ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی کهف آیهی 59-47
وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا (٤٧) وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا (٤٨) وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا (٤٩) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا (٥٠) مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا (٥١) وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا (٥٢) وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا (٥٣) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا (٥٤) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا (٥٥) وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا (٥٦) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا (٥٧) وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلا (٥٨) وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا (٥٩)
درس پیشین با سخن از اعمال و اقوال و عبادات شایستهای که نتائج آنها جاودانه میماند و باقیات صالحات نام دارد به پایان آمد. در اینجا این باقیات صالحات مربوط میگردد به روزی که در آن این باقیات صالحات ارزش و بهائی پیدا میکند و حساب و کتابی از آن میرود، و در صحنهای از صحنههای قیامت نمایش داده میشود. در روند قرآنی به دنبال آن اشاره به چیزهائی میگرددکه ابلیس چهکرد وقتیکه به سجده بردن برای آدم بدو دستور داده شد و او از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. ذکر اینکار هم برای اظهار شگفت از فرزندان آدم است، آن کسانیکه شیاطین را به دوستی میگیرند، در حالی که میدانند که شیاطین دشمنان ایشانند، و به وسیله این دوستی خود را به عذاب در روزگار حساب وکتاب قیامت میرسانند. روند قرآن توجه بیشتری به انبازهائی مینماید که در آن روز موعود به پرستشگران خود پاسخ نمیدهند و کاری برایشان نمیکنند.
گذشته از این، یزدان در قرآن مثالهائی برای مردمان آورده است تا خود را از شر و بلای آن روز بپایند و به دور نمایند. ولی آنان ایمان نیاوردهاند و درخواست کردهاندکه خدا عذاب را بر سر ایشان بیاورد یا به نابودی و هلاکیگرفتارشان سازد که آن راگریبانگیر ملتهای پیش از ایشان نموده است.
این چنین مردمانی به ناحق ستیز ورزیدهاند تا حق را با آن مغلوبکنند، و آیات خدا و پیغمبران او را به تمسخرگرفتهاند. اگر رحمت خفا نبود عذاب را گریبانگیرشان مینمود.
این مرحله از صحنههای قیامت، و از نابودیهای تکذیبکنندگان، ارتباط پیدا میکند با محور اصلی سوره در تصحیح عقیده، و با بیان چیزیکه در انتظار تکذیبکنندگان است، بدان امید که راهیاب گردند.
*
(وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا) .
روزی ما (نظام جهان هستی را به عنوان مقدمهای برای نظام نوین درهم میریزیم و از جمله) کوهها را به حرکت درمیآوریم، و (همه موانع سطح زمین را از میان برمیداریم، به گونهای که) زمین را (صاف و همه چیز را در ان) نمایان میبینی، و همگان را (برای حساب و کتاب) گرد میآوریم و کسی از ایشان را فرونمیگذاریم. مردمان (پیشین و پسین، برای حساب و کتاب) صف صف به پروردگارت عرضه میشوند (و همگی در برابر آفریدگارت ردیف ردیف سان دیده میشوند. آن وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را آفریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید. شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم. و کتاب (اعمال هر کسی، در دستش) نهاده میشود (و مومنان از دیدن آنچه در آن است شادان و خندان میگردند) و بزهکاران (کفرپیشه) را میبینی که از دیدن آنچه در آن است، ترسان و لرزان میشوند و میگویند ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را برشمرده است و (به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است. و بدین وسیله) آنچه را که کردهاند حاضر و آماده میبینند. و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند. (چرا که پاداش یا کیفر، محصول اعمال خود مردمان است).
این صحنهای استکه طبیعت در آن شرکت میکند، و هول و هراس در آن بر صفحات طبیعت و بر صفحات دلها ترسیم میشود. صحنهای است که در آن کوههای استوار به حرکت درمیآیند و به پیش میروند، پس دلها باید در آن چگونه شوند؟! در آن زمین لخت و عریان میگردد و از هم فرومیپاشد و پخش و پراکنده میشود، و سطح زمین برملا میگردد و نه تپهای و نه درهای و نه کوهی و نه دشتی در آن میماند. همچنین نهانیهای دلها برملا میشود و هیچگونه راز و رمز نهانی پنهان نمیماند.
زمین صاف و مسطح پیدائی استکه هیچ چیزی را نهان نمیدارد، و هیج کسی را مخفی نمیگرداند:
( وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا).
و همگان را (برای حساب و کتاب) گرد میآوریم و کسی از ایشان را فرونمیگذاریم.
همایش همگانی فراگیری استکه کسی را پشت سر خود رها نمیکند و جملگی مردمان را به پیش میکشد و نشان میدهد.
( وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا) .
مردمان (پیشین و پسین، پرای حساب و کتاب) صف صف به پروردگارت عرضه میشوند (و همگی در برابر آفریدگارت ردیف ردیف سان دیده میشوند.
این انسانهائیکه تعداد آنان خارج از شمار است، از آن زمانکه انسان پای بر این زمین نهاده است تا آن زمان که زندگی دنیا پایان میپذیرد، همه این انسانها گرد آورده شدهاند و نزد یکدیگر جمعگشتهاند و به صف شدهاند. فردی از ایشان برجای نمانده است و عقب نیفتاده است. چه زمین برملا و صاف و مسطح است و کسی را از دیدهها نهان نمیدارد.
در اینجا روند قرانی از وصف جاها و انسانها به خطاب میگراید. انگار صحنه هم اینک جلو چشمان آماده - است و ان را میبینیم و میشنویم چه چیزهائی در ان میگذرد. خواری و رسوائی را بر چهرههای مردمانی میبینیمکه همچون موضع و جایگاهی را تکذیب کردهاند و ان را قبول ننمودهاند و نپذیرفتهاند٠
« لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا » .
(ان وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را آفریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید. شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم.
این نگرش از وصف به خطاب، صحنه را زنده میکند و مجسم میدارد. انگار صحنه هم اینک حاضر است، نه اینکه در اینده بیاید و روی نماید، و تا روز قیامت در دل غیب نهان و پنهان باشد.
انگار ما داریم به خواری و رسوائی نشسته بر چهرهها، و حقارت و ذلت موجود در سیماها، خیره میشویم و مینگریم. و این صدای هراسانگیز جلال و جبروت خدا استکه بر سر این بزهکاران فریاد داشته میشود و برای تنبیه ایشانگفته میشود:
« لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ » .
(ان وقت است که ما ایشان را صدا میزنیم: ای مردمان! شما لخت و عریان بدون اموال و اولاد) به همان شکل و هیئتی که نخستین بار شما را افریده بودیم، به پیش ما برگشتهاید.
شما گمان میبردیدکه این امر هرگز روی نمیدهد ونمیشود .
« بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا » ٠
شما گمان میبردید که هرگز موعدی برای (رستاخیز و حساب و ثواب و عقاب) شما ترتیب نمیدهیم.
پس از زنده گرداندن صحنه و حاضر آوردن آن با این نگرش از وصف به خطاب، روند قرآنی به معرفی چیزهائی میپردازد که در آنجا است:
(وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ) ٠
و کتاب (اعمال هر کسی، در دستش) نهاده میشود (و مومنان از دیدن آنچه در آن است شادان و خندان میگردند) و بزهکاران (کفرپیشه) را میبینی که از دیدن آنچه در آن است، ترسان و لرزان میشوند.
این کتاب اعمالشان است که جلو ایشان گذاشته میشود، و آنان بدان خیره میشوند و مینگرند و آن را بررسی و وارسی میکنند، و ناگهان میبینندکه همه چز را درسگرفته است وکاملا و دقیقاً ضبط و ثبت کرده است. آنان از فرجام کار هراسان و لرزان میگردند، و از این کتابیکه دررونده و واردشونده و بزرگ وکوچکی را جای نگذاشته است و از قلم نینداخته است، دلتنگ و افسرده میشوند:
« وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا ؟ » .
و میگویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده است و همه را برشمرده است و (به ثبت و ضبط آن مبادرت ورزیده است؟).
این سخن،گفتار حسرتزده خشمناک و ترسان و چشم به راه بدترین عاقبت و فرجام است. کارهایش نوشته شده است و ازکارش پرده برافتاده است و نمیتواند نه به در رود و نه بگریزد، و نه غلطاندازی کند و مانور رود و نیرنگ زند:
( وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا) .
و آنچه را که کردهاند حاضر و آماده مییابند.
و به جزا و سزای عادلانه خود میرسند:
« وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا » ٠
و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند.
