پیروان‌ مخلص‌ دین‌خود، پابرجا و ثابت‌ می‌گرداند «و خدا دانای‌ حکیم‌ است‌» داناست‌ به‌ آنچه‌ که‌ شیطان‌ القا می‌کند و به‌ غیر آن‌ از امور، باحکمت‌ است‌ در همه‌ اقوال‌ و افعال ‌خویش‌.

گروهی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ نقل‌ کرده‌اند: چون‌ رویگردانی‌ قوم ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از دعوت‌ برای‌شان‌ بسیار دشوار آمد، در دل‌ چنین‌ آرزو کردند که‌ کاش‌ بر ایشان‌ چیزی‌ نازل‌ نشود که‌ قوم‌شان‌ را از ایشان‌ برماند و متنفر سازد ـ از بس‌ که‌ بر ایمان‌ قوم‌ خود مشتاق‌ بودند ـ پس‌ روزی‌ در یکی‌ از باشگاههای‌ قوم‌خود نشسته‌ بودند و درحالی‌که‌ سوره: ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ [النجم: 1] بر ایشان‌ نازل‌ شده‌ بود، شروع‌ به‌ تلاوت‌ این‌ سوره‌ بر حاضران‌ کردند و چون‌ به‌ آیه: ﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠ [النجم: 19-20] رسیدند، در اینجا در اثر القای‌ شیطان‌ بر زبان‌شان ‌چنین‌ جاری‌ شد که: «تلک الغرانیق العلی، و ان شفاعتها لترتجی». «این‌ غرانیق‌ برتر، بی‌گمان‌ شفاعت‌ آنها امید برده‌ می‌شود». مراد از غرانیق: بتان‌، یا فرشتگان‌ مورد اعتقاد مشرکان‌ است که‌ به‌ پندار آنها ـ العیاذ بالله ـ دختران‌ خدایند. پس‌ چون ‌قریش‌ این‌ دو جمله‌ را از آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدند، بسیار شادمان‌ گشتند به‌طوری‌که‌ چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در آخر آیات‌ سوره‌ نجم‌ سجده‌ کردند، تمام‌ کسانی‌ که‌ درآن‌ باشگاه‌ بودند، اعم‌ از مسلمان‌ و مشرک‌ همه‌ با ایشان‌ سجده‌ کردند و قریش ‌شادمان‌ از این‌ رخداد، از باشگاه‌ متفرق‌ شدند و هر جا که‌ رسیدند، گفتند: امروز محمد خدایان‌ ما را به‌ نیکوترین‌ وجه‌ یاد کرد. در این‌ اثنا جبرئیل‌  علیه السلام  نزد آن ‌حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و گفت: بر مردم‌ چیزی‌ را خواندی‌ که‌ من‌ از نزد خدای‌  عزوجل  ‌بر تو نیاورده‌ بودم‌! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  سخت‌ اندوهگین‌ و نگران‌ شدند، همان‌ بود که‌خدای‌  عزوجل این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد و ایشان‌ را مورد دلجویی‌ قرارداد.

آری‌! جمعی‌ از مفسران‌ چنین‌ روایتی‌ را نقل‌ کرده‌اند ولی‌ هیچ‌ چیز از این‌ روایت‌ به‌ صحت‌ نرسیده‌ است‌. چنان‌که‌ ابن‌کثیر، فخرالدین‌ رازی‌، قرطبی‌ و جمع‌ بسیاری‌ از مفسران‌ بر موضوعی‌بودن‌ این‌ روایت‌ تأکید کرده‌ و آن‌ را باطل‌ وبی‌اساس‌ دانسته‌ اند. بیهقی‌ نیز گفته‌ است: این‌ داستان‌ از جهت‌ نقل‌ ثابت‌ نشده ‌است‌. ابن‌خزیمه‌ گفته‌ است: این‌ داستان‌ از جعل‌ زنادقه‌ است‌. بخاری‌ نیز در صحیح‌ خویش‌ روایت‌ قرائت‌ سوره‌ «نجم‌» و سجده‌ مسلمانان‌ و مشرکان‌ و انس‌ وجن‌ را نقل‌ کرده‌ ولی‌ در آن‌ از داستان‌ «غرانیق‌» هیچ‌ ذکری‌ به‌میان‌ نیاورده‌ است‌.امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ می‌گوید: «عقلا نیز این‌ داستان‌ مردود است‌، به‌ چندین‌ دلیل‌؛ و قوی‌ترین‌ آنها این‌ است‌ که: اگر ما وقوع‌ این‌ ماجرا را جایز بدانیم‌، امان‌ و اطمینان‌ از شریعت‌ خدای‌  عزوجل برداشته‌ می‌شود زیرا در میان‌ کم‌ ساختن‌ از وحی ‌و افزودن‌ بر آن‌، عقلا هیچ‌ تفاوتی‌ وجود ندارد و اگر بپذیریم‌ که‌ این‌ جمله‌ در اثرالقای‌ شیطان‌ بر وحی‌ افزوده‌ شده‌ است‌، آن‌ وقت‌ ـ العیاذ بالله ـ این‌ فرموده ‌خداوند عزوجل باطل‌ می‌شود که: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ یَعۡصِمُکَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ [المائدة: 67]. «ای‌ پیامبر! آنچه‌ را که‌ از جانب ‌پروردگارت‌ به‌سویت‌ نازل‌ شده‌است‌ ابلاغ‌ کن‌ و اگر چنین‌ نکنی‌، پیام‌ او رانرسانده‌ای‌ و خداوند تو را از آسیب‌ مردم‌ نگاه‌ می‌دارد».

قرآن‌ نیز از چند وجه‌ و در چندین‌ آیه‌، بطلان‌ این‌ روایت‌ را روشن‌ کرده‌ است‌؛ از جمله‌ در این‌ آیه: (و اگر بر ما سخنانی‌ می‌بست‌، دست‌ راستش‌ را می‌گرفتیم‌، سپس‌ شاهرگش‌ را قطع‌ می‌کردیم) «الحاقه/‌46ـ44». همچنین‌ در این‌ آیه: (بگو: مرا نرسد که‌ آن‌ را از پیش‌ خود تغییر دهم‌، جز از وحیی‌ که‌ به‌ من‌ می‌شود از چیز دیگری‌ پیروی‌ نمی‌کنم) «یونس/‌15». و نیز در این‌ آیه: (و پیامبر از سر هوای‌ نفس‌سخن‌ نمی‌گوید، این‌ نیست‌ جز وحیی‌ که‌ به‌ او فرستاده‌ می‌شود) «نجم/‌4 ـ3».

