تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی یونس


مکی و ۱۰۹ آیه است.

آیه‌ی ۲-۱:

﴿الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ١[یونس: ۱]. «الف - لام - را. این کتاب حکمت‌آمیز است».

﴿أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ قَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٞ مُّبِینٌ٢[یونس: ۲]. «آیا برای مردم شگفتی‌آور است که به مردی از خودشان وحی نمودیم که مردمان را بترسان، و مؤمنان را مژده بده که آنان نزد پروردگارشان پیشینۀ راستین دارند؟ کافران گفتند: بی‌گمان این جادوگر آشکاری است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ١این است آیات کتاب حکمت آمیز، و آن قرآن است که مشتمل بر حکمت و احکام است، و آیات آن بر حقایق ایمانی و اوامر و نواهی شرع دلالت می‌نماید، و بر همۀ امت واجب است آن‌را بپذیرند و از آن فرمان برند.

با وجود این بیشتر آنان روی‌ گرداندند، و آن ‌را درک نکردند. بنابراین، تعجب نمودند: ﴿أَنۡ أَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَکه به مردی از خودشان وحی نمودیم تا مردمان را از عذاب خدا بیم دهد، و از عذاب الهی بترساند، و آنان‌را به آیات الهی یادآور شود ﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡو کسانی را که ایمان راستین آوردند مژده بده که به خاطر کارهای شایسته و راستینی که از پیش فرستاده‌اند برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی کامل و نیک است. پس کافران از این مرد بزرگ تعجب کردند، تعجبی که آنها را واداشت تا به او کفر ورزند. ﴿قَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَو کافران در مورد او گفتند: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٞ مُّبِینٌبی‌گمان این جادویش آشکار است و به ادعای آنها بر هیچ‌کس پوشیده نیست. و این به خاطر بی‌خردی و عنادشان بود، زیرا تعجب کردند که هیچ‌جای تعجب و شگفتی نداشت، بلکه باید از نادانی و عدم شناخت آنها نسبت به منافع‌شان در شگفت بود.

چگونه به این پیامبر بزرگوار ایمان نیاوردند، پیامبری که خداوند او را از میان آنان مبعوث نمود وا و را به خوبی می‌شناختند، اما دعوتش را نپذیرفتند و برای باطل کردن و از بین بردن دینش کوشیدند؟ ولی خداوند نور خویش را کامل می‌گرداند گرچه کافران دوست نداشته باشند.

آیه‌ی ۴-۳:

﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٣[یونس: ۳]. «پروردگار شما خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، آنگاه آن‌گونه که شایستۀ شکوه اوست بر عرش بلند و مرتفع گردید، (و) کار (هستی) را تدبیر می‌کند، هیچ شفاعت کننده‌ای نیست مگر پس از اجازۀ او، این است خداوند پروردگارتان. پس از او بترسید، آیا پند نمی‌پذیرید».

﴿إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقًّاۚ إِنَّهُۥ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖ وَعَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ٤[یونس: ۴]. «بازگشت همۀ شما به‌سوی اوست، این وعدۀ راستین خداوند است، او آفرینش را آغاز می‌کند، سپس آن را باز می‌گرداند تا کسانی را که ایمان آورده و کردار شایسته انجام داده‌اند به دادگری پاداش دهد، و اما کسانی‌که کفر ورزیده‌اند شرابی از آب داغ و سوزان دارند و دارای عذابی دردناک هستند، به سبب آنکه کفر می‌ورزیدند».

خداوند متعال با بیان ربوبیت و الوهیت و عظمت خویش می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖبی‌گمان پروردگار شما خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید. هرچند که او می‌تواند آن را در یک لحظه بیافریند، اما چون در این حکمتی بود و در کارهایش مهربان است چنین کرد. و از جمله حکمت الهی در آفرینش آسمان‌ها و زمین این است که آن را به حق و برای حق آفرید، تا از طریق نام‌ها و صفاتش شناخته شود و تنها او عبادت گردد.

﴿ثُمَّپس از آفرینش آسمان‌ها و زمین، ﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِآن‌گونه که شایسته و مناسب شکوه و عظمت اوست بر عرش بند و مرتفع گردید. ﴿یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَکار جهان بالا و پایین را می‌گرداند و تدبیر می‌کند، می‌میراند و زنده می‌نماید، و روزی فرو می‌فرستد، و روزها را میان مردم می‌گرداند، گاه به سود برخی و گاه به زیان برخی دیگر، و زیان را از آسیب دیدگان دور می‌کند، و خواستۀ جویندگان را اجابت می‌نماید.

پس انواع تدابیر از جانب اوست، و همۀ خلق در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده، و در برابر عظمت و فرمانروایی‌اش فروتن‌اند. ﴿مَا مِن شَفِیعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِهیچ شفاعت کننده‌ای نیست مگر (اینکه) پس از اجازۀ او (به شفاعت برمی‌خیزد)، پس هیچ مخلوقی اقدام به شفاعت نمی‌نماید گرچه از برترین مخلوقات باشد، مگر این‌که خدا به وی اجازه بدهد. و او جز به کسی که از وی راضی و خشنود است اجازه نمی‌دهد. و شفاعت کردن را جز برای مخلصان و یکتاپرستان نمی‌پسندد.

﴿ذَٰلِکُمُکسی که چنین است ﴿ٱللَّهُ رَبُّکُمۡخداوند، پروردگارتان است. او خداوندی است دارای صفات الوهیت که همۀ صفات کمال را در بر دارد، و دارای صفت ربوبیت که همه‌ی صفات افعال را در بر دارد. ﴿فَٱعۡبُدُوهُپس همه عبادتها را تنها برای او انجام دهید و فقط او را بپرستید. ﴿أَفَلَا تَذَکَّرُونَآیا پند نمی‌پذیرید و نشانه‌ها و دلایلی را که بر این دلالت می‌نمایند او یکتاست و معبود ستوده و دارای عظمت و بخشش است به یاد نمی‌آورید؟!.

پس از آنکه خداوند متعال حکم تقدیری خویش را بیان کرد که تدبیر عام و فراگیر او است، و حکم دینی‌اش را بیان کرد که آن شریعت اوست و مقصود و مضمون آن این است که او تنها است و هیچ شریکی ندارد، حکم جزائی‌اش را بیان نمود و آن مجازات بندگان به سبب اعمال‌شان در جهان پس از مرگ است. پس فرمود: ﴿إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗاهمۀ شما را پس از مرگتان در روزی مشخص گرد خواهد آورد. ﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقًّاوعدۀ خداوند راست است و حتماً آن‌را کامل می‌گرداند. ﴿إِنَّهُۥ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥاو آفرینش را آغاز می‌کند، سپس آن‌را باز می‌گرداند. پس آن کس که بر افرینش تواناست بر بازگرداندن آن نیز تواناست.

و کسی که می‌بیند خداوند آفرینش را آغاز نموده، سپس آفرینش دوبارۀ او را انکار می‌کند، فاقد عقل است، چرا که از دو چیز که همانند یکدیگرند یکی را انکار می‌کند، با این آغاز آفرینش را که مهمتر از بازگرداندن آن است اثبات می‌نماید، پس این یک دلیل عقلی روشن بر اثبات معاد است.

سپس دلیل نقلی را بیان داشت و فرمود: ﴿لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْتا کسانی را که قلباً به آنچه خدا بدان دستور داده ایمان آورده‌اند، ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِو با اعضای خود کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات را انجام داده‌اند، ﴿بِٱلۡقِسۡطِبه دادگری پاداش دهد. پس به جزای ایمان آوردن و کارهایشان پاداشی به آنان می‌دهد که آن را برای بندگانش بیان کرده است و خبر داده که هیچ کس نمی‌داند چه چیزهای لذت بخشی را برایشان پوشیده نگاه داشته است. ﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْو کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را تکذیب نمودند، ﴿لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖشرابی از آب داغ که چهره‌ها را بریان می‌نماید و معده و روده‌ها را تکه تکه می‌کند ﴿وَعَذَابٌ أَلِیمُۢو عذاب‌های دردناک دیگری دارند. ﴿بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَبه سبب کفر و ستم‌شان به این عذاب دردناک گرفتار می‌شوند، و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنها خودشان بر خویشتن ستم می‌کنند.

آیه‌ی ۶-۵:

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلشَّمۡسَ ضِیَآءٗ وَٱلۡقَمَرَ نُورٗا وَقَدَّرَهُۥ مَنَازِلَ لِتَعۡلَمُواْ عَدَدَ ٱلسِّنِینَ وَٱلۡحِسَابَۚ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ یُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٥[یونس: ۵]. «او ذاتی است که خورشید را درخشان و ماه را تابان گردانده و برای ماه منازلی مقرر نموده است تا شمارۀ‌ سال‌ها و حساب را بدانید. خداوند آن را جز به حق نیافریده است. خداوند آیات را برای آنان که می‌دانند به روشنی بیان می‌دارد».

﴿إِنَّ فِی ٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَّقُونَ٦[یونس: ۶]. «بی‌گمان درآمد و ر فت شب و روز و آنچه خداوند در آسمان‌ها و زمین آفریده است برای پرهیزگاران نشانه‌هاست».

وقتی ربوبیت و الوهیت را بیان نمود، دلایل عقلی موجود در جهان هستی را که بر الوهیت و ربوبیت و نام‌ها و صفات کاملش دلالت می‌نماید بیان کرد، دلایلی مانند خورشید و ماه و آسمان‌ها و زمین و همه آنچه که در آسمان‌ها و زمین از سایر مخلوقات آفریده شده است. و خبر داد که این‌ها نشانه‌هایی هستند، ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَبرای گروهی که می‌دانند، و ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَبرای گروهی که پرهیزگارند زیرا علم و دانش آدمی را راهنمایی می‌کند که این چیزها بر چه چیزی دلالت می‌کنند. نیز کیفیت استنباط دلایل را از این پدیده‌ها به نزدیکترین صورت ممکن به انسان یاد می‌دهد. و پرهیزگاری، علاقه‌مندی به خیر و پرهیز از شر رادر قلب به وجود می‌آورد که این ناشی از شناخت حجت‌ها و براهین و پیدایش علم و یقین است. و خلاصه مطلب این‌که آفرینش مخلوقات به این صورت بر کمال قدرت خداوند متعال و علم و حیات و پایدار بودن او دلالت می‌نماید، و استواری و آفرینش زیبا و مستحکم مخلوقات بر کمال حکمت خدا و گستردگی آگاهی او دلالت می‌نماید.

و درآفرینش زیبای خدا منافع و مصالح فراوانی وجود دارد. خورشید درخشان وماه تابان که از مخلوقات وی می‌باشند دارای فواید بسیاری می‌باشند که بر رحمت خدا و توجه او به بندگانش و گستردگی بخشش و نکیو کاریش دلالت می‌نمایند، و ویژگیهای هر یک از این مخلوقات بر مشیت و ارادۀ نافذ خدا دلالت نموده، و همۀ این‌ها بیانگر آنند که تنها او معبود و محبوب و ستایش شده و دارای عظمت و بخشش و صفت‌های بزرگ است، و باید به او علاقه‌مند بود و به او امید داشت و فقط از او ترسید، و فقط از او طلب نمود، نه از کسانی دیگر که در همۀ کارهایشان نیازمند و محتاج اویند.

و در این آیات بندگان به اندیشیدن و فکر کردن و نگاه کردن با چشم عبرت در این مخلوقات تشویق و تحریک شده‌اند. زیرا با تفکر و تامل در این مخلوقات بینش به دست آمده و بر ایمان و عقل افزوده می‌گردد، و قریحه و استعداد (خداشناسی۹ تقویت می‌شود. و به کار نگرفتن‌اندیشه در این چیزها به منزلۀ سستی در کاری است که خداوند به آن دستور داده است، و در واقع بستن راه افزایش ایمان است و باعث جمود ذهن و استعداد می‌گردد.

آیه‌ی ۸-۷:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِنَا غَٰفِلُونَ٧[یونس: ۷]. «بی‌گمان کسانی‌که به لقای ما امید ندارند و به زندگی دنیا خشنود گشته و به آن دل بسته‌اند و کسانی که از آیات ما غافل‌اند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٨[یونس: ۸]. «چنین کسانی به سبب کارهایی که می‌کنند جایگاه‌شان دوزخ است».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَابی‌گمان کسانی که به دیدار و ملاقات خدا امید ندارند چیزی که امیدواران بسیار به آن امید دارند، و بالاترین مساله‌ای است که آروزمندان در آرزوی آنند، اما اینان نه تنها به آن امیدوار نیستند بلکه از آن روی گردانده و بسا آن‌را تکذیب می‌کنند، ﴿وَرَضُواْ بِٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاو به زندگی دنیا و جای آخرت خشنود گشته‌اند، ﴿وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَاو به آن گرایش یافته و آن را آخرین هدف خود قرار داده‌اند، بنابر این برای آن تلاش کرده و به لذت‌ها و شهوت‌های آن روی آورده و خود را به آن سپرده. لذت‌های دنیا را از هر راهی که میسور باشد به دست می‌آورند، و از هر جهتی که به دست بیاید به‌سوی آن می‌شتابند و اراده و افکار و اعمال‌شان را مصرف آن می‌سازند، انگار که همیشه در آن می‌مانند. آنان هرگز تصور نمی‌کنند که زندگی دنیا گذرگاهی است که مسافران جهان باقی از آن عبور کرده و گذشتگان و آیندگان به‌سوی آن کوچ می‌کنند. اما توفیق یافتگان برای رسیدن به نعمت‌ها و لذت‌های آن آستین همت را بالا زده و از آن توشه بر می‌گیرند.

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِنَا غَٰفِلُونَو کسانی که از آیات ما غافل‌اند، و از آیات قرآنی و نشانه‌های هستی آفاق و انفس بهره نمی‌برند. اعراض کردن از دلیل و راهنما مستلزم اعراض و غفلت از مدلول و هدف است.

﴿أُوْلَٰٓئِکَچنین کسانی، ﴿مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُجایگاه و مسکن آنان دوزخ است که از آن بیرون نمی‌روند، ﴿بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَبه سبب کفر و شرک و انواع گناهانی که مرتکب می‌شدند.

وقتی که سزا و عذاب آنان را بیان داشت، پاداش فرمانبرداران را نیز بیان کرد و فرمود:

آیه ۱۰-۹:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ یَهۡدِیهِمۡ رَبُّهُم بِإِیمَٰنِهِمۡۖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ٩[یونس: ۹]. «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند پروردگارشان آنان را به سبب ایمان‌شان به باغ‌های پر ناز و نعمت بهشت هدایت می‌کند که جویبارها در زیر (کاخ‌های) آن روان است».

﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٠[یونس: ۱۰]. «دعای‌شان در آنجا پروردگار را تو پاکی است و سلام آنها در آن «درودتان باد» می‌باشد، و پایان دعایشان این است: شکر و سپاس مخصوصِ پروردگار جهانیان است».

خداوندمتعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِبی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند. یعنی هم ایمان آوردند و هم به مقتضای آن که عبارت است از انجام دادن کارهای شایسته ـ اعم از کارهای قلبی و کارهای بدنی ـ از روی اخلاص و پیروی از کتاب و سنت.

﴿یَهۡدِیهِمۡ رَبُّهُم بِإِیمَٰنِهِمۡپروردگارشان آنان را به سبب ایمانی که دارند بزرگ‌ترین پاداش می‌دهد و آن پاداش هدایت است، پس خداوند آنچه را که به سودشان است به آنان می‌آموزد و کارهایی که از هدایت بر می‌آید به آنان الهام می‌کند، و آنان را برای نگریستن در نشانه‌ها و آیاتش هدایت می‌نماید و آنان را در این هدایت می‌نماید و آنان‌را در این دنیا به راه راست رهنمود می‌گرداند، و در سرای آخرت به راهی که به باغ‌های پر ناز و نعمت بهشت می‌ساند آنان را هدایت می‌کند. بنابر این فرمود: ﴿تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُبه صورت مداوم از زیر آنان جویبارها روان است، ﴿فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِدر با‌غ‌های پر ناز و نعمت بهشت. خداوند باغ‌ها را به نعمت‌ها نسبت داد، چون آن باغ‌ها مشتمل بر ن عمت نیکو و کا مل هستند. ناز و نعمت دل که از سرور و خوشحالی‌ای که از دیدن خداوند و شنیدن سخن او و لذت بردن از خشنودی و نزدیکی او، و دیدار دوستان و برادران و بهره‌مند شدن از جمع آنها و شنیدن صدای ترانه‌های دل‌انگیز و منظره‌های فرح بخش حاصل می‌گردد. و نعمت جسم که از تناول انواع خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها، و تمتع از همسرانی که انسان‌ها نمی‌توانند آنان را توصیف کنند، و خیال آنها هم به ذهن هیچ‌کس خطور نکرده است، به دست می‌آید.

﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّعبادت‌شان در آن جا برای خداست، اول آن بیان پاکی خداوند و منزه قرار دادن او از عیب‌ها و کاستی‌هاست، و آخر آن ستایش خداوند است. و تکلیف‌ها و وظایف در بهشت ساقط می‌شود و تنها بهره‌مندی از کامل‌ترین لذت‌ها برای آنان باقی می‌ماند که برای آنان از خوردنی‌های لذیذ، لذیذتر است و آن ذکر خدا است که دل‌ها با آن آرام گیرد و روح‌ها با ان شاد شود. ذکر خدا برای آنان به منزلۀ نفس کشیدن است، بدون این‌که احساس سختی و دشواری بکنند. ﴿وَو اما، ﴿تَحِیَّتُهُمۡ فِیهَاآنها به هنگام دیدار، به یکدیگر سلام می‌کنند. یعنی سخنی که از بیهودگی و گناه دور بوده و به «سلام» موصوف است، در بین یکدیگر رد و بدل می‌کنند.

و گفته شده که تفسیر ﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَاین است که اهل بهشت هرگاه به غذا و نوشیدنی و امثال آن نیاز داشته باشند، می‌گویند ﴿سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّو بلافاصله غذا و نوشیدنی برایشان حاضر‌ی شود.

﴿وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡو پایان عبادت‌شان آنگاه که فارغ شوند این است: ﴿أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَشکر و سپاس ویژۀ پروردگار جهانیان است.

آیه‌ی ۱۱:

﴿وَلَوۡ یُعَجِّلُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ ٱلشَّرَّ ٱسۡتِعۡجَالَهُم بِٱلۡخَیۡرِ لَقُضِیَ إِلَیۡهِمۡ أَجَلُهُمۡۖ فَنَذَرُ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١[یونس: ۱۱]. «و اگر خداوند برای مردم چنانکه خیر را به شتاب می‌طلبند شر را پیش می‌انداخت عقوبت و عذاب، آنها را نابود می‌کرد. اما کسانی را که به لقای خدا امید ندارند رها می‌کنیم تا در سرکشی و نافرمانی خود سرگردان شوند».

و این از لطف و احسان او نسبت به بندگانش است که اگر او در رساندن بدی و مصیبت آنگاه که اسبابش را فراهم سازد شتاب ورزد، و به عذاب دادن آنان مبادرت ورزد، همانطور که درآوردن خوبی برای آنها وقتی که اسبابش را انجام دهند شتاب می‌ورزند. ﴿لَقُضِیَ إِلَیۡهِمۡ أَجَلُهُمۡعقوبت و عذاب، آنها را نابود می‌کرد. اما خداوند متعال به آنان مهلت می‌دهد و آنان را فراموش نمی‌کند، و از بسیاری از حقوق خود در می‌گذرد. و اگر خداوند مردم را به سبب ستمشان به عذاب خویش دچار کند هیچ جنبده‌ای را در روی زمین نخواهد گذاشت.

و از همین مقوله است دعای بنده به هنگام خشم و عصبانیت علیه فرزندان یا خانواده یا مالش، که اگر این دعا پذیرفته شود همۀ فرزندان و خانواده و اموالش از بین می‌رفت و پذیرفته شدن این دعا بیش از حد به او زیان می‌رساند، اما خداوند بردبار و با حکمت است. ﴿فَنَذَرُ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَااما کسانی را که به قیامت ایمان ندارند، و خود را برای آن آماده نمی‌نمایند، و کارهایی نمی‌کنند که آنها را از غذاب خدا نجات دهد، ﴿فِی طُغۡیَٰنِهِمۡآنان را در باطلشان رها می‌کنیم که به وسیلۀ آن از حق و از حد و مرز بیرون می‌روند.

﴿یَعۡمَهُونَسرگردان و حیران مانده، و به راه هدایت نمی‌روند و به یافتن بهترین و محکم‌ترین دلیل توفیق نمی‌یابند. و این عذاب و سزایی است که به سبب ستم و کفر ورزیدنشان به آیات خدا به آنان می‌رسد.

آیه ۱۲:

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوۡ قَاعِدًا أَوۡ قَآئِمٗا فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ کَأَن لَّمۡ یَدۡعُنَآ إِلَىٰ ضُرّٖ مَّسَّهُۥۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡمُسۡرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢[یونس: ۱۲]. «و چون به انسان رنج و مصیبتی برسد چه بر پهلو خوابیده و چه نشسته و چه ایستاده باشد ما را به کمک می‌خواند، و چون رنج و ناراحتی را از او برداریم چنان راه خود را در پیش می‌گیرد که گویا ما را به دور کردن رنجی که به او رسیده بود به فریاد نخوانده است. این چنین برای اسراف کنندگان کاری را انجام می‌دهند زینت داده شده است».

در اینجا خداوند از سرشت و طبیعت انسان خبر می‌دهد که هرگاه رنج و مصیبتی به او برسد در دعا کردن می‌کوشد، و بر همۀ حالت‌ها، ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده خدا را می‌خواند و در دعا اصرار می‌ورزد تا خداوند مصیبت را از او دور نماید.

﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ کَأَن لَّمۡ یَدۡعُنَآ إِلَىٰ ضُرّٖ مَّسَّهُو چون رنج و ناراحتی را از او برداریم به غفلت خویش ادامه داده و از پروردگارش اعراض می‌نماید گویا به او مصیبتی نرسیده و خداوند آن را از وی دور نکرده است. پس چه ستمی بالاتر از این ستم است؟ از خداوند می‌خواهد که هدف او را برآورده سازد، و چون او به هدفش رساند، حقوق پروردگارش را نادیده می‌انگارد، انگار که خداوند هیچ حقی بر او ندارد. و این فریب و آرستگی شیطان است، زیر آنچه را که در پیشگاه عقل و سرشت زشت و بد است برایش می‌آراید. ﴿کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡمُسۡرِفِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَاین چنین برای اسراف کنندگان کاری را که انجام می‌دهند زینت داده‌است.

آیه‌ی ۱۴-۱۳:

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِینَ١٣[یونس: ۱۳]. «و به درستی که ما نسلهایی را که پیش از شما بوده‌اند هلاک کردیم، هنگامی که ستم کردند و پیامبرانشان برای آنان نشانه‌های روشن آوردند، و هرگز بر آن نبودند که ایمان بیاورند. این چنین گروه گناهکاران را سزا می‌دهیم».

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰکُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لِنَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ١٤[یونس: ۱۴]. «آنگاه شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل می‌کنید».

خداوند متعال خبر می‌دهد که او ملت‌های گذشته را پس از این‌که نشانه‌های روشن توسط پیامبران پیش آنها آمد و حق برایشان روشن شد و آنها از آن فرمان نبردند و ایمان نیاوردند، به سبب ستم و کفرشان هلاک ساخت. پس خداوند عذاب خویش را که دامن هر مجرم و گناه‌کاری را می‌گیرد، بر آنان فرود آورد، و این سنت و قانون خدا درمیان همۀ ملت‌هاست.

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰکُمۡپس شما را ﴿خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لِنَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَپس آنان در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل می‌کنید. پس اگر از کسانی که پیش از شما بوده‌اند عبرت آموختید و پند گرفتید و از آیات خدا پیروی کردید و پیامبرانش را تصدیق نمودید، در دنیا و آخرت نجات می‌یابید و اما چنانچه راه ستمکاران را در پش گیرید عذابی که بر آنان فرود آمد بر شما هم فرود خواهد آمد، و هرکس بیم داده شد دیگر عذری ندارد.

آیه ی۱۷-۱۵:

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَاتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَا ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَیۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ قُلۡ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآیِٕ نَفۡسِیٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۖ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٥[یونس: ۱۵]. «و هنگامی‌که آیات روشن ما بر آنان خوانده شود کسانی که به لقای ما امید ندارند، می‌گویند: قرآنی دیگر غیر از این بیاور، یا آن را دگرگون ساز، بگو: مرا نرسد که از پیش خود آن را تغییر دهم، جز از آنچه که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. من اگر از فرمان پروردگارم سرپیچی کنم از غذاب روزی بزرگ می‌ترسم».

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰکُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِیکُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦[یونس: ۱۶]. «بگو: اگر خداوند می‌خواست آن را بر شما نمی‌خواندم، و (خداوند) شما را از آن آگاه نمی‌کرد، به راستی که پیش از خواندن آن و قبل از این‌که آن را بدنند، عمری را درمیان سشما سپری کرده‌ام، آیا نمی‌فهمید»؟

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٧[یونس: ۱۷]. «پس کیست ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را تکذیب کند؟ به راستی که مجرمان هرگز رستگار نمی‌شوند».

خداوند متعال سرسختی کسانی که پیامبرش صرا تکذیب می‌کردند بیان داشته و می‌فرماید: هرگاه آیات قرآن که حق را بیان می‌دارند بر آنان خوانده شود از آن روی می‌گردانند، و راه‌های دشوار را می‌پیمایند، پس از روی عناد و ستم می‌گوید: ﴿ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَیۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُقرآنی دیگر غیر از این را بیاور یا آن را تغییر بده. خداوند آنها را رسوا کند. چقدر بر خدا جرأت کردند، و خیلی ستمگر بودند، و بسیار آیات خدا را رد نمودند!.

پس خداوند، پیامبر بزرگ را دستور می‌دهد که به آنان بگوید: ﴿قُلۡ مَا یَکُونُ لِیٓمرا نسزد، و شایستۀ من نیست، ﴿أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآیِٕ نَفۡسِیٓکه از پیش خود آن را تغییر دهم، زیرا من فقط یک پیامبر و پیام رسان هستم، و هیچ چیزی در دست من نیست، و اختیاری ندارم. ﴿إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّجز از آنچه که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم. یعنی اختیار غیر از این ندارم، زیرا من بنده‌ای مامور هستم. ﴿إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖمن اگر از فرمان پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم. این سخن بهترین مردم و ادب او در برابر دستورات پروردگار و وحی اوست، پس این بی‌خردان گمراه که هم نادانند، و هم گمراه، هم ستم کرده و هم مخالفت ورزیده‌اند، هم سخت‌گیری نموده و هم پروردگار جهانیان را ناتوان شمرده‌اند، چگونه خواهند بود؟ آیا از عذاب روزی بزرگ نمی‌ترسند؟ اگر ادعا می‌کنند که می‌خواهند به وسیلۀ معجزه‌هایی که خواسته‌اند حق روشن شود، آنها دروغ می‌گویند، زیرا خداوند نشانه‌هایی را بیان داشته است که با مشاهدۀ آنها انسان ایمان می‌آورد. و خداوند بنا بر حکمت خویش و مهربانی‌اش نسبت به بندگانش هر طور که بخواهد و به شیوه‌های مختلف نشان‌ها را بیان می‌دارد.

﴿قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰکُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِیکُمۡ عُمُرٗابگو: اگر خداوند می‌خواست آن را بر شما نمی‌خواندم، و (او) شما را از آن آگاه نمی‌کرد. به راستی که عمری طولانی با شما بوده‌ام. ﴿مِّن قَبۡلِهِپیش از خواندن آن و قل از این‌که ان را بدانید، چنین چیزی به ذهن من خطور نکرد، ﴿أَفَلَا تَعۡقِلُونَآیا نمی‌فهمید که من آن را در مدت عمر خود نخوانده‌ام، و چیزی از من سر نزده که بر آن دلالت نماید؟ پس چگونه بعداً آن را ساخته و به زبان می‌آورم؟ حال آنکه در میان شما عمری طولانی را گذرانده‌ام و شما حقیقت حال مرا می‌دانید؟ و می‌دانید که من بی‌سوادم و خواندن و نوشتن را بلد نیستم و درس نمی‌خوانم، و از هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌گیریم و نمی‌آموزم؟!.

و کتابی بزرگ را پیش شما آورده‌ام که سخنوران و افراد فصیح و بلیغ را ناتوان کرده و علما و دانشمندان را درمانده نموده است، پس آیا با وجود این ممکن است که قرآن از جانب من باشد؟ یا این‌که این دلیل قاطعی است بر این که از سوی خداوند حکیم و ستوده فرو فرستاده شده است؟ و اگر شما افکارو عقلهایتان را بکار بگیرید و به من و حقیقت این کتاب بیاندیشید یقین خاهید کرد که در صداقت و درستی آن شکی نیست، و به یقین خواهید دانست که آن حق است و بعد از آن چیزی جز گمراهی نمی‌باشد، اما شما جز دروغ و مخالفت چیزی نداشتید. پس بدون شک شما ستمگرید.

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بِ‍َٔایَٰتِهِپس کیست ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد، یا آیات او را تکذیب کند؟ و اگر من از خود حرف در می‌آورم و دروغ می‌بافم ستمگرترین مردم بودم، و رستگاری را از دست می‌دادم، وحالت من بر شما پنهان نمی‌ماند، اما من آیات خدا را پیش شما آوردم و شما آن را تکذیب کردید، پس مشخص شد که شما ستمگرید و به زودی ن ابود خواهید شد، و تا وقتی که چنین باشید هرگز به رستگاری دست نخواهید یافت.

﴿قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَرۡجُونَ لِقَآءَنَااین دلالت می‌نماید که آنچه آنان را به سخت‌گیری و به بیراهه رفتن وادار کرد ایمان نداشتن به لقای خداوند بود. و هرکس به لقای خدا ایمان بیاورد حتماً از این کتاب فرمان می‌برد و به آن ایمان می‌آورد، چرا که او قصد و هدفی نیکو دارد.

آیه ۱۸:

﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٨[یونس: ۱۸]. «و اینان غیر از خدا چیزهایی را می‌پرستند که به آنان زیانی نمی‌رسانند و سودی به آنان نمی‌بخشند، و می‌گویند: این‌ها میانجی‌های ما نزد خدا هستند. بگو: آیا خداوند را به آنچه که در آسمان‌ها و زمین نمی‌داند، خبر می‌دهید؟ او پاک و فراتر است از چیزهایی که با وی شریک می‌سازند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡمشرکان و کسانی که پیامبر صرا تکذیب می‌کنند غیر از خدا چیزهایی را می‌پرستند که به آنان زیانی نمی‌رساند، و سودی به آنان نمی‌بخشد. یعنی خدایان و معبودان باطل‌شان ذره‌ای نم ی‌توانند به آنان سودی برسانند و هیچ چیزی را از آنان دور نمی‌کنند.

﴿وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِو سخنی بدون دلیل می‌گویند و ابراز می‌دارند که این‌ها میانجی‌های ما در نز خدا هستند. یعنی بت‌ها را می‌پرستند تا آنان را به خدا نزدیک کنند، و برای‌شان نزد خدا شفاعت و سفارش نمایند، و این سخنی است که از خود درآورده‌اند. بنابر این، خداوند با باطل قرار دادن این سخن می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِبگو: آیا خداوند را به آنچه که در آسمان‌ها و زمین نمی‌دانند خبر می‌دهید؟ یعنی خداوند داناست و آگاهی او همۀ آنچه را که در آسمان‌ها و زمین شریک‌هایی دارد؟ آیا او را به چیزی که بر وی پوشیده مانده و شما آن را می‌دانید خبر می‌دهید؟ آیا شما داناترید یا خدا؟ پس آیا سخنی یاوه‌تر و باطل‌تر از این گفته وجود دارد؟ زیرا سخن باطل آنان به این معنی است که این گمراهان و نادانان بی‌خرد از پروردگار جهانیان دانا‌ترند.

پس فرد عاقل باید فقط به تصور کردن این گفته کفایت کند، و هرگاه این سخن را تصور کند به فاسد و یاوه بودن آن یقین می‌کند.

﴿سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَپاک و منزه است از این‌که او را شریک یا همانندی باشد، بلکه او خدای یگانه و یکتا و بی‌نیاز است و هیچ خدایی در آسمان‌ها و زمین جز او نیست، و هر معبودی غیر از او خواه در عالم بالا باشد یا در عالم پایین از نظر عقل و شریعت و فطرت باطل است.

﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٦٢[الحج: ۶۲]. «این بدان علت است که خداوند حق می‌باشد و آنچه غیر از او مشرکان به فریاد می‌خوانند باطل، و خداوند برتر و بزرگ است».

آیه ۲۰-۱۹:

﴿وَمَا کَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡ فِیمَا فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١٩[یونس: ۱۹]. «و مردم جز یک ملت نبودند، پس اختلاف کردند، واگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود، حتماً میانشان بر سر آنچه در آن اختلاف می‌ورزند داوری می‌شد».

﴿وَیَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۖ فَقُلۡ إِنَّمَا ٱلۡغَیۡبُ لِلَّهِ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ٢٠[یونس: ۲۰]. «و می‌گویند: چرا نشانه‌ای از سوی پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ بگو: تنها خداست که بر غیبت آگاه است، پس منتظر باشید من هم با شما از منتظرانم».

﴿وَمَا کَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗو مردم جز یک ملت نبودند، که بر دین درست و صحیح و واحد قرار داشتند، اما اختلاف کردند پس خداوند پیامبران را به عنوان ترساننده و مژده دهنده نزد آنان فرستاد و همراه آنان کتاب را نازل کرد تا در میان مردم در آنچه که در آن اختلاف کرده‌اند داروی کند.

﴿وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَو اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود که گناهکاران را مهلت داده و به خاطر گناهانشان آنان‌را زود عذاب ندهد، ﴿لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡ فِیمَا فِیهِ یَخۡتَلِفُونَدر آنچه که در آن اختلاف می‌ورزند میان آنان داوری می‌شد. به این صورت که مومنان را نجات داده و کافران را تکذیب کننده را هلاک می‌ساختیم. و این چیز میان آنها جدایی می‌آورد.

اما خداوند می‌خواست تا برخی از آنان‌را به وسیلۀ برخی دیگر امتحان کند، و مورد آزمایش قرار دهد تا راستگو از دروغگو مشخص گردد.

﴿وَیَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِو تکذیب کنندگان بهانه گیر می‌گویند: چرا که جانب پروردگارش نشانه‌ای بر او فرو فرستاده نمی‌شود؟

منظورشان نشانه‌ها و معجزاتی بود که آنها پیشنهاد می‌کردند. از قبیل این‌که گفتند: ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَلَکٞ فَیَکُونَ مَعَهُۥ نَذِیرًا[الفرقان: ۷]. «چرا فرشته‌ای فرستاده نشده تا همراه او بیم دهد» و مانند این‌که گفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ یَنۢبُوعًا٩٠[الإسراء: ۹۰]. «هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم مگر این‌که چشمه‌ای از زمین برای ما بجوشانی».

﴿فَقُلۡپس وقتی که از تو معجزه طلب کردند به آنان بگو: ﴿إِنَّمَا ٱلۡغَیۡبُ لِلَّهِتنها خدا بر غیب آگاه است. یعنی علم او حالات بندگان را احاطه کرده است، پس او طبق علم و حکمت بی‌نظیرش به تدبیر امورشان می‌پردازد و هیچ‌کس غیر از خدا در هیچ زمینه‌ای نمی‌تواند به تدبیر امور بپردازد. ﴿فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَبگو: منتظر باشید، همانا من هم همراه شما از منتظرانم. یعنی هر یک برای دیگری چیزی را انتظار بکشد که شایستۀ آن است. پس بنگرید که سرانجام نیک از آنچه کسی خواهد بود؟

آیه‌ی ۲۱:

﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡ إِذَا لَهُم مَّکۡرٞ فِیٓ ءَایَاتِنَاۚ قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَکۡرًاۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکۡتُبُونَ مَا تَمۡکُرُونَ٢١[یونس: ۲۱]. «و چون پس از مصیبت و بلایی که به مردم رسیده است رحمتی به آنان بچشانیم، آنگاه در آیات ما مکر می‌کنند، بگو: خداوند در مکر سریعتر است. بی‌گمان فرستادگان ما مکر و حیله‌های شما را می‌نویسند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ مِّنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُمۡو هنگامی که مردم را پس از مصیبت و بلایی که به آنان رسیده است رحمتی بچشانیم، مانند تندرستی بعد از بیماری، و ثروتمندی بعد از فقر، و امنیت بعد از ترس، مصیبت و رنجی را که به آنان رسیده است فراموش می‌کنند و شکر خداوند را بر فراخی رحمتش به جای نمی‌آورند، بلکه به سرکشی و مکر ورزی خود ادامه می‌دهند.

بنابراین فرمود: ﴿إِذَا لَهُم مَّکۡرٞ فِیٓ ءَایَاتِنَاآنگاه در آیات ما مکر می‌کنند، یعنی تلاش می‌نند که به وسیلۀ باطل، حق را از بین ببرند. ﴿قُلِ ٱللَّهُ أَسۡرَعُ مَکۡرًابگو: همانا خداوند در مکر سریعتر است. زیرا مکر بد جز به اهل آن بر نمی‌گردد. پس اهداف و نقشه‌های پلیدشان علیه خودشان بر می‌گردد، و از پیگرد خدا در امان نمی‌مانند، بلکه کارهایی که انجام می‌دهند فرشتگان آن را می‌نویسند و خداوند آن را می‌شمارد، سپس آنها را بر آن سزا می‌دهد.

آیه ۲۳-۲۲:

﴿هُوَ ٱلَّذِی یُسَیِّرُکُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا کُنتُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَجَرَیۡنَ بِهِم بِرِیحٖ طَیِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِیحٌ عَاصِفٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن کُلِّ مَکَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِیطَ بِهِمۡ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ لَئِنۡ أَنجَیۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ٢٢[یونس: ۲۲]. «اوست که شما را در خشکی و دریا راه می‌برد تا آنکه در کشتی‌ها قرار گیرید، و باد موافق آنان را پیش بَرَد و سرنشینان بدان شادمان گردند، و به ناگاه بادی سخت به آنان در رسد و از هر سو موج به سویشان آید، و آنان یقین کنند که گرفتار شده‌اند (آن وقت) خداوند را در حالی‌که دین و عبادت خالص را تنها از آنِ وی می‌دانند، به فریاد می‌خوانند و اگر ما را از این حال برهانی قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود».

﴿فَلَمَّآ أَنجَىٰهُمۡ إِذَا هُمۡ یَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡیُکُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۖ مَّتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ ثُمَّ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُکُمۡ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٣[یونس: ۲۳]. «اما هنگامی که نجات‌شان داد ناگهان در زمین به ناحق ستم می‌کنند. ای مردم! ستمتان تنها به زیان خودتان است، چند روزی از متاع و لذت دنیا بهره‌مند می‌شوید سپس بازگشت شما به‌سوی ماست، و آنگاه شما را از آنچه می‌کردید آگاه می‌سازیم».

پس از آنکه خداوند متعال به طبیعت و سرشت عموم مردم به هنگام برخورداری از رحمت و عنایت خدا و برطرف شدن مصیبت و ضرر وز یان و خروج از بن بست و تنگنا اشاره کرد، برای تبیین بیشتر این موضو به بیان مثالی پرداخت. و آن مثال انسانی است که درمیان امواج خروشان دریا قرار گرفته و کاملاً نگران آیندۀ خویش است. پس فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِی یُسَیِّرُکُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِاوست که شما را در بر و بحر به حرکت در می‌آورد و اسباب و عوامل آن را برایتان فراهم می‌نماید و راه و روش حرکت در خشکی و دریا را به شما الهام می‌کند. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا کُنتُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِتا این‌که در کشتی‌های اقیانوس پیما استقرار یافتید، ﴿وَجَرَیۡنَ بِهِم بِرِیحٖ طَیِّبَةٖو بادی آرام که همسو با مسیر حرکت شما می‌وزد، شما را به حرکت به مشقت و زحمتی درافتید، ﴿وَفَرِحُواْ بِهَاو ایشان بدان اطمینان و آرامش یافته و خوشحال می‌شوند. و در این حالت ناگهان ﴿جَآءَتۡهَا رِیحٌ عَاصِفٞطوفان شدیدی بر آنها می‌وزد، ﴿وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن کُلِّ مَکَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِیطَ بِهِمۡو امواج توفنده‌ای از هر سو آنها را محاصره کرده به گونه‌ای که یقین می‌کنند راه گریزی ندارند، و به یقین می‌دانند که جز خداوند یکتا هیچ احدی نمی‌تواند آنان‌را از این ورطه برهاند. پس مخلصانه او را به فریاد طبیده و بر خویش لازم می‌دارند که ﴿لَئِنۡ أَنجَیۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَاگر ما را از این مخمصه نجات دهی قطعاً از شکرگزاران خواهیم بود.

﴿فَلَمَّآ أَنجَىٰهُمۡ إِذَا هُمۡ یَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّاما هنگامی که نجاتشان داد ناگهان در زمین به ناحق ستم می‌کنند یعنی آن سختی و آن دعا را و آن وعده و آنچه را که بر خود لازم شمردند از یاد می‌برند و کسی را با خدا شریک می‌سازند که خود معترفند آنها را از سختی‌ها نجات نمی‌دهد، و تنگناها را از آنان دور نمی‌کند. پس چرا در حالت راحتی و آسایش همانطور که در حالت سختی عبادت را برای خدا خالص گرداندند؟

او وبال و زیان این ستم به خود آنان بر می‌گردد. بنابر این فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡیُکُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۖ مَّتَٰعَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاچیزی که شما به وسیلۀ ستم و گریز از اخلاص برای خدا به دست می‌آورید مقداری از کالا و مقام اندک و ناچیز دنیا است که خیلی زود تمام می‌شود و از دست می‌رود سپس باید از دنیا منتقل شوید. ﴿ثُمَّ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُکُمۡو بازگشت شما در روز قیامت به‌سوی ماست. ﴿فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَو شما را از آنچه می‌کردید آگاه می‌سازیم. در این بخش از آیه به شدت از اصرار بر عملشان بر حذر داشته شده‌اند.

آیه‌ی ۲۴:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢٤[یونس: ۲۴]. «جز این نیست که مَثلِ زندگی دنیا همانند آبی است که از آسمان فرو می‌فرستیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسان‌ها و چهارپایان از آن می‌خورند به هم می‌آمیزند و زمین پیرایه‌اش را به دست می‌آورد، و زیبایی می‌گیرد و اهل زمان گمان می‌برند که بر (استفادۀ از) آن توانا هستند. (آن گاه) فرمان ما در شب یا روز در می‌رسد و آن را چون کشت درو شده می‌گرداند، گویی دیروز در اینجا نبوده است. این چنین آیات را برای گروهی که می‌اندیشند تشریح و تبیین می‌کنیم».

این مثال از بهترین مثال‌هاست و با حالت دنیا مطابق است، زیرا لذت و شهوت و مقام دنیا برای مدت کمی زیبا و درخشنده است. و چون وقت آن به پایان رسد از بین رفته و از دست صاحبش می‌رود، یا این‌که صاحبش از او جدا می‌شود و با دست خالی و دلی آکنده و مملو از غم و حسرت از دنیا می‌رود.

پس زندگی دنیا ﴿کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِمانند آبی است که از آسمان فرو می‌فرستیم و بر اثر آن هر نوع گیاهی نیکو در زمین می‌روید. ﴿مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُاز گیاهانی که انسان‌ها آنها را می‌خورد از قبیل دانه‌ها و میوه‌ها، ﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمُنیز از گیاهانی که چهارپایان می‌خورند، مانند علف‌ها و دیگر گیاهان، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡمنظرۀ زمین زیبا و دلکش شود و آراسته گردد و موجب شادی ناظران شود و تفریحگاهی برای تفریح کنندگان گردد، و نشانه‌ای برای صاحبان بینش شود منظره‌ای زیبا و عجیب در زمین مشاهده می‌کنی، برخی گیاهان سبز و برخی زرد و برخی سفید و دیگر رنگ‌ها.

﴿وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآو اهل زمین گمان می‌برند که بر (استفادۀ از) آن تونا هستند. یعنی این طمع و امید در آنها به وجود می‌آید که این سبزی و خرمی ادامه یابد. چون به آن دل بسته‌اند و هدف نهایی آنان همین دنیاست. پس آنها که در این حالت هستند، ﴿أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِناگهان فرمان ما در شب یا روز در می‌رسد و آن را پون کشت درو شده می‌گرداند، گویی که دیروز در اینجا چیزی نبوده است. پس حالت دنیا عیناً همین است. ﴿کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِاینچنین آیات را با نزدیک کردن مفاهیم به اذهان و زدن مثالها بیان می‌کنیم، ﴿لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَبرای گروهی که افکارشان را در آنچه به آنان سود می‌دهد به کار می‌گیرند. و اما آیات ما به غافل روی گردان فایده‌ای نمی‌دهد و تبیین آیات شک را از او دور نمی‌نماید.

پس از این‌که خداوند حالت دنیا و حاصل نعمت‌های ان را بیان کرد مردم را برای سرای باقی تشویق نمود و فرمود:

آیه‌ی ۲۶-۲۵:

﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٢٥[یونس: ۲۵]. «و خداوند به سرای امن و امان را می‌خواند، و هرکس را که بخواهد به راه راست هدایت می‌کند».

﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞۖ وَلَا یَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٦[یونس: ۲۶]. «کسانی‌که نیکوکاری کرده‌اند، نکویی (بهشت) و افزوده‌ای (برآن) دارند، و هیچ سیاهی و ذلتی روی‌شان را نپوشاند، اینان اهل بهشتند و آنان در آن جاودانه‌اند».

خداوند به طور عموم همۀ بندگانش را به سرای سلامتی فراخوانده و همه را برای آن تحریک و تشویق کرده است، اما هدایت را به کسی اختصاص می‌دهد که نجات یافتن و برگزیده شدن او را بخواهد. پس این فضل و احسان اوست و خداوند رحمت خویش را به هرکس که بخواهد اختصاص می‌دهد، و این ناشی از عدل و حکمت اوست. و بعد از بیان راه راست و بیراهه، و فرستادن پیامبران، هیچ‌کس علیه او سخن و دلیلی ندارد. و خداوند بهشت را ﴿دَارِ ٱلسَّلَٰمِنامیده است، چون از همۀ آفت‌ها و کمبودها سالم است، و این به خاطر کامل بودن و بقا و زیبایی نعمت‌های آناست. و چون مردم را به «دارالسلام» فراخواند انگار مردم به انجام کارهایی شوق پیدا کردد که باعث ورود به آن می‌گردند و آدمی را به آن می‌رساند. به همین جهت خداوند خبر داد ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞبرای کسانی که در عبادت و پرستش خدا نیکوکاری کرده‌اند به گونه‌ای که او را بر خویش مراقب دانسته و در عبادتش اخلاص داشته، و به اندازۀ توان خود آن را انجام داده‌اند، و به اندازۀ توان خود آن را انجام داده‌اند، و با بندگان خدا به اندازۀ توان خود با گفتار و کردار نکیویی کرده‌اند، و با جان و مال به آنان نیکی کرده، امر به معروف و نهی از منکر نموده و جاهلان را تعلیم داده و اعراض کنندگان را به صورت‌های گوناگون نصحیت کرده‌اند. پس کسانی که نیکوکاری کرده‌اند پاداش نیکو برای آنان است و آن بهشت می‌باشد که در حسن و زیبایی کامل است. و نیز افزوده‌ای بر آن دارند و آن نگاه کردن به چهرۀ خداوند بزرگوار و شنیدن سخن او، و دستیابی به خشنودی وی و شاد شدن به نزدیکی اوست. پس با برخورداری از این نعمت‌ها، بالاترین چیزی را که آروزمندان در آرزوی آنند و جویندگان آنرا می‌طلبند به دست می‌آورند.

سپس دور شدن امر ناگوار را از آنان بیان کرد و فرمود: ﴿وَلَا یَرۡهَقُ وُجُوهَهُمۡ قَتَرٞوَلَا ذِلَّةٌو هیچ امر ناپسند و ناگواری به آنان نرسد، چون وقتی امری ناگوار به انسان برسد در چهره‌اش نمایان می‌گردد، و چهره‌اش دگرگون و تیره می‌شود.

اما ایشان همانطور که خداوند متعال در موردشان فرموده است: ﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ٢٤[المطففین: ۲۴]. «طراوت ناز و نعمت از چهره‌هایشان پیداست». ﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِاینان اهل بهشت‌اند و همواره در آن خواهنند بود. ﴿هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَو آنان در آن جاودانه می‌مانند، نه به جایی دیگر برده می‌شوند و نه از آن دور شده و نه دگرگون می‌گردند.

آیه‌ی ۲۷:

﴿وَٱلَّذِینَ کَسَبُواْ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِ جَزَآءُ سَیِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَا وَتَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ مَّا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۖ کَأَنَّمَآ أُغۡشِیَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧[یونس: ۲۷]. «و کسانی‌که مرتکب کارهای زشت شده‌اند کیفر هر کار زشتی به اندازۀ آن خواهد بود، و آنان را خواری فرا خواهد گرفت، در برابر خدا پناه دهنده‌ای ندارند. انگار با پاره‌هایی از شب چهره‌هایشان پوشانده شده است. اینان دوزخیانند، آنان در آن جاودانه می‌مانند».

وقتی اهل بهشت را یاد کرد، از اهل جهنم نیز سخن به میان آورد و بیان نمود تنها کالایی که از دنیا به دست آورده‌اند کارهای بدی است که خدا را ناخشنود می‌کند، از قبیل انواع کفر و تکذیب کردن و انواع گیاهان. پس ﴿جَزَآءُ سَیِّئَةِۢ بِمِثۡلِهَاکسانی که مرتکب کارهای زشت شده‌اند، پاداش هر کار زشتی به اندازۀ همان کار زشت خواهد بود. یعنی بر حسب کارهای بدی که کرده‌اند و بر حسب اختلاف احوالشان سزایی به آنان می‌رسد که سبب غم و اندوه آنان خواهد شد. ﴿وَتَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞو ذلت و خواری و ترسی که از عذاب خدا در دل‌هایشان دارند، آنان را می‌پوشاند، و هیچ‌کس نمی‌تواند عذاب خدا را از آنها دور نماید، و هیچ پناه دهنده‌ای نیست که آنها را از عذاب او پناه دهد. و این خواری درونی به بیرونشان نیز سرایت می‌نماید، پس اثر آن سیاهی در چهره‌هایشان نمایان خواهد شد. ﴿کَأَنَّمَآ أُغۡشِیَتۡ وُجُوهُهُمۡ قِطَعٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مُظۡلِمًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَانگار با پاره‌هایی از شب چهره‌هایشان پوشانده شده است. اینان دوزخیانند. آنان در آن جاودانه می‌مانند. این دو گروه چه تفاوت زیادی با هم دارند ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣ وَوُجُوهٞ یَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ٢٤ تَظُنُّ أَن یُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ٢٥[القیامة: ۲۲-۲۵]. «در آن روز چهره‌هایی شادابند. به‌سوی پروردگارشان می‌نگرند و در آن روز چهره‌هایی عبوس و ترش رو هستند. (زیرا) می‌دانند که به عذاب کمر شکنی گرفتار خواهند شد».

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ٣٨ ضَاحِکَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ٣٩ وَوُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ عَلَیۡهَا غَبَرَةٞ٤٠ تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ٤١ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ٤٢[عبس: ۳۸-۴۲]. «چهره‌هایی در آن روز درخشانند، خندان و شادانند، و چهره‌هایی است که بر آنها غبار نشسته، و آنها را تاریکی پوشانده است. آنان خود کافران فاجرند».

آیه‌ی ۳۰-۲۸:

﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ مَکَانَکُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَکَآؤُکُمۡۚ فَزَیَّلۡنَا بَیۡنَهُمۡۖ وَقَالَ شُرَکَآؤُهُم مَّا کُنتُمۡ إِیَّانَا تَعۡبُدُونَ٢٨[یونس: ۲۸]. «و به یاد آور روزی که همگی‌شان را گرد می‌آوریم، سپس به مشرکان می‌گوییم: شما و معبودانی که با خدا شریک می‌گرفتید در جای خود بایستید. سپس در میان‌شان جدایی می‌افکنیم و شرکایشان می‌گویند: شما ما را نمی‌پرستیدید».

﴿فَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ إِن کُنَّا عَنۡ عِبَادَتِکُمۡ لَغَٰفِلِینَ٢٩[یونس: ۲۹]. «پس خداوند بین ما و شما کافی است. بدون شک ما از عبادت شما بی‌خبر بوده‌ایم».

﴿هُنَالِکَ تَبۡلُواْ کُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡۚ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٣٠[یونس: ۳۰]. «در آنجا هرکس کارهایی را که قبلاً کرده است می‌آزماید، و به‌سوی خدا، مولای حقیقیشان برگردانده می‌شوند، و آنچه به دروغ ساخته و به هم بافته بودند از آنان ناپدید می‌شود».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗاو به یاد آور روزی که همگان را گرد می‌آوریم. یعنی همۀ خلایق را در روزی مشخص جمع نموده و مشرکان و آنچه را که به جای خدا می‌پرستیدند حاضر می‌کنیم. ﴿ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ مَکَانَکُمۡ أَنتُمۡ وَشُرَکَآؤُکُمۡسپس به مشرکان می‌گوییم : شما و معبودانی که با خدا شریک می‌گرفتید در جای خود بایستید تا میان شما و آنها داوری کنیم. ﴿فَزَیَّلۡنَا بَیۡنَهُمۡسپس در میان جسم‌ها و قلب‌هایشان جدایی می‌آوریم و دشمنی سختی میان آنها پدید می‌آید. این در حالی است که در دنیا خالص‌ترین محبت و صمیمت را به پای یکدیگر ریخته بودند، سپس این محبت و دوستی به نفرت و دشمنی تبدیل می‌گردد. ﴿وَقَالَ شُرَکَآؤُهُمو معبوداتی را که با خدا شریک می‌کردند از آنان بیزاری جسته و می‌گویند: ﴿مَّا کُنتُمۡ إِیَّانَا تَعۡبُدُونَشما ما را نمی‌پرستید. ما خدا را از این‌که شریک یا همتایی داشته باشد پاک و منزه می‌دانیم. ﴿فَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمۡ إِن کُنَّا عَنۡ عِبَادَتِکُمۡ لَغَٰفِلِینَ٢٩خداوند کافی است که بین ما و شما گواه باشد. ما بدون شک از عبادت شما بی‌خبر بوده‌ایم. ما نه شما را به آن دستور داده، و نه شما را به آن فرا خوانده‌ایم، در واقع شما کسی را عبادت کرده‌اید که شما را به آن فرا خوانده است و آن شیطان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَیۡکُمۡ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٠[یس: ۶۰]. «ای بنی آدم! مگر از شما پیمان نگرفتم که شیطان را عبادت و فرمانبرداری نکنید، زیرا او دشمنی آشکار است»؟ و فرموده است: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و(یاد کن) روزی را که (خداوند) تمامی آنها را حشر می‌کند، سپس به فرشتگان می‌گوید: «آیا این‌ها بودند که شما را می‌پرستیدند؟» می‌گویند: پاک و منزهی تو، سرپرست و یاور ما تویی نه آنان! بلکه جنیان را پرستش می‌کردند، بیشترشان به آنها اعتقاد و ایمان داشتند».

پس فرشتگان بزرگوار و پیامبران و اولیا و امثال‌شان در روز قیامت، از کسانی که آنها را برای رفع مشکلات و برآوری حاجات و نیازها خوانده‌اند بیزاری می‌جویند، و آنان در این مورد راستگویند. پس در این هنگام مشرکان چنان حسرت و تاسف می‌خورند که قابل وصف نیست. و مشرکان مقدار و اندازۀ اعمالی را که انجام داده و کارهای زشتی که در گذشته کرده‌اند، می‌دانند و در این رو برای آنها روشن می‌شود که آنان دروغگو بوده و بر خدا دروغ بسته‌اند و عبادت‌شان از دیده ناپدید می‌شود و معبودهایشان از بین می‌روند و اسباب و وسیله‌ها را از دست می‌دهند. بنابر این فرمود: ﴿هُنَالِکَدر آن روز، ﴿تَبۡلُواْ کُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡهرکس به بررسی اعمال و کارهایش می‌پردازد و سزا و جزای آن را می‌بیند. و به اندازۀ اعمالی که انجام داده است جزا و سزا داده می‌شود، پس اگر اعمالش بد باشد به او سزای بد داده می‌شود ﴿وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَو به‌سوی خدا، آقا و مولای حقیقی‌شان برگردانده می‌شوند و آنچه به دروغ ساخته، و گفته بودند: «شرکی که ما بر آن هستیم درست است و آنچه را که به غیر از خدا می‌پرستیم به ما فایده می‌دهد و عذاب را از ما دور می‌کند» از آنها ناپدید می‌شود.

آیه‌ی ۳۳-۳۱:

﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن یَمۡلِکُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَیَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١[یونس: ۳۱]. «بگو: چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشم‌ها است؟ و چه کسی زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و چه کسی مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (هستی) را تدبیر می‌کند؟ خواهند گفت: «خدا»، پس بگو: آیا نمی‌ترسید و پرهیزگار نمی‌شوید»؟!.

﴿فَذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢[یونس: ۳۲]. «آن خداست که پروردگار راستین شماست، و پس از حق جز گمراهی دیگر چیست؟ پس چگونه (از حق) برگردانده می‌شوید»؟

﴿کَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٣٣[یونس: ۳۳]. «این‌گونه فرمان پروردگارت بر کسانی که نافرمانی می‌کنند محقق گشت که آنان ایمان نمی‌آورند».

﴿قُلۡبا کسانی که چیزهایی را شریک خدا ساخته و خداوند دلیلی بر صحت آن نازل نکرده است، به گفتگو بنشین و آنچه را که آنان در رابطه با توحید ربوبیت اقرار کرده‌اند دلیلی بر بطلان شرک‌شان در توحید الوهیت قرار ده و بگو ﴿مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِچه کسی با فرستادن روزی از آسمان و بیرون آوردن انواع غذاها از زمین و فراهم آوردن اسباب آن به شما روزی می‌دهد؟ ﴿أَمَّن یَمۡلِکُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَیا چه کسی گوش‌ها و چشم‌ها را آفریده و چه کسی مالک آن است؟ و فقط گوش و چشم را ذکر کرد، و این از باب اشاره به «مفضول» از طریق «فاضل» است، و نیز این‌که دو عضو فواید بسیار زیادی برای آدامی دارند. ﴿وَمَن یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِو چه کسی زنده را از مرده بیرون می‌آورد؟ مانن بیرون آوردن انواع درختان و گیاهان از دانه‌ها و هسته‌ها، و بیرون آوردن مومن از کافر و پرنده از تخم و مثال آن. ﴿وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّو (چه کسی) مرده را از زنده بیرون می‌کند و نیز عکس آنچه که ذکر شد انجام می‌دهد؟ ﴿وَمَن یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَو (چه کسی) کار هستی را در جهان بالا و پایین تدبیر می‌کند؟ و این شامل همۀ انواع تدابیر الهی است. و چون در رابطه با این چیزها از آنان بپرسی، ﴿فَسَیَقُولُونَ ٱللَّهُخواهند گفت : خدا چون آنها به همۀ این‌ها اعتراف کرده و اقرار می‌کنند که خداوند در این چیزها شریکی ندارد. ﴿فَقُلۡپس حجت را بر آنان تمام کن و بگو: ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَآیا از خداوند نمی‌ترسید؟ و چرا عبادت را تنها برای او انجام نمی‌دهید و از همتایان و بت‌هایی که به جای او می‌پرستید دست نمی‌کشید؟!.

﴿فَذَٰلِکُمُکسی که ذات خویش را به این امور توصیف نمود، ﴿ٱللَّهُ رَبُّکُمُخدای معبود و ستده که همۀ خلایق را با نعمت‌های خویش پرورش می‌دهد. و او ﴿ٱلۡحَقُّمعبود به حق است. ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُو چیست پس از حق جز گمراهی؟

خداوند متعال در آفرینش و تدبیر همۀ امور یگانه و یکتاست، خداوندی که بندگان را از تمامی نعمات و برکات برخوردار نموده، و تنها اوست که خوبی‌ها را می‌آورد و بدهیا را دور می‌کند، و او دارای نام‌های‌ نیکو و صفت‌های کامل و بزرگ و صاحب شکوه و احسان است. ﴿فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَپس چگونه از عبادت کسی‌که چنین است به‌سوی عبادت کسی که وجود ندارد و حتی نمی‌تواند سودی به خود برساند یا زیانی را از خویشتن دور کند و مالک مرگ و زنگی و حشر و نشر نیست، برگردانده می‌شوید. پس آنچه که شما به جای خدا می‌پرستید به اندازۀ ذره‌ای از فرمانروایی بهره ندارد، و به هیچ صورتی در آن شریک نیست، و جز با اجازۀ خدا نمی‌تواند شفاعت بکند.

پس هلاک باد کسی که برای او شریک می‌گیرد! و وای بر کسی‌که به او کفر می‌ورزد! به راستی که این دسته از انسان‌ها دین و خرد و عقل‌هایشان را از دست داده، بلکه آنها دنیا و آخرت‌شان را نیز تباه کرده‌اند.

بنابراین خداوند در مورد آنها فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ حَقَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى ٱلَّذِینَ فَسَقُوٓاْ أَنَّهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٣٣این‌گونه فرمان پروردگارت بر کسانی‌که نافرمانی می‌کنند محقق گشت که آنان ایمان نمی‌آورند، زیرا بعد از این‌که نشانه‌ها و دلایل روشن را که مایۀ عبرت خردمندان و پند پرهیزگاران و هدایت جهانیان است به آنها نشان داد، از آن روی برتافتند.

آیه ۳۶-۳۴:

﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥۚ قُلِ ٱللَّهُ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٣٤[یونس: ۳۴]. «بگو: آیا از انبازان شما کسی هست که آفرینش را آغاز کند سپس آن را باز گرداند؟ بگو: تنها خدا آفرینش را آغاز می‌کند سپس آن را باز می‌گرداند. پس چگونه منحرف می‌شوید؟!».

﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّۚ قُلِ ٱللَّهُ یَهۡدِی لِلۡحَقِّۗ أَفَمَن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّیٓ إِلَّآ أَن یُهۡدَىٰۖ فَمَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَ٣٥[یونس: ۳۵]. «بگو: آیا از انبازان شما کسی هست که به‌سوی حق راهنمایی کند؟ بگو: خداوند به‌سوی حق راهنمایی می‌کند. آیا آن کس که به‌سوی حق هدایت می‌کند سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی که خود راه نمی‌یابد مگر این‌که راهنمایی گردد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه حکم می‌کنید»؟

﴿وَمَا یَتَّبِعُ أَکۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا یُغۡنِی مِنَ ٱلۡحَقِّ شَیۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَ٣٦[یونس: ۳۶]. «و بیشترشان جز از گمان پیروی نمی‌کنند، و همانا گمان، انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند. به راستی خداوند به آنچه می‌کنند آگاه است».

خداوند متعال با بیان ناتوانی معبودان مشرکین و این‌که معبودان مشرکان به چنان صفاتی متصف نیستند که موجب معبود گشتن آنها باشد، می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَآیا از انبازان شما کسی هست که آفرینش را آغاز نماید؟ ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُسپس آن را باز گرداند؟ و این استفهام به معنی نفی و تاکید است. یعنی هیچ‌کس از آنان نیست که بتواند آفرینش را آغاز کند، سپس آن را باز بگرداند. این انبازان ضعیف‌تر و ناتوانتر از آنند که بتوانند آفرینش را آغاز کنند و سپس آن را باز بگردانند. ﴿قُلِ ٱللَّهُ یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُبگو: تنها خدا است که آفرینش را آغاز می‌کند، و سپس آن را باز می‌گرداند، بدون این‌که در این کار شریک و یاوری داشته باشد. ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَپس چگونه از عبادت خداوند یگانه‌ای که در آفرینش اولیه و باز گرداندن آن یکتاست، به عبادت کسانی منحرف می‌شوید که چیزی نمی‌آفرینند و خودشان آفریده می‌شوند.

﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّبگو: آیا از انبازان شما کسی هست که به‌سوی حق راهنمایی کند و با بیانات و ارشادات و الهام و توفیق خود مردم را به حق هدایت نماید»؟ ﴿قُلِ ٱللَّهُ یَهۡدِی لِلۡحَقِّبگو: تنها خدا به‌سوی حق و به وسیلۀ دلایل و ارائۀ حجت و با الهام و توفیق دادن و کمک برای در پیش گرفتن بهترین و استوارترین راه، مردم را هدایت می‌کند. ﴿أَفَمَن یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّیٓ إِلَّآ أَن یُهۡدَىٰآیا آن کس که به‌سوی حق هدایت می‌کند سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی که خود راه نمی‌یابد مگر این‌که راهنمایی گردد؟ چون نمی‌داند و گمراه است. و این همان معبودان آنهایند که با خدا شریک می‌ساختند، نه هدایت می‌کنند و نه هدایت می‌یابند مگر این‌که هدایت شوند. ﴿فَمَا لَکُمۡ کَیۡفَ تَحۡکُمُونَپس چه چیزی چنین بلایی را بر سر شما آورده است که به باطل حکم کرده و به درست بودن عبادت طاغوت‌هایی همراه با خدا حکم می‌کنید؟ در حالی که برایتان آشکار شده است که جز خدا هیچ‌کس سزاوار عبادت نیست؟ پس روشن شد معبودان دروغینی را که همراه با «الله» پرستش می‌کنند دارای آن چنان صفت‌های معنوی و علمی نیستند که اقتضا نماید در کنار خدا عبادت شوند، بلکه معبودان باطل آنها به کمبود و نقص‌هایی که موجب بطلان الوهیت آنهاست متصف‌اند، پس پرا این معبودان را به خدایی می‌گیرند؟

پاسخ این است که شیطان زشت‌ترین دروغ و گمراه‌ترین گمراهی را برای انسان می‌آراید، وآن را چنان برای او آراسته می‌گرداند که انسان به آن معتقد شده و به آن انس گرفته و آن را حق می‌گمارد، درحالیکه آن چیزی نیست.

بنابراین فرمود: ﴿وَمَا یَتَّبِعُ أَکۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاو بیشتر کسانی که همراه با خدا شریکانی را به فریاد می‌خوانند جز از گمان پیروی نمی‌کنند. یعنی در حقیقت آنها از شریکانی که برای خدا قرار داده‌اند پیروی نمی‌کنند، زیرا خداوند اصلاً شریکی ندارد، بلکه آنان از گمان خود پیروی می‌کنند و ﴿إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا یُغۡنِی مِنَ ٱلۡحَقِّ شَیۡ‍ًٔابه درستی که ظن و گمان انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند. پس آنان معبودان باطل را خدا نامیده و آنان را همراه با او پرستش کردند. ﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍ[النجم: ۲۳]. «این معبودان جز نام‌هایی نیستند که شما و پدرانتان نام نهاده‌اید. و خداوند بر (حقانیت) آنها هیچ دلیلی نازل نکرده است». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَفۡعَلُونَبه راستی خداوند به آنچه می‌کنند آگاه است. و به شدت آنان را بر این کار عقوبت می‌دهد.

آیه ۴۱-۳۷:

﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٧[یونس: ۳۷]. «ممکن نیست که این قرآن از سوی غیر خدا ساخته و پرداخته شود، بلکه تصدیق کنندۀ آن دسته از کتاب‌های آسمانی است که پیش از آن نازل شده‌اند، و بیانگر حلال و حرام و احکام دینی و قدری و اخبار راستین است که شکی در آن نیست و از سوی پروردگار جهانیان است».

﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣٨[یونس: ۳۸]. «آیا می‌گویند: پیامبران آن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای مانند آن بیاورید و در این کار هرکس را که می‌توانید به جز خدا به فریاد بخوانید و به کمک بطلبید».

﴿بَلۡ کَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ یُحِیطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا یَأۡتِهِمۡ تَأۡوِیلُهُۥۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٩[یونس: ۳۹]. «بلکه آنان چیزی را تکذیب کردند که آگاهی کامل از آن پیدا نکرده و هنوز تأویلش به آنان نرسیده است، بدینسان کسانی هم که پیش از آنان بودند تکذیب کردند، پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه خواهد شد»؟!.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یُؤۡمِنُ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن لَّا یُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُفۡسِدِینَ٤٠[یونس: ۴۰]. «و برخی از آنان به آن ایمان می‌آورند و برخی به آن ایمان نمی‌آورند، و پروردگارت به حال تبهکاران داناتر است».

﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمۡ عَمَلُکُمۡۖ أَنتُم بَرِیٓ‍ُٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِیٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٤١[یونس: ۴۱]. «و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من از آن خودم و عمل شما از آن خودتان است، شما از آنچه من می‌کنم بیزارید و من (نیز) از آنچه شما می‌کنید بیزارم».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِممکن و قابل تصور نیست که این قرآن به دروغ به خدا نسبت داده شود، چون آن کتاب بزرگی است که ﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ٤٢[فصلت: ۴۲]. «باطل از جلو و پشت به آن راهی ندارد، بلکه از جانب خداوند حکیم و ستوده نازل شده است». و آن کتابی است که ﴿لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا[الإسراء: ۸۸]. «اگر انسان‌ها و جنیان جمع شوند تا مانند آن را بیاورند، نمی‌توانند مانند آن را بیاورند، گرچه برخی پشتیبان برخی دیگر باشند». و آن کتابی است که پروردگار جهانیان با آن سخن گفته است. پس چگونه کسی از مردم می‌تواند مانند آن را بگوید؟ و سخن، پیرو عظمت و صفت گویندۀ آن است.

پس اگر کسی در بزرگی و داشتن صفت‌های کمال، مشابه خداوند است، می‌تواند مانند این قرآن را بیاورد. و اگر ـ به فرض ـ کسی به دروغ آن را به خدا نسبت می‌داد خداوند فوراً او را عذاب می‌کرد. ﴿وَلَٰکِناما خداوند این کتاب را به عنوان رحمت، و به منظور اتمام حجت بر تمام بندگان فرو فرستاده است. ﴿تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِخداوند آن را فرو فرستاده و تصدیق کنندۀ کتاب‌های آسمانی است که پیش از آن بوده‌اند، به این صورت که با آنها همسو بوده و آنچه را که آن کتاب‌ها به آن گواهی داده و به نزول آن مژده داده‌اند، تصدیق می‌کند. ﴿وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِو بیانگر حلال و حرام و احکام دینی و قدری و اخبارهای راستین است. ﴿لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبه هیچ صورتی در آن شک و تردیدی نیست، بلکه آن حق و یقین است.

﴿تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٣[الحاقة: ۴۳ الواقعة: ۸۰]. «از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است». پروردگاری که همۀ هستی را با نعمت‌های خود پرورش می‌دهد. و بزرگ‌ترین پرورش او عبارت است از این‌که این کتاب را بر آنان نازل فرمود که منافع دینی و دنیوی بندگان در آن است و مشتمل بر اخلاق و اعمال نیک می‌باشد.

﴿أَمۡ یَقُولُونَیا کسانی که آن را از روی سرکشی و ستمگری و عناد تکذیب می‌کنند، می‌گویند: ﴿ٱفۡتَرَىٰهُمحمد صآن را به دروغ به خدا نسبت داده و آن را از طرف خودش آورده است؟!.

﴿قُلۡ(حجت را بر آنان تمام کن و) بگو: ﴿فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَاگر راست می‌گویید سوره‌ای مانند آن بیاورید، و در این کار هرکس را که می‌توانید به فریاد بخوانید، و به کمک بطلبید تا شما را برآوردن سوره‌ای مانند آن یاری دهد و این محال است، و اگر ممکن بود آنها ادعا می‌کردند که توانایی این را دارند و مانند آن را می‌آورند. اما وقتی ناتوانی آنان روشن شد، مشخص گردید که آنچه گفته‌اند باطل است، و هیچ دللی بر صحت آن ندارند. آنچه را که آنان را به تکذیب کردن قرآن که مشتمل بر حق است و حقی بالاتر از آن وجود ندارد، واداشت این بود که کاملاً به آن آگاهی می‌داشتند و آن‌را به حق می‌فهمیدند یقیناً آنرا تصدیق می‌کردند و هنوز تاویل آن مبنی بر این که عذاب بر آنها فرود می‌آید برایشان نیامده است. و این تکذیب آنان از نوع تکذیب کسانی است که پیش از آنان بوده‌اند. بنابر این فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِینَبدینسان کسانی هم که پیش از آنان بودند تکذیب کردند، پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بوده است. سرانجام‌شان هلاکت بود و هیچ‌کس از آنان باقی نماند. پس اینان باید بپرهیزند از این‌که به تکذیب‌شان ادامه دهند، زیرا در این صورت همان عذابی که بر ملت‌های تکذیب کننده و نسل‌های هلاکت شده فرود آمد بر آنان هم فرود خواهد آمد.

از این آیه بر می‌آید که در کارها باید تحقیق کرد، و این‌که شایسته نیست انسان قبل از این‌که از ماهیت چیزی کاملاً آگاهی پیدا کند به پذیرفتن یا نپذیرفتن آن مبادرت ورزد.

﴿وَمِنۡهُم مَّن یُؤۡمِنُ بِهِو برخی از آنان به قرآن و به آنچه که قرآن در بر دارد ایمان می‌آورند، ﴿وَمِنۡهُم مَّن لَّا یُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَرَبُّکَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُفۡسِدِینَو برخی به آن ایمان نمی‌آورند، و پروردگارت به حال تباهکاران داناتر است، و آنها کسانی هستندکه از روی ستم و مخالفت به آن ایمان نمی‌آورند، پس خداوند آنها را به خاطر فسادشان به شدت مجازات خواهد کرد.

﴿وَإِن کَذَّبُوکَو اگر تو را تکذیب کردند، به دعوت خودت ادامه بده. چیزی از حساب آنان بر تو نیست و از حساب تو چیزی بر آنان نیست، و هر یک از شما در مقابل عملش جوابگو می‌باشد. ﴿فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمۡ عَمَلُکُمۡۖ أَنتُم بَرِیٓ‍ُٔونَ مِمَّآ أَعۡمَلُ وَأَنَا۠ بَرِیٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَو بگو: عمل من از آن خودم و عمل شما از آن خودتان است، شما از آنچه من انجام می‌دهم بیزارید، و من (نیز) از آنچه شما می‌کنید بیزارم. همانطور که خداوند متعال فرموده است: (من عمل صلحا فلنفسه و من اساء فعلیها) هرکس کا ر شایسته‌ای انجام دهد به نفع او می‌باشد، و هرکس کار بدی را انجام دهد به زیان خودش است.

آیه‌ی ۴۴-۴۲:

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَۚ أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ وَلَوۡ کَانُواْ لَا یَعۡقِلُونَ٤٢[یونس: ۴۲]. «و از آنان کسانی هستند که به تو گوش فرا می‌دهند، آیا تو (می توانی) کران را - هرچند که عقل و خردی نیز نداشته باشند - بشنوانی»؟

﴿وَمِنۡهُم مَّن یَنظُرُ إِلَیۡکَۚ أَفَأَنتَ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَلَوۡ کَانُواْ لَا یُبۡصِرُونَ٤٣[یونس: ۴۳]. «و گروهی از آنان به تو می‌نگرند، آیا تو می‌توانی نابینایان را - هر چند که نبینند - رهنمود کنی»؟

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَٰکِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٤٤[یونس: ۴۴]. «همانا خداوند بر مردم هیچ ستمی نمی‌کند اما مردم بر خویشتن ستم می‌کنند».

خداوند از حال کسانی‌که پیامبر و پیامش را تکذیب می‌کنند خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَمِنۡهُم مَّن یَسۡتَمِعُونَ إِلَیۡکَو از آنان کسانی هستند که به هنگام قرائت قرآن به پیامبر گوش فرامی دهند، اما نه به خاطر راه یافتن و هدایت شدن، بلکه به صورت تفریحی و برای این‌که تکذیب کنند، و به خاطر جستجوی اشتباه و لغزش گوش می‌دهند، و این گوش فرا دادن مفید نیست و خیری را برای آنان به بار نمی‌آورد. قطعاً دروازۀ توفیق بر آنان بسته شده و از قفایدۀ گوش دادن محروم می‌شوند. بنابر این فرمود: ﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ وَلَوۡ کَانُواْ لَا یَعۡقِلُونَآیا تو می‌توانی (سختی را) به کران بشنوائی هرچند که نفهم و ندان باشند؟ و این است،هام به معنی نفی موکد است. یعنی تو هرگز نمی‌توانی کران را بشنوانی. کسانی که کر هستند هر چند با صدای بلند با آنان صحبت کنی نمی‌توانی سخن را به سمع آنان برسانی. به ویژه وقتی که عقل هم نداشته باشند. پس وقتی که شنوانیدن کر نفهم محال است، همچنین شنوانیدن تکذیب کنندگان به گونه‌ای که از آن فایده‌ای ببرند محال و غیر ممکن است. اما همین کران آنچه را که حجت رسای خدا را بر آنان اقامه کند شنیده‌اند. و این نیکی از راه‌های بسیار اساسی برای کسب علم و دانش است که بر آنان مسدود شده است، و آن راه مسموعاتی است که متعلق به خبر می‌باشند.

سپس بسته شدن راه دوم را که راه نگاه کردن است بیان نمود و فرمود: ﴿وَمِنۡهُم مَّن یَنظُرُ إِلَیۡکَو گروهی از آنان به تو می‌نگرند، اما نگریستن آنان به تو و احوال شما را جویا شدن برایشان فایده‌ای ندارد، پس همان‌گونه که تو نمی‌توانی نابینایان را رهنمود کنی، نیز این‌ها را هدایت نخواهی کرد.

پس وقتی که عقل و شنوایی و بینایی‌شان که راه رسیدن به علم و آگاهی و شناخت حقایق می‌باشد فاسد شده است چه راهی آنان‌را به حق می‌رساند؟ ﴿وَمِنۡهُم مَّن یَنظُرُ إِلَیۡکَبیانگر آن است که در نگاه کردن به پیامبر صو اندیشه در رهنمود و اخلاق و کارهایش و آنچه او به‌سوی آن فرا می‌خواند از بزرگ‌ترین دلایل بر راستی و صداقت او و صحت آنچه که آورده است می‌باشد، و فردی که دارای بینایی و بینش است با نگریستن به پیامبر از هر دلیل دیگری مستغنی می‌شود.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَیۡ‍ٔٗابدون شک خداوند بر مردم هیچ ستمی نمی‌کند، پس به بدی‌هایشان نمی‌افزاید و از نیکی‌هایشان نمی‌کاهد. ﴿وَلَٰکِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَاما مردم بر خویشتن ستم می‌کنند، چرا که حق پیش آنان می‌آید اما آن را نمی‌پذیرند، و در نتیجه خداوند با مهر زدن بر دل و گوش و چشم‌هایشان آنان را سزا می‌دهد.

آیه‌ی ۴۵:

﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ کَأَن لَّمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّنَ ٱلنَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیۡنَهُمۡۚ قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ٤٥[یونس: ۴۵]. «و روزی که آنان را گرد می‌آورد، گویی جز ساعتی از روز نمانده‌اند، با همدیگر آشنا می‌شوند. به راستی کسانی که لقای خدا را تکذیب کردند زیان دیده و راه یافته نبودند».

خداوند متعال از سرعت سپری شدن دنیا خبر می‌دهد، و این‌که مردم را در روزی گرد می‌آورد که هیچ شکی در آن نیست و مردم فکر می‌کنند جز ساعتی از روز (در دنیا) نمانده‌اند. و انگار نعمت و رنجی بر آنها نگذشته است، و آنها همدیگر را می‌شناسند، همانطور که در دنیا چنین بودند. پس در این روزگار پرهیزگاران فایده می‌برند و کسانی که لقای خدا را دروغ انگاشته و به راه راست و دین استوار هدایت نشدند، زیان می‌بینند، چون نعمت را از دست داده و سزاوار وارد شدن به جهنم گردیده‌اند.

آیه‌ی ۴۶:

﴿وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعۡضَ ٱلَّذِی نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ ٱللَّهُ شَهِیدٌ عَلَىٰ مَا یَفۡعَلُونَ٤٦[یونس: ۴۶]. «و اگر بخشی از آنچه بدیشان وعده داده‌ایم به تو نشان دهیم، یا تو را بمیرانیم (در هر دو صورت) بازگشت‌شان به‌سوی ماست، و خداوند از آنچه می‌کنند آگاه است».

ای پیامبر ص! برای این تکذیب کنندگان غم مخور، و برای نابودی آن شتاب مکن، زیرا لازم است عذابی را که به آنان وعده داده‌ایم به آنان برسد، پس یا در دنیا آن را چشم‌های خود خاهی دید و آرام خواهی گرفت، و یا در آخرت، پس بازگشت آنان به‌سوی خداست، و خداوند آنان را به آنچه که می‌کردند آگاه خواهد ساخت، چیزی که خداوند آن را بر شمرده است ولی آنان آن را از یاد برده‌اند، و خداوند بر هر چیزی آگاه است.

پس در اینجا به آنان وعید سختی داده شده است، و این دلجویی است از پیامبری که قومش او را تکذیب کرده و با او مخالفت ورزیده‌اند.

آیه‌ی ۴۹-۴۷:

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولٞۖ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٤٧[یونس: ۴۷]. «و هر امتی دارای پیامبری است، پس هرگاه پیامبرشان آید به دادگری در میانشان داوری می‌شود، و هیچ ستمی بدیشان نمی‌شود».

﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٨[یونس: ۴۸]. «و می‌گویند: اگر راست می‌گویید این وعده چه وقت خواهد بود»؟

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٤٩[یونس: ۴۹]. «بگو: من اختیار هیچ سود و زیانی برای خودم ندارم مگر آنچه که خدا بخواهد. هر امتی دارای مدت زمان محدودی است، و چون زمان آنان به سر رسد نه لحظه‌ای از آن پس افتند و نه پیش می‌افتند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖو برای هر امتی پیامبری است، ﴿رَّسُولٞپیامبری بوده است که آنها را به‌سوی توحید و دین فرامی خواند ﴿فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمۡو چون پیامبرشان با نشانه‌های روشنی پیش آنان آمد، برخی وی را تصدیق کردند و برخی تکذیب. پس خداوند به انصاف و دادگری میان آنان داوری می‌نماید، مومنان را نجات داده و تکذیب کنندگان را هلاک می‌سازد. ﴿وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَو ستمی بدی‌شان نمی‌شود. زیرا قبل از فرستادن پیامبران و اتمام حجت بر آنان عذاب داده نمی‌شوند. یا بدون گناه و ارتکاب جرم عذاب بر آنان فرود نمی‌آید. پس کسانی که تو را تکذیب می‌کنند باید از تشابه با امت‌های هلاک شده بترسند، چرا که به عذابی گرفتار خواهند شد که انها بدان گرفتار شدند.

و عقوب را دیر نپندارند و بگویند: ﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَاگر راست می‌گویید این وعده کی خواهد آمد؟ این ستمی است که آنها مرتکب شدند، آنگاه که از پیامبر صخواستند قیامت و عذاب را بیاورد، در حالی که می‌دانستند هیچ چیزی در اختیار و نیست، بلکه فقط رساندن و بیان کردن برای مردم بر او واجب است.

و اما آمدن روز حساب، و فرود آوردن عذاب بر آنها از جانب خداست، و زمانی که مدت تعیین شده از سوی خدا فرا رسد بر آنان فرود می‌آید، و هرگاه آن وقت طبق حکمت الهی بیاید نه لحظه‌ای از آن پس می‌افتند و نه لحظه‌ای از آن پیشی می‌گیرند. پس تکذیب کنندگان از شتاب ورزیدن بپرهیزند زیرا آنان در آمدن عذاب خدا عجله دارند و شتاب می‌ورزند اما هرگاه فرود بیاید عذاب او از گروه مجرمان برگردانده نمی‌شود. بنابر این مفرود:

آیه‌ی ۵۲-۵۰:

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارٗا مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٥٠[یونس: ۵۰]. «بگو: به من بگویید: اگر عذاب او (=خداوند) شبانگاه یا در روز به سراغ شما بیاید گناهکاران به خاطر چه چیز برای فرا رسیدن آن شتاب دارند»؟

﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ٥١[یونس: ۵۱]. «سپس آیا وقتی که تحقق یابد به آن ایمان می‌آورید؟ آیا اکنون (ایمان می‌آورید) درحالیکه برای فرا رسیدن آن شتاب می‌ورزیدید»؟!

﴿ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَ٥٢[یونس: ۵۲]. «سپس به ستمکاران گفته می‌شود: عذاب جاودانه را بچشید، آیا جز در برابر کارهایی که می‌کردید کیفر داده می‌شوید»؟

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُهُۥ بَیَٰتًا أَوۡ نَهَارٗابگو: به من بگویید اگر عذاب خداوند به هنگام خوابتان در شب یا روز و به هنگام بی‌خبری‌تان بیاید،. ﴿مَّاذَا یَسۡتَعۡجِلُ مِنۡهُ ٱلۡمُجۡرِمُونَاین گناهکاران به خاطر چه چیز برای فرا رسیدن آن شتاب دارند؟یعنی این چه بشارتی است که در ان شتاب می‌کنند؟ و برای فرا رسیدن چه عذابی شتاب می‌ورزند؟

﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِسپس، آیا وقتی که (عذاب بر شما) تحقق یافت به ان ایمان می‌اورید؟ بایددانست که ایمان آوردن به هنگام فرا رسیدن عذاب فایده‌ای ندارد. و در حالی که ادعا می‌کرند آنها ایمان آورده‌اند از روی سرزنش و توبیخ به آنها گفته می‌شود ﴿ءَآلۡـَٰٔنَآیا اکنون و در حالت سختی و دشواری ایمن می‌آورید؟ ﴿وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَو حکمت خداوند در میان بندگانش این‌گونه جاری است که اگر آنها قبل از وقوع عذاب به‌سوی او باز گردند آنان را می‌آمرزد. همانطور که خداوند متعال در مورد فرعون آنگاه که داشت غرق می‌شد، می‌فرماید: ﴿قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ[یونس: ۹۰]. «فرعون گفت: ایمان آوردم که هیچ معبود بر حقی نیست جز خدایی که بنی‌اسراییل به او ایمان آورده‌اند، و من از مسلمانان هستم»، اما خداوند به او گفت: ﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٩١[یونس: ۹۱]. «آیا اکنون ایمان می‌آوری حال آنکه قبلاً سرپیجی کردی و از تباه‌کاران بودی»؟ و خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِ[غافر: ۸۵]. «پس ایمان‌شان به آنان فایده‌ای نداد آنگاه که عذاب ما را دیدند. این قانون خداست که (از قدیم) در میان بندگانش جاری گشته است».

و در اینجا فرمود: ﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِۦٓۚ ءَآلۡـَٰٔنَسپس، آیا وقتی که عذاب تحقق یابد به آن ایمان می‌آورید و ادعای ایمان می‌کنید؟ حال آنکه ﴿وَقَدۡ کُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَبرای فرا رسیدن آن شتاب می‌ورزیدید؟ پس این چیزی است که خود انجام دادید و این چیزی است که برای آمدنش شتاب ورزیدید.

﴿ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْسپس در روز قیامت به ستمکاران که سزای اعمالشان به طور کامل دریافت کردند گفته می‌شود: ﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِعذابی بچشید، که شما در آن همیشه می‌مانید، و یک لحظه از شما دور نمی‌شود. ﴿هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمۡ تَکۡسِبُونَآیا جز در برابر کارهایی که انجام می‌دادید از قبیل کفر و تکذیب و گناهان کیفر داده می‌شوید؟!.

آیه‌ی ۵۶-۵۳:

﴿وَیَسۡتَنۢبِ‍ُٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ٥٣[یونس: ۵۳]. «و از تو می‌پرسند: آیا آن (وعده) راست است؟ بگو: آری! سوگند به پروردگارم که آن راست است و شما نمی‌توانید خدا را درمانده کنید».

﴿وَلَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٥٤[یونس: ۵۴]. «و اگر هر کسی‌که ستم کرده است آنچه را که در زمین است در اختیار داشت آن را برای نجات خود می‌پرداخت. و چون عذاب خدا را ببینند آهسته و پنهانی اظهار ندامت می‌کنند و در میان آنان به دادگری داوری می‌گردد، و بدیشان ستمی نمی‌شود».

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٥٥[یونس: ۵۵]. «آگاه باشید آنچه که در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست. آگاه باشید که وعدۀ خداوند حق است ولی بیشتر آنان نمی‌دانند».

﴿هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٥٦[یونس: ۵۶]. «اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، و به‌سوی او باز گردانده می‌شوید».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿وَیَسۡتَنۢبِ‍ُٔونَکَو تکذیب کنندگان از روی خیره سری و مخالفت ورزیدن از و می‌پ، نه برای این‌که مسئله روشن شود و راه یابند. ﴿أَحَقٌّ هُوَکه آیا محشور شدن بندگان و برانگیختن شدن آنها پس از مرگشان و در روز قیامت، و جزا داده شدن بندگان بر حسب اعمالشان، اگر کار نیک انجام داده باشند پاداش نیک دریافت کنند و اگر کار بد انجام داده باشند پاداش بد، راست است؟ ﴿قُلۡبر راست بودن آن سوگند یاد کن، و با استدلال واضح به آنان بگو: ﴿إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞآری! سوگند به پروردگارم که آن راست است و هیچ شک و شبهه‌ای در آن نیست. ﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَو نمی‌توانید خدا را از این‌که شما را برانگیزد درمانده کنید. پس همانطور که شما را ابتدا آفرید در حالی که چیزی نبودید، همانطور باری دیگر شما را باز می‌گرداند تا طبق اعمالتان سزا و جزا دهد.

و چون قیامت فرا رسد در آن روز، ﴿وَلَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسٖ ظَلَمَتۡاگر کسی که با کفر ورزیدن و انجام گناه بر خویشن ستم کرده است، ﴿مَا فِی ٱلۡأَرۡضِهمۀ آنچه را که در زمین است از قبیل طلا و نقره و غیره را داشته باشد و آن را برای نجات خود از عذاب خدا بپردازد، ﴿لَٱفۡتَدَتۡ بِهِو آن‌را بلا گردان خود دهد و فدیۀ گناهانش کند، به او فایده‌ای نخواهد داد، زیرا سود و زیان و پاداش و عذابی مبنی بر کارهای شایسته و بد آدمی خواهد بود. ﴿وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَو چون عذاب را ببینند، کسانی که ستم کرده‌اند آهسته و پنهانی اظهار ندامت می‌کنند، و بر کارهایی که در گذشته کرده‌اند پشیمان می‌شوند. اما دیگر کار از کار گذشته است، ﴿وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِو به دادگری کامل و به دور از هر نوع ستم و ظلمی در میان آنان داوری می‌شود.

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآگاه باشید که آنچه که در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست. و طبق حکم دینی و قدری خود در آن حکم می‌نماید، و در میان آنها به فرمان جزایی‌اش حکم خواهد کرد. بنابر این ﴿أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَآگاه باشید که وعدۀ خداوند حق است ولی بیشتر آنان نمی‌دانند. پس خود را برای لقای خدا آماده نمی‌کنند بلکه حتی به آن ایمان نمی‌آورند درحالیکه دلایل قطعی و حجت‌های عقلی و نقلی بر صحت آن دلالت می‌نماید. ﴿هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُزنده گرداندن و میراندن و انواع تدابیر در اختیار اوست و در آن شریکی ندارد. ﴿وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَو در روز قیامت به‌سوی او برگردانده می‌شوید، و شما را طبق اعمالتان جزا و سزا می‌دهد، اگر اعمالتان خوب باشد پاداش خوب به شما می‌دهد و اگر اعمالتان بد باشد سزای بد به شما می‌دهد.

آیه‌ی ۵۸-۵۷:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٥٧[یونس: ۵۷]. «ای مردم! از سوی پروردگارتان اندرزی، و درمان چیزهایی که در سینه‌هاست برای شما آمده است، و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان».

﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٥٨[یونس: ۵۸]. «بگو: به فضل و رحمت خداست که (مسلمانان) باید شادمان شوند. و این از آنچه فراهم می‌آورند بهتر است».

خداوند متعال با بیان صفت‌های خوب این کتاب بزرگوار، مردم را به روی آوردن به آن تشویق می‌کند. پس فرمود ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡای مردم، از سوی پروردگارتان اندرزی، برای شما آمده است که شما را پند داده و از کارهایی که باعث ناخشنودی خدا و گرفتار شدن به عذابش می‌گردد بیم می‌دهد، و با بیان آثار و مفاسد آن شما را از آن بر حذر می‌دارد. ﴿وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِو درمانی است برای آنچه که در سینه‌هاست. این قرآن برای بیماری‌های حاصل از شهوات که در سینه‌هاست و آدمی را از فرمان بردن از شریعت باز می‌دارد، نیز برای بیماری‌های حاصل از شبهات که علم یقینی را دچار نقص و کمبود می‌کنند، درمان است. چون در قرآن پندها و تشویق و ترساندن و وعده و وعیدهایی است که باعث روی آوردن بنده و ترساندن او می‌گردد. و چون علاقه به انجام کارهای خوب، و ترس بر اساس تکرار معانی و مفاهیم قرآنی در وی رشد نماید، از این کار واجب می‌آید که خواستۀ خدا را بر خواستۀ نفس مقدم بداردف نیز این امر موجب می‌شود تا آنچه را که خدا می‌پسندد از شهوت نفس برای او دوست داشتنی‌تر شود.

و همچنین دلایل و حجت‌هایی که در قرآن است و خداوند آن را به شیوه‌های مختلف و به بهترین صورت بیان کرده است هر شک و شبهه‌ای که به «ساحت» حق وارد شود از بین می‌برد و قلب را به بالاترین درجات یقین می‌رساند و چون قلب از بیماری رهایی یابد و لباس تندرستی به تن کند همۀ اعضا از آن پیروی می‌کنند، زیرا اعضا با سلامت قلب تندرستی به دست می‌آورند، و با فاسد شدن آن فاسد می‌گردند. ﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَو هدایت و رحمتی است برای مومنان. پس هدایت شناخت حق و عمل کردن به آن است. و رحمت عبارت است از خیر و احسان و پاداش دنیا و قیامت که نصیب کسی می‌شود که به هدایت قرآن رهنمون شده باشد. پس هدایت بزرگ‌ترین وسیله، و رحمت بهترین و برترین اهداف است. اما به وسیلۀ این قرآن جز مومن هدایت نمی‌شود، و این قرآن فقط برای مومنان مآیه رحمت است.

و چون هدایت به دست آید و رحمت پدید آمده از هدایت نازل شود، سعادت و رستگاری و سود و موفقیت و شادی و سرور به دست خواهد آمد. بنابر این خداوند متعال دستور داده است تا به آن خوشحال شوند. پس فرمود: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِبگو: به فضل خدا که قرآن است و بزرگ‌ترین نعمت و احسان و فضلی است که به بندگانش ارزانی نموده است. ﴿وَبِرَحۡمَتِهِو به رحمت او که دین و ایمان و عبادت خدا و دوست داشتن او و شناخت اوست. ﴿فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَبه همین باید شادمان شوند، و این از هر آنچه فراهم می‌آورند اعم از کالاهای دنیا و لذت‌های آن بهتر است.

پس نعمت دین که سعادت هر دو جهان را به همراه دارد با تمام آنچه که در دنیا هست و از بین می‌رود قابل مقایسه نیست. دین کجا و دنیا کجا!.

و خداوند دستور داده است به هنگام برخورداری از فضل و رحمتش شاد شویم، چون این مر باعث شاداب گشتن و با نشاط شدن نفس می‌گردد، و سبب می‌شود تا انسان شکر خدا را به‌جای بیاورد و نیرو بگیرد و به علم و ایمان علاقه‌مند شود و به آنها بیافزاید. و این امر پسندیده‌ای است، به خلاف شاد شدن به شهوت‌های دنیا و لذت‌هایش، یا شاد شدن به خاطر باطل، زیرا این امر مذموم است. خداوند متعال در مورد قوم قارون بیان فرموده است که به وی گفتند: ﴿لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَرِحِینَ[القصص: ۷۶]. «شاد مباش! همانا خداوند شادمانان را دوست نمی‌دارد».

همانطور که خداوند متعال در مورد کسانی که به باطلی که نزدشان بود خوشحال شده بودند، با آنچه پیامبران آورده بودند متناقض بود، فرموده است: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ[غافر: ۸۳]. «و هنگامی‌که پیامبرانشان با دلایل روشن نزد آنان آمدند به دانشی که نزدشان بود شاد شدند».

آیه‌ی ۶۰-۵۹:

﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقٖ فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامٗا وَحَلَٰلٗا قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ٥٩[یونس: ۵۹]. «بگو: به من بگویید آنچه از روزی که خداوند برایتان فرستاده است (چرا) برخی از آن را حرام و برخی از آن را حلال نموده‌اند؟ آیا خداوند به شما اجازه داده است یا بر خداوند دروغ می‌بندید»؟!.

﴿وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ٦٠[یونس: ۶۰]. «آیا کسانی‌که بر خدا دروغ می‌بندند و در روز قیامت به‌سوی خدا بر می‌گردند، گمان می‌برند چگونه با آنان رفتار شود؟ به راستی خداوند نسبت به مردم دارای فضل و مهربانی است ولی بیشترشان سپاسگزار نیستند».

خداوند متعال با اعتراض بر مشرکانی که حرام خدا را حلال نمودند و حلال او را حرام کردند، می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ لَکُم مِّن رِّزۡقٖبگو: «به من بگویید: انواع حیوانات حلال گوشت که خداوند روزی شما قرار داده و رحمتی برای شما گردانده است، ﴿فَجَعَلۡتُم مِّنۡهُ حَرَامٗا وَحَلَٰلٗا(چرا) برخی از آن‌را حرام و برخی از آن را حلال نموده‌اند؟ آنان‌را سرزنش کن و به خاطر این گفتۀ فاسدشان به آنها بگو: ﴿قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَآیا خداوند به شما اجازه داده است (این کار را بکنید) یا بر خداوند دروغ می‌بندید؟ و مشخص است که خداوند به آنان اجازه نداده است. پس دانسته شد که آنها دروغ می‌بندند.

﴿وَمَا ظَنُّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِآیا کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند دربارۀ عذابی که پروردگار در روز قیامت به آنان می‌چشاند چه گمان دارند؟ خداوند متعال فرموده است: ﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌ[الزمر: ۶۰]. «و روز قیامت می‌بینی کسانی را که بر خدا دروغ بسته‌اند چهره‌هایشان سیاه شده است». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِبه راستی که خداوند نسبت به مردم دارای فضل و مهربانی زیاد و بخشش فراواغن است. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَولی بیشترشان سپاسگزار نیستند، یا شکر و فضل خدا را به جای نمی‌آورند و یا این‌که از فضل و نعمت خدا در راستای نافرمانی او کمک می‌گیرند. و یا از آن محروم گردند و آنچه را که خدا بر بندگانش ارزانی نموده است نپذیرند. و تعداد اندکی از آنان سپاس گزارند و به نعمت‌های او اعتراف می‌کنند و ستایش خدا را بر نعمت‌هایش به جای می‌آورند و از آن در راه طاعت خدا کمک می‌گیرند.

و ازاین آیه استنباط می‌شود که اصل در همۀ خوراکها حلال بودن است، مگر آن چیزی که شریعت حرام کرده است، چون پروردگار بر کسی که رزق و روزی وی را حرام کند اعتراض کرده است.

آیه‌ی ۶۱:

﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِۚ وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ٦١[یونس: ۶۱]. «و تو در هیچ حالتی قرار نمی‌گیری و چیزی از قرآن نمی‌خوانی، و هیچ کاری را نمی‌کنید مگر این‌که بر شما گواهیم آنگاه که شما بدان مبادرت می‌ورزید، و به آن مشغول می‌شوید. و به اندازۀ ذره‌ای در زمین و آسمان از پروردگارت پوشیده نمی‌ماند، و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگتر از آن مگر این‌که در کتابی روشن نوشته شده است».

خداوند متعال از فراگیری نظارت و آگاهی‌اش بر تمام حالات بندگان و حرکت و سکونت آنان خبر می‌دهد، و در ضمن آنان‌را فرا می‌خواند که همواره او را مراقب و حاضر و ناظر بدانند.

پس فرمود: ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأۡنٖو تو در هیچ حالت دینی و دنیوی قرار نمی‌گیری. ﴿وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖو چیزی از قرآنی که به‌سوی تو وحی شده است، نمی‌خوانی، ﴿وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍو هیچ کار کوچک یا بزرگی را انجام نمی‌هید، ﴿إِلَّا کُنَّا عَلَیۡکُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِیضُونَ فِیهِمگر این‌که در آن وقت که آن را آغاز کرده و سپس ادامه می‌دهید بر شما گواهیم. و آنها را مخلصانه و مجدانه انجام دهید، و از آنچه خداوند نمی‌پسندد، بپرهیزید، زیرا از شما اطلاع دارد و ظاهر و باطن شما را می‌داند. ﴿وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍو به اندازۀ ذره‌ای در زمین و آسمان از آگاهی و سمع و بصر پروردگارت پوشیده نمی‌ماند و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگتر از آن مگر این‌که در کتابی روشن نوشته شده است. یعنی علم و آگاهی او آن را فراگرفته و قلمش آن را نوشته است.

و این دو قسمت از اقسام چهارگانه‌ی قضا و قدر است که خداوند در بسیاری جاها آن دور را همراه با هم بیان می‌دارد. و آن دو، علم فراگیر خداوند به همۀ اشیا و نوشتن همه اتفاقات است. هم چنان‌که در جای دیگر می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٧٠[الحج: ۷۰]. «آیا نمی‌دانی که خداوند آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است می‌داند، بی‌گمان آن در کتابی نوشته شده است، همانا آن بر خداوند آسان است».

آیه‌ی ۶۴-۶۲:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢[یونس: ۶۲]. «هان! بی‌گمان دوستان خدا بیمی بر آنان نیست و آنها اندوهگین نمی‌شوند».

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٦٣[یونس: ۶۳]. «کسانی‌که ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده‌اند».

﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٦٤[یونس: ۶۴]. «برای آنان در زندگانی دنیا و آخرت بشارت است، وعده‌های خداوند هیچ دگرگونی نمی‌پذیرد، این همان رستگاری بزرگ است».

خداوند متعال از دوستانش خبر می‌دهد و کارها و صفت‌ها و پاداش آنان را بیان می‌نماید. پس فرمود: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡهان! بی‌گمان دوستان خدا بیمی بر آنان نیست. و ترسی از شداید و سختی‌هایی ندارند که در آینده فرا روی آنان است.

﴿وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَو بر گذشته (نیز) اندوهگین نمی‌شوند، چون آنها در گذشته جز کارهای شایسته انجام نداده‌اند. و چون ترسی ندارند و اندوهی بر آنان نیست از امنیت و سعادت و نیکی فراوانی که جز خدا کسی آن را نمی‌داند برخوردار خواهند شد.

سپس صفت‌شان را بیان کرد و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْکسانی که به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش، و به روز قیامت و تقدیر خیر و شر او ایمان آورده و با پرهیزگاری و به‌جای آوردن دستورات و پرهیز از منهیات، راستی ایما‌ن‌شان را نشان داده‌اند.

پس هرکس که مومنی پرهیزگار باشد، دوست خداوند است. بنابر این ﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِبرای آنان در زندگانی دنیا و آخرت بشارت است،اما بشارت در دنیا ذکر خیر و محبت در دل‌های مومنان و خواب راستین، و برخورداری از لطف خدا و این‌که پروردگار برای او میسر گرداند که بهترین اعمال را انجام دهد و به نیکوترین اخلاق متصف گردد، و این‌که او را از اخلاق و رفتار زشت باز دارد.

و اما بشارت در آخرت، ابتدا به هنگام گرفتن ارواح است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠[فصلت: ۳۰]. «بی گمان کسانی که گفتند: پروردگار ما «الله» است سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند (و می‌گویند:) نترسید و اندوهگین نشوید و شما را مژده باد و شاد شوید به بهشتی که وعده داده می‌شوید».

و در قبر نیز به خشنودی خدا و نعمت همیشگی مژده داده می‌شوند. و بشارت کامل در آخرت با ورود به باغهای بهشت و نجات از عذاب دردناک حاصل می‌شود.

﴿لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِوعده‌های خداوند هیچ دگرگونی نمی‌پذیرد، بلکه آنچه خداوند وعده داده حق است، و تغییر و دگرگونی در آن به وجود نمی‌آید، چون خداوند در گفتارش راستگوست، و هیچ‌کس نمی‌تواند در آنچه او مقرر نموده با وی مخالفت کند.

﴿ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُاین است رستگاری بزرگ چون مشتمل بر نجات از هر امر ناگوار و ناخوشایند و دست یابی به هر خواسته و آرزوی دوست داشتنی است. و رستگاری را در آن منحصر کرد، چون رستگاری برای غیر اهل ایمان و تقوا وجود ندارد.

حاصل مطلب این که مژده، هر خیر و ثوابی را در بر دارد، و خداوند در دنیا و آخرت آن را نتیجۀ ایمان و پرهیزگاری قرار داده است بنابراین، آن را به طور مطلق بیان فرمود و مقیدش نکرد.

آیه‌ی ۶۵:

﴿وَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٦٥[یونس: ۶۵]. «و سخنان آنان تو را اندوهگین نسازد، زیرا عزت کاملاً از آنِ خداست، او شنوای آگاه است».

سخنانی که تکذیب کنندگان دربارۀ تو می‌گویند و از این طریق به عیب‌جویی از تو و دینت می‌پردازند، شما را اندوهگین نسازد، و بد ان که این سخنان آنان را عزت و قدرت نمی‌بخشد و به شما نیز زیانی نمی‌رساند. ﴿إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاچرا که عزت کاملاٌ از آن خداست، به هرکس که بخواهد آن را می‌دهد و آن را از هرکس بخواهد می‌گیرد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًا[فاطر: ۱۰]. «هر کس عزت را می‌خواهد پس عزت، همگی از آن خداست». یعنی باید آن را با اطاعت از خدا بجویید. به دلیل این‌که بعد از آن فرموده است: ﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ[فاطر: ۱۰]. «سخن پاک به‌سوی او بالا می‌رود و کردار شایسته را بلند می‌نماید». و مشخص است که شما بر طاعت الهی قرار داری، و عزت خدا از آن شما و پیروانت است. ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ[المنافقون: ۸]. «و عزت از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است».

﴿هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُاو شنوای داناست. یعنی شنوایی او همۀ صداها را احاطه نموده است و هیچ چیزی بر او پوشیده نمی‌ماند، و آگاهی و دانایی او همۀ آشکارها و پنهانها را احاطه کرده است، پس به اندازۀ ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین، نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگتر از آن از پروردگارت پوشیده نمی‌ماند. و او تعالی سخن شما و دشمنانت را می‌شنود، و به طور مصل از آن آگاه است. پس به دانش و آگاهی خدا بسنده کن، زیرا هرکس از خدا بترسد خدا او را کافی است.

آیه‌ی ۶۷-۶۶:

﴿أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ٦٦[یونس: ۶۶]. «و آگاه باش هرکس که در آسمان‌ها و زمین است از آن خداست. کسانی که غیر از خدا شریکانی را به فریاد می‌خوانند جز از گمان پیروی نمی‌کنند، و کارشان جز تخمین و دروغ گفته نیست».

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٦٧[یونس: ۶۷]. «او خدایی است که شب را برای شما پدید آورده است تا در آن آرامش یابید. بی‌گمان در این کار برای گروهی که می‌شنوند نشانه‌هاست».

خداوند متعال خبر می‌دهد که آفرینش، و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و تمام بندگانی که در آن دو می‌باشند از آن دو می‌باشند، و هرگونه که بخواهد در آنها تصرف می‌کند. پس همه از آن خدایند، و تحت تدبیر او هستند، ومسخر او می‌باشند، و سزاوار هیچ چیزی از عبادت نیستند و به هیچ وجهی شریک خدا نمی‌باشند.

بنابراین فرمود: ﴿وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّو کسانی که غیر از خدا شریکانی را به فریاد می‌خوانند، جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان نیز آدمی را از حق بی‌نیاز نمی‌گرداند. ﴿وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَو کارشان جز تخمین و دروغ گفته نیست.

پس اگر در این‌که می‌گوید: «معبودان‌شان شریکان خدا هستند» راست می‌گویند، بروند و از صفات آنان چیزی را بیاورند که با وجود آن معبودان‌شان سزاوار یک ذره عبادت گردند اما هرگز نمی‌توانند صفتی از صفات ربوبیت را برای آنان اثبات کنند. آیا کسی از معبودانشان هست که چیزی بیافریند؟ یا روزی بدهد و یا مالک چیزی از مخلوقات باشد؟ یا شب و روز را که خداوند آنها را مایۀ پایداری مردم قرار داده‌است بگرداند.

﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِو او خدایی است که شب را برای شما پدید آورده است تا به سبب تاریکی که زمین را می‌پوشاند در خواب و استراحت بیارامید. و اگر روشنایی ادامه می‌یافت آنها آرام نمی‌گرفتند.

﴿وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاو خداوند روز را روشن گردانیده است تا مردم به وسیلۀ روشنایی آن را ببیند و به کار و زندگی و کسب منافع دین و دنیای خود بپردازند.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَبی‌گمان در این کار برای گروهی که (مطالبی را) از سر فهم و پذیرش و رهنمود شدن نه از روی خود بزرگ بینی و دشمنی از خداوند می‌شنوند نشانه‌هایی برای آنان وجود دارد. و با این آیات استدلال می‌کنند که فقط خداوند معبود یگانه و خداوند بر حق است و الوهیت غیر از او باطل است و او مهربان و دانا و حکیم است.

آیه‌ی ۷۰-۶۸:

﴿قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱلۡغَنِیُّۖ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنۡ عِندَکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآۚ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٨[یونس: ۶۸]. «گفتند: خداوند فرزندی برگرفته است، او پاک (و منزه) است او بی‌نیاز است. آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، هیچ دلیلی بر این (ادعا) ندارید، آیا به خداوند چیزی نسبت می‌دهید که نمی‌دانید»!.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ٦٩[یونس: ۶۹]«بگو: به راستی آنان که بر خدا دروغ می‌بندند رستگار نمی‌شوند».

﴿مَتَٰعٞ فِی ٱلدُّنۡیَا ثُمَّ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ ٱلۡعَذَابَ ٱلشَّدِیدَ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ٧٠[یونس: ۷۰]. «بهره‌ای ازاین دنیا است، سپس بازگشت‌شان به‌سوی ماست، و آنگاه ما عذاب سخت را به سبب کفری که می‌ورزیدند به آنان می‌چشانیم».

خداوند متعال از تهمتی که مشرکان به پروردگار جهانیان می‌زنند خبر داده و می‌فرماید: ﴿قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاگفتند: خداوند فرزندی برگرفته است. پس خداوند خویشتن را از چنین چیزی منزه قرار داده و می‌فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَهُپاک (و منزه) است از آنچه ستمگران می‌گویند. و او فراتر از آن کمبودهایی است که به وی نسبت می‌دهند. سپس خداوند بر این مر چندین دلیل آورد.

دلیل اول: ﴿هُوَ ٱلۡغَنِیُّبی‌نیاز فقط منحصر در اوست، و از هر جهت و به هر صورت و از هر نظر بی‌نیاز است. پس او که بی‌نیاز است چرا برای خود فرزندی می‌گیرد؟ آیا به خاطر نیازی که به فرزند دارد این کار را می‌کند؟ این با بی‌نیازی او متضاد است، زیرا هیچ‌کس فرزندی بر نمی‌گیرد مگر این‌که به آن نیاز داشته باشد.

دلیل دوم: ﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِآنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست. و این یک قاعدۀ جامع و فراگیر است و هیچ موجودی از اهل آسمان‌ها و زمین از آن بیرون نمی‌رود و همۀ مخلوق و بندگان خدا هستند.

و مشخص است که این صفت کلی و فراگیر منافی آن است که برای او فرزندی باشد، زیرا فرزند از جنس پدرش است و مخلوق و مملوک نخواهد بود. پس مالکیت او بر آسمان‌ها و زمین با فرزند داشتن متضاد است.

دلیل سوم: ﴿إِنۡ عِندَکُم مِّن سُلۡطَٰنِۢ بِهَٰذَآآیا دلیلی دارید که خدا فرزندی داشته باشد؟ و اگر آنان دلیلی داشتند آن را آشکار می‌کردند. و هنگامیکه خداوند آنها را به مبارزه طلبید و آنها از آوردن دلیل ناتوان شدند، بطلان گفته‌هایشان آشکار شد، و معلوم گشت که سخنی بدون علم و آگاهی است. بنابر این فرمود: ﴿أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَآیا چیزی را به خداوند نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟ زیرا این از بزرگ‌ترین کارهای حرام است.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ٦٩بگو: به راستی آنان که بر خدا دروغ می‌ببندند به خواسته‌هایشان دست نمی‌یابند، و هدفشان حاصل نمی‌گردد، بلکه آنها در دنیا از کفر و دروغ خود بهره من می‌شوند، سپس به‌سوی خدا منتقل شده و به‌سوی او باز می‌گردند. و آنگاه عذاب سخت را به سبب کفری که می‌ورزیدند به آنان می‌چشاند. ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰکِنۡ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ[آل عمران: ۱۱۷]. «و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنان خودشان بر خویشتن ستم می‌کنند».

آیه‌ی ۷۳-۷۱:

﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکُم مَّقَامِی وَتَذۡکِیرِی بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡتُ فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَکُمۡ وَشُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ لَا یَکُنۡ أَمۡرُکُمۡ عَلَیۡکُمۡ غُمَّةٗ ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ٧١[یونس: ۷۱]. «و سرگذشت نوح را برای آنان بخوان، آنگاه که به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر ماندنِ من و پند دادنم به آیات خدا بر شما گران می‌آید، پس بر خدا توکل نموده‌ام. تصمیم قاطع بگیرید و انبازان خود را حاضر کنید سپس کارتان نباید بر خودتان پوشیده باشد. سپس آنچه را که می‌خواهید در حق من انجام دهید، دریغ نکنید و مرا مهلت ندهید».

﴿فَإِن تَوَلَّیۡتُمۡ فَمَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٧٢[یونس: ۷۲]. «و اگر (از دعوت من) روی گرداندید (به من زیانی نمی‌رسانید) و از شما پاداشی نخواسته بودم، مزد و پاداش من جز بر خدا نیست، و فرمان داده شده‌ام که از تسلیم شدگان باشم».

﴿فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ خَلَٰٓئِفَ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِینَ٧٣[یونس: ۷۳]. «پس او را تکذیب کردند و او و کسانی را که با وی در کشتی بودند نجات دادیم، و آنان را جانشین گردانیدیم، و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم. پس بنگر که سرانجام بیم داده شدگان چگونه شد»؟.

خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید: ﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍو سرگذشت نوح را برای قوم خود بخوان، آنگاه که به قومش را مدتی طولانی دعوت کرد و نهصد و پنجاه سال درمیان آنها ماند و آنان‌را به‌سوی خدا فراخواند، اما دعوت او جز سرکشی چیزی به آنان نیافزود. و آنها از نوح خسته و رنجیده شدند در حالی‌که او ÷سست و بیزار نگشته و از دعوت کردنِ آنها خسته نشده بود. پس به آنان گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکُم مَّقَامِی وَتَذۡکِیرِی بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِای قوم من! اگر ماندن من نزد شما و یادآوری آنچه که به نفع شماست با آیات و دلایل و روشن بر شما دشوار آمده است و می‌خواهید به من آزار برسانید، یا حق را رد کنید. ﴿فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡتُپس به منظور دور شدن هر شر و آزاری که می‌خواهید به من و دعوت من برسانید به خدا تکیه می‌کنم و بر او توکل می‌نمایم، چرا که ابزار و سلاح دفاعی من همین است و شما هر سپاه و تجهیزاتی را که می‌توانید آماده کنید. ﴿فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَکُمۡو تصمیم قاطع بگیرید به صورتی که هیچ‌کس یک از شما باز نماند و از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزید. ﴿وَشُرَکَآءَکُمۡو انبازانی را که با خدا شریک می‌گیرند، آنهایی که می‌پرستید و به جای خدا که پررودگار جهانیان است دوست می‌دارید، حاضر کنید.

آنگاه کارتان نباید بر شما پوشیده و مشتبه باشد. بلکه باید ظاهر و آشکار باشد. ﴿ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَیَّسپس هر عقوبت و بدرفتاری که در توانتان هست با من انجام دهید. ﴿إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِومهلت یک لحظه به من ندهید. پس این دلیلی قاطع و نشانۀ بزرگی است بر صحت رسالت او، چون او تنها بود و قبیله و لشکریانی نداشت که وی را حمایت کنند و پناه دهند. درحالیکه او دین آنها را فاسد قلمداد کرده و از خدایانشان عیب و ایراد گرفته بود.

و خشم و دشمنی آنها نسبت به نوح بیسار بسیار شدید بود، و آنها دارای قدرت و فرمانروایی نیز بودند، اما به آنها می‌گوید: شما و معبودانتان جمع شوید و هرکس را که می‌توانید بیاورید و به هر اندازه که می‌توانید نقشه بکشید و توطئه کنید، آنگاه اگر می‌توانید به من ضربه بزنید و دریغ نکنید. اما آنها نتوانستند کاری بکنند پس دانسته شد که به حقیقت او راستگوست و آنها در تهدیدهایی که می‌کنند دروغ می‌گویند. بنابر این گفت: ﴿فَإِن تَوَلَّیۡتُمۡپس اگر از آنچه که شما را به آن فرا می‌خوانم روی برگردانید، این عمل شما دلیل و برهانی ندارد، چون روشن است که به حق روی نمی‌آورید، بلکه از حقی که دلایل زیادی بر صحت آن وجود دارد روی می‌گردانید و به باطلی که دلایل بسیاری بر فاسد بودن آن وجود دارد روی می‌آورید.

با وجود این ﴿فَمَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٍدر مقابل این‌که شما را دعوت می‌کنم، و در برابر این‌که دعوت مرا بپذیید از شما پاداشی نخواسته‌ام، تا مبادا بگویید: او آمده است تا مالهای ما را از دست ما بگیرد و آنگاه به خاطر این از پذیرش دعوت امتناع بورزید. ، ﴿إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِمزد و پاداش من را جز از خدا نمی‌خاهم. و نیز شما را به کاری دستور نداده‌ام که خودم به ضد آن عمل کنم، بلکه ﴿أُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَفرمان داده شده‌ام تا از تسلیم شدگان باشم. پس من اولین کسی هستم که شما را به آن فرمان می‌دهم ﴿فَکَذَّبُوهُپس نوح آنان را شب و روز و به صورت پنهان و آشکار فراخواند اما دعوت و فراخوانی او جز گریز و فرار بر آنان نیافزود، و تکذیبش کردند، ﴿فَنَجَّیۡنَٰهُ وَمَن مَّعَهُۥ فِی ٱلۡفُلۡکِو او و کسانی را که با وی در کشتی بودند که به وی دستور دادیم زیر نظر ما آن را بسازد نجات دادیم و به و گفتیم هرگاه تنور پر شد، ﴿ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَ[هود: ۴۰]. «در کشتی از هر حیوانی یک جفت سوار کن، و خانواده‌ات را نیز سوار کن مگر کسی‌که از پیش بر (هلاکت) آنها سخن رفته بود». و کسانی را که ایمان آورده‌اند نیز سوار کن و او چنین کرد، پس خداوند به آسمان دستور داد تا آب فراوانی بباراند، و زمین و چشمه‌هایی را جوشاند و آب آسمان و زمین در جایی به هم رسیدند که خداوند مقدر کرده بود. ﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣[القمر: ۱۳]. «و او را بر (کشتی) تخته دار و میخ آجین سوار کردیم». ﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا[القمر: ۱۴]. «که زیر نظر ما حرکت می‌کرد». ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ خَلَٰٓئِفَو آنان را بعد از هلاک ساختن تکذیب کنندگان در زمین جایگزین گردانیدیم.

سپس خداوند در نسل نوح برکت انداخت و تنها نسل و فرزندان او را باقی گذاشت و آنها را در مناطق مختلف زمین پخش کرد. ﴿وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاو کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند بعد از تبیین حق و اقامه دلیل غرق نمودیم. ﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِینَپس بنگر که سرانجام بیم داده شدگان چه شد؟ سرانجام آنها هلاکت خوار کننده و لعنت و نفرین پی در پی در میان تمام نسل‌هایی گشت که پس از آنها می‌آیند. به گونه‌ای که چیزی جز سرزنش و نکوهش و عیب و طعنه در مورد آنان سرزنش و نکوهش وعیب و طعنه در مورد آنان نمی‌شنوی. پس این تکذیب کنندگان باید بپرهیزند از این‌که به رسوایی و هلاکتی گرفتار شوند که اقوام تکذیب کننده به ان گرفتار شدند.

آیه ۷۴:

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ کَذَٰلِکَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٧٤[یونس: ۷۴]. «آنگاه پس از او پیامبرانی را به‌سوی قومشان فرستادیم، آنان برایشان دلایل روشن آوردند، اما ایشان هرگز بر آن نبودند به آنچه که پیش از این تکذیب نموده بودند، ایمان بیاورند. بدینسان دل‌های متجاوزان را مهر می‌زنیم».

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡپس از نوح ÷پیامبرانی را به‌سوی قومشان فرستادیم، که آنها را تکذیب کردند. پیامبران آنها را هدایت فرا می‌خواندند و آنها را از عوامل نابودی و هلاکت برحذر می‌داشتند. ﴿فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِو برایشان دلایل روشن آوردند، هر پیامبری دعوتش را با دلایل روشن ارائه می‌داد. ﴿فَمَا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُاما ایشان هرگز بر آن نبودند که به آنچه که پیش از این تکذیب کرده بودند، ایمان بیاورند. یعنی وقتی که پیامبر پیش آنها آمد و آنها را تکذیب کردند خداوند آنها را مجازات کرده و به کیفر آن بر دل‌هایشان مهر زد و بعد از آنکه توانایی ایمان آوردن را داشتند میان آنها و ایمان آوردن حایل قرار داد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ[الأنعام: ۱۱۰]. «و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌کنیم آن‌گونه که اولین بار به آن ایمان نیاورند». بنابر این در اینجا فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِینَبدینسان بر دل‌های متجاوزان مهر می‌زنیم پس هیچ خبری وارد آن نمی‌شود و خداوند بر آنها ستم نکرد، بلکه آنان خودشان با نپذرفتن حق و تکذیب پیامبران بر خویشتن ستم کردند.

آیه‌ی ۷۵:

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ بِ‍َٔایَٰتِنَا فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ٧٥[یونس: ۷۵]. «سپس بعد از آنان موسی و هارون را با آیات خود به‌سوی فرعون و سران قوم او فرستادیم ولی تکبر ورزیدند و گروهی گناهکار بودند».

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰو بعد از این پیامبران که خداوند آنها را به‌سوی قوم‌های تکذیب کننده و هلاک شده فرستاده بود، موسی بن عمران، کلیم رحمان، و یکی از پیامبران اولوالعزم و پیشوایان بزرگ را فرستاده که آیین‌های بزرگ و گسترده بر آنها نازل شده است. ﴿وَو برادرش ﴿هَٰرُونَهارون را وزیر او قرار دادیم و آن دو را ﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِبه‌سوی فرعون و سران و بزرگان دربار او فرستادیم. چون تودۀ مردم پیرو سرانشان هستند ﴿بِ‍َٔایَٰتِنَاموسی و هارون را با آیات خود فرستادیم که بر راست بودن آنچه از توحید خدا و نهی از پرستش غیر وی آورده بودند دلالت می‌نمود. ﴿فَٱسۡتَکۡبَرُواْپس آنها بعد از این‌که به حقانیت آن یقین کردند از روی ستم، خود را پذیرفتن آن بزرگ‌تر انگاشتند و تکبر ورزیدند ﴿وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَو گروهی گناهکار بودند. یعنی به گناه‌کاری و تکذی کردن عادت کرده بودند.

آیه‌ی ۷۷-۷۶:

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰذَا لَسِحۡرٞ مُّبِینٞ٧٦[یونس: ۷۶]. «و هنگامی‌که از نزد ما حق به آنان رسید، گفتند: به راستی این جادوی آشکاری است».

﴿قَالَ مُوسَىٰٓ أَتَقُولُونَ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَکُمۡۖ أَسِحۡرٌ هَٰذَا وَلَا یُفۡلِحُ ٱلسَّٰحِرُونَ٧٧[یونس: ۷۷]. «موسی گفت: آیا حق(ی ‌را) که به‌سوی شما آمده است سحر می‌نامید؟ آیا این جادو است؟ و جادوگران رستگار نمی‌شوند».

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَاو هنگامی‌که از سوی ما حق به آنان رسید، حقی که از جانب خداوند بود، آن ذات بزرگواری که همۀ موجودات در برابر عظمت او سر تسلیم فرود آورده‌اند، و او پروردگار جهانیان است و تمام مخلوقات را با نعمت‌های خود پرورش داده است، هنگامی که این حق توسط موسی به آنان رسید، آن را رد کردند، ﴿قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰذَا لَسِحۡرٞ مُّبِینٞو گفتند: این جادوی آشکار است. آنها به روی گردانی و نپذیرفتن اکتفا نکردند، بلکه آن را باطل‌ترین باطل که سحر است به حساب آوردند، سحر هم یک نوع متشبه کردن و وارونه جلوه دادن (حقایق) است. و به واژه‌ی «سحر» هم اکتفا نکردند بلکه گفتند: جادوی روشن و اشکار است. در حالی که حق روشن بود. بنابر این ﴿قَالَ مُوسَىٰٓموسی با سرزنش آنها حق را رد کردند که حق را جز ستمگرترین مرم کسی رد نمی‌کند به آنان گفت: ﴿أَتَقُولُونَ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَکُمۡ«آیا حق (را) چون به‌سوی شما آمد سحر می‌نامید؟ یعنی به آن می‌گویید جادوی آشکاری است؟ ﴿أَسِحۡرٌ هَٰذَابه محتوای این پیام و ویژگی آن بنگرید، آیا این دو جادو است؟ زیرا در نگاه اول معلوم می‌شود که آن حق است. ﴿وَلَا یُفۡلِحُ ٱلسَّٰحِرُونَو جادوگران در دنیا رستگار نمی‌شوند. پس بنگرید که سرانجام از آنچه کسی است، و چه کسی رستگار می‌شود و کامیابی در دست چه کسی است؟ و آنها بعداً دانستند که موسی رستگار شد و موفقیت دنیا و آخرت را به دست آورد.

آیه‌ی ۷۸:

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا ٱلۡکِبۡرِیَآءُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا نَحۡنُ لَکُمَا بِمُؤۡمِنِینَ٧٨[یونس: ۷۸]. «گفتند: آیا پیش ما آمده‌ای تا ما را از چیزهایی که پدران و نیاکان خود را بر آن نیافته‌ایم منصرف گردانی؟ و می‌خواهید دراین سرزمین بزرگی و مهتری برای شما دو نفر باشد؟ ما به شما ایمان نمی‌آوریم».

﴿قَالُوٓاْآنها در حالی که سخن موسی را رد می‌کردند، به او گفتند: ﴿أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَاآیا تو پیش ما آمده‌ای تا ما را از شرک و پرستش غیر خدا که پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری؟ و ما را دستور می‌دهی تا تنها خدایی را که شریکی ندارد عبادت کنیم ؟ پس آنان سخنان پدران و گمراهشان را حجت و دلیل قرار دادند و به وسیلۀ آن حقی را که موسی ÷پیش آنه آورده بود رد کردند.

﴿وَتَکُونَ لَکُمَا ٱلۡکِبۡرِیَآءُ فِی ٱلۡأَرۡضِو شما دو نفر پیش ما آمده‌اید تا رئیس باشید و مهتری و بزرگی برای شما دو نفر باشد. آمده‌اید تا ما را از سرزمینمان بیرون کنید. آنها با این سخنان می‌خواستند عوام فریبی کنند و مردمان نادان را گول بزنند و آنان را بر دشمنی با موسی و ایمان نیاوردن به او تحریک کنند.

و کسی که حقایق را بداند و خوب و بد را تشخیص بدهد چنین استدلال نمی‌کند، زیرا دلیل جز با حجت و دلیل رد نمی‌شود. اما کیس که حق را اورده است با این دلایل پوچ و واهی گفتار او رد شود مبین ناتوانی طرف است و این‌که او نمی‌تواند چیزی را بیاورد که ادعای طرفش را رد نماید، چون اگر او دلیلی داشت آن‌را ارائه می‌داد، و به این پناه نمی‌برد که بگوید: قصد شما این یا آن است، خواه در بیان قصد و نیت طرف مقابلش راستگو باشد یا دروغگو. حال آنکه هرکس موسی و دعوت او را بشناسد، می‌دند که او قصد ریاست طلبی و حکمرانی بر زمین را نداشته است، بلکه قصد او به مانند قصد دیگر پیامبران هدایت مردم و راهنمایی آنان به‌سوی چیزی است که نفع آنان در آن می‌باشد.

اما همانطور که خودشان گفتند: ﴿وَمَا نَحۡنُ لَکُمَا بِمُؤۡمِنِینَو ما به شما ایمان نمی‌آوریم، از روی تکبر و سرکشی ایمان نیاوردند، اما نه به خاطر باطل بودن آنچه که موسی و هارون آورده بودند، یا به خاطر این‌که اشتباهی در آن باشد، و نه به خاطر دیگر دلایل، بلکه تنها از روی ستم و دشمنی و بلند پروازی‌هایی که موسی و هارون را به آن متهم کردند و خودشان هم درپی آن بودند.

آیه‌ی ۸۱-۷۹:

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ٱئۡتُونِی بِکُلِّ سَٰحِرٍ عَلِیمٖ٧٩[یونس: ۷۹]. «و فرعون گفت: همۀ جادوگران ماهر و دانا را نزد من آورید».

﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَىٰٓ أَلۡقُواْ مَآ أَنتُم مُّلۡقُونَ٨٠[یونس: ۸۰]. «و هنگامی‌که جادوگران آمدند، موسی به آنان گفت: آنچه شما می‌خواهید بیافکنید، بیاندازید».

﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُۖ إِنَّ ٱللَّهَ سَیُبۡطِلُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٨١[یونس: ۸۱]. «و هنگامی که افکندند، موسی گفت: آنچه را آورده‌اید جادو است، همانا خداوند آن‌را باطل خواهد کرد، بدون شک خداوند کار تباهکاران را شایسته و سودمند نمی‌گرداند».

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُفرعون با حقی که موسی آورده بود مبارزه کرد، و به منظور به اشتابه انداختن قومش گفت: ﴿ٱئۡتُونِی بِکُلِّ سَٰحِرٍ عَلِیمٖهمۀ جادوگران ماهر را نزد من بیاورید. پس کسانی را به شهرهای مصر فرستاد تا انواع جادوگران را ـ علی رغم اختلاف و تفاوتی که در جنس و طبقات آنان بود ـ پیش او آوردند. ﴿فَلَمَّا جَآءَ ٱلسَّحَرَةُو هنگامی که جادوگران برای مقابله با موسی آمدند، ﴿قَالَ لَهُم مُّوسَىٰٓ أَلۡقُواْ مَآ أَنتُم مُّلۡقُونَموسی به آنان گفت: هر چیزی را که می‌خواهید بیاندازید عملی کنید و من برای شما تعیین نمی‌کنم که فلان چیز را بیاندازید. این به خاطر آن بود که موسی به پیروز شدن خود یقین داشت، و به آنان و به آنچه آورده بودند اهمیتی نمی‌داد. ﴿فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْو هنگامی‌که ریسمان‌ها و عصاهایشان را انداختند، انگار مارهایی شدند که حرکت می‌کردند. ﴿قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُموسی گفت: این جادوی واقعی و بزرگ است، اما با وجود بزرگی آن ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَخداوند قطعاً آن را باطل خواهد کرد، همانا خداوند کار تباهکاران را شایسته و سودمند نمی‌گرداند. چون آنها با این کار می‌خواهندباطل بر حق پیروز شود، و چه فساد و تباهی بزرگ‌تر از این وجود دارد؟!.

نیز هر فساد کننده‌ای که نقشه‌ای بکشد یا توطئه‌ای بکند کارش باطل و نابود خواهد گشت. گرچه زمانی کار او رونق بگیرد، اما سرانجام آن اضمحلال و نابودی است. ولی اصلاح کنندگانی که هدف‌شان رضای خداست و کارها و وسایلی که از آن است،اه می‌کنند مشروع و به انجام آن دستور داده است، خداوند کارهایشان را ساماندهی کرده، و آن را پیش می‌برد و همیشه آن را رونق می‌دهد. پس موسی عصای خود را انداخت و همۀ آنچه را که جادوگران درست کرده بودند بلعید و جادویشان باطل شد و باطل آنها نابودگردید.

آیه ۸۳-۸۲:

﴿وَیُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٨٢[یونس: ۸۲]. «و خداوند با سخنان خود حق را پایدار و ماندگار می‌نماید گرچه کافران نپسندند».

﴿فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَىٰٓ إِلَّا ذُرِّیَّةٞ مِّن قَوۡمِهِۦ عَلَىٰ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِمۡ أَن یَفۡتِنَهُمۡۚ وَإِنَّ فِرۡعَوۡنَ لَعَالٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡمُسۡرِفِینَ٨٣[یونس: ۸۳]. «پس هیچ‌کس به موسی ایمان نیاورد مگر جوانانی از بنی‌اسرائیل (آن هم) با ترس از فرعون و سرانشان که مبادا آنان را از این دین برگردانند. بی‌گمان فرعون در زمین طغیان کرده بود و از زمرۀ متجاوزان بود».

﴿وَیُحِقُّ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ بِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٨٢و خداوند با سخنان خود حق را پایدار و ماندگار می‌سازد گرچه کافران نپسندند.

پس جادوگران وقتی که حق برای‌شان روشن شد تسلیم شدند و ایمان آوردند. فرعون آنها را به اعدام و قطع کردن دست‌ها و پاهایشان تهدید کرد. اما آنها به تهدید او توجهی نکردند و بر ایما‌ن‌شان پایدار ماندند. و اما فرعون و سران قومش و پیروان آنها ایمان نیاوردند و همچنان در سرکشی خود سرگردان ماندند.

بنابراین فرمود: ﴿فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَىٰٓ إِلَّا ذُرِّیَّةٞ مِّن قَوۡمِهِپس هیچ کس به موسی ایمان نیاورد مگر جوانانی از بنی اسراییل، آنان وقتی که ایمان در دل‌هایشان جای گرفت با ترس و هراس بردباری کردند. ﴿عَلَىٰ خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِمۡ أَن یَفۡتِنَهُمۡبا ترس از فرعونو سران‌شان که مبادا آنان را از دین‌شان برگردانند. ﴿وَإِنَّ فِرۡعَوۡنَ لَعَالٖ فِی ٱلۡأَرۡضِو بی‌گمان فرعون قدرت و فرمانروایی گسترده‌ای داشت. پس شایسته است که آنها نیز از عذاب و هجوم فرعون بترسند. ﴿وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡمُسۡرِفِینَو به ویژه او (فرعون) در ستم و تجاوز از حد گذشته بود.

و حکمت این‌که خدا بهتر می‌داند جز جوانانی از قوم موسی کسی به او ایمان نیاورد این است که جوانان زودتر حق را می‌پذیرند، و زودتر از آن فرمان می‌برند، به خلاف پیرمردان و امثال‌شان که بر کفر پرورش یافته‌اند، زیرا آنها به خاطر عقاید فاسدی که در دل‌هایشان جای گرفته و ماندگار شده است نسبت به دیگران از حق دورترند.

آیه ۸۴:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ یَٰقَوۡمِ إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَ٨٤[یونس: ۸۴]. «و موسی گفت: ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‌اید پس بر او توکل کنید اگر خود را به او تسلیم کرده‌اید».

﴿وَقَالَ مُوسَىٰوموسی قومش را به بردباری توصیه کرد و وسایلی را که در این امر به کمک‌شان می‌آید به آنان تذکر داد و گفت: ﴿إِن کُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِای قومن! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، پس به مقتضای ایمان عمل کنید. ﴿فَعَلَیۡهِ تَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّسۡلِمِینَبه وی تکیه کنید، و به او پناه ببرید و از او یاری بجویید، اگر خود را به او تسلیم کرده‌اید.

آیه‌ی ۸۵:

﴿فَقَالُواْ عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٥[یونس: ۸۵]. «پس مؤمنان گفتند: برخدا توکل می‌کنیم، پروردگارا! ما را دستخوش فتنۀ ستمکاران مگردان».

﴿فَقَالُواْآنها با فرمان بردن از این دستور گفتند: ﴿عَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡنَا رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَبر خدا توکل نمودیم، پروردگار! ستمکاران را بر ما مسلط مگردان که ما را به فتنه مبتلا کنندو از دین برگردانند، یا ما را شکست دهند و با این کار دچار فتنه شوندو بگویند: اگر این‌ها بر حق بودند شکست نمی‌خوردند.

آیه‌ی ۸۶:

﴿وَنَجِّنَا بِرَحۡمَتِکَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٦[یونس: ۸۶]. «و ما را به فضل و رحمت خود از گروه کافران رهایی بخش».

﴿وَنَجِّنَا بِرَحۡمَتِکَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٦و ما را به فضل و رحمت خود از گروه کافران نجات بده، تااز شر آنها در امان بمانیم و آیین وقوانین دین رااقامه کنیم، بدون این‌که کسی با ما مخالفت و ستیزه‌جویی کند.

آیه ۸۷:

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِکُمَا بِمِصۡرَ بُیُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُیُوتَکُمۡ قِبۡلَةٗ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٧[یونس: ۸۷]. «و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود خانه‌هایی در مصر برگزینند و خانه‌هایتان را محل برگزاری نماز قرار دهید، و نماز را بر پا دارید و مؤمنان را مژده بده».

﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِو هنگامی که از جانب فرعون و قومش بر بنی اسراییل سخت‌گیری شد و فرعونو قومش خواستند آنها را از دینشان برگردانند، به موسی و هارون وحی کردیم. ﴿أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِکُمَا بِمِصۡرَ بُیُوتٗاقوم خود را دستور دهید که برای خود در مصر خانه درست کند تا بتوانند در آن پنهان شوند. ﴿وَٱجۡعَلُواْ بُیُوتَکُمۡ قِبۡلَةٗو چون شما نمی‌توانیددر کلیساها و عبادتگاه‌های عمومی نماز بگزارید خانه‌هایشان را محل برگزاری نماز قرار دهید. ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَو نماز را برپا دارید، زیرا نماز در همۀ کارهایتان به شما کمک مین ماید. ﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَو مومنان را به فرارسیدن کمک خدا و پیروزی دینشان مژده بده [الشرح: ۵-۶]. ﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرٗا٦[الشرح: ۵-۶]. «زیرا به دنبال سختی آسانی است و با سختی، آسانی همراه است». و هرگاه اندوه شدت بگیرد و اوضاع و احوال وخیم شود خداوند گشایش می‌آورد. پس وقتی موسی دید که فرعون و قومش سنگدلی می‌کنندو اعراض می‌نماید علیه آنها دعا کرد، و هارون بر دعایش آمین گفت: پس فرمود:

آیه ۸۸:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَآ إِنَّکَ ءَاتَیۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِینَةٗ وَأَمۡوَٰلٗا فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٨٨[یونس: ۸۸]. «و موسی گفت: پروردگارا! تو به فرعون و سران قومش در دنیا زینت و اموال داده‌ای، پروردگارا تا (مردم را) از راه تو گمراه سازند. پروردگارا! مال‌هایشان را نابود نما و بر دل‌هایشان (بند قسوت) را محکم کن تا ایمان نیاورند مگر آنکه به عذاب دردناک گرفتارآیند».

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ ءَاتَیۡتَ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَأَهُۥ زِینَةٗپروردگارا! تو به فرعون و سران قومش در نیا زینت وا موال فراوان داده‌ای که با آن خود را می‌آرایند، زینت‌هایی از قبیل زیور آلات و لباس‌ها و خانه‌های آراسته و سواری‌های خوب و خدمت گزاران. ﴿وَأَمۡوَٰلٗاو مال‌های زیاد و فراوانی ﴿فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَدر زندگانی دنیا به آنان داده‌ای، پروردگارا تا (مردم را) از راه تو گمراه سازند. یعنی از مال‌هایشان برای گمراه کردن مردم کمک می‌گیرند، پس هم خود گمراه می‌شوند و هم دیگران را گمراه می‌سازند ﴿رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَۖ رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡپروردگارا! مال‌هایشان را یا از بین ببر و یا آن‌را همچون سنگ بگردان که غیر قابل استفاده باشد. ﴿وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡو بند (قسوت) را بر دل‌هایشان محکم کن، و آنها را سنگدل بگردان، ﴿فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَتا ایمان نیاورند مگر آنکه به عذاب دردناک گرفتار آیند. موسی این را از روی خشم و عصبانیت گفت، چرا که بر ارتکاب حرام جرات کردند و بندگان خدا را فاسد گرداندند، و از راه وی بازداشتند. و چون موسی کاملاً می‌دانست که خداوند به زودی آنها را بر کارهایی که کرده‌اند با بستن دروازۀ ایمان به روی آنها مجازات خواهد کرد.

آیه ۸۹:

﴿قَالَ قَدۡ أُجِیبَت دَّعۡوَتُکُمَا فَٱسۡتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ٨٩[یونس: ۸۹]. «(خداوند) فرمود: دعای شما پذیرفته شد، پس پایداری کنید و از راه کسانی پیروی نکنید که نادانند».

﴿قَالَ‌خداوند متعال فرمود:﴿قَدۡ أُجِیبَت دَّعۡوَتُکُمَادعای شما پذیرفته شده است. از این آیه بر می‌آید که موسی دعا می‌کرد و هارون آمین می‌گفت. نیز از این آیه استنباط می‌شود کسی که آمین بگوید در آن دعا شریک است ﴿فَٱسۡتَقِیمَاپس بر دینتان پایداری کنید، و دعوت خود را ادامه بدهید، ﴿وَلَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَو شما از راه نادانان گمراه که از راه راست منحرف گشته و راه‌های جهنم را در پیش گرفته‌اند پیروی نکنید.

پس خداوند موسی را دستور داد تا شب هنگام بنی‌اسراییل را با خود ببرد، و او را خبر داد که فرعونیان وی را دنبال خواهند کرد و فرعون کسانی را به شهرها فرستاد که مردم را جمع کنند، و می‌گفتند: ﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرۡذِمَةٞ قَلِیلُونَ٥٤ وَإِنَّهُمۡ لَنَا لَغَآئِظُونَ٥٥ وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَٰذِرُونَ٥٦[الشعراء: ۵۴-۵۶]. «همان موسی و موقش گروه اندکی هستند و آنها بر ما خشمگین بوده و ما همۀ آمادۀ (نبرد با آنان) هستیم».

پس فرعون لشکریان دور و نزدیک خود را جمع کرد و بنی اسرایل را دنبال نمود ﴿بَغۡیٗا وَعَدۡوًادر حالی که بر موسی و قومش تجاوزگر بودند و در زمین سرکشی می‌کردند. و هرگاه تجاوز و گناه شدت بگیرد و ریشه بداوند منتظر عقوبت و عذاب خدا باش.

آیه ۹۰:

﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ وَجُنُودُهُۥ بَغۡیٗا وَعَدۡوًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَکَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٩٠[یونس: ۹۰]. «و بنی‌اسراییل را از دریا عبور دادیم، آنگاه فرعون و لشکریانش از روی ستم و تجاوزکاری در پی ایشان راه افتادند تا هنگامی که غرقاب فرعون را در خود گرفت، گفت: ایمان آوردم که معبودی نیست مگر کسی که بنی‌اسراییل به او ایمان آورده‌اند و من از فرمان برداران هستم».

﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱلۡبَحۡرَوقتی موسی به دریا رسید خداوند به او وحی کرد که دریا را با عصایش بزند، پس او عصایش را به دریا زد، آنگاه دوازده راه در آن شکافته شد، و بنی اسراییل در این راهها حرکت کردند، و فرعون و لشکریانش به دنبال آنها به دریا زدند وقتی موسی و قومش همه به طور کامل از دریا بیرون رفتند و فرعون و لشکریانش در آن داخل شدند خداوند دریا را دستور داد و امواج آن از هر سو بر فرعون و لشکریانش تلاطم گرفت و آنها را غرق کرد، در حالی که بنی اسراییل این منظرۀ هولناک را نگاه می‌کردند. وقتی که غرقاب فرعون را در برگرفت و به هلاک شدن خودش یقین حاصل کرد، ﴿قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَگفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی نیست مگر خدایی که بنی اسراییل به او ایمان آورده‌اند، و خداوند معبود به حق است، کسی که هیچ معبود راستینی جز او نیست. ﴿وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَو من از فرمانبرداران از دین خدا و آنچه موسی آورده است می‌باشم.

آیه ۹۱:‌

﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٩١[یونس: ۹۱]. «آیا اکنون (ایمان می‌آوری) حال آنکه قبلاً نافرمانی می‌کردی و از تباهکاران بودی»؟!

خداوند متعال با بیان این‌که ایمان در این حالت برای او فایده‌ای ندارد، فرمود: ﴿ءَآلۡـَٰٔنَآیا اکنون ایمان می‌آوری و به رسالت پیامبر خدا اقرار می‌کنی ﴿وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُحال آنکه قبلاً با انجام گناهان و کفر و تکذیب به ستیز برخاسته بودی، ﴿وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَو ازتباهکاران بودی؟ پس ایمان به تو فایده‌ای نمی‌دهد، همانطور که شیوۀ الهی چنین است که وقتی کافران به حالت اضطرار برسند ایمان آوردنشان به آنان سودی نمی‌دهد، چون ایمانشان ایمانی است ناشی از مشاهده و دیدن. همانند ایمان آوردن کسی که وارد قیامت می‌شود، زیرا ایمانی فایده می‌دهد که به غیب باشد و صاحبش ندیده ایمان بیاورد.

آیه‌ی ۹۳-۹۲:

﴿فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَةٗۚ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ٩٢[یونس: ۹۲]. «پس امروز ما لاشۀ تو را می‌رهانیم تا برای کسانی که پس از تو می‌آیند مایۀ عبرتی باشی، بی‌گمان بسیاری از مردم از آیات ما غافل و بی‌خبرند».

﴿وَلَقَدۡ بَوَّأۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مُبَوَّأَ صِدۡقٖ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ فَمَا ٱخۡتَلَفُواْ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُۚ إِنَّ رَبَّکَ یَقۡضِی بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٩٣[یونس: ۹۳]. «و بنی‌اسراییل را در جایگاه خوب و پسندیده‌ای جای دادیم و از پاکیزه‌ها بدیشان روزی دادیم. و اختلاف نورزیدند مگر وقتی که دانش و آگاهی به آنان رسید. بی‌گمان پروردگارت روز قیامت دربارۀ چیزی که در آن اختلاف داشتند در میان آنان داوری می‌کند».

﴿فَٱلۡیَوۡمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنۡ خَلۡفَکَ ءَایَةٗمفسران گفته‌اند: از آنجا که فرعون در دل‌های بنی اسرائیل رعب و وحشت بزرگی داشت، انگار آنان غرق شدن وی را باور نکرده بودند ود ر آن شک داشتند، پس خداوند دریا را دستور داد تا جسد او را به مکان بلندی بیاندازد تا برای آنان مایۀ عبرت و اندرز باشد. ﴿وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَایَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَو بسیاری از مردم از آیات ما بی‌خبرند. بنابراین، نشانه‌های ما را مکر می‌بینند، اما به خاطر توجه نکردن به آنها فایده نمی‌برند. اما کسی که عقل و قلبی بیدار دارد آیات خدا را بزرگ‌ترین دلیل بر صحت آنچه پیامبران آورده‌اند می‌داند. ﴿وَلَقَدۡ بَوَّأۡنَا بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مُبَوَّأَ صِدۡقٖو بنی‌اسراییل را در جایگاه خوب و پسندیده‌ای جان دادیم. یعنی خداوند آنها را در خانه‌های خاندان فرعون جای داد، و آنان رادر سرزمین و دیار آنها جایگزین کرد. ﴿وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِو پاکیزه‌ها را به آنان روزی دادیم، از قبیل خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها وغیره.

﴿فَمَا ٱخۡتَلَفُواْ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُپس در مورد حق با یکدیگر اختلاف نورزیدند مگر وقتی که دانش و آگاهی به آنان رسید، آگاهی ود انشی که می‌بایست اتحاد و یکپارچگی آنان را بهد نبال داشته باشد، اما برخی بر برخی دیگر ستم کردند و بسیاری از آنان خواستها و اهدافی داشتند که باحق مخالف بود. بنابر این در میان خود به اختلاف زیادی دچار شدند. ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَقۡضِی بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَبی‌گمان و پروردگارت روز قیامت دربارۀ چیزی که در آناختلاف داشتند از روی حکم دادگرانه‌ی خود از علم تام و قدرت فراگیر وی نشأت می‌گیرد، در میان آنان داوری می‌کند.

و اختلاف مرض کشنده‌ای است که برای اهل دین صحیح پیش می‌آید، زیرا شیطان وقتی ناامید شد از این که بندگان از وی پیروی نمی‌نمایند و دین را به صورت کامل ترک نمی‌کنند، برای ایجاد اختلاف و انداختن حسد و دشمنی میان آنها تلاش می‌کند، پس این سبب بروز اختلاف می‌شود. سپس گمراه قلمداد کردن یکدیگر و دشمنی‌شان با یکدیگر سبب رضایت و روشنی چشمان شیطان معلون می‌گردد.

آنان پروردگارشان یکی است، و پیامبرشان یکی است، و دینشان یکی است و منافع عمومی آنها یکی است، پس چرا اختلاف می‌ورزند؟ چرا که اختلاف، همبستگی و اتحاد آنها را پراکنده می‌نماید و انسجام و نظام آنها را از هم می‌پاشد، و در نتیجه بسیاری از منافع دینی و دنیوی را از دست داده و بسیاری از امور دینی از بین می‌رود؟

بار خدایا! از تو می‌جوییم به لطفی که نسبت به بندگان مومن خویش داری، شکاف و از هم پاشیدگی آنان را باری دیگر پیوند ده، و انس و الفت را در میان آنان برقرار کن، ای پروردگار بزرگ و بخشنده!.

آیه‌ی ۹۵-۹۴:

﴿فَإِن کُنتَ فِی شَکّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ فَسۡ‍َٔلِ ٱلَّذِینَ یَقۡرَءُونَ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکَۚ لَقَدۡ جَآءَکَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ٩٤[یونس: ۹۴]. «پس اگر دربارۀ چیزی که بر تو نازل کرده‌ایم، در شک و تردید هستی از آنان که پیش از تو کتاب می‌خواندند بپرس. بی‌گمان از سوی پروردگارت حق برای تو آمده است. پس، از شک کنندگان مباش».

﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٩٥[یونس: ۹۵]. «و نیز ازآنان مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، آنگاه از زیانکاران خواهی بود».

خداوند متعال به پیامبرش صمی‌فرماید: ﴿فَإِن کُنتَ فِی شَکّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَاگر دربارۀ‌چیزی که بر تو نازل کرده‌ایم شک و تردید داری که آیا درست است یا نادرست؟ ﴿فَسۡ‍َٔلِ ٱلَّذِینَ یَقۡرَءُونَ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکَاز اهل کتاب منصف و علمای راسخ بپرس، زیرا آنان به راست بودن آنچه ه تو از آن خبر داده‌ای و موافق بودن آنبا کتابی که با آن‌هاست اقرار می‌کنند. اگر گفته شود: بسیاری از یهودیان و نصارا، بلکه بیشترشان پیامبر پیامبر راتکذیب کردند، وبا او مخالفت ورزیدند و دعوت او را نپذیرفتند و رد کردند، بااین حال خداوند پیامبرش رادستور داد تا آنها را گواه بگیرد، و گواهی دادن آنها را بر صحت آنچه پیامبر آورده است حجت قرار داده است، پس این چطور تفسیر می‌شود؟ پاسخ این را از چند جهت می‌توان گفت: یکی این‌که شهادت و گواهی دادن وقتی که به گروهی یا به پیروان مذهبی یا به شهری نسبت داده شود شامل افراد منصف و راستگوی آنها میگردد. اما غیر از منصفان و راستگویان هر چند زیاد هم باشند اعتبار ندارند، چون شهادت بر مبنای راستگویی و عدالت استوار است. و این گواهی دادن با ایمان آوردند بسیاری از دانشمندان ربانی آنها مانند «عبدالله بن سلام» ‌و یارانش و «کعب الاحبار» و غیر آن دو، و بسیاری از کسانی کهدر زمان پیامبر صو جانشینانش و کسانی که پس از آنها بودند حال گردیده است.

و این‌که گواهی دادن اهل کتاب برای پیامبر صبر اساس کتابشان تورات است که آنها به آن منتسب‌اند. پس اگر در تورات چیزی وجود داشته باشد که موافق با قرآن باشد و آن را تصدیق نماید و به صحت آن گواهی دهد، و از طرفی همۀ اهل کتاب جمع شوند و آن را انکار کنند به آنچه پیامبر آورده است عیبی وارد نمی‌کند.

و این‌که خداوند متعال پیامبرش را دستور داد تا اهل کتاب را بر صحت و درست بودن آنچه آورده است گواه بگیرد، و این را در ملاء عام اعلان نمود. و مشخص است که بسیاری از اهل کتاب به شدت درصدد ابطال دعوت پیامبر صبودند. پس اگر آنان در نزد خود چیزی داشتند که آنچه را خدا بیان کرده است رد می‌کرد حتماً آن را اشکار می‌کردند. پس وقتی که چنین نکردند این خود روشن‌ترین دلیل بر صحت قرآن و راستی آن است.

و این‌که بیشتر اهل کتاب دعوت پیامبر ص را رد نکردند، بلکه بیشترشان آن را پذیرفتند و از روی اختیار از آن فرمان بردند، زیرا پیامبر در حال مبعوث شد که بیشتر مردم روی زمین اهل کتاب بودند، و مدت زیادی بر دین پیامبر نگذشت تا این‌که بیشتر اهل شام و مصر و عراق و سرزمین‌هایی که در کنار آن بود و مقر دین اهل کتاب بود به اسلام گرویدند و کسی جز فرمانروایی که ریاستشان را بر حق ترجیح می‌دادند، و مردمان عوام و نادانی که از آنها پیروی می‌کردند، و کسانی که فقط نام دین را یدک می‌کشیدند، مانند فرنگی‌ها که در حقیقت دهری و بی‌دین هستند و از ادیان پیامبران دور می‌باشند، باقی نماند. و این فرنگی‌ها خود را به دین مسیح نسبت می‌دهند تا فرمانروایی خود را رواج دهند، و مردم را به باطل خود بفریبند. و هر کس حالات آنها را بنگرد این را می‌داند.

﴿لَقَدۡ جَآءَکَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَبی‌گمان از سوی پروردگارت حقی برای تو آمده است که به هیچ صورت در آن شکی نیست. ﴿فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَپس از شک و تردید کنندگان مباش مانند فرمودۀ الهی که می‌فرماید: (کتب انزل الیک فلا یکن فی صدرک حرج منه )‌کتابی است که آن را به‌سوی تو فرستاده‌ایم، پس در دلت از آن شک و تردیدی نباشد. ﴿کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ. «کتابی است که آن را به سوی تو فرستاده‌ایم، پس در دلت از آن ک و تردیدی نباشد». ﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٩٥و نیز از آنان مباش که ایات خدا را تکذیب کردند، آنگاه از زیانکاران خواهی بود.

خلاصه مطلب این که خداوند از دو چیز نهی کرده است:‌شک و تردید در قرآن و بیشتر از آن یعنی تکذیب کردن آیات روشن خداوند که به هیچ صورتی قابل تکذیب نیست. و خداوند نتیجۀ تکذیب قرآن یا داشتن شک و شبهه را زیانمندی قرار اده است. زیان‌مندی یعنی از دست دادن هر سود و نفعی، و این زیانمندی با از دست دادن پاداش دنیا و آخرت و پیش آمدن عذاب در دنیا و آخرت تحقق می‌یابد. و نهی کردن از چیزی، دستور دادن به ضد آن است، پس خداوند به تصدیق کردن کامل قرآن و اطمینان داشتن به آن و روی آوردن به آن در علم و عمل دستور می‌دهد.

پس با این کار بنده از سودمندان می‌شود، کسانی که به بزرگ‌ترین خواسته‌ها و بهترین امور و کامل‌ترین فضیلت‌ها دست یافته و هر زیان و ضرری از آنان دور می‌شود.

آیه ۹۷-۹۶:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ حَقَّتۡ عَلَیۡهِمۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ٩٦[یونس: ۹۶]. «بی‌گمان آنان که حکم پروردگارت بر آنان تحقق یافته است ایمان نمی‌آورند».

﴿وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ کُلُّ ءَایَةٍ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٩٧[یونس: ۹۷]. «وگرچه هر نشانه‌ای برایشان بیاید (ایمان نمی‌آورند) تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ حَقَّتۡ عَلَیۡهِمۡ کَلِمَتُ رَبِّکَبی‌گمان آنان که حکم پروردگارت بر آنان تحقق یافته است که از گمراهان و اهل جهنم هستند، باید به‌سوی آنچه که خداوند مقدور نموده است بروند. پس آنان ایمان نمی‌آورند گرچه نشانه‌های زیادی نزدشان بیاید، پس نشانه‌ها جز سرکشی و افزودن به گمراهی چیزی به آنها نمی‌افزاید. و خداوند بر آنان ستم نکرده است، بلکه آنان با رد کردن حق آنگاه که نخستین بار نزدشان آمد بر خود ستم کردند، پس خداوند به سزای کارشان بر دلها و گوشها و چشم‌هایشان مهر زد. پس ایمان نمی‌آورند مگر آنکه عذاب دردناکی را که به آنان وعده داده شده است ببینند.

در آن هنگام به یقین می‌دانند که آنچه بر آن بودند گمراهی بوده و آنچه پیامبران برایشان آوردند حق است.

اما این زمانی است که ایمان آوردنشان سودی به آنان نمی‌بخشد، پس در آن روز عذر خواهی ستمکاران به آنان فایده‌ای نمی‌دهد، و آنان به دنیا بر نمی‌گردند. و اما آیات خدا به کسی فایده می‌رساند که دلی آگاه و گوشی شنوا داشته باشد.

آیه ۹۸:

﴿فَلَوۡلَا کَانَتۡ قَرۡیَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِیمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ یُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ کَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ٩٨[یونس: ۹۸]. «و مردم هیچ شهری ایمان نیاوردند که ایمانشان به آنان سودی رساند مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند عذاب رسوایی را در زندگی دنیا از آنان برطرف نمودیم و آنان را تا مدتی برخوردار کردیم».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَلَوۡلَا کَانَتۡ قَرۡیَةٌپس چرا مردم هیچ شهری از شهرهایی که مردمش (حق را) تکذیب کرده‌اند بر ان نبودند، ﴿ءَامَنَتۡآنگاه که عذاب را دیدند ایمان بیاورند، ﴿فَنَفَعَهَآ إِیمَٰنُهَآو ایمان‌شان به آنان سود برساند؟

یعنی هیچ کس از آنان به هنگام دیدن عذاب فایده‌ای از ایمان آوردنش نبرده است. همانطور که خداوند اندکی پیش‌تر حالت فرعون را بیان کرده و فرمود:

﴿ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِیٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِیلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ[یونس: ۹۰]. «ایمان آوردم که هیچ معبودی نیست مگر خدایی که بنی اسراییل به او ایمان آورده است و من از فرمان برادران هستم»، پس به او گفته شد ﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَیۡتَ قَبۡلُ وَکُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٩١[یونس: ۹۱]. «آیا اکنون ایمان می‌آوری حال آنکه قبلاً نافرمانی کردی و از تباه‌کاری بودی؟». و همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَکَفَرۡنَا بِمَا کُنَّا بِهِۦ مُشۡرِکِینَ٨٤ فَلَمۡ یَکُ یَنفَعُهُمۡ إِیمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ فِی عِبَادِهِ[غافر: ۸۴-۸۵]. «پس هنگامی که عذاب ما را دیدند، گفتند: تنهابه خدا ایمان آورده، و به آنچه شریک خدا می‌ساختیم کفر ورزیدیم. پس ایمان آوردنشان هنگامی که عذاب ما را دیدند به آنان سودی نبخشید. این سنت خداست که درمیان بندگانش گذشته است».

و خداوند متعال فرموده است:‌ ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآ[المؤمنون: ۹۹-۱۰۰]. «تا هنگامی که مرگ به سراغ یکی از آنها آید، می‌گوید: ای پروردگارم! من را دوباره به دنیا برگردان امید است به تلافی کارهای گذشته عمل صاحل انجام دهم نه چنین نیست».

و حکمت این امر ظاهر است، زیرا ایمان اضطراری در حقیقت ایمان نیست، چون اگر عذاب و کاری که او را مجبور به ایمان آوردن کرده است از او دور شودبه کفر و ناسپاسی بر می‌گردد.

﴿إِلَّا قَوۡمَ یُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْمگر قوم یونس که چون بعد از این‌که عذاب را مشاهده کردند ایمان آوردند ﴿کَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖعذاب رسوایی را در زندگانی دنیا از آنان دور کردیم، و آنان را تا مدتی برخوردار نمودیم. پس آنها از این قاعدۀ کلی و سابق مستثنی هستند و حتماً در این حکمتی است از جانب خدایی که به پیدا و پنهان آگاه است و فهم و درک ما از آن عاجز است. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٣٩[الصافات: ۱۳۹]. «و بی‌گمان یونس از زمرۀ پیامبران است». تا آنجا که می‌فرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ یَزِیدُونَ١٤٧ فَ‍َٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ١٤٨[الصافات: ۱۴۷-۱۴۸]. «و او را به‌سوی صد هزار یا بیشتر فرستادیم، پس ایمان آوردند و آنان را تا مدتی بهره‌مند ساختیم». وشاید حکمت این باشد که اگر هلاک شدگان باز گردانده می‌شدند به آنچه از آن نهی شده بودند برگشته و آن را تکرار می‌کردند. اما خداوند دانست که قوم یونس بر ایمانشان پایدار خواهند ماند، و خداوند بهتر می‌داند.

آیه‌ی ۱۰۰-۹۹:

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَأٓمَنَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ کُلُّهُمۡ جَمِیعًاۚ أَفَأَنتَ تُکۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ٩٩[یونس: ۹۹]. «و اگر پروردگارت می‌خواست همۀ آنان که در زمین‌اند جملگی ایمان می‌آوردند، آیا می‌توانی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟».

﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یَعۡقِلُونَ١٠٠[یونس: ۱۰۰]. «و هیچ کس نمی‌تواند ایمان بیاورد مگر آنکه خدا اجازه دهد، و بر آنان که نمی‌فهمند پلیدی قرار می‌دهد».

خداوند متعال به پیامبرش ÷فرمود: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَأٓمَنَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ کُلُّهُمۡ جَمِیعًاو اگر پروردگارت می‌خواست همۀ آنان را در زمین هستند ایمان می‌آوردند. به این صورت که خداوند ایمان را به آنها الهام می‌کردف و دل‌هایشان را بر پرهیزگاری یاری می‌داد. پس او می‌تواند چنین کاری بکند، اما حکمتش اقتضا نموده است که برخی از مردم مومن و برخی کافر باشند.

﴿أَفَأَنتَ تُکۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَآیا شما می‌توانی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ یعنی این کار را نمی‌توانی بکنی، و هیچ کس غیر از خدا نمی‌تواند این کار را بکند. ﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِو هیچ کس نمی‌تواند ایمان بیاورد مگر این‌که خدا اجازه دهد. یعنی با اراده و اجازه و تقدیر شرعی خدا می‌تواند ایمان بیاورد. پس هرکس که شایستۀ ایمان آوردن باشد خداوند او را توفیق داده و هدایت می‌نماید.

﴿وَیَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یَعۡقِلُونَو گمراهی و بدی را بر کسانی قرارمی دهد که اوامر و نواهی خداوند را نمی‌فهمند و به اندرز و پندهای او توجهی نمی‌کنند.

آیه‌ی ۱۰۳-۱۰۱:

﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَا تُغۡنِی ٱلۡأٓیَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ١٠١[یونس: ۱۰۱]. «بگو: بنگرید که چه چیزی در آسمان‌ها و زمین است؟ اما آیات و بیم دادنها به گروهی که ایمان نمی‌آورند سودی نمی‌بخشد».

﴿فَهَلۡ یَنتَظِرُونَ إِلَّا مِثۡلَ أَیَّامِ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ قُلۡ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ١٠٢[یونس: ۱۰۲]. «پس آیا جز مانند مصیبت‌های پیشینیان را انتظار می‌کشند؟ بگو: پس چشم به راه باشید، من نیز با شما از چشم به راهانم».

﴿ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٠٣[یونس: ۱۰۳]. «سپس پیامبران خود و مؤمنان رانجات می‌دهیم و این حق است بر ما».

خداوند بندگانش را به تأمل و اندیشه در آنچه که در آسمان‌ها و زمین است فرا می‌خواند. و منظور از نگاه کردن، تفکر و عبرت گرفتن و اندیشیدن در آنچه در آسمان‌ها وز مین است، زیرا برای گروهی که ایمان می‌آورند و یقین می‌کنند در آن عبرت‌ها و نشانه‌هایی است دال بر این که تنها خداوند معبود شایسته و پسندیده و بزرگ و بخشنده و دارای نام‌ها و صفات بزرگ است. ﴿وَمَا تُغۡنِی ٱلۡأٓیَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَو آیات و بیم دادنها به گروهی که ایمان نمی‌آورند سودی نمی‌بخشد. زیرا آنها از آیات و نشانه‌ها بهره‌مند نشده و فایده نمی‌برند، زیرا روی گردانی کرده و مخالفت می‌ورزند. .

﴿فَهَلۡ یَنتَظِرُونَپس آیا جز مانند روزهای پیشینیان را انتظار می‌کشند؟ آیا کسانی که به ایات واضح و روشن خدا ایمان نمی‌آورند، جز هلاکت و عذابی را که پیشینیان را در برگرفت انتظار می‌کشند؟ اینان کارشان مانند کار آنهاست، و سنت و قانون خدا در میان گذشتگان و آیندگان جاری است. ﴿قُلۡ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَبگو: چشم به راه باشید، من نیز همراه شما از چشم به راهانم. پس خواهید دانست که سرانجام نیکو و نجات یافتن در دنیا و آخرت از آنچه کسی خواهد بود و حقیقتاً سرانجام نیک و نجات جز برای پیامبران و پیروانشان نخواهد بود. بنابر این فرمود: ﴿ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚسپس پیامبران خود و مؤمنان را از ناگواری‌ها و سختی‌های دنیا و آخرت نجات می‌دهیم. ﴿کَذَٰلِکَ حَقًّا عَلَیۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَبه همان شیوه برخود واجب کرده‌ایم که مؤمنان را نجات دهیم. و این جزو دفاع کردن خداوند از مؤمنان است. پس خداوند از مؤمنان دفاع می‌نماید و بر حسب ایمانی که بنده دارد او را از سختی‌ها نجات می‌دهد.

آیه‌ی ۱۰۶-۱۰۴:

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی شَکّٖ مِّن دِینِی فَلَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِنۡ أَعۡبُدُ ٱللَّهَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُمۡۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٠٤[یونس: ۱۰۴]. «بگو: ای مردم! اگر شما دربارۀ آیین من در شک و تردید هستید، من کسانی را نمی‌پرستم که شما به غیر از خدا می‌پرستید، بلکه خداوندی را می‌پرستم که شما را می‌میراند، و فرمان یافته‌ام از مؤمنان باشم».

﴿وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٥[یونس: ۱۰۵]. «و (به من فرمان داده شده است) که به آیینی رو کن که خالی از هرگونه شرک و انحرافی است، و از مشرکان مباش».

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠٦[یونس: ۱۰۶]. «و به غیر از خدا کسی (و چیزی) را مخوان که سودی به تو نمی‌بخشد و زیانی به تو نمی‌رساند، اگر چنین کنی از ستمکاران و مشرکان خواهی شد».

خداوند متعال به پیامبرش، سرور پیامبران، و پیشوای پرهیزگاران و بهترین یقین کنندگان، محمد صمی‌فرماید: ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِن کُنتُمۡ فِی شَکّٖ مِّن دِینِیبگو: ای مردم اگر شما دربارۀ‌آیین من در شک و تردید هستید، من در مورد آن شکی ندارم، بلکه به یقین می‌دانم آن حق است، و آنچه که شما به غیر از خداوند می‌خوانید باطل است، و من در این مورد دلایل روشن و حجت‌های قاطع دارم.

بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿فَلَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِینَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِپس آنچه از بت‌ها همتایان و غیره را که به غیر از خدا می‌پرستید، نمی‌پرستم، چون آنها چیزی را نمی‌آفرینند و کسی را روزی نمی‌دهند و هیچ کاری را تدبیر نمی‌کنند، بلکه آنها مخلوقات مسخری هستند و چیزی ندارند که مقتضی پرستش آنان باشد.

﴿وَلَٰکِنۡ أَعۡبُدُ ٱللَّهَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُمۡبلکه خداوندی را می‌پرستم که شما را می‌میراند. یعنی او خداوندی است که شما را آفریده است و شما را می‌میراند، سپس شما را بر می‌انگیزد تا طبق اعمالتان سزا و جزایتان بدهد. پس او کسی است که سزاوار پرستش است و برای او نماز بگذارید و در برابر او سر سجده بر زمین آرید. ﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٠٤ وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاو فرمان یافته‌ام که از مؤمنان باشم، و به من فرمان داده شده است که به آیینی رو کنم که خالی از هر شرک و انحرافی است. یعنی کارهای ظاهری و باطنی خود را برای خدا خالص بگردان و با روی آوردن به خدا و روی گرداندن از غیر خدا، همۀ قوانین دین را بر پا بدار. ﴿وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَو از مشرکان مباش، حالت آنها را به خود مگیر و با آنان همراهی مکن ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَو به غیر ازخدا کسی و چیزی را به فریاد مخوان که به تو سودی نمی‌بخشد و زیانی نمی‌رساند. و هیچ مخلوقی نمی‌تواند زیانی برساند و یا سودی دهد، بلکه فایده دهنده و زیان رسانند تنها خداوند متعال است.

﴿فَإِن فَعَلۡتَپس اگر چنین کردی و به جای خدا آنچه را که نمی‌تواند به تو فایده و زیانی برساند وبه فریاد خواندی، ﴿فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَهمانا آنگاه از کسانی خواهی شد که با هلاک ساختن خود به خویشتن زیان رسانده‌اند. و منظور از این ستم شرک ورزیدن است، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ[لقمان: ۱۳]. «بی‌گمان شرک ستم بزرگی است». پس وقتی که بهترین فرد (= رسول اکرم ص) اگر با خداوند غیر از او را بخواند از ستمکاران مشرک خواهد شد، دیگران چطور خواهند بود؟!.

آیه‌ی ۱۰۷:

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ١٠٧[یونس: ۱۰۷]. «و اگر خداوند زیانی به تو برساند هیچ کس جز او نمی‌تواند آن را برطرف گرداند، و اگر خیری در حق تو بخواهد هیچ کس نمی‌تواند فضلش را از تو برگرداند، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌رساند و او آمرزنده و مهربان است».

این بزرگ‌ترین دلیل است بر این که تنها خداوند سزاوار عبادت است، زیرا او نفع دهنده و زیان رساننده و بخشنده و محروم کننده می‌باشد، و هرگاه زیانی از قبیل فقر و بیماری و مانند آن را بیاورد، ﴿فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَجز او هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌را برطرف گرداند، چون اگر همه مردم جمع شوند تا فایده‌ای برسانند، نمی‌توانند فایده‌ای برسانند جز آنچه خداوند نوشته است، و اگر همه جمع شوند تا به کسی زیانی برسانند نمی‌توانند هیچ زیانی به او برسانند مگر این که خداوند بخواهد. بنابر این فرمود: ﴿وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِو اگر (خدا) خیری در حق تو بخواهد هیچ‌کس نمی‌تواند بخشش و احسان او را رد کند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ[فاطر: ۲]. «رحمتی که خداوند برای مردم می‌گشاید هیچ کس نمی‌تواند آن را باز دارد، و آنچه را باز دارد هیچ کس نمی‌تواند بعد از او آنرا روانه کند». ﴿یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِرحمت خویش را به هرکس از خلق خود که بخواهد اختصاص می‌دهد، و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است.

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُو او آمرزندۀ همۀ لغزشهاست، و بنده‌اش را برای کسب اسباب آمرزش خود توفیق می‌دهد، سپس وقتی بنده آن اسباب را فراهم نموده خداوند گناهان کوچک و بزرگش را می‌آمرزد. ﴿ٱلرَّحِیمُمهربان است و رحمت و مهربانی او هر چیزی را فرا گرفته، و احسان او به همۀ موجودات رسیده است، طوری که همۀ موجودات نمی‌توانند برای یک لحظه از احسان او بی‌نیاز باشند. پس وقتی که بنده به یقین دانست که تنها خدا نعمت‌ها را داده و تنها او رنج‌ها را دور می‌نماید، خوبی‌ها را عطا کرده، و بدی‌ها و اندوه‌ها رادور می‌کند، و دانست که هیچ مخلوقی اختیاری ندارد، و هیچ چیزی در دست‌شان نیست مگر آنچه که خداوند اراده کند، یقین خواهد کرد که خداوند حق است و آنچه را که به غیر از او می‌خوانند باطل است. بنابر این پس از آنکه دلیل روشن را بیان کرد فرمود:

آیه‌ی ۱۰۹-۱۰۸:

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖ١٠٨[یونس: ۱۰۸]. «بگو: ای مردم! برای شما از سوی پروردگارتان حق آمده است، پس هر کس راه یابد فقط خودش راهیاب می‌شود، و هر کس گمراه شود فقط به زیان خود گمراه می‌شود، و من بر شما نگاهبان نیستم».

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ وَٱصۡبِرۡ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ١٠٩[یونس: ۱۰۹]. «و از آنچه به تو وحی می‌شود پیروی کن، و شکیبا باش، تا آنکه خداوند داوری کند و او بهترین داوران است».

﴿قُلۡای پیامبر! بعد از آنکه حق روشن شد بگو: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡای مردم! از سوی پروردگارتان حق برای شما آمده است. یعنی خبر راستین که با دلایل واضح تایید شده و هیچ شک و تردیدی در آن نیست، و آن از اجنب پروردگارتان به شما رسیده است. و بزرگ‌ترین عنایت او نسبت به شما این است که این قرآن را برای شما فرستاده که بیانگر هر چیز است و در آن انواع احکام و مطالب الهی و اخلاق پسندیده برای شما وجود دارد، و بزرگ‌ترین احسان او برای شماست که در آن گمراهی از هدایت مشخص گردیده و برای هیچ کس شبهه‌ای باقی نگذاشته است. ﴿فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰپس هر کس که به رهنمود خدا راهیاب شود، به گونه‌ای که حق را بشناسد و بفهمد و آن را بر دیگر چیزها ترجیح دهد، ﴿فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِفقط به سود خودش است و خداوند از بندگانش بی‌نیاز است و نتیجه و ثمرۀ اعمالشان به خود آنها بر می‌گردد.

﴿وَمَن ضَلَّو هر کس گمراه شود به این صورت که از شناخت حق یا عمل کردن به آن روی بگرداند، ﴿فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَافقط به زیان خودش گمراه می‌شود، و هیچ زیانی به خداوند نمی‌رساند. پس او فقط به خودش زیان می‌رساند. ﴿وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖو من بر شما نگاهبان نیستم، و مراقب اعمالتان نبوده و شما را بر اعمالتان محاسبه نمی‌کنم، بلکه فقط بیم دهنده‌ای برای شما هستم، و خداوند مراقب و نگاهبان شماست. پس تا فرصت و مهلت دارید تجدید نظر کنید.

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَای پیامبر! از آنچه بر تو وحی می‌شود در علم و عمل و با زبان حال و با فرا خواندن به‌سوی آن پیروی کن. ﴿وَٱصۡبِرۡو بر این امر شکیبایی کن، زیرا این بالاترین نوع شکیبایی و بردباری است و سرانجام پسندیده ای دارد، پس سست مباش و به کارت ادامه بده و بر آن مواظبت کن و پایدار باش.

﴿حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُتا آنکه خداوند بین شما و کسانی که تو را تکذیب کرده‌اند داروی نماید. ﴿وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَو او بهترین داوران است. زیرا حکم و داوری او مشتمل بر عدالت کاملی است که بر آن ستایش می‌شود.

و پیامبر ÷از دستور پروردگارش فرمان برد و بر راه راست پابرجا ماند تا این‌که خداوند دینش را بر سایر ادیان و پیامبرش را بر دشمنانش پیروز گرداند، بعد از این‌که او را با دلیل و برهان بر آنها چیره گرداند. پس ستایش و سپاس نیکو خدا را سزد آن‌گونه که شایستۀ بزرگی و عظمت و کمال و گستردگی احسانش می‌باشد.

پایان تفسیر سوره یونس

رهنمودهای سوره‌ی یونس


        

رهنمودهای سورهی یونس

سورۀ  یونس 

مکّی  و  109  آیه  است

 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

بار  دیگر  به  زندگی  مکّی  برمیگردیم،  و  در  فضای  ویژۀ  آن  بسر  می‏بریم،  و  در  زیر  سایههای  آن گوش  به  نواها  و  آهنگها  و  الهامها  و  پیامهایش  فرا  میداریم.  پس  از  آن  که  مدّتی  در  زیــر  ایـن  سـایهها  نشسـته  بـودیم  و  بـا  سورههای  انفال  و  توبۀ  قرآن  مدنی  زیسته  بودیم.

قرآن  مکّی  هر  چند  قرآن  است  و  از  زمرۀ  قرآن  ست  و  با  سائر  بخشهای  قرآن  در  ویژگیهای  هـمگانی  قرآنـی  مشترک  است،  و  همچون  تمام  سورههای  قرآن  هم  در  موضوع  و  هم  در  شیوۀ  بیان،  جدا  و  ممتاز  از  هر  سخنی  است  که  نشان  انحصاری  شگفت  یزدانی  را  ندارد،[1] با  وجود  همۀ  اینها  این  سوره  دارای  فضای  ویژۀ  خود،  و  طعم  و  مزۀ  معیّن  خویش  است که  موضوع  بنیادین  خاص  آن  چنین  طعم  و  مزهای  را  بدان  ارمغان  مـیدارد.  ایـن  موضوع  اساسی  چکیدهوار  چنین  است:

حقیقت  الوهیّت،  و حقیقت  عبودیّت،  و  حـقیقت  روابـط  میان  آن  دو،  و  آشنا  کردن  مـردمان  بـا  پـروردگارشان،  پروردگار  حقّی که  سزاوار  است  در  بر  ابر  او کرنش  برند  و  وی  را  پــرستش کـنند  و  از  فـرمانش  اطـاعت  و  از  شریعتش  پیروی  نمایند،  و  به  دور  انـداختن  و  زدودن  تاریکیها  و  نادرستیها  و  کجرویها  و  ناروائیهائی  که  بـه  درون  عقیدۀ  صحیح  فطری  خزیدهاند  و  داخل  گردیدهاند،  و  برگرداندن  مردمان  به  سـوی  یـزدان  راسـتینشان  کـه  میسزد  در  برابر  ربوبیّت  او کرنش  برند...

شیوۀ  عرضۀ  این  موضوع  نیز  قرآن  مکّـی  را  مشخّص  میسازد،  شـیوهای  کـه  الهـامبخش،  و  دارای  نـواها  و  آهنگهای  ژرف،  و  تأثیرات  فـراوان  است.  چـرا  کـه  در  ادای  این  هدف  همۀ  ویژگیهای  تـعبیر  و  تـبیین  شـرکت  میورزد،  از  قـبیل  سـاختارهای  واژگـانی  و  لفـظی،  و  تأثیرات  موضوعی،  بدان  گونه که  قبلاً  در  سورۀ  انعام [2]شرح  دادیم،  و  انشاءالله  در  ایـنجا  نـیز  بـدان  خـواهـیم پرداخت.

آخرین  باری که  در  این  فی  ظلال  القرآن  با  قرآن  مکّی  بودیم  در  سورههای  انعام  و  اعراف  بود  کـه  از  لحـاظ  ترتیب  سورههای  قرآن،  به  دنبال  یکدیگر  قـرار  دارنـد.  پس  از  آنها  سورههای  انفال  و  توبه  بود که  دارای  فضای  ویژه  و  سرشت  و  موضوعات  مدنی  ویـژه  بودند.  هم  اینک که  به  قرآن  مکّی  برمیگردیم  سورههای  یونس  و  هود  را  پیاپی  مییابیم که  ایـنها  نـیز  از  لحـاظ  تـرتیب  سورهها  در  قرآن،  به  دنبال  یکدیگر  قـرار  گـرفتهانـد...  شگفت  ایـن که  مـیان  ایـن  دو  سوره  و  حتّی  مـیان  موضوعی  که  دربردارند  و  شیوۀ  عـرضۀ  آن  مشابهت  زیادی  است!  چه  سورۀ  انعام،  خـود  حـقیقت  عـقیده  را  توضیح  و  بیان  میدارد،  و  با  حقیقت  عقیده  به  مـبارزۀ  جاهلیّت  مینشیند،  و  با  باور  و  احسـاس  و  پـرستش  و  رفتار  جاهلیّت  میرزمد  و  آنها  را  از  میان  برمیدارد.  در  عین  حال  سورۀ  اعراف  حرکت  این  عـقیده  در  زمـین  را  پیگیری  مـیکند  و  داسـتان  آن  را  در  طول  تـاریخ  در  رویاروئی  با  جاهلیّت  دنبال  مینماید.  مـا  در  ایـنجا  در  سورههای  یونس  و  هود  نـیز  هـمین  چـیزها  را  هـم  در  موضوع  و  هم  در  شیوۀ  عرضه  خواهیم  یافت!  جز  این که  سورۀ  انعام  از  سورۀ  یونس  جـدا  مـیگردد  در  بـلندا  و  ستبرای  نواها  و  آهنگها،  و  در  سرعت  و  قوّت  تکانها،  و  در  درخشش  شدیدی که  در  تصویر  و  حرکت  آن  موجود  است...  در  صورتی که  سورۀ  یونس  با  نواهـای  نـرم  و  آهنگهای  زیر،  و  با  تکانهای  آرام،  و  با  شیوائی  و  روانی  دلچسب  و  خوشایند،  به  پیش  میرود!  سورۀ  هـود  هـم  مشابهت  زیادی  با  سورۀ  اعراف  در  مــوضوع  و  نـحوۀ  عرضه  و  نواها  و  آهنگها  و  تکانها  دارد...  با  وجود  همۀ  این  مشابهتها  و  اختلافها،  هر  سورهای  شـخصیّت  ویـژۀ  خود  را  و  سیماها  و  چشماندازهای  خـاصّ  خـویش  را  دارد!

موضوع  اصـلی  سـورۀ  یـونس،  خود  هـمان  مـوضوع  همگانی  قرآن  مکّی  است که  در  بخش  پیشین  تــوضیح  آن  گذشت...  سورۀ  یونس  برابر  شیوۀ  خـاصّ  خود کـه  شخصیّت  و  سیماهای  آن  را  معیّن  میدارد  به  مضامین  و  اهداف  خویش  میپردازد...  ما  در  این  دیباچه  جـز  ایـن  نمیتوانیم  که  چکیدۀ  این  مضامین  و  اهـداف  را  یکـان  یکان  بیان  داریم  و کمال  اختصار  را  مراعات  نمائیم،  تـا  آن  زمان که  در  لابلای  عرضۀ  نصوص  قرآنی  به  تفصیل  از  آنها  سخن  خواهد  رفت:

١  -  این  سوره  پیش  از  هر  چیز  با  موضعگیری  مشرکان  در  مکّه  روبرو  میشود،  موضعگیری  ایشان  در  برابر  حقیقت  وحی  و  پیامی که  به  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میشود،  و  موضعگیری  آنان  به  پیروی  از  آن  در  برابر  خود  این  قرآن.  برای  ایشان  بیان  میدارد که  در  مسألۀ  وحی  هیچ  گونه  جای  شگفتی  نیست،  و  این  قرآن  چیزی  نیست که  بتوان  از  زبان  خدا  آن  را  ساخت  و  بهم  بافت:

(الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (١) أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ) (٢)

الف.  لام.  را.  این  آیههای  کتاب  اسـتواری  است  (که  هـر  چند  از  همین  نوع  حرفها  فراهم  آمده  است،  نـمیتوانـید  هـمانند  آن  را  بســازید.  از  اسـتحکام  و  نـظم  و  نـظام  برخوردار  است  و  باطل  و  خرافه  و  هزل  بدان  راه  ندارد،  و  پـر  است  از  سـخنان  حکمتآمیزی  کـه  سـود  دنـیا  و  آخرت  مردم  را  در  بر  دارد).  آیا  این  برای  مردم  شگفتی  دارد  که  ما  مردی  از  خودشان  را  (پیغمبر  کردیم  و  بدو)  پیغام  دادیم  کـه  مـردمان  را  (از  عـذاب  خدا)  بـترسان  و  مؤمنان  را  مژده  بـده  که  آنان  در  نـزد  پـروردگارشان  دارای  مقام  و  منزلت  عـالی  هسـتند  (و  از  سـابقۀ  نـیک  برخوردار  و  بـر  دیگران  بـرتری  دارنـد.  امّـا  بـا  وجود  صدق  رسول  و  اعجاز  قرآن)  کافران  میگویند  که:  ایـن  مرد،  (محمّد  نام)  واقعاً  جادوگر  آشکاری  است. (یونس/1و2)

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (١٥) قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٦) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ) (١٧)

هنگامی  که  آیههای  روشن  ما  بر  آنان  خوانده  میشود،  کسـانی  کـه  بـه  ملاقات  مـا  (در  روز  رسـتاخیز)  ایـمان  ندارند  میگویند:  قرآنـی  جز  ایـن  را  بـرای  مـا  بـیاور  (و  کتابی  جز  قرآن  را  ارائه  بده)  یا  این  که  آن  را  تغییر  بده  (و  آیههای  مربوط  به  قیامت  و  آیههای  راجع  به  بتان  ما  را  حذف  و  دگرگون  کن).  بگو:  مرا  نرسد  که  خودسرانـه  و  به  میل  خود  آن  را  تغییر  دهم.  من  جز  بـه  دنـبال  چیزی  نمیروم  و  جز  چیزی  را  نمیگویم  که  بر  من  وحی  گردد.  اگر  از  فرمان  پـروردگارم  تخطّی  کنم،  از  عذاب  روز  بزرگ  میترسم  (که  دامنگیرم  شـود  و  تـغییر  و  تـبدیل  قــرآن  مـایۀ  عقاب  و  عذابـم  گردد).  بگـو:  اگر  خدای  میخواست  (قرآنی  بر  من  نازل  نمیکرد  و  من)  آن  را  بر  شما  نمیخواندم  (و  آن  را  به  کسی  از  شما  نمیرساندم،  و  خدا  توسّط  من)  شما  را  از  آن  آگاه  نـمیکرد.  (بــه  هـر  حال  من  تنها  مبلّغ  قرآنـم  نـه  مؤلف  آن،  و  در  ایـن  بـاره  اختیاری  از  خود  نـدارم.  سـالهائی  در  میان  شـما  بسر  بردهام  و  از  این  نوع  سخنان  چیزی  نگفتهام  و)  عمری  پیش  از  این  با  شما  بودهام  (و  صدق  و  امـانت  خود  را  نشان  دادهام.  از  بررسی  گذشته  و  حال  میتوانید  بفهمید  که  آنچه  برای  شما  میخوانم  وحی  آسمانی  است).  آیـا  (مـطلبی  بــه  ایـن  روشنی  را)  نمیفهمید؟  چه  کسـی  ستمکارتر  از  کسی  است  که  دروغی  را  بـه  خـدا  نسـبت  دهد،  یا  آیههای  او  را  تکذیب  کند؟  (دروغ  بستن  به  خدا  و  تکذیب  آیات  او،  کفر  بشمار  است  و  جرم  بزرگی  در  بـر  دارد  و)  هرگز  مجرمان  (کفرپیشه)  رستگار  نمیگردند  (و  قطعاً  از  عذاب  خدا  رهائی  نمییابند). (یونس  /  ١5-١٧)

(وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (٣٧) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (٣٨)

این  قرآن  از  سوی  غیرخدا،  (چه  مـحمّد  و  چـه  احبار  و  کُهّان  و  چه  دیگر  مردمان)  ساخته  و  پرداخته  نشده  است  و  بــلکه  (وحـی  خدا  است  و)  تـصدیق  کنندۀ  کتابهای  آســمانی  پـیشین  (هـمچون  تـورات  و  انجیل)  است،  و  بیانگر  (شـرائــع  و  عقائد  و  احکام)  کتابهای  گذشته  مـیباشد.  شکّ  و  تـردیدی  در  آن  نـیست،  و  از  سـوی  پروردگار  جـهانیان  فرستاده  شـده  است.  بلکه  آنـان  میگویند  که  (محمّد  قرآن  را  خود  ســاخته  و  پرداخته  است  و)  او  آن  را  به  دروغ  به  خدا  نسبت  داده  است.  بگو:  (اگر  چنین  است  و  قرآن  سـاختۀ  بشـر  است)  شما  یک  سورۀ  همانند  آن  را  بسازید  و  ارائه  دهید  و  در  ایـن  کـار  هر  کسی  را  که  میخواهید  بجز  خـدا  فـرا  خوانید  و  بـه  کـمک  بـطلبید،  اگر  راست  میگوئید  (کـه  قـرآن  را  مـن  ساخته  و  پرداختهام  )

2-  این  سوره  با  درخواست  مـعجزۀ  مـادی  ایشان  -  جدای  از  قرآن  -  رویاروی  میگردد،  و  شتاب  نـمودن  ایشان  را  در  فرا  رسیدن کیفر  و  شکنجه  مینمایاند، کیفر  و  شکنجهای  که  بدان  تهدید  میگردند  و  سخنان  راجع  بدان  میشنوند.  این  سوره  بدیشان  میگوید  که  معجزۀ  این  آئین  قرآن  است.  قرآن  دلیل  و  برهان  صدق  خود  را  با  خود  برمیدارد،  و  برای  نشان  دادن  منحصر  به  فـرد  بودن  و  معجزه  بودن  خـویش  ایشـان  را  بـه  مـبارزه  میطلبد.  بدیشان  میگوید:  آیات  در  دست  خدا  و  تحت  مشیّت  او  است.  و  موعد کیفرشان  منوط  و  مربوط  به  مدّتی  است که  یزدان  آن  را  مقدّر  و  مقرّر  میفرماید،  و  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  کاری  از  دستش  برنمیآید،  چه  او  بندهای  از  بندگان  یزدان  است...  در  این  کار  گـوشهای  از  آشـنا  کردن  ایشان  به  خدای  راستینشان  و  به  حقیقت  الوهیّت  و  به  حقیقت  عبودیّت  است:

(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (١٣) ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٤)

ما  گروهها  (و  نسلهای  زیادی)  را  هلاک  کردهایم  که  پیش  از  شما  بودهاند،  بدان  گاه  که  ستـم  کردهانـد  (و  راه  گناه  سپردهاند)  و  پیغمبرانشان  برای  آنـان  دلائـل  روشـن  و  معجزات  آشکاری  آوردهند  و  ارائه  نمودهاند.  ولی  آنـان  جزو  کسانی  نـبودهاند  کـه  ایمان  بـیاورند  (و  سـخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنـبال  ایشـان  رونـد.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  سزا  میدهیم.  (پس  خویشتن  را  بپائید  و  نـافرمانی  نـنمائید).  سپس  به  دنبال  آنان  شما  را  در  زمین  جانشینان  (ایشان  و  سرنشینان  زمین)  کردهایم  تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل  میکنید. 

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٤٧) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٤٨) قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٤٩) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) (٥١)

هـر  مـلّتی  دارای  پـیغمبری  است  (کـه  در  روز  قیامت  خویشتن  را  بدو  نسبت  میدهند).  هرگاه  پیغمبرشان  (به  صحرای  محشر  که  صحنۀ  دادگاه  الهـی  است)  آمـد  (در  حضور  او)  دادگرانه  میانشان  داوری  می‏گردد  (و  او  بر  کردار  و  رفتار  مـلّت  خود  گواهی  مـیدهد)  و  سـتمی  بدیشان  نـمیشود.  مـیگویند:  ایـن  وعدۀ  (عذاب)  اگر  راست  میگوئید  (که  عذابـی  در  مـیان  است)  کی  عـملی  میشود  (و  موقع  و  موعد  آن  کی  خواهد  بود؟)،  بگو:  من  (تنها  پیغمبر  و  رسانندۀ  اوامر  و  نـواهـی  الهـی  هسـتم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیانی  برای  خود  (یا  برای  مـردمان  در  دست)  ندارم  مگر  آن  چیزی  را  که  خدا  بخواهد  (و  مرا  از  طریق  وحی  از  آن  بیاگاهاند)  و  بر  انجام  یـا  دوری  از  آن  توانایم  گرداند.  پس  چگونه  میتوانـم  عذاب  خدا  را  زودتر  از  موقع  خـود  به  شما  برسانم  یا  قیامت  را  هـویدا  گردانم).  هر  ملّتی  دارای  مدّت  زمان  محدودی  است.  هر  وقت  زمان  آنان  بسر  رسید،  نه  لحظهای  تأخیر  میکنند  و  نه  لحظهای  پیشی  می‏گیرند.  بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عذاب  خدا  شب  هنگام  یا  روزی  به  شـما  رسـد،  (چـه  فـائدهای  بـرای  شـما  گناهکاران  دارد؟)  بــه  خـاطر  چـه  چیز  گناهکاران  برای  فرا  رسیدن  آن  شتاب  دارنـد؟  (مگـر  نـه  این  است  که  هر  وقت  در  رسد،  مایۀ  بدبختی  آنان  است.  پس  شتاب  چرا؟!).  آیا  بعدها،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایـمان  مـیآورید؟  (آن  وقت  کــه  بـه  شما  مـیگویند:)  اکنون؟!  (تازه  چه  فائده!  ایمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بازی  میگرفتید  و  دائماً)  برای  فرا  رسیدن  آن  شتاب  میورزیدید.(یونس  /  4٧-5١) 

(وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ) (٢٠)

کافران  میگویند:  کاش  معجزهای  (جز  قرآن،  هـمچون  معجزۀ  سائر  پیغمبران)  بر  او  (که  محمّد  است)  از  سوی  پروردگارش  فرو  فرستاده  مـیشد  (و  مـا  را  بـه  صـدق  رسالتش  قانع  میکرد!  بدیشان)  بگو:  (نزول  معجزات  از  عالم  عیب  است  و)  تنها  خدا  است  که  بر  غیب  آگاه  است.  (اگر  قرآن  شما  را  قانع  نمیسازد)  پس  مـنتظر  بـاشید  و  من  هم  با  شما  منتظر  میمانم  (تـا  بـبینیم  عـاقبت  کار  و  فرمان  پروردگار  چه  خواهد  بود). (یونس / 20 )

 ٣  -  این  سوره  با  جهانبینی  آشفتۀ  ایشان  در  بارۀ  حقیقت  الوهیّت  و  حقیقت  عبودیّت  رویاروی  میشود  و  بـا  آن  مبارزه  می کند.  این  هم  همان  چـیزی  است کـه  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  با  ایشان  دربارۀ  آن  صحبت  میکرد  و  آنان  وحی  را  تکذیب  مینمودند،  و  راجع  بدان  شکّ  و  تردید  مــیورزیدند،  و  قــرآن  دیگــری  جـز  ایـن  قـرآن  را  میطلبیدند،  و  از  او  معجزۀ  محسوس  مادی  درخواست  میکردند،  معجزهای که  راستی  نبوّت  او  را  برای  ایشان  اثبات کند.  در  حالی  که  خودشان  به  پرستش  چیزهائی  میپرداختند که  نه  بدیشان  زیـانی  میرسانیدند  و  نه  بدیشان  سودی  مـیبخشیدند.  چـیزهائی  را  انـباز  خـدا  میدانستند که  معتقد  بودند که  آن  انبازها  در  پیشگاه  خدا  برایشان  شفاعت  میکنند  و  میانجی  میشوند.  هـمچنین  گمان  میبردند که  خدا  دارای  فرزند  است،  بدون  این که  از  این  مسأله  اطّلاعی  داشته  باشند  و  دلیـل  و  بـرهانی  ارائه  دهند...  این  سوره  صفات  خدای  راستین  را  و  آثار  قدرت  او  را  در  هستی  پیرامونشان،  و  در  هستی  وجودی  خـودشان،  و  در  پـدیدههائی  از  جـهان  که  ایشـان  را  دربرمیگیرد،  و  در  احوال  و  اوضاعی  که  ایشـان  را  در  خود  غوطهور  میسازند،  و  در  ندای  فطرتشان  و  صدای  وجدانشان  که  ایشان  را  فریاد  میدارد  به  هنگام  روبرو  شدن  با  خطری که  جز  خدا کسی  نمیتواند  آن  را  دفــع  نماید  و  بزداید،  و  بالأخره  در  همۀ  چیزی که  با  آن  تماس  پیدا  میکنند،  بیان  میدارد...  این  هـم  مسألۀ  بزرگ  و  قضیّۀ  سترگی  است که  بندها  و  بخشهای گوناگـونی  از  سوره  را  فرا  میگیرد،  و  سائر  مطالب  و  مضامین  دیگر  سوره  از  آن  سرچشمه  میگیرد:

(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٣) إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (٤) هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (٥) إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ) (٦)

پروردگار  شما  خداوندی  است  که  آسـمانها  و  زمـین  را  در  شش  دوره  بیافرید.  سـپس  بـه  ادارۀ  جهان  هسـتی  پرداخت.  زمام  ادارۀ  جهان  هستی  بـه  دست  او  است  (و  چرخش  امور  آن  به  فرمان  او).  کسی  میانجی  نمیتواند  بشود  مگر  پس  از  اجازۀ  او.  این  خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است.  پس  او  را  پرستش  کنید  (نه  دیگری  را).  آیا  گوشزد  نمیشوید؟  (و  پند  و  عبرت  نمیگیرید؟).  بازگشت  همۀ  شما  به  سوی  او  است.  این  وعدۀ  راستین  خداوند  است  (و  خداوند  خـلاف  وعده  نمیکند).  خدا  است  که  از  آغاز،  موجودات  را  میآفریند  (و  جامۀ  هستی  به  تن  کائنات،  از  جملۀ  انسانها  میکند)  و  هم  او  است  که  آنها  را  دیگر  بار  پس  از  تخریب  جهان،  هستی  میبخشد  و  به  سوی  خدا)  برمیگرداند.  و  امّا  کسانی  که  راه  کـفر  پوئیدهاند،  (بیسزا  نمیمانند،  و  بلکه)  نـوشیدنی  از  آب  داغ  و  سـوزانــی  دارنـد  و  دارای  عذاب  بس  دردنـاکـی  هستند،  به  سبب  کـفری  کـه  ورزیدهانـد.  خدا  است  کـه  خورشید  را  درخشان  و  ماه  را  تابان  گردانده  است،  و  برای  ماه  منازلی  معیّن  کرده  است  تـا  شـمارۀ  سالها  و  حساب  (کارها)  را  بدانید.  خداونـد  (آن  هـمه  عجائب  و  غـرائب  آفـرینش  و  چـرخش  و  گـردش  مـهر  و  مـاه  را  سرسری  و  از  بهر  بازیگری  پدید  نیاورده  است  و  بلکه)  آن  را  جز  به  حکمت  نیافریده  است.  خداوند  آیات  (قرآن  و  نشانههای  جهان)  را  برای  آنان  که  مـیفهمند  و  درک  می‏کنند  شرح  و  بسط  میدهد.  بیگمان  در  آمد  و  شد  شب  و  روز  (و  تفاوت  کیفی  و  کمی  آنها)  و  در  چیزهائی  که  خداوند  در  آسمانها  و  زمین  آفریده  است،  نشانههائی  (بر  وجود  آفریدگار  و  دلائلی  بر  عظمت  پروردگار)  برای  کسانی  است  که  پرهیزگارند  (و  هراس  از  عقاب  و  عذاب  خدا  را  در  مدّ  نظر  دارند).(یونس  /  ٣-6)

(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (١٨)

اینان  غیر  از  خدا،  چیزهائی  را  میپرستند  که  نه  بدیشان  زیان  میرسانند  و  نـه  سـودی  عائدشان  مـیسازند،  و  میگویند:  ایـنها  مـیانجیهای  مـا  در  نـزد  خدایـند  (و  در  آخرت  رستگارمان  مینمایند)  بگو:  آیا  خدا  را  از  وجود  چـیزهائی  (بـه  نــام  بـتان  و  انـبازهای  یـزدان)  بـاخبر  میسازید  که  خداوند  در  آسمانها  و  زمین  سـراغـی  از  آنها  ندارد؟  (مگر  شما  بتها  را  نمایندۀ  خدا  نمیدانید؟  آیا  ممکن  است  خدا  اگر  نـمایندهای  مـیداشت  از  بـودن  آن  بیخبر  میگشت،  ولی  شما  بـاخبر  از  آن  مـیشدید؟!).  خـداونــد  مـنزّه  (از  هرگونه  انبازی)  و  فراتـر  از  آن  چیزهائی  است  که  مشرکان  انبازشان  میدانند.(یونس/18)

(هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (٢٢) فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٢٣)

او  است  کــه  شـما  را  در  خشکـی  و  دریـا  راه  مـیبرد  (و  امکان  سیر  و  حرکت  در  قـارهها  و  آبها  را  بـرای  شـما  میسّر  میکند).  چـه  بسـا  هنگامی  کـه  در  کشـتیها  قـرار  می‏گیرید  و  کشتیها  با  بـاد  مـوافق  سـرنشینان  را  (آرام  آرام  به  سوی  مقصد)  حـرکت  مـیدهند،  و  سـرنشینان  بدان  شادمان  میگردند،  به  ناگاه  بـاد  سختی  وزیـدن  می‏گیرد  و  از  هـر  سـو  مـوج  بـه  سـویشان  میدود  و  میپندارند  که  (توسّط  مرگ  از  هر  سو)  احاطه  شدهاند  (و  راه  گریزی  نـیست.  در  ایــن  وقت)  خـدا  را  بـه  فریاد  میخوانند  و  طاعت  و  عبادت  و  فرمانبرداری  و  دیـن  را  تنها  از  آن  او  میدانند  (چرا  که  هـمه  کس  و  هـمه  چیز  را بسی  ضعیفتر  و  ناتوانتر  از  آن  مـیبـینند  که  کاری  از  دست  آنان  برآید  و  از  ایـن  ورطـه  رستگارشان  نماید.  بدین  هنگام  عـهد  مـیکنند  که)  اگر  مـا  را  از  ایـن  حـال  برهانی،  از  زمرۀ  سپاسگزاران  خواهیم  بود  (و  دیگر  بـه  کسی  و  چیزی  جز  تو  روی  نمیآوریـم  و  هرگز  این  و  آن  را  به  فریاد  نمیخوانیم  و  نمیپرستیم).  امّا  هنگامی  کـه  خدا  آنان  را  نجات  میدهد،  ناگهان  بـه  نـاحقّ  در  زمـین  شـروع  به  ظلم  و  فسـاد  مـیکنند  (و  عـهد  و  پیمان  را  فراموش  مینمایند).  ای  مردم!  ظلم  و  ستمی  که  مـرتکب  میشوید،  وبال  و  زیان  آن  متوجّه  خود  شـما  مـیشود.  چند  روزی  از  متاع  و  لذّت  دنیا  بهرهمند  میشوید،  پس  از  آن  بازگشت  شما  به  سوی  خدا  است  و  آن  گاه  ما  شما  را  از  آنچه  انجام  مـیدادهایـد  آگاه  مـیسازیم  (و  سـزای  اعمالتان  را  میدهیم).(یونس/22و23)                    

(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الأمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣١) فَذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ) (٣٢)

 بگو:  چه  کسی  از  آسمان  (به  وسیلۀ  اشعه  و  باران)  و  از  زمین  (به  وسیلۀ  فعل  و  انفعالات  خاک  و  رویش  گیاهان  و  درختان  و  میوۀ  آنها)  به  شما  روزی  میرساند؟  یا  چه  کسی  بر  گوش  و  چشمها  توانا  است  (و  آنها  را  میآفریند  و  بدانها  نیروی  شنوائی  و  بینائی  میدهد؟)  یا  چه  کسی  زنده  را  از  مرده،  و  مرده  را  از  زنده  بـیرون  مـیآورد  (و  حیات  و  ممات  در  دست  او  است؟)  یـا  چـه  کسـی  امـور  (جهان  و  جهانیان)  را  می‏گرداند  (و  کـارساز  و  کاردان  است؟  پاسخ  خواهند  داد  و)  خواهند  گفت:  آن  خدا  است!  (چرا  که  آفریدگار  جهان  و  روزی  رسان  مردمان  و  مدبّر  کار  و  بار  هستی،  به  اقرار  وجدان  بیدار،  خداونـد  دادار  است).  پس  بگو:  آیا  نمیترسید  و  پرهیزگار  نمیشوید؟  آن،  خدا  است  که  پروردگار  بر  حقّ  شما  است  (و  او  چنین  کارهائی  را  میکند  و  ربوبیّت  و  وحدانیّت  او  با  براهین  و  دلائل  قاطعانه  ثابت  میباشد.  به  همین  سبب  پرستش  او  حقّ  است  و  پرستش  جز  او  باطل).  آیا  سـوای  حقّ  جز  گمراهی  است؟  پس  چگونه  باید  از  راه  بدر  برده  شوید؟.  (یونس  /  ٣١ و 32)

(قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (٣٤) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا یَهِدِّی إِلا أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (٣٥) وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ) (٣٦)

بگو:  آیا  از  این  انبازان  (خیالی)  شما  کسی  هست  کـه  بـه  سوی  حقّ  راه  نماید  (و  راه  راستین  را  بنماید؟).  بگو:  خدا  راه  حقّ  را  مینماید.  آیا  آن  کس  که  راه  راست  را  نشـان  میدهد  سزاوارتر  است  که  پیروی  شـود  (و  انسـان  بـه  فرمان  او  رود)  یا  کسی  که  راهی  نمینماید  و  بـلکه  بـاید  خودش  راهنمائی  گردد  (و  راه  برده  شود؟!).  شما  را  چه  میشود  (که  چراغ  عقل  از  کفتان  بدر  میرود؟  به  دنـبال  چه  چیز  میروید؟).  این  چه  حکمی  است  کـه  مـیکنید؟  بیشتر  مشرکان  (در  معتقدات  خود)  جز  از  شکّ  و  گمان  پیروی  نـمیکنند  (و  جز  بـه  دنـبال  اوهـام  و  خرافـات  نمیروند).  شکّ  و  گمان  هـم  اصلاً  انسـان  را  از  حقّ  و  حقیقت  بینیاز  نمیسازد  (و  ظنّ  جای  یقین  را  پر  نمیکند  و  سودمند  نمیافتد).  بیگمان  خداوند  آگاه  از  چیزهائی  است  که  انجام  میدهـد. (یونس  /  34-36)

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکَاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا یَخْرُصُونَ (٦٦) هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ) (٦٧)

آگاه  باشید،  هر  کس  (و  هر  چیز)  که  در  آسمانها  و  زمین  است  از  آن  خـدا  است  (و  هـمه  را  او  آفریده  است  و  او  سرپرستی  و  رهبری  میکند  و  کارهایشان  را  میپاید  و  بـر  جـملگی  نـظارت  مـینماید).  کسـانی  کـه  جز  خـدا  انبازهائی  را  میپرستند،  (از  چیزهائی  جز  گمان)  پیروی نمی‏کنند  (و  در  حقیقت  انبازی  وجود  ندارد  تا  آنان  آن  را  عبادت  کنند  و  بـپرستند).  ایشـان  جز  بـه  دنبال  گمان  نـمیروند  و  کارشان  جز  تـخمین  زدن  و  دروغ  گفتن  نیست.  او  (که  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  متعلّق  بدو  است،  هـمان)  کســی  است  که  شب  را  بـرای  شما  پـدید  آورده  است  تا  در  آن  بیارامید  و  روز  را  روشن  گردانیده  است  (تا  در  آن  به  تلاش  در  پی  معاش  بپردازید).  بیگمان  در  این  کار  نشـانههائی  است  برای  کسانی  که  گـوش  شنوا  داشته  باشند.  (یونس  / 66و67)

(قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (٦٨) قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (٦٩)مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٧٠)

 (مشـرکان)  مـیگویند:  خداوند  فرزندی  برای  خود  برگزیده  است  (که  فرشتگانند!  عجب  بدبختی!  این  انسان  است  که  برای  بقای  نام  و  نشان  نیاز  به  فرزند  دارد.  خدا  که  جاودانه  و  سرمدی  است  کی  نیاز  به  فرزند  دارد؟!).  او  منزّه  (از  این  عیبها  و  نـقصها)  است.  او  بـینیاز  است.  چرا  که  آنچه  در  آسـمانها  و  زمـین  است  از  آن  او  است.  شما  (ای  مشرکان!)  هیچ  گونه  دلیـل  و  بـرهان  بـر  ایـن  (ادّعـای  خود)  نـداریـد.  آیـا  چیزی  را  بـه  خدا  نسـبت  میدهید که  از  آن  آگاهی  ندارید؟!  بگو:  قطعاً  کسـانی  که  بــه  دروغ  چـیزی  را  بـه  خدا  نسبت  مـیدهند  رستگار  نمیشوند  (و  از  عذاب  آخرت  رهـائی  نـمییابد.  بـا  ایـن  حرفها  چند  روزی  مردم  را  غافل  کردن  و  چند  صباحی  به  مال  و  منال  دنیا  رسیدن)  بـهره  گرفتنی  از  ایـن  دنـیا  است.  سپس  به  سوی  ما  برمیگردند  و  آن  گاه  ما  عذاب  شدید  (دوزخ)  را  به  سبب  کفری  کـه  ورزیـدهاند  بـدانـان  میچشانیم.(یونس  /68-70)

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٥٥) هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (٥٦)

آگاه  باشید  کـه  هر  چه  در  آسـمانها  و  زمـین  است  از  آن  خدا  است.  (آگاه  باشید  که  وعدۀ  خدا  (به  عذاب  و  عقاب  کافران)  راست  است،  و لیکن  بیشتر  مـردمان  (بـه  سـبب  بیخردی  و  یا  غلبۀ  غفلت  بر  آنان،  کار  و  بـار  آخرت  را  فراموش  کردهاند  و  معنی  تهدید  خدا  را)  نمیدانـند.  خدا  است  که  میمیراند  و  زنـده  می‏گرداند، و (پس  از  زنده  گرداندن  برای  حسـاب و کتاب) به سوی  او  برگردانده  می شوید.(یونس/ 55 و  56) 

٤  -  این  سوره  برای  مردمان  حضور  یزدان  سبحان  را  و  آماده  بودن  ایزد  منّان  را  بر  هر  چیزی که  ایشان  قصد  آن  میکنند  یا  آن  را  انجام  میدهند،  به  تصویر  میکشد،  به  گونهای که  حسّ  و  شعور  انسانها  را  پر  از  ترس  و  هراس  میسازد،  و  سراپای  آنان  را  از  هوشیاری  و  بیداری  پر  میگرداند...  این  امر  در  آیههائی  همچون  ایـن  فـرمودۀ  یزدان  در  خود  این  سوره  است:

(وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (٦١)

 (ای  پیغمبر!)  تو  به  هیچ  کاری  نـمیپردازی  و  چـیزی  از  قـرآن  نـمیخوانـی،  و  (شـما  ای  مؤمنان)  هـیچ  کاری  نمیکنید،  مگر  این  که  ما  ناظر  بر  شما  هستیم،  در  همان  حال  که  شما  بدان  دست  مییازید  و  سرگرم  انـجام  آن  مــیباشید.  و  هـیچ  چـیز  در  زمـین  و  در  آسـمان  از  پروردگار  تو  پنهان  نـمیماند،  چـه  ذرّهای  بــاشد  و  چـه  کوچکتر  و  چه  بزرگتر  از  آن.  (همۀ  اینها)  در  کتاب  واضح  و  روشنی  (در  نزد  پروردگارتان،  به  نـام  لوح  مـحفوظ)  ثبت  و  ضبط  می‏گردد. (یونس  /  61)   

 5-همچنین  این  سوره  دلها  و  درونهای  مـردمان  را  از  نگرانی  و  چشم  براه  یورش  و  تاخت  خدا  در  هر  لحـظه  لبریز  میگرداند،  تا  از  غفلتی  بیرون  بیایند که  چـه  بسـا  رفــاه  و  نـعمت  آن  را  پـدید  آورنـد،  و  از  شکوفائی  زندگانی  پیرامونشان گول  نخورند  و  از  یورش  و  تاخت  یزدان  بی‏خبر  نمانند،  یورش  و  تاختی که  ناگـهانی  سـر  می رسد:

(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) (٢٤)

حال  دنیا  (از  حیث  زوال  و  فنا  و  از  میان  رفتن  نعمت  آن)  همانند  آبی  است  که  از  آسمان  میبارانـیم  و  بـر  اثـر  آن  گیاهان  زمین  که  انسانها  و  حیوانها  از  آنها  میخورند  (و  استفاده  می‏کنند،  میرویند  و)  به  هم  میآمیزند  تا  بدانجا  که  زمین  (در  پرتو  آن)  کاملاً  آرایش  و  زیبائی  می‏گیرد  و  آراسـته  و  پـیراسـته  می‏گردد  و  اهـل  زمـین  یـقین  پـیدا  میکنند  که  بر  زمین  تسلّط  دارند  (و  حتماً  مـیتوانند  از  ثمرات  و  غـلّات  و  مـحصولات  آن  بـهرهمند  شـوند.  در  بحبوحۀ  این  شادی  و  در  گـیراگیـر  ایـن  سـرسبزی  و  آراستگی)  فرمان  ما  (مبنی  بر  در  هـم  کوبیدن  و  ویـران  کـردن  آن)  در  شب  یـا  روز  درمـیرسد  (و  بـا  بـلاهای  گوناگون،  از  قبیل:  سرمای  سخت،  تگرگ  شدید،  سیل،  و  غیره،  آن  را  نابود  مـیسازیم)  و  گیاهانش  را  از  ریشه  برآورده  و  دروده  و  نابودش  میکنیم.  انگار  دیـروز  در  ایـنجا  نـبوده  است  (و  هرگز  وجود  نـداشته  است،  و  انسانهائی  در  آن  سـرزمین  نـزیستهانـد).  مـا  (بـدین  وضوح)  آیههای  خویش  را  برای  قومی  تشریح  و  تبیین  میکنیم  که  میاندیشند  (و  میفهمند).(یونس/24)         

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) (٥١)

بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عذاب  خدا  شب  هنگام  یا  روزی  به  شما  رسد،  (چه  فائدهای  برای  شما  گناهکاران  دارد؟)  به  خاطر  چه  حیز  گناهکاران  برای  فرا  رسـیدن  آن  شـتاب  دارند؟  (مگر  نـه  ایـن  است  که  هـر  وقت  در  رسد،  مـایۀ  بدبختی  آنان  است،  پس  شتاب  چرا؟!).  آیا  بعدها،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایمان  میآورند؟  (آن  وقت  کـه  بـه  شما  میگویند:)  اکنون؟!  (تازه  چه  فـائده!  ایـمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بازی  مــیگرفتید  و  دائـماً)  بــرای  فـرا  رسـیدن  آن  شـتاب  میورزیدید.(یونس  /50و51) 

 6- این  سوره  با  اطمینان  پیداکردنشان  به  زندگی  دنیا  و  پسند  کردن  آن  بجای  آخرت،  و  ملاقات  خـدا  را  دروغ  نامیدنشان،  رویاروئی  و  مبارزه  میکند.  ایشان  را  از  این  اطمینان  یافتن  گول  زننده  میترساند،  و  از  زیان  معاملۀ  پستی که  میپسندند  و  از  آن  خشـنودند  برحذر  میدارد.  آنان  را  اطّلاع  میدهد که  زندگی  ایـن  دنـیا  امـتحان  و  آزمون  است،  و  پاداش  و  پادافره  در  آن  جهان  است...  آن  گاه  ایشان  را  رویاروی  میکند  با  عـرضۀ  صـحنههای  گوناگونی  از  صحنههای  قیامت،  بویژه  صحنههائی  کـه  مربوط  به  بیزاری  جستن  انبازها  از  پـرستشکـنندگان  خـود،  و  اظــهار  بیخبری  و  نـاآشنائی  انـبازها  از  پرستشگران  خویش  در  پـیشگاه  یـزدان،  و  نـاممکن  و  ناشدنی  بودن  بازخرید  خویش  با  پـرداخت  فدیه،  هر  اندازه  هم  فدیه  فراوان  و  بیشمار  باشد:

(إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ (٧) أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (٨) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٩) دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (١٠)

مسلّما  کسانی  که  (بـه  روز  رستـاخیز  و  زندگی  دوبــاره  ایمـان  نـدارند  و)  دیـدار  مـا  را  انتظار  نمیکشند،  و  به  زندگی  دنیوی  بسنده  می‏کنند  (و  گمان  میبرند  که  جهان  دیگری  پس  از  این  جهان  وجود  ندارد)  و  به  ایـن  جهان  دل  میبندند  (و  برای  جهان  دیگر،  تلاش  نمینمایند)،  و  از  آیات  (قرآنی  و  نشانههای  جهانی)  ما  غـافل  و  بـیتوجّه  میمانـد،  چنین  کسانی  جایگاهشان  دوزخ  است  به  سبب  کارهائی  که  میکنند.  بیگمان  کسانی  که  ایمان  میآورند و  کارهای  شایسته  میکنند،  پروردگارشان  آنـان  را  بـه  سبب  ایمان  (راستین  و  کارهای  خداپسند)  رهنمودشان  مینماید  (و  در  دنیا  بر  ایمان،  استوار  و  ثـابت  قـدمشان  میدارد،  و  در  آخرت  به  بهشت  نائلشان  می فرماید  که)  جویبارها  در  زیر  (کاخهای)  ایشان  در  بهشت  خوش  و  پر  ناز  و  نعمت  روان  است.  در  بـهشت  دعـای  مؤمنان:  پروردگارا!  تو  منزّهی  (از  آنچه  کافران  در  دنیا  میگفتند)  و  سلام  آنان  در  آن  (خطاب  به  هـمدیگر)  درودتـان  باد  (ای  فـرمانبرداران  یـزدان  سـبحان!)  و  ختم  دعـا  و  گفتارشان:  شکر  و  سپاس  پروردگار  جهانیان  را  سزا  است،  (که  ایمان  را  نصیب  ما  کرد  و  از  ما  خشنود  گردید)  میباشد.(یونس/  7-10)

(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ(١٣)ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٤)

ما  گروهها  (و  نسلهای  زیادی)  را  هلاک  کردهایم  که  پیش  از  شما  بودهاند،  بدان  گاه  که  ستم  کردهاند  (و  راه  گناه  سپردهاند)  و  پیعمبرانشان  برای  آنـان  دلائل  روشـن  و  معجزات  آشکاری  آوردهاند  و  ارائه  نمودهاند.  ولی  آنان  جزو  کسانی  نـبودهانـد  کــه  ایـمان  بیاورند  (و  سـخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنبال  ایشـان  روند.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  سزا مـــیدهیم.  (پس خـــویشتن  را  بـــپائید  و.  نــافرمانی  ننمائید).. (یونس/  13و14)

(وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٢٥) لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٦) وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (٢٧)

  خداوند  (انسان  را  بـه  بهشت،  یعنی)  به  سرای  امن  و  امان  و  آرامش  و  اطمینان  دعوت  می‏کند،  و  هر  کس  را  بخواهد  به  راه  راست  (کـه  مـنتهی  بـه  ایـن  مـرکز  امـن  و  امـان  و  آرامش  و  اطمینان  میگردد)  هدایت  مینماید.  کسانی  که 

کارهای  نیکو  میکنند،  منزلت  نیکو  (یعنی  بهشت)  از  آن  ایشان  است  و  افزون  (بر  آن  هم  که  مـغفرت  و  رضـوان  است)  دارند،  و  غبار  غـم  و  اندوه  بر  پـیشانی  ایشـان  نمینشیند  و  خواری  و  رسـوائـی  نـمیبینند.  آنـان  اهـل  بهشتند  و  جاودانه  در  آن  میمانند.  کسانی  که  کـارهای  زشت  میکنند،  کیفر  هر  کار  زشتی  به  اندازۀ  آن  خواهد  بود  (نه  بیشتر).  و  خواری  و  حقارت  آنان  را  فرا  میگیرد.  هــیچ  کس  و  هـیچ  چیزی  نـمیتواند  آنان  را  از  (دست  عذاب)  خدا  رهائی  بخشد  (و  در  پناه  خود  دارد.  آن  اندازه  روسیاه و گرفتار  غم و اندوهند) انگار با  پاره های تاریکی از شب  چهره هایشان  پوشانده  شده  است.  آنان   دوزخیانند  و  جاودانه  در  آن  میمانند.(یونس  /  ٢5-2٧)

(وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ (٢٨) فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ (٢٩) هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٣٠)

 روزی  (برای  رسیدگی  به  حساب  و  کتاب  مردم)  جملگی  (کافران  و  مؤمنان)  را  گرد  میآوریـم  و  سپس  به  کافران  میگوئیـم:  شما  و  معبودهایتان  در  جای  خود  بایستید  بعد  آنـها  را  از  هـم  جدا  مـیسازیم  (و  ایشـان  را  مـقابل  معبودهایشان  نگاه  مـیداریـم  و  در  مـیان  طـرفین  بـه  داوری  میپردازیم)  و  معبودهایشان  میگویند:  شما  ما  را  نپرستیدهاید  (بلکه  به  وسوسۀ  اهریمن  و  به  سخن  دل  گوش  فرا  دادهاید  و  مجسّمۀ  ما  را  به  خاطر  مـنافع  خود  پرستش  نمودهاید.  معبود  حقّ  ذات  پروردگار  است  و  بس).  همین  بس  که  خدا  میان  ما  و  شما  گواه  است  که  ما  بدون  شکّ  از  عبادت  شما  بیخبر  بودهایم.  در  آنجا  (که  مـیدان  مـحشر  و  پــهنۀ  گردهمائی  است)  هـر  کسـی  کارهائی  را  که  قبلاً  (در  دنـیا)  کـرده  است  مـیآزماید.  و  جملگی  مردم  به  سـوی  آقـا  و  مـولای  حقیقی  خـویش  برگردانده  میشوند،  و  چیزهائی  را  که  به  دروغ  ساخته  و  به  هم  بافته  بودند  از  میان  برمیخیزند.(یونس /28-30)

(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ) (٤٥)

 (ای  پیغمبر!  ایشان  را  بترسان  از)  روزی  که  آنان  را  (خدا  برای  حساب  و  کـتاب)  گرد  مـیآورد  (و  ایشـان  در  آن  روز  به  یاد  زندگی  دنیا  میافتند  و  از  هـراس  رسـتاخیر  فکـر  مـیکنند  کـه)  انگار  جز  سـاعتی  از  روز  (در  دنیا  نبودهاند  و)  نماندهاند  (تنها  بدان  اندازه)  که  بـا  همدیگر  آشنا  شوند  (و  آن  گاه  از  یکدیگر  خداحافظی  کنند  و  بـه  سرای  دیگر  روند!  در  روز  قیامت)  بـه  راسـتی  کسـانی  زیانبارند  کـه  رویـاروئی  بـا  خـدا  را  تکذیب  کردهاند  و  راهیاب  نبودهاند. (یونس /45

(وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الأرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٥٤)

اگر  آنچه  در  زمین  است،  متعلّق  به  کسی  باشد  که  (با  کفر  و  شرک،  بـه  خود  و  بـه  دیگران)  ستم  کرده  است،  و  آن  را  برای  بـازخرید  (و  نـجات  خویشتن  از  عذاب  دوزخ)  بپردازد،  (از  او  پذیرفته  نمی‏گردد.  او  و  دیگر  کافران  از  رویاروئی  با  عذاب  دوزخ  سخت  به  هـراس  مـیافتند  و  بغض  میکنند)  و  آهسته  (نـاله  سـر  میدهند  و)  اظـهار  پشـیمانی  مـینمایند.  در  مـیانشان  دادگرانـه  داوری  می‏گردد  و  بدیشان  ستمی  نمیرود.(یونس  / 54)   

7- آن گاه  سوره  رویاروی  میشود  با  چیزی که  پیآمد  پریشانی  جهانبینی  ایشان  راجـع  بـه  الوهیّت  است،  و  چیزی که  پیآمد  تکـذیب  رسـتاخیز  و  آخـرت  است،  و  چیزی که  مترتّب  بر  تکذیب  وحی  و  تکذیب  چـیزهائی  است کـه  از  آنــها  بیم  داده  میشوند،  از  قبیل:  در  قانونگذاری  بـرای  زنـدگی  عـملی  خویش  آزادانـه  و  خودسرانه  ویژگیهای  ربوبیّت  را  بر  دست گرفتن،  و  به  تحلیل  و  تحریم  ارزاق  و  مـعاملات  دست  یازیدن،  و  برابر  آنچه  بتپرستی  و  بـاورشان  به  بتها  و  انبازها  بدیشان  تلقین  و  دیکـته  مـیکند  چـیزهائی  را  حـلال  و  چیزهائی  را  حرام  نمودن..  مثلاً  آنان  سهمی  از  چیزهائی  را که  خدا  بدیشان  داده  بود  به  بتها  و  انبازها  اختصاص  میدادند.  پـردهداران  و کـاهنان،  آن  سـهم  را  دریـافت  میکردند  تا  هر  چه  را که  میخواهند  برایشان  حلال  یـا  حرام کنند...  این  هم  مسألۀ  بزرگ  و  قضیّۀ  سترگی  است  که  پس  از  مسأله  و  قـضیّۀ  اعـتقاد  قـرار  دارد  و  از  آن  برمیجوشد:

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (٥٩) وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ) (٦٠)

بگو:  به  من  بگوئید:  آیا  چیزهائی  را  که  خدا  بـرای  شـما  آفریده  و  روزی  شما  کرده  است  و  (خودسرانه)  بخشی  از  آنها  را  حرام  و  بخشی  از  آنها  را  حلال  نمودهایـد،  آیـا  خدا  به  شما  اجازه  داده  است  (کـه  از  پـیش  خود  چنین  کنید)  یا  این  که  بر  خدا  دروغ  مـیبندید  (و  از  زبـان  خدا  چیزهائی  میگوئید  و  میکنید  که  خدا  بـدانـها  دسـتور  نـداده  است؟).  آیــا  گـمان  کسـانی  کـه  بـر  خدا  دروغ  مـیبندند،  در  بـارۀ  (چیزهائی  که)  در  روز  قیامت  رخ  میدهد  چیست؟  (آیا  گمان  میبرند  که  بازخواسـتی  در  میان  نیست؟  یا  این  که  کیفر  داده  نمیشوند؟  و  یا  این  که  اندکی  عذاب  میبینند؟).  خداوند  دارای  لطف  و  مرحمت  (فراوان)  نسبت  بـه  مـردمان  است  و لیکـن  بـیشتر  آنـان  سپاسگزاری  نمیکنند  (و  بلکه  نـاسپاسی  مـیکنند  و  بـر  خدا  دروغ  میبندند)

در  رساندن  این  حقائقی که  سوره  دربرمیگیرد،  و  برای  استوار  داشتن  و  ژرفا  بخشیدن  آنها،  و  جهت  به  جوش  و  خروش  انداختن  دلها  و  خردها  برای  آنها،  این  سوره  از  انگیزههای  الهام  بخشی  موج  میزند،  انگیزههای  الهام  بخشی که  شیوۀ  ادای  نادر  قرآنی  در  موضوع  و  در  تعبیر  از  آن،  یکسان  بدانها  توجّه  دارد.  این  انگیزه های  الهام بخش، گذشته  از  ژرفائی  و  سر  زندگی  و  پویائی  خود،  با  شخصیّت  سوره  و  سرشت  آن  تناسب  دارند،  سرشتی که  در  بخش  پیشین  از  آن  سخن گفتیم...  اینها  نمونههائی  از  آنها  هستند،  به  اختصار  بدانها  میپردازیم،  تا  آن  زمان  که  در  روند  قرآنی  بطور  مفصّل  از  آنها  سخن  خواهـیم  گفت:

١  -  این  سوره  لبریز  از  صحنههای  هستی  و  پدیدههای  آن  است،  صحنههائی  که  حقیقت  الوهیّت  را  به  فـطرت  بشری  الهام  مـیکنند،  و  دالّ  بر  اداره  کردن  حکیمانۀ  جهان،  و  بیانگر  نقشه  و  طرح  مشخّص  در  ساختار  ایـن  هســتی  و  در  چـرخش  و گـردش  آن،  و  هـدفداری  در  هماهنگیها  و  همآوائیهای  پراکنده  در  جهان  برای  پیدایش  زندگی  و  زندگان،  و  برای  پـیدایش  پـدیدۀ  انسـانی  و  پاسخ  به  نیازمندیهای  او  در  زنـدگانی  هستند....  قـرآن  مسألۀ  الوهیّت  را  بدین  شکل  و  شیوۀ  زنده  و  واقـعی  و  الهام  بخش  مطرح  و  بیان  میکند.  قرآن  قضیّۀ  الوهیّت  را  به  شکل  و  شیوۀ  جدل  فلسفی  ذهنی  عـرضه  نمیدارد.  خدای  سبحان  که  آفریدگار  این  جهان  و  آفررگار  ایـن  انسان  است  میداند  که  میان  سرشت  این  انسان  و  میان  صحنههای  این  جهان  و  اسرار  و  رموز  آن،  زبان  مشترک  مفهومی  است!  و  پاسخگوئی  و  همزبانی  میان  انسان  و  جهان  است،  آن  پاسخگوئی  و  همزبانیای که  ژرفتر  از  منطق  سرد  و  خشک  ذهن  است.  یزدان  سبحان  میداند  که  کافی  است  این  سرشت  انسانی  به  صـحنههای  ایـن  هستی  و  اسرار  و  رموز  آن  بنگرد  و  دیـدهور  شـود،  و  فطرت  او  به  جوش  و  خـروش  درآیـد  تـا  دستگاههای  گیرنده  و  دریافتکننده  بکار  افتند.  هـر  وقت  هـم  ایـن  دستگاهها  بکار  افتند،  فطرت  به  تکان  درمیآید  و  بساز  مــیشود  و  دریـافت  مـیدارد  و  بــه  پاسخگوئی  میپردازد...  از  اینجا  است  که  یـزدان  در  قـرآن  بسـیار  فطرت  بشری  را  مخاطب  قرار  میدهد  و  با  این  زبـان  مشترک  مفهوم،  با  آن  سخن  مـیگوید...  هم  ایـنک  نـمونههائی  از  ایـن  خـطاب  ژرف  الهـام  بخش  بیان  میشود:

(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٣)

پروردگار  شما  خداوندی  است  که  آسـمانها  و  زمـین  را  در  شش  دوره  بیافرید،  سـپس  بـه  ادارۀ  جـهان  هسـتی  پرداخت.  زمام  ادارۀ  جهان  هستی  بـه  دست  او  است  (و  چرخش  امور  آن  به  فرمان  او).  کسی  میانجی  نمیتواند  بشود  مگر  پس  از  اجازۀ  او.  این  خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است.  پس  او  را  پرستش  کنید  (نه  دیگری  را).  آیا  گوشزد  نمیشوید  (و  پند  و  عبرت  نمیگیرید؟).  (یونس/3)

(هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (٥) إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ) (٦)

خـدا  است  کــه  خورشید  را  درخشـان  و  مــاه  را  تـابان  گردانده  است،  و  برای  ماه  منازلی  مـعیّن  کـرده  است  تـا  شمارۀ  سالها  و  حساب  (کارها)  را  بدانید.  خـداونـد  (آن  همه  عجائب  و  غرائب  آفرینش  و  گردش  مـهر  و  مـاه  را  سرسری  و  از  بهر  بازیگری  پدید  نیاورده  است  و  بلکه)  آن  را  جز  به  حکمت  نیافریده  است.  خداوند  آیات  (قـرآن  و  نشانههای  جهان)  را  برای  آنان  که  مـیفهمند  و  درک  میکنند  شرح  و  بسط  میدهد.(یونس  /  5و6)

(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الأمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣١) فَذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ) (٣٢)

بگو:  چه  کسی  از آسمان  (به  وسیلۀ  اشعه  و  باران)  و  از  زمین  (به  وسیلۀ  فعل  و  انفعالات  خاک  و  رویش  گیاهان  و  درختان  و  میوۀ  آنها)  به  شما  روزی  میرساند؟  یا  چه  کسی  بر  گوش  و  چشمها  توانا  است  (و  آنها  را  میآفریند  و  بدانها  نیروی  شنوائی  و  بینائی  میدهد؟).  یا  چه  کسی  زنده  را  از  مرده،  و  مرده  را  از  زنده  بـیرون  مـیآورد  (و  حیات  و  ممات  در  دست  او  است؟).  یـا  چـه  کسـی  امـور  (جهان  و  جهانیان)  را  می‏گرداند  (و  کارساز  و  کـاردان  است؟  پاسخ  خواهند  داد  و)  خواهند  گفت:  آن  خدا  است.  (چرا  که  آفریدگار  جهان  و  روزی  رسان  مردمان  و  مدبّر  کار  و  بار  هستی،  به  اقرار  وجدان  بیدار،  خداونـد  دادار  است).  پس  بگو:  آیا  نمیترسید  و  پرهیزگار  نمیشوید؟  آن،  خدا  است  که  پروردگار  بر  حقّ  شما  است  (و  او  چنین  کارهائی  را  میکند  و  ربوبیّت  و  وحدانیّت  او  با  براهین  و  دلائل  قاطعانه  ثابت  میباشد.  به  همین  سبب  پرستش  او  حقّ  است  و  پرستش  جز  او  باطل).  آیا  سـوای  حقّ  جز  گمراهی  است؟  پس  چگونه  باید  از  راه  بدر  برده  شوید؟. (یونس/31و32)

(هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ) (٦٧)

او  (که  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  متعلّق  بدو  است،  همان)  کســی  است  که  شب  را  بـرای  شما  پـدید  آورده  است  تا  در  آن  بیارامید  و  روز  را  روشن  گردانیده  است  (تا  در  آن  به  تلاش  در  پی  معاش  بپردازید).  بـیگمان  در  این  کار  نشانههائی  است  برای  کسانی  که  گوش  شـنوا  داشته  باشند. (یونس/67)                                           

(قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ) (١٠١)

بگو:  بنگرید  (و  چشم  برون  و  درون  را  باز  کنید  و  ببینید)  در  آســمانها  و  زمـین  چـه  چـیزهـائی  است؟!  آیـات  (خواندنی  کتابهای  آسـمانی،  از  جمله  قرآن،  و  دیـدنی  جهان  هستی)  و  بیـم  دهندگان  پیغمبر  نـام،  و  انـدرزها  و  انذارها  هیچ  کدام)  به  حال  کسانی  سودمند  نمیافتد  کـه  نمیخواهند  ایمان  بیاورند. (یونس /101 )

  ٢  -  این  سـوره  لبـریز  است  از  صحنههای  حـوادث  و  تجاربی که  با  چشمان  خود  آنها  را  میبینند  و  خودشان  با  آنها  میزیند.  ولی  ایشان  غافل  و  بیخبر  از  دلالت  آنها  بـر  تـدبیر  و  تـقدیر  و  اداره  و  سـنجش  و گـردانـدن  و  چرخـاندن  از  کـنار  آنـها  مـیگذرند...  رونـد  قـرآنـی  صحنههائی  از  واقعیّت  ایشان  را  در کار  پذیره  رفـتن  و  رویاروی  شدن  آنان  بـا  هـمچون  حـوادث  و  تـجاربی  عرضه  میدارد  و  بدان گونه  ایشان  را  در  این  وقت  به  خودشان  نشان  می دهد  که  گوئی  آئینۀ  سـیمای  شـخص  غافل  را  برابر  خودش  فرامیدارد  و  او  خـود  را  چـنانکه  هست  میبیند!..  این  هم  نمونههائی  است  از  آن  برنامۀ  نادر  قرآنی:

(وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (١٢)

  هنگامی  که  به  انسان  نـاراحتی  و  بلائی  مــیرسد  (کــه  نـه  خود  و  نه  دیگران  نمیتوانند  آن  را  دفع  و  چاره  کنند)،  چه  بر  پهلو  خوابیده،  و  چه  نشسـته،  و  چـه  ایسـتاده  بـاشد  (برای  رفع  مشکل)  ما  را  به  کمک  میخواند.  امـا  هنگامی  که  ناراحتی  و  بلائی  را  (که  در  مقابل  آن  درمانده  بود)  از  او  بدور  داشتیم،  آن  چنان  راه  (سابق)  خود  را  در  پـیش  می‏گیرد  (و  خدای  را  باز  هم  فراموش  میکند)  که  انگار  ما  را  بـرای  دفـع  مـحنتی  کـه  بـدو  رسیده  است  بــه  فریاد  نخوانده  است  (و  اصلاً  ضرر  و  زیانی  متوجّه  او  نبوده  و  بلائی  بدو  دست  نداده  است.  آری!  هـمیشه)  ایـن  چنین  اعمال  اسرافگـران  در  نـظرشان  آراسـته  شده  است  (و  تکرار  گناه  از  قباحت  آن  کاسته  است،  و  اهریمن  نابکار  باطل  را  برای  آنان  حقّ  جلوه  داده  است).(یونس  /  ١٢)

(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ (٢١) هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (٢٢) فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٢٣)

هنگامی  کـه  پس  از  شـرّ  و  بـلائی  کـه  (بـرای  بیداری  و  آگاهی)  به  مردم  رسـیده  است،  مـزۀ  خیر  و  نعمتی  بـه  انسانها  میچشانیم  (و  ایشـان  را  بـه  قدرت  و  ثروت  و  شادی  هـم  میآزمائیم)،  و  ناگاه  دربـارۀ  آیـههای  مـا  بـه  چارهسازی  مینشـیند  (و  به  تکذیب  آنها  میپردازند  و  با  توجیهات  نادرست  در  مـقام  انکـار  آیـهها  بـرمیآیند،  و  پیغمبر  ما  را  شـاعر  و  سـاحر  و  دیـوانـه  مـیخوانند،  و  مشکلات  و  سختیها  را  ناشی  از  اسباب  و  علل  و  تصادف  و  قهر  طبیعت  میدانند،  و  نعمتها  و  خوشیها  را  حمل  بـر  زرنگی  و  شایستگی  خود  و  شفقت  روزگار  مینمایند!).  بگو:  خداوند  در  چـاره  سـازی  (حیلهگریهای  شما)  از  سرعت  بیشتری  برخوردار  است  (و  میتواند  شما  را  در  اسرع  وقت  نابود  نـماید  و  سـریعاً  تـازیانۀ  عذاب  را  بـه  تنتان  آشنا  کند  و  فوراً  در  برابر  اعمال  زشتتان  سزایتان  دهد.  امّا  تا  آن  زمان  که  خود  میداند،  مهلتتان  میدهد  و  بــه  حال  خودتان  وامـیگذارد).  بیگمان  فـرستادگان  (مأمور  ثبت  و  ضبط  کردار  و  گفتار  و  پندار  شما  یـعنی  فــرشتگان)  مـا  حـیلهگریها  و  چـارهسازیهای  شـما  را  مینویسند  (و  در  قیامت  کیفر  آنـها  را  بـه  کف  دستتان  میگذاریـم).  او  است  که  شـما  را  در  خشکـی  و  دریـا  راه  میبرد  (و  امکان  سیر  و  حرکت  در  قارهها  و  آبها  را  برای  شما  میسّر  میکند).  حه  بسا  هنگامی  که  در  کشتیها  قرار  می‏گیرید  و  کشتیها  با  بـاد  مـوافق  سـرنشینان  را  (آرام  آرام  به  سوی  مـقصد)  حرکت  مـیدهند،  و  سـرنشینان  بدان  شادمان  میگردند،  به  ناگاه  بـاد  سخـتی  وزیـدن  می‏گیرد  و  از  هـر  سـو  مـوج  بـه  سـویشان  می دود  و  میپندارند  که  (توسّط  مرگ  از  هر  سو)  احاطه  شدهاند  (و  راه  گریزی  نـیست.  در  ایـن  وقت)  خـدا  را  بــا،  فریاد  میخوانند  و  طاعت  و  عبادت  و  فرمانبرداری  و  دین  را  از  آن  او  میدانند  (چرا  که  همه  کس  و  همه  چیز  را  بسـی  ضعیفتر  و  ناتوانتر  از  آن  میبینند  که  کـاری  از  دست  آنان  برآید  و  از  ایـن  ورطـه  رسـتگارشان  نـمایی.  بـدین  هنگام  عهد  میکنند  که)  اگر  ما  را  از  این  حال  بـرهانی،  از  زمرۀ  سپاسگزاران  خواهـیم  بـود  (و  دیگر  بـه  کسـی  و  چیزی  جز  تو  روی  نمیآوریم  و  هرگز  ایـن  و  آن  را  بـه  فریاد  نمیخوانیم  و  نمیپرستیم).  امّا  هنگامی  کـه  خدا  آنان  را  نجات  میدهد،  ناگهان  به  ناحقّ  در  زمین  شروع  به  ظلم  و  فسـاد  میکنند  (و  عـهد  و  پـیمان  را  فرامـوش  مینمایند).  ای  مردم!  ظلم  و  ستمی  که  مرتکب  میشوید،  وبال  و  زیان  آن  متوجّه  خود  شما  میشود.  چند  روزی  از  مــتاع  و  لذّت  دنـیا  بــهرهمند  مـیشوید.  پس  از  آن  بازگشت  شما  به  سوی  خدا  است  و  آن  گاه  ما  شما  را  از  آنـچه  انــجام  مــیدادهایـد  آگاه  مـیسازیم  (و  سـزای  اعمالتان  را  میدهیم).(یونس  /  ٢١-23)

  ٣  -  این  سوره  پر  است  از  نقش  زمین  شـدنها  و  نـابود  گشتنهای  تکذیبکنندگان  پیشین،  گاهی  به  صورت  خبر  از  آنان،  و گاهی  به  شکل  داستان  بعضی  از  انبیاء.  هـمۀ  اینها  هم  در  نمایش  صحنههای  خـانه  خـرابـی  تکـذیب  کنندگان،  و  تهدید  ایشـان  به  هـمچون  سـرنوشتی کـه  کسانی  پیش  از  آنان  بدان گرفتار  آمدهاند،  تا  زندگی  دنیا  ایشان  را  نفریبد.  چه  دنیا  جز  مدّت  کوتاهی  نیست،  آن  هم  برای  امتحان  است،  یا  جز  ساعتی  از  یک  روز  نیست  که  مردمان  در  آن  ساعت  با  یکدیگر  آشـنا  مـیشوند،  ســپس  بــه  سـرای  اقـامت  در  عـذاب  یـا  در  نـعمت  برمیگردند!

