ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مدنی است و دارای (31) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح آن با بیان آفرینش انسان و ایجاد وی بعد از عدم، سپس خلیفه کردن وی در زمین و بیان آفرینش تمام خیرات و برکات و معادن و گنجهایی که در زمین برای بهرهبرداری وی قرار داده شده است، «انسان» نامیده شد. در صحیح مسلم از ابن عباس رضی الله عنه نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز بامداد روز جمعه، سورههای «الم. تنزیل» سجده و ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾ [الإنسان: 1] را میخواندند.
﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَکُن شَیۡٔٗا مَّذۡکُورًا١﴾
«به تحقیق که آمدهاست بر انسان» هل: حرف استفهام تقریر و تقریب و در اینجا به معنی «قد» است که مفید تحقیق میباشد. یعنی: محققا آمده است بر انسان «مدتی از روزگار که چیز قابل ذکری نبود» به قولی: مراد از انسان، آدم علیه السلام است و مدتی که او در آن چیز قابل ذکری نبود، مدت چهل سال بود قبل از آنکه روح در وی دمیده شود زیرا در آغاز ساختارش از گل آفریده شد آنگاه از لجنی بویناک و سپس از گل خشک بازمانده از آن. بهقولی دیگر: مراد از انسان همه فرزندان آدماند و قول راجح نیز همین است، بهدلیل آیه بعدی که مفسر آن میباشد و تطور انسان از نطفه به موجودی متکامل را بیان میکند. «حین» مدت حمل انسان در دوران جنینی و «دهر» زمان ممتدی است که محدودیتی ندارد.آری! انسان در این مدت به سبب ضعف و حقارت خود چیز قابل ذکری نبود. فراء و ثعلب میگویند: «معنی این است که آدم در طول آن مدت چهل سال، پیکر صورت نگاری شدهای از خاک و گل بود که نه از آن یادی میشد، نه شناخته شده بود و نه دانسته میشد که اسم او یا هدف از خلقتش چیست، سپس در او روح دمیده شد و پس از آن نامش مطرح گردید و بلندآوازه شد». بهقولی دیگر معنی این است: روزگارها گذشت و آدم در آن روزگاران دراز نه چیز قابل ذکری بود، نه آفریده شده بود و نه اسم وی برای یکی از مخلوقات شناخته شده بود بلکه او در کتم عدم فراموش شده و غیر قابل ذکر بود و این حقیقتی است که احدی منکر آن نیست و دانشمندان طبقات الارض نیز بر آن تأکید گذاشته و گفتهاند: انسان روزگاران درازی بعد از آفرینش خود زمین بر روی آن پدید آمده است.
﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِیهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِیعَۢا بَصِیرًا٢﴾
آنگاه حق تعالی در تفسیر آیه قبل ـ بنا برمعنی راجح آن که ذکر شد ـ میفرماید: «هر آینه ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم» مراد از انسان در اینجا: جنس انسان یعنی همه فرزندان آدم است و مراد از نطفه در هم آمیخته و مختلط: آب منی و نطفه مرد و زن بعد از اختلاط و آمیزش آن دو است. به قولی: «امشاج» آمیختههایی از چند چیز است زیرا نطفه مخلوطی به هم آمیخته از انواع چیزهای مختلف و انواع طبایع مختلفهای است که انسان از آنها و بر آنها آفریده میشود. «تا به آزمونش بکشانیم» یعنی: انسان را در حالی آفریدیم که از آفرینش او قصد آزمونش را داشتهایم تا او را به خیر و شر و به امر و نهی بیازماییم «پس او را» بدین سبب «شنوا و بینا ساختیم» یعنی: در او حواس را ایجاد کردیم تا ادراکش کامل گشته و آزمودنش ممکن گردد. احتمال دارد که مراد از آیه اول، آفرینش آدم قبل از دمیدن روح در وی و مراد از آیه دوم، آفرینش نسل وی باشد. به هر حال دو آیه فوق انسان را به یاد اصل پیدایش انسان که یادآور ناتوانی ویاند میاندازد و او را به اعتراف بر نعمت و شکر منعم و بر آوردن حکمت آفرینش خود که همانا پیروزی در این آزمایش است، برمیانگیزد.
﴿إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرٗا وَإِمَّا کَفُورًا٣﴾
«هرآینه ما راه را به او نشان دادیم، خواه شکرگزار باشد یا ناسپاس» یعنی: ما راه هدایت و گمراهی و خیر و شر را به انسان نمایانده، او را به آن آشنا ساخته و منافع و مضار آنها را به او شناساندهایم به طوریکه او خود به فطرت و عقل خویش بدان راه مییابد و نیز ما پیامبران علیهم السلام را فرستاده، آیات خویش را نازل کرده و ادله را برپا کردهایم، خواه او شکرگزار بوده و راه ایمان و عبادت و تقوی را بپوید، یا ناسپاس باشد و کفر بورزد.
﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡکَٰفِرِینَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلٗا وَسَعِیرًا٤﴾
بعد از آن که حق تعالی دو گروه شکرگزار و ناسپاس را ذکر کرد، اکنون به بیان این حقیقت میپردازد که چه چیزی را برای آنها آماده کرده است: «ما برایکافران زنجیرها و بندها و آتش فروزان آماده کردهایم» تا آنان را به وسیله این چیزها عذاب کنیم. غل: چیزی است که دستها با آن بر گردنها بسته میشود. سعیر: آتش بسیار افروخته است.
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ یَشۡرَبُونَ مِن کَأۡسٖ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا٥﴾
«بیگمان ابرار از جامی مینوشند» ابرار: اهل طاعت و اخلاص، یعنی کسانیاند که حق خدای عزوجل را ادا میکنند. در حدیث شریف آمده است: «والبر ما اطمأنت إلیه النفس». «بِرّ چیزی است که روان بدان آرام گیرد». کأس: پیاله شراب است «که آمیزه آن کافور است» یعنی: کافور با آن آمیخته میشود تا بوی و طعم شراب کامل و لذت بخشتر گردد.
﴿عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا٦﴾
«چشمهای که بندگان» درستکار و مقرب «خداوند از آن مینوشند» یعنی: آن آب کافور عبارت است از چشمه شرابی است که بندگان درستکار و مقرب از آن مینوشند. یا درحالی شراب خویش را مینوشند که آن شراب به آب چشمه کافور آمیخته است «و هرگونه که بخواهند جاریش میکنند» یعنی: بهشتیان آن چشمه را به هرجایی از بهشت که بخواهند، روان میکنند و از آن هر گونه که بخواهند، بهره میگیرند پس از آنجا به اینجا و از اینجا به آنجا جدول میکشند و جویها روان میکنند چنانکه نهر جدولکشی گردیده و به اینجا و آنجا برده میشود. مراد این است که آن چشمه، تحت امر و تصرف ایشان است. در حدیث شریف آمده است: «در بهشت چهار چشمه وجود دارد؛ دو چشمه از آنها از زیر عرش روانند که خداوند عزوجل از یکی از آنها چنین یاد کرده است: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا﴾ [الإنسان: 6] و آن دیگر چشمه زنجبیل است. دو چشمه دیگر از فراز عرش فواره زنندکه یکی از آنها را خداوند عزوجل چنین یاد کرده است: چشمهای است در آن که سلسبیل نامیده میشود و دیگری چشمه تسنیم است». حسن بصری میگوید: «چشمه تسنیم مخصوص مقربان و به عنوان آب شرب ایشان است که از آن برای ابرار آمیزهای است چنانکه از چشمههای زنجبیل و سلسبیل نیز برای ابرار آمیزهای است». امام رازی میگوید: «از این آیات که در ذکر عذاب شیوه اختصار و در شرح ثواب شیوه تفصیل بهکار برده شده، این دلالت بر میآید که جانب رحمت غالبتر و قویتر است».
﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾
و آن بندگان درستکار و مقرب خداوند عزوجل که ذکر شد: «به نذر وفامیکنند» یعنی: آنها چون برای خدای سبحان نذر کنند، به نذر خود وفا میکنند. نذر در اصطلاح شریعت: چیزی است که شخص مکلف برای نیل به رضای خداوند متعال بر خویشتن واجب میگرداند؛ از نماز، یا روزه، یا قربانی، یا غیر این از اموری که شرعا بر ذمه وی واجب نبوده است «و از روزی که شر آن دامنگستر است میترسند» مراد این است که آنها از روز قیامت میترسند؛ روزی که شر آن فاش، دراز دامن و چنان گسترده است که همه آسمآنها و زمین را در بر میگیرد زیرا آسمان در آن روز شگافته شده و ستارگان پراکنده و پاشان میگردند و زمین به سختی تکانده شده و کوهها درهم کوفته و ویران میگردند.
﴿وَیُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡکِینٗا وَیَتِیمٗا وَأَسِیرًا٨﴾
«و» آن بندگان درستکار و مقرب خداوند عزوجل «طعام را با وجود دوست داشتنش به مسکین و یتیم و اسیر اطعام میکنند» یعنی: با آنکه خوراکی کم دارند وخودشان آن را دوست داشته و به آن تمایل دارند اما با این حال آن خوراکی را به منظور کسب رضای خداوند عزوجل بر این سه گروه اطعام میکنند. یا معنی این است: طعام را به انگیزه حب الهی به آنان اطعام میکنند. مسکین: نیازمند فقیر و یتیم: کسی است که پدر ندارد. اسیر: کسی از کفار است که در جنگی اسلامی اسیر میگردد. البته کلمه اسیر شامل مؤمن و برده و زندانی نیز میشود. شایان ذکراست که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حق اسیر به نیکی سفارش کردهاند چنانکه درحدیث شریف آمده است: «به اسیران خیراندیش باشید». بنابراین، اطعام اسیر مشرک عمل قربتی به سوی خداوند عزوجل است و اطعام اسیران اولا بر امام (دولت) واجب است و اگر دولت به آن نپرداخت، بر مسلمانان واجب میگردد. خاطر نشان میشود که عامه علما نیکی به کفار موجود در بلاد اسلامی را اجازه دادهاند و این از نوافل است نه از واجبات. امام رازی میگوید: «بدان که مجامع طاعات در دو امر محصور است: تعظیم امرا که ﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ﴾ بدان اشاره داردو شفقت بر خلق الله که ﴿وَیُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ﴾ ناظر بر آن است». ابنجریر در تفسیر «اسیرا» میگوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اهل اسلام را بهاسارت نمیگرفتند[1] و این آیه درباره اسیران اهل شرک نازل گردید و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را به رفتار نیک با آنها دستور میدادند».
اهل تفسیر در بیان سبب نزول میگویند: آیه کریمه درباره علی و فاطمه رضی الله عنهما و کنیزکی از آنها به نام فضه نازل گردید ـ هرچند این داستان از نظر سند به صحت نرسیده است. قرطبی میگوید: «صحیح آن است که این آیه درباره همه نیکان (ابرار) نازل شده است».
﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُکُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُکُورًا٩﴾
و آن بندگان درستکار و مقرب خداوند عزوجل در دل با خود میگویند: «جز این نیست که ما فقط برای خشنودی خداوند شما را اطعام میکنیم» پس، از شما انتظار پاداش و عمل متقابل را نداشته و با این عمل ثنا و ستایش مردم را نمیطلبیم. البته خداوند عزوجل این امر را از دلهای ایشان دانست و از این روی ایشان را بدان ستود «از شما نه پاداشی میخواهیم و نه سپاسی» بلکه این عمل ما خالصا لوجه الله بوده و طلب رضای خداوند عزوجل نخستین هدف ما است و هدف دوم ما هم ترس از روز قیامت و هول و هراسهای آن میباشد.
﴿إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِیرٗا١٠﴾
و آن بندگان درستکار و مقرب خداوند عزوجل میگویند: «ما از پروردگارمان روز عبوسی را هراسناکیم» که از هول و سختی آن چهرهها ترش و درهم کشیده میشود، روز «نهایت دشواری را» قمطریر: یعنی سخت دشوار و تاریک و وحشتناک.
﴿فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمِ وَلَقَّىٰهُمۡ نَضۡرَةٗ وَسُرُورٗا١١﴾
«پس خداوند ایشان را از شر آن روز نگهداشت» یعنی: از ایشان شر آن روز را دفع کرد بهسبب این که ایشان از خشم وی میترسیدند و به بندگان نیازمند وی غذا میدادند «و به ایشان شادابی و خوشحالی ارزانی داشت» حق تعالی به جای ترشروییای که در کفار است، به ایشان تازگی و صفای چهره و خرمی و شادمانی دل ارزانی داشت. نضره: سپیدی و صفا و پاکی و خرمی چهره از اثر نعمت است.
﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِیرٗا١٢﴾
«و ایشان را در برابر صبرشان» بر ادای واجبات، پرهیزشان از محرمات و بخشیدن اموال به نیازمندان؛ «بوستانی پاداش داد» که از آن برخوردار میشوند «و جامه ابریشمین» پاداش داد که آن را میپوشند. در حدیث شریف به روایت ابن عمر رضی الله عنهما آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از صبر مورد سؤال قرار گرفتند پس در پاسخ فرمودند: «الصبر أربعة: أولها الصبر عند الصدمة الأولی، والصبر علی أداء الفرائض، والصبر علی اجتناب محارم الله، والصبر علی المصائب». «صبر بر چهار نوع است: اول آن صبر در هنگام برخورد اول با صدمه است، دوم صبر بر ادای فرایض است، سوم صبر بر اجتناب از محرمات الهی است و چهارم صبر بر مصائب است». امام رازی میگوید: «بدان که این آیه یکی از دلایل این امر است که سختیهای آخرت جز به اهل عذاب نمیرسد».
﴿مُّتَّکِِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۖ لَا یَرَوۡنَ فِیهَا شَمۡسٗا وَلَا زَمۡهَرِیرٗا١٣﴾
«در آنجا» یعنی: در بهشت «بر تختها تکیه زنند» بهشتیان بر اورنگها و تختهای مکلل به حجلهها و سراپردهها تکیه زنند «در آنجا نه گرمای خورشیدی را بینند و نه سرمای سختی» بلکه هوای بهشت معتدل و بس فرحبخش است. زمهریر: سردی شدید است. در حدیث شریف آمده است: «هواء الجنة سجسج لا حر ولا قر». «هوای بهشت معتدل است، نه گرم است و نه سرد». سجسج: سایه گسترده است، مانند سایه طلوع بامداد تا طلوع خورشید.
﴿وَدَانِیَةً عَلَیۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِیلٗا١٤﴾
«و سایههای آن به ایشان نزدیک باشد» یعنی: سایههای درختان بهشت به بهشتیان نزدیک است و بر ایشان سایبانی میکند تا بر طرب و نعمت ایشان بیفزاید، هرچند که در بهشت نه خورشیدی است و نه مهتابی، همان طوری که شانه موی بهشتیان از طلا و نقره است، هرچند که در بهشت نه پلیدیای است و نه گرد وغباری. «و میوههای آن در کمال دسترسپذیری است» یعنی: میوههای بهشت چنان برای تناولکنندگان رام ساخته شده است که شخص بهشتی در حالات ایستاده، نشسته و به پهلو آرمیده یکسان به آن دسترسی دارد پس نه آن درختان دور است که دستهای بهشتیان از آنها برگردد و نه درختان بهشت خار و خاشاکی دارد.
﴿وَیُطَافُ عَلَیۡهِم بَِٔانِیَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَکۡوَابٖ کَانَتۡ قَوَارِیرَا۠١٥﴾
«و ظروف سیمین و کوزههای بلورین پیرامون آنها گردانده میشود» یعنی: در هر وقت و هر زمانی که بهشتیان بخواهند، خدمتکاران بر ایشان شراب را با ظروف و کوزههایی که از نقره است، میگردانند. ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «هیچ چیز در بهشت نیست مگر این که شما در دنیا مشابه آن را داده شدهاید، بجز کوزههایی که از نقره است». فرق در میان «آنیه» و «اکواب» این است که: اکواب؛ جامهایی است بدون دسته اما آنیه ؛ ظروفی است دارای دسته، مانند قدح و کوزه.
﴿قَوَارِیرَاْ مِن فِضَّةٖ قَدَّرُوهَا تَقۡدِیرٗا١٦﴾
«آبگینههایی از سیم» یعنی: آبگینهها و ظروف بلورین اهل بهشت از نقره است پس سپیدی نقره و صفا و درخشش شیشه هردو در آنها جمع شده است در حالی که آبگینهها و شیشههای دنیا از ریگ و ماسه است. بدینسان خدای عزوجل برتری آبگینههای بهشتی را که اصل آنها از نقره است اما درخشش و شفافیت آنها تا بدانجاست که آنچه در اندرون آنهاست، از بیرون آنها دیده میشود، گوشزد مینماید «که آنها را بهاندازه پیموده باشند» یعنی: ساقیان بهشتی در جام های بلورین نقرهای همان مقدار شراب میریزند که بهشتیان میخواهند؛ نه بیش و نه و کم. حتی آن ظروف در شکل و محتوای خود چنان برابر و به هنجار ساخته شدهاند که صاحب خود را سیراب سازند، نه بیش و نه کم.
﴿وَیُسۡقَوۡنَ فِیهَا کَأۡسٗا کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلًا١٧﴾
«و در آنجا به آنان از جامی که آمیزه آن زنجبیل است مینوشانند» اعراب شراب را با آمیزه زنجبیل، لذیذ و دلپذیرتر میساختند. زنجبیل گیاهی است معروف که در بلاد شام و هند و چین میروید. پس گاهی شراب بهشتیان به کافور آمیخته میشود ـ چنانکه گذشت ـ و کافور در طبیعت خود سرد است و گاهی به زنجبیل آمیخته میشود که در طبیعت خود گرم است تا اعتدال لازم پدید آید. اما مقربان از هرکدام آنها که بخواهند، شرابی خالص مینوشند. ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «هر چه که خدای عزوجل در قرآن از بهشت یاد کرده، در دنیا جز نام چیز دیگری از آنها وجود ندارد».
﴿عَیۡنٗا فِیهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِیلٗا١٨﴾
«از چشمهای در آن» مینوشند «که سلسبیل نامیده میشود» یعنی: زنجبیل در بهشت چشمهای دارد که سلسبیل نامیده میشود. سلسبیل در لغت نام آبی است که در نهایت روانی و گوارایی بوده و بسیار زود و راحت در حلقوم فرو رود.
﴿وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا١٩﴾
«و بر گرد آنان پسرانی جاودانی میگردند» پسرانی که همیشه بر جوانی و طراوت و تازگی و خرمی خویش باقیند، نه پیر میشوند، نه شادابی آنها دگرگون میشود و نه میمیرند «چون ایشان را ببینی، پنداری که ایشان مرواریدهایی از رشته افشانده شده هستند» از بس که باصفا، زیبا، شاداب و دلربایند. خداوند متعال آن پسران را به مروارید افشانده تشبیه کرد زیرا ایشان در خدمتگزاری سریعاند، برخلاف حورعین که ایشان را به مروارید نهفته تشبیه نمود زیرا ایشان زیر بار خدمت قرار داده نمیشوند و برای عشق ورزیدن فارغ بالند. ابن کثیر میگوید: «نه نیکوتر از این، تشبیهی وجود دارد و نه از مروارید افشانده در مکانی زیبا و باصفا، منظرهای دلرباتر و زیباتر وجود دارد».
﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ثَمَّ رَأَیۡتَ نَعِیمٗا وَمُلۡکٗا کَبِیرًا٢٠﴾
«و چون آنجا را بنگری» یعنی: چون نگاهت را آنجا در بهشت بیفگنی «نعمتی فراوان» و وصفناپذیر «و ملکی بیکران میبینی» که هرگز قدر و اندازه آن را درحد و حصر نتوان آورد.
مفسران در بیان سبب نزول روایت کردهاند: عمر بن خطاب رضی الله عنه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد در حالی که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر حصیری از برگ درختان خرما که درشتی آن بر پهلوی مبارکشان اثر کرده بود خوابیده بودند. پس عمر رضی الله عنه گریست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: چه چیز تو را به گریه وا داشتهاست؟ عمر رضی الله عنه گفت: کسری، هرمز و پادشاه حبشه و فرمانرواییشان را بهیاد آوردم و درحالیکه شما فرستاده خداوند عزوجل هستید، بر حصیری از خرما قرار دارید! «پس، از این حال شما بر من رقت دست داد و بیاختیار گریستم». رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا راضی نیستی که دنیا از آنان باشد و آخرت از آن ما؟ پس این آیه نازل گردید: ﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ثَمَّ رَأَیۡتَ نَعِیمٗا وَمُلۡکٗا کَبِیرًا٢٠﴾ [الإنسان: 20].
﴿عَٰلِیَهُمۡ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١﴾
«بهشتیان را جامههایی از ابریشم نازک سبز و ابریشم ستبر در بر است» سندس: ابریشم نازک و استبرق: ابریشم ستبر است «و به دستبندهای سیمین آراسته شوند» و در سوره «فاطر» آمده است: ﴿یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ﴾ «در آنجابه دستبندهای زرین آراسته شوند». این تنوع دلیل بر آن است که بهشتیان از هردو نوع دستبند پوشانده میشوند و هرکس هر چه را که دلش بخواهد، میپوشد «و پروردگارشان به آنان شرابی پاکیزه مینوشاند» ابوقلابه و ابراهیم نخعی میگویند: «ابتدا به ایشان غذا آورده میشود و چون غذا بهآخر رسید آنگاه شرابی پاکیزه به ایشان تقدیم میشود پس مینوشند و بر اثر آن شکمهایشان خرد و متناسب میشود و عرقی چون بوی مشک از بدنهایشان سرازیر میگردد». از علی رضی الله عنه روایت شدهاست که فرمود: «چون اهل بهشت به دروازه بهشت برسند، خداوند متعال به ایشان شراب پاکیزهای ـ غیر از آن شرابهایی که در آیات قبل ذکر شد ـ مینوشاند. پس در آنجا دو چشمه را مییابند... آنگاه از یکی از آنها مینوشند که این شراب اندرونشان را از کینه و حسد و غل وغش و اخلاق پست پاک میگرداند و سپس از دیگری غسل میکنند که بر اثر آن، شادابی و خرمی نعمتهای بهشت بر ایشان نمایان میشود».
﴿إِنَّ هَٰذَا کَانَ لَکُمۡ جَزَآءٗ وَکَانَ سَعۡیُکُم مَّشۡکُورًا٢٢﴾
«این جزایی برای شماست» یعنی به بهشتیان گفته میشود: این انواع نعمتها، جزایی برای شماست در برابر اعمالتان. یعنی: اینها پاداش اعمال شماست «و سعی شما مشکور است» یعنی: سعی شما در نزد ما ستوده، پذیرفته و مورد پسند است. شایان ذکر است که: شکر خدای سبحان در برابر عمل بنده، قبول اوست طاعت وی را.
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِیلٗا٢٣﴾
«هر آینه ما قرآن را بر تو چنانکه بایدوشاید فرود آوردیم» یعنی: آن را به تدریج و بخش بخش بر تو فرود آوردیم نه به یکباره و تو بر عکس آنچه که مشرکان ادعا میکنند، آن را از نزد خود نیاوردهای. بدینسان خدای عزوجل با تأکیدات گوناگون و از جمله ذکر ضمیر «نحن» بعد از ذکر ضمیر «إنا» فرود آوردن قرآن بر بنده خود را مؤکد میگرداند تا بسیاری مؤکدات هرگونه شک و شبههای را از دلها بزداید.
﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعۡ مِنۡهُمۡ ءَاثِمًا أَوۡ کَفُورٗا٢٤﴾
«پس بر حکم پروردگار خود شکیبایی کن» که از جمله حکم و قضای وی، به تأخیر انداختن پیروزیات تا میعادی است که حکمت حق تعالی آن را اقتضا میکند «و از آنان از هیچ گناهکار یا ناسپاسی اطاعت نکن» یعنی: احدی از کسانی را که مرتکب گناهی گردیده یا در کفر فرو رفتهاند، فرمان مبر. آثم: بدکاری است که آشکارا مرتکب گناه میشود. کفور: کسی است که بر کفر خود تعصب داشته و در آن افراط مینماید به طوری که آشکارا کفر خود را اعلان میکند. مفسران میگویند: مراد از این دو تن در هنگام نزول آیه، عتبه بن ربیعه و ولید بن مغیره بودند زیرا عتبه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: از سر این کار برگرد تا دخترم را به توتزویج کنم چراکه دخترانم از زیباترینهای قریشاند. و ولیدبن مغیره به ایشان گفت: از این راه برگرد تا آن قدر به تو مال بدهم که راضی شوی زیرا من از ثروتمندترینهای قریش هستم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اول سوره «حم. السجده» تا آیه «13»: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾ [فصلت: 13] را بر آنان تلاوت کردند. در این هنگام آن دو تن از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست برداشتند و یکی از آنها گفت: وقتی محمد این آیات را خواند، پنداشتم که همینک کعبه فروخواهد افتاد.
در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن این است: چرا با آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هیچکس از کفار و فجار فرمان نمیبردند، از فرمان بردن از آنان نهی شدند؟ پاسخاین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قدوه و الگوی امت میباشند و نهی ایشان، نهی امت است چنان که این نهی به این واقعیت اشاره دارد که مردم همیشه به توجیه و ارشاد نیاز دارند، ازآن رو که گرایش به شر و فساد در اندرون بشر نهفته است و اگر کسی از توفیق و ارشاد الهی بینیاز میبود، بیشک آن کس پیامبر معصوم صلی الله علیه و آله و سلم بود بنابراین، بر هر مسلمانی واجب است که بهسوی خداوند عزوجل به زاری و نیاز متوجه گردد تا حق تعالی وی را از خواهشهای پلید و شهوات گمراهکن مصون و محفوظ بدارد.
﴿وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلٗا٢٥ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ وَسَبِّحۡهُ لَیۡلٗا طَوِیلًا٢٦﴾
«و یاد کن پروردگار خود را در هر صبح و شام» یعنی: بر یاد پروردگار خود مداومت کن و برای او در اول و آخر روز نماز بگزار. پس مراد از اول روز: نماز بامداد و مراد از آخر آن: نماز ظهر و عصر است. بنابراین، این دستور نمازهای بامداد و ظهر و عصر را در بر میگیرد «و در بخشی از شب برای او سجده کن» یعنی: در برخی از ساعات شب برای حق تعالی نماز بگزار. مراد نمازهای مغرب و عشاء است «و او را در بخش بلندی از شب به پاکی یاد کن» یعنی: برای او در وقت درازی از شب ـ که دو سوم، یا نصف، یا ثلث آن است ـ نماز تهجد بگزار.
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ یُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ یَوۡمٗا ثَقِیلٗا٢٧﴾
«بیگمان اینان بهره زودیاب را دوست دارند» یعنی: کفار مکه و موافقانشان، بهره زودیاب را که همانا بهره دنیای زودگذر است، دوست دارند و آن را بر آخرت ترجیح میدهند «و روزی گرانبار را» که روز قیامت است «پشت سر خود میافگنند» روز قیامت از آن رو گرانبار نامیده شد که پر از سختی و هول و هراس است. پس آنان برای روز آخرت آمادگی نمیگیرند و به آن اهمیتی نمیدهند.
﴿نَّحۡنُ خَلَقۡنَٰهُمۡ وَشَدَدۡنَآ أَسۡرَهُمۡۖ وَإِذَا شِئۡنَا بَدَّلۡنَآ أَمۡثَٰلَهُمۡ تَبۡدِیلًا٢٨﴾
«ماییم که آنان را آفریده و پیوند مفاصل آنها را استوار کردهایم» یعنی: ما بندها واعضای وجود آنان را به وسیله رگ و پی و رشتههای عصبی به یکدیگر محکم پیوند دادهایم «و چون بخواهیم، آنان را به نظایرشان تبدیل میکنیم» یعنی: اگر بخواهیم، آنان را نابود کرده و کسان دیگری را جانشینشان میگردانیم که برای ما فرمانپذیر باشند.
﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡکِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلٗا٢٩﴾
«بیگمان این» سوره «پندی است» و موعظهای «تا هرکه خواهد، راهی بهسوی پروردگار خود در پیش گیرد» با ایمان و فرمان بردن از او و پیامبرش.
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠﴾
«و نمیخواهید مگر آن که خدا بخواهد» یعنی: نمیتوانید بهسوی پروردگار خویش راهی در پیش گیرید مگر اینکه حق تعالی خود چنین چیزی را بخواهد پسکار به او سبحانه و تعالی مفوض است نه به شما و خیر و شر به دست بلاکیف اوست، نه به دست شما لذا صرف خواست و ارداه بنده نه خیری را برای او به ارمغان میآورد و نه شری را از او دفع میکند مگر اینکه خداوند عزوجل به این کار اذن دهد «همانا خداوند علیم و حکیم است» پس او به کسی که شایستگی هدایت را دارد، داناست لذا راه هدایت را به رویش هموار گردانیده و اسباب آن را برایش آماده میگرداند و نیز او به آن کس که مستحق گمراهی است داناست پس او را از راه هدایت برمیگرداند. و در هر حال حکمت بالغه از آن اوست لذا هر چیز را در جای مناسب آن قرار میدهد.
﴿یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمِینَ أَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِیمَۢا٣١﴾
«هرکه را خواهد به رحمت خویش» یعنی: به بهشت خویش «در میآوردد» زیرا بهشت با رحمت خداوند عزوجل قابل دسترسی است «و برای ظالمان» کافر «عذابی دردناک آماده کرده است» که همانا عذاب جهنم است. بدینسان خدای عزوجل بر این حقیقت تأکید میگذارد که هدایت و گمراهی هردو به خواست و مشیت اوست ولی او به فضل خویش هدایت و به عدل خویش گمراه میکند. البته عام بودن مشیت حق تعالی در خیر و شر، منافی با اختیار انسان نیست زیرا اختیار انسان نیز در محدوده خود نافذ میباشد.
[1]- اما امروزه اهل اسلام یک دیگر را به اسارت میگیرند. نمونه آن جنگ خانگی فعلی در افغانستان است. عجب این که گاهی به اسیر مسلمان نان نمیدهند و او را درمان نمیکنند تا به خواری و زاری بمیرد.