ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهای اسراء آیهی 72-58
وَإِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا (٥٨) وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالآیَاتِ إِلا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الأوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآیَاتِ إِلا تَخْوِیفًا (٥٩) وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلا طُغْیَانًا کَبِیرًا (٦٠) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا (٦١) قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلا قَلِیلا (٦٢) قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا (٦٣) وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأمْوَالِ وَالأولادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلا غُرُورًا (٦٤) إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلا (٦٥) رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا (٦٦) وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإنْسَانُ کَفُورًا (٦٧) أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلا (٦٨) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا (٦٩) وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا (٧٠) یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلا (٧١) وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلا (٧٢)
درس پیشین به پایان آمد با بیان اینکه تنها یزدان یگانه جهان است که متصرف در سرنوشتهای مردمان است. اگر خواست بدیشان رحم میکند و بر ایشان میبخشاید، و اگر خواست آنان را عذاب میدهد و به کیفرشان میرساند. الهه و خداگونههائی که بجای خدا آنها را بهکمک میطلبند و به فریاد میخوانند به هیچوجه نمیتوانند زیان وضررو بلا و مصیبت را از ایشان دفعکنند، و یا به سوی دیگران برگردانند.
هماینک روند قرآنی به بیان سرنوشت نهائی همگی انسانها میپردازد - بدانگونهکه خدا در علم و قضا و قدر خود برای ایشان مقدر و مقرر داشته است - این سرنوشت نهائی این استکه همه اهالی شهرها و آبادیها بیش از روز قیامت میمیرند و ویران میگردند، و یا اینکه عذابگریبانگیرکسانی میگردد که سزاوار عذاب میشوند. در هر دو صورت هیح زندهای نیست مگر اینکه میمیرد و باقی نمیماند و به زندگی او خاتمه داده میشود، چه با مرگ طبعیی و چه با نابودی با عذاب.
به مناسبت ذکر عذابی کهگریبانگیر برخی از اهالی شهرها وآبادیها میگردد، روند قرآنی به خوارق عادات و معجزاتی اشاره میکندکه پیش از نزول عذاب بر دست برخی از پیغمبران انجامگرفته است. این خوارق عادات و معجزات نیز قبل از رسالت محمد (ص)صورت پذیرفته است و در این رسالت جای نداشته است. چونکسانیکه خوارق عادات و معجزات برای ایشان صورت گرفته است و آنها را نپذیرفتهاند و با وجود وقوع آنها به پیغمبران وآئینهای آسمانی نگرویدهاند، هلاک و نابود گردیدهاند. قرار هم نبوده استکه امّت محمّد (ص)هلاک و نابودگردد، و لذا خوارق عادات و معجزات مادی انجام نگرفته است. هنگامیکه در میانگذشتگان خوارق عادات و معجزات مادی صورت گرفته است، برای ترساندن مردمان بوده است از اینکه اگر نپذیرند و راهیاب نگردند هلاک و نابود میشوند. .
یزدان شرمردمان را ازپیغمبر (ص)بهدورداشته است و او را از ایشان محفوظ و مصون نموده است. مساله معراج پیش میآید و خدا مردمان را بدان آزمایش مینماید. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم معراج را خارقالعاده و معجزهای همچون خوارق عادات و معجزات رسالتهای پیشین بشمار نمیآورد. مردمان را از درخت نفرین شده مذکور در قرآن، یعنی درخت زقومیکه آن را در ته دوزخ دیده است، بیم میدهد و میترساند. امّا این بیم دادن و ترساندن جز بر طغیان و سرکشی ایشان نیفزود. در این صورت اگر خوارق عادات و معجزات هم انجام میگرفت، جز بر طغیان و سرکشی آنان نمیافزود.
در این مکان از روند قرآنی، داستان ابلیس با آدم ذکر میگردد، و از اجازهای سخن میرودکه خدا به ابلیس میدهد. با این اجازه ابلیس بر زادگان آدم میتواند چیره شود مگر زادگان شایسته و بایسته بندگان خداکه خدا ایشان را میپاید واز سلطه وگمراه سازی اهریمن مصون و محفوظ میفرماید ... داستان پرده از اسباب و علل اصلیگمراهی برمیدارد، اسباب و عللیکه مردمان را به سویکفر وطغیان میرانند، و ایشان را از اندیشیدن درباره آیات و از پژوهش و بررسی آنها بازمیدارند و به دور مینمایند.
روند قرآنی در اینجا وجدان انسان را با ذکر فضل و لطف یزدان برآدمیزادگان میپساید و لمس مینماید، و به یاد ایشان میآوردکه آنان این فضل و لطف را با غرور و سرمستی وکفر و الحاد پاسخ میگویند، و خدای را جز در اوقات سختی وگرفتاری یاد نمیکنند. هنگامیکه در دریا دچار بلا میشوند به خدا پناه میبرند. زمانیکه خدا ایشان را نجات داد و سالم به خشکی رساند، از پرستش خدا روی میگردانند و به آئین یزدان پشت میکنند. خداکه میتواند ایشان را در خشک و دریاگرفتار سازد، و خشکی و دریا برای تاخت بر ایشان از طرف یزدان یکسان است. یزدان انسانها را مکرم ومعزز داشته است و بر بسیاری از آفریدگان خود ترجیح و برتری داده است، ولیکن آدمیزادگان سپاسگزاری این همه نعمت واین همه لطف را نمی کنند و ازآنها یاد نمینمایند وذکری به میان نمیآورند.
