تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی حج آیه‌ی 24-1


 

سوره‌ی حج آیه‌ی 24-1

 

سورة الحج

سوره حج مدنی و 78 آیه است

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ (١)یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ (٢)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ (٣)کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ (٤)یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (٥)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٦)وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (٧)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ (٨)ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ (٩)ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ (١٠)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (١١)یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (١٢)یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ (١٣)إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ (١٤)مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ (١٥)وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (١٦)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (١٧)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (١٨)هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ (١٩)یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ (٢٠)وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ (٢١)کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ (٢٢)إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (٢٣)وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِیدِ (٢٤)

این سوره‌، میان مکی و مدنی بودن مشترک است‌، همان‌گونه که از مفاهیم و معانی آیات آن برمی‌آید، به ‌ویژه آیات اجازه جنگ‌[1]، و آیات عقاب و شکنجه برابر[2]‌. چه این آیه‌ها قطعاً مدنی هستند. زیرا مسلمانان تا بعد از هجرت و تشکیل دولت اسلامی در مدینه‌، بدیشان اجازه جنگیدن و قصاص گرفتن داده نشده است‌. پیش از هجرت و تشکیل دولت اسلامی در مدینه‌، وقتی‌که اهالی مدینه با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بیعت کردند و بدو عرض کرد‌ند اجازه دهد به سوی ساکنان کافر منی ر‌وند و با ایشان بجنگد، فرمود:

(أنّی لم أُومر بهذا)‌.

من بدین کار دستور داده نشده‌ام‌.

اما وقتی‌که مدینه سرزمین اسلام گردید، یزدان جهان اجازه فرمود برای دفع اذیت و آزار مشرکان از مسلمانان‌، و برای دفاع از آزادی عقیده‌، و از آزادی عبادت مومنان‌، جنگ آغازگردد.

چیزی‌که بر این سوره چیره است موضوعهای سوره‌های مکی‌، و فضای سوره‌های مکی است‌. موضوعهای توحید و یکتاپرستی‌، تهدیدکردن و بیم دادن از قیامت‌، اثبات رستاخیز و معاد، زشت شمردن شرک ... و صحنه‌های قیامت‌، و نشانه‌های شناخت خدا که پراکنده در صفحات و کرانه‌های جهان هستند ... اینها در این سوره برجسته و نمایان جلوه‌گرند، و درکنار آنها موضوعهای مدنی است‌، از قبیل‌: اجازه دادن به جنگ، حمایت و حفاظت از شعائر و مناسک دینی‌، وعده مدد و یاری و پیروزی و بهروزی از سوی خدا به‌کسانی‌که بدانان جور و ستم می‌گردد و آنان از خود به دفاع می‌پردازند و برای جلوگیری از تجاوز و تعدی جنبش وکوشش را می‌آغازند، و دستور به جهاد در راه خدا ...

پرتوهائی‌که در فضای این سوره هستند، همه پرتوهای قدرت و قوت‌، درشتی و سختی‌، ترساندن‌، برحذر داشتن‌، تهدید کردن‌، و به جوش و خروش انداختن احساسات پرهیزگاری و بیم از خدا و تسلیم فرمان یزدان شدن است‌.

این پرتوها در صحنه‌ها و مثلها می‌آغازند و جلوه‌گر می‌گردند ... از جمله‌:

صحنه رستاخیز هراس‌انگیز و سخت و بیمناک‌، این چنین است‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).

ای مردم (‌از عقاب و عذاب‌) پروردگارتان بترسید (‌و به یاد روز قیامت باشید)‌. واقعا زلزله (‌انفجار جهان‌، و فرو تپیدن ارکان آن‌، در آستانه‌) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (‌و حادثه هراس‌انگیزی‌) است‌. روزی که زلزله رستاخیز را می‌بینید (‌آن چنان هول و هراس سر تا پای مردمان را فرامی‌گیرد که حتی‌) همه زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخواره خود نهاده‌اند، کودک خود را رها و فراموش می‏کنند. و جملگی زنان باردار (‌از خوف این صحنه بیمناک‌) سقط جنین می‌نمایند، و (تو ای بیننده‌!) مردمان را مست می‌بینی‌، ولی مست نیستند و بلکه عذاب خدا سخت (‌وحشتناک و هراس‌انگیز) است (‌و توازن ایشان را به هم زده است و لذا آنان را آشفته و خراب‌، با چشمان از حدقه به در آمده و با گامهای افتان و خیزان‌، و با وضع بی‌سر و سامان و حال پریشان می‌بینی‌)‌. (حج/1و2)

صحنه عذاب این چنین نیز هست‌:

(هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ. یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ. وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ. کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ).

کسانی که کافرند، (‌خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیه دیده‌، و انگار آتش آن‌) جامه‌هائی (‌است که به تن آنان چست بوده و) برای آنان از آتش بریده (‌و دوخته‌) شده است‌. (‌علاوه بر آن‌) از بالای سرهایشان (‌بر آنان‌) آب بسیار گرم و سوزان ریخته می‌شود. (‌این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ می‌کند که‌) آنچه در درونشان است بدان گد‌اخته و ذوب می‏گردد، و هم پوستهایشان‌. و تازیانه‌هائی از آهن برای (‌زدن و سرکوبی‌) ایشان (‌آماده شده‌) است‌. هر زمان که دوزخیان بخواهند حویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (‌و آمرانه بدیشان گفته شود:‌) بچشید عذاب سوزان را. (حج/19-22)

کسی‌که برای خدا انباز قرار می‌دهد، این چنین به تصویر کشیده می‌شود:

(وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).

کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (‌به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (‌و به بدترین شکل جان داده است‌) و پرندگان (‌تکه‌های بدن‌) او را می‌ربایند. یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (‌و دره ژرفی‌) پرتاب می‌کند (‌و وی را آن چنان بر زمین می‌کوبد که بدنش متلاشی و هر قطعه‌ای از آن به نقطه‌ای پرت می‌شود)‌.   (‌حج/‌٣١)

حرکت کسی هم‌که از مدد و یاری خدا مایوس می‌گردد، این چنین از آن سخن می‌رود:

(مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ).

کسی که (‌از میان کفار) گمان می‌برد خدا پیغمبرش را در دنیا و آخرت یاری نمی‌دهد و پیروز نمی‌گرداند، (‌بداند که خداوند به کوری چشم او وی را در هر دو سرا پیروز می‏گرداند. لذا از خشم بترکد و بمیرد و هر کاری که از دستش ساخته است انجام دهد، مثلا) او ریسمانی به سقف خانه بیاویزد و سپس (‌خویشتن را حلق‌آویز و راه نفس را) قطع نماید و (‌تا سر حد مرگ پیش رود و بدین هنگام بنگرد و) ببیند آیا این کار خشم او را فرو می‌نشاند (‌و خودکشی پیروزی را از محمّد بازمی‌گر‌داند؟‌)‌. (‌حج/‌١٥)

صحنه شهرها و آبادیهای درهم‌کوبیده و ویران به سبب ظلم و ستمشان‌، این چنین به تصویرکشیده می‌شود:

(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِیدٍ).

چه بسیار شهرها و آبادیهائی که به سبب ستمگری (‌ساکنانشان‌) فروتپیده و برهم ریخته است‌، و چاه‌هائی که بی‌استفاده رها گشته است‌، و کاخهای برافراشته و استواری که بی‌صاحب و متروک مانده است‌.  (‌حج/‌٢٥)

این صحنه‌های سخت هو‌لناک و دلهره‌انگیز درکنار نیروی دستور به اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف‌، و نیکو قلمداد کردن دفع شر با قدرت و قوت‌، و تاکید وعده یاری‌کردن و پیروزگرداندن و منزلت و مکانت و تمکین و استقرار بخشیدن‌،‌گرد می‌آید با سخن‌گفتن از نیروی خدا و ناتوانی انبازهائی که می‌انگارند.

در بخش نخستین این بند، چنین میخوانیم‌:

(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).

اجازه (‌دفاع از خود) به کسانی داده می‌شود که به آنان جنگ (‌تحمیل‌) می‏گردد، چرا که بدیشان ستم رفته است (‌و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیده‌اند و خون دل خورده‌اند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شده‌اند (‌و از مکه وادار به هجرت گشته‌اند) و تنها گناهشان این بوده است که می‌گفته‌اند پروردگار ما خدا است‌! اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (‌و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همه‌جاگیر می‏گردد و صدای حق را در گلو خفه می‌کند، و آن وقت‌) دیرهای (‌راهبان و تازگان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان‌) و کنشهای (‌یهودیان‌)‌، و مسجدهای (مسلمانان‌) که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود تخریب و ویران می‏گردد. (‌امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمی‌کند) و به طور مسلم خدا یاری می‌دهد کسانی را که (‌با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (‌و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز می‏گرداند، و چیزی نمی‌تواند او را درمانده کند و از تحقق وعده‌هایش جلوگیری نماید. (‌آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است‌) کسانی هستند که هرگاه در (‌زمین ایشان را قدرت بخشیم‌، نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌پردازند، و امر به معروف‌، و نهی از منکر می‌نمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمی‏گردد (‌و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است‌)‌.

در بخش دوم این بند، چنین می‌خوانیم‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ. مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).

ای مردم‌! مثلی زده شده است (‌با دقت‌) بدان گوش فرادهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک می‌خوانید و پرستش می‌نمائید، هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (‌برای پرستش آن‌) دست به دست یکدیگر دهند. حتی اگر هم مگسی چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمی‌توانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (‌که مگس ناچیز است‌) و هم مطلوب (‌که بتان سنگی و یا معبودهای دروغینند) درمانده و ناتوانند. آنان خدای را آن‌گونه که باید بشناسند نشاخته‌اند (‌چرا که سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا می‌سازند)‌. به حقیقت خدا توانا (‌بر هر کاری و) چیره (‌بر هر چیزی‌) است‌. (‌چرا که همه کائنات را آفریده است‌. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست که بر آفرینش مگسی توانائی ندارند)‌. (حج/73و74)

در فراسوی این و آن‌، دعوت به تقوا و پرهیزگاری‌، و ترس و هراس و به جوش و خروش درآوردن احساسات خوف و بیم و تسلیم است‌.

این سوره با چنین دعوتی می‌آغازد، و دعوت در لابلای سوره پخش و پراکنده است‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ).

ای مردم‌! (‌از عقاب و عذاب‌) پروردگارتان بترسید (‌و به یاد روز قیامت باشید)‌. واقعا زلزله (‌انفجار جهان‌، و فرو تپیدن ارکان آن‌، در آستانه‌) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (‌و حادثه هراس‌انگیزی ) است‌. (‌حج/‌١)

(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)‌.

(مطلب‌) چنین است (‌که گفته شد)‌، و هرکس مراسم و برنامه‌های الهی را بزرگ دارد (‌و از جمله مناسک حج را گرامی شمارد)‌، بی‏گمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (‌و خوف و هراس از خدا) است‌. (حج/٣٢)

(فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ . الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).

خدای شما و ایشان خدای واحدی است (‌و برنامه او هم برنامه واحدی است‌. حال که چنین است‌) پس تسلیم (‌فرمان‌) او بوده‌، و (‌اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده به مخلصان متواضع (‌در برابر فرمان خدا) را (‌به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان‌)‌. آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود (‌به خاطر درک مقام با عظمت خدا) دلهایشان به هراس می‌افتد. (‌حج/‌٣4و٣٥)

(لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ).

گوشت‏ها و خونهای قربانیها (‌که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچ‌وجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمی‏رسد (‌و موجب رضای او نمی‌گردد) و بلکه پرهیزگاری (‌و ورع و اخلاص‌) شما بدو می‌رسد (‌و رضا و خشنودیش را کسب می‌کند)‌. (‌حج‌/37)

اینها همراه است با نشان‌کردن صحنه‌های جهان‌، صحنه‌های قیامت‌، جایگاه‌های هلاک و نابودی گذشتگان‌، مثالها، عبرتها، صورتها و شکلها، تامّلها و تدبرها برای به جوش و خروش درافکندن احساسات ایمان و تقوا و تواضع و تسلیم شدن ... این سایه همه‌جا گستر و شائع در فضای سراسر سوره است‌. سایه‌ای است‌که سوره را سرشت جداگانه می‏بخشد و آن را جدا می‌سازد.

*

روند سوره در چهار مرحله به پیش می‌رود:

نخستین مرحله با فریاد داشتن و ندا در دادن همگان آغاز می‌گردد. همگی مردمان فریاد زده می‌شوندکه تقوا و پرهیزگاری‌کنند. از زلزله قیامت بیم داده میشوند. از هول و هراسی صحبت می‌گرددکه قیامت به همراه می‌آورد، هول و هراس بسیار وحشتناک و خوفناک! در سایه این هول و هراس جدال و ستیزی‌که درباره خدا بدون دانش و آگاهی صورت می‌پذیرد زشت و ناپسند شمرده می‌شود. پیروی از هر اهریمنی‌، قطعی است‌که گمراهی پیروی کننده را به همراه می‌آورد. آن‌گاه دلائل رستاخیز و زندگی دوباره برشمرده می‌شود و برگرفته می‌شود از حالات حیات در جنین انسان‌، و زندگی گیاهان‌. خویشاوندی فرزندان حیات نگاشته می‌گردد. پیوند و ارتباط داده می‌شود میان حالتهای مستمر حیات و میان این که خداوند حق است و او است‌که مردگان را دوبار زنده می‌کند، و او بر هر چیزی توانا است‌، و قیامت بدون شک فرامی‌رسد، و خدا کسانی را زنده می‌کندکه درگورها قرار دارند ... همه اینها دارای قوانین مستمر و حقائق ثابت وگره خورده با قانون هستی هستند ... آن‌گاه روند قرآنی به زشت شمردن جدال و ستیزی‌که درباره خدا بدون دانش و آگاهی و بدون هدایت و رهنمود و بدون کتاب روشنگر صورت می‌پذیرد، با وجود در میان بودن این همه دلائل موجود درگستره وجود و در نظم و نظام آن‌، برمی‏گردد و ساختار عقیده را بر پایه سود و زیان‌، انحراف از روکردن به خدا هنگام وقوع بلا، پناه بردن به جاهائی غیر از آستان امن و امان یزدان‌، و ناامیدی از کمک و یاری خدا در این جهان و از سعادت او در آن جهان را سخت زشت و ناپسند می‌شمارد ... این مرحله به پایان می‌آید با بیان این‌که هدایت و ضلالت در دست خدا است‌، و این که خدا میان صاحبان عقائد گوناگون در روز حساب وکتاب داوری خواهدکرد ... در اینجا صحنه ناگوار و هراسناکی از صحنه‌های عذاب کافران به تصویر کشیده می‌شود، و درکنار آن صحنه oوش و پر از نعمت بهشت مومنان ذکر می‌گردد.

مرحله دوم به پایان مرحله اول متصل می‌شود با سخن ازکسانی‌که کفر می‌ورزند و دیگران را از راه خدا بازمی‌دارند، و از رفتن به مسجد‌الحرام جلوگیری می‌کنند. این بازداشتن و جلوگیری کردن را سخت زشت می‌شمارد و برکسانی می‌تازد که مردمان را از مسجدالحرام بازمی‌دارند که خدا آن را برای همگان ساخته است و قرار داده است‌. در بهره‏مندی از آن مردمان مقیم آنجا وکسانی‌که بدانجا می‌آیند یکسان و برابرند ... بدین مناسبت بخشی از داستان ساختن بیت‌الله به میان می‌آید، و از ابراهیم (علیه السلام) سخن می‌رود که چگونه بدو دستور داده می‌شود بنای‌کعبه را بر توحید و یکتاپرستی بسازد و پابرجا دارد، و آن را از پلیدی شرک پاک‌گرداند. آن‌گاه سخن به برخی از شعائر و مناسک حج می‌کشد، و از چیزهائی سخن می‌رودکه در فراسوی شعائر و مناسک حج قرار دارد، از قبیل به جوش و خروش درآمدن احساس تقوا و پرهیزگاری در دلها که هدف اصلی حج است‌. این مرحله به پایان می‌رسد با اجازه جنگ دادن به مومنان برای حمایت و حفاظت از شعائر و مراسم دینی و عبادات یزدان‌، و جلوگیری از تعدی و تجاوزی که به مومنان می‌شود، مومنانی که تنها گناه ایشان این است که می‌گویند: پروردگار ما خدا است‌!

مرحله سوم نمونه‌هائی را از تکذیب تکذیب‌کنندگان پیشین‌، و جایگاه‌های هلاک تکذیب‌کنندگان‌، و صحنه‌های شهرها و آبادیهائی که بر سر ستمگران ویران گردیده است‌، پیش چشم می‌دارد. تا بدین وسیله از سنت و قانون خدا درکار دعوتها و رسالتها سخن بگوید، و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را دلداری دهد در برابر اذیت و آزاری که براثر روی‌گردانی برخیها از این آئین بدو دست می‌دهد، و مسلمانان را مطمئن سازد از فرجامی که باید بیاید و عاقبتی‌که باید بشود. همچنین این مرحله دربرگیرنده بخشی از مکر وکید و نیرنگ اهریمن است و بیان می‌داردکه اهریمن چگونه دام خود را بر سر راه دعوت انبیاء و پیغمبران گسترانیده و پهن کرده است و درکمین ایشان نشسته است‌، و خدا چگونه دعوت خود را ثابت و استوار د‌اشته است‌، و آیات خود را استحکام بخشیده است و به هدف رسانیده است‌، تا بدانها مومنان یقین و اطمینان پیداکنند، و افراد ضعیف و خودبزرگ‌بین و متکبر بدانها آزموده و مبتلاکردند. واپسین مرحله متضمّن وعده خدا به پیروزی کسانی است‌که بدیشان ظلم و ستم می‌شود، و آنان از خود به دفاع می‌پردازند، و در راه دفع تعدی و تجاوز به تلاش می‌ایستند. به دنبال این وعده از دلائل قدرت سخن می‌رود، دلائلی که در صفحات هستی پیدا و هویدا است‌. همراه با بیان این دلائل‌، صورت زشت و پلشتی از ضعف خداگونگان و بتانی نشان داده می‌شود که مشرکان بدانها دل بسته‌اند و به پرستش و بندگیشان نشسته‌اند ... این مرحله به پایان می‌آید و این سوره نیز همراه با آن پایان می‌گیرد با ندا در دادن کسانی که ایمان آورده‌اند. ایشان را فریاد می‌زند که هان‌!

پروردگار خود را بپرستید و عبادت‌کنید، و در راه خدا چنان‌که باید جهادکنید و به تلاش بایستید، و به خدای یگانه متوسل شوید. مومنان نیز به انجام تکالیف و وظائف عقیده دیرین خود می‌پردازند، عقیده‌ای که از روزگار ابراهیم خلیل بوده است و بدیشان به ارث رسیده است‌.

بدین‌گونه موضوعهای سوره هماهنگ و همگام می‌گردد، و با همچون هماهنگی و همگامی‌، پیاپی و پشت سر یکدیگر قرار می‌گیرند و ذکر می‌شوند.

هم‌اینک مرحله نخست را می‌آغازیم و به تفصیل آن می‌پردازیم‌:

*

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).

ای مردم‌! (‌از عقاب و عذاب‌) پروردگارتان بترسید (‌و به یاد روز قیامت باشید)‌. واقعا زلزله (‌انفجار جهان‌، و فرو تپیدن ارکان آن‌، در آستانه‌) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (‌و حادثه هراس‌انگیزی‌) است‌. روزی که زلزله رستاخیز را می‏بینید (‌آن چنان هول و هراس سر تا پای مردمان را فرامی‌گیرد که حتی‌) همه زنان شیردهی که پستان به دهان طفل شیرخواره خود نهاده‌اند، کودک خود را رها و فراموش می‌کنند. و جملگی زنان باردار (از خوف این صحنه بیمناک‌) سقط جنین می‌نمایند، و (‌تو ای بیننده‌!) مردمان را مست می‌بینی‌، ولی مست نیستند و بلکه عذاب خدا سخت (‌وحشتناک و هراس‌انگیز) است (‌و توازن ایشان را به هم زده است و لذا آنان را آشفته و خراب‌، با چشمان از حدقه به در آمده و با گامهای افتان و خیزان‌، و با وضع بی‌سر و سامان و حال پریشان می‌بینی‌)‌.

