مکی و ۵۳ آیه است.
آیهی ۹-۱:
﴿حمٓ١﴾[الشورى: ۱]. «حا، میم».
﴿عٓسٓقٓ٢﴾[الشورى: ۲]. «عین. سین. قاف».
﴿کَذَٰلِکَ یُوحِیٓ إِلَیۡکَ وَإِلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٣﴾[الشورى: ۳]. «اینگونه (خداوند) به تو و به کسانیکه پیش از تو بودهاند وحی میکند. خداوند پیروزمند فرزانه است».
﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٤﴾[الشورى: ۴]. «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است زا آن اوست و او والا و بزرگ است».
﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥﴾[الشورى: ۵]. «نزدیک است که آسمانها از بالایشان در هم بشکافند، و فرشتگان با ستایش پروردگارشان تسبیح میگویند و برای کسانیکه در زمین هستند درخواست آمرزش میکنند. بدانکه خداوند آمرزگار مهربان است».
﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ٦﴾[الشورى: ۶]. «و کسانیکه جز خدا برای خود دوستان و یاورانی برگرفتهاند خداوند مراقب ایشان است و تو مسئول آنان نیستی».
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ یَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ فَرِیقٞ فِی ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِیقٞ فِی ٱلسَّعِیرِ٧﴾[الشورى: ۷]. «و اینچنین قرآنی عربی به تو وحی کردیم تا مردم أم القری ( مکّۀ مکرّمه) و کسانی را که دوروبر آن هستند بترسانی و (آنانرا) از روز گردهم آیی (روز قیامت) که شکّی در آن نیست برحذر داری. گروهی در بهشت و گروهی در دوزخ خواهند بود».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ٨﴾[الشورى: ۸]. «و اگر خدا میخواست آنانرا یک امّت میساخت امّا خدا هرکه را بخواهد به رحمت خویش درخوهد آورد و ستمکاران هیچ دوست و یاوری ندارند».
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِیُّ وَهُوَ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٩﴾[الشورى: ۹]. «آیا جز او را به سرپرستی گرفتهاند حال آنکه فقط خداوند کارساز است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر همه چیز تواناست»؟.
خداوند متعال خبر میدهد که این قرآن بزرگ را به پیامبر بزرگوار وحی کرده، همانطور که به پیامبران پیش از او نیز وحی نموده است. در اینجا خداوند فضل و لطف خویش را بیان نموده که او کتابها را نازل کرده و پیامبران را فرستاده است و محمّدصپیامبر جدیدی نیست که قبل از او هیچ پیامبری نیامده باشد. و باید دانست که راه او همان راه پیامبران پیش از اوست و حالت او با حالات آنها مشابهت و تناسب دارد. و آنچه آورده است با آنچه آنها آوردهاند مشابه میباشد، چون همه حق و راست هستند. و این قرآن را ذاتی نازل کرده که خداوند و معبود است و دارای قدرت بزرگ و حکمت فراوان میباشد. و همه جهان بالا و پایین تحت فرمانروایی و تدبیرِ تقدیری و تشریعی او میباشند.
﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾ذات و قدر و جایگاه و چیرگی خداوند والا است و او بزرگوار میباشد. از عظمت او این است که ﴿تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّ﴾نزدیک است آسمانها با وجود بزرگیشان و این که جماد هستند از بالا درهم بشکنند، ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ﴾و فرشتگان بزرگوار و مقّرب در برابر عظمت او فروتن هستند و به ربوبّیت او اذعان دارند و در برابر قدرت او خاضعاند. و پروردگارشان را ستایش و تسبیح میگویند و او را تعظیم مینمایند و به هر صفت کمال توصیف میکنند. ﴿وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و به خاطر آنچه که از ساکنان زمین سر میزند و شایسته عظمت و بزرگی پروردگارشان نیست برای آنان آمرزش میطلبند. با این که خداوند متعال ﴿هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ﴾آمرزنده و مهربان است و اگر آمرزش و رحمت او نبود، فورا خلق را با کیفر خود ریشهکن و نابود میکرد.
توصیف خداوند به این صفات ـ بعد از آنکه بیان کرد به همه پیامبران و به محّمد صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین به طور ویژه وحی کرده است ـ اشاره به این است که در این قرآن دلایل و آیات و حجّتهایی وجود دارد که بر کمال خداوند آفریننده دلالت مینماید، و بر این مطلب دلالت دارد که خداوند به این نامهای بزرگ متصف است، نامهایی که باعث میشوند دلها از معرفت و محّبت و تعظیم و بزرگداشت خداوند لبریز و سرشار گردند و تمام عبودیت و بندگی ظاهری و باطنی برای او صورت گیرد. نیز این براهین و آیات دلالت میکنند بر اینکه یکی از بزرگ ترین ستمها و زشتترین گفتهها، برگرفتن معبودها و انبازهایی جز خداست، معبودهایی که هیچ سود و زیانی در دست آنها نیست، بلکه آنها خودشان مخلوق هستند و در همه حالات خود به خدا نیازمندند. بنابراین به دنبال آیه گذشته فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ﴾و کسانی که جز خدا برای خود دوستان و یاورانی برگرفتهاند و با پرستش و طاعت، به آنها دوستی و ابراز محبّت مینمایند، آنگونه که خدا را عبادت میکنند، اینها باطل را برگرفتهاند و در حقیقت آنان یاوران و دوستان ایشان نیستند. ﴿ٱللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیۡهِمۡ﴾بلکه خداوند مراقب ایشان است و اعمالشان را ثبت و ضبط مینماید و در برابر کارهای خوب و بدشان آنان را مجازات خواهد کرد.
﴿وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ﴾و تو مسئول آنها نیستی و از تو درباره اعمال آنها پرسیده نمیشود، بلکه تو فقط رساننده هستی و وظیفهات را انجام دادهای.
سپس خداوند متعال منّت خویش را بر پیامبر و بر مردم بیان کرد که ﴿قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا﴾قرآنی عربی را که الفاظ و معانی آن روشن هستند نازل فرموده، ﴿لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا﴾تا مردم مکه و کسانی از ساکنان آبادیهای بیرون مکه را بترسانی. سپس این بیم دادن را به سایر مردم جهان برساند. ﴿وَتُنذِرَ یَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ﴾و مردم را از روز گردهم آیی یعنی قیامت، که خداوند همه مردمان را از اوّل تا آخر در آن جمع میکند، بترسانی. و به آنها خبر میدهی که ﴿لَا رَیۡبَ فِیهِ﴾شکی در آمدن قیامت نیست. و مردم در آن روز به دو گروه تقسیم میشوند: ﴿فَرِیقٞ فِی ٱلۡجَنَّةِ﴾گروهی در بهشت خواهند بود و آنها کسانی هستند که به خدا ایمان آورده و پیامبران را تصدیق کردهاند. ﴿وَفَرِیقٞ فِی ٱلسَّعِیرِ﴾و گروهی در دوزخ خواهند بود و آنان انواع کافران تکذیب کنند میباشند.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾با وجود این اگر خداوند میخواست همه مردم را یک امّتِ بر هدایت قرار میداد، چون او تواناست و هیچ چیزی از اراده وی سرپیچی نمیکند. ولی خداوند خواست هرکس را از بندگان برگزیدهاش که بخواهد به رحمت خویش داخل گرداند. امّا ستمگران صلّاحیت برخورداری از خیر و خوبی را ندارند و آنها از رحمت خدا محروم هستند. ﴿مَا لَهُم مِّن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ﴾پس غیر از خداوند دیگر دوست و یاوری ندارند که آنها را سرپرستی نماید تا به آنچه که خوب و دوست داشتنی است دست یابند و از آنچه که خوشایند است در امان بمانند.
کسانی که ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ﴾جز خدا چیزهایی را به دوستی گرفته و با پرستش آنها، آنان را یاور و سرپرست خود قرار دادهاند مرتکب زشت ترین اشتباه شدهاند. زیرا تنها خداوند کارساز است و بندگانش باید با پرستش و طاعتش و نزدیکی جستن به او با انواع تقرّبات ممکن او را به یاوری و دوستی بگیرند، چرا که فقط او به تدبیر بندگانش میپردازد، و به طور ویژه بندگان مومن خود را از تاریکیها به سوی نور هدایت میکند و به لطف خود آنان را کمک نموده و در همه کارهایشان آنان را سرپرستی مینماید. ﴿وَهُوَ یُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾و او مردگان را زنده میگرداند و او بر همه چیز تواناست. یعنی زنده کردن و میراندن در دست اوست و مشیت و قدرت او نافذ میباشد پس او سزاوار آن است که به تنهایی پرستش شود، چرا که شریکی ندارد.
آیهی ۱۲-۱۰:
﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبِّی عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ١٠﴾[الشورى: ۱۰]. «و در هرچیزی که اختلاف کنید داوری آن به خدا واگذار میگردد. این است خداوند، پروردگار من، که بر او توکّل نموده و بهسوی او باز میگردم».
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا یَذۡرَؤُکُمۡ فِیهِۚ لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١﴾[الشورى: ۱۱]. «آفرینندۀ آسمانها و زمین است، از خودتان برای شما همسرانی قرار داده و چهارپایان را به شکل نر و مادّه درآورده است و بدین وسیله شما را زیاد میگرداند. هیچ چیزی همانند او نیست و او شنوای بیناست».
﴿لَهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٢﴾[الشورى: ۱۲]. «کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست، رزق و روزی را برای هرکس که بخواهد فراخ میگرداند و (برای هرکس که بخواهد) تنگ میدارد، و او به همه چیز داناست».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾و در هر چیزی از اصول و فروع دینتان که اختلاف کنید داوری آن به کتاب خدا و سنّت پیامبرش واگذار میگردد. پس هرچه کتاب و سنّت حکم کردند یعنی همان است، و هرچه با کتاب و سنت مخالف باشد باطل است. ﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبِّی﴾این است خداوند پروردگار من. و روزی دهنده و مدّبر است، او تعالی نیز به وسیله شریعت خود در همه امور بندگانش میان آنان داوری مینماید. مفهوم آیه کریمه این است که اتّفاق امّت حجّتی قاطع است، چون خداوند متعال به ما دستور داده که فقط چیزهایی را به او بازگردانیم که در آن اختلاف کردهایم، پس آنچه که ما بر آن اتّفاق نمودهایم کافی است که امّت بر آن اتفاق کرده باشد، زیرا امّت از خطا مصون میباشد. و حتمّا اتّفاق امّت با آنچه که در کتاب خدا و سنّت پیامبرش آمده است موافق است.
﴿عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ﴾بر او توکل نمودهام و در به دست آوردن منافع و دور کردن زیانها دل به او سپردهام، و به خداوند اعتماد دارم که مرا بر این امر کمک مینماید. ﴿وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ﴾و با قلب و جسم به سوی او روی میآورم و به طاعت و عبادت او میپردازم. و این دو اصل را خداوند در بسیاری از آیات کتابش بیان میدارد چون با مجموع این دو چیز، بنده کمال را به دست میآورد و اگر این دو چیز نباشند یا یکی نباشد کمال مطلوب را از دست میدهد. همانطور که فرموده است: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾[الفاتحة: ۵]. «فقط تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوئیم». و فرموده است: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَکَّلۡ عَلَیۡهِ﴾[هود: ۱۲۳]. «او را بپرست و بر او توکّل کن».
﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾با قدرت و مشیت و حکمت خود آسمانها و زمین را آفریده است، ﴿جَعَلَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾و از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید. تا در کنار آنها آرام بگیرید و نسل و فرزندانتان گسترش یابند و منافع و عوایدی عایدتان گردد. ﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا﴾و از همه اقسام حیوانات نر و مادّه آفریده است تا باقی بمانند و افزایش پیدا کنند تا منافع زیادی به شما برسد. به همین جهت آن را به وسیلهی حرف «لام» متعدی کرد و فرمود: ﴿لَکُم﴾که بر تعلیل دلالت میکند. یعنی آن را به خاطر شما، و به خاط نازل کردن نعمت بر شما خلق نمود. بنابراین فرمود: ﴿یَذۡرَؤُکُمۡ فِیهِۚ﴾یعنی در زمین بدان سبب که از خودتان به خاطر منافع شما همسرانی قرار داد و به خاطر منافع شما در میان چهارپایان نر و ماده را قرار داده است شما را منتشر میکند و هم شما را و هم چهارپایانتان را تکثیر مینماید. ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞ﴾هیچ چیزی همانند خدا نیست و هیچ چیزی از مخلوقات با او مشابهتی ندارد، نه در ذات او و نه در اسما و صفات، و نه در کارهایش چیزی شبیه او نیست، چون نامهای او همه نیکو هستند و صفات او صفتهای کمال و عظمت میباشند، و خداوند مخلوقات بزرگی را بدون این که شریک و همراهی داشته باشد پدید آورده است. پس هر چیزی همانند او نیست زیرا فقط او از هر جهت یگانه و یکتاست و کامل است. ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ﴾و او همه صداها را علی رغم اختلاف زبانها و گوناگون بودن نیازها میشنود. ﴿ٱلۡبَصِیرُ﴾بیناست، و حتی خزیدن مورچه سیاه را در شب تاریک بر روی صخره صاف میبیند. و او فرایند جذب و تبدیل غذا را در اعضای حیوانات بسیار کوچک مشاهده میکند، و حرکت و جریان آب را در شاخههای باریک (درختان و گیاه) میبیند. این آیه و امثال آن دلیلی است بر صحّت مذهب اهل سنّت و جماعت که صفات را برای خدا اثبات نموده و همگونی و مشابهت را از او نفی میکنند. فرمودهی خدا ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ﴾ردّی است بر اعتقاد گروه «مُشَبَّهَه» آنهایی که صفات خدا را به صفات مخلوف تشبیه میکنند و فرمودهی: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ﴾ردّی است برای «معطله» آنهاییکه صفات را تعطیل نموده و آنها را انکار میکنند.
﴿لَهُۥ مَقَالِیدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست و کلیدهای رحمت و روزی و نعمتهای ظاهری و باطنی در دست اوست. پس همه خلق در به دست آوردن منافعشان و دور کردن زیانهایشان، و در همه حالتها به خدا نیازمندند، و هیچ کس از آنها اختیاری ندارد. و خداوند بخشنده و منع کننده است و زیان دهنده و نفع دهنده میباشد، هر نعمتی که بندگان دارند از جانب اوست، و شرّ و بدی را جز او کسی دفع نمیکند. ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ﴾[فاطر: ۲]. «هر درِ رحمتی را که خداوند برای مردم بگشاید هیچ باز دارندهای برای آن نیست، و آنچه راکه نگاه دارد هیچ رها کنندهای برای آن وجود ندارد». بنابراین، در اینجا فرمود: ﴿یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ﴾اوست که روزی را برای هرکس بخواهد فراخ میدارد و فراوان مینماید و از انواع روزیها به او هر آنچه بخواهد میدهد. ﴿وَیَقۡدِرُ﴾و برای هرکس که بخواهد آن را تنگ میدارد. تا به اندازه نیازش باشد و از نیازش بیشتر نباشد. و همه اینها تابع علم و حکمت اوست. بنابراین فرمود: ﴿إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴾بیگمان او به هرچیزی داناست. پس اواحوال بندگانش را میداند و به هریک حسب حکمت او و مشیت خود میبخشد.
آیهی ۱۳:
﴿شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِۚ کَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِکِینَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَیۡهِۚ ٱللَّهُ یَجۡتَبِیٓ إِلَیۡهِ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَن یُنِیبُ١٣﴾[الشورى: ۱۳]. «آنچه از دین که نوح را به آن فرمان داده بود، و آنچه را که به تو وحی کردهایم و آنچه که ابراهیم و موسی و عیسی را به آن فرمان داده بودیم برایتان مقرّر داشت که دین را برپای دارید و در آن اختلاف نورزید چیزی را که مشرکان را بهسوی آن فرا میخوانید بر آنان سختگران میآید. خداوند هرکس را بخواهد برای این دین برمیگزیند و هرکس را که رو بهسوی او نهد بهسوی خویش هدایت میکند».
این بزرگترین نعمت خدا بر بندگانش میباشد که بهترین و برترین و پاکیزهترین دین را که دین اسلام است برایشان مقّرر داشته است، دینی که خداوند برای بندگان برگزیدهاش منتخبان و برگزیدگان که پیامبران اولوالعزم هستند و در این آیه ذکر شدهاند و از هر جهت والا مقامترین و کاملترین انسانها هستند مقرّر داشته است. پس دینی که خداوند برای آنها مقّرر داشته است مناسب حال آنان میباشد و موافق با کمال آنهاست، بلکه خداوند آنها را کامل گردانده و برگزیده است چون به این دین بپا خاستهاند. و اگر دین اسلام نبود هیچ احدی مقامش بالا نمیرفت. پس این دین روح سعادت و قطع و محور کمال است و آن چیزی است که این کتاب ارزشمند در برگیرنده آن میباشد و بهسوی آن فرا میخواند از قبیل توحید و اعمال شایسته و اخلاق و آداب. ﴿أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ﴾شما را فرمان داده که همه شرایع و قوانین دین و اصول و فروعش را برپای دارید، خودتان آنرا برپای دارید و بکوشید تا آن را در زندگی دیگران نیز پیاده کنید و همدیگر را بر نیکویی و پرهیزگاری یاری نمایید و از گناه و دشمنی کردن باز دارید. ﴿وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ﴾و در آن اختلاف نورزید، بلکه بر اصول و فروع دین متفّق بمانیدو بکوشید که اختلاف در مسائل، شما را متفّرق ننماید و به گروهها و احزابی تبدیل نشوید که با همدیگر دشمنی میورزید در حالی که در اصل دین متفق هستید. و از مصادیق اجتماع و اتفاق بر دین میتوان به اجتماعات عمومی اشاره کرد که شریعت به آن فرمان دادهاست مانند حج و اعید و جمعهها و نمازهای پنج گانه و جهاد و دیگر عبادتهایی که جز با گردهم آمدن کامل نمیگردند. ﴿کَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِکِینَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَیۡهِ﴾وقتی آنها را به یگانهپرستی و اخلاص در طاعت و عبادت برای خدا امر نمودی این امر به شدّت بر آنها دشوار آمد همانطور که خداوند در مورد آنها فرموده است: ﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُکِرَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥﴾[الزمر: ۴۵]. «و هرگاه خدا به تنهایی یاد شود دلهای کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند متنفّر میگردد، و هرگاه کسانی غیر از او یاد شوند بناگاه شادمان میگردند. و قول آنان را نقل میکند». و میفرماید: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ۵]. «چگونه معبودان (متعدد) را به معبود واحد تبدیل میگرداند»؟!. به درستی که چیزی که او آورده و به سویش دعوت میکند بسیار عجیب است. ﴿ٱللَّهُ یَجۡتَبِیٓ إِلَیۡهِ مَن یَشَآءُ﴾خداوند از میان بندگانش هرکس را که شایسته برگزیده شدن برای رسالت و ولایت باش بر میگزیند. بر این اساس او این امّت را برگزیده و بر سایر امّتها فضیلت داده و بهترین ادیان را برای آن انتخاب کرده است. ﴿وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَن یُنِیبُ﴾و هرکس را که رو به سوی او نهد به سوی خویش هدایت میکند. فراهم شدن این سبب از جانب بنده، او را به هدایت الهی میرساند، و این سبب، روی آوردن بنده به پروردگارش میباشد و متّوجه شدن انگیزههای قلبیاش به خدا و این که هدفش جلب رضایت خدا باشد. پس خوب و نیک بودن اراده بنده به همراه تلاش او در طلب هدایت از اسبابی است که هدایت را برای او آسان میگرداند. همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿یَهۡدِی بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ﴾[المائدة: ۱۶]. «خداوند به وسیله آن هرکس را از خشنودی پروردگارش پیروی نماید به راههای سلامتی هدایت میکند».
و آیهی: ﴿وَیَهۡدِیٓ إِلَیۡهِ مَن یُنِیبُ﴾و آیهی: ﴿وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّ﴾[لقمان: ۱۵]. و حقایقی در مورد اصحاب شکه مبین بازگشت واقعی آنها بهسوی خداست، دلیلاند بر اینکه قول اصحاب حجت است، به ویژه قول و گفتهی خلفای راشدین ش.
آیهی ۱۵-۱۴:
﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُورِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ١٤﴾[الشورى: ۱۴]. «و گروه گروه و دسته دسته نشدند مگر بعد از علم و آگاهی. و این تفرقهجویی فقط به خاطر ستمگری و کجروی درمیان خودشان بود، و اگر فرمانی از سوی پروردگارت صادر نشده بود که تا زمانی معیّن (مهلت) یابند، به یقین درمیان آنان داوری میشد و کسانیکه پس از آنان کتاب به آنها میراث داده شد در حقّانیت آن در شکّی قوی هستند».
﴿فَلِذَٰلِکَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن کِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُۖ ٱللَّهُ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَاۖ وَإِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ١٥﴾[الشورى: ۱۵]. «پس بر این (دین) فراخوان و چنانکه فرمان یافتهای ایستادگی کن، و از خواستههای آنان پیروی مکن. بگو: من به هر کتابیکه از سوی خدا نازل شده است ایمان آوردهام و به من دستور داده شده که درمیان شما دادگری کنم، خداوند پروردگار ما و پروردگار شماست. اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شماست، میان ما و شما گفتگو و مجادلهای نیست، خداوند ما و شما را گرد میآورد و بازگشت بهسوی اوست».
وقتی خداوند به اتّفاق مسلمین و اجتماع آنان بر دینشان فرمان داد و آنها را از تفرقه نهی کرد به آنان خبر داد که شایسته نیست به آنچه از کتاب که برآنها نازل کرده است مغرور شوند، چون اهل کتاب متفرّق و پراکنده نشدند مگر بعد از آن که خداوند کتاب را بر آنها نازل کرد، کتابی که موجب اجتماع و وحدت است. پس آنها کاری برخلاف آنچه کتابشان به آنها دستور داده بود انجام دادند، و این به خاطر دشمنی و تجاوزشن بود. آنها نسبت به یکدیگر بغض وحسد ورزیدند و میان آنها اختلاف و دشمنی ایجاد شد. پس ای مسلمانها! بپرهیزید از این که مانند آنها باشید. ﴿وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾و اگر سخن پروردگارت بر این نرفته بود که تا مدّت معینی عذاب داده نشوند و در کیفر دادن آنها تاخیر شود، ﴿لَّقُضِیَ بَیۡنَهُمۡ﴾در میان آنان داوری میشد، ولی حکمت و بردباری او اقتضا میکرد که عذاب، فورا آنها را فرا نگیرد، ﴿وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُورِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾و بیگمان کسانی که کتاب را از گذشتگان به ما دادهاند و به آنان عالم گفته میشود، ﴿لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ﴾در اشتباه فاحشی هستند و همین امر میان آنان اختلاف ایجاد میکند. گذشتگانِ آنها از روی حسد و تجاوز اختلاف ورزیدند و جانشینانشان از روی شک و تردید اختلاف نمودند و همه در اختلافِ مذموم مشترک هستند.
﴿فَلِذَٰلِکَ فَٱدۡعُ﴾پس به سوی دین استوار و راه راستی که خداوند کتابهایش را بر آن نازل فرموده و پیامبرانش را بر آن فرستاده است فرا بخوان و امّت خویش را به سوی آن دعوت بده و آنها را به آن ت شویق کن و با هرکس که آن را نمیپذیرد جهاد کن. ﴿وَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ﴾و همانگونه که فرمان یافتهای ایستادگی کن. یعنی استقامتی کن که موافق با دستور خدا باشد، نه افراطی در آن باشد و نه تفریط، بلکه در آن از دستورات الهی فرمان برداری کن و از آنچه نهی کرده پرهیز نما، به صورتی که همواره در این کار ادامه داشته باشد.پس پیامبر را دستور داد که با در پیش گرفتن استقامت، خود را تکمیل گرداند و دیگران را نیز با دعوت کردن به استقامت، به سوی کمال هدایت کند. و معلوم است که هرآنچه به پیامبر دستور داده شود به امّت او نیز دستور داده میشود، البته به شرطی که دستور مخصوص پیامبر نباشد.
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ﴾و از خواستهها و امیال کافران یا منافقانی که از دین منحرف هستند پیروی مکن، زیرا پیروی از آنها به معنی پیروی کردنِ بخشی از دینشان، یا ترک کردن دعوتِ به سوی خدا یا ترک استقامت است. پس از آن که علم و دانش به نزد تو آمده است آن گاه از ستمکاران خواهی بود. نفرمود از دینشان پیروی مکن چون حقیقت دین آنها که خداوند برایشان مقّرر کرده است دین همه پیامبران است، امّا آنها مقّرر کرده است دین همه پیامبران است، امّا آنها از حقیقت دین خود پیروی نکردهاند بلکه از خواستها و امیالشان پیروی نموده و دینشان را به بازیچه گرفتهاند. ﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن کِتَٰبٖ﴾و به هنگام مجادله و مناظره با آنها بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده است ایمان آورده ام. یعنی مناظره و مجادله تو با آنها باید بر این اصل بزرگ استوار باشد، اصلی که بر شرافت و شکوه اسلام و چیره بودن آن بر همه ادیان دلالت مینماید، و دینی که اهل کتاب گمان میبرند بر آن هستند بخشی از اسلام است. در اینجا بیان شده که اگر اهل کتاب بر این محور مناظره کنند که به بعضی از کتابها یا پیامبران، ایمان دارند و به بعضی ایمان ندارند از آنها پذیرفته نمیشود، چون کتابی که به سوی آن دعوت میکنند و پیامبری که خود را به او نسبت میدهند باید این قرآن و کسی که آن را آورده است را تصدیق کنند.
پس کتاب ما و پیامبرمان ما را فرمان دادهاند که به موسی و عیسی و تورات و انجیل ایمان داشته باشیم، و آن را تصدیق کنیم و خبر دادهاند که این کتابها صحّت قرآن را تصدیق و به آن اقرار کردهاند. امّا کتاب و پیامبرمان ما را به ایمان آوردن به تورات و انجیل و موسی وعیسایی که برای ما توصیف نشدهاند و مطابق با کتاب ما نیستند فرمان نداده است. ﴿وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَیۡنَکُمُ﴾و فرمان یافتهام که در داوری میان شما و آنچه در آن اختلاف کردهاید، دادگری کنم. پس ای اهل کتاب دشمنی شما و کینه ورزیتان با من، مراد از دادگری میان شما باز نمیدارد و مرا از این که از میان گفتههای مختلف اهل کتاب و دیگران سخن حق را بپذیرم و باطل را رد کنم و به عدالت حکم کنم منع نمیکند. ﴿ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ﴾الله پروردگار ما و پروردگار شماست. یعنی او پروردگار همه است و شما به این که پروردگارتان باشد از ما سزاوارتر نیستید. ﴿لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ﴾اعمال خوب و بد ما از آن ماست و اعمال شما از آن شماست، ﴿لَا حُجَّةَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ﴾یعنی بعد از آن که حقایق روشن گشت و حق از باطل و هدایت از گمراهی روشن گشت و حق از باطل و هدایت از گمراهی مشخص گردید جایی برای جدال و ستیز و کشمکش باقی نمانده است. چون منظور از مجادله و گفتگو این است که حق از باطل روشن گردد تا فردی که راهیافته است هدایت شود و حجّت بر فرد گمراه اقامه گردد. منظور این است که با اهل کتاب مجادله نشود، چرا که خداوند میفرماید: و با اهل کتاب مجادله نکنید مگر به شیوهای که بهتر است. منظور همان چیزی است که ما بیان کردیم. ﴿ٱللَّهُ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَاۖ وَإِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ﴾خداوند در روز قیامت همه ما را گرد میآورد و هریک را طبق عملش مجازات میکند و در این وقت دروغگو و راستگو مشخّص میشوند.
آیهی ۱۶:
﴿وَٱلَّذِینَ یُحَآجُّونَ فِی ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِیبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾[الشورى: ۱۶]. «و کسانیکه دربارۀ خدا به مجادله و مخاصمه میپردازند آن هم پس از آنکه پذیرفته شده است، مجادلۀ آنان در نزد پروردگارشان باطل است و خشم (خدا) بر آنان است و آنان عذابی سخت دارند».
این آیه ﴿وَٱلَّذِینَ یُحَآجُّونَ فِی ٱللَّهِ﴾تاکید ﴿لَا حُجَّةَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ﴾(میان ما و شما هیچ مجادلهای نیست) میباشد. ﴿وَٱلَّذِینَ یُحَآجُّونَ فِی ٱللَّهِ﴾و کسانیکه درباره خدا به وسیله حجّتهای باطل و شبهات متناقض مجادله و مخاصمه میورزند، ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِیبَ لَهُ﴾بعد از آنکه خردمندان و عاقلان به سبب آیات و نشانههای قاطع و دلایل روشن فرمان او را پذیرفتهاند، پس اینان که با حق به مجادله میپردازند، پس از آن که حق برایشان روشن شده است، ﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾مجادله آنها نزد پروردگارشان باطل است و پذیرفتنی نیست. چون مجادله آنها مشتمل بر ردّ حق است و هر آنچه که با حق مخالف باشد باطل است. ﴿وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ﴾و به خاطر نافرمانی و روی گردانیاشان از حجّتهای خدا و دروغ انگاشتن آن خشم خدا بر آنهاست. ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ﴾و عذابی دردناک دارند که آن عذاب نتیجه خشم خداوند بر آنهاست. پس این کیفر ِ هرکسی است که به وسیله باطل با حق به مجادله میپردازد.
آیهی ۱۸-۱۷:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِیزَانَۗ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ١٧﴾[الشورى: ۱۷]. «خداوند ذاتی است که کتاب و ابزار سنجش را به حق نازل کرده است، و تو چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد».
﴿یَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَیَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُمَارُونَ فِی ٱلسَّاعَةِ لَفِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٍ١٨﴾[الشورى: ۱۸]. «کسانیکه به قیامت ایمان ندارند در فرا رسیدن آن شتاب میورزند، امّا مؤمنان به سبب آن در خوف و هراسند و میدانند که قیامت حق است بدانکه کسانیکه دربارۀ قیامت شک و تردید دارند و دربارۀ ان مجادله میکنند در گمراهی دور و دراز به سر میبرند».
وقتی خداوند متعال بیان کرد که حجتّها و دلایل او واضح و روشن هستند، طوری که هرکس در وی امید خیری باشد آن را میپذیرد، اصل و اساس حجّتها را نیز بیان کرد، اساسی که همه دلایل و حجتّهایی که به بندگان رسیدهاند به این دلیل بر میگردند. پس فرمود: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِیزَانَ﴾خداوند ذاتی است که کتاب و ابزار سنجش را به حق نازل کرده است. کتاب، این قرآن بزرگ است که به حق نازل شده و مشتمل بر حق و راستی و یقین است و در سراسر آن نشانههای روشن و دلایل واضح است که بر همه مطالب الهی و عقاید دینی دلالت میکند. پس قرآن بهترین مسائل و روشن ترین دلایل را ارائه داده است. امّا معیار و میزان عدالت و سنجش و مقایسه درست وعقل صحیح میباشد. بنابراین، همه دلایل عقلی از قبیل نشانههای الهی در کرانههای جهان و نشانههایی که در وجود انسان است و اعتبارات و معیارهای شرعی و مناسبتها و علّتها و احکام و حکمتها همه در میزان و معیاری داخل هستند که خداوند آن را در میان بندگانش گذاشته است تا اموری را که اثبات نموده و اموری را که نفی کرده است بسنجید و به وسیله آن به راست بودن پیام خداوند و پیامبرانش یقین حاصل کنید. و آنچه از دایره کتاب و میزان بیرون است و آنچه گفته میشود حجّت و دلیل است باطل و متناقض میباشد، اصل آن فاسد است و مبانی و فروع آن نیز فاسد میباشد. و هرکس که قدرت تشخیص را داشته باشد و ادله راجح و مرجوح را از یکدیگر تشخیص دهد و حجّتها و شبهات را از هم بازشناسد، به این موضوع واقف است. ولی هرکس فریب عبارتهای آراسته و کلمات فریبنده را بخورد و بصیرت او معنی مورد نظر را در نیابد، او اهل این کار نیست و از سوارکاران این میدان نمیباشد. پس موافقت و مخالفت او برابر است.
سپس خداوند متعال با ترساندن کسانیکه درآمدن قیامت شتاب دارند و منکر آن هستند فرمود: ﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ﴾و تو چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد، پس زمان و فاصله آن معلوم نیست، و مشخص نیست که چه زمانی برپا میشود، بنابراین در هر وقتی اتفاق افتادن آن انتظار میرود.
﴿یَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِهَا﴾کسانیکه از روی عناد و تکذیب و ناتوان قرار دادن پروردگارشان به آن ایمان ندارند در فرا رسیدن آن شتاب میورزند، ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا﴾امّا کسانیکه ایمان آوردهاند از قیامت در هراساند. یعنی از آن میترسند چون به آن ایمان دارند و میدانند که در قیامت جزای اعمال داده میشود، و از آنجا که پروردگارشان را میشناسند و میترسند که مبادا اعمالشان نجات دهنده نباشد و آنان را به سعادت نرساند. بنابراین فرمود: ﴿وَیَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّ﴾و میدانند که آن حق است و هیچ شک و تردیدی در وقوع آن ندارند. ﴿أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُمَارُونَ فِی ٱلسَّاعَةِ﴾بدانید کسانیکه در وقوع قیامت شک دارند و درباره آن به ستیز و مجادله میپردازند، یعنی بعد از آنکه دچار شک و تردید شدند با پیامبران و پیروان آنان دربارهی وقوع قیامت به مجادله پرداختند، ﴿لَفِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٍ﴾در گمراهی بینهایت دوری قرار دارند. و چه گمراهی و ضلالتی بدتر است از دوری و ضلالت کسی که سرای آخرت را تکذیب کرده است، سرایی که سرای آخرت را تکذیب کرده است، سرایی که سرای حقیقی است و برای جاودانگی آفریده شده است؟! سرای سزا و جزایی که خداوند در آن عدالت و فضل خویش را اظهار میکند، و این جهان نسبت به آن مانند سفر مسافری است که در زیر سایه درختی میخوابد سپس آن را ترک میکند و از آنجا کوچ مینماید. این دنیا سرای عبور و گذر است نه محل استقرار و ماندن. پس کافران، فنا شدن و از بین رفتن دنیا را تصدیق میکنند چون آن را مشاهده کردهاند امّا سرای آخرت را تکذیب مینمایند، سرایی که کتابهای الهی و پیامبران بزرگوار و پیروانشان که از همه مردم، عقلی کاملتر و دانشی بیشتر دارند و فهمیدهتر و هوشیارترند از آن خبر دادهاند.
آیهی ۲۰-۱۹:
﴿ٱللَّهُ لَطِیفُۢ بِعِبَادِهِۦ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ١٩﴾[الشورى: ۱۹]. «خداوند نسبت به بندگانش مهربان است، به هرکس که بخواهد روزی میدهد و او توانا و چیره است».
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِۦۖ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ٢٠﴾[الشورى: ۲۰]. «هرکس که کشت آخرت را بخواهد به کشت او فرونی و برکت میدهیم، هرکس که کشت دنیا را بخواهد از آن به او میدهیم و او در آخرت هیچ بهرهای ندارد».
خداوند متعال خبر میدهد که او ﴿لَطِیفُۢ بِعِبَادِهِ﴾نسبت به بندگانش لطیف و مهربان است تا بندگان او را بشناسند و او را دوست بدارند و خود را در معرض لطف و کرم او قرار دهند. لطف از صفتهای خداوند متعال است که به این معنی است او رازها و پنهانیها را میداند و بندگانش به خصوص مومنان را به آنچه که مایه خیر و صلاح آنهاست، هدایت میکند، و خیر و برکت را از راهی به آنها میرساند که خودشان نمیدانند و گمانش را نمیبرند. از جمله لطف خداوند نسبت به بنده مومنش این است که او را با فراهم کردن اسباب هدایت بهسوی خیر هدایت میکند، هدایتی که به فکر انسان نمیآید. اسبابی که خداوند برای هدایت بندهی مومنش فراهم میکند عبارت است از اینکه محبّت حق و تسلیم شدن در برابر آن را در وجودش به ودیعه مینهد، و خداوند به فرشتگان گرامیاش الهام میکند تا او را استوار گردانند و او را بر انجام خیر و نیکی تشویق، و حق را در دلش آراسته نمایند که سبب پیروی از حق میشود. و از مظاهر لطف خداوند این است که مومنان را به عبادتهای دسته جمعی فرمان داده که این عبادتها ارادههایشان را قوی میگرداند و همّتهایشان را بر میانگیزد، به گونهای که آنها در راه خیر با یکدیگر رقابت میورزند و به آن علاقمند میوشند و به یکدیگر اقتدا میکنند. و از مظاهر لطف خداوند نسبت به بندگانش این است که اسبابی را برای بنده ایجاد میکند که میان او و گناهان مانع میگردند. مثلا چنانچه دنیا و ثروت و ریاست و امثال آنکه اهل دنیا در آن با همدیگر به رقابت میپردازند بنده را از اطاعت و عبادت خدا دور کند یا سبب شود تا از خدا غافل گردد یا به گناهی روی آورد، خداوند ثروت و دارایی و ریاست را از او دور میدارد و رزقش را به اندازهاش میدهد. بنابراین، دراینجا فرمود: ﴿یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ﴾هرکس را که بخواهد به اقتضای حکمت و لطفش روزی میدهد. ﴿وَهُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ﴾و او نیرومند و چیره است، و قدرت و توان همه از آن اوست. پس هیچ یک از مخلوقات توان کاری را ندارد مگر به کمک او که همه چیز در برابر او سرتسلیم فرود آورده است. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾هرکس اجر و پاداش آخرت را بخواهد یعنی به قیامت باور داشته باشد و آن را تصدیق نماید و برایش تلاش کند، ﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِی حَرۡثِهِ﴾در کشت او میافزاییم. یعنی عمل او را چند برابر مینماییم و پاداش آن را چند برابر میگردانیم. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡیَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ کَانَ سَعۡیُهُم مَّشۡکُورٗا١٩﴾[الإسراء: ۱۹]. «و هرکس آخرت را بخواهد و برای آن تلاش کند درحالیکه مومن است تلاش ایشان قابل تقدیر و تشکر است، با وجود این بهرهاش در دنیا حتما به او میرسد». ﴿وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡیَا﴾و هرکس کشت دنیا را بخواهد به این صورت که دنیا آخرین هدف او باشد و برای آخرت خود چیزی پیش نفرستد و به پاداش آن امید نداشته باشد و از عذاب آن نترسد، ﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا﴾بهرهاش را که برایش مقّرر گشته است به او میدهیم. ﴿وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ﴾امّا در آخرت هیچ بهرهای ندارد و از بهشت و نعمتهای آن محروم میگردد و سزاوار آتش دوزخ میشود. ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥﴾[هود: ۱۵]. «هرکس زندگانی دنیا و زینت آن را بخواهد و اعمالشان را در آنجا کاملا به ایشان میدهیم و آنها در آنجا کم داده نمیشوند».
آیهی ۲۳-۲۱:
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢١﴾[الشورى: ۲۱]. «آیا (کافران) شریکانی دارند که برای ایشان دینی پدید آوردهاند که خدا بدان اجازه نداده است؟ و اگر فرمان قاطع (دربارۀ تاخیر عذاب درکار) نبود (مسلّماً بین آنان داوری میشد، و بیگمان ستمکاران عذاب دردناکی دارند».
﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا کَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِی رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا یَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٢٢﴾[الشورى: ۲۲]. «ستمکاران را (در قیامت) خواهی دید که از کارهایی که کردهاند سخت بیمناکند، و آن حتماً ایشان را فرو میگیرد، و آنانکه ایمان آودره و کارهای شایسته کردهاند در باغهای بهشت به سر میبرند آنان هر آنچه بخواهند نزد پروردگارشان دارند، این است فضل بزرگ».
﴿ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن یَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِیهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَکُورٌ٢٣﴾[الشورى: ۲۳]. «این همان چیزی است که خداوند به آن بندگانش که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند نوید میدهد. بگو: در برابر آن از شما پاداش و مزدی نمیخواهم مگر دوستی به خاطر خویشاوندی و هرکس که نیکی کند بر نیکیِ عمل او میافزاییم. بیگمان خداوند آمرزنده و شکرگزار است».
خداوند متعال خبر میدهد که مشرکین انبازهایی را به یاوری و سرپرستی برگرفتهاند و هر دو گروه در اعمال کفرآمیز مشترک هستند و اینها از شیطانهای انسی میباشند که به کفر دعوت میکنند. ﴿شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾و شرک و بدعتها را برای ایشان به عنوان دین پدید آوردهاند و حلال خدا را حرام کرده و حرام او را حلا نموده و آنچه را که دلشان بخواهد برای آنان دین قرار دادهاند. با این که دین همان چیزی است که خداوند متعال آن را مشروع نموده تا بندگان بر آن اساس وی را عبادت کنند و به وسیله آن خود را به خدا نزدیک نمایند. بنابراین، هیچ کس حق ندارد چیزی را که از طرف خدا و پیامبرش نیامده باشد به عنوان دین مقّرر بدارد، پس چگونه این فاسقان (این کار را میکنند) که هم آنان و هم پدرانشان در کفر مشترک هستند؟! ﴿وَلَوۡلَا کَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۗ﴾واگر خداوند مدّت معینی را مقّرر کرده بود که در آن به گروههای مختلف مهلت دهد، فورا به خوشبختی اهل حق و نابود شدن اهل باطل حکم و داوری میکرد، چون آنچه نابودی آنها را اقتضاء مینماید موجود است. امّا اینها بدانند که در آخرت عذاب دردناکی در پیش دارند که اینها و هر ستمگری بدان گرفتار میشوند.
﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾در این روز کسانی را که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان بر خود ستم کردهاند خواهی دید که، ﴿مُشۡفِقِینَ مِمَّا کَسَبُواْ﴾از کارهایی که کردهاند سخت بیمناکند، زیرا بر آن کیفر داده میشوند و از آنجه که بیمناک، چیزی که از آن میترسد احتمال دارد به آن دچار شود و (نیز) احتمال دارد بدان دچار نشود، خبر داد عذابی که این ستمکاران از آن میترسند، ﴿وَاقِعُۢ بِهِمۡ﴾به آنان خواهد رسید، چون آنها اسباب کیفر را فراهم آوردهاند بدون اینکه معارضی از قبیل توبه و غیره را داشته باشند، اکنون فرصت را از دست دادهاند. ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و کسانیکه با دلهایشان به خدا و کتابها و پیامبرانش ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند. هر نوع عمل صالحی از اعمال قلوب و اعمال جوارح از قبیل واجبات و مستحبات در کارهای شایسته داخل هستند پس چنین کسانی ﴿فِی رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِ﴾در باغهای بهشت هستند. یعنی در باغهایی هستند که به بهشت اضافه شدهاند، و معلوم است که حالت مضاف الیه است که «بهشت» میباشد. پس این باغها بسیار زیبا و شکوفا بوده و در آن نهرها و چشمههای پُر آب و منظرههای زیبا و صداهای دلانگیز است و درختان پرمیوه و پرندگان آواز خوان به وفور یافت میشوند، و اهل ایمان در کنار هم به سر میبرند. و در آن جا کاملترین بهره از همزیستی و همدم شدن با دوستان عاید آدمی میشود. باغهایی که با گذشت زمان زیبایی اشان افزوده میگردد و روز به روز اهالی آنها به لذّتهایشان اشتیاق بیشتری پیدا میکنند. ﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ﴾آنها هرچه در آن باغها بخواهند دارند. ﴿عِندَ رَبِّهِمۡ﴾نزد پروردگارشان،، پس هرچه بخواهند برایشان فراهم است، چیزهایی که هیچ چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده است. ﴿ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ﴾این است فضل بزرگ. و آیا فضلی بزرگتر از دستیابی به رضایت خداوند متعال و بهرهمند شدن از لقای او در سرای بهشت وجود دارد؟
﴿ذَٰلِکَ ٱلَّذِی یُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾خداوند بخشنده و مهربان این مژده بزرگ را که به طور مطلق بزرگترین نوید است به وسیله برترین انسان به کسانی نوید میدهد که ایمان آوردهاند و کار شایسته کردهاند. پس برخورداری از این نوید بزرگترین هدف است ووسیلهای که انسان را به آن میرساند بهترین وسیله است. ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًا﴾بگو: در برابر رساندن این قرآن به شما و فراخواندتان بهسوی احکام آن از شما مزدی نمیخواهم. پس منظور من این نیست که اموالتان را از دستتان بگیرم و نمیخواهم که بر شما ریاست و حکومت کنم و هدفی مادّی ندارم. ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾احتمال دارد که معنی آیه این باشد که فقط یک چیز از شما میخواهم که فایده آن به خود شما بر میگردد و آن این که به خاطر خویشاوندی مرا دوست بدارید. و این دوست داشتن اضافه بر دوست داشتنِ براساس ایمان است، زیرا دوست داشتن پیامبرصاز روی ایمان و مقدم داشتن محبت ایشان بر همه محبّتها بعد از محبّت خدا، بر هر مسلمانی فرض است. و از کسانی که در این آیه به آنان اشاره شده است، درخواست شده است اضافه بر این محبت ایمانی، محبتی دیگر را نیز نسبت به پیامبر داشته باشند، و آن عبارت است از محبت خویشاوندی، چون پیامبرصنزدیکترین مردم و خویشاوندان خود را دعوت میکرد تا جایی که میگویند هیچکس در تیرههای قریش نبود مگر اینکه پیامبر با او نسبتی داشت و به نوعی خویشاوند او بود. و احتمال دارد که منظور این باشد که از شما هیچ مزدی نمیخواهم مگر این که صادقانه خدا را دوست بدارید و این با نزدیکی جستن به خدا و متوّسل شدن به او به وسیله طاعت و عبادتش که بر محبّت صادقانه و درستِ خدا دلالت مینماید همراه است. بنابراین فرمود: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾مگر محبت به خاطر نزدیکی جستن به تقّرب به خدا. طبق هر دو گفته این استثنا دلیلی است بر این که پیامبرصدر برابر دعوت از آنان هیچ پاداشی نمیطلبد مگر چیزی که فایدهاش به خودشان بر میگردد، و این مزد نیست، بلکه مزد و پاداش همان است که پیامبرصبه آنها داد. همانند این که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن یُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ﴾[البروج: ۸]. «و از آنان عیب و ایرادی جز این نگرفتند که به خداوند پیروزمند و ستوده ایمان آوردهاند». و مانند این که میگویند: «فلانی گناهی نکرده جز این که با تو نیکی میکند».
﴿وَمَن یَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِیهَا حُسۡنًا﴾و هرکس کار نیکی انجام دهد از قبیل نماز، روزه، حج یا نیکی کردن با مردم، بر نیکی عمل او میافزائیم، به این صورت که خداوند به او توفیق میدهد تا کارهای دیگری انجام دهد و با آن اجر و پاداش مومن اضافه میوشد و نزد خدا و خلق جایگاهش بالا میرود و پاداش دنیا و آخرت را به دست میآورد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَکُورٌ﴾بیگمان خداوند آمرزنده و شکرگزاراست، گناهان بزرگ را هرچند که بزرگ باشند به هنگام توبه کردن و دست کشیدن از آن میآمرزد. و در مقابل عمل اندک پاداش فراوان میدهد، پس او با مغفرت خویش گناهان را میآمرزد و عیبها را میپوشاند و یا پذیرفتن نیکیها آن را شکر میگزارد و نیکیها را چندین برابر مینماید.
آیهی ۲۴:
﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗاۖ فَإِن یَشَإِ ٱللَّهُ یَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِکَۗ وَیَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَیُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٤﴾[الشورى: ۲۴]. «آیا میگویند: (پیامبر) بر خدا دروغ بسته است؟، اگر خدا بخواهد بر دل تو مهره مینهد، و خداوند باطل را از میان میبرد و با سخنانس حق را پابرجا میدارد. بیگمان او به همۀ چیزهایی که درون سینههاست آگاه میباشد».
آیا کسانیکه پیامبر را تکذیب میکنند، با جسارت و دروغ میگویند: ﴿ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا﴾پیامبر بر خدا دروغ بسته است؟ آنها تو را به زشتترین چیز متّهم میکنند و میگویند به خدا دروغ میبندی و ادّعای نبّوت میکنی، و چیزی را به خداوند نسبت میدهی که خداوند از آن پاک است، درحالیکه راستگویی و امانتداری تو را میدانند. پس چگونه به خود جرأت میدهند که چنین دروغ صریحی را بگویند؟ بلکه با این کار بر خدا جرات کردهاند چون این عیب گرفتن از خداست که به تو قدرت داده تا چنین دعوت بزرگی را که به گمان آنها بزرگترین فساد در زمین است به راه بیاندازی، زیرا خداوند به پیامبر توانایی داده بود تا دعوت را بیپرده اعلام دارد و آن را به خداوند نسبت دهد و برای تایید آن معجزات آشکار و دلایل روشنی ارائه دهد و پیروی آشکار پیامبر و چیره شدن او بر مخالفان نیز از این جمله بود. درحالیکه خداوند متعال میتوانست این دعوت را در نطفه خفه کند و بر دل پیامبرصمهر زند و خیری به دلش وارد نشود. و وقتی بر دل او مهز میزد همه چیز تمام میشد. پس این دلیل قاطعی است بر صحّت و درستی آنچه پیامبرصآورده است و قویترین شهادت از جانب خدا برای تایید گفتههای اوست و هیچ شهادتی بالاتر از این یافت نمیشود.
بنابراین، از حکمت و رحمت الهی و از سنتّهای جاری اوست که باطل را نابود میکندف گرچه گاهی اوقات باطل دارای قدرت میگردد اما سرانجام آن نابودی است. ﴿وَیُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِ﴾و با سخنان تکوینیاش ـ که تغییر نمییابد ـ و با وعده راستینش حق را پابرجا میدارد که خود آن را تشریع نموده است و آن را در دلها ثابت میگرداند و خردمندان را بینش میدهد. آری! خداوند بزرگ به روشهای گوناگون حق را پابرجا میدارد، یکی از این روشها این است که باطل را بر میانگیزد تا با حق مقابله کند، پس وقتی که باطل به مقابله با حق پرداخت حق با دلایل و حجّتهایش بر آن حمله ور میشود. آنجاست که نور و هدایت حق آشکار میگردد و به وسیله آن باطل نابود و ریشه کن میشود و بطلان آن برای هرکس روشن میگردد و حق برای هرکسی کاملا آشکار میشود بیگمان خداوند به آنچه در سینههاست و به نیک و بدی که در دلهاست و آنچه پنهان داشته و آنچه آشکار نکردهاند آگاه است.
آیهی ۲۸-۲۵:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیَِّٔاتِ وَیَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٢٥﴾[الشورى: ۲۵]. «و اوست خدایی که توبه را از بندگانش میپذیرد و از گناهان درمیگذرد و آنچه را انجام میدهید، میداند».
﴿وَیَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡکَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ٢٦﴾[الشورى: ۲۶]. «و کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند پروردگارشان را اجابت میکنند، و به آنان از فضل خود افزون میدهد و کافران عذاب سخت و شدیدی دارند».
﴿وَلَوۡ بَسَطَ ٱللَّهُ ٱلرِّزۡقَ لِعِبَادِهِۦ لَبَغَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٖ مَّا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرُۢ بَصِیرٞ٢٧﴾[الشورى: ۲۷]. «و اگر خداوند روزی را برای همۀ بندگانش فراخ و فراوان کند قطعاً در زمین سرکشی و تباهی میکنند ولی به اندازۀ آنچه بخواهد فرو میفرستد چرا که او به (احوال) بندگانش دانای بیناست».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٨﴾[الشورى: ۲۸]. «و اوست که باران را نازل میکند پس از آنکه (مردم) نا امید شدند و رحمت خود را میگستراند و اوست کارسازِ ستوده».
این بیان کرم و لطف خداوند و گستردگی بخشایندگی و کمال لطف اوست که ﴿یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِ﴾توبه بندگانش را میپذیرد وقتی که از گناهانشان دست میکشند و بر آن پیمان میبندند و تصمیم میگیرند که دوباره آن گناهان را انجام ندهند. پس اگر هدفشان پروردگار باشد خداوند توبهشان را میپذیرد، این در حالی است که قبلا سبب نابودی و گرفتار شدن به کیفرهای دنیوی و اخرویشان فراهم شده بود. ﴿وَیَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾و گناهان و بدیها را محو میکند، و عیبهایی که در اثر آن گناهان به وجود میآیند و کیفرهایی که نتیجه ارتکاب گناهان است از آنها دور میکند. و توبه کننده نزد او ارزشمند میگردد به گونهای که انگار کار بدی نکرده است.
و خداوند او را دوست میدارد و به او توفیق انجام کارهایی میدهد که او را به خدا نزدیک مینمایند. و از آنجا که توبه از کارهای بزرگی است که گاهی به سبب کمال اخلاص و صداقت کامل میشود و گاهی به علّت ناقص بودن اخلاص و صداقت ناقص خواهد شد و چه بسا فاسد و خراب شود، اگر هدف از آن اهدافی دنیوی باشد ـ و این چیزها جایگاهشان دل است و فقط خدا آن را میداند ـ آیه را با این جمله به پایان برد: ﴿وَیَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ﴾و میداند آنچه را که انجام میدهید.
خداوند همه بندگان را به بازگشت و روی آوردن به سوی او و توبه کردن از کوتاهیها فرا خوانده است. پس بندگان برحسب اجابت و پذیرش به دو گروه تقسیم شده اند: آنهایی که اجابت کردهاند و خداوند آنها را چنین توصیف نموده است: ﴿وَیَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾و کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند پروردگارشان را اجابت میکنند و از او اطاعت مینمایند و به دعوت او لبّیک میگویند، چون ایمان و عمل صالحی که دارند آنها را به این امر وادار مینماید. پس وقتی او را اجابت کردند خداوند کارشان را سپاس میگزارد و او آمرزنده و شکرگزار است، ﴿وَیَزِیدُهُم مِّن فَضۡلِهِ﴾و به آنان از فضل خود بیشتر میدهد یعنی از فضل خویش به آنان توفیق عمل میدهد و پاداش آنها را چند برابر بیش از آنچه که اعمال آنها مستحق آن است، میدهد. امّا کسانی که دعوت خداوند را اجابت نمینمایند و آنها کسانی هستند که عناد میورزند، ﴿وَٱلۡکَٰفِرُونَ﴾و به خدا و پیامبرش کفر میورزند، ﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ﴾اینان عذاب سخت و شدیدی در دنیا و آخرت دارند.
سپس بیان کرد که از لطف خداوند نسبت به بندگانش این است که او دنیا و روزی را برایشان چنان فراوان نمیکند که به دین آنها زیان برساند. پس فرمود: ﴿وَلَوۡ بَسَطَ ٱللَّهُ ٱلرِّزۡقَ لِعِبَادِهِۦ لَبَغَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و اگر خداوند روزی را برای بندگانش فراوان نماید و گسترش دهد، در زمین سرکشی میکنند. یعنی از اطاعت خدا غافل شده و به شهوات و لذّتهای دنیا روی میآورند، و به آنچه که هوی و هوس آنها میخواهد مشغول میشوند گرچه آن چیز گناه و ستم باشد. ﴿وَلَٰکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٖ مَّا یَشَآءُ﴾ولی به اندازهای که لطف و حکمت او اقتضا مینماید فرو میفرستد. ﴿إِنَّهُۥ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرُۢ بَصِیرٞ﴾چرا که او بندگانش را میبیند و از اوضاع و احوال آنها کاملا آگاه است. همچنان که در بعضی روایتها آمده است که خداوند متعال میفرماید: «برخی از بندگانم هستند که جز ثروت و ایمانشان را سامان نمیبخشد، و اگر او را فقیر گردانم فقیری او را به فساد میکشاند. و برخی از بندگانم هستند که جز فقر و تنگدستی ایمانشان را سامان نمیبخشد، و اگر او را ثروتمند گردانم، ثروتمندی ایمانش را فاسد میگرداند. و برخی از بندگانم هستند که ایمانشان جز با تندرستی سامان نمییابد، و اگر او را بیمار گردانم بیماری، ایمان او را فاسد مینماید.
و برخی از بندگانم هستند که ایمانشان فقط با مریضی سامان مییابد و اگر او را تندرست کنم این امر ایمان او را فاسد میگرداند. همانا من کار بندگانم را طبق آگاهی خویش از آنچه که در دلهایشان است تدبیر مینمایم و من آگاه و بینا هستم.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ﴾و اوست که باران را نازل میکند و با آن به داد آبادیها و مردم میرسد. ﴿مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ﴾بعد از آنکه نا امید شدند و مدت زمانی باران نیامده و گمان بردند که باران نمیآید و ناامید گشتند و برای قحط سالی کارهایی کردند. امّا در این هنگام خداوند باران میفرستد. ﴿وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُ﴾و با آن رحمت خویش را میگستراند و روزیهایی برای انسانها و چهارپایانشان میرویاند و این برایشان بسیار دارای اهمّیت است و از این شادمان میگردند.
﴿وَهُوَ ٱلۡوَلِیُّ ٱلۡحَمِیدُ﴾و اوست کارساز ستوده، که بندگانش را با انواع تدبیر سرپرستی مینماید و منافع دینی و دنیویشان را تامین میکند و او در کارسازی و تدبیرش ستوده است و به خاطر نعمتها و انواع لطفهایی که بندگان را از آن بهرهمند میسازد قابل ستایش است.
آیهی ۲۹:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٞ٢٩﴾[الشورى: ۲۹]. «و از نشانههایش آفرینش آسمانها و زمین، و (نیز) همۀ جنبدگانی است که در آن دئو پدیدار و پراکنده کرده است واو بر گردآوری آنها هنگامیکه بخواهد تواناست».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾و از نشانههای قدرت بزرگ او و از دلایل زنده گرداندن مردگان از سوی او آفرینش آسمانها و زمین با این بزرگی و عظمتشان است، که بر قدرت و گستردگی فرمانروایی او دلالت مینماید، و استواری و آفرینش زیبا و محکم آسمانها و زمین بر حکمت و فرزانگی خداوند دلالت میکند و منافع و مصالحی که در آسمانها و زمین نهاده شده است بر رحمت خدا دلالت میکند، و این که تنها او سزاوار انواع عبادت میباشد و الوّهیتِ غیر او باطل است. ﴿وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَآبَّةٖ﴾و جانوران و جنبدگانی که خداوند در آسمانها و زمین برای منفعت بندگانش پدید آورده و پراکنده کرده است از نشانههای قدرت اوست. ﴿وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا یَشَآءُ قَدِیرٞ﴾و او بر گردآوردن مردم بعد از مرگشان در میدان قیامت هر زمان که بخواهد، تواناست. پس خداوند قدرت و توانایی این کار را دارد. و تحقق قیامت باید مبتنی بر خیری راستین باشد، و معلوم است که اخبار پیامبران و کتابهایشان به صورت متواتر تحقق قیامت را بیان کردهاند.
آیهی ۳۱-۳۰:
﴿وَمَآ أَصَٰبَکُم مِّن مُّصِیبَةٖ فَبِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖ٣٠﴾[الشورى: ۳۰]. «و هر مصیبتی که گریبانگیرتان شود، به خاطر کارهایی است که خود کردهاید، و خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند».
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ٣١﴾[الشورى: ۳۱]. «و شما هرگز نمیتوانید (از چنگال قدرت خداوند) در زمین (فرار کنید و خدا را از دستیابی به خود) ناتوان سازید، و برایتان جز خداوند هیچ کارساز و یاوری نیست».
خداوند متعال خبر میدهد که هر مصیبتی به جسم یا اموال یا فرزندان بندگان میرسد یا آنچه را که دوست دارند و برایشان عزیز است، از دست میدهند، به خاطر کارهای بدی است که انجام میدهند و خداوند از بسیاری از کارهای بندگان گذشت میکند. پس خداوند بر بندگان ستم نمیکند ولی آنها خودشان بر خویشتن ستم میکنند. ﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ﴾[فاطر: ۴۵]. «و اگر خداوند مردم را به خاطر کارهایی که کردهاند، مواخذه میکرد، هیچ جنبندهای را روی زمین باقی نمیگذاشت». خداوند که کیفرها و عذابها را به تاخیر میاندازد بدان خاطر نیست که آن را فراموش کرده یا توانایی ندارد، بلکه در میگذرد.
﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و شما نمیتوانید از چنگال قدرت الهی فرار کنید و او را از دستیابی به خود ناتوان سازید، بلکه شما در زمین ناتوان هستید و هرچه خداوند درباره شما اراده کند نمیتوانید امتناع ورزید. ﴿وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٖ﴾و جز خداوند هیچگونه کارساز و یاوری ندارید که شما را سرپرستی نماید و منافعتان را فراهم آورد، و هیچ یاوری ندارید که زیانها را از شما دور کند.
آیهی ۳۵-۳۲:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِی ٱلۡبَحۡرِ کَٱلۡأَعۡلَٰمِ٣٢﴾[الشورى: ۳۲]. «و از جمله نشانههای او کشتیهایی است که همچون کوهها بر صفحه دریاها به حرکت درمیآیند».
﴿إِن یَشَأۡ یُسۡکِنِ ٱلرِّیحَ فَیَظۡلَلۡنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٍ٣٣﴾[الشورى: ۳۳]. «اگر بخواهید باد را آرام میسازد و کشتیها بر روی دریا متوقف میگردند، بیگمان در این برای هر بردبار سپاسگزاری نشانههاست».
﴿أَوۡ یُوبِقۡهُنَّ بِمَا کَسَبُواْ وَیَعۡفُ عَن کَثِیرٖ٣٤﴾[الشورى: ۳۴]. «یا اگر بخواند کشتیها را بهخاظز کارهایی که سرنشینان آنها مرتکب شدهاند هلاک میکند و از بسیاری (گناهان) درمیگذرد».
﴿وَیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ٣٥﴾[الشورى: ۳۵]. «و تا کسانیکه در آیات ما مجادله میکنند بدانند که هیچ گریزگاهی ندارند».
از نشانههای رحمت و توجه او به بندگانش ﴿ٱلۡجَوَارِ فِی ٱلۡبَحۡرِ﴾کشتیهای بخاری و بادبانی است که در دریا روانند و از بس که بزرگاند ﴿کَٱلۡأَعۡلَٰمِ﴾همانند کوههای بزرگی هستند که دریای خروشان برایشان رام شده، و آنها را از تلاطم و خروش امواج حفظ کرده است، و این کشتیها شما و کالاهای فراوانتان را به شهرهای دوردست حمل میکنند و اسبابی را برای این امر مسخّر نموده که شما را بر این کار کمک مینماید.
سپس این اسباب را گوشزد نمود و فرمود: ﴿إِن یَشَأۡ یُسۡکِنِ ٱلرِّیحَ﴾اگر خداوند بخواهد باد را که سببی برای حرکت کشتی است از وزیدن میاندازد، ﴿فَیَظۡلَلۡنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِ﴾آنگاه که کشتیهای در حال حرکت بر روی دریا میایستند، نه جلو میروند و نه عقب بر میگردند. نمیتوان گفت که این حکم شامل کشتیهای بخاری نمیشود، چون کشتیهایی که به وسیله بخار حرکت میکنند یکی از شرایط آنها وجود حرکت باد است. و اگر خداوند بخواهد، کشتیهای در حال حرکت را به سبب کارهایی که سرنشینان آن کردهاند در دریا غرق و نابودشان میگرداند، امّا خداوند بردبار است و از بسیاری از گناهان در میگذرد. ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٍ﴾بیگمان در این امر برای هر بردبار سپاسگزاری نشانههاست، یعنی کسی که در برابر آنچه دوست ندارد و بر او دشوار میآید بردباری میورزد خود را وادار به تحمّل دشواری طاعت یا به عقب راندن انگیزه گناه مینماید و به هنگام مصیبت از ابراز ناخشنودی از تقدیر الهی خودداری میکند. و به هنگام آسایش و نعمت سپاسگزار است و به نعمت پروردگارش اعتراف مینماید و برای او فروتنی میکند و نعمت خدا را در راه خشنودی او صرف مینماید. چنین کسی از نشانههای خدا بهرهمند میشود. امّا کسی که صبر و بردباری ندارد و به هنگام نعمتهای خداوند شکرگزاری نمیکند او روی گردان یا معاند است و از نشانههای خدا بهرهمند نمیشود.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا﴾و تا کسانی که در آیات ما مجادله میکنند و آن را به وسیله باطل خود باطل جلوه میدهند، بدانند که ﴿مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ﴾هیچ گریزگاهی ندارند. یعنی هیچ چیزی آنها را از عذابیکه به آن گرفتار شدهاند نجات نمیدهد.
آیهی ۳۹-۳۶:
﴿فَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٣٦﴾[الشورى: ۳۶]. «هر آنچه که به شما داده شده است بهرۀ زندگانی دنیاست و آنچه که نزد خداست بهتر و پایدارتر است برای کسانیکه ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل میکنند».
﴿وَٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ٣٧﴾[الشورى: ۳۷]. «و کسانیکه از گناهان بزرگ و اعمال زشت و ناپسند میپرهیزند و هنگامیکه خشمگین میشود گذشت میکنند».
﴿وَٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣٨﴾[الشورى: ۳۸]. «و آنانکه (دعوت) پروردگارشان را پذیرفتند و نماز را برپا داشتند و کارشان به شیوۀ رایزنی و بر پایۀ مشورت با یکدیگر است. و از آنچه به ایشان دادهایم، انفاق میکنند».
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ هُمۡ یَنتَصِرُونَ٣٩﴾[الشورى: ۳۹]. «و کسانیکه هرگاه تجاوزی به آنان برسد انتقام میگیرند».
در اینجا خداوند مردم را تشویق مینماید که شیفته دنیا نشوند و به آخرت علاقمند گردند. و اعمالی که انسان را به بهشت میرساند بیان کرد و فرمود: ﴿فَمَآ أُوتِیتُم مِّن شَیۡءٖ﴾فرمانروایی و ریاست و اموال و فرزندان و سلامتی و صحّتی که به شما داده شده است، ﴿فَمَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾بهرهمندی زندگانی دنیاست. یعنی لّذت زودگذر و فانی است. ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ﴾و پاداش فراوان و نعمتهای پایداری که نزد خداوند است از لذتّهای دنیا بسیار بهتر است و قابل مقایسه نیستند. و نعمتهای آخرت ماندگارترند چون هیچ ناگواری در آن نیست و پس گرفته نمیشوند. سپس بیان کرد که چه کسانی مستحق این پاداش هستند، و فرمود: ﴿لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ﴾برای کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل میکنند. یعنی ایمان راستین را که مستلزم اعمال ظاهری و باطنی است با توکّل جمع نمودهاند که توکل وسیله موافقت در هر کاری است. پس هر عملی که توکّل با آن همراه نباشد کامل نیست. توکل یعنی این که آدمی در به دست آوردن آنچه خداوند دوست دارد و دور کردن آنچه که خداوند نمیپسندد قلبا به خدا تکیه نماید و به او اعتماد و اطمینان داشته باشد.
﴿وَٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ﴾و کسانیکه از گناهان کبیره و از اعمال زشت و ناپسند میپرهیزند. فرق «کبائر الاثم» گناهان کبیره با «فواحش» کارهای زشت با این که هر دوی اینها گناهان بزرگ هستند این است که «فواحش» به آن دسته از گناهان بزرگ گفته میشود که در نفس انگیزه برای ارتکاب گناهانی هستند که چنین نیستند. امّا این زمانی است که کبائر و فواحش در کنار هم ذکر شوند. ولی اگر به تنهایی ذکر شوند مفهوم هریک در دیگری داخل است. ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ﴾و هرگاه خشمگین شوند میبخشند. یعنی به اخلاق خوب و عادات نیک خوی گرفتهاند، پس بردباری خوی آنهاست و اخلاق خوب طبیعت و سرشت آنها میباشد، حتی اگر کسی آنها را با گفتار یا کردار خود خشمگین کند آنها خشم خود را فرو میخورند و آن را اجرا نمیکنند بلکه آن فرد را میبخشند و در مقابلِ فردی که بدی کرده است جز نیکویی و گذشت و بخشیدن گذشت، منافع زیادی به بار میآورد و مفاسد زیادی را از آنها دور میکند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿...ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥﴾[فصلت: ۳۴-۳۵]. «با شیوهای که بهتر است پاسخ بده، پس آن کسی که میان تو و او دشمنی بوده است چنان میشود که گویا دوستی صمیمی است. و این را فرا نمیگیرد مگر کسانی که بردباری کردهاند و آن را فرا نمیگیرد و نمیپذیرد مگر کسی که دارای بهرهای بزرگ است».
﴿وَٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ﴾و کسانیکه از خدایشان فرمانبرداری کرده و دعوت او را لبیک گفتهاند و هدفشان خشنودی وی بوده است و مقصد نهاییشان این بوده که به او تقّرب جویند. و از جمله پذیرفتن دعوت الهی برپا داشتن نماز و پرداختن زکات است. پس این امور را بر استجابت عطف کرد و این که از باب عطف خاص بر عام است که بر شرافت و فضیلت معطوف دلالت مینماید. پس فرمود: ﴿وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾و نماز را به گونهای شایسته و به صورت ظاهری و باطنی و فرش و نفل برپا داشتهاند. ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ﴾و از آنچه روزیشان کردهایم میبخشند. این بخش هم شامل بخشش واجب است از قبیل زکات و انفاق بر خویشاوندان و امثال آن. و هم شامل بخششهای مستحب مانند صدقههایی که به عموم مردم داده میشود. ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَیۡنَهُمۡ﴾و کار دینی و دنیوی آنها بر پایه مشورت با یکدیگر است. یعنی در کارهایی که میانشان مشترک است هیچکس طبق نظر خود عمل نمیکند، بلکه با یکدیگر مشورت مینمایند، و این بخشی از همدلی و محبّت آنها با یکدیگر است. و از کمال خردمندیشان این است که هرگاه بخواهند کاری را انجام دهند که نیاز به فکر و نظر داشته باشد جمع میشوند و با یکدیگر مشورت مینمایند و در آن کار به بررسی و کاوش میپردازند تا مصلحت برایشان مشخص گردد آن گاه آن را غنیمت دانسته و بلافاصله به آن عمل میکنند. کارهایی که میان مسلمانان مشترک است و در آن مشورت صورت میگیرد مانند رایزنی در مورد جنگ و جهاد، تعیین مسئولین و فرماندهان، قضات، و غیره، و بررسی در مسایل دین به صورت عام. مشورت و تحقیق در این کارها به منظور آن که صحیح از غلط تشخیص داده شود چیزی است که خداوند آن را دوست میدارد و در این آیه داخل است.
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ﴾و هرگاه از سوی دشمنان به آنها تجاوزی شود، ﴿هُمۡ یَنتَصِرُونَ﴾از آنجا که عزت و توانایی دارند انتقام میگیرند، و خوار نخواهند بود، بلکه میتوانند انتقام بگیرند. پس آنها را به ایمان آوردن و توکّل کردن بر خدا و پرهیز از گناهان کبیره و کارهای زشت ـ که این سه ویژگی سبب میشوند خداوند گناهان کوچک را بیامرزد ـ و اطاعت کامل و استجابت پروردگارشان و برپای داشتن نماز و انفاق در راههای نیکوکاری و مشورت در کارها و پیروی بر دشمنان که خصلتها و عادات کمالاند توصیف نمود. بنابراین، آنان کارهای کوچکتر را به طریق اولی انجام میدهند و کارهایی که برعکس اینهاست انجام نمیدهند.
آیهی ۴۳-۴۰:
﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠﴾[الشورى: ۴۰]. «و کیفر بدی، بدی مانند آن است، پس هرکس گذشت کند و (راه) صلح و صفا پیش گیرد پاداشش بر خداوند است. بیگمان خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد».
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَا عَلَیۡهِم مِّن سَبِیلٍ٤١﴾[الشورى: ۴۱]. «و کسیکه که پس از ستم دیدن خویش انتقام بگیرد، بر آنان عتاب و عقابی نیست».
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٤٢﴾[الشورى: ۴۲]. «بلکه عتاب و عقاب متوجّه کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق (تباهی) میجویند. اینانند که عذاب دردناک (درپیش) دارند».
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِکَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣﴾[الشورى: ۴۳]. «و کسیکه بردباری کند و ببخشد (بداند که) این (اوصاف) از کارهای سترگ است».
خداوند در این آیه مراتب کیفرها را بیان کرده است: عدل، فضل، ظلم.
عدل یعنی در مقابل بدی، همسان آن، بدی کردن نه بیشتر و نه کمتر. پس فرمود: در مقابل کشته شدن فرد، فرد کشته میشود، و هر عضوی در مقابل همان عضو بریده میشود، و مال به اندازه و همسان آن گرفته میشود. فضل یعنی گذشت از کسی که بدی کرده است، بنابراین فرمود: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾هرکس ببخشد و صلح و صفا ایجاد کند، پاداش او بر خداوند است و به او پاداش بزرگی میدهد. و خداوند برای عفو و گذشت، اصلاح را شرط نموده است تا بر این دلالت نماید که اگر گناهکار شایسته آن نباشد که از وی گذشت شود و عفو گردد، و مصلحت شرعی نیز مقتضی آن بود که کیفر داده شود، در این صورت گذشت و بخشش چیزی نیست که شرع به انجام دادن آن امر کرده باشد.
وقتی خداوند بیان نمود که پاداش عفو کننده بر خداست این امر مردم را به عفو و گذشت تشویق مینماید و اینکه بنده با مردم همان رفتاری را بکند که دوست دارد خداوند با او این رفتار را انجام دهد. پس همانطور که دوست دارد خداوند او را عفو کند او نیز مردم را عفو کند و ببخشد. و همانطور که دوست دارد خداوند از او درگذرد و چشمپوشی کند او نیز از مردم چشمپوشی کند، چرا که پاداش و کیفر از نوع عملی است که انسان انجام میدهد.
و امّا مرتبه ظلم را خداوند اینگونه بیان نموده است: ﴿إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾بیگمان او کسانی را که بر دیگران ستم میکنند و یا در مقابل کسی که در حق آنها جنایت کرده است جنایتی بیشتر از جنایت او مرتکب میشوند ـ که این اضافه ظلم است ـ دوست ندارد.
﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِ﴾و اگر کسی که بر او ستم رفته است انتقام بگیرد، ﴿فَأُوْلَٰٓئِکَ مَا عَلَیۡهِم مِّن سَبِیلٍ﴾بر آنان گناه و اشکالی نیست. و این که فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡیُ﴾و کسانی که بر آنها تجاوز شده و نیز فرمود: ﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِ﴾و کسیکه پس از ستم دیدن خویش انتقام بگیرد، بر این دلالت مینماید که ستم و تجاوز حتما واقع میشود. و امّا اگر کسی اراده کند به حقوق دیگران تجاوز نماید و به آنان ستم کند، بدون آن که ارادهاش را عملی نماید، در این صورت به مانند آنچه که اراده کرده است مجازات نمیشود، بلکه طوری توبیخ و تادیب میگردد که او را از آن قول یا فعلی که از وی صادر شده است منحرف گرداند.
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾عقاب و کیفر شرعی بر کسانی است که به مردم ستم میکنند و به ناحق در زمین تباهی میجویند. و این شامل ستم و تجاوز بر خون و اموال و آبروی مردم میشود. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾ایشان عذاب دردناکی در پیش دارند، عذابی که دلها و جسمها را طبق ستم و تجاوزشان به درد میآورد.
﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ﴾و هرکس در مقابل اذّیت و آزاری که از سوی مردم به او میرسد صبر و بردباری ورزد و آنها را ببخشد و از آنچه از آنها سر زده است، گذشت کند، ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾این از کارهایی است که خداوند آدمی را بر انجام آن تشویق نموده و بر آن تاکید کرده و خبر دادهاست که این را جز بردباران و آنهایی که بهرهای بزرگ دارند، نمیپذیرند، و فقط کسانی به آن توفیق مییابند که دارای همّت والا و دارای خرد و بینش باشند، زیرا انتقام نگرفتن دشوارترین امر بر نفس آدمی است، و بردباری در برابر اذّیت و آزار، و گذشت در مقابل تعامل نابهنجار دیگران و نیکی کردن در برابر آنان بسی دشوارتر و دشوارتر است. ولی این کار برای کسی آسان است که خداوند آن را بر وی آسان گردانده و در مسیر انصاف نفس خویش به این صفت با نفس خود مبارزه کرده و در این مسیر از خداوند استعانت طلبیده باشد.
آیهی ۴۶-۴۴:
﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِیّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ یَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِیلٖ٤٤﴾[الشورى: ۴۴]. «و کسی را که خدا گمراه سازد به غیر از او هیچ کارسازی برای او نیست، و ستمگران را خواهی دید که وقتی عذاب را میبینند میگویند: آیا راهی بهسوی بازگشت هست»؟.
﴿وَتَرَىٰهُمۡ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا خَٰشِعِینَ مِنَ ٱلذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِیّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ فِی عَذَابٖ مُّقِیمٖ٤٥﴾[الشورى: ۴۵]. «و آنانرا خواهی دید که بر آن (عذاب) عرضه میشوند که از خواری زبونند، و زیر چشمی و مخفیانه (به آتش) مینگرند و مؤمنان میگویند: زیانکاران کسانیاند که در روز قیامت خود وخاندان خود را به زیان افکندند. هان! ستمگران در عذاب دائم خواهند بود».
﴿وَمَا کَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِیَآءَ یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِیلٍ٤٦﴾[الشورى: ۴۶]. «و آنان یاوران و دوستانی ندارند که در برابر خداوند آنانرا یاری دهند، و هرکس را که خدا گمراه سازد او راهی (برای نجات) ندارد».
خداوند متعال خبر میدهد که تنها او هدایت میکند و گمرا میسازد، ﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِیّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِ﴾و هرکس را که خداوند به سبب ستمگریاش گمراه سازد بعد از خدا هیچ کارسازی ندارد که او را سرپرستی نماید و هدایت کند. ﴿وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِینَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾و ستمگران را خواهی دید که وقتی عذاب و آن منظرهی وحشتناک را مشاهده کنند اظهار ندامت و پشیمانی بزرگ مینمایند و برگذشته تاسف میخورند. ﴿یَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِیلٖ﴾و میگویند: آیا راه چارهای برای ما هست که به دنیا بازگردیم تا عملی غیر از آنچه میکردیم انجام دهیم؟ و این خواستن چیزی است که محال است و امکان ندارد.
﴿وَتَرَىٰهُمۡ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا خَٰشِعِینَ مِنَ ٱلذُّلِّ﴾و آنانرا خواهی دید که بر آتش عرضه میشوند درحالیکه بر اثر مذلّت و خواری که در دلهایشان است کز کردهاند و به هم آمدهاند. ﴿یَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِیّٖ﴾و از ترس و وحشت آتش جهنّم مستقیم به آن نگاه نمیکنند، بلکه با گوشه چشم و مخفیانه به آن نگاه میکنند. ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ﴾وقتی سرنوشت مردم آشکار میگردد و صادقان از دیگران مشخص میشوند، مومنان میگویند: ﴿إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ﴾بیگمان زیان کاران حقیقی کسانی هستند که در روز قیامت خود و خاندان خود را بر زبان میافکنند و پاداش فراوان را از دست میدهند، و به عذاب دردناک گرفتار میشوند و میان آنها و خانوادههایشان جدایی افکنده میشود. پس در کنار هم دیگر گرد نمیآیند. ﴿أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ فِی عَذَابٖ مُّقِیمٖ﴾آگاه باش! بیگمان کسانی که با کفر ورزیدن و ارتکاب گناهان بر خود ستم کردهاند در عذابی پایدار هستند. یعنی در وسط عذاب هستند و در آن فرو رفته و هرگز از آن بیرون نمیآیند و یک لحظه عذاب از آنها کاسته نمیشود و آنان در آن ناامید هستند.
﴿وَمَا کَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِیَآءَ یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾و آنان یاوران و دوستانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری دهند آنگونه که در دنیا این خیال را در سر خود میپرورانند که در قیامت یاورانی دارند. پس در قیامت برای آنان و برای دیگران روشن خواهد شد و اسبابی که آنان بدان امید بسته بودند از دست میدهند و عذاب خدا که به سویشان میآید از آنها دور گردانده نمیشود. ﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِیلٍ﴾وهرکس را که خداوند گمراه سازد هیچ راهی ندارد که هدایت را به دست آورد. پس اینها که گمان بردند انبازهایی که شریک خدا ساختند به آنها فایده میرساند و زیان را از آنها فایده میرساند و زیان را از آنها دور میکند گمراه کشته و در این روز گمراهیشان مشخّص میگردد.
آیهی ۴۸-۴۷:
﴿ٱسۡتَجِیبُواْ لِرَبِّکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَکُم مِّن مَّلۡجَإٖ یَوۡمَئِذٖ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٖ٤٧﴾[الشورى: ۴۷]. «پیش از آنکه روزی فرا رسد که از (سوی) خدا بازگشتی ندارد (دعوت) پروردگار خود را بپذیرید، در آن روز نه پناهگاهی دارید و نه میتوانید انکار کنید».
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظًاۖ إِنۡ عَلَیۡکَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ کَفُورٞ٤٨﴾[الشورى: ۴۸]. «پس اگر روی بگردانند تو را بر آنان نگهبان نفرستادهایم، بر تو ابلاغ پیام باشد و بس. هنگامیکه ما از جانب خویش لطف و مرحمتی به انسان برسانیم به آن شاد میشود. و اگر بلا و مصیبتی به خاطر کارهایی که کرده است به او برسد، آنگاه انسان ناسپاس است».
خداوند بندگانش را فرمان میدهد تا با اطاعت از آنچه او بدان فرمان داده و پرهیز از تاخیر در آن، دعوت پروردگارشان را بپذیرند. ﴿مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ﴾پیش از آنکه روز قیامت فرا رسد، که برگشتی ندارد، و دیگر گذشته جبران نمیشود. در آن روز بنده پناهگاهی ندارد که به آن پناه ببرد و از دست پروردگارش فرار کند. بلکه فرشتگان مردم را از هر سو محاصره و احاطه کردهاند و خلق صدا زده میشوند، [الرحمن: ۳۳]. ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣﴾[الرحمن: ۳۳]. «ای گروه انس و جن! اگر میتوانید از کنارههای آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید. امّا جز با توانی شگرف نمیتوانید بگذرید. در این روز بنده گناهانی را که مرتکب شده است نمیتواند انکار کند، بلکه اگر انکار نماید اعضا و جوارح او علیه وی شهادت میدهند». در این آیه و امثال آن آرزوهای دورو دراز مذّمت شده و به غنیمت شمردن فرصت در هر کاری که برای بنده پیش میآید دستور داده است چون تاخیر در انجام مسئولیت آفاتی به همراه دارد.
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ﴾پس اگر از آنچه تو آوردهای بعد از آن که کاملا بیان و روشن گردیده است روی گرداندند، ﴿فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظًا﴾تو را بر آنان نگهبان و مسئول قرار ندادهایم، که از اعمال آنها پرسیده شوی، ﴿إِنۡ عَلَیۡکَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ﴾بلکه وظیفه تو فقط رساندن است. پس وظیفهات را انجام دادهای و پاداش تو بر خداوند است، خواه آنها بپذیرند و خواه روی بگردانند، و حساب آنها با خداست، خداوندی که اعمال کوچک و بزرگ و اعمال ظاهری و باطنی آنها را ثبت وضبط مینماید. سپس خداوند متعال حالت انسان را بیان کرد که هرگاه به او لطف و مرحمتی از جانب خدا برسد از قبیل تندرستی، روزی راحت و فراوان، مقام و مرتبه و امثال آن، ﴿فَرِحَ بِهَا﴾بینهایت بدان شادمان میگردد و تنها در فکر آن میباشد، و لازمهی این کار آن است که به این نعمتها آرامش پیدا میکند و از کسیکه نعمت را به او بخشیده است روی گردان میشود. ﴿وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَةُۢ﴾و اگر بیماری یا فقر یا امثال آن به او برسد، ﴿بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ﴾به سبب کارهایی که خودشان کردهاند، ﴿فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ کَفُورٞ﴾آن گاه انسان ناسپاس میگردد. یعنی طبیعت او چنان است که در برابر امتهای گذشته ناسپاسی میکند و از رنج و بدبختی که به او رسیده است ابراز ناخشنودی مینماید.
آیهی ۵۰-۴۹:
﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ٤٩﴾[الشورى: ۴۹]. «فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداست، هرچه بخواهد میآفریند، به هرکس که بخواهد دختر میبخشد و به هرکس که بخواهد پسر میبخشد».
﴿أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ٥٠﴾[الشورى: ۵۰]. «و یا اینکه هم پسر و هم دختر به آنان میدهد، و (خدا) هرکه را بخواهد نازا میکند بیگمان او بس آگاه و تواناست».
در این آیه از گستردگی فرمانروایی خدا و نفوذ تصرّف او در میان خلق آنگونه که بخواهد و این که او همه کارها را تدبیر مینماید خبر دادهاست. به گونهای که تدبیر الهی چنان فراگیر است که حتی شامل چیزهایی میشود که ارتباط مستقیمی با بندگان دارند، از قبیل نکاح که یکی از اسباب زاد و ولد است، اما در حقیقت این خداست که براساس مشیت خود فرزندان را به آنان میبخشد. پس خداوند متعال به آنها فرزندانی پسر یا دختر میدهد، به بعضی دختر میدهد و به برخی پسر میبخشد. و به بعضی نیز هم پسر و هم دختر میدهد و بر خی را نازا میگرداند. ﴿إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ﴾بیگمان او به هر چیزی داناست و بر هر چیزی تواناست. پس او با علم خود تصّرف مینماید و با قدرت خویش آفریدههایش را زیبا و محکم میآفریند.
آیهی ۵۱:
﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَآیِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولٗا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمٞ٥١﴾[الشورى: ۵۱]. «و هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن بگوید مگر از طریق وحی یا از پس پرده یا اینکه خداوند قاصدی بفرستد و آن (قاصد) به حکم او (=خدا) هرچه را بخواهد نازل میکند، بیگمان او والای فرزانه است».
وقتی که تکذیب کنندگانِ پیامبران، آنهایی که به خدا کفر ورزیده بودند، از روی تکّبر و سرکشی گفتند: ﴿لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞ﴾[البقرة: ۱۱۸]. «چرا خدا با ما سخن نمیگوید یا نشانهای برای ما نمیآورد». خداوند با این آیه کریمه به آنها پاسخ داد و بیان کرد که او فقط با بندگان برگزیدهاش یعنی با پیامبران سخن میگوید، و سخن گفتن وی به صورتهای ذیل است: یا اینکه خداوند ﴿یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ﴾از طریق وحی با پیامبر سخن میگوید که وحی را بر قلب او القا میکند بدون اینکه فرشتهای بفرستد، و بدون این که به صورت شفاهی با پیامبر سخن بگوید. ﴿أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولٗا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَآءُ﴾یا اینکه خداوند به وسیله قاصدی که فرشته است مانند جبرئیل یا کسی دیگر از فرشتگان با پیامبر سخن میگوید که آن فرشته به فرمان خدا نه به دلخواه خود هرآنچه را که خداوند بخواهد به پیامبر وحی میکند. ﴿إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمٞ﴾بدون شک ذات خداوند متعال و والاست و صفات او بلند مرتبه و کارهایش بزرگ است، و او بر همه چیر چیره میباشد و همه مخلوقات در برابر او سر تسلیم فرود آوردهاند. با حکمت است و هریک از مخلوقات و از آیینها را در جای مناسب قرار میدهد.
آیهی ۵۲:
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ وَلَٰکِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢﴾[الشورى: ۵۲]. «و اینچنین روحی از کلام خود به تو وحی کردیم، (تو) نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست، ولی آن (قرآن) را نوری گردانیدیم که با آن هرکس از بندگانمان را که بخواهیم هدایت میکنیم و بیگمان تو به راه راست رهنمون میسازی».
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَا﴾همانگونه که به پیامبران پیش از تو وحی کردهایم به تو نیز فرمان خود روحی را وحی نمودهایم. و روح، همین قرآن کریم است. آنرا روح نامید چون به وسیله روح تنها حیات و زندگی مییابند، همچنین به وسیله قرآن دلها و ارواح جان و زندگی مییابند و منافع دنیا و دین را به دست میآورند. چون در قرآن خیر و دانش فراوانی وجود دارد. و این یک منّت و احسان محض از جانب خدا بر پیامبر و بندگان مومنش میباشد، بدون این که از سوی آنها وسیله و سببی باشد. بنابراین فرمود: ﴿مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ﴾«یعنی قبل از این که قرآن بر تو نازل شود کتاب و ایمان را نمیدانستی». یعنی از اخبار کتابهای گذشته آگاهی نداشتی و ایمان و عمل به قوانین و آیینهای الهی را نمیدانستی، بلکه بیسواد بودن و خواندن و نوشتن را بلد نبودی. پس این کتاب به نزد تو آمد که ﴿جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَا﴾آن را نوری گردانیدهایم که به وسیله آن هرکس از بندگانمان را که بخواهیم هدایت میکنیم و بندگان در تاریکیهای کفر و بدعت و هواپرستی به وسیله آن راه را روشن مییابند و با آن حقایق را میدانند و به وسیله آن به راه راست راهیاب میگردند. ﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ﴾و بیگمان تو به راه راست هدایت میکنی. یعنی راه راست را برای آنها بیان مینمایی و توضیح میدهی و آنانرا به (درپیش گرفتن) آن تشویق میکنی و آنها را از ضد آن باز میداری و میترسانی. سپس صراط مستقیم را تفسیر کرد و فرمود:
آیهی ۵۳:
﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِیرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣﴾[الشورى: ۵۳]. «راه خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست. هان! همۀ کارها بهسوی خدا بازمیگردد»
﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾راهی که خداوند برای بندگانش قرار داده و به آنه خبر داده است که این راه، انسان را به خدا و به سرای بهشت میرساند. ﴿أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِیرُ ٱلۡأُمُورُ﴾بدان که همه کارهای خیر و شر به خداوند باز میگردد، پس هرکس را طبق عملش مجازات میکند، اگر عملش خوب باشد به او پاداش خوب میدهد و هرکس عملش بد باشد سزای بد به او میدهد.
پایان تفسیر سورهی شوری
سورهی شوری آیهی 53-25
وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (25) وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ (26) وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27) وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (28) وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ (29) وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ (30) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ (31) وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ (32) إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33) أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا وَیَعْفُ عَن کَثِیرٍ (34) وَیَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ (35) فَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36) وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37) وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (38) وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39) وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (40) وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ (42) وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43) وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِیٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ (44) وَتَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ وَقَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ (45) وَمَا کَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِیَاء یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِیلٍ (46) اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَکُم مِّن مَّلْجَأٍ یَوْمَئِذٍ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ کَفُورٌ (48) لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ (49) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (50) وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51) وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53)
این بخش دوم سوره، سخن از دلائل ایمان میگوید، دلائل موجود در جهان درون و در جهان بیرون. همچنین سخن میگوید از آثار قدرتیکه پدیدار در چیزهائی است که مردمان را احاطه کردهاند و پیرامون ایشـان پخش و پراکندهاند. و از چیزهائی سخن میگویدکه مستقیماً به زندگی و زندگانی انسانها مربوط هستند. از صفات مومنان صحبت میکند، صفاتیکهگروه مومنان را از دیگران جدا و مشخص میگرداند . . . این هم به دنبال سخن از وحی و رسالت از زوایایگوناگون در بخش نـخستین است . . . آنگاه در پایان سوره برمیگردد به سخنگفتن از سرشت وحی و راه و روش و روند و روال آن. میان این دو بخش هم پیوند آشکار و پدیدار است. چه آنها دو راه به سوی دل انسانند، و این دو راه به وسیلهی وحی و ایمان بهدل میرسند و میپیوندند.
وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (25) وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَیَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ (26) وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27)
تنها خدا است که توبه را از بندگانش میپذیرد، و گناهان را میبخشد، و آنچـه را انجام میدهید میداند. و دعا و درخواست کسانی را اجابت میکند که ایمان آوردهاند و کارهای شایسـته کردهاند، و ازفضل خود بدیشان بیشتر(از آن چیزهائی که درخواست نمودهاند و به فکرشان نیامده است) عطاء میکند. امّا کافران (به جای لطف و احسان یزدان) عذاب سخت و شدیدی دارند. اگر خداوند رزق و روزی را برای همهی بندگانش (بدان گونه که خودشان میخواهند) توسعه و گسترش دهد، قطعاً در زمین سرکشی و ستمگری میکنند ولذا بدان اندازه که خود میخواهد روزی را میرساند، چرا که او بندگانش را میبیند و با (اوضاع و احوال) ایشان کاملا آشنا است.
این پسوده درمیرسد بعد از آنچه گذشت از صحنهی ستـمگرانیکه میترسیدند و بر خود میلرزیدند، ترس و لرزیکه داشتند از دستکارهائیکهکرده بودند و فراچنگ آورده بودند، وکیفرکارها و سزای فراچنگ آوردهها داشت گریبانگیرشان میشد و بر ایشان میتاخت. و به دنبال آن صحنه کسانیکه ایمان آورده بودند و به پاداش آن در باغهای بهشت بودند. همچنین به دنبال نفی هرگونه شبههای از صدق و صداقت پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم در چیزهائیکه از سوی خدا بدیشان میرساند و پیام میداد. و به دنبال بیان علم و اطلاعی که خدا از رازها و رمزهای سینهها و نهانیها و پنهانیهای
درون مردمان دارد.
این پسوده در میرسد تا تشویق و ترغیب بکندکسی راکه میخواهد توبه بکند و ازگمـراهیای برگردد که در آن است، پیش از اینکه خدا فرمان نهائی را صادر کند و واپسین داوری را انجام دهد. خدا دو لنگهی در توبه راکاملا باز میکند. چه خدا توبه ایشان را میپذیرد، و بدیهایشان وگناهانشان را نیز می بخشد و از آنها صرف نظر میفرماید. دیگر انگیزهای برای ناامید شدن و بر بزهکـاریها و نافرمانیها پای فشردن نـمیماند، و نباید از بزهکاریها و نافرمانیهائی ترسید و هراسیدکه قبلا بودهاند و صورتگرفتهاند. خدا میداند و اطلاع داردکه چه میکنند. خدا توبه راست و درست را میشناسد و میداند و آن را میپذیرد. همچنین آگاه و مطلع از بدیها و پلشتیهائی هم هستکه درگذشته صورت پذیرفتهاند، و آنها را عفو مینماید و میبخشاید.
در لابلای این پسوده به جزای مومنان و سزای کافران برمی گردد.کسانیکه ایمان آوردهاند و کارهای خوب و پسندیده انجام دادهاند و دعوت و فراخوانی پروردگار خود را استجابت میکنند و میپذیرند. خدا هم بر فضل و فیض خود در حق ایشان میافزاید.
( وَالْکَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ).
و اما کافران (به جـای لطف و احسان یزدان) عذاب سخت و شدیدی دارند.
درگاه توبه و بازگشت برای نجات و رهائی از این عذاب شدید، و دریافت فضل و فیض خدا باز است. چه هرکس که توبه کند و از بزهکاریها دست بردارد، همچون فضل و فیضی را بهره خود میگرداند.
فضل و لطف خدا درآخرت بدون حساب وکتاب و افزون از شمار است. در آنجا فضل وکرم خدا حدود و قیودی ندارد. ولی در دنیا رزق و روزی خدا برای بندگانش مقید و محدود است، به خاطر آنچه یزدان سبحان از بندگان خود میداند. خدا میداندکه انسانها در این زمین تاب فضل وکرم بدون حدود و قیود را ندارند، و به صلاح ایشان نیست درگاه فضل و فیض نامحدود یزدان برایشان باز شود.
(وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27)
اگر خداوند رزق و روزی را برای همهی بندگانش (بدان گونه که خودشان میخواهند) توسعه و گسترش دهد، قطعاً در زمین سرکشی و ستمگری میکنند و لذا بدان اندازه که خود میخواهد روزی را میرساند. چرا که او بندگانش را میبیند و با (اوضاع و احوال) ایشان کاملا آشنا است.
این سخن بیانگر این واقعیت استکه آنچه در این جهان ارزاق و انعام است - هر اندازه هم زیاد و فراوان باشد -نسبت بدانچه از فضل و فیضگسترده و فراخ در آخرت است،کم و اندک و ناچیز است. خداوند میداند که این بندگان انسان نامش، تاب و توان دارائی و ثروتمندی را ندارند مگر به اندازهی لازم. اگر خدا رزق و روزی را برایشان گسترده و فراخ کند بدانگونهکه در آخرت چنین میکند، مردمان سرکشی و ستمگری در پیش میگیرند. چرا که مردمان کوچکتر از آن هستند که بتوانند توازن و هماهنگی را مراعات و محفوظ دارند. انسانها ضعیف هستند تحمّل قدرت و ثروت را جز به اندازهی لازم ندارند. خدا کاملا بندگان خود را میبیند و از اوضاع و احوالشان بسی مطلع و آگاه است. بدین خاطر رزق و روزی ایشان را در این زمین مقدر و مشخص و محدود و مقید فرموده است، بدان اندازهکه تاب و توان آن را دارند. فضل فراوان و فیض فراخ خود را نگاه داشته است برایکسانیکه در این زمین پیروز و موفق میگردند، و در امتحان قبول میشوند، و سالم و در امن و امان پای به سرای باقی میگذارند تا فضل و فیض خدا را دریافت دارند، فضل و فیضیکه بدون حدود و قیود برایشان ذخیره گردیده است و اندوخته شده است.
(وَهُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَیَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (28)
و او است که باران را میباراند بعد از آن که (مردمان از بـارش آن) ناامید میکردند، و رحمت خود را میگستراند (و دامنهی باران را به اینـجا و آنجا میکشاند و فراگیرش میگرداند). او سرپرست ستودهی (بندگان و عهدهدار پسندیدهی کارهای ایشان) است.
این هم پسودهی دیگری است. این پسوده نیز مردمان را بهگوشهای از فضل وکرم یزدان بر بندگانش در زمین، تذکر میدهد. آن بندگانیکه باران از ایشان بریده است و مدتها است برایشان نباریده است. عاجز و درمانده در برابر آب، یعنی اولین وسیلهی حیات ماندهاند و راه به جائی نبردهاند . . . یاس و نومیدی بدیشان دست داده است. در این هنگام خدا باران را برایشان میباراند، و با باران یاری وکمکشان میکند و به مددشان میرسد. زمین زنده میگردد، وگیاهان خشکیده سبز و خرم میشوند، و دانهها میرویند، وگیاهان سر بر میزنند و رقص گلزار درمیگیرد. هوا صاف و لطیف میشود. زندگی موج میزند و به پیکرها میدود. سرور و شادمانی خیز برمیدارد و گرهها از پیشانیها باز میشود. دلها میگشاید. امیدها مـیجنبد. آرزوها میشکفد و شاداب میگردد و جوش و خروش برمیدارد . . . فاصلهی میان ناامیدی مردمان و رحمت یزدان جز لحظاتی به درازا نمیکشد. در این لحظات چند، درهای رحـمت میگشاید، و درهای آسمان با ریزش و شور شور آب باران باز میشود.
( وَهُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ).
او سرپرست ستودهی (بندگان و عهدهدار پسندیدهی کارهای ایشان) است.
او مددکار و یاور و ضامن و سرپرستی استکه ذات و صفاتش ستوده و پسندیده است.
واژهای که در این مناسبت برای باران برگزیده شده است، لفظ (غیث) است . . . غیثکه به معنی باران است، سایه روشن (غوث) را القاء میکندکه به معنی فریادرسی و یاری است. جرقهای از پاسخگوئی به درماندهی در تنگنا و اندوه پرتوانداز میشود.
( وَیَنشُرُ رَحْمَتَهُ).
و رحمت خود را میگستراند (و دامنهی باران را به اینجا و آنجا میکشاند و فراگیرش می گرداند).
سایهروشنهای تری و تازگی و خرمی و امید و شادی و شادابیای میافکند که عملا از باز شدن و شگفتن گیاهان در زمین، و انتظار میوهها بر شاخهها، پدیدار و نمودار میگردد. صحنهای نیستکه بسان بارش باران پس از خشکیزمین، حس و شعور را آرامش بخشد، و اعصاب را آرامکند، و دل و درون را شادی بیفزاید و فرحناک نماید. صحنهای نیست که ناراحتیها و غمهای دل را برباید و رنجها و خستگیهای درون را بزداید، بسان صحنهی زمینی که پس از بارانگیاهان آن برمیدمند و غنچه وگل میکنند، و سبزهزارها و گلزارها پس از خشکیدن زمین سر در هم مینهند و بر یکدیگر میپیچند و بالا و بالاتر میروند.
*
( وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ (29) وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ (30) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ (31)
برخی از نشانههای (پـی بردن به خدا و قدرت) او، آفرینش آسمانها و زمین و همهی جنبندگانی است که در آن دو پدیدار و پراکـنده کرده است، و او هر وقت که بخواهد میتواند آنها را گرد آورد. آنچه از مصائب و بلا به شما میرسد، به خاطر کارهائی است که خود کردهاید. تازه خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند (که شما از آنها توبه نمودهاید و یا با کارهای نیک آنها را از نامهی اعمال زدوده و پاک کردهاید). شما هرگز نمیتوانید (از چنگال قدرت خدا) در زمین (فرار کنید و خدای را از دستیابی به خود) ناتوان سازید، و سوای خدا هیچ گونه سرپرست و یاوری ندارید (تا به کمک شما بشتابند و شما را از مصائب و بلایای نازله برهانند).
این نشانهی جهانیکه در جلو دیدگان پدیدار و آشکار است، ایستا و برپا است و خـودشگواه بر آن چیزی استکه وحی آمده است تا بر آنگواهی دهد. ولیکن مردمان در بارهاش به شک و تردید افتادهاند، و در تاویل و تفسیرش اختلاف ورزیدهاند. نشانهی آسمانها و زمین، جای مجادله و ستیز و شک و تردید نیست. این نشانه، در رسائی مفهوم خود قاطع و قطعی است. با فطرت به زبان فطرت سخن میگوید. مجادلهکننده و ستیزهگریکه درکار مباحثه و مناظرهی خود جدی باشد، در باره آن به جدال و ستیز نمیپردازد. این نشانه گواهی میدهدکهکسیکه آن را آفریده است، و آن را نظم و نظام بخشیده است، و آن را ارادهکرده است و راه برده است، انسان نیست، و آفریدهی دیگری هـم از آفریدههای یزدان نیست. گریزی و گزیری جز اعتراف و اقرار به پدیدآورندهی گردانندهی ادارهکننده وجود ندارد. چه سترگی و بزرگی هراسانگیز آن، و هماهنگی و همآوائی دقیق آن، و نظم و نظام ییوسته و همیشهی آن، و وحدت قوانین و سنن ثابت و پایدار آن، از لحاظ عقل و منطق همه و همه قابل تفسیرو توجیه نیستند مگر با معتقد شدن به اینکه خدائی در میان استکه آنها را آفریده است و رو به راه و ادارهکرده است و سر و سامان بخشیده است. فطرت بدون واسطه، منطق این جهان را دریافت میدارد، و جهان را درک و فهم میکند، و بدین منطق و شناخت اعتماد و اطمینان دارد و بدان میآرامد، پیش از اینکه یککلمه هم خارج از خود بشنود و استماع کند!
(وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ).
و همهی جنبندگانی است که در آن دو پدیدار و پراکنده کرده است.
حیات در همین زمین و بس -چه رسد به حیاتهای دیگریکه در آسمانها است و ما از آنها چیزی نمیدانیم - نشانهی دیگری از نشانههای شناخت خدا است. حیات رازی استکهکسی به سرشت آن پی نبرده است، چه رسد به اینکه از پیدایش آن سر درآورد و اطلاع پیدا کند. حیات راز پیچیدهای است و کسی نمیداند ازکجا آمده است، و چگونه آمده است، و چگونه به تن زندهها میخزد و به پیکرهی آنها میدود! همهی تلاشها وکوششهائیکه در راه پژوهش سرچشمهی این راز یا سرشت آن شده است هدر رفته است و پردهها بر آن فروهشتهگردیده است و درها بر روی آن بسته مانده است، و پژوهشها جملگی محدود و منحصر به تغییر و تحول زندهها - بعـد از پیدایش حیات -و انواع و اقسام و وظائف آنها شده است. در این دائـرهی تنگ و دیدنی هم آراء و نظریات، مختلف و جوراجور است. امّا آن رازیکه در پس پرده است راز نهاتی مانده است و چشمی بدان نگاهی نمیاندازد و آن را نمیبیند، و عقل و شعوری بدان دسترسی پیدا نمیکند ... این راز به خدا واگذار است، و جز اوکسی آن را درک و فهم نمینماید و بدان پی نمیبرد.
این زندههائیکه در هر مکانی پخش و پراکندهاند، چه بر سطح زمین و چه در لابلاها ولایهها و چینهای آن، و چه آنهائیکه در ژرفاهای دریا و در اقطار فضا هستند -تصور زندههای دیگر موجود در آسمان را رهاکن - همهی این زندههائیکه پخش و پراکندهاند و انسان جز مقدار کمی از آنها را نمیشناسد، و با وسائل و ابزار محدودیکه دارد جز اطلاع اندکیکه معلوم همگان است راجع بدانها به دست نمیآورد و از راز و رمز آنها سر درنمیآورد. این زندههائی که در آسمانها و زمین میجنبند و میخزند، خداوند هر زمان که بخواهد آنها را گرد میآورد. حتی یکی از آنها هم به در نمیرود و غائب نمیشود!
آدمیزادگان درمانده و ناتوانند از این که دستهای از پرندگان اهلی راگرد آورند وقتیکه از قفسهایشان میپرند، یاگروهی از زنبوران عسل را جمع آوریکنند زمانیکه ازکندوهایشان پرواز نمایند و پراکنده شوند! دستههائی از پرندگانکه تعدادشان را جز خدا نمیداند، دستههائی از زنبوران عسل و مورچگان و چیزهائی بسان آنها که تعدادشان را جز خدا نمیداند، دستههائی از حشرات و پشهها و مگسها و میکروبهائیکه جاهای آنها را جز خدا نمیداند، دستههائی از ماهیها و حیوانات دریائیای که تعداد آنها را جز خدا نمیداند، گلههائی از چهارپایان اهلی و حیوانات غیر اهلی چرنده و پراکنده در هر مکانی، و گروههائی از انسانهائی در زمین در اینجا و آنجا پراکندهاند . . . به اضافهی آفریدههائی که تعدادشان از اینها بیشتر و مکان آنها پنهانتر است و آفریدگان خدایند، همه و همهی آنها را آفریدگار جهان هر وقتکه بخواهد جمع آوری میکند و گرد میآورد.
میان پخشکردن آنها در آسمانها و زمین و گرد آوردن آنها فاصلهای جزگفتن یک کلمه نیستکه شرف صدور پیدا میکند و پخش و جمع آنها صورت میگیرد. تعبیر سخن به شیوهی قرآنی میان صحنهی پخش کردن و صحنه گردآوری نمودن را در یک لحظه مقابل همدیگر قرار میدهد. دل این دو صحنهی هراسناک را مشاهده میکند پیش از اینکه زبان از خواندن یک آیهی کوتاه قرآن بپردازد !
در سایهی این دو صحنه، برایشان سخن میگوید از جزا و سزای مقداری از آنچه کردهاند نه از همهی چیزهائیکه انجام دادهاند، جزا و سزائی که در همین دنیا گریبانگیرشان میشود. زیرا یزدان در این جهان در برابر همهی کارهائی که مردمان کردهاند جزا و سزایشان نمیدهد. بلکه از بسیاری ازکارهایشان صرف نظر میکند و مورد عفوشان قرار میدهد. عجز و ناتوانیشان را به تصویر میکشد و بدان تذکرشان میدهد. آنان جز دستهها وگروههای کوچکی در جهان بزرگ زندگان نیستند:
(وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ (30) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ (31)
آنچه از مصائب و بلا به شما میرسد، به خاطر کارهائی است که خود کردهاید. تازه خداوند ازبسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند (که شما از آنها توبه نمودهاید و یا با کارهای نیک آنها را از نامهی اعمال زدوده و پاک کردهاید). شما هرگز نمیتوانید (از چنگال قدرت خدا)در زمین (فرار کنید و خـدای را از دستیابی به خود) ناتوان سازید، و سوای خدا هیچگونه سرپرست و یاوری ندارید (تا به کمک شما بشتابند و شما را از مصائب و بلایای نازله برهانند) .
در آیهی نخستین، عدالت خدا جلوهگر میشود، و رحمـت او در حق این انسان ضعیف روشن و آشکار میگردد. هر مصیبتیکه گریبانگیر انسان میشود به سببکاری استکه خود انسان آن را انجام داده است. ولی یزدان مهربان انسان را در برابر همهکارهائیکهکرده است گرفتار نـمـیفرماید. چراکه خدا ضعف انسان را میداند، و مطلع از انگیزهها و دافعهها و جاذبههائی استکه فطرت اورا تشکیل میدهند و در بسیاری از اوقات بر او چیره و غالب میآیند. این استکه ایزد سبحان در پرتو رحمت و عطوفت و بزرگواری و بخشایشیکه دارد از بسیاری ازگناهان انسان صرف نظر میفرماید و آنها را عفو مینماید.
در آیهی دوم، ضعف انسان جلوهگر می شود. او نمیتواند در زمین خدا را از دستیابی به خود درمانده سازد. او بجز خدا سرپرست و یاور و کمککنندهای ندارد. پس بهکجا میرود وکجا را داردکه بدانجا برود؟ او تنها باید به سرپرست و یاور و کمککنندهی خود پناه ببردکه ایزد سبحان و دادار مهربان است.
*
وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ (32) إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَى ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33) أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا وَیَعْفُ عَن کَثِیرٍ (34) وَیَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ (35) .
از جملهی نشانههای (شناخت خدا و قدرت) او کشتیهائی است همچون کوهها که بر صفحهی دریاها به حرکت درمیآیند. اگر خداوند بخواهد باد را از وزیدن میاندازد و کشتیها بر روی دریاها متوقف میگردند. قطعاً در این (حرکت بادها، جریان کشتیها، آفرینش دریاها بدین وسعت و ویژگیهای آبها، و نظم و نظامی که بر امور حکمفرما است) دلائل روشنی (بر وجود خدا) است برای هـرکس که بسیار شکیبا و بسیار سپاسگزار باشد. یا اگر بخواهد کشتیها را به خاطر کارهائی که سرنشینان آنها مرتکب شدهاند، نابود میسازد، و از بسیاری گذشت میکند (و مردمان زیادی را میبخشد و از مجازات برکنار میدارد. خداوند چنین میکند تا مومنان عبرت گیرند) و تا کافرانی که به مخالفت آیات برمیخیزند و آنها را نمیپذیرند بدانند که هیچ گریزگاه و پناهگاهی (از دست عذاب خدا) ندارند (و پیوسته در دسترس قدرت او هستند) .
کشتیهائیکه همچون کوههایند و در دریاها به حرکت درمیآیند، نشانهی دیگری از نشانههای خدا هستند، نشانهای که جلو چشمها حاضر و آماده است و دیده میشود. نشانهای استکه بر نشانههای دیگری استوار و پایدار میگردد که همهی آنها جای ستیز نیست از زمرهی ساختارهای خدایند. این دریا را چهکسی پدید آورده است؟کیست چه انسان و چه غیر انسان، همچون ادعائی را داشته باشد؟ چهکسی این ویژگیها را به دریا داده است، ویژگیهائی از قبیل: تراکم و ژرفی و فراخی، تاکشتیهای بزرگ و سترگ را بر روی خود بردارد؟ چه کسی مواد خام اینکشتیها را آفریده است و بدین مواد ویژگیهای خود را داده است و کاری کرده استکه بر سطح آبها بمانند و شناور شوند؟ این بـادهائیکه کشتیهای آن چنانی را که در آن زمان برای مخاطبان این قرآن معلوم بود، و نیروهای دیگری جز بادها را در این زمان، از قبیل: بخار یا اتم یا چیزهای دیگریکه از این به بعدکشف میشوند، چهکسی پدید آورده است و به نیرو و انرژی در این جهان تبدیلکرده است، نیرو و انرژیای کـهکشتیهای کوهپیکر را به حرکت درمیآورند؟
(إِن یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَى ظَهْرِهِ ).
اگر خداوند بخواهد باد را از وزیدن میاندازد و کشتیها بر روی دریاها متوقف میگردند.
این بادها گاهی از وزیدن میمانند، در نتیجه این کشتیهای کوه پیکر از حرکت میایستند. انگار قالب تهی میکنند و حیات به ترک آنها میگوید!
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (33).
قطعا در این (حرکت بادها، جریان کشتیها، آفرینش دریاها بدین وسعت و ویژگیهای آبها، و نظم و نظامی که بر امور حکمفرما است) دلائل روشنی (بر وجود خدا) است بـرای هرکس که بسیار شکیبا و بسیار سپاسگزار باشد.
هم در حرکتکردن و هم از حرکت باز ایستادنکشتیها به طور یکسان دلائل روشنی و نشانههای واضـحی است برای هرکسکه شکیبا و سپاسگزار باشد. صبر و شکیبائی و شکر و سپاسگزاری اغلب در قرآن همراه با یکدیگر ذکر میشوند. صبر و شکیبائی در برابر بلا و مصیبت و نـاخوشیها، و شکر و سپاس نعمتها و خوشیهائیکه پیش میآید، و بدین وسیله خدا انسان را امتحان مینماید، صبر و شکر، پایگاه شخص مومن در وقت زیان و ضرر و ناخوشی، و در روزگار داشتن و دارائیو سلامت و خوشی است.
(أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا).
یا اگر بخواهد کشتیها را به خاطر کارهائی که سرنشینان آنها مرتکب شدهاند، نابود میسازد.
کشتیها را درهم میشکند یا آنها را غرق میکند به سببگناهان و بزهکاریهائیکه مردمان مرتکب میشوند، و به علت سرکشیها و نافرمانیها و مخالفتهائی که آنان با ایمانی میورزند که جمـلگی آفریدگان - بجز برخی از آدمیزادگان - بدان متدین و بر آن هستند!
(وَیَعْفُ عَن کَثِیرٍ).
و از بسیاری گذشت میکند (و مردمان زیادی را میبخشد و از مجازاتهای بسیاری از گناهان ایشان صرف نظر میکند) .
یزدان مردمان را در برابر همه گناهانیکه مرتکب میشوند گرفتار نمیکند و کیفرشان نـمیدهد. بلکه بزرگواری میفرماید و از بسیاری از بزهکاریهایشان صرف نظر میکند و عفوشان مینماید.
( وَیَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ (35) .
(خداوند چنین میکند تا مومنان عبرت گیرند) و تا کافرانی که به مخالفت آیات برمیخیزند وآنها را نمیپذیرند بدانند که هیچ گریزگاه و پناهگاهی (از دست عذاب خدا) ندارند (و پیوسته در دسترس قدرت اویند). اگر خدا بخواهد ایشان را در برابر عذاب خود شق و رق نگاه میدارد، وکشتیهایشان را درهم میشکند و نابود مینماید، و آنان راه نجاتی پیدا نمیکنند!
بدین منوال یزدان سبحان به مردمان میفهماندکه هرچه از دارائیها وکالاهای زندگی این دنیا دارند، همه در معرض نیستی و نابودی هستند. هیچ چیزی ثابت و برجای نمیماند مگر پیوند و ارتباط مطمئن و مورد اعتمادیکه مردمان با یزدان دارند.
*
سپسگام دیگری را به جلو برمی دارد، و مردمان را مطلع مینمایدکه هرچه در این زمین از اولاد و اموال و غیره بدیشان داده شده است موقت و گذرا است و در وقت مشخص از زندگی این دنیا رخت سفر برمیبندد و می کوچد. چیزهای ارزشمند باقی و جاویدیکه خدا آنها را برایکسانی میاندوزد و ذخیره میکندکه ایمان میآورند و بر پروردگارشان توکل مینماید، در حقیقت قیمتی و دارای ارج و بهایند. آنگاه ادامه میدهد و روند سخن را به درازا مـیکشاند و صفات همچون مومنانی را مشخص و معین مینماید، بهگونهای که ایشان را از دیگران ممتاز و جدا میسازد، و آنان را به عنوان ملتیکه دارای ویژگیها و نشانههای خاص خود است معرفی میگرداند:
(فَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (36) وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (37) وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (38) وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39) وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (40) وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ (42) وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43)
آنچه به شما داده شده است، متاع (زودگذر و فناپذیر) زندگی دنیا است (و در اصل برق جهان، شعلهای در برابر باد، حبابی بر سطح آب، و غباری در مسیر طوفان است). ولی آنچه (از پاداشها و مواهبی که) نزد خدا است بهتر و پایدارتر برای کسانی است که ایمان آورده باشند و بر پروردگارشان توکل کرده باشند. و کسانیند که از گناهان بزرگ، و اعمال بسیار زشت و ناپسند میپرهیزند، و هنگامی که خشمناک میکردند (زمام اختیار از دست نمیدهند و پرت و پلا نمیگویند و آلودهی گناه نمیشوند، و بلکه نفس خود را مهار میکنند و به خشم آورندگان را) میبخشند. و کسانیند که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند، و نـماز را چنان که باید میخوانتد، و کارشان به شیوهی رایزنی و بر پایهی مشورت با یکدیگر است، و از چیزهائی که بدیشان دادهایم (در کارهای خیر) صرف میکنند. و کسانیند که اگر ستمی بدیشان شد، خـویشتن را یاری میدهند (و زیر بار ظلم نمیروند. ولی از آنجا که یاری کردن نباید از مسیر مساوات و عدالت خارج شود و به انتقامجوئی و کینهتوزی و تجاوز از حذ منتهی گردد، باید توجه داشته باشند که) کیفر هر بدی، کیفری همسان آن است. اگر کسی (به هنگام قدرت، برای هدایت گمراهان و استحکام پیوندهای اجتماعی از بدکار) گذشت کند (و میان خود و میان او) صلح و صفا به راه اندازد، پاداش چنین کسی با خدا است. خداوند
قطعاً ظالمان را دوست نمیدارد. بر کسانی که پس از ستمی که بر آنان رفته است انتقام میگیرند، (و برابر تعدی و ظلمی که بدیشان شده است، خصم را سرکوب میسازند) عتاب و عقابی نیست. بلکه عتاب و عقاب متوجه کسانی است که به مـردم ستم میکنند و در زمین به ناحق سرکشی میآغازند. چنین کسانی دارای عذاب دردآور و دردناکی هستند. کسی که (در برابر ظلم دیگران) شکیبائی کند و (زمام اختیار را از دست ندهد، و بـا وجود قدرت، از ستمگر) درگذرد (ولی بداند که این عمل باعث گستاخی ظالم نمیگردد، این کار او) از زمرهی کارهائی است که باید برآن عزم را جزم کرد و بر آن ماندگار شد.
در این سوره قبلاگذشتکه قرآن حالت بشری را به تصـویر میکشد، بدانگاهکه اشاره میکند بهکسانی از اهلکتابکه اختلاف ورزیدهاند و تفرقه در پیش گرفتهاند، بعد از آن که علم و آگاهی پیدا کردهاند. اختلاف و تفرقهی ایشان هم به سبب ظلم و ستم بوده است نه به علت جهل و نادانی و ناآگاهی ازکتابیکه خدا برایشان نازل فرموده است، و نه به علت عدم اطلاع آنان از برنامه ثابت و استواری که از روزگار نوح تا به روزگارابراهیم و موسی و عیسی -علیـهـم صلوات الله - ادامه داشته است و بردوام بوده است. قرآن همچنین اشاره میکند به اینکهکسانی پس از چنان اشخاصی که اختلاف ورزیدهاند و راه تفرقه پوئیدهاند،کتاب را به ارث بردهاند ولی بدان یقین و اطمینان نداشتهاند و نسبت بدان در شک و تردید ژرفی عمر خود را سرکردهاند.
وقتیکه اهلکتاب و پیروان ادیان آسمانی و دنبالهروان پیغمبران الهی - صلوات الله علـیهـم - این چنین بوده باشند، کسانی که از پیغمبری پیروی نکردهاند و به کتابی ایمان نداشتهاند معلوم است چه اندازهگمراهتر و کورتر بودهاند، و از اهلکتاب حال و وضع بدتر و زشتتری داشتهاند.
بدین خاطر انسانها نیاز به رهبری راهیاب و راهنما داشتند که ایشان را از این جاهلیت کوری برهاند، جاهلیتکوریکه در آن فرو رفته بودند، و دست ایشان را بگیرد و بـه دستاویز بس محکمی برساند، و گامهایشان را به راهی رهنمودکندکه به خدا میرسد، خدائیکه پروردگار آنان و پروردگار همهی این هستی است.
خدا کتاب را بر بندهاش محمّد صلی الله علیه و سلم نازل فرمود،کتاب قرآن نامیکه به زبان عربی است، تا مردمان مکه و کسان پیرامون آن را بترساند و بیمناک از عذاب آفریدگار جهان گرداند. در این کتاب همان آئین و شریعتی را گنجاند که آن را قبلا به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی سفارش فرموده است، تا حلقههای زنجیره دعوت را به یکدیگر متصل و درهم تنیده گرداند، دعوتی که از بامداد تاریخ شروع گردیده است و زنجیرهی آن طنینانداز و بـه درازا کشیده است. همچنین این قرآن آمده است تا برنامه دعوت و راه آن و هدف آن را وحدت بخشد و یکیگرداند، وگروه مسلمانی را پدیدار و نمودار نمایدکه محافظ دین خدا و راهنمای انسانها به سوی خدا باشند، و وجود این دعوت را تحقق بخشند و پیادهکنند بدان سانکه خدا اراده فرموده است، و به شکلیکه خدا پسندیده است و از آن خشنود است.
در اینجا و در این آیهها ویژگیهای آن گروهــی را به تصویر میکشدکه آن را شکل میبخشد و متمایز میگرداند. هرچندکه این آیهها مکی است، و پیش از پیدایش دولت اسلامی در مدینه نازل شده است، ما میبینیمکه در این آیهها صفتی از صفات مسلمانان این چنین گردیده است:
(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ).
کارشان به شیوهی رایزنی و بر پایهی مشورت با یکدیگراست.
این امر الهام میداردکه کار شوری در زندگی مسلمانان ژرفتر و مهمتر از این استکه سیستم اسلامی فقط یک نظام سیاسی باشد و بس. چه شوری قالب اساسی و پیکرهی اصلی جملگی گروه مسلمانان است.کار و بارگروهی ایشان بر شوری استوار و پایدار میگردد. آن گاه ازگروه به دولت سرایت میکند. یعنی مسلمانان همگروه آنان و هم دولت ایشان بر پایهی شوری استوار و برقرار میگردد. طبیعی است شوری وجه تمایزگروه مسلمانان است و ایشان را از دیگران مستقل میگرداند. صفت دیگری از صفات گروه مسلمانان این است:
(وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39) .
و کسانیند که اگر ستمی بدیشان شد، خویشتن را یاری میدهند (و زیر بار ظلم نمیروند).
هرچند فرمانیکه در مکه به مسلمانان داده شده بود این بودکه صبر وشکیبائیکنند و دشمنی و تعدی را با دشمنی و تعدی پاسخ نگویند، تا آنگاهکه در مدینه فرمان دیگری درمیرسد و بعد از هجرت بدیشان اجازهی جنگ داده میشود وگفته میشود:
(أذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا ، وإن الله على نصرهم لقدیر).
اجازهی (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) میگردد. چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. (حج/39)
در اینجا این صفت در آیات مکی ذکر میشود، بدانگاه که قرآن در صدد این استکه قالب و پیکره گروه مسلمانان را به تصـویر بکشد. این امر اشاره دارد به این که پیروزی بر ظلم و ستم صفت ثابت بنیادینی است، و فرمان نخستین به دست نگاه داشتن و شکیبائیکردن، یک دستور استثنائی و مربوط به شرائـط و ظروف مشخـی است. از آنجاکه اینجا جای بیان صفات اساسی گروه مسلمانان است، از میان اینگونه صفات این صفت اساسی ثابت همیشگی ذکر گردیده است، هر چند که این آیات مکی هستند، و هنوز که هنوز است شیوهی پیروزی بر تـجاوز و تعدی و پاسخ به جنگ با
زبان جنگ، بیان نگردیده است، ودستور آن شرف صدور پیدا نکرده است.
ذکر این صفات جداساز هیئتگروه مسلمانان از دیگران،گروه مسلمانانیکه برای رهبری بشریت و اخراج انسانها از تاریکی جاهلیت و رهنمـود و رهنـمون ایشان به سوی نور اسلام،ذکر این صفات در یک سورهی مکی، آن هم پیش از آن که رهبری عملی عـملا در دست ایشان باشد، جای تامّل و تدبر است. اینها صفاتی هستندکه لازم است قبلا برپا و برجا شوند و در میانگروه مسلمانان تحقق پیدا کنند و پیاده شـوند تا گروه مسلمانان در پرتو آنها سزاوار رهبری عملی کردند. بدین خاطر لازم استکه بسیار در باره آنها بیندیشیم. این صفتها کدامـهایند؟ حقیقت آنهاکدام و چیست؟ ارزش آنها در زندگی جملگی انسانها چه اندازه و چیست؟
این صفتها: ایمان، توکل، دوری ازگناهان بزرگ و زشتیها و پلشتیها، بخشیدن هنگام خشـمگین گردیدن، اطاعت فرمان یزدان، نماز خواندن، شوری و رایزنی در همهکارها، بذل و بخشش از آنچه خدا عطاء فرموده است، پیروزی و غلبه بر ظلم و زور، عفو وگذشت، اصلاح حال خود ودیگران، و صبر وشکیبائی و استقامت است.
حقیقت این صفتها و ارزش آنهاکدام است؟ زیبا است این امر را روشن گردانیم، در حالیکه داریم چنین صفاتی را در روند قرآنی بـرسی و وارسی مینمائیم. مردمان جلوتر از وی ثابت و استوار الهی مـیایستند، ترازوئیکه حقیقت ارزشها بدان سنجیده و ارزیابی میگردد، چه ارزشـهای زوالپذیر وگذرا و چه ارزشهای فناناپذیر و برجا. تاکار و بار در دلها و درونهایشان به همنیامیزد وشفاف و روشن پدیدار گردد. چه اگر کار و بار در دلها و درونها به هم بیامیزد و شفاف و روشن پدیدار نیاید، همه چیز در سنجش و ارزیابی ایشان مختل میگردد و خلل میپذیرد. قرآن این ترازو را دیباچه بیان صفاتگروه مسلمانان میگرداند:
(فَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى).
آنچـه به شما داده شده است، متاع (زودگذر و فناپذیر) زندگی دنیا است (و در اصل برق جهان، شعلهای در برابر باد، حبابی برسطحآب، و غباری در مسیر طوفان است). ولی آنچـه (از پاداشها و مواهبی که) نزد خدا است بهتر و پایدارتر است.
در این زمینکالاهای دلربای پرزرق و برقی است. روزیها، فرزندان، شهوات، لذائذ، جاه وجلال، سلطه و قدرت، مقام و مرتبت است. دردنیا نعمتهائی استکه خداوندآنها را از روی لطف و از سر بخشندکی به بندگان خود داده است. خداوند این نعمتها را آویزه گناه ورزیدن و نافرمانی کردن، یا آویزهی عبادت نمودن و فرمان بردن، در زندگی این جهان نفرموده است. هرچند که به نعمت مطیع و فرمانبردار- هرچند همکم و اندک باشد -برکت میدهد و بر آن میافزاید، و از نعمت سرکش و نافرمانبردار -هرچند هم زیاد داشته باشد - برکت را برمیدارد و از آن بکاهد.
به هرحال هیچ یک ازاینها ارج و بهای ثابت و پایداری نیست. بلکه هریک از اینها کالای گذرائی است. دارای مدت زمان محدودی است. نه از مدت زمان خود فراتر میرود، و نه از زمان معین آن کاسته میشود. وجود نعمت در دست این یا آن، نه دلیل بزرگواری وکرامت، و نه دلیلکوچکی و حقارت در پیشگاه خدا است، و نه نشانهی خشنودی ونه نشانهی خشم خدا است. بلکه نعمت وکالائی است و بس:
(وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى).
آنچه (از پاداشها و مواهبی که) نزد خدا است بهتر و پایدارتر است.
آنچه در پیشگاه خدا میماند بهتر، و دارای مدت طولانیتری است. متاع و نعمت دنیا اندک و ناچیز است وقتیکه با چیزی سنجیده میشودکه در پیش خدا است. و دارای روزهای محدودی است و سر رسید مشخصی دارد وقتی که با لطـف و فـیض فـراوان و جوشان و ریزان یزدان مقایسه میگردد. برای فرد درازترین مدت ماندگاری نعـمـت، مدت زمان عمراو است. برای بشریت هم درازترین مدت ماندگاری نعمت، مدت زمان عمرانسانها است. مدت زمان عمر این جهان فرد یا بشریت وقتیکه با روزگاران آن جهان یزدان مقایسه و سنجیده میگردد، لحظهای یاکمتر از لحظهای بشمار میآید.
بعد از بیان این حقیقت، به ذکر صفات مومنانی میپردازدکه خدا برای آنان چیزی را ذخیره و اندوخته مینمایدکه بهتر و ماندگارتر برایشان است.
این صفات با صفت ایمان میآغازد:
(وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا).
آنچه (از پاداشها و مواهبی که) نزد خدا است بهتر و پایدارتر برای کسانی است که ایمان آورده باشند.
ارزش ایمـان استکه ایمان شناخت حقیقت نخستینی استکه شناخت صحیحی در باره چیزی درگسترهی این هستی جز از راه آن در دل و درون انسانها جایگزین و مستقر نمیگردد. از راه ایمان به خدا، درک و فـهم حقیقت این هستی میسر میشود. بعد از درک و فـهم این حقیقت استکه انسان میتواند با جهان همساز و همراه شود و بده و بستان نماید. زیرا او سرشت جهان را و همچنین قوانین آن را میشناسد، قوانینیکه بر جهان حاکم و فرمانروا است. بدین خاطر شخص مومن حرکت خود را با حرکت اینهستی بزرگ، هماهنگ و همآوا میگرداند، و از قوانینکلی منحرف نگردد، و با این هماهنگ و همآوائی خوشبخت میشود، و همراه با سراسرهستـی به سوی آفریدگار هستی، با اطاعت و تسلیم و در امن و امان، حرکت میکند و میرود. این صفت، برای هر انسانی لازم است، ولی این صفت برای گروهیکه انسانها را به سوی آفریدگار هستی رهبری و رهنمود میکنند لازمتر است.
ارزش ایمان، همچنین آرامش دل و درون، و یقین و اعتماد بر راه، و حیران و سرگردان نشدن، و ترس و هراس نداشتن است. این صفتها برای هر انسانی در کوچ و سـفرش بر این ستاره لازم است. ولیکن این صفتها برای رهبر و راهنمائیکه پای در راه مینهد و راه را مـیسپرد، و انسـانها را در ایـن راه رهنمود و رهنـمون میکند، لازمتر است.
ارزش ایمان، نجات از هواها و هـوسها و اغراض و مصالح شخصی و فراچنگ آوردن غنیمتها است. چرا که دل آویزهی هدفی بالاتر و والاتر از ذات انسان بگردد، و انسان احساس مـیکند که هیچ چیزی متعلق بدو و از آن او نیست و از خود چیزی و اختیاری ندارد. بلکه هرچه هست دعوت به سوی خدا است، و انسان در این کار کارگر خدا است! این احساس لازمترین چیز برای کسی استکه وظیفه رهبری و راهنمائی بدو واگذار میگردد تا زمانیکه دستهها و گروههای گریزان و گریز پا پشتکردند، و رفتند، یا در راه دعوت شکنجه و اذیت و آزار دید، مایوس و ناامید نگردد، و زمانیکه دستهها وگروهها دعوت او را پـذیرفتند و بدان لبیک گفتند و گردن نهادند، مـغرور نشود وگول نخورد. چه او کارگر خدا است و بس.
گروه نخستین و پیشتاز مسلمانان ایمانکاملی آوردند، ایمانکاملیکه در دلها و درونها و اخلاق و رفتار و روش ایشان تاثیر شگفتی گذاشت. تصویر ایـمـان در دل و درون انسانها راکد و مبهم گردیده بود. تا بدانجا که تاثیر خود را در اخلاق و رفتار مردمان از دست داده بود. زمانیکه اسلام آمدتصویر ایمان را زنده و موثر وکارآ بدیدار و آشکارکرد، بهگونهای که اینگروه در پـرتو آن شایستهی رهبری و راهنمائی گردیدند، رهبری و راهنمائیای که بر عهده گرفته بودند.
استاد ابوالحسن ندوی درکتاب خود (ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین) در باره چنین ایـمانی میگوید: (گره بزرگ -گرهکفر و شرک -بازگردید، و با باز شدن آن همه گرههای دیگر باز شدند. پیغمبر صلی الله علیه و سلم با ایشان جهاد اول را انجام داد، و در پرتو آن به جهاد دیگری برای هر امر و نهی نیاز پیدا نکرد. اسلام بر جاهلیت در پیکار نخستین، پیروز گردید. به دنبال آن، در هر پیکاری پیروزی نصیب او گردید. همگان با دلها و اندامها و جانهایشان به صلح و صفا درآمدند و اسلام را پذیرفتند. بعد از آن با پیغمبر صلی الله علیه و سلم دشمنی نکردند، بعد از آنکه هدایت برایشان روشن و پدیدارگردید. هیچ گونه ناراحتی و رنجشی در دلها و درونهایشان در برابر چیزی که بدان دستور میداد و داوری میکرد و مقرر میفرمود وجود نداشت. هیچگونه اختیاری برای خود قائل نمیشدند بعد از آن که پیغمبر صلی الله علیه و سلم امر و نهی میفرمود و به چیزی دستور انجام دادن یا دستور انجام ندادن صادر میکرد...[1]
(تا بدانجا که بهره شیطان در دلها و درونهایشان نماند، بلکه بهرهای از وجودشان برای خودشان هم باقی نماند. از خویشتن حق را به تمام و کمال میگرفتند همانگونه که از دیگران حق را به تمام و کمال میگرفتند. یعنی با خود و با دیگران یکسان معامله کردند و انصاف نمودند و دادگری کردند. در این جهان مردان آن جهان شدند. در امروز انسانهای فردا گردیدند. بلا و مصیبتی ایشان را به جزع و فزع و ناله و افغان نمیانداخت. نعمتی ایشان را سرمست و مغرور نمیکرد. فقر و فاقهای آنان را به خود مشغول نمیداشت و از خود بیخبر نمیکرد. دارائـی و ثروتی ایشان را به طغیان و سرکشی نمیانداخت. بازرگانی و تجارتی آنان را غافل و بیخبر نمیکرد. قوت و قدرتی ایشان را بازیچهی دست خویش نمینمود و سبک از جایشان برنمیکند. خـواهان برتریجوئی و تباهی در زمین نبودند. برای مردمان ترازوی راست و درستی شدند. دادگرانه رفتار میکردند. برای خداگواهی میدادند هرچند بر ضد خـودشان یا پدر و مادرشان و یا خویشاوندانش میبود ... نواحی و اطراف زمین از ایشان فرمانبرداری و اطاعتکردند، و پناهگاه انسانها شدند، و محافظان و نگهبانان جهان، و دعوتکنندگان مردمان به سوی دین یزدان گردیدند . . .)[2].
در باره تاثیر ایمان درست در اخلاق و آرزوها میگوید:
(مردمان عرب و عجم در زندگی جاهلیت بسر میبردند. در زندگی خود برای چیزهائی سجده میبردند که به خاطر ایشان و برای استفادهی ایشان آفریده شده بود و تحت اراده و عملکردشان بود. شخص مطیع و نیکوکار به جائزهای دست نمییافت، و شخص سرکش و بزهکار عقوبتی نمیدید. امر به معروفی و نهی از منکری در میان نبود. دینداری و دینباوری، سطحی و در زندگیشان کمرنگ بود. دینداری و دینباوری سلطه و قدرتی بر جانها و دلها و درونهایشان نداشت، و تاثیری بر اخلاق و اجتماعشان نمیگذاشت. به خدا ایمان داشتند به عنوان آفریدگاری که کار خود را به پایان برده وگوشه گیری کرده و از مملکت خود دستکشیده و کار و بار جهان را به برخی از مردمان واگذاشته استکه خلعت خداوندگاری و ربوبیت به تن ایشانکرده است.
آنان زمام امور را به دستگرفتهاند، و ادارهی مـملکت را و چرخاندن وگرداندن کار و بار آن را و پخش ارزاق و تقسیم روزیها را و سائر چیزهای دیگری که مصالح حکومت منظم آنها را میطلبد، عهدهدار شدهاند و به دست گرفتهاند. ایمان ایشان به یزدان بیش از شناخت تاریخی نبود. ایمانشان به خدا، و نسبت دادن آفرینش آسمانها و زمین به خدا، فرقی با پاسخ دانشآموزی از دانشآموزان درس تاریخ نداشت، دانشآموزی که بدو گفته میشود: چه کسی این کاخ باستانی را ساخته است؟ دانشآموز نام شاهــی از شاهان پیشین را میبرد، بدون این که از آن شاه بترسد و برایش کرنش ببرد . . . دین آنان خالی از خشوع و خضوع برای خدا، و خالی از بـهکمک طلبیدن و یاری خواستن از او بود. نمیدانستند چه چیزهائی ایشان را در پیشگاه یزدان عزیز و محبوب میگرداند. شناخت ایشان از یزدان شناختگنگ و پیچیده، و نارسا و کوتاه و مجمل بود. بهگونهای بودکه در دلها و درونهایشان هیبت و وقار و محبت و مودتی برنمیانگیخت . . . عربها وکسانیکه اسلام آوردند و مسلمانگردیدند از این شناخت بیمارگونه پیچیده مرده، به شناخت ژرف روشن روانی رسیدند، شناختی بر جان و روان و دل و درون و همهی اندامها سلطه و قدرت داشت، و بر اخلاق و اجتماع تاثیرگذاشت، و بر زندگی و آنچه بدان مربوط و مرتبط بود سیطره پیدا کرد و چیره شد. به خدائی ایمان پـیدا کردند که دارای اسمـاء حسنی و نامهای زیبا، و دارای صفات و خصال والا و بالا بود. ایمان آوردند به پروردگار جهانیان، بخشنده مهربان، مالک روز سزا و جزا، فرمانروا و فمانفرما، پاک و منزه، بیعیب و نقص، امنیت بخشنده و اماندهنده، محافظ و مراقب، قدرتمند و چیره، شکوهمند و دارای جبروت، والامقام و فرازمند، طراح هستی و اندازه گیرندهی اشیاء درکمیت وکیفیت لازم، آفریدگار جهان از نیستی، صورتگر و شکلدهندهی جهان بدینگونه که هست، حکیم وکاربجا، آمرزگار و بخشایشگر، بسیار دوستدار و بامحبت، بس رووف و مهربان، دارای مرحمت و لطف بیشمار، خدائیکه آفریدن و فرمان دادن از آن او است، خدائی که فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه از آن او است، و او است که پـناه میدهد هرکه راکه بخواهد وکسی را نمیتوان از عذاب او پناه داد . . . و سائر صفات و خصالیکه در قرآن راجع به یزدان آمده است. خدا استکه با بهشت پاداش میدهد، و با دوزخ عذاب و عقاب میرساند. برای هرکه بخواهد روزی را فراخ میگرداند و برای هرکه بخواهد روزی را کم مینمــاید. از نهانیهای آسمانها و زمین آگاه است. از دزدانه نگاهکردن چشمها مطلع است، و میداند آنچه راکه سینهها در خود نهان میدارند، و سائر قدرتها و تصرفها و آگاهیهائیکه در قرآن ذکرگردیده است ... با همچون ایمان فراخ و ژرف و روشن و آشکاری دلها و درونهایشان سخت دگرگون شد و تغییر و تحول شگفتی پیداکرد. هرگاه کسی به خدا ایمان میآورد وگواهی میداد و میپذیرفت جز خدا معبودی نیست. زندگیش زیر و رو میگردید. ایمان به ژرفاهای درونش میخزید و به تمام رگها و احساسات و ادراکاتش سرک میکشید، و بسان جان و روان و خون درکالبدش حرکت میکرد، و میکروبهای جاهلیت و ریشههای آن را میکشد و میکند، و با جوش و خروش خود خرد و دل را فرامیگرفت، و از او شخص دیگری را میساخت، شخصی که زیباییها ایمان و یقین و صبر و شجاعت از او به ظهور میرسید و جلوهگر میگردید، و افعال و اخلاق خارقالعادهای از او سر بر میزد که عقل و فلسفه و تاریخ اخلاق را حیران و ویلان میکرد، و هنوز که هنوز است جای حیرت و دهشت است و جای حیرت و دهشت میماند، و دانش از تعلیل و توجیه آن با چیزی جز ایمـان کاملا ژرف، حیران مانده است و حیران میماند».[3]
«این ایمان مدرسهی اخلاقی و تربیت روانی بود، مدرسهایکه به شاگردان خود فضائل اخلاقی دیکته میکرد، از قبیل: ارادهی استوار و نیروی نفسانی، و از خود حسابگرفتن و داد ستاندن. ایمان نیرومندترین بازدارندهای است که تاریخ اخلاق و علم روانشناسی در باره لغزشهای اخلاقی و اشتباههای بشری سـراغ دارد. زمانیکه تندی و تیزی حیوانی در وقتی از اوقات سرکشی و طغیان میکند، و انسان دچار اشتباه و لغزشی میشود، بدان گاه که چشمی او را نمیباید، و دست قانون بدو نمیرسد، همچون ایمانی تبدیل به نفس لوامهی سختگیری میگردد، و درفش گزندهای برای دل و درون میشود، و شبح هراسانگیزی میگردد، به گونهای که انسان آسوده و آسوده خاطر نمیماند مگر زمانیکه در برابر قانون به گناه خود اعتراف و اقرار میکند، و خود را تسلیم عقوبت شدید و کیفر سخت میسازد) و آن عقوبت و کیفر را آرام و آسوده تحمّل مینماید، تا بدینوسیله خویشتن را از خشم خدا و شکنجه و آزار آخرت باز رهاند).[4]
(... این چنین ایمانی پاسبان امانتداری و پاکدامنی و بزرگواری انسان بود. به نفس خـود توانائی آن را میداد که در رویاروئی با حرصها و آزها و طوفانهای مواج شهوتهای جاروکننده، هنگامیکه تنها و دور از چشم دیگران است وکسی او را نمیبیند، و بدان گاه که دارای قدرت و قوت وسلطه و شوکت و نفوذ است و ازکسی نمیترسد، خویشتندار و پاک و پاکیزه بماند و به لجنزار بزه و گناه نیفتد و فرو نرود . . . درتاریخ فتوحات اسلامی مسائلی از پاکی و پارسائی در غنیمت، و تحویل امانت به صاحبان امانت، و اخلاص با خدا، پیش آمده است و رخ داده است که تاریخ انسانها ناتوان از نظائر آن بوده و هست. این هم جز نتیجهی رسوخ ایمان، و خدای را حاضر و ناظر دیدن، و او را در هر جائی و در هر مکانی آگاه و آماده یافتن و مطلع دانستن، نبوده و نمیباشد».[5]
«مسلمانان قبل از همچون ایمانی در هرج و مرج بسر میبردند، هرج و مرج در افعال و اخلاق و رفتار و کردار و دریافتن و رهاکردن و سیاست و اجتماع. از سلطه وقدرتی پیروی نمی کردند، و به نظام و سیستمی اعتراف نـمینمــودند و گردن نـمینهادند. راه و روشی را نـمیپـذیرفتند و خط سیر واحدی را نمیپیمودند. هـرگونهکه دلهایشان مـیخواست میزیستند و میرفتند.کورکورانه براسب سرکش هوا وهوس سوار میشدند و مینشستند.کورکورانه دست و پا میزدند وکام برمیداشتند. امّا پس از اسلام آوردن،اکنون به چهاردیواری ایمان و عـبـودیت درآمدهانـد و از آنجا بیرون نـمیروند. به خدا ایمان آوردهاند و حکـومت و فرمانروائی و امر و نهی را از آن او میدانند. خـویشتن را رعیت و بنده و مطیع مطلق مـیشمارند. زمام اختیارشان به دست خدا سپردهاند، و خویشتن راکاملا تسلیم فرمان الهیکردهاند. بارهای سنگینگناهان را بر
زمین گذاشتهاند و به ترک آنها گفـتهاند. از هواها و آرزوها و خـودخواهیهای خویشتن پیراستهاند و به در آمدهاند، و بندگانی شدهاند که نه مالی و نه نفسی دارنـد، و در زندگی کمترین تصرف و تملکی نـمیورزند و ندارند مگر آنچهکه خدا آن را پسندد و بدان اجازه دهد. نه میجنگند و نه صلح و سازشی در پیش میگیرند مگر با اجازهی خدا. نه راضی و خشنود میشوند، و نه خشم میگیرند و خشـمگین میگردند، و نه میبخشند و خرج میکنند، و نه دست باز میدارند و خرج نمی کنند و نه صلهی رحمی بجایمیآورند، و نه از خویشاوندان و دیگران میبرند، مگر با اجازهی خدا و طبق فرمان خدا».[6]
این هـمـان ایمانی استکه این آیه بدان اشارهمیکند، بدان هنـگام که گروهی را توصیف مینـمایدکه با این عقیده برای رهبری و رهنمون انسانها برگزیده شده است. ازمقتضیات این ایمان، توکلکردن بر خدا و پـشت بستن بدو است. ولی قرآن این صفت را جداگانه ذکر میکند و بدان توجه و اهمّیت میدهد:
(وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
و بر پروردگارشان توکل میکنند.
این تقدیم و تاخیر در ترکیب بند جمله مـیرساند توکل باید تنها بر پروردگارشان باشد و بس. دیگر نباید بر غیر خدا توکلکرد و پشت بست. ایمان به خدا مقتضی توکل بر او است نه برکس و چیزدیگری. ایـن هم توحید و یکتاپرستی است در نخستین شکل از اشکالی که دارد. مومن، به خدا و به صفات او ایمان میآورد، و یقین داردکهکسی در سراسر ایـن هستیکاری را و چیزی را نمیتواند بکند مگر با مشیت و اراده او، و در سراسر این هستیکاری نـمیشود و چیزی رخ نمیدهد و به وقوع نمیپیوندد مگر با اذن و اجازهی او. بدین خاطر مومنتنها بدو توکل میکند و پشت میبندد و بس. و در انجامکاری یا در انجام ندادنکاری جز به خدا توجه نمینماید و رو نمیکند.
این احساس برای هرکسی ضروری و لازم است، تا سربلند بایستد و سر خود را جز برای خدا خم نکند و جز برای او کرنش نبرد. دلش به هنگام زیان و ضرر و بلا و مصیبت برجای بماند، و در خوشی و شادی و ثروتمندی، خوشحال و شادمان باشد، و نعمت و دارائی و تنگدستی و بیچیزی او را از جای برنکند و از مسیر منحرف نسازد . . . امّا همچون احساسی برای رهبر و پیشوا سخت ضروری و بسیار لازم است، رهبر و پیشوائی که مسوولیت رهنمود و رهنمون راه را بر عهده دارد.
(وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ ).
و کسانیند که از گناهان بزرگ، و اعمال بسیار زشت و ناپسند میپرهیزند.
پاکی دل، و پاکی رفتار ازگناهان بزرگ، و از اعمال بسیار زشت و ناپسند، اثری از آثار ایمان صحیح است، و ضرورتی از ضرورتهای رهبری راهیاب و پیشوائی والا است. دلی بر صفای ایمان و پاکی آن ماندگار نــمیماند که بهگناهان بزرگ و اعمال زشت و ناپسند اقدامکند و از آنها دوری نگزیند و اجتـناب نکند. دلی همکه صفای ایمان از آن جدا گردد و بزهکاریها آن را آلوده سازد و نور آن را از میان ببرد، شایسته و بایسته رهبری و پیشوائی نیست.
ایـمـان احساس باریک و نازک دلهایگروه مومنان را بالا برد، تا بـدان درجه و پلهای رسیدند که گلچینهای پیشین[7] بدان اشاره کردند. درجه و پلهایکه گروه نخستین و پیشتاز اسلام را سزاوار رهبری انسانها ساخت، رهبریای که نه پیش از آنان سابقهای داشته است و نه بعد از آنان به گرد آن میرسند. ولی این رهبری بسان تیری بودکه به سوی ستارهای پرتاب شود و بدان اشاره رود تا هرکسکه بخواهد در گیر و دار شهوات با آن رهنمود و رهنمون و راهیابگردد! یزدان ضعف این آفریده انسان نام را میداند. این است که برای او حد و مرزی را تعیین میکند تا چون بدان برسد شایان رهبری بشود، و با آن بتواند به چیزی دسترسی پیدا کندکه در پیشگاه خدا است. این حد و مرز، دوری و اجتناب از گناهان بزرگ و اعمال بسیار زشت و ناپـسند است، نه گناهان کوچک و لغزشهای ناچیز. رحمت خدا شامل چنین گناهان کوچکی بگردد که از انسان سر مـیزنند، زیرا خدا آگاهتر و داناتر از هر کسی نسبت به تاب و توانی استکه انسان دارد. این هم فضل و لطف و بزرگواری و مهری است که یزدان نسبت بدین انسان دارد. اینها باید انسان را بر آن دارد که از یزدان خجالت بکشد. چه بزرگواری و بخشندگی او انسان را شرمنده میسازد، و عفو و گذشت او در دل انسان ارجـمـند و بزرگ، معنی حیا و شرم را میانگیزد.
( وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ).
و هنگامی که خشمناک میگردند (زمام اختیار از دست نمیدهند و پرت و پلا نمیگویند و آلوده گناه نمیشوند، وبلکه نفس خود را مهار میکنند وبه خشم آورندگان را) میبخشند.
این صفت بعد از اشارهی نهان به بزرگواری و بخشندگی یزدان با انسان نسبت به گناهان و لغزشهای او، به میان میآید،و بزرگواری و بخشندگی و عفو گذشت را در میان انسانها عزیز و گرامی میکند، و صفت مومنان را چنین قرار میدهد: آنان هنگامیکه خشمناک میگردند میبخشند وگذشت میکنند.
بزرگواری اسلام با خود انسان دیگر باره جلوهگر مـیآید. اسلام انسان را وادار به کاری نمیکند که فراتر از تاب و توان او باشد. خدا میداندکه خشم یک واکنش بشری است و از فطرت او برمی جوشد. خشم به طورکلی شر و بد نیست. چه خشم گرفتن برای خدا و دین او و عدل وداد، خشم مطلوب و مقتولی است و در آن خیر و خوبی است. بدین خاطر یزدان مهربان خشم را از پایه و اساس حرام نــمیسازد و آن را گناه و لغزش نمیسازد. بلکه وجود خشم را در فطرت و سرشت انسان به رسمیت میشناسد و بدان اعتراف میفرماید. این استکه یزدان سبحان انسان را از حیرت و ویلانی و پریشانی و تفرقهایکه او در میان فطرت خود و کار و بار آئین خود پیدا میکند معاف میدارد. ولی در عین حال انسان را رهبری و رهنمود و رهنمون میکند به اینکه بر خشم خود غالب آید و چیره گردد، و عفو و گذشت داشته باشد و صرف نظرکند. همچون صفتی را هم برای انسان صفت والائی از صفات دوست داشتنی ایمان میشمارد. گذشته از این، از پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم خشم دیده شده است. ولی آن حضرت هرگز برای خود خشمگین نگردیده است، بلکه برای خدا خشـناک شده است، و زمانی که خشمگرفته است چیزی در برابر خشم او برجای نمانده است و تاب استقامت نداشته است. ولیکن این درجه و پلهی آن نفس محمّدی بزرگوار والا است، و خدا نفسهای مومنان را بدان وادار و مکلف نمیسازد، هرچند که آن را در نظرشان میآراید و عزیز و گرامی جلوه گرش میفرماید. بلکه این را برای مومنان بس میداند و پسندیده میشمارد که هنگام خشمگین شدن ببخشایند وگذشت نـمایند. در وقت قدرت عفو روا دارند، و در زمان چیرگی و برتری بر احساس انتقام غلبهکنند و والا گردند، مادام که کار و بار مربوط به خودشان و در محدودهی دائرهی شخصیت متعلق به افراد و اشخاص باشد.
( وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ ).
و کسانیند که دعوت پروردگارشان را پاسخ میگویند. موانع و عوائقی را از سر راه برمیدارندکه میان ایشان و میان پـروردگارشان باشد. موانع و عوائق نهان در درونشان را کنار میزنند و برطرف میکنندکه نگذارد وصول حاصل شود و رسیدن به قرب خدا دست دهد. میان نفس و پروردگار نفس، موانع و عوائـقی جز برخاسته از خود نفـس پدیدار و نمودار نمیگردد. مواضع و عوائق از شهوتها وکششها و جهشها برپا و جا میشود. موانع و عوائق از خود نفس برمیجوشد
و از خودآرایـی و خودخواهی سر بر میزند. وقتیکه نفس از همهی اینها بپالاید و رهائی یابد راه به سوی پروردگارش را پیدا میکند، راهیکه باز و فراخ است و به خدا منتهی میشود. آن وقت است نفس انسان بدون هرگونه موانع و عوائق پاسخ میگوید. با تمام وجودش پاسخ میدهد و پذیرای فرمان یزدان میگردد. در برابر هر وظیفه و تکلیفی به وسیلهی بازدارنده و مانعی از هوا و هوس نمیایستد، هوا و هوسیکه از او جلوگیری میکند و او را از راه بازمیدارد . . . این امر به طور عام پاسخگوئی بشمار است و لبیک به فرمان ایزد دادار است . . . آنگاه برخی از این پاسخگوئیها و لبی گوئیها را شرح و بسط میدهد:
(وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ).
و نماز را چنان که باید میخوانند.
نماز در این آئین دارای منزلت والا و مرتبت بالائی است. بدین خاطر نماز به دنبال پایهی نخستین و رکن اول این دین ذکر میشود، پایه و رکنیکه گواهی دادن بدین گونه است: جز خدای معبودی نیست و محمّد پیغمبر خدا است. این نخستین شکل پاسخگوئی به فرمان یزدان است و توحید نام دارد و رابطه میان بنده و پروردگارش بشمار است. نماز هم نماد برابری در میان بندگان است. همهی آنان در یک صف میایستند و به رکوع میروند و به سجده میافتند. سری بلندتر از سری نمیگردد، و پائی بر پائی جلو نمیافتد.
شاید به همین علت استکه به دنبال خواندن نماز صفت شوری را میآورد، پیش از اینکه زکات را ذکر کند:
(وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ).
و کارشان به شیوهی رایزنی و بر پایهی مشورت با یکدیگر است.
تعبیرکلام بیانگر این استکه همهکارهایشان شورائی است، تا بدین وسیله سراسر زندگیشان را با رنگ شوری رنگآمیزی کند. همانگونه کهگفتیم این سخن یک نص مکی است، و پیش از برپائی دولت اسلامی نازلگردیده است. پس در این صورت، این قالب و قانونی استکه عمومیتر و فراگیرتر از خود دولت در زندگی مسلمانان است، قالب و دکور گروه اسلامی در همهی احوال و اوضاع ایشان است، هرچند که هنوز هم دولت به معنی خاص خود پابرجا و برقرار نشده باشد. واقعیت این استکه دولت در اسلام چیزی جز این نیست که جماعت مسلمانان و ویژگیهای خاص ایشان، به طور طبیعی و سرشتی جدا و ممتاز شود. جماعت مسلمانان هم دولت اسلامی را در ضمن خود دارند، و جماعت مسلمانان و دولت اسلامی هر دو با همدیگر برنامه اسلامی و نگاهبانی و مراقبت برنامه اسلامی بر زندگی فردی و گروهی را تحقق میبخشند و پیاده میکنند.
بدین خـاطر قالب و قانون شوری در میانگروه مسلمانان سابقه دیرینهای دارد، و مدلول و مفهوم آن فراختر و ژرفتر از محیط دولت و امور حکومت در آن است. شوری قالب و قانون ذاتی زندگی اسلامی است. نشانهای است که گروه برگزیده برای رهبری بشریت را جدا و ممتاز میسازد. شـوری لازمترین صفت از صفات رهبری است.
شکل و دکوریکه شوری با آن به تمام وکمال میرسد در یک قالب آهنی ریخته و آماده نمیگردد. بلکه شکل شوری به محیط و زمانی واگذار میشودکه با آن سازگار و همآوا بوده و در زندگیگروه مسلمانان تحقق پیدا کند و پیاده شود. مقررات اسلامی شکلهای جامد و راکدی نیستند و نص حرف به حرف نمیباشند. بلکه مقررات اسلامی پیش از هر چیز روح و جانی استکه از استقرار حقیقت ایمان در دل، و از دگرگونی احساس و شعور و رفتار و روش در پرتو این حقیقت، پدیدار و نمودار میگردد. پژوهش در باره شکلهای مقررات اسلامی بدون توجه به حقیقت ایمان، حقیقتیکه در فراسوی شکلها پنهان و نهان است، به چیزی منتهی نمیگردد و نتیجهای نخواهد داشت . . . این سخن هوائی و بیهوده و نامرتبی است همانکه در نگاه اول به
نظرکسی میرسدکه حقیقت ایمان را در پرتو عقیدهی اسلامی نمیشناسد. چه عقیدهی اسلامی -از نظر ارکان و اصول خالص عقیدتی، و پیش از هرگونه توجهی به مقررات آن - شامل حقائق نفسانی و عقلانی است، حقائقیکه خودش چیزی استکه حضور وکارآئی و تاثیر در هستی بشری دارد. به گونهایکه شکلهای مشخصی از مقررات را و اوضاع معینی از زندگی بشری را آماده میکند و تهیه میبیند و پیش چشم میدارد. آنگاه آیهها نازل میگردند و بدین شکلها و اوضاع اشاره میکنند، تنها برای تنظیم و سر و ساماندهی آنها نه برای آفریدن و پدید آوردن آنـها. برای اینکه شکلی از اشکال مقررات اسلامی پدید آید، پیش از آن لازم است مسـلمانانی در میان باشند، و ایمانی وجود داشته باشدکه کارآ و موثر باشد و الا همهی شکلهای مقررات و سر و ساماندهی نیاز را برآورده نمیکنند و مفید فائده واقع نمیگردند و نظام و سیستمی را تحقق نمیبخشند و پیاده نمیکنندکه درست باشد بدان نظام و سیستم اسلامیگفت.
هرگاه واقعاً مسلمانانی یافته شوند، و ایمان چنان که هست حقیقتاً در دلهایشان پدیدارگردد، نظام و سیستم اسلامی خود به خود نمودار میشود و پدیدار میآید، و شکلی از آن برپا میگردد و قامت راست میکندکه متناسب این چنین مسلمانانی و محیط ایشان و همهی احوال و اوضاعشان میشود، و همهی ارکان و اصول اسلامی را به بهترین وجـه تحقق میبخشد و پیاده میکند.
(وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ).
و از چیزهائی که بدیشان دادهایم (در کارهای خیر) صرف میکنند.
این هم نصی استکه زودتر از زمان تعییـن فرائض زکات نازل گردیده است، زکاتیکه در سال دوم هجری مقرر شده است. ولیکن بذل و بخشش عمومی از رزق و روزی خداداد، رهنمود و رهنمون زودرسی در زندگیگروه مسلمانان بوده است، و بلکه همراه باپیدایشگروه مسلمانان پدید آمده است.
لازم است برای دعوت بذل و بخشش نـمود و هزینه کرد. بخشیدن و هزینهکردن دل را از بخل و تنگچـشمی پاک میدارد و میزداید، و انسان را بر دوست داشت ملک و مال چیره میگرداند، و مایهی یقین و اطمینان به چیزی میشودکه در نزد خدا است. همهی اینها هم برای تکـمـیل معنی ایـمان ضروری است. همچنین اینها برای زندگی احتماعی نیز ضروری است. چه دعوت مبارزه است. در این مبارزه هم ضمانت اجتماعی ضروری است و باید برای پیامدهای مبارزه و آثار آن آمادگی داشت و فداکاری نمود.گاهی این ضمانت اجتماعی به طورکامل انجام میپذیرد و هـمگانی می گردد و برای هیچکسی اموال و دارائی مستقل و جداگانهای در میان نمـیماند. همانگونهکه در ابتدای هجرت مهاجران از مکه، و رفتن ایشان به پیش برادرانشان درمدینه چنین بود. تا آن زمانکه شدتو حدت شرائط و ظروف فروکش کرد. آن وقت بودکه اساس و پایه دائمـی بذل و بخشش در زکات ریخته شد، و سهام و موارد فریضهی زکات تعیین و ابلاغگردید.
به هر حال بذل و بخشش به طور عام نشانهای از نشانههایگروه مومنان برگزیده برای رهبری با همچون صفاتی است . . .
(وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39) .
و کسانیند که اگر ستمی بدیشان شد، خویشتن را یاری میدهند (و زیر بار ظلم نمیروند).
همانگونه که قبلاگفـته شد، ذکر این صفت در سورههای مکی دارای معنی و مفهوم ویژهای است. این سخن بیانگر صفت بنیادین و اساســیگروه مسلمانان است. این صفت بیان میدارد که مسلمانان باید در برابر ظلم و زور به یاری همدیگر بشتابند، و ظلم و زور را نپذیرند و بدانگردن ننهند. اینکار هم طبیعی است برایگروهیکه آفریده شدهاند تا به مردمان خدمت کنند و بهترین ملت باشند. ملتیکه بهکار نیک دستور مـیدهند و ازکار بد نهی میکنند، و در پرتو حق و حقیقت و عدل و عدالت، زندگی انسانها را میپایند و ازآن محافظت مینمایند. ملتی استکه با نکته بر خدا وداشتن خدا عزیز و مقتدرند.
(ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین).
عزت و قدرت از آن خدا و فرستادهی او و مومنان است. (منافقون/8)
سرشت اینگروه و وظیفهی او بر این است و چنین است که برظلم و زور پیروز شوند و در مبارزه با آن همـدیگر را یاریکنند، وجلو تعدی و تجاوز را بگیرند و با آن برزمند. اگر میبینیم دورهای بوده استکه به علت شرائط و ظروف محلی در مکه، و با توجه به مقتضیات تربیتی به ویژه در زندگی مسلمانان نخستین عرب، مسلمانان ازجنگ و مبارزه دست بازدارند و به تاخت و تاز دیگران با تاخت و تاز پاسخ نگویند، و بلکه نماز بخوانند و زکات بدهند، این یک حالت موقتی و گذرا بوده است و به ویژگیهای گروه ثابت اصیل مربوط نمیشود.
اسباب و علل ویژهای باعث گردیده است که در دوران مکی شیوه مسالمتآمیز و صبر و شکیبائی در پیش گرفته شود. از جمله:
اذیت و آزار مسلمانان نخستین، و برگرداندن از آئینشان، توسط یک دسته وگروه ویژهی مسلط بر جامعه صورت نمیپذیرفت. وضع سیاسی و اجتماعی در جزیره العرب یک وضع قبیله گری متزلزلی بود. بدین خاطر اذیت و آزار فرد مسلمـان توسط کسانی انجام میگرفت که از وابستگان او بشمار میآمدند، اگر آن فرد مسلمان صاحب حسب و نسب میبود. چراکه هیچ شخص بیگانه ای جرات نمیکرد چنین فرد مسلمانی را اذیت و آزار برساند. جز به صورت نادر روی نداده است و سابقه نداشته استکه تعدی و تجاوز از سوی گروهـی متوجه فرد مسلمانی یادستهی مسلمانی شده باشد و گروهی بر او یا بر ایشان بتازند و کار او یا ایشان را یکسره سازند. بلکه سران و بزرگان قریش بندگان و بردگان خود را اذیت و آزار میرساندند. امّا وقتیکه مسلمانان بندگان و بردگانشان را بازخرید میکردند و ایشان را آزاد مینمودند، آن وقت اغلب کسی جرات وجسارت نـمیکرد دست به اذیت و آزارشان بیازد و بر آنان بتازد. پیغـمـبر صلی الله علیه و سلم نیز دوست نمیداشت جنگ و پیکار در هر خانهای میان فرد مسلمان آن خانه و میانکسانی درگیرد که در آن خانه هنوز مسلمان نشده بودند. مسالمت و سازش برای نرم کردن دلها و جذب آنها از خشونت و تندی و تیزی موثرتر و به صلاح و فلاح نزدیکتر بود.
دیگر این که محیط عربی یک محیط بزرگمنشی و غـیرت بود. اگر صاحب حقی را اذیت و آزار میرساندند، به دفاع از او برانگیخته میشدند و برمیخاستند. تحمّل اذیت و آزار از سوی مسلمانان، و صبر و استقامت ایشان بر عقیدهی خود، هرچه زودتر این بزرگمنشی و غیرت را در صف اسلام و در میان مسلمانان برمیانگیخت. این چیزی بودکه عـملا در برابر حادثهی شعب ابوطالب و محاصرهکردن بنیهاشم درآنجا روی داد. بزرگمنشی و غیرت بر ضد این محاصره برانگیخته شد، و پیمانی را پارهکردکه در صفحـهی بزرگی نگاشته و گنجانده شده بود، و این پیمان ستمگرانه را شکست.
همچنین محیط عربی محیط جنگ و زود دست بردن به شمشیر بود. اعصاب رمنده و جهندهای بر آن محیط چیره و غالب بودکه زیر بار نظام و سیستمی نمیرفت. همنوائی و همآوائی حاکم بر شخصیت اسلامی میطلبید که آتش این رمندگی و جهندگی دائم را فرو نشاند، و همچون اعصابی را در برابر هدفی بهکرنش درآورد، و آن اعصاب را به صبر وشکیبانی و خـویشتنداری عادت دهد. همراه با آن، به مردمان بیاموزد و تفهیمکندکه عقیده بر هرگونه سرکشی و رمندگیای، و بر هرگونه غنیمتی و نعمتی برتری دارد. بدینلحاظ، دعوت به صبر و شکیبائی در برابر اذیت و آزار، با برنامه تربیتیای متفق بودکه هدفش ایجاد هماهنـگی در شخصیت اسلامی، و تعلیم صبر و استقامت و ادامهی راه به شخصیت اسلامی بود.
این چیزها و چیزهای همگون و همسان اینها، مسالمت و سازش و صبر و شکیبائی را در مکه میطلبید. درکنار اینها قالب اساسی و ترکیببند دائمی و همیشگیگروه مسلمانان را مقرر و مشخص میدارد:
(وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (39).
و کسانیند که اگر ستمی بدیشان شد، خویشتن را یاری میدهند (و زیر بار ظلم نمیروند) .
این قاعده را تاکید میکند، وقتیکه آن را قاعدهی همـگانی و همیشگی در زندگی میشمارد:
(وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا).
کیفر هر بدی، کیفری همسان آن است.
این اصل و قانون جزا و سزا است. بدی را با بدی باید پاسخ داد، تا شر و بدی به خود نبالد و طغیان و سرکـشـی نیاغازد، وقتیکه مانـعی و سرعتشکنی بر سر راه خود نبیند آن را از تباهی در زمین بازدارد. اگر از شر و بدی جلوگیری نشود، معلوم است در راه خود در امن و امان و با آرامش و اطـمینان پیش میرود و هرچه خواهدکند. درکنار این امر، به عفو وگذشت، محض دریافت اجر و مزد خدا، و برای پالودن نفس از خشم و غضب، و برای رهائی جامعه ازکینه وکینهتوزیها، ترغیب و تشویق میشود. این هم مستثنی از آن قاعده و قانون است. عفو وگذشت هم وقـتی محبوب و مقبول استکه انسان بتواند پاداش بدی را با بدی بدهد. در اینجا استکه عفو ارزش و بهای خود را دارد و در اصلاح حال تعدیکننده و تجاوز پیشه و همچنین در اصلاح حال خود عفوکننده وصرفنظرکننده تاثیردارد. چه تعدی کنـنده و تجاوزپیشه وقتیکه احساسکندکه عفو و گذشت طرف مقابل از روی بزرگواری و بخشیدن بوده است و از روی ضعف و ناتوانی سر نزده است و انجام نپذیرفته است، شرمنده میشود و خجالت میکشد، و احساس میکند دشمنی که عفو وگذشت کرده است بالاتر و والاتر از او است. امّا برعکس در وقت ضعف و عجز چنین احساس نمیکند. صحیح نیست به هنگام ضعف و عجز از عفو و گذشت لاف زد و سخنگفت. چراکه بدین هنگام عفو وگذشت وجود خارجی ندارد، و عفو وگذشت در همچون موقعیتی شر و بدی بشمار است و تعدیکننده و تجاوزپیشه دندان طمع تیزتر میکند، وکسیکه بر او تعدی رفته است و تجاوزگردیده است خوار و ذلیل میشود، و فساد و تباهی در زمین پخش و پراکنده و فراگیر میگردد.
(إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
خداوند قطعاً ظالمان را دوست نمیدارد.
این از یک سو تاکید قاعده و قانون نخستین است:
(وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا)..
کیفر هر بدی، کیفری همسان آن است.
و از دیگر سو پیام میدهدکه در مواقعی پـاسخ بدی را با بدی ندهیم، و حتی عفوکنیم. اگر هم پاسخ بدی را با بدی دادیم، پاسخ ما همسنگ و همچندان بدی دیگران باشد نه بیشتر.
تاکید دیگریکه به میان میآید، شرح و بسط بیشتری میدهد:
(وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ (42).
بر کسانی که پس از ستمی که بر آنان رفته است انتقام میگیرند، (و برابر تعدی و ظلمی که بدیشان شده است، خصم را سرکوب میسازند) عتاب و عقابی نیست. بلکه عتاب و عقاب متوجه کسانی است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناحق سرکشی میآغازند. چنین کسانی دارای عذاب دردآور و دردناکی هستند.
کسیکه پس از ستمیکه بدو رفته است انتقام میگیرد، وکیفر بدی را با بدی میدهد، و از حد و مرز حق خود تعدی و تجاوز نمیکند،گناهی متوجه او نمیگردد. او حق شرعی و الهی خود را میگیرد. هیچکسی قدرت عتاب و عقابی بر او ندارد.کسی نمیتواند سر راه را بر او بگیرد. بلکهکسانیکه باید سر راه را بر ایشانگرفت و جلو آنان ایستادکسانیندکه به مردم ظلم و ستم میکنند، و به ناحق درزمین سرکشی میآغازند و جور و تعدی میورزند. هرگاه در زمین ستمگر و ظالمی باشد و مردمان جلو او را نگیرند تا وی را از ظلم و ستم بازدارند و مانع جـور و تعدی اوگردند و وی را به قصاص و سزای لازم برسانند، زمین جای صلاح و فلاح نخواهد بود. خداوند ستمگر سرکش را به عذاب دردناک بیم میدهد. مردمان هم باید جلو او را بگیرند و بر دست او بزنند و بهکیفرش برسانند.
آنگاه روند قرآنی برمیگردد به ذکر هماهنگی و برابری و میانهروی و خویشتنداری و شکیبائی و عفو وگذشت در حالات فردی، و هنگام قدرت بر انتقام و توان بر سزا و جزا دادن، همانگونهکه معلوم و مفهوم است، و هنگامیکه شکیبائی و عفو وگذشت از روی والائی و در حال غلبه و چیرگی باشد نه از روی خواری و حقارت و ناتوانی، و وقتیکه شکیبائی و عفو وگذشت موجب عزت باشد نه سبب ذلت:
(وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43).
کسی که (در برابر ظلم دیگران) شکیبائی کند و (زمام اختیار را از دست ندهد، و با وجود قدرت، از ستمگر) درگذرد (ولی بداند که این عمل باعث گستاخی ظالم نمیگردد، این کار او) از زمرهی کارهائی است که باید بر آن عزم را جزم کرد و برآن ماندگار شد.
مجموعهی نصوص قرآنی در باره این مساله، میانهروی و هماهنگی میان دو رویکرد را به تصویر میکشد، و بیانگر ترغیب حفظ دل و درون ازکینه و خشم، و از ضعف و عجز و مذلت و خواری، و از ظلم و جور و تعدی و تجاوز است. همچنین این نصوص قرآنی دل و درون انسان را در هر حال و وضـعی متمسک به خدا، و جویای رضای او میسازد، و صبر و استقامت را توشهی راه وکوچ اصلی او میگرداند.
مجموعهی صفات مومنان، قالب و ترکیببندگروهی را ترسیم میکندکه انسانها را رهبری و رهنمود و رهنمون میکنند، و به چیزی دل میبندند و امیدوار میشوندکه
در پیشگاه خدا است، و آن برای کسانیکه ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل میکنند و بدو پشت میبندند، بهتر و ماندگارتر است.
بعد از بیان صفت مومنانیکه خدا برایشان چیزی را ذخیره و اندوخته میکندکه بهتر و ماندگارتر است، در صفحهی مقابل شکل ستمگرانگمراه و سرگشته را نشان میدهد، و خواری و زیانی را پیش میکشدکه در انتظار ایشان است:
(وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِیٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ (44) وَتَرَاهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا خَاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ وَقَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ (45) وَمَا کَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِیَاء یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِیلٍ (46)
کسی که خدا گمراهش سازد، به غیر از خدا یار و یاوری ندارد (تا او را مدد کند و او را در قیامت از عذاب برهاند. ای مخاطب، آن روز) ستمگران کفرپیشه را خواهی دید که وقتی چشمانشان به عـذاب میافتد خواهند گفت: (پروردگارا) آیا راهی برای برگشت (بـه جهان و جبران گذشتهها) وجود دارد؟ آنان را خواهی دید که (به کنار آتش برده میشوند و) به آتش نموده میشوند، در حالی که بـر اثر مذلت و خواری کز کردهاند و به هم آمدهاند، و زیرچشمی مخفیانه (بـه آتش) مینگرند! (در این هنگام) مومنان میگویید: واقعاً زیانکاران کسانیند که در روز قیامت (سرمایهی گرانبهای وجود) خود را و اهل و عیال خود را از دست داده باشند! هان! (ای مردمان! همه بدانید که از این به بعد) ستمگران کفرپیشه در عذاب دائم خواهند بود. آنان یاوران و دوستانی ندارند که ایشان را در برابر (عذاب) خدا یاری و کمک کنند. خدا هرکه را گمراه سازد، او راهی (برای نجات) ندارد.
ستمکاران طاغی و یاغی بودهاند، لذا مناسبت دارد که مذلت و خواری سیمای پدیدار و نمودار ایشان در روز سزا و جزا باشد. آنان عذاب را میبینند و با دیدن آن عظمت و شوکت ایشان فرو میریزد و سقوط میکند، و با سرشکستگی و خواری میپرسند:
(هل إلى مرد من سبیل؟).
آیا راهی برای برگشت (به جهان و جبران گذشتهها) وجود دارد؟.
با این واژگان و ساختار میپرسند، واژگان و ساختاری که به یاس و ناامیدی توام با شوق و شور اشاره دارند، و میرسانندکه آنان دارند سقوط میکنند و از پای میافتند هرچندکه به پرتو نجات و خلاصی چشـم دوختهاند! در حالی هستندکه به آتششان نزدیک و عرضه میکنند، و «(خاشعین: به هم آمدگان و کز کردگان» هستند، نه به خاطر داشتن تقوا و نه به سبب حیا، و لیکن به علت مذلت و خواری! آنان را بهکنار آتش میبرند و به آتش عرضه میکنند در حالیکه چشمانشان را فروهشته و سر به زیرند، و از خواری و ننگ، بـه بالا نمینگرند و سرهایشان را بلند نمیگردانند:
(یَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِیٍّ).
زیرچشمی مخفیانه (بـه آتش) مینگرند.
این هم تصویر کسانی است که زل زده و خوار با گوشهی چشم دزدانه و مخفیانه نگاه میکنند.
در این وقت پدید میآید که مومنان سروران جایگاه همایش همگانند. آنـان به گفتار درمیآیند و بیان میدارند:
(وَقَالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ).
(در ایـن هنگام) مومنان میگویید: واقعاً زیانکاران کسانیند که در روز قیامت (سرمایهی گرانبهای وجود) خود را و اهل و عیال خود را از دست داده باشند!. آنان کسانیند که هر چیزی را از دست دادهاند و باختهاند. کسانیند که کز کردهاند و خوار و ذلیل به
کرنش افتادهاند و میگویند:
(هل إلى مرد من سبیل؟).
(پروردگارا!) آیا راهی برای برگشت (به جهان و جبران گذشتهها) وجود دارد؟.
پیرو همـگانی و عامّی برصحنه زده میشود تا سرانجام هــمچونکسانی را روشن داردکه به دوزخ عرضه میگردند
أَلَا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذَابٍ مُّقِیمٍ (45) وَمَا کَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِیَاء یَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِیلٍ (46)
هان! (ای مردمان! همه بدانید که از این به بعد) ستمگران کفرپیشه در عذاب دائم خواهند بود. آنان یاوران و دوستانی ندارند که ایشان را در برابر (عذاب) خدا یاری و کمک کنند. خدا هرکه را گمراه سازد، اوراهی (برای نجات) ندارد.
دیگر یاور و مددکاری در میان نمانده است، و راه بـسته شده است.
در سایهی این صحنه، به دشـمنان حق و حقیقت خـود بزرگبین وستیزهگر، خطاب میشود و بدیشان گوشزد می گردد به پروردگار خویش پاسخ مثبت بدهند و فرمان یزدان را بپذیرند، بیش از آنکه همچون سرنوشت و فرجامی ناگهان بدیشان رسد و گریبانگیرشان گردد، و آن وقت هیچ پناهگاهی را نیابند که ایشان را بپاید و مصون و محفوظ نـماید، و هیچ یار و یاوری پیدا نکنندکه فرحام و سرنوشت دردناک آنان را دگرگون نماید. پیغمــبر صلی الله علیه و سلم را رهنمود میکند و توجه میدهد به اینکه ازایشان دست بردارد و به حال خودشان واگذارد، زمانیکه آنان روی بگردانند و به بیم و تهدید گوش فراندارند و فرمان یزدان را نپذیرند. جه بر او پیام باشد و بـس. او وظیفه تبلیغ را انجام میدهد و دیگر او ضامن و حافظ ایشان نــمیباشد، و مکلـف و موظف نیستکه آیا ایشان فرمان میبرند یا از پذیرش فرمان دوری میگزینند:
(اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَکُم مِّن مَّلْجَأٍ یَوْمَئِذٍ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ ).
هرچه زودتر مخلصانه فرمان پروردگار خود را پذیرا گردید، پیش از آن که روزی (قیامت نام) فرارسد که خدا هرگز آن را برنمیگرداند. درآن روز نه پناهگاهی دارید و نه اصلا میتوانید (بعد از گواهی دادن نامهی اعمال و فرشتگان و اندامهای بـدن، کارهای خود را) انکار کنید. اگر (مشرکان از پذیرش دعـوت تو) رویگردان شدند (باک مدار و غمگین مباش) چرا که ما تو را به عنوان مراقب و مواظب (کردار و رفتار) ایشان
نفرستادهایم. برتو پیام باشد و بس.
آنگاه از سرشت چنین انسانی پرده برمیدارد، انسانی که به ستیز و پیکار و دشــمنانگی و سرکـشـی میپردازد، و خویشتن را در معرض اذیت و آزار و عذاب و عقاب قرار مـیدهد. چنین انسانی تاب تحمّل اذیت و آزار را ندارد. کم تاب و توان است. وقتیکه بدو نعمتی میرسد به پرواز درمیآید و از جای به در میرود. زمانـی هم شدت و سختی بدو میرسد، به جزع و فزع وناله و آه درمیآید، و از حد در میگذرد و از ناراحتی و دلـتنگی ناشکری میکند و چه بسا کافر و بیدین گردد
(وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ کَفُورٌ (48).
هنگامی که ما از جانب خویش لطف و مرحمتی به انسان برسانیم (و فراخی و گشایشی نصیبش گردانیم) به سببآن سرمست و شادانمیگردد (و غرور دارائی و اموال او را فرامیگیرد)، و اگر بلا و مصیبتی (و زیان و ضرری) به خاطر کارهائی که کرده است (و معاصی و گناهانی که نموده است) بدو برسد (لطف و مرحمت ما را فراموش مینماید و) کفران نعمت میکند (و چه بسا کافر و بیدین میگردد).
بر این امر پیرو میزند و میگوید بهره این انسان از شادی و ناشادی و داشتن و نداشتن و سود و زیان و بخشیدن نعمت بدو و محروم کردن او از نعمت، همه و همه در دست خدا است. این انسانکه عاشق نعمت و دارائـی و خیر و خوبی، و بیزار و نالان از فقر و تنگدسـتی و شر و بلا است، چرا باید در همهی احوال و در جمیع اوضاع از خداوند دوری جـوید و راه گریز پوید، خدائی که مالککار و بار او است؟!
(لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ (49) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (50)
مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خدا است. هرچه بخواهد میآفریند. بـه هـرکس که بخواهـد دخترانی میبخشد و به هرکس کـه بخواهـد پسرانـی عطاء میکند. و یا ایـن که هم پسران میدهد و هم دختران. و خدا هرکه را بخواهد نازا میکند. او بس آگاه و توانا است.
اولاد و فرزندان نـمادی از نمادهای بخشیدن و نبخشیدن و دادن و ندادن و داشتن و نداشتن هستند. اولاد و فرزندان به خود انسان نزدیکند. انسان سخت نسبت به اولاد و فرزندانش حساسیت دارد. از این سو انسان را پسودن نیرومندتر و ژرفتر است. از رزق و روزی و داشتن و نداشتن و افزایش و کاهش آن در همین سوره سخن رفت. این هم تکمیل سخن از رزق و روزی است تحت عنوان اولاد و فرزندان. چرا که اولاد و فرزندان نیز بسان دارائی و اموال از سوی خدا به انسان میرسد.
دیباچهای که بیان میدارد: هر چه در آسمــانها و زمین است متـعلق به خدا و از آن او است، دیباچه مناسبی است برای هر چیز جزئی دیگریکه بعد ازآن ذکر میشود و دنباله این مالکیت عمومی و همگانی است. همچنین ذکر شده است:
(یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ).
هرچه بخواهد میآفریند.
این تاییدی برای پیام روحانی مطلوب در این جایگاه است. انسان عاشق خیر و خوبی را به سوی خدائی بـرمی گرداند که هرچه بخواهد میآفریند، چه آنچه شاد میگرداند یا چه آنچه بدحال مینـماید، و چه عطـاء کردن و دادن باشد و چه محروم کردن و ندادن.
آنگاه حالتهای عطاء کردن یا محروم نمودن را شرح و بسط میدهد: خدا به هرکسکه بخواهد دخترانی میبخشد -عربها از دختران خوششان نمیآمد -و به هرکسکه بخواهد پسرانی عطاء میکند، و به هرکس که بخـواهد هم پسرانی و هم دخـترانی را میدهد، به صورت دوقلو و یا جدا جدا. هرکه را بخواهد نازا میکند و از فرزند محروم میدارد، نازائی را همکسی دوست نمیدارد . . . همهی این حالات تابع مشیت و ارادهی خدا است. هیچ کسی جز خدا در این حالت دخالت ندارد. او استکه برابر علم و آگاهی خـود همچون حالاتی را مقدر و مقرر میفرماید، و یکایک آنها را با قدرت و قوت خویش اجراء و تنفیـذ مینماید:
(إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
او بس آگاه و توانا است.
*
در پـایان سوره، روند سخن به حـقیقت نـخستین برمیگردد، حقیقتی که ایـن سـوره بر محور آن دور میزند ومیگردد. حقیقت نخستین، حـقیقت وحی و رسالت است. روند سخن بدین حقیقت بـرمیگردد تـا پـرده از سرشت پیوند و تماس موجود میان یزدان و بندگان برگزیده او بردارد، و بیان نماید که پـیوند و تماس به چه شکلی صـورت میپذیرد. تاکید هم میکند که همچـون پیوند و تماسی عملا با واپـسـین پیغمبر صلی الله علیه و سلم صورت پذیرفته است برای هدفیکه یزدان سبحان میخواهد و ارادهاش میفرماید، تا هرکه را بخواهد رهنمود و رهنمون گرداند و به راه است هدایت دهد:
(وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51) وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53).
هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی (به قلب، به گونهی الهام در بیداری، و یا خواب در غیر بیداری) یا از پس پردهای (از موانع طبیعی) و یا این که خداوند قاصدی را (به نام جبرئیل) بفرستد و او به فرمان آفریدگار آنچه را میخواهد (به پیغمبران) وحی کند. وی والا و کاربجا است. همانگونه که به پیغمبران پیشین وحی کردهایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کردهایم(که قرآن نام دارد و مایهی حیات دلها است. پیش از وحی) تو که نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام، و لیکن ما قرآن را نور عظیمی نمودهایم که در پرتو آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میبخشیم. تو قطعا (مردمان را با این قرآن) به راه راست رهنمود میسازی. راه خدائی که متعلق بدو است همهی چیزهائی که در آسمانها و زمین است. هان! همهی کارها به خدا باز میگردد (و هر کاری تحت نظارت دقیق او و با اطلاع و اجازهی او انجام میپذیرد، و هر چیزی بدو مربوط است) .
این نص قاطعانه میگوید: این در شان و مقام انسان نیستکه خدا رو در رو و عیان صحبت بکند. از عائشه رضی الله عنه روایت شده است که گفته است:
(من زعم أن محمداً رأى ربه فقد أعظم على الله الفریة)[8]
هرکس گمان برد که محمد پروردگارش را دیده است،تهمت بزرگی به خدا زده است.
سخنگفتن یزدان با انسان از یکی از سه راه صورت میپذیرد:
یکی (وحیاً) ازطریق وحیکه بدون واسطه پیام به دل و درون انسان میشود و مستقیماً تماس حاصل میگردد، و انسان میداندکه این مطالب از سوی یزدان بدو رسانده میشود.
(أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ).
یا از پس پردهای (از موانع طبیعی) .
بدانگونه که خدا با موسی علیه السلام سخن گفت. وقتیکه موسی از خدا تقاضاکرد خود را بدو بنماید و دیدار حاصلگردد، بدین درخواست پاسخ مثبت داده نشد، و موسی تاب تجلی خدا برکوه را نیاورد:
(وخر موسى صعقاً فلما أفاق قال : سبحانک تبت إلیک وأنا أول المؤمنین).
و موسی بیهوش و نقش زمین گردید. وقتی که به هوش آمد گفت: پروردگارا! تو منزهی (از آن که با چشمان سر قابل رویت باشی. بلکه این چشمان دل و خردند که میتوانند تو را مشاهده کنند). من (از این پرسش پشیمانم و) به سوی تو برمیگردم و من نخستین مومنان (به عظمت و جلال یزدان در این زمان) هستم. (اعراف/143)
(أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً ).
یا این که خداوند قاصدی را (به نام جبرئیل) بفرستد. چنین قاصدی فرشته است.
(فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ).
و او به فرمان آفریدگار آنچه را که خدا بخواهد (به پیغمبران) وحی کند.
وحی کردن و پیام رساندن هم از راهها و به شیوههائی انجام میگیرد که از پیغمبر صلی الله علیه و سلم خدا روایت شده است:
یکم: آنچه فرشته به دل و درونش القاء میکند، بدون اینکه فرشته را ببیند، همانگونه که پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرموده است:
( إن روح القدس نفث فی روعی أنه لن تموت نفس حتى تستکمل رزقها ، فاتقوا الله وأجملوا فی الطلب).
جبرئیل به دل و درونم دمید که هیچ کسی نمیمیرد تـا روزی خـود را به تمام و کمال فراچنگ میآورد و میخورد. پس از خدا بترسید و در جستجوی (رزق و روزی) زیبا رفتار کنید.
دوم: برای پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرشتهی وحی به شکل مردی پدیدار و نمودار میگردید، و با او سخن گفت تا بدان هنگامکه از او میآموخت و یاد میگرفت آنچه را که بیان میکرد.
سوم: وحی بسان صدای زنگوله بهگوش او میرسید. سخت بر او فشار میآورد، تا بدانجا که از پیشانیش در روز سخت سردی عرق جاری میگردد، و اگر بر شترش سوار میبود بر زمین میخوابید. وحی تنها یک بار بدین شکل بدو پیام گردید. در این حالت ران پیغمبر صلی الله علیه و سلم بالای ران زید پسر ثابت بود. آن اندازه ران پیغمبر صلی الله علیه و سلم بر ران زید پسر ثابت سنگینی کرد که نزدیک بود ران او را بشکند.
چهارم: پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرشتهی وحی را به شکل فرشتگی و اصـل خـلقت خود میدید، و فرشته آنچه خدا میخواست بدو وحی شود وحی میکرد. این نحو وحی دو بار برای پیغمبر صلی الله علیه و سلم روی داده است، همانگونه که در سورهی نجم آمده است. [9]
این شکلهای وحی و شیوههای تماس بود.
( إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (51).
او والا و کاربجا است.
خدا از مرتبه والا و بالا وحی میکند، و از روی حکمت بهکسی وحی مینمایدکه او را برمیگزیند.
باری نبوده است که در برابر آیهای یا حدیثی راجع به وحی نایستم و در باره این تماس نیندیشم و تامّل نکنم مگر اینکه احساسکردهام لرزشی به بندهای اندامهایم افتاده است . . . چگونه؟ چگونه این تماس ذات ازلی و ابدی و بدون مکان و بدون زمان و محیط بر همه چیز، و خدائیکه هیج چیزی بدو نمیماند و همگون او نیست، صورت میپذیرد؟! چگونه این تماس میان ذات والای یزدان و ذات انسان محدود به مکان و زمان و مقید حدود و ثغور آفریدگان فناپذیر، انجام میگیرد؟! گذشته از این، چگونه این تماس به شکل معانی و مفاهیم و واژهها وکلمهها و جملهها و عبارتها مجسم میگردد؟!
ذات محدود فناپذیری چگونه دریافت میدارد سخن خدای ازلی و ابدیای راکه جا و مکانی ندارد و بدون حدود و ثغور است، و نه شکلی دارد و نه قبلا با او انس و الفتی رفته است و نه انس و الفتی بوده است؟! و چگونه؟.. و چگونه؟..
ولیکن به خود میآیم و میگویم: تو را از چگونگی پرسیدن، چهکار؟ توکه نمیتوانی چیزی را به تصور درآوری مگر در حدود و ثغور ذات خودتکه در بند زمان و مکان اسیر است و ناتوان و فناپذیر است، تو را که تاب و توان چنین است، پرسش سزاوار تو آیا این است؟ این حقیقت رخ داده است و در شکلی مجسم و نمودارگردیده است. این حقیقت وجودی پیدا کرده است وجودیکه تو میتوانی آن را درک و فهمکنی. ولیکن ترس و لرز و هراس از میان نمیرود! نبوت واقعاً کار بزرگ و سترگی است. لحظهی دریافت وحی نیز واقعاً بزرگ و سترگ است. آخر ذات انسان وحی را از ذات والای یزدان دریافت میدارد).. ای برادر من، برادریکه این جملهها را میخوانی، آیا تو در باره این تصور با من همداستان هستی؟ آیا تو با من هستی و میکوشی بیندیشی و به تصور درآوری؟ این وحی از آنجا صادر شده است. آیا من میگویم: آنجا؟! هرگز. اصلا «آنجائی» در میان نیست! «آنجائی»که از مکان و زمان و حد و مرز و سو پدید نیامده باشد! بلکه از سوی خدای مطلق نهائی و ازلی و ابدی پدیدارگردیده است و شرف صدور پیدا کرده است. از جانب خدای بزرگوار صادرگردیده است و به دست انسان رسیده است . . . انسان هرچند هم نبی و رسول باشد باز هم انسان دارای حدود و ثغور و قید و قیود است . . . این وحی، اینتماس شگفت شگرف و خارقالعاده و اعجازانگیز، جز خداکسی نمیتواند آن را واقع گرداند و تحقق بخشد و پیاده نماید . . . برادر من! برادریکه این جملهها را میخوانی و این سخـنها را بیش چشم میداری، آیا تو هم همان چیزی را از فرای جملهها احساس میکنی و درمییابیکه من احساس میکنم و درمییابم؟ جـملههائی که در داخل عبارتهای گلچینی هستندکه من تلاش میکنم با آنها از چیزی خبر دهم و سخن بگویم که در سراسر وجودم در تب و تاب و گشت و گذار است. من نمیدانم چه چیز بگویم در باره ترس و هراسیکه سراسر وجودم را فراگرفته است، در آن حال و احوالیکه من تلاش میکنم چنان رخداد بزرگ و شگفـت و خارقالعاده را با سرشتیکه دارد به تصور درآورم و شکل مـعجزه انگیزی را پیش چشم دارم، رخدادیکه بارها و بارها رخ داده است، و مردمانی وقوع آن را احساسکردهاند وقتی که مظاهرش را با چشمان خود در روزگار پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم دیدهاند. این عایشه رضیالله عنها استکه چنین لحظههای شگفـت تاریخ بشری را دیده است. در باره یکی از این لحظهها روایت مـیکند و میگوید: پیغمبرخدا صلی الله علیه و سلم فرمود:
(یا عائشة . هذا جبریل یقرئک السلام).
ای عائشه، این جبرئیل است و به تو سلام میکند.
گفتم: بر او سلام و رحمت خدا باد. عائشه گفته است: پیغمبر صلی الله علیه و سلم چیزی را میدید که ما نـمـیدیدیم[10]. . . این هم زید پسرثابت رضی الله عنه استکه هــمچون لحـظهای را می بیند، در آن حال و احوالی که ران پیـغمـبرخدا صلی الله علیه و سلم روی ران او بود. وحی نازل گکردید. رانش آن اندازه سنگین شدکه داشت میشکست. اینها هم اصحاب - رضوان الله علیهم -هستند بارها و بارها همچون رخدادی را میبینند و آن را از چهره پیغمبر صلی الله علیه و سلم درک و فهم میکنند. اورا به خود رها میکنند و به وحی وا میگذارند تا از دریافت وحی میپردازد و پیام
وحی به اتمام میرسد. آنگاه پیغمــبر صلی الله علیه و سلم به سوی ایشان برمیگردد وآنان به سوی او برمیگردند.
گذشته از اینها، این چه سرشتی است، سرشت آن شـخصکه وحـی آسمانی و ارزشمند را دریافت میکند؟ این چه عنصر اصیـلی از عنصرهای ارواحی استکه با این وحی تـماس پیدا می کند، و با آن عنصر مـیآمیزد، وبا سرشت و محتوای آن همـاهنگ میشود؟ این هم مسالهی دیگری است! این حقیقت است، ولیکن آنجا بـالای افق بلند، دورادور به نظر میآید، تا بدانجا دور است که نزدیک است عقل و خرد و سائر مدارک تنها آن را ورانداز کنند و بدان بنگرند.
روح این پیغمبر صلی الله علیه و سلم روح این انسان، آیا چگونه این تماس را احساس و این پیام را دریافت میکرده است؟ این روح چگونه باز و شکوفا مـیشدهاست؟ آن لطف و فیض چگونه بدان روح میریخته است؟ آیا در آن لـحظههای شگفـت و شگرفی که خدا بر هستی تجلی میفرمود، و سراسر هستی همآوا و نغمهپرداز با سخنان یزدان میشد، آنروح هستی را چگونه مییافت و میدید؟
گذشته ازاینها، چه رعایت و عنایتی، و چه مرحمت و مکرمتی، و چه بزرگواری وحرمتی بدین انسان از سوییزدان میشد؟ خداوند متعال و بزرگوار لطف میفرمود و بدین آفریدهی ناچیز انسان نام توجه مینمود و اهمّیت میداد، و بدو وحی میکرد تا کار و بار او را اصلاح و روبراه کند، و راه اورا روشن و منور نـمـاید، و گریزپـای رمندهی اورا به راه راست بازگرداند . . . این آفریدهی ناچیز، برای یزدان ناچیزتر از پشه برای انسان است، وقتیکه این آفریده ناچیز با ملک و مــملکت فراخ و بزرگ ایزد سبحان سنجیده و مقایسه میگردد. امّا با این وجود آیا بدو اهمّیت داده میشود و بد وحی مـیگردد؟!
این حقیقت است، و لیکن حقیقتی است که والاتر و بالاتر از آن استکه انسان آن را تصورکند. تنهاکاری که انسان میتواند بکند چشم دوختن بدان افق بلند و والا و رخشان و تابان است و بس:
(وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53).
همانگونه که به پیغمبران پیشین وحی کردهایم به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کردهایم (که قرآن نام دارد و مایهی حیات دلها است. پیش از وحی) تو که نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام، ولیکن ما قرآن را نور عظیمی نمودهایم که در پرتو آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میبخشیم. تو قطعا (مردمان را با این قرآن) به راه راست رهنمود میسازی، راه خدائی که متعلق بدو است همهی چیزهائی که در آسمانها و زمین است. هان! همهی کارها به خدا بازمیگردد (و هر کاری تحت نظارت دقیق او و با اطلاع و اجازهی او انجام میپذیرد، و هر چیزی بدو مربوط است!.
(وَکَذَلِکَ : همان گونهکه). بدین طریق و بدینگونه، و با همچون پیوند و تماسی . . .
(أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ : به تو نیز وحی کردهایم).
وحی به گونه و شیوهی معهود و معمول پیشین صورت گرفته است و کار تو چیز نوظهور و بدون سابقه نبوده است . . . به تو وحیکردهایم:
( رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا: جان را به فرمان خـود ).
در این وحی حیات است. حیات را به دلهـا و به کالبد اجتماع و به واقعیت عملی و دیدنی میدمد، و زندگی را به پیش میراند و به تکان و جنبش درمیآورد و آن را رشد و نمو میدهد.
(مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ).
تو که نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام.
این چنین خود پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم را بدانگاه که هنوز وحی را دریافت نکرده است بهتصـویر میکشد، در حالیکه خدا آگاهتر از حال او از هرکس دیگری است. پیغمـبر خدا صلی الله علیه و سلم در باره کتاب و ایمان چیـزهائی شنیده بود. چرا که در جزیرهالعرب اهلکتاب میزیستند و با عربها نشست و برخاست داشتند و دارای عقیده بودند، و کتاب و ایمان مشهور و معروف بود. پس آشنائی با کتاب و ایمان مـقصود و مراد نیست. بلکه هدف اشتمال دل بر این حقیقت، و آگاهی از آن و متاثر شدن بدان است. این چیزی استکه پیش از نزول این روح به فرمان یـزدان بوده است، روحیکه آمیزهی دل محمّد صلی الله علیه و سلم گردیده است.
(وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء).
ولیکنما قرآن را نور عظیمی نمودهایم که در پرتو آن هرکس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میبخشیم. این سرشت سره و خالص این روح است. این سرشت این وحی است. این وحی روح است. اینکتاب روح است. اینکتاب نور است. نوری استکه برتو آن آمیزهی دلهائی میگردد که خدا بخواهد با این نور راهیاب شوند و هدایت را به چنگ آورند. وقتیکه خدا حقیقت این هدایت را به دلها بیاموزد، و این نور را با آن دلها بیامیزد، آن دلها راهیاب میگردند و راستای راه خوشبختی را طی میکنند.
(وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (52).
تو قطعاً (مردمان را با این قرآن) به راهراست رهنمود میسازی.
در اینجا تاکید میشود این مسالهکه مسالهی هدایت است، به اراده و مشیت یزدان سبحان اختصاص دارد و بس. هدایت بخشیدن مختص خدا است و از هرگونه آمیزهی دیگری میپالاید و میزداید. هدایت به خدای یگانه تعلق دارد و تنها در دست او است. خداوند در پرتو دانش وآگاهـی ویژهی خود هدایت را مقرر و مقدر میفرماید برای هرکس که خودش بـخواهد، دانش و آگاهیای که جز خداکسی بدان آشنا نیست. پیغمبر صلی الله علیه و سلم واسـطهای برای تحقق بخشیدن و پیاده کردن این اراده و مشیت است. او هدایت را در دلها پدید نمیآورد. بلکه او رسالت را تبلیغ میکند و پیام را میرساند، و آنگاه اراده و مشیت یزدان وقوع پیدا میکند و حاصل می آید.
(وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (52) صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ).
تو قطعاً (مردمان را با این قرآن) به راه راست رهنمود میسازی، راه خدائی که متعلق بدو است همهی چیزهائی که در آسمانها و زمین است.
این هدایت، رهنمود و رهنمون است به سوی راه خدا، راهیکه مکتبها و مذهبهای آسمانی در آن به یکدیگر میرسند. زیرا آن راه، راهی است به سوی صاحب و مالکی که متعلق بدو است هرچه در آسمانها و هرچه در زمین است. آن کس که به راه خود هدایت میدهد به سوی قانون آسمانها و زمین، و به سوی نیروهای آسمانها و زمین، و به جانب رزق و روزی آسمانها و زمین، و به جانب رویکرد آسمانها و زمین به مالک و صاحب بزرگوار خودشان، هدایت میبخشد. مالک و صاحب آسمانها و زمین استکه آسمانها و زمین بدو رو میکنند، و سرانجامکار و بار آسـمانها و زمین بدو منتهی میشود و بدو برمی گردد:
( أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ (53) .
هان! همهی کارها به خدا بازمیگردد (و هر کاری تحت نظارت دقیق او و با اطلاع و اجازهی او انجام میپذیرد، و هر چیزی بدو مربوط است).
همه کارها به خدا واگذار و بدو منتهی میگردد، و در پیشگاه او به یکدیگر میرسد، و او برابر فرمان خود در باره آنها قضاوت و داوری میفرماید.
این نور به راهی هدایت میدهد و رهنمون میکندکه برای بندگان برگزیده تا آن را طیکنند، و در نهایت به پیشگاهش راهیاب و فرمانبردار برگردند.
*
بدین منوال سورهای به پـایان میرسدکه با سخن از وحی آغازگردیده بود، و وحی محور اصلی آن بود. این سوره به داستان وحی از نخستین نبوتها و رسالتها آغازیده بود، تا بدین وسیله وحدت دین، و وحدت برنامه، و وحدت راه را بیان و مقرر دارد، و رهبری جدید بشریت را اعلان و اعلام نماید، رهبری جدیدی که در رسالت محمّد صلی الله علیه و سلم و درگروه مومن بدین رسالت، مجسم و جلوهگر میآید. همچنین تا بدینگروه امانت رهبری را بسپارد و آنان مردمان را به سوی راه راست، دعوت و رهنمود گردانند، راه راست خدائی که متعلق بدو است هرچه درآسمانها و هرچه در زمین است. همچنین تا خصـال و ویژگیهای ایـنگروه، و قالب مستقل و ترکیببند ممتاز ایشان را بیان و روشن نماید، قالب و ترکیببندیکه با داشتن آن سزاوار و شایان رهبری میگردند، و میتوانند این امانت را به دست گیرند، امانتیکه از آسمان به زمین نازل گردیده است از آن راه شگفت و بزرگیکه بدان اشارت رفت.
[1] صفحهی 73 چاپ دوم.
[2] صفحهی 74 چاپ دوم.
[3] صفحهی 75 و 76 چاپ دوم.
[4] صفحهی 76.
[5] صفحهی 77.
[6] صفحهی 81.
[7] در صفحهی 77 «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین».
[8] متفق علیه است.
[9] به نقل از «زاد المعاد» تألیف امام شمس الدین ابو عبدالله ابن القیم جوزیه.
[10] بخاری آن را استخراج کرده است.