این درس با صحنهای از صحنههای قیامت پایان میپذیرد، و آن اینکه روزی مردمان به سزا و جزای خود میرسند، و درباره کارهائیکه کردهاند و چیزهانی که پیشاپیش فرستادهاند پاداش یا پادافره داده میشوند. بدانهنگام هیچکسی نمیتواند نجات پیداکند مگر به وسیله کارهائیکهکرده است و پیشاپیش فرستاده است و اندوخته خود نموده است.
*
(وَإِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا) هر شهر و دیاری را (که اهل آن ستمکار باشند) پیش از روز قیامت (به مجازات میرسانیم و) نابودش میگردانیم، یا (اهالی) آن را به عذاب سختی گرفتار مینمائیم. این (مجازات دنیوی پیش از مجازات اخروی) در کتاب (الهی لوح محفوظ) ثبت گردیده است . (و قلم قضا و قدر بر آن رفته است. پس قریشیان از این بترسند و بیشتر به دنبال کفر و ستم نروند).
خدا چنین مقدر فرموده است وقتیکه روز قیامت فرابرسد سطح زمین از زندگی خالی باشد. هلاک و نابودی پیش از آن روز موعود، در انتظار هر زندهای است. برای برخی از اهالی این شهرها و آبادیها عذاب مقدرگردیده استکه در برابرگناهانیکه مرتکب میشوند دامنگیرشانگردد این چیزی استکه در علم خدا متمرکز است، و خدا آن چنان از چیزیکه درآینده روی میدهد آگاه استکه از چیزیکه هم اینک حاضر و آماده است آگاه است. چه آنچه بوده است. و آنچه خواهد بود با قیاس به علم خدا یکسان و برابر است.
خوارق عادات و معجزات با رسالتها همراه میشد تا مردمان با دیدن آنها به پیغمبران ایمان بیاورند، و از عاقبت تکذیب بترسندکه هلاکگردیدن با عذاب و عقاب است. اما این خوارق عادات و معجزات را نپذیرفتند و بدانها نگرویدند مگرکسانیکه دلهایشان آمادگی پذیرش ایمان داشت. و اشخاص منکر حق و حقیقت در روزگار خودشان به خوارق عادات و معجزات توجه نکردند، وبلکه رسالتها و رسولان را تکذیب نمودند. بدین خاطر واپسین رسالت با این خوارق عادات و معجزات همراه نگردید:
«وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالآیَاتِ إِلا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الأوَّلُونَ وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالآیَاتِ إِلا تَخْوِیفًا ».
(قریشیان میخواهند، کوه صفا را طلا کنی، و کوههای پیرامون ایشان را از میان برداری، و غیره). چیزی ما را از انجام این معجزات (مادی پیشنهادی) بازنمیدارد مگر این که (ما قبلا چنین معجزاتی را بر دست پیغمبران پیشین انجام دادهایم، و) گذشتگان آنها را (پس از مشاهده) تکذیب کردهاند. (سنت ما هم بر این رفته است که پس از نمودن معجزات مادی، در صورت عدم پذیرش پیشنهادکنندگان، آنان را هلاک سازیم. از جمله) ما برای قوم ثمود شتری را از سنگ بهدر آوردیم. امّا آنان نسبت بدان کفر ورزیدند (و آن را از جانب خدا ندیدند و کشتند. اصولا برنامه ما این نیست که هر کسی معجزهای را پیشنهاد کند پیغمبر وقت تسلیم او گردد) و ما معجزات را جز برای بیم دادن (مردم و اتمام حجت) اجراء نمیسازیم.
معجزه اسلام قرآن است. قرآنکتابی استکه برنامه کاملی را برای زندگی ترسیم میکند، و اندیشه و دل را مخاطب میسازد و با اندیشه و دل صحبت میکند، و به فطرت سالم لبیک میگوید و همگام میشود، و برای نسلهای پیاپی باز وگشوده میماند تا آن را بخوانند و بدان ایمان بیاورند تا آن زمانکه قیامت فرامیرسد. ولی خوارق عادات و معجزات مادی با نسلی از مردمان صحبت میکندکه معاصر با آنها است، و بسنده میکند بهکسانی که از این نسل آنها را میبینند.با وجود خوارق عادات و معجزات بسیاری ازکسانی که خودشان آنها را دیدهاند، بدانها ایمان نیاوردهاند. روند قرآنی مثالی از اینگونه افراد میآوردکه قوم ثمود است. قوم ثمود کسانی بودندکه پیشنهادکرده بودند خدا شتری را از دل سنگ برایشان بیرون بیاورد تا این خارقالعاده پیدا و معجزه هویدا را ببینند و ایمان بیاورند، ولی وقتیکه شتر از دل سنگ بیرون آمد، ایمان نیاوردند و بعدها آن را پیکردند وکشتند. بدین وسیله به خویشتن ستمکردند و خود را به هلاکت انداختند. نابود شدند تا وعده الهی درباره هلاک شدن تکذیبکنندگان خارقالعاده و معجزه پیادهگردد و تحقق پیداکند. خوارق عادات و معجزات جز برای ترساندن و بیم دادن از قطعی و حتمی بودن هلاک و نابودی نبوده است، هلاک و نابودیایکه پس از روی دادن خارقالعاده و معجزه درمیرسد.
این تجارب بشری مقتضی بوده استکه واپسین رسالت همراه با خوارق عادات و معجزات نبوده است. چون این رسالت، رسالت همگی نسلهای آینده است نه رسالت نسلیکه آن را میبیند و با آن معاصر میگردد. همچنین از آنجاکه این رسالت، رسالت راهیابی بشری است، با درک و شعور انسانها در نسلهای پیاپی سخن میگوید، و برای درک و شعور انسانها احترام قائل میشود، درک و شعوریکه انسانها انسانیت خود را با آن تشخیص میدهند، و به خاطر آن یزدان سبحان بشر را بر بسیاری از آفریدگان خود ترجیح و برتری داده است.امّا خوارق عادات و معجزاتیکه برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روی داده استکه نخستین آنها خارقالعاده و معجزه معراج است، خارقالعاده و معجزهای بشمار نیامده است که برای تصدیق کردن رسالت و ایمان آوردن بدان روی داده باشد. بلکه برای آزمایش مردمان بوده است و بس.
«وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلا طُغْیَانًا کَبِیرًا » ٠
زمانی (را به یاد آور ای پیغمبر که) به تو گفتیم٠ پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد و (از وضع آنان کاملا آگاه است. پس بیباکانه دعوت خود را برسان و بدان که) ما دیداری را که (در شب معراج) برای تو میسر کردیم و درخت نفرین شده (زقوم را که در ته دوزخ میروید و خوراک بزهکاران است و مذکور) در قرآن، جز وسیله آزمایش مردمان قرار ندادهایم. ما ایشان را (با مخاوف دنیا و آخرت) بیم میدهیم، ولی چیزی بر آنان جز طغیان و عصیان فراوان نمیافزاید.
پس از واقعه معراج بعضی ازکسانیکه به پیغمبر (ص)ایمان آورده بودند ازدین برگشتند و مرتد شدند. ولی بعضی هم ثابتقدم ماندند و بر یقین و اطمینان خود افزودند. بدین جهت مشاهده و دیداری که در شب معراج خدا برای بنده خود میسر ساخت، تنها «برای آزمایش مردمان« و امتحان ایمان ایشان بود. جنبه احاطه مردمان از سوی یزدان، وعدهای بودکه خداوند منان به پیغمبر خود (ص)داده بود، وعده یاریکردن و پیروزگرداندن، و حفاظت و صیانت او از اینکه مردمان بتوانند به سوی وی دستدرازیکنند و او را بکشند.
خدا ایشان را از وعده خود به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر میدهد، و آنان را آگاه میسازد از مشاهده و دیدار صادقانهایکه در معراج پیش آمده است. از جمله برایشان ازدرخت زقوم سخن میگوید، درخت زقومی که تکذیبکنندگان را از آن میترساند. آنان معراج را تکذیبکردند و درخت زقوم را به بازیچهگرفتند، تا آنجاکه ابوجهل ریشخندکنان گفت: خرما وکره برایمان بیاورید. خرما را باکره میخورد و میگفت:
(تزقموا فلا نعلمالزقوم غیرهذا !)[1]
لقمه بچینید، چه طعام را جز این نمیدانیم!.
خوارق عادات و معجزات با اینگونه مردمان چه میکرد، اگر خوارق عادات و معجزات نشانه صدق رسالت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میبود، آنگونهکه نشانه رسالتهای پیش از رسالت اسلام بوده است و اعجاز پیغمبران بشمار آمده است؟ آن کسانی که خارقالعاده معراج بر ایمانشان نیفزود، و ترساندن با درخت زقوم نیز جز طغیان زیاد و سرکشی فراوان چیزی بهره ایشان ننمود.
خداوند مقدر نفرموده بودکه با عذاب یزدان هلاک و نابود شوند. این است که خارقالعادهای را برای ایشان تهیه ندیده است و بدیشان ننموده است. چه اراده یزدان بر این قرارگرفته استکه تکذیبکنندگان خوارق عادات و معجزات را نابود سازد وکار ایشان را بسازد. امّا قریش بدیشان مهلت و فرصت داده شده است، و بسان اقوام نوح و هود و صالح و لوط و شعیب، به عذاب ریشهکنکننده و از میان برندهگرفتار نیامدهاند. در میان تکذیبکنندگان قریش بعضی بعدها ایمان آوردند و از سربازان راستین اسلامگردیدند. از برخی از ایشان هم فرزندان مومن راستینی متولدگردیدند. قرآن معجزه جاویدان اسلامکتابگشودهای برای نسلیکه همعصر با محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بودهاند، و برای نسلهای بعد از او، پیوسته برجای بوده است و برجای خواهد ماند. به پیغمبر (ص)ایمان آوردهاند و اینان میآورندکسانیکه او را ندیدهاند و معاصر با او نبودهاند و به خدمت اصحاب و یارانش هم نرسیدهاند. تنها قرآن را خواندهاند و میخوانند یا باکسی همدم شدهاند و همدم میشوند که قرآن را خواندهاند و میخوانند. این قرآنکتابگشودهای برای نسلهای پیاپی تا دامنه قیامت میماند. کسانی بدان ایمان میآورندکه هنوز دردل غیب هستند و پای به جهان نگذاشتهاند. در میان آنانکسانی پیدا میگردندکه ایمان محکمتر و عمل اصلاح گرانهتری خواهند داشت، و برای اسلام سودمندتر از بسیاری ازکسانی خواهند بودکه جلوتر از ایشان زیستهاند.
*
در پرتو مشاهده و دیداریکه پیغمبر (ص)داشته است و در آن برجهانهائی اطلاع پیداکرده است، و درخت زقومی را دیده استکه پیروان اهریمنان از آن تغذیهمیکنندو میخورند،صحنه ابلیسملعون به میان میآیدکه تهدید میکند و وعده میدهدکه گمراهان را فریب خواهد داد و از راه به در خواهد برد:
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا (٦١)
قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلا قَلِیلا (٦٢)
قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا (٦٣)
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأمْوَالِ وَالأولادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلا غُرُورًا (٦٤)
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلا (٦٥)
زمانی (را یادآور شو) که ما به فرشتگان گفتیم٠ برای آدم کرنش کنید. فرشتگان جملگی کرنش کردند مگر ابلیس (که از جنیان بود و در میان فرشتگان قرار داشت. او کهنمونه کامل استکبار بود) گفت: آیا برای کسی کرنش کنم که او را ازگل آفریدهای؟ (من از آتشم، بهترازآدمم! عالی برایدانی چگونه تعظیم کند؟!). شیطان گفت: به من بگو که آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح و گرامی داشتهای؟! (جای تعجب است). اگر مرا تا روزقیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی (با گمراهی) نابود میگردانم (و لگام وسوسه را به دهانشان میزنم و به جاده خطا و گناهشان میکشانم). خدا فرمود: برو! (تا روز رستاخیزبه تومهلت داده میشود و هرچه میخواهی بکن. آدمیزادگان از عقل واراده برخوردارند) کسانی که از ایشان از تو پیروی کنند، دوزخ سزای شما (اهریمن و آنان) است و سزای فراوان و بینقصانی است. و بترسان و خوار گردان با ندای (دعوت به معصیت و وسوسه) خود هر کسی از ایشان را که توانستی، و لشکر سواره و پیاده خود را بر سرشان بشوران و بتازان (و همه تلاش خویش را برای شکست دادن و گول زدن ایشان بهکار گیر) و در اموال آنان (با تشویق و تحریکشان برای کسب آن از حرام و صرف آن در حرام) و دراولاد ایشان (با گول زدن اولیاء و رهنمود فرزندانشان به کفر و فساد در پرتو تربیت نادرستشان) شرکت جوی، و آنان را (به نبودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، یا به شفاعت خدایان و بتان و بزرگواری خاندان و غیره) وعده بده (و بفریب)، و وعده شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست. بیگمان سلطهای بر بندگان (مخلص و مومن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.
روند قرآنی پرده از اسباب و علل اصلی گمراهی گمراهان بهکنار میزند، و این صحنه را در اینجا نشان میدهد تا مردمان را حذر دارد و بترساند، مردمانی که خودشان بر اسباب و عللگمراهی اطلاع دارند، و ابلیس را میبینندکه دشمن ایشان و دشمن پدر ایشان است آنان را تهدید به سرگشتگی کند و با پافشاری پیشین وکهنگمراهی ایشان را خواستار میشود.
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا » .
زمانی (را یادآور شو) که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم کرنش کنید. فرشتگانجملگی کرنش کردند مگر ابلیس (که از جنیان بود و در میان فرشتگان قرار داشت. او که نمونه کامل استکبار بود) گفت: آیا برای کسی کرنشکنم که اورا ازگل آفریدهای؟.
این هم حسادت ابلیس در حق آدم است.کل را ذکر میکند، ولی دمیدن جان متعلق به یزدان در اینگل را از یاد میبرد!
ابلیس ضعف این آفریده و آمادگی او را برایگمراهی عرضه میکند و مغرورانه میگوید:
« أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ ؟ » .
به من بگو که آیا این همان کسی است که او را بر من ترجیح وگرامی داشتهای؟ (جای تعجب است).
آیا چنین آفریدهای را میبینیکه او را گرامیتر و بزرگوارتر از من در پیشگاه خود کردهای؟
«لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلا قَلِیلا »٠
اگر مرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی (با گمراهی) نابود میگردانم (و لگام وسوسه را به دهانشان میزنم و به جاده خطا و گناهشان میکشانم).
بر آنان چیره میگردم و ایشان را احاطه میکنم و زمام اختیارشان را به دست میگیرم و ایشان را به قبضه قدرت خود درمیآورم و هرگونهکه بخواهمکار و بارشان را میچرخانم.
ابلیس غافل از این استکه انسان دارای استعداد خیر و هدایت است همانگونهکه دارای استعداد شروگمراهی است. غافل از این است این آفریده حالا تی برایش پیش میآیدکه با خدا ارتباط پیدا میکند و بالا میرود و اوج میگیرد و از شر وگمراهی مصون و محفوظ میگردد. غافل از این استکه این مزیت انسان است و او را از سرشت یگانهای جدا میسازدکه همه موجودات دیگر - آن سرشته شدهاند و به طور اتوماتیک و بدون اراده راهی را درپیش میگیرند و جز این راه را نمیشناسند و نمیروند. اراده و اختیار راز این آفریده شگفتانگیز است.
اراده یزدان بر آن قرارگرفته استکه زمام را برای این رهبر شر وگمراهی رهاکند، هرگونهکه بخواهد با آدمیزادگان رفتار نماید:
(قَالَ: اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا).
خدا فرمود: برو! (تا روز رستاخیزبه تومهلت داده میشود و هرچه میخواهی بکن. آدمیزادگان از عقل و اراده برخوردارند) کسانی که از ایشان از تو پیروی کنند، دوزخ سزای شما (اهریمن و آنان) است و سزای فراوان و بینقصانی است.
برو و بکوش وتلاش خود را بکن. برو اجازه داریکه انسانها را گمراه سازی. آنان مجهز به عقل و ارادهاند. آنان میتوانند از تو پیرویکنند و یا اینکه از تو روی برتابند.
« فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ ».
کسانی که از ایشان از تو پیروی کنند ....
جنبه گمراهی ایشان بر جنبه هدایت بچربد، و از ندای خدای مهربان روی برگردانند، و به ندای شیطان بگرایند، و از نشانههای شناخت خداکه درگستره هستی پراکندهاند، و از آیاتی که خدا به همراه انبیاء
فرستاده است، غافل شوند ...
(فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُکُمْ).
دوزخ سزای شما (اهریمن و آنان) است.
( جَزَاءً مَوْفُورًا).
سزای فراوان و بینقصان است.
(وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ).
و بترسان و خوار گردان با ندای (دعوت به معصیت و وسوسه) خود هر کسی از ایشان را که توانستی، و لشکر سواره و پیاده خود را بر سرشان بشوران و بتازان (و همه تلاش خویش را برای شکست دادن و گول زدن ایشان بهکار گیر).
این بخش، وسا ئل گمراهسازی و احاطه، و چیره شدن بر دلها و حواس و عقول را به تصویر میکشد. پیکار پر سروصدا و جنجال و غوغائی است. صداها و اسبها و پیادگان در این پیکار شرکت دارند، بسان پیکارها و رزمها ... در این رزم و پیکار فریادها سر داده میشود و دشمنان با آن به هراس میافتند و ازکمینگاه و جایگاههای محکم خود بیرون میآیند، یا آهسته آهسته به دام نصب شده و نیرنگ اندیشه شده میافتند. گاه کمکمبه دشت درآمدند، سوارکاران ایشان را میگیرند، و مردان آنان را احاطه میکنند.
( وَشَارِکْهُمْ فِی الأمْوَالِ وَالأولادِ) .
و در اموال آنان (با تشویق و تحریکشان برای کسب آن از حرام و صرف آن در حرام) و در اولاد ایشان (با گول زدن اولیاء و رهنمود فرزندانشان به کفر و فساد در پرتو تربیت نادرستشان) شرکت جوی.
این شرکت دادن، در اوهام و انگارههای بتپرستی جاهلی مجسم میگردد. آنان بخشی از اموال خود را نصیب خدایان ادعائی خویش میکردند - این هم سهم شیطان بود - و از میان اولاد خود برخی را نذر خدایان میکردند یا آنان را بنده بتها و خداگونهها مینمودند - این هم سهم شیطان بود - همچون عبداللات، و عبد منات. وگاهی هم مستقیماً ایشان را سهم شیطان مینمودند، همچون عبدالحارث!
این شرکت دادنگاهی در اموالی مجسم میگرددکه از حرام به دست آورده میشود، و یا در آن اموال به ناحق تصرف شود، یا در راه گناه خرجگردد. این شرکت دادن، در همه فرزندانی مجسم میشودکه از راه زنا تولد مییابند. شرکت دادن شیطان در این است.
تعبیرقرآنی به طورعام مشارکتی را به تصویرمیزند که میان ابلیس و پیروان ابلیس منعقد میگردد و مشتمل بر اموال و اولاد میگردد که اساس زندگی هستند. ابلیس اجازه دارد از همه وسائل خود استفادهکند و آنها را بهکارگیرد از جمله از وعدههایگولزننده نیرنگبازانه خود بهره ببرد:
(وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلا غُرُورًا ) .
و آنان را به نبودن حساب و کتاب یا به شفاعت خدایان بتان وعده بده (و بفریب). و وعده شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست.
هچون وعده دادن بهگریز از عقوبت و قصاص، و وعده به ثروتمند شدن از راه وسائل حرام، و وعده به غلبه و توفیق با بهره بردن ازوسائل ناپاک و از شیوههای پست.
شاید بدترین وعدهایکه میدهد وعده عفو و مغفرت به دنبالگناه و معصیت باشد. این هم راه نفوذ شیطان است و از آنها به بسیاری از دلها وارد میشود، دلهائی که فتح آنها از ناحیه آشکارا بهگناه و معصیت فراخواندن، و به خودبینی و تکبر دعوت نمودن، برای اهریمن مشکل و دشوار باشد. در این صورت اهریمن آهسته و آرام به سوی این دلهای پرهیزگار میرود، و گنا٥ و معصیت را در نظرشان میآراید، و فراخی رحمت الهی و فراگیری عفو و مغفرت خدا را برای ایشان جلوهگر مینماید!
برو تو اجازه داری بهگمراهی کسانی بپردازیکه بسوی تو میگرایند. ولیکسانی نیزهستندکه تو بر آنان سلطه و قدرت نداری، چون ایشان مجهز به حفاظت و صیانتی هستندکه ایشان را از تو میپاید و از سواران وییادگان تو محفوظ و مصون مینماید.
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلا).
بیگمان سلطهای بر بندگان (مخلص و مومن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.
هرگاه دل با خدا تماس بگیرد، و با عبادت بدو روکند، و هرگاه دل با دستاویز محکم قرآن ارتباط داشته باشد، دستاویز محکمیکهگسختگی ندارد، و هرگاه دل در روح خود نفخه ربانی را بیدارگرداند، و آن روح بدرخشد و نورافشان شود، بدین هنگام شیطان بر همچون دل به خدا رسیدهای، و بر این روح درخشان با نور ایمانی، هیچگونه سلطه و قدرتی ندارد. چه:
(وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلا).
پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.
پروردگار تو محفوظ و مصون میدارد، وکمک و یاری مینماید، و مکر وکید اهریمن را باطل و پوچ میگرداند.
شیطان به دنبال اجرای تهدید و بیم خود روان میگردد، و بندگان خود را خوار میدارد، ولیکن بر بندگان یزدان مهربان جرات و جسارت نمیورزد، چه بر آنانکمترین سلطه و قدرتی ندارد.
