سوره کهف
ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ
حمد و سپاس مخصوص الله است که این کتاب [= قرآن] را بر بندهاش [محمد] نازل کرد و هیچ گونه انحرافی در آن قرار نداد.
قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا
[کتابی] استوار تا [الله، کافران را] از عذابی سخت از جانبِ خود بیم دهد و به مؤمنانی که کارهای شایسته میکنند مژده دهد که پاداش نیکویی برایشان [در پیش] است.
مَّـٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗا
[همان بهشتی] که جاودانه در آن خواهند ماند.
وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا
و [نیز] کسانی را که گفتند: «الله فرزندی [برای خود] برگزیده است» بیم دهد.
مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗا
نه خودشان به این [ادعای باطل،] علم [و یقین] دارند نه پدرانشان. سخن بسیار ناپسندی است که از دهانشان بیرون میآید [و] جز دروغ نمیگویند.
فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا
پس [ای پیامبر،] نزدیک است اگر [قومت] به این سخن [= قرآن] ایمان نیاورند، در پی [بیایمانیِ] آنان، خود را [از تأسف و اندوه] هلاک کنی.
إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا
در حقیقت، ما آنچه را که روی زمین است، زیوری برای آن قرار دادهایم تا آنان را بیازماییم که کدامشان نیکوکارترند.
وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَیۡهَا صَعِیدٗا جُرُزًا
و ما [پس از پایان حیات،] آنچه را که روی زمین است، به بیابانی خشک و بیگیاه تبدیل خواهیم کرد.
أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡکَهۡفِ وَٱلرَّقِیمِ کَانُواْ مِنۡ ءَایَٰتِنَا عَجَبًا
آیا پنداشتهای که [ماجرای] اصحاب کهف و آن سنگنوشته [که نامشان بر آن حک شده بود]، از جمله نشانههای شگفتانگیز [و غیرممکنِ] ما بوده است؟
إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا
هنگامی که آن جوانمردان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا، رحمتی از جانب خویش بر ما ارزانی دار و در کارمان برای ما هدایت و تعالى فراهم ساز».
فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا
در آن غار، تا سالیان دراز [پردهای از سکوت و آرامش] بر گوشهایشان زدیم [تا به خواب روند].
ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا
سپس بیدارشان کردیم تا معلوم بداریم کدام یک از آن دو گروه مدتی را که [در خواب] ماندهاند درستتر حساب کرده است.
نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى
[ای پیامبر،] ما داستان آنان را به درستی برایت بازگو میکنیم. آنان جوانانی [شایسته] بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما [نیز] بر هدایتشان افزودیم.
وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا
و دلهایشان را [بر ایمان] استوار ساختیم، آنگاه که [در برابر پادشاه کافر] قیام کردند و گفتند: «پروردگارِ ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ و ما هرگز جز او معبودی را عبادت نمیکنیم که آنگاه [اگر چنین کنیم،] سخنی گزاف و ناروا گفتهایم».
هَـٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۭ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا
[سپس به همفکرانشان گفتند:] «این قوم ما [که] به جای او [= الله] معبودانی [دیگر] برگزیدهاند، چرا دلیل آشکاری بر [حقانیتِ] آنان نمیآورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر الله دروغ بندد [و برایش شریک قائل شود]؟
وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا
و چون از آنان و از آنچه به جای الله عبادت میکنند کنارهگیری کردید، به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از [سایۀ] رحمت خویش بر شما بگسترانَد و در کارتان [آسایش و] گشایشی پدید آورَد.
۞وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا
و [ای محمد، اگر آنجا بودی،] خورشید را میدیدی که وقتی طلوع میکند به سمت راست [غار] متمایل میگردد و وقتی غروب میکند، از سمت چپ آنان دور میشد [و گرما آزارشان نمیداد]؛ و آنان در محلی گسترده [و گشاده] از آن [غار] بودند. این، از نشانههای [قدرتِ] الله است. هر کس که الله او را هدایت کند، او هدایتیافته[ی واقعی] است و هر کس را که گمراه کند، هرگز دوست [و] راهنمایی برایش نمییابی.
وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا
و [اگر به آنها نگاه میکردی،] میپنداشتی بیدارند؛ در حالی که [با چشمانِ باز] خفته بودند؛ و ما آنان را به پهلوی راست و چپ میگرداندیم [تا بدنشان آسیب نبیند]؛ و سگشان بر آستانۀ غار [نشسته و به حالت پاسبانی] دستهایش را گشوده بود. اگر [به آنان نگاه میکردی و] از حالشان آگاه میشدی، قطعاً [از وحشت] فرار میکردی و دلت از ترس آنان آکنده میشد.
وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِینَةِ فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡیَتَلَطَّفۡ وَلَا یُشۡعِرَنَّ بِکُمۡ أَحَدًا
و همان گونه [که آنان را در خواب فرو بردیم] آنان را [از خواب] بیدار نمودیم تا بین خود از یکدیگر سوال کنند. یکی از آنان گفت: «چه مدت [در خواب] ماندید؟» [بقیه] گفتند: «یک روز یا بخشی از یک روز». [سرانجام] گفتند: «پروردگارتان داناتر است که چقدر [در این حالت] ماندهاید. [اکنون] یک نفر از خودتان را با این سکه[های]تان به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک از [فروشندگانِ آنجا، کاسبی و] غذایش پاکیزهتر است و از [نزد] او غذایی برایتان بیاورد؛ و باید [در رفتوآمد و خرید، پنهانکاری و] زیرکی نماید و هیچ کس را از [حالِ] شما آگاه نسازد.
إِنَّهُمۡ إِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ یَرۡجُمُوکُمۡ أَوۡ یُعِیدُوکُمۡ فِی مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
بیتردید، اگر آنان [از مکان شما آگاه شوند و] بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند یا شما را به آیین خویش بازمیگردانند و در آن صورت، هرگز رستگار نخواهید شد».
وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ إِذۡ یَتَنَٰزَعُونَ بَیۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗا
و اینگونه، [مردم آن سرزمین] را از حال آنان آگاه کردیم تا بدانند وعدۀ الله [دربارۀ یاریِ مؤمنان و برانگیختنِ مردگان] راست و درست است و اینکه در [فرارسیدنِ] قیامت تردیدی نیست. هنگامی که [مردم شهر] بین خود [دربارۀ آن جوانمردان متوفی] دچار اختلاف شدند، گروهی گفتند: «دیواری بر [ورودیِ] آن [غار] بسازید. پروردگارشان به حال آنان آگاهتر است». برخی دیگر که [ناآگاه بودند و نفوذ و] قدرت داشتند گفتند: «[به نشانۀ بزرگداشت،] بر [غارِ] آنان عبادتگاهی میسازیم».
سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا
[دربارۀ تعدادشان] خواهند گفت: «سه نفر بودند [و] چهارمینِ آنان سگشان بود» و [گروهی] میگویند: «پنج نفر بودند [و] ششمینِ آنان سگشان بود» ـ [که البته] همه از روی حدس و گمان است ـ و [گروهی] میگویند: «هفت نفر بودند و هشتمینِ آنان سگشان بود». بگو: «پروردگارم از [تعداد] آنان آگاهتر است [و] جز گروهی اندک، کسی از تعدادشان آگاه نیست. پس دربارۀ آنان گفتگویی مختصر [و بحثی آرام و گذرا] داشته باش و دربارۀ آنان از هیچ کس سؤال نکن.
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا
و هرگز در مورد کاری نگو: «فردا آن را انجام میدهم»،
إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا
مگر اینکه [بگویی:] «ان شاء الله»؛ و هر گاه فراموش کردی، [با گفتن این لفظ] پروردگارت را یاد کن و بگو: «امیدوارم پروردگارم مرا به راهی رهنمون گردد که از این [راه]، به هدایت [و صلاح] نزدیکتر باشد».
وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا
و آنان [= اصحاب کهف] سیصد سال در غارشان [در حالت خواب] ماندند و نُه سال [نیز] بر آن افزودند.
قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا
[ای پیامبر،] بگو: «الله از [مدت] ماندنشان [در غار] آگاهتر است؛ غیب آسمانها و زمین از آنِ اوست. [به راستی که] او تعالی چه بینا و چه شنواست! آنان [= جهانیان] هیچ [دوست و] کارسازی جز او ندارند و او هیچ کس را در حکم [و فرمان] خویش شریک نمیسازد».
وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا
و [ای پیامبر،] از کتاب پروردگارت آنچه را به تو وحی شده است تلاوت کن. هیچ کس تغییردهندۀ سخنان او [= الله] نیست و هرگز پناهگاهی جز او نمییابی.
وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا
و خود را [بر همنشینی] با کسانی همراه [و شکیبا] گردان که بامداد و شامگاه پروردگارشان را میخوانند [و با آنکه فقیرند، تنها] رضایتِ او را میخواهند؛ و مبادا چشمانت از آنان [به سوی ثروتمندان] برگردد تا زیورهای دنیا [و همنشینی با اشراف و قدرتمندان] را بخواهی و [همچنین] از کسی پیروی نکن که دلش را از یاد خویش غافل ساختهایم و از هوای نفس خود پیروی کرده و کارش تباه است.
وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّـٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا
[ای پیامبر، به مشرکان] بگو: «[این قرآن، سخنِ] حق از جانب پروردگارتان است؛ پس هر کس میخواهد، ایمان بیاورد و هر کس میخواهد، کافر شود». ما برای ستمکاران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را از هر سو فرامیگیرد؛ و اگر [در طلبِ آب،] فریادرسى بجویند، با آبی همچون مسِ گداخته به فریادشان میرسند؛ [آبی که حرارتش] چهرهها را بریان میکند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است!
إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا
کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، [به یقین بدانند که] ما پاداش کسی را که کار نیکو کرده باشد هرگز تباه نمیکنیم.
أُوْلَـٰٓئِکَ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَیَلۡبَسُونَ ثِیَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّکِـِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا
آنان کسانی هستند که باغهای جاودانی [در بهشت] دارند که از زیر [قصرها] شان جویبارها جاری است. در آنجا با دستبندهای زرین آراسته میشوند و جامههای [فاخر] سبزرنگ از حریر نازک و حریر ضخیم بر تن میکنند، در حالی که بر تختها تکیه زدهاند. چه پاداش شایسته و چه نیکو جایگاهی است!
۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَیۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمَا زَرۡعٗا
و [ای پیامبر،] مثالی برای آنان بزن: دو مرد [کافر و مؤمن] که برای یکی از آنان [که کافر است] دو باغ انگور قرار دادیم و پیرامونِ آن دو [باغ] را با درختان نخل پوشاندیم و میان آن، کشتزاری [پُربار] نهادیم.
کِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَیۡنِ ءَاتَتۡ أُکُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡـٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا
هر دو باغ، میوه خود را [فراوان] میداد و چیزی از آن نمیکاست؛ و میان آن دو [باغ] نهری بزرگ جاری کردیم.
وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا
او [= صاحب باغ] میوههایی [بسیار و درآمدی فراوان] داشت؛ پس به دوست خود که با او گفتگو میکرد گفت: «ثروتِ من از تو بیشتر است و از لحاظ خانواده [و نفرات] از تو توانمندترم».
وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا
و او در حالی به باغ خویش داخل شد که [به خاطر کفر و غرور،] در حق خویش ستمکار بود؛ [پس رو به دوستش] گفت: «گمان نمیکنم که این [باغ] هرگز نابود گردد.
وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا
و گمان نمیکنم که قیامت بر پا گردد؛ و اگر [قیامتی در کار باشد و] به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، قطعاً جایگاهی بهتر از این مییابم».
قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَکَفَرۡتَ بِٱلَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰکَ رَجُلٗا
دوستش که با وی گفتگو میکرد به او گفت: «آیا به آن ذاتی که تو را از خاک [و] سپس از نطفه آفرید و سپس تو را مردی [کامل] سامان داد کافر شدهای؟
لَّـٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا
اما من [میگویم:] او الله پروردگارِ من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمیدانم.
وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا
وقتی وارد باغت شدی، چرا نگفتی هر چه الله بخواهد [همان میشود] و هیچ نیرویى جز به [تأیید] الله نیست؟ اگر میبینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم، [مهم نیست].
فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًا
چه بسا پروردگارم [چیزی] بهتر از باغ تو به من بدهد و از آسمان چنان عذابی [آتشبار] بر باغت فروبارد که به زمین صاف و بیگیاهِ لغزندهای تبدیل شود.
أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗا
یا آبش در [اعماق زمین چنان] فرو رود که هرگز نتوانی به آن دست بیابی».
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا
[سرانجام، عذاب الهی فرارسید] و تمام میوههایش را در بر گرفت [و نابود شد]. و او به خاطر هزینههایی که صرف آنجا کرده بود، پیوسته دستهایش را [از پشیمانی و اندوه] بر هم میزد و در حالی که داربستهایش فروریخته بود میگفت: «ای کاش [در عبادت،] کسی را شریک پروردگارم قرار نداده بودم».
وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا
و او [که به خاندان خود میبالید، اینک] گروهی نداشت که در برابرِ [عذابِ] الله یاریاش کنند و خود [نیز] یاریکنندۀ خویش نبود.
هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا
آنجا [ثابت شد که یاری و] کارسازی از آنِ [پروردگارِ] حق است. او پاداش [عبادتش] بهتر است و سرانجام [بندگان مؤمنش] نیکوتر.
وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا
و [ای پیامبر، فناپذیریِ] زندگی دنیا را به آبی مَثل بزن که از آسمان فروفرستادیم و به وسیلۀ آن، گیاه زمین [سرسبز شد و] در هم آمیخت؛ سپس [چنان] خشک و شکسته شد که بادها [به هر سو] پراکندهاش مىگرداند؛ و الله بر هر چیزی تواناست.
ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّـٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا
مال و فرزندان، زینت زندگی دنیاست و نیکیهای پایدار [= رفتار و گفتار شایسته] نزد پروردگارت، پاداشش بهتر است و امیدداشتن [به ثوابش] نیکوتر.
وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا
و [یاد کن از] روزی که کوهها را به حرکت درمیآوریم و زمین را آشکار [و هموار] میبینی و همه [مخلوقات] را جمع میکنیم و هیچیک از آنان را [به حال خود] رها نمیکنیم.
وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّکَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۭۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗا
و [همگی] صفکشیده بر پروردگارت عرضه میشوند [و به آنان میگوید:] «بیتردید، چنان که نخستین بار شما را آفریدیم، [امروز نیز تنها و پابرهنه] نزد ما آمدید؛ بلکه میپنداشتید که ما هرگز وعدهگاهی برایتان قرار نمیدهیم».
وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا
و نامه[ی اعمال در میان] نهاده میشود؛ آنگاه گناهکاران را میبینی که از آنچه در آن [نامه] است ترسان و نگرانند و میگویند: «ای وای بر ما! این چه نامهای است که هیچ [گفتار و رفتارِ] کوچک و بزرگی را رها نکرده است، مگر اینکه آن را در شمار آورده است؟» و هر چه کردهاند حاضر مییابند و پروردگارت به هیچ کسی ستم نمیکند.
وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّـٰلِمِینَ بَدَلٗا
و [یاد کن از] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید»؛ آنگاه [همه] سجده کردند، مگر ابلیس که از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. پس [ای مردم،] آیا به جای من، او و فرزندانش را دوستان [خود] میگیرید، حال آنکه آنان دشمنتان هستند؟ [اطاعت از ابلیس و نسلش به جای اطاعت الله] چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران!
۞مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗا
من آنان را [که مشرکانه به عبادت میگیرید] نه هنگام آفرینش آسمان و زمین به گواهی گرفتم و نه هنگام آفرینش خودشان؛ و من هرگز گمراهکنندگان را یار و مددکار [خویش] نگرفتهام.
وَیَوۡمَ یَقُولُ نَادُواْ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗا
و [یاد کن از] روزی که الله [به مشرکان] میفرماید: «شریکانی را که برای من میپنداشتید، فرابخوانید [تا شما را از عذاب برهانند]؛ آنها را میخوانند، ولی پاسخشان را نمیدهند؛ و ما در میان این دو گروه، مهلکهای [از آتشِ دوزخ] قرار دادهایم.
وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا
و گناهکاران آتش [دوزخ] را میبینند و به یقین درمییابند که در آن خواهند افتاد و هیچ راه بازگشتی از آنجا ندارند.
وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا
و به راستی در این قرآن، برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم؛ و[لی] انسان بیش از هر چیزی به ستیز [و چونوچرا] میپردازد.
وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا
و چیزی مردم را بازنداشت که وقتی هدایت [= پیامبر و قرآن] به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، مگر اینکه [از روی لجاجت میخواستند] سنت [الله در مورد عذابِ] پیشینیان، بر [سرِ] آنان [نیز] بیاید یا عذاب رو در رو به آنان برسد.
وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۚ وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا
و ما پیامبران را جز بشارتگر و بیمدهنده نمیفرستیم و کسانی که کفر ورزیدند، به [سخنان بیهوده و] باطل ستیز میکنند تا به وسیلۀ آن، حق [= قرآن] را پایمال کنند و [معجزات و] آیات من و آنچه را که به آن بیم داده شدهاند، به تمسخر گرفتند.
وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا
کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شود ولی از آن روی بگردانَد و کارهای [زشت] گذشتهاش را فراموش کند؟ ما بر دلهایشان پردههایی افکندهایم تا [پیامِ حق] را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادهایم تا سخن حق را نشنوند]؛ و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمیشوند.
وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا
[ای پیامبر،] پروردگارت آمرزنده و دارای رحمت [فراوان] است. اگر آنان [= کافران] را به [سزاى] آنچه کردهاند بازخواست میکرد، قطعاً در عذابشان شتاب مینمود؛ [اما چنین نمیکند؛] بلکه آنان موعدی دارند که هرگز از آن گریزی نخواهند داشت.
وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗا
ما [ساکنانِ] آن شهرها را هنگامی هلاک نمودیم که [به خاطر کفر و گناه، به خود] ستم کردند و برای هلاکتشان موعدی تعیین کردیم.
وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا
[یاد کن از] هنگامی که موسی به [خدمتکارِ] جوان خود [یوشَع بن نون] گفت: «همچنان خواهم رفت تا به محل برخورد دو دریا برسم یا برای مدت طولانی راه بپیمایم [تا بندۀ درستکاری بیابم و نادانستههایم را از او بیاموزم]».
فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا
وقتی به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهیِ خود را [که برای خوردن همراه داشتند] فراموش کردند [و الله آن را زنده کرد و به آب انداخت] و ماهی، راهِ خود را در دریا [مانند تونلی] در پیش گرفت [و رفت].
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا
هنگامی که [به راه افتادند و از آنجا] گذشتند، [موسی] به [خدمتکار] جوان خود گفت: «غذایمان را بیاور که از این سفر بسیار خسته شدهایم».
قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا
[یوشع] گفت: «به یاد داری هنگامی که [برای استراحت] به کنار آن تختهسنگ جای گرفتیم، من [در آنجا داستان زنده شدن] ماهی را فراموش کردم [که به تو بگویم] و جز شیطان، [کسی] مرا از یادآورىِ آن [داستان] به فراموشى نینداخت و ماهی به طرزی شگفتآور راهش را در دریا پیش گرفت».
قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا
[موسی] گفت: «آن همان چیزی است که میخواستیم [و جایگاهِ آن بندۀ نیکوکار، همانجاست]». پس جستجوکنان ردّ پای خود را گرفتند [و از همان راه] بازگشتند.
فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا
[در آنجا] بندهای از بندگان ما [= خَضِر] را یافتند که از جانب خویش به او رحمتی داده بودیم و از نزد خود به وی دانشی [که این قصه آن را در بر دارد] آموخته بودیم.
قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا
موسی به او گفت: «آیا [اجازه میدهی] همراهت بیایم تا از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ هدایت و ارشاد است به من بیاموزی؟»
قَالَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا
[خَضِر] گفت: «تو هرگز نمیتوانی [در اطاعت و همراهی] با من شکیبایی کنی.
وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا
و چگونه بر [انجام] کاری که به [راز] آن آگاه نیستی شکیبایی میکنی؟»
قَالَ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗا
[موسی] گفت: «ان شاء الله شکیبا خواهم بود و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمیکنم».
قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡـَٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا
[خَضِر] گفت: «پس اگر با من همراه شدی، دربارۀ هیچ چیز از من سؤال نکن تا خود دربارۀ آن سخنی با تو بگویم».
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡـًٔا إِمۡرٗا
آن دو به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند. [خَضِر] کشتی را سوراخ کرد. [موسی] گفت: «آن را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ راستی چه کار ناروایی کردی!»
قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا
[خَضِر] گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی؟»
قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗا
[موسی] گفت: «به خاطر آنچه فراموش کردم سرزنشم نکن و در کارم بر من سخت نگیر».
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡـٔٗا نُّکۡرٗا
پس به راه افتادند تا هنگامی که به نوجوانی رسیدند و [خَضِر] او را کشت. [موسی] گفت: «شخص [بیگناه و] پاکی را کُشتی [آن هم] بدون اینکه کسی را کشته باشد؟ واقعاً کار ناپسندی کردی!»
۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا
[خَضِر] گفت: «به تو نگفتم که هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی؟»
قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۭ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗا
[موسی] گفت: «اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم، دیگر با من همراهى نکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود».
فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗا
پس به راه افتادند تا به اهالی شهری رسیدند [و] از آنان غذا خواستند؛ [اما آنان] از مهمانکردنشان خودداری کردند. سپس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو بریزد و [خضر] آن را راست و استوار کرد. [موسی] گفت: «اگر میخواستی، [میتوانستی] برای آن [کار، از آنان] مزدی بگیری».
قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا
[خَضِر] گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرارسیده است. به زودی تو را از توضیح [و دلیل] آنچه که نتوانستی در برابرش شکیبایی کنی آگاه خواهم ساخت.
أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا
اما آن کشتی، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار میکردند؛ خواستم معیوبش کنم؛ [زیرا] پیش راهشان [در دریا] پادشاهی [ستمکار] بود که هر کشتی [سالمی] را به زور میگرفت.
وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ پس ترسیدیم که آن دو را به سرکشی و کفر وادارد.
فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا
از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او [فرزند] پاکتر و مهربانتری به آنها عطا فرماید.
وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیۚ ذَٰلِکَ تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗا
و اما آن دیوار، از دو پسربچۀ یتیم در آن شهر بود و گنجی زیر آن بود که به آن دو تعلق داشت و پدرشان [نیز] مردی درستکار بود؛ پس پروردگارت خواست که [آن دو یتیم] به حد بلوغ برسند و گنج خویش را [از زیر آن دیوار] بیرون آورند. این رحمتی از جانب پروردگار تو بود و من این [کارها] را خودسرانه نکردم. این بود توضیح [و دلیل] کارهایی که نتوانستی در برابرش شکیبایی کنی».
وَیَسۡـَٔلُونَکَ عَن ذِی ٱلۡقَرۡنَیۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًا
و [ای پیامبر، مشرکان و یهود] دربارۀ «ذوالقَرنین» از تو میپرسند؛ بگو: «به زودی چیزی از سرگذشت او برایتان خواهم خواند».
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗا
ما در زمین به او قدرت و حکومت دادیم و وسیلۀ [رسیدن به] هر چیزی را در اختیارش نهادیم.
فَأَتۡبَعَ سَبَبًا
او [از این] وسایل [برای رسیدن به اهدافش] استفاده کرد.
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِی عَیۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗا
[روزی در زمین به راه افتاد] تا به محل غروب خورشید رسید. [چنین به نظرش رسید] که خورشید در چشمهای گرم و گِلآلود غروب میکند و در [نزدیکیِ] آنجا قومی [کافر] یافت. [به او] گفتیم: «ای ذوالقرنین، یا [آنان را] مجازات میکنی یا در میانشان [رفتار] نیکویی پیش میگیری».
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗا
[ذوالقرنین] گفت: «اما کسی را که ستم کرده [و شرک ورزیده] است مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانده میشود، آنگاه او را به عذابی بسیار سخت مجازات خواهد کرد.
وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗا
و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، [در آخرت،] نیکوترین پاداش [= بهشت] را خواهد داشت و با ملایمت [و مهربانی] با وی سخن خواهیم گفت».
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
سپس [ذوالقرنین] از وسایل [خود] استفاده کرد [و به سوی مشرق رفت].
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا
تا آنکه به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [در آنجا خورشید را] دید که بر مردمانی طلوع میکند که در برابر [نور و گرمای آفتاب] پوششی برایشان قرار نداده بودیم [نه سرپناهی، نه سایۀ درختی].
کَذَٰلِکَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗا
[کار ذوالقرنین] اینچنین بود و ما به آنچه او در اختیار داشت [و انجام میداد] کاملاً آگاه بودیم.
ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا
سپس [ذوالقرنین] از امکانات [خود] استفاده کرد [و به جایی بین شرق و غرب رفت].
حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا
[او همچنان رفت] تا به [درهای] میان دو کوه رسید و در کنار آن دو [کوه،] مردمی را یافت که سخنی [جز زبان خود را] نمیفهمیدند.
قَالُواْ یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗا
[آنان] گفتند: «ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در این سرزمین [تبهکاری و] فساد میکنند. آیا [ممکن است] هزینهای در اختیارت قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی بسازی؟»
قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًا
او گفت: «آنچه [از قدرت و ثروت] که پروردگارم در آن به من توانایی داده است [از پیشنهاد مالی شما] بهتر است؛ پس مرا با نیرویى [انسانى] یارى کنید [تا] میان شما و آنان سدّى محکم استوار سازم.
ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗا
قطعات آهن برایم بیاورید [و روی هم بچینید]» تا وقتی کاملاً میان دو کوه را برابر ساخت [و پوشاند. سپس] گفت: «[در اطراف دیوارۀ آهنین آتش بیفروزید و] در آن بدمید». [آنان چنین کردند] تا وقتی آن [قطعات آهن] را گداخته کرد؛ [سپس] گفت: «[اکنون] مسِ مُذاب برایم بیاورید تا روی آن [دیوار] بریزم».
فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا
[یأجوج و مأجوج] دیگر نتوانستند از آن [سد] بالا روند و [حتی] نتوانستند سوراخی در آن ایجاد کنند.
قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّیۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّی جَعَلَهُۥ دَکَّآءَۖ وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗا
[آنگاه ذوالقرنین] گفت: «این [سد،] از رحمت پروردگار من است [و تا الله بخواهد باقی میمانَد]؛ اما هنگامی که وعدۀ پروردگارم فرارسد، آن را در هم میکوبد و وعدۀ پروردگارم حق است».
۞وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا
و در آن روز [که جهان پایان میپذیرد] آنان را [چنان] رها میکنیم که [از فراوانیِ جمعیت،] در هم میآمیزند و [همین که] در صور دمیده شد، همه را [در یک جا] جمع میکنیم.
وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا
و آن روز، دوزخ را آشکارا بر کافران عرضه میداریم.
ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا
[همان] کسانی که چشمانشان از یاد من در پرده[ی غفلت] بود و توان شنیدن [آیات الهی را] نداشتند.
أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗا
آیا کسانی که کفر ورزیدند، پنداشتهاند که [مىتوانند] به جاى من، بندگانم را کارساز [و دوستِ خود] بگیرند؟ بیتردید، ما دوزخ را برای پذیرایی کافران آماده کردهایم.
قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا
[ای پیامبر،] بگو: «[میخواهید] شما را از زیانکارترین [مردم] در کارها آگاه سازم؟
ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا
[آنان] کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشته است و خود میپندارند که کار نیکو میکنند».
أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا
آنان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و دیدارِ او [در آخرت] کافر شدند؛ پس کارهایشان تباه گشت و روز قیامت [هیچ قدر و] ارزشى برایشان قائل نمیشویم.
ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَرُسُلِی هُزُوًا
اینچنین است که به خاطر کفری که ورزیدهاند و آیات و پیامبرانِ مرا به تمسخر گرفتهاند مجازاتشان دوزخ است.
إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا
بیتردید، کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، باغهای [بهشت] برین، محلّ پذیرایی آنها خواهد بود.
خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا
جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز از آنجا به جای دیگری گرایش ندارند.
قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا
[ای پیامبر،] بگو: «اگر دریا برای [نگارش] کلمات پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، قطعاً دریا به پایان میرسد؛ هر چند [دریاهایی دیگر] همانند آن [دریا را نیز] به کمک [آن] بیاوریم».
قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا
[ای پیامبر،] بگو: «من فقط بشری [عادی] همچون شما هستم. به من وحی میشود که تنها معبودتان، اللهِ یکتاست؛ پس هر کس به دیدارِ پروردگارش [در آخرت] امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادتِ پروردگارش شریک نسازد».
Al-Kahf
سورة الکهف - سورة 18 - عدد آیاتها 110
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندة مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجًا حمد و سپاس مخصوص الله است که بر بندهاش (محمد) کتاب (قرآن) را نازل کرد، و هیچ گونه کجی و انحرافی در آن قرار نداد. ﴿1﴾
قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا در حالیکه ثابت و مستقیم (و نگاهبان کتابهای آسمانی) است، تا (بدکاران را) از عذاب سخت او بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام میدهند، مژده دهد که پاداش نیکویی برای آنهاست. ﴿2﴾
مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا (همان بهشتی) که جاودانه در آن خواهند ماند. ﴿3﴾
وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا و (نیز) کسانیکه گفتند: الله فرزندی (برای خود) برگزیده است، بیم دهد. ﴿4﴾
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِبًا نه ایشا ن به این سخن علم و آگاهی دارند و نه پدرانشان، سخن بزرگی از دهانشان بیرون میشود! آنان جز دروغ نمیگویند. ﴿5﴾
فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا پس گویی میخواهی در پی ایشان خود را از غم و اندوه هلاک سازی، اگر به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند. ﴿6﴾
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ما آنچه که روی زمین است، زینت آن قرار دادهایم، تا آنها را بیازماییم که کدام یکشان عمل بهتر میکنند. ﴿7﴾
وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا و ما (سرانجام) آنچه که روی زمین است، (صاف میکنیم) به خاکی هموار و بیگیاه (بیابانی خشک) تبدیل میکنیم. ﴿8﴾
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا آیا گمان کردی که اصحاب کهف (= غار) و رقیم (= نوشته) از جملهی نشانههای شگفت انگیز ما بودهاند؟! ﴿9﴾
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (بیاد آور) آنگاه که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خود رحمتی عطا کن، و راه نجاتی بر ایمان ما فراهم ساز». ﴿10﴾
فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا پس (ما پردههای خواب را) در غار بر گوشهایشان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. ﴿11﴾
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا سپس آنان را بر انگیختیم تا بدانیم کدام یک از آن دو گروه مدت ماندن خود را بهتر حساب کرده است. ﴿12﴾
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو میکنیم. آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند، و ما بر هدایتشان افزودیم. ﴿13﴾
وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا و (ما) دلهای آنها را محکم ساختیم، هنگامیکه قیام کردند، و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است، و ما هرگز غیر از او معبودی نمیپرستیم (اگر چنین کنیم) سخنی گزاف و بیهوده گفتهایم. ﴿14﴾
هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا این قوم ما، معبودهای جز الله انتخاب کردهاند، چرا دلیل آشکاری (بر این معبودان) نمیآورند؟! چه کسی ستمکارتر است از آن فردی که بر الله دروغ ببندد؟!». ﴿15﴾
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِه ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا و (به آنها گفتیم:) هنگامیکه از آنها و آنچه را جز الله میپرستند؛ کنارهگیری کردید، پس به غار پناه برید، که پروردگارتان نعمتش را بر شما میگستراند، و راه آسایش و نجات از این امر را برای شما فراهم میسازد. ﴿16﴾
وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا و خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمایل میگردد، و به هنگام غروب ایشان را وا گذاشته به سمت چپ متمایل میگردد، و آنها در محل وسیعی از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات الله است، هر کس را هدایت کند، پس او هدایت یافته (واقعی) است، و هرکه را گمراه کند، سرپرست و راهنمائی هرگز برای او نخواهی یافت. ﴿17﴾
وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا و (اگر به آنها نگاه میکردی) میپنداشتی بیدارند، در حالیکه آنها خفته بودند، و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم، و سگ آنها دستهای خود را (بحالت پاسبانی) بر دهانهی غار گشوده بود. اگر به آنها نگاه میکردی قطعاً فرار میکردی، و تو از آنها سخت میترسیدی (و وجودت از وحشت پر میشد). ﴿18﴾
وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا و این گونه ما آنها را (از خواب) بر انگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند، یکی از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟» گفتند: «یک روز یا بخشی از یک روز» (وقتی که نتوانستند مدت خوابشان را بدانند) گفتند: «پروردگارتان داناتر است که چقدر ماندهاید، پس (اکنون) یک نفر از خودتان را با این سکهای که دارید به شهر بفرستید، و باید بنگرد کدام یک از غذاها پاکیزهتر است، پس روزی و طعامی از آن برای شما بیاورد، و باید دقت کند، و هیچ کس را از حال شما آگاه نسازد. ﴿19﴾
إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا بدرستی که اگر آنها (از وضع شما آگاه شوند و)، بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا شما را به آئین خویش باز میگردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد».﴿20﴾
وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعدهی الله حق است، و آنکه در (قیام) قیامت شکی نیست، هنگامیکه (مردم) میان خود در این باره نزاع میکردند، پس گروهی گفتند: «بنائی بر آن بسازید»، پروردگارشان به حال آنها آگاهتر است. برخی دیگر که قدرت بدست (و اکثریت) داشتند گفتند: «بر (غار) ایشان پرستشگاهی میسازیم». ﴿21﴾
سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا (گروهی) خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود،» و (گروهی) میگویند: «پنج نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود» - همهی اینها سخنانی بدون دلیل است - و (گروهی) میگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود»، بگو: «پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است». جز گروه کمی تعداد آنها را نمیدانند. پس دربارهی آنان گفتگوی مختصر و ساده (و مجادله روشن و آرام) داشته باش، و از هیچ کس در بارهی آنها سؤال مکن. ﴿22﴾
وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا و هرگز در بارهی هیچ چیز نگو: «من فردا آن را انجام میدهم». ﴿23﴾
إِلاَّ أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا مگر اینکه الله بخواهد، و هرگاه فراموش کردی (و إن شاء الله نگفتی) پروردگارت را به خاطر بیاور، و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشنتر از این هدایت کند». ﴿24﴾
وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا و آنها (= اصحاب کهف) مدت سیصد سال در غارشان درنگ کردند، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند. ﴿25﴾
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا (ای پیامبر!) بگو: «الله از مدت ماندنشان (در غار) آگاهتر است، غیب آسمانها و زمین از آنِ اوست، چقدر بیناست و چقدر شنواست! آنها هیچ ولی (و سرپرستی) جز او ندارند، و او تعالی هیچ کس را در حکم خود شریک نمیکند». ﴿26﴾
وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا و آنچه از کتاب پروردگارت به سوی تو وحی شده؛ تلاوت کن، هیچ کسی نمیتواند سخنان پروردگارت را دگرگون سازد، و هرگز پناهگاهی جز او نمییابی. ﴿27﴾
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا و با کسانی باش که پروردگار خود را صبحگاهان و شامگاهان میخوانند، (و تنها) وجه او را میطلبند، و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمانت را از آنها بر مگیر، و پیروی نکن از کسانیکه دلهای شان را از یاد خود غافل ساختهایم، و هوای نفس خویش را پیروی کردند، و کارهایشان از حد گذشته (و برباد) است. ﴿28﴾
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا (ای پیامبر!) بگو: «(این قرآن) حق است از سوی پروردگارتان، پس هر کس میخواهد ایمان بیاورد، و هرکس میخواهد کافر گردد». ما برای ستمکاران آتشی آماده کردهایم که سرا پردهاش آنان را از هر طرف احاطه کرده است. و اگر تقاضای آب کنند، آبی، همچون فلز گداخته که صورتها را بریان میکند، برای آنان میآورند، چه بد نوشیدنی، و چه بد آرامگاهی است. ﴿29﴾
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا بدرستی کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، همانا ما پاداش نیکو کاران را ضایع نخواهیم کرد. ﴿30﴾
أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا آنها کسانی هستند که بهشتهای جاویدان از آنِ ایشان است، (بهشتهای که) نهرها از زیر (کاخها و درختان) آن جاری است، در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند، و لباسهایی (فاخر) سبز رنگ از حریر نازک و ضخیم در بر میکنند، در حالیکه بر تختها تکیه زدهاند، چه پاداش خوبی و چه منزل نیکو و خوبی است. ﴿31﴾
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا و (ای پیامبر!) برای آنها مثالی بزن، (مثال) آن دو مرد که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم، و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم، و در میان آن زراعت (پر برکتی) قرار دادیم. ﴿32﴾
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلالَهُمَا نَهَرًا هر دو باغ، میوه آورده بود (میوههای بسیار) و چیزی فرو گذار نکرده بود، و میان آن دو (باغ)، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. ﴿33﴾
وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالا وَأَعَزُّ نَفَرًا (صاحب این دو باغ) میوههای بسیار (و درآمد فراوانی) داشت؛ پس به همین خاطر با دوستش در حالیکه با او گفتگو میکرد گفت: «من از لحاظ ثروت از تو بیشترم و از لحاظ نفرات نیرومندترم». ﴿34﴾
وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا و در حالیکه به خود ستمکار بود، در باغ خویش داخل شد، و گفت: «من باور نمیکنم هرگز این (باغ) نابود شود. ﴿35﴾
وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا و باور نمیکنم که قیامت بر پا گردد، و اگر به سوی پروردگارم باز گردانده شوم (به فرض اینکه قیامتی باشد) قطعاً جایگاهی بهتر از این خواهم یافت». ﴿36﴾
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلا دوست وی - در حالیکه با اوگفتگو میکرد - به او گفت: «آیا به آن کسیکه تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را مردی (کامل) قرار داد، کافر شدی؟! ﴿37﴾
لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا لیکن من (میگویم) الله پروردگار من است، و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمیدهم. ﴿38﴾
وَلَوْلا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالا وَوَلَدًا چرا هنگامیکه به باغ خویش وارد شدی، نگفتی: ما شاء الله، نیرو و قوتی جز از ناحیه الله نیست، اگر مرا از نظر مال و فرزند کمتر از خود ببینی. ﴿39﴾
فَعَسَى رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاء فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و بر باغ تو آفتی از آسمان فرو فرستد؛تا به زمینی بی گیاه لغزندهای تبدیل گردد. ﴿40﴾
أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا یا آب آن در عمق زمین فرو رفته تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری». ﴿41﴾
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا (سر انجام عذاب الهی فرا رسید) و تمام میوههایش را در بر گرفت و نابود شد. و او بخاطر هزینههائی که صرف آن کرده بود؛ پیوسته دستهایش را به هم میمالید - در حالیکه داربستهای آن فرو ریخته بود- و میگفت: «ای کاش کسی را شریک پروردگارم قرار نداده بودم!» ﴿42﴾
وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا و او را گروهی نبود که در برابر الله یاریش کنند، و نتوانست که خود را یاری کند. ﴿43﴾
هُنَالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا در آنجا (ثابت گردید) که یاری و کمک از آن الله برحق است، اوست که بهترین پاداش و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد. ﴿44﴾
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا (ای پیامبر!) برای آنان مثل زندگی دنیا را بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاههان زمین با آن درهم آمیخت سپس خشک گردید، و بادها آن را به هر سو پراکندهاش کردند. و الله بر همه چیز تواناست. ﴿45﴾
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلا مال و فرزندان زینت زندگی دنیاست، و کارهای ماندگارِ شایسته، نزد پروردگارت بهترین ثواب دارد، و بهترین امید است. ﴿46﴾
وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا و (بیاد بیاور) روزی را که کوهها را به حرکت در آوریم، و زمین را آشکار (و صاف) میبینی، همگان را گِرد میآوریم، و احدی از آنان را فرو نمیگذاریم. ﴿47﴾
وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه میشوند (و به آنها میفرماید:) «همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شمار را آفریدیم، بلکه شما گمان میکردید، ما هرگز موعدی برای شما قرار نخواهیم داد». ﴿48﴾
وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا و کتاب (نامهی اعمال) در آنجا گذارده میشود، پس گنهکاران را میبینی که از آنچه در آن است ترسانند، و میگویند: «ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته؛ مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟!» و آنچه را انجام دادهاند؛ حاضر یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیکند. ﴿49﴾
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا و (ای پیامبر! برایشان بیان کن) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» پس (همه) سجده کردند، بجز ابلیس - که از جن بود - و از فرمان پروردگارش سرپیچید، آیا او و فرزندانش به جای من دوستان خود میگیرید، در حالیکه آنها دشمن شما هستند؟! ستمکاران چه جایگزین بدی دارند. ﴿50﴾
مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا من آنان (= ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمان و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان حاضر نکردم. و من هیچ وقت گمراه کنندگان را دستیار و مددکار خود قرار نمیدهم (و اصلاً نیازی ندارم). ﴿51﴾
وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا و (بیاد بیاورید) روزی را که الله میفرماید: شریکهائی را که برای من میپنداشتید، بخوانید (تا شما را از عذاب رها سازند). پس آنها را بخوانند، ولی اجابتشان نکنند، و ما درمیان این دو گروه هلاکت گاهی قرار دادهایم. ﴿52﴾
وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا و گناهکاران آتش (دوزخ) را میبینند، پس یقین میکنند که درآن خواهند افتاد، و از آن هیچ راه گریزی نیابند. ﴿53﴾
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا و به راستی در این قرآن، هر گونه مثلی برای مردم بیان کردهایم، ولی انسان بیش از هر چیز به مجادله میپردازد. ﴿54﴾
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا و چیزی مردم را باز نداشت از اینکه - وقتی هدایت به سویشان آمد - ایمان بیاورند، و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند؛ جز اینکه (میخواستند) سر نوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب در برابر شان قرار گیرد. ﴿55﴾
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا و ما پیامبران را جز بشارتدهنده و هشدار دهنده نمیفرستیم، و کسانیکه کافر شدند، همواره به باطل مجادله میکنند تا بوسیلهی آن، حق را از میان بردارند، و آیات و نشانههای من و آنچه به آن بیم داده شدهاند به باد مسخره گرفتند. ﴿56﴾
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا و چه کسی ستم کارتر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود، سپس از آن روی گرداند، و آنچه را با دستهای خود پیش فرستاده فراموش کرد؟! ما بر دلهای آنان پردههایی افکندهایم تا نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی (قرار دادهایم). و اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، پس هرگز هدایت نمیشوند. ﴿57﴾
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلا و پروردگارت آمرزنده، و صاحب رحمت است، اگر به خاطر آنچه مرتکب شدهاند، آنها را مؤاخذه میکرد، قطعاً هر چه زودتر عذاب را برای آنها میفرستاد، ولی برای آنها موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت. ﴿58﴾
وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا و این شهرها و آبادیها هنگامیکه ستم کردند؛ هلاکشان نمودیم، و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم. ﴿59﴾
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا و (بیاد بیاور) هنگامی را که موسی به جوان (خدمتکار) خود (یوشع بن نون) گفت: «من دست از جستجو بر نمیدارم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم». ﴿60﴾
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا پس چون به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و رفت). ﴿61﴾
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا پس هنگامیکه (از آنجا) گذشتند، (موسی) به جوان (خدمتکار) خود (یوشع) گفت: «غذایمان را بیاور، که سخت از این سفرمان خسته شدهایم». ﴿62﴾
قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا گفت: «به یاد داری، هنگامیکه (برای استراحت) به کنار آن تخته سنگ پناه بردیم، من (در آنجا) ماهی را فراموش کردم؛ و جز شیطان (کسی) آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم، و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت». ﴿63﴾
قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا (موسی) گفت: «آن همان چیزی بود که ما میخواستیم» پس جستجو کنان از همان راه باز گشتند. ﴿64﴾
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا پس (در آنجا) بندهای از بندگانم (= خضر) را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. ﴿65﴾
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموخته شده و مایهی رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟». ﴿66﴾
قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا (خضر) گفت: «تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی! ﴿67﴾
وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا و چگونه میتوانی بر چیزی که به (راز) آن آگاه نیستی، شکیبا باشی؟!» ﴿68﴾
قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا (موسی) گفت: «به خواست الله مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری تو را نا فرمانی نکنم». ﴿69﴾
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا (خضر) گفت: «پس اگر همراهی مرا نمودی، از هیچ چیز مپرس تا آنکه خودم در بارهی آن برای تو سخن بگویم». ﴿70﴾
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا پس آن دو به راه افتادند، تا آنکه سوار کشتی شدند (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟ راستی چه کاربدی انجام دادی!» ﴿71﴾
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا (خضر) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمیتوانی با من شکیبایی کنی؟!» ﴿72﴾
قَالَ لا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا (موسی) گفت: «بخاطر آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر». ﴿73﴾
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا پس به راه خود ادامه دادند؛ تا هنگامیکه به نوجوانی بر خوردند، پس (خضر) او را کشت، (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بدون آنکه کسی را کشته باشد؛ کشتی؟ براستی کار زشتی انجام دادی!» ﴿74﴾
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمیتوانی با من صبر کنی؟!» ﴿75﴾
قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا (موسی) گفت: «بعد از این اگر از تو دربارهی چیزی سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن، به راستی از جانب من معذور خواهی بود». ﴿76﴾
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا پس به راه خود ادامه دادند، تا به اهل قریهای رسیدند، از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند، ولی آنان از مهمان نمودن آنان خود داری کردند. آنگاه در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد، پس (خضر)آن را راست و استوار کرد، (موسی) گفت: «اگر میخواستی (می توانستی) در مقابل این کار؛ مزدی بگیری» ﴿77﴾
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا (خضر) گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده، بزودی تو را از راز (و حکمت) آنچه که نتوانستی در برابر آن صبر کنی؛ آگاه خواهم ساخت. ﴿78﴾
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا اما کشتی، از آن بینوا یانی بود که در دریا کار میکردند، پس من خواستم آن رامعیوب کنم، (چرا که) پشت سر آنها پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور میگرفت. ﴿79﴾
وَأَمَّا الْغُلامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا و اما نوجوان، پدر و مادرش (هردو) با ایمان بودند، پس بیم داشتیم که آنان را به سرکشی و کفر وا دارد. ﴿80﴾
فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا از این رو، خواستیم که پروردگارشان فرزند پاکتر و پر محبت تری بجای اوبه آن دو عطاء فرماید. ﴿81﴾
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا و اما دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مردی صالح بود، پس پروردگارت خواست که آنان به حد بلوغ برسند و گنج خود را بیرون آورند، این رحمتی ازپروردگارت بود، این (کارها) را من خود سرانه انجام ندادم، این بود راز (و حکمت) کارهای که نتوانستی در برابر آنها صبر کنی». ﴿82﴾
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا و (ای پیامبر!) از تو دربارهی «ذوالقرنین» میپرسند؛ بگو: «به زودی چیزی از سر گذشت او برای شما خواهم خواند». ﴿83﴾
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا یقیناً ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم، و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. ﴿84﴾
فَأَتْبَعَ سَبَبًا پس او (از این) اسباب (پیروی و) استفاده کرد. ﴿85﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا تا آن که به غروب گاه آفتاب رسید، (چنین به نظرش رسید) که خورشید در چشمهای گِل آلود و سیاه غروب میکند، و در آنجا مردمی را یافت، گفتیم: «ای ذوالقرنین! یا (آنان را) مجازات میکنی، و یا روش خوبی در بارهی آنها انتخاب مینمایی». ﴿86﴾
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا (ذو القرنین) گفت: «اما کسیکه ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز گردانده میشود، آنگاه او را مجازات سختی خواهد کرد. ﴿87﴾
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا و اما کسیکه ایمان آورد و کار شایسته انجام داد، پس (در آخرت) پاداشی نیکو دارد، و ما دستور، آسانی به او خواهیم داد». ﴿88﴾
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا سپس از اسبابی (که در اختیارش بود) استفاده کرد. ﴿89﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا تا آنکه به جایگاه برآمدن آفتاب رسید، (در آنجا) دید که آفتاب بر مردمانی طلوع میکند که در برابر (تابش) آفتاب برایشان پوششی قرار نداده بودیم. ﴿90﴾
کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا اینچنین بود (کار ذی القرنین) و به راستی ما از آنچه در اختیار داشت (و انجام میداد) کاملاً آگاه بودیم. ﴿91﴾
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا سپس از وسایل و اسباب استفاده کرد. ﴿92﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلا (و به سفر ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در کنار آن دو (کوه) مردمی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند. ﴿93﴾
قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا (آنان به او) گفتند: «ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند، پس آیا هزینهای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدی بسازی؟!» ﴿94﴾
قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا (ذوالقرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من قرار داده (از قدرت و ثروت) بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد میکنید) پس مرا با نیرو یاری کنید، تا میان شما و آنها سدّ محکمی بسازم. ﴿95﴾
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید، (و روی هم بچینید)» تا وقتیکه کاملاً میان دو کوه را برابر کرد (و پوشانید)، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید) و در آن بدمید» (آنها دمیدند) تا وقتی قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد. گفت: «(اکنون) مس ذوب شده برایم بیاورید؛ تا بر روی آن بریزم». ﴿96﴾
فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (سر انجام سد محکمی ساخت) پس آنها (= یأجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و نتوانستند سوراخ و نقبی درآن ایجاد کنند. ﴿97﴾
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است (و تا الله بخواهد پا برجا میماند) اما هنگامیکه وعدة پروردگارم فرا رسد، آن را درهم میکوبد، و وعدة پروردگارم حق است». ﴿98﴾
وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا و در آن روز (که جهان پایان میپذیرد) ما آنها را (چنان) رها میکنیم که در هم موج میزنند، و در شیپور دمیده میشود، سپس ما همه را (در یکجا) جمع میکنیم. ﴿99﴾
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضًا و درآن روز، جهنم را بر کافران عرضه میداریم. ﴿100﴾
الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا (آن) کسانیکه چشمانشان از یاد من در پردهی (غفلت) بود، و توان شنیدن (حق را) نداشتند. ﴿101﴾
أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلا آیا کسانیکه کافر شدند؛ گمان میبرند که بندگان مرا بجای من اولیای خود بگیرند؟! بیگمان ما جهنم را برای پذیرائی کافران آماده کردهایم. ﴿102﴾
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمَالا (ای پیامبر!) بگو: «آیا شما را به زیان کارترین (مردم) در کارها، خبر دهیم. ﴿103﴾
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا کسانیکه تلاش و کوشش شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده، و با این حال گمان میکنند که کار نیک انجام میدهند». ﴿104﴾
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او (در جهان آخرت) کافر شدند، در نتیجه اعمالشان تباه و نابود شد، سپس در روز قیامت برای آنها (ارزشی قائل نیستیم) و زنی بر پا نخواهیم کرد. ﴿105﴾
ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا (آری) این (گونه) است سزایشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را مسخره گرفتند. ﴿106﴾
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلا بیگمان کسانیکه ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای (بهشت) برین محل پذیرائی آنان خواهد بود. ﴿107﴾
خَالِدِینَ فِیهَا لا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلا جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان از آنجا نمیکنند. ﴿108﴾
قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا (ای پیامبر!) بگو: «اگر دریا برای (نگارش) کلمات پروردگارم جوهر شود؛ قطعاً دریا به پایان میرسد، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریا) به کمک آن بیاوریم». ﴿109﴾
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (ای پیامبر!) بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما، (امتیاز من این است که) به من وحی میشود، که تنها معبود تان معبود یگانه است، پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد». ﴿110﴾
سورة کهف
تفسیر نور:
سوره کهف آیه 1
متن آیه :
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا
ترجمه :
حمد
و سپاس خدائی را سزا است که بر بنده خود ( محمّد ) کتاب ( قرآن ) را فرو
فرستاده و در آن هیچ گونه انحراف و کژی قرار نداده است .
توضیحات :
«
عِوَجاً » : کژی و کجی . انحراف . « لَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجاً » : مراد
این است که در قرآن ضدّ و نقیض معنوی ، و اختلال و انحراف لفظی وجود ندارد
.
سوره کهف آیه 2
متن آیه :
قَیِّماً
لِّیُنذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ
الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً
ترجمه :
(
کتابی ) که ثابت و پابرجا ( و معتدل و مستقیم ، و هم برپا دارنده جامعه
انسانی و پاسدار کتب آسمانی ) است . ( خداوند آن را فرو فرستاده است ) تا (
به وسیله آن ، کافران را ) از عذاب شدید ( دنیوی یا اخروی ) خود بترساند ،
و مؤمنانی را که کارهای شایسته و بایسته میکنند مژده دهد به این که پاداش
خوبی دارند .
توضیحات :
« قَیِّماً » : معتدل .
یعنی افراطی در تکالیف قرآن وجود ندارد تا سخت و طاقتفرسا باشد ، و تفریطی
در احکام قرآن نشده است تا سهلانگاری در چیزی شده باشد که برای سعادت
انسانها ضروری باشد . جاودانه و پابرجا پاسدار احکام الهی و حافظ اصول
کتابهای آسمانی . قائم بر احکام دین و مصالح بندگان . حال ( الْکِتابَ ) در
آیه قبلی است . « لِیُنذِرَ » : تا بترساند و بیم دهد . مرجع فاعل آن خدا
یا قرآن یا پیغمبر است . « بَأْساً » : عذاب .
سوره کهف آیه 3
متن آیه :
مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَداً
ترجمه :
جاودانه در آن ( بهشت برین که پاداش خوب خداوند است ) خواهند ماند .
توضیحات :
« مَاکِثِینَ » : ماندگاران . مقیمان . حال ضمیر ( هُمْ ) است .
سوره کهف آیه 4
متن آیه :
وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً
ترجمه :
و
( به خصوص از عذاب شدید او ) بترساند کسانی را که میگویند : خداوند
فرزندی را ( به نام عیسی یا عُزَیر یا فرشتگان ، برای خود ) برگرفته است .
توضیحات :
« إِتَّخَذَ » : ساخته است . برگرفته است .
سوره کهف آیه 5
متن آیه :
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً
ترجمه :
نه
ایشان و نه پدرانشان ( چنین چیزی را از روی دانش نمیگویند و ) از آن هیچ
گونه آگهی ندارند . چه سخن ( وحشتناک و ) بزرگی از دهانهایشان بیرون میآید
! ! ( آیا خدا و فرزند داشتن ؟ ! مگر خدا جسم است و محدود است و همچون
انسان نیازمند چیزی از جمله فرزند است ؟ ! ) . آنان جز دروغ و افتراء
نمیگویند .
توضیحات :
« کَبُرَتْ کَلِمَةً » : چه
سخن درشت و بزرگی ! چه سخن زشت و افتراء عظیمی ! واژه ( کلمه ) تمییز است .
« إِن یَقُولُونَ » : نمیگویند . ( إِنْ ) حرف نفی است .
سوره کهف آیه 6
متن آیه :
فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً
ترجمه :
نزدیک
است خویشتن را در پی ( دوری گزیدن و روی گردانیدن ) ایشان ( از ایمان
آوردن ، دق مرگ کنی و ) از غم و خشم این که آنان بدین کلام ( آسمانی قرآن
نمیگروند و بدان ) ایمان نمیآورند ( خود را ) هلاک سازی .
توضیحات :
«
لَعَلَّکَ » : چه بسا که تو . نزدیک است که تو . « بَاخِعٌ » : هلاککننده
. نابودکننده . « عَلَیا ءَاثَارِهِمْ » : به دنبال دوری ایشان از پذیرش
ایمان . بر اثر کردار و رفتار ایشان . « أَسَفاً » : خشم و اندوه .
مفعولله است .
سوره کهف آیه 7
متن آیه :
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
ترجمه :
ما
همه چیزهای روی زمین را زینتِ آن کردهایم ( و جهان پرزرق و برق ، و
پرنعمتی را برای انسانها آراستهایم ) تا ایشان را بیازمائیم ( و ببینیم از
آنان ) کدام یک کارِ نیکوتر میکند .
توضیحات :
« زِینَةً » : آنچه وسیله آرایش و پیرایش باشد . جمال و زیبائی .
سوره کهف آیه 8
متن آیه :
وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیداً جُرُزاً
ترجمه :
و
ما ( عاقبت این جهان پرزرق و برق مردمان را در هم میپیچیم و ) آنچه را
روی زمین است ( صاف میکنیم و ) به خاک مسطّح بیگیاهی تبدیل مینمائیم ( و
این سرزمین پرجوش و خروش را بیابان بَرَهُوتِ خشک و خاموش میگردانیم ، و
نیکان را به بهشت و بدان را به دوزخ میرسانیم ) .
توضیحات :
«
صَعِیداً » : روی زمین . سطح زمین ( نگا : نساء / 43 ، مائده / 6 ) . «
جُرُزاً » : زمین لخت و برهوتی که گیاهی در آن نباشد ( نگا : سجده / 27 )
.
سوره کهف آیه 9
متن آیه :
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً
ترجمه :
(
زندگی پرزرق و برق ، بسیاری از مردمان را گول میزند ، و ایشان را نسبت به
زنده شدن دوباره ، غافل و بیباور میکند . در صورتی که کسانی چون اصحاب
کهف یافته میشوند که در محیط پرزرق و برق جهان و در میان انواع ناز و نعمت
، استقامت و پایمردی خود را در راه ایمان نشان میدهند ، و نیز حوادث
بسیاری در جهان رخ میدهد که بیانگر از سرگرفتن حیات پس از خواب طولانی
بوده که نوعی مرگ بشمار است . از جمله این حوادث داستان اصحاب کهف است ) .
آیا گمان میبری که ( خواب چندین ساله ) اصحاب کهف و رقیم ، در میان عجائب و
غرائبِ ( پراکنده در گستره هستیِ ) ما چیز شگفتی است ؟
توضیحات :
«
أَمْ » : متضمّن معنی دو حرف است : ( بَلْ ) اضراب ، که بر انتقال از
سخنی به سخنی دلالت دارد ، و همزه استفهام انکاری که مفید نفی است ( نگا :
بقره / 214 ) . « أَمْ حَسِبْتَ » : مخاطب پیغمبر است و مقصود دیگران . «
الْکَهْفِ » : غار . « الرَّقِیمِ » : کتیبه . لوحه . « أَصْحَابَ
الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ » : گروهی از جوانان مؤمن و هوشمند بودند که از
دست طاغوت عصر خویش به غاری پناه بردند ، و بعدها نام آنان را بر کتیبهای
بالای در غار نصب کردند . « ءَایَاتِنَا » : نشانههای قدرت ما . عجائب و
غرائب ساخته و پرداخته آفرینش ما . « عَجَباً » : عجیب . شگفت . نادره .
مصدر است و برای مبالغه در معنی وصفی به کار رفته است و خبر ( کانُوا ) است
.
سوره کهف آیه 10
متن آیه :
إِذْ أَوَى
الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ
رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً
ترجمه :
(
یادآور شو ) آن گاه را که این جوانان به غار پناه بردند و ( رو به درگاه
خدا آوردند و ) گفتند : پروردگارا ! ما را از رحمت خود بهرهمند ، و راه
نجاتی برایمان فراهم فرما .
توضیحات :
« أَوَیا » :
پناه بردند . منزل و مأوای خود کردند . داخل شدند . « الْفِتْیَةُ » : جمع
فَتی ، جوانان . مراد میتواند مردان کامل هم باشد . « هَیِّئْ » : آماده
ساز . فراهم کن . « رَشَداً » : راهیابی . هدایت .
سوره کهف آیه 11
متن آیه :
فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً
ترجمه :
پس
( دعای ایشان را برآوردیم و پردههای خواب را ) چندین سال بر گوشهایشان
فرو افکندیم ( و در امن و امان به خواب نازشان فرو بردیم ) .
توضیحات :
«
ضَرَبْنَا عَلَیا ءَاذَانِهِمْ » : مراد این است که آنان را به خواب عمیقی
فرو بردیم . مفعول ( ضَرَبْنا ) محذوف است که ( حِجاباً ) میباشد . «
سِنِینَ » : سالها . مفعولفیه زمانی است . « عَدَداً » : شمار دار .
متعدّد . صفت ( سِنینَ ) و به معنی ذاتَ عَدَدٍ ، یا مفعول مطلق فعل مقدّری
است ، یعنی : تعدّد عَدَداً . « سِنِینَ عَدَداً » : سالیان دراز . سالهای
سال .
سوره کهف آیه 12
متن آیه :
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً
ترجمه :
پس
از آن ( سالهای سال به خواب ناز فرو رفتن ، که انگار خواب مرگ است ) ایشان
را برانگیختیم ( و بیدارشان کردیم ) تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه (
یعنی آنان که میگفتند : روزی یا بخشی از یک روز خوابیدهایم ، و آنان که
میگفتند : خیر ! تنها خدا میداند که چقدر خوابیدهاید ) مدّت ماندن خود
را حساب کرده است ( و زمان خوابیدن خویش را ضبط نموده است ) .
توضیحات :
«
بَعَثْنَاهُمْ » : ایشان را برانگیختیم . مراد از برانگیختن در اینجا
بیدار کردن است و استعمال این واژه ، شاید اشاره باشد به این که خواب
طولانی آنان همچون مرگ و بیداری ایشان همچون رستاخیز پس از مرگ است . «
الْحِزْبَیْنِ » : دو گروه از خود اصحاب الکهف ( نگا : کهف / 19 ) . «
أَحْصَیا » : حساب کرده است . ضبط نموده است . فعل ماضی است ؛ نه اسم
تفضیل . « أَمَداً » : مدّت معیّن . زمان مشخّص .
سوره کهف آیه 13
متن آیه :
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى
ترجمه :
ما
داستان آنان را به گونه راستین ( بدون کم و کاست ) برای تو بازگو میکنیم .
ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند ، و ما بر ( یقین و )
هدایتشان افزوده بودیم .
توضیحات :
« نَبَأَ » : خبر . داستان ( نگا : مائده / 27 ) . « بِالْحَقِّ » : آنچنان که هست . راست و درست .
سوره کهف آیه 14
متن آیه :
وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهاً لَقَدْ
قُلْنَا إِذاً شَطَطاً
ترجمه :
ما به دلهایشان قدرت
و شهامت دادیم ، آن گاه که بپا خاستند و ( برای تجدید میعاد با آفریدگار
خود ، در میان مردم فریاد برآوردند و ) گفتند : پروردگار ما ، پروردگار
آسمانها و زمین است . ما هرگز غیر از او معبودی را نمیپرستیم . ( اگر
چنین بگوئیم و کسی را جز او معبود بدانیم ) در این صورت سخنی ( گزاف و )
دور از حق گفتهایم .
توضیحات :
« رَبَطْنَا عَلَیا
قُلُوبِهِمْ » : دلهایشان را قدرت و شهامت بخشیدیم . بدیشان دل و جرأت
دادیم . « لَن نَّدْعُوَ » : به فریاد نمیخوانیم . پرستش نمیکنیم . در
رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « شَطَطاً » : سخنان دور از حق .
برکنار از حقیقت .
سوره کهف آیه 15
متن آیه :
هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ
عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى
اللَّهِ کَذِباً
ترجمه :
( سپس برخی از ایشان به
برخی گفتند : ) اینان ، یعنی قوم ما ، بجز الله معبودهائی را به خدائی
گرفتهاند ! ( چه مردمان حقیری ! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند
، مگر عقل ندارند ؟ ! ) . ای کاش ! دلیل روشنی بر ( خدائی ) آنها ارائه
میدادند ! ( مگر چنین چیزی ممکن است ؟ هرگز ! آنان چه ستمکارند ! ) آخر
چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ بندد ( و با افتراء انبازهائی
به آفریدگار جهان نسبت دهد ؟ ! ) .
توضیحات :
«
هؤُلآءِ قَوْمُنَا . . . » : استعمال اسم اشاره ( هؤُلآءِ ) در اینجا برای
تحقیر است . ( قَوْمُنا ) عطف بیان است . « سُلْطَانٍ » : دلیل . حجّت . «
بَیِّنٍ » : واضح و آشکار .
سوره کهف آیه 16
متن آیه :
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا
إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم
مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقاً
ترجمه :
( برخی به برخی
گفتند : ) چون از این قوم میبرید و از چیزهائی که بجز خدا میپرستند
کنارهگیری میکنید ( و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغینشان جدا
میسازید ) ، پس به غار پناهنده شوید ( و آئین خویشتن را نجات دهید ) تا
پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائی شما را از این
کار ( مشکلی ) که در پیش دارید مهیّا و آسان سازد .
توضیحات :
«
إذْ » : چون که . به سبب این که . به خاطر این که . ( إِذْ ) در اینجا به
معنی لام تعلیل است ( نگا : زخرف / 39 ) . « فَأْوُوا » : پس پناه ببرید .
منزل و مأوی سازید . « یُهَیِّئْْ » : آسان کند . آماده سازد . «
مِرْفَقاً » : اسباب زندگی . وسیلهای که از آن منتفع و بهرهمند شوند .
سوره کهف آیه 17
متن آیه :
وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ
الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی
فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ
الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُّرْشِداً
ترجمه :
(
دهانه غار رو به شمال گشوده شده بود و چون در نیمکره شمالی قرار داشت ،
نور آفتاب مستقیماً به درون آن نمیتابید . تو ای مخاطب ! وقتی که به
خورشید نگاه میکردی ) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع به طرف راست
غارشان میگرائید ( که سوی مغرب است ) و به هنگام غروب به طرف چپشان
میگرائید ( که سوی مشرِق است ) ، و خودشان در محلّ وسیع غار قرار داشتند (
که وسط غار و فراخنای آن است ، و ایشان از تابش مستقیم آفتاب در امان
بودند ) . این ( چیزی که گذشت ) از نشانههای ( قدرت ) خدا است . خدا هر که
را راهنمائی کند ، راهیاب ( واقعی ) او است ، و هرکه را گمراه نماید ،
هرگز سرپرست و راهنمائی برای وی نخواهی یافت .
توضیحات :
«
تَزَاوَرُ » : میگراید . میل میکند . فعل مضارع است و اصل آن (
تَتَزَاوَرُ ) است . « ذَاتَ الْیَمِینِ » : طرف راست . مفعولفیه است . «
تَقْرِضُ » : عدول میکند . « ذَاتَ الشِّمَالِ » : طرف چپ . مفعولفیه است
. « فَجْوَةٍ » : فراخنا . محلّ وسیع . در اینجا مراد وسط غار است .
سوره کهف آیه 18
متن آیه :
وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ
الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ
بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً
وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً
ترجمه :
( ای مخاطب !
اگر چنین میشد که بدیشان بنگری ) در حالی که ایشان خفته بودند ، آنان را
بیدار میانگاشتی . ما آنان را به راست و چپ میگرداندیم ( و زیرورو
میکردیم ، تا اندامهایشان سالم بماند ) و سگ ایشان بر آستانه ( غار )
دستهای خود را ( به حالت نگهبانی ) دراز کشیده بود . اگر بدیشان مینگریستی
از آنان میگریختی و سرتاپای تو از ترس و وحشت پر میشد .
توضیحات :
«
أَیْقَاظ » : جمع یَقِظ و یَقْظان ، بیداران . « رُقُودٌ » : جمع راقِد ،
خفتگان . « بَاسِطٌ » : بازکننده . گشاینده . « وَصِید » : آستانه . بیرون
. « بِالْوَصیدِ » : در آستانه . در بیرون . « إِطَّلَعْتَ » : میدیدی
اطّلاع مییافتی . « رُعْباً » : خوف و هراس . مفعول به دوم یا تمییز است
.
سوره کهف آیه 19
متن آیه :
وَکَذَلِکَ
بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ
لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ
هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَاماً
فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ
أَحَداً
ترجمه :
همان گونه ( که 309 سال آنان را
خواباندیم ) ایشان را ( از خواب طولانی مرگ مانند ) برانگیختیم ( و
بیدارشان کردیم ) تا از یکدیگر ( مدّت خواب خود را ) بپرسند . یکی از آنان
گفت : ( فکر میکنید ) چه مدّتی ( در خواب ) ماندهاید ؟ ( دستهای )
گفتند : روزی یا بخشی از روز ( در خواب ) بودهایم . ( گروه دیگری ) گفتند
: پروردگارتان بهتر ( از همه ) میداند که چقدر ( در خواب بودهاید و در
اینجا ) ماندهاید . ( یکی پیشنهاد کرد و گفت : ) سکه نقرهای را که با
خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید و او را روانه شهر کنید ، تا ( برود و
) ببیند کدامین ( فروشنده ) ایشان غذای پاکتری دارد ، روزی و طعامی از آن
برایتان بیاورد . امّا باید نهایت دقّت را به خرج دهد و هیچ کس را از حال
شما آگاه نسازد .
توضیحات :
« لِیَتَسَآءَلُوا » :
تا از همدیگر بپرسند . در نتیجه از یکدیگر سؤال کنند . « وَرِقِ » :
درهمهای نقرهای . نقره . « أَیُّهَا » : مرجع ( ها ) میتواند (
الْمَدینَةِ ) باشد و جنبه مجازی داشته باشد ؛ مانند : وَاسْأَلِ الْقَریَة
. یا این که ( أَهْل ) یا ( أَطْعمة ) محذوف باشد و حذف مضاف شده باشد . «
أَزْکی » : پاکتر از نظر معنوی و مادی . بیشتر و بهتر . « طَعَاماً » :
تمییز است . « مِنْهُ » : مرجع ( هُ ) طعام است . « لِیَتَلَطَّفْ » : باید
کمال دقّت را در پنهان کاری به خرج دهد .
سوره کهف آیه 20
متن آیه :
إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً
ترجمه :
قطعاً
اگر آنان ( از شما آگاه و ) بر شما دست یابند ، شما را سنگسار میکنند ، و
یا این که به آئین ( بتپرستی ) خود برمیگردانند ، و ( در آن صورت ، در
دنیا و آخرت ) هرگز رستگار نمیگردید .
توضیحات :
«
إِن یَظْهَرُوا » : اگر غالب شوند . اگر چیره گردند ( نگا : توبه / 8 ) . «
یَرْجُمُوکُمْ » : شما را سنگسار میکنند . شما را سنگباران میکنند (
نگا : هود / 91 ) . « مِلَّة » : دین . آئین .
سوره کهف آیه 21
متن آیه :
وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ
حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ
بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَاناً رَّبُّهُمْ
أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ
عَلَیْهِم مَّسْجِداً
ترجمه :
همان گونه ( که آنان
را به خواب طولانی فرو بردیم ، و از آن خواب عمیق بیدارشان نمودیم ،
مردمان شهر را ) هم متوجّه حالشان کردیم ، ( بدان گاه که میان خود درباره
رستاخیز کشمکش داشتند ) تا بدانند که وعده خدا ( درباره رستاخیز و زندگی
دوباره ) حق است ، و این که بدون شکّ قیامت فرا میرسد . ( در نتیجه دیدن
ایشان ، اهل شهر به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردند . سپس خداوند اصحاب کهف
را به هنگام دیدار مردم از ایشان ، در میان غار میراند . مردمان درباره
ایشان دو گروه شدند : بعضی از آنان ) گفتند : بر ( درِ غار ) ایشان دیواری
درست کنید ( تا کسی به غار نرود . چرا که نمیدانیم آنان مردهاند یا
دوباره به خواب عمیق فرو رفتهاند ) و پروردگارشان آگاهتر از ( هر کسی به )
وضع ایشان است . برخی دیگر که اکثریّت داشتند ، گفتند : بر ( درِ غار )
ایشان پرستشگاهی میسازیم .
توضیحات :
« أَعْثَرْنا »
: دیگران را متوجّه ساختیم . مطلع و باخبر کردیم . « السَّاعَةَ » : قیامت
. « إذْ » : آن گاه . ظرف است و متعلّق است به فعل ( أَعْثَرْنا ) . «
یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ » : مردمان درباره زندگی دوباره ،
بین خود کشمکش داشتند . برخی زنده شدن را محال میدیدند . برخی میگفتند :
روح و جسم زنده میگردد . بعضی هم میگفتند : فقط روح زنده میشود و جسم
جزو خاک میگردد . « بُنْیَاناً » : بنیاد . مراد دیوار بزرگ است ( نگا :
صف / 4 ) . « غَلَبُوا عَلَیا أَمْرِهِمْ » : کسانی که اکثریّت داشتند .
کسانی که چرخش کار مردم در دست ایشان بود و بزرگان قوم بشمار میآمدند . «
مَسْجِداً » : پرستشگاه .
سوره کهف آیه 22
متن آیه :
سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ
سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ
وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا
یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِراً
وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَداً
ترجمه :
(
معاصران پیغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و
گروهی ) خواهند گفت : آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود ، و (
گروهی ) خواهند گفت : آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود ؛ همه اینها
سخنان بدون دلیل است . و ( گروهی ) خواهند گفت : آنان هفت نفرند که هشتمین
ایشان سگشان بود ( و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی ، سخن
نخواهند گفت ) . بگو : پروردگار من از تعدادشان آگاهتر ( از هرکسی است ) .
جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند . بنابراین درباره اصحاب کهف جز مجادله
روشن ( و آرام با دیگران ) پیش مگیر ( چرا که مسأله چندان مهمّی نیست و
ارزش دردسر را ندارد ) و پیرامون آنان دیگر از هیچ کس مپرس ( زیرا وحی الهی
تو را بس است ) .
توضیحات :
« رَجْماً بِالْغَیْبِ »
: از روی ظنّ و گمان ؛ نه دلیل و برهان سخن گفتن ( نگا : سبأ / 53 ) . «
مِرَآءً » : ستیزه . جدال . « مِرَآءً ظَاهِراً » : مجادله سطحی و مباحثه
بدون طول و تفصیل . گفتگوی منطقی و مستدلّ . « فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلاّ
مِرَآءً ظَاهِراً » : درباره ایشان گفتگوی ساده و مختصر ؛ نه عمیق و طویل
داشته باش . راجع بدیشان مباحثه روشن و مستدلّ داشته باش ( نگا : تفسیر
نمونه ) .
سوره کهف آیه 23
متن آیه :
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً
ترجمه :
درباره هیچ چیز ( بدون مقترن کردنِ سخن به مشیّت خدا ) مگو که فردا آن را انجام میدهم .
توضیحات :
« غَداً » : فردا . مراد آینده است .
سوره کهف آیه 24
متن آیه :
إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً
ترجمه :
(
مگر این که بگوئی : ) اگر خدا بخواهد ( فردا چنین و چنان کنم . چرا که تا
اراده او نباشد چیزی و کاری انجام نمیپذیرد ) . و چون دچار فراموشی شدی ( و
إِن شَآءَ الله را نگفتی ، همین که به یادت آمد ) ، پروردگارت را به خاطر
آور و ( إِن شَآءَ الله را بگو ، تا گذشته را جبران بکنی و همیشه دلت با
خدا باشد . هنگامی که عزم انجام کاری کردی و آن را آویزه مشیّت خدا نمودی )
بگو : امید است پروردگارم مرا ( به چیزی ) رهنمود کند که از این ( چیزی که
در مدّ نظر است ، سودمندتر و ) به خیر و صلاح نزدیکتر باشد .
توضیحات :
«
إِذَا نَسِیتَ » : زمانی که إِن شَآءَ الله را فراموش کردی . « رَشَداً » :
هدایت . رهنمود . خیر و نفع . در اصل ( رَشَد ) به معنی إرشاد و رهنمودی
است که منتهی به خیر و منفعت شود ؛ ولی گاهی مثل اینجا خودِ خیر و منفعت
مراد است ( نگا : جنّ / 10 ) . « مِنْ هذَا رَشَداً » : هدایتبخشتر از
این . سودمندتر از این . ( هذا ) اشاره است به کار مورد نظر ، و راهی که
در پیش است . یا این که اشاره به سرگذشت عجیب اصحاب کهف است که معجزه جاوید
پیغمبر که قرآن است از آن هم عجیبتر است .
سوره کهف آیه 25
متن آیه :
وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِئَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً
ترجمه :
اصحاب کهف مدّت سیصد و نه سال در غارشان ( در حال خواب ) ماندند .
توضیحات :
«
إِزْدادُوا تِسْعاً » : نه سال بر آن افزودند . مراد این است که اصحاب کهف
سیصد سال شمسی زنده و در حال خواب بوده که اگر با سال قمری حساب شود ، نه
سال بر آن افزوده میگردد . چرا که سیصد سال شمسی مساوی با سیصد و نه سال
قمری است . در اینجا قرآن مجید حقیقتی را بیان داشته است که سالها بعد علم
نجوم بدان پی برده است .
سوره کهف آیه 26
متن آیه :
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ
وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً
ترجمه :
بگو :
خدا ( از همگان ) آگاهتر از مدّتی است که اصحاب کهف ( در غار زنده و در
حال خواب ) ماندند ( و برایتان بیان گردید . لذا به گفتگوهای مختلف در
اینباره خاتمه دهید ) . تنها او است که غیب آسمانها و زمین را میداند ( و
از مجموعه جهان هستی و از جمله مدّت ماندگاری اصحاب کهف باخبر است ) .
شگفتا او چه بینا و شنوا است ! ( او همه چیز را میبیند و همهچیز را
میشنود ! ساکنان آسمانها و زمین ) بجز خدا برایشان سرپرستی نیست ( که
عهدهدار امور آنان شود ) و در فرماندهی و قضاوت خود کسی را انباز
نمیگرداند .
توضیحات :
« أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ
! » : این دو فعل ، صیغه تعجّبند ، و در اینجا مراد خبر دادن از عظمت علم
خدا است که انسان را در شگفتی فرو میبرد . « حُکْمِهِ » : فرماندهی خود .
قضاوت خود .
سوره کهف آیه 27
متن آیه :
وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً
ترجمه :
بخوان
آنچه را که از کتاب ( قرآن ) از سوی پروردگارت به تو وحی شده است ( و به
گفتههای این و آن که آمیخته به دروغ و خرافات و مطالب بیاساس است اعتناء
مکن . تکیهگاه بحث تو در امور غیبی همچون سرگذشت اصحاب کهف ، تنها باید
وحی الهی باشد . چرا که سخنان خدا حقائق تغییر ناپذیری است و ) کسی
نمیتواند سخنان او را تغییر ( و احکام آن را دگرگون ) کند ، و هرگز پناهی
جز او نخواهی یافت .
توضیحات :
« مُبَدِّلَ » :
تغییر دهنده . تبدیل کننده . « لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ » : هیچ کس و
هیچچیزی سخنان خدا را نمیتواند دگرگون کند . احکام قرآن ، چون کلام یزدان
است ، بر اثر کشفیات فنون و پیشرفتهای علوم ، دستخوش بطلان و مغلوب زمان
نمیشود . « مُلْتَحَداً » : پناهگاه . ملجأ . محلّی که انسان خویشتن را در
آن متحصن کند .
سوره کهف آیه 28
متن آیه :
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ
وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ
زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ
عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً
ترجمه :
با
کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد
میخوانند ، ( و تنها رضای ) ذات او را میطلبند ، و چشمانت از ایشان ( به
سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر ) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد ، و
از کسی فرمان مبر که ( به خاطر دنیا دوستی و آرزو پرستی ) دل او را از یاد
خود غافل ساختهایم ، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است ( و پیوسته
فرمان یزدان را ترک گفته است ) و کار و بارش ( همه ) افراط و تفریط بوده
است .
توضیحات :
« إِصْبِرْ نَفْسَکَ » : خویشتن را
بدار . خود را نگاه دار . مراد بودن و بسر بردن است . « غَدَاةِ » :
صبحگاهان . بامدادان . « عَشِیِّ » : شامگاهان . شبانگاهان . مراد همه
اوقات است ( نگا : انعام / 52 و 53 ) . « لا تَعْدُ » : دور مگردان .
منصرف مکن . از ماده ( عدو ) . « لا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ » : چشمانت
از ایشان برنگردد . مراد این است که چشم از ایشان برمگیر . واژه (
عَیْنَاکَ ) فاعل است . « أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ » : دل او را غافل کردهایم
. دلش را غافل دیدهایم . « فُرُطاً » : افراط و اسراف . ظلم و تعدّی (
نگا : قاموس ) . تفریط و تضییع ( نگا : روحالمعانی ) .
سوره کهف آیه 29
متن آیه :
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء
فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ
سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی
الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
بگو
: حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگارتان ( آمده ) است ( و من آن را
با خود آوردهام و برنامه من و همه مؤمنان است ) پس هرکس که میخواهد (
بدان ) ایمان بیاورد و هرکس میخواهد ( بدان ) کافر شود . ما برای ستمگران
آتشی را آماده کردهایم که ( از هر طرف ایشان را احاطه میکند و ) سراپرده
آن ، آنان را در بر میگیرد ، و اگر ( در آن آتش سوزان ) فریاد برآورند (
که آب ) ، با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان رسند که چهرهها را بریان
میکند ! چه بد نوشابهای ! و چه زشت منزلی !
توضیحات :
«
سُرَادِقُ » : معرّب سراپرده است ، به معنی خیمه و بارگاه و چادری است که
بر فراز صحن خانه کشند . « إِن یَسْتَغِیثُوا » : اگر فریاد برآورند . اگر
کمک بخواهند . « یُغَاثُوا » : به فریادشان رسیده شود . کمک کرده شوند . «
مُهْل » : هر نوع فلز گداخته ( نگا : دخان / 45 ، معارج / 8 ) . دُرْدِ
تهنشین شده روغن که معمولاً چیز آلوده و کثیف و بد طعمی است ؛ و در اینجا
مراد کیم و خونابه دوزخیان است ( نگا : ابراهیم / 16 و 17 ) . «
مُرْتَفَقاً » : محلّ اجتماع و گردهمآئی . منزل . جائی که برای حسرت و یا
آسایش آرنج را بدان تکیه دهند یا زیرِ گونه بگذارند ، که در صورت دوم یعنی
اگر برای آسایش باشد ، در اینجا جنبه ریشخند دارد ؛ مثل ( نُزُلٌ ) در آیه
93 سوره واقعه . منصوب است چون تمییز است .
سوره کهف آیه 30
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً
ترجمه :
کسانی
که ایمان آوردهاند ( به خدا و دین حقی که به تو وحی شده است ) و کارهای
شایسته کردهاند ( پاداششان در پیشگاه آفریدگارشان محفوظ است ) . ما پاداش
کسی را هدر نمیدهیم که کار نیکو کرده باشد .
توضیحات :
«
إِنَّ الَّذینَ . . . » : خبر ( إِنَّ ) ، ( أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ
عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهاَ الأنْهارُ ) در آیه بعدی است و ( إِنَّا لا
نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ) جمله معترضه است ، یا این که (
إِنَّا لا نُضِیعُ . . . ) جایگزین خبر است .
سوره کهف آیه 31
متن آیه :
أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ
یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً
خُضْراً مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى
الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً
ترجمه :
آنان
کسانیند که بهشت جاویدان از آن ایشان است ؛ بهشتی که در زیر ( کاخها و
درختان ) آن جویبارها روان است . آنان در آنجا با دستبندهای طلا آراسته
میشوند ، و جامههای سبز ( فاخری از انواع مختلف ) حریر نازک و ضخیم
میپوشند ، در حالی که بر تختها و مبلمانها تکیه زدهاند . ( وه که این
چیز موعود ) چه پاداش خوبی است ! و ( بهبه این باغها و تختها ) چه منزل و
مَقَرّ زیبایی است !
توضیحات :
« عَدْنٍ » : جای
ماندگاری . جاویدانگی . « یُحَلَّوْنَ » : زینت میشوند . آراسته میگردند .
فعل مجهول است و از ماده ( حلی ) . « أَسَاوِرَ » : جمع سِوار ، دستبند .
برخی آن را جمع أَسْوِرَة میدانند که مفرد آن سِوار است . یعنی أَساوِر را
جمعالجمع بشمار میآورند . « مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ » : واژه ( مِنْ )
نخستین زائد یا ابتدائیّه است ، و ( مِنْ ) دوم بیانیّه میباشد . «
ذَهَبٍ » : طلا . زر . « خُضْراً » : جمع أَخْضَر ، سبز رنگ . « سُندُسٍ » :
حریر لطیف و نازک . « إِسْتَبْرَقٍ » : حریر ضخیم و برّاق . «
مُتَّکِئِینَ » : تکیهزنندگان . « أَرَآئِکَ » : جمع أَریکَة ، تختها .
مبلمانها . « مُرْتَفَقاً » : منزل . مجلس . مقرّ .
سوره کهف آیه 32
متن آیه :
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا
جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا
بَیْنَهُمَا زَرْعاً
ترجمه :
( ای پیغمبر ! ) برای
آنان مثالی بیان کن ، مَثَل دو مرد ( کافر ثروتمندی و فقیر مؤمنی ) را که (
در روزگاران گذشته اتّفاق افتاده است ، و ) ما به یکی از آن دو ( یعنی
کافر ثروتمند ) دو باغ انگور داده بودیم . گرداگرد باغها را با نخلستانها
احاطه کرده بودیم ، و در میان باغها ( زمینهای ) زراعتی قرار داده بودیم .
توضیحات :
«
رَجُلَیْنِ » : دو مرد . مراد یک فرد کافر ثروتمند ، و یک فرد مؤمن فقیر
است . در ضربالمثل هم ضرورت ندارد نام افراد مشخّص شود . ( رَجُلَیْنِ )
بدل ( مَثَلاً ) است . « حَفَفْنَا » : دور زده بودیم . احاطه کرده بودیم
.
سوره کهف آیه 33
متن آیه :
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَراً
ترجمه :
هر
دو باغ ( از نظر فرآوردههای کشاورزی کامل بودند و درختان ) به ثمر نشسته
بودند ( و کشتزارهای داخل آن خوشه بسته بودند ) و هر دو باغ در میوه و ثمره
چیزی فروگذار نکرده بودند ، و ما در میان آنها رودبار بزرگی ( از زمین )
برجوشانده بودیم ( که در زیر درختان جریان داشت ) .
توضیحات :
« کِلْتَا » : هر دو . « أُکُلَ » : میوه . ثمره . فرآورده . « لَمْ تَظْلِمْ » : نکاسته بود . فروگذار نکرده بود .
سوره کهف آیه 34
متن آیه :
وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً
ترجمه :
(
صاحب این دو باغ علاوه از آنها ) دارائی دیگری ( از طلا و نقره و اموال و
اولاد ) داشت ( و دنیا به کام او بود و غرور ثروت او را گرفت ) پس در
گفتگوئی به دوست ( مؤمن ) خود ( مغرورانه و پرخاشگرانه ) گفت : من ثروت
بیشتری از تو دارم و از لحاظ نفرات ( خانواده و خویش و رفیق ) مقتدرتر از
تو و فزونترم .
توضیحات :
« ثَمَرٌ » : حاصل . درآمد
. دارائی . « کَانَ لَهُ ثَمَرٌ » : دارائی و درآمد دیگری جز این دو باغ
داشت . یا این که : بدین ترتیب ، صاحب این دو باغ ، هرگونه میوه و درآمدی
در اختیار داشت .
سوره کهف آیه 35
متن آیه :
وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَداً
ترجمه :
در
حالی که ( به سبب عدم ایمان به خدا ) بر خویشتن ستمگر بود ، ( همراه دوست
خود ، سرمستِ غرور ) به باغش گام نهاد ( و نگاهی به درختان پرمیوه و
خوشههای پُردانه و زمزمه رودبار انداخت ، مستکبرانه ) گفت : من باور
نمیکنم هرگز این ( باغ سرسبز ) نابود شود و به فنا رود .
توضیحات :
«
مَآ أَظُنُّ » : گمان نمیبرم . باور ندارم . « تَبِیدَ » : نابود شود .
از میان رود . از مصدر بَیْد و به یاد ، به معنی فنا و هلاک . « هذِهِ » :
این باغ . چه بسا مراد تسمیه کلّ به اسم جزء بوده و مقصود این جهان ، و
مرجع ( مِنْها ) در آیه بعد هم ( جَنَّة ) یا ( حَیَاة ) باشد .
سوره کهف آیه 36
متن آیه :
وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِّنْهَا مُنقَلَباً
ترجمه :
و
باور ندارم که قیامت برپا شود . اگر هم ( به فرض قیامتی در کار باشد و )
من به سوی پروردگارم برگردانده شوم ( این همه شخصیّت و مقام ، و اموال و
اولاد ، نشانه شایستگی من است و در آنجا هم ) مسلّماً سرانجام بهتری و
جایگاه خوبتری از این ( باغ و زندگی ) خواهم یافت .
توضیحات :
« السَّاعَةَ » : قیامت . « قَآئِمَةً » : پابرجا . برقرار . مفعول دوم است . « مُنقَلَباً » : عاقبت . جای بازگشت .
سوره کهف آیه 37
متن آیه :
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ
مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً
ترجمه :
دوست
( مؤمن ) او ، در حالی که با وی گفتگو داشت ، بدو گفت : آیا منکر کسی
شدهای که ( دستگاه شگرف و سازمان پیچیده جسم ) تو را از خاک ناچیزی و سپس
از نقطه بیارزشی آفریده است ، و بعد از آن تو را مرد کاملی کرده است ؟ !
توضیحات :
«
خَلَقَکَ مِن تُرابٍ . . . » : خداوند تو را از خاک درست کرد . یعنی موادّ
غذائی که در زمین است ، جذب ریشههای روئیدنیها میگردد ، و روئیدنیها به
نوبه خود خوراک حیوانات میشوند ، و انسان از روئیدنیها و گوشت و شیر
حیوانات استفاده میکند ، و نطفهاش از اینها شکل میگیرد ( نگا : حجّ / 5 ،
روم / 20 ) . یا این که مراد این است که خداوند اصل تو را - که آدم است -
از خاک آفریده است ( نگا : آلعمران / 59 ، فاطر / 11 ) . « سَوَّاکَ » :
اندام تو را متعادل و هماهنگ کرد . کامل کرد تو را . « رَجُلاً » : حال
است و تأویل به مشتقّ میگردد . یا این که مفعول دوم ( سَوّی ) است . یعنی :
جَعَلَکَ رَجُلاً .
سوره کهف آیه 38
متن آیه :
لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً
ترجمه :
ولی من ( میگویم : ) او ( که مرا و همه جهان را آفریده است ) خدا است و پروردگار من است ، و من کسی را انباز پروردگارم نمیسازم .
توضیحات :
«
لکِنَّا » : امّا من . اصل آن : لکِنْ أَنَا است ، و همزه را به طور سماع
حذف و نون را در نون دغم مینمایند . « لکِنَّا هُوَ اللهُ رَبِّی » : (
لکِن ) مخفّف و مهمّل ، ( أَنَا ) مبتدا ، ( هُوَ ) مبتدای دوم ، (
اللهُ ) خبر مبتدای دوم ، ( رَبِّی ) صفت آن ، مبتدای دوم و خبرش ، خبر
مبتدای اوّل ، و عائد ضمیر ( ی ) است .
سوره کهف آیه 39
متن آیه :
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ
إِلَّا بِاللَّهِ إِن تُرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالاً وَوَلَداً
ترجمه :
کاش
! وقتی که وارد باغ میشدی ( و این همه نعمت و مرحمت ، و آثار قدرت و عظمت
را میدیدی ) میگفتی : ماشاءَاللهُ ! ( این نعمت از فضل و لطف خدا است ،
و آنچه خدا بخواهد شدنی است ! ) هیچ قوّت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست ( و
اگر مدد و توفیق او نباشد ، توانائی عبادت و پرستش را نخواهیم داشت . ای
رفیق ناسپاس ) اگر میبینی که از نظر اموال و اولاد از تو کمترم ، ( امّا .
. . ) .
توضیحات :
« مَا شَآءَ اللهُ » : این جمله
محذوفی دارد و تقدیر چنین است : هذا مَا شَآءَ اللهُ ، یعنی : این چیزی است
که خدا خواسته است . یا این که : مَا شَآءَ اللهُ کائِنٌ ، یعنی : هرچه
خدا بخواهد ، همان میشود .
سوره کهف آیه 40
متن آیه :
فَعَسَى رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ
عَلَیْهَا حُسْبَاناً مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً
ترجمه :
چه
بسا پروردگارم بهتر از باغ تو را ( در دنیا یا آخرت ) به من بدهد ، و خدا
از آسمان بلای مقدّری برای باغ تو فرو بفرستد و این باغ به سرزمین لخت و
همواری تبدیل شود .
توضیحات :
« حُسْبَاناً » : مصدر
است و به معنی اسم مفعول ، یعنی محسوب است و مراد از آن هر نوع بلا و عذاب
مقدّر است . هلاک و نابودی . یا این که جمع ( حُسْبَانَة ) به معنی
صاعِقَة است . « صَعیداً » : سرزمین . خاک روی زمین . « زَلَقاً » : مصدر
است و در معنی اسم فاعل به کار رفته است ، به معنی : صاف و صوف . لخت .
لغزنده . گِل و لای .
سوره کهف آیه 41
متن آیه :
أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً
ترجمه :
یا
این که آب این باغ ( در اعماق زمین ) فرو رود ، به گونهای که هرگز نتوانی
آن را پیجوئی کنی ( چه رسد به این که آن را بیابی و به سطح زمین برگردانی )
.
توضیحات :
« غَوْراً » : فرو رفتن . در اینجا
برای مبالغه ، مصدر به معنی اسم فاعل یعنی ( غائِر ) به کار رفته است که به
معنی فرو رونده است .
سوره کهف آیه 42
متن آیه :
وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ
فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ
أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً
ترجمه :
( سرانجام
پیشبینی فرد مؤمن تحقّق پذیرفت و بلای ناگهانی در رسید و همه محصولات و )
میوههای او را در آغوش کشید ( و باغ سرسبز و آبادان ، به زمین لخت و ویران
تبدیل گردید ) . در حالی که باغ بر داربستها و چوببندها فرو تپیده بود ،
صاحب باغ بر هزینههائی که صرف آن کرده بود ، دست تحسّر به هم میمالید و
میگفت : کاشکی کسی را انباز پروردگارم نمیکردم ! ( و خدای را به یگانگی
میپرستیدم و کفر نمیورزیدم ) .
توضیحات :
«
اُحِیطَ » : احاطه گردید . « اُحیطَ بِثَمَرِهِ » : محصولات و میوههایش با
بلا احاطه گردید . محصولات نابود شد . « خاوِیَةٌ » : فرو افتاده و فرو
تپیده . « عُرُوش » : جمع عَرْش ، سقفها . در اینجا مراد داربستها و
چوببندها و چفتههای زیر درختان میوه است . « خَاوِیَةٌ عَلَیا عُرُوشِهَا
» : ( نگا : بقره / 259 ) .
سوره کهف آیه 43
متن آیه :
وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً
ترجمه :
(
او در برابر این همه مصیبت و بلا ، تنهای تنها بود ) و دسته و گروهی را جز
خدا نداشت که او را یاری دهند ، و خود نیز نتوانست خویشتن را کمک کند ( و
جلو بلا را بگیرد ) .
توضیحات :
« مِن دُونِ اللهِ »
: بجز خدا . در مقابل خدا . « مُنتَصِراً » : دفع کننده و بازدارنده .
انتقام گیرنده . غالب و چیره . یادآوری : معنی آیه میتواند چنین هم باشد :
صاحب باغ کسانی را نداشت که در برابر خشم خدا او را کمک کنند ، و وی هم
قادر به دفع بلا نبود .
سوره کهف آیه 44
متن آیه :
هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَاباً وَخَیْرٌ عُقْباً
ترجمه :
در
آن مقام و در آن حال ( که بلا و مصیبت و شدّت و محنت سر میرسد ) یاری و
کمک ، ویژه معبود راستین است ( و تنها خدا فریادرس روز مصیبت و دفعکننده
بلا است ) . او بهترین پاداش را ( برای مطیعان خود ) دارد ، و بهترین
سرانجام را ( برای آنان ) فراهم میسازد .
توضیحات :
«
هُنَالِکَ » : آنجا . در آن مقام و در آن حال . « الْوَلایَةُ » : کمک و
یاری . دستگیری و مددکاری . « عُقْباً » : عاقبت . سرانجام .
سوره کهف آیه 45
متن آیه :
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ
السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً
تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِراً
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! ) برای آنان ( که به دارائی دنیا مینازند و به اولاد و اموال
میبالند ) مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از ( ابر )
آسمان فرو میفرستیم . سپس گیاهان زمین از آن ( سیراب میگردند و به سبب آن
رشد و نمو میکنند و ) تنگاتنگ و تودرتو میشوند . ( عطر گل و ریحان با
آواز پرندگان درهم میآمیزد و رقص گلزار و چمنزار در میگیرد . ولی این
صحنه دلانگیز دیری نمیپاید و باد خزان وزان میگردد ، و گیاهان سرسبز و
خندان ، زرد رنگ و ) سپس خشک و پرپر میشوند و بادها آنها را ( در اینجا و
آنجا ) پخش و پراکنده میسازند ! ( آری ! داشتن را نداشتن ، و بهار زندگی
را خزان در پی است ، پس چه جای نازیدن به وی است . این خدا است که نعمت و
حیات میدهد و هر وقت که بخواهد نعمت و حیات را بازپس میگیرد ) و خدا بر
هر چیزی توانا بوده ( و هست ) .
توضیحات :
«
السَّمَآءِ » : سوی بالا . مراد ابر آسمان است ( نگا : نور / 43 ، واقعه /
69 ) . « إخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الأرْضِ » : گیاهان زمین به سبب آن ، تنگ
یکدیگر روئیدند . گیاهان آمیزه آب آن میگردند ، یعنی آن را میمکند . «
هَشِیماً » : گیاه خشک و پرپر . فَعیل به معنی مَفعول است . « تَذْرُو » :
میبرد و پخش و پراکنده میکند . از ماده ( ذرو ) ( نگا : ذاریات / 1 )
.
سوره کهف آیه 46
متن آیه :
الْمَالُ
وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ
خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ أَمَلاً
ترجمه :
دارائی
و فرزندان ، زینت زندگی دنیایند ( و زوالپذیر و گذرایند ) . و امّا اعمال
شایستهای که نتایج آنها جاودانه است ، بهترین پاداش را در پیشگاه
پروردگارت دارد ، و بهترین امید و آرزو است .
توضیحات :
«
الْبَنُونَ » : پسران . مراد فرزندان ، اعم از ذکور و إناث است . «
الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ » : کارهای شایستهای که ثمره و ثواب آنها
باقی و ماندگار است . واژه ( الْبَاقِیَاتُ ) صفت موصوف مقدّری چون :
الْکَلِمَاتُ یا الأعْمَالُ است . لذا هرگونه گفتار پسندیده و کردار شایسته
را شامل میشود .
سوره کهف آیه 47
متن آیه :
وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً
ترجمه :
روزی
ما ( نظام جهان هستی را به عنوان مقدّمهای برای نظام نوین درهم میریزیم و
از جمله ) کوهها را به حرکت در میآوریم ، و ( همه موانع سطح زمین را از
میان برمیداریم ، به گونهای که ) زمین را ( صاف و همهچیز را در آن )
نمایان میبینی ، و همگان را ( برای حساب و کتاب ) گرد میآوریم و کسی از
ایشان را فرو نمیگذاریم .
توضیحات :
« یَوْمَ » :
ظرف است برای فعل مقدّری چون ( أُذْکُرْ ) . « نُسَیِّرُ » : به حرکت
میاندازیم . راه میبریم . « بَارِزَةً » : پیدا و نمایان . از مصدر بُروز
به معنی ظُهور . مراد این است که زمین لخت و عریان و خالی از کوهها و
رودها و درختان و گیاهان و ساختمانها و غیره میشود . حال است . « لَمْ
نُغَادِرْ » : رها نساختهایم . ترک نکردهایم .
سوره کهف آیه 48
متن آیه :
وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا
خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم
مَّوْعِداً
ترجمه :
مردمان ( پیشین و پسین ، برای
حساب و کتاب ) صف صف به پروردگارت عرضه میشوند ( و همگی در برابر
آفریدگارت ردیف ردیف سان دیده میشوند . آن وقت است که ما ایشان را صدا
میزنیم : ای مردمان ! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد ) به همان شکل و
هیئتی که نخستین بار شما را آفریده بودیم ، به پیش ما برگشتهاید . شما
گمان میبردید که هرگز موعدی برای ( رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب ) شما
ترتیب نمیدهیم .
توضیحات :
« عُرِضُوا » : عرضه
گردیدند . سان دیده شدند . « صَفّاً » : ردیف . صفها . صف کشیده . این
واژه مصدر است و به معنی ( صُفُوفاً ) یا ( مَصْفُوفِینَ ) و حال است . «
مَوْعِداً » : مکان وعده . زمان وعده .
سوره کهف آیه 49
متن آیه :
وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ
وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ
صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا
حَاضِراً وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً
ترجمه :
و
کتاب ( اعمال هر کسی ، در دستش ) نهاده میشود ( و مؤمنان از دیدن آنچه در
آن است شادان و خندان میگردند ) و بزهکاران ( کفر پیشه ) را میبینی که
از دیدن آنچه در آن است ، ترسان و لرزان میشوند و میگویند : ای وای بر ما
! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را
برشمرده است و ( به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است . و بدین وسیله ) آنچه
را که کردهاند حاضر و آماده میبینند . و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند .
( چرا که پاداش یا کیفر ، محصول اعمال خود مردمان است ) .
توضیحات :
«
الْکِتابُ » : نامه اعمال یکایک مردم ( نگا : حاقّه / 19 و 25 ) . « مَا
لِهذَا الْکِتَابِ » : این چه کتابی است ؟ استفهام برای تعجّب است . حرف
لام جرّ در رسمالخطّ قرآنی منفصل نوشته شده است . « وَجَدُوا مَا عَمِلُوا
حَاضِراً » : ( نگا : آلعمران / 30 و قیامت / 13 ) .
سوره کهف آیه 50
متن آیه :
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا
إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ
أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ
عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن ) آن گاه را که ما به
فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده کنید . آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که
از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد کرد . آیا او و فرزندانش را با
وجود این که ایشان دشمنان شمایند ، به جای من سرپرست و مددکار خود میگیرید
؟ ! ستمکاران چه عوض بدی دارند !
توضیحات :
« وَ
إِذْ قُلْنَا . . . » : ( نگا : بقره / 34 ، اعراف / 11 ، اسراء / 61 ) .
« الْجِنَّ » : نوعی از آفریدههای خدا که دیده نمیشوند ( نگا : انعام /
100 ) . « أَفَتَتَّخِذُونَهُ . . . » : مراد این است که پیروی عملی از
وسوسههای شیطان و زادگانش ، پذیرش سرپرستی و دوستی این لعنتیها بشمار است .
« بَدَلاً » : عوض . جایگزین . تمییز است .
سوره کهف آیه 51
متن آیه :
مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً
ترجمه :
من
ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین ، و ( حتی برخی از )
خودشان را هم به هنگام آفرینش ( برخی از ) خودشان ( در صحنه خلقت ) حاضر
نکردهام ، و گمراهسازان را دستیار و مددکار خود نساختهام ( و اصلاً به
دستیار و مددکار نیازی ندارم ) .
توضیحات :
« الْمُضِلِّینَ » : گمراهسازان . سرگشتهکنندگان . « عَضُداً » : معیّن . مددکار . دستیار .
سوره کهف آیه 52
متن آیه :
وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ
فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقاً
ترجمه :
روزی
خداوند میفرماید : انبازهائی را که برای من گمان میبردید صدا بزنید ( تا
به کمک شما بشتابند ) . آنان انبازها ( و معبودهای پنداری ) را صدا
میزنند و آنها به ندای ایشان پاسخ نمیدهند ( تا چه رسد به این که به
کمکشان بشتابند ) و میانشان عداوت راه میاندازیم .
توضیحات :
«
جَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقاً » : میان آنان عداوت راه میاندازیم ( نگا
: مریم / 81 و 82 ، احقاف / 6 ) . میانشان مهلکهای میسازیم که آتش
دوزخ است و همه ایشان در آن مشترک خواهند بود . رابطه و میانه دنیوی ایشان
را موجب هلاک اخروی آنان میسازیم . « مَوْبِقاً » : مهلکه . هلاک . عداوتی
که آن قدر سخت است که انگار خودِ دشمنانگی است .
سوره کهف آیه 53
متن آیه :
وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً
ترجمه :
و
( در این گیرودار ) گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان
بدان میافتند ولیکن محلّی نمییابند که ( از دست دوزخ بگریزند و ) بدان رو
کنند .
توضیحات :
« ظَنُّوا » : یقین داشتند . «
مُوَاقِعُوهَا » : افتادگان در آن . روندگان بدان . « مَصْرِفاً » : مکانی
که بدان رو کنند . انصراف و روگردانی . این واژه میتواند اسم مکان یا اسم
زمان و یا مصدر میمی باشد . « لَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفاً » : گریزی
از دوزخ ندارند . مکانی که از دست دوزخ بدان رو کنند نمییابند . زمان
روگردانی از آن را نخواهند داشت .
سوره کهف آیه 54
متن آیه :
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً
ترجمه :
ما
در این قرآن برای مردمان ، هرگونه مثلی را ( که در امور دین و دنیا بدان
نیازمند باشند ) به شیوههای گوناگون بیان داشتهایم ( تا از آنها پند
گیرند ) ولی انسان ( طبیعةً دوستدار جرّ و بحث و مشاجره است و ) بیش از هر
چیز به مجادله میپردازد ( و با حقائق میستیزد ) .
توضیحات :
«
صَرَّفْنَا » : به شیوههای گوناگون بیان کردهایم . به گونههای مختلف
تکرار نمودهایم ( نگا : اسراء / 41 ) . « جَدَلاً » : مجادله و مشاجره .
در اینجا مراد ستیزه و نزاع به باطل است . تمییز است .
سوره کهف آیه 55
متن آیه :
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَى
وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ
أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً
ترجمه :
مردمان
( کفرپیشه ) را از ایمان آوردن و طلب آمرزش از پروردگارشان باز نداشته است
هنگامی که هدایت ( یعنی پیغمبر و قرآن ) بدیشان رسیده است ، مگر ( دو چیز :
سرسختی و سرکشی ! که آنان را بر آن داشته است یکی از این دو کار را
خواستار شوند : ) این که سرنوشت پیشینیان دامنگیرشان گردد ( و عذاب نابود
کنندهای ایشان را از میان بردارد ) و یا این که انواع عذاب ( پیاپی )
بدیشان رسد .
توضیحات :
« سُنَّةُ الأوَّلِینَ » :
سنّت و قاعدهای که خداوند درباره گذشتگان اجرا کرده است که هلاک جملگی
ایشان است ( نگا : انفال / 37 ، فاطر / 43 ) . « قُبُلاً » : جمع قَبیل ،
به معنی صنف و نوع ( نگا : انعام / 111 ) . این واژه را مفرد و به معنی
مقابل و رویاروی گرفتهاند ؛ یعنی کافران عذاب الهی را در برابر خود مشاهده
میکنند . « إِلآّ أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ » : حرف ( أَنْ )
و مابعد آن به تأویل مصدر میرود و فاعل فعل ( ما مَنَعَ ) است . مراد این
است که سرنوشت این گونه اقوامِ گمراه ، هلاکِ حتمی است و انگار ایشان در
انتظار آنند . این بدان میماند که به فرد سرکشی بگوئیم : تو فقط میخواهی
مجازات شوی . یعنی مجازاتْ سرنوشتِ حتمی تو است .
سوره کهف آیه 56
متن آیه :
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ
وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ
وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُواً
ترجمه :
(
وظیفه پیغمبران تنها مژدهدادن و بیم دادن است ) و ما پیغمبران را جز به
عنوان مژدهرسان و بیمرسان نمیفرستیم . همواره کافران بیهوده به جدال
میپردازند تا با جدال حق را ( از میدان به در کنند و آن را ) از میان
ببرند . آنان آیات ( قرآنی ) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شدهاند ( که
مکافات دنیوی و اخروی است ، به باد ) استهزاء میگیرند .
توضیحات :
«
بِالْبَاطِلِ » : با کارهای بیهودهای چون پیشنهاد معجزههای دلخواه .
بیهوده و بیخود . « لِیُدْحِضُوا » : تا از میدان به در کنند . تا نیست و
نابود کنند . « بِهِ » : با جدال . « الْحَقَّ » : مراد هر آن چیزی است که
پیغمبران با خود آوردهاند . یا مراد تنها قرآن است . « ءَایَاتِی » :
مراد آیات قرآنی ، یا اقوال و افعالی است که با آن پیغمبران تأیید و
پشتیبانی شدهاند . « هُزُواً » : استهزاء . سخریّه . مصدر است و
مهموزاللام و در معنی اسم مفعول به کار رفته است .
سوره کهف آیه 57
متن آیه :
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا
وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ
أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ
إِلَى الْهُدَى فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً
ترجمه :
چه
کسی ستمکارتر از کسی است که با آیات پروردگارش پند داده شود و او از آنها
روی بگرداند ( و درس نگیرد و فرمان نپذیرد ، و عاقبتِ معاصی و گناهانی را
که کرده است ) و آنچه را که با دست خود پیشاپیش فرستاده است ، فراموش کند ؟
! ما بر دلهای آنان ( به سبب کفر گرائیشان ) پردههائی افکندهایم تا آیات
را نفهمند ( و نور ایمان به دلهایشان نتابد ) و به گوشهایشان سنگینی
انداختهایم ( تا ندای حق را نشنوند ) و لذا هرچند آنان را به سوی هدایت
بخوانی ، هرگز راهیاب نمیشوند ( و به دین حق نمیگروند ) .
توضیحات :
« أکِنَّةً » و « أن یَفْقَهُوهُ » و « وَقْراً » : ( نگا : أنعام / 25 ، إسراء / 46 ) .
سوره کهف آیه 58
متن آیه :
وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا
لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن
دُونِهِ مَوْئِلاً
ترجمه :
پروردگار تو بس آمرزنده و
صاحب رحم است . اگر آنان را ( فوراً ) در برابر اعمالشان مجازات مینمود (
میتوانست و ) هرچه زودتر عذاب را ( همچون ملّتهای گذشته ) گریبانگیرشان
میکرد ، ولی موعدی دارند که با فرا رسیدن آن راه نجاتی و پناهی در مقابلش
نمییابند .
توضیحات :
« مِن دُونِهِ » : در مقابل
آن موعد . بجز خدا . « لَن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً » : از دست آن
پناهگاهی نمییابند که خویشتن را در آن محفوظ دارند . با فرا رسیدن آن ،
پناهگاهی جز خدا نمییابند که بتواند ایشان را مصون دارد . « مَوْئِلاً » :
ملجأ . پناهگاه .
سوره کهف آیه 59
متن آیه :
وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِداً
ترجمه :
و
اینها شهرها و آبادیهائی است ( از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ایشان )
که ما ( در رساندن عذابشان شتاب ننمودهایم و بلکه ) موعدی برای هلاکشان
تعیین کردهایم و زمانی آنها را نابود ساختهایم که ایشان ظلم و ستم پیشه
کردهاند .
توضیحات :
« الْقُرَیا » : شهرها و آبادیها . مجازاً مراد مردمان آنجاها است . « مَهْلِک » : هلاک و نابودی . مصدر میمی است .
سوره کهف آیه 60
متن آیه :
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً
ترجمه :
(
یادآور شو ) زمانی را که موسی ( پسر عمران ، همراه با یوشع پسر نون ، که
خادم و شاگرد او بود ، به امر خدا برای یافتن شخص فرزانهای به نام خضر
بیرون رفت تا از او چیزهائی بیاموزد . موسی برای پیدا کردن این دانشمند
بزرگ نشانههائی در دست داشت ، همچون محلّ تلاقی دو دریا و زنده شدن ماهی
بریان شده . موسی عزم خود را جزم کرد و ) به جوان ( خدمتگذار ) خود گفت :
من هرگز از پای نمینشینم تا این که به محلّ برخورد دو دریا میرسم ، و یا
این که روزگاران زیادی راه میسپرم .
توضیحات :
«
فَتَاهُ » : خادم خود . فَتی به معنی جوان است که محض احترام خطاب به
خدمتگذار گفته میشود . « لآ أَبْرَحُ » : پیوسته راه میروم . همیشه در
طلب خواهم بود ( نگا : یوسف / 80 ) . « مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ » : محلّ
تلاقی دو دریا . در قرآن این محلّ روشن نشده است ، لیکن مفسّران گفتهاند :
مراد محلّ اتّصال خلیج عقبه و خلیج سوئز ، یا محلّ پیوند اقیانوس هند با
دریای احمر در بغاز بابالمندب ، و یا این که محلّ پیوستگی دریای مدیترانه و
اقیانوس اطلس است . « حُقُباً » : روزگاران . مدّت زیادی از زمان که آن را
هفتاد و هشتاد سال تخمین زدهاند . جمع آن أَحْقاب است ( نگا : نبأ / 23 )
.
سوره کهف آیه 61
متن آیه :
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً
ترجمه :
هنگامی
که به محلّ تلاقی دو دریا رسیدند ، ماهی خویش را از یاد بردند ، و ماهی در
دریا راه خود را پیش گرفت ( و به درون آن خزید ) .
توضیحات :
«
حُوتَ » : ماهی . ظاهراً این ماهی را به عنوان غذا تهیّه کرده و با خود
میبردند و از آن میخوردند . « سَرَباً » : راه سراشیبی . طریق و مسیر .
مفعول دوم فعل ( إِتَّخَذَ ) است . برخی آن را مصدر و در معنی اسم فاعل
یعنی سارِب گرفتهاند و حال فاعل فعل ( إِتَّخَذَ ) بشمار آوردهاند .
سوره کهف آیه 62
متن آیه :
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً
ترجمه :
هنگامی
که ( از آنجا ) دور شدند ( و راه زیادی را طی کردند ، موسی ) به خدمتکارش
گفت : غذای ما را بیاور ، واقعاً در این سفرمان دچار خستگی و رنج زیادی
شدهایم .
توضیحات :
« جَاوَزَا » : گذشتند . دور شدند . « غَدَآءَ » : خوراک . چاشت . « نَصَباً » : رنج و خستگی .
سوره کهف آیه 63
متن آیه :
قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ
الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ
وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً
ترجمه :
(
خدمتکارش ) گفت : به یاد داری وقتی را که به آن صخره رفتیم ( و استراحت
کردیم ) ! من ( بازگو کردن جریان عجیب زنده شدن و به درون آب شیرجه رفتن )
ماهی را از یاد بردم ( که در آنجا جلو چشمانم روی داد ! ) . جز شیطان بازگو
کردن آن را از خاطرم نبرده است . ( بلی ! ماهی پس از زنده شدن ) به طرز
شگفتانگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت .
توضیحات :
«
أَوَیْنَا » : پناه بردیم و اقامت گزیدیم . « الصَّخْرَةِ » : سنگ بزرگ و
سخت . « مَآ أَنسَانِیهُ » : آن را از یادم نبرده است . ضمیر ( هُ )
میبایست به صورت ( هِ ) و مکسور خوانده شود ، ولی مضموم بودن آن برابر
قرائت حفص و یکی از لغات عرب است ( نگا : فتح / 10 ) . « عَجَباً » : به
گونه شگفتانگیز . راه شگفتانگیز . این واژه صفت مصدر محذوف ، یعنی :
إِتِّخَاذاً عَجَباً ، و یا این که مفعول دوم ( إِتَّخَذَ ) میباشد . « وَ
اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً » : ماهی به گونه شگفتی بعد از
زنده شدن به دریا فرو رفت . برخی نیز گفتهاند : خدمتکار به گونه بس استوار
و سرحال برای جبران فراموشی به سوی دریا برای گرفتن ماهی یا ماهیهای دیگری
رفت .
سوره کهف آیه 64
متن آیه :
قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصاً
ترجمه :
(
موسی ) گفت : این چیزی است که ما میخواستیم ( چرا که یکی از نشانههای
پیدا کردن گمشده ما است ) پس پیجویانه از راه طی شده خود برگشتند .
توضیحات :
«
کُنَّا نَبْغِ » : میخواستیم . فعل مضارع ( نَبْغِ ) مرفوع است و در اصل
چنین است : ( نَبْغِی ) . کتابت آن بدون یاء ، رسمالخطّ قرآنی است . «
إِرْتَدَّا » : بازگشتند . به عقب برگشتند . « قَصَصاً » : پیجوئی . ردّ
پای خود را گرفتن . میتواند مفعول مطلق فعلی از لفظ خود باشد : یَقُصّانِ
قَصَصاً . یا این که مصدر مؤوّل به وصف بوده باشد ، یعنی : ( مُقَتَصِّینَ
) . به معنی : ( مُتَتَبِّعِینَ ) .
سوره کهف آیه 65
متن آیه :
فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً
ترجمه :
پس
بندهای از بندگان ( صالح ) ما را ( به نام خضر ) یافتند که ما او را
مشمول رحمت خود ساخته و از جانب خویش بدو علم فراوانی داده بودیم .
توضیحات :
«
عَبْداً » : این بنده خدا ( خضر ) نام داشته است و باید پیغمبر بوده باشد .
چرا که : الف ) خداوند نسبت بدو فرموده است : ءَاتَیْناهُ رَحْمَةً مِّنْ
عِندِنا . رحمت هم به معنی نبوّت آمده است ( نگا : زخرف / 32 ) . ب ) علم
لدنی ، مقتضی وحی است : وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً . ج ) او به
موسی چیزهائی آموخته است ، و پیغمبر هم جز از پیغمبر کسب علم نمیکند . د )
جمله : ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ، در آیه ( 82 / کهف ) دلیل نبوّت است
.
سوره کهف آیه 66
متن آیه :
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً
ترجمه :
موسی
بدو گفت : آیا ( میپذیری که من همراه تو شوم و ) از تو پیروی کنم بدان
شرط که از آنچه مایه رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است ، به من
بیاموزی ؟
توضیحات :
« عَلَیا » : عَلی حرف جرّ است
و در اینجا بیانگر معنی شرط است ( نگا : ممتحنه / 12 ) . « رُشْداً » :
دانشی که موجب خیر و صلاح دین و دنیا شود ( نگا : أنبیاء / 51 ) . مصدر است
و برای مبالغه در معنی وصفی به کار رفته است . یعنی : عِلْماً ذا رُشْدٍ .
مفعول دوم فعل ( تُعَلِّمَنی ) است .
سوره کهف آیه 67
متن آیه :
قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً
ترجمه :
( خضر ) گفت : تو هرگز توان شکیبائی با من را نداری .
توضیحات :
« مَعِیَ » : مصاحبت و همراهی با من .
سوره کهف آیه 68
متن آیه :
وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً
ترجمه :
و چگونه میتوانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی ، شکیبائی کنی ؟ !
توضیحات :
« خُبْراً » : آگاهی . شناخت . دانش . تمییز است .
سوره کهف آیه 69
متن آیه :
قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِراً وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْراً
ترجمه :
( موسی ) گفت : به خواست خدا ، مرا شکیبا خواهی یافت ، و ( در هیچ کاری ) با فرمان تو مخالفت نخواهم کرد .
توضیحات :
« لآ أَعْصِی » : سرکشی و نافرمانی نمیکنم . « أَمْراً » : فرمان . کار .
سوره کهف آیه 70
متن آیه :
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً
ترجمه :
(
خضر ) گفت : اگر تو همسفر من شدی ( سکوت محض باش و ) درباره چیزی ( که
انجام میدهم و در نظرت ناپسند است ) از من مپرس تا خودم راجع بدان برایت
سخن بگویم .
توضیحات :
« أُحْدِثَ » : پدیدار میکنم . « ذِکْراً » : یاد . بیان . « أُحْدِثَ . . . ذِکْراً » : آغاز سخن میکنم . به سخن میپردازم .
سوره کهف آیه 71
متن آیه :
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ
أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً
ترجمه :
پس
( موسی و خضر با یکدیگر ) به راه افتادند ( و در ساحل دریا به سفر
پرداختند ) تا این که سوار کشتی شدند . ( خضر در اثنای سفر ) آن را سوراخ
کرد . ( موسی ) گفت : آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی ؟
! واقعاً کار بسیار بدی کردی .
توضیحات :
«
إِنطَلَقا » : به راه افتادند . روان شدند . « خَرَقَهَا » : آن را سوراخ
کرد . « أَهْلَهَا » : ساکنان آن . صاحبان آن . « إِمْراً » : کار بسیار
زشت و شگفتانگیز .
سوره کهف آیه 72
متن آیه :
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً
ترجمه :
( خضر ) گفت : مگر نگفتم که تو هرگز نمیتوانی همراه من شکیبائیکنی ؟
توضیحات :
. . .
سوره کهف آیه 73
متن آیه :
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً
ترجمه :
( موسی ) گفت : مرا به خاطر فراموش کردن ( توصیهات ) بازخواست مکن و در کارم ( که یادگیری و پیروی از تو است ) بر من سخت مگیر .
توضیحات :
«
لا تُرْهِقْنِی » : بر من تحمیل مکن ( نگا : کهف / 80 ) . « مِنْ
أََمْرِی » : در کارم . مراد کار تعلّم و پیروی موسی از خضر است . «
عُسْراً » : سختی . دشواری .
سوره کهف آیه 74
متن آیه :
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ
نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً
ترجمه :
به
راه خود ادامه دادند تا آن گاه که ( از کشتی پیاده شدند و در مسیر خود )
به کودکی رسیدند . ( خضر ) او را کشت ! ( موسی ) گفت : آیا انسان بیگناه و
پاکی را کشتی ، بدون آن که او کسی را کشته باشد ؟ ! واقعاً کار زشت و
ناپسندی کردی .
توضیحات :
« غُلاماً » : نوجوان . در
اینجا مراد پسر بچّه و کودک است ( نگا : آلعمران / 40 ) . « نَفْساً » :
انسان . شخص . « زَکِیَّةً » : پاک و بیگناه . « بِغَیْرِ نَفْسٍ » :
بدون کشتن کسی و داشتن حق قصاص . « نُکْراً » : زشت . نفرتانگیز .
سوره کهف آیه 75
متن آیه :
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْراً
ترجمه :
( خضر ) گفت : مگر به تو نگفتم که تو با من توان شکیبائی را نخواهی داشت ؟
توضیحات :
. . .
سوره کهف آیه 76
متن آیه :
قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْراً
ترجمه :
(
موسی ) گفت : اگر بعد از این ، از تو درباره چیزی پرسیدم ( و اعتراض کردم )
با من همدم مشو ، چرا که به نظرم معذور خواهی بود ( از من جدا شوی ) .
توضیحات :
«
بَعْدَهَا » : بعد از این مرتبه . بعد از این مسأله . « لا تُصَاحِبْنی »
: با من مصاحبت و همدمی مکن . « قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْراً » :
تو از جانب من معذوری . کار بدانجا رسیده است که عذر مرا بخواهی .
سوره کهف آیه 77
متن آیه :
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا
أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً
یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ
عَلَیْهِ أَجْراً
ترجمه :
باز به راه خود ادامه
دادند تا به روستائی رسیدند . از اهالی آنجا غذا خواستند ؛ ولی آنان از
مهمان کردن آن دو خودداری نمودند . ایشان در میان روستا به دیواری رسیدند
که داشت فرو میریخت . ( خضر ) آن را تعمیر و بازسازی کرد . ( موسی ) گفت
: اگر میخواستی میتوانستی در مقابل این کار مزدی بگیری ( و شکممان را
بدان سیر کنی . آخر فداکاری با این مردمان فرومایه ، حیف است ) .
توضیحات :
«
إِسْتَطْعَمَا » : غذا خواستند . تقاضای خوراک کردند . « جِدَاراً » :
دیوار . « یَنقَضَّ » : فرود آید . فرو ریزد . « أَقَامَهُ » : برجایش داشت
. آن را تعمیر و مرمّت کرد . « لَتَّخَذْتَ » : این فعل از ماده ( تَخَذَ )
به معنی ( أَخَذَ ) و از باب افتعال است .
سوره کهف آیه 78
متن آیه :
قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْراً
ترجمه :
( خضر ) گفت : اینک وقت جدائی من و تو است . من تو را از حکمت و راز کارهائی که در برابر آنها نتوانستیشکیبائی کنی آگاه میسازم .
توضیحات :
« فِرَاقُ » : جدائی . از یکدیگر جدا شدن و دور گشتن . « تَأْوِیلِ » : تبیین و توجیه . بیان حکمت و راز کار .
سوره کهف آیه 79
متن آیه :
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ
فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ
سَفِینَةٍ غَصْباً
ترجمه :
و امّا آن کشتی متعلّق
به گروهی از مستمندان بود که ( با آن ) در دریا کار میکردند و من خواستم
آن را معیوب کنم ( و موقّتاً از کار بیفتد چرا که ) سر راه آنان پادشاه
ستمگری بود که همه کشتیها ( ی سالم ) را غصب میکرد و میبرد .
توضیحات :
«
السَّفِینَةُ » : کشتی . « مَسَاکِینَ » : کسانی که درآمد و دارائی ایشان
جوابگوی نیازهای آنان نباشد . شاید هم مراد کسانی باشد که نسبت به دیگران
از نظر قدرت ضعیف و ناتوان باشند . « وَرَآءَ » : پشت سر . جلو و سر راه (
نگا : ابراهیم / 16 ) . « غَصْباً » : مفعول مطلق ، یا این که تأویل به
مشتقّ میگردد و حال است .
سوره کهف آیه 80
متن آیه :
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً
ترجمه :
و
امّا آن کودک ( که او را کشتم ) پدر و مادرش باایمان بودند ( و اگر زنده
میماند ) میترسیدیم که سرکشی و کفر را بدانان تحمیل کند ( و ایشان را از
راه ببرد ) .
توضیحات :
« یُرْهِقَهُمَا » : بر ایشان تحمیل کند . به طغیان و کفرشان کشاند ( نگا : کهف / 73 ) .
سوره کهف آیه 81
متن آیه :
فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً
ترجمه :
ما خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و پرمحبّتتری بدیشان عطاء فرماید .
توضیحات :
« أَن یُبْدِلَهُمَا » : عوضشان بدهد . « زَکَاةً » : پاکی و پاکیزگی . صلاح و طهارت ذات .
سوره کهف آیه 82
متن آیه :
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ
وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ
رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً
مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ
تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْراً
ترجمه :
و امّا آن دیوار
( که آن را بدون مزد تعمیر کردم ) متعلّق به دو کودک یتیم در شهر بود و
زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود و پدرشان مرد صالح و پارسائی
بود ( و آن را برایشان پنهان کرده بود ) . پس پروردگار تو خواست که آن دو
کودک به حدّ بلوغ برسند و گنج خود را به مرحمت پروردگارت بیرون بیاورند ( و
مردمان بدانند که : صلاح پدران و مادران برای پسران و دختران ، و خوبی
اصول برای فروع سودمند است ) . من به دستور خود این کارها را نکردهام ( و
خودسرانه دست به چیزی نبردهام و بلکه فرمان خدا را اجرا نمودهام و برابر
رهنمود او رفتهام ) . این بود راز و رمز کارهائی که توانائی شکیبائی در
برابر آنها را نداشتی .
توضیحات :
« کَنزٌ » : گنج .
« رَحْمَةً » : مفعولله است برای ( أَرَادَ ) . « تَأوِیلُ » : تفسیر و
توجیه ( نگا : کهف / 78 ) . « عَنْ أَمْرِی » : به دستور خویش . خودسرانه
.
سوره کهف آیه 83
متن آیه :
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْراً
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! برخی از کفّار به دسیسه یهودیان ) از تو درباره ( سرگذشت )
ذوالقرنین میپرسند . بگو : گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم
کرد .
توضیحات :
« ذِی الٌقَرْنَیْنِ » : ذوالقرنین
را اسکندر مقدونی و کورش کبیر و شاهی از پادشاهان یمن که تبابعه نامیده
میشدند میدانند . علّت تسمیه او به ذوالقرنین شاید این باشد که مشرق و
مغرب جهان آن روزی را تسخیر نمود و عربها به آن « قَرْنَیِ الشَّمْسِ » :
یعنی دو شاخ خورشید میگویند . یا بدین علّت بوده است که کلاهخودی بر سر
نهاده است که دو شاخک داشته است . « سَأَتْلُو » : خواهم خواند . بیان
خواهم کرد . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « ذِکْراً » :
یادی . شمّهای ( نگا : کهف / 70 ) .
سوره کهف آیه 84
متن آیه :
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً
ترجمه :
ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را ( که برای رسیدن بدان تلاش میکرد ) در اختیارش نهادیم .
توضیحات :
«
مَکَّنَّا » : تسلّط و تصرّف دادیم ( نگا : یوسف / 21 و 56 ) . « سَبَباً
» : وسیله و ابزار دستیابی به هدف . راه و روش رسیدن به مقصود .
سوره کهف آیه 85
متن آیه :
فَأَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
او هم سبب را پیگیری کرد ( و از وسائل خداداد استفاده نمود ) .
توضیحات :
« أَتْبَعَ » : پیجوئی و پیروی کرد .
سوره کهف آیه 86
متن آیه :
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ
حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا
أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً
ترجمه :
تا
وقتی که به غروبگاه خورشید رسید . به نظرش آمد که آفتاب ( انگار ) در چشمه
گِلآلودِ تیره رنگی فرو میرود ، و در آنجا گروهی ( متمرّد کافر ) را
یافت . ( از راه الهام به او ) گفتیم : ای ذوالقرنین ! ( یکی از دو کار ،
درباره ایشان روا دار : ) یا آنان را ( در صورت ایمان نیاوردن ، با کشتن )
عذاب میدهی ، و یا این که نسبت بدیشان خوبی میکنی ( و در صورت ایمان
آوردن از آنان گذشت مینمائی و به ارشاد ایشان همت میگماری ) .
توضیحات :
«
مَغْرِبَ » : مراد غرب جهان معمور آن روزی است . « عَیْنٍ » : چشمه . «
حَمِئَةٍ » : لجنزار سیاه و بدبو . آب گِلآلودِ تیرهرنگ . « تَغْرُبُ فِی
عَیْنٍ حَمِئَةٍ » : مراد غروب ظاهری خورشید در آن سوی دریا یا اقیانوس
است که انگار آفتاب به ژرفای آب فرو میرود و در آن میغنود . « حُسْناً » :
خوبی و نیکی .
سوره کهف آیه 87
متن آیه :
قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً
ترجمه :
(
ذوالقرنین بدیشان ) گفت : امّا کسانی که ( بر کفر بمانند و بدین وسیله به
خود ) ستم کنند ، آنان را ( در دنیا با کشتن ) مجازات خواهم کرد ، سپس در
آخرت به سوی پروردگارشان برگردانده میشوند و ایشان را به عذاب شدیدی
گرفتار خواهد کرد .
توضیحات :
« ظَلَمَ » : کفر
ورزید ( نگا : بقره / 254 ) . ستم کرد . « نُکْراً » : زشت . ناشناخته و
غیر معروف برای مردمان . « عَذَاباً نُکْراً » : عذاب سختی که همانند آن
دیده نشده باشد .
سوره کهف آیه 88
متن آیه :
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً
ترجمه :
و
امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند ، ( در آخرت )
پاداش نیکو خواهند داشت ، و ما ( هم در دنیا ) دستور سهل و سادهای در حق
ایشان صادر مینمائیم ( و تکالیف طاقتفرسا و مالیات سنگین بر دوششان
نمیگذاریم ) .
توضیحات :
« الْحُسْنَیا » : نیکو .
مراد پاداش نیکو یا بهشت است . « لَهُ جَزَآءً الْحُسْنَیا » : سزای ایشان
پاداش نیکو است . پاداش ایشان بهشت است . واژه ( جَزَآءً ) حال مقدم یا
تمییز است . و واژه ( الْحُسْنی ) مرفوع و مبتدای مؤخّر ، و یا این که
منصوب و بدل از ( جَزَآءً ) است . « مِنْ أَمْرِنَا » : آنچه بدان دستور
میدهیم . « یُسْراً » : سهل و ممکن .
سوره کهف آیه 89
متن آیه :
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
سپس از وسیله استفاده کرد ( و برای بازگشت راه شرق را در پیش گرفت ) .
توضیحات :
. . .
سوره کهف آیه 90
متن آیه :
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً
ترجمه :
تا
وقتی که به محلّ طلوع خورشید رسید . دید که آفتاب بر مردمانی میتابد که
برای حفظ خود از آن ، ما پوششی ( به نام جامه ، یا سرپناهی به نام خانه )
بهره ایشان نکرده بودیم ( و آنان همچون انسانهای اوّلیّه ، لخت و عریان در
بیابان گرم و سوزان زندگی میکردند ) .
توضیحات :
«
مَطْلِعَ الشَّمْسِ » : مراد قسمت شرق جهان معمور آن روزی است . « سِتْراً »
: پرده و پوشش . مراد جامه یا خانه است . « لَمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن
دُونِهَا سِتْراً » : مراد این است که آنان مردمان عریانی یا کم جامهای
بودند همچون ساکنان برخی از نواحی کشور سودان و اواسط آفریقای امروزی . یا
این که خانه و کاشانهای به صورت ساختمان نداشتند و بلکه بیاباننشین بوده و
در مغاکها و گودالها بسر میبردند .
سوره کهف آیه 91
متن آیه :
کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً
ترجمه :
همان
گونه ( در حق مردمان مشرِق زمین رفتار کرد که درباره مردمان مغرب زمین
رفتار کرده بود ) و ما از آنچه میکرد ، کاملاً مطّلع بودیم .
توضیحات :
«
کَذَالِکَ » : همان گونه رفتار کرد . یعنی : مؤمنان مشرِق زمین را رها کرد
و کافران آنجا را به قتل رساند ، همان گونه که در حق مردمان مغرب زمین
چنین کرده بود . یا این که : این چنین بود کار ذوالقرنین . « خُبْراً » :
علم و آگهی ( نگا : کهف / 68 ) .
سوره کهف آیه 92
متن آیه :
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
ترجمه :
سپس ( راه شمال را در پیش گرفت و ) از وسیله ( و ابزار ممکن ) سود جست .
توضیحات :
. . .
سوره کهف آیه 93
متن آیه :
حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً
ترجمه :
تا
آن گاه که به میان دو کوه رسید ، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که
هیچ سخنی را نمیفهمیدند ( مگر با مشقّت زیاد . چرا که از نظر فکری
عقبمانده و از لحاظ تمدن در سطح بسیار پائینی بودند و زبان عجیبی داشتند )
.
توضیحات :
« السَّدَّیْنِ » : تثنیه سَدّ ، به
معنی مانع و حاجز ، و گاهی به کوه گفته میشود . مراد از دو کوه سلسله جبال
سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه است . « بَیْنَ السَّدَّیْنِ » :
شاید مراد تنگه « داریال » باشد که در نقشههای موجود ، میان « ولادی
کیوکز » و « تفلیس » نشان داده میشود . « مِن دُونِهِمَا » : جدای از
مردمان مغرب زمین و مردمان مشرِق زمین . در جلو آن دو کوه . در فراسوی آن
دو کوه .
سوره کهف آیه 94
متن آیه :
قَالُوا
یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی
الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا
وَبَیْنَهُمْ سَدّاً
ترجمه :
( مردمان آنجا ،
هنگامی که قدرت و امکانات ذوالقرنین را دیدند ، بدو ) گفتند : ای ذوالقرنین
! یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند ( و بر ما تاخت میآورند ) آیا
برای تو هزینهای معیّن داریم که میان ما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازی
؟
توضیحات :
« یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ » : شاید مراد
از ( یأجوج ) قبیله تاتار ، و مراد از ( مأجوج ) قبیله مغول باشد که هر دو
از یک نژاد بودند و در منطقه شمال شرقی کره زمین ، در نواحی مغولستان بسر
میبردند ، و اغلب سیلآسا به سمت شرق یا جنوب سرازیر میشدند . « خَرْجاً »
: هزینه . خراج و مالیات . « سَدّاً » : سد بزرگ و محکم . شاید مراد دیوار
آهنی موجود در تنگه داریال واقع در سرزمین قفقاز باشد که هنوز پابرجا است
.
سوره کهف آیه 95
متن آیه :
قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً
ترجمه :
(
ذوالقرنین ) گفت : آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است
بهتر است ( از آنچه پیشنهاد میکنید . ما برای اندوختن اموال نیامدهایم )
پس مرا با نیرو یاری کنید ، تا میان شما و ایشان سدّ بزرگ و محکمی بسازم .
توضیحات :
« مَکَّنِّی » : دستیابی و دسترسیم داده است . قدرت و توانائیم بخشیده است . « رَدْماً » : سدّ محکّم و نیرومند .
سوره کهف آیه 96
متن آیه :
آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ
قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ
عَلَیْهِ قِطْراً
ترجمه :
( سپس شروع به کار کرد و
گفت : ) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید . ( آن گاه دستور چیدن آنها را
بر روی یکدیگر صادر کرد ) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد ( و
شکاف بین آنها را از آهن پُر نمود . فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند ، و
) گفت : بدان بدمید ؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد ( و قطعات
به هم جوش خورد . سپس ) گفت : مس ذوب شده برای من بیاورید تا ( آن را ) بر
این ( سدّ ) بریزم .
توضیحات :
« ءَاتُونِی » :
برایم بیاورید . « زُبَر » : جمع زُبْرَة ، قطعات . « سَاوَیا » : برابر و
همسان کرد . هر دو سو را یکی کرد . « بَیْنَ » : مفعولٌبه است . «
الصَّدَفَیْنِ » : دو جانب ، دو سو . « أُنفُخُوا » : بدمید . فوت کنید . «
أُفْرِغْ » : بریزم . « قِطْراً » : مس گداخته .
سوره کهف آیه 97
متن آیه :
فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً
ترجمه :
(
سدّ به قدری بلند و ستبر شد که حملهورانِ یأجوج و مأجوج ) اصلاً
نتوانستند از آن بالا روند ، و به هیچ وجه نتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند
.
توضیحات :
« مَا اسْطَاعُوا » و « مَا
اسْتَطاعُوا » : نتوانستند . در فعل اوّلی تخفیف شده ، و در فعل دومی اصل
مراعات گشته است . « أَن یَظْهَرُوهُ » : بر پشت آن روند . بالای آن روند .
« نَقْباً » : سوراخ کردن و شکافتن .
سوره کهف آیه 98
متن آیه :
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً
ترجمه :
(
هنگامی که بنای سدّ به پایان رسید ، ذوالقرنین شاکرانه ) گفت : این ( سدّ )
از مرحمت پروردگار من است ( و پابرجا میماند تا خدا بخواهد ) و هرگاه
وعده خدا فرا رسد ( و بخواهد آن را خراب کند ) آن را ویران و با زمین یکسان
میکند ، و وعده پروردگار من حق ( و هنگامه قیامت حتمی ) است .
توضیحات :
« دَکَّآءَ » : درهم کوبیده و با زمین یکسان شده . « وَعْدُ » : مراد هنگام پایان گرفتن جهان و فرا رسیدن قیامت است .
سوره کهف آیه 99
متن آیه :
وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً
ترجمه :
در
آن روز ( که جهان پایان میگیرد و وعده آخرت فرا میرسد ) ما آنان را رها
میسازیم تا برخی در برخی ( فرو لولند و در همدیگر ) موج زنند ، و ( آن گاه
برای دومین بار ) در صور دمیده میشود ، و ما ایشان را به گونه شگفتی (
برای حساب و کتاب در یکجا ) گرد میآوریم .
توضیحات :
«
یَوْمَئِذِ » : آن روز که برای بار اوّل در صور دمیده میشود و قیامت فرا
میرسد ( نگا : حاقّه / 13 ) . « نُفِخَ فِی الصُّورِ » : مراد دمیدن در
صور برای بار دوم است ( نگا : زمر / 68 ) . « صُور » : بوق . شیپور ( نگا :
انعام / 73 ) . « جَمْعاً » : گردآوردن عجیب و غریبی .
سوره کهف آیه 100
متن آیه :
وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضاً
ترجمه :
و در آن روز ، دوزخ را به طرز شگفتی به کافران نشان میدهیم ( و ایشان را در آن گرد میآوریم ) .
توضیحات :
« عَرْضاً » : عرضه کردن عجیب و وحشتناکی .
سوره کهف آیه 101
متن آیه :
الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً
ترجمه :
کافرانی
که چشمانشان از ( دیدن ) آیات ( خواندنی و دیدنی ) من در پرده بوده و توان
شنیدن ( فرمان یزدان ) را نداشتهاند ( و از نیروی بینائی و شنوائی برای
درک حقائق و رسیدن به سعادت استفاده نکردهاند ) .
توضیحات :
«
ذِکْر » : آیات کتابهای یزدان ، و نشانههای خداشناسی موجود در کتاب معرفت
جهان ( نگا : یوسف / 105 ، طه / 124 ، انبیاء / 32 ) .
سوره کهف آیه 102
متن آیه :
أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی
أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً
ترجمه :
آیا
کافران گمان میبرند که بجز من ، بندگان مرا ( نیز اگر ) سَرور و سرپرست
خود گیرند ( و معبود و مسجود خویش دانند ، بدیشان سود میرسانند ؟ ) . ما
دوزخ را برای پذیرائی از کافران آماده کردهایم .
توضیحات :
«
أَ » : آیا ؟ جواب استفهام محذوف است و تقدیر چنین است : أَفَحَسِبَ
الَّذِینَ کَفَرُوا . . . أَنَّ ذلِکَ نَافِعٌ لَّهُمْ وَ صَارِفٌ عَنْهُمُ
الْعَذابَ ؟ « نُزُلاً » : آنچه به هنگام ورود مهمان با آن از مهمان
پذیرائی کنند . محل پذیرائی ( نگا : آلعمران / 198 ) .
سوره کهف آیه 103
متن آیه :
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً
ترجمه :
( ای پیغمبر ! به کافران ) بگو : آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم ؟
توضیحات :
« الأَخْسَرِینَ » : ( نگا : هود / 22 ) .
سوره کهف آیه 104
متن آیه :
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً
ترجمه :
آنان
کسانیند که تلاش و تکاپویشان ( به سبب تباهی عقیده و باورشان ) در زندگی
دنیا هدر میرود ( و بیسود میشود ) و خود گمان میبرند که به بهترین وجه
کار نیک میکنند ( و طاعت و عبادت شرکآلودشان موجب رستگاریشان میشود ) .
توضیحات :
«
ضَلَّ » : ضائع گردید و هدر رفت . از مصدر ضَلال به معنی ضَیاع . «
صُنْعاً » : کار نیکوئی که به گونه شایسته و با نظم و ترتیب بایسته انجام
میپذیرد .
سوره کهف آیه 105
متن آیه :
أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ
أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً
ترجمه :
آنان
کسانیند که به آیات ( قرآنی و دلائل قدرت ) پروردگارشان و ملاقات او ( در
جهان دیگر ، برای حساب و کتاب ) بیباور و کافرند ، و در نتیجه اعمالشان
باطل و هدر میرود ، و در روز رستاخیز ارزشی برای ایشان قائل نمیشویم ( و
قدر و منزلتی در پیشگاه ما نخواهند داشت ) .
توضیحات :
« وَزْناً » : مکانت و منزلت . قدر و قیمت .
سوره کهف آیه 106
متن آیه :
ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُواً
ترجمه :
(
حال و احوال ایشان ) همان گونه است ( که بیان کردیم ) ، و به سبب کفر
ورزیدنشان و به خاطر مسخره کردن آیاتم و پیغمبرانم توسّط ایشان ، سزای آنان
دوزخ است .
توضیحات :
« ذلِکَ جَزَآؤُهُمْ
جَهَنَّمُ » : این سزای ایشان است که دوزخ است . آنچه بیان شد ، حال و وضع
ایشان است و دوزخ پادافره آنان است . واژه ( ذلِکَ ) میتواند مبتدا و (
جَزَآءُ ) خبر و ( جَهَنَّمُ ) بدل باشد ؛ و یا این که ( ذلِکَ ) خبر
مبتدای محذوف و ( جَزَآءُ ) مبتدا و ( جَهَنَّمُ ) خبر باشد .
سوره کهف آیه 107
متن آیه :
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً
ترجمه :
بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند ، باغهای بهشت جایگاه پذیرائی از ایشان است .
توضیحات :
« الْفِرْدَوْسِ » : بهشتِ برین . بهشت ( نگا : مؤمنون / 11 ) . « نُزُلاً » : خبر ( کانَتْ ) است .
سوره کهف آیه 108
متن آیه :
خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً
ترجمه :
جاودانه در آنجا میمانند و تقاضای نقل مکان از آنجا را نمینمایند ( و حاضر نیستند آن را با چیزی عوض کنند ) .
توضیحات :
«
خَالِدِینَ » : حال است . « لا یَبْغُونَ » : نمیخواهند . خواستار
نمیشوند . « حِوَلاً » : تعویض و تحوّل . جابهجائی و دگرگونی .
سوره کهف آیه 109
متن آیه :
قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ
الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ
مَدَداً
ترجمه :
بگو : اگر دریا برای ( نگارش شماره
و صفات و ویژگیهای ) موجودات ( جهان هستی ) پروردگارم جوهر شود ، دریا
پایان میگیرد پیش از آن که ( سخن از تعداد و حقائق و رموز ) موجودات
پروردگارم پایان پذیرد ، هرچند هم همسان آن دریا را به عنوان کمک بدان
بیفزائیم ( و مرکّب و جوهرش نمائیم ) .
توضیحات :
«
مِدَاداً » : مرکّب . جوهر . « کَلِمَاتِ » : سخنان . مراد موجودات و
مخلوقات جهان هستی است ( نگا : نساء / 171 ) . « نَفِدَ » : پایان پذیرفت .
تمام شد . « مَدَداً » : یاری . مددکاری . تمییز است . مرادِ آیه ، ترسیمی
از بینهایت و بیان کثرت است ( نگا : لقمان / 27 ) .
سوره کهف آیه 110
متن آیه :
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا
إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ
فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً
ترجمه :
( ای پیغمبر ! ) بگو : من فقط انسانی
همچون شما هستم ( و امتیاز من این است که من پیغمبر خدایم و آنچه گفت : بگو
؛ میگویم ) و به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس . پس هرکس که
خواهان دیدار خدای خویش است ، باید که کار شایسته کند ، و در پرستش
پروردگارش کسی را شریک نسازد .
توضیحات :
« أَنَّمَا
إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ » : نائب فاعل فعل ( یُوحی ) است . « یَرْجُو » :
میخواهد . امیدوار است . الف زائدی در رسمالخطّ قرآنی در آخر دارد . «
یَرْجُو لِقَآءَ رَبِّهِ » : میترسد از حاضر شدن در پیشگاه او برای حساب و
کتاب . خواهان دیدار و ملاقات او است . چشم به راه ثواب و جزای او است . «
بِعِبَادَةِ » : در عبادت و پرستش . حرف ( بِ ) به معنی ( فی ) است .
بسم الله الرحمن الرحیم
سورهی کهف مکی و 110 آیه است
سورهی کهف آیهی 27-1
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجَا (١) قَیِّمًا لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا (٢) مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا (٣) وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا (٤) مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا (٥) فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا (٦) إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا (٧) وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا (٨) أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا (٩) إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (١٠) فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا (١١) ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا (١٢) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى (١٣) وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا (١٤) هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا (١٥) وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقًا (١٦) وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا (١٧) وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا (١٨) وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا (١٩) إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا (٢٠) وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا (٢١) سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا (٢٢) وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا (٢٣) إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لأقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا (٢٤) وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا (٢٥) قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا (٢٦) وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا (٢٧)
داستانها در این سوره، عنصر غالب است. در آغاز آن داستان اصحابکهف است. بعد از ان، داستان دو باغ به میان میآید. به دنبال آن هم داستان آدم و ابلیس قرار میگیرد. در وسط سوره نیز داستان موسی با عبد صالح با بنده خوب خدا میاید. در پایان سوره هم داستان ذوالقرنین ذکر میشود. این داستانها بیشترین آیات سوره را به خود اختصاص میدهند. چه داستانها در ٧١ آیه از ١١٠ آیه سوره آمدهاند. تازه قسمت اعظلم آنچه از ایهها میماند حاشیه یا پیرو داستانهای سوره است. درکنار داستانها صحنههای قیامت، و برخی از صحنههای زندگی است، صحنههائیکه فکر و اندیشهای یا معنی و مفهومی را به تصویر میزنند، بدانگونهکه شیوه و روش قران درتعبیر با به تصویر کشیدن معانی و مفاهیم است.
محور موضوعی سورهکه موضوعهای سوره بدان ییوند میخورند، و روند سوره پیرامون ان میچرخد، تصحیح عقیده و تصحیح برنامه نگرش و اندیشه، و تصحیح معیارها وارزشها با ترازوی این عقیده است. سرآغاز سوره و پایان آن به تصحیح عقیده میپردازد. در آغاز سوره آمده است:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجَا قَیِّمًا لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا)
حمد و سپاس خدائی را سزا است که بر بنده خود (محمّد) کتاب (قرآن) را فروفرستاده و در آن هیچگونه انحراف و کژی قرار نداده است. (کتابی) که ثابت و پابرجا (و معتدل و مستقیم، و هم برپادارنده جامعه انسانی و پاسدار کتب آسمانی) است. (خداوند آن را فروفرستاده است) تا (به وسیله آن، کافران را) از عذاب شدید (دنیوی یا اخروی) خود بترساند، و مومنانی را که کارهای شا یسته و بایسته میکنند مژده میدهد به این که پاداش خوبی دارند. جاودانه در آن (بهشت برین که پاداش خوب خداوند است) خواهند ماند. و (به خصوص از عذاب شدید او) بترساند کسانی را که میگویید: خداوند فرزندی را (به نام عیسی یا عزیر یا فرشتگان، برای خود) برگرفته است. نه ایشان و نه پدرانشان (چنین چیزی را از روی دانش نمیگویند و) از آن هیچگونه آگهی ندارند. چه سخن (وحشتناک و) بزرگی از دهانهایشان بیرون میآید! (آیا خدا و فرزند داشتن؟! مگر خدا جسم است و محدود است و همچون انسان نیازمند چیزی از جمله فرزند است؟!) آنان جز دروغ و افتراء نمیگویند. (کهف1-5 )
در پایان آمده است:
(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا)
(ای پیغمبر!) بگو: من فقط انسانی همچون شما هستم (و امتیاز من این است که من پیغمبر خدایم و آنچه گفت: بگو؛ میگویم) و به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس. پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند، و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد. (کهف/110)
بدین منوال آغاز و بایان در اعلان وحدانیت، زشت سپردن شرک، اثبات وحی، و جدائی مطلق ذات خدا و همه پدیدهها، هماهنگ میگردند.
روند سوره بارها و بارها به شکلهای گوناگون، این موضوع را لمس میکند و میپساید:
در داستان اصحاب کهف، جوانا نی که به پروردگارشان ایمان آوردهاند، میگویند:
(رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا).
پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما هرگز غیر از او معبودی را نمیپرستیم. (اگر چنین بگوئیم و کسی را جز او معبود بدانیم) در این صورت سخنی (گزاف و) دور از حق گفتهایم. (کهف/14)
در پیرو آن آمده است:
( مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا )
بجز خدا برایشان سرپرستی نیست (که عهدهدار امور آنان شود) و در فرماندهی و قضاوت خود کسی را انباز نمیگرداند. (کهف/26)
در داستان دو باغ، مرد مومن به دوست خود میگوید بدانگاه که با وی گفتگو میکند.
...أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلا . لَکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا.
آیا منکر کسی شدهای که (دستگاه شگرف و سازمان پیچیدهی جسم) تو را از خاک ناچیزی و سپس از نطقهی بیارزشی آفریده است، و بعد از آن تو را مـرد کاملی کرده است؟ ولی من (میگویم:) او (که مرا و همهی جهان را آفریده است) خدا است و پروردگار من است، و من کسی را انباز پروردگارم نمیسازم. (کهف/ 37، ٣٨)
در پیرو آن آمده است:
وَلَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنْتَصِرًا. هُنَالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا.
(او در برابر این همه مصیبت و بلا، تثهای تنها بـود) و دسته و گروهی را جز خدا نداشت که او را یاری دهند، و خود نیز نتوانست خویشتن را کمک کند (و جلو بلا را بگیرد). در آن مقام و در آن حال (که بلا و مصیبت و شدت و محنت سر میرسد) یاری و کمک، ویژهی معبود راستین است (و تنها خدا فریادرس روز مصیبت و دفعکنندهی بلا است). او بهترین پاداش را (برای مطیعان خود) دارد، و بهترین سرانجام را (برای آنان) فراهم میسازد. (کهف/٤٣ و ٤٤)
در صحنهای از صحنههای قیامت آمده است:
وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا
روزی خداوند میفرماید: انبازهائی را که برای من گمان میبردید صدا بزنید (تا به کمک شما بشتابند). آنان انبازها (و معبودهای پنداری) را صدا میزنند و آنها به ندای ایشان پاسخ نمیدهند (تا چه رسد به این که به کمکشان بشتابند) و میانشان عداوت راه میاندازیم. (کهف/52)
در پیرو بر صحنه دیگری آمده است:
(أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلا).
آیا کافران گمان میبرند که بجز من، بندگان مرا (نیز اگر) سرور و سرپرست خود گیرند (ومعبود و مسجود خویش دانند، بدیشان سود میرسانند؟). ما دوزخ را برای پذیرائی از کافرانآماده کردهایم). (کهف/102)
*
تصحیح برنامه اندیشه و نگرش در زشت سپردن ادعاهای مشرکانی جلوهگر میآید که چیزی را میگویندکه از آن آگاهی ندارند، و در ادعاهایکسانی جلوهگر استکه بر آنچه میگویند دلیل و برهانیذکر نمیکنند. در رهنمود انسان به اینکه داوری بکند برابر آنچه میداند و از آن فراتر نرود، و اگر از چیزی اطلاع نداشتکار و بار آن را به خدا واگذارد، تصحیح برنامه اندیشه و نگرش مورد نظر است.
در دیباچه سوره آمده است:
« وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ » ٠
و(بهخصوص ازعذاب شدید او)بترساند کسانیرا که میگویند: خداوند فرزندی را (بهنام عیسی یا عزیریا فرشتگان، برای خود) برگرفته است. نه ایشان ونه پدرانشان (چنین چیزی را از روی دانش نمیگویند و) از آن هیچگونه آگهی ندارند. (کهف/4و5)
جوانان اصحاب کهف میگویند:
(هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ).
(سپس برخی از ایشان به برخی گفتند:) اینان، یعنی قوم ما، بجز الله معبودهائی را به خدائی گرفتهاند! (چه مردمان حقیری! چرا بایدبتهای ساخت دست خویش را بپرستند، مگر عقل ندارند؟!). ای کاش! دلیل روشنی بر (خدائی) آنها ارائه میدادند! (مگر چنین چیزی ممکن است؟ هرگز! آنان چه ستمکارند!). (کهف/15)
وقتیکه از مد ت زمان ماندگاریشان درغار ازهمدیگر پرسوجومیکنند،آگاهی از آن را به خدا وامیگذارند وحواله میدارند:
(قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَاَبِثْتُمْ).
گفتند: پروردگارتان بهتر (ازهمه) میداند که چقدر(در خواب بودهاید و در اینجا) ماندهاید. ( کهف١٩.)
در لابلای داستان برکسانی ایرادگرفته میشودکه خودسرانه و ناسنجیده درباره تعدادشان سخن میگویند:
(سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا)
(معاصران پیغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی) خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود. و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود؛ همة اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود (و اینان از روی علم وآگاهی برگرفته از وحی، سخن خواهند گفت). بگو پروردگار من از تعدادشان آگاهتر (از هرکسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند. بنابر این درباره اصحاب کهف جز مجادله روشن (و آرام بادیگران) پیش مگیر (چرا که مساله چندان مهمّی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیح کس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است). (کهف/22)
در داستان موسی با عبد صالح و شایسته، بدان هنگام که موسیکارهای او را نمیپسندد و بر او زشت میشمرد، آمده است:
(رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی).
(گنج خود را) به مرحمت پروردگارت بیرون بیاورند. من به دستورخود این کارها را نکردهام (و خودسرانه دست به چیزی نبردهام). (کهف/82 )
کارهای انجام شده را به خدا نسبت میدهد.
*
تصحیح ارزشها با ترازوی عقیده هم در جاهای پراکندهای میآید، در آنجاهائیکه قرآن ارزشهای حقیقی را به ایمان و عمل صالح برمیگرداند، و ارزشهای زمینی و دنیوی جزآنها راکوچک و ناچیز میشمارد، ارزشهائیکه چشمگیرو فریبا هستند.
هر زیب و زینتیکه در زمین است برای امتحان و آزمون است، و سرانجام به نیستی و نابودی سر میکشد وبرباد میرود:
(إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا)
ماهمه چیزهای روی زمین را زینتآن کردهایم (و جهان پرزرق وبرق، وپرنعمتی را برای انسانها آراستهایم) تا ایشان را بیازمائیم (و ببیییم از آنان) کدامیک کار نیکوتر میکند. و ما (عاقبت این جهان پرزرق و برق مردمان را درهم میپیچیم و) آنچه را روی زمین است (صاف میکنیم و) به خاک مسطح بیگیاهی تبدیل مینمائیم (و این سرزمین پرجوش و خروش را بیابان برهوت خشک و خاموش میگردانیم، ونیکان را به بهشت و بدان را به دوزخ میرسانیم). (کهف٧. و ٨)
پناهگاه خدا فراختر وگشادتر از هر جانی است، اگرچه انسان به غار سنگلاخ تنگی پناه ببرد.گروه جوانان باایمان اصحاب کهف پس ازکنارهگیری، به قوم خود میگویند:
(وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقًا)
(برخی به برخی گفتند:) چون از این قوم میبرید و از چیزهائی که بجزخدا میپرستندکنارهگیری میکنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغییشان جدا میسازید) پس به غار پناهنده شوید (و آئین خویشتن را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را برشما بگستراند و وسائل رفاه ورهائی شما را از این کار (مشکلی) که در پیش دارید مهیا و آسان سازد.
خطاب به پیغمبر (ص)میشود تا با مومنان بماند و با ایشان شکیبائیکند. به زر و زیور و زیب و زینت زندگی دنیا و دنیاداران غافل از خدا توجه نکند و اهمّیت ندهد:
(وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ).
با کسانی باش که صبحگاهان وشامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند، (و تنها رضای) ذات او را میطلبند، و چشمانت از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی برنگردد، و ازکسی فرمان مبرکه (به خاطر دنیادوستی و آرزوپرستی) دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است. بگو: حق (همان چیزی است که) از سوی پروردگارتان (آمده) است (و من آن را با خود آوردهام و برنامه من و همه مومنان است) پس هرکس که میخواهد (بدان) ایمان بیاورد وهرکس میخواهد (بدان) کافرشود. (کهف/28و29)
داستان دو باغ را به تصویر میکشدکه چگونه شخص مومن دربرابر مال و جاه و زیب و زینت به ایمان خود میبالد، و چگونه با دوست متکبر باد به غبغب انداخته خود رویاروی میشود و با اسلحه حق به نبرد او میرود، و وی را در برابر فراموشکردن خدا تنبیه میکند:
« قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلا لَکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا وَلَوْلا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالا وَوَلَدًا فَعَسَى رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا ».
دوست (مومن) او، درحالی که با وی گفتگو داشت، بدو گفت:آیا منکرکسی شدهای که (دستگاه شگرف و سازمان پیچیده جسم) تورا از خاک ناچیزی و سپس ازنطفه بیارزشی آفریده است، و بعد ازآن تو را مرد کاملی کرده است؟! ولی من (میگویم:) او(که مرا وهمه جهان را آفریده است) خدا است و پروردگار من است، و من کسی را انباز پروردگارم نمیسازم. کاش وقتی که وارد باغ میشدی (و این نعمت و مرحمت، و آثار قدرت وعظمت را میدیدی)میگفتی: ماشاءالله! (این نعمت ازفضل ولطف خدا است، وآنچه خدا بخواهد شدنی است!) هیچقوت وقدرتیجزازناحیه خدانیست (واگرمدد و توفیق اونباشد، توانائی عبادت و پرستش را نخواهیم داشت. ای رفیقناسپاس)اگرمیبینی که از نظر اموال و اولاد از تو کمترم، (امّا ...) چهبسا پروردگارم بهتراز باغ تورا (دردنیایا آخرت) به من بدهد، و خدا ازآسمان بلای مقدری برای باغ تو فروبفرستد و این باغ به سرزمین لخت وهمواری تبدیل شود. یا این که آب این باغ (به اعماق زمین) فرو رود به گونهایکه هرگزنتوانی آن راپیجوئی کنی (چه رسد به این که ان را بیابی وبه سطح زمین برگردانی). (کهف/37-41 )
بهدنبال داستان مثلی را برای زندگی و سرعت زوال آن پس از شکوفافی و سرسبزی آن میآورد:
(وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِرًا )
(ای پیغمبر!) برای آنان (که به دارائی دنیا مینازند و به اولاد و اموال میبالند) مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از (ابر) آسمان فرو میفرستیم، سپس گیاهان زمین از آن (سیراب میگردند و به سبب ان رشد و نمو میکنند و) تنگا تنگ و تودرتو میشوند. (عطر گل و ریحان با اواز پرندگان درهم میآمیزد و رقص گلزار و چمنزار درمیگیرد. ولی این صحنه دلانگیز دیری نمیپاید و باد خزان وزان میگردد، و گیاهان سرسبز و خندان، زردرنگ و) سپس خشک و پرپر میشوند و بادها آنها را (در اینجا و آنجا) پخش و پراکنده میسازند! (آری! داشتن را نداشتن، و بهار زندگی را خزان در پی است، پس چه جای نازیدن به وی است. این خدا است که نعمت و حیات میدهد و هر وقت که بخواهد نعمت و حیات را بازپس میگیرد) و خدا بر هر چیزی توانا بوده (و هست). (کهف/45)
بر این مثل با بیان ارزشهای فانی و ارزشهای باقی پیرو میزند:
( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلا) .
دارائی و فرزندان، زینت زندگی دنیایند (و زوالپذیر و گذرایند)، و امّا اعمال شایستهای که نتائج آنها جاودانه است، بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزو است. (کهف/46)
ذوالقرنین بدان خاطر ذکر نمیشود چون شاه است، و بلکه به سبب اعمال صالحه و افعال بایستهاش از او نام برده میشود. وقتیکه مردمانیکه ذوالقرنین آنان را در میان دو سد یافته است از او میخواهند برای ایشان سدی بسازدکه آنان را از یاجو ج و ماجوج درامان دارد و ایشان هزینه و مزد آن را پرداخت میکنند، اموال و دارائی ایشان را نمیپذیرد و بازپس میگرداند، چه قدرت و توانیایکه خدا بدو داده است از اموال و ثروت ایشان را والاتر است:
« قَالَ: مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ ».
(ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم ازثروت وقدرت در اختیار من نهاده است بهتر است (از آنچه پیشنهاد میکنید. ما برای اندوختن اموال نیامدهایم). (کهف/95)
وقتی هم سد به پایان میرسد،کار آن را به خدا نسبت میدارد نه به نیروی انسانی خود:
(قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا):
(هنگامی که بنای سد به پایان رسید، ذوالقرنین شاکرانه) گفت: این (سد) از مرحمت پروردگار من است (و پابرجا میماند تا خدا بخواهد) و هرگاه وعده خدا فرارسد (و بخواهد آن را خراب کند) آن را ویران و با زمین یکسان میکند، و وعده پروردگار من حق (و هنگامه قیامت حتمی) است. (کهف/98)
در پایان سوره مقرر میداردکه زیانبارترین مردمان از لحاظ اعمال و افعال،کسانیند که آیههای خدا را نمیپذیرند و به ملاقات با خدا ایمان ندارند. همچون افرادکافری ارج و ارزشی ندارند هرچندکهگمان برند که ایشانکارهای نیکو میکنند:
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأخْسَرِینَ أَعْمَالا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا » .
(ای پیغمبر! به کافران) بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانیند که تلاش و تکاپویشان (به سبب تباهی عقیده و باورشان) در زندگی دنیا هدر میرود (و بیسود میشود) و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند (و طاعت و عبادت شرکآلودشان موجب رستگاریشان میشود). آنان کسانیند که به آیات (قرآنی و دلائل قدرت) پروردگارشان و ملاقات او (در جهان دیگر، برای حساب و کتاب) بیباور و کافرند، و درنتیجه اعمالشان باطل و هدر میرود، و در روز رستاخیز ارزشی برای ایشان قائل نمیشویم (و قدر و منزلتی در پیشگاه ما نخواهند داشت). (کهف/103و105)
بدین منوال میبینیمکه محور سوره تصحیح عقیده، و تصحیح برنامه اندیشه و نگرش، و تصحیح ارزشها، با ترازوی عقیده است.
*
روند سوره پیرامون این موضوعهای اصلی حرکت میکند و در بخشهای پیاپی به پیش میرود:
سوره آغاز میگردد با حمد و ثنای خدائیکه بر بندگان خودکتاب را نازلکرده است برای بیم دادن و مژدهرساندن. مژده دادن به مومنان و بیم دادن کسانی که میگویند:
«اتخذ الله ولدا » ٠
خداوند فرزندی را (به نام عیسی یا عزیر یا فرشتگان، برای خود) برگرفته است.
هچنین بیان میشودکه زیب وزینت و زر و زیوری که در زمین است برای امتحان و آزمون است، و سرانجام فنا و زوال میپذیرد ... این بیان به دنبال داستان اصحاب کهف قرار میگیرد. این داستان نیز نمونهای از ترجیح ایمان بر پوچی زندگی و زیب و زینت و آرایه آن، و پناه بردن به رحمت خدا در دل غار برای نجات عقیده از دست افراد بد کردار است.
بخش دوم آغاز میگردد با رهنمودکردن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بدین امرکه خویشتن را با کسانی همدم و همراه کند که بامدادان و شامگاهان پروردگارشان را بهکمک و یاری میطلبند وروبه خدا میکنند و میروند وخشنودی او را میطلبند. وکسانی را از یاد ببردکه از یاد خدا غافل و بیخبرند ... آنگاه داستان دو باغ به میان میآید، داستانیکه دل با ایمان عزت و سمت خود را در پناه یزدان میبیند و به خدا افتخار میکند و مینازد، و ارزشهای زمینی را کوچک و ناچیز میسپارد ... این بخش با بیان ارزشهای حقیقی و ماندگار به پایان میرسد.
بخش سوم دربرگیرنده صحنههای متصل به یکدیگری از صحنههای قیامت است. در وسط آنها داستان آدم و ابلیس قرار میگیرد ... این بخش با بیان سنت و قانون خدا درباره هلاک و نابودکردن ستمکاران، و رحمت خدا و فرصت دادن او بهگناهکاران تا وقت معلوم و مقدّر است.
داستان موسی با عبد صالح خدا بخش چهارم را تشکیل میدهد. داستان ذوالقرنین نیز بخش پنجم را فرامیگیرد. آنگاه سوره به پایان میآید، با چیزهائی همچون: مژده دادن به مومنان، بیم دادنکافران، اثبات وحی، و پاک و منزه داشتن یزدان از انباز.
بگذار بخش نخستین را شرح و بسط دهیم:
*
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجَا قَیِّمًا لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا).
حمد و سپاس خدائی را سزا است که بر بنده خود (محمّد) کتاب (قرآن) را فروفرستاده و در آن هیچگونه انحراف و کژی قرار نداده است. (کتابی) که ثابت و پابرجا (و معتدل و مستقیم، و هم برپادارنده جامعه انسانی و پاسدار کتب آسمانی) است. (خداوند آن را فروفرستاده است) تا (به وسیله آن، کافران را) از عذاب شدید (دنیوی یا اخروی) خود بترساند، و مومنانی را که کارهای شایسته و بایسته میکنند مژده میدهد به این که پاداش خوبی دارند. جاودانه در آن (بهشت برین که پاداش خوب خداوند است) خواهند ماند. و (به خصوص از عذاب شدید او) بترساند کسانی را که میگوید: خداوند فرزندی را (به نام عیسی یا عزیر یا فرشتگان، برای خود) برگرفته است. نه ایشان ونه پدرانشان (چنین چیزی را از روی دانش نمیگویند و) ازآن هیچگونه آگهی ندارند. چه سخن (وحشتناک و) بزرگیازدهانهایشان بیرون میآید!! (آیا خداوفرزند داشتن؟! مگر خدا جسم است و محدود است و همچون انساننیازمند چیزی ازجمله فرزند است؟!).آنان جز دروغ و افتراء نمیگویند. نزدیک است خویشتن را در پی (دوری گزیدن وروی گردانیدن) ایشان (از ایمان آوردن، دقمرگ کنی و) از غم و خشم این که آنان بدین کلام (آسمانی قرآن نمیگروند وبدان) ایماننمیآورند (خود را) هلاک سازی.ماهمه چیزهای روی زمینرا زینت آن کردهایم (و جهان پرزرق و برق، و پرنعمتی را برای انسانهاآراستهایم) تا ایشان را بیازمائیم (وببینیم از آنان) کدامیک کار نیکوتر میکنند. و ما (عاقبت این جهان پرزرق وبرق مردمان را درهم میپیچیم و) آنچه را روی زمین است (صاف میکنیم و) به خاک مسطح بیگیاهی تبدیل مینمائیم (و این سرزمین پرجوش و خروش را بیابان برهوت خشک و خاموش میگردانیم، ونیکانرا به بهشتوبدانرا به دوزخمیرسانیم).
سرآغازی استکه در آن اعتدال و قاطعیت است. در آن حمد و ثنای خدا است به خاطر اینکهکتاب را نازل فرموده است:
« علی عبده » ٠
بر بنده خود (محمّد).
کتابیکه راست و درست است وکژی وکجی و انحرافی در آن نیست. هیچگونه سازشی و هیچگونه همسوئی وگرایشی در آن نیست:
« لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ » .
(خداوند قرآن را فروفرستاده است) تا (به وسیله آن، کافران را) از عذاب شدید (دنیوی یا اخروی) خود بترساند.
از همان آیه پیشین نشانههای راه پیدا و روشن است. هیچگونه آمیزش و پیچیدگی در آن وجود ندارد: خدا آن استکهکتاب را نازلکرده است. حمد و سپاس خدا را سزا است به خاطر اینکه خدا قرآن را نازلکرده است. محد صلی الله علیه و آله و سلم بنده خدا است. همگان در این صورت بندگانند، و خدا هیچگونه فرزندی و انبازی ندارد.
کتاب قرآن هیچگونهکجی وکژی در آن نیست ...
«قیماً: معتدل و مستقیم است. افراط و تفریطی در آن نیست. جاودانه و پاجا است. قائم بر احکام دین و مصالح بندگان است. پاسدار احکام الهی و حافظ اصول کتابهای آسمانی است)» ... معنی استواریگاهی از راه نفی کجی وکژی است، و زمانی از راه پابرجائی راستی و درستی است، وگاهی از راه تاکید این معنی و سختگیری در آن است.
هدف از فروفرستادنکتاب قرآن روشن و آشکار است:
« لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ؟. “
(خداوند آن را فروفرستاده است) تا (به وسیله آن، کافران را) از عذاب شدید (دنیوی یا اخروی) خود بترساند، ومومنانی راکه کارهای شایستهو بایسته میکنند مژده میدهد به این که پاداش خوبی دارند.
سایه بیم دادن قاطعانه در سراسر تعبیر، غالب و چیره است. تعبیرآغاز میگردد با بیم دادن، بهگونه چکیده و خلاصه:
( لِیُنْذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَدُنْهُ) .
تا از عذاب شدید خود بترساند.
آنگاه به شکل ویژه به سوی آن برمیگردد:
« وَیُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا »
و(بهخصوص ازعذاب شدید او)بترساند کسانیرا که میگویند: خداوند فرزندی را (به نام عیسی یا غزیر یا فرشتگان، برای خود) برگرفته است.
میان بیم دادن عمومی و بیم دادن خصوصی، مژده دادن به مومنان قرارگرفته است:
« الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ » .
مومنانی که کارهای شایسته و بایسته میکنند.
با این قیدیکه دلیل عملی ظاهر و مستند به واقعیت موکد را نشانه ایمان قرار میدهد.
آنگاه از برنامه تباهی پرده برمیدارد، برنامه تباهیکه آن را برای داوری درباره بزرگترین و سترگترین مساله از مسائل بهکار میرندکه مساله عقیده است:
(مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لآبَائِهِمْ ).
نه ایشان و نه پدرانشان (چنین چیزی را از روی دانش نمیگویند و) از آن هیچگونه آگاهی ندارند.
چه زشت و چه رسواگرانه استکه همچون سخنی را بدون دانش و آگاهی بگویند، بدین صورت ناسنجیده و بدین شکل بهگزاف:
(کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا)
چه سخن (وحشتناک و) بزرگی از دهانهایشان بیرون میاید!! (آیا خدا و فرزند داشتن؟! مگر خدا جسم است و محدود و همچون انسان نیازمند چیزی از جمله فرزند است؟!) آنان جز دروغ و افتراء نمیگویند.
واژهها به نظم و ترتیب خود درذکر عبرت، و با آهنگ و نوای خود و نطق وگفتار، در رسواکردن همچون سخنی شرکت میورزندکه آنان آن را میگویند. این تعبیر آغاز میگردد با «کبرت: بزرگ است و درشت است) زشت است و افتراء عظیمی است». این واژه شنونده را با ستبری و درشتی و رسوائی و پلشتی رویاروی میسازد، و فضای سخن را از آنها پر میگرداند. در جمله واژه «کلمة« و سخن بزرگ و درشت را تمیز ضمیر مستتر در «کبرت« میسازد:
«کبرتکلمة » چه سخن (وحشتناک ) بزرگی!.
با اینکارتوجه شنونده بیشتر بدان مساله بزرگ جلب میشود. این واژه «کلمة»را بهگونهای قرار میدهدکه انگار از دهانهایشان میپرد و ناسنجیده بیرون میدود و سخت برمیجهد:
« تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ » ٠
از دهانهایشان بیرون میآید.
واژه «افواههم: دهانهایشان« با طنین ویژه خود در بزرگ نمودن و زشت (و پلشت نشان دادن این سخن، شرکت میورزد. چهگوینده این واژه در بخش نخستین آن دهانش را باز میکند به سبب مد وکششیکه در «افوا ...» وجود دارد. بعد از آن دو حرف هاء پیاپی میآید و دهان با آن دو پر میگردد پیش از اینکه در آخر واژه بر میم فرو افتد و بسته شود: «افواهم«. بدین منوال، نظم جمله وطنین واژه، در به تصویر کشیدن معنی و ترسیم سایه شرکت میکنند. بر این امر پیرو زده میشود با تاکید به شیوه نفی و استثناء:
« إِنْ یَقُولُونَ إِلا کَذِبًا » ٠
آنان جز دروغ و افتراء نمیگویند.
برای نفی، واژه «ان» نه واژه «ما» برگزیده میشود. زیرا در واژه اولی به سبب سکون واضح قاطعیت وجود دارد، ولی در واژه «ما» تا اندازهای با مد وکشش نرمش پدیدار میآید ... این نیز بر شدت زشت و پلشت شمردن میافزاید، و مایه فزونی تاکید دروغ بودن این سخن گنده و درشت است.
*
در چیزیکه به زشت شمردن میماند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار میدهد، پیغمبریکه مایه غم و اندوه او میگردد اینکه قوم وی به قرآن ایمان نیاورند و از هدایت رویگردان گردند، و به راهی ادامه دهندکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میداندکه این راه ایشان را به هلاک و نابودی میرساند ... در چیزیکه به زشت سپردن میماند به پیغمبر(ص)میفرماید:
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ».
نزدیک است خویشتن را در پی (دوری گزیدن و روی گردانیدن) ایشان (از ایمان آوردن، دقمرگ کنی و) از غم و خشم این که آنان بدین کلام (آسمانی قرآن نمیگروند و بدان) ایمان نمیآورند (خود را) هلاک سازی.
یعنی چهبسا خود را ازغم و اندوه برانان بکشی، به سبب اینکه بدین قرآن ایمان نیاورند. اینان سزاوار نیستندکه به حال ایشان غم و اندوه بخوری. آنان را به خود واگذار و به ترک ایشان گوی. ما زیب و زینت و برخورداری و بهرهمندی و اموال واولاد را در زمین، وسیله امتحان و آزمون صاحبان و دارندگان آن چیزها کردهایم، تا روشن شود چهکسی از آنان دردنیا خوب کار میکند و سزاوار نعمت جهان میگردد، همانگونه که مستحق نعمت آخرت میشود:
« إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ».
ما همه چیزهای روی زمین را زینت آن کردهایم (و جهان پرزرق و برق، و پرنعمتی را برای انسانها آراستهایم) تا ایشان را بیازمائیم (و ببینیم از آنان) کدامیک کار نیکوتر میکند.
خدا خود میداند، ولیکن پاداشکارهائی را میدهدکه عملا از بندگان سر میزند، و در زندگی عملا بر دست ایشان صورت میگیرد و تحقق پیدا میکند. درباره کسانی سکوت میگزیندکه خوبکار نمیکنند. از آنان نام نمیبرد، چون مفهوم تعبیر روشن است.
پایان این زیب و زینت حتمی و قطعی است. زمین از زیب وزینت لخت خواهد شد و دیگرباره بیبهره از زیبائیها و آرایهها خواهدگردید، و هرچه و هرکه بر روی آن است هلاکو نابود خواهدشد. زمینپیشاز روزقیامت، سطح لخت و زمخت وخشکی خواهد گردید:
(وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا).
وما (عاقبت این جهان پرزرق و برق مردمان را درهم میپیچیم و) آنچه را روی زمین است (صاف میکنیم و) به خاک مسطح بیگیاهی تبدیل مینمائیم (و این سرزمین جوش و خروش را بیابان برهوت خشک و خاموشی میگردانیم، و نیکان را به بهشت و بدان را به دوزخ میرسانیم).
در تعبیر قاطعیت است. و در صحنهایکه آن را ترسیم میکند نیز قاطعیت است. واژه «جُرُزاً: زمین لخت و برهوتیکه گیاهی در آن نباشد» با طنین واژگانی خود معنی خشکی و لختی را به تصویر میکشد. واژه «صعیداً: روی زمین» نیزصحنه مسطح بودن و سختی راترسیم میکند.
*
آنگاه داستان اصحابکهف بیان میشود. داستان نمونهای از اینان را در درونهای اشخاص مومن عرضه میدارد و مینمایاند که درونهای آنان چگونه به وسیله ایمان میآرامد و یقین و اطمینان مییابد، و ایمان را بر زیب و زینت و زر و زیور و خوشیها وکالای دنیا ترجیح میدهد و والاتر و برتر میشمارد، و به غار پناه میبرد زمانیکه برای او زندگی با مردم دشوار و ناکار میشود. همچنین نشان میدهدکه چگونه خدا این درونهای اشخاص مومن را مییاید و مراعات میدارد، و از فتنه و بلا محفوظ و مصون مینماید و مشمول مهرو محبت و مرحمت میفرماید.
درباره داستان روایتهای گوناگونی است. سخنان زیادی را درباره آن گفتهاند. در کتابهای قدیمی و در افسانهها به شکلها و گونههای گوناگونی ذکر گردیده است. ما بدانها میپردازیم وبه آنچه د رقرآن آمده است بسنده میکنیم. چه قرآن یگانه منبع مورد اطمینان است. به ترک سائر روایتها و افسانههائی خواهیم گفتکه به تفسیرها راه پیداکردهاند و بدون سند صحیح درآنها گنجانده شدهاند. مخصوصآ قرآن مجید از فتوی خواستن و نظر طلبیدن ازغیرقرآن راجع بدان داستان، و جدال و ستیز بدون دانش وآگاهی درباره آن نهی فرموده است.
درباره سبب نزول این داستان و نزول داستان ذوالقرنین آمده استکه یهودیان اهالی مکه را تشویق و ترغیب کردند ازپیغمبر (ص)درباره اصحابکهف و ذوالقرنین و درباره روح سوال بکنند. یا اینکه اهالی مکه از یهودیان درخواستکردندکه پرسشهائی را برای ایشان مطرحکنند تا با آنها پیغمبر (ص)را بیازمایند. همه اینها یا برخی از اینها که چه بسا درست باشد در آغاز داستان ذوالقرنین آمده است:
(و یسالونک عن ذی القرنین. قل: سآتلو علیکم منهذکراً ».
(ای پیغمبر! برخی از کفار به دسیسه یهودیان) از تو درباره (سرگذشت) ذوالقرنین میپرسند. بگو: گوشهای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد.
همچون اشارهای در داستان اصحابکهف نیامده است. ما به خود داستان میپردازیم. همانگونهکه بیانکردیم این داستان با محور سوره ارتباط واضحی و پیوند آشکاری دارد.
*
شیوهایکه در عرضه این داستان از نظ هنری درپیش گرفته شده است این استکه نخست چکیدهکوتاهی بیانگردیده است، و بعد از آن بهطور مفصل سخن رفته است. داستان در صحنههائی عرضهگردیده است، و میان صحنهها فاصلههائی خالی مانده است. چیزهائیکه در این مکانهای خالی ازآنها سخن نرفته است ازروند قرآنی پیدا است و میتوان بدانها پی برد. [1] داستان این چنینمیآغازد: . .
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا » .
(زندگی پرزرق و برق، بسیاری از مردمان را گول میزند، و ایشان را نسبت به زنده شدن دوباره، غافل و بیباورمیکند. درصورتی کهکشانی چون اصحاب کهف یافته میشوند که در محیط پرزرق و برق جهان و در میان انواع ناز و نعمت، استقامت و پایمردی خود را در راه ایمان نشان میدهند، ونیز حوادث بسیاری در جهان رخ میدهد که بیانگر از سر گرفتن حیات پس از خوابطولانی بوده که نوعیمرگ بشماراست.از جمله این حوادث داستان اصحاب کهف است).آیاگمان میبری که (خواب چندین ساله) اصحاب کهف و رقیم، در میان عجائب و غرائب (پراکنده در گستره هستی) ما چیز شگفتی است؟ (یادآور شو) آنگاه را که این جوانان به غارپناه بردند و (روبه درگاه خدا آوردند و) گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خود بهرهمند، و راه نجاتی برایمان فراهم فرما. پس (دعای ایشان را برآوردیم و پردههای خواب را) چندین سال پر گوشهایشان فروافکندیم (و در امن و امان به خواب نازشان فروبردیم). پس از آن (سالهای سال به خواب ناز فرورفتن، که انگار خواب مرگ است) ایشان را برانگیختیم (و بیدارشان کردیم) تا ببینیم کدام یک از ان دوگروه (یعنیآنانکه میگفتند: روزی یا بخشی اریک روز خوابیدهایم، و آنان که میگفتند: خیر! تنها خدا میداند که چقدر خوابیدهاید) مدت ماندن خود را حساب کرده است (و زمان خوابیدن خویش را ضبط نموده است).
این چکیدهای استکه داستان را خلاصه میکند، و خطوط عریض اصلی آن را ترسیم مینماید. آگاه میگردیمکه اصحابکهف جوانانی بودهاند - هرچند تعداد آنان را نمیدانیم -ایشان مومن بوده و به غار پناهنده شدهاند. در داخل غار برگوشهایشان پرده آویختهگردیده است، یعنیکه سالهای محدودی خفتهاند، ولی نمیدانیم چند سال بوده است. پس از خواب طولانی خود بیدارگردیدهاند. دو دسته شدهاند و با یکدیگرگفتگو نمودهاند و با یکدیگر ازکار و بارشان صحبت کردهاند. آنگاه در غار ماندهاند. سپس کسی را فرستادهاندتا روشن شودکدامیک ازاین دو دسته درشمارش خوددقیقتر بوده است و مدت خواب را بهتردانسته است. داستان ایشان با وجود شگفتی و شگرفی، عجیبترین آیات و نشانههای شناخت خدا نمیباشد. در صفحات این جهان هستی عجائبی، و در لابلای آن غرائبی استکه بسی ازداستاناصحاب کهف و رقیم بالاتر و شگفتانگیزتر است. [2]
بعد از این چکیدهایکه انسان را برای داستان برمیانگیزد، روند قرآنی به شرح و بسط میپردازد. این شرح و بسط نیز با این مطلب میآغازدکه آنچه خدا از این داستان روایت میفرماید مادر همه سخنان و خاتمهدهنده همه روایتهای ضد و نقیض است، و حق حتمی و قطعی همان است و بس:
(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقًا).
ما داستان آنان را به گونه راستین (بدون کم و کاست) برای تو بازگو میکنیم. ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر (یقین و) هدایتشان افزوده بودیم. ما به دلهایشان قدرت و شهامت دادیم، آنگاه که بهپا خاستند و (برای تجدید میعاد با آفریدگار خود، در میان مردم فریاد برآوردند و) گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. ما هرگز غیر از او معبودی را نمیپرستیم. (اگر چنین بگوئیم وکسی را جز او معبود بدانیم) در این صورت سخنی (گزاف و) دور از حق گفتهایم. (سپس برخی از ایشان به برخی گفتند:) اینان، یعنی قوم ما، بجز الله معبودهائی را به خدائی گرفتهاند! (چه مردمان حقیری! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند، مگر عقل ندارند؟!). ای کاش! دلیل روشنی بر (خدائی) آنها ارائه میدادند! (مگر چنین چیزی ممکن است؟ هرگز! آنان چه ستمکارند!) آخر چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ ببندد (و با افتراء انبازهائی به آفریدگار جهان نسبت دهد؟! برخی به برخی گفتند.) چون از این قوم میبرید و از چیزهائی که بجز خدا میپرستند کنارهگیری میکنید (و حساب خود را از قوم خویش و معبودهای دروغینشان جدا میسازید)، پس به غار پناهنده شوید (و آئین خویشتن را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائی شما را از این کار (مشکلی) که درپیش دارید مهیا وآسان سازد.
« إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ » ٠
ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند.
« وَزِدْنَاهُمْ هُدًى » .
و ما بر (یقین و) هدایتشان افزوده بودیم.
با الهام بدیشانکه چگونهکار و بار خود را بچرخانند.
« وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ ».
و ما به دلهایشان قدرت و شهامت دادیم.
دلهایشان ثابت و استوار برجای بماند، و به حق و حقیقتی یقین و اطمینان داشتکه شناخته شد. با ایمانی که برگزیده بود خویش را نیرومند و بزرگ میدید و بر خویشتن میبالید.
« إِذْ قَامُوا » .
آنگاه که بهپا خاستند.
بهپا خاستن جنبشی استکه دال اراده و تصمیم و استقامت و پایداری است.
« فَقَالُوا :رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ».
گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است. خدا پروردگار جملگی این هستی است.
(لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا).
ما هرگز غیراز اومعبودی را نمیپرستیم.
او یگانه و بیانباز است. اگر او را به یگانگی نپرستیم و برای او انباز قائل شویم:
« لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ».
در این صورت سخنی (گزاف و) دور از حق گفتهایم. در این صورت از حق منحرف گشتهایم، و از راستای راه راست کنارهگیری نمودهایم و دور افتادهایم.
سپس به چیزی مینگرند که قوم ایشان برآن هستند و معتقد بدانند. آن را زشت و ناپسند میشمارند، و راهی را که میسپارند و برنامهایکه در تکوین و ایجاد عقیده دارند نامقبول و پلشت میدانند:
(هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ).
اینان، یعنی قوم ما، بجز الله معبودهائی را به خدائی گرفتهاند! (چه مردمان حقیری! چرا باید بتهای ساخت دست خویش را بپرستند، مگر عقل ندارند؟!). ای کاش! دلیل روشنی بر (خدائی) آنها ارائه میدادند!.
راه اعتقاد این استکه: انسان دلیل قوی داشته و بر حجت نیرومند متکی باشد. در غیر این صورت اعتقاد دروغ زشتی خواهد بود. چراکه دروغ بستن بر خدا است:
« فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا ».
آخر چه کسی ستمکارتر از فردی است که به خدا دروغ بندد؟ (و با افتراء انبازهائی به آفریدگار جهان نسبت دهد؟!.
تا اینجا موضعگیری جوانان اصحاب کهف، واضح و صریح و قاطع، جلوهگر است، موضعگریای که شک و تردیدی و منمنکردن وگنگ گفتنی در آن نیست ... آنان جوانانی هستند، با اندامهای نیرومند، و با ایمان قوی، و عقیدهای را سخت زشت میشمارندکه قوم ایشان بر آن هستند.
دو راه پدیدار آمده است، و دو برنامه جداگردیده است. هیچگونه راهی برای به یکدیگر رسیدن و برای مشارکت در زندگی، وجود ندارد. به ناچار باید شتابان عقیده را نجات داد و آن را با خود سریع از میدان بیرون برد. آن جوانان پیغمبرانی برای قوم خود نبودهاند تا عقیده صحیح را رو در رو بدیشان اعلام دارند و ایشان را بدان فراخوانند، و به جان بپذیرند هرآنچه را که پیغمبران از اذیت و آزار به جان میپذیرند. بلکه آنان جوانانی بودندکه در میان جامعه ستمگر وکافری هدایت برایشان روشنگردیده است، و در میان آن جامعه ظالم وکافر زندگی برایشان نمیماند اگر عقیده خود را اعلان دارند وآشکارا بر زبان برانند آنان نمیتوانند با قوم خود بسازند ومانور روند وهمسوئی و همراهی کنند، و خداگونهها و بتهائی را از راه تقیّه بپرستند و عبادت خدا را پنهانی انجام دهند. ارجح اقوال این استکهکار ایشان برملاگردیده است و پرده ازکارشان برافتاده است. لذا دیگر راهی جز فرار به سوی خدا و نجات دین خود برایشان نمانده است. چارهای نیست باید غار را بر زیب و زینت زندگی برگزینند و چشم به راه لطف خدا بنشینند. انان تصمیم خود را یکدل و یک جانگرفتند و با یکدیگر به رازو نیاز پرداختند:
« وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقًا ».
(برخی به برخی گفتند:) چون از این قوم میبرید و از چیزهائی که بجزخدا میپرستند کنارهگیری میکنید (و حساب خود را ازقوم خویش ومعبودهای دروغینشان جدا میسازید)، پس به غار پناهنده شوید (و آئین خویشتن را نجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسائل رفاه و رهائی شما را از این کار (مشکلی) که در پیش دارید مهیا و آسان سازد.
در اینجا شگفت ازکار دلهای مومن زدوده میشود. اینان جوانانی هستند از قوم خودکنارهگیری میکنند و دوری میگزینند. از خانه وکاشانه خود مهاجرت میکنند. به ترک اهل و دیار خویش میگویند. از زیب و زینت زمین و متاع وکالای زندگی دست میکشند. اینانکسانیندکه به غار تنگ و زمخت و تاریک پناهنده میشوند. اینان رحمت و لطف خدا را میجویند و میبویند. احساس میکنندکه این رحمت و لطف، سایهدار و فراخ و فراوان است:
( یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ).
تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند.
واژه «ینشر: پخشکند و بگستراند» سایه فراخی و وسعت و فراوانی نعمت را به تصویر میکشد. به ناگاه غار تبدیل به مکانگشاد و جادار و دارای فضای مناسب میگردد و در آن رحمت میپراکند و خط و خطوط آن میگسترد و سایههای آن درازآهنگ و ممتد میگردد، و با نرمش وگشایش و خوشی خود ایشان را فرامیگیرد ... حدود و ثغور تنگ برچیده میشود، و دیوارهای ستبر و سخت نازک و نرم میگردد و فرومیریزد، و ترس و هراس ریشه دوانده در ژرفاهای درونکمرنگ و ناچیز میشود. به ناگاه رحمت و راحت و مهر ومحبت سر برمیزند و پرتوافشان میگردد.
این ایمان استکه نور دیده و آرام جان است!
نماها و نمادهای ظاهری چه ارزشی دارند؟ ارج و بهای ارزشها و معیارها و اوضاع و احوال و مدلولها و مفهومهائیکه مردمان در زندگی زمینی خود بدانها خوگر و آشنا شدهاندکدام است؟ جهان دیگری در گوشهها وکنارهای دل لبریز از ایمان و مانوس با یزدان مهربان، وجود دارد، جهانیکه رحمت و عطوفت و آرامش و اطمینان و رضایت و خشنردی بر آن سایه میاندازد.
پرده بر این صحنه فرومیافتد، تا در صحنه دیگری این پردهکناررود، در حالیکه جوانان در غار هستند و خدا خواب را بر ایشان چیرهکرده است.
*
« وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا » ٠
(دهانه غار رو به شمال گشوده شده بود و چون در نیمکره شمالی قرار داشت، نور آقتاب مستقیماً به درون آن نمیتابید. تو ای مخاطب! وقتی که به خورشید نگاه میکردی) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع به طرف راست غارشان میگرائید (که سوی مغرب است) و به هنگام غروب به طرف چپشان میگرائید (که سوی مشرق است)، و خودشان در محل وسیع غار قرار داشتند (که وسط غار و فراخنای آن است، و ایشان (از تابش مستقیم آفتاب درامان بودند). این (چیزی که گذشت) از نشانههای (قدرت) خدا است. خدا هرکه را راهنمائی کند، راهیاب (واقعی) او است، و هرکه را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمائی برای وی نخواهی یافت. (ای مخاطب! اگر چنین میشد که بدیشان بنگری) در حالی که ایشان خفته بودند، آنان را بیدار میانگاشتی. ما آنان را به راست و چپ میگرداندیم (و زیر و رو میکردیم، تا اندامهایشان سالم بماند) و سگ ایشان بر آستانه (غار) دستهای خود را (به حالت نگهبانی) دراز کشیده بود اگر بدیشان مینگریستی ازانان میگریختی وسر تا پای تو از ترس و وحشت پر میشد.
این صحنه تصویری شگفتی است. با واژگان حال و سیمای جوانان را در غار پیش چشم میدارد. همچنین نواری جنبان را از آنان ضبط میکند و انگار از ایشان فیلمبرداری مینماید. خورشید هنگام طلوع به غار میتابد و آنگاه از آنکنارهگیری میکند. انگار عمداً چنینکاری را انجام میدهد. واژه «تزاورُ: میگراید و میل میکند» مدلول و مفهومکار خورشید را به تصویر میکشد، و سایه اراده در عمل آن را میاندازد. خورشید غروب میکند و از آن جوانان درمیگذرد و به سوی شمال میگراید، در حالیکه جوانان در فراخنای غار،یعنیوسط آنهستند.
پیش از اینکه نشان دادن صحنه شگفت به پایان آید، بر وضع آن چنانی ایشان با یکی از حاشیههای قرآنی که در لابلای روند داستانها میآیند تا دلها را در لحظه مناسبی رهنمودکنند، تحشیه و تعلقهای میزند:[3]
( ذَ لِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ) .
این (چیزی که گذشت) از نشانههای (قدرت) خدا است.
وضع جوانان در غار این چنین است. خورشید مستقیماً بدانان نمیتابد، بلکه پرتوهای آن بدیشان نزدیک میشود. ایشان در جای خود قرار دارند، و نه میمیرند و نه تکان میخورند.
(مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِدًا) .
خدآ هرکه را راهنمائی کند، راهیاب (واقعی) او است، و هرکه را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمائی برای وی نخواهی یافت .
هدایت و ضلالت دارای قانون است. کسیکه در پرتو آیههای خدا راهیابگردد خدا او را برابر قانون خود هدایت میدهد و او واقعاً راهیاب است. وکسیکه به اسباب و علل هدایت چنگ نزندگمراه میشود، و گمراهی او برابر قانون الهی صورت میپذیرد در این صورت خدا او راگمراه میکند، و دیگر هرگز هدایت دهندهای را برای او نخواهی یافت.
آنگاه روند قرآنی به پیش میرود وصحنه شگفت را تکمیل میکند. آنان در خواب طولانی خود از پهلوئی به پهلوئی غلت داده میشوند و زیر و رو میگردند. بیننده ایشان را بیدار میبیند، در حالیکه آنان خقتهاند. سگ ایشان - طبق خوی سگها - در بیرون غار دم در دستهای خود را درازکشیده است، انگار به پاسداری از ایشان میپردازد. آنان در این حال و وضعی که دارند، به دلکسیکه بدیشان بنگرد رعب و هراس میاندازند. چراکه ایشان را خفتگانی بسان بیداری میبیند. غلت میخورند و زیر و رو میشوند، ولی بیدار نمیگردند. اینکار از چارهجوئی یزدان است تا شخص بیکارهای ایشان را به بازیچه نگیرد، تا زمانی که وقت معلوم فرامیرسد.
*
ناگهانی حیات به پیکرشان میخزد. بس ببینیم وبشنویم :
(وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا) .
همانگونه (که ٣٠٩ سال آنان را خواباندیم) ایشان را (از خواب طولانی مرگ مانند) برانگیختیم (و بیدارشان کردیم) تا از یکدیگر (مدت خواب خود را) بپرسند. یکی از آنان گفت: (فکر میکنید) چه مدتی (در خواب) ماندهاید؟ (دستهای) گفتند: روزی یا بخشی از روز (در خواب) بودهایم. (گروه دیگری) گفتند: پروردگارتان بهتر (از همه) میداند که چقدر (در خواب بودهاید و در اینجا) ماندهاید. (یکی پیشنهاد کرد و گفت:) سکه نقرهای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید و او را روانه شهر کنید، تا (برود و) ببیند کدامین (فروشنده) ایشان غذای پاکتری دارد، روزی و طعامی از آن برایتان بیاورد، امّا باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیج کس را از حال شما آگاه نسازد. قطعاً اگر آنان (از شما آگاه و) بر شما دست یابند، شما را سنگسار میکنند، و یا این که به آئین (بتپرستی) خود برمیگردانند، و (در آن صورت، در دنیا و آخرت) هرگز رستگار نمیگردید.
روند قرآنی در عرضه داستان ناگهانی دستاندرکار میشود، و این صحنه را نشان میدهد. جوانان بیدار میشوند و نمیدانند از آن وقت که خواب ایشان را در ربوده است تاکنون چه مدت طولکشیده است ... آنان چشمان خود را میمالند. یکی به دیگری رو کند و میپرسد: چه مدت در خواب ماندهاید؟
بدانگونهکهکسی از خواب طولانی بیدار میشود و از مدت خواب پرسوجو میکند. قطعاً ایشان آثار خواب طولانی را احساس میکردهاند.
(قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ) .
گفتند: روزی یا بخشی از روز (در خواب) بودهایم!.
سپس مصلحت دیدندکه این مساله را رهاکنند، مسالهایکهگفتگو و پژوهش راجع بدان سودی دربر ندارد.کار آن را به خدا واگذارند - این هم پیشه شخص مومن در هرکاری استکه روی دهد و از آن چیزی نداند - جوانان تصمیمگرفتند به کاری بپردازندکه مثبت و انجام شدنی باشد. آنان گرسنهاند. پولهای نقرهای نیز دارند، پولهای سیمینیکه آن را از شهر با خود آوردهاند:
(قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ).
گفتند: پروردگارتان بهتر (از همه) میداند که چقدر (در خواب بودهاید و در اینجا) ماندهاید. (یکی پیشنهاد کرد و گفت:) سکه نقرهای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید و اورا روانه شهر کنید، تا (برود و) ببیند کدامین (فروشنده) ایشان غذای پاکتری دارد، روزی و طعامی از آن برایتان بیاورد.
یعنی چیزی از پاکترین و خوشایندترین خوراک موجود درشهر راتهیه وخریداریکند وآن را برایتان بیاورد.
آنان خویشتن را میپایند و میکوشندکهکارشان آشکار نشود و مخفیگاهشان شناخته نگردد. تا ماموران شاه در شهر ایشان را نگیرند و سنگسارشانکنند - به گناه اینکه آنان از آئین برگشتهاند و مرتد گردیدهاند، چون خدای یگانه را در شهری پرستش میکنندکه مردمان آن مشرک هستند! - یا نکند ایشان را با شکنجه از عقیده خود برگردانند. جوانان اصحابکهف از این میترسیدند. بدین جهت بود به قاصدشان سفارش میکنندکه مواظب و هوشیار باشد:
( وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًن أَبَدًا) ٠
امّا باید نهایت دقت را به خرج دهد وهیچ کس را از حال شما آگاه نسازد. قطعاً اگر آنان (از شما آگاه و) بر شما دست یابند، شما را سنگسار میکنند، و یا این که به آئین (بتپرستی) خود برمیگردانند، و (در آن صورت، در دنیا و آخرت) هرگز رستگار نمیگردید.
کسیکه از ایمان دست بکشد و به شرک گردد رستگار نمیشود. این هم بزرگترین زیان است.
بدینگونه جوانان را میبینیمکه پچپچکنان در میان خود بهگفتگو نشستهاند. خود را میپایند. ترس و هراس ایشان را برداشته است. نمیدانند سالهای سالگذشته است و تاخت برداشته است. چرخ ارابه زمان چرخیده است و به پیش رفته است. نسلها پیاپی آمدهاند و رفتهاند. شهرشانکه بدان آشنایند سیماها و نشانههای آن دگرگونگردیده است.کسانیکه بر شهر مسلط بودهاند وآنان ازایشان برعقیده خود میترسیدهاند فلنگ خود را بستهاند ودولت و شوکت خود را به دیگران واگذارکردهاند و سر در نقاب خاک کشیدهاند. داستان جوانانیکه دین خود را از میان به در بردهاند و در دوران شاه ستمگرگریختهاند، آیندگان آن را از گذشتگان شنیدهاند. سخنها درباره ایشان، و عقیده آنان، و زمانیکه در آن مخفی شدهاند، واینک از آن چند سال میگذرد، ضد و نقیض است ...
دراینجا پرده برصحنه ایشان در غار فرومیافتد تا از صحنه دیگریکنار رود. در میان دو صحنه مکان خالی و فاصلهای افتاده است و در روند قرآنی به ترک آن گفته شده است وبه حال خود رهاگردیده است.
میدانیمکه امروز اهالی شهر مومن هستند. آنان به گرمی از جوانان مومن اصحابکهف استقبال میکنند، پس از آنکهکارشان برملا میگردد به سبب رفتن یکی از ایشان به شهر برای خریدن خوراک، و مردمان دانستندکه او یکی از جوانانی استکه در روزگاران کهن آئین خود را از میدان به در بردهاند و برای نجات ایمان خود از شهرگریختهاند.
ما میتوانیم تصورکنیمکه این خبر ناگهانی، جوانان اصحابهکهف را به چه حالی درآورده است، و چگونه آنان راگیج و ویجکرده است، پس از آنکه دوستشان یقین پیداکردندکه مدتهای مدیدی بر شهرگذشته است از آن زمانکه آنان شهر را رها کردهاند و به دل غار گریختهاند، و دنیای پیرامونشان دگرگون گردیده است، و آثاری از چیزهائیکه دوست میداشتند و همین چیزهائیکه دوست نمیداشتند برجای نمانده است، و دوستان و دشمنان همه و همه بهدرود حیاتگفتهاند! و خودشان از مردمان نسلی بشمارندکه قرنها پیش بودهاند و سر در نقاب خاک کشیدهاند. هم اینک خودشان از دیدگاه مردمان و در احساس و شورشان شگفت و شگرف هستند، و با ایشان ممکن نیست همچون انسانهای عادی رفتارکنند و به چشم آدمیزادگان معمولی بدانان بنگرند. همه چیزهائیکه آنان را به مردمان پیوند میداده است، از قبیل: خویشاوندیها، بازرگانیها، احساسها و عادتها و آداب و رسوم، و ... همه و همه به پایان آمده است و پیوند آنها گسیخته است. بدین جهت آنان به یادمانهای زنده شبیهترند تا اشخاص واقعی ... خدا بدیشان رحم وکرم میفرماید و ایشان را میمیراند و از همه این چیزها راحت و آسوده میگرداند.
ما میتوانیم همه این چیزها را پیش چشم داریم و بر پرده خیال بنگریم. امّا روند قرآنی صحنه واپسین را عرضه میدارد، صحنه وفات جوانان را ... بدانگاهکه مردمان شهر در بیرون غار ایستادهاند و درباره کار و بار اصحابکهف به جنجال وکشمکش پرداختهاند: بر چه آئینی بودهاند. چگونه نام ایشان را جاودانه نگاه دارند، و چگونه یاد و یادمان آنان را به نسلهای بعدی برسانند ... روند قرانی مستقیماً به عبرت برگرفته از این حادثه عجیب میپردازد و میگوید:
( وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا).
همانگونه (که آنان را به خواب طولانی فروبردیم، و از آن خواب عمیق بیدارشان نمودیم. مردمان شهر را) هم متوجه حالشان کردیم (بدانگاه که میان خود درباره رستاخیز کشمکش داشتند) تا بدانند که وعده خدا (درباره رستاخیزو زندگی دوباره) حق است، واین که بدون شک قیامت فرامیرسد. (درنتیجه دیدن ایشان، اهل شهر به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردند. سپس خداوند اصحاب کهف را به هنگام دیدار مردم از ایشان، در میان غار میراند. مردمان درباره ایشان دو گروه شدند٠ بعضی از آنان) گفتند: بر (در غار) ایشان دیواری درست کنید (تا کسی به غار نرود. چرا که نمیدانیم آنان مردهاند یا دوباره به خواب عمیق فرورفتهاند) و پروردگارشان آگاهتر از (هرکسی به) وضع ایشان است. برخی دیگر که اکثریت داشتند، گفتند: بر (در غار) ایشان پرستشگاهی میسازیم.
عبرت موجود در خاتمه کار جوانان اصحاب کهف، اثبات رستاخیز و زنده شدن دوباره مردمان با مثال واقعی و نزدیک به ذهن و محسوس است. مثالی است که مساله رستاخیز و زنده شدن دوباره را به ذهن مردمان نزدیک میگرداند، و خواهند دانست که وعده خدا درباره رستاخیز و زنده شدن دوباره حق است و حقیقت دارد، و هیچگونه شک و تردیدی درباره قیامت وجود ندارد. بدین نحو خدا جوانان را از خواب بیدار کرد، و قومشان را از حالشان مطلع ساخت.
یکی از مردمان گفت:
(ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَانًا).
بر (در غار) ایشان دیواری درست کنید (تا کسی به غار نرود. چراکهنمیدانیمآنان مردهاند یا دوبارهبه خواب عمیق فرورفتهاند).
قرآن عقیده ایشان را معلوم نمیگرداند.
( رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ) .
پروردگارشان آگاهتر از (هرکسی به) وضع ایشان است.
و خدا از عقیده ایشان بهتر از هرکسی آگاه است. مامور شاه در آن زمانگفتند:
(لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا).
بر (در غار) ایشان پرستشگاهی میسازیم.
مقصود از مسجد، معبد است. شیوهکار یهودیان و مسیحیان این بودکهگورهای انبیاء و بزرگان دین را معبد و پرستشگاه میکردند. امروزه هم مسلمانانی یافته میشوندکه به تقلید از مسیحیان و یهودیان چنین میکنند و با رهنمون ورهنمود مخالفت میورزند:
«لعن الله الیهود و النصاری، اتخذوا قبور انبیائهم و صالحیهم مساجد)[4]
خدا نفرین کند یهودیان و مسیحیان را، آنان گورهای پیغمبرانشان و صالحان و شایستگانشان را معبد میکردند.
پرده بر این صحنه فرومیافتد. بعد از آن پردهکنار میرود تا جدل وستیزی را بشنویمکه پیرامون اصحابکهف درگرفته است، طبق عادت مردمانکه روایتها و خبرها را نقل میکنند، ودرآنها چیزهائی را میافزایند و میکاهند، و نسلهای پیاپی از چیزهای ذهنی خود بر آنها میافزایند، تا بدانجاکه ستبر و اندوده و انباشته میگردد و دگرگون میشود، و سخنها پیرامون خبر واحدی یا حادثه واحدی بیشتر و بیشتر میگردد هر زمانکه قرنها میگذرد:
(سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا).
معاصران پیغمبر درباره تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی) خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود. و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود؛ همه اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود (و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته ار وحی، سخن خواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر (از هر کسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند. بنا بر این درباره اصحاب کهف جز مجادله روشن (و آرام با دیگران) پیش مگیر (چرا که مساله چندان مهمی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان دیگر از هیچ کس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است).
این همه جنگ و جدل پیرامون تعداد جوانان اصحاب کهف بیسود است. یکسان است چه سه نفرو چه پنج نفر و چه هفت نفر و چه بیش ازاینها بوده باشند.کار و بارشان، و آگاهی از آنان و تعدادشان، به خدا واگذار است. اندکی از مردمان از سرگذشت آنان اطلاع درست پیداکردهاند یا روایت صحیح آن را شنیده اند، و از احوال و اوضاع ایشان آگاهی دارند. لذا جدال و ستیز طولانی پیرامون شماره آنان بیهوده است. درس و عبرتیکه ازکار و بارشانگرفته میشود با اندک و بسیار ایشان حاصل میگردد. بدین خاطر استکه قرآن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به ترک جدال و ستیز دربار« این مساله میخواند و رهنمود میگرداند، و از او میخواهد ازکسی از ستیزهگران دربارهکار و بارشان خبر نگیرد و فتوی نخواهد. اینکار همگامی و همراهی با برنامه اسلام در حفظ نیروی عقلانی از هدر رفتن و ضائع شدن در انجامکارهای بیسود است، به مسلمانان میآموزدکه دنبال چیزی را نگیرند و از راهی نروندکه علم و آگاهیکامل و اطلاع شامل بدان و از آن نداشته باشند. این رخدادیکه زمان آن را در لابلای خود پیچیده است و بساط آن را درنوردیده است، از زمره غیبگشته است، غیبیکه به علم و آگاهی یزدان از آن واگذارگردیده است، پس باید آن را حواله با خداکرد و رفت.
به مناسبت نهی از جدال و ستیز درباره غیبگذشته، از حکم صادرکردن درباره غیب آینده و چیزیکه روی خواهد داد، نهی میگردد. چه انسان نمیداند در آینده چه میشود و چه روی میدهد تا قاطعانه درباره آن رای و نظر داد:
(وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لأقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا).
درباره هیچ چیز (بدون مقترن کردن سخن به مشیت خدا) مگو که فردا آن را انجام میدهم، (مگر این که بگوئی:) اگر خدا بخواهد (فردا چنین و چنان کنم. چرا که تا اراده او نباشد چیزی و کاری انجام نمیپذیرد) و چون دچار فراموشی شدی (و انشاءالله را نگفتی، همین که به یادت آمد) پروردگارت را به خاطر آور و (انشاءالله را بگو، تا گذشته را جبران بکنی و همیشه دلت با خدا باشد. هنگامی که عزم انجام کاری کردی و آن را آویزه مشیت خدا نمودی) بگو: امید است پروردگارم مرا (به چیزی) رهنمود کند که از این (چیزی که در مد نظر است، سودمندتر و) به خیر و صلاح نزدیکتر باشد.
هرحرکتی و هر صدائی، و بلکه هرنفسی از نفسهای زندهها درگرو اراده خدا است. پرده غیب بر فراسوی لحطه حاضر فرو انداخته شده است و آن را در پشت خود نهان داشته است. چشم انسان فراسوی این پرده فروانداخته را نمیبیند، و خرد انسان هرچند هم دانا و فرزانه باشد نارسا وکند است. پس نباید هیچ انسانی بگوید: من فردا این چنین و آن چنان خواهمکرد. چراکه فردا جزو غیب خدا است و پردههای غیب خدا بر فرجام کارها فرو افکنده شده است.
معنی این سخن هم این نیستکه انسان بنشیند و دامن فراهم چیند، ودرباره کارهای آینده نیندیشد و چاره جوئی و دوراندیشی نکند، و روز به روز و لحظه به لحظه زندگی کند، وگذشته زندگانیش را به حال و آینده ارتباط ندهد ...
هرگزا هرگز!7.. ولیکن معنی این سخن چنین استکه انسان حساب غیب را داشته باشد و حساب مشیت و ارادهای را نیز داشته باشدکه غیب را میگرداند و میچرخاند، و تصمیم بگیرد بر چیزیکه میخواهد تصمیم بگیرد و با عزم استوار دستاندرکار شود و از مشیت و اراده خدا یاری وکمک طلبد، وآگاه باشد و بداندکه دست خدا بالای دست او و قویتر از او است. دیگر بعید نشماردکه خدا تدبیری جدای از تدبیر او داشته باشد. اگر خدا او را درکاریکه بر آن تصمیم گرفته است و بدان پرداخته است موفق فرمود چه بهتر، و اگر مشیت و اراده خدا بر چیزی رفته باشدکه خلاف آن چیزی باشدکه او به تدبیر و چارهجوئی آن نشسته است غمگین و مایوس نشود. چه پیش از هر چیزی و پس از هر چیزی فرمان فرمان یزدان است و هرچه در جهان بخواهد همان است!
پس باید انسان بیندیشد و چارهجوئیکند و دستاندرکار شود، ولیک باید بداندکه انسان با کارسازی و مدد یزدان میاندیشد، و با توفیق یزدان جهانکارهای خود را میگرداند، و انسان نمیتواند اندیشه و چارهجوئی و توانکار را داشته باشد مگر این که خدا او را مدد و یاری دهد و او را راه ببرد ... این امر نیز به تنبلی یا سستی، و ضعف یا بیحالی، دعوت نمیکند. بلکه برعکس اینکار انسان را به اعتماد و اطمینان و قوت و قدرت و تصمیم قاطعانه و اراده استوار میکشاند. هروقت پرده غیب از تدبیر و چارهسازی یزدانکنار رفت، بایدکه انسان قضا و قدر یزدان جهان را با خشنودی و اطمینان وتسلیم فرمان بپذیرد، چراکه این اصلی استکه مجهول و ناپیدا برای او بوده است وهماینک پرده از آن بهکناررفته است.
این برنامهای استکه اسلام دل مسلمان را آویزه آن میکند. دیگر مسلمان احساس تنهائی و هراس نمینماید در آن وقتکه میاندیشد و چارهجویی و چارهسازی میکند، و درآن زمانکه موفق و پیروز میشود، احساس غرور و سرمستی نمیکند، و درآن وقتکه شکست میخورد و مغلوب میشود احساس ناامیدی و یاس نمینماید. بلکه در همه احوال و اوضاع خود متصل به خدا میماند، و با اعتماد بدووتکیه براو نیرومند برجای میایستد، وسپاسگزار مدد و توفیق دادن او میشود، وتسلیم قضا و قدرش میگردد. نه سرمستونه مایوس خواهد بود.
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ ».
و چون دچارفراموشی شدی، پروردگارت را به خاطر آ ور.
هرگاه این رهنمود و رویکرد را فراموشکردی، پروردگارت را به خاطر آور و به سوی او برگرد.
(وَقُلْ عَسَى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لأقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا).
و بگو: امید است پروردگارم مرا (به چیزی) رهنمود کند که از این (چیزی که در مد نظر است، سودمندتر و) به خیر و صلاح نزدیکتر باشد.
از این برنامهایکه دل را دائماً به خدا پیوند و ارتباط میدهد، در هر چیزیکه قصد آن کند، و در هر چیزیکه بدان توجه نماید و روکند.
واژه «عسی: امید است، و واژه «لاقرب: نزدیکتر» برای این آمدهاند تا این والائی را اوج بیشتر بخشند، و نیاز به تلاش وکوشش دائمی را برای استوار ماندن بر آن در همه اوضا ع و احوال را تذکر دهند.
*
تا بدینجا نفهمیدهایم: جوانان چه اندازه در غار ماندهاند. امّا اینک خواهیم دانست. به صورت یقین و
اطمینان هم خواهیم دانست:
(وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ) ٠
(اصحاب کهف مدت سیصدونه سال در غارشان (در حال خواب) ماندند. بگو: خدا (از همگان) آگاهتر از مدتی است که اصحاب کهف (در غار زنده و در حال خواب) ماندند (و برایتان بیان گردید. لذا به گفتگوهای مختلف در این باره خاتمه دهید). تنها او است که غیب آسمانها و زمین را میداند (و از مجموعه جهان هستی و از جمله مدت ماندگاری اصحاب کهف باخبر است). شگفتا او چه بینا وشنوا است! (اوهمه چیز رامیبیند و همه چیز رامیشنود!).
این سخن فصلهبخش است و مادر سخنها درباره ایشان است، و خدائی آن را بیان میداردکه از غیب آسانها و زمین آگاه است. او چه بینا است! اوچه شنوا استا پاک و منزه خدا است! با توجه به این نه جدالی روا است و نه ستیزی بجا است.
*
قرآن بر داستان پیرو میزند با اعلان وحدانیتیکه آثار آن در خط سیرداستان و حوادث آن پیدا است:
(مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا)
(ساکنان آسمانها و زمین) بجز خدا برایشان سرپرستی نیست (که عهدهدار امور آنان شود) و در فرماندهی و قضاوت خود کسی را انباز نمیگرداند.
قرآن همچنین بر داستان پیرو میزند با رهنمودکردن پیغمبر (ص)به تلاوت چیزیکه پروردگارش آن را بر او نازلکرده است، چیزیکه سخن قاطعانه و فیصلهبخش دارانه است - زیرا قرآن حق است و باطل بدان رو نمیکند -همچنین پیرو میزند به اینکه تنها رو به خداکند و خود را در پناه او دارد، چه پناهگاهی جز پناهگاه او وجود ندارد. اصحابکهف به سوی او گریختند و او ایشان را با رحمت و هدایت خود فراگرفت، و با لطف و فضل خویش بنواخت:
(وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا)
بخوان آنچه را که از کتاب (قرآن) از سوی پروردگارت به تو وحی شده است (و بـه گفتههای این و آن که آمیخته به دریغ و خرافات و مطالب بیاساس است اعتناء مکن. تکیهگاه بحث تو در امور غیبی همچون سرگذشت اصحاب کهف، تنها باید وحـی الهی باشد. چرا که سخنان خدا حقائق تغییرناپذیری است و) کسی نمیتواند سخنان او را تغییر (و احکام آن را دگرگون) کند، و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت.
بدین منوال داستان پایان میگیرد... پیش از آن و در میانهی آن و در آخر آن، رهنمودهائی میآید که به خاطر آنها داستانها در قرآن میآیند، با هماهنگی مطلق در میان رهنمود دینی و عرضهی فنی در روند قرآن.
[1] مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنّی فی القرآن» فصل: «داستان در قرآن».
[2] کهف: غار ... رقیم: چهبسا به معنی نوشتهای بـاشدکـه اسمهای اصحابهکهف را دربر داشته استو بر سردر غاریکه در آنجا بوده اند پیدا شده است.
[3] مراجعه شود بهکتاب: «التصویر الفنی فیالقرآن« فصل داستان در قرآن.
[4] ابنکثیر آن را در تفسیر خود نقل کرده است.
سورهی کهف آیهی 59-47
وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا (٤٧) وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا (٤٨) وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا (٤٩) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا (٥٠) مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا (٥١) وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا (٥٢) وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا (٥٣) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا (٥٤) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا (٥٥) وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا (٥٦) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا (٥٧) وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلا (٥٨) وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا (٥٩)
درس پیشین با سخن از اعمال و اقوال و عبادات شایستهای که نتائج آنها جاودانه میماند و باقیات صالحات نام دارد به پایان آمد. در اینجا این باقیات صالحات مربوط میگردد به روزی که در آن این باقیات صالحات ارزش و بهائی پیدا میکند و حساب و کتابی از آن میرود، و در صحنهای از صحنههای قیامت نمایش داده میشود. در روند قرآنی به دنبال آن اشاره به چیزهائی میگرددکه ابلیس چهکرد وقتیکه به سجده بردن برای آدم بدو دستور داده شد و او از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. ذکر اینکار هم برای اظهار شگفت از فرزندان آدم است، آن کسانیکه شیاطین را به دوستی میگیرند، در حالی که میدانند که شیاطین دشمنان ایشانند، و به وسیله این دوستی خود را به عذاب در روزگار حساب وکتاب قیامت میرسانند. روند قرآن توجه بیشتری به انبازهائی مینماید که در آن روز موعود به پرستشگران خود پاسخ نمیدهند و کاری برایشان نمیکنند.
گذشته از این، یزدان در قرآن مثالهائی برای مردمان آورده است تا خود را از شر و بلای آن روز بپایند و به دور نمایند. ولی آنان ایمان نیاوردهاند و درخواست کردهاندکه خدا عذاب را بر سر ایشان بیاورد یا به نابودی و هلاکیگرفتارشان سازد که آن راگریبانگیر ملتهای پیش از ایشان نموده است.
این چنین مردمانی به ناحق ستیز ورزیدهاند تا حق را با آن مغلوبکنند، و آیات خدا و پیغمبران او را به تمسخرگرفتهاند. اگر رحمت خفا نبود عذاب را گریبانگیرشان مینمود.
این مرحله از صحنههای قیامت، و از نابودیهای تکذیبکنندگان، ارتباط پیدا میکند با محور اصلی سوره در تصحیح عقیده، و با بیان چیزیکه در انتظار تکذیبکنندگان است، بدان امید که راهیاب گردند.
*
(وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا) .
روزی ما (نظام جهان هستی را به عنوان مقدمهای برای نظام نوین درهم میریزیم و از جمله) کوهها را به حرکت درمیآوریم، و (همه موانع سطح زمین را از میان برمیداریم، به گونهای که) زمین را (صاف و همه چیز را در ان) نمایان میبینی، و همگان را (برای حساب و کتاب) گرد میآوریم و کسی از ایشان را فرونمیگذاریم. مردمان (پیشین و پسین، برای حساب و کتاب) صف صف به پروردگارت عرضه میشوند (و همگی در برابر آفریدگارت ردیف ردیف سان دیده میشوند. آن وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را آفریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید. شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم. و کتاب (اعمال هر کسی، در دستش) نهاده میشود (و مومنان از دیدن آنچه در آن است شادان و خندان میگردند) و بزهکاران (کفرپیشه) را میبینی که از دیدن آنچه در آن است، ترسان و لرزان میشوند و میگویند ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را برشمرده است و (به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است. و بدین وسیله) آنچه را که کردهاند حاضر و آماده میبینند. و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند. (چرا که پاداش یا کیفر، محصول اعمال خود مردمان است).
این صحنهای استکه طبیعت در آن شرکت میکند، و هول و هراس در آن بر صفحات طبیعت و بر صفحات دلها ترسیم میشود. صحنهای است که در آن کوههای استوار به حرکت درمیآیند و به پیش میروند، پس دلها باید در آن چگونه شوند؟! در آن زمین لخت و عریان میگردد و از هم فرومیپاشد و پخش و پراکنده میشود، و سطح زمین برملا میگردد و نه تپهای و نه درهای و نه کوهی و نه دشتی در آن میماند. همچنین نهانیهای دلها برملا میشود و هیچگونه راز و رمز نهانی پنهان نمیماند.
زمین صاف و مسطح پیدائی استکه هیچ چیزی را نهان نمیدارد، و هیج کسی را مخفی نمیگرداند:
( وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا).
و همگان را (برای حساب و کتاب) گرد میآوریم و کسی از ایشان را فرونمیگذاریم.
همایش همگانی فراگیری استکه کسی را پشت سر خود رها نمیکند و جملگی مردمان را به پیش میکشد و نشان میدهد.
( وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا) .
مردمان (پیشین و پسین، پرای حساب و کتاب) صف صف به پروردگارت عرضه میشوند (و همگی در برابر آفریدگارت ردیف ردیف سان دیده میشوند.
این انسانهائیکه تعداد آنان خارج از شمار است، از آن زمانکه انسان پای بر این زمین نهاده است تا آن زمان که زندگی دنیا پایان میپذیرد، همه این انسانها گرد آورده شدهاند و نزد یکدیگر جمعگشتهاند و به صف شدهاند. فردی از ایشان برجای نمانده است و عقب نیفتاده است. چه زمین برملا و صاف و مسطح است و کسی را از دیدهها نهان نمیدارد.
در اینجا روند قرانی از وصف جاها و انسانها به خطاب میگراید. انگار صحنه هم اینک جلو چشمان آماده - است و ان را میبینیم و میشنویم چه چیزهائی در ان میگذرد. خواری و رسوائی را بر چهرههای مردمانی میبینیمکه همچون موضع و جایگاهی را تکذیب کردهاند و ان را قبول ننمودهاند و نپذیرفتهاند٠
« لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا » .
(ان وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را آفریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید. شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم.
این نگرش از وصف به خطاب، صحنه را زنده میکند و مجسم میدارد. انگار صحنه هم اینک حاضر است، نه اینکه در اینده بیاید و روی نماید، و تا روز قیامت در دل غیب نهان و پنهان باشد.
انگار ما داریم به خواری و رسوائی نشسته بر چهرهها، و حقارت و ذلت موجود در سیماها، خیره میشویم و مینگریم. و این صدای هراسانگیز جلال و جبروت خدا استکه بر سر این بزهکاران فریاد داشته میشود و برای تنبیه ایشانگفته میشود:
« لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ » .
(ان وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را افریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید.
شما گمان میبردیدکه این امر هرگز روی نمیدهد ونمیشود .
« بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا » ٠
شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم.
پس از زنده گرداندن صحنه و حاضر آوردن آن با این نگرش از وصف به خطاب، روند قرآنی به معرفی چیزهائی میپردازد که در آنجا است:
(وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ) ٠
و کتاب (اعمال هر کسی، در دستش) نهاده میشود (و مومنان از دیدن آنچه در آن است شادان و خندان میگردند) و بزهکاران (کفرپیشه) را میبینی که از دیدن آنچه در آن است، ترسان و لرزان میشوند.
این کتاب اعمالشان است که جلو ایشان گذاشته میشود، و آنان بدان خیره میشوند و مینگرند و آن را بررسی و وارسی میکنند، و ناگهان میبینندکه همه چز را درسگرفته است وکاملا و دقیقاً ضبط و ثبت کرده است. آنان از فرجام کار هراسان و لرزان میگردند، و از این کتابیکه دررونده و واردشونده و بزرگ وکوچکی را جای نگذاشته است و از قلم نینداخته است، دلتنگ و افسرده میشوند:
« وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا ؟ » .
و میگویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را برشمرده است و (به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است؟).
این سخن،گفتار حسرتزده خشمناک و ترسان و چشم به راه بدترین عاقبت و فرجام است. کارهایش نوشته شده است و ازکارش پرده برافتاده است و نمیتواند نه به در رود و نه بگریزد، و نه غلطاندازی کند و مانور رود و نیرنگ زند:
( وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا) .
و آنچه را که کردهاند حاضر و آماده مییابند.
و به جزا و سزای عادلانه خود میرسند:
« وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا » ٠
و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند.
*
این بزهکارانی که در این جایگاه ایستادهاند، میدانستند که اهریمن دشمن ایشان است، ولیکن او را به دوستیگرفتهاند و او ایشان را بدین جایگاه سخت و ناجور کشانده است. جای تعجب استکه ایشان اهریمن و زادگان او را به دوستی بگیرند، در حالی که میدانند که شیاطین دشمنان آنانند از آن زمان که میان آدم و ابلیسگذشته است آنچه گذشته است:
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا).
(ای پیغمبر! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن) آنگاه را که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که از جنیان بود و از فرمان پروردگارش تمرد کرد. آیا او و فرزندانش را با وجود این که ایشان دشمنان شمایند، بجای من سرپرست و مددکار خود میگیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند!
این اشاره بدان داستان قدیم، در اینجا برای شگفت از فرزندان آدم ذکر میشود، آن کسانی که زادگان ابلیس را بجای خدا به دوستی میگیرند، بعد از آنکه از چنان دشمنی قدیمی اطلاع پیدا کردهاند.
ابلیس و فرزندان او را به دوستیگرفتن جلوهگر میآید در پاسخ مثبت دادن به انگیزههای نافرمانی و بزهکاری، و پشتکردن به انگیزههای طاعت و عبادت. چرا اینان دشمنان خود را به دوستی میگیرند! انگار اینان دانشی و توانی ندارند. خدا ایشان را بر آفرینش آسمانها و زمین شاهد وگواه نگرفته است، و بر آفرینش خودشان نیز شاهد وگواه نکرده است، تا ایشان را بر جهان غیب خود مطلعگرداند. خدا آنان را یار و مددکار خویش نفرموده است تا نیرو و توانی و قدرت و قوتی داشته باشند:
(مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا).
من ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و (حتی برخی از) خودشان را هم به هنگام آفرینش (برخی از) خودشان (در صحنه خلقت) حاضر نکردهام، و گمراهسازان را دستیار و مددکار خود نساختهام (و اصلا به دستیار و مددکاری نیازی ندارم).
خداوند بینیاز از جهانیان، فراتر و بالاتر از این چیزها است، و دارای نیروی استوار است ... این تعبیری است که برای همگامی با اوهام و خیالبافیهای مشرکین بدینگونه آمده است و مراد دنبال کردن انگارهها و گمانها و ریشهکن نمودن آنها است. زیرا کسانی که اهریمن را به دوستی میگیرند و او را انباز خدا میسازند، این راه را از روی وهم وگمانشان میسپرند و از روی اندیشه تباه خود میگویندکه اهریمن دارای علم مخفی و نیروی خارقالعاده است. اهریمن گمراهکننده است، و خدا گمراهی وگمراهکنندگان را بد میداند و زشت میشمارد. اگر - به فرض و محض جدل - خدا برای خودکمککنندگان و دستیارانی برمیگزید، آنان را ازگمراهکنندگان برنمیگزید!
تعبیر میخواهد همچون سایهای را بیندازد.
سپس صحنهای از صحنههای قیامت نشان داده میشود. این صحنه پرده از سرنوشت انبازان و فرجام بزهکاران فرومیاندازد و عاقبت آنان را روشن میسازد:
«وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا » .
روزی خداوند میفرماید: انبازهائی را که برای من گمان میبردید صدا بزنید (تا به کمک شما بشتابند). آنان انبازها (و معبودهای پنداری) را صدا میزنند و آنها به ندای ایشان پاسخ نمیدهند (تا چه رسد به این که به کمکشان بشتابند) و میانشان عداوت راه میاندازیم. و (در این گیر و دار) گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان بدان میافتند ولیکن محلی نمییابند که (از دست دوزخ بگریزند و) بدان رو کنند
انان در جایگاهی هستند که ادعای بدون دلیل فائدهای نمیبخشد. خداوند دادار از ایشان میخواهد انبازهائی را حاضر اورند که گمان میبردند، و بدیشان دستور میدهد که انبازها را فریاد بدارند تا حاضر شوند ... بزهکاران بیهوش هستند و از منگی و بنگی عذاب فراموش میکنند آنان در آخرت هستند. این است که فریاد برمیاورند و نداء درمیدهند. ولیکن انبارها پاسخی بدیشان نمیدهند. انبازها نیز برخی از افریدگان خدایند و برای خودشان و برای دیگران در این جایگاه پرخوف و هراس کاری نمیتوانند بکنند. خداوند میان معبودها و میان پرستشگران آنها جایگاه هلاک شدنی قرار داده استکه نه اینان و نه انان نمیتوانند از آنجا بگذرند ... آن جایگاه هلاک شدن اتش است:
( وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا).
و میانشان عداوت راه میاندازیم ... میانشان مهلکهای میسازیم (که آتش دوزخ است).
بزهکاران مینگرند و خیره میشوند. درونشان از خوف و هراس و جزع و فزع لبریز میگردد. در هر لحظهای انتظار دارند که بدین مهلکه بیفتند. چه سخت است انتظار عذابی را کشیدن که اماده است! یقین هم پیدا کردهاندکه از ان رهائی وگریزی نیست:
« وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا ».
و (در این گیر و دار) گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان بدان میافتند ولیکن محلی نمییابند که (از دست دوزخ بگریزند و) بدان رو کنند.
انان از دست دوزخ مکانی برای روکردن بدان پیدا میکردند، اگر قبلا در دنیا به قرآن رو میکردند و دل میدادند، و با حقی که قرآن با خود به ارمغان آورده بود ستیز و جدال نمیکردند. خدا که در قرآن برای ایشان مثالها زده بود و آنها با انواعگوناکون و شیوههای جوراجور ذکر نموده بود تا شامل همه احوال و اوضاع باشد:
(وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا ).
ما در این قرآن برای مردمان، هرگونه مثلی را (که در امور دین و دنیا بدان نیازمند باشند) به شیوههای گوناگون بیان داشتهایم (تا از آنها پند گیرند) ولی انسان (طبیعتآ دوستدار جر و بحث و مشاجره است و) بیش از هر چیز به مجادله میپردازد (و با حقائق میستیزد ).
روند قرآنی در این جایگاه از انسان با واژه «شیء: چیز» تعبیر میکند و میگویدکه انسان بیش از هر چیزی به مجادله میپردازد. این بدان خاطر است تا انسان را ازکبریاء و عظمتیکه به خودگرفته است پائین بیاورد، و از غرور و تکبرش بکاهد، و بدو حالی کند که او نیز آفریدهای از آفریدههای بیشمار یزدان جهان است. و وی از همه این آفریدهها بیشتر راه جدال و ستیز درپیش میگیرد، با وجود اینکه خدا در این قرآن هر نوع مثلی را زده است و به شیوههایگوناگون بیان داشته است.
بعد از این قرآن شبههای را ذکر میکند که افرادی که ایمان نیاوردهاند - و همیشه هم بیشترین مردمان را تشکیل میدهند - در طول زمان و در همه رسالتهای آسمان بدان چنگ میزنند و بدان متوسل میشوند:
« وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا »٠
مردمان (کفرپیشه) را از ایمان آوردن و طلب آمرزش از پروردگارشان بازنداشته است هنگامی که هدایت (یعنی پیغمبر و قرآن) بدیشان رسیده است، مگر (دو چیز: سرسختی و سرکشی! که آنان را برآن داشته است یکی از این دو کار را خواستار شوند:) این که سرنوشت پیشینیان دامنگیرشان گردد (و عذاب نابودکنندهای ایشان را از میان بردارد) و یا این که انواع عذاب (پیاپی) بدیشان رسد.
آن اندازه هدایتکه برای راهیابی بسنده باشد به سوی ایشان آمده است و به دستشان رسیده است. ولیکن آنان درخواست میکنندکه چیزی بر سر ایشان بیایدکه پیش از ایشانگریبانگیر تکذیبکنندگان گردیده است که هلاک و نابودی است! - این را نیز بدان جهت میخواهند که آن را بعید و ناشدنی میدانند و به تمسخرش میگیرند - یا عذاب رویاروی ایشان بیاید تا آن را مشاهدهکنند، و ببینندکه عذاب دارد بدیشان میرسد و بر سرشان میتازد. در این وقت است که یقین و اطمینان پیدا میکنند و ایمان میآورند!
نه اینکار و نه آن کار، در توان پیغمبران نیست. چه هلاک و نابودی تکذیبکنندگان - همانگونهکه قانون و سنت یزدان استکه پس از نشان دادن خوارق عادات و معجزات و تکذیب آن از سوی مردمان، هلاک و نابودی دامنگیرشان شود - یا آوردن عذاب و عقاب ... همه اینها کار خدا است. و امّا پیغمبران تنها مژدهرسان و بیمدهندگان هستند و بس:
(وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا ).
(وظیفه پیغمبران تنها مژده دادن و بیم دادن است) و ما پیغمبران را جز به عنوان مژدهرسان و بیمرسان نمیفرستیم. همواره کافران بیهوده به جدال میپردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شدهاند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزاء میگیرند.
حق روشن است. ولیکن اشخاص کافر بیهوده جدال میکنند و بیفائده ستیز راه میاندازند تا با جدال و ستیزشان حق را شکست دهند و از میدان به درکنند. آنان وقتیکه درخواست خوارق عادات و معجزات میکنند، و میخواهد عذاب و عقاب هرچه زودتر در رسد ویار ایشان را بسازد، مرادشان قانع شدن نیست. بلکه مقصودشان به استهزاءگرفتن و تمسخرکردن ایات و پیغمبران است!
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًن أَبَدًا) ٠
چه کسی ستمکارتر از کسی است که با آیات پروردگارش پند داده شود و او از آنها روی بگرداند (و درس نگیرد و فرمان نپذیرد، و عاقبت معاصی و گناهانی را که کرده است) و آنچه را که با دست خود پیشاپیش فرستاده است، فراموش کند؟! ما بر دلهای آنان (به سبب کفرگرائی ایشان) پردههائی افکندهایم، تا آیات را نفهمند (و نور ایمان به دلهایشان نتابد) و به گوشهایشان سنگینی انداختهایم (تا ندای حق را نشنوند) و لذا هرچند آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز راهیاب نمیشوند (و به دین حق نمیگروند).
اینگونه کسانی که آیات خدا و پیغمبران او را استهزاء میکنند و به تمسخر میگیرند، امیدی بدانان نیستکه این قرآن را درک و فهمکنند، و از آن نفع ببرند و بهرهمند شوند. بدین جهت خدا بر دلهایشان پردههائی افکنده است که نمیگذارند قرآن به دلهایشان برسد و آن را فهمکنند، درگوشهایشان چیزی همچون کری را پدیدار نموده است که گوششان را از شنیدن قرآن بازمیدارد. و به سبب همین استهزاء و تمسخر ایات و انبیاء و روگردانی از حق و حقیقت، خدا گمراهی را برایشان مقدر و مقرر فرموده است. دیگر هرگز در این صورت راهیاب نمیگردند و هدایت را فراچنگ نمیآورند. هدایت دلهائی دارد که باز و گشوده هستند و اماده دریافت میباشند.
(وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ).
پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است. اگر آنان را (فوراً) در برابر اعمالشان مجازات مینمود (میتوانست و) هرچه زودتر عذاب را (همچون ملتهای گذشته) گریبانگیرشان میکرد.
امّا خدا به سبب مهر و عطوفتیکه بدیشان دارد، بدانان مهلت و فرصت میدهد، و نابودی و هلاکی راکه با شتاب درخواست میکنند به تاخیر میاندازد، ولی در هر صورت ایشان را به حال خود رها نمیکند و بدون مجازات نمیگذارد:
« بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلا ».
ولی موعدی دارند که با فرارسیدن آن راه نجاتی و پناهی در مقابلش نمییابند.
موعدی در دنیا دارند، و در آن چیزی از عذاب گریبانگیرشان میشود. موعدی نیز در آخرت دارند و در آنجا حساب وکتابشان به تمام وکمال داده میشود. آنان ستمکردهاند و مستحق عذاب یا هلاک همچون پیشینیان شدهاند. اگر خدا مقدر و مقرر فرموده استکه تا موعدشان بدیشان مهلت و فرصت داده شود، بنا به حکمتی استکه اراده و مشیت یزدان در حق ایشان مقتضی دیده است و چنین پسندیده است. این استکه همچون ساکنان شهرها و آبادیهای پیشین ایشان را به گناه نمیگیرد و هلاک و نابودشان نمیکند. بلکه موعد دیگری را برایشان ترتیب داده است و از آن درنمیگذرند و به دام آن میافتند:
(وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا ).
و اینها شهرها و آبادیهائی است (از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ایشان) که ما (در رساندن عذابشان شتاب ننمودهایم و بلکه) موعدی برای هلاکشان تعیین کردهایم و زمانی آنها را نابود ساختهایم که ایشان ظلم و ستم پیشه کردهاند.
این که خدا بدیشان مهلت و فرصت میدهد، ایشان را گول نزند، چه پس از این موعد آنان درمیرسد، و قانون و سنت خدا تخلفناپذیر است، و خدا خلاف وعده نمیفرماید.