بنابراین‌، معنی‌: (شیطان‌ چیزی‌ در امنیه‌ وی‌ افگند) این‌ است‌ که: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در خاطر خود سخنی‌ را مرور کردند، یعنی‌ «حدیث‌ نفس‌» نمودند، شیطان‌ آن‌ را بر زبان‌ آورد و آن‌ را در شنوایی‌های‌ مشرکان‌ افگند، بدون ‌آن‌که‌ ایشان‌ به‌ آن‌ امر سخن‌ گفته‌ باشند یا آن‌ حدیث‌ نفس‌ بر زبانشان‌ جاری‌ شده ‌باشد. یعنی: ای‌ پیامبر! این‌ ماجرا که‌ شیطان‌ سخنی‌ را بر شنوایی‌ مردم‌ افگند، نباید تو را به‌ هول‌ و هراس‌ اندازد یا اندوهگین‌ کند زیرا چنین‌ امری‌ برای‌ برخی‌ از انبیای ‌قبل‌ از تو نیز اتفاق‌ افتاده‌ است‌.

می‌توان‌ گفت‌ که‌ امروزه‌، کوشش‌های‌ برخی‌ از منتسبان‌ به‌ مسیحیت‌ و یهودیت ‌در القای‌ شبهات‌ و پخش‌ دروغها و افتراها درباره‌ حقایق‌ اسلام‌ و تأویل‌ بعضی‌ ازآیات‌ قرآن‌ بر وجه‌ نادرست‌، نیز شبیه‌ همین‌ کار شیطان‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ از آن‌ یاد کرده‌ است‌. سپس‌ بطلان‌ شبهات‌ بی‌پایه‌ آنان‌ به‌ دست‌ علمای‌ مبارز مسلمان‌ نیز، از باب‌ بطلان‌ و بی‌اثر ساختن‌ القاآت‌ شیطان‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ می‌باشد.

﴿لِّیَجۡعَلَ مَا یُلۡقِی ٱلشَّیۡطَٰنُ فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ٥٣ [الحج: 53].

«تا خدا آنچه‌ را که‌ شیطان‌ القا می‌کند، فتنه‌ای‌ بگرداند» یعنی: آزمایشی‌، یا گمراهی‌ای‌ «برای‌ کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: این‌ القای‌ شیطان‌، گمراهی‌ یا آزمایشی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ شک‌ و نفاق‌ است ‌«و نیز» القای‌ شیطان‌ را آزمایش‌ یا گمراهی‌ای‌ بگرداند «برای‌ آنان‌ که‌ دل‌هایشان ‌سخت‌ است‌» یعنی: برای‌ مشرکان‌ «و هرآینه‌ ستمگران‌» یعنی: منافقان‌، مشرکان‌ وفاسقان‌ «در ستیزه‌ای‌ بس‌ دور و درازند» یعنی: آنها با حق‌ و اهل‌ آن‌ در دشمنی‌ بسیار سختی‌ قرار دارند.

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٤ [الحج: 54].

«و تا آنان‌ که‌ به‌ ایشان‌ علم‌ داده‌ شده‌ است‌» نسبت‌ به‌ اوصاف‌ جلال‌ و کمال ‌خدای‌  عزوجل و نسبت‌ به‌ دین‌ و آیات‌ وی‌ «بدانند که‌ این‌ وحی‌ از جانب‌ پروردگار تو حق‌ است‌» یعنی: حقی‌ نازل‌ شده‌ از نزد پروردگار توست‌ «و بدان‌ ایمان‌ آورند» یعنی: بر ایمان‌ به‌ قرآن‌، ثبات‌ و پایداری‌ ورزند «و دل‌هایشان‌ برای‌ او خاشع‌ گردد» یعنی: آرامش‌ یابد و نرم‌ و منقاد شود زیرا ممکن‌ نیست‌ که‌ ایمان‌ آوردن‌ به‌وحی‌ و خشوع‌ و نرم ‌شدن‌ دلها برای‌ آن‌، در اثر نفوذ و القای‌ شیطان‌ باشد بلکه‌ این‌ امر ثمره‌ نفوذ و تمکین‌ قرآن‌ است‌ «و به‌ راستی‌ خداوند کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند راهبر است‌» در امور دینشان‌ «به‌سوی‌ راهی‌ راست‌» یعنی: به‌سوی‌ راهی‌ صحیح‌ ومتین‌ که‌ هیچ‌ کجی‌ و انحرافی‌ در آن‌ نیست‌ و در اثر همین‌ رهبری‌ الهی‌ است‌ که‌ آنان‌ متشابهات‌ دین‌ را با تأویلات‌ صحیح‌ تفسیر می‌کنند.

﴿وَلَا یَزَالُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی مِرۡیَةٖ مِّنۡهُ حَتَّىٰ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةً أَوۡ یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابُ یَوۡمٍ عَقِیمٍ٥٥ [الحج: 55].

«و کافران‌ همواره‌ از آن‌ در تردیدند» یعنی: آنها همواره‌ درباره‌ قرآن‌، یا درباره ‌دین‌ در شک‌ و تردیدند «تا بناگاه‌ قیامت‌ برای‌ آنان‌ فرارسد» و بناگاه‌ غافلگیرشان‌ کند «یا عقوبت‌ روزی‌ عقیم‌ به‌ سراغشان‌ بیاید» و آن‌ عذاب‌ روز قیامت‌ است‌. آن‌روز از این‌روی‌ عقیم‌ است‌ که‌ در آن‌ برای‌ کفار گشایش‌ و راحتی‌ نبوده‌ و برای‌شان ‌بسی‌ بی‌خیر و بدفرجام‌ است‌. به‌قولی: مراد از آن‌، روز جنگی‌ چون‌ روز بدراست‌ که‌ کفار در آن‌ کشته‌ می‌شوند و روز جنگ‌ عقیم‌ است‌ چراکه‌ فرزندان‌ زنان‌ در آن‌ به‌قتل‌ می‌رسند و آن‌ زنان‌ به‌منزله‌ زنانی‌ می‌گردند که‌ نازا و سترونند، گویی ‌اصلا فرزندی‌ نزاده‌اند. اما ابن‌کثیر معنی‌ اول‌ را ترجیح‌ داده‌ و گفته‌ است: «صحیح ‌همان‌ است‌». از این‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ در آیه‌ بعد می‌فرماید:

﴿ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٥٦ [الحج: 56].

«در آن‌ روز، پادشاهی‌ فقط از آن‌ خداست‌» یعنی: سلطه‌ قاهرانه‌ و استیلای‌ تام‌ وتمام‌ در روز قیامت‌ فقط از آن‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «میان‌ آنان‌ حکم‌ می‌کند و» درنتیجه‌ «کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» یعنی: به‌ مقتضای‌ ایمان‌شان‌ عمل‌ کرده‌اند «در با‌های‌ پرناز ونعمت‌ خواهند بود» یعنی: در آن‌ باغ‌ها مستقر می‌گردند و در انواع‌ ناز و نعمت‌ غوطه‌ور می‌شوند.

﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ٥٧ [الحج: 57].

«و کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌ و آیات‌ ما را دروغ‌ شمرده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ کفر به‌ خدای‌  عزوجل را با تکذیب‌ آیات‌ وی‌ همراه‌ کرده‌اند «برای‌ آنان‌ عذابی‌ خوار کننده‌ خواهد بود» که‌ به‌نحوی‌ بسیار خفت‌بار آنان‌ را در احاطه‌ خویش‌ می‌گیرد.

﴿وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوٓاْ أَوۡ مَاتُواْ لَیَرۡزُقَنَّهُمُ ٱللَّهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٥٨ [الحج: 58].

«و آنان‌ که‌ در راه‌ خدا هجرت‌ کرده‌اند» ایشان‌ مهاجرانی‌ هستند که‌ در طلب ‌رضای‌ باری‌ تعالی‌ از مکه‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کرده‌اند و نیز همه‌ کسانی‌ که‌ در راه‌ خدا عزوجل و طلب‌ رضایش‌ از خانه‌وکاشانه‌ خویش‌ هجرت‌ گزیده‌اند «و آن‌گاه‌ کشته ‌شده‌» اند در جهاد «یا مرده‌اند» در حال‌ هجرت‌ «قطعا خداوند به‌ آنان‌ رزقی‌ نیکو می‌بخشد» در بهشت‌ می‌خورند و می‌آشامند و از نازونعمت‌های‌ قطع‌ نشدنی‌ آن ‌بهره‌ می‌گیرند. مراد از دریافت‌ این‌ روزی‌ نیک‌ در بهشت‌، همانا دریافت ‌بی‌درنگ‌ آن‌ پس‌ از کشته‌شدن‌ و قبل‌ از برپایی‌ قیامت‌ است‌ زیرا آنان‌ زنده‌اند و در پیشگاه‌ پروردگارشان‌ روزی‌ می‌خورند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ارواح ‌الشهداء فی ‌اجواف‌ طیر خضر تأکل‌ من‌ ثمار الجنة». «ارواح‌ شهدا در جوف‌های ‌پرندگانی‌ سبز رنگ‌ قرار دارند که‌ از میوه‌های‌ بهشت‌ می‌خورند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «المقتول‌ فی‌ سبیل‌ الله‌ والمتوفی‌ فی‌ سبیل‌ الله‌ بغیر قتل‌ هما فی ‌الأجر شریکان». «کشته ‌شده‌ در راه‌ خدا و وفات‌ یافته‌ در راه‌ وی‌ بدون‌ قتل‌، هردو در پاداش‌ شریکند». «و بی‌گمان‌ خداوند بهترین‌ روزی‌ دهندگان‌ است‌» وبی‌حساب‌ روزی‌ می‌بخشد.

﴿لَیُدۡخِلَنَّهُم مُّدۡخَلٗا یَرۡضَوۡنَهُۥۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٞ٥٩ [الحج: 59].

«البته‌ آنان‌ را» یعنی: آن‌ مهاجران‌ درگذشته‌ یا شهید را «به‌ جایگاهی‌ که‌ آن‌ را می‌پسندند» و آن‌ جایگاه‌ به‌ سرشتشان‌ سازگارتر و به‌ خواسته‌هایشان‌ پیوسته‌ تراست‌ «در می‌آورد» به‌ علاوه‌ این‌که‌ در بهشت‌ از نعمت‌هایی‌ برخوردار می‌شوند که ‌نه‌ هیچ‌ چشمی‌ دیده‌، نه‌ هیچ‌ گوشی‌ شنیده‌ و نه‌ بر دل‌ هیچ‌ بشری‌ خطور کرده‌ است ‌«و هرآینه‌ خدا دانا» است‌ به‌ درجات‌ عمل‌کنندگان‌ و مراتب‌ استحقاق‌شان‌ «بردبار است‌» از سر قصور و کوتاهی‌ مقصرانشان‌ می‌گذرد و آنان‌ را به‌ شتاب‌ عذاب ‌نمی‌کند.

﴿۞ذَٰلِکَۖ وَمَنۡ عَاقَبَ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبَ بِهِۦ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیۡهِ لَیَنصُرَنَّهُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ٦٠ [الحج: 60].

بعد از آن‌که‌ خداوند عزوجل سنتی‌ از سنت‌هایش‌ را در آیات‌ فوق‌ بیان‌ کرد، اینک ‌به‌ بیان‌ سنت‌ دیگری‌ از سنت‌های‌ خویش‌ می‌پردازد: «آری‌! حکم‌ این‌ است‌ و هرکس نظیر آنچه‌ بر او عقوبت‌ رفته‌ است‌، دست‌ به‌ عقوبت‌ زند» یعنی: هرکس ظالم‌ را به‌ اندازه‌ ظلمی‌ که‌ بر وی‌ رفته‌ است‌، مجازات‌ کند و بر آن‌ نیفزاید «سپس‌ مورد تعدی‌ قرار گیرد» یعنی: همان‌ ظالمی‌ که‌ در آغاز بر وی‌ ستم‌ کرده‌ بود، بعد از آن‌ستم‌ اول‌، باز بر وی‌ ستم‌ روا دارد «قطعا خدا او را نصرت‌ خواهد داد» یعنی: کسی‌ را که‌ مورد تجاوز و ستم‌ مضاعف‌ قرار گرفته‌، بر تجاوزگر ستم‌ پیشه‌ یاری‌ خواهد داد «چرا که‌ خدا بخشایشگر آمرزگار است‌» یعنی: او بر مؤمنان‌ بسیار عفوکننده‌ وبخشایشگر و بسیار آمرزنده‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ گروهی‌ (سریه‌ای) از صحابه رضی الله عنهم  نازل‌ شد که‌ در ماه‌ محرم‌ با جمعی‌ از مشرکان‌ رو در رو شدند، در این ‌اثنا مسلمانان‌ از مشرکان‌ خواهش‌ کردند که‌ در ماه‌ حرام‌ با ایشان‌ نجنگند اما مشرکان‌ نپذیرفته‌ بر جنگ‌ اصرار ورزیدند و بر مسلمانان‌ تجاوز کردند آن‌گاه‌ مسلمانان‌ با آنان‌ جنگیدند و خدای‌  عزوجل ایشان‌ را بر مشرکان‌ نصرت‌ عنایت ‌کرد.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَأَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٞ٦١ [الحج: 61].

