ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
فی ظلال القرآن
جزء سوم
سوره بقره آیات 286-253 و سوره آل عمران تا آیه 92
رهنمودهای جزء سوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
جزء سوم، ازدو بخش تشکیل شده است: بخش یکم، ماندۀ سورۀ بقره است که دو جزء نخستین را فرا گرفته است. و بخش دوم، اوایل سورۀ آلعمران را دربردارد. به هنگام بررسی سورۀ آل عمران -به خواست خدا - سخن از بخش دوم میرود.
ماندۀ سورۀ بقره در موضوع اصلی بر همان روالی است که در سرآغاز جزء اول شرح دادهایم، و همان چیزی را دنبال مینماید که پیوسته در سیاق سوره تا پایان جزء دوم به بررسی آن پرداختهایم، که عبارت از آماده ساختن گروه با ایمانی در مدینه است تا به پاخیزد و مشکلات ملّت اسلامی را بر دوش گیرد و عهدهدار انجام وظایف دشوار و فراوانی شود که با جهانبینی صحیح ایمانی برای ادای چنین امانت سنگینی آماده گشته است، و از تجارب ملّتهای مؤمن در طول رسالتهای گذشته توشه برداشته است، و زاد راه و همچنین لغزشگاهها و پرتگاههای مسیر را شناخته است، و از مکر و کید دشمنان خویش که دشمنان خدا و دشمنان حق و دشمنان ایمانند، خود را بر حذر نموده تا در همۀ منازل و مراحل راه، از آنان غافل نبوده و اعمال ایشان را زیر نظر داشته باشد.
این آمادگی با همۀ وسائل و ابزارش و با همۀ زاد و توشه و آزمودهها و آموختههایش و با همۀ اهداف و مقاصدی که دارد، همان چیزی است که قرآنکریم به دلیل نسل نخستین، نسلهای گروه مؤمنان را در همۀ ازمنه و ادوار و قرون و اعصار با آن پرورش و آموزش میدهد. این آمادگی، همان برنامه ثابت و روشنی و پابرجائی است که برای ایجاد گروه مؤمنان و برای فراهم ساختن زمینۀ پیشوائی جنبش اسلامی در هر نسلی پدید آمده است. از اینجا است که قرآن با درگیری این ویژگی، ابزار زنده و جنبنده و سازنده، و قانون فراگیر و کاری در هر وقت و زمانی است، و بلکه بالاتر از آن، قرآن رهبر رُشد یافتهای برای هر کسی است که بخواهد در هر موقعیت و در هرگامی و در هر نسلی از آن رهنمود و اندرز گیرد و در پرتو ارشادش هدایت جوید و راه سعادت پوید.
*
این مانده بعد از سخن پروردگار به پیغمبرش صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ در پایان جزء دوم سوره میآید:
(تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (٢٥٢)).
این آیههای خداوند است که آنها را به حق بر تو میخوانیم. و تو از زمرۀ فرستادگانی.
این آیه پیرو قصّۀ گروه سران (بنیاسرائیل - از موسی است که به پیغمبری از آن خود گفتند: شاهی را برایمان برگزین تا (در پرتو راهنمائی او) در راه خدا جنگکنیم)... و پیرو داستانی است که در آخر آن آمده است: (و داود جالوت را کُشت، و خداوند حکومت و حکمت را بدو داد، و از چیزهائی که خود خواست به او آموخت)...پایان جزء دوم سخنی درباره قوم موسی و گفتاری دربارۀ داود عَلَیْهِما اُلسَّلام بود. همچنین در آن اشارهای به پیغمبری رسول اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَاله وَ سَلَّمَ و زاد و توشهبرگیری او از تجارب (پیغمبران) رفته بود.