سرآغاز دشوار و هراسناکی است‌. صحنه‌ای است که دلها از هراس آن به لرزه درمی‌آید. با ندا در دادن همگان آغاز می‌شود و جملگی مردمان فریاد زده می‌شوند:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ). ای مردمان‌!.

ایشان را فریاد می‌زندکه از خدا بترسید:

(اتَّقُوا رَبَّکُمْ). از (‌عقاب و عذاب‌) پروردگارتان بترسید.

و آنان را از آن روز سخت می‌ترساند:

(إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ).

واقعا زلزله (‌انفجار جهان‌، و فرو تپیدن ارکان آن‌، در آستانه‌) هنگامه رستاخیز، چیز بزرگی (‌و حادثه هراس‌انگیزی‌) است‌.

بدین منوال و بر این روال‌، این صحنه با ترساندن‌کوتاه و مجملی‌، و با ناشناخت و مجهول ماندن می‌آغازد، و سایه هول و هراس خود را می‌اندازد، هول و هراسی‌که تعبیر نمی‌تواند آن را بشناساند.گفته می‌شود: زلزله‌ای است‌. زلزله هم‌:

(شَیْءٌ عَظِیمٌ). چیر بزرگی است‌.

بدون این‌که معین و مشخص‌گردد و شناسانده شود. آن‌گاه به تفصیل این مختصر می‌پردازد، و ناگهانی ترس و وحشتی را پیش چشم می‌داردکه نگو!.. ناگهان صحنه‌ای را می‌نمایاندکه پر است از همه زنان شیردهنده‌ای که کودکان شیرخوار خود را فراموش می‌کنند! می‌نگرند ولی نمی‏بینند! حرکت می‌کنند و راه می‌روند ولی بیهوش و از خود بیخودند) هر زن حامله‌ای از هول و هراسی‌که بدو دست می‌دهد سقط جنین می‌کند!.. مردمان را مست می‌بینی‌، ولی مست نیستند. مستی در نگاه‌های وحشت‌زده ایشان پیدا است‌، و در گامهای افتان و خیزانشان هویدا است!.. صحنه‌ای است لبریز از انسانهائی که درهم می‌لولند و موج می‌زنند! نزدیک است چشم که این آیه را می‌خواند، آنان را در همین لحظه تلاوت ببیند، در صورتی که دیده خیال است که ایشان را ورانداز می‌کند. هول و هراس نمایان‌، آنان را به وحشت می‌افکند، وحشتی که پایانی برای آن نمی‌بینند ... این ترس و هراس‌، ترس و هراس زنده‌ای است و با حجم و ضخامت اندازه‌گرفته نمی‌شود و سنجیده نمی‌گردد. بلکه اندازه‌گیری و سنجش آن با تاثیر آن در دل و درون انسان امکان‌پذیر است و بس‌: مقیاس این هول وهراس دل و درون زنانی است‌که شیر می‌دهند و از کودکان شیرخوار خود بی‌خبر می‌گردند! - زنان شیردهنده از کودکان شیرخوارشان که پستانهایشان را به دهان‌گرفته‌اند بی‏خبر نمی‌گردند مگر از هول و هراسی‌که عقل و هوشی برجای نمی‌گذارد - مقیاس سنجش همچون ترس و وحشتی زنان حامله‌ای است‌که سقط جنین می‌کنند! معیار سنجش همچون هول و هراسی مردمانی هستندکه مست به نظر می‌آیند و تلوتلو می‌خورند، ولی مست نیستند:

(وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ) .

ولیکن عذاب خدا سخت (‌وحشتناک و هراس‌انگیز) است.

*

در سایه این هول و هر‌اس وحشتناک و تکان‌دهنده‌، بیان می‌شود که کسانی در میان مردمان هستند که گردن می‌افرازند و به جدال و ستیز درباره شناخت خدا می‌پردازند، وکم‌ترین ترس و هراسی از خدا به خود راه نمی‌دهند:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ. کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).

گروهی از مردم بدون هیچ علم و دانشی (‌و بلکه تنها از روی تقلید و هواپرستی‌) درباره (‌شناخت‌) یزدان (‌و مساله توحید خداوند منان‌، و احیاء مردگان، و رستاخیز همگان به فرمان خالق جهان‌) به مجادله برمی‌خیزند، و (‌در این امر، طبیعی است‌، نه از دانش و منطق‌، بلکه‌) از هرگونه شیطان (‌انس و جن‌) سرکشی‌، پیروی می‌نمایند (‌و برابر نقشه و برنامه و حیله و دام همه شیاطین و شیاطین صفتان عمل می‌کنند)‌. اهریمنانی که مشخص و معلوم است‌، هرکس آنها را به دوستی گیرد، حتما گمراهش می‏گرداند و به عذاب آتش ( دوزخ‌) سوزانش می‌کشانند.

جدال و ستیز درباره خدا، چه درباره وجود خداوند متعال‌، چه درباره وحدانیت و یگانی او، چه درباره قدرت او، چه درباره علم و دانش او، یا چه درباره صفتی از صفات او ... جدال و ستیز درباره چیزی از اینها در سایه آن هول و هراسی‌که منتظر جملگی مردمان است‌، و نجات و رهائی از آن ممکن نیست مگر با تقوا و پرهیزگاری و رسیدن به خشنودی و رضایت خدا ... این چنین جدال و ستیزی شگفت به نظر می‌آید ازکسی‌که دارای خرد و دل باشد ولی از شر و هراس آن روزی نترسد که تکان‌دهنده و فراگیر است‌. کاش این جدال و ستیز از روی علم و آگاهی و یقین و اطمینان می‌بود. ولی این جدال و ستیز:

(بِغَیْرِ عِلْمٍ). بدون علم و دانشی است‌.

جدال و ستیزی است‌که هیچ‌گونه دلیل و برهانی به همراه ندارد. جدال و ستیز گمراهی ناشی از پیروی از اهریمن است‌. همچون مردمانی درباره خدا از روی هوا و هوس به جدال و ستیز می‌پردازند:

(وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ).

از هرگونه شیطان (‌انس و جن‌) سرکشی پیروی می‌کند.

از اهریمنی پیروی می‌کنندکه متمرد و سرکش و مخالف حق است و به خویشتن مینازد.

(کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).

اهریمنانی که مشخص و معلوم است‌، هرکس آنها را به دوستی گیرد، حتما گمراهش می‏گرداند و به عذاب آتش (‌دوزخ‌) سوزانش می‏کشانند.

قطعی و حتمی است‌که همچون اهریمنی پیرو خود را گمراه می‌سازد، و از هدایت و راستای راه درست منحرف می‌گرداند، و او را به سوی عذاب آتش سوزان سوق می‌دهد و می‌کشاند ... تعبیر قرآنی به ریشخند می‌پردازد و رهنمود کردن پیروان اهریمن را به سوی عذاب آتش سوزان‌، هدایت می‌نامد!‌:

(وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ).

و به سوی عذاب آتش (‌دوزخ‌) سوزانش رهنمود می‏گرداند.

ای وای چه هدایتی است‌! این نه هدایت است‌، بلکه ضلالت است‌، ضلالتی‌که هلاک و نابود می‌کند!

*

آیا مردمان درباره رستاخیز مردگان و زندگی دوباره شک و تردید دارند؟ آیا درباره زلزله قیامت متردد هستند؟ اگر درباره برگشت دادن حیات شک و تردید دارند، درباره این بیندیشند که حیات چگونه پیدا می‌گردد. به خودشان بیندیشند و بنگرند. به زمین پیرامون خود بنگرند و درباره‌اش دقت کنند. آن‌گاه برایشان دلائل به سخن درمی‌آید و بدیشان می‌گویدکه اعاده حیات یک کار ساده و هر روزی است و بدان انس و الفت‌گرفته‌اند، و از بس‌که دیده‌اند از آن غافل مانده‌اند. آنان کسانیند که از کنار دلائل و براهین موجود در وجودشان و در زمین پیرامونشان غافل و بی‌خبر می‌گذرند:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).

ای مردم‌! اگر درباره رستاخیز (‌مردگان‌، و زندگانی دوباره ایشان‌) تردید دارید، (‌بدین نکته توجه کنید تا به گوشه‌ای از قدرت الهی پی ببرید و به خود آئید:‌) ما شما را از خاک می‌آفرینیم‌، سپس (‌این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه‌، و بعد (‌نطفه‌، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اُوول زن را) به خون بسته (‌زالومانند)‌، و پس از آن (‌این خون بسته را به چیزی شبیه‌) به یک قطعه گوشت (‌جویده شده‌) درمی‌آوریم که برخی (‌کامل و تام‌الخلقه و) بسامان‌، و برخی (‌ناتمام و ناقص‌الخلقه و) نابسامان است‌. (‌همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (‌که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری‌، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم‌)‌. ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه می‌داریم و آنگاه شما را به صورت کودک (‌پسر یا دختر، از شکم مادران‌) بیرون می‌آوریم‌، سپس (‌شما را تحت نظارت و رعایت خود می‌پائیم‌) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود می‌رسید. برخی از شما (‌در این میان‌) می‌میرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری می‌رسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (‌و دانسته‌های خویش را فراموش کرده و از یاد می‌برند، و درست همانند یک کودک می‌شوند دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، به‌ویژه درباره مساله رستاخیز، این است که ای انسان در فصل زمستان‌) تو زمین را خشک و خاموش می‌بینی‌، امّا هنگامی که (‌فصل بهار درمی‌رسد و) بر آن آب می‌بارانیم‌، حرکت و جنبش بدان می‌افتد و رشد و نمو می‌کند و انواع گیاهان زیبا و شادی‌بخش را می‌رویاند. رستاخیز برگشت دادن حیاتی است که بوده است‌. این کار برابر حساب وکتاب و معیار و مقیاس انسانها بسی ساده‌تر و آسان‌تر از پدید آوردن حیات است‌. هرچندکه با توجه به قدرت خداکاری نیست که ساده‌تر و آسان‌تر، و کاری نیست که سخت‌تر و دشوارتر ازکار دگری باشد. پدید آوردن و آغازیدن حیات‌، بسان برگشت دادن و اعاده حیات است‌، و کافی است اراده خدا متوجه آن گردد:

(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).

هرگاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها این است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم می‌شود. (یس/‌٨٢)

قرآن با مردمان سخن می‌گوید با مقیاسهای خودشان‌، و با منطق خودشان‌، و برابر درک و فهم خودشان‌. در این راستا دلهایشان را به تدبر و تفکر می‌خواند درباره چیزهائی‌که می‏بینند و با آنها سروکار دارند و از دیرباز می‌شناسند. چیزی را بدیشان خاطرنشان می‌سازد که هر لحظه برای آنان روی می‌دهد، و هر زمانی از جلو دیدگانشان می‌گذرد. چیزهائی که جزو معجزات و خوارق عادات هستند، اگر با چشم بینش و دل باز و درک و شعور فهمیده بدانها بنگرند و آنها را ورانداز کنند. امّا آنان از کنار آنها بدون فهم و شعور می‌گذرند، و آنها نیز ازکنارشان می‌گذ‌رند بدون این که آنان به خود آیند و آن چیزها را ورانداز و وارسی نمایند. بدون این‌که متوجه شوند.

این مردمان چه چیزند؟ چه کسانی هستند؟ ازکجا آمده‌اند؟ چگونه بوده‌اند؟ و چه احوال و اوضاعی را سپری کرده‌اند و بشت سر نهاده‌اند؟

( فانا خلقناکم من تراب )‌.

ما شما را از خاک آفریده‌ایم‌.

انسان فرزند همین زمین است‌. از خاک آن پدید آمده است‌. از خاک آن هستی پذیرفته است‌. از خاک آن زندگی بسر برده است‌. هر عنصری‌که در جسم انسان است‌، شبیه و همگون آن در میان عنصرهای مادرش وجود داردکه زمین است‌. مگر آن راز لطیفی که خدا آن را در او به ودیعت نهاده است و از روح متعلق به خود در او دمیده است‌، و با این عنصر لطیف‌، از عنصرهای خاک زمین جداگردیده است‌. ولی به هر حال اصل او از لحاظ عنصر و هیکل و غذا از خاک زمین است‌. و همه عنصرهای محسوس انسان فریاد می‌زنند که ما از خاک زمین هستیم‌.

امّا خاک کجا و انسان کجا! آن ذرات اولیه و اتمهای ساده کجا و این آفریده خوش‌اندام و زیبا قامت کجا؟ آفریده‌ای‌که آمیزه‌ای از همین ذره‌ها و اتمها است‌. پدیده‌ای است که پاسخگو است‌. تاثیرگذار و تاثیرپذیر است‌. موجودی است که دو پای خود را هرچند روی زمین می‌گذارد، ولی با دل خود به آسمان پرواز می‌کند، و با اندیشه‌اش می‌سازد هر آن چیزی راکه در پشت ماده نهفته است و به ودیعت نهاده شده است‌، از جمله از همین خاک زمین شگفتیها و شگرفیها می آفریند.

کوچ دراز و دیراهنگی است و از ژرفاهای دور و دراز زمان حرکت کرده است و جرس این کاروان طنین‌انداز گردیده است‌. گواه بر قدرتی است‌که رستاخیز مردگان و زندگانی دوباره او را عاجز و درمانده نمی‌سازد، آن قدرتی‌که آفرینش انسانها را از خاک آغازیده است و پدیدار گردانیده است‌!

(ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا).

سپس (‌این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه‌، و بعد (‌نطفه‌، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اوول زن را) به خون بسته (‌زالومانند)‌، و پس از آ‌ن (‌این خون بسته را به چیزی شبیه‌) به یک قطعه گوشت (‌جویده شده‌) درمی‌آوریم که برخی (‌کامل و تام‌الخلقه و) بسامان‌، و برخی (‌ناتمام و ناقص‌الخلقه و) نابسامان است‌. (‌همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (‌که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری‌، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم‌)‌. ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه می‌داریم و آنگاه شما را به صورت کودک (‌پسر یا دختر، از شکم مادران‌) بیرون می‌آوریم‌.

فاصله عناصر ساده و اولیه خاک‌، با نطفه فراهم آمده از سلولهای‌گامتهای نر و گامتهای ماده زنده‌، بسیار است‌. فاصله هولناکی است‌. این سلولها راز بزرگ را در لابلای خود دارند، راز حیات را، رازی‌که انسانها از آن چیز قابل توجهی نمی‌دانند، بعد از میلیونها میلیون سالی که بر آن گذشته است‌، و بعد از تبدیل عناصر بیشمار ساده‌ای که به سلولهای زنده در هر لحظه‌ای از لحظات آن میلیونها میلیون سال‌، انجام پذیرفته است‌. آن راز حیاتی‌که شناختی از آن بیش از دیدن و نگاشتن آن در دست نیست‌، بدون این‌که از آفرینبثن و پیدایش آن چیزی در دست باشد، و انتظار اطلاع از آفرینش و پیدایش آن رود، هرچندکه انسانها بلندپروازی کنند و محال را ممکن بدانند.

گذشته از این‌، راز تبدیل نطفه به خون بسته زالوگونه‌ای‌، و تبدیل خون بسته زالوگونه به تکه گوشتی‌، و تبدیل تکه‌گوشت به انسانی بجای خود باقی است‌! این نطفه چیست‌؟ منی مرد است‌، یک نطفه از این منی هزاران موجود زنده اسپرم نام را در خود حمل می‌کند. یک موجود زنده آن هزاران موجود زنده‌، اوول منی زن را در رحم تلقیح می‌کند، و با آن می‌آمیزد و یکی می‌شود و به جدار رحم می‌آویزد.

این اوول تلقیح شده با اسپرم‌، در این نقطه‌کوچکی‌که به دیواره رحم آویخته است به وسیله قدرت قادر متعالی‌که نیرویی در آن نطفه‌کوچک به ودیعت نهاده است‌، در این نقطه همه ویژگیهای آینده انسان نهفته است‌: صفات جسمانی انسان‌، و سیماهای بلندی و کوتاهی‌، و بزرگی و سترگ وکوچکی و ناچیزی‌، و زیبائی و زشتی‌، و بیماری و تندرستی او ... همچنین همه صفات عصبی و عقلی و روانی انسان در آن نهفته است‌، از قبیل‌: آرزوها وکششها، و سرشتها و رویکردها، و انحرافها و استعدادها، و ...

چه‌کسی تصور می‌کند یا باور می‌کندکه همه اینها در این نقطه آویزه جدار رحم باشد؟ و این نقطه کوچک ناچیز، همان انسان پیچیده مرکبی است‌که هر فردی از افراد جنس او مستقل و جدا باشد، و دو نفر در سراسر کره زمین در تمام زمانها مثل همدیگر نباشند؟!

خون بسته زالوگونه به تکه‌گوشتی تبدیل می‌گردد، تکه گوشتی‌که فراهم آمده است از خون غلیظی‌که هیچ‌گونه سیما و هیچ‌گونه شکلی ندارد. سپس آفرینش می‏یابد و شکل می‌گیرد و استخوان‌بندی پیدا می‌کند و باگوشت پوشیده می‌شود، یا پیش از این مراحل‌، رحم آن را پرت می‌کند، اگر مقدر و مقرر شده باشدکه به تمام و کمال خود نرسد.

(لِنُبَیِّنَ لَکُمْ).

(همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (‌که ما بر آفرینش و تغیپر و تبدیل و هرگونه کاری‌، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم‌)‌.

اینجا ایستگاهی میان تکه گوشت و کودک است‌. روند قرآنی در اینجا با ذکر این جمله معترضه می‌ایستد: (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ)‌. تا برای شما به مناسبت روشن شدن سیماها و نشانه‌ها در آن تکه گوشت‌، دلائل قدرت را بیان داریم ... این هم شیوه هماهنگی هنری در قرآن است‌.

آن‌گاه روند قرآنی با مراحل دگرگونی جنین‌، به پیش می‌رود:

(وَنُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى).

و ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه می‌داریم‌.

جنینهائی راکه خدا بخواهدکه به‌کمال خود برسند، در رحمها تا وقت وضع حمل نگاه می‌دارد.

(ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا).

آنگاه شما را به صورت کودک (‌پسر یا دختر، از شکم مادران‌) بیرون می‌آوریم‌.

میان مرحله نخستین و میان مرحله واپسین‌، چه فاصله زیادی است‌).

این مرحله از لحاظ زمان به طور عادی نه ماه طول می‌کشد. ولی این مرحله واقعا بسی دورتر از این در اختلاف سرشت نطفه با سرشت‌کودک است‌، نطفه‌ای‌که با چشم غیر مسلح دیده نمی‌شود، وکودکی‌که پدیده پیچیده مرکبی است‌، و دارای دستگاه‌ها و اندامها، نشانه‌ها و سیماها، صفتها و استعدادها، امیدها و آرزوها وگرایشها وکششها است‌.

این فاصله آن اندازه فراخ و شگفت است‌که اندیشه هوشمندانه و خردمندانه به تعبیر از آن نمی‌پردازد مگر این‌که فروتنانه در برابر آثار قدرت قادر متعال بارها و بارها می‌ایستد وکرنش می‌برد.

سپس روند قرآنی با مرحله‌های این‌کودک به پیش می‌رود، پس از آن‌که‌کودک نور را می‌بیند، و کمینگاهی را ترک می‌کندکه این معجزات بزرگ و خوارق عادات سترگ، نهانی و دور از دیدگان انجام گرفته است‌!

(ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ).

سپس (‌شما را تحت نظارت و رعایت خود می‌پائیم‌) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود می‌رسید.

به رشد جسمانی‌، و نمو عقلانی‌، و نمو روحانی خود می‌رسید ... چه فاصله‌های فراوان و شگرفی میان کودک نوزادی و انسان‌کاملی در تشخیص و درک و فهم است‌! فاصله‌هائی که از فاصله‌های زمان بسی زیادتر و شگفت‌تر است‌! همه این امور در این فاصله‌های دور با دست قدرت قادر متعالی انجام می‌گیردکه جهان را از نیستی به هستی آورده است و در این‌کودک نوزاد همه ویژگیهای انسان بالغ را به ودیعت نهاده است‌، و در او استعدادهای نهانی اندوخته کرده است که در وقت مناسب خود جلوه‌گر می‌آیند و خود را نشان می‌دهند، همان‌گونه‌که در آن نطفه آویخته به جدار رحم همه ویژگیهای‌کودک را به ودیعت نهاده بود، در آن حال‌که آب زبون و بی‌ارزشی بود!

(وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).

برخی از شما (‌در این میان‌) می‌میرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری می‌رسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (‌و دانسته‌های خویش را فراموش کرده و از یاد می‌برند، و درست همانند یک کودک می‌شوند)‌.

آن‌کس‌که می‌میرد به سرنوشت پایانی هر زنده‌ای گرفتار می‌آید. و آن‌کس‌که به نهایت عمر و غایت پیری می‌رسد، او هنوز صفحه گشوده‌ای برای تدبر و تفکر است‌. او پس از علم و دانش‌، و بعد از رشد و نمو، و پس از عقل و شعور، و بعد از رسیدن به‌کمال‌، ناگهان‌کودکی می‌شود،‌کودکی در عواطف و فعل و انفعالات‌،‌کودکی در هوش و شعور و علوم و معارف‌، کودکی در سنجش و ارزیابی و تامّل و تفکر،‌کودکی‌که کم‌ترین چیز او را خشنود می‌سازد، وکم‌ترین چیز او را به‌گریه می‌اندازد، کودکی در حافظه‌ای‌که چیزی را در خود نگاه نمی‌دارد و به خاطر نمی‌سپرد و به یاد نمی‌دارد و به یاد نمی‌آورد، کودکی در برداشت خود از حوادث و تجارب‌، نه حادثه‌ها را به یکدیگر ارتباط می‌دهد، و نه میان تجربه‌ها و آموخته‌ها پیوند برقرار می‌سازد، و بلکه هر حادثه‌ای و هر تجربه‌ای را جداگانه می‌گیرد، و حادثه‌ها و تجربه‌ها در حس و شعور او به نتیجه‌ای منتهی نمی‌گردد، زیرا او اول آنها را فراموش می‌کند پیش از این‌که به آخر آنها برسد:

(لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).

تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت‌.

کارش به جائی می‌کشدکه از صفحه عقل و شعور او آن علم و دانشی پاک و زدوده می‌شود و می‌گریزدکه چه‌بسا بدان می‌نازیده است و تکبر می‌ورزیده است و بر دیگران گردنکشی می‌نموده است‌، و با آن درباره خدا و صفات او، بیهوده جدال و ستیز می‌کرده است! آن‌گاه این آیه به پیش می‌رود و صحنه‌های آفرینش و زنده گرداندن و حیات بخشیدن را دنبال می‌کند که در زمین وگیاهان صورت می‌پذیرد. البته بعد از این که صحنه‌های آفرینش و زنده گرداندن را در انسان نشان می‌دهد:

(وَتَرَى الأرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).

دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، به‌ویژه درباره مساله رستاخیز، این است که ای انسان‌! در فصل زمستان‌) تو زمین را خشک و خاموش می‌بینی‌، امّا هنگامی که (‌فصل بهار درمی‌رسد و) بر آن آب می‌بارانیم‌، حرکت و جنبش بدان می‌افتد و رشد و نمو می‌کند و انواع گیاهان زیبا و شادی‌بخش را می‌رویاند. «‌همود» که مصدر «‌هامدة: خشک و خاموش‌»‌ است پله‌ای میان حیات و موت است‌. زمین پیش از رسیدن آب بدان بدین شکل است‌. آب عنصر اصلی در زندگی و در زندگان است‌. هر وقت آب بر زمین ببارد:

(اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ).

به حرکت و تکان می‌افتد، و بالا می‌آید و پفیده می‌شود.

حرکت شگفتی است‌که قرآن آن را صدها سال پیش از نظریه علمی ثبت و ضبط‌کرده است‌. چه خاک خشکی وقتی‌که آب بدو برسد به حرکت و جنبش می‌افتد، چون آب را می‌نوشد، و باد می‌کند و می‌آماسد و پفیده میشود و ور می‌آید. سپس باز می‌شود وگیاهان از آن سر برمی‌آورند و حیات به موج می‌افتد:

(مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).

انواع گیاهان زیبا و شادی‌بخش را می‌رویاند.

بدین روال و بر این منوال‌، قرآن از نزدیکی و قرابت جملگی جانداران صحبت می‌کند، و آنها را در آیه‌ای از آیات خود گرد می‌آورد. این امر نگرش شگفتی است که بدین نزدیکی و قرابت اطمینان‌بخش انداخته می‌شود، و دلیل بر وحدت عنصر حیات است‌، و دال بر وحدت اراده‌ای است که حیات را در اینجا و آنجا می‌آفریند و در زمین وگیاه و حیوان و انسان به پیش می راند.

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).

آن (‌چیزهائی که در آیات پیشین درباره مراحل مختلف آفرینش انسان و جهان گیاهان بازگو شد) بدان خاطر است که (‌بدانید) خدا حق است و (‌لذا نظامی را که آفریده نیز حق بوده و بیهوده و بی‌هدف نیست‌، و به زبان حال به شما می‌گوید:‌) او مردگان را زنده می‏گرداند، و وی بر هر چیزی توانا است‌. و (‌این که بدانید) بدون شک قیامت فرامی‌رسد و جای هیچ گونه تردیدی نیست‌، و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیده‌اند دوباره زنده می‏گرداند.

«ذلک‌: آن ...» یعنی پدید آوردن انسان از خاک‌، و تغییر و دگرگونی جنین در مراحل پیدایش خود، و تبدیل و تغییرکودک در مراحل حیات خویش‌، و برجوشیدن و دمیدن حیات از زمین پس از خشک و خاموش بودن ... اینها به خدائی متعلق است‌که حق است‌. این‌کارها و چیزها نشات می‌گیرد از قوانین مستمری‌که دال بر حقانیت آفریدگار راستینی است که این قوانین را آفریده است و قوانین او خلل نمی‌پذیرد و تخلف نمی‌ورزد. رویکرد حیات بدین جهت در این مراحل و اوضاع بر اراده‌ای دلالت می‌کندکه حیات را به پیش می‌راند وگامهای آن را هماهنگ می‌گرداند و مراحل آن را نظم و ترتیب می‌بخشد. ارتباط محکمی است میان این‌که خدا حق است‌، و میان این استمرار و ثبات و رویکردی‌که‌کژراهه نمی‌رود و انحراف پیدا نمی‌کند.

(وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى).

و خداوند تمام کسانی را که در گورها آرمیده‌اند دوباره زنده می‏گرداند.

آنان را دیگرباره زنده می‌گرداند تا سزا و جزای سزاوار خود را دریافت دارند، و به پاداش و پادافره خود برسند. حکمت آفرینش و فلسفه اداره جهان مقتضی این رستاخیز و زندگی دوباره است‌.

این مراحلی‌که جنین طی می‌کند، و همچنین این مراحلی‌که کودک سپری می‌نماید، پس از این که نور را می‏بیند، اینها اشاره دارند به این که اراده‌ای که این مراحل را ترتیب می‌دهد و اداره می‌کند، هم او است‌که انسان را تا بدانجا پیش می‌بردکه به‌کمال ممکن خود در سرای کمال برسد. چه انسان در زندگی زمین به کمال خود نمی‌رسد. چراکه انسان در زندگی زمین در نقطه‌ای متوقف می‌شود، و سپس به عقب برمی‌گردد و عقبگرد می‌کند.

(لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا).

تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت.

پس به ناچار باید سرای دیگری باشدکه انسان در آنجا به کمال انسانی خود برسد.

دلالت این مراحل بر زنده گرداندن‌، دلالت مزدوج و دوجانبه‌ای است ... این مراحل از یک سو بر زنده گرداندن مردگان توسط یزدان قادر متعالی دلالت دارد که می‌توانند زندگی را اعاده دهد. و از دیگر سو این مراحل بر زنده گرداندن مردگان دلالت دارد، برای این که اراده خدای اداره‌کننده جهان‌، مراتب حیات انسان را در سرای آخرت تکمیل می‌کند و به‌کمال می‌رساند ... بدین وسیله قوانین آفریدن و عودت دادن‌، و قوانین زندگی و رستاخیز و قوانین حساب و سزا و جزا، به هم می‌رسد، و همه آنها بر وجود آفریدگار و اداره‌کننده جهان و قادر متعالی دارندکه در بودن او جای جدال و ستیزی نیست‌.

با وجود این همه دلائل مرتبط و استوار،‌کسانی هستند که درباره خدا به جدال و ستیز می‌پردازند:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ. ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ. ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).

گروهی از مردم درباره (یگانگی آفریدگار و صفات و افعال و اعمال‌) خداوندگار بدون هیچ دانشی و رهنمودی و کتاب روشنگری به مجادله می‏پردازند. مستکبرانه دوشهایشان را بالا می‌اندازند و مغرورانه رویشان را برمی‌گردانند تا (‌بدین وسیله مردمان را از راه خدا) گمراه سازند. بهره آنان در این جهان خواری و رسوائی است‌، و در روز قیامت عذاب آتش سوزان (‌دوزخ‌) را بدیشان می‌چشانیم‌. (‌بدیشان گفته می‌شود: خواری و عذابی را که می‌بینید) این نتیجه همان کارهائی است که خودتان قبلا انجام داده‌اید و پپشاپیش فرستاده‌اید، و اصلا خداوند کم‌ترین ستمی نسبت به بندگان روا نمی‌دارد. (‌نه کسی را بی‌جهت کیفر می‌دهد، و نه بر میزان مجازات کسی بدون دلیل می‌افزاید، و بلکه برنامه او سراسر عدالت و دادگری است‌)‌.

جدال و ستیز، بعد از این همه دلائل‌، شگفت و زشت بشمار می‌آید. چه رسد به جدال و ستیزی‌که بدون علم و دانش و اطلاع و آگاهی صورت بگیرد، و مستند به دلیلی نباشد، و بر معرفت و شناخت استوار نبوده‌، و از کتابی استمداد نگیردکه دل و خرد را منور و روشن گرداند، و حق و حقیقت را توضیح دهد، و به سوی یقین و اطمینان رهنمود نماید.

تعبیر سخن در اینجا تصویری از این‌گروه از مردمان را ترسیم می‌کند، تصویری‌که در آن تکبر خود بزرگ‌بین لاابالی‌، پیدا و هویدا است‌:

(ثَانِیَ عِطْفِهِ).