«این‌» یاری‌ دادن‌ مظلوم‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خدا» تواناست‌ بر هر آنچه ‌بخواهد و از نشانه‌های‌ توانایی‌ اوست‌ که‌ «شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را در شب ‌درمی‌آورد و به‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ خدا شنوای‌ بیناست‌» درآوردن‌ شب‌ در روز و روز در شب‌ به‌ معنای‌ افزودن‌ یکی‌ از آنها به‌ حساب‌ دیگری‌ است‌ زیرا افزودن‌ در یکی ‌از آنها مستلزم‌ کم‌کردن‌ از دیگری‌ است‌ پس‌ گاهی‌ شب‌ دراز می‌شود و روز کوتاه ‌ـ چون‌ زمستان‌ ـ و گاهی‌ روز دراز می‌شود و شب‌ کوتاه‌ ـ چون‌ تابستان‌ ـ پس‌ کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ همچو پدیده‌های‌ بزرگی‌ توانا باشد، بی‌گمان‌ بر یاری‌ دادن‌ مظلوم‌، پاداش‌ دادن‌ مطیع‌ و مجازات ‌کردن‌ عاصی‌ نیز تواناست‌ و خداوند عزوجل به ‌سخنان‌ بندگانش‌ شنوا و به‌ احوالشان‌ بیناست‌ و هیچ‌ چیز از حرکات‌ و سکنات‌شان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند لذا مظلومان‌ را بی‌یار و یاور نمی‌گذارد.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٦٢ [الحج: 62].

«آری‌! این‌» یاری‌ دادن‌ مظلوم‌ «بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خدا خود حق‌ است‌» پس ‌دین‌ وی‌ حق‌ است‌، عبادت‌ وی‌ حق‌ است‌، نصرت‌ دادن‌ اولیائش‌ علیه‌ دشمنانش ‌حق‌ است‌، وعده‌ وی‌ حق‌ است‌ و او خود حق‌ است‌ زیرا وجودش‌ واجب‌ و به‌ ذات‌ خود ثابت‌ و قائم‌ است‌ و وجوب‌ وجود و یگانگی‌ او مقتضی‌ آن‌ است‌ که‌ او مبدأ و منشأ تمام‌ موجودات‌ بوده‌ و همه‌ چیز، در قلمرو قدرت‌ و در بند اراده‌ او باشد «و آنچه‌ بجز او می‌پرستند» که‌ بتان‌ از جمله‌ آنهایند «باطل‌ است‌» که‌ هیچ‌ ثبوت‌ و حقیقتی‌ ندارد. همچنین‌ معبودان‌ دروغین‌ از آن‌ روی‌ باطل‌ اند که‌ برخلاف‌ پندار باطل‌پرستان‌، خدا نمی‌باشند «و این‌» نصرت‌ «به‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ خدا هموست ‌والا و بلند مرتبه‌» یعنی: خداوند متعال‌ بر همه‌ چیز برتر، از همتایان‌ و مشابهان‌ مقدس‌ و منزه‌ و از آنچه‌ ستمگران‌ می‌گویند پاک‌ و مبراست‌ «کبیر است‌» یعنی: صاحب‌ بزرگی‌ و عظمت‌ و جلال‌ است‌ پس‌، از علو و عظمت‌ وی‌ است‌ که‌ مظلومان‌ را یاری‌ می‌دهد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةًۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ٦٣ [الحج: 63].

«آیا ندیدی‌ که‌ خدا از آسمان‌ آبی‌ فرود آورد آن‌گاه‌ زمین‌ بر اثر آن‌ سرسبز و خرم‌ می‌گردد» با گیاهانی‌ که‌ در آن‌ می‌روید، بعد از آن‌که‌ خشک‌ و پژمرده‌ بود «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» پس‌ علم‌ و فضل‌ وی‌ به‌ هر چیز کوچک و بزرگی‌ احاطه‌ دارد و او دقیق‌ و باریک ‌بین‌ است‌ «آگاه‌ است‌» به‌ تدبیر و سامان ‌دهی‌ امور بندگانش‌ و بر آنچه‌ که‌ به‌ صلاح‌ ایشان‌ می‌باشد.

﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٦٤ [الحج: 64].

«آنچه‌ در آسمانها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ اوست‌» در آفرینش‌، در ملک‌، در فرمانروایی‌ و در تصرف‌ پس‌ همه‌ محتاج‌ رزق‌ و روزی‌ وی‌اند «و بی‌گمان‌ خداوند بی‌نیاز است‌» و به‌ چیزی‌ احتیاج‌ ندارد، درحالی‌که‌ همگان‌ به‌ وی‌ محتاجند «حمیداست‌» یعنی: در هرحالی‌ سزاوار ستایش‌ و حمد و سپاس‌ است‌.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦ وَیُمۡسِکُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ٦٥ [الحج: 65].

«آیا ندیدی‌ که‌ خدا آنچه‌ را در زمین‌ است‌» از چهارپایان‌، درختان‌، رودخانه‌ها، معادن‌، خاک‌، آب‌، هوا، عناصر و غیره‌ «برای‌ شما رام‌ گردانید» و این‌ اشیا را برای‌ منافع‌ شما پدید آورد «و کشتی‌ها را که‌ در دریا به‌ فرمان‌ او روانند» یعنی: همچنین‌ کشتی‌ها را درحال‌ شناوربودن‌ آنها در دریا برای‌ شما رام‌ گردانید «وآسمان‌ را از آن‌که‌ جز به‌ اذن‌ خودش‌ بر زمین‌ فروافتد، نگاه‌ می‌دارد» زیرا خداوند متعال‌ آسمان‌ را بر اوصافی‌ آفریده‌ که‌ مستلزم‌ حفظ اجرام‌ و کهکشانهای ‌آن‌ در جایگاه‌ها و مدارات‌ معین‌ آن‌ می‌باشد، بی‌ آن‌ که‌ بیفتند یا از مدارات‌ خود تغییر جهت‌ دهند مگر آن‌گاه‌ که‌ خودش‌ بخواهد، آنها به‌ امر و مشیت‌ وی‌ فرومی‌افتند چنان‌که‌ به‌ بعضی‌ از شهاب‌ سنگ‌ها اجازه‌ می‌دهد که‌ بر زمین‌ بیفتند «بی‌گمان‌ خداوند نسبت‌ به‌ مردم‌ رئوف‌ و رحیم‌ است‌» یعنی: به‌ آنان‌ بسیار بارأفت‌ و بسیار مهربان‌ است‌، از آنجا که‌ این‌ پدیده‌ها را برای‌ آنان‌ رام‌ و مسخر ساخته‌ و از آنجا که‌ آسمان‌ را نگه‌ داشته‌ تا بر زمین‌ نیفتد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاکُمۡ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ٦٦ [الحج: 66].