به همین مناسبت جزء سوم سخن پیوستهای با ما قبل خود دربارۀ پیغمبران و برتری دادن بعضی از آنان بر بعضی دیگر و بیان ویژگیهای برخی از ایشان و سخنی درباره اختلاف پیروان پیغمبران دارد که بعد از آنان آمدند و با یکدیگر راه ستیز در پیش گرفتند:
(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (٢٥٣)
این پیغمبران (که نام برخی از آنان گذشت) بعضی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری دادیم... خداوند با برخی از آنان سخن گفت. و بعضی را درجاتی برتر داد، و به عیسی پسر مریم معجزاتی دادیم و او را با روح القدس (یعنی جبرئیل) تقویت و تأیید نمودیم. اگر خداوند میخواست کسانی که بعد از این پیغمبران میآمدند، به دنبال نشانههای روشنی که به (دست) آنان میرسید (و هدایت راستین و دین حقّی را که دریافت مینمودند به مقتضای چنین هدایت و دینی، همۀ ایشان ایمان میآوردند و اختلافی نمیورزیدند و با یکدیگر نمیجنگیدند). ولیکن (بنابه خواست خدا) اختلاف ورزیدند و بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند. و اگر خدا میخواست با هم نمیجنگیدند و به ستیز بر نمیخاستند، ولی خداوند آنچه را میخواهد (از روی حکمتی که خود میداند) انجام میدهد.
مناسبت این قانون همگانی در امر سخن از پیغمبران در لابلای اواخر جزء دوم و اوایل جزء سوم، واضح و آشکار است... همچنین مناسبت موجود در سرتاسر سیاق سوره، پیدا و هویدا است. چه بیشترین کشمکش در روند گفتار، میان گروه مؤمنان نوپای مدینه با بنیاسرائیل بود که این امر در لابلای دو جزء نخستین آشکارا به چشم میخورد. بر این اساس است که در اینجا سخن از اختلاف پیروان پیغمبران به میان میآید که بعد از ایشان آمدند و راه اختلاف در پیش گرفتند و با همدیگر به ستیز برخاستند و از آنان دستهای کافر شدند وگروهی ایمان آوردند. دربارۀ این اختلاف و ستیز در جای خود سخن خواهد رفت. بگذارید ملّت اسلامی به راه خود ادامه دهد و در راهی که در پیش دارد با بنیاسرائیل و دیگران رویارو شود و همانگونه با ایشان درافتد که موقعیّت واقعی موجود میان پیروان پیغمبران مقتضی آن است: اعم از روانهای راستی که در مسیر هدایت روانند، و منحرفانی که از راه حقیقت به کنارند.
بر این اساس به دنبال سخن از پیغمبرن و پیروانشان و گفتگو از اختلاف و ستیز، دعوت گرمی بذل و بخشش میشود:
(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفَاعَةٌ).
پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی انجام پذیرد و نه دوستی و نه میانجیگری در میان باشد.
زیرا انفاق و بذل و بخشش، فریضۀ مالی بوده و ملازم با فریضۀ جهاد در جمیع احوال است، بویژه بدانگاه که گروه مؤمنان در آن پیکارگران راه خدا را با مال و دارائی بخشندگان فی سبیلالله، مجهّز و آمادۀ نبرد میکردند.
پس از آن، سخن از ارکان و قواعد جهانبینی اسلامی میرود که بودن گروه مؤمنان بستگی بدان داشته و بر مبنای آن استوار میگردد. چنین سخنی درباره وحدانیّت خدا و حیات او است، و اینکه همو مراقب و نگهدار هر چیز است و بودن هر چیزی هم متّکی بدو است. مالکیّت مطلق پروردگاری شامل همه چیز و دانش فراگیرش در بر گیرندۀ همه چیز است. خدا بر همۀ اشیاء سیطره کامل و قدرت شامل دارد و مراقبت و محافظت سراسر کائنات در قبضۀ اختیار او است... هیچگونه میانجیگری و شفاعتی جز با اجازۀ او انجام نمیگیرد، و هیچکس هیچ علم و دانشی را مگر به آن اندازه که خدا عطاء کند فرا نمیگیرد... بر این اساس، مسلمان به راه خود ادامه میدهد، در حالی که بینش روشنی از عقیدۀ خود دارد، عقیدهای که برنامۀ او جملگی بر آن متّکی است:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَلا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ).
خدائی جز الله وجود ندارد و همو زندۀ پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است. او را (هرگز) چرتی و خوابی فرا نمیگیرد (و همواره بیدار است و سستی و رخوت بدو راه ندارد). از آن او است آنچه درآسمانها و آنچه در زمین است (در ملک کائنات، او را انبازی نیست). کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازۀ او؟ میداند آنچه را که در پپش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است (و مطلع بر گذشته و حال و آینده، و آگاه بر بود و نبود است و اصلاً همۀ زمانها و مکانها در پیشگاه علم او یکسان است. مردمان) چیزی از علم او را فرا چنگ نمیآورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. (علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بیپایان و بیکران او است). فرماندهی و فرمانروائی او آسمانها و زمین را در بر گرفته است، و نگاهداری آن دو (برای او گران نیست و) وی را فرو مانده و ناتوان نمیسازد و همو بلند مرتبه و سترگ است.
مسلمان در راه خدا میجنگد، نه برای اینکه مردمان را وادار به پذیرش عقیده و جهان بینی خودکند. بلکه در راه پروردگار به پیکار میخیزد تا هدایت از ضلالت جدا و مشخّص گردد، و عوامل برگرداندن مؤمنان از دینشان و اسباب گمراهسازی آفریدگان از میان برخیزد، و بعد از آن مردمان هرکاری را که میخواهند بکنند و هر راهی را که میپسندند در پیشگیرند:
( لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).
اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلالت مشخّص شده است، بنابراین کسی که به طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است ( و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و ) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد).
مسلمان راه خدا را با اطمینان میسپرد و خویشتن را در پناه خدا و سرپرستی او میدارد و به هدایت الله و حمایت خدا یقین میورزد:
( اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ).
خداوند متولّی و عهدهدار (امور) کسانی است که ایمان آوردهاند، ایشان را از تاریکیهای (زمخت گمراهی و شک و حیرت) بیرون میآورد و به سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون میکند. و (امّا) کسانی که کفر ورزیدهاند طاغوت (شیاطین و داعیان شر و ضلالت) متولّی و سرپرست ایشانند، آنان را از نور (ایمان و فطرت پاک) بیرون آورده به سوی تاریکیهای (زمخت کفر و فساد) میکشانند. اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه میمانند.
بدین منوال، این بخش و بندهای پیاپی، در سرآغاز این جزء، دنبال هم میآیند و در طریقیکه سوره از همان قسمتهای آغازین خود در پیش گرفته است، به راه خویش ادامه میدهد تا هدفهائی را تحقق بخشد که در زندگی گروه مؤمنان بدان چشم می دارند، و نتائجی را به بار آورد که خود خواستار شکوفائی آن در دنیای مسلمانان است.
آنگاه قانون همگانی و جهان شمولی در امر توضیح جهانبینی ایمانی راجع به حقیقت مرگ و حقیقت زندگی بیان میشود... در زنجیرهای از آزمونها، ابراهیم علیه السّلام در دو آزمون آن ذکر می گردد، و شخص دیگری که نامی از او برده نمیشود در آزمون سوم ذکر میگردد... همۀ این آزمونها هم منتهی میشوند به روشنگری حقیقت مرگ و حقیقت زندگی و وجود ارتباط مستقیم و بلاواسطۀ آن دو با ارادۀ خدا و علم او، و توضیح اینکه مرگ و زندگی از جملۀ رموز و اسراری هستند که دانش بشری به غورشان نمیرسد و حقیقت آنها برای عقل و فهم مردمان همچنان مجهول و ناپیدا میماند و فراتر از نیروی درک و شعور ایشان بوده و امر آنها تنها به خدا حواله میگردد وکسی جز او به کنه ماهیّتشان آگاهی نمییابد.
پیوند این قانون همگانی با کار جنگ و جهاد، روشن و آشکار است، همانگونه که پیوند آن با تصحیح جهانبینی ایمانی نیز بطور عموم واضح و هویدا است. بر این اساس است که سخن از پیوستگیهائی که جامعۀ اسلامی بر آنها پابرجا و استوار می گردد به درازا میکشد. در این سخن مقرر میشود که ضمانت اجتماعی، قانونی از قوانین این جامعه است و اینکه ربا از آن مطرود و مورد نفرین آن است. بدین سبب از انفاق و بذل و بخشش گفتگو میشود و اینگفتگو بخش گستردهای از باقیماندۀ سوره را فرا میگیرد، و خود پر از سایهها و تصویرها و لبریز از آهنگها و الهامهائی است که زیبا است، وصف آنها را به مواضعشان انداخته و به هنگام رویاروئی با نصوص زیبایشان بدانها نظر بیندازیم. امّا مناسبتی که در اینجا با سیاق کلام دارد، مناسبت قوی و نیرومندی است که با جنگ و جهاد در میان است. همچنین بذل و بخشش در راه خدا و صدقه و احسان، گوشۀ مهمّی از گوشههای زندگی همگانی اسلامی است که این سوره با قانونگذاریهای مختلف و رهنمودهای گوناگون، به تنظیم و ترتیب آنها میپردازد.
از سوی دیگر ربا قد علم کرده است که در برابر انفاق و صدقه قرار دارد... آن نظام کثیفی که قرآن سخت بر آن می تازد و یورش تند و درهم شکنندهای را در لابلای صفحهای از صفحات خود متوجه آن میکند، بگونهای که گوئی از این جمله و تاخت صاعقهها در میگیرد و برای درهم شکستن این اساس بد شگون زندگی اقتصادی و اجتماعی سرازیر میشود و به سوی آن نشانه میرود، و برای بنیانگذاری قاعدۀ سالم و نیرومند دیگری که کاخ بزرگ جامعۀ اسلامی بر آن بر پا و استوار میگردد و خداوند سبحان بوسیلۀ این قرآن چنان جامعهای را پدید آورده و نشأت بخشیده است، تندرها و آذرخشهای آسمانی رو به قلب ربا پیاپی فرو میدود.
به دنبال آن قانون وام میآید که قرآنکریم در موضوع آن بر هر قانون دیگری سبقت گرفته است. این قانون در دو آیه بیان شده است که یکی از آنها درازترین آیۀ قرآنکریم است. در آن دو، ویژگی این قرآن در توجیه قوانین خود بگونۀ زنده و الهامبخشی جلوهگر میشود که در این زمینه، منحصر و متکامل و اعجازگر است.
سرانجام، سوره، بگونهای پایان میگیرد که کاملاً هماهنگ با سرآغازش بوده. و بارزترین چیزی را شامل میشود که روند گفتار در بر دارد. سرانجامی که بنیاد جهانبینی اسلامی در امر ایمان به خدا و فرشتگان و پیغمبرانش را در بر میگیرد:
( لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ).
میان کسی از پیغمبرانش جدائی نمیاندازیم (به همگی ایمان داریم).
این قاعدهای است که پیشتر نیز در سوره، تکرار شده است. همانگونه که دعاء زیبا و دلپسندی را برای مسلمانان دربردارد که خدا آن را به زبان ایشان انداخته تا پروردگارشان را با آن بخوانند و به یاری طلبند. این دعا بیانگر سرشت پیوند موجود میان مؤمن و پروردگارش و حال و وضعی است که بنده با خالق سبحان دارد، و در آن اشارهای است بدانچه از تاریخ بنیاسرائیل در سوره گذشته است:
( رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ).
پروردگارا! ما را به خاطر آنچه از سر فراموشی یا خطا انجام میدهیم مؤاخذه مکن. پروردگارا! بار سنگین و توانفرسای تکالیف را بر (دوش) ما منه، آن چنان که بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودهاند (به خاطر سرسختی و ستمگریشان) قرار دادی. پروردگارا! آنچه را که تاب تحمّل! آن را نداریم بر ما تحمیل مکن. و از ما درگذر و ما را ببخش و بر ما رحم کن. تو سرور و سرپرست ما هستی، پس (برای اعلاء سخن حق و نشر دین اسلام ) ما را بر گروه کافران پیروز گردان.
این خاتمهای استکه مناسب با سرآغاز و مناسب با سیاق دراز و دقیق سوره است.
*