تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ قیامت

سوره‌ قیامت

مکی‌ است‌ و دارای‌ (40) آیه است.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب‌ «قیامت‌» نامیده‌ شده‌ که‌ با سوگند الهی‌ به‌قیامت‌ آغاز گردیده‌ است‌ تا شأن‌ آن‌ را بزرگ‌ نموده‌ و بر وقوع‌ حتمی‌ و رد بر منکران‌ آن‌ تأکید گذاشته‌ باشد.

﴿لَآ أُقۡسِمُ بِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ١

«سوگند می‌خورم‌ به‌ روز قیامت» «لا» در ﴿لَآ أُقۡسِمُ هم‌ در این‌ آیه‌ و هم‌ در آیه ‌بعد زاید است‌ و اعراب‌ کلمه «لا» را برای‌ تأکید قسم‌ اضافه‌ می‌کنند زیرا اگر مقسم‌علیه‌ منتفی‌ باشد، آوردن‌ کلمه «لا» قبل‌ از قسم‌ برای‌ تأکید نفی‌ جایز است ‌پس‌ معنی‌ این‌ است: «به‌ تأکید سوگند می‌خورم‌». جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌ که ‌مابعد آن‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، یعنی: «یقینا برانگیخته‌ می‌شوید». البته ‌قسم‌ خوردن‌ خداوند عزوجل  به‌ روز قیامت‌ برای‌ تعظیم‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ می‌باشد و قطعا او صاحب‌اختیار است‌ که‌ به‌ هر چیز از مخلوقاتش‌ که‌ می‌خواهد، سوگند بخورد.

﴿وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢

«و سوگند می‌خورم‌ به‌ نفس‌ لوامه» یعنی: به‌ نفسی‌ که‌ صاحب‌ خود را بر کوتاهی ‌و تقصیرش‌ ملامت‌ می‌کند و این‌ نفس‌ لوامه‌، نفس‌ مؤمن‌ است‌ که‌ وی‌ را بر اعمال‌ خیری‌ که‌ از وی‌ فوت‌ شده‌ نادم‌ می‌گرداند لذا مؤمن‌ خود را بر ارتکاب‌ شر ملامت ‌می‌کند چنان‌که‌ بر انجام‌ خیر نیز خود را ملامت‌ می‌کند که‌ چرا از آن‌ بیشتر انجام ‌نداده‌ است‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سوگند به‌ خدای‌  عزوجل ‌ که‌ من‌ مؤمن‌ را جز ملامتگر نفس‌ خویش‌ نمی‌یابم‌؛ او بر خود نهیب‌ می‌زند و می‌گوید: من‌ ـ مثلا ـ چرا آن‌ سخن‌ را گفتم‌ و نیتم‌ از آن‌ چه‌ بود؟ قصدم‌ از غذا خوردن‌ با فلان‌ کس‌ چه ‌بود؟ از این‌ حدیث‌ نفسی‌ که‌ با خویشتن‌ خویش‌ داشتم‌، چه‌ هدفی‌ داشتم‌؟... اما فاجر جلو می‌رود و جلو می‌رود... و هیچ‌گاه‌ نفسش‌ را سرزنش‌ نمی‌کند». هم‌ اوگفته‌ است: «هیچ‌ کس‌ از اهل‌ آسمآن‌ها و زمین‌ نیست‌ مگر این‌که‌ در روز قیامت ‌نفس‌ خود را ملامت‌ می‌کند».

خلاصه: از ظاهر آیه‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته ‌است‌ ـ چنین‌ برمی‌آید که: نفس ‌لوامه‌ نفسی‌ است‌ که‌ صاحب‌ خود را بر خیر و شر هردو ملامت‌ می‌کند، به‌ معنایی‌که‌ گذشت‌. اما مقاتل‌ می‌گوید: «نفس‌ لوامه‌ نفس‌ کافر است‌ که‌ در آخرت‌ خود را بر کوتاهی‌ در ایفای‌ حق‌ خدای‌  عزوجل ‌ ملامت‌ می‌کند و بر آن‌ حسرت‌ می‌خورد».

﴿أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ٣

«آیا انسان‌ می‌پندارد که‌ هرگز استخوآن‌های‌ او را گرد نمی‌آوریم» بعد از آن‌که ‌پوسید و پراکنده‌ گردید؟ و آیا می‌پندارد که‌ او را دیگر بار به‌ آفرینشی‌ جدید نمی‌آفرینیم‌؟ قطعا این‌ پنداری‌ است‌ باطل‌ زیرا ما استخوآن‌های‌ پوسیده‌ او را گرد می‌آوریم‌. بدین‌سان‌ خداوند عزوجل  به‌ روز قیامت‌ و نفس‌ لوامه‌ هردو سوگند می‌خورد که‌ استخوان‌های‌ درهم‌ پاشیده‌ انسان‌ را گرد خواهد آورد آن‌گاه‌ هر انسانی‌را زنده‌ خواهد کرد تا او را مورد محاسبه‌ قرار داده‌ و سپس‌ به‌ او جزای‌ مناسبی ‌بدهد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: عدی‌ بن‌ ربیعه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: ای‌ محمد! به‌ من‌ از روز قیامت‌ بگو که‌ چه‌ وقت‌ روی‌ می‌دهد؟ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  حقیقت‌ امر قیامت‌ را به‌ وی‌ باز گفتند. سپس‌ او گفت: حتی‌ اگر این ‌روز را به‌ چشم‌ سر هم‌ ببینم‌، تو را تصدیق‌ نمی‌کنم‌ و به‌ آن‌ ایمان‌ نمی‌آورم‌، عجبا! آیا خداوند عزوجل  این‌ استخوان‌ها را پس‌ از پوسیدن‌ آن‌ها گرد می‌آورد؟! پس‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ گردید.

﴿بَلَىٰ قَٰدِرِینَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُۥ٤

«آری» یعنی: نه‌ چنان‌ است‌ که‌ بر این‌ امر توانا نباشیم‌ بلکه‌ با توانایی‌ تمام ‌استخوان‌های‌ پوسیده‌ انسان‌ را گرد می‌آوریم‌ و حتی‌ از این‌ هم‌ فراتر: «تواناییم‌ بر این‌ که‌ سرانگشت‌های‌ او را» مانند سم‌ شتر «هموار کنیم» تا قادر به‌ گرفتن‌ و باز دادن‌ چیزی‌ نباشد اما ما با بخشیدن‌ این‌ انگشتان‌ کوچک‌ و نرم‌ و لطیف‌ که‌ مشتمل‌ بر مفاصل‌، ناخنها، عروق‌ ظریف‌ و نرم‌ و استخوآن‌های‌ بار یک‌ هستند، بر او منت ‌نهادیم‌. یا معنی‌ این‌ است: تواناییم‌ بر این‌ که‌ انگشتانش‌ را بی‌هیچ‌ نقصان‌ و تفاوتی ‌همان‌ طور که‌ در دنیا بوده‌ است‌ استوار کنیم‌ و باز آفرینیم‌. پس‌ این‌ تنبیهی‌ است‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ بر این‌ امر که‌ خطوط سرانگشتان‌ هر انسانی‌ با خطوط سر انگشتان ‌غیر او از انسآن‌های‌ دیگر اختلاف‌ دارد.

این‌ آیه‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ زیرا بر نقش‌ شگفت‌ آسای‌ اثر انگشت‌ انسان‌ توجه‌ می‌دهد. این‌ آیه‌ سبب‌ ایمان‌ آوردن‌ بسیاری‌ از منکران‌ گردیده‌ است ‌زیرا امروزه‌ در عصر علم‌ این‌ حقیقت‌ روشن‌ گشته‌ است‌ که‌ هویت‌ و شخصیت ‌مشخص‌ و مستقل‌ انسان‌ به‌ وسیله‌ خطوط سرانگشتان‌ وی‌ از دیگران‌ بازشناخته ‌می‌شود پس‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ قد انسان‌، لحن‌ صدا و شکل‌ و شمایل‌ وی‌ با دیگران‌ کاملا شبیه‌ باشد ولی‌ آنچه‌ که‌ اصلا به‌ هیچ‌ انسان‌ دیگری‌ شباهت‌ ندارد، خطوط سر انگشتان‌ او یا مهر خاص‌ و منحصر به‌ فرد وی‌ است‌ از همین‌ رو، امروزه ‌اهمیت‌ اثر انگشت‌ در بررسی‌ قضایای‌ جنایی‌ و حقوقی‌ به‌ عنوان‌ دلیلی‌ قاطع‌ شناخته‌ و به‌کار گرفته‌ می‌شود.

﴿بَلۡ یُرِیدُ ٱلۡإِنسَٰنُ لِیَفۡجُرَ أَمَامَهُۥ٥

«بلکه‌ انسان‌ می‌خواهد در زمانی‌ که‌ پیش‌ روی‌ وی‌ است‌، فسق‌ و فجور کند» یعنی: می‌خواهد تا فسق‌ و فجور و بدکاری‌ را در زمانی‌ که‌ پیش‌ رو دارد جلو انداخته‌،گناه‌ را مقدم‌ نماید و توبه‌ را به ‌تأخیر اندازد و او می‌خواهد که‌ هر چه‌ عمر وی‌ به ‌درازا کشید، به‌ فسق‌ و فجور ادامه‌ دهد لذا هرگز مرگ‌ و آخرت‌ را به‌یاد نمی‌آورد. پس‌ انکار رستاخیز از دو شبهه‌ پدید می‌آید:

1-  بعید پنداشتن‌ اجتماع‌ و به‌هم‌ آمدن‌ اعضا و اجزاء بعد از پراکنده‌شدن‌ و متلاشی ‌شدن‌ آن‌ها.

2-  گرایش‌ به‌ بی‌ضابطه‌گی‌ و بی‌قیدی‌ و این‌که‌ هیچ‌ عامل‌ و مانعی‌ هوی‌ها و هوس‌های‌ وی‌ را مهار نکند از این‌ جهت‌ از روی‌ افسارگسیختگی‌ و تمایل‌ به ‌فسق‌ و فجور، تسلیم‌ هوی‌ و هوس‌ شده‌ و منکر معاد می‌گردد زیرا ایمان‌ به‌ آخرت ‌او را به‌ ضوابط و قیودی‌ پایبند می‌گرداند.

﴿یَسۡ‍َٔلُ أَیَّانَ یَوۡمُ ٱلۡقِیَٰمَةِ٦

«می‌پرسد» از روی‌ استبعاد، استهزا و استکبار: «روز قیامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟»؛

﴿فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ٧

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ چشم‌ خیره‌ شود» از شدت‌ بهت‌زده‌گی‌ و تحیر در سکرات ‌مرگ‌، یا در وحشت‌ رستاخیز؛

﴿وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ٨

«و ماه‌ تیره‌ گردد» یعنی: نور و روشنی‌ آن‌ تماما از بین‌ رفته‌ و مجددا به‌ آن ‌برنگردد چنان‌که‌ در ماه‌گرفتگی‌ دنیا به‌ آن‌ برمی‌گشت‌؛

﴿وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ٩

«و خورشید و ماه‌ فرایک‌دیگر آورده‌شوند» یعنی: خورشید و ماه‌ هردو یکجا باهم‌ در پیچانده‌ شده‌ و به‌ یک‌ کتله‌ واحدی‌ تبدیل‌ گردند، وآنگه‌ دیگر شب‌ و روزی ‌در کار نباشد؛

﴿یَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ یَوۡمَئِذٍ أَیۡنَ ٱلۡمَفَرُّ١٠

«آن‌ روز انسان‌ بگوید که‌ کجاست‌ گریزگاه‌؟» یعنی: چون‌ فرزند آدم‌ صحنه‌های ‌هولناک‌ روز قیامت‌ را مشاهده‌ کند، در آن‌ هنگام‌ می‌گوید: کجاست‌ گریزگاه‌ از نزد خدای‌ سبحان‌ و از حساب‌ و عذاب‌ وی‌.

﴿کَلَّا لَا وَزَرَ١١

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! «هیچ‌ پناهی‌ نیست» یعنی: در آن‌ روز هیچ‌ کوه‌ و قلعه‌ و پناهگاهی‌ نیست‌ که‌ شما را از حساب‌ و عذاب‌ خدای‌  عزوجل ‌ پناه‌ دهد.

﴿إِلَىٰ رَبِّکَ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡمُسۡتَقَرُّ١٢

«آن‌ روز، مستقر» یعنی: بازگشت‌ و سرانجام‌ کار «به‌سوی‌ پروردگار توست».

﴿یُنَبَّؤُاْ ٱلۡإِنسَٰنُ یَوۡمَئِذِۢ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ١٣

«در آن‌ روز انسان‌ از آنچه‌ پیش‌ فرستاده‌ یا بازپس‌ داشته‌است‌ خبر داده ‌می‌شود» یعنی: فرزند آدم‌ ـ اعم‌ از نیکوکار و بدکار ـ در هنگام‌ وزن‌ اعمال‌ از عمل‌ نیک‌ یا بدی‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌، یا از سنت‌ بد یا نیکی‌ که‌ از خود به‌جای ‌گذاشته‌ و بعد از مرگش‌ بدان‌ عمل‌ می‌شود، آگاه‌ ساخته‌ می‌شود. یا او از اول‌ و آخر عمل‌ خود خبر داده‌ می‌شود، یا خبر داده‌ می‌شود از آنچه‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌ ازمعصیت‌ و باز پس‌ داشته‌ است‌ از طاعت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ مما یلحق ‌المؤمن‌ من‌ عمله‌ وحسناته‌ بعد موته: علما علمه‌ ونشره‌ وولداً صالحاً ترکه‌ أو مصحفاً ورثه‌ أو مسجداً بناه‌ أو بیتاً لإبن‌ السبیل‌ بناه‌ أو نهراً أجراه‌ أو صدقة‌ أخرجها من‌ ماله‌ فی‌ صحته‌ وحیاته‌ تلحقه‌ من‌ بعد موته». «بی‌گمان‌ از عمل‌ و نیکی‌هایی‌ که‌ بعد از مرگ ‌مؤمن‌ به‌ وی‌ می‌پیوندد، عبارت‌ است‌ از: علمی‌ که‌ آن‌ را تعلیم‌ داده‌ و نشر نموده ‌است‌ و فرزند صالحی‌ که‌ از خود به‌جا گذاشته ‌است‌، یا مصحفی‌ که‌ به‌ارث ‌نهاده‌ است‌، یا مسجدی‌ که‌ بنا کرده ‌است‌، یا خآن‌های‌ که‌ برای‌ رهگذران‌ در راه‌ مانده ‌ساخته ‌است‌، یا جویی‌ که‌ آن‌ را حفر کرده‌ و روان‌ ساخته ‌است‌، یا صدقه‌ای‌ که‌ آن‌ را از مال‌ خود در سلامتی‌ و حیاتش‌ بیرون‌ آورده ‌است‌ پس‌ اینهاست‌ که‌ بعد ازمرگش‌ به‌ وی‌ می‌پیوندد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم ‌آمده ‌است: «من‌ سن‌ فی ‌الإسلام‌ سنة حسنة‌ کان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غیر أن‌ ینقص‌ من‌ أجورهم‌ شی‌ء ومن‌ سن‌ فی‌ الإسلام‌ سنة‌ سیئة‌ کان‌ علیه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غیر أن‌ ینقص‌ من‌ أوزارهم‌ شیئا». «هر کس‌ در اسلام‌ سنت‌ نیکی ‌را بنیان‌ گذارد، برای‌ وی‌ مزد آن‌ عمل‌ و مزد کسانی‌ است‌ که‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌کرده‌اند، بی‌آن‌که‌ از مزدهای‌ ایشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود و هرکس‌ در اسلام ‌سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد، بر او گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسانی‌ است‌ که‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌کرده‌اند، بی ‌آن‌ که‌ از گناهانشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود».

﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِیرَةٞ١٤

«بلکه‌ انسان‌ بر نفس‌ خود بصیر است» و حقیقت‌ ایمان‌ یا کفر، طاعت‌ یا معصیت‌ و استقامت‌ یا انحرافی‌ که‌ او بر آن‌ بوده‌ است‌ را می‌داند. به ‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: بلکه‌ اعضا و اندام‌های‌ انسان‌ علیه‌ او گواهند.

﴿وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِیرَهُۥ١٥

«هر چند عذرهای‌ خود را در میان‌ آورد» یعنی: هرچند عذرها پیشکش‌ کرده‌ و از خود حجت‌ بنماید و دفاع‌ کند، آن‌ عذرآوری‌ها به‌ حالش‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌کند زیرا علیه‌ او شواهدی‌ اقامه‌ می‌شود که‌ عذرهای‌ دروغینش‌ را برملا می‌سازد. یا معنی ‌این‌ است: هرچند انسان‌ برای‌ دفاع‌ از خود عذرهایی‌ بتراشد اما او بر خویشتن ‌خویش‌ بیناست‌ و خودش‌ را خوب‌ می‌شناسد. مجاهد می‌گوید: «عذرهای‌ انسان‌، عبارت‌ از حجتهای‌ وی‌ است‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: «صحیح‌ قول‌ مجاهد و اصحاب ‌وی‌ است‌».

﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ١٦

«زبانت‌ را به‌ بازخوانی‌ وحی‌ نجنبان‌ که‌ در کار آن‌ شتاب‌ کنی» مفسران‌ در بیان ‌سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در هنگام‌ نزول‌ وحی‌ پیش‌ از آن‌که‌ جبرئیل‌ علیه السلام  از خواندن‌ آن‌ فارغ‌ شود، به‌ خاطر حرص‌ و اشتیاقی‌ که‌ بر حفظ و نگهداری‌ قرآن‌ داشتند، لب‌ها و زبان‌ خود را برای‌ تکرار آن‌ می‌جنبانیدند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد. یعنی: زبان‌ خویش‌ را در هنگام‌ القای‌ وحی‌ به‌ تکرار کردن‌ قرآن‌ نجنبان ‌تا آن‌ را از بیم‌ آن‌که‌ مبادا از خاطرت‌ برود، به‌ شتاب‌ فراگیری‌.

﴿إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧

«زیرا گردآوری‌ آن» در سینه‌ات «بر عهده‌ ماست» پس‌ بدان‌ که‌ چیزی‌ از آن‌ از خاطرت‌ نمی‌رود «و بازخوانی‌ آن» یعنی: پایدار ساختن‌ تکرار و خواندن‌ آن‌ بر زبانت‌ به‌ وجهی‌ درست‌ و استوار نیز بر عهده‌ ماست‌.

﴿فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ١٨

«پس‌ چون‌ آن‌ را بخوانیم» یعنی: چون‌ خواندن‌ قرآن‌ را بر تو به‌ زبان‌ جبرئیل‌ علیه السلام  تمام‌ گردانیم‌؛ «از خواندن‌ آن‌ پیروی‌ کن» یعنی: به‌ خواندن‌ جبرئیل‌ علیه السلام  گوش‌ فراده‌ و سر تا پا به‌ او توجه‌ کن‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ١٩

«سپس‌ بیان‌ آن‌ برعهده‌ ماست» یعنی: تفسیر حلال‌ و حرام‌ و بیان‌ مسائل ‌مشکله‌ آن‌ بر عهده‌ ما است‌ و ما این‌ معانی‌ را ـ آنچنان‌ که‌ اراده‌ کرده‌ و مشروع‌ گردانیده‌ایم‌ ـ به‌ تو الهام‌ می‌کنیم‌. لذا رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پس‌ از نزول‌ این‌ آیات ‌در هنگام‌ فرود آمدن‌ جبرئیل‌  علیه السلام  برای‌ رساندن‌ وحی‌، به‌ او گوش‌ می‌سپردند و چون ‌از نزد ایشان‌ می‌رفت‌، بی‌دغدغه‌ آیات‌ وحی‌ را ـ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ به‌ ایشان ‌وعده‌ داده‌ بود ـ می‌خواندند. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «معنی‌ آیه‌ نزد بنده ‌این‌ است‌ که: هرآینه‌ جمع‌ کردن‌ قرآن‌ در مصاحف‌ و حفظ و قرائت‌ آن‌ عصرا بعد عصر بر ما وعده‌ لازم‌ است‌ و الله تعالی‌ توضیح‌ و تفسیر معانی‌ آن‌ را بر دست ‌شیخین «بخاری‌ و مسلم» رضی الله عنهما  جمع‌ کرده‌ و در هر زمانی‌ قاریان‌ را توفیق‌ داد که‌ حافظ شوند و قرآن‌ را به‌ تجوید بخوانند و در هر زمانی‌ مفسران‌ را توفیق‌ داد که‌ در تفسیر آن‌ سعی‌ نمایند ـ و الله اعلم‌»[1]. کلمه «ثم‌» دلیل‌ بر جواز تأخیر بیان‌ از وقت‌ خطاب‌ است‌.

آن‌گاه‌ سیاق‌ قرآنی‌ بیان‌ حال‌ سابق‌ انسان‌ منکر رستاخیز را این‌چنین‌ دنبال ‌می‌کند:

﴿کَلَّا بَلۡ تُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ٢٠

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! «حق‌ این‌ است‌ که‌ بهره‌ زودیاب‌ دنیوی‌ را دوست ‌می‌دارید» و همین‌ عامل‌ است‌ که‌ شما را به‌ تکذیب‌ روز قیامت‌ و مخالفت‌ با وحی ‌و قرآن‌ و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  وا می‌دارد. کلا: مفید ردع‌ یعنی‌ زجر و توبیخ‌ و بازداشتن‌ از انکار آخرت‌ است‌. پس‌ این‌ آیه‌ هشداری‌ است‌ به‌ انسان‌ که‌ نباید به‌ دنیای‌ زودگذر فریفته‌ شود و ترغیبی‌ است‌ بر شکیبایی‌، تأمل‌، تحمل‌ و حوصله‌مندی‌.

﴿وَتَذَرُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ٢١

«و» حق‌ این‌ است‌ که «آخرت‌ را» با نعمت‌های آن «فرو می‌گذارید» و برای ‌آن‌ کار نمی‌کنید. پس‌ آنچه‌ که‌ شما را از کارکردن‌ برای‌ آخرت‌ باز می‌دارد، همانا اهتمام‌ و اشتیاق‌ شما به‌ نعمت‌های زودگذر دنیاست‌.

﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ تازه‌ و خرم» زیبا، باصفا، شاداب‌ و روشن‌ «است» .

﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣

«نظر کننده‌اند به‌سوی‌ پروردگار خود» یعنی: به‌سوی‌ آفریننده‌ و مالک‌ امر خود می‌نگرند و او را آشکارا به‌ چشم‌ سر می‌بینند. احادیث‌ صحیح‌ نیز متواترا بر این‌ امر تأکید گذاشته‌اند که‌ بندگان‌ در روز قیامت‌ بی‌ هیچ‌گونه‌ حجابی‌ به‌سوی‌ پروردگارشان‌ می‌نگرند آن‌ گونه‌ که‌ به‌سوی‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ می‌نگرند و این ‌احادیث‌ از صحت‌ و تواتر بدان‌ پایه‌ قرار دارند که‌ دفع‌ و منع‌ آن‌ها ممکن‌ نیست‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر به‌ نقل‌ آن‌ احادیث‌ پرداخته‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ می‌افزاید: «این‌ مسأله‌ به‌حمدالله در میان‌ صحابه‌ و تابعین‌ و سلف‌ این‌ امت‌ مسئله‌ اجماعی‌ است‌ چنان‌که‌ در میان‌ ائمه‌ اسلام‌ نیز مورداتفاق‌ می‌باشد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «...وأکرمهم‌ علی‌ الله‌ من‌ ینظر إلی‌ وجهه‌ غدوة‌ وعشیة». «گرامی‌ترین‌ اهل‌ بهشت‌ در نزدخداوند عزوجل  کسانی‌ هستند که‌ صبح‌ و شام‌ به‌سوی‌ چهره‌ پروردگار متعال ‌می‌نگرند».

﴿وَوُجُوهٞ یَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ٢٤

«و در آن‌ روز چهره‌هایی‌ دژم‌ باشند» یعنی: درهم ‌کشیده‌، عبوس‌، افسرده‌ و زشت‌ باشند؛ که‌ این‌ چهره‌ها، چهره‌های‌ کفار است‌.

 

 

﴿تَظُنُّ أَن یُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ٢٥

«توقع‌ کنند که‌ به‌ آنان‌ بلایی‌ بزرگ‌ در رسد» فاقره: بلایی‌ است‌ کمرشکن‌ و بزرگ‌، گویی‌ از بس‌ بزرگ‌ است‌، فقرات‌ پشت‌ را می‌شکند.

﴿کَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِیَ٢٦

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! ای‌ فرزند آدم‌! تو نمی‌توانی‌ در روز قیامت ‌کارنامه‌ات‌ را انکار کنی «چون‌ جان‌ به‌ گلوگاه‌ها رسد» یعنی: چون‌ نفس‌، یا روح ‌به‌ گلوگاه‌ رسد. ترقوه: استخوان‌ میان‌ سینه‌ و گردن‌، یعنی‌ چنبره‌ گردن‌ است‌ و رسیدن‌ نفس‌ به‌ گلوگاه‌، کنایه‌ از قرار گرفتن‌ در آستانه‌ مرگ‌ می‌باشد.

﴿وَقِیلَ مَنۡۜ رَاقٖ٢٧

«و گفته‌ شود: کیست‌ افسونگر؟» یعنی: کسی‌ که‌ پیرامون‌ فرد محتضر حاضر است‌، می‌گوید: چه‌ کسی‌ بر او دم‌ و دعا می‌کند تا شاید شفا یابد؟ مراد این‌ است ‌که‌ آیا کسی‌ هست‌ تا او را در چنین‌ حالتی‌ درمان‌ کند، بگردید و اطبا و دعاخوانان‌ را خبر کنید. اما آنان‌ نمی‌توانند هیچ‌ چیز از قضای‌ خداوند متعال‌ را از وی‌ دفع ‌کنند. یا «راق‌» از «رقی‌» است‌ که‌ در این‌ صورت‌ این‌ سخن‌ از فرشتگان‌ است‌. یعنی‌ فرشتگان‌ به‌ همدیگر می‌گویند: چه‌ کسی‌ از شما روح‌ او را به‌ جایگاهش ‌می‌برد، فرشتگان‌ رحمت‌ یا فرشتگان‌ عذاب‌؟.

﴿وَظَنَّ أَنَّهُ ٱلۡفِرَاقُ٢٨

«و یقین‌ داند که‌ این‌ وقت‌ جدایی‌ است» یعنی: کسی‌ که‌ روح‌ وی‌ به‌ گلوگاهش‌ رسیده ‌است‌، یقین‌ می‌کند که‌ آن‌ ساعت‌، ساعت‌ جدا شدن‌ از دنیا و خانواده‌ و مال‌ و فرزندان‌ است‌. حق‌ تعالی‌ با آوردن‌ کلمه «ظن‌» از یقین‌ به‌ گمان‌ تعبیر نمود، از آن‌ رو که‌ تا وقتی‌ روح‌ در بدن‌ شخص‌ باشد، او به‌ زندگی‌ طمع‌ داشته‌ و به‌ مرگ ‌خویش‌ یقین‌ کامل‌ حاصل‌ نمی‌کند بلکه‌ در عین‌ حال‌ که‌ گمان‌ غالب‌ وی‌ مرگ‌است‌ اما با این‌ وجود، کورسویی‌ از امید به‌ زندگانی‌ در نهاد او وجود دارد.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ روح‌ جوهری‌ است‌ قائم‌ بالذات‌ که‌ بعد از مرگ ‌بدن‌ باقی‌ می‌ماند زیرا حق‌ تعالی‌ مرگ‌ را فراق‌ نامیده‌ است‌ و خود این‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ روح‌ باقی‌ است‌؛ چرا که‌ فراق‌ و وصال‌ صفت‌ است‌ و صفت‌ مستدعی‌ وجود موصوف‌ می‌باشد.

﴿وَٱلۡتَفَّتِ ٱلسَّاقُ بِٱلسَّاقِ٢٩

«و یک‌ ساق‌ محتضر به‌ ساق‌ دیگر آن‌ بپیچد» در هنگام‌ فرود آمدن‌ مرگ‌ بر وی‌ پس‌ هردو پایش‌ می‌میرند و ساق‌های‌ پایش‌ خشک‌ می‌شوند و او قادر به‌ حرکت ‌دادن‌ آن‌ها نیست‌. آن‌گاه‌ ساق‌های‌ او را در کفن‌ می‌پیچانند درحالی‌که‌ روزی ‌بر آن‌ها جولان‌ می‌کرد و می‌تاخت‌. ضحاک‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «دو کار بزرگ ‌بر میت‌ گرد می‌آید: مردم‌ پیکرش‌ را برای‌ کفن ‌و دفن‌ آماده‌ می‌کنند و فرشتگان‌ روحش‌ را به‌ جایگاه‌ و مقر آن‌ می‌برند».

﴿إِلَىٰ رَبِّکَ یَوۡمَئِذٍ ٱلۡمَسَاقُ٣٠

«آن‌ روز روان‌ کردن‌ به‌سوی‌ پروردگار توست» یعنی: در آن‌ روز، ارواح‌ پس‌ از باز گرفته ‌شدن‌ از اجساد، به‌سوی‌ آفریننده‌ متعال‌ رانده‌ می‌شوند.

﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ٣١

«پس‌ نه‌ باور داشت» حقایق‌ را این‌ انسان‌ منکر به‌ پیامبر و قرآن‌ و روز آخرت ‌«و نه‌ نماز گزارد» برای‌ پروردگار خویش‌ پس‌ نه‌ به‌ قلبش‌ ایمان‌ آورد و نه‌ هم‌ به ‌بدنش‌ عمل‌ کرد.

﴿وَلَٰکِن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٣٢

«ولی‌ دروغ‌ انگاشت‌ و رویگردان‌ شد» یعنی: دروغ‌ انگاشت‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و فرشتگان‌ و روز آخرت‌ را و از طاعت‌ و ایمان‌ روی‌ گردانید.

﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ یَتَمَطَّىٰٓ٣٣

«سپس‌ تبخترکنان» یعنی: سرمست‌ و خرامان‌ در راه‌ و رفتارش‌، افتخارکنان‌ و عشوه‌کنان‌ به‌ سر و وضعش‌ «به‌ سوی‌ خانواده‌اش‌ رفت» یا «یتمطی‌» به‌ این‌ معنی ‌است: او از روی‌ خودبینی‌ و گردنکشی‌ از اجابت‌ دعوتگر حق‌، سنگینی‌ و کاهلی‌ کرد.

﴿أَوۡلَىٰ لَکَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَکَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥

«اولی‌ است‌ بر تو پس‌ اولی‌ است‌، باز هم‌ اولی‌ است‌ بر تو و اولی‌ است» این‌ خطاب ‌در دنیا یا در آخرت‌ متوجه‌ کافر مغرور و متبختر است‌. پس‌ اگر خطاب‌ به‌ وی‌ در دنیا باشد، معنی‌ این‌ است: ای‌ کافر! برایت‌ سزاوارتر است‌ که‌ راهی‌ غیر از این ‌راهی‌ را که‌ در پیش‌ گرفته‌ای‌، اختیار کنی‌. باز هم‌ تکرار می‌کنم‌ که‌ سزاوارتر برای ‌تو غیر این‌ راه‌ است‌؛ سزاوارتر برای‌ تو این‌ است‌ که‌ ایمان‌ آوری‌ و از کتاب‌ خدا عزوجل  پیروی‌ کنی‌. و اگر خطاب‌ در آخرت‌ باشد، معنی‌ این‌ است: ای‌ کافر! برای‌ تو سزاوارتر بود که‌ با غیر این‌ کارنامه‌ سراسر کفرآلود خود ما را ملاقات‌ می‌کردی‌. باز هم‌ تکرار می‌کنم‌ که‌ این‌ کار برای‌ تو سزاوارتر بود. پس‌ این‌ آیه‌ متضمن‌ دعوت ‌انسان‌ به‌ سوی‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ باید او از مؤمنان‌ راه‌یافته‌ باشد. به‌ قولی‌ معنی ‌این‌ است: ای‌ کافر! بدان‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آنچه‌ را که‌ ناخوش‌ داری‌ به‌ تو می‌پیونداند و این‌ امر بر تو باربار تکرار می‌شود.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «چون‌ آیه ‌﴿عَلَیۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠ [المدثر: 30]. «بر دوزخ‌ نوزده‌ فرشته‌ برگمارده‌ است» نازل‌ شد، ابوجهل‌ به‌ قریش‌ گفت: مادرانتان‌ به‌ عزایتان‌ بنشینند، فرزند ابی‌کبشه‌ به‌ شما خبر می‌دهد که‌ نگهبانان‌ جهنم‌ نوزده ‌تن‌اند و درحالی‌که‌ شما در شمار بسیار و در شجاعت‌ سرآمد روزگار هستید، آیا هر ده‌ تن‌ از شما عاجز از آن‌ هستند که‌ بر یک‌ تن‌ از نگهبانان ‌جهنم‌ هجوم‌ برده‌ و او را فراچنگ‌ گیرند؟ پس‌ خداوند عزوجل  به‌ پیامبرش‌ وحی‌ کرد که‌ به‌ ابو جهل‌ بگوید:﴿أَوۡلَىٰ لَکَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ [القیامة: 34] مقاتل‌ می‌گوید: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نزد ابوجهل‌ رفتند و به‌ او گفتند: «وای‌ بر تو، باز هم‌ وای‌ بر تو» و او را به‌ عذاب ‌تهدید کردند. پس‌ ابوجهل‌ گفت: مرا به‌ چه‌ چیز تهدید می‌کنی‌؟ نه‌ تو می‌توانی ‌علیه‌ من‌ کاری‌ بکنی‌ و نه‌ پروردگارت‌ و من‌ عزیزترین‌ و نیرومندترین‌ اهل‌ این‌ وادی ‌هستم‌! سپس‌ راه‌ خود کشید و رفت‌ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید.

﴿أَیَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن یُتۡرَکَ سُدًى٣٦

«آیا انسان‌ می‌پندارد که‌ به‌ امان‌ خود رها خواهد شد؟» یعنی: مهمل‌ و عبث ‌فروگذاشته‌ خواهد شد؟ پس‌ نه‌ مورد امرونهی‌ قرار خواهد گرفت‌ و نه‌ مورد محاسبه‌ و مجازات‌ و مؤاخذه‌؟ هرگز چنین‌ نیست‌. پس‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ تحقق‌ حتمی‌ رستاخیز است‌ زیرا جزا دادن‌ بر اعمال‌، امری‌ است‌ اجتناب‌ ناپذیر؛ تا فرمانبر و نافرمان‌ باهم‌ برابر نباشند.

﴿أَلَمۡ یَکُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِیّٖ یُمۡنَىٰ٣٧

«آیا نطفه‌ای‌ از منی‌ نبود که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شد» یعنی: آیا این‌ انسان‌، قطره‌ای ‌از منی‌ای‌ که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شود، نبود؟.

﴿ثُمَّ کَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨

«سپس‌ خون‌ بسته‌ای‌ بود» یعنی: او بعد از نطفه‌، خون‌ بسته‌ای‌ بود زیرا منی‌ در نخستین‌ مرحله‌ از مراحل‌ تطور جنینی‌ خود، به‌ خون‌ بسته‌ تبدیل‌ می‌شود «پس‌ خداوند او را آفرید» یعنی: خداوند متعال‌ بنا بر حساب ‌و کتاب‌ دقیقی‌ او را به‌ گوشت‌ پاره‌ای‌ آفریده‌ شده‌ متطور ساخت «پس‌ او را موزون‌ ساخت» یعنی: آن‌گاه ‌اندام‌های‌ او را درست‌ و برابر کرد و آفرینش‌ او را کامل‌ گردانید و در او روح ‌دمید.

﴿فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَیۡنِ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣٩

«پس» بعد از قرار دادن‌ منی‌ در کوران‌ تطور جنینی‌ در رحم‌ «از آن» یعنی: از منی‌ «دو قسم‌ را» یعنی: دو صنف‌ از نوع‌ انسان‌ را «پدید آورد؛ نرینه‌ و مادینه ‌را» یعنی: مرد و زن‌ را.

﴿أَلَیۡسَ ذَٰلِکَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠

«آیا چنین‌ کسی» که‌ این‌ آفرینش‌ بدیع‌ را انشا کرد و بر آفرینش‌ انسان‌ توانا گردید «قادر نیست‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ کند» یعنی: اجسام‌ را با رستاخیز به‌ همان ‌حالی‌ که‌ در دنیا بوده‌اند، برگرداند؟ قطعا بر این‌ کار تواناست‌ زیرا اعاده‌ و بازگردانیدن‌ آفرینش‌ از ایجاد نخستین‌ آن‌ آسانتر است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ از شما سوره‌ ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ١ [القیامة: 1] را می‌خواند و به‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿أَلَیۡسَ ذَٰلِکَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یُحۡـِۧیَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠ [القیامة: 40] می‌رسد، باید بگوید: بلی‌! نه‌ چنان‌ است‌ که‌ پروردگار ما بر زنده‌ کردن ‌مردگان‌ توانا نباشد بلکه‌ او بر آن‌ تواناست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ را می‌خواندند، می‌فرمودند: «سبحانک‌ وبلی: پاک‌ و منزه‌ هستی‌ پروردگارا! نه‌ چنان‌ است‌ که‌ توانا نباشی‌ بلکه‌ تو توانا هستی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ از شما سوره‌ ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ١ [التین: 1] را می‌خواند و به‌ آخر آن‌، یعنی: ﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡکَمِ ٱلۡحَٰکِمِینَ٨ [التین: 8] می‌رسد، باید بگوید: نه‌ چنان‌ است‌ که‌ پروردگار ما احکم‌ الحاکمین‌ نباشد بلکه‌ من‌ بر این‌ امر از گواهانم: (بلی‌ و أنا علی‌ ذلکم‌ من‌ الشاهدین)... و هرکس‌ سوره‌ (مرسلات) را می‌خواند و به ‌آیه: ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ٥٠ [المرسلات: 50] می‌رسد، باید بگوید: (آمنا بالله) به‌ خداوند عزوجل  ایمان‌ آوردیم‌».




[1]- عباراتی‌ را که‌ از شاه‌ ولی‌الله دهلوی: در این‌ تفسیر شریف‌ نقل‌ کرده‌ام‌، همراه‌ با ویراستاری ‌است‌.

تفسیر سوره‌ انسان

سوره‌ انسان

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (31) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با بیان‌ آفرینش‌ انسان‌ و ایجاد وی‌ بعد از عدم‌، سپس‌ خلیفه‌ کردن‌ وی‌ در زمین‌ و بیان‌ آفرینش‌ تمام‌ خیرات‌ و برکات ‌و معادن‌ و گنج‌هایی‌ که‌ در زمین‌ برای‌ بهره‌برداری‌ وی‌ قرار داده‌ شده‌ است‌، «انسان‌» نامیده‌ شد. در صحیح‌ مسلم‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  نقل‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز بامداد روز جمعه‌، سوره‌های‌ «الم‌. تنزیل‌» سجده‌ و ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ [الإنسان: 1] را می‌خواندند.

﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَکُن شَیۡ‍ٔٗا مَّذۡکُورًا١

«به ‌تحقیق‌ که‌ آمده‌است‌ بر انسان» هل: حرف‌ استفهام‌ تقریر و تقریب‌ و در اینجا به‌ معنی «قد» است‌ که‌ مفید تحقیق‌ می‌باشد. یعنی: محققا آمده ‌است‌ بر انسان ‌«مدتی‌ از روزگار که‌ چیز قابل‌ ذکری‌ نبود» به ‌قولی: مراد از انسان‌، آدم ‌ علیه السلام  است‌ و مدتی‌ که‌ او در آن‌ چیز قابل‌ ذکری‌ نبود، مدت‌ چهل‌ سال‌ بود قبل‌ از آن‌که‌ روح ‌در وی‌ دمیده‌ شود زیرا در آغاز ساختارش‌ از گل‌ آفریده‌ شد آن‌گاه‌ از لجنی ‌بوی‌ناک‌ و سپس‌ از گل‌ خشک‌ بازمانده‌ از آن‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از انسان‌ همه ‌فرزندان‌ آدم‌اند و قول‌ راجح‌ نیز همین‌ است‌، به‌دلیل‌ آیه‌ بعدی‌ که‌ مفسر آن ‌می‌باشد و تطور انسان‌ از نطفه‌ به‌ موجودی‌ متکامل‌ را بیان‌ می‌کند. «حین‌» مدت ‌حمل‌ انسان‌ در دوران‌ جنینی‌ و «دهر» زمان‌ ممتدی‌ است‌ که‌ محدودیتی‌ ندارد.آری‌! انسان‌ در این‌ مدت‌ به‌ سبب‌ ضعف‌ و حقارت‌ خود چیز قابل‌ ذکری‌ نبود. فراء و ثعلب‌ می‌گویند: «معنی‌ این‌ است‌ که‌ آدم‌ در طول‌ آن‌ مدت‌ چهل‌ سال‌، پیکر صورت ‌نگاری‌ شده‌ای‌ از خاک‌ و گل‌ بود که‌ نه‌ از آن‌ یادی‌ می‌شد، نه ‌شناخته ‌شده‌ بود و نه‌ دانسته‌ می‌شد که‌ اسم‌ او یا هدف‌ از خلقتش‌ چیست‌، سپس‌ در او روح‌ دمیده‌ شد و پس‌ از آن‌ نامش‌ مطرح‌ گردید و بلندآوازه‌ شد». به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: روزگارها گذشت‌ و آدم‌ در آن‌ روزگاران‌ دراز نه‌ چیز قابل‌ ذکری ‌بود، نه‌ آفریده‌ شده‌ بود و نه‌ اسم‌ وی‌ برای‌ یکی‌ از مخلوقات‌ شناخته‌ شده‌ بود بلکه ‌او در کتم‌ عدم‌ فراموش‌ شده‌ و غیر قابل ‌ذکر بود و این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ احدی‌ منکر آن‌ نیست‌ و دانشمندان‌ طبقات ‌الارض‌ نیز بر آن‌ تأکید گذاشته‌ و گفته‌اند: انسان ‌روزگاران‌ درازی‌ بعد از آفرینش‌ خود زمین‌ بر روی‌ آن‌ پدید آمده‌ است‌.

﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِیهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِیعَۢا بَصِیرًا٢

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ در تفسیر آیه‌ قبل‌ ـ بنا برمعنی‌ راجح‌ آن‌ که‌ ذکر شد ـ می‌فرماید: «هر آینه‌ ما انسان‌ را از نطفه‌ مختلطی‌ آفریدیم» مراد از انسان‌ در اینجا: جنس‌ انسان‌ یعنی‌ همه‌ فرزندان‌ آدم‌ است‌ و مراد از نطفه‌ در هم‌ آمیخته‌ و مختلط: آب‌ منی‌ و نطفه‌ مرد و زن‌ بعد از اختلاط و آمیزش‌ آن‌ دو است‌. به ‌قولی: «امشاج‌» آمیخته‌هایی‌ از چند چیز است‌ زیرا نطفه‌ مخلوطی‌ به‌ هم ‌آمیخته‌ از انواع ‌چیزهای‌ مختلف‌ و انواع‌ طبایع‌ مختلفه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها و بر آن‌ها آفریده ‌می‌شود. «تا به‌ آزمونش‌ بکشانیم» یعنی: انسان‌ را در حالی‌ آفریدیم‌ که‌ از آفرینش ‌او قصد آزمونش‌ را داشته‌ایم‌ تا او را به‌ خیر و شر و به‌ امر و نهی‌ بیازماییم‌ «پس‌ او را» بدین ‌سبب «شنوا و بینا ساختیم» یعنی: در او حواس‌ را ایجاد کردیم‌ تا ادراکش‌ کامل‌ گشته‌ و آزمودنش‌ ممکن‌ گردد. احتمال‌ دارد که‌ مراد از آیه‌ اول‌، آفرینش‌ آدم‌ قبل‌ از دمیدن‌ روح‌ در وی‌ و مراد از آیه‌ دوم‌، آفرینش‌ نسل‌ وی ‌باشد. به‌ هر حال‌ دو آیه‌ فوق‌ انسان‌ را به‌ یاد اصل‌ پیدایش‌ انسان‌ که‌ یادآور ناتوانی ‌وی‌اند می‌اندازد و او را به‌ اعتراف‌ بر نعمت‌ و شکر منعم‌ و بر آوردن‌ حکمت ‌آفرینش‌ خود که‌ همانا پیروزی‌ در این‌ آزمایش‌ است‌، برمی‌انگیزد.

﴿إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرٗا وَإِمَّا کَفُورًا٣

«هرآینه‌ ما راه‌ را به‌ او نشان‌ دادیم‌، خواه‌ شکرگزار باشد یا ناسپاس» یعنی: ما راه‌ هدایت‌ و گمراهی‌ و خیر و شر را به‌ انسان‌ نمایانده‌، او را به‌ آن‌ آشنا ساخته‌ و منافع ‌و مضار آن‌ها را به‌ او شناسانده‌ایم‌ به ‌طوری‌که‌ او خود به‌ فطرت‌ و عقل‌ خویش‌ بدان ‌راه‌ می‌یابد و نیز ما پیامبران  علیهم السلام  را فرستاده‌، آیات‌ خویش‌ را نازل‌ کرده‌ و ادله‌ را برپا کرده‌ایم‌، خواه‌ او شکرگزار بوده‌ و راه‌ ایمان‌ و عبادت‌ و تقوی‌ را بپوید، یا ناسپاس‌ باشد و کفر بورزد.

﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلٗا وَسَعِیرًا٤

بعد از آن‌ که‌ حق‌ تعالی‌ دو گروه‌ شکرگزار و ناسپاس‌ را ذکر کرد، اکنون‌ به‌ بیان ‌این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ چه‌ چیزی‌ را برای‌ آن‌ها آماده‌ کرده‌ است: «ما برای‌کافران‌ زنجیرها و بندها و آتش‌ فروزان‌ آماده‌ کرده‌ایم» تا آنان‌ را به‌ وسیله‌ این‌ چیزها عذاب‌ کنیم‌. غل: چیزی‌ است‌ که‌ دست‌ها با آن‌ بر گردن‌ها بسته‌ می‌شود. سعیر: آتش ‌بسیار افروخته‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ یَشۡرَبُونَ مِن کَأۡسٖ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا٥

«بی‌گمان‌ ابرار از جامی‌ می‌نوشند» ابرار: اهل‌ طاعت‌ و اخلاص‌، یعنی‌ کسانی‌اند که‌ حق‌ خدای‌  عزوجل ‌ را ادا می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «والبر ما اطمأنت‌ إلیه‌ النفس». «بِرّ چیزی‌ است‌ که‌ روان‌ بدان‌ آرام‌ گیرد». کأس: پیاله‌ شراب ‌است «که‌ آمیزه‌ آن‌ کافور است» یعنی: کافور با آن‌ آمیخته‌ می‌شود تا بوی‌ و طعم‌ شراب‌ کامل‌ و لذت‌ بخش‌تر گردد.

﴿عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا٦

«چشمه‌ای‌ که‌ بندگان» درستکار و مقرب‌ «خداوند از آن‌ می‌نوشند» یعنی: آن‌ آب‌ کافور عبارت‌ است‌ از چشمه‌ شرابی‌ است‌ که‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ از آن ‌می‌نوشند. یا درحالی‌ شراب‌ خویش‌ را می‌نوشند که‌ آن‌ شراب‌ به‌ آب‌ چشمه‌ کافور آمیخته‌ است «و هرگونه‌ که‌ بخواهند جاریش‌ می‌کنند» یعنی: بهشتیان‌ آن ‌چشمه‌ را به‌ هرجایی‌ از بهشت‌ که‌ بخواهند، روان‌ می‌کنند و از آن‌ هر گونه‌ که‌ بخواهند، بهره‌ می‌گیرند پس‌ از آنجا به‌ اینجا و از اینجا به‌ آنجا جدول‌ می‌کشند و جوی‌ها روان‌ می‌کنند چنان‌که‌ نهر جدول‌کشی‌ گردیده‌ و به‌ اینجا و آنجا برده ‌می‌شود. مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ چشمه‌، تحت‌ امر و تصرف‌ ایشان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «در بهشت‌ چهار چشمه‌ وجود دارد؛ دو چشمه‌ از آن‌ها از زیر عرش‌ روانند که‌ خداوند عزوجل  از یکی‌ از آن‌ها چنین‌ یاد کرده‌ است: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا [الإنسان: 6] و آن‌ دیگر چشمه‌ زنجبیل‌ است‌. دو چشمه‌ دیگر از فراز عرش‌ فواره‌ زنندکه‌ یکی‌ از آن‌ها را خداوند عزوجل  چنین‌ یاد کرده‌ است: چشمه‌ای‌ است‌ در آن‌ که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود و دیگری‌ چشمه‌ تسنیم‌ است‌». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «چشمه‌ تسنیم‌ مخصوص‌ مقربان‌ و به‌ عنوان‌ آب‌ شرب‌ ایشان‌ است‌ که‌ از آن‌ برای ‌ابرار آمیزه‌ای‌ است‌ چنان‌که‌ از چشمه‌های‌ زنجبیل‌ و سلسبیل‌ نیز برای‌ ابرار آمیزه‌ای ‌است‌». امام‌ رازی‌ می‌گوید: «از این‌ آیات‌ که‌ در ذکر عذاب‌ شیوه‌ اختصار و در شرح‌ ثواب‌ شیوه‌ تفصیل‌ به‌کار برده‌ شده‌، این‌ دلالت‌ بر می‌آید که‌ جانب‌ رحمت ‌غالب‌تر و قوی‌تر است‌».

 

﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند عزوجل  که‌ ذکر شد: «به‌ نذر وفامی‌کنند» یعنی: آن‌ها چون‌ برای‌ خدای‌ سبحان‌ نذر کنند، به‌ نذر خود وفا می‌کنند. نذر در اصطلاح‌ شریعت: چیزی‌ است‌ که‌ شخص‌ مکلف‌ برای‌ نیل‌ به‌ رضای ‌خداوند متعال‌ بر خویشتن‌ واجب‌ می‌گرداند؛ از نماز، یا روزه‌، یا قربانی‌، یا غیر این‌ از اموری‌ که‌ شرعا بر ذمه‌ وی‌ واجب‌ نبوده ‌است‌ «و از روزی‌ که‌ شر آن‌ دامنگستر است‌ می‌ترسند» مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ها از روز قیامت‌ می‌ترسند؛ روزی‌ که‌ شر آن ‌فاش‌، دراز دامن‌ و چنان‌ گسترده‌ است‌ که‌ همه‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را در بر می‌گیرد زیرا آسمان‌ در آن‌ روز شگافته‌ شده‌ و ستارگان‌ پراکنده‌ و پاشان‌ می‌گردند و زمین‌ به ‌سختی‌ تکانده‌ شده‌ و کوه‌ها درهم‌ کوفته‌ و ویران‌ می‌گردند.

﴿وَیُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡکِینٗا وَیَتِیمٗا وَأَسِیرًا٨

«و» آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند عزوجل  «طعام‌ را با وجود دوست ‌داشتنش ‌به‌ مسکین‌ و یتیم‌ و اسیر اطعام‌ می‌کنند» یعنی: با آن‌که‌ خوراکی‌ کم‌ دارند وخودشان‌ آن‌ را دوست‌ داشته‌ و به‌ آن‌ تمایل‌ دارند اما با این‌ حال‌ آن‌ خوراکی‌ را به‌ منظور کسب‌ رضای‌ خداوند عزوجل  بر این‌ سه‌ گروه‌ اطعام‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: طعام‌ را به‌ انگیزه‌ حب‌ الهی‌ به‌ آنان‌ اطعام‌ می‌کنند. مسکین: نیازمند فقیر و یتیم: کسی‌ است‌ که‌ پدر ندارد. اسیر: کسی‌ از کفار است‌ که‌ در جنگی‌ اسلامی‌ اسیر می‌گردد. البته‌ کلمه‌ اسیر شامل‌ مؤمن‌ و برده‌ و زندانی‌ نیز می‌شود. شایان‌ ذکراست‌ که‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در حق‌ اسیر به‌ نیکی‌ سفارش‌ کرده‌اند چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ اسیران‌ خیراندیش‌ باشید». بنابراین‌، اطعام‌ اسیر مشرک‌ عمل‌ قربتی‌ به ‌سوی‌ خداوند عزوجل  است‌ و اطعام‌ اسیران‌ اولا بر امام‌ (دولت) واجب‌ است‌ و اگر دولت‌ به‌ آن‌ نپرداخت‌، بر مسلمانان‌ واجب‌ می‌گردد. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ عامه‌ علما نیکی‌ به‌ کفار موجود در بلاد اسلامی‌ را اجازه ‌داده‌اند و این‌ از نوافل‌ است‌ نه‌ از واجبات‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بدان‌ که‌ مجامع‌ طاعات‌ در دو امر محصور است: تعظیم‌ امرا که‌ ﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ بدان‌ اشاره‌ داردو شفقت‌ بر خلق‌ الله که ‌﴿وَیُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ ناظر بر آن‌ است‌». ابن‌جریر در تفسیر «اسیرا» می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اهل‌ اسلام‌ را به‌اسارت‌ نمی‌گرفتند[1] و این‌ آیه‌ درباره‌ اسیران‌ اهل‌ شرک‌ نازل‌ گردید و رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مسلمانان‌ را به‌ رفتار نیک ‌با آن‌ها دستور می‌دادند».

اهل‌ تفسیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گویند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ علی‌ و فاطمه رضی الله عنهما  و کنیزکی‌ از آن‌ها به ‌نام‌ فضه‌ نازل‌ گردید ـ هرچند این‌ داستان‌ از نظر سند به‌ صحت‌ نرسیده‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره ‌همه‌ نیکان‌ (ابرار) نازل‌ شده ‌است‌».

﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُکُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُکُورًا٩

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند عزوجل  در دل‌ با خود می‌گویند: «جز این ‌نیست‌ که‌ ما فقط برای‌ خشنودی‌ خداوند شما را اطعام‌ می‌کنیم» پس‌، از شما انتظار پاداش‌ و عمل‌ متقابل‌ را نداشته‌ و با این‌ عمل‌ ثنا و ستایش‌ مردم‌ را نمی‌طلبیم‌. البته ‌خداوند عزوجل  این‌ امر را از دل‌های ایشان‌ دانست‌ و از این‌ روی‌ ایشان‌ را بدان‌ ستود «از شما نه‌ پاداشی‌ می‌خواهیم‌ و نه‌ سپاسی» بلکه‌ این‌ عمل‌ ما خالصا لوجه ‌الله بوده‌ و طلب‌ رضای‌ خداوند عزوجل  نخستین‌ هدف‌ ما است‌ و هدف‌ دوم‌ ما هم‌ ترس‌ از روز قیامت‌ و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ می‌باشد.

﴿إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِیرٗا١٠

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند عزوجل  می‌گویند: «ما از پروردگارمان‌ روز عبوسی‌ را هراسناکیم» که‌ از هول‌ و سختی‌ آن‌ چهره‌ها ترش‌ و درهم‌ کشیده ‌می‌شود، روز «نهایت‌ دشواری‌ را» قمطریر: یعنی‌ سخت‌ دشوار و تاریک‌ و وحشتناک‌.

﴿فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمِ وَلَقَّىٰهُمۡ نَضۡرَةٗ وَسُرُورٗا١١

«پس‌ خداوند ایشان‌ را از شر آن‌ روز نگهداشت» یعنی: از ایشان‌ شر آن‌ روز را دفع‌ کرد به‌سبب‌ این‌ که‌ ایشان‌ از خشم‌ وی‌ می‌ترسیدند و به‌ بندگان‌ نیازمند وی‌ غذا می‌دادند «و به‌ ایشان‌ شادابی‌ و خوشحالی‌ ارزانی‌ داشت» حق‌ تعالی‌ به‌ جای ‌ترشرویی‌ای‌ که‌ در کفار است‌، به‌ ایشان‌ تازگی‌ و صفای‌ چهره‌ و خرمی‌ و شادمانی ‌دل‌ ارزانی‌ داشت‌. نضره: سپیدی‌ و صفا و پاکی‌ و خرمی‌ چهره‌ از اثر نعمت‌ است‌.

﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِیرٗا١٢

«و ایشان‌ را در برابر صبرشان» بر ادای‌ واجبات‌، پرهیزشان‌ از محرمات‌ و بخشیدن‌ اموال‌ به‌ نیازمندان‌؛ «بوستانی‌ پاداش‌ داد» که‌ از آن‌ برخوردار می‌شوند «و جامه‌ ابریشمین» پاداش‌ داد که‌ آن‌ را می‌پوشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر رضی الله عنهما  آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از صبر مورد سؤال‌ قرار گرفتند پس‌ در پاسخ‌ فرمودند: «الصبر أربعة: أولها الصبر عند الصدمة‌ الأولی‌، والصبر علی‌ أداء الفرائض‌، والصبر علی‌ اجتناب‌ محارم ‌الله‌، والصبر علی‌ المصائب». «صبر بر چهار نوع‌ است: اول‌ آن‌ صبر در هنگام‌ برخورد اول‌ با صدمه‌ است‌، دوم‌ صبر بر ادای‌ فرایض‌ است‌، سوم‌ صبر بر اجتناب‌ از محرمات‌ الهی‌ است‌ و چهارم‌ صبر بر مصائب‌ است‌». امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بدان‌ که‌ این‌ آیه‌ یکی‌ از دلایل‌ این‌ امر است‌ که‌ سختی‌های‌ آخرت‌ جز به‌ اهل‌ عذاب‌ نمی‌رسد».

﴿مُّتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۖ لَا یَرَوۡنَ فِیهَا شَمۡسٗا وَلَا زَمۡهَرِیرٗا١٣

«در آنجا» یعنی: در بهشت «بر تخت‌ها تکیه‌ زنند» بهشتیان‌ بر اورنگ‌ها و تخت‌های مکلل‌ به‌ حجله‌ها و سراپرده‌ها تکیه‌ زنند «در آنجا نه‌ گرمای‌ خورشیدی‌ را بینند و نه‌ سرمای‌ سختی» بلکه‌ هوای‌ بهشت‌ معتدل‌ و بس‌ فرحبخش‌ است‌. زمهریر: سردی‌ شدید است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هواء الجنة‌ سجسج‌ لا حر ولا قر». «هوای‌ بهشت‌ معتدل‌ است‌، نه‌ گرم‌ است‌ و نه‌ سرد». سجسج: سایه‌ گسترده ‌است‌، مانند سایه‌ طلوع‌ بامداد تا طلوع‌ خورشید.

﴿وَدَانِیَةً عَلَیۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِیلٗا١٤

«و سایه‌های‌ آن‌ به‌ ایشان‌ نزدیک‌ باشد» یعنی: سایه‌های‌ درختان‌ بهشت‌ به‌ بهشتیان‌ نزدیک‌ است‌ و بر ایشان‌ سایبانی‌ می‌کند تا بر طرب‌ و نعمت‌ ایشان‌ بیفزاید، هرچند که‌ در بهشت‌ نه‌ خورشیدی‌ است‌ و نه‌ مهتابی‌، همان‌ طوری‌ که‌ شانه‌ موی ‌بهشتیان‌ از طلا و نقره‌ است‌، هرچند که‌ در بهشت‌ نه‌ پلیدی‌ای‌ است‌ و نه‌ گرد وغباری‌. «و میوه‌های‌ آن‌ در کمال‌ دسترس‌پذیری‌ است» یعنی: میوه‌های‌ بهشت‌ چنان ‌برای‌ تناول‌کنندگان‌ رام‌ ساخته‌ شده‌ است‌ که‌ شخص‌ بهشتی‌ در حالات‌ ایستاده‌، نشسته‌ و به‌ پهلو آرمیده‌ یکسان‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ دارد پس‌ نه‌ آن‌ درختان‌ دور است‌ که‌ دست‌های‌ بهشتیان‌ از آن‌ها برگردد و نه‌ درختان‌ بهشت‌ خار و خاشاکی‌ دارد.

﴿وَیُطَافُ عَلَیۡهِم بِ‍َٔانِیَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَکۡوَابٖ کَانَتۡ قَوَارِیرَا۠١٥

«و ظروف‌ سیمین‌ و کوزه‌های‌ بلورین‌ پیرامون‌ آن‌ها گردانده‌ می‌شود» یعنی: در هر وقت‌ و هر زمانی‌ که‌ بهشتیان‌ بخواهند، خدمتکاران‌ بر ایشان‌ شراب‌ را با ظروف‌ و کوزه‌هایی‌ که‌ از نقره‌ است‌، می‌گردانند. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «هیچ‌ چیز در بهشت‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ شما در دنیا مشابه‌ آن‌ را داده‌ شده‌اید، بجز کوزه‌هایی‌ که ‌از نقره‌ است‌». فرق‌ در میان‌ «آنیه‌» و «اکواب‌» این‌ است‌ که: اکواب‌؛ جام‌هایی ‌است‌ بدون‌ دسته‌ اما آنیه‌ ؛ ظروفی‌ است‌ دارای‌ دسته‌، مانند قدح‌ و کوزه‌.

﴿قَوَارِیرَاْ مِن فِضَّةٖ قَدَّرُوهَا تَقۡدِیرٗا١٦

«آبگینه‌هایی‌ از سیم» یعنی: آبگینه‌ها و ظروف‌ بلورین‌ اهل‌ بهشت‌ از نقره‌ است ‌پس‌ سپیدی‌ نقره‌ و صفا و درخشش‌ شیشه‌ هردو در آن‌ها جمع‌ شده ‌است‌ در حالی‌ که‌ آبگینه‌ها و شیشه‌های‌ دنیا از ریگ‌ و ماسه‌ است‌. بدین‌سان‌ خدای‌  عزوجل ‌ برتری ‌آبگینه‌های‌ بهشتی‌ را که‌ اصل‌ آن‌ها از نقره‌ است‌ اما درخشش‌ و شفافیت‌ آن‌ها تا بدانجاست‌ که‌ آنچه‌ در اندرون‌ آن‌هاست‌، از بیرون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود، گوشزد می‌نماید «که‌ آن‌ها را به‌اندازه‌ پیموده ‌باشند» یعنی: ساقیان‌ بهشتی‌ در جام های‌ بلورین ‌نقره‌ای‌ همان‌ مقدار شراب‌ می‌ریزند که‌ بهشتیان‌ می‌خواهند؛ نه‌ بیش‌ و نه‌ و کم‌. حتی‌ آن‌ ظروف‌ در شکل‌ و محتوای‌ خود چنان‌ برابر و به ‌هنجار ساخته‌ شده‌اند که ‌صاحب‌ خود را سیراب‌ سازند، نه‌ بیش‌ و نه‌ کم‌.

﴿وَیُسۡقَوۡنَ فِیهَا کَأۡسٗا کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلًا١٧

«و در آنجا به‌ آنان‌ از جامی‌ که‌ آمیزه‌ آن‌ زنجبیل‌ است‌ می‌نوشانند» اعراب‌ شراب‌ را با آمیزه‌ زنجبیل‌، لذیذ و دلپذیرتر می‌ساختند. زنجبیل‌ گیاهی‌ است‌ معروف‌ که‌ در بلاد شام‌ و هند و چین‌ می‌روید. پس‌ گاهی‌ شراب‌ بهشتیان‌ به‌ کافور آمیخته‌ می‌شود ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ و کافور در طبیعت‌ خود سرد است‌ و گاهی‌ به‌ زنجبیل‌ آمیخته ‌می‌شود که‌ در طبیعت‌ خود گرم‌ است‌ تا اعتدال‌ لازم‌ پدید آید. اما مقربان‌ از هرکدام‌ آن‌ها که‌ بخواهند، شرابی‌ خالص‌ می‌نوشند. ابن ‌عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «هر چه‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ در قرآن‌ از بهشت‌ یاد کرده‌، در دنیا جز نام‌ چیز دیگری‌ از آن‌ها وجود ندارد».

 

﴿عَیۡنٗا فِیهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِیلٗا١٨

«از چشمه‌ای‌ در آن» می‌نوشند «که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود» یعنی: زنجبیل‌ در بهشت‌ چشمه‌ای‌ دارد که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود. سلسبیل‌ در لغت‌ نام‌ آبی‌ است‌ که‌ در نهایت‌ روانی‌ و گوارایی‌ بوده‌ و بسیار زود و راحت‌ در حلقوم‌ فرو رود.

﴿وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا١٩

«و بر گرد آنان‌ پسرانی‌ جاودانی‌ می‌گردند» پسرانی‌ که‌ همیشه‌ بر جوانی‌ و طراوت‌ و تازگی‌ و خرمی‌ خویش‌ باقیند، نه‌ پیر می‌شوند، نه‌ شادابی‌ آن‌ها دگرگون‌ می‌شود و نه‌ می‌میرند «چون‌ ایشان‌ را ببینی‌، پنداری‌ که‌ ایشان‌ مرواریدهایی‌ از رشته‌ افشانده‌ شده‌ هستند» از بس‌ که‌ باصفا، زیبا، شاداب‌ و دلربایند. خداوند متعال‌ آن ‌پسران‌ را به‌ مروارید افشانده‌ تشبیه‌ کرد زیرا ایشان‌ در خدمتگزاری‌ سریع‌اند، برخلاف‌ حورعین‌ که‌ ایشان‌ را به‌ مروارید نهفته‌ تشبیه‌ نمود زیرا ایشان‌ زیر بار خدمت‌ قرار داده‌ نمی‌شوند و برای‌ عشق ‌ورزیدن‌ فارغ‌ بالند. ابن ‌کثیر می‌گوید: «نه‌ نیکوتر از این‌، تشبیهی‌ وجود دارد و نه‌ از مروارید افشانده‌ در مکانی‌ زیبا و باصفا، منظره‌ای‌ دلرباتر و زیباتر وجود دارد».

﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ثَمَّ رَأَیۡتَ نَعِیمٗا وَمُلۡکٗا کَبِیرًا٢٠

«و چون‌ آنجا را بنگری» یعنی: چون‌ نگاهت‌ را آنجا در بهشت‌ بیفگنی «نعمتی‌ فراوان» و وصف‌ناپذیر «و ملکی‌ بی‌کران‌ می‌بینی» که‌ هرگز قدر و اندازه‌ آن‌ را درحد و حصر نتوان‌ آورد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: عمر بن ‌خطاب‌ رضی الله عنه  نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمد در حالی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بر حصیری‌ از برگ‌ درختان‌ خرما که‌ درشتی‌ آن ‌بر پهلوی‌ مبارکشان‌ اثر کرده‌ بود خوابیده‌ بودند. پس‌ عمر رضی الله عنه  گریست‌. رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: چه‌ چیز تو را به‌ گریه‌ وا داشته‌است‌؟ عمر رضی الله عنه  گفت: کسری‌، هرمز و پادشاه‌ حبشه‌ و فرمانروایی‌شان‌ را به‌یاد آوردم‌ و درحالی‌که‌ شما فرستاده‌ خداوند عزوجل  هستید، بر حصیری‌ از خرما قرار دارید! «پس‌، از این‌ حال ‌شما بر من‌ رقت‌ دست‌ داد و بی‌اختیار گریستم». رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: آیا راضی‌ نیستی‌ که‌ دنیا از آنان‌ باشد و آخرت‌ از آن‌ ما؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید: ﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ثَمَّ رَأَیۡتَ نَعِیمٗا وَمُلۡکٗا کَبِیرًا٢٠ [الإنسان: 20].

﴿عَٰلِیَهُمۡ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١

«بهشتیان‌ را جامه‌هایی‌ از ابریشم‌ نازک‌ سبز و ابریشم‌ ستبر در بر است» سندس: ابریشم‌ نازک‌ و استبرق: ابریشم‌ ستبر است‌ «و به‌ دستبندهای‌ سیمین‌ آراسته ‌شوند» و در سوره «فاطر» آمده‌ است: ﴿یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ «در آنجابه‌ دستبندهای‌ زرین‌ آراسته‌ شوند». این‌ تنوع‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ بهشتیان‌ از هردو نوع‌ دستبند پوشانده‌ می‌شوند و هرکس‌ هر چه‌ را که‌ دلش‌ بخواهد، می‌پوشد «و پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ شرابی‌ پاکیزه‌ می‌نوشاند» ابوقلابه‌ و ابراهیم‌ نخعی‌ می‌گویند: «ابتدا به‌ ایشان‌ غذا آورده‌ می‌شود و چون‌ غذا به‌آخر رسید آن‌گاه‌ شرابی‌ پاکیزه‌ به‌ ایشان‌ تقدیم‌ می‌شود پس‌ می‌نوشند و بر اثر آن‌ شکمهایشان‌ خرد و متناسب‌ می‌شود و عرقی‌ چون‌ بوی‌ مشک‌ از بدنهایشان‌ سرازیر می‌گردد». از علی‌ رضی الله عنه  روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ اهل‌ بهشت‌ به دروازه‌ بهشت‌ برسند، خداوند متعال‌ به‌ ایشان‌ شراب‌ پاکیزه‌ای‌ ـ غیر از آن‌ شراب‌هایی‌ که‌ در آیات‌ قبل ‌ذکر شد ـ می‌نوشاند. پس‌ در آنجا دو چشمه‌ را می‌یابند... آن‌گاه‌ از یکی‌ از آن‌ها می‌نوشند که‌ این‌ شراب‌ اندرونشان‌ را از کینه‌ و حسد و غل ‌وغش‌ و اخلاق‌ پست ‌پاک‌ می‌گرداند و سپس‌ از دیگری‌ غسل‌ می‌کنند که‌ بر اثر آن‌، شادابی‌ و خرمی نعمت‌های بهشت‌ بر ایشان‌ نمایان‌ می‌شود».

﴿إِنَّ هَٰذَا کَانَ لَکُمۡ جَزَآءٗ وَکَانَ سَعۡیُکُم مَّشۡکُورًا٢٢

«این‌ جزایی‌ برای‌ شماست» یعنی‌ به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ انواع‌ نعمتها، جزایی‌ برای‌ شماست‌ در برابر اعمالتان‌. یعنی: این‌ها پاداش‌ اعمال‌ شماست‌ «و سعی‌ شما مشکور است» یعنی: سعی‌ شما در نزد ما ستوده‌، پذیرفته‌ و مورد پسند است‌. شایان‌ ذکر است‌ که: شکر خدای‌ سبحان‌ در برابر عمل‌ بنده‌، قبول‌ اوست‌ طاعت ‌وی‌ را.

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِیلٗا٢٣

«هر آینه‌ ما قرآن‌ را بر تو چنان‌که‌ بایدوشاید فرود آوردیم» یعنی: آن‌ را به‌ تدریج‌ و بخش‌ بخش‌ بر تو فرود آوردیم‌ نه‌ به ‌یکباره‌ و تو بر عکس‌ آنچه‌ که‌ مشرکان‌ ادعا می‌کنند، آن‌ را از نزد خود نیاورده‌ای‌. بدین‌سان‌ خدای‌  عزوجل ‌ با تأکیدات ‌گوناگون‌ و از جمله‌ ذکر ضمیر «نحن‌» بعد از ذکر ضمیر «إنا» فرود آوردن‌ قرآن‌ بر بنده‌ خود را مؤکد می‌گرداند تا بسیاری‌ مؤکدات‌ هرگونه‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ را از دل‌ها بزداید.

﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعۡ مِنۡهُمۡ ءَاثِمًا أَوۡ کَفُورٗا٢٤

«پس‌ بر حکم‌ پروردگار خود شکیبایی‌ کن» که‌ از جمله‌ حکم‌ و قضای‌ وی‌، به‌ تأخیر انداختن‌ پیروزی‌ات‌ تا میعادی‌ است‌ که‌ حکمت‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را اقتضا می‌کند «و از آنان‌ از هیچ‌ گناهکار یا ناسپاسی‌ اطاعت‌ نکن» یعنی: احدی‌ از کسانی‌ را که‌ مرتکب‌ گناهی‌ گردیده‌ یا در کفر فرو رفته‌اند، فرمان‌ مبر. آثم: بدکاری‌ است‌ که‌ آشکارا مرتکب‌ گناه‌ می‌شود. کفور: کسی‌ است‌ که‌ بر کفر خود تعصب‌ داشته‌ و در آن‌ افراط می‌نماید به‌ طوری‌ که‌ آشکارا کفر خود را اعلان‌ می‌کند. مفسران‌ می‌گویند: مراد از این‌ دو تن‌ در هنگام‌ نزول‌ آیه‌، عتبه‌ بن‌ ربیعه‌ و ولید بن‌ مغیره ‌بودند زیرا عتبه‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: از سر این‌ کار برگرد تا دخترم‌ را به‌ توتزویج‌ کنم‌ چراکه‌ دخترانم‌ از زیباترین‌های‌ قریش‌اند. و ولیدبن‌ مغیره‌ به‌ ایشان‌ گفت: از این‌ راه‌ برگرد تا آن‌ قدر به‌ تو مال‌ بدهم‌ که‌ راضی‌ شوی‌ زیرا من‌ از ثروتمندترین‌های‌ قریش‌ هستم‌. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از اول‌ سوره‌ «حم‌. السجده‌» تا آیه «13»: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣ [فصلت: 13] را بر آنان ‌تلاوت‌ کردند. در این‌ هنگام‌ آن‌ دو تن‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  دست‌ برداشتند و یکی‌ از آن‌ها گفت: وقتی‌ محمد این‌ آیات‌ را خواند، پنداشتم‌ که‌ همینک‌ کعبه ‌فروخواهد افتاد.

در اینجا سؤالی‌ مطرح‌ می‌شود و آن‌ این‌ است: چرا با آن‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از هیچ‌کس‌ از کفار و فجار فرمان‌ نمی‌بردند، از فرمان ‌بردن‌ از آنان‌ نهی‌ شدند؟ پاسخ‌این‌ است‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  قدوه‌ و الگوی‌ امت‌ می‌باشند و نهی‌ ایشان‌، نهی‌ امت‌ است ‌چنان‌ که‌ این‌ نهی‌ به‌ این‌ واقعیت‌ اشاره‌ دارد که‌ مردم‌ همیشه‌ به‌ توجیه‌ و ارشاد نیاز دارند، ازآن‌ رو که‌ گرایش‌ به‌ شر و فساد در اندرون‌ بشر نهفته ‌است‌ و اگر کسی‌ از توفیق‌ و ارشاد الهی‌ بی‌نیاز می‌بود، بی‌شک‌ آن‌ کس‌ پیامبر معصوم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  بود بنابراین‌، بر هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ خداوند عزوجل  به‌ زاری‌ و نیاز متوجه‌ گردد تا حق‌ تعالی‌ وی‌ را از خواهش‌های‌ پلید و شهوات‌ گمراه‌کن‌ مصون‌ و محفوظ بدارد.

﴿وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗا٢٥ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ وَسَبِّحۡهُ لَیۡلٗا طَوِیلًا٢٦

«و یاد کن‌ پروردگار خود را در هر صبح‌ و شام» یعنی: بر یاد پروردگار خود مداومت‌ کن‌ و برای‌ او در اول‌ و آخر روز نماز بگزار. پس‌ مراد از اول‌ روز: نماز بامداد و مراد از آخر آن: نماز ظهر و عصر است‌. بنابراین‌، این‌ دستور نمازهای ‌بامداد و ظهر و عصر را در بر می‌گیرد «و در بخشی‌ از شب‌ برای‌ او سجده‌ کن» یعنی: در برخی‌ از ساعات‌ شب‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ نماز بگزار. مراد نمازهای ‌مغرب‌ و عشاء است «و او را در بخش‌ بلندی‌ از شب‌ به‌ پاکی‌ یاد کن» یعنی: برای‌ او در وقت‌ درازی‌ از شب‌ ـ که‌ دو سوم‌، یا نصف‌، یا ثلث‌ آن‌ است‌ ـ نماز تهجد بگزار.

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ یُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ یَوۡمٗا ثَقِیلٗا٢٧

«بی‌گمان‌ اینان‌ بهره‌ زودیاب‌ را دوست‌ دارند» یعنی: کفار مکه‌ و موافقان‌شان‌، بهره‌ زودیاب‌ را که‌ همانا بهره‌ دنیای‌ زودگذر است‌، دوست‌ دارند و آن‌ را بر آخرت‌ ترجیح‌ می‌دهند «و روزی‌ گرانبار را» که‌ روز قیامت‌ است «پشت‌ سر خود می‌افگنند» روز قیامت‌ از آن‌ رو گرانبار نامیده‌ شد که‌ پر از سختی‌ و هول‌ و هراس ‌است‌. پس‌ آنان‌ برای‌ روز آخرت‌ آمادگی‌ نمی‌گیرند و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهند.

﴿نَّحۡنُ خَلَقۡنَٰهُمۡ وَشَدَدۡنَآ أَسۡرَهُمۡۖ وَإِذَا شِئۡنَا بَدَّلۡنَآ أَمۡثَٰلَهُمۡ تَبۡدِیلًا٢٨

«ماییم‌ که‌ آنان‌ را آفریده‌ و پیوند مفاصل‌ آن‌ها را استوار کرده‌ایم» یعنی: ما بندها واعضای‌ وجود آنان‌ را به‌ وسیله‌ رگ‌ و پی‌ و رشته‌های‌ عصبی‌ به‌ یک‌دیگر محکم ‌پیوند داده‌ایم‌ «و چون‌ بخواهیم‌، آنان‌ را به‌ نظایرشان‌ تبدیل‌ می‌کنیم» یعنی: اگر بخواهیم‌، آنان‌ را نابود کرده‌ و کسان‌ دیگری‌ را جانشینشان‌ می‌گردانیم‌ که‌ برای‌ ما فرمان‌پذیر باشند.

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡکِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا٢٩

«بی‌گمان‌ این» سوره «پندی‌ است» و موعظه‌ای «تا هرکه خواهد، راهی ‌به‌سوی‌ پروردگار خود در پیش‌ گیرد» با ایمان‌ و فرمان ‌بردن‌ از او و پیامبرش‌.

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠

«و نمی‌خواهید مگر آن‌ که‌ خدا بخواهد» یعنی: نمی‌توانید به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ راهی‌ در پیش‌ گیرید مگر این‌که‌ حق‌ تعالی‌ خود چنین‌ چیزی‌ را بخواهد پس‌کار به‌ او سبحانه ‌و تعالی‌ مفوض‌ است‌ نه‌ به‌ شما و خیر و شر به‌ دست‌ بلاکیف ‌اوست‌، نه‌ به‌ دست‌ شما لذا صرف‌ خواست‌ و ارداه‌ بنده‌ نه‌ خیری‌ را برای‌ او به ‌ارمغان‌ می‌آورد و نه‌ شری‌ را از او دفع‌ می‌کند مگر این‌که‌ خداوند عزوجل  به‌ این‌ کار اذن‌ دهد «همانا خداوند علیم‌ و حکیم‌ است» پس‌ او به‌ کسی‌ که‌ شایستگی‌ هدایت‌ را دارد، داناست‌ لذا راه‌ هدایت‌ را به ‌رویش‌ هموار گردانیده‌ و اسباب‌ آن‌ را برایش ‌آماده‌ می‌گرداند و نیز او به‌ آن‌ کس‌ که‌ مستحق‌ گمراهی‌ است‌ داناست‌ پس‌ او را از راه‌ هدایت‌ برمی‌گرداند. و در هر حال‌ حکمت‌ بالغه‌ از آن‌ اوست‌ لذا هر چیز را در جای‌ مناسب‌ آن‌ قرار می‌دهد.

﴿یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمِینَ أَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمَۢا٣١

«هرکه‌ را خواهد به‌ رحمت‌ خویش» یعنی: به‌ بهشت‌ خویش «در می‌آوردد» زیرا بهشت‌ با رحمت‌ خداوند عزوجل  قابل‌ دسترسی‌ است‌ «و برای‌ ظالمان» کافر «عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ است» که‌ همانا عذاب‌ جهنم‌ است‌. بدین‌سان‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر این‌ حقیقت‌ تأکید می‌گذارد که‌ هدایت‌ و گمراهی‌ هردو به‌ خواست‌ و مشیت ‌اوست‌ ولی‌ او به‌ فضل‌ خویش‌ هدایت‌ و به‌ عدل‌ خویش‌ گمراه‌ می‌کند. البته‌ عام ‌بودن‌ مشیت‌ حق‌ تعالی‌ در خیر و شر، منافی‌ با اختیار انسان‌ نیست‌ زیرا اختیار انسان ‌نیز در محدوده‌ خود نافذ می‌باشد.

 




[1]- اما امروزه‌ اهل‌ اسلام‌ یک دیگر را به‌ اسارت‌ می‌گیرند. نمونه‌ آن‌ جنگ‌ خانگی‌ فعلی‌ در افغانستان ‌است‌. عجب‌ این‌ که‌ گاهی‌ به‌ اسیر مسلمان‌ نان‌ نمی‌دهند و او را درمان‌ نمی‌کنند تا به‌ خواری‌ و زاری‌ بمیرد.

تفسیر سوره‌ مرسلات

سوره‌ مرسلات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (50) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌نام‌ مطلع‌ خود: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ که‌ خداوند عزوجل  بدان‌ سوگند خورده‌ است‌، «مرسلات‌» نامیده‌ شد.

فضیلت‌ آن: ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  از مادرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در نماز مغرب‌ سوره‌ «مرسلات‌» را می‌خواندند. نقل‌ است‌ که‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  سوره ‌«مرسلات‌» را می‌خواند، در این‌ اثنا ام‌الفضل‌ به‌ وی‌ گفت: فرزندم‌! با خواندن‌ این ‌سوره‌ به‌ خاطرم‌ آوردی‌؛ این‌ سوره‌ آخرین‌ چیزی‌ است‌ که‌ شنیدم‌ رسول‌ خدا  صلی الله علیه و آله و سلم آن‌ را در نماز مغرب‌ می‌خوانند.

﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١

«قسم‌ به‌ فرستادگان‌ پیاپی» ابن‌کثیر می‌گوید: «قول‌ قوی‌ تر این‌ است‌ که‌ مراد از فرستادگان‌ پیاپی‌، بادهایی‌ است‌ که‌ چون‌ موی‌ گردن‌ اسب‌ که‌ پشت‌ سر هم‌ برآن‌ روییده‌ است‌، پیاپی‌ می‌آیند». قرطبی‌ نیز می‌گوید: «جمهور مفسران‌ برآنند که‌ مراد از مرسلات‌، بادهاست‌». به‌قولی ‌دیگر: مراد از «مرسلات‌» فرشتگان ‌فرستاده‌ای‌ هستند که‌ وحی‌ و امر و نهی‌ پروردگار را بر وجهی‌ نیکو، یا به‌ طورپیاپی‌ می‌آورند.

﴿فَٱلۡعَٰصِفَٰتِ عَصۡفٗا٢

«پس‌ قسم‌ به‌ تندبادهای‌ سخت» که‌ به‌قصد انجام‌ مأموریت‌ خود ـ یعنی ‌آوردن‌ نعمت‌ یا عذاب‌ ـ فرستاده‌ می‌شوند. به‌قولی: «عاصفات‌» فرشتگانی‌اند که ‌بر بادها گمارده‌ می‌شوند و آن‌ها را تند می‌رانند. به‌قولی‌دیگر: آن‌ها فرشتگانی‌ هستند که‌ ارواح‌ کافران‌ را به‌ تندی‌ می‌رانند.

﴿وَٱلنَّٰشِرَٰتِ نَشۡرٗا٣

«و قسم‌ به‌ افشانندگان‌ افشانگر» که‌ ابرهای‌ بادآور باران‌زا را آن‌گونه‌ که ‌پروردگار  عزوجل ‌ بخواهد، می‌پراکنند. یا مراد از «ناشرات‌» فرشتگانی‌اند که‌ برابرها گماشته‌اند و آن‌ها را می‌پراکنند. یا مراد فرشتگانی‌اند که‌ در هنگام ‌فرودآوردن‌ وحی‌، بالهای‌ خود را در فضا می‌گشایند و می‌افشانند.

﴿فَٱلۡفَٰرِقَٰتِ فَرۡقٗا٤

«پس‌ قسم‌ به‌ جداکنندگان‌ به‌ جداکردنی» مراد فرشتگانی‌ هستند که‌ با پیامهای‌ الهی‌ای‌ که‌ فرود می‌آورند، حق‌ و باطل‌ و حلال‌ و حرام‌ را از هم‌ جدا می‌کنند.

﴿فَٱلۡمُلۡقِیَٰتِ ذِکۡرًا٥

«پس‌ قسم‌ به‌ فرشتگان‌ فرودآورنده‌ وحی» که‌ وحی‌ را بر انبیا  علیهم السلام  القا می‌کنند. صاحب‌ تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «قول‌ راجح‌ این‌ است‌ که‌ از پنج‌ سوگند یاد شده‌ در اینجا، فقط سوگند دوم‌ یعنی‌ (فالعاصفات) به‌ بادها تعلق‌ دارد و سوگندهای‌ دیگر مربوط به‌ فرشتگان‌ است‌». به‌قولی‌ دیگر: سه‌ سوگند اول‌ به ‌بادها و سوگند چهارم‌ و پنجم‌ به‌ فرشتگان‌ تعلق‌ دارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ وجه‌ مناسبت‌ میان‌ بادها و فرشتگان‌، لطافت‌ و سرعت‌ حرکت‌ آن‌هاست‌.

﴿عُذۡرًا أَوۡ نُذۡرًا٦

«خواه‌ عذری‌ باشد یا هشداری» یعنی: فرشتگان‌ وحی‌ را به‌عنوان‌ عذر نمایاندن ‌و اتمام‌ حجت‌ خدای‌  عزوجل ‌ بر خلقش‌، یا به ‌عنوان‌ هشدار عذابش‌، بر پیامبران  علیهم السلام  فرود می‌آورند. یا فرشتگان‌ وحی‌ را به‌ عنوان‌ عذر و حجتی‌ برای‌ حق‌پرستان‌ و هشداری‌ برای‌ باطل ‌پرستان‌، فرود می‌آورند.

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَٰقِعٞ٧

آری‌! سوگند به‌ آنچه‌ ذکر شد «که‌ آنچه‌ وعده‌ یافته‌اید، قطعا رخ‌ خواهد داد» این ‌آیه‌ جواب‌ قسم‌هاست‌؛ یعنی‌ آنچه‌ که‌ به‌ شما در مورد وقوع‌ قیامت‌، دمیدن‌ در صور و برانگیختن‌ اجساد وعده‌ داده‌ شده‌، خواه‌ناخواه‌ رخ‌ می‌دهد.

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ نشانه‌های‌ این‌ رخداد حتمی‌الوقوع‌ را این‌ گونه‌ روشن ‌می‌سازد:

﴿فَإِذَا ٱلنُّجُومُ طُمِسَتۡ٨

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ تیره‌ شوند» یعنی: نور و روشنی‌ آن‌ها محو گردد.

﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ فُرِجَتۡ٩

«و آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ شکافته‌ شود» و پاره‌پاره‌ گردد.

 

 

﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ نُسِفَتۡ١٠

«و آن‌گاه‌ که‌ کوهها از جا کنده‌ شوند» و در فضا بر باد روند و هیچ‌ اثری‌ از آن‌ها باقی‌ نماند و جایگاههای‌ آن‌ها با سطح‌ زمین‌ برابر گردد.

﴿وَإِذَا ٱلرُّسُلُ أُقِّتَتۡ١١

«و آن‌گاه‌ که‌ برای‌ پیامبران‌ میقاتی‌ تعیین‌ کنند» به‌ منظور داوری‌ و فیصله‌ نهایی ‌میان‌ ایشان‌ و امت‌هایشان‌. یعنی: در آن‌ هنگام‌ آنچه‌ که‌ وقوع‌ آن‌ حتمی‌ است‌، روی‌ می‌دهد.

﴿لِأَیِّ یَوۡمٍ أُجِّلَتۡ١٢

«برای‌ چه‌ روزی‌ تعیین‌ وقت‌ شده‌ است» تا پیامبران  علیهم السلام  گواهی‌شان‌ در مورد امت‌هایشان‌ را برپا دارند؟.

﴿لِیَوۡمِ ٱلۡفَصۡلِ١٣

«برای‌ روز فصل» که‌ در آن‌ میان‌ مردم‌ بر مبنای‌ اعمال‌شان‌ داوری‌ و فیصله‌ نهایی‌ صادر می‌شود سپس‌ به‌سوی‌ بهشت‌ یا دوزخ‌ پراکنده‌ می‌شوند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِ١٤

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ افگندن‌ تعجب‌ در مورد هولناک‌ بودن‌ روز قیامت‌ این‌ سؤال‌ را مطرح‌ می‌کند: «و تو چه‌ دانی‌ که‌ روز فصل‌ چیست‌؟» یعنی: آن‌ روز، روز وقوع‌ رخداد هولناک‌ و عظیمی‌ است‌ که‌ وصف‌ و مقدار هول‌ و هراس‌ آن‌ در تصور بشر نمی‌گنجد لذا پاسخ‌ این‌ سؤال‌ در درون‌ آن‌ نهفته‌ است‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١٥

«وای‌ در آن‌ روز» هولناک «بر تکذیب‌ کنندگان» ویل: تهدید به‌ نابودی‌ و هلاکت‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: این‌ روایت‌ که‌ «ویل‌» وادی‌ای‌ در جهنم‌ است ‌صحیح‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تهدید و تهویل‌ با جمله: ﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١٥ [المرسلات: 15] در نه‌ جای‌ دیگر از این‌ سوره‌ نیز برای‌ تأکید و تبیین‌ بیشتر تکرار شده‌ است‌ چنان‌که ‌در سوره «رحمان‌» نیز نظیر آن‌، یعنی: ﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ١٣ [الرحمن: 13] تکرار شده ‌است‌.

 

 

﴿أَلَمۡ نُهۡلِکِ ٱلۡأَوَّلِینَ١٦

«مگر پیشینیان‌ را هلاک‌ نکردیم‌؟» یعنی: آیا کفار امتهای‌ گذشته‌ چون‌ اقوام‌ نوح‌، عاد، ثمود و دیگران‌ را از زمان‌ آدم ‌ علیه السلام  تا کفار ستیزه‌جوی‌ زمان‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  با عذاب‌ دنیا هلاک‌ نکردیم‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کردند؟.

﴿ثُمَّ نُتۡبِعُهُمُ ٱلۡأٓخِرِینَ١٧

«سپس‌ پسینیان‌ را» یعنی: کفار مکه‌، موافقان‌شان‌ و نیز امثال‌شان‌ از کفار قرنهای ‌دیگر را که‌ به‌ تکذیب‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  می‌پردازند «در پی‌ آنان‌ می‌آوریم» و این‌ سنت‌ ما در مورد آن‌هاست‌.

﴿کَذَٰلِکَ نَفۡعَلُ بِٱلۡمُجۡرِمِینَ١٨

«با مجرمان‌ چنین‌ می‌کنیم» یعنی: هر مشرکی‌ را این ‌چنین‌ نابود می‌کنیم‌؛ یا در دنیا یا در آخرت‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١٩

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌کنندگان» یعنی: وای‌ در روز هلاک‌ بر تکذیب‌کنندگان‌ کتاب‌ها و پیامبران‌ خداوند عزوجل . تکرار این‌ آیه‌ ـ چنان‌که‌ گفتیم‌ ـ برای‌ تأکید است‌.

﴿أَلَمۡ نَخۡلُقکُّم مِّن مَّآءٖ مَّهِینٖ٢٠

«مگر شما را از آبی‌ بی‌مقدار» یعنی: از آبی‌ ضعیف‌ و حقیر که‌ همانا آب‌ نطفه ‌(منی) است «نیافریدیم‌؟» .

﴿فَجَعَلۡنَٰهُ فِی قَرَارٖ مَّکِینٍ٢١

«پس‌ آن‌ را در جایگاهی‌ استوار قرار دادیم» یعنی: در جایگاهی‌ محفوظ و محکم‌ که‌ همانا رحم‌ است‌. و هرکس‌ از چگونگی‌ محیط امن‌ و حمایت ‌شده‌ای ‌که‌ برای‌ جنین‌ قرار داده‌ شده‌ است‌ آگاه‌ شود، دقت‌ اعجاز این‌ آیه‌ را درمی‌یابد.

﴿إِلَىٰ قَدَرٖ مَّعۡلُومٖ٢٢

«تا مدتی‌ معین» که‌ همانا مدت‌ بارداری‌ است‌.

﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ٢٣

«پس‌ به‌اندازه‌ سامان‌ دادیم‌ و چه‌ نیک‌ تواناییم» یعنی: اعضا و اوصاف‌ جنین‌ و همه‌ احوال‌ و اطوار آن‌ را بر همان‌ وصفی‌ قرار دادیم‌ که‌ خواسته‌ایم‌ پس‌ ما نیکو سامان‌ دهنده‌ و آفریننده‌ای‌ هستیم‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٢٤

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب کنندگان» قدرت‌ ما بر این‌ ساماندهی‌، یا بر تکذیب کنندگان‌ تجدید آفرینش‌.

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ کِفَاتًا٢٥

«مگر زمین‌ را جمع‌کننده‌ نگردانیده‌ایم‌؟» به‌ طوری‌ که‌ همگان‌ را فرا می‌گیرد و در خود جمع‌ می‌کند؟ کفات: فرا گرفتن‌ و جمع ‌کردن‌ است‌.

﴿أَحۡیَآءٗ وَأَمۡوَٰتٗا٢٦

«چه‌ برای‌ زندگان‌ و چه‌ برای‌ مردگان‌؟» یعنی: زمین‌ در سطح‌ خود فراگیر زندگان‌ است‌ و زندگان‌ بر روی‌ آن‌ در منازل‌ و جایگاه‌های‌ خویش‌ به‌سر می‌برند. همچنین‌ زمین‌ فراگیرنده‌ و جمع‌ کننده‌ مردگان‌ است‌ در بطن‌ خود. خلیل‌ می‌گوید: «کفت‌، برگردانیدن‌ یک‌ چیز از پشت‌ به‌ رو یا از رو به‌ پشت‌ است‌ پس‌ معنی‌ کفات ‌این‌ است‌ که‌ آدمیان‌ از خاک‌ زمین‌ به‌ وجود می‌آیند، سپس‌ به‌عنوان‌ زندگان‌ بر روی‌ آن‌ حیات‌ می‌گذرانند آن‌گاه‌ مجددا به‌صورت‌ مردگان‌ در آن‌ برمی‌گردند».

﴿وَجَعَلۡنَا فِیهَا رَوَٰسِیَ شَٰمِخَٰتٖ وَأَسۡقَیۡنَٰکُم مَّآءٗ فُرَاتٗا٢٧

«و در آن‌ کوه‌های‌ پایدار و بلند پدید آوردیم‌ و به‌ شما آبی‌ شیرین» و گوارا «نوشانیدیم» پس‌ این‌ همه‌، شگرف‌تر و شگفت‌انگیزتر از رستاخیز و احیای ‌مردگان‌ است‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٢٨

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» نعمت‌های ما، که‌ نعمت‌های یادشده‌ نیز از جمله‌ آن‌هاست‌.

﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ مَا کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ٢٩

«بروید» ای‌ دروغ‌انگاران‌ «به‌سوی‌ همان‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را دروغ‌ می‌شمردید» این‌ سخن‌ را نگهبانان‌ جهنم‌ از سر تحکم‌ و کوبیدن‌ تکذیب‌ کنندگان‌ و منکران‌ به‌ آنان ‌می‌گویند. یعنی: بروید به‌سوی‌ عذاب‌ دوزخ‌ که‌ آن‌ را در دنیا دروغ‌ می‌شمردید.

﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ ظِلّٖ ذِی ثَلَٰثِ شُعَبٖ٣٠

«بروید به‌سوی‌ سایه‌ای‌ دارای‌ سه‌ شاخه» یعنی: به‌سوی‌ سایه‌ای‌ از دود جهنم ‌که‌ با شعله‌های‌ کوه‌پیکر خود چنان‌ بلند گردیده‌ که‌ به‌ سه‌ شاخه‌ جداگانه‌ تقسیم‌ شده ‌است‌؛ در زیر آن‌ سایه‌ها بروید تا کار حساب‌ به ‌پایان‌ آید.

﴿لَّا ظَلِیلٖ وَلَا یُغۡنِی مِنَ ٱللَّهَبِ٣١

«که‌ نه‌ سایه‌ سرد است‌ و نه‌ از گرمی‌ آتش‌ بازمی‌دارد» یعنی: آن‌ دود نه‌ مانند سایه‌های‌ دنیا سرد است‌ و نه‌ گرمای‌ سوزان‌ جهنم‌ را از شما بازمی‌دارد.

﴿إِنَّهَا تَرۡمِی بِشَرَرٖ کَٱلۡقَصۡرِ٣٢

«هرآینه‌ دوزخ‌ شراره‌هایی‌ مانند قصر می‌افگند» یعنی: هر شراره‌ای‌ از شراره‌های ‌دوزخ‌ که‌ آن‌ را می‌افگند، در بزرگی‌ خود مانند کاخی‌ از کاخ‌هاست‌. شرر: شعله‌ای‌ است‌ که‌ از آتش‌ پراکنده‌ می‌شود. قصر: بنایی‌ عظیم‌ و برجی‌ است‌ آسمان ‌خراش‌.

﴿کَأَنَّهُۥ جِمَٰلَتٞ صُفۡرٞ٣٣

«گویی‌ آن‌ شررها شتران‌ زردرنگ‌ سیه‌ تاب‌اند» فراء می‌گوید: «صفر؛ شتران ‌سیهتاب‌اند و هیچ‌ شتر سیهتابی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ دل‌ به‌ زردی‌ می‌زند، از این ‌جهت‌ اعراب‌ شتران‌ سیه‌تاب‌ را صفر نامیده‌اند». دانشمندان‌ گفته‌اند: چون‌ شرر به‌هوا پراکنده‌ شده‌ فروافتد و در آن‌ باقی‌مانده‌ای‌ از رنگ‌ آتش‌ باشد، شبیه‌ترین‌ چیز به‌ شتر سیه‌تاب‌ است‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٣٤

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» پیامبران‌ خدا عزوجل  و روز آخرت‌.

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ کِفَاتًا٢٥

«این‌ روزی‌ است‌ که‌ سخن‌ نگویند» کافران‌ از هول‌ و هراس‌ آنچه‌ که‌ در محشر روی‌ داده‌ است‌.

﴿وَلَا یُؤۡذَنُ لَهُمۡ فَیَعۡتَذِرُونَ٣٦

«و نه‌ به‌ آنان‌ اجازه‌ داده‌ می‌شود که‌ عذر خواهی‌ کنند» یعنی: خدای‌  عزوجل ‌ به‌ آنان ‌این‌ اجازه‌ را نیز نمی‌دهد که‌ عذری‌ را پیشکش‌ کنند بلکه‌ حجت‌ بر آن‌ها تمام ‌گردیده‌ و دیگری‌ عذری‌ برایشان‌ باقی‌ نمانده ‌است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عرصات ‌قیامت‌ حالات‌ گونه‌گونی‌ دارد و این‌ دو آیه‌ ناظر بر یکی‌ از این‌ حالات‌ می‌باشد زیرا کفار در حالت‌ و موقف‌ دیگری‌ سخن‌ می‌گویند.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٣٧

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» روز جزا.

﴿هَٰذَا یَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِۖ جَمَعۡنَٰکُمۡ وَٱلۡأَوَّلِینَ٣٨

«این‌ همان‌ روز فصل» و داوری‌ «است‌، شما را با پیشینیان‌ گردآوردیم» یعنی: به‌ کفار گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ روز داوری‌ و فیصله‌ نهایی‌ است‌ که‌ در آن‌ میان‌ خلایق‌ فیصله‌ می‌شود و در آن‌ حق‌ از باطل‌ جدا می‌شود پس‌ ای‌ کفار قریش‌ و ای ‌تکذیب‌ کنندگان‌ این‌ امت‌! ما شما را در این‌ روز با کفار امتهای‌ گذشته‌ گردآوردیم‌.

﴿فَإِن کَانَ لَکُمۡ کَیۡدٞ فَکِیدُونِ٣٩

«پس‌ اگر نیرنگی‌ دارید» یعنی: اگر هم‌اکنون‌ در دفع‌ کردن‌ عذاب‌ از خود بر نیرنگی‌ توانایید؛ «پس‌ در حق‌ من‌ بسگالید» یعنی: آن‌ نیرنگ‌ را علیه‌ من‌ به‌ اجرا درآورید. این‌ آیه‌ مفید نهایت‌ تحقیر، تخجیل‌، تعجیز و توبیخ‌ کفار است‌.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٤٠

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» عذاب‌ روز قیامت‌ زیرا در آن‌ روز هیچ ‌حیله‌ و تدبیری‌ در نجات‌ از عذاب‌ ندارند.

﴿وَفَوَٰکِهَ مِمَّا یَشۡتَهُونَ٤٢

«هرآینه‌ متقیان‌ در سایه‌ساران‌ و کنار چشمه‌سارانند» یعنی: مؤمنان‌ پرهیزکار از شرک‌ ـ بر خلاف‌ تکذیب‌کنندگان‌ مشرک‌ ـ در سایه‌ ساران‌ درخت‌ها و قصرها قرار دارند، نه‌ همچون‌ سایه‌ای‌ که‌ برای‌ کفار از دود گرمازا و خفقان‌آور جهنم ‌پدیدآورده‌ شده ‌است‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌.

﴿وَفَوَٰکِهَ مِمَّا یَشۡتَهُونَ٤٢

«و» همچنین‌ متقیان‌ «در میوه‌هایی» هستند «که‌ دلخواه‌شان‌ است» و بدان ‌رغبت‌ دارند. این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ نعمت‌های بهشت‌ بر طبق‌ رغبت‌ و میل ‌بهشتیان‌ در دسترس‌ است‌، برخلاف‌ نعمت‌های دنیا که‌ وجود آن‌ها به‌ امکانات‌ دست ‌داشته‌ بستگی‌ دارد.

﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیٓ‍َٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣

به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود: «به ‌پاداش‌ آنچه‌ می‌کردید» در دنیا از اعمال‌ شایسته ‌«بخورید و بنوشید، خورد و نوشی‌ خوش‌ و گوارا» .

﴿إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٤٤

«ما نیکوکاران‌ را بدین‌گونه‌ جزا می‌دهیم» یعنی: ما نیکوکاران‌ را در برابر اعمال‌شان‌ به‌ مانند این‌ پاداش‌ بزرگ‌ جزا می‌دهیم‌ پس‌ ای‌ انسان‌ها! عمل‌ خود را نیکو سازید تا چنین‌ پاداشی‌ را دریافت‌ دارید.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٤٥

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» بهشت‌ چرا که‌ آنان‌ در آن‌ روز در بدبختی ‌بزرگی‌ قرار دارند در حالی‌ که‌ مؤمنان‌ در نعمتی‌ پایدار و سعادتی‌ خوشگوار به‌ سر می‌برند.

﴿کُلُواْ وَتَمَتَّعُواْ قَلِیلًا إِنَّکُم مُّجۡرِمُونَ٤٦

«بخورید و بهره‌مند باشید» شما ای‌ منکران‌ در دنیا «اندکی» یعنی: به‌ مدت ‌اندک‌ و کوتاهی‌ زیرا بهره‌ دنیا اندک‌ است‌ «چراکه‌ شما مجرمید» زیرا مشرکان ‌مجرم‌اند و بنابراین‌، شایستگی‌ انعام‌ و تکریم‌ دائمی‌ را ندارند.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٤٧

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» به‌ خدا، پیامبرانش‌ و روز آخرت‌ که‌ خود را در برابر بهره‌ای‌ اندک‌ در معرض‌ عذاب‌ همیشگی‌ قرار داده‌اند. تکرار این‌ آیه‌ـ چنان‌ که‌ گفتیم‌ ـ برای‌ افزودن‌ بر سرزنش‌ و کوبیدن‌ آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱرۡکَعُواْ لَا یَرۡکَعُونَ٤٨

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی: به‌ آن‌ گروه‌ نادان‌ کافر «گفته‌ شود: نماز بگزارید، نماز نمی‌گزارند» مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ قبیله‌ ثقیف‌ که‌ از نمازگزاردن‌ امتناع‌ کردند، نازل‌ گردید. مقاتل‌ می‌گوید: «رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌آنان‌ فرمودند: مسلمان‌ شوید و آنان‌ را به‌ ادای‌ نماز دستور دادند اما آن‌ها گفتند: خم‌ نمی‌شویم‌ زیرا خم ‌شدن‌ بر ما ننگ‌ و رسوایی‌ است‌. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لاخیر فی‌ دین‌ لیس‌ فیه‌ رکوع‌ و لا سجود». «در دینی‌ که‌ رکوع‌ و سجده ‌نداشته ‌باشد، خیری‌ نیست‌».

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ٤٩

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» اوامر خدای‌ سبحان‌ و نواهی‌ وی‌.

پس‌ این‌ در مجموع‌ ده‌ نوع‌ از انواع‌ بیم‌دهی‌ و تهدید در این‌ سوره‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ کفار را بدآن‌ها هشدار داده‌ است‌.

﴿فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ٥٠

«پس‌ به‌ کدامین‌ سخن‌ بعد از قرآن‌ ایمان‌ می‌آورند؟» یعنی: اگر کفار به‌ قرآن‌ باور ندارند، به‌ کدامین‌ سخن‌ غیر از قرآن‌ باور می‌دارند؟ زیرا قرآن‌ خود معجزه‌ و مشتمل‌ بر حجتهای‌ روشن‌ و معانی‌ و مضامین‌ بزرگ‌ و برتر است‌ پس‌ اگر به‌ این‌ معجزه‌ درخشان‌ ایمان‌ نیاورند، قطعا بعد از آن‌ دیگر کتب‌ الهی‌ را به‌ هیچ‌ حال ‌تصدیق‌ نمی‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «هر کس‌ سوره‌ ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١ [المرسلات: 1]  را می‌خواند و به‌ آیه ﴿فَبِأَیِّ حَدِیثِۢ بَعۡدَهُۥ یُؤۡمِنُونَ٥٠ [المرسلات: 50] می‌رسد، باید بگوید: «آمنت‌ بالله‌ وبما أنزل». «به‌ خدای  عزوجل ‌ و به‌ آنچه‌ که‌ نازل‌ کرده‌ است‌، ایمان‌ آوردم‌».

 


تفسیر سوره‌ نبأ

سوره‌ نبأ

مکی‌ است‌ و دارای‌ (40) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌، «عم‌» و «نبأ» نامیده‌ می‌شود زیرا با این‌ فرموده‌ خدای‌ تبارک ‌و تعالی:﴿عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِیمِ٢ [النبأ: 1-2] که‌ مراد از آن‌ خبر روز رستاخیز است‌، افتتاح‌ شده‌ است‌.

﴿عَمَّ یَتَسَآءَلُونَ١

«درباره‌ چه‌ از یک‌دیگر می‌پرسند» کافران‌؟ مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: چون‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شدند و به‌ مردم‌ مکه‌ از یگانگی‌ خداوند عزوجل  و از زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ خبر دادند و بر آنان‌ قرآن‌ تلاوت‌ کردند، کفار شروع‌ کردند به‌ سؤال‌ کردن‌ از یک‌دیگر و می‌گفتند: برای‌ محمد چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ است‌؟ او چه‌ چیزی‌ به‌همراه‌ آورده‌ است‌؟ پس‌ خداوند عزوجل  این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. سپس‌ سؤالشان‌ را با این‌ فرموده‌ خویش‌ پاسخ‌ داد:

﴿عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِیمِ٢

«از آن‌ خبر بزرگ‌ سؤال‌ می‌کنند» آن‌ خبر بزرگ‌، همانا خبر نزول‌ قرآن ‌عظیم‌الشأن‌ می‌باشد زیرا قرآن‌ از توحید و تصدیق‌ پیامبر و وقوع‌ رستاخیز خبر می‌دهد. به‌قولی‌دیگر: مراد از آن‌ خبر بزرگ‌، خبر زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «قول‌ قوی‌تر نیز همین‌ قول‌ است‌».

﴿ٱلَّذِی هُمۡ فِیهِ مُخۡتَلِفُونَ٣

«که‌ درباره‌ آن‌ باهم‌ اختلاف‌ دارند» یعنی: خبر بزرگی‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ دارند، در مورد قرآن‌ است‌؛ زیرا بعضی‌ از آنان‌ آن‌ را سحر می‌پندارند، بعضی‌ شعر، بعضی‌ تکهن‌ و غیب‌گویی‌ و بعضی‌ هم‌ می‌گویند که‌ قرآن‌ افسانه‌های‌ پیشینیان ‌است‌. یا در مورد قیامت‌ اختلاف‌ دارند زیرا کسانی‌ به‌ آن‌ ایمان‌ دارند و کسانی‌ آن‌را انکار می‌کنند، کسانی‌ در آن‌ شک‌ دارند و کسانی‌ یقین‌.

﴿کَلَّا سَیَعۡلَمُونَ٤

«نه‌ چنان‌ است» که‌ مشرکان‌ می‌پندارند «به‌ زودی‌ خواهند دانست» حقیقت‌ امر را. این‌ هشدار و زجر و توبیخ‌ سختی‌ برای‌ کفار است‌ که‌ مجددا برای‌ مبالغه‌ وتشدید در هشداردهی‌ و وعید با این‌ هشدار تکان‌دهنده‌ دنبال‌ می‌شود:

﴿ثُمَّ کَلَّا سَیَعۡلَمُونَ٥

«باز هم‌ نه‌ چنان‌ است‌، به‌زودی‌ خواهند دانست» یعنی: هرگز سزاوار نیست‌ که ‌درباره‌ قرآن‌، یا قیامت‌ اختلاف‌ کنند زیرا قرآن‌ و باورهای‌ این‌ دین‌ حق‌ است‌ لذا کسانی‌ که‌ بدان‌ کفر می‌ورزند، به‌زودی‌ فرجام‌ تکذیب‌شان‌ را خواهند دانست‌.

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ ذکر برخی‌ از مظاهر قدرت‌ عظیم‌ خود بر آفرینش ‌اشیای‌ عجیب‌ و پدیده‌های‌ شگرف‌ که‌ خود دلیل‌ قدرت‌ وی‌ بر امر معاد و غیر آن ‌است‌، پرداخته‌ و نه‌ پدیده‌ از آن‌ها را این‌گونه‌ برمی‌شمارد:

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا٦

«آیا زمین‌ را مهادی‌ نگردانیدیم‌؟» مهاد: زیرانداز و فرش‌ است‌، همچون‌ گهواره‌ که‌ برای‌ کودک‌ گسترده‌ می‌شود تا بر آن‌ خوابانده‌ شود.

﴿وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا٧

«و» آیا «کوه‌ها را چون‌ میخ‌هایی‌ نگردانیدیم‌؟» یعنی: کوه‌ها را مانند میخهایی ‌برای‌ زمین‌ گردانیدیم‌ تا آرام‌ گیرد و نجنبد، همچنان‌که‌ خیمه‌ با میخ‌ محکم‌ ساخته ‌می‌شود.

این‌ آیه‌ بازتابگر معجزه‌ علمی‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ است‌ زیرا دانشمندان‌ علم ‌جیولوجی‌ در عصر ما به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ هر کوهی‌ ریشه‌ میخ‌ مانندی‌ در عمق‌ زمین‌ دارد که‌ حجم‌ آن‌ در زیر زمین‌ برابر با ارتفاع‌ آن‌ بر روی‌ زمین ‌می‌باشد.

﴿وَخَلَقۡنَٰکُمۡ أَزۡوَٰجٗا٨

«و شما را جفت‌ها آفریدیم» یعنی: جفت‌های‌ نرینه‌ و مادینه‌ که‌ هر یک‌ از دیگری ‌بهره‌ می‌گیرید و در اثر این‌ بهره‌گیری‌ جنسی‌ شما، توالد و تناسل‌ پدید می‌آید.

﴿وَجَعَلۡنَا نَوۡمَکُمۡ سُبَاتٗا٩

«و خواب‌ شما را مایه‌ آرامش» و آسایش‌ ابدانتان «گردانیدیم» زیرا قوای‌ انسان ‌با خواب‌ تجدید گردیده‌ و عقل‌ و جسم‌ وی‌ هردو نشاط خود را بازمی‌یابند. سبات: این‌ است‌ که‌ انسان‌ در حالی‌که‌ روح‌ در بدنش‌ ساری‌ و جاری‌ است‌، از حرکت ‌بازماند و این‌ بازماندن‌ از حرکت‌ و تسلیم‌ شدن‌ اختیاری‌ یا جبری‌ به‌ برهه‌ای‌ از آرامش‌، ضرورتی‌ از ضرورتهای‌ هر موجوده‌ زنده‌، رازی‌ از رازهای‌ قدرت ‌آفریننده‌ و نعمتی‌ از نعمت‌های عظیم‌ اوست‌ که‌ هیچ‌ نیرویی‌ جز ذات‌ ذوالجلال ‌قادر به‌ بخشیدن‌ آن‌ نمی‌باشد.

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ لِبَاسٗا١٠

«و شب‌ را لباسی‌ قرار دادیم» که‌ تاریکی‌ آن‌ شما را می‌پوشاند و این‌ پوشش ‌برای‌ انجام‌ منافع‌ شما و پنهان‌ کردن‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ دوست‌ ندارید دیگران‌ در آن‌ ناظر احوال‌ شما باشند و تحقق ‌بخش‌ فوایدی‌ است‌ که‌ برآوردن‌ آن‌ها در روز میسر نیست‌ چنان‌که‌ لباس‌ انسان‌ را پوشانده‌ و او را از گرما و سرما حفظ می‌کند وعورتش‌ را از انظار پنهان‌ می‌دارد.

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا١١

«و روز را وقت‌ تلاش‌ معاش‌ قراردادیم» تا در روشنی‌ آن‌ به‌ طلب‌ آنچه‌ که‌ سبب ‌برپایی‌ معیشتتان‌ می‌شود، تلاش‌ کنید و ارزاقی‌ را که‌ خدای‌  عزوجل ‌ قسمتتان ‌نموده‌ است‌، به‌ دست‌ آورید.

«و بر فرازتان‌ هفت‌ آسمان‌ استوار» که‌ در خلقت‌ و آفرینش‌ خود محکم‌ و نیرومند است «بنا کردیم» .

﴿وَجَعَلۡنَا سِرَاجٗا وَهَّاجٗا١٣

«و چراغی‌ درخشان‌ آفریدیم» مراد از آن: خورشید جهانتاب‌ است‌ که‌ خدای ‌ عزوجل ‌ در آن‌ هم‌ نور، هم‌ گرما و انرژی‌ آفریده‌ است‌ و کلمه «وهج‌»، جامع‌ هردو معنی‌، یعنی‌ نور و گرما می‌باشد.

﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡمُعۡصِرَٰتِ مَآءٗ ثَجَّاجٗا١٤

«و از ابرهای‌ متراکم‌ آبی‌ ریزان‌ فرود آوردیم» معصرات: ابرهایی‌ است‌ که‌ به‌ آب ‌در هم‌ فشرده‌ می‌شود اما هنوز نباریده ‌است‌. ثجاج: فروریزنده‌ به‌ کثرت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر رضی الله عنهما  آمده است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «أفضل‌ الحج‌ العج‌ والثج». «بهترین‌ حج‌ بالا نمودن‌ صدا به‌ لبیک‌ گفتن‌ و ریختن‌ خون‌ حیوان‌ هدیه‌ است‌».

 

 

﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥

«تا به‌ سبب‌ آن‌ دانه‌ و گیاه‌ را برویانیم» یعنی: تا به‌سبب‌ آن‌ آب‌ ریزان‌ از ابرها، دانه‌هایی‌ را از زمین‌ بیرون‌ آوریم‌ که‌ قوت‌ و غذای‌ شماست‌؛ مانند گندم‌، جو و غیره‌. نبات: عبارت‌ از علوفه‌ چهارپایان‌ و سایر گیاهان‌ خوردنی‌ است‌.

﴿وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦

«و» نیز تا برویانیم‌ به‌ سبب‌ آن‌ آب‌ ریزان «باغ‌های‌ درهم‌ پیچیده‌ و انبوه ‌را» یعنی: باغهایی‌ را که‌ بعضی‌ به‌ بعضی‌دیگر درهم‌ پیچیده‌اند، از آن‌ رو که ‌شاخه‌های‌ آن‌ها به‌ هر سو دویده‌ است‌ و بسیار پرشاخ‌ و برگ‌ گردیده‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دو آیه: ﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥ وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦ [النبأ: 15-16] شامل‌ هرسه نوع‌ رستنی‌ای ‌می‌شود که‌ از زمین‌ می‌روید که‌ عبارت‌اند از:

1-  رستنی‌ای‌ که‌ دارای‌ غلاف‌ و پوشش‌ است‌، مانند دانه‌های‌ غذایی‌.

2-  رستنی‌ای‌ که‌ غلاف‌ و پوشش‌ ندارد، مانند گیاهان‌ و علفها که‌ این‌ دو نوع ‌دارای‌ ساق‌ نیستند.

3-  رستنی‌ دارای‌ ساق‌ و تنه‌ که‌ عبارت‌ از درختانند و چون‌ بسیار انبوه‌ شوند، بوستان‌ (جنت) نامیده‌ می‌شوند، از آن‌ رو که‌ یک‌ محل‌ را می‌پوشانند.

پس‌ این‌ پدیده‌های‌ نه‌گآن‌های‌ که‌ برشمرده‌ شد، نظر به‌ حدوث‌ و امکان‌ و تجدد خود، بر وجود آفریننده‌ مختار دلالت‌ می‌کنند چنان‌که‌ استواری‌ و محکمی‌ آن‌ها برکمال‌ علم‌ و حکمت‌ ذاتی‌ حق‌ تعالی‌ دلالت‌ می‌نماید و چون‌ کمال‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ اوصاف‌ ثابت‌ گردید، به‌طور قطع‌ امکان‌ حشر نیز ثابت‌ می‌شود. از این‌ها گذشته‌ در بیرون ‌آوردن‌ گیاهان‌ بعد از خشک ‌شدن‌ آن‌ها، بر امکان‌ بیرون ‌آوردن‌ مردگان‌ از گورها و برانگیخنشان‌ بعد از مرگ‌ دلیل‌ ظاهری‌ حسی‌ای‌ وجود دارد که‌ نزدیک‌ به‌ اذهان‌ است‌ و افزون‌ بر همه‌ اینها، هر یک‌ از چیزهای‌ نه‌گانه‌ یاد شده‌ نعمتی‌ است‌ عظیم‌ که‌ می‌باید با شکر و سپاس‌ استقبال‌ شود و شکر آن‌ با انجام‌ دادن‌ طاعات ‌است‌ پس‌ نباید با ارتکاب‌ معصیت‌ که‌ ناسپاسی‌ است‌، بدرقه‌ گردند.

﴿إِنَّ یَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ کَانَ مِیقَٰتٗا١٧

«بی‌گمان‌ روز فصل» یعنی: روز داوری‌ میان‌ اهل‌ کفر و ایمان‌، میان‌ نیکوکار و بدکار و میان‌ اهل‌ حق‌ و اهل‌ باطل‌؛ «هنگامی‌ معین‌ است» یعنی: آن‌ روز، مجمع ‌و میعادگاهی‌ معین‌ برای‌ پیشینیان‌ و پسینیان‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ ثواب‌ و عقابی‌ که ‌وعده‌ داده‌ شده‌اند، می‌رسند. این‌ روز «فصل‌» نامیده‌ شد زیرا خداوند عزوجل  در آن ‌میان‌ خلقش‌ فیصله‌ و داوری‌ می‌کند.

﴿یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا١٨

«روزی‌ که‌ در صور دمیده‌ شود» صور: بوقی‌ است‌ که‌ اسرافیل‌  علیه السلام  در آن‌ می‌دمد و از آن‌ صدای‌ مهیبی‌ بیرون‌ می‌آید «پس‌ فوج‌ فوج‌ بیایید» یعنی: شما گروه‌ گروه ‌و توده‌ توده‌، هر امتی‌ همراه‌ با پیامبرش‌ از قبرهایتان‌ به‌سوی‌ موقف‌ محشر و عرصه‌گاه‌ حساب‌ می‌آیید.

﴿وَفُتِحَتِ ٱلسَّمَآءُ فَکَانَتۡ أَبۡوَٰبٗا١٩

«و آسمان‌ شگافته‌ شود» برای‌ فرود آمدن‌ فرشتگان «پس‌ شود دروازه، ‌دروازه» یعنی: آسمان‌ دارای‌ درهای‌ بسیاری‌ می‌گردد تا فرشتگان‌ از آن‌ دروازه‌ها فرود آیند.

﴿وَسُیِّرَتِ ٱلۡجِبَالُ فَکَانَتۡ سَرَابًا٢٠

«و کوه‌ها روان‌ ساخته‌ شوند و چون‌ سرابی‌ گردند» یعنی: کوه‌ها از جاهای‌ خود در هوا روان‌ ساخته‌ شده‌ و از مقر خود برکنده‌ شوند و چون‌ گردی‌ به‌ هوا پراکنده‌ شوند به‌ طوری‌ که‌ بیننده‌ می‌پندارد که‌ آن‌ کوهی‌ است‌ زیرا بر صورت‌ کوه‌ است ‌درحالی‌که‌ حقیقتا در آنجا کوهی‌ نیست‌ بلکه‌ محضا غباری‌ است‌ و بس‌.

﴿إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتۡ مِرۡصَادٗا٢١

«بی‌گمان‌ جهنم‌ کمینگاهی‌ است» یعنی: جهنم‌ در حکم‌ و قضای‌ الهی ‌کمینگاهی‌ است‌ که‌ نگهبانان‌ آن‌ در کمین‌ کفار نشسته‌اند تا آن‌ها را در آن‌ عذاب ‌کنند. یا دوزخ‌ خود کمین‌کننده‌ است‌ و در انتظار کفاری‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌آیند چنان‌که‌ کمین‌کننده‌ در انتظار شکار خویش‌ می‌باشد تا به‌سوی‌ آن‌ آید.

﴿لِّلطَّٰغِینَ مَ‍َٔابٗا٢٢

«که‌ برای‌ سرکشان‌ بازگشتگاهی‌ است» و کسانی‌ که‌ با مخالفت‌ اوامر پروردگار، طغیان‌ و سرکشی‌ اختیار کرده‌اند، به‌سوی‌ آن‌ رجوع‌ کرده‌ و در آن‌ فرود می‌آیند.

﴿لَّٰبِثِینَ فِیهَآ أَحۡقَابٗا٢٣

«که‌ روزگاری‌ دراز در آن‌ درنگ‌ می‌کنند» یعنی: سرک‌شان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ روزگاران ‌باقی‌ است‌ در دوزخ‌ درنگ‌ می‌کنند. حقب: برهه‌ای‌ دراز و دیرپا از زمان‌ است‌ که‌ چون‌ بگذرد، برهه‌ای‌دیگر به‌ دنبال‌ آن‌ می‌آید، سپس‌ برهه‌ای‌ دیگر و همین‌گونه ‌قطعات‌ به‌هم ‌پیوسته‌ زمان‌ تا ابد به‌ هم‌ می‌پیوندند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «حقب‌» و«حقبه‌» در سخن‌ به‌ کار گرفته‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ گوینده‌ پیاپی‌ آمدن‌ زمآن‌ها را مد نظر داشته‌ باشد.

﴿لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرۡدٗا وَلَا شَرَابًا٢٤

«در آنجا نه‌ خنکی‌ای‌ می‌چشند و نه‌ شربتی» یعنی: سرک‌شان‌ در جهنم‌، یا در آن ‌روزگاران‌ دراز هیچ‌ خنکی‌ای‌ را که‌ با آن‌ از گرمای‌ سوزان‌ جهنم‌ لختی‌ بیاسایند نمی‌چشند و نه‌ نوشیدنی‌ای‌ را که‌ به‌ آنان‌ در رفع‌ تشنگی‌شان‌ نفعی‌ برساند. برد: بر خواب‌ نیز اطلاق‌ می‌شود.

﴿إِلَّا حَمِیمٗا وَغَسَّاقٗا٢٥

«جز آب‌ جوشان» حمیم: آب‌ جوش‌ است «و چرکابه‌ای» که‌ زردآب‌ و چرک ‌و خونابه‌ دوزخیان‌ می‌باشد.

﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦

«جزایی‌ است‌ مناسب» یعنی: این‌ عذاب‌شان‌ موافق‌ و مناسب‌ با اعمال‌ و گناهانشان‌ می‌باشد؛ پس‌ گناهی‌ بزرگتر از شرک‌ و عذابی‌ بزرگتر از آتش‌ دوزخ ‌وجود ندارد و چنان‌که‌ اعمال‌شان‌ بد است‌، خداوند عزوجل  به‌ آنان‌ جزایی‌ موافق‌ با آن ‌می‌چشاند.

﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ لَا یَرۡجُونَ حِسَابٗا٢٧

«آنان‌ بودند که‌ حساب ‌و کتابی‌ را توقع‌ نمی‌داشتند» یعنی: نه‌ آنان‌ به‌ ثوابی‌ طمع ‌داشتند و نه‌ از حسابی‌ بیمناک‌ بودند زیرا به‌ رستاخیز ایمان‌ نداشتند.

﴿وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا کِذَّابٗا٢٨

«و آیات‌ ما را سخت‌ تکذیب‌ می‌کردند» یعنی: آن‌ها آیات‌ قرآنی‌ و حجت‌ها و دلایلی‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ وسیله‌ پیامبران  علیهم السلام  بر خلقش‌ فرود آورده‌ بود، سخت‌ تکذیب‌ می‌کردند.

﴿وَکُلَّ شَیۡءٍ أَحۡصَیۡنَٰهُ کِتَٰبٗا٢٩

«و هر چیزی‌ را به‌ صورت‌ کتابی‌ ضبط کرده‌ایم» یعنی: هر چیز را در لوح‌ محفوظ نوشته‌ و به ‌شمار آورده‌ایم‌ تا فرشتگان‌ آن‌ را بشناسند. یا مراد اعمال‌ بندگان‌ است‌که‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ آن‌ها را نوشته‌اند.

 

﴿فَذُوقُواْ فَلَن نَّزِیدَکُمۡ إِلَّا عَذَابًا٣٠

«پس‌ بچشید که‌ جز عذاب‌ هرگز بر شما نمی‌افزاییم» یعنی: این‌ سخن‌ به‌ اهل ‌دوزخ‌ گفته‌ می‌شود؛ به‌سبب‌ کفر و تکذیب‌شان‌ به‌ آیات‌ الهی‌ و افعال‌ زشت‌ و ناصوابشان‌ پس‌ آنان‌ به‌طور همیشه‌ در روند روزافزونی‌ از عذاب‌ الهی‌ قرار دارند. عبدالله بن‌ عمرو رضی الله عنه  می‌گوید: «بر اهل‌ دوزخ‌ آیه‌ای‌ سخت‌تر از این‌ آیه‌ نازل ‌نشده ‌است‌».

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ مَفَازًا٣١

«مسلما پرهیزگاران‌ را رستگاری‌ای‌ است» مفاز: رستگاری‌ و دستیافتن‌ به‌ مطلوب‌ و نجات‌ از آتش‌ دوزخ‌، یا تفرجگاهی‌ است‌. ابن‌کثیر معنی‌ دوم‌ را ترجیح ‌داده‌ است‌ زیرا خداوند عزوجل  بعد از آن‌ می‌فرماید:

﴿حَدَآئِقَ وَأَعۡنَٰبٗا٣٢

«بوستان‌هایی‌ است» مثمر و مشجر «و درختان‌ انگوری‌ است» عطف‌ انگور بر بوستآن‌ها از قبیل‌ عطف‌ خاص‌ بر عام‌ است‌، امری‌ که‌ خود بر بزرگی‌ شأن‌ آن ‌درختان‌ دلالت‌ می‌کند.

﴿وَکَوَاعِبَ أَتۡرَابٗا٣٣

«و دوشیزگان‌ نارپستان» یعنی: برای‌ بهشتیان‌ دوشیزگانی‌ است‌ که‌ پستآن‌هایشان ‌برجسته‌ و برآمده ‌است‌ و فروافتاده‌ نیست‌، که‌ این‌ دوشیزگان «همسال» یعنی: در سن ‌و سال‌ خود برابرند.

﴿وَکَأۡسٗا دِهَاقٗا٣٤

«و» برای‌ پرهیزگاران‌ «جام‌های‌ سرشار» پر از شراب‌ است‌.

﴿لَّا یَسۡمَعُونَ فِیهَا لَغۡوٗا وَلَا کِذَّٰبٗا٣٥

«در آنجا نه‌ لغوی‌ می‌شنوند و نه‌ دروغی» یعنی: پرهیزگاران‌ نه‌ در بهشت‌ سخن ‌لغوی‌ را می‌شنوند و نه‌ هم‌ به‌ یک‌دیگر دروغ‌ می‌گویند، برخلاف‌ آنچه‌ که‌ در مجالس‌ شراب‌نوشی‌ دنیا روی‌ می‌دهد زیرا بهشت‌ سرای‌ سلامتی‌ است‌ پس‌ هرآنچه‌ که‌ در آن‌ وجود دارد، از نقص‌ و عیب‌ مبراست‌. لغو: سخنان‌ باطل‌ و بیهوده‌ است‌.

﴿جَزَآءٗ مِّن رَّبِّکَ عَطَآءً حِسَابٗا٣٦

«پاداشی‌ است‌ از سوی‌ پروردگارت» یعنی: پروردگار متعال‌ بهشتیان‌ را بدانچه ‌ذکر شد، در برابر ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ ایشان‌ پاداش‌ می‌دهد «بخششی» است‌ به ‌ایشان‌ «حساب‌ کرده ‌شده» یعنی: به‌ اندازه‌ای‌ است‌ که‌ در حکم‌ و وعده‌ پروردگار سبحان‌ مستحق‌ و سزاوار آن‌ هستند زیرا حق‌ تعالی‌ برای‌ هر نیکی‌ از ده‌ تا هفتصد ثواب‌ وعده‌ داده‌ است‌ و نیز برای‌ گروهی‌ پاداشی‌ مقرر کرده ‌است‌ که‌ نهایت‌ واندازه‌ای‌ ندارد. یا «حسابا» به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ این‌ پاداش‌ ایشان‌ را بسنده‌ و کافی‌ است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ می‌گویند: «اعطانی فأحسبنی». «به‌ من‌ آن‌ قدر زیاد بخشید که‌ گفتم‌ دیگر بس‌ است‌». و از آن‌ است: «حسبی ‌الله: خداوند عزوجل  مرا بس‌ است‌».

﴿رَّبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلرَّحۡمَٰنِۖ لَا یَمۡلِکُونَ مِنۡهُ خِطَابٗا٣٧

آری‌! آنچه‌ ذکر شد، پاداشی‌ است‌ از سوی‌ پروردگارت‌؛ همان‌ که‌ «پروردگار آسمآن‌ها و زمین» است‌ «و آنچه‌ که‌ ما بین‌ آن‌هاست‌، الله رحمان‌ که‌ از جانب‌ او اجازه‌ سخن ‌گفتن‌ ندارند» یعنی: توان‌ آن‌ را ندارند که‌ از وی‌ سؤال‌ کنند مگر در امری‌ که ‌برایشان‌ اجازه‌ داده‌ است‌ و اختیار شفاعت ‌کردن‌ را نیز ندارند، جز به‌ اجازه‌ و دستور وی‌.

﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ صَفّٗاۖ لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨

«روزی‌ که‌ روح‌ و فرشتگان‌ به‌ صف‌ ایستند» مراد از روح‌ در اینجا فرشته‌ای‌ از فرشتگان‌ است‌. ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  می‌گوید: «روح‌ فرشته‌ای‌ است‌ عظیم‌ که‌ در آفرینش‌ خود از بزرگ‌ترین‌ فرشتگان‌ می‌باشد». ابن ‌مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: «روح ‌فرشته‌ای‌ است‌ بزرگ‌تر از آسمان‌ها و زمین‌». نسفی‌ می‌گوید: «قول‌ جمهور این ‌است‌ که‌ روح: جبرئیل‌ علیه السلام  است‌». به ‌قولی: «روح‌ لشکری‌ از لشکریان‌ خدای‌  عزوجل ‌ است‌ که‌ فرشته‌ نیستند». به‌قولی ‌دیگر: «آنان‌ ارواح‌ بنی‌آدم‌اند که‌ در صفی‌ می‌ایستند و فرشتگان‌ در صفی ‌دیگر و این‌ امر در میان‌ دو دمیدن‌ اسرافیل علیه السلام  ـ قبل‌ از آن‌که‌ ارواح‌ به‌ اجسام‌ برگردانده‌ شوند ـ روی‌ می‌دهد». «سخن ‌نگویند» حاضران‌ محشر «مگر کسی‌ که‌ رحمان‌ به‌ او اجازه‌ داده ‌باشد» در امر شفاعت‌. یا سخنی‌ نگویند مگر در مورد کسی‌ که‌ خدای‌ رحمان‌ برای‌ او اجازه‌ سخن‌گفتن‌ داده‌ است «و» آن‌ شخص‌ از جمله‌ کسانی‌ باشد که‌ «گفته ‌باشد» در دنیا «سخن‌ صواب» یعنی: به‌ توحید گواهی‌ داده‌ باشد. یا اجازه‌ سخن‌ گفتن‌ داده ‌نمی‌شود مگر برای‌ کسی‌ که‌ در امر شفاعت‌ سخنی‌ صواب‌ و درست‌ بگوید. بیضاوی‌ می‌گوید: «هرگاه‌ این‌ گروه‌ که‌ از بهترین‌ خلایق‌ و نزدیکترین‌ آن‌ها به‌خدای‌ سبحان‌ هستند، اجازه‌ سخن‌گفتن‌ را نداشته ‌باشند پس‌ غیر ایشان‌ چگونه ‌اجازه‌ آن‌ را خواهند داشت‌؟».

﴿ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مَ‍َٔابًا٣٩

«این» روز ایستادن‌شان‌ بر وصفی‌ که‌ ذکر شد، همانا «روز حق‌ است» یعنی: روزی‌ رخدادنی‌ و متحقق‌ است‌ که‌ حتما واقع‌ می‌شود «پس‌ هرکه‌ خواهد راه ‌بازگشتی‌ به‌سوی‌ پروردگار خود بگیرد» با انجام‌ اعمال‌ شایسته‌ و در پیش‌ گرفتن ‌برنامه‌ای‌ که‌ او را به‌ سر منزل‌ قرب‌ و رضای‌ حق‌ تعالی‌ می‌رساند.

﴿إِنَّآ أَنذَرۡنَٰکُمۡ عَذَابٗا قَرِیبٗا یَوۡمَ یَنظُرُ ٱلۡمَرۡءُ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُ وَیَقُولُ ٱلۡکَافِرُ یَٰلَیۡتَنِی کُنتُ تُرَٰبَۢا٤٠

«هر آینه‌ ما شما را از عذاب‌ نزدیکی‌ هشدار دادیم‌، روزی‌ که‌ آدمی‌ آنچه‌ را دو دست ‌وی‌ پیش‌ فرستاده‌ بود» از خیر یا شر «بنگرد و کافر گوید: ای‌ کاش‌ من‌ خاک‌ بودم» ازآن‌ رو که‌ کافر انواع‌ عذابی‌ را که‌ خدای‌ سبحان‌ برایش‌ آماده‌ کرده ‌است‌، مشاهده‌ می‌کند. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند که: خداوند عزوجل  چهارپایان‌ را برای‌ انتقام ‌گرفتن‌ از همدیگر گرد می‌آورد و بعد از آن‌که‌ از یک‌ دیگر انتقام‌ کشی‌ می‌کنند به‌ خاک ‌تبدیل‌ می‌شوند، در آن‌ وقت‌ است‌ که‌ کافر حالی‌ همانند حال‌ آن‌ها را آرزو می‌کند.


تفسیر سوره‌ نازعات

سوره‌ نازعات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (46) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند الهی‌ به‌ «نازعات‌» که‌ عبارت ‌از فرشتگان‌ قبض‌ کننده‌ ارواح‌ بنی‌آدم‌اند، «نازعات‌» نامیده‌ شد. نام‌ دیگر این‌ سوره‌ «ساهره‌» یعنی‌ «زمین‌ محشر» است‌ که‌ بیان‌ آن‌ در آیه‌ (14) آمده ‌است‌.

﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا١

«سوگند به‌ کسانی‌ که‌ ارواح‌ را به‌ سختی‌ بیرون‌ می‌کشند» یعنی: سوگند به ‌فرشتگانی‌ که‌ ارواح‌ بندگان‌ را از اجسادشان‌ با کشیدنی‌ سخت‌ بیرون‌ می‌کشند چنان‌که‌ کشنده‌ کمان‌ دو سوی‌ آن‌ را به‌ سختی‌ می‌کشد چراکه‌ آن‌ فرشتگان‌ ارواح‌ را از انتهای‌ بدن‌ بیرون‌ می‌کشند.

﴿وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا٢

«و سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ بیرون‌ می‌آورند بیرون‌ آوردنی» یعنی: ارواح‌ را از اجساد به‌ سرعت‌ و سهولت‌ بیرون‌ می‌آورند. نشط: گرفتن‌ به‌سرعت‌ است‌. به ‌قولی: ناشطات‌؛ بیرون‌آورندگان‌ ارواح‌ مؤمنانند به‌نرمی‌ و راحتی‌ و نازعات: بیرون ‌کشندگان‌ ارواح‌ کافرانند به‌ سختی‌ و درد.

﴿وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا٣

«و سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ شناکنان‌ شناورند» یعنی: فرشتگانی‌ که‌ برای‌ رساندن‌ فرمان‌ خداوند عزوجل  شناکنان‌ و شتابان‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند.

﴿فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبۡقٗا٤

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ سبقت‌ می‌گیرند به‌ سبقت ‌کردنی» ایشان ‌فرشتگانی‌اند که‌ ارواح‌ مؤمنان‌ را سبقت‌کنان‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند.

﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا٥

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ امر را تدبیر می‌کنند» تدبیر فرشتگان‌ برای‌ امر: عبارت‌ از فرود آوردن‌ حلال‌ و حرام‌ با تفاصیل‌ آن‌ها و کارپردازی‌ برای‌ اهل‌ زمین ‌در بادها و بارآن‌ها و غیر آن‌ است‌. نقل‌ است‌ که: تدبیر و ساماندهی‌ امر دنیا به‌ چهار تن‌ از فرشتگان‌ سپرده‌ شده ‌است‌؛ جبرئیل‌، میکائیل‌، عزرائیل‌ و اسرافیل  علیهم السلام . پس‌ جبرئیل‌؛ برگمارده‌ بادها و لشکرهاست‌، میکائیل: برگمارده‌ بارآن‌ها و رستنی‌هاست‌، عزرائیل: برگمارده‌ گرفتن‌ ارواح‌ است‌ و اسرافیل: برگمارده ‌فرود آوردن‌ فرمان‌ بر ایشان‌ می‌باشد. جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌، یعنی‌ سوگند به‌آنچه‌ ذکر شد که‌ شما بعد از مرگ‌ برانگیخته‌ می‌شوید.

﴿یَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلرَّاجِفَةُ٦

«آن‌ روز که‌ لرزنده‌ بلرزد» این‌ واقعه‌ در هنگام‌ دمیدن‌ اسرافیل‌ علیه السلام  در صور اول ‌روی‌ می‌دهد که‌ به‌ سبب‌ آن‌ همه‌ خلایق‌ می‌میرند و زمین‌ و کوه‌ها همه‌ در آن‌ به ‌جنبش‌ و اضطراب‌ درمی‌آیند؛

﴿تَتۡبَعُهَا ٱلرَّادِفَةُ٧

«و از پی‌ آن‌ از پی‌ آینده‌ درآید» رادفه: نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ با آن‌ رستاخیز برپا می‌شود. پس‌ نفخه‌ اول‌ خلق‌ را می‌میراند و نفخه‌ دوم‌ آنان‌ را زنده‌ می‌گرداند.

﴿قُلُوبٞ یَوۡمَئِذٖ وَاجِفَةٌ٨

«در آن‌ روز دل‌هایی‌ ترسان‌ و لرزانند» واجفه: دل‌های مضطرب‌، نگران‌ و لرزانی‌ هستند که‌ بر اثر مشاهده‌ هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ سخت‌ هراسان‌ می‌شوند.

﴿أَبۡصَٰرُهَا خَٰشِعَةٞ٩

«دیدگان‌ آن‌ها فروافتاده» یعنی: چون‌ کسانی‌ که‌ بر غیر اسلام‌ مرده‌اند، هول ‌و هراس‌های‌ روز قیامت‌ را مشاهده‌ کنند بر چشمان‌شان‌ خواری‌ و خضوع‌ و فروافتادگی‌ چیره‌ می‌شود.

﴿یَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرۡدُودُونَ فِی ٱلۡحَافِرَةِ١٠

«می‌گویند» کافران‌؛ همانان‌ که‌ در دنیا منکر رستاخیز بوده‌اند: «آیا ما به‌ حالت ‌نخستین‌ بازگردانیده‌ می‌شویم‌؟» این‌ سخن‌ را هنگامی‌ از روی‌ استبعاد می‌گویند که ‌به‌ آنان‌ گفته‌ شود: شما بعد از مرگ‌ برانگیخته‌ شده‌ و از نو زنده‌ می‌شوید. یعنی: آیا بعد از آن‌که‌ در گودال‌ قبرهایمان‌ قرار بگیریم‌، مجددا به‌ حال‌ اول‌ برگردانده‌ شده‌ و بعد از مرگ‌ زنده‌ می‌شویم‌؟! حافره: زندگی‌ نخستین‌ است‌. اعراب‌ می‌گویند: «فلان‌ رجع‌ فی‌ حافرته: فلان‌ به‌ راهی‌ که‌ از آن‌ آمده ‌بود، برگشت‌».

 

﴿أَءِذَا کُنَّا عِظَٰمٗا نَّخِرَةٗ١١

آن‌گاه‌ بر استبعاد خویش‌ افزوده‌ و می‌گویند: «آیا وقتی‌ ما استخوان‌ ریزه‌هایی ‌پوسیده‌ شدیم» بار دیگر برانگیخته‌ شده‌ و زندگی‌ را از سر می‌گیریم‌؟ در حالی‌ که ‌این‌ دورترین‌ حالت‌ از زندگی‌ است‌؟.

﴿قَالُواْ تِلۡکَ إِذٗا کَرَّةٌ خَاسِرَةٞ١٢

«گفتند: در این‌ صورت‌ این‌ برگشتی‌ زیان‌ آور است» یعنی: اگر مجددا بعد از مرگ‌ به‌ زندگی‌ برگردانده‌ شویم‌، قطعا زیانکار خواهیم‌ بود زیرا در آن‌ صورت ‌تهدیدهای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد ما جامه‌ عمل‌ می‌پوشد و سخنان‌ او در حق‌ ما راست‌ می‌شود. این‌ سخن‌ را نیز از روی‌ استهزا گفتند.

محمد بن‌ کعب‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: چون‌ آیه‌ ﴿یَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرۡدُودُونَ فِی ٱلۡحَافِرَةِ١٠ [النازعات: 10] نازل‌ شد، کفار قریش‌ گفتند: اگر بعد از مرگ‌ خویش‌ دوباره‌ زنده‌ شویم‌، در این‌ صورت‌ زیانکار خواهیم‌ بود! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَإِنَّمَا هِیَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣

سپس‌ خداوند متعال‌ در رد سخنان‌شان‌ می‌فرماید: «جز این‌ نیست‌ که‌ آن‌ یک ‌بانگ‌ تند است» یعنی: ای‌ منکران‌! قیامت‌ را دور از تصور نپندارید و فکر نکنید که‌ پدید آوردن‌ آن‌ بر خدای‌  عزوجل ‌ دشوار می‌باشد زیرا قیامت‌ به‌ یک‌ فریاد سخت‌ وابسته‌ است‌ و این‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ با دمیدن‌ آن‌ قیامت‌ برپا می‌شود.

﴿فَإِذَا هُم بِٱلسَّاهِرَةِ١٤

«پس‌ بناگاه‌ آنان‌ در هامون‌ رستاخیز باشند» ساهره: زمین‌ سپیدی‌ است‌ که‌ خدای ‌سبحان‌ آن‌ را پدید می‌آورد و خلایق‌ را بر روی‌ آن‌ محاسبه‌ می‌کند.

﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ مُوسَىٰٓ١٥

«آیا داستان‌ موسی» یعنی: اخبار وی‌ «به‌ تو رسیده ‌است‌؟» این‌ خطابی‌ است ‌برای‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به ‌قصد تسلیت‌ و دلجویی‌ ایشان‌ در برابر تکذیب‌ قومشان‌. یعنی: ای‌ پیامبر! بدان‌ که‌ داستان‌ موسی‌  علیه السلام  با فرعون‌ سرکش‌ و قوم‌ وی‌ نیز همین‌گونه‌ بود زیرا او نیز در دعوت‌ فرعون‌ با تکذیب‌ روبه‌رو شد و متحمل‌ سختی‌های ‌فراوانی‌ گردید. چنان‌که‌ این‌ آیه‌ تهدیدی‌ است‌ برای‌ کفار که‌ اگر به‌ تکذیب‌ خود ادامه‌ دهند، سرانجامی‌ مانند سرانجام‌ فرعون‌ و کسان‌ وی‌ ـ که‌ از آنان‌ بسیار نیرومندتر و با شوکت‌تر بوده‌اند ـ در انتظارشان‌ خواهد بود و خدای‌ سبحان‌ چنان‌که‌ فرعون‌ و قومش‌ را عبرتی‌ برای‌ جهانیان‌ گردانید، آنان‌ را نیز به‌ سرنوشتی‌ همانند روبرو خواهد کرد.

﴿إِذۡ نَادَىٰهُ رَبُّهُۥ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوًى١٦

«آن‌گاه‌ که‌ پروردگارش‌ او را» یعنی: موسی‌ علیه السلام  را «ندا در داد در وادی ‌مقدس» یعنی: مبارک‌ و مطهر، که‌ نام‌ آن‌ وادی‌ مقدس «طوی» است‌ و در کوه‌ سینا واقع‌ است‌.

﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ١٧

آری‌! ندا در داد که‌ ای‌ موسی: «به‌سوی‌ فرعون‌ برو که‌ او سر به‌ طغیان ‌برداشته ‌است» یعنی: در عصیان‌ و تکبر و کفر از حد گذشته ‌است‌.

﴿فَقُلۡ هَل لَّکَ إِلَىٰٓ أَن تَزَکَّىٰ١٨

«پس‌ بگو» به‌ وی‌ «آیا سر آن‌ داری‌ که‌ به‌ پاکیزگی‌ گرایی‌؟» یعنی: بعد از آن‌که ‌پیش‌ فرعون‌ رسیدی‌، به‌ او بگو: آیا بر آن‌ هستی‌ که‌ با طاعت‌ و ایمان‌ از شرک‌ و عصیان‌ پاکیزه‌ شوی‌؟ بدین‌سان‌ موسی‌ علیه السلام  مأمور گردید تا در گام‌ نخست‌ با فرعون ‌از در نرمش‌ و ملایمت‌ درآید.

﴿وَأَهۡدِیَکَ إِلَىٰ رَبِّکَ فَتَخۡشَىٰ١٩

«و» آیا سر آن‌ داری‌ که «تو را به‌سوی‌ پروردگارت‌ راه‌ نمایم‌ تا پروا بداری‌؟» یعنی: تو را به‌سوی‌ شناخت‌، یگانگی‌ و پرستش‌ خداوند عزوجل  ارشاد کنم‌، در نتیجه‌ از عذاب‌ وی‌ بترسی‌؟ شایان‌ ذکر است‌ که‌ خشیت‌ و ترس‌ جز از کسی‌ که‌ راهیافته‌ و رشید باشد، پدید نمی‌آید.

﴿فَأَرَىٰهُ ٱلۡأٓیَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰ٢٠

«پس‌ معجزه‌ بزرگ‌ را بدو نمود» یعنی: موسی ‌ علیه السلام  نزد فرعون‌ رفت‌ و دعوت‌ حق ‌را به‌ وی‌ رساند آن‌گاه‌ معجزه‌ بزرگ‌ و نشانه‌ سترگی‌ را که‌ دلیل‌ راستگویی‌ وی‌ در ادعای‌ نبوت‌ بود، به‌ او نمایاند و آن‌ معجزه‌، تبدیل‌ شدن‌ عصای‌ وی‌ به‌ اژدها یا عصا و ید بیضا هردو بود زیرا هردو در حکم‌ یک‌ معجزه‌ بودند.

﴿فَکَذَّبَ وَعَصَىٰ٢١

«ولی‌ تکذیب‌ کرد» فرعون‌ موسی ‌ علیه السلام  را با آنچه‌ که‌ آورده‌ بود «و عصیان ‌کرد» خدای‌  عزوجل ‌ را لذا از وی‌ فرمان‌ نبرد.

﴿ثُمَّ أَدۡبَرَ یَسۡعَىٰ٢٢

«سپس‌ روی‌ برتافت» فرعون‌ و پشت‌ کرد از ایمان‌، یا از موسی‌ علیه السلام  «تدبیرکنان» یعنی: در حالی‌ که‌ به‌ فساد در روی‌ زمین‌ می‌کوشید و در معارضه‌ و مقابله‌ با آنچه‌ که‌ موسی‌  علیه السلام  آورده‌ بود، به‌ تکاپو افتاده‌ بود.

﴿فَحَشَرَ فَنَادَىٰ٢٣

«پس‌ گرد آورد» یعنی: فرعون‌ لشکریان‌ خود را برای‌ جنگ‌ و نبرد گرد آورد، یا جادوگران‌ را برای‌ مقابله‌ با موسی ‌ علیه السلام  گرد آورد، یا مردم‌ را برای‌ حضور در صحنه‌ گرد آورد تا آنچه‌ را که‌ روی‌ می‌دهد، مشاهده‌ کنند «پس» خودش‌ یا به‌وسیله‌ منادی‌ای‌ «ندا در داد» در آن‌ جمع‌؛

﴿فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّکُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ٢٤

«و گفت: پروردگار برتر شما منم» مراد فرعون‌ ملعون‌ این‌ بود که‌ پروردگاری‌ برتر از وی‌ وجود ندارد.

﴿فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَکَالَ ٱلۡأٓخِرَةِ وَٱلۡأُولَىٰٓ٢٥

«و خدا هم‌ او را به‌ عذاب‌ دنیا و آخرت‌ گرفتار کرد» یعنی: خداوند عزوجل  او را فروگرفت‌؛ پس‌ او را مجازات‌ کرد به‌ مجازات‌ آخرت‌ که‌ همانا عذاب‌ دوزخ‌ است ‌و به‌ مجازات‌ نخستین‌ که‌ همانا عذاب‌ دنیا با غرق ‌کردن‌ وی‌ در دریای‌ سرخ‌ بود تا هرکس‌ خبرش‌ را می‌شنود، از او پند و عبرت‌ بگیرد.

﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّمَن یَخۡشَىٰٓ٢٦

«بی‌گمان‌ در این‌ ماجرا برای‌ هرکس‌ که‌ بترسد، عبرتی‌ است» یعنی: در داستان ‌فرعون‌ و آنچه‌ که‌ با او انجام‌ شد، برای‌ کسی‌ که‌ شأن‌ و حال‌ وی‌ چنین‌ است‌ که‌ از خدا عزوجل  می‌ترسد و از او پروا می‌دارد، عبرتی‌ است‌ بزرگ‌.

بعد از بیان‌ داستان‌ موسی‌ و فرعون‌، بار دیگر خطاب‌ حق‌ تعالی‌ متوجه‌ منکران ‌رستاخیز می‌شود، با ارائه‌ این‌ حجت‌ که‌ بازآفرینی‌ خلق‌ از آفرینش‌ ابتدایی‌ آن‌ بر وی‌ آسانتر است‌ پس‌ می‌فرماید:

﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا٢٧

«آیا شما در آفرینش‌ استوارترید یا آسمان» یعنی: آیا آفرینش‌ شما بعد از مرگ ‌و برانگیختن‌ مجددتان‌ سخت‌تر و دشوارتر است‌ یا آفرینش‌ آسمان‌؟ «الله آن‌ را بناکرد» پس‌ هرکس‌ بر آفرینش‌ آسمانی‌ که‌ دارای‌ همچو جرم‌ و جسامت‌ بزرگی‌است‌ قادر باشد، آسمانی‌ با این‌ عجایب‌ صنعت‌ و شگفتی‌های‌ قدرت‌ که‌ فقط زوایای‌ محدودی‌ از آن‌ برای‌ بینندگان‌ هویداست‌؛ همچو کسی‌ چگونه‌ از بازآفرینی‌ اجسامی‌ که‌ بعد از آفرینش‌ نخستین‌ آن‌ها را میرانده ‌است‌، ناتوان ‌می‌باشد؟.

﴿رَفَعَ سَمۡکَهَا فَسَوَّىٰهَا٢٨

آری‌! خداوند عزوجل  آسمان‌ را بنا کرد و «سقفش‌ را بلند برکشید» یعنی: آن‌ را همچون‌ بنای‌ مرتفعی‌ بر فراز زمین‌ قرار داد و سقف‌ آن‌ را برافراشت «پس‌ آن‌ را استوار کرد» یعنی: آسمان‌ را در خلقت‌ استوار و به‌ اندازه‌ و در شکل‌ و هیئت ‌درست‌ و با اعتدال‌ گردانید که‌ نه‌ در آن‌ خللی‌ است‌، نه‌ کجی‌ و انحرافی‌ و نه‌ سستی‌ و شگافی‌. آری‌! هرکس‌ از ابعاد هول‌ انگیز کهکشان‌ها اندک‌ شناختی‌ داشته‌ باشد، یقینا عظمت‌ آسمان‌ را درک‌ می‌کند و در می‌یابد که‌ بازآفرینی‌ انسان‌ ـ حتی‌ در مقیاس‌ تصورات‌ عقلی‌ بشر ـ از آفرینش‌ آسمان‌ بسیار ساده‌تر است‌.

﴿وَأَغۡطَشَ لَیۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا٢٩

«و شبش‌ را تاریک‌ و روزش‌ را آشکار گردانید» یعنی: روزش‌ را با روشنگری ‌خورشید بارز و نمایان‌ گردانید. یا معنی‌ این‌ است: خداوند عزوجل  پدیده‌ شب‌ را از آسمآن‌ها برداشت‌ به‌ این‌ مفهوم‌ که‌ آسمان‌ها شب‌ ندارند بلکه‌ همه‌ روشن‌ می‌باشند زیرا شب‌ پدیده‌ای‌ محلی‌ در بعضی‌ از اجرام‌ فلکی‌ است‌ نه‌ در همه‌ آن‌ها.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ٣٠

«و زمین‌ را بعد از این» یعنی: بعد از آفرینش‌ آسمان‌ «هموار کرد» یعنی: گستراند و آن‌ را برای‌ زیست‌ انسان‌ آماده‌ کرد و آن‌ را در شکل‌، بیضوی‌ گردانید که‌ ـ برعکس‌ آنچه‌ معروف‌ است‌ ـ تماما کروی‌ نیست‌ زیرا زمین‌ از یک‌ کرانه ‌خود پهن‌ می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ هرچند گستراندن‌ و هموار کردن‌ زمین ‌به‌شکل‌ بیضوی‌ بعد از آفرینش‌ آسمان‌ بود اما زمین‌ به‌صورت‌ اولیه‌ خود قبل‌ از آفرینش‌ آسمان‌ آفریده‌ شده‌ بود چنان‌که‌ در آیات‌ «11 ـ 9» سوره‌ «سجده‌» گذشت‌. شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «از آیات‌ قرآن‌ و انکشافات‌ علم‌ هردو چنین‌ بر می‌آید که‌ خلقت‌ آسمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ که‌ شامل ‌کهکشان‌های‌ این‌ کائنات‌ و توابع‌ آن‌هاست‌ بر خلقت‌ زمین‌ مقدم‌ بوده‌ است‌ اما خلقت ‌آسمآن‌های‌ هفت‌گانه‌ که‌ خود پدیده‌های‌ غیبی‌ای‌ هستند و علم‌ و ادراک‌ بشر هرگز به‌ آن‌ها راه‌ نیافته‌ است‌، بعد از خلقت‌ زمین‌ بوده‌ است‌».

شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: هموارکردن‌ زمین‌ این‌ است‌ که‌ می‌فرماید؛

﴿أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا٣١

«از زمین‌ آب‌ و چراگاه‌ آن‌ را بیرون‌ آورد» یعنی: از زمین‌ جویباران‌، دریاها و چشمه‌ها را منفجر گردانید و از آن‌ چراگاهش‌ ـ یعنی‌ گیاهانی‌ را که‌ برای‌ چرای ‌حیوانات‌ آماده‌ باشد ـ بیرون‌ آورد و این‌ معنی‌ شامل‌ ارزاق‌ و میوه‌هایی‌ که‌ انسآن‌ها از آن‌ بهره‌ می‌گیرند، نیز می‌شود.

﴿وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا٣٢

«و کوه‌ها را استوار کرد» و آن‌ها را مانند میخهایی‌ برای‌ زمین‌ گردانید تا زمین ‌ساکنان‌ خود را مضطرب‌ و ناآرام‌ نگرداند.

﴿مَتَٰعٗا لَّکُمۡ وَ لِأَنۡعَٰمِکُمۡ٣٣

آری‌! حق‌ تعالی‌ همه‌ این‌ کارها را کرد؛ «برای‌ بهره‌مندی‌ شما و چهارپایانتان» تا در زمین‌ به‌راحتی‌ زندگی‌ کنید و از نعمت‌های فراوان‌ آن‌ برخوردار شوید. پس ‌بدانید که‌ هرکس‌ بر آفرینش‌ این‌همه‌ پدیده‌های‌ عظیم‌ توانا باشد، بدون‌ شک‌ بر بازآفرینی‌ آن‌ها نیز تواناست‌ بلکه‌ بر بازآفرینی‌ آن‌ها تواناتر است‌.

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلطَّآمَّةُ ٱلۡکُبۡرَىٰ٣٤

«پس‌ چون‌ آن‌ هنگامه‌ بزرگ‌ در رسد» یعنی: آن‌ گاه‌ که‌ بلا و مصیبت‌ سخت‌ و بزرگی‌ که‌ از همه‌ بلاها و مصایب‌ دیگر بزرگ‌تر است‌، در رسد. و آن‌ عبارت‌ از نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ اهل‌ بهشت‌ را به‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ را به‌ دوزخ‌ می‌سپارد؛

﴿یَوۡمَ یَتَذَکَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ٣٥

«آن‌ روز است‌ که‌ انسان‌ آنچه‌ را که‌ عمل‌ کرده‌ بود» از خیر یا شر «به‌ یاد می‌آورد» زیرا او اعمال‌ خود را به‌ طور مدون‌ در کارنامه‌ خویش‌ مشاهده‌ می‌کند درحالی‌ که‌ از فرط غفلت‌ یا طول‌ مدت‌، آن‌ها را فراموش‌ کرده‌ بود.

 

 

﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِیمُ لِمَن یَرَىٰ٣٦

«و جهنم‌ برای‌ هرکه درنگرد آشکار شود» یعنی: جهنم‌ به‌گونه‌ای‌ آشکار می‌شود که‌ بر کسی‌ پنهان‌ نمی‌ماند. مقاتل‌ می‌گوید: «پرده‌ و حجاب‌ از جهنم‌ برداشته ‌می‌شود و خلق‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌نگرند». در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ مؤمن‌ با دیدن‌ آن‌، قدر این‌ نعمت‌ خداوند عزوجل  را بر خود که‌ از آن‌ به‌ سلامت‌ مانده‌ است‌ می‌داند و اما کافر؛ پس‌ دیدن‌ آن‌، غمی‌ بر غم‌ و حسرتی‌ بر حسرتش‌ می‌افزاید.

﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ٣٧

«و اما کسی‌ که‌ از حد گذشته‌ باشد» در کفر و گناهان‌.

﴿وَءَاثَرَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا٣٨

«و زندگانی‌ این ‌جهانی‌ را برگزیده‌ باشد» بر آخرت‌؛ با پیروی‌ از شهوات‌ پس‌ نه ‌برای‌ آن‌ آمادگی‌ گرفته ‌باشد و نه‌ به‌ عمل‌ اهل‌ بهشت‌ عمل‌ کرده‌ باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «یعنی‌ دنیا را بر دین‌ و آخرت‌ خویش‌ مقدم‌ ساخته‌ باشد»؛

﴿فَإِنَّ ٱلۡجَحِیمَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٣٩

«پس‌ بی‌شک‌ دوزخ‌ همان‌ جایگاه‌ اوست» به ‌زودی‌ در آن‌ جای‌ خواهد گرفت‌ و جز دوزخ‌ جایگاه‌ دیگری‌ برای‌ او نیست‌.

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠

«و اما کسی‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ ترسیده‌باشد» در موقف‌ حساب‌ و حشر در روز قیامت «و نفس‌ خود را از هوی‌ و هوس‌ بازداشته‌ باشد» یعنی: بر نفس‌ خود نهیب‌ زده‌ و آن‌ را از گرایش‌ به‌ گناهان‌ و محرماتی‌ که‌ به‌ آن‌ها اشت‌ها می‌ورزد، مهار کرده ‌باشد؛

﴿فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١

«پس‌ بی‌گمان‌ بهشت‌ جایگاه‌ اوست» که‌ در آن‌ فرود می‌آید و جای‌ می‌گیرد، نه‌ در غیر آن‌. سهل‌ می‌گوید: «ترک‌ هوی‌ کلید بهشت‌ است‌، به‌ دلیل‌ این‌ دو آیه ‌کریمه‌».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ دو آیه‌ در شأن‌ مصعب ‌بن ‌عمیر و برادرش‌ عامر بن‌ عمیر رضی الله عنهما  نازل‌ گردید اما مفاد آن‌ عام‌ است‌ درباره‌ هر مؤمنی‌ که‌ از خداوند عزوجل  ترسیده‌ و از هوای‌ نفس‌ خویش‌ پیروی‌ نکند.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَا٤٢

«از تو درباره‌ قیامت‌ می‌پرسند که‌ فرارسیدنش‌ چه‌ وقت‌ است‌؟» مرساها: یعنی ‌استقرار آن‌، چون‌ استقرار و لنگر انداختن‌ کشتی‌ در یکجا.

ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «مشرکان‌ مکه‌ از سر استهزا و ریشخند می‌پرسیدند: قیامت‌ چه‌ وقت‌ برپا می‌شود؟ پس‌ این‌ آیه‌ تا آخر سوره‌ نازل‌ شد».

﴿فِیمَ أَنتَ مِن ذِکۡرَىٰهَآ٤٣

«تو از علم‌ آن‌ در چه‌ مقامی‌ هستی‌؟» یعنی: تو در مقامی‌ نیستی‌ که‌ بدان‌ علم ‌داشته ‌باشی‌ بلکه‌ علم‌ آن‌ فقط نزد خدای‌ سبحان‌ است‌ پس‌ تو را چه‌ به‌ گفت‌وگو درباره‌ آن‌.

﴿إِلَىٰ رَبِّکَ مُنتَهَىٰهَآ٤٤

«منت‌های‌ علم‌ آن‌ با پروردگار توست» و علم‌ آن‌ در نزد غیر حق‌ تعالی‌ نیست‌ پس ‌چرا از تو درباره‌ آن‌ سؤال‌ می‌کنند و بیان‌ وقت‌ برپایی‌ آن‌ را از تو می‌طلبند؟.

﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخۡشَىٰهَا٤٥

«جز این‌ نیست‌ که‌ تو بیم‌ دهنده‌ کسی‌ هستی‌ که‌ از آن‌ می‌ترسد» یعنی: تو برای‌ آن ‌مبعوث‌ نشده‌ای‌ تا آن‌ها را از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ آگاه‌ کنی‌ بلکه‌ برای‌ آن‌ مبعوث ‌شده‌ای‌ تا کسی‌ را که‌ از برپایی‌ قیامت‌ می‌ترسد، از هول‌ و هراس‌ها و سختی‌های‌ آن ‌بیم‌ و هشدار دهی‌.

﴿کَأَنَّهُمۡ یَوۡمَ یَرَوۡنَهَا لَمۡ یَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِیَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦

«روزی‌ که‌ آن‌ را می‌بینند» و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ را مشاهده‌ می‌کنند، مدت ‌درنگشان‌ در دنیا در تصورشان‌ چنان‌ اندک‌ می‌نماید که‌ «گویی‌ جز شبانگاهی‌ یا بامداد آن‌ به‌سر نبرده‌اند» یعنی: گویی‌ جز مقدار آخر یا اول‌ روز یا در حد یک‌ چاشتگاه‌ که‌ نزدیک‌ به‌ این‌ شبانگاه‌ است‌، در دنیا درنگ‌ نکرده‌اند. یا معنی‌ این ‌است: گویی‌ در قبرهای‌ خود جز شبانگاهی‌ یا وقت‌ بامدادی‌ را که‌ پیش‌ از آن ‌است‌، به‌ سر نبرده‌اند زیرا بعد از مشاهده‌ سختی‌های‌ روز قیامت‌، مدت‌ درنگ ‌خود در قبرهای‌ خویش‌ را کم‌ می‌شمارند.