تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی حج آیه‌ی 41-25

 

سورهی حج آیهی 41-25

 

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (٢٥)وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ (٢٦)وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ (٢٧)لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ (٢٨)ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ (٢٩)ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (٣٠)حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ (٣١)ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ (٣٢)لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ (٣٣)وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ (٣٤)الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (٣٥)وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (٣٦)لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (٣٧)إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (٣٨)أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (٣٩)الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (٤٠)الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ (٤١)).

 

درس گذشته به پایان آمد با به تصویرکشیدن عاقبت جدال و ستیز درباره خدا، و با صحنه دوزخ سوزان برایکافران، و نعمت بهشت خوش و جاویدان برای مومنان‌.

 به پایانه این درس، درس تازهای میپیوندد، و از  کسانی صحبت میدارد که کفر را برگزیدهاند وکافر گردیدهاند و دیگران را از راه خدا و از مسجدالحرام بازداشتهاند. آنان همان کسانیند که با دعوت اسلام در مکه مقابله و مبارزه میکردند، و مردمان را از این دعوت بازمیداشتند، و با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و با مومنان پیکار میکردند و ایشان را از ورود به مسجدالحرام منع مینمودند و از دخول بدانجا جلوگیری به عمل می آوردند.

بدین مناسبت این درس از پایهای سخن میگویدکه آن مسجد بر آن بنا گردیده است در آن زمانکه خدا ابراهیم (علیه السلام) را مامور ساختن مسجدالحرام فرموده است، و بدو دستور داده است که مردمان را برای حج آن و رفتن بدان نداء دردهد. خدا ابراهیم را مکلف و موظف میسازدکه این خانه را بر توحید و یکتاپرستی بناکند، و شرک را از آن نفی نماید و به دور سازد، و آن را برای جملگی مردمان قرار دهد، چه کسانیکه در آنجا زندگی میکنند و چه کسانیکه بدانجا میآیند. نباید کسی از آن بازداشته شود، و کسی صاحب و مالک آن نمی‏باشد ... این درس برخی از مراسم و مناسک حج را پیجوئی میکند و چیزهائی را بیان میدارد که در فراسوی حج قرار دارد، از قبیل: به جوش و خروش درافکندن دلها برای تقوا و برای یاد خدا و پیوند بدو ... این درس به پایان میآید با ضرورت حمایت و حفاظت مسجدالحرام از تجاوز و تعدی متجاوزان و متعدیانی که مردمان را از مسجدالحرام بازمی دارند و پایه و اساسی را تغییر میدهندکه بر آن پایدار و استوار گردیده است. به مدافعان از دعوت اسلام و از مسجدالحرام هم خدا وعده پیروزی میدهد هر زمانکه آنان به وظائف و تکالیفی برخیزندکه حمایت و حفاظت از عقیده آن را میطلبید.

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ).

بی‏گمان کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا (که دین اسلام است) و (مومنان را) از (ورود به) مسدالحرام بازمیدارند که (مکه است و) ما آن را برای همه مردمان، اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند، یکسان (حرم امن و امان و محل مراسم حج و عمره) نمودهایم. همچنین کسانی که با توسل به ظلم (از حد اعتدال خارج میشوند و) در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، عذاب دردناکی بدیشان میچشانیم)‌.

این کار را قریشیان مشرک انجام میدادند. قریشیان مردمان را (ز دین خدا بازمیداشتند، آئینی که راه رسیدن به خدا است. راهی است که یزدان آن را برای مردمان تعیین کرده است، و برنامهای استکه یزدان آن را برای بندگان برگزیده است. قریشیان مسلمانان را از حج و عمره بازمیداشتند، و در زمان معین حج، و در سائر اوقات عمره، نمیگذاشتند مسلمانان به مسجدالحرام بیایند و حج یا عمره نمایند. همانگونهکه سال حدیبیه چنینکردند. در صورتیکه خدا مسجدالحرام را برای جملگی مردمان منطقه امن و امان، و سرزمین صلح و صفا، و شهرک آرمیدن و آسوده خاطر بودن، کرده است، و کسیکه ساکن مکه است وکسیکه بدانجا میآید سهم برابری در آن دارند و یکسان بشمارند. مسجدالحرام خانه خدا است، خانهایکه بندگان یزدان در آن مساوی و برابرند. کسی از ایشان مالک مسجدالحرام نیست، و فردی از آنان در آن امتیاز بیشتری از دیگران ندارد:

(سَوَاءً الْعَاکِفُ).

ما آن را برای همه مردمان، اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دیگر بدان وارد میشوند، یکسان (حرام امن و امان و محل مراسم حج و عمره) نمودهایم‌.

این برنامهای که خدا در مسجدالحرام مقرر فرموده است، و تمام تلاشها و کوشش‏های مردمان در ایجاد منطقه امن پیشیگرفته است. منطقه امنیکه حرمت و کرامت در آن محفوظگردد، و اسلحه بر زمینگذاشته شود، و دشمنان در آن در امن و امان بسر برند، و خونها در آن ریخته نگردد و قصاصگرفته نشود، و هر کسی در آن منزل و ماوی پیدا کند، و هیچ‌‌گونه برتری برای کسی درنظرگرفته نشود، و آنجا حقی باشدکه همگان در آن یکسان و برابر سهم داشته باشند.

در میان فقهاء اختلاف است درباره این که مالکیت شخصی خانههای غیر مسکونی و خالی از صاحبان آنها جائز است یا خیر. و آیا درست است در صورت جائز بودن مالکیت شخصی، آن خانهها اجاره و کرایه داده شوند؟ امام شافعی که معتقد بود که خانههای غیرمسکونی مکه به ارث برده نمیشود و اجاره و کرایه داده نمیشود. اوگفته است: پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و ابوبکر و عمر وفاتکردند، هنوز خانهها آزاد و بدون حفاظ بودند. هرکس نیاز پیدا میکرد در آنها سکونت میگزید، وکسیکه نیاز پیدا نمیکرد در آنها سکونت نمیگزید. عبدالرزاق از مجاهد و از پدرش، و وی نیز از عبدالله پسر عمر (رضی الله عنهم) روایتکرده استکه عمر (رضی الله عنه)گفته است: خرید و فروش وکرایه دادن خانههای مکه حلال و آزاد نیست. همچنین از ابنجریج روایت کرده است کهگفته است: عطاء ازکرایه دادن در حرم نهی میکرد. مرا آگاه کردهاندکه عمر پسر خطاب نهی میکرد از اینکه در برای خانههای مکه ساخته شود، تا حاجیان بتوانند در حیاطها و فضای آنها سکونت گزیند و بیاسایند. نخستین کسی که در برای خانه ساخت سهیل پسر عمرو بود. عمر پسر خطاب کسی را به نزد او فرستاد و در این باره با او صحبت کرد. پاسخ داد: ای امیرالمومنین مرا مهلت بده. من مرد بازرگانی هستم. خواستهام دو در برای خود بسازمکه مرکبهای مرا در داخل منزل نگاه دارند. عمر پسر خطاب بدوگفت: در این صورت تو اجازه همچون کاری را داری. عبدالرزاق از معمّر و او از منصور و وی از مجاهد روایتکرده استکهگفته است: عمر پسر خطابگفته است: ای اهالی مکه برای خانههای خود در نسازید تاکسانیکه از جاهای دیگر به مکه میآیند هرکجاکه خواستند سکونتگزینند و بیاسایند ... امام احمد (رحمه الله) میانهروی را درپیش گرفته است و فرموده است: خانههای مکه تملک میگردند و به ارث برده میشوند ولی کرایه داده نمیشوند ... این کار با توجه به جمع میان ادله است‌.

بدین منوال اسلام در ساختن شهرک صلح و صفا، و منطقه امن و امان، و خانه در گشوده انسان برای یکایک آدمیزادگان، بر همگان سبقتگرفته است‌.

قرآن مجید کسانی را به عذاب دردناک تهدید میکند که بخواهند در این برنامه راست و درستکجی وکژی پدید آورند:

(وَمَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ).

در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، عذاب دردناکی بدیشان میچشانیم)‌.

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ).

بی‏گمان کسانی که کفر میورزند و (مردمان را) از راه خدا (که دین اسلام است) و (مومنان را) از (ورود به) مسجدالحرام بازمیدارند که (مکه است) ....

دیگر ذکر نمیکند سزا و جزای ایشان چیست؟کار و بارشان کدام و حال و احوالشان چگونه است؟ انگار ذکر این صفت ایشان، انسان را از هر چیز دیگری راجع بدیشان بینیاز میکند، و بیان کار و ذکر فرجام و سرنوشت آنان ضرورتی ندارد!

*

آنگاه روند قرآنی برمیگردد به مساله پیدایش این خانه بزرگواریکه مشرکان آن را بازیچه دست خود میکنند، و در آن بتپرستی مینمایند، و یکتاپرستان یزدانپرست و پاک از شرک را از آن بازمیدارند ... روند قرآنی برمیگردد به مساله ساخته شدن این خانه توسط ابراهیم (علیه السلام) با رهنمود و راهنمائی پروردگارش‌.

برمیگردد به اساس و پایهای که این خانه بر آن بنا گردیده است و استوار و پایدار مانده است، و آن توحید و یگانهپرستی است. بیان میدارد که هدف از برجا و برپا داشتن این خانه پرستشکردن و عبادت نمودن خدای یکتا است. و این خانه به کسانی تعلق داردکه آن را طواف میکنند و برای خدا در آن به نماز میایستند:

(وَإِذْ بَوَّأْنَا لإبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ. وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ. لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ. ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).

(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که محل خانه کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و (پایههای قدیمی) آن را بدو نمودیم (و دستور دادیم به بازسازی آن بپردازد. هنگامی که خانه کعبه آماده شد، به ابراهیم خطاب کردیم که این خانه را کانون توحید کن و) چیزی را انباز من منمای و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعبرندگان و سجدهبرندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان. (ای پیغمبر!) به مردم اعلام کن که (افراد مسلمان و مستطیع)، پیاده، یا سواره، بر شتران باریکاندام (ورزیده و چابک و پرتحمّل، و مرکبها و وسائل خوب دیگری) که راههای فراخ و دور را طی کنند، و به حج کعبه بیایند (و ندای تو را پاسخ گویند. آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با چشم خود ببینند (و به سود مادی و معنویشان برسند و ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند)، و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است. پس (از ذبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند، و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند.

این خانه برای توحید و یکتاپرستی ساخته شده است از نخستین لحظهای که بنا گردیده است. خدا مکان آن را به ابراهیم (علیه السلام) نشان داده است و کار آن را بدو واگذار کرده است تا آن را بر این اساس بسازد و بر این پایه بنیاد نهد:

(أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا).

چیزی را انباز من منما.

چه این خانه، خانه خدای یگانه است و بس، و خانه دیگران نیست. باید آن را برای حاجیان، وکسانیکه در آن به نماز میایستند، پاک و پاکیزه دارد:

(وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ).

و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوعبرندگان و سجدهبرندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمییز و پاکیزه گردان.

اینان هستند که خانه خدا برای ایشان ساخته شده است. خانه خدا برای کسانی ساخته نگردیده استکه برای خدا انباز قرار میدهند، و برای غیر خدا عبادت و پرستش میکنند.

آنگاه به ابراهیم (علیه السلام) که بنیانگذار این خانه است، خدا دستور میدهد هرگاه از ساختن این خانه بر پایهای که بدان موظف و مکلف گردیده است، فارغ شد، به مردم اعلام کند که برای حج بیایند. بدو دستور میدهد که مردمان را به سوی خانه مورد احترام خدا دعوت کند. به ابراهیم وعده میدهد که مردمان دعوت او را پاسخ میگویند، و به سوی خانه خدا سرازیر میشوند از راههای فراخ و دور. برخیها پیاده میآیند و به تلاش میایستند. برخیها هم سواره می آیند:

(وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ).

سواره بر شتران باریکاندام (ورزیده و چابک و پرتحمّل، و مرکبها و وسائل خوب دیگر)‌.

سواره بر شتران باریکاندام و ورزیده و چابکی که سیر و سفر آنها را خسته و فرسودهکرده است، و از سعی و تلاش وگرسنگی لاغراندام گردیدهاند:

(وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ).

به مردم اعلام کن که پیاده و سواره بر شتران باریکاندام که راههای فراخ و دور را طی کنند، و به حج کعبه بیایید (و ندای تو را پاسخ گویند).

همیشه وعده خدا تحقق پیدا میکند از آن زمانکه ابراهیم بوده است تا به امروز و تا فردا و فرداهای دیگر. همیشه دلهای مردمان به سوی این خانه مورد احترام خدا بال و پر میگشاید و بدانجا میآید، و عاشقانه به دیدن و طواف کردن این خانه بار سفر برمیبندد و پرواز میکند ... دارایی که توانائی دارد بر پشت شتران و سائر مرکبها و وسائل سواریگوناگون دیگر مینشیند و سواره به سوی این خانه میآید. ناداریکه جز پاهای خود را نمییابد پیاده به سوی آن روان میشود. هزاران نفر از اینان و از آنان از راههای فراخ و از جادههای دور سرزمینهایگوناگون به سوی این خانه سرازیر میشوند و دعوت خدا را پاسخ میگویند، دعوتی که توسط ابراهیم (علیه السلام) هزاران سال است اعلام و اعلان گردیده است‌.

روند قرآنی درکنار برخی از مراسم و شعائر و نشانهها و هدفهای حج میایستد:

(لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ. ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).

(آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با چشم خود ببینند (و به سود مادی و معنویشان برسند و ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند)، و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است. پس (از ذبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند، و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند.

منافعیکه حاجیان آنها را میبینند فراوان است. چه حج هنگام همایش وکنگره است. حج همایش بازرگانی و زمان پرستش و عبادت است. حجکنگره اجتماعکردن و با یکدیگر آشنا شدن است. کنگره هماهنگ و همآوا گردیدن و همیاری و همکاریکردن است. حج واجبی است که دنیا و آخرت در آن به هم میرسد، همانگونه که در آن یادها و خاطرههای دور و نزدیک عقیده به یکدیگر میپیوندد ... صاحبان کالا و بازرگانی در موسم حج بازار پر رونقی را می‏یابند. زیرا حج زمانی است که در آن میوهها و فرآوردههایگوناگون به شهر مقدس مکه آورده میشود ... از همه جا و از همه نواحی زمین محصولات و ثمرات بدانجا آورده میشود. حاجیان از راههای فراخ و دور و از ناحیهها و سرزمینهای جهان رهسپار آنجا میگردند، و خیرات و برکات کشورهای خود را با خویشتن بدانجا میآورند، خیرات و برکاتیکه در نواحی زمین پراکنده است و در زمانهای مختلفی به معرض دید همگانگذاشته میشود. امّا همه اینها در شهر مقدس در موسم یگانه حجگرد میآید. لذا حج هم زمان تجارت و بازرگانی است، و هم نمایشگاه فرآوردهها و محصولها. حج یک بازار جهانی است که هرساله برگزار میگردد.

حج موسم عبادتی استکه جانها در آن صاف میگردند، و خود را نزدیک به خدا در خانه مقدس خدا احساس میکنند. جانها پیرامون این خانه به پرواز درمیآیند، و از یادها و یادآوریهائی که پیرامون این خانه است شاد و شنگول میگردند، و بسان خیالهای نزدیک و دور اوج میگیرند و بال و پر میزنند.

خیال ابراهیم خیل (علیه السلام) به تصویر درمیآیدکه دارد از جگرگوشهاش اسماعیل و مادر او در خانه کعبه خداحافظی میکند، و دل ترسان و لرزان خود را رو به خدا میکند:

(رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).

 

پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بیتوجهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام. خداوندا تا این که نماز را برپای دارند؛ پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجه آنان گردد و ایشان را از میوهها (و محصولات سائر کشورها) بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاسگزاری کنند. (ابراهیم/37)

شبح هاجر به تصویر درمیآید، در آن حالکه به دنبال آب برای خود و برایکودک شیرخوار خود میگردد در ریگزار تافتهای که در پیرامون کعبه قرار دارد، و در میان صفا و مروه به پویه و هروله ایستاده است، و تشنگی او را نیمه جانکرده است، وکوشش و تلاش او را درهم شکسته است، و دلسوزی برکودک او را رنجور نموده است ... در رفت و برگشت هفتمکه یاس و ناامیدی او را از پای درآورده است چشمهای را می‏یابد که در نزد کودک شیرخوار زیبا قلقل میزند. آب زمزم برمیجوشد. چشمه رحمت در بیابان ناامیدی و خشکی‌.

شبح ابراهیم (علیه السلام) به تصویر درمیآید، در آن حالکه خواب میبیند، و در قربانیکردن این جگرگوشه تردید به خود راه نمیدهد. در اطاعت مومنانه به سوی آن افق دوردست حرکت میکند و به پیش میرود:

(قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى).

(ابراهیم بدو) گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟. (صافات/102)

فرمانبرداری خشنودانه اسماعیل بهگوش او میرسد و از او کاملا اطاعت میکند:

(قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ)‌.

گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت. (صافات/102)

ناگهان رحمت خدا در فدیه جلوهگر میشود:

(وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ. إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ. وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).

فریادش زدیم که: ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن عمل کردی و ماموریت خود را بجای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفق شدی. بیش از این رنج تو و فرزندت را نمیخواهیم). ما اینگونه به نیکوکاران سزا و جزا میدهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلمّا آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است. ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلا گردان او کردیم‌. (صافات/104-107)

خیال ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) به تصویر درمیآید، در آن حالکه پایههایکعبه را بالا میبرند و فروتنانه و توبهکارانه میگویند:

(رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).

و (به یاد آورید) آنگاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را بالا میبردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بی‏گمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نیات ما) هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (در کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سرزد) بر ما ببخشای (و در توبه را بر رویمان باز گذار). بی‏گمان تو بس توبهپذیر و مهربانی‌. (بقره/127و128)

این شبحها و این یادها پیوسته بال و پر میزنند و پیاپی میشوند، تا آنگاهکه شبح عبدالمطلب به تصویر درمیآید، در آن حال که نذر میکند اگر خدا بدو ده پسر ببخشد دهمی را برای خدا قربانی میکند. پسر دهم او عبدالله است. عبدالمطلب بر وفای به نذر خود آزمند و حریص است. خویشان و اطرافیان پیرامون او اندیشه فدیه و بلاگردان را بدو پیشنهاد میکنند و به ذهن او میاندازند. او تیرهای قمار را در پیرامون کعبه میگرداند و هر بار بر مقدار فدیه و بلاگردان میافزاید و دوچندان مینماید. امّا هر بار تیر قمار به نام عبدالله درمیآید، تا آن وقتکه پس از ده بار بالا و پائین انداختن تیرهای قمار تعداد شتران به صد میرسد. این بار تیر قمار به نام عبدالله بیرون نمیآید. صد شتر، فدیه و بلاگردان معروف و مشخص میگردد. این فدیه و بلاگردان از او پذیرفته میشود. صد شتر سر بریده میشود، و عبدالله رهائی پیدا میکند. رهائی مییابد تا در رحم آمنه پاکترین نطفه و بزرگوارترین آفریده در پیشگاه خدا راکه محمّد (صلی الله علیه و سلم) است به ودیعت بگذارد، و آن آگاه بمیرد) انگار خدا بلاگردانی از شتران قربانی را جایگزین او میسازد، و او را برای این هدف یگانه والا و بزرگ میرهاند!

آنگاه خیالها به تصویر درمیآید و یادها و یادمانها پیاپی مینماید از محمد (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر خدا، در آن حال که او درکودکیش پا به پا میرود و بزرگتر و بزرگتر میشود و دوران کودکی خود را بالای این خاک و پیرامونکعبه سپری میکنند ... و در آن حالکه او دارد حجرالاسود را با دستهای بزرگوارانه خویش بالا می‏برد و آن را در جای خودش میگذارد و نصب میکند تا آتش آشوبی بخوابدکه نزدیک بود میان قبائل فروزان شود ... و در آن حالکه او دارد نماز میخواند ...کعبه را طواف میکند ... خطبه میخواند و برای مردم سخن میراند ... اعتکاف میکند و درگوشه کعبه میلمد ... گامهای مبارک او حرکت میکند و انگار هم اینک زنده است ... بر پرده خیال میافتد ... مشخص و معین در دل مجسم میشود ... تا آنجا که حاجیان در آنجا نزدیک است او را ببینند، در آن حالکه آنان در این یادها و یادمانها غرق میشوند ... گامهای گروه اصحاب بزرگوار او، و شبحهایشان بال و پر میزند و بر بالای این خاک به پویه درمیآید و میخرامد، و پیرامون این خانه میچرخد و میگردد و به هروله میافتد. نزدیک است گوشها صداهایشان را بشنود، و چشمها سیماهایشان را بنگرد!..

حجگذشته از همه این خاطرهها و یادمانها، کنگره همایش همه مسلمانان جهان است. کنگرهای است که مسلمانان جهان در آن حسب و نسب اصیل خود را مییابندکه از زمان ابراهیم خلیل ریشه در ژرفاهای زمان فروبرده است و دوانده است‌:

(مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا).

(این دین) آئین پدرتان ابراهیم است. خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است).                       (حج/٨٧)

مسلمانان محور خود را می‏یابند، محوریکه همگی ایشان را به یکدیگر سخت پیوند میدهد: این قبلهای استکه همگان بدان رو میکنند، و جملگی پیرامون آن به یکدیگر میرسند ... و پرچم خود را مییابند، پرچمی که در زیر آن گرد میآیند و در سایه آن میآسایند ... آن پرچم، پرچم عقیده یگانهای است که جنسها و رنگها و کشورها در سایه آن از میان برمیخیزند. نیروی خود را مییابند، نیروئی که گاهی آن را فراموش میکنند، نیروی تجمّع و تشکل و اتحاد و اتفاق و ارتباطیکه میلیونها نفر را دربر میگیرد و پشتیبان همدیگر مینماید، میلیونها نفریکه کسی در برابر آنان تاب مقاومت و ایستادگی ندارد، اگر ایشان به زیر پرچم یگانه خود برگردد، پرچمیکه یکی بیش نیست و دوگانه و چندگانه نمیباشد، و آن پرچم عقیده و توحید است‌.

حجکنگرهای است برای شناسائی یکدیگر، و رایزنی با همدیگر، و هماهنگکردن خط و خطوط و پروژهها و نقشهها، و یکدست و یکجا نمودن قدرتها و شوکتها و نیروها و انرژیها، و معاوضه و تبادل منافع و مصالح و کالاها و آگاهیها و معارف و علوم و تجربهها و آزمودهها، و نظم و نظام و سر و سامان دادن به جهان یکتا و یکپارچه اسلامی، سالی یک بار، در سایه پروردگار، نزدیک خانه خداوند دادار. و در سایه طاعتها و عبادتهای دور و نزدیک، و یادها و یادمانهای غائب و حاضر و ناپیدا و پیدا. آن هم در مناسبترین مکان، و در مناسبترین فضا، و در مناسبترین زمان. این استگوشهای از آن چیزهائی که یزدان سبحان بدان اشاره میکند، آنجا که میفرماید:

(لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ).

(آنان به این سرزمین مقدس بیایند) تا منافع خویش را با حشم خود ببینند.

هر نسلی برحسب شرائط و ظروف و تجارب و مقتضیات خود، ناظر فوائد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی حج باشند.

اینها برخی از چیزهائی استکه خدا از حج خواسته است، در آن روزیکه حج را بر مسلمانان واجب فرموده است، و به ابراهیم (علیه السلام) دستور داده است که در میان مردمان حج را اعلام و اعلان دارد.

روند قرانی به پیش میرود و به برخی از مناسک و شعائر حج و اهداف آنها اشاره میکند:

(وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ).

و در ایام معینی که (روز عید قربان و دو و یا سه روز بعد از آن است، به هنگام ذبح قربانی) نام خدا را بر چهارپایانی (همچون بز و گوسفند و شتر و گاو) ببرند که خدا نصیب ایشان کرده است‌.

این چیز کنایه از ذبح چهارپایان در روز عید و در روزهای ایام التشریق یعنی سه روز بعد از عید است. قرآن ذکر نام خدا راکه همراه با ذبح چهارپایان به میان آمده است، مقدم میآورد، به خاطر اینکه فضا فضای عبادت است، و هدف از ذبح هم نزدیکی به خدا است. این است که نمایانترین چیزی که در کار ذبح صورت میپذیرد ذکر نام خدا بر قربانی به هنگام ذبح است. انگار ذکر نام خدا هدف مقصود قربانی است نه خود قربانی.

قربانی کردن یادآوری فدیه و بلاگردان اسماعیل (علیه السلام) است. چه فدیه و بلاگردان نشانهای از نشانههای شناخت خدا و طاعتی از طاعتهای دو بنده خدا ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) است، گذشته از اینکه صدقه و تقرب به خدا با خوراک دادن فقراء است. چهاریایان عبارتند از: شتر وگاو وگوسفند و بز ...

(فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ).

پس (از دبح حیوانات، ای حجاج) خودتان از (گوشت) آنها بخورید و بینوایان مستمند را نیز بخورانید. دستور به خوردن از قربانی در روز قربانیکردن، برای جائز بودن یا دوست داشتن است. ولی دستور به خورانیدن از آن به درمانده تنگدست برای وجوب است و باید چنینکرد. چهبسا مقصود از خوردن صاحب قربانی از قربانی این باشدکه به فقراء فهمانده شود قربانی پاک و تمییز و ارزشمند است‌.

با قربانی کردن احرام پایان میپذیرد، و برای حاجی تراشیدن مو یاکوتاهکردن و اصلاح نمودن مو حلال و آزاد است، و میتواند موی زیر بغل را بچیند و زائل کند، و ناخنها را بگیرد وکوتاه سازد، و حمّامکند. اینها از جمله کارهائی بوده است که در زمان احرام برای حاجی ممنوع و قدغن بوده است. در این باره استکه قرآن میفرماید:

(ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ).

بعد از آن باید آلودگیها (و چرک و کثافت، و زوائد بدن همچون مو و ناخن) را از خود برطرف سازند، و به نذرهای خویش (اگر نذر کردهاند) وفا کنند.

به نذرهائیکه کردهاند از قبیل قربانی وفا بکنند. البته مراد قربانی جدای از هدی یعنی چهارپایانی است که برای قربانی در موسم حج به مکهگسیل میگردند. چه این نوع قربانی از جمله ارکان حج است‌.

(وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).

و خانه قدیمی و گرامی (خدا، کعبه) را طواف نمایند. مراد طواف افاضه استکه بعد از وقوف در عرفات و از احرام به درآمدن انجام میپذیرد، و با انجام آن مناسک و شعائر حج به پایان میآید. طواف افاضه جدای از طواف وداع است‌.

بیت عتیق، مسجدالحرام استکه خدا آن را آزاد گردانده است، و جبار و زورمداری بر آن غلبه پیدا نکرده است. خدا همچنین آن را از ویرانی و خرابی و کهنگی و فرسودگی رهانیده است. پیوسته از روزگار ابراهیم (علیه السلام) آباد بوده و آباد خواهد بود.

*

این داستان ساختن خانه خدا کعبه بود. آن هم اساس و پایهای است که کعبه بر آن بنیاد گردیده است ... کعبه آن جائی استکه خدا به دوست خود ابراهیم (علیه السلام) دستور فرمود آن را بر توحید و یکتاپرستی برقرار و استوار دارد، و بدو دستور داد که در میان مردم حج را اعلام کند. تا نام خدا را - نه نامهای خداگونگان و بتهای ادعائی را - یادکنند بر حیوان قربانیایکه خدا نصیب آنان کرده است، و خودشان از آن بخورند و به درمانده تنگدست بخورانند، و به نام خدا نه به نام دیگران از آن استفاده کنند. کعبه بیتالله الحرام است و مقدسات خدا در آن مصون است ... نخستین چیز از این مقدسات عقیده توحید و یکتاپرستی است. درهای آنجا را برای طوافکنندگان و به نماز ایستادگان و به رکوعروندگان و به سجدهافتادگان باز گذاشته است. حرمت خونها محفوظ، و حرمت عهدها و پیمانها مصون، و حرمت صلح و صفا، برجای و برپای میماند.

(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ. حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).

آن (چیزی که گذشت، برنامه و مناسک حج بود) و هرکس اوامر و نواهی خدا را (بهویژه در مراسم و امور مربوط به حج) بزرگ و محترم دارد، از نظر خدا چنین کاری (در دنیا و آخرت) برای او بهتر است. (خوردن گوشت) چهارپایان (همچون شتر و گاو و بز و گوسفند) برای شما حلال گشته است، مگر (گوشت) آن چهارپایانی که (در قرآن) برایتان بیان میشود (همچون مردار و غیره). و از (پرستش) پلیدها، یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (بر مردم و بر خدا) بپرهیزید. حقگرا و مخلص خدا باشید، و هیچگونه شرکی برای خدا قرار ندهید. زیرا کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب می‏کند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود)‌.

بزرگداشت مقدسات، دوری گزیدن از رخنه رساندن و پسودن نادرست آنها را به دنبال دارد. بزرگداشت مقدسات، در پیشگاه خدا خوب و پسندیده است. خوب و پسندیده در جهان دل و درون و در دنیای احساسات و مشاعر است. خوب و پسندیده در جهان زندگی و در دنیای واقعیت است. آن دلی که پرهیزگاری میورزد، دلی استکه راه پاکی وپاکیزگی را درپیش میگیرد. آن زندگیکه در آن مقدسات مراعات میگردد، آن زندگی استکه در آن انسانها از ظلم و ستم و تعدی و تجاوز در امن و امان میمانند، و مردمان در آن مرجع امن و امان، و شهرک صلح و صفا، و منطقه اطمینان و اعتماد را مییابند.

چون مشرکان برخی از چهارپایان چون بحیره و سائبه و وصیله و حامی[1] را حرام و قدغن میکردند، و برای آنها حرمت قائل میشدند، در صورتیکه آنها جزو حرمان، یعنی مقدسات خدا نبودند، نص قرآن از حلال بودن چهارپایان صحبت میکند و همه آنها را حلال میشمارد مگر مردار و خون وگوشت خوک وگوشت حیوانیکه بر ذبح آن نام غیر خدا برده شده باشد، و به نام غیرخدا ذبح گردیده باشد:

(وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأنْعَامُ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ).

(خوردن گوشت) چهارپایان (همچون شتر و گاو و بز و گوسفند) برای شما حلال گشته است، مگر (گوشت) آن چهارپایانی که (در قرآن) برایتان بیان میشود (همچون مردار و غیره)‌.

این بدان خاطر استکه مقدساتی در میان نباشد مگر آن مقدساتیکه خدا تعیین میکند، وکسی قانونگذاری نکند مگر با اجازه خدا، وکسی داوری نکند مگر برابر شریعت خدا.

به مناسبت حلال بودن چهارپایان، خدا دستور میفرماید از ناپاکیها و آلودگیهائی که بتان هستند دوری گزیده شود. مشرکان قربانیها را بالای بتها ذبح میکردند. اینکار پلشتی و ناپاکی است. مراد پلشتی و ناپاکی درون است. شرک ورزیدن به خدا پلشتی و ناپاکی است، پلشتی و ناپاکیای که دچار دل و درون میشود و دلها را آلوده میسازد، و پاکی و پاکیزگی دلها را آلوده میکند و میآلاید، بدانگونه که نجاست جامه و مکان را آلوده میکند و میآلاید.

زیرا شرک افتراء بستن و تهمت زدن به خدا است، و نادرست و ناروا است. خدا همگان را ازگفتار نادرست و ناروا برحذر میدارد:

(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).

و از (پرستش) پلیدها، یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (بر مردم و بر خدا) بپرهیزید.

نص قرآنی افتراء بستن و تهمت زدن را سخت زشت میشمارد و نسبت بدان حدت و شدت میورزد تا آنجا که آن را با شرک همراه و همردیف میآورد ... بدین علت امام احمد، با اسنادیکه دارد، از فاتک اسدی روایتکرده استکهگفته است: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) نماز صبح را خواند. وقتیکه سلام نماز را داد برخاست و ایستاد و فرمود:

(عدلت شهادة الزور الإشراک بالله عز وجل).

گواهی دروغ با شرک ورزیدن به خداوند بزرگوار برابر نهاده شده است‌.

سپس این آیه را تلاوت فرمود ...

خداوند از مردمان میخواهد که از هرگونه شرکی دوریکنند، و از هر نوع افتراء و تهمتی اجتناب نمایند، و بر توحید و یکتاپرستی درست و خالص ماندگار شوند:

(حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).

حقگرا و مخلص خدا باشید، و هیچگونه شرکی برای خدا قرار ندهید.

آنگاه نص قرآنی صحنه دردناک و دشواری را ترسیم میکند، و در آن حال و احوال کسی را به تصور میکشدکه پاهای او از افق توحید و یکتاپرستی فرومیلغزد و فرومیافتد، و به ته دره شرک سقوط میکند، و در دم میمیرد و هدر میرود و تکهتکه میگردد. انگار قبلا هرگز وجود نداشته است‌:

(وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).

کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود)‌.

صحنه سقوطی است از بلندائی‌:

(فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ).

انگار از آسمان فرو افتاده است‌.

در زمانی به اندازه یک لحظه تکهتکه میگردد و از هم میپاشد:

(فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ).

و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند. یا اینکه باد او را به مکان دور از دیدگان میاندازد.

(أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ).

یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند.

او را به دره ژرفی میاندازدکه ته آن پیدا نیست! آنچه در میان است و دیدنی است سرعت حرکت همراه با درشتی و سختگیری است، و پیاپیگامها و مراحل آن استکه با حرف «ف» در واژه «فکانما» استکه برای تعقیب و فوری بودن است، و این دیدگاه دال بر سرعت پنهان و نهانگردیدن است ... این نیز شیوه قرآن مجید در تعبیر با به تصویر زدن است‌.

این صحنه، شکل درستی از حال و احوال کسی استکه برای خدا انباز ترتیب میدهد و شرک میورزد، در نتیجه از افق بلند و سر به فلککشیده ایمان به جائی سقوط میکند و فرومیافتد که در آنجا نابودی و طومار زندگی درهم پیچیدن است. چراکه او پایه ثابت و استواری را از دست میدهدکه میتواند بدان اطمینان پیدا کند و با ماندگاری بر آن استوار و پایدار بماند. پایه توحید و یکتاپرستی را از دست میدهد. محل استقراری را از دست میدهدکه جایگاه امن و امان است و میتواند بدان تکیه بدهد و بلمد و ایمن باشد. ولی از آن دور میشود وکناره میرود. درنتیجه فرومیافتد و تکه و پاره میشود و پرندگان هواها و هوسها بسان پرندگان شکاری قطعههای بدن او را میربایند، و اوهام و خیالات، او را بدینجا و بدانجا پرت و پراکنده میکند بدانسان که تندبادها چیزها را پرت و پراکنده میکند و بدینگوشه و بدانگوشه میاندازد. او به دستاویز محکم قرآن چنگ نمیزند، و بر پایه استوار ماندگار نمیماند، پایه استوار توحیدی که او را با جهانی ربط و پیوند میدهدکه در آن زندگی میکند.

*

آنگاه روند قرآنی از سخن گفتن درباره بزرگداشت مقدسات خدا با پرهیزکردن و دوری گزیدن از رخنه رساندن بدانها و رفتار نادرست دربرابر آنها دست برمی‏دارد، و به بزرگداشت مناسک و شعائر خدا روی میآوردکه قربانیهای حج است. بزرگداشت قربانیها هم با چاقکردن و چاقگزیدن و بالا بودن قیمت آنها انجام میپذیرد:

(ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).

(مطلب) چنین است (که گفته شد)، و هرکس مراسم و برنامههای الهی را بزرگ دارد (و از جمله مناسک حج را گرامی شمارد)، بی‏گمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است. در این حیوانات قربانی، منافع (دنیوی از قبیل سوار شدن و بار کردن و استفاده از شیر و پشم و تولیدمثل آنها برایتان آزاد) است تا زمان معین (که روز ذبح آنها است) و بعد هم که در کنار خانه قدیمی و گرامی (کعبه، یعنی در قربانگاه منی و دیگر جاهای حرم) آماده گردیدند (و ذبح شدند، شما میتوانید از منافع مادی و معنوی آنها برخوردار شوید)‌.

روند قرآنی میان حیوانات قربانیای که حاجیان آنها را ذبح میکنند، و میان تقوا و پرهیزگاری دلها پیوند میدهد. چه تقوا و پرهیزگاری دلها هدف اصلی مناسک و شعائر حج است، و این مناسک و شعائر جز رمزهای تعبیر از روکردن به خداوندگار بیتالحرام، و اطاعت از او نیستند. در لابلای مناسک و شعائر حج، یادها و یادمانهای قدیمی از روزگار ابراهیم پلا و بعد از او، نهفته است. این یادها و یادمانها، یادها و یادمانهای طاعت و عبادت، و توبه و برگشت، و روکردن به خدا است، از همان زمانیکه این ملت مسلمان و تسلیم فرمان یزدان پدید آمده است. این یادها و یادمانها و دعاها و نمازها یکسان و برابرند.

این چهارپایانی که قربانی حاجیان میشوند و در پایان روزهای حرام سر بریده میشوند، جائز است صاحبان آنها از آنها استفاده بکنند. اگر نیازی به سواری آنها باشد حاجیان میتوانند بر آنها سوار شوند، یا اگر به شیرهای آنها نیاز داشته باشند میتوانند از شیرهای آنها بنوشند، تا حیوانات قربانی به محل قربانگاه میرسند که بیتالحرام است. آنگاه در آنجا ذبح میشوند تا ازگوشت آنها خودشان بخورند و به فقراء و درماندگان بخورانند.

مسلمانان در روزگار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در حیوانات قربانی حاجیان غلو و زیادهروی میکردند. گرانبهاترین و چاقترین حیوانات را برمیگزیدند، و بدین وسیله بزرگداشت خود را درباره مناسک و شعائر حج اعلام و اعلان میداشتند، و تقوا و پرهیزگاری و ترس از خدا را نشان میدادند. عبدالله پسر عمر - رضیالله عنهما - روایت کرده است وگفته است: عمر بهترین شتر را برای قربانی حج برگزید. آن را با سیصد دینار خریداریکرده بود. به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رفت و عرضکرد: ای فرستاده خدا من بهترین شتر را برای حج انتخاب کردهام و آن را با سیصد دینار خریداری نمودهام. آیا میتوانم آن را بفروشم و با پول آن چند شتر ماده یاگاو بخرم و بجای آن قربانیکنم؟ فرمود: ( لا . انحرها إیاها)‌.

نه. خود همان شتر را ذبح و قربانی کن.

بهترین شتریکه عمر (رضی الله عنه) آن را برای قربانی حج برگزیده بود و سیصد دینار قیمت داشت، عمر (رضی الله عنه) نمیخواستکه بخل ورزد و بخشی از بهای آن را برای خود نگاه دارد. بلکه میخواست آن را بفروشد و با پول آن چندین شتر ماده یاگاو را برای قربانی حج خریداری کند. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم خواستکه عمر همان بهترین شتر را قربانیکند، چون ارزشمند بود و بهای زیادی داشت، و آن را با شتران ماده زیادی عوض نکند، هرچند شتران ماده زیادی گوشت بیشتری داشتند، ولی از ناحیه معنوی کمتر بشمار میآمدند. هدف از قربانی هم بهای معنوی است‌:

(فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).

بی‏گمان بزرگداشت آنها نشانه پرهیزگاری دلها (و خوف و هراس از خدا) است‌.

این همان معنی و مقصودی استکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آن را در نظر داشته است، در آن حالکه به عمر (رضی الله عنه) میفرموده است‌:

(انحرها إیاها).

خود همان شتر را ذبح و قربانی کن‌.

خود همان شتر را ذبح و قربانیکن، نه حیوان دیگری را!

*

قرآن مجید این قربانیها را به عنوان یکی از مناسک و شعائر معروف در میان ملتهایگوناگون معرفی میکند. تنها چیزیکه هست این استکه اسلام آن را به راه صحیح خود انداخته است، بدانگاه که آن را متوجه خدای یگانهکرده است و بس‌:

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ. الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ).

(قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه) ما برای هر ملتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبول آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است. خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامه او هم برنامه واحدی است. حال که چنین است) پس تسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا) را (به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان). آنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام باعظمت یزدان) دلهایشان به هراس میافتد، و در برابر مصائبی که گریبانگیرشان می‏گردد، شکیبائی پیش می‏گیرند (و ایستادگی میکنند، چرا که تسلیم فرمان قضا و قدرند)، و نماز را چنان که باید میخوانند، و از اموالی که بدیشان عطاء کردهایم (در کارها و راههای خیر) مصرف می‏کنند.

اسلام احساسها و رویکردها را وحدت می‏بخشد، و جملگی اندیشهها و روشها را متوجه خدا میسازد. بدین خاطر استکه عقل و شعور و عمل و کار را، و تلاش و پویش و عبادت و پرستش را، و حرکت و عبادت را رو بدان جهت یگانه میدارد، و بدین وسیله سراسر زندگی را با رنگ عقیده رنگآمیزی میکند و میآراید.

بر این اساس است که اسلام قربانیهائی را حرام کرده استکه برای غیر خدا و به نام غیر خدا ذبح میشوند، و حتمی و قطعیکرده استکه نام خدا بر قربانیها برده شود و بس، تا بردن نام خدا هدف برجسته باشد، به گونهای که انگار قربانی با هدف بردن نام خدا ذبح میشود:

(وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأنْعَامِ).

(قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده، و بلکه) ما برای هر ملتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبول آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است‌.

آنگاه پیروی با بیان وحدانیت میزند:

(فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ).

خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامه او هم برنامه واحدی است)‌.

پیرو را با تسلیم خود به خدای واحد ادامه میدهد:

(فَلَهُ أَسْلِمُوا).

(حال که چنین است) پس تسلیم (فرمان) او شوید.

این تسلیم شدن، تسلیم شدن اجباری و اضطراری نیست. بلکه تسلیم شدن فرمانبردارانه و هوشیارانه است‌:

(وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ. الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).

مژده بده مخلصان متواضعی که چون نام خدا برده شود (به خاطر درک مقام باعظمت یزدان) دلهایشان به هراس میافتد.

همینکه نام خدا برده شود، هراس به دلها و درونها و خردهایشان میافتد.

(وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ).

و در برابر مصائبی که گریبانگیرشان می‏گردد، شکیبائی پیش می‏گیرند (و ایستادگی میکنند، چرا که تسلیم فرمان قضا و قدرند).

اصلا هیچگونه اعتراضی در برابر قضا و قدر یزدان درباره خویشتن ندارند.

(وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ).

و نماز را چنان که باید میخوانند.

آنان خدا را چنان که باید میپرستند، و برای او عبادت لازم را میکنند.

(وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ).

و از اموالی که بدیشان عطاء کردهایم (در کارها و راههای خیر) مصرف میکنند.

آنان از صرف اموالی که در دست دارند در راه خدا دریغ نمیورزند، و بخل نشان نمیدهند.

قرآن این چنین میان عقیده و مناسک و شعائر پیوند میدهد. چه مناسک و شعائر برجوشیده و برگرفته از عقیده و استوار و پایدار بر آن است. مناسک و شعائر بیانگر این عقیده و رمز آن است. مهم این استکه سراسر زندگی، و همه تلاشها وکوششها با این رنگ آراسته و پیراسته و رنگآمیزی شود، و نیروها و انرژیها متحد، و جهتها و رویکردها متفقگردد، و ذات انسان در راهها و رویکردهایگوناگون متفرق و پراکنده نشود و هرز و هدر نرود.[2]

روند قرآنی در توضیح و بیان این معنی و تاکید آن به پیش میرود، بدانگاهکه شعائر و مناسک حج را با ذبح شترها وگاوها روشن میکند:

(وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).

ما (ذبح) شتران (چاق و فربه، و دیگر چهارپایان) را (در حج) برای شما از جمله مراسم و مناسک (دین و نشانههای آئین) الهی قرار دادهایم، و در چنین حیواناتی خیر (دنیا و اجر آخرت) شما است. پس در حالی که به صف ایستادهاند (و دستها و پاها را جفت هم کردهاند و آماده ذبح میباشند) نام خدا را بر آنها ببرید (و به نام خدا ذبحشان کنید)، و هنگامی که (نقش زمین شدند و) بر پهلوهایشان افتادند، خودتان (اگر خواستید) از گوشت آنها بخورید و به مستمند (غیر گدا) و به فقیر (گداپیشه) بخورانید. اینگونه (که میبینید) شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا این که (از الطاف کریمانه و انعام بزرگوارانه آفریدگار خود) سپاسگزاری کنید. گوشت‏ها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچوجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو میرسد (و رضا و خشنودی را کسب میکند). اینگونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید. ای پیغمبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده‌.

واژه «بدن: شتران. گاوها»[3] مخصوصا ذکر میشود چون بزرگترین حیوانات قربانی هستند. روند قرآنی بیان میدارد که خدا آنها را وسیله خیر و صلاح شما ساخته است. بدانگاه که زندهاند مایه خیر و صلاح هستند. بر آنها سوار میشوید و آنها را میدوشید. در آن وقت همکه قربانی میگردند مایه خیر و صلاح هستند. چون هدیه میشوند و به فقراء داده میشوند. پاداش این که خدا آنها را خیر برای مردمان کرده است این استکه نام آنها را بر آنها ببرند، و آنها را برای خدا ذبح کنند، بدانگاه که برای ذبح پاهایشان را جفت یکدیگر و راست و ریز میکنند:

(فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ) .

پس در حالی که به صف ایستادهاند (و دستها و پاها را جفت هم کردهاند و آماده ذبح میباشند) نام خدا را بر آنها ببرید (و به نام خدا ذبحشان کنید)‌.

شتر ایستاده ذبح میشود. بدینگونهکه پای چپ جلوی یا پای راست جلوی آن را میبندند و بر سه پای دیگر خود میایستد.[4]

(فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا ...).

و هنگامی که (نقش زمین شدند و) بر پهلوهایشان افتادند ...

وقتیکه بر زمین افتادند و مردند، صاحبانشان سنت است از آنها بخورند، و بایدکه به مستمندان تنگدستی که گدائی نمیکنند، و به فقیرانیکه گدائی میکنند، از آنها بخورانند. خداوند شتران را مسخر مردمان کرده است تا از او سپاسگزاریکنند در برابر این که ایشان را توانائی استفاده از خیر و برکت زنده و قربانی شده آنها را داده است‌:

(فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

اینگونه (که میبینید) شتران را رام و مطیع شما کردهایم تا این که (از الطاف کریمانه و انعام بزرگوارانه آفریدگار خود ) سپاسگزاری کنید.

وقتیکه به مردمان دستور داده میشودکه آنها را به نام خدا ذبح کنند.

(لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا).

گوشت‏ها و خونهای قربانیها (که مظاهر و صور ظاهری هستند، به هیچوجه مورد توجه خدا نبوده و) هرگز به خدا نمیرسد (و موجب رضای او نمیگردد)‌.

گوشتها و خونها به خداوند سبحان نمیرسد. بلکه تقوا و پرهیزگاری دلها و توجه آنها به خدا میرسد. دیگر آن کاری که مشرکان قریش میکردند مقبول و خداپسند نیست. مشرکان قریش بتها و خداگونههای خود را با خون قربانیها طبق شیوه منحرف و زشت شرک، آلوده و رنگین میکردند!

(کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ).

اینگونه که (میبینید) خداوند حیوانات را مسخر شما کرده است تا خدا را به خاطر این که هدایتتان نموده است (و به سوی انجام اعمال نیکو رهنمودتان کرده است) بزرگ دارید و (سپاسگزار الطاف او باشید.

شما را رهنمودکرده است به اینکه او را به یگانگی بپرستید، و بدو روکنید، و حقیقت راطه موجود میان خدا و بندگان را درک و فهم نمائید، و حقیقت ارتباط کار و رویکرد را بشناسید.

(وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).

(ای پیغمبر!) نیکوکاران را (به پاداش عظیم و لطف عمیم خدا) مژده بده‌.

نیکوکاران کسانیند که نیکو میاندیشند، و نیکو احساس میکنند، و زیبا و پسندیده عبادت و پرستش را انجام میدهند، و زیبا و پسندیده پیوند خود را با خدا در همه تلاشها و پویشهای زندگی حفظ میکنند و مراعات میدارند.

بدین منوال روشن میگرددکه مسلمان در زندگی خود گامی را برنمیدارد، و در شب خود یا در روز خود حرکتی نمیکند و تکانی نمیخورد، مگر اینکه خدا را در آنگام و در آن حرکت و تکان، ناظر و شاهد بر خویش میبیند، و دلش در هرکاری و در هر تلاشی از خدا میترسد و به جوش و خروش میافتد، و چشم به خدا میدوزد و خشنودی او را میجوید. در این صورت سراسر زندگی عبادت میشود، و بدین وسیله خواست خدا از آفرینش بندگان که عبادت است تحقق پیدا میکند، و زندگی زمین با عبادت اصلاح میشود، و حیات زمینی با وسیله مناسب خودکه عبادت است به آسمان میپیوندد.

*

از این مناسک و شعائر و عبادات باید حمایت و حفاظت بشود و دست کسانی را از سر آنها کوتاه کرد که مردمان را از راه خدا بازمیدارند، و جلو ایشان را گرفت و نگذاشتکه به حریت عقیده و حریت عبادت تعدیکنند، و بر قداست معابد و حرمت مناسک و شعائر بشورند. نگذارند همچون کسانی مومنان پرستشگر تلاشگر را بازدارند از پیاده کردن برنامه زندگی، برنامهای که بر عقیده استوار است، و با خدا پیوند دارد، و ضامن تحقق بخشیدن خیر و صلاح انسانها در دنیا و آخرت است‌.

بدین خاطر استکه خدا به مسلمانان بعد از هجرت اجازه داد با مشرکان بجنگند تا از خویشتن و از عقیده خویشتن دفاعکنند و تعدی و تجاوز آنان به سرحد خود رسیده بود. و بدینوسیله برای خود و برای دیگران حریت عقیده و حریت عبادت را در سایه دین خدا تامینکنند. خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی و دستیابی به مقصود را داده بود، به شرط اینکه به وظائف و تکالیف عقیدهای که دارند و در آیات زیر برایشان روشن نموده است عملکنند.

(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ. أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).

خداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلما خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد). اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) می‏گردد. چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند. همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر می‏گردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران می‏گردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراکز پرستش خود را فراموش نمیکند) و بهطور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز می‏گرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقق وعدههایش جلوگیری نماید. آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمی‏گردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است)‌.

نیروهای شر و شرارت وگمراهی و ضلالت در این زمین به کار مشغولند و دستاندرکارند. پیکار میان خیر و شر و هدایت و ضلالت مستمر و متداوم است. مبارزه نیروهای ایمان و نبروهای طغیان از آن زمانکه یزدان انسان را آفریده است برپا و برجا است‌.

شر سرکش است و باطل مسلح است ... بزهکارانه میتازد و یورش میآورد، و ناپرهیزگارانه ضربت میزند. اگر مردمان راهیاب گردند ایشان را از خیر و صلاح پشیمان میکنند، و اگر دلهای مردم به سوی حق بازگردد، ایشان را از حق بازمیگردانند. پس لازم است نیروئی باشد از ایمان و خیر و حق به دفاع برخیزد، و ایمان و خیر و حق را ازفتنه و بلا بپاید و ایمان و خیر و حق را از خارها و زهرها حراست و نگبانی نماید. خداوند نخواسته استکه ایمان و خیر و حق را خلع سلاح رهاکند، تا نتوانند با نیروهای طغیان و شر و باطل بجنگند، و بر نیروی ایمان در درونها، و بر ژرفای حق در درونها، و بر عمق خیر در دلها تکیهکنند. زیرا نیروی مادیای که باطل دارد گاهی دلها را متزلزل میکند، و درونها را از ایمان برمیگرداند، و فطرتها را کج و منحرف میسازد. صبر نیز حد و مرزی دارد، و تحمّل هم اندازه و مقداری دارد، و نیروی بشری نیز مرز و نهایتی داردکه در آنجا به پایان میآید و به سر میرسد. یزدان بهتر از دیگران از دلها و از درونهای مردمان آگاه است. بدین لحاظ است که خدا نخواسته است مومنان را در دست فتنه و آشوب رها سازد، مگر تا آن حد و تا آن اندازه برای مقاومت آماده شوند، و آمادگی دفاع را حاصلکنند، و بتوانند از وسائل جهاد سود ببرند ... بدینهنگام است که به مومنان اجازه میدهدکه برای پاسخ به تعدی و تجاوز برزمند و تعدی و تجاوز را برگردانند و سر جای خود بنشانند. پیش از اینکه خدا بدیشان اجازه حرکت به سوی پیکار را بدهد بدانان اعلام میکند که او دفاع از ایشان را برعهده میگیرد، و ایشان در پناه حفاظت و حمایت وی هستند:

(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).

حداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند)‌.

خدا بدیشان هم اعلام میکندکه او دشمنانشان را به خاطر کفرشان و خیانتشان دوست نمیدارد و از آنان ناخشنود است و قطعا آنان خوار میگردند:

(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ).

قطعا خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمی‏دارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد)‌.

خدا به نفع مومنان داوری میکند و فرمان میراند و اعلان میفرماید که مومنان از ناحیه اخلاقی هم حق دفاع از خود و حق حفظ سلامت خود را دارند. چراکه ایشان ستمدیدهاند و متجاوز نیستد و مغرور و متکبر و قلاش نمیباشند:

(أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).

اجازه (دفاع از خود) به کسانی داده میشود که به آنان جنگ (تحمیل) می‏گردد. چرا که بدیشان ستم رفته است (و آنان مدتهای طولانی در برابر ظلم ظالمان شکیبائی ورزیدهاند و خون دل خوردهاند )‌.

مومنان هم بدانند و مطمئن باشند که خدا از ایشان حمایت و حفاظت میکند و آنان را یاری و مدد میرساند و پیروزشان میگرداند:

(وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).

و مسلما خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند.

مومنان دلیلی در دست دارند که فرورفش به پیکار را برای ایشان آزاد میسازد. آنان نمایندگان دیگران برای انجام یک وظیفه بزرگ بشریت هستند. خیر و برکت آنکار تنها به خودشان برنمیگرد و بس. بلکه نفع و سود آن عائد جبهه همه مومنان میشود. انجام این مهم حریت عقیده و حریت عبادت را تضمین میکند.گذشته از این، مومنان ستمدیده هستند. از شهر و دیار خود به ناحق بیرون کرده شدهاند:

(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).

همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند (و از مکه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند پروردگار ما خدا است‌!.

این سخن، راستترین سخنی استکهگفته میشود، و شایستهترین سخنی است که بر زبان رانده میشود. تنها به خاطر همین سخن از مکه اخراج شدهاند. این ستمی استکه متعدیان و متجاوزان نیز در ستم بودن آن شبههای ندارند. این ستم به خاطر هدف شخصی ستمدیدگان، و به خاطر خود کسانی صورت نمیگیرد که بدیشان تعدی و تجاوز میشود. بلکه آنچه به خاطرش مورد ستم و تجاوز قرار میگیرند و به سبب آن اخراج میشوند، تنها عقیده است و بس. پیکار بر سر کالائی ازکالاهای این زمین نیست. کالاهائی که آزها و طمعها به خاطر آن درمیگیرد، و مصالح بر سر آنها تناقض و برخورد پیدا میکند؛ و درباره آنها رویکردها مختلف میشود، و منافع بر سر آنها اختلاف پیدا مینماید و ناهمگون میافتد)

فراتر از همه اینها آن اصل همگانی است ... عقیده نیاز به دفاع دارد:

(وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا).

اصلا اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگیری ننماید، باطل همهجاگیر می‏گردد و صدای حق را در گلو خفه میکند، و آن وقت) دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کنشهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران می‏گردد.

صوامع: اماکن دورافتاده، یعنی دیرهای عبادت راهبان و تارکان دنیا است ... بیع: کلیساهای مسیحیان به طور عام است، و فراگیرتر از صوامع و دیرها است. صلوات: اماکن عبادت یهودیان، یعنی کنشتها است. مساجد اماکن عبادت مسلمانان است‌.

همه این اماکن در معرض انهدام قرار میگیرد -با وجود قداست آنها و تخصیص آنها به عبادت خدا - از نظر باطل مهم نیستکه نام خدا در آنها برده میشود و خدا در آنها پرستش میگردد. همچون اماکن و جایگاههائی محفوظ و مصون نمیماند مگر اینکه خدا بعضی را با بعضی دفع کند و از میان بردارد. یعنی حامیان و نکاهبانان عقیده دشمنان عقیده را دفع و از میان بردارند، دشمنانی که احترام عقیده را پایمال میکنند، و بر معتقدان بدان میتازند و تعدی میکنند. باطل متکبر و مغرور است و دست از تعدی و تجاوز نمیکشد و از آن باز نمیایستد، مگر زمانی که با نیروئی همسان نیروئیکه آنان با آن یورش میآورند و میتازند جلو ایشانگرفته شود و بر آنان تاخت برده شود و یورش رود. برای حق اینکافی نیستکه حق است تا تعدی و تجاوز باطل بدو متوقف شود، بلکه لازم است نیروئی باشد از آن حفاظت و حمایت کند و به دفاع از آن بپردازد و بر باطل بتازد و باطل را از پای فرواندازد. این هم قانونکلی و عامّی استکه تا انسان انسان است تغییر و تبدیل پیدا نمیکند!

لازم است اندکی در برابر این نصوص ایستاد و به وراندازی آنها پرداخت، نصوصی واژگان آنها اندک و معانی آنها ژرف است، و اسرار و رموزی را پژوهش و بررسی کرد که در فراسوی آنها نهفتهاند و در جهان نفس و در جهان زندگی تاثیر دارند.

خداوند اجازه به جنگ را میآغازد و به کسانی اجازه جنگ میدهد که مشرکان با ایشان جنگیدهاند، و باطلگرایان به آنان تعدی نمودهاند. اجازه بدینگونه صادر میگردد که خدا ازکسانی دفاع میکند که ایمان آورده باشند، و او کافران خیانتپیشهای را دوست نمیدارد که به مومنان دست تعدی درازکرده باشند:

(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ).

خداوند دفاع میکند از مومنان (و به سبب ایمانشان پیروزشان میگرداند). چرا که مسلمّاً خداوند خیانتپیشگان کافر را دوست نمیدارد (و دوستان مومن خود را در دست خیانتکاران ملحد رها نمیسازد)‌.

در این صورت خداوند بزرگوار برای مومنان تضمین فرموده است که از ایشان دفاعکند. کسی همکه خدا از او دفاع بکند او حتما از دشمنش ایمن میماند، و قطعا بر دشمنش چیره میشود ... پس چرا در این صورت خدا بدیشان اجازه جنگ میدهد؟ و چرا در این صورت جهاد را بر ایشان واجب میگرداند؟ و چرا در این صورت مومنان میجنگد وکشته شدن و زخمی گردیدن را بر خود هموار میکنند و درد و رنج و جاننثاری و دردها را به جان میپذیرند؟.. در حالیکه عاقبت معروف و معلوم است، و خدا توانا بر محقق ساختن عاقبت ایشان، بدون جد و جهد و درد و رنج و جاننثاری وکشته شدن و جنگیدن آنان است!

پاسخ این است که حکمت خدا در این باره والاتر و بالاتر است، و دلیل محکم و حجت استوار از آن خدای دادار است ... آنچهکه ما انسانها از این حکمت درک و فهم میکنیم و برای خردهایمان و برداشتهایمان از تجارب و معارف و آزمودهها و آموختههایمان روشن و جلوهگر میآید این است که یزدان سبحان نخواسته استکه حاملان دعوتش و مدافعان آن از میان «تنبلها» و سستهائی باشدکه به استراحت بنشینند و راحتطلبی بگزینند، و با وجود این خدا سهل و ساده و بدون درد و رنج پیروزی را نصیب ایشانگرداند، تنها بدان خاطرکه آنان نماز میخوانند و قران تلاوت میکنند، و رو به درگاه خداوند باری مینمایند هر زمانکه اذیت و آزار بدیشان میرسد، و تعدی و تجاوزگریبانگیرشان میسود.

بلیکه بر آنان واجب است نماز بخوانند، و قران تلاوتکنند، و با دعا و زاری رو به درگاه خداوند باری نمایند در زمان غم و شادی و خوشی و ناخوشی. ولی تنها این عبادت، ایشان را سزاوار حمل دعوت خدا و حفاظت و حمایت از آن نمیسازد. بلکه این عبادت توشهای استکه آن را باید برایکارزار بیندوزند، و ذخیرهای است که باید آن را برای پیکار ذخیرهکنند، و اسلحهای استکه باید بر آن تکیه و از آن استفادهکنند در آن هنگامکه هنگامه کارزار درمیرسد و با باطل روبرو میشوند و با همان اسلحهای به جنگ باطلگرایانی میروند که از اسلحه استفاده کنند و میرزمند، امّا افزون بر آن، اسلحه تقوا و ایمان و ارتباط با خدا را بر اسلحه ایشان میافزایند.

خداوند بزرگوار خواسته استکه دفاع خود را از راه کسانی انجام دهدکه ایمان آوردهاند. دفاع خدا با دست مومنان انجام میپذیرد تا خودشان نیز در گیراگیر پیکار و در جرگه کارزار پخته و رسیده گردند وکمال ایشان بهکمال رسد. چه همه نیروهای اندوخته در بنیه آدمی بیدار نمیگردد و به پویش درنمیآید، بدانگونه که بیدار میگردد و به پویش درمیافتد در آن حال و احوالی که انسان با خطر روبرو میشود، و درکارزار شاخ به شاخ وگلاویز میگردد، و هماورد را میراند، و هماورد او را میراند، و چکاچاک برمی‏خیزد و درمیافتد. او همه نیروی خود را جمع میکند تا با تمام قدرت و قوت با نیروی مهاجم و تازنده رویاروی شود و به دفاع برخیزد و بداندیش را به عقب براند و بر سر جای خودش بنشاند ... بدین هنگام استکه هر سلولی از پیکره آدمی با تمام نیروهائیکه در وجودش به ودیعت گذارده شده است آماده پیکار در هنگامه کارزار میشود تا نقش خود را بازی بکند، و با همه سلولهای دیگر در عملیات مشترک، همسنگر و همپشت گردد، و تا آنجاکه میتواند بکوشد و بر سر بداندیش فریاد زند و بخروشد، و آنچه در توان دارد فدا کند، و خودش به نهایت مقدور برسد، و به تمام وکمال، بذل موجود کند.

ملتیکه عهدهدار دعوت خدا است نیاز دارد به بیدار شدن همه سلولهای وجودش، و به همایش همه نیروهایش، و به آمادهباش همه استعدادهایش، و جمعآوری همه انرژیها و توانهایش. تا رشد و نمو این ملت به اتمام رسد، و پختگی اوکمال یابد، و بدین وسیله برای حمل امانت بزرگ و سترگ دین، و ماندگاری بر آن مهیا و مجهز شود.

پیروزی سریعیکه رنج و زحمتی نطلبد، و از آسمان رایگان نازل شود و سهل و ساده به دست نشستگان راحتطلب برسد، این نیروها و انرژیها را بیکاره و بیفائده میکند و نمیگذارد جلوهگر و پدیدار شوند، زیرا آنها را بیدار و هوشیار نمیسازد، و آنها را فرانمیخواند و به کار نمیگیرد.

گذشته از این، پیروزی سریعیکه آسان و ارزان به دست آید، آسان و ارزان هم از دست میرود و ضائع و هدر میشود. نخست بدان سببکه همچون فتح و ظفری ارزان به دست آمده است و قربانیها و فداکاریها و جاننثاریهای قیمتی و گرانبهائی صرف آن نشده است و بذل آن نگردیده است. دوم بدان علت کسانی که این پیروزی را به دست آوردهاند نیروهایشان برای حفظ این پیروزی تمرین ندیده است و آزموده نگردیده است، و توانها و انرژیهایشان برای به دست آوردن آن جمع و تیز و چابک نشده است. پس همچون نیروها و توانهائی مجهز و آماده برای دفاع نمیگردد و گرد نمیآید تا جلو بداندیشان را بگیرد و تاخت و تاز بدسگالان را سد کند.

تربیت روانی و مهارت عملی نیز از پیروزی و شکست، و از حمله وگریز، و از ضعف و قوت، و از پیشروی و پسروی، برمیخیزد و سرچشمه میگیرد ... همچنین تربیت روانی و مهارت عملی از احساسات و عواطفی همچون آرزو و درد، و شادی و غم، و آرامش و پریشانی سرچشمه میگیرد ... از احساس ضعف و احساس قدرت نیز سرچشمه میگیرد ... با این تربیت روانی و مهارت عملی، اتحاد و اتفاق، و نیستی و نابودی در راه عقیده و انسانها، و هماهنگی میان رویکردها در لابلایکارزار و پیش از آن و پس از آن، و کشف نقطههای ضعف و نقطههای قدرت، و اداره امور در همه حالات، همراه است ... همه اینها هم برای ملتی ضروری استکه دعوت را برعهده میگیرد و بدان عمل میکند و مردمان را نیز بدان فرامیخواند و به عمل به آن وامیدارد.

به خاطر همه اینها، و به خاطر چیزهای دیگری جز اینها که تنها خدا از آنها مطلع است، خداوند متعال دفاع خود را از راه کسانی قرار داده است که ایمان آوردهاند، و دفاع خود را فرزند سر راهی نکرده است تا از آسمان بدون رنج و زحمت به سویشان افکنده شود و مفت بدیشان داده شود.[5]

پیروزی چهبسا برای کسانی به کندی دست میدهد که به ناحق مورد ظلم و ستم قرارگرفتهاند و از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند به جرم این که میگویند: پروردگار ما خدا است. این کندی چهبسا برای حکمتی باشدکه خدا آن را خواسته است‌.

چهبسا کندی پیروزی بدان خاطر باشدکه بنیه ملت با ایمان با وجود رشد و نمو پیداکردن هنوز پخته و رسیده نگردیده است، و با وجود رسیدن بهکمال هنوز کامل نشده است، و هنوز نیروهایشان جمع و جور نگردیده و رویهم اندوده و انباشته نشده است، و همه سلولهایشان آماده و مجهز نگردیده است تا نیروها و استعدادهای ذخیره شده در آنها شناخته شود. اگر در این وقت همچون ملتی به پیروزی دسترسی پیدا کند آن را هرچه زودتر از دست میدهد، بدان سبب که قدرت حفاظت و حمایت طولانی آن را ندارد!

گاهی پیروزی به کندی فراچنگ میآید تا ملت مسلمان آخرین نیروئی راکه در توان دارد، و آخرین اندوختهای که دارد، بذل این کار کند، و همه چیزهای قیمتی وگرانبها را در راه خدا سهل و ساده فدا کند و ناچیز و بی ارزش انگارد.

.............................(صفحه 679 قسمت اول موجود نیست).............................

فرمود :

(من قاتل لتکونکلمة الله هی العلیا فهو فی سبیل الله).[6]

کسی که بجنگد تا سخن خدا والائی و برتری گیرد، او در راه خدا گام برمیدارد.

همچنینگاهی پیروزی کندی میگیرد، چون در شریکه ملت مسلمانان با آن میجنگد هنوز چیزی از خیر و خوبی در لابلای آن مانده است، و خدا میخواهد آن اندک خیر را نیز در شر بپالاید و شر جدا شود و تک و تنها نابودگردد، و ذرهای از خیر با شر نماند و در وسط آن هدر نرود و بیهوده نابود نشود.

گاهی پیروزی بهکندی صورت میپذیرد، بدان علتکه باطلیکه ملت مسلمان با آن میرزمد هنوز انحراف آن کاملا برای مردمان روشن و واضح نگردیده است. اگر در این وقت مسلمانان بر آن غلبهکنند و چیره شوند کسانی که گول آن باطل را خوردهاند آن را کمک نمایند و یار و مددکارش شوند، چون هنوز قانع نگردیدهاند و روشن نشدهاند که آن باطل دارای فساد است و باید از میان برداشته شود. درنتیجه ریشههایی هم در دلها و درونهای افراد پاکی بدواندکه حقیقت برایشان پیدا و هویدا نگردیده است‌.

گاهی هم پیروزی دیر حاصل میگردد، بدان خاطرکه محیط هنوز شایان استقبال از حق و خیر و عدلی را نداردکه ملت مسلمان آنها را ترسیم و جلوهگر میسازد و مجسم میدارد. اگر ملت مسلمان در این وقت پیروز گردد با دشمنانگی و آشوب محیط رویاروی میشود، دشمنانگی و آشوبیکه با آن برای ملت مسلمان آرام و قراری نخواهد بود. لذا مبارزه بر دوام میماند تا دلها و درونهای مردمان پیرامون آن آمادگی استقبال از حق مظفر و معزز را پیدا میکنند، و توانائی پذیره حق رفتن و قدرت ماندگاری بر آن را خواهند داشت‌.

به خاطر همه این چیزها و چیزهای دیگری استکه تنها خدا از آنها آگاه است، پیروزی به تاخیر میافتد و دیر به دست میآید، و جاننثاریها و فداکاریها چندین برابر میگردد، و دردها و رنجها فزونتر و بیشتر میشود. و خدا از کسانی دفاع خواهد کرد که ایمان آوردهاند، و درنهایت پیروزی سر میرسد و تحقق پیدا میکند. پیروزی وظائف و تکالیف و سختیها و دشواریهائی را میطلبد بدان هنگام که یزدان جهان اجازه میفرماید پیروزی حاصل شود و روی بنماید پس از مهیا شدن اسباب آن و پرداخت بهای آن، و آمادگی فضای محیط پیروزی برای استقبال از پیروزی و ماندگاری آن:

(وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).

و مسلمّا خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز می‏گرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقق وعدههایش جلوگیری نماید. آن مومنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است) کسانی هستند که هرگاه در (زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند، و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند، و سرانجام همه کارها به خدا برمی‏گردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است)‌.

وعده موید و محکم و محقق و تخلفناپذیر خدا این استکه خدا یاری میدهد کسانی را که او را یاری بدهند ... چهکسانیند آن کسانیکه خدا را یاری میدهند، و درنتیجه سزاوار یاری خدای توانای مقتدری میشوندکه هرکه را سرپرستیکند و هرکه را به دوستی گیرد، شکست نمیخورد؟ آنان چنین کسانیند:

(الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ ...).

آن کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم ....

هرگاه پیروزی را برای آنان محقق سازیم، و کار، و بار را برایشان برقرار و استوار نمائیم ...

(أَقَامُوا الصَّلاةَ).

نماز را برپا میدارند.

نماز را میخوانند، و خدا را پرستش میکنند، و پیوند خود را با او محکم میدارند، و بدو مطیعانه و متواضعانه و فرمانبردارانه رو میکنند ...

(وَآتَوُا الزَّکَاةَ).

و زکات را میپردازند.

زکات را میدهند، و حق ثروت و دارائی را اداء میکنند، و بر بخل درون چیره میشوند، و خویشتن را از حرص و طمع پاکیزه میدارند، و بر وسوسه اهریمن غالب میآیند، و نیاز مردمان را برآورده میسازند، و افراد ضعیف و نیازمند را سرپرستی میکنند، و صفت پیکر زنده جامعه را محقق میدارند و سلامت تن آن را محفوظ و مصون مینمایند. همانگونهکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است:

(مثل المؤمنین فی توادهم وتراحمهم وتعاطفهم کمثل الجسد إذا اشتکى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر والحمى).[7]

صفت مومنان در محبت به یکدیگر، و در مهربانی به یکدیگر، و در عطف توجه و پائیدن همدیگر، همچون صفت بدن است. هر زمان که اندامی از بدن به ناله و فغان درآید، همه اندامهای تن با آن همدرد میشود و با شب زندهداری و تب و لرز با آن همآوا می‏گردد.

(وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ).

و امر به معروف میکنند.

دیگران را به خیر و صلاح فرامیخوانند، و مردمان را به کارهای نیک تشویق و ترغیب مینمایند ...

(وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).

و از منکر نهی مینمایند.

با شر و فساد مبارزه میکنند، و بدینکار و بدانکار صفت ملت مسلمانی را برای خود محقق میسازندکه بر منکر نمیماند، در حالیکه توانا بر تغییر و تبدیل آن باشند، و ازکار پسندیده دست برنمیدارند و دوری نمیگزینند، وقتیکه بر انجام و محققکردن آن توانا باشند.

اینان همان کسانیند که خدا را یاری میدهند، وقتی که برنامه او را یاری میدهند، برنامهای که خدا برای مردمان در زندگی خواسته است. تنها به خدای یگانه افتخار میکنند و مینازند و خویشتن را بزرگ میبینند نه به کس دیگری. اینان همانکسانیندکه خدا ایشان را به طور مسلم و قطعی و بهگونه یقین و اطمینان وعده پیروزی میدهد.

این پیروری، پیروزی مبتنی بر اسباب و علل و شرائط و مقتضیات است. مشروط به وظایف و تکالیف و رنجها و دشواریهائی است ... پس از حصول این چیزها و انجام این وظیفهها، کار به خدا واگذار است. هرگونه که بخواهد کار را شکل میدهد و حاصل میگرداند. شکست را به پیروزی، و پیروزی را به شکست، تبدیل میکند، اگر ارکان و اصول کار مختل شود و خلل بپذیرد، یا وظائف و تکالیف مهملگذارده شود و نادیده گرفته شود:

(وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ).

و سرانجام همه کارها به خدا برمی‏گردد (و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد، همانگونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است)‌.

این پیروزی، آن پیروزی استکه به پیاده کردن برنامه الهی در زندگی منتهی میگردد. حق و عدل و حریت گرائیدن به خیر و صلاح راکمک میکند و یاری میدهد، تا بدانجا که در راه پیاده شدن آنها اشخاص و افراد و مطامع و شهوات فدا میگردد و نادیدهگرفته میشود.

این پیروزی، آن پیروزی استکه سبب خود را دارد، و بهای خود را دارد، و وظائف و تکالیف خود را میطلبد، و دارای شروطی است. این پیروزی به کسی ناسنجیده و سرسری، یا به کسی به خاطر جانبداری و دوستی و تمایل داده نمیشود. این پیروزی برای کسی هم نمیماندکه هدف این پیروزی و مقتضیات آن را محقق و پیاده نمیگرداند.


 


[1] - مراجعه شود به مائده/103. (مترجم)

[2] - برای آشنائی بیثشر مراجعه شود به کتاب: «السلام العالمی والاسلام» فصل: عقیده و حیات‌.

[3] - «بدن» جمع بدنة است. بدنه، شتر ماده یا گاو است، و در حج برای هشت نفر بسنده است‌.

[4] - مراجعه شود به تفسیرهای روحالمعانی و قاسمی. (مترجم)

[5] - اسلام با وجود این، جنگ را به خاطر جنگ هدف نمیشمارد، و به جنگ اجازه نمیدهد مگر برای هدفیکه بزرگتر از صلح و صفاو آتشبس و همدیگر را رهاکردن است ... صلح و صفا هدف اسلام است، همانگونهکه بسیاری از آیات دیگر در قرآن بیان میدارند. ولیکن صلح و صفائیکه در آن تعدی و تجاوز و ظلم و ستم و دستدرازی و دشمنانگی نباشد. ولی زمانیکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز شود به هریک از ارکان و اصول والای انسانیت، از قبیل حریت عقیده، و حریت عبادت، عدالت و دادگری در قضاوت و داوری و فرماندهی و فرمانروائی، عدالت و دادگری در پخش غنائم و فرآوردهها، عدالت و دادگری در حقوق و وظائف، رفتار فردی و گروهی برابر قوانین و مقررات خدا، ... هر زمانکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز شود به یکی از این ارکان و اصول به شکلی از اشکال و از راهی از راهها، چه از فردی بر فردی، یا از فردی برگروهی، یا از گروهی بر فردی یا برگروهی، یا از دولتی بر دولتی، انجام بگیرد، فرقی ندارد. ظلم و ستم و تعدی و تجاوز، همان ظلم و ستم و تعدی و تجاوز است. چه اسلام از صلح و صفائی راضی و خشنود نیستکه بر ظلم و ستم و تعدی و تجاوز استوار و پایدار باشد. زیرا صلح و صفا در اسلام تنها آرامش و ترک جنگ نیست. بلکه صلح و صفا پیادهکردن خیر و برکت و عدالت و دادگری مبتنی بر برنامهای استکه یزدان آن را برای بندگان ترسیم و تدوینکرده است ... (برای اطلاع بیشتر به کتاب: «السلام العالمی والاسلام» مراجعه شود)‌.

[6] - شیخین، یعنی مسلم و بخاری آن را روایت کردهاند.

[7] - بنی آدم اعضای یکدیگرند     که در آفرینش ز یکگوهرند

    چو عضوی به درد آورد روزگار     دگر عضوها را نماند قرار (سعدی)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد