تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 189-180

 

سورهی آل عمران آیهی 189-180

 

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (١٨٠) لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ (١٨١) ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ (١٨٢) الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (١٨٣) فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جَاءُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ (١٨٤) کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ (١٨٥) لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (١٨٦) وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ (١٨٧) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (١٨٨) وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (١٨٩)

 

نمایش قرآنی از کـارزار - کـارزار احد - به پایان رسید.[1] ولی کارزار همیشگی موجود در مـیان گروه مسلمانان و دشمنان ایشان - بویژه یهود - که در مدینه آنان را احاطه کرده بودند، هنوز پایان نیافته است. این کارزار، کارزار ستیزه و جدال، آشفته سازی و به گمان اندازی، حیله و نیرنگ، و در کمین نشستن و چاره گری است... این کارزار، بزرگترین بخش این سوره را به خود اختصاص داده است‌.

رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) بنی قینقاع را از همـسایگی خود در مدینه راند، بدانگاه که به دنبال جنگ بدر ناشایستها و ناجوانمردیها از آنان سر زد. ایشان کینه توزی و نیرنگ بازی پیشه ساختند. دیگران را بر ضد مسلمانان شوراندند. پیمانهائی راکه با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به هنگام تشریف فرمائی او به مدینه و تشکیل دولت اسلامی به ریاست خود و به اتکای مسلمانان اوس و خزرج، بسته بودند نادیده گرفتند و عهدشکنیها کردند... لیکن پیرامون او، بنو نضیر و بنو قریظه و دیگر یهودیان خیبر و غیر آنان در جزیرة العرب وجود داشتند... همه ایشان هم با یکدیگر مکاتبه و گردهمآئی مـی کردند و با منافقان مدینه ارتباط برقرار مینمودند و با مشرکان مکه و کافران اطراف مدینه تماس می‏گرفتند و پیوسته علیه مسلمانان به مکر و کید میپرداختند و شبانه روز به حیله و نیرنگ مینشستند.

در اوائل سوره آل عمران، تحذیر و تهدیدی نست به یهودیان آمده است و ایشان را از مسلمانان بیم میدهد که اگر کاری کنند، توسط مسلمـانان بدانان همان رسد که به کافران رسید :

(قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ. قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ).

(ای پیغمبر) به کسانی که کافرند بگو: شما (در دنیا) شکست خواهید خورد و (در آخرت) گرد آورده میشوید و به دوزخ افکنده میشوید، (و دوزخ) چه بد جایگاهی است! در دو دسته ای که (در میدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند ، نشانه ای و درس عبرتی) برای شما است. دسته ای در راه خدا میجنگید و دسته دیگر کافر بودند و مومنان را با چشم خویش دو برابر خـود میدیدند. و خداوند هر کس را که بخواهد با یاری خود تایید می کند. بی‏گمان در این امر عبرتی برای صاحبان چشم (بینا و بینش راستین) است‌.

هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) این تحذیر و تـهدید را بدیشان ابلاغ کرد - آن تحذیر و تهدیدی که پژواک دغلکاریها و نیرنگبازیها و فسونها و خشمها و کینه هائی بود که به دنبال جنگ بدر میورزیدند و از خود نشان میدادند - سخت برآشفتند و بی ادبانه با آن روبرو شدند و گفتند : ای محمّد، اینکه چند نفر از ساده لوحان قریش را کشته ای که با فنون جنگی نا آشنا بودهاند ، تو را گول نزند و نفریبد. بی‏گمان بدانکه اگر با ما بجنگی خواهی فهمید که ما چه مردان گُردی هستیم. تو هنوز باکسانی چون ما رویاروی نشدهای و همسان ما را ندیدهای. سپس به دسیسه بازی و نیرنگبازی خود ادامه دادند. دسیسه و نیرنگی که این سوره انواع مختلفی از آن را نقل فرموده است. اینان به دوز و کلک ها و ناشایستها و نابایستهای خود تا بدانجا ادامه دادند که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پیمان خود را با آنها به هم زد و از ایشان گسیخت. و آنان را محاصره فرمود و وادارشان نمود که تسلیم فرمان او شوند. آنگاه ایشان را از مدینه به اَذرُعات تبعید کرد.... تنها دو طائفه بنوقریظه و بنونضیر در مدینه بظاهر بر پیمان خود ماندند ، ولیکن به مکر و دسیسه و نیرنگ و حقپوشی و گمراهسازی و آشوبگری و فتنهانگیزی و سائر اعمال ننگین خود ادامه دادند که یهودیان در تاریخ دور و درازشان در آنها مهارت به هم رسانده و کتاب خدا آنها را صادقانه ثبت نموده است و همه اهل زمین از آن آگاهند و به اعمال ناروا و نیات پلید این جنس لعنتی آشنایند!

در این درس برخی از ناروها و نارواهای یهودیان نموده میشود. روشن می گردد که به دنبال رفتار ناهنجارشان با مسلمانان ، چگونه بی ادبانه با خداوند سبحان رفتار میکنند. آنان به تعهدات مالی خـود با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وفا نمی کنند، و از این مرحله پا فراتر می گذارند و می گویند:

(إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ!).

بی‏گمان خداوند فقیر است و ما ثروتمندیم‌! .

در این درس گفته میشود که علت تراشی و درنگ پوچ ایشان ، تنها بدان خاطر بوده که دعوت اسلام را نپذیرند و ندای اسلام را خطاب به خود نشنوند. در چنین درسی کذب این علت تراشی و درنگ بیجای ایشان ، و مخالفت این رویه و رفتارشان با واقعیت مشهور تاریخی ، علنی و آشکار می‏گردد. واقعیت تاریخ پر از مخالفت ایشان با عهدها و پیمانهائی است که خدا با ایشان بسته است ، و لبریز از کتمان حقائقی است که آفریدگارشان تبلیغ و تصریح آنها را از ایشان خواسته است ، ولی آنان حقائق را پشت سر افکنده اند و آنها را به بهای اندک فروختهاند. همچنین در این درس ، نموده میشود که آنان پیغمبرانی را کشتهاند که معجزات را از ایشان خواستهاند و انجام خوارق عادات را از آنان طلبیدهاند، و آنان بعد از آنکه آن معجزات و خوارق عادات را بدیشان نمودهاند، و دلائل و حجتهای واضح و روشنی برایشان آوردهاند، بدست ناپاکشان شهید شدهاند، و سخنان مستدلشان را نپذیرفتهاند. از یک سو این پرده برداری شرمنده ساز از ناروها و نارواهای یهودیان با پیغمبران خود ، و کشف صحنه سازیها و دروغ پردازیها بر زبان خدای خویش ، اقتضاء می کرد که با گروه مسلمانان بد باشند و در برابرشان موضعگیری کنند و دام مکر و کید بر سر راه مومنان بگسترند و آنان و کافران دست به دست هم بدهند و در اذیت و آزار مسلمانان به جان بکوشند. از سوی دیگر ، تربیت مدبرانه الهی راجع به گروه مسلمانان ، مقتضی آن بود که خداوند آنان را به چیزهائی آشنا گرداند که در دور و بر ایشان می‏گذشت، و با کسانی آشنا نماید که پیرامون آنان زندگی می کردند، و با خبر از طبیعت سرزمینی سازد که در آنجا به کار میپرداختند ، و مطلع از گردنه ها و دامهائی فرماید که برای ایشان گسـترده شده بود، و از طبیعت دردها و رنجها و قربانیها و فداکاریهائی بیاگاهاند که در راه دور و درازی که در پیش داشتند می‏بایست اندوخته و زادشان گردد... نیرنگ یهودیان درباره مسلمانان در مدینه ، بسی بزرگتر و خطرناکتر از دشمنی کافران با ایشان در مکه بود. چه بسا در طول تاریخ ، در هر زمان و هر مکانی ، مکر وکید یهودیان درباره گروههای مسلمانان ، خطرناکترین و بد ترین مکر ها و کیدها باشد.

بر این اساس است که رهنمودهای ربانی برای مسلمانان در لابلای وارسی و نمایش اعجاب برانگیز ، پیاپی به دنبال هم میآید. میبینیم که چگونه رهنمـودهای یزدان ، مومنان با ایمان را با حقیقت ارزشها و معیارهای باقی و حقیقت ارزشها و معیارهای فانی آشنا می گرداند. زندگی در این زمین ، محدود به زمان معین است و اجل مقدر، در راس موعد مشخص سر میرسد. هر نفسی به هر حال مزه مرگ را میچشد. آن وقت است که انسان پاداش و پادافره خویش را می‏بیند و سودمند و یا زیانمند می گردد: .

(فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ).

پس هر که از آتش دوزخ بدور داشته شود و به بهشت برده شود ، به راستی سعادت را بدست آورده و نجات پیدا کرده است. و زندگی دنیا جز کالای فریب نیست. مسلمانان از لحاظ مالی و جانی مورد آزمایش قـرار می‏گیرند و زیان مالی و جانی می‏بینند. اذیت و آزار دشمنان کافر و اهل کتاب بدیشان میرسد. مانع و رادعی جز شکیبائی و پرهیزگاری و پیمودن راه برابر برنامه الله ندارند ، برنامهای که ایشان را از آتش دوزخ بدور میدارد.

این رهنمون یزدانی برای گروه اسلامی در مدینه همیشه همان است که هست. امروز و فردا پا برجا و به قوت خود باقی است. هر گروه مسلمانی را - که بخواهد راستای جاده الهی را برای نوزائی و شکوفائی مجدد اسلام و از سرگرفتن زندگی دوباره اسلامی در پرتو الطاف خداوندگاری بپیماید - رهنمون میشود و چراغ روشنگری را بر فراز راه آنان فروزان میدارد.... ایشان را از سرشت دشمنانشان که کافران و مشرکان و اهل کتاب، یعنی صهیونیزم جهانی و صلیبیگری جهانی و کمونیزم است، آگاه می‏گرداند. همچنین آنان را از ماهیت مشکلات و موانع که پدید میآورند و دامهائی که بر سر راهشان می گسترند باخبر مینماید ، و ایشان را از دردها و رنجها و قربانیها و فداکاریها و اذیت و آزارها و بلاها و گرفتاریهائی که در پیش است مطلع میسازد. از سوی دیگر ، دلها و دیدههایشان را آویزه آن چیزهائی می‏گرداند که در سرای جاوید برای آنان آماده و مهیا است، و به خوشنودی یزدان و الطاف رحمان امیدوارشان مینماید ، و اذیت و آزار و مرگ و میر و آزمایش و آزمون جانی و مال را در نظرشان سبک و ناچیز می‏گرداند. همانگونه که گروه مسلمانان نخستین را ندا در داد، ایشان را هو و یاد میدارد که :

(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ. لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ).

هر کسی مزه مرگ را میچشد، بی گمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود. و هر که از آتش دوزخ بدور گردد و بـه بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فرا چنگ آورده و نجات پیدا کرده است. و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست. بطور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‏گیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است، و از کسانی که کفر ورزیده اند، اذیت و آزار فراوانی میبینید (و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی مـیشنوید) و اگر (در برابر آزمایش مالی و جانی) بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید ( کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجراء آنها کوشید.

قرآن همان قرآن است. کتاب جاویدان این ملت است. قانون شامل و فراگیر این ملت است. ساربان کاروان مومنان است و آنان را با نوای دلنواز خود به سوی سعادت هر دو جهان میخواند. پیشوای امین این ملت است... دشمنان این ملت هم همان دشمنان هستند... راه هم همان راه است‌.

*

(وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ. ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ. الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ. فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جَاءُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ).

آنان که نسبت بدانچه خداوند از فضل و نعمت خود بدیشان عطاء کرده است بخل میورزند (و زکات مال بدر نمی کنند و در راه مصالح جامعه به بذل و بخشش دست نمییازند) گمان نکنند که این کار برای آنان خوب است و به سود ایشان است، بلکه این کار برای آنان بد است و به زیان ایشان تمام میشود. در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیده اند (و سخت بدان دل بسته اند و برابر قانون خدا در راه خدمت به اجتماع بکار نبرده اند، وبال آنان می‏گردد و عذاب آن) طوق (سنگین اسارت بر گردن) ایشان می‏گردد. (و این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود بالاخره از صاحبان آن جدا خواهـد شد) و خداوند از آنچه می کنید آگاه است. (با وجود اینکه ملک آسمانها و زمین از آن او است و همه چیز را همو به ارث میبرد، برخی از یهودیان از روی ریشخند گفتند: ای محمّد، خدای تو فقیر است و از ما درخواست وام می کند! بگو :) بی‏گمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما بینیازیم! آنچه را که گفتند بر آنان خواهیم نوشت، و به قتل رساندن پیامبران را به ناحق (توسط گذشتگان) ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب (آتش) سوزان را. این (عذاب آتش سوزان) به خاطر چیزی است که دستهای خودتان (مرتکب آن گشته است و برایتان با انجام اعمال ناشایست) پیشاپیش فرستاده است، و به بندگان (هرگز کمترین) ستمی روا نمیدارد. آنان کسانیند که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته است که به هیح پیغمبری ایمان نیاوریم مگر هنگامی که برای ما قربانی بیاورد و آتش (آذرخش آسمانی پیدا شود و در برابر دیدگانمان) آن را بخورد! بگو: پیغمبرانی پیش از من دلائل روشن و چیزی را که گفتید با خود بیاوردند (و به شما نمودند) پس چرا آنان را کشتید اگر راستگوئید؟! پس اگر (این بهانه جویان) تو را تکذیب کردند (چیز تازه ای نیست و غمگین مباش) ، چه پیغمبران زیادی پیش از تو تکذیب شده اند که معجزات و دلائل روشن و کتابهای متقن و مشتمل بر مـواعظ و اندرز و کتاب روشنگر (راه نجات) با خود آوردهاند.

درباره نخستین آیه این مجموعه، روایت موکدی نداریم که روشن سازد منظور این آیه چه کسانی است و چه افرادی را از بخل بر حذر میدارد و از سرانجام کار در روز رستاخیز میترساند... ولیکن ذکر آن در این روند، این نظریه را تقویت می کند که شاید به آیات

بعد از خود متصل بوده و درباره یهودیان نازل شده باشد. چرا که آنان - خدا رسوایشان نمایاد! - کسانیند که گفتند : خدا فقیر است و ما بینیازیم. همچنین کسانی هستند که گفتند : خدا با ما پیمان بسته است و به ما سفارش فرموده است که به هیچ پیغمبری ایمان نیاوریم مگر آنکه برای ما قربانیی را بیاورد که آتش آن را بخورد.

ظاهر این است که آیه ها روی هم رفته به مناسبت دعوت یهودیان برای وفای به تعهدات مالی خود نازل شده است، تعهداتی که از معاهده آنان با رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) ناشی میشد. همچنین این آیـه ها درباره دعوت یهودیان برای ایمان آوردنشان به پیغمبر آخر زمان، و فرا خواندن ایشان به سوی بذل و بخشش در راه خدا، نازل شده است‌.

این تحذیر تهدیدآمیز، همراه با رسواسازی علت تراشیهای یهودیان در امـر عدم ایمان آنان به محمّد (صلی الله علیه و سلم) به عنوان پاسخی به سوء ادب ایشان با پروردگارشان، و برای تکذیب دلائل ناروا و نشان دادن پوچی دستاویزهای نااستوارشان در امر نپذیرفتن آئین اسلام، نازل شده است. همچنین در این آیات پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دلداری و دلجوئی می‏گردد و به ثبات و استقامت در برابر تکذیبی خوانده میشود که نسبت بدو روا میدارند. از او خواسته میشود که پایداری و بردباری کند و تکذیب ایشان را به هیح گیرد، چرا که پیغمبران پیش از او از سوی قوم خود تکذیب میشدهاند و آنان صبر و شکیبائی می کردهاند. از جمله چنین پیغمبرانی، میتوان به پیغمبران بنی اسرائیل اشاره کرد. پیغمبرانی که بنی اسرائیل - همانگونه که تاریخ ایشان گواهی میدهد - پس از آنکه دلائل و معجزات را از ایشان درخواست می کردند و آنان حجتها و خوارق عادات را برایشان میآوردند و بدیشان مینمودند، ناجوانمردانه شهیدشان می کردند :

(وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).

آنان که نسبت بدانچه خداونـد از فضل و نعمت خـود بدیشان عطاء کرده است بخل میورزند (و زکات مال بدر نمی کنند و در راه مصالح جامعه به بذل و بخشش دست نمی یازند) گمان نکنند که این کار برای آنان خوب است و به سود ایشان است، بلکه این کار برای آنان بد است و به زیان ایشان تمام میشود. در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیده اند (و سخت بدان دل بسته اند و برابر قانون خدا در راه خدمت به اجتماع بکار نبرده اند، وبال آنان می‏گردد و عذاب آن) طوق (سنگین اسارت بر گردن) ایشان می‏گردد. (و این اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود یا نشود بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد) و خداوند از آنـچه می کنید آگاه است‌.  .

مفهوم آیه عام است. هم شامل یهودیانی می گردد که به تعهّدات خـود وفا نکردند، و هم شامل همه کسان دیگری میشود که نسبت بدانچه خدا از فضل و کرم خود بدیشان عطاء فرموده است بخل میورزند و چنین میانگارند که این بخل برای ایشان بهتر و به حالشان مفیدتر است، و اموال و دارائیشان را حفظ و نگهداری می کند، و ثروت آنان بر اثر بذل و بخشش و انفاق و احسان از میان نمی رود!

نصّ قرآنی آنان را از این حساب نادرست نهی می کند، و مقرّر میدارد که در روز رستاخیز آنچه را که رویهم انباشته اند، طوق آتش گردن خویش میسازند... چه تهدید و بیم خوفناکی است؟! وقتی زشتی این بخل، چندین برابر میشود که قرآن نسبت بدیشان میفرماید:

(یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ) .

نسبت بدانچه خداوند از فضل و نعمت خود بدیشان عطاء کرده بخل میورزند.

حه آنان نسبت به دارائی و مال بخل نمی ورزند که در اصل از آن خودشان باشد... آنان بدین جهان آمده اند و چیزی نداشته اند... حتی پوست تن اجسامشان، متعلق بدیشان نبوده است!

خداوند از فضل و کرم خود بدیشان بخشیده است و غنی و ثروتمندشان فرموده است. وقتی که خداوند از ایشان میخواهد که «از فضل و نعمت او» چیزی ببخشند، فضل و نعمت او را بر خود فراموش می کنند، و کـمترین چیزی از آن را نمی بخشند و در راه او نمی دهند، و گمان میبرند که رویهم انباشتن و نگهداری آن به صلاح ایشان است و برای آنان سودمند است. ولی باید بدانند که چنین کاری به سود ایشان نیست و بس زشت و ناپسند است. این را نیز بدانند که عاقبت میمیرند و از دنیا میکوچند و دارائی و اموال خود را پس از خود بر جای می‏گذارند، و خداوند وارث آن می‏گردد.

(وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) .

و همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است و سرانجام هم همه را به ارث خواهد برد.

این کنج و خزینه و این مال و دفینه تا مدت کوتاهی در دسترس ایشان است. پس از گذشت این مدت کوتاه، همه و همه به خدا تحویل و بدو باز پس داده میشود. برای آنان جز آن مقداری نمیماند که آن را در راه رضای خدا بذل و بخشش کرده اند. آنچه را در راه رضای الله بخشیده و انفاق کرده اند برای ایشان ذخیره می‏گردد، و در پیشگاه باری برای آنان محفوظ میماند، و به جای اینکه طوق آتشین گردن آنان در آن جهان شود، مایه خوشنودی خدا و سعادت ایشان در سرای جاویدان می گردد!

آنگاه یهودیانی را تهدید می کند و بیم میدهد که اموالی را دارا بودند که خداوند از فضل و کرم خود بدیشان داده بود، و آنان گمان میبردند که ایشان از خدا بی نیازند و احتیاجی به پاداش و جـزای خدا ندارند، و نیازمند چندین برابر اجر او نیستند. اجر چندین برابری که خداوند به کسی آن را وعده میدهد که در راه او به بذل و بخشش پردازد. خدا این احسان و نیکی را از روی فضیلت و مرحمت ، ، قرض دادن ، به خود مینامد، و ایشان با پرروئی و بی ازرمی می گویند : چرا خدا از ما در خواست میکند که از دارایی خود بدو قرض دهیم، و او در برابر آن «اضعاف مضاعف» یعنی چندین برابر به ما بدهد، در صورتی که همو خودش از ربا و «اضعاف مضاعف» نهی می کند؟! البته این بازی با الفاظ است، و خبر از پلیدی و پستی و سوء ادب در برابر خدا میدهد:

(لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ. ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).

بی‏گمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند : خدا فقیر است و ما بی نیازیم! آنچه را که گفتند (برایشان) خواهیم نوشت، و به قتل رساندن پیامبران ، به ناحق (توسط گذشتگان) ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت : بچشید عذاب (آتش) سوزان را. این (عذاب آتش سوزان) بخاطر میزی است که دستهای خودتان (مرتکب آن گشته است و برایتان با انجام اعمال ناشایست) پیشاپیش فرستاده است، و خداوند به بندگان (هرگز کمترین) ستمی روا نمی دارد. بداندیشی یهودیان درباره حقیقت الهی، در کتابهای تحریف شده آنان شائع و پخش است. ولیکن این یکی حکایت از بداندیشی و سوء ادب بزرگی دارد...... و لذا در خور این تهدید و بیم پیاپی هستند:

(سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا).

آنچه را که گفتند خواهیم نوشت .

در برابر آن، از ایشان باز خواست خواهیم کرد، و سخن آنان باد هوا نخواهد شد و نادیده و ناپرسیده و بی کیفر نخواهد ماند... در کنار نگارش این گناه بزرگشان، نگارش گناهان گذشته آنان - که بـزهکاریهای نژاد و نسلهای متضامن ایشان است - ازیاد نـخواهد رفت. چرا که همه آنان در انجام بزه و گناه و نافرمانی، یک جنس و یک نژادند، و بر یک روال و شیوهاند:

(وَقَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ).

به قتل رساندن پیغمبران، به ناحق (توسط گذشتگان) ایشان.

تاریخ بنی اسرائیل زنجیره بزهکارانه ای را درباره کشتن پیغمبران ، در خود ثبت کرده است. آخرین آنها تلاش ایشان برای کشتن عیسی مسیح (علیه السلام) است... آنان گمان میبردند که او را کشته اند، و بدین جرم بزرگ افتخار می کنند و بر خود میبالند.

(وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ).

(بدانان) خواهیم گفت : بچشید عذاب (آتش) سوزان را . مقصود از آتش «سوزان» در اینجا، عذاب جان گداز و سخت رستاخیز است، و بیانگر صحنه عذاب به همراه هول و هراس و زبانه کشیدن و تنوره زدن و افزایش و سوزش آتش آن است... چنین آتش افروزنده و سوزندهای، جزای کردار زشت ایشان، یعنی کشتن به ناحق پیغمبران است. و نیز جزای گفتار زشتی است که بر زبان میراندند و می‏گفتند : خدا نیازمند است و ما بی نیازیم‌.

(ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ).

این (عذاب آتش سـوزان) به خاطر چیزی است که دستهای خودتان (مرتکب آن گشته است و برایتان با انجام اعمال ناشایست) پیشاپیش فرستاده است . سزائی است برابر کردار و گفتار، و هیجگونه ستمی در آن نشده است، و کمترین سنگدلی در آن نبوده است :

(وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).

خداوند به بندگان (هرگز کمترین) ستمی روا نمی دارد. تعبیر به بندگان در اینجا، بیانگر حقیقت وضع ایشان - که بندگانی از بندگانند - در برابر خداوند بزرگوار است... آنچه از سخن بندگان در : «خداوند نیازمند است و ما بینیازیم» برمیآید، زشتی بزهکاری و رسوائی سوء ادب است. همچنین پلـشتی و گناهکاری ایشان، در کشتن پیغمبران جلوه گر است‌.

کسانی که می گفتند : خدا نیازمند است و ما بی نیازیم ، وکسانی که پیغمبران را می کشتند، همان کسانیند که گمان میبردند که به محمّد (صلی الله علیه و سلم) ایمان نمی آورند – چرا که خداوند با آنان پیمان بسته است - البته برابر گمانی که می‏بردند - که به پیغمبری ایمان نیاورند، مگر آنکه قربانی را برای آنان بیاورد و به عنوان معجزه ای در جلو چشمانشان آتشی فرود بیاید و آن را در برگیرد و بخورد، همانگونه که چنین چیزی معجزه برخی از پیغمبران بنی اسرائیل بود... مادام که محمّد این چنین معجزه ای را بدانان تقدیم ندارد ایشان بر عهد و پیمان خویش با خدا ماندگار خواهند ماند!

دراینجا قرآن با کمک گرفتن از واقعیت تاریخی ایشان به پیکارشان میرود... آنان آن پیغمبرانی را کشته اند که از ایشان چنان معجزاتی را طلب نموده اند، و ایشان معجزههای درخواستی را، و دلائل روشن پروردگار را برای آنان آورده اند و بدیشان نمودهاند:

(الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ).

آنان کسانیند که گفتند: خداوند از ما پیمان گرفته است که به هیح پیغمبری ایمان نیاوریم مگر هنگامی که برای ما قربانی بیاورد و آتش (آذرخش آسمانی پیدا شود و در برابر دیدگانمان) آن را بخورد! بگو : پیغمبرانی پـیش از من دلائل روشن و چیزی را که گفتید با خود آورده اند (و به شما نموده اند) پس چرا آنان را کشته اید، اگر راستگوئید؟‌!.

این رویـاروئی نیرومندانه ای است که پرده از دروغگوئی و نادرستی و کجرفتاری و پافشاریشان بر کفر برمی‏دارد، و خودستائی و بزرگ بینی آنان و افتراء ایشان را بر خدا مینمایاند!

در اینجا قرآن رو به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) می کند و به دلداری و دلجوئی او میپردازد و در نظرش آنچه راکه از ایشان بدو میرسد سبک میدارد و برایش بیان مینماید که آنچه بر سر او آمده است بر سر برادران گرامی پیغمبرش در قرون و اعصار متوالی آمده است :

(فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جَاءُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ).

پس اگر (این بهانه جویان) تو را تکذیب کردند (چیز تازه ای نیست و غمگین مباش) چه پیغمبران زیادی پیش از تو تکذیب شده اند که معجزات و دلائل روشن و کتابهای متقن و مشتمل بر مواعظ و اندرز و کتاب روشنگر (راه نجات) با خود آوردهاند.

او نخستین پیغببری نیست که با تکذیب دیگران روبرو میشود. نسلهای پیاپی - بویژه نسلهای بنی اسرائیل - پیغمبرانی را تکذیب کرده اند که برای آنان معجزات و دلائل روشن آورده اند، و کتابهای متضمّن رهنمودهای الهی - که زبورها هستند – و کتاب روشنگری ، همچون تورات و انجیل ، برایشان به ارمـغان آورده اند... این راه پـیغـبران و پیغمبریها است... در آن، رنجها و سختیها است... راه این است و جز این راهی نیست‌.

*

بعد از آن، روند گفتار رو به گروه مسلمانان مینماید و با آنان از ارزشها و معیارهائی گفتگو می کند که شایسته ایشان است بر آن حرص و ولع داشته باشند و در راه آن جان بازند و قربانیها دهند و فداکاریها نمایند. همچنین با آنان از فرازها و نشیبها و خارها و رنجـا و دردهای راه صحبت می کند، و ایشان را به شکیبائی و پرهیزگاری و اراده استوار و تحمّل سختیها میخواند :

(کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ.لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ).

هر نفسی مزه مرگ را میچشد، و بی‏گمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود. و هر که از آتش دوزخ بدور گردد و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فرا چنگ آورده و نجات پیدا کرده است. و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست. بطور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‏گیرید و حتماً از کسانی که کفر ورزیدهاند، اذیت و آزار فراوانی میبینید (و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی مـیشنوید) و اگر (در برابر آزمایش مالی و جانی) بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، ( کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجراء آنها کوشید.

به ناچار باید این حـقیقت در نفس جایگزین شود : حقیقت اینکه، زندگی در این زمـین، دارای وقت مشخص و مدت محدود است، و پس از فرا رسیدن اجل معلوم، زندگی حتماً پایان میپذیرد... نیکان و بدان، پیکارگران و تن پروران، مومنان سرافراز و به دین و عقیده نازنده، بی دینان خوار و تن به بندگی بندگان داده، دلیرانی که زیر بار ستم نمی روند، ترسویانی که به هر قیمتی که باشد به دنبال دنیا میروند و خریدار آزمند این جهانند، اشخاصی که دارای همّت بلند و اهداف عالیند، و سبکسران و فرومایگانی که تنها و تنها خریدار کالای کم ارج گیتی خاکیند، همه و هـمه میمیرند و جهان را بدرود میگویند.

همگان میمیرند... (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ)... هر نفسی این جرعه را از این جامی سر میکشد که برای همگان پر میشود و برای همه کس به گردش در میآید. همگان در سرکشیدن جرعه مرگ یکسانند. فرق کار در چیز دیگر و در ارزش دیگری است. فرق کار در سرانجام کار و در سرنوشت پایانی است‌:

(وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ).

بی‏گمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده میشود. و هر که از آتش دوزخ بدور گردد و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فرا چنگ آورده و نجات پپدا کرده است‌.

واژه زحزح «دور گردانده شد» خودش با آوائی که دارد معنی خویش را به تصویر می کشد، و هیئت خود را ترسیم می کند، و سایه اش را می اندازد! گوئی آتش دارای کشش ویژهای است، و هر که را که بدو نزدیک شود به سوی خویش می کشد، و او را به حوزه جاذبه خود میبرد! این چنین کسی نیاز به شخصی دارد که اندک اندک او را واپس بکشد و دورتـر و دورترش گرداند تا آنگاه که وی را از جاذبه آزمندانه آتش نجات میدهد! پس هر که برایش ممکن گردد از میدان حوزه مغناطیسی آتش بدور داشته شود و از جاذبه آن رستگار و به بهشت برده شود، بی‏گمان سعادت را فراچنک آورده است و نجات پیداکرده است‌.

منظره برجسته و روشنی است. بلکه صحنه زنده ای است. در آن جنبش و کشش و تاختن و بستن است! حقیقت واقعیت هم این چنین است. چرا که آتش دارای کشش است! مگر معصیت نیز کشش ندارد؟ آیا نفس نیازمند کسی نیست که آن را از حوزه جاذبه معصیت بدور دارد؟ بلی این چنین است! و این بدور داشتن نفس از آتش بشمار است! آیا انسان با وجود کوشش و تلاش و هوشیاری و بیداری همیشگی، پیوسته در عمل تقصیر نمی کند و کوتاهی نمی ورزد، مگر اینکه فضل و رحمت خدا او را در برگیرد؟ بلی این چنین است! و این است بدور داشتن او از آتش بشمار است، بدانگاه که لطف رب آدمیزاد را درمییابد و او را از آتش بدور میدارد و میرهاند!

(وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ).

زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست‌.

زندگی دنیا کالا است، امّا نه کالای حقیقی، و نه کالای هوشیاری و بیداری. بلکه زندگی دنیا کالائی است که انسان را میفریبد و انسان بر اثر فریب آن، این چنین میانگارد که زندگی دنیا هم کالائی است. یا بهتر بگوئیم، زندگی دنیا کالائی است که ایجاد غرور و فریب می کند! امّا کالائی که سزد در راه فرا جنگ آوردنش رنج برد، چیز دیگر و در سرای دیگر است... چنین کالائی، رفتن به بهشت پس از دور گشتن از حوزه جاذبه دوزخ است‌.

بعد از آنکه این حقیقت در نفس جایگزین شد؛ وقتی که نفس افسانه حرص و آز زندگی دنیا را از حساب خود حذف نمود – چرا که در هر حال هر نفسی مزه مرگ را میچشد - و داستان کالای فریب زوال بغیر را از حساب خود زدود، بدین هنگام خداوند با مومنان درباره چیزی سخن می گوید که در انتظار ایشان و بر سر راه آنان است. این چیز، آزمایش مالی و جانی است. البته خداوند با ایشان وقتی سخن از آزمون میزند که نفسهای آنان آمادگی آزمون را پیدا کرده است :

(لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ).

بطور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می گیرید و حتماً از کسـانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است و از کسانی که کفر ورزیده اند، اذیت و آزار فراوانی میبینید (و اعمال ناشایستی و سخنان نابایستی میشنوید) و اگر (در برابر آزمایش مالی و جانی) بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، ( کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجراء آنها کوشید.

این سنت عقیده ها و دعوتها است. باید آزمایش و آزمون باشد، و اذیت و آزارها از لحاظ مال و جان دید، و به ناچار باید شکیبائی ورزید و پایداری کرد و اراده آهنین داشت‌.

این راه بهشت است. راه بهشت پر از خار ها و رنجها است در صورتی که راه دوزخ پر از هواپرستیها و شهوترانیها است‌.

این راهی است که جز آن راهی برای تشکیل گروهی نیست که بتوانند بار این دعوت را بر دوش گیرند و رنجهای آن را به جان بپذیرند و به وظائف آن عمل کنند. این راه، راه تربیت این چنین گروهی است. راهی است که با آن خوبی و توان و تاب تحمّل نهفته ایشان بیرون آورده میشود. این راه، راه پرداختن عملی به وظائف و تکالیف، و گلاویز شدن با سختیها و رنجها، و شناخت واقعی پیداکردن از حقیقت مردمان و حقیقت جهان است‌.

این کار برای آن است که خداوند پرتاب ترین و استوارترین مومنان را بر این دعوت، ماندگار و پایدار فرماید. در این صورت این چنین کسانی شایسته حمل این دعوت و شکیبائی بر آن هستند، چراکه آنان در آن امین بشمارند.

همچنین این امر بدان خاطر است که این دعوت برای آنان گرامی و ارزشمند گردد. بدان مقدارکه در راه آن رنج می کشند و بلا می‏بینند، و بدان اندازه که در راه آن چیزهای عزیز و گرانقدر را فدا می کنند، تا دیگر از آن پس در کار و بار این دعوت کوتاهی نورزند، اوضاع و احوال هرگونه که باشد.

این امر، هم بدان علت است که تا این دعوت و دعوت کنندگان نیرو به هم رسانند. چرا که مقاومت، نیروهای نهان را بر میانگیزد و رشد و نموشان می‏بخشد و آنها را جمع میآورد و در کانال صحیحی رهنمودشان می کند. دعوت جدید هم نیاز به برانگیختن این چنین نیروهائی دارد تا بدین وسیله ریشههایش فرو دود و استوار شود، و ژرفا یابد، و با خاک خوب و غنی موجود در اعماق فطرت تماس حاصل کند.

هم بدان علت است که تا پیروان این دعوت خودشان حقیقت خویشتن را شناسند. چراکه آنان عملا به زندگی و جهاد گام می گذارند و با مشکلات حیات و دشواریهای جهاد دست و پنجه نرم می کنند، و لذا باید که با حدود و ثغور تاب و توان خویشتن آشنا گردند. و نیز با حقیقت نفس بشری و رازها و رمزهای نهفته آن آشنا شوند، و ماهیت گروهها و جامعه ها را هم بدانند. چون پیروان این دعوت میبینند که مبادی و اصول دعوت آسمانیشان چگونه با شهوتهای درونشان و درون مردمان میجنگد، و میدانند که اهریمن از کدام راهها به اندرون نفسها میخزد، و میدانند که لغزشگاههای راه کدام است و گمراهی ازکدام سوراخها و سنبه ها سرک می کشد و از چه گوشه و کنارهائی رخنه می کند.

گذشته از این، تا دشمنان این دعوت سرانجام بدانند که در این دعوت، خیر و خوبی و رازی و رمزی وجود دارد، این است که پـیروان آن در راه آن همه چیز را تحمّل می کنند و در برابر دشواریها نـمی هراسند، و مشقات و مشکلات، آنان را از جای نمی جنباند، و تاخت و تاز زمان ایشان را نمی ترساند... بدین هنگام چه بسا دشمنان این دعوت، دسته دسته بدان در آیند، و در نهایت دشمنی را به دوستی بدل نمایند.

این سنت دعوتهای آسمانی است... کسی نمی تواند رنجها و دشواریهای موجود در دعوتها را با شکیبائی پذیرا گردد، و درکشاکش پیکار تلخ، بر پرهیزگاری و ترس از خدا ماندگار شود، و در گیر و دار کارزار با تجاوزپیشگان، خودش به تجاوز و تعدی دست نیازد، و از رحمت خدا مایوس نگردد و امید به پیروزی را به هنگام گرفتار آمدن به شدائد و سختیها از دست ندهد... مگر دارندگان اراده استوار و نیرومندان متین و با وقار:

(وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ)‌.

اگر (در برابر آزمایش جانی و مالی) بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، ( کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجراء آنها کوشید.

بدین منوال گروه مسلمانان در مدینه فهمیدند که چه قربانیها و فداکاریها در انتظار ایشان و بر سر راه آنان است، و چه اذیت و آزارهای جانی و مالی از سوی اهل کتاب پیرامون خود، و از جانب کافران بدسگال خویش خواهند دید... اما مسلمانان با گامهای استوار به راه خود ادامه دادند، و خواری و پستی و ضعف و سستی به خود راه ندادند، و از راهی که در پیش گرفته بودند بر نگشتند و به سوی کفر و ضلال نچرخیدند... آنان یقین داشتند که هر نفسی مزه مرگ را میچشد، و در روز رستاخیز پاداش و پادافره به تمام و کمال پرداخت خواهد شد، و هر که از آتش دوزخ بدور شود و به بهشت برده شود، واقعاً سعادت را فراچنک آورده است و نجات پیدا کرده است، و زندگی دنیا جز کالای فریب نیست... آنان بر چنین زمین صاف و هموار و استواری میایستادند و در این راه اصلی و منتهی به هدف گام بر میداشتند... این زمین صاف و هموار و استوار هنوز هم که هنوز است برای پیروان این دعوت در همه زمانها باقی و پابرجا است، و راه اصلی و منتهی به هدف را هم اینک هم هر کسی میتواند ببیند و دروازه آن بر روی هر فردی باز است. دشمنان این دعوت هم در قرون و اعصار پیاپی، همان دشمنانند. بدسگالان آنان در همه زمانها و مکانها درباره ایشان به مکر و کید و دسیسه و نیرنگ مینشینند... و قرآن هم همان قرآن است‌.

وسائل و ابزار آزمایشها و گرفتاریها با دگرگونی زمان دگرگون می‏گردد، و وسائل و ابزار تبلیغ بر ضد گروه مسلمانان تغییر می‏یابد، و ابزار و آلات شکنجه و آزار مسلمانان در امر بدنام کردن آنها، و ننگین جلوه دادن ارکان و اصول معتقداتشان، و زیان رساندن به ناموس و هدف و مقصـود و مطلوبشان، و توهین به مقدساتشان، دستخوش اختلاف و دگرگونی مـی گردد... ولی قاعده کار یکی بیش نیست.

(لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا).

بطور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‏گیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بـدیشان کتاب داده شـده است، و از کسانی کـه کفر ورزیده اند، اذیت و آزار فراوانی میبینید!.

این سوره پر از شکلهای مختلف از مکر و کید اهل کتاب و مشرکان، و از تبلیغ سوء آنان برای آشفتن احوال و پریشان کردن افکار مومنان است. گاهگاهی خدنگ نیرنگ خویش را به سوی اصول این دعوت و حقیقت آن گرفته اند و نشانه رفته اند، و گاهگاهی به تیرهای زهرآگین خود را متوجه پیروان این دعوت و پیشوائی آن کردهاند. این شکلها با گذشت زمان دگرگون میشوند و با اختراع ابزارهای نوین تبلیغاتی گوناگون می گردند و تنوع میپذیرند و بر ضد اسلام و اصول اعتقادی آن و علیه مسلمانان و پیشوائی اسلامی بکار میافتند. اما بیرون از این قاعده ای نیستند که خدا از آن برای گروه مومنان نخستین پرده برداشته است، بدانگاه که برای ایشان سرشت راه را بیان فرموده است و خوی دشمنان کمین کرده در این راه را بدیشان فهمانده است‌.

این رهنمود قرآنی به عنوان اندوخته ای برای گروه مومنان بر جای میماند و میتوانند از آن بهره برداری کنند هر زمان که برابر این عقیده راه روند و بخواهند برنامه خدا را در زمین پیاده کنند. شک نیست که بدین هنگام وسائل کید و مکر و فتنه و آشوب بر ضد آنان بکار میافتد، و ابزار و ادوات تبلیغاتی جدید برای زشت و ناتراشیده و ناخراشیده جلوه دادن مقاصد مسلمانان و از هم کسیختن پیوند ایشان شروع به کار می کنند... آن وقت این رهنمود با ارزش قرآنی، حاضر و آماده است و با پرتو خود سرشت این دعوت را به چشمها نشان میدهد، و سرشت راه آن را به همگان مینمایاند، و خوی دشمنان کمین کرده در راه آنان را ظاهر و آشکار میسازد، و در دلهای مسلمانان نور ایمان به وعده یزدان را میپراکند و مومنان همه چیز را در پرتو چنان وعدهای سهل و ساده می‏بینند و همه مشقتها و محنتها را به جان میخرند... لذا هنگامی که از هر سو گرگها با دندانهای اذیت و آزارها آنان را کشان کشان از هم دریدند، و بدانگاه که با وسائل تبلیغاتی خود در پیرامون آنان زوزه کشیدند، و آن وقت که آزمایشهای الهی بدیشان رو کرد و فتنه ها و بلاها آنان را احاطه داد، آنان از پای نمی نشینند و به راه خود ادامه میدهند و علائم و نشانهای راه را واضح و آشکار میبینند!

بر این اساس است که مسلمانان در برابر چنین آزمونها و اذیت و آزارها و ادعاهای پوچ و یاوه سرائیهائی که درباره آنان می گویند و بدین وسیله ناراحتی و شکنجه ایشان میجویند، به جای اینکه ناراحت شوند شاد می گردند!... در برابر همه این ناملایمات شاد میشوند، زیرا که در پرتو قرآن میدانند که همه اینها را پشت سر می‏گذارند و در راهی گام بر میدارند که قبلا خداوند برای ایشان توصیف فرموده است، و اطمینان دارند که بردباری و پرهیزگاری هر دو توشه راه آنان می‏گردد. با این وصف، مکر و کید و حیله و نیرنگ و آشوبگری و فتنه برانگیزی در ایشان نمی‏گیرد، و اذیت و آزار در جلو چشمانشان کوچک و ناچیز مینماید، و حنای دسیسه بازی دشمنان رنگ نخواهد داشت و بدسگالی آنان پوچ و بی تاثیر خواهد بود... مسلمانان به راه موعد خود با شکیبائی و پرهیزگاری ادامه میدهند و به سوی هدف مطلوب خویش با عزم راسخ و تصمیم قاطع گام بر میدارند.

*

سپس روند قرآن به رسواگری اهل کتاب و عیبجوئی از موضع آنان میپردازد و مخالفتی به رخ ایشان می کشد که با پیمان خدا کردند؛ در آن روزگاری که خدا بدیشان کتاب داد و ایشان را امین آن شمرد. ولی آنان کتاب را پنهان کردند و به هنگام پرسش از مطالب آن، در کتمانش کوشیدند:

(وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ).

(بیاد بیاور ای پیغمبر) آنگاه را که خداوند پیمان موکد (بر زبان انبیاء) از اهل کتاب گرفت که باید کتاب (آسمانی خود) را برای مردمان آشکار سازید و توضیح دهید و آن را کتمان و پنهان نسازید. امّا آنان آن را پشت سر افکندند و به بهای اندکی آن را فروختند!

چه بد چیزی را خریدند! (آنان باقی را با فانی معاوضه کردند!).

سیاق سوره بسیاری از حیله گریها و دوز و کلکها و تهمتها و سخنان ناروای اهل کتاب بویژه یهودیان را در بر دارد. برجسته ترین این حیله گریها و نارواگوئیها، پنهان کردن حقی است که با آن آشنایند، و هـمچنین آمیختن حق با باطل است برای ایجاد آشفتگی و اضطراب در مفهوم دین، در صحت اسلام، در وحدت موجود میان اصول و مبادی آئین اسـلام و آئـینهای پیشین، و در تصدیق آن آئینها توسط اسلام، و تصدیق اسلام توسط آن آئینها... تورات در دسترس یهودیان بود و از روی آن میدانستند که آنچه را که محمّد با خود آورده است حق است، و این چیز از همان منبعی نازل گشته است که تورات از آنجا فرود آمده است. اینک این موضع ایشان بیش از پیش زشت است. چرا که خداوند بزرگوار اعلام میفرماید که از آنان پیمان گرفته است بدانگاه که کتاب بدیشان داده است، اینکه آن را برای مردم توضیح دهند و بدیشان برسانند و پنهان یا پوشیده اش ندارند. ولی آنان آن عهد و پیمان با خدا را بدور افکندند! تعبیری که در اینجا درباره عهدشکنی آمده است، با جنبش و حرکتی که دارد سهل انگاری و عهدشکنی ایشان را مجسم مینماید :

(فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ).

پس آن را به پشت سر خود افکندند!.

این کار زشت را نیز به خاطر بهای اندکی انجام دادند :

(وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلا).

به بهای اندکی آن را فروختند.

این بها شاید کالائی از کالاهای این زمین، مصلحت شخصی خاخامها و یا مصلحت قومی یهودیان باشد! به هر حال همه اینها بهای اندک بشمار است. حتی اگر سلطنت زمین در همه قرون و اعصار باشد، باز هم بلای ناچیز محسوب است. این بها به عنوان بهای عهد خدا چه اندک است! و این کالا هنگامی که به عنوان کالا با چیزی مقایسه شود که در پیشگاه خدا است چه ناچیز است‌!

(فَبِئْسَ مَا یَشْتَرُونَ).

چه بد چیزی را خریدند!.

در روایتی از بخاری - با اسنادی که دارد - آمده است که ابن عباس روایت کرده است که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درباره چیزی از یهودیان سوال فرمود. آنان آن چیز را وارونه بدو پاسخ گفتند و حق را نهفتند، و چنان وانمود کردند که راست گفته اند و با او صادق بودهاند، و بدین کار خویش بر خود بالیدند و ازکتمان حـق شاد شدند و خویشتن را در خور تعریف و تمجید دیدند. خداوند در این باره آیه زیر را نازل فرمود :

(لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).

گمان مبر آنان که از کارهای (ناشایستی) که انجام میدهند خوشحالی می کنند و دوست میدارند که در برابر کارهای (نیکی) که انجام ندادهاند ستایش کردند، از عذاب (الهی) نجات یابند و رستگار شوند. بلکه برای ایشان عذاب دردناکی است‌.

در روایت دیگری از بخاری با اسنادی که دارد آمده است و در آن از ابوسعید خدری روایت شده است که گفته است : مردانی از منافقان در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هنگامی که رسول خدا به جنگ میرفت در خانه میماندند و به جنگ نمی رفتند، و از اینکه با پیغمبر همراهی نکرده و واپس نشسته اند شادی می کردند. ولی هنگامی که رسول خدا از جنگ بر می گشت در خدمتش معذرتها میآوردند و سوگندها میخوردند، و دوست میداشتند که در برابر کاری که نکرده اند تمجید و ستایش شوند. پس این ایه نازل شد:

(لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا...).

مساله نزول آیه معینی درباره قضیه مشخصی کاملا روشن نبوده و نمیتواند قطعیت داشته باشد. چه بسا بوده است که آیه ای را شاهد وقوع حادثه ای گرفته اند و گفته اند که این آیه درباره آن حادثه نازل شده است. یا اینکه آیه ای منطبق بر حادثه ای بوده است و لذا گفته اند که این آیه درباره چنین واقعه ای فرود آمده است... از اینجا است که درباره دو روایت گذشته نمی توانیم سخن قاطعانه ای داشته باشیم‌.

به هر حال اگر روایت نخست را بپذیریم، مناسبتی در روند قرآنی با قضیه، وجود دارد و در آن از اهل کتاب و کتمان چیزی سخن رفته است که خداوند آنان را بر آن امین شمرده است، ولیکن ایشان مرتکب خیانت در امانت شده اند و کتابی را که خداوند برای ایشان فرستاده است تا برای توده مردم بیان دارند و پنهانش ندارند، آنان آن را به مردم نرسانده و در کتمان آن کوشیده اند. همچنین سخنان نادرست و ناحق زده اند و به دروغ و نیرنگ دستیازیده اند. بی شرمی آنان حتی بدان حد رسیده است که در قبال حیله گری و باطل گرایی خویش انتظار تعریف و تمجید داشته و چشم براه ستایش بودهاند! و قرآن هم افتراء ایشان را بر ملا میدارد و کالای قلبشان را به خودشان بازپس می گرداند.

اگر هم روایت دوم را بپذیریم، باز هم در روند سوره مناسبتی وجود دارد. چه در آن از منافقانی سخن رفته است که سزد که چنین آیه ای درباره ایشان نازل شده باشد. این آیه نمونهای از مردمانی را به تـصویر می کشد که در روزگار رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) یافته میشدند، و چنین کسانی در هـر زمانی و میان هر گروهی یافته میشوند. نمونه ای از اشخاصی است که اینان از تحمّل مسوولیت اندیشه و تاب رنج وظائف عقیده ناتوانتد و از مبارزه در میمانند و از گُردان گُرد واپس می کشند و در خانه مینشینند. هر گاه که پیکارگران شکست خوردند و مغلوب گشتند، سرهای خود را بالا می گیرند و دماغهای خویش را بالا می‏برند و خویشتن را فرزانه و خردمند و جـهان بین میخوانند!... اما هرگاه پیکارگران پیروز شدند و غنیمت بردند، این چنین یارانی جامه تظاهر به تن می کنند و می گویند که ما از طرفداران نقشه و همگامان اندیشه شما بودیم، و کارتان را تایید و تمجید می کنیم! بدین وسیله میخواهند بگویند که آری ما نیز در امر پیروزی سهمی داریم و کنار گود نبودهایم! و دوست میدارند که در برابر کار ناکرده ستوده شوند و تعریف و تمجید گردند!

اینان نمونهای از نمونههای بشری هستند که زندگیشان با ترسوئی سیراب و با ادعا سپری میشود. نمونه ای هستند که تعبیر قرآنی با یکی دو پسوده، آنان را ترسیم می کند. با این یکی دو پسوده، چهرهها و قیافههای واضح و کاملی در برابر دیدگان جلوه گر میآید، و نشانههای نقش و نگارشان بر صفحه روزگار، جاودانه میماند... و این ساختار قرآن است، و ساختار قرآن جز این نمی تواند باشد!

اینان کسانیند که خداوند برای فرستاده خود (صلی الله علیه و سلم) موکداً میفرماید که از عذاب نجات پیدا نمی کنند، و آنچه در انتظارشان است عذاب دردناکی است و آنان از آن نه گزیری و نه گریزی و نه یاری و نه مددکاری دارند :

(فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).

گمان مبر که آنان از عذاب نجات پیدا کنند، و ایشان را است عذاب دردناکی‌.

کسی که ایشان را به عذاب وعده میدهد خدا است. مالک آسمانها و زمین. قادر مطلق بر همه چیز. پس در این صورت چگونه نجات پیدا می کنند؟ نجات چگونه ممکن می گردد؟

(وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).

ملک آسمانها و زمین از آن خدا است، و خـدا بر هر چیزی توانا است‌.

*


 


[1] - روایتی است که می‏گوید : نخستین آیه این درس شصتمین آیه ای است که درباره جنگ احد نازل شده است. ولیکن ما این آیه را به درس کنونی پیوسته تر و مرتبط تر میبینیم، و لذا آن را در اینجا آوردیم. (مولف)