مستکبرانه دوشهایشان را بالا می‌اندازند.

پهلوی خود را پیچ می‌دهند و رویگردان می‌شوند. آنان بر حق و حقیقتی تکیه ندارند، و به جای تکیه بر حق و حقیقت‌، تکبر می‌ورزند و خودبزرگ‌بینی مینمایند.

(لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).

تا (‌بدین وسیله مردمان را از راه خدا) گمراه سازند.

به این هم بسنده نمی‌کنند که خودشان گمراه گردند و بس. بلکه دیگران را نیز به‌گمراهی می‌کشانند.

این تکبرگمراه وگمراه ساز بایدکه ریشه‌کن و نابود گردد، و باید که درهم کوبیده شود:

(لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ).

بهره آنان در این جهان خواری و رسوائی است‌.

خواری و رسوائی جزا و سزای تکبر و خودبزرگ‌بینی است‌. خداوند منکران لاابالی گمراه و گمراهساز را به حال خودشان رها نمی‌کند. بلکه چنین تکبر ناروا و نابجائی را درهم می‌کوبد و آن را بعد از مدتی واژگون و سرنگون می‌گرداند. خداوند ایشان را گاهی مهلت و فرصت می‌دهد تا خواری و رسوائی ایشان بیشتر شود، و تحقیر آنان موثرتر گردد. و امّا عذاب و عقاب آخرت ایشان‌، سخت‌تر و دردناک‌تر خواهد بود:

(وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ).

و در روز قیامت عذاب آتش سوزان (‌دوزخ‌) را بدیشان می‌چشانیم‌.

در یک لحظه‌، این تهدیدی که انتظار می‌رود، به واقعیتی تبدیل می‌گردد ‌که دیده می‌شود، آن هم با نگرش‌کوتاهی ‌که در روند قرآنی از حکایت به خطاب می‌شود:

(ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ).

(‌بدیشان گفته می‌شود: خواری و عذابی را که می‌بینید) این نتیجه همان کارهائی است که خودتان قبلا انجام داده‌اید و پیشاپیش فرستاده‌اید، و اصلا خداوند کم‌ترین ستمی نسبت به بندگان روا نمی‌دارد. (‌نه کسی را بی‌جهت کیفر می‌دهد، و نه بر میزان مجازات کسی بدون دلیل می‌افزاید، و بلکه برنامه او سراسر عدالت و دادگری است‌)‌.

انگار همین لحظه‌، همراه با عذاب دیدن و سوختن‌، سرزنش و سرکوب می‌شوند.

*

روند قرآنی به پیش می‌رود و نمونه دیگری از مردمان را ذکر می‌کند. این نمونه از مردمان هرچندکه در زمان خود با دعوت رویاروی‌گشتند و در صدر اسلام زیسته‌اند، امّا در میان هر نسلی تکرار می‌گردند و وجود پیدا می‌کنند. اینان عقیده را با ترازوی سود و زیان می‌سنجند، و عقیده را معامله‌ای در بازار گمان می‌برند:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ. یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ. یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ).

بعضی از مردم هم‌، خدا را در حاشیه و کناره می‌پرستند (‌و دارای عقیده سستی هستند. ایمانشان بر پایه مصالحشان استوار است‌، و لذا) اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسوده‌خاطر و (‌بر دین‌) استوار و ماندگار می‌شوند، و اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (‌به سوی کفر برمی‌گردند و) عقب‏گرد می‌کنند. بدین ترتیب هم (‌آرامش ایمان به قضا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (‌نعمت و سعادت‌) آخرت را از دست می‌دهند، و مسلما این زیان روشن و آشکاری است (‌که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود) آنان جز خدا چیزهائی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند که نه زیانی می‌توانند بدیشان برسانند و نه سودی را. این‌، سرگشتگی فراوان‌، و گمراهی بسیار دور (‌از حق و حقیقت‌) است‌. کسانی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند که زیانشان بیش از سودشان می‌باشد. چه یاوران و سروران بدی‌، و چه همدمان و دوستان بدی هستند!.

عقیده پایه استواری در زندگی مومن است‌. دنیای پیرامون مومن به لرزه و تکان درمی ‌آید ولی او بر این پایه ثابت می‌ماند. حوادث و وقائع و دافعه‌ها و انگیزه‌ها مومن را به سوی خود می‌کشد، امّا او چنگ می‌زند به صخره سنگ ثابتی‌که تکان نمی‌خورد و از جای نمی‌جنبد. تکیه‌گاه‌های پیرامون او سقوط می‌کنند، ولی او به ستونی تکیه می‌کندکه نمی‌جنبد و زوال نمی‌پذیرد.

این است ارزش عقیده در زندگی مومن‌. بدین جهت واجب است که او بر آن استوار باشد و پایدار بماند و بر آن ماندگار گردد، و بدان اطمینان داشته باشد. در عقیده خود تزلزل پیدا نکند، و در برابر آن پاداشی نخواهد، چه عقیده خودش پاداش است‌. چه عقیده پناهگاهی است‌که مومن بدان پناه می‌بر‌د، و تکیه‌گاهی است‌که بر او تکیه می‌زند. بلی عقیده خودش پاداش باز شدن دریچه دل به سوی نور، و پاداش جستجوی هدایت است‌. بدین خاطر خدا عقیده را به انسان مومن می‌دهد تا بدان پناه ببرد، و بدان اطمینان یابد. عقیده خودش پاداش است و مومن ارزش آن را می‌داند زمانی‌که سرگشتگان‌گریزپای پیرامون خود را می‏بیند که چگونه بادها آنان را بازیچه خود قرار می‌دهد، و گردباد چگونه ایشان را بدین سو و آن سو پرت می‌کند، و پریشانی آنان را بازیچه خود می‌سازد. در حالی که او با داشتن عقیده‌، مطمئن و دارای دل برجا، ثابت‌قدم‌، خاطرجمع مرتبط به خدا، و ایمن از این ارتباط است‌.

و اما آن صنف از مردمانی که روند قرآنی از ایشان صحبت میدارد، و آنان عقیده را معامله‌ای در بازا‌ر می انگارند:

(فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ).

اگر خیر و خوبی بدیشان برسد، به سبب آن شاد و آسوده‌خاطر و (‌بر دین)‌ ا‌ستوار و ماندگار می‏شوند.

روند قرآنی گفته است‌: ایمان خیر و خوبی ا‌ست‌. ها‌ن‌! این ایمان است که سود را عائد می‌کند، و پستان را می‌دوشد، و کشتزار را رشد و نمو می‌بخشد، و بازرگانی را پر سود می‌کند، و رواج و رونق را تضمین می نماید.

(وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَةَ).

اگر بلا و مصیبتی بدیشان برسد، (‌به سوی کفر برمی‌گردند و عقب‌گرد می‌کنند. بدین ترتیب هم (‌آرامش ایمان به قصا و قدر و مدد و یاری خداوند را در) دنیا و هم (‌نعمت و سعادت‌) آخرت را از دست می دهند.

دنیا را از دست می‌دهند به وسیله بلائی که بر سرشان می‌آید و بر آن شکیبایی نمی‌ورزند، و خویشتنداری نمی‌کنند، و در آن به سوی خدا برنمی‌گردند و پشیمان نمی‌شوند و توبه نمی‌کنند. آخرت را از دست می‌دهند به علت این که عقب‌گرد می‌کنند، و از عقیده خودشان دست می‌کشند، و از هدایتی روی می‌گردانند که برایشان میسر می‌شود و در دسترسشان قرار می‌گیرد. تعبیر قرآنی ایشان را در عبادتشان برای یزدان چنین به تصویر می کشد.

(عَلَى حَرْفٍ).

در حاشیه و بر کناره ... بر لبه ...

آنان بر عقیده ماندگار نمی‌‌مانند، و به عبادت چنگ نمی‌زنند. تعبیر قرآنی ایشان را در یک حرکت بدنی متزلزلی به تصویر می‌کشدکه قابل سقوط و آماده فروافتادن با نخستین هل دادن هستند. بدین خاطر آنان هنگام فرارسیدن بلا و در رسیدن مصیبت بر سرشان می‌چرخند و دور می‌زنند. موقعیت متزلزل ایشان پیشاپیش آمادگی این واژگونی و سرنگونی را تهیه دیده است و مقدمه این چرخش را فراهم آورده است‌. حساب سود و زیان سزاوار بازرگانی است‌. ولی حساب سود و زیان سزاوار عقیده نیست و با عقیده نمی‌خواند. چه عقیده به خاطر خود عقیده پذیرفته می‌شود، وقتی‌که دل دگرگون می‌گردد و آماده دریافت نور و هدایتی می‌شودکه دل نمی‌تواند با دریافت آن دگرگون نشود دلی که نور و هدایت را دریافت می‌دارد تاب مقاومت نمی‌آورد و قطعاً منفعل و منقلب می‌شود. عقیده پاداش خود را با خود حمل می‌کند و پاداش خویش را در ذات خویشتن دارد، و آن آرامش و آسایش و خشنودی است‌که در خود عقیده نهفته است‌. لذا عقیده پاداش خود را بیرون از ذات خویش نمی‌جوید.

مومنان پروردگار خود را پرستش می‌کنند برای سپاس از او در برابر این‌که ایشان را به سوی خویش هدایت بخشیده است و رهنمودکرده است‌، و به قرب خویشتن اطمینانشان عطاء نموده است و انس و الفتشان مبذول فرموده است‌. اگر افزون بر این‌، بدیشان پاداشی داده شود، فضل و لطف وکرم و بزرگواری خدا است و به سبب ایمان یا عبادت استحقاق آن را پیدا کرده‌اند.

مومنان پروردگار خودشان را امتحان نمی‌کنند. چه مومنان پیشاپیش خویشتن را سزاوار هر آن چیزی می‌دانند که خدا برایشان مقدر می‌فرماید، و پیشاپیش تسلیم هر آن چیزی می‌کنندکه خدا ایشان را با آن امتحان می‌فرماید، و خشنود از هر آن چیزی هستندکه از خوشی و ناخوشی بدیشان دست می‌دهد. این هم معامله‌ای در بازار میان فروشنده و خریدار نیست‌. بلکه تسلیم آفریده در برابر آفریدگار است‌، آفریدگاری که فرمانروای مطلق او است‌، و خدا است که دراصل سرچشمه وجود او است‌.

