ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی مریم آیهی 98-66
وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (٦٦) أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا (٦٧) فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (٦٨) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا (٦٩) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا (٧٠) وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا (٧١) ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا (٧٢) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا (٧٣) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا (٧٤) قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا (٧٥) وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا (٧٦) أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا (٧٧) أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٧٨) کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (٧٩) وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا (٨٠) وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (٨١) کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (٨٢) أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (٨٣) فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (٨٤) یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (٨٥) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا (٨٦) لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٨٧) وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (٨٨) لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا (٨٩) تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (٩٠) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (٩١) وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا (٩٢) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا (٩٣) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا (٩٤) وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا (٩٥) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦) فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا (٩٧) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا (٩٨)
روند قرآنی در سوره، داستانهای زکریا و تولد یحیی، و مریم و تولد عیسی، و ابراهیم و دوری گزیدن او از پدرش، وکسانی که پس از ایشان آمدند و راهیاب یا گمراه شدند را بیان داشت، و بر این داستانها پیرو زد با اعلان ربوبیت یگانهای که سزاوار پرستیدن و عبادت کردن بدون شریک و انباز است، و این خود حقیقت بزرگی استکه آن داستانها با رخدادها و صحنهها و پیروها آن را برجسته نشان دادند.
این واپسین درس سوره، در جدال پیرامون عقائد شرک و پیرامون انکار رستاخیز پیش میرود. در صحنههای قیامت سرنوشت مردمان را در موقعیتهای زنده لبریز از حرکت و جنبش و فعل و انفعال نشان میدهد. در این صحنهها سراسر جهان، اعم از آسمانها و زمین، و انسانها و پریها، و مومنان وکافران آن شرکت میکنند. روند قرآنی صحنههای خود را میان دنیا و آخرت به گشت وگذار وکوچ و انتقال میاندازد، و ما ناگهان دنیا و آخرت را به یکدیگر متصل و چسبیده مییابیم. مقدمه جهان هستی در این زمین نشان داده میشود، و نتیجه جهان هستی در آنجا در سرای آخرت به تماشا درمیآید. این کار از فاصله چند آیه یا چند واژه بیشتر طول نمیکشدکه به حس و شعور چنین متبادر میشود که دو جهان به یکدیگر متصل و مرتبط هستند و مکمّل همدیگر میباشند.
*
(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا . أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا . فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا . ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا . ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا . وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا . ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).
انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟! آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما او را پیش از این آفریدیم و او اصلا چیزی نبود؟ (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی از نوآفرینی، و اعاده خلق به وجود در زمان آینده، از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته، سادهتر است؟). سوگند به پروردگارت هرآینه کافران را با شیاطین گرد میآوریم و سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر میسازیم. سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند. بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزینش هیچگونه اشتباهی رخ نحواهد داد). همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان. سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم، و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم.
صحنه با ذکر چیزی که «انسان» درباره رستاخیز میگوید میآغازد. همچون سخنی را بسیاری از انسانها در زمانهای مختلفی گفتهاند. انگار این شبهه »انسان» و اعتراض مکرر او در میان همه نسلها است:
(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا).
انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟!.
این اعتراضی استکه منشا آن غفلت انسان از پیدایش نخستین خویش است. انسان کجا بوده است؟ چگونه بوده است؟ اوکه نبوده است و سپس هستی یافته است. اگر انسان دقت کند دوباره زنده شدن در رستاخیز از پیدایش نخستین در آغاز آفرینش آسانتر و سادهتر مینماید:
(أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا).
آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما او را پیش از این آفریدیم و اصلا چیزی نبود؟! (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی و اعاده خلق به وجود در زمان آینده از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته ساده تر است؟!).
سپس بر انکار و اعتراض با سوگند تهدید کردن و بیم دادن پیرو می زند. خدای بزرگوار به ذات خود قسم می خورد که بزرگ ترین و سترگ ترین سوگند است. قسم می خورد که ایشان را پس از زنده گرداندن گرد میآورد و این کاری است حتمی و قطعی:
(فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ).
سوگند به پروردگارت هر آینه کافران را گرد می آوریم.
تنها آنان را گرد نمی آوریم و بس. بلکه ایشان را با «شیاطین» گرد می آوریم. آنان و شیاطین برابرند. شیاطین کسانیند که وسوسه انکار به دلها می اندازند. میان کافران و شیاطین پیوند پیرو و پیروی شده و رهبر و رهبری شده است.
در اینجا قرآن تصویر محسوسی را از ایشان ترسیم می کند: آنان پیرامون دوزخ بر زانوها فروافتاده اند. فرو افتادن ذلیلانه و رسواگرانه:
(ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا).
سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر می آوریم.
این هم تصویر هراسانگیزی است. همه این گروهها و دستههایی که به شمار نمیآیند گرد آورده شدهاند و پیرامون دوزخ به زانو افتاده و خوار حاضر آورده شدهاند. هول و هراس خود را مشاهده میکنند. گرمای آتش دوزخ به سویشان می دود، و هر لحظه انتظار میکشد که آنان گرفته شوند و بدان انداخته شوند. ایشان بر زانوها خوار و رسوا افتادهاند و به جزع و فزع افتادهاند.
این صحنهای استکه بیانگر ذلت و خواری قلدران متکبر است. به دنبال آن، صحنه کشیدن و جلبکردن کسانی میآیدکه بسی سرکش و زورگو بودهاند:
(ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا).
سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند.
از اینگفتار سختگیری پیدا است. در واژه «عتیاً: تکبر و تمرد و سرکشی و طغیان» تشدیدی استکه با سایهروشن و طنین خود تصویری را از این بیرون کشیدن ترسیم میکند. به دنبال این جلب و جذب، تصویری از فروانداختن به آتش قرار میگیرد. این هم حرکتی استکه خیال آن را تکمیل میکند!
خدا میداند که چه کسانی سزاوارتر برای به آتش انداختن و بدان سوختن هستند. هیچکسی نیست از این گروهها و دستههای بیشماری که تنها خدا از یکایک آنان مطلع است و ایشان را سرشماری میکند، ناسنجیده و به گزافگرفتار آید:
(ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا).
بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزییش هیچگونه اشتباهی رخ نخواهد داد).
آنان را برگزیدهاند تا پیشقراولان کسانی گردند که به آتش انداخته میشوند! مومنان این عرصه هراسناک را نگاه میکنند:
(وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ).
همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان.
همه شما بهکنار دوزخ میدوید و بدان نزدیک میشوید و از آن میگذرید، در حالیکه دوزخ برافروخته است و از خشم انگار میترکد و برای قاپیدن نخجیر زبان خود را بیرون میآورد و بر لبهایش میمالد و لیس میزند! سرکشان بیرون کشیده میشوند و به آتش انداخته میشوند.
(ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا).
سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم.
متقیان دور برده میشوند، و از آتش دوزخ رها میگردند، آتشی که اندکی مانده است بدان درافتند!
(وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).
و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم.
*
از این صحنه هراسناکیکه سرکشان در آن خوار و ذلیل بر زانوها فرومیافتند، پرهیزگاران در آن نجات و رستگاری مییابند، و ستمگران در آن بر زانوها چمباتمه میزنند، به صحنه دیگری پرداخته میشود. در این صحنه که یکی از صحنههای دنیا است، کافران بر مومنان گردن میافرازند و تکبر میورزند، و فقر و تنگدستی مومنان را ننگ ایشان میشمارند، و با داشتن ثروتها و سیماها و ارزشها و معیارهای دنیای فناپذیر خود مینازند و لاف میزنند و بر مومنان تفاخر میفروشند:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).
کافران هنگامی که آیات روشن و بیانگر (حقائق) ما بر آنان خوانده میشود، به مومنان میگویید: کدامیک ار دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟.
آن باشگاههای بزرگ، و مجلسهای خوشگذرانیها و لذتپرستیها، و ارزشها و معیارهائیکه بزرگان و خوشگذرانان در زمانهای فساد و تباهی پایبند آنها هستند و برابر آنها میآیند و میروند، و درکنار آنها آن مجلسهایکوچک و ساده و آن باشگاه های خالی از هر چیز جز ایمانکه نه شکوهی در آن است، و نه زیب و زینتی بر آن است، و نه پیرایه و زوری آویخته بدان است ... این و آن در این زمین مقابل یکدیگرند وگرد آمده درکنار همدیگرند!
نخستینگروه با فریبکاریها و نیرنگبازیهای بزرگ خود میمانند. با مال و جمال، با سلطه و ندرت، جاه و مقام، مصالح شخصی، غنیمتهائی که میبرند، لذتها و بهرهمندیهائی که در آنها میلولند، بسر میبرند ... دومینگروه با سیمای فقیرانه و ساده خود میمانند. مال و متاع را به تمسخر میگیرند. جاه و مقام و سلطه و قدرت را استهزاء میکنند، و مردمان را به سوی خود میخوانند، نه به نام لذتیکه آن را تحقق میبخشند، و نه مصلحتیکه آن را افزایش میدهند، و نه نزدیک شدن به حاکم و فرمانده، و نه افتخار به صاحب سلطه و قدرت ... بلکه به نام عقیدهای که بدیشان تقدیم میدارند و خالی از هر زیب و زینت و زر و زیوری است، و تنها افتخار ایشان به عزت خدا است نه چز دیگری و نه کس دیگری ... آنان عقیده را بدیشان ارمغان میدارند، عقیدهایکه رنج و تلاش و جهاد و بیاحترامی را به همراه دارد. ایشان نمیتوانند که اصلا در اینکره زمین بدیشان اجر و پاداش دهند، بلکه آنچه بدیشان میرسد نزدیکی به خدا، و اجر و پاداش به تمام وکمال در روز حساب وکتاب است.
آنان بزرگان قریش هستند که آیات خدا در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر ایشان خوانده میشد و آنان به مومنان فقیر وتنگدست میگفتند:
(أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).
کدامیک از دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟. منزل و مجلس بزرگانیکه به محمّد ایمان نمیآورند، یا منزل و مجلس فقیرانیکه پیرامون او گرد میآیند؟
کدامیک از این دوگروه، جاه و مقام بهتری و مجلس و باشگاه زیباتری دارند؟ نضیر پسر حارث و عمرو پسر هشام و ولید پسر مغیره و دوستان ایشانکه از زمره بزرگانند، یا بلال و عمّار و خباب و دوستان ایشانکه از زمره تنگدستانند؟ اگر چیزیکه محمّد مردمان را به سوی آن میخواند خوب بود آیا پیروان او اینان میشدند، اینانکه هچ ارزشی و هیچ اهمّیتی در جامعه قریش ندارند؟ اینانکه در خانه محقرانه بدون زیب و زینتی همچون خانه خبابگرد میآیند؟ و دشمنان ایشان صاحبان باشگاههای بزرگ و مجلسهای سترگ و مکانت و منزلت برجسته اجتماعی میباشند؟
این منطق زمین است. منطق محرومان از آفاق والا در هر زمان و مکانی است. این هم حکمت خدا استکه مقتضی این استکه عقیده خالی از زیب و زینت و آرایش و پیرایش باشد، و عوامل فریبکاری و انگیزههای نیرنگبازی در آن نباشد. تا هرکه عقیده را به خاطر عقیده میخواهد، و آن را تنها برای رضای یزدان نه خشنودی مردمان میپذیرد، و ارزشها و معیارها و نیرنگها وگولهائی که دیگران بدانها خوی گرفتهاند ناچیز میشمرد، پیش بیاید و پذیره عقیدهگردد ... و از عقیده منصرف و رویگردانگردد هرکه آزها و سودها را میجوید، و زیب و زینت و زر و زیور را میطلبد، و مال و متاع میخواهد.
روند قرآنی بر سخنکافران سرگشتهایکه مینازند به مقام و زیب و زینتیکه دارند با پسودهای پیرو میزند، پسودهایکه دل را به جایگاههای هلاک شدنگذشتگان برمیگرداند، گذشتگانی که دارای منزلت و مکانت بزرگ و نعمت فراوان بودهاند و در آن سرمست و مغرور زیستهاند و بدانگول خوردهاند و شیفته و شیدای جهان فانی گردیدهاند.
(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا[1]).
ما اقوام بیشماری را نابود کردهایم که پیش از آنان (در روزگار کهن) میزیستهاند و از اینان، مال و ثروت و وسائل زندگی بهتری داشتهاند و هم ظاهر و هیئت و سیمایشان آراستهتر و پیراستهتر بوده است.
سودی به حالشان نبخشید اسباب و اثاثیه و فرش و فروش و زیب و زینت و سیماهای آراسته و نماهای پیراسته؛ و وقتیکه خدا نابودی ایشان را مقرر فرمود، هیچ چیزی آنان را از دست خدا نرهانید. هان! این انسان فراموشکار است و درسهای عبرت را فراموش میکند! اگر انسان درسهای عبرت را به خاطر داشت و میاندیشید، غرور و سرمستی ظواهر امور او را درنمیربود. مگر نه این استکه جایگاههای نابودی و بر باد فنا رفتنگذشتگان خودخواه و خودپرست و شیدای این چند روزه حیات او را سخت متوجه خود میکند و به خود میخواند و وی را تهدید مینماید و برحذر میدارد؟! امّا انسان به لاف و گزاف و غرور و سرمستی خود فرو میرود، و از آنچه در انتظار او است غافل میشود، آن چیزیکه یقه کسانی راگرفته است که پیش از او بودهاند و سر خود گرفتهاند، آن کسانیکه از او نیروی بیشتر و اموال و اولاد زیادتری داشتهاند و هم اینک به دیار مردگان شتافتهاند.
روند قرآنی با همچون نگرشی پیرو میزند، و سپس به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهدکه به صورت مباهله بر ضد ایشان دعاکند. بدینگونهکه از خدا درخواستکند هرگروه از این دو دسته گمراه است خدا گمراهترشان فرماید و بر گمراهیشان بیفزاید، تا آنگاه که وعده خدا در دنیا یا در آخرت سر میرسد:
(قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا. وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).
(ای پیغمبر!) بگو: کسانی که در گمراهی هستند (و اصرار بر ادامه این راه دارند) خداوند مهربان بدیشان مهلت میدهد (تا بر کفر و طغیان خود بیفزایند و بیشتر در گناه خود فرو بروند) تا آنگاه که میبینند آنچه بدان وعده داده شدهاند، چه عذاب (کافران توسط جهادگران مسلمان) را، و چه (خواری و رسوائی) آخرت را. بالاخره ایشان خواهند دانست که چه کسی مسکن و منزلش بدتر و سپاه و لشکرش ضعیفتر و ناتوانتر است. (این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتگان دنیا بود، و امّا) کسانی که در راه هدایت گام برداشتهاند، خداوند بر هدایت ایشان میافزاید (و در راه انجام کارهای خوب و شایسته توفیق نصیبشان میگرداند) و (معلوم است که) آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره میگردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است.
آنان گمان میبرند از پیروان محمّد (صلی الله علیه و سلم) راهیابترند، چون ایشان داراتر و شکوهمندترند. باشد چنین بینگارند) محمّد (صلی الله علیه و سلم) باید پروردگارش را به فریاد خواند و فروتنانه از پروردگارش بخواهدکه کدام دسته از این دوگروه گمراه است برگمراهیش بیفزاید و سرگشته را سرگشتهتر فرماید، و کدام دسته از این دو گروه راهیاب است بر راهیابیش بیفزاید و راه یافته را راهیافتهتر نماید ... هرگاه رخ دهد آنچه خدا بدیشان وعده داده است - آن وعده هم عذاب گمراهان در دنیا با دست مومنان، یا عذاب بزرگ روز سزا و جزا است - آن وقت خواهند دانست: کدامیک از این دوگروه مکان و منزل بدتر، و از نظر سپاه و لشکر ناتوانترند. و مومنان در آن روز شاد و شادمان و معزز و مکرم میگردند.
(وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).
آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره میگردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است.
باقیات صالحات از تمام چیزهائی والاتر و خوبتر است که اهل زمین بدانها مینازند و با داشتن آنها سرگشته و سرگردان میگردند.
*
آنگاه روند قرآنی نمونه دیگری از نازش و بالش کافران را ذکر میکند، وگفتار دیگری ازگفتارهایشان را به میان میکشدکه از آنها اظهار تنفر و تعجب میکند:
(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا . أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا . کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا . وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا).
آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! (و در آنجا هم از شما جلوتر و از خوشی و لذائد بیشتری بهرهمند خواهم شد). آیا او از (اسرار) غیب آگاه شده است؟ و یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟ چنین نیست که او میگوید. ما آنچه را که میگوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت. (و او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود مال و ولد است، و روز قیامت) تک و تنها پیش ما خواهد آمد (و نه مال و ولد، و نه یاور و پشتیبانی همراه او خواهد بود).
درباره سبب نزول این آیات - با اسنادی که در دست است - از خباب پسر ارت روایت شده است کهگفته است: مرد آهنگری بودم. بر عاص پسر وائل وامیداشتم. به پیش او رفتم و از وی درخواست پرداخت آن را کردم. عاص پسر وائل گفت: به خدا سوگند وام را به تو پرداخت نمیکنم تا منکر محمّد نشوی. گفتم: به خدا سوگند منکر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نمیشوم و به ترک مکتب او نمیگویم تا آنگاهکه میمیری و سپس در قیامت زنده میشوی. گفت: من وقتیکه مردم و بعدها زنده شدم، به پیش من میآئی در حالیکه در آنجا اموال و اولادی دارم. آن وقت به تو چیزی خواهم داد! این بودکه خدا نازل فرمود:
(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا ...).
آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! ...[2]
گفتار عاص پسر وائل نمونهای از ریشخند کفار و سبکگرفتن رستاخیز از سوی ایشان است. قرآن از کار او اظهار تعجب میکند، و ادعای او را زشت میشمرد:
(أَطَّلَعَ الْغَیْبَ ؟).
آیا او از (اسرار) غیب آگاه است؟.
این استکه با چیزی آشنا استکه در جهان غیب است؟!
(أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).
یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟.
این استکه از تحقق پیداکردن آن مطمئن است) قرآن با واژه «کلا: هرگز! هرگز!» پیرو میزند. این واژه هم برای نفی و طرد است. هرگز! هرگز او بر غیب اطلاع پیدا نکرده است و عهدی از پیشگاه خدا دریافت نداشته است. بلکه اوکفر میورزد و تمسخر میکند. پس در این صورت تهدید کردن و بیم دادن سزاوار برای ادب نمودن کافران بیشرم و حیائی است که آشکارا به کفر خود مینازند و اقرار مینمایند:
(کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا).
چنین نیست که او میگوید: ما آنچه را که میگوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت.
آنچه را که میگوید بر او خواهیم نوشت و در روز حساب وکتاب بدو خواهیمگفتکه چهگفته است و چه کرده است، و اصلا چیزی فراموش نمیگردد و غلطاندازی و مغلطهکاری پذیرفته نمیشود ... این هم نوعی تعبیر استکه تهدید را به تصویر میکشد، و الا غلطاندازی و مغلطهکاری غیرممکن است، و هیچ کار کوچکی یا بزرگی از علم خدا دور نمیماند وکنار نمیافتد. ما عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم کرد. عذاب او میافزائیم و آن را بر او به درازا میکشانیم و آن را از او قطع نمیگردانیم! روند قرآنی به تهدید کردن به شیوه تصویری خود باز هم ادامه میدهد:
(وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ).
و (او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود اموال و اولاد است).
یعنی ما آنچه را که از آن دم میزندکه اموال و اولاد است به ارث میبریم، همانگونه که ارثبرنده پس از مرگ ارثگذار میکند!
(وَیَأْتِینَا فَرْدًا).
تک و تنها پیش ما خواهدآمد
تک و تنها به پیش ما خواهد آمد، و هیچ اموال و هیچ اولاد و هیچ یار و یاور و هیچ سند و مدرکی با خود همراه ندارد: تک و تنها و ضعیف و ناتوان.
آیا درباره کسی نیندیشیدهای که نسبت به آیات خدا کفر میورزد، و کار را به روزی حواله میداردکه در آن چیزی در اختیار ندارد؟ آن روزیکه دست خالی و بیبهره از هر آن چیزی استکه در این دنیا داشته است؟ این نمونهای از نمونههای کافران است. نمونهای ازکفر و ادعا و پردهدری و پررویی است.
*
روند قرآنی به عرضهکردن سیماها و نماهائی ازکفر و شرک ادامه میدهد:
(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا . کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا . أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا . فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا . یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا . وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا . لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).
(اینگونه افراد) بجز خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند تا این که چنین معبودهائی مایه عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند. (در دنیا در رفع مشکلات یاریشان دهند، و در آخرت برایشان شفاعت و میانجیگری کنند). نه چنین است (که میاندیشند. روز قیامت) معبودهائی را که میپرستند، عبادت ایشان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد. نمیدانی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادهایم تا آنان را (در انجام گناهان) سخت برانگیزند و بیاغالانند. (ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن. ما تمام اعمال ایشان را دقیقاً محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد). روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروههایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینماییم (و وارد بهشت میگردانیم) و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم. در آن روز، چه بندگان متقی و چه بندگان مجرم مومن و غیرمومن، هیچیک از) آنان نمیتوانند شفاعت بکنند، مگر آن کسی که با خداوند مهربان عهد و پیمان دارد (که یکتاپرستی و انجام کارهای شایسته در دنیا است).
اینان که آیات خدا را نمیپسندند و بدانها کفر میورزند بجز خدا خداگونههائی را برمیگیرند و عزت و شوکت و پیروزی و نصرت را از آنها میجویند و میطلبند. در میان ایشان کسانی هستند که برخیها فرشتگان را میپرستند، و برخیها پریها را میپرستند، و آنان را به مدد و یاری میطلبند و ایشان را مایه قدرت و قوت خود میدانند و باعث توان و شوکت خود میشمارند ... هرگز! هرگز! اصلا خداگونههائی وجود ندارد ... فرشتگان و پریان پرستش ایشان را مردود خواهند شمرد، و عبادت آنان را انکار میکنند، و در پیشگاه خدا از ایشان بیزاری میجویند:
(وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا).
و دشمن آنان خواهند شد.
این دشنی را با بیزاری جستن از ایشان وگواهی دادن بر ضد آنان، اظهار میدارند.
شیاطین همچون مردمانی را برای انجامگناهان تشویق و ترغیب میکنند و به تکان و هیجان درمیآورند، و بر ایشان چیره و مسلط میگردند، و از آن زمانکه ابلیس طلبیده است که دست او در حق آنان باز و آزاد باشد، به شیاطین اجازه گمراه کردن ایشان داده شده است.
(فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ).
(ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن.
از ایشان دلتنگ مشو، چه تا مدت نزدیکی بدیشان مهلت و فرصت داده شده است، و هر عملی از اعمال ایشان به حساب آنانگرفته شده است و بشمار آمده است ... تعبیر قرآنی دقت حساب را به شکل محسوسی به تصویر میکشد:
(إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا).
ما تمام اعمال ایشان را دقیقا محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد).
تصویر هراسانگیزی است. وای به حال کسی که خداوندگناهان و اعمال و نفسهای ایشان را بر ضد آنان محسوب دارد، و آنها را پیجوئی و تعقیبکند تا آن زمانکه با او حساب وکتاب سخت و دقیقی را انجام میدهد ... کسی که احساس میکند رئیس او در زمین، اعمال و افعال و خطاها و اشتباهات او را زیر نظر میدارد و پیجوئی میکند، به خوف و هراس میافتد و با پریشانی روزگار را بسر میبرد و از خود حساب میکشد ... پس وقتیکه بنده احساس میکندکه خدای انتقامگیرنده چیره و توانا او را میپاید و اعمال و اقوال وی راکنترل مینماید، باید چه حالی داشته باشد؟!
قرآن مجید در صحنهای از صحنههای قیامت سرانجام شمارشکردن و محاسبه نمودن را به تصویر میکشد. مومنان به سوی خداوند مهربان دسته دسته وگروه گروه باکرامت و احترام میروند و میبینندکه به خوبی از ایشان استقبال میشود:
(یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا).
روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروههایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینمائیم (و وارد بهشت میگردانیم).
و امّا بزهکاران به سوی دوزخ، تشنهکام رانده میشوند، همانگونه که گلههای چهارپایان رانده میشوند:
(وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا).
و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم).
و هیچگونه میانجیگری و شفاعتی در آن روز وجود ندارد، مگر برای کسی که کار نیک پیشاپیش فرستاده باشد. اینکار نیک عهد و پیمان او با خدا است و خدا به تمام وکمال بدان وفا میکند. خداوند به کسیکه ایمان آورده باشد و کار نیک انجام داده باشد، وعده داده است که پاداش و اجر او را به تمام وکمال بدهد. خدا هم هرگز خلاف وعده نمیکند.
*
آنگاه دیگرباره روند قرآنی به سخن زشت دیگری از سخنان مشرکان میپردازد و آن را پیگیری میکند. این سخن زشت چنین استکه عربهای مشرک میگفتند: فرشتگان دختران خدایند. یهودیان مشرک نیز میگفتند: عزیر خدا است. مسیحیان مشرک نیز ادعا میکردند: مسیح پسر خدا است ... سراسر هستی از این سخن زشتیکه فطرت آن را نمیپسندد، و دل از آن بیزاری میجوید، به لرزه و تکان میافتد:
(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا . لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا . تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).
(یهودیان و مسیحیان و مشرکان) میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است! واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید. نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت میدهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.
طنین واژگان و آهنگ عبارات با سایهروشنهای صحنه در ترسیم فضا شرکت میورزد: فضای خشم و توفندگی و لرزش و چندش! دل هستی و اندامهای آن به لرزش و چندش میافتد و رعشه میگرد و بر خود میلرزد از اینکه همچون سخن دور از عقل را بشنود و به قداست ذات الهی پسودهای برود و بیادبی بشود! همانگونه وجود و اندامهای انسان بر خود میلرزد هنگامیکه خشمناک میشود وقتیکه بیادبی و لطمهای متوجه کرامت و حرمت او، یا متوجهکرامت و حرمتکسی میشودکه دوستش میدارد و بدو احترام میگذارد. این لرزش و چندش جهانی در برابر سخنی دور از عقل، چیزی استکه آسمانها و زمین و کوهها در آن شرکت میورزند، و واژگان با آوا و نوای خود حرکت زلزله ولرزه راترسیممیکنند.
هنوز سخن دور از عقل، به خوبی بر زبان روان نشده است:
(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا).
میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است!.
سخنیکه بیانگر رسوائی و پلشتی ایشان است فوراً در پی آن میآید:
(لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا).
واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید.
آنگاه هر چیزیکه پیرامون ایشان آرمیده است به تکان و لرزش درمیآید، و هر چیزیکه بر جای خود آرام و مستقر است به چندش میافتد و بر خود میلرزد، و ستونیکه بر آن تکیه زده است و پایهایکه بر آن استوارگردیده است به اهتزاز درمیآید و خشم خود را مینماید:
(تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).
نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت میدهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.
در وسط این خشم توفنده هستی بیانیه هراسناکی صادر میشود
(إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا . لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا . وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده خداوند مهربان (و فرمانبردار یزدان) میباشند. او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقا تعدادشان را میداند. و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر میشوند.
تمام کسانیکه در آسمانها و زمین هستند، بنده خدایند و خاضعانه و مطیعانه فرمان معبودشان را میبرند. هیچگونه فرزندی و هیچگونه انبازی برای خدا در میان نیست. بلکه همگان آفریده و بنده او هستند ... وجود انسان به لرزه درمیآید وقتیکه مفهوم و مدلول این سخن را به تصور درمیآورد:
(لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا).
او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را میداند.
مجالی برای گریختن کسی، و جائی برای فراموش نمودن احدی نیست:
(وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).
و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر می شوند.
چشم خدا هر فردی را میپاید. هر فردی هم تک و تنها جلو میآید و کسی همدم ندارد و ازکسی قدرت و شوکت فراچنگ نمیآورد. حتی روح مردمان و ذهن و شعور ایشان با او نیست و به ترک او میگوید. ناگهان خویشتن را تک و تنها و بدون یار و یاور در پیشگاه خدای دادار مییابد.
در این محیط تنهایی و ترس و هراس، ناگهان مومنان را مییابیم که در زیر سایههای خوشایند مهر و محبت والا و ارجمند قرارگرفتهاند، مهر و محبت خداوند مهربان:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا).
بیگمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها میافکند،
در این فضای هراسناک، تعبیر از مهر و محبت، خوشایندی ویژهای دارد که دلها را میپساید و لمس مینماید، و آرامش رضایتبخشی در میان است که جانها را مینوازد و لبریز از آرامش میسازد. این مهر و محبت در جهان بالا و والای فرشتگان پخش و پراکنده میشود و فضا را عطرآگین میسازد. آنگاه از آن جهان سر ریز میشود و زمین را فرامیگیرد و مردمان را احاطه میکند. این استکه سراسر هستی از آن پر میشود و سرریز میگردد.
از ابوهریره (رضی الله عنه) روایت شده استکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفته است:
(ان الله اذا احب عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل انی احب فلاناً فأحبه. فیحبه جبریل. ثم ینادی فی اهل آلساء فیقول: ان الله یحب فلاناً فاحبوه. قیحبه آهلالسماء. ثم یوضع له القبول فی الارض. و إن الله إذا ابغض عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل إن ابغض فلاناً فابغضه. فیبغضه جبریل. ثم ینادی. فی اهل السماء: إن الله یبغض فلانا فابغضوه. فیبغضه اهل السماء؛ ثم یوضع له البغضاء فی الارض). [3]
هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من فلانی را دوست میدارم تو نیز دوستش بدار. جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا فلانی را دوست میدارد پس شما نیز او را دوست بدارید. آنان هم او را دوست خواهند داشت. آنگاه پذیرش (محبت و مودت و شوکت و عظمت) او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها او را دوست خواهند داشت). و هرگاه خداوند از بندهای بدش بیاید جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من از فلانی بدم میآید تو نیز از او بدت بیاید. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا از فلانی بدش میآید پس شما نیز از او بدتان بیاید. آنان هم از او بدشان میآید. .آنگاه دشمنانگی او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها از او بدشان میآید).
*
این چنین مژده دادن به مومنان پرهیزگار، و این چنین بیم دادن منکران دشمن، هدف نهائی این قرآن است. خدا قرآن را برای عربها ساده و آسانکرده است و به زبان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن را نازل فرموده است تا آن را بخوانند:
(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا).
ما قرآن را به زبان تو (که عربی است) ساده و آسان فراهم آوردهایم تا به وسیله آن، پرهیزگاران را (به رضا و نعمت خدای مهربان) مژدهدهی، و مردمان سرسخت (دشمن حق و طرفدار باطل) را با آن (از ناخشنودی و عذاب یزدان) بترسانی.
این سوره با صحنه ای پایان مییابدکه دل بسی به تفکر و تامّل آن مینشیند، و وجدان بسی از آن بر خود میلرزد، و خیال از نگریستن و وراندازکردن آن دست نمیکشد و کار را به پایان نمیبرد:
(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).
بیش از اینان (که با تو ای پیغمبر سر عناد و دشمنی دارند) چه نسلها و نژادهای فراوانی را (بر اثر کفر و گناه) نابود کردهایم. آیا کسی از ایشان را میبینی، یا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟!.
صحنهای استکه با لرزش ویرانگری تاخت خود را بر تو میآغازد، سپس با سکوت ژرفی تو را فرامیگیرد. انگار هم اینک تو را به بیابان مرگ میبرد، و تو را بالای کشتارگاههای نسلها و نسلها نگاه میدارد، و در آن بیابانیکه چشم پایان آن را نمیبیند، خیال تو با اشخاص و افرادی به گشت و گذار میپردازد که میجنبند و بر زمین راه میروند، و با حیاتی بهگشت و گذار میپردازد که میجنبد و به تلاش میخیزد، و با آرزوها و احساساتی همگام میشودکه زندگی میکنند و به آینده چشم میدوزند و امید میبندند ... سپس ناگهان سکوت خیمه میزند، و مرگ به چمباتمه میافتد، و لاشهها و اندامها و فرسودگی و نابودی جلوهگر میآیند، و دیگر نه جانی، و نه حسی، و نه حرکتی، و نه صدائی در میان است. ...
(هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ؟).
آیا کسی از ایشان را میبینی؟.
بنگر و دقت کن:
(هَلْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).
آیا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟.
بشنو و سکوتکن. هان این آرمیدن ژرفی و خاموشی هراسانگیزی است. هیچ کسی در میان نیست مگر خدای یگانه زندهای که نمیمیرد.
*
پایان سوره مریم
1-رئیاً: مظهرو منظر. سیما و دیدار.
2- بخاری و مسلم.
3-امام احمد آن را روایت کرده است و گفته است: عفان برایمان از سهیل، و او از پدرش، و وی از ابوهریره روایتکرده است. مسلم نیز از قول سهیل آن را روایت نموده است. احمد و بخاری از قول ابنجریج، و او از موسی، و وی از ابن عتبه، و وی هم از نافع، و نافع از ابوهریره روایت کرده است.
سورهی مریم آیهی 65-41
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٤١) إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا (٤٢) یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا (٤٣) یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا (٤٤) یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا (٤٥) قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا (٤٦) قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا (٤٧) وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا (٤٨) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا (٤٩) وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (٥٠) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥١) وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا (٥٢) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا (٥٣) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥٤) وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (٥٥) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٥٦) وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا (٥٧) أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا (٥٨) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (٥٩) إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا (٦٠) جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (٦١) لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا (٦٢) تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا (٦٣) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (٦٤) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (٦٥)
داستان تولد عیسی به پایان آمد با پردهبرداری از زشتی و دروغ وگمراهی موجود در افسانه تولد عیسی که برخی از اهلکتاب در عقائد تباه خود بدان استناد میجویند. در این سوره به دنبال بیان آن، حلقهای از زنجیره داستان ابراهیم میآید و آن هم از زشتی و دروغ وگمراهی موجود در عقیده شرک پرده برمیدارد. ابراهیم همان کسی است که عربها خود را بدو منسوب میکنند، و مشرکان میگویند: آنان پردهداران خانهای هستند که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختهاند.
در این حلقه شخصیت ابراهیم پسندیده شکیبا پدیدار میآید ... نرمش و شکیبائی او در واژگان و سخنانی پدیدار میآید که قرآن مجید آنها را از او به عربی برگردانده است، و درکارهای او و در رویاروئی او با نادانی پدرش پدیدار میآید. همچنین مرحمت و محبت خدا به ابراهیم جلوهگر میآید در اینکه خدا بجای پدرش و خانواده و خویشان مشرکش فرزندان و نوادگان صالحی بدو عطاء فرمود که ملت بزرگی را برای وی زادند و پدید آوردند. در میان ایشان پیغمبران و صالحانی بودند.کسانی هم بعدها از نسل او پدید آمدند نابایست بودند و به ترک نمازگفتند و به دنبال شهوات راه افتادند و از راه راستی منحرف گردیدندکه پدرشان ابراهیم آن را برایشانکشیده بود و بدیشان نموده بود. آنان اینگونه مشرکانی بودند.
خدا ابراهیم را اینگونه توصیف میکندکه او راستگو و راستکار و پیغمبر بزرگواری بود. واژه «صدیق: بسی راستگو و راستکار» برداشت دو معنی را دارد: بسیار دارای صدق و صداقت، و بسیار تصدیقکننده حق و حقیقت. هر دوی این معنیها با شخصیت ابراهیم مناسبت دارد:
( وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا).
در کتاب (قرآن، برای مردمان، گوشهای از سرگذشت) ابراهیم را بیان کن. او بسیار راستکردار و راست گفتار و پیغمبر (یزدان دادار) بود. هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و اصلا شر و بلائی از تو به دور نمیدارد؟ ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم. ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خدای) رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود (که آتش دوزخ است) و آنگاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.
با این لطف و مهربانی، ابراهیم با پدرش به سخن درمیاید. میکوشد او را به سوی خیر و صلاهی رهنمودکندکه خدا ان را بدو نشان و بدان هدایت داده است، و خدا آن را بدو اموخته است. ابراهیم محترمانه و مهربانانه با او به سخن درمیاید و میگوید:
« یَا أَبَتِ » .
ای پدر!.
و از او میپرسد:
« لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا ؟ » ٠
چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و اصلا شر و بلائی از تو به دور نمیدارد؟.
اصل در عبادت این استکه انسان عبادت را متوجه کسی کندکه بالاتر و داناتر و تواناتر از انسان است. عبادت را به مقامی صعود دهدکه از مقام انسان والاتر و بلندتر است. پس در این صورت چگونه انسان عبادت را متوجه چیزی میکندکه از انسان پائینتر و کمتر است، چه رسد به اینکه عبادت را متوجه چیزی سازدکه مرتبه آن از مرتبه حیوان نیز پائینتر و فروتر است، نه میشنود و نه میبیند، و نه مالک زیانی و نه ماک سودی است ... پدر ابراهیم و قوم او بتها را میپرستیدند، همانگونهکه قریشیانیکه اسلام با ایشان روبروگردید چنین حال و وضعی داشتند.
این نخستین پسودهای استکه ابراهیم دعوت خود را با آن با پدر خود آغاز میکند. سپس به دنبال آن بیان میداردکه این را از سوی خویش نمیگوید. بلکه این آگاهی و دانشی استکه از سوی خدا برای او آمده است و خدا او را رهنمودکرده است و هدایت بخشیده است. هرچند که او از پدرش سن و سال و تجربه کمتری دارد، ولیکن مدد و یاری آسمانی او را کمک کرده استکه بفهمد و حق را بداند. این استکه پدرش را نصیحت میکند، پدریکه این آگاهی و دانش را دریافت نکرده است. پدرش را به راهی رهنمود میکند که خودش بدان رهنمود گردیده است:
«یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ».
ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است. بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم.
هیچگونه کوچکی و حقارتی در این نیستکه پدر از پسرش پیرویکند، وقتیکه پسر با سرچشمه اعلی و بس بالا ارتباط و پیوند دارد. پدر وقتیکه از همچون پسری پیروی میکند، درحقیقت او از آن سرچشمه اعلی و بس بالا پیروی میکند، و در راهی حرکت مینمایدکه به سوی هدایت است.
بعد از این که ابراهیم بیان میداردکه چه زشتی و بدی در عبادت بتها نهفته است، و سرچشمهایکه ابراهیم از آن مدد و یاری میطلبد و در دعوت پدرش بر آن تکیه دارد، برای پدرش روشن میکندکه راه پدرش راه شیطان است، وابراهیم میخواهد او را به راه رحمان رهنمود سازد. چه ابراهیم بر پدرش از خشم خدا میترسد، و نگران استکه خدا مقدر فرمایدکه پدرش از زمره پیروان شیطان قلمداد شود.
« یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ».
ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خدای) رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود (که آتش دوزخ است) و آنگاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.
اهریمن استکه به پرستش بتها جای خدا انسان را تشویق و ترغیب میکند. چهکسیکه بتها را پرستش میکند، انگار خود شیطان را پرستش مینماید، و شیطان هم از فرمان رحمان عاصی وگریزان است. ابراهیم پدرش را برحذر میدارد از اینکه خدا بر او خشمگیرد و وی را دوست و پیرو شیطان بشمار آورد. وقتیکه خدا بنده خود را به طاعت هدایت میدهد نعمت است. و زمانیکه خدا مقدر و مقرر میفرماید که بنده او از زمره دوستان شیطان قلمداد شود نقمت است ... نقمتی استکه او را به سوی سختترین عذاب و زیانبارترین معامله در روز حساب وکتاب قیامت سوق میدهد.
امّا این دعوت لطیف و زیبا با دلانگیزترینکلمات و مهرانگیزترین عبارات نیز به دل مشرککینهتوز درنمیآید. پدر ابراهیم را میبینیم که چگونه با زشتی و تهدید و بیم به پیکار ابراهیم میرود:
( قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا).
(پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر (از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتما تو را سنگسار میکنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو (تا آتش کینه وخشمم فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم).
آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی، و از پرستش آنها بیزاری؟ آیاکار تو بدینجاکشیده استکه همچون جسارتی به خود راه دهی؟! این کار اعلان مرگ رسواگرانه زشت تو است اگر بر این موقعیت پلشت پافشاری کن.
(لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ) ٠
اگر (از کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتما تو را سنگسار میکنم.
از پیش چشم من برو، و از منکاملا دور شو، تا زندگی خود را حفظ کنی اگر میخواهی رهائی یابی:
« وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا» .
برو برای مدت مدیدی از من دور شو (تا آتش کینه و خشمم فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم).
با همچون نادانی و جهالتی، این مرد با دعوت به سوی هدایت برخوردکرد، و با همچون سنگیندلی و پرخاشی با سخن مودبانه پاکیزه بیکار آغازید. این حال ایمان با کفر، و حال دلی استکه ایمان آن را آراسته است و پاکیزه داشته است، و حال دلی است کهکفر آن را آلوده است و تباه کرده است.
ابراهیم شکیبا بر سر خشم نمیآید، و نیکرفتاری و مهربانی و ادب خود را با پدر خویش فراموش نمیکند:
«قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا ».
(ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) خداحافظ! من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بتپرست!) و از آنچه بجز خدا میپرستید کنارهگیری و دوری میکنم، و تنها پروردگارم را میپرستم. امید است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذیرفته شود و) بدبخت و نومید نگردم.
درود بر تو ... با تهدید و بیم تو نه ستیزی میشود و نه آزاری میرسد، و نه بدان پاسخی داده میشود. از خدا تمنا خواهم کردکه تو را ببخشاید، و براثر استمرار گمراهی و به دوستیگرفتن شیطان تو را شکنجه ندهد و عذاب نرساند. بلکه به تو رحمکند و هدایت را بهره تو سازد. خدا مرا عادت داده است که پیوسته مشاهده کنم خدا بر من منت مینهد و دعای مرا میپذیرد. اگر وجود من درکنار تو و دعوت من از تو به سوی ایمان تو را آزار میرساند، از تو و از قوم توگوشهگیری و دوری خواهمکرد، و از آنچه بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید گوشهگیری و دوری خواهم کرد. تنها خدا را به فریاد میخوانم و میپرستم. امیدوارم خدا - به سبب به فریاد خواستن و پرستیدن خدا - مرا بدبخت و ناامید نفرماید.
آنچه ابراهیم آن را میخواهد تنها به دور داشتن او از بدبختی است ... این هم به خاطر ادب و پرهیزگاریای است که آن را احساس میکند. ابراهیم برای خود برتری و فضیلتی نمیبیند، و به چیزی بیش از به دور داشتن او از بدبختی چشم نمیدوزد!
بدین شیوه و بدینگونه ابراهیم از پدرش، قومش، پرستش ایشان، و خدایان ایشان دوری گزید و کنارهگیریکرد، و به ترک اهالی خانواده و شهر و دیار خودگفت. این بود خدا او را تنها رها نکرد. بلکه بدو فرزندان و نوادگانی بخشید و جایگزین خوبی بدو عطاء فرمود:
«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ».
هنگامی که از آنان و از چیزهائی که بجز خدا میپرستیدند، کنارهگیری کرد (و از میان ایشان هجرت نمود)، ما بدو اسحاق و (از اسحاق) یعقوب بخشیدیم، و هریک از آنان را پیغمبر بزرگی کردیم. و رحمت خویش را شامل ایشان کردیم (و در پرتو آن به خیر و خوبی دنیا و آخرت رسیدند) و آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم.
اسحاق پسر ابراهیم است. خدا از ساره اسحاق را بدو بخشید - ساره پیش از او نازا بود - یعقوب نیز پسر اسحاق است. ولی یعقوب پسر ابراهیم بشمار امده است. بدان علت که یعقوب در روزگار زندگانی نیای خود ابراهیم به اسحاق عطاء گردیده است و در خانه و در آغوش نیای خود پرورده گردیده است. بدینگونه انگار پسر خود ابراهیم است. از ابراهیم دینداری را آموخته است و آن را به فرزندان خویش یاد داده است. یعقوب همچون پدرش پیغمبری بوده است.
(وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا ) ٠
و رحمت خویش را شامل ایشان کردیم.
ما با ابراهیم و اسحاق و یعقوب و با زادگان ایشان مرحمتکردیم و انان را مشمول رحمت نمودیم ... در اینجا واژه رحمت ذکر میگردد، به سبب این که رحمت نشانه برجستهای در فضای سوره است، و رحمت هدیه خدا است، هدیهایکه بجای اهل و خانواده و شهر و دیاری که ابراهیم از دست داده است بدو داده میشود، و رحمت در تنهائی وگوشهگیری به ابراهیم عطاء میگردد.
« وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ».
و آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم.
انان در دعوت خود راست و درست بودند. در میان قوم خودشان سخنانشان شنیده و پذیرفته میشد. سخنانشان با افتخار اطاعت میگردید و بر دیدگان نهاده میسد.
*
روند قرانی با زادگان ابراهیم به پیش میرود. با نوادگان اسحاق همگام میشود و از موسی و هارون سخن میگوید:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا ) .
در کتاب (آسمانی قرآن) سخن از موسی بگو. کسی که پاک و برگزیده خدا، و پیغمبری بس والا بود. ما او را از طرف راست کوه طور ندا دردادیم (و موسی از جانب راست خود ندای ما را شنید) و او را نزدیک کردیم و با او سخن گفتیم. و ما از روی مرحمت خود، برادرش هارون را که پیغمبر بود، بدو دادیم (و او را دستیار و پشتیبانش کردیم).
روند قرانی موسی را به مخلص توصیف میکند، مخلصیکه خدا او را به خود اختصاص داده است و ویژه دعوت خودکرده است. موسی هم رسول و هم نبی بود. رسول پیغمبری استکه صاحب دعوت است و موظف است آن را به مردمان برساند. نبی پیغمبری است که صاحب دعوت نیست. بلکه دارای عقیدهای است که ان را از خدا دریافت مینماید. در میان بنیاسرائیل انبیاء فراوانی بودند که وظیفه انان تبلبغ دعوت موسی و رساندن ان به مردمان بوده است و موظف بودهاند برابر تورات حکم کنند، توراتی که موسی ان را از سوی خدا با خود به ارمغان اورده است.
« یحکم بها آلنبیون الذین اسلموا للذین هادوا. و آلربانیون و الاحبار بما استحفظوا منکتاب الله و کانوا علیه شهداء ».
پیغمبرانی که تسلیم فرمان خدا بودند به تورات برای یهودیان حکم میکردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم میکردند که امانتداران و پاسداران کتاب خدا بودند. (مائده/44)
خدا فضیلت موسی را با فریاد داشتن او از طرف راست کوه طور - طرف راست با توجه به قرارگرفش موسی بدان هنگام - بیان میدارد، و نزدیکی او را به خود ذکر میکند، نزدیکی از لحاظ سخنگفتنیکه به شکل مناجات به تصویرکشیده میشود. ما نمیدانیم این سخنگفتن چگونه صورت پذیرفته است، و موسی چگونه آن را دریافت داشته است ... آیا این سخنگفتن با گوش شنیده میشده است، یا سراسر هستی انسانی او آن را دریافت میداشته است. همچنین نمیدانیم خدا وجود بشری موسی را برای دریافت سخن خدای ازلی به چه شکلی درآورده است ... ما تنها ایمان داریم به این که اینکار شده است و صورت پذیرفته است، و برای خدا ساده استکه به نحوی از انحاء سخن خود را به انسان برساند، در حالیکه انسان بر بشریت خود بوده، و سخن خدا آسمانی و بر آسمانی بودن خود ماندگار باشد ... پیش از این انسان با نفخهای از روح متعلق به یزدان انسان شده است.
روند قرآنی رحمت خدا را در حق موسی ذکر میکند، در این که برادر او هارون را همراه وی میکند، بدانگاه که موسی از خدا درخواست مینمایدکه او را با هارون یاری دهد:
(او أخی هارون هوأفصح منّی لساناً فارسله معی ردءاً یصدّ قنی انی اخافُ ان یکذبون ) .
برادرم هارون را که از من زبان بلیغتر و فصیحتری دارد با من بفرست تا یاور من بوده و (با توضیح گفتارم برای دیگران و پاسخگوئی روشن به شبهات ایشان) مرا تصدیق نماید. چرا که میترسم تکذیبم کنند و دروغگویم نامند. (قصص/34)
رحمت استکه بر سراسر فضای سوره سایه میاندازد. آنگاه روند قرآنی به نواده دیگری از نژاد ابراهیم میپردازد و از اسماعیل نیای عربها سخن میگوید:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) .
در کتاب (آسمانی قرآن) از اسماعیل بگو: آن کسی که در وعدههایش راست بود، و پیغمبر والامقامی بود. او همواره خانواده خود را به اقامه نماز و دادن زکات دستور میداد، و در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بود.
صفات اسماعیل را برمیشمرد و او را چنین توصیف میکندکه دارای وعده راستین بود و به وعده خود وفا میکرد. داشتن وعده راستین و به وعده خود وفا نکردن صفت هر پیغمبری و هر شخص صالح و شایستهای بوده است. پس باید این صفت در اسماعیل تا بدانجا برجسته و چشمگیر بوده باشدکه مقتضی اظهار آن و تذکر آن به شکل خاصیگردیده است.
اسماعیل پیغمبری بوده است، و چون نیای بزرگ عربها بوده است به ناچار باید در میان عربهای پیشین صاحب دعوت بوده باشد. اندکی پیش از آمدن اسلام و بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و سلم) افراد یگانهپرستی و اهل توحیدی بودهاند. ارجح اقوال این است که آنان باقیماندگان یکتاپرست پیروان اسماعیل بودهاند. روند قرآنی از جمله ارکان و اصل عقیدهایکه اسماعیل با خود به ارمغان آورده است، نماز و روزه را ذکر میکند و میگویدکه اسماعیل به اهالی خانواده خود دستور میداد نماز را بخوانند و زکات را بدهند ...گذشته از این، روند قرآنی میگوید که اسماعیل در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بوده است ... رضای خدا نشانهای از نشانههای برجستهی این سوره است و در فضای آن رضا همچون رحمت طنینانداز است و نزدیک به هم هستند.
در پایان، روند قرآنی این اشارهها را با یادی از ادریس پایان میدهد:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا. وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا).
و در کتاب (آسمانی قرآن) از ادریس بگو او بسیار راستکار و راستگو و پیغمبر بزرگی بود. ما او را به منزلت و مکانت والائی نائل کردیم.
ما نمیتوانیم روزگار ادریس را دقیقا معینکنیم. ارجح این استکه او پیش از ابراهیم زیسته است، و از زمره انبیاء بنیاسرائیل نبوده است. چه نام او درکتابهای آئینی ایشان نیامده است. قرآن ادریس را راستکار و راستگو و پیغمبری بشمار آورده است و ثبت و ضبط فرموده استکه خدا ادریس را به منزلت و مکانت والائی نائل گردانده است، و قدر و ارج او را بالا برده است و نام وی را والاکرده است. و بلندآوازهاش فرموده است.
نظریهای در میان استکه آن را ذکر میکنیم تنها برای آشنائی با آن. ما آن را نه میپذیریم و نه نفی میکنیم. برخی از پژوهشگران وکاوشگران آثار و ابنیه کهن مصر میگویند: ادریس معرب واژه «اوزریس» مصری قدیم است. و یحیی معرب واژه یوحنا، وکلمه الیسع معرب واژه الیشع است ... پیرامون اوزریس افسانههای زیادی ساخته شده است. مصریها معتقدندکه او به آسمان صعودکرده است و تخت بزرگ بدو تعلقگرفته است. هرکسکه اعمال او پس از مرگ وزن و سنجیده گردد و روشن شودکه حسنات و خوبیهایش بیش از سیئات و بدیهایش است، به اوزریس ملحق میگردد، اوزریسیکه او را برای خود خدائی کردهاند، و میگویند اوزریس پیش از صعود به آسمان علوم و معارف را بدیشان آموخته است.
به هر حال ما به چیزی بسنده میکنیمکه در قرآن مجید راجع به ادریس آمده است، و ترجیح میدهمکه او پیش از انبیاء بنیاسرائیل زیسته است و بوده است.
روند قرآنی پیغمبری را ذکر میکند تا میان آنکاروان مومن و پرهیزگار، و میان کسانیکه پس از ایشان بودهاند، اعم از مشرکان عرب یا مشرکان بنیاسرائیل، به سنجش و مقایسه بپردازد ... ناگهان در این سنجش و مقایسه پدیدار میگردد چه اندازه آنان با اینان فرق دارند، و چه فاصله زیادی و چه دره ژرفی و چه اختلاف فراوانی میانگذشتگان و آیندگان است، و آنان کجا و اینان کجایند:
(أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا . فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
آنان که پیغمبرانی بودند از سلاله آدم، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از زمره کسانی که آنان را (به سوی ایمان) رهنمود و (برای رسالت آسمانی) برگزیده بودیم و بدیشان نعمت (دنیا و آخرت) داده بودیم، هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت میشد، سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند. بعد از آنان، فرزندان ناخلفی (روی کار آمدند و در زمین) جایگزین شدند که نماز را (ترک کردند و بهرهمندی از آن را) هدر دادند و به دنبال (لذائذ و شهوات راه افتادند و (مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید ....
روند قرآنی در این عرضه در کنار نشانههای برجسته موجود در صفحه نبوت میایستد، نبوت در تاریخ بشریت:
(مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ).
از سلاله آدم.
(مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ).
و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم.
(وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ).
و از دودمان ابراهیم و یعقوب.
ادم شامل همگان میگردد، و نوح شامل کسانی میشود که بعد از او آمدهاند، و ابراهیم شامل دو شاخه بزرگ نبوت میگردد، و یعقوب شامل شجره بنیاسرائیل میشود، و اسماعیل که عربها منسوب بدو هستند شامل عربها و از جمله آنان خاتمالنبیین محمّد (صلی الله علیه و سلم) می گردد.
این پیغمبران و کسانی که خدا ایشان را همراه با پیغمبران هدایت داده است، و شایستگانی که از دودمان ایشان بودهاند و خدا آنان را برگزیده است ... صحنه ایشان برجسته است.
(إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا).
هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت میشد، سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند.
آنان پرهیزگارانی هستندکه از خدا بسی میترسند. وجدانهایشان به لرزه درمیآید زمانی که آیات خدای مهربان بر آنان خوانده میشود. واژگان نمیتوانند از عهده تعبیر تاثیراتی برآیندکه بر دلهایشان میگذرد و بتوانند احساسات درونهایشان را بیان دارند این است که چشمانشان از اشک لبریز میگردد و سجدهکنان و گریان به خاک میافتند ...
آن پرهیزگاران حساسی که چشمانشان از اشکها لبریز میگردد و دلهایشان از یاد خدا به خشوع و خضوع میافتد، از پس ایشان فرزندان نابایست و ناصالحی به وجود آمدند که از خدا بسی دورگردیدند.
(أَضَاعُوا الصَّلاةَ).
نماز را (ترک کردند و بهرهمندی از آن را) هدر دادند. به ترک نمازگفتند و وجوب آن را انکارکردند.
(وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ).
و به دنبال (لذائذ و) شهوات راه افتادند.
غرق در شهوات شدند. واقعا میان آنان و میان اینان فرق بسیاری است! شباهت آنان با اینان بیاندازه دور است!
از اینجا استکه روند قرآنی اینان را تهدید میکندکه با رفتار وکردار پدران شایسته و بایسته خود مخالفت ورزیدهاند. ایشان را به گمراه شدن و نابود گشتن تهدید میکند و بیم میدهد:
(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
(مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید.
غی: به معنی پریشانی وگمراهی است. سرانجام پریشانی وگمراهی هم هدر رفتن و نابود شدن است. آنگاه دو لنگه در توبه باز میشود، و از آن نسیمهای رحمت و لطف و نعمت وزیدن میگیرد:
(إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا . جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا . لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا . تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).
مگر آن کسانی که توبه کنند و (چنان که باید) ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند. این چنین کسانی وارد بهشت میشوند و کمترین ستمی بدانان نخواهد شد. باغهای ماندگاریای و جاودانگیای که خداوند مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و ایشان نادیده بدان ایمان دارند. وعده خدا حتما تحقق میپذیرد (و روزی آنان بهشت خدا را دیده و بدان وارد میگردند). آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهودهای نمیشنوند. لیکن درود (یزدان و فرشتگان و مومنان) را (میشنوند). صبحگاهان و شامگاهان (و تمام اوان و زمان) خوراک و طعام ایشان آماده است. این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -به آن کسانی که پرهیزگار باشند - مید هیم.
توبهایکه ایمان را ایجاد میکند و عمل شایسته و بایسته را تولید مینماید، و مدلول و مفهوم مثبت و روشن خود را تحقق میبخشد، از چنان سرنوشتی توبهکنندگان را میرهاند، و توبهکنندگان به «سرگردانی وگمراهی» دچار نمیآیند. بلکه وارد بهشت میگردند وکمترین ستمی بدیشان نمیشود. وارد بهشت میگردند برای اقامتگزیدن، بهشتی که خدای مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و آنان هم از غیب بدان ایمان آوردهاند پیش از اینکه آن را ببینند. وعده خدا رخ میدهد و هدر نمیرود.
آنگاه تصویری از بهشت وکسانی را ترسیم میکندکه در آنجا بسر میبرند ...
(لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا).
آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهودهای نمیشنوند، لیکن درود (یزدان و فرشتگان و مومنان) را (میشنوند). در آنحا یاوهگویی و داد و بیداد و جدال و ستیزی نیست. بلکه در آنجا تنها صدائی شنیده میشودکه متناسب با این فضای دلپسند و مورد رضایت است،
صدای دررد ... رزق و روزی هم در این بهشت تضمین شده است و نیازی به جستن و رنجکشیدن نیست. دیر رسیدن یا تمام شدن آن انسان را دچار پریشانی و هراس نمیسازد:
(وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا).
صبحگاهان و شامگاهان (و تمام اوان و زمان) خوراک و طعام ایشان آماده است.
این فضای دلپسند و مورد رضایت و خوش و امین، سازگار با جستن و پریشان شدن نیست.
(تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).
این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -به آن کسانی که پرهیزگار باشند -میدهیم.
هرکسکه میخواهد وراثت بهشت را داشته باشد، وراثت آن مشهور و معروف است: توبه و ایمان و عمل صالح. ولی وراثت حسب و نسب هیچگونه فائدهای نمیرساند. مردمانی حسب و نسب آن اشخاص پرهیزگار را به ارث بردند، یعنی حسب و نسب پیغمبران و کسانیکه خدا ایشان را هدایت عطاءکرده بود و آنان را برگزیده بود، ولیکن ایشان نماز را ضائع کردهاند و از شهوات پیروی نمودهاند، و این است که وراثت حسب و نسب بدیشان سودی نمیرساند.
(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
(مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید.
*
این درس با اعلان ربوبیت مطلقه برای خدا، و با رهنمود به پرستش او و شکیبائی بر تکالیف و وظائف پرستش، و نفی همگون و همسان برای خدا، به پایان می آید:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا. رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم (و به کره زمین گام نمیگذاریم). ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست). پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است و همه خطوط بدو منتهی میشود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش. مگر شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟(.
روایتها همدیگر را تقویت میکنند بر اینکه اینگفتار یزدان:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ ...).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم ....
از جمله سخنانی استکه به جبرئیل (علیه السلام) دستور داده شدکه آن را به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بگوید، در پاسخ به تاخیر او در پیام وحی برای مدت زمانیکه جبرئیل به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نیامد. دل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به هراس افتاد، و اشتیاق ارتباط با محبوب فزونی گرفت. جبرئیل موظف گردید بدو بگوید:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم.
خدا استکه همه کارهای ما را در دست دارد:
(لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ).
ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان آن دو است.
خدا چیزی را فراموش نمیکند. بلکه وحی و پیام را وقتی فرومیفرستدکه حکمت او مقتضی نزول آن باشد:
(وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا).
و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست).
پس از آن مناسبت داردکه شکیبائی بر عبادت خدا ذکر شود، و اعلانگرددکه ربوبیت متعلق به خدا است و بس:
(رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا).
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است.
هیچگونه ربوبیتی برای غیر خدا نیست، و هیچگونه انبازی در این جهان بزرگ برای خدا نیست.
(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).
تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش.
خدا را عبادت و پرستشکن، و بر مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف عبادت و پرستش شکیبا و ماندگار باش. این مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف بالا رفتن به سوی افق راست ایستادن در پشگاه معبود، و ثبات و ماندگاری در این افق والا است. او را عبادت و پرستش کن، و خویشتن را جمع و جور ساز، و نیرو و توان خویش را برای ملاقات و دریافت فرمان در آن افق والای یزدان تهیه و تدارک ببین ... این رنج و مشقت است، رنج و مشقت دامن فراهم چیدن و خویشتن را جمع و جورکردن و خالص و مخلص شدن برای آن رنج و مشقت و دستکشیدن از هر چیز جز آن، جهت پرداختن بدان. هیچ ندائی را نشنیدن و به هیچ چیزی ننگریستن مگر ندای آن و نگریستن بدان ... با این رنج و مشقت خوشی و لذتی استکه مزه آن را نمیداند مگرکسی که خودش آن را چشیده باشد. ولی هرچه هست بدان نمیتوان رسید مگر با این رنج و مشقت، و مگر باکاملا و با تمام وجود بدان پرداختن و ازآن او شدن و غرق در آنگردیدن، و با تمام اعضاء و افکار خود را آماده آن کردن. این خوشی و لذت رمز خود را بهکسی نمینماید، و عطر و عبیر خود را بهره کسی نمیکند، مگر بهکسیکه خالصانه ازآن او بشود، و تمام سوراخها و سنبههای حس و شعور و دل و درون خود را برای آن بگشاید و خویشتن را فدای آن نماید.
(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).
تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش.
عبادت در اسلام تنها مراسم و شعائر آئینی نیست. بلکه عبادت همه تلاشها و کوششها است: هر حرکتی است. هر اندیشهای است. هر نیتی است. هر رویکردی است. رنج و مشقّت لازم استکه در همه اینها انسان به یزدان یگانه جهان روکند و به دیگران رو نکند. رنج و مشقّتی که به شکیبائی و استقامت نیاز دارد، تا دل در هر فعالیت و تلاشی و در هر کوششی و پویشی از فعالیتها و تلاشها و کوششها و پویشهای زمین به آسمان رو بکند و مرادش آسمان باشد، و خویشتن را از اوباش زمین، و از یوغهای نیازمندیها و آماجها، و از بندهای شهوات نفس، و از خویها و رسمهای بندگی برهاند.
این برنامهکامل زندگی استکه انسان برابر آن زیست میکند، و او در طول زندگی در هر چیزکوچک یا بزرگی احساس میکندکه به عبادت و پرستش خدا مشغول است، و لذا او در همهکوششها و پویشهای خود به سوی افق پاک و درخشان عبادت اوج میگیرد و بال و پر میزند. این برنامه بهگونهای استکه شکیبائی و پویائی و رنج و زحمت میطلبد.
او را بپرست و بر پرستش او شکیبائیکن ... چه تنها یزدان است که در سراسرگستره این جهان پرستیده میشود، و تنها او استکه فطرتها و دلها بدو رو میکند . . .
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ؟) .
مکر شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟).
آیا شبیه و نظیری برای خدا سراغ داری؟ خدا والاتر و بالاتر از آن استکه همسان و همگون داشته باشد.