«و اوست‌ آن‌که‌ شما را زندگی‌ بخشید» بعد از آن‌که‌ جماد بودید «سپس‌ شما را می‌میراند» در هنگام‌ به‌ پایان‌ رسیدن‌ عمرهایتان‌ «و باز شما را زنده‌ می‌کند» درهنگام‌ برانگیختنتان‌ برای‌ حساب‌ و عقاب‌ «بی‌گمان‌ انسان‌ سخت‌ ناسپاس‌ است‌» یعنی: انسان‌ سخت‌ منکر نعمت‌های‌ خدای‌ سبحان‌ بر خویشتن‌ است‌، با آن‌که‌ این‌ نعمت‌ها آشکارند نه‌ پنهان‌ و انکار قدرت‌ خدای‌  عزوجل بر زنده ‌کردن‌ بعداز مرگ‌ نیز از همین‌ باب‌ است‌، با آن‌که‌ انسان‌ نیک‌ می‌داند که‌ چگونه‌ خدای‌ منان‌ او را از کتم‌ عدم‌ به‌ هیأت‌ بشری‌ تمام‌ آراسته‌، آفرید و باز با نعمتهایش‌ او را رشد و پرورش‌ داد تا به‌ کمال‌ وجودی‌اش‌ رسانید.

﴿لِّکُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَکًا هُمۡ نَاسِکُوهُۖ فَلَا یُنَٰزِعُنَّکَ فِی ٱلۡأَمۡرِۚ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَۖ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِیمٖ٦٧ [الحج: 67].

«برای‌ هر امتی‌ منسکی‌ قرار داده‌ایم‌» یعنی: برای‌ هر اهل‌ دینی‌ از امت‌های ‌گذشته‌، شریعت‌ خاصی‌ وضع‌ نمودیم‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ هیچ‌ امتی‌ از شریعت‌ ویژه‌ خود به‌ غیر آن‌ از شرایع‌ تخطی‌ نکند. منسک‌ در کلام‌ عرب‌ در اصل‌ به‌ معنای‌ جایی‌ است‌ که‌ انسان‌ در آن‌ تردد و رفت‌وآمد می‌کند به‌ همین‌ جهت‌ اعمال‌ ومشاعر حج‌ را «مناسک‌» نامیدند زیرا مردم‌ در آنها تردد و رفت‌وآمد می‌کنند پس‌ منسک‌ عبارت‌ است‌ از: محل‌ ادای‌ طاعت‌. به‌قولی‌دیگر: منسک‌ عبارت‌ از حیوانات‌ ذبح‌ شده‌ قربانی‌ است‌. وجه‌ دیگر در تفسیر آن‌ این‌ است: برای‌ هر امتی ‌موضعی‌ قرار دادیم‌ که‌ در آن‌ حج‌ و قربانی‌ می‌کند[1] «که‌ آنان‌ بدان‌ عمل‌می‌کنند» یعنی: هر امتی‌ دارای‌ شریعت‌ مخصوص‌ به‌ خود است‌ که‌ به‌ آن‌ عمل ‌می‌کند و هر ملتی‌ دارای‌ مناسک‌ و شعایر معین‌ و زیارتگاه‌ها و معابد مخصوصی ‌است‌ که‌ فقط به‌ آن‌ مشغول‌ است‌ نه‌ به‌ غیر آن‌. مثلا تورات‌ شریعت‌ امتی‌ است‌ که‌ از زمان‌ بعثت‌ موسی‌  علیه السلام  تا بعثت‌ عیسی‌  علیه السلام  به‌سر می‌برده‌اند، انجیل‌ شریعت‌ امتی ‌است‌ که‌ از بعثت‌ عیسی‌  علیه السلام  تا بعثت‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  به‌سر می‌برده‌اند و قرآن‌ شریعت ‌مسلمین‌ است‌ که‌ تا یوم‌ القیامه‌ برقرار می‌باشد «پس‌ نباید که‌ در این‌ امر با تو منازعه‌ کنند» یعنی: خود این‌ اصل‌ که‌ هر امت‌ دارای‌ شریعتی‌ مخصوص‌ به‌ خود است‌، موجب‌ آن‌ است‌ که‌ بقایای‌ امتهای‌ گذشته‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در دین‌ و مناسک ‌ایشان‌ نزاع‌ و ستیزه‌ نکنند و نیز مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ آنها از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و شریعت ‌ایشان‌ در امر دین‌ حق‌ اطاعت‌ کنند زیرا اسلام‌ از زمان‌ بعثت‌ ایشان‌ تا قیام‌ قیامت ‌شریعت‌ آخرالزمان‌ می‌باشد «و به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ بخوان‌» یعنی: این‌ گروه ‌ستیزه‌گر، یا تمام‌ مردم‌ را به‌سوی‌ دین‌ خدای‌  عزوجل و یکتاپرستی‌ و ایمان‌ به‌ وی ‌فراخوان‌ «زیرا بی‌گمان‌ تو بر راهی‌ راست‌ قرار داری‌» راه‌ روشن‌ و مستقیمی‌ که‌ هیچ ‌کجی‌ و انحرافی‌ در آن‌ نیست‌.

﴿وَإِن جَٰدَلُوکَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ٦٨ [الحج: 68].

«و اگر با تو مجادله‌ کردند» یعنی: اگر راه‌ دیگری‌ جز در پیش‌ گرفتن‌ جدال‌ و مکابره‌ با تو را در امر دین‌ نپذیرفتند بعد از آن‌که‌ حجت‌ برآنان‌ آشکار شد؛ «پس‌بگو: خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید داناتر است‌» یعنی: پس‌ کار آنان‌ را به‌ خدای‌ سبحان‌ بسپار و به‌ آنان‌ این‌ سخن‌ را که‌ دربرگیرنده‌ تهدید و وعید است‌، بگو و نیز به‌ آنان‌ بگو:

﴿ٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٦٩ [الحج: 69].

«خدا میان‌ شما روز قیامت‌ در مورد آنچه‌» شما مسلمانان‌ و کفار «با یک‌دیگر در آن‌ اختلاف‌ می‌کردید» از امر دین‌ «داوری‌ می‌کند» پس‌ در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ حق‌ از باطل‌ بازشناخته‌ می‌شود.

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٧٠ [الحج: 70].

«آیا ندانسته‌ای‌» یعنی: ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! قطعا دانسته‌ای‌ و یقین‌ نموده‌ای‌ «که‌ خدا آنچه‌ را در آسمان‌ و زمین‌ است‌ می‌داند» از جمله‌ آنچه‌ را که‌ شما در مورد آن‌ با هم ‌اختلاف‌ می‌ورزید «اینها همه‌» یعنی: تمام‌ دانستنی‌ های‌ حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ وزمین‌ «در کتابی‌ ثبت‌ است‌» یعنی: نزد حق‌ تعالی‌ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است ‌«قطعا این‌ بر خدا آسان‌ است‌» یعنی: قطعا احاطه‌ علمی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ آنچه‌ که‌ در آسمان‌ و زمین‌ است‌، بر وی‌ آسان‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ چیزی‌ که‌ خداوند عزوجل آفرید، قلم‌ بود پس‌ به ‌او فرمود: بنویس‌. گفت: چه‌ بنویسم‌؟ فرمود: بنویس‌ هر چه‌ را که‌ واقع‌ می‌ شود. پس‌ قلم‌ در هرآنچه‌ که‌ تا روز قیامت‌ پدید می‌آید، به‌ جریان‌ افتاد و همه‌ را نوشت‌».