آن‌کسانی‌که عقب‌گرد می‌کنند و بر پاشنه‌های خود می‌چرخند، بدانگاه که بلائی بدیشان می‌رسد و مورد آزمایش قرار می‌گیرند، به زیانی دچار می‌آیندکه شک و شبهه‌ای در آن نیست‌:

(ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).

مسلما این زیان روشن و آشکاری است (‌که انسان هم دنیا و هم آخرتش بر باد فنا رود)‌.

همچون کسانی آرامش و اطمینان و آسایش و خشنودی را بر باد می‌دهند، گذشته از این که اموال‌، یا اولاد، یا تندرستی‌، و یا اهداف زندگی اخروی را می‌بازند. اینها چیزهائی است که یزدان بندگان خود را بدانها می‌آزماید، و یقین و اعتمادشان را بدانها درباره خود امتحان مینماید. صبر و شکیبائی ایشان را در برابر آزمون خود می‌سنجد، و اخلاص ایشان را نسبت به خود مشخص می‌نماید، و آمادگی آنان را برای پذیرش قضا و قدرش معلوم می‌فرماید ... آخرت را و نعمتهائی را که در آن است و نزدیکی به خدا و خشنودی او را نیز از دست می‌دهند. وای چه زیانی‌! این کسانی که خدا را در حاشیه و کناره می‌پرستند به کجا رو می‌کنند و می‌روند؟ دور از خدا به‌کجا رو می‌کنند و می‌روند؟ آنان‌:

(یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَضُرُّهُ وَمَا لا یَنْفَعُهُ).

آنان جز خدا چیزهائی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند که نه زیانی می‌توانند بدیشان برسانند و نه سودی را.

بتی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند به همان شیوه دوره جاهلیت پیشین‌. شخصی یا ناحیه‌ای و یا مصلحتی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند برابر همان طریقه جاهلیتهای پخش و پراکنده در همه زمانها و مکانها، هر وقت‌که مردمان از روی‌کردن به خدای یگانه‌، و حرکت در راه او و برابر برنامه او، منحرف گردیده‌اند و به کژراهه افتاده‌اند ... همه اینا چه هستند؟ اینها گمراهی و انحراف از جهت یگانه‌ای است‌که به فریاد طلبیدن و پرستیدن در آن سودمند می‌افتد:

(ذَلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).

این سرگشتگی فراوان‌، و گمراهی بسیار دور (‌از حق و حقیقت‌) است‌.

بسی دور از هدایت و راهیابی است ...

(یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).

کسانی را به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند که زیانشان بیش از سودشان می باشد.

چیزهاتی را که به فریاد می‌خوانند و می‌پرستند، بتی، یا اهریمنی‌، و یا تکیه گاهی از آدمیزادگان است ... همه اینها نه مانع زیانی و نه قادر بر سودی هستند. زیان آنها چه‌بسا از سود آنها بیشتر باشد. زیان آنها در جهان درون این است که دل را پراکنده می‌د‌ارند، و بارهای گمان و بارهای خواری را بر دل می‌نشانند و آن را سنگین بار می‌گردانند. زیان آنها هم در جهان بیرون همین بس که ضلالت و خسارت آخرت را به دنبال دارند.

(لَبِئْسَ الْمَوْلَى).

چه همدمان و دوستان بدی هستند!.

آن کسانی که زیان و سروران‌، و این همدمان و دوستان‌، بتها و آدمیزادگان هستند، آن کسان و آن چیزهایی که مردمان آنها را در هر زمانی و مکانی خدایان یا خداگونگان می‌انگارند! خداوند برای کسانی که بدو ایمان دارند چیزی را اندوخته می‌فرمایدکه از همه کالاها و نعمتهایی ‌که در زندگی دنیا است بهتر است‌، حتی اگر همه این کالاها و نعمتها را در بلا و آزمون از دست بدهند:

(إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ).

خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای پسندیده بکنند، داخل باغهای بهشت می‌کند که رودبارها در زیر (‌درختان و کاخهای‌) آنها روان است‌. بی‏گمان خداوند هرچه را اراده کرده و بخواهد به انجام می‌رساند (‌چه عذاب و عقاب مفسدان‌، و چه جزا و سزای مومنان باشد).

کسی‌که زیان و ضرری در آزمونی از آزمونها، و در بلائی از بلاها، بدو رسد، بایدکه ثابت‌قدم بماند و متزلزل نگردد، و یقین و اعتماد خود را به رحمت و یاری خدا بیفزاید و پیش چشم بدارد، و قدرت خدا را بر زدودن و از میان بردن زیان و ضرر، و بر جبران و پاداش آن درنظر بگیرد.

کسی‌که یقین و اعتماد خود را به یاری خدا در دنیا و آخرت از دست میدهد، و از مدد وکمک خدا بدو در غم و محنت ناامید می‌گردد، بدان هنگام‌که غم و محنت شدت می‌گیرد، هرچه می‌خواهند بکند و هرچه دل تنگش می‌خواهد بگوید، و هر راهی را بپیماید و جائی که می‌خواهد برود، ولی بداند هیچ یک از این‌کارها و رفتارها بلائی را تغییر نمی‌دهدکه بدو رسیده است و گریبانگیرش گردیده است‌:

(مَنْ کَانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ).

کسی که (‌از میان کفار) گمان می‌برد خدا پیغمبرش را در دنیا و آخرت یاری نمی‌دهد و پیروز نمی‌گرداند، (بداند که خداوند به کوری چشم او وی را در هر دو سرا پیروز می‏گرداند. لذا از خشم بترکد و بمیرد و هر کاری که از دستش ساخته است انجام دهد. مثلا) او ریسمانی به سقف خانه بیاویزد و سپس (‌خویشتن را حلق‌آویز و راه نفس را) قطع نماید و (‌تا سر حد مرگ پیش رود و بدین هنگام بنگرد و) ببیند آیا این کار خشم او را فرو می‌نشاند (‌و خودکشی پیروزی را از محمّد بازمی‌گرداند؟‌)‌.

صحنه‌ای است‌که خشم درون را می‌جنباند و می‌نمایاند، و حرکات همراه با آن خشم را نیز نشان می‌دهد. آن حالتی را مجسم می‌د‌اردکه دل در آن‌کاملا تنگ شده است و درون از خشم مالامال و لبالب گردیده است‌، در آن هنگام‌که زیان و ضرر بر نفس تاخته است‌، و او هم در آن حال با خدا نبوده است و از خدا گسیخته است‌!

کسی‌که درگرداب زیان و ضرر از یاری یزدان مایوس و ناامید می‌گردد، همه پنجره‌ها و دریچه‌های روشن را بر خود بسته می‌بیند، و همه نسیمهای ملایم و خوشایند را از دست می‌دهد، و همه امیدهائی را بریده می‏یابد که رو به‌گشایش و آسایش دارند. تنگی و افسردگی او را بازیچه دست خود می‌سازد. غم و اندوه بر سینه او سنگینی می‌کند و‌گلوی او را می‌فشارد. همه اینها بر سختی وگرفتاری بلا می‌افزایند و آن را توفنده‌تر مینمایند.

کسی‌که‌گمان می‌بردکه خدا او را در دنیا و آخرت کمک نمی‌کند و پیروز نمی‌گرداند، با ریسمانی خود را به آسمان بیاویزد یا حلق‌آویز نماید. سپس ریسمان را ببرد تا بیفتد یا خفه شود ... آن‌گاه بنگردکه این تدبیر و چاره‌اندیشی او را می‌رهاند از این چیزی که وی را خشمگین می‌گرداند!

هان‌! هیچ راهی برای تحمّل بلا جز امید به یاری و کمک خدا نیست‌. و هیچ راهی برای غمزدائی جز رو کردن به خدا نیست‌. و هیچ راهی برای چیره شدن بر زیان و ضرر، و مبارزه برای نجات وجود ندارد، مگر با استمداد از خدا. هر حرکت مایوسانه و ناامیدوارانه‌ای‌، جز افزایش غم و اندوه‌، و چندان برابر احساس غم و اندوه کردن‌، و درمانده شدن از دفع غم و اندوه بدون یاری و کمک خداوند باری تعالی‌، نتیجه‌ای ندارد ... پس شخص غمگین و بلازده باید هرچه زودتر پیشی بگیرد به سوی آن پنجره و دریچه تابان و درخشانی‌که عطر رحمت خدا را از آنجا می‌بوید، و نسیم مهر خدا از آنجا به سوی او می‌وزد.

*

با بیان همچون حالتهای هدایت و ضلالتی‌، و ذکر نمونه‌هائی از هدایت و ضلالت‌، خدا این قرآن را نازل فرموده است تا در پرتو آن رهنمود شود و هدایت یابد آن‌کسی‌که دریچه دل خود را به سوی آن می‌گشاید، و خدا هم هدایت را نصیب او می‌فرماید:‌

(وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ).

اینگونه روشن‌، ما قرآن را به صورت آیه‌های کاملا واضح و آشکار فرو فرستاده‌ایم (‌تا وضوح و سادگی قرآن‌، حجتی بر مردم شود) و بی‏گمان خداوند (با این قرآن‌) هرکه را بخواهد هدایت و راهنمائی می‌کند.

اراده خداوند سابقه هدایت و ضلالت را مقرر داشته است‌. هرکس هدایت را بجوید اراده خدا بر هدایت او تحقق حاصل می‌کند، و او را برابر قانون و سنت خود هدایت می‌بخشد. همچنین هرکسی که ضلالت را بخواهد اراده خدا بر ضلالت او تحقق پیدا می‌کند، و او را برابر قانون و سنت خود به ضلالت می‌افکند وگمراه می‌کند. ولی در اینجا تنها از حالت هدایت سخن رفته است‌، به مناسبت محتوای آیاتی که مقتضی ایمان دل سالم است‌.

و امّا فرقه‌ها و دسته‌هائی که دارای عقائدگوناگونند،‌کار ایشان در روز قیامت به خدا واگذار است‌. او بس آگاه از همه چیزهائی است که در عقائد ایشان است‌، اعم از حق یا باطل، و هدایت یا ضلالت‌:

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).

قطعا خداوند روز قیامت داوری خواهد کرد در میان مومنان و یهودیان و ستاره‌پرستان و مسیحیان و زردشتیان و مشرکان‌، (‌و بر حق و ناحق را بدانان می‌شناساند)‌. مسلما خداوند حاضر و ناظر بر هر چیزی است.

معرفی این‌گروه‌ها و دسته ها قبلاگذشت‌. در اینجا و دیگر باره از ایشان سخن می‌رود به مناسبت این‌که خدا هرکس راکه بخواهد هدایت می‌دهد و رهنمود می‌کند، و او از حال راه یافتگان و گمراهان بسی آگاه است و بهتر از هرکسی ایشان را می‌شناسد، و حساب وکتاب همگان با او است‌، و کار و بار مردمان در نهایت بدو برمی‏گردد، و او حاضر و ناظر بر هر چیزی است‌.

اگرچه مردمان با اندیشه‌ها و خواستها و آرزوها و گرایشهای خود رو به خدا می‌دارند، ولی تمام هستی - بجز انسانها - با فطرت و سرشت خود رو به آفریدگار خود می‌دارند، و از قانون و سنت او فرمان می‏برند، و برای ذات او سجده وکرنش می‌برند:

(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ).

آیا ندیده‌ای و ندانسته‌ای که تمام کسانی که در آسمانها بوده و همه کسانی که در زمین هستند، و خورشید و ماه و ستاره‌ها و کوه‌ها و درختان و جانوران و بسیاری از مردمان‌، برای خدا سجده می‌برند (‌و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرکرمند؟‌) و بسیاری از مردمان هم (‌غافل بوده و برای خدا سجده نمی‌برند و) عذاب ایشان حتمی است (‌و مستحق عقابند، و اینها در نزد پروردکارشان بی ارزش می‌باشند) و خدا هرکه را بی‌ارزش کند، هیچ کسی نمی‌تواند او را گرامی دارد (‌و مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند. چرا که تنها این‌) خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام می‌دهد.

دل این نص را ورانداز می‌کند و درباره‌اش می‌اندیشد. ناگهان می‌بیند که جمع آفریده‌هائی که انسان با آنها آشنا است یا با آنها آشنا نیست‌، و مجموعه‌های سیارات و ستارگان و افلاک و احرامی‌که انسان با آنها آشنا است یا با آنها آشنا نیست‌، و این همه‌کوه‌ها و درختان و جنبندگان و جانورانی‌که در این زمین هستند، زمینی‌که انسانها بر روی آن زندگی می‌کنند ... این همه گروه‌ها و دسته‌ها و مجموعه‌ها، همگی آنها در کاروان وکوکبه خاشع و خاضعی هستند و جملگی بر‌ای خدا سجده می‌برند، و فقط بدو رو می‌کنند و بس. همگی با اتحاد و هماهنگی تنها بدو رو می‌کنند، مگر انسانهاکه دو دسته می‌شوند و دسته‌ای از آنان از این کاروان وکوکبه جهانی‌کنار می‌روند و دچار عذاب می‌شوند:

(وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ).

و بسیاری از مردمان‌، برای خدا سجده می‌برند (‌و به تسبیح و تقدیس او مشغول و سرگرمند؟‌) و بسیاری از مردمان هم (‌غافل بوده و برای خدا سجده نمی‌برند و) عذاب ایشان حتمی است (‌و مستحق عقابند).

این‌گونه انسانها در این کاروان وکوکبه هماهنگ جهانی‌، شگفت‌انگیز هستند.

در اینجا روند قرآنی مقرر می‌داردکسانی‌که مستحق عذاب می‌گردند، سزاوار خواری و زبونی نیز می‌باشند:

(وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ).

و خدا هرکه را بی‌ارزش کند، هیچ کسی نمی‌تواند او را گرامی دارد (‌و مشمول عنایت و سعادت آسمانی کند)‌. هیچ بزرگواری و ارجی در میان نیست جز با بزرگداشت و ارجگذاری خدا، و هیچ عزتی و عظمتی در میان نیست جز با عزت نهادن و عظمت بخشیدن خدا. قطعاً خوار و زبون می‌گردد هرکه در برابر جز خداوند دادار کرنش برد و پرستش کند.

*

سپس صحنه دیگری از صحنه‌های قیامت به میان می‌آید. در این صحنه تکریم و تعظیم و توهین و تحقیق جلوه‌گر می‌شود، به شکل واقعیتی که دیده می‌شود، به گونه‌ای‌که انگار چشمها آن را مشاهده می‌کنند:

(هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِنْ نَارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ. یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ. وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ. کُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ. إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ).

اینان که دو دسته مقابل هم (‌مردمان‌، به نام مومنان و کافران‌) می‌باشند (‌و در آیه‌های متعدد ذکری از ایشان رفته است‌) درباره (‌ذات و صفات‌) خدا به جدال پرداخته‌اند و به کشمکش نشسته‌اند. کسانی که کافرند، (‌خداوند برایشان آتش دوزخ را تهیه دیده‌، و انگار آتش آن‌) جامه‌هائی (‌است که به تن آنان چست بوده و) برای آنان از آتش بریده (‌و دوخته‌) شده است‌. (‌علاوه بر آن‌) از بالای سرهایشان (‌بر آنان‌) آب بسیار گرم و سوزان ریخته می‌شود. (‌این آب جوشان آن چنان در بدنشان نفوذ می‌کند که‌) آنچه در درونشان است بدان گداخته و ذوب می‏گردد، و هم پوستهایشان‌. و تازیانه‌هائی از آهن برای (‌زدن و سرکوبی‌) ایشان (‌آماده شده‌) است‌. هر زمان که دوزخیان بخواهند خویشتن را از غم و اندوه عظیم آتش برهانند، بدان برگردانده شوند (‌و آمرانه بدیشان گفته شود:‌) بچشید عذاب سوزان را (‌این حال گروه اول‌، یعنی کافران در قیامت است‌. امّا گروه دوم که مومنانند) خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، به باغهائی (‌از بهشت‌) داخل می‏گرداند که در زیر (‌درختان و کاخهای‌) آن رودبارها جاری است‌. آنان با دستبندهائی از طلا و مروارید زینت می‌یابند، و جامه‌هایشان در آنجا از حریر است‌.

صحنه‌ای است مالامال از سختیها و درشتیها، و لبالب از صداها و فریادها، و لبریز از حرکت و جنبش‌. شیوه تعبیر خیالهائی را در دل برمی‌انگیزدکه صحنه را به طول می‌کشاند. هنوز مرغ خیال بخش تازه‌ای از صحنه را به پایان نمی‌رساندکه بخش تازه دیگری جلوه‌گر می آید.

اینها جامه‌هائی از آتش است که بریده و دوخته می‌شود! و این آب بسیارگرم و سوزان و جوشان است که بر بالای سرها ریخته می‌شود. وقتی‌که بر بالای سرها ریخته می‌شود آنچه در درونها است و پوستهای بدنها بدان‌گداخته و ذوب می‌گردد! اینها تازیانه‌هائی از آهن است‌که با آتش تافته گردیده‌اند ... این است عذابی‌که پیوسته فزونی و شدت می‌گیرد، و فراتر از تاب و توان انسان می‌شود! این تازیانه‌ها بر سر کسانی فرود می‌آید، و این عذاب‌گریبانگیرکسانی می‌شودکه کافر گردیده‌اند:

(الَّذِینَ کَفَرُوا).

کسانی که کافرند.

کسانی‌که‌کافر بوده‌اند از این آتش شعله ور و آب داغ وکتک دردناک برمی‌خیزند و می‌خواهند از این «‌غم‌» بیرون روند و بگریزند! هان‌که این آنانندکه با درشتی برگردانده میشوند، و توبیخ و تهدید را می‌شنوند:

(ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ) .

بچشید عذاب سوزان را.

مرغ خیال این صحنه‌ها را از نخستین حلقه‌ها تا واپسین حلقه‌ها بارها ورانداز و بازنگری می‌کند، تا به حلقه‌ای از صحنه می‌رسدکه حلقه تلاش برای بیرون رفتن و سخت برگرداندن است‌، تا دیگر باره به نشان دادن صحنه بیاغازد!

مرغ خیال هنوز در این سو به ترک این صحنه جدید و هولناک نگفته است‌که به سوی دیگری می‌نگرد و متوجه جانب دیگری می‌شود، سمتی‌که روند قرانی به نشان دادن مستمر و پیاپی آن می‌پردازد. اصل موضوع این است که دوگروه طرفین دعاوی حاضر و آماده‌اند، دوگروهی که درباره پروردگارشان به جدال و ستیز پرداخته‌اند و جنگ و دعو‌ا راه انداخته‌اند. گروهی که کفر را انتخاب کرد‌ه‌اند و کافر گردیده‌اند، سرنوشت دردناک و فرجام ناگوار ایشان را لحظه‌ای پیش دیدیم! و امّا گروهی‌که ایمان آورده‌اند و مومن بوده‌اند، آنان در انجا هستند، آنجاکه باغهای بهشت است و رودبارها در زیر درختها وکاخهای آن روان است‌. لباسهایشان از آتش بریده و دوخته نشده است‌، بلکه از حریر بریده و دوخته شده است‌. فراتر از این جامه‌های ابریشمین‌، زیورهائی از طلا و مروارید دارند. خدا ایشان را به گفتن سخنان خوب رهنمود کرده است‌، و آنان را به راه خداوند ستوده رهبری نموده است‌. دیگر هیچ مشقت و رنجی حتی در سخن یا در راه ندارند ... راهیابی به سخنان خوب‌، و راهیابی به راه خداوند ستوده‌، نعمت بزرگی است‌که در صحنه بهشت مالامال و لبالب از نعمت ذکر می‌شود، یعنی نعمت آرامش و آسایش و دارائی و توفیق یافتن‌.

این سرانجام جنگ و ستیز درباره خدا است‌. این گروهی‌، و آن دیگر گروهی است ... کسی که آیه‌های روشن او راکافی و بسنده نیست‌، وکسی‌که درباره خدا بدون علم و آگاهی‌، و بدون رهنمود، و بدون‌کتاب روشن و روشنگری‌، به جدال و ستیز می‌پردازد، دست کم بدین عاقبت و فرجام بنگرد.


 

[1] - حج / 38-41

[2] - حج/ 60

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد