تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره ق مکی و ٤٥ آیه است

 

سوره‌ی ق آیه‌ی 45-1

 

سورة ق

سوره ق مکی و ٤٥ آیه است

بسم الله الرحمن الرحیم

ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (1) بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ (2) أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (3) قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ (4) بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ (5) أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ (6) وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (7) تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ (8) وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ (9) وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ (10) رِزْقاً لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ (11) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ (12) وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ (13) وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ (14) أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (15)‏ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (16) إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ (17) مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (18) وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ (19) وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (20) وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ (21) لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (22) وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ (23) أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (24) مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ (25) الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ (26) قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ (27) قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ (28) مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ (29) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ (30) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ (31) هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (32) مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ (33) ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (34) لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ (35)‏ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلَادِ هَلْ مِن مَّحِیصٍ (36) إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ (37) وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ (38) فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ (40) وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ (41) یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (42) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ (43) یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ (44) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ (45)

پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) این سوره را درعیدها و جمعه‌ها خطبه می‌کرد، و آن را ماده خطبه و موضوع سخنرانی در میان‌گروه‌های فراوان می‌فرمود ... این سوره دارای منزلت و مکانت ویژه و سترگی است‌.

این سوره‌، هراس‌انگیز است‌. با حلقه‌ها و بندهائی که دارد سخت تاثیر می‌گذارد. آهنگها و آواهای تندی در ساختار تعبیری خود دارد. تصویرها و سایه‌روشنها و طنینهائی در فاصله‌های آ‌ن است که همه زوایای نفس انسان را فرامی‌گیرد و به خود مشغول می‌دارد. اندیشه‌ها و جنبش‏های دل و درون انسان را دنبال می‌کند. نهان و پنهان و آشکارا و عیان دل و درون انسان را پیگیری و پیجوئی می‌کند. ذات انسان را با مراقبت و نگاهبانی یزدان دنبال می‌نماید، مراقبت و نگاهبانی‌ای‌که یک لحظه هم از تولد تا وفات‌، و از رستاخیز مردگان تا همایش ایشان در محشر، و تا حساب وکتاب با آنان‌، به ترکشان نمی‌گوید. این مراقبت و نگاهبانی، شدید و دقیق و هراس‌انگیز است‌. این مراقبت و نگاهبانی کاملا این آفریده انسان نام ضعیف را فرامی‌گیرد و از هرسو او را می‌پاید و زیر نظر می‌دارد. انسان در اختیار قدرتی است که هرگز از او غافل نمی‌گردد. هم ازکارکوچک و هم ازکار بزرگ او غافل نمی‌شود، وکم یا زیاد به ترک او نمی‌گوید. هر نفسی از نفسهایش شمرده می‌گردد، و هر خطره‌ای از خطره‌هائی‌که بر دلش می‌گذرد معلوم و مشخص می‌شود، و هر واژه‌ای از واژگانش نوشته شده است‌، و هر حرکت و جنبشی به حساب آمده است‌. مراقبت و دیده‌بانی کامل و هراس‌انگیز از وسوسه‌های دل و درون‌، بسان مراقبت و دیده‌بانی کامل و هراس‌انگیز از حرکات اندامهای بیرون، انجام پذیرفته است و حساب آنها شده است‌، و هیچ‌گونه پرده و مانعی مقابل این مراقبت و دیده‌بانی فراداشته نشده است‌، مراقبت و دیده‌بانی‌ای که انجام پذیرفته است و مطلع و آگاه از رازها و نجواها بوده است بدان‌سان‌که مطلع و آگاه از کردارها و تلاشها بوده است و برکوچک‌ترین حرکات و سکنات درون و بیرون نظارت کامل داشته است‌، و در هر وقتی و در هر حالی آنها را پائیده است‌.

همه اینها حقائق معلوم و مشخصی هستند. ولیکن در قرآن مجید آنها به شیوه‌ای عرضه می‌شوندکه انگار آنها را نشان می‌دهد و چیزهای نوینی هستند، بدان گونه‌که حس و شعور را با ترس و هراس رویاروئی ناگهانی به ترس و هراس می‌اندازد، و دل و درون را به تکان درمی‌افکند، و سخت می‌لرزاند و می‌جنباند، و لرزه بیم، و لرزه شگفت‌، و تکان بیداری از غفلت از کار خوفناک و هولناک شگرفی را به تن و پیکر می‌اندازد!

اینها همه درکنار تصویرهای زندگی‌، تصویرهای مرگ، تصویرهای فرسودن و پوسیدن، تصویرهای گردآوری همگان و به محشرگسیل داشتن‌، تازیانه‌های قیامت‌که بر دل و درون فرود می‌آید و بر حس و شعور آشنا می‌شود، و درکنار بیان حقائق آشکار هستی در آسمان و زمین و در آب وگیاه و در میوه و شکوفه‌، قرار دارد.

(تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ).

)همه اینها) به منظور بینش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبه‌کار است‌. (‌ق/٨)

واقعا مشکل است در همچون سوره‌ای‌، چکیده‌وار چیزی‌گفت و آن را شناساند و معرفی نمود، و از حقائق و معانی و تصویرها و سایه‌روشنهایش با شیوه‌ای جز شیوه قرآنی سخن راند، شیوه‌ای‌که این سوره با آن بیان گردیده است و در آن آمده است‌، و جز با عبارت‌های قرآنی خودش از آنها سخن‌پردازی کرد، عبارتهائی‌که خودشان پرتو آن چنان حقائق و معانی و تصویرها وسایه‌روشنها را مستقیماً به حس و شعور و دل و درون می‌اندازند.

پس چه بهتر بر سر خود این سوره برویم و از آن بشنویم، و از خداکمک و یاری بجوبیم‌. یاور و مددکار او است و بس.

*

(ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ . بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ . أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ . قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ . بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ . أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ . وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ . تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ . وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ . وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ . رِزْقاً لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ).

قاف‌. سوگند به قرآن مجید (‌تو فرستاده خدائی‌! اهل مکه نه تنها ایمان نیاورده‌اند) بلکه آنان در شگفت هم هستند از این که پیغمبر بیم‌دهنده‌ای از خودشان به سویشان بیاید. این است که کافران می‌گویند: این‌، چیز شگفتی است (‌که کسی بیاید و بگوید: دوبار زنده می‌شوید، و حساب و کتابی‌، و بهشت و دوزخی در میان است‌). آیا هنگامی که ما مردیم و خاک شدیم (‌دوباره به زندگی برمی‌گردیم‌؟‌!). چنین بازگشتی بعید (‌و دور از عقل‌) است‌. ما می‌دانیم (‌بعد از این که مردند) زمین چه اندازه از (پیکر) آنان را (‌می‌خورد و) می‌کاهد، و نزد ما کتابی است (‌به نام لوح محفوظ که همه چیز را) دقیقا حساب می‌کند. بلکه آنان (‌در باره حق و حقیقتی که پیغمبر برای ایشان آورده است نمی‌اندیشند و) حق و حقیقت همین که بدیشان برسد فورا دروغش می‌نامند و تکذیبش می‏کنند. اصلا آنان دارای حال پریشان و کار نابسامانی هستند. آیا آنان (‌تاکنون سربلند نکرده‌اند و) به آسمان ننگریسته‌اند که ما چگونه آن را بنا کرده‌ایم و آراسته‌ایم و هیچ‌گونه خلل و شکافی در آن نیست‌؟ و زمین را گسترانیده‌ایم‌، و در آن کوه‌های محکم و پابرجائی را فروافکنده‌ایم‌، و از هر نوع گیاه بهجت‌انگیز و مسرت‌بخش در آن رویانده‌ایم‌. (‌همه اینها را آفریده‌ایم‌) به منظور بینش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبه‌کار(‌ی که بخواهند به سوی آفریدگارشان برگردند). و از آسمان آب پربرکتی را بارانده‌ایم‌، و بدان باغها رویانده‌ایم‌، و دانه‌های کشتزارهائی را برآورده‌ایم که درو می‏گردد. و درختان خرمای بلندی را که دارای شکوفه‌های متراکم و چین چین هستند. (‌همه اینها) به منظور بخشیدن روزی به بندگان است‌. ما به وسیله آب باران‌، سرزمین مرده را زنده گردانده‌ایم‌. (‌آری‌! زنده شدن مردگان، و) از گورها سر برآوردن آنان نیز همین گونه است‌.

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ.  وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ.  وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ.  أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ).

پیش از اینان‌، قوم نوح‌، و اصحاب الرس‌، و قوم ثمود (‌پیغمبران را) تکذیب کرده‌اند. و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط و اصحاب ایکه‌، و قوم تبع‌، هریک از آنان‌، فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب من در باره ایشان تحقق یافت‌. آیا ما از آفرپنش نخستین‌، درمانده و ناتوان بوده‌ایم (‌که قادر بر آفرینش دوم‌، یعنی رستاخیز نباشیم‌؟‌! آنان در آفرپنش نخستین تردید ندارند؛ زیرا خالق انسانها را خدا می‌دانند) ولی ایشان در باره آفرینش مجدد (‌بعد از مرگ، یعنی رستاخیز مردگان‌) تردید دارند!.

*

این بند نخستین در این سوره است‌. این بند به مساله رستاخیز و زنده شدن مردگان می‌پردازد، و سخن می‌گوید از این که مشرکان رستاخیز و زنده شدن مردگان را نمی‌پذیرند، و از یاد آن و سخن‌گفتن در باره آن تعجب میکنند. ولی قرآن تنها این مسأله راکه مشرکان رستاخیز و زنده شدن مردگان را نمی‌پذیرند مطرح نمی‌کند و بس. بلکه‌گذشته از طرح چنین مسأله‌ای و پاسخ بدان‌، با دلهای منحرف ایشان هم رویاروی می‌شود و سخن می‌گوید، تا آن دلهای‌کجرو را چنان‌که باید به سوی حق و حقیقت برگرداند، و کجرویها وکژیهائی را برطرف‌گرداندکه در آنها است‌. قرآن پیش از هر چیز تلاش می‌کند این دلها را بیدار سازد و آنها را تکان بدهد تا هوشیار شوند و دریچه‌های سراچه خود را بر روی حقائق بزرگی‌که در اصل این جهان هستی است باز بکنند. بدین جهت با مردمان به مجادله لفظی و فلسفه‌بافی ذهنی برای اثبات رستاخیز و زنده شدن دوباره مردگان نمی‌پردازد. بلکه دلهای مردمان را زنده و بیدار می‌کند تا بیندیشند و به تدبر و تعقل بپردازند. وجدانهای مردمان را می‌پساید و لمس می‌نماید تا از حقائق مستقیم و بدون واسطه پیرامون خود متاثر ثوند و پاسخ بیند و پاسخ بدهند ... زیبا است‌کسانی از این درس سود ببرند و بهره برگیرندکه می‌کوشند به معالجه و مداوای دلها بپردازند!

این سوره با سوگند می‌آغازد، سوگند به حرف‌: «قاف‌»‌، و سوگند به قرآن مجیدکه از همچون حرفهائی تشکیل و تالیف گردیده است‌. این حرف‌، نخستین حرف واژه «قرآن» است‌.

از آنچه بر آن سوگند خورده می‌شود ذکری به میان نمی‌آید. سوگندی است که در سرآغاز سخن آمده است‌. خود این به تنهائی الهام‌بخش بیداری و هوشیاری و دقت و توجه است‌. چه‌کار بزرگی در میان است و مساله مهمّی مطرح است‌. یزدان سبحان سخن را با سوگند خوردن می‌آغازد. پس در این صورت باید کار بزرگ و سترگی در میان باشد. چه بسا با این چنین شروعی چنین چیزی مقصود و منظور باشد. زیرا بعد از آن با حرف اضراب (‌بل‌) یعنی بلکه، از آنچه بر آن سوگند یاد می‌شود، صرف نظر می‌گردد -‌البته پس از این‌که سوگند تاثیر خود را در ذهن و شعور و دل و درون‌گذاشته است - تا سخن دیگری را بیاغازدکه انگار سخن نوی از شگفت ایشان و باور نداشتن ایشان به چیزی است‌که پیغمبرشان در قرآن مجید برایشان می‌آورد و برایشان مطرح می‌کند. این چیز راجع به رستاخیز و زنده شدن مردگان و سر از گور به در آوردن آنان است‌:

(بَلْ عَجِبُوا أَن جَاءهُمْ مُنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ . أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).

بلکه آنان در شگفت هم هستند از این که پیغمبر بیم‌دهنده‌ای از خودشان به سویشان بیاید. این است که کافران می‌گویند: این چیز شگفتی است (‌که کسی بیاید و بگوید: دوباره زنده می‌شوید و حساب و کتابی‌، و بهشت و دوزخی در میان است‌). آیا هنگامی که ما مردیم و خاک شدیم (‌دوباره به زندگی برمی‌گردیم‌؟‌!). چنین بازگشتی بعید (‌و دور از عقل‌) است‌.

بلکه آنان در شگفت هستند از این‌که پیغمبر بیم‌دهنده‌ای از خودشان به سویشان بیاید. این که جای تعجب ندارد. بلکه این یک‌کار طبیعی است‌، و فطرت سالم‌، ساده و آسوده آن را می‌پذیرد. این یک کار طبیعی است که خدا از میان مردمان فردی از خودشان را برگزیند، فردی که بسان ایشان احساس کند، و همچون درک و فهم آنان درک‌کند و بفهمد، و به زبان ایشان سخن بگوید، و در زندگانیشان و تلاشها و کوششهایشان شرکت بکند، و انگیزه‌ها و کششهایشان را بداند و بفهمد، و تاب و توانشان را درک بکند ... چنین فردی را به سویشان بفرستد تا ایشان را بترساند از چیزی‌که در انتظارشان است اگر آنان در آنچه بر آن هستند بمانند. او بدیشان بیاموزد چگونه رویکرد درست و جهت صحیح را در پیش بگیرند. اصلا بفهمند رویکرد درست و جهت صحیح‌کدام است‌. تکالیف و وظائفی را بدیشان برساندکه رویکرد و جهت نوین آن را بر آنان واجب و لازم می‌گرداند. این فرد هم خودش با آنان است و نخستین‌کسی است‌که بار این تکالیف و وظائف را بر دوش می‌کشد.

آنان از خود رسالت هم شگفت کرده‌اند. بویژه ازکار رستاخیزی تعجب نموده‌اندکه این بیم‌دهنده پیش از هر چیز دیگری از آن با ایشان سخن‌گفته است‌. به دلیل این که مسأله رستاخیز یک رکن بنیادین در عقیده اسلامی است‌. رکن بنیادینی است‌که عقیده بر پایه آن پابرجا و استوار می‌گردد، و جهان‌بینی‌کلی راجع به مقتضیات این عقیده بر آن برقرار و ماندگار می‌شود. زیرا از مسلمان خواسته می‌شود بر جانبداری از حق بایستد تا باطل را دفع‌کند و از میان بردارد، و به خیر و خوبی دست بیازد تا شر و بدی را بر باد دهد و نابود نماید، و همه فعالیتها و تکاپوهای خود را در زمین عبادت و پرستش خدا کند. این کار هم وقتی امکان‌پذیر است‌که در همه فعالیتها و تکاپوهایش خدا را در مد نظر داشته باشد. قطعا هم عمل باید پاداش و پادافره داشته باشد. این پاداش و پادافره چه بسا در این کوچی‌که بر روی زمین دارد فراهم نیاید و بدو نرسد. لذا خدا این سزا و جزا را تا پایان این‌کوچ به تاخیر می‌اندازد تا حساب و کتاب نهائی‌که در نهایت‌کوچ زمینی همگانی انجام می‌گیرد. در این صورت بایدکه جهان دیگری باشد، و بایدکه حساب وکتابی در جهان دیگر باشد ... وقتی که جهان دیگر در نفس انسان فرومی‌ریزد، همراه با آن هر اندیشه و تفکری در باره حقیقت این عقیده و تکالیف و وظائف آن فرومی‌ریزد، و همچون نفسی هرگز در راستای راه اسلام قرار نمی‌گیرد و استقرار نمی‌پذیرد.

ولیکن آن مردمان اصلا بدین مسأله از این زاویه ننگریستند. بلکه بدان از زاویه دیگری که بسیار ساده‌لوحانه بود، و بسی دور از درک و فهم حقیقت زندگی و مرگ بود، و بسیار دور از درک و فهم حتی گوشه‌ای از حقیقت قدرت خدا بود، نگاه‌کردند وگفتند:

(أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).

آیا هنگامی که ما مردیم و خاک شدیم (‌دوباره به زندگی برمی‌گردیم‌؟‌!). چنین بازگشتی بعید (‌و دور از عقل‌) است.

در این صورت مسأله از دیدگاه ایشان مساله بعید دانستن زندگی دوباره بعد از مردن و فرسودن است‌. این دیدگاه هم دیدگاه ساده‌لوحانه است همان‌گونه که گفتیم‌. زیرا معجزه حیاتی‌که یک بار صورت‌گرفته است‌، ممکن است بار دیگر نیز صورت بگیرد، همان‌گونه‌که این معجزه در هر لحظه‌ای مقابل دیدگانشان رخ می‌دهد، و در همه‌گوشه وکنار هستی‌، ایشان را احاطه می‌کند. این گوشه‌ای است که قرآن ایشان را در این سوره به سوی آن فراخوانده است و رانده است‌.

جز این‌که ما پیش از این‌که با پسوده‌های قرآن و با آیه‌های جهانی آن در نمایشگاه حیات و زندگی پیش برویم‌، اندکی در مقابل پسوده فرسودن و پژمردنی می‌ایستیم‌که در نقل قول و پیرو زدن بر آن مجسم و جلوه‌گر می‌آید:

(أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً؟ ...).

آیا هنگامی که ما مردیم و خاک شدیم (‌دوباره به زندگی برمی‌گردیم‌؟‌!).

در این صورت انسانها می‌میرند، و آنان خاک می‌شوند. هرکس که داستان گفتار مشرکان را می‌خواند فوراً متوجه خودش‌، و متوجه زندگان دور و برش می‌گردد. متوجه این نکته می‌شودکه باید در باره مردن و فرسودن و پژمردن بیندیشد. بلکه باید صدای پای فرسودن بدنش پس از زنده بودن بالای خاک را احساس‌کند! هیچ چیزی مثل مردن دل انسان زنده را تکان نمی‌دهد، و هیچ چیزی مثل فرسودن دل انسان زنده را با لرزش و تپش نمی‌پساید و لمس نمی‌نماید. پیرو این آیه بدین پسودن و لمس نمودن ژرفا می‏بخشد و تاثیر آن را نیرو می‌دهد، در آن حال‌که زمین را چنین به تصویر می‌زندکه اندک اندک از پیکرهایشان را می‌خورد:

(قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ).

ما می‌دانیم (‌بعد از این که مردند) زمین چه اندازه از (‌پیکر) آنان را (‌می‌خورد و) می‌کاهد، و نزد ما کتابی است (‌به نام لوح محفوظ که همه چیز را) دقیقا حساب می‌کند.

انگار تعبیر سخن‌، حرکت زمین را مجسم می‌دارد و آن را حیات می‏بخشد، در آن حال‌که دارد لاشه‌های ایشان را در خود حل می‌کند. زمین لاشه‌هائی راکم‌کم می‌خوردکه در آن دفن و پنهان‌گردیده‌اند. لاشه‌هایشان را به تصویر می‌کشد، در حالی که پیاپی فرسوده می‌شوند و خورده می‌گردند. تا بدیشان بگوید: خدا می‌داند زمین چه مقدار از پیکرهایشان را می‌خورد، و آن مقدار درکتابی که بسیار نگاه‌دارنده تفصیلات و دقائق هر چیزی است‌، و محفوظ از خطر اشتباه و به دور از دسترس است‌، ثبت و ضبط می‌گردد. در این صورت ضائع نمی‌شوند و بیهوده نمی‌روند وقتی‌که مردند و خاک گردیدند. مساله برگرداندن حیات بدین خاک‌، قبلاکه روی داده است‌، و پیرامون ایشان عملیات زنده‌کردن مجدد و حیات بخشیدن دوباره پیوسته روی می‌دهد و به پایان نمی‌آید.

بدین منوال و بر این روال پسودنها و لمس‌کردنهائی پیاپی می‌شود که دلها را آب می‌کنند و رقیق می‌گردانند، و آنها را آماده پذیرش نیکو رها می‌نمایند. این هم پیش از آغاز تاخت و تاز به خود مسأله است! آن گاه پرده از حقیقت حالشان را برمی‏دارد، حالی که این همه اعتراضهای سست از آن برمی‌جوشد. این هم بدان خاطر است‌که آنان حق ثابت و استوار را رها کرده‌اند، و این است که زمین زیر پاهایشان آنان را می‌لرزاند و می‌جنباند، و هرگز بر چیزی استقرار نمی‌پذیرند:

(بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ).

بلکه آنان (‌در باره حق و حقیقتی که پیغمبر برای ایشان آورده است نمی‌اندیشند و) حق و حقیقت همین که بدیشان برسد فوراً دروغش می‌نامند و تکذیبش می‏کنند. اصلا آنان دارای حال پریشان و کار نابسامانی هستند.

تعبیر شگفتی است‌. حال‌کسانی را به تصویر می‌کشدکه حق ثابت را رها می‌کنند، و از آن به بعد آرام و قراری نمی‌شناسند.

حق نقطه ثابتی است‌، کسی بر آن می‌ایستدکه به حق ایمان داشته باشد و پاهایش نجنبد و نلغزد. زیرا چنین کسی زمین زیر پاهایش سفت و سخت است‌. نه تکان می‌خورد و می‌جنبد، و نه می‌شکافد و فرو می‌رود. همه چیز پیرامون شخص مومن -‌بجز حق ثابت - پریشان و لرزان و آشفته و نابسامان است‌. نه ثباتی دارد و نه استقراری‌. نه سخت و سفت است و نه دارای تحمّل و تاب و توانی‌. کسی‌که از نقطه ثابت حق تجاوز بکند پاهایش می‌لغزد و بدان پریشانی و آشفتگی می‌افتد، و ثبات و استقرار و آرام و قرار را از دست می‌دهد. او همیشه‌کارش آشفته و آمیخته و پریشان و نابسامان می‌گردد، وکارش بر حال و وضعی ثابت و استوار نمی‌ماند.

کسی‌که به ترک حق بگوید هواها و هوسها او را بدینجا و بدانجا می‌اندازند و پرت میکنند، و اندیشه‌های پریشان و دغدغه‌های نابسامان او را به خود می‌خوانند و بازیچه دست خود می‌گردانند. حیرانی و ویلانی او را تکه و پاره می‌کنند. شکها و تردیدها آشفته‌اش می‌سازند. سعی و تلاشش در اینجا و آنجا مضطرب و نابهنجار می‌شود. موقعیتها و موضعگیریهایش به راست و چپ و این سو و آن سو می‌آید و می‌رود و تاب می‌خورد. از حیرت و سرگردانی خود به پایگاه استواری و به پناهگاه امینی پناه نمی‏برد ... او دارای کار پریشان و حال نابسامانی است ...

واقعا تعبیر شگفتی است‌. خاطره‌ها و دغدغه‌های دلها را مجسم می‌دارد، بدانگونه که انگار چشمها آنها را می‌نگرند و می‌پایند!

همراه با آواهای حق ثابت و برقرار و پایدار و بلند و استوار - در راهی که برای نقد و انتقاد اعتراض ایشان از رستاخیز در پیش است - برخی از نماها و سیماهای حق در ساختار جهان را نشان می‌دهد، و چشمان مردمان را متوجه آسمان و زمین وکوه‌های استوار می‌سازد. چشمان مردمان را متوجه آبی می‌کندکه از آسمان میبارد، و متوجه درختان خرمای بلند بالا، و باغها وگیاهان می‌گرداند، آن هم با تعبیری‌که هماهنگ و همنوا با صفت حق ثابت و استوار و زیبا و پایدار است‌.

(أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ).

آیا آنان (‌تاکنون سربلند نکرده‌اند و) به آسمان ننگریسته‌اند که ما چگونه آن را بنا کرده‌ایم و آراسته‌ایم و هیچ‌گونه خلل و شکافی در آن نیست‌؟‌. این آسمان صفحه‌ای ازکتاب جهان است وگویای حقی است‌که آنان به ترک آن‌گفته‌اند. آیا آنان به بلندائی و برافراشتگی و ثبات و پایداری و چیزهای دیگری نمی‌نگرندکه در آسمان است‌؟ به زینت و زیبائی، و به دور از رخنه و خلل و نابسامانی و ناهماهنگی‌ای نمی‌نگرند که در آن است‌؟ ثبات وکمال و جلال‌، صفتهای آسمان است‌، صفتهائی که هماهنگ با روند سوره در اینجا هستند. هماهنگ با حقی هستندکه در آن هم ثبات وکمال و جمال است‌. بدین خاطر است که صفت ساختار و صفت خالی از درزها و شکافها و رخنه‌ها و سوراخها ذکر می‌گردند.

همچنین زمین صفحه‌ای ازکتاب جهان است‌، جهانی‌که بر حقی استوار است‌که برقرار و پایدار و زیبا و دلربا است‌:

(وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).

زمین را گسترانیده‌ایم‌، و در آن کوه‌های محکم و پابرجائی را فروافکنده‌ایم‌، و از هر نوع گیاه بهجت‌انگیز و مسرت‌بخش در آن رویانده‌ایم‌.

گسترش زمین‌، پابرجائی و استواری کوه‌ها و بهجت‌انگیزی‌گیاهان‌، و غیره‌، همچنین صفت استقرار و ثبات و جمال را پیش چشم می‌دارد، صفتی‌که قرآن دیدگان را متوجه مشاهده آن می‌گرداند.

در صحنه ساختار برافراشته و زیبا و دلربای آسمان‌، و در صحنه زمین‌گسترده و دارای کوه‌های استوار و سر به فلک کشیده دل‌انگیز و حیرت‌انگیز، قرآن دلهای ایشان را می‌پساید و لمس می‌نماید، و دلهایشان را متوجه گوشه‌ای از حکمت و فلسفه آفرینش‌، و صفحاتی ازکتاب جهان می‌گرداند:

(تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ).

)‌همه اینها را آفریده‌ایم‌) به منظور بینش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبه‌کار (ی که بخواهند به سوی آفریدگارشان برگردند).

بینا کردن و بینش بخشیدنی است‌که پرده‌ها راکنار می‌زند، و دیده دل را روشن می‌کند، و دلها را باز می‌گرداند، و جانها را با این شگفت پیوند می‌دهد، و با چیزهای فراسوی این دنیای شگرف‌، از قبیل نوآفرینی و حکمت و فلسفه خلقت و نظم و ترتیب فراگیر آن مرتبط می‌سازد ... بینا کردن و بینش بخشیدنی است که هر بنده توبه‌کاری از آن بهره‌مند می‌شود، بنده‌ای‌که هرچه زودتر به سوی آفریدگار خود برمی‏گردد.

این پیوند و ارتباطی است که میان دل انسان با نواهای این جهان بزرگ و سترگ و زیبا و فریبا موجود است‌. این پیوند و ارتباطی است‌که نگریستن به‌کتاب جهان و آشنائی با آن را موثر در دل انسان می‌گرداند، و به زندگی بشری ارزش و اعتبار می‏بخشد. این پیوند و ارتباطی است‌که قرآن آن را میان آگاهی و دانش و میان انسان آگاه و دانا پدیدار و برقرار می‌سازد. این پیوند و ارتباطی است که برنامه‌های پژوهشی که آنها را در این زمان «علمی‌» می‌نامند، آن را فراموش می‌کنند و نادیده می‌گیرند. این است پیوندی راکه یزدان میان مردمان و میان جهانی‌که در آن زندگی می‌کنند برقرارکرده است‌، همچون برنامه‌هائی آن را گسیخته می‌دارند. مردمان پاره‌ای از این جهانند. زندگانیشان راست و درست نمی‌گردد و راستای راه را در پیش نمی‌گیرد، مگر این که ضربان دلهایشان با ضربان این جهان همآوا بشود و همنوا بزند، و مگر این که پیوند میان دلهایشان و میان آهنگهای این جهان بزرگ، محکم و استوار بشود. هر شناختی‌که از ستاره‌ای از ستارگان‌، کره‌ای از کرات‌، ویژگی‌ای از ویژگیهای گیاهان و جانداران‌، و یا از ویژگیهای همه هستی به طور خلاصه‌، و از جهانهائی‌که زنده یا مرده - تازه اگر جهانهای مرده‌، یا اصلا یک چیز مرده‌ای در این هستی باشد! - حاصل بشود، و هرگونه شناخت «علمی» دست بدهد، باید فورا به آهنگ و نوایی در دل بشری تبدیل‌گردد، و به انس و الفت با این هستی تبدیل بشود، و سر به شناسائی‌ای بکشد که پیوندهای دوستی میان مردمان و زندگان و اشیاء جهان را محکم و استوار سازد. منتهی بشود به احساس وحدتی میان چیزهائی که و کسانی که در این جهانند، و یکپارچه آفریده‌ها و آفریدگان آفریدگار یگانه منانند. هرگونه شناخت یا دانشی‌، و یا بررسی و پژوهشی نرسد به این هدف زنده و رهنمون و موثر در زندگانی انسانها، شناخت ناقصی یا علم نادرستی‌، و یا پژوهش بیفائده و بدون نتیجه‌ای خواهد بود!

این جهان‌کتاب باز یزدان است‌. کتابی است‌که با هر زبانی خوانده می‌شود. با هر وسیله‌ای درک و فهم می‌گردد. می‌تواند آن را مطالعه‌کند و بخواند شخص ساده‌ای‌که در خیمه وکوخ زندگی می‌کند، و شخص متمدنی‌که در قصرها وکاخها بسر می‌برد. هرکسی به اندازه درک و فهم و استعداد و آمادگی خودش می‌تواند آن را مطالعه‌کند و بخواند و توشه‌ای از حق در آن بیابد، زمانی‌که آن را با احساس و شعور پی بردن به حق مطالعه‌کند و بخواند. این‌کتاب حق یزدان در همه لحظه و آن‌گشوده و باز است‌:

(تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ).

به منظور بپنش و بیداری بخشیدن به جملگی بندگان توبه‌کار(‌ی که بخواهند به سوی آفریدگارشان برگردند ).

ولیکن دانش نوین این بینش و بیداری بخشیدن را کور و پنهان و نهان می‌دارد! به عبارت دیگر: دانش نوین آن پیوند موجود در میان دل انسان و جهان‌گویای عیان قطع می‌کند! زیرا دانش نوین درکله‌های‌کوری است که خرافات «برنامه علمی‌» آنها را زنگ زده و فرسوده کرده است‌، برنامه‌ای‌که پیوندی را می‌گسلد که میان جهان و آفریدگانی است‌که در آن زندگی می‌کنند! برنامه ایمانی هیچ چیزی را از فرآورده‌ها و به دست آورده‌های «برنامه علمی‌» در باره درک و فهم یکایک حقائق نمی‌کاهد. بلکه‌برنامه ایمانی افزون بر آن یکایک حقائق را به یکدیگر ربط می‌دهد، و تک تک آنها را به حقائق بزرگ متصل می‌کند و می‌پیوندد، و دل انسان را هم آویزه آن حقائق بزرگ می‌سازد. یعنی دل انسان را به قوانین جهان و به حقائق هستی می‌پیوندد، و این قوانین و حقائق را به آهنگها و نواهای موثری در احساسات و ادراکات مردمان و زندگان ایشان تبدیل می‌کند، نه این‌که آن آهنگها و نواها را به معلومات راکد و خشک وگوشه‌نشین و منزوی در افکار و اذهان تبدیل نماید، آن گونه معلوماتی که هیچ چیزی از رازها و رمزهای زیبای خود را نمایان و جلوه‌گر نمی‌گرداند و به دیگران نمی‌نماید! برنامه ایمانی آن برنامه‌ای است که باید بدان میدان داد و دیگر باره به صحنه‌های پژوهشها و بررسی‏ها برگرداند تا حقائق علمی به دست آمده و فراچنگ آورده را با آن رشته محکم‌، به یکدیگر بپیوندد ...

قرآن بعد از این نگرش‌، به ورق زدن و نشان دادن صفحات حق‌کتاب جهان می‌پردازد، در راهی که به سوی مساله زنده گرداندن و رستاخیز در پیش دارد:

(وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ . وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ . رِزْقاً لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ).

از آسمان آب پربرکتی را بارانده‌ایم‌، و بدان باغها رویانده‌ایم‌، و دانه‌های کشتزارهائی را برآورده‌ایم که درو می‏گردد. و درختان خرمای بلندی را که دارای شکوفه‌های متراکم و چین چین هستند. (‌همه اینها) به منظور بخشیدن روزی به بندگان است‌. ما به وسیله آب باران‌، سرزمین مرده را زنده گردانده‌ایم‌. (‌آری‌! زنده شدن مردگان، و) از گورها سر برآوردن آنان نیز همین گونه است‌.

آبی‌که از آسمان نازل می‌گردد، پیش از این که زمین مرده را زنده‌کند، دلهای مرده را زنده می‌گرداند. بدون شک صحنه بارش باران از آسمان تأثیر ویژه‌ای در دلها دارد. این تنهاکودکان نیستندکه از باران شادمان می‌شوند و سبک از جای برمی‌خیزند و به پرواز درمی‌آیند. بلکه دلهای بزرگان حساس هم از این صحنه ذوق‌زده و شادمان می‌گردند و از آن به کف زدن می‌افتند بسان دلهای‌کودکان پاکی که هنوز به فطرت نزدیک هستند!

قرآن آب را در اینجا با صفت برکت توصیف می‌کند، و آن را در دست خدا وسیله رویاندن باغهای میوه و دانه‌های کشتزارهائی می‌گرداند که درو می‌شوند. «حَبَّ الْحَصِیدِ» روئیدنیهائی است که درو می‌گردند. از جمله آن چیزهائی‌که با آب می‌رویند درختان خرما هستند. قرآن درختان خرما را با صفات بلندی و زیبائی توصیف می‌کند:

(وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ).

و درختان خرمای بلندی را که دارای شکوفه‌های متراکم و چین چین هستند.

بر صفت شکوفه‌های متراکم و چین چین و مرتب و منظم افزودن‌، مورد نظر است‌، چه بیانگر زیبائی شکوفه‌های انباشته و ردیف ردیف در درختان بلند خرما است‌، و این چنین بیانی با فضای حق و سایه‌روشنهای آن سازگار و همگام است‌. چراکه حق هم بلندبالا و والا و زیبا و دلربا است‌.

قرآن دلها را می‌پساید و لمس می‌نماید، در آن حال‌که یزدان بر دلها منت می‌گذارد و بزرگی می‌فرماید با اعطای آب و باغها و دانه‌ها و درختان خرما و شکوفه‌های چین چین و زیبای خرمابنها:

(رِزْقاً لِّلْعِبَادِ).

)همه اینها) به منظور بخشیدن روزی به بندگان است‌. رزق و روزی‌ای‌که خداوند وسیله آن را سوق می‌دهد، و رویاندن گیاهان آن را عهده‌دار می‌شود، و میوه‌های آن را بیرون می‌آورد و پدیدار می‌گرداند، برای بندگان، آن بندگانی‌که قدر نعمت را نمی‌دانند و شکر آن را نمی‌گذارند!

در اینجا کاروان جهانی را به پایان می‏برد و به هدف واپسین می‌پردازد:

(وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ).

ما به وسیله آب باران‌، سرزمین مرده را زنده گردانده‌ایم‌. (‌آری‌! زنده شدن مردگان، و) از گورها سر برآوردن آنان نیز همین گونه است‌.

این‌کاری است‌که پیوسته تکرار می‌گردد و پیرامون ایشان انجام می‌پذیرد، و بدان انس و الفت گرفته‌اند. ولیکن متوجه آن نمی‌گردند و پیش از رخ دادن و به شگفت انداختن‌، آن را نمی‏بینند ... بیرون آمدن از گورها در روز قیامت نیز این چنین است ... بدین منوال و بر همین روال است‌، و با همین سادگی انجام می‌گیرد ... هم اینک آن را می‌گویدکه آواهای جهانی را بر دل انسان‌گرد آورده است‌، مجموعه آواهائی که دراز آهنگ و زیبا و موثر و الهام‌بخش برای هر دلی هستندکه به سوی خدا برگردد و توبه‌کند ... آفریدگار دلها این‌گونه‌، دلها را مداوا می‌کند ...

*

آن گاه قرآن به دنبال ورق زدن و نشان دادن صفحاتی ازکتاب جهان‌، صفحاتی ازکتاب تاریخ را ورق می‌زند و نشان می‌دهد. این صفحات‌، فرجام کسانی را نشان می‌دهند که پیغمبران را تکذیب کرده‌اند و در مساله رستاخیز ستیزه‌گری نموده‌اند، همان‌گونه‌که این مشرکان به تکذیب می‌پردازند و ستیزه‌گری می‌کنند. بر سر گذشتگان‌، تهدید و بیم یزدان‌، تحقق پیدا کرده است و بلا و مصیبتی گریبانگیرشان گردیده است که هیچ‌گونه راه‌گریزی و خویشتن راکنار زدنی در میان نبوده است و نمانده است‌:

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ . وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ . وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ. أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ).

پیش از اینان‌، قوم نوح‌، و اصحاب الرس‌، و قوم ثمود (‌پیغمبران را) تکذیب کرده‌اند. و همچنین قوم عاد و فرعون وقوم لوط‌. و اصحاب ایکه‌، و قوم تبع‌، هریک از آنان‌، فرستادگان الهی را تکذیب کردند، و وعده عذاب من در باره ایشان تحقق یافت‌. آیا ما از آفرینش نخستین‌، درمانده و ناتوان بوده‌ایم (‌که قادر بر آفرینش دوم‌، یعنی رستاخیز نباشیم‌؟! آنان در آفرینش نخستین تردید ندارند؛ زیرا خالق انسانها را خدا می‌دانند) ولی ایشان در باره آفرینش مجدد (بعد از مرگ، یعنی رستاخیز مردگان‌) تردید دارند!.

«رسّ»‌: به معنی چاه است‌، چاهی‌که سنگ‌چین نشده باشد.گودال و حفره‌. «‌أیکه»‌: به معنی درختان سر درهم کشیده و انبوه است‌. اَصحابُ الاَیکَة - ‌اغلب -‌ به قوم شعیب‌گفته می‌شود. امّا اصحاب الرسّ جز این اشاره بدیشان نرفته است و از آنان صحبت نگردیده است‌.[1] همچنین از قوم تبع نیز تنها به همین صورت بدیشان اشاره شده است و شرح و بسط احوالی از ایشان نیست‌.[2] تبع لقب شاهان حمیر است‌که در یمن است‌. بقیه اقوام دیگرکه در اینجا از آنان سخن رفته است‌، معلوم خوانندگان قرآن هستند.

روشن است‌که هدف از این اشاره سریع وگذرا، شرح و بسط‌کار و بار و وضع و حال این اقوام نیست‌. بلکه آهنگ و نوائی برای دلها است‌که هان‌! به محلهای نقش زمین شدگان گذشتگان بنگرید، گذشتگانی که پیغمبران را تکذیب‌کرده‌اند و دروغگویشان نامیده‌اند. چیزی‌که در این نص قرآنی جلب توجه می‌کند این است‌که هریک از آن اقوام را تکذیب‌کننده پیغمبران قلمداد فرموده است‌:

(کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ).

هریک از آنان‌، فرستادگان الهی را تکذیب کردند، و وعده عذاب من در باره ایشان تحقق یافته است‌.

این هم نگرش مورد نظری است‌. مقصود از آن بیان وحدت عقیده و وحدت رسالت است‌. چه هرکس‌که پیغمبری را تکذیب‌کند، جملگی پیغبمران را تکذیب نموده است‌. زیرا او رسالت یگانه‌ای را تکذیب نموده است‌که هم پیغمبران آن را به ارمغان آورده‌اند. پیغمبران برادران یکدیگرند، و ملت یگانه‌ای بشمارند، و درختی هستندکه ریشه در ژرفاهای زمان دارد، و هر شاخه‌ای از آن چکیده ویژگیهای آن درخت‌گشن‌، و تصویری از آن است‌. کسی‌که به شاخه‌ای از آن درخت لطمه بزند، در حقیقت به تنه آن و همه شاخه‌های دیگر آن لطمه زده است‌.

(فَحَقَّ وَعِیدِ).

وعده عذاب من در باره ایشان تحقق یافته است‌.

بدیشان رسیده است آنچه‌که شنوندگان می‌دانند!

در سایه این نقش زمین شدنها و ذکر مهلکه‌ها به مسأله‌ای برمی‏گردد که مشرکان وکافران آن را دروغ می‌دانستند، و آن مساله رستاخیز و زنده شدن دوباره است‌. یزدان می‌پرسد:

(أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ).

آیا ما از آفرینش نخستین‌، درمانده و ناتوان بوده‌ایم (‌که قادر بر آفرینش دوم‌، یعنی رستاخیز نباشیم‌؟‌!). آفرینش نخستین شاهد حاضر وگواه آماده‌ای است و نیازی به پاسخ ندارد!

(بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ).

)آنان در آفرینش نخستین تردید ندارند؛ زیرا خالق انسانها را خدا می‌دانند)‌ولی ایشان در باره آفرینش مجدد (‌بعد از مرگ، یعنی رستاخیز مردگان‌) تردید دارند.

آنان به‌گواهی آفرینش نخستین و حاضر و آماده نمی‌نگرند! پس‌کسی‌که به تکذیب بپردازد در حالی‌که جلو او آن گواه آماده و شاهد حاضر باشد، سزاوار چیست‌؟‌!

*

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ . إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ . مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).

ما انسان را آفریده‌ایم و می‌دانیم به خاطرش چه می‏گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیک‏‏تریم، بدان گاه که دو فرشته‌ای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشسته‌اند و اعمال او را دریافت می‌دارند (‌ما از همه چیز و همه کس -‌حتی از این دو فرشته -‌به او نزدیکتریم‌). انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای‌، مراقب و آماده (‌برای دریافت و نگارش‌) آن سخن است‌.

(وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ ...).

سکرات مرگ (‌سرانجام فرامی‌رسد و) واقعیت را به همراه می‌آورد (‌و دریچه قیامت را به رویتان باز می‌کند، و حوادث و صحنه‌های دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد. بدین هنگام انسان را فریاد می‌زنند که‌) این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌گریختی‌.

(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ . وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ . لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ . وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ . أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ . مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ . الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ . قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ . قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ . مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ . یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ . وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ . هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ . مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ . ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ . لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ).

و (‌سرانجام برای دومین بار) در صور دمیده می‌شود. آن (‌روز) روز (‌تحقق و پیاده شدن‌) بیم دادنها(‌ی الهی به کافران‌) است‌. در آن روز هر انسان (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد. سپس به انسان بی‌باور خطاب می‌شود:‌) تو از این (‌دادگاه بزرگ و چیزهائی که می‌بینی و خواهی دید) غافل بودی‌، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زده‌ایم و امروز چشمانت کاملا تیزبین شده‌اند. فرشته همدم او می‌گوید: اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (‌و من آنها را ثبت و ضبط کرده‌ام‌. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار می‌کنی‌. خدا به دو فرشته مامور ثبت و ضبط اعمال دستور می‌دهد:‌) هر کافر سرکش و کینه‌توزی را به دوزخ بیندازید). آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (‌و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است‌، و متجاوز (‌از حدود احکام الهی‌) و متعدی (‌به حقوق دیگران‌) بوده است‌، و (‌در دین خود) شک داشته است و (‌دیگران را نیز راجع به دین‌) به شک انداخته است و بدبین کرده است‌. آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برکشیده است‌. پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بینذازید. (‌شیطانی که در دنیا پیوسته‌) همدم او (‌بوده است‌) می‌گوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (‌از فرمان یزدان‌) وانداشته‌ام‌، بلکه او خود در گمراهی ژرف (‌و دور از ساحل نجاتی‌) بوده است‌. خدا می‌فرماید: در پیشگاه من ستیزه مکشید. من پیش از این شما را (‌از این سرنوشت شوم‌) بیم داده بودم‌. سخن من (‌مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان‌) تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود، و من کمترین ستمی به بندگان نمی‌کنم‌. روزی به دوزخ خواهیم گفت‌: آیا پر شده‌ای‌؟ (‌قطعا که پر شده‌ای و ما به وعده خود وفا کرده‌ایم‌). و دوزخ می‌گوید: مگر افزون بر این هم هست‌؟‌! و بهشت به پرهیزگاران نزدیک گردانده می‌شود و فاصله چندانی از آنان نخواهد داشت‌. این همان چیزی است که به شما وعده داده می‌شد، و به همه کسانی که (‌از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (‌فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبه‌کار (‌به محضر او) بیاید. (‌فرشتگان بدیشان می‌گویند:‌) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است‌، (‌جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش‌، روز بقاء و ماندگاری همیشگی‌). هرچه بخواهند در بهشت هست‌، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (‌که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است‌).

این هم بند دوم سوره است‌: با مساله رستاخیز به پیش رفتن‌، مسأله‌ای که مرحله نخستین بدان پرداخت‌، و با دلهای تکذیب‌کننده با پسوده‌های تازه‌ای به چاره‌جویی پرداخت‌، ولیکن پسوده‌هائی که ترسناک و هراسناک بودند. آن پسوده‌ها عبارت بودند از: مراقبت و مواظبتی‌که در سرآغاز سوره از آنها سخن گفتیم‌. صحنه‌های پسوده‌هائی‌که این سوره آنها را به تصویر می‌کشد و معلوم و روشن می‌دارد. آن‌گاه صحنه مرگ و سختیها و دشواریهای آن است‌. سپس صحنه حساب وکتاب و عرضه داشتن نامه‌های اعمال است‌. آن‌گاه هم صحنه دوزخ دهان باز کرده‌ای که هر بار که افزوینه انسان نام آن را بدان می‌اندازند لبهای خود را می‌لیسد و می‌گوید:

(هَلْ مِن مَّزِیدٍ).

مگر افزون بر این هم هست‌؟‌!.

درکنار صحنه دوزخ‌، صحنه بهشت و نعمت و بزرگداشت قرار دارد.

کوچ یگانه‌ای است‌که با تولد می‌آغازد و از مرگ می‌گذرد، و با رستاخیز و حساب وکتاب به پایان می‌رسد. کوچ یگانه‌ای و پیاپی و بدون توقف است‌. برای دل انسان راه یگانه‌ای را ترسیم می‌کندکه چاره‌ای از آن نیست و نمی‌توان از آن‌کناره‌گیری کرد. انسانی‌که از سرآغاز راه تا پایان آن در دست اختیار خدا است‌. نه می‌تواند خویشتن را بدزدد و نه می‌تواند بگریزد. زیر نظر مراقبت و مواظبتی است‌که سست نمی‌گردد و غافل نمی‌شود. کوچ ترسناک و هرسناکی است‌که ذهن و شعور را از بیم و خوف پر می‌کند. انسانی‌که در دست قدرت خداوند مقتدر و آگاه بر رازهائی است‌که در سینه‌ها است باید چه حالی داشته باشد؟ چه حالی باید داشته باشد کسی‌که یزدان یگانه و قاضی‌القضاتی پیگرد و بازجوی او باشد که فراموش نمی‌کند و غافل نمی‌شود و نمی‌خوابد؟‌ا

همچون انسانی بر خود می‌لرزد و پریشان می‌شود و توازن خویش را از دست می‌دهد، وقتی که احساس می‌کند و می‌فهمدکه شاه در زمین با جاسوسها و خبرچینهایش او را دنبال می‌کند و می‌پاید، و حرکات و سکنات او را زیر نظر می‌دارد. شاه زمین جاسوسها و خبرچینهایش هر اندازه‌که باشند جز حرکت ظاهری او را زیر نظر نمی‌دارد و نمی‌پاید. او خود را از دید شاه پنهان می‌کند وقتی که به خانه‌اش می‌رود، و زمانی که درگاه منزل را بر روی خود می‌بندد، یا وقتی‌که دهان خود را می‌بندد و سخن نمی‌گوید! امّا سلطه خدای عظیم و قدیر بر انسان است هرکجا که رحل اقامت افکند، و به هرکجاکه سیر و سفرکند. مراقبت و مواظبت خدا مسلط بر دلها و درونها و رازها و نهانیها است ... پس انسان چه می‌کند؟ انسان چه می‌کند وقتی که در دست قدرت خدا اسیر است‌؟‌! انسان چگونه از مراقبت و نظارت خدا خویشتن را می‌تواند نهان و پنهان بکند؟‌!

*

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ . إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ . مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).

ما انسان را آفریده‌ایم و می‌دانیم به خاطرش چه می‌گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیک‌تریم‌، بدان گاه که دو فرشته‌ای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشسته‌اند و اعمال او را دریافت می‌دارند (‌ما از همه چیز و همه کس -‌حتی از این دو فرشته -‌به او نزدیک‌تریم‌). انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای‌، مراقب و آماده (‌برای دریافت و نگارش‌) آن سخن است‌.

سرآغاز آیه که می‌فرماید:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ).

ما انسان را آفریده‌ایم‌.

اشاره به محتوای عبارت و مفهوم ضمنی آن دارد. سازنده ابزاری بهتر از دیگران ترکیب‌بند و رازها و رمزهای آن ابزار را می‌داند. در صورتی که او آفریدگار آن ابزار هم نیست و ماده آن را از نیستی به هستی نیاورده است‌، و بر تشکیل و ترکیب ماده آن نیز چیزی نیفزوده است‌. پس خداوندی که انسان را از نیستی به هستی آورده است و به جهان گسیل داشته است باید چگونه و چه اندازه از احوال و اوضاع و درون و بیرون انسان اگاه باشد! انسان در اصل ساختار دست یزدان است‌. حقیقت و صفت و راز انسان برای یزدان جهان پدیدار و نمودار است‌. خداوند از سرچشمه پدید آمدن و جایگاه بزرگ شدن و بالیدن و حال و احوال و سرانجام و سرنوشت و فرجام انسان کاملا مطلع و باخبر است ...

(وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).

و می‌دانیم به خاطرش چه می‌گذرد و چه اندیشه‌ای در سر دارد.

بدین‌گونه و بدین شیوه انسان خود را در پیشگاه یزدان آشکار و عیان می‏یابد. نه پرده‌ای او را از خدا نهان می‌دارد و نه مانعی او را از خدا مخفی می‌سازد. هر وسوسه و هر خاطره آهسته و نهانی‌که بر دل می‌رود و در درون می‌گذرد برای خدا آشکار و معلوم است ... این هم دیباچه و پیش درآمدی برای روز حساب و کتابی است‌که انسان‌کافر و مشرک‌، آن را نمی‌پذیرد و بدان باور ندارد!

(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).

و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیک‌تریم‌.

از شاهرگی بدو نزدیک‌تریم که خون انسان در آن جریان می‏یابد. این تعبیر سلطه صاحب اختیار و مراقبت و نظارت مستقیم ایزد دادار را می‌رساند. انسان وقتی که این حقیفت را به تصور درمی‌آورد، بر خود می‌لرزد و از خود حساب می‌کشد. اگر دل تنها مفهوم و مدلول این عبارت را پیش چشم بدارد دیگر جرات نمی‌کند کلمه‌ای را بگویدکه خدا از آن راضی و خشنود نباشد. اصلا جسارت نمی‌کند خاطره‌ای در درون بگذراند که مورد قبول حق -‌جل جلاله -‌نباشد. همین بسکه انسان پیوسته بر حذر باشد و همیشه بترسد و بیدار و هوشیار بماند و از حساب وکتاب غافل نگردد. قرآن به استوار داشتن و استحکام بخشیدن مراقبت و نظارت ادامه می‌دهد. ناگهان انسان خود را در میان دو فرشته‌ای مییابدکه مامور و مواظب او هستند و در راست و چپ نشسته‌اند، و هر سخن و هر حرکت او را دریافت می‌دارند و فوراً آن را ثبت و ضبط می‌کنند و می‌نگارند، چه انسان زندگی‌کند و بجنبد و بخوابد و بخورد و بیاشامد و بگوید و خاموش باشد و بکوچد، و چه جز اینها ... حال همین است و کوچ زندگی سراسر بر این‌:

(إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ . مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).

بدان گاه که دو فرشته‌ای که در سمت راست و در طرف چپ انسان نشسته‌اند و اعمال او را دریافت می‌دارند (‌ما از همه چیز و همه کس -‌حتی از این دو فرشته -‌به او نزدیک‌تریم‌). انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌راند مگر این که فرشته‌ای‌، مراقب و آماده (‌برای دریافت و نگارش‌) آن سخن است‌.

یعنی مراقبی حاضر و آماده است‌. نه این‌که معنی آن چنین باشدکه به ذهن برخیها می‏گذرد و می‌گویند: رقیب و عتید اسمهای دو فرشته‌اند!

ما نمی‌دانیم این دو فرشته چگونه می‌نویسند و می‌نگارند و ضبط و ثبت می‌دارند. هیچ انگیزه‌ای هم نیست‌که انسان به خیالبافیهائی بپردازدکه اساس و بنیادی ندارند. موضع ما در قبال همچون مسائل غیبی این است‌: آنها را آن گونه دریافت می‌داریم که از آنها سخن می‌رود. مفهوم و مدلول آنها را بر دیدگان می‌نهیم و با جان و دل می‌پذیریم‌، بدون این‌که به دنبال کیفیت و چگونگی آنها رهسپار شویم‌،‌کیفیت و چگونگی‌ای‌که شناخت آنها هیچ‌گونه سودی به ما نمی‌رساند،‌گذشته از این که از محدوده دائره تجربه‌ها و آزموده‌ها و علوم و معارف بشری فراتر و بالاترند. ما انسانها -‌در حدود دانش بشری و ظاهری خودمان - به وسائل و ابزارهائی برای ثبت و ضبط و نگاشتن ونوشتن دست یافته‌ایم‌که به خیال نیاکان ما نگذشته است‌. به وسائل و ابزارهائی دسترسی پیدا کرده‌ایم‌که حرکات و سکنات و صداها و آواها را می‌نویسند و می‌نگارند و ثبت و ضبط می‌دارند. مثل نوارهای‌گویا و نوارهای سینما و نوارهای تلویزیونی‌، و ... تازه اینها در محیط ما انسانها هستند. دیگر هیچ انگیزه‌ای نیست -‌برای مثال -‌ما فرشتگان را مقید و محدود به روش و شیوه‌ای از نوشتن و نگاشتن و ثبت و ضبط سازیم که از اندیشه‌ها و تصورهای محدود بشری سرچشمه می‌گیرد، و بسی دور از آن جهانی هستندکه برای ما مجهول و ناشناخته است‌، جهانی‌که چیزی از آن نمی‌دانیم مگر آنچه خدا به ما از آن خبر بدهد و مطلعمان فرماید. دیگر ما بیش از آن‌، از آن جهان نمی‌دانیم‌!

ما را این بس که در سایه‌های این حقیقت مصور بغنویم و بسر بریم‌، و بدانیم وقتی‌که ما آزمندانه سرگرم حرکتی و در صددگفتن کلمه‌ای هستیم‌، کسی در سمت راست و در سمت چپ ما است‌که آن حرکت و آن‌کلمه را به حساب ما می‌نویسد و به حساب ما می‌گیرد تا در دفتر حساب وکتاب ما بماند، و در آن روزکه در پیشگاه یزدان هیچ چیزی هدر نمی‌رود، هرچندکه به اندازه گودی هسته خرما یا به اندازه رشته نازک موجود در هسته خرما باشد، مورد محاسبه قرار بگیرد و به حساب بیاید!

ما را این بس که در سایه این حقیقت هراس‌انگیز بغنویم و بسر بریم، حقیقتی‌که واقعا حقیقت است‌. هرچند هم ما کیفیت و چگونگی آن را ندانیم و درک و فهم نکنیم‌. این حقیقت به شکلی از اشکال وجود دارد. هیچ‌گونه گزیری وگریزی از وجود داشتن آن در میان نیست‌. یزدان سبحان از آن به ما خبر داده است تا حساب آن را داشته باشیم و بیدار و هوشیارگردیم‌. نه این‌که تلاش و پویش خود را بیهوده در راه شناخت چگونگی آن حقیقت هدردهیم و بیفائده در همچون راهی بکوشیم و بجوشیم!

کسانی که از این قرآن سود برده‌اند، و در پرتو رهنمودهای ویژه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در باره حقائق قرآن غنوده‌اند و بسر برده‌اند، این راه ایشان بوده است‌: بفهمند و درک بکنند، و برابر آنچه فهمیده‌اند و درک کرده‌اند کار بکنند.

امام احمد فرموده است‌: ابومعاویه برایمان روایت کرده است‌، و محمّد پسر علقمه لیثی برایمان از پدرش و او از نیای خود علقمه‌، و علقمه از بلال پسر حارث مزنی (رضی الله عنه) روایت کرده است که گفته است‌: پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(إن الرجل لیتکلم بالکلمة من رضوان الله تعالى , ما یظن أن تبلغ ما بلغت , یکتب الله عز وجل له بها رضوانه إلى یوم یلقاه . وإن الرجل لیتکلم بالکلمة من سخط الله تعالى ما یظن أن تبلغ ما بلغت , یکتب الله تعالى علیه بها سخطه إلى یوم یلقاه).

کسی سخنی را برای خشنودی خداوند بزرگوار می‏گوید، و گمان هم نمی‌برد که آن سخن به گونه‌ای بوده باشد که انتظار دارد. خداوند گرامی و بزرگوار در برابر چنین سخنی خشنودی خود را بهره او می‌سازد تا روزی که خدا را ملاقات می‌کند. و کسی سخنی را می‏گوید که موجب ناخشنودی خداوند بزرگوار می‏گردد، و گمان هم نمی‌برد که آن سخن به گونه‌ای بوده باشد که انتظار دارد، خداوند بزرگوار در برابر چنین سخنی ناخشنودی خود را بهره او می‌سازد تا روزی که خدا را ملاقات می‌کند.

امام احمدگفته است‌: علقمه می‌گفت‌: سخنان بسیاری بوده است‌که سخن بلال پسر حارث مرا ازگفتن آنها بازداشته است‌. (‌ترمذی و نسائی و ابن ماجه آن حدیث را از زبان محمّد پسر عمرو روایت کرده‌اند. ترمذی گفته است‌: حدیث حسن صحیحی است‌).

در باره امام احمد روایت شده است‌که امام احمد در شدائد مرگ می‌نالید. شنیدکه نالیدن نوشته می‌شود و به حساب می‌آید. این بود خاموش ماند و ننالید تا جان به جان آفرین تسلیم‌کرد و جهان را به درودگفت‌. خدا از او خشنود باد.

آن‌گونه مردان بزرگ، این حقیقت را چنین دریافت می‌داشتند و آویزه گوش جان می‌کردند، و با اعتقاد استوار و باور راستین‌، در پرتو آن می‌زیستند.

*

این صفحه‌ای از صفحات زندگی است‌. به دنبال آن در کتاب اعمال انسان صفحه دم مرگ ورق می‌خورد و پیش چشم جلوه‌گر می‌آید:

(وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ).

سکرات مرگ (‌سرانجام فرامی‌رسد و) واقعیت را به همراه می‌آورد (‌و دریچه قیامت را به رویتان باز می‌کند، و حوادث و صحنه‌های دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد. بدین هنگام انسان را فریاد می‌زنند که‌) این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌گریختی‌.

مرگ دشوارترین چیزی است که آفریده انسان نام می‌کوشد خویشتن را از آن بدزدد و رهاگرداند، یا دست‌کم شبح آن را از دل دور سازد. امّا کی می‌تواند چنین‌کند: مرگ خواستاری است‌که از خواستن ملول و رنجور نمی‌گردد. گامهایش را کند برنمی‌دارد. خلاف وعده نمی‌کند. اصلاکافی است‌که از شدت مرگ سخن رود تا لرزه بر بند بند بدن چیره شود!.. بدان هنگام‌که صحنه نشان داده می‌شود، انسان می‌شنود:

(ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ).

این همان چیزی است که از آن کناره می‌گرفتی و می‌گریختی‌.

انسان از پژواک صدای مرگ به لرزه می‌افتد، در حالی که هنوز در جهان زندگی است! حال انسان چگونه خواهد بود زمانی که او در سختیها و دشواریهای دم مرگ قرار دارد و بدو چنین چیزی‌گفته می‌شود! در حدیث صحیح آمده است‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هنگامی که مرگ او را فراگرفت‌، عرق را از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌فرمود:

(سبحان الله . إن للموت لسکرات).

پاک و منزه خدا است‌. مرگ سختیها و دشواریهائی دارد.

پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) چنین می‌فرماید، در حالی‌که خودش رفیق اعلی را برگزیده است و مشتاق ملاقات خدا گردیده است‌. پس دیگران باید چه حالی داشته باشند؟ ذکر واژه حق در این تعبیر جلب توجه می‌کند:

(وَجَاءتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).

سکرات مرگ (‌سرانجام فرامی‌رسد و) واقعیت را به همراه می‌آورد.

این واژه می‌رساندکه انسان زمانی‌که به سکرات و شدائد و مستی و منگی مرگ می‌افتد، حق را به تمام و کمال می‌بیند. حق را بدون پرده و حجاب نگاه می‌کند. از حق می‌فهمد آنچه راکه از آن نمی‌دانسته است و آنچه راکه از آن انکار می‌کرده است‌. امّا فرصت از دست رفته است و زمانی فرارسیده است‌که دیدن و درک کردن سودی نمی‏بخشد و فائده‌ای را نمی‌رساند، و توبه‌ای پذیرفته نمی‌گردد، و ایمان آوردنی به حساب نمی‌آید و پذیرفته نمی‌شود. آن حق همان است‌که آن را دروغ نامیده‌اند و به پریشان حالی و درماندگی افتاده‌اند) به زمانی رسیده‌اند که حق را می‌فهمند و درک می‌کنند و آن را هم تصدیق می‌نمایند ولی درک و فهم و تصدیق آن سودی نمی‏بخشد و مفید فائده‌ای نیست‌!

*

(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ . وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ . لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ . وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ . أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ . مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ . الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ . قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ . قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ . مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).

و (‌سرانجام برای دومین بار) در صور دمیده می‌شود. آن (‌روز) روز (‌تحقق و پیاده شدن‌) بیم دادنها(‌ی الهی به کافران‌) است‌. در آن روز هر انسان (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد. سپس به انسان بی‌باور خطاب می‌شود:‌) تو از این (‌دادگاه بزرگ و چیزهائی که می‌بینی و خواهی دید) غافل بودی‌، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زده‌ایم و امروز چشمانت کاملا تیزبین شده‌اند. فرشته همدم او می‌گوید: اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (‌و من آنها را ثبت و ضبط کرده‌ام‌. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار می‌کنی‌. خدا به دو فرشته مامور ثبت و ضبط اعمال دستور می‌دهد:‌) هر کافر سرکش و کینه‌توزی را به دوزخ بیندازید). آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (‌و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است‌، و متجاوز (‌از حدود احکام الهی‌) و متعدی (‌به حقوق دیگران‌) بوده است‌، و (‌در دین خود) شک داشته است و (‌دیگران را نیز راجع به دین‌) به شک انداخته است و بدبین کرده است‌. آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برگزیده است‌. پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید. (‌شیطانی که در دنیا پیوسته‌) همدم او (‌بوده است‌) می‌گوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (‌از فرمان یزدان‌) وانداشته‌ام‌، بلکه او خود در گمراهی ژرف (‌و دور از ساحل نجاتی‌) بوده است‌. خدا می‌فرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (‌از این سرنوشت شوم‌) بیم داده بودم‌. سخن من (‌مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان‌) تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود، و من کم‌ترین ستمی به بندگان نمی‌کنم‌. این صحنه‌ای است‌، همین بس که آن را پیش چشم انسان داشت تا سراسرکوچ خود را با ترس و هراس بسپرد و خویشتن را پیوسته بپاید و برحذر نماید. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(کیف أنعم , وصاحب القرن قد التقم القرن , وحنى جبهته , وانتظر أن یؤذن له).

«چگونه شاد بشوم در حالی‌که صاحب شیپور، شیپور را در دهان‌گرفته است‌، و پیشانیش را خم نموده است‌، و منتظر است‌که بدو اجازه داده شود (‌که آن را بزند)». گفتند: ای پیغمبر خدا، چه بگوئیم؟ فرمود:

(قولوا:حسبنا الله ونعم الوکیل).[3]

«بگوئید: خدا ما را بس است‌، و او بهترین مدافع است‌».

پس مردمان گفتند: (حسبنا الله ونعم الوکیل).

(وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ).

در آن روز هر انسانی (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد).

هر نفسی می‌آید. نفس است‌که در اینجا مورد محاسبه قرار می‌گیرد و حساب وکتاب پس می‌دهد. نفس است که سزا و جزا دریافت می‌دارد. با نفس راننده و سوق‌دهنده‌ای است‌که او را می‏برد و راه را بدو نشان می‌دهد، و با نفس شاهد وگواهی است‌که بر او شهادت وگواهی می‌دهد. چه بسا این دو فرشته همان دو نویسنده و همان دو محافظی باشندکه در دنیا همراه او بوده‌اند، و چه بسا دو فرشته دیگر باشند. نظریه نخستین بهتر است‌. صحنه‌ای است بیش از هر چیز به سوق دادن و بردن به سوی دادگاه برای محاکه می‌ماند. ولیکن این دادگاهی است‌که در حضور خدای مقتدر و شکوهمند انجام می‌گیرد.

در این جایگاه دشوار و موقعیت نابهنجار، بدوگفته می‌شود:

(لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ).

(سپس به انسان بی‌باور خطاب می‌شود:‌) تو از این (‌دادگاه بزرگ و چیزهائی که می‌بینی و خواهی دید) غافل بودی‌، و ما پرده از جلو چشمان تو به کنار زده‌ایم و امروز چشمانت کاملا تیزبین شده‌اند.

چشمانت نیرومند و تیزبین می‌شوند، و هیچ پرده و مانعی جلو آنها را نمی‌گیرد. این وعده‌گاهی است‌که از آن غافل بوده‌ای و غافل شده‌ای‌. این جایگاهی است‌که حسابی برای آن باز نکرده‌ای و آن را بشمار نیاورده‌ای‌. این سرانجامی است که فرارسیدن آن را انتظار نداشته‌ای و منتظرش نبوده‌ای‌. هم اینک بنگر. امروز دیدگانت تیزبین و قوی هستند.

در اینجا قرین‌، یعنی همدم او جلو می‌آید ... ارجح این است‌که او همان شاهد وگواهی است که کارنامه و دفتر اعمال زندگی وی را با خود برمی‌دارد:

(وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ).

فرشته همدم او می‌گوید: اینها چیزهائی است که در پیش من آماده است (‌و من آنها را ثبت و ضبط کرده‌ام‌. پروردگارا! خود دانی که برابر اینها در حق او چه کار می‌کنی ).

اینها چیزهائی است‌که در پیش من حاضر و آماده و فراهم است‌. نیازی به تهیه‌کردن یا آماده نمودن ندارد! روند سخن چیزی از بررسی و وارسی این‌کارنامه و دفتر اعمال نمی‌گوید، و بلکه در امضاء و اجرای حکم شتاب می‌گردد، و مستقیما فرمان والای یزدان بزرگوار به دو فرشته محافظ‌، یعنی فرشته راهنما و فرشته‌گواه‌، درمی‌رسد که‌:

(أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ . مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ . الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ).

هر کافر سرکش و کینه‌توزی را به دوزخ بیندازید! آن کسی را که سخت از انجام کارهای نیک دست بازداشته (‌و دیگران را) نیز از انجام خوبیها بازداشته است‌، و متجاوز (‌از حدود احکام الهی‌) و متعدی (‌به حقوق دیگران‌) بوده است‌، و (‌در دین خود) شک داشته است و (‌دیگران را نیز راجع به دین‌) به شک انداخته است و بدبین کرده است‌. آن کسی که با خدا، معبود دیگری را برگزیده است‌. پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید.

بیان این صفتها تنگی و نابهنجاری و شدت و حدت موقعیت را افزایش می‌دهد. خشم خداوند مقتدر و شکوهمند را در آن جایگاه سخت و هراسناک می‌رساند. اینها صفتهای بد و ناجوری هستندکه بیانگر استحقاق شدت و حدت عذاب و عقاب هستند: (کَفَّارٍ)‌: بسیارکفرپیشه و بس ناسپاس‌. (عَنِیدٍ)‌: سرکش‌.کینه‌توز. (مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ) :‌کسی‌که خویشتن را از انجام خوبیها به دور داشته است‌، و یا مانع دیگران از انجام خوبیها بوده است‌. (مُعْتَدٍ)‌: تجاوزپیشه‌. کسی که از قوانین آسمانی سرپیچی کند و از حدود مقررات بگذرد، و یا به حقوق دیگران تجاوزکند. (مُّرِیبٍ)‌: متردد. شک انداز. (الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ): آن کسی‌که با خدا، معبود دیگری را گزیده است ... برشمردن این صفتها با تاکید فرمانی‌که نیازی به تاکید هم ندارد، به پایان می‌رسد:

(فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ).

پس او را به عذاب سخت (‌دوزخ‌) بیندازید.

این هم برای ذکر مکان او در دوزخ است‌، دوزخی‌که فرمان صادر می‌شود او را در آن بیندازند.

در اینجا است‌که همدم او می‌ترسد و می‌لرزد، و هرچه زودتر شبح تهمت را از خود به دور می‌دارد. زیرا چه بسا او را به‌گناه وی بگیرند. مگر نه این است‌که در دنیا همدم و همراه او بوده است‌؟‌:

(قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ).

(آن کس که در دنیا پیوسته‌) همدم او (‌بوده است‌) می‌گوید: پروردگارا! من او را به طغیان و سرکشی (‌از فرمان یزدان‌) وانداشته‌ام‌، بلکه او خود در گمراهی ژرف (‌و دور از ساحل نجاتی‌) بوده است‌.

چه‌بسا این قرین و همدمی‌که در اینجا از او سخن می‌رود جدای از قرین و همدم پیشینی باشد که کارنامه و دفتر اعمال را پیش می‌کشد و تحویل می‌دهد. چه‌بسا او اهریمنی باشد که مامور گمراه کردن او بوده است‌. این اهریمن است‌که خود را از تهمت‌گمراه‌کردن او تبرئه میکند، و بیان می‌داردکه او راگمراه دیده است و ذاتاً‌گمراه بوده است‌، و به گمراه‌سازی اهریمن نیزگوش فراداده است و به گمراهی ادامه داده است! در قرآن صحنه‌های مشابهی است که در آنها همدم اهریمنی از همدم بشری‌، بدین روال و بر این منوال بیزاری می‌جوید و خویشتن را تبرئه می‌کند. هرچند نظریه پیشین هم دور از ذهن نیست‌. چه بسا آن قرین و همدم‌، همان فرشته‌ای باشد که کارنامه و دفتر اعمال را آماده کرده است‌.گرچه او فرشته و پاک است‌، ولی موقعیت آن اندازه هراس‌انگیز و خوفناک است‌که او هم شتابان به تبرئه خود می‌پردازد و اظهار بیگناهی می‌کند. این فرشته پاک می‌خواهد توضیح بدهد و روشن بکندکه درست است من با او بوده‌ام و با این بدبخت همدم شده‌ام‌، ولیکن درکارهائی که از او صادر شده است و سر زده است اصلا قدرت و توانی نداشته‌ام و دخالت نکرده‌ام ... وقتی‌که شخص بیگناه خود را ازگناه تبرئه می‌کند، از هر چیز بیشتر بیانگر هول و هراس پریشان‌کننده و غم و اندوه هراس‌انگیز و آشفته‌ساز است‌.

در اینجا سخن فیصله‌بخش فرامی‌رسد و هر سخن دیگری را پایان می‌دهد:

(قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ . مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).

خدا می‌فرماید: در پیشگاه من ستیزه مکنید. من پیش از این شما را (‌از این سرنوشت شوم‌) بیم داده بودم‌. سخن من (‌مبنی بر عذاب دادن کافران و نعمت رساندن به مؤمنان‌) تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود، و من کم‌ترین ستمی به بندگان نمی‌کنم‌.

اینجا جایگاه دشمنان و ستیزه‌گری نیست‌. پیش از این در دنیا وعده جزا و سزای هر عملی داده شده است‌. هر چیزی هم ثبت و ضبط‌گردیده است و تغییرناپذیر است و دگرگون نمی‌شود.کسی هم سزا و جزا داده نمی‌شود مگر برابر آنچه ثبت و ضبط گردیده است‌. به کسی‌کم‌ترین ظلم و ستمی نمی‌شود. آن‌کس‌که سزا و جزا می‌دهد قاضی دادگری است‌.

بدین وسیله صحنه حساب وکتاب هراس‌انگیز، با همه هول و هراس و شدت و حدتی‌که دارد به پایان می‌آید. ولیکن سراسر صحنه به اتمام نمی‌رسد. بلکه روند سخن‌گوشه‌ای بس خوفناک این صحنه را به تماشا می‌گذارد:

(یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ).

روزی به دوزخ خواهیم گفت‌: آیا پر شده‌ای‌؟ (‌قطعا که پر شده‌ای و ما به وعده خود وفا کرده‌ایم‌). و دوزخ می‌گوید: مگر افزون بر این هم هست‌؟‌!.

صحنه همه و همه صحنه‌گفتگو است‌. دوزخ در صحنه گفتگو نشان داده می‌شود. با این پرسش و پاسخ‌، صحنه شگفتی و شگرفی و ترسناکی و خوفناکی جلوه‌گر می‌آید ... در این سو همه‌کافران ستیزه‌گر و سرکش و کینه‌توز و متجاوز و متعدی و متردد و بدبین، آماده و حاضرند. اینان‌گروه فراوانی هستند که پیاپی به دوزخ انداخته می‌شوند. داخل دوزخ رویهم انباشته می‌شوند. آن گاه دوزخ را فریاد می‌دارند:

(هَلِ امْتَلَأْتِ). آیا پر شده‌ای‌؟‌.

آیا تو را بس است‌؟ امّا دوزخ لبهای خود را می‌لیسد و شعله‌ور می‌شود، و انگار شخص پرخور و خوش اشتهائی است وگرسنه‌گرسنه است و می‌گوید:

(هَلْ مِن مَّزِیدٍ).

آیا افزون بر این هم هست‌؟‌.[4]

وای چه هول و هراس شگفتی‌!

در سوی دیگر این هول و هراس‌، صحنه دیگری است‌. صحنه‌ای است دل‌انگیز و انیس و مونس و رضایت‌بخش و زیبا. این صحنه‌، صحنه بهشت است‌که به پرهیزگاران نزدیک گردانده می‌شود، تا بدانجا که از نزدیک دیده می‌شود و آنان آن را می‌بینند. با تکریم و تعظیم آن را بدیشان نزدیک می‌کنند:

(وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ . هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ . مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ . ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ . لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ).

بهشت به پرهیزگاران نزدیک گردانده می‌شود و فاصله چندانی از آنان نخواهد داشت‌. این همان چیزی است که به شما وعده داده می‌شد، و به همه کسانی که (‌از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (‌فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبه‌کار (‌به محضر او) بیاید. (‌فرشتگان بدیشان می‌گویند:‌) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است‌. (‌جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش‌، روز بقاء و ماندگاری همیشگی‌). هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست‌، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (‌که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است ).

بزرگداشت در هر واژه‌ای و در هر حرکتی است‌. بهشت نزدیک گردانده می‌شود و جلو آورده می‌شود. پرهیزگاران زحمت داده نمی‌شوند که رنج حرکت به سوی بهشت را تحمّل‌کنند. بلکه این بهشت است‌که می آید:

(غَیْرَ بَعِیدٍ). فاصله چندانی نخواهد داشت‌.

نعمت رضایت‌بخش بهشت هم با بهشت به سراغ آنان می‌آید:

(هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ . مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ).

این همان چیزی است که به شما وعده داده می‌شد، و به همه کسانی که (‌از معاصی دست بکشند و به سوی اطاعت خدا) برگردند، و (‌فرائض خدا و قوانین و عهدها و پیمانهای او را) مراعات بدارند. همان کسی که در نهان از خداوند مهربان بترسد و با دلی توبه‌کار (‌به محضر او) بیاید.

پرهیزگاران از سوی یزدان جهان این گونه توصیف می‌شوند. پرهیزگاران می‌دانند که آنان در ترازوی یزدان‌، توبه‌کاران‌، محافظان (‌دین خدا و فرائض و عهدها و پیمانهای ایزد سبحان‌)‌، آن کسانی که از خداوند مهربان می‌ترسند در حالی که او را ندیده‌اند، برگردندگان به سوی پروردگارشان‌، و فرمانبرداران‌، به شمار می‌آیند.

آن گاه بدیشان اجازه ورود به بهشتی داده می‌شود که در امن و امان بدان وارد می‌گردند و بیرون آمدنی از آن در میان نیست‌:

(ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ).

(فرشتگان بدیشان می‌گویند:‌) به سلامت وارد بهشت شوید. امروز، روز جاودانگی است‌، (‌جاودانگی بهشت با تمام مواهب و نعمتهایش‌، روز بقاء و ماندگاری همیشگی‌).

آن گاه در ملا اعلی و جهان فرشتگان والا، نداء داده می‌شود، و شان و مقام پرهیزگاران اعلام می‌گردد، و بهره‌ای که در پیشگاه خدا دارند و نامحدود و ناگسیختنی است اعلان می‌شود:

(لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ).

هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست‌، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (‌که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است‌).

هر اندازه پیشنهاد بکنند و هر اندازه برگزینند، بدان چیزی نمی‌رسند که برای آنان آماده گردیده است‌. نعمت فراوانی که برای ایشان در پیشگاه پروردگارشان است نامحدود است‌.

*

آن‌گاه واپسین بند سوره درمی‌رسد. انگار هم واپسین آهنگ در این شیوه نوا است‌. بلندترین نغمه‌هایش را با پسوده تند و سریعی برگشت می‌دهد. در این نغمه‌ها یک پسوده تاریخ و مهلکه‌های پسینیان و نابودشوندگان است‌. در این نغمه‌ها همچنین یک پسوده کتاب باز و خوانا و روشن هستی است‌. پسوده دیگری پسوده رستاخیز و همایش همگان است‌که در صحنه تازه‌ای نمایش داده می‌شود. همراه با این پسوده‌ها، رهنمون و رهنمود الهام‌بخش و ژرفی است‌که ذهن و شعور و دلها و جانها را جهت می‌دهد:

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلَادِ هَلْ مِن مَّحِیصٍ . إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ . وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ . فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ . وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ . یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ . إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ . یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ . نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ).

ما پیش از آنان (‌یعنی جلوتر از قریشیان‌) اقوام زیادی را هلاک ساخته‌ایم‌، اقوامی که از ایشان بسی قوی‌تر و نیرومندتر بوده‌اند و در جهان پیشروی کرده‌اند و کشورها را گشوده‌اند و بر شهرها تسلط یافته‌اند، (‌امّا بر اثر کفر و ظلم و بیدادگری و فسق و فجور، عاقبت به خشم خود گرفتارشان ساخته‌ایم‌) و نابودشان نموده‌ایم‌. آیا این گونه افراد راه فراری (‌از مرگ و کیفر الهی‌) داشته‌اند (‌تا قریشیان هم داشته باشند؟‌!). واقعا در این (‌سرگذشت پیشینیان‌) بیدارباش و اندرز بزرگی است برای آن که دلی (‌آگاه‌) داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دارد. ما آسمانها و زمین را در شش دوره آفریده‌ایم و هیچگونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است (‌و کم‌ترین مشکلی برای ما نداشته است‌. پس چگونه زنده گرداندن مردگان برای ما رنج‌آور و مشکل خواهد بود؟ حال که چنین است‌) پس در برابر چیزهائی که می‌گویند پایدار و شکیبا باش‌، و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن بجای آور. (‌چرا که عبادت در آن اوقات‌، بزرگ و ارزشمند است‌). و نیز در پاره‌ای از شب و به دنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیسش نمای‌. (‌ای محمّد! این سخن را) بشنو! روزی منادی از مکان نزدیکی ندا درمی‌دهد (‌و در صور می‌دمد و فریاد رستاخیز برمی‌کشد، و همگان را به زنده شدن فرامی‌خواند). روزی فریاد (‌رستاخیز) را راست و درست و چنان که باید می‌شنوند، آن روز، روز بیرون آمدن (‌مردگان از میان قبورشان‌) است‌. ما، بلی ما فقط زنده می‌گردانیم و می‌میرانیم‌، و بازگشت مردمان به سوی ما است و بس‌. روزی زمین از روی مردمان می‌شکافد و کنار می‌رود، و ایشان به سرعت (‌از میان خاکها) بیرون می‌آیند. آن روز، روز گردهمائی است و برای ما سهل و آسان است (‌و کم‌ترین رنج و زحمتی برای ما در بر ندارد). ما از آنچه (‌در باره رسالت تو) می‏گویند، آگاه‌تر (‌از هر کس دیگری‌) هستیم‌. تو مامور نیستی که آنان را وادار (‌به ایمان‌) کنی (‌و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی‌). چون چنین است‌، کسانی را به وسیله قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من می‌ترسند.

با وجود این‌که همه این پسوده‌ها در روند سوره آمده‌اند، امّا وقتی که در پایان سوره دیگر باره ذکر میگردند، با آهنگها و نواهای تازه و موثری گوش جان را یکجا و سریع می‌نوازند، و چشائی و مزه دیگری جدای از چشائی و مزه پیشین نصیب انسان می‌سازند، و این چکیده و فشرده طعمی جدا از طعم آن شرح و بسط پیدا می‌کند و بهتر بر دلها می‌نشیند. این هم ویژگی شگفت و شگرف قرآن است‌که فرموده ایزد سبحان است‌!

خداوند قبلا در این سوره فرموده بود:

(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ . وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ . وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ).

پیش از اینان‌، قوم نوح‌، و اصحاب الرس‌، و قوم ثمود (‌پیغمبران را) تکذیب کرده‌اند، و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط‌، و اصحاب ایکه‌، و قوم تبع‌، هریک از آنان‌، فرستادگان الهی را تکذیب کرده‌اند و وعده عذاب من در باره ایشان تحقق یافته است‌. (‌ق/‌١2-١4)

در اینجا نیز می‌فرماید:

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلَادِ هَلْ مِن مَّحِیصٍ).

ما پیش از آنان (‌یعنی جلوتر از قریشیان‌) اقوام زیادی را هلاک ساخته‌ایم‌، اقوامی که از ایشان بسی قوی‌تر و نیرومندتر بوده‌اند و در جهان پیشروی کرده‌اند و کشورها را گشوده‌اند و بر شهرها تسلط یافته‌اند، (‌اما بر اثر کفر و ظلم و بیدادگری و فسق و فجور، عاقبت به خشم خود گرفتارشان ساخته‌ایم‌) و نابودشان نموده‌ایم‌. آیا این گونه افراد راه فراری (‌از مرگ و کیفر الهی‌) داشته‌اند (‌تا قریشیان هم داشته باشند؟‌!).

حقیقتی که یزدان سبحان بدان اشاره می‌فرماید همان است‌که بود، ولیکن به شکل تازه‌ای‌که جدای از شکل نخستین است‌. سپس بدان حرکت مردمان قرون و اعصار را می‌افزاید که دارند در کشورها و ناحیه‌ها و شهرها می‌چرخند و می‌گردند و برو و بیائی دارند. به دنبال وسائل زندگی هستند و به‌کاوش نواحی و کند و کاو مکانها می‌پردازند. در حالی که در دست قدرتی گرفتارند که کسی از ایشان از آن نمی‌تواند بگریزد، و رهائی وگریزی از آن نیست‌:

(هَلْ مِن مَّحِیصٍ).

آیا گریزگاهی وراه فراری هست‌؟‌.

بر این حقیقت با چیزی پیرو می‌زندکه برتازگی و سرزندگی آن می‌افزاید:

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ).

قطعا در این (‌سرگذشت پیشینیان‌) بیدارباش و اندرز بزرگی است برای آن که دلی (‌آگاه‌) داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دارد.

در مهلکه‌ها و نقش زمین شدنهای‌گذشتگان پند و اندرز و تذکر و یادآوری است‌. پند و اندرز و تذکر و یادآوری برای کسی‌که دلی داشته باشد. کسی‌که این پسوده او را بیدار نکند و متذکر نسازد، اوکسی است که دلش مرده است‌، یا این‌که اصلا دلی بدو داده نشده است‌! نه بلکه دلی بدو داده شده است ولی برای متذکر شدن و عبرت‌گرفتن بایدگوشی باشدکه آرام و هوشیار به داستان فراداشته شود تا داستان کار خود را در دلها و درونها بکند و تاثیر خود را بگذارد ... این امر، حق است‌. چه دل و درون انسانها در برابر مهلکه‌ها و نقش زمین شدنهای‌گذشتگان حساس است و از حساسیت شدیدی برخوردار است‌. کم‌ترین بیداری در نفس انسان وکم‌ترین شکوفائی در آن‌، برای به جوش و خروش انداختن یادها و یادآوریها و برای تکان اندیشه‌های الهامگرانه‌، در همچون موضعها و موقعیتهای موثر و برانگیزنده‌،‌کافی و بسنده است‌. قبلا صفحه‌هائی ازکتاب جهان نشان داده شد:

(أَفَلَمْ یَنظُرُوا إِلَى السَّمَاء فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ . وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).

آیا آنان (‌تاکنون سربلند نکرده‌اند و) به آسمان ننگریسته‌اند که ما چگونه آن را بنا کرده‌ایم و آراسته‌ایم و هیچ‌گونه خلل و شکافی در آن نیست‌؟ و زمین را گسترانیده‌ایم‌، و در آن کوه‌های محکم و پابرجائی را فروافکنده‌ایم‌، و از هر نوع گیاه بهجت‌انگیز و مسرت‌بخش در آن رویانده‌ایم‌.         (‌ق/6و7)

در اینجا فرموده است‌:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ).

ما آسمانها و زمین را در شش دوره آفریده‌ایم و هیچ‌گونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است (‌و کم‌ترین مشکلی برای ما نداشته است‌. پس چگونه زنده گرداندن مردگان برای ما رنج‌آور و مشکل خواهد بود؟‌).

این حقیقت تازه را بر آن پسوده پیشین اضافه‌کرده است‌، حقیقت‌:

(وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ).

و هیچ گونه درماندگی و خستگی به ما نرسیده است (‌و کمترین مشکلی برای ما نداشته است‌).

این حقیقت بیانگر ساده و آسان بودن آفرینش و پدید آوردن هستی از نیستی بدین شکل شگفت و شگرف، برای خدا است‌. زنده‌گرداندن مردگان نسبت به آفریدن آسمانها و زمین کار بسیار ساده و ناچیزی است‌. پس زنده گرداندن مردگان برای یزدان چه مشکلی دارد؟ همچنین بر حقیقت تازه و نوین‌، با پیام تازه و سایه‌روشن نوین پیرو میزند:

(فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ).

(حال که چنین است‌) پس در برابر چیزهائی که می‏گویند پایدار و شکیبا باش‌، و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن بجای آور. (‌چرا که عبادت در آن اوقات‌، بزرگ و ارزشمند است‌). و نیز در پاره‌ای از شب و به دنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیسش نمای‌.

طلوع خورشید و غروب آن‌، و صحنه شبی‌که به دنبال غروب سر می‌رسد، همه آنها پدیده‌هائی هستندکه با آسانها و زمین پیوند و ارتباط دارند ... قرآن تسبیح و تقدیس و حمد و سپاس و سجده بردن را با آسمانها و زمین پیوند و ارتباط می‌دهد، و در سایه آنها از شکیبائی بر چیزی که کافران و مشرکان می‌گویند، از قبیل‌: انکار رستاخیز و باور نداشتن به قدرت خدا بر زنده گرداندن و زندگی را از نو پدید آوردن و اعاده بخشیدن، صحبت می‌کند. ناگهان با فضای تازه‌ای روبرو می‌شویم که آن پسوده مکرر را احاطه می‌کند، فضای صبر و شکیبائی و حمد وثنا و تسبیح و تقدیس و سجده بردن. همه اینها هم با صفحه جهان و پدیده‌های هستی ارتباط دارند. هر زمان‌که انسان به آسمانها و زمین بنگرد، و هر وقت طلوع خورشید، یا سرآغاز شب را بنگرد، و هر زمان‌که برای خدا در وقت طلوع یا غروب سجده ببرد، آن پسوده برانگیخته می‏گردد و حاصل می‌شود.

گذشته از اینها، پسوده تازه‌ای درمیرسد که با صفحه نشان داده شده هستی ارتباط دارد ... شکیبائی کن و تسبیح و تقدیس نما و سجده ببر. تو در هر لحظه انتظار داری‌کار بزرگ و سترگی رخ بدهد،‌کار بزرگ و سترگی‌که در هر لحظه‌ای از لحظات شب و روز منتظر آن هستی‌. از این امر جز غافلان کسی غافل نمی‌گردد، همان امری‌که سراسر سوره دور و بر آن می‌چرخد، و موضوع اصلی سوره است‌:

(وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ . یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ . إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ . یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ).

(‌ای محمّد! این سخن را) بشنو! روزی منادی از مکان نزدیکی ندا درمی‌دهد (‌و در صور می‌دمد و فریاد رستاخیز برمی‌کشد، و همگان را به زنده شدن فرامی‌خواند). روزی فریاد (‌رستاخیز) را راست و درست و چنان که باید می‌شنوند، آن روز،روز بیرون آمدن (‌مردگان از میان قبورشان‌) است‌. ما، بلی ما فقط زنده می‌گردانیم و می‌میرانیم‌، و بازگشت مردمان به سوی ما است و بس‌. روزی زمین از روی مردمان می‌شکافد و کنار می‌رود، و ایشان به سرعت (‌از میان خاکها) بیرون می‌آیند. آن روز، روز گردهمائی است و برای ما سهل و آسان است (‌و کم‌ترین رنج و زحمتی برای ما در بر ندارد).

صحنه تازه برانگیزنده‌ای از آن روز سخت و ناجور است‌. قرآن بار اول به شکل دیگری و در صحنه دیگری از آن تعبیرکرده است‌. آنجاکه فرموده است‌:

(وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ . وَجَاءتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ ...) ... الخ ...

و (‌سرانجام برای بار دوم‌) در صور دمیده می‌شود. آن (‌روز) روز (‌تحقق و پیاده شدن‌) بیم دادنها(‌ی الهی به کافران‌) است‌. در آن روز هر انسانی (‌اعم از نیکوکار و بدکار، به میدان محشر) می‌آید همراه با راهنمائی (‌که او را رهبری و رهنمود می‌کند) و همراه با گواهی (‌که بر پندار و گفتار و کردار او شهادت می‌دهد) ... ... تا آخر ... (ق/20و٢١)

و امّا در اینجا از دمیدن در صور، به صیحه و فریاد تعبیرکرده است‌. تصویرهای صحنه بیرون آمدن و سر برآوردن مردگان ازگورها، صحنه شکافته شدن و درز برداشتن زمین وکنار رفتن آن از بالای سر مردمان‌، صحنه این همه انسانهائی‌که در طول تاریخ بوده‌اند و رفته‌اند و هم اینک همه و همه به پایان‌کوچ این جهانی رسیده‌اند، صحنه شکاف برداشتن وکنار رفتن گورهای فراوانی که قابل شمارش نیستند و از بس که زیادند شمرده نمی‌شوند، صحنه‌ای که مردگان در آن عقاب و عذاب داده می‌شوند، بدانگونه که معری می‌گوید:

رب قبر قد صار قبرا مرارا            ضاحک من تزاحم الأضداد

ودفین على بقایا دفین                فی طویل الآجال والآماد

«گورهای بسیاری است‌که بارها و بارها گور شده‌اند، و از اشخاص گوناگون و دارای سلیقه‌ها و آئین‌های جوراجوری که در آنها دفن گردیده‌اند می‌خندند‌. و به شگفت می‌افتند. در آنها افرادی را در میان باقیمانده‌های اندامهای دیگران دفن کرده‌اند و مردگان را در لاشه‌های مردگان در طول قرون و اعصار به خاک سپرده‌اند).

همه این‌گورها می‌شکافند، و لاشه‌های مردگان و استخوانهای فرسوده و پوسیده و ذره‌های سرگشته اندامهای ایشان در هوا یا فرو رفته در گودالها و لایه‌های زمین را رو می‌کنند و نشان می‌دهند که جز خداکسی جایگاه آنها را نمی‌داند ... صحنه بشگفت و شگرفی است تا بدانجاکه خیال هم آن را نمی‌تواند تصورکند و به‌گرد آن برسد!

قرآن در سایه این صحنه آشفته‌کننده و برانگیزنده‌، حقیقتی را بیان می‌داردکه‌کافران و مشرکان در باره آن ستیزه می‌کنند و منکر آن می‌گردند:

(إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ).

ما، بلی فقط ما زنده می‌گردانیم و می‌میرانیم‌، و بازگشت مردمان به سوی ما است و بس‌.

(ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ).

آن روز، روز گردهمائی است و برای ما سهل و آسان است (‌و کم‌ترین رنج و زحمتی برای ما در بر ندارد). این مطالب در مناسب‌ترین وقت بیان، به میان می‌آید. در سایه این صحنه نیز خدا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را رهنمود می‌فرماید که در برابر ستیزه‌جوئی و تکذیب آنان که این حقیقت روشن را انکار می‌کنند و نمی‌پسندند حقیقتی‌که با دیدگان دل و درون دیده می‌شود، شکیبائی کند:

(نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ).

ما از آنچه (‌در باره رسالت تو) می‏گویند، آگاه‌تر (‌از هر کس دیگری‌) هستیم‌. تو مامور نیستی که آنان را وادار (‌به ایمان‌) کنی (‌و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی‌). چون چنین است‌، کسانی را به وسیله قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من می‌ترسند.

(نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ).

ما از آنچه (‌در باره رسالت تو) می‏گویند، آگاه‌تر (‌از هر کس دیگری‌) هستیم‌.

این هم تو را بس است‌. علم و آگاهی از احوالشان عواقب خود را برای ایشان در پی دارد ... این نیز تهدید هراس‌انگیزی است‌که در ضمن سخن نهان است و در لابلای آن پنهان است‌.

(وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ).

تو مامور نیستی که آنان را وادار (‌به ایمان‌) کنی (‌و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی‌).

توکه غالب و چیره بر آنان نیستی تا ایشان را وادار به ایمان آوردن و تصدیق حقائق‌کردن کنی‌. این‌کار تو در این راستا نیست‌. بلکه این‌کار به ما مربوط است و به ما حواله می‌گردد. ما مراقب ایشان هستیم و آنان را می‌پائیم و زیر نظر می‌داریم‌.

(فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ).

چون چنین است‌، کسانی را به وسیله قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من می‌ترسند. قرآن است‌که دلها را به تکان درمی‌آورد و آنها را می‌لرزاند. هر دلی‌که آگاه و با شعور باشد، در برابر قرآن تاب ایستادگی نمی‌آورد، و از حقائقی‌که قران برای او از آنها صحبت می‌کند به لرزه می‌افتد، حقائقی که قرآن بدین شیوه شگفت و روال شگرف از آنها سخن می‌گوید وآنها را به تصویر می‌کشد.

وقتی‌که چیزی بسان این سوره نشان داده می‌شود و از مطالب عجیب آن سخن می‌رود، دیگر نیازی به قدرتمند و زورمندی نیست‌که‌گردنها را پیچ بدهد و به سوی ایمان آوردن بچرخاند. چه در این سوره و امثال آن‌، قدرت و قوت و سلطه‌ای است‌که قدرتمندان و زورمندان چنین قدرت و قوت و سلطه‌ای ندارند. و در این سوره و امثال آن‌، آهنگها و نواهائی بر تارهای دل انسان نواخته می‌گردند و آشنا می‌شوندکه سخت‌تر از تازیانه‌های قدرتمندان و زورمندان هستند!

خداوند بزرگوار راست فرموده است ...

پایان جزء بیست و ششم به دنبال آن جزء بیست و هفتم به میان می‌آیدکه با سوره نازعات آغاز می‌گردد.


 


[1] - در سوره فرقان آیه ٣٨به همین شکل از آنان صحبت شده است‌. (‌مترجم‌)

[2] - در سوره دخان آیه 37 به همین شکل از آنان سخن رفته است‌. (‌مترجم‌)

[3] - ترمذی آن را روایت‌کرده است‌.

[4] - (هَلْ مِن مَّزِیدٍ؟). دارای دو معنی روشن است‌: الف - مگر افزون بر این هم هست‌؟‌! ب - آیا افزون بر این هم هست‌؟ معنی اول بیانگر تعجب از فراوانی دوزخیان‌، و معنی دوم بیانگر افزون‌طلبی دوزخ است‌. (‌مترجم‌)