سورهی رعد آیه 43-19
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ (١٩) الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ (٢٠) وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (٢١) وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (٢٢) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ (٢٣) سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (٢٤) وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (٢٥) اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ (٢٦) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ (٢٧) الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨) الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ (٢٩) کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ (٣٠) وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ (٣١) وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ (٣٢) أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (٣٣) لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ (٣٤) مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ (٣٥) وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ (٣٦) وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ (٣٧) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ (٣٨) یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ (٣٩) وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ (٤٠) أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (٤١) وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (٤٢) وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ (٤٣) ).
پس از صحنههای هراسناک و شگفتانگیزی از آفاق و کرانههایگیتی، و از ژرفاها و زوایای غیب، و از اعماق درون نفس انسان،که نیمه نخستین سوره آنها را نشان داد، نیمه دوم سوره پسودههای وجدانی و عقلانی، و پسودههای تصویری دقیق و لطیفی را پیرامون مساله وحی و رسالت، و توحید و انبازها، و درخواست معجزات و خوارق عادات، و شتاب در فرارسیدن عذاب و روی نمودن عقاب و تحقق پیداکردن تهدید و بیم، میآغازد ... این هم گشت وگذار تازهای پیرامون چنین مسائلی در سوره است.
این گشت وگذار با پسودهای از سرشت ایمان و سرشتکفر میآغازد. اولی علم و آگاهی است، و دومی کوری و ناآگاهی. گشت و گذاری هم درباره سرشت مومنان و سرشتکافران، و بیان صفات جداگانه اینان و آنان شروع میکند. به دنبال اینگشت وگذارها صحنهای از صحنههای قیامت، و نعمتهائی که برای دسته نخستین و عذابهائیکه برای دسته دوم است، جلوهگر میآید. آنگاه پسودهای از توسعه روزی و کاستن روزی و واگذاری هر دو بخش به خدا ذکر میگردد. سپسگشت وگذاری با دلهای با ایمان و با ذکر خدا آرمیده، آغاز میشود. از پس آن وصفی از این قرآن به میان میآید، قرآنیکه کوهها را به حرکت میاندازد، و زمین را تکه و پاره میکند، و مردگان را به سخن درمیآورد. پس آنگاه پسودهای به میان میآید از جایگاههائی که گذشتگان در آنها نقش زمین شدهاند و از پای درآمدهاند، و این که زمان به زمان نواحی زمین از ایشان میکاهد.
همه اینها با تهدید کسانی پایان میپذیرد که رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را تکذیب میکنند. این تهدید با واگذار کردن آنان به سرنوشت معلوم انجام میگیرد.
از این پیدا استکه آهنگها و نواها و مضرابهای پیاپی در نیمه نخستین سوره، عقل و شعور را آماده میسازد برای روبرو شدن با مسائل و قضایائیکه در نیمه دوم سوره وجود دارد. عقل و شعور آمادگی دریافت آن مسائل و قضایا را پیدا میکند و دریچههای درک و فهم را برای دریافت آنها باز مینماید. هر دو بخش سوره مکمّل همدیگرند، و هریک از آن دو تا بر حس و شعور تلنگرها و پیامهای خود را برای هدف واحدی و قضیه واحدی آشنا میسازد.
*
مساله نخستین، مساله وحی است. این مساله در سرآغاز سوره مطرح و برانگیخته شده است. در اینجا نیز بار دیگر به همان روال پیشین مطرح و برانگیخته میشود.
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و حزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند).
در برابرکسیکه میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است،کسی استکه این را نمیداند، وکور بشمار میآید! این امر شیوه شگفتی در پسودن دلها و مجسمکردن فرقها است. قرآن از سوی یزدان سبحان نازل گردیده است حق است و مبالغه و افزایش وکاهشی در آن نیست و تحریف و تغییر بدان روی نمیکند. کوری استکه مایه جهل و ناآگاهی از این حقیقت بزرگ و روشنی میگرددکه جز برکور پنهان نمیماند. مردمان در برابر این حقیقت بزرگ دو دستهاند: نخست بینایان ... اینان میدانند و عالم بشمار میآیند. دوم کوران ... اینان نمیدانند و جاهل بشمار میآیند. کوری در اینجا کوری دل، فقدان بینش، از میان رفتن دستگاههای درک و فهم، بستن دریچههای دلها، خاموشکردن پرتو معرفت در ارواح و جانها، و دور نگاه داشتن ارواح و جانها از منبع نور است.
(إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ) .
تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند).
کسانیکه خرد و دل فهمیده و آگاه دارند، وقتیکه ایشان را تذکر به حق دهند و به حق یادآور شوند، بیدار و هوشیار میگردند، و درباره دلائل حق میاندیشند و بدان پی میبرند.
این هم صفات همچون خردمندانی است:
(الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ) .
آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند، و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند.
عهد خدا مطلق است و شامل هر عهد و پیمانی میشود. میثاق و پیمان خدا مطلق است و شامل هر میثاق و پیمانی میشود. بزرگترین عهدیکه همه عهدها بر آن استوار میگردد، عهد ایمان است. بزرگترین میثاق و پیمانیکه همه میثاقها و پیمانها بر آنگرد میآید، میثاق و پیمان وفاءکردن به مقتضیات این ایمان است. عهد ایمان، قدیم و جدید است. عهد قدیم عهدی است که با فطرت بشری متصل به قانونکل هستی بسته شده است. فطرتیکه بدون واسطه میداند و درک میکند. چراکه از وحدت ارادهای سرچشمهگرفته استکه همه هستی از آن پدیدارگردیده است، و آن وحدت آفریدگار صاحب اراده است، و تنها او معبود است و بس. این پیمان استکه از ذریه آدمگرفته شده است و عهد الست نامیدهاند. تفسیری که لازمه این عهد دانستهایم و پسندیدهایم بیان داشتهایم[1] ... پس از آن عهد جدید است، و آن عهدی استکه پیغمبران با خود آوردهاند، پیغمبرانی که خدا ایشان را برانگیخته است نه برای اینکه عهد ایمان را پدید آورند. بلکه برای اینکه عهد ایمان را تجدیدکنند و یادآور شوند و شرح و بسط دهند، و مقتضیات آن را بیان دارندکهکرنش بردن و پرستشکردن خداوند یگانه، و دستکشیدن و دوریگزیدن ازکرنش بردن و پرستش کردن هرکس و هر چیزی جز خدا است. همچنین انجام عمل صالح و داشتن رفتار درست و روکردن به خدای یگانه صاحب پیمان قدیم است.
آنگاه همه عهدها و پیمانهای انسانها با انسانها بر عهد و پیمان الهی مترتب میشود، چه عهد و پیمان با پیغمبر، و چه عهد و پیمان با مردمان دیگر، مردمانیکه خویشاوند یا بیگانهاند، و افراد یاگروه و ملت و جامعهاند. کسی که عهد اول را مراعات میدارد، سائر عهدهای دیگر را نیز باید مراعات بدارد. زیرا رعایت عهدها واجب است. وکسیکه به وظائف و تکالیف میثاق و پیمان اول برمیخیزد، آنچه از او انتظار میرود در حق مردمان انجام میدهد. زیرا انجام خوبیها و مراعات پیمانها با مردمان، داخل در دائره وظائف و تکالیف میثاق و پیمان با یزدان است.
این نخستین قاعده بزرگ و سترگیکه بنیاد سراسر زندگی بر آن استوار و پایدار میگردد، روند قرآنی آن را در چند واژه بیان میدارد:
(وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ).
و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است (از قبیل: رابطه انسان با آفریننده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند.
این چنین مختصر و چکیدهوار. هرچه خدا دستور داده استکه پیوند پیداکند و متصل بماند، آنان آن را پیوند میدهند و متصل میسازند و برقرار میدارند. یعنی طاعتکامل، و استقامت همیشگی، و حرکت برابر سنت و مطابق قانون یزدان سبحان بدون گونهکژی وکجی و انحرافی ... بدین لحاظ قرآنکار را مجمل و مختصر رهاکرده است، و یکیک چیزهائی راکه خدا بدانها دستور فرموده استکه پیوند پیداکند و متصل و مرتبط بماند، شرح و بسط نداده است. چه این تفصیل و تشریح به طول میانجامد، و سخن به درازا کشاندن مقصود ومطلوب نیست.بلکه مقصود و مطلوب به تصویرکشیدن استقامت مطلقی است که کژی و کجی پیدا نکند، و طاعت مطلقی منظور و مراد استکه گسیخته و بریده نشود ... دنباله آیه به احساس درونی آنان نسبت به این طاعتکامل، اشارت دارد:
(وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ).
از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند.
این ترس و هراس، ترس و هراس از خدا است، و خوف و مخافت از عذاب و عقابی استکه مایه بدحالی و بدبختی انسان در روز هراسناک ملاقات با خدا است. آنان خردمندانی هستند که درباره حساب وکتاب میاندیشند پیش از این که روز حساب وکتاب فرارسد.
(وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میورزند. صبر و شکیبائی دارای اقسام و انواعی است. صبر و شکیبائی مقتضیات خود را دارد... صبر و شکیبائی بر وظائف و تکالیف عهد و پیمان. از قبیل: عمل و جهاد و دعوت و تلاش وکوشش ... و چیزهای دیگری ... صبر و شکیبائی بر نعمتها و خوشیها وتنگدستیها و ناملایمات و بلاها ... بسیار کم هستند آنانیکه در برابر نعمتها و خوشیها تاب بیاورند و شکیبابیکنند و سرمست نشوند وکفر نورزند ... صبر و شکیبائی - نادانیها و بد و بیراهگفتنهای مردمان، و حماقتها و جهالتهائیکه از دیگران در حق انسان سر میزند و دلها از آنها به تنگ میآید و میترکد ... و صبر و شکیبائی ... و صبر و شکیبائی ... و صبر و شکیبائی ... همه و همه صبرها وشکیبائیها محض رضای خدا، نه چیز دیگری از قبیل اینکه نکند مردم بگویند: ترسیدند وگریختند. یا اینکه مردمان درباره ما خوب گویند و تعریف بکنند: صبر و شکیبائیکردند و استقامت ورزیدند. و نه به خاطر اینکه صبر و شکیبائیکنند تا در پرتو آن نفع و سودی ببرند و امیدی برآوردهکنند. و نه به خاطرجلوگیری از زیان و ضرریکه ترسیدن و گریختن به بار میآورد. و نه به خاطر هیچگونه هدفی جز رضای خدا. صبر و شکیبائی بر نعمت و آزمایش آن. صبر وشکیبائی تسلیم قضا و قدر الهی شدن و از مشیت او فرمانبرداری نمودن و رضایت و قناعت پیشه کردن...
(وَأَقَامُوا الصَّلاةَ).
و نماز را چنان که باید میخوانند.
نماز خواندن داخل در وفای به عهد و پیمان خدا است. ولی روند قرآنی آن را آشکار میسازد، چون رکن اول وفای به عهد است. همچنین بدان خاطرکه نماز نمایانگر توجه خالص وکامل به خدا است. همچنین نماز پیوند ظاهری میان بنده و خداوند است. نماز خالصانه برای خدا است. در نماز هیچ حرکتی و هیچ واژهای برای غیر خدا نیست.
(وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً).
و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به گونه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند.
این هم داخل در پیوند دادن و متصلکردن چیزهائی استکه خدا دستور فرموده است پیوند بخورند و متصل شوند. و داخل در وفای به تکالیف و وظائف پیمان است. ولیکن روند قرآنی آن را آشکارا میگوید چون رابطه و پیوند میان بندگان یزدان است، رابطه و
پیوندیکه ایشان را در قید حیات - خداشناسی و فرمانبرداری از خدا گرد میآورد، و نفس دهنده و بخشنده را از بخل و تنگچشمی پاک و زدوده میگرداند، و نفس گیرنده و دریافت کننده را ازکینه میرهاند، و زندگی را در جامعه اسلامی سزاوار انسانهای همکار و دارای ضمانت اجتماعی و بزرگوار در پیشگاه آفریدگار میسازد. بخشیدن و خرج کردن، پنهانی و آشکارا است. پنهانی وقتی استکهکرامت و شخصیتگیرنده مصونگردد، و مردانگی آن را بطلبد، و نفس از اعلان آن دوری و صرف نظرکند. آشکارا هم وقتی استکه نمونه بودن و الگو شدن آن را بطلبد، و اجرای شریعت در آن باشد، و از قانون اطاعتگردد و بالاخره هرکجای زندگی جا داشته باشد و به اصطلاح بجا باشد، علنی بخشیدن و خرجکردن سودمند میافتد.
(وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند.
مقصود این استکه آنان در معاملات روزانه در برابر بدی، نیکی انجام میدهند. نه اینکه در دین خدا چنین میکنند. ولیکن تعبیر از دیباچه به نتیجه میپرد و می پردازد. چه در برابر بدی نیکیکردن از شرارت نفسها میکاهد، و آنها را متوجه خیر و خوبی میسازد، و اخگر شر را خاموش میکند، و وسوسه شیطان را برمیگرداند و بیاثر میگرداند. بدین لحاظ استکه بدی را دفع میکند و سرانجام آن را نابود میسازد. نص قرآن با شتاب به این سرانجام پرداخته است و این بخش ازآیه را بدان آغازیده است تا مردمان را تشویق کند به اینکه در برابر بدی نیکیکنند، ونتیجه آن را پیش چشم دارند و در فراچنگ آوردن آن شتاب نمایند.
گذشته از این، اشاره نهانی هم بدین داردکه بدی را با نیکی پاسخ دهند، وقتیکه در اینکار بدی از میان برداشته شود، نه اینکه بدی را با نیکی پاسخ گفتن سببگردد دیگران به بدی چشم طمع بدوزند و بدی رواج پیدا کند و رونق یابد! لذا زمانیکه بدی نیاز به ریشهکنی داشته باشد، و شر باید دفع شود و از میدان به در رود، جای این نیستکه در برابر بدی نیکیگردد، و باید آن را از میان برد و زدود، تا شر و بدی باد به غبغب نیندازد وگردن نیفرازد و جرات نکند و بزرگی نفروشد.
بدی را با نیکی پاسخگفتن و از میان بردن، غالبا در معاملات شخصی میان دو همتا و همکار صورت میپذیرد. امّا در امور دین خدا چنین چیزی نیست ... با قلدر ستمگر جز ضربه شمشیر بران سودی نمیبخشد. با تباهکاران و مفسدان در زمین جز سرکوبی قاطعانه فائدهای نمیدهد ... رهنمودهای قرآنی واگذار گردیده است به اندیشیدن درباره موقعیتها و رایزنی با خردها، و دستاندرکار شدن به گونهای که ترجیح داده شود که این عمل خوب و درست است.
(أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ. جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ. سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) ازآن ایشان است. (این عاقبت نیکو) باغهای بهشت است که جای ماندگاری (سرمدی و زیستن ابدی) است. و آنان همراه کسانی از پدران و فرزندان و همسران خود بدانجا وارد میشوند که صالح، (یعنی از عقائد و اعمال پسندیدهای برخوردار بوده) باشند (و جملگی در کنار هم جاودانه و سعادتمندانه در آن بسر میبرند) و فرشتگان از هر سوئی بر آنان وارد (و به درودشان) میآیند. (فرشتگان بدانان خواهند گفت:) درودتان باد! (همیشه به سلامت و خوشی بسر میبرید) به سبب شکیبائی (بر اذیت و آزار) و استقامتی که (بر عقیده و ایمان) داشتید. چه پایان خوبی (دارید که بهشت یزدان و ، نعمت جاویدان است).
«اولئک: آنان» در جایگاه والای خود سرانجام خوف دنیا را دارند که باغهای بهشت، یعنی جای اقامت گزیدن و استقرار پذیرفتن و سرای ماندگاری و جاودانگی است.