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَمَا لَیۡسَ لَهُم بِهِۦ عِلۡمٞۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٖ٧١ [الحج: 71].«و به‌ جای‌ خدا چیزی‌ را عبادت‌ می‌کنند که‌ خدا حجتی‌ بر آن‌ نازل‌ نکرده‌ است‌» یعنی: بتانی‌ را می‌پرستند که‌ در پرستش‌ آنها به‌ حجتی‌ روشن‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان ‌متکی‌ نیستند «و چیزی‌ را» می‌پرستند «که‌ آنان‌ را بر ثبوت‌ آن‌ هیچ‌ دانشی‌ نیست‌» از دانش‌ عقلی‌ای‌ که‌ به‌ وجهی‌ از وجوه‌ بر جایز بودن‌ آن‌ پرستش‌ دلالت‌ کند، یا دانش ‌نقلی‌ای‌ که‌ آن‌ را از خدا عزوجل یا از رسولش‌ نقل‌ کرده‌ باشند بلکه‌ آنان‌ به‌ محض‌ جهل‌ خویش‌ این‌ بتان‌ را می‌پرستند «و هیچ‌ یاری ‌دهنده‌ای‌ برای‌ ستمکاران‌ نیست‌» که‌ عذاب‌ خداوند عزوجل را از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡمُنکَرَۖ یَکَادُونَ یَسۡطُونَ بِٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَاۗ قُلۡ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِکُمُۚ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٧٢ [الحج: 72].

«و چون‌ آیات‌ بینات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود» آیات‌ بینات: آیاتی‌ است‌ که‌ بر عقاید حق‌ و احکام‌ الهی‌ دلالت‌ روشنی‌ دارد. آری‌! چون‌ این‌ آیات‌ روشن‌ ما برآنان‌ خوانده‌ شود؛ «در چهره‌ کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌اند، انکار را تشخیص ‌می‌دهی‌» زیرا در هنگام‌ شنیدن‌ آیات‌ قرآن‌، نشانه‌ خشم‌ و ترش‌رویی‌ بر چهره‌هایشان‌ هویداست‌، می‌بینی‌ که‌ چهره‌ درهم‌ می‌کشند و عبوس‌ و اخمو می‌شوند. به‌قولی: «منکر» در اینجا عبارت‌ از برتری‌جویی‌ و گردنکشی‌ است‌، یعنی: چون‌ آیات‌ بینات‌ ما بر آنان‌ خوانده‌ شود، آنان‌ را می‌بینی‌ که‌ گردن ‌برمی‌کشند و متکبرانه‌ از آن‌ روی‌ گردانده‌ و به‌ آن‌ هیچ‌ توجهی‌ نمی‌کنند «نزدیک‌است‌ به‌ کسانی‌ که‌ آیات‌ ما را بر آنان‌ می‌خوانند حمله‌ور شوند» یعنی: چیزی‌ نمانده‌ که‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  و اصحابشان‌ حمله‌ برند؛ با زدن‌، یا دشنام‌ دادن‌، یا بازداشت ‌کردن‌ آنها. اصل‌ سطو: به‌ معنای‌ قهر است‌ «بگو: آیا آگاهتان‌ کنم‌» و شما را خبر دهم‌ «به‌ بدتر از این‌» یعنی: به‌ ناخوش‌ آیندتر از این‌ چیزی‌ که‌ هم‌اکنون‌ در آن ‌قرار دارید؛ از غیظ و خود خوری‌ و خشمگین ‌شدن‌ بر کسی‌ که‌ آیات‌ ما را بر شما می‌خواند؟ آن‌ چیز بدتر «دوزخ‌ است‌» که‌ خدای‌ قهار آن‌ را برای‌ شما آماده‌ ساخته‌ و «خدا آن‌ را به‌ کافران‌ وعده‌ داده‌ است‌ و چه‌ بد سرانجامی‌ است‌» یعنی:دوزخ‌ چه‌ بد جایگاهی‌ است‌ که‌ شما سرانجام‌ به‌ آن‌ می‌پیوندید.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡ‍ٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣ [الحج: 73].

سپس‌ خداوند متعال‌ درباره‌ حقارت‌ بتان‌ و خامی‌ و سبکی‌ عقلهای‌ پرستشگران ‌آنها مثلی‌ می‌زند و می‌فرماید: «ای‌ مردم‌! مثلی‌ زده‌ شد پس‌ بدان‌ گوش ‌فرادهید» گویی‌ می‌فرماید: مشرکان‌ در امر پرستش‌ برایم‌ شبیهی‌ قرار دادند پس‌ مثل ‌این‌ معبودان‌ باطلشان‌ را بشنوید: «هرآینه‌ کسانی‌ را که‌ جز خدا می‌خوانید» از بتان‌، ای‌ مشرکان‌! «هرگز مگسی‌ نمی‌آفرینند» حتی‌ بر آفریدن‌ مگسی‌ توانا نیستند، با آن‌که‌ مگس‌ ذاتا حقیر و بی‌ارزش‌ و جسما نیز کوچک‌ است‌ «هرچند برای‌ آفریدن‌ آن‌ اجتماع‌ کنند» یعنی: هرچند پرستشگران‌ و پرستش‌شدگان‌ همه‌ برای‌ آفریدن‌ آن‌ جمع‌ شوند اما از آفریدن‌ حتی‌ یک‌ مگس‌ هم‌ عاجزند «و اگر آن‌ مگس‌ چیزی‌ از آنان ‌برباید، نمی‌توانند آن‌ را بازپس‌ گیرند» پس‌ هرگاه‌ از خلق ‌کردن‌ چنین‌ حیوان‌ ضعیفی‌هم‌ عاجزند و از آن‌ گذشته‌، نمی‌توانند با آن‌ حیوان‌ ضعیف‌ در بازپس‌ گرفتن‌ آنچه‌ که‌ از آنان‌ ربوده‌ است‌ مقابله‌ کنند، یقینا از آفریدن‌ غیرآن‌ از چیزهایی‌ که‌ نسبت‌ به‌ مگس‌ دارای‌ جرم‌ و اندامی‌ بزرگتر و نیرو و توان‌ بیشتر است‌، عاجزتر و درمانده‌ترند «طالب‌ و مطلوب‌ هر دو ناتوانند» بتان‌ همچون‌ طالب‌اند، از حیث‌ این‌که ‌آفرینش‌ مگس‌ را طلب‌ می‌کنند، یا بازپس‌ گرفتن‌ آنچه‌ را که‌ از آنان‌ ربوده‌ است ‌می‌طلبند و مطلوب‌ هم‌ مگس‌ است‌. همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ مراد از «مطلوب‌»، بتان‌ ناتوانشان‌ باشند که‌ «طالبان‌» آنها، یعنی‌ پرستشگران‌ مشرک‌ آنها از آنها عاجزتراند.

﴿مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ٧٤ [الحج: 74].

«خداوند را چنان‌که‌ سزاوار قدر اوست‌، قدر نگذاشتند» یعنی: او را چنان‌که‌ حق ‌تعظیم‌ اوست‌ تعظیم‌ نکردند و چنان‌که‌ حق‌ معرفت‌ اوست‌، نشناختند؛ از آنجا که ‌بتانی‌ را که‌ حتی‌ از دفع ‌کردن‌ مگسی‌ هم‌ ناتوانند، شرکایش‌ قرار دادند «در حقیقت ‌خداست‌ که‌ توانای‌ غالب‌ است‌» برخلاف‌ خدایان‌ دروغین‌ مشرکان‌ که‌ جماداتی‌ اند ناتوان‌ از رساندن‌ سود و از دفع‌ زیان‌ و ناتوان‌ از هر امر دیگری‌.

﴿ٱللَّهُ یَصۡطَفِی مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٞ٧٥ [الحج: 75].

«خدا از میان‌ فرشتگان‌ رسولانی‌ برمی‌گزیند» مانند جبرئیل‌، اسرافیل‌، میکائیل‌ و عزرائیل  علیهم السلام  «و» نیز رسولانی‌ را برمی‌گزیند «از میان‌ مردم‌» مانند ابراهیم‌، موسی‌، عیسی‌ و محمد  علیهم السلام  پس‌ از میان‌ خیل‌ عظیم‌ فرشتگان‌، فرشته‌ای‌ را برگزیده‌ او را به‌سوی‌ انبیا می‌فرستد و باز انبیا  علیهم السلام  را به‌سوی‌ مردم‌، یا فرشته‌ را برای‌ قبض ‌ارواح‌ مخلوقاتش‌، یا برای‌ فراهم ‌آوردن‌ چیزهایی‌ که‌ اسباب‌ بهره‌مندی‌ آنهاست‌، می‌فرستد «بی‌گمان‌ خدا شنواست‌» سخنان‌ بندگانش‌ را «بیناست‌« به‌ آنان‌ و می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ از آنان‌ شایسته‌ این‌ گزینش‌ است‌.

﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٧٦ [الحج: 76].

«آنچه‌ پیش‌ رویشان‌ است‌ و آنچه‌ پشت‌ سرشان‌ است‌، می‌داند» یعنی: خداوند عزوجل آنچه‌ را که‌ فرستادگانش‌ ـ اعم‌ از فرشتگان‌ و بشر ـ انجام‌ می‌دهند می‌داند لذا آن‌ فرستادگان‌ قادر نیستند تا چیزی‌ از پیامهایی‌ را که‌ به‌ تبلیغ‌ آن‌ مأمورند، پنهان‌ کنند چنان‌که‌ نمی‌توانند آنچه‌ را که‌ به‌ ابلاغ‌ آن‌ مأمور نشده‌اند، تبلیغ‌ کنند. یا مراد این‌ است: خداوند عزوجل آنچه‌ را که‌ مردم‌ از اعمال‌ خیر و شر پیش‌ فرستاده‌اند و آنچه‌ را که‌ به‌ تأخیر افگنده‌اند، می‌داند «و همه‌ کارها به‌سوی‌ خدا بازگردانیده‌ می‌شود» لذا او بر همه‌ چیز محیط و مسلط است‌.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَیۡرَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ۩٧٧ [الحج: 77].

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید، رکوع‌ و سجده‌ کنید» یعنی: نمازی‌ را که‌ خدای ‌ عزوجل آن‌ را برای‌ شما مشروع‌ گردانیده‌ برپا دارید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «سوره‌ حج‌ به‌ دو سجده‌ فضیلت‌ داده‌ شده‌ است‌ پس‌ هرکس‌ در آنها سجده‌ نمی‌کند، آنها را نخواند». ولی‌ احناف‌ و مالکی‌ها برآنند که‌ این‌ آیه‌، آیه‌ سجده‌ نیست‌ زیرا پیوستگی‌ سجده‌ به‌ رکوع‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ سجده‌ نماز می‌باشد نه‌ سجده‌ تلاوت‌. آنها در باره‌ حدیث‌ وارده‌ در این‌باب‌ نیز گفته‌اند که: این‌ حدیث‌ ضعیف‌ است‌ و روایتی‌ که‌ از ابی‌بن‌کعب‌ رضی الله عنه  نقل‌شده‌ است‌، آن‌ را رد می‌کند زیرا ابی‌ بن‌ کعب‌ رضی الله عنه  سجده‌های‌ تلاوتی‌ را که‌ ازرسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ بود، برشمرد و در سوره‌ حج‌ فقط یک‌ سجده‌ تلاوت‌ را ذکر کرد نه‌ بیشتر از آن‌ را. «و پروردگارتان‌ را بپرستید» یعنی: تمام‌ انواع‌ عباداتی‌ را که‌خداوند عزوجل شما را بدانها امر کرده‌ است‌، به‌جای‌ آورید «و کار خیر انجام ‌دهید» یعنی: هرآنچه‌ را که‌ خیر است‌ انجام‌ دهید؛ که‌ اهم‌ آن‌ ادای‌ فرایض‌ و سپس‌ انجام‌ دادن‌ نوافل‌ می‌باشد چنان‌که‌ نفع ‌رساندن‌ به‌ مردم‌، در پیش‌ گرفتن‌ رفتار و اخلاق‌ نیک‌ با دیگران‌ و رعایت‌ صله‌ رحم‌ نیز از بهترین‌ خیرهاست‌ «باشد که ‌رستگار شوید» به‌ رحمت‌ ورضای‌ الهی‌ در روز قیامت‌؛ به‌ وسیله‌ انجام ‌دادن‌ این ‌اوامر.

﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِیکُمۡ إِبۡرَٰهِیمَۚ هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیۡکُمۡ وَتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِیرُ٧٨ [الحج: 78].«و در راه‌ خدا جهاد کنید» جهاد در راه‌ خدا عزوجل عبارت‌ است‌ از: به‌کار بردن‌ توان ‌و نیرو در مبارزه‌ علیه‌ دشمن‌، جنگیدن‌ با کفار و دفع‌ کردنشان‌ از بلاد مسلمین‌ و به‌طور کلی‌ به‌جا آوردن‌ هر چیزی‌ که‌ خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را بدان‌ امر یا از آن‌ نهی‌کرده‌ است‌. جهاد بر سه‌ نوع‌ است: جهاد با دشمن‌ آشکار مانند کفار، جهاد با شیطان‌ و جهاد با نفس‌. آری‌! در راه‌ خدا عزوجل جهاد کنید؛ «چنان‌که‌ حق‌ جهاد اوست‌» یعنی: خالصانه‌ برای‌ خدا عزوجل جهاد کنید و در راه‌ او با مال‌، زبان‌ و جانتان ‌به‌ پیکار برخیزید و در اجرای‌ امر وی‌ از ملامت‌ هیچ‌ ملامتگری‌ نترسید که‌ این‌ است‌ همان‌ حق‌ جهاد «اوست‌ که‌ شما را» ای‌ مسلمانان‌! «برگزید» برای‌ دین‌ خود «و در دین‌ هیچ‌ حرجی‌ بر شما قرار نداد» یعنی: هیچ‌ دشواری‌ و سختی‌ای‌ برشما قرار نداد و شریعت‌ سهل‌ و آسانی‌ را برای‌ شما به‌ عنوان‌ برنامه‌ زندگیتان‌ مشروع‌گردانید... مثلا برای‌ شما در امر نکاح‌ زنان‌ گرفتن‌ دو، سه‌، چهار زن‌ و حتی‌ زنان ‌بیشتری‌ را به‌ ملک‌ یمین‌ رخصت‌ داد، برای‌ شما رخصت‌ داد که‌ در سفر نماز را کوتاه‌ و روزه‌ را بخورید و اگر کسی‌ بیمار یا در حال‌ جنگیدن‌ با کفار است‌، می‌تواند نماز را به‌ اشاره‌ برگزار کند اگر بر وجه‌ دیگری‌ قادر به‌ ادای‌ آن‌ نیست‌.آری‌! خداوند عزوجل با مکلف‌ نکردن‌ شما به‌ تکالیف‌ سنگین‌ و دشوار، بر شما سخت ‌و تنگ‌ نگرفت‌ و با گشودن‌ در توبه‌ و استغفار و کفاره ‌دادن‌ در آنچه‌ که‌ کفاره‌ ودیت‌ و ارش‌ را در آنها مشروع‌ گردانیده‌ و نیز با غیر این‌ها از رخصت‌های‌ شرع‌ که ‌در کتب‌ فقه‌ به‌ تفصیل‌ آمده‌ است‌، برای‌ شما راه‌ خروجی‌ از گناه‌ قرار داد. چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث‌ شریف‌ فرموده‌اند: «بعثت‌ بالحنفیة‌ السمحة: من‌ به ‌دین‌ حق‌گرای‌ آسان‌ برانگیخته‌ شده‌ام‌».

«آیین‌ پدرتان‌ ابراهیم‌» نیز چنین‌ بوده‌ است‌. یعنی: دینتان‌ را به‌ مانند فراخی‌ و وسعت‌ آیین‌ پدرتان‌ ابراهیم‌ ÷، بر شما وسیع‌ گردانیدیم‌. اما زجاج‌ در تفسیر آن‌ گفته‌ است: «از آیین‌ پدرتان‌ ابراهیم‌  علیه السلام  پیروی‌ کنید». ابراهیم‌  علیه السلام  از آن‌ روی‌ پدر مسلمین‌ نامیده‌ شد که‌ او جد محمد مصطفی‌ صلی الله علیه و آله و سلم است‌ و ایشان‌ از حیث‌ این ‌که‌ سبب‌ حیات‌ ابدی‌ امت‌ خویش‌ هستند، مانند پدری‌ برای‌ امتشان‌ می‌باشند. یا ابراهیم‌  علیه السلام از باب‌ تغلیب‌ پدر همگی‌ مسلمانان‌ نامیده‌ شد بدان‌ جهت‌ که‌ اکثریت‌ اعراب‌ از نسل ‌وی‌اند. «او» یعنی: خداوند عزوجل «شما را پیش‌ از این‌ مسلمان‌ نام‌ گذاشت‌» درکتابهای‌ پیشین‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است: ابراهیم‌  علیه السلام  بود که‌ شما را پیش‌ از این‌مسلمان‌ نامید؛ با این‌ دعای‌ خویش: ﴿وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ [البقرة: 128]. «و از نسل‌ ما نیز امتی‌ قرار ده‌ که‌ برای‌ تو مسلمان باشند». «و در این‌ نیز» یعنی: در قرآن‌ نیز، شما مسلمان‌ نامیده‌ شده‌اید «تا این‌ پیامبر بر شما گواه‌ باشد» با تبلیغ‌ ورساندن‌ قرآن‌ «و شما بر مردم‌ گواه‌ باشید» بر این‌ که‌ پیامبران‌شان‌ پیام‌های‌ الهی‌ را به ‌آنان‌ رسانده‌اند. یا مراد این‌ است: تا شما در روز قیامت‌ بر امت‌هایی‌ که‌ شریعت ‌خداوند عزوجل را به‌ آنها رسانده‌اید، گواه‌ باشید «پس‌ نماز را برپا دارید و زکات‌ را بدهید» تخصیص‌ این‌ دو فریضه‌ به‌ یادآوری‌، به‌خاطر شرف‌ و فضیلت‌ بسیار آنهاست‌ «و به‌ خدا چنگ‌ زنید» یعنی: او را پناه‌ خویش‌ قرار دهید از هر چه‌ که‌ ازآن‌ بیم‌ و هراس‌ دارید و به‌ او در تمام‌ امور خود التجا کنید «او مولای ‌شماست‌» یعنی: او مددکار و متولی‌ امور شماست‌ «چه‌ نیکومولایی‌ و چه‌ نیکویاری ‌دهنده‌ای‌ است‌» یعنی: او در ولایت‌ و کارسازی‌ امور شما و نصرت ‌دادنتان‌ بر دشمنانتان‌، هیچ‌ همانندی‌ ندارد چنان‌که‌ در تمام‌ صفات‌ جلال‌ و جمال‌ خود، بی‌مانند و بی‌همتاست‌.

 




[1]- علامه‌ سید ابوالحسن‌ ندوی‌ در کتاب‌ خود: «الأرکان‌ الأربعة‌» در مورد بقایای‌ مناسک‌ و مواضع ‌مخصوص‌ زیارت‌ و عبادت‌ امت‌های‌ مختلف‌ گذشته‌، به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ است‌، محققان‌ می‌توانند به‌ آن‌ رجوع‌ نمایند.