ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی روم آیهی 60-33
(وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٣٣)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٣٤)أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (٣٥)وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (٣٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٣٧)فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٣٨)وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (٣٩)اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٠)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (٤١)قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (٤٢)فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (٤٣)مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (٤٤)لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (٤٥)وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٤٦)وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (٤٧)اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (٤٨)وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (٤٩)فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٥٠)وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (٥١)فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (٥٢)وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (٥٣)اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (٥٤)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (٥٥)وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٥٦)فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (٥٧)وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ (٥٨)کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (٥٩)فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) (٦٠)
این مرحله از سوره در حولانگاه اصیل خود به پـیش میرود، جولانگاه همگانی و عامی کـه قضا و قدر مردمان و قضا و قدرت رخدادها بدان وابسته است. جولانگاهی است که قوانین و سنن زندگی، و قوانین و سنن دین راست و درست و اسـتوار و پـابرجـا در آن هماهنگ و همآوا می گردد، بدون هر گونه تعارضی و بدون هر گونه برخوردی که پیش بیاید.
روند قرآنی در این مرحله، شکلی از دگرگونی هواها و هوسهای بشری را در برابر ثبات قوانـین و سـنن، و شکلی از عقائد شرک را در مقابل نیروی دین راست و درست و استوار و پابرجا ترسیم میکند. نفس انسانها را هم در شادی و اندوه و در وقت افزایش و کاهش رزق و روزی، به تصویر میزند. مردمان در ارزیابیها و جهانبینیهایشان پریشان و مضطرب میگردند مادام که به ترازوی خدا متوسّل نشوند و تکیه نکنند که هرگز
بالا و پائین نمیافتد و شاهین آن کج و کژ نمیشود، و مادام که مردمان به قضا و قدر خدا برنگردند، خدائی که رزق و روزی را برای هر کس که بخواهد توسعه میدهد و فراوان میکند، و برای هر کس که بخواهد توسعه میدهد و فراوان می کند، و برای هر کس که بخواهد رزق و روزی را تنگ مـیگردانـد و انـدک مینماید. رونـد قرآنی به مناسبت رزق و روزی، انسانها را به راهی رهنمود میدارد کـه دارائی را افزایش میدهد و آن را پاک و پاکیزه میسازد، راهی که سازگار با روش راست و درست و استوار و پابرجا است، و همساز با مشتری است که انسان را به حـقّ و حقیقت میرساند. روند قرآنی انسانها را بدین وسیله به شناخت خـدای روزیرسـانی برمیگرداند که میمیراند و زنده میگرداند. و امّا انبازهائی که آنها را بجز خدا به خدائـی گرفتهانـد و شـریک آفریدگار جهانشان میشمارند، چه کارهائی را انجام مـیدهند؟ روند قرآنی مردمان را متوجّه تباهی و فسادی میسازد که عقیده شرک در هر مکانی به بار میآورد. همانگونه قرآن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را و مسلمانان را بـه ماندگاری و استواری بر برنامۀ راست و درست و استوار و پایدار خودشان رهنمود مینماید. از ایشان میخواهد که بر این راستا بمانند و بروند پیش از این که روزی فرارسد که در آن هیچ گونه کاری و هیچ گونه کسبی صورت نمیپذیرد. بلکه در آن حساب و کتاب و جزا و سزای کارهائی در میان است که در دنیا میکردهانـد. روند قرآنی در وقت سخن از رزق و روزی خدا، دلهـای مردمان را به انواع و اقسامی از رزق و روزی توجّه میدهد. از آن جمله رزق و روزی مربوط به زندگی مادی آنان را مطرح میسازد، از قبیل آبی که از سوی آسمان نازل میگردد و زمـین را پس از مرگ زنـده می گرداند. کشتیها در آبها با اجازۀ خدا حرکت میکنند. رزق و روزی دیگــری ایــن آیـاتی است کـه بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل میگردند تا دلهای مرده و جانهای فسرده را زنده گردانند، ولی آنان راهیاب نمیشوند و
رهـنـمودهای آن آیـات را نمیشنوند و برابر آنـها نمیروند. روند قرآنی مردمان را به چرخش و گردش دیگری میبرد که گشت و گذاری در اوضاع و احوال پیدایش خودشان و زندگی و حیات خـودشان است از آغاز تا آن زمان که به پیش آفریدگارشان برمیگردند، و در آن روز معذرتخواهی کسانی سودمند نمیافتد که ستم کردهاند، و برایشان جلب رضایت نـمیشود و خشنودی خدا درخواست نمیگردد . . . این مرحله به پایان میآید با رهنمود پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به استقامت و پایمردی و در پیش گرفتن صبر و شکیبائی تا بدان گاه که وعدۀ راست و درست و مورد اطمینان و اعتماد خدا تحقّق پیدا می کند و در میرسد.
*
(وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٣٣)لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٣٤)أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (٣٥)وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ (٣٦)أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٣٧)
هر زمان که مصائب و بلایای بزرگی (همچون طوفانها و زلزلههــا و شـدائــد دیگـر) بــه انســانها بـرسد، پــروردگارشان را بـه فـریاد مـیخوانند (و جز او را کاشف مصائب و دافع بلایا نمیدانند) و بـدو پناهنده میگردند. سپس به مجرّد ایـن کـه (حوادث زیـانبار و مصائب برطرف شد و) خداوند مرحمتی از جانب خود در حقّ ایشان روا دید (و نعمتی بـدیشان داد) ناگهان گروهی از آنان بـرای پـروردگارشان شـریک و انباز قرار میدهند (و به خداگونهها و بتها معتقد میشوند و از راسـتای راه بــه در مـیروند. بگذار ایـن افراد کم ظرفیت مشرک) نعمتهائی را که ما بدانان دادهایم کفران کنند و نــاسپاس گذارند. (ای منکران! از نـعمتهای زودگذر چند روزۀ دنیا) بهرهمند شـوید و لذّت بـبرید، امّا بـه زودی نـتیجۀ شـوم و سـرانـجام وخیم اعمال خویش را) خواهید دانست. آیا ما دلیل گویا و روشـنی برای آنان نازل کردهایم کـه شـرک ایشان را موجّه و پسندیده میشمارد؟! هر گاه به مردمان مرحمتی بکنیم و نعمتی برسانیم، از آن سرمست و مغرور میگردند، و اگر رنــج و بـلائی بـه خـاطر کـارهائی کـه کـردهاند گریبانگیرشـان شود، فوراً (از رحمت خدا) مأیوس و ناامید میگردند. آیا آنان نمیدانند که خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترده و فراخ و برای هر کس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ (پس نباید نعمت دنـیا انسان را مغرور، یا فقر و فاقه انسان را مأیوس سازد). قطعاً در این (افزایش و کاهش نـعمتی کـه حکمت خدا مقتضی میداند) نشانههای آشکاری (و دلائل بـارزی است بر این کـه کـارها بـه دست دیگری) است، بـرای کسانی که (حقّ و حقیقت را) باور میدارند.
ایـن تـصویری است از نفس انسـانی کـه از ارزش استواری مدد و یاری نمیگیرد، و برابر روش روشنی حرکت نمیکند. تصویری از همچون نفسی است، نفسی که میان انفعالهای عارضی، و اندیشههای گذرا، و بالا و پائین افتادن با امواج حادثهها و سیلابهای زندگی، حرکت میکند. هنگامی که زیان و ضرر و بلا و مصیبتی دست میدهد مردمان پروردگارشان را یاد میکنند، و به نیروئی پناه میبرند که جز او پناهی نیست، و نجاتی ممکن نیست مگر با برگشت بدو و استمداد از او. ولی زمانی که ابر غم زدود، و شدّت و سختی برطرف شد، و خدا از جانب خود رحمتی بدیشان نمود:
(إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ) (٣٣)
ناگهان گروهی از آنان برای پـروردگارشان شـریک و انباز قـرار مـیدهند (و بـه خداگـونهها و بتها مـعتقد میشوند و از راستای راه به در میروند).
این دسته همان گروهی هستند که به عقیدۀ درستی که ایشان را به سوی برنامۀ راست و استواری رهبری کند تکیه نمیکنند. خوشی و رفاه، ناچاری و اضطراری را از یادشان میبرد که ایشان را به خدا پناهنده مـیکرده است، و سختی و شدّتی را فراموش میکنند که ایشان را به خدا برمیگردانده است. این کار آنان را به کفران نعمت هدایت و رحمتی میکشاند که خدا بدیشان داده است. آنان بجای شکر نعمت هدایت و رحمت، و ماندگاری بر توبه و انابت، ناشکری میکنند و از آئین خدا میگریزند.
در اینجا روند قرآنی این گروه را تهدید میکند، و این تهدید را با مشرکانی میآغازد و با مشرکانی نمودار می سازد که با رسالت محمّدی رویاروی میشدند. خطاب بدیشان سخن میگوید، و آنان را از زمرۀ همچون گروهی قلمداد میکند:
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ) (٣٤)
(از نعمتهای زودگذر چند روزۀ دنیا) بهرهمند شوید و لذّت ببرید، امّا (به زودی نتیجۀ شوم و سرانجام وخیم اعمال خویش را) خواهید دانست.
این تهدید ضمنی پیچیدهای است. تهدید وحشتناکـی است. انسان از تهدید حـاکـمی یا رئـیسی هراسان میشود، چه رسد به ایـن که ایـن تـهدید از سوی هستی بخش این جهان عظیم باشد، آن هستی بخش که همۀ جهان را با واژهای پدید آورد:
(کُنْ ! : بشو!).
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ) (٣٤)
بهرهمند شوید و لذّت ببرید، امّا خواهید دانست!.
بعد از این تهدید هراسانگیز، روند قرآنی برمیگردد و با یک پرسش انکاری از سند ایشان در این شرکی که نعمت خدا و رحمت او را بدان پاسخ میگویند و پاداش میدهند، و از سند این کفری که بدان منتهی میشوند میپرسد:
(أَمْ أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ) (٣٥)
آیا ما دلیل گویا و روشنی برای آنان نازل کردهایم که شرک ایشان را موجّه و پسندیده میشمارد؟!
هیچ کسی را نسزد که چیزی از کار و بار عقیدۀ خود را جز از خدا دریافت دارد. آیا ما دلیل و برهان قاطع و نیرومندی را برایشان نازل کردهایم، دلیل و برهانی که دالّ بر این شرک و گواه بر این انبازی باشد که در پیش میگیرند و میورزند؟ این سؤال یک پرسش انکاری ریشخند آمیزی است. پرده از سخافت و نادرستی عقیدۀ شرکی برمیدارد که مستند به هیچ دلیل و برهانی و استوار بر هیچ حجّت مستدلّی نیست. از دیگر سو این سؤال یک پرسش تقریری است و مقرّر میدارد که هیچ چیزی عقیده نمیگردد مگر آن چیزی که از سوی خدا نازل گردد و بیاید، و دلیل و برهانی از جانب خدا دربر داشته باشد. در غیر این صورت هر چیزی که باشد سست است.
گذشته از این، روند قرآنی صفحۀ دیگری از صفحات نفس بشری را نشان میدهد که در وقت فـرا رسـیدن رحمت خدا چگونه برخیها شاد و شنگول میشوند و از خود درمیگذرند و گول میخورند و سر از پـای نمیشناسند. و به هنگام شدّت بلا و گرفتاری یأس و نا امیدی از رحمت خدا بدیشان رو میکند:
(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ) (٣٦)
هر گاه به مردمان مرحمتی بکنیم و نعمتی برسانیـم، از آن سرمست و مغرور میگردند، و اگر رنج و بلائی به خاطر کارهائی که کردهاند گریبانگیرشان شود، فوراً (از رحمت خدا) مأیوس و ناامید میگردند.
این هم تصویری از نفسی است که با خطّ سـیر ثابتی ارتباط ندارد، خطّ سیری که کارهای خود را در همۀ احوال با آن مقایسه کند و بسنجد، و ترازوی دقیقی در دست ندارد که شاهین آن با دگرگونیهای اوضاع بالا و پائین نیفتد و این سو و آن سو نرود. مراد از «النّـاس: مردمان» در اینجا کسانی است که با آن ـ سیر پیوند ندارند، و با آن ترازو نمیکشند و نمیرسنـد. آنان از رحمت خدا آن اندازه شاد و سرمست میشوند که منبع و سرچشمۀ رحمت، و حکمت و فلسفۀ آن را فراموش میکنند. از این رحمت پر و بال میگیرند و به پـرواز درمیآیند، و در آن غرق میگردند، و شکردهندۀ نعمت را نمیگویند، و متوجّه امتحان و آزمونی نیستند که در نعمت وجود دارد. تـا وقتی که اراده و مشـیّت خدا میخواهد به سبب کاری که کردهاند یقۀ ایشان را بگیرد و حالت «سیّئةٌ: بـدی» را بدیشان بـچشاند. ایـن گونه مردمان همچنین از حکمت و فلسفهای که در امتحان و آزمون شدّت و سختی خدا وجود دارد بیخبر و نابینا میشوند، و همۀ امید خود را از دست مـیدهند، امـید این که یزدان جهان غم و اندوه را از ایشان بزداید و بلا و مصیبت را بـرکنار نـماید. از رحـمت خـدا نـاامـید میشوند و مأیوس از فرا رسیدن گشایش کار میگردند . . . ایـن کـار دلهـائی است کـه از خـدا مـیبرند و میگسلند، و قوانین و سنن او را درک و فهم نمیکنند، و حکمت و فلسفۀ کارهایش را نمیشناسند. این چنین کسانی هستند که ناآگاه و نادان بشمارند، و تنها ظاهر و نمادی از زندگی دنیا را می دانند!
روند قرآنی با یک پرسش انکاری بر این تصویر پیرو میزند، و در آن پیرو از کار و کوتاهبینی و بینش کور ایشان اظهار شگفت میکند. کـارها در وقت شـادی و اندوه و داشتن و نداشتن از قانون ثابتی پیروی میکنند، و به اراده و مشیّت خداوند سبحان برمیگردند. او است که رحمت مرحمت میفرماید، و او است که با سختیها و دشواریها انسان را میآزماید، و رزق و روزی را برابر قوانین و سنن و حکمت و فلسفۀ خود افزایش و کاهش میدهد. این امر هم در هر وقت و زمانی روی میدهد، و لیکن آنان نمیبینند:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَیَقْدِرُ ؟).
آیا آنان نمیدانند که خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترده و فراخ و برای هر کس که بخواهد تنگ و کم میگرداند؟ (پس نباید نعمت دنیا انسـان را مغرور، یا فقر و فاقه انسان را مأیوس سازد).
نباید به هنگام نعمت فراوان شاد و شنگول و سرمست و مغرور شد، و به هنگام کمی نعمت و تنگی معیشت مأیوس و ناامید گردید. چون اینها اوضـاع و احـوالی است که برابر حکمت خدا گریبانگیر مردمان میشود و بدیشان دست میدهد. دل با ایمان با آگاهی از ایـن حکمت میداند که همه چیز در دست خدا است و بدو برگشت داده میشود، و همه چیز برابر قـانون و سنّت ویژه، و مطابق با نظم و نظام ثابت، صورت میپذیرد، هر چند که اوضاع و احوال دگـرگون شـود و تبدیل و تحویل به خود بیند:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٣٧)
قطعاً در این (افزایش و کاهش نـعمتی که حکمت خدا مقتضی میداند) نشانههای آشکاری (و دلائل بـارزی است بر این کـه کـارها به دست دیگری) است، بـرای کسانی که (حقّ و حقیقت را) باور میدارند.
*
وقتی که خدا است که روزی را افزایش یا کـاهش میدهد، و او است که برابر اراده و مشیّت خود عـطاء میفرماید یا بازمیدارد، بدین منوال خدا برای مردمان راه را روشن میسازد، راهی که اموالشان در آن زیاد و فراوان میگردد و سودمند میافتد و سود میبرد. پس آن گونه نیست که آنان گمان میبرند، بلکه آن گونه است که خدا ایشان را بدان رهنمود کند:
(فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٣٨)وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ) (٣٩)
(چون چنین است) پس حقّ نزدیکان (که نیکوئی و صلۀ رحم است) و حقّ مستمندان و واماندگان در راه (که صدقه و زکات است) بده. این برای کسانی که ذات خدا را میجویند (و راه رضا و جزای الله را مـیپویند) بـهتر (از هر چیز دیگری است) و آنان (که چنین کنند) قطعاً رستگارند. آنچه را که به عنوان ربا میدهید تا از اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت (و بلکه خدا از آن میکاهد و نابودش مینماید)، و آنچه را که به عنوان زکات میپردازید و تنـها ذات خدا را منظور نـظر مـیداریـد، اینگونه کسـانی دارای پـاداش مضاعف خواهند بود.
مادام که اموال، اموال خدا است، و خدا آن اموال را به برخی از بندگانش داده است، و صاحب اصلی اموال که خدا است مقرّر فرموده است بخشی از این اموال بـه گروهها و دستههائی از بندگانش داده شود. این بخش را کسانی به آن گروهها و دستهها میدهند که اموال را در تصرّف دارند و از آن بهرهمندند. بدین خاطر است که خدا این بخش از اموال را «حقّ» نامیده است. از زمرۀ همچون گروهها و دستههائی که در اینجا ذکر شدهانـد، عبارتند از:
(ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ).
نزدیکان و مستمندان و واماندگان در راه.
هنوز مقدار زکات تعیین نگردیده است، و مستحقّان آن محدود و مجبور نشدهاند، ولی اصل اساسی زکـات مقرّر گردیده است. این اصل این است که اموال متعلّق به خدا است، چون که خدا دهندۀ اموال است، و گروهها و دستههائی از محتاجان و نیازمندان در آن اموال حقّ و حقوقی دارند، و آن حقّ و حقوق از سوی صاحب حقیقی اموال مقرّر شده است. از راه کسی به دستشان میرسد که آن اموال را در اختیار دارد . . . این اصل بنیادین دیدگاه اسلامی دربارۀ اموال است. همۀ شاخهها و فروع در نظریّۀ اقتصادی اسلام بدین اصل بنیادین برمیگردد. پس مادام که اموال متعلّق به خدا است، در این صورت اموال تابع قوانین و مقرّراتی است که خدا دربارۀ اموال وضع میکند و مشخّص میفرماید. زیرا خدا مالک اصلی اموال است، و باید در راه و روش به دست آوردن اموال، و در راه و روش رشـد و نموّ و افزایش دادن اموال، و یا در راه و روش خرج کردن اموال، تابع قوانین و مقرّرات خدا شد و بر آن رفت که او فرمان میدهد. آن کسی که اموال را در اختیار دارد آزاد نیست هر گونه که خود بخواهد در اموال خود دخل و تصرّف کند و به خرج و هزینۀ آن بپردازد.
این خدا است که در اینجا صاحبان اموال، یعنی کسانی را که به عنوان امناء اموال برگزیده است، به بهترین راهها و روشهای رشد و نـموّ دادن و رسـتگار شدن، راهنمائی میکند. ایـن بهترین راه و روش دادن حقّ خویشاوندان و مستمندان و واماندگان در راه است، و به طور کلّی خرج کردن اموال در راه ذوالجلال است:
(ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (٣٨)
این برای کسانی که ذات خدا را میجویند (و راه رضا و جزای الله را میپویند) بهتر (از هر چیز دیگری است) و آنان (که چنین کنند) قطعاً رستگارند.
برخی از مردمان تلاش میکردند اموال خود را با عطاء کردن هدایائی به اشخاص ثـروتمند افزایش دهند. هدایائی به افراد دارا بدهند تا هدایائی چـندین برابر هدایای خود بدیشان بازگردانده شود! خداوند بزرگوار برایشان روشن فرمود که این راه و روش، راه و روش حقیقی رشد و نموّ دادن و فزونی بخشیدن اموال نیست:
(وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُو عِنْدَ اللَّهِ).
آنچه را که به عنوان ربـا مـیدهید تـا از امـوال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نـخواهد یافت (و بلکه خدا از آن میکاهد و نابودش مـینماید).
این چیزی است که روایتها دربارۀ مقصود این آیه بیان میدارند، هر چند که این نصّ به طور عام شامل هـمۀ راهها و روشهائی میشود که مردمان میخواهند در آن راهها و بدان روشها و به هر شکلی از اشکال اموال و دارائی خود را افزایش دهند و فزونی بخشـد[1]. . . در عین حال برای مردمان بیان داشته است که راه و روش حقیقی رشد و نموّ بخشیدن و افزایش دادن کدام است:
(وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ) (٣٩)
و آنچه را که به عنوان زکات میپردازید و تنها ذات خدا را منظور نظر میدارید، اینگونه کسانی دارای پـاداش مضاعف خواهند بود.
این وسیلۀ تضمین شده برای چندین برابر کردن دارائی است: دادن امـوال بدون مقابل و بدون انـتطار چشمداشتی بجای آن. بلکه تنها منظور از آن رضای خداوند بزرگوار باشد و بس. مگر خدا نیست که رزق و روزی را افزایش و کاهش میدهد؟ آیا خدا نیست که به مردمان نعمت عطاء می کند یـا نعمت را از ایشـان بازمیگیرد؟ او است چیزی را که بخشندگان به خاطر یزدان میبخشند چندین برابر میگردانـد. او است که اموال رباخواران و ریاکـاران را کـاهش مـیدهد، آن کسانی که اموال خود را برای خودنمائی و روی آوردن مردمان بدیشان هزینه کردهاند و دادهاند . . . این حساب دنیوی است، و حساب اخروی برجای خود باقی است، و در آنجا هم پاداش مؤمنان چون ایشان چندین برابر میشود. پس این معاملهای است که هم در اینجا و هم در آنجا سود میبرد!
*
از زاویۀ رزق و روزی و کسب و کار، به چارهجوئی و چارهسازی مسألۀ شرک میپردازد، و اثرات این مسأله را در زندگانی آنان و در زندگانی افراد پیش از ایشان پیجوئی میکند، و فرجام کار مشرکان پیشین را نشان میدهد، فرجامی که آثار برجای ماندۀ مشرکان بر آن گواه است:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٠)ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (٤١)قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ) (٤٢)
خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطاء کردن وسـائل مادی و معنوی کسب و تهیّۀ زمینۀ معاش و آمادهسازی محیط زیست) بــه شما روزی رسـانده است. بعد شما را مـیمیراند، سـپس دوبـاره زندهتان میگرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان میبرید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزیرسانی و میراندن و رنده گرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند. همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خـاطر کارهائی پـدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند. بـدین وسـیله خدا سـزای بـرخی از کارهائی را که انسـانها انجام میدهند بدیشان مـیچشاند تا این که آنان (بیدار شوند و از دست یازیدن به معاصی) برگردند. (ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است. (خواهید دید که خدا آنان را هلاک، و خانه و کاشانۀ ایشان را ویران کـرده است، زیرا که) بیشتر آنان مشـرک بـودهاند (و شـرک مـایۀ تباهی است).
خدا مشرکان را با واقعیّت کارشان و حقائق حالشان رویاروی میگرداند، حقائقی که نمیتوانند بدین چیز معتقد شوند که تنها خدا آن حقائق را آفریده است و پدیدار گردانده است. یا نـمیتوانـند گمان برند که خدایان ادّعائی ایشان در آفرینش و پیدایش آن حقائق شرکت داشتهاند. خدا مشرکان را رویاروی گردانـد به این که خدا ایشان را آفـریده است، و او است که بدیشان رزق و روزی رسانده است، و خدا است که آنان را میمیرانـد، و او ایشـان را زنـده میدانـد. آفرینش و پیدایش برایشان روشن است و بدان اقرار و اعتراف مینمایند، و امّا رزق و روزی، آنان نمیتوانند گمان برند که خدایان ادّعائی ایشـان، بدیشان رزق و روزی میرسانند. راجع به میراندن هم هیچ گونه دلیلی جز دلائل قرآن دربارۀ آن در دست ندارند، و جز آن چیزهائی که قرآن راجع بدان اظـهار میدارد سخنی نمیتوانند بگویند. زنده گرداندن مانده است که مشرکان دربارۀ آن ستیزه و جدال میکردند. خدا در لابلای این چیزهای مسلّم از زنده گـردانـدن صحبت میدارد تا با این وسیلۀ یگانه و شگفتی که فطرتشان را مـخاطب مـیسازد و از فـراسـوی انحرافی که گریبانگیرشان گردیده است با فطرتشان سخن میگوید. فطرت هم نمیتواند کار زنده شدن دوباره و رستاخیز و برگشت به زندگی مجدّد را انکار نماید. آن گاه از ایشان میپرسد:
(هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ ؟).
آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان مـیبرید) کسـی هست کــه چیزی از ایـن (کـارهای آفرینش و روزیرسانی و مـیرانـدن و زنـده گـردانـدن) را انـجام دهد؟.
منتظر پاسخ ایشان نمیماند. چه این پرسش برای نفی است و به صورت سرکوبی آمده است و نیازمند پاسخ نمیباشد! تنها پیروی، برای تقدیس و تسبیح خدا بر آن زده میشود:
(سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ) (٤٠)
خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شــوند (و او را در کنار بـتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند).
آن گاه برایشان پرده از ارتباط احوال و اوضاع زندگی با اعمال و افعال مردمان و کسب و کارشان برمیدارد. بیان میدارد که تباهی دلها و عقائد و اعمال آنان فساد و تباهی در زمین را پدید میآورد، و خشکی و آبی زمین را از این فساد و تباهی پر مـیسازد، و فساد و تباهی را بر زمین چیره میگرداند:
(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ).
(همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خاطر کارهائی پدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند.
پیدایش تباهی و فساد و چیره شدن آن بدین شکل، بیهوده و سـرسری صـورت نمیپذیرد، و از روی تصادف پدیدار و نمودار نمیشود. بلکه برابر تدبیر و تقدیر و قوانین و سنن خدا روی میدهد و سلطه پیدا میکند:
(لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا ).
بدین وسیله خدا سزای برخی از کارهائی را که انسانها انجام میدهند بدیشان میچشاند.
شرّ و فساد کردهاند و به آتش آن باید بسوزند، و باید به سبب شرّ و فسادشان رنج و بلا ببینند:
(لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ) (٤١)
تـا ایـن که آنـان (بـیدار شـوند و از دست یازیدن بـه معاصی) برگردند.
تا این که آنان برگردند و تصمیم بر مبارزۀ با تباهی و فساد را بگیرند، و به سوی خدا و کار خوب و طیّ خطّ سیر راست و درست برگردند.
در پایان ایـن گشت و گـذار، ایشـان را مـیترساند و برحذر میدارد از این کـه همان مصیبتها و بلاهائی بدیشان برسد که به مشرکان پیش از ایشـان رسـیده است، و آنان عاقبت بسیاری از ایشان را میدانـند، و عاقبت ایشان را در آثار برجای ماندهشان میبینند بدان هنگام که در زمین به سیر و سیاحت و کوچ و مسافرت میپردازند و در راه از کنار آثارشان میگذرند:
(قُلْ سِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ) (٤٢)
(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: در زمین بگردید و بنگرید سرانجام کار پیشینیان به کجا کشیده است. (خواهـید دید که خدا آنان را هلاک، و خـانه و کـاشانۀ ایشـان را ویران کرده است، زیرا که) بیشتر آنان مشرک بودهاند (و شرک مایۀ تباهی است).
عاقبت ایشان همان است که میبینند وقتی که در زمین به سیر و سیاحت و کوچ و مسافرت میروند. این هم عاقبتی است که کسی را تشویق و ترغیب نمیکند که این راه را طی کند.
*
هنگامی که بدین مقطع میرسند به راه دیگری اشاره میکند که رونـدگان آن گـمراه نمیشوند، و به افق دیگـری اشـاره میکند که قصدکنندگان آن ناامـید نمیشوند.
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (٤٣) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (٤٤)لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٤٥)
روی خود را به سوی آئین استوار و ماندگار (اسلام که سازگار با فطرت انسانی و مبنی بر یکتاپرستی است) متوجّه گردان، پیش از آن که روز عظیمی (قیامت نـام) فرارسد که هیچ کسی نمیتواند آن را از خدا (به هم زند و از وقوع آن) جلوگیری کـند. در آن روز مـردمان بـه دســتهها و گروههای مختلف تـقسیم مـیگردند: (بهشتیان و دوزخیان، و هـر یک بـا درجـات و درکـاتی خـاصّ). کسـانی کـه کـافر شـوند، کفرشان بـه زیـان خــودشان است (و وبــال آن عـاقبت دامـنگیرشان میگردد) و کسانی که (ایمان داشـته و) کارهای نـیکو انجام دهند، (راه بهشت سرمدی و نعیم ابدی را) بـرای خود مهیّا میسازند. (مردمان از هم جدا مـیگردند) تـا خداوند از فضل و لطف خود پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته و بایسته کردهاند، (چرا که ایشان محبوبان خدایـند) ولی خدا کـافران را دوست نمیدارد (تا ایشان را به حساب آورد و از آنان سخن بگوید).
تصویری را کـه از رویکـرد به دین راست و درست میکشد، تصویر الهامبخشی است که از کمال رویکرد، و از جدّی بودن و استواری آن، تعبیر میکند:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ ).
روی خود را به سوی آئین استوار و ماندگار (اسـلام که سازگار با فطرت انسانی و مبنی بر یکتاپرستی است) متوجّه گردان.
در این تـصویر اهـتمام ورزیـدن و بـیدار و هوشیار گردیدن و چشم امید دوختن، و نگریستن به جهت والا و افق بالا و رویکرد استوار در میان است.
این رهنمود برای نخستین بار در این سوره آمده است به مناسبت سخن از هواها و هوسهای جوراجـور و از حزبها و دستههای گوناگون. در اینجا هم این رهنمود آمده است به مناسبت انبازها، روزی و چندین برابر شدن آن، فساد و تباهی ناشی از شرک، آنچه مردمان میکشند و میچشند در زمین به سبب ظهور فسـاد و چیره گردیدن تباهی، و سرانجام مشـرکان در زمین. بدین مناسبتها ایـن رهنمود میآید و سزا و جزای اخـروی و بهرۀ مؤمنان و کافران را در آنجا بیان میدارد، و ایشان را میترساند از روزی که هیچ کسی نمیتواند جلو آن را بگیرد و نگـذارد کـه خـدا چـنین روزی را پدیدار گرداند، روزی که مردمان در آن به دو دسته و گروه تقسیم میشوند:
(مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلأنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ) (٤٤)
کسانی که کافر شوند، کفرشان به زیان خودشان است (و وبال آن عاقبت دامنگیرشان میگردد) و کسانی کـه (ایمان داشته و) کارهای نیکو انجام دهند، (راه بـهشت سرمدی و نعیم ابدی را) برای خود مهیّا میسازند. «یَمْهدُونَ» به معنی «یُمَهّدُونَ» است که مراد آمـاده ساختن و مهیّا کردن است. انگار کسـانی کـه کـارهای نیک انجام میدهند، گهوارۀ آسایش خود را تـدارک میبینند، و راه یا جولانگاه خوش و آرامش خویش را مهیّا می کنند. همۀ این مفاهیم، سایههائی است که فراهم میآید و هماهنگ میگردد تا سرشت کارهای نیکو و وظائف و تکالیف پسندیده را به تصویر بکشند. کسانی که کارهای پسندیده میکنند، در اصل برای خود گهوارۀ خوشبختی خودشان را آماده میکنند و تدارک میبینند، و اسباب و وسائل آسایش و آرامش خویشتن را مـهیّا میسازند، در همان لحظهای که به کارهای نیکو و به انجام وظیفه میپردازند، نه بعد از گذشت آن لحظه. این هم سایهای است که تعبیر سخن میافکند. آن تعبیر این است:
(لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ).
تا خداوند پاداش ،کسانی را بدهد که ایـمان آوردهانـد و کارهای شایسته و بایسته کردهاند.
(مِنْ فَضْلِهِ).
از فضل و لطف خود.
چه هیچ کسی از فرزندان آدم با عـمل خود سزاوار بهشت نمیگردد، و هر اندازه کار بید نمیتواند شکر جزئی از فضل و لطف خدا را بجای آورد. خدا فضل و لطف و مرحمت خود را شامل مؤمنان مـیگرداند، و خداوند سبحان از کافران بیزار است و از ایشان بـدش می آید:
(إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) .
قطعاً خدا کافران را دوست نمیدارد.
*
بعد از آن، روند قرآنی با ایشـان چرخش و گردش دیگری را میآغازد و در آن برخـی از نشـانههای شناخت یزدان را نشان میدهد، و بدانان مینمایاند که در این نشانهها چه فضل و لطف و مهر و مرحمتی از خدا نهفته است، از قبیل روزی و رزقی که بدیشان عطاء میفرماید، و هدایت و رهنمودی که بر ایشـان نازل مینماید، و آنان با برخی از آن الطـاف و انعام آشنا میگردند، و با برخی از آنـها آشنا نـمیشوند. ایشان با وجود ایـن شکرگزاری نمیکنند و راهیاب نمیشوند:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٤٦)وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (٤٧)اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ کَیْفَ یَشَاءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (٤٨)وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (٤٩)فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٥٠)وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ) (٥١)
از جملۀ نشانههای (دالّ بر قدرت) خدا ایـن است کـه خداوند بـادها را بـه عنوان مژدهرسان (بـه نـعمتهای گوناگون، همچون نزول باران و تلقیح گیاهان و تکـان دادن آبهای فـراوان و تغییر هـوا و غیره) مـیفرستد. کشتیها هم با اراده و اجازۀ او به حرکت درآیند، و شما نیز از لطف و فضل الهی برخـوردار گـردید و (خدا را) سپاسگزار باشید. ما قبل از تو پیغمبرانـی را بـه سـوی اقوامشان فرستادهایم و آنان دلائل واضح و آشکـاری (از معجزات ربّـانی و مـنطق عقلانی) بـرای ایـن اقوام آوردهاند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مــخالفت بـرخـاستهانـد). پس مـا از بـزهکاران انـتقام گرفتهایم (و مؤمنان را یاری کردهایم) و همواره یـاری مؤمنان بر مـا واجب بوده است. خدا کسـی است کـه بادها را وزان میسـازد و بادها ابرها را بـرمیانگـیزد. سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را در (پهنۀ) آسمان مـیگسترانـد و آنـها را بـه صورت تودههائی بـالای یکدیگر انباشته و متراکم مـیدارد و (پس از تـلقیح، ای انســان) تـو مـیبینی که از لابلای آنـها بـارانــها فرو مـیبارد، و هنگامی که آن (بـاران حیاتبخش) را بـر کسانی از بندگانش میباراند، آنان خوشحال و مسرور میکردند. هر چند که (لحـظاتی) پـیش از نـزول بـاران، ناامید و سرگردان بوده باشند. بـه آثـار (بـاران یـعنی) رحمت الهی بنگر کـه چگونه زمین را پس از مـردنش زنده میکند. آن کس (که زمین مـرده را این چنین بـا نـزول بـاران زنـده مـیکند) زنـدهکنندۀ مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانـا است. اگر مـا بادی (داغ و سوزان) را وزان سازیم و بر اثـر آن (افراد ضعیفالایـمان) زراعت و بـاغ خود را زرد و پـژمرده ببینند، راه ناشکری و کفران پیش میگیرند.
یزدان سبحان در این آیات میان روان کردن بادها بـه عنوان مژدهرسان، روانه کردن پیغمبران همراه با دلائـل روشن، کمک کردن و پیروز گرداندن مؤمنان تـوسّط پیغمبران، بارانـدن بارانـهای زنـدگی بخش و زندگی آفرین، و زنده گرداندن مـردگان و رسـتاخیز ایشان، گرد میآورد . . . این هم همایشی است که معنی ویژۀ خود را دارد . . . همۀ اینها از مرحمت خدا است، و همۀ اینها از قانون و سنّت خدا پیروی میکنند. مـیان نظم و نظام جهان، و رسالتهای پیغمبران که هدایت را به همراه داشتهاند، و کمک کردن و پیروز گرداندن مؤمنان، پیوند استوار و رابطه محکمی است. همۀ اینها از زمرۀ آیات و نشانههای خدا است، و از جملۀ نعمت و رحمت او است. زندگی مردمان بدانها وابسته است، و همۀ آنها با نظام اصلی جهان تعلّق و ارتباط دارند.
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ ).
از جملۀ نشانههای (دالّ بر قدرت) خدا ایـن است کـه خداوند بـادها را بـه عنوان مـژدهرسان (بـه نـعمتهای گوناگون، همچون نزول باران و تلقیح گیاهان و تکـان دادن آبهای فراوان و تغییر هوا و غیره) میفرستد.
بادها مژدۀ بارش بارانها را میدهند. آنان هم از روی تجربه و آگاهی خود میدانستند بـادهائی که موجب بارش بارانها میشوند کدامند، و از وزش آنها شـاد و خرّم می شدند.
(وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ ).
تا شما را از رحمت خود بچشاند.
تا شما را از رحمت خود با آثار این مژده که سرسبزی و رشد و نموّ کشتزارها و گیاهان است برخوردار بگرداند و بچشاند.
(وَلِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ ).
و کشتیها هم با اراده و اجازۀ او به حرکت درآیند.
کشتیها به حرکت درمیآیند با نیروی بادها و به پیش راندن آنها، و یا با تشکیل رودبارها و رودخانههائی که از آب بارانها فراهم میآیند، و کشـتیها در آنـها به حرکت درمیآیند. گذشته از ایـنها کشـتیها به فـرمان یزدان و برابر قانون و سنّت او به حـرکت درمـیآیند، قانونی که جهان را بر آن سرشته است. کشتیها در سایۀ اندازهگیری دقیق اشیاء و آفرینش هر چیزی به اندازۀ لازم و با ویژگی خاصّ و انسجام وطـیفۀ ویژه، روان میشوند و به حرکت درمیآیند. در پرتو همین سنجش دقیق و آفرینش لازم و ویژگی خاصّ و انجام وظـیفۀ ویژه است که کشتیها بر سطح آبها روان میگردند و به حرکت درمیآیند و به پیش میتازند، و بادها آنـها را برمیانگیزند و آنها بر پشت امواج سوار میشوند و سینۀ امواج را میشکافند. هر چیزی در پیش خدا دارای اندازۀ ویژه و لازم است . . .
(وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
و تا شما نیز از لطف و فضل الهی برخوردار گردید.
تا از فضل و لطف الهی در کوچها و مسـافرتهای بازرگانی، و در کشت و زرع و درو کردن و برداشت محصولات، و در دریافت و پرداخت، بهره ببرید و استفاده بکنید. همۀ اینها از فضل و لطف خدائی است که همه چیز را آفریده است و هر چیزی را به مقدار لازم و با ویژگی خاصّ خود آفریده است و کاملاً همه چیز را سنجیده است و اندازهگیری کرده است.
(وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (٤٦)
و تا این که شما (خدا را) سپاسگزاری کنید.
بدان امید که شما نعمتهای خدا را در همۀ ایـن چیزها سپاسگزاری نمائید . . . این سخنان توجّه دادن مردمان به چیزی است که لازم است بندگان با آن با نعمت خداوند منّان رویاروی شوند.
روانه کردن بادها به عنوان مژدهرسانهائی بسان روانه کردن پیغمبران همراه با دلائل روشن و براهین مـتقن است:
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ ).
مــا قـبل از تـو پـیغمبرانـی را به سوی اقوامشـان فـرستادهایــم و آنــان دلائـل واضـح و آشکـاری (از مــعجزات ربــّانی و مـنطق عقلانی) بـرای ایـن اقوام آوردهاند (و مردمان گروهی ایمان آورده و گروهی به مخالفت برخاستهاند).
ولی مردمان با این رحمت خدا - که بزرگتر و والاتر است - آن گونه رویاروی نشدهاند و پذیره نرفتهاند که با بادهای مـژدهرسان رویـاروی شـدهانـد و پـذیرفته رفتهاند. و از این رحمت - که سودمندتر و مـاندگارتر است - آن گونه سود نبردهاند و منتفع نگردیدهاند که از باران و آب سود بردهاند و منتفع شدهاند! مـردمان در برابر پیـران دو گروه شدهاند: مجرمان و بزهکارانی که ایمان نمیآورند و نمیاندیشند و از آزار رساندن به پـیغمبران و بازداشتن مـردمان از راه یـزدان بازنمیایستند. دستۀ دیگر مؤمنانی هستند که آیات خدا را درک و فـهم مـیکنند، و رحمت او را سـپاس میگویند، و به وعدۀ خدا ایمان و اطمینان دارند، و از مجرمان و بزهکاران تحمّل میکنند آنچه تحمّل میکنند . . . آن گاه فرجامی پیش میآید که با دادگری خدا و با وعدۀ محکم و استوار او متّفق و همآوا است:
(فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ) (٤٧)
ما از بـزهکاران انجام گرفتهایم (و مـؤمنان را یـاری کردهایم) و همواره یـاری مؤمنان بر مـا واجب بوده است.
پاک و منزّه و والامقام خدائی است که بر خود پیروزی مـؤمنان را واجب گـردانـده است، و آن را حقّی بر خویشتن شمرده است. این هم از روی فضل و کرم او است. این حقّ را در این ساختار قاطعانهای که احتمال شکّ و شبههای بدان نـمیرود برای مـردمان مؤکّد فرموده است. مگر نه این است کـه گوینده خداوند نیرومند و چیره و توانا و بزرگوار است، آن خدائی که بر بندگان خود غالب و چیره است، و او فرزانه و آگاه است؟ خداوند این سخن را میفرماید و بدان از اراده و مشیّت خود که ردخور و برگشت ندارد، و از سنّت خود که تخلّفناپذیر است، و از قانونی که بر هستی فرمانروا است، تعبیر میفرماید.
گاهی این پیروزی - برابر سنجش و ارزیابی انسانها - به تأخیر میافتد و کند در می رسد. ایـن بدان جهت است که مـردمان کارها را به گونهای محاسبه میکنند و برآورد مینمایند که جدای از محاسبه و برآورد یزدان است. احوال و اوضاع را به گونهای ارزیابی میکنند و مـیسنجند کـه خـدا بـدان گـونه ارزیابی نـمیکند و نمیسنجد. خدا وعدۀ خود را تحقّق میبخشد و پـیاده میگرداند طبق مشیّت و خواست و قانون و سنّت خود در وقتی که میخواهد و میداند. گاهی حکمت و فلسفۀ تعیین وقت و ارزیابی و سنجش خدا برای مردمان پیدا و روشن میگردد، و گاهی پدیدار و آشکار نمیشود. در هر صورت آنچه خدا میخواهد و خواست او است خوب و پسندیده است، و وقتی که او تعیین و مقرّر میدارد صحیح و درست است. وعدۀ قاطعانۀ یـزدان یقیناً روی میدهد و قطعاً بدان وفا میشود، و شکیبایان آن را چشم میدارند و مـیپایند با اطـمینان و یقین کاملی که بدان دارند.
بعد از آن، روند قرآنی به پیش میرود و مقرّر میدارد که خدا است که بادها را روانه مـیکند، و بارانها را میباراند، و زمین را پس از مرگش زنده میگرداند، و به همین صورت خدا مردگان را زنـده میگرداند و برانگیخته میشوند و به رستاخیز گسیل میگردند . . . این سنّت یگانه، و شیوۀ یگـانه است، و حـلقههائی در زنجیرۀ قانون بزرگ و والایند:
(اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ ).
خدا کسی است که بادها را وزان میسازد.
خدا بادها را روان می سازد برابر قانونی که در هستی این جهان و در سـازماندهی و اداره کـردن آن دارد.
(فَتُثِیرُ سَحَابًا).
بادها ابرها را برمیانگیزند.
بادها بخارهای آبهای زمین را بالا میبرند، بخارهائی که از تودههای آبهای زمین برمیخیزند.
(فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَاءِ ).
سپس خدا ابرها را در (پهنةۀ) آسمان میگستراند.
ابرها را میگستراند و پهن و گسترده میگرداند.
(وَیَجْعَلُهُ کِسَفًا ).
و آنها را به صورت تودههائی بالای یکدیگر انـباشته و متراکم میدارد.
ابرها را گرد میآورد و انـباشته مـیکند و تکّهها و لکّههائی را روی تکّهها و لکّههائی متراکم مینماید. یا بعضیها با بعضیها برخورد میکنند و به یکدیگر می پیوندند، یا جرقّههای برق میان چینهای ابر، یا میان دو قطعه ابر درمیگیرد.
(فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ ).
تو میبینی که از لابلای آنها بارانها فرو میبارد.
«وَدْق» باران است که از لابلای ابرها پائین میریزد.
(فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ) (٤٨)
هنگامی که آن (بـاران حیاتبخش) را بر کسـانی از بندگانش مــیبارانـد، آنـان خـوشحال و مســرور میگردند.
این خوشحالی و سرور را جز کسانی چنانکه باید درک و فهـم نمیکنند که آنان سر و کار مستقیم با باران داشته باشند. عربها از همه کس بهتر با این اشاره آشـنایند. سراسر زنـدگی ایشـان به آب آسـمان بسـتگی دارد. اشعارشان و اخبارشان با گرمی و حرارت و با عشق و علاقه و با احترام و بزرگداشت شگفتی نام باران را در خود گرد آورده است!
(وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ) (٤٩)
هر چند کـه (لحظاتی) پیش از نـزول بـاران، نـاامـید و سرگردان بوده باشند.
این بیان وضع و حال ایشان است کـه پـیش از نزول باران دارند: یأس و ناامیدی و جمود و رکود پیرامـون آنان را گرفته است و بر ایشـان خیمه زده است . . . سپس آنان شادمان و خوشحال میگردند . . .
(فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ ).
به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر.
به آثار رحمت خدا در درونهای شاد بنگر، درونهائی که بعد از نا امیدی لبریز از سرور و شادمانی گردیدهاند. به آثار رحمت خدا بنگر که در سرزمین شاد پـدیدار گردیده است پس از جمود و رکودی که داشته است. به آثار رحمت خدا در حیاتی بنگر که به خاک و به دلها می خزد.
(فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ).
به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمـین را پس از مردنش زنده میکند.
این حقیقت، واقعی و دیدنی است. نیازی به بـیش از نگریستن و اندیشیدن ندارد. بدین جهت قرآن آن را دلیل و برهانی بر مسألۀ رستاخیز و زنده گردانـدن در آخرت قرار میدهد، هم بدان شیوه که اسلوب مجادله و مـباحثۀ قـرآنی است، مـجادله و مـباحثهای کـه از صحنههای دیدنی هستی، و از واقعیّت زندگی دیدنی، ماده و برهان خود را برمیگیرد، و از گسترۀ فـراخ هستی، جولانگاه و میدان خود را ترتیب میدهد و تهیّه میبیند:
(إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَى ).
آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده میکند) زندهکنندۀ مردگان (در رستاخیز) است.
(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ).
و او بر همه چیز توانا است.
این آثار رحمت خدا در زمین است که صدق این وعده را بیان میدارد و این فرجام تأکید مـیکند.
روند قرآنی بعد از بیان این حقیقت، به پیش میرود در به تصویر کشیدن حال و احوال قومی که از بادهائی که آب را برمیدارند شادمان میگردند، و از آثار رحمت الهی به هنگام نزول آن از آسمان خوشحال میشوند و میآسایند . . . روند قرآنی در به تصویر کشیدن حال و احوالشان به پـیش میرود بدان هنگام که باد را زرد رنگ میبینند به سبب شن و خاکی که با خود حمل میکند نه به سبب آب و ابری که برمیدارد - همچون بادی کشت و زرع را نابود میکند، و پستانها را بدون شیر میگرداند -ی ا بادی که بر اثر وزیـدن آن کشت و زرع زرد میگردد، و به گیاهان خشک و پرپری تبدیل میشود:
(وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ) (٥١)
اگر ما بادی (داغ و سوزان) را وزان سازیم و بر اثـر آن (افـراد ضــعیفالایـمان) زراعت و بـاغ خود را زرد و پژمرده ببینند، راه ناشکری و کفران پیش میگیرند.
بر اثر خشـم و نـاامـیدی نـاشکری میکنند و کفر میورزند، بجای این که تسلیم قضا و قدر یزدان شوند، و با تضرّع و زاری به آستانۀ یزدان رو کنند تـا بلا و مصیبت را از ایشان بزداید و برطرف نماید. ایـن هـم حال و وضع کسی است که به قضا و قدر خـدا ایـمان ندارد، و با بینش خود به حکمت خدا در کار تـقدیر و تدبیرش پی نمیبرد، و دست خدا را نـمیبیند که در پشت سر حوادث قرار دارد و سراسر ایـن جـهان را هماهنگ میسازد و نظم و نظام میبخشد، و هر کاری و هر حادثهای را برابر آن هماهنگی و نظم و نظام شامل و فراگیر مقرّر و مقدّر مـینماید، هماهنگی و نظم و نظامی که سراسر جهان را دربر میگیرد. آن جهانی که تمام اجزاء و نقشهای آن با یکدیگر پیوند و ارتباط دارد.
*
در همین حدّ و مرز به تصویر کشیدن زیر و رو شدن انسانها برابر هوا و هوسهایشان، و ایمان نیاوردن به نشانههای شناخت یـزدان که در جهان پیرامـونشان مجسّم و برجسته آنها را میبینند، و درک و فهم نکردن حکمت و فلسفهای که یزدان در فراسوی حوادث و وقائعی قرار داده است که آنها را مشاهده میکنند، در همین حدّ و مرز، روند قرآنی خطاب را متوجّه پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میسازد و او را دلداری میدهد از این که تلاش او در هدایت بسیاری از مردمان شکست خورده است، و این شکست را به سرشت آنان برمیگرداند، سرشتی که او هیچ گونه چارهای در آن ندارد، و همچنین این شکست را به کوری بینش ایشان حواله میدهد و میفرماید:
(فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (٥٢)وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ) (٥٣)
تو (ای پیغمبر!) نمیتوانـی صدای خود را به گـوش مردگان بـرسانی (و کـافران را مـؤمن گردانـی) و نمیتوانی صدا را به گوش کران بـرسانی، هنگامی که روی برمیگردانند و میروند. همچنین تـو نمیتوانـی نابینایان (کور دلی را که صندوق دل خود را بـر روی حقّ بستهاند) از گمراهیشان (نجات و به راستای جادۀ حقّ) راهنمائی کنی. تو تنها میتوانی (سخنان حقّ خود را) بـه گوش کسـانی بـرسانی کـه آیـات مـا را بـاور میدارند، چرا که آنان تسلیم (حقّ و حقّی) هستند.
روند قرآنی ایشان را به تصویر میکشد به صورت مردگانی که حیاتی در جسم خود ندارند، و کرانی که گوش شنوا ندارند، و کورانی که به راه راست راهیاب نمیشوند . . کسی که احسـاس او از جـهان ببرد و قوانین و سنن جهان را درک و فهم نکـند، مردهای بشمار است که حیاتی در پیکر ندارد. بلکه حیاتی که دارد حیات حیوانی است. بلکه از حیوان هم گمراهتر و کمتر است. چه حیوان به فرمان فطرتی که کمتر بدو خیانت میکند راهیاب میشود! کسی که به آیـاتی از آیات خدا گوش فرا نمیدهد، آیاتی که دارای سلطه و قدرت نافذ در دلها است، کر است هر چند که دارای دو گوش باشد و فرکانس و امواج صداها را بشنود! کسی که نشانههای خداشناسی پراکنده در صفحات جهان را نبیند، کور است هر چند که هـمچون حیوان دو چشـم داشته باشد!
(إِنْ تُسْمِعُ إِلا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ) (٥٣)
تو تنها میتوانی (سخنان حقّ خود را) به گوش کسانی برسانی که آیات مـا را بـاور مـیدارند، چـرا کـه آنـان تسلیم (حقّ و حقیقت) هستند.
این چنین کسانیند که دعوت را میشنوند و میپذیرند، زیرا دلهایشان زنده است، و چشمانشان باز است، و فهم و شعورشان سالم است. بدین خاطر آنان میشنوند و تسلیم میشوند، و دعوت جز ایـن نـمیکند که فطرتشان را بیدار گرداند و فطرتشان پاسخ میگوید و میپذیرد.
*
بعد از آن، روند قرآنی برمیگردد تـا ایشـان را به چـرخش و گـودش تـازهای ببرد، و آنـان را نه در صحنههای جهان پیرامونشان، بلکه در زوایای اندرون خودشان به سیر و سیاحت بکشاند، و حالتهای پیدایش ایشان بر این زمین را بدانان بنمایاند. ایـن چرخش و گردش را تا نهایت خود در زندگی دنیوی طول میدهد، با پیوند استواری که میان دو زندگی ابن جـهان و آن جهان است:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (٥٤)وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ (٥٥)وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٥٦)فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ) (٥٧)
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا) ضعف آفریده است و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوّت و قدرت بخشیده است، و آنگاه ضعف و پیری را جایگزین این قوّت و قدرت ساخته است. آخر خداونـد هر چه را بخواهد میآفریند (و از هیحچ، چیز میسازد) و او بس آگاه و تـوانا است (و مـیدانـد چگونه شـما را بیافریند و چرخۀ وجود شما را چگونه بگرداند). روزی که قیامت برپا میشود، گناهکاران سوگند یاد مـیکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند! این چنین آنـان (در دنیا تـوسّط شـیاطین و شـیاطین صــفتان از درک حـقیقت و راه درست) بــازداشـته شدهاند! (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند. بدا به حالشان!). کسانی که بدیشان علم و ایمان عطاء شـده است، میگویند: شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بود (در دنیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بــودهایــد، ایــــن روز رسـتاخـز است ولی شـما نـمیدانسـتهایـد (کـه چنین روزی حقّ است و فـرا میرسد). در آن روز عذرخواهی ستمگران سودی بـه حالشان ندارد، و برایشان جلب رضایت نمیشود.
این چرخش و گردش طولانی است. اوائل این چرخش و گردش را در زندگانی دیدنی خود مشاهده میکنند، و اواخر آن را به صورت مؤثّری و بـه شکل واضحی میبینند و دید میزنند، بدان گونه که انگار هم اینک جلو آنـان حاضر و آمـاده است. چرخش و گردش الهامگرانه و پیامآوری است برای کسی که دلی داشته باشد، یا این که گوش فرادهد و غافل نباشد.
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ).
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا( ضعف آفریده است.
نفرموده است: شما را ضعیف آفریده است. یا نفرموده است: شما را در حـالت ضعیفی آفـریده است. بلکه فرموده است:
(خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ).
شما را از ضعف آفرید است.
انگار ضعف مادّه اوّلیـّهای است که وجـودشان از آن ساخته شده است . . . ضعفی که آیه بدان اشاره دارد دارای معانی گوناگون و نمودهای پراکنده در هستی این انسان است.
از جمله ضعف بنیاد بدن است که در نخستین سلول کوچک باریک و نازک مجسّم است و چـنین از آن تشکیل میگردد. آن گاه این ضعف در جنین و احوال و مراتب آن بسیار است کـه او در همۀ آن احـوال و مراتب بسیار سست و ضعیف است. سپس این ضف در نوزاد و کودک تا میرسد به سنّ جوانی، و درشتی اندام پدیدار است.
گذشته از اینها مراد ضعف مادهای است که انسان از آن آفریده شده است که گِل است، گلی که اگر نفخهای از روح متعلّق به خدا در آن دمیده نمیشد همیشه به صورت مادی خود میماند یا به صورت حیوانی خود ماندگار میشد. این هم با مقایسۀ با خلقت بشری ضعیف ضعـف است.
از اینها هم بگذریم ضعف هستی روانی در برابر کششها و انگیزهها، و آرزوها و هواها و هوسها است که اگر نفخۀ آسمانی روح در میان نبود، و اگر ارادههـا و استعدادها در بنیاد آدمی آفریده نمیشد، ایـن پدیده انسان نام از حیوانی که فرمانبردار الهام است ضعیفتر میشد.
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ).
خداوند همان کسی است که شما را از (چیزی سـراپـا) ضعف آفریده است و سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوّت و قدرت بخشیده است.
قوّت و قدرت بخشیده است در تمام معانی و مراتب ضعفی که از آنها سخن رفت، قوّت و قدرت در وجود جسمانی، و در ساختار انسانی، و در هستی روانی و عقلانی.
(ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ).
آن گاه ضعف و پـیری را جایگزین ایـن قوّت و قدرت ساخته است.
صعف و ناتوانی وجود انسانی به طور کلّی. چه پیری سرازیر شدن به دوران کودکی است با تمام نمادها و سیماهائی که دارد. گاهی سرازیر شدن روانی ناشی از ضعف اراده هم به همراه دارد، تا بدانجا که پیرگاه گاهی لغزشها و سکندریهائی دارد همان گونه که کودک لغزشها و سکندریهائی دارد، و با استمداد از ارادهاش نمیتواند خویشتن را بپاید. همراه پیری سفیدی موها است که بیانگر سیما و نمای پیری است.
این امـوال و مراتبی که کسی از فرزندان فنا و نابودی از دست آنها نمیتواند بگریزد و به در رود، و ایـن احوال و مراتبی که یک بار هم درنمیگذرد از کسی که
مهلت ماندن بدو داده میشود و عمر زیادی را سپری میکند، و یک بار هم کندی روا نمیدارد تا دیرتر از موعد مقرّر بیاید، این احوال و مراتبی که بر سـر ایـن پدیدۀ بشری میآید، گواهی میدهد که همۀ این احوال و مراتب و تحوّلات و دگرگونیها با دست قدرتی انجام میپذیرد که هر چه را بخواهد مـیآفریند، و هـر چـه را بخواهد مقدّر و مقرّر میفرماید، و برای هر آفریدهای اجل و احوال و مراتب حیات او را برابر دانش مورد وثوق و تقدیر و تدبیر دقیق، ترسیم میکند:
(یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ) (٥٤)
خداوند هر چه را بخواهـد مـیآفریند، و او بس آگاه و توانا است.
این پیدایش استوار مقدّر و مقرّر هم بـاید که پایانی داشته باشد که تـرسیم و تـعیین گردیده است. رونـد قرآنی همچون پـایانی را در صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میکند، صحنهای که سرشار از جنبش و گفتگو به شیوۀ قرآن است:
(وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ ).
روزی که قیامت برپا میشود، گناهکاران سوگند یـاد میکنند که جز ساعتی در (دنیا و جهان برزخ) ماندگار نبودهاند.
بدین منوال در نظرشان همه چیزهائی که تا به امــروز پشت سر نهادهاند کم و اندک و ناچیز مینماید. قسـم میخورند: غیر از یک ساعت ماندگار نبودهاند. احتمال دارد سوگند ایشان بر مدّت ماندگاری آنان در گورها باشد، و این احتمال هم دارد سوگند آنان بر مـدّت ماندگاری ایـشان در زمین به صورت زنده و مرده باشد.
(کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ) (٥٥)
چنین آنان (در دنیا توسّط شیاطین و شیاطینصفتان از درک حقیقت و راه درست) بازداشته شدهاند! (و هم اینک گرفتار عذاب ابدی گشتهاند. بدا به حالشان!).
این گونه از حقّ، و از ارزیابی درست بازداشته میشوند و دور میافتند تا این که دارندگان دانش درست ایشان را به ارزیابی صحیح برمیگردانند:
(وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (٥٦)
کسـانی کـه بـدیشان علم و ایمان عطاء شـده است، میگویـد: شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بود (در دنیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بودهایـد. این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانستهایـد (که چنین روزی حقّ است و فرا میرسد).
این کسانی که علم و ایمان بدیشان عـطاء شـده است گمان میرود همان مؤمنانی باشند که به قیامت ایمان داشتهاند، و فراسوی نماد زندگی دنـیا را درک و فهم نمودهاند. معلوم است که آنـان دارای عـلم صـحیح و آگاهی درست میباشند و مؤمنان بینا و دانـا بشمار میآیند. هم ایشان هستند که در اینجا کار را به تقدیر و علم خدا حواله میدارند:
(لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ ).
شما بدان اندازه که خدا مقدّر فرموده بـود (در دنـیا و جهان برزخ) تا روز رستاخیز ماندگار بودهاید.
این مدّت مقرّری است که تعیین شده بود، حال ایـن مدّت چه طولانی بوده باشد و چه کوتاه مهمّ نیست. این همان موعد مشخّص است و هم اینک تحقّق پـذیرفته است و واقعیّت پیدا کرده است:
(فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (٥٦)
این روز رستاخیز است ولی شما نمیدانسـتهایـد (کـه چنین روزی حقّ است و فرا میرسد).
آن گاه روند قرآنی صحنه را با نتیجۀ کلّی پایان میدهد، به گونۀ چکیده و مختصری که به تصویر میکشد چیزی را که در فراسوی صحنه است و به ستمگرانی دست میدهد که روز سزا و حزا را تکذیب میکردهاند:
(فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ) (٥٧)
در آن روز عذرخواهی ستمگران سـودی بـه حـالشان ندارد، و برایشان جلب رضایت نمیشود.
معذرت ایشان پذیرفته نمیگردد، و کسی ایشان را در برابر کاری که کردهاند سرزنش نمیکند، یـا از ایشـان درخواست نمیگردد معذرت بخواهند. چه امروز روز عقاب و عذاب است نه روز سرزنش و عتاب!
*
از این صحنۀ بد و نـاامـیدکننده ایشـان را به چیزی برمیگرداند که در دنـیا میکردهاند که سرکشی و تکذیب است . . ٠ این هم عاقبت سـرکشی و تکذیب ایشان است:
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ (٥٨)کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٥٩)
مـا در این قرآن برای مردمان هر گونه مـثالی را که (بیدارکننده بوده و به زندگی ایشان مربوط باشد) بیان کردهایم. وقتی که آیهای بـرای آنـان مـیآوری کـافران میگویند: شما بر باطل هستید (و این چیزهائی را که میگوئید بـیاسـاس است). ایـن چـنین (که از اینان میبینی) خداوند بر دلهای کسانی که آگاهی و شـعور ندارند مهر مینهد (تا صدای حقّ و ندای هدایت بدانها نفوذ نکند).
این هم کوچ طولانی و درازآهنگی در زمـان و مکـان است. و لیکن این کوچ دور و دراز در روند قرآنی میآید و انگار که بسی نزدیک است. زمان و مکـان درهم نوردیده میشود، ناگهان آنان بار دیگر رویاروی قرآن هستند. قرآنی که در آن هر گونه مـثلی و مثالی است، و در آن هر شیوهای از شیوههای خطاب است، و در آن از هر وسیلهای برای بـیداری دلها و خردها استفاده میشود، و در آن پسوده های الهامگرانۀ بسیار مؤثّری است. قرآن هر دلی را و هر خـردی را در هر محیطی مخاطب قرار میدهد. قرآن نفس بشری را در هـر حـالتی از حالات، و در هر مرتبهای از مراتب مخاطب میسازد. و لیکن آنان - با وجـود همۀ اینها - هر آیهای را تکذیب میکنند، و به تکذیب کردن هم بسنده کنند، بلکه بر اهل علم صحیح نیز میتازند و گردن میافرازند، و دربارۀ ایشان میگویند: آنان بـر باطل هستند:
(وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُبْطِلُونَ) (٥٨)
وقتی که آیهای برای آنان میآوری کـافران مـیگویند: شما بر باطل هستید (و ایـن چیزهائی را کـه میگوئید بیاساس است).
روند قرآنی بر این کفر و گردنکشی و گردن افرازی پیرو میزند:
(کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (٥٩)
این چنین (که از اینان میبینی) خداوند بر دلهای کسانی که آگاهی و شعور ندارند مهر مینهد (تا صدای حقّ و ندای هدایت بدانها نفوذ نکند).
این چنین، و بدین شیوه، و به علّت همچون سببی . . . این کسانی که نمیدانند و نمیفهمند دارای دلهای بسته و مهر شدهاند. بینش ایشان برای درک و فهم آیات خدا بازنمیگردد. آنان گردنکشان و گردنافرازان بر اهل علم و هدایت هستند. بدین خاطر سزاوار این هستند که خدا بینش ایشان را ببندد، و بر دلهایشان مهر نهد، به سبب چیزی که یزدان سبحان از این بینشها و از ایـن دلهـا میداند.
*
آن گاه واپسین آهنگ در این سوره میآید پس از آن چرخشها و گردشهای با مشرکان در جهان و تاریخ و در زوایای نفسهایشان و در احوال و مراتب زندگانیشان. امّا با وجود همۀ اینها هم کفر میورزند و گردنکشی و گردنافرازی میکنند . . . واپسین آهنگ به صورت رهنمود دل پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دل کسان مؤمنی که با ا وهستند میآید:
(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ) (٦٠)
پس شکیبائی داشته باش. وعدۀ خدا به طور مسلّم حقّ است. هرگز نباید کسانی که ایمان ندارند، مایۀ خشم و ناراحتی تو کردند (و عدم ایمان ایشان، تاب و تـوان و صبر و شکیبائی را از تو سلب کند).
صبر ابزار مؤمنان در راه دور و دراز پر از خاری است که گاهگاهی چه بسا بدون پایان جلوهگر آید. وسیلههای دیگر اطمینان به وعـدۀ راستین یزدان، و ثـبات و ایســتادگی بدون اضطراب و نگـرانی و تـزلزل و سرگردانی و شکّ و تردید به خود راه دادن است . . . صبر و اطمینان و ثبات پیشه کردن در برابر نابسامانی دیگران، و تکذیب کردن حقّ و حقیقت توسّط کافران، و شکّ و تردید ایشان در وعده یزدان، اسلحه برّنده و توشۀ راه مؤمنان است. باید دانست که همچون کارهائی از سوی کافران بدان خاطر است که آنان از علم و دانش در پس پردهاند، و از اسباب و وسائل یقین و اطمینان محروم و بیبهرهاند. ولی مؤمنانی که به حقّ و حقیقت دست یافتهاند و به ریسمان خدا قرآن چنگ زدهاند، راه ایشان راه صبر و اطمینان و یقین است، هر اندازه هـم این راه به طول بینجامد، و هر اندازه هم پایان و جام آن در پشت مهها و ابرها پنهان و نهان بماند.
*
بدین منوال سورهایکه با وعده دادن خدا به پیروزی رومیان بعدازچندسـالی، وبا وعـدهدادن خدا به ییروزی مومنان آغازگردیده است، با توصیة صبر و شکیبائی به مؤمنان تا وعدۀ خدا فرا میرسد، و همچنین با توصیۀ صبر و شکیبائی بدیشان در برابر تلاشهائی که کافران و ناباوران میورزند تا مؤمنان را سبک از جای بردارند و ایشان را به جزع و فزع اندازند و پـریشان کنند، خاتمه مـیپذیرد. بدین وسـیله آغـاز و انجام هماهنگ میشود. این سوره به پایان میآید، در حالی که در لابلای آن آهنگ اطمینان دادن نیرومندی است به وعــدۀ راسـتینی که دروغ نیست و نادرست درنمیآید، و وعده دادن به یقین و اطمینانی که در آن بیم خیانت نمیرود.
*
[1] جز این که این راه و روش، حرام بودنی بسان حرام بودن ربای معروف همگانی ندارد. امّا این راه و روش، راه و روش افزایش پـاک و محترمانه نیست.