ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است و دارای (36) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به جهت افتتاح آن با این فرموده حق تعالی: ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١﴾، مطففین نامیده شد. مطففین کسانیاند که در پیمانه و وزن، بهطرف زیان وارد میکنند.
ابن عباس رضی الله عنهما در بیان سبب نزول میگوید: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند، مردم مدینه از پلیدترین کسان در امر وزن و پیمانه بودند پس خدای عزوجل سوره: ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١﴾را نازل کرد و بعد از آن، آنان در وزن وپیمانه بهراستی و انصاف و استقامت گراییدند.
﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ١﴾
«وای بر مطففین» یعنی: زیان و نابودی بر کسانی باد که از حقوق مردم در وزن و پیمانه میکاهند. تطفیف: از طفیف یعنی «اندک» و از طف، یعنی «کناره یک چیز» برگرفته شده است. پس تطفیف، کاستن چیز اندکی از پیمانه یا وزن است و مطفف کسی است که از حق طرف معامله خویش با کم کردن از اجناس پیمودنی (کیلی) یا کشیدنی (وزنی) میکاهد. بعید نیست که برخی از این کمفروشان دوترازو، یا دو پیمانه داشتهاند که با یکی از آنها برای مردم وزن، یا پیمانه میکردهاند و با دیگری برای خود. یعنی: چون میستاندند، افزونتر میسنجیدند وچون میدادند، کم میسنجیدند چنان که میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ٱکۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ یَسۡتَوۡفُونَ٢﴾
«کسانی که چون از مردمان پیمانه میستانند، تمام میستانند» یعنی: کسانی که چون برای خود بپیمایند، با سختگیری در پیمانه و وزن، تمام میگیرند؛
﴿وَإِذَا کَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ یُخۡسِرُونَ٣﴾
«و چون برای آنان پیمانه دهند یا وزن کنند، به آنان زیان میرسانند» یعنی: چون برای دیگران پیمانه دهند یا وزن کنند، وزن و پیمانه را کم میدهند. شیخ ابوالقاسم قشیری رحمه الله میگوید: «لفظ مطفف شامل کم کردن در وزن و پیمانه، آشکار کردن عیب کالا یا پنهان کردن آن و طلب انصاف برای خود و ترک انصاف دادن برای دیگران، همه میشود پس هرکس که آنچه را برای خود میپسندد، برای برادر مسلمان خویش نپسندد، او منصف و دادگر نیست و هر کسکه عیب مردم را میبیند اما عیب خود را نمیبیند، او نیز مطفف است و هرکس که حق خود را از مردم میطلبد اما حقوق آنان را نمیدهد، او نیز از این جمله است. پس جوانمرد کسی است که حقوق مردم را میپردازد و برای خود از کسی حقی نمیطلبد». شایان ذکر است که خداوند عزوجل قوم شعیب علیه السلام را به جهت آن نابود کرد که در وزن و پیمانه زیان میرسانیدند بعد از آنکه شعیب علیه السلام مکررا آنان را نصیحت کرد: ﴿وَیَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ﴾ [هود: 85] که تفسیر و بیان آن گذشت.
در حدیث شریف آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این سوره را بر مردم مدینه تلاوت کردند و سپس فرمودند: «خمس بخمس، ما نقض قوم العهد إلا سلط علیهم عدوهم وما حکموا بغیر ما أنزل الله إلا فشا فیهم الفقر ولا ظهرت فیهم الفاحشه إلا فشا فیهم الموت ولا طففوا المکیال إلا منعوا النبات وأخذوا بالسنین ولا منعوا الزکاة إلا حبس عنهم المطر». «پنج چیز در برابر پنج چیز قرار دارد:
1- هیچ قومی عهد خویش را نشکستند مگر اینکه دشمنشان بر آنان مسلط گردانیده شد.
2- هیچ قومی به غیر آنچه که خدای عزوجل نازل نموده حکم نکردند مگر اینکه فقر در میانشان شیوع و گسترش یافت.
3- فحشا در میان هیچ قومی شیوع نیافت مگر این که مرگومیر در میانشان گسترش پیدا کرد.
4- هیچ قومی در پیمانه کم ندادند مگر اینکه از رویش نباتات و رستنیها باز داشته شدند و قحطی بر آنان مسلط گردانیده شد.