(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا [3] وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ(١٣)ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٤)

 ما  گروهها  (و  نسلهای  زیادی)  را  هلاک  کردهایم  که  پیش  از  شما  بودهاند،  بدان  گاه  که  ستـم  کردهانـد  (و  راه  گناه  سپردهاند)  و  پیغمبرانشان  برای  آنـان  دلائـل  روشـن  و  معجزات  آشکاری  آوردهاند  و  ارائه  نمودهاند.  ولی  آنان  جزو  کسانی  نبودهاند  که  ایمان  بیاورند  (و  سخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنـبال  ایشـان  روند.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  سزا  میدهیم.  (پس  خویشتن  را  بپائید  و  نـافرمانی  نـنمائید).  سپس  به  دنبال  آنان  شما  را  در  زمین  جانشینان  (ایشان  و  سرنشینان  زمین)  کردهایم  تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل  میکنید. (یونس/13و14)

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ (٧١) فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٧٢) فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ) (٧٣)

 (ای  پیغمبر!  برای  دلداری  مؤمنان  و  بیداری  مشـرکان،  سرگذشت  بـرخـی  از  پـیغمبران  و  پـیشینیان،  از  جمله)  سرگذشت  نوح  را  (از  قرآن)  برای  آنان  بخوان.  وقتی  (از  اوقات)  نوح  به  قوم  خود  گفت:  ای  قوم  مـن!  اگر  مـاندنم  (در  میانتان)  و  پند  دادنم  (به  شما)  با  آیات  خدا  (و  دلائل  الهی)  برایتان  سخت  و  غیر  قابل  تحمّل  است،  من  (بر  این  کار  پایدار  و  ماندگارم  و)  بر  خدا  تکیه  دارم.  پس  همراه  با  معبودهایتان  قاطعانه  تصمیم  خود  را  بگیرید  (و  هر  چه  از  دستتان  بر  میآید  دربارۀ  من  انـجام  دهید  و  هـیچ  کوتاهی  مکـنید.  این  کار  را  از  روی  مشورت  کامل  و  تصمیم  قاطع  انجام  دهید  تا)  بعداً  منظورتان  از  خودتان  نهان  نماند  و  مایۀ  اندوهتان  نشود.  پس  از  آن  نسبت  بـه  من  هر  چه  میخواهید  بکنید  و  مرا  مهلت  ندهید.  اگر  (از  دعوت  من)  روی  گردانیدید  (به  من  زیانی  نمیرسانید)  چرا  که  من  کمترین  مزد  و  پاداشی  از  شما  نمیخواهـم،  مزد  و  پاداش  من  جز  بر  خدا  نـیست،  و  بـه  من  دسـتور  داده  شده  است  که  (همۀ  کار  و  بار  خود  را  بدو  حواله  دارم  و)  از  زمرۀ  تسلیم  کنندگان  (امور  زندگی  به  خدا  و   فرمانبرداران  اوامر  الله)  باشم.  آنان  او  را  تکذیب  کردند  (و  دروغگویش  نامیدند)  و  ما  او  و  کسانی  را  که  با  او  در  کشتی  نشستند  نجات  دادیم،  و  کسانی  را  که  (آیات  ما  را  تکذیب  کردند  غرق  نمودیم،  و  آن  مؤمنان  را  جایگزین  (ایشان  در  زمین)  گرداندیـم.  بنگر  که  سراتجام  بـیم  داده  شدگان  (نافرمان  و  بیایمان)  چگونه  گردید؟.(یونس  / 71-73)

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (٧٥) فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ (٧٦) قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ) (٧٧)

سپس  بعد  از  آنان،  موسی  و  هارون  را  برانگیختیم  و  هــمراه  بـا  آیـات  و  مـعجزات  خود  بـه  پـیش  فرعون  و  دربــاریانش  فـرستادیم.  ولی  تکبّر  کردند  (و  خـود  را  بالاتر  از  آن  دیدند  که  از  موسی  و  هارون  پیروی  کنند  و  آئین  خدا  را  بپذیرند)  و  قوم  گناهکاری  شدند.  هنگامی  که  حقّ  از  سوی  ما  (بر  دست  موسی)  برای  آنان  روشـن  و  جلوهگر  شد،  گفتند:  واقعاً  این  جـادوی  آشکـاری  است.  موسی  گفت:  آیا  به  حقّ  که  بـه  سـوی  شـما  آمـده  است،  سحر  میگوئید؟  آیا  ایـن  (مـعجزات)  جادو  است؟  (اگر  جادو  است،  من  شـما  را  بـه  مـبارزه  مـیطلبم  و  از  شـما  میخواهم  که  جادوگران  را  گرد  آورید  تا  ثابت  کنند  که  ایـن  جـادو  است).  بـه  هـر  حــال  جادوگران  پیروز نمی شوند.  (یونس  / 75-77) 

تا  میرسد  به  این  فرمودۀ  خدا  در  پایان  داستان:

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٩٠) آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (٩١) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ) (٩٢)

بـنیاسـرائـیل  را  از  دریــا  عـبور  دادیــم.  فـرعون  و  لشکریانش،  برای  ظلم  و  تعدّی،  آنان  را  دنـبال  کردند  و  در  پی  ایشان  راه  افتادند،  تا  بدانجا  که  (گذرگاه  دریا  بهم  آمد  و  آب  از  هر  سـو  ایشـان  را  در  برگرفت  و)  غرقاب  فرعون  را  در  خود  پیچید  (در  این  هنگام  بود  که)  گفت:  ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگر  آن  خدائـی  کـه  بـنیاسـرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهانـد  و  مـن  از  زمـرۀ  فـرمانبرداران  (و  مـطیعان  فرمان  یـزدان)  هستتم.  آیـا  اکنون  (که  مرگت  فرا  رسـیده  است  و  تـوبه  پذیرفتنی  نـیست،  از  کـردۀ  خـود  پشـیمانی  و  روی  به  خدای  میداری؟)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـیکردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی.  ما  امروز  لاشۀ  تـو  را  (از  امـواج  دریا  و  یـورش  مـاهیها)  مـیرهانیـم  (و  آن  را  بـا  سـاحل  میرسانیم  و  به  پیش  کسانی  گسیل  میداریم  که  تـو  را  خدا  میدانستند)  تا  برای  کسانی  که  اینجا  نیستند  و  برای  آیندگان  درس  عبرتی  بــاشی.  بیگمان  بسیاری  از  مردمان  از  آیات  (خواندنی  و  دیدنی  جهان)  مـا  غافل  و  بیخبرند  (و  بدانها  چنانکه  شاید  و  باید  نمینگرند).(یونس/90-92)

(فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (١٠٢) ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ) (١٠٣)

آیا  آنان  چشم  آن  دارند  که  روزگاری  (پـر  از  بلاها  و  عذابهائی)  جز  روزگار  کسانی  داشته  باشند  که  پیش  از  ایشان  بودهاند؟  (نه؛  انتظار  جز  این  را  نداشته  باشند،  که  خــدا  در  دنــیا  و  آخــرت  بــه  مــصیبتها  و  بدبختیـها  گرفتارشان  سازد).  بگو  منتظر  (فرمان  خدا)  باشد  و  من  هم  با  شما  چشم  به  راه  میمانم،  (ولی  میدانم  پیروزی  دنیا  و  سعادت  عقبی  از  آن  ما  مؤمنان،  و  شکست  دنیا  و  بدبختی  عقبی  از  آن  شما  کــافران  مـیگردد).  پس  از  آن  (که  بلا  و  عذاب  گریبانگیر  کافران  گردید)  پیغمبران  خود  و  مؤمنان  را  میرهانیم  (ایـن  هـم  اخـتصاص  بـه  اقـوام  گذشتـه  و  پیغمبران  و  مؤمنان  پیشین  ندارد،  بلکه )  همین  طور  ایمان  آورندگان  (به  تو)  را  (نیز)  نجات  خواهیم  داد  و  این  حقّی  است  بر  ما  (حقّی  مسلّم  و  تخلّف  ناپذیر).  (یونس/102و103) 

3-  این  سوره  پر  از  صحنههای  قـیامت  است.  فـرجـام  تکذیبکنندگان  و  فرجام  مؤمنان  را  زنده  و  پویا  و  مؤثّر  عــرضه  مـیدارد،  و  تأثـیر  آن  را  بـه  ژرفـاهای  دلهـا  میرساند.  همراه  با  صحنههای  مهلکهها  در  زندگی  دنیا،  و  توأم  با  صحنههای  نابودی  گـناهکاران  و  رسـتگاری  مؤمنان،  دو  صفحۀ  زندگی  در  دو  سرا،  و  آغاز  و  پایان  گشت  و  گذار  ورق  میخورد،  پایان  گشت  و  گذار  این  چند  روزۀ  حیات که  گریزی  و گزیری  از  آن  نیست:

(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٦) وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (٢٧)

کسانی  که  کارهای  نـیکو  می‏کنند،  منزلت  نـیکو  (یعنی  بهشت)  از  آن  ایشان  است  و  افزون  (بر  آن  هم  که  مغفرت  و  رضوان  است)  دارند،  و  غبار  غم  و  اندوه  بـر  پـیشانی  ایشان  نمینشیند  و  خواری  و  رسوائی  نمیبینند.  آنــان  اهل  بهشتند  و  جاودانه  در  آن  مـیمانند.  و  کسـانی  که  کارهای  زشت  میکنند،  کیفر  هر  کار  زشتی  به  اندازۀ    آن  خواهد  بود  (نـه  بیشتر)،  و  خواری  و  حقارت  آنــان  را  فرامیگیرد.  هیچ  کس  و  هیچ  چیزی  نمیتواند  آنان  را  از  (دست  عذاب)  خدا  رهائی  بخشد  (و  در  پـناه  خـود  دارد  آن  اندازه  روسـیاه  و  گرفتار  غـم  و  اندوهند)  انگار  بـا  پارههای  تاریکی از شب چهرههایشان  پوشانده  شـده  است.  آنان  دورخیانند  و  جاودانه  در  آن  میمانند.(یونس/26و27)

(وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ (٢٨) فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ (٢٩) هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٣٠)

روزی  (برای  رسیدگی  به  حساب  و  کتاب  مردم)  جملگی  (کافران  و  مؤمنان)  را  گرد  میآوریم  و  سپس  به  کافران  میگوئیم:  شما  و  معبودهایتان  در  جای  خود  بـایستید.  بعد  آنـها  را  از  هـم  جدا  مـیسازیم  (و  ایشـان  را  مـقابل  مـعبودهایشان  نگاه  مـیداریـم  و  در  مـیان  طرفین  بـه  داوری  میپردازیم)  و  معبودهایشان  میگویند:  شما  ما  را  نپرستیدهاید  (بلکه  به  وسوسۀ  اهریمن  و  به  سخن  دل  گوش  فرا  دادهاید  و  مجسّمۀ  ما  را  به  خاطر  مـنافع  خـود  پرستش  نمودهاید.  معبود  حقّ  ذات  پروردگار  است  و  بس).  همین  بس  که  خدا  میان  ما  و  شما  گواه  است  که  ما  بدون  شکّ  از  عبادت  شما  بیخبر  بودهایم.  در  آنجا  (که  مـیدان  مــحشر  و  پــهنۀ  گردهمائی  است)  هـر  کسـی  کارهائی  را  که  قبلاً  (در  دنـیا)  کـرده  است  مـیآزماید،  و  جملگی  مردم  بـه  سـوی  آقـا  و  مـولای  حقیقی  خویش  برگردانده  میشوند،  و  چیزهائی  را  که  به  دروغ  ساخته  و  به  هم  بافته  بودند  از  میان  برمیخیزند. (یونس  /  ٢٨-٣٠) 

(وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الأرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٥٤)

اگر آنچه  در  زمین  است  متعلّق  به  کسی  باشد  که  (با  کفر  و  شرک،  به  خود  و  دیگـران)  سـتم  کرده  است  و  آن  را  بـرای  بـازخرید  (و  نـجات  خویشتن  از  عداب  دوزخ)  بپردازد،  (از  او  پذیرفته  نمی‏گردد.  او  و  دیگر  کافران  از  روپاروئی  با  عذاب  دوزخ  سخت  به  هـراس  مـیافتند  و  بغض  میکنند)  و  آهسـته  (نـاله  سـر  مـیدهند  و)  اظـهار  پشــیمانی  مــینمایند.  در  مـیانشان  دادگـرانـه  داوری  میگردد  و  بدیشان  ستمی  نمیرود. (یونس/54)

 از  چیزهای  مؤثّری که  این سوره  لبریز  از  آنها  است  به  مبارزه  طلبیدن  و  به  میدان  خواستن  مشـرکان  تکـذیب  کـنندۀ  وحـی  است.  از  ایشـان  خواسـته  مـیشود کـه  سورهای[4] همچون  این  قـرآن  را  بسـازند  و  بـیاورند.  سپس  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  رهنمود  میگردد که  پس  از  دعوت  ایشان  و  به  مبارزه  طلبیدنشان،  آنان  را  رها  کـند  و  به  سرنوشت  خود  واگذارد  -  سرنوشت  تکـذیب  کـنندگان  ستمگری  که  قبل  از  آنان  بودهاند  -  و  راه  راست  خویش  را  در  پیش گیرد  و  بدیشان  و  به کار  و  بارشان  توجّهی  نکند  و  اهمیّتی  ندهد...  به  مبارزه  طلبیدن  و  بـه  مـیدان  خواستن  ایشان  و  پایان  گرفتن کار  و  برتری  یافتن  بدین  شکل  و  شیوه،  چیزی  است که  به  دلهایشان  میافکند که  این  پیغمبر  از  حقّ  و  حقیقتی کـه  بـا  خـود  آورده  است  مطمئن  است،  و  به  خدائی که  او  را  سرپرستی  مینماید  و  وی  را  میپاید  یقین  کامل  دارد.  این  هم  در جای  خود  چیزی  است که  دلها  را  به  تکـان  مـیانـدازد  و  عـناد  و  سرکشی  را  متزلزل  میسازد:

(وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (٣٧) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٣٨) بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ) (٣٩)

این  قرآن  از  سوی  غیرخدا،  (چـه  مـحمّد  و  چـه  احبار  و  کُهّان  و  چه  دیگر  مردمان)  ساخته  و  پرداخته  نشده  است  و  بـلکه  (وحـی  خدا  است  و)  تـصدیق  کنندۀ  کتابهای  آسـمانی  پـیشین  (هـمچون  تـورات  و  انجیل)  است،  و  بیانگر  (شـرائـع  و  عقائد  و  احکـام)  کتابهای  گذشته  مــیباشد.  شکّ  و  تــردیدی  در  آن  نـیست،  و  از  سـوی  پروردگار  جهانیان  فرستاده  شـده  است.  بـلکه  آنـان  می‏گویند  که  (محمّد  قرآن  را  خود  سـاخته  و  پـرداخته  است  و)  او  آن  را  به  دروغ  به  خدا  نسـت  داده  است.  بگو:  (اگر  چنین  است  و  قرآن  سـاختۀ  بشـر  است)  شـما  یک  سورۀ  همانند  آن  را  بسازید  و  ارائه  دهید  و  در  ایـن  کار  هر  کسی  را  که  میخواهید  بجز  خدا  فـرا  خوانـید  و  بـه  کـمک  بـطلبید،  اگر  راست  میگوئید  (که  قرآن  را  مـن  ساخته  و  پرداختهام).  بلکه  آنان  چیزی  را  تـکذیب  میکنند  که  اصلاً  آگاهی  از  آن  ندارند  و  واقعیّت  آن  برای  ایشـان  روشن  نشده  است.  (مگر  این  صـحیح  است  کـه  انسـان  چیزی  را  تکذیب  کند  که  دربـارۀ  آن  نـیندیشیده  و  آن  را  مـورد  مـطالعۀ  دقیق  قرار  نـداده  و  مـوضوعات  آن  را  نفهمیده  است!).  به  همین  منوال  پیشینیان  هم  (پیغمبران  و  کتابهای  آسمانی  را  خودسرانه  و  نـاآگاهانه)  تکـذیب  میکردند.  (ای  انسان!)  بنگر  که  سرانجام  ستمکاران  بـه  کجا  کشید  (و  چگونه  نابود  گشتند.  ایـن  درس  عبرتی  برای  شما  و  آیندگان  بـعد  از  شـما  است  و  سرنوشت  ستمکاران  جز  همین  نیست). (یونس/37-39)

(قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (١٠٤) وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (١٠٥) وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکَ وَلا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ (١٠٦) وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (١٠٧) قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (١٠٨) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ) (١٠٩)

بگو:  ای  مردمان!  اگر  دربارۀ  آئین  من  در  شکّ  و  تردید  هستید  (بدانید  که)  من  کسانی  را  که  بجز  خدا  میپرستید  نمیپرستم،  و لیکن  خداوندی  را  مـیپرستم  کـه  شما  را  میمیراند  (و  بعد  از  مرگ  شمـا  را  زنده  مـیگرداند  و  بـه  سزای  خود  میرساند)  و  به  من  دستور  داده  شده    است  که  از  زمرۀ  مؤمنان  باشم  (آنان  که  خداوند  ایشـان  را  از  عذاب  دوزخ  میرهاند  و  به  بهشت  نائل  میگرداند).  و  (به  من  دستور  داده  شده  است)  این  که  به  آئینی  رو  کن  که  خالی  از  هر  گونه  شرک  و  انحرافی  است  (و  کاملاً  موافق  با  فطرت  است)  و  از  زمرۀ  مشرکان  مـباش.  و  به  جـای  خدا  کسی  و  چیزی  را  پرستش  مکن  و  به  فریاد  مخوان  که  به  تو  نه  سودی  میرساند  و  نه  زیانی.  اگر  چنین  کنی  (و  دعـا  و  عـبادت  خود  را  بـه  جـای  آفریدگار  مـتوجّه  آفریدگان  سازی)  از  ستمکاران  خواهی  شد.  اگر  خداوند  زیانی  به  تو  برساند،  هیچ  کس  جز  او  نـمیتوانـد  آن  را  برطرف  گرداند،  و  اگر  بخواهد  خیری  بـه  تـو  بـرساند،  هیچ  کس  نمیتواند  فضل  و  لطف  او  را  از  تو  برگرداند.  خداوند  فضل  و  لطف  خود  را  شامل  هر  کس  از  بندگانش  که  بخواهد  میکند  (و  کسی  نمیتواند  مانع  آن  گردد)  و  او  دارای  مـغفرت  و  مــهر  فـراوان  است.  بگـو:  ای  مـردمان  (سراسر  جهان،  اعم  از  همعصران  و  آیندگان)  از  سـوی  پـروردگارتان،  حـقّ  (کـه  کـتاب  راسـتین  قرآن  است،  توسّط  پیغمبر  صادق  آخر  الزمـان)  بـه  سـویتان  آمـده  است.  هر  کس  کـه  (بـا  ایـمان  آوردن  بـه  شـریعت  خدا)  راهیاب  گردد،  بیگمان  به  سود  خود  راهیاب  میشود  (و  نفع  ایمان  عائد  خودش  میگردد)  و  هر  کس  که  (با  گردن  نهادن  به  کفر  و  پیروی  از  وسوسههای  شیطان)  گمراه  و  سرگشته  شود،  به  زیان  خود  گمراه  مـیشود  (و  زیان  کفر  و  بیدینی  گریبانگیر  خودش  می‏گردد.  کار  من  تنها  تبلیغ  فرمودههای  خدا  است)  و  من  مأمور  (مـراقبت  از  اعمال،  و  مسؤول  نـظارت)  بـر  (افـعال)  شـما  نـیستم  (و  قـدرت  آن  را  نـدارم  کـه  شـما  را  از  کفر  بـاز  دارم  و  بـه  پذیرش  ایمان  وادارم).  از  آنچه  بـر  تـو  وحـی  مـیشود،  پیروی  کن  و  شکیبا  باش  (و  در  برابر  اذیّت  و  آزاری  کـه  در  راه  تبلیغ  رسالت  آسمانی  به  تو  مـیرسد،  اسـتقامت  کن)  تا  خداوند  (مـیان  تـو  و  دیگـران)  داوری  می‏کند  (و  فـرمان  خود  را  صـادر  مـینماید)  و  او  بـهترین  داوران  است.(یونس  /104-109)

 بـا  ایـن  داوری  و  فـیصله  بخشی،  ایـن  سـوره  پـایان  میپذیرد،  و  این  همه  انگیزهها  و  تأثیرگذارهائی  پـایان  میپذیرد  که  نمونههائی  از  آنها  را  ذکر کردیم،  ولی  این  نمونهها  نمیتوانند  همچون  انگیزهها  و  تأثیر  گذارهائی  را  بر  شمارد  و  به  پایان  آرد که  در  این  سوره  موجودند  و  این  برنامۀ  بینظیر  قرآنی  آنها  را  در گفتگوی  با  دلها  و  خردها  بکار  میگیرد.

 

این  سوره  پس  از  سورۀ  اسراء  نازل  شده  است،  بدان  گاه  که  بازار  جدل  و  ستیز  مشرکان،  پیرامون  صداقت  وحی،  و  پیرامون  این  قرآن، گرم  و  شدید  بود.  قرآن  بـر  آنـان  میتازد  و  عقائدشان  را  سبک  و  نابخردانه  میشمارد،  و  بر  جاهلیّتشان  تاخت  میبرد  و  مـورد  تـهدیدش  قـرار  میدهد،  و  تناقض  واضحی  را  مینمایاند  که  در  سرشت  جاهلیّت  است،  تناقضی  که  میان  اعـتقادشان  بـه  یـزدان  ســبحان  بـا  صفت  آفـریدگار  جهان،  رازق  همگان،  زندگیبخش  و  میراننده،  گردانندۀ  امور  جهان،  متصرّف  در  همه  چیز،  و  توانا  بر  همه  چیز، که  ریشههای  بر  جای  ماندۀ  آئین  حقّگرای  ابراهیم  و  اسـماعیل علیه السّلام  است،  و  میان  اعتقادشان  به  فرزند  داشتن  یزدان  سبحان  است.  چه  آنان  ادّعاء  میکردند  که  فرشتگان  دخـتران  یزدانـند،  و  ایشان  آن  دختران  را  میانجیگران  خویشتن  در  پـیشگاه  خدا  میکنند!  این  است که  مشرکان  مجسّمههای  سنگی  آن  دختران  را  میپرستند!  این  پریشانی  عقیدتی  آثار  و  تأثیراتی  در  زنـدگانی  ایشـان  داشت  و  پـیآمدهائی  به  دنبال  خود  میآورد.  در  سرآغـاز  آن  آثـار  و  تأثــیرات  کاری  بود که  غیبگویان  و  سـردستگان  آن  را  بر  دست  میگرفتند،  و  میوهها  و  چهارپایانی  را  برایشان  حرام  یـا  حلال  میکردند،  و  بخشی  از  آن  میوهها  و  چهارپایان  را  بهرۀ  خدا  میشمردند،  و  بخشی  از  آنها  را  بهرۀ  خدایان  ادّعائی  خود  به  حساب  میآوردند!

بدان  هنگام که  قرآن  بر  عقائد  سخیف  و  سبکشان،  و  بر  جـاهلیّت  مـتناقض  و  نـاهمگونشان  مـیتازد،  تصمیم  میگیرند که  نبوّت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  و  وحی  خدا  بدو  را  دروغ  بنامند.  گمان  میبردند  که  او  جادوگر  است!  از  او  میطلبیدند  که  خارقالعاده ای  را  ارائه  دهد  که  برساند  که  خدا  بدو  وحی  مـیکند.  در  طـلبیدن  هـمچون  خـوارق  عاداتـی  شـیوهها  و  روالهـای گوناگـونی  را  در  پـیش  میگرفتند،  همان  گونه  که  در  سورۀ  اسراء  برخی  از  این  درخواستها  حکایت  گردیده  است  و  قرآن  مجید  بدانـها  پرداخته  است.  همچون  این  فرمودۀ  یزدان  بزرگوار:

(ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل , فأبى أکثر الناس إلا کفورا . وقالوا:لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعا , أو تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الأنهار خلالها تفجیرا , أو تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا , أو تأتی بالله والملائکة قبیلا , أو یکون لک بیت من زخرف , أو ترقى فی السماء , ولن نؤمن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقرؤه ! قل:سبحان ربی ! هل کنت إلا بشرا رسولا ? وما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدى إلا أن قالوا:أبعث الله بشرا رسولا ?).

مـا  در  ایـن  قــرآن،  هـر  نـوع  مـثلی  را  برای  مردم،  بـه  شیوههای  گوناگون  بارها  بیان  داشتهایـم،  ولی  بیشتر  مردم  جز  انکار  (حقّ،  و  نادیده  گرفتن  دلائـل  هـدایت،  و  تکذیب  خـدا  و  رسـول،  چــیزی  قـبول  نـمیکنند  و)  نمیپذیرند.  و  (هنگامی  که  کافران  مکّه  در  برابـر  اعـجاز  قرآن  و  دلائل  روشن  آن  درمانده  و  مبهوت  شدند)  گفتند:  ما  هرگز  به  تو  ایمان  نمیآوریم،  مگر  ایـن  کـه  از  زمـین  (خشک  و  سـوزان  مکّـه)  چشـمهای  برای  مـا  بـیرون  جوشانی  (که  آب  آن  دائم  و  روان  باشد).  یا  این  که  باغی  از  درخـتان  خرما  و  انگور  (در  مکّـه)  داشـته  باشی  و  رودبارها  و  جویبارهای  فراوان  در  آن  روان  گردانی.  یا  آسمان  را  تکهتکه  بر  سرما  فرود  آری  هـمان  گونه  کـه  میپنداری  (و  می‏گوئی  که  خدا  ما  را  بیم  داده  است)  و  یا  این  که  خدا  و  فرشتگان  را  بـیاوری  و  بـا  مـا  رویـاروی  گردانی.  یا  این  که  سرای  بزرگ  زرنگاری  داشته  باشی،  و  یا  این  که  به  سوی  آسـمان  بـالا  روی.  و  تـنها  بــه  بـالا  رفتنت  از  آسمان  هم  ایمان  نمیآوریم  مگر  این  که  کتابی  همراه  خود  برایمان  بیاوری  که  آن  را  بخوانیـم  (و  ببینیم  که  از  جانب  خدا  در  آن  نوشته  شده  است  که  تو  فرستادۀ  پروردگار  میباشی).  بگو:  پروردگار  من  منزّه  است  (از  آن  که  کسی  بدو  فرمان  دهد،  یـا  این  که  در  قدرت  او  شریک  گردد).  مگر  من  جز  انسان  فرستادهای  (از  سوی  یزدان  برای  رهنمود  مردمان)  هستم؟  (معجزه  در  دست  خدا  است؛  نه  من).  تنها  چیزی  که  مـانع  ایـمان  آوردن  مــردمان  بـعد  از  نـزول  هدایت  (وحی  آسـمان  )  بـرای  ایشان  شد،  این  است  که  میگویند:  آیا  خداوند  انسانی  را  به  عنوان  پیغمبر  فرستاده  است؟!  (فرشتگان  افلاکـی  سزاوار  این  مقام  بزرگ  رسالتند؛  نه  انسانهای  خاکی). (اسراء / 89-94

یا  این  فرمودۀ  یزدان  در  خود  همین  سوره:

(وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ) (٢٠)

 کافران  میگویند:  کاش!  معجزهای  (جز  قرآن،  همچون  معجزۀ  سایر  پیغمبران)  بر  او  (که  محمّد  است)  از  سوی  پروردگارش  فرو  فرستاده  مـیشد  (و  مـا  را  بـه  صـدق  رسالتش  قانع  میکرد!  بدیشان)  بگو:  (نزول  معجزات  از  عالم  غیب  است  و)  تنها  خدا  است  که  بر  غیب  آگاه  است.  (اگر  قرآن  شما  را  قانع  نمیسازد)  پس  مـنتظر  بـاشید  و  من  هم  با  شما  منتظر  میمانم  (تـا  بـبینم  عـاقبت  کـار  و  فرمان  پروردگار  چه  خواهد  بود).(یونس/20) 

همچنین  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  میخواستند که  قرآنی  را  بیاورد که  جز  این  قرآن  باشد  و  در  آن  به  خدایان  ایشان  و  عقائد  و  جاهلیّت  آنان کاری  نداشته  باشد  تا  بدو  پاسخ  دهند  و  بدو  ایمان  بیاورند!  همان  گونه  که  در  این  سوره  راجع  بدیشان  میفرماید:

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ ).

هنگامی  که  آیههای  روشن  ما  بر  آنان  خوانده  میشود،  کسـانی  کـه  بـه  مـلاقات  مـا  (در  روز  رسـتاخیز)  ایمان  ندارند  میگویند:  قرآنـی  جز  ایـن  را  برای  مـا  بیاور  (و  کتابی  جز  قرآن  را  ارائه  بده)  یا  این  که  آن  را  تغییر  بده  (و  آیههای  مربوط  به  قیامت  و  آیههای  راجع  به  بتان  مـا  را  حذف  و  دگرگون  کن).(یونس  /  ١5) 

پاسخ  بدین  انحراف  ساده  لوحانه  چنین  است:    

(قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (١٥) قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٦) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ) (١٧)

بگو:  مرا  نرسد  که  خودسرانه  و  به  میل  خود  آن  را  تغییر  دهم.  من  جز  به  دنبال  چیزی  نـمیروم  و  جـز  چیزی  را  نمیگویم  کـه  بـر  مــن  وحـی  گردد.  اگر  از  فـرمان  پروردگارم  تخطّی  کنم،  از  عذاب  روز  بزرگ  مـیترسم  (که  دامنگیرم  شود  و  تغییر  و  تبدیل  قرآن  مـایۀ  عقاب  و  عذابم  گردد).  بگو:  اگر  خدای  میخواست  (قرآنی  بر  من  نازل  نمیکرد  و  من)  آن  را  بر  شما  نمیخواندم  (و  آن  را  به  کسی  از  شما  نمیرساندم،  و  خدا  توسّط  من)  شما  را  از  آن  آگاه  نمیکرد.  (به  هر  حال  من  تنها  مبلّغ  قرآنـم  نـه  مؤلف  آن،  و  در  ایــن  بــاره  اختیاری  از  خود  نـدارم.  سالهائی  در  میان  شما  بسر  بردهام  و  از  این  نوع  سخنـان  چیزی  نگفتهام  و)  عمری  پیش  از  این  با  شما  بـودهام  (و  صدق  و  امانت  خود  را  نشان  دادهام.  از  بررسی  گذشته  و  حال  میتوانید  بفهمید  که  آنچه  برای  شـما  مـیخوانـم  وحی  آسـمانی  است).  آیـا  (مـطلبی  بـه  ایـن  روشنی  را)  نـمیفهمید؟  چـه  کسـی  سـتمکارتر  از  کسـی  است  کـه  دروغی  را  به  خدا  نسبت  دهـد،  یا  آیـههای  او  را  تکذیب  کند؟  (دروغ  بستن  به  خدا  و  تکذیب  آیات  او،  کفر  بشمار  است  و  جـرم  بزرگی  در  بـر  دارد  و)  هرگز  مـجرمان  (کفرپیشه) رستگار  نـمیگردند (و  قطعاً  از عذاب  خدا  رهائی  نمییابند  ).(یونس/15-17 )

  این  سوره  در  همچون  فضائی  نـازل  گـردیده  است.  از  روند  آن  پیدا  است که  سراسر  سوره  دارای  تار  و  پود  هـماوا  و  هـمبستهای  است  و  بـا  واقـعیّت  پـیوستهای  رویاروی  میگردد.  تا  آنجا که  تقسیم  آن  به  تکـّهها  و  بخشهای  جـدای  از  هـمدیگر  دشوار  است.  ایـن  امـر  روایتی  را  نفی  میکند که  ناظران  قـرآن  امیری  به  آن  متوسّل  شدهاند  و  بر  آن  رفتهاند  و گفتهاند:  آیههای4٠  و  ٩5  و  ٩6  مدنی  است...  چه  این  آیهها  با  خود  رونـد  سوره  درهم  تنیده  است،  و  برخی  از  آنها  رونـد  سـخن  بدون  آن  اصلاً  هماهنگ  نمیگردد  و  بلکه گسـیخته  میشود!

همبستگی  موجود  در  روند  سوره  سرآغاز  و  سرانجام  سوره  را  وحدت  و  یکپارچگی  می‏بخشد.  در  سرآغاز  سوره  این  فرمودۀ  یزدان  سبحان  آمده  است:

(الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (١) أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ) (٢)

الف.  لام.  را...  این  آیههای  کتاب  استواری  است  (که  هـر  چند  از  همین  نوع  حرفها  فراهم  آمـده  است،  نـمیتوانـید  هـمانند  آن  را  بسـازید.  از  اسـتحکام  و  نـظم  و  نـظام  برخوردار  است  و  باطل  و  خرافه  و  هزل  بدان  راه  ندارد،  و  پر  است  از  سخنان  حکـمت  آمـیزی  کـه  سـود  دنـیا  و  آخرت  مردم  را  در  بر  دارد).  آیا  این  برای  مردم  شگـفتی  دارد  که  ما  مردی  از  خودشان  را  (پیغمبر  کردیم  و  بدو)  پیغام  دادیم  که  مـردمان  را  (از  عذاب  خدا)  بـترسان  و  مؤمنان  را  مژده  بـده  کـه  آنـان  در  نـزد  پـروردگارشان  دارای  مـقام  و  مـنزلت  عالی  هستند  (و  از  سـابقۀ  نیک  برخوردار  و  بـر  دیگران  بـرتری  دارنـد.  امّـا  با  وجود  صدق  رسول  و  اعجاز  قرآن)  کافران  می‏گویند  کـه:  ایـن  مرد  (محمّد  نام)  واقعاً  جادوگر  آشکاری  است.(یونس/1و2) 

و  در  سرانجام  آن  آمده  است:

(وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ) (١٠٩)

از  آنچه  بر  تو  وحی  میشود،  پیروی  کن  و  شکیبا  بـاش  (و  در  بـرابـر  اذیّت  و  آزاری  کـه  در  راه  تـبلیغ  رسـالت  آسمانی  به  تو  میرسد،  استقامت  کن)  تا  خداوند  (مـیان  تو  و  دیگران)  داوری  میکند  (و  فرمان  خود  را  صـادر  مینماید)  و  او  بهترین  داوران  است. (یونس/  109) 

سخن گفتن  از  مسألۀ  وحی،  سرآغاز  و  سرانـجام  است.  همان گونه که  وحی  موضوع  پـیوستۀ  جوش  خوردۀ  موجود  در  میان  مطلع  و  مقطع،  یعنی  آغاز  و  انجام  سوره  است.

همچنین  پیوستگی  و  هـمبستگی  در  مـیان  انگـیزههای  گوناگون  سوره  است.  مثالی  را  راجع  به  بند  و  بخش  پاسخ  به  شتاب  ایشان  در  فرا  رسیدن  عذابی که  از  آن  ترسانده  میشوند،  و  تهدید  کردنشان  به  این  که  قیامت  ناگهانی  رخ  میدهد،  و  آن  وقت  ایمان  آوردن  و  تـوبه  کردن،  بدیشان  سودی  نمیرساند،  ذکر  میکنیم...  پس  از  این  بند  و  بخش  در  سوره  داسـتانهائی  بـیان  مـیشود،  داستانهائی که  همچون  صحنهای  را  به  تصویر  میکشد  و  جایگاههای  نابودی  پیشینیان  را  چنان که  بوده  است  پیش  چشم  میدارد.

در  پاسخ  بدیشان  و  عدم  پـذیرش  درخـواست  ایشـان،  یزدان  سبحان  میفرماید:

(وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٤٨) قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٤٩) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (٥١) ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ) (٥٢)

میگویند:  این  وعدۀ  (عذاب)  اگر  راست  میگوئید  (که  عذابی  در  مـیان  است)  کی  عملی  مـیشود  (و  مـوقع  و  موعد  آن  کی  خواهـد  بـود؟).  بگو:  مـن  (تنها  پـیغمبر  و  رسانندۀ  اوامر  و  نواهی  الهی  هستم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیانی  برای  خود  (یا  برای  مـردمان  در  دست)  نـدارم  مگر آن  چیزی  را  که  خدا  بخواهد  (و  مرا  از  طریق  وحـی  از  آن  بـیاگاهاند  و  بـر  انـجام  یـا  دوری  از  آن  تـوانـایم  گرداند.  پس  چگونه  مـیتوانـم  عذاب  خدا  را  زودتـر  از  موقع  خود  به  شما  برسانم  یا  قیامت  را  هویدا  گردانـم).  هر  ملّتی  دارای  مدّت  زمـان  مـحدودی  است.  هـر  وقت  زمان  آنان  بسر  رسید،  نه  لحظهای  تأخیر  میکنند  و  نـه  لحظهای  پیشی  می‏گیرند.  بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عـذاب  خدا  شب  هنگام  یا  روزی  به  شـما  رسـد،  (چـه  فـائدهای  بـرای  شـما  گناهکاران  دارد؟)  بــه  خـاطر  چـه  چیز  گناهکاران  برای  فرا  رسیدن  آن  شتاب  دارنـد؟  (مگـر  نـه  این  است  که  هر  وقت  در  رسد،  مایۀ  بدبختی  آنان  است،  پس  شتاب  چرا؟!).  آیا  بعدها،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایمان  میآورند  (آن  وقت  که  به  شما  میگویند:)  اکنون؟!  (تازه  چه  فائده!  ایمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بازی  میگرفتید  و  دائماً)  برای  فرا  رسیدن  آن  شـتاب  مـیورزیدید.  سـپس  بـه  ستمکاران  میگویند:  عذاب  جاوید  و  همیشگی  را  بچشید.  آیا  جز  در  برابر  چیزهائی  که  کردهاید  کیفر  داده  میشوید؟.(یونس/48-52) 

در  پایان  داسـتان  مـوسی علیه السّلام  در  سـوره،  ایـن  صـحنه  میآید،  صحنهای که  انگار  صورت  واقعی  آن چنان  بیم  دادنی  است:

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٩٠) آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (٩١) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ) (٩٢)

بـنیاسـرائـیل  را  از  دریــا  عـبور  دادیـــم.  فرعون  و  لشکریانش،  برای  ظلم  و  تعدّی،  آنان  را  دنـبال  کردند  و  در  پی  ایشان  راه  افتادند،  تا  بدانجا  که  (گذرگاه  دریا  بهم  آمد  و  آب  از  هر  سـو  ایشـان  را  در  برگرفت  و)  غرقاب  فرعون  را  در  خود  پیچید  (در  این  هنگام  بود  که)  گفت:  ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگـر  آن  خدائـی  که  بـنیاســرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهانـد  و  مــن  از  زمــرۀ  فــرمانبرداران  (و  مطیعان  فرمان  یـزدان)  هستم.  آیـا  اکنون  (کـه  مرگت  فرا  رسـیده  است  و  توبه  پذیرفتنی  نـیست،  از  کـردۀ  خـود  پشــیمانی  و  روی  به  خدای  میداری؟)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـیکردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی.  ما  امروز  لاشۀ  تـو  را  از  امواج  دریا  و  یـورش  مـاهیها)  مـیرهانیم  (و  آن  را  به  سـاحل  میرسانیم  و  به  پپش  کسانی  گسیل  میداریم  که  تو  را  خدا  میدانستند)  تا  برای  کسانی  که  اینجا  نیستند  و  برای  آیندگان  درس  عـبرتی  بـاشی.  بی‏مان  بسـیاری  از  مردمان  از  آیات  (خواندنی  و  دیدنی  جهان) مـا غـافل  و  بیخبرند  (و  بدانها  چنانکه  شاید  و  باید  نمینگرند).  (یونس/90- ٩٢)

  سپس  در  لابلای  سوره  میان  آن  پاسخ  و  ایـن  داسـتان،  صحنههائی  همآوا  و  همآهنگ  میگردد که  در  آنها  تاخت  ناگهانی  یزدان  بر  تکذیب  کـنندگان  و گـرفتار  سـاختن  ایشان  نبوده  میشود،  به گونه ای که  انتظار  نداشتهاند  و  از  جائی  که  ندانستهاند.  این  صحنهها  فضائی  را  تـرسیم  میکنند  کـه  یکـپارچگی  و  هـمآهنگ  است،  و  بـطور  یکسان  میان  صحنهها  و  موضوعها  و  نحوۀ  اداء  پیوند  و  همبستگی  است.

همچنین  در  نقل  قـول گـفتار  مشـرکان  دربـارۀ  پـیغمبر  خدا  صلّی اله علیه وآله وسلّم  در  سرآغاز  سوره  آمده  است:

(قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ) (٢)

کافران  می‏گویند  که:  این  مرد،  (محمّد  نام)  واقعاً  جادوگر  آشکاری  است. (یونس/2)                                  

 سپس  در  نقل  قول  گفتار  فرعون  و  درباریانش  دربـارۀ  موسی  علیه السّلام  می آید:

(فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ) (٧٦)

هنگامی  که  حقّ  از  سوی  ما  (بر  دست  موسی)  برای  آنان  روشـن  و  جلوهگر  شد،  گفتند:  واقـعاً  ایـن  جـادوی  آشکاری  است.  (یونس  /76)

این  سوره،  سورۀ  یونس  نامیده  شده  است.  در  صورتی  که  داستان  یونس  در  این  سوره  از  اشارۀ  گذرائی  تجاوز  نمیکند.  بدین  گونه:

(فَلَوْلا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ) (٩٨)

هیچ  قومی  و  مـلّتی  (کـه  در  شـهرها  در  گذشته  زندگی  میکردهاند  بطور  دسته  جمعی  در  برابر  پیغمبران  الهـی  بـه  مـوقع)  ایـمان  نـیاوردهانـد  تـا  ایـمانشان  بـرایشـان  سودمند  باشد،  مگر  قوم  یونس  که  چون  ایمان  آوردند،  عذاب  خوار  کـننده  را  در  دنـیا  از  آنـان  بـدور  داشتیم  و  ایشان  را  تا  مـدّت  زمـانی  (کـه  خواسـتهایـم  بـمانند،  از  زندگی)  برخوردار  کردیم. (یونس  /  98)

 امّا  با  وجود  این،  داستان  یونس  مـثال  یگانۀ  برجسته  مردمانی  است که  خویشتن  را  درمییابند  پیش  از  ایـن  که  ناگهانی  عذاب  بر  سرشان  تازد.  آنان  توبه  میکنند  و  به  سوی  خدایشان  بر  میگردند  هنگامی که  هنوز  فرصت  برگشت  باقی  است.  ایشـان  یگـانه  کسـانی  در  تـاریخ  دعوتهای  پیامبران  آسمانی  هستند  کـه  هـمگی  پس  از  تکذیب  حقائق،  ایمان  آوردهاند،  و  در  نتیجه  عذابی  از  ایشان  برگردانده  شده  است  و  باز  داشته  شده  است  کـه  پیغمبرشان  پیش  از  وقوع  عذاب  ایشان  را  از  آن  بیم  داده  است،  همان  گـونه  که  قـانون  یـزدان  دربـارۀ  تکـذیب  کنندگان  مصرّ  است.

از  این گلچینهائی  که  از  نصوص  قرآنی  سـوره  در  ایـن  دیباچه،  روشن  میگردد  که  مسألۀ  بنیادینی  که  سـراسـر  روند  سوره  بر  آن  تکیه  دارد،  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت،  و  جلوهگر  ساختن  و  آشکار  نمودن  حقیقت  آن  دو،  و  بیان  مقتضیات  این  حقیقت  در  زندگی  مردمان  است.  امّا  سائر  مسائل  دیگری  که  سوره  بدانها  پرداخته  است،  هـمچون  مسألۀ  وحـی،  و  مسألۀ  آخـرت،  و  مسألۀ  پـیغمبریها  و  رسالتهای  پیشین،  همه  و  همه  برای  روشنگری  همچون  مسألۀ  بزرگی،  ژرفا  بخشیدن،  توسعۀ  مفهوم  و  مقصود،  و  بیان  مقتضیات  آن  در  زندگی  انسانها  و  در  اعـتقاد  و  عبادت  و  عمل  آنان  است.

در  واقع  این  مسألۀ  بزرگ،  مسألۀ کلّ  قرآن،  به  ویژه  مسألۀ  قرآن  مکّی  است.  چه  شناساندن  الوهیّت  راستین،  و  بیان  ویژگیهای  ربوبیّت  و  سرپرستی  و  فرمانروائی،  و  شناساندن  عبودیّت  و  حدود  و  ثغوری که  از  آن  تعدّی  و  تجاوز  نکنند،  و  در  پرتو  همۀ  اینها  وصول  به  ایــن که  مردمان  را  بندۀ  خدای  واقعی  خودشان  نمودن،  تا  بدانجا  که  آنـان  تـنها  وتنها  به  ربوبیّت  و  سرپرستی  و  فرمانروائی  او  اعتراف  و  اقرار کنند،  اینها  موضوع  اصلی  کلّ  قرآن  است...  چیزهای  دیگر  جز  بیان  مقتضیات  این  حقیقت  بزرگ  در  زندگی  انسانها  نیست  با  تمام  جوانب  و  زوایائی  که  زندگی  انسانها  دارد.

این  حقیقت  بزرگ  - اگر  ژرف  بیندیشیم  و  ژرف  بنگریم  - شایان  همچون  بـیانی  است کـه  مـوضوع  ایـن  قــرآن  است...  سزاوار  این  است  که  یزدان  سبحان  به  خاطر  آن  همۀ  پیغمبران  را گسیل  دارد،  و کتابهای  خود  را  جملگی  همراه  با  آن  نازل  فرماید:

(وما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی إلیه أنه لا إله إلا أنا فاعبدون).

ما  پیش  از  تو  هیچ  پپغمبری  را  نفرستادهایم،  مگر  این  که  به  او  وحی  کردهایم  که:  معبودی  جز  من  نیست،  پس  فقط  مرا  پرستش  کنید.(انبیاء  /  ٢5) 

قطعاً  زندگی  انسانها  در  زمین  استوار  و  پابرجا  نمیگردد  مگر  این  که  این  حقیقت  در  اعتقادشان  و  در  جـهان بینی  ایشان،  و  همچنین  در  زندگی  آنان  و  در  واقعیّت  عملی  ایشان،  استوار  و  پابرجا  گردد.

زندگی  انسـانها  پـیش  از  هـر  چـیز  اسـتوار  و  پـابرجـا  نمیگردد  در  برابر  جهانی که  در  آن  میزیند،  و  با  چیزها  و  زندههای  آن  که  با  آنها  در کار  و  در  گشت  و  گذار  و  بده  و  بستان  هستند...  مـردمان  زمـانی  که  جهانبینی  ایشـان  دربارۀ  حقیقت  الوهـیّت  و  حـقیقت  عـبودیّت،  پــریشان  و  نابسامان  مـیشود،  چـیزهای  بی‏جان  و  آفریدههای  جاندار  را  خـدا  مـیکنند  -  بـلکه  شـبحها  و  گمانها  را  خدا  میسازند!  -  و  به  شکلهای  خـندهآور،  و  بلکه  به  صورتهای  بسیار  پست  و  ناجوری،  خویشتن  را  بــندگان  آنـــها  مــیکنند،  و  با  سـخنان  غـیبگویان  و  سودجویانی که  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  از  خیال  پردازیــها  و  خـیالبافیهای  عوام  اسـتفاده  مـیکنند،  بـه  همچون  خدایانی  حکیدۀ  رنج  و  فراهم  آوردۀ  ارزاقی  را  تقدیم  میدارند که  یزدان  جـهان  بـهرۀ  ایشـان  فـرموده  است،  بلکه  بالاتر  از  این  جگر گـوشههای  خویشتن  را  پـیشکش  ایشان  مـیکنند،  و گـاهی  ارواح  خـویش  را  فدایشان  مینمایند...  خدایانی  کـه  چـیزهای  بی جان  و  آفریدگان  جانداری  بیش  نیستند  و  هیچ  گونه  قدرت  و  توانی  ندارند  و  برایشان  نه  مالک  زیانی  و  نـه  مـالک  سودی  هسـتند...  زنـدگی  هـمچون  انسـانی  بطور کلّی  پریشان  و  نابسامان  میشود،  و  در  ترس  و  هراس  میان  ایــن  چـنین  چـیزهای  بـیجان  و  آن  چنان  آفریدگان  جانداری  زندگی  مـیکنند،  و  در  اندیشۀ  نـزدیکی  به  آفریدگان  همچون  خود  روزگار  را  بسر  مـیبرند،  و  بـه  بندگی  آنان  همسان  بندگی  یـزدان  مـیپردازنـد...  ایـن  بسان  همان  چیزی  است  که  خداونـد  بـزرگوار  دربــارۀ  ایشان  فرموده  است:

(وجعلوا لله مما ذرأ من الحرث والأنعام نصیبا . فقالوا:هذا لله - بزعمهم - وهذا لشرکائنا ! فما کان لشرکائهم فلا یصل إلى الله , وما کان لله فهو یصل إلى شرکائهم ! ساء ما یحکمون ! وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل أولادهم شرکاؤهم لیردوهم ولیلبسوا علیهم دینهم - ولو شاء الله ما فعلوه فذرهم وما یفترون - وقالوا:هذه أنعام وحرث حجر لا یطعمها إلا من نشاء - بزعمهم - وأنعام حرمت ظهورها , وأنعام لا یذکرون اسم الله علیها افتراء علیه ! - سیجزیهم بما کانوا یفترون - وقالوا:ما فی بطون هذه الأنعام خالصة لذکورنا ومحرم على أزواجنا , وإن یکن میتة فهم فیه شرکاء ! سیجزیهم وصفهم إنه حکیم علیم - قد خسر الذین قتلوا أولادهم سفها بغیر علم , وحرموا ما رزقهم الله افتراء على الله , قد ضلوا وما کانوا مهتدین).[5]

(بتپرستان  همیشه  دچار  اوهـام  خرافـاتند.  مثلاً  ایـن  گونه)  مشرکان  سـهمی  از  زراعت  و  چهارپایانی  را  کـه  خدا  آنها  را  آفریده  است  برای  خدا  قرار  مـیدهند  و  بـه  گمان  خود  میگویند:  این  برای  خدا  است  (و  با  این  سهم  به  خدا  تقرّب  میجوئیم  و  بدین  منظور  آن  را  به  مهمانان  و  ناتوانان  میدهیـم)  و  این  برای  شرکاء  (و  مـعبودهای)  او  است  (و  بـا  ایـن  سـهم  نیز  بـه  بتها  و  اصنام  تـقرّب  مــیجوئیم  و  بـدین  مـنظور  آنـها  را  صـرف  رؤسـاء  و  پردهداران  و  خادمان  بتکدهها  و  مـعابد  مـینمائیم).  امّـا  آنچه  به  شرکاء  (و  معبودهای)  ایشان  تعلّق  می‏گیرد  به  خـدا  نـمیرسد  (و  صـرف  آن  در  راه  او  مـمنوع  است)  و  آنـچه  مـتعلّق  بـه  خدا  است  بـه  شرکاء  (و  مـعبودهای)  ایشان  میرسد  (و  مـیتوانـد  صـرف  آنـها  گـردد  و  بـه  سرپرستان  و  خدمتگذاران  اصـنام  ایشـان  داده  شـود)  چـه  بـد  داوری  مـیکنند!  هـمان  گونه  (کـه  اوهـام  و  خـیالبافیهایشان  تــقسیمبندی  سـتمگرانۀ  فـوق  را  در  نظرشان  آراسته  بود،  گمانهای  نادرستی  که  دربـارۀ  بــتهایشان  داشـتند  کار  را  بدانجا  کشـانده  بـود  کـه)  بتهایشان  کشـتن  فرزندانشـان  را  در  نـظر  بسـیاری  از  مشرکان  زیبا  جلوه  دآده  بود  (و  دستهای  فرزندانشان  را  قربانی  بتان  میکردند  و  دستهای  دخترانشـان  را  زنده  بگور  مینمودند)  تا  سرانجام  آنان  را  هـلاک  گردانند  و  آئین  ایشان  را  بر  آنان  مشتبه  کنند  (و  یگانه  پرستی  را  با  خرافـهپرستی  بـیامیزند  و  راه  را  از  چـاه  بـازنشناسند)  اگر  خدا  میخواست  آنان  چنین  نـمیکردند.  (حال  کـه  مشیّت  خدا  چنین  میخواهد)  پس  بگذار  آنان  (بر  خدا  و  رسول  او)  دروغ  بندند  (چرا  که  عقاب  و  عذاب  در  انتظار  ایشان  است).  و  (از  جملۀ  خرافات  ایشان  ایـن  است  که)  مـیگویند:  ایـن  (قسـمت  از)  چـهارپایان  و  کشت  و  زرع  ممنوع  است  (و  مخصوص  بتها  میباشد)  و  جز  کسانی  (از  خدمتگذاران  اصـنامی)  کــه  مــا  بــخواهـیم  از  آن  نمیخورند،  و  این  (قاعدۀ  ناروا  ساختۀ  آنان  و  ناشی  از)  گمان  ایشان  است  (نه  ناشی  از  فرمان  یزدان،  و  همچنین  میگفتند:  اینها)  حیواناتی  هستند  که  سوار  شدن  بر  آنها  حرام  است  و  (کسـی  نباید  سـوار  آنـها  شـود.  و  ایـنها)  حیواناتی  هستند  که  به  هنگام  ذبح  نـام  خدا  را  بـر  آنـها  نمیرانند  (بلکه  نام  بتان  را  بر  آنها  میرانند  و  این  را  دستور  خدا  میدانند  و)  بر  خدا  دروغ  میبندند.  هـر  چـه  زودتر  کیفر  افتراهای  آنان  را  خواهیم  داد.  و  (یکی  دیگر  از  انواع  قبائح  و  احکام  خرافی  ایشـان  ایـن  است  کـه  در  مورد  گوشت  حیواناتی  که  ذبح  کردن  و  سوار  شـدن  و  بار  کشیدن  از  آنـها  را  قدغن  و  حرام  اعلام  کردهانـد)  میگویند:  جنینی  که  در  شکم  این  حیوانـات  است  ویـژۀ  مردان  ما  است  و  بر  زنان  ما  حرام  است  (پس  اگر  زنده  متولّد  شود،  تنها  باید  مـردان  از  گوشت  آن  بخورند  و  زنان  از  آن  محرومند)  و  اگر  جنین  مرده  مـتولّد  بشـود،  همه  در  آن  شریک  هستند  (و  مردان  و  زنان  میتوانند  از  گوشت  آن  استفاده  کنند).  هر  چه  زودتر  خداونـد  کـیفر  این  توصیف  (افعال  و  احکام  دروغین)  ایشان  را  خواهد  داد.  چه  او  حکیم  (است  و  کارهایش  به  مقتضی  حکمت  انجام  می‏گیرد  و)  آگاه  است  (و  از  هر  چیز  باخبر  است).  مسلّماً  زیان  مـیبینند  کسـانی  کـه  فرزندان  خود  را  از  روی  سفاهت  و  نادانـی  مـیکشند  و  چیزی  را  که  خدا  بدیشان  میدهد  با  دروغ  گفتن  از  زبان  خدا  بر  خویشتن  حرام  می‏کنند.  (به  سبب  چنین  دروغ  و  افترائی  و  تحریم  نـاروا  و  نـابجائی)  بی‏گمان  گمراه  مـیشوند  و  راهیاب  نمیگردند.(انعام  /  136-140)

 این  نـمونههائی  از  تکـالیف  و  وظـائف  و  مشکلات  و  مشقّات  بندگی  برای  غیر  خـدا  در  امـوال  و  اولاد  بـود،  بندگیای  که  برای  بندگانی  از  آفریدههای  یزدان  انـجام  میگیرد،  اعم  از  اشیاء  بیجان  یا  جاندار،  بندگیای  کـه  خداوند  دلیل  و  برهانی  بـر  صـحّت  آن  نازل  نـفرموده  است.

همچنین  زندگی  انسانها  نسـبت  به  هـمدیگر  راست  و  درست  نمیگردد  بدون  این که  حقیقت  الوهیّت  و  حقیقت  عبودیّت  در  اعتقاد  و  جهانبینی  و  در  زندگانی  و  واقعیّت  ایشان،  راست  و  درست  و  روبراه گردد...  انسانیّت  انسان  و کرامت  و  حرّیّت  حقیقی کامل  او  ممکن  نیست  تـحقّق  پذیرد  در  سایۀ  اعتقادی  یا  نظامی که  ربوبیّت  و  قیمومت  و  حاکمیّت  را  منحصر  به  یزدان  سبحان  نمیکند،  و  حقّ  نظارت  بر  زندگی  مردمان  را  در  دنـیا  و  آخرت  و  در  پنهان  و  آشکار  ویژۀ  آفریدگار  جهان  نمیداند،  و  در  همۀ  جوانب  و  زوایای  حیات  انسانیّت  به  خدای  یگانه  حـقّ  قانونگذاری  و  فرمانروایی  و  حاکمیّت  نمیدهد!

واقعیّت  زندگی  انسانها  در  طول  تاریخ  این  حقیقت  را  ثابت  میکند  و  تصدیق  مینماید که  هر  زمان  انسانها  از  لحاظ  اعتقاد  و  نظلام  از  پـرستش  یـزدان  یگـانۀ  جهان  منحرف  شدهاند،  و  در  برابر  بندگان  نه  یزدان  جهان  به  کرنش  افتادهاند  و  به  پرستش  آفریدگان  پرداختهاند  -  این  کرنش  و  پرستش  چه  به  صورت  اعتقاد  و  شـعائر  بوده  باشد  و  چه  به  شکل  پیروی  از  احکام  و  قوانین  و  شرائع  -  قطعاً  سرانجام کار  انسانیّت  و کرامت  و  حرّیّت  خود  را  از  دست  دادهاند!

تـفسیر  اســلامی  دربـارۀ  تـاریخ،  خواری  و  پسـتی  فرمانبرداران  طاغوتها،  و  سیطره  و  غلبۀ  طـاغوتها  بــر  فرمانبرداران  را  به  یک  عامل  اساسی  برمیگردانـد که  بیرون  رفتن  فرمانبرداران  از  آئین  یزدان  است.  آن  آئینی  که  الوهیّت  را  منحصر  به  یزدان  سبحان  میدانـد،  و  به  همین  خاطر  است که  ربوبیّت  و  فرمانروائی  و  قیمومت  و  حاکمیّت  را  نیز  ویژۀ  آفریدگـار  جهان  مـیدانــد  و  بس.  یزدان  سبحان  دربارۀ  فرعون  و  قوم  او  میفرماید:

 (ونادى فرعون فی قومه قال:یا قوم ألیس لی ملک مصر وهذه الأنهار تجری من تحتی ? أفلا تبصرون ? أم أنا خیر من هذا الذی هو مهین ولا یکاد یبین ? فلولا ألقی علیه أسورة من ذهب , أو جاء معه الملائکة مقترنین ! فاستخف قومه فأطاعوه إنهم کانوا قوما فاسقین).

فرعون  در  میان  قوم  خود  ندا  در  داد  و  گفت:  ای  قوم  من!  -  آیا  حکومت  و  مملکت  مصر،  و  این  رودبـارهائی  کـه  در  زیر  (کاخها  و  قصرهای)  من  روانند،  از  آن  مـن نـیست،  مگر  (ضعف  موسی  و  شکوه  مرا)  نمیبینید؟  اصـلاً  مـن  برترم  از  این  مردی  که  حقیر  و  ضـعیف  (و  از  خـانوادۀ  پائین  و  از  طبقۀ  پستی)  است  و  هرگز  نـمیتوانـد  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بـیان  دارد.  اگر  راست  می‏گوید  که  پیغمبر  خدا  و  دارای  مـقام  والا  است  پس  چرا  دستبندهای  زرّیـن  بـدو  داده  نشده  است  (تـا  دستبندها  نشانۀ  عظمت  و  ریاست  او  باشد؟)  و  یـا  چرا  فرشتگان  همراه  او  نیامدهاند  (تا  صداقت  گفتار   و  ادّعای  رسالت  او  را  تأیید  کنند  و  بـرای  پیروزی  او  بکوشند  و  بجنگند؟).  فرعون  (برای  ادامۀ  خودکامگی  خویش)  قوم  خویشتن  را  فرومایه  و  ناآگاه  بـار  آورد  (و  آنـان  را  در  سطح  پـائینی  از  فرهنگ  و  رشـد  فکری  نگـاه  داشت)  و  ایشان  هـم  از  او  فرمانبرداری  و  پـیروی  کردند.  آنـان  قومی  فاسق  (و  خارج  از  اطاعت  فرمان  خدا  و  حکم  عقل)  بودند.(زخرف/51-54)

خداوند  متعال  خواری  و  مذلّتی  را که  فرعون گریبانگیر  قوم  خود  میکرد  به  این  امر  برمیگرداند که  آنان  از  آئین  خدا  بیرون  رفته  بودند.  چه  فرمانروای  طاغی  و  یاغی  قوم  خود  را  نمیتواند  خوار  و  پست  بدارد  وقتی که  آنان  به  خدا  ایمان  داشته  و  یکتاپرست  باشند،  و  ربوبیّت  را  تنها  از  آن  خدا  بدانند،  ربوبیّتی که  قیمومت  و  حاکمیّت  را  به  دست  میگیرد.

این  چنین  بوده  است کسانی که  از کرنش  بردن  و  پرستش  کردن  یزدان  یگانه  سر  باز  زدهاند،  و گروهی  از  خودشان  را  فرمانروای  خویش  نمودهاند،  و  پـذیرفتهاند  کـه  آن  گروه  با  شریعتی  جز  شریعت  خدا  بر  ایشان  فرمانروائی  کنند،  همچون کسانی  سرانجام  به  بدبختی  بندگی  جز  خدا  گرفتار  آمدهانـد،  بـندگیای  کـه  انسـانیّت  و  حـرّیّت  و  کرامت  ایشان  را  از  میان  برده  است،  هر  چند  هم  شکلهای  همچون  نظامهائی  که  بر  آنـان  فـرمانروائـی  کـردهانـد  دگرگون  و  جوراجور  بوده  است،  و  امیدوار  نشدهاند  کـه  برخی  از  آنها  انسانیّت  و  حرّیّت  و کرامت  ایشان  را  بپاید  و  تضمین  نماید.

اروپا  از  خداپرستی  گریخت،  بدان  گاه  کـه  از  کـلیسای  طاغی  ستمگر گریخت، کلیسای  یاغی  ستم  پیشهایکه  با  آئین  نادرستی  بر  مردمان  فرمان  میراند.[6] اروپـا  بـر  خدا  شورید،  در  آن  هنگام که  بر کلیسائی  شورید که  همۀ  ارزشـهای  انسـانی  را  در  سرآغـاز  قـدرت  و  سلطۀ  ستمگرانۀ  خود  پایمال  و  نابود کرد!  آن گاه  مردمان  اروپا  گمان  بردند که  انسانیّت  و  حرّیّت  و کرامت  خویش  را  و  همچنین  مصالح  خویش  را  میتوانند  در  سایۀ  نظامها  و  سیستمهای  فردی،  یعنی  «دموکراسی«  به  دست  آورند.  همۀ  آرزوهای  خـود  را  آویـزۀ  آزادیـها  و  تضمینهائی  کردند  که  قوانین  سـاختار  مـردمان،  اوضـاع  و  احـوال  نمایندگی  مـجلس،  آزادیـهای  مجلّهها  و  روزنـامهها،  تـــضمینهای  قـضائی  و  قـانونگذاری،  و  حکـومت  برگزیدگان  مـلّت...  و  دیگـر  چـیزهائی  کـه  هـمچون  نظامهائی  را  در  هالههائی  از  تقدس  میپیچند،  و  مردمان  آنجا  خیال  میکنند  همچون  چیزهائی  آرزوهای  ایشان  را  برآورده  میکنند...  آیا  عاقبت  چه  شد؟  عاقبت  طغیان  و  سرکشی  «سـرمایهداری«  پـدیدار  آمـد.  آن  طـغیان  و  سرکشیای  که  هـمۀ  ایـن  تـضمینها  و  همۀ  ایـن  دم  و  دسـتگاهها  و  تشکــیلات  و  سـازمانها  را  به  تـابلوها  و  نوارهای  بستهبندیها  و  خیالها  و گمانها  تبدیل کرد!  بدین  هنـگام  اکثریّت  مردم که  له  و  لورده  و  خـرد  و  خمیر  و  لگدمال  نظامها  و  رژیمها  شده  بودند  به  بندگی  بسـیار  پست  اقلیّت  طاغی  و  یاغیای  در  افتادند  که  سرمایه  را  در  اختیار  داشتند  و  سرمایهدار  بودند،  و  در  سایۀ  سرمایه  اکثریّت  پارلمان  را  به  زیر  چـنگ  و  تـحت  نـفوذ  خود  درآوردند!  و  قوانـین  سـاختار  بشـری  را،  و  آزادیـهای  مطبوعات  و  مجلّات  و  روزنامهها  را،  و  سائر  ضمانتهای  اجتماعی  را  به  زیر  فرمان  خود کشیدند که  مردمان  گمان  می‏بردند  در  اروپا  ضامن  انسانیّت  و  حرّیّت  و کـرامت  ایشان  خواهند گردید  اگر  از  یزدان  سبحان  دوری گزینند  و  او  را  در  میان  خود  نبینند!!!

پس  از  آن،  دستهای  از  مردمان  اروپا  از  دست  نظامهای  فردی  و  سازمانهائی  گریختند که  در  آنها  «ســرمایه»  و  «چین  و  طبقه»  طغیان  و  سرکشی  میکرد.  آنان  به  سوی  نظامهای  اجـتماعی  و  سـیستمهای  گـروهی  گـریختند!  خوب  چه کار کردند؟  آنان کرنش  و  پرستش  طبقه  و  چین  «سرمایه  داران«  را  با  کرنش  و  پرستش  «زحـمتکشان«  عوض  کردند!  یا  به  عبارت  دیگر،  آنان کرنش  و  پرستس  سرمایهداران  و  شرکتها  را  به  کرنش  و  پرستش  دولت  و  حکومتی  تبدیل  کردند که  هم  ثروت  را  در  اختیار  داشت  و  هم  قدرت  و  سلطه  را!  این  چنین  دولت  و  حکومتی  از  طبقه  و  چین  سرمایهداران  بسی  خطرناکتر گردید!

در  هر  حالی  و  در  هر  وضعی  و  در  هر  نظامی که  انسانها  برای  انسانها کرنش  ببرند  و  ایشـان  را  پـرستش کـنند،  مالیات  سنگین  و کمرشکنی  را  در  اموال  و  ارواح  خود  باید  به  اربابان  گوناگون  بپردازند!

بندگی  و  پرستش  باید  باشد!  اگر  بندگی  و  پرستش  یزدان  یگانۀ  جهان  نباشد،  بندگی  و  پرستش  برای  غیر او  خواهد  شد...  تنها  بندگی  و  پرستش  یزدان  است که  مـردمان  را  آزاد  و  بزرگوار  و  والا  میگرداند...  بندگی  و  پـرستش  غیر  خدا  انسانیّت  انسانها  و  آزادیها  و  فضیلتهای  ایشان  را  نابود  میکند،  و گـذشته  از  آن  در  نـهایت  اموال  و  مصالح  مادی  آنان  را  نیز  تباه  و  ویران  میکند!

به  همین  خاطر  است که  مسألۀ  الوهیّت  و  عبودیّت،  در  رسالتهای  یزدان  سبحان  و  در کتابهای  او  این  همه  عنایت  و  توجّه  بدان  میشود...  این  سـوره  نـمونهای  از  این  عنایت  و  توجّه  است...  چه  این  مسأله  تنها  مربوط  به  بندگان  و  پرستشگران  بتها  و  خداگونههای  سادۀ کـهن  نیست.  بلکه  این  مسأله،  متعلّق  به  جملگی  انسانها  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  است،  و  مربوط  به  همۀ  جاهلیّتها  است...  جاهلیّتهای  ما  قبل  تاریخ،  و  جاهلیّتهای  سراسر  تاریخ،  و  جاهلیّت  قرن  بیستم،  و  متعلّق  به  هر  جـاهلیّتی  است که  بر  اساس  بندگی  و  پرستش  بندگان  برای  بندگان  استوار  و  پابرجا  میگردد.[7]

با  توجّه  بدین  امر  است که  اصل  و  جوهرۀ  رسـالتها  و  کتابهای  آسمانی،  بیان  الوهیّت  و  ربوبیّت  یزدان  یگــانۀ  جهان  برای  بندگان  است:

(وما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی إلیه أنه لا إله إلا أنا فاعبدون).

 ما  پیش  از  تو  هیچ  پیغمبری  را  نفرستادهایم،  مگر  این  که  به  او  وحی  کردهایم  که:  معبودی  جز  من  نیست،  پس  فقط  مرا  پرستش  کنید. (انبیاء /  25) 

پایان  این  سورهای که  با  آن  روبرو  هستیم،  چنین  است:

(قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (١٠٤) وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (١٠٥) وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکَ وَلا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ (١٠٦) وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (١٠٧) قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (١٠٨) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ) (١٠٩)

بگو:  ای  مردمان!  اگر  دربارۀ  آئین  من  در  شکّ  و  تـردید  هستید  (بدانید  که)  من  کسانی  را  که  بجز  خدا  میپرستید  نمیپرستم،  و لیکن  خداوندی  را  مـیپرستم  کـه  شما  را  میمیراند  (و  بعد  از  مرگ  شما  را  زنده  می‏گرداند  و  بـه  سزای  خود  میرساند)  و  به  من  دستور  داده  شده  است  که  از  زمرۀ  مؤمنان  باشم  (آنان  که  خداوند  ایشـان  را  از  عذاب  دوزخ  میرهاند  و  به  بهشت  نائل  میگرداند).  و  (به  من  دستور  داده  شده  است)  این  که  به  آئینی  رو  کن  که  خالی  از  هر  گونه  شرک  و  انحرافی  است  (و  کاملاً  موافق با  فطرت  است)  و  از  زمرۀ  مشرکان  مباش.  و  بـه  جای  خدا  کسی  و  چیزی  را  پرستش  مکن  و  به  فریاد  مـخوان  که  به  تو  نه  سودی  میرساند  و  نه  زیانی.  اگر  چنین  کنی  (و  دعا  و  عبادت  خود  را  بـه  جای  آفریدگار  مـتوجّه  آفریدگان  سازی)  از  ستمکاران  خواهی  شد.  اگر  خداوند  زیانی  به  تو  برساند،  هـیچ  کس  جـز  او  نـمیتوانـد  آن  را  برطرف  گرداند،  و  اگر  بخواهد  خیری  بـه  تو  بـرساند،  هیچ  کس  نمیتواند  فضل  و  لطف  او  را  از  تو  برگردانـد  خداوند  فضل  و  لطف  خود  را  شامل  هر  کس  از  بندگانش  که  بخواهد  میکند  (و  کسی  نمیتواند  مانع  آن  گردد)  و  او  دارای  مـغفرت  و  مـهر  فـراوان  است.  بگـو:  ای  مـردمان  (سراسر  جهان،  اعم  از  همعصران  و  آیندگان)  از  سـوی  پــروردگارتان حـقّ  (که  کـتاب  راسـتین  قرآن  است،  توسّط  پیغمبر  صادق  آخر  الزمــان)  بـه  سـویتان  آمـده  است.  هر  کس  کـه  (بـا  ایمان  آوردن  به  شـریعت  خـدا)  راهیاب  گردد،  بیگمان  به  سود  خود  راهیاب  میشود  (و  نفع  ایمان  عائد  خودشان  مـیگردد)  و  هـر  کس  کـه  (بـا  گردن  نهادن  به  کفر  و  پیروی  از  وسوسههای شـیطان)  گمراه  و  سرگشته  شود،  به  زیان  خود  گمراه  میشود  (و  زیان  کفر  و  بیدینی  گریبانگیر  خودش  می‌‌گردد.  کار  من  تنـها  تبلیغ  فرمودههای  خدا  است)  و  من  مـأمور  (مراقبت  از  اعمال،  و  مسؤول  نظارت)  بر  (افعال)  شما  نـیستم  (و  قــدرت  آن  را  نـدارم  که  شما  را  از  کفر  باز  دارم  و  بـه  پذیرش  ایمان  وادارم).  از  آنچه  بـر  تو  وحی  مـیشود،  پیروی  کن  و  شکیبا  باش  (و  در  برابر  اذیّت  و  آزاری  که  در  راه  تبلیغ  رسالت  آسمانی  به  تو  میرسد،  اسـتقامت  کن)  تا  خداوند  (مـیان  تـو  و  دیگران)  داوری)  مـیکند  (و  فرمان  خود  را  صـادر  مـینماید)  و  او  بهترین  داوران  است.  (یـونس  / 104-109)

 در  شناسائی  و  معرّفی  سوره،  این  مقدار  ما  را  بس  است.  هم  اینک  به  بررسی  نصوص  و  آیات  آن  بطور  مشروح  می  پردازیم:

*

 


[1] مراجعه شود بـه تـفسیر فـی ظـلال القـرآن، جـرء اول، مـقدمۀ مـؤلف. همچنین مراجعه گردد  به جزء سوم مقدّمۀ سورۀ آل عمران.

[2] مراجعه شود به مقدّمۀ سوره  انعام در جزء هفتم، و مقدّمۀ سورۀ اعـراف در جزء هشتم. 

[3] «ظــلموا» بـه مــعنی: شـرک ورزیــدند... هــمان گـونه کـه پـیغمبر خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم برای تصدیق این فرمودۀ خداوند بزرگوار: « ان الشرکَ لظلم عـظیـم ». گـفته است:  (الشـرک اقـبح الظلم). شـرک زشتتـرین ظـلم است. 

[4] مؤلف محترم فی ظلال القرآن (آیهای) نوشته است. (مترجم 

[5] برای تفسیر این آیات مراجعه شود به جزء هشتم، سورۀ انعام، صفحات  768- 821   

[6] مراجعه شود به کتاب: «المستقبل لهذا الدین» فصل. «الفصام النکد» 

[7] مراجعه شود به کتابالاسلام و الجاهلیه» تألیف  سـلمان بزرگوار آقای ابوالاعلی مودودی،  امیر الجماعه الاسلامیه در پـاکسـتان، و کـتاب: «جاهلیّه القرن العشرین» تألیف محمّد قطب.

 

 

تفسیر سوره‌ی یونس آیه‌ی 25-1


 

سورهی یونس آیهی 25-1

 

(الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (١) أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ (٢) إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٣) إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (٤) هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (٥) إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ (٦) إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ (٧) أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (٨) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٩) دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (١٠) وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (١١) وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٢) وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (١٣) ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (١٤) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (١٥) قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٦) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (١٧) وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (١٨) وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (١٩) وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (٢٠) وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ (٢١) هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (٢٢) فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٢٣) إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٢٤) وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ) (٢٥)

 

همه  این  سوره  -  همان  گونه که  در  دیباچۀ  آن گفتیم  -  تار  و  پود  یگانهای  است.  سخت  است  بتوان  آن  را  به  بخشها  و  بندهای  جداگانه  تقسیم کرد.  در  این  ویژگی  به  سورۀ  انعام  می ماند،  سورهای که  در  جزء  هـفتم  از  آن  سـخن  رفت.  البتّه  هر  سورهای  شخصیّت  و  قالب  خاصّ  خود  را  دارد...  این  سوره  به  شکل  موجهای  پیاپی  به  جوش  و  خروش  درمیآید،  و  پیامهای  الهامبخش  خود  را  به  دل  انسان  میریزد،  و  دل  انسان  را  با  آهنگها  و  نواهـای  گوناگون  مخاطب  میسازد  و  با  آن  به  سخن  درمیآید...  گاهی  نوائی  از  شگفت  از کار  مشـرکان  در  استقبال  از  وحی  و  قرآن  سر  میدهد.  زمانی  به  نمایش  صحنههای  هستی  میپردازد،  صحنههائی  که  الوهیّت  یزدان  سبحان  در  آنها  جلوهگر  میآید.  وقتی  هم  صحنههای  قیامت  و  رستاخیز  را  پیش  چشم  میدارد. گاهی  نیز  احوال  انسانها  را  در  رویاروئی  با  رخدادهائی  نمایش  میدهد کـه  بر  آنان  میگذرد.  زمانی  هـم  مـهلکهها  و  کشـتارگاههای  پیشینیان  را  نشـان  مـیدهد...  و  دیگـر  مـوضوعات  و  اشاراتی  که  سوره  در  بر  دارد  و  قبلاً  بدانها  اشاره  شد.  اگر  درست  باشد  این  سـوره  را  به  بـخشها  و  بندهای  جداگانه  تقسیم کرد،  میتوان گفت:  بیش  از  نیمۀ  نخستین  سوره  یک  بخش  و  بند  بشـمار  است  و  لبـریز  از  ایـن  موجهای  پیاپی  است.  آن گاه  داستان  نوح  به  میان  میآید  و  چکیدهوار  از کسـانی  سخن  مـیرود کـه  پس  از  او  زیستهاند.  سپس  داستان  موسی  ذکر  میشود.  آن  وقت  به  داستان  یونس  اشاره  میرود.  همۀ  اینها  بخش  و  بند  دیگری  را  تشکیل  میدهند.  سپس  آهـنگها  و  نـواهای  واپسین  سوره  زمزمه  میشود،  و  آخرین  بخش  و  بند  را  میسازند.

با  توجّه  به  سرشت  این  سوره،  خواهیم کوشید  موج  موج  آن  را  بررسی کنیم،  یا  مجموعهای  از  امواج  متناسب  و  هماهنگ  آن  را  عرضه  داریم،  بدان گونه کـه  سـرشت  متمایز  سوره  میطلبد.

*

نخستین  درس  این  سوره  با  سه  حـرف:  «الف،  لام،  را»  آغاز  میگردد،  همان  گـونه  کـه  سـورههای  بـقره  و  آل  عمران  و  اعراف  با  حروفی  آغاز  شده  بودند  و  در  تفسیر  آنها  نظریّۀ  مورد  پسند  خود  را  بیان  داشتیم.  این  سه  حرفی که  سوره  با  آنها  آغاز  میشود  مبتدا  هستند  و  خبر  مبتدا: «تلک  آیات  الکتاب  الحکیم«  است.

سپس  روند  سوره  به  عرضه کـردن  و  بـررسی  نـمودن  چندین  کار  میپردازد،  کارهائی  کـه  در  آنها  فلسفه  و  حکمت  است.  بدین  فلسفه  و  حکمت  نیز  در  وصف کتاب  اشاره  شده  است  و گفته  شده  است که  هدف  از  وحی  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  این  است  مردمان  را  بترساند  و  به  مؤمنان  مژده  دهد.  به  معترضانی  پاسخ  داده  میشود که  میگفتند  چگونه  خدا  باید  به  انسان  وحی  کند...  آن  گاه  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  و  ادارۀ  آنها  سخن  رفته  است..  سپس  به  این  اشاره گردیده  است که  خورشید  تابان  است  و  ماه  رخشان،  و  برای  ماه  منازلی  ترتیب  داده  شده  است کـه  مردمان  با  توجّه  بدان  حساب  سالها  و  معاملات،  خود  را  نگاه  میدارند...  از  اختلاف  و  دگـرگونی  شب  و  روز  و  حکمت  و  تدبیری که  در  آن  است  بحث گردیده  است.  روند  سوره  آن گاه  پس  از  عرضۀ  این  نشانههای  جهانی،  به  غافلان  از  این  نشانهها  میپردازد،  آن کسانی که  چشم  به  راه  ملاقات  با  خدائی  نیستند که گردانندۀ  امور  هـمه  چیز  است.  از  فرجام  بدی  سخن  میگوید که  در  انـتظار  هـمحون  غــافلانی  است.  از  دیگـر  سـو  از  نعمتهای  جاویدانی  صحبت  میکند  که  در  انتظار  مـؤمنان  است.  حکمت  به  تأخیر  انداختن  سرنوشت  تا  روز  موعود  را  مینگارد،  و  فلسفۀ  شتاب  نورزیدن  در  رساندن  شـرّ  و  بلا  به  مردمان  را  پیش  چشـم  مـیدارد،  و  به  مـردمان  گوشزد  میشود که  سرشت  انسان  این  است که  در  دنیا  با  همان  شتابی که  خوبی  را  برای  خود  می‏طلبد  بدی  را  نیز  برای  خویش  درخواست  مینماید.  لذا  خداوند  اگـر  بـه  شتاب  ایشان  در  درخواست  شرّ  و  بلا گوش  فرا  دارد،  کارشان  به  تـباهی  مـیکشد  و  هـر  چـه  زودتر  نابود  میشوند  و  بدون  هیچ  گونه  مهلتی  به  کـیفر گناهانشان  میرسند  و کار  از کار  میگذرد.

بدین  خاطر  است که  از  سرشت  انسان  سخن  میرود  و  گفته  میشود که  انسانها  در  وقت  روبرو  شدن  با  خیر  و  شرّ  و  خوبی  و  بدی  چگونه  رفتار  میکنند.  زمانی که  بلا  و  مصیبتی  بدیشان  دست  میدهد  در  پیشگاه  یزدان  به  تضرّع  و  زاری  میافتند،  و  هنگامی که  خدا  بلا  و  مصیبت  را  دفع  و  بر  طـرف  فـرمود  خـدا  را  فـرامـوش  میکنند،  و  دیگر  باره  مصرّانه  به  همان  کـارهائی  دست  مییازند  که  قبلاً  میکردند،  بدون  این  کـه  از  نسـلهای  پیشینی  عبرت  بگیرند که  در گذشته  خود  هـمین  راه  را  پیمودهاند  و  در  مسیر  آن  هلاک  و  نابود گردیدهاند!

  با  وجود  این که  هلاک  و  نابودی  پیشینیان  برای  عربهائی  که  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  آنان  را  به  پـذیرش  اسـلام  دعـوت  میفرمود  روشن  بوده  است،  تکـذیب  کـنندگان  حـقّ  و  حقیقت  از  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  درخـواست  مـیکردند  بــرای  ایشان  قرآنی  جدای  از  این  قرآن  بیاورد  یـا  برخی  از  قرآن  را  تغییر  دهد.  دیگر  نمیاندیشیدند  و  نمیفهمیدند  که  این  قرآن  از  سوی  یزدان  جهان  نـازل  مـیگردد،  و  دارای  فـلسفه  و  حکـمت  ویـژۀ  خـود  است  و  تـغییر  و  تبدیلی  در  آن  صـورت  نـمیگیرد.  آنـان  غـیر  از  خـدا  چیزهائی  را  پرستش  میکردند کـه  نـه  بدیشان  زیـانی  میرسانید  و  نه  سودی  بهرۀ  آنان  میکرد،  بدون  این  که  در  این  پرستش  دلیل  و  برهانی  و  سند  و  مدرکی  داسته  باشند.  پرستش  خـدای  یگانه  را  رهـا  مـیکردند  و  از  یگاپرستی که  متکّی  به  وحی  از  سوی  خدا  است  دوری  میگزیدند. گذشته  از  اینها  به  معجزۀ  روشن  یـزدان  در  قرآن  نگاهی  نمیانداختند  و  توجّهی  نـمینمودند،  و  از  نشانههای  اعجازانگیز  موجود  در  گسترۀ  هستی  غـافل  میگردیـند،  و  پیشنهاد  میکردند  که  یـزدان  مـعجزهای  جدای  از  اینها  را  بدیشان  بنماید  و  خارق  العادهای  کـه  آنان  میخواهند  روی  نماید.

پس  از  سخن  از  این  امـور،  رونـد  سـوره  بـه  سـرشت  انسانها  برمیگردد  و  میفرماید  چگونه  انسـانها  پـذیرۀ  رحمت  و  زیان  میشوند.  نمونۀ  زندهای  از  این  سرشت  در  صحنهای  از  صحنههای  جنبان  و  پـویا  و  مـؤثّر  بـه  تصویر  زده  میشود.  این  صحنه  مربوط  به کسانی  است  که  در  دریا  سوار  بر کشتی  به  مسافرت  میپردازند.  در  آغاز  سفر کشتی  خوش  و  خرّم  ایشان  را  به  پیش  می‏برد.  ولی  بعدها  طوفان  باد  درمیگیرد  و  امواج  از  هر  سو  بر  سر  و کول  همدیگر  میدوند  و کشتی  را  از  هر  سـو  در  برمیگیرند...

صحنۀ  دیگری گول  این  جهان  را  به  تصویر  میکشد که  چگونه  با  زرق  و  برقی که  دارد  مردمان  را  مـیفریبد.  ولی  رخشندگی  و  تـابندگی  آن  نـاگـهان  در  لحظهای  خـاموشی  مـیپذیرد،  و  دل  به  دنـیا  دادگـان  و  فـریب  خوردگان  زر  و  زیور  جهان  که  غافل  از  فـرجـام  بد  و  ناگوار  و  هراسناک  خود  بودهاند  نابود  شـده انـد  و  به  عذاب  گرفتار  آمدهاند...  یـزدان  جـهان  مـردمان  را  به  سرای  امن  و  امان،  یعنی  بهشت  جاویدان  میخواند.  آن  سرای  سرمدی  و  جاویدانی که  جای  آرامش  و  آسایش  است،  هیچ  ترس  و  هراسی  نیست  از  ناگهانی  آمدن  آن:

 

(کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٢٤)

ما  این  چنین  (روشـن)  آیـهها  را  بـرای  قومی  تشـریح  و  تبیین  میکنیم  که مـیاندیشند  (و  میفهمند).(یونس  /  ٢4)

 آیات  خود  را  برای  مردمانی  شرح  و  بسط  میدهیم  و  روشن  میکنیم کـه  فـلسفه  و  حکـمتی  را  درک  و  فـهم  میکنند  که  یزدان  سـبحان  در  آفـرینش  و  آفـریدههای  جهان  و  در  ادارۀ  امور  و گرداندن  کار  و  بار کیهان،  به  ودیعت  نهاده  است.

*

(الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ) (١)

الف.  لام.  را...  این  آیههای  کتاب  استواری  است  (که  هر  چند  از  همین  نوع  حرفها  فراهم  آمـده  است،  نـمیتوانید  هـمانند  آن  را  بســازید.  از  اســتحکام  و  نـظم  و  نـظام  برخوردار  است  و  باطل  و  خرافه  و  هزل  بدان  راه  ندارد،  و  پـر  است  از  سـخنان  حکمتآمیزی  که  سـود  دنیا  و  آخرت  مردم  را  در  بر  دارد)‌‌.

از  این  حروف  و  همسان  آنها،  آیـات کـتاب  استوار  و  حکمتآمیز،  فراهم  میآید، کـتابی کـه  برخیها  قـبول  نمیکنند که  یزدان  آن  را  برای  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل  و  وحی کرده  باشد.  این  حروف  در  دسترس  همچون کسانی  است.  امّا  نمیتوانند  از  آنها  آیـهای  هـمچون  آیـههای  کتاب  قرآن  ترتیب  دهند  - همان گونه که  در  این  سوره  ایشان  را  به  مبارزه  طلبیده  است  - این کار  هم  ایشان  را  به  اندیشه  و  بینش  نمیکشاند،  و  بدین  درک  و  فـهم  نمیرساند که  متوجّه گردند  وحی  دو  راهۀ  جدائی  میان  آنـان  و  مـیان  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است،  و  اگر  وحی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز  همچون  ایشان  از  ساختن  یک  آیه  با  این  حروف  درمانده  و  ناتوان  میگردید،  حروفی که  در  دسترس  همگان  است.

(تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ) .

این  آیههای  کتاب  استواری  است  (که  هر  چند  از  هـمین  نوع  حرفها  فراهم  آمده  است،  نـمیتوانید  هـمانند  آن  را  بسازید.  از  استحکام  و  نظم  و  نظام  بـرخوردار  است  و  بـاطل  و  خرافـه  و  هـزل  بدان  راه  نـدارد،  و  پـر  است  از  سخنان  حکمتآمیزی  که  سود  دنیا  و  آخرت  مردم  را  در  بر  دارد).

قرآن  کتاب  استوار  و  حکمتآمیزی  است  که  انسانها  را  با  چیزی  مخاطب  قرار  مـیدهد کـه  با  سـرشت  آنـان  مناسبت  و  سـازگاری  دارد.  قــرآن  در  ایـن  سوره  گوشههای  درست  و  ماندگاری  از  سرشتهای  انسانها  را  عرضه  میدارد که  مصداق  آنها  را  در  هر  نسلی  خواهیم  یافت.  قرآن  کـتاب  اسـتوار  و  حکـمتآمیزی  است کـه  غافلان  را  هوشیار  میگرداند  و  ایشـان  را  به  اندیشه  دربارۀ  نشانههای  خداشناسی  موجود  در گسترۀ  هستی  و  در  لابلای  آن،  در  آسمان  و  زمین،  در  خورشید  و  ماه،  در  شب  و  روز،  در  هلاک  و  نابودی  نسلهای  پیشین،  در  داستانهای  پیغمبران  با  اقوام  خویش،  و  در  دلائل  قدرت  پنهان  و  پیدا  در  این  جهان...  فرا  میخواند.

*

(أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ) (٢)

آیــا  ایــن  برای  مـردم  شگـفتی  دارد  کـه  مـا  مردی  از  خودشان  را  (پـیغمبر  کردیم  و  بـدو)  پـیغام  دادیـم  که  مردمان  را  (از  عذاب  خدا)  بـترسان  و  مؤمنان  را  مژده  بده  که  آنان  در  نزد  پروردگارشان  دارای  مقام  و  متزلت  عالی  هستند  (و  از  سابقۀ  نیک  برخوردار  و  بـر  دیگـران  برتری  دارند.  امّا  با  وجود  صدق  رسول  و  اعجاز  قرآن)  کافران  می‏گویند  که:  این  مرد،  (محمّد  نام)  واقعاً  جادوگر  آشکاری  است.

ایـن  یک  پــرسش  اسـتنکاری  است.  شگـفتی  را  زشت  میشمارد  که  مردمان  از  حقیقت  وحی  اظهار  داشتهاند  از  آن  زمان که  پیغمبران  به  میانشان  روانه  شدهاند.

پرسشی  که  پیوسته  از  پیغمبری  شده  است  ایـن  بـوده  است:  آیا  خدا  انسانی  را  به  عنوان  پیامبر  برانگیخته  و  روانه  داشته  است؟  انگیزۀ  این  پرسش  پی  نـبردن  بـه  ارزش  «انسان«  است.  انسانها  خودشان  ارزش  «انسان«  را  نشناختهاند که  در  ایشان  مجسّم  است.  مردمان  این  را  زیاد  میبینند که  انسانی  پیامبر  خدا گردد،  و  با  خـدا  از  راه  وحی  ارتباط  پیدا کند،  و  خدا  او  را  موظّف  فرماید  انسانها  را  هدایت  و  رهنمود  سازد.  هـمچون  مردمانی  انتظار  دارند  که  یزدان  فرشتهای  یا  آفـریده  دیگری  را  بفرستد  و  برانگیخته کند  که  از  انسان  در  پـیشگاه  خـدا  والا  مقامتر  و  برتر  باشد.  بدون  این  که  این  مردمان  بـه  حرمت  و کرامتی  بنگرند که  یزدان  به  این  آفریده  انسان  نام  بخشیده  است.  از  جملۀ  این  حرمت  و کرامت  یزدان  سبحان  در  حقّ  انسان  این  است که  او  را  شایستۀ  حـمل  رسالت  فرموده  است  و  از  میانشان  افرادی  را  برگزیده  است که  بدین  شیوۀ  ویژه  بـا  آفــریدگار  جـهان  تـماس  حاصل  کردهاند  و  مفتخر  به  مقام  پیغمبری  شدهاند.

این  شبههای  بود که کافران  تکذیبکنندۀ  حقّ  و  حقیقت  در  زمان  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  داشتند،  و  شبهۀ  امثال  ایشان  در  روزگاران  پیشین  بـوده  است.  ولی  در  ایـن  روزگـار  و  زمانی که  ما  در  آن  بسر  میبریم  برخی  از  مردمان  برای  خودشان  شبهۀ  دیگری  را  ایجاد  و  مـطرح  مـی کنند کـه  بیارزشتر  و  ناچیزتر  از  شبهۀ  روزگار  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  شبهۀ  روزگاران  پیشین  است!

آنان  میپرسند:  چگونه  تـماس  حـاصل  مـیشود  مـیان  انسانی  که  دارای  سرشت  مادی  است،  و  میان  یزدانی که  دارای  سرشت  جدای  از  سرشت  همۀ  چیزهائی  است که  آفریده  است،  یزدانی که  هیچ  چیزی  بسان  او  نـیست  و  هیچ  چیزی  بدو  نمیماند؟

این  پرسشی  است که  شایستۀ  کسـی  نـیست کـه  آن  را  بپرسد  مگر  این که  دانش  او  از  یک  سو  به  غور  حقیقت  یزدان  سبحان  و  سرشت  ذات  الهی  رسـیده  بـاشد،  و  از  دیگر  سو  دانش  او  همۀ  ویژگیهائی  را  شناخته  باشد کـه  یزدان  به  انسان  ارمغان  داشته  است  و  در  وجود  او  بـه  ودیعت  نهاده  است.  این  هم  چیزی  است  کسی  که  برای  عقل  خود  احترام  قائل  باشد  و  حدود  و  ثغور  این  خرد  را  بشناسد،  آن  را  ادّعاء  نمیکند.  بلکه  کسـی  کـه  بـدانـد  ویژگیهای  انسان  پیوسته  قابل  کشف  است  و  هر  زمـان  چیزهای  تازهای  از  ویـژگیهای  انسـان  کشـف  مـیشود  همچون  ادّعائی  نمیکند.  او که  میداند  هـنوز  دانش  از  تکاپو  نایستاده  است  و  علم  به  آخرین  مرز  خود  نرسیده  است  تا گفته  شود:  او  به  همۀ  ویژگیهائی  پی برده  است که  انسان  دارد  و  میتوان  بدانها  دسترسی  پیدا  کرد...  افزون  بر  اینها  باید  گفت  که  همیشه  کرانـهها  و گـوشههائی  از  خصائص  هستی  انسان  ناشناخته  میماند  و  در  فراسوی  فهم  و  درک  علم  و  عقل  قرار  میگیرد!

در  هستی  انسان  نیروهای  ناشناختهای  وجود  دارد که  جز  خدا  کسی  از  آنها  آگاهی  پیدا  نمیکند.  خـدا  است کـه  میداند  چگونه  رسالت  خود  را  در  هستی  انسـان  قـرار  میدهد  و  پیامبری  را  بدین  آفـریده  ارمـغان  مـیدارد،  آفریدهای  که  دارای  تاب  و  توانی  است  که  این  تـاب  و  توان  همچون  رسالتی  را  برمیتابد  و  آن  را  حمل  میکند.  مردمان  بدین  تـاب  و  تـوان  پـی نمیبرند.  حـتّی  خـود  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بدین  تاب  و  توان  پـیش  از  رسـیدن  بـه  نبوّت  پی نبرده  است.  امّا  خدائی  که  از  روح  مـتعلّق  بـه  خود  به  انسان  دمیده  است،  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است که  هر  سلولی  و  یاختهای،  و  هـر  بـنیه  و  سـاختهای،  و  هـر  آفریده  و  پدیدهای،  در  برمیگیرد.  یزدان  جهان  میتواند  به  انسانی  نیروی  این  تماس  ویژه  را  ارمـغان  دارد  به  گونهای  که  کسی  به کیفیّت  آن  پی  نمی‏برد  مگر  انسانی  که  خودش  مزۀ  آن  را  چشیده  است  و  این  خلعت  الهـی  بدو  داده  شده  است  و  بر  تن  او  چست  گردیده  است.

برخی  از  مفسّران  معاصر کوشیدهاند که  از  راه  علم  وحی  را  اثبات کنند  و  تا  اندازه ای  به  ذهن  نزدیک گردانند.  ما  بــطور کـلّی  با  ایـن  شـیوه  مخالف  هسـتیم  و  آن  را  نمیپسندیم.  چه  علم  دارای  پهنه  و گسترۀ  خود  است،  پهنه  و گسترهای که  دانش  ابزار  آن  را  در  دسترس  دارد  و  میتواند  در  آن  به  تاخت  و  تـاز  درآیـد.  دانش  دارای  کرانههائی  است  که  ادوات  و  اسباب  کشف  آن  کرانهها  و  پائیدن  و  نگهبانی  از  آنـها  بدو  داده  شــده  است.  ولی  دانش  ادّعاء  نکرده  است که  یک  چیز  حقیقی  از  روح  را  میدانـد.  چـه  روح  در کـمربند  حـوزۀ  عـملکرد  دانش  نیست،  و  روح  چیزی  نـیست که  بتوان  بـا  آزمـایش  مـادیای  کـه  عـلم  وسـائل  آن  را  در  اخـتیار  دارد  بـه  آزمایش  روح  پرداخت.  لذا  دانشی  که  پایبند  اصول  و  ارکان  علمی  باشد  از  این که  به  مـیدان  روح  گـام  نـهد  خودداری  میکند.  چیزی  که  «عـلوم  روحـی«  نـامیده  میشود،  در  حقیقت  تلاشهائی  در  پی  شکـّها  و گـمانها  است  و  روان  شدن  به  دنبال  خیالات  و  اوهام  است[1]  در  این  زمینه  راهی  برای  شناخت  چیزی  نیست که  یقینی  و  حقیقی  بـاشد،  مگـر  آن  انـدازه که  از  منبع  یـقینی  و  حقیقیای  همچون  قرآن  و  حدیث  به  ما  رسیده  است،  و  در  حدودی که  در  آنها  آمده  است،  بدون  این که  افزایش  و  قیاس  و  دخل  و  تصرّفی  در  آنها  صورت  پذیرد.  چـه  افزایش  و  قیاس  و  دخل  و  تصرّف،  عـملکردهای  عـقلی  است.  عقل  هم  اینجا  به  مـیدانـی  گـام  مـیگذارد  و  در  زمینهای  کار  میکند که  میدان  و  زمینۀ  عـقل  نـیست  و  وسائل  و  ادوات  آنها  را  با  خود  ندارد.  آخر  با  وسائل  و  ادوات  عمل  در  همچون  میدانی  و  در  همچون  زمینهای مجهّز نگردیده است.

(أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ؟).

آیــا  ایـن  بــرای  مـردم  شگفتی  دارد  که  مـا  مـردی  از  خودشان  را  (پیغمبر  کـردیم  و  بدو)  پـیغام  دادیـم  که  مردمان  را  (از  عذاب  خدا)  بترسان  و  بـه  مؤمنان  مـژده  بده  که  آنان  در  نزد  پروردگارشان  دارای  مقام  و  منزلت  عالی  هستند  (و  از  سابقۀ  نیک  برخوردار  و  بـر  دیگران  برتری  دارند؟)

این،  چکیدۀ  وحی  است:  بیم  دادن  مـردمان  از  فرجام  مخالفت،  و  مژده  دادن  مردمان  به  سرانجام  اطاعت.  این  هم  متضمّن  بیان  تکالیف  و  وظائفی  است که  باید  از  آنها  پیروی  شود،  و  بیان  نواهی  و  منکراتی  است که  باید  از  آنها  پرهیز گردد.  ایـن  هم  بیم  دادن  و  مـژده  دادن  و  مقتضیات  آن  دو  بطور  خلاصه  است.

بیم  دادن  هم  برای  هـمگی  مـردمان  است.  چه  هـمگی  مردمان  نیازمند  تبلیغ  و  بیان  و  تحذیرند.  مژده  نیز  تنها  به  کسانی  داده  میشود که  مؤمن  هستند.  بدیشان  مژده  میدهد که  آرامش  و  آسایش  و  ثبات  و  استقرار  خواهند  داشت...  این  معانی  و  مفاهیمی  است  که  واژۀ  «صِدْقٍ«  همران  با  «قَدَمَ»  در  فضای  بیم  دادن  و  ترساندن،  بدانها  اشارت  دارد....

(قَدَمَ صِدْقٍ).

مقام  و  منزلت  و  درجات  رفیعه.

مراد  از  قَدَمَ  صِدْقٍ،  قدم  ثابت  استوار  دارای  یقینی  است  که  در  فضای  بیم  و  هراس  و  در  هنگامۀ  ترس  و  خوف  و  در  اوقات  سخت  و  دشوار،  بر  خود  نمیلرزد  و  پریشان  نمیشود  و  تزلزل  به  خود  راه  نـمیدهد  و  پس  و  پـیش  نمیرود.

(قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ؟).

در  نزد  پروردگارشان  دارای  مقام  و  منزلت  عالی  هستند  (و  از  سابقۀ  نیک  برخوردار  و  بر  دیگران  برتری  دارند)

آنان  در  پـیشگاه  خداوندگارشان  از  مقام  و  منزلت  برخوردارند،  پیشگاهی  که  انسـانهای  مؤمن  در  آنجا  آرام  میگیرند  و  در  امن  و  امان  میمانند،  در  صورتی  که  دلها  و  قدمهای  افراد  دیگر  بر  خود  میلرزد  و  ترسان  و  هراسان  میگردد.

حکمت  و  فلسفۀ  خدا  در  وحی  به  مـردی  از خودشان  روشن  و  پیدا  است.  مردی  است که  ایشان  را  میشناسد  و  آنان  هم  او  را  میشناسند.  بدو  یقین  و  اطمینان  دارند.  از  او  دریافت  میدارند  و  میآموزند،  و  بدو  میدهند  و  میآموزند،  بدون  هیچ گونه  مشکلی  و  ستمی  و  رنجش  خاطری...  حکمت  و  فلسفۀ  یزدان  در  ارسال  پیغمبران،  روشنتر  و  پیداتر  از  این  است.  انسان  بگونۀ  سرشتی  آمادۀ  انجام  خیر  و  خوبی  و  شرّ  و  بــدی  است.  عقل  او  ابزار  تشـخّص  او  است.  ولی  ایـن  عقل  به  ترازوی  درست  و  به  معیار  راستی  نیاز  دارد،  هر  وقت کار  بر  او  پوشیده  بماند،  شبههها  او  را  احاطه کند،  امواج  و  شهوات  او  را  به  خود کشد،  و  تأثـیرات  عـارضی  و  انگیزههای  گذرائی که  به  بدن  و  اعصاب  و  مزاج  میرسد  در  او  اثر  کند.  چه  گاه گاهی  سنجشها  و  برآوردهای  عقل  تغییر  و  تبدیل  پیدا  میکند  و  ضدّ  و  نقیض  میافـتد...  عقل  بـه  ترازوی  درستی  و  به  معیار  راستی  نیاز  دارد که  همچون  تأثـیرات  و  انگیزههائی  در  آن  اثر  نگـذارد  و  آن  را  نلرزاند  و  نامیزان  نگرداند،  ترازو  و  مـعیاری  که  عقل  بدان  رجوع  کند،  و  تسلیم  رهنمونها  و  رهـنمودهای  آن  شود،  و  در  پرتو  ارشاد  و  هدایت  آن  به  راه  درست  برگردد.  این  ترازوی  سبحان  و  شریعت  ایزد منّان  است.  این  هم  میطلبد  که  دین  خدا  دارای  حقیقت  ثابتی  باشد،  حقیقت  ثـابتی که  عقل  بشری  همۀ  آموختهها  و  برداشت‏های  خود  را  بدان  برگرداند،  و  آنها  را  با  این  ترازو  و  معیار  درست  بسنجد.  بدین  هنگام  است که  آموختهها  و  بــرداشـتهای  درست  از  نــادرست  تشخیص  داده  میشود...

این  سخن  که  میگوید:  آئـین  خدا  هـمیشه  «برداشت  انسان  از  آئین  یزدان  است«  و  بدین  خـاطر  «اصول  و  ارکان  آن  متغیّر  و  متحوّل  میشود»،  این  قاعدۀ  اساسی  آئین  خدا که  «ثابت  و  تغییر  ناپذیری  حقیقت  دین  خدا،  و  راست  و  درست  ماندن  ترازوی  او  است«  را  در  معرض  شلی  و  ولی  و  لرزش  و  چرخش  مستمرّ با  آموختهها  و  برداشت‏های  بشری  قرار  میدهد،  به  گونهای که  دیگر  ترازو  و  معیار  ثابتی  بر  جای  نمیماند  تـا  آموختهها  و  برداشت‏های  بشری  بدان  عرضه  و  سنجیده  شود.

این  سخن  فاصلۀ  کوتاهی  با  این  سخن  دارد که  میگوید:  دین  سـاختۀ  انسـان  است!  نـتیجۀ  نـهائی  یکی  است.  لغزشگاه  خطرناکی  است  و  بسیار  هم  خطرناک  است.  این  شیوه  و  طریقهای  است که  باید  سخت  از  آن  خویشتن  را  حذر  داشت،  و  از  نتائج  نزدیک  یا  دور  آن  خود  را  پائید.

با  وجود  روشنی  مسألۀ  وحی  بدین  نـحوی کـه  از  آن  سخن  رفت، کافران  به  عـنوان کـار  بسـیار  شگـفت  و  عجیبی  پذیرۀ  آن  میرفتند:

(قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ) (٢)

 (امّا  بـا  وجود  صدق  رسـول  و  اعـجاز  قرآن)  کافران  می‏گویند  که:  این  مرد،  (محمّد  نام)  واقعاً  جادوگر  آشکار  است.

او  جادوگر  است  چون  چیزی  را  که  بیان  میدارد  معجزه  است  و  دیگران  را  درمانده  می دارد.  اگر  میاندیشیدند  برای  آنان  بهتر  بود  بگویند:  او  پیغمبر  است،  چون  چیزی  را که  بیان  میدارد  معجزه  است.  چه  جادو،  دربرگیرنده  و  آورندۀ  حقائق  بزرگ  جهانی،  و  برنامۀ  زندگی  و  حرکت،  و  رهنمودها  و  قوانینی  نیست که  جامعۀ  مترقّی  بدان  استوار  و  رهسپار  شود،  و  یک  نظام  منحصر  به  فـردی  متّکی  بدان گردد.

وحی  و  سحر  برای کافران  آمیزۀ  همدیگر  میگردید،  چون  در  همۀ  بتپرستیها  دین  با  سحر  میآمیخت.  همچنین  در  ذهن  ایشان  روشن  نبود  آن  چیزی  که  برای  یک  شخص  مسلمان  روشن  است  بدان  هنگام که  حقیقت  دین  خدا  را  فـهم  و  درک  مـیکند  و  در  نـتیجه  از  ایـن  بتپرستیها  و  از گمانها  و  افسانههای  بتپرستیها  آزاد  و  رها  میگردد. 

(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٣) إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ (٤) هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (٥) إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ) (٦)

پروردگار  شما  خداوندی  است  که  آسـمانها  و  زمـین  را  در  شش  دوره  بیافرید،  سـپس  بـه  ادارۀ  جـهان  هسـتی  پرداخت.  زمام  ادارۀ  جهان  هستی  بـه  دست  او  است  (و  چرخش  امور  آن  به  فرمان  او).  کسی  میانجی  نمیتواند  بشود  مگر  پس  از  اجازۀ  او.  این  خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است،  پس  او  را  پرستش  کنید  (نه  دیگری  را).  آیا  گوشزد  نمیشوید  (و  پند  و  عبرت  نـمیگیرید؟)  بازگشت  همۀ  شما  به  سوی  او  است.  این  وعدۀ  راستین  خداوند  است  (و  خداونـد  خـلاف  وعده  نـمیکند).  خدا  است  که  از  آغاز،  موجودات  را  میآفریند  (و  جامۀ  هستی  به  تن  کائنات،  از  جمله  انسانها  میکند)  و  هم  او  است  که  آنها  را  (دیگر  بار  پس  از  تخریب  جهان،  هستی  میبخشد  و  به  سوی  خدا)  برمیگرداند،  تا  دادگرانه  پاداش  کسانی  را  بدهد  که  ایمان  آوردهاند  و  کارهای  نیکو  کردهاند.  و  امّا  کسانی  که  راه  کفر  پوئیدهانـد  (بـیسزا  نمیمانند،  و  بـلکه)  نـوشیدنی  از  آب  داغ  و  سـوزانـی  دارنـد  و  دارای  عـذاب  بس  دردنــاکـی  هسـتند،  بـه  سـبب  کفری  کـه  ورزیدهاند.  خدا  است  که  خورشید  را  درخشان  و  ماه  را  تابان  گردانده  است،  و  بـرای  مـاه  مـنازلی  مـعیّن  کرده  است  تــا  شـمارۀ  سـالها  و  حسـاب  (کـارها)  را  بـدانـید.  خداوند  (آن  همه  عجائب  و  غرائب  آفرینش  و  چرخش  و  گردش  مهر  و  ماه  را  سرسری  و  از  بهر  بازیگری  پـدید  نیاورده  است  و  بلکه)  آن  را  جز  به  حکمت  نیافریده  است.  خداوند  آیات  (قرآن  و  نشانههای  جهان)  را  برای  آنان  که  میفهمند  و  درک  میکنند  شرح  و  بسط  میدهد.  بیگمان  در  آمدن  و  شدن  شب  و  روز  (و  تفاوت  کیفی  و  کمی  آنها)  و  در  چیزهائی  که  خداوند  در  آسمانها  و  زمین  آفـریده  است،  نشـانههائی  (بر  وجود  آفریدگار  و  دلائـلی  بـر  عظمت  پروردگار)  برای  کسانی  است  که  پرهیزگارند  (و  هراس  از  عقاب  و  عذاب  خدا  را  در  مدّ  نظر  دارند).

ایـن،  مسألۀ  اساسی  بزرگی  در  عقیده  است.  مسألۀ  ربوبیّت  است...  مسألۀ  الوهیّت،  بطور  جدّی  از  سوی  مشرکان  انکار  نگردیده  است.  آنان  معتقد  به  وجود  خدا  بودند.  زیرا  فطرت  بشری  نمیتواند  از  اعتقاد  به  وجود  خداوندگار  این  جهان کنارهگیری  و  دوری  کند  مگر  در  حالتهای  نادری  که  دچـار  انـحراف  و  کـجروی  سـختی  میگردد.  مشرکان  خداگونههائی  را  انباز  خدا  میکردند  و  آنها  را  پرستش  مینمودند.  پرستش  خداگونهها  را  بدان  خاطر  انجام  می دادند کـه  ایشـان  را  به  خـدا  نـزدیک  گردانند،  و  در  پیشگاه  خدا  بـرایشـان  مـیانجی  شـوند.  گذشته  از  این،  همچون  خداگونههائی  از  پـیش  خـود  و  برای  خود  قوانین  و  مقرّرات  وضع  میکردند،  قوانین  و  مقرّراتی که  خدا  از  آنها  ناخشنود  بوده  است  و  بـدانـها  اجازه  نداده  است.

قرآن  مجید  دربارۀ  مسألۀ  الوهیّت  و  ربوبیّت  به  جـدال  ذهنی  خشکی  میپردازد که  بعدها  مسلمانان  تحت  تأثیر  منطق  یونانی  و  فلسفۀ  رومی  سخت  بدان  سرگرم  شدند  و  به  غور  آن  فرو  رفتند.  بلکه  قرآن  مجید،  منطق  فطری  را  لمس  و  پسوده  میکند،  منطق  فطری که  روشن  و  ساده  و  بدون  واسطه  است.  فطرت  را  ندا  در  میدهد که  هان!  خدا کسی  است کـه  آسـمانها  و  زمـین  و  چـیزهائی  را  آفـریده  است که  در  میان  آسمانها  و  زمـین  است.  خورشید  را  نورافشان  و  ماه  را  تابان کـرده  است.  برای  ماه  منازلی  را  پدید  آورده  است.  آمد  و  شد  شب  و  روز را  پدیدار  کرده  است،  و  کمیّت  و کیفیّت  جداگانهای  را  بدانها  بـخشیده  است...  ایـنها  پـدیدههای  برجسته‏ای  هستند که  حسّ  و  شعور  را  لمس  میکنند  و  میپسایند،  و  دل  را  بیدار  مینمایند،  اگر  دل  دریچۀ  خود  را  به  روی  آنها  بگشاید،  و  هـوشیارانـه  و  آگـاهانه  دربـارۀ  آنـها  بیندیشد  و  پژوهش  کند...  خدائی  کـه  ایـنها  را  آفریده  است  و  امور  آنها  را  گردانـده  است،  سـزاوار  است  کـه  پروردگار  باشد،  پروردگاری  که  انسـانها  بـا  بـندگی  و  پـرستش  در  بـرابـرش کرنش  بـبرند،  و  چیزی  از  آفریدههای  او  را  انباز  وی  نکنند...  آیا  این  مسأله،  یک  مسألۀ  منطقی  زندۀ  واقعی  نیست؟  مسألهای  که  نیازی  به  خسته  کردن  ذهن  ندارد،  و  نیازی  نیست  که  به  دنبال  پژوهش  قیاسهای  جدلی  راه  افتاد،  قـیاسهائی  که  ذهـن  بیفائده  آنها  را  بر  زبان  میرانـد  و  مـیجوَد،  قـیاسهای  جدلی  خشک  و  بیسودی که  یک  بار  هم  به  دل گرمی  نــمیبخشند،  و  وجــدان  را  بــه  جـوش  و  خروش  نمیاندازند!

این  هستی  سترگ  و  شگـفت:  آسـمانها  و  زمـین  آن،  و  خورشید  و  ماه  آن،  و  چیزهائی که  در  آسمانها  و  زمین  است،  اعم  از  آفریدهها،  ملّتها،  گیاهها،  پرندهها،  حیوانها،  و  غیره...  همه  و  همه  برابر  قوانینی  حـرکت  مـیکنند  و  میزیند که  یزدان  آن  قوانین  را  نیز  همچون  تمام  اشیاء  هستی،  پدیدار  و  در  جهان  برقرار کرده  است.

این  شب  دیر  پای  دامن  فروهشتۀ  همه جا گیری که  از  همه  چیز  جز  خوابها  و  شبحها  آرمیده  است،  و  این  بامدادی  که  در  تاریکی  شب  چون  غنچه  لب  به  خنده گشوده  است  و  بسان  کودک  خشنود  لبخند  میزند،  و  این  جنبشی که  بامداد  آن  را  تنفس  میکند  و  سرور  و  شادی  به  زندگی  و  زندگان  میدمد  و  میخزد،  و  این  سایههای  جنبندهایکه  بیننده  آنها  را  بیتکان  و  جنبش  می‏بیند  ولی  آرام  حرکت  میکند،  و  این  پرندگانی  که  بامدادان  بیرون  مـیپرند  و  شــامگاهان  بـرمیگردند  و  ایـنجا  و  آنـجا  مـیپرند  و  میجهند  و  در  هیچ  حال  و  وضعی  آرام  نمیگیرند،  و  این  گیاهانی که  بـرمیدمند  و  سـر  از  نـقاب  خـاک  بیرون  میآورند  و  پیوسته  رو  به  رشـد  و  حـیات  مـیروند  و  مینهند،  و  این  همه  آفریدگانی که  سیلابگون  با  جهش  و  جنبش  میآیند  و  میروند،  و  این  رحمهائی که  میزایند  و  نوزادانی  بیرون  میدهند،  و  این گورهائی که  میبلعند،  و  بالأخره  زندگی  آن گونه که  خدا  خواسته  است  به  راه  خود  میرود...  اینها  مجموعهای  از  تصویرها  و  سایهها،  شیوهها  و  نمونهها  و  شکلها  و گونهها،  حرکتها  و  جنبشها،  احوال  و  اوضاع،  آمدنها  و  رفـتنها،  فـرسودنها  و  تـازه  شدنها،  پژمردنها  و  بالیدنها،  تولّدها  و  مردنها،  و  حرکت  همیشگی  در  این  هستی  بزرگ  و  شگفتانگیزی که  لحظهای  در  شبی  و  در  روزی  سستی  نمیپذیرد  و  باز  نمیایستد...  یکایک  اینها  خاطرههای  هستی  انسـان  را  برای  اندیشیدن  و  نگریستن  و  متأثّر گردیدن،  به  جوش  و  خروش  میاندازد،  بدان  هنگام  که  دل  بـیدار گـردد،  و  دریچۀ  آن  رو  به  صحنههای  خداشناسی  پراکنده  در  پدیدهها  و  کرانههای  جـهان  بـاز  شـود...  قـرآن  مـجید  میخواهد  بدون  واسطه  دل  را  بیدار  و  عقل  را  هوشیار  کند  تا  بدین  مجموعۀ  عظیم  شکلها  و  صورتها  و  نشانهها  بنگرند  و  دربارۀ  آنها  بیندیشند.

(إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ).

پروردگار  شما  خداوندی  است  که  آسـمانها  و  زمـین  را  در  شش  دوره  بیافرید.

پروردگار  شـما  کـه  سزاوار  ربوبیّت  و  عـبادت  است،  آفربدگاری  است  که  آسمانها  و  زمین  را  آفـریده  است.  آسمانها  و  زمین  را  از  روی  اندازه  و  سنجش  و  حکمت  و  فلسفه  و  اندیشه  و  بینش،  هستی  بخشیده  است:

(فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ).

در  شش  دوره.

خدا  در  شش  روز  جهان  را  آفریده  است  بـرابـر  آنـچه  حکمت  او  مقتضی  بوده  است  و  خواسته  است  ترکیب  بند  و  هماهنگی  آن  تکمیل  شود  و  برای  چیزی  آماده گردد که  یزدان  سبحان  اراده  فرموده  است.

ما  به  معیّن  و  مشخّص کردن  این  شش  روز  نمیپردازیم.  چه  این  شش  روز  در  اینجا  برای  این  ذکر  نشده  است که  اندازه  و  نوع  آن  محدود  و  مقرّر گردد.  بلکه  ایـن  شش  روز  در  اینجا  ذکر گردیده  است  تا  حکـمت  سـنجش  و  اندیشه  و  بینش  آفرینش  بیان گردد،  و گفته  شود که  این  آفرینش  برای  اهـداف  و  مـقاصدی  صـورت  پـذیرفته  است،  و  جهان  برای  رسیدن  بدین  اهداف  و  مقاصد  آماده  گردیده  است  و  آفریده  شده  است.

به  هر  حال  روزهای  ششگانه  غیبی  از  غـیبهای  یـزدان  است،  غیبی  است که  بـرای  پـی  بـردن  بدان،  منبع  و  مصدری  جز  این  منبع  و  مصدر  وجود  ندارد.  پس  بر  ما  لازم  است که  در  پیشگاه  این  منبع  و  مصدر  بایستیم  و  از  آن  در  نگذریم.  مقصود  از  ذکر  این  شش  روز،  اشاره  به  حکمت  اندازهگیری  و  سنجش  و  ادارۀ  امور  جهان  و  نظم  و  نظام کیهان  است،  نظم  و  نظامی که  هستی  از  آغاز  تا  انجام  خود  برابـر  آن  حـرکت  مـیکند  و  بــه  چـرخش  و  گردش  میپردازد.

(ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ).

سپس  به  ادارۀ  امور  جهان  هستی  پرداخت.

استواء  بر  عرش،  یعنی  استقرار  بر  تخت  سلطنت، کنایه  از  مقام  سیطرۀ  والای  ثابت  و  استوار  است  به  زبـانی کـه  مردمان  آن  را  میفهمند  و  معانی  و  مفاهیم  را  با  آن  به  تصویر  میکشند.  این  هم  شیوه  و  اسلوب  قرآن  در کـار  تصویرگری  است،  همان  گـونه  کـه  ما  آن  را  در کـتاب  «التصویر  الفنی  فی  القرآن«  در  فصل:  «التخییل  الحسی  و  التجسیم«  شرح  دادهایم.

واژۀ  «ثُمّ«  به  معنی  سپس،  در  اینجا  برای  تراخی  زمانی،  یعنی  بیان  فـاصلهها  و  ابعاد  مـوجود  در  مـیان  اوقات  روزگاران،  نیست...  بلکه  برای  ذکر  فاصله  و  بعد  معنوی  است.  چه  زمان  در  این  مقام  معنی  ندارد.  مگر  نه  ایـن  است که  حالت  و  هیئتی  نیست که  وقتی  از  اوقات  یزدان  سبحان  نداشته  است  و  سپس  پیدا  کـرده  است؟  یـزدان  سبحان  منزّه  از  رخداد،  و  زمان  و  مکانی  است که  رخداد  در  آنها  انجام  مـیپذیرد.[2] بـدین  سـبب  مـا  قـاطعانه  میگوئیم:  واژۀ  «ثُمّ«  به  معنی  سپس،  در  اینجا  برای  بُعد  معنوی  است.  ما  مطمئن  هسـتیم  کـه  از  مـنطقهای  در  نگذشتهایم که  در  حوزۀ  آن  عقل  بشری  حقّ  دارد  داوری  کند  و  قاطعانه  اظهار  نظر  نماید.  زیرا  ما  تکیه  بـر  یک  قاعدۀ  کلّی  داریم،  و  آن  این  است  که  یزدان  سبحان  از  پیاپی  آمدن  هیئتها  و  حالتها،  و  از  مـقتضیات  زمـانها  و  مکانها،  برکنار  و  منزّه  است...  یعنی:  اوضـاع  و  احوال  گریبانگیر  خدا  نمیگردد،  و  به  ازمنه  و  امکنه  نیازمند  نیست

(یُدَبِّرُ الأمْرَ).

زمام  ادارۀ  جهان  هستی  بـه  دست  او  است  (و  چرخش  امور  آن  به  فرمان  او).

اوائل  و  اواخر  امور  جهان  را  میسنجد  و  در  آنها  اندازه  نگاه  میدارد.  احوال  و  مقتضیات  امور کیهان  را  نـظم  و  نظام  میبخشد،  و  مقدّمات  و  نتائج  امـور  را  مـرتّب  و  منظّم  میکند،  و  قوانینی  را  برمیگزیند که  بر  قدم  به  قدم  و  بر  حالات گوناگون و  بر  نتائج  امور  فرمان  می راند.

(مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ).

کسی  میانجی  نمیتواند  بشود  مگر  پس  از  اجازۀ  او.

  فرمان  در  همه  چیز  فرمان  او  است.  حکومت  همه  چیز  در  دست  او  است.  او  است که  فرمان  میراند،  و  او  است که  داوری  میفرماید.  میانجیانی  وجود  ندارند  که  دیگـران  را  بدو  نزدیک  گردانند.  هیچ  مـیانجیای  وجـود  نـدارد  مگر  پس  از  این که  خدا  بدو  اجازه  دهد  و  برابر  خواست  و  صلاح  دید  یزدان  دم  برآورد  و  خواستار  چیزی  شود.  سزاوار  مورد  شفاعت  قرار گرفتن  هم  با  ایمان  و  با  عمل  صالح  است،  نه  با  توسّل  به  میانجیان...  این  هم  قلم  بطلان  میکشد  بر  اعـتقادی  کـه  مشـرکان  در  حقّ  فـرشتگان  داشتند.  آنان  معتقد  بودند  فرشتگانی  که  مجسّمههایشان  را  میپرستند  در  پیشگاه  خدا  آن گونه  شفاعتی  میکنند  که  ردخور  ندارد!

خدا  آفریدگار  جهان  و گردانندۀ  امور  آن  و  فـرمانروای کلّ کیهان  است،  خدائی که  در  پیشگاه  او کسی  نمیتواند  شفاعت  بکند  جز  با  اجازۀ  او...

(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ).

خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است،

خدا  است که  سزاوار  ربوبّیت  است

 (فَاعْبُدُوهُ).

 پس  او  را  پرستش  کنید.

چه  تنها  خدا  است که  سزاوار  این  است که  با  کرنش  پرستش  شود.  هیچکس  و  هیچ  چیز  دیگری  نیستکـه  سزاوار کرنش  و  پرستش  باشد...

(أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٣)

آیا  گوشزد  نمیشوید  (و  پند  و  عبرت  نمی گیرید؟)

چهکار  آن  اندازه  ثابت  و  روشن  است که  به  چیزی  جز  گوشزد کردن  و  یادآور  شـدن  ایـن  حقیقت آشکار  و  پدیدار  نیازی  نیست.

در  برابر  این  سخن گهربار  آفریدگار که  به  دنبال  بیان  دلائل  الوهیّت  موجود  در  آسمانها  و  زمین  آمده  است،  لحظهای  میایستیم:

(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ ).

این  خدا  است  که  صاحـب  و  پروردگار  شما  است ، پس  او  را  پرستش  کنید  (نه  دیگری  را).

ما گفتیم:  مسألۀ  الوهیّت،  محل  انکار  مشرکان  نبود.  آنان  معترف  بودند  که  یـزدان  سـبحان  روزی  دهـنده‌‌، زنـده  کننده،  میرانند٥،  اداره  کننده،  و  گردانندۀ  جهان  هسـتی  است  و  بر  هر  چیزی  تـوانا  است...  ولی  ایـن  اعـتراف  مقتضیات  خود  را  به  دنبال  نداشت.  چرا  که  از  مقتضـیات  اعتراف  به  الوهیّت  یزدان  -  با  این  صفات  و  خصالی کـه  گذشت  -  این  است که  در  زندگانی  ایشان  ربوبیّت  تنها  متـعلّق  به  خدا  باشد  و  بس...  ربوبیّت  هم  جلوهگـر  میآید  در  اینکه  تنها  خدا  پرستشگردد،  و  برای  جز  او  بندگی  وکرنش  نشود.  دیگر  آنان  نباید  شعائر  دینی  و  مراسـم  عبادی  را  جز  برای  خدا  انجام  بدهند،  و  نـباید  در  هـمۀ  امور  زندگانی  خود  جز  او  را  حاکم  و  قـاضی  بکـنند  و  فرمانروا  بدانند...  این  است  معنی  ایـن  فـرموده  یـزدان  جهان:

(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ ).

این  خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است،  پس  او  را  پرستش  کنید،  (نه  دیگری  را).

عبادت  و  پرستش،  عبودیّت  و  بندگی  است.  عبودیّت  و  بندگی  نیز کرنش  بردن  و  تسلیم  فرمان  یزدان  شدن  است.  کرنـش  بردن  و  تسلم  فرمان  یزدان  شدن  هم  پـیروی  و  اطاعت  نمودن  است،  همراه  با  منحـصر کردن  همۀ ایـن  ویژگیها  به  خداوندگار کیهان.  چه  این  امور  از  مقتضیات  اعتراف  به  الوهیّت  است.

در  همۀ  جاهلیّتها  دائرة  الوهیّت  تنگ  میگردد  و  فـراهـم  می آید.  مردمان  گمـان  می‏برند  که  اعتراف  به  الوهیّت  فقط  ایمان  آوردن  و  ایـمان  داشتن  است،  و  هر  وقت  آنان  اعتراف  و  اقرار  کنند  به  این  کـه  یـزدان  خـداونـدگار  و  معبود  ایشان  است،  به  هدف  رسیدهاند! بدون  این که  به  دنبال  الوهیّت  مقتضی  آن  را  بیاورند که  ربوبیّت  است...  یعنی  تنها  در  برابر  خدا کرنش  بردن،  و  فـقط  او  را  بـه  یگانگی  پرستشکردن،  تا  یزدان  جهان  خـداونـدگار  و  مــعبودشان  شـود،  خداوندگار  و  مـعبودی  کـه  هـیچ  خداوندگار  و  معبودی  جز  او  وجود  ندارد،  و  یزدان  جهان  حاکم  و  فرمانروایشان گردد،  حاکم  و  فرمانروائی که  هیچ  کسی  سلطه  و  قدرتی  پیدا  نمیکند  مگر  در  پرتو سلطه  وقدرت او...

هـچنین  در  همۀ  جاهلیّتها  دائرۀ  معنی  «عــادت«  تنگ  میگردد  و  فراهم  می آید،  تا  آنجا که  معنی  عـبادت  به  انجام  شعائر  و  مراسـم  دیـنی  منحصر  مـیشود  و  بس.  مردمان  گمان  می‏برند  هر  وقت  شعائر  و  مراسم  دینی  را  برای  خـدای  یکـتا  انـجام  دهند،  او  را  به  یگـانگی  پرستیدهاند...  در  صورتی  که  واژۀ عبادت  پیش  از  هـر  چیز،  مشتقّ  از  فعل  «عَبَدَ»  است کـه  معنی  اصـلی  آن:  «کرنش  برد  و  سر  تسلیم  فـرود  آورد»  است.  شعائر  و  هراسم  دینی،  فقط  مظهر  و  نمادی  از  مظاهر  و  نمادهای  کـرنش  بردن  و  سر  تسـلیم  فـرود آوردن  است،  و  هـمۀ  حقائق  و  همۀ  مظاهر کرنش  بودن  و  سـر  تسـلیم  فـرود  آوردن  را  در  برنمی‏گیرد.

جاهلیّت  نیز  تنها  دورهای  از  روزگاران،  و  تنها  مرحلهای  از  مراحل  نیست.  بلکه  جاهلیّت،  تنگ  شـدن  و  فـراهم  آمدن  دائرۀ  معنی  الوهیّت  و  معنی  عبادت  است  بدان  گونه که گذشت.  این  تنگ  شدن  و  فراهم  آمدن،  مردمان  را  به  شرک  ورزیدن  میکشاند.  آنان  برای  یزدان،  خدا  گونهها  و  انبازها  تهیّه  میبینند  و  میتراشند،  در  حالی که  گمان  می‏برند  ایشان  بر  آئین  خدایند!  هـمان  گونه کـه  امروزه  در  همه  ممالک  و کشورها  حـال  و  وضـع  ایـن  جنین  است،  از  جمله  در  ممالک  و کشورهائی که  اهالی  آنجاها  نامهای  اسلامی  را  بر  خود  نـهادهاند،  و  بـه  خویشتن  لقب  مسلمان  دادهاند،  و  شعائر  و  مراسم  دینی  را  نیز  برای  خـدا  انـجام  مـیدهند.  امّـا  در  عین  حال  خداوندگارانی  بجز  خدا  دارند.  چه  خداونـدشان  کسـی  است که  با  سلطه  و  شـریعت  خـود  بر  ایشـان  فـرمان  میراند،  و  خداوندشان  کتب  است  که  برای  او کرنش  می‏برند  و  در  برابر  امر  و  نهی  او  سر  تسـلیم  فرود  میآورند،  و  از  قوانینی  فرمانبرداری  مینمایند  که  وی  برای  ایشان  وضع  و  مقرّر کند.  این  است که  میگوئیم  او  را  میپرستند،  همان گونه که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمود:

(فاتبعوهم . فذلک عبادتهم إیاهم).

...  آنان  از  پیشوایان  دینی  (در  هـر  آنچه  از  پیش  خود  گفتند  و  کردند)  پیروی  کردند.  این  پرستش  پیروانشان  برای  ایشان  (یعنی  احبار  و  رهبان)  است.

این  حدیث  در گفتگوی  عدی  پسر  حاتم  آمـده  است  و  ترمذی  آن  را  استخراج  و  روایت کـرده  است.

برای  تأکید  معنی  مقصود  عبادت،  در  خود  این  سوره  این  فرمودۀ  یزدان  بزرگوار  آمده  است:

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ) (٥٩)

بگو:  به  من  بگوئید:  آیا  چیزهائی  را  کـه  خدا  بـرای  شـما  آفریده  و  روزی  شما  کرده  است  و  (خودسرانه)  بخشی  از  آنها  را  حرام  و  بخشی  از  آنها  را  حلال  نمودهایـد.  آیـا  خدا  به  شما  اجازه  داده  است  (که  از  پیش  خود  چنین  کنید)  یا  این  که  بر  خدا  دروغ  میبندید  (و  از  زبـان  خدا  چیزهائی  میگوئید  و  می‏کنید  که  خدا  بدانها  دستور  نداده  است؟).(یونس  /  5٩)

 آنچه  ما  در  این  روز  و  روزگار  در  آن  هستیم.  به  هیچ  وجه  فرقی  با  چیزی  ندارد که  اهل  جاهلیّت  در  آن  بودند،  آن کسانی که  یزدان  سبحان  با  این  سخن  خود  ایشان  را  فریاد  میزند:

(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٣)

 این  خدا  است  که  صاحب  و  پروردگار  شما  است،  پس  او  را  پرستش  کنید  (نه  دیگری  را).  آیا  گوشزد  نمیشوید  (و  پند  و  عبرت  نمیگیرید؟).

خدا  را  بپرستید  و  چیزی  را  انباز  او  نکنید.  چه  برگشت  شما  به  سوی  او  است،  و  حساب  و کتابتان  در  پیشگاه  او  صورت  میپذیرد،  و  او  است که  مؤمنان  را  پـاداش  و  کافران  را  پادافره  میدهد:

(إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ).

بازگشت  همۀ  شما  به  سوی  او  است.  این  وعدۀ  راستین  خداوند  است  (و  خداوند  خلاف  وعده  نمیکند).

فقط  به  سوی  خدا  برمیگردید،  و  نه  به  سوی  انبازها  و  میانجیان.

خدا  وعده  داده  است  و  خلافی  و  واپسکشیدنی  در  آن  نیست.  دوباره  زندهکردن  و  زندگی  نو  بخشیدن،  یعنی  رستاخیز،  مکمّل  آفرینش  نخستین  است:

(إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٤)

 خدا  است  که  از  آغاز،  موجودات  را  مـیآفریند  (و  جـامۀ  هستی  به  تن  همۀ  کائنات،  از  جمله  انسانها  میکند)  و  هم  او  است  که  آنها  را  دیگر  بار  پس  از  تخریب  جهان،  هستی  میبخشد  و  به  سوی  خدا)  برمیگردانـد،  تـا  دادگرانـه  پاداش  کسانی  را  بدهد  که  ایمان  آوردهاند  و  کـارهای  نیکو  کـردهانـد  و  امّـا  کسانی  کـه  راه  کفر  پـوئیدهانـد،  (بــیسزا  نمیمانند،  و  بـلکه)  نـوشیدنی  از  آب  داغ  و  سوزانی  دارند  و  دارای  عذاب  بس  دردناکی  هستند،  بـه سبب  کفری  که  ورزیدهاند.

چه  دادگری  در  جزا  و  سزا،  هـدفی  از  اهـداف  آفرینش  نخستین  و  آفرینش  واپسین  است:

(لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ...).

تا  دادگرانه  پاداش  کسانی  را  بدهد  که  ایمان  آوردهاند  و  کارهای  نیکو  کردهاند.

نعمتی که  هرگز  چیزی  آن  را  به  هم  نزند  و  از  میان  نبرد،  و  هیچ  وقت  موانع  و  ناگواریهائی  به  دنبال  آن  نـیاید  و  خوشیها  و  شادیهای  آن  را  نزدایـد،  هـدفی  از  اهـداف  آفرینش  نخستین  و  آفرینش  واپسین  است. ایـن  هـدف،  اوج  کمال  بشری  است،  کمالی که  انسانها  میتوانند  بدان  برسند.  انسانها  هم  هرگز  نمیتوانند  بـه  چنین،  هدفی  برسند  در  این  جهان  خاکدان،  و  در  این  زندگی  دنـیوی  آمیخته  با  پریشانیها  و  ناگواریها،  و  در  این  دنیائی  کـه  یک  لذّت  و  خــوشی  آن  پـیراسـته  و  زدوده  از  غـم  و  اندوهی  نیست،  یـا  هیچ  لذّت  و  خوشی  آن  خالی  از  دردسرها  و  ناگواریهائی  نیست  که  به  دنبال  آن  سر  بـر  میزنند  و  سور  را  به  سوگ  تبدیل  میکنند.  -  مگـر  لذّتهای  روحآزاد  و  رها  از  بند  جهان،  و  این  هم  بـرای  انسان کمتر  دست  میدهد  -  اگر  در  جهان  بینگاریم  برای  انســان  هــیچ گونه  دردهـا  و  رنـجها  و  نـاگواریـها  و  ناخوشیهائی  وجود  ندارد  مگـر  احسـاس  کـردن  پایان  پذیرفتن  نعمتهای  جهان،  این  خود  به  تنهائی، کافی  است  از  شادیها  و  خوشیهای  نـعمت  دنـیا  بکـاهد  و  نگـذارد  انسان  به  کمال  آن  نائل  آید.  انسانها  در  زندگی  این  جهان  خاکدان  به  بالاترین  و  والاترین  مـنزلتهائی  کـه  میتوانند  برسند،  نخواهند  رسید.  این  منزلت،  نجات  از  کــمی  و کاستی  و  ضـعف  و  نــاتوانـی،  و  رهـائی  از  پیآمدهائی  است  که  آنها  بـه  دنبال  دارند.  و  هـمچنین  بهرهمند  شدن  از  نعمتها  و  رسیدن  به  خوشیها  است  بدون  این  که  هراسی  از  نابودی  آنها  و  دلهره  و  اضطرابی  از  پایانپذیری  آنها  در  میان  باشد...  انسانها  به  همۀ  اینها  در  بهشت  میرسند،  همان گونه  که  قرآن  فرموده  است  و  نعمتهای کامل  و  فراخ  آن  را  برشمرده  است...  پس  لازم  است کـه  هـدف  از  آفـرینش  نخستین  و  از  آفـرینش  واپسین،  رساندن  انسـانهای  راهیاب  به  بالاترین  و  والاترین  مقام  و  منزلت  بشـری  یـعنی  بهشت  بـاشد،  انسانهای  راهیابی که  از  قانون  راست  و  درست  زندگی  پیروی  میکنند  و  در  راستای  راست  و  درست  زنـدگی  راه  میسپرند.

ولی  کسانی که  راه  کفر  را  در  پیش  میگیرند،  با  قانون  زندگی  مخالفت  می کنند،  و  راستای  راه کمال  بشری  را  نمیسپرند،  و  بلکه  از  آن کـنارهگـیری  مـیکنند  و  بـه  کژراهه  میروند.  این کارها  مقتضی  این  است که  برابر  سنّت  تخلّفناپذیر  خدا  از  آنان  به  مرتبۀ  کمال  نـرسند،  چون  ایشان  از  قانون  کمال  منحرف  مـیشوند  و  بـاید  فرجام  انحراف  خود  را  ببینند  و  عـذاب  آن  را  بـچشند،  همان گونه که  بیمار  اگر  از  قوانین  تندرستی  سرپیچی  و  دوری کند  باید  فرجام  سرپیچی  و  دوری  خود  را  ببیند  و  بچشد.  بیمار کیفری که  میبیند  و  به  رنجی  که  میافتد،  ضعف  و  مرض  است،  ولی کافران کیفری که  میبینند  و  به  رنجی که  میافتند  سرنگون  به  دوزخ  درافتادن  و  به  غمها  و  اندوههائی  گرفتار  آمدن  است  که  اصلاً  لذائذ  و  خوشیهائی  به  دنبال  ندارد،  بـجای  ایـن کـه  بـه  عـنوان  انسانهای  راهیاب  به  لذائذ  و  خوشیهائی  برسند  که  غمها  و  اندوههائی  به  دنبال  ندارد.[3]

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٤)

کسانی  که  راه  کفر  پوئیدهاند،  (بیسزا  نمیمانند،  و  بلکه)  نوشیدنی  از  آب  داغ  و  سوزانی  دارند  و  دارای  عذاب  بس  دردناکی  هستند،  به  سبب  کفری  که  ورزیدهاند.

روند  قـرآنی  به  دنـبال  تـوجّه  دادن  بـه  نشـانههای  خداشناسی  موجود  در  آفرینش  و  آفریدههای  آسمانها  و  زمین،  نگاه  و  نگرشی  به  عبادت  و  پرستش  یزدان  یگانۀ  جهان  دارد،  یزدانی که  همگان  به  سوی  او  برمیگردند  و  در  پیشگاه  او  جزا  و  سزای  خود  را  میبینند  و  پاداش  و  پادافره  خـویش  را  میگیرند...  رونـد  قـرآنی  پس  از  همچون  نگاه  و  نگرشی،  دیگر  باره  به  سوی  نشانههای  خداشناسی  موجود  در  چیزهای  جهان  هستی  برمی‏گردد،  چیزهائی که  از  لحاظ  سیما  و  ستبرا  پس  از  آسمانها  و  زمین  قرار  دارند:

(هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) (٥)

خـدا  است  کــه  خورشید  را  درخشـان  و  ماه  را  تـابان  گردانده  است،  و  برای  ماه  منازلی  معیّن  کرده  است  تـا  شمارۀ  سالها  و  حساب  (کارها)  را  بدانید.  خداونـد  (آن  همه  عجائب  و  غرائب  آفرینش  و  چرخش  و  گردش  مهر  و  ماه  را  سرسری  و  از  بهر  بازیگری  پدید  نیاورده  است  و  بلکه)  آن  را  جز  به  حکمت  نیافریده  است.  خداوند  آیات  (قرآن  و  نشانههـای  جهان)  را  برای  آنان  که  مـیفهمند  و  درک  می‏کنند  شرح  و  بسط  میدهد.

این،  دو  منظرۀ  برجسته  از  مناظر  جهان  است.  چون  زیاد  آنها  را  دیدهایم  و  بدانها  الفت گرفتهایم  آنها  را  فراموش  میکنیم،  و  بر  اثر  تکرار  دیـدار  تأثـیر  چـندانـی  در  دل  ندارند  و  آن  را  به  شگفت  و  شگرف  نمیاندازند.  پیش  خود  تصوّر کنید که  اگر  انسان  نخستین  طلوع  و  نخستین  غروب  خورشید،  و  نخستین  برآمدن  و  نخستین  فـرو  شدن  ماه  را  میدید،  چه  حالی  بدو  دست  میداد  و  چـه  ترس  و  هراسی  او  را برمیداشت؟!

قرآن  ما  را  متوجّه  این  دو  منظره  میگردانـد کـه  بارها  تکرار گردیدهاند  و  با  آنها  خون گرم  شدهایم،  تا  در  دل  و  جان  ما  حالت  تازهای  برانگـیزد،  و  مـا  را  به  نگرش  زندهای  و  پژوهش  پویائی  بکشاند،  و  به  تأمّل  و  تفکّری  وادارد که  تکرار  دیدار  آن  را  سست  و کند  نکرده  باشد،  و  بیدارمـان  سـازد کـه  بـنگریم  و  ببینیم  در  آفـرینش  خورشید  و  ماه  و  در  سرشت  ساختار  آنـها  چـه  تدبیر  محکمی  و  چه  دقّت  ماهرانهای  به  کار  رفته  است:

(هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً ).

خدا  است  که  خورشید  را  درخشان  گردانده  است.  خورشید  شعلهور  و  روشنگر  است.

(وَالْقَمَرَ نُورًا).

و  ماه  را  تابان  گردانده  است.

ماه  تابان  و  روشن  است.

(وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ).

و  برای  ماه  منازلی  معیّن  کرده  است.

ماه  هر  شب  به  شکل  ویژهای  در  منزلی  جای  مـیگیرد.  منازل  ماه  برای  همگان  روشن  و  قابل  دیدار  است  و  در  این  باره  نیازی  به  علوم  ستاره شناسی  نیست،  علومی که  تنها  افراد  متخصّص  در  نجوم،  بدان  آشنا  هستند.

(لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ).

تا  شمارۀ  سالها  و  حساب  (کارها)  را  بدانید.

پیوسته  مردمان  حساب  وقتها  و  وعدهها  را  به  وسیلۀ  دقّت  در گشت  و گذار  خورشید  و  ماه  نگاه  میدارند.  آیا  همۀ اینها  سرسری  و  بیهوده  است؟  آیـا  همۀ  ایـنها  باطل  و  پوچ  است؟  آیا  همۀ  اینها  تصادفی  و  نـاسنجیده  است؟

هرگزاهرگز!  همۀ  این  نظم  و  نظامها،  و  همۀ  این  همآوائیها  و  هماهنگیها،  و  همۀ  این  دقتّها  و  سنجشهائی کـه  هـیچ  حرکتی  و  تکانی  از  قوانین  آنها  تخلّف  نمیکند  و  سر  باز  نمیزند،  ممکن  نیست  اینها  یـاوه  و  بـیهوده  و  پـوچ  و  سرسری  باشد،  و  تصادفی  و  همین  جوری  ناگهان  نیستی  به  هستی  تبدیل  شده  باشد:

(مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلا بِالْحَقِّ ).

خداوند  ( آن  همه  عجائب  و  غرائب  آفرینش  و  چرخش  و  گردش  مهر  و  ماه  را سرسری  و  از  بهر  بازیگری  پـدید  نیاورده  است  و  بلکه) آن  را جز  به  حکمت  نیافریده  است.  حقّ  بنیاد  آن  است.  حق ّ ابزار  آن  است.  حقّ  هـدف  آن  است.  حقّ  پایدار  و  استوار  و  بالا  و  والا  است...  ایـن  دلائلی  که  بر  حق  گواهی  میدهند،  و  این  نشانههائی  که  بیانگر  حقّ  هستند،  همه  آشکار  و  روشن  بوده  و  پیوسته  بر  جای  و  استوار  و  هـمیشه  آمـاده  در  جلو  یـدگان  همگانند:

(یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) (٥)

خداوند  آیات  (قرآن  و  نشـانههای  جهان)  را  برای  آنان  که  مـیفهمند  و  درک  می‏کنند،  شرح  و  بسط  میدهد.

صحنهها  و  منظرههائی  که  در  اینجا  نموده  می‏شود  برای  پی  بردن  به  گردانندۀ  نهان  در  فراسوی  آنـها،  و  برای  درک  رازها  و  رمزهای  نهفته  در  ماورای  آنها،  به  علم  و  دانش  نیاز  است.

از  نحوۀ  ساختار  آسمانها  و  زمین،  و  از  این که  خورشید  درخشان  و  ماه  تابان  است،  و  برای مـاه  مـنزلها  و  برجهائی  قرار  داده  است،  شب  و  روز  پدید  می آید.  پدید  آمدن  شب  و  روز  نیز  پدیدۀ  الهامگری  برای کسی  است  که  دریچۀ  دل  خود  را  به  سـوی  الهـامهای  صحنهها  و  منظرههای  موجود  در  این  جهان  شگفت  بازکند:

(إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ )(٦)

    بیگمان  در  آمد  و  شدِ  شب  و  روز  (و  تفاوت  کیفی  و  کمی  آنها)  و  در  چیزهائی  که  خـداوند  در  آسمانها و  زمـین آفریده  است،  نشانههائی  (بر  وجود  آفریدگار  و  دلائـلی  بر  عظمت  پروردگار)  برای  کسانی  است  که  پرهیزگارند  (و  هراس  از  عقاب  و  عذاب  خدا  را  در  مدّ  نظر  دارند).

اختلاف  شب  و  روز  در  پی  هم  آهدن  آن  دو  تا  است.  همچنین  اختلاف  شب  و  روزبه  معنی  تفاوت آن  دو  در  درازی  و کوتاهی  است.  شب  و  روز  هردو  تا  پدیدههای  نمودار  و  آشکار  شگفتانگیزی  هستند،  ولی  به  سـبب  دیدنهای  مکرّر  و  خوی  گرفتنهای  فـراوان  با  آنـها،  تأثـیرشان  در  حسّ  و  شـعور کـاستی  پـذیرفت،  است  و  شگفتی  و  شگرفیشان  در  دل  و  جان  فروکش کرده  است.  مگر  در  لحظاتی  که  جان  بیدار  میشود،  و  وجدانها  در  آن  لحظات  برای  مشاهدۀ  طلوعها  و  غروبها  تکان  میخورد.  بدین  هنگام  است که  انسان  همچون  کسی که  تـازه  به  جهان  پای  نهاده  باشد،  بامدادان  و  شامگاهان  میایستد  و  به  تماشای  طلوع و  غـروب  مـیپردازد،  و  در  پـدیدۀ تازهای  را  با  چشم  باز  و  با  حسّ و  شعور  آگاه  ورانداز  میکند.  این  همان  لحظاتی  است که  آدمـی  در  آنـها  زندگی کامل  و  حقیقی  دارد،  و  خشکیدگی  و  پوسیدگی  دستگاههای  گیرنده  و  فرستنده  بدن  از  میان  مـیرود  و  زدوده  میشود،  خشکیدگی  و  پوسیدگی  حاصل  از  انس  و  الفت  فراوان  با  پدیدههای  جهان.

(وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ).

و  چیزهائی  که  خداوند  در  آسمانها  زمین  آفریده  است.  اگر  انسان  لحظهای  -  بلی  فقط  لحظهای  -  بایستد  و  به  «چـزهائی که  خداوند  در  آسمانها  و  زمین  آفریده  است« آگاهانه  بنگرد،  و  این  همۀ  پدیده  و  آفریدۀ  فراوان  جهان  را  پیش  چشم  دارد،  و  انواع  و  اجناس  و  احوال  و  اوضاع  و  اشکال  و  هیئات  بیرون  از  شمار  مخلوقات  آفریدگار  را  در  چشمانداز کیهان  با  دیدۀ  خرد  ورانداز  کند،  مَشک  او  پر  میگردد  و  از  چیزی  سرریز  میشود که  در  هـمۀ عمرش  او  را  بی‏نیاز  میکند،  و  تا  زنـده  است  او  را  بـه  اندیشه  و  پژوهش  و  نگرش  میخواند  و  به  تدبّر  و  تفکّـر  مینشاند...  بگذریم  از  این که  آفرینش  آسمانها  و  زمین  و  پیدایش  و  ساختار  آنها  بـدین  شکل  و  بـدین  شـوۀ  شگرف  و  شگفت،  خود  به  تـنهائی  آدمـی  را  چگـونه  منقلب  و  دگرگون  میسازد  و  تارهای  دل  او  را  تند  و  سریع  مینوازد  و  هر  چه  زودتر  به  خود  مشغول  و  سرگرم  می سازد،  آنگـاه  دل  را  رهـا  مـیکند  تـا  مـحـو  تماشای  جهان  بالا  و  پائین  شود...  در  همۀ  این  کارها: 

(لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ) (٦)

نشانههائی  (بـر  وجـود  آفریدگار  و  دلائلی  بـر  عظمت  پروردگار)  برای  کسانی  است  که  پرهیزگارند  (و  هراس  از  عقاب  و  عذاب  خدا  را  در  مدّ  نظر  دارند).

پرهیزگاران  دلهایشان  بدین گونۀ  ویژه  دریافت  میدارد.  آنان  فهم  و  درکی  دارند که  از  پـرهیزگاری  سـرچشـمه  گیرد.  پرهیزگاری  است که  این  دلهـا  را  خروشان  و  حسـاس  و  تاثـیرپذیر  مـیسازد،  و  آنـها  را  در  مـقابل  نمادهای  قدرت  و  جلوهگاههای  نـوآفرینی  و  مـعجزات  آفریدههائی که  چشـمها  و گوشها  آنـها  را  می‏بینند  و   میشنوند،  به  کرنش  میاندازد.  

ایـن  شیـوۀ  قرآن  است.  قرآن  به  زبان  نشانههای  خداشناسی  موجود  در  پدیدههای  جهان  که  پراکـنده  در  پیرامون  انسان  هستند،  با  فطرت  بشری  سخن  میگوید.  چه  یزدان  سبحان  میداند که  میان  فطرت  انسان  و  میان  فطرت  پدیدههای  جهان  زبان  مشـترکی  وجود  دارد،  و  پیامهای  شنیدنی  و  فهمیدنی  میان  این  دو  فطرت  ردّ  و  بدل  میگردد!  شیوۀ  قرآنی  به  اسلوب  جدلی  نـپرداخـته  است،  اسلوب  جدلیای  که  بعدها  در  میان  اهل  کـلام  و  فیلسوفان  پیدا گردید  و  سخت  سرگرم  آن  شدند.  زیـرا  خدا  میداند که  اسلوب  جدلی  به  دلها  فرو  نمیرود،  و  از  منطقۀ  سرد  ذهن  تجاوز  نمیکند،  منطقوۀ سردی که  جنبش  و  پویشی  را  پـدید  نـمیآورد،  و  زنـدگی  و  حیاتی  را  نمیسازد.  تنها  چیزی  که  اسلوب  جـدلی  مـنتهی  بدان  میشود  جنبش  و  پویشی  در  ذهن  سرد  است که  آن  هم  بر  باد  میرود  و  در  هوا  پراکنده  میشود!

برنامه  قرآنی  با  شیوۀ  ویژۀ  خود دلائلی  را که  میآورد،  نیرومندترین  دلائل است.  دلائلی  است  که  دل  و  عقل  را  قانع  میسازد.  این  هم  صفت  مشخصۀ  دلائـل  قـرآنـی  است...  پیش  از  هر  چیز،  بودن  خود  این  جهان،  و  در  ثانی  حرکت  و  چرخش  منظم  و  مرتب  و  هماهنگ  و  همآوای  جهان،  و  تحولات  و  تبدلات  و  دگرگونیهائی که  بـرابر  قوانین  معلوم  و  روشنی  انجام  میگیرند  -  قوانش  معلوم  و  روشنی که  پیش  از  آشنائی  انســانها  بـا  آنـها  وجـود  داشتهاند  -  اینها  را  نمیتوان  توجیه  و  تفسیر کرد،  مگر  با  اعتقاد  به  نیروئی  که  گرداننده  امور  جهان  است،  یـعنی  یزدان  که  آفریدگار کیهان  و  پروردگار  همگان  است.  کسانیکه  دربارۀ  این  حقیقت  به  ستیز  میپردازند،  دلیل  معقولی  برای  جایگزینی  آن  ندارنـد.  چیزی  جز  ایـن  نمیتوانند  بگویند:  جهان  هستی  و  قوانین  آن  خـود  بـه  خود  پدید  آمده  است،  و  وجود  آن  نیازی  به  علّت  و  دلیل  ندارد،  و  وجود  جهان  متضمّن  قوانین  خود  نیز  میباشد! اگر  این  سخـن،کلام  مفهوم  یا  معـقولی  است،  بگذار  چنین  انگاشته  شود. 

این  چنین  سخنی  در  اروپا  برای گریز  از  اعتقاد  به  خدا  گفته  میشد.  چرا که  در  آنجا گریز  مردمان  از کلیسا  مقتضی گریز  ایشان  از  قبول  یزدان  بود!  سپس  این  سخن  در  اینجا  و  آنجا گفته  شد.  اروپائیان  دیدند  اعـتراف  به  الوهیّت  یزدان  مقتضی  اعتراف  به  حقانیّت  کـلیسا  است.  لذا  به  ترک  خدا گفتند  تا  به  ترک کلیسا  بگویند!

مشرکان  جاهلیّتهای  قـدیم  بـیشترشان  به  وجود  خدا  اعتراف  میکردند،  ولی  دربـارۀ  ربوبیّت  او  بـه  سـتیز  میپرداختند،  هـمانگونه  کـه  در  دورۀ جاهلیّت  عربی  دیدیم،  جاهلیّتی که  این  قرآن  نخستین  بار  با  آن  روبرو  گردید.  برهان  قرآنی  با  مـن  خودشان  و  بـا  عـقیدۀ  خودشان  دربارۀ  یزدان  سبحان  و  صـفات  ایزد  منّان،  ایشان  را  محاصره  میکرد.  به  مقتضی  خود  این  منطق  از  آنان  میخواست که  تنها  یزدان  یگـانه  را  خـداونـدگار  خویش  بدانند،  و  با  پیروی  و  اطاعت  از  آفریدگار  جهان  در  شعائر  و  مراسم  و  قوانین  و  شرائع،  تنها  در  برابر  او  کرنش کنند  و  فـقط  او  را  بـپرستند...  جـاهلیّت  عربی  الوهیّت  را  میپذیرفت  و  در  ربوبیّت  کشمکش  و  سـتیز  میکرد،  ولی  جاهلیّت  قرن  بیستم  میخواهد  از  زیر  بار  سنگین  این  منطق  خویشتن  را  پیش از هر  چیز  با گریز  از  پذیرش  الوهیّت  آزاد  و  رها  سازد،  و  خدا  را  از  زندگی  خود  حذف  کند!

جای  شگفت  است  در کشورهائی  که  «اسلامی«  نامیده  میشوند،  با  هر  وسیلهای  پنهان  و  آشکار  ایـنگریز  رسواگرانه،  به  نام  «علم«  و  «علمگرائی«  تبلیغ  و  ترویج  میگردد!  وگفته  میشود:  «غیبگرائی«  در  سـیستمها  و  نظامهای  «علمگرائی«  جایگاهی  ندارد...  از  جملۀ  غیب  هم  همۀ چیزهائی  است که  به  الوهیّت  مربوط  و  مـتعلق  باشد!  از  این  رهرو  پنهان  و گریزگاه  نـهان  در  قسـمت  عقبی  ساختمان،  کسـانی  میخواهـند  بـیرون  رونـد  و  بـریزند که  از  بندگی  خدا گـریزانـند!  آنـان  از  خدا  نمیترسند،  بلکه  از  مردم  میترسند!  این  است  این  چنین  حیلهگرانه  با  مردمان  حیله  میکنند! همیشه  و  همیشه،  خود  وجود  جهان،  و  همچنین  حـرکت  منظّم  و  مرتّب  و  همآوا  و  همنوائی که  بر  سـراسر  آن  حکمفرما  است،  به  عنوان  دلیل  قوی  و  برهان  محکمی،  همگان  را  به  پذیرش  وجـود  یـزدان  فـریاد  مـی دارد،  و  گریزندگان  از  یزدان  سبحان  را  در  اینجا  و  آنجا  محاصره  میکند  و  در  تنگنا  قرار  میدهد.  سراپای  وجود  فـطرت  بشری  -  اعـم  از  قلب  و  عقل  و  شـعور  و  وجـدان  -  بـا  همچون  دلیل  و  برهان  متین  و  محکمی  روبرو  میگردد  و  بدان  پاسخ  میگوید.  پیوسته  این  برنامه  قرآنی،  سراپای  وجود  فطرف  را  مخاطب  قرار  میدهد،  و  از کوتاهترین  و  فراخترین  و  ژرفترین  راه  با  آن  به  سخن  درمیآید.

کسانی که  همۀ  اینها  را  میبینند،  و  با  وجود  این،  دیدار  با  یزدان  را  باور  نمیدارند،  و  چشم  به  راه  حساب  و کتاب  با  ایزد  منان  نمیمانند،  آنان  نمیدانند که  این  نظم  و  نظام  محکم  و  استوار  مقتضی  است که  جهان  دیگری  در  پیش  باشد،  و  این  دنیا  هدف  نهائی  و  نقطۀ  پایانی  جهان  هستی  نیست،  زیرا  انسانها  در  این  دنیا  به کمال  مطلوب خـود  نــمیرسند...  کســانی  کــه  از  کـنار  ایـن  نشانههای  خداشناسی  و  پدیده های  شگرف  هستی،  غافل  -  بیخبر  میگذرند،  و  این  همه  عظمت  و  قدرت  دلهایـشان  را  به  تدبّر  و  عـقلهایشان  را  به  تفکّر  نـمیانـدازد،  این گـونۀ  کسان  هرگز  راه کمال  مردمی  را  نمیپیمایند،  و  هرگز  به  بهشتی  در نمیآیند  که  یزدان  به  پرهیزگاران  نوید  داده  است.  بهشت  فقط  متعلق  بـه  کسانی  است  که  ایـمان  میآورند  و  کارهای  نیکو  میکنند.  آنان  در  بهشت  از  رنــجها  و  سـختیهای  ایـن  دنـیا  رهـائی  می‌‌یابند  و  میآسایند،  و  جاودانه  خوش  و  خشنود،  به  ذکر  و  سپاس  و  ستایش خدا  میپردازند:

(إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ (٧)

أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (٨)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٩)

دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(١٠)

مسلّماً  کسانی  که  (به  روز  رستاخیز  و  زندگی  دوبـاره  ایمان  نـدارنـد  و)  دیـدار  مـا  را  انـتظار  نـمیکشند،  و  بـه  زندگی  دنیوی  بسنده  میکنند  (و  گمان  میبرند  که  جهان  دیگری  پس  از  این  چهان  وجود  ندارد)  و  به  ایـن  جـهان  دل  میبندند  (و  برای  جهان  دیگر  تلاش  نمینمایند)،  و  از  آیات  (قرآنی  و  نشانههای  جهانی)  ما  غـافل  و  بـیتوجّه  میمانند،  چنین  کسانی  چایگاهشان  دوزخ  است  به  سبب  کارهائی  که  میکنند.  بی‏گمان  کسانی  که  ایمان  میآورند  و  کارهای  شایسته  میکنند،  پروردگارشان  آنـان  را  بـه  سبب  ایمان  (راستین  و  کارهای  خداپسند)  رهنمودشان  مینماید  (و  در  دنیا  بر  ایمان،  استوار  و  ثـابت  قدمشان  میدارد،  و  در  آخرت  به  بهشت  نائلشان  میفرماید  که)  جویبارها  در  زیر  (کاخهای)  ایشان  در  بهشت  خوش  و  پر  ناز  و  نـعمت  روان  است.  در  بهشت  دعـای  مومنان:  پروردگارا!  تو  منزّهی  (از  آنچه  کافران  در  دنیا  میگفتند)  و  سلام  آنان  در  آن  (خطاب  به  هـمدیگر)  درودتـان  بـاد  (ای  فـرمانبرداران  یـزدان  ســبحان!)  و  خـتم  دعــا  و  گفتارشان،  شکر  و  سپاس  پروردگار  جهانیان  را  سـزا  است،  (که  ایمان  را  نصیب  ما  کرد  و  از  ما  خشنود  گردید)  میباشد.

قطعاً کسانی که  به  تفکّر  و  تدبّر  نمیپردازند  در  بارۀ نظم  و  نظامی که  دالّ  بر  وجود  یــزدان  است،  و  بیانگر  ایـن  است  که  این  جـهان  آفـریدگار  مـدبّری  دارد،  همچون  کسانی  این  مطلب  را  درنمییابند که  جهان  دیگر  لازمۀ  همین  نظم  و  نظام  بوده  و  آن  جهان  ادامۀ این  جهان  است،  و  در  آنجا  است  که  عدالت  و  دادگری  به  تمام  و  کـمال  انجام  میپذیرد،  و  خدا  انسانها  را  به  اوج  والای  بشریّت  می رساند...  کسانی  که  دربارۀ  کـیهان،  و  نـظم  و  نظام  شگفت  و  شگرف  آن  نمیاندیشند،  بدین  خاطر  انـتظار  ملاقات  با  خدا  را نیز  نمیکشند!  در  نتیجۀ  همین  قصور  و  کوتاهی  است که  به  زندگی  دنیوی  بسنده  میکنند،  و  به  کاستیها  و  پستیهای  آن  راضی  و  قانع  میگردند.  این  دنیا  را  مــیپسندند  و  بدان  ســخت  چنگ  مـیزنند  و  میچسبند.  به  دنیا  کـاملاً دل  مـیبندند  و  غـرق  در  آن  میشوند. کاستی  و  پستی  را  در  آن  بد  نمیدانند،  و  بر  زشتیها  و  بدیها  نمیشورند.  آنان  نمیدانند  که  این  دنیا  لیــاقت  و  ارزش  ایــن  را  نـدارد کـه  هـدف  نـهائی  و  پایانبخش  زندگانی  انسانها  باشد.  انسانها  مـیمیرند  و  به  ترک  این  جهان  میگویند  در  حالی  که  پاداش کـامل  کارهای  نیک  خود  را  نگرفتهاند،  یا  کـاملاً  بـه  کـیفر  و  سزای  بدیها  و  زشتیهائی  نرسیدهاند که  مرتکب  شدهاند.  همچنین  به کمالی  نائل  نیامدهاندکه  مردمی  آنان  مقتضی  و  خواستار  آن  است...  بسنده  کردن  بـه  دنـیا  و  راضـی  شدن  بدان،  کسانی  را  پیاپی  از  مرتبۀ  بشـریّت  سـقوط  میدهد  و  پائینتر  و  پائینتر  مـیکشد کـه  دل  بـه  دنـیا  دادهاند  و  شیفته  و  دلباختۀ  آن  شدهاند.  چـه  ایـن  گـونه  کسان  سرهایشان  را  به  سوی  قلۀ  بالا  برنمیافرازنـد،  و  چشمانشان  را  به  سوی  افق  والا  نمیدوزند.  بلکه  همیشه  سرهای  خود  را  به  سوی  این  زمین  و  چیزهائی که  در  آن  است  پائین  میاندازند،  و  چشمهای  خویش  را  به  ایـن  زمین  و  چیزهائی کـه  در  آن  است  مـیدوزند  و  خـیره  مـیکنند!  غــافل  و  بــیخبر  مـیمانند  از  نشـانههای  خداشناسی  پراکنده  در  گسترۀ  جـهان  و  از  پـدیدههای  اعجازانگیزی  که  یزدان  آنـها  را  آفریده  است  و  پیش  چشمانشان  داشته  است.  نشانهها  و  پدیدههائی  که  دل  را  بیدار  میکنند،  و  حس  و  شعور  را  برمیانگیزند،  و  انسان  را  بر  آن  میدارند  که  به  والائی  و کـمال  بـنگرد...  آن  کـسانی که  فقط  خواستار  دنیایند،  و  غافل  از  همه  چیز  و  همه  جایند،  آنان:

(أُولَئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ )(٨)

آنان  جـایگاهشان  دوزخ  است،  بـه  سبب  کارهائی  کـه  می کنند.

چه  بد منزل  و  جایگاهی  است!  و  چه  بـد  سـرنوشت  و  فرجامی  است!

در  سوئی  این  گونه  کسانند...  و  امّا  در  دیگر  سو  کسانی  هستند  که  ایمان  آوردهاند  و کارهای  نیک  و پسندیده کردهاند.  این  چنین  مؤمنانی  به  مقتضی  ایمان،  و  برای  اجرای  فرمان  یزدان،  و  به  خاطر  چشـم  امـید  و  انـتظار  دوختن  به  فرجام  خجستۀ  جهان  آخرت  خوش  و  خـرّم،  کارهای  نیک  و  پسندیده کردهاند،  -  البتّه  راه  رسیدن  به  سعادت  آخرت  هم  انجام  دادن  کارهای  نیک  و  پسندیده،  یعنی  اعمال  صالحه  است  -  همچون  کسانی:

(یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ ).

پــروردگارشان  آنــان  را  به  سـبب  ایـمان  (راستین  و  کارهای  خداپسند)  رهنمودشان  میفرماید.

خدای  سبحان  ایشان  را  در  پرتو  ایمانی که میان آنان  و  میان  یزدان  پـیوند  برقرار  میکند،  بهکـارهای  خـوب  و  پسندیده  رهنمود  و  راهیاب  مینماید،  و  چشم  درونشان  را  برای  ماندگاری  بر  راستای  راه  باز  میکند،  و  آنان  را  با  الهام  حسّاسیّت  و  تقوای  دل  و  درون  به  انجام  خوبیها  و  نیکیها  هدایت  و  رهنمون  میفرماید...  آنان  به  بهشت  داخل  میگردند.

(تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ ).

جویبارها  در  زیر  (کاخهای)  ایشان  روان  است.

همیشه  آب،  نماد  و  نشانۀ  فراوانی  و  فراوانی  نـعمت  و  شادی  و  شادابی  و  ترقّی  و  تعالی  و  رشد  و  نمو  و  حیات  و  زندگی  بوده  است  و  خواهد  بوده

آیا  آنان  در  این  بهشت  در  اندیشۀ  چه  چیزهائی  هستند؟  چه  چیزهائی  ایشان  را  به  خود  مشغول  و  سرگرم  میکند؟  خواستهائی که  می خواهند  حاصل  آید  و  تـحقق  پـذیرد  کدام  است؟  ایشان  در  بهشت  در  انـدیشۀ  جـاه  و  مـال  نیستند.  چیزهائی که  ایشان  را  به  خود  مشغول  و  سرگرم  دارد،  دفع  اذیّتها  و  آزارها  و  رفع گرفتاریها  و  ناگواریها  نیست،  و  برای  بهبود  وضع  و  مصلحت  حال  نیز  تلاش  و  کوشش  نمیکنند.  چه  آنـان  از  غـم  و  شـر  هـمۀ  ایـنها  رسـتهانـد،  و  از  دست  ایـن  گـونه  نیازمندیها  رهـائی  یافتهاند،  و  با  چیزهائی که  یزدان  سبحان  بدیشان  ارمغان  فرموده  است  و  ارزانی  داشته  است،  بی‏نیاز  از  همـه  چیز  گشتهاند،  و  بر  تمام  این  گرفتاریها  فائق  آمدهاند،  و  بـر  همگی  این  اندیشهها  و  غص همچون  مسائل  و  شواغلی  بالاتر  رفتهاند.  بزرگترین  و  سترگترین  چیزی کـه  ایشـان  را  بـه  خـود  مشغول  و  سرگرم  میدارد،  تا  انجا که  عنوان:

(دَعْوَاهُمْ )

دعای  ایشان  ...  خواست آنان.

به  خود گرفته  است،  ذکر  و  تسبیح  آفریدگار  در  آغاز  مناجات،  و  حمد  و  سـپاس  کردگار  در  پـایان  مناجات  است.  در  لابلای  ابتداء  و  انتهاء  تسبیح  و  نقدی،  یزدان،  سلامها  و  درودهائی  است  که  مـیان  خودشان  و  مـیان  ایشان  و  فرشتگان  رد  و  بدل  می شود:

(دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(١٠)

  در  بهشت  دعـای  مؤمنان :  پروردگارا!  تـو  منزّهی  (از  آنـچه  کـافران  در  دنـیا  مـیگفتند)  و  سـلام  آنـان  در  آن  (خطاب  بـه  هـمدیگر)  درودتـان  بـاد  (ای  فرمابرداران  یزدان  سبحان)!  و  ختم  دعا  و  گفتارشان:  شکر و سپاس  پروردگار  جهانیان  را  سزا  است  (که  ایمان  را  نصیب مـا  کرد  و  از  ما  خشنود  گردید)  میباشد.

بهشت  جای  رهائی  از  غـمها  و  رنجها  وگـرفتاریها  و  پریشانیهای  زندگانی  دنیا،  و  برتری  یافتن  و  فراتر  رفتن  از  ضرورتها  و  حاجتهای  آن،  و  پرواز  در کرنههای  آسمان  رضـایت  و  تسبیح  و  حمد  و  سلام  است،  آن  کرانههائی  که  سزاوار  و  شایستۀ  کمال  انسان  است.

*

پس  از  این،  روند  قرآنی  به  ذکر  مبارزه  طلبی  مشرکان  با  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم  و  بیان  درخواست  نـزول  عذابی  میپردازد که  پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم  ایشان  را  از  آن  بیم  میداد،  ولی  آنان  تـمسخرکنان  و  شتابان  همچون  عذابی  را  درخواست  میکردند.  روند  قرآنی  بدیشان  تذکّر  می داد  که  به  تأخیر  انداختن  همچون  عذابی  تا  وقت  معیّن  خود،  از  حکمت  و  رحمت  یزدان  سرچشمه  میگیرد.  آنگاه  صحنۀ  حال  و  وضعی  را  برای  آنان  به  تصویر  می کشد که  هنگام  عملاً گرفتار  آمدن  به  بلا  و  مصیبت،  و  دچار  شدن  به زیان  و  ضـرر  پـیدا  مـیکنند.  در  وقت  بلا  فطرت 

مـردمان  از  زیـر  تـودههای  دنـیادوستی  و  خـودپرستی  برمیخیزد  و  خالصانه  به  آفریدگار  خود  رو  مـیکند.  و  همین که  بلا  بـرطرف گردید،  زیادهروی کنندگان  در  زشتیها  و  پلشتیها  دیگر  باره  به  سوی  غفلتی  برمیگردند  کـه  پـیش  از  نـزول  بلا  بدان  دچـار  بودند  و  در  آن  میغنودند.  رونـد  قرآنـی  سپس  هلاک  و  نابودی  پیشینیانی  را  به  یادشان  میآوردکـه  هم  اینک  آنان  جانشینان  ایشان  شدهاند  و  در  جایگاههایشان  زنـدگی  میکنند.  بدیشان  تذکّر  میدهد کـه  هـمچون  فـرجـام  و  سرنوشتی  در  انتظار  ایشان  نیز  می‏باشد،  پس  خویشتن  را  بپایند  تا  بدان  دچار  نـیایند.  آنگـاه  برایشـان  بیان  میکند که  زندگی  دنیا  تنها  جنبۀ  امـتحان  و  آزمـون  را  دارد،  و  پس  از  سپری  شدن  آن،  وقت  سزا  و  جزا  است.

(وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (١١)

وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٢)

وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (١٣)

ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ )(١٤)

اگر  خداوند  در  رساندن  شرّها  و  بلاهائی  شـتاب  ورزد  که  مردمان  (در  حـالت  خشـم  و  غضب  و  یـا  حماقت  و  جهالت)  در  طلب  آنـها  شتاب  مـیورزند،  عمر  (هـمگی  انسانها  به  پایان  میرسد  و  اثری  از)  آنان  باقی  نمیماند  (و  اختیار  که  پایۀ تکلـیف  و  وجه  امتیاز  انسان  از  حیوان  است،  از  میان  میرود،  و  اطاعت  جنبۀ  اضطراری  پـیدا  میکند).  امّا  ما  افرادی  را  کـه  مـعتقد  بـه  مـلاقات  مـا  (در  قـیامت)  نـیستند،  بـه  حـال  خود  رهـا  مـیسازیم  (و  در  مجازاتشان  عجله  نمیکنیم  و  بلکه  در  دنیا  بدیشان  مهلت  میدهیم)  تا  در  سرکشی  و  نـافرمانی  خود  (بـلولند  و)  سرگردان  شوند  (و  حقّ  را  از  باطل،  و  راه  را  از  چاه  بـاز  نشـناسند).  هنگامی  که  بـه  انسـان  نـاراحتی  و  بـلائی  میرسد  (که  نه  خود  و  نه  دیگران  نمی‏توانند  آن  را  دفع  و  چاره  کنند)،  چه  بر  پهلو  خوابیده،  و  چه  نشسـته،  و  چه  ایسـتاده  بــاشد  (بـرای  رفــع  مشکل)  مـا  را  بـه  کمک  میخواند.  امّا  هنگامی  که  نـاراحتی  و  بـلائی  را  (که  در  مقابل  آن  درمانده  بود)  از  او  به  دور  داشتیم،  آن  چنان  راه  (سابق)  خود  را  در  پیش  می‏گیرد  (و  خدای  را  باز  هم  فراموش  میکند)  که  انگار  ما  را  برای  دفع  محنتی  که  بدو  رسیده  است  به  فریاد  نخوانده  است  (و  اصـلاً  ضـرر  و  زیانی  متوجّه  او  نبوده  و  بلائی  بـدو  دست  نـداده  است.  آری!  همیشه)  این  چنین  اعمال  اسرافگران  در  نظرشان  آراسته  شده  است  (و  تکرار  گناه  از  قباحت  آن  کـاسته  است،  و  اهریمن  نابکار  باطل  را  بـرای  آنـان  حقّ  جـلوه  داده  است).  مـا  گروهها  (و  نسـلهای  زیـادی)  را  هـلاک  کردهایم  که  پیش  از  شما  بـودهانـد،  بـدان  گاه  که  سـتم  کردهاند  (و  راه  گناه  سپردهانـد)  و  پـیغمبرانشـان  بـرای  آنان  دلائل  روشن  و  معجزات  آشکاری  آوردهاند  و  ارائه  نمودهاند،  ولی  آنان  جزو  کسـانی  نبودهانـد  کـه  ایـمان  بـیاورند  (و  سـخنان  پـیغمبران  را  بشـنوند  و  بـه  دنـبال  ایشان  روند.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین 

گروه  بـزهکاران  را  سـزا  مـیدهیم.  (پس  خویشتن  را  بپائید  و  نافرمانی  ننمائید).  سپس  به  دنبال  آنان  شـما  را  در  زمـین  جـانشینان  (ایشــان  و  سـرنشینان  زمـین)  کردهایم  تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل  میکنید.

مشـرکان  عــرب  پیغمبر  خدا  را صلّی الله علیه و آله وسلّم به  مبارزه  میطلبیدند  و  از  او  درخواست  میکردند که  عذاب  را  هر  چه  زودتر  بر  سرشان  بیاورد  و  بدیشان  مهلت  ندهد...  از  جملۀ چیزهائی  که  خداوند  متعال  در  این  سـوره  راجـع  بدیشان  بیان  میفرماید،  این  چنین  است:

(وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ )(٤٨)

 می گویند:  این  وعدۀ  (عذاب)  اگر  راست  می گوئید  (که  عذابی  در  میان  است)  کی  عـملی  مـیشود  (و  مـوقع  و  موعد  آن  کی  خواهد  بود؟).                      (یونس/48 )   در  غیر  این  سوره  هم  آمده  است:

(ویستعجلونک بالسیئة قبل الحسنة وقد خلت من قبلهم المثلات)

 (کافران  و  مشرکان  تمسخرکنان)  از  تو  میخواهند  کـه  بــدی  (و  عـذابــی  کــه  از  سـوی  خدا  ایشـان  را  از  آن  میترسانی)  پیش  از  خوبی  (و  نعمتی  که  از  سـوی  خدا  بدیشان  مژدۀ  آن  را  میرسانی)  بدانان  رسد!  و  حال  آن  که  عذابهای  درهم  کوبنده  و  خوار  کننده  قبل  از  ایشـان  بوده  است  و  (بـر  سـر  گذشتگان  آمـده  است  و  طـومار 

حیات  افراد  کـافر  و  مشـرکان  چون  ایشـان  را  درهـم 

نوردیده  است).                                            (رعد  /  6)

 همچنین  قرآن  مجید  اینگفتارشان  را  نیز  نقل  میفرماید:

:(وإذ قالوا:اللهم إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم).  

 (ای  پـیغمبر!  بــه  خــاطر  بـیاور)  زمـانی  را  کـه  کافران  میگفتند:  خداوندا  اگر  این  (آئین  و  این  قرآن)  حقّ  است  و  از  ناحیۀ  تو  است،  از  آسمان  بارانی  از  سنگ  بر  سـر  مـا  فرود  آور  یا  به  عذاب  دردناک  (دیگری)  مـا  را  گرفتار  ساز.             (انفال/32)

همۀ  اینها  حالت  سرکشی  و  دشمنانگی کافران  و  مشرکان  را  به  تصویر  میزند،  سرکشی  و  دشمنانگی  با  هدایت  یزدان که  در  قرآن  برای  ایشان  به  ارمغان  آمده  بود!  حکمت  یزدان  خواستار  این  بود که کافران  و  مشرکانی  را  که  نخستین  مخاطبان  این  قرآن  بودند  با  عذاب  ریشهکن  کننده  هلاک  و  نابود  نکند  و  ایشـان  را  از  روی  زمـین  برندارد،  همانگونه که  تکذیبکنندگان  حقّ  و  حقیقت  را  در  گذشتههای  پیش  از  ایشان  با  عذاب  ریشهکن  کننده  نابود  و  هلاک  سـاخته  بود.  چـرا کـه  یـزدان  سبحان  میدانست که  بسیاری  از  جمعیّت  این کافران  و  مشرکان،  آئین  اسلام  را  میپذیرند،  و  این  آئین  توسط  ایشان  بر  جای  و  ماندگار  میماند،  و  با  د  ست  آنان  در کرۀ  زمین  روان  و  که  پیش  میرود.  این  امر  پس  از  فتح  مکّه  به  وقوع  ییوست،  چیزیکه  آنان  بی‏خبر  از  آن  بودند،  بدان  هنگامکه  با  قرآن  مبارزه  میکردند.  آنان  نمیدانستندکه 

یزدان  سبحان  میخواهد  بدیشان  خیر  حقیقی  برساند،  نه  خیری  که  میانگاشتند  و  شـتابگرانـه  آن  را  درخواست  میکردند،  همانگونه که  شرّ  را  شتابگرانه  میطلبیدند  و  در  آن  نیز  عجله  میورزیدند!

یزدان  سبحان  در آیة  نخست  بدیشان  میفرماید:  اگر  خدا  شرّ  و  عذابی  را  بر  سر  ایشان  می آورد که  در مبارزۀ  با  پیغمبر صلّی الله علیه و اله وسلّم  شتابگرانه  آن  را  درخواست  هـیکردند  که  انگار  خیر  و  خوبی  را  با  عجله  برای  خود  درخواست  میکنند،  ایشان  را  نابود  مینمود  و  به  زندگیشان   پـایان  میداد.  ولی  خدا  آنان  را  برای  چیزی  کـه  در  آیـنده  در  نظر  داشت  برجای  گذاشت...  آن  گاه  ایشان  را  بـرحـذر  میفرماید  از  این که  غافل گردند  و  سرانجام  این فرصت  و  مهلت  را  پیش  چشم  ندارند  و  به  فکر  آخرت،  نباشند.  چه کسانی که  ملاقات  با  خدا  را  انتظار  نمیکشند  و  به  حساب  و کتاب  قیامت  ایمان  نـدارنـد،  در  گمـراهـی  و  سرگشتگی  خود  خواهند  ماند،  تا  مرگشان  فـرا  خـواهـد  رسید،  مرگی که  وقت  مشخص  و  مـنعی  دارد.

روند  قرآنی  به  مناسبت  سخن  از  شـتابگری  انسـان  در  درخواست  شرّ  برای  خود،  تصویری  از  بشریّت  آدمـیان  را  شان  میدهد  بدان  هنگام که  بلا  و  مصیبتی  و ضرر  و  زیانی  بدیشان  میرسد.  این  تصویر  بیانگر  تناقضی  در  سرشت  بـعضی  از  انسـانها  است.  آنـان  از  شرّ  و  بلا  میترسند،  امّا  با  این  وجود  شتابان  آن  را  بـرای  خـود  درخواست  میکنند!  وقتی که  دچار  شرّ  و  بلا  گردیدند  با  تضرّع  و  زاری  مخلصانه  آفریدگار  جهان  را  به  یـاری  میطلـبند.  ولی  زمانی که  شرّ  و  بلا  از  ایشان  دفع  و  رفع  شد،  دیگر  باره  به  همان  زشتیها  و  پلشتیهائی  برمیگردند  که  قبلاً  میکردند:

(وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ )(١٢)

  هنگامی  که  به  انسان  ناراحتی  و  بلائی  مـیرسد.  (که  نـه  خود  و  نه  دیگران  نمیتوانند  آن  را  دفع  و  چاره کنند)،  چه  بر  پهلو  خوابیده،  و  چه  نشسـته،  و  چه  ایسـتاده  بـاشد 

(برای  رفع  مشکل)  ما  را  به  کمک  میخواند.  امـا  هـنگامی  که  ناراحتی  و  بلائی  را  (که  در  مقابل  آن  درمانده  بود)  از  او  به  دور  داشتیم،  آن  چنان  راه  (سابق)  خود  را  در  پیش  می‏گیرد  (و  خدای  را  باز  هم  فراموش  میکند)  که  انگار  ما  را  بـرای  دفـع  مـحنتی  کـه  بدو  رسـیده  است  بـه  فریاد  نخوانده  است  (و  اصلاً  ضرر  و  زیانی  متوجّه  او  نبوده  و  بلائی  بدو  دست  نداده  است.  آری!  هـمیشه)  این  چنین  اعمال  اسرافگران  در  نـظرشان  آراسـته  شـده  است  (و  تکرار  گناه  از  قباحت  آن  کاسته  است.  و  اهریمن  نابکار  باطل  را  برای  آنان  حقّ  جلوه  داده  است).

تصویر  زیبا  و  شگرفی  است  و  نمایانندۀ  نمونه  و  مثالی  از  انسانها  اسب،  نـمونه  و  مـثالیکـه  پـیوسته  تکـرار  میگردد  و  در  طول  روزگاران  دیده  مـیشود.  انسـانها  وقتی  که  صحّت  کامل  و  قدرت  فراوان  دارند،  و  شرائط  و  ظروف  مکانی  و  زمانی  به  مرام  ایشان  است،  خویشتن  را  به  امـواج  سیـلاب  زنـدگی  مـیسپارند  و  راه  خطا  میپویند  و گناه  میورزند  و  طغیان  و  سرکشی  میکنند  و  به  گزاف  و  اسـراف  مـیپردازنــد...  انسـانها  -  مگـر  کسانی که  یزدان  بدیشان  لطف  و  عنایت  فرماید  و  ایشان  را  با  فضل  و کرم  خـود  بـباید  و  مـحفوظ  نـماید  -  در  بحبوحۀ  قوّت  و  قدرت  خویش،  بیدار  نمیشوند  و  به  یاد  نمیآورند که  در  مسیر  زندگی  ضعف  و  عجز  و  ناتوانی  و  درماندگی  نیز  هست.  اوقات  خوشی  و  رفاه،  خدا  را  از  یاد  ایشان  میبرد،  و  احساس  بینیازی  و  ثروتمندی  مایۀ  سرکشی  ایشان  از  فـرمان  یـزدان  مـیشود...  و  هـمین  انسانها  وقتی که گزند  و  بلائی  مـیبینند  و  بیماری  و  زیانی گریبانگیرشان  میگردد،  به  جزع  و  فزع  میافتند  و  بی‏تاب  و  پریشان  میشوند.  دست  دعا  به  پیشگاه  خدا  برمیدارند  و  دعاهای  عریض  و  طویلی  سر  میدهند.  به  خدا  امیدها  میبندند  و  با  تضرّع  و  زاری  او  را  به  کمک  میطلبند.  از  سختیها  و گرفتاریها  به  تـنگ  مـیآیند،  و  آسایش  و گشایش  زودرس  را  خواهان  میگردند،  و  از  خدا  میخواهند که  هر  چه  زودتـر  از  سـختی  و  تـنگی  برهند  و  به  رفاه  و  خوشی  برسند...  جای  شگـفت  است 

زمانی که  دعاها  و  زاریهایشان  پذیرفته  شد،  و  بلاها  و  سختیها  زدوده  و  برطرف  گردید،  دیگر  باره  راه  خود  را  در  پیش  میگیرند  و  به  همان  پردهدریها  و  بیشرمیها  و  بزهکاریها  و  پلشتیها  میپردازند  و  نگاهی  هم  به  عقب  نمیاندازند  و  بیاندیشه  و  بیخیال  به  پیش  میتازند.  روند  قرآنی،  گامها  و  آهـنگهای  تـعبیر  را  بـا  حـالتهای  نفسانیای  که  به  تصویر  میزند،  و  مثالها  و  نمونههائی  که  از  انسانها  پیش  چشم  میدارد،  همردیف  و  هـمطراز  میگرداند،  و  منظرۀ  زیان  و  ضرر  و  بلا  و  مصیبت  را کند  و  آرام  و  دیرپا  و  دراز آهنگ،  به  تصویر  می کشند:

(دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا ).

چه  بر  پهلو  خوابیده،  و  چه  نشسته،  و  چه  ایستاده  باشد  (برای  رفع  مشکل)  ما  را  به  کمک  میخواند.

روند  قرآنی  هر  حالتی  و  هر  وضعی  و  هر  مـنظرهای  را  مینمایاند  تا  توقف  این  انسانها  را  به  تصویر  زند  در  آن  حال که  امواج  قوت  و  قدرت  بدنی  و  مالی  ایشان  توقف  میکند،  بدان گونه که  امواج  آبها  در  پشت  سدّها  متوقّف  میشود  و  از  جریان  باز میایستد  یا به  عقب  برمیگردد.  امّا  زمانی که  سدّها  و  مـانعهائی  از  سـر  راه  آن  امـواج  برداشـه  شد  «مَـرّ  »   می‏گذرد  و  مـیرود.  تک  واژۀ  «مَرّ»  بیانگر  جـهش  و  سـرکشی  و  روان  شـدن  است...  («مَرّ»  میگذرند  و  نمیایستند  تا  سـپاسگزاری کـنند  و  بنگرند  و  بیندیشند.  ایشان  نمیایستند  تا  پند  و  عـبرت  بگیرند:

(مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ).

آن  چنان  میرود  (و  راه  سابق  خود  را  در  پیش  می‏گیرد  و  خدای  را  باز  هم  فراموش  میکند)  کـه  انگار  ما  را  بـرای  دفع  محنتی  که  بدو  رسیده  است  به  فریاد  نخوانده  است  (و  اصلاً  ضرر  و  زیانی  مـتوجّه  او  نـبوده  و  بــلائی  بـدو  دست  نداده  است!).

بر میجهند  و  راه  میافتند،  و  بدون  توجّه  بـه  رادعـی  و  مانعی،  با  امواج  زندگی  به  پیش  مـیروند  و  انـدرزی  نمیشنوند  و  عبرتی  نمیگیرند.

این  گونه  کسان  با  سرشت  ناجوری  که  دارنـد  در  وقت  قدرت  و  قـوّت  و  خـوشی  و  نـعمت  سـر  به  طـغیان  برمیدارند،  و  تنها  در  زمان  گرفتار  آمدن  بـه  بلاها  و  مصیبتها  و  زیانها  و  ضررها  بیدار  و  هوشیار  میگردند.  ولی  هنگامی که  مشکلات  و  مــعضلات  بـرطرف  شـد،  دوباره  راه  خود  را  در  پیش  میگیرند  و  با  سلاب  زمان  حرکت  میکنند  و  هر  چه  دلشان  بخـواهد  انجام  میدهند...  گزافکاران  و  اسرافکنندگان  بـا  همچون  سـرشتی  به  زشتیها  و  پـلشتیها  و  نـاکاریها  مـیپردازنـد  و  اصـلاً  احســاس  نـمیکنند  کـه  از  حـدود  و  مقرّرات  یـزدان  میگذرند:

(کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (١٢)

این  چنین،  اعمال  اسرافگران  در  نظرشان  آراسته  شـده  است  (و  تکرار  گناه  از  قباحت  آن  کاسته  است،  و  اهریمن  نابکار  باطل  را  برای  آنان  حقّ  جلوه  داده  است).

آیا  فرجام  کار  اسراف  کنندگان  در  میان  نسلهای  گـذشته  چه  بوده  است  و  سرنوشت  ایشان  بهکجا  انجامیده  است؟

(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ) (١٣)

ما  گروهها  (و  نسلهای  زیادی)  را  هلاک  کردهایم  که  پیش  از  شما  بودهاند،  بدان  گاه  که  ستـم  کردهانـد  (و  راه  گناه  سپردهاند)  و  پیغـبرانشان  برای  آنـان  دلائـل  روشـن  و  معجزات  آشکاری  آوردهند  و  ارائه  نمودهاند،  ولی  آنـان  جزو  کسانی  نـبودهانـد  کـه  ایـمان  بـیاورند  (و  سـخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنبال  ایشـان  رونـد.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  سزا  میدهیم.  (پس  خویشتن  را  بپائید  و  نافرمانی  ننمائید)

اسرافکاری  و  تجاوز  و  تعدّی  از  حدود  و  ثغور  قوانین  و  مقررات  الهی  و  ستم  و  ظلم  -  به  معنی  شرک  -کارشان  ساخت  و  ایشان  را  به  هلاک  رسـاند...  مشـرکان  آثـار  جـایگاههای  هـلاک  اسـرافکـاران  و  تـجاوزپیشگان  روزگاران گذشته  را  پیش  روی  خود  در  جزیرةالعرب  میدیدند  و  از کنار  مساکن  و  منازل  قـوم  عـاد  و  قـوم  ثمود،  و  شهرها  و  آبادیهای  قوم  لوط  میگذشتند  و  آنها 

را  ورانداز  میکردند. 

پیغمبران  این  اقوام  با  دلائـل  و  مـعجزات  رو-ن  به  میانشان  آمدند،  همانگونهکه  ـغمبر  شما  به  میان  شما  آمده  است:

(وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا ).

آنــان  کســانی  نـبودند  کـه  ایـمان  بـیاورند  (و  سخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنبال  ایشان  روند).

آنان  راه  ایمان  نـپیمودند  و  بـلکه  راه  طـغیان  در  پـیش  گرفتند  و  تا  توانستند  طاغی  و  یاغی  شدند.  به  سـوی  ایــمان  بـرنگشتند  و  خویشتن  را  آمـادۀ  پذیرش  آن  نکردند.  به  ناچار  به  سزا  و  جزای  بزهکاران  رسیدند. 

(کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ )(١٣)

 (در  گذشته  و  حال  و  آیـنده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  کیفر  و  سزا  میدهیم.

زمانی  که  روند  قرآنی  پـایان  کـار  و  فـرجـام  زنـدگی  بزهکاران  را  به  مشرکان گوشزد  میکند،  بزهکارانی کـه  پیغمبرانشان  هـمراه  بـا  دلائـل  و  مـعجزات  روشن  بـه  میانشان  آمـدند  ولی  ایـمان  نـیاوردند  و  بدین  سـبب  مستحقّ  عذاب  شدند  و  عـذاب  ایشـان  را  دربـرگرفت،  روند  قرآنی  به  مشرکان  تذکّر  میدهد کـه  هـم  اینک  آنانند  که  جانشینان  بزهکاران  قرون  و  اعصارند.  و  در  سرزمینهایشان  زندگی  بسر  می‏برند.  ایشان  هم با همین  جانشینی  امتحان  و  آزمایش  میشوند،  و  آزمون  آنـان  در  چـیزهائی  است کـه  بـه  ارث  بردهاند  و  به  دست  آوردهاند:

(ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٤)

سپس  به  دنبال  آنان  شما  را  در  زمین  جانشینان  (ایشان  و  سرنشینان  زمین)  کردهایم  تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل  میکنید.

این  پسودۀ  نیرومندی  برای  دل  انسـان  است.  چرا که  انسان  با  این  پسوده  مـتوجّه  مـیگردد کـه  او  جانشین  ملکی  است که  در  میان  مالکان  پیشین  دست  به  دست  گشته  است  و  اینک  به  دست  او  افتاده  است.  صاحبان  پیشین  این  ملک که  در  آن  برو  و  بیائی  داشتهاند  همه  و  همه  این  ملک  را  به درود گفتهاند  و  مردهاند!  او  نیز  در  وقت  خودش  این  ملک  را  به درود  میگوید  و  میمیرد.  تنها  چند  روزی  در  این  ملک  میماند.  آنـچه  از  او  در  این  ملک  سرمیزند  و  هرکاری که  در  آن  میکند  آزمون  و  امتحان  او  است  و  در  مقابلکارهایش  محاسبه  میگردد  و  به  حساب  و کتاب  او  رسیدگی  میشود  بعد  از  اندک  ماندنی  که  در  آن  دارد!

ایـن  انـدیشهای  که  اسـلام  آن  را  در  دل  انسـان  برمیانگیزد،  گذشته  از  این که  حقیقت  را  بدو  نشـان  میدهد  و  نمیگذارد  نیرنگها  او  را  از  این  حقیقت  غافل  گرداند،  پیوسته  بیداری  و  حسّاسیّت  و  پرهیزگاری  را  در  او  برمیانگیزد که  اینها  بنیاد  امن  و  امان  او،  و  بنیاد  امن  و  امان  جامعهای  است که  در  آن  زندگی  میکند.وقتی  که  انسان  احساس  کند:  او  در  برابر  روزگارانی  که  بر  این  زمین  سپری  خواهدکرد،  و  در  مقابل  هر  چیزی که  خواهد  داشت  و  هر  چیزی  که  بدو  بخشیده  مـیشود،  امتحان  میگردد  و  از  او  حساب  و کتابگرفته  میشود،  این  احساس  بدو  عظمتی  و  مناعتی  میبخشد که  وی  را  از  مـغرور  شـدن  و گـول  خـوردن  و  غـافل گـردیدن  بازمیدارد،  و  بدو  خویشتنداری  و  استقامتی  می‏بخشد  که  نمیگذارد  غرق  در  مالپرستی  و  دنیادوستی  شود،  و  سخت  شیفته  و  دلباختۀ کالاها  و  امتعهای  گردد  که  در  مقابل  آنها  از  او  پرس  و  جو  میشود  و  مورد  امـتحان  قرار  میگیرد.

انسان  وقتی که  احساس  میکند که  یزدان  او  را  میپاید  و  زیر  نظر  میدارد،  بدانگونه که  ایـن  فرمودۀ خداونـد  سبحان  همچون  پائیدن  و  زیر  نظر  داشتنی  را  به  تصویر  میکشد:

(لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ )(١٤)

تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل  میکنید.

هـمچون  احسـاسی  انسـان  را  سـخت  مـحافظهکـار  و  خویشتندار  میکند،  و  او  را  بر  آن  میدارد کـه  آگـاه  و  هوشیار  باشد،  و  به  احسان  و  نیکوکاری  سـخت  عشـق  ورزد  و  رغبت  نماید،  و  در  راه  نجات  از  این  آزمون  و  توفیق  در  این  امتحان  نیز  به  جان  کوشد.

این  دوراهۀ  جدائی  جهانبینیای  است  که  اسلام  آن  را  در  دل  انسان  توسط  همچون  پسودههای  نیرومندی  پدید  میآورد،  و  میان  جهانبینـهائی  است که  نظارت الهی  و  محاسبۀ  اخروی  را  از  حساب  خود  حذف  میکند،  و  به  خدا  و  جهان  آخرت  ایمان  ندارد! هرگز  ممکن  نیست  دو  نفر  با  هم  بسازند  و  به  هـم  برسند  یکی  از آنـها  با  جهانبینی  اسلامی  و  دیگری  با  هـمچون  جـهانبینیهای  نــاقص  و کـوتاه بینانهای  زنـدگی  کـند...  ایـن  دو  نـفر  نمیتوانند  در  جهانبینی  زندگی،  و  در  اخلاق  و  آداب،  و  در  حرکت  و کوشش  زندگی،  به  هم  برسند  و  متّفق گردند.  همچنین  ممکن  نیست  دو سیستم  و  نظام  بشری  با  هـم  بسازند  و  متّحد  شوند،  یکی  از  آنها  بر اساس  یک  نوع  جهانبینی،  و  دیگری  براساس  نوع  دیگری  از  جهانبینی  زندگی  را  سپریکند.

 

زندگی  در  اسلام  یک  زندگی  است که  دارای  قواعد  و  ارکان  و  اصول کاملی  است.  کافی  است  مثل  این  حقیقت  اساسی  موجود  در  جهانبینی  اسـلامی  را  پـیش  چشـم  داریم،  و  آثاری  را  بـنگریم که  از  ایـن  جهانبینی  در  حرکت  فرد  و  جامعه  سرچشمه  میگیرد  و  بـرمیخیزد.  بــدین  خـاطر  زنـدگی  اسـلامی  را  نـمیتوان  آمـیزۀ  زندگیای  کرد  که  براساس  و  پـایهای  اسـتوار  و  جـا  میگردد که  جدای  از  این  حقیقت  است.  هـچنین  زندگی  اسلامی  را  نمیتوان  آمیزه  و  آمیختۀ  دستاوردهای  این  چنین  زندگیای  نیزکرد.

کـسانی که  چنین  میاندیشند که  میتوان  زندگی  اسلامی،  و  سیستم  و  نظام  اسلامی  را  با  فرآوردها  و  دستاوردهای  یک  نوع  زندگی  دیگری  و  سیـستم  و  نظام  دیگری  تغذیه  و  رو  به  راهکرد،  ناآگاه  و  بیخبرند  از  سرشت  اختلافات  ژرف  و  ریشهای  موجود  در  مـیان  قواعد  و  ارکان  و  اصولی که  زندگی  در  اسلام  بر  آنـها  استوار  و  پابرجا  میگردد،  و  قواعد  و  ارکان  و  اصولی که  زندگی  در  همۀ  سیستمها  و  نظامهای  بشری  سـاختار  انسان  بر  آنا  استوار  و  پابرجا  میشود. 

*

در  اینجا  رونـد  قرآنـی  از  خطاب  با  مشرکان  دست  برمی‏دارد  و  به  نمونههائی  از  کارهایشان  میپردازد  که  پس  از  بر  سرکار  آمدن  و  جانشین گذشتگان  شدن  انجام  دادهاند.  آنان  جایگزین  اقوام  بزهکار گشتهاند،  آیا  چه  کارهائی  کردهاند؟

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (١٥)

قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (١٦)

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ )(١٧)

هنگامی  که  آیههای  روشن  ما  بر  آنان  خوانده  میشود،  کسـانی  کـه  بـه  مـلاقات  مـا  (در  روز  رسـتاخیز)  ایـمان  ندارند  میگویید:  قرآنـی  جز  این  را  بـرای  مـا  بـیاور  (و  کتابی  جز  قرآن  را  ارائه  بده)  یا  این  که  آن  را  تغییر  بده  (و  آیههای  مربوط  به  قیامت  و  آیههای  راجع  به  بتان  مـا  را  حذف  و  دگرگون  کن).  بگو:  مرا  نرسد  که  خودسرانه  و  به  میل  خود  آن  را  تغییر  دهم.  من  جز  بـه  دنـبال  چیزی  نمیروم  و  جز  چیزی  را  نمیگویم  که  بر  من  وحی  گردد.  اگر  از فرمان  پـروردگارم  تـخطّی  کـنم،  از  عذاب  روز  بزرگ  میترسم  (که  دامنگیرم  شـود  و  تـغییر  و  تـبدیل  قـرآن  مـایۀ  عقاب  و  عذابـم  گردد).  بگـو:  اگر  خـدای  میخواست  (قرآنی  بر  من  نازل  نمی‏کرد  و  من)  آن  را  بر  شما  نمیخواندم  (و  آن  را  به  کسی  از  شما  نمیرساندم،  و  خدا  توسط  من)  شما  را  از  آن  آگاه  نمی‏کرد.  (بـه  هـر  حال  من  تنها  مبلّغ  قرآنـم  نـه  مـؤلّف  آن،  و  در  ایـن  بـاره  اختیاری  از  خود  ندارم.  سالهائی  در  میان  شـما  بـودهام  (و  صـدق  و  امـانت  خود  را  نشـان  دادهام.  از  بـررسی  گذشته  و  حال  میتوانید  بـفهمید  که  آنـچه  بـرای  شـما  مـیخوانــم  وحـی  آسمانی  است).  آیـا  (مـطلبی  به  ایـن  روشنی  را)  نمی فهمید؟  چـه  کسـی  سـتمکارتر  از  کسـی  است  که  دروغی  را  به  خدا  نسبت  دهد،  یـا  آیههای او  را  تکذیب  کند؟  (دروغ  بستن  به  خدا  و  تکذیب  آیات  او،  کفر  بشــمار  است  و  جـرم  بزرگی  در  بـر  دارد  و)  هرگز مجـرمان  (کفرپیشه)  رستگار  نـمیگردند  (و قطعاً از  عذاب  خدا  رهائی  نمییابند).

(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (١٨) وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (١٩)وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ )(٢٠)      

اینان  غیر  از  خدا،  چیزهائی  را  میپرستند  کـه  نه  بدشان  زیان  میرسانند  و  نه  سودی  عـائدشان  مـیسازند،  و  میگویید:  ایـنها  میانجیهای  مـا  در  نـزد  خدایـند  او  در  آخرت  رستگارمان  مـینمایند!)  بگـو:  خدا  را  از  وجود  چــیزهائی  (بــه  نـام  بـتان  و  انـبازهای  یـزدان)  باخبر  میسازید  که  خداوند  در  آسـمانها  و  زمـین  سـراغی  از آنها  ندارد؟  (مگر  شما  بتها  را  نمایندۀ خدا  نمیدانید؟  آیا  ممکن  است  خدا  اگر  نمایندهای  مـیداشت  از  بـودن  آن  بیخبر  میگشت،  ولی  شما  بـاخبر  از  آن  مـیشدید؟!).  خـداونـد  مـنزّه  (از  هرگونه  انـبازی)  و  فراتر  از  آن  چیزهائی  است  که  مشرکان  انبازشان  میدانند.  مردمان  (در  آغاز  آفرینش)  ملّت  واحدی  بیشن  نبودند  (و  سرشت 

انسـانی  ایشـان  اسـتعداد  خـیر  و  شـرّ  در  خود  داشت.  خداوند  پیغمبرانـی  از  مـیانشان  بـرانگیخت  تـا  آنان  را  برابر  وحی  آسمانی  به  راه  خیر  براند  و  ارشـاد کنند.  بعدها)  مردمان  دو  گروه  شدند  و  بـا  هـم  اختلاف  پـیدا  کردند.  (یعنی  دستهای  از  کلام  آسمانی  پیروی  کردند  و  راه  خیر  در  پیش  گرفتند،  و  گروهی  به  وسوسۀ  سیطانی  گوش  فرا  دادنـد  و  به  راه  شـرّ  رفـتند  و  میکروب  پبکر  جامعۀ  انسانی  شدند).  اگر  سخن  پروردگارت  از  پـیش  بر  این  نرفته  بود  (که  عذاب  بزرگ  کـافران  و  مـجازات  شدید  مبطلان  تا  روز  رستاخیز  به  تاخیر  انداخته  شود)،  دربارۀ  چیزی  که  در  آن  اختلاف  دارند  (با  تمییز  حق  از  باطل،  و  بر  جای  داشـتن  مـحقّ  و  نـابود  کردن  مـبطل)  داوری  میشد  (و  مسألۀ  کفر  و  نفاق  خاتمه  مییافت،  چرا  کــه  از  تـرس  نــابودی  آنـی،  اختیار  که  رمز  تکـامل  و  پیشرفت  است  از  میان  بـرمیخاست  و  جبر  مـطلق  بر  جامعه  حاکم  مـیشد.  امـا  چون  مـجازات  آنـی  مـخالف  سـرشت  انســانی  است،  خـدا  چـنین  نکـرد).  کـافران  مــیگویند:  ای  کـاش!  مـعجزهای  جز  قـرآن،  همچون  معجزۀ  سائر  پیغمبران)  بر  او  (که  محمّد  است)  از  سوی  پروردگارش  فرو  فرستاده  مـیشد  (و  مـا  را  بـه  صـدق  رسـالتش  قانع  میکرد!  بدیشان)  بگو:  (نزول  معجزات  از  عالم  غیب  است  و)  تنها  خدا  است  که  بر  غیب  آگاه  است.  (اگر  قرآن  شما  را  قانع  نمیسازد)  پس  مـنتظر  بـاشید  و  من  هم  با  شما  منتظر  میمـانم  (تـا  بـبینیم  عـاقبت  کار  و  فرمان  پروردگار  چه  خواهد  بود).

پس  از  جانشینی  و  جایگـزینی،  کارشان  این  چنین  بـود.  رفتارشان  با  پـیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   نـیز  بدینگـونه  بود کـه  گذشت!!!

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ )

هنگامی  که  آیههای  روشن  ما  بر  آنان  خوانده  میشود،  کسـانی  که  بـه  مـلاقات  مــا  (در  روز  رسـتاخیز)  ایـمان  ندارند  میگویند:  قرآنـی  جز  ایـن  را  بـرای  مـا  بـیاور  (و  کبابی  جز  قرآن  را  ارائه  بده)  یا  این  که  آن  را  تغییر  بده  (و  آیههای  مربوط  به  قیامت  و  آیههای  راجع  به  بتان  مـا  را  حذف  و  دگرگون  کن).

این  درخواست  عجیبی  است.  همچون  درخواستی  جدّی  نباید  باشد.  بلکه  انگیزۀ  آن  یاوهگوئی  و  بیهودهکاری،  و  همچنین  بیخبری  از  وظیفۀ این  قـرآن  و  نـاآگـاهی  از  جدّی  بودن  نزول  آن  بوده  است.  این  درخواسـتی  است  که  تنها کسانی  آن  را  مطرح  میکنند که گمان  نمیبرند  با  یزدان  روبرو  میگردند!

این  قرآن  دستور کامل  و  شامل  زندگی  است.  به گونهای  ترتیب  و  تنظیم  شـده  است کـه  پـاسخگوی  مـطالب  و  مقاصد  انسانها  در  زندگی  فردی  و  اجتماعی  آنان  است،  و  انسانها  را  در  زندگی  این  جهان  تا  آنجا که  بتوانند  به  سوی  کمال  رهبری  و  رهـنمود  مـیکند،  و  ایشـان  را  در  پایان  گشت  و  گذاری  که  در  این  دنیا  خواهند  داشت،  به  سعادت  آخرت  نائل  میگرداند.  کسی که  حقیقت  قرآن  را  درک  و  فهم کند،  هرگز  بر  دل  او  نمیگذرد که  سوای  آن  را  درخواست کند،  و  یا  بـخواهـد  برخی  از  قسـمتها  و  بخشهای  آن  را  تغییر  دهد.

چیزی که  بیشتر گمان  آن  میرود  این  است  که  آن گونه  کسانی  توقّع  و  انتظار  نـداشـتند کـه  خـدا  را  روزی  و  روزگاری  ملاقات  کنند،  ایـن  مسأله  را  مسألۀ  مـهارت  میانگاشتند،  و  بدان  به  چشـم  مسابقات  و  رقابتهائی  مینگریستند  که  در  بازارهای  عربها  در  دورۀ  جـاهلیّت  انجام  میپذیرفت.  به  همین  جهت  بود که  میگفتند:  چه  میشود  اگر  محمّد  این  مبارزۀ  پیشنهادی  را  بـپذیرد  و  قرآن  دیگری  را  جمع  و  جور  و  تألیف کند،  و  یا  قسمتی  از  آن  را  حذف کند  و  بجای  آن  بخش  دیگری  را  بیاورد  و  چیز  دیگری  را  جایگزین  آن  قسمت  ساز؟!

(قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ )(١٥)

بگو:  مرا  نرسد  که  خودسرانه  و  به  میل  خود  آن  را  تغییر  دهم.  من  جز  به  دنبال  چیزی  نمیروم  و  جـز  چـیزی  را  میگویم  کـــه  بــر  مــن  وحـی  گردد.  اگر  از  فرمان  پروردگارم  تخطّی  کنـم،  از  عذاب  روز  بزرگ  مـیترسـم  (که  دامنگیرم  شود  و  تغییر  و  تبدیل  قرآن  مایۀ عـقاب  و  عذابم  گردد).

قرآن  بازی  بازیگران،  و  مهارت  شاعران  نـیست.  بـلکه  قرآن  قانون  کامل  و  شاملی  است  که  از  جانب  گردانـندۀ  کلّ  جهان  و  آفریدگار  انسان  صادر  شده  است  و  فـرود  آمد٥  است،  خدا  نیک  میداند که  چه  چـیزی  بـه  سـود  انسان  است  و  حال  و  زندگی  او  را  اصلاح  و  رو  به  راه  میکند.  فرستاده  خدا  را  نرسد که  این  قرآن  را  خودسرانه  تغییر  دهد.  او  جز  یک  مبلغ  و  پیامرسان  نیست.  او  تنها  پیرو  وحی  و  پیغامی  است که  از  سوی  خدا  بدو  میرسد.  هر  تغییر  و  تبدیلی  که  در  قـرآن  داده  شـود  گـناه  است،  گناهی که  عذاب  روز  بزرگ  قیامت  را  در  پی  خـواهـد  داشت.

(قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ )(١٦)

 بگو:  اگر  خدای  میخواست  (قرآنی  بر  من  نازل  نمیکرد  و  من)  آن  را  بر  شما  نـمیخوانـدم  (و  آن  را  بـه  کسـی  از  شما  نمیرساندم،  و  خدا  توسط  من)  شما  را  از  آن  آگاه  نمیکرد.  (به  هر  حال  من  تنها  مبلّغ  قرآنم  نه  مولّف  آن،  و  در  این  باره  اختیاری  از  خود  ندارم.  سـالهائی  در  مـیان  شما  بسر  بردهام  و  از  این  نوع  سخنان  چیزی  نگفتهام  و)  عمری  پیش  از  این  با  شما  بودهام  (و  صدق  و  امانت  خود  را  نشان  دادهام.  از  بـررسی  گذشته  و  حـال  مـیتوانـید  بفهمید  که  آنچه  بـرای  شـما  مـیخوانـم  وحی  آسـمانی  است).  آیا  (مطلبـی  به  این  روشنی  را)  نمیفهمید؟.

این  قرآن  وحی  یزدان  است،  و  رساندن  آن  به  شما  نیز  به  فرمان  او  است.  اگر  خدا  میخواست  که  آن  را  بر  شـما  نخوانم  هرگز  آن  را  بر  شما  نـمیخوانـدم.  اگر  خدا  میخواست که  قرآن  را  به  شما  نیاموزم  هرگز  آن  را  به  شما  نمیآموختم.  پس  در  فرود  آمدن  و  نازل  شـدن  و  تبلیغ  و  رساندن  این  قرآن،  فرمان  یزدان  در  میان  است  و  بس.  این  مطلب  را  بدیشان  بگو.  و  بدانان  بگو که:  تـو  یک  عمر کامل  چهل  ساله،  پیش  از  نبوّت،  در  مـیانشان  ماندهای  و  زندگی  را  سپری  کردهای،  و  چـیزی  از  ایـن  قرآن  برایشان  نگفتهای،  چرا که  تو  به  چیزی  از  این  قرآن  دسترسی  پیدا  نکرده  بودی،  و  توان  نازل کردن  و  فرود  آوردن  چیزی  از  آن  را  نداشتهای.  قرآن  در  آن  زمان  به  تو  وحی  و  پیغام  نشـده  بود.  اگـر  در  این  مـدّت  تـو  می توانستی  همچـون کاری  را  بکنی  و  قرآنی  را  تألیف  و  فراهم  آوری،  یا  بخشهائی  از  آن  را  تهیّه  و  تنظیم کنی،  چه  چیز  باعث  شده  است  در  این  عمر کامل  بـدینکـار  اقدام  نکنی؟  هان!  بدان  که  این  قرآن  وحی  و  پیغامی  است که  از  تو  در  این  باره کاری  سـاخته  نـیست  مگر  تبلیغ  و  رساندن  آن  به  مردمان.

بدیشان  بگو:  مرا  نسزدک ه  بر  خـدا  دروغ  بندم،  و  مـرا  نسزد که  بگویم:  فلان  چیز  به  من  وحی  شده  است،  ولی  واقعاً  وحی  نشده  باشد.  چه  ستمکارتر  از کس،  یـافته  نمیشود  که  بر  خدا  دروغ  بندد  یا  آیات  یزدان  را  دروغ  پندارد:

(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ ).

چه  کسی  ستمکارتر  از  کسـی  است  که  دروغی  را به  خدا  نسبت  دهد،  یا  آیههای  او  را  تکذیب  کند؟.

من  چه  رسد  به  دومین  گناه  که  تکـذیب  آیـههای  خـدا  است،  نخستین  بزه  را  نیز  مرتکب  نمیشوم  و  بر  خـدا  دروغ  نمیبندم:

(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ )(١٧)

قطعاً  مجرمان  (کفرپیشه)  رستگار  نمیگردند.

روند  قرآنی  به  نشـان  دادن کارهائی  که  کردهانـد  و  چیزهائی که گفتهاند  پس  از  آن  که  جانشین  و  جایگزین  دیگران  در  زمین  شده اند،  ادامه  میدهد،  جز  این کـه  از  یاوهسرائی  و  بیهودهگوئی  ایشان  در  طلب  قرآنی  جز  این  قرآن،  دیگر  سخنی  نمیگوید:

(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (١٨)

اینان  غیر  از  خدا،  چیزهائی  را  میپرستند  که  نه  بدیشان  زیان  میرسانند  و  نـه  سـودی  عـائدشان  مـیسازند،  و  میگویند:  ایـنها  مـیانجیهای  ما  در  نـزد  خدایند (و  در  آخرت  رستگارمان  مینمایند!).  بگو:  آیا  خدا  را  از  وجود چـیزهائی  (بــه  نــام  بـتان  و  انـبازهـای  یـزدان  )  بـاخبر  میسازید  که  خداوند  در  آسـمانها  و  زمین  سراغـی  از  آنها  ندارد؟  (مگر  شما  بتها  را  نمایندۀ  خدا  نمیدانید ؟  آیا  ممکن  است  خدا  اگر  نـمایندهای  مـیداشت  از  بودن  آن  بیخبر  میگشت،  ولی  شـما  بـاخبر  از  آن  مـیشدید؟!).  خـداونـد  مـنزّه  (از  هرگونه  انبازی)  و  فراتـر  از  آن  چیزهائی  است  که  مشرکان  انبازشان  میدانند.

وقتی  که  نفس  آدمی  منحرف  میشود،  در  یاوهسرائی  و  هرزهگرائی  انـداه  نـمیشناسد  و  حدّ  و  مـرزی  نگاه  نمیدارد.  مشرکان  این  خداگونهها  و  انبازهای  فراوانـی  را  کـه  مـیپرستیدند  نـمیتوانسـتند  سـودی  و  زیـانی  بدیشان  برسانند،  ولی  آنان  گمان  میبردند که  همچون  خداگونهها  و  انبازهائی  در  پیشگاه  خدا  برایشان  شفاعت می کنند:

(وَیَقُولُونَ هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ ).

آنان  میگویند:  اینها  میانجیهای  ما  در  نزد  خدایند  (و  در  آخرت  رستگارمان  مینمایند).

 (قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ) (١٨)

بگـو:  آیـا  خدا  را  از  وجود  چیزهائی  (بـه  نـام  بتان  و  انـبازهای  یـزدان)  بـاخبر  مـیسازید  کـه  خداونـد  در  آسمانها  و  زمین  سراغی  از  آنها  ندارد؟.

پس  به  گمان  ایشان  خداگونهها  و  انبازهائی  وجود  دارد  که  در  پیشگاه  خدا  برایشان  شفاعت  میکنند،  ولی  خدا  بیخبر  از  آنها  است!!! آیا  ای  مشرکان  شما  از  چیزهائی  آگاهی  دارید که  خدا  از  آنها  ناآگاه  است؟٠  و  شما  خدا  را  از  چیزهائی  باخبر  میکنید  که  خدا  سراغـی  از  آنـها  در  آسمانها  و  زمین  ندارد؟!

این  سبک  بیان  سبک  تـمسخرآمـیزی  است که  با  یاوهسرائی  و  هرزهگرائی  آن  مشرکان که  سخت  بدان  فرو  میرفتند  و  در  آن  پافشاری  میکردند،کمال  مناسبت  را  دارد.  به  دنبال  این  استهزاء  و  تمسخر،  تنزیه  و  تـقدیس  یزدان  از  چیزهای  ناروای  مقام  ایزد  سبحان که  مشرکان  میگفتند  و  میانگاشتند  قرار  میگیرد:

(سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ).

خداوند  منزّه  (و  وارسته  از  هرگونه  انبازی)  و  فراتـر  از  آن  چیزهائی  است  که  مشرکان  انبازشان  میدانند.  روند  قرآنی  پیش  از  آنکه  در  بیان  آنچه گفتهاند  یـا  کردهاند  جلوتر  رود،  پیروی  بر  ایـن  شـرک  مـیزند  و  میگوید که  شرک  عارضی  وگذرا  است،  ولی  فطرت  در  اصل  بر  توحید  و  یگانهپرستی  است...  بعدها  مخالفت  در  گرفته  است  و  چند  تا  پرستی  آمـیزۀ  یکـتاپرستی  شـده  است:

(وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا).

مردمان  (در  آغاز  آفرینش)  ملّت  واحدی  بیش  نبودند  (و  سرشت  انسانی  ایشـان  اسـتعداد  خیر  و  شرّ  در  خود  داشت.  خداوند  پیغمبرانی  از  میانشان  برانگیخت  تا  آنان  را  برابر  وحی  آسمانی  به  راه  خیر  بدارند  و  ارشاد  کنند.  بعدها)  مردمان  دو  گروه  شدند  و  بـا  هـم  اختلاف  پـیدا  کردند.  (یعنی  دستهای  از  کلام  آسمانی  پیروی  کردند  و  راه  خیر  در  پیش  گرفتند،  و  گروهی  به  وسوسۀ  شیطانی  گوش  فرا  دادند  و  به  راه  شـرّ  رفتند  و  میکروب  پیکر  جامعۀ  انسانی  شدند).

مشیّت  خدا  خواسته  است که  همگی  ایشان  را  تا  پایان  وقت  معیّن  عمرشان  زنده  نگاه  دارد  و  بدانـان  فرصت  حیات  دهد.  فرمان  یزدان  بـر  ایـن  رفـته  بـود  و  برای  حکمتی که  خود  اراده  فرموده  بود  چنین  دستوری  اجراء  گردید:

(فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ) (١٩)

اگر  سخن  پروردگارت  از  پیش  بر  ایـن  نـرفته  بود  (کــه  عذاب  بزرگ  کافران  و  مـجازات  شـدید  مـبطلان  تـا  روز  رستاخیر  به  تأخیر  انداخته  شود)،  دربارۀ  چیزی  که  در  آن  اختلاف  دارند  (بـا  تـمییز  حقّ  از  باطل،  و  بـر  جـای  داشتن  محقّ  و  نـابود  کردن  مـبطل)  داوری  مـیشد  (و  مسألۀ  کفر  و  نـفاق  خاتمه  مـییافت،  چرا  کـه  از  تـرس  نابودی  آنی،  اختیار  که  رمز  تکامل  و  پیشرفت  است  از  میان  برمیخاست  و  جبر  مطلق  بر  جامعه  حاکم  میشد.  امّا  چون  مجازات  آنـی  مخالف  سـرشت  انسـانی  است،  خدا  چنین  نکرد).

پس  از  این  پیرو،  روند  قرآنی  به  پیش  مـیرود  و  چیزهائی  را  مطرح  میکند که  جانشینان  و  جایگزینان  پیشینیان  میگفتند که  مشرکان  و کافران  همعصر  نـزول  قرآنند:

(وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ) (٢٠)

کافران  میگویید٠  کاش!  معجزهای  (جز  قرآن،  همچون  معجزۀ  سائر  پپغمبران)  بر  او  (که  محمّد  است)  از  سوی  پروردگارش  فرو  فرستاده  مـیشد  (و  مـا  را  بـه  صدق  رسالتش  قانع  میکرد!  بدیشان)  بگو:  (نزول  معجزات  از  عالم  غیب  است  و)  تنها  خدا  است  که  بر  غیب  آگاه  است.  (اگر  قرآن  شما  را  قانع  نمیسازد)  پس  مـنتظر  بـاشید  و  من  هم  با  شما  منتظر میمانم  (تـا  ببینیم  عـاقبت  کـار  و  فرمان  پروردگار  چه  خواهد  بود).

پس  همۀ  آیاتی  که  این کتاب  سترگ  و  معجزۀ  جاویدان  یزدان  بزرگ  در  بر  دارد،  برای  ایشـان  بسنده  و کـافی  نبوده  است!  همچنین  همۀ  نشانههائی که  در  سراسر  جهان  هستی  پراکندهاند  و  بر  وجود  خدا  دلالت  دارند،  آنان  را  کــفایت  نـمیکرده  است!  ایشان  همسان  معجزات  و  خوارقی  را  پیشنهاد  میکردندکه  پیغمبران علیهم السّلام  در  طول  زمان  برای  ملّتهای  خـود  آورده  بـودند.  آنـان  سـرشت  رسالت  محمّدی  را  درک  و  فهم  ننمودهاند  و  سـرشت  معجزات  و  خوارق  همچون  رسـالتی  را  نشـناختهانـد.  رسالت  محمّدی  یک  معجزۀ گذرا  و  موقّتی  نیست کـه  نسلی  آن  را  ببینند  و یا کار  آن  پایان  بگیرد.  بلکه  رسالت  محمّدی،  معجزۀ  دائمی  است  و  پیوسته  دلها  و  خردها  را  در  میان  همۀ  نسلهای  متوالی  انسانها،  مخاطب  قـرار  میدهد،  و  با  قلوب  و  عقول  آنان  سخن  میگوید.

خدا  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم   خود  را  رهنمود  میفرماید  به  این که  ایشان  را  به  یزدان  واگذارد،  یزدانی که  میداند  در  جهان  غیب  خود  چه  چیز  وجود  دارد،  و  اگر  خواست  مـزه  و  خارقهای  بدیشان  نشان  دهد  آن  را  آشکـار  و  نمودار  مینماید،  و  اگر  نـخواست،  فرمان  او  را  است:

(فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ) (٢٠)                                            

بگو:  (نزول  معجزات  از  عالم  غیب  است  و)  تنها  خدا  است که  بر  غیب  آگاه  است  (اگر  قرآن  شما  را  قانع  نمیسـازد).  پس  منتظر  باشید  و  من  هم  با  شـما  منتظر  مـیمانم  (تا  ببینیم  عاقبت  کار  و  فرمان  پروردگار  چه  خواهد  بود).  این  پاسخی  است  که  در  لابلای  آن،  هم  مهلت  و  «رصت  دادن،  و  هم  ترساندن  و  بیم  دادن،  قرار  دارد...  گذـته  از  مهلت  و  فرصت  و  افزون  بر  بیم  و  تهدیدی که  در  ایـن  پاسخ  نهفته  است،  در  آن،  بیان  حدود  و  ثغور  عبودیّت  در  برابر  الوهیّت  نـیز  وجود  دارد.  چـه  محمّد  صلّی الله علیه و آله وسلّم که  بزرگترین  پیغمبر  در  میان  همۀ  پیغمبران  یـزدان  سبحان  است،  هیچ  چیزی  از  امور  غیب  نمیداند.  چه  غیب،  بطور  کلّی  به  خدا  اختصاص  دارد.  همچنین  هـمچون  پیغمبر  بزرگواری  بر  هیچ  چیزی  از کار  و  بار  مردمان  توانـائی  ندارد،  چه  کار  و  بار  مردمان  به  خدا  واگذار  و  موکول  است...  از  دیگر  سو  در  این  پاسخ  جایگاه  عبودیت  در  برابر  مقام  الوهیّت،  مشخّص  و  معیّن  مـیگردد،  و  خـطّ  برجسته  و  آشکاری  میان  این  دو  حقیقت  کشیده  میشود،  خطّ  برجسته  و  آشکاری کـه  شـبهه  و گـمانی  باقی  و  برجای  نمیگذارد.

*

روند  قرآنی  وقتی که  از  بیان  چیزهائی  که  جانشینان  و  جایگزینان  پیشینیان  گفتهاند  و  کردهاند  سخن  بـه  پـایان  میبرد،  به  گـفتگو  از  بــعضی  از  طبائع  بشری  میپردازد،  طبائعی  که  پس  از  رهـائی  از گـرفتاری،  و  بـهبودی  از  بیماری،  و  چشش  مـزۀ  رحـمت  بـه  دنـبال  زحمت،  و  رسیدن  به  دارائی  فراوان  پس  از  نجات  از  تنگنای  ضرر  و  زیان،  چه  میکنند  و  چون  میزیند.  همانگونه که  قبلاً  دربارۀ  ایشان  صحبت  کرده  است  و  سخن  رانده  است،  بدانگاه که  از  زیان  و  ضرر  و  بلا  و  مـصیبت  جـانی  و  مالی  رستهاند،  و  به  آسایش  و  آرامش  و  نعمت  و ثروت  رسیدهاند.  برای  آنان  مـثالی  مـیآورد  کـه  در  زنـدگی  بسیار  روی  میدهد  و گواه  بر  این  مطلب  است.  این  مثال  را  به  صورت  صحنهای  از  صحنههای  تصویری  برجسته  و  رسای  قرآن  بیان  میکند:

(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ (٢١) هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (٢٢)فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٢٣)

هنگامی  کـه  پس  از  شرّ  و  بـلائی  کـه  (بـرای  بـیداری  و  آگاهی)  به  مردم  رسـیده  است،  مـزۀ  خیر  و  نعمتی  بـه  انسانها  میچشانیم  (و  ایشـان  را  بـه  قدرت  و  ثـروت  و  شادی  هم  میآزمائیم)  به  ناگاه  دربـارۀ  آیـههای  مـا  بــه  چارهسازی  مینشینند  (و  به  تکذیب  آنها  میپردازند  و  با  توجیهات  نادرست  در  مـقام  انکـار  آیـهها  بـرمیآیند،  و  پیغمبر  ما  را  شـاعر  و  سـاحر  و  دیـوانـه  مـیخوانـند،  و  مشکلات  و  سختیها  را  ناشی  از  اسباب  و  علل  و  تصادف  و  قهر  طبیعت  میدانند،  و  نعمتها  و  خوشیها  را  حمل  بـر  زرنگی  و  شایستگی  خود  و  شفقت  روزگار  مینمایند!)  بگو:  خداوند  در  چـاره  سـازی  (حیلهگریهای  شـما)  از  سرعت  بیشتری  برخوردار  است  (و  میتواند  شما  را  در  اسرع  وقت  نابود  نـماید  و  سریعاً  تـازیانۀ  عذاب  را  بـه  تنتان  آشنا  کند  و  فوراً  در  برابر  اعمال  زشتتان  سزایتان  دهد.  امّا  تا  آن  زمان  که  خـود  میداند،  مهلتتان  میدهد  و  بــه  حـال  خودتان  وامـیگذارد).  بیگمان  فرستادگان  (مأمور  ثبت  و  ضبط  کردار  و  گفتار  و  پندار  شمـا،  یـعنی  فـرشتگان)  مـا  حیلهگریها  و  چـارهسازیهای  شـما  را  مینویسند  (و  در  قیامت  کیفر  آنـها  را  بـه  کف  دسـتتان  میگذاریم).  او  است  که  شما  را  در  خشکـی  و  دریـا  راه  میبرد  (و  امکان  سیر  و  حرکت  در  قارّهها  و  آبها  را  برای  شما  میسّر  میکند).  چه  بسا  هنگامی  که  در  کشتیها  قرار  می‏گیرید  و  کشتیها  با  باد  مـوافق  سـرنشینان  را  (آرام  آرام  به  سوی  مـقصد)  حرکت  مـیدهند،  و  سـرنشینان  بدان  شادمان  میگردند،  به  ناگاه  بـاد  سـختی  وزیـدن  می‏گیرد  و  از  هـر  سـو  مـوج  بـه  سـویشان  مـیدود  و  میپندارند  که  (توسّط  مرگ  از  هر  سو)  احاطه  شدهاند  (و  راه  گریزی  نـیست.  در  ایـن  وقت)  خـدا  را  بـه  فریاد  میخوانند  و  طاعت  و  عبادت  و  فرمانبرداری  و  دین  را  از  آن  او  میدانند  (چرا  که  همه  کس  و  هـمه  چیز  را  بسـی  ضعیفتر  و  ناتوانتر  از  آن  میبینند  که  کـاری  از  دست  آنان  برآید  و  از  ایـن  ورطـه  رسـتگارشان  نـماید.  بـدین  هنگام  عهد  میکنند  که)  اگر  ما  را  از  این  حال  برهانی،  از  زمرۀ سپاسگزاران  خواهـیم  بـود  (و  دیگر  بـه  کسی  و  چیزی  جز  تو  روی  نمیآوریم  و  هرگز  ایـن  و  آن  را  بـه  فریاد  نمـیخوانیم  و  نمیپرستیم).  امّا  هنگامی  کـه  خدا  آنان  را  نجات  میدهد،  ناگهان  به  ناحقّ  در  زمین  شروع  به  ظلم  و  فساد  می‏کنند  (و  عهد  و  پـیمان  را  فـرامـوش  مینمایند).  ای  مردم!  ظلم  و  ستمی  که  مرتکب  میشوید،  وبال  و  زیان  آن  متوجّه  خود  شما  میشود.  چند  روزی  از  مــتاع  و  لذّت  دنـیا  بــهرهمند  مـیشوید،  پس  از  آن  بازگشت  شما  به  سوی  خدا  است  و  آن  گاه  ما  شما  را  از  آنــچه  انــجام  مــیدادهایـد  آگاه  مـیسازیم  (و  سـزای  اعمالتان  را  میدهیم).

این  آفریدههای  انسان  نام  شگفتانگیزند!  به  یـاد  خـدا  نمیافتند  مگر  در  وقت  سختیها  و گرفتاریها  و  دشواریها.  به  فطرت  خود  بازنمیگردند  و  بدان  نگاهی  نمیاندازند  تا  آن  را  از  آلودگیها  و گـمانها  و کـجرویهائی  بـاک  و  زدوده  کنند که  بر  فطرت  ایشـان  افـتاده  است  و  آن را فراگرفته  است  و  اندوده  است،  مگر  در  وقت  غمها  و  اندوهها  و  بیچارگیها  و  درماندگیها.  وقتی  هم  ایمن  شدند  و  از  بلاها  و  مصیبتها  رستند، کارشان  یا  نسیان  است  یا  طغیان...  آدمیزادگان  این  چنین  هستند،  مگر  کسانی  کـه  راهیاب  و  راه  یافته  باشند.  فطرت  اینان  در  همه  حـال  و  آن،  سالم  و  زنده  و  پاسخگوی  فرمان  یـزدان  است،  و  همیشه  با  صیقل  ایمان  صیقلی  خورده  است  و  صاف  و  بـرّاق  و  جلوهگر  در  میان  است.

(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا ).

هنگامی  که  پس  از  شـرّ  و  بـلائی  کـه  (برای  بیداری  و  آگاهی)  به  مردم  رسـیده  است،  مـزۀ خیر  و  نعمتی  بـه  انسانها  میچشانیم  (و  ایشان  را  به  قـدرت  و  ثـروت  و  شادی  هم  میآزمائیم)،  به  ناگاه  دربارۀ  آیـههای  مـا  بـه  چارهسازی  مینشینند  (و  به  تکذیب  آنها  میپردازند  و  با  توجیهات  نادرست  در  مقام  انکـار  آیـهها  بـرمیآیند،  و  پیغمبر  ما  را  شـاعر  و  سـاحر  و  دیـوانـه  مـیخوانـند،  و  مشکلات  و  سختیها  را  ناشی  از  اسباب  و  علل  و  تصادف  و  قهر  طبیعت  میدانند،  و نعمتها  و  خوشیها  را  حمل  بـر  زرنگی  و  شایستگی  خود  و  شفقت  روزگار  مینمایند!).

 قوم  فرعون  با  موسی علیه السّلام  این  چنین کردند.  هر  زمان که  به  عذابی  دچار  میشدند،  فریاد  برمیآوردند  و کـمک  میطلبیدند،  و  وعده  میدادند که  از کـارهای  زشت  و  پلشتی که  میکنند  دست  برمی‏دارند  و  از  بـدیها کناره  میکشند.  ولی  وقتی که  مـزۀ لطـف  و  رحـمت  خـدا  را  میچشیدند  و  به  رفـاه  و  نـعمت  مـیرسیدند،  دربـارۀ  آیههای  الهی  به  مکر  و  حیله  میپرداختند  و  آنها  را  به  صورت  نادرستی  تأویل  و  تفسیر  میکردند  و  میگفتند:  عذاب  و  عقوبت  به  علّت فلان  چیز  و  به  سبب  فلان  شیء  از  سر  ما  دور  و  برداشته  شده  است...  قریشیان  نیز  چنین  کاری کردند،  بدان  هنگام  که گرفتار  خشکسالی  شدند  و  از  هلاک  و  نابودی  بـه  هـراس  افـتادند.  به  خدمت  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  آمدند  و  او  را  به  خویشی  و  خویشاوندی  با  خود  قسم  دادند کـه  خـدا  را  به کمک  و  یاریشان  بخواند.  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسّلم دعا کرد  و  خـدا  را  بـه کـمک  و  یاری  طلبید  و  از  پیشگاه  باری  تعالی  برای  ایشان  بارش  باران  درخواست  نمود.  خدا  دعا  و  زاری  او  را  پذیرفت  و  باران  را  برایشان  باراند.  بعدها  قریش  مجدّداً  دربارۀ  آیات  خدا  به  مکر  و  حیله  نشـستند  و  نیرنگ  ورزیدند،  و  به  هـمان  بـدیها  و  پلشتیهای  پـیش  برگشتند  و  دست  یازیدند...  این  پدیدهای  است  که  پیوسته  انسانها  آن  را  تکرار  میکنند،  مگر کسانی که  ایمانشان  ایشان  را  بپاید  و  از  این کار  نابهنجار  محفوظ  و  نگاهداری  نماید.

(قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ) (٢١)

بگو : خداوند در چاره سازی (حیله گریهای شما) از سرعت  بیشتری  برخوردار  است  (و  میتواند  شما  را  در  اسرع  وقت  نابود  نـماید  و  سریعاً  تـازیانۀ  عذاب  را  بـه  تنتان  آشنا  کند  و  فوراً  در  برابر  اعمال  زشتتان  سزایتان  دهد.  امّا  تا  آن  زمان  که  خود  میداند،  مهلتتان  میدهد  و  به  حال  خودتان  وامیگذارد).

خدا  در  تدبیر  امور  و  در  چارهسازی  نیرنگشان  و  پـوچ  گرداندن  مکر  و کیدشان،  از  ایشان  تواناتر  است  مکر  و  کیدشان  برای  خدا  آشکار  و  روشن  است.  مکر  و کیدی  که  آشکار  و  روشن  باشد،  باطل  و  بیاثر کردن  آن  تضمینی  و  قطعی  است:

 

(إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ ).

بی‏گمان  فرستادگان  (مأمور  ثبت  و  ضبط  کردار  و  گفتار  و  پـندار  شـما،  یـعنی  فـرشتگان)  مــا  حیلهگریها  و  چارهسازیهای  شما  را  مـینویسند  (و  در  قیامت  کـیفر  آنهـا  را  به  کف  دستتان  میگذاریم).

هیچ  چیزی  بر  یزدان  پنهان  نمیماند،  و  هـیچ  چـیزی  را  فراموش  نمیکند...  امّا  این  فرستادگان  کیانند  و  چگونه  مینویسند،  غیبی  از  جهان  غیب  است،  و  از  آن  چـیزی  بیش  از  آنچه  در  همچون  نصوص  و  آیاتی  بیان  شـده  است  نمیدانیم.  بر  ما  واجب  است،  بدون  این  که  معانی  واژگان  روشن  و  رسا  را  تأویل کنیم،  و  بدون  این که  بر  مفاهیم  ظاهری  آنها  چیزی  بیفزائیم  به  مـعنی  و  مـفهوم  پیدا  و  هویدای  آن  بسنده کنیم.

آن  گاه  صحنۀ  زندهای  نمایش  داده  میشود،  صحنهای  که  انگار  همین  حالا  رخ  میدهد  و  چشمها  آن  را  می‏بینند  و  میپایند،  و  احساس  و  شعور  آن  را  دنـبال  میکنند  و  ورانـداز  مـینمایند،  و  دلهـا  از  آن  بـه  تپش  و  تکـان  درمیآیند.  این  صحنه  با  سخن  از  قدرتی  آغاز  میگردد  که  مراقب  همه  چیز  و  همگان  است  و  مستوجب  بـر  هـر  حرکت  و  سکونی  در  جهان  است:

(هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ).

بگو:  خداوند  در  چـاره  سـازی  (حیلهگریهای  شـما)  از 

او  است  کــه  شما  را  در  خشکـی  و  دریـا  راه  مـیبرد  (و  امکان  سـیر  و  حرکت  در  قـارهها  و  آبـها  را  بـرای  شـما  میسّر  میکند).

این  بجای  خود،  سراسر  این  سوره  بیانگر  هـچون  قدرتی  است،  قدرتی که  بدون  شریک  و  انبازی  بر  بود  و  نبود  و  هست  و  نیست  جـهان،  سیطره  و  فرمانروائـی  دارد...  بگذریم،  آهای!  هم  اینک  ما  در  برابر  صـحنۀ  نـزدیکی  قرار  داریم:

(حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ ).

چه  بسا  هنگامی  که  در  کشتی  قرار  میگیرید....

  آهای!  این کشتی  است که  نرمک  نرمک  حرکت  میکند:

(وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ ).

و  کشتی  با  باد  موافق سرنشینان  را  (آرام  آرام  به  سوی  مقصد)  حرکت  میدهد.

این  احساسات  سرنشینان  کشتی  است  که  فـهم  و  درک  میکنیم:

(وَفَرِحُوا بِهَا ).

و  سرنشینان  از  آن  شادمان  میشوند.

در  میانۀ  این  شادمانی  بیدغدغه  و  همه  جانبه،  ناگهان  حادثهای  اتّفاق  میافتد!  و  سـرنشینان  مـغرور  و  ایـمن  نشسته  و  شاد  و  شنگول  را  فرا  میگیرد:

 

(جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ ).

به  ناگاه  باد  سختی  وزیدن  می‏گیرد.

واویلا!  چه  طوفان  هراسانگیزی!

(وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ ).

از  هر  سو  امواج  به  سویشان  میدود.

کشتی  از  هـر  سـو  دستخوش  طـوفان  بـاد  مـیشود  و  سرنشینان  را  پریشان  و  سراسیمه  میسازد.  امـواج  بـر  کشتی  سیلی  مینوازد  و  تازیانه  آشنا  میکند  و  بـر  آن  میدود،  و  آن  را  بالا  میبرد  و  پائین  میاندازد،  و کشتی  را  همچون  پر  کاهی  در  میان  گردابهای  دریا  میچرخاند!  سرنشینان  به  جزع  و  فزع  و  شیون  و  واویلا  میپردازند  و گمان  میبرند  که دیگر  راه  رهائی  و گریزی  نیست:

(وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ).

 

و  میپندارند  که  (توسّط  مرگ  از  هر  سو)  احاطه  شدهاند  (و  راه  گریزی  نیست).

دیگر  فرصتی  برای  نجات  نمانده  است...

تنها  بدین  هنگام،  و  فقط  در گیراگیر  این  هول  و  هـراس  فراوان  است  که  فطرت  ایشان  از  زیر  تودۀ  آلودگـیهائی  که  آن  را  فراگرفته  است  بیرون  میآید،  و  دلهایشان  به  تکان  درمیآید  و  زنگ  و  جرم  جهانبینیهای  بدشگون  و  اندیشههای  ناهمگون  را  از  خود  به  دور  میاندازد،  و  تـارهای  فطرت  اصـیل  و  سـالم،  نـغمههای  توحید  و  اخلاص  سرمی دهد  و  مینوازد،  و  خالصانه  در  برابر  خدا – نه کس  و  نه  چیز  دیگری  - کرنش  می‏برد  و  بندگی  و  انقیاد  را  خاص  او  میگرداند:         

(دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ) (٢٢)

 (در  این  وقت)  خدا  را  بـه  فریاد  مـیخوانـند  و  طـاعت  و  عبادت  و  فرمانبرداری  و  دین  را  تنها  از  آن  او  مـیدانند 

(چرا  کـه  همه  کس  و  همه  چیز  را  بسـی  ضـعیفتر  و  ناتوانتر  از  آن  میبییند  که  کاری  از  دست  آنان  برآید  و  از  این  ورطه  رستگارشان  نماید.  بدین  هنگام  عهد  میکنند  که)  اگر  ما  را  از  این  حال  برهانی،  از  زمرۀ  سپاسگزاران  خواهیم  بود  (و  دیگر  بــه  کسـی  و  چیزی  جـز  تـو  روی  نمیآوریم  و  هرگز  این  و  آن  را  به  فریاد  نـمیخوانـیم  و  نمیپرستیـم).

طوفان  فرو  مینشیند.  امواج  فروکش  میکند.  جانهای  به  لب  رسیدۀ  پریشان  آرام  میگیرد.  دلهای  بیقرار  اطمینان  می‏یابد.  نفسها  له  له  نمیزند... کشتی  به  سلامت  به  ساحل  میرسد،  و  مسافران  آن  به  زنده  ماندن  یقین  پیدا  میکنند.  از کشتی  پیاده  میشوند  و  پاهایشان  بر  خشکی  قرار  میگیرد.  خوف  آنگاه  چه  میشود؟

(فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

   امّا  هنگامی  که  خدا  آنان  را  نــجات  مـیدهد،  ناگهان  بــه  ناحقّ  در  زمین  شروع  به  ظلم  و  فساد  می‏کنند  (و  عهد  و  پیمان  را  فراموش  مینمایید!).

فوری  و  ناگـهانی  ایـنگونه  و  ایـن  جور  دگـرگون  میشوند! 

صحنۀ کاملی  است.  تکان  و  تپشی  و  حرکت  و  احساسی  از  آن  حذف  نگردیده  است  و  از  ما  فوت  نشده  است...  صحنهای  است که  اتّفاق  افتاده  است  و  اتّفاق  میافتد.  امّا  این  صحنه،  صحنهای  درونی،  و  صـحنهای  سـرشتی،  و  صحنهای  از  نمونۀ  بشری  است که  در  هـر  زمـان  و  در  میان  همۀ نسلهای  مردمان  از گروه  فراوانی  از  انسانها  سر  میزند  و  دیده  میشود.  بدین  خاطر  است که  پس  از  نمایش  این  صحنه،  پیروی  میآید  و  همۀ  مـردمان  را  بیدار  و  هوشیار  میکند  و  بیمشان  میدهد:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ ).

ای  مردمـان!  ظلم  و  ستمی  که  مرتکب  میشوید،  و بـال  و  زیان  آن  متوجّه  خود  شما  میشود.

این  ظلم  و  ستمی که  میکنید  خواه  ظلم  و  ستم  بـه  ذات  خودتان  باشد  به  وسیله  خویشتن  را  به  مهلکهها  افکندن،  و  با  مـعصیت  و گناه  خود  را  با کاروان  زیانباران  همسفر  کردن  و  در  پایان  سفر  خود  را  و  همه  چیز  خـود  را  از  دست  دادن  و  دست  ندامت  به  دندان  گزیدن...  و  خـواه  ظلم  و  ستم  به  مردمان  باشد.  چه  انسانها  در  واقع  اعضاء  و  اندام  یک  پیکرند.  مگر  نه  ایـن  است کـه  ظـالمان  و  سـتمگران  و کسـانی که  از  ایشـان  ظـلم  و  سـتم  را  میپذیرند،  سرانجام  یکسانی  دارند  و  با  یکدیگر  دچار  بلا  و  عذاب  میگردند؟!

ظلم  و  ستمی که  زشتتر  و  پلشتتر  از  تعدّی  و  تجاوز  به  الوهیّت  یزدان  سبحان،  و  از  غصب  ربوبیّت  و  قیمومت  و  حاکمیّت  ایزد  منان،  و  از  خودسرانه  فرمانروائی کردن  بر  مردمان  با  قوانین  و  شرائی  جز  قوانـین  و  شرائـع  خداوند  جهان،  وجود  ندارد.

مردمان  هر  زمان  مرتکب  ظلم  و  ستم  اخیر گردند،  عاقبت  و  فرجام  آن  را  در  همین  زندگی  دنیوی  خواهند  دیـد  و  مزۀ بد کردار  ستمگرانۀ خود  را  خواهند  چشید،  بیش  از  اینکه  جزا  و  سزای  آن  را  در جهان  آخرت  ببینند  و  ثمرۀ  تلخ  و  ناگوار  ظلم  خود  را  بچینند.  در  این  جهان کیفری که  می‏بینند  فساد  و  تباهی  در  زندگی  به  طور کلّی  است، فسادی  و  تباهیای که  دود  آن  به  چشم  همگان  میرود  و  کسی  نمیماند که  به  سبب  آن  بدبخت  نشـود،  و  هـیچ  گونه  انسانیّتی  و کرامتی  و  حریّتی  و  فضیلتی  بر  جـای  نمیماند که  از  آن  زیان  نبیند  و  زیانبار  نشود،

مردمان  یــا  در  بـرابـر  یـزدان کـرنش  مـیبرند  و  او  را  خالصانه  میپرستند،  و  یا  این کـه  قـلدران  و  سـرکشان  ایشان  را  به  بندگی  و کرنش  خود  میکشانند  و  خوار  و  زبونشان  میگردانـند...  مـبارزهای  کـه  بـرای،  اسـتقرار  الوهیّت  یزدان  یگانۀ جهان  در  زمین،  و  استقرار  ربوبیّت  ایزد  سبحان  در  زندگی  مردمان،  صـورت  میپذیرد  و  انجام  میگیرد،  مبارزۀ  این  انسانیّت  و  حرّیّّت  و کرامت  و  فـضیلت،  و  بــرای  هــرگونه  معنی  و  مـفهوم  والا  و  ارزشمندی  است که  انسانها  در  پرتو  آن  اوج  میگیرند  و  از  خواری  و  زبونی  غل  و  زنجیر  اسارت  میرهند،  و  از  گندابها  و  پلشتیهای  باتلاقها  بیرون  میآیند،  و  فراتر  و  برتر  از  این  خواهند  بود  و  خواهند  رفت کـه  بگـذارنـد  کرامتشان  تحقیر،  و  جامعهشان  تـباه،  و  زنـدگیشان  به  پستی  و  زبونی  دچار شود.         .

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ).

ای  مردم!  ظلم  و  ستمی  که  مـرتکب  میشوید،  وبـال  و  زیان  آن  متوجّه  خود  شما  میشود.  چند  روزی  از  متاع  و  لذّت  دنیا  بهرهمند  میشوید....

بر  این  متاع  و  لذّت  دنیا  چیزی  نمیتوانید  بیفزائید! 

(ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٢٣)

  پس  از  آن  بازگشت  شما  به  سوی  خدا  است،  و  آن  گاه  ما  شما  را  از  آنـچه  انــجام  مـیدادهایـد  آگاه  میسازیم  (و  سزای  اعمالتان  را  مـیدهیم).

به  دنبال  بدبختی  ایـن  جـهان  و  شکـنجه  و  عذاب  آن،  حساب  و کتاب  آخرت،  و  سزا  و  جزای  آن  جهان  قـرار  دارد.

ارزش:  «چند  روزی  از  متاع  و  لذّت  دنیا  بهرمند  شدن«  چیست؟  حقیقت  آن  کدام  است؟  روند  قرآنی  این  حقیقت  را  در  صحنهای  از  صحنههای  تصویری  لبریز  از  حرکت  و  حیات  جلوهگر  و  نشـان  مـیدهد.  ایـن  بـجای  خود،  همچون  صحنهای  از  جملۀ صحنههائی  است که  هر  روزه  اتّفاق  میافتد  و  دیده  میشود،  و  مردمان  بدون  توجه  بر  آن  میگذرند  و  بیدار  و  هوشیار  نمیشوند:

(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالأنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ )(٢٤)

حال  دنیا  (از  حیث  زوال  و  فنا  و  از  میان  رفتن  نعمت  آن)  همانند  آبی  است  که  از  آسمان  میبارانـیم  و  بـر  اثر  آن  گیاهان  زمین  که  انسانها  و  حیوانها  از   آنها  میخورند  (و  استفاده  میکنند،  میرویند  و)  به  هم  می آمیزند  تا  بدانجا  که  زمین  (در  پرتو  آن)  کاملاً  آرایش  و  زیبائی  میگیرد  و  آراسته  و  پـیراسـته  می‏گردد  و  اهـل  زمـین  یـقین  پیدا  میکنند  که  بر  زمین  تسلط  دارند  (و  حتماً  مـیتوانـند  از  ثمرات  و  غـلّات  و  مـحصولات  آن  بـهرهمند  شـوند.  در  بحبوحۀ  ایـن  شـادی  و  در  گیراگیر  ایـن  سـرسبزی  و  آراستکی)  فرمان  ما  (مبنی  بر  در  هـم  کوبیدن  و  ویـران  کـردن  آن)  در  شب  یـا  روز  درمـیرسد  (و  بـا  بـلاهای  گوناگون،  از  قبیل:  سرمای  سخت،  تگرگ  شدید،  سـیل،  طوفان،  و  غیره،  آن  را  نابود  میسازیم)  و  گیاهانش  را  از  ریشـه  بـرآورده  و  دروده  و  نـابودش  مـیکنیم.  انگـار  دیروز  در  اینجا  نـبوده  است  (و  هرگز  وجود  نـداشـته  است،  و  انسـانهائی  در  آن  سـرزمین  نـزیستهانـد).  مـا  (بدین  وضوح)  آیهها(ی  خویش)  را  برای  قومی  تشـریح  و  تبیین  میکنیم  که  میاندیشند  (و  میفهمند).

این  مثل  زندگی  دنیا  است،  دنیائی کـه  مـردمان  جـز  از  کالاها  و  خوشیهایش  بهرۀ  دیگری  از  آن  نخواهند  داشت  و  نخواهند  برد،  بدان  هنگام  مردمان  شیفته  و  دلباختۀ دنیا  میشوند،  و  چیز  دیگری  جز  آن  را  نمیخواهند،  و  بدان  بسنده  میکنند،  و  به  جهان  جاویدان  والای  آخرت  چشم  نمیدوزند.

آب  از  سوی  آسمان  میبارد. گیاهان  زمـین  آب  را  میمکند  و  بر می دمند  و  رشد  و  نمو  مـیکنند  و  آمـیزۀ یکدیگر  میشوند  و  سرسبز  و  شاداب  میگردند،گیاهانی  که  انسانها  و  حیوانها  از  آنها  تغذیه  میکنند. گیاهان  سر  بر  میزنند  تا  بدان گاه که  زمین  میآراید  و  به  جلوهگری  درمیآید،  و  مردمان  گمان  میبرند  که  بر  آن  توانایند  و  میتوانند  استفادۀ  کافی  بنمایند...  در  این  هنگام  شبی  یا  روزی  فـرمان  ما  در مـیرسد  و گـیاهان  را  از  ریشـه  برمیکنیم  و  دروده  و  نابودش  میکنیم،  به  گـونهای  کـه  انگار  دیروز  در  اینجا  گیاهانی  نبوده  است!  آهای!  ایـن  هم  زمین  است که  انگار  عروس  زیبا  و  نازنینی  است  و  خویشتن  را  برای  دامادی  آراسته  است  و  جـلوهکـنان  و  خرامان گردیده  است.  ساکنان  آن  سرزمین  هم  از  همچون  زمین  پربرکت  و  زیبا  و  قشنگی  شاد  و  سرمست  شدهاند.  گمان  میبرند  کـه  در  سـایۀ  تـلاش  و کـوشش  ایشـان  سرزمینشان  آراسته  و  پیراسته  گردیده  است،  و  در  پرتو  اراده  و  خواست  ایشان  زینت گرفته  است،  و  آنان  توانا  بر  همچون  زمین  پرنعمت  و  برکتی  هستند  وکـارها  بـه  فرمان  آنان  مـیچرخـد،  و  هـیچ  کسی  نـمیتوانــد  آن  سرزمین  قشنگ  ایشـان  را  تــیر  دهـد،  و  هـیچکسـی  نمیتواند  با  ایشان  بستیزد  و  هماوردشان  شود.

در  بحبوحۀ  این  سرسبزی  و  خـرّمی  چشـمگیری،  و  در  میانۀ  این  سرمستی  فرحافزای  درخشان  و  درفشـانی،  و  در  ژرفای  این  امن  و  امان  اطمینان  بخشی:

(أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالأمْسِ).

فرمان  ما  (مبنی  بر  در  هـم  کوبیدن  و  ویران  کردن  آن)  در  شب  یا  روز  درمیرسد  (و  بـا  بـلاهای  گوناگون  آن  را  نـابود  مـیسازیم)  و  گیاهانش  را  از  ریشـه  بـرآورده  و  دروده  و  نابودش  میکنیم.  انگار  دیروز  در  اینجا  نبوده  است  (و  هرگز  وجود  نداشته  است،  و  انسانهائی  در  آن  سرزمین  نزیستهاند).

در  یک  درخشش  آذرخشی...  در  یک  تاخت...  در  یک  ربودن...  خلاصه  در  یک  لحظه  این  فرمان  کار  خود  را  میکند  و کار  از کار  میگذرد...  از  این  کـارها  با  یک  جمله  تعبیر  میشود.  این  هم  مقصود  روند  قرآنـی  است  که  پس  از  به  درازا  سخن گفتن  از  صـحنۀ  سـرسبزی  و  خرّمی  و  پیراسـتگی  و  آراسـت  و  اطـمینان  و  یـقین،  چکیدهای  از  آن  با  جملهای  کوتاه  ولی  رسا  بیان  شود.  این  دنیا  است،  دنیائی کـه  بـرخـی  از  مـردمان  غرق  و  دلباخته  آن  میشوند،  و  آخرت  خود  را  بطورکلی  ضائع  میکنند  و  هدر  میدهند  تا  بخشی  ازکالاهای  دنیوی  و  لذات  آن  را  به  دست  آورند.  دنیا  این  است.  نه  امـن  و  امانی  در  آن  است،  و  نه  یقین  و  اطمینانی  بـدان  است.  انسان  در  آن  جا  برجای  و  اسـتوار  و  باقی  و  مـاندگار  نمیماند.  آرامش  و  آسایشی  در  آن  نیست.  انسان  جـز  مقدار  اندکی  ازکار  و  بار  جهان  را  در  اختیار  ندارد.  دنیا  این  چنین  است  و  جز  این  نیست...

(وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ) (٢٥)

خداوند  (انسان  را  به  بهشت،  یعنی)  به  سرای  امن  و  امان  و  آرامش  و  اطمینان  دعوت  میکند،  و  هر  کس  را  بخواهد  به  راه  راست  (کـه  مـنتهی  بـه  ایـن  مـرکز  امـن  و  امـان  و  آرامش  و  اطمینان  میگردد)  هدایت  مینماید.

چه  فاصلۀ  زیادی  است  میان  سرای  این  جهان که  ممکن  است  در  لحظهای  فرو  ریـزد  و  آثـاری  از  آن  بـرجـای  نماند،  در  آن  هنگام که  آراسته  و  پیراسـته  و  شـیرین  و  نگارین  شـده  است  و  دنـیا  دوسـتان گمان  مـیبرند  و  میپندارند که  آنان  بر  آن  قدرت  و  توانائی  دارند.  بدین  هنگام  است  ناگهان  در  هم  نوردیده  میشود  و  یکـباره  پرکنده  و  درویده  میگردد  و گوئی  دیروز  در  اصل  چیزی  نبوده  است...  و  میان  سرای  جاویدان  و  پر  امن  و  امـان  آن  جهان که  یزدان  همگان  را  به  سوی  آن  میخواند،  و  هرکس  را  بخواهد  به  راهی  رهنمود  میکند که  منتهی  به  بهشت  میشود،  اگر  بینش  انسان  باز  بشود،  و  انسان  به  سرای  پر  امن  و  امان  یزدان  چشم  امید  بدوزد.


 


[1] مراجعه شود به جزوهای که دکتر محمّد حسین، تحت  عنوان: «الروحیه الحدیثه: حقیقتها و  اهدافها» نوشثه است

[2] به عبارت دیگر: گذشته و حال و آینده، و اینجا و آنجا، برای خدا  مطرح نیست. (مترجم)                                         

[3] این نگرش در تفسیر المنار تألیف آقای محمّد رشید رضـا رحمه الله  آمـده است.

 

 

تفسیر سوره‌ی یونس آیه‌ی 70-26


 

سوره‌ی یونس آیه‌ی 70-26

 

(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٦) وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٧) وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکَانَکُمْ أَنْتُمْ وَشُرَکَاؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ (٢٨) فَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ (٢٩) هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٣٠) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الأمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣١) فَذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (٣٢) کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (٣٣) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (٣٤) قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا یَهِدِّی إِلا أَنْ یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (٣٥) وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ (٣٦) وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (٣٧) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٣٨) بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (٣٩) وَمِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (٤٠) وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (٤١) وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لا یَعْقِلُونَ (٤٢) وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَلَوْ کَانُوا لا یُبْصِرُونَ (٤٣) إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٤٤) وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ (٤٥) وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ (٤٦) وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٤٧) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٤٨ّ) قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٤٩) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (٥١) ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (٥٢) وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (٥٣) وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الأرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٥٤) أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٥٥) هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (٥٦) یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (٥٧) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (٥٨) قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (٥٩) وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (٦٠) وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (٦١) اَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ (٦٢) الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (٦٣) لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (٦٤) وَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٦٥) أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکَاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا یَخْرُصُونَ (٦٦) هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (٦٧) قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (٦٨) قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (٦٩) مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٧٠)

 این  سوره  سراسر  آن  پسوده‌های  درونی  مـتوالی  است‌.  همۀ  آنها  به  یک  هدف  می‌انجامد:  روبرو کردن  فطرت  انسانها  با  دلائل  تـوحید  و  یگانگی  خدا،  و  صـدق  و  راستی  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  و  حتمی  و  قـطعی  بودن  جـهان  آخرت‌،  و  رعایت  عدالت  و  دادگری  در  قیامت‌.

این  پسوده‌های  درونی‌،  ذات  انسان  را  از کرانه‌های  خود  برمی‌گیرد،  و  آن  را  به‌ کرانه‌های  جهان  هستی  می‏برد،  و  درگردش  جامع  و کاملی  به  سیر  و  سیاحت  می‌انـدازد.  گردشی  از  زمین  به  آسمان‌،  ازکرانه‌های  بیرونی  جهان  کبیر  به  کرانه‌های  درونی  جهان  صـغیر،  از گـذشته‌های  قرون  و  اعصار  به  زمان  حال  حاضر،  و  از  این  جهان  فانی  به  آن  جهان  باقی  است‌...  اینها  در  سیاق  و  روندی  به  رشتۀ سخن‌ کشیده  می‌شوند.

در  درس  پیشین  پسوده‌هائی  از  این  قبیل  بود،  و گردشها  و  چرخشهائی  از  این  نوع  وجود  داشت‌.  ولی  پسوده‌ها  و  گشت  و  گذارها،  در  این  درس  نمایان‌تر  و  بـرجسته‌تر  است‌...  در  این  درس  صحنه‌های  مـحشر  و گـردآوردن  مردمان  در  آن  جهان‌،  مـنظره‌های‌ کیهان‌،  ذات  انسـان‌،  مبارزه‌طلبی  با  قرآن‌،  و  یـادآوری‌ کردن  همگان  به  سرنوشت  تکذیب‌کنندگان  پیشینیان‌،  نشان  داده  می‌شود.  بدین  خاطر  اشارۀ ‌گذرائـی  در  یک  صحنۀ  نوین  به  مــحشر  انــداخــته  مـی‌شود.  آن  وقت  به  صورت  الهامگرانه‌ای  هراس  از  عذاب  ناگهانی  به  گوش  حسّ  و  شعو‌ر  خوانده  و  رسانده  می‌شود.  سـپس  عـلم‌ کـامل  و  شامل  خدا  به  تصویر  زده  می‌شود،  علمی‌ که  هیچ  چیزی  از  آن  نهان  و  پنهان  نمی‌گردد  و  به  درنمی‌رود.  بعد  از  آن  به بر خی  از  نشانه‌های  شناخت  یزدان  درگسترۀ  جهان  اشاره  می‌شود،  و کسانی‌ که  از  زبان  خدا  دروغ  می‌گویند  و  بر  خدا  دروغ  می‌بندند  از  چیزی  ترسانده  می‌شوند که  در  روز  حساب  و کتاب  قیامت  در  انتظار  ایشان  است‌.  اینها  بعضی  از  پسـوده‌های  ژرف  و  درسـتی  است  کـه  فطرت  سالمی  که  درست  دریـافت  مـی‌دارد،  و  درست  می‌پذیرد،  نمی‌تواند  بدانها  پاسخ  مثبت  ندهد  و  آنها  را  نپذیرد،  و  سدها  و  مـانعهای  درون  آن  در  بـرابـر  ایـن  جوشش  و  ریزش  بردمیده  از  انگیزه‌های  حقائق  موجود،  و  سرچشمه ‌گرفته  از  حقائق  سرشت  هستی‌،  و  از  سرشت  نفس  آدمی،  و  از  واقعیات  وجود،  تاب  مقاومت  بیاورند  و  خرد  و  خمیر  نگردند  و  از  میان  نروند.

کافران  درست  احساس  کـرده  بـودند  کـه  قرآن  برای  صفهای  ایشان  خطرناک  است‌.  به  هـین  جهت  یکدیگر  را  از گوش  فرا  دادن  به  قرآن  بازمی‌داشتند.  چه  از  ایـن  بیمناک  بودند که  تأثیر  قرآن  دلهـایشان  را  بلرزاند  و  ایشان  را  از  سر  راه  خود  بردارد.  و  حال  ایـن  کـه  آنـان  چنان  می‌خواستند که  پیوسته  بر  شرک  بمانند  و  بـر  آن  ماندگار  شوند!

*

(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٦) وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (٢٧)

کسانی  که  کارهای  نیکو  می‌کنند،  مـنزلت  نـیکو  (‌یـعنی  بهشت‌)  از  آن  ایشان  است  و  افزون  (‌بر  آن  هم  که  مغفرت  و  رضوان  است‌)  دارند،  و  غبار  غم  و  اندوه  بـر  پشانی  ایشان  نمی‌نشیند  و  خواری  و  رسوائی  نـمی‌بینند.  آنـان  اهـل  بهشتند  و  جـاودانه  در  آن  مـی‌مانند.  کسـانـی  کـه  کارهای  زشت  می‌کنند،  کیفر  هر  صار  زشتی  به  اندازۀ     آن  خواهد  بود  (‌نه  بیشتر)‌،  و  خواری  و  حقارت  آنان  را  فرا  می‏گیرد.  هیچ  کس  و  هیچ  چیزی  نـمی‌توانـد  آنان را  از  (‌دست  عذاب‌)  خدا  رهائی  بخشد  (‌و  در  پناه  خود  دارد.  آن  اندازه  روسـیاه  و  گرفتار  غـم  و  انـدوهند)  انگـار  با  پاره‌های  تاریکی  از  شب  چهره‌هایشـان  پـوشانده  شـده  است‌.  آنان  دوزخیانند  و  جاودانـه  در  آن  می‌مانند.

واپسین  آیه  در  درس  پیشین‌،  این  بود:

(وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ )(٢٥)

خداوند  (‌انسان  را  به  بهشت‌،  یعنی‌)  به  سرای  امن  و امان  و  آرامش  و  اطمینان  دعوت  می‌کند،  و  هر  کس  را  بخواهد  به  راه  راست  (‌کـه  منتهی  بـه  ایـن  مـرکز  امن  و  امان  و  آرامش  و  اطمینان  می‌گردد)  هدایت  می‌نماید.

در  اینجا  قرآن  مجید،  قواعد  سزا  و  جزای  راه  یافتگان  و  راه  نایافتگان  را  معیّن  و  مقرّر  می‌نماید،  و  از  رحمت  و  فضل  یزدان  در  حقّ  راه‌یافتگان‌،  و  از  عدالت  و  دادگری  خداوند  سبحان  در  حقّ  راه‌نایافتگان‌،  سخن  می‌راند‌،  و  پاداش  آنان  و  پادافره  اینان  را  روشن  می‌سازد.

کسانی‌که  خوبی‌کرده‌اند،  یعنی  در  اعتقاد  خوب  بوده‌اند،  و  در  عمل  نیک  بوده‌اند،  و  در  شناخت  راه  راست  خوب  تلاش  ورزیده‌اند،  و  در  درک  و  فهم  قانون  هسـتی،‌کـه  منتهی  به  بهشت  می‌گردد  خوب  سعی  نموده‌اند،  اینان  دارای  مقام  خـوب  و  جـایگاه  پسـندیده‌ای  هسـتند.  بـه  پاداش  پندار  و گفتار  و کردار  خوب  و  نیکی‌ که  داشته‌اند،  و  افزون  بر  پاداش  افکـار  و  اقـوال  و  اعـمال  خـوب و  نیکشان‌،  یزدان  مهربان  از  جود  وکرم  نـامحدود  خـود  بی‌اندازه  بدیشان  عطاء  می‌فرماید:

(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیَادَةٌ ).

کسانی  که  کارهای  نـیکو  مـی‌کنند،  مـنزلت  نیکو  (‌یـعنی  بهشت‌)  از  آن  ایشان  است  و  افزون  (‌بر  آن  هم  که  مغفرت  و  رضوان  است‌)  دارند. 

آنان  از  غمها  و  سختیهای  روز  محشر،  و  از  هول  و  هراسهای  حضور  در  پیشگاه  داور  سبحان‌،  قبل  از  این‌ که  به‌ کار  مردمان  رسیدی  و  حسـابرسی  شـود،  ایـمن  و  آسوده  خواهند  بود:

 (وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ).

 و  غـبار  غـم  و  انـدوه  بر  چـهره‌هایشان  نـمی‌نشیند،  و  خواری  و  رسوائی  نمی‌بییند.

«‌قَتََر»  به  معنی  غبار  و  سیاهی  و  تیرگی  غم  و  اندوه  یا  تغییر  رنگ  ناشی  از گرفتار  شدن  و  به  تنگنا  افـتادن  است‌.

«‌ذلََّه‌«‌:  به  معنی  سرشکستگی  و  زبونی  و  خوار  بودن  و  خواری  دیدن  است‌...  این  نوع  مـردمان  غـبار  غــم  بر  چهره‌هایشان  نــمی‌نشیند،  و  خـواری  و  زبــونی  سیماهایشان  را  فرا  نـمی‌گیرد...  تعبیر  قـرآنی  نشـان  می‌دهد که  در  صحرای  محشر  ازدحام  و  هراس  و  غم  و  پریشانی  و  خواری  است‌،  بدان  اندازه  که  آثار  آنها  بـر  چهره‌ها  و  سیماها  پدیدار  می‌گردد.  پس  رستن  از  هـمۀ اینها  خود  غنیمتی  و  فضیلتی  از  جانب  خدا  است ‌که  بـر  پاداش ‌مضاعف  خوبان  و  نیکان  افزوده  می‌شود.

(أولئک)  آنان‌.

آنان‌ که  دارای  این  منزلت  والا  و  ملک  فـراخ  و  عـالی  بیکران  می‏باشند.

(أصحاب الجنة ).

صاحبان  بهشت‌.

مالکان  و  ساکنان  بهشت  هستند.

(هم فیها خالدون).

  آنان  در  آنجا  جاودانه  می‌مانند. 

( والذین کسبوا السیئات ).

کسانی  که  کارهای  زشت  کرده‌اند.

آنان  که  بدیها  و  زشتیها  را  کسب  کرده‌اند،  سودی  که  از  این  معاملۀ  زندگی  با  خود  آورده‌انـد گـناه‌ها  و  بـزه‌ها  است‌!  عدالت  و  دادگری  خدا  ایشان  را  فـرا  مـی‌گیرد،  و  کیفرشان  چندین  برابر  نمی‌گردد،  و  بر  بدیها  و گناهانشان  افزوده  نمی‌شود.  و  بلکه‌:

(جزاء سیئة بمثلها )

کیفر  هر  کار  زشتی  به  اندازۀ  آن  خواهد  بود  (‌نه  بیشتر)‌.  

 (ترهقهم ذلة ).

و  خواری  و  حقارت  ایشان  را  فرا  می‏گیرد.

زبونی  آنان  را  در  برمی‌گیرد،  و  خواری  بر  سیماهایشان  می‌نشیند  و  ایشان  را  حزین  و  غمگین  می‌سازد.

( ما لهم من الله من عاصم ).

هیچ  کسی  و  هیچ  چیزی  نـمی‌توانـد  آنـان  را  از  (‌دست  عذاب‌)  خدا  رهائی  بخشد  (‌و  در  پناه  خود  دارد)‌.

هیچ‌کسی  نمی‌تواند  ایشان  را  مصون  و  محفو‌ظ‌ کند  و  از  سرنوشتی  برهاند  که  حکم  قطعی  آن  صادر  گـردیده  است‌.  چه  سنّت  جهانی  خدا  باید  در  حقّ  کسانی  اجراء  شود  که  از  راستای  راه  کناره‌گیری  مـی‌کنند  و  بـیراهـه  می‌روند،  و  بر  خلاف  قوانین  الهی  گام  برمی‌دارند...  آن‌گاه  روند  قرآنی‌،  صورت  محسوسی  را  از  تـاریکی  نــفسانی  درون‌،  و  از  تـیرگی  و  بدحالی  بیرون‌ کـه  چهره‌های  غمگینان‌ گرفتار  وحشت‌زده  را  فرا  می‌گیرد،  به  تصویر  می‌کشد:

(کأنما أغشیت وجوههم قطعا من اللیل مظلما ).

(‌آن  اندازه  روسیاه  و  گرفتار  غـم  و  انـدوه  هسـتند  کـه‌)  انگار  با  پاره‌های  تاریکی  از  شب  چهره‌هایشان  پوشانده  شده  است‌. 

انگار  از  شب  تاریک  تکّه‌ها  و  بخشهائی  برگرفته  شـده  است  و  به  هم  دوخته  و  پینه ‌گردیده  است  و  بر  رخسارۀ  همچون  چهره‌هائی  افکنده  شده  است‌!..  به  همین  منوال  تاریکیهای  شب  و  هول  و  هراسهای  آن‌،  همۀ  فضا  را  در  برمی‌گیرد،  و  بالا  و  پائین  محیط  را  فرو  مـی پوشاند،  و  این  چهره‌های  پوشیده  و  پیچیده  بـا  چـینها  و  لایـه‌های  ظـلمتهای  مـتراکـم‌،  در  چـنین  شب  بسیار  تـاریک  و  خوفناک‌،  نمود‌ار  و  پدیدار  می‌گردند.

(أولئک). آنان‌.

آنان‌ که  در  میان  این  تاریکی  و  در  لابلای  این  غبار  غم  می‌لولند  و  به  ژرفای  این  ظلمت  و  محنت  فرو  افتاده‌اند،  آنان‌:

(أصحاب النار ).

یاران  آتش‌،  یعنی  اهـل  دوزخ  هستند.

آنان  صاحبان  و  دوستان  جهنّم  هستند،  و:

(هم فیها خالدون).

  آنان  در  دوزخ‌،  سـرمدی  هستند.

و  امّا کسانی  و  چیزهائی  را که  شریک  و  انباز  خـدا،  و  میانجیگرانی  میان  خود  و  خـدا  می‌دانسـتند،  کجایند؟  چگونه  انبازان  و  میانجیگران‌،  مشرکان  را  از  دست  خدا  رهائی  می‌دهند  و  نجات  می‌بخشند؟‌..  داستان  ایشان  در  روز  سخت  قیامت‌،  یعنی  در  میدان  محشر،  ایــن  چـنین  است‌:

ویوم نحشرهم جمیعا , ثم نقول للذین أشرکوا:مکانکم أنتم وشرکاؤکم ! فزیلنا بینهم , وقال شرکاؤکم:ما کنتم إیانا تعبدون . فکفى بالله شهیدا بیننا وبینکم إن کنا عن عبادتکم لغافلین . هنالک تبلو کل نفس ما أسلفت , وردوا إلى الله مولاهم الحق , وضل عنهم ما کانوا یفترون . .

روزی  (‌بـرای  رسیدگی  بــه  حسـاب  و  کتاب  مـردمان‌)  جملگی  (‌کافران  و  مؤمنان‌)  را  گرد  می‌آوریم  و  سپس  به  کافران  می‌گوئیم‌:  شما  بـا  معبودهایتان  در  جـای  خود  بایستید.  بعد  آنها  را  از  هم  جـدا  مـی‌سازیم  (‌و  ایشـان  را  مقابل  معبودهایشان  نگاه  می‌داریم  و  در  میان  طرفین  به  داوری  می‌پردازیم‌)  و  معبودهایشان  می‌گویند:  شما  ما  را  نپرستیده‌اید  (‌بلکه  به  وسوسۀ  اهریمن  و  به  سخن  دل  گوش  فرا  داده‌اید  و  مجسمۀ ما  را  به  خاطر  مـنافع  خود  پرستش  نموده‌اید.  معبود  حقّ  ذات  پاک  پروردگار  است  و  بس‌)‌.  همین  بس  که  خدا  میان  ما  و شما  گواه  است  که  ما  بدون  شکّ  از  عبادت  شما  بی‌خبر  بوده‌ایم‌.  در  آنجا  (‌که  میدان  حشر  و  پهنۀ  گردهمائی  است‌)  هر  کسی  کارهائی  را  که  قبلاً  (‌در  دنـیا)  کـرده  است  مـی‌آزماید،  و  جملگی  مردم  به  سوی  آقا  و  مولای  حقیقی  خویش  بـرگردانـده  می‌شوند،  و  چیزهائی  را  که  به  دروغ  سـاخته  و  بـه  هـم  بافته  بودند  از  میان  بر  می‌خیزند.

ایــن  داسـتان  مـیانجیگران  و  انـبازان  در  صـحنه‌ای  از  صحنه‌های  قیامت  است‌،  صحنۀ  زنده‌ای  است  که  رساتر  و گویاتر  از  خبر  دادن  تنها  دربارۀ  انبازان  و  میانجیگران  است‌،  مـثلاً گـفته  شـود  انبازان  و  مـیانجیگران،  هـرگز  نمی‌توانند  پرستشگران  خود  را  از  عذاب  خدا  محفوظ  و  مصون  دارند،  و  هرگز  نـمی‌توانـند  ایشـان  را  از  دوزخ  برهانند  و  آنان  را  خلاص‌ کنند  و  نجات  دهند.

همۀ  آنـان  گـرد  آورده  مـی‌شوند...  هـم  کـافران‌،  و  هـم  انبازها...  انبازهائی  که  کافران  گمان  می‏بردند  که  آنـها  شریکان  یزدانند.  ولی  قرآن  ایشان  را:  (شرکاؤکم) شریکان  ایشـان  می‌خواند  و  می‌نامد.  این  نامگذاری  از  یک  سو  جنبۀ  تمسخر  ایشان  را  در  بر  دارد،  و  از  دیگر  سو  اشاره  دارد  به  این  موضوع ‌که  کسانی  و  چیزهائی  را  که  شریک  خدا  می‌خوانند  ساختۀ  دست  و  پرداختۀ  خیال  خودشان  بوده‌،  و  هرگز  روزی  از  روزها  انبازاز  یـزدان  سبحان  نبوده‌اند.

فرمان  یزدان  دربارۀ  جـملگی  آنـان‌،  اعم  ازکافران  و  مشرکان‌،  این‌ گونه  صادر  می‌شود:

(مکانکم أنتم وشرکاؤکم ).

(‌ای  کــافران  و  مشــرکان‌)  شـما  و  مـعبودهایتان  و  انبازهایتان  در  جای  خود  بایستید.

بایستید  هرکجا  هستید!..  چـون  در  آن  زمـان  صـدور  فرمان  برای  اجـراء  امر  است‌،  قطعاً  در  جای  خود  میخکوب  می‌ایستند.  سپس  یـزدان  جهان  آنان  را  از  انــبازهایشان  جـدا  مـی‌فرماید،  و  مـیانشان  فـاصله  می‌اندازد:

(فزیلنا بینهم ).

سپس  آنها  را  از  هم  جدا  مـی‌سازیم  (‌و  ایشـان  را  مـقابل  مـعبودهایشان  نگاه  مـی‌داریـم  و  در  مـیان  ط‌رفین  بـه  داوری  می‌پردازیم‌)‌.

در  این  وقت‌ کافران  سخن  نمی‌گویند،  بلکه  انبازان  به  سخن  می‌پردازند  تا  خویشتن  را  از  جرم  تبرئه‌ کنند،  جرم  این‌ که  این ‌کافران  ایشـان  را  با  خـدا،  یـا  بـجای  خـدا  پرستیده‌اند،  و  اعلان  کنند  که  ما  از  پرستشی  کـه  ایـنان  برای  ما  کرده‌اند،  اطلاع  و  آگاهی  نداشته‌ایم  و  بی‏خبر  از  عبادتشان  بوده‌ایم‌،  پس  ما  در  جرمی  که  ورزیـده‌انـد  شرکت  نکرده‌ایم  و  پـاک  و  بـیگناهیم‌...  انـبازان  بـدین  هنگام  خـداونـد  یگـانه  را  بر  آنــچه  مـی‌گویند  گـواه  می‌گیرند:

(وقال شرکاؤکم:ما کنتم إیانا تعبدون . فکفى بالله شهیدا بیننا وبینکم إن کنا عن عبادتکم لغافلین ).

و  معبودهایشان  میگویند:  شما  ما  را  نپرستیده‌اید  (‌بلکه  به  وسوسۀ  اهریمن  و  به  سخن  دل  گوش  فرا  داده‌ایـد  و  مجسمۀ  ما  را  به  خاطر  منافع  خود  پـرستش  نـموده‌ایـد.  معبود  حقّ  ذات  پاک  پروردگار  است  و  بس‌)‌.  همین  بس  که  خدا  میان  ما  و  شما  گواه  است  کـه  مـا  بـدون  شک  از  عبادت  شما  بی‌خبر  بوده‌ایم‌.

اینان  همان  انـبازهائی  هسـتند  که  آنـها  را  پرستش  می‌کردند.  اینان  که  درمانده  و  ناتوانند  و  از گناه  پیروان  خود  بیزاری  می‌جویند  و  خویشتن  را  از  جرم  ایشـان  تبرئه  می‌کنند،  و  خداوند  یگـانه  را  گـواه  مـی‌گیرند،  و  درخواست  رهائی  از گناهی  می‌کنند  کـه  در  آن  شـرکت  نداشته‌اند!

در  این  هنگام‌،  و  در  این  مـوقعیّت  آشکـار،  هـرکسـی  چیزهائی  را که  در گذشته‌ کرده  است  و  اعمالی  را که  در  جهان  انجام  داده  است  امتحان  می‌کند  و  مـی‌آزماید،  و  نتیجه  و  عاقبت  آنها  را  می‏بیند  و  مـی‌فهمد،  دیـدن  و  فهمیدنی ‌که  حاصل  آزمایش  و  تجربه  است‌:

(هنالک تبلو کل نفس ما أسلفت ).

در  آنجا  (‌که  میدان  محشر  و  پهنۀ گردهمائی  است‌)  هـر  کسی  کارهائی  را  که  قبلا ً (‌در  دنیا)  کرده  است  می‌آزماید  (‌و  نتیجۀ اعمال  خود  را  می‌بیند)‌.

آنجا  که  محشر  است  و  جایگاه‌ گردهمآئی  است‌،  خداوند  یگانۀ راستینی  را  نشان  می‌دهد که  همگان  به  سوی  او  برمی‌گردند،  و  او  حقّ  است  و  جز  او  باطل‌:

(وردوا إلى الله مولاهم الحق).

و  جملگی  مردمان  به  سوی  یزدان‌،  یـعنی  آقـا  و  مولای  حقیقی  خویش  برگردانده  می‌شوند.

در  آنجا  مشـرکان  چـیزی  از  ادعـاهائی‌ کـه  داشتند  و  گمانهائی  که  می‌بردند  و  خداگونه‌هائی  که  می‌انگاشتند  نمی‏یابند.  چه  همۀ  این  چیزها  از  ایشان  رمیده‌اند  و  گریخته‌اند  و  اثری  از  آنها  نمانده  است‌:

( وضل عنهم ما کانوا یفترون ).

و  چیزهائی  که  به  دروغ  ساخته  و  به  هم  بافته  بـودند  از  میان  برمی‌خیزند.

بدین  منوال  صحنۀ  زنده‌ای  در  پهنۀ  مـحشر  مـردمان  و  گردهمآئی  همگان‌،  با  همۀ حقائقی  و  با  همۀ وقائعی‌ که  در  بر  دارد،  و  با  همۀ  انگیزه‌ها  و  پاسخگوئیهائی  که  در  آن  است‌،  آشکارا  جلوه‌گر  می‌آید.  واژه‌های  انـدکی  ایـن  صحنۀ  زنده  را  نشان  می‌دهند،  و  آن  انـدازه  در  انسان  تأثیر  می‌گذارند  که  خـبر  دادن  تنها،  و  دلائـل  جـدلی‌،  همچون  تأثیری  در  او  ندارند.

*

روند  سوره  از گردش  در  جولانگاه  محشر  و  پـهنۀ  گردهمآئی‌ که  در  آنجا  همۀ  ادعاها  و  پوچگرائیها  بی‌بها  و  بی‌ارزش  می‌گردد،  و  روشن  و  آشکار  می‌شود که  در  آنجا  آقا  و  سرور  فقط  یزدان  است‌،  و  او  محشر  را  و  هر  که  و  هر  چه  راکه  در  آن  است  می‌پاید  و  نظارت  و  مراقبت  می‌نماید٠‌٠٠  و  از گردش  در  واقعیّت  زندگی‌ای ‌که  در  آن  بسر  می‌برند...  و  ازگردش  در  آفاق  و  اقطار  جهان  صغیر  درونشان  که  خودشان  تا  اندازه‌ای  بـدانـها  آشـنایند...  و  از گـردش  در  صحنه‌های  جهان  کبیر  بیرونشان  که  در  دوران  زندگانیشان  آنها  را  می‏بینند  و  دید  مـی‌زنند...  و  ازگردش  در  صحنۀ  اعترافی  کـه  خودشان  دربارۀ خودشان  دارند  و  اقرار  می‌کنند  که  آنان  به  فرمان  یزدان آ‌فریده  شده‌اند  و  از  زمره  پـدیده‌های  خدا  هستند،  روند  سوره  از  این  جولانگاه‌ها  می‌پردازد  و  ازگوشه‌های  دیگری  سخن  می‌آغازد:

(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ (31) فَذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ )(32)

بگو:  چه  کسی  از  آسمان  (‌به  وسیلۀ  اشعّه  و  باران‌)  و  از  زمین  (‌به  وسیلۀ  فعل  و  انفعالات  خاک  و  رویش  گیاهان  و  درختان  و  میوۀ  آنها)  به  شما  روزی  می‌رساند؟  یا  چه  کســی  بـر  گوشها  و  چشـمها  تـوانـا  است  (‌و  آنـها  را  می‌آفریند  و  بدانها  نیروی  شنوائی  و  بینائی  می‌دهد؟‌)  یا  چه  کسی  زنده  را  از  مرده‌،  و  مـرده  را  از  زنـده  بـیرون  می‌آورد؟  (‌و  حیات  و  ممات  در  دست  او  است‌؟‌)‌.  یا  چـه  کسی  امور  (‌جهان  و  جهانیان‌)  را  می‏گرداند؟  (‌و  کارساز  و  کاردان  است‌؟‌..  پاسخ  خواهند  داد  و)  خواهند  گفت‌:  آن  خدا  است‌.  (‌چرا  کـه  آفریدگار  جهان  و  روزی  رسـان  مردمان  و  مدبّر  کار  و  بار  هستی‌،  به  اقرار  وجدان  بیدار،  خداوندگار  دادار  است‌)‌.  پس  بگو:  آیـا  نـمی‌ترسید  و  پرهیزگار  نـمی‌شوید؟‌..  آن‌،  خدا  است  کـه  پروردگار  بـرحـقّ  شـما  است  (‌و  او  چنین  کـارهائی  را  مـی‌کند  و  ربوبیّت  و  وحدانیّت  او  با  براهین  و  دلائل  قاطعانه  ثـابت  مــی‌باشد.  بــه  هـمین  سـبب  پـرستش  او  حقّ  است  و  پرستش  جز  او  باطل‌)‌.  آیا  سوای  حقّ  جز  گمراهی  است‌؟  پس  چگونه  باید  از  راه  به  در  برده  شوید؟‌.

قبلاً  گذشت‌ که  مشرکان  عرب  منکر  وجود  خدا  نبودند،  و  منکر  این  هم  نبودند  که  خدا  خالق  و  رازق  و گرداننده  جهان  است‌.  مــشرکان  انبازهائی  برای  نزدیکی  به  خدا  بر  می‌گزیدند،  یا  اعتقاد  داشتند که‌ گذشته  از  این ‌کـه  خـدا  دارای  قدرت  است‌،  انبارها  نیز  از  قدرت  برخوردارند.  خدا  ایشان  را  برابر  باورهایشان  به  داوری  می‌خواند،  تا  از  راه  برانگیختن  هوش  و  بیدار کردن  شعورشان‌،  و  از  طریق  تدبّر و  تفکّر  و  منطق  فطریشان‌،  آمیختن  حقّ  و  باطل،  و گمراهی  و  سر  درگمی  فوق الذّکر  را  برای  ایشان  تصحیح  کند.

 

 

(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ ).

بگو:  چه  کسی  از  آسمان  (‌به  وسیلۀ اشعه  و  بار‌ان‌)  و  از  زمین  (‌به  وسیلۀ  فعل  و  انفعالات  خاک  و  رویی‌،  گیاهان  و  درختان  و  میوۀ آنها)  به  شما  روزی  می‌رساند؟‌.

 چه ‌کسی  به  وسیلۀ  باران  زمین را زنـده می گرداند و گیاهان را می رویاند؟ و چه کسی از زمین خوراکیهای گوناگونی از  قبیل‌:‌ گیاهان  و  پرندگان  و  ماهیها  و  حیوانها،  و  سائر  چیزهائی  را  نصیب  مردمان  و  چهارپایان  ایشـان  می‌گرداند؟  ...  اینها  چیزهائی  است  که  مـردمان  بـه ‌طور  طبیعی  در  آن  زمـان  از  روزیـهای  زمین  و  آسمان  می‌دانستند  و  تا  اندازه‌ای  بدانـها  آشنا  بـود‌...  ولی  روزیهای  زمین  و  آسمان  بسی  از  این  چیزها  فراوان‌تـر  است‌.  پیوسته  انسانها  روزی  بـعد  از  روزی  آسمان  و  زمین  را  در  پرتو  دسترسی  به  قـوانـین  هسـتی، ‌کشـف  می‌کنند.  حال  برابر  عقیدۀ  سالم  یا  ناسالمی ‌که  دارند  این  روزیها  را  در  راه  خوب  یا  گـاهی  در  راه  بد  اسـتعـمال  می‌کنند.  بالا  و  پائین  لبریز  از  روزیهای  خدادادی  است‌،  روزیهائی که  یزدان  آنها  را  به  زیر  فرمان  انسان  کشیده  است  و  بدو  ارمغان  داشته  است‌.  در  سطح  زمین‌،  روزیها  است‌.  در  درون  زمـین  روزیـها  است‌.  در  سطح  زمین  روزیها  است‌.  در  ژرفاهای  آبها  روزیها  است‌.  از  اشعۀ خورشید  روزیها  پدید  می‌آید.  از  پرتوهای  ماه  روزیها  پدید  می‌آید.  حتّی  کشف  شده  است  کـه  در گندناهای  زمین  نیز  درمان  و  پادزهر  وجود  دارد.[1]

)أم من یملک السمع والأبصار ?).

 یا  چه  کسی  بر  گوشها  و  چشمها  توانـا  است  (‌و  آنـها  را  می‌آفریند  و  بدانها  نیروی  شنوائی  و  بینائی  می دهد؟‌.  چه ‌کسی  است  بـه‌ گـوشها  و  چشـمها  قـدرت  و  تـوان  می‌بخشد که  بتوانند کار  خود  را  بکنند،  یا  نکنند؟  چـه  کسی  است‌ که  آنها  را  سالم  یا  بیمار  می‌کند؟  چه ‌کسی  است ‌که  آنها  را  متوجّه  انجام  وظیفه  می‌کند  یا  از  انجام  وظیفه  باز می‌دارد؟  چه  کسی  است  که  گوشها  را  شنوا،  و  چشمها  را  بینا  می‌گرداند،  تا  بشنوند  یا  ببینند  آنچه  را که  مـی‌خواهـند  و  مـی‌پسندند،  یـا  نـمی‌خواهـند  و  نمی‌پسندند؟‌..  در  آن  زمان  این  چیزها  را  دربارۀ  گوشها  و  چشمها  می‌دانستند.  این  اندازه  هم  برای  ایشان  بسنده  بود.  چه  آنان  می‌توانستند  با  این  مقدار  آگاهی‌،  مفهوم  این  پرسش  را  درک ‌کنند  و  رهنمود  آن  را  بفهمند...  انسانها  پیوسته  دربارۀ  ساختار گوش  و  چشم‌،  و  طرز  عملکرد  آنها  و  ریزه‌کاریهائی ‌که  یزدان  در  وجود  این  دو  دستگاه  به  ودیعت‌ گذاشته  است‌،  بیشتر  و  بـهتر کشـف  می‌کنند  و  بر  دامنۀ‌ گسترش  و  فـراخـی  ایـن  پـرسش  می‌افزایند.  تـرکیب‌بند  چشـم  و  اعصاب  آن‌،  و کیفیّت  دیدن  اشیائی‌ که  قابل  رویت  است‌،  یا  ترکیب‌بند گوش  و  اندامهای  آن‌،  و  شیوۀ دریافت  امواج  صوتی  توسّط  گوش‌،  خودش  به  تنهائی  جـهانی  است‌ کـه  انسـانها  را  سرگشته  و  سرها  را گیج  می‌کند،  وقتی ‌که  این  دسـتگاه  گوش  و  آن  دستگاه  چشم  با  دقـیق‌ترین  دسـتگاه‌هائی  مقایسه  می‌شود  و  سنجیده  می‌گردد که  انسانها  آنها  را  از  معجزات  علم  در  روزگـار  کـنونی  بشمار  مـی‌آورند!  دستگاهی که  انسان  آن  را  می‌سازد  مردمان  را  به  هراس  می‌اندازد  و  مایۀ شگفتی  ایشان  می‌گردد  و  آنان  را  واله  و  شیفتۀ  خود  می‌سازد،  دستگاهی‌ که  اصلاً  قابل  مقایسه  با  ساختارهای  خدا  نیست‌،  با  این  وجود  مردمان  از کنار  پدیده‌های  شگـفت  و  زیـبای  کـردگار،  و  از  لابـلای  آفریده‌های  شگرف  و  دلربای  آفریدگار،  اعم  از  عجائبی  که  در  جهان  بیرون  کیهان  و  در  جهان  درون  خـودشان  است‌،  غافل  و  بی‏خبر  می‌گذرند،  انگار که  نـمی‌بینند  و  فهم  و  درک  نمی‌کنند!

)ومن یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی ?).

یا  چه  کسی  زنده  را  از  مرده‌،  و  مرده  را  از  زنده  بـیرون  می‌آورد  (‌و  حیات  و  ممات  در  دست  او  است‌؟‌)‌.

درگذشته  چیزی  را که  ساکن  و  بـی‌حرکت  بود  مـرده  می‌نامیدند،  و  چیزی  را کـه  رشـد  مـی‌کرد  یـا  حـرکت  می‌نمود  و  می‌رفت  زنده  قلمداد  می‌کردند.  در  نظرشان  مدلول  و  مفهوم  سؤال‌،  در  بیرون  آمدن  گیاه  از  دانه‌،  و  دانه  از گیاه‌،  و  جوجه  از  تخم‌،  و  تخم  از  جوجه‌،  خلاصه  می‌شد  ...  و  سـائر  چـیزهائی  کـه  در  مشـاهدات  دیـده  می‌شد.  این  چیزها  برایشان  شگفت‌انگیز  بود.  واقعاً  هـم  شگفت‌انگیز  است‌.  این  چیزها  واقعاً  هم  شگفت‌انگیزند،  حتّی  اینها  شگفت‌انگیزند  بعد  از  زمانی‌ که  معلوم  شده  است  دانه  و  تخم  و  امثال  ایـنها  جـزو  مـرده‌ها  بشمار  نمی‌آ‌یند  و  از  زمرۀ زنده‌ها  هستند،  زیرا  در  آنها  حیات  و  استعداد  حیات‌،  نهفته  است  و  به  ودیعت  نهاده  شده  است‌.  نهفتن  و  قرار  دادن  حیات  با  همۀ  استعدادها  و  وراثتها  و  سیماها  و  نشانه‌های  حیات‌،  از  زمرۀ  شگفت‌انگـیزترین  شگفتیهائی  است‌ که  قدرت  یزدان  آن  را  پدید  می‌آورد.  ایستادن  در  برابر  دانه  و  هسته‌،  بدان  هنگام  که  از  آنـها  گیاه  برمی‌دمد  و  خرما  می‌روید،  یا  ایستادن  در  مقابل  تخم  و  تخمک‌،  بدان ‌گاه‌ که  از  آنها  جوجه  و  انسان  سـر  بیرون  می‌آورند،  کافی  است‌ کـه  مـا  را  یک  عـمر  بـه  اندیشیدن  و  لرزیدن  بیندازد!

اگر  قدرت  خدا  چنین  نمی‌کرد،  در  دانـه‌ کجا  خـوشه  و  ساقه  و  ریشه  و  برگ  نهفته  می‌شدند  و  قرار  می‌گرفتند؟  در  هسته‌ کجا  مغز  و  پوسته  و  ساقۀ  بلند  و  خوشه‌های  خرما  و  الیاف  آن  جای  می‌گرفتند؟  مـنبع  مـزه  و  بـو  و  رنگ  و  بلح  و  تمر  و  رطب  و  بسر[2]...کجا  جایگزین  و  جایگیر  می‌گردید؟

اگر  قدرت  خدا  چنین  نمی‌کرد،  جوجه  کجا  در  تخم  جای  می‌گرفت‌؟  منبع  و  منشأ  استخوانها  و گوشتها،  پوش‌پرها  و  شاه‌پرها،  رنگ‌ها  و  نشانه‌ها  و  پریدنها  و  چهچهه  زدنها  و  نغمه‌خوانی‌ کـردنها،  کجا  پدیدار  و  برقرار  می‌گردید؟..  کجا  پدیدۀ  شگفت  انسان  در  تخمک  نهفته  می‌شد؟ ‌کجا  نشانه‌ها  و  سیماهای  انسـان  از  راه  وراثت  بـدو  مـنتقل  می‌گردید،  وراثتی‌ که  ریشه  در  ژرفاهای  منابع  و  نواحی  دور  و  دراز  تاریخ  دارد؟  کجا  زیـر  و  بم  آواهـا  و  تـن  صداها،  نگـرشها  و  نگـاه‌های  چشـم‌،  خـم  و  چـمها  و 

چرخشها  و  گردشهای  گردن‌،  و  اسـتعدادهـای  اعـصاب  فراهم  می‌آمد؟  و کجا  وراثتهای  نژادی  و  خانوادگـی  از  پدران  و  مادران  به  فرزندان  منتقل  می‌گردید؟  کجا  آخر  کجا  خویها  و  سیماها  و  نشانه‌ها،  ذخیره  و  نهفته  می‌شد؟  آیا  بسنده  است  که  بگوئیم‌:  این  جهان  فراخ  و گسـترده‌،  در گیاهک  و  هسته‌،  و  در  تخم  و  تخمک‌،  پنهان  و  نهفته  بوده  است‌،  تا  با  همچون  پاسخی  شگرفی  شگفت  ما  به  پایان  آید؟  شگفتی‌ که  هیچ‌گونه  تفسیری  و  تأویلی  آن  را  نمی‌زداید  مگر  این‌ که ‌گفته  شود:  قدرت  یزدان  و  تدبیر  و  تقدیر  ایزد  سبحان  چنین‌ کارهائی  را کرده  است  و  بس‌.  انسانها  پیوسته  از  رازهای  مرگ  و  از  اسرار  حیات‌،  و  بیرون  آوردن  زنده  از  مرده‌،  و  مرده  از  زنده‌،  و  از  تحـوّل  و  تبدّل  عناصر  در  مراحـلی  به  ممات  یـا  به  حـیات‌،  چیزهائی  را کشف  کنند که  هر  روز  و  هر  آن  پـهنا  و  ژرفا  و  فراخی  چنین  پـرسشی  را  افــزون‌تر  مـی‌سازد.  خوراک  و  طلعامی‌ که  با  پخت  و  پز  و کباب‌ کردن  و  روی  آتش ‌گذاشتن‌،  در  پیکر  موجود  زنده  به  خون  زنده  تبدیل  می‌شود،  و  این  خون  زنده  با  متابولیسم  یعنی  سوخت  و  ساز  بدن،  به  مواد  زائد  مرده  تغییر  پیدا  مـی‌کند،  امـری  بسیار  شگفت‌انگیز  است  و  هر  اندازه  دانش  دربـارۀ آن  آگاهی  بیشتری  پیدا کند  بر  شگفتی  آن  افزون‌تر  می‌شود.  این  عمل  هم  در  هـر  لحظه‌ای  از  لحـظات  شب  و  روز  انـجام  مـی‌گیرد.  حـیات  پـدیدۀ  شگــرف  پیچیدۀ سوال برانگیزی  است‌.  همۀ  انسانها  را  طرف  خطاب  قرار  مـی‌دهد  و  می‌پرسد:  چه‌ کسی  مرا  آفریده  است‌؟  پــرسشهای  فــراوانی  در  ایـن  زمـینه  مطرح  است‌،  پرسشهائی  که  بی‌پاسخ  می‌مانند،  مگر  ایـن  پـاسخ‌ کـه  یزدان  جهان  حیات  را  آفریده  است  و  می‌آفریند.

( وَمَن یُدَبِّرُ الأَمْرَ).

 چه  کسی  امور  (‌جهان  و  جهانیان‌)  را  می‌گرداند؟‌.

چه  کسی  همۀ  آنچه‌ گفته  شد  و  سائر کارهای  دیگر  جهان و  آدمیان  را  اداره  می‌کند  و  می‌گرداند؟  چه  کسی  قانون  هستی  را  مقرّر  و  پدیدار  مـی‌کند،  قـانونی‌ کـه  حرکت  افلاک  را  بدین  نحو  و  شیوۀ  دقیق  نظم  و  نظام  می‌خشد؟  چه‌ کسی‌ گردانندۀ  حرکت  و  چرخش  این  زندگی  است  و  آن  را  با  این  نظم  و  نظام کاملاً  دقیق  در  مسیر  معیّن  خود  به  پیش  می‌برد؟  چه ‌کسی  قوانینی  را مقرّر  و  پدیدار  می‌کند،  قانونی‌ که  زندگی  انسانها  را  می‌چرخاند  و  یک  بار  هم  به  خطا  نمی‌رود  و  به‌ کژراهه  نمی‌افـتد؟  و  چه  کسی  و  چه‌کسی  ...؟

(فَسَیَقُولُونَ اللّهُ ).

(‌پاسخ  خواهند  داد  و)  خواهند  گفت‌: آن‌،  خدا  است.

کافران  مـنکر  وجود  خدا،  و  یا  منکر  دست‌انـدرکار  ایـن  امور  بزرگ  داشتن  او  نبودند.  ولی  چون  فطرت  ایشان  انحـراف  پیدا  کرده  بود،  با  وجود  اعتراف  به  وجود  خـدا،  شرک  می‌ورزیدند،  و  شعائر  و  مراسم  عـبادی ر‌ا  برای  غیر  خدا  انجام  می‌دادند.  همچنین  از  شریعتهائی پیروی  می‌کردند که  خدا  بدانـها  دسـتور  نـداده  بود  و  اجازه  نفرموده  بود.

(فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ).

پس  بگو:  آیا  نمی‌ترسید  و  پرهیزگار  نمی‌شوید؟‌.

آیا  از  خدائی  نمی‌ترسید  و  پروا  نمی‌کنید که  از  آسـمان  و  زمین  به  شما  روزی  می‌دهد،  و گوشها  و  چشمها  متعلّق  بدو  هستند  و  بر  آنها  سلطه  و  قدرت  دارد،  و  زند‌ه  را  از  مرده  و  مرده  را  از  زنده  بیرون  می‌آورد،  و  همۀ  این  امور  را  و  سائر  امور  دیگر  را  اداره  و  رهـنمود  می‌کند؟  آن  کسی ‌که  بر  همۀ  اینها  و  بر  همۀ  آنها  تـوانـا  است  خدا  است‌.  او  است‌ که  معبود  بر حقّ  و  خداونـدگار  راسـتین  است‌،  نه  غیر  او.

) فَذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ ).

آن‌،  خدا  است  که  پروردگار  برحقّ  شما  است‌.

خدا  حقّ  است‌.  حقّ  یکتا  است  و  چند تا  نیست‌. کسی ‌که  از  حق‌ّ کناره‌گیری  کـند  گـرفتار  بـاطل  مـی‌شود،  و  در  سنجش  و  برآورد  امور گمراه  می‌گردد  و  به‌ کـژراهه 

می‌رود: 

(فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ).

آیا  سوای  حقّ  جز  گمراهی  است‌؟  پس  چگونه  باید  از  راه  به  دور  برده  شوید؟‌.

شما  را  چه  می‌شود که  با  وجود  این‌ که  حقّ  آشکار  است  و  چشــمها  آن  را  می‏بینند،  از  آن  رویگردان  و  دور  می‌گردید؟ به  سبب  همچون  رویگردانی  و  انصرافی ‌که  مشرکان  از  حقّ  روشن  دارند،  حقی‌ّ که  به  مقدّمات  آن  اعتراف  می‌نمایند  ولی  نتائج  ضروری  آن  را  انکار  می‌کنند،  و  واجبات  و  وظائفی  را  انجام  نمی‌دهند که  این  حقّ  اقتضاء  می‌کند  و  می‏طلبد،  خدای  سبحان  در  قوانین  و  سنن  خود  چنان  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است  و گنجانده  است  و  جای  داده  است  که‌:  کسانی  که  از  منطق  فـطرت  سالم‌،  و  از  سنّت  جاری  آفرینش‌،  بیرون  رونـد  و  منحرف  شوند،  چنان  گردند که  ایمان  نیاورند:

(کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ )(33)

همان‌گونه  (‌که  بعد  از  حقّ  جز  گمراهی  نیست‌،  همانگونه  هم‌)  فرمان  پروردگار  تو  دربارۀ  کسانی  که  (‌بـرخـلاف  حکم  عقل  و  ندای  وجدان‌،  از  دسـتور  یـزدان  سـبحان‌)  سرپیـچی  می‏کنند  (‌و  بزهکاریها  و  سرکشیها  دلشـان  را  تاریک  و  روحشان  را  آلوده  می‌کند  و  آگاهانه  به  بیراهه  می‌روند)  صادر  شده  است  که  ایمان  نیاورند  (‌چرا  که  با  انجام  نابایستها  و  ناشایستها  محکوم  به  این  شده‌اند)‌.  ایمان  نیاوردن  ایشان  نه  بدان  خاطر  است‌ که  خدا  آنان  را  از  ایمان  آوردن  بازمی‌دا‌رد.  دلائـل  ایـمان  آوردن  در  جهان  پیش  چشمان  است‌.  مقدّمات  ایمان  آوردن  هـم  حاضر  و  آماده  در  اعتقاد  و  باور داشت  ایشان  است‌.  اما  ایمان  نیاوردنشان  بدان  خاطر  است  که  از  راهی  منحـرف  می‌شوند  و  به ‌کژراهه  می‌روند که  به  ایمان  می‌پیوندد،  و  مقدّماتی  را  انکار  می‌کنند که  در  دسترسشان  است‌،  و  خود  را  از  دلائل  واضح  و  از  نشانه‌های  دیدنی  مـحروم  می‌کنند،  و  به  منطق  فطرت  سالمی‌ گوش  فرا نمی‌دارنـد  که  در  اندرونشان  غوغا  می‌کند.آن‌گاه  روند  سوره  به  نشانه‌ها  و  نمادهای  نمایان  قدرت  یزدان  برمی‌گردد،  و  از  مشترکان  می پرسد که  آیا  در  این  چیزها  انبازهایشان  سهمی  و  دستی  دارند:

(قل:هل من شرکائکم من یبدأ الخلق ثم یعیده ? قل:الله یبدأ الخلق ثم یعیده . فأنى تؤفکون ? قل:هل من شرکائکم من یهدی إلى الحق ? قل:الله یهدی للحق أفمن یهدی إلى الحق أحق أن یتبع أم من لا یهدی إلا أن یهدى ? فما لکم ? کیف تحکمون ?). .

بگو:  آیا  از  این  انبازان  (‌خیالی‌)  شما  کسی  هست  کـه  بـه  سوی  حقّ  راه  نماید  (‌و  راه  راستین  را  بنماید؟‌)‌.  بگو:  خدا  راه  حقّ  را  می‌نماید.  آیا  آن  کس  کـه  راه  راست  را  نشـان  می‌دهد  سزاوارتر  است  که  پیروی  شـود  (‌و  انسـان  بـه  فرمان  او  رود)  یا  کسی  که  راهی  نمی‌نماید  و  بـلکه  بـاید  خودش  راهنمائی  گردد  (‌و  راه  برده  شود؟‌)‌.  شما  را  چه  می‌شود  (‌که  چراغ  عقل  از  کفتان  به  در  می‌رود؟  به  دنبال  چه  چیز  می‌روید؟‌)  این  چه  حکمی  است  که  می‌کنید؟‌.  این  اموری‌ که  دربارۀ آنها  پرسش  شده  است  -  از  قبیل‌:  برگرداندن  مردمان  به  زندگی  دوباره  در  آن  جـهان  و  رهنمودشان  به  حقّ  و  حقیقت  در  این  جـهان  -  هـمچون  بخش  نخست  دائرۀ  مشـاهدات  و  در  حوزۀ  مسلّمات  اعتقادات  ایشان  نمی‌گنجد.  ولیکن  با  تکیه  بر  مسلّمات  پیشین  ایشان  از  آنان  دربارۀ  آنها  پرسش  می گردد،  چون  این  امور  با  اندکی  تفکّـر  و  تدبّر  از  مقتضیات  مسـلّمات  پیشین  ایشان  بشمار  می‌آید.  پـاسخ  را  نـیز  از  آنـان  نمی‌خواهد.  بلکه  آن  را  برایشان  بیان  می‌کند،  به  اعتماد  وضوح  نتائجی ‌که  مترتّب  بر  مقدّماتی  است ‌که  آنان  آنها  را  پذیرفته‌ان

(قل:هل من شرکائکم من یبدأ الخلق ثم یعیده ? ).

بگو٠  آیا  از  این  انبازان  (‌خیالی‌)  شما  کسی  هست  کـه  بـه  سوی  حقّ  راه  نماید  (‌و  راه  راستین  را بنماید؟‌)‌.

آنان می پذیرفتند که  یزدان  آفرینش  را  سر  دا‌ده  است‌،  ولی  نمی‌پذیرفتند که  دیگر باره  آن  را  اعـادت  دهـد  و  بازآفرینی‌ کند.  همچنین  به  رستاخیز  و  همایش  محشر  و محاسبۀ مردان  توسّط  یزدان  سبحان  باور  نداشتند...  امّا  حکمت  آفریدگار  مدبّر  و کردگار  مقتدر  با  آفرینش  نخستین  جهان  و  سر  دادن  آغازین  آن‌،  و  پایان  گـرفتن  زندگانی  مردمان  در  این  زمین‌،  در  حالی‌ که  هنوز  به  کمال  لازم  و  مقدّر  خود  نائل  نیامده‌اند،  و  به  پـاداش  نیکیها  و  به ‌کیفر  بدیهای  خویش  نرسیده‌انـد،  و  سـزا  و  جزای  حرکت  در  راه  راست  یـا  انحراف  از  آن  و  به  کژراهه  افتادن  را  دریافت  نداشته‌اند،  تکمیل  نـمی‌گردد.  اگر کاروان  زندگی  مردمان  با  زادن  شروع  شود  و  با  مردن  پایان‌ گیرد،  کو چ ناقص  و  سـفر  نـاتمامی  است‌،  و  همچون  کاری  با  عـدالت  خـداونـدگار  مـدبّر  و  حکیم  نمی‌خواند.  زندگی  آن  جهانی  یکـی  از  ضـرورتهای  اعتقاد  به  حکمت  آفریدگار  و  تدبیر  و  عدالت  و  رحمت  او  است‌.  ناگزیر  باید  برای  ایشان  این  حقیقت  بیان  شود.  چرا که  آنان  معتقدند که  خدا  آفریدگار  است‌،  و  ایـن  را  قبول  دارند که  خدا  زنده  را  از  مرده  بیرون  می‌آورد.  زندگی  دوباره  آخرت  به  بیرون  آوردن  زنده  از  مرده ‌که  آن  را  می‌پذیرند،  شباهت‌ نزدیکی  دارد:

(قل:الله یبدأ الخلق ثم یعیده ).

بگو:  تنها  خدا  آفرینش  را  آغاز  می‌کند  و  سپس  بار  دیگر  آن  را  از  سر  می‏گیرد.  (‌یعنی‌:  پدیدآورندۀ  جهان  خدا،  و  گرداننده  هستی  خدا،  و  برگشت‌ دهندۀ حیات  و  ممات  در  چرخۀ  کائنات  او  است‌،  و  سـرانـجام  بازگشت  انام  بــه  سوی  خدای  لاینام  است‌)‌.

این  بسیار  مایۀ  شگفتی  است‌ که  از  دریافت  این  حقیقت  رویگردان  شوند،  حقیقتی ‌که  مقدّمات  آن  را  پذیرفته‌اند:

 (فأنى تؤفکون ).

پس  چگونه  (‌بعد  از  این  بیان‌،  از  عبادت  یزدان  به  عبادت  دیگران  می‌گرائید  و  از  حق‌ّ)  منحرف  می‌شوید؟‌.

چگونه  از  حقّ  دوری  مـی‌گزینید  و  به  بهتان  و  دروغ  شاخدار  رو  می‌کنید  و گمراه  و  سرگردان  می‌شوید؟

  (قل:هل من شرکائکم من یهدی إلى الحق ?).

  بگو:  آیا  از  این  انبازان  (‌خیالی‌)  شما  کسی  هست  کـه  بـه  سوی  حقّ  راه  نماید  (‌و  راه  راستین  را  بنماید؟‌)‌.

 آیا  در  میان  این  انبازان  شما  که  برای  خدا  پنداشـته‌ایـد  کسی  هست ‌که‌ کتابی را  نازل‌ کند؟  پیغمبری  را  ارسـال  دارد؟  نظم  و  نظامی  برقرار  سازد؟  قانون  و  شریعتی  بنهد  و  وضع‌ کند؟  مردمان  را  بیم  دهد  و  به  سـوی  خوبی  و  نیکی  رهبری‌ کند؟  علائم  و  دلائـل  خـداشـناسی  را  در  جهان ‌کبیر  جهان  و  در  جهان  صغیر  انسان  بنمایاند  و  نشان  دهد؟  دلهای  خفته  را  از  خـواب  غفلت  بیدار  و  هوشیار  سازد؟  دستگاه‌های  درک  و  فهم  از  کار  افتاده  را  به  جنبش  و  چرخش  اندازد؟  چنان  که  می‌دانید  خدا  این  کارها  را  می‌کند،  و  پیـغمبرش  هـمۀ  این  امور  را  برای  شما  به  ارمغان  آورده  است  و  به  شما  نشان  داده  است  تا  شما  به  سوی  حقّ  و  حقیقت  رهنـود  و  راهیاب  شوید‌..

این  مسأله  از  جملۀ مسلّمات  پیشین  ایشان  نیست‌،  ولی  در  حضور  آنان  روی  می‌دهد  و  آن  را  می‌بینن‌.  و  لمس  می‌کنند.  پس  باید  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  آن  را  برایشان  بیان  دارد  و  ایشان  را  بدان  خواند:

(قل:الله یهدی للحق ).

بگو:  خدا  راه  حقّ  را  می‌نماید.

از  این  مسأله‌،  قضیۀ  تازه‌ای  پیدا  می‌شود  که پاسخ  آن  نیز  بیان  گردیده  است‌:

(أفمن یهدی إلى الحق أحق أن یتبع أم من لا یهدی إلا أن یهدى ).

آیا  آن  کس  که  راه  راست  را  نشـان  مـی‌دهد  سـزاوارتر  است  که  پیروی  شود  (‌و  انسـان  بـه  فرمان  او  رود)  یـا  کسـی  که  راهی  نمی‌نماید  و  بلکه  باید  خـودش  راهنمائی  گردد  (‌و  راه  برده  شود؟‌)‌.

پاسخ  روشن  است‌.  آنچه  عیان  است  چه  حاجت  به  بیان  است‌.  کسی ‌که  مـردمان  را  بـه  سـوی  حـقّ  و  حـقیقت  رهنمود  می‌گردانـد،  سـزاوار  است  کـه  از  او  پـیروی  و  فـرمانبرداری‌ گـردد.  نـه  ایـن  کـه  از کسـی  پـیروی  و  فرمانبرداری  شود  که  لازم  است  راهنمائی  شود  و  راه  را  دیگری  باید  به  او  نشان  دهد...

این  سخن  بر  همۀ  انبازانی  صادق  است  کـه  برای  خـدا  می‌پنداشتند،  خواه  آنها  سـنگ  یــا  درخت  و  یـا  سـتاره  باشند.  و  خواه  آنها  از  زمرۀ  آدمیزادگـان  باشند،  حتّی  عیسی  علیه السّلام ...  چه  عیسی  علیه السّلام  ‌هر چند که  برای  رهنمونی  مردمان  برانگیخته  و  روانه  شده  است‌،  امّا  چون  انسـان  است  خودش  نیازمند  راهنمائی‌ کردن  و  دستگیری  نمودن  یزدان  است‌.  معلوم  است‌ که  اگر  این  انبازان  پنداری  جز  عیسی  علیه السّلام   باشند،  این  حقیقت  بر  آنـها  بـیشتر  صـدق  می‌کند:

(فما لکم ? کیف تحکمون ?). .

شـما  را  چـه  مـی‌شود  (‌کـه  چراغ  عقل  از  کفتان  بـه  در  می‌رود؟  به  دنبال  چه  چیز  مـی‌روید؟‌)  ایـن  چـه  حکمی  است  که  می‌کنید؟‌.

شما  را  چه  شده  است  و  چه  بر  سرتان  آمده  است‌؟ ‌کارها  را  چگـونه  مـی‌سنجید  و  امـور  را  چگـونه  برآورده  می‌کنید؟  انگار  در نتیجۀ  بلا  و  مصیبتی  که ‌گریبانگیرتان  گردیده  است  و  به  سبب  سنجش  نادرستی ‌که  دارید  از  حقّ  و  حقیقت  روشن  و  آشکار کناره‌گیری  می‌کنید؟  روند  قرآنی  زمانی  که  از  پرسش  و  پاسخ  ایشان  فـارغ  می‌شود،  و  از  پاسخ  فرضی‌ای  می‌پردازد  کـه  روشـنی  موضوع  و  مقدّمات  مورد  قبول  خود  ایشان  آن  را  قطعی  و  حتمی  می‌سازد،  اصل  حال  ایشان  را  از  لحاظ  نگرش  و  استدلال  و  داوری  و  اعتقاد  به  تصویر  می‌کشد  و  پیش  چشم  می‌دارد.  می‌گوید  که  آنان  در  اعتقاداتی  که  دارند،  یا  در  عباداتی ‌کـه  مـی‌کنند،  و  یـا  در  پرستشهائی ‌کـه  می‌ورزند،  متّکی  بـه  یـقین  و  اطـمینان  نـیستند،  و  بر  حقائقی  هم  تکیه  ندارند که  مطالعه  و  پژوهش  شده  باشد  و  عقل  و  فطرت  بدانها  راضی  و  قانع‌ گردد.  بلکه  دست  به  دامان  پندارها  و گمانها  می‌شوند،  و  بـا  پـندارهـا  و  گمانها  زندگی  می‌کنند  و  زنـدگانی  را  بسـر  مـی‌برند.  پندارها  و گمانها  هم  انسان  را  از  حقّ  و  حقیـقت  بی‏نیاز  نمی‌کنند  و  جای  حقّ  و  حقیقت  را  نمی‌گیرند:

(وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنّاً إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ )(36)

بیشتر  مشرکان  (‌در  معتقدات  خود)  جز  از  شکّ  و  گمان  پـیروی  نمی‏کنند  (‌و  جز  بـه  دنـبال  اوهـام  و  خـرافـات  نمی‌روند)‌.  شکّ  و  گـمان  هـم  اصـلاً  انسان  را  از  حقّ  و  حقیقت  بی‌نیاز  نمی‌سازد  (‌و  ظنّ  جای  یقین  را  پر  نمی‌کند  و  سودمند  نمی‌افتد)‌.  بی‏گمان  خداوند  آگاه  از  چـیزهائی  است  که  انجام  می‌دهند.

مشرکان  گمان  می‌برند  که  خدا  انبازهائی  دارد.  ولی  آنان  دربارۀ  این  پندار  تحقیق  نمی‌کنند  و  از  راه  عملی  و  عقلی  آن  را  مـورد  آزمـایش  قـرار  نمی‌دهند.  ایشـان  گـمان  می‌برند که  پدرانشان  این  بتها  را  پرستش  نمی‌کردند  اگر  چیزی  در  وجود  آنها  نبود کـه  بـدان  سـزاوار  پـرستش  شوند.  دیگر  خودشان  ایـن  خـرافـه  را  نـمی‌آزمایند،  و  خـردهایشان  را  از  اسـارت  تـقلید  ظنّی  و  وهـمی  نمی‌رهانند.  گمان  می‌برند  که  یزدان  به  کسی  از  ایشـان  وحی  نمی‌فرستد  و  انسانی  پیغمبر  خدا  نمی‌شود.  دیگـر  در  این  باره  تحقیق  نمی‌کنند که  چرا  این  کار  برای  خـدا  ممتنع  و  ناشدنی  است‌.  می‌پندارند که  قـرآن  سـاخته  و  پرداختۀ  محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم است‌.  ولی  نمی‌اندیشند که  اگـر  محمد  صلّی الله علیه و آله وسلّم  آدمیزاد  توانائی  تألیف  قرآن  را  دارد،  چرا  خودشان  که  همانند  او  آدمیزاد  هستند  توانائی  هـمچون  کــاری  را  نـدارنــد...  بدین  صـورت  مشـرکان  در  مجموعه‌ای  از  پندارها  و گمانها  می‌زیستـد،  پندارها  و  گمانهائی‌ که  اصلاً  ایشان  را  از  حقّ  بـی‌نیاز  نـمی‌کرد...  تنها  خدا  است  که  از  روی  یقین  از  کارها  و کردارهـای  ایشان  آگاه  است‌.

(إن الله علیم بما یفعلون).

بی‏گمان  خـداونـد  آگاه  از  چیزهائی  است  کـه  انـجام  می‏دهند. 

به  عنوان  بخشی  از  این  پیرو،  روند  قرآنی  مشرکان  را  به  گردش  و  چرخش  تازه‌ای  پیرامون  قرآن  می‌برد.  بـخش  نخست  این  گردش  و  چرخش  آغاز  می‌شود  با  نفی  این  که  تصور گردد  امکان  دارد  قرآن  ساخته  و  پرداختۀ  کسی  جز  یزدان  جهان  باشد.  همچنین  همگان  را  به  مبارزه  مـی‌طلبد  و  از  ایشـان  مـی‌خواهـد  سـوره‌ای  هـمچون  سوره‌ای  از  قرآن  را  بسازند  و  بیاورند...  بخش  دوم  این  گردش  و  چرخش  ادامه  می‏یابد  با  رخنه ‌گرفتن   از  ایشان  در  این ‌که  شتاب  می‌ورزند  و  بی‌جهت  داوری  می‌کنند  دربارۀ  چیزی‌ که  با  یقین  و  اطمینان  آن  را  نمی‌دانند  یـا  راجع  بدان  بررسی  و  پژوهش  نکرده‌اند.  بخش  سوم  این  گردش  و  چرخش  راجع  به  ایـن  است‌ که  مشـرکان  در  مقابلۀ  با  این  قرآن  تغییر  حالت  نمی‌دهند  و  در  پایگاه  و  جایگاهی  که  دارنـد  محکم  و  استوار  می‌ایسـتند.  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  هم  باید  ثابت ‌قدم  به‌ کار  خود  بپردازد  و  طرح  و  خط  سیر  خود  را  ادامه  دهد،  پـاسخ  آنان  بدو  هر چه  باشد  و  چه  بپذیرند  و  چه  نپذیرند.  این‌ گردش  و  چرخش  به  پایان  می‌آید  با  مأیوس‌ کردن  از  دستۀ  گمراه‌،  و  اشاره  نمودن  به  سرنوشت  شـوم  ایشـان‌،  سـرنوشت  شومی‌ که  خدا  در  آن  بدانان  ستم  نمی‌کند،  و  بلکه  ایـن  خــودشان  هسـتند کـه  خـویشتن  را  سـزاوار  هـمچون  سرنوشتی  می‌سازند  و  به  وسیلۀ  گمراهی  و  ضلالتی‌ که  در  آن  بسر  می‏برند  و  می‌لولند:

(وما کان هذا القرآن أن یفترى من دون الله ; ولکن تصدیق الذی بین یدیه , وتفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین أم یقولون:افتراه ? قل:فأتوا بسورة مثله , وادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین . بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه ولما یأتهم تأویله . کذلک کذب الذینمن قبلهم , فانظر کیف کان عاقبة الظالمین . ومنهم من یؤمن به ومنهم من لا یؤمن به , وربک أعلم بالمفسدین . وإن کذبوک فقل:لی عملی ولکم عملکم , أنتم بریئون مما أعمل وأنا بریءمما تعملون . ومنهم من یستمعون إلیک , أفانت تسمع الصم ولو کانوا لا یعقلون ? ومنهم منینظر إلیک , أفأنت تهدی العمی ولو کانوا لا یبصرون ? إن الله لا یظلم الناس شیئا . ولکن الناسأنفسهم یظلمون . . )

این  قرآن  از  سوی  غیرخدا،  (‌چـه  مـحمّد  و  چـه  احبار  و  کهّان  و  چه  دیگر  مردمان‌)  ساخته  و  پرداخته  نشده  است  و  بـلکه  (‌وحـی  خـدا  است  و)  تـصدیق‌ کنندۀ  کـتابهای  آسـمانی  پـیشین  (‌هـمـچون  تـورات  و  انـجیل‌)  است‌،  و  بیانگر  (‌شـرائــع  و  عقائد  و  احکـام‌)  کتابهای  گذشته  مـی‌باشد.  شکّ  و  تـردیدی  در  آن  نیست‌،  و  از  سـوی  پروردگار  جـهانیان  فرستاده  شـده  است‌.  بـلکه  آنـان  می‌گویید  که  (‌محمّد  قرآن  را  خود  سـاخته  و  پرداخته  است  و)  آن  را  به  دروغ  به  خدا  نسبت  داده  است.  بگو:  (‌اگر  چنین  است  و  قرآن  سـاختۀ  بشـر  است‌)  شـما  یک  سورۀ  همانتد  آن  را  بسازید  و  ارائه  دهید  و  در  این  کار  هر کسی  را  که  می‌خواهید  بجز  خدا  فراخوانید  و  به  کمک  بطلبید،  اگر  راست  میگوئید  (‌که  قـرآن  را  مـن  ساخته  و  پرداخته‌ام‌)‌.  بلکه  آنان  چیزی را  تکذیب  می‏کنند  .که  اصلاً  آگاهی  از  آن  ندارند  و  واقعیّت  آن  بـرای  ایشـان  روشـن  نشده  است‌.  (‌مگر  این  صحیح  است  که  انسان  چیزی  را  تکـذیب  کند  که  دربـارۀ آن  نیندیشیده  و  آن  را  مـورد  مـطالعۀ دقـیق  قـرار  نـداده  است  و  مـوضوعات  آن  را  نفهمیده  است‌!)‌.  به  همین  منوال  پیشینیان  هم  (‌پیغمبران  و  کتابهای  آسمانی  را  خود سرانه  و  نـاآگـاهانه‌)  تکذیب  می‌کردند.  (‌ای  انسان‌!)  بنگر  که  سرانجام  ستمـکا‌ران  بـه  کجا  کشید  (‌و  چگونه  نـابود  گشـتند.  ایـن  درس  عبرتی  برای  شما  و  آیندگان  بـعد  از  شـما  است  و  سرنوشت  ستمکاران  جز  همین  نیست‌)‌.  از  میان  ایشان‌،  برخی  (‌پس  از  پی  بردن  به  قـرآن  و  درک  عظمت  مـعانی  آن‌)‌،  بـدان  ایمان  می‌آورد،  و  دسته‌ای  بدان  ایـمان  نـمی‌آور‌د  (‌و  از  گمراهی  و  عناد  با  قرآن  برنمی‌گردد)‌.  خداوند  تبا‌هکاران  را  بــهتر  مـی‌شناسد  (‌و  از  هـر  کسـی  آگاه‌تر  از  حـال  مفسدان  است‌)‌.  اگر  (‌با  وجود  دلائل  روشن  بر  حقّانیّت  پیغمبریت‌)  تو  را  تکذیب  کردند،  بگو:  عمل  خودم  از  آن  خـودم  و  عـمل  خـودتان  از آن  خودتان‌.  شـما  پـاک  و  بیگناهید  از  آنچه  می‌کنم‌،  و  مـن  هـم  پـاک  و  بـیگناهم  از  آنچه  می‌کنید.  (‌هرکسی  در  گرو  اعمال  خویش ‌،  است  و  هر کسی  آن  درود  عاقبت  کار  که  کشت‌)‌.  گروهی  از  آنان‌،  گـوش  بـه  سـوی  تـو  فرا می‌دهند  (‌هنکامی  که  قرآن  مـی‌خوانــی  یــا  آیـه‌های  تـازه‌ای  از  سـوی  خدا  بـیان  می‌نمائی‌.  اما  گوئی  هـیچ نـمی‌شنوند  و  کرند!)  آیـا  تـو  می‌توانی  سخن  خود  را  به  گوش  کران  برسانی  هرچند  نفهمند!  و  گروهی  از  آنان  به  تو  می‏نگرند  (‌و  دربارۀ  تـو  می‌اندیشند  و  دلائل  آشکار  نبوّت  تو  را  درک  مـی‌کنند  و  به  حقانیّت  اسلام  پی  مـی‌برند،  امّـا  انگـار  کـه  چیزی  را  نمی‌فهمند  و  نـمی‌بینند!)  آیـا  تـو  مـی‌توانـی  نـابینایان  را  رهنمود  کنی  هر چند  نبینند  (‌و  فاقد  بصیرت  هم  باشند؟‌)‌.  خداوند  هیچ  بـه  مـردم  سـتم  نمی‏کند،  بـلکه  ایـن  مردم  هستند  که  (‌با  اختیار  کفر  و  ترک  ایمان‌)  به  خویشتن  ستم  می‏نمایند.

(وما کان هذا القرآن أن یفترى من دون الله).

 این  قرآن  از  سوی  غیر خدا،  (‌چه  مـحمّد،  و  چـه  احبار  و  کهّان‌،  و  چه  دیگر  مردمان‌)  سـاخته  و  پرداخته  نشـده  ا ست  .

این  قرآن  با  ویژگیهای  موضوعی  و  تعبیری  خود،  آن  هم  بدین  کمال  هماهنگی‌،  و  با  این  کـمالی  کـه  مـندرج  در  عقیده‌ای  است‌ که  به  ارمغان  آورده  است‌،  و  با  این‌ کمالی  که  در  نظم  و  نظام  انسانی‌ای‌ که  قواعد  و  اصول  آن  را  دربر  دارد،  و  با  این  کمالی  که  در  بـه  تـصویر کشـیدن  حقیقت  الوهیّت‌،  و  در  به  تصویر  زدن  سرشت  انسـان  و  سرشت  حیات  و  طبیعت  جهان  دارد...  ممکن  نیست  که  کسی  آن  را  ساخته  باشد  و  به  خدا  نسبت  داده  باشد.  چه  تنها  قدرتی  می‌تواند  قرآن  را  بسازد  و  آن  قدرت  خـدا  است‌،  همان  قدرتی‌ که  بر  اوائل  و  اواخر،  و  بر  آشکارها  و  نهانها  و  بیرونها  و  درونها،  اطّـلاع  و  احـاطه  دارد،  و  برنامه‌ای  را  طرح‌ریزی  می‌کند  کـه  از کـم  و کـاست  و  نقص  و  قصور،  و  از  آثار  نادانی  و  از  نشانه‌های  ناتوانی  پاک  و  زدوده  است‌.

(وما کان هذا القرآن أن یفترى من دون الله).

 این  قرآن  از  سوی  غیر خدا،  (‌چه  مـحمّد،  و  چــه  احبار  و  کهّان‌،  و  چه  دیگر  مردمان‌)  سـاخته  و  پـرداخته  نشـده  است.

قرآن  به  گونه‌ای  است  که  اصلاً  امکان  نـدارد  از  سـوی  کسی  ساخته  و  پرداخته  شود...  ساختن  و  پرداختن  نـفی  نمی‌گردد،  بلکه  امکان  آن  نفی  مـی‌گردد.  نـفی  امکـان‌،  رساتر  و  بلیغ‌تر  از  نفی  ساختن  و  پرداخـتن  است‌.

(ولکن تصدیق الذی بین یدیه ).

و  بـلکه  (‌وحـی  خـدا  است  و)  تـصدیق‌کنندۀ  کتابهای  آسمانی  پیشین  (‌همچون  تورات  و  انجیل‌)  است‌.

قرآن ‌کتابهائی  را  تصدیق  می‌کند که  در  روزگاران  گذشته  پیغمبران  با  خود  آورده‌اند.  آنها  را  در اصل  عقیده‌،  و  در  دعوت  به  سوی  خوبیها،  تصدیق  می‌کند.

(وتفصیل الکتاب ).

و  بیانگر  (‌شـرائـع  و  عقائد  و  احکـام‌)  کتابهای  گذشته  می‌باشد.

مراد  از کتاب‌،  جنس  کتاب  است  و  شامل  همۀ ‌کـتابهائی  می‌گردد که  جـملگی  پیغمبران  از  جانب  یزدان  با  خود  به  ارمغان  آورده‌اند.  این ‌کتابها  در  اصول  متّفق  و  در  فروع  مختلف  هستند. کتابهای  آسمانی  انگار  یک‌ کتاب  است‌.  قرآن  این ‌کتاب  اصلی  خدا  را  می‌گشاید  و  شرح  و  بسط  می‌دهد،  و  وسائل  و  راه‌های  رسیدن  به  خوبی  و  خیری  را  پدیدار  و  آشکار  می‌سازد که  این ‌کتاب  با  خود  آورده  است‌،  و  وسائل  و  راه‌های  پیاده  کردن  این  خیر  و  خوبی‌،  و  محافظت  و  مراقبت  از  آن  را  نشان  می‌دهد.  عقیدۀ به  خدا  یکی  است‌.  دعوت  به  سوی  خیر  و  خوبی  نیز  یکی  است‌.  ولی  شکل  این  خیر  و  خوبی  در کار  دعوت  نیاز  به  تفصیل  و  تشریح  دارد،  و  شریعتی  را که  این ‌کتاب  اصلی  پیاده  می‌گرداند  نیاز  به  شرح  و  بسط  دارد،  شرح  و  بسطی‌ که  متناسب  با  رشد  بشریّت  در  آن  زمان  است‌،  و  نیز  سازگار  با  تحوّل  و  تکامل  بشریّت  در  زمانهای  بعدی  است‌.  انسانها  وقتی‌ که  به  سنّ  رشد  رسیدند  با  قـرآ‌ن  طرف  خطاب  قرار گرفتند،  و  به  عنوان  انسانهای  پخته  قرآن  با  ایشان  سخن‌ گفت‌.  انسانها  دیگر  بـا  خوارق  و  معـجزات  مادی  مخاطب  قـرار  داده  نشـدند،  خـوارق  و  مـعجزاتی‌ که  خرد  و  اندیشه  بدانها  راه  نمی‌برند.

(لا ریب فیه من رب العالمین ).

هیچ  شکّ  و  تردیدی  در  آن  نیست‌،  و  از  سوی  پروردگار  جهانیان  فرستاده  شده  است‌.

این  سخن‌،  تأکیدی  برای  نفی  امکان  ساختن  و  پرداختن  قرآن  از  سـوی  دیگران  است‌،  و  ایـن  تأکید  با  بیان  سرچشمۀ قرآن  انجام  پذیرفته  است‌:

(من رب العالمین).

از  سوی  پروردگار  جهانیان  فرستاده  شده  است‌. 

(أم یقولون:افتراه؟ ).

یــا  می‏گویند  که  (‌محمّد  قرآن  را  خودش  سـاخته  و  پرداخته  است  و)  او  آن  را  به  دروغ  به  خدا  نسـبت  داده  است‌؟‌.

پس  از  این  نفی  و  این  بیان،  می‌گویند:  پس  ایـن  قرآن  ساخته  و  پرداختۀ  خود  محمّد  است‌...  مگر  نه  این  است  که  محمّد صلّی الله علیه و آله وسلّم  انسانی  است  و  با  همان  زبانی  سـخن  می‌گوید که  آنان  بدان  سخن  می‌گویند،  و  همان  حروفی  را  در  اختیار  دارد  که  ایشان  را  در  اختیار  دارند.  از  قبیل‌:  (ألف .لام .میم )...(الف . لام . را )... ( الف. لام .میم . صاد)...  [3]  و  غیره‌...  آنان  هم  مشغول  شوند،  و  هـمۀ کسـانی  را  همراه  خود کنند که  می‌توانند  ایشان  را گرد  بیاورند،  و  به  ساختن  و  پرداختن  بپردازند  و  به  دروغ  به  خدا  نسـبت  دهند،  همان‌گونه  که  گمان  می‌برند  مـحمّد  چـنین  کـرده  است‌.  آنان  نه  همۀ  قرآن  را  بلکه  سوره‌ای  همانند  آن  را  ساخته  و  پرداخته‌ کنند  و  ارائه  دهند:

 (قل:فأتوا بسورة مثله , وادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین ).

بگو:  (‌اگر  چنین  است  و  قرآن  ساختۀ  بشر  است‌)  شما  یک  سورۀ  همانند  آن  را  بسازید  و  ارائه  دهید،  و  در  این  کار  هر کسی  را  که  می‌خواهید  بجز  خدا  فراخوانید  و  به  کمک  بطلبید،  اگر  راست  می گوئید  (‌که  قرآن  را  مـن  ساخته  و  پرداخته‌ام‌)‌.

نتیجۀ  این  مبارزه ‌طلبی  ثابت  و  آشکار گردید،  و  معلوم  و  پدیدار  شد که  از  انجام  چنین‌ کاری  درمانده  و  ناتوانند.  هنوز  هم  چنین  است  و پیوسته  هم  چنین  خواهد  بود:  هیچ  کسی  و  هیچ‌ گروهی  نتوانسته  و  هرگز  نـمی‌توانند کـه  سوره‌ای  همانند  سوره‌ای  از  قرآن  را  بسازند  و  بیاورند.

  کسانی ‌که  بلاغت  و  فصاحت  زبان  عربی  را  فهم  و  درک  می‌کنند،  و  با  جمال  و  زیبائی  هـنری  ایـن  زبان،  و  بـا  همآوائی  و  هماهنگی  آن  آشنا  هستند،  خوب  مـی‌دانـند  ایـن‌ گونه  سـخنگوئی  از  آدمـیزاد  بـرنمی‌آید.  همچنین  کسانی‌ که  نـظامها  و  سـیستمهای  اجتماعی‌،  و  اصـول  قانونگذاری  را  بررسی  و  پژوهش  می‌نمایند،  و  نظام  و  سیستمی  را که  این  قرآن  با  خود  به  ارمغان  آورده  است  مطالعه  و  وارسی  می‌کنند،  خوب  می‌دانند که  در قرآن  به  تنظیم  جامعۀ  بشری،  و  به  مقتضیات  زندگی  انسا‌نها  از  هر  جهت  توجّه  شده  است  و  همۀ جوانب  حـیات‌،  آنـان  پیش  چشم  بوده  است‌،  و  همۀ  نیروهای  اندوختۀ  سودمند،  و  همۀ  فرصتهای  مناسب‌،  برای  رویاروئی  ساده  و آسان  با  حوادث  زمان  و  با  دگرگونیها  و  تـحوّلات  آن‌،  مورد  استفاده  قرار گرفته  است‌...  همۀ  اینها  بالاتر  و  فراتـر  از  آن  هستند که  عقل  یک  انسان‌،  یا  مجموعۀ  عقلهای  یک  نسل‌،  و  یا  مجـموعۀ  خردهای  همۀ  نسـلهای  پیاپی  در  طول  زمان‌،  بتوانند  بدانها  احاطه  و  دسترسی  پیدا  کنند...  و  نیز  چنین  است  حال  کسانی ‌که  دربارۀ  روانشنا‌سی  و  روانکاوی  انسانها،  و  دربارۀ  وسائل  و  راه‌های  تأثیر  در  نفس  انسانها،  و  راجع  به  کارها  و  شیوه‌های  نفوذ  به  دلها  و  درونها،  مطالعه  و  تحقیق  مـی‌کنند،  و  به  بـررسی  و  پژوهش  وسائل  و  روشهای  قرآن  می‌پردازند.

در  قرآن  تنها  اعجاز کلمات  و  تعبیرات‌،  و  اعجاز،  نـحوۀ  ادای  سخن‌،  موجود  نیست  و  بــس ‌.  بلکه  اعجاز  مطلقی  در  قرآن  است  که  کارشناسان  آگـاه  از  ایـن  امور،  و  نـیز  کارشناسان  آگاه  از  نظامها  و  سـیستمهای  اجـتماعی  و  مسائل  حـقوقی  و  قانونگذاری‌،  و  امور  روانی‌،  و نظائر  اینها،  بدان  آگاه  هستند.

کسانی‌ که  در  فن  تعبیر  وارسته‌اند،  و کسانی‌ که  از  نحوۀ  اداء  هـنری  آگـاهی  زیـادی  دارنـد،  بـیشتر  از  دیگـران  می‌دانند  چه  اندازه  تعبیر  قرآنی  از  اعـجاز  بـرخـوردار  است  و  نـــیز کســانی‌ کـه  راجـع  بـه  افکـار  و  آراء  و  نـظریه‌پردازیـهای  اجـتماعی  و  قـانونی  و  روانی،  و  اندیشه‌های  انسانی  به  طور کـلی‌،  تحقیق  کـرده‌انـد  و  پژوهش  نموده‌اند،  از  دیگران  بهتر  و  بیشتر  به  فراخی  و  ژرفی  اعجاز  موضوعی  این ‌کتاب  پی می‌برند.

پیشاپیش  اعتراف  می‌کنم‌ که  از  بیان  حقیقت  اعجاز  قران  و  از  ذکر  اندازۀ  اعجاز  آن  چـنان  کـه  باید  درمـانده  و  ناتوانم‌.  همچنین  عاجزم  از  این  که  اعـجاز  قرآن  را  با  اسلوب  بشری  به  تصویر  بکشم.  این  را  هم  می‌دانم ‌ کـه  سخن  به  درازا  کشاندن  دربارۀ  این  اعجاز  -  آن  هـم  در  حدود  توان  بشری  -  موضوع‌ کتاب  مسـتقلی  است‌.  لذا  در  اینجا  خواهم  کوشید که  نگاه  گذرائی  به  گوشه‌هائی  از  اعجاز  قرآن  بیندازم.

شـیوۀ  سـخن‌پردازی  قـرآنـی  از  شـیوۀ سـخن‌پردازی  انسانی‌،  ممتاز  و  جداگانه  است‌...  سخن  قرآن  سـلطه  و  قدرت  شگـفتی  بر  دلها  دارد،  سلطه  و  قدرتی  که  سـخن  انسان  بی‌بهره  از  آن  است‌.  حتیّ  این  سـلطه  و  قـدرت  گاهی  بر کسانی  تأثیر  می‌گذارد کـه  قـرآن  را  تـلاوت  می‌کنند،  ولی  حرفی  از  زبان  عربی  نمی‌دانند...  حوادث  شگفتی  روی  داده  است ‌که  نمی‌توان  آنها  را  تفسیر کرد  مگر  با  چیزی  ‌که  می‌گوئیـم‌.  هر چند این  چیز  قاعدۀ کـلّی  نیست‌،  ولی  وقوع  آن  حوادث  نیاز  به  تفسیر  و  تـعلیل  دارد...  نمونه‌هائی  از  حوادث  و  رخـدادهـائی  را  ذکـر  نمی‌کنم ‌که  برای  غـیر  خـودم  روی  داده  است‌.  ولیکـن  حادثه‌ای  را  ذکر  می‌کنم  که  برای  خودم  روی  داده  است‌.  پنج  نفر  با  من  در  این  حادثه  حضور  داشته‌اند  و  گواه  بر  آن  هستند.  حادثه  این  است‌:  در  حدود  پانزده  سال  قبل  ما  شش  نفر  مسلمان  سوار  یـک ‌کشتی  مصری  شدیم‌. کشتی  ما  را  از  میان  امواج  اقیانوس  اطلس  به  سوی  نیویورک  به  حرکت  درآورد.  مسافران‌ کشتی  ١٢٠  نفر  زن  و  مرد  خارجی  بودند.  در  میانشان  یک  نفر  مسلمان  هم  نبود...  بر  دلـمان  گذشت ‌که  روی  عرشۀ ‌کشتی  در  میان  اقیانوس  نماز  جمعه  را  بـخوانیم‌!‌...  خدا  می‌داند  ما  نـمی‌خواستیم  نماز  جمعه  را  اقامه‌ کنیم‌،  ولی  چون  دیدیم‌ که  یک  مبلّغ  مسیحی  روی  عرشۀ کشتی  به‌ کار  تبلیغ  خـود  مشغول  است‌،  و  حتّی  با  ما  هم  دم  از  تبلیغ  می‌زند،  احسـاسات  دینی  ما  را  دربرگرفت  و  ما  را  بـرآن  داشت ‌کـه  نـماز  جمعه  را  بخوانیم‌.  فرمانده  کشتی ‌که  یک  نفر  انگـلیسی  بود کار  را  برای  ما  تدارک  دید  و  اجازه  داد که  نماز  خود  را  بخوانیم‌.  به  ملّاحان  و  آشپزان  و  خدمتکاران ‌کشتی ‌که  همه  از  مملکت  نوبه  و  مسلمان  بودند  اجازه  داد  آنانی‌ که  در  وقت  نماز  سر  پست  نبوده  و  به  «‌خدمت‌«  مشغول  نیستند  با  ما  نماز  بخوانند!  مسلمانان‌ کشتی  هـمگی  از  این  امر  بسیار  شادمان  شدند.  چرا که  برای  نخستین  بار  بود  که  نماز  جمعه  بر  عرشۀ  کشتی  خـوانـده  می‌شد...  برای  خطبه  و  امامت  نماز  جـمعه  برخـاستم‌.  مسـافران  خارجی  بیشترشان  پیرامون  ما  حلقه  زدند  و  ما  را  نگـاه  می‌کردند  و  می‌پائیدند!..  پس  از  اتمام  نماز  بسیاری  از  آنان  به  سوی  ما  آمدند  و به  ما  رستگاری  «‌پـاکـان‌«  را  تبریک ‌گفتند!!!  آنچه  از  نماز  ما  فهم  مـی‌کردند  هـمین  بود.  ولی  خانمی  از  میان  این  جماعت  فراوان‌ که  بعداً  متوجّه  شدیم  یوگسلاوی  و  مسـیحی  است  و  از  دوزخ  «‌تیتو»  و کمونیستی  او  می‌گریزد،  سخت  متأثّر  و  منقلب  شده  بود.  از  چشمانش  اشک  سرازیر  بود  و  نمی‌توانست  احساسات  و  عواطف  خود  را  نگاه  دارد.  به  سوی  ما  آمد  و  به‌ گرمی  دست  ما  را گرفت  و  سخت  فشرد.  با  زبـان  انگلیسی  ضعیفی  گفت‌:  من  نمی‌توانم  در  برابر  تأثـیر  ژرف  و  خشوع  و  خضوع  و  نظم  و  نظام  و  روح  و  جانی  که  این  نماز  شما  دارد،  خویشتن  را  نگاه  دارم‌!..  امّا  این  چیز  شاهد  داستان  و  مورد  نظر  نیست‌...  امّا  چـیزی‌ کـه  شاهد  داستان  و  مورد  نظر  است  در  این ‌گفتۀ  او  است‌:  این  زبانی‌ که  «‌کشیش  شما»  بدان  سخن  می‌گفت  چه  زبانی  است‌؟‌!  این  زن  بیچاره  تصوّر  نمی‌کرد که  «‌نماز»  را  بخواند  مگر کشیش  یا  یک  نفر  عالم  دینی.  همان‌ گونه  که  نزد  او  وضع  مسیحیت ‌کلیسا  این  چـنین  بود!  ایـن  برداشت  غلط  را  برای  او  تصـحیح  کردیم‌!..  و  بدو  پاسخ  دادیم  و  وی  را  قانع  نمودیم‌.  گفت‌:  زبانی  که  امام  بدان  سخن  می‌گفت  دارای  آهنگها  و  نواهای  موسیقی  شگفتی  بود،  هر چند  از  آن  حرفی  را  نفهمیدم‌...  آنچه  نـاگهان  باعث  شگفت  ما  شد  این  بود که ‌گفت‌:  امّا  ایـن  چـیزی  نیست  که  می‌خواهم  دربارۀ  آن  سؤال  کنم‌...  مـوضوعی  که  ذهن  مرا  متوجّه  خود کرد،  این  بـود کـه  «‌امـام‌«  در  لابلای  سخنان  خود  - ‌با  این  زبان  موسیقائی  خـویش  -  بخشها  و  بندهائی  را  مـی‌آورد  و  مـی‌خوانـد کـه  نـوع  دیگری  بود  و  با  بقیّۀ ‌کلام  او  فرق  داشت‌!  نوعی  بود که  از  موسیقی  بیشتر  و  آهنگ  ژرف‌تری  برخوردار  بود...  این  بخشها  و  بندهای  ویژه  در  من  لرزش  و  تپش  پدید  می‌آورد!  قطعاً  آنها  باید  چیز  دیگری  باشند!  انگـار  در  هنگامۀ  این  بخشها  و  بندها  امام  لبـریز  از  روح‌القـدس  یعنی  جبرئیل  بوده  است‌!..  این  نحوۀ  تعبیر  او  برگرفته  از  مسیحیّت  او  است‌!..  اندکی  اندیشیدیم‌.  متوجّه  شدیم ‌که  مراد  این  خانم  آیات  قرآنی  است‌،  آیاتی  که  در  لابلای  خطبه‌های  جمعه  و  در  وقت  اقامۀ  نماز  تلاوت  شده‌اند!..  گذشته  از  این‌،  آنچه  بیشتر  مایۀ  شگفت  ما  شد  این  بود  که  همچون  چیزی  توسّط  خانمی  بیان  مـی‌شود کـه  از  چیزهائی ‌که  صحبت  می‌کند  هیج  اطّلاعی  ندارد!

همان ‌گونه  که‌ گفتم  این  یک  قـاعدۀ ‌کـلّی  نیست‌.  ولی  وقوع  همچون  حادثه‌ای  -  و  وقوع  امثال  آن ‌که  بیش  از  یک  نفر  برایم  بیان  داشته‌اند  - ‌دالّ  بر  این  است  کـه  در  این  قرآن  راز  دیگری  است  و  بعضی  از  دلها  به  مـحض  تلاوت  قرآن  این  راز  را  دریافت  می‌دارند.  چه ‌بسا  ایمان  این  خانم  به  آئین  خود،  و گریختن  او  از  دوزخ‌ کمونیستی  در کشورش‌،  شعور  او  را  در  برابر  سخنان  یزدان  بـدین  شیوۀ  شگرف‌،  حسّاس  و  تیز کرده  باشد...  امّا  ما  را  چـه  شده  است  که  شگفت‌زده  شده‌ایـم‌،  در  حـالی  که  ده‌ها  هزار نفر  از کسانی ‌که  به  قرآن  گوش  فرامی‌دهد  و  از  زمرۀ  عوام  ما  هستند،  چیزی  از  قـرآن  بـه  خـردهایشان  فرونمی‌رود،  و لیکن  موسیقی  و  نوای  قرآن  دریچه‌های  دلهایشان  را  باز  می‌کند  و  بدانها  داخل  می‌شود.

خواستم  دربارۀ  سلطه  و  قدرت  زبان  و  شگـفت  قـرآن  صحبت  کنم‌،  پیش  از  این  دربـارۀ جـوانب  و  زوایـائی  سخن ‌گویم‌ که ‌کسانی ‌که  با  فن  تـعبیر  و  با  انـدیشه  و  احساس  سر  و کار  دارند  بیش  از  دیگران  با  آن  جوانب  و  زوایا  آشنا  هستند.

ا-‌سخن‌پردازی  قرآنی  مـمتاز  می‌گردد  بـا  تـعبیر  از مسائل  و  معانی  مهمّ  در  جائی‌ که  برای  مردمان  مـمکن  نیست  در  آنجا  از  چیزهائی  همچون  این  اهداف  سـخن  بگویند  و  ادای  مطلب‌ کنند،  آن  هم  با  فراخ‌ترین  مفهوم‌،  و  با  دقیق‌ترین  و  زیباترین  و  همچنین  با  زنده‌ترین  تعبیر!  همراه  با  هماهنگی  شگـفت  مـیان  مـفهوم  و  عبارت  و  آهنگ  و  سایه‌روشنها  و  فضا.  در  آن  واحد  با  زیـبائی  تعبیر،  دقّت  دلالت  همراه  است‌،  به  گونه‌ای‌ که  واژه‌ای  از  واژه‌ای  در  جای  خود  بی‌نیاز  نیست‌،  و  زیبائی  بر  دقّت‌،  و  دقّت  بر  زببائی  نمی‌چربد  و  ستم  نمی‌کند.  از  همۀ  ایـن  امور  طرحی  پی ‌افکنده  می‌شود  که  کسی  چنان  که  بـاید  اعجاز  آن  را  درک  و  فهم  نمی‌کند،  بدانگونه  که کسانی  آن  را  درک  و  فهم  می‌کنند که  با  فن  و هنر تعبیر  عـملاً  سروکار  دارند.  زیرا  این  چنین ‌کسانی  هستند  که  حدود  و  ثغور  توان  آدمی  در  این  جولانگاه  را  می‌دانند.  بـدین  خاطر  است‌ که  برای  ایشان  روشن  و  آشکار  می‌گردد که  این  منزلت  و  مرتبت  قطعاً  فراتر  از  توان  آدمی  است‌‌.[4]

  ٢-  از  این  پدیده‌،  پدیدۀ  دیگری  در  سخن‌پردازی  قرآنی  سرچشمه  می‌گیرد  ...  و  آن  این ‌که  نقص  یگانه‌ای  معانی  و  مفاهیم  گوناگون  هماهنگی  را  دربـر  مـی‌گیرد،  و  هــر  معنی  و  مـفهومی  از  آنـها  بــهرۀ ‌کـاملی  از  رو‌شـنی  و  روشنگری  دارد،  بدون  ایـن  که  در  سـخن پردازی  پریشانی  و  نابسامانی  یــا  اخـتلاط  و  آمـیزشی  مـیان  مقاصد  و  مـطالب  پـدیدار  گـردد.  هـر  مسأله‌ای  و  هـر  حقیقتی  جایگاهی  را  بـه  خـود  اخـتصاص  می‌دهد کـه  مناسب  با  آن  است‌،  به  گونه‌ای  که  در  جاهای‌ گوناگون‌،  نصّ  واحدی  مورد  استشهاد  قرار  می‌گیرد،  و  هر  بار  در  جائی‌ که  برای  موضوعی  مورد  استشهاد  قرار  مـی‌گیرد  اصل  به  نظر  می‌آ‌ید.  انگار  از  اول  برای  این  جولانگاه  و  برای  این  جایگاه  ساخته  و  پرداخته  گردیده  است‌!  این  هم  یک  پدیدۀ  برجستۀ  قرآنی  است‌،  و  نیازی  به ما  نـدارد  جز  این‌ که  ما  بدان  اشاره‌ای  بکنیم  و  بس‌...

اگر  خواننده  به‌ گلچینهائی  مراجعه  بکند که  در  مـعرّفی  این  سوره  آمده  است‌،  حتماً  پی  خواهـد  بـرد که  نـصّ  واحدی  برای  اهداف  مختل  ذکر  می‌شود،  و  این  نصّ  هر بار  در  هر  موردی  کاملاً  اصـل  است‌...  این  هم  مثالی  بیش  نیست‌. 

٣-  سخن‌پردازی  قرآنی‌،  سبک  برجسـته‌ای  در  قدرت  حاضر  آوردن  صـحنه‌ها،  و  در  تـعبیر  رویـاروئی  دارد.  انگار  صحنه‌ها  آماده  است  و  در  جلو  دیـدگان  مـجسّم  است‌.  به  گونه‌ای  که  در کلام  انسانها  ناشناخته  است‌،  و  سخن‌پردازی  آدمی  نمی‌تواند  از  آن  تـقلید  کـند.  اگـر  انسانها  از  شیوۀ  سخن‌پردازی  قرآن  تقلید کنند،  با  شیوۀ  نگارش  ناجور  درمی‌آید  و  آشـفته  و  نـابسامان  جـلوه  می‌کند!  آخر  چگونه  امکان  دارد  سخن‌پردازی  آدمی  از  مقاصد  و  معانی  به  شیوۀ  قرآنی  اداء  می‏کند؟  بـرای  نمونه  در  این  چنین  مواردی‌:

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ) (٩٠)

بــنی‌اسـرائـیل  را  از  دریــا  عـبور  دادیــم‌.  فـرعون  و  لشکریانش‌،  برای  ظلم  و  تعدّی‌،  آنان  را  دنـبال  کـردند  و  در  پی  ایشان  راه  افتادند،  تا  بدانجا  که  (‌گذرگاه  دریا  بـه  هم  آمد  و  آب  از  هر  سو  ایشان  را  دربر  گرفت  و)  غرقاب  فرعون  را  در  خود  پیچید.  (‌در  این  هنگام  بود  که‌)  گفت‌:  ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگـر  آن  خدائـی  کـه  بـنی‌اســرائـیل  بدو  ایـمان  آورده‌انـد  و  مـن  از  زمـرۀ  فرمانبرداران  (‌و  مطیعان  فرمان  یزدان‌)  هستـم‌.

تا  اینجا  داستانی  است ‌که  روایت  می‌گردد...  به  دنبال  آن  بــدون  فــاصله  در  صـحنۀ  آمـاده  و  حـاضر،  خطابی  درمی‌رسد  و  رو  می‌کند:

(آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؟! (٩١)فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً).

  آیا  اکنون  (‌که  مرگت  فرا رسیده  است  و  تـوبه  پـذیرفتنی  نـیست‌،  از  کـردۀ  خـود  پشــیمانی  و  روی  بـه  خدای  می‌داری‌؟‌)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـی‌کردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی‌.

سپس  سخن‌پردازی  برمی‌گردد  و  در  صـحنۀ  حـاضر  و  آماده‌ای  پیروی  می‌زند:

(وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ) (٩٢)

بیگمان  بسیاری  از  مردمان  از  آیات  (‌خوانـدنی  قرآن  و  دیدنی  جهان‌)  ما  غافل  و  بی‌خبرند  (‌و  بدانـها  چنان  کـه  شاید  و  باید  نمی‌نگرند)‌.

(قل:أی شیء أکبر شهادة . قل الله , شهید بینی وبینکم , وأوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ).

(‌ای  پـیغمبر!  بــه  کسـانی  که  بـر  رسـالت  تـو  گواهی  می‌خواهند)  بگو:  بالاترین  گواهی،  گواهی  کیست  (‌تـا  او  بر  صدق  نبوّت  من  گواهی  دهد؟‌)  بگو:  خدا  مـیان  مـن  و  شما  گواه  است‌!  (‌بهترین  دلیل  آن  این  است  که‌)  این  قر‌آن  به  من  وحی  شده  است  تا  شما  و  تمام  کسانی  را  که  ایـن  قرآن  بدانها  می‌رسد  بدان  بیم  دهم‌.  (‌قرآنی  که  هیچ  کس  و  هیچ  گروهی  نمی‌تواند  سوره‌ای  همانند  آن  را  بسازد  و  ارائه  دهد)‌.(‌انعام‌/19)

  تا  اینجا  فرمانی  رو  می‌کند  و  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نیز  دریافت  می‌دارد...  سپس  ناگهان  می‌بینیم‌ که  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  از  قوم  خود  می‌پرسد:

(أئنکم لتشهدون أن مع الله آلهة أخرى ?).

 آیا  به  راستی  شما  گواهی  می‌دهید  که  خدایان  دیگری  با  خدایند؟‌!. 

ناگهان  برمی‏گردد  تا  دربارۀ  چیزی ‌که  از  قوم  خود  پرسیده  است  - ‌و  بدو  پاسخ  هم  داده‌اند  -‌ پیام  آسمانی  را  در  این  باره  دریافت  دارد:

(قل:لا أشهد . قل:إنما هو إله واحد , وإننی بریء مما تشرکون).

بگو:  من  گواهی  نمی‌دهم  (‌و  هرگز  کسی  و  چیزی  را  انباز  خدا  نمی‌دانم  و  نمی‌کنم‌)‌.  بگو:  او  خدای  یگانه  یکتا  است‌،  و  من  از  بتان  (‌جاندار  و  بی‌جان  که‌)  انباز  خدا  مـی‌کنید  بیزارم‌.(‌انعام/‌١٩) 

همچنین  بسان  این  نگرشهای  مکرّری ‌که  در  این  چنین  آیاتی  آمده  است‌:

(ویوم یحشرهم جمیعا . . یا معشر الجن قد استکثرتم من الإنس . . وقال أولیاؤهم من الإنس:ربنا استمتع بعضنا ببعض , وبلغنا أجلنا الذی أجلت لنا.قال:النار مثواکم خالدین فیها إلا ما شاء الله , إن ربک حکیم علیم . . وکذلک نولی بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون . . یا معشر الجن والإنس , ألم یأتکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی , وینذرونکم لقاء یومکم هذا ? . . قالوا:شهدنا على أنفسنا , وغرتهم الحیاة الدنیا , وشهدوا على أنفسهم أنهم کانوا کافرین . . ذلک أن لم یکن ربک مهلک القرى بظلم وأهلها غافلون).

(‌به  یاد  بیاور  آن‌)  روزی  را  که  در  آن  همۀ  آنان  را  در  کنار  هم  گرد  می‌آوریم  (‌و  خطاب  به  گناهکاران  می‌گوئیم‌:‌)  ای  گروه  جنّیان‌!  شما  افراد  فراوانـی  از  انسـانها  را  گمراه  ساختید.  (‌بدین  هنگام  با  افسوس  و  دریغ‌)  پیروان  ایشان  از  مـیان  انسـانها  (‌فــریاد  بـرمی‌آورند  و)  مـی‌گویند:  پر‌وردگارا!  برخی  از  مـا  از  بـرخی  دیگر  سـود  بـردیم‌.  (‌جنّیان  با  وسوسة  شیطانی  بر  ما  ریاست  کردند  و  از  ما  بهره  گرفتند،  و  ما  انسـانها  بـه  وسـوسۀ  ایشـان  دچار  شهوات  و  لذات  زودگذر  شدیم‌،  تا  آن ‌گاه  که  مدّت  معلوم  زندگی  را  سپری  کردیم‌)  و  به  مرگی  گرفتار  آمدیم  کـه  برای  مـا  مـعیّن  و  مـقدّر  فرموده  بـودی‌.  (‌هـم  ایـنک  با  کوله ‌بار  کفر  و  ضلال  در  پیشگاه  ذوالجلال  ایستاده‌ایم‌.  وای  بر  مـا!  خداونـد  بـدیشان‌)  مـی‌گوید:  آتش  (‌دوزخ‌)  جایگاه  شما  است  و  همیشه  در  آن  ماندگارید  مگر  مدّت  زمانی  که  خدا  بـخواهد.  بیگمان  پروردگار  تـو  حکیم  (‌است  و  کـارهایش  از  روی  حکـمت  انـجام  می‏گیرد  و)  آگاه  است  (‌و  می‌داند  چه  کسانی  را  از  دست  دوزخ  رهـا  کند)‌.  و  همانگونه  (‌که  ستمگران،  در  این  جهان  پشتیبان  یکدیگر  و  رهبر  و  راهنمای  هم  هسـتند،  در  جـهان  دیگر  نـیز  آنــان  را  بــه  یکدیگر  وامـی‌گذاریـم  و)  بـرخی  از  ستمگران  را  همنشین  برخی  دیگر  می‌گردانیم‌،  و  آین  بـه خـاطر  اعـمالی  است  کـه  (‌در  جــهان  گـذران‌)  انـجام  می‌داده‌اند.  (‌در  آن  روز  خداوند  بـدیشان  مـی‌گوید:‌)  ای  جنّیان  و  ای  انسانها  آیا  پیغمبرانی  از  خودتان  به  سـوی  شما  نیامدند  و  آیـات  (‌کتابهای  آسـمانی‌)  مـر  بـرایـتان  بازگو  نکردند  و  شما  را  از  رسیدن  بدین  روز  او  روبرو  شدن  در  آن  با  خدا)  بیـم  ندادند؟  (‌پس  چگونه  آن  روز  را  فراموش  کردید  و  در  تکذیب  آن  کوشیدید؟  در  پـاسخ‌)  می‌گویند:  ما  علیه  خود  گواهی  می‌دهیـم  (‌و  اقرار می‌کنیم  که  پیغمبران  آمدند  و  آئین  خدا  را  تبلیغ  کردند و  مـا  را  از  قیامت  تـرساندند،  ولی  مـا  ایشـان  را  تکذیب  کـردیم  و  گفتیم‌:  خداوند  چیزی  را  از  سوی  خود  نفرستاده  است  و  جز  زندگی  این  جهان‌،  زندگی  دیگری  وجود  ندارد.  آری‌)  زندگی  جهان‌،  آنان  را  گول  زد  و  (‌به  خود  مشغول  داشت  و  امروز  جز  اعتراف  چـاره‌ای  نـدارنـد  و)  علیه  خود  گواهی  می‌دهند  (‌و  می‌گویند)  که  ایشان  کافر  بو‌ده‌اند  (‌و  مسـتحقّ  عـذاب  جـاویدان  و  خوفناک  یـزدانند)‌.  ایـن  (‌ارســال  رسـل‌)  بـه  خاطر  آن  است  کـه  پـروردگارت  هیچگاه  مـردمان  شــهرها  و  آبــادیها  را  به  سـبب  ستمهایشان  هلاک  نمی‌کند،  در  حالی  که  اهـل  آنـجا  (‌بـه  سبب  نیامدن  پیغمبران  به  میانشان  و  نبودن   راهنمایان  و  عـــدم  تـــبلیغ  مـبلّغان‌،  از  حـقّ  غـافل  و  بــی‌خبر  باشند.                                                  (‌انعام‌/128/131)‌

  امثال  این  آیه‌ها  در  همۀ  قرآن  فراوان  است‌.  این  شیوه  از  شیوه‌های  انسانها  کاملاً  متمایز  و  جدا  است‌.  اگر  ممتاز  و  جدا  نیست‌،  کسی ‌که  می‌خواهد  بستیزد  و  هماور‌دی‌ کند  بکوشد  بدین‌ گونه  سخن‌پردازی‌ کند  و  به  تعبیر  مطالب  و  مقاصد  بپردازد.  آن ‌گاه  سخن  مـفهوم  درسـتی  ر‌ا  ارائـه  دهد،  سخنی‌ که ‌گذشته  از  داشتن  معنی  درست  از زیبائی  خوشایند،  و  از  آهنگ  و  نـوای  مؤثّر  و  دلنشین‌،  و  از  هماهنگی  و  همنوائی  کامل  نیز  بسان  قـرآن  بـرخوردار  باشد.

این  برخی  از گوشه‌های  اعجاز  سخن‌پردازی  بود که  نگاه  گذرائی  بدان  داشتیم‌.  اعجاز  موضوعی‌،  و  قالب،  ربّانی  متمایز  قرآن  از  قالب  بشری  در  آن  هم  بجای  خود  قابل 

توجّه  است‌. 

این  قرآن  سراسر  هستی  انسان  را  مخاطب  قرار  می‌دهد.  یک  بار  هم  ذهن  انسان  را  به  تنهائی  مخاطب  نمی‌سازد  یک  بار  هـم  دل  انسـان  را  بـه  تـنهائی  مخاطب  قــرار  نمی‌دهد.  یک  بار  هم  احساس  و  شعور  آماده  و  شتابگر  او  را  مخاطب  نمی‌سازد.  بلکه  هـمۀ  هسـتی  انسـان  را  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  او  را  از کوتاه‌ترین  راه  مخاطب  می‌سازد.  هر  زمان  هم  هستی  انسان  را  مـخاطب  قـرار  می‌دهد،  یکباره  همۀ  دسـتگاه‌های  گیرنده  و  دریـافت  وجود  او  را  مخاطب  می‌سازد...  با  این  خطاب‌،  تصویرها  و  تأثیرها  و  تـطبیقهای  هـمۀ  حـقائق  مـوجود  را  در  او  برمی‌انگیزد  و  پدیدار  می‌گرداند،  به  گـونه‌ای  کـه  هیچ  ابزار  و  وسیلۀ  دیگری  از  ابـزارهـا  و  وسـیله‌هائی  کـه  انســانها  در  سـراسـر  تـاریخ  خـود  در  اخـتیار  دارنـد  نمی‌توانند  همچون  تصویرها  و  تأثیرها  و  تطبیقهائی  را  با  این  چنین  عمق  و  ژرفی‌،  فراخـی  و  فـراگـیری‌،  دقّت  و  روشنی‌،  و  بدین  طریقه  و  بدین  شیوه‌،  برانگیزد  و  پدیدار  گرداند.

من  در  اینجا  بندها  و  بخشهائی  را  از  جـلد  دوم‌ کـتاب‌:  «‌خصائص  التصوّر  الاسلامی‌« را  بـه  امـانت  مـی‌آورم‌،  بندها  و  بخشهائی ‌که  به  روشنگری  این  حقیقت ‌کـمک  می‌کند،  در  آنجا  که  از  «‌برنامۀ  قرآنی  در  عرضه  کـردن  عناصر  و  لوازم  جهان‌بینی  اسلامی‌«  به  شکـل  زیـبا  و  کامل  و  شامل  و  هماهنگ  و  همطراز،  سـخن  مـی‌گوید.  برجسته‌ترین  ویژگیهای  ایـن  بـرنامه  در  عـرضه  کـردن  مطالب  و  مقاصد  عبارت  است  از:

این  برنامه  حقیقت  را  آن‌ گونه ‌که  در  جهان  واقع  وجود  دارد  به  شیوه‌ای  عرضه  می‌کند که  همۀ  جوانب  و  زوایا،  و  همۀ  پیوندها  و  ارتباط‌ها،  و  همۀ  مقتضیات  و  موجبات حقیقت  را  نمودار  و  آشکار  می‌سازد...  ایـن  برنامه  بـا  تمام  این  فراگیری  همچون  حقیقتی  را گـنگ  و  پـیچیده  نمی‌گردانـد،  و  آن  را  در  مـیان  تـوده‌های  ابـر  پـوشیده  نمی‌نماید!  بلکه  هستی  انسان  را  در  همۀ  سـطوحی‌ کـه  دارد  با  این  حقیـقت  مخاطب  قرار  می‌دهد‌[5]...  خداونـد  سبحان  چون  نسـبت  بـه  بـندگان  مـهربان  است  اصـلاً  نخواسته  است‌ که  مردمان  را  با  لوازم  این  جهان‌بینی  یـا  درک  و  فهمی‌ که  از  آن  لوازم  دارند  مخاطب  قرار  دهد،  و  آن  را  آویزۀ  دانش  پیشین  ایشان  گردانـد...  چـرا  کـه  عقیده  نخستین  نیاز  زندگی  آنان  است‌.  جهان‌بینی‌ای  که  عقیده  آن  را  در  خردها  و  دلهـا  پـدید  می‌آورد،  همان  چیزی  است ‌که  شیوۀ  رفتار  مردمان  را  با  همۀ هستی‌،  و  همچنین  شیوۀ ‌گرایش  آنان  را  برای  یادگیری  هر  عـلم  و  دانشی  و  جستن  هر  آگاهی  و  معرفتی‌،  تعیین  مـی‌کند...  بدین  سبب  است‌ که  یزدان  منّان  فهم  و  درک  این  عقیده  را  آویزۀ  دانش  پیشین  ننموده  است‌.  سبب  دیگر  هم  این  است  که  خدا  می‌خواهد  این  جهان‌بینی  که  حقائق  عقیده  آن  را  پدید  می‌آورد،  اسـاس  علم  و  دانش  انسانها  و  آگاهی  و  معرفت  ایشان  گردد.  چرا  که  ایـن  جهان‌بینی  اساس  انـدیشۀ ایشـان  و  پـایۀ  تـفسیر  آنـان  از  جـهان  پیرامونشان‌،  و  از  چیزهائی  است ‌که  در  جهان  و  در  وجود  خودشان  می‌گذرد.  این  بدان  خاطر  است‌ که  علم  و  دانش  ایشان  و  آگاهی  و  شناخت  آنان  بر  پـایۀ  بـنیادین  حـقّ  اطمینان‌ بخشی  قرار  بگیرد  که  جز  آن  حقّ  اطمینان‌ بخش  وجود  ندارد.  چون  هر چه  انسان  دریافت  می‌دارد  و  هر چه  انسان  بدان  دسترسی  پیدا  می‌کند،  اگر  از  غیر  این  منبع  و  سرچشمه  باشد،  آگاهی  و  شناخت  «‌ظنّی‌«  است  و  نتائج  «احتمالی‌«  است  نه  «‌قطعی‌«.  حتّی  «‌علم  تـجربی‌«  نـیز  این  چنین  است‌.  زیرا  روش  علم  تجربی  قیاس  است‌،  نه  استقراء  و  استقصاء‌.[6] یعنی‌:  علم  تجربی  حاصل  سنجش  و  حدس  و  تخمین  است‌،  نه  پیجوئی  و  پی‌بردن  به  تمام  جـزئیّات  و کلیّات  اشیاء  و  بـه  نـهایت  راز  و  رمـز  آنــها  رسیدن‌...  برای  انسان  هم  امکان  ندارد  در  هر  چیزی  که  تجربه  می‌کند  و  می‌آزماید  به  نهایت  آن  برسد  و  تمام  اسرار  و  رموز  آن  را  بشناسد.  اگر  چنین  بینگاریم ‌که  همۀ سنجشها  و  برداشتها  و  احکام  بشری  به  ظـاهر  صحیح  است‌،  علم  تجربی  این  چنین  است ‌که  گذشت‌ !  خـلاصه  نهایت ‌کاری  را که  «‌عـلم‌«  مـی‌کند  ایـن  است ‌کـه  بـر  تعدادی  از  تجارب  و  آزمونها  استوار  و  برجا  می گردد،  ســپس  از  روی  نــتائج  آنـها  بـه  مـقایسه  و  سـنجش  می‌پردازد.  خود  علم  معترف  است‌ که  نـتائج  حـاصل  از  مقایسه  و  سنجش  ظنّی  و  احـتمالی  است  نـه  یـقینی  و  قطعی‌...  افزون  بر  این‌،  هر  آزمایش  و  آزمونی  به  گونۀ  جداگانه  بر  ترجیح  یکی  از  «‌احتمالات‌«  استوار  است،  نه  این‌ که  قطعی  و  حتمی  باشد...  در  این  صورت‌،  هیچ‌ گونه  علم  یقینی‌ای‌ که  انسان  بتواند  بدان  دسترسی  پیدا  کـند  وجود  ندارد،  مگر  علمی‌ که  از  سوی  خدای  بس  دانا  و  بس  آگاه  برایشان  بیاید.  یعنی  علمی  که  برای  انسـانها  روایت ‌کند  آن‌ که  حقّ  را  روایت  می‌کند،  و  او  بـهترین  داوران  و  جداسازندگان  درست  از  نادرست  است‌.[7]

2-این  برنامه  از  سائر  برنامه‌ها  ممتاز  و  جـدا  است  در  این ‌که  این  برنامه  از گسیختگی  و  پراکندگی  پاک  و  به دور  است‌،  گسـیختگی  و  پـراکـندگی‌ای  کـه  در  هـمۀ  بررسی‏ها  و  پژوهشهای  «‌عـلمی‌«  و  د‌ر  انـدیشه‌های  «‌فلسفی‌«  و  در  پرتوهای  «‌هنری‌«  وجود  دارد.  بـرنامۀ  قرآنی  از  همۀ  جوانب  و  زوایای  یک  مسألۀ  «‌کلّی‌«  زیبا  و  هماهنگ‌،  یکجا  سخن  نمی‌گوید  و  بحث  مستقلی  بدان  اختصاص  نمی‌دهد،  آن‌ گونه  که  شیوه‌های  سخن‌پردازی  و  روشهای  تعبیرات  بشـری  است  و  در  آنـها  یکـجا  و  مستقل  از  مطلبی‌ گفتگو  می‏گردد  و  بدان  خاتمه  داده  می‌شود.  برنامۀ  قرآنی  همۀ  جوانب  و  زوایای  مطلبی  را  در  روند  متّصل  و  پیوسته‌ای  عرضه  می‌دارد،  و  در  آن  جهان  دیدنی  با  جهان  نادیدنی  پیوند  می‌خورد،  و  حقائق  هستی  و  زندگی  و  انسان  با  حقیقت  الوهیّت  ارتباط  پیدا  می‌کند،  و  دنیا  با  آخرت  مـتّصل  می‌گردد،  و  زنـدگی  مردمان  بر  روی  این  خاکدان  با  زندگی  فرشتگان  در  آسمان‌ گره  می‌خورد،  با  شیوه  و  روشی‌ که  همگامی  و  همطرازی  با  آن  یا  تقلید کردن  از  آن  ناممکن  است زیرا  شیوه  و  روش  بشری  وقتی ‌که  بخواهد  در  این  زمینه  به  تقلید کردن  از  اسلوب  قرآنـی  بپردازد،  حقائق  در  آن  آمیزۀ  همدیگر  می‌گردد  و  نابسامان  و  پیچیده  می‌شود،  و  روشن  و  معیّن  و  هماهنگ  جلوه‌گر  نمی‌آید،  آن‌ گونه‌ که  در  برنامۀ  قرآنی  جلوه‌گر  و  آشکار  است‌.

این  اتّصال  و  ارتباط  به  هنگام  عرضه‌ کردن  حقائق  چندی  در  یک  روند  قرآنی‌،  فرق  پیدا  می‌کند.  در  موردی  شاید  بر  یک  چیزی  تکیه  شود،  و  در  مورد  دیگری  بر  چـیز  دیگری‌.  اما  با  وجود  اختلاف  موارد  و  تکیه  بر  چیزهای  گوناگون  همیشه  این  اتّصال  و  ارتباط  پیدا  و  هویدا  است‌.  مثلاً  وقتی ‌که  در  جائی  از  روند  قرآنی  تکیه  می‌شود  بر  آشنا کردن  مردمان  با  یزدان  راستین  خودشان‌،  ایـن  حقیقت  بزرگ  جلوه‌گر  می‌آید  در  آثار  قدرت  الهی ‌کارآ  در  هستی  و  زندگی  و  انسان‌،  و  در  جهان  ناپیدا  و  پـیدا  به‌ طور  یکسان‌...  و  وقتی  که  در  جای  دیگری  تکـیه  می‌شود  بر  آشنائی  با  حقیقت  هستی‌،  پیوند  میان  «‌حقیقت  الوهیّت‌»‌  و  «‌حقیقت  هستی‌«  جلوه‌گر  می‌آید،  و  روند  قرآنی  اغلب  به  حقیقت  زندگی  و  زندگان  می‌گراید،  و  به  سنن  و  قوانین  الهی  در  هستی  و  زندگی  می‌پردازد...  و  وقتی‌ که  بر  «‌حقیقت  انسان‌«  تکیه  می‌شود،  ارتباط  آن  با  حقیقت  الوهیّت  و  با  جهان  و  زندگان‌،  و  همچنین  با  جهان  ناپیدا  و  جهان  پیدا  یکسان  جلوه‌گر  می‌شود...  و  وقتی‌ که  تکیه  بر  سرای  آخرت  است‌،  از  زندگی  دنیا  یاد  می‌شود،  و  آن  جهان  و  این  جهان  با  خدا  و  با  سائر  حقائق  د‌یگر  پیوند  پیدا  می‌کند...  و  وقتی‌ که  تکیه  بر  مسائل  زندگی  دنیا  است  باز  هم ‌کار  به  همین  مـنوال  است‌...  و  دیگر  چیزهائی ‌که  در  عرضۀ  روشن  و  در  نشانه‌ها  و  سیماهای  آشکار  قرآن‌،  مورد گفتگو  قرار  می‌گیرد...

٣-‌این  برنامۀ  قرآنی  -‌ گذشته  از  پیوند  همۀ  جوانب  و  زوایای  «‌حقیقت‌«  و  هماهنگی  و  همآوائی  موجود  د‌ر  آن  -‌ در  یک  مسأله  به  هر  جانب  و  زاویه‌ای  جـایگاهی  می‌دهد که  درست  ارزش  حقیقی  خود  را  در  ترازوی  خدا  دارد  -‌ ترازوی  خدا  هم  ترازو  است  و  بس  -  بدین  خاطر  «‌حقیقت  الوهیّت‌«  و  ویژگیهای  آن‌،  و  مسألۀ  «‌الوهیّت  و  عبودیّت‌«  برجسته  و  چیره  و  فراگیر  جلوه‌گر  می‌گردد،  تا  آنجا که  این  چنین  به  نظر  می‌آید که  آشنا کردن  با  این  حقیقت  و  جلوه‌گر  ساختن  این  مسأله‌،  موضوع  اساسی  و  بنیادین  قرآن  است [8]‌‌...  حقیقت  جهان  ناپیدا،  از  جمله  قضا  و  قدر  و  سرای  آخرت‌،‌ گسترۀ  چشمگیری  را  دربر  می‌گیرد.  پس  از  آن  حقیقت  انسان‌،  و  حقیقت  جهان‌،  و  حقیقت  زندگی‌، ‌گستره‌های  فراخ  و  قابل  توجّهی  را  به  خود  اختصاص  می‌دهد که  همطراز  و  همسنگ  با  ایـن  حقائق  در  دنیای  واقعیّت  است‌...  بدین  منوال  در  برنامۀ  قرآنی  حقیقتی  از  حقائق  با  یکدیگر  آمیخته  نمی‌گردد،  و  بدون  توجّه  رها  نمی‌شود،  و  در  صحنۀ ‌کلّی‌ای‌ که  در  آن  این  حقائق  نموده  می‌شود  نشانه‌ها  و  سیماهای  آن  هدر  نمی‌رود  و  نادیده  گرفته  نمی‌شود...  همچنین  در  خـود  جهان‌بینی  اسلامی  این  حقائق  برخی  بر  بعضی  سرکـشی  نمی‌کند،  همان ‌گونه  که  در  جلد  اوّل ‌کتاب‌:  «‌التصور  الاسـلامی  و  مـقوماته‌«  در  فصل‌:  «‌التو‌ازن‌«  یعنی  هماهنگی  بیان  داشته‌ایم  در  برنامۀ  قرآنـی‌،  شگفت  از  جهان  مادی  و  محسوس‌،  و  شگـرف  از  قوانـین  آن‌،  و  تعجّب  از  هماهنگی  میان  اجزاء  و  قو‌انین  آن‌،  به  پرستش  طبیعت  و  جهان  منتهی  نمی‏گردد  -  چرا کـه  در  قـدیم  و  جدید  پدیده‌ها  و  اشیاء  طبیعت  مورد  پرستش  قرار گرفته  است  -‌ و  در  برنامۀ  قرآنی  شگفت‌زده  شدن  از  عظمت  حیات  و  راهیابی  جانداران  به  وظائف  و  اعمال  خود،  و  هماهنگی  آنها  با  همنوعان  خودشان  و  با  محیط  دنیای  اطراف  خودشان‌،  به  پـرستش  طبیعت  نـمی‌انجامد  -  همان‌ گونه‌ که  پیروان  مکتب  ناتوریسم  یا  طبیعت‌پرستی چنین  می‌کنند  و  به  چنین  کاری ‌گرفتار  آمده‌اند...  در  برنامۀ  قرآنی  شگفت‌زده  شدن  از  انسان‌،  و  منحصر  بودن  انسان  به  ویژگیهائی  که  دارد  و  به  استعدادهائی  که  در  سرشت  او  نهفته  است‌،  و  این  استعدا‌دها  با  جهان  هستی  در  سازش  و کنش  است‌،  کار  به  شکلی  از  اشکــال  به  پرستش  انسان  یا  پرستش  عقل  نمی‌انجامد،  بدان‌ گونه ‌که  به  طور کلّی  پیروان  مکتب‏های  ایده‌آلیسم  یـا  آرمانگرا  کارشان  بدانجا  کشیده  است‌...  تعظیم  و  تکریم  حـقیقت  ذات  خدا  نیز  در  برنامۀ  قرآنی  به  انکـار  وجود  جـهان  مادی  یا  تحقیر  آن  و  یا  تحقیر  خود  انسان  نمی‌انـجامد،  آن‌ گونه  که  در  مکتب‏های  هـندی  و  بـودائی  و  مسـیحی  تحریف  شده‌،  کار  بدان  انجامیده  است‌...  همچنان  که  این  هماهنگی‌،  قالب  خود  جهان‌بینی  اسـلامی  است‌،  قـالب  برنامۀ  قرآنی  در  عرضه‌ کردن  عناصر  این  جهان‌بینی  و  حقائقی  نیز  هست ‌که  برنامۀ  قرآنـی  بر  آنـها  اسـتوار  می‌گردد  بـه‌ گـونه‌ای ‌کـه  همۀ  آن  حـقائق  در  صـحنۀ  مخصوصی  آشکار  و  نمودار  می‌شود  که  برنامۀ  قرآنـی  در  یک  روند  قرآنی  مسأله‌ای  را  به  تصویر  مـی‌کشد.  این  هم  یک  ویژگی  قرآنی  است  و  سخن‌پردازی  بشری  از  عهدۀ  آن  برنمی‌آید  و  توان  آن  را  ندارد.

٤-‌برنامۀ  قـرآئی  با  سـرزندگی  جـوشان  و  مـؤثّر  و  الهامگرانـه‌ای  کـه  دارد،  و  بـا  دقّت  و  تـبیین  و  تـعیین  قاطعانه‌ا‌ی  که  در  آن  به  کمال  است‌،  بدانگونه  کـه  به  حـقائق  سـرزندگی  و  آوا  و  نـوا  و  زیـبائی  و  دلربـائی  می‏بخشد،  نه  برنامۀ  بشری  در  عرضۀ  مـطالب‌،  و  نه  اسلوب  بشری  در  تعبیر  مقاصد،  به  منزلت  آن  می‌رسد.  گذشته  از  این‌،  در  عین  حال  مطالب  را  با  دقّت  شگفتی‌،  و  تبیین  و  تعیین  شگرفی  عرضه  می‌دارد،  و  در  آن  دقّت  بر  سرزندگی  و  زیبابی  نمی‌چربد  و  ظلم  نمی‌کند،  و  تبیین  و  تعیین  نیز  برآوا  و  نوا  و  زیبائی  و  دل‌انگیزی  جور  و  ستم  روا  نمی‌دارد.

ما  انسانها  با  ا‌سلوب  بشری  خویش  نمی‌توانیم  سیماها  و  نمادهای  برنامۀ  قرآنی  را  توصیف‌ کنیم‌،  و  آن‌ گـونه‌ که  هست  مزۀ  این  برنامه  را  بچشیم  و  به  ژرفا  و  فراخنای  آن  برسیم‌.  همچنین  ما  نمی‌توانیم  با  این  همه  بحث  و  بررسی  دربارۀ  «‌ویژگیهای  جهان‌بینی  اسلامی  و  عناصر  آن‌«  به  چیزی  دسترسی  پیدا کنیم‌ که  قرآن  در  این  زمینه  بدان  دسترسی  پیدا  کرده  است‌...

ما  تلاش  نمی‌کنیم‌ که  بحث  و  فحص  را  به  مردمان  تقدیم  داریم  مگر  بدان  خاطر که  ایشان  از  قرآن  دور  افتاده‌اند،  به  سبب  د‌ور  افتادنشان  از  زندگی  در  فضائی ‌که  قرآن  در  آ‌ن  نازل  می‌گردید،  و  با  شرائط  و  ظروفی  زنـدگی  نمی‌کنند که  قرآن  در  لابلای  آنها  فرود  می‌آمده  است‌،  و  به  تلاشها  و  پویشهائی  نمی‌پردازند  که  کسانی  بـدانـها  دست  می‌یازیدند  و  رنجها  و  دشواریهای  آنها  را  به  جان  می‌خریدند که  قرآن  بر  ایشان  نازل  می‌گردید  و  آنان  در  آن  زمان  جامعۀ  اسلامی  را  در  رویاروئی  با  همۀ  ایـن  شرائط  و  ظروف  پی  می‌افکندند  و  می‌ساختند.  به  سبب  همین  چیزها  است‌ که  مردمان  نمی‌توانند  مزۀ  خود  برنامۀ  قرآ‌نی  را  بچشند،  و  از ویژگیها  و  طعمهای  برنامۀ  قرآنی  برخوردار  شوند  و  لذّت  ببرند...  (‌پایان  گلچینها)‌.

قرآن  گاهی  حـقائق  عـقیده  را  در  جـولانگاه‌هائی  پـیش  می‌کشد که  به  اندیشۀ  انسانها  به‌ طور  عادی  نمی‌گذرد  و  مرغ  خیال  در  آنجا  به  پـرواز  درنـمی‌آید،  زیـرا  چـنان  جولانگاه‌هائی  در  گسترۀ  سـرشتی  نـیست  کـه  آدمـیان  به ‌طور  عادی  در  آن  پهنه  اندیشه  را  به  تاخت  دربیاورند  یا  بدین  شکل  و  شیوه  بدانجا  نگاهی  بیندازند.

از  جملۀ  این  چیزها،  چیزی  است‌ کـه  در  سـورۀ  انـعام  دربارۀ  به  تصویر کشیدن  علم  خدا  و  جـولانگاه‌های  آن  آمده  است‌:

(وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو , ویعلم ما فی البر والبحر , وما تسقط من ورقة إلا یعلمها , ولا حبة فی ظلمات الأرض , ولا رطب ولا یابس إلا فی کتاب مبین).

گنجینه‌های  غیب  و  کلید  آنها  در  دست  خدا  است  و  کسی  جز  او  از  آنها  آگاه  نیست‌.  و  خداوند  از  آنچه  در  خشکی  و  دریا  است  آگاه  است  و  هیچ  برگی  (‌از  گیاهی  و  درختی‌)  فرونمی‌افتد  مگر  این  که  از  آن  خبردار  است‌.  و  هـیچ دانه‌ای  در  تاریکیهای  (‌درون‌)  زمین‌،  و  هیچ  چیز  تر  و  یا  خشکی  نیست  که  فروافتد،  مگر  این  که  (‌خدا  از  آن  آگاه  و  در  علم  خدا  پیدا  است  و)  در  لوح  محفوظ  ضبط  و  ثـبت  است‌.                                                               (‌انعام‌/59)

 این  چیزهائی‌ که  با  این‌ گستردگی  مطرح  می‌شود،  اعم  از  آنهائی ‌که  پیدا  یا  ناپیدا  هستند،  از  جملۀ  چیزهائی  هستند  که  انـدیشۀ  بشری  بد‌ین‌ گونه  بـدانـها  بپردازد  و  در  جولانگاه‌های  آنها  به  گشت  و گذار  مشغول  شود  و  در  آنجاها  بیاید  و  برود،  بدان  هنگام  که  اندیشه  می‌خواهد  فراگیری  دانش  را  به  تصویر  بزند،  هر  اندازه  هم  در کار  به  تصویر کشیدن  این  فراگیری  وقت  صرف ‌کـند.  اگـر  اندیشۀ  انسان  بخواهد  فراگیری  دانش  را  به  تصویر  بزند،  به  جهتها  و  سمتهای  دیگری  رو  می‌کند که  متناسب  با  کوششها  و  گرایشهای  انسـان‌،  و  سـازگار  با  سرشت  تصوّرات  او  باشد...  این  همان  چیزی  است‌ که  مـا  قـبلاً  هنگام  تفسـیر  این  آیه  در  جزء  هفتم‌ گفته‌ایم‌:[9]

«‌از  هر  زاویه‌ای  بدین  آیۀ  کوتاه  نظر  بیندازیـم  و  آن  را  ورانداز  سازیم‌،  این  اعجاز  را  خواهیم  دید،  اعجازی  که  سرچشمۀ  این  قرآن  را  فریاد  می‌دارد.

اگر  از  ناحیۀ  موضوعی  بدین  آیه  بنگریم‌،  قاطعانه  پیش  از  هر  چیز  خواهیم‌ گفت‌:  این‌ کلام‌،  سخن  انسان  نیست  و  انسان  چنین  چیزی  را  نمی‌گوید.  این‌کلام  دارای  اسلوب  و  شیوۀ  بشری  نیست‌.  اندیشۀ  انسان  وقتی  کـه  دربـارۀ  همچون  موضوعی  سخن  می‌گوید،  موضوع  فـراگیری  دانش  و  احاطۀ  آن‌،  به  چنین  آفـاق  و  کــرانـه‌هائی  سـر  نـمی‌زند  ...  طــرحـهای  انـدیشۀ  بشـری  و  تلاشها  و  پویائیهای  آن  در  این  جولانگاه  دارای  شکـل  و  قالب  دیگری  است  و  از  حدود  و  ثغور  خاص  خود  خوردار  است‌.  انسان  جهان‌بینیها  و  اندیشه‌هائی  که  دارد  و  با  آنها  از  مسائل  و  مـطالب  تـعبیر  مـی‌کند،  از  جـولانگاه ‌ها  و  گستره‌های  تلاش  و کوشش  خود  آنـها  را  بـرمی‌رد...  نیروی  اندیشۀ  بشـری  کـی  به  بـررسی  و  وارسی  و  شمارش  و  سرشماری  برگهائی  می‌پردازد  که  از  درختان  در  همۀ  نواحی کرۀ  زمین  فرومی‌ریزد؟  پیش  از  هر  چیز  این  مسأله  به  ذهن‌ کسی  خطور  و گذر  نمی‌کند.  به  ذهن  او  نمی‌گذرد  و  خطور  نمی‌کند که  به  دنبال  این  همه  برگ  روان ‌گردد  و  آنها  را  در  همۀ نواحی‌ کرۀ  زمین  شمارش  کند. گذشته  از  این‌،  به  دل  او  نمی‌گذرد که  بدین  سو  رو  کند  و  از  دانش  فراگیر  بدین‌گونه  تعبیر  نماید.  برگهائی‌ که  فرومی‌ افتد  تنها  پروردگار  است‌ که  می‌تواند  آنـها  را  بشمارد  و  سرشماری  کند  و  از  آنها  تعبیر کرده  و  سخن  بگوید.

آخر  انسان  کی  اندیشه‌اش  متوجّه  هر  دانه‌ای  می‌گردد  که  در  تاریکیهای  زمین  نهان  می‌گردد؟  نهایت  کـاری  کـه  آدمیزادگان  بتوانند  متوجّه  آن  گردند  دانه‌هائی  است  که  خودشان  آنها  را  در  داخل  زمین  نهان  می‌دارند  و  چشم  به  راه  روئیدن  آن  می‌مانند...  اما  دنبال  کردن  و  پـائیدن  همۀ  دانه‌هائی  که  در  تـاریکیهای  زمـین  پـنهان  باشد،  چیزی  است  که  گـمان  نـمی‌رود  انسـانها  بـدان  اهـتمام  ورزند  و  بودن  آنها  را  از  مدّ  نظر  بگذرانند  و  از  دانش  فراگیر  با  وجود  آنها  مثال  بزنند.  چنین  دانه‌هائی  کـه  در  تاریکیهای  زمین  نهان  و  پنهانند،  مثال  زدن  بدانها  تنها  کار  پروردگار  است‌ که  مـی‌توانـد  آنـها  را  بشمارد  و  سرشماری‌ کند  و  از  آنها  تـیر  نماید  و  سخن  بگوید  و  بس‌!  کجا  اندیشۀ  بشری  بدین‌ گستره  قد  می‌کشد:

( ولا رطب ولا یابس ).

هیچ  چیز  تری  و  هیح  چیز  خشکی  نیست‌....

نهایت  چیزی  که  اندیشۀ  بشری  بدان  بـرسد  و  بـپردازد  سود  بردن  از  چیزهای  تر  و  خشکی  است‌ که  در  دسترس  انسانها  است‌...  سخن‌ گفتن  از  آن  هم  به  عنوان  یک  دلیل  علمی  شاملی‌،  در  روال  و  رفتار  انسانها  مرسوم  نیست  و  در  تعبیرات  آدمیان  نیز  نمی‌گنجد!  هر  چیز  تری  و  هر  چیز  خشکی  را  تنها  آفــریدگار  مـی‌توانـد  بـرشمارد  و  سرشماری  فرماید،  و  فقط  و  فقط  کردگار  می‌تواند  آنها  را  به  رشته  سخن‌ کشد  و  از  آنها  تـیر  نماید!

به  اندیشۀ  انسان  نمی‌رسد:  هر  برگی  که  فرو می‌افتد،  و هر  دانه‌ای‌ که  نهان  و  پنهان  می‌گردد،  و  هر  چیز تری  و  هر  چیز  خشکی‌،  درکتاب  روشنی  و  در  دفتر  محفوظی  نگاهداری  و  بایگانی  می‌شود!‌..  مردمان  را  با  این  چـه  کار؟  اصلاً  چنین  چیزی  برای  ایشان  چـه  سـودی  دارد؟  چرا  باید  به  نگارش  آن  بپردازند؟  تـنها  کسـی  به  سرشماری  و  نگارش  آن  می‌پردازد  که  مالک  آن  است‌،  آن‌ کسی ‌که  چیزی  در  مـلک  و  مـملکت  او  از  نگـاه  و  دانشش  نهان  و  بـرکنار  نـمی‌ماند...  کـوچک‌،  هـمچون  بزرگ،  ناچیز  بسان  مهم‌،  پنهان  بسان  آشکار،  مجهول  همچون  معلوم‌،  و  دور  همگون  نزدیک  است‌...

این  صحنۀ  همه‌جا  گستر،  فراگـیر،  ژرف‌،  و  دل‌انگـیز٠‌٠٠  صحنۀ  برگهائی ‌که  از  همۀ  درختان  زمین  فرومی‌افتند،  و  دانه‌هائی‌ که  در  لابلاها  و  شیارهای  همه  جای  زمین  نهان  می‌گردند،  و  هر  چیز  تر  یا  خشکـی ‌کـه  در کـرانـه‌های  سراسر  زمین  قرار  دارنـد،  صـحنه‌ای  بشـمار  است  کـه  اندیشه  و  توجّه  بشری  بدان  نمی‌گراید  و  میل  نمی‌کند،  و  چشـم  آدمیزاد  آن  را  نمی‌بیند،  و  از  دیدگاه  انسان  نـهان  بوده‌،  و  دیده  بدان  نمی‌پردازد...  این  صحنه‌ای  است  که  هر گوشه‌ای  از  آن  تنها  برای  دانشن  یزدان  پنهان  و  هویدا  است  و  بس‌.  یزدان  بزرگواری ‌که  ناظر  بر  همه  چیز  جهان  است‌،  و  آگاه  از  این  و  از  آن‌،  و  محیط  بر  همه  چـیز  و  همگان  است‌!  همه  چیز  را  می‌پاید  و  محافظت  می‌نماید،  اراده  و  مشیّت  و  قضا  و  قدر  او  به  همه  چیز  تـعلق  می‌گیرد: ‌کوچک  باشد  یا  بزرگ،  حقیر  باشد  یـا  عظیم‌،  ناپیدا  باشد  یا  پیدا،  مجهول  باشد  یا  معلوم‌،  دور  باشد  یا  نزدیک‌...  همۀ اینها  برای  او  یکسان  است  و  در  بـرابـر  دانـش  مطلق  او  نمایان  است‌!  کسـانی‌ که  اهل  فهم  و  شعورند  و  با  دانش  و  بینش  و  تـعبیرات  و  تـفسیرات  انسانها  سروکار  دارند،  حدود  و  ثغور  اندیشۀ  بشری  را  خوب  می‌شناسند،  و  دائرۀ  تعبیر  و  بیان  انسـانها  را  هـم  خوب  درک  و  فهـم  می‌کنند.  این  چنین  مردمان  آگاهی‌،  از  روی  تجارب  بشری  خود  می‌دانند که  همچون  صحنه‌ای  بر  پردۀ  دل  آدمیزاد  نمی‌افتد  و  به  ذهن  او  نـمی‌گذرد،  و  همچون  تعبیری  نـیز  بدو  دست  نـمی‌دهد  و  برای  وی  میسّر  نمی‌شود...  کسـانی ‌که  در  ایـن  باره  به  ستیز  می‌نشینند،  بر  آنان  لازم  است‌ که  همۀ  سخنان  انسانها  را  بنگرند  و  ببینند،  تا  برایشان  مشخّص  و  آشکار گردد که  مـردمان  بـدین‌ سو  نگرائیده‌اند  و  چنین  راهی  را  نپوئیده‌اند.

این  آیه  و  آیه‌های  همسان  این  آیه  در  قرآن‌ کـریم‌،  به  تنهائی  می‌رسانند کـه  مـنبع  و  سـرچشـمۀ ایـن‌ کـتاب  بزرگوار  چیست  و کیست‌.

هنگامی‌ که  از  زاویۀ  هنری  هم  به  تعبیر  قرآنی  همچون  آیه‌هائی  می‌نگریم‌،  افقهائی  از  زیبائی  و  هماهنگی  را  می‌بینیم‌،‌که  کارهای  مردمان‌،  در  این  سطح  والا،  بی‌بهره  از  آنها  و  ناآشنا  بدانها  است‌.

)وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو ).

گنجییه‌های  غیب  و  کلید  آنها  در  دست  خدا  است  و  کسی  جز  او  از  آنها  آگاه  نیست‌.

ایــن  بــند،  فــاصله‌ها  و  افـقها  و  ژرفـاهائی  است  در  «‌مجهول‌«  و  ناپیدای  مطلق  که  در  زمان  و  مکان‌،  و  در  گذشته  و  حال  و  آینده‌،  و  در  حوادث  حیات  و  تصوّرات  وجــدان‌،  ریشـه  دوانـده‌انـد،  و  بـه  دامـان  لامـتناهی  خزیده‌اند!

( ویعلم ما فی البر والبحر ).

خداوند  از  آنچه  در  خشکی  و  دریا  است  آگاه  است‌.  این  بـند،  فـاصله‌ها  و  افقها  و  ژرفـاهائی  است‌ کـه  در  «‌منظور»  و  دیدنی‌،  آن  هم  در  سطح  و گسترۀ  فراخی  و  در  فراگیری  گسترده‌ای‌ که  دارد  آن  بخش  از  فاصله‌ها  و  افقها  و  ژرفاهای  جهان  ناپیدا  و  پوشیده‌ای‌ که  متناسب  با  جهان  پیدا  و  هویدا  است‌.

(وما تسقط من ورقة إلا یعلمها).

هیچ  برگی  (‌از  گیاهی  و  درختی‌)  فرو نمی‌افتد  مگر  این  که  از  آن  خبردار  است‌.

این  بخش‌،  حرکت  موت  و  فنا،  و  حرکت  سقوط  و  هبوط‌،  از  بالا  به  پائین‌،  و  از  زندگی  به  پراکندگی‌،  و  از  بودن  به  فرسودن  است‌.

( ولا حبة فی ظلمات الأرض)

هیچ  دانه‌ای  نیست  در  تاریکیهای  زمین‌٠٠٠‌٠

این  بخش  نیز  بیانگر  حرکت  سر  بر  زدن  و  رشد  نمودن  است‌.  بردمیدن  و  بالیدنی  است‌ که  از  ژرفاهای  درون  به  پهنای  بیرون،  و  از  پنهان  شدن  و  آرمیدن  به  جوشیدن  و  جهیدن‌،  منتهی  می‌گردد.

( ولا رطب ولا یابس إلا فی کتاب مبین).

هیچ  چیز  تر  و  یا  خشکی  نیست  که  فروافتد،  مگر  این  که  (‌خــدا  از  آن  آگاه،  و  در  علم  خدا  پـیدا  است  و)  در  لوح  محفوظ  ضبط  و  ثبت  است‌.

این  بند  نیز  بیانگر  عمومیّت  فراگیری  است‌ که  زندگی  و  مرگ،  و  شکفتن  و  پژمردن  هر  موجود  زنده‌ای  ار  به‌ طور  کلی  دربر  می‌گیرد.

چه‌ کسی  است‌ که  این  روند  و  روش  را  پدید  می‌آورد؟  چه ‌کسی  است‌ که  این  هماهنگی  و  زیبائی  را  می‌آفریند؟  چه‌ کسی  است که  هم  این  و  هم  آن  را  در  همچون  آیـۀ  کوتاهی  می‌گنجاند  و  می‌نـایاند؟‌...  راستی  آن کیست‌؟  مگر جز  یزدان  کس  دیگری  شایان  این  میدان  استـ‌«‌.  همچنین  است  این  آیۀ  دیگری  که  دربارۀ  فراگیری  علم  خدا  است‌:

(علم ما یلج فی الأرض , وما یخرج منها , وما ینزل من السماء , وما یعرج فیها , وهو الرحیم الغفور).

 می‌داند  آنچه  را  که  به  زمین  وارد  می‌شود،  و  آنچه  را  که  از  آن  خارج  مـی‌شود،  و  آنچه  را  که  از  آسمان  پـائین  می‌آید،  و  آنـچه  را  کـه  بـه  سوی  آن  بـالا  مـی‌رد‌هد،  و  او  مهربان  و  بخشاینده  است‌.                                (‌سبأ/2) 

انسان  در  برابر  این  گستره‌ای  می‌ایستد  که  با  واژه‌هـای  اندکی  به  تصویر کشیده  شده  است‌.  ناگهان  خویشتن  را  در  برابر  چـیزهای  فـراوان  سـرسام‌ آوری  می بیند،  و  حرکتها،  حجمها،  شکلها،  سیماها،  معنیها،  قواره‌ها  و  غیره  در  جلو  چشمانش  رژه  می‌روند،  بدان  اندازه  که  نیروی  خیال  در  وراندازی  آنها  درمی‌مانند  و  حتماً  نمی ‌توانند  پیجوئی  و  سرشماری‌ کنند!

چـه  چـیزهائی‌ که  در  همین  یک  لحظه  به  زمین  فرو می‌روند؟  چه  چیزهائی‌ که  در  همین  یک  لحـظه  از  زمین  بیرون  می‌آیند؟  چه  چیزهائی ‌که  در  همین  یک  لحظه  از  آسـمـان  پائین  می‌آیند؟  چـه  چیزهائی  که  در  همین  یک  لحظه  به  سوی  آسمان  بالا  می‌روند؟

چه  چیزها که به  زمین  فرومی‌رود؟  چه  اندازه  دانه‌هائی  که  در  اطراف  و اکناف  زمین  پنهان  می‌شود  یا  پنهان ‌کرده  می‌شود؟  چه  اندازه‌ کرمها  و  حشره‌ها  و  پشّه‌ها  و  مگسها  و  خزنده‌هائی‌ که  در  نواحی  فراخ  زمین  به  زمـین  فرومی‌روند؟  چه  اندازه  قطره‌های  آبها  و  ذرّه‌های ‌گازها  و  پرتوهای  برقها  در  اطراف  و  اکناف  وسیع  زمـین  بـه  زمین  می‌روند  و  آمیزۀ  آن  می‌شوند؟  چه  اندازه  و  چه  مقدار  چیزهائی‌ که  به  زمین  داخل  مـی‌شوند،  در  حالی  چشم  بیدار  خدا  ایشان  را  می‌پاید؟‌!

چه  چیزهای  زیادی ‌که  از  زمین  بیرون  می‌آید؟  چه  اندازه  گیاهانی  که  برمی‌دمند؟  چقدر  چشـمه‌هائی  که  بـــر می‌جوشند  و  فـوران  مـی‌کنند؟  چه  انـدازه  آتشفشانیهائی‌ که  منفجر  می‌شوند  و  بیرون  می‌جهند؟  چه  اندازه  گازهائی  که  بالا  می‌روند؟  چه  انـدازه  نهانیهائی‌ که  آشکار  می‌گردند؟  چه  اندازه  حشره‌هائی‌ که  از  سوراخها  و  لانه‌های  خود  بـیرون  مـی‌آیند؟  و  چه  اندازه  و  چه  مقدار  از  چیزهائی  که  دیده  مـی‌شود،  و  از  چیزهائی ‌که  دیده  نمی‌شود،  و  انسانها  آنها  را  می‌شناسند  یا  می بینند،  و  از  چیزهائی ‌که  انسانها  آنها  را  بـا  وجـود  فراوانی  نمی‌شناسند  یا  نمی‌بینند؟

چه  چیزهائی  که  از  آسمـان  پائین  مـی‌آید؟  چـه  انـدازه  قـطره‌های  بــاران  فــرومی‌ریزد؟  چـه ‌قدر  شـهابها  و  آذرخشهائی‌ که  می‌درخشد  و  دل  فضای  ظلمانی  و  جـو  را  می‌سوزاند  و  بدن  شیاطین  متمرّد  را  سوراخ  سـوراخ  می‌کند؟  چه  اندازه  اشعّه  و  پرتوهای  سـوزانـنده‌ای  کـه  فرود  می‌آید؟  چه  اندازه  نورهای  منّوری؟  چـه  انـدازه  قضا  و  قدری ‌که  مقرّر  و  اجراء  می‌گردد؟  چه  رحـمتهای  فراوانی‌ که  هستی  را  فرا می‌گیرد  و  برخی  از  بندگان  را  دربر  می‌گیرد؟  چه  اندازه  رزقها  و  روزیهائی  که  یزدان  برای  بعضی  از  بندگانش  مقدّر  می‌فرماید  و  بسط  و  توسعه  می‌دهد؟‌..  و  چه  اندازه  و  چه‌ قدر  چـیزهائی  کـه  وجود  دارد  و  جز  خدا کسی  نمی‌تواند  آنها  را  سرشماری  کند؟

چه  اندازه  چیزهائی‌ که  به  سوی  آسمان  بالا  می‌رود؟  چه  اندازه  نفسهائی  که  از گیاهان  و  حـیوانـها  و  انسـانها  و  موجودات  دیگری‌ که  مردمان  با  آنها  آشنائی  ندارند  بالا  می‌رود؟  چه  دعاها  و  لابه‌هائی‌ که  آشکارا  یـا  نـهان  در  پیشگاه  یزدان  می‌شود  و  جز  خدا  در  آن  بالا  بالاها کسی  آنها  را  نمی‌شنود؟

چه  روحهائی‌ که  از  آفـریده‌هائی  کـه  مـی‌شناسیم  و  از  پدیده‌هائی  که  نمی‌شناسیم  می‌میرد  و  برگرفته  می‌شود؟  چه  فرشتگان  زیادی‌ که  به  فرمان  جبرئیل  بالا  می‌روند؟  چه  روحهای  فراوانی‌ که  در  ملکوت  آسمانها  به  پـرواز  درمی‌آیند  و  جز  خدا  کسی  از  آنها  آگاه  نیست‌؟

چه  ذرّات  بخار  فـراوانـی  کـه  از  دریـاها،  و  چـه  ذرّات  بسیاری  که  از گازهای  اجسام  برمی‏خیزد  .و  بالا  می‌رود؟  و  چه  اندازه  و  چه‌ قدر  چیزهائی‌ که  وجود  دارد  و  جز  خدا  کسی  از  وضع  آنها  اطّلاع  ندارد؟‌!

بــلی  چـه  انـدازه  و  چـه ‌قدر  در  یک  لحـظه  صورت  می‌پذیرد؟  مگر  دانش  و  آگاهی  و  شمارش  و  سرشماری  انسانها  نسـبت  بـه  چـیزهائی‌ کـه  در  ایـن  یک  لحـظه  می‌گذرد  تا  به‌ کجا  است‌؟  اگر  انسانها  عمر  دراز  خود  را  صرف  شمارش  و  سرشماری  چیزهائی‌ کنند که  در  همین  یک  لحظه  می‌گذرد  آیا  می‌توانند  از  عـهدۀ  شـمردن  و  سرشماری  کردن  همۀ  آنها  برآیند؟‌..  تنها  این  علم  کامل  و  مطلق  و  دقیق  و  ژرف  و  شگفت  و  شگرف  خدا  است  که  محیط  بر  همه  چیزهائی  است ‌که  در  هر  مکانی  و  در  هــر  زمـانی  بوده  و  خواهـد  بـود  و گـذشته  است  و  می‌گذرد...  هر  دلی  و  هر آنـچه  از  نـیّات  و  خاطره‌ها  و  حرکات  و  سکنات  در  آن  می‌گذرد،  زیر  نظر  و  نـظارت  خدا  است‌،  و  خدا  با  وجود  این‌،  عـیبها  را  مـی‌پوشاند  و  آنها  را  می‌بخشاید:

(وهو الرحیم الغفور).

و  او  مهربان  و  بخشاینده  است‌.

 

آیۀ  یگانه‌ای  از  قرآن  همچو‌ن  این  آیه  بیانگر  این  است  که  قرآن  سخن  انسان  نیست‌.  چه  این‌ گو‌نه  اندیشۀ  جهانی  به ‌طور  طبیعی  بر  دل  انسان  نمی‌گذرد،  و  هیچ  انگیزه‌ای  در  سرشت  انسان  پدیدار  نمی‌آید که  همچون  تـصوّری  را  بر  صفحۀ  دل  او  نمودار  سازد.  همسان  چنین  پسوده  یگانه‌ای ‌که  بتواند  بر  همۀ  این ‌گستره  احاطه  پیدا کند  و  این  همه  چیز  را  به  تصویر کشد،  آشکارا  ساختار  خدا  در  آن  جلوه‌گر  است  و  خدائـی  آن  را  فرموده  است‌ که  آفریدگار  جهان  و  جهانیان  است‌.  کاملاً  هم  پیدا  است‌ که  ساختارهای  بندگان  با  ساختار  یزدان  سبحان  هـمسان  و  همگون  نخواهد  بود.

همچنین  قالب  سخن  الهی  در  این  قرآن  آشکار  و  نمایان  است  در  شیوۀ  استدلال  قرآنی  با  چیزها  و  رخدادهائی ‌که  برانگیزنده‌اند  و  در  ظاهر کوچک  جلوه‌گر  می‌آیند،  امـا  در حقیقت  بزرگ ‌و  سترگ  هستند  و با  موضوع  بزرگ  و  سترگ  تناسب  دارند که  مورد  استدلال  قرار  می‌گیرد...  همان ‌گونه  که  در  این  فرموده‌های  خداوند  بزرگوار  پیدا  است:

(نحن خلقناکم فلولا تصدقون ! أفرأیتم ما تمنون ? أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون ? نحن قدرنا بینکمالموت وما نحن بمسبوقین . على أن نبدل أمثالکم وننشئکم فیما لا تعلمون . ولقد علمتم النشأة الأولى , فلولا تذکرون !) .

مـا  شـما  را  (‌از  نیستی  بـه  هسـتی  آورده‌ایـم  و)  خلقت  بخشیده‌ایم‌،  پس  چرا  (‌آفرینش  دوبارۀ  خود  را  از  خاک‌)  نباید  تصدیق  و  باور  کنید؟  آیا  دربارۀ  نطفه‌ای  که  (‌بـه  رحم  زنان‌)  می‌جهانید،  اندیشیده‌اید  و  دقّت  کرده‌اید؟  آیا  شما  آن  را  مـی‌آفرینید،  یــا  مـا  آن  را  مـی‌آفرینیم‌؟  مـا  در  میان  شما  مرگ  را  مقدّر  و  معیّن  ساخته‌ایم‌،  و  هرگز  بـر  ما  پیشی  گرفته  نمی‌شود  (‌و کسی  بر  ما  چیره  نمی‏گردد  و  از  دست  ما  به  در  نمی‌رود)‌.  هدف  (‌از  قانون  مرگ‌)  این  است  که  گروهی  از  شما  را  ببریم  و  گروه  دیگری  را  جای  آنــان  بـیاوریم‌،  و  (‌سـرانـجام‌)  شـما  را  در  جـهانی  کـه  نمی‌دانـید  آفرینش  تـازه  ببخشیم‌.  شـما  که  پیدایش نخستین  (‌این  جهان  را  دیده‌اید،  و  آن  را  لمس  و  اوضـاع  آن  را)  دانسـته‌ایـد،  پس  چـرا  یــادآور  نـمی‌گردید  (‌و  آفرینش  جهان  دیگر  را  بـر  آفرینش  ایـن  جـهان  قیاس  نمی‌کنید؟‌)‌.(واقعه/57-62) 

(أفرأیتم الماء الذی تشربون ? أأنتم أنزلتموه من المزن أم نحن المنزلون ? لو نشاء جعلناه أجاجاً , فلولا تشکرون !) .

آیا  هیچ  دربارۀ  آبی  که  می‌نوشید  اندیشیده‌اید؟  آیا  شما  آب  را  از  ابر  پائین  می‌آورید،  یا  ما  آن  را  فرود  می‌آوریم‌؟  اگر  ما  بخواهیم  این  آب  (‌شیرین  و  گوارا)  را  تلخ  و  شور  می‌گردانیم‌.  پس  چرا  نباید  سپاسگزاری  کنید؟‌.(واقعه/68-70)

(أفرأیتم النار التی تورون ? أأنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشئون ? نحن جعلناها تذکرة ومتاعاً للمقوین . فسبح باسم ربک العظیم).

آیا  هیچ  دربارۀ  آتشی  که  برمی‌افروزید،  اندیشیده‌ایـد؟  آیا  شما،  در  آغاز  این  آتش  را  پدیدار  کرده‌اید،  یا  این  که  ما  پدیدآورندگان  آن  هستیم‌؟  ما  آن  را  وسیلۀ  یاد‌آوری  (‌قدرت  خدا)  و  وسیلۀ  زندگی  اقویاء  و  فقراء  نـموده‌ایـم‌.  حال  که  چنین  است‌،  نام  پروردگار  بزرگوار  خود  را  ورد  زبان  ساز  (‌و  سپاسگزار  نعمتهای  فراوان  او  باش  و  بـه  ستایش  وی  بپرداز)‌.(‌واقعه / 71-74‌)

  این  قرآن  از  چیزهائی  که  مردمان  بدان  عادت  گرفته‌اند،  و  از  رخدادهائی  که  برایشان  تکـرار  مـی‌شود،  مسائل  جهانی  بزرگی  را  می‌سازد،  و  در  آنها  از  قوانـین  الهی  موجود  در گسترۀ  هستی  پرده  برمی‌دارد،  و  در  پرتو  آنها  عقیدۀ  سترگی  و  جهان‌بینی  کاملی  را  برای  ایـن  دسـتی  پدید  می‌آورد.  همچنین  از  آنها  برنامه‌ای  برای  نگرش  و  اندیشه‌،  و  زندگی‌ای  برای  جانها  و  دلها،  و  بیداری‌ای  در  ذهنها  و  شعورها  پدید  می‌آورد،  بیداری‌ای  دربارۀ  نماها  و  نمادهای  این  هستی‌ای‌ که  بامدادان  و  شامگاهان  و  هر  دم  و  آن  به  مردمان  می‌نگرد  و  آنان  از  آن  غافل  هستند،  و  بــیداری‌ای  دربـارۀ  وجـود  خودشان  و  عـجا‌ئب  و  خوارقی  که  در  وجودشان  می‌گذرد.

قرآن  مردمان  را  به  رخدادهای  خارق‌العاده‌ای  که  به  نـدرت  پـیش  مـی‌آید،  و  بـه  مـعجزه‌های  ویـژۀ  قـابل  شمارش‌،  وانـمی‌گذارد  و  نـمی‌سپارد.  هـمچنین  قـرآن  مردمان  را  مکلّف  نمی‌سازد  و  وادار  نمی‌گرداند  به  این  که  به  دنبال  خوارق  و  معجزات  و  نشـانه‌ها  و  دلائـلی  بروند  که  دور  از  خودشان‌،  و  فراتر  از  عادات  و  اعـمال  زندگیشان‌،  و  بـالاتر  از  ظواهر  جهانی  نـزدیک  به  خودشان  و  چیزهائی  باشد کـه  بـرای  آنـان  معروف  و  مشهور  است‌...  قرآن  مردمان  را  به  مـیان  فـلسفه‌های  پیچیده‌،  یا  مشکلات  دشوار  عقلانی‌،  و  یـا  آزمـونهای  علمی‌ای  نمی‌کشاند که  هر کسی  بدانها  توان  دسترسی  و  قدرت  دستیابی  ندارد...  تا  بـدین  وسـیله  عـقیده‌ای  در  اندرونشان  پدید  آورد،  و  جهان‌بینی‌ای  دربارۀ  جهان  و  زندگی  بدیشان  بخشد که  بر  همچون  عقیده‌ای  استوار  و  پایدار  باشد.

خودشان  ساختار  یزدانند.  ظواهر  جهان  پیرامـونشان  از  نوآوریهای  قدرت  یزدان  ا‌ست‌.  معجزه  در  هــر  چـیزی  نهفته  است‌ که  دست  خدا  آن  را  از  نـیستی  به  هستی  آورده  است‌.  این  قرآن  هم  قرآن  خدا  است‌،  بدین  خاطر  است  که  یزدان  مردمان  را  به  سوی  معجزاتی  می‌خواند  که  نـهان  در  خـودشان  است‌،  و  پـراکـنده  در  جـهان  پیرامونشان  است‌.  ایشان  را  به  سوی  خوارقی  می‌خواند  که  معروف  و  مشـهور  برای  خـودشان  است‌.  آنـها  را  می‌بینند  و  حقیقت  اعـجاز  نـهفته  در  آنـها  را  احساس  نمی‌کنند.  زیرا  آنان  بر اثر  طول  الفت  بـدانـها  از  مـوارد  اعجاز  نهفته  در  آنها  غافل  گردیده‌اند.  یزدان  ایشان  را  به  سوی  آنها  می‌خواند  تا  چشمهایشان  را  به  سـوی  آنـها  بگشاید،  و  چشمانشان  راز  بزرگ  نهان  در  آنها  را  ببیند  و  بدان  پی  ببرد،  راز  قدرت  افریدگاری‌ که  همه  چیز  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است‌،  و  راز  یگانگی  منحصر  بـه  فـرد،  و  راز  قـانونگذار  ازلی‌ای  کـه  دست‌انـدر کار  وجودشان  و  هستی  پیرامونشان  است‌،  و  دلائل  ایمان  را  و  براهـین  عقیده  را  در  سراپـای  وجودشان  پخش  و  پراکنده  می‌گرداند،  یا  به  تعبیر  دقیق‌تر  دلائل  و  براهین  را در  سرشتشان  بیدار  می‌نماید.

قرآن  با  این  شیوه  و  روند  به  پیش  می‌رود،  بدان  هنگام  که  نشانه‌های  قدرت  هستی‌بخش  را  در  آفرینش  انسانها،  زراعتی  که  خودشان  می‌کارند،  آبـی  کـه  مـی‌نوشند،  و  آتشی  که  برمی‌افروزند  بدیشان  نشـان  مـی‌دهد.  ایـنها  ساده‌ترین  چیزهائی  هستند  که  در  امور  زندگی  با  آنـها  انس  و  الفت  دارنـد.  هـمچنین  قـرآن  لحظۀ  پـایانی  را  برایشان  به  تصویر  می‌کشد،  آن  لحظه‌ای‌ که  زندگی  بر  این ‌کرۀ  زمین  پایان  می‌گیرد  و  سرآغاز  زنـدگی  جــهان  آخرت  درمـی‌رسد.  آن  لحـظه‌ای  کـه  هـر کسی  با  آن  رویاروی  می‌شود،  و  در  آن  هر  حیله  و  نیرنگی  بیفائده  بوده  و  هیچ  تلاش  و کوششی  چاره‌ساز  نیست‌.  زمـانی  ا‌ست  که  زندگان  رو  در  روی  آفـریدگار  جــهان‌،  یـعنی  قدرت  مطلقۀ  متصرّف  در کار  و  بار کیهان  برای  دادگاهی  می‌ایستند  و  فرصت  هیچ  تلاش  و کوششی  نمانده  است  و کار  از کار گذشته  است‌!  جایگاهی  است  که  در  آن  همۀ  روبندها  برمی‌افتد  و  همۀ  پرده‌ها کنار  مـی‌رود،  و  هـمۀ  بهانه‌ها  و  علّت‌تراشیها  پوچ  و  بی‏اثر  می‌گردد.

شیوۀ  قرآن  در  مخاطب  قرار  دادن  فطرت  انسان‌،  خودش  بیانگر  سرچشمۀ  قرآن  است‌...  ایـن  سرچشـمه‌،  همان  سرچشمه‌ای  است  که  جهان  از  آن  بردمیده  و  برجوشیده  است‌.  طرز  ساختار  قرآن‌،  طرز  ساختار  جهان  است‌.  هر  سلول  و  یاخته‌ای  گمان  می‌رود  که  مادۀ  ساختار  حـیات  است‌...  خود  اتم  با  وجود  کوچکی  مـعجزه  است‌.  خـود  سلول  با  وجود  نـاچیزی  نشـانه‌ای  برای  خـداشـناسی  است‌...  خدا  در  قرآن  از  ساده‌ترین  چیزهائی  که  مردمان  به‌ طـور  عادی  آنها  را  می‌بینند،  مادۀ  ساختار  بـزرگترین  عقیده  دینی  و  فراگیرترین  و  فراخ‌ترین  جهان‌بینی  جهانی  می‌گرداند...  چیزهائی  که  دیده  می‌شوند  و  هـر  انسـانی  آنها  را  تجربه  می‌کند  و  در  دسترس  دارد.  از  قبیل‌:  تولید  نسل‌،  زراعت‌،  آب‌،  آتش‌،  مردن‌...  چه  کسی  است  که  بر  این  خاکدان  زمین‌،  این  دیدنیها  را  در  دسترس  نداشـته  باشد  و  آنها  را  ورانداز  نکند؟  کدام  ساکن  غاری  است  که  پیدایش  زنـدگی  جـنینی‌،  پـیدایش  زنـدگی  نـباتی‌،  جایگاه  فروافتادن  آب‌،  اجاق  آتش‌،  و  لحظۀ  مرگ  را  ندیده  باشد؟‌..  از  این  دیدنیهائی  که  هر  انسانی  آنــها  را  دیده  است  قرآن  عقیده  را  بنیاد  می‌نهد،  چرا که  قرآن  هر  انسانی  را  در  هر  محیطی  مخاطب  قرار  مـی‌دهد...  ایـن  دیدنیهای  معمولی  و  ساده‌،  بزرگ‌ترین  حقائق  جهانی‌،  و  سترگ‌ترین  اسرار  ربّانی  هستند.  این  چـیزها  بـا  وجـود  معمولی  و  ساده  بودن  فطرت  هر  انسانی  را  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  در حـقیقت  موضوع  پـژوهش  فـرزانـه‌ترین  فرزانگان  تا  پایان  روزگاران  جهان  است‌.

بیش  از  این  نمی‌توانیم  دربارۀ  سرشت  «‌ایـن  قرآن‌«  سخن  بگوئیم،  سرشتی ‌که  دالّ  بر  سرچشمۀ  قرآن  است‌.  این  اندازه  بس  و  بسـنده  است  و  لازم  است  به  سـوی  روند  سوره  برگردیم‌...

خداوند  بزرگ  راست  فرموده  است‌:

(وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ...).

  این  قرآن  از  سوی  غیر  خدا،  (‌چه  محمّد  و  چه  احبار  و  چه  دیگر  مردمان  ساخته  و  پرداخته  نشده  است‌.

(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (٣٨)

آیا  آنان  می‏گویند  که  (‌محمّد  قرآن  را  خودش  سـاخته  و  پرداخته  و)  او  آن  را  به  دروغ  به  خدا  نسـبت  داده  است‌؟  بگو:  (‌اگر  چنین  است  و  قرآن  ساختۀ  بشر  است‌)  شما  یک  سورۀ  همانند  آن  را  بسازید  و  ارائه  دهید  و  در  ایـن  کار  هر کسی  را  که  می‌خواهید  بجز  خدا  فراخوانید  و  به  کمک  بطلبید،  اگر  راست  میگوئید  (‌که  قرآن  را  مـن  سـاخته  و  پرداخته‌ام‌)‌.

روند  قرآنی  پس  از  ایـن  مبارزه‌ طلبی  از  جـدل  دست  می‌کشد  تا  بـیان  دارد  کـه  آنـان  جـز  از گمان  پـیروی  نمی‌کنند،  و  ایشان  دربارۀ  چیزی  داوری  می‌نمایند  و  حکم  صادر  می‌کنند که  از  آن  اطّلاع  و  آگاهی  ندارنـد.  قضاوتی‌ که  انجام  می‌شود  و  حکمی‌ که  صادر  می‌گردد  باید  اطّلاع  و آگاهی  بر  آن  سبقت  و  پیشی  بگیرد،  و  تنها  بر  هوا  و  هوس  یا  ظنّ  و گمان  تکیه  نداشته  باشد.  چیزی  که  آنان  در  اینجا  دربارۀ  آن  داوری‌ کـرده انـد  و  حکـم  صادر  نموده‌اند  وحی  قرآن  و  صـدق  وعـد  و  وعـیدی  است‌ که  در  آن  است‌.  ایشان  اینها  را  دروغ  نامیده‌اند،  در  حالی  که  اطّلاع  و  آگاهی  ندارند  و  دروغ  نامیدنشان  بر  علم  و  دانش  متّکی  نیست‌،  و  معنی  و  تفسیر  واقعی  قرآن  و  مآل  سخن  آن  برایشان  روشن  نگردیده  است

(بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ ).

بلکه  آنان  چیزی  را  تکذیب  می‌کنند  که  اصلاً  آگاهی  از  آن  ندارند  و  واقعیّت  آن  برای  ایشـان  روشـن  نشده  است‌.  (‌مگر  این  صـیح  است  که  انسان  چیزی  را  تکذیب  کند  که  دربارۀ  آن  نیندیشیده  و  آن  را  مورد  مطالعۀ  دقیق  قـرار  نداده  و  موضوعات  آن  را  نفهمیده  است‌؟‌!.

کارشان  در  این  امر  بسان ‌کار  تکذیب‌کنندگان  پیشین  قبل  از  ایشان  است‌،  آن  ستمگرانی  که  بـرای  پـرورگارشان  انباز  قرار  می‌دهند.  پس  باید  هر کسی ‌که  اندیشمند  است  بیندیشد  و  وارسی  کند که  سرنوشت  و  فرجام  پیشینیان  به‌ کجا  انجامیده  است‌،  تا  حقیقت  سرنوشت  و  فرجام  دیگران  را  بداند:

(کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ) (٣٩)

بـه  هـمین  منوال  پـیشینیان  هـم  (‌پـیغمبران  و  کتابهای  آسمانی  را  خودسرانه  و  ناآگاهانه‌)  تکذیب  می‌کردند.  (‌ای  انسان‌!)  بنگر که  سرانجام  ستمکاران  به  کجا  کشـید  (‌و  چگونه  نابود  گشتند.  (‌این  درس  عبرتی  برای  شـما  و  آیندگان  بعد  از  شما  است  و  سرنوشت  سـتمکاران  جـز  همین  نیست‌)‌. 

وقتی  که  مـی‌بینیم  اکـثر  ایشـان  جـز  از  گـمان  پـیروی  نمی‌کنند،  و  چیزی  را  تکذیب  می‌کنند  و  دروغ  می‌نامند  که  از  آن  اطّلاع  و  آگاهی  ندارند،  این  را  هم  باید  پیش  چشم  داریم  که  کسانی  هم  هستند  که  بدین  کتاب  ایـمان  بیاورند،  و  همۀ  مردمان  از  زمرۀ  تکذیب‌کنندگان  نیستند:

(وَمِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ) (٤٠)

از  میان  ایشان‌،  برخی  (‌پس  از  پی  بردن  به  قرآن  و  درک  عظمت  مـعانی  آن‌)  بـدان  ایمان  مـی‌آورند،  و  دسـته‌ای  ایـمان  نـمی‌آورند  (‌و  از  گمراهی  و  عـناد  بــا  قرآن  برنمی‌گردند)‌.  خداوند  تباهکاران  را  بهتر  مـی‌شناسد  (‌و  از  هرکسی  آگاه‌تر  از  حال  مفسدان  است‌)‌.

مفسدان  کسانیند  که  ایمان  نمی‌آورند.  فساد  در  زمـین  پدید  نمی‌آید  آن‌ گونه ‌که  به  سبب‌ گمراهی  مـردمان  از  راستای  ایمان  به  پروردگارشان‌،  و  از  انحراف  ایشان  از  پرستش  خدای  یگانه  پدید  می‌آید.  فساد  در  زمین  جز  از  کرنش  بردن  و  دیـنداری ‌کردن  برای  غـیرخدا  پـدید  نمی‌آید.  هر  بلا  و  مصیبتی  در  همۀ  زوایای  زندگی  جز  از  انحراف  از  ایمان  و  یگانه‌پرستی  برنمی‌خیزد  و  سرچشمه  نمی گیرد.  از  جمله‌:  بلا  و  مصیبت  پیروی  از  هوا  و  هوس  که  متوجّه  خود  انسان  و  دیگران  می‌گردد،  بلا  و  مصیبت  پدید  آمدن  و  روی  کار  آمدن  خداگونه‌های  زمینی  کـه  همه  چیز  را  تباه  می‌کنند  تا  خداگونگی  نادرست  خودشان  برجای  بماند،  همین  تباه  شدن  اخلاق  و  ارواح  و  افکار  و  تصوّرات  مردمان  و  تباه  شدن  مصالح  و  از  میان  رفتن  امــوالشــان  در  راه  مــاندگاری  ساختگی  و  نـاروای  خداگونگان‌،  همه  و  همۀ  اینها  از  عدم  ایمان  به  خداوند  یگــانه‌،  و  از  پــرستش  جـز  خـدا  سـرچشـمه  و  نشأت  می‌گیرد...  تاریخ  جاهلیّت  قدیم  و  جدید  لبریز  از  این‌ گونه  فساد  و  تباهی  است‌،  فساد  و  تـباهی‌ای‌ کـه  مـفسدان  و  تباهی‌ پیشگان  بی‌ایمان  آن  را  پدید  می‌آورند.

روند  قرآنی  بر  بیان  موضعگریهایشان  در  برابر  ایـن  کــتاب  پـیروی  مـی‌زند  و  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌را  رهـنمود  می‌فرماید  که  از  تکذیب  کردن  تکـذیب‌کنندگان  مـتأثّر  نشود،  و  از  ایشان  دست  بکشد،  و  بـیزاری  خـود  را  از  رفتار  و کردارشان  بدیشان  اعلان  دارند،  و  از  آنان  ببرد  و  به  حقّ  و  حقیقتی  چنگ  زند که  با  خود  دارد  و  آشکار  و  قاطع  و  یقینی  است‌:

(وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ) (٤١)

اگر  (‌با  وجـود  دلائل  روشن  بر  حقّانیّت  پیغمبریت‌)  تو  را  تکذیب  کـردند،  بگـو:  عمل  خودم  از آن  خودم  و  عمل  خودتان  از آن  خودتان‌.  شما  پـاک  و  بـیگناهید  از  آنچه  مــی‌کنم‌،  و  مـن  هـم  پـاک  و  بیگناهم  از  آنـچه  مـی‌کنید.  (‌هر کسی  در  گروه  اعمال  خویش  است‌،  و  هر کسی  آن  درود  عاقبت  کار  که  کشت‌)‌.

این  پسوده‌ای  است‌ که  وجدان  ایشان  را  لمس  می‌کند،  و  گو‌شه‌گیری  و  رفتار  و کردارشـان  را،  و  رها کردن  سرنوشتشان  را،  و  پس  از  این  سرنوشت  هراسناک  آنان  را  به  حال  خود  رها کردن  را  ضربه‏ای  بر  تـارهای  دل  ایشان  می‌گرداند.  این  رهائی  ایشان  و  به  تـرک  آنان  گفتن‌،  بدین  می‌ماند که ‌کودک  سرکش  خود  را  به  حـال  خود  رها کنی‌،‌ کودکی‌ که  نمی‌خواهد  با  تو  به  راه  افتد  و  راه  را  بسپرد.  تو  او  را  در  میانۀ  راه  تنها  رها کنی  تا تک  و  تنها  با  سرنوشت  خود  روبرو گردد،  وقتی‌ که  از  تـو  تکیه‌گاه  و یاری  نبیند  و  متّکی  به  تو  نگردد  در  بسیاری  از  اوقات  این  شیوۀ  تهدید  مفید  و  سودمند  واقع  می‌گردد  و  نتیجۀ  مطلوبی  خواهد  داشت‌.

روند  قرآنی  به  پیش  می‌رود  و  حال  و  احوال  بعضی  از  مردمان  را  در  مقابل  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌به  تصویر  می‌کشد،  بدان ‌گاه ‌که  بدو گوش  فرامی‌دهند  ولی  دلشان  بسته  شده  است  و  جای  دیگری  است‌.  بدو  چشـم  می‌دوزند  اما  بینش  ایشان  نابینا  است‌.  لذا  از  شـنیدن  و  دیـدن  خود  سودی  نمی‌برند  و  استفاده‌ای  نمی‌کنند،  و  به  راستای  راه  برنمی‌گردند:

(وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لا یَعْقِلُونَ (٤٢) وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَلَوْ کَانُوا لا یُبْصِرُونَ) (٤٣)

گروهی  از  آنان‌،  گوش  به  سوی  تو  فرامی‌دهند  (‌هنگامی  که  قرآن  می‌خوانی  یا  آیه‌های  تازه‌ای  از  سوی  خدا  بیان  می‌نمائی‌.  اما  گـوئی  هـیچ  نمی‌شنوند  و  کـرند!)  آیا  تـو  می‌توانی  سخن  خود  را  به  گوش  کران  برسـانی  هر چند  نفهمند!  و  گروهی  از  آنان  به  تو  می‏نگرند  (‌و  دربارۀ  تـو  میاندیشند  و  دلائل  آشکار  نبوّت  تو  را  درک  می‏کنند  و  به  حقّانیّت  اسلام  پی  مـی‌برند.  امّـا  انگار  کـه  چیزی  را  نمی‌فهمند  و  نـمی‌بینند!)  آیـا  تـو  مـی‌توانـی  نـابینایان  را  رهنمود  کنی  هر چند  نبینند  (‌و  فاقد  بصیرت  هم  باشند؟‌)‌.  این  چنین ‌کسانی  می‌شنوند  ولی  آنچه  را که  می‌شنوند  درک  و  فهم  نمی‌کنند.  نگاه  می‌کنند  ولی  آنچه  را که  بدان  می‌نگر‌ند  تشخیص  نمی‌دهند...  اینان  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  زیادند.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  هم  برای  ایشـان  نمی‌تواند  کاری  بکند،  چه  انگار  هـمچون  کسـانی  حواسشان  و  اندامهایشان  با  خردهایشان  و  دلهـایشان  پیوند  نیافته  است  و  بی‌ارتباط  مانده  است‌،  و  خردها  و  دلهای  آنان  خراب  و  بیکاره  گردیده  است  و  وظیفۀ  حقیقی  خود  را  انجام  نمی‌دهند.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم‌ کران  را  شنوا،  و کوران  را  بینا  نمی‌گرداند.  چه  این‌ کار  تنها  از آن  یزدان  بزرگوار  جهان  است  و  بس.  یزدان  قانونی  را  بنیاد  نهاده  است  و  مردمان  را  به  خود  رها کرده  است  تا  برابر  این  قانون  رفتار کنند.  بدیشان‌ گوشها  و  چشمها  و  خردها  بخشیده  است  تا  با  آنها  راهیاب  و  رهنمون‌ گردند.  هر گاه  مردمان  آنها  را  تعطیل‌ کنند  و  بیسود  بگذارند،  قانون  خدا  در  حقّ  ایشان  واجب  می‌گردد  و  اجراء  می‌شود،  قانو‌نی‌ که  تـخلّف  نـمی‌پذیرد  و  از کسـی  جانبداری  نمی‌کند،  و  آنان  به‌ کیفر  دادگرانۀ  خود  می‌رسند،  و  یزدان  کمترین  ستمی  بدیشان  نمی‌کند:

(إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) (٤٤)

خداوند  هیچ  به  مردم  ستم  نمی‌کند،  بلکه  این  مـردم  هستند  که  (‌با  اختیار  کفر  و  ترک  ایمان‌)  به  خویشتن  ستم  می‌نمایند.

در  این  آیه‌های  واپسین  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم غمزدائی  می‌شود،  اندوهی که  ناشی  از  تکذیب  حقّی  بود که  با  خود  آورده  بود،  و  نـاشی  از  دشـمنانگی  بی‌ادبانه  و  ستیزه‌گری  بیشرمانه‌ای  بود که  پس  از  این  همه  تکرار  بیان  و  اعلام‌،  از  سوی  مشـرکان  صورت  می‌گرفت‌.  یزدان  مهربان  به  پیغمبرش  صلّی الله علیه وآله وسلّم  اعلام  می‌فرماید کـه  سرباز  زدن  مشرکان  از  پذیرش  هدایت  از  قصور  تو  در  تلاش  و  تکاپو  ورزیدن‌،  و  از کو‌تاهی  تو  در  راه  تبلیغ  حقّی  نیست‌ که  با  خود  داری‌.  امّا  ایـنان  بسان ‌کران  و  کوران  هستند. گوشها  و  چشمها  را  نیز  جز  خدا  باز  و  بینا  نمی‌گرداند.  این  هم  بیرون  از گسترۀ  سرشت  د‌عـوت  و  دعوت‌کننده  است‌،  و  به  یزدان  جهان  اخـتصاص  دارد  و  بس‌.

در  این  آیه‌های  واپسین‌،  همچنین  معیّن  کـردن  قـاطعانۀ  سرشت  عبودیّت  و  جولانگاه  آن  است‌.  حتّی  اگـر  ایـن  عبودیّت  در  شخص  پیغمبر  خدا  صلّی ا‌لله ‌علیه و آله وسلّم  مجسّم  و  پـیش  چشم  داشته  شود.  چه  او  بنده‌ای  از  بندگان  یزدان  است  و  خارج  از  جولانگاه  عبودیّت  هیچ ‌گونه  قدرت  و  تـوانـی  ندارد،  و کار  و  بار  همه  و  همه  در  دست  یزدان  است‌. 

پس  از  این‌،  روند  قرآنی  وجدانشان  را  با  پسودۀ ‌گذرائی  به  وسیلۀ  صحنه‌ای  از  صحنه‌های  قیامت  می‌پساید.  در  این  صحنه‌،  زندگی  دنیائی  جلوه‌گر  می‌آید که  بر  احساس  ایشان  فشار  وارد  می‌آورد،  و گسترۀ  دل  و  درونشان  را  فرامی‌گیرد،  و  توجّهات  آن  را  به  خود  مشغو‌ل  می‌دارد...  کوچ  تند  و  سریعی  است‌.  مردمان  این‌ کـوچ  تند  و  سریع  را  در  دنیا  طیّ  کرده‌اند.  آن‌ گاه  به  جایگا‌ه  سرمدی  و  سرای  اصلی  خود  برگشته‌اند:

(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ) (٤٥)

 (‌ای  پیغمبر!  ایشان  را  بترسان  از)  روزی  که  آنان  را  (‌خدا  برای  حساب  و  کـتاب‌)  گـرد  مـی‌آورد  (‌و  ایشان  در  آن  روز  به  یاد  زندگی  دنیا  می‌افتند  و  از  هـراس  رسـتاخیز  فکـر  مـی‌کنند  که‌)  انگار  جز  سـاعتی  از  روز  (‌در  دنیا  نبوده‌اند  و)  نمانده‌اند  (‌تنها  بدان  اندازه‌)  کـه  بـا  همدیگر  آشنا  شوند  (‌و  آنگاه  از  یکدیگر  خداحـافظی  کـنند  و  بـه  سرای  دیگر  روند!  در  روز  قیامت‌)  بـه  راستی  کسـانی  زیانبارند  که  رویـاروئی  بـا  خدا  را  تکـذیب  کرده‌انـد  و  راهیاب  نبوده‌اند.

در  این  گردش  و  چرخش  گذرا  نگاه  می‌کنیم  و نـاگـهان  می‌بینیم  کسانی  که  برای  حساب  و کـتاب  قیامت  گـرد  آورده  شده‌اند  متوجّه  می‌گردند  کـه  در  دنیا  چـه  زود  گرفتار  آمده‌اند!  پی  می‌برند  کـه  کـوچ  دنـیوی  ایشـان  بسیار  کوتاه  بوده  است‌.  انگار کوچ  آنان  ساعتی  از  یک  روز  بوده  است  و  ایـن  یک  سـاعت  را  در  آشـنائی  با  یکدیگر  بسر  برده‌اند.  سپس  صحنۀ  آشـنائی  بـه  پـایان  آمده  است  و  پرده  فروافتاده  است‌.

یا  این که  این  آیه  تنها  برای  تشبیه  زندگی  دنیا  است‌،  و  مثالی  از  زندگی  مردمانی  است‌ که  به  دنیا  گام  نهاده‌اند  و  سپس  از  آن  بیرون  رفته‌اند.  انگار  در  ایـن  جـهان  جـز  ملاقات  و  آشنائی  با  یکدیگر کاری  نکرده‌اند؟

این  آیه  هر چند  بیانگر  تشـبیه  است‌،  ولی  حـقّ‌الیقین  و  مسألۀ  راستین  است‌.  اگر  چنین  نیست  مگر  مـردمان  در  این  زمین  از کار  آشنائی  می‌پردازند؟  مردمان  پیوسته  به  دنیا  می‌آیند  و  از  دنیا  می‌روند.  یکـی  خـویشتن  را  بـه  دیگران  معرّفی  می‌کند،  و گروهی  خود  را  به  گـروه‌های  دیگری  معرّفی  می‌کنند،  و  سپس  می‌روند.

اگر  چنین  نیست‌،  مگر  نه  این  است ‌که  این  افرادی‌ که  با  یکدیگر کشمکش  و  پیکار  می‌کنند،  و  در  هـر  سـاعتی  میانشان  سوء  تفاهم  پیش  می‌آید  و  درگیری  برخـی  بـا  بعضی  از  ایشان  روی  می‌نماید،  آیا  معارفه  و  آشـنائی  آنان  چنان ‌که  باید  به  تمام  و کمال  صورت ‌گرفته  است  و  پایان  پذیرفته  است‌؟

این  ملّتهای  خونخوار  یکدیگر،  و  این  دولتهای  دشـمن  همدیگر  -  البتّه  برای  حقّ  عامی‌،  و  در  مسیر  سالمی‌،  و  برابر  برنامۀ  درستی‌،  با  یکدیگر  دشمنی  نـمی‌ورزند  و  نمی‌جنگند،  بلکه  پیکار  و  ستیزشان  با  یکدیگر  بر  سـر  اموال  ناچیز  و کالاهای  بی‌ارزش  دنیا  است  و  بس‌.  کار  این  است  و  این  را  داشته  باش‌.  آیـا  یکـی  بـا  یکـی  و  دسته‌ای  با  دسته‌ای  آشنا  شده‌اند؟  ملّتها  و  دولتها  هنوز  از  جنگ  و  ستیزی  نمی‌پردازند،  به  جنگ  و  ستیز  دیگری  می‌پردازند.

بلی‌ که  این  تشبیهی  برای  به  تـصویر کشـیدن ‌کـوتاهی  زنـدگی  دنـیوی  است‌،  و لیکن  حقیقتی  را  بـه  تصویر  می‌زند که  ژرف‌تر  و  سترگ‌تر  از  چیزهائی  است ‌که  میان  مردمان  در  این  جهان  می‌گذرد...  سپس  می‌کوچند!

در  پرتو  این  صحنه‌،  زیان  سنگینی  جلوه‌گر  می‌آید کـه  گریبانگیر کسانی  می‌گردد که  همۀ  تلاش  و  توان  خود  را  مصرف  این ‌کوچ  گذرا  و کوتاه‌ کرده‌اند،  و  ملاقات  با  خدا  را  دروغ  نامیده‌اند،  و  از  این  ملاقات  غافل  گشته‌اند،  و  کاملاً  سرگرم  این‌ کوچ  -‌ نه  این ‌کوچ‌،  بلکه  این  درخشش  آذرخش  -  شده‌اند،  و  چیزی  را  برای  این  ملاقات  آماده  نکرده اند  که  آن  را  به  پـروردگارشان  نشـان  دهـند،  و  همچنین  چیزی  را  بـرای  سکـونت  طولانی  در  سـرای  سرمدی  تهیّه  ندیده‌اند:

(قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ) (٤٥)

واقعاً  کسانی  زیانبارند  که  رویاروئی  با  خـدا  را  تکـذیب  کرده‌اند  و  راهیاب  نبوده‌اند.

*

از  این  صحنةۀ گذرای  روز  رستاخیز،  و  از  صحنۀ  گذرائی  که  پیش  از  این  دربارۀ  زندگی  جهان  بیان  شد،  و  از  سخن  با  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  دربارۀ  تهدید  تکذیب‌کنندگان  از  سوی  خدا،  تهدید  پیچیده  و  مبهمی  که  نـمی‌دانـند  آیـا  فـردا  ناگهان  بر  سرشان  بتازد،  و  یا  این‌ که  تا  روز  سزا  و  جزای  قیامت  بدیشان  مهلت  داده  می‌شود،  شمشیر  آهـیخته‌ای  ساخته  می‌شود  که  بالای  سرشان  نگاه  داشته  می‌شود  تا  از  خـدا  بترسند  و  راهـیاب  گـردند...کـم‌کم  گـردش  و  چرخشی  پایان  می‌گیرد که  با  سـخن  از  تـهدید  آغـاز  گردیده  است  و  با  سخن  از  پایان  تهدید  خاتمه  می‌پذیرد،  پایان  تهدید  آن  روزی  است‌ که  فدیه  دادن  سودی  ندارد  ولو  این‌ که  این  فدیه  همه  چیزهائی  باشد که  در  زمـین  است‌،  و  آن  روزی  است  که  خداوند  دادگرانه  به  داوری  می‌پردازد  و  به  کسی  ظلمی  نمی‌کند...  این  اسلوب  هـم  روش  قرآ‌ن  در  پیوند  دا‌دن  دنیا  با  آخرت  است‌،  آن  هم  با  واژه‌های  اندکی  و  در  لحـظه‌های  انـدکی‌،  و  به  شکل  زنده‌ای‌ که  دلها  را  لمس  می‌کند  و  می‌پساید  و  بـدانـها  نفوذ  می‌نماید،  و  در  عین  حـال  حـقیقت  پـیوند  دنـیا  و  آخرت  و  زنـدگی  ایـن  جـهان  و  زنـدگی  آن  جـهان  را  آن‌ گونه‌ که  هست‌،  و  آن ‌گونه  که  بـاید  در  جـهان‌بینی صحیح اسلامی باشد، به تصویر می کشد:

 (وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ (٤٦) وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٤٧) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٤٨ّ) قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٤٩) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (٥١) ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (٥٢) وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (٥٣) وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الأرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٥٤)

 

 (‌ای  پـیغمبر!)  اگر  مـا  پـاره‌ای  از  آنـچه  بـدیشان  وعده  داده‌ایم‌،  (‌از  قبیل‌:  پیروزی  تو  بر  آنان‌،  و  رساندن  عذاب  بدیشان‌،  در  حال  حیات‌)  به  تو  نشان  دهیم‌،  یا  این  که  تو  را  بمیرانیم  (‌پیش  از  آن  کـه  انـجام  هـمۀ  ایـن  وعده‌ها  را  ببینی،  در  هر  حال  برای  حساب  و  کتاب  در  روز  قیامت‌)  آنان  به  سوی  ما  بـرمی‌گردند،  و  خدا  از  آنـچه  می‌کنند  مطّلع  و  آگاه  است‌.  هر  ملّتی  دارای  پیغمبری  است  (‌که  در  روز  قیامت  خویشتن  را  بـدو  نسـبت  مـی‌دهند)‌.  هر گاه  پیغمبرشان  (‌به  صحرای  محشر  که  صحنۀ  دادگاه  الهی  است‌)  آمد  (‌در  حضور  او)  دادگرانـه  مـیانشان  داوری  می‏گردد  (‌و  او  بـر  کردار  و  رفتار  ملّت  خود  گواهی  می‌دهد)  و  ستمی  بدیشان  نمی‌شود.  می‌گویند:  این  وعدۀ  (‌عذاب‌)  اگر  راست  میگوئید  (‌که  عذابی  در  مـیان  است‌)  کی  عملی  می‌شود  (‌و  موقع  و  موعد  آن  کی  خواهد  بود؟‌)‌.  بگو:  من  (‌تنها  پیغمبر  و  رسانندۀ  اوامـر  و  نـواهـی  الهـی  هستم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیانی  برای  خود  (‌یا  بـرای  مـردمان  در  دست‌)  نـدارم  مگر  آن  چیزی  را  کـه  خدا  بخواهد  (‌و  مرا  از  طریق  وحی  از  آن  بیاگاهاند  و  بر  انجام 

یا  دوری  از  آن  توانایم  گرداند.  پس  چگونه  می‌توانـم  عذاب  خدا  را  زودتر  از  موقع  خود  بـه  شـما  بـرسانم  یا  قیامت  را  هویدا  گردانـم‌)‌.  هـر  ملّتی  دارای  مـدّت  زمـان  محدودی  است‌.  هـر  وقت  زمـان  آنـان  بسـر  رسید،  نـه  لحظه‌ای  تأخیر  می‌کنند  و  نه  لحظه‌ای  پـیشی  می‏گیرند.  بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عذاب  خدا  شب ‌هنگام  یا  روزی  به  شما  رسد،  (‌چه  فائده‌ای  برای  شمـا  گناهکاران  دارد؟‌)  به  خاطر  چه  چیز  گناهکاران  بـرای  فرارسـیدن  آن  شـتاب  دارند؟  (‌مگـر  نـه  ایـن  است  که  هـر وقت  دررسد،  مـایۀ  بدبختی  آنان  است‌،  پس  شتاب  چرا؟‌!)  آیا  بعدها،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایمان  می‌آورید؟  (‌آن  وقت  کـه  بـه  شما  می‌گویند:‌)  اکنون‌؟‌!  (‌تازه  چه  فائده‌!  ایـمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (‌قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بـازی  مــی‌گرفتید  و  دائـماً‌)  بـرای  فـرارسـیدن  آن  شـتاب  مـی‌ورزیدید.  سـپس  بـه  سـتمکاران  مـی‌گویند‌:  عذاب  جاوید  و  همیشگی  را  بچشید  آیا  جز  در  برابر  چیزهائی  که  کرده‌ایـد  کیفر  داده  مـی‌شوید؟  (‌کافران  بر  سـبیل  استهزاء‌)  از  تو  می‌پرسند:  که  آیا  آن  (‌رستاخیز  و  عذابی  که  می‌گوئی‌)  راست  است‌؟‌!  بگو:  آری‌.  بـه  خـدا  سوگند  قطعاً  راست  است‌،  و  شما  نمی‌توانید  (‌از  آن  جلوگیری  کنید،  و  با  فـرار  و  سرپیچی  از  آن‌،  خدا  را)  درمـانده  و  ناتوان  سازید.  اگر  آنچه  در  زمین  است‌،  متعلّق  به  کسی  باشد  که  (‌با  کفر  و  شرک‌،  به  خود  و  دیگران‌)  ستم  کرده  است‌،  و  آن  را  بـرای  بــازخرید  (‌و  نـجات  خویشتن  از  عذاب  دوزخ‌)  بـپردازد،  (‌از  او  پذیرفته  نمی‌گرد‌د  او  و  دیگر  کافران  از  رویـاروئی  بـا  عذاب  دوزخ  سخت  بـه  هراس  می‌افتند  و  بـغض  مـی‌کنند)  و  آهسـته  (نا‌له  سـر  مــی‌دهند  و)  اظـهار  پشیمانی  مـی‌نمایند.  در  میانشان  دادگرانه  داوری  می‏گردد  و  بدیشان  ستمی  نمی‌شود.  این  چرخش  و گردش  آغاز  می‌گردد  با  بیان  این ‌کـه  برگشت  این  قوم  به  سوی  یزدان  است‌،  خواه  برخی  از  چیزهائی ‌که  بدان  تـهدید  مـی‌گردند  و  پـیغمبر‌  صلّی الله علیه وآله وسلّم  موظّف  و  مکلّف  می‌شود که  آن  را  بدیشان  ابلاغ‌ کند،  در  زمان  حیات  یا  پس  از  وفات  خود  در  هر  دو  حالت  برگشت  به  سوی  خدا  است‌.  خدا گواه  و  آگاه  بر کارهائی  است  که  ایشان  می‌کنند،  چه  در  زمـان  حیات  و  بـودن  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌و  چه  پس  از وفات  و نبودن  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  ...  هرگز  هیچ  چیزی  از  اعمال  و  افعال  ایشـان  ضـائع  نمی‌شود  و  از  میان  نمی‌رود،  و  وفات  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نیز  اصلاً  ایشان  را  از  چیزی ‌که  از  آن  بیم  داده  شده‌انـد  برکنار  نخواهد  کرد.

(وَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ) (٤٦)

(‌ای  پـیغمبر!)  اگر  مـا  پـاره‌ای  از  آنـچه  بـدیشان  وعده  داده‌ایم‌،  (‌از  قبیل  پیروزی  تو  بر  آنان  و  رساندن  عذاب  بدیشان‌،  در  حال  حیات‌)  به  تو  نشان  دهیم‌،  یا  این  که  تو  را  بمـیرانیم  (‌پیش  از  آن  که  انـجام  هـمۀ  ایـن  وعده‌ها  را  ببینی‌،  در  هر  حال  برای  حساب  و  کتاب  در  روز  قیامت‌)  آنان  به  سوی  ما  بـرمی‌گردند،  و  خدا  از  آنـچه  مـی‌کنند  مطّلع  و  آگاه  است‌.

کارها  برابر  تدبیر  و  تقدیر  یزدان  می‌چرخد  و  حرفی  از  آنها کم  و کاست  نمی‌شود،  و  با  رخدادها  و  شرائط  و  ظروف  دگرگون  نمی‌گردد.  ولی  هر  قومی  مـهلت  داده  می‌شود  تا  پیغمبر  آنان  بیاید  و  ایشان  را  بترساند  و  بیم  دهد  و  مسائل  و  احکام  را  برایشان  روشن  سازد،  و  بدین  وسیله  حقّی  را  به  تمام  و کمال  دریافت  د‌ارند که  یزدان  آن  را  بر  خود  واحب  و  لازم‌ گردانده  است‌.  این  حقّ  این  است‌ که  هیچ  قومی  را  عذاب  ندهد  مگر  پس  از  دریافت  اوامر  و  نواهـی  صحیح  رسـالت  آسمانی  (‌توسّط  پیغمبری،  یا  تبلیغ  و  تبیین  درست  آنها  توسّط  عـلماء  و  فرزانگان‌ که  جانشین  او  بشمار  مـی‌آیند)  تـا  عذری  برایشان  نماند.  در  این  وقت  است ‌که  یـزدان  دادگرانه  برابر  پاسخی ‌که  به  پیغـمبرشان  داده‌اند  و  موضعی‌ که  در  برابر  رسالت  د‌اشته‌اند  آنان  را  دادگاهی  خواهد کرد:

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٤٧)

هـر  مــلّتی  دارای  پـیغمبری  است  (‌کـه  در  روز  قیامت  خویشتن  را  بدو  نسبت  می‌دهند)‌.  هر گاه  پیغمبرشان  (‌به  صحرای  محشر  که  صحنۀ  دادگاه  الهـی  است‌)  آمـد  (‌در  حضور  او)  دادگرانه  میانشان  داوری  می‏گردد  (‌و  او  بر  کـردار  و  رفتار  ملّت  خود  گواهی  می‌دهد)  و سـتمی  بدیشان  نمی‌شود.

با  بررسی  این  دو  آیه  خـویشتن  را  در  بـرابـر  حـقیقت  الوهــیّت  و  حـقیقت  عـبودیّت  مـی‌یابیم‌،  حـقائقی  کـه  جهان‌بینی  اسلامی  به  تمام  و کمال  بر  آنها  تکیه  می‌کند،  و  برنامۀ  قرآنی  عنایت  خاصی  دارد  به  توضیح  و  تقریر  آنها  به  شکلهای  متنوّع  و گوناگون  در  هر  مناسبتی‌ کـه  پیش  آید.

به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم ‌ گفته  می‌شود:  کار  و  بار  این  عقیده‌،  و  کار  و  بار  قومی‌ که  با  این  عقیده  مخاطب  می‌گردند،  همه  مربوط  به  خدا  است‌،  و  چیزی  به  تو  مربوط  نیست‌،  نقش  تو  در  عقیده  تبلیغ  و  ابلاغ  است‌.  امّا  فراتر  از  این  هـمه  متعلّق  به  یزدان  جهان  است  و  بس.  عمر  تـو  بـه  پـایان  می‌آید  ولی  پایان  قومی  را  نـخواهـی  دیـد کـه  تـو  را  تکذیب  می‌کنند  و  با  تو  دشـمنی  مـی‌ورزند  و  اذیّت  و  آزارت  می‌رسانند.  بر  خدا  واجب  نـیست  کـه  فرجام  ایشان  را  به  تو  نشان  دهد  و کیفری  را  به  تو  بنمایاند که  گریبانگیرشان  می‌گرد‌اند...  این  امور  متعلّق  بـه  یـزدان  سبحان  است‌.  امّا  تو  -‌ و  هر  پیغمبر  دیگری  -‌ جز  تبلیغ  و  ابلاغ‌،  وظیفۀ  دیگری  نداری  و  ندارند...  بعد  تو  -  و  هر  پیغمبر  دیگری  -‌ می‌میری  و  می میرند  و  همۀ ‌کارها  را  به  خدا  واگذار  می‌کنی  و  می‌کنند...  این  بدان  خاطر  است‌ که  بندگان  جولانگاه  وظیفۀ  خود  و گسـترۀ  حوزۀ  تکلیف  خویش  را  بدانند،  و  دعوت‌کنندگان  نزول  قضا  و  قدر  را  با  شتاب  نخواهند،  هر  اندازه  هم  کار  دعوتشان  به  طول  بینجامد،  و  هر قدر  هم  در  راه  دعوت  دچار  دشواریـها  و  شکنجه‌ها  و  اذیّت  و  ازارها  شوند.

(وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)(٤٨ّ)

  می‌گویند:  این  وعدۀ  (‌عذاب‌)  اگر  راست  میگوئید  (‌کـه  عذابی  در  مـیان  است‌)  کی  عملی  مـی‌شود  (‌و  موقع  و  موعد  آن  کی  خواهد  بود؟‌)‌.

شــتاب  مــی‌ورزیدند  و  بـرای  مـبارزه‌طلبی  هـمچون  پرسشی  را  می‌کردند.  د‌رخواست  می‌نمودند  که  عـذاب  الهی  را که  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  ایشـان  را  از  آن  مـی‌ترساند  هر چه  زودتر  بر  سرشان  بیاورد  و گریبانگیرشان  گرداند،  همان‌ گونه  که  یزدان  در  میان  ملّتهائی  که  پیغمبرانشان  به  سویشان  آمده‌اند  و  ایشان  را  دروغگو  نامیده‌اند  داوری  کرده  است  و کارشان  را  فیصله  داده  است  و  تـازیانۀ  عـــذاب  را  بر  ســرشان  فـرود  آورده  است‌،  و  تکذیب‌کنندگان  را گرفتار  کـرده  است  و  به  گـناهانشان  گرفته  است‌.  پاسخ  همچون‌ کسانی  این  است‌:

(قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ) (٤٩)

بگو:  من  (‌تنها  پیغمبر  و  رسانندۀ  اوامـر  و  نـواهـی  الهـی  هستم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیانی  برای  خود  (‌یا  بـرای  مـردمان  در  دست‌)  نـدارم  مگـر  آن  چیزی  را  کـه  خدا  بـخواهد  (‌و  مرا  از  طریق  وحی  از  آن  بیاگاهاند  و  بر  انجام  یا  دوری  از  آن  توانایم  گردانـد.  پس  چگونه  مـی‌توانـم  عذاب  خدا  را  زودتر  از  موقع  خود  بـه  شـما  بـرسانم  یـا  قیامت  را  هویدا  گردانـم‌)‌.  هـر  مـلّتی  دارای  مـدّت  زمـان  محدودی  است‌.  هـر  وقت  زمـان  آنـان  بسر  رسـید،  نـه  لحظه‌ای  تأخیر  می‌کنند  و  نه  لحظه‌ای  پیشی  می‏گیرند.  وقتی‌ که  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نتواند  از  خویشتن  زیان  را  دور  گرداند  و  سود  را  به  خود  برساند،  طبیعی  است ‌که  نتواند  بدیشان  زیان  یا  سود  برساند.

در  این  آیه  واژۀ  «‌ضَرّ»  یعنی  زیان‌،  بر  واژۀ  «‌نَفْع‌«  یعنی  سود،  جلو  افتاده  است‌،  گر چه  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  فرمان  داده  شده  است  که  دربارۀ  خودش  سخن  بگوید،  بدان  خاطر  است  که  آنان  شتابان  زیان  و  ضرز  را  درخواست  می‌کردند،  و  لذا  برای  هماهنگی  با  درخـواست  ایشـان  واژۀ  «‌ضَرّ»  مقدّم‌ گردیده  است‌.  اما  در  جای  دیگر  در  سورۀ  اعراف  واژۀ  «‌نَفْع‌«  در  آیه‌ای  با  همین  تعبیر  جلو  افتاده  است‌.[10] زیرا  متناسب  با  درخواست  برای  خودش  بوده  است‌.  آنجا  که  می‌فرماید:

(ولو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر وما مسنی السوء ).

اگر  غیب  مـی‌دانسـتم‌،  منافع  فراوانـی  نـصیب  خود  می‌کردم  (‌چرا  که  با  اسباب  آن  آشنا  بودم‌)  و  اصلاً  شرّ  و  بلا  به  من  نمی‌رسید  (‌چرا  که  از  موجبات  آن  آگاه  بودم‌)‌. 

(قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا... إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ...).

بگو:  من  (‌تنها  پیغمبر  و  رسانندۀ  اوامـر  و  نـواهی  الهـی  هستم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیانی  برای  خود  (یا  بـرای  مـردمان  در  دست‌)  نـدارم  مگـر  آن  چیزی  را  که  خدا  بخواهد  (‌و  مرا  از  طریق  وحی  از  آن  بیاگاهاند  و  بر  انجام  یادآوری  از  آن  توانایم  گرداند)‌.

فرمان  تنها  فرمان  یزدان  است‌.  این  یزدان  است  کـه  در  وقت  مناسبی ‌که  خود  بخواهد  تهدید  و  بیم  خودش  را  پیاده  می‌کند.  سنّت  یزدان  تخلّف‌پذیر  نـیست‌،  اجل  یـا  سررسیدی  را که  تعیین  کرده  است  زودتر  از  موقع  خود  پیاده  نمی‌کند  و  در  آن  شتاب  روا  نمی‌دارد:

(لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ) (٤٩)

هر  مـلّتی  دارای  مدّت  زمـان  مـحدودی  است‌.  هر  وقت  زمان  آنان  بسر  رسید،  نه  لحظه‌ای  تأخیر  می‏کند  و  نـه  لحظه‌ای  پیشی  می‏گیرند.

مدّت  عمر گاهی  بـا  نـابودی  مـحسوس  مـادی‌،  یـعنی  نابودی  ریشه‌کن  شدن‌،  پایان  می‌گیرد،  همان‌ گونه  که  بر  سر  برخی  از  ملّتهای  پیشین  آمده  است  و  به‌ طور کلّی  از  میان  رفته‌اند.  گاهی  هم  اجـل  درمـی‌رسد،  ولو  مرگ  معنوی  مراد  است‌.  یعنی  شکست  روانی  و  هرز ر‌فتن ‌که  گریبانگیر  ملّتهائی  می‌شود.  ممکن  است  که  این  مرگ  برای  مدّتی  باشد  و  پس  از  آن  بـه  زنـدگی  بـرگردند  و  زندگی  را  از  سر  بگیرند. گاهی  هم  ممکن  است‌ که  این  مرگ  برای  همیشه  باشد.  شخصیّت  این  ملّتها  به  پـایان  برسد  و  محو گردد،  و  خودشان  به  عنوان  ملّتهائی‌  روی  به  از  میان  رفتن  نهند،  هر چـند که  به  عـنوان  فـرادی  بمانند...  همۀ  اینها  طبق  قانون  خـدا  انـجام  مـی‌پذیرد،  قانونی  که  تغییرناپذیر  است  و  تـصادف  و  خـودسری  و  ستمگری  و  جـانبداری  بـدان  راه  نـدارد.  مـلّتهائی  کـه  اسباب  و  علل  زندگی  را  در نظر  می‌گیرند  زنده  می‌مانند،  و  ملّتهائی ‌که  از  اسباب  و  علل  زندگی  دوری  می‌گزینند  ضعیف  می‌شوند  یا  از  میان  می‌روند  و  یا  می‌میرند  برابر  مقدار  انحرافی  که  در پیش  گرفته‌اند.  ملّت  مسلمان  برابر  نصّ  قرآن  زندگی  ایشان  در  پیروی  از  پیغمبرشان  است‌،  و  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم‌ هم  ملّت  مسلمان  را  بـه  سـوی  چـیزی  فرامی‌خواند  که  بدیشان  زندگی  می‌بخشد.  این  کار  هـم  نه  فقط  با  عقیدۀ  تنها  و  بس  صورت  می‌پذیرد،  بلکه  به  وسیلۀ  عملی‌ که  عقیده  در کار  و  بار گوناگون  حیات  و  در  ضروریات  مختلف  زندگی  از  آن  به  صـراحت  صـحبت  می‌کند.  با  حیات  و  زندگی  ایشان  را  بـه  سـوی  عقیده  دعوت  می‌فرماید،  دعوت  برابر  برنامه‌ای  که  خدا  آن  را  برایشان  تهیّه  و  تدارک  دیده  است‌،  و  دعوت  مطابق  بـا  شریعتی ‌که  خدا  آن  را  برای  آنان  نـازل ‌کـرده  است‌،  و  دعوت  با  ارزشهائی‌ که  یزدان  برای  ملّت  مسلمان  مقرّر  فرموده  است‌...  اگر  ملّت  مسلمان  چنین  نروند  و  نکنند،  برابر  قانون  خدا  مرگشان  حتمی  است‌.

سپس  روند  قرآنی  مشرکان  را  با  یک  پسودۀ  روانـی  می‌پساید  و  لمس  می‌نماید.  با  این  پسوده  ایشـان  را  از  موضع  پرسندۀ  تمسخرکنندۀ  چالشگر،  به  موضع  تهدید  شده‌ای  می‌کشاند که  در  هـر  لحـظه‌ای  از  شب  یـا  روز  ناگهان  آنچه  از  عذاب  به  تصوّر  درنیاید  بر  سرشان  آید:

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ) (٥٠)

بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عذاب  خدا  شب  هنگام  یا  روزی  بـه  شما  رسد،  (‌چه  فائده‌ای  برای  شما  گناهکاران  دارد؟‌)  به  خاطر  چه  چیز  گناهکاران  برای  فرارسـیدن  آن  شـتاب  دارند؟  (‌مگر  نـه  این  است  کـه  هـر  وقت  دررسـد،  مـایۀ بدبختی  آنان  است‌،  پس  شتاب  چرا؟‌!)‌.

این  عذابی‌ که  موقع  و  موعد  آن  معلوم  نیست‌،  عذابی ‌که  چه‌ بسـا  شب ‌هنگام  دررسد  بدان‌ گاه‌ که  شما  خفته‌اید،  یا  در  روز  دررسد  بدان‌ گاه ‌که  شما  بیداریـد،  ولی  بیداری  و  هوشیاری  شما  هیچ ‌گونه  سودی  به  شما  نمی‌رساند...  به  خاطر  چه  چیز گناهکاران  بـرای  فـرارسـیدن  آن  شـتاب  دارند؟  آخر  این  عذاب  در  هیچ  حالی  برای  ایشان  خیر  و  خوبی  ندارد،  پس  چرا  باید  شتاب  داشته  باشند؟

هنگامی‌ که  آنان  ناگـهان  با  هـمچون  سـؤالی  روبرو  می‌شوند،  پرسشی‌ که  ذهن  و  شعورشان  را  وامی‌دارد که  خطر  را  تصوّر کنند  و  به  اندیشۀ  وقوع  آن  فرو  رونـد،  آیۀ  بعدی  ناگهان  سر  می‌رسد  و  خـبر  از  وقـوع  عـمل  خطرناکی  می‌دهد...  در  حالی‌ که  هنوز  روی  نداده  است  و  به  وقوع  نپیوسته  است‌...  و لیکن  جهان‌بینی  قرآنی  آن  را  وقوع  یافته  و  رخ  داده  ترسیم  می‌کند،  و  ذهن  و  شعور  را  با  آن  فرامی‌گیرد،  و  وجدان  را  بدان  می‌پساید  و  لمس  می‌نماید:

(أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) (٥١)

آیا  بعدهـا،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایمان  می‌آورید؟  (‌آن  وقت  که  به  شما  می‌گویند:‌)  اکنون‌؟‌!  (‌تازه  چه  فائده‌!  ایمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (‌قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بازی  مـی‌گرفتید  و  دائـماً)  بـرای  فرارسـیدن  آن  شتاب  می‌ورزیدید.

انگار که  عذاب  وقوع  پیدا  کرده  است‌.  و  انگار که  آنان  بدان  ایمان  آورده‌اند  و  انگار  در  صحنه‌ای  که  حاضر  و  آماده  است  و  ایشان  آن  را  می‌بینند،  با  همچون  درشتی  و  سرکوفتی  مخاطب  واقع  می‌گردند  و  بدیشان  می‌گویند:  هم  اینک‌!

بقیّۀ  صحنه  حاضر  و  آماده  است‌:

(ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلا بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ) (٥٢)

سپس  به  ستمکاران  می‌گویند:  عذاب  جاوید  و  همیشگی  را  بچشید.  آیا  جز  در  برابر  چیزهائی  که  کرده‌اید  کیفر  داده  می‌شوید؟‌.

بدین  منوال  خویشتن  را  همگام  با  روند  قرآنی  در  پهنۀ  حساب  و کتاب  و  عذاب  و  عقاب  می‌یابیم‌.  در  حالی  که  لحظه‌هائی  و  بندهائی  پـیش  از  ایـن  در  دنـیا  بودیم  و  خطاب  خدا  را  می‌شنیدیم ‌که  به  پیغمبرش  از  این  فرجام  و  سرنوشت  سخن‌ گفت‌!

پایان  این  چرخش  و گردش  کسب  خبر کـردن  ایـن‌ گونه  مردمان  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است‌:  اگر  این  تهدید  و  بیم  حقّ  است‌،‌...  در  این  صورت  ایشان  از  درون  در  برابرش  متزلزل  شده‌اند  و  می‌خواهند  مطمئن  شوند،  چرا که  یقین  ندارند.  پاسخی‌ که  بدیشان  داده  می‌شود  و  قاطعانه  است  و  با  سوگندی  مؤکّد  می‌گردد:

(وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ) (٥٣)

 (‌کافران  بر  سبیل  استهزاء‌)  از  تو  مـی‌پرسند:  کـه  آیـا  آن  (‌رستاخیز  و  عذابـی  که  می‌گوئی‌)  راست  است‌؟‌!  بگـو:  آری‌،  بــه  خـدایــم  سوگند  قطعاً  راست  است‌،  و  شـما  نمی‌توانید  (‌از  آن  جلوگیری  کنید،  و  با  فرار  و  سـرپیچی  از  آن‌،  خدا  را)  درمانده  و  ناتوان  سازید.

(إِی وَرَبِّی).

آری‌،  به  پروردگارم  سوگند.

به  خـدایـم  سـوگند،  خـدائـی ‌کـه  ارج  ربوبیّت  او  را  می‌شناسم  و  بدو  قاطعانه  سوگند  می‌خورم‌،  نه  سوگندی  که  آن  را  نادیده  بگیرم  و  بـه  هــم  بـزنم‌.  سوگندی‌ کـه  می‌خورم  جدّی  و  از  روی  یقین  است‌.

(إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ) .

قطعاً  راست  است  و  شما  نـمی‌توانـید  (‌از  آن  جلوگیری  کنید،  و  بـا  فـرار  و  سـرپیچی  از  آن‌،  خدا  را)  درمـانده  و  ناتوان  سازید. 

شما  نمی‌توانید  خدا  را  درمانده  و  ناتوان  گردانید  از  این  که  شما  را گرد  بیاورد  و  محاسبه‌ کند  و کیفرتان  بدهد.  در  آن  حال‌ که  در  این  دنیا  هستیم  و  سرگرم‌ کسب  خبر  و  پاسخ  هستیم‌،  ناگهان  بـا  رونـد  قـرآنـی  در کـوچی  از  کوچهای  اسلوب  تصویرگر  قرآنی  به  راه  می‌افتیم  و  خود را  در  پهنۀ  حساب  و کتاب  و  جزا  و  سزای  قیامت  می‌یابیم‌.  با  انگار  و  پندار  این‌ گونه  آغاز  می‌گردد:

(وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الأرْضِ لافْتَدَتْ بِهِ ...).

اگر  آنچه  در  زمین  است‌،  متعلّق  به  کسی  باشد  که  (‌با  کفر  و  شرک‌،  به  خود  و  دیگـران‌)  سـتم  کرده  است‌،  و  آن  را  بــرای  بـازخرید  (‌و  نـجات  خویشتن  از  عذاب  دوزخ‌)  بپردازد،  (‌از  او  پذیرفته  نمی‌گردد)‌.

حتّی  اگر  همچون  چیزی  را  با  خود  داشـته  باشد،  از  او  پذیرفته  نمی‌شود.

هنوز  آیه  به  پایان  نمی‌آید،  انگار  و  پندار  تبدیل  به  قطع  و  یقین  می‌گـردد  و کار  از کار  می‌گذ‌رد  و  آنچه  با‌ید  سر  می‌رسد:

(وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ ).

(‌کافران‌)  هنگام  رویـاروئی  بـا  عذاب  (‌دوزخ  سخت  بـه  هراس  می‌افتند  و  بـغض  مـی‌کنند)  و  آهسـته  (‌نـاله  سـر  می‌دهند  و)  اظهار  پشیمانی  می‌نمایند.

هنگامۀ  رویاروی  ناگهانی  با  عذاب  الهی  ایشان  ر‌ا  مات  و  مبهوت  می‌گرداند  و  بر  دست  و  پای  می‌افتند.  تـعبیر  قرآنی  تصویر  غم  و  اندوه  و  دل‌شکستگی  و  دل‌ مردگی  ایشان  را  بر  پردۀ  خیال  می‌افکند،  و  آنان  را  در  این  حال  به‌ گونه‌ای  نشان  می‌دهد که  لب  از  لب  باز  نمی‌کنند  ولی  سراپا  غم  و  غصّه‌اند!

(وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٥٤)

در  میانشان  دادگرانه  داوری  می‏گردد  و  بدیشان  ستمی  نمی‌شود.

صحنه  به  پایان  می‌آید،  صحنه‌ای‌ که  نیم  آیه  پیش  بـا  انگار  و  پندار  آغاز  و  با  قطع  و  یـقین  خـاتمه  یافت‌،  بدان ‌گونه ‌که  شیوۀ  تصویرگری  مؤثّر  و  برانگیز  قرآنـی  است‌.

پیروی‌ که  محشر  و  حساب  و کتاب  را  تأکـید  می‌کند،  چرخش  و گردش  دیگری  با  قدرت  الهی  در  بـرخی  از  جلوه‌گاه‌های  موجود  در  آسمان  و  زمین  و  حیات  و  ممات  است‌.  چرخش  و گردش  کوتاه  و گذرائـی  است  برای  تأکید  قدرتی  که  ضـامن  اجرای  وعـده  است‌.  آن ‌گاه  مردمان  جملگی  فریاد  زده  می‌شوند  کـه  از  ایـن  قـرآن  استفاده‌ کنند،  قرآنی‌ که  برایشان  پند  و  اندرز  و  رهنمود  و  رهنمون  و  بهبود  سینه‌ها  را  دربر  دارد:

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٥٥) هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (٥٦) یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (٥٧) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

آگاه  باشید  که  هر چه  در  آسمانها  و  زمین  است  از آن  خدا  است‌.  آگاه  بـاشید  کـه  وعدۀ  خدا  (‌بـه  عذاب  و  عقاب  کافران‌)  راست  است‌،  و لیکن  بیشتر  مردمان  (‌بـه  سبب  بی‌خردی  و  یا  غلبۀ  غفلت  بر  آنان‌،  کار  و  بـار  آخرت  را  فراموش  کرده‌اند  و  معنی  تهدید  خدا  را)  نمی‌دانـند.  خدا  است  که  می‌میراند  و  زنده  می‏گرداند،  و  (‌پس  از  زنـده  گرداندن  برای  حساب  و  کتاب‌)  به  سوی  او  برگردانده  می‌شوید.  ای  مردمان  از  سوی  پروردگارتان  برای  شما  انـدرزی  (‌جــهت  رهـنمود  زنـدگی‌)  و  درمـانی  بـرای  چیزهائی  که  در  سینه‌ها  است  (‌هـمچون  کفر  و  نـفاق  و  کینه  و  ستم  و  دشمنی  با  حقّ  و  حقیقت‌)  آمده  است  (‌کـه  قرآن  نام  دارد)  و  هدایت  و  رحمت  بـرای  مـؤمنان  است‌.  بگو:  به  فضل  و  رحمت  خدا  -‌ به  همین  (‌نه  چیز  دیگری‌)  -  باید  مردمان  شادمان  شوند.  این  بهتر  از  چیزهائی  است  کـه  (‌از  حـطام  دنیا)  گرد  مـی‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‌گذارند)‌.

(ألا...). هان!.. با  همین  اعلان  طنین‌انداز  سخن  آغاز  می‌گردد.

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ).

آگاه  باشید  که  هر چه  در  آسمانها  و  زمین  است  از آن  خدا  است‌. 

خدائی‌ که  بر  هر چه  در  آسمانها  و  زمین  است  توانا  است‌،  او  می‌تواند  قطعاً  به  وعدۀ  خود  وفا کند  و  هیچ‌ کسی  نـمی‌توانـد  جـلو  او  را  بگـیرد  و  او  را  از  پـیاده  کـردن  وعده‌اش  بازدارد  و  نگذارد  وعده  او  روی  دهد:

(أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ).

آگاه  باشید  که  وعدۀ  خدا  (‌بـه  عذاب  و  عقاب  کافران‌)  راست است...

(وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ) (٥٥)

و لیکن  بیشتر  مردمان  (‌بـه  سـبب  بـی‌خردی  و  یـا  غلبۀ  غفلت  بر  آنان‌،  کار  و  بار  آخرت  را  فراموش  کرده‌انـد  و  معنی  تهدید  خدا  را)  نمی‌دانند.

آنان  به  سبب  جهالت  و  نادانی  خودشان  است ‌که  شکّ  و  گمان  می‌ورزند  یا  حقّ  و  حقیقت  را  تکذیب  می کنند. 

(هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ).

خدا  است  که  می‌میراند  و  زنده  می‏گرداند.

کسی‌ که  بر  زندگی  و  مرگ  توانا  است‌،  بر  زنده‌ گرداندن  و  برگرداندن  به  زندگی  دوباره  و  بـر  حسـاب  و کـتاب  گرفتن  و  محاسبه  و  مؤاخذه  توانا  است‌.

(وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ) (٥٦)

و  (‌پس  از  زنده  گرداندن  برای  حساب  و  کتاب‌)  به  سوی  او  برگردانده  می‌شوید.

این  پیرو  سریعی  است  برای  تأکید  سـریعی‌ کـه  پس  از  عرضه  کردن  برانگیزاننده  می‌آید.  آن ‌گـاه  بـه  دنـبال  آن  جملگی  انسانها  فریاد  داشته  می‌شوند:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (٥٧)

 ای  مردمان‌!  از  سوی  پروردگارتان  برای  شما  انـدرزی  (‌جهت  رهنمود  زندگی‌)  و  درمانی  برای  چیزهائی  که  در  سـینه‌ها  است  (‌هـمچون  کفر  و  نـفاق  و  کینه  و  سـتم  و  دشمنی  با  حـقّ  و  حقیقت‌)  آمده  است  (‌که  قرآن  نام  دارد)  و  هدایت  و  رحمت  برای  مؤمنان  است‌.

در  این  کتابی  که  دربـارۀ  آن  شکّ  و گـمان  مـی‌ورزید  هدایت  و  رحمت  برایتان  آمـده  است‌.  پند  و  انـدرز  از  سوی  «‌پروردگارتان‌«  برایتان  آمده  است‌.  ایـن  کـتاب‌،  کتاب  ساخته  و  پرداخته‌ای  از  سوی  انسان  نیست‌.  آنچه  هم  در  آن  است  از  سوی  انسان  نیامده  است‌.  پند  و  اندرز  برایتان  فرارسیده  است  تا  دلهایتان  را  زنده  گـردانـد،  و  سینه‌هایتان  را  بهبودی  بخشد  و  نجات  دهد  از  خرافاتی  که  سینه‌ها  را  پر کرده  است‌،  و  از  شکّ  و  تردیدی ‌که  بر  سینه‌ها  سیطره  پیدا کرد‌ه  است  و  چیره  شـده  است‌،  و  از  کجرویها  و  انحرافاتی‌ که  سینه‌ها  را  بیمار کرده  است‌،  و  از  پریشانیها  و  اضطراباتی‌ کـه  سـینه‌ها  را  سـرگردان  و  ویلان  نموده  است‌.  پند  و  اندرز  فرارسیده  است  تـا  به  سینه‌ها  بهبودی  و  عافیت  و  یقین  و  اطمینان  و  صـلح  و  صفا  را  همراه  با  ایمان  بریزد.  این  پـند  و  انـدرز  برای  کسی‌ که  از  ایمان  برخوردار  باشد،  رهنمود  و  رهنمون  به  راستای  راه  متّصل  به  مقصد  است‌،  و  رحمت  است  و  مایۀ  رهائی  از گمراهی  و  عذاب  است‌:

(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

بگو:  به  فضل  و  رحمت  خدا  - ‌به  همین  (‌نه  چیز  دیگری‌)  باید  مردمان  شادمان  شوند.  این  بهتر  از  چیزهائی  است  کــه  (‌از  حـطام  دنـیا)  گرد  مـی‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‌گذارند)‌.

از  این  فضل  و  لطفی ‌که  یزدان  به  بـندگان  خـود  عـطاء  فرموده  است‌،  و  از  رحمتی  که  در  پرتو  ایـمان  بـدیشان  ارمغان  داشته  است‌،  تنها  بدین  فضل  و  لطف  و  رحـمت  باید  شاد گردند.  تنها  این  چیزها  است  که  باید  بدانـها  شادمان  شد،  نه  به  اموال  و کالاهای  این  زنـدگی‌.  ایـن  شادی  و  شادمانی‌،  شادی  و  شادمانی  آسـمانی  است  و  نفس  را  از  غل  و  زنجیر  آز  و  طمع  زمـینی  و کـالاهای  فناپذیر  رها  و  آزاد  می‌سازد،  و  ایـن‌ کـالاها  را  نـوکر  و  خدمتگزار  زندگی  می‌گرداند  نه  آقا  و  سرور،  و  انسان  را  فراتر  از کالاها  می‌برد،  نه  این‌ که  انسان  را  بندۀ  فروتنی  در  برابر کالاها  سازد.  اسلام‌ کالاهای  زندگی  دنیا  را  حقیر  و  ناچیز  نمی‌شمارد،  و  مردمان  را  بر آن  نمی‌دارد که  به  ترک‌ کالاها  بگویند  و  از  آنها  پرهیز  و  دوری‌ کنند.  بلکه  اسلام‌ کالاهای  دنیوی  را  به  اندازۀ  ارزشی ‌که  دارد  ارج  می‌نهد  تا  مردمان  از  آنها  استفاده کنند  ولی  دارای  ارادۀ  آزاد  و  دستهای  باز  باشند.  دیدگان  آنان  والاتر  از  ایـن  کالاها،  و  افقهایشان  برتر  از  دنیای  زمین  باشد.  ایمان  در  نظرشان  نعمت  بشمار  آید،  و  انـجام  مـقتضیات  ایـمان  هدف‌ گردد،  و گذشته  از  اینها  دنیا  بندۀ  ایشان  شود  و  دنیا  هیچ‌ گونه  سلطه  و  قدرتی  بر  آنان  نداشته  باشد.

از  عقبه  پسر  ولید،  و  او  از  صفوان  پسر  عمرو  روایت  کرده  است  که  گفته  است‌:  از  ایفع  پسر  عبدالله  کلاعی  شنیدم ‌که  می‌گفت‌:  وقتی ‌که  خراج  عراق  به عمر  رضی الله عنهُ رسید،  عمر  و  غلام  او  بیرون  رفتند.  عـمر  شترها  را  شمرد.  دید که  بیش  از  مقداری  هستند که  تصوّر  می‌کرد.  فرمود:  حمد  و  سپاس  خداوند  بزرگوار  را  سزا  است‌...  غلام  او گفت‌:  به  خدا  سوگند  این  از  فضل  و  رحمت  خدا  است‌.  عمر گفت‌:  دروغ ‌گفتی  این  همان  چیزی  نیست‌ که  یزدان  بزرگوار  می‌فرماید:

(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

بگو:  به  فضل  و  رحمت  خدا  - ‌به  همین  (‌نه  چیز  دیگری‌)  -  باید  مردمان  شادمان  شوند.  این  بهتر  از  چیزهائی  است  کــه  (‌از  حـطام  دنـیا)  گرد  مـی‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‏گذارند  )‌.

پیشتازان  نخستین  صدر  اسلام  این  چنین  به  ارزشـهای  زندگی  نگاه  می‌کردند.  فضل  برتر  و  رحـمت  وا‌لاتـر  را  پند  و  اندرز  و  رهنمود  و  رهنمونی  می‌دانسـتند  کـه  از  سوی  خدا  برایشان  نازل  می‌گردید.  امّا  اموال  و  دارائی  و  خود  پیروزی‌،  فرع  و  پیرو  بشمار  می‌آمدند.  بدین  سبب  پیروزی  به  سراغ  ایشان  می‌آمد،  و  اموال  بر  آنان  ریزان  می‌گردید،  و  دارائی  ایشان  را  می‌جست‌...  راه  این  ملّت  روشن  است‌.  راه  این  ملّت  همان  راهی  است‌ که  در  قانون  این  ملّت  نـهفته  است‌،  و  در  شـیوۀ  پـیشتازان  نخستین  صدر  اسلام  جای  گـرفته  است‌...  راه  قـرآن  و  مؤمنان  صدر  اسلام  راه  این  ملّت  است‌...  راه  این  است  و  جز  این  نیست‌.

ارزاق  مادی‌،  و  ارزشهای  مادی‌،  چیزهائی  نـیستند  کـه  مکــانت  و  مـنزلت  مـردمان  را  در  این  زمـین  تـعیین  می‌کنند...  مکانت  و  منزلت  مردمان  را  در  زندگی  دنـیا،  چه  رسد  به  مکانت  و  منزلت  ایشان  در  آخرت‌...  ارزاق  مادی‌،  و  رفاه  مادی‌،  و  ارزشهای  مادی‌،  ممکن  است  از  جملۀ  اسباب  و  علل  بدبختی  آدمیان‌ گردد  -‌ نه  در  آخرتی  که  هنوز  نیامده  است‌،  بلکه  در  ایـن  زنـدگی  عـملی  و  موجودی ‌که  در  آن  بسر  می‌برند  -  همان‌ گونه ‌که  امروزه  ما  در  تمدّن  اخموی  مادی  مشاهده  می‌کنیم‌!

معیارها  و  ارزشهای  دیگری  باید  بر  زنـدگی  بشریّت  حاکـم  گردد  و  فرمان  براند.  این  معیارها  و  ارزشها  است  که  ممکن  است  به  ارزاق  مادی  و  به  رفاه  مادی‌،  ارج  و  بهای  واقعی  خودشان  را  در  زندگی  مـردمان  عطاء  کـند.  این  معیارها  و  ارزشها  است‌ که  مـمکن  است  از  ارزاق  مادی  و  رفاه  مادی‌،  مادۀ  سعادت  و  راحت  آدمیزادگان  را  بسازد.

برنامه‌ای  بر  زندگی  گروهی  از  آدمیان  فرمان  می‌رانـد،  همان  چیزی  است  که  ارزش  ارزاق  ماد‌ی  را  در  زندگی  ایشان  تعیین  می‌کند  و  همان  چیزی  است ‌که  ارزاق  مادی  را  مایۀ  سعادت  و  خوشبختی  یا  مایۀ  شقاوت  و  بدبختی  می‌گرداند.  همان ‌گونه  که  ارزاق  مادی  را  سبب  پیشرفت  بشری  یا  لغزشگاه  سرنگونی  می‌سازد!

بدین  خاطر  است‌ که  بـر  ارزش  ایـن  آئـین  در  زنـدگی  پیروان  آن  تکیه  می‌شود:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (٥٧) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

ای  مردمان‌!  از  سوی  پروردگارتان  برای  شما  انـدرزی  (‌جهت  رهنمود  زندگی‌)  و  درمانی  برای  چیزهائی  که  در  سـینه‌ها  است  (‌هـمچون  کفر  و  نـفاق  و  کینه  و  ستم  و  دشمنی  با  حقّ  و  حقیقت‌)  آمده  است  (‌که  قرآن  نام  دارد)  و  هدایت  و  رحمت  برای  مؤمنان  است‌.  بگو:  بـه  فضل  و  رحـمت  -  بـه  هـمین  (‌نـه  چیز  دیگـری‌)  -‌ بـاید  مـردمان  شادمان  شوند.  این  بهتر  از  چیزهائی  است  که  (‌از  حطام  دنیا)  گرد  می‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‌گذارند)‌.

از  اینجا  است  که  کسانی‌ که  نخستین  بار  ایـن  قـرآن  را  دریــافت  مـی‌کردند  ایـن  ارزش  والا  را  درک  و  فـهم  مـی‌نمودند.  عـمر  رضی الله عنهُ  دربارۀ  اموال  و  چهارپایان  می‌گفت‌:  این  چیزی  نیست ‌که  خداوند  بزرگوار  دربارۀ  آن  می‌فرماید:

(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

بگو:  بـه  فضل  و  رحمت  خدا  - ‌به  همین  (‌نه  چیز  دیگری‌)  -  باید  مردمان  شادمان  شوند  این  بهتر  از  چیزهائی  است  که  (‌از  حـطام  دنـیا)  گرد  مـی‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‌گذارند)‌.

عمر  رضی الله عنهُ  دین  خود  را  خوب  می‌دانست  و  با  قوانین  آن  خوب  آشنا  بود.  او که  می‌دانست  فضل  و  رحمت  خـدا  پیش  از  هر  چیز  در  چیزی  جلوه‌گر  است‌ که  یزدان  آن  را  برایشان  نازل  فرموده  است‌:  پـند  و  انـدرزی  از  سـوی  پروردگارشان‌،  و  درمانی  برای  چیزهائی  که  در  سـینه‌ها  است‌،  و  هدایت  و  رحمت  برای  مؤمنان‌...  نه  ایـن‌ کـه  فضل  و  رحمت  خدا  در  اموال  و  شتران  و  ارزاق  جلوه‌گر  باشد.

پیشتازان  صـدر  اسـلام  ارزش  ایـن  کوچ  درازی  را  می‌دانستند  که  این  آئین  آن  را  بـدیشان  پـیموده  است‌.  می‌دانستند  که  این  آئین  آنان  را  از  کدام  گودال  جاهلیّتی  برگرفته  است  و  بـرکشیده  است‌ کـه  در  آن  بـوده‌انـد  و  می‌لولیده‌اند...  این  انتقال‌،  انتقال  بس  ژرف  و  ارجمندی  است  وقتی‌ که  با  جاهلیّت  هر  زمان  و  مکانی  مقایسه  و  برآورد  می‌گردد[11] ‌...  از  جمله  با  جاهلیّت  قرن  بیستم‌.[12] انتقال  بنیادینی‌ که  این  آئین  ایشان  را  بدان  سرافراز کرد،  آزاد کردن‌ گردنهای  بندگان  از  ربقۀ بندگی  بندگان،  و  آزاد  کردن  ایشان  از  این  بندگی‌،  و  آنان  را  مفتخر کردن  به  بندگی  خداوند  یگانه‌،  و  پـابرجا  و  اسـتوار  داشـتن  سراسر  زندگی  ایشان  بر  پـایۀ  ایـن  آزادی‌ای  بـود  کـه  جهان‌بینیها  و  اندیشه‌ها  و  ارزشها  و  اخلاق  ایشان  را،  و  همۀ  حیات  آ‌نـان  را  از  عـبودیّت  بـرمی‌کشید  و  نـجات  می‌بخشید،  و  به  سوی  حرّیّت  و  آزادگی  فـرامـی‌برد  و  نائل  می‌گردانید.

به  دنبال  این  حرّیّت  و  آزادی‌،  ا‌رزاق  مادی  و  رفاه  مادی  و  قـدرت  مادی  درمی‌رسید  و  ارمغان  می‌گردید.  همان ‌گونه‌ که  در  تاریخ  آن  دستۀ  مسلمان  تحقّق  پیدا کرد،  بدان  هنگام  که  جـاهلیّتهای  پـیرامون  خـود  را  جـارو  می‌زدند،  و  زمام  سلطه  و  قدرت  را  در  زمین  بـه  دست  می‌گرفتند،  و  انسانها  را  به  سوی  خدا  رهنمود  می‌کردند  و  می‌بردند،  تا  انسانها  همراه  با  ایشـان  از  فضل  خدا  بهره‌مند  شوند.

کسانی ‌که  بر  ارزشهای  مادی‌،  و  بر  تولیدات  مادی  تکیه  می‌کنند،  و  این  ارزش  بزرگ  بنیادین  را  نادیده  می‌گیرند  و  از  آن  صرف  نظر  مـی‌کنند،  آنـان  دشـمنان  بشریّت  هستند  و  نمی‌خواهند  بشریّت  از  سطح  حیوان  فراتر  رود  و  بر  مطالب  حیوان  اوج‌ گیرد.

همچون  مردمانی  دعوت  نظیف  و  فراخوانـی  پـاکـی  ندارند.  آنان  در  پشت  سر  دعوت  و  فراخوانی ‌کـثیف  و  پلیدشان  هـدف  اهـریمنانه  دارنـد!  آنـان  مـی‌خواهـند  ارزشهای  ایمانی  را  نابود کنند،  و  بر  عقیده‌ای  بتازند  و  کارش  را  یکسره  سازند  که  دلهـای  انسـانها  را  آویـزۀ  مطالبی  والاتر  از  خواستهای  حیوان  می‌گردانـد،  بدون  این  که  نیازمندیهای  زندگی  ایشان  را  نادیده  بگـیرد،  و  برای  انسانها  مقاصد  عالی  و  مطالب  بنیادین  دیگری  در  کنار  خوراک  و  مسکن  و  جنس  دارد،  خوراک  و  مسکن  و  جنسی‌ که  حیوان  تنها  در  حدود  آنها  می‌ماند  و  بدانها  بسنده  می‌کند.

ایـن  فـریادهائی  کـه  پـیاپی  بـرای  بزرگ  جـلوه  دادن  ارزشهای  مادی  و  تولیدات  مادی  سر  داده  می‌شود،  به  گونه‌ای ‌که  سرگرم  شدن  بدان  فریادها  بر  سراسر  زندگی  و  اندیشه‌ها  و  جهان‌بینیهای  مردمان  چیره‌ گردد  و  بچربد،  و  به‌ گونه‌ای ‌که  مردمان  به  آدم ‌آهنیهائی  تبدیل  شوند که  به  دنـبال  هـمچون  ارزشـهائی  زبـان  بـیرون ‌کشـند  و  نــفس‌ زنان  بــروند  و  بـدوند،  و  آنـها  را  بزرگ‌ترین  ارزشهای  زنـدگی  بشـمارند،  و  در  طوفان  فریادهای  پیاپی‌:  تولید...  تولید...  تولید...  همۀ  ارزشهای  روحی  و  اخلاقی  فراموش‌ گردد،  و  زیر  پای  تولیدات  مادی  له  و  په  گشته‌،  و  در  راه  تولیدات  مادی  فدا  و  قربان  شـود...  این  فریادها  پاک  و  سالم  نیستند،  بلکه  نقشه  و  طرحـی  است ‌که  کشیده  و  تهیّه  دیده  شده  است  بـرای  نصب  و  علم‌ کرد‌ن  بتهائی ‌که  به  جـای  بتهای  جـاهلیّت  پـیشین  پرستیده  شـوند،  و  آقـائی  و  سـروری  فـرازمندانـه  و  قلدرانه‌ای  بر  همۀ  ارزشها  داشته  باشند!

 

هنگامی‌ که  تولید  مـادی  بـتی  شـد،  بـتی‌ کـه  مردمان  پیرامون  آن  به  تکاپو  و  جست  و  خیز  بپردازند،  و  آن  را  بسان  بتها  طواف ‌کنند  و  بدان  قداست  دهند،  مسلّماً  همۀ  ارزشها  و  اعتبارهای  دیگر  در  راه  آن  لگدکوب،  و  له  و  لورده  می‌شود،  و  اخلاق‌،  خانواده‌،  ناموس‌،  تضمینهای  اجتماعی‌،  تعهّدات‌،  و  ...  همه  و  همه  بی‌ارج  و  حـرمت  می‌گردد.  همۀ  اینها  وقتی  کـه  با  فـرآورده‌هـا،‌،  تـولید  تعارض  پیدا کند  باید که  زیر  پا  له  و  په  شود!  گر  این‌،  خداگونه  و  بت  نباشد،  پس  خداگونگان  و  بتها  کد‌امند؟‌!  لازم  نیست‌ که  بت  فقط  سنگی  یا  تخته  و  چوبی  باشد.  بلکه  بت  گاهی  ارزشی‌،  اعتباری‌،  تابلو  و  پلاکارتی‌،  و  لقبی  و  شهرتی  است‌!

ارزش  والا  واجب  است  برای  فضل  و  رحمت  خدا  بماند،  و  بهای  بالا  را  باید  به  فضل  و  رحمتی  داد که  در  هدایت  خدا  جلوه‌گر  و  مجسّم  هستند،  هدایتی ‌که  سینه‌ها  را  شفا  و  بهبودی  می‌دهد،  و  مردمان  را  آزاد  و  آزاده  می‌سازد،  و  ارزشهای  انسانیّت  را  در  انسان  منزلت  و  مکانت  و  ارج  و  حرمت  می‌بخشد.  در  سایۀ  همچون  ارزش  والائی  است ‌که  می‌توان  از  روزی  و  رزق  خدا  اسـتفاده‌ کرد،  روزی  و  رزقی‌ که  خدا  آن  را  در  زمین  به  انسانها  عطاء  فرموده  است‌،  و  از  صنعتی ‌کردن  بهره  جست‌،  صـنعتی  کردنی  که  تولیدات  مادی  را  فراوان  می‌کند،  و  از  رفـاه  مادی  سود  برد،  رفـاهی‌ کـه  از  شـدّت  رنـج  و  زحـمت  می‌کاهد،  و  از  سایر  ارزشهائی  استفاده  نمود که  جاهلیّت‌،  پیرامون  آنها  در  زمین  طبلها  را  به  صدا  درمی‌آو‌رد! 

بدون  وجود  این  ارزش  والا  و  سیادت  و  فرمانروائی  آن‌،  ارزاق  و  رفاه  مادی  و  تولیدات‌،  نفرینی  مـی‌گردند  کـه  انسانها  بدان  بدبخت  می‌شوند.  چون  در  این  صـورت‌،  همۀ  این  نعمتها  در  راه  بالا  بردن  ارزشهای  حـیوانـی  و  مادی  به‌ کار گرفته  می‌شوند،  و  ارزشـهای  انسـانی  آسمانی  فدای  ارزشهای  حیوانی  و  مادی  می‌گردند. 

خداوند  راست  فرموده  است‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (٥٧) قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) (٥٨)

ای  مردمان‌!  از  سوی  پروردگارتان  برای  شما  انـدرزی  (‌جهت  رهنمود  زندگی‌)  و  درمـانی  برای  چیزهائی  که  در  سـینه‌ها  است  (‌هـمچون  کـفر  و  نـفاق  و  کـینه  و  سـتم  و  دشمنی  با  حقّ  و  حقیقت‌)  آمده  است  (‌که  قرآن  نام  دارد)  و  هدایت  و  رحمت  برای  مؤمنان  است‌.  بگو:  بـه  فضل  و  رحمت  خدا  -‌ به  همین  (‌نه  چیز  دیگـری‌)  -‌ بـاید  مـردمان  شادمان  شوند.  این  بهتر  از  چیزهائی  است  که  (‌از  حطام  دنیا)  گرد  می‌آورند  (‌و  روی  همدیگر  می‌گذارند)‌. 

در  پرتو  سخن  از  فضل  و  رحمت  خدا که  جلوه‌گر  و  مجسّم  در  چیزی  است  که  از  سوی  یزدان  برای  مردمان  نازل  گردیده  است‌،  از  قبیل‌:  پند  و  اندرز  و  رهـنمود  و  رهنمون‌،  و  بهبودی  و  شفای  بیماریهائی  که  در  سـینه‌ها  است‌،  روند  قرآنی  به  جاهلیّت  می‌پردازد،  جاهلیّتی ‌که  به  زندگی  عملی  خود  سرگرم  است‌،  زندگی  نه  برابر  چیزی  که  از  سوی  خدا  آمده  است‌،  بلکه  زندگی  برابر  هواها  و  هوسهای  انسانها،  و  موافق  با  تعدّی  ایشان  به  ویژگیهای  یزدان  سبحان‌،  و  طبق  دست  یازیدن  آنان  به  کار  حلال  کردن  و  حرام  نمودن  روزیها  و  ارزاقی‌ که  خدا  بدیشان  داده  است‌:

(قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (٥٩) وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ) (٦٠)

بگو:  به  من  بگوئید:  آیا  چیزهائی  را  که  خدا  بـرای  شما  آفریده  و  روزی  شما  کرده  است  و  (‌خودسرانه‌)  بخشی  از  آنها  را  حلال  نموده‌اید  بگو:  آیا  خدا  به  شما  اجازه  داده  است  (‌که  از  پیش  خود  چنین  کنید)  یا  این  که  بر  خدا  دروغ  مـی‌بندید  (‌و  از  زبان  خدا  چیزهائی  میگوئید  و  مـی‌کنید  که  خدا  بدانها  دستور  نداده  است‌؟‌)‌.  آیا  گمان  کسانی  که  بر  خدا  دروغ  می‌بندند،  دربارۀ  (‌چیزهائی  کـه‌)  در  روز  قـیامت  رخ  مـی‌دهد  چیست‌؟  (‌آیـا  گمان  مـی‌برند  کـه  بازخواسـتی  در  مـیان  نیست؟  یـا  ایـن  کـه  کـیفر  داده  نمی‌شوند؟  و  یا  این  که  اندکی  عذ‌اب  می‌بینند؟‌)‌.  خداوند  دارای  لطف  و  مرحمت  (‌فراوان‌)  نسبت  به  مردمان  است  و لیکـن  بـیشتر  آنـان  سپاسگزاری  نمی‌کنند  (‌و  بلکه  ناسپاسی  می‏کنند  و  بر  خدا  دروغ  می‌بندند)‌.

بگو:  در  رزق  و  روزی  خدا که  آن  را  بر  شما  نازل ‌کرده  است  چه  می‏بینید؟  -‌ هر  چیز  هم  از  سوی  خدای  والامقام  برای  انسانها  نازل  گردد،  از  آن  مقام  والا  نازل  گردیده  است  - ‌چه  چیز  می‌بینید  در  این  رزق  و  روزی‌ای‌ که  به  شما  بخشیده  است‌،  تا  برابر  اجازه  و  شـریعت  او  در  آن  دخل  و  تصرّف‌ کنید؟  امّا  شما  از  پیش  خودتان  و  بدون  ا‌جازه  دادن  خدا  به  شما،  انـواعی  از  ارزاق  را  حـرام  می‌کنید  و  انواعی  از  آنها  را  حلال  می‌سازید،  در  حالی  که  حــرام  کـردن  و  حـلال  کـردن  قـانونگذاری  است  و  قانونگذاری  حاکمیّت  است  و  حاکمیّت  ربـوبیّت  است‌.  شما  هم  این  ربوبیّت  را  خودسرانه  به  دست  می‌گیرید:

(قُلْ: آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ؟ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ ؟)(٥٩)

بگو:  آیا  خدا  به  شما  اجازه  داده  است  (‌که  از  پپش  خود  چنین  کنید)  یا  این  که  بر  خدا  دروغ  می‌بندید  (‌و  از  زبــان  خدا  چیزهائی  را  میگوئید  و  مــی‌کنید  کـه  خدا  بـدانها  دستور  نداده  است‌؟‌)‌.

این  مسأله‌ای  است ‌که  ذکر  آن  در  قرآن  مجید  تکـرار  می‌شود،  و  گاه  گاهی  جاهلیّت  با  آن  رویاروی  می شود.  چرا که  مسألۀ  بزرگی  است  و  پس  از گواهی  لا اله ‌الّا الله ‌  قرار  دارد.  این  مسأله  در  حالت  پیاده  شدن  واقعی  هم  همان  مسألۀ  مهم‌ّ در  زندگی  است‌.

اعتراف  به  این ‌که  خدا  رازق  و  روزی‌رسان  است‌،  قطعاً  این  را  به  دنبال  دارد که  یزدان  خداوندگار  معبود  است‌،  و  یزدان  است  که  حاکم  بر  همۀ  امـور  مـردمان  است‌...  از  جمله  این  امور،  همین  ارزاق  و  روزیهائی  است ‌که  خدا  آنها  را  به  انسانها  داده  است‌.  این  ارزاق  و  روزیها  نـیز  شامل  همۀ  چیزهائی  است‌ که  خدا  آنـان  را  بدیشان  از  آسمان  و  زمین  عطاء  می‌کند...  جاهلیان  عرب  به  وجود  خداوند  سـبحان  اعـتراف  مـی‌کردند  و  او  را  آفـریدگار  روزی‌رسـان  می‌دانستند  -  همان ‌گونه  که  امروزه  مردمانی  که  خویشتن  را  «‌مسـلمان‌«  می‌نامند  بدین  معترف  هستند.  امّا  با  وجود  این  اعتراف ‌کار  حلال‌ کردن  و  حرام  نمودن  را  برای  خود  در  چیزهائی ‌که  خدا  بدیشان  داده  است  درست  می‌دانند.  جاهلیان  عرب  با  وجود  این  اعتراف‌،‌ کار  حرام  نمودن  و  حلال‌ کردن  چیزهائی  را کـه  خـدا  بدیشان  داده  بود  وظیفۀ  خـود  می‌دانسـتند  -  همان‌ گونه ‌که  امروزه  کسـانی‌ که  خود  را  «‌مسـلمان‌«  می‌نامند  کار  حلال  کردن  و  حرام  نمودن  را  از آن  خود  می‌دانند  - ‌این  قرآن  چنین  تناقضی  را  بدیشان‌ گوشزد  می‌کند،  تناقض  میان  اعتراف  ایشان  به  وجـود  خدا  و  آفریننده  و  روزی‌رسان  بودن  او،  و  میان  چیزی ‌کـه  در  زندگی  درپیش  می‌گیرند.  مثلاً  ربوبیّت  را  برای  غیرخدا  درست  می‌دانند،  ربوبیّتی  که  در  قانونگذاری  جلوه‌گـر  است  و گروهی  از  آنان  قانونگذاری  می‌کنند!  این  هـم  تناقض  آشکاری  است  و  داغ  شرک  بر  پـیشانی  آنـان  می‌زند،  همان ‌گونه‌ که  داغ  شـرک  را  بر  پـیشانی  همۀ  کسانی  می‌زند که  امروز  و  فردا  و  تا  آخر  دنیا  مرتکب  همچون  تناقضی  می‌شوند،  هر چند  هم  نامها  و  تابلوها  و  پلاکارتها گوناگون  و  جوراجور  باشد.  چه  اسلام  حقیقت  واقعی  و  عملی  است‌،  نه  فقط  عنوان  و  نام  و  نشان‌!

 عربهای  دوران  جاهلیّت  گمان  می‏برند  -  همانگونه  کـه  امروزه  مردمانی  که  خویشتن  را  «‌مسـلمان‌«  می‌نامند  گمان  می‏برند  -‌ کار  حلال ‌کردن  و  حرام  نمودنی  را که انجام  می‌دهند  خدا  ایشان  را  به  چنین  چیزی  اجازه  داده  است‌.  یا  به  تحلیل  و  تحریمی‌ که  می‌کردند  شریعت  خدا  می‌گفتند!  در  سورۀ  انعام  این  ادّعای  ایشان  ذکر  شـده  است‌،  ادّعای  این  که  اگر  ایـن  را  حـلال  و  آن  را  حـرام  می‌کنند،  مورد  پسند  خدا  است  و  شریعت  خدا  به  حساب  می‌آید...  این  مطلب  در  این  فرمودۀ  خداونـد  بزرگوار  آمده  است‌:

 (وقالوا هذه أنعام وحرث حجر لا یطعمها إلا من نشاء - بزعمهم - وأنعام حرمت ظهورها , وأنعام لا یذکرون اسم اللّه علیها افتراء علیه . سیجزیهم بما کانوا یفترون).

و  (‌از  جملۀ  خرافات  ایشان  این  است  که‌)  مـی‌گویند:  ایـن  (‌قسمت  از)  چهارپایان  و  کشت  و  زرع  ممنوع  است  (‌و  مخصوص  بتها  می‌باشد)  و  جز  کسانی  (‌از  خدمتکاران  اصنامی‌)  که  ما  بخواهیم  از  آن  نمی‌خورند،  و  این  (‌قاعدۀ  ناروا  ساختۀ  آنان  و  نـاشی  از)  گـمان  ایشـان  است  (‌نـه  نــاشی  از  فرمان  یـزدان‌،  و  هـمچنین  مـی‌گفتند:  ایـنها)  حیواناتی  هستند  که  سوار  شدن  بر  آنـها  حرام  است  و  (‌کسی  نباید  سوار  آنها  شود.  و  اینها)  حیواناتی  هسـتند  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  را  بر  آنها  نمی‌رانـند  (‌بلکه  نـام  بتان  را  بر  آنها  می‌رانند  و  این  را  دستور  خدا  می دانند  و)  بر  خدا  دروغ  می‌بندند.  هر چه  زودتر  کیفر  افتراها‌ی  آنان  را  خواهیم  داد.

آنــان  مـی‌گفتند:  خدا  ایـن  را  مـی‌خواهـد،و  آن  را  نمی‌خواهد...  بر  خدا  دروغ  می‌بندند...  امروزه  هم  کسانی  هستند که  خویشتن  را  «‌مسـلمان‌«  مـی‌نامند  و  خـودسرانـه  قـانونگذاری  مـی‌کنند  و  مـی‌گویند‌:  ایـن  شریعت  خدا  است‌!

یزدان  جهان  در  اینجا  ایشان  را  به  افتراء  نمودن  و  دروغ  بستن  نسبت  می‌دهد  و  مفتری  و  دروغ‌پرداز  می‌نامد.  سپس  از  ایشان  می‌پرسد  روز  قیامت  گـمانتان  دربـارۀ  خدا  چیست ‌که  در  حقّ  شما  چه‌ کار  بکند،  در  حالی که  در  دنیا  از  زبان  او  دروغ  گفته‌اید  و  افتراء  نموده‌اید:

(وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؟).

آیا  گمان  کسـانی  که  بـر  خـدا  دروغ  مـی‌بندند،  دربـارۀ  (‌چیزهائی  که‌)  در  روز  قیامت  رخ  می‌دهد  چیست‌؟  (‌آیـا  گمان  می‌برند  که  بازخواستی  در  میان  نیست‌؟  یا  این  که  کـیفر  داده  نــمی‌شوند؟  و  یــا  ایـن  کــه  انـدکی  عذاب  می‌بینند؟‌)‌. 

خدا  فضل  و  لطف  بسیاری  به  مردمان‌ کرده  است‌.  رزق  و  روزی  مادی  را  به  خاطر  ایشان  در  این  جهان  به  ودیعت  نهاده  است‌،  و  در  آنان  نیز  قدرت  به  ودیـعت  گذاشته  است  تا  سرچشمه‌های  رزق  و  روزی  را  بشناسند،  و  بـا  قوانینی  آشنا  شوند  که  بر  ایـن  سـرچشـمه‌ها  فـرمانروا  است‌.  همچنین  یزدان  مهربان  ایشان  را  توانائی  داده  است  بر  این  که  اشکال  رزق  و  روزی  را  متنوع‌ گـردانـند،  و  تحلیل  و  ترکیب  در  مادۀ  آن  روا  دارند  تا  ایـن  اشکال  گوناگون  و  جوراجور گردد...  بالأخره  هر آنچه  در  هستی  و  در  وجود  خودشان  است‌،  از  زمرۀ  رزق  و  روزی  یزدان  است‌.

گذشته  از  این‌،  یزدان  جهان  به  مردمان  فضل  و  لطـف  فرموده  است  و  مرحمت  روا  داشته  است‌،  در  این ‌که  در  برنامۀ  خود  هدایت  انسـانها  را  نـازل  فـرموده  است‌،  و  شفای  بیماریهای  سینه‌ها  را  قرار  داده  است‌،  تا  مـردمان  به  برنامۀ  سـالم  و  صحیح  زنـدگی  راهیاب ‌گردند،  برنامه‌ای  که  در  پرتو  آن  می‌توانند  از  بهترین  نیروها  و  توانهائی  استفاده  کنند که  در  انسانیّت  ایشان  نهفته  است‌،  و  به  بهترین  وجه  از  حواس  و  شعورشان  بهره‌ گیرند  و  در  راه‌های  خیر  به ‌کار  برند.  هـمچنین  مـردمان  بـا  ایـن  برنامه  می‌توانند  میان  فطرت  خـود  و  سـرشت  جـهانی  هماهنگی  برقرار کنند که  در  آن  زندگی  می‌کنند  و  با  آن  بده  و  بستان  و  همکاری  و  همراهی  دارند. [13]

امّا  بیشتر  مردمان  نه  ایـن  را  و  نـه  آن  را  سـپاسگزاری  می‌کنند...  ایشان  گاهی  از  برنامۀ  خدا  و  قانون  و  شـرع یزدان  کناره  مـی‌روند  و  دوری  مـی‌گزینند!..  و  گـاهی  برای  خدا  شریک  و  انباز  قرار  می‌دهند...  بعدها  به  سبب  این‌ کارها  بدبخت  می‌گردند...  بدبخت  می‌گردند  چون  از  چیزی‌ که  مایۀ  شفا‌ی  سینه‌ها  است  سـود  نمی‌جویند  و  بیماریهای  سینه‌های  خود  را  با  آن  بهبودی  نمی‌بخشند.  این  تعبیر  شگفتی  از  حقیقت  ژرفی  است‌...  این  قرآن  شفای  هر  آن  چیزی  است‌ که  در  سینه‌ها  است‌،  با  تمام  معنیهائی‌ که  شفا  دارد‌...  قرآن  عـملاً  به  دلهـا  مـی‌خزد  بدان‌ سان‌ که  شفا  به  پیکرهای  بیمار  مـی‌خزد!  قـرآن  بـا  نواها  و  آهنگهائی‌ کـه  دارد  و  در  پـرتو  آنها  سـلطه  و  قدرت  پنهان  شگفتی  را  پیدا  می‌کند،  به  دلها  فرومی‌رود.  قرآن  با  رهنمودهائی  که  دستگاه‌های  گـیرندۀ  فـطری  را  بیدار  و  آمـاده  به  کـار  مـی‌سازد  بـه  دلهـا  مـی‌خزد،  د‌ستگاه‌هائی  که  به  تکان  درمی‌آیند  و  بـاز  مـی‌شوند  و  دریافت  می‌دارند  و  پاسخ  می‌گویند.  به  دلها  می‌خزد  با  تنظیمات  و  تشکیلاتی ‌که  دارد  و کم‌ترین  برخورد  ممکن  میان  دسته‌ها  و گروه‌های  بشری  در  زنـدگی  روزانـه  را  دربر  می‌گیرد.  به  دلها  مـی‌خزد  با  پـیامها  و  الهـامهای  اطمینان‌ بخشی  که  دارد،  پیامها  و  الهامهائی  که  به  دلهائی  آرامش  می‌بخشند که  رو  به  خدا  می‌کنند  و  به  دادگری  در  سـزا  و  جـزا  مـی‌گرایـند  و  فـرجام  نیک  را  چشم  می‌دارند...

این  عبارتی  است‌ که  معانی  و  دلائل  بسیار  فراوانـی  را  پیش  چشم  می‌دارد.  معانی  و  دلائلی‌ که  زبان  انسان  از  بیان  آنها  عاجز  است‌،  ولی  این  تعبیر  شگفت  آنها  را  الهام  می‌کند!

*

آنان  سپاسگزاری  نمی‌کنند...  خدا  آگاه  از  رازهـا  است‌.  محیط  بر  هر  آن  چیزی  است‌ که  پیدا  یا  ناپیدا  است‌.  به  اندازۀ  ذرّه‌ای  در  آسمانها  و  زمـین  از  خـدا  و  دانش  او  نهان  و  دور  نیست‌...  این  هـم  پسودۀ  تـازه‌ای  در  روند  قرآنی  برای  دلها  و  ذهنها  ا‌ست‌.  روند  قرآنـی  از  ایـن  مسـیر  بـه  دلداری  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  دلنـوازی  کسـانی  می‌پردازد که  در  خدمت  او  هسـتند.  پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  یاران  او  را  اطمینان  می‌دهد  که  ایشـان  تـحت  نـظارت  رعایت  و  عنایت  و  ولایت  و  حمایت  یزدان  جهان  قـرار  دارند!  در  این  صورت  تکذیب‌کنندگان  حقّ  و  حقیقت  بدانان  زیانی  نمی‌رسانند،  تکذیب‌کنندگانی ‌که  انبازهائی  برای  خدا  گمان  می‏برند  و  به  خیال‌پردازی  می‌پردازند:

(وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ وَلا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (٦١) أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ (٦٢) الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (٦٣) لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (٦٤) وَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٦٥) أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکَاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا یَخْرُصُونَ (٦٦) هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ) (٦٧)

 (‌ای  پیغمبر!)  تو  به  هیچ  کاری  نمی‌پردازی  و  چیزی  از  قـرآن  نـمی‌خوانـی‌،  و  (‌شما  ای  مـؤمنان‌!)  هیچ  کـاری  نمی‌کنید،  مگر  این  که  ما  ناظر  بر  شما  هستیم‌،  در  هـمان  حال  که  شما  بدان  دست  می‌یازید  و  سرگرم  انـجام  آن  مــی‌باشید  و  هـیچ  چـیز  در  زمـین  و  در  آســمان  از  پروردگار  تو  پنهان  نـمی‌ماند،  چـه  ذرّه‌ای  بـاشد  و  چه  بزرگتر  از  آن‌،  (‌همۀ  اینها)  در  کتاب  واضح  و  روشنی  (‌در  نزد  پروردگارتان‌،  به  نــام  لوح  مـحفوظ‌)  ثـبت  و  ضـبط  می‏گردد.  هـان‌!  بی‏گمان  دوسـتان  خداونـد  (‌سـبحان‌)  ترسی  بر  آنان  (‌از  خواری  در  دنیا  و  عذاب  در  آخرت‌)  نیست  و  (‌بر  از  دست  رفتن  دنیا)  غمگین  نمی‌گردند  (‌چرا  که  در  پیشگاه  خدا  چیزی  برای  آنان  مهیّا  است  که  بسی  والاتر  و  بهتر  از  کـالای  دنـیا  است‌.  دوستان  خداوند)  کسانیند  که  ایمان  آورده‌اند  و  تقوا  پیشه  کرده‌اند.  بـرای  آنان  در  دنیا  (‌به  هنگام  مرگ‌)  و  در  آخرت  (‌در  هنگامۀرستاخیز)  بشارت  (‌بـه  خوشبختی  و  نـیکبختی‌)  است‌.  سخنان  خدا،  (‌یعنی  وعده‌هائی  کـه  خدا  بـه  پیغمبرانش  مبنی  بر  پیروزی  و  بهروزی  و  سـعادت  دو  جهان  داده  است‌)  تـخلّف‌ ناپذیر  است‌.  ایـن  (‌چیزی  که  در  دنـیا  و  آخرت  بدانان  مژده  داده  می‌شود)  رسـیدن  به  آرزو  و  رستگاری  بزرگی  است‌.  سـخنان  آنـان  تـو  را  غمگین  نسازد  (‌و  مسخره  و  طعنه  و  تکذیب  ایشان  تو  (را  ناراحت  ننماید)‌.  عزّت  (‌و  قدرت‌)  کلّاً  در  دست  خدا  است  (‌و  خدا  تـو  را  بـا  آن  بـر  آنـان  پـیروز  مـی‌نماید)  و او  شـنوای  (‌سخنان  و)  آگاه  (‌از  اعمال  ایشـان‌)  است‌.  آگاه  بـاشید،  هر کس  (‌و  هر  چیز)  که  در  آسمانها  و  زمـین  است  از آن  خدا  است  (‌و  همه  را  او  آفریده  است  و  او  سرپرستی  و  رهبری  می‌کند  و  کارهایشان  را  می‌پاید  و  بر  جملگی  نـظارت  مـی‌نماید)‌.  کسـانی  که  جز  خدا  انبازهائی  را  می‌پرستند،  جز از  گمان  پـیروی  نمی‌کنند  (‌و  در حقیقت  انـبازی  وجـود  نـدارد  تـا  آنان  آن  را  عبادت  کنند  و  بــپرستند)‌.  ایشـان  جـز  بــه  دنـبال  گـمان  نمی‌روند  و  کارشان  جز  تخمین  زدن  و  دروغ  گفتن  نـیست‌.  او  (‌کـه  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  متعلّق  بدو  است‌،  همان‌)  کسی  است  که  شب  را  برای  شما  پدید  آورده  است  تا  در  آن  بیارامید  و  روز  را  روشن  گردانیده  است  (‌تا  در  آن  بـه  تلاش  در  پـی  مـعاش  بـپردازیـد)‌.  بیگمان  در  ایـن  کـار  نشانه‌هائی  است  برای  کسانی  که  گوش  شنوا  داشته  باشند. 

شناخت  خدا  بدان‌ گونه‌ که  آیۀ  نـخستین  در  این  رونـد  قـرآنــی  بــه  تــصویر  مـی‌کشد،  شـناخت  دل‌ آرام  و  اطمینان‌ بخشی  و  در  عین  حال  هــراس‌انگـیز،‌)  است‌.  از  یک‌ سو  مونس  جان‌،  و  از  دیگر  سو  بـیم‌ دهندۀ  انسـان  است‌:

(وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ ).

(‌ای  پیغمبر!)  تو  به  هیچ  کاری  نـمی‌پردازی  و  چیزی  از  قـرآن  نـمی‌خوانی‌،  و  (‌شما  ای  مـؤمنان‌!) هیچ  کـاری  نمی‌کنید،  مگر  این  که  ما  ناظر  بر  شما  هستیم‌،  در  هـمان  حال  که  شما  بدان  دست  می‌یازید  و  سرگرم  انـجام  آن  می‌باشید....

این  آفریدۀ  انسان  نام  را  چه  می‌شود  و  باید  چه  بکـند،  وقتی ‌که  سرگرم ‌کاری  از کارهای  خود  است‌،  می‌داند  که  خدا  با  اوست‌.  گواه  بر کار  او،  و  حـاضر  بـر  عـمل  وی  است‌.  خدا  با  همۀ  عظمت‌،  و  با  همۀ  هـیبت‌،  و  بـا  تـمام  جبروت‌،  و  با  تمام  قدرتی  که  دارد،  انسان  را  مـی‌پاید.  یزدان  که  آفریدگار  جهان  است‌،  گواه  بر  امور  و  شؤون  انسان  است‌،  و  این  نظارت  و  حضو‌ر  برای  یزدان  بسـی  ساده  و  آسان  است‌.  یزدان  که  اداره‌ کننده  و گردانندۀ  همه  چیز کوچک  و  بزرگ  جهان  است‌،  با  این  آفریدۀ  انسان  نام  است‌،  انسان  که  ذرّۀ  سرگشته‌ای  خواهـد  بـود  اگـر  عنایت  یزدان  او  را  نـپاید  و  بـر  او  نـظارت  نـنماید!...  آگاهی  از  همچون  حالتی  هراس‌انگیز  است‌.  ولی  با  این  وجـود  آرام‌بـخش  و  اطـمینان‌دهنده  است‌.  ایـن  ذرّۀ  سرگردان  انسان  نام  به  حال  خود  رها  نشده  است!  بلکه  تحت  نظارت  و  رعایت  و  عنایت  یزدان  جـهان  است  و  یزدان  او  را  بـر پرستی  و  یاری  می‌کند...  قطعاً  یزدان  با  انسان  است‌:

(وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ ).

(‌ای  پیغمبر!)  تو  به  هیچ کاری  نـمی‌پردازی  و  چیزی  از  قـرآن  نـمی‌خوانـی‌،  و  (‌شما  ای  مـؤمنـان‌!)  هـیچ  کـاری  نمی‌کنید،  مگر  این  که  ما  ناظر  بر  شما  هستیم‌،  در  هـمان  حال  که  شما  بدان  دست  می‌یازید  و  سرگرم  انجام  آن  می‌باشید....

تنها  فراگیری  علم  و  آگاهی  در  میان  نـیست‌.  سـخن  از  فراگیری  رعایت‌،  و گذشته  از  آن  فراگـیری  نظارت  و  حفاظت  است‌:

(وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِکَ وَلا أَکْبَرَ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ).

و  هیچ  چـیز  در  زمین  و  در  آسمان  از  پروردگار  تو  پـهان  نمی‌ماند،  چه  ذرّه‌ای  باشد  و  چه  کوچکتر  و  چه  بزرگتر  از  آن‌،  (‌همۀ  اینها)  در  کتاب  واضـح  و  روشـنی  (‌در  نـزد  پـروردگارتان‌،  بــه  نــام  لوح  مـحفوظ‌)  ثـبت  و  ضـبط  می گردد.

خیال  با  ذرّات  شناور  در  زمـین  یـا  در  آسـمان  شناور  می‌شود،  و  با  چیزهائی‌ که  از  ذرّه  کـوچکتر  یـا  بـزرگتر  هستند  همراه  مـی‌گردد،  ذرّه‌هـا  و  چـیزهای‌ کوچک  و  بزرگی ‌که  علم  و  آگاهی  خدا  آنها  را  احاطه‌ کرده  است  و  با  آنها  همراه  است‌،  و  همه  چیز  جهان  محصور  و  محدود  در  دائرۀ  علم  یزدان  است‌...  درون  از  بیم  و  هراس  بر  خود  می‌لرزد.  دل  از  احساس  عظمت  خدا  و  هراس  از  او  به  خشوع  و  خصوع  می‌افتد.  تا  آن‌ گاه ‌که  ایـمان  از  بیم  و  هراس  انسان  می‌کاهد،  و  دل  ترسناک  با  انس  نزدیکی  به  خدا  آرام  می‌گیرد...  در  سایۀ  این  انس‌،  و  در  پرتو  ایـن  قرب‌،  همچون  اعلان  آشکاری  درمی‌رسد:

(ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون . الذین آمنوا وکانوا یتقون . لهم البشرى فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة , لا تبدیل لکلمات الله , ذلک هو الفوز العظیم ).

هان‌!  بیگمان  دوستان  خداوند  (‌سبحان‌)  ترسی  بر  آنان  (‌از  خواری  در  دنیا  و  عذاب  در  آخرت‌)  نـیست  و  (‌بـر  از  دست  رفتن  دنیا)  غمگین  نمی‌گردند  (‌چرا  کـه  در  پیشگاه  خدا  چیزی  برای  آنان  مهیّا  است  که  بسی  والاتر  و  بـهتر  از  کالای  دنیا  است‌.  دوستان  خداوند)  کسانیند  که  ایمان  آورده‌اند  و  تقوا  پیشه  کرده‌اند.  برای  آنـان  در  دنیا  (‌بـه  هنگام  مرگ)  و  در  آخرت  (‌در  هنگامۀ  رستاخیز)  بشارت  (‌به  خوشبختی  و  نیکبختی‌)  است‌.  سـخنان  خـدا،  (‌یـعنی وعده‌هائی  که  خدا  به  پـیغمبرانش  مـبـنی  بـر  پـیروزی  و  بهروزی  و  سعادت  دو  جـهان  داده  است‌)  تـخلف‌ناپذیر  است‌.  این  (‌چیزی  که  در  دنیا  و  آخرت  بدانان  مژده  داده  می‌شود)  رسیدن  به  آرزو  و  رستگاری  بزرگی  است‌.  چگونه  دوستان  خدا  می‌ترسند  یا  غمگین  می‌شوند،  در  حالی‌ که  خدا  این ‌گونه  با  ایشان  است  در  هرکاری  و  در  هر  حرکتی  و  در  هر  سک‌ونی‌؟  آنان  دوستان  یزدانـند،  و  بدو  ایمان  دارند  و  از  خشم  و  عذاب  او  خویشتن  را  مــی‌پایند،  و  وی  را  در  نـهان  و  آشکـار  پـیش  چشم  می‌دارند:

(الذین آمنوا وکانوا یتقون ).

(‌دوستان  خداوند)  کسانیند  که  ایـمان  آورده‌انـد  و  تـقوا  پیشه  کرده‌اند.

چگونه  می‌ترسند  و  چگونه  غمگین  می‌گردند،  در  حالی  که  آنان  با  خدا  پیوند  دارند،  چون  کـه  ایشـان  دوسـتان  خدایند؟  چه  غمگین‌ گردند  و  از  چه  بترسند،  در  حالی  که  در  این  جـهان  و  در  آن  جـهان  بدیشان  مـژده  داده  می‌شود؟  وعدۀ  یزدان  وعدۀ  راسـتینی  است  کـه  تـغییر  نمی‌پذیرد  و  دگرگون  نمی‌شود:

(لا تبدیل لکلمات الله ).

سخنان  خدا،  (‌یعنی  وعده‌هائی  کـه  خدا  بـه  پـیغمبرانش  مبنی  بر  پیروزی  و  بهروزی  و  سـعادت  دو  جـهان  داده  است‌)  تخلف‌ناپذیر  است‌.

(ذلک هو الفوز العظیم ).

ایـن  (‌چیزی  که  در  دنـیا  و  آخرت  بـدانـان  مـژده  داده  می‌شود)  رسیدن  به  آرزو  و  رستگاری  بزرگی  است‌.  دوستان  خدا  کسانی  هستند که  روند  قرآنـی  از  ایشـان  سخن  می‌گوید.  آنان  مؤمنانی  هستند  که  چنان  که  باید  ایمان  دارند،  و  پـرهیزگارانی  هسـتند  که  چـنان  بـاید  پـرهیزگارند...  ایـمان  هم  آن  ایمانی  است  که  در  دل  جایگزین  شود،  وکردار  آن  را  نشـان  دهد  و  راست  و  درست  نمایان  گرداند.  عمل  وکردار  هم  عبارت  است  از  اجراء  آنچه  خـدا  بدان  دسـتور  داده  است‌،  و  دوری  از  آنچه  خدا  از  آن  نهی  فرموده  است‌...  باید  مـعنی  ولی  خدا  بودن  را  این‌گونه  بدانیم  و  فهم‌ کنیم‌.  معنی  ولی  خدا  بودن  آن‌گونه  نیست  که  مردمان  عوام  می‌دانـند  و  فـهم  می‌کنند،  و  مـی‌گویند:  اولیـاء  خـدا،  آوارگـان  دیـوانۀ  نابخردند!

در  پرتو  این  رعایت  و  حمایت  از  دوستان  خدا،  یـزدان  جهان  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم را که  سزاوارترین  ولی  و  بهترین  دوست‌،  او  است‌،  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  او  را  در  برابر  تکذیب‌کنندگان  و  دروغ‌پـردازان  اطـمینان  می‌دهد  و  خاطر جمع  می‌کند،  تکذیب‌کنندگان  و  دروغ‌پردزانی  که  در  آن  وقت  صاحبان  قـدرت  و  قـوت  و  جـاه  و  جلال 

بودند:

(ولا یحزنک قولهم , إن العزة لله جمیعاً , هو السمیع العلیم ).

سخنان  آنان  تو  را  غمگین  نسازد  (‌و  و  طـعنه  و  تکذیب  ایشان  تو  را  ناراحت  ننماید)‌.  عزّت  (‌و  قدرت‌)  کلّاً  در  دست  خدا  است  (‌و  خدا  تو  را  بــا  آن  بـر  آنان  پـیروز  می‌نماید)  و  او  شنوای  (‌سـخنان  و)  آگاه  (‌از  اعمال  ایشان‌)  است‌. 

در  اینجا  خدا  منحصر  به  عزّت ‌گردیده  است‌.  قرآن  عزّت  را  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   و  مؤمنان  نسبت  نمی‌دهد،  همان‌گونه  که  در  جای  دیگری  عزّت  را  به  خدا  و  پیغمــر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   مؤمنان  نسبت  داده  است‌[14] . علّت  این  است  که  سخن  از  حمایت  و  حفاظت  خدا  از  دوستان  خود  است‌.  ین  است  که  روند  سخن  یزدان  را  منحصر  به  عزّت ‌کامل‌،  می‌کند.  در حقیقت  عزّت  تنها  از آن  خـدای  یکـتا  است  و  بس‌،  و  پــیـغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم   و  مـؤمنان  عـزّت  را  از  خـدا  دریـافت  می‌دارند.  روند  سخن  عزّت  را  از  همۀ  مـردمان  سلب  می‌کند.  مشـرکان  قریش  هـم  جـزو  مــردمان  هسـتند.  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم در  پناه  حمایت  و  عنایت  الهی  قرار  دارد،  حمایت  و  عنایتی‌ که  یزدان  جهان  آن  را  به  دوستان  خود  اخـتصاص  داده  است‌.  پس  باید  کـه  پـیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  در  مقابل  چیزهائی‌ که  قریشیان  می‌گویند  غمگین  نشود.  چرا  که  خدا  بـا  او  است‌،  و  خـدا  شـنوا  و  آگـاه  است‌.  خـدا  سخنانشان  را  می‌شنود  و  از  نیرنگهایشان  آگاه  است‌،  و  از  دوستان  خود  حمایت  و  حفاظت  می‌نماید  در  بـرابـر  حیزهائی‌ که ‌گفته  می‌شود  و  در  مقابل  نیرنگهاری  ‌که  زده  می‌شود.  هر کس‌ که  در  آسمانها  است  و  هـر کسی‌کـه  در  زمین  است  اعم  از  انس  و  جنّ  و  ملائکه‌،  و کسانی‌ کـه  بزهکار  یا  پرهیزگارند،  همه  و  هـمه  در  دست  سلطه  و  قدرت  خدا  قرار  دارند.  پس  هر کس  از  آفـریدگان  خـدا  قدرت  و  قوّتی  دارد،  تحت  سلطه  و  فرمانروائی  او  قرار  دارد:

(ألا إن لله من فی السموات ومن فی الأرض).

 آگاه  باشید،  هر کس  (‌و  هر  چیز )  که  در  آسمانها  و  زمین  است  از آن  خدا  است‌.

فلسفۀ  ذکر  ‌«‌مَنْ» به  معنی  کسی‌ که‌،  نه  «‌‌ما»  به  مـعنی  چیزی‌ که‌،  ایـن  است‌ که  رونـد  سـخن  بـیان  مـی‌دارد  نیرومندان  همسان  ناتوانان‌،  همه  و  همه  در  دست  خـدا  قرار  دارند:

( وما یتبع الذین یدعون من دون الله شرکاء).

 کسانی  کـه  جز  خدا  انـبازهائی  را  مـی‌پرستند،  از  چه  چیزهائی  پیروی  می‌کنند؟‌.

این  انبازهای  خیالی  اصلاً  در  هیچ  چیزی  شـریک  خدا  نیستند،  و  پرستشگران  انـبازها  در  شـریک  انگـاشتن  انبازها  با  خدا  جز  به  دنبال  گمان  نمی‌روند  و کارشان  از  روی  یقین  نیست‌:

(إن یتبعون إلا الظن , وإن هم إلا یخرصون ).

جز  از  گمان  پیروی  نمی‌کنند،  و  کارشان  جز  تخمین  زدن  و  دروغ  گفتن  نیست‌.

آن‌ گاه  نگاهی  انداخته  می‌شود  به  جولانگاه‌های  قـدرت  که  جلوه‌گر  در  صحنه‌های  هستی  است  و  اکثر  مردمان  بر  اثر  تکرار  این  جولانگاه‌ها  از  آنها  غافل  می‌گردند:

(هو الذی جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه والنهار مبصراً , إن فی ذلک لآیات لقوم یسمعون ).

او  (‌که  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  متعلّق  بدو  است‌،  همان‌)  کسـی  است  که  شب  را  بـرای  شـما  پـدید  آورده  است  تا  در  آن  بیارامید  و  روز  را  روشن  گردانیده  است  (‌تا  در  آن  به  تلاش  در  پی  معاش  بپردازید)‌.  بی‏گمان  در  این  کار  نشانه‌هائی  است  برای  کسانی  که  گوش  شـنوا  داشته  باشند. 

خدائی‌ که  حرکت  و  سکون  را  در  دست  قدرت  دارد،  و  خدائی‌ که  شب  را  پدید  می‌آورد  تا  مردمان  در  آن  آرام  گیرند  و  بیاسایند،  و  روز  را  روشن  می‌گرداند  تا  مردمان  در  پرتو  آن  رهنمون  شوند  و  به  تلاش  و  تکاپو  بپردازند،  و  خدائی‌ که  مردمان  را  بینا  می‌کند  و  محیط  را  برایشان  روشن  می‌گرداند  تا  ببینند،  و  خدائی که‌ کلیدهای  حرکت  و  سکون  را  در  دست  دارد،  همچون  خدائی  بر  مـردمان  چیره  و  توانا  است‌،  و  او  می‌تواند  دوستان  خود  را  و  در  پیشاپیش  دوستان  خود  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم را  و  مؤمنانی  را  که  در  خدمت  او  هستند  بپاید  و  از  ایشـان  حـمایت  و  حفاظت  فرماید  و  آنان  را  از  مردمان  محفوظ  و  مصون  نماید.

( إن فی ذلک لآیات لقوم یسمعون ).

بی‏گمان  در  این  کار  نشـانه‌هائی  است  برای  کسـانی  کـه  گوش  شنوا  داشته  باشند.

در  این  کار  دلیلها  و  حجّتهائی  است‌ که  دالّ  بر  یگـانگی  خدا  است  برای  کسانی ‌که  می‌شنوند  و  پس  از  شـنیدن  می‌انـدیشند  و  پـژوهش  مـی‌کنند  دربـارۀ چـیزی‌ کـه  می‌شنوند.

برنامۀ  قرآنی  صحنه‌های  جهانی  را  در  مواقع  بسـیاری‌،  در  لابلای  سخن  از  مسألۀ الوهیّت  و  عبودیّت‌،  به‌کار  می‌گیرد.  زیرا  این  جهان  با  بودن  خود  و  با  صحنه‌هائی ‌که  دارد،  گواه  گویائی  برای  فطرت  است‌،  و  فطرت  در  برابر  منطق  آن‌،  پاسخ  منفی  ندارد  و  آن  را  مردود  نـمی‌دارد.  همچنین  برنامۀ  قرآنی  مـردمان  را  بـا  پـیوند  هـمآوا  و  پیوستگی  هماهنگی  که  با  جهان  دارنــد،  مـخاطب  قرار  می‌دهد،  و  از  نظم  و  نظامی  برایشان  سخن  می‌گوید که  عملاً  آن  را  در  زندگی  خود  مشاهده  می‌کنند.

این  شبی‌ که  در  آن  می‌آرامند،  و  این  روزی‌ که  در  پرتو  آن  دیــد  پــیدا  مـی‌کنند  و  می‏بینند،  دو  پـدیده‌ای  از  پدیده‌های  جهانند  که  پیوستگی  زیادی  با  زندگی  ایشان  دارد.  همآوائی  و  هماهنگی  موجود  در  جهان  با  زنـدگی  انسان‌،  برای  همگان  کاملاً  محسوس  است‌،  هـرچـند  در  پژوهش  و  بررسی  بسیار  تلاش  و کوشش  ننموده  باشند،  و  در  علم  و  «‌دانش‌«  پیشرفت  ژرف  و  فراوانی  نداشته  باشند،  زیرا  فطرت  درونی  آنان  با  زبان  نهانی  این  جهان  آشنا  است‌. 

همچنین  مردمان  پیش  از  این  که  «‌دانشـهای  نـوین« و  علوم  روز  سر  برسد  بی‏خبر  از  زبان  جهان  نبوده‌اند.  بلکه  آنان  این  زبان  را  با  تمام  وجودشان  فهم  می‌کرده‌اند  و  آن  را  می‌دانسته‌اند.  این  است  که  یزدان  دانای  آگاه  قـرنها  پیش  مردمان  را  با  این  زبان  مـخاطب  قـرار  داده  است‌.  این  زبان  با  تحـوّل  و  پیشرفت  علم‌،  تحوّل  و  پـیشرفت  پیدا  می‌کند.  هر  زمـان‌ کـه  مـردمان  در  دانش  تـرقّی  و  پیشرفت  حاصل‌کنند،  بر  فهم  و  درک  این  زبان  تواناتر  خواهند  گردید،  اگر  دریچه‌های  دلهایشان  در  پرتو  ایمان  بازگردد،  و  با  نور  یزدان  به  اقطار  و  آفـاق  ایـن  جـهان  بنگرند.

افتراء  بر  خدا  و  دروغ‌پردازی  دربارۀ  خدا،  با  شـریک  قرار  دادن  برای  خدا،  از  جمله  فـرزند  نسـبت  دادن  بـه  یزدان  سبحان‌،  صورت  می‌گیرد.  مشرکان  عـرب  گـمان  می‌برند که  فرشتگان  دختران  خدا  هستند!

پایان  این  درس  گشت  و گذاری  با  ایـن  نـوع  شـرک  و  دروغ‌پردازی  است‌.  این  گشت  و  گذار  با  ذکـر  دلیل  و  برهان  در  این  جهان  و  با  نزول  عذاب  در  آن  جهان  خاتمه  می‏یابد،  بدان‌ گونه  که  شیوۀ  قرآن  است‌:

(قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الأَرْضِ إِنْ عِندَکُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (68) قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ (69) مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُواْ یَکْفُرُونَ) (70)

(‌مشـرکان‌)  مـی‌گویند:  خداونـد  فرزندی  بـرای  خود  برگزیده  است  (‌که  فرشتگانند.  عجب  بدبختی!  این  انسان  است  که  برای  بقای  نام  و  نشان  نیاز  به  فرزند  دارد،  خدا  که  جاودانه  و  سرمدی  است  کی  نیاز  به  فرزند  دارد)  او  منزّه  (‌از  این  عیبها  و  نقصها)  است‌.  او  بی‌نیاز  است‌.  چرا  که  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  از آن  او  است‌.  شـما  (‌ای  مشرکان‌!)  هیچ ‌گونه  دلیل  و  برهانی  بر  این  (‌ادّعـای  خود)  ندارید.  آیا  چیزی  را  به  خدا  نسبت  می‌دهید  کـه  از  آن  آگاهی  ندارید؟‌!  بگو:  قطعاً  کسانی  که  به  دروغ  چیزی  را  به  خدا  نسبت  می‌دهند،  رستگار  نمی‌شوند  (‌و  از  عذاب  آخرت  رهائی  نمی‌یابند.  با  این  حرفها  چند  روزی  مردم  را  اغفال  کـردن  و  چند  صـباحی  بـه  مـال  و  منال  دنـیا  رسیدن‌)  بهره  گرفتنی  از  این  دنیا  است‌.  سپس  به  سوی  ما  برمی‌گردند  و  آنگاه  مـا  عـذاب  شـدید  (‌دوزخ‌)  را  بـه  سبب  کفری  که  ورزیده‌اند  بدانان  می‌چشانیم‌.

معتقد  بودن  به  این  که  یزدان  سبحان  دارای  فرزند  است‌،  اعتقاد  ساده‌لوحانه‌ای  است‌.  سرچشمۀ  آن  کوتاه‌بینی  در  جهان‌بینی  است‌.  کسانی‌ که  همچون  عقیده‌ای  دارند  چنین  می‌انگارند  که  سرشت  خدای  ازلی  سرمدی  با  سرشت  انسان  آفریده  شدۀ  فناپذیر،  یکسان  است‌.  آنان  ناتوان  از  فهم  و  درک  فرق  بسیاری  هستند که  میان  یزدان  و انسان  است‌.  همچنین  متوجّه  فلسفۀ  قانونی  نیستند که  زاد  و  ولد  آدمیان  بر  آن  استوار  است‌.  زاد  و  ولد  انسانها  برای  تکمیل  طبیعی  نقص  و  قصوری  است ‌که  دامنگیر  آدمیان  است  و  دامنگیر  یزدان  نیست‌.

چه  انسانها  مـی‌میرند،  در  حـالی  کـه  زنـدگی  تا  وقت  مشخّص  و  مقدّر  برجای  است‌.  تا  فرارسیدن  این  وقت  مشخّص  و  مقدّر،  حکمت  یزدان  چنین  اقتضاء می کند  نسل  آدمیان  امتداد  پیدا کند.  فرزندان  هم  وسیله‌ای  برای  این  امتداد  پیدا  کردن  هستند.

انسانها  پیر  و  فـرتوت  مـی‌گردند  و  ناتوان  می‌شوند.  فرزندان  نیروهای  جوانی  هستند  که  جایگزین  نیروهای  پیر  می‌گردند.

انسانها  با  چیـزهائی ‌که  در  پیرامون  ایشان  است مبارزه  مـی‌کنند.  بـا  دشـمنانشان  چـه  حـیوان  و  چـه  انسـان  می‌رزمند.  انسانها  به  پشتیبان  و  تکیه‌گاه  نـیاز  دارند.  فرزندان  در  این  احوال  و  اوضـاع  نـزدیک‌ترین  یـار  و  مددکار  هستند.

انسانها  برای  فراهـم  آوردن  دارائـی  و  افـزایش  امـوال  برای  خویشتن  به‌ کوشش  و  تلاش  می‌ایستند  و  ر‌نج  و  زحمت  می‌کشند.  فرزندان  در  فراهم  آوردن  و  افزایش  ثروت‌ کمک  می‌کنند،  و  بر  تلاش  و کوششی  می افزایند که  وسیلۀ  بدست  آوردن  دارائی  است‌...

بدین  منوال  سائر  چیزهای  دیگـری  را  مـی‌توان  پـیش  چشم  داشت‌ که  حکمت  آفریدگار  اقتضاء  می‌کند  و  برای  آبادانی  این  زمین  لازم  می‏بیند،  تا  آن  زمـان ‌که  وقت  مشخّص  و  مقدّر  فرامی‌رسد،  و  یزدان‌ کاری  را که  باید  بشود  به  انجام  می‌رساند.

هیچ‌ یک  از  این  امور  متوجّه  ذات  پاک  خدا  نیست‌.  خدا  نیازی  به  امتداد  حیات  از  راه  اولاد  ندارد.  احتیاجی  بـه  یاری  به  هنگام  پیری  ندارد.  احتیاجی  به  یار  و  مددکار،  و  به  مال  و  ثروت  ندارد.  اصلاً  یزدان  نـیازی  بـه  چـیزی  ندارد که  بر  دل  ما  بگذرد  یا  نگذرد  و  مربوط  بـه  ذات  پاک  خداوند  بزرگوار  باشد.

از  اینجا  است ‌که  فلسفۀ  داشتن  فرزند  منتفی  مـی‌گردد،  زیرا  سرشت  خداوندی  به  چیزی  از  خارج  از  خود  نیازی  ندارد  تا  این  نیاز  با  وجود  فرزند  برآورده  شود.  حکمت  خدا  مقتضی  این  نبوده  است‌ که  انسانها  زاد  و  ولد  داشته  باشند،  مگر  بدان  سبب‌ که  سرشت  آدمیان  قصور  دارد  و  برای  رفع  این  قصور  به  همچون  تکمله‌ای  نیاز  دارد،  و  برای  رفع  این  نقیصه  تولّد  فرزندان  ضــروری  است‌،  و  این  مسأله  نسنجیده  و  سرسری  نیست‌.

بدین  خاطر  پاسخ  این  تهمت ‌که  می‌گفتند:

(قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا ).

(‌مشــرکان‌)  مـی‌گویند:  خداوند  فرزندی  بـرای  خـود  برگزیده  است‌.

چنین  ا‌ست‌:

(سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ ).

او  منزّه  (‌از  این  عیبها  و  نقصها)  است‌.  او  بـی‌نیاز  است‌.  چرا  که  آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  از آن  او  است‌.  «‌سُبْحانَهُ‌!..»  پاک  و  منزّه  است  ذات  والامـقام  خـدا  از  سطح  این‌ گمان  یا  فهم  یا  تصوّر.  «‌هُوَ الْـغَنیُّ‌«  او  دارا  و  بی‌نیاز  با  تمام  معانی  واژۀ  غنی  است‌.  خدا  بی‏نیاز  از  نیازهائی  است  که  قبلاً گفتیم‌،  و  بی‌نیاز  از  همۀ  نیازهائی  است‌ که  قبلاً  نگـفته‌ایـم  اعـم  از  نیازهائی  که  بر  دل  می‌گذرد  یا  بر  دل  نمی‌گذرد  و  مقتضی  وجـود  فرزند  است‌.  چـیزهائی  کـه  اقـتضاء  مـی‌کنند  سـبب  پـیدایش  چیزهائی  می‌شوند که  مورد  اقتضاء  هسـتند.  چه  هیچ  چیزی  یـافته  نمی‌شود که  بیهوده  باشد  و  نـیازی  و  فلسفه‌ای  و  هدفی  در  بودن  آن  نباشد.

 

(لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ ).

آنچه  در  آسمانها  و  زمین  است  متعلّق  بدو  است‌.

پس  یزدان  چه  نیازی  به  این  و  آن  دارد؟  او که  ملک  جهان  سراسر  مال  او  است‌.  اصلاً  نیازی  ندارد  تا  با کمک  فرزند  برآورده  شود.  پس  وجود  فرزند  در  این  صورت  بیهوده  و  بیفائده  است‌.  خداوند  سبحان  بالاتر  و  والاتر  از  آن  است‌ که‌ کار  عبث  و  بیسود  انجام  دهد.

قرآن  مجید  وارد  بحثهای  جدلی  نظری  پیرامون  سرشت  لاهـوتی  خدا  و  سرشت  نـاسوتی  انسـان  نمی‌شود،  بحثهائی ‌که  در  نزد  متکلّمان  و  در  فلسفه‌های  دیگر  بازار  پر  رونق  و گرمی  پیدا کرده  است‌.  زیـرا  قرآن  مجید  موضوعهائی  را  می‌پساید  و  مورد  توجّه  قرار  می‌دهد که  واقعی  و  به  فطرت  نزدیک  باشند.  قرآن  خود  موضع  را  پژوهش  می‌کند  نه  این ‌که  با  فرضهای  جدلی‌ کلنجار  رود  و  این  سو  و  آن  سو  دود،  فرضهائی ‌که  در  پایان‌ کار  از  موضوع  اصلی  پرت  می‌شوند  و  خود  فرضها  هدف  بحث  می‌گردند!

در  اینجا  روند  قرآنی  به  این  پسوده‌ای ‌که  واقعیّت  ایشان  را  لمس  مـی‌نماید،  و  نـیاز  ایشان  را  به  فرزند،  و  جهان‌بینی  آنان  دربارۀ  این  نیاز،  و  عدم  این  نیاز  برای  خدائی‌ که  متعلّق  بدو  است  آنچه  در  آسمانها  و  آنچه  در  زمین  است‌،  بسنده  می‌کند،  تا  دل  ایشان  را  قانع  سازد  یا  آنان  را  شکست  بدهد،  بدون  این ‌که  جدل  نظری  درگیرد  و  اثر  این  پسودۀ  روانی  را  ضعیف ‌کند،  پسـوده‌ای  کـه  فطرت‌،  ساده  و  راحت  پذیرای  آن  می‌گردد  و  بدان  پاسخ  می‌دهد.

آن‌ گاه  ایشان  را  با  واقعیّت  روبرو  می‌سازد،  و  آنان  دلیل  و  برهانی  بر  صحّت  چیزی  نمی‌یابند که  ادّعـای  آن  را  دارند.  روند  قرآنی  این  دلیل  و  برهان  را  سلطان‌،  یـعنی  سلطه  و  قدرت  می‌نامد،  زیرا  این  دلیل  و  برهان  قـوّت  است‌،  و  دارندۀ  دلیل  و  برهان  قوی  و  صـاحب  سلطه  است‌:

(إِنْ عِندَکُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا).

هیچ گونه  دلیل  و  برهانی  بر  این  (‌ادّعای  خود)  ندارید. 

شما  بر  چیزی ‌که  می‌کنید  دلیل  و  برهانی  ندارید. 

(أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؟) (68)

آیا  چیزی  را  به  خـدا  نسبت  مـی‌دهید  که  از  آن  آگاهی  ندارید؟‌!. 

انسان  چیزی  را  جوید  و  آن  را  نـدانـد  ننگ  است  و  سزاوار  او  نیست‌.  پس  چگونه  خواهد  بود  اگر  این  سخن  نادانسته  و  بدون  دانش  دربارۀ  یزدان  سبحان‌ گفته  شود؟‌!  بدون  علم  و  آگاهی  دربارۀ  خدا  سخن ‌گفتن‌ گناهی  است  بزرگتر  از  هر گناهی‌.  بدون  علم  و  آگاهی  دربارۀ  خدا  سخن‌ گفتن  پیش  از  هر  چیز  با  چیزی  منافات  دارد که  خدا  مستحقّ  آن  است  و آن  را  از  بندگان  خود  خواسته  است‌.  این  درخواست  تنزیه  و  تقدیس  ایزد  متعال  است‌.  انسان  مشرک  خدای  را  با  مقتضیات  حدوث  و  عجز و  نقص  و  قصور  توصیف  می‌کند،  اوصافی ‌که  خدای  بزرگوار  بسی  فراتر  و  برتر  از  آنـها  است‌.  آخر  ایـن‌ گو‌نه  اندیشیدن‌،‌گمراهی  جهان‌بینی  راجع  به  رابطه  آفریدگار  و  آفریده  است  و  از  آن‌،  گمراهی  جهان‌بینی  دربارۀ  همۀ  روابط  زندگی  و  مردمان  و  معاملات  سرچشمه  می‌گیرد.  زیرا  همۀ  اینها  فرع  جهان‌بینی  ایـن  رابطه  است‌.  تمام  قدرتهائی  که ‌کاهنان  در  بت‌پرستیها  بجای  خود  پـدید  آورده‌اند،  و  تمام  قدرتهائی  که ‌کـلیسا  برای  خویشتن  پـدید  آورده  است‌،  تـنها  و  تـنها  از  جهان‌بینی  رابطه  خداوند  بزرگوار  و  دخترانش  یـعنی  فرشتگان  نشأت  گرفته  است‌!  یا  از  رابطۀ  یزدان  سبحان  و  عیسی  پسر  مریم  بـرخاسته  است!  رابطۀ  اخیر  رابطۀ  پـدری  و  فرزندی‌،  و  داستان ‌گـناه‌،  و  مسألۀ  اعـتراف‌،  و  مسألۀ  اقدام‌ کلیسای  مسیح  به  رساندن  مردمان  به  مسیح  پدر  -  به  گمان  ایشان  -  است‌...  تا  آخر  زنجیره‌ای  که  اگر  حلقۀ  نخستین  آن  خراب  و  تباه  شود  به  سبب  جهان بینی  راجع  به  آفریدگار  و  آفریده‌،  همۀ  حلقه‌های  پس  از  آن  در  تمام  امور  و  شؤون  حیات  تباهی  می‌گیرند.

مسأله  تنها  فساد  در  جهان‌بینی  اعتقادی  نـیست‌،‌.  بـلکه  مسألۀ  زندگی  به‌ طور کلّی  است‌.  همۀ  دشمنانگیهائی ‌که  میان‌ کلیسا  و  میان  علم  و  عقل  درگرفته  است‌،  و  مسألۀ  تلاش  جامعه  برای  رهائی  از  سلطۀ ‌کلـیسا  بــازمی‌گردد.  جامعه  متأسّفانه  این  رهائی  را  نیز  در  نـجات  از  سـلطۀ  خود  دین  دیده  است‌!  همۀ  این  امور  از  فساد  و  خرابـی  حلقۀ  نخستین  زنجیرۀ  حیات  سرچشمه‌ گرفته  است‌،  حلقۀ  تـباه  شـدۀ  جـهان‌بینی  راجـع  به  رابـطۀ  مـیان  خـدا  و  آفریدگانش‌.  تباهی  این  حلقه  با  خود  شرّ  و  بلای  زیادی  را  به  میان  جامعه  کشانده  است‌،  شرّ  و  بـلائی ‌که  همۀ  انسانها  به  مصائب  آن  در  امـواج  مـادی  و  بـدبختیهای  فراتر  از  آن  گرفتار  آمده‌اند.

از  اینجا  است‌ که  عقیدۀ  اسلام  حرص  و  جوش  شگـفتی  دارد  بر  روشنگری  این  رابطه‌،  روشنگری  کاملی  که  در  آن  آمیزش  و  پیچش  و گنگی  نباشد...  خـدا  آفریدگار  ازلی  و  سرمدی  است  و  نیازی  به  فرزند  ندارد.  رابطۀ  میان  یـزدان  و  جـملگی  مـردمان  رابـطۀ  آفـریدگار  بـا  آفریدگان  خود  بدون  استثناء  است‌.  جـهان  و  زندگی  و  زندگان  د‌ارای  قوانینی  هستند که  اجراء  و  پیاده  می‌گردد  و  تخلّف‌ناپذیر  است  و  از  کسی  جانبداری  نمی کند  و  با  کسی  سازش  نمی‌نماید.  هر کس  از  این  قوانین  پـیروی  بکند،  رستگار  می‌گردد  و  به  مقصود  می‌رسد،  و  هر کس  از  این  قوانین‌ کناره‌گیری  کند،  گمراه  می‌گردد  و  زیانبار  می‌شود...  همۀ  مردمان  در  برابر  ایـن  قوانـین  یکسان  هستند.  همۀ  مردمان  به  سوی  یزدان  برمی‌گردند.  آنجا  شفیعها  و  شریکهائی  در میان  نیست‌.  همۀ  مـردمان  روز  رستاخیز  تک  و  تنها،  بدون  یار  و  یاور  و  اموال  و  اولاد  و  محافظ  و  مراقب  در  محضر  خـدا  حـاضر  می‌شوند.  برای  هر کسی  هـمان  چیزی  است  کـه  انـجام  ‌می‌دهد.  پروردگار  تو  به  هیچ‌ کسی  ستم  نمی‌کند.

عقیدۀ  سادۀ  روشنی  است‌.  به  تأویل  نـادرست  فـرصت  نمی‌دهد.  دل  را  در  راه‌ها  و  پـیچ  و  خمها  سـرگشته  و  منحرف  نمی‌گرداند،  و  در  میان  ابرها  و  مه‌ها  ویـلان  و  نهان  نمی‌سازد.  بدین  خاطر  همگان  در  پـیشگاه  یـزدان  یکسان  هستند،  و  همگان  با  شریعت  مخاطب  قـرار  داده  می‌شوند،  و  جملگی  ایشان  موظّف  و  مکلّف  هستند که  برابر  شریعت  عمل‌کنند،  و  تمام  آنـان  بـاید  مـحافظ  و  نگاهدار  شریعت  باشند.  بدین  وسـیله  روابـط  مـردمان  یکی  با  دیگری  راست  و  درست  می‌گردد،  بر اثر  راست  و  درست  بودن  رابطۀ  میان  ایشان  و  میان  یزدان‌.

(قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ) (٦٩)

بگو:  قطعاً  کسانی  که  به  دروغ  چیزی  را  بـه  خدا  نسـبت  می‌دهند،  رستگار  نمی‌شوند  (‌و  از  عذاب  آخرت  رهـائی  نمی‌یابند)‌. 

کسانی ‌که  به  دروغ  چیزی  را  به  خدا  نسبت  می‌دهند  به  هیچ ‌وجه  رهائی  و  رستگاری  نـدارنـد.  در  درّه‌ای  و  در  راهی  رهائی  ندارند.  در  دنیا  و  در  آخرت  نـجات  پـیدا  نمی‌کنند.  رستگاری  حقیقی  آن  رستگاری  است ‌کـه  از  همگامی  و  همراهی  با  قـوانـین  صـحیح  الهـی  حاصل  می‌گردد،  قوانین  صحیحی‌ که  به  خیر  و  صلاح  و  ترقّی  و  تعالی  انسانها  و  جامعه‌ها  می‌انجامد،  و  زندگی  را  رشد  مــی‌دهد  و  بـه  جـلو  مـی‌رانـد  و  بـه  اوج  مـی‌رساند.  رستگاری  تنها  تولیدات  مادی  نـیست‌،  تـولیداتـی  کـه  ارزشهای  بشریّت  به  همراه  آن  درهم  شکند،  و  در  سایۀ  آن  انسان  به  مـرتبۀ  حیوان  سـقوط  کـند.  ایـن  چـنین  رستگاری‌ای  رستگاری  ظاهری  موقّتی  است‌،  و  از  خط ّ تعالی  و  تــرقّی‌ای  مـنحرف  است ‌کـه  بشـریّت  را  بـه  والاترین  پلّه‌ای  مـی‌رساند  کـه  سـرشت  انسـان  تـوان  رسیدن  بدانجا  را  دارد.

(مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٧٠)

(‌با  این  حرفها  چند  روزی  مردم  را  اغفال  کـردن  و  چند  صباحی  به  مال  و  منال  دنیا  رسیدن‌)  بهره  گرفتنی  از  این  دنیا  است‌.  سپس  به  سوی  ما  بـرمی‌گردند  و  آنگاه  مـا  عذاب  شدید  (‌دوزخ‌)  را  به  سبب  کفری  کـه  ورزیـده‌انـد  بدانان  می‌چشانیم‌. 

بــرخـورداری  نـاچیزی  و  کـالای  انـدکی  است‌.  ایـن  برخورداری  و  ایـن‌کـالا  هـم  مـدّت  انـدکی  برقرار  و  ماندگار  است‌.  برخورداری  و کـالائی  است  کـه  مـنقطع  می‌گردد.  برخورداری  و کالائی  نیست‌ که  به  برخورداری  و کالای  سزاوار  بشریّت  در  آخرت  منتهی‌ گردد.  بلکه  ‌«‌عذاب  شدید»  به  دنبال  آن  می‌آید،  عذاب  شدیدی  که  میوۀ  انحراف  از  قوانین  جهانی  خدا  است‌،  قوانینی‌ که  به  برخورداری  و کالای  عالی  و  لائق  آدمیزادگـان  مـنتهی  می‌شود. 


 


[1] مرادمخمّر و کپکـها و شبه‌ قارچها است‌. چه در اوائل  جنگ جهان دوم مادّه‌ای از  اینـها  به ‌دست آمد که میکروبهای امراض را از میان می‌برد. ایـن امر عاقبت به‌کشـف  پـنسلین و کـلرامـایسین و اسـترپتومایسین انجامید. (‌مترجم‌) 

[2]بَلَح‌:میوۀخرمای نارس... تَمر: میوۀ  خرمای رسیده و خشک ... رطَب‌: میوۀ خرمای رسیده و شیره‌دار ... بسْر: میوۀ خرمائی‌کـه رنگ و رو گرفته است ولی هنوز خوب  نرسیده است ... (‌مترجم‌)‌. 

[3] اشاره‌ به حروف  مقطّعه در سرآغاز بعضی از سوره‌ها است‌.  از  جمله‌:  بقره و یونس و  اعراف‌... (‌مترجم‌) 

[4] راجع بـه ایـن موضوع فـصلهای کـاملی را در کـتاب «‌التـصویر الفنی فی‌ القرآن‌« نوشته‌ام و  اختصاص داده‌ام‌. 

[5] سـخن‌پردازی آدمیان نـمی‌‌تواند همچون‌کـاری را  بکـند.  چه هر نویسنده‌ای سطح معیّنی را مخاطب خود می‌نماید، و دیگران نیز دست‌کـم چیزی از آن فهم می‌کنند. 

[6]قیاس‌: ازکلّ به جزء پی بردن‌... استقراء‌:از جـزء بـه‌کــل پـی بـردن‌... استقصاء: به نهایت چیزی رسیدن و جزئیات آن را شناختن‌... (‌مترجم‌)

[7] به همین خاطر است‌ که هستی بشری این حقّ را دریافت مـی‌کند،‌و  این حقّ سلطه و قدرتی بر او دارد که هر چیزی را که از سرچشمۀ دیگری دریافت می‌کنـد همچون سلطه و  قدرتی بـر او نـدارد...ایـن هــم از نـاحیۀ موضوعی یکی از اعجازهای قرآن است‌. 

[8] قبلاً در تفسیر همین سوره راز این عنایت الهی را بیان‌ کردیم و گفتیم که چرا عنایت یزدانی  این همه متوجه پیاده ‌کردن این حقیقت و جلوه‌گر ساختن این مسأله است‌.مراجعه شود به  صفحۀ ١٧5٢ تا صفحۀ ١٧55 جزء یازدهم‌.

[9] مراجعه شود به جلد چهارم‌، صفحات 485-488 ...(‌مترجم‌)   

[10] مراد آیۀ 188 سورۀ اعراف است‌، بدین شکل‌: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ ولو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر وما مسنی السوء، انْ أنا الّا نذیرٌ و بشیرٌ لقومٍ یؤمنونَ). 

[11] مراجعه شود به کتاب‌: «‌معالم فی ‌الطریق‌» فصل‌: «‌نقله بعیده‌»‌. 

[12] مراجعه شود به کتاب: «‌الاسلام و الجاهلیه‌« تألیف ابوالاعلی مودود‌ی. و به کتاب‌: «‌جاهلیه  القرن العشرین‌« تألیف محمّد قطب‌. 

[13] مراجعه شود به کتاب‌: «‌معالـم فـی ‌الطـریق‌‌« فـصل «‌شـریعه کـونیه‌«‌. و کتاب‌:  «‌هذا الدین‌»  فصل «‌منـهج منفرد»‌. 

[14] ‌مراد آیۀ هشتم سورۀ منافقون  است‌.(‌مترجم‌) 

 

 

تفسیر سوره‌ی یونس آیه‌ی 103-71

 

سورهی یونس آیهی 103-71

 

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ (٧١) فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٧٢) فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ (٧٣) ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ (٧٤) ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (٧٥) فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ (٧٦) قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (٧٧) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الأرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ (٧٨) وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ (٧٩) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (٨٠) فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ (٨١) وَیُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (٨٢) فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ (٨٣) وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ (٨٤) فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٨٥) وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (٨٦) وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ (٨٧) وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الألِیمَ (٨٨) قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (٨٩) وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٩٠) آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (٩١) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ (٩٢) وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (٩٣) فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (٩٤) وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ (٩٥) إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (٩٦) وَلَوْ جَاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الألِیمَ (٩٧) فَلَوْلا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (٩٨) وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (٩٩) وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (١٠٠) قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (١٠١) فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (١٠٢) ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ) (١٠٣)

 

در  این  سوره  قبلاً  اشاره  شد  به  نسـلهای  پیشینی که  جهان  را  به  درود گفتهاند،  و  بر اثر  تکذیب  پیغمبرانشـان  کارشان  سرانجام  به  کجا  کشیده  است.  آنان  که  بس  از  ایشان  در  زمین  جایگزین گردیدهاند  چگونه  آزمایش  شدهاند.

(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ(١٣)ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ) (١٤)

ما  گروهها  (و  نسلهای  زیادی)  را  هلاک  کردهایم  که پیش  از  شما  بودهاند،  بدانگاه  که  ستم  کـردهانـد  (و  راه  گناه  سپردهاند)  و  پیغمبرانشان  برای  آنان  دلائـل  روشـن  و  معجزات  آشکاری  آوردهاند  و  ارائه  نمودهاند،  ولی  آنان  جزو  کسانی  نـبودهانـد  که  ایـمان  بـیاورند  (و  سخنان  پیغمبران  را  بشنوند  و  به  دنـبال  ایشـان  روند.  آری  در  گذشته  و  حال  و  آینده)  این  چنین  گروه  بزهکاران  را  سزا  میدهیم.  (پس  خویشتن  را  بپائید  و  نافرمانی  ننمائید).  سپس  به  دنبال  آنان  شما  را  در  زمین  جانشینان  (ایشان  و  سرنشینان  زمین)  کردهایم  تا  بنگریم  شما  چگونه  عمل می کنید. (یونس /13و14) 

همچنین  قبلاً  اشاره گردید که  هر  ملّتی  دارای  پیغمبری  است.  هر گاه  پیغمبرشان  به  پیش  ایشان  آمد،  دادگرانه  داوری  میگردد:

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ) (٤٧)

هــر  مـلّتی  دارای  پـیغمبری  است  (کـه  در  روز  قـیامت  خویشتن  را  بدو  نسبت  میدهند).  هر گاه  پیغمبرشان  (به  صحرای  محشر  که  صحنۀ  دادگاه  الهـی  است)  آمـد  (در  حضور  او)  دادگرانه  میانشان  داوری  می‏گردد  (و  او  بر کردار  و  رفتار  مـلّت  خود  گواهی  مـیدهد)  و  ستمی بدیشان  نمیشود. (یونس/47)                                           

هم  اینک  روند  قرآنی  چرخش  و گردش  دیگری  را  دربارۀ  این  دو  اشـاره  میآغازد.  بـخشی  از  داسـتان  نوح  علیه السّلام  با  قوم  خود،  و  بخشی  از  داستان  موسی  با  فرعون  و  درباریان  او  را  بیان  میدارد،  تـا  در  ایـن  دو  بخش،  سرانجام  تکذیب کردن،  و  داوری  دربارۀ  مـلّت  پس  از  آمدن  پیغمبرشان،  و  ابلاغ  رسـالت  پیغمبرشان  بدیشان،  و  بیم  دادن  آنان  از  عاقبت  مخالفت  با  حقّ  و  حقیقت،  نمودار  و  پدیدار گردد.

همچنین  اشارۀ  گذرائی  به  داستان  یونس  علیه السّلام  میشود.  اهالی  شهر  او  اینان  میآورند  اندکی  پیش  از  ایـن که  عذاب  در رسد  و  ایشان  را  دربرگیرد.  در  پـرتو  ایـمان  عذاب  از  ایشان  برداشته  میشود  و  از  آن  نـجات  پیدا  میکنند...  این  هم  پسودهای  از  ناحیۀ  دیگری  است.  این  پسودۀ  ایمان  را  برای  تکذیبکنندگان  میآراید،  به  امید  آن که  از  عذابی  خویشتن  را  به  دور  دارند که  از  آن  بیم  داده  میشوند،  و  سرانجام  ایشان  همچون  سرانجام  قوم  نوح  و  قوم  موسی  نگردد  و  بسان  ایشان  هلاک  نشوند.  درس گذشته  پایان  پذیرفت  با  دستور  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بدین  امر که  فرجام کسانی  را  اعلان کند که  بر  خدا  دروغ  میبندند  و  انبازهائی  بدو  نسبت  میدهند:

(قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (٦٩) مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ) (٧٠)

بگو:  قطعاً  کسانی  که  به  دروغ  چیزی  را  بـه  خدا  نسـبت  میدهند،  رستگار  نمیشوند  (و  از  عذاب  آخرت  رهـائی  نمییابند.  با  این  حرفها  چند  روزی  مردم  را  اغفال  کردن  و  چند  صباحی  به  مال  و  منال  دنیا  رسیدن)  بهره  گرفتنی  از  این  دنیا  است،  سپس  به  سوی  ما  برمیگردند  و  آنگاه  ما  عذاب  شدید  (دوزخ)  را  به  سبب  کفری  که  ورزیدهاند  بدانان  میچشانیم. (یونس/69و70)

 این  کار  پس  از  اطمینان  دادن  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است:

(وَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا).

سخنان  آنان  تو  را  غمگین  نسازد  (و  مسخره  و طـعنه  و  تکذیب  ایشان،  تو  را  ناراحت  ننماید).  عزّت  (و  قدرت)  کّلاً  در  دست  خدا  است  (و  خدا  تو  را  بـا  آن  بـر  آنـان  پـیروز  مینماید).(یونس/65)

  همچنین  پس  از  ایـن  است که  دوسـتان  خدا  ترس  و  هراسی  بر  ایشـان  نـیست،  و  انـدوهگین  و  غمگین  نمیگردند.

روند  قرآنی  با  فرمان  تازهای  استمرار  پیدا  مـیکند.  فـرمان  یزدان  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  این  است:  داستان  نوح  را  برای  مردمان  بیان  دارد،  آن  بخش  از  داستان  را که  مربوط  به  چالش  و  مبارزهطلبی  او  با  قوم  خود  است.  آن گاه  بخشی  را  ذکر کند که  مربوط  به  نجات  نوح  و  مؤمنان  همراه  او  است،  و  چگـونه  آنـان  در  زمـین  جـایگزین  دیگـران  گردیدند،  و  تکــذیبکنندگان  ایشـان  کـه  نــیرومندتر  و  دارای  نفرات  بیشتری  از  ایـنان  بـودند  چگـونه  هـلاک  شدند. 

بیان  این  داستانها  نسبت  به  روند  سوره  و  نسبت  به  معانی  نزدیک  پیشین  دارای  مناسبت  روشن  و  آشکاری  است.  داستان  در  قرآن  وقتی  که  ذکر  میشود  برای  ادای  وظــیفهای  در  رونـد  سـخن  است.  داسـتان  در  مـوارد  گوناگونی  و  با  شیوههای  مختلفی  در  جاهای  مناسبی  در  روند  سخن  تکرار  میگردد.  حلقههائی  که  از  داستان  در  جائی  ذکر  میشود  نیاز  آنـجا  را  بـرآورده  مـیسازد،  و  چه بسا  حـلقههای  دیگـری  از  همین  داسـتان  در  جـای  دیگری  بیان  میگردد،  چرا که  اینجا  مـناسبت  با  چنین  حلقههائی  دارد.  در  داستانهای  نوح  و  موسی،  و  در  داستان  یونس  در  اینجا  مناسبت  ویژهای  را  خواهیم  دید.  عرضۀ  داسـتانها  با  موقعیّت  مشرکان  در  مکّه  و  با  موضعگیری  ایشان  در  برابر  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  در  مـقابل  جماعت  اندک  مؤمنانی که  در  خدمت  او  هسـتند،  و  در  برابر  تعداد  فراوان  مشرکان  و  در  مقابل  قدرت  و  شوکت  و  نیروی  فراوان  ایشان،  به  ایمان  خود  افتخار  میکنند،  و  خویشتن  را  در  پرتو  ایمان  توانا  و  با  عزّت  می‏بینند،  از  مناسبت  خاصی  و  همخوانی  ویژهای  بـرخـوردار  است.  همچنین  در  داستانها  و  پیروهائی  که  در  لابلای  داستانها  یا  به  دنبال  آنها  ذکر  میگردد،  مناسبت‏های  ویـژهای  را  خواهیم  یافت.[1]

*

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ (٧١) فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٧٢) فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ) (٧٣)

 (ای  پیغمبر!  برای  دلداری  مؤمنان  و  بـیداری  مشـرکان،  سرگذشت  بـرخی  از  پـیغمبران  و  پـیشینیان،  از  جمله)  سرگذشت  نوح  را  (از  قرآن)  برای  آنان  بخوان.  وقتی  (از  اوقات)  نوح  به  قوم  خود  گفت:  ای  قوم  مـن!  اگر  مـاندنم  (در  میانتان)  و  پند  دادنم  (به  شما)  با  آیات  خدا  (و  دلائل  الهی)  برایتان  سخت  و  غیرقابل  تحمّل  است،  من  (بر  این  کار  پایدار  و  ماندگارم  و)  بر  خدا  تکیه  دارم.  پس  همراه  با  معبودهایتان  قاطعانه  تصمیم  خود  را  بگیرید  (و  هر چـه  از  دستتان  بـرمیآید  دربـارۀ  مـن  انـجام  دهـید  و  هـیچ  کوتاهی  مکنید.  ایـن  کار  را  از  روی  مشـورت  کامل  و تصمیم  قاطع  انجام  دهید  تا)  بعداً  منظورتان  از  خودتان  نهان  نماند  و  مایۀ  اندوهتان  نشود.  پس  از  آن  نسبت  بـه  من  هر چه  میخواهید  بکنید  و  مرا  مهلت  نـدهید.  اگر  (از  دعوت  من)  روی  گردانیدید  (به  من  زیانی  نـمیرسانید)  چرا  که  من  کمترین  مزد  و  پاداشی  از  شما  نـمیخواهـم.  مزد  و  پاداش  من  جز  بر  خدا  نیست  و  به  من  دستور  داده  شده  است  که  (همـۀ  کار  و  بار  خود  را  بدو  حواله  دارم  و)  از  زمـرۀ  تســلیم کنندگان  (امـور  زندگی  بــه  خــدا  و  فرمانبرداران  اوامر  الله)  باشم.  آنان  او  را  تکذیب  کـردند  (و  دروغگویش  نامیدند)  و  ما  او  و  کسانی  را  که  با  او  در  کشتی  نشستند  نجات  دادیم،  و  کسانی  را  که  آیات  مـا  را  تکذیب  کردند  غرق  نمودیم،  و  آن  مـؤمنان  را  جایگزین  (ایشان  در  زمین)  گـردانـدیم.  بنگر  کـه  سـرانجام  بـیم  دادهشدگان  (نافرمان  و  بیایمان)  چگونه  گردید؟.

حلقهای  که  در  ایـنجا  از  داسـتان  نـوح  علیه السّلام  نشان  داده  میشود،  واپسین  حلقه  از  زنجیرۀ  داسـتان  است:  حـلقۀ  چالش  و  مبارزهطلبی  واپسین  است  و  پس  از  بیم  دادن  فراوان  و  پند  و  اندرز  طولانی  و  تکذیب  طولانی  سـر  میرسد.  در  این  حلقه  موضوع کشتی  و کسانی که  سوار  کشــتی  بــودهاند،  و  طـوفانی کـه  درگـرفته  است،  و  تفصیلاتی  که  در  آن  حلقه  آمده  است،  ذکـر  نـمیگردد.  زیرا  هدف  آشکار  نمودن  چالش  و  مبارزهطلبی  و کمک  خواستن  و  مدد  گرفتن  از  خدای  یگانه،  و  بـیان  نـجات  پیغمبر  و کسان  اندکی  است که  در  خدمت  او  بودهاند،  و  ذکر  هـلاک  تکــذیبکنندگان  بـیغمبر  است که  بسـیار  بودهاند  و  از  قدرت  و  شوکت  هم  برخوردار گردیدهاند.  بدین  خاطر  است  که  روند  سـخن  در  ایـنجا  تـفصیلات  داستان  را  در  یک  حلقه، کوتاه  و  مختصر  میکند،  و  شرح  و  بسط  ایـن  یک  حـلقه  را  نـیز  در  نـتائج  واپسین  آن  خلاصه  مینماید.  چون  این  امر  مقتضی  روند  قرآنی  در  این  موضع  و  موقع  است.

(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلا تُنْظِرُونِ ) (٧١)

 (ای  پیغمبر!  برای  دلداری  مؤمنان  و  بـیداری  مشـرکان،  سرگذشت  بـرخـی  از  پـیغمبران  و  پـیشینیان،  از  جمله)  سرگذشت  نوح  را  (از  قرآن)  برای  آنان  بخوان.  وقتی  (از  اوقات)  نوح  به  قوم  خود  گفت:  ای  قوم  مـن!  اگر  مـاندنم  (در  میانتان)  و  پند  دادنم  (به  شما)  با  آیات  خدا  (و  دلائل  الهی)  برایتان  سخت  و  غیرقابل  تحمّل  است،  من  (بر  این  کار  پایدار  و  ماندگارم  و)  بر  خدا  تکیه  دارم.  پس  همراه  با  معبودهایتان  قاطعانه  تصمیم  خود  را  بگیرید  (و  هر چـه  از  دسـتتان  بـرمیآید  دربـارۀ  من  انـجام  دهـید  و  هـیچ  کـوتاهی  مکـنید.  این  کار  را  از  روی  مشـورت  کـامل  و  تصمیم  قاطع  انجام  دهید  تا)  بعداً  منظورتان  از  خودتان  نهان  نماند  و  مایۀ  اندوهتان  نشود.  پس  از  آن  نسبت  بـه  من  هر چه  میخواهید  بکنید  و  مرا  مهلت  ندهید.

اگر کار  و  بار  من  شما  را  به  تنگنا  درانـداخـته  است،  و  دیگر  شما  ماندن  مرا  در  میان  خود  تـحمّل  نـمیکنید  و  تاب  دعوت  مرا  ندارید،  و کاسۀ  صبرتان  از  پند  و  اندرز  دادنم  با  آیات  خدا  لبریز  و  سرریز گردیده  است،  هر چـه  میخواهید  بکنید.  من که  به  راه  خود  ادامه  میدهم  و  جز  بر  خدا  تکیه  نمیکنم:

(فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ ).

من  (بر  این  کار  پایدار  و  ماندگارم  و)  بر  خدا  تکیه  دارم.

 تنها  بر  او  تکیه  میکنم  نه  بر  یاوران  و  اولیاء.  او  مرا  بس است.

(فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ).

پس  هـمراه  با  مـعبودهایتان  قـاطعانه  تـصمیم  خود  را  بگیرید.

دربارۀ  محلهای  ورود  و  خروج  خویش،  و  بـیرونشو  و  درونشو کار  خویشتن  بیندیشید،  و  توشه  و توان  خود  را  برگیرید،  و  همدیگر  را  ضمانت  و  حفاظت کنید:

(ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ).

(این  کار  را  از  روی  مشورت  کامل  و  تصمیم  قاطع  انجام  دهید  تا)  بعداً  منظورتان  از  خودتان  نهان  نـماند  و  مـایۀ  اندوهتان  نشود. 

بگذارید  موضعگیریتان  برای  خودتان  روشن  و  آشکار  باشد،  و  در  آنچه  بر  آن  تـصمیم  میگیرید،  اشتباه  و  آمیـزش  و  پـیچشی  نـماند،  و  جـای  شکّ  و  تـردید  و  برگشت  و  پشیمانی  نباشد.

(ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ).

پس  از  آن  نسبت  به  من  هر چـه  میخواهید  بکنید.

بر  آنـچه  تصمیم  گرفتهایـد  و  راجـع  بدان  کاملاً  اندیشیدهاید  و  جوانب  آن  را کاملاً  سنجیدهاید  و  قاطعانه  خواستهاید  بر  سر  من  بـیاورید،  اجـراء کـنید  و  درنگ  نکنید.

(وَلا تُنْظِرُونِ ) .

و  مرا  مهلت  ندهید.

مرا  مهلت  ندهید  ابزار  و  توشه  تهیّه  ببینم  و  خویشتن  را  آماده  سازم.  چه  آمادگی کلّی  من،  تکیه  بر  خدای  یگانه  است  نه کس  و  چیز  دیگری.

این  چالش  و  مبارزه طلبی  آشکار  و  برانگیزانندهای  است  که  آن  را  نمیگوید  مگر کسی که  دستهایش  پر  از  قوّت  و  قدرت  باشد،  و کـاملاً  بـه  تـوشه  و  انـدوخته  و  ادوات  جنگی  خود  اطمینان  و  اعتماد  داشته  باشد،  و  بـخواهد  دشمنان  را  تحریک کند  و  ایشان  را  برای  جنگ  با  خود  برانگیزد،  و  با  سخنان  تحریکآمیز  آنان  را  بر آن  دارد که  بر  او  بتازند!  آیا  در  پشت  سر  نوح  چه  قوّت  و  قدرت  و  توشه  و  اندوختهای  بود؟  از  میان  تمام  نیروهای  زمـین  چه  چیز  با  او  بود؟

با  او  ایمان  بـود  و  بس...  ایـمان  آن  نـیروئی کـه  همۀ  نیروهای  دیگر  در  برابرش  کوچک  و  ناچیز  است،  و  در  مقابل  آن کثرت  مردمان  و  فراوانی  ابزار  و  ادوات  آنان  اندک  و  ضعیف  است،  و  در  برابرش  تدبیر  و  تفکیر  عاجز  و  درمانده  است...  در  پشت  سر  نوح  خدائـی  بـود  کـه  دوستان  خود  را  در  دست  دوستان  اهریمن  رها  نمیکند!  این  ایمان  به  خدای  یگانه  است که  مؤمن  را  بـه  مـنشأ  قوّت  و  قدرت  بزرگتر  و  فراتر  از  هر  قوّت  و  قدرتی  میرساند،  قوّت  و  قدرتی که  چیره  و  فرمانروا  بر  ایـن  هستی،  و  بر  همه  چیز  و  بر  همه کس  است که  در گسترۀ  سترگ  این  هستی  است.  این  چالش  و  مبارزه طلبی  از  روی  غـرور  نـیست.  هـمچنین  بـیباکـی  هـم  نـیست.  خـودکشی  هم  نـیست.  بلکه  چالش  و  مبارزه طلبی  بزرگترین  قوّت  و  قدرت  حقیقی  با  قوّتها  و  قدرتهای  ناچیز  فناپذیری  است که  در  برابر  صاحبان  ایمان،  ضعیف  و کوچک  میگردند.

کسانی که  به  سوی  خدا  دعوت  میکنند،  پیغمبران  خـدا  الگوی  خوبی  برای  ایشان  هستند...  آنان  باید  دلهایشان  لبریز  از  اعتماد  و  اطمینان  شود  تا  بدانجا که  از  اعتماد  و  اطمینان  سرریز گردد.  باید  ایشان  بر  خداوند  یگانه  توکّل  کـنند  در  مـبارزه  و  رویـاروئی  بـا  طـاغوت،  هـر گونه  طاغوتی که  باشد.

طاغوت  زیانی  بدیشان  جز  اذیّت  و  آزار  نمیرساند.  این  اذیّت  و  آزار  هم  امتحان  الهی  است،  نه  این کـه  یـزدان  سبحان  از کمک  به  دوستان  خود  ناتوان  باشد،  و  نه  این  که  دوستان  خود  را  تسلیم  دشمنان  خود  گردانـد.  بلکه  امتحانی  است که  در  بوتۀ  آن  دلها  و  صفها  پاک  و  سره  میگردند.  بعد  از  آن  روزگار  به  نفع  مؤمنان  چرخش  پیدا  میکند،  و  دوران  به  نفع  آنان  میگردد،  و  وعدۀ  پیروزی  و  بهروزی  خدا  بدیشان  سـر  مـیرسد  و  تحقّق  پـیدا  میکند.

یــزدان  سـبحان  داسـتان  بندۀ  خـود  نـوح  را  روایت  میفرماید،  بدان  هنگام که  نوح  طاغوت  زمان  خـود  را  این گونه  روشن  و  آشکار  به  چـالش  مـیخوانـد  و  به  مبارزه  می‏طلبد.  پس  همراه  با  داستان  به  پیش  برویم  تا  نهایت  آن  را  از  نزدیک  مشاهده کنیم:

(فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ) (٧٢)

اگر  (از  دعـوت  مـن)  روی  گردانـیدید  (به  مـن  زیـانی  نمیرسانید)  چرا  که  من  کمترین  مزد  و  پاداشی  از  شـما  نمیخواهم،  مزد  و  پاداش  من  جز  بر  خدا  نیست.  و  به  من  دستور  داده  شده  است  که  (همۀ  کار  و  بار  خود  را  بدو  حواله  دارم  و)  از  زمرۀ  تسلیم کنندگان  (امور  زندگی  به  خدا  و  فرمانبرداران  اوامر  الله)  باشم.

اگر  روی گردانیدید  از  من  و  دوری گزیدید،  هر کاری که  میخواهید  بکنید.  من که  در  برابر  هدایت  و  رهنمودتان  مزدی  از  شـما  درخواست  نکردهام  تا  به  سبب  پشت کردن  شما  مزد  من کاستی گیرد:

(إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ ).

مزد  و  پاداش  من  جز  بر  خدا  نیست.

این  کار  مرا  از  عقدهام  به  دور  نمیدارد،  چـه  به  مـن  دستور  داده  شده  است که  سراپای  هستی  خود  را  تسلیم  خدا  گردانم:

(وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ) .

و  به  من  دستور  داده  شده  است  که  (همۀ  کار  و  بار  خود  را  بـدو  حواله  دارم  و)  از  زمـرۀ  تسـلیم کنندگان  (امـور  زندگی  به  خدا  و  فرمانبرداران  اوامر  الله)  باشم.

وقـتی  کـه  بـه  مـن  فــرمان  داده  شـده  است،  از  زمـرۀ  تسلیمشوندگان  بودهام.  پس  آن گاه  چه  شد؟

(فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا).

 آنان  او  را  تکذیب  کردند  (و  دروغگویش  نامیدند  )  و  ما  او 

و  کسانی  را  که  با  او  در  کشتی  نشستند  نجات  دادیـم،  و  کسانی  را  که  آیات  ما  را  تکذیب  کردند  غرق  نـمودیم،  و  آن  مؤمنان  را  جایگزین  (ایشان  در  زمین)  گرداندیم.  بدین  اختصار  و  این گونه  چکـیدهوار...  نـجات  نوح  و  کسانی که  با  او  در کشـتی  بودند،  یـعنی  مؤمنان...  و  جایگزین  کردن  ایشان  در  زمـین  بـا  وجـود  کم  بـودن  مؤمنان،  و  غرق کردن  تکذیب کنندگان  با  وجود  قدرت  و  قوّت  و کثرت  ایشان:

(فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ) (٧٣)

بنگر  که  سرانجام  بیم  داده شدگان  (نافرمان  و  بیایمان)  چگونه  گردید؟.

تا  بنگرد  آن کسی که  میخواهد  بنگرد به  «سرانجام  تکذیبکنندگان«  و  پند  بگیرد  هر کس که  میخوهد  پند  بگیرد  از  سرانجام  مؤمنان  رستگار.

روند  قرآنی  در  اعلان  نجات  نوح  و کسـانی که  بـا  او  بودهاند  شتاب  میورزد،  زیرا  نوح  و  این گروه  انـدک  مؤمنان  خویشتن  را  با  خطر  چالش  و  مبارزهطلبی گروه  فراوان کافران  روبرو  میکردند.  هدف  هم  تنها  هلاک  این  گروه  فراوان  نبود  و  بس.  بلکه  هدف  پیش  از  هر  چیز  نجات  ایـن گروه  انـدک  مؤمنان  از  همۀ  خطرها،  و  جایگزین  کردن  ایشان  در  زمین  برای  آبادان  نـمودن  و  تـجدید  حیات  در  آن،  و  ادای  نـقش  اصـلی  خود  در  دورهای  از  زمان  بود.

این  قانون  خدا  در  زمین  است.  این  وعدۀ  او  به  دوستان  خود  در  زمین  است...  هر گاه  راه  برای گروه  مؤمنان  به  درازا کشید،  لازم  است  که  بدانند  کـه  راه  ایـن  است  و  اطمینان  داشته  باشند  که  فرجام  کار  و  جایگزینی  در  زمین  متعلّق  به  مؤمنان  است،  و  نباید  وعدۀ  خـدا  را  بـا  شتاب  بخواهند،  وعـدهای که  در  راه  است  و  فرامیرسد...  یزدان  سبحان  دوستان  خود  را  فـرامـوش  نمیکند  و  از  یاد  نمی‏برد،  و  از  مدد  و  یاری  بدیشان  و  پیروز گرداندن  آنـان  نـاتوان  نـیست،  و  ایشـان  را  به  دشمنان  خود  نیز  تسلیم  نمیکند...  و لیکن  یزدان  مهربان  ایشان  را  تمرین  و  تعلیم  میدهد  و  آنـان  را  با  رنـج  و  زحمت  امتحان کارآزموده  میسازد  و  با  توشۀ  راه  مجهّز  و  آمادهشان  مینماید.[2]

مختصر  و  مجمل  روند  قرآنی  به  پیغمبرانی که  پس  از  نوح  آمدهاند  اشاره  میکند،  و  دلائـل  و  مـعجزاتـی  را  یــادآور  مــیشود  کــه  آنـان  بـا  خـود  آوردهانـد،  و  تکذیبکنندگان  گمراه  چگونه  با  آن  دلائـل  و  مـعجزات  برخورد  کردهاند:

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ) (٧٤)

سپس  بـعد  از  نـوح،  پیغمبران  فراوان  و  بزرگواری  را  فرستادیم.  آنان  همراه  با  دلائل  روشن  (و  معجزات  دالّ  بر  صدق  خود)  به  پیش  قوم  خویش  رفتند.  امّا  ایشان  هم  حاضر  نشدند  به  چیزی  ایمان  بیاورند  که  قبلاً  دیگران  آن  را  تکذیب  کرده  بودند.  بـه  هـمین  شـیوه  دلهای  متجاوزان  را  مهر  میزنیم  (تا  دیگر  حقّ  و  حقیقت  بدانها  نفوذ  نکند  و  راهیاب  نشوند.  یعنی  کفر  و  نفاق  و  استمرار  گناه  تدریجاً  بر  دلهای  متجاوزان  اثر  می‏گذارد  تا  بدانجا  که  انگار  دلها  مهر  باطل  مـیخورند  و  پـردهای  بر  آنـها  فرومیافتد،  و  دیگر  نور  حقّ  بر  آنها  نمیتابد).

این  پیغمبران  دلائل  روشنی  را  برای  قوم  خود  آوردهاند.  نصّ قرآن  میفرماید:  «قوم  آنان  حاضر  نشدند  به  چیزی  ایمان  بیاورند کـه  قـبلاً  دیگران  آن  را  تکذیب  کـرده  بودند».  این  سخن  احتمال  دارد  معنی  آن  چـنین  باشد:  اینان  آیات  را  تکذیب  میکردند،  همانگونه  که  قبلاً  هم  آیات  را  تکذیب  مینمودند،  و  آیات  ایشان  را  از  عناد  و  سرکشی    باز نداشته  است  و  دگرگون  نکرده  است.  احتمال  هم  دارد  معنی  آن  چنین  باشد:  تکذیبکنندگان  همه  یک  گروه  هستند  هر چند  که  نسلها  و  زمانهای  ایشان  مختلف  بـاشد.  چـه  تکذیبکنندگان  دارای  سـرشت  یگانهای  هستند...  اینان  امکان  ندارد  به  چیزی  ایمان  بیاورند  که  گذشتگان  آن  را  تکذیب  کردهاند.  یا  این کـه  ایـنان  در  تکذیب  چیزهائی  که  تـکذیب  مـیکنند  خـویشتن  را  در  قالب  پیشینیان  میبینند.  انگار  ایـنان  از  زمرۀ  آنـان  هستند.  سرشت  یگانهای  دارند.  موضع  ایشان  در  برابر  دلائل  و  آیات  آسمانی  یکی  بیش  نـیست.  دریـچههای  دلهایشان  را  به  روی  دلائل  و  آیات  نـمیگشایند،  و  با  خردهایشان  نمیانـدیشند  و  رایـزنی  نمیکنند  دربـاره  دلائل  و  آیاتی  که  می‏بینند  و  میشنوند!  آنان  متعدّی  و  متجاوز  هستند  و  از  مرز  اعتدال  و  میانهروی  میگذرند  و  از  راستای  راه  درست  هدایت  منحرف  میگردند  و  به  کژ راهـه  می روند.  ایـن  بـدان  خاطر  است  که  آنان  دستگاههای  فهم  و  شـعوری  را  بیسود  و  بـیفائده  رهـا  کردهاند که  یزدان  آنها  را  بدیشان  عطا  فرموده  است  تا  با  آنها  بیندیشند  و  مسائل  را  فهم  و  روشن  کنند.  بر اثر  این  کار،  دلهایشان  بسته  میشود  و  دریچههای  دلها  مسدود می گردد:

(کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ) (٧٤)

به  همین  شیوه  دلهای  متجاوزان  را  مهر  میزنیم.

بر حسب  قانون  قدیم  یزدان  دربارۀ  دلهای  مردمان،  دلی  که  صاحبش  آن  را  میبندد،  بسته  میماند  و  راکد  و  جامد  میگردد،  و  دیگر  شـایان  دریـافت  و  پـذیرش  نمیشود...  نه  این که  خدا  همچون  دلهائی  را  ببندد  تـا  پیشاپیش  آنها  را  از  هدایت  و  رهنمود  بازدارد.  بلکه  این  قانون  است  و  مقتضیات  آن  در  همۀ  احـوال  و  اوضـاع  حاصل  و  پیاده  میگردد.

و  اما  داستان  موسی  علیه السّلام  روند  قرآنی  آن  را  در  اینجا  از  مرحلۀ  چالش  و  مبارزهطلبی  میآغازد،  و  با  غرق  شدن  فرعون  و  لشکریان  او  آن  را  پـایان  میبخشد. گسـترۀ  داستان  موسی  از گسترۀ  داستان  نوح  فراختر  است.  روند  قرآنی  به  موضعگیریهائی  میپردازد که  بسی  همسان  با  موضعگیری  مشرکان  در  مکّه  در  برابر  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  همانند  با  موضعگیری  آنان  در  برابر گروه  مؤمن  اندکی  است که  در  خدمت  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بودند.

این  حلقه  از  داستان  موسی که  در  اینجا  عرضه  میشود،  دارای  پنج  موضعگیری  است.  بــه  دنـبال  آنـها  پـیروی  میآید  که  دربرگیرندۀ  عبرت  و  اندرزی  است که  در  عرضۀ  این  داستان  در  ایـن  سـوره  بـدین  شـیوه  آمـده  است...  این  موضعگیریهای  پنجگانه  در  روند  قـرآنـی  این  چنین  پیاپی  همدیگر  میآید:

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (٧٥) فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ (٧٦) قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (٧٧) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الأرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ) (٧٨)

سپس  بعد  از  آنان،  مـوسی  و  هـارون  را  برانگیختیم  و  هـمراه  بـا  آیـات  و  مـعجزات  خود  بـه  پیش  فرعون  و  دربــاریانش  فـرستادیم.  ولی  تکبّر  کردند  (و  خـود  را  بالاتر  از  آن  دیدند  که  از  موسی  و  هارون  پیروی  کنند  و  آئین  خدا  را  بپذیرند)  و  قوم  گناهکاری  شدند.  هنگامی  که  حقّ  از  سوی  ما  (بر  دست  موسی)  برای  آنان  روشن  و  جلوهگر  شد،  گفتند:  واقعاً  این  جـادوی  آشکـاری  است.  موسی  گفت:  آیا  به  حقّ  که  بـه  سـوی  شما  آمده  است،  سحر  میگوئید؟  آیا  این  (مـعجزات)  جـادو  است؟  (اگر  جادو  است،  من  شـما  را  بـه  مـبارزه  مـیطلبم  و  از  شـما  میخواهم  که  جادوگران  را  گرد  آورید  تا  ثابت  کنید  کـه  ایـن  جـادو  است).  بــه  هـر  حـال  جـادوگران  پـیروز  نمیشوند.  گفتند:  (ای  موسی!)  آیا  به  پیش  ما  آمدهای  تا  ما  را  از  (عقائد  و  تقالید  و)  چیزهائی  منصرف  گردانی  که  پـدران  و  نـیاکان  خود  را  بـر  آن  دیـده  و  یـافتهایـم،  و  میخواهید  بزرگی  (و  ریاست)  در  زمین  بـرای  شـما  دو  نفر  باشد؟  ما  به  هیچ وجه  به  شما  ایمان  نمیآوریم.

 آیات  و  معجزاتی که  مـوسی  آنـها  را  بـرای  ارائۀ  بـه  فرعون  و  فرعونیان  با  خـود  آورده  بـود  هـفت  آیـه  و  معجزهای  است که  در  سورۀ  اعراف  مذکور  است‌‌[3] ولی  این  آیات  و  معجزات  در  اینجا  ذکر  نمیگردد  و  به  تفصیل  از  آنها  سخن  نمیرود،  زیرا  روند  قرآنی  آن  را  اقـتضاء  نمیکند،  و  چکیده  و  مختصر  سخن گفتن  در  این  مـورد  کافی  و  بسنده  است.  مـهمّ  طــرز  برخورد  فرعون  و  درباریان  او  با  آیـات  و  مـعجزات  خدا،  و  چگونگی  برداشت  و  دریافت  ایشان  از  آنها  است:

(فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ) (٧٥)

آنان  تکبّر  کردند  (و  خود  را  بـالاتر  از  آن  دیدند  که  از  موسی  و  هارون  پیروی  کنند  و  آئین  خدا  را  بپذیرند)  و  قوم  گناهکاری  شدند.

(فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا ...).

هنگامی  که  حقّ  از  سوی  ما  (بر  دست  موسی)  برای  آنان  روشن  و  جلوهگر  شد...

این گونه  معیّن  و  مشخّص:  «مِنْ  عِنْدِنا»  [از  سوی  ما] ...  تا  خدا  زشتی  این  بزهکاری  را  به  تصویر کشد کـه  در  گفتارشان  راجع  به  حقّ  نهفته  بود،  حقّی که  از  سوی  خدا    آمده  بود:

(قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِینٌ) (٧٦)

گفتند:  واقعاً  این  جادوی  آشکاری  است.

با  این  تأکید  مغرورانه  سخن  مـیگویند،  هر چند که  سخنشان  باد  هوا  است  و  بر  دلیل  و  برهانی  تکیه  ندارد:  «واقعاً  این  جادوی  آشکاری  است«...  انگار  این  سخن  در  جــملهای  به  رشــته  کشـیده  شـده  است  و  همۀ  تکذیبکنندگان  در  تمام  روزگاران  بدان  آشنایند  و  بر  آن  خوی گرفتهاند!  مشرکان  قریش  این  چنین  میگفتند،  همان گونه  که  در  سرآغاز  سوره  راجـع  بدیشان  آمـده  است.  هر چند که  میان  قریشیان  و  فـرعون  و  فـرعونیان  فـاصلۀ  زمـانی  و  مکـانی  فـراخ  و  فراوانـی  است،  و  معجزات  موسی  و  معجزۀ  قرآن  با  یکدیگر  فرق  بسیاری  دارند!

(قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَکُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ) (٧٧)

موسی  گفت:  آیا  به  حقّ  که  بـه  سـوی  شـما  آمـده  است،  سحر  میگوئید؟  آیا  ایـن  (معجزات)  جـادو  است؟  (اگر  جادو  است،  من  شـما  را  بـه  مـبارزه  مـیطلبم  و  از  شـما  میخواهم  که  جادوگران  را  گرد  آورید  تا  ثابت  کنید  کـه  ایـن  جـادو  است).  بــه  هـر  حـال  جادوگران  پـیروز  نمیشوند. 

از  بخش  نخستین  نـاشیرین  و  نـادرست  قلمداد  کردن  موسی  چیزی  حذف  شده  است که  بخش  دوم  بر  آن  شیء  محذوف  دلالت  دارد...  انگار  بدیشان  گـفته  است:  آیـا  وقتی که  حقّ  به  سویتان  بیاید  بدان  میگوئید:  این  جادو  است؟  در  پرسش  نخستین  بر  آنان  زشت  شمرده  میشود  که  حقّ  را  سحر  بنامند.  در  پرسش  دوم  اظـهار  شگـفت  میگردد  از کسی که  راجع  بدین  حقّ  بگوید:  این  سـحر  است.  چه  هدف  سحر  هدایت  مـردمان  نـیست.  سـحر  عقیدهای  را  دربـر  مـیگیرد.  سـحر  انـدیشۀ  مشـخّصی  دربارۀ  الوهیّت  و  پیوند  آفریدگان  با  آفـریدگار  نـدارد.  سحر  برنامۀ  منظّم  و  مـرتّب  و  سـر  و  سـامان  یـافتهای  دربارۀ  زندگی  ندارد.  پس  سحر  آمیزۀ  حقّ  نمیگردد،  و  میان  سحر  و  حقّ  اشتباه  نمیشود.  جادوگران  بـه  کـاری  نمیپردازند  که  متضمّن  اهدافی  همچون  ایـن  مـقاصد  باشد،  و  کارشان  در  جهت  پیاده  کردن  همچون  برنامهای  نبوده  و  نیست،  و  جادوگران  رستگار  نمیگردند،  و  همۀ  کارهایشان  به  وهم  و گمان  انداختن  و  به کژراهه  بردن  و  گول  زدن  است.

درباریان  در  اینجا  میخواهـند  حقیقت  انگـیزههائی  را  بدانند که  ایشان  را  از  تسلیم  شدن  در  بـرابـر  آیـات  و  معجزات  خدا  بازمیدارد:

(قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الأرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ)(٧٨)

گفتند:  (ای  موسی!)  آیا  به  پـیش  مـا  آمـدهای  تـا  مـا  را  از  (عقائد  و  تقالید  و)  چیزهائی  منصرف  گردانی  که  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آن  دیده  و  یافتهایـم،  و  مـیخواهـید  بزرگی  (و  ریاست)  در  زمین  برای  شما  دو  نفر  باشد؟  ما  به  هیـچ وجه  به  شما  ایمان  نمیآوریم.

در  این  صورت  پیدا  است  که  هـراس  ایشــان  از  در هـم  ریختن  اعتقادات  موروثی  خودشان  است،  اعتقاداتی  که  سیستم  سیاسی  و  اقتصادی  ایشـان  بـر  آنـها  اسـتوار  و  پایدار  است.  بر  سلطه  و  قدرت  خود  در  زمـین  هراس  دارند،  سلطه  و  قـدرتی  کـه  آن  را  از  خـرافـات  عـقائد  موروثی  خود  فراچنگ  میآورند.

این  درد  دیرینه  و  نیز  درد  تازهای  است کـه  طاغیان  و  سرکشان  را  به  مقاومت  در  برابر  دعـوتهای  آسـمانی  وامیدارد،  و  ایشـان  را  بـر  آن  مـیدارد  کـه  عـذرهای  گوناگون  و  پراکندهای  را  بتراشند،  و  دعوت کنندگان  بـه  سوی  خدا  را  به  زشتترین  تهمتها  متّهم کنند،  و  مرتکب  فسق  و  فجور  در  راه  مـقاومت  و  مـقابلۀ  بـا  دعـوتهای  آسمانی  و  دعوتکنندگان  به  سوی  خـدا  گـردند...  ایـن  «بزرگی  و  ریاست  در  زمین«  است،  و  ایـن  مـعتقدات  باطلی  است  که  جبّاران  قلدر  میخواهـند  در  دل  عـامّۀ  مردم  راکد  برجای  بماند،  و  همۀ کجیها  و  نارواها،  و  همۀ  تباهیها  و  فسادها،  و  همۀ  اوهام  و  خرافات،  در  انـدرون  دلها  جایگزین گردد.  چرا که  باز  شدن  دلها  بر  روی  عقیدۀ  صحیح،  و  روشن  شدن  خـردها  با  نـور  جدید،  برای  ارزشــهای  ایشـان  در  دل  هـمگان،  و  بـرای  بـنیادها  و  ستونهائی که  این  هراس  و  هیبت  بر  آنها  استوار  و  پایدار  است،  خطر  بشمار  میآید.  هراس  بـر  سلطه  و  قدرت  استوار  بر  اوهام،  و  برجای  بر  اصنام،  و  پایدار  بر  بـنده  ساختن  مردمان  برای  اربابانی  جز  یزدان  است...  دعوت  اسلام،  یعنی  خود  را  تسـلیم  فرمان  خدا  و  تـنها  از  او  دستور گرفتن،  توسّط  همۀ  پیغمبران  هدف  آن  بیان  ایـن  نکته  و  استوار  داشتن  این  قاعده  است که  ربوبیّت  متعلّق  به  خدای  جـهانیان  است  و  بس،  و  بـاید  هـمۀ  اربابان  دروغینی که  حقوق  الوهیّت  و  ویژگیهای  آن  را  غصب  کردهاند  و  در  زندگانی  مردمان  آن  را  بر  دست گرفتهاند،  به  کنار  انداخته  شوند.  البتّه  این  اربابان  دروغـینی  کـه  عامّۀ  مردمان  را  بازیچه  دست  خود  کـردهانـد  و  سـبک  شمردهاند  تا  بتوانند  نمیگذارنـد  سخن  حـقّ  و  نـدای  هدایت  به  گوش  عامّه  مردم  رسـد.  آنـان  تـا  بتوانند  نمیگذارند  اعلان  عمومیای که  اسـلام  پـرچـم  آن  را  برداشته  است،  و  شعار  ربوبیّت  خدای  یگانه  را  سر  داده  است،  و  فـریاد  آزادی  مـردمان  از  بـندگی  بندگان  را  طنینانداز  کرده  است،  آسوده  همهجا  پـخش  و  ساده  منتشر  شود...  این  اربابان  تا  بتوانند  نـمیگذارنـد  ایـن  اعلان  همگانی  به  دست  همگان  برسد،  و  عامّۀ  مردمان  آن  را  ببینند  و  بشنوند.  این  اربابان  خوب  میدانند  این  اعلان  شورش  بر  ضدّ  ربوبیّت  ایشان،  انقلاب  بـر  ضدّ  سلطه  و  قدرتشان،  فروپاشی  حکومت  و  فرمانروائـی  ایشان،  و  روان  شدن  در  مسیر  آزادی  و  پرواز  در  فضای  آزادی  بزرگوارانهای  است  که  شایان  انسان  است.

این  علّت  قدیم  و  هم  علّت  جدید  است،  هر  زمان که کسی  بلند  شود  و  مردمان  را  به  سوی  خداوند  جهانیان  دعوت  کند،  اربابان  نادرست  زمینی  برای  جلوگیری  از  دعوت  آسمانی  به  غوغا  و  تکاپو  میافتند!

مردان  زرنگ  و  هوشیاری  که  در  میان  قـریشیان  یـافته  میشدند، کسانی  نبودند که  دربارۀ  درک  و  فهم  صدق  و  والائی  مـحتوای  رسـالت  مـحمد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  نـاچیزی  و  تباهی  محتوای  عقیدۀ  بتپرستی،  به  خطا  روند  و  دچار  اشتباه  شوند.  و لیکن  آنان  بر  مکانت  و  منزلت  موروثی  خود  میترسیدند،  مکانت  و  منزلتی که  بر  خـرفـات  و  تقلیداتی  استوار  بود  که  در  عقیدۀ  ایشان  موجود  بود.  همان گونه که  درباریان  فرعون  و  اشراف  قوم  او  بر  سلطه  و  قدرت  خود  در  زمین  میترسیدند،  و  مغروران،  به  خود  میبالیدند  و  میگفتند:

(وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ) (٧٨)

ما  به  هیچ  وجه  به  شما  ایمان  نمیآوریم.

*

فرعون  و  درباریان  او  متوسّل  به  داستان  سحر  و  ساحری  شدند.  ظنّ  غالب  این  است  کـه  بدین  وسیله  خواستهانـد  عامّۀ  مردمان  را  سـرگرم  آن کنند.  برای  ایـن  منظور  مجلسی  برای  ساحران  ترتیب  دهند  و  موسی  و  چیزهائی  که  با  خود  از  آیات  و  معجزات  دارد  و  در  ظاهر  بسـان  سحر  و  جادوگری  است  به  چالش  و  مبارزه  بطلبند،  تـا  در نهایت  بگویند:  موسی  ساحر  مـاهری  بـیش  نـیست.  بدین  وسیله  خطر  برطرف  میگردد،  خطری که  از  آن  بر  اعتقادات  موروثی،  و  بر  سلطه  و  قدرت  خود  در  زمین  -  که  اصل  کار  است  -  میترسند...  گمان  میکنیم  که  اینها  انگیزههای  حقیقی  جشن  همایش  جادوگران  بـوده  است،  پس  از  آن که  فرعون  و  فرونیان  احساس  خطر  حقیقی  کردهاند  و  وقوع  آن  را  پائیدهاند:

(وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ سَاحِرٍ عَلِیمٍ (٧٩) فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ (٨٠) فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ (٨١) وَیُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) (٨٢)

فرعون  گفت:  همـۀ  جادوگران  مـاهر  و  زبـردست  را  به  پیش  من  بیاورید  (تا  کار  ایـن  دو  جادوگر  را  بسـازیم).  هنگامی  که  جادوگران  گرد  آمدند،  موسی  بدیشان  گفت:  (هر چه  از  فنون  سحر  مـیدانـید  بـه کار  بندید  و)  آنـچه  میتوانید  بیندازید  و  بـیفکنید  (تـا  بـبینیم).  هنگامی  که  (ریسمانها  و  عصاهای  خود  را)  انداختند،  موسی  گفت:  آنچه  ارائه  دادید  واقعاً  جادو  است.  قطعاً  خداونـد  آن  را  پوچ  و  نابود  خواهد  کرد  و  (جای  شگفت  نیست،  چرا  که)  خداوندگار  تـبهکاران  را  (بقا  و  دوام  نمیبـخشد  و)  شایسته  و  سودمند  نمیگرداند.  خداوند  با  سخنان  خود  (که  بـر  انـبیاء  نــازل  مـیکند)  حـقّ  را  پــایدار  و  ماندگار  می‏گرداند،  هر چند  که  گناهکاران  و  بزهکاران  نپسندند.  در  ایــنجا  در  مـوقعیّت  مشابه  سـخن  را  چکـیدهوار  می‏بینیم.  زیرا  فرجام  آن  مورد  نـظر  است.  در گفتار  موسی:

(مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ ).

آنچه  ارائه  دادید  واقعاً  جادو  است.

پاسخی  است  به  تهمت  سحر،  تهمتی که  متوجّه  مـوسی  کردهاند.  کاری  که  جادوگران  میکنند  سحر  است،  زیرا  آنچه  میکنند  بیش  از  خیالاتی کردن  و  به گمان  انداختن،  و  جادو کردن  چشمها  نیست.  هدفی  از  آن  جز  خردها  را  به  بازی گرفتن  نیست.  دعوت  به  خداشناسی  و  اصلاح  جامعه  در  آن  وجود  ندارد،  و  مایۀ  تلاش  و کـوشش  و  جنبش  و  تکاپوئی  نمیگردد.  سحر  این گونه  است،  نـه  آیاتی  که  از  سوی  خدا  نازل  میشود...  در  این  فرمودۀ  یزوان:

(إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ ).

قطعاً  خداوند  آن  را  پوچ  و  نابود  خواهد  کرد.

در  این  سخن  اعتماد  مؤمن  جلوهگر  میآید،  مؤمنی که  به  پروردگار  خود  ایمان کامل  دارد،  و  مطمئن  است  که  خداوندگار  نمیپسندد  که  سحر  پیروز گـردد،  چـرا  کــه  سحر کار  ناشایست  و  نادرستی  است:

(إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ) (٨١)

قطعاً  خدا  کار  تـبهکاران  را  (بـقاء  و  دوام  نمیبخشد  و)  شایسته  و  سودمند  نمیگرداند.

تبهکاران  یعنی  کسانی  که  مردمان  را  با  جادوگری  گمراه  میسازند،  یا  درباریانی که  جادوگران  را  برای  فسـاد  و  تباهی  و  ماندگار کردن  دیگران  بر گمراهی  آوردهاند:

 

(وَیُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ ).

خداوند  با  سخنان  خود  (که  بر  انبیاء  نازل  میکند)  حقّ  را  پایدار  و  ماندگار  می‏گرداند. 

سخنان  تکوینی،  یعنی:

( کُنْ  فَیَکُونُ ).

باش،  و  میشود. (بقره/117)

کلمات  خدا،  بیانگر  روی کردن  مشیّت  است.  یا  این که  کلمات  خدا  عبارت  است  از:  آیات  و  دلائل  خدا.

(وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ) (٨٢)

هر چند  که  گناهکاران  و  بزهکاران  نپسندند.

نپسندیدن گناهکاران  و  بزهکاران  مشیّت  خدا  را  بی‏اثر  نمیگرداند،  و  سدّ  و  مانع  سر  راه  آیات  خدا  نمیشود.  کار  شد...  سحر  باطل گـردید  و  حـقّ  برتری  گرفت...  و لیکن  رونـد  قرآنی  صحنهها  را  در  ایـنجا  مـختصر  میکند،  زیرا  صحنهها  در  این  جولانگاه  مراد  نیست

*

در  اینجا  پرده  فرو میافتد  تا  پردۀ  صحنۀ  موسی  و کسانی  که  با  او  هستند  بالا  رود.  آنان  گروه  اندکی  از  جوانـان  مردم  بودند،  نـه  از  پیرمردان  ایشـان!  ایـن  یکـی  از  عبرتهای  مورد  نظر  داستان  است.

(فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ (٨٣) وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ (٨٤) فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٨٥) وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (٨٦) وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ) (٨٧)

هـیچ  کس  بـه  مـوسی  ایـمان  نـیاورد  مگـر  گروهی  از  مــردمان  قـومش،  (کـه  ایـمان  آوردنـد)  و  از  فرعون  و  دربــاریان  و  اشـراف  بنیاسـرائـیل  مـیترسیدند  کـه  (شکـــنجه  و  آزارشـان  رســانند  و)  آنــان  را  از  دیـن  برگردانند.  بیگمان  فـرعون  در  زمـین  عَلَم  طغیان  بـرافـراشـته  بود  و  گردنکشی  کـرده  بود  و  از  زمرۀ  متجاوزان  (در  ظلم  و  فساد  و  جنایت  و  خونریزی)  بود.  موسی  (برای  دلداری  و  تشجیع  مؤمنان)  گفت:  ای  قوم  من!  اگر  واقعاً  به  خدا  ایمان  دارید  بر  او  توکّل  کنید  (و  باید  بر  او  توکّل  کنید)  اگر  خود  را  بدو  تسلیم  کردهایـد.  پس  مؤمنان  گفتند:  بر  خدا  توکّل  میکنیم  و  بس،  پروردگارا!  ما  را  (وسیلۀ)  آزمون  مردمان  سـتمکار  و  (آماج)  بـلا  و  آزار  کافران  (بدکردار)  مساز.  و  ما  را  با  فضل  و  رحمت  خود  از  دست  مردمان  کافر  نجات  بـده.  و  به  مـوسی  و  بـرادرش  (هارون)  وحـی  کـردیم  کـه  بـرای  قوم  خـود  خانههائی  در  سرزمین  مصر  برگزینید  و  خانههایتان  را  مقابل  یکدیگر  بسازید  و  (در  آنجاها،  بـه  دور  از  چشـم  فـرعون  و  فـرعونیان)  نـماز  را  بـرپای  داریـد.  و  بـه  ایمانداران  مژده  بده  (که  سرانجام  پـیروز  مـیشوند  و  در  دنیا  نصرت  و  در  آخرت  جنّت  از آن  ایشان  میگردد).  این  نصّ  قرآنی  بیانگر  این  واقعیّت  است که  از  مـیان  بنی‏اسرائیل  اظهار  ایمان کرده  بودند  و  به  موسی  پیوسته  بودند،  نوجوانانی  بودند،  نه  همۀ  ملّت  اسرائیل.  خوف  این  در  میان  بود که  نوجوانان  از  دین  برگردانده  شوند  و  از  پیروی  موسی  برگردند،  از  تـرس  فرعون  و  تأثـیر  بزرگان  قـوم  ایشـان،  بزرگانی که  مـصالحی  در  نزد  صاحبان  سلطه  و  قدرت  داشتند،  و  از  ترس  اشخاص  پستی که  به  هر کسی که  صاحب  سلطه  و  قدرت  باشد  پناه  می‏برند،  مخصوصاً  از  میان  بنیاسرائیل...  فرعون  دارای  سلطه  و  قدرت  فراوانی  بود.  در  طغیان  و  سرکشی  نـیز  اسراف  مـیکرد.  در  طـغیان  حدّی  و  مـرزی  نـمیشناخت،  و  از  سنگدلی  و  سـختگیری  خودداری  نمیکرد.

در  اینجا  باید  ایمانی  در میان  باشد که  بر  همۀ  این  ترسها  و  هراسها  بچربد  و  غلبه کند،  و  دلها  را  اطمینان  و  آرامش  دهد،  و  دلها  را  بر  حقّ  و  حقیقتی  استوار  بدارد که  بدان  میگراید:

(وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ) (٨٤)

موسی  (برای  دلداری  و  تشجیع  مؤمنان)  گفت:  ای  قوم  من!  اگر  واقعاً  به  خدا  ایمان  دارید  بر  او  توکّل  کنید  (و  باید  بر  او  توکّل  کنید)  اگر  خود  را  بدو  تسلیم  کردهاید.

توکّل  بر  خدا  نشانۀ  ایـمان  و  انگـیزۀ  آن  است.  ایـمان  عنصر  نیروئی  است که  به  پشتوانۀ گروه  اندک  و  ضعیف  مؤمنان  در  برابر  قدرت  و  قوّت  طاغی  و  سرکش،  افزوده  میشود،  و  باعث  میگردد  نیرومندتر  و  ثـابت قدمتر  از  آن  طاغیان  و  سرکشان  شوند.  موسی  ایمان  و  اسلام  را  برای  ایشان  ذکر کرده  است،  و  توکّل  بر  خدا  را  مقتضی  هم  این  و  هم  آن  دانسته  است...  مقتضی  اعتقاد  به  خدا،  و  مقتضی  تسلیم کردن  خالصانۀ  خود  بـه  یـزدان،  و  عـمل  کردن  به  چیزهائی که  او  میخواهد.

مؤمنان  ندای  ایمان  را  از  زبان  پیغمبرشان  شنیدند  و  پاسخ  گفتند:

(فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنَا ).

پس  مؤمنان  گفتند:  بر  خدا  توکّل  میکنیم  و  بس.

بدین  خاطر  با  دعا  و  زاری  به  خدا  رو کردند  و  گفتند:

(رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (٨٥)

پروردگارا!  ما  را  (وسـیلۀ)  آزمـون  مـردمان  ستمکار  و  (آماج  )  بلا  و  آزار  کافران  (بدکردار)  مساز.

مراد  از  دعا  کردن  بدین  صورت  که  خداونـد  ایشـان  را  وسیلۀ  آزمون  مــردمان  سـتمکاره  نـفرماید  این  است  خداوند  مردمان  ستمگر  را  بر  ایشان  مسلّط  نسازد  تـا  ستمکاران  گمان  نکنند که  چیره  شدن  ایشان  بر  مـؤمنان  به  خدا  دلیل  این  استکه  عقیدۀ  آنان  درستتر  است  و  بدین  سبب  است  که  ایشان  پیروز  گردیدهاند  و  مؤمنان  شکست  خوردهانــد...  چـه بسا  پـیروزی  یـا  بـهروزی  ستمکاران  اسـتدراج  و  آزمـونی  از  سـوی  خدا  بـرای  ایشان  باشد  و  خدا  خواسته  باشد  آنان  به  گمراهی  خـود  فرو روند  و  پلّه  پلّه  به  سوی  دوزخ  روند.  مؤمنان  خدا  را  به  کمک  میطلبند که  ایشان  را  بپاید  و  از  مسلّط  شدن  ستمکاران  بر  آنان  -  هر چند  هم  پیروزی  ستمکاران  برای  استدراج  باشد  -  ایشان  را  محفوظ  و  مصون  فرماید.  آیۀ  دوم  در  حصول  مطلوب  صریحتر  و  آشکارتر  است:

(وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ) (٨٦)

و  ما  را  با  فضل  و  رحمت  خود  از  دست  مـردمان  کافر  نجات  بده.

مؤمنان که  دعا  میکنند  خداوند  ایشان  را  وسیلۀ  آزمون  مردمان  ستمکاره،  و  آماج  بلا  و  آزار کافران  نسـازد،  و  در  پرتو  لطف  خود  ایشان  را  از  دست کافران  برهاند،  با  توکّل  بر  خدا  و  نیرو  و  مدد  خواسـتن  از  او،  مـنافات  و  مخالفت  ندارد.  بلکه  این  کار  دالّ  بر  توکّل  بیشتر  و  تکیۀ  زیادتر  بر  خدا  است.  مؤمن  بلا  را  آرزو  نـمیکند،  ولی  هنگام  نزول  بلا  یا  رویاروئی  با  ناگواریـها  مـقاومت  و  ایستادگی  میکند.

به  دنبال  این  جدائـی،  و  در  دورۀ  انـتظاری  کـه  پس  از  جولانگاه  نخستین،  و  بعد  از  ایمان  آوردن  آنان کـه  به  موسی  ایمان  آوردند،  خداوند  به  موسی  و  هارون  وحی  میکند که  برای  بنیاسرائیل  خانههای  ویژۀ  ایشان  ترتیب  داده  شود.  به  خاطر  این که  آنان  از  دیگران  جدا  شوند  و  خویشتن  را  سر  و  سـامان  و  نـظم  و  نـظام  بـخشند  تـا  آمادگی کوچ  از  مصر  را  در  وقت  مناسب  را  پیدا کـنند.  خداوند  بنیاسرائیل  را  مکـلّف  مـیسازد  به  ایــن  کـه  خانههایشان  را  پاک  و  پاکیزه  دارنـد،  و  نـفس  خـود  را  تزکیه کنند،  و  از  پیروزی  و  مددی  که  خـدا  مـیرساند  شادمان  گردند:

(وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ) (٨٧)

و  به  موسی  و  برادرش  (هارون)  وحی  کردیم  کـه  بـرای  قوم  خود  خـانههائی  در  سـرزمین  مـصر  برگزینید  و  خانههایتان  را  مقابل  یکدیگر  بسازید  و  (در  آنـجاها،  بـه  دور  از  چشم  فرعون  و  فرعونیان)  نماز  را  برپای  دارید،  و  به  ایمانداران  مژده  بده  (که  سرانجام  پیروز  میشوند و در دنــیا  نـصرت  و  در  آخـرت  جـنّت  از آن  ایشــان  می گردد  ).

این  یک  آمادگی  روحی  است که  در کنار  آمادگی  نظامی  قرار  میگیرد.  با هم  بودن  هر  دو  تای  این  آمادگیها  برای  اشخاص  و  افراد  و گـروهها  و  دسـتهها  ضـروری  است،  بویژه  اندکی  پیش  از  جنگها  و  دشـواریــها.  بـرخـی  از  مــردمان  ایــن  آمــادگی  روحــی  را  خوار  و  نـاچیز  می شمارند،  و لیکن  تجارب  تا  این  لحظه  همیشه  خبر  از  این  امر  میدهد که  عـقیده  نـخستین  اسـلحه  در  پـیکار  است،  و  ادوات  جــنگی  در  دست  سـربازی  کـه  دارای  عقیدۀ  سست  است  در  ساعت  شدّت  و  در  وقت  سختی  چیز  مهمّی  نیست.

این  تجربهای که  یزدان  آن  را  به  گروه  مؤمنان  نشـان  میدهد  و  ایشـان  را  بـدان  رهـنمود  مـیکند  تـا  آن  را  بشنوند  و  سرمشق  خود کنند،  یک  تجربۀ  ایمانی  ویــژه  است.  چه بسا  مـؤمنان  روزی  و  روزگـاری  در  جـامعۀ  جاهلی  خود  را  رانده  و  مانده  ببینند،  و  فتنه  و  بلا  فراگیر  گردد،  و  طاغوت  زورگوئی  و  قلدری کند،  و  مردمان  تباه  و  فاسد  شوند،  و  محیط  بگندد  - همان گونه که  حال  و  وضع  در  دوران  فرعون  این  چنین  بود  -  در  اینجا  است  که  یزدان  مؤمنان  را  به  چند کار  رهنمود  میفرماید:

1-دوری  گزیدن  از  جـاهلیّت  و گـندناها  و  تـباهیها  و  بدیهای  آن  تا  آنـجا کـه  مـمکن  است.  هـمایشگـروه  مؤمنان  نیک  و  پاک  پـیرامون  یکدیگر،  و  اشتغال  آنان  به  پاکیزه  داشتن  و  تزکیه  نمودن،  و  تمرین  دادن  و  نـظم  و  نظام  بخشیدن  خود،  تا  خدا  وعدۀ  خویش  را  برای  ایشان  به  مرحلۀ  ظهور  میرساند  و  آنان  را  پیروز  میگرداند.

 ٢-  دوری  گزیدن  از  پرستشگاههای  جاهلیّت،  و  خانههای  گروه  مسلمانان  را  مسجد  نمودن،  و  در  آنجاها  از  جامعۀ  جاهلی  بـریدن  و گـوشهگـیری  گـزیدن،  و  بـه  عـبادت  پروردگارشان  برابر  برنامۀ  درستی  پـرداختن،  و  در  فضای  پاک  عبادت  به  نوعی  از  نـظم  و  نـظام  اشـتغال  ورزیدن  و  سر  و  سامان گرفتن.

*

موسی  علیه السّلام  به  آستانۀ  پـروردگار  خود  رو  کـرد،  بـدان  هنگام که  از  فرعون  و  درباریان  او  مأیوس  شده  بود  و  گمان  نمیبرد  در  میان  ایشان  فرد  خوبی  باشد،  و  اثری  از  خوبی  در  میانشان  برجای  مـانده  بـاشد،  و  امـیدی  بـه  اصلاح  آنان  باشد.  رو  به  درگاه  خدا کـرد  و  فرعون  و  درباریان  او  را  نفرین  نمود  و  نابودی  ایشان  را  خواستار  شد.  فرعون  و  درباریان  او کسانی  بودند که  دارائی  و  زر  و  زیور  و  زرق  و  برق  زنـدگی  را  داشـتند،  و  دلهـای  بسیاری  از  مؤمنان  در  برابر  آن  اموال  و کوکبه  و  دبدبه،  ضعیف  میگردید،  و  چه  بسا  در  مقابل  جاه  و  جـلال  و  ثروت  و  مال  سقوط  میکرد  و  به  گمراهـی  مـیافتاد...  موسی  رو  به  آستانۀ  پروردگار  خود کرد  و  عاجزانه  از  او  تمنّا  میکرد که  این  اموال  را  نابود  فرماید،  و  بر  دلهـای  صاحبان  این  اموال  مهر  زند  تا  نتوانند  ایمان  بیاورند  تا  زمانی که  ایمان  آوردن  سودی  نمی‏بخشد.  یزدان  دعا  را  استجابت  فرمود  و  آن  را  پذیرفت:

(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الألِیمَ (٨٨) قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٨٩)

 (هنگامی  که  کینهتوزی  کافران  و  اذیّت  و  آزار  ایشان  بـا  موسی  به  غایت  رسید)  موسی  گفت:  پروردگارا!  تو  بـه  فرعون  و  فرعونیان  در  دنیا  زینت  (و  بهجت  جهان،  یعنی  فرزندان  و  قدرت  فراوان  و  نعمت)  و  دارائــی  (سـرشار)  دادهای،  و  عاقبت  آن  این  شده  است  که  (بـندگانت  را)  از  راه  تو  به  در  میبرند  و  گمراهشان  می‏کنند.  پروردگارا!  اموالشان  را  نابود  گردان  و  بر  دلهایشان  (بند  قسوت  را)  محکم  کن،  تا  ایمان  نـیاورند  مگـر  آنگاه  که  بــه  عـذاب  دردنــاک  (دوزخ)  گرفتار  آیـند  (کـه  آن  وقت  تـوبه  و  پشیمانی  دیگر  سودی  ندارد).  خدا  فرمود:  دعـای  شما  (مـوسی  و هـارون)  پـذیرفته  شـد،  پس  بـر  راستای  راه  پابرجا  بـاشید  و  اسـتقامت  بـه  خـرج  دهـید  (و  از  انبوه  مشکلات  نهراسید)  و  از  راه  برنامۀ  کسانی  پیروی  نکنید  که  ناآگاهند.

(رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ).

پروردگارا!  تو  به  فرعون  و  فرعونیان  در  دنیا  زیـنت  (و  بهجت  جهان،  یعنی  فرزندان  و  قدرت  فراوان  و  نعمت)  و  دارائی  (سرشار)  دادهای.

از  این  امر گمراهی  مردمان  از  راه  یزدان  نشأت  میگیرد.  این گمراهی  یا  با  فریبی  پدید  میآید که  نماد  نعمت  و  سیمای  ثروت  آن  را  در  درون  دیگران  ایجاد  میکند،  و  یا  این که  این گمراهی  با  قدرتی  پدید  میآید که  ثروت  آن  را  به  صاحبان  ثروت  میبخشد  و  ایشان  را  بر  خوار  داشتن  و  گمراه  ساختن  دیگران  قادر  مینماید.  وجود  نعمت  در  دست  مفسدان  بدون  شکّ  بسیاری  از  دلها  را  به  تزلزل  میاندازد،  دلهائی که  یقین  و  ایمان  ایشان  به  خدا  به  مرحلهای  نرسیده  است که  بدانند  و  بــفهمند کـه  این  نعمت  آزمون  و  آزمایش  یزدان  است،  و  نعمت  با  مقایسۀ  با  فضل  و  لطف  خدا  چیز  ارزشمند  وگرانبهائی  نیست.  موسی  در  ایـنجا  دربارۀ  واقعیّت  مـوجود  در  زندگی  عامۀ  مردمان  صحبت  میکند،  و  برای جلوگیری  از  ایـن گمراهی،  و  بیرون  آوردن  ابزار  و  وسائل  سـتمگری  و  فـریبکاری  از  دست  نـیروی  ستمکارۀ  گمراهساز،  از  یزدان  جهان  درخواست  میکند،،  اموال  ایشان  را  نابود  کند  و  از  مـیان  بـبرد،  به  گـونه ای  که  صاحبان  اموال  نتوانند  از  آن  بهرهمند  شوند.  و  امّا  دعای  موسی که  از  خدا  میخواهد که  بر  دلهایشان  مهر  زند  تا  ایمان  نیاورند  مگر  آن گاه  که  عذاب  دردناک  را  ببینند،  همچون  دعائی  دعای کسی  است که  از  اصلاح  این  دلها  مأیوس گردیده  است،  یا  ناامید  شده  است که  همچون  دلهائی  توبه  یا  برگشتی  داشته  باشد.  دعائی  است که  در  آن  خواسته  میشود که  خدا  بر  همچون  دلهائی  سختی  و  سنگینی  بیفزاید  و  آنها  را  ببندد  تا  زمانی که  عذاب  آنان  را  دربر  میگیرد.  چه  در  این  وقت  ایمان  ایشان  پذیرفتنی  نیست.  زیرا  هنگام  نزول  عذاب  ایمان  آوردن  پذیرفته  نمیشود،  و  دالّ  بر  توبۀ  حقیقی  آزادانۀ  انسان  نمیباشد.

(قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا ).

خدا  فرمود:  دعای  شما  (موسی  و  هارون)  پذیرفته  شد.

 دعای  شما  اجابت گردید  و کار  از کار  گذشت.

(فَاسْتَقِیمَا).

پس  بر  راستای  راه  پابرحا  باشید  و  اسـتقامت  به  خرج  دهید  (و  از  انبوه  مشکلات  نهراسید).

بر  راستای  راه  خود  و  بر  هدایت  خود  اسـتقامت  داشـته  باشید  تا  اجل  سر  میرسد:

(وَلا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٨٩)

و  از  راه  و  برنامۀ  کسانی  پیروی  نکنید  که  ناآگاهند.  افراد  ناآگاه  بدون  دانش  و  آگاهی  در گمراهی  دست  و  پا  میزنند،  و  در  طرحها  و  نقشهها  و  تدبیرها  و  تـفکیرها  سرگشته  و  ویلان  میشوند،  و  در  مسیر  سرنوشت  نگران  و  پریشان  میروند،  و  نمیدانند که  راستای  راه  حقّ  را  میپیمایند  یا  راسـتای  راه  حـقّ  را گم کردهاند  و  در  کژراهه  میروند.

*

صحنۀ  دوم  صحنۀ  اجراء  فرمان  است:

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ (٩٠) آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (٩١) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ) (٩٢)

بـنیاسـرائـیل  را  از  دریــا  عـبور  دادیـم.  فـرعون  و  لشکریانش،  برای  ظلم  و  تعدّی،  آنان  را  دنبال  کـردند  و  در  پی  ایشان  راه  افتادند،  تا  بدانجا  که  (گذرگاه  دریا  بـه  هم  آمد  و  آب  از  هر سو  ایشان  را  دربر  گرفت  و)  غرقاب  فرعون  را  در  خود  پیچید  (در  این  هنگام  بود  کـه)  گـفت:  ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگـر  آن  خدائـی  کـه  بـنیاسـرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهانـد  و  مـن  از  زمـرۀ  فـرمانبرداران  (و  مطیعان  فرمان  یـزدان)  هسـتم.  آیـا  اکنون  (کـه  مرگت  فرارسـیده  است  و  توبه  پـذیرفتنی  نـیست،  از  کــردۀ  خـود  پشـیمانی  و  روی  بـه  خدای  میداری؟!)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـیکردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی.  مـا  امروز  لاشۀ  تـو  را  (از  امـواج  دریا  و  یورش  مـاهیها)  مـیرهانیم  (و  آن  را  بـه  سـاحل  میرسانیم  و به  پیش  کسانی  گسیل  میداریـم  که  تـو  را  خدا  میدانستند)  تا  برای  کسانی  که  اینجا  نیستند  و  برای  آیندگان  درس  عــبرتی  بــاشی.  بیگمان  بسـیاری  از  مردمان  از  آیات  (خوانـدنی  قرآن  و  دیـدنی  جـهان)  مـا  غـافل  و  بــیخبرند  (و  بـدانــها  چنانکه  شـاید  و  بـاید  نمینگرند  )  . 

موقعیّت  قاطعانه  و  صـحنۀ  واپسـین  داسـتان  چـالش  و  مبارزه طلبی  است.  روند  قرآنی  آن  را  مختصر  و  مجمل  بیان  میدارد،  چون  هدف  از  روند  این  بخش  از  داستان  در  این  سوره  بیان  همچون  خاتمهای  است.  بیان  رعایت  و  حمایت  خدا  از  دوستان  خود،  و  نازل کردن  عذاب  بر  دشمنان  خویش  و  نابود  کردن  ایشان  است.  دشمنان  خدا  آن  کسانی  هستند که  از  آیات  دیدنی  جهانی  و  از  آیات  خواندنی  کتابهای  آسمانی  که  پیغمبران  با  خود  آوردهاند  غافل  میگردند  تا  عذاب گریبانگیرشان  میگردد که  پس  از  آن  پـشیمانی  و  توبه  سـودی  نـمیبخشد...  ایـن  هـم  مصداق  وعدۀ  تهدیدی  است  که  در  این  فرمودۀ  خداوند  بزرگوار  متوجّه  تکذیب کنندگان  است:

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٤٧) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٤٨ّ) قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَلا نَفْعًا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٤٩) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (٥٠) أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ؟!) (٥١)

هـر  مــلّتی  دارای  پـیغمبری  است  (کـه  در  روز  قیامت  خویشتن  را  بدو  نسبت  میدهند).  هرگاه  پیغمبرشان  (به  صحرای  محشر  که  صحنۀ  دادگاه  الهـی  است)  آمـد  (در  حضور  او)  دادگرانه  میانشان  داوری  می‏گردد  (و  او  بر  کردار  و  رفـتار  مـلّت  خـود  گواهی  مـیدهد)  و  سـتمی  بدیشان  نـمیشود.  مـیگویند:  ایـن  وعدۀ  (عذاب)  اگر  راست  میگوئید  (که  عذابـی  در  مـیان  است)  کی  عملی  میشود  (و  موقع  و  موعد  آن  کی  خواهد  بود؟).  بگو:  من  (تنها  پیغمبر  و  رسانندۀ  اوامر  و  نـواهـی  الهی  هسـتم  و  اختیار)  هیچ  سود  و  زیـانی  برای  خود  (یا  برای  مردمان  در  دست)  ندارم  مگر  آن  چیزی  را  که  خدا  بخواهد  و  (مرا  از  طریق  وحی  از  آن  بیاگاهاند  و  بر  انجام  یا  دوری  از  آن  توانـایم  گرداند.  پس  چگونه  مـیتوانـم  عـذاب  خدا  را  زودتر  از  موقع  خود  به  شما  برسانم  یا  قیامت  را  هویدا  گردانم).  هر  ملّتی  دارای  مدّت  زمان  محدودی  است.  هر  وقت  زمان  آنان  بسر  رسید،  نه  لحظهای  تأخیر  میکنند  و  نه  لحظهای  پیشی  می‏گیرند.  بگو:  به  من  بگوئید  اگر  عذاب  خدا  شب  هنگام  یا  روزی  به  شـما  رسـد،  (چه  فـائدهای  بــرای  شـــما  گناهکاران  دارد؟)  بــه  خــاطر  چـه  چـیز  گناهکاران  برای  فرارسیدن  آن  شتاب  دارنـد؟  (مگـر  نـه  این  است  که  هر وقت  در رسد،  مایۀ  بدبختی  آنـان  است،  پس  شتاب  چرا؟!).  آیا  بعدها،  پس  از  آن  که  واقع  شد  بدان  ایــمان  مــیآورید؟  (آن  وقت  کـه  بــه  شـما  مـیگویند:)  اکنون؟!  (تازه  چه  فائده!  ایمان  کنونی  سودی  ندارد)  در  حالی  که  (قبلاً  در  دنیا  آن  را  به  بازی  میگرفتید  و  دائماً)  برای  فرارسیدن  آن  شتاب  میورزیدید.       (یونس/47-51)

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ ).

بنیاسرائیل  را  از  دریا  عبور  دادیم.

آنان  را  با  رهبری  و  رهنمود  و  رعایت  و  حمایت  خود  از  دریا  عبور  دادیم.  این  نسبت  در  این  مکان  دارای  معنی  ویژۀ  خود  است.

(فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ ).

فرعون  و  لشکـریان  او  آنـان  را  دنـبال  کردند  و  در  پـی  ایشان  راه  افتادند.

به  دنبال  آنان  رفتند  نه  به  خاطر  هدایت  و  ایمان،  و  نـه  برای  دفاع  مشروع،  بلکه:

(بَغْیًا وَعَدْوًا).

برای  ظلم  و  تعدّی

برای  تعدّی  و  طغیان

روند  قرآنی  از  صحنۀ  ظلم  و  تعدّی،  بلافاصله  به  صحنۀ  غرق  شدن،  در یک  لحظه  میپرد  و  میرود:

(حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ).

تا  بدانجا  که  (گذرگاه  دریا  بـه  هـم  آمـد  و  آب  از  هـر سو  ایشـان  را  در بـر  گـرفت  و)  غـرقاب  فرعون  را  در  خود  پیچید. 

زمانی  کـه  فـرعون  مرگ  را  عـیان  دیـد،  و  نـتوانست  خویشتن  را  نجات  دهد  فریاد  برآورد  و:

(قَالَ: آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ) (٩٠)

گفت:  ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگر  آن  خدائی  که  بنیاسـرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهانـد  و  مـن  از  زمـرۀ  فرمانبرداران  (و  مطیعان  فرمان  یزدان)  هستم.

همۀ  جامههائی که  بر  تن  فرعون  باد  میکردند  و  پـفیده  میشدند  و  او  را  در  برابـر  دیـدگان  قومش  و  دیـدگاه  خودش  نــیروی  خـوفناک  و  هـراسانگـیزی  جـلوهگـر  میساختند،  از  تن  فرعون  ستمگر  و  متعدّی  و  قلدر  و  زورگو  و  سرکش  فروافتاد.  ناتوان  و کـوچک  و  خـوار  گردید.  فرعون  نه تنها  اعلان  میدارد  که  خدائی  وجـود  ندارد  مگر  آن  خدائـی  کـه  بـنیاسـرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهاند،  بلکه  فرمانبردارانه  بر  آن  میافزاید:

(وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ) .

و  من  از  زمرۀ  فرمانبرداران  (و  مطیعان  فرمان  یزدان)  هستم.

جزو  تسلیم شوندگان  هستم!

(آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؟!) (٩١)

آیا  اکنون  (که  مرگت  فرارسیده  است  و  تـوبه  پـذیرفتنی  نــیست،  از  کـردۀ  خـود  پشـیمانی  و  روی  بـه  خدای  میداری؟)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـیکردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی.

آیا  هم  اینک  که  اخـتیار  و گـریزی  نـمانده  است؟  آیـا  اکنون؟  در  صورتی  که  قبلاً گناه  و  سرکشی  و  تـفاخر  و  تکبّر  میکردی.  آیا  هم  اینک؟!

(فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ).

ما  امروز  لاشۀ  تو  را  (از  امواج  دریـا  و  یورش  ماهیها)  مـیرهانیم  (و  آن  را  بـه  سـاحل  مـیرسانیـم  و  بـه  پـیش  کسانی  گسیل  میداریم  که  تو  را  خدا  میدانستند).  تا  ماهیان  بدن  تو  را  نخورند،  و  ناشناخته  با  امـواج  آب  نرود  و  مردمان  ندانند  که  این  لاشه  متعلّق  به  چه  کسی  است.  این  کار  برای  آن  است که  انسـانهائی که  اینجا  نیستند  و  همچنین  آیندگان  بدانند  سرنوشت  تو  به  کـجا  انجامیده  است:

(لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً ).

تا  برای  کسانی  که  اینجا  نیستند  و  بـرای  آیندگان  درس  عبرتی  باشی.

از  این  درس،  پند  و  اندرز  بگیرند  و  مایۀ  عبرت  ایشان  شود،  و  از  عاقبت  ایستادگی  و  سرسختی  در  برابر  نیروی  خدا  و  تکذیب  وعید  خدا  آگاه  شوند:

(وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ) (٩٢)

بیگمان  بسیاری  از  مردمان  از  آیات  (خوانـدنی  قرآن  و  دیدنی  جهان)  ما  غافل  و  بیخبرند  (و  بدانها  چنانکه  شاید  و  باید  نمینگرند).

دلها  و  خردهای  خود  را  به  آیات  نمیدهند،  و  دربـارۀ  آفاق  جهان  و  زوایای  وجود  خود  نمیاندیشند.

*

پـرده  بـر  صحنۀ  بـازپسین  ایـن  تـراژدی  و  غـمنامه  فرومیافتد،  تـراژدی  و  غـمنامۀ  سـتمگری  و  تـباهی  و  مبارزهطلبی  و  سرکشی...  پس  از  این  روند  قرآنی  پرتو  تند  و  اشارۀ  سریعی  به  سرانجام  بنیاسرائیل  میاندازد،  پرتو  تند  و  اشارۀ  سریعی که  پیشامد  نسلهائی  را  دربـر  میگیرد:         

(وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) (٩٣)

 بنیاسرائیل  را  در  جایگاه  خوب  و  اقامتگاه  دلپذیری  (که  فـــلسطین  است)  مـنزل  و  مأوی  دادیــم  و  روزیــهای  پاکیزهای  بدیشان  عطاء  کردیم.  آنان  (قدر  این  نـعمت  را  ندانستند  و)  پس  ار  آگاهی  (از  معجزات  موسی  و  دلائـل  صدق  دعوت  او  و  تشخیص  حقّ  از  بـاطل)  بـا  یکدیگر  (دربارۀ  دین)  به  ستیزه  و  کشمکش  پرداختند  (و  دین  را  که  مایۀ  اتّحاد  و  یگانگی  بود  وسیلۀ  تقرقه  و  پراکندگی  کردند).  بیگمان  پروردگار  تـو  در  روز  قیامت  دربـارۀ چیزی  که  در  آن  اخـتلاف  داشتند  در  مـیانشان  داوری  مینماید  (و  همه  را  برابر  کاری  که  کردهانـد  سـزا  و  جـزا  میدهد).

«مُبَوّأ»:  اقامتگاه  امن  و  امان  است،  و  چون  به  «صِدْقٍ«  و  راســتی  اضافه  شـده  است  بـر  امـنیّت  و  پـایداری  و  استواری  آن  افزوده  میشود،  همان گونه  کـه  راسـتی  و  صداقت  پایدار  است،  و  بسان  دروغ  و  تهمت  پریشان  و  متزلزل  نمیشود.  بنیاسرائیل  پس  از  تجربههای  دراز  تا  مدّتی  جایگاه  اقامت  پاکیزهای  داشتند  و  خوش  بودند.  روند  سخن  در  اینجا  آن  را  ذکر  نمیکند  چون  از  زمـرۀ  مقاصد  و  اهداف  آن  نیست.  بـنیاسـرائـیل  همچنین  از  روزیهای  حلال  و  پاکیزهای  بهرهمند  بودند  تا  آن  زمان  کـه  از  فـرمان  خـدا  سـرپیچیکـردند،  و  در نـتیجه  آن  روزیهای  حلال  و  پاک  بر  ایشان  حـرام  گـردید.  رونـد  قرآنی  در  اینجا  جـز  از  اخـتلاف  پس  از  اتّـفاق  ایشـان  صحبت  نمیکند،  اختلافی  که  در  دیـن  و  دنـیایشان  بـا  یکدیگر  داشتند،  آن  هم  نه  از  روی  نادانی،  بلکه  پس  از  آن که  عالم  شدند  و  آگاهی  یافتند،  و  به  سبب  همین  علم  و  آگاهی  و  به کار  بردن  آن  در  تأویلات  باطل  با  یکدیگر  اختلاف  کلمه  پیدا  کردند.

چون  اینجا  جایگاه  نصرت  و  پیروزی  ایمان،  و  خواری  و  شکست گردنکشی  و  عصیان  است،  روند  قرآنی  در  بیان  آنچه  از  بنی‏اسرائیل  روی  داده  است  و  بر  ایشـان  چـه  گذشته  است،  سخن  به  درازا  نمیکشاند،  و  از  خلافی که  پس  از  عالم  شدن  و  آگاهی  پیدا کردن  به  میانشان کشیده  است  به  تفصیل  سخن  نمیگوید.  بلکه  طومار  این  صفحه  را  درهم  میپیچد،  و  آن  را  با  هر چه  در  آن  است  به  خدا  در  روز  قیامت  حواله  میدارد:

(إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) (٩٣)

بیگمان  پروردگار  تو  در  روز  قیامت  دربارۀ  چیزی  کـه  در  آن  اختلاف  داشتند  در  میانشان  داوری  مـینماید  (و  همه  را  برابر  کاری  که  کردهاند  سزا  و  جزا  میدهد).  بدین  منوال  درمییابیم  که  داستانهای  قرآنی  برای  چـه  چیز گفته  میشوند،  و  در  هر  مورد  و  هر  موضعی  چگونه  ذکر  میگردند.  داستانهای  قرآنی  تنها  داستانهائی  نیستند  که  نقل  و  روایت گـردند  و  بس.  بلکه  داسـتانها  دارای  پسودههای  ویژه  و  پیامها  و  اشـارههای  خـاصّ  است  و  الهامها  در  آنها  مقدّر گردیده  است.

پس  از  آن،  پیروی  بر  خاتمۀ  داستان  موسی  و  داسـتان  نوح که  پیش  از  آن  بوده  است  زده  میشود.  این  پـیرو  با  خطاب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  آغاز  میگردد،  تا  او  را  با  بیان  سرگذشتی که  بر  سر  پیغمبران  پـیش  از  او  آمـده  است  ثابت قدم  و  استوار  بدارد،  و  برای  او  ذکر کند که  چرا  قوم  او  وی  را  تکذیب  میکنند.  علّت  تکـذیب  کـردن  آنـان  نبودن  دلائل  و  براهین  نیست.  بلکه  ایـن  قـانون  یـزدان  است  که  دربارۀ  تکذیبکنندگان  پیش  از  اینان  ساری  و  جاری  بوده  است،  و  قانون  یزدان  در  آفرینش  انسان  بر  این  روال  رفته  است  که  انسانها  استعداد  انجام  کارهای  خوب  و  بد  را  داشته  باشند،  و  بتوانند  راه  هدایت  یا  راه  ضلالت  در پیش گیرند،  و  با  دین  یـا  بـیدین  بـمیرند...  روند  قرآنی  در  این  مسیر  نگاه  گذرائی  هم  بـه  داسـتان  یونس  و  ایمان  قوم  او  میاندازد  و  بیان  مـیدارد  کـه  اندکی  مانده  بود  که  عذاب  بر  ایشان  نازل گـردد،  آنـان  ایمان  آوردند  و  یزدان  عذاب  را  از  ایشان  برگرداند.  ذکر  این  داستان  نیز  بدان  خاطر  است  که  شاید  انگیزهای  برای  ایمان  آوردن  تکذیبکنندگان  گردد  و  در  ایشـان  مـؤثّر  واقع  شود  و  پیش  از  دست  رفتن  فرصت  بیدار  و  هوشیار  شوند  و  به  سوی  خدای  بـرگردند...  رونـد  قــرآنـی  در  پایان،  خلاصه  و  چکیدهای  را  ذکر  میکند که  از  همۀ  این  داستانها  استفاده  میشود  و  آن  این که  قانون  خدا  دربارۀ  گذشتگان  چگونه  ساری  و  جاری گردیده  است،  دربارۀ  آیندگان  نیز  ساری  و  جاری  میگردد،  بدین  شکل:  عذاب  و  هلاک  بـهرۀ  تکـذیب کنندگان  است،  و  رسـتگاری  و  رهائی  نصیب  پیغمبران  و  مـؤمنان  بـدیشان  است.  ایـن  چیزی  است که  یزدان  آن  را  بر  خود  واجب  فرموده  است،  و  آن  را  قانون  ساری  و  جاری گردانده  است،  قانونی که تغییر  نمیکند  و  تخلّف  نمیپذیرد:

(فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (٩٤) وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ (٩٥) إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (٩٦) وَلَوْ جَاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الألِیمَ (٩٧) فَلَوْلا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ (٩٨) وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (٩٩) وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (١٠٠) قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (١٠١) فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (١٠٢) ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ) (١٠٣)

 اگر  دربارۀ  چیزی  که  (از  قصص  مـوسی  و  فـرعون  و  بنیاسرائیل)  بر  تو  نــازل  شده  است،  در  شکّ  و  تردید  هستی،  از  کسانی  سؤال  کن  که  قـبل  از  تـو  (اهـل  کـتاب  بودهاند  و)  کتابهای  آسمانی  را  میخوانـدهانـد.  بیگمان  (بیان)  حقّ  (و  خبر  صادق  قرآنی)  از  سوی  پروردگارت  برای  تو  آمده  است  و  از  زمرۀ  متردّدان  مباش.  حتماً  از  زمـرۀ  کسـانی  مـباش  که  آیـات  (قـرآنـی  و  نشـانههای  جهانی)  ما  را  تکـذیب  مـیکنند  که  (اگر  چنین  کنی)  از  زیانکاران  خواهی  بود.  بیگمان  کسانی  که  (خودخواه  و  سیاهدل  هستند  و  به  اوج  طغیان  رسیدهاند  و  از  جهالت  به  گرداب  ضلالت  افتادهاند  و  سعی  در  رستگاری  خود  از  کفر  و  نفاق  ندارند)  حکم  پروردگارت  نسبت  بدیشان  این  است  که  (همچون  فرعون)  ایمان  نـمیآورند  (مگـر  وقتی  که  عذاب  را  با  چشم  خود  ببینند).  هر چند  که  همۀ  دلائل  روشن  (و  تمام  آیات  و  معجزات  الـهـی)  بـه  سراغ  آنان  بیاید،  (ایمان  نمیآورند)  تا  زمانی  که  عذاب  دردناک  را  مشاهده  کنند  (که  در  این  هنگام  ایمان  آوردن  سودی  نمیبخشد).  هیچ  قوم  و  ملّتی  (که  در  شهرها  در  گذشته  زندگی  مـیکردهانـد  بـه طور  دسته  جمعی  در  بـرابـر  پیغمبران  الهی  به  موقع)  ایمان  نیاوردهاند  تـا  ایمانشان  برایشان  سودمند  باشد،  مگر  قوم  یونس  که  چون  ایمان  آوردند،  عذاب  خوار کـننده  را  در  دنـیا  از  آنـان  بـه  دور  داشتیم  و  ایشان  را  تـا  مدّت  زمـانی  (که  خـواسـتهایـم  بمانند،  از  زندگی)  برخوردار  کردیـم.  اگر  پروردگارت  مــیخواست،  تــمام  مـردمان  کرۀ  زمـین  جملگی  (بـه  صورت  اضطرار  و  اجبار)  ایمان  میآوردند  (امّا  ایـمان  اضطراری  و  اجباری  بـه  درد  نـمیخورد).  آیـا  تو  (ای  پیغمبر!)  میخواهی  مردمان  را  مجـبور  سازی  که  ایمان  بیاورند؟  (این  کار  نه  صحیح  و  سـودمند  است  و  نه  از  دست  تـو  ســاخته  است).  هـیچ  کس  نـمیتوانـد  ایمان  بیاورد،  مگر  این  که  (بدان  گرایش  پیدا  نماید  و  بـرای  آن  تلاش  کند  و)  خدا  اجازه  دهد  (و  اسباب  و  وسائل  ایمان  را  برای  او  میسّر  سازد.  امّا  کسی  که  به  ایمان  رو  نکند  و  حاضر  به  استفاده  از  سرمایۀ  فکر  و  خرد  خویش  نباشد،  او  مستحقّ  خشم  و  عذاب  خدا  است)،  و  خدا  عذاب  را  نصیب  کسانی  میسازد  کـه  تـعقّل  و  تفکّر  نـمیورزند.  بگو:  بنگرید  (و  چشم  برون  و  درون  را  باز  کنید  و  ببینید)  در  آســمانها  و  زمــین  چـه  چــیزهائی  است؟!  آیــات  (خواندنی  کتابهای  آسـمانی،  از  جمله  قرآن،  و  دیـدنی  جهان  هستی)  و  بیم دهندگان  (پیغمبر  نام،  و  انـدرزها  و  انذارها  هیچ  کدام)  به  حال  کسانی  سودمند  نمیافتد  که  نمیخواهند  ایمان  بیاورند.  آیا  آنان  چشم  آن  دارند  که  روزگاری  (پر  از  بلاها  و  عذابهائی)  جز  روزگار  کسانی  داشته  باشند  که  پیش  از  ایشان  بودهاند؟  (نه:  انتظار  جز  ایـن  را  نـداشـته  باشند،  کـه  خدا  در  دنـیا  و  آخرت  بـه  مصیبتها  و  بدبختیها  گرفتارشان  ســازد).  بگو  مـنتظر  (فرمان  خدا)  بـاشید  و  مـن  هـم  بـا  شما  چشـم  بـه  راه  میمانم.  (ولی  میدانم  پـیروزی  دنـیا  و  سـعادت  عقبی  از آن  ما  مؤمنان،  و  شکست  دنـیا و  بـدبختی  عقبی  از آن  شـما  کــافران  مــیگردد).  پس  از  آن  (کــه  بـلا  و  عذاب  گریبانگیر  کافران  گردید)  پـیغمبران  خود  و  مؤمنان  را  مـیرهانیم  (ایــن  هــم  اختصاص  بـه  اقـوام  گذشته  و  پیغمبران  و  مؤمنان  پیشین  ندارد،  بلکه)  همین طور  ایمـان  آورندگان  (به  تو)  را  (نیز)  نجات  خواهیم  داد  و  این  حقّی  است  بر  ما  (حقّی  مسلّم  و  تخلّفناپذیر).

این  واپسین  سخن  از  بنیاسرائیل  است  که  از  زمرۀ  اهل  کتاب  هستند،  و  داستان  نوح  با  قوم  خودش،  و  داستان  موسی  با  فرعون  را  میدانند،  و  آنها  را  در کتابهای  خود  میخوانند.  در  اینجا  خطاب  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  رو  میکند  و  بدو گفته  میشود  اگر  دربارۀ  چیزی  در  شکّ  و  تردید  است که  بر  خودش  نازل گردیده  است،  از  این  داستانها  یا  جز  آنها،  از  کسانی  سؤال  کند که  پیش  از  او  اهل کتاب  بوده  و  کتاب  میخواندهاند.  چرا  که  آنان  در  پرتو  آنچه  میخوانند  اطّلاع  و  آگاهی  دارند:     

(فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ فَاسْأَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ) (٩٤)

اگر  دربارۀ  چیزی  کـه  (از  قصص  موسی  و  فرعون  و  بنیاسرائیل)  بر  تو  نازل  شـده  است،  در  شکّ  و  تردید  هستی،  از  کسانی  سؤال  کن  که  قبل  از  تـو  (اهـل  کـتاب  بودهاند  و)  کتابهای  آسمانی  را  میخواندهاند.  بیگمان  (بیان)  حقّ  (و  خبر  صادق  قرآنی)  از  سوی  پروردگارت  برای  تو  آمده  است  و  از  زمرۀ  متردّدان  مباش.

ولی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  دربارۀ  چیزی که  خدا  بر  او  نازل کرده  است  شکّ  و  تردیدی  نداشته  است.  یا  همان گونه  است 

که  از  او  صلّی الله علیه وآله وسلّم  روایت  شده  است که  فرموده  است

( لا أشک ولا أسأل).

نه  شکّ  و  تردیدی  میورزم،  و  نه  میپرسم.

پس  چرا  این  سخن  باید  بدو گفته  شود که  سؤال  بکند،  در  حالی که  پیرو گفتار  این  چنین  میآید  و  برای  اطمیـنان  و  یقین  او  بسنده  است؟

(لَقَدْ جَاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ ).

بیگمان  (بـیان)  حـقّ  (و  خبر  صـادق  قرآنـی)  از  سـوی  پروردگارت  برای  تو  آمده  است.

این  رهنمود،  بیانگر  شدّت  و  سختی  موقعیّت  و  بحرانی  است که  در  مکّه  پس  از  رخداد  معراج  پیش  آمده  است.  پس  از  واقعۀ  معراج  برخی  از کسانی  کـه  ایـمان  آورده  بودند  به  سبب  باور  نکـردن  بـه  معراج  مـرتدّ  شـدند.  خدیجه  و  ابـوطالب  مـیمیرند.  اذیّت  و  آزار  مشـرکان  بیش  از  پیش  متوجّه  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و کسانی  میگردد که  در  خدمت  او  هستند.  به  سـبب  مـوضعگیری  قـریشیان  دشمن  و کینهتوز  تقریباً  در  مکّه  دعوت  آئین  اسلام  راکد  و  متوقّف  میگردد...  همۀ  این  شرائط  و  ظـروف  بـر  دل  مبارک  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  سایۀ  شوم  خود  را  میاندازد.  این  است که  پس  از  این  داستان  الهامگرانه  پروردگارش  با  این  تأکید  از  او  غمزدائی  میکند... گذشته  از  این،  به  شکّ  و  تردید کنندگان  تکذیب کننده  گوشه  زده  میشود: 

(وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (٩٥)

حـتماً  از  زمــرۀ  کســانی  مــباش  که  آیـات  (قـرآنـی  و  نشانههای  جهانی)  ما  را  تکذیب  می‏کنند  کـه  (اگـر  چنین  کنی  از  زیانکاران  خواهی  بود).

این  گوشه  زدن،  به  کسانی  کـه  مـیخواهـند  بـرگردند،  فــرصت  مـیدهد  کـه  بـرگردند.  زیـرا  وقـتی کـه  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  اجازه  داده  میشود  که  اگر  شکّ  و  گمان  داشته  باشد،  سؤال  بکند  و  پرس  و  جو  نماید،  ولی  او  نمیپرسد  و  شکّ  و گمانی  نمیورزد،  چون  دارای  یقین  و  اطمینان کامل  است  دربارۀ  حقّ  و  حقیقتی  کـه  بـر  او  نازل گردیده  است.  در  این  امر  پیام  به  دیگران  است که  شکّ  و گمان  نورزند،  و  از  زمرۀ  «‌‌متردّدان«  نباشند. 

گذشته  از  این،  برنامهای  را  که  یزدان  برای  ایـن  مـلّت  مسلمان  پی  میافکند  و  مقرّر  میدارد  دربارۀ  چیزی که  اعتماد  و  یقین  بدان  ندارند،  این  است که  بدین  هنگام  از  آگاهان  بپرسند...  هر چند  پرسش  ایشان  دربارۀ  ویژهترین  ویژگیهای  عقیده  باشد.  زیرا  مسلمان  موظّف  و  مکـلّف  است  از  عقیده  و  شریعت  خود  یقین  و  اطمینان  پیدا کند،  و  بر  تقلید  تکیه  و  اعتماد  ننماید،  تقلیدی که  در  آن  به  یقین  و  اطمینان  نرسیده  است  و  تحقیق  و  پژوهش  ننموده  است

افزون  بر  این،  آیا  مخالفتی  مـیان  آزاد  بـودن  پرسش  نمودن  به  هنگام  شکّ  و  تـردید  داشـتن،  و  مـیان  ایـن  فرمودۀ  یزدان،  موجود  نیست؟:

(فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ) (٩٤)

از  زمرۀ  متردّدان  و  گمانبرندگان  مباش.

هیچ گونه  مخالفت  و  تعارضی  نیست.  زیرا  آنـچه  از  آن  نهی  شده  است  شکّ  کردنی  و گـمان  بـردنی  است کـه  انسان  بر  آن  بماند  و کار  همیشگی  و  صفت  ثابتی  شود،  و  دارندۀ  شکّ  و گمان  برای  رسیدن  به  یقین  و  طمینان  هیچ گونه  تلاش  و کوشش  و  حرکت  و  جنبشی  نداشـته  باشد.  این  هم  حالت  بسیار  بد  و  ناپسندی  است  و  هرگز  به  معرفت  و  آگاهی  نمیانجامد،  و  سودی  نـمی دهد  و  انگیزۀ  استفادهای  نمیشود،  و  منتهی  به  یقین  و  اطمینان  نمیگردد.

بگذریم  از  این،  وقتی  که  آنچه  بر  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نـازل  شده  است  حـقّ  و  حـقیقتی  است کـه  هـیچ گونه  شکّ  و  گمانی  بدان  راه  ندارد،  علّت  چیست کـه  مـردمانی  بـر  تکذیب  کـردن  اصـرار  مـیورزند  و  در  آن  پافشاری  میکنند؟  علّت  ایـن  است  کـه  فـرمان  یـزدان  و  قـانون  خداوند  سبحان  مـقتضی  آن  است  هـر که  به  اسباب  و  مسبّبات  هدایت  چنگ  نزند  راهیاب  نمیشود  و  هدایت  نمییابد،  و  هر که  چشم  بینش  خود  را  به  روی  نور  باز  نکند  و  نگشاید  آن  را  نخواهد  دید،  و  هر که  وسائل  درک  و  دستگاههای  فهم  خود  را  بیکاره  رها کند،  از  عملکرد  آنها  بهرهای  نخواهد  و  سودی  نجوید،  پایان  کار  همچون  کسی  گمراهی  خواهد  بود،  هر چند  که  دلائـل  و  براهـین  زیاد  باشد.  چون  دلائل  و  براهین  بدین  هنگام  سودبخش  واقع  نمیگردد...  در  این  وقت  است  کـه  فرمان،  یـزدان  اجراء  میگردد،  و  قانون  یزدان  بـر  ایشـان  تـحقّق  پـیدا  میکند:

(إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (٩٦) وَلَوْ جَاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الألِیمَ) (٩٧)

بیگمان  کسانی  که  (خودخواه  و  سیاهدل  هستند  و  به  اوج  طـغیان  رسـیدهانـد  و  از  جـهالت  بـه  گرداب  ضـلالت  افتادهاند  و  سـعی  در  رستگاری  خود  از  کفر  و  نفاق  ندارند)  حکم  پروردگارت  نسبت  بدیشان  ایـن  است  کـه  (همچون  فرعون)  ایمان  نمیآورند  (مگر  وقتی  که  عذاب  را  با  چشم  خود  ببینند).  هر چند  که  همۀ  دلائل  روشن  (و  تمام  آیات  و  معجزات  الهی)  به  سراغ  آنان  بیاید.  (ایـمان  نمیآورند)  تا  زمانی  که  عذاب  دردناک  را  مشاهده  کـنند  (که  در  این  هنگام  ایمان  آوردن  سودی  نمیبخشد).

وقتی  که  عذاب  در  رسد  دیگر  ایمان  بـدیشان  سودی  نمیرساند،  چون  از  روی  اختیار  نیست،  و  فرصت  پیاده  کردن  مفهوم  و  مدلول  ایمان  در  زندگی  برجای  نـمانده  است.  اندکی  پیش  صحنهای  جلو  چشمان  ما  بود  و  این  مسأله  را  تصدیق  میکرد،  صحنهای که  در  آن  غـرقاب  فرعون  را  در بر  میگرفت  و  فرعون  در  حال  غرق  شدن  میگفت:

(آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ) (٩٠)

ایمان  دارم  که  خدائی  وجود  ندارد  مگـر  آن  خدائـی  که  بـنیاســرائـیل  بـدو  ایـمان  آوردهانـد  و  مـن  از  زمـرۀ  فرمانبرداران  (و  مطیعان  فرمان  یزدان)  هستم.

بدو گفته  میشود:

(آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؟!) (٩١)

آیـا  اکنون  (که  مرگت  فرارسیده  است  و  تـوبه  پذیرفتنی  نــیست،  از  کـردۀ  خـود  پشـیمانی  و  روی  بـه  خدای  میداری؟)  و  حال  آن  که  قبلاً  سـرکشی  مـیکردی  و  از  زمرۀ  تباهکاران  بودی؟!.

در  این  موقعیّتی که  قطعیّت  قوانین  همگانی  خـدا  بـاید  نمودار  بشود،  و  باید  به  پایان  مـرسوم  و  قطعی  خـود  برسد،  وقتی  که  انسان  با  اختیار  خویش  در  مـعرض  آن  قوانین  قرار  میگیرد،  پنجرۀ  درخشانی  بـا  پرتو  بسـیار  پرفروغی  از  پرتوهای  امید  به  نجات  باز  میشود،  اگر که  تکذیب کنندگان  اندکی  پیش  از  وقوع  عذاب  از  تکذیب  کردن  دست  بردارند:

(فَلَوْلا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ) (٩٨)

 هـیچ  قوم  و  مـلّتی  (که  در  شـهرها  در  گذشته  زندگی  میکردهاند  به طور  دسته جمعی  در  برابر  پیغمبران  الهی  بـه  مـوقع)  ایـمان  نیاوردهاند  تـا  ایـمانشان  بـرایشــان  سودمند  باشد،  مگر  قوم  یونس  که  چون  ایمان  آوردند،  عذاب  خوارکننده  را  در  دنیا  از  آنـان  بـه  دور  داشـتیم  و  ایشان  را  تا  مـدّت  زمـانی  (که  خواسـتهایـم  بـمانند،  از  زندگی  )  برخوردار  کردیـم.

این  تشویق  است  و  با گذشته  همراه  میشود.  مـعنی  آن  این  است که  مدلول  مسأله  روی  نداده  است:

(فَلَوْلا کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ ...).

هیچ  قوم  و  ملّتی  ایمان  نیاوردهاند....

هیچ  قوم  و  ملّتی  از  این  اقوام  و  ملّتهائی که  نامشان  ذکر  شد  ایمان  نیاوردهاند،  مگر  مردمان  انـدکی  از  آنـان.  از  آنجا  که  اکثر  ایشان  ایمان  نیاوردهاند  انگار  کـه  ایـمان  نیاوردن  همگانی  است  و  اصلاً  ایمانی  در  میان  نیست...  تنها  یک  شهر  اهالی  آن  ایمان  آوردنـد...  «قـَرْیَة«  به  معنی  قوم  است.  نامگذاری  بدین  شکل  بیانگر  این  است  که  رسالتها  و  پیامبریها  در  شهرها  صورت گرفته  است  و  در  روستاها  و  در  میان  صحرانشینان  روی  نـداده  است.  روند  قرآنی  در  اینجا  داستان  یونس  و قوم  او  را  شرح  و  بسط  نمیدهد.  بلکه  تنها  به  پایان  آن  این گونه  اشارهای  دارد  و  بس،  چون  پایان  آن  در  اینجا  مورد  نظر  و  هدف  است.  ما  هم  بر  تفصیل  و  تشریح  آن  نمیافزائیم.  برای  ما  کافی  است که  بدانیم  عذاب  خوارکنندهای  قوم  یونس  را  تهدید  کرده  است.  ولی  آنان  در  واپسین  لحظات،  پیش  از  وقوع  عذاب  ایـمان  آوردهانـد  و  عـذاب  از  ایشـان  برطرف  شده  است  و کار  به  خیـر گذشته  است  و  به  ترک  ایشان گفته  شده  است  تا  این کـه  از  زنـدگی  بهرهمند  شوند  تا  اجلشان  سر  میرسد  و  مدّت  معیّن  زندگانیشان  پایان  میگیرد.  اگر  آنــان  ایـمان  نـمیآوردند  عـذاب  گریبانگیرشان  میگردید  برابر  قانون  یزدان  کـه  آثـار  و  پیامد  آن  مترتّب  بر  عملکرد  آفـریدگان  او  است...  ایـن  اندازه  ما  را  بس  است  و  سخن  را کوتاه  میکنیم  تـا  دو  کار  مهمّ  را  درک  و  فهم کنیم:

نخستین کار:  فریاد  زدن  بر  سر  تکذیبکنندگان  است که  بترسند  و  به  آخرین  تارهای  نجات  چنگ  بزنند  بـلکه  رهـائی  یـابند  هـمان گونه  کـه  قـوم  یـونس  از  عـذاب  خوارکننده  در  دنیا  رهائی  یافتند...  هدف  اصـلی  رونـد  داستان  بدین  شیوه  و  بیان  هم  همین  است.

دومین کـار:  قـانون  خدا  مـتوقّف  نگـردیده  است  و  بیتأثیر  نمانده  است  به  سـبب  این کـه  عـذاب  نـازل  نگردیده  است  و گریبانگیر  قوم  یـونس  نشـده  است  و  بدیشان  مـهلت  داده  شـده  است  تـا  مـدّت  دیگـری  از  زندگی  بهرهمند  گردند.  بلکه  قانون  یزدان  اجـراء  شـده  است  و  ساری  و  جـاری  گـردیده  است.  زیـرا  مـقتضی  قانون  خدا  این  است که  عذاب  ایشان  را  فراگیرد  اگر  بر  تکذیب  کردنشان  پافشاری  کنند  تـا  وقـتی  کـه  عـذاب  درمیرسد  و کار  از کار  میگذرد.  امّا  آنان  پیش  از  نزول  عذاب  از  تکذیب  کردن  دوری  گزیدهاند،  قانون  یزدان  به  سبب  عدول  ایشان  از  تکذیب کردن،  در  راه  رهائی  آنان  جاری  و  ساری گردیده  است  و  در  نجات  ایشان کوشیده  است.  در  ایـن  صـورت  هـیچ گونه  جـبری  در  عـملکرد  مردمان  نیست،  بلکه  جبری که  هست  در  مترتّب  شـدن  آثار  قانون  یزدان  بر  عملکرد  مردمان  است.[4]

بدین  خاطر  است که  یک  قاعدۀ کلّی  دربارةۀ کفر  و  ایمان  ذکر می شود

(وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الأرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (٩٩) وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ) (١٠٠)

اگر  پروردگارت  میخواست،  تمام  مردمان  کرۀ  زمـین  جملگی  (به  صورت  اضطرار  و  اجبار)  ایمان  میآوردند (امّا  ایمان  اضطراری  و  اجباری  بـه  درد  نمیخورد).  آیـا  تو  (ای  پیغمبر!)  میخواهی  مردمان  را  مجـبور  سازی  که  ایمان  بیاورند؟  (این  کار  نه  صحیح  و  سودمند  است  و  نه  از  دست  تو  ساخته  است).  هیچ  کسی  نمیتواند  ایـمان  بیاورد،  مگر  این  که  (بدان  گرایش  پیدا  نماید  و  برای  آن  تلاش  کند  و)  خدا  اجاره  دهد  (و  اسباب  و  وسائل  را  برای  او  میسّر  سازد.  امّا  کسی  که  به  ایمان  رو  نکند و  حاضر  به  استفاده  از  سرمایۀ  فکر  و  خرد  خـویش  نباشد،  او  مستحقّ  خشم  و  عذاب  خدا  است.)  و  خدا  عذاب  را  نصیب  کسانی  میسازد  که  تعقّل  و  تفکّر  نمیورزند.

اگر  پروردگارت  میخواست  ایـن  جنس  بشــری  را  با  خلقت  و  سرشت  دیگری  مـیآفرید.  او  را  بـه  گونهای  میساخت  و  میسرشت که  جز  راهی  را  نمیساخت  و  نــمیپوئید،  و  آن  هــم  راه  ایمان  بـود،  درست  مـثل  فرشتگان.  یا  برای  او  یک  استعداد  میساخت،  استعدادی  که  همۀ  افراد  بشری  را  به  سوی  ایمان  رهنمود  و  راهیاب  میکرد.

اگر  خدا  چنین  چیزی  میخواست  همۀ  مردمان  را  مجبور  به  آن  مسیر  مینمود  و  بدان  راه  وامی داشت،  بدون  این  که  اراده  و  اختیاری  داشته  باشند.

لیکن  حکمت  آفریدگار  در میان  است،  حکمتی که  برخی  از  اهداف  آن  را  میدانـیم  و  از  بـرخـی  از  مـقاصد  آن  بیخبریم،  بدون  این که  بیخبری  مـا  نـفی  شـود.  ایـن  حکمت  اقتضاء کرده  است که  خلقت  و  سرشت  این  پدیدۀ  بشری  چنین  باشد  که  دارای  استعداد  انجام  خـیر  و  شـرّ  بوده  و  بتواند  راه  هدایت  یا  راه  ضلالت  را  بپیماید.  بدو  قدرت  داده  است کـه  ایـن  را  اخـتیار کـند  و  یا  آن  را  برگزیند.  این  حکمت  مقدّر  و  مقرّر  فـرموده  است  اگـر  انسان  از  مواهب  و  بخشایش  الهی،  از  قـبیل  حواس  و  عـقل  و  شـعور،  خـوب  اسـتفاده کـند  و  نـیکو  مـورد  بهرهبرداری  قرار  دهـد،  و  آنـها  را  در  راه  درک  و  فـهم  دلائل  و  براهین  هدایت  بکار گیرد،  دلائل  و  براهینی  کـه  در  جهان کبیر  بیرون،  و  در  جـهان  صـغیر  درون  و  در  آیات  و  معجزات  و  فرمودههای  پیغمبران  است،  او  ایمان  میآورد  و  در  پرتو  این  ایمان  بـه  راه  نـجات  راهـیاب  میگردد  و  در  آن  گام  برمیدارد  و  بـه  پـیش  مـیرود.  بر عکس  این کسی که  مواهب  و  بخشایش  خدادادی  خود  را  بیکاره  رهـا  مـیسازد  و  دریـچههای  درک  و  فـهم  خویش  را  میبندد  و  آنها  را  از  دلائل  و  براهین  ایـمان  پــنهان  و  پـوشیده  مـیدارد،  دل  او  سـخت  و  سـنگین  میشود،  و  عقل  او  بسته  میگردد،  و  بدین  وسیله کارش  به  تکذیب  یا کفر  و  انکار  میکشد،  و  در  راهی  به  پیش  مــیرود  و  بـه کــیفری  مــیرسد کـه  یـزدان  برای  تکذیبکنندگان  منکر،  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است.

پس  در  این  صورت  ایمان  آوردن  بـه  اخـتیار  واگـذار  گردیده  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم کسی  را  بدان  وانـمیدارد.  زیرا  نمیتوان  احساسات  دل  و  رهنمودهای  درون  را  به  چیزی  واداشت:

(أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) (٩٩)

  آیا  تو  (ای  پیغمبر!)  میخواهی  مردمان  را  مجبور  سازی  که  ایمان  بیاورند؟  (این  کار  نه  صحیح  و  سودمند  است  و  نه  از  دست  تو  ساخته  است).

این  پرسش  یک  سؤال  انکاری  است،  چه  این  واداشتن  و  مجبور کردن  صورت  نمیگیرد:

(وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ ).

هیچ  کسی  نمیتواند  ایمان  بیاورد،  مگـر  ایـن  که  (بـدان  گرایش  پیدا  نماید  و  برای  آن  تـلاش  کـند  و)  خـدا  اجازه  دهد  (و  اسباب  و  وسائل  ایمان  را  برای  او  میسّر  سازد).  البتّه  برابر  قانون  یزدان،  بدان  شکل  که  بـیان  داشـتیم...  هر که  در  راهی  حرکت  کند  که  به  ایمان  نینجامد،  ناگزیر  به  ایمان  نمیرسد.  مقصود  آیه  این  نیست که  او  خواهان  ایـمان  است  و  در  راه  آن  گـام  بـرمیدارد  ولی  از  آن  بازداشته  میشود  بلکه  مقصود  آن  است  که  او  به  ایمان  دستیابی  پیدا  نمیکند  مگر  آن کـه  خـدا  اجـازه  دهـد  و  موافق  قانون  همگانی  خدا که  به  ایمان  منتهی  می  شود  حرکت کند  و  به  پیش  رود.  در  این  وقت  است که  خدا  او  را  هدایت  و  راهنمائی  میکند،  و  وی  با  اجازۀ  خـدا  به  ایمان  نائل  میگردد.  چه  هیچ  چیزی  وقوع  پیدا  نمیکند  مگر  در  پرتو  قضا  و  قدر  ویژۀ  خود.  مردمان  تنها  راه  را  طی  میکنند  و  به  پیش  میروند،  ولی  فقط  خدا  استکه  پایان  راه  و  حاصل کار  را  برایشان  مـقدّر  و  مشخّص  میسازد،  و  نتیجه  را  عملاً  پیاده  و  پدیدار  میگرداند  و  ایشان  را  به  پاداش  تلاشی  مـیرساند  کـه  در  راه  خـدا  ورزیدهاند  تا  هدایت  یابند  و  راهیاب  گردند.

دلیل  بر  این  است  آنچه  به  دنبال  آیه  میآید:

 

(وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ) (١٠٠)

و  خدا  عذاب  را  نصیب  کسانی  میسازد  که  تعقّل  و  تفکّر  نمیورزند. 

پس  کسـانی که  خـردهای  خـود  را  از  انـدیشیدن  بازمیدارند  رجس  و  پلیدی  بهرۀ  ایشان  میگردد.  رجس  زشتترین  پلیدی  روحی  است.  این  چـنین  کسـانی  به  سبب  بیکاره  و  بیهوده گذاشتن  خردها  و  شعورهایشان  از  تعقّل  و  تدبّر  و  اندیشه  و  تفکّر،  همچون  پلیدی  و  رجسی  بدیشان  میرسد،  و  به  علّت  تکذیب  و کفر  و  ناشکری  بدین  فرجام  ناجور  و  ناگوار گرفتار  میآیند.

چیزی که  مایۀ  توضیح  بیشتر  این  امر  میگردد  این  است  که  آیات  خواندنی کتابهای  یزدان،  و  آیات  دیدنی  جهان،  و  بیم دهندگان  پیغمبر  نام،  و  اندرزها  و  بیم  دادنها،  هـیچ  کدام  به  کسانی  سودی  نمیبخشد  که  خواستار  ایـمان  نیستند،  زیرا  همۀ  این  چیزها  در  آسمانها  و  زمـین  جـلو  دیدگانشان گسترده  شده  است  و  برابرشان  جلوهگر  آمده  است،  ولی  دربارۀ  آنها  نمیانـدیشند  و  تـدبّر  و  تـفکّر  نمیکنند:

(قُلِ: انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ) (١٠١)

 بگو:  بنگرید:  (و  چشم  برون  و  درون  را  باز  کنید  و  ببینید)  در  آســمانها  و  زمــین  چـه  چـیزهائی  است؟!  آیـات  (خواندنی  کتابهای  آسمانی،  از  جمله  قـرآن،  و  دیـدنی  جهان  هستی)  و  بیـمدهندگان  (پیغمبر  نام،  و  انـدرزها  و  انذارها  هیچ  کدام)  به  حال  کسانی  سودمند  نمیافتد  کـه  نمیخواهند  ایمان  بیاورند.

نخستین  مخاطبان  این  قرآن  آگاهی  علمی  چـندانـی  از  چیزهائی  نداشتند  که  در  آسـمانها  و  زمین  است.  ولی  حقیقت  واقعیای  که  تا کنون  بارها  بدانها  اشاره  کردهایم  این  است که  میان  فطرت  انسان  و  میان  این  جهانی که  در  آن  زندگی  میکنیم  زبان  نهان  بینیازی  است!  و  جـهان  فطرت  سخنان  جـهان  طبیعت  را  مـیشنود،  وقـتی کـه  بازمیگردد  و  بیدار  و  هوشیار  می شود!  بلی  بدین  هنگام  جهان  فطرت  از  جهان  طبیعت  بسی  چیزها  میشنود!

برنامۀ  قرآنی  برای  تشکّل  جهانبینی  اسلامی  در  عقل  و  شعور  آدمی  بر  چیزهائی  تکیه  میزند  و  به  چـیوهائی  استناد  میورزد که  در گسترۀ  آسمانها  و  زمین  است،  و  در  این  راستا  از  این  جهان  هستی  الهام  و  پیام  میگیرد،  و  چشم  و گوش  و  دل  و  خرد  را  مـتوجّه  آنـها  مـیکند  و  بدانها  رهنمود  مینماید...  ایـن  کـار  را  انجام  مـیدهد  بدون  این که  به  سرشت  همآوائی  و  هماهنگی  موجود  در  جهان،  زیان  و  رخنهای  وارد کند،  و  بدون  این که  از  این  جهان  هستی  خداوندگاری  بسـازد،  خـداونـدگاری  کـه  بسان  یزدان  در  انسان  تأثیر  میگذارد  و  دخالت  دارد!  همان گونه  که  مادیگرایـان  کور دل  به  همچون  کفر  و  زندقهای  زبان  میگشایند  و  همچون  مکتبی  را  مکـتب  «علمی«  نامگذاری  مینمایند،  و  بـر  ایـن  مکـتب  یک  نظام  و  سـیستم  اجـتماعی  را  برپا  مـیدارنـد  و  آن  را  «سوسیالیسم  علمی«!  نام  میدهند.  در  حالی  که  علم  از  همچون کفر  و  زندقهای  به  طور کلّی  پاک  و  بیزار  است.  نگریستن  به  چیزهائی که  در  آسمانها  و  زمین  است،  با  توشهای  از  بینشها  و  اندیشهها  خرد  را  کمک  میکند  و  مدد  میرساند،  و  بر  پذیرشها  و  پاسخگوئیها  و  برداشتها  و  اندوختهها  میافزاید،  و گسـترۀ  آگـاهی  از  جـهان  را  فراخ  میگرداند،  و  مهر  و  یاری  انسان  با  جهان  را  بیشتر  و  بهتر  مینماید...  همۀ  اینها  در  راهی  بهرۀ  انسـان  میگردد،  راهی که  برای  لبریز کـردن  هسـتی  انسـان  از  آهنگها  و  نواهای  جهانی  درپیش  است  و  بودن  خـدا  را  الهام  مینمایند،  و  جلال  خدا  و  تدبیر  خدا  و  سلطۀ  خدا  و  حکمت  خدا  و  علم  خدا  را  زمزمه  میکنند  و  بـه گـوش  جان  میسرایند.

زمان  به  پیش  میرود.  آگاهیهای  علمی  انسان  نیز . دربارۀ  این  جهان  بالا  میرود.  اگر  انسان  با  نور  یزدان  به  ایـن  آگاهیهای  علمی  راهیاب  شده  باشد  و  بهکنار  آنها  خزیده  باشد،  این  آگاهیهای  علمی  بر  تـوشۀ او  مـیافزایند،  توشهای که  هستی  بشری  از  اندیشۀ  دربارۀ این  جهان ، و  در  پرتو  انس  بدان،  و  آشنائی  با  آن،  و  همآوائی  با  آن،  و  شرکت  با  او  در  تسبیح  یزدان،  و  شکرگزاری  از  الطـاف  خداوند  سبحان،  آن  را  به  دست  میآورد:

(وإن من شیء إلا یسبح بحمده , ولکن لا تفقهون تسبیحهم).

هیچ موجودی  نیست  مگر  این  که  (به  زبان  حال  یا  قـال)  حمد  و  ثـنای  وی  می‏گویند،  ولی  شـما  تسبیح)  آنـها  را  نمیفهمید  (چرا  که  زبانشان  را  نمی‏دانید  و  از  ساختار  اسرارآمیز  عالم  هستی  و  نظام  پیچیدۀ  جهان  آفرینش  چندان  مطّلع  نیستید.                                       (اسراء/32 ) 

تسـبیحگوئی  و  ثـناخوانـی  هـر  چـیزی  را  درک  و  فهم  نمیکند  مگر  آن کسی که  دل  او  به  خدا  رسیده  و  پیوسته  باشد...  امّا  اگر  این  آگاهیهای  علمی  با  بشاشت  ایمان  و  نور  آن  همراه  و  همدم  نگردد،  اشخاص  بـدبخت،  را  بـه  بدبختی  بیشـر  میکشاند،  چرا که  آنان  را  به  دوری  بیشتر  از  یزدان  رهنمود  میکند،  و  از  بشاشت  ایمان  و  نـور  و  پرواز  و  شادابی  آن  محروم  میگرداند:

(وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ )(١٠١)

 آیات  (خوانـدنی  کـتابهای  آسـمانی،  از  جمله  قرآن،  و  دیـدنی  جـهان  هسـتی)  و  بـیمدهندگان  (پـیغمبر نـام،  و  اندرزها  و  انذارهـا  هیچ  کدام )  به  حـال  کسانی  سودمند  نمیافتد  که  نمیخواهند  ایمان  بیاورند.

آیات  و  بیمدهندگان  چه  فائدهای  میدهند،  هنگامی  کـه  دلها  بسـته،  و  خـردها  راکـد،  و  دسـتگاههای  گیرنده  و  دریافتکنندۀ  فطرت  خراب  و  بیکاره  رها  شده  باشد،  و  پدیدۀ  انسان  نام  به  طور کلی  از  ایـن  هستی  ببرد  و  خویشتن  را  در  پرده  دارد،  و  آهنگها  و  آواهای  حـمد  و  تسبیح  آن  را  نشنود؟!

«برنامۀ قرآنی  در  شناساندن  حقیقت  الوهیّت،  جهان  و  حیات  را  نمایشگاه  زیبا  و  دل آرائی  میکند،  نمایشگاهی  که  این  حقیقت  در  آن  جلوهگر  میآید...  این  حقیقت  در  همچون  نمایشگاهی  با  همۀ  آثار  کارآی  خود  جـلوهگـر  میآید،  و  با  وجود  خویش  و  با  حضور  خویشش  تـمام  جوانب  و  زوایای  هستی  درککنندۀ  انسـانیّت  را  لبـریز  میسازد...  این  برنامه  «وجود  خـداونـد»  سـبحان  را  مسألهای  نمیگرداند که  از  آن  بـه  دفـاع  بـپردازد.  چـه  وجود  الهی  دل  انسان  را  از  لابلای  نگرش  قـرآنـی  و  همچنین  از  لابلای  مشاهده  واقـعیّت،  از  شـناخت  خـدا  لبریز  میگرداند،  به  گونهای که  جای  جدالی  پیرامون  آن  باقی  نمیماند.  بلکه  برنامۀ  قرآنی  یک  راست  به  سخن  از  آثار  این  وجود  در  سراسر  هستی  میرود،  و  مستقیماً  از  مقتضیات  آن  در  دل  و  درون  بشری،  و  در  زندگی  و  زندگانی  بیرونی  بشری  سخن  میگوید.

برنامۀ  قرآنی  در  پیروی  از  این  طرح  و  نقشه،  تـنها  بـر  حقیقت  اساسی  موجود  در  هستی  بشری  تکیه  مـیکند.  چه  این  خدا  است که  همگان  را  آفریده  است  و  او  آگاه  از  کسانی  است که  ایشان  را  آفریده  است:

 (ولقد خلقنا الإنسان ونعلم ما توسوس به نفسه).

ما  انسان  را  آفریدهایم  و  میدانیم  که  بـه  خاطرش  چـه  می‏گذرد  و  چه  اندیشهای  در  سر  دارد.(ق/16) 

فطرت  بشری  خود  به  خود  نیازمند  دینداری،  و  محتاج  اعتقاد  به  خدا  است.  هنگامی که  فطرت  سالم  باشد  و  راه  مستقیم  را  در پیش گیرد،  در  ژرفاهای  درون  خود  گرایش  به  سوی  یزدان  یگانه  را  مییابد،  و  یک  احساس  قوی  و  نیرومندی  به  بودن  این  خداوند  یگانه  را  سراغ  میبیند.  وظیفۀ  عقیدۀ  درست،  این  نیست که  همچون  احساس  نیاز  به  خدای  یگانه  و گرایش  بدو  را  پدید  آورد.  چه  همچون  چیزی  در  فـطرت  مـتمرکز  و  مستحکم  است.  ولیکـن  وظیفۀ  عقیدۀ  درست  تصحیح  جهانبینی  انسـان  دربـارۀ  خداوندگارش،  و  آشنا  ساختن  او  با  خدای  حقّی  است  که  جز  او  خدائی  نیست.  آشنا  ساختن  او  با  حقیقت  یزدان  و  با  صفات  یزدان  است،  نه  این که  آشنا  ساختن  او  با  بودن یزدان  و  اثبات  یزدان  است.  گذشته  از  این،  آشنا  ساختن  انسان  بـا  مـقتضیات  الوهـیّت  در  زنـدگی  او  است  کـه  ربوبیّت  و  قیمومت  و  حـاکـمیّت  است.  شکّ  و  تــردید  داشتن  دربارۀ  حقیقت  وجود  الهی  یا  انکار کـردن  خـدا،  خود  این  امر  دلیل  قاطعی  بر  اختلال  آشکاری  در  هستی  بشری،  و  خراب  بودن  دستگاههای  گیرنده  و  پاسخدهندۀ فطری  در  آن  است.  این  خرابی  در  این  صورت  با  جدل  و  ستیز  تعمیر  و  چارهجوئی  نمیگردد،  و  جدل  و  ستیز  راه  چاره  نیست.

ایــن  جــهان،  جـهان  ایـماندار  و  فــرمانبرداری  است.  آفـریدگار  خود  را  میشناسد  و  در  برابرش  کرنش  میبرد.  هر  چیزی  و  هر  جانداری  -  بجز  برخی  از  مردمان  -  به  حمد  و  ثنای  او  میپردازد!  «انسان«  در  این  جهانی  که  همۀ  جوانب  و  زوایای  آن  با  صداهای  ایمانداری  و  فرمانبرداری،  و  با  صداهای  تسبیح  و  تقدیس  و کـرنش  کردن  و  سجده  بردن  با  او  هـمصدا  و  همآوا  مـیگردد.  ذرات  وجود  خود  انسـان  و  سـلولهای  بـدنش  در  ایـن  صداها  شرکت  میکنند،  و  در  حـرکت  طـبیعی  فطری  خویش  با  قوانینی  همصدا  و  همآوا  میشوندکه  خداوند  آنها  را  مقدّر  و  مقرّر  فرموده  است.  پدیدهای که  فطرت  او  همۀ  این  صداها  را  احساس  نمیکند،  و  به  نـغمههای  ایـن  قـوانـین  الهـی  در  وجود  خـود  پـی  نـمیبرد،  و  دستگاههای  فطری  او  ایـن  امـواج  هسـتی  را  دریـافت  نمیدارند،  پـدیدهای  است  کـه  دسـتگاههای  گـیرنده  و  پاسخدهندۀ  فطری  او  خراب  و  بیکاره  و  بیسود  گشتهاند.  بدین  خاطر  است که  با  جدل  راهی  به  سوی  دل  و  عقل  او  پیدا  نمیشود.  بلکه  راهی که  به  سـوی  دل  و  عـقل  او  وجود  دارد  و  یگانه  راه  چارهسازی  است  تلاش  برای  به  کار  انداختن  دستگاههای  گیرنده  و  پاسخدهندۀ موجود  در  وجود  او،  و  به  جـوش  و  خـروش  انـداختن  نـهانیها  و  پنهانیهای  فطرت  در  هسـتی  او  است،  بـدان  امید  که  دستگاه های  گیرنده  و  پاسخدهنده  به  حـرکت  و  جـنبش  درآیند،  و  از  نو  به  کار  بپردازند).[5]

رهنمودکردن  ذهن  و  دل  و  خرد به  نگرش  و  وراندازی  چیزهائی  که  در  آسـمانها  و  زمـین  است،  وسـیلهای  از  وسائل  برنامۀ  قرآنی  برای  زنـده گـردانـدن  دل  بشـری  است،  بدان  امید که  بجنبد  و  حرکت کند،  و  دریافت  دارد  و  پاسخ  گوید.

امّا  چنین  تکذیب کنندگان  جاهلی  عرب  -  و امثال  ایشان  -  به  تدبّر  و  تفّکر  نمیپردازنـد،  و  نـمیپذیرند  و  پـاسخ  نمیگویند٠٠٠  پس  منتظر  چه  چیزی  هستند؟

قانون  خدا  تغییرناپذیر  است.  سرانجام  تکـذیبکنندگان  نیز  روشن  است.  ایشان  را  نسزد که  از  قانون  خدا  انتظار  داشته  باشند  تخلّف کند.  خدا  آنان  را  مهلب  میدهد  و  به  عذاب  ریشهکن  گرفتار  نمیسازد.  امّـا  کسـانی  کـه  بـر  تکذیبکردن  پافشاری کنند قطـعاً  باید  تـنبیه  شـوند  و  کـفر  ببینند:

(فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ).

آیا  آنان  چشم  آن  دارنـد  که  روزگاری  (پـر  از  بـلاها  و  عذابهائی)  جز  روزگار  کسانی  داشته  باشند  که  پیش  از  ایشـان  بودهاند؟  (نه؛  انتطار  جز  این  را  نداشته  باشند،  که  خــدا  در  دنـیا  وآخـرت  بـه  مـصیبتها  و  بـدبختیها  گرفتارشان  سازد).

(قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ) (١٠٢)

بگو:  منتظر  (فرمان  خدا)  باشید  و  من  هم  با  شما  چشـم  به  راه  میمانم  (ولی  میدانم  پپروزی  دنیا  و  سعادت  عقبی  از آن  ما  مؤمنان،  و  شکست  دنیا  و  بـدبختی  عقبی  از  آن  شما  کافران  میگردد).

این  تهدید  و  بیمی  است که  جدل  را  به  پایان  می‏برد،  امّا  دلها  را  از  جای  بر میکند.

این  بخش  از  روند  قرآنی  با  نتیجۀ  واپسین  هر  رسالتی  و  هر  تکذیب کردنی،  و  با  عبرت  واپسین  از  این  داستان  و  از  این  پیرو،  خاتمه  میپذیرد:

(ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ )(١٠٣)

پس  از  آن  (که  بـلا  و  عذاب  گریبانگیر  کافران  گردید) 

پــیغمبران  خـود  و  مؤمنان  را  مــیرهانیم  (این  هــم  اختصاص  به  اقوام  گذشته  و  پیغمبران  و  مؤمنان پیشین  ندارد،  بلکه)  همین طور  ایمان آورندگان  (به  تو)  را  (نـیز)  نجات  خواهیم  داد  و  این  حقّی  است  یر  ما  (حقّی  مسلم  و  تخلّفناپذیر).

این  سخنی  است  که  یزدان  پیاده  کردن  مفهوم  و  مـدلول  آن  را  بر  خود  واجب  فرموده  است،  و  آن  این  که:  بـذر  مؤمن  پس  از  همۀ  اذیّت  و  آزارها،  و  همۀ  خطرها،  و  همۀ  تکذیبها  و  شکنجهها،  ماندگارگردد  و  سبز  شود  و نجات  پیدا  کند.

این  چنین  شد  -  داستان  منقول  در  این  سوره  نیز گـواه  است  -  و  این  چنین  مـیشود...  پس  مـؤمنان  اطـمینان  داشته  باشند.


 


[1] برای بررسی مفصّل این قاعده، مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن« فصل:  «القصه فی القرآن».

 [2] مراجعه شود به کتاب: «معالم فی الطریق« فصل «هذا هوالطریق»

 [3] آیات: 103-138 

[4] ما در تفسیر آیات مشیّت یزدان یا قضا و قدر خدای سبحان این قاعده را پسندیدهایم و تاکنون  مشکلی آن چنانی نداشتهایـم... توفیق در دست خدا است.

 [5] به نقل ازکتاب: «خصائص التصوّر الاسلاس و مقوّماته»، جلد دوم