تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی حج آیه‌ی 57-42

 

سوره‌ی حج آیه‌ی 57-42

 

وَإِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (٤٢)وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (٤٣)وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (٤٤)فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ (٤٥)أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (٤٦)وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (٤٧)وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ (٤٨)قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٤٩)فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (٥٠)وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (٥١)وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (٥٢)لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (٥٣)وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٥٤)وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (٥٥)الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (٥٦)وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (٥٧)

 

درس گذشته به پایان آمد با اجازه دادن خدا به جنگ برای حمایت و حفاظت عقاید و شعائر، و وعده پیروزی دادن خدا به کسانی‌که به انجام وظائف و تکالیف عقیده برمی‌خیزند، و برنامه الهی را در زندگی جامعه پیاده می‌کنند.

وقتی‌که از بیان وظائف و تکالیف ملت مسلمان می‌پردازد، شروع می‌کند به اطمینان دادن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدین امریه دست قدرت الهی در اعطاء پیروزی بدو، و خوارگرداندن دشمنانش دخالت می‌کند، همان‌گونه که درگذشته‌ها در اعطاء پیروزی به برادران پیغمبرش (علیهم السلام) وگرفتار ساختن تکذیب‌کنندگان در طول تاریخ‌، دست قدرت الهی شرکت کرده است و دخالت ورزیده است‌. آن‌گاه مشرکان را متوجه جایگاه‌های هلاک و نابودی گذشتگان می‌سازد، و به تدبر و تفکر درباره ایشان فرامی‌خواند، و از آنان می‌خواهد بیندیشند و بنگرند اگر دلهائی برای اندیشیدن و نگریسش دارند و می‌توانند با چشم دل و در پرتو بینش جایگاه‌های هلاک و نابودی ایشان را ورانداز و وارسی کنند. چه این چشمها نیستندکه کور می‌گردند، بلکه این دلهای نهفته در سینه‌ها هستند که کور می‌شوند و بینش خود را از دست می‌دهند.

آن‌گاه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را مطمئن می‌سازد از این که یزدان پیغمبران خود را از نیرنگ اهریمن می‌پاید و محافظت می‌نماید، همان‌گونه که ایشان را از نیرنگ تکذیب‌کنندگان می‌پاید و محافظت می‌نماید، و پوچ و باطل می‌سازد کارهائی را که اهریمن در اندیشه انجام آنها است و می‌کوشد بدانها جامه عمل بپوشد، و آیات خود را تحکیم می‌بخشد و آنها را استوار و پایدار می‌گرداند و برای دلهای سالم جلوه‌گر می‌سازد. ولیکن دلهای بیمار و دلهای‌کافر پیوسته شک و تردید در آنها می‌ماند و جای خود را خوش می‌کند تا دلهای این چنین را به بدترین سرنوشت و بدترین فرجام منتهی می‌گرداند.

این درس از ابتداء تا انتهاء بیانگر آثار دست قدرت خدا است‌. آن دست قدرتی که در سیر تاریخ دعوت دخالت می‌کند و آن را بدان مسیری می‌بردکه خدا وعده فرموده است‌، بعد از آن که یاران و پیروان دعوت وظائف و تکالیف خود را به انجام برسانند، و رنجها و دشواریهائی را بر خود هموار سازندکه درس‌گذشته در روند قرآنی بیان داشت‌.

*

(وَإِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (٤٢)وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (٤٣)وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (٤٤)).

(ای پیغمبر! در برابر اذیت و آزار و یاوه‌گوئی مردمان غمگین و ناراحت مباش‌)‌. اگر تو را تکذیب می‌کنند (‌کار تازه‌ای نیست‌) پیش از اینان نیز قوم نوح (‌نوح را) و قوم عاد (‌هود را) و قوم ثمود (‌صالح را اذیت و آزار رسانده و) تکذیب کرده‌اند. و همچنین قوم ابراهیم (‌ابراهیم را) و قوم لوط (‌لوط را)‌. و اهل مدین (‌پیغمبر خود شعیب را تکذیب نموده‌اند) و (‌بالاخره سائر پیغمبران اذیت و آزار دیده‌اند و تهدید و تکذیب شده‌اند و از جمله توسط فرعون و فرعونیان‌) موسی (‌هم‌) تکذیب شده است (‌و درد و رنج و شکنجه و آزاری را دیده که تو دیده و خواهی دید)‌. اما ما کافران (‌آزار رسان و اقوام بی‌ایمان‌) را مدتی مهلت داده‌ایم و (‌فورا به گناهانشان نگرفته‌ایم‌، تا بلکه به خود آیند و فرمان حق را پذیرا گردند، ولیکن وقتی که آنان به افتراء پرداخته و به آزار و تکذیب پیغمبران خود ادامه داده‌اند) آن‌گاه ایشان را گرفتار (‌انواع عذاب‌) نموده‌ام‌. (‌در آیات متعدد قرآنی باید دیده باشی‌) عاقبت چگونه کارشان را ناپسند شمرده‌ام (‌و زشتی آن را با تازیانه‌های عقاب پدیشان نموده‌ام‌؟‌)‌.

این قانون و سنت مستمر و همیشگی در همه رسالتها است‌، رسالتهائی که پیش از آخرین رسالت بوده‌اند. پیغمبران آیاتی را با خود به ارمغان آورده‌اند و معجزاتی را به مردمان نموده‌اند، و تکذیب‌کنندگان آن آیات و معجزات را تکذیب کرده‌اند و نادرست خوانده‌اند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) اسلام در میان پیغمبران پیغمبر بدون سابقه‌ای و بدون نمونه‌ای نیست وقتی که مشرکان او را تکذیب می‌کنند و دروغگو می‌خوانند. عاقبت کار نیز معروف همگان است‌. قانون و سنت یزدان هم مستمر و یکسان است‌:

(فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ. وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ).

پیش از اینان نیز قوم نوح (‌نوح را) و قوم عاد (‌هود را) و قوم ثمود (‌صالح را اذیت و آزار رسانده و) تکذیب کرده‌اند.

روند قرآنی‌، موسی را در بند ویژه‌ای ذکرکرده است‌:

(وَکُذِّبَ مُوسَى).

و (‌توسط فرعون و فرعونیان‌) موسی (‌هم‌) تکذیب شده است.

ذکر موسی در بند ویژه‌ای اولا بدان خاطر است‌که همچون پیغمبران مذکور از سوی قوم خود اذیت و آزار ندیده است و تکذیب نگردیده است‌. بلکه از سوی فرعون و فرعونیان اذیت و آزار دیده است و تکذیب شده است‌. ثانیا بدان علت است‌که آیات و معجزاتی را که موسی با خود آورده است و نشان داده است آشکار و پدیدار بوده است‌، و متعدد بوده و حوادث و رخدادهای بزرگی را درپی داشته است ... در همه این حالات‌، خدا تا مدتی به کافران مهلت و فرصت داده است -‌همان‌گونه‌که به قریش نیز مهلت و فرصت می‌دهد - سپس ایشان را سخت درگرفته است و به عذاب‌گرفتار نموده است ... در اینجا پرسشی برای به هراس انداختن و به شگفت درآوردن است‌:

(فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ).

(در آیات متعدد قرآنی باید دیده باشی‌) عاقبت چگونه کارشان را ناپسند شمرده‌ام (‌و زشتی آن را با تاریانه‌های عقاب بدیشان نموده‌ام‌؟‌)‌.

نکیر: به معنی انکار، یعنی زشت شمردن و ناپسند دیدن است‌، زشت شمردن و ناپسند دیدنی‌که با توپیدن و پرخاش‌کردن و تغییر حالت همراه باشد ... پاسخ این پرسش روشن است‌. زشت شمردن و ناپسند دیدنی است که هولناک است‌! طوفان‌، به زمین فرو بردن‌، ویران نمودن‌، هلاک کردن‌، زلزله‌ها، گردبادها، و به ترس و وحشت افکندن است!‌..