*
این بزهکارانی که در این جایگاه ایستادهاند، میدانستند که اهریمن دشمن ایشان است، ولیکن او را به دوستیگرفتهاند و او ایشان را بدین جایگاه سخت و ناجور کشانده است. جای تعجب استکه ایشان اهریمن و زادگان او را به دوستی بگیرند، در حالی که میدانند که شیاطین دشمنان آنانند از آن زمان که میان آدم و ابلیسگذشته است آنچه گذشته است:
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا).
(ای پیغمبر! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن) آنگاه را که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که از جنیان بود و از فرمان پروردگارش تمرد کرد. آیا او و فرزندانش را با وجود این که ایشان دشمنان شمایند، بجای من سرپرست و مددکار خود میگیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند!
این اشاره بدان داستان قدیم، در اینجا برای شگفت از فرزندان آدم ذکر میشود، آن کسانی که زادگان ابلیس را بجای خدا به دوستی میگیرند، بعد از آنکه از چنان دشمنی قدیمی اطلاع پیدا کردهاند.
ابلیس و فرزندان او را به دوستیگرفتن جلوهگر میآید در پاسخ مثبت دادن به انگیزههای نافرمانی و بزهکاری، و پشتکردن به انگیزههای طاعت و عبادت. چرا اینان دشمنان خود را به دوستی میگیرند! انگار اینان دانشی و توانی ندارند. خدا ایشان را بر آفرینش آسمانها و زمین شاهد وگواه نگرفته است، و بر آفرینش خودشان نیز شاهد وگواه نکرده است، تا ایشان را بر جهان غیب خود مطلعگرداند. خدا آنان را یار و مددکار خویش نفرموده است تا نیرو و توانی و قدرت و قوتی داشته باشند:
(مَا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا).
من ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و (حتی برخی از) خودشان را هم به هنگام آفرینش (برخی از) خودشان (در صحنه خلقت) حاضر نکردهام، و گمراهسازان را دستیار و مددکار خود نساختهام (و اصلا به دستیار و مددکاری نیازی ندارم).
خداوند بینیاز از جهانیان، فراتر و بالاتر از این چیزها است، و دارای نیروی استوار است ... این تعبیری است که برای همگامی با اوهام و خیالبافیهای مشرکین بدینگونه آمده است و مراد دنبال کردن انگارهها و گمانها و ریشهکن نمودن آنها است. زیرا کسانی که اهریمن را به دوستی میگیرند و او را انباز خدا میسازند، این راه را از روی وهم وگمانشان میسپرند و از روی اندیشه تباه خود میگویندکه اهریمن دارای علم مخفی و نیروی خارقالعاده است. اهریمن گمراهکننده است، و خدا گمراهی وگمراهکنندگان را بد میداند و زشت میشمارد. اگر - به فرض و محض جدل - خدا برای خودکمککنندگان و دستیارانی برمیگزید، آنان را ازگمراهکنندگان برنمیگزید!
تعبیر میخواهد همچون سایهای را بیندازد.
سپس صحنهای از صحنههای قیامت نشان داده میشود. این صحنه پرده از سرنوشت انبازان و فرجام بزهکاران فرومیاندازد و عاقبت آنان را روشن میسازد:
«وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا » .
روزی خداوند میفرماید: انبازهائی را که برای من گمان میبردید صدا بزنید (تا به کمک شما بشتابند). آنان انبازها (و معبودهای پنداری) را صدا میزنند و آنها به ندای ایشان پاسخ نمیدهند (تا چه رسد به این که به کمکشان بشتابند) و میانشان عداوت راه میاندازیم. و (در این گیر و دار) گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان بدان میافتند ولیکن محلی نمییابند که (از دست دوزخ بگریزند و) بدان رو کنند
انان در جایگاهی هستند که ادعای بدون دلیل فائدهای نمیبخشد. خداوند دادار از ایشان میخواهد انبازهائی را حاضر اورند که گمان میبردند، و بدیشان دستور میدهد که انبازها را فریاد بدارند تا حاضر شوند ... بزهکاران بیهوش هستند و از منگی و بنگی عذاب فراموش میکنند آنان در آخرت هستند. این است که فریاد برمیاورند و نداء درمیدهند. ولیکن انبارها پاسخی بدیشان نمیدهند. انبازها نیز برخی از افریدگان خدایند و برای خودشان و برای دیگران در این جایگاه پرخوف و هراس کاری نمیتوانند بکنند. خداوند میان معبودها و میان پرستشگران آنها جایگاه هلاک شدنی قرار داده استکه نه اینان و نه انان نمیتوانند از آنجا بگذرند ... آن جایگاه هلاک شدن اتش است:
( وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا).
و میانشان عداوت راه میاندازیم ... میانشان مهلکهای میسازیم (که آتش دوزخ است).
بزهکاران مینگرند و خیره میشوند. درونشان از خوف و هراس و جزع و فزع لبریز میگردد. در هر لحظهای انتظار دارند که بدین مهلکه بیفتند. چه سخت است انتظار عذابی را کشیدن که اماده است! یقین هم پیدا کردهاندکه از ان رهائی وگریزی نیست:
« وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا ».
و (در این گیر و دار) گناهکاران آتش دوزخ را میبینند و میدانند که ایشان بدان میافتند ولیکن محلی نمییابند که (از دست دوزخ بگریزند و) بدان رو کنند.
انان از دست دوزخ مکانی برای روکردن بدان پیدا میکردند، اگر قبلا در دنیا به قرآن رو میکردند و دل میدادند، و با حقی که قرآن با خود به ارمغان آورده بود ستیز و جدال نمیکردند. خدا که در قرآن برای ایشان مثالها زده بود و آنها با انواعگوناکون و شیوههای جوراجور ذکر نموده بود تا شامل همه احوال و اوضاع باشد:
(وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا ).
ما در این قرآن برای مردمان، هرگونه مثلی را (که در امور دین و دنیا بدان نیازمند باشند) به شیوههای گوناگون بیان داشتهایم (تا از آنها پند گیرند) ولی انسان (طبیعتآ دوستدار جر و بحث و مشاجره است و) بیش از هر چیز به مجادله میپردازد (و با حقائق میستیزد ).
روند قرآنی در این جایگاه از انسان با واژه «شیء: چیز» تعبیر میکند و میگویدکه انسان بیش از هر چیزی به مجادله میپردازد. این بدان خاطر است تا انسان را ازکبریاء و عظمتیکه به خودگرفته است پائین بیاورد، و از غرور و تکبرش بکاهد، و بدو حالی کند که او نیز آفریدهای از آفریدههای بیشمار یزدان جهان است. و وی از همه این آفریدهها بیشتر راه جدال و ستیز درپیش میگیرد، با وجود اینکه خدا در این قرآن هر نوع مثلی را زده است و به شیوههایگوناگون بیان داشته است.
بعد از این قرآن شبههای را ذکر میکند که افرادی که ایمان نیاوردهاند - و همیشه هم بیشترین مردمان را تشکیل میدهند - در طول زمان و در همه رسالتهای آسمان بدان چنگ میزنند و بدان متوسل میشوند:
« وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا »٠
مردمان (کفرپیشه) را از ایمان آوردن و طلب آمرزش از پروردگارشان بازنداشته است هنگامی که هدایت (یعنی پیغمبر و قرآن) بدیشان رسیده است، مگر (دو چیز: سرسختی و سرکشی! که آنان را برآن داشته است یکی از این دو کار را خواستار شوند:) این که سرنوشت پیشینیان دامنگیرشان گردد (و عذاب نابودکنندهای ایشان را از میان بردارد) و یا این که انواع عذاب (پیاپی) بدیشان رسد.
آن اندازه هدایتکه برای راهیابی بسنده باشد به سوی ایشان آمده است و به دستشان رسیده است. ولیکن آنان درخواست میکنندکه چیزی بر سر ایشان بیایدکه پیش از ایشانگریبانگیر تکذیبکنندگان گردیده است که هلاک و نابودی است! - این را نیز بدان جهت میخواهند که آن را بعید و ناشدنی میدانند و به تمسخرش میگیرند - یا عذاب رویاروی ایشان بیاید تا آن را مشاهدهکنند، و ببینندکه عذاب دارد بدیشان میرسد و بر سرشان میتازد. در این وقت است که یقین و اطمینان پیدا میکنند و ایمان میآورند!
نه اینکار و نه آن کار، در توان پیغمبران نیست. چه هلاک و نابودی تکذیبکنندگان - همانگونهکه قانون و سنت یزدان استکه پس از نشان دادن خوارق عادات و معجزات و تکذیب آن از سوی مردمان، هلاک و نابودی دامنگیرشان شود - یا آوردن عذاب و عقاب ... همه اینها کار خدا است. و امّا پیغمبران تنها مژدهرسان و بیمدهندگان هستند و بس:
(وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا ).
(وظیفه پیغمبران تنها مژده دادن و بیم دادن است) و ما پیغمبران را جز به عنوان مژدهرسان و بیمرسان نمیفرستیم. همواره کافران بیهوده به جدال میپردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شدهاند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزاء میگیرند.
حق روشن است. ولیکن اشخاص کافر بیهوده جدال میکنند و بیفائده ستیز راه میاندازند تا با جدال و ستیزشان حق را شکست دهند و از میدان به درکنند. آنان وقتیکه درخواست خوارق عادات و معجزات میکنند، و میخواهد عذاب و عقاب هرچه زودتر در رسد ویار ایشان را بسازد، مرادشان قانع شدن نیست. بلکه مقصودشان به استهزاءگرفتن و تمسخرکردن ایات و پیغمبران است!
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًن أَبَدًا) ٠
چه کسی ستمکارتر از کسی است که با آیات پروردگارش پند داده شود و او از آنها روی بگرداند (و درس نگیرد و فرمان نپذیرد، و عاقبت معاصی و گناهانی را که کرده است) و آنچه را که با دست خود پیشاپیش فرستاده است، فراموش کند؟! ما بر دلهای آنان (به سبب کفرگرائی ایشان) پردههائی افکندهایم، تا آیات را نفهمند (و نور ایمان به دلهایشان نتابد) و به گوشهایشان سنگینی انداختهایم (تا ندای حق را نشنوند) و لذا هرچند آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز راهیاب نمیشوند (و به دین حق نمیگروند).
اینگونه کسانی که آیات خدا و پیغمبران او را استهزاء میکنند و به تمسخر میگیرند، امیدی بدانان نیستکه این قرآن را درک و فهمکنند، و از آن نفع ببرند و بهرهمند شوند. بدین جهت خدا بر دلهایشان پردههائی افکنده است که نمیگذارند قرآن به دلهایشان برسد و آن را فهمکنند، درگوشهایشان چیزی همچون کری را پدیدار نموده است که گوششان را از شنیدن قرآن بازمیدارد. و به سبب همین استهزاء و تمسخر ایات و انبیاء و روگردانی از حق و حقیقت، خدا گمراهی را برایشان مقدر و مقرر فرموده است. دیگر هرگز در این صورت راهیاب نمیگردند و هدایت را فراچنگ نمیآورند. هدایت دلهائی دارد که باز و گشوده هستند و اماده دریافت میباشند.
(وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُمْ بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ ).
پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است. اگر آنان را (فوراً) در برابر اعمالشان مجازات مینمود (میتوانست و) هرچه زودتر عذاب را (همچون ملتهای گذشته) گریبانگیرشان میکرد.
امّا خدا به سبب مهر و عطوفتیکه بدیشان دارد، بدانان مهلت و فرصت میدهد، و نابودی و هلاکی راکه با شتاب درخواست میکنند به تاخیر میاندازد، ولی در هر صورت ایشان را به حال خود رها نمیکند و بدون مجازات نمیگذارد:
« بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلا ».
ولی موعدی دارند که با فرارسیدن آن راه نجاتی و پناهی در مقابلش نمییابند.
موعدی در دنیا دارند، و در آن چیزی از عذاب گریبانگیرشان میشود. موعدی نیز در آخرت دارند و در آنجا حساب وکتابشان به تمام وکمال داده میشود. آنان ستمکردهاند و مستحق عذاب یا هلاک همچون پیشینیان شدهاند. اگر خدا مقدر و مقرر فرموده استکه تا موعدشان بدیشان مهلت و فرصت داده شود، بنا به حکمتی استکه اراده و مشیت یزدان در حق ایشان مقتضی دیده است و چنین پسندیده است. این استکه همچون ساکنان شهرها و آبادیهای پیشین ایشان را به گناه نمیگیرد و هلاک و نابودشان نمیکند. بلکه موعد دیگری را برایشان ترتیب داده است و از آن درنمیگذرند و به دام آن میافتند:
(وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِدًا ).
و اینها شهرها و آبادیهائی است (از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ایشان) که ما (در رساندن عذابشان شتاب ننمودهایم و بلکه) موعدی برای هلاکشان تعیین کردهایم و زمانی آنها را نابود ساختهایم که ایشان ظلم و ستم پیشه کردهاند.
این که خدا بدیشان مهلت و فرصت میدهد، ایشان را گول نزند، چه پس از این موعد آنان درمیرسد، و قانون و سنت خدا تخلفناپذیر است، و خدا خلاف وعده نمیفرماید.