5- هیچ قومی زکات را بازنداشتند مگر اینکه باران از آنان باز داشته شد».
﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤﴾
«مگر آنان نمیدانند که برانگیخته خواهند شد؟» یعنی: آیا کسانی که مرتکب چنین کارهایی میشوند، این اندیشه در خاطرشان خطور نمیکند که برانگیختنی هستند و آنگاه از آنچه میکنند، مورد پرسش قرار خواهندگرفت؟ چرا در این امر تدبر و اندیشه نکردند تا سرانجام با رسیدن به یقین در این امر، آنچه را که باید از عاقبت آن بیمناک بود، فروگذارند؟ پس ﴿أَلَا یَظُنُّ﴾ سؤالی است از سر توبیخ و انکار و به تعجب افگندن از حال آنان. از یقین به «ظن» تعبیر شد تا اشارهای باشد به این امر که اگر کسی حتی به گمان برپایی قیامت باشد، بر ارتکاب همچو کارهای زشتی جسارت نمیکند، چه رسد به کسی که به آن یقین دارد.
﴿لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥﴾
آری! آیا یقین نداشتهاند که برانگیخته خواهندشد؛ «در روزی بزرگ» که روز قیامت است. پس روز قیامت بدان جهت بزرگ است که امور و رخدادهای بزرگی در آن به وقوع میپیوندد؛ از رستاخیز گرفته تا حساب و عقاب و ورود بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ.
﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦﴾
«روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان به پای ایستند» به انتظار فرمان او یا به انتظار جزا یا حسابش. این تعبیر خود بر بزرگی و فزونی گناه کم فروشان و درشتی مجازات آنان دلالت میکند زیرا این کار، خیانت در امانت و خوردن حق دیگران است. پس ملاحظه کنیم که خدای سبحان انواعی از تهدید را در این آیات باهم جمع کرده است.
﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ٧﴾
«نه چنین است» کلا: برای ردع و تنبیه آنان از کمفروشی و نیز تنبیه و زجر بر تکذیب روز جزا نسبت به کافر، یا غفلت از رستاخیز و حساب نسبت به مؤمن است «بیگمان نامه فجار در سجین است» یعنی: فجار نافرمان بدکار و منجمله کاهندگان حقوق مردم در پیمانه و وزن، در پرونده (سجل) اهل دوزخ ثبت شدهاند. یا در زندان و تنگنای سختی قرار دارند.
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا سِجِّینٞ٨ کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٩﴾
«و تو چه دانی که سجین چیست» این سؤال برای بزرگنمایاندن و هولناک نشان دادن جهنم است و به ما بعد خود یعنی به این فرموده حق تعالی ارتباطی ندارد: «کتابی است نوشته شده» یعنی: کتابی که نامهای فجار دوزخی در آن ثبت شده است، کتابی است نگاشته شده. بهقولی: سجین کتابی است که جمعکننده اعمال شر صادر شده از شیاطین و کافران و فاسقان میباشد. پس سجین دیوان شر است که خداوند عزوجل اعمال اشرار را در آن تدوین کرده است و از سجن به معنی زندان است زیرا آن کتاب، سبب زندانی شدن و تنگ شدن کار بر اشرار در جهنم میشود. بهقولیدیگر: سجین در اصل سجیل و مشتق از سجل است که کتاب اعمال میباشد. بهقولی دیگر: سجین مکانی است در اسفلالسافلین و بنابراین تفسیر، (کتاب مرقوم) تفسیر سجین نیست بلکه تقدیر سخن چنین میشود: «نه چنین است بلکه کتاب نافرمانان در سجین است».
﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١٠﴾
«وای بر تکذیب کنندگان در آن روز» یعنی: وای در روز قیامت بر کسانی که زنده شدن پس از مرگ را دروغ شمرده و پیام پیامآوران الهی را بهانکار گرفتهاند؛
﴿ٱلَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ١١﴾
«همان کسانی که روز جزا را تکذیب میکنند» و منکر آنند.
﴿وَمَا یُکَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا کُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ١٢﴾
«و جز هر تجاوز پیشه گناهکاری آن را به دروغ نمیگیرد» یعنی: جز هر بدکار ستمگری که در گناه از حد گذشته و در به کارگیری اسباب آن فرورفته است، روز جزا را تکذیب نمیکند.
﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ١٣﴾
«همان که چون آیات ما» که بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کردهایم؛ «بر او خوانده شود، گوید: اینها افسانههای پیشینیان است» یعنی: داستآنهای واهی و بیاساسشان است که آنها را برساخته و آرایش و پیرایش دادهاند.
﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤﴾
«نه چنین است» کلا: تنبیه، هشدار و تکذیبی است بر این تجاوزگران گناهکار از گفتن چنین سخنان باطلی «بلکه آنچه مرتکب میشدند بر دلهایشان زنگار بسته است» یعنی: گناهان و نافرمانیهایشان بسیار گشته و دلهایشان را فراگرفته است پس این گناهان زنگاری است که دلهایشان را در خود پوشانده است، از این رو حق را انکار میکنند. حسن میگوید: «رین: زنگار» گناه بر بالای گناه است تا بدانجا که بسیاری گناهان دل را نابینا و آن را سیاه میگرداند اما «طبع» این است که بر دلهایشان مهر گذاشته شود که این سختتر از زنگار است. درحدیث شریف به روایت احمد، ترمذی و نسائی از ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن العبد إذا أذنب ذنبا نکتت فی قلبه نکتة سوداء، فإن تاب ونزع واستغفر صقل قلبه وإن عاد زادت حتی تغلف قلبه، فذلک الران الذی ذکره الله سبحانه فی القرآن». «چون بنده مرتکب گناهی شود، در قلب وی نقطه سیاهی کوبیده میشود پس اگر توبه کرد و دست کشید و آمرزش خواست، قلب وی صیقل زده میشود و اگر به گناه بازگشت، آن نقطه سیاه افزوده میشود تا آنکه قلبش را در غلافی فرو میبرد. پس این همان رین (زنگاری) است که خدای سبحان از آن در قرآن یاد کرده است».
﴿کَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥﴾
«نه چنین است» زهی پندار باطل که آنان به هم میبافند؛ «در حقیقت آنان در آن روز از دیدار پروردگارشان سخت محجوبند» یعنی: کفار از دیدار پروردگارشان در روز قیامت محجوب و در پردهاند و از این دیدار باز داشته میشوند لذا مانند مؤمنان بهسوی حق تعالی نمینگرند پس چنانکه در دنیا از توحید و یگانهپرستی در حجابند، همینگونه در آخرت از دیدار حق تعالی در حجاب میباشند. مجاهد در تفسیر آیه کریمه میگوید: «آنها از کرامت و بخشایش حق تعالی بازداشته شده و محجوبند».
﴿ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِیمِ١٦﴾
«سپس آنان یقینا در دوزخ درآیند» و هم آغوش آن گردند و هرگز از آن بیرون شدنی نیستند. بنابراین، آنها با وجود حرمان از دیدار خدای رحمان، اهل آتش جاویدان نیز هستند و قطعا ورود به دوزخ، سختتر از خوار کردن و محروم نمودنشان از آن کرامت است.
﴿ثُمَّ یُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ١٧﴾
«سپس به آنان گفته میشود: این همان است که آن را به دروغ میگرفتید» یعنی: نگهبانان جهنم از سر توبیخ و سرکوفت زدن به آنان میگویند: این همان چیزی است که شما در دنیا آن را به دروغ میگرفتید پس اینک آن را بنگرید و بچشید.
﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ١٨﴾
آنگاه خداوند عزوجل از آنچه که برای نیکان آماده کردهاست چنین سخن میگوید: «در حقیقت کتاب ابرار در علیین است» یعنی: ایشان در زمره اهل علیین نوشته شدهاند. ابرار: فرمانبرداران نیکوکارند.
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا عِلِّیُّونَ١٩﴾
«و تو چه دانی که علیین چیست» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! چه چیز تو را آگاه ساخت که علیین چیست؟ این تعبیر برای تفخیم و بزرگ نمایاندن شأن علیین است؛
﴿کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٢٠﴾
«کتابی است نوشته شده» یعنی: علیین کتابی است که نامهای بهشتیان در آن نوشته شده است. یا کتابی است نشانهدار. همچنین علیین نام خود بهشت یا بلندیهای آن نیز هست.
﴿یَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢١﴾
«که مقربان شاهد آنند» یعنی: فرشتگان، نزدیک آن کتاب نوشته شده حاضر میشوند و آن را میبینند. یا معنی این است: فرشتگان در روز قیامت بر آنچه که در آن کتاب است، گواهی میدهند.
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ٢٢﴾
«بیگمان نیکان در نعمت باشند» یعنی: اهل طاعت در سرای آخرت در ناز و نعمت بزرگی قرار خواهند داشت که نتوان قدر و اندازه آن را فراگرفت و سنجش کرد.
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ٢٣﴾
آری! نیکان غرق در نعمت «بر تختها نشستهاند» ارائک: تختها و اورنگهای سراپردههای بهشتی است. اریکه بر تخت اطلاق نمیشود مگر آنگاه که تخت در حجله یعنی در زیر قبهای قرار داشته باشد که به پردهها و آرایشها آراسته باشد «مینگرند» بهسوی آنچه که خدای عزوجل برایشان از ناز و نعمتها و اکرام واعزازها آماده کرده است. یا معنی این است: مینگرند بهسوی ذات ذوالجلال.
﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ٢٤﴾
«در چهرههایشان تازگی ناز و نعمت را میشناسی» یعنی: چون ایشان را ببینی، میدانی که از اهل ناز و نعمتاند، به سبب نور، زیبایی، سپیدی، بهجت و تروتازگیای که در چهرههایشان میبینی زیرا خداوند عزوجل در سیما و شکل و شمایل و زیبایی آنان چنان رونق و صفا و طراوتی بخشیده است که هیچ توصیفکنندهای آن را وصف نتواند کرد.
﴿یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥﴾
«از رحیق مختوم نوشانیده شوند» رحیق: شرابی است که نه هیچ غش و ناخالصیای در آن است و نه چیزی که آن را گندیده و فاسد کند. مختوم: آن استکه بر آن مهری نهاده شده است لذا از اینکه دستی به آن برسد، محفوظ و بازداشته شده است تا آنکه نیکان خود مهر آن را بر میدارند.
﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦﴾
«مهر آن از مشک است» یعنی: آخرین طعم آن باده بهشتی، بوی مشک است و چون شخص نوشنده دهانش را از آخرین جرعه آن بردارد، بوی آن را همچون بوی مشک مییابد. یا معنی این است: ظرفهای بهشت، اعم از جامها و کوزههای آن با مشک مهر زده شده است «و مشتاقان باید در این امر بر یکدیگر پیشی گیرند» تنافس: مشاجره و کشمکش بر سر تصاحب یک چیزی است که هر کس آن را برای خودش میخواهد لذا بر سر آن با دیگران رقابت میکند، بر آن بخل میورزد و آن را در حوزه اختصاص خودش درمیآورد. در حدیث شریف آمده است: «هر مؤمنی که به مؤمن تشنهای جرعه آبی بنوشاند، خداوند عزوجل در روز قیامت او را از رحیق مختوم مینوشاند و هر مؤمنی که مؤمن گرسنهای را اطعام کند، خداوند عزوجل او را از میوههای بهشت اطعام میکند و هر مؤمنی که مؤمن برهنهای را بپوشاند، خداوند عزوجل او را از لباسهای سبز بهشتی میپوشاند».
﴿وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ٢٧﴾
«و آمیزه آن از تسنیم است» یعنی: آمیزه آن شراب سر به مهر، از تسنیم است. تسنیم شرابی است که از بالا بر بهشتیان فرو ریختانده میشود و بهترین شرابهای بهشت است.
﴿عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨﴾
«چشمهای که مقربان از آن مینوشند» یعنی: رحیق، یا تسنیم چشمهای است که بهشتیان جامهای خویش را با آن میآمیزند در حالی که مقربان از آن بهطور خالص مینوشند. پس رحیق دارای چهار صفت است:
1- شرابی است سر به مهر.
2- مهر آن از مشک است.
3- در محل رقابت و در معرض رغبت قرار دارد.
4- آمیزه آن از تسنیم است.
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: «تسنیم چشمهای است در بهشت که صرفا مقربان از آن مینوشند و اصحاب یمین نیز جامهایشان را با آمیزهای از آن خشبو و معطر میکنند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ٢٩﴾
«بیگمان کسانی که جرم میکردند، به مؤمنان میخندیدند» یعنی: مؤمنان را در دنیا مسخره میکردند و به ریشخند میگرفتند. مراد از آنان: کفار قریش و دیگر کفارند.
علما در بیان سبب نزول این آیه کریمه دو روایت ذکر کردهاند: بنا بر روایت اول، مراد از «مجرمان» بزرگان مشرکین مانند ابوجهل، ولیدبن مغیره و عاصی بن وائل سهمی هستند که عمار، صهیب، بلال و غیر ایشان از فقرای مسلمین را مورد استهزا قرار میدادند. در روایت دوم آمده است: علی بن ابی طالب رضی الله عنه با جمعی از مسلمانان از راه میگذشت پس منافقان به ایشان خندیده و با چشم و ابرو ایشان را مورد تمسخر قرار دادند آنگاه نزد یاران منافق رفتند و گفتند: امروز مرد کله طاس را دیدیم! و همه آنان از این سخن خندیدند. و قبل از آنکه علی رضی الله عنه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برسد، این آیه نازل شد.
﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ٣٠﴾
«و چون از کنارشان میگذشتند، باهم اشاره چشم و ابرو رد و بدل میکردند» به منظور تحقیر، تمسخر و عیبجویی ایشان از اینکه مسلمان گردیدهاند. غمز: فروافگندن و حرکت دادن چشم و ابرو از سر تمسخر یا به منظور خیر یا شر دیگری است ولی اکثرا این کار به منظور شر و بدی انجام میگیرد.
﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ٣١﴾
«و هنگامی که» کفار «نزد خانواده خود بازمیگشتند» از مجالس و محافل خود؛ «بازمیگشتند شادمان» از حال و وضعی که دارند و از اینکه مؤمنان را مورد ریشخند و تمسخر قرار دادهاند. یا چون به خانههایشان بازمیگشتند، هر ناز و نعمتی را که میخواستند در آنها مییافتند. البته دادن این نازونعمت برایشان «استدراج» بود.
﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ٣٢﴾
«و چون» کافران «مؤمنان را میدیدند، میگفتند: همانا اینان گمراهند» در پیروی خود از محمد صلی الله علیه و آله و سلم و تمسک به آنچه که او آورده است و فرو گذاشتن نعمتها و لذتهای نقد و آماده دنیا.
﴿وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَیۡهِمۡ حَٰفِظِینَ٣٣﴾
«و حال آن که بر آنان نگهبان فرستاده نشده بودند» یعنی: آنان از جانب خدای سبحان بر مسلمانان بازرس گمارده نشده بودند تا نگهبان احوال و اعمالشان باشند بلکه مکلف شده بودند تا در خویشتن خویش بنگرند و امور خود را به صلاح و سامان آورند پس پرداختن به خود از مشغول شدن به عیب جویی دیگران برایشان سزاوارتر بود.
﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ٣٤﴾
«حال امروز» یعنی: در روز آخرت «مؤمنانند که بر کافران خنده میزنند» آنگاه که آنان را در عذاب الهی خوار و ورشکسته و بیمقدار میبینند.
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ٣٥﴾
«بر تختها نشسته نظاره میکنند» یعنی: درحالیکه مؤمنان در ناز و نعمت و با فرو شکوهی چشمنواز بر تختهای مکلل و اورنگهای مجلل تکیه دادهاند، بهسوی دشمنان خدای عزوجل مینگرند که در دوزخ عذاب میشوند. کعب میگوید: «در میان بهشت و دوزخ روزنههایی است پس چون مؤمن بخواهد که بهسوی دشمنی که در دنیا داشته است بنگرد، از برخی از این روزنهها سر میکشد». یا معنی این است: مؤمنان بر تختها نشسته به سوی پروردگار عزوجل خویش مینگرند.
﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡکُفَّارُ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٣٦﴾
«آیا کافران در برابر آنچه کرده بودند جزا داده شدند؟» استفهام تقریری است. یعنی آری! به کفار در برابر تمسخر و استهزایشان در دنیا نسبت به مؤمنان، جزا نازل گردید. ثواب: آنچه که بر بنده در برابر عملش داده میشود و در خیر و شر هردو بهکار میرود. گویی خداوند عزوجل به مؤمنان میگوید: آیا کفار را در برابر اعمالشان و از آن جمله تمسخر و خندیدن به شما مؤمنان جزا دادیم یا خیر؟ پس این سخن بر شادمانی مؤمنان میافزاید زیرا نمایانگر حرمت نهادن بیشتر به آنان و سبک انگاشتن و بیمقدار نشان دادن دشمنانشان است.