در این باغهای بهشت جاودانه، جمعیت آنان فراهم میآید و تشکیل میشود از شایستگان و بایستگان پدرانشان و همسرانشان و زادگانشان. اینان به بهشت وارد میگردند به وسیله صلاح و استحقاقشان. ولیکن باگردهمآئی پراکندگانشان و به هم رسیدن احباب و یارانشان مورد تکریم و بزرگداشت قرار میگیرند. این هم لذت دیگری استکه لذت احساس بهشت را چندین برابر میسازد و بر خوشیها میافزاید.
در فضای همایش و به هم رسیدن، فرشتگان برای خوشآمدگوئی و بزرگداشت شرکت میکنند و بامدادان و شامگاهان به نزدشان میخرامند و میآیند:
(یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ).
فرشتگان از هر سویی بر آنان وارد (و به درودشان) میآیند.
روند قرآن به ترک ما میگوید تا خودمان صحنه را آماده ببینیم که فرشتگان دسته دسته پیرامون آنان میپلکند وگشت میزنند:
(سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
(فرشتگان بدانان خواهند گفت:) درودتان باد! (همیشه به سلامت و خوشی بسر میبرید) به سبب شکیبائی (بر اذیت و آزار) و استقامتی که (بر عقیده و ایمان) داشتید. چه پایان خوبی (دارید که بهشت یزدان و نعمت جاویدان است).
جشن است، جشنیکه از ملاقات و درود و جنب و جوش همیشگی و اکرام و احترام موج میزند.
در آن سوی دیگر، آن کسانی قرار دارند که خردهایی نداشتهاند تا یادآور و پندپذیر گردند. بینشهائی نداشتهاند تا بفهمند و ببینند ... آنان از هر جهت و در هر چیز برعکس خردمندان هستند:
(وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
و امّا کسانی که (برعکس افراد فوقالذکر) پیمان (فطری و تکوینی) خدا را میشکنند که (با اعطای عقل و شعور) با ایشان بسته است، و پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است، و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند، نفرین بهره ایشان است و پایان بد جهان (که دوزخ سوزان است) ازآن آنان است.
آنان عهد و پیمان خدا را میشکنند، عهد و پیمانیکه به شکل قانون ازلی از فطرتگرفته شده است.گذشته از آن هر عهد و پیمانی را میشکنند. چه هر زمان عهد و پیمان فطری شکسته شد هر عهد و پیمانیکه بر آن استوار است از بنیاد شکسته میشود. کسی که خدا را درنظر نمیگیرد، بر هیچ عهد و پیمانی ماندگار نمیماند. بهطور عام و مطلق هر پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور داده است. و در زمین به فساد و تباهی میپردازند در برابر شکیبائی و صبریکه آن افراد خردمند داشتند، و نماز را میخواندند، و پنهان و آشکار میبخشیدند و خرج میکردند، و بدی را با نیکی پاسخ میدادند. چه فساد و تباهی در زمین در برابر همه اینها قرار دارد. و به ترک چیزی از اینهاگفتن فساد و تباهی است و یا به فساد و تباهی میخواند و برمیانگیزد.
«اولئک: آنان» ... آن کسانی که دور و مطرود از رحمت خدایند «لهم اللعنة: نفرین بهره ایشان است». این هم در مقابل اکرام و احترامی استکه خردمندان دارنده «و لهم سوءالدار: و پایان بد جهان ازآن آنان است». نیازی به تفصیل این بخش نیست، تو که مقابل این را در نصیب خردمندان دیدی.
این چنینکسانی از زندگی دنیا و لذت بردن موقت و کالای زوالپذیر خشنود بودهاند و بدانها بسنده کردهاند، و چشمداشتی به آخرت نداشتهاند و به نعمتهای جاویدان آن ننگریستهاند. هرچندکه خدا است که روزی را مقدر میفرماید و بر فراخی آن میافزاید یا آن را تنگ وکم میگرداند، چراکه همه امور در دنیا و آخرت یکسان در دست یزدان است. اگر آنان خواستار آخرت میشدند خدا ایشان را ازکالا و لذت زمین نیز محروم نمیکرد، و خدا بودکه نعمت وکالای دنیا را بدیشان داده بود:
(اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ).
خدا روزی را برای هرکس که بخواهد (و او را متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) فراوان و فراخ میگرداند، وآن را برای هرکس که بخواهد (و او را غیر متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) کم و تنگ مینماید. (کافران) به زندگی دنیا شاد و خشنودند، و زندگی دنیا هم در برابر آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست.
*
اشاره به فرق مهمّی شدکه میانکسی استکه میداند آنچه از سوی خدا بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است حق است، و میان کسی استکهکور است. هم اینک روند قرآنی چیزی دربارهکورانی میگویدکه نشانههای شناخت خدا را در جهان نمیبینند و آیات منظورکیهان را مشاهده نمیکنند، و این قرآن به عنوان معجزه برای همچونکسانی بسنده نیست. این استکه معجزه دیگری را میطلبند. روند قرآنی این چنین چیزی را در نیمه نخستین سوره روایتکرد، و بر آن پیروی زد بدین مضمونکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) جز بیمدهندهای نیست، و معجزات و خوارق عادات در دست خدا و از سوی خدا است. روند قرآنی اکنون آن را دوباره نقل میکند و بر آن پیروی میزند و اسباب و علل هدایت و اسباب و علل ضلالت را بیان میدارد. در کنار آن تصویری از دلهای آرمیده به ذکر و یاد خدا را بیان میکند، دلهای آرمیده ای که هراسان و پریشان نمیشوند و معجزات و خوارق عاداتی برای ایمان آوردن خود نمیطللبند، وقتیکه این قرآن را پیش رو و در دسترس دارند، این قرآن سخت موثری که به ژرفاهای دل و جان میخزد، تا آنجاکه نزدیک است کوهها با این قرآن به حرکت و تکان درآیند، و زمین از تاثیر آن بشکافد و تکه تکهگردد، ومردگان را زنده و به سخن درآورد، به سبب سلطه و قدرت و جهش و سرزندگیای که در آن است. آنگاه درباره این کسانی که عذابهایکوبنده و خوارق عادات را میطلبند سخن را با مایوسکردن مومنان از ایشان به پایان میبرد، و آنان را متوجهکیفرهای سخت و عقوبتهای رسوا کنندهای میسازد که دامنگیر پیششان گردیده است، و ایشان را متوجه تکذیبکنندگانی میگرداندکه پیرامون آنها زیستهاند وگاه بهگاهی بلاها و مصیبتهائی ایشان را دربرگرفته است و بر خاک مذلت نشانده است:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ . الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی، گمراه گشهاند و) خداوند هر که را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفبق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). آن کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند!.
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند -بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است.
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ . وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ .).
اگر (به فرض بجای این قرآن)، قرآنی باشد که کوهها بدان به حرکت درآید، یا زمین به وسیله آن شکافته گردد، و یا بدان مردگان (زنده و) به سخن درآورده شوند، (باز هم بعضیها به سبب عناد با حق، بدان نمیگروند و بر راه خدا نمیروند. وظیفه تو تبلیغ است و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن آنان در دست تو نیست) بلکه همه کارها در دست خدا است. آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟! پیوسته کافران (در زندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند. و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. (ای پیعمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهراء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریخ گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید).
پاسخ به درخواست معجزه خارقالعاده ایشان این است: معجزات و خوارق عادات نیستکه مردمان را به سوی ایمان سوق میدهد و میراند. چه انگیزههای اصلی ایمان در داخل درونها است، و اسباب و عللی که انسان را به ایمان میرسانند از عملکرد همین درونها برمی خیز ند :
(قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ).
بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجره نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هر که را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد)
خدا کسانی را هدایت عطاء میکندکه توبهکنند و به سوی او برگردند. توبه کردن و به سوی او برگشتن است که ایشان را سزاوار دریافت هدایت میسازد. در این صورت مفهوم این است کسانیکه توبه نمیکنند و به سوی او برنمیگردند سزاوار گمراهی میشوند، و خدا ایشان را گمراه میکند. دل باید برای هدایت آمادگی پیدا کند و برای دستیابی به هدایت سعی و تلاش نماید و آن را بجوید. دلهائیکه نمیجنبند و به سوی هدایت حرکت نمیکنند، هدایت از آنها دور می افتد.
سپس روند قرآنی شکل شفاف و روشنی از دلهای با ایمان ترسیم میکند در فضائی از اطمینان و آرامش و انس و الفت و شادی و خوشروئی و امن و امان:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ).
آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند.
این سکون و آرامشکه با یاد خدا در دلهای مومنان پیدا میگردد حقیقت ژرفی است وکسانی بدان پی میبرندکه خوشی ایمان با دلهایشان آمیخته باشد و درنتیجه آن با خدا ارتباط پیدا کرده باشند. همچون دلهائی بدین حقیقت ژرف پی میبرند، ولی نمیتوانند با واژگان آن را به کسانی بشناسانند و برسانندکه خودشان با آن آشنا نشدهاند، چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش ... آخر چیزی که نتوان با واژگان از آن تعبیرکرد، چگونه میشود آن را به دیگران رساند و تفهیم کرد؟! این حقیقت ژرف با واژگان نقل و روایت نمیشود، بلکه باید خود این حقیقت به دل درآید تا چیزی از خویشتن بنماید. وقتیکه به دل درآمد و خزید دل آن را مایه آسایش و آرامش مییابد و از آن شاد و شنگول میگردد و به وجد و حال درمیآید و احساس اطمینان و امن و امان میکند و متوجه میگردد که درگستره هستی تنها و بدون همدم نیست. بلکه تمام چیزهائی که پیرامون آن است دوستانش هستند. چرا ،که همه اشیاء دور و بر آن از جمله ساختارها و آفریدههای خدا است، خدائیکه دل در پناه حمایت و حفاظت او است. در روی این زمین بدبختتر از کسی یافته نمیشودکه از این آسایش و آرامش انس و الفت با خدا محروم و بیبهره است. بدبختتر از کسی یافته نمیشود که در زمین روان میگردد و میآید و میرود ولی پیوندش با چیزهائی بریده است که در پپرامون او در این جهان است. زیرا او دستش از دستاویز محکمی بریده استکه وی را با همه چیزهائیکه پیرامون او است به خدا، یعنی آفریدگار جهان، ربط و پیوند میدهد. بدبختتر ازکسی نیستکه زندگی میکند و نمیداند چرا به این جهان آمده است؟ و چرا از این جهان میرود؟ و برای چه چیز در زندگی رنج و زحمتی را میکشدکه میکشد؟ بدبختتر ازکسی نیستکه در زمین راه میرود و از هر چیزی ترس و هراس به دل راه میدهد، زیرا از پیوند و رابطه نهانی آگاه نیستکه میان او و میان هر چیزی در این هستی است. در زندگی بدبختتر ازکسی نیستکه راه خود را تک و تنها میسپرد و سر در بیابان برهوت بی نشان مینهد و باید خودش بدون یاور و راهنما و مددکاری برزمد و به پیکار بنشیند.
در زندگی لحظههائی پیش میآیدکه هیچکسی تاب ایستادن و مقاومت در آنها را ندارد، مگر اینکه بر خدا تکیه داشته باشد و در پناه حفاظت و حمایت او بیارامد، اینکس هرکه هست و هر اندازه از نیرو و پایداری و شجاعت و شوکت و اسلحه و اندوخته برخوردار باشد ... در زندگی لحظههائی استکهگردباد توفنده آن همه این چیزها را درهم میپیچد و با خود به هوا میبرد. در برابر همچونگردباد توفندهای کسی نمیتواند بایستد و بر جای بماند مگرکسانیکه در پناه خدا آرمیدهاند:
(أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند).
اینانکه توبهکردهاند و به سوی یزدان برگشتهاند، و با یاد و ذکر خدا در پناه خدا آرمیدهاند، آفریدگار جهان فرجام و جایگاه ایشان را در نزد خود نیک میگرداند، همانگونهکه آنان نیکو به سوی او گشتهاند و زیبا توبهکردهاند، و همانگونهکه در این جهان نیکو عمل کردهاند وکارهای پسندیده انجام دادهاند:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ).
آن کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان. و چه جایگاه زیبایی دارند!.
«طوبی: خوشا» بر وزنکُبری، از ماده طاب یطیب، برای بزرگداشت و احترام میآید ... جایگاه زیبا و محل بازگشت والائی در پیشگاه خدائی دارندکه در این جهان با توبه و انابت زیبا و والائی به سوی او برگشتهاند.
امّا کسانی که معجزهای را درخواست میکنند، احساس آرامش ایمان را ندارند. این استکه آنان در پریشانی و ناراحتی بسر میبرند و درخواست خوارق عادات و معجزات میکنند. تو نخستین پیغمبر نیستیکه به سوی قوم خود روانه شده است و چیزی را بسان چیزیکه تو برای اینان با خود آوردهای برای ایشان با خود آورده است، تا همچونکاری برای مردمان غریب و عجیب باشد. ملت پیش از اینان آمدهاند و رفتهاند و پیغمبرانی به سوی آنان برانگیخته شدهاند و وفات کردهاند. اگر اینان کفر میورزند، برابر برنامه و شیوه خود به جلو برو و برخدا پشت ببند وتوکلکن:
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند -بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است.
جای شگفت استکه آنان خداوند رحمان را نمیپذیرند و بدوکفر میورزند. خداوندی که دارای رحمت فراوان و بزرگی استکه دلها با ذکر و یادش اطمینان مییابند و میآرامند، و دلها با احساس رحمت فراوان و بزرگش آسوده میشوند و میغنوند. تو وظیفهای جز این نداریکه آنچه را به تو وحیکرده ایم بر ایشان بخوانی و بدیشان برسانی. ما تو را تنها برای این فرستادهایم. اگر آنان کفر ورزیدند بدیشان اعلان کن که تو اعتمادت و تکیهات بر خدا است، و تو به سوی او برمیگردی و بدو مراجعه میکنی، و به سوی کسی جز او برنمیگردی و مراجعه نمیکنی.
تو را فرستادهایم تا این قرآن را بر ایشان بخوانی. این قرآن شگفتیکه اگرکار هیچ قرآنی این میبودکه کوهها با آن به حرکت درآیند، یا زمین به وسیله آن بشکافد، و یا مردگان به وسیله آن به سخن درآیند، در این قرآن ویژگیها و ارکان و اصولی میبودکه همه این خوارق عادات و معجزات با آن صورت پذیرد. ولیکن این قرآن آمده است تا افراد مکلف زنده با آن خطاب شوند و روی سخن قرآن با ایشان باشد. هرگاه بدان پاسخ ندادند و آن را نپذیرفتند، وقت آن فرارسیده استکه مومنان از آنان قطع امیدکنند، و تا وعده بیم و تهدید خدا در حق تکذیبکنندگان درمیرسد، به ترک ایشان بگویند:
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ).
اگر (به فرض بجای این قرآن)، قرآنی باشد که کوهها بدان به حرکت درآید، یا زمین به وسیله آن شکافته گردد، و یا بدان مردگان (زنده و) به سخن درآورده شوند، (باز هم بعضیها به سبب عناد با حق، بدان نمیگروند و بر راه خدا نمیروند. وظیفه تو تبلیغ است و ایمان آوردن یا ایمان نیاوردن آنان در دست تو نیست) بلکه همه کارها در دست خدا است. آیا مسلمانان (هنوز منتظرند که پدران و پسران و برادران و همسران و دوستان مشرک ایشان ایمان بیاورند؟) مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟! پیوسته کافران (در رندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند، و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند.
این قرآن در دلها و جانهائیکه آن را دریافتهاند و با آن دگرگون شدهاند، کاری را انجام داده است که بالاتر از به حرکت درآوردن کوهها و تکه تکه کردن زمین و زنده گرداندن مردگان است. این قرآن در این دلها و جانها و با این دلها و جانها خوارق عاداتی را پدید آورده است و به انجام رسانیده است که آثار آن بزرگتر و فراتر از معیارها و مقیاسهای انسانها در زندگی بوده است. بلکه اثر آن در تغییر خود شکل زمین ژرفتر از حد تصور ایشان بوده است. اسلام و مسلمانان چه اندازه سطح زمین را تغییر دادهاند،گذشته از تغییراتی که در سطح تاریخ به وجود آوردهاند؟!
سرشت خود این قرآن، سرشت قرآن در دعوت و در تعبیر، سرشت این قرآن در موضوع و در نحوه بیان و توضیح، سرشت این قرآن درحقیقت و تاثیریکه دارد ... سرشت این قرآن برخوردار از نیروی خارقالعادهای است که به ژرفای درونها فرو میرود. هر کسی که دارای ذوق و بینائی و بینش و درک و فهم سخن، و دارای استعداد درک و فهم چیزی باشد که قرآن آن را متوجه او میکند و آن را بدو الهام مینماید، چنین چیزهائی را احساس میکند. کسانی که این قرآن را دریافتکردند و بدان دگرگون شدند، چیزی را به حرکت درآوردند که ستبرتر و بزرگتر ازکوهها بود، و آن تاریخ ملتها و نژادها بود. و چیزی را قطعه قطعه و تکه تکهکردندکه سختتر از زمین بود، و آن جمود و رکود افکار و جمود و رکود آداب و رسوم بود. و چیزی را زندهکردند که ساکتتر و خاموشتر از مردگان بود، و آن ملتهائی بودکه طغیان و سرکشی و اوهام و خرافات ارواح آنان راکشته بود. و همچنین ترقی و تحولی بودکه در دلها و درونها و زندگی عربها صورت گرفت و ایشان را چنانکوچی و اوجی دادکه معروف همگان است بدون این که اسباب و وسائل ظاهری همچونکاری راکرده باشد. تنها قرآن و برنامه آن بود که در دلها و درونها و زندگی تحولی ایجادکردکه بسی مهمتر و سنگینتر از تحولکوهها و کندن آنها از محل استقرارشان، و از تحول زمین و تکان آن از جای خود، و از تحول مردگان به زندگان بود.
(بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا).
بلکه همه کارها در دست خدا است.
خدا استکه نوع حرکت و ابزار آن را در هر حال و احوالی برمیگزیند.
هرگاه در پرتو این قرآن دلهای مردمانی به تکان و جنبش درنیاید، مومنانیکه سعی و تلاش میکنند آن دلها را به تکان و جنبش اندازند سزاوار استکه از آن مردمان مایوس شوند، و کارشان را به خدا واگذارند. چه اگر خدا میخواست مردمان را برای هدایت یک استعداد واحد میداد، و جملگی ایشان را هدایت میبخشید، بدانگونهکه فرشتگان را خلقت بخشیده است و بر سرشت هدایت آفریده است. یا به عبارت دیگر، خدا مردمان را به فرمان قضا و قدر خود زورکی هدایت میداد. امّا یزدان جهان نه این را و نه آن را خواسته است. زیرا او انسان را برای انجامکار مهم ویژهای که خود میدانست آفریده است، کار مهم ویژهایکه مقتضی آفرینش انسان بدین نحو و بر این روالی بوده است که هست.
در این صورت مومنان این قوم را به فرمان یزدان واگذارند. اگر ایزد سبحان مقدر فرموده باشد که ایشان را در نسلی همچون برخی از اقوام پیش از اینان به عذاب ریشهکن گرفتار نسازد و یکباره ایشان را از روی زمین برنیندازد، بلای کوبندهای به دنبال بلای کوبندهای از سوی خدا گریبانگیرشان میشود و بر سرشان میتازد و آنان را گرفتار زیان و اندوه میسازد، و نابود میشوند کسانی که در میان ایشان مقدر شده استکه نابود گردند.
(أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ).
یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید).
ایشان را میترساند و در پریشانحالی و انتظار همچون بلا و مصیبتی رهایشان میسازد. البته برخی از دلها را نرم میکند ومیجنباند و زنده شان میگرداند.
(حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ).
تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید).
وعدهای فرامیرسدکه خدا بدیشان داده بود، و آنان را تا سر رسید آن مهلت بخشیده بود:
(إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ).
بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند.
وعده خدا بدون شک وگمان فرامیرسد، و به چیزی که بدان وعده داده شدهاند میرسند. مثالها آمادهاند. در سرگذشت نابودی گذشتگان درس عبرت نهفته است، گذشتگانیکه پس از مهلت و فرصت نابود گردیدهاند:
(وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ).
(ای پیغمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریخ گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید).
این پرسشی استکه نیازی به پاسخ ندارد. عقاب و عذابی بوده است که نسلها آن را روایت کردهاند)!!!
*
مساله دوم مساله انبازها است. در نیمه اول سوره نیز این مساله مطرح گردیده است. در اینجا هم این مساله به صورت پرسش تمسخرآمیز مطرح میشود، بدانگاه که انبازهای خیالی آنان مقایسه میگردد بایزدان حاضر و ناظر بر هرکسی و سزا و جزا دهنده هرکسی در برابر کارهائی که در دنیا کرده است و چیزهائی که به دست آورده است. این گردش به پایان میآید با به تصویر کشیدن عذابی که در این دنیا و عذاب سختتر از عذاب دنیا در آخرت در انتظار کسانی است که چنین تهمت و دروغ شاخداری را سر هم میکنند، و با به تصویرکشیدن امن و امان و سلامت و سعادتیکه در برابر همچون تهمت زنندگانی منتظر افراد متقی و پرهیزگار است!
(أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ. لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ.).
آیا خدائی که (همه مردمان را آفریده است و) حافظ و مراقب همه کس است و اعمال ایشان را میپاید (همسان) بتهائی است که همچون او نمیباشند؟ مگر خدا و معبودهای دروغین مانند یکدیگرند؟) برای خدا انبازهائی قرار دادهاند. بگو: آنها را (خدا) بنامید (ولو) بدانید که حقیر و باقابلند و سود و زیانی ندارند و شایان پرستش نمیباشند). یا این که خدا را از چیزهائی (به نام شریکها و انبازها) خبر میدهید که او از بودن آنها در رمین بیخبر است؟ (مگر میشود یا، شریکها و انبازهائی خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد؟ا) یا این که با سخنان ظاهری (و بیاساس، آنها را شریک و انباز خدا میسازید؟!) بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران، ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند). آنان در زندگی دنیا عذابی دارند (که مکافات عمل ایشان در این جهان است) و عذاب آخرت (آنان در آن جهان، از عذاب این جهان ایشان) سختتر میباشد. و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند).
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ).
صفت بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (این است که) رودخانهها و جویبارها در زیر (درختان) آن جاری است. میوه و نعمتش همیشگی و سایهاش دائمی است. این سرانجام کسانی است که پرهیزگارند. و سرانجام کافران آتش (دوزخ) است.
خداوند مراقب هرکسی است. در هر حالی بر او چیره است. آگاه از هر آن چیزی استکه در پنهان و آشکار انجام میدهد. ولیکن تعبیر قرآنی تصویرگر - به شیوه قرآن -مراقب و چیرگی وآگاهی را به شکل محسوس و ملموس پیش چشم میدارد، شکلی که زانوها از آن به لرزه درمیآید:
(أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ).
آیا خدائی که (همه مردمان را آفریده است و) حافظ و مراقب همه کس است و اعمال ایشان را میپاید (همسان بتهائی است که همچون او نمیباشند؟ مگر خدا و معبودهای دروغین مانند یکدیگرند؟).
هرکسی باید تصورکندکه نگهبانی او را میپاید و مراقبت مینماید و ناظر برگفتار وکردار او است و از او بازخواست میکند درباره چیزهاییکه میکند و فراچنگ میآورد. آن کس کیست؟ او خدا است! چه کسی استکه از تصویر این امر حق بر خود نلرزد؟ تعبیر قرآنی آن را برای فهم و درک بشری،که از محسوسات بیش از معنویات متاثر میگردد مجسم میکند.
آیا این چنین است! با این وجود انبازهائی برای خدا میسازید؟! در اینجا عملکرد آنان در پرتو این صحنه برجسته هراسانگیز، زشت و شگفت جلوهگر میآید.
(وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ).
برای خدا انبازهائی قرار دادهاند.
هرکسی هر چیزی را انجام دهد خدا حاضر و ناظر بر آن است و از دست او نمیگریزد و از دید او پنهان نمیشود.
(قُلْ: سَمُّوهُمْ!) .
بگو: آنها را (خدا) بنامید (ولی بدانید که حقیر و ناقابلند و سود و زیانی ندارند و شایان پرستش نمیباشند).
آنها ناپسند و ناروایند. گاهی اسمهائی خواهند داشت. ولیکن تعبیر قرآنی انبازها را بهگونهای معرفی میکند که انگار ناشناختهاند و نامهای آنها هم روشن نیست و به اصطلاح بینام و نشانند.
(أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لا یَعْلَمُ فِی الأرْضِ؟) .
یا این که خدا را از چیزهائی (به نام شریکها و انبازها) خبر میدهید که او از بودن آنها در زمین بیخبر است؟ (مگر میشود که شریکها و انبازهائی خدا داشته باشد و او آنها را نشناسد؟!).
وای چه ریشخندی! یا اینکه شما انسانها چیزی را میدانید و با چیزی آشنا هستیدکه خدا آن را نمیداند و با آن آشنا نیست؟ این استکه شما میدانیدکه در زمین خداگونههائی وجود دارد، ولی خدا از وجود آنها ناآگاه مانده است و فراتر از دانش او قرارگرفته است؟! اینکار ایشان ادعائی بیش نیست و حتی جرات تصور آن را هم ندارند. با وجود این آنان آن را به زبان حال میگویند، وقتیکه خدا میفرماید خداگونههائی وجود ندارد، ولی ایشان ادعای وجود آنها را دارند هرچندکه خدا وجود آنها را نفیکند!
(أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ؟).
یا این که با سخنان ظاهری (و بیاساس، آنها را شریک و انباز خدا میسازید؟!).
شما ادعای بودن آنها را با سخنان بیاساس و سرسری دارید، سخنانیکه مفهوم و مدلولی در فراسوی واژگان آنها نیست. آیا مساله الوهیت تا بدانجا مورد بازیچه و سرگرمی قرارگرفته است و سهل و ساده گردیده است که مردمان با سخنان ظاهری و بیاساس از آن دم بزنند؟! این ریشخند با بیان جدی و فیصلهبخشی خاتمه مییابد:
(بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ).
بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران و ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند).
در این صورت مساله این استکه اینان کفر ورزیدهاند، و دلائل ایمان را از ایشان پنهان داشتهاند، و خویشتن را نیز از دلائل هدایت پنهانکردهاند، و لذا مستحق سنت خداگردیدهاند و سنت خدا هم درباره ایشان پیاده شده است. خودشان به خویشتن چنین تلقین کردهاند و به تصویرکشیدهاندکه آنان راه راست و درست را درپیشگرفتهاند و بر راستای حق میروند، و نیرنگشان و چارهجوئی و پیکارشان بر ضد دعوت آسمانی پسندیده و زیبا است. این کار ایشان را از راه راستیکه به مقصد میرسد بازداشته است. هرکسکه سنت خدا مقتضی گمراهی او شود، بدان سبب که او خودش راهگمراهی را پیموده است، هیچ کسی نمیتواند او را هدایت بخشد، چراکه سنت خدا متوقف نمیگردد زمانیکه با توجه به اسباب و علل سزاوار بندگان شود.
پایان سرشتی و نتیجه طبیعی این دلهای وارونه و واژگونه، عذاب است:
(لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا).
آنان در زندگی دنیا عذابی دارند (که مکافات عمل ایشان در این جهان است).
اگر بلائی در این جهان بدیشان رسد، و اگر مصیبتی در نزدیکیهای خانه وکاشانه ایشان رخ دهد، ترس و هراس و پریشانی و انتظار همچون بلا و مصیبتی است. و اگر نه این است خشکیدن دل از شادی و شادمانی ایمان عذاب است. سرگشتگی دل از آرامش ایمان عذاب است. روبرو شدن با هر رخدادی بدون درک و فهم حکمت بزرگ و فلسفه سترگیکه در فراسوی رخدادها است عذاب است.
(وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ).
و عذاب آخرت (آنان در آن جهان، از عذاب این جهان ایشان) سختتر میباشد.
روند قرآنی در اینجا ایشان را به تصور و خیالپردازی بدون حدود و ثغور میسپارد و بدون هیچگونه توضیح و تبیینی میفرماید:
(وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ).
و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند). هیچکسی و هیچ چیزی نمیتواند ایشان را حمایت و حفاظت کند و از عذاب وکیفر خدا برهاند. آنان به عذاب خداگرفتار میآیند بدون این که رادعی و مانعی و دافعی از آن عذاب برایشان وجود داشته باشد. در آن سوی دیگر، «المتقون: پرهیزگاران» قرار دارند .... در برابر:
(وَمَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ).
و هیچ کسی و هیچ چیزی نمیتواند حافظ ایشان در برابر (عذاب) خدا باشد (و آن را از ایشان دفع کند). پرهیزگارانی هستندکه با ایمان و صلاح، خویشتن را پائیدهاند و از عذاب خدا به دور داشتهاند، و این است که آنان در امن و امان از عذاب هستند. بلکه بالاتر از امن و امان از عذاب، بهشتی دارندکه بدانان وعده داده شده بود:
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا).
صفت بهشتی که به پرهیزگاران وده داده شده است (این است که) رودخانهها و جویبارها در زیر (درختان) آن جاری است. میوه و نعمتش همیشگی و سایهاش دائمی است.
این استکالا و نعمت و آسایش و خوشی. صحنه سایه همیشگی و میوه همیشگی صحنهای استکه دل بدان میآرامد و درون از آن میآساید ... این صحنه در برابر صحنه پر رنج و مشقت پیشین قرار دارد. در آن صحنه عذاب و عقاب است، و در این صحنه بهشت و سعادت ... عذاب و عقاب نتیجه طبیعی آنان، و بهشت و سعادت حاصل سرشتی اینان است:
(تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ).
این سرانجام کسانی است که پرهیزگارند، و آن سرانجام کافران آتش (دوزخ) است.
*
روند قرآنی با هر دو تای مساله وحی و مساله توحید به پیش میرود و از موضعگیری اهلکتاب در برابر قرآن و در برابر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن میگوید. برای پیغمبر روشن میسازدکه چیزیکه بر او نازل گردیده است حکم قاطعانه و فرمان فیصلهبخش است درباره چیزهائیکهکتابهای آسمانی پیشین با خود آوردهاند، و واپسین مرجع است. همه پیغمبران هرچه را از امور دین خدا با خود به ارمغان آوردهاند و خدا خواسته است برجای بماند، آن را در قرآن برجای داشته است، و هرچه را خواسته است برجای نماند، آن را از میان برداشته است چون حکمت خدا در آن پایان گرفته است. پس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) باید با چیزهائی بماندکه بر او نازلگردیده است. نباید در آن درکار بزرگ یاکوچکی جانب اهلکتاب را بگیرد و از هواها و هوسهای ایشان جانبداری کند. کسانی که از او معجزه میخواهند بدیشان بگوید: معجزات با اجازه یزدان روی میدهند، ولی بر پیغمبر پیام باشد و بس.
(وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ . وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ . وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ . وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
کسانی که کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی، از آن را نمیپذیرند. (ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر و برو، و) بگو: من تنها و تنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به جانب او است. همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم. (پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سائر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد ازآن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد. (برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرنذ) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم. (پیغمبران جملگی انسان بودهاند و بنا به سرشت انسانی خوردهاند و خفتهاند و با مردم رفت وآمد داشته و معامله کرده و ازدواج نمودهاند) و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه حدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد). هر زمانی دارای نوعی معجزه است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). خداوند هرچه را که بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههای کتاب خواندنی آسمانی) از میان برمیدارد، و هرچه را (از قوانین هستی و از شرائع الهی که حکمتش اقتضاء کند و مناسب با زمان باشد) برجای میدارد و (جایگزین میسازد. و همه اینها) در علم خدا ثابت و مقرر است. (ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیپت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
گروهی از اهلکتابکه در چنگ زدن به دین خود راست و درست هستند، در این قرآن مصداق قواعد اساسی عقیده توحیدی را مییابند، همچنین آنان به آئینهای آسمانی پیشین وکتابهای آنها اعتراف میکنند، و آئینها وکتابهای آنها را محترمانه بررسی و پژوهش میکنند و بدانها ارج مینهند، و پیوند یگانهای را درنظر میگیرندکه جملگی مومنان به خدا را به یکدیگر مرتبط میسازد. بدین خاطر شاد میشوند و ایمان میآورند. تعبیر از شادی در اینجا یک حقیقت روانی در دلهای صاف و پاک است. این شادی سرور همایش پیرامون حق است. سرور افزایش یقین بر صحت چیزی استکه با خود دارند، و شادمانی حاصل از پشتیبانیکتاب جدید از آن است.
(وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ).
و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی ازآنرا نمیپذیرند.
(قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ) .
(ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود راپیش بگیر و برو، و) بگو: من تنها و تنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به حانب او است. عبادت تنها برای او است. دعوت تنها به سوی او است. بازگشت و رجوع تنها بدو است.
خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد.که برنامه خود را در برابرکسانی اعلان کند که قسمتی از قرآن را نمیپذیرند. برنامه او هم این استکه به تمام وکمال به همه بخشهائی ازکتابی چنگ میزندکه از سوی پروردگارش بر او نازل گردیده است، چه همه اهل کتاب از آن شادمان گردند، و چه دسته وگروهی از ایشان برخی از آن را نپسندند. زیرا چیزیکه بر او نازل گردیده است واپسین حاکم و داور و فاصل حق از باطل است. خدا آن را بر او به زبان عربیکه زبان او است نازل کرده است و کاملا برای او واضح و مفهوم است. مادام که قرآن واپسین حاکم و داور از جانب یزدان در عقیده است، باید بدو مسائل را برگشت داد و بدان مراجعه کرد:
(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا).
همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پپشین فرستادیم) قرا ن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم.
(وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ).
و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد از آن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد.
آن چیزیکه برای تو آمده است علم یقین و دانش راستین است. آن چیزی را هم که دستهها وگروهها میگویند هواها و هوسها است و به علم یقین و دانش راستین تکیه ندارد. این تهدیدی که متوجه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است بیش از هر چیزی در بیان این حقیقت، رسا وگویا است، حقیقتی که از انحراف و کنارهگیری از آن گذشت نمیشود، حتی اگرکسیکه از این حقیقت انحراف ورزد وکنارهگیری کند خود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هم باشد حاشا که او هرگز چنینکند! اگر بر انسان بودن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) اعتراضی باشد، همه پیغمبران انسان بودهاند:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً).
(برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرند) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم.
اگر اعتراض از این استکه چرا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) معجزهای مادی را با خود نیاورده است، پاسخ این استکه معجزه آوردن و نمودن کار او نیست، و بلکه معجزه آوردن و نمودن کار خدا است:
(وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه خدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد).
معجزه وقتی رخ میدهدکه حکمت یزدان مقتضی آن باشد و خدا بخواهدکه روی دهد.
اگر میان آنچه بر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است، و میان آنچه بر پیغمبران نازل شده است، اختلاف جزئی باشد، بدان خاطر است که ایزد سبحان برای هر دورهای کتابی را نازلکرده است، و اینکتاب هم واپسینکتاب است:
(لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ.).
هر زمانی دارای نوعی معجزه و حکم معین و کار مقدری است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). خداوند هرچه را که بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههای کتاب دیدنی جهانی و از آیههای کتاب خواندنی آسمانی) از میان برمیدارد، و هر چه را (از قوانین هستی و از شرائع الهی که حکمتش اقتضاء کند و مناسب با زمان باشد) برجای میدارد و (جایگزین میسازد. و همه اینها) در علم خدا ثابت و مقرر است.
آنچه حکمتش اقتضاء کند از میان میزداید و از میان برمیدارد. و آنچه که سودمند باشد برجای میدارد. اصلکتاب در پیشگاه او است،کتابیکه متضمّن هر آن چیزی استکه برجای میدارد یا هر آن چیزیکه میزداید. همهکتاب از سوی او صادرگردیده است، و او استکه در آن دخل و تصرف میکند برحسب آنچه حکمتش میطلبد، و هیچکسی و هیچ چیزی نمیتواند جلو مشیت و اراده او را بگیرد، و هیچگونه اعتراضی بر کار اوگرفته نمیشود، و نه بر حرف او جای انگشت کس.
چه خدا آنان را در زندگانی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گرفتار چیزی از چیزهائیکندکه ایشان را از آنها بیم داده است، و چه پیش از وقوع آن چیز وگرفتار آمدن ایشان او را نمیراند و به سوی خود برگرداند، این امر تغییری درکار ندارد، و سرشت رسالت و سرشت الوهیت را دگرگون نمیسازد:
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شگفت و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
در این رهنمود قاطعانه، بهگونه ویژهای از سرشت دعوت و از سرشت دعوتکنندگان سخن میرود ... بر دعوتکنندگان به سوی یزدان چیزی جز این نیستکه تکالیف و وظائف دعوت را در همه مراحل آن انجام دهند. آنان در پرتو آن نمیتوانند برسند جز به چیزی که خدا میخواهد. همچنین آنان نباید گامهای حرکت دعوت را به شتاب اندازند، و نباید احساس شکست و ناامیدی بکنند، هر وقت دیدند که قضا و قدر الهی در پیروزی ظاهری و استقرار ایشان در زمین، تاخیر دارد وکندی میورزد. چه آنان دعوتکنندگانند و بس، دعوتکنندگانی بیش نیستند.
*
دست نیرومند یزدان است که آثار ویرانههای پیرامون ایشان را پدید آورده است، دست نیرومندی به سوی ملتهای نیرومند ثروتمند دراز میگردد، بدانگاهکه همچون ملتهائی سرمست و مغرور میگردند وکفر میورزند و تباهی میکنند، و از نیروی ایشان میکاهد و از دارائی و از منزلت و مقامشانکم میکند، و ایشان را در قطعه تنگی از زمین محصور میگرداند، پس از آنکه دارای سلطه و قدرت و سرزمین فراخ و گستردهای بودند. هر زمانکه یزدان فرمان دهد، ملک و مملکتشان کاهش مییابد و تنگتر و تنگتر میشود، و هیچ کسی نمیتواند پیگرد فرمان اوگردد و وی را پیجوئیکند، و دستور او بایدکه اجراءگردد[2]:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمیدانند که ما از اطراف زمین میکاهیم؟ (از سرزمین اینان میکاهیم و بر سرزمین آنان میافزائیم، و اقوام و تمدنها و حکومتهائی را نابود میکنیم و اقوام و تمدنها و حکومتهای دیگری را جایگزین آنها میسازیم. آیا این قانون همیشگی و ساری و جاری در همه سرزمینها و جامعههای بشری، برای بیدار شدن مردمان کافی نیست؟) خداوند فرمان میراند و فرمانش هیچگونه رادع و مانعی ندارد. (اصلا چه کسی یا چه چیزی یارای جلوگیری از اجراء فرمان او را دارد؟!) و (از آنجا که خدا آگاه از هر چیزی و گواهان آماده و دلائل مهیا است) او سریعالحساب است (و در روز قیامت نیازی به طول زمان جهت رسیدگی به حساب مردمان نیست).
نیرنگ و چارهاندیشی آنان از نیرنگ و چارهاندیشی کسانی که پیش از ایشان بودهاند بدتر و استوارتر نیست. خداگذشتگان پیش از آنان را برگرفته است و نابود کرده است. نیرنگ و چارهاندیشی یزدان از نیرنگ و چارهاندیشی همگان استوارتر وکارآتر است:
(وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
کسانی پیش از آنان (درباره پیغمبران) توطئهها کردهاند و تقشهها کشیدهاند (و توطئههایشان خنثی و نقشههایشان نقش بر آب شده است) و طرحها و نقشهها همگی ازآن خدا است (و مسلمّا توطئهها و نقشههائی که هم اینک نیز کافران برای مبارزه با تو میکنند و میکشند، خنتی و بینتیجه میگردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله حیلهگران چون ایشان هم بیخبر نمیباشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان) ازآن کیست.
خدا این سوره را با نقل انکار رسالت توسط کافران به پایان میبرد. خدا این سوره را با اثبات رسالت آغاز کرده بود. لذا آغاز و انجام سوره به یکدیگر میپیوندند. خداگواهی میدهد وگواهی خود را بسنده میداند. خدا استکه آگاهی مطلق از اینکتاب و از هر کتاب دیگری دارد:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ).
کافران میگویند: تو فرستاده (خدا) نمیباشی. بگو: کافی است میان من و شما خدا و کسی که از کتاب (قرآن) آگاه باشد گواه شوند. (همین بس که خدا میداند که من فرستاده او هستم، و کسانی هم که از محتوای قرآن مجید آگاه باشند، از اعجاز قرآن
میفهمند که کتابی را که با خود آوردهام ساخته و پرداحته مغز بشری نیست و از سوی آفریننده مغزها به دستشان رسیده است).[3]
*
سوره به پایان میآید، سورهایکه دلهای انسانها را به گشت و گذار در نواحی جهان برد، و آهنگهای پیاپی ژرف موثری را بر تارهای دلهایشان نواخت. آنگاه گوش دلها را به گواهی خدا فرا داشت، آن گواهیکه خدا آن را در سرآغاز و در سرانجام سوره اداء فرمود، گواهیایکه هر مجادله و ستیزی با آن پایان میپذیرد، و هر سخنی با وحود آن به نهایت میآید.
*
سخن پایان گرفت، ولی در این سوره نشانههای عقیده اسلامی، و نشانههای برنامه قرآنی در عرضه این عقیده است ... سزاوار این ثشانهها بود که در جاهای مناسب خود درکنار آنها میایستادیم و نگاههائی بدانها میانداختیم. ولیکن ترجیح دادیم که جوش و خروش روند قرآنی را در این سور٥ با همجون ایستادنها و نگاههائی از هم نگسلیم و نبریم، و این ایستادنها و نگاهها را به پایان سوره حواله داریم تا در پیشگاه آنها آهسته و آرام و بدون هرگونه عجله و شتابی بایببتیم و آنها را وراندازکنیم.
در لابلای عرضه سوره در روند آن به همچون نشانههائی اشارههای سریعی کردهایم. امیدواریم اکنون درکنار این نشانهها بیشتر بایستیم و به اندازه توانائی بدانها نگاههای طولانیتری بیندازیم. تنها خدا یار و مددکار است.
*
دیباچه سوره، و سرشت موضوعهائیکه سوره بدانها میپردازد، و بسیاری از رهنمودهائی که در سوره است، همه اینها آشکارا فریاد میدارندکه این سوره مکی است، و مدنی نیست همانگونهکه در برخی از روایتها و قرآنها آمده است. این سوره در دورهای از زمان نازل گردیده است که رویگردانی و تکذیب و چالش مشرکان شدت پیداکرده است. درخواست خوارق عادات و معجزات از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فزونی گرفته است. نزول عذابی را شتابان خواستهاند که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ایشان را از آن بیم داده است. اینها هم چیزهائی بوده استکه سبب گردیده است یورش بزرگی صورت بگیرد و با آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و مومنان همراه او را بر حق و حقیقتی پایدار و استوار داشتکه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است. تا در برابر دشمنانگی و رویگردانی و تکذیب و چالش مشرکان استقامت ورزند، و در پرتو این حق و حقیقت خویشتن را برتر و والاتر از ایشان بدانند، و تنها به خدا پناه ببرند و خود را فقط در پناه او دارند.
یگانگی الوهیت و ربوبیت یزدان را اعلانکنند، و بر این حق و حقیقت استوار و پایدار شوند وکاملا ثابت و ماندگار بمانند. اعتقاد داشته باشندکه تنها این حق و حقیقت، حق و حقیقت است و بس، هرچندکه مشرکان آن را تکذیبکنند و بر این تکذیب هر اندازه پافشاری نمایند. این سوره برای مقابله و مبارزه با مشرکان جهتگیری میکند با دلائل این حق و حقیقتیکه در سراسرگیتی، و در وجود خودشان، و همچنین در تاریخ انسانها و حوادث آن، موجود است. با همه این انگیزهها و با مخاطب قرار دادن هستی آدمیزاد بهگونه موثر و الهامگرانهای، و با آهنگهای ژرف و رسائی، این مقابله و مبارزه صورت میپذیرد.
اینها نمونههائی از تاکیداتی است بر این که اینکتاب حق است و بس، و روگردانی از آن، و تکذیب آن، و مبارزهطلبی و چالش، و دیر پذیرفتن و بدان پاسخ گفتن، و سختیها و دشواریهای راه، همه اینها هیجگونه تغییری و تبدیلی در این حقیقپ بزرگ نمیدهد:
(تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
اینها آیههائی از کتاب (قرآن) است، و چیزی که از سوی پروردگارت (در سراسر این قرآن) بر تو نازل شده است حق است، ولیکن بسیاری از مردم (با وجود روشنی امر، به سبب دشمنی با حق به بیراهه میروند و بدان) نمیگروند. (رعد/١)
(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقَابِ. وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ.).
(ای پیغمبر! گمراهی، مشرکان را بدانجا کشانده است که آنان تمسخرکنان) از تو بخواهند که بدی (و بلائی که از سوی خدا ایشان را از آن میترسانی) پیش از خوبی (و نعمتی که از سوی خدا بدیشان مژده آن را میرسانی) بدانان رسد! و حال آن که عذابهای درهم کوبنده و خوارکننده قبل از ایشان بوده است و (بر سر گذشتگان آمده است و طومار حیات افراد کافر چون ایشان را درهم نوردیده است). پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمهائی که (با انجام گناه به خود) میکنند بخشنده است (و در عذابشان شتاب روا نمیدارد) و پروردگار تو دارای کیفر سخت است (و عقوبت او در انظار گناهکارانی است که در انجام معاصی پافشاری میکنند و از راه اهریمن به راه خدا برنمیگردند و از نیکیها اندوختهای برنمیبندند). کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس،) و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو چیز نوظهور و بیسابقهای نمیباشی).
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
خدا استکه شایسته نیایش و دعا است. کسانیکه جز او دیگران را به یاری میخوانند، به هیچوجه دعاهایشان را اجابت نمینمایند و کمترین نیازشان را برآورده نمیکنند. آنان (که غیر خدا را به فریاد میخوانند، به بجای آفریدگار از آفریدگان برآوردن نیازهایشان را درخواست مینمایند) به کسی میمانند که (بر کنار آبی دور از دسترس نشسته باشد و) کف دستهایش را باز و به سوی آب دراز کرده باشد (و آن آب را به سوی خود بخواند) تا آب به دهان او برسد، و هرگز آب به دهانش نرسد. دعای کافران (و پرستش ایشان) جز سرگشتگی و بیهوده کاری نیست. (رعد/6-7)
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلا فِی ضَلالٍ).
پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی میزند. اما کفها: (بیسود و بیهوده بوده و هر چه زودتر) دور انداخته میشود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد. خداوند این چنین مثالی میزند (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هرچه زودتر از میان میرود، ولی ادیان حقیقی آسمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار میباشد ). (رعد/٧ ١ )
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نارل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و باقر را میفهمند).
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجره نیست بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی وآرزوپرستی، گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند. و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). (رعد/27-28)
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان - هر چند که منکر خداوند مهربانند - بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است. (رعد/٣٠)
(وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأحْزَابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُو وَإِلَیْهِ مَآبِ. وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا وَاقٍ.).
کسانی که کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دستهها (و گروههای اهل کتاب و سائر مشرکان) کسانی هستند (که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی از آن را نمیپذیرند. (ای پیغمبر! به مخالفت و لجاجت این و آن اعتناء مکن و بلکه خط اصیل و صراط مستقیم خود را پیش بگیر و برو، و) بگو:من تنها وتنها مامورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم. من (مردمان را) به سوی او میخوانم و بازگشت من (و همگان) به جانب او است. همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (در میان مردم و داور کتابهای گذشته، به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم. (پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سائر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان، بعد از آن که دانش (وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو را (از دست عذاب او) محفوظ دارد. (رعد/36-37)
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسالهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب. (رعد/٤٠)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ).
کافران میگویند: تو فرستاده (خدا) نمیباشی. بگو: کافی است میان من و شما خدا و کسی که از کتاب (قرآن) آگاه باشد گواه شوند. (همین بس که خدا میداند که من فرستاده او هستم، و کسانی هم که از محتوای قرآن مجید آگاه باشند، از اعجاز قرآن میفهمند که کتابی را که با خود آوردهام ساخته و پرداخته مغز بشری نیست و از سوی آفریننده مغزها به دستشان رسیده است). (رعد/43)
در این چند آیهای که بیان داشتیم، سرشت رویاروئی مشرکان با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را در چالشیکه با او و با این قرآن میورزیدند، لمس میکنیم و میپسائیم. خود این چالش، و خود این رهنمود یزدانی در برابر آن، دال بر سرشت دورهای از زمان مکی استکه این سوره در آن نازل گردیده است.
از اشارههای روشنی که دال بر مکی بودن این سوره است این است که یزدان سبحان پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) را رهنمود میکند به اینکه رو در روی رویگردانی و تکذیب و مبارزهطلبی وکندی پذیرش و پاسخگوئی و سختیها و دشواریهای راه، آشکارا و به تمام وکمال حق و حقیقتی را فریاد داردکه با خود دارد، و آن عبارت است از: جز خدا خدائی نیست. جز خدا پروردگاری نیست. جز خدا معبودی نیست. خدا یکی بوده و بر همه چیز و بر همهکس چیره است. مردمان به سوی او برگردانده میشوند، و آنگاه یا به دوزخ انداخته میشوند و یا به بهشت برده میشوند ... اینها مجموعهای از حقائقی بودکه مشرکان آنها را نمیپذیرفتند و در آنها به مبارزه و چالش میپرداختند ... همچنین خدا به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهدکه از هواها و هوسهای ایشان پیروی نکند و با ایشان سازش پیشه نسازد، و با پنهان داشتن چیزی از این حق و حقیقت، و یا با به تاخیر انداختن اعلان آن، خشنودی آنان را نطلبد. همچنین پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از سوی خدا تهدید میگرددکه اگر از هواها و هوسهای مشترکان در چیزی ازکار رسالت پیروی کند، آن هم پس از این که بدو وحی شده است و از حق و حقیقت آگاهی پیداکرده است، منتظر باشدکه بدو چه بلا و عذابی میرسدکه نگو .
این اشاره روشن برای دعوتکنندگان به سوی یزدان پرده از سرشت برنامه این دعوت را برمیدارد، دعوتی که در آن اجتهاد ایشان درست نخواهد بود. بر آنان واجب است حقائق بنیادین این آئین را آشکارا بیان دارند، و چیزی از آن را پنهان ندارند، و چیزی از آن را به آینده واگذار نکنند ... در پیشاپیش همه این حقائق این است که: هیچگونه الوهیتی و هیچگونه ربوبیتی جز برای خدا وجود ندارد. بدین جهت هیچگونه کرنش بردن و پرستش کردنی، و هیچگونه اطاعت نمودن و فرمان بردنی، و هیچگونه خشوع و خضوع و پیروی کردنی، جز برای خدا وجود ندارد و نمیشود ... این حقیقت بنیادین بایدکه اعلانگردد، مقابله و مبارزه و چالش و پیکار هرچه و هرگونه که هست. رویگردانی و پشت کردن و رفتن تکذیبکنندگان هرچه و هرگونهکه هست. سختیها و دشواریها و خطرهای راه هرچه و هرگونهکه هست ... جزو «حکمت و موعظه حسنه» بشمار نمیآید پنهان داشتن گوشهای از این حقیقت یا به تاخیر انداختن بخشی از آن، به دلیل اینکه طاغوتها در زمین آن را دوست نمیدارند یا این که کسانی را اذیت و آزار میرسانند که آن را اعلان دارند! یا این که طاغوتها به سبب اعلان آن از آئین رویگردان میشوند، یا درباره این آئین و داعیان بدان به نیرنگ میپردازند! چه همه اینها درست نیستکه داعیان بدین آئین را بر آن داردکه چیزی از حقائق بنیادین این آئین را پنهان دارند یا آن را به آینده واگذارند. داعیان به سوی این آئین نبایدکه به شعائر و مراسم دینی و اخلاق و رفتار و تزکیه نفس بپردازند و میدان را برای طاغوتها خالی بگذارند، و بگویند: اگر یگانگی الوهیت و ربوبیت را اعلانکنند که قطعا یگانگیکرنش بردن و پرستش کردن، و اطاعت و فرمانبرداری نمودن، و خشوع و خضوع و پیرویکردن خدا را به همراه دارد، طاغوتهای زمین بر سر خشم میآیند!
این است برنامه حرکت و جنبش در پرتو این عقیده بدانگونه که یزدان سبحان خواسته است، و برنامه دعوت به سوی خدا بدانگونه که سرور ما محمد (صلی الله علیه و سلم) با رهنمود پروردگارش آن را راه برده است و با آن به پیش تاخته است ... پس هیچ دعوتکننده به سوی خدائی نباید از این راهکنار رود و از این شیوه شانه خالیکند، و او را نسزدکه جز این برنامه را در پیشگیرد ... پس از انجام این وظیفه، خدا ضامن حفاظت و حمایت از آئین خود است، و او برای دعوتکنندگان به سوی این آئین، و برای محافظت ایشان از شر طاغوتها، بس است.
برنامه قرآنی درکار دعوت، میان سخن گفتن ازکتاب خواندنی - یعنی این قرآن - و میان سخن گفتن ازکتاب دیدنی - یعنی این جهان -گرد می آورد، و سراسرکیهان را سرچشمه الهام انسان قرار میدهد، و در جهان دلایلی برای انسان سراغ داردکه بر سلطه و قدرت و تقدیر و تدبیر خدا گواه هستند. یعنی هرچه در جهان است از خدا نشان است. برنامه قرآنی در راستای دعوت، به این دوکتاب قرآن و جهان،کتاب دیگری را میافزاید، و آنکتاب تاریخ بشری است که آن نیز دلائلگویائی بر سلطه و قدرت و تقدیر و تدبیر خدا در لابلای خود دارد. برنامه قرآنی با همه این چیزها رو به هستی انسان میکند، و همه نواحی او را فرامیگیرد و از هر سوئی او را فریاد میدارد و به خدا میخواند، بدان هنگام که احساس و دل و عقل او را جملگی مخاطب قرار میدهد و با سراپای وجودش به سخن درمیآید!
این سوره بسیاری از نمونههای چشمگیر و دلربای صحنههای کتاب جهان را به دنبالکتاب قرآن ورق میزند، و به دیدگان هستی بشری نشان میدهد ... این هم برخی از این نمونهها:
(اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِیضُ الأرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ . عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ . سَوَاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ . لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ.).
خدا میداند که هر زنی (در شکم خود) چه چیز حمل میکند (و بار او پسر یا دختر است، و وضع جسمانی و روحانی، و کیفیت و کمیت استعدادها و نیروهای بالقوه در او چگونه است)، و میداند که رحمها از چه چیز میکاهند و بر چه چیز میافزایند (و فعل و انفعالات دوران عادی و قاعدگی و آبستنی آنها چگونه بوده و زمان حاملگی و زایمان چه وقت و چقدر و بر چه منوال است). و هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). خدا آگاه از جهان پنهان (از دید و دانش مردمان) و آگاه از جهان دیدنی (و آشکار در برابر چشم و علم ایشان) است، و بزرگوار و والا است. کسی که از شما سخن را پنهان میدارد، و کسی که سخن را آشکارا میسازد، و آن که خویشتن را در شب مخفی مینماید، و آن که در روز (به دنبال کار خود) روان میگردد، (برای خدا بیتقاوت و) یکسان میباشند (و خداوند از اوضاع و احوال و رفتار و کردارتان، هرگونه که بوده و هرجا و هر زمان که باشد آگاه است). انسان دارای فرشتگانی است که به (نوبت عوض میشوند و) پیاپی از روبرو و از پشت سر (و از همه جوانب دیگر، او را میپایند و) به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند. خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبتی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلائیرا به قومیبرساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود.
(اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا مَتَاعٌ).
خدا روزی را برای هرکس که بخواهد (و او را متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) فراوان و فراخ میگرداند، و آن را برای هرکس که بخواهد (و او را غیر متمسک به اسباب و علل ظاهری ببیند) کم و تنگ مینماید. (کافران) به زندگی دنیا شاد و خشنودند، و زندگی دنیا هم در برابر آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست. (رعد/26)
(وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ. وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ.).
پیوسته کافران (در زندگی این جهان) به سبب کاری که میکنند دچار بلا و مصیبت کوبنده میگردند، و یا این که بلا و مصیبت کوبنده بر دور و بر آنان فرود میآید (و ایشان را تهدید مینماید) تا وعده خدا فرارسد (که قیامت است و پروردگار سزا و جزای قطعی ایشان را بدیشان نماید). بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند. (ای پیغمبر! اگر کافران، تو و آئین اسلام را استهزاء میکنند، غمگین مباش که) بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شدهاند و من کافران (استهزاءکننده) را مدتی مهلت دادهام و (آزاد گذاشتهام) سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام. آیا باید عذاب من (در حق ایشان) چگونه بوده باشد؟! (تاریح گذشتگان را بخوانید و شهر و دیار و آثار جباران را بنگرید تا بدانید ). (رعد/ ٣١ ، ٣٢)
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الأرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
مگر (این کافران مغرور و لجوج) نمیدانند که ما از اطراف زمین میکاهیم؟ (از سرزمین اینان میکاهیم و بر سرزمین آنان میافرائیم، و اقوام و تمدنها و حکومتهائی را نابود میکنیم و اقوام و تمدنها و حکومتهای دیگری را جایگزین آنها میسازیم. آیا این قانون همیشگی و ساری و جاری در همه سرزمینها و جامعههای بشری، برای بیدار شدن مردمان کافی نیست؟). خداوند فرمان میراند و فرمانش هیچگونه رادع و مانعی ندارد. (اصلا چه کسی یا چه چیزی یارای جلوگیری از اجراء فرمان او را دارد؟!) و (از آنجا که خدا آگاه از هر چیژی و گواهان آماده و دلائل مهیا است) او سریعالحساب است (و در روز قیامت نیازی به طول زمان جهت رسیدگی به حساب مردمان نیست ) . (رعد/41)
(وَقَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعًا یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
کسانی پیش از آنان (درباره پیغمبران) توطئهها کردهاند و نقشهها کشیدهاند (و توطئههایشان خنثی و نقشههایشان نقش بر آب شده است) و طرحها و نقشهها همگی ازآن خدا است (و مسلمّا توطئهها و نقشههائی که هم اینک نیز کافران برای مبارزه با تو میکنند و میکشند، خنثی و بینتیجه میگردد). خدا از کار و بار هر کسی آگاه است (و لذا از حیله حیلهگران چون ایشان هم بیخبر نمیباشد) و کافران خواهند دانست که پایان نیکوی این جهان (و سعادت مینوی آن جهان ) ازآن کیست. (رعد/42)
بدین گونه برنامه قرآنی این گواهها و دلیلهای موجود در تاریخ بشری را گرد میآورد، و آنها را به انگیزهها و الهامهائی حواله میدارد که هستی انسانی را به طور کلی با هماهنگی و همآوائی مخاطب قرار میدهند. در میان این مجموعه، بر نشانهای از نشانههای این برنامه دعوت به سوی خدا با بینشکامل میایستیم، دعوتیکه هستی انسان را یکسره مخاطب میسازد. نه اینکه یکی از نیروهای درککننده را مخاطب قرار دهد و با آن به سخن درآید. مثلا تنها فکر و ذهن، یا تنها الهام وبصیرت، و یا فقط حس و شعور را مخاطب سازد و با آن به سخن پردازد.
این قرآن باید که کتاب این دعوت گردد، کتابی که دعوتکنندگان به سوی یزدان بر آن تکیه و اعتمادکنند، پیش از آنکه به سوی منبع دیگری جز آن بگرایند. گذشته از این، دعوتکنندگان به سوی یزدان از این کتاب بیاموزند که چگونه مردمان را دعوت کنند، و چگونه دلهای چرتزننده و خفته را بیدار و هوشیار سازند، و چگونه جانهای فسرده و خموده را زنده و پویا گردانند.
آن کسی که این قرآن را وحیکرده است خدا استکه آفریننده این انسان است، و کاملا مطلع و آگاه از سرشت هستی او است، و بسیار باخبر از راهها و پیچ و تابهای نفس او است ... همچنین دعوتکنندگان به سوی یزدان بر ایشان واجب است پیش از هر چیز برنامه خدا را با بیان الوهیت یزدان سبحان و ربوبیت و حاکمیت و سلطه و قدرت او بیاغازند و از آن پیرویکنند و برابر آن روند. همچنین بر ایشان واجب است برای راه پیدا کردن به دلها راه قرآن در آشنا کردن مردمان با پروردگار راستینشان را طیکنند - بدان شیوهایکه گذشت - تا این دلها سرانجام فقط برای یزدان کرنش برند و پرستشکنند، و به ربوبیت منحصر به فرد و سلطه و قدرت یگانه او اعتراف نمایند.
*
برای آشنا کردن مردمان با پروردگار راستینشان، و برای نفی هر شبهه شرکی، برنامه قرآنی به بیان سرشت رسالت، و به بیان سرشت رسول میپردازد ... چراکه پیش از این انحرافات بیشماری در جهانبینی اعتقادی اهلکتاب از دامنگیری آمیزش میان سرشت الوهیت و سرشت نبوت -بهویژه در عقائد مسیحی - پدیدار گردیده است. عقائد مسیحی به عیسی (علیه السلام) ویژگیهای الوهیت و ویژگیهای ربوبیت داده است، و بدین وسیله پیروانکلیساهای مختلف به سبب همین آمیزش الوهیت و نبوتکه مخالف و منافی با حقیقت است، سر در بیابان برهوت گمراهیها و سرگشتگها نهادهاند.
تنها عقائد مسیحی نیستکه بدین بیابان برهوت گمراهیها و سرگشتگیها افتاده است، بلکه بتپرستیهای گوناگونی نیزگرفتار همچون بیابان برهوتگمراهیها و سرگشتگیها شدهاند، و برای نبوت صفات پیچیده و نامعینی را تصورکردهاند. برخی از آن صفات، نبوت و سحر را به همدیگر پیوند میدهد. و برخیها نبوت را با غیبگوئیها مرتبط میگرداند، و بعضیها هم نبوت و جنها و ارواح را به یکدیگر متصل مینماید!
بسیاری از این تصورها و اندیشهها به دل بتپرستان عرب میگذشت ... بدین جهت بعضیها ازپیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درخواست میکردندکه برای ایشان از غیب خبر دهد و بعضیها پیشنهاد میکردند خوارق عادات و معجزات مادی معینی را برای آنان انجام و بدیشان ارائه دهد! آنان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را متهم به ساحر میکردند، وگاهی میگفتند او با جنها ارتباط دارد و «مجنون» و جنزده است! برخیها هم از او میخواستندکه فرشتهای با وی بیاید ... و سائر پیشنهادها و چالشها و اتهاماتیکه جهانبینیهای بتپرستانه آلوده بدانها بود و درباره سرشت پیغمبر و سرشت نبوت نیز این چنین میانگاشتند و نارواها از خود به هم میبافتند.
این قرآن آمده است تا به طورکامل حقیقت سرشت نبوت و سرشت پبغمبر را آشکارا بیان دارد، و واضح و روشن از سرشت رسالت و از سرشت رسول، و از حقیقت الوهیت مجسم در خدای یگانه سبحان، و از حقیقت بندگی هرکه و هرچه خدا آفریده است سخن بگوید، و از جمله راجع به پیغمبران خدا سخن به میان آورد و ایشان را بندگان خوب خدا معرفیکند، و آنان را غیر انسان نداند و نشمارد، و هیچ ویژگی و صفتی از ویژگیها و صفات الوهیت را بدیشان ندهد و برایشان نگمارد و بیان داردکه پیغمبرانکه بندگان خوب خدا و انسانند هیچگونه پیوند و ارتباطی با جهان جنیها و سحر و ساحری ندارند. بلکه چیزهائی راکه ابلاغ میکنند وحی است و از جانب یزدان سبحان بدیشان میرسد، و جز وحی آسمانی چیزی از خود نمیگویند و خوارق عادات و معجزاتی نمیتوانند از پیش خود تهیه ببینند و به دیگران بنمایند. اگر خدا اجازه داد خوارق و معجزاتی از ایشان سر میزند، و الا خودشان قدرتی بر اینکار ندارند. چه آنان انسانند و از انسان زادهاند. درست استکه خدا ایشان را برگزیده است و پیغمبرشانکرده است، ولی بشریت و عبودیت ایشان در برابر خدا برجای است و همچون سائر آفریدههای خدا به کار پرستش و بندگی او میپردازند و خشنودی او را میجویند.
در این سوره نمونههائی است از پردهبرداری و روشنگری سرشت نبوت و رسالت، حدود و ثغور پیغمبران، پاکسازی خردها و اندیشهها از همه تهنشستهای بتپرستیها، آزادسازی خردها و اندیشهها از اینگونه افسانههائی که عقائد اهل کتاب را در گذشتهها تباهکرده است، و عقائد آنان را با همچون انگارهها و افسانههائی به بتپرستی برگردانده است. این روشنگری با چالشهای عملی مشرکان رویاروی میگردیده است، نه اینکه یک جدال ذهنی، و نه این که یک فلسفهبافی «متافیزیکی» باشد ... بلکه این روشنگری «جنبشی» بود که با «واقع» رویاروی میگردید و با آن جهاد واقعی میورزید:
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود، ما را قانع نمیکند. تازه اگر ما را قانع هم بکند، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم. ای محمّد!) تو تنها بیمدهندهای (و پیغمبری، و بر رسولان پیام باشد و بس)، و هر ملتی راهنمائی (از میان سائر پیغمبران) دارد (و تو نوظهور و بیسابقه نمیباشی). (رعد/٧)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر، بدیشان) بگو: (ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبپ دلبستگی به دنیا و انجام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی، گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). (رعد/٢٧)
(کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ).
بدین گونه شگرف تو را به میان ملتی فرستادهایم که ملتهای فراوانی پیش از آنان آمدهاند و رفتهاند، تا آنچه را که به تو وحی کردهایم بر آنان -هرچند که منکر خداوند مهربانند - بخوانی. بگو: او پروردگار من است. جز او خدائی نیست. بر او توکل کردهام، و بازگشت من به سوی او است. (رعد/ ٣٠)
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ).
(برخیها داشتن زنان و فرزندان را بر تو عیب میگیرند) و ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم. (پیعمبران جملگی انسان بودهاند و بنا به سرشت انسانی خوردهاند و خفتهاند و با مردم رفت و آمد داشته و معامله کرده و ازدواج نمودهاند) و هیچ پیغمبری را نرسیده است که معجزهای جز با اجازه خدا بیاورد (و به مردم ارائه دهد). هر زمانی دارای نوعی معجزه است (که شایسته آن و حکمت و مصلحت در آن است). (رعد/٣٨)
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر!) اگر (تو را زنده بداریم و) برخی از چیزهائی را به تو بنمائیم که به آنان وعده میدهیم، و یا این که تو را بمیرانیم (و شکست و مصیبت کافران و پیروزی و نعمت مومنان را نشانت ندهیم مسألهای نیست. چرا که) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.
این چنین سرشت رسالت و حدود رسول روشن میگردد ... او تنها بیمدهندهای است. بر او جز ابلاغ نیست. بر او جز این نیستکه آنچه بدو وحی میشود تلاوت کند و بر دیگران بخواند. او را نسزد که خارقالعادهای و معجزهای بنماید مگر اینکه خدا اجازه دهد. گذشته از اینها او بنده یزدان است، و یزدان پروردگار او است، و برگشت و مراجعت او بدو است، و او انسانی از انسانها است که ازدواج میکند و تولید فرزند مینماید، و آدمیزادگی خود را با تمام مقتضیات آدمیزادگی نشان میدهد، همانگونه که بندگی خود را برای خدا با تمام مقتضیات بندگی نشان میدهد.
با این روشنی و روشنگری کامل عقیده اسلامی، آن انگارهها و افسانههای خیالانگیزی که انسان را در هوا و تاریکی پیرامون سرشت نبوت و سرشت پیغمبر به پرواز در میآورد، پایان میگیرد، و عقیده از آن تصورها و اندیشههای سرگیجهآور و سرگشتهکنندهای رهائی مییابد و میپالایدکه عقائدکلیسائی بدانها این همه توجه و اهمیت میدهد همانگونهکه عقائد بتپرستی بدانها این همه توجه و اهمّیت میدهد. تصورها و اندیشههای عجیب و غریبیکه از همان قرن اول مسیحی بر «مسیحیت» واجب و لازمگرداندکه یکی از عقائد بتپرستی در سرشت خود و درحقیقت خود شود، پس از آنکه مسیحیت یک عقیده آسمانی بود و توسط عیسی (علیه السلام) از سوی یزدان برای مردمان به ارمغان آمده بود و مسیح را بنده خدا قرار میداد، و او معجزهای جز با اجازه خدا نمیآورد و نمینمود.
این ایستادن و نگریستن را به پایان نمیبریم مگر این که نگرش برجسته موجود در این فرموده یزدان را با دقت ورانداز و وارسیکنیم:
(وَإِنْ مَا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).[4]
این سخن خطاب به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفته میشود، پیغمبریکه از سوی پروردگارش بدو وحیگردیده است، و مامور و موظف شده استکه این عقیده را به مردمان برساند و ایشان را با این عقیده مخاطبگرداند ... چکیده این سخن این است:کار و بار این آئین بدو واگذار نشده است، و فرجام این آئین هم بدو حواله نگردیده است. بلکهکار و بار این آئین به خدا واگذار است، و فرجام آن نیز به خدا اختصاص دارد.کاریکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) باید بکند ابلاغ و رساندن این آئین به گوش مردمان است، و هدایت ایشان در دست او و از وطائف او نیست. تنها خدا استکه هدایت در دست او است و میتواند مردمان را رهنمود و راهیاب فرماید. چه خدا برخی از وعدهای راکه درباره فرجام این قوم داده است پیاده بکند و بدو بنماید، و خواه اجل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دررسد پیش از اینکه خدا وعده خود را پیاده نماید، هم این و هم آن سرشت وظیفه او راکه تبلیغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است دگرگون نمیسازد ... پس از ابلاغ رسالت حساب وکتاب مردمان با یزدان است و مردمان سر وکارشان با خدا است ... جز این چیزی در میان نیست. لذا وظیفه دعوت کننده به سوی خدا روشن است، و تکلیف او معین است ... وظیفه و تکلیف او مشخص و محدود است، و فراتر از آن در این دعوت و در هر چیز دیگری به خدا واگذار است و کار دادار است.
بدین وسیله دعوتکنندگان به سوی یزدان میآموزند که باید با خدا ادب داشته باشند! آنان نباید نتائج و سرنوشت را شتابان بخواهند و خواستار شوند هرچه زودتر حاصل امور و فرجام شؤون جلوهگر آید و روی نماید ... ایشان را نسزدکه هدایت مردمان را نیز با شتاب بخواهند و منتظر باشند وعد و وعید یزدان درباره راهیافتگان و تکذیبکنندگان هرچه زودتر روی دهد و پیش چشمان ایشان پدیدار و جلوهگر آید ... ایشان را نسزدکه بگویند: زیاد مردمان به سوی خدا فراخواندیم و جز اندکی نپذیرفتند و راهیاب نشدند. یا بگویند: مدت مدیدی شکیبائیکردیم و استقامت ورزیدیم، ولی ما که هنوز زندهایم خدا ستمگران را به ستمشان نگرفته است و خواری و رسوائی ایشان را به ما ننموده است!... بردعوتکنندگان به سوی یزدان جز تبلیغ و رساندن پیام نیست ... امّا حساب وکتاب مردمان در دنیا یا در آخرت، این یکی جزو وظائف و تکالیف بندگان نیست. بلکه این یکی مربوط به خدا است و دعوتکنندگان به سوی او باید با خدا ادب داشته باشند و به بندگی خود در برابر یزدان اعتراف کنند، و این را به خدا واگذارند تا هرگونهکه میخواهد و هرچه راکه میخواهد در این راستا برگزیند و انجام دهد.
این سوره مکی است ... این استکه وظیفه پیغمبر در آن محدود به «ابلاغ» و رساندن ییام میگردد ... چراکه «جهاد» هنوز واجب نگردیده بود. بلکه بعدها پس از ابلاغ رسالت به جهاد دستور داده شده است. این چیزی استکه باید در سرشت جنبشی این آئین درنظرگرفته شود. نصوص قرآنی در این راستا نصوص جنبشی هستند، و همگام با جنبش دعوت و واقعیت آن میباشند، و حرکت دعوت و واقعیت آن را جهت میدهند و رهبری میکنند ... این چیزی استکه بسیاری از «پژوهشگران» این آئین در این زمان از آن غافل میمانند. این پژوهشگران به پژوهش «بحث» میپردازند، ولیکن به پژوهش «حرکت و جنبش» نمیپردازند، بدین لحاظ مواقع و مواضع نصوص قرانی را درک و فهم نمیکنند، و ارتباط آن مواقع و مواضع را با واقعیت جنبشی این آئین نمیدانند.
بسیاری هستندکه همچون نصی را میخوانند:
(إِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ).
بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب. از آن این برداشت را نمیکنند که وظیفه دعوتکنندگان به سوی یزدان با ابلاغ رسالت و رساندن پیام، به پایان میآید. وقتیکه «ابلاغ»» رسالت و رساندن پیام را انجام دادند، وظیفه خود را انجام دادهاند و کار خود را کردهاند! ... امّا «جهاد» به خدا سوگند نمیدانم جایگاه آن در جهانبینی اینان کجا است!
همچنانکه بسیاری هستندکه همچون نصی را میخوانند، ولی جهاد را با آن لغو نمیکنند کنار نمیزنند، بلکه آن را مقید میسازند!.. بدون این که متوجه شوندکه این نص مکی است و پیش از واجب شدن «جهاد» نازل گردیده است. . بدون اینکه سرشت ارتباط نصوص قرآنی با حرکت و جنبش دعوت اسلامی را درک و فهمکنند. زیرا آنان حرکت و جنبش این آئین را بر دست نمیگیرند، و بلکه بر جای خود نشسته تنها این آئین را در اوراقکتابها میخوانند! این آئین چیزی است که بر جای نشستگان آن را درک و فهم نمیکنند. چه این آئین دین برجای نشستگان نیست!
باید دانست که «ابلاغ» رسالت و رساندن پیام، پایه بنیادین عملکرد همیشگی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و پس از او پایه بنیادین عملکرد همیشگی دعوتکنندگان به سوی این آئین است. این ابلاغ رسالت و رساندن پیام هم نخستین پله از پلههای جهاد است. چه جهاد هر وقت صحیح باشد، و رو به ابلاغ حقائق بنیادین در این آئین پیش از حقائق فرعیکند ... یعنی هر زمانکه از نخستینگام رو به بیان الوهیت و ربوبیت و حاکمیت یزدان یگانه جهان کند، و متوجه بنده کردن مردمان برای یزدان یگانه جهان شود، وکرنش بردن و پرستش نمودن ایشان را فقط برای خدای یگانه جهان بداند و ویژه او گرداند، قطعا جاهلیت با دعوتکنندگان به سوی یزدان مقابله و مبارزه میآغازد، و با رویگردانی و چالش، و سپس با اذیت و آزار و نبرد و پیکار، مقابله و مبارزه میآغازد با مبلغانی که تبلیغ صحیح و درستی داشته باشند ... در این هنگام استکه حتما مرحله جهاد در وقت مناسب خود فرامیرسد، جهادی که حاصل طبیعی تبلیغ صحیح و درست است:
(و کذلک جعلنا لکل نبیٍّ عدوّاً من المجرمین، و کفی بربّک هادیاً و نصیراً).
اینگونه (که تو ای پیغمبر! با موضعگیری و عداوت سرسختانه این گروه روبرو شدهای، همه پیغمبران در چنین شرائطی قرار داشتهاند و) برای هر پیغمبری گروهی از بزهکاران را دشمن باختهایم (که با او به مبارزه پرداخته و با مکتب و دعوتش مخالفت ورزیدهاند. امّا بدان که حق همیشه پیروز است، و تو هم تنها و بدون یاور نیستی، و خدا تو را به راه پیروزی بر آنان راهنمائی میکند و یاریت میدهد) و همین بس که خدای تو راهنما و یاور باشد. (فرقان/31)
راه این است ... و جز این راهی نیست!
*
سپس در جلو نشانه دیگری از نشانههای این سوره میایستیم، بدان هنگام که سوره سخن نهائی و فیصلهبخشی را میگوید درباره رابطه رویکرد «انسان» و حرکت او، و رابطه تعیین فرجام و سرنوشت انسان، و بیان اراده و مشیت یزدانکه از لابلای حرکت خود انسان پیاده میگردد. همراه با ذکر این مطلبکه هر رخدادی با قضا و قدر ویژهای از سوی خدا روی میدهد و پیاده میشود ... مجموعه نصوص ویژهایکه درباره این موضوع در سوره آمده است، خودش به تنهائی برای روشنی دیدگاه اسلامی راجع بدین مساله بزرگ کافی و بسنده است ... اینک نمونههائی از آنها که در این بارهکافی و بسنده هستند:
(إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ).
خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد (و ایشان را از بدبختی به خوشبتی، از نادانی به دانائی، از ذلت به عزت، از نوکری به سروری، و ... و بالعکس نمیکشاند) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند، و (این سنت جاری در اسباب و مسببات ظاهری است، ولی) هنگامی که خدا بخواهد بلائی را به قومی برساند هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند آن را (از ایشان) برگرداند، و هیچ کس غیر خدا نمیتواند یاور و مددکار آنان شود. (رعد/11)
(لِلَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ).
(انسانها در مسیر زندگی دو گروهند: دستهای به راه یزدان میروند، و دستهای به راه شیطان). کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ میگویند، سرانجام نیک دارند، و کسانی که (دعوت) پروردگار خود را پاسخ نمیگویند، (عاقبت بسیار بد و دردناکی دارند و) اگر همه چیزهائی که در زمین است و همانند آنها از آن ایشان باشد و همگی را برای رهائی خود (از عذاب دوزخ) پرداخت کنند (از آنان پذیرفته نمیگردد و از عذاب آن رهائی میسر نمیشود). آنان حساب بدحال کنندهای دارند و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد جایگاهی است!. (رعد/ ١٨)
(قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
بگو: خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). (رعد/٧آ ، ٢٨)
(أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا).
آیا مسلمانان مگر نمیدانند که اگر خدا میخواست همه مردمان را هدایت میداد؟!. (رعد/٣١)
(بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ).
بلکه (حقیقت این است که) نیرنگ کافران (که رخنه گرفتن از پیغمبران و ایجاد موانع در سر راه دعوت آنان و القاء شبههها در دلائلشان است) در نظرشان زیبا جلوهگر شده است و (بدین سبب) از راه خدا بازداشته شدهاند. و خدا هرکس را (به سبب اعمال ناشایست) گمراه سازد، راهنمائی نخواهد داشت (که او را به سوی رستگاری رهبری کند). (رعد/33)
از نخستین نص این نصوص (آیه 11) پیدا است اراده و مشیت خدا در تغییر حال قومی، از لابلای حرکت این قوم در حق خود، ساری و جاری میگردد و اجراء و پیاده میشود، و آنان چگونه رویکرد و رفتار خود را در احساس و شعور و در رفتار وکردار تغییر میدهند، بدانگونه هم خدا حال ایشان را تغییر میدهد. هرگاه اینگونه مردمان آنچه در دل دارند از لحاظ رویکرد و عملکرد تغییر دادند، خدا هم حالشان را برابر همان دگرگونی درونیشان دگرگون میکند ... اگر حالشان مقتضی این شودکه خدا برایشان بدی خواهد، اراده و مشیت خدا اجراء میشود، و هیچ کسی نمیتواند جلو آن را بگیرد، و هیچ چیزی نمیتواند ایشان را از دست خدا بپاید و رستگارشان نماید، و جز خدا برای خود دوستی و یاوری نمییابند.
ولی زمانیکه به فرمان یزدان پاسخ گفتند و دستور او را اجابت کردند، و در پرتو این پاسخگوئی و اجابت، آنچه راکه در درون دارند تغییر دهند و دگرگونکنند، قطعا از سوی یزدان برای ایشان سرانجام نیک است در دنیا یا در آخرت، یا در هر دو تای آنها با یکدیگر. هر وقت هم فرمان را اجابت نکردند خدا برایشان بدی میخواهد، و محاسبه بدی دارند، و اگر فدیهای هم با خود بیاورند بدیشان سودی نمیرساند و آنان را رها نمیگرداند، و در روز قیامت آن فدیه از ایشان پذیرفته نمیگردد و نجات و رستگاری نمییابند.
از نص دوم (آیه ١٨) هم پیدا استکه پذیرش و فرمان بردن نیز به رویکرد و حرکت ایشان برمیگردد، و اراده و مشیت یزدان در حق ایشان از لابلای این حرکت و آن رویکرد، اجراء و پیاده میگردد.
و امّا نص سوم (آیه ٢٧ و ٢٨)، سرآغاز آن از آزادی اراده و مشیت خدا در گمراهسازی هرکس که بخواهد صحبت میکند. ولی دنباله نصکه چنین است:
(وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ...).
و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد)
.... تا آخر ...
مقرر میدارد که یزدان سبحان درباره هرکس که به سوی او برگردد چنین دستور میدهد که به هدایت دسترسی پیدا کند و راهیاب گردد. این امر میرساندکه خدا کسی راگمراه میکند که به سوی او برنگردد و فرمان او را اجابت نکند وکسی راکه به سوی او برگردد و فرمان او را بپذیرد گمراه نمیسازد. این هم برابر وعدهای است که در این فرموده یزدان سبحان است:
(و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا).
کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) می گردانیم . ( عنکبوت/69)
این هدایت و آن ضلالت هر دو تا به مقتضی اراده و مشیت یزدان سبحان درباره بندگان است. این اراده و مشیت ساری و جاری میگردد و اجراء و پیاده میشود از لابلای تغییریکه بندگان در خود میدهند، و برابر رویکرد آنان به اجابت و فرمانبرداری یا اعراض و رویگردانی.
نص چهارم (آیه ٣١) مقرر میدارد که اگر خدا میخواست جملگی مردمان را هدایت میداد و راهیاب میکرد ... در پرتو مجموعه نصها روشن میگردد که مقصود این است که یزدان سبحان اگر میخواست همه مردمان را بر یک استعداد میآفرید، استعداد دسترسی به هدایت، یا اینکه همه مردمان را به هدایت وادار میکرد. ولیکن یزدان سبحان خواسته است که مردمان را با استعداد هدایت یا ضلالت بیافریند همانگونهکه ایشان را بدینگونه آفریده است - و حاشا که یزدان مهربان چنینکند - بلکه یزدان جهان چنین خواسته است وکرده است که اراده و مشیت او از لابلای پاسخگوئی و اجابت ایشان یا اجابت نکردن و پاسخ ندادن آنان به دلائل هدایت و الهامهای ایمان، اجراء و پیاده شود.
و امّا نص پنجم (آیه ٣٣) مقرر میدارد که کسانی که کفر را برگزیدهاند و کافر شدهاند، نیرنگشان در برابر دیدگانشان زینت داده شده است و از راه هدایت باز داشته شدهاند ... چنگ زدن به امثال همچون نصی به طور مستقل، ایشان را کشانده است به جدال معروف و مشهوری که در تاریخ اندیشه اسلامی پیرامون جبر و اختیار درگرفته است ... ولی چنگ زدن به همچون نصی همراه با مجموعه نصوص -همانگونهکه دیدیم - جهانبینی فراگیری را به ما ارمغان میدارد، و آن این که این آراستن و پیراستن مکر و نیرنگشان، و آراستن و پیراستن این بازداشتن و جلوگیری نمودن از راه خدا، تنها و تنها حاصلکفر و نتیجه عدم اجابت فرمان یزدان است. یعنی براثر تغییریکهکافران در نیت درون خود دادهاند، کار بدانجا کشیده است که اراده و مشیت خدا درباره ایشان اجراء و پیادهگردد و بتوانند به این آراستن و پیراستن و بازداشتن و جلوگیری نمودن چنگ بزنند و خود را و دیگران راگمراه سازند.
بیش از تکملهای نمانده است. باید از آن برای روشنگری این موضوعیکه جدال و ستیز بسیاری در میان همه ملتها پیرامون آن درگرفته است، سخنگفت ... و آن این استکه تنها رویکرد مردمان سرنوشت ایشان را رقم نمیزند. بلکه سرنوشتها حوادثی هستند که جز قضا و قدر خدا آنها را به وقوع نمیپیوندد. هر حادثهای در این هستی فراخ در پرتو قضا و قدر ویژهای صورت میپذیرد و وقوع مییابد و پیاده و اجراء میشود. اراده یزدان آن را اجراء و پیاده میگرداند، و مشیت ایزد سبحان آن را تکمیل میکند و به اتمام میرساند:
(وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ).
هر چیز در نزد او به مقدار و میزان است (و از اندازه معین و حساب مشخص برخوردار است). (رعد/ 8)
این جهانبینی - همانگونهکه هنگام رویاروئی با نص در روند سورهگفتیم - بر بزرگی مسئولیتی میافزاید که بر دوش این پدیده انسان نامگذاشته شده است. بدان اندازه هم کرامت و عظمت انسان را جلوهگر میسازد، کرامت و عظمتیکه در نظم و نظام سراسر هستی دارد. چه تنها انسان است آن پدیدهایکه اراده و مشیت یزدان از لابلای رویکرد و حرکت او ساری و جاری میگردد ... چه مسئولیت سنگینی است! همچنین چه کرامت و عظمت والائی است![5]
*
در این سوره سخن فیصلهبخشی نیز درباره کفر و عدم اجابت همچون حقی استکه این آئین آن را با خود به ارمغان آورده است. سخن از این استکه کفر ورزیدن و این آئین راستین را نپذیرفتن بیانگر تباهی هستی انسان، و دال بر خراب شدن دستگاههای فطری دریافت در وجود انسان است، و میرساندکه در دستگاهها رخنه و اختلالی پدید آمده است و از میزان به در رفته است و صحیح و درست نمانده است. چراکه ممکن نیست بنیه انسان صحیح وسالم باشد و نابینا و خراب و نابسامان نباشد، این حق بر او عرضه شود، و بدان صورتکه برنامه قرآنی آن را تبیین و روشن میکند، برای او تبیین و روشن بشود، با این وجود بدین حق ایمان نیاورد و تسلیم فرمان یزدان نشود. فطرت انسان بهطور طبیعی با این حق در صلح و ساز است، و از ژرفا آن را میپذیرد و بدانگردن مینهد. هرگاه فطرت از این حق بازداشته شود، صاحب همچون فطرتی مبتلای به بیماری و آفتی استکه بدان سبب برای خود غیر این هدایت را برمیگزیند، و خویشتن را سزاوار گمراهی میسازد، و خود را مستحق عذاب مینماید، همانگونه که یزدان سبحان در سوره دیگری فرموده است:
(سأصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الأرض بغیر الحقّ و أن یروا کلّ آیةٍ لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرّشد لا یتّخذوه سبیلاً و إن یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بأنّهم کذّبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین).
از (اندیشیدن درباره نشانههای موجود در آفاق و انفس و از فهم کردن) آیات خود کسانی را باز میداریم که در زمین به ناحق تکبر میورزند (و خویشتن را بالاتر ازآن میدانند که آیات ما را بپذیرند و راه انبیاء را در پیش گیرند)، و اگر هر نوع آیهای (از کتاب آسمانی و هرگونه معجزهای از پیغمبران و هر قسم نشانهای از نشانههای جهانی) را ببینند بدان ایمان نمیآورند، و اگر راه هدایت (و رستگاری) را ببینند آن را راه خود نمیگیرند، و چنانکه راه گمراهی را ببینند آن را راه خود میگیرند. این (انحراف از جاده شریعت خدا) هم بدان سبب است که آیات ما را تکذیب کرده و از آنها غافل و بیخبر گشتهاند. (اعراف/١٦٣)
در این سوره نیز امثال این آیات دال بر سرشتکفر به میان میآیند و مقرر میدارندکه کفرکوری چشم و کوری دل است، و هدایت دال بر سلامت وجود بشری و برکناری از این کوری است. هدایت دال بر سلامت نیروهای درک و فهمکننده موجود در هستی انسان است، همچنین درگستره این جهان دلائلی وجود دارد که حق را آشکارا به کسانی نشان میدهدکه میاندیشند و خردمندانه عمل میکنند:
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ . الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ . وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ . وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن زندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند. خردمندان یعنی) آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند. و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند. و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، (از قبیل رابطه انسان با آفریننده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند. و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میوررند، و نماز را چنان که باید میخوانند و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به تو نه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند، و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند. آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) از آن ایشان است. (رعد/19-22)
(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ.).
کافران میگویند: کاش! معجزهای (از معجزات پیشنهادی ما) از سوی پروردگارش بر او (که خویشتن را خاتمالانبیاء میخواند) نازل میشد، (و پیغمبری محمّد را برای ما ثابت میکرد. آخر قرآن و کارهای دیگری که از او دیده میشود ما را قانع نمیسازد. تازه اگر ما را هم قانع سازد، ما تنها چیزهائی را میپسندیم که خودمان پیشنهاد میکنیم! ای پیغمبر بدیشان) بگو: ایمان نیاوردن آنان تنها به خاطر کمبود معجزه نیست. بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا و انحام گناه و مالدوستی و آرزوپرستی گمراه گشتهاند و) خداوند هرکه را بخواهد گمراه میکند و هرکه را که (به سوی او) برگردد، به جانب خود رهبری میکند (و او را در مسیر هدایت توفیق میدهد). آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند. هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرند (و از تذکر عظمت و قدرت خدا و انجام عبادت و کسب رضای یزدان اطمینان پیدا میکنند). آن کسانی که ایمان می آورند و کارهای شایسته میکنند، خوشا به حال ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند! (رعد/27-29)
(وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الأرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. وَفِی الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.).
و او آن کسی است که زمین را گسترانیده و در آن کوهها و جویبارها قرار داده است، و از هرگونه ثمر و میوهای، جفت نر و مادهای در آن آفریده است. شب را بر روز میپوشاند (و برعکس روز را بر پرده شب میگرداند). بیگمان در این (آفرینش شگرف و فرمانروائی سترگ و نمایش شگفت هستی) نشانههائی (واضح و آشکار بر قدرت آفریدگار) است، برای آنان که میاندیشند (و سرسری از کنار عجائب و غرائپ نمیگذرند). در روی زمین، قطعه زمینهائی در کنار هم قرار دارد (که خاک هریک بایسته محصولی و جنس هرکدام شایسته منظوری است) و تاکستانها و کشتزارها و نخلستانهای یک پایه و دو پایه در آن موجود است که هرچند با یک نوع آب سیراب میگردند، امّا برخی را از لحاظ طعم بر برخی دیگر برتری میدهیم. بیگمان در این (اختلاف استعداد خاکها و جوراجوری درختها و گیاهها و دگرگونیهای میوهها و طعم آنها) نشانههائی (بر قدرت خدا) یرای کسانی است که عقل خویش را بکار میگیرند. (رعد/3-4)
بدین منوال مقرر میشود کسانیکه بدین حق پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند برابرگواهی یزدان سبحان آنان کورند، و ایشان نمیاندیشند و از روی خرد عمل نمیکنند. وکسانیکه بدین حق پاسخ میگویند و آن را میپذیرند، ایشان صاحبان خردند و عاقل بشمارند، و دلهایشان با یاد خدا اطمینان و آرامش مییابد، و بدان چیزی پیوند پیدا میکندکه بدان آشنا است، و برابر فطرت ژرف خود با آن میسازد و آرام و قرار مییابد و میآساید.
انسان مصداق این فرموده خدا را مییابد در هرکسی که بشناسد و او را از این حقیکه آئین خدا آن را با خود حمل میکند رویگردان ببیند، آئینیکه پیغمبر خدا محمّد (صلی الله علیه و سلم) به صورتکامل خود آن را به ارمغان آورده است ... کسانیکه از این آئین رویگردانند نسلهای تباهکور چشم وکوردلی هستند. آنان جز پیکرهای از هر لحاظ بیکاره و بیمایهای نیستندکه به ترک مهمترین وظیفه خودگفتهاند و به گونهای درآمدهاند آهنگها و نواهای سراسر هستی پیرامون خود را دریافت نمیدارند، هستیایکه به حمد و ثنای پروردگار خود مشغول است و زبان به یگانگی و قدرت و تدبیر و تقدیر الهیگشوده است.
وقتیکهکسانیکه بدین حق ایمان نیاورند کور باشند - برابر گواهی یزدان سبحان درباره آنان - مسلمانی که گمان بردکه او به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ایمان دارد، و ایمان دارد به اینکه این قرآن وحی است و از سوی خدا آمده است، سزاوار او نیست که در کاری ازکارهای زندگی ازکور راهنمائی بگیرد! بهویژه هنگامیکه این کار مربوط به نظم و نظامی باشدکه بر زندگی انسان فرمانروائیکند، یا مربوط به ارزشها و معیارهائی باشد که زندگی بر آنها استوار باشد، و یا مربوط به آداب و رسوم و رفتار وکرداری بوده که بر جامعه حکمفرما باشد.
این موضع ما در برابر محصول اندیشه - غیر اسلامی - به طور کلی است، مگر نتائج اندیشه در علوم صرف مادی و تطبیقهای عملی آن. همان چیزیکه مراد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بوده است:
(أنتم أعلم بشؤون دنیاکم).
شما از کارهای دنیای خود آگاهتر هستید.
هرگز مسلمانی را نسزدکه از هدایت یزدان آگاه باشد و این حقی را بشناسدکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) با خود به ارمغان آورده است، به شاگردی کسی بنشیند و از او کسب معرفتکندکه بدین هدایت پاسخ نگفته باشد و ندانسته باشدکه این هدایت حق است ... چه همچون کسی برابر گواهی یزدان سبحان کور است ... هیچ مسلمانی هم گواهی خدا را مردود نمیشمارد ... اگر کسی گواهی خدا را نامقبول بداند، گمان نبرد که مسلمان است.
بر ما لازم است این آئین را جدی بگیریم، و این فرمودههای آن را قطعی بدانیم و قاطعانه بدانها عمل کنیم ... هرگونه سستی و شل و ولی در مثل همچون مسالهای سستی و شل و ولی در خود عقیده است. تازه اگر مردود دانستن گواهی یزدان سبحان باشد، کفر صریح است!
جای بسی شگفت استکه امروزه مردمانیگمان میبرند که مسلمانند. با وجود این در برنامه زندگانی بشری از فلانی و از فلانی مسائل خود را میآموزند، از آن کسانی که یزدان سبحان درباره ایشان میفرماید: آنان کور هستند ... با وجود این گمان میبرندکه مسلمانند!
این آئین جدی است و تاب هزلیات را ندارد. قاطع است و تاب سستی و شل و ولی را ندارد. در هر نصی و در هر سخنیکه دارد حق است و حق با او است ... کسیکه این جدی و این قاطعیت و این وثوق و یقین در نفس او نیست، این آئین بسی بینیاز از او است، و یزدان بینیاز از جهانیان است![6]
درست نیست که واقعیت جهان جاهلی بر احساس و شعور مسلمانی سنگینیکند و در برابر آن پشت خم گرداند و در برنامه زندگی خود از جاهلیت مطالب و مقاصد بیاموزد و وظائف و تکالیف دریافت دارد، در حالیکه بداند چیزی راکه محمّد (صلی الله علیه و سلم) با خود به ارمغان آورده است حق است، وکسیکه نداند این چیز حق است «کور» است. با وجود این بیاید و از اینکور پیروی کند و مطالب و مقاصد و وظائف و تکالیف زندگی خود را از او دریافت دارد، هرچند که گواهی یزدان سبحان و خداوند بزرگوار جهان را بشنود و بداند!!!
در پایان، در برابر نشانه واپسین از نشانههائی میایستیم که این سوره برای این آئین ترسیم میکند و برپا میدارد.
میان تباهی و فسادیکهگریبانگیر انسانها در این زمین میگردد، و میان آن کوری از حقی که از سوی یزدان برای رهنمود مردمان به سوی حق و صلاح و خیر آمده است، رابطه استواری است. کسانیکه به عهد و پیمانی که یزدان با فطرت انسان بسته است، پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند، و به حقی که از سوی یزدان آمده است و میدانندکه آن حق است و جز آن حق نیست، پاسخ نمیگویند و آن را نمیپذیرند، همچون کسانی قطعا در زمین به تباهی و فساد میپردازند. همانگونه که کسانیکه میدانند آن چیزیکه از سوی خدا آمده است و محمد (صلی الله علیه و سلم) آن را به مردمان ارمغان داشته است، حق است و بدان پاسخ میگویند و آن را میپذیرند، همچون کسانی در زمین به اصلاح میپردازند، و زندگی در پرتو ایشان پاک و پاکیزه میگردد و اوج میگیرد:
(أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألْبَابِ. الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثَاقَ. وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ. وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ.).
آیا کسی که میداند که آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است حق است (و برابر آن رندگی میکند و هم بر آن میمیرد، سزا و جزای او) همانند (سزا و جزای) کسی خواهد بود که (به سبب انحراف از حق و کفر مطلق، انگار) نابینا است؟! تنها خردمندان (حق را و عظمت خدا را) درک میکنند (و فرق میان دو گروه مومن و کافر را میفهمند. خردمندان، یعنی) آن کسانی که به عهد (تکوینی و تشریعی) خدا وفا میکنند، و پیمان (موجود میان خود و بندگان) را نمیشکنند. و کسانی که برقرار میدارند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، (از قبیل: رابطه انسان با آفریینده جهان، پیوند انسان با جامعه انسانیت، و رابطه او با همنوعان بهویژه خویشان و نزدیکان) و از پروردگارشان میترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناک میباشند. و کسانی که (در برابر مشکلات زندگی و اذیت و آزار دیگران) به خاطر پروردگارشان شکیبائی میورزند، و نماز را چنان که باید میخوانند و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، به گونه پنهان و آشکار میبخشند و خرج میکنند، و با انجام نیکیها بدیها را از میان برمیدارند. آنان (با انجام چنین کارهای پسندیدهای) عاقبت نیک دنیا (که بهشت است) ازآن ایشان است. (رعد/١٩-22)
(وَالَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
کسانی که پیمان (فطری و تکوینی) خدا را میشکنند که (با اعطای عقل و شعور) با ایشان بسته است، و پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ و نگاهداشت آن دستور
داده است، و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند، نفرین بهره ایشان است و پایان بد جهان (که دوزخ سوزان است) ازآن ایشان است. (رعد/٢٥)
قطعا زندگی مردمان خوب نمیگردد و اصلاح نمیپذیرد، مگر اینکه رهبری زندگی را بینایان خردمندی بر دست گیرند که میدانند آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است. بدین جهت به عهدیکه یزدان با فطرت انسان بسته است، و به عهدیکه یزدان با آدم و نسل او بسته است، وفاکنند، عهدیکه چکیده محتوای آن این است: تنها خدا را بپرستند، و تنها برای اوکرنش ببرند و پرستش بکنند، و از غیر او مقاصد و مطالب و وظائف و تکالیفی را دریافت ندارند، و از اوامر و نواهی کسی جز اوامر و نواهی او پیروی نکنند. بدین جهت چیزی را پیوند دهند و برقرار دارندکه یزدان دستور فرموده استکه پیوند بخورد و برقرار باشد، و از پروردگارشان بهراسند، و بترسند از این که چیزی از سوی ایشان انجامگیردکه خدا دستور داده استکه از آن دوری شود و اگر انجام بگیرد موجب خشم اومیگردد، و از محاسبه بدیکه در قیامت به سببگناهان داشته باشند بهراسند، و برای این کار در هر حرکت و سکون وگمان و اندیشهای آخرت را پیش چشم دارند، و بر استقامت و ماندگاری بر عهد خدا - با همه مشکلات و مشقاتیکه استقامت و ماندگاری دارد - شکیبائی ورزند، و نماز را بخوانند و چنان که باید برپای دارند، و از چیزیکه خدا بدیشان داده است پنهان و آشکار ببخشند و خرجکنند، و با اصلاح و احسان و خوبی و نیکی، فساد و تباهی و زشتی و بدی را از میان بردارند.
زندگی مردمان در زمین اصلاح نمیشود و راه صلاح و فلاح نمیگیرد مگر با همچون رهبری بینا و آگاهیکه تنها در پرتو هدایت خدا راه میرود، و سراسر زندگی را برابر برنامه خدا و هدایت او میسازد و خوشایند میگرداند ... قطعا زندگی مردمان با رهبریهای گمراه کور اصلاح نمیشود و راه صلاح و فلاح نمیپوید. رهبریهائیکه نمیدانند تنها آنچهکه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است و بس. بدین خاطر از برنامههای دیگری جدای از برنامه خدا پیروی میکنند، برنامهای که خدا آن را پسندیده است و خشنود بوده است که برنامه بندگان صالح و بایسته او گردد ... قطعاً زندگی اصلاح نمیشود و راه ترقی و تعالی نمیپوید با مکتبهای: فئودالیسم و ارباب رعیتی،کاپیتالیسم و سرمایهداری، دیکتاتوری و استبدادی، و سوسیالیسم و جامعهگرائی علمی!.. همه اینها از جمله برنامههای کورانی هستندکه نمیدانند تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است حق است و بس، وکنارهگیری و دوری از این آئین حق درست نیست، و تغییر و تعدیلی هم در آن جائز نمیباشد ... زندگی مردمان با حکومت مذهبی و مذهبگرایی، و با دیکتاتوری و خودکامگی، و یا با دمکراسی و مردم سالاری نیز اصلاح و روبراه نمیشود، چه همه اینها در اینکه از جمله برنامههای کورانند برابرند، کورانی که از پیش خود اربابان و خداگونههائی بجای خدا برپا و برجا میدارند، اربابان و خداگونههائی که برنامههای فرامانروائی را و برنامههای زندگی را وضع میکنند، و برای مردمان شریعتها و قانونهائی تهیه و تنظیم میکنندکه خدا بدانها اجازه و رضایت نداده است، و مردمان را بنده شریعتها و قانونهائی میسازند که خودشان آن را تدوین و تنظیم کردهاند و ساخته و پرداخته نمودهاند، و بدین وسیله کرنش بردن و پرستش نمودن مردمان را متوجه غیرخدا میسازند.
نشانه این چیزیکه ما - باکمک و یاری از نص قرآنی -میگوئیم، این تباهی و فساد فراگیر و همهجاگستری استکه امروزه در قرن بیستم روی زمین را دربر گرفته است و آن بدبختی نامبارکی استکه انسانها در مشرق و مغرب و همه جای زمین رنج و درد آن را میچشند ... در این بدبختی اوضاع همه یکسان است، چه فئودالیسم، و چهکاپیتالیسم، و چهکمونیستی، و چه سوسیالیسم علمی!.. و چه اشکال و انواع حکومتهای دیکتاتوری یا دموکراسی!.. همه اینها یکسانند در این که انسانها در لابلای آنها چه تباهی و فسادی، و چه بیبند و باری و افسارگسیختگیای، و چه بدبختی و پریشانیای را به خود دیدهاند ... چرا که همه اینها یکسان ساخته و پرداخته کورانی هستندکه نمیدانندکه تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) از سوی پروردگارش نازل گردیده است حق است و بس. همچنین به همین جهت همچون مکتبهائی خود را ملتزم به عهد و شرع خدا نمیدانند، و در زندگی خود بر برنامه و هدایت خدا ماندگار نمیمانند و راه راست او را درپیش نمیگیرند. مسلمان چون ایمان به یزدان دارد و میداند که تنها آنچه بر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نازلگردیده است حق است و بس، هر برنامهای غیر برنامه خدا را رها میکند و مردود میشمارد، و هر نوع مکتب اجتماعی یا اقتصادی، و هر قسم وضع سیاسی را نیز رها میسازد و به ترک آن میگوید، غیر از برنامه یگانه، و مکتب یگانه، و شرع یگانهایکه خدا آن را تهیه و تنظیم و ارسال فرموده است و برای بندگان صالح و بایسته خود پسندیده است و بدان رضایت داده است.
انسان همین که به قانونی بودن برنامهای یا وضع و حالتی و یا حکم و فرمانی از ساختار غیرخدا اعتراف و اقرار کند، خود این کار بیرون رفتن از دائره اسلام، یعنی تسلیم خدا شدن است. چه اسلامکه تسلیم خدا شدن است عبارت است از یگانگی کرنش بردن و پرستشکردن خدا، بدون شرکت دادنکسی و چیزی در آن.
این اعتراف و اقرارگذشته از اینکه به طور ضروری با مفهوم اساسی اسلام مخالفت دارد، در عین حال خلافت در این زمین را به کورانی میسپاردکه عهد خدا را پس از بستن پیمان میشکنند، و آنچه راکه خدا بدان دستور داده است که محفوظ بماند و پیوند بخورد میگسلند و پاره میکنند، و در زمین فساد و تباهی میورزند ... پس این تباهی و فسادیکه در زمین است کاملا با رهبری کوران ارتباط دارد!..
انسانها در سراسر تاریخ خود بدبخت بودهاند، در آن حال که میان برنامهها و اوضاع و شریعتها و قانونهای گوناگون، با رهبری آن چنان کورانی، دست و پا زدهاند، آن اشخاص کوریکه در طول قرون و اعصار جامههای فیلسوفان و اندیشمندان و قانونگذاران و سیاستمداران را به تن میکنند. انسانها هرگز روی خوشبختی را به خود ندیدهاند، و «انسانیت» ایشان هرگز اوج نگرفته است و والا نرفته است، و انسانها در زمین هرگز در مرتبه خلافت و جانشینی خدا قرار نگرفتهاند و نبودهاند، مگر آنگاهکه در ادوار و اوقاتی به سوی این برنامه راست و درست الهی برگشتهاند و در زیر سایه آن زیستهاند.[7]
*
اینها برخی از نشانههای برجسته در این سوره بود. در کنار آنها ایستادنها و نگرشهائی داشتیم، ولی نتوانستیم چنانکه باید ادای مطلبکنیم و آنچه باید تا نهایت بگوئیم، ولیکن اشارهگذرائی بدانها بود و بس.
حمد و سپاس خدائی را سزا استکه ما را بدینکار هدایت و رهنمود فرمود، و اگر او ما را هدایت و رهنمود نمیفرمود ما نمیتوانستیم بدان هدایت یابیم و رهنمود شویم.
1- مراجعه شود به تفسیر آیه ١٧٢ سوره اعراف. (مترجم)
2- این معنی معلوم این نص است، نه معنی و مفهومیکه ادعاءکنندگان «تفسیر علمی قرآن» در آنکورکورانه دست و پا میزنند و میگویند این آیه بر آن دلالت داردکه دو قطب زمین فرورفتگی پیدا میکند، و خط استواء زمین برآمدگی پیدا مینماید! و غوغاها و جنجالهائی از این قبیل. روند قرآنی مدلول و مفهوم عبارات را در قرآن معلوم و مشخص میکند. پس کسانیکه در همچون جولانگاهی بدون آگاهی و اطلاع از سرشت این قرآنکورکورانه دست و پا میزنند، از خدا بترسند و از خشم و عذاب او خویشتن را برحذر دارند.
3 - برخی از روایتها درباره تفسیر قرآن با احادیث، چنین میگویندکه مراد از این فرموده یزدان سبحان: (و من عنده علم الکتاب). وکسیکه ازکتاب (خدا) آگاه باشد.
گواهی کسانی از اهل کتاب استکه ایمان آوردند به اینکه این قرآن حق است. این معنی با استناد به ابن آیهای استکه در سوره قبلا گذشت:
(و الذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل إلیک).
کسانیکه کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم (و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند.
این چبزی بودکه عملا در مکه، و سپس در مدینه روی داد. ما این معنی را نفی نمیکنیم، و چه بسا مراد همین باشد.
4 - ترجمه این آیه چندی پیشگذشت.
5 - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «خصائص التصور الاسلامی و مقوماته» جلد دوم، فصل «حقیقه الانسان».
6 - مراجعه شود به کتاب: «معالم فیالطریق» فصل: «التصور الاسلامی و الثقافة»
7 - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «الاسلام و مشکلات الحضارة» فصل: «تخبط و اضطراب».