ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی نحل آیهی 50-22
إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (٢٢)لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (٢٣) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ (٢٤) لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (٢٥) قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (٢٦) ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ (٢٧) الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٢٨) فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (٢٩) وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ (٣٠) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (٣١) الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٣٢) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (٣٣) فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (٣٤) وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (٣٥) وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (٣٦) إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (٣٧) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (٣٨) لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ (٣٩) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (٤٠) وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٤٢) وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٤٣) بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (٤٤) أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (٤٥)أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ (٤٦) أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٤٧) أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ (٤٨) وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلائِکَةُ وَهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (٤٩) یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (٥٠)
در درسگذشته، هنگام بررسی آیهها و نشانههای آفریدگار در آفریدگان خود، و در نعمت او بر بندگانش، و در آگاهی او از پنهان و آشکار، اندکی ایستادیم ... دیدیمکه خداگونههای ادعائی چیزی را نمیآفرینند، و بلکه خودشان آفریدگانی بیش نیستند. خداگونهها نهتنها چیزی را نمیدانند، و بلکه مردههائی هستندکه انتظار حیات در آنها نمیرود. آنها نمیدانند پرستشکنندگانشان برای سزا و جزایی زندهگردانده میشوند! هم اینکار و هم آنکار دلیل قاطی بر پوچی پرستش ایشان است، و دلیل بر پوچی عقیده شرک به طورکلی است ... این مرحله نخست بود درباره مساله توحید و یگانهپرستی در این سوره، و همراه با آن به مساله رستاخیز و زندگی دوباره نیز اشاره گردیده است.
هان! هماینک ما به درس تازه میپردازیم، و از آنجا میآغازیمکه در درسگذشته سخن را به پایان برده بودیم. مرحله جدیدی را شروع میکنیم، مرحلهایکه با بیان وحدت الوهیت آغاز میشود، و سبب ایمان نیاوردن به آخرتکسانی را بیان میکند، و آن را حمل بر این مینمایدکه دلهایشان منکر زنده شدن و پاداش و پادافره اخروی است. انکار صفتی نهان در دلهایشان است و آنان را از اعتراف به آیهها و نشانههای روشن و آشکار بازمیدارد. انکارکنندگان آخرت خود بزرگبین هستند. خود بزرگبینی استکه ایشان را از اقرار و تسلیم بازمیدارد ... درس جدید با صحنه موثری پایان میپذیرد: صحنه سایههای موجود در سراسر زمینکه برای خدا سجده میکنند وکرنش میبرند، و همراه با سایهها تمام چیزهائیکه در آسمانها و زمین هستند سجده میکنند وکرنش میبرند، اعم از جنبندگان و فرشتگان، و همه آنان پاک و زدوده از خود بزرگبینی هستند، و جانهایشان آکنده از ترس و هراس از خدا، و سرشار از اطاعت از فرمان یزدان است، و کمترین ستیز و جدالی در این امر ندارند ... این صحنه فروتنانه فرمانبردارانه، در مقابل تصویر خود بزرگبینانی استکه دلهایشان منکر رستاخیز و حساب وکتاب و عذاب و عقاب اخروی است، و در سرآغاز این مرحله از ایشان سخن رفته است.
میان آغاز و پایان این مرحله، روند قرآنی سخنان آن کسان خود بزرگبینی را بیان میداردکه وحی و قرآن را قبول ندارند. چه گمان میبرند که قران افسانههای پیشینیان است. سخنان ایشان را درباره اسباب و علل شرک ورزیدنشان به خدا بیان میدارد، و از حرامکردن چیزهائی سخن میگویدکه آنان آنها را حرام کردهاند، گرچه خدا انها را حرام نفرموده است. آنان در این راستا ادعا میکنندکه خدا خواسته استکه آنان شر و بدی بکنند و او از شر و بدیشان خشنود است! از سخنانشان درباره رستاخیز و زندگی دوباره و قیامت، سخن میگوید. بدانگاهکه با تمام توان سوگند یاد میکنند خداوند کسانی را زنده نمیگرداند که میمیرند! روند قرانی به همه این سخنان ایشان پاسخ میدهد. در این موقع صحنههای دم مرگشان و صحنههای زنده شدنشان را عرضه میدارد، و در ان صحنهها انان از همچون سخنان پوچی خویشتن را تبرئه میدارند و از انها بیزاری میجویند. همچنین روند قرانی برخی ازجایگاههای نقش زمین شدن گذشتگان تکذیبکننده امثال ایشان را نشان میدهد، و انان را میترساند از اینکه خداوند در وقتی از اوقات شب یا روز ایشان را به قهر خودگیرد و به عذاب گرفتارشان سازد، در حالیکه ایشان به خود نیایند و غافل و بیخبر در شهرها وممالک درگشت وگذارند، یا اینکه انان در خوف و هراس بوده و در انتظار عذاب و عقاب هستند ... درکنار اینهاگونههائی از سخنان پرهیزگاران مومن، و پاداش نیکی که هنگام دم واپسین و روز رستاخیز در انتظار ایشان است، بیان میگردد. بدین وسیله صحنه فروتنانه و فرمانبردارانه سایهها و چهارپایان و فرشتگان زمین و آسمان پایان میگیرد .
(إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) .
پروردگار شما (که باید او را بپرستید) پروردگار یکتائی است، و آنان که ایمان به آخرت ندارند، دلهایشان منکر (مبدا و توحید هم) بوده و خویشتن را بزرگ میپندارند (و برتر از آن میدانند که حق را بپذیرند و خدای را پرستش کنند). قطعاً خدا آگاه است از آنچه پنهان میسازند و از آنچه آشکار مینمایند (و هیچ چیزی از عقائد و اقوال و افعال انان از دید خدا نهان نمیگردد و ایشان را در برابر همه اینها بازخواست میکند، و مستکبران را عقاب مینماید) چرا که مستکبران را دوست نمیدارد.
روند قرآنی میان ایمان به یگانگی خدا و میان ایمان به آخرت راگرد میآورد. بلکه هریک از این دو تا را دال بر دیگری میسازد، به سبب ارتباط و پیوندی که برستش خدای یگانه با رستاخیز و سزا و جزا دارد. چه با آخرت حکمت آفریدگار یکتا تکمیل میشود وکمال میپذیرد، و دادگری او در سزا و جزا جلوهگر میآید.
(إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) ٠
پروردگار شما پروردگار یگانهای است.
همه ایهها و نشانههای نعمت و دانشیکه در این سوره گذشت بدین حقیقت بزرگ و برجسته منتهی میگردد. حقیقت بزرگ و برجستهایکه دارای اثار روشن و آشکاری در قوانین جهان و در هماهنگی و همکاری آن قوانین است، همانگونهکه قبلاً از این امر سخن رفت. کسانیکه تسلیم این حقیقت نمیگردند، و به اخرت ایمان نمیآورند - آخرت هم فرع اعتقاد به یگانگی افریدگار و حکمت و عدالت او است - همچون کسانی کمبود آنان نشانهها و آیهها و دلیلها و حجتها نیست، بلکه علت ایمان نیاوردنشان در هستی و در سرشت خودشان نهفته است. دلهایشان انکارکننده و ناپذیرنده است و به نشانهها و ایههائیکه دلهایشان میبیند اعتراف و اقرار نمیکند، و خودشان نیز خود بزرگبین هستند و نمیخواهند تسلیم دلیلها و حجتها شوند، و در برابر خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم سر تسلیم فرود آورند. چه بیماری ریشهدار و مزمن است و درد در سرشتها و دلها نهان و پنهان است.
خدائی که ایشان را آفریده است این چیز را از ایشان میداند. او میداند چه چیز را پنهان و نهان میدارند، و چه چیز را پدیدار و آشکار میسازند. این را بدون شک میداند وگمانی در این نیست، و این را از ایشان نمیپسندد و بر ایشان زشت میشمارد.
(إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ) .
چرا که خدا مستکبران و خود بزرگبینان را دوست نمیدارد.
به دل خود بزرگبین امیدی نیستکه قانعگردد یا تسلیم شود. این استکه مستکبران و خود بزرگبینان در پیشگاه خدا ناپسند و زشت هستند، به علت خود بزرگبینی و استکباری که دارند و خدا از آن آگاه است، خدائی که حقیقت کار آنان را میداند و چیزی را که پنهان و نهان میدارند و چیزی راکه پدیدار و آشکار میسازند» برای او نمایان و عیان است.
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ) .
هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمّد) چه چیزهائی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (اینها که وحی آسمانی نیست، بلکه دروغها و) افسانههای گذشتگان است. آنان باید که در روز قیامت بار گناهان خود را (به سبب پیروی نکردن از پیغمبر) به تمام و کمال بر دوش کشند، و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون (دلیل و برهان و) آگهی گمراه ساختهاند (بی آن که از گناهان پیروان چیزی کاسته شود). هان (ای مردمان! بدانید که آنان چه کار زشتی میکنند و) چه بار گناهان بدی را بر دوش میکشند!.
این اشخاص خود بزرگبین دارای دلهائی هستندکه انکار میکنند و پاسخ نمیگویند زمانیکه از آنان پرسیده شود:
« مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ؟ ».
پروردگار شما (بر محمد) چه چیزهانی نازل کرده است؟.
انان پاسخ طبیعی و راست و درست را نمیدهند. ایشان چیزی از قرآن را نمیخوانند، یا چکیدهای از محتوای آن را ازنظر نمیگذرانند، تا در نقل مطالب امین باشند، هرچندکه بدان معتقد هم نباشند. آنان از پاسخ راست و درست امانتدار در نقلگفتارکنارهگیری میکنند و میگویند:
« أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ » .
افسانههای پیشینیان.
افسانهها هم داستانهای خیالی سرشار از خرافات است ... این چنین درباره قرآن میگفتند، قرآنیکه جانها و خردها را چاره جوئی و چارهسازی میکند، و اوضاع زندگی، رفتار وکردار مردمان، روابط جامعه، و احوال انسانها را درگذشته و حال و آینده رو به راه میسازد و بهبودی میبخشد. قرآن را به سبب دربر داشتن داستانهائی از پیشینیان، اینگونه توصیف میکنند. انکار کردن و بیشرمی نمودن، اینگونه ایشان را به برداشتن کولهبارهایگناهان خود و برخی ازکولهبارهای گناهان کسانی میکشاندکه با همچون سخنانی ایشان راگمراه میسازند، و آنان را از قرآن و ایمان بازمیدارد، آنانی که از قرآن آگاهی ندارند و از حقیقت آن بیخبرند ... تعبیر قرآنی همچونگناهانی را به صورتکولهبارهای سنگینی به تصویر میکشد - و چه بدکولهبارهائی و چه بد سنگینیهایی! - گناهان بر جانها سنگینی میکنند همانگونه که کولهبارها بر پشتها سنگینی میکنند. گناهان بر دلها سنگینی میکنند همانگونهکه بارها بر دوشها سنگینی میکنند. گناهان به رنج میاندازند و بدبخت میسازند همانگونه که بارهای سنگین بر بردارندگان بارها سنگینی میکنند و به رنج میاندازند، بلکه سنگینیهای کولهبارهای گناهان مصیبتافزاتر و کشنده تر است!
ابنابوحاتم از سدی روایت کرده است که گفته است: «قریشیانگرد آمدند وگفتند: محمّد مرد شیرینزبانی است. هرگاهکسی با او سخن بگوید خرد او را از میان میبرد. کسانی از اشراف محدودی را برگزینیدکه از خانوادههای سرشناس باشند. آنان را به راههای مکه بفرستیدکه در آنجاها در فاصلههای یک شب با دو شبکاروانها مستقر شوند. هرکسکه خواست با محمّد ملاقاتکند وی را پشیمانکنید و از او به دور دارید. پسکسانی رهسپار راهها شدند و در هر راهی از راههای مکه در فاصله یک شب یا دو شبکاروانها مستقرگردیدند. هرگاهکسی به عنوان نماینده قوم خود میآمد و میخواست بداند محمّد چه میگوید، و به اشراف اعزامی قریشیان میرسید، نجیبزاده قریشی بدو میگفت: من فلان پسر فلان هستم. حسب و نسب خود را بدو معرفی میکرد، و بدو اظهار میداشت: من درباره محمد برای تو سخن میگویم و تو را از او آگاه میکنم. محمّد مرد بسیار دروغگوئی است. کسی به دنبال او نرفته است و ازکارش پیروی ننموده است مگر ابلهان و بندگان وکسانیکه اثری از خیر و خوبی در آنان نیست. بزرگان و خوبان قوم او به ترک وی گفتهاند ... این بودکه شخص اعزامی برمیگشت. فرموده خدای بزرگوار در این زمینه است:
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).
هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمّد) چه چیزهائی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (اینها که وحی آسمانی نیست، بلکه دروغها و) افسانههای گذشتگان است.
اگر شخص اعزامی جزوکسانی بودکه خدا عزم ایشان را بر هدایت جزم میفرمود، و قریشیان این چنین سخنانی بدو میگفتند، پاسخ میداد: من بدترین شخص اعزامی برای قوم هستم اگر آمده ام و تا بدینجا رسیدهام که راه یک روزه به مکه مانده است برگردم پیش از ابنیه با محمّد ملاقاتکنم و بنگرمکه چه میگوید و خبرکار او را به قوم خود برسانم. همچونکسی به مکه وارد میشد و مسلمانان را میدید و از ایشان میپرسید محمّد چه میگوید؟ مسلمانان میگفتند: خیر و خوبی را ...».
جنگ تبلیغاتی منظمی درگرفت که قریش آن را بر ضد دعوت رهبری میکرد. همچون جنگ تبلیغاتی را امثال قریش در هر زمانی و در هر مکانی رهبری میکنند، مستکبرانیکه نمیخواهند در برابر حق و دلیل کرنش برند، و حق و حقیقت و برهان و حجت را بپذیرند. زیرا تکبر و خود بزرگبینی آنان، ایشان را ازکرنش بردن در برابر حق و حقیقت و برهان و حجت بازمیدارد. این مستکبران قریشی نخستین کسانی نیستندکه انکار را پیشه خود میکنند، و نخستینکسانی هم نیستندکه نیرنگ میزنند. روند قرآنی فرجام نیرنگبازان پیش از ایشان را بدیشان نشان میدهد، و سرانجام ایشان را در آخرت بیان میدارد، و بلکه فرجام ایشان را از همان زمان به درود گفتن حیات و جان دادن و قالب تهی کردن ذکر میکند و میگویدکه چه میبینند تا آنگاهکه در آخرت به سزا و جزای خود میرسند. همه اینها را در صحنههائی بدیشان نشان میدهد که مطالب و مقاصد را به تصویر میکشند، همانگونهکه شیوه و سبک اعجازانگیز قرآن است:
(قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ) .
کسانی پیش از ایشان بودهاند که (از این نوع توطئهها را داشتهاند و) نیرنگها کردهاند، ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است، و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند. بعد از این (عذاب دنیا و مکافات عاجل) در روز رستاخیز خداوند آنان را خوار و رسوا میسازد و (بدیشان) میگوید: کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟ (ایشان را فریاد بزنید تا بیایند و شما را یاری دهند و از عذاب صحرای محشر و دوزخ رها سازند! ولی جوابی نخواهند داشت. آنگاه) افراد دانا و آگاه (ار حق و حقیقت، از قبیل: انبیاء و مومنان و فرشتگان) میگویند: امروز خواری و رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد. کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند و ایشان در حال ستم (به خود و جامعه) هستند و (در این وقت، پس از یک عمر عناد و سرکشی) تسلیم میشوند، (چرا که پرده از برخی از امور غیبی به کنار میرود و راه گریز بسته میشود، ولی از خوف و هراس باز هم مثل سابق دروغ میگویند و اظهار میکنند) که ما کارهای بدی (در دنیا) نمیکردهایم! (فرشتگان بدیشان میگویند:) خیر! (شما اعمال زشت فراوانی انجام دادهاید، و) بیگمان خداوند از آنچه میکردید آگاه بوده است. پس (باید که شما) وارد درهای دوزخ شوید (و به داخل آن روید و) جاودانه در آن بغنوید. وه که جایگاه متکبران چه جای بدی است!.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».
کسانی پیش از ایشان بودهاند که (از این نوع توطئهها را داشتهاند و) نیرنگها کردهاند.
تعبیر قرآنی این مکر و نیرنگ را به شکل ساختمانی به تصویر میکشدکه دارای ستونها و پایهها و سقف است، و بدین وسیله به دقت و ریزهکاری و استواری و سترگی آن اشاره مینماید. ولی با وجود همه اینها در برابر قدرت و چارهسازی خدا تاب مقاومت نمیآورد:
( فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است.
صحنه ویرانکردن کامل و همهجانبهای است. از بالای سرشان و از زیر پایشان شالوده زندگانیشان فرومیتپد و فرو میرود! پایههاکه ساختمان بر آنها استوار است درهم میشکند و از بنیاد منهدم میشود! سقف خانه بر ایشان فرومیافتد، و از بالای سرشان بر سرشان میریزد، و ایشان را فرو میگیرد و در خود مدفون میکند .
( وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند.
ساختمانیکه آن را ساختهاند و استوارش داشتهاند و برای حفاظت خویش بدان پناهنده شدهاند، به ناگاه گورستان ایشان میشود و آنان را در درون خود جای میدهد، و جایگاه نابودیشان میگردد و از بالای سرشان و از زیر پایشان ایشان را فرامیگیرد! این همان خانه وکاشانهای استکه آن را برای محافظت و مراقبت از خود تهیه دیده بودند، و اصلا فکر نمیکردند که خطری از سوی آنها متوجه ایشان شود!
صحنه کاملی از هلاک و نابودی است. صحنهای است که نیرنگ نیرنگبازان و چارهسازی چارهسازان را به تمسخر میگیرد، نیرنگبازان و چارهسازانی که در برابر دعوت خدا میایستند، وگمان میبرندکه نیرنگ ایشان بیاثر نمیماند و ردخور ندارد، و چارهسازی و چارهاندیشی آنان ناامیدی به دنبال نمیآرد. امّا خدا ایشان را از هرسو احاطه کرده است!
این صحنهای استکه پیش از قریش و بعد از قریش در زمان مکرر شده است. دعوت خدا راه خود را میسپرد هرچندکه نیرنگبازان به نیرنگ بپردازند، و هرچندکه چارهجوبان به چارهجوئی بنشینند. گاهگاهی مردمان مینگرند و اطراف خود را وراندازمیکنند و آن صحنه تاثربرانگیز را به یاد میآورند و پیش چشم میدارند که قرآن مجید آن را ترسیمکرده است:
( فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ)
ولی خدا به سراغ شالوده (زندگی) آنان رفته است و آن را از اساس ویران کرده است، و سقف (خانهها) از بالای سرشان بر سرشان فروریخته است، و عذاب (دنیا) از جائی بر سرشان تاخته است که انتظارش را نداشتهاند.
این در دنیا، و در خودکره زمین است.
(ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُخْزِیهِمْ وَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ ؟ ) .
بعد از این (عذاب دنیا و مکافات عاجل) در روز رستاخیز خداوند آنان را خوار و رسوا میسازد و (بدیشان) میگوید: کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟.
صحنهای از صحنههای قیامت ترسیم میشود. در آن این اشخاص خود بزرگبین نیرنگاز در جایگاه خواری و رسوائی جای دارند. دیگر روزگار خود بزرگبینی و نیرنگبازی همگذشته است. به پیشگاه آفریدگار و فرمانروایکل جهان آمدهاند. برای سرکوبی و توسری ایشان یزدان سبحان از آنان میپرسد:
(أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ ؟ ) .
کجا هستند انبازان من که شما (گمان میبردید و) به خاطر آنها (با انبیاء خود و سائر ایمانداران) میجنگیدید و به نزاع برمیخاستید؟.
کجایند انبازان منکه شما به خاطر آنها با پیغمبر و مومنان دشمنی میورزیدید و با معترفان یگانهپرست به جدال و ستیز میپرداختید؟
اینگونه مردمانی به سبب خواری و رسوائی خود خاموشی میگزینند، تا زبانهای کسانی به گفتار درآید که دانش و آگاهی بدیشان داده شده است، از قبیل فرشتگان و انبیاء و مومنان. خدا به اینان اجازه داده استکه در این چنین روزی سخن بگویند و خود را بنمایند:
(قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ).
افراد دانا و آگاه (از حق و حقیقت، از قبیل: انبیاء و مومنان و فرشتگان) میگویند: امروز خواری و
رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد
(إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْکَافِرِینَ).
امروز خواری و رسوائی عذاب و بدی، بیگمان دامنگیر کافران میگردد.
« الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ».
کسانی که فرشتگان (برای قبض روح) به سراغشان میروند و ایشان در حال ستم (به خود و جامعه) هستند.
روند قرآنی آنان را بهگامی پیش از قیامت برمیگرداند. ایشان را به دم جان دادن برگشت میدهد، بدانگاه که فرشتگان جان ایشان را میگیرند و آنان به خویشتن ستم ورزیدهاند، زیراکه خویشتن را از ایمان و یقین محروم نمودهاند، و خود را به مهلکه انداختهاند، و خویش را سرانجام به آتش و عذاب دوزخ افکندهاند. روند قرآنی صحنه ایشان را به تصویر میکشد در آن دم که هنگامه جان دادن و زندگی را به درود گفتن است، و آنان تازه از جهان رفتهاند، و از دروغ گفتن و نیرنگ زدن در این دم بسی دور افتادهاند:
(فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
(در این وقت، پس از یک عمر عناد و سرکشی) تسلیم میشوند، (چرا که پرده از برخی از امور غیبی به کنار میرود و راه گریز بسته میشود، ولی از خوف و هراس باز هم مثل سابق دروغ میگویند و اظهار میکنند) که ما کارهای بدی (در دنیا) نمیکردهایم!
این خود بزرگبینان تسلیم گردیدهاند. آنان تسلیم گردیدهاند و قصد نزاعی و جدالی و دشمنی و ستیزی ندارند. تسلیم میگردند ولی زیر بار نمیروند! گذشته از آن دروغ هم میگویند:
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بیگمان خداوند از آنچه میکردید آگاه بوده است.
دیگر راهی برای دروغگفتن و به اشتباه انداختن و ظاهرفریبی در پیش نیست. سزا و جزای متکبران این چنین بدیشان اعلام میشود:
( فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ؟. )
پس (باید که شما) وارد درهای دوزخ شوید (و به داخل آن روید و) جاودانه در آن بغنوید. وه که جایگاه متکبران چه جای بدی است!.
*
در سوی دیگر پرهیزگارانند ... کسانیکه در آغاز و در انجام و در دنیا و در آخرت مقابل انکارکنندکان و
مستکبران قرار دارند:
(وَقِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قَالُوا خَیْرًا لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و (برعکس کافران) هنگامی که به پرهیزگاران گفته میشود: پروردگارتان چه چیزی را (بر پیغمبر خود) نازل کرده است؟ میگویند: خیر و خوبی را (که قرآن نام دارد و متضمّن سعادت دنیا و آخرت میباشد. آنان بدین وسیله از زمره نیکوکاران بشمار میآیند و) به نیکوکاران در این جهان نیکی میرسد (و زندگی خوشی نصیبشان میگردد) و سرای آخرت (ایشان از این سرای) بهتر خواهد بود و جهان (جاویدان) پرهیزگاران بهترین (و زیباترین) جهان میباشد. (سرای پرهیزگاران) باغهای (جاویدان و محل) اقامت دائم (بهشت) است که بدان وارد میکردند و رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است. در آنجا هرچه بخواهند دارند (و هر نعمتی را آرزو کنند آماده مییابند. بلی) خداوند این چنین (کافی و وافی و عالی) به پرهیزگاران پاداش میدهد. (پرهیزگاران،) همانهائی که (به هنگام مرگ) فرشتگان (قبض ارواح) جانشان را میگیرند در حالی که پاکیزه (از کفر و معاصی) و شادان (از رویاروئی سرافرازانه خود با پروردگار) هستند. (فرشتگان بدیشان) میگویند: درودتان باد! (در امان خدائید و از امروز به ناراحتی و بلائی دچار نمیآئید. و) به خاطر کارهائی که میکردهاید به بهشت درآئید.
پرهیزگاران میدانندکه خیر و خوبی ستون این دعوت، و ستون چیزی استکه پروردگارشان از امر و نهی و رهنمود و قانون و شریعت نازلکرده است ... همه این امور را در واژهای خلاصه میکنند:
« قَالُوا خَیْرًا » .
گفتند: خیر و خوبی را.
سپس این خیرو خوبی را برابرآنچه ازسویخدا آمده است شرح و بسط میدهند .
(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ) .
به نیکوکاران در این جهان نیکی میرسد (و زندگی خوشی نصیبشان میگردد).
زندگی خوبی، و بهرهمندی پسندیدهای، و مکانت و منزلت والائی، بدیشان میرسد.
(وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ) ٠
و سرای آخرت (ایشان از این سرای) بهتر خواهد بود.
بهتر خواهد بود از این سرای دنیا.
( وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ) ٠
و جهان (جاویدان) پرهیزگاران بهترین (و زیباترین) جهان میباشد.
آنگاه آنچه مختصر آمده است، تفصیل داده میشود و گفته میشود سرای پرهیزگاران در جهان جاویدان چگونه است:
( جَنَّاتُ عَدْنٍ) .
باغهای (جاویدان و محل) اقامت دائم (بهشت) است. جای اقامت و ماندگاری است.
« تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ».
رودبارها در زیر (کاخها و درختان) آن روان است.
رودبارها و چشمهسارهای روان، برای رفاه و خوشی ایشان است.
(لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ).
در آنجا هرچه بخواهند دارند (و هر نعمتی را آرزو کنند آماده مییابند).
دید نه محروم شدنی و نه رنجکشیدنی در میان است. رزق و روزی نیز حدود و ثغوری ندارد و نامحدود است. نه اینکه بسان این جهان، در آن جهان نیز بهرهها و دادهها محدود باشد.
(کَذَلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ).
خداوند این چنین (کافی و وافی و عالی) به پرهیزگاران پاداش میدهد.
آنگاه روند قرآنیگامی پرهیزگاران را به عقب برمیگرداند، همانگونهکه پیش از ایشان گامی خود بزرگبینان را به عقب برگردانده بود. ناگهان آنان در صحنه واپسین لحظات عمر و در هنگامه جان دادن هستند! صحنهایکه برای ایشان ساده و بیدردسر و ارزشمند است:
( الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ ).
(پرهیزگاران) کسانیند که (به هنگام مرگ) فرشتگان (قبض ارواح) جانشان را میگیرند در حالی که پاکیزه (از کفر و معاصی) و شادان (از رویاروئی سرافرازانه خود با پروردگار) هستند.
آنان خوشند از اینکه با یزدان چهان ملاقات میکنند، و از غم و اندوه و عذاب جان دادن آسوده و برکنارند.
جزء چهاردهم
« یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ» .
(فرشتگان بدیشان) میگویند: درودتان باد! (در امان خدائید و از امروز به ناراحتی و بلائی دچار نمیا ئید).
درودشان میگویند تا دلهایشان آرام گیرد، و :خوشآمدی بدیشان باشد.
(ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) .
به خاطر کارهائی که میکردهاید به بهشت درا ئید این را بدیشان میگویند تا شتابان مژده را بدانان داده باشند، در حالیکه ایشان هنوز در آستانه آخرت هستند ... پاداش برابر کارهائی است که میکردهاند.
*
در سایه این صحنه، با هر دو بخشیکه دارد، صحنه دم مرگ و هنگامه جان دادن، و صحنه رستاخیز و زنده شدن دوباره، روند قرآنی پرسشی از مشرکان قریش دارد: آیا انتظار چه چیزی را میکشند؟ آیا منتظرند فرشتگان بیایند و جان ایشان را بگیرند؟ یا منتظرندکه فرمان خدا دررسد و ایشان را پس از مرگ زنده گرداند؟ این چیزکه در وقت مرگ در انتظارشان است، و در هنگامه رستاخیز نیزکه یزدان ایشان را زنده میکند چشم به راه آنان است! آیا در سرنوشت تکذیبکنندگان پیش از ایشان که خودشان آن را دیدهاند و در آن دو صحنه جلوهگر یافتهاند، درس عبرتی برای ایشان نیست و آنان را بسنده نیست؟:
(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ).
آیا کافران جز این انتظاری دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا این که فرمان پروردگارت (مبنی بر مجارات ایشان) فرارسد (و عذاب آسمانی نابودشان گرداند؟). کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین کردند (و مجازات کار پلید خود را دیدند) و خدا بدیشان ستم نکرد، ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردند (چرا که خویش را با کفرشان در معرض عذاب کردگار قرار دادند). پس (سرانجام، سزای) بدیهائی که میکردند بدیشان رسید، و چیزی را که بدان تمسخر مینمودند آنان را (از هر سو) دربر گرفت (که عذاب دوزخ است).
کار مردمان شگفتانگیز است. چه ایشان چیزی را میبینند که بر سرکسانی آمده است که پیش از ایشان این راهی را پیمودهاندکه خودشان دارند طی میکنند. با این وجود راه را میسپرند و تصور هم نمیکنندکه آنچه بر سر دیگران آمده است چه بسا بر سر ایشان هم بیاید، و نمیدانند که قانون و سنت خدا برابر قاعده مرسوم و مقرری پیاده و اجراء میشود، و مقدمات همیشه نتائج خود را به بار میآورد، و اعمال همیشه جزا و سزای خود را به دنبال دارد، و قانون و سنت خدا ازکسی جانبداری نمیکند، و در مقابل کسی باز نمیایستد، و از راه ایشانکنارهگیری نمیکند و کج نمیشود.
« وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » .
و خدا بدیشان ستم نکرد، ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردند (چرا که خویش را با کفرشان در معرض عذاب کردگار قرار دادند ).
خدا بدانان آزادی تفکر و تدبر و اختیار داده است، و نشانههای خود را در آفاق و انفس و در بیرون و درون خودشان بدیشان نشان داده است، و ایشان را از عاقبت کار ترسانده است، و آنان را به اعمالشان و به قانون و سنت جاری و ساری خود واگذار فرموده است و حواله داده است. پس خدا در سرنوشت حتمی و قطعی خودشان بدیشان ظلم و ستم نکرده است، ولیکن آنان به خویشتن ستم ورزیدهاند و ظلم کردهاند.
خدا در عقوبت وکیفرشان با ایشان قساوت و سنگدلی ننموده است، بلکه بدیها و زشتیهای اعمال و افعال ایشان با ایشان قساوت و سنگدلی کرده است، زیرا آنان گرفتار بدیها و زشتیهای اعمال و افعال خویش گردیدهاند، یعنی نتائج طبیعی و بزهکاریهای اعمال و افعال خودشان یقه ایشان راگرفته است:
( فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (.
پس (سرانجام، سزای) بدیهائی که میکردند بدیشان رسید، و چیزی را که بدان تمسخر مینمودند آنان را (از هر سو) دربر گرفت (که عذاب دوزخ است).
این تعبیر و همسان این تعبیر دارای معنی و مفهوم خاص خود است. چه آنان با چیزی خارج از خود ثمره اعمالشان و نتیجه افعالشان مواخذه نمیگردند و شکنجه نمیشوند. ایشان با بزهکاریهای رفتار و روش خودشان سزا میبینند وگرفتار میآیند. آنان به سبب کارهائیکه میکنند ازمرتبه بشریت پائین میافتند، و به پلههای مراتب خواری، و به عذاب دردناک سقوط میکنند وگرفتار میآیند.
*
گفتار تازهای ازگفتارهای مشرکان درباره علت شرک و شرائط و ظروف آن، این چنین است:
( وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِینُ وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ).
کافران (از راه استهزاء و مغالطه) میگویند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما، چیزی جز خدا را نمیتوانستیم بپرستیم، و چیزی را بدون اجازه او نمیتوانستیم حرام بکنیم. (پس ماندگاری ما بر پرستش لات و عزی و دیگر بتان، و تحریم بحیره و سائبه و وصیله و غیره، نشانه رضایت خدا به کارمان میباشد ،لذا فرمان تو را نمیبریم و فرستاده خدایت نمیدانیم،کسانی که پیش از ایشان هم بودند اینچنین میکردند(و با اینگونه بهانه های واهی و دلیلهای سست به بت پرستی وتحریم چیزهایی از پیش خود ادامه میدادند). مگر بر پیغمبران وظیفهای جز تبلیغ آشکار (، و روشن و بیپرده رساندن اوامر کردگار) است؟ (نه! جز این نیست. پس تو نیز فرمان برسان و حساب ایشان را به خدای واگذار). ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید. (پیغمبران دعوت به توحید کردند و مردمان را به راه حق فراخواندند). خداوند گروهی از مردمان را (که براثر کردار نیک، شایسته مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد، و گروهی از ایشان (براثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید) پس (اگر در این باره در شک و تردیدید، بروید) در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است).
آنان و نیاکانشان شرک خود را و پرستش و عبادتی را که برای خداگونهها و چیزهای غیرخدا انجام داده و انجام میدهند، و گمانهای بتپرستانهای را که برای حرام کردن گوشت برخی از حیوانات، و برای حرام کردن بر خی ازخوراکیها بر خود با شریعتی غیر شریعت خدا میانگارند، همه اینها را به اراده و مشیت خدا حواله میدهند، و به خیال خام ایشان اگر خدا نمیخواست چیزی از اینها را انجام دهند، آنان را از انجام آن بازمیداشت و جلو ایشان را میگرفت.
اینگمان و خطا در فهم و درک معنی مشیت خدا است. همچنین سلب ویژهترین ویژگیهای انسان از انسان است، ویژگیهائیکه خدا به انسان ارمغان داشته است تا از آنها در زندگی بهرهمند شود و آنها را مورد استفاده قرار دهد.
چه خداوند سبحان از بندگان خود شرک را نمیپسندد، و از ایشان قبول نمیکندکه چیزهای پاکی راکه خدا حلال کرده است آنان آنها را حرام بکنند. این اراده و مشیت خدا است و چنین خواست خدا پدیدار و آشکار است و در شریعتهای خدا به صراحت آمده است و با نصوص بیانگردیده است، و توسط پیغمبران به دیگران ابلاغ شده است، پیعمبرانیکه تنها وظیفه آنان تبلیغ بوده است و بدان نیز برخاستهاند و وظیفه خویش را اداء فرمودهاند: ،
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید .
این فرمان خدا است، و این اراده و مشیت خدا برای بندگان خود است. خداوند بزرگوار انجام کاری را به مردمان دستور نمیدهد که میداند از لحاظ سرشتی ایشان را از آن بازداشته است و قدرت انجام آن را از ایشان بازگرفته است، یا زورکی انسان را به مخالفت آن واداشته است. نشانه ناخشنودی خدا از این کار، و علامت عدم فرمان یزدان به انجام همچون کاری، مورد مواخذه قرار دادن مشرکان و به عذابگرفتن تکذیبکنندگان در برابر سر زدن همچون کاری از آنان است .
«فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ » .
در زمین گردش کنید و (آثار گذشتگان را بر صفحه روزگار) بنگرید و ببینید که سرانجام کار کسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجا کشیده است (و بر سر اقوامی چون عاد و ثمود و لوط چه آمده است) .
اراده و مشیت آفریدگار کاربجا بر این قرارگرفته است که انسانها را با استعداد هدایت و ضلالت بیافریند، و بدانان اختیار دهدکه یکی از این دو راه را برگزینند و درپیش گیرند، وگذشته از این بدیشان خرد بخشیده است تا با آن یکی از دو رویکرد و جهت را ترجیح دهند و بسپرند. افزون بر اینها یزدان سبحان درگستره جهان نشانههای هدایت را پخش و پراکنده کرده است، نشانههائیکه چشم وگوش و حس و شعور و دل و خرد انها را لمس میکنند و میپسایند، به هرکجا روکنند در هر لحظهای از لحظههای شب و روز ... گذشته از همه اینها رحمت یزدان نسبت به بندگانش باعثگردیده استکه افریدگار جهان ایشان را تنها بدین خرد وانگذارد. این استکه برای این خرد میزان و معیار استواری در شرائعی قرار داده استکه پیغمبرانش ان شرائع را با خود اوردهاند. هر زمانکه کار بر خرد مشتبه شود باید بدین میزان و معیار برگردد و مراجعه کند، تا خاطر جمع شود از اینکه از راه این میزان و معیار استواریکه طوفان هواها و هوسها شاهین ان را کج نمیکند، منحرف نگردیده است یا منحرف شده است. یزدان سبحان به پیغمبران نیز ان اندازه سلطه و توان نبخشیده استکهگردنهای مردمان را بگیرند و به سوی ایمان کجکنند. بلکه آنان را مبلغ و رساننده پیام کرده است و بر ایشان جز تبلیغ و رساندن پیام چیز دیگری نیست. به بندگان یزدان دستور میدهند که خدای یگانه را بپرستند و بس، و جز عبادت از هر چیز دیگری از قبیل: بتپرستی، هوا و هوس، و سلطه و قدرت، اجتناب کنند و دوری گزینند:
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و غیره) دوری کنید
آنگاه دستهای دعوت را پذیرفتهاند و بدان پاسخ دادهاند:
(فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ ).
خداوند گروهی از مردمان را (که براثر کردار نیک، شایسته مرحمت خدا شدند، به راه راست) هدایت داد
و دستهای دعوت را نپذیرفته و بدان پاسخ ندادهاند و به راه ضلالت رمیدهاند:
(وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ ).
و گروهی از ایشان (براثر کردار ناشایست) گمراهی بر آنان واجب گردید (و سرگشتگی به دامانشان چسبید). هم این دسته و هم آن دسته هر دوتای ایشان بر اراده و مشیت خدا نشوریدهاند، و خدا هیچیک از آنان را وادار به هدایت یا ضلالت ننموده است. بلکه هر دستهای از آن دو دسته راهی را در پیشگرفته استکه اراده و مشیت خدا خواسته است اراده و خواست آن دسته را در پیمودن آن راه آزادگذارد،گذشته از اینکه نشانههای راه را در درون و بیرون او، و به عبارت دیگر در آفاق و انفس، به وجود آورده است، و پیش چشم سر و خرد او داشته است.
بدین وسیله قرآن مجید با همچون نصّی انگاره اجباری را نفی میکندکه مشرکان بدان اشارهکردهاند، و بسیاری از سرکشان و منحرفان بدان استناد میکنند. عقیده اسلامی در این راستا عقیده روشن و آشکاری است. چه خدا به بندگان خود دستور میدهد خیر و ونیکی را در پیشگیرند، و از ایشان میخواهد از شر و بدی دوری گزینند.گاهگاهی یزدان بزهکاران را در همین دنیا به عذاب پیدا وکیفر هویدا میرساندکه نشانه خشم خدا بر آنان در آن عقوبتها ظاهر و نمایان است. دیگر جائی برای این نمیماندکهگفته شود: اراده و مشیت خدا استکه دخالت میکند تا بزهکاران را به انحراف بکشاند، و بعد از آن ایشان را عقاب و عذاب برساند! بلکه مردمان آزادند و میتوانند راه خود را برگزینند، و اراده و مشیت خدا همین را خواسته است. هر چیزیکه از خیر و شر، و هدایت و ضلالت از ایشان سر بزند، برابر اراده و مشیت خدا انجام میگیرد، بدان شیوهایکه به تفصیل آن پرداختیم.
بدین خاطر استکه یزدان بر این سخن پیروی میزند و در آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار میدهد و قانون و سنت خدا را درکار هدایت و ضلالت مقرر میدارد.
( إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ).
(ای پپغمبر!) هرچند هم بر رهنمود آنان (که مغلوب شهوات و لذات و مادیات شدهاند) آزمند باشی (گوششان به دعوت حق بدهکار نیست و) خداوند کسانی را (که براثر پلشتیها و زشتیها) گمراه بکند (با زور به راه حق) هدایت نمیدهد، و (روز قیامت) یاورانی را نخواهند داشت (که ایشان را یاری کنند و از عذاب خدا برهانند).
هدایت یا ضلالت با حرص وآز پیغمبر (ص)بر هدایت مردمان یا عدم حرص و آز او نیست. چه وظیفه پیغمبر (ص)تبلیغ و رساندن پیام است و بس. امّا هدایت یا ضلالت برابر قانون و سنت خدا روی میدهد، و این قانون و سنت تخلف نمیپذیرد و عواقب و پیامد آن دگرگون نمیشود. خدا هرکس راکهگمراه سازد بدان علتکه برابر قانون و سنت خدا سزاوار گمراهی گردیده است، خدا او را هدایت نمیدهد. زیرا قوانین و سنتهائیکه خدا دارد بایدکه نتائج خود را بدهند و عواقب خویش را به دنبال بیاورند. خدا است که اینگونه خواسته است. و خدا هرچه را بخواهد هرچه زودتر انجام میدهد.
(وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ).
و (روز قیامت) یاورانی را نخواهند داشت (که ایشان را یاری کنند و از عذاب خدا برهانند).
یاورانی نخواهند داشتکه ایشان را در برابر خداکمک کنند.
*
گفتار سوم ازگفتارهای منکران خود بزرگ بین، این چنین است:
(وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ).
(کافران علاوه بر شرکشان) موکدانه به خدا سوگند یاد میکنند که خداوند هرگز کسی را که میمیرد زنده نمیگرداند. خیر! (چنین نیست که میگویند، بله خداوند همه مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعده قطعی خدا است، ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زنده گرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همانگونه که قبلا به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد. خداوند همگان را زنده میگرداند) تا این که برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند (که به طور خاص رستاخیز و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و این که کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند (زنده گرداندن مردمان در روز قیامت برای ما مشکل نیست همانگونه که کافران گمان میبرند) ما هرگاه چیزی را بخواهیم (پدید آوریم) کافی است که (خطاب) بدان بگوئیم٠ باش! پس فورآ می شود .
مساله رستاخیز مردمان و زنده گرداندن دوباره مردگان همیشه مشکل عقیده برای بسیاری از اقوام بوده است، از آن روزکه یزدان پیغمبران را به میان مردمان فرستاده است تا بدیشان دستور دهند که کارهای خوب را بکنند و به ترک کارهای بد بگویند، و آنان را از محاسبه خدا در روز رستاخیز و حساب وکتاب بترسانند.
مشرکان قریش هم موکدانه سوگند میخوردندکه یزدان مردگان را زنده نمیگرداند! آنان به وجود خدا ایمان داشتند، ولیکن زنده گرداندن مردگان و از گورها بیرون آوردن ایشان را نمیپذیرفتند. زنده گرداندن و رستاخیز مردگان را کار مشکلی میدیدند، و پس از مرگ و فرسوده شدن و پراکنده شدن اندامها و ذرات وجود، بعید میدانستند مردمان دوباره حیات پیدا کنند! از معجزه حیات نخستین و آفرینش پیشین انسانها غافل بودند ... سرشت قدرت الهی را فراموش کرده بودند. آنان نمیدانستند که قدرت خدا با جهانبینیها و اندیشهها و طاقت و توان انسانها سنجیده نمیشود و اصلا قدرت یزدان با قدرت مردمان قابل مقایسه نیست. پدید آوردن و ایجاد کردن چیزی برای قدرت یزدان هیچگونه مشکلی تولید نمیکند وگرفتاری ندارد. کافی است که اراده یزدان متوجه آفرینش چیزی شود تا فوراً پدید آید و سر از عدم برآورد.
قریشیان همچنین غافل از حکمت نهفته خدا در رستاخیز مردمان و زنده گرداندن مردگان بودند. نمیدانستند که در این جهان کاری به کمال خود نمیرسد. چه مردمان درباره حق و باطل، و هدایت و ضلالت، و خیر و شر، با یکدیگر اختلاف دارند. چهبسا هرگز اختلاف ایشان درباره آنها به پایان نیاید و در میانشانکار فیصله پیدا نکند و در این جهان نزاع ایشان برنخیزد. زیرا اراده خدا بر آن قرارگرفته است که عمر بعضیها طولانی بشود، ولی عذاب و عقاب خدا در این سراگریبانگیرشان نگردد وکار را تصفیه نکند. تا آنگاه که در آخرت همهکارها بهکمال خود میرسد و جزا و سزای خود را در پی خواهد داشت.
روند قرآنی پاسخ این سخن کفرآمیز را میدهد، و شبهههائی را برملا میدارد که آمیزه این سخن است و در درونهای آنگونه مردمان در غوغا است. بیان این مساله این چنین میآغازد:
« بَلَى وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا » .
خیر! (چنین نیست که میگویند، بلکه خداوند همه مردگان را دوباره زنده میکند، و این) وعده قطعی خدا است.
هر وقت هم خدا وعده چیزی را بدهد حتمآ انجام میپذیرد و به هیچوجه و در هیچ حالی از احوال تخلف در آن نمیشود.
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) ٠
ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند (که زنده گرداندن برای قدرت خدا چیزی نیست و همانگونه که قبلا به انسانها جان بخشیده است، پس از مرگ نیز دوباره جان به پیکرشان میدمد.
اکثر مردم حقیقت وعده خدا را نمیدانند.
اینکار هم حکمت خود را دارد:
(لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ ) .
(خداوند همگان را زنده میگرداند) تا این که برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند (که به طور خاص رستاخیز، و به طور عام همه اموری است که پیغمبران با خود آوردهاند) و این که کافران بدانند که ایشان (در آنچه راجع به شرک و رستاخیز میگویند) دروغگویند.
کافران دروغگویند، چه آنان ادعاء میکنند که آنان به هدایت راهیان گردیدهاند، و گمان میبرند پیغمبران دروغگویند، و آخرت را نفی میکند، و اعتقاد تباهی دارند و تباهی پیشهاند.
وقتیکهکار به خدا نسبت داده شد، مشکلی نمیماند، وکار ساده میشود:
(إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون).
(زنده گرداندن مردمان در روز قیامت برای ما مشکل نیست همانگونه که کافران گمان میبرند). ما هرگاه چیزی را بخواهیم (پدید آوریم) کافی است که (خطاب) بدان بگوئیم: باش! پس فوراً میشود.
رستاخیز مردمان و زنده شدن مردگان چیزی از این چیزها است، بدون هیچگونه معطلی صورت میپذیرد و انجام میگیرد همینکه اراده خدا بدان روکند.
*
در اینجا در حالتیکه مقابل انکارکنندگان حق و حقیقت است، پرتوی از مومنان تصدیقکننده حق و حقیقت نشان داده میشود، مومنانیکه ایمانکاملی به خدا و آخرت دارند، و همچون ایمانی ایشان را به ترک خانه و کاشانه و سرزمین خود، و به ترک اموال و دارائی خود برای خدا و در راه خدا میکشاند:
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (٤١) الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (٤٢)
کسانی که برای خدا (به مدینه) هجرت کردند، پس از ان که (در مکه) مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم، و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند. (مهاجران، آن) کسانیند که (در برابر اذیت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند و (در زندگی) توکل و تکیه آنان بر پروردگارشان است).
اینانکه هجرتکردهاند، و به ترک دیار و اموال خود گفتهاند، و از آنچه داشتهاند، و از آنچه دوست داشتهاند، دست کشیدهاند، و خانه وکاشانه و نزدیک اقوام و خویشاوندان بودن را فداکردهاند، و از خاطرهها و یادمانهای دوست داشتنی به دور افتادهاند، اینان امیدوارند در آخرت عوض همه چیزهائی راکه رها کردهاند و همه چیزهائی راکه به ترک آنهاگفتهاند دریافت دارند. اینان ظلم و ستم دیدهاند و از ظلم و ستم دوری گزیدهاند. پس وقتی در دنیا دیار و اموال را از دست دادهاند قطعاً:
(لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً).
در این دنیا جایگاه و پایگاه خوبی بدانان میدهیم.
آنان را در جایگاه و پایگاه خوبتری و بهتری از جایگاهیکه از دست دادهاند جایگزین میکنیم:
( وَلأجْرُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ).
و پاداش اخروی (ایشان از پاداش دنیوی آنان) بزرگتر است اگر بدانند.
آن افراد:
(الَّذِینَ صَبَرُوا) ٠
کسانیند که (در برابر اذیت و آزار مشرکان) شکیبائی ورزیدند.
کسانیندکه شکیبائی ورزیدند و آنچه باید تحمّلکردند.
(وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ )٠
و توکل و تکیه آنان بر پروردگارشان است.
کسی را در توکل و تکیه و توجه، انباز خدا نمیسازند.
*
آنگاه روند قرآنی برمیگردد به بیان وظیفه پیغمبران، وظیفهای که بدان اشاره شد در آن دم که به گفتار مشرکان پاسخ گفته میشد، گفتاری که در آن ادعا داشتندکه خدا شرک را برای ایشان و نیاکانشان پسندیده است و اراده فرموده است! روند قرآنی بدین وظیفه برمیگردد تا وظیفه واپسین پیغمبر(ص) را بیان دارد، و از چیزی سخن بگویدکه او با خود به ارمغان آورده است و واپسین کتاب آسمانی است. این هم دیباچهای برای بیم دادن تکذیبکنندگان قرآن است از پیامدیکه این تکذیب به دنبال دارد و ایشان را تهدید میکند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
(مشرکان میگویند: میبایست خداوند فرشتهای را برای ابلاغ رسالت میفرستاد؛ نه تو را که فردی تهیدست و انسانی چون ما هستی. باید بدانند که) ما پیش از تو نیز جز مردانی را که بدیشان وحی
فرستادهایم، (به میان مردم) روانه نکردهایم. پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و. انجیل) بپرسید، اگر (این را) نمیدانید (که پیغمبران همه انسان بودهاند به فرشته. پیغمبران را) همراه با دلائل روشن و معجزات آشکار (دال بر پیغمبری ایشان)، و همراه با کتابها فرستادهایم، و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است) و تا این که (قرآن را مطالعه کنند و درباره مطالب آن) بیندیشند.
ما بیش از تو جز مردانی را نفرستادهایم ... فرشتگان را نفرستادهایم، و مخلوق دیگری را نیز روانه نکردهایم. ما مردان برگزیدهای را فرستادهایم و:
(نُوحِی إِلَیْهِمْ).
بدیشان وحی کردهایم.
همانگونهکه به تو وحی کردهایم، و بدیشان سمت تبلیغ را واگذار نمودهایم، همانگونه که به تو سمت تبلیغ را واگذار نمودهایم.
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ).
پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید.
از اهلکتاب بپرسید، از آن کسانیکه پیغمبران، پیش از تو به سوی ایشان آمدهاند. بپرسید آیا پیغمبران مردانی، یا فرشتگانی، و یا مخلوق دیگری بودهاند؟ از آنان بپرسید:
(إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) .
اگر (این را) نمیدانید (که پیغمبران همه انسان بودهاند نه فرشته.
پیغمبران را همراه با دلائل روشن و معجزات آشکار فرستادهایم - زُبُر: کتابهایگوناگون است.
( وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ).
و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا این که چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات اسلامی است).
این مردم چه پیشینیان اهلکتاب باشند که دربارهکتاب خود اختلاف ورزیدهاند، و قرآن آمده است تا این اختلاف را توضیح و تبیینکند، و برای ایشان حق و حقیقت آن را بگوید و بنماید. و چه این مردمان معاصران قرآن باشند، آن کسانی که قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی ایشان آمدهاند تا قرآن حق و حقیقت را بیان دارد و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باکردار وگفتار خویش آن را شرح و بسط دهد.
« وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» ٠
و تا این که (قرآن را مطالعه کنند و درباره مطالب آن) بیندیشند.
بدان امید که بیندیشند درباره نشانههای یزدان و آیههای قرآن چه قرآن پیوسته انسان را به تفکر و تدبر و بیداری اندیشه و شعور فرامیخواند.
*
این درس که با اشاره به کسانی آغازگردیده بودکه تکبر میورزند و نیرنگ میزنند، با دو پسوده پیاپی وجدانی خاتمه میپذیرد: نخستین آنها برای ترساندن از چارهجوئی یزدان استکهکسی در هیچ ساعتی از اوقاف شب و روز از آن ایمن نیست. دومین آنها شرکت در عبادت و تسبیح یزدان با سراسر جهان هستی است. جز انسان چیزی تکبر نمیورزد و به نیرنگ نمیپردازد. هرآنچه پیرامون انسان است سرگرم سپاسگزاری وتسبیح ایزد سبحان است.
(أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ).
آیا توطئهگران بدکردار (از این عذاب الهی) ایمن گشتهاند که ممکن است خداوند آنان را (همچون قارون) به دل زمین فرو برد (و نابودشان گرداند)، یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟ یا این که به هنگام رفت و آمدشان (برای بازرگانی و داد و ستد، گریبان) ایشان را بگیرد (و به ناگاه هلاکشان گرداند؟). به هر حال آنان نمیتوانند (خدای را) درمانده کنند (و از دست عذاب و مرگ او خویشتن را برهانند). یا این که در بیم و هراس (از مرگ، بیماری، زیان، تنگدستی، صاعقه، زلزله، و بلایا و مصائب دیگر) ایشان را نگاه دارد (و زندگی را بر آنان حرام گرداند؟ بلی خداوند میتواند هرکس و هر گروهی را به یکباره نابود کند و یا این که به مرگ تدریجی گرفتار سازد. خداوند ایشان را از عواقب زشت کارهایشان برحذر میدارد تا بیدار کردند و به مجازات الهی گرفتار نیایند) چرا که خداوند بسیار با رافت و با مرحمت است.
(أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ )
آیا آنان به چیزهائی که خدا آفریده است نمینگرند و درباره آنها نمیاندیشند که چگونه سایههایشان ار راست و چپ منتقل میگردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد مییابند) و فروتنانه خدای را سجده میبرند؟
(وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ وَالْمَلائِکَةُ وَهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ یَخَافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ).
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین جنبنده وجود دارد، خدای را سجده میبرند و کرنش میکنند و فرشتگان نیز خدای را سجده میبرند و تکبر نمیورزند. فرشتگان از پروردگار خود که حاکم بر آنان است میترسند و آنچه بدانان دستور داده شود (به خوبی و بدون چون و چرا) انجام میدهند.
شگفتانگیزترین شگفتیهای موجود در انسان این است که دست خدا در پیرامون ایشان اندرکار است، و برخیها را مقتدرانه از صحنه زندگی فرومیگیرد و نیرنگ و چارهجوئی آنان بدیشان سودی نمیرساند و به فریادشان نمیرسد، و قدرت و شوکت و دانش و دارائی به دفاع از ایشان نمیپردازد و آنان را نمیرهاند ... با وجود اینکسانیکه نیرنگ میورزند به نیرنگ خود میپردازند، و آنانکه نجات پیدا میکنند و در امن و امان میمانند انتظار نمیکشندکه ایشانگرفتار آیند، همانگونهکه افراد پیش از ایشان و پیرامون آنان به قهر خداگرفتار آمدهاند، و نمیترسند از اینکه دست خدا به سوی ایشان دراز شود، بدانگاه که بیداروهوشیارند یادرخواب یادرغفلت بسر میبرند. قرآن مجید وجدان ایشان را از این سو میپساید تا حساسیت آنان را در برابر خطر منتظره برانگیزد، خطریکه جز زیانمندان از آن غافل نمیگردند:
(أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الأرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ؟ ) .
آیا توطئهگران بدکردار (از این عذاب الهی) ایمن گشتهاند که ممکن است خداوند آنان را (همچون قارون.) به دل زمین فرو برد (و نابودشان گرداند)، یا این که عذاب الهی از آنجا که انتظارش ندارند و به گونهای که به دلشان خطور نمیکند به سراغشان بیاید؟.
« فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِینَ ».
آنان نمیتوانند (خدای را) درمانده کنند (و از دست عذاب و مرگ او خویشتن را برهانند).
آنان خدای را درمانده نمیکنند، و مکان ایشان چه در سفر و چه در حضر از خدا دور نیست.
(أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ ؟ ) ٠
یا این که در بیم و هراس (از مرگ، بیماری، زیان، تنگدستی، صاعقه، زلزله، و بلایا و مصائب دیگر) ایشان را نگاه دارد (و زندگی را بر آنان حرام گرداند؟).
بیداری و هوشیاری ایشان دست خدا را از یقه انان کوتاه نمیکند، و هرچند آمادگی دفاع از خود را داشته باشند سودی به حالشان ندارد، آیا اگر آنان غافل و بیخبر باشند چگونه میتوانند جلو دست خدا را بگیرند و قدرت خدا را سلبکنند؟ امّا خدا رئوف و رحیم است و در مجازات شتاب نمیکند، و ایشان را از سرانجام بد برحذر میدارد تا بیدارگردند و به مجازات الهی گرفتار نیایند.
ایا توطئهگران بدکردار از این عذاب الهی ایمن گشتهاندکه ممکن است خداوند آنان را ناگهان فروگیرد و از صحنه زندگی برگیرد؟ در حالیکه آنان در مکر و نیرنگ خود پافشاری میکنند و سر درگمراهی خود نهادهاند! نه پشیمان میشوند و به سوی خدا برمیگردند، و نه راه تقوا و پرهیزگاری درپیش می گیرند.
در حالیکه آنان چنین به نیرنگ وگمراهی خود مشغولند، جهان پیرامون ایشان با قانونها و سنتها، و با پدیده ها و جلوهگریهائیکه دارد همگان را به ایمان آوردن، و به کرنشکردن و فرمان بردن یزدان سبحان میخواند:
« أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ؟».
آیا آنان به چیزهائی که خدا آفریده است نمینگرند و درباره آنها نمیاندیشند که چگونه سایههایشان از راست و چپ منتقل میگردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد مییابند) و فروتنانه خدای را سجده میبرند؟.
صحنه سایههائی که بر زمین دراز میکشند، و سپس خود را فرامیچینند، و مدتی راست و استوار میمانند، و بعدکج میشوند و به جانبی میگرایند، صحنه الهامگرانهای برای کسی استکه دریچه دل خود را باز میکند، و احساس خویش را بیدار مینماید، و با جهان پیرامون خویشتن همآوا و همنوا میشود.
روند قرآنی از تسلیم اشیاء در برابر قوانین خدا، به سجده بردن تعبیر میکند. سجده بردن هم آخرین سرحد خضوع و خشوع است. آنگاه روند قرآنی رو به حرکت سایههائی میکند که دامن فرو انداختهاند و امتداد پیدا کردهاند و دارند دامن فراهم میچینند و جمع میگردند. این نیز حرکت آهسته و آرامی استکه در احساس و شعور، خزیدن نهان ژرفی دارد. سپس روند قرآنی آفریدگان را در حالکرنش بردن و فروتنیکردن و فرمانبرداری نمودن ترسیم میکند، و به جمع آفریدگان همه چیزهائی را ضمیمه میکندکه در آسمانها و زمین بوده و جنبنده و روان هستند. آنگاه به جمع آفریدهها و پدیده های هستی، فرشتگان را اضافه میکند. ناگهان صحنه همایش شگفتی از چیزها و سایهها و جنبندهها تشکیل میشود. فرشتگان را نیز در جمع آنها میبینیم. همگان در جایگاه خشوع و نوع و عبادت و سجود هستند. از پرستش یزدان سرباز نمیزنند و از فرمان او سرپیچی نمیکنند. تنها انکارکنندگان خودبزرگبین آدمیزاده هستندکه از این جایگاه سترگ و شگرف کناره میروند و میگریزندبا این صحنه، درسی هم پایان میپذیرد که با اشاره به انکارکنندگان خودبزرگبین شروع میگردد، تا درنهایت هم ایشان را در انکار و استکبار، در صحنه هستی جدا و منحصر سازد.