*
شر و بدی و اذیت و آزاریکه شیطان درنظر دارد این چنین است. در میان مردمان کسانی یافته میشوند که از این اهریمن پیروی و متابعت میکنند، و بدوگوش فرامیدارند، و سخنان او را میشنوند، و از نداء و هدایت خدا اعراض مینمایند و بدان پشت میکنند ... خدا نسبت بدیشان مهربان است. ایشان راکمک میفرماید، و رهنمودشان مینماید، و راه زندگی را برایشان هموار و آسان میسازد، و از زیان و ضرر و غم و اندوه آنان را میرهاند، و در موقیتهای سخت و دشوار و در تنگاهای ناجور و ناگوار به تضرع و فریادشان پاسخ میگوید و رستگارشان میسازد ... امّا آنان با این وجود روی میگردانند وکافر میشوند:
«رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإنْسَانُ کَفُورًا » .
پروردگارتان آن کسی است که کشتیها را در دریاها به حرکت درمیآورد تا جویای رزق او (شوید و از فضل و نعمتش برخوردار) گردید. خداوند همیشه در حق شما (بندگان) مهربان بوده است. هنگامی که ناراحتیها در دریاها به شما میرسد (و گرفتار طوفانها و امواج سهمگین میشوید و کشتی خویش را همچون پر کاهی در پهنه آبها میبینید، وحشت میکنید و) جز خدا همه کسانی از نظرتان ناپدید میگردند که ایشان را به فریاد میخوانید. امّا زمانی که خدا شما را (از غرق شدن) نجات داد و به خشکی رسانید، (از یکتاپرستی) روی میگردانید (و انسانهای ناتوان و بتان بیجان را انباز یزدان جهان میسازید)، و اصولا انسان بسیار ناسپاس است.
روند قرآنی این صحنه را عرضه میدارد، صحنه کشتی در دریا را، به عنوان نمونهای از لحظات شدت و حدت و سختی و دشواری. احساس قدرت خداکردن و دست توانای او را دیدن، در میان آبهای فراوان و امواج بیشمار نیرومندتر و روشنتر دیده میشود. بدانگاه چند تختهای یا چند فلزی به نامکشتی همچون نقطهای در آبهای خروشان و در دست امواج - سر وکول یکدیگر دوان به نظر میرسد. امواج خیزانکشتی را بدینجا و آنجا پرت میکند و بالا و پائین میاندازد، و مردمان بر همین نقطه نشستهاند و به همین نقطه چسبیدهاند، نقطهایکه با دست قدرت یزدان مهربان، بر بالای امواجکوهپیکر سرگردان میدود، و درگستره آبهای پهناور شتابان میرود!
این صحنهای استکهکسی ان را درک و فهم میکند که خودش به درد و رنج آنگرفتار آمده باشد و ترس و هراس آن را چشیده باشد. همچون شخص همدردی میداند حال آن دلهای هراسان و لرزان و نابسامانی را که درگرو تکانها و تابها و لرزشها و پرشهایکشتی هستند.کشتی خواهکوچک و خواه بزرگ، و خواه اقیانوسپیما باشد، در بعضی از لحظات همچون پر پرندهای بالای امواجکوه پیکر قرار میگیرد و دستخوش بادها و طوفانها میشود.
تعبیرقرآنی دلها را سخت لمس میکند و میپساید، و به مردمان حالی میکندکه دست خداکشتی را دردریا حرکت میدهد و به پیش میراند تا از فضل و لطف او بهرهخود را بجویند.
« إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا ».
خداوند همیشه در حق شما (بندگان) مهربان بوده است.
رحمت یزدان نمایانترین نعمت و لطفی استکه دلها درهمچون زمانی آن را درکوفهممیکنند.
آنگاه آنان را از راندن آرامکشتی به پریشانی فراوان و حال زشتی منتقل میگرداند. زمانی را به تصویر میکشدکه مسافران درکشتیای هستندکه میان امواج بالاوپائین میرود و اینسوو آنسو میشود، و همگان میدانندکه هیچ قدرتی و هیچ تکیه گاهی و هیچ پناهدهندهای جز خدا وجود ندارد. جملگی مسافران در آن لحظه خطرناکتنها بدو رومیکنند و بس، و جزاو را به فریاد نمیخوانند و بهکمک نمیطلبند:
« ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلا إِیَّاهُ » .
جز خدا همه کسانی از نظرتان ناپدید میگردند که ایشان را به فریاد میخوانید.
امّا انسان همان انسان است. هنوزگرداب به پایان نیامده است، و هنوزگامهایش به خشک نرسیده است و بر زمین جایگزین نشده است، لحظه شدت و سختی را ازیاد میبرد، و حتی خدا را فراموش میکند! امواج هواها و هوسها او را دربر میگیرند، و امواج شهوات او را میروبند، و بر فطرت او پرده میکشند، فطرتیکه خطر آن را پاک و پاکیزه جلوهگر ساخته بود:
« فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الإنْسَانُ کَفُورًا » .
امّا زمانی که خدا شما را (از غرق شدن) نجات داد و به خشکی رسانید، (از یکتاپرستی) روی میگردانید (و انسانهای ناتوان و بتان بیجان را انبازیزدان جهان میسازید)، واصولاً انسان بسیارناسپاس است.
انسانها این چنین هستند، مگرکسانیکه دلهایشان به خدا رسیده باشد ودرخشان و رخشان شده باشد.
دراینجا روند قرآنی وجدان مخاطبان رابه جوشو خروش میاندازد با به تصویرکشیدن خطریکه در دریا از آنگذشتهاند. ایشان را به تکان میاندازدکه هان ای مردمان! چه بسا همین خطر در خشکی نیز گریبانگیرتانگردد، و یا دوباره خدا شما را به دریا برگرداند وگرفتار امواج وگرداب و غرقابگرداند. تا مردمان بدانندکه دردریا و خشکی امن و امان و آرام و قرار ممکن نمیگردد مگر در جوار و در پناه خدای بزرگوار. این دریا یا خشک نیستکه مایه امن و امان میگردد وانسان را ازبلایا و مصائب دورنگاه میدارد و میپاید. امن و امان از دست یزدان نه در پناهگاه استوارو نه در دژ پایدار، و نه درمنزل آسایشبخش و برج و باروی کنگرهدار است:
«أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلا أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا ».
آیا شما ایمن ازاین هستید که خدا گوشهای از خشکی را بشکافد و شما را در (کام) آن فرو برد؟ یا این که طوفا نی به سویتان رواندارد که باران سنگ برشما بباراند وآن وقت حافظ و نگهبانی برای خود پیدا نکنید؟ یا این که ایمن هستید از این که خداوند بار دیگر شما را (نیازمند سفردریا سازد و) به دریا برگرداند و تندباد درهم شکنندهای به سویتان گسیل دارد (و بر سرتان بگمارد) تا شما را به سبب ناسپاسی (و کفرتان نسبت به یزدان) خودتان غرق گرداند، وازآن به بعد کسی را نیابید که خونبهای شما را ازما بخواهد (و در برابرآن ما را تعقیب و مورد پیگرد قرار دهد؟).
انسانها در هر لحظهای و در هرگوشهای در دست قدرت خدا قرار دارند. مردمان در دست قدرت خدا در خشکی بسان دریا قرار دارند. پس چگونه در امن و امان از دست یزدان میمانند! چگونه ایمن هستند از اینکه ایشان را بهگوشهای از زمین فروببرد به وسیله زلزله یا آتشفشانی، و یا به وسیله اسباب و ابزار دیگریکه مسخر قدرت یزدانند؟ یا این که تودههای مواد مذاب آتشفشانی را بر سرشان بریزد و سیلاب اخگرها وگدازهها و سنگها و آب وگل را به سویشان روانگراداند، و ایشان را هلاک و نابود سازد، بدون این که جز خدا حافظ و نگاهداری برای خود پیداکنندکه ایشان را بپاید و اینگفته بلایا و مصائب را از ایشان دور نماید؟
یا چگونه در امن و امان میمانند و نمیترسند از این که خدا ایشان را به دریا برگرداند وگذر ایشان را به آب اندازد و طوفان باد را به سویشان وزان سازد، طوفانیکه ستونهایکشتی را فروشکند وکشتی را درهم شکند و آنان را به سبب کفرو رویگردانی غرق کند، وکسی را نیابندکه پس از ایشان خونبهای غرق کردن ایشان را بخواهد و جویای قصاص بشود؟
هان بدانیدکه غفلت این استکه مردمان از فرمان بروردگارشان رویگردانگردند و کفر ورزند. آنگاه از قهر خدا و انتقام خدا ایمن نشینند. آنان در هنگامه سختیها و دشواریها تنها به خدا رو میکنند و از او یاری میجویند، ولی پس از نجات خدا را فراموش میکنند و او را از یاد میبرند! انگار این سختی و دشواری آخرین سختی و دشواری استکه ممکن است یزدان ایشان را بدانگرفتار سازد وکار آنان را بسازد!
*
بگذریم از این، خدا این پدیده انساننام را گرامی داشته است و بر بسیاری از آفریدگان دیگر خود برتری داده است. او را بزرگی داده است با این هیئت و وضعی که او را بر آن آفریده است، و بر این فطرتیکه او را بر آن سرشته است، فطرتیکهگل و نفخه راگرد میآورد، و زمین و آسمان را در هستی خود آشتی و همایش میدهد!
خدا انسان را بزرگوار فرموده است با استعدادهائیکه در فطرت او به ودیعت نهاده است، و با این استعدادها او را سزاوار خلافت در زمینکرده است، تا در آن تغییر و تبدیل روا دارد، و تولیدکند و پدید آرد، و به ترکیب وتحلیل بپردازد، و زمین را بهکمالی برساندکه مقدر و مقرر برای زندگی است.
خدا انسان را بزرگوار فرموده است به وسیله تسخیر نیروهای هستی برای او در زمین، و یاری دادن بدو با کمک نیروهای هستی موجود در ستارگان وکرات و افلاک جهان.
خدا انسان را بزرگوار فرموده است با آن استقبال بزرگ و سترگیکه هستی از او به عمل آورد، و با آنکاروان عظیمیکه فرشتگان در آن برای او سجده بردند و یزدان متعال در آن درباره شان و مقام انسان بزرگداشت خود را در حق او اعلان فرمود!
خدا انسان را بزرگوار فرموده است با اعلان همچون بزرگداشتی درکتاب خودکه از جهان والای فرشتگان نازل گردیده است و در زمین باقی و جاودانه می ماند ... آنکتابیکه قرآن نام دارد.
(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا).
ما آدمیزادگان را (با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامی داشتهایم، وآنان را در خشکی و دریا (بر مرکبهای گوناگون) حمل کردهایم، و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزیشان نمودهایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملا برتریشان دادهایم.
( وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) ٠
و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکبهای گوناگون) حمل کردهایم.
حلکردن در خشکی و دریا با تسخیر قوانین و موافق ساختن آنها با سرشت زندگی بشریت، و هماهنگ ساختن آنها با استعدادهائیکه در سرشت انسانها سرشته شده است، امکانپذیر است. اگر این قوانیق موافق نمیشد با سرشت بشریت، زندگی بشریت پدید نمیآمد و استوار نمیماند. زندگی بشریت هم ضعف و ناچیز است با قیاس به عوامل طبیعی موجود در خشکی و دریا. ولیکن انسان زاد و توشه قدرت زند گی در میان عوامل طبیعی بدو داده شده است، و زاد و توشه استعدادهائی نیز بدو بخشیده شده استکه بتواند با آن استعدادها از آن قدرت استفادهکند و آن را مورد بهرهبرداری قرار دهد. همه اینها نیز از فضل وکرم خدااست
« وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ ».
و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزیشان نمودهایم.
انسان به سبب الفتگرفتن بسیار، چیزهای پاک و خوشمزهای را فراموش میکندکه خدا آنها را بدو داده است. بسیاری از این چیزهای پاک و خوشمزه را به یاد نمیآورد مگر وقتیکه آنها را از دست میدهد. بدینهنگام استکه ارزش چیزهائی را میداند از آنها بهرهمند و خوردار است. ولیکن اغلب همچون چیزهاثی دیگرباره برمیگردد و به دست انسان میرسد، ولی باز هم آنها را فراموش میکند و از یادشان میبرد ... این خورشید ... این هوا ... این آب ... این تندرستی ... این قدرت بر حرکت ... این حواس ... این عقل ... این خوراکیها و نوشیدنیها و دیدنیها ... این جهان عریض و طویلیکه در آنها جایگزین و جانشین گردیده است، و در این جهان چیزهای پاک و خوشمزهای استکه بیرون از شمار است ...
« وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا ».
و آنان را بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتری دادهایم.
انسانها را برتری داده است با این جانشینی در ملک زمین عریض و طویل، و با ابن استعدادهائیکه در سرشتشان سرشته است و این استعدادها آفریده انسان نام را در میان آفریدگان موجود در ملک خدا منحصر به فردکرده است ...
*
از جمله بزرگداشت انسان این استکه انسان سرپرست خود باشد، و مسوولیت رویکرد و عملکرد خود را داشته باشد. رئیس خود بودن و مسوولیت ییامدکردار و رفتار خویش را داشتن، نخستین صفتی استکه انسان با وجود آن انسان بوده است. چه آزادی رویکرد و مسوولیت فردی استکه از انسان واقعآ انسان میسازد. در پرتو همین امر است که انسان در سرای کار به خلعت خلافت رسیده است و مفتخر به جانشینی گردیده است. عدالت و دادگری خواهد بود اگر در سرای حساب وکتاب هم سزا و جزای رویکرد خود و ثمره و میوه عملکردخویش را ببیند:
«یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلاوَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلا ». .
روزی همه انسانها را همراه با نامه اعمالشان فرامیخوانیم. آنگاه هرکس نامه اعمالش به دست راستش داده شود (جزو سعادتمندان است) و آنان نامه اعمالشان را (شادان و خندان) میخوانند و کمترین ستمی بدیشان نخواهد شد. و هرکس در این (جهان) کور (دل و گمراه) باشد، در آخرت کورتر و گمراهتر خواهد بود. (چرا که وجود اخروی انسان، درخت روئیده از دانه زندگی دنیوی او است).
این هم صحنهای استکه آفریدگان را در همایشی به تصویر میکشد. در حالیکه هر مجموعهای از آنان به نام برنامهایکه از آن پیروی کرده است، یا پیغمبریکه از او پیروی نموده است، و یا پیشوائیکه در زندگی دنیا بدو اقتداءکرده است، فریاد برمیآورد و خویشتن را معرفی میکند. فریاد برمیآورد تا نامه اعمالش و سزا و جزایش در سرای آخرت بدو داده شود ... هرکس نامه اعمال و سزا و جزایش به دست راست او داده شود، او از دریافت نامهاش شادان است و آن را میخواند و وراندازش میکند. پاداش او به تمام و کمال داده میشود و هیچگونه کم وکاستی در آن روا نمیگردد حتی به اندازه رشتهای که در وسط هسته خرما است! وکسی که در دنیا از دیدن دلائل هدایت کور بوده است او در آخرت برای دیدن راه خیر و خوبیکورتر و گمراهتر از پیش است. سزای وی معلوم است. ولیکن روند قرآنی او را در صحنهایکه لبریز از هول و هراس است کورگمراهی به تصویر میکشد که دست و پا میزند و اینسو و آنسو میرود و کسی را نمییابد که او را راهنمائی کند، و چیزی را پیدا نمیکند که بدان راه را پیداکند. روند قرآنی او را بدین حال پریش رها میکند و درباره کار و بار او چیزی نمیگوید و حکمی صادر نمیکند. زیرا صحنه کور گمراه، آن هم در این موقعیت سخت و دشوار به تنهای جزا و سزای هولناک و دلهرهانگیزی است و به ژرفاهای دل فرومیرود و تاثیر لازم را پیدا میکند.
[1] ابوجهل واژه زقوم را به تمسخرگرفته استو از ماده آن سوء استفاده کرده است. چه «تزقموا» به معنی «تلقموا» یعنی لقـمه بچینید، است. و«الزقوم» به معنی: «کل طعام یقتل» یعنی هر خوراکیکه بکشد، است ... (مترجم)