روند قرآنی پس از این عرضه سریع جایگاه‌های هلاک‌، و نابودی اقوام‌کافر و مشرک بی‌باک‌، به نشان دادن عمومی گذشتگان‌می‌پردازد:

(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ).

چه بسیار شهرها و آبادیهائی که به سبب ستمگری (‌ساکنانشان‌) فروتپیده و برهم ریخته است‌، و چاه‌هائی که بی‌استفاده رها گشته است‌، و کاخهای برافراشته و استواری که بی‌صاحب و متروک مانده است‌، شهرها و آبادیهائی که براثر ظلم و ستم ساکنان آنجا تخریب و ویران گردیده است‌، فراوان است‌. تعبیر قرآنی جایگاه‌های هلاک و نابودی آنان را در صحنه پیدا و موثری نشان می‌دهد:

(فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا).

سقف خانه‌ها قروتپیده است و دیوارهای آنها بر روی سقفها فروریخته است‌.

عروش‌: سقفها ... سقفها بر دیوارها استوا می‌شوند وقتی که ساختمانها را می‌سازند. هنگامی که ساختمانها منهدم می‌گردند و خراب می‌شوند، سقفها فرومی‌تپد، و بنیاد ساختمان نیز بر سقفها فرومی‌ریزد، و منظره این‌گونه وحشتناک رویهم اندوده تپه‌تپه شده تاثرآوری پدید می‌آید. منظره وحشتناکی‌که همگان را به اندیشیدن و وراندازکردن شکل خالی از سکنه‌، و پیدا و هویدا برای دیدگان‌، فرامی‌خواند. سرزمینهای ویران وحشتناک‌ترین چیز برای نفس انسان است‌، و بیش از هر چیز دیگری دل انسان را به جوش و خروش می‌اندارد تا یادآور شود و پند بگیرد و به‌کرنش بیفتد! درکنار شهرها و آبادیهائی که سقف خانه‌ها فروتپیده است و دیوارها بر سقفها فروافتاده است‌، چاه‌هائی را می‌یابیم که متروک مانده‌اند و یادآور جایگاه‌های آب نوشیدن و فرو آمدن نوشندگان آب بر لبه وکناره چاه‌ها هستند. آن زمانها را به یاد می‌آورند که سواران پیرامون آنها پیاده می‌گردیدند، ولی هم اینک رها شده و خالی از آب هستند.

در کنار چاه‌ها نیز کاخهای سر برافراشته‌ای بوده‌اند، و امّا هم اینک خالی از سکنه و زندگانند، و تنها خوابها و شبحها پیرامون آنها درگشت و گذارند! و بادها و خیالها آنها را دور می‌زنند!

روند قرآنی این صحنه‌ها را نشان می‌دهد، و آن‌گاه تاثیر آنها را در دلها و درونهای مشرکان وکافران بسی زشت و پلشت می‌شمارد:

(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).

آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته‌اند تا (‌از دیدن آثار گذشتگان و مشاهده ویرانه‌های کاخهای ستمگران‌) دلهائی به هم رسانند که بدانها (‌وظیفه خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند، و گوشهائی داشته باشند که بدانها (‌اخبار جباران‌، و ندای وجدان‌، و فرمان یزدان را) بشنوند؟ چرا که این چشمها نیستند که کور می‌گردند، و بلکه این دلهای درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند.

این جایگاه‌های نقش زمین شدن و نابود گردیدن گذشتگان است که در جلو دیدگان ایشان پدیدار و آشکار، و الهامگر و پیام‌رسان است‌. از عبرتها سخن میگوید، و اندرزها در لابلای خود دارد و به گوش جان می‌خواند ...

(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأرْضِ).

آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته‌اند؟‌.

آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته‌اند تا ببینند زمین چگونه عبرتها بدیشان پیام و الهام می‌کند؟ و با زبان رسای خود با آنان سخن می‌گوید؟ و برایشان عبرتها و پندهائی را روایت می‌کندکه دربرگرفته است و در خود نهان و پنهان داشته است‌؟

(فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا).

دلهائی به هم رسانند که بدانها (‌وظیفه خود را در قبال دعوت حق درک و) فهم کنند؟‌.

تا با آن دلها فراسوی این آثار ویران شده را درک و فهم‌کنند، و بدانند چگونه قانونی‌که تخلف‌ناپذیر است و دگرگون نمی‌شود چگونه این آثارکهنه و فرسوده را پدید آورده است‌.

(أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا).

یا گوشهائی داشته باشند که بدانها (‌اخبار جباران‌، و ندای وجدان‌، و فرمان یزدان را) بشنوند؟‌.

گوشهائی به هم رسانندکه سخنان شهرها و آبادیها را از زبان این خانه‌ها وکاشانه‌های منهدم و چاه‌های متروک و بی‌استفاده وکاخهای وحشتناک بشنوند؟

آیا آنان دلهائی نداشته‌اند؟ آخر آنان می‏بینند ولی فهم نمی‌کنند. می‌شنوند امّا عبرت نمی‌گیرند.

(فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).

چرا که این چشمها نیستند که کور می‌گردند، و بلکه این دلهای درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند!.

روند قرآنی به محدود و مشخص‌کردن جاهای دلها می‌پردازد:

(الَّتِی فِی الصُّدُورِ).

دلهائی که در سینه‌هایند،

این بخش از یک سو برای تاکید بیشتر است‌، و از دیگر سو بیانگرکوری دلها به‌گونه مشخص است‌.

اگر این دلها بینا می‌بودند از یادها و یادمانها به جوش و خروش درمی‌افتادند، و عبرتها در آنها موج می‌زد و به تکان می‌افتاد‌، و از ترس عاقبتی‌که در جایگاه‌های نقش زمین شدن و نابود گردیدن گذشتگان در جلو دیدگانشان مجسم است‌، و این چنین جایگاه‌هایی هم در پیرامون آنان بسیار است‌، به ایمان می‌گرائیدند و آن را می‌پذیرفتند.

ولی آنان به جای تدبر و تفکر درباره جایگاه‌های نقش زمین شدن و نابود گردیدن کافران و مشرکان در طول زمان‌، و گرائیدن به ایمان‌، و پرهیزکردن از عقاب و عذاب یزدان‌، با شتاب عقاب و عذابی را درخواست می‌کنندکه خداوند مهربان آن را تا مدت زمان معلومی از آنان به تاخیر انداخته است و به آینده واگذار نموده است:

(وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).

(ای پیغمبر! کافران‌، مسخره‌کنان‌) از تو می‌خواهند که هرچه زودتر عذابی را بر سر ایشان بیاوری (‌که آنان را از آن می‌ترسانی‌. این عذاب بدون شک گریبانگیرشان می‌گردد، هرچند سالها طول بکشد. اصلا زمان نسبت به خدا مطرح نیست‌، و مثلا در همین جهان‌) یک روز خدا، بسان هزار سال است که شما می‌شمارید و به حساب می‌آرید.

این پیشه ستمکاران در هر زمانی است‌. جایگاه‌های نقش زمین شدن و نابودگردیدن ستمگران را می‌بینند، و اخبار ایشان را می‌شنوند، و سرگذشتشان را می‌خوانند، و سرنوشتشان را می‌دانند. با این وجود خودشان راه ایشان را درپیش می‌گیرند و از مسیر آنان می‌روند بدون این که به پایان راه بنگرند! وقتی که می‌شنوند که بر سر نیاکانشان چه آمده است بعید می‌دانند همان چیزی که بر سر ایشان آمده است بر سر خودشان بیاید ... گذشته از این‌، غرور و بیشرمی و پرده‌دری آنان را به طغیان و سرکشی می‌کشاند، وقتی که یزدان جهان برای امتحان بدیشان مدتی مهلت و فرصت می‌دهد. کسانی را هم به تمسخر می‌گیرندکه ایشان را از سرنوشت بد گذشتگان می‌ترساند و آنان را هوشیار و بینا می‌گرداند. برای استهزاء و تمسخر، عذاب و عقابی را شتابان درخواست می‌کنندکه بدان وعده داده می‌شوند و تهدید می‌گردند!:

(وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).

و خداوند به هیچ‌وجه خلاف وعده نمی‌کند (‌و عذاب را گریبانگیرشان می‌سازد، هرچند سالها طول بکشد)‌.

وعده خدا در وقت خود فرامی‌رسد، و عذابی راکه مقرر فرموده است‌، و برابر حکمت خود زمانی راکه برای آن مشخص نموده است‌، قطعا آن عذاب مقرر در آن زمان مشخص روی می‌دهد. شتاب ورزیدن مردمان در فرارسیدن عذاب و عقاب‌، عذاب و عقاب را به حلو نمی‌آورد و به شتاب نمی‌اندازد، تا حکمت مورد نظر، براثر شتاب در عذاب باطل نشود. سنجش زمان در حساب وکتاب یزدان‌، جدای از سنجش زمان در حساب وکتاب مردمان است‌:

(وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).

یک روز خدا، بسان هزار سالی است که شما می‌شمارید و به حساب می‌آرید.

خدا به بسیاری از مردمان آن شهرها و آبادیهائی که ویران و نابود گردیده‌اند، مهلت و فرصت داده است‌، ولی این مهلت و فرصت ایشان را از سرنوشت قطعی و از قانون مستمر در هلاک ستمگران‌، نجات نبخشیده است‌:

(وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ).

چه آبادیها و شهرهای بسیاری که با وجود این که (‌مردمانشان‌) ستمگر بوده‌اند، ما بدیشان مهلت داده‌ایم (‌و در عذابشان شتاب نکرده‌ایم‌، تا بلکه بیدار شوند به سوی ما برگردند. ولی چون به ستمکاری و زشتکاری ادامه داده‌اند) بعدها ایشان را به عذاب گرفتار نموده‌ایم و (‌زیر ضربات مجازات گرفته‌ایم. پس ای کافران‌! به سبب تاخیر عذاب مغرور نشوید و بدانید که‌) برگشت (‌همگان در روز قیامت به سوی خداوند، و تمام خطوط منتهی‌) به من است (‌که خالق جهانم‌، همانگونه که آغاز از من بوده است‌)‌.

به مشرکان چه رسیده است که عذاب را شتابان می‌خواهند و در فرارسیدن آن عجله دارند؟ وعده تهدید و هراس را به تمسخر می‌گیرند، چون خدا بدیشان مهلت و فرصت می‌دهد، و تا مدت زمانی و وقت معینی عذاب را به تاخیر می‌اندازد.

*

در این حد و مرز نشان دادن جایگاه‌های گذشتگان و نابود شدگان‌، و بیان قانون و سنت یزدان درباره تکذیب‌کنندگان است‌که روند قرآنی رو به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) می‌کند و خطاب بدو می‌گوید مردمان را بیم دهد و بترساند و برای ایشان سرنوشتی را روشن گرداند که در انتظار آنان است‌:

(قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ. فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ. وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ).

بگو: ای مردم‌! من تنها و تنها بیم‌دهنده آشکاری برای شما هستم و بس‌. (‌دیگر نه عقاب و عذاب شما در دست من است‌، و نه حساب و کتاب شما مربوط به من‌)‌. کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (‌یزدان شامل گناهان ایشان می‌شود) و رزق و روزی ارزشمند و پاک و فراوانی (‌در بهشت‌) دارند. و کسانی که در راه مسابقه و مبارزه با قرآن‌، درباره (‌نادرست و ناچیز جلوه دادن‌) آیه‌های ما به تلاش می‌ایستند، آنان ساکنان دوزخند.

روند قرآنی وظیفه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را در این جایگاه‌، تهدید و بیم خلاصه می‌کند:

(إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).

من تنها و تنها بیم‌دهنده آشکاری برای شما هستم و بس.

این چکیده سازگار با تکذیب و استهزاء و شتاب در نزول عذاب است و تهدید و بیم را آشکارا بیان می‌دارد ... بعد از آن به شرح و بسط سرنوشت و فرجام کارشان می‌پردازد:

کسانی‌که ایمان می‌آورند و به دنبال ایمان ثمره آن را می‌آورندکه دال بر خود ایمان است‌:

(وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ).

و کارهای شایسته انجام می‌دهند.

پاداش همچون کسانی «‌مغفرت‌» پروردگارشان است‌،

مغفرتی که شامل گناهان گذشته آنان می‌شود و قصور ایشان را فرامی‌گیرد.

(وَرِزْقٌ کَرِیمٌ).

و ررق و روزی ارزشمند و پاک و فراوانی (‌در بهشت‌) دارند.

روزی ارزشمندی دارند، نه روزی مورد شک وگمان و ناچیز و بی‌ارزش‌.

کسانی‌که نهایت توان و نیروی خود را به‌کار می‌برند تا آیات خدا را به گونه‌ای درآورند و بنمایند که به دلها فرو نرود و موثر واقع نشود، و در زندگی مردمان پیاده نگردد و مطرح نشود -‌آیات خدا دلائل و نشانه‌های او است‌که بر حق و حقیقت دلالت دارند. همچنین آیات خدا شریعت و قوانین یزدان برای مردمان را نیز دربر می‌گیرد - خدا همچون‌کسانی را مالک دوزخ می‌سازد. وه چه بد مالکیتی که دارند!.. دوزخ ایشان در برابر روزی ارزشمند وگرانبها قرار دارد!

*

خدائی که دعوت خود را از تکذیب تکذیب‌کنندگان می‌پاید و محافظت می‌نماید، و از تعطیل کردن و بی‌ثمر ساختن دعوت خود توسط سد و مانع ایجادکنندگان بر سر راه آن محفوظ و مصون می‌دارد، و از دست‌کسانی دعوت خود را می‌پاید و مراقبت می‌نماید که می‌خواهند مسلمانان را درمانده و ناتوان سازند ... همچنین خدا دعوت خود را از نیرنگ اهریمن می‌پاید و ازکوشش او برای رخنه بدان از لابلای آرزوهای پیغمبران که برجوشیده از سرشت بشری ایشان بوده است‌، محفوظ و مصون می‌نماید. پیغمبران محفوظ و مصون از وسوسه‌ها و عملکردهای اهریمنند. ولیکن پیغمران انسان هستند و دلهایشان آرزوهائی می‌کند و به آرزوهائی چشم طمع می‌بنددکه مربوط به سرعت نشر و پخش دعوتشان‌، و پیروزی هرچه زودتر آن‌، و برطرف کردن سدها و مانعها از سر راه دعوت ایشان است‌. اهریمن تلاش می‌کندکه از لابلای همچون آرزوهائی‌که دارند نفوذ و رخنه بکند، و دعوت را از ارکان و اصول خود منحرف سازد، و از معیارها و مقیاسهای خویش دور گرداند و به کژراهه برد ... امّا خدا نیرنگ اهریمن را باطل می‌نماید، و دعوتش را محفوظ و مصون می‌فرماید، و برای پیغمبران ارکان و اصول آن را معلوم و معین می‌گرداند، و در این راستا آیات خود را محکم و استوار می‌سازد، و هرگونه شبهه‌ای را از معیارها و ارزشهای دعوت‌، و از وسائل و ابزار آن‌، دور و برطرف می‌کند:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ. وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).

ما پیش از تو رسولی و نبیی را نفرستاده‌ایم‌، مگر این که هنگامی که (‌آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم‌) تلاوت کرده است اهریمن (‌با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سست‌ایمان‌، و با پخش یاوه‌سرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (‌شبهه‌) نموده است (‌و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانه‌ها و خرافات پیشینیان جلوه‌گر ساخته است‌)‌. امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (‌توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانه‌روزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن‌) از میان برداشته است (‌و شبهات و ترهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است‌) و سپس آیات خود را (‌در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگبازان بی‌مایه و دسیسه‌بازان بی‌پایه‌) پایدار و استوار داشته است‌، زیرا که خدا بس آگاه (‌از کردار و گفتار و رفتار شیطان و شیطان‌صفتان بوده و همه کارهایش از روی فلسفه و) دارای حکمت است (‌و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسائس و وساوس خود بپردازند) این وسوسه‌های شیطانی (‌و ایجاد مشکلات در راه دعوت آسمانی توسط مخالفان برنامه‌های یزدانی‌) بدان خاطر است که خداوند می‌خواهد آنها را آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری (‌نفاق ریشه دوانده‌) است‌، و آزمون کسانی کند که سنگین دل (‌از کفر و ضلال‌) هستند، و مسلمّاً ستمگران (‌منافق و کافر نام‌، با برنامه‌های الهی به‌ویژه اسلام‌) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند. و این که عالمان و آگاهان بدانند که آنچه (‌پیغمبران به مردم می‌گویند) حق بوده و از جانب پروردگار تو است‌. پس باید بدان ایمان بیاورند تا دلهایشان بدان آرام گیرد و در برابرش تسلیم و خاضع شود. قطعاً خداوند مومنان را به راه راست رهنمود می‌نماید (‌و شبهه‌ها و وسوسه‌های شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان می‌شناساند و حیران و سرگردانشان نمی‌گذارد)‌.

درباره سبب نزول این آیات روایات فراوانی نقل شده است و بسیاری از مفسران آنها را ذکرکرده‌اند. ابن‌کثیر در تفسیر خودگفته است‌:

«همه این روایات از راه‌هائی ذکر شده‌اند که مرسل بوده، و آنها را مستند به راه صحیحی ندیده‌ام‌. خدا هم بهتر می‌داند»‌.

اکثر این روایات به طور مشروح روایت ابن ابی‌حاتم هستند. اوگفته است‌: موسی پسر ابوموسی کوفی برایمان از محمد ابن اسحاق شیبی‌، و او از محمّد پسر فلیح‌، و وی از موسی پسر عقبه، و او از ابن‌شهاب‌، روایت‌کرده است وگفته است‌: سوره نجم نازل‌گردید. مشرکان می‌گفتند: اگر این مرد درباره بتها و خدایان ما نیک بگوید، او را و یاران او را تصدیق می‌کنیم‌. امّا او بد و بیراهی راکه به بتها و خدایان ما می‌دهد، به مخالفان دین خود، یهودیان و مسیحیان نمی‌دهد. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) سخت به تنگ آمده بود از اذیت و آزاری که مشرکان به او و به یاران او می‌رسانیدند، و از این که او را و یاران او را تکذیب می‌کردند.گمراهی ایشان و ضلالت آنان نیز او را به درد می‌آورد و غمگین و حزین می‌کرد. این بود آرزو می‌نمودکه هدایت یابند و رهنمود شوند. زمانی که خداوند سوره نجم را نازل فرمود و در آن‌گفت‌:

(أَفَرَأَیْتُمُ اللاتَ وَالْعُزَّى. وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأخْرَى. أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الأنْثَى).

آیا چنین می‌بینید (‌و اینگونه معتقدید) که لات و عزی‌، و منات‌، سومین بت دیگر (‌معبود شما و دختران خدایند، و دارای قدرت و عظمت می‌باشند؟‌)‌. آیا پسر مال شما باشد، و دختر مال خدا؟‌! (‌در حالی که به گمان شما دختران کم‌ارزش‌تر از پسرانند؟‌!)‌. (‌نجم/19-21)

وقتی که خدا طاغوتها را ذکرکرد، اهریمن کلماتی را القاء‌کرد. این بودکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(وإنهن لهن الغرانیق العلى , وإن شفاعتهن لهی التی ترتجى).

آنها پرندگان گلنگ والائی هستند، و قطعا شفاعتشان جای امید است‌.

این کلمات از زمره واژه‌های مسجع اهریمن‌، و از نیرنگهای او است ... این دو جمله در دل هر مشرکی در مکه سخت تاثیرگذاشت‌، و آن را زبان به زبان روایت کردند و به یکدیگر رسانیدند وگفتند: محمّد به آئین نخستین خودکه آئین قوم خودش است برگشته است ... هنگامی‌که آخر سوره نجم بدو وحی شد سجده برد، و همه‌کسانی‌که با او بودند اعم از مسلمان و مشرک سجده بردند، جز ولید پسر مغیره‌. چون مرد مسنی بود مشتی خاک برگرفت و بر آن سجده برد. هر دوگروه مسلمان و مشرک از سجده بردن خود با پیروی از سجده بردن پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شگفت‌زده شدند. مسلمانان از سجده بردن مشرکان با خود تعجب‌کردند، چون آنان ایمان نیاورده بودند و یقین نداشتند. مسلمانان نشنیده بودند که اهریمن چیزی به گوش مشرکان رسانده است‌، و ایشان بدانچه اهریمن آمیزه قرائت و تلاوت اوکرده است و به امید و آرزوی او انداخته است‌، اطمینان یافته‌اند و بدان آرمیده‌اند. اهریمن به مشرکان پیام داد که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این جملات را در سوره قرآنی نجم تلاوت‌کرده است‌. این بود که مشرکان برای تعظیم خدایان خود سجده بردند. این واقعه در میان مردمان شائع‌گردید، و اهریمن آن را پخش و پراکنده‌کرد، تا بدانجاکه به سرزمین حبشه هم رسید و مسلمانانی که در آنجا بودند آن را شنیدند، یعنی عثمان پسر مظعون و یارانش‌. برای ایشان روایت کردند و گفتند: اهل مکه همه ایمان آورده‌اند و مسلمان شده‌اند، و با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نماز خوانده‌اند. ولید پسر مغیره بر خاکی‌که برکف دست داشته است سجده برده است‌. مسلمانان مکه در امن و امانند ... این بود عثمان پسر مظعون و یارانش بار سفر بربستند و شتابان به سوی مکه رهسپار شدند. خدا منسوخ‌کرد چیزی راکه اهریمن‌گنجانده بود، و آیات خویش را محکم و استوار بداشت‌، و از بافته اهریمن سره کرد و پالود و از افتراء او محفوظ و مصون نمود. و فرمود:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (٥٢)

لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ).

ما پیش از تو رسولی و نبیّی را نفرستاده‌ایم‌، مگر این که هنگامی که (‌آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم‌) تلاوت کرده است اهریمن (‌با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سست‌ایمان‌، و با پخش یاوه‌سرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (‌شبهه‌) نموده است (‌و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانه‌ها و خرافات پیشینیان جلوه‌گر ساحته است‌)‌. امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (‌توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانه‌روزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن‌) از میان برداشته است (‌و شبهات و ترّهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است‌) و سپس آیات خود را (‌در برابر سخنان ناروا و دلائل نابحای نیرنگ‌بازان بی‌مایه و دسیسه‌بازان بی‌پایه‌) پایدار و استوار داشته است‌، زیرا که خدا بس آگاه (‌از کردار و گفتار و رفتار شیطان و شیطان‌صفتان بوده و همه کارهایش از روی فلسفه و) دارای حکمت است (‌و لذا اهریمن و پیروان او را همیشه مهلت داده است تا به دسائس و وساوس خود بپردازند)‌. این وسوسه‌های شیطانی (‌و ایجاد مشکلات در راه دعوت آسمانی توسط مخالفان برنامه‌های یزدانی‌) بدان خاطر است که خداوند می‌خواهد آنها را آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری (‌نفاق ریشه دوانده‌) است‌، و آزمون کسانی کند که سنگین‌دل (‌از، کفر و ضلال‌) هستند، و مسلما ستمگران (‌منافق و کافر نام‌، با برنامه‌های الهی به‌ویژه اسلام‌) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند.

هنگامی‌که یزدان جهان قضاوت خود را بیان فرمود، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را از سجع اهریمن پاک‌کرد و زدود، مشرکان به سبب ضلالت و عداوت خود بر مسلمانان شوریدند و بر ایشان سخت‌گرفتند ...

ابن‌کثیرگفته است‌: تقوی در تفسیر خود روایاتی راکه از سخنان ابن‌عباس‌، و محمّد پسرکعب قرظی و جز آنان گردآوری و بسان گفته مذکور ابن ابی‌حاتم نقل کرده است‌. آن‌گاه پرسشی را مطرح‌کرده است‌: چگونه همچنین چیزی رری داده است‌، وقتی که خداوند متعال عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را تضمین‌کرده است‌؟ آن‌گاه پاسخهائی را از زبان مردمان روایت نموده است‌. دقیق‌ترین آنها این است‌: اهریمن این چیز را به‌گوش مشرکان فروخوانده است و فرو برده است‌. مشرکان هم گمان برده‌اندکه همچون‌کاری از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خداوند مهربان روی داده است‌. در صورتی که دراصل چنین نیست. لکه این امر ساختار شیطان بوده است و ساختار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خداوند مهربان نبوده است‌. خدا هم بهتر می‌داند.

بخاری‌گفته است‌: ابن‌عباس فرموده است‌:

«فی امنیته». در قرائت و تلاوت او ... در امید و آرزوی او ....

وقتی‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن‌گفته است اهریمن آن دو جمله را بر زبان او رانده است‌! خداوند هم آن دو جمله اهریمن را باطل میکند و می‌زداید:

(ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ).

سپس خداوند آیات خود را (‌در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگ‌بازان بی‌مایه و دسیسه‌بازان بی‌پایه‌) پایدار و استوار داشته است‌.

مجاهدگفته است‌:

«اذا تمنی». وقتی که قرائت و تلاوت کرده است ... زمانی که آرزو کرده است و دوست داشته است‌.

یعنی وقتی‌که‌گفته است‌. وگویند:

«امنیته». در تلاوت او القاء (‌شبهه‌) کرده است‌. «‌امنیته‌»‌: یعنی قرائت‌.

ابن‌جریر در تفسیر «‌تمنی‌»‌گفته است‌: «‌تمنی‌» به معنی تلاوت‌کرد است‌. امّا این سخن به تاویل می‌ماند! این چکیده روایاتی است‌که درباره حدیثی آمده است که به حدیث غرانیق مشهور و معروف است ... این‌گفته از ناحیه سند کاملا سست و بی‌بنیاد است‌. فرزانگان حدیث‌شناس گفته‌اند: کسی از افراد صحیح‌الایمان آن را روایت ننموده است‌، و با سند درست ناگسیخته مطمئنی آن را نقل نکرده است‌. این حدیث از ناحیه موضوع هم با اصلی از اصول عقیده برخورد داردکه عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) است‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) مصون و محفوظ از این است‌که شیطان بتواند چیزی را در لابلای تبلیغ رسالت او جای دهد و بگنجاند.

خاورشناسان و طعنه‌زنان به این آئین دهان ناپاک خود را بسی با این حدیث نادرست آلوده‌اند، و آن را پخش و شائع کرده‌اند، و پیرامون آن گرد و غبارکینه‌توزانه برانگیخته‌اند. حیف است که وقت عزیز و گرانبها را صرف ستیز با آنان‌کرد و به نقد همچون یاوه‌سرائیهائی پرداخت‌. چرا که این بیهوده‌گوئیها سخن گفتن را نمی‌ارزد، و اصلا درست نیست به عنوان موضوعی برای نقد و بررسی مطرح‌گردد.

در خود نص مورد نظر چیزی وجود داردکه با بودن آن‌، بعید و نامعقول باشد قضیه‌ای بدین شکل سبب نزول این آیه‌گردد، و مدلول و مفهوم آن‌، واقعه مستقلی را در زندگانی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) تشکیل دهد و صحنه‌ای از حیات مبارک اوگردد. نص آیه مقرر می‌دارد که این قاعده همگانی است و در همه رسالتها وجود دارد و دامنگیر همه پیغمبران الهی می‌گردد:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ).

ما پیش از تو رسولی و نبی‌ای را نفرستاده‌ایم‌، مگر این که هنگامی که (‌آن رسول یا نبی آیات و احکام خدا را برای مردم‌) تلاوت کرده است اهریمن (‌با ایجاد وساوس و اباطیل در دل شنوندگان سست‌ایمان‌، و با پخش یاوه‌سرائی توسط ذریه و دار و دسته خود) در تلاوت او القاء (‌شبهه‌) نموده است (‌و گاهی پیغمبران را شاعر، و زمانی ساحر، و وقتی ناقل افسانه‌ها و خرافات پیشینیان جلوه‌گر ساخته است‌)‌. امّا خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده است (‌توسط تبلیغ و تبیین پیغمبران و دعوت و زحمت شبانه‌روزی پیروان ایشان در همه جا و همه آن‌) از میان برداشته است (‌و شبهات و ترهات اهریمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است‌) و سپس آیات خود را (‌در برابر سخنان ناروا و دلائل نابجای نیرنگ‌بازان بی‌مایه و دسیسه‌بازان بی‌پایه‌) پایدار و استوار داشته است‌. باید مقصود کار همگانی باشد و بر صفتی تکیه داشته باشد که در فطرت نهفته است و مشترک در میان جملگی پیغمبران است‌. پیغمبران هم همگی آدمیزادند و محفوظ و مصون از چیزهائی هستندکه با عصمت مقرر برای انبیاء نمی‌خواند و ناهمگون درمی‌آید.

این چیزی است‌که خدا یار باشد تلاش می‌کنیم به توضیح آن بپردازیم‌. خدا از مراد و مقصودش آگاه‌تر است‌، و ما فرموده خدا را به اندازه درک و فهم بشری خود تفسیر می‌کنیم و در روشنگری معانی آن می کوشیم‌.

پیغمبران خدا وقتی که مکلف می‌گردند حمل رسالت را بردوش گیرند و آن را به مردم برسانند، عزیزترین چیز برای ایشان این است که مردمان پیرامون دعوتشان گرد آ‌یند و پذیرای آن گردند، و چیری را فهم و درک و پیروی کنند که از سوی خدا آن را برای آنان به ارمغان آورده‌اند ... ولیکن سدها و مانعها در راه دعوتها بسیار است‌. و پیغمبران هم آدمیزادند و دارای مدت عمر محدودی هستند. این را ا‌حساس می‌کنند و می‏دانند. لذا آرزو می‌کنند مردمان را اگر بشود از کوتاه‌ترین راه و در کم‌ترین مدت ممکن به سوی دعوت خود جلب و جذب کند ... مثلا آرزو می‌کنند اگر بشود با مردمان در صلح و صفا بود و با ایشان در مسائل و چیزهائی که برایشان عزیز است سازگاری فرد و برای نمونه در عادا‌ت و مرسومات و موروثاتی به ترک آنان گفت و موقتا از این بابت با ایشان چیزی نگفت‌، بدان ا‌مید که مردمان به زیر سایه هدایت درایند و دعوت را بیذیرند. وقتی هم دعوت را پذیرفتند و هدایت یافتند می‌توان مردمان را از آن عادات و مرسومات و موروثات عزیز و ارزشمندشان بازداشت و آنان را ساده و آسان در کاروان ایمان به پیش برد. پیغمبران برای مثال دوست می‌دارند در چیز اندکی از خواستهای دلهای مردمان و در اندکی از آرزوهایشان با ایشان همگامی و همرا‌هی و سازگاری کنند، به امید آن که پله‌پله آنان را به سوی عقیده بالا برد و اندک اندک قوانین ائین الهی را بدیشان گفت‌، و امیدوار بود که بعدها تربیت درست آنان به اتمام رسد و کمال یابد، تربیت درست که عادات و مرسومات و موروثات و علائق را از میان برمی‌دارد که بدانها خوی گرفته‌اند و انس و الفت یافته اند.

پیغمبران این چیزها را دوست می‏دارند و آن چیزها را ا‌مید می دارند ... آرزوهایی راجع به بشر دعوت در سر می‌پرورانند، و امیدها به پیروزی دعوت می‌بندند، آرزوها و امیدهائی‌که آمیزه سرشت آدمی است ... این از این سو، ولی از دیگر سو، یزدان جهان می‌خواهد دعوت برابر اصول کافی و موافق با معیارها و مقیاسهای دقیق خویش به راه خود ادامه دهد. آن‌گاه هرکس‌که می‌خواهد ایمان بیاورد و هرکس‌که می‌خواهدکافر شود. چه به دست آوردن یاران و پیروان دعوت در تقدیرکامل الهی و در ترازوی دقیق او با ضعف انسان و سنجش ایشان آلوده و آمیخته نیست ... برنامه خدا این است‌که دعوت طبق اصول موافق با آن معیارها و مقیاسها به راه خو‌د ادامه دهد و به پیش رود، هرچند در آغاز راه اشخاصی و افرادی را از دست بدهد و جلب و جذب خود نکند. زیرا استقامت قاطعانه دقیق بر اصول و معیارها و مقیاسهای دعوت تضمین می‌کندکه این‌گونه اشخاص و افراد یاکسانی‌که بهتر از ایشان هستند در یایان گشت و گذار به سوی دعوت بیایند و بدان بگروند، و خود دعوت سالم بماند و خدشه‌دا‌ر نشود. راست و درست به پیش رود وکجی و کژی به خود نبیند و هیچ‌گونه غبار انحراف بر آن ننشیند‌.

اهریمن در آرزوها و خواستهای بشری‌، و در برخی از کارها یا سخنهائی که بیانگر آن آرزوها و خواستها است‌، برای نیرنگ زدن به دعوت، و منحرف کردن آن از قواعد و اصول خود، و القاء شبهه‌هائی پیرامون آن به دلها و درونها، فرصتی برای خود پیدا می‌کند ... ولی یزدان جهان نمی‌گذارد تیر نیرنگ شیطان به هدف برسد. این است که درکارهائی که انجام پذیرفته است‌، یا در سخنانی‌که‌گفته شده است‌، حکم فیصله‌بخش و فرمان قاطعانه خود را صادر می‌فرماید، و پیغمبران خویش را وامی‌دارد که حکم فیصله‌بخش و فرمان قاطعانه او را آشکار به مردمان ابلاغ کنند، و اشتباهی را که چه‌بسا در اجتهاد خود در امر دعوت داشته‌اند، بدون شیله و پیله به‌گوش شنوندگان برسانند و حقیقت را برای ایشان روشن گردانند. همان‌گونه که در برخی ازکارهای پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در برخی از رویکردهای او روی داده است‌، و خدا در قرآن پرده از آنها برمی‌دارد و آن‌گونه‌که باید از آنها سخن می‌گوید و راه را هویدا و مساله را روشن می‌فرماید.

بدین صورت یزدان نیرنگ شیطان را باطل می‌کند، و آیات خود را تحکیم می‏بخشد و استوار می‌نماید. دیگر در راه راست و جهت درست‌، شبهه‌ای نمی‌ماند:

(وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

و مسلما ستمگران (‌منافق و کافر نام‌، با برنامه‌های الهی به‌ویژه اسلام‌) عداوت عمیق و مخالفت سختی داشته و دارند.

و امّا کسانی‌که علم و دانش و معرفت و شناخت بدیشان داده شده است‌، دلهایشان به بیان و توضیح خدا و به حکم فیصله‌بخش و فرمان قاطعانه او آرام می‌گیرد و اطمینان می‌یابد:

(وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).

قطعا خداوند مومنان را به راه ر‌است رهنمود می‌نماید (و شبهه‌ها و وسوسه‌های شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان می‌شناساند و حیران و سرگردانشان نمی‌گذ‌ارد)‌.

در زندگی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در تاریخ دعوت اسلامی‌، این‌گونه مثالهائی را خواهیم یافت‌، مثالهاییکه ما را بی‌نیاز از تاویل سخنی می‌سازد که امام ابن‌جریر (رحمه الله) بدان اشاره کرده است‌.

مثالی از این دست را در داستان ابن ام مکتوم (رضی الله عنه) می‌یابیم‌. ابن ام مکتوم مردکوری بود. به خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمد وگفت‌: ای فرستاده خدا برای من بخوان و به من بیاموز برخی از چیزهائی راکه خدا به تو آموخته است‌. او این سخن را تکرار می‌کرد. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) هم در این وقت سرگرم‌کار ولید پسر مغیره بود و دوست می‌داشت‌که او را به سوی اسلام رهنمود و رهنمون‌کند. همراه ولید پسر مغیره بزرگان و سران قریش بودند. ابن ام مکتوم نمی‌دانست‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) سرگرم این کار است‌. کار بدانجا کشید که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) از الحاح ابن ام مکتوم به تنگ آمد و از او روی گرداند و بدو پشت‌کرد ... یزدان سبحان درباره این‌کار قرآن را نازل‌کرد و در آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را سخت سرزنش نمود:

(عَبَسَ وَتَوَلَّى . أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى . وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى . أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى . أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى . فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى . وَمَا عَلَیْکَ أَلا یَزَّکَّى . وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى . وَهُوَ یَخْشَى . فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى . کَلا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ .فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ).

پهره درهم کشید و روی برتافت‌، از این که نابینائی به پیش او آمد. تو چه می‌دانی‌، شاید او (‌از آموزش و پرورش تو بهره گیرد و) خود را پاک و آراسته سازد. یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند. امّا آن کس که خود را (‌از دین و هدایت آسمانی‌) بی‌نیاز می‌داند، تو بدو روی می‌آوری و می‌پردازی‌! چه گناهی بر تو است اگر او (‌با آب ایمان‌، از چرک کفر) خویشتن را پاک و پاکیزه ندارد؟‌! امّا کسی که شتابان و مشتاقانه به پیش تو می‌آید، و از خدا ترسان است‌، تو از او غافل می‌شوی (‌و بدو اعتناء نمی‌کنی‌!)‌. نباید چنین باشد! این آیات (‌قرآنی و شریعت آسمانی‌) یادآوری و آگاهی است و بس. پس هرکه بخواهد از آن پند گیرد (‌و هرکه خواهد سر خویش گیرد)... (‌عبس/‌١-‌١٢)

بدین وسیله خداوند معیارها و مقیاسهای دقیق دعوت‌، و ارجها و ارزشهای درست آن را برمی‌گرداند‌، و عملکرد پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را تصحیح می‌فرماید، عملکردی که عشق و رغبت به هدایت و رهنمود بزرگان و سران قریش او را بدان کشانده است و برآن داشته است‌. او امیدوار بود اشخاص فراوانی‌که در پشت سر ولید پسر مغیره و بزرگان و سران قریش هستند، اسلام را بپذیرند. امّا خدا برای او بیان می‌دارد و روشن می‌نماید که‌: پابرجائی دعوت بر اصول و ارکان دقیق خود مهم‌تر از اسلام آوردن آن بزرگان و سران است‌. خدا نیرنگ اهریمن را باطل و پوچ‌گرداند و نگذاشت از این سوراخ هم به داخل عقیده راه پیدا کند و بخزد، و آیات خود را استوار بداشت و تحکیم بخشید، و دلهای مومنان با مرهم این بیان شفا پیداکرد و اطمینان یافت‌. از آن به بعد پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ابن ام مکتوم راگرامی می‌د‌اشت‌، و هر وقت او را می‌دید می‌فرمود:

(مرحبا بمن عاتبنی فیه ربی ‌)‌.

مرحبا به کسی که پروردگارم به سبب او مرا سرزنش فرمود.

همچنین می‌گفت‌:

(هل لک من حاجة؟‌)‌. آیا کاری و نیازی نداری‌؟‌.

پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ابن ام مکتوم را دوبار جانشین خود در مدینه‌کرد و زمام امور را در غیاب خویش به دست او سپرد.

بسان چنین رخدادی را مسلم در صحیح خود آورده است وگفته است‌: ابوبکر پسر ابوشیبه‌، و محمّد پسر عبدالله اسدی‌، از اسرائیل‌، و او از مقدام پسر شریح‌، و وی از پدرش‌، و او هم از سعد پسر ابی‌وقاص‌، برایمان روایت کرده است‌که‌گفته است‌: شش نفر در خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بودیم‌. مشرکان به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفتند: اینان را از پیش خود بران تا جسارت همنشینی با ما را به خود ندهند. سعد پسر ابی‌وقاص‌گفته است‌: من و ابن‌مسعو‌د، و مردی از قبیله هذیل‌، و بلال‌، و دو مرد دیگری بودندکه نام آنان را فراموش کرده‌ام‌. آنچه خدا می‌خواست به دل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رخنه‌کرد، و آن را به دل گرفت‌. خداوند بزرگوار این را نازل فرمود:

(وَلا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).

کسانی را (‌از پیش خود) مران که سحرگاهان و شامگاهان خدای را به فریاد می‌خوانند (‌و همه وقت به عبادت و پرستش خدا مشغولند و) منظورشان (‌تنها رضایت ) او است‌. (انعام/52)

بدین منوال خداوند ارزشهای خالص دعوت‌، و معیارها و میزانهای دقیق آن را دیگر باره به دعوت برگرداند، و نیرنگ اهریمن را بی‏نتیجه کرد و نگذاشت از این سوراخ رخنه کند و به درون دلها خزد، سوراخ رغبت و علاقه انسان به دلجوئی بزرگان و سران قریش‌، و جلب و جذب ایشان با برآورد کردن درخواستشان مبنی بر راندن فقرائی‌که با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم مجلس بودند و در حضور پرنورش نشست و برخاست داشتند. معیارها و مقیاسها و ارزشهای دعوت مهمتر از آن بزرگان و سران‌، و والاتر از اسلام هزاران شخصی بودکه با مسلمان شدن آن بزرگان و سران‌، مسلمان می‌شدند، و فراتر از تقویت دعوت در رشد و نمو آن با پذیرش اسلام ایشان بود، همان‌گونه‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آرزو می‌کرد. خدا آگاه‌تر از هرکسی از سرچشمه نیروی حقیقی است‌، نیروی راستینی‌که هوا و هوس خصوصی را و عرف و عادت جاری را مراعات نمی‌دارد.

چه‌بسا بتوان به دو مثال پیشین چیزی را افزودکه در قضیه زینب دختر جحش دختر عمّه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) روی داده است‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) او را به ازدواج زید پسر حارثه (رضی الله عنه) درآورد. پیش از نبوت خود زید پسر حارثه را پسرخوانده خویش‌کرده بود. به زید پسر حارثه‌گفته می‌شد: زید پسر محمّد. خدا خواست رابطه این الحاق و این نسبت را قطع‌کند. لذا فرمود:

(ادْعُوهُمْ لآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).

 

آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار در پیش خدا عادلانه‌تر بشمار است‌. (‌احزاب/‌٥)

همچنین فرمرده است‌:

(وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ) .

و فرزند خواندگانتان را فرزندان حقیقی نمی‌نماید. (احزاب/‌٤)

زید (رضی الله عنه) عزیزترین فرد در پیش پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بود. دحتر عمّه خود زینب دختر جحش - رضی‌الله‌عنها - را به ازدواج زید درآورد. زندگی زناشوئی آن دو جور درنیامد و راستای راه سازش را درپیش نگرفت ... عربها در دوره جاهلیت ازدواج با مطلقه پسرخوانده خود را نمی‌پسندیدند. یزدان سبحان خواست این عادات را باطل کند، همان‌گونه که نسبت دادن پسر به غیر پدر خود را باطل‌گرداند. خدا به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) خبر دادکه زینب را به ازدواج او درخواهد آورد بعد از آن‌که زید زینب را طلاق خواهد داد - تا این‌که این قانون چنین عادتی را باطل گرداند - ولیکن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در دل خود نهان داشت آنچه را که خدا بدو خبر داد. هر زمان‌که زید در خدمت او از ناممکن بودن زندگی با زینب صحبت می‌کرد، بدو می‌فرمود:

(أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ).

همسرت (‌زینب بنت جحش‌) را نگاه دار. (‌احزاب‌/37)

این هم بدان جهت بودکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) می‌دانست مردمان ازدواج او را با زینب -‌پس از آن‌که زید زینب را طلاق می‌دهد - چه اندازه ناشیرین و ناپسند می‌شمارند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) پنهان می‌کرد چیزی را که خدا مقدر فرموده بود که آن را نمایان و آشکار سازد وقتی‌که زید زینب را طلاق دهد ... یزدان سبحان درباره این قضیه آیاتی از قرآن را نازل‌کرد و در آنها پرده برداشت از آنچه در ذهن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) درگشت و گذار بود. در این آیه‌ها قوانینی خاطرنشان می‌شود که خدا می‌خواهد مقرر دارد شریعت او در این مساله بر آنها استوارگردد:

(وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا).

(یادآور شو) زمانی را که به کسی (‌زید بن حارثه نام‌) که خداوند (‌با هدایت دادن وی به اسلام‌) بدو نعمت داده بود، و تو نیز (‌با تربیت کردن و آزاد نمودن وی‌) بدو لطف کرده بودی‌، می‌گفتی‌: همسرت (‌زینب بنت جحش‌) را نگاه دار و از خدا بترس‌. (‌ای پیغمبر!) تو چیزی را در دل پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد، و از مردم می‌ترسیدی‌، در حالی که خداوند سزاوار است که از او بترسی‌. هنگامی که زید نیار خود را بدو به پایان برد (‌و براثر سنگدلی و ناسازگاری زینب‌، مجبور به طلاق شد و وی را رها کرد) ما او را به همسری تو درآوردیم‌. تا مشکلی برای مومنان در ازدواج با همسران پسر خواندگان خود نباشد، بدانگاه که نیاز خود را بدانان به پایان ببرند (‌و طلاقشان دهند)‌. فرمان خدا باید انجام بشود. (‌احزاب‌/37‌)

عائشه - رضی‌الله‌‌عنها - راست گفته است بدان‌گاه که فرموده است‌: اگر محمّد (صلی الله علیه و سلم) چیزی از چیزهائی را پنهان می‌داشت که ازکتاب خدای بزرگ بدو وحی می‌گردید، این را پنهان می‌کرد:

(وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ).

تو چیزی را در دل پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌سازد، و از مردم می‌ترسیدی‌، در حالی که خداوند سزاوار است که از او بترسی‌. (‌احزاب‌/37)

بدین منوال خداوند متعال شریعت خود را اجراء کرد و آن را تحکیم بخشید و استوار بداشت‌، و پرده از چیزی برداشت‌که به ذهن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) می‌گذشت و خاطر مبارک او را مکدر می‌کرد. این چیز زشت شمردن و ناپسند دیدن مردمان ازدواج او با مطلقه پسر خوانده‌اش زید است‌. اهریمن نتوانست از این سوراخ رخنه کند. مساله را به کسانی سپردکه در دلهایشان بیماری (‌کفر و شرک و نفاق‌) بود، و سنگین دل بودند، و از این واقعه خمیرمایه‌ای برای دشمنانگی و اختلاف و جدال و ستیز برمی‌گرفتند، و همیشه هم برمی‌گیرند!!!

*

این چیزی است که در تفسیر این آیات دلمان بدان می‌آرامد. خدا است‌که به معنی درست رهنمود می‌فرماید و به راه راست رهنمون می‌دارد.

بعد از پیغمبران‌، شور و حماسه یاران دعوتها را برمی‌انگیزد، و رغبت و علاقه فراوان به انتشار دعوتها و پیروزی آنها مصرانه یاران دعوتها را برآن می‌دارد که در آغازکار از برخی از اشخاص دلجوبی کنند، یا برخی از عناصر را خشنود سازند، با چشم‌پوشی از چیزی از مقتضیات دعوت‌، وگمان برندکه این چیز چندان مهم در امر دعوت نیست‌. و با مردمان در برخی ازکارهایشان همگامی و همراهی کنند تا از دعوت نگریزند و با آن دشمنی نکنند! گاهی نیز برآن می‌شوند که از وسائل و اسلوبهایی استفاده‌کنندکه با معیارها و مقیاسهای دقیق دعوت نمی‌خواند، و با برنامه راست و مستقیم دعوت درست درنمی‌آید. این کار را نیز به علت حرص و آزی می‌کنندکه بر سرعت پیروزی دعوت و پخش آن دارند. و چه‌بسا این‌کار را از روی اجتهاد در محقق ساختن «‌مصلحت دعوت‌» انجام دهند. در صورتی‌که مصلحت حقیقی دعوت در ماندگاری و پایداری آن بر خود برنامه است بدون اندک و بیش انحرافی‌. و امّا نتائج‌کار، این غیب است و تنها خداوند دادار آن را می‌داند و بس‌. درست نیست‌که بردارندگان پرچم دعوت حساب همچون نتائجی را بکنند. بلکه لازم است در راستای برنامه روشن و آشکار و دقیق دعوت حرکت‌کنند و به جلو بروند، و نتایج این ماندگاری و پایداری را به خدا واگذارکنند. در پایان گشت وگذار هم جز خیر و خوبی نخواهد بود.

هان! این قرآن مجید است‌که ایشان را بیدار و آگاه می‏گرداند و بدیشان می‌گوید شیطان درکمین همین آرزوهای ایشان است تا از لابلای آن آرزوها به اصل دعوت رخنه‌کند. اگر خدا پیغمبران خود را محفوظ و مصون داشته است‌، و به شیطان این امکان را نداده است از لابلای آرزوهای فطری ایشان به دعوت آنان رخنه‌کند، امّا غیرمعصومان‌که یاران دعوت هستند باید خویشتن را بپایند. زیرا در این ناحیه به پرهیز و حذر شدید، و بسی دوری ازگناه‌، و داشتن تقوای بسیار نیاز دارند، تا این‌که شیطان نتواند از سوراخ عشق و علاقه به پیروزی دعوت‌، و حرص و آز بر چیزی‌که آن را «‌مصلحت دعوت‌» می‌نامند، به دلهایشان رخنه کند ... واژه «‌مصلحت دعوت» بایدکه از فرهنگ لغات یاران دعوت حذف شود. زیرا مصلحت دعوت جایگاه لغزش‌، و راهی است‌که شیطان از آنجا به سراغ ایشان می‌رود و به دلهایشان فرو می‌دود، زمانی‌که برای او مشکل گردد از ناحیه مصلحت اشخاص وارد شود! گاهی «‌مصلحت دعوت‌» به بتی تبدیل می‌گردد که یاران دعوت آن را می‌پرستند و با بودن آن برنامه اصلی دعوت را فراموش می‌کنند!.. قطعا بر یاران دعوت لازم است بر برنامه دعوت‌، ماندگار و پایدار بمانند، و در راستای آن‌گام بردارند و بس‌، و این برنامه را برگزینند و به چیزی توجه نکنندکه این‌گزینش به بار می‌آورد، و نتائجی را ننگرندکه چه‌بسا چنین برایشان جلوه‌گر و پدیدار آیدکه در آن نتائج خطری متوجه دعوت و یاران آن است‌! چه یگانه خطری‌که باید از آن پرهیز کرد خطر انحراف از راستای برنامه دعوت به علتی و سببی از علل و اسباب است‌، چه این انحراف زیاد باشد یا کم‌. خدا از یاران دعوت مطلع‌تر از مصلحت است‌. یاران دعوت موظف و مکلف به تشخیص مصلحت نیستند. بلکه آنان موظف و مکلف به کار یگانه‌ای هستند، و آن این است‌که از برنامه منحرف نشوند، و از راستای راه کناره نروند.

*

روند قرآنی بر این آیات‌، و بر حفاظت و حمایت از دعوت یزدان از مکر وکید شیطان‌که رهنمود آن در این آیات است‌، پیروی می‌زند بدین مفهوم که کسانی که دعوت خدا را نمی‌پذیرند و بدان‌کافر می‌شوند مطرود و رانده و مانده از مغفرت و مرحمت خدایند و عذاب خوارکننده و درهم‌شکننده در انتظار ایشان است‌:

(وَلا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ. الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ).

کافران همواره درباره آن‌، (‌یعنی آنچه پیغمبران با خود آورده‌اند، به ویژه قرآن‌) در شک و تردید بسر خواهند برد تا این که وقت (‌مرگ‌) ایشان به ناگاه فرامی‌رسد، و یا عذاب روز سترون‌، آنان را دربر می‏گیرد (‌که قیامت است و خیر و رحمتی‌، و خوشی و نعمتی برای ایشان به همراه ندارد)‌. ملک و فرمانروائی در آن روز مال خدا است (‌و کسی نه مالک چیزی و نه صاحب قدرت و فرمانی است‌. در چنین روزی تنها) او است که میان بندگان خود فرمان می‌راند و داوری می‌نماید. کسانی که (‌در جهان عاجل‌) ایمان آورده باشند و کارهای پسندیده کرده باشند، (‌در جهان آجل‌) در باغهای پرنعمت (‌بهشت‌) بسر خواهند برد. و کسانی که (‌در جهان عاجل‌) کافر بوده‌اند و آیات (‌خواندنی یا دیدنی‌) ما را تکذیب نموده و دروغ خوانده‌اند، عذاب خوارکننده‌ای خواهند داشت.

این‌کار و بارکسانی است‌که جملگی قران را نمی‌پذیرند و بدان‌کافر می‌شوند. روند قرانی آن را در اینجا ذکر می‌کند بعد از آن‌که موقعیت ایشان را در برابر آنچه اهریمن به آرزوها و امیدهای پیغمبران افکنده است ذکر نموده است‌. این بدان سبب است که میان این دوکار همگونی و پیوند است‌. آنان هنوز درباره قرآ‌ن شک و تردید دارند. خاستگاه این شک و تردید هم این است که شادی و شادمانی قرآن با دلهایشان نیامیخته است تا حقیقت و صداقتی را درک و فهم کنند که در قران است‌. این حال و احوال ایشان ماندگار و بر دوام می‌ماند:

(حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ).

تا این که وقت (‌مرگ‌) ایشان به ناگاه فرامی‌رسد، و یا عذاب روز سترون‌، آ‌نان را دربر می‏گیرد (‌که قیامت است و خیر و رحمتی‌، و خوشی و نعمتی برای ایشان به همراه ندارد )‌.

این حال و احوال ایشان ماندگار و بردوام می‌ماند تا قیامت درمی‌رسد. خدا این روز را عقیم‌، یعنی سترون نامیده است‌. عقیم و سترون صفتی است‌که سایه ویژه خود را دارد. قیامت روزی است‌که روز دیگر را به دنبال خود تولید نمی‌کند و نمی‌آورد ... روز قیامت واپسین روز است‌.

در چنن روزی ملک و مملکت از آن خدای یگانه است و بس. حتی ملک و مملکت ظاهری و نمادینی‌که مردمان در زمین ملک و مملکت می‌انگارند متعلق به خدا می‌گردد و بس ... در چنین روزی حکم و قضاوت نیز تنها ازآن خدای یگانه است و بس. او است‌که میان هر فرقه وگروهی داوری می‌کند و جز او سزای سزاوارشان را می‌دهد:

(فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).

کسانی که (‌در جهان عاجل‌) ایمان آورده باشند و کارهای پسندیده کرده باشند، (‌در جهان آجل‌) در باغهای پرنعمت (‌بهشت‌) بسر خواهند برد.

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ).

و کسانی که (‌در جهان عاجل‌) کافر بوده‌اند و آیات (‌خواندنی یا دیدنی‌) ما را تکذیب نموده و دروغ خوانده‌اند، عذاب خوارکننده‌ای خواهند داشت‌.

این هم‌کیفر نیرنگی است‌که با آئین خدا داشتند، و سزای تکذیب آیات روشن و آشکار خدا است‌. جزای این است که خویشش را بزرگتر از آن دیده‌اند که از خدا اطاعت‌کنند و تسلیم فرمان او شوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد