تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر نور: سوره نبأ

تفسیر نور:
سوره نبأ آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ عَمَّ یَتَسَاءلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این مردم ) درباره چه چیز از یکدیگر می‌پرسند ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَمَّ » : از چه چیز . این واژه ، مخفّف ( عَمَّا ) است که در اصل ( عَنْ مَا ) است . « یَتَسَآءَلُونَ » : از همدیگر می‌پرسند . وقتی که کفّار و مشرکان مکّه ، با مطالب و مباحث تازه‌ای ، از قبیل مبدأ و معاد و وحی و نبوّت و رستاخیز و حساب و کتاب قیامت ، و بهشت و دوزخ ، روبرو شدند ، گاهی از روی شکّ و تردید ، و گاهی از روی شوخی و مسخره ، پرسشهائی درباره آن مطالب از یکدیگر می‌کردند . در اینجا سؤال ایشان این بود که : واقعاً راست است که قیامت وجود دارد ؟‏

سوره نبأ آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از خبر بزرگ ( و مهمّ رستاخیز می‌پرسند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« النَبَإِ » : خبر مهمّ ( نگا : مائده‌ / 27 ، انعام‌ / 34 و 67 ، یونس‌ / 71 ) .‏

سوره نبأ آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن خبری که راجع بدان اختلاف دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُخْتَلِفُونَ » : اختلاف ورزندگان . دسته‌ای آن را می‌پذیرند ، و گروهی درباره آن گرفتار شکّ و تردیدند .‏

سوره نبأ آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نه چنین است ( که می‌پندارند ) ! به زودی خواهند فهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلاّ » : نه چنین است ! ( نگا : مریم‌ / 79 و 82 ، مؤمنون‌ / 100 ) . « سَیَعْلَمُونَ » : خواهند دانست . مراد بعد از مرگ است . چرا که انسان بعد از مرگ متوجّه احوال و اوضاع خود می‌گردد .‏

سوره نبأ آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏باز هم نه چنین است ( که می‌پندارند ) ! به زودی خواهند فهمید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَلاّ » : تکرار برای تأکید است . « سَیَعْلَمُونَ » : مراد بعد از زنده شدن و سر برآوردن از گورها است ( نگا : المصحف‌المیسّر ) .‏

سوره نبأ آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا ما زمین را جایگاه آماده‌ای ( برای زندگی شما انسانها ) نساخته‌ایم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِهَاداً » : جایگاه آماده . گاهواره . محلّ آسایش و آرامش ( نگا : بقره‌ / 206 ، آل‌عمران‌ / 12 و 197 ، اعراف‌ / 41 ) . مراد این است که زمین به گونه‌ای آفریده شده است که گهواره پرورش و بستر آسایش و جولانگاه کار و کوشش است .‏

سوره نبأ آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آیا کوهها را میخهائی ( برای نگاهداری زمین در برابر فشار موادّ مذاب درونی ) ننموده‌ایم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْتَاداً » : جمع وَتَد ، میخها ( نگا : ص‌ / 12 ، فجر / 10 ) . کوهها کیلومترها در دل زمین فرو رفته‌اند و در آنجا به هم پیوسته‌اند و همچون زرهی پوسته زمین را در برابر فشار ناشی از موادّ مذاب درونی ، و طوفانهای عظیم دریاها و اقیانوسها ، حفظ می‌کنند .‏

سوره نبأ آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و شما را به صورت جفتهای ( نر و ماده ) نیافریده‌ایم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَزْوَاجاً » : جمع زَوْج ، جفتها ( نگا : فاطر / 11 ، زخرف‌ / 12 ) . حال است .‏

سوره نبأ آیه 9
‏متن آیه : ‏
وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و خوابتان را مایه آرامش و آسایشتان نکرده‌ایم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« سُبَاتاً » : آرامش و آسایش ( نگا : فرقان‌ / 47 ) . بعضی آن را به معنی مرگ گرفته‌اند ( نگا : جزء عمّ محمّد عبده ، أضواءالبیان ) . به این اعتبار که خدا هر شب و هر روز ، نمونه‌ای آشکار از مردن و زنده شدن را به انسانها نشان می‌دهد . خواب مردمان مرگ آنان ، و بیدار شدن ایشان رستاخیزشان است ( نگا : زمر / 42 ) .‏

سوره نبأ آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و شب را جامه و پوشش ننموده‌ایم‌ ؟ ( تا در خلوت شب ، دور از دیدگان مردمان آرامش و آسایش کنید ، و به تجدید قوا بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاساً » : ( نگا : فرقان‌ / 47 ) . پرده شب ، لباس و پوششی است بر اندام زمین . با فرو افتادن پرده ظلمت ، نور آفتاب برچیده می‌شود ، و فعّالیّتهای خسته‌کننده انسانها و حیوانها تعطیل می‌گردد .‏

سوره نبأ آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و روز را وقت تلاش و کوشش زندگی نکرده‌ایم‌ ؟ ( تا پس از تجدید قوا در شب ، در روز به کار و کسب بپردازید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَعَاشاً » : وقت زندگی . زمان خیزش و کوشش . حیات و زندگی . اسم زمان یا مصدر میمی عیش است که به زندگی ویژه آدمیان اطلاق می‌شود .‏

سوره نبأ آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِدَاداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و بالای سر شما هفت آسمان استوار نساخته‌ایم‌ ؟ ( و بر فراز فرش زمین ، خرگاه آسمان را برافراشته نکرده‌ایم‌ ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَبْعاً » : هفت . این عدد برای تکثیر است و اشاره به کُرات متعدّد آسمان و مجموعه‌های منظومه‌ها و کهکشانهای فراوان جهان هستی است که دارای ساختار استوار و بزرگی هستند . و یا بر تحدید دلالت دارد ، امّا آنچه ما از ستارگان می‌بینیم همه متعلّق به آسمان اوّل است و ماورای آن ، شش آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون و فراتر است ( نگا : صافّات‌ / 6 ، فصّلت‌ / 12 ) .‏

سوره نبأ آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چراغ درخشان و فروزانی را نیافریده‌ایم‌ ؟ ( تا در بزمگاه جهان محیط را برایتان روشن و گرم دارد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَعَلْنَا » : آفریده‌ایم . جعل در اینجا به معنی خلق است ( نگا : اعراب القرآن درویش ) . « سِرَاجاً » : چراغ . « وَهَّاجاً » : درخشان . فروزان . مراد خورشید است .‏

سوره نبأ آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و از ابرهای افشارنده ، آب فراوان ریزنده فرو نفرستاده‌ایم‌ ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْمُعْصِرَاتِ » : جمع مُعْصِر ، ابرهائی که زمان باریدن آنها فرا رسیده باشد . گویا ابرها به هنگام تراکم ، سیستمی بر آنها حاکم می‌شود که خود را می‌فشارند و در نتیجه باران از آنها می‌بارد ( نگا : نمونه ) . « ثَجَّاجاً » : بسیار ریزنده و بارنده . پیاپی ریزان .‏

سوره نبأ آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏تا با آن برویانیم دانه‌ها و گیاهها را .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَبّاً » : دانه‌های خوراکی . مراد خوراک انسان است . « نَبَاتاً » : گیاهان . مراد خوراک حیوان است .‏

سوره نبأ آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و باغهای درهم و انبوه را .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلْفَافاً » : مفرد آن ( لَفّ ) یا ( لَفیف ) است ، و بعضی هم معتقدند که مفرد ندارد ، به معنی : انبوه ، درهم پیچیده ، سر در هم کشیده .‏

سوره نبأ آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روز داوری ( خداوند جهان در بین مردمان ) و جدائی ( حق از باطل ، و حقائق از اوهام ، و مؤمنان از کافران ) ، وقت مقرّر ( رستاخیز همگان ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ الْفَصْلِ » : ( نگا : صافّات‌ / 21 ، دخان‌ / 40 ، مرسلات‌ / 13 و 14 و 38 ) . « مِیقَاتاً » : میعاد . وقت معیّن و مقرّر برای زنده شدن ( نگا : اعراف‌ / 142 و 187 ، شعراء / 38 ، واقعه‌ / 50 ) .‏

سوره نبأ آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏همان روزی که در صور دمیده می‌شود و شما گروه گروه و دسته دسته ( به سوی میدان محشر ) می‌آئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ » : بدل از ( یَوْمَ الْفَصْلِ ) یا ( مِیقَاتاً ) است ، یا مفعولٌ‌به برای فعل محذوف ( أَعْنِی ) است . « الصُّورِ » : بوق . شیپور . آنچه در این آیه آمده است اشاره به دمیدن در صُور برای دومین بار است که نفخه حیات مجدّد و رستاخیز مردگان است . « أَفْوَاجاً » : جمع فَوْج ، گروهها و دسته‌ها . قیامت ، موضعها و موقعیّتهای گوناگونی دارد . در جائی مردم گروه گروه همراه با پیشوایان خود رهسپار میدان محشر می‌گردند ( نگا : اسراء / 71 ) و در جائی هرکدام همراه با یک نفر مأمور و یک گواه در پای دادگاه عدل الهی حاضر می‌شوند ( نگا : مریم‌ / 95 ، ق / 21 ) .‏

سوره نبأ آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ وَفُتِحَتِ السَّمَاء فَکَانَتْ أَبْوَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و آسمان باز و گشوده می‌گردد و به درها و دروازه‌ها تبدیل می‌شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فُتِحَتْ » : باز گردید . گشوده شد . ذکر فعل به صورت ماضی برای تحقّق است . مراد از باز شدن آسمان ، اشاره به متلاشی شدن کرات آسمانی است که آن اندازه در آنها شکافها ایجاد می‌گردد که گوئی سرتاسر آن تبدیل به درها و دروازه‌هائی شده است ( نگا : انشقاق / 1 ، انفطار / 1 ) . به تعبیر دیگر ، در آن روز نظم کائنات بهم می‌خورد و کرات ما به کرات دیگری تغییر شکل می‌دهند ( نگا : ابراهیم‌ / 48 ) . شاید اشاره به این هم باشد که در چنین روزی ، دروازه‌های عالم بالا باز و وسائل پرواز انسانها آماده و آسان می‌گردد و گذرگاههای بهشت و دوزخ نمایان ، و درهای بهشت و دوزخ به روی مردمان باز و گشوده می‌گردد ، و درها و دروازه‌هائی جز درها و دروازه‌های این دو مکان برای آدمیزادگان وجود ندارد ( نگا : زمر / 71 و 72 و 73 ، رعد / 23 ، نحل‌ / 29 ، ص‌ / 50 ) .‏

سوره نبأ آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و کوهها به حرکت انداخته می‌شوند ( و روان می‌گردند و در فضا به شکل غباری در می‌آیند ) و یک سراب بزرگی را تشکیل می‌دهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَرَاباً » : سراب . آب‌نما که به سبب شکست نور پیدا و جلوه‌گر می‌شود ( نگا : نور / 39 ) .‏

سوره نبأ آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَاداً ‏

‏ترجمه : ‏
‏دوزخ کمینگاه بزرگی است ( و در انتظار نخجیرهای گریزان از فرمان یزدان ، و ورودشان به کام خود است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِرْصَاداً » : کمینگاه . جایگاهی که در آن فرشتگان مأمورِ عذاب ، آمدن دوزخیان را می‌پایند . این واژه می‌تواند اسم مکان باشد که معنی آن گذشت ، و می‌تواند صیغه مبالغه یا صفت مشبّهه باشد ( نگا : روح‌المعانی ) . در این صورت معنی چنین است : دوزخ در کمین دوزخیان است . برخی هم به معنی گذرگاه دانسته و گفته‌اند : دوزخ گذرگاه همگان است .‏

سوره نبأ آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ لِلْطَّاغِینَ مَآباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مرجع و مأوای سرکشان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَئَاباً » : محلّ بازگشت . مأوی ( نگا : آل‌عمران‌ / 14 ، رعد / 29 ، ص‌ / 40 و 49 و 55 ) .‏

سوره نبأ آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزگاران متوالی بیکران ، در آن می‌مانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لابِثِینَ » : ماندگاران . حال است . « أَحْقَاباً » : جمع حُقُب ، و آن هم جمع حِقْبَة است ، به معنی مدّت زمان نامحدود ( نگا : المصحف‌المیسّر ) . روزگاران پیاپی و بی‌نهایت ( نگا : روح‌القرآن ، جزء عمّ محمّد عبده ، قاسمی ، روح‌البیان ) . سالهای سال . مفعولٌ‌فیه است .‏

سوره نبأ آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْداً وَلَا شَرَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آنجا نه ( هوای ) خنکی می‌چشند ، و نه نوشیدنی گوارائی می‌نوشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَرْداً » : سرد . خنک . مراد باد و هوای خنک است ( نگا : روح‌القرآن ، المصحف‌المیسّر ، المنتخب ) . « شَرَاباً » : نوشیدنی گوارا مراد است .‏

سوره نبأ آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَّا حَمِیماً وَغَسَّاقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ولیکن آب جوشان و سوزان ، و زردابه و خونابه ( زخم دوزخیان ) را می‌نوشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلاّ » : لیکن . مگر . استثناء می‌تواند منقطع یا متّصل باشد . « حَمِیماً » : آب بسیار داغ ( نگا : انعام‌ / 70 ، یونس‌ / 4 ، حجّ‌ / 19 ) . « غَسَّاقاً » : خونابه . چرک زخم ( نگا : ص‌ / 57 ) .‏

سوره نبأ آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ جَزَاء وِفَاقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این ) کیفری است مناسب و موافق ( با اعمال آنان . ایشان در دنیا از فرمان خدا سرکشی کردند ، دلهای ستمدیدگان را سوزاندند ، جانشان را به آتش کشیدند ، و با ظلم و زر و زور خود بر کسی رحم ننمودند ، هم اینک سزاوار است که در دوزخ کیفرشان چنان و نوشابه‌هایشان چنین باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَزَآءً » : مجازات . کیفر . مفعول مطلق فعل محذوف ( جُوزُوا ) است . « وِفَاقاً » : موافق و سازگار . مصدر است و در معنی اسم فاعل .‏

سوره نبأ آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏این بدان خاطر است که ایشان توقّع بازپرسی و حسابرسی نداشتند ( و معتقد به رستاخیز و دادگاهیِ آخرت و سزا و جزای نیکان و بدان نبودند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَانُوا لا یَرْجُونَ » : امیدوار نبودند و انتظار نمی‌کشیدند . « حِسَاباً » : محاسبه و حسابرسی .‏

سوره نبأ آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان ، آیه‌های ما را به کلّی تکذیب می‌کردند ، و کاملاً دروغ می‌انگاشتند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِذَّاباً » : سخت تکذیب کردن . ستیزه‌جویانه دروغ پنداشتن . مصدر باب تفعیل است ، همچون فِسّار ( نگا : کشّاف ) و قِصّار و خِرّاق ( نگا : معانی‌القرآن ) .‏

سوره نبأ آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما همه چیزها را کاملاً شمارش نموده‌ایم و با دقّت ثبت و ضبط کرده‌ایم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَحْصَیْنَاهُ » : آن را شمارش کرده‌ایم . آن را سرشماری نموده‌ایم . « کِتَاباً » : نگاشتن . نوشتن . نوشته . در اینجا مفعول مطلق و در معنی ( إِحصاء ) یعنی سرشماری کردن است . یا این که واژه کتاب به معنی مکتوب است و حال بشمار است . در این صورت معنی آیه چنین می‌گردد : ما همه چیزها را در حالی که ثبت و ضبط شده‌اند ، شمارش کرده‌ایم ( نگا : کهف‌ / 49 ، یونس‌ / 21 ، یس‌ / 12 ، قمر / 52 و 53 ) .‏

سوره نبأ آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس بچشید ! ما هرگز چیزی جز عذاب و درد و رنج ، برایتان نمی‌افزائیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذُوقُوا » : بچشید . این جمله ، جنبه تهدید و تحقیر دارد ، و بیانگر خشم تکان‌دهنده ذوالجلال است . « فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلاّ عَذَاباً » : این آیه و آیه‌های بسیار دیگری بیان می‌دارند که دوزخیان همیشه بر عذابشان افزوده می‌گردد و شکنجه و دردشان فزونی می‌گیرد ، و کمی و کاستی پیدا نمی‌کند ( نگا : نحل‌ / 85 و 88 ، اسراء / 97 ، هود / 20 ، فرقان‌ / 69 . بقره‌ / 86 و 162 ، آل‌عمران‌ / 88 ، فاطر / 36 ) .‏

سوره نبأ آیه 31
‏متن آیه : ‏
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً پرهیزگاران ، رستگاری ( از دوزخ ) و دستیابی ( به بهشت ) بهره ایشان می‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَفَازاً » : نجات و رستگاری از دوزخ . دستیابی به بهشت . مصدر میمی ، و یا اسم مکان است و به معنی کامگاه .‏

سوره نبأ آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ حَدَائِقَ وَأَعْنَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏باغهای سرسبز ، و انواع رزها ( بهره ایشان می‌گردد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَدَآئِقَ » : جمع حَدِیقَة ، باغها ( نگا : نمل‌ / 60 ) . بدل است « أَعْنَاباً » : جمع عِنَب ، انگورها . رزها . ذکر آن به خاطر اهمّیّت ویژه‌ای است که دارد .‏

سوره نبأ آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَوَاعِبَ أَتْرَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و دختران نوجوان نارپستان همسنّ و سال .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَوَاعِبَ » : جمع کاعِب ، دختران نارپستان . دخترانی که تازه پستانهایشان برآمده است و از کعب ، یعنی پاشنه پا بزرگتر نگشته است ( نگا : المصحف‌المیسّر ) . « أَتْرَاباً » : جمع تِرْب ، همسال . همسنّ .‏

سوره نبأ آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَأْساً دِهَاقاً ‏

‏ترجمه : ‏
‏و جام پر از شراب .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَأْساً » : جام شراب ( نگا : صافّات‌ / 45 ، طور / 23 ، واقعه‌ / 18 ، انسان‌ / 5 و 17 ) . « دِهَاقاً » : لبریز . مالامال . پر .‏

سوره نبأ آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلَا کِذَّاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏بهشتیان در آنجا نه سخن پوچ و بیهوده‌ای می‌شنوند ، و نه دروغگوئی و دروغگو نامیدنی .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَغْواً » : سخنان پوچ و یاوه ( نگا : مؤمنون‌ / 3 ، فرقان‌ / 72 ، قصص‌ / 55 ) . « کِذَّاباً » : دروغ . دروغگو نامیدن و یکدیگر را تکذیب کردن ( نگا : روح‌البیان ) . مصدر باب تفعیل است ( نگا : نبأ / 28 ) .‏

سوره نبأ آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ جَزَاء مِّن رَّبِّکَ عَطَاء حِسَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏این پاداش پروردگار تو است و عطیّه بسنده‌ای ( برای برآورد خواستها و آرزوهای بهشتیان است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَزَآءً » : مفعول مطلق است . « عَطَآءً » : عطیّه و تفضّل الهی . بدل از ( جَزَآءً ) است . « حِسَاباً » : کافی و وافی . بسنده . یعنی نعمتها و عطیّه‌های خداوندی آن اندازه به بهشتیان می‌رسد که خواهند گفت : ما را بس ! مصدر است و در معنی اسم فاعل ، یعنی مُحاسِب . بدین معنی که بهشتیان را به گفتن : ( حَسْبُنَا ) می‌کشاند . صفت ( عَطَآءً ) است .‏

سوره نبأ آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرحْمَنِ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگار مهربان آسمانها و زمین و همه چیزهائی که در میان آنها قرار دارد . هیچ کسی توان گفتن و یارای آغاز سخن با او را ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَبِّ » : بدل از ( رَبِّ ) آیه پیشین است . « الرَّحْمنِ » : بسیار مهربان . صفت یا بدل ( رَبِّ ) است . « لا یَمْلِکُونَ » : توان ندارند . نمی‌توانند . مرجع ضمیر فاعلی ، اهل آسمانها و زمین و سراسر کائنات است . « مِنْهُ » : بیان ( خِطَاباً ) و بر آن مقدّم است و جنبه تأکید دارد . در معنی چنین است : لا یَمْلِکُونَ أَن یُخَاطِبُوهُ . « خِطَاباً » : مخاطب قرار دادن . زبان به سخن گشودن . گفتگو کردن .‏

سوره نبأ آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ صَفّاً لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَقَالَ صَوَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏در آن روزی که جبرئیل و فرشتگان به صف می‌ایستند ، و هیچ کدام زبان به سخن نمی‌گشایند ، مگر کسی که خداوند مهربان بدو اجازه دهد و او نیز سخن راست و درست بگوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ » : مفعولٌ‌فیه ( لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَاباً ) است . « الرُّوحُ » : جبرئیل ( نگا : شعراء / 193 ، معارج‌ / 4 ، قدر / 4 ) . « صَفّاً » : صف‌زدگان . حال است و به معنی مُصْطَفّینَ است .‏

سوره نبأ آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن روز واقعیّت دارد ( و حتمی و قطعی است‌ ؛ نه پندار و خیال و داستان و افسانه ) . پس هرکس که بخواهد می‌تواند به سوی پروردگارش برگردد و ( راه رضای خدا و خوشبختی را در پیش گیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ » : آن ، روز راستینی است . آن روز ، واقعیّت و حقیقت دارد . ( ذلِکَ ) مبتدا و ( الْیَوْمُ ) بدل ، و ( الْحَقُّ ) خبر است . یا این که ( الْیَوْمُ ) خبر است و ( الْحَقُّ ) صفت آن است . « مَئَاباً » : محلّ بازگشت . برگشتن . راه . با توجّه به معنی دوم ، مفهوم آیه چنین می‌شود : پس هرکس که بخواهد می‌تواند به سوی پروردگارش راه در پیش گیرد .‏

سوره نبأ آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَاباً قَرِیباً یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَاباً ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما شما را از عذاب نزدیکی بیم می‌دهیم ( که رخ می‌دهد در ) آن روزی که انسان همه کارهائی را که کرده است می‌بیند ، و انسان کافر فریاد برمی‌آورد : کاش من خاک می‌بودم !‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَوْمَ » : مفعولٌ‌فیه برای ( عَذَاباً ) است . « یَنظُرُ » : می‌نگرد . می‌بیند . « مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ » : ( نگا : بقره‌ / 95 ، آل‌عمران‌ / 182 ، نساء / 62 ) . « یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَاباً » : کاش من خاک می‌بودم ! یعنی شخص کافر از مشاهده این همه عذاب و هول و هراس ، آرزو می‌کند که کاش از آغاز زاده نمی‌شدم و از مرحله خاک فراتر نمی‌رفتم ! یا این که می‌گوید : ای کاش ! بعد از آن که زادم و انسان شدم و مُردَم ، هرگز پس از مردن و خاک شدن ، زنده‌شدنی در میان نمی‌بود ، و آن گونه که خودم در دنیا معتقد بودم که رستاخیزی در میان نیست ، همچنان می‌بود !‏

 

تفسیر سورۀ نبأ مکّی و ٤٠ آیه است

 

فی  ظلال  القرآن

جزء  سی  ام

سورههای  نبأ،  نازعات،  عبس،  تکویر،  انفطار،  مطفّفین،  انشقاق،  بروج،  طارق،  اعلی،  غاشیه،  فجر،  بلد،  شمس،  لیل،  ضحی،  شرح،  تین،  علق،  قدر،  بیّنه،  زلزله،  عادیـات،  قارعه،  تکاثر،  عصر،  همزه،  فیل،  قریش،  ماعون،  کوثر،  کافرون،  نصر،  مسد،  اخلاص،  فلق،  ناس 

 

سورۀ  نبأ مکّی  و  ٤٠  آیه  است 

بسم  الله  الرحمن  الرحیم 

(عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ (١)عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (٢)الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (٣)کَلا سَیَعْلَمُونَ (٤)ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ (٥)أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (٧)وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠)وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (١١)وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا (١٦)إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا (١٧)یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا (١٨)وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا (١٩)وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا (٢٠)إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا (٢١)لِلطَّاغِینَ مَآبًا (٢٢)لابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا (٢٣)لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا (٢٤)إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا (٢٥)جَزَاءً وِفَاقًا (٢٦)إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا (٢٧)وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا (٢٨)وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا (٢٩)فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا (٣٠)إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا (٣١)حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (٣٢)وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (٣٣)وَکَأْسًا دِهَاقًا (٣٤)لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا (٣٥)جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا (٣٦)رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا (٣٧)یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (٣٨)ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا (٣٩)إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا) (٤٠)

 

این  جزء  همۀ  آن  - از  جمله  این  سوره  - قالب  غالبی  دارد  .  .  .  سورههای  این  جزء  بجز  سورههای  «بیّنه»  و  «نصر»  مکّی  هستند.  همۀ  سورهها کوتاه  می‏باشند  با  اختلافی که  در کوتاهی  دارند.  مهمّ تر  از  این،  قالب  ویژهای  است  که  بدین  جزء  تقریباً  در  موضوع،  رویکرد،  آهنگ،  تصویرها  و  سایه روشنها،  و  شیوۀ  همگانی،  وحدت  می‏بخشد.

اینها  پتکهای  پیاپی  هستند که  بر  حسّ  و  شعور  وارد  میگردند.  پتکهای  سخت  و  سنگین  و  قوی  و نیرومند  و  والا  و  بالایند.  فریادهایند.  فریادهائی  هستند که  بر  سر  خفتگان  غرق  در  خواب کشیده  میشود! آن  خفتگانی که  خوابشان  سنگین  است!  یا  بر  سر  مستانی کشیده  میشود  که  مستی  بر  حسّ  و  شعورشان  سنگینی کرده  است!  یـا  فریادهائی  است که  کشیده  میشود  بر  سر  نادانان  و  ابلهانی که  در  شبنشینی  میرقصند  و  عربده  میکشند  و کف  میزنند  و  سوت  میکشند!  .  .  این  پتکها  بر  حسّ  و  شعورشان  پیاپی  فرود  میآید،  و  این  فریادها  بر  سرشان  کشیده  میشود،  پتکها  و  فریادهائی که  از  همۀ  سورههای  این  جزء  با  آهنگ  یگانهای  و  با  بیم  دادن  یگانهای  برمیخیزند  و  برمیجوشند:  به  هوش  آئید.  بیدار  شوید.  بنگرید.  متوجّه  باشید.  بیندیشید.  تدبّر  و  تفکّر کنید  .  .  .  آهای! خدائی  وجـود  دارد.  تدبیر  و  تقدیری  در  پیکرۀ  جهان  هستی  است.  همه  چیز  به  اندازۀ  لازم  آفریده  شده  است  و  در  جهان  سنجیده  و  ارزیابی  گردیده  است.  امتحانی  در  میان  است.  مسؤولیّت  وجود  دارد.  حساب  و کتاب  وجود  دارد.  سزا  و  جزا  در  مـیان  است.  عذاب  و  عقاب  سخت  در  انتظار  بدان  است.  نعمت  بزرگ  و  بهشت  سترگی  چشم  به  راه  نیکان  است  .  .  .  به  هـوش  آئید.  بیدار  شوید.  بنگرید.  متوجّه  باشید.  بیندیشید.  تدبّر  و  تفکّر کنید  .  .  .  آهای!  خدائی  وجود  دارد.  تدبیر  و  تقدیری  در  پیکرۀ  جهان  هستی  است.  همه  چیز  به  اندازۀ  لازم  آفریده  شده  است  و  در  جهان  سنجیده  و  ارزیابی  گردیده  است.  امتحانی  در  میان  است.  مسؤولیّت  وجود  دارد.  حساب  و کتاب  وجود  دارد.  سزا  و  جزا  در  میان  است.  عذاب  و  عقاب  سخت  در  انتظار  بدان  است.  نعمت  بزرگ  و  بهشت  سترگی  چشم  به  راه  نیکان  است  .  .  .  به  هوش  آئید.  بیدار  شوید.  بنگرید.  متوجّه  باشید.  بیندیشید.  تدبّر  و  تفکّر کنید  .  .  .  و  .  .  .  به  همین  منوال،  بار  دوم،  بار  سوم،  بار  چهارم،  بار  پنجم  .  .  .  بار  دهم  .  .  .  همراه  با  پتکها  و  فریادها  دست  نیرومندی  است که  خفتگان  مست  فرورفته  در  فسق  و  فجور  و گناه  و  بزهکاری  را  سخت  به  تکان  درمیآورد  ...  آنان  انگار  چشمان  خود  را  باز  میکنند  و  مستانه  مینگرند.  سپس  به کاری که  سرگرم  آن  بودهاند  میپردازند!  آن  دست  نیرومند  دیگر  باره  سخت  ایشان  را  تکان  میدهد.  صداها  و  فریادهای  بلند  دیگر  باره  بر  سرشان کشیده  میشود که  آهای  به  هوش  آئید  و  بیدار  شوید.  پتکهای  سخت  و  شدید  از  نو  بر گوشها  و  دلها  نواخته  میشود  .  .  .گاه گاهی  خفتگان  بیدار  میشوند  تا  با  اصرار  و  سرکشی  بگویند:  نه  .  .  .  آنگاه  فریادزنندۀ  بیمدهندۀ  بیدارکننده  را  سنگباران  میکنند  و  بدو  پرت  و  پلا  و  بد  و  بیراه  میگویند  .  .  .  سپس  دیگر  باره  به  همان  کاری  برمیگردند که  در  آن  بودند  و  میکردند.  آن  دست  نیرومند  دیگر  باره  از  نو  تکانشان  میدهد  .  .  .

این گونه  به  نظر  من  رسیده  است،  بدان  گاه که  من  این  جزء  را  میخواندهام.  احساس  میکردهام  که  این  جزء  متمرکز  بر  حقائق  معیّن  و  تعداد  اندکی  از  این  حقائق  است.  حقائقی  که  ارزش  والائی  دارند،  و  در  ترازوی  خدا  سنگین  و گرانبهایند  .  .  .  متوجّه  شدهام  آهنگهای  معیّنی  این  جزء  دارد  و  با  آن  آواها  و  نواها  بر  تارهای  دلها  مینوازند.  صحنههای  مشخّصی  دارد،  صحنههائی  در گسترۀ  بیرون  جهان،  و  در  پهنۀ  درون  انسان  .  .  .  واقعههای  مشخّص  و  رخدادهای  معیّنی  را  دربر  دارد که  در  روز  قضاوت  و  داوری  و  جدائی  حقّ  از  باطل  پیش  میآیند.  میبینم که  آنها  تکرار  میگردند  با  تنوّعی که  پیدا  میکنند.  این  تکرار  الهامگرانه  هر بار  اشاره  به  کاری  و  هدفی  دارد!

این  چنین  خوانندۀ  این  جزء  احساس  میکند  و  میاندیشد،  وقتی  که  میخواند:

(فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ...) (٢٤)

انسان  باید  به  غذای  خود  بنگرد  و  در  بارۀ  آن  بیندیشد(عبس/24)

 

(فَلیَنظُر  الانسانُ  ممّ خُلق؟  .  .  )  .

انسان  باید  بنگرد  و  دقّت  کند  که  از  چه  چیز  آفریده  شده  است؟!. (طارق/٥) 

(أفلا  ینظُرُون  الی  الابل کَیفَ  خُلقت؟  وَ  الی  السّماء  کَیفَ  رُفعت؟  وَ  الی  الجبال کیفَ  نُصبَت؟  وَ  الی  الارض کَیفَ  سُطحت؟  )  .

آیا  بـه  شتران  نمینگرند  که  چگونه  آفریده  شدهاند؟!  و  به  آسمان  نگاه  نمیکنند  که  چگونه  برافراشته  شده  است؟!  و  به  کوهها  نمینگرند  که  چگونه  نصب  و  پابرجای  شدهاند؟!  و  به  زمین  نمینگرند  که  چگونه  پهن  و  گسترانیده  شده  است؟!. (غاشیه/17-20)                      

و  آن گاه  که  میخواند:

(أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا (٢٧)رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا (٢٨)وَأَغْطَشَ لَیْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا (٢٩)وَالأرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا (٣٠)أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا (٣١)وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا (٣٢)مَتَاعًا لَکُمْ وَلأنْعَامِکُمْ) (٣٣)

(ای  منکران  معاد!)  آیا  آفرینش  (مجدّد  پس  از  مرگ)  شما  سختتر  است  یا  آفرینش  آسمان  که  خدا  آن  را  (با  این  همه  عظمت  سرسامآور  و  نظم  و  نظام  شگـفت،  بالای  سرتان  همچون  کاخی)  بنا  نهاده  است؟  ارتفاع  و  بلندای  آن  را  بـالا  برد  و  گسترشش  داد،  و  آن  را  آراسته  و  پیراسته  کرد  و  سر  و  سامانش  بخشید.  و  شب  آن  را  تاریک  کرد،  و  روز  آن  را  پدیدار  و  روشن  ساخت.  و  پس  از  آن،  زمین  را  غلتاند  و  (به  شکل  بیضی  درآورد  و)  گستراند.  آب  آن  را  و  چراگاه  آن  را  پدیدار  کرد.  و  کوهها  را  محکم  و  استوار  کرد.  برای  استفادۀ  شما  و  چهارپایان  شما  (همۀ  اینها  را  سر  و  سامان  داده  و  سرگشته  و  فرمانبردار  کردهایم). (نازعات/27-33) 

أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (٧)وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠)وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (١١)وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا (١٦)

آیا  ما  زمین  را  جایگاه  آمادهای  (برای  زندگی  شما  انسانها)  نساختهایم؟  و  آیا  کوهها  را  میخهائی  (برای  نگاهداری  زمین  در  برابر  فشار  موادّ  مذاب  درونی)  ننمودهایم؟  و  شما  را  به  صورت  جفتهای  (نر  و  ماده)  نیافریدهادم؟  و  خوابـتان  را  مایۀ  آرامش  و  آسایشتان  نکردهایم؟  و  شب  را  جامه  و  پوشش  ننمودهایم؟  (تا  در  خلوت  شب،  دور  از  دیدگان  مردمان  آرامش  و  آسایش  کنید،  و  به  تجدید  قوا  بپردازید).  و  روز  را  وقت  تلاش  و  کوشش  زندگی  نکردهایم؟  (تا  پس  از  تجدید  قوا  در  شب،  در  روز  با،  کار  و  کسب  بپردازید).  و  بالای  سر  شما  هفت  آسمان  استوار  نساختهایم؟  (و  بـر  فراز  فرش  زمین،  خرگاه  آسـمان  را  برافراشته  نکردهایـم؟)  و  چراغ  درخشان  و  فـروزانی  را  نیافریدهایم؟  (تا  در  بزمگاه  جهان  محیط  را  برایتان  روشن  و  گرم  دارد؟).  و  از  ابـرهای  افشارنده،  آب  فـراوان  ریزنده  فرو  نفرستادهایم؟  تا  با  آن  بـرویانیم  دانهها  و  گیاهها  را،  و  باغهای  درهم  و  انبوه  را. (نبأ/6-16) 

(فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ (٢٤)أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا (٢٥)ثُمَّ شَقَقْنَا الأرْضَ شَقًّا (٢٦)فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا (٢٧)وَعِنَبًا وَقَضْبًا (٢٨)وَزَیْتُونًا وَنَخْلا (٢٩)وَحَدَائِقَ غُلْبًا (٣٠)وَفَاکِهَةً وَأَبًّا (٣١)مَتَاعًا لَکُمْ وَلأنْعَامِکُمْ) (٣٢)

انسان  باید  به  غذای  خویش  بنگرد  و  در  بارۀ  آن  بیندیشد  (که  چگونه  ما  آن  را  برای  او  فراهم  کردهایم،  و  در  ساختمان  موادّ  غذائی  و  اجزاء  حیاتبخش  آن،  چه  دقت  و  مهارت  و  ظرافتی  به  کار  بردهایم).  مـا  آب  را  از  آسمان  به  گونۀ  شگفتی  میبارانیم.  سپس  زمین  را  میشکافیم  و  از  هم  باز  میکنیم.  در  آن  دانهها  را  میرویانیم  (که  مایۀ  اصلی  خوراک  انسان  است).  و  رزها  و  گیاهان  خوردنی  را.  و.  درختان  زیتون  و  خرما  را.  و  باغهای  پردرخت  و  انبوه  را.  و  میوه  و  چراگاه  را.  برای  استفاده  و  بهرهمندی شما  و  چهارپایان  شما. (عبس/24-32)

او  میخواند:

(یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (٦)الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (٧)فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ )(٨)

ای  انسان!  چه  چیز  تو  را  در  برابر  پروردگار  بزرگوارت  مغرور  ساخته  است  و  در  حقّ  او  گولت  زده  است  (که  چنان  بیباکانه  نافرمانی  میکنی  و  خود  را  به  گناهان  آلوده  میسازی؟!).  پروردگاری  که  تو  را  آفریده  است  و  سپس  سر  و  سامانت  داده  است  و  بعد  معتدل  و  متناسبت  کرده  است.  و  آن  گاه  به  هر  شکلی  که  خواسته  است  تو  را  درآورده  است  و  ترکیب  بسته  است‌.(انفطار/6-8)

(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى (١)الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (٢)وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (٣)وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى (٤)فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى) (٥)

تسبیح  و  تقدیس  کن  پروردگار  والامقام  خود  را.  همان  خداوندی  کـه  (چیزها  را)  میآفریند  و  سپس  (آنها  را  هماهنگ  میکند  و)  میآراید.  خداوندی  که  اندازهگیری  میکند  و  (هر  چیزی  را  آن  گونه  که  شایسته  و  بایسته  است  میآفریند.  و  آن  گاه  آن  را  به  کاری)  رهنمود  مینماید  (که  باید  بکند).  خداوندی  که  چراگاه  را  (برای  تغذیۀ  جانداران  از  زمین  میرویـاند  و)  بیرون  میآورد. (اعلی/ 1-5)

(لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (٤)ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (٥)إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (٦)فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (٧)أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ) (٨)

ما  انسان  را  (از  نظر  جسم  و  روح)  در  بهترین  شکل  و  زیباترین  سیما  آفریدهایم.  سپس  ما  او  را  به  میان  پستترین  پستان  برمیگردانیم  (و  از  زمرۀ  بدترین  مردمان  میگردانیم).  مگر  کسانی  که  ایمان  بیاورند  و  کارهای  شایسته  بکنند  که  آنان  پـاداش  قطع  ناشدنی  و  بیمنّت  دارنـد.  پس  (ای  انسان  ناسپاس!  به  دنبال  مشاهدۀ  این  همه  دلائل  و  نشانههای  معاد)  دیگر  چه  چیز  تو  را  بر  آن  میدارد  که  روز سزا  (و  جزای  قیامت)  را  دروغ  پنداری  (و  در  دادگاه  الهی  خویشتن  را  محکوم  به  سقوط  از  درجۀ  انسانیّت  سازی؟).  مگر  خداوند  فرمانرواترین  فرمانروایان  (و  داورترین  داوران)  نمیباشد؟.(تین/6-8) 

و  او  میخواند:

(إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (١)وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (٢)وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ (٣)وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ (٤)وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (٥)وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ (٦)وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (٧)وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩)وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (١٠)وَإِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ (١١)وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ (١٢)وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ (١٣)عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ) (١٤)

هنگامی  که  خورشید  درهـم  پیچیده  میشود  (و  نظام  جهان  درهم  میریزد).  و  هنگامی  کـه  ستارگان  تیره  و  تار  میگردند  و  فرومیافتند.  و  هنگامی  که  کوهها  (از  جای  برکنده  میشوند  و  به  ایـن  سو  و آن  سـو) رانده  میشوند.  و  هنگامی  که  (باارزشترین  اموال،  از  جمله)  شتران  آبستنی  که  ده  ماه  از  حمل  آنها  گذشته  است  به  دست  فراموشی  سپرده  میشوند.  و  هنگامی  که  ددان  و  جانداران  گرد  آورده  میشوند  (و  خوی  درّندگی  و  رمندگی  را  از  ترس  فراموش  می‏کنند،  و  برای  کاستن  از  وحشت  در  کنار  هم  قرار  می‏گیرند  و  به  هم  میآمیزند).  و  هنگامی  که  دریاها  سراسر  برافروخته  میگردند  (و  گدازهها  و  گازهای  درون  زمین  طوفانهای  آتشین  و  انفجارهای  هولناکی  پدید  میآورند).  و  هنگامی  که  دوباره  جانها  به  پیکرها  درآورده  میشوند  و  جفت  یکدیگر  میگردند.  و  هنگامی  که  از  دختر  زنده  به  گور  پرسیده  میشود  به  سبب  کدامین  گناه  کشته  شده  است؟  و  هنگامی  که  نامههای  اعمال  پخش  و  گشوده  میشود.  و  هنگامی  که  آسمان  (همچون  پوست  حیوان)  برکنده  میشود.  و  هنگامی  که  دوزخ  کاملاً  برافروخته  و  شعلهور  میشود.  و  هنگامی  که  بهشت  (برای  پرهیزگاران)  نزدیک  آورده  میشود.  (آری!  در  آن  موقع)  هر کسی  میداند  چه  چیزی  را  آماده  کرده  است  و  تهیّه  دیده  است  و  با  خود  به  قیامت  آورده  است‌)‌.  تکویر/1-14)

 

(إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ (١)وَإِذَا الْکَوَاکِبُ انْتَثَرَتْ (٢)وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ (٣)وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (٤)عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ) (٥)

هنگامی  که  آسمان  شکافته  می‏گردد.  و  هنگامی  که  ستارگان  از  هم  میپاشند  و  پخش  و  پراکنده  میشوند.  و  هنگامی  که  دریاها  شکـاف  برمیدارند  و  به  هم  میپیوندند.  و  هنگامی  که  گورها  زیر  و  رو  میگردند  (و  مردگان  زنده  میشوند  و  بیرون  میآیند  و  برای  حساب  آماده  میشوند).  آن  گاه  هر کسی  میداند  چه  چیزهائی  را  پیشاپیش  فرستاده  است،  و  چه  چیزهائی  را  واپس  نهاده  است  و  برجای  گذاشته  است. (انفطار/1-5) 

(إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ (١)وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ (٢)وَإِذَا الأرْضُ مُدَّتْ (٣)وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ (٤)وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ) (٥)

هنگامی  که  آسمان  میشکافد،  و  فرمان  پروردگارش  را  میبرد،  و  چنین  هم  میسزد  و  حقّ  هم  همین  است.  و  هنگامی  که  زمین  گسترده  میشود  (و  با  زدوده  شدن  فرازها  و  نشیبها  و  پستیها  و  بلندیهای  آن،  صاف  و  هموار  میگردد).  و  آنچه  (از  خزینهها  و  مردهها)  در  درون  خود  دارد  بیرون  میاندازد،  و  (از  آنها)  خـالی  می‏گردد.  و  فرمان  پروردگارش  را  میبرد،  و  چنین  هم  میسزد  و  حقّ  هم  همین  است. (انشقاق/١-٥) 

(إِذَا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا (١)وَأَخْرَجَتِ الأرْضُ أَثْقَالَهَا (٢)وَقَالَ الإنْسَانُ مَا لَهَا (٣)یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (٤)بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا) (٥)

هنگامی  که  زمین  سخت  به  لرزه  درانداخته  میشود.  و  زمین  (از  هم  میشکافد  و  گدازههای  درونی  و  دفینهها  و  مردهها،  و  همۀ)  سنگینیها  و  بارهای  خود  را  بیرون  میاندازد  (و  به  گونۀ  دیگری  درمیآید).  و  انسان  میگوید:  زمین  را  چه  شده  است؟  .  .  در  آن  روز  (که  سرآغاز  قیامت  است)  زمین  خبرهای  خود  را  بازگو  میکند  (و  به  زبان  قال  یا  حال  خواهد  گفت  که  چیزهائی  بر  آن  گذشته  است.  این  احوال  و  اقوال  زمین)  بدان  سبب  است  که  پروردگار  تو  بدو  پیام  میدهد  (که  چه  بشود  و  چه  بگوید).(زلزله/1-5)                                                    و  او  میخواند  پرتوها  و  تسبیحها  و  تقدیسهای  جهانی  را  در  سرآغاز  تعدادی  از  سورهها  و  در  لابلای  آنها:

(فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (١٥)الْجَوَارِ الْکُنَّسِ (١٦)وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ (١٧) وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ) (١٨)

سوگند  به  ستارگانی  که  واپس  میروند  (و  در  پـرتو  خـورشید  از  دیدگان  مردمان  پنهان  میشوند!)  سیّارگانی  که  (حرکت  میکنند  و  از  دیــدهها)  پنـهان  و  مخفی  میشوند.  و  سوگند  به  شب  بدان  گاه  کـه  پشت  میکند  و  به  آخر  میرسد  (و  رو  به  سوی  روشنائی  و  نور  میرود!)  و  سوگند  به  صبح  بدان  گاه  که  میدمد  (و  با  طلوع  سپیده،  چهرۀ  نورانی  و  پرفروغ  خود  را  به  جهانیان  مینمـایاند،  و  با  نسیم  حیاتبخش  خویش  خفتگان  را  به  حرکت  و  تلاش  میکشاند، و از بیخبری  به  بیداری و  هوشیاری  میرساند!  ). (تکویر/15-18) 

(فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (١٦)وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ (١٧)وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ) (١٨)

و  سوگند  به  شب  و  هـر آنچه  که  فرا می گیرد  و  زیر  تاریکی  خـود  جمع  می‏گرداند!  و  سوگند  به  ماه،  بدان  گاه  که  (بدر  کامل  میشود  و  نور  و  شکل  آن)  جمع  و  جور  میگردد!.(انشقاق/16-18)             

(وَالْفَجْرِ (١)وَلَیَالٍ عَشْرٍ (٢)وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (٣)وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ) (٤)

به  سپپده دم  (‌‌صبحگاهان)  سوگند!  و  به  شبهای  دهگانه  سوگند!  و  به  جفت  و  تک  (هر  چیزی)  سوگند!  و  به  شب  سوگند  بدان  گاه  که  (به  سوی  روشنائی  روز)  حرکت  میکند!. (فجر/1-4

(وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (١)وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا (٢)وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا (٣)وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا (٤)وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (٥)وَالأرْضِ وَمَا طَحَاهَا (٦)وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (٧)فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (٨)

سوگند  به  خورشید  (که  منبع  نور  است)  و  سوگند  به  پرتو  آن  (که  سرچشمۀ  حیات  است!).  و  سوگند  به  مـاه  بدان  گاه  که  از  پس  خورشید  برمیآید  (و  به  نیابت  آفتاب  زمین  را  زیر  بال  سیمین  مهتاب  میگیرد!).  و  سوگند  بـه  روز  آن  گاه  که  خورشید  را  ظاهر  و  جلوهگر  میسازد  (و  عظمت  آن  را  در  سیمای  خود  مینمایاند!).  و  سوگند  به  شب  بدان  گاه  که  خورشید  را  مـیپوشاند  (و  آن  را  در  پس  پردۀ  ظلمت  پنهان  مینماید!).  و  سوگند  به  آسمان،  و  به  آن  که  آن  را  ساخته  است!  و  سوگند  به  زمین،  و  به  آن  که  زمین  را  پرت  کرده  است  و  غلتانده  است  و  (با  وجود  گرد  و  کروی  بودن  و  گردش  شتابآمیز،  آن  را  برای  زندگی  انسانها  و  رویش  گیاهان)  پهن  نموده  است  و  گسترانیده  است!  و  سوگند  به  نفس  آدمی،  و  به  آن  که  او  را  ساخته  و  پرداخته  کرده  است  (و  قوای  روحی  وی  را  تعدیل،  و  دستگاههای  جسمی  او  را  تنظیم  نموده  است!).  سپس  بدو  گناه  و  تقوا  را  الهام  کرده  است  (و  چاه  و  راه  و  حسن  و  قبح  را  توسط  عقل  و  وحی  به  او  نشان  داده  است).                                                         (شمس/1-8) 

(وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى (١)وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى (٢)وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالأنْثَى) (٣)

سوگند  به  شب  در  آن  هنگام  کـه  (روی  زمین  را  فرامیگیرد،  و  همۀ  اشیاء  را  با  تاریکی  خود)  میپوشاند  (و  مردمان  و  جـانداران  را  به  استراحت  و  سکـون  میکشاند!).  و  به  روز  سوگند،  در  آن  هنگام  که  جلوهگر  و  روشن  می‏گردد  (و  ظلمت  شب  را  میراند  و  مردمان  و  جانداران  را  دیگر  باره  به  جنبش  و  تلاش  میانـدازد!).  و  به  آن  که  نر  و  ماده  را  میآفریند.(لیل/١-٣) 

(وَالضُّحَى (١)وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى) (٢)

سوگند  به  روز  (در  آن  زمان  که  آفتاب  بلند  می‏گردد  و  همه  جا  را  فرامیگیرد!).  و  سوگند  به  شب  در  آن  هنگام  که  مـیآرامد  (و تاریک  میشود  و  همه جا  را  فرامیگیرد!).(ضحی/1و2)                                               

 تا  آخر  .  .  .  تا  آخر  .  .  .

در  این  جزء  به  طور کلّی  تکیه  بر  پیدایش  پیشین  انسان 

و  زندههای  دیگر  از  قبیل  گیاهان  و  حیوانات  در  این  زمین  است.  تکیه  میشود  بر  صحنههای  این  جهان  هستی  و  نشانههای  خداشناسی  موجود  در کتاب  باز  و  گشودۀ کیهان،  و  صحنههای  سخت  و  فراگیر  و  پر  سر  و  صدا  و کوبنده  و  فراگیر،  و  صحنههای  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا،  اعم  از  نعمت  بهشت،  و  عقاب  دوزخ  به  شکلهائی که  درهم  میکوبند  و  مدهوش  میکنند  و  به  لرزه  و  تکان  میاندازند  بسان  صحنههای  جهانی  قیامت  که  بزرگ  و  سترگ  و  هراسناک  و هولناک  هستند  .  .  .  همۀ  اینها  هم  به  عنوان  دلائل  و  براهینی  بر  آفریدن  و  اداره کردن  و  پیدایش  دیگری  بخشیدن  و  میزانها  و  معیارهای  قاطع  در  آن  ایجاد کردن  ذکر  میگردند.  البتّه  جنبۀ  بیم  دادن  و  به  هراس  افکندن  و  بر حذر  داشتن  نیز  در  آنها  مورد  نظر  است  .  .  .گاهگاهی  هم  با  این  چنین  صحنههائی  شکلهائی  از  نقش  زمین  شدن  گذشتگان  تکذیبکننده  به  میان  میآید.  ذکر  مثالهائی  برای  این  امر،  همۀ  این  جزء  را  تشکیل  میدهد.  امّا  ما  به  برخی  از  نمونهها  در  این  دیباچه  اشاره  میکنیم‌:

این  سوره  - یعنی  سورۀ  نبأ  - به  طور کلّی  نمونۀ کاملی  از  تکیه کردن  بر  این  حقائق  و  صحنهها  است.  سورۀ  «نازعات»  همین گونه  است،  و  در  دیباچۀ  سورۀ  «عبس«  به  رخداد  ویژهای  از  رخدادهای  دعوت  اشاره  میشود  .  .  .  بقیّۀ  آیات  آن  از  پیدایش  حیات  بشری  و  حیات  گیاهی،  و  آن گاه  از  «صاخّه»  صحبت  میکند که  صدای  گوش خراش  نفخۀ  صور  دوم  است  و  به  دنبال  برخورد  اجرام  و کرات  آسمانی  بر اثر  تخریب  جهان  طنینانداز  می‏گردد،  و  انسان  را  از  همه  چیز  جز  خودش  و  اعمالش  و سرنوشتش غافل میکند:  

(یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (٣٤)وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ (٣٥)وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ (٣٦)لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (٣٧)وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (٣٨)ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (٣٩)وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ (٤٠)تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ) (٤١)

در  آن  روز  انسان  فرار  میکند  از  برادر  خود،  و  از  مادر  و  پدرش،  و  از  همسر  و  فرزندانش!  در  آن  روز  هر کدام  از  آنان  وضعی  و  گرفتاری  بزرگی  دارد  که  او  را  به  خود  سرگرم  میکند  و  از  هر  چیز  دیگری  بازمیدارد.  در  آن  روز  چهرههائی  شاد  و  درخشانند.  خندان  و  مسرورند.  و  در  آن  روز  چهرههائی  غبار  (غم  و  اندوه)  بر  آنها  نشسته  است.  ابر  تیره  و  سیاه  (هراس  و  اندوه)  آن  رخسارها  را  میپوشاند.(عبس/34-41) 

آن گاه  سورۀ  «تکویر»  صحنههای  دگرگونی  و  واژگونی  هراسانگیز  جهانی  آن  روز  را  به  تصویر  میکشد،  و  صحنههای  جهانی  الهام بخشی  را  عرضه  میدارد  بدان  هنگام که  در  صدد  سوگند  خوردن  بر  حققت  وحی  و  صدق  رسول  برمیآید.  سپس  سورۀ  «انفطار»  نیز  به  نشان  دادن  صحنههای  دگرگونی  و  واژگونی  جهان،  و  عرضه کردن  صحنههای  نعمت  و  عذاب،  و  تکان  درونهای  انسانها  در  برابر  این  صحنهها  و  آن  صحنهها  میپردازد:

(یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ) (٦)

ای  انسان!  چه  چیز  تو  را  در  برابر  پروردگارت  مغرور  ساخته  است  و  در  حقّ  او  گولت  زده  است  ...  .  تا  آخر... (انفطار/6)                                                           

سورۀ  «انشقاق»  نیز  صحنههای  دگـرگونی  و  واژگونی  هستی،  و  صحنههای  نعمت  و  عذاب  را  نشان  میدهد  ...  سورۀ  «بروج»  آهنگهای  سریع  و  تندی  را  پیرامون  صحنههای  جهان  و  صحنههای  روز  را  نشان  میدهد،  آن گاه که  در  صدد  اشارۀ  به  عذاب  رساندن کفّار  به گروه  مؤمنان  در  دنیا  با  آتش،  و  عذاب  رساندن  یزدان  به کفّار  در  آخرت  با  آتش  دوزخ  برمیآید،  عذاب  دوزخی که  سختتر  و  دردآورتر  از  عذاب  آتش  دنیا  است‌.

سورۀ  «طارق«  صحنههای  جهان  را  با  پیدایش  انسان  و  پیدایش  گیاهان  نشان  میدهد  بدان  گاه  که  در  صدد  سوگند  خوردن  به  جملگی  آنها  برمیآید:

(إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (١٣)وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ) (١٤)

مسلّماً  قرآن  سخن  فیصله بخشی  است  (که  خیر  و  شرّ،  و  خوب  و  بد،  و  حقّ  و  باطل  را  از  هم  جدا  میسازد،  و  یگانه  وسیلۀ  راه  تشخیص  حقائق  از  اوهام،  و  دیانتهای  آسمانی  از  خرافههای  زمینی  است).  و  سخن  گزافه  نبوده  و  شوخی  نمیباشد.  (بلکه  جدّی  و  قطعی  است  و  از  آستانۀ  باعظمت  و  محکمۀ  دادگرانۀ  الهی  صادر  شده  است  )‌. 

سورۀ  «اعلی»  از  آفرینش  و  سر  و  سامان  بخشیدن  و  ارزیابی  و  سنجش  و  رهنمود  و  رهنمون،  و  از  بیرون  آوردن  چراگاه  و  سبزهزار  و  احوال  و  اوضاع  آن،  سخن  میگوید،  به  عنوان  پیش درآمد  سخن  از  قرآن  و  آخرت  و  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا  .  .  .

سورۀ  «غاشیه«  تصویری  از  صحنههای  نعمت  و  عذاب  را  پیش  چشم  میدارد.  سپس  به  آفرینش  شتر  و  آسمان  و  زمین  و کوهها  توجّه  میدهد  .  .  .  این گونه  .  .  .  و  این  گونه  .  .  .  تا  پایان  این  جزء  از  همچون  صحنهها  و  چیزهائی  سخن  میرود،  مگر  سورههای  کمی  که  از  حقائق  عقیده  و  برنامۀ  ایمان  صحبت  میدارند،  بسان  سورههای  اخلاص، کافرون،  ماعون،  عصر،  قدر،  و  نصر.  یا  سورههای  اندکی  از  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  غمزدائی  میکنند  و  همدرد  و  همدلی  مینمایند  و  او  را  رهنمود  و  رهنمون  میکنند  به  این که  از  هر  بلا  و  بدی  خویشتن  را  در  پناه  پروردگار  خود  دارد.  همچون  سورههای  ضحی،  انشراح، کوثر،  فلق،  و  ناس  .  .  .  به  هر  حال  اینها  هم  سورههای  اندکی  هستند.

*

پدیدۀ  دیگری  در  بیان  تعبیر  این  جزء  وجود  دارد.  در  این  جزء  زیبائی  روشنی  در  تعبیر  است.  پسودههائی  برای  بیان  موارد  زیـبائی  در  هستی  جهان  و  در  درونهای  مـردمان  است.  هنرنمائی  نوآفرینی  در  تصویرها  و  سایهروشنها  و  آهنگهای  موسیقی  و  قافیهها  و  فاصلهها  است.  هنرنمائی  نوآفرینی که  جملگی  آنها  با  سـرشت  ویژهاش  همآوا  میگردد  در  خطاب  قرار  دادن  غافلان  خفتهای که  سر  در  فسق  و  فجور  نهادهاند.  میکوشد  آنان  را  بیدار  و  هوشیار کند،  و  با  انواع گوناگون  و  با  آهنگهای  جوراجور  و  با  انگیزههای  مختلف  احساس  و  حواس  ایشان  را  جذب  و  جلب  نماید  و  دل  از کفشان  برباید  .  .  .  همۀ  اینها  به  شکل  واضحی  در  مثالی  بسان  تعبیر  لطیفش  از  ستارگانی که  واپس  بکشند  و  خود  را  پنهان  و  نهان  میدارند،  همچون  آهوهائی که  در  پناهگاه  و  جایگاههایشان  گاهی  خود  را  نهان  میدارند  و  گاهی  خود  را  نشان  میدهند،  و  در  مثالی  همچون  شب  جلوهگر  میآید،  شبی  که  انگار  موجود  زندهای  است  و  در  تاریکیها  گام  برمی‏دارد  و  راه  میرود.  و  در  مثالی  بسان  بامداد  پدیدار  میگردد  که  انگار  زندهای  است  و  نور  را  استشمام  میکند:

(فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (١٥)الْجَوَارِ الْکُنَّسِ (١٦)وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ (١٧) وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ) (١٨)

سوگند  به  ستارگانی  که  واپس  میروند  (و  در  پرتو  خورشید  از  دیدگان  مردمان  پنهان  میشوند!).  سیّارگانی  که  (حرکت  میکنند  و  از  دیـدهها)  پـنهان  و  مخفی  میشوند.  و  سوگند  به  شب  بـدان  گاه  که  پشت  میکند  و  به  آخر  میرسد  (و  رو  به  سـوی  روشنائی  و  نور  میرود!).  و  سوگند  به  صبح  بدان  گاه  که  میدمد  (و  با  طلوع  سپیده،  چهرۀ  نورانی  و  پرفروغ  خود  را  به  جهانیان  مینمایـاند.  و  با  نسیم  حیاتبخش  خویش  خفتگان  را  به  حرکت  و  تلاش  میکشاند،  و  از  بیخبری  به  بیداری  و  هوشیاری  میرساند!). (تکویر/15-18) 

این  هنرنمائی  در  نشان  دادن  صحنههای  غروب  و  شب  و  ماه  نیز  چشمگیر  است‌:

(فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (١٦)وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ (١٧)وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ) (١٨)

سوگند  به  شفق!  و  سوگند  به  شب  و  هر آنچه  که  فرامیگیرد  و  زیر  تـاریکی  خود  جمع  می‏گرداند!  و  سوگند  به  ماه،  بدان  گاه  که  (بدر  کامل  میشود  و  نور  و  شکل  آن)  جمع  و  جور  میگردد!.               (انشقاق/16-١٨) 

این  هنرنمائی  پدیدار  میآید  در  صحنههای  بامدادان  و  شب که  راه  میرود  و  حرکت  میکند:

(وَالْفَجْرِ (١)وَلَیَالٍ عَشْرٍ (٢)وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (٣)وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ) (٤)

به  سپیده دم  (صبحگاهان)  سوگند!  و  به  شبهای  دهگانه  سوگند!  و  به  جفت  و  تک  (هر  چیزی)  سوگند!  و  به  شب  سوگند  بدان  گاه  که  (به  سوی  روشنائی  روز)  حرکت  میکند!. (فجر/1-4)                                            

(وَالضُّحَى (١)وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى) (٢)

سوگند  به  روز  (در آن  زمان  که  آفتاب  بلند  می‏گردد  و  همه  جا  را  فرامیگیرد!).  و  سوگند  به  شب  در  آن  هنگام  که  میآرامد  (و  تاریک  میشود  و  همه جا  را  فرامیگیرد!). (ضحی/1و2)                                     

در  خطاب  الهامگرانهای که  با  دل  انسان  دارد  نیز  جلوهگر میآید:

(یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (٦)الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ) (٧)

ای  انسان!  چه  چیز  تو  را  در  برابر  پروردگارت  مغرور  ساخته  است  و  در  حقّ  او  گولت  زده  است  (که  چنان  بیباکانه  نافرمانی  میکنی  و  خود  را  به  گناهان  آلوده  میسازی؟!).  پروردگاری  که  تو  را  آفریده  است  و  سـپس  سر  و  سامانت  داده  است  و  بعد  معتدل  و  متناسبت  کرده  است. (انفطار/6و7)

  در  توصیف  بهشت  نیز  هنرنمائی  آشکار  است‌:

(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (٨)لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ (٩)فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ (١٠)لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً) (١١)

مردمانی  در  آن  روز  شادان  و  شاداب  و  دارای  نعمت  و  لذّت  خواهند  بود.  از  کوشش  خود  خشنود  و  به  سبب  تلاش  خویش  راضی  خواهند  بود.  در  بهشت  برین  و  عالیقدر  بسر  خواهند  برد.  در  آنجا  سخن  یاوهای  نخواهند  شنید  ...  . (غاشیه/8-11) 

در توصیف  آتش  نیز هنرنمائی  پیدا  و  هویدا  است‌:

(وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ (٨)فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ (٩)وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ (١٠)نَارٌ حَامِیَةٌ) (١١)

و  اما  کسی  که  ترازوی  حسنات  و  نیکیهای)  او  سـبک  شود،  مادر  (مهربان)  او،  پرتگاه  (ژرف  دوزخ)  است  (و  برای  در  آغوش  کشیدن  او،  دهان  خود  را  به  سویش  باز  کرده  است).  تو  چه  میدانـی،  پرتگاه  دوزخ  چیست  و  چگونه  است؟!  آتش  بزرگ  بسیار  گرم  و  سوزانی  است‌.  (قارعه/8-11)

زیبائی  تعبیر  روشن  و  آشکار  است،  بدان گونه که  مقصود  و  مراد  از  آن  در  پسودههای  زیبائی  صحنههای  جانی  و  خطرههای  نفسانی  روشن  و  آشکار  است‌.

گاه گاهی  از  معنی  مستقیم  واژه  به کنایه  پرداختن،  و  واژۀ  نزدیک  به  ذهن  را  در  معنی  دور  به کار  بردن،  به  خاطر  آهنگ  و  نغمهای که  مراد  است،  این  نگرش  را  تقریباً  در  لابلای  سراسر  این  جزء  تأکید  میکند.

این  سوره  نـمونهای  از  رویکرد  این  جزء  است  در:  موضوعات،  حقائق،  آهنگها،  صحنهها،  سایهروشنها،  نواها  و  آواهای  موسیقی،  پسودههای  جهان  بیرون  و  جهان  درون،  دنیا  و  آخرت،  و  بالأخره گزینش  واژهها  و  عبارتها  برای  تأثیر  هر چه  بیشتر  آنها  در  حسّ  و  شعور  و  دل  و  درون‌.

این  سوره  میآغازد  با  پرسشی که  الهامبخش  و  برانگیزندۀ  هول  و  هراس  و  بزرگ  جلوه  دادن  حقیقتی  است که  در  بارۀ  آن  اختلاف  دارند.  روشن  است  این  حقیقت  بسی  بزرگ  و  سترگ  است  و  شکّ  و  شبههای  در  بزرگی  و  سترگی  آن  نیست.  بر  این  پرسش  پیروی  میزند  و  ایشان  را  از  روزی  بیم  میدهد که  در  آن  چنان  کار  بزرگی  و  سترگی  را  خواهند  دید  و  خواهند  دانست

(عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ (١)عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (٢)الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (٣)کَلا سَیَعْلَمُونَ (٤)ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ) (٥)

 (این  مردم)  در  بارۀ  چه  چیز  از  یکدیگر  میپرسند؟  از  خبر  بزرگ  (و  مهمّ  رستاخیز  میپرسند).  آن  خبری  که  راجع  بـدان  اختلاف  دارند.  نه  چنین  است  (که  میپندارند!)  به  زودی  خواهند  فهمید.  باز  هـم  نه  چنین  است  (که  میپندارند!)  به  زودی  خواهند  فهمید.   (نبأ/1-5)

 بدین  خاطر روند  سخن  از  معنی  درمیگذرد  و  صحبت  از  این  خبر  را  رها  میکند  و  به  زمان  خود  حواله  میدارد.  مردمان  را  متوجّه  چیزی  میکند که  در  حضورشان  و  در  پیرامونشان  راجع  به  ذات  خودشان  و  به  جهان  اطرافشان  روی  میدهد،  و کار  بزرگی  است  و  بیانگر  چیزی  است  که  در  فراسوی  آن  پدیدار  میآید  و  به  دنبال  آن  قرار  میگیرد:

(أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (٧)وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠)وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (١١)وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا) (١٦)

آیـا  ما  زمین  را  جایگاه  آمادهای  (برای  زندگی  شما  انسانها)  نساختهایم؟  و  آیا  کوهها  را  میخهائی  (برای  نگاهداری  زمین  در  برابر  فشار  موادّ  مـذاب  درونی)  ننمودهایم؟  و  شما  را  به  صورت  جفتهای  (نر  و  ماده)  نیافریدهایم؟  و  خوابـتان  را  مایۀ  آرامش  و  آسایشتان  نکردهایم؟  و  شب  را  جامه  و  پوشش  ننمودهایم؟  (تا  در  خلوت  شب،  دور  از  دیدگان  مردمان  آرامش  و  آسایش  کنید،  و  به  تجدید  قوا  بپردازید).  و  روز  را  وقت  تلاش  و  کوشش  زندگی  نکردهایم؟  (تا  پس  از  تجدید  قوا  در  شب،  در  روز  به  کار  و  کسب  بپردازید).  و  بالای  سر  شما  هفت  آسمان  استوار  نساختهایم؟  (و  بر  فراز  فرش  زمین،  خرگاه  آسمان  را  برافراشته  نکردهایم؟).  و  چراغ  درخشان  و  فروزانی  را  نیافریدهایم؟  (تا  در  بزمگاه  جهان،  محیط  را  برایتان  روشن  و  گرم  دارد؟).  و  از  ابرهای  افشارنده،  آب  فراوان  ریزنده  فرو  نفرستادهایم؟  تا  با  آن  برویانیم  دانهها  و  گیاهها  را،  و  باغهای  درهم  و  انبوه  را.(نبأ/6-16) 

مردمان  را  از  مجموعۀ  این  حقائق  و  صحنهها  و  تصویرها  و  آهنگها  برمیگرداند  به  سوی  آن  خبر  بزرگی که  ایشان  در  بارۀ  آن  اختلاف  میورزند،  خبر  بزرگی که  آنان  را  بدان  تهدید  میکند  در  آن  روزی  که  میدانند!  بدیشان  میگوید  آن  روز  چیست؟  و  چگونه  خواهد  بود:

 (إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا (١٧)یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا (١٨) وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا (١٩)وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا) (٢٠)

روز  داوری  (خداوند  جهان  در  بین  مردمان)  و  جدائی 

(حقّ  از  باطل،  و  حقائق  از  اوهام،  و  مؤمنان  از  کافران)  وقت  مقرّر  (رستاخیز  همگان)  است.  همان  روزی  که  در  صور  دمیده  میشود  و  شما  گروه  گروه  و  دسته  دسته  (به  سوی  میدان  محشر)  میآئید.  و  آسمان  باز  و  گشوده  می‏گردد  و  به  درها  و  دروازهها  تبدیل  میشود.  و  کوهها  به  حرکت  انداخته  میشوند  (و  روان  میگردند  و  در  فضا  به  شکل  غباری  درمیآیند)  و  یک  سراب  بزرگی  را  تشکیل  میدهند.(نبأ/17-20) 

آن گاه  صحنۀ  عذاب  با  تمام  قدرت  و  قوّت  و  درشتی  و  سختی  خود  جلوهگر  میآید:

(إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا (٢١)لِلطَّاغِینَ مَآبًا (٢٢)لابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا (٢٣)لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا (٢٤)إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا (٢٥)جَزَاءً وِفَاقًا (٢٦)إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا (٢٧)وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا (٢٨)وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا (٢٩)فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا) (٣٠)

دوزخ  کمینگاه  بزرگی  است  (و  در  انتظار  نخجیرهای  گریزان  از  فرمان  یزدان،  و  ورودشان  به  کام  خود  است).  مرجع  و  مأوای  سرکشان  است.  روزگاران  متوالی  بیکران  در  آن  میمانند.  در  آنجا  نه  (هوای)  خنکی  میچشند  و  نه  نوشیدنی  گوارائی  مینوشند.  و لیکن  آب  جوشان  و  سوزان،  و  زردابه  و  خونابۀ  (زخم  دوزخیان)  را  مینوشند.  (این)  کیفری  است  مناسب  و  موافق  (با  اعمال  آنان.  ایشان  در  دنیا  از  فرمان  خـدا  سرکشی  کردند،  دلهای  ستمدیدگان  را  سوزاندند،  جانشان  را  به  آتش  کشیدند،  و  با  ظلم  و  زر  و  زور  خود  بر  کسی  رحم  ننمودند،  هم  اینک  سزاوار  است  که  در  دوزخ  کیفرشان  چنان  و  نوشابههایشان  چنین  باشد).  این  بـدان  خاطر  است  که  ایشان  توقّع  بازپرسی  و  حسابرسی  نداشتند  (و  معتقد  به  رستاخیز  و  دادگاهی  آخرت  و  سزا  و  جزای  نیکان  و  بدان  نبودند).  آنان  آیههای  ما  را  به  کلّی  تکذیب  میکردند،  و  کاملاً  دروغ  میانگاشتند.  ما  همۀ  چیزها  را  کاملاً  شمارش  نمودهایـم  و  با  دقّت  ثبت  و  ضبط  کردهایم.  پس  بچشید!  ما  هرگز  چیزی  جز  عذاب  و  درد  و  رنـج،  برایتان  نمیافزائیم.(نبأ/21-30)                                

صحنۀ  نعمت  نیز  جوشان  و  خروشان  است‌:

(إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا (٣١)حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (٣٢)وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (٣٣)وَکَأْسًا دِهَاقًا (٣٤)لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا (٣٥)جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا) (٣٦)

مسلّماً  پرهیزگاران،  رستگاری  (از  دوزخ)  و  دستیابی  (به  بهشت)  بهرۀ  ایشان  می‏گردد.  باغهای  سرسبز،  و  انواع  رزها  (بهرۀ  ایشان  میگردد).  و  دختران  نوجوان  نارپستان  همسنّ  و  سال،  و  جام  پر  از  شراب.  بهشتیان  در  آنجا  نه  سخن  پوچ  و  بیهودهای  میشنوند،  و  نه  دروغگوئی  و  دروغگو  نامیدنی.  این  پاداش  پروردگار  تو  است  و  عطیّۀ  بسندهای  (برای  برآورد  خواستها  و  آرزوهای  بهشتیان  است).                              (نبأ/31-36) 

این  سوره  با  آهنگ  بلند بالائی  خاتمه  می‏یابد،  آهنگی  که  حقیقت  آن  والا،  و  صحنۀ  عرضۀ  آن  بالا  است.  بیم  دادن  و  برحذر  داشتن  و  اندرز  دادن  و  نصیحت  کردن  درمیرسد  پیش  از  این که  روزی  فرا برسد که  این  صحنۀ  بزرگ  و  سترگ  در  آن  پیش  بیاید:

(رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا (٣٧)یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (٣٨)ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا (٣٩)إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا) (٤٠)

پروردگار  مهربان  آسمانها  و  زمین  و  همۀ  چیزهائی  که  در  میان  آنها  قرار  دارد.  هیچ  کسی  توان  گفتن  و  یارای  آغاز  سخن  با  او  را  ندارد.  در  آن  روزی  که  جبرئیل  و  فرشتگان  به  صف  میایستند،  و  هیچ  کدام  زبان  به  سخن  نمیگشایند،  مگر  کسی  که  خداوند  مهربان  بـدو  اجازه  دهد  و  او  نیز  سخن  راست  و  درست  بگوید.  آن  روز  واقعیّت  دارد  (و  حتمی  و  قطعی  است؛  نه  پندار  و  خیال  و  داستان  و  افسانه).  پس  هر کس  که  بخواهد  میتواند  به  سوی  پروردگارش  برگردد  و  (راه  رضای  خدا  و  خوشبــتی  را  در  پیش  گیرد).  ما  شما  را  از  عذاب  نزدیکی  بیم  میدهیم  (که  رخ  میدهد  در)  آن  روزی  که  انسان  همۀ  کارهائی  را  که  کرده  است  میبیند،  و  انسان  کافر  فریاد  برمیآورد:  کاش  من  خاک  میبودم‌!. (نبأ/37-40)

آن  چنان  خبری،  خبر  بزرگی  است.  خبری که  در  بارۀ  آن  از  همدیگر  میپرسند.  این  خبر  همان  خبر  بزرگی  است  که  روزی  و  روزگای  از  آن  اطّلاع  پیدا  خواهند کرد.

*

(عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ (١)عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (٢)الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (٣)کَلا سَیَعْلَمُونَ (٤)ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ) (٥)

 (این  مردم)  در  بارۀ  چه  چیز  از  یکدیگر  مـیپرسند؟  از  خبر  بزرگ  (و  مهمّ  رستاخیز  میپرسند).  آن  خبری  که  راجع  بدان  اختلاف  دارند.  نه  چنین  است  (که  میپندارند!).  بـه  زودی  خواهند  فهمید.  باز  هم  نه  چنین  است  (که  میپندارند!).  به  زودی  خواهند  فهمید.

سرآغازی  است که  در  آن  از  پرسش  پرسندگان  بیزاری  نشان  داده  میشود،  و  اظهار  شگفت  میگردد  از  این که  همچون کاری  جای  پرسش  باشد.  آنان  در  بارۀ  روز  رستاخیز  می‏پرسیدند  و  راجع  به  قیامت کسب  خبر  میکردند.  در  این  راستا  سخت  به  مجادله  و  ستیز  میپرداختند،  و  وقوع  قیامت  را  نمیتوانستند  تصوّر  کنند.  در  صورتی  که  این  مسأله  سزاوارترین  چیزی  است که  باید  روی  بدهد  و  بشود.

(عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ) (١)

(این  مردم)  در  بارۀ  چه  چیز  از  یکدیگر  میپرسند؟

از  چه  چیز  سخن  مـیگویند؟  آن گاه  پاسخ  میدهد.  پرسش  آنان  برای  اطّلاع  از  پاسخ  درست  و  فهم  موضوع  نبوده  است.  از  حال  و  احوالی که  ترسندگان  دارند،  و  از  غرابت  پرسشی که  از  همدیگر  مینمایند،  اظهار  شگفت  میگردد،  و  پرده  از کاری  و  حقیقت  و  سرشت  آن  برداشته  میشود که  راجع  بدان  سؤال  میکنند:

(عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (٢)الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ) (٣)

از  خبر  بزرگ  (و  مهمّ  رستاخیز  مـیپرسند).  آن  خبری  که  راجع  بدان  اختلاف  دارند.

واژگان  پرسش  آنان  را  بیان  نمیدارد.  بلکه  وصف  آن  را 

ذکر  مینماید  .  .  .  خبر  بزرگی  است  .  .  .  این  هم  برای  دنبال گرفتن  شیوۀ  شگفت کردن  و  بزرگ  داشتن  است  ...  اختلاف  در  بارۀ  روز  رستاخیز،  میان  کسانی  بود که  بدان  ایمان  داشتند،  و  میان  کسانی  که  بدان  ایمان  نـداشتند.  پرسش  را  تنها  اینان  که  بدان  ایمان  نداشتند  مـطرح  میکردند.

آن گاه  به  پرسش  پاسخ  نمیگوید،  و  از  حقیقت  خبری که  می خواستند  به  سخن  درنمیآید.  بلکه  با  وصـف  آن  بسنده  میکند  و  به  ترک  آن  میگوید  .  .  .  بزرگ  است  ...  پس  از  ذکر  صفت  آن  به  اشارهای  میپردازد  که  تهدید  نهان  و  پیچیدهای  در  خود  دارد.  این  اشارۀ  نهان  و  پیچیده  از  پاسخ  مستقیم  و  بدون  واسطه  مؤثّرتر  است،  و  در  بیم  دادن  و  ترساندن  ژرفتر  و  کاراتر  است‌:

(کَلا سَیَعْلَمُونَ (٤)ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ) (٥)

نه  چنین  است  (که  میپندارند!).  به  زودی  خواهند  فهمید.  باز  هم  نه  چنین  است  (که  میپندارند!).  به  زودی  خواهند  فهمید  . 

واژۀ  «کلّا»  نه  چنین  است!  برای  ردع  و  انکار  و  راندن  و  به  دور  داشتن گفته  میشود.  این  واژه  با  سایه روشنی که  مراد  است  مناسبت  بیشتری  از  هر  واژۀ  دیگری  دارد.  تکرار  آن،  و  تکرار  جملهای  که  در  آن  است،  جملگی  تهدید  و  بیمی  در  بر  دارند که  دارند.

*

آن گاه  در  ظاهر  امر  از  موضوع  آن  خبر  بزرگی که  در  بارهاش  اختلاف  دارند  درمـیگذرد.  تا  پس  از  اندکی  بدان  برگردد.  به  چرخش  و  گردش  نزدیکی  میرود  که  گسترۀ  آن  در  این  جهان  دیدنی  است.  این  چرخش  و  گردش  به  میان  مجموعهای  از  جهانها  و  پدیدهها  و  حقیقتها  و  صحنهها  سر  میکشد.  وقتی که  دل  این  مجموعه  را  پیش  چشم  میدارد  و  در  بارۀ  آنـها  میاندیشد،  به  لرزه  و  تکان  درمیآید:

(أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (٧)وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠)وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (١١)وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا) (١٦)

آیا  ما  زمین  را  جایگاه  آمادهای  (برای  زندگی  شما  انسانها)  نساختهایم؟  و  آیا  کوهها  را  میخهائی  (برای  نگاهداری  زمین  در  برابر  فشار  مـوادّ  مذاب  درونی)  ننمودهایم؟  و  شما  را  به  صورت  جفتهای  (نر  و  ماده)  نیافریدهایم؟  و  خوابتان  را  مایۀ  آرامش  و  آسایشتان  نکردهایم؟  و  شب  را  جامه  و  پوشش  ننمودهایم؟  (تا  در  خلوت  شب،  دور  از  دیدگان  مردمان  آرامش  و  آسایش  کنید،  و  به  تجدید  قوا  بپردازید).  و  روز  را  وقت  تلاش  و  کوشش  زندگی  نکردهایم؟  (تا  پس  از  تجدید  قوا  در  شب،  در  روز  به  کار  و  کسب  بپردازید).  و  بالای  سر  شما  هفت  آسمان  استوار  نساختهایم؟  (و  بر  فراز  فرش  زمین،  خرگاه  آسمان  را  برافراشته  نکردهایم؟).  و  چراغ  درخشان  و  فروزانی  را  نیافریدهایـم؟  (تا  در  بزمگاه  جهان  محیط  را  برایتان  روشن  و  گرم  دارد؟).  و  از  ابـرهای  افشارنده،  آب  فراوان  ریزنده  فرو  نفرستادهایم؟  تا  با  آن  برویانیم  دانهها  و  گیاهها  را،  و  باغهای  درهم  و  انبوه  را؟‌.

این  چرخش  و گردشی که  در  نواحی  این  جهان  فراخ  و  گسترده  سر داده  میشود،  و  در  میان  این  مجموعۀ  هولناک  تصویرها  و  صحنهها  به  پیش  میرود،  در  مکان  تنگی  و  با  واژهها  و  عبارتهای  اندکی  بیان  میگردد  و  تذکّر  داده  میشود.  آن  هم  به  گونهای  که  آهنگ  آنها  سخت  در  حسّ  و  شعور  مؤثّر  میافتد،  و  ارزش  و  بهای  خود  را  پیدا  میکند،  و  به  ژرفاهای  درونها  میخزد.  انگار  پتکهائی  است که  پیاپی  فرود  میآید  و  سستی  و  گسیختگی  ندارد!  ساختار  پرسشی  که  از  مخاطبان  میشود  -  ساختاری که  در  زبان  معنی  تقریر  و  بیان  را  دارد  -  ساختار  مورد  نظری  در  اینجا  است.  این  ساختار  پرسشی  انگار  دست  نیرومندی  است  که  غافلان  را  به  لرزه  و  تکان  درمیآورد،  بدانگاه  که  چشمانشان  را  و  دلهایشان  را  متوجّه  این  مجموعۀ  آفریدهها  و  پدیدهها می سازد، آفریده ها و پدیده هائی که به تدبیر و تقدیری اشارت دارند که در فراسوی آنها است ، و بیانگر قدرتی هستند که توانسته است بیافریند و می تواند آفرینش را دوباره برگرداند و جهان را از  نو برپا گرداند. همچنین اشارت به حکمتی دارند که کار افریدگان را پوچ و بیهوده نمی گرداند و بدون حساب و کتاب و سزا و جزا نمی گذارد... بدین خاطر به خبر بزرگ می پردازد، خبر بزرگی که انان درباره اش اختلاف می ورزند.

نخستین پسوده در این چرخش و گردش ، دربارۀ زمین و کوه ها است :

 (أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا) (٧)

آیا ما زمین را جایگاه آماده ای ( برای زندگی شما انسانها ) نساخته ایم؟ و آیا کوه ها را میخهائی ( برای نگاهداری زمین در برابر فشار موادّ مذاب درونی) ننموده ایم؟.

« مهاد»: جایگاه آماده برای سیر و حرکت .... جایگاه آماده ای که نرم و خوشایند بسان گهواره است... هر دو معنی نزدیک به همدیگرند. این هم حقیقتی است که در هر مرحله ای از مراحل تمدّن و علم و معرفت انسان برای انسان محسوس بوده و محسوس است. دیگر این امر نیازی به علم و دانش زیادی ندارد تا به صورت واقعی خود درک و فهم شود. کوه ها که میخهای دیدنی هستند، چشم آنها را مشاهده می نماید. حتّی چشم انسانهای نخستین هم بدانها می افتاده است و انها را می دیده است. زمین ( که گهوارۀ پرورش و بستر آسایش و جولانگاه کار و کوشش است ) و کوه ها که میخهای زمین هستند ( و کیلومترها در دل زمین فرو رفته اند و در آنجا به هم پیوسته اند و همچون زرهی پوستۀ زمین را در برابر فشار ناشی از موادّ مذاب درونی ، و طوفانهای عظیم دریاها و اقیانوسها حفظ می کنند) هر دوی اینها تأثیر ژرفی در حسّ و شعور دارند، که نفس انسان بدان حقیقت توجّه بکند و اهمّیّت بدهد.

جز این که این حقیقت بزرگ تر و گسترده تر از ان است که انسانهای اوّلیّه تنها با ذهن و شعور خود برای نخستین بار بدان پی می بردند . هر زمان که دانش و معارف انسان بالا رفته است ، و شناخت انسان دربارۀ این جهان و مراحل آن بیشتر گردیده است ، این حقیقت در عقل و خرد او بزرگ تر و سترگ تر جلوه گر آمده است و فراتر و بالاتر رفته است، و در پشت سر آن تقدیر بزرگ الهی و تدبیر دقیق و حکیمانۀ او را بهتر درک و فهم کرده است ، و هماهنگی میان افراد این هستی و نیازمندیهای ایشان را خوبتر لمس نموده است و پسوده است ، و امادگی این زمین را برای زمینه سازی زندگی بشری و تمدّن انسانی روشن تر دیده است ، و آمادگی این انسان را برای سازش با محیط و تفاهم با ان شگفت تر مشاهده کرده است و دریافت نموده است.

ساختن زمین به عنوان جایگاه آمادۀ حیات و گهوارۀ آرامش و آسایش – به ویژه برای حیات بشری – گواه و شاهدی است که جای ستیز با گواهی و شهادت ان نیست. گواهی و شهادت بر وجود عقلی که این جهان پیدا و هویدا را اداره می کند و کار و بار آن را می گرداند. هر گاه فقط یک نسبت از نسبتهائی که در آفرینش زمین بدین گونه و با این شرائط و ظروف مورد نظر بوده است خلل بپذیرد و به هم بخورد، یا یک نسبت از نسبتهائی که در پیدایش حیات بر زمین و ادامۀ آن در زمین مورد نظر بوده است خلل بپذیرد و به هم بخورد، خلل چه در این و در آن ، زمین جایگاه آرامش و آسایش و گهوارۀ زیستن نمی گردد و نمی ماند، و این حقیقتی را که قرآن بدان این اشارۀ مختصر را دارد تا هر انسانی برابر مرتبۀ شناخت و اگاهی و درجۀ علم و دانش خود آن را درک و فهم کند، باقی و برجای نمی گذارد...

کوه ها را میخها کردن... انسان می تواند این را از ناحیۀ شکلی با چشم غیرمسلّح هم ببیند. کوه ها شبیه ترین چیز به میخهائی هستند که خیمه را با آنها برپا و نگاه می دارند و می بندند. امّا حقیقت کوه ها را باید از قرآن دریافت داریم ، و از قرآن بفهمیم که کوه ها زمین را ثابت نگاه می دارند و توازن و هماهنگی آنها را مصون و محفوظ می کنند... چه بسا این حفظ توازن و هماهنگی بدان خاطر باشد که کوه ها تعادل موجود در میان نسبتهای ژرفاهای دریاها و نسبتهای ارتفاعات کوه ها را برقرار و ماندگار می دارند... یا بدان خاطر باشد که کوه ها میان چینها و فرورفتگیهای داخلی زمین ، و میان چینها و فرورفتگیهای بیرونی زمین تعادل برقرار می سازند ... یا این که بدان خاطر باشد که کوه ها زمین را در نقاط معیّنی سنگین می کنند. این است که بر اثر زلزله و آتشفشانیها و لرزشها و تکانهای داخلی ، زمین به جولان و نوسان در نمی افتد... و چه بسا به علّت چیزهای دیگری کوه ها میخها نامیده شده اند که هنوز کشف نشده اند و معلوم نگردیدهاند... روشن است قانونها و حقیقتهائی در میان بوده است که قرآن بدانها اشاره کرده است ، ولی مجهول مانده اند و کشف نشده اند، و انسانها گوشه هائی از آنها را در مدّت صدها سال شناخته اند و پرده از بخشی از آنها برداشته اند!

پسودۀ دوم دربارۀ ذات انسانها ، و دربارۀ نواحی و حقائق گوناگونی است:

(وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا) (٨)

و شما را به صورت جفتهای ( نر وماده ) آفریده ایم.

این حقیقت هم پدیدار است و هر انسانی ساده و آسان آن را درک و فهم می کند... خداوند انسان را به صورت نر و ماده آفریده است، و ادامۀ حیات این جنس را بر مختلف بودن این دو جفت و تماس زناشوئی آنان استوار و ماندگار فرموده است. هر انسانی این پدیده را درک و فهم می کند ، و بدون نیاز به دانش فراوان می داند که در فراسوی این پدیده چه آسایش و خوشی و لذّت و بهره و تجدید حیاتی است . بدین خاطر قرآن انسان را با این پدیده مخاطب قرار داده است در هر محیطی که باشد ، چون انسان آن را درک و فهم می کند وقتی که بدان توجّه کند و در باره اش بیندیشد ، و می فهمد چه قصد و هماهنگی و تدبیر و تقدیری در آن نهفته است.

در فراسوی این احساس گنگ و برداشت مبهم دربارۀ قیمت این حقیقت و ژرفای آن ، اندیشه ها و کنشهای دیگری نیز متبادر به ذهن می گردد و پیدا و هویدا می آید ، وقتی که انسان در علم و دانش پیشرفت بیشتری پیدا می کند و به پلّه های فهم و شعور بهتری پای می گذارد... انسان دربارۀ قدرتی می اندیشد که جهان را اداره می کند و از نطفه ای ماده می آفریند ، بدون این که در این نطفه یا در آن نطفه جداگانگی ظاهری به نظر آید . این نطفه را به راه خود می اندازد تا نر بشود ... هیچ کسی جز خدا نمی داند چگونه چنین چیزی صورت می پذیرد. آن که از این کار باخبر  است ارادۀ قدرت آفریننده و تدبیر و تقدیر نهان او است و بس . او است که نطفه را می آفریند ، و نطفه را دقیق و ظریف رهنمود و رهنمون می گرداند ، و ویژگیهائی را که لازم می داند در این نطفه یا در آن نطفه به ودیعت می گذارد ، تا از آنها جفتهای نر و ماده پدید آید ، و در سایۀ آن دو ، زندگی رشد و نموّ پیدا کند و پیش برود و ترقّی کند !

 (وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠) وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا) (١١)    

و خوابتان را مایۀ آرامش و آسایشتان گردانده ایم. و شب را جامه و پوشش نموده ایم ( تا درخلوت شب ، دور از دیدگان مردمان آرامش ببینند و آسایش بیابید ، و به تجدید قوا بپردازید ) . و روز را وقت تلاش و کوشش زندگی کرده ایم ( تا پس از تجدید قوا در شب ، در روز به کار و کسب بپردازید).

از جملۀ تدبیر و تقدیر یزدان در بارۀ انسان این است که خواب را وسیلۀ آسایش و آرامش کرده است . خواب ایشان را در می رباید و درک و فهم و تلاش و کوشش را از آنان می گیرد ، و ایشان را به حالتی می اندازد که نه  مرگ  است  و  نه  زندگی.  آسایش  بدنهایشان  و  آرامش  اعصابشان  را  تضمین  میکند،  و  آسایش  و  آرامش  را  جایگزین  تلاش  و کوششی  میسازد که  بدنها  و  اعصاب  در  حالت  بیداری  مبذول  داشتهاند،  و  در  گسترۀ  زندگی  به کار  پرداختهاند،  و  به  امور  زندگی  سرگرم  بودهاند ...  همۀ   اینها به  شیوۀ  شگفتی  صورت  میپذیرد که  انسان  اصل  آن  را  درک  و  فهم  نمیکند،  و  هیچ  ارادهای  در  آن  ندارد،  و  ممکن  نیست که  بداند  این  امر  چگونه  در  وجودش  انجام  میگیرد.  انسان  در  حال  بیداری  نمیداند  در  حال  خواب  چه  حالتی  پیدا  میکند.  در  حالت  خواب  هم  نمیداند  چه  حالتی  دارد  و  توان  ملاحظۀ  خود  را  ندارد !  حالت  خواب  رازی  از  رازهای  ترکیببند  این  موجود  زنده  است.  بدین  راز کسی  جز  آن  خدائی  پی  نمیبرد که  این  موجود  زنده  را  آفریده  است  و  این  راز  را  در  پیکر  او  سرشته  است  و  به  ودیعت  نهاده  است،  و  زندگی  او  را  بدان  منوط  و  مربوط  فرموده  است.  هیچ  زندهای  نیست که  بتواند  بدون  خواب  جز  مدّت کوتاه  و  محدودی  زنده  بماند.  هرگاه  با  اسباب  و  وسائلی  خارج  از  بدن  انسان  او  را  وادار  به  بیدار  ماندن کنند  و  نگذارند  به  خواب  برود  قطعاً  او  میمیرد.

در  خواب  رازهائی  غیر  از  نیاز  بدن  و  اعصاب  است ...   خواب  آتش بس  روح  در  پیکار  سخت  زندگی  است.  آتش بسی  است که  به  انسان  دست  میدهد  تا  سلاح  و  سپر  خود  را  دور  بیندازد  - چه  بخواهد  و  چه  نخواهد  - و  تسلیم  مدّت  زمانی  از  صلح  و  صفای  ایمن  شود،  صلح  و  صفائی کـه  انسان  بدان  گـونه  بدان  نیـاز  دارد که  به  خوردنی  و  نوشیدنی  نیاز  دارد.  خوابی که  دست  میدهد  در  برخی  از  حالات  به  معجزات  میماند.  آن  گاه که  پلکها  سنگین  میشوند،  و  چرتها  به پلکها  میافتند،  و  روح  سنگین  میشود،  و  اعصاب  خسته  و  درمانده  میگردد،  و  نفس  پریشان،  و  دل  هراسان  می شود.  انگار  این  چرت  زدن  - گاهی  بیش  از  لحظاتی  هـم  دست  نمیدهد  -  انقلاب  تامّ  و  دگرگونی کاملی  در  هستی  این  فرد  است،  و  نه  تنها  تجدید کامل  قوا،  بلکه  تجدید  خود  آن  فرد  است.  وقتی که  بیدار  میشود  انگار  شخص  دیگری  و  موجود  نوینی  است ... این  معجزه  به شکل  واضحی  برای  مسلمانان  خسته  و  درماندۀ  جنگ  بدر  و  جنگ  احد  روی  داد،  و  با  چرت  زدنی  بدیشان  بزرگواری  و  لطف  فرمود.  آنجا که  میفرماید:

(إذ یُغشّیکُمُ النُّعاسَ أمَنَهً منهُ).

(ای  مؤمنان!  بـه  یاد  آورید)  زمانی  را  که  (از  دشمنان  و  کم آبی  به  هراس  افتادید  و  خداوند)  خواب  سبکی  بر  شما  افکند  تا  مایۀ  آرامش  و  امنیت  (روح  و  جسم  شما)  از  ناحیۀ  خدا  گردد. (انفال / 11 )                                   

( ثُمّ أنزلَ عَلَیکُم من بَعد الغَمّ أمَنَهً نُعاساً یَغشی طائفهً منکُم ).

سپس  به  دنبال  این  غم  و  اندوه،  آرامشی  به  گونۀ  خواب  سبکی  بر  شما  چیره  کرد  که  گروهی  از  (مؤمنان  راستین)  شما  را  فراگرفت.   (آل عمران / 154 )                 

 همچون  حالتی  برای  بسیاری  در  اوضاع  مشابهی  روی  داده  است!

این  «‌‌سبات»،  یعنی گسیختن  از  درک  و  فهم  و  بریدن  از  تلاش  و کوشش  در  پرتو  خواب،  ضرورتی  از  ضرورتهای  هستی  انسان  زنده  است،  و  رازی  از  رازهای  قدرت  آفریننده،  و  نعمتی  از  نعمتهای  خدا  است  و کسی  جز  او  نمیتواند  آن  را  عطاء کند.  رهنمود  بدان  بدین  شکل  و  شیوۀ  قرآنی  دل  را  با  ویژگیهایش  آشنا  میسازد،  و  دستی  را  بدو  میشناساند که  این  ویژگیها  را  در  وجودش  به  ودیعت  نهاده  است،  و  با  پسودهای  دل  را  میپساید که  تأمّل  و  تدبّر  و  تأثّر  را  در  آن  برانگیخته  مینماید.

از  جملۀ  تدبیر  و  تقدیر  خدا  یکی  نیز  این  است که  حرکت  جهان  را  موافق  و  همآوا  با  حرکت  زندگان  کرده  است.  همان گونه که  در  انسان  راز  خواب  و  آرمیدن  بعد  از کار  و  تلاش  را  به  ودیعت  نهاده  است،  در  جهان  نیز  پدیدۀ  شب  را  به  ودیعت گذاشته  است،  تا  شب  جامه  و  لباسی  برای  جهان  باشد  و  آن  را  بپوشاند  و  آرمیدن  و  گوشهگیری کردن  در  آن  صورت  بگیرد.  همچنین  پدیدۀ  روز  را  در  جهان  به  ودیعت  نهاده  است  تا  زمان  زندگی  و  خیزش  و کوشش  و  جهش  باشد  و  حرکت  و  فعّالیّت  در  آن  صورت  بگیرد ... بدین  وسیله  آفریدگان  خدا  میانشان  توافق  و  همنوائی  ایجاد  گردیده  است،  و  این  جهان  محیط  مناسبی  برای  زندگان  شده  است.  محیطی  که  پاسخگوی  ویژگیهائی  است  که  در  پیکرۀ  زندگان  سرشته  گردیده  و  به  ودیعت  نهاده  شده  است.  زندگان  با  ترکیببند  پیکرهای  مجهّز  هستند که  در  حرکت  و  نیازمندیهایش  همآوا  و  همنوا  با  ویژگیها  و  همنوائیهائی  است که  در  جهان  به  ودیعت  نهاده  شدهاند.  هـم  این  و  هم  آن،  یعنی  هم  انسان  و  هم  جهان،  ساختار  دست  قدرت  نوآفرین  و  اداره کننده  و گردانندۀ  هستی  هستند،  و  کاملاً  هماهنگ  با  یکدیگرند!

پسودۀ  سوم  در  بارۀ  آفرینش  آسمان  است،  آسمانی  که  با  زمین  و  زندگان  هماهنگ  و  همنوا  است‌:

(وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا) (١٦)

و  بالای  سر  شما  هفت  آسمان  استوار  را  ساختهایم  (و  بر  فراز  فرش  زمین،  خرگاه  آسمان  را  برافراشته  کردهایم).  و  چراغ  درخشان  و  فروزانی  را  آفریدهایم  (تا  در  بزمگاه  جهان  محیط  را  برایتان  روشن  و  گرم  دارد).  و  از  ابرهای  افشارنده،  آب  فراوان  ریزنده  فرو  فرستادهایم،  تا  با  آن  دانهها  و  گیاهها  و  باغهای  درهم  و  انـبوه  را  برویانیم‌.

هفت  چیز  استواری  که  یزدان  آنها  را  بالای  سر  ساکنان  زمین  ساخته  است  آسمانهای  هفتگانه  است  که  در  جای  دیگری  تحت  عنوان  راههای  هفتگانه  از  آنها  سخن  رفته  است  ...  مقصود  از  این  هفت  آسمان  به  طور  دقیق  و  مشخّص کار  یزدان  جهان  و  در  حیطۀ  دانش  ایزد  سبحان  است  و  بس  ...  چه  بسا  مراد  هفت  مجموعۀ کهکشانها  باشد،  کهکشانهائی که  مجموعههائی  از  ستارگان  هستند  که  در  مجموعهای  از  صدها  میلیون  ستاره  تشکیل  شده  است.  و  چه  بسا  هفت  آسمان  هفت کهکشانی  باشد که  با  زمین  ما  یا  با  مجموعۀ  منظومۀ شمسی  ما  مرتبط  هستند...[1]

این  آیه  اشاره  میکند  بدین  هفت  چیز  محکم  و  دارای  ترکیببند  استواری  که  ساختار  قوی  دارد،  و  با  نیروئی  به  همدیگر  بسته  شده  است  و  مرتبط  گردیده  است  که  آن  را  از  فروپاشی  و  تک روی  و  جداگانگی  باز میدارد.  این  چیزی  است که  آن  را  میبینیم  و  میدانیم  و  در  سرشت  کرات  و  افلاک  سراغ  داریم،  و  بدان  آسمان  میگوئیم  و  هر کسی  هم  آن  را  درک  و  فهم  میکند...   همچنین  این  آیه  اشاره  دارد  به  ساختار  این  هفت  چیز  محکم  و  استواری  که  با  جهان  زمین  و  انسان  دارای  هماهنگی  و  همآوائی  است.  بدین  جهت  این  امر  در  وقت  سخن  از  تدبیر  و  تقدیر  خدا  در  بارۀ  زندگی  زمین  و  انسان  ذکر  میشود.  بر  این کار  ما  بعد  آن  دلالت  دارد:

(وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا) (١٣)

و  چراغ  درخشان  و  فروزانی  را  آفریدهایم  (تا  در  بزمگاه  جهان  محیط  را  برایتان  روشن  و  گرم  دارد).

این  چراغ  درخشان  و  فروزان،  خورشید  منوّر  و  رخشان  است  که گرما  و  حرارت  تولید  میکند،  گرما  و  حرارتی  که  زمین  و  زندههای  موجود  در  آن  در  پرتو  آن  زندگی  مینمایند.  همچنین  در  پرتو  آن  آبهای  اقیانوسهای  بزرگ  و  فراخ  زمین  بخار  میگردند،  و  به  طبقات  فضای  بالا  میروند  و  به  ابرها  تبدیل  میگردند.  ابرها  همان  «معصـرات«[2]هستند:

(وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا) (١٤)

و  از  ابـرهای  افشارنده،  آب  فراوان  ریزنده  فرو فرستاده ایـم  .

ابرها  وقتی  که  خود  را  میفشارند،  آب  موجود  در  آنها  فرو میریزد  و  روی  زمین  میافتد.  چه  کسی  انـها  را  میفشارد؟  چه  بسا  بادها  آنها  را  بفشارند.  ممکن  هم  هست که  تخلیۀ  الکتریکی  در  طبقات  فضا  چنین کند.  در  پشت  این  و  آن،  دست  قدرتی  است که  این  انگیزهها  را  در  هستی  به  ودیعت  مینهد!  در  چراغ  افروزش  و گرما  و  نور  است ... اینها  هم  به  وفور  در  خورشید  است.  لذا  انخاب  واژۀ  «سراج»  به  معنی  چراغ،  با  دقّت  کامل  صورت گرفته  است  و گزینش  بجائی  است ..  .

از  این  چراغ  درخشان  و  از  پرتوهائی  که  میافکند  و  در  آنها  نور  و  حرارت  است،  و  از  این  ابرهای  فشارنده،  و  آب  ریزندهای  که  از  آنها  میچکد،  بارها  و  بارها  آب  فرو میبارد  هر  زمان  که  تخلیۀ  الکتریکی  صورت  بگیرد.  این  هم  «ثجّاج»،  یعنی  بسیار  ریزنده  و  بارنده،  و  پیاپی  ریزان  است.  در  سایۀ  این  آب  و  این  پرتو افکنی،  دانهها  و  گیاههائی  پدید  می آیند  و  میرویند  که  خورده  میشوند،  و  باغهای  انبوه  و  پردرخت  و  گشن،  با  شاخههای  سردرهم  کشیده  پدیدار  میآیند  و  زمین  را  می آرایند.

این  هماهنگی  موجود  در  طرح  و  نقشۀ  جهان،  پدید  نمیآید  مگر  این که  دستی  در  فراسوی  آن  باشد  و  بدان  همنوائی  و  هماوائی  ببخشد،  و  حکمتی  باشد که  هر  چیزی  از  آن  را  به  اندازۀ  لازم  بیافریند،  و  ارادهای  باشد  که  ان  را  اداره  کند  و  بگرداند.  هر  انسانی  که  ذهن  و  شعور  خود  را  متوجّه  این  هماهنگی  و  نظم  و  نظام  و  سر  و  سامان  جهان  بگرداند  این  را  با  دل  و  احساس  خود  درک  و  فهم  میکند.  هر گاه  انسان  در  علم  و  معرفت  پیشرفت کند،  افقها  و کرانهها  و  درجهها  و  پلّههائی  از  این  هماهنگی  برایش  روشن  میشود  و  پدیدار  میگردد  که  خردها  را  حیران  و  مغزها  را  ویلان  میگرداند،  و  سخنی  را  پوچ  و  ابلهانه  نشان  میدهد که  میگوید  همۀ  اینها  تـصادفی  پدیدار  گردیده  است!  اصلاً  همچون  سخنی  شایستۀ  بررسی  نیست  و  ارزش  مجادله  را  ندارد

از  دیگر  سو گریز  از  رویاروی  شدن  با  قصد  و  تدبیر  موجود  در  این  جهان  را  رنج  و  خستگی  میشمارد،  گریزی  که  سزاوار  احترام  نیست‌.

این  جهان  آفریدگاری  دارد.  در  پشت  سر  این  جهان  تدبیر  و  تقدیر  و  همآوائی  وجود  دارد.  پیاپی  آمدن  این  حقائق  و  صحنهها  در  این  نصّ  قرآنی  بدین  شکل:  زمین  را  گهواره، کوهها  را  میخ،  آفرینش  انسان  به  صورت  نر  و  ماده،  خواب  مردمان  را  مایۀ  آرامش  و  آسایش  کردن  -  آرامش  و  آسایشی که  بس  از  جنبش  و  هوشیاری  و  تلاش  و  فعالیت  سردادن  -  شب  را  جامه  و  لباس  پوشاندن  و  گوشهگیری  کردن،  روز  را  زمان  زیستن  آگاهانه  و  فعّالیّت  و  تلاش  در  پی  معاش  نمودن،  ساختار  هفت  آسمان  استوار  و  محکم،  چراغ  درخشان  خورشید  را  برافروختن،  پائین  آوردن  آب  ریزان  و  فراوان  از  ابرهائی  که  خود  را  میافشرند  برای  رویاندن  دانهها  و  گیاهها  و  باغها ...  پیاپی  آمدن  همۀ  این  حقائق  و  صحنهها  بدین  شیوه  و  گونه،  اشاره  دارد  به  هماهنگی  دقیق،  و  اشاره  دارد  به  تدبیر  و  تقدیر،  و  میرساند  که  آفریدگار  کاربجا  و  قدرتمندی  وجود  دارد.  دل  را  با  پسودههای  بیدار کننده  و  الهامگرانهای  میپساید  که  هان  در  پشت  سر  این  زندگی  قصد  و  هدفی  قرار  دارد ...  در  اینجا  روند  سخن  به  خبر  عظیمی  میرسد که  مردمان  در  بارهاش  اختلاف  دارند!

*

همۀ  اینها  برای  کار کردن  و  از  دنیا  بهرهمند  شدن  است  در  فراسوی  همۀ  اینها  هم  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا  است.  روز  داوری  و  جدائی  حقّ  از  باطل.  همان  موعدی  است  که  تاریخ  آن  برای  داوری  و  جدائی  حقّ  از  باطل  معیّن  و  مشخّص  گردیده  است‌:

(إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا (١٧)یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا (١٨)وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا (١٩)وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا) (٢٠)

روز  داوری  (خداوند  جهان  در  بین  مردمان)  و  جدائی  (حقّ  از  باطل،  و  حقائق  از  اوهام،  و  مؤمنان  از  کافران) وقت  مقرّر  (رستاخیز  همگان)  است.  همان  روزی  که  در  صور  دمیده  میشود  و  شما  گروه  گروه  و  دسته  دسته  (به  سوی  میدان  محشر)  می‌‌آئید.  و  آسمان  باز  و  گشوده  می‏گردد  و  به  درها  و  دروازهها  تبدیل  میشود.  و  کوهها  به  حرکت  انداخته  میشوند  (و  روان  میگردند  و  در  فضا  بـه  شکل  غباری  درمیآیند)  و  یک  سراب  بزرگی  را  تشکیل  میدهند.

انسانها  بیهوده  آفریده  نشدهاند،  و  بیهوده  به  خود  رها  نمی گردند.  خدائی که  زندگی،  مردمان  را  بدان  شکل که  بند گذشته  در  روند  سخن  بدان  اشاره  دارد  مقدّر  و  مقرّر  و  سنجیده  ترتیب  داده  است،  و  زندگانی  ایشان  را  با  جهانی که  در  آن  بسر  میبرند  همآوا  و  همنوا کرده  است،  ممکن  نیست  ایشان  را  به  خود  رها  فرماید  و  بیهوده  و  بیفائده  زندگی  نمایند  و  بمیرند  و  به  خود  رها  شوند  و  با  ایشان  حساب  و کتابی  نرود  و  نشود.  در  زمین  اصلاح  و  خوبی  بکنند،  و  یا  تباهی  و  بدی  بکنند،  و  سپس  بمیرند  و  بروند  و  در  میان  خاک  هدر  شوند  و گم  و گور گردند.  در  زندگی  راهیاب  شوند  یا  گمراه گردند،  و  سپس  یک  سرنوشت  و  فرجام  داشته  یابند.  در  زمین  دادگری  بکنند یا   ستمگـری  بکنند،  و  سپس  هر دو تای  دادگری  و  ستمگری  از  میان  برود  و  بیخبر  بشود!

روزی  در  میان  است که  در  آن  داوری  میگردد  و  میان  حقّ  و  باطل  جدائی  انداخته  میشود  و  میان  همۀ  چیزهائی که  بوده  است  و  شده  است  فرق گذاشته  میشود.  این  روز  همان  روزی  است  که  از  سوی  خدا  زمـان  سر رسید  آن  تعیین  و  معلوم  و  مشخّص گردیده  است‌:

(إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا) (١٧)

روز  داوری  (خداوند  جهان  در  بین  مردمان)  و  جدائی  (حقّ  از  باطل،  و  حقائق  از  اوهام،  و  مؤمنان  از  کافران)  وقت  مقرّر  (رستاخیز  همگان)  است‌.

«صور»:  بوق.  شیپور ... ما  از  صور  جز  نام  آن  را  بدانیم.  چیزی  جز  این  از  آن  نمیدانیم  که  در  آن  دمیده  خواهد  شد.  ما  را  نسزد که  خود  را  به کیفیّت  و  چگونگی  آن  سرگرم  داریم.  چرا که کیفیّت  و  چگونگی  آن  بر  ایمان  ما  نمیافزاید،  و  در  بارۀ  رخداد  رستاخیز  به  ما کمک  نمینماید.  یزدان  سبحان  تاب  و  توان  ما  را  محفوظ  و  مصون  داشته  است  از  این که  صرف  پژوهش  و  پیگیری  این  غیب  نهان گردد،  و  در  دنبال کردن  همچون  چیزی  هدر  رود.  بدان  اندازه  به  ما  تاب  و  توان  عطاء  فرموده  است که  به  ما  سود  برساند،  و  بر  آن  نیفزائیم  و  از  مرز  آن  جلوتر  نرویم.  تنها  ما  میتوانیم  تصوّر کنیم  دمیدنی  و  فوت کردنی  در  میان  است.  با  این  دمیدن  و  فوت کردن،  مردمان  زنده  میشوند  و گروه گروه  و  دسته  دسته  جمع  میگردند  و  روانۀ  میدان  محشر  میشوند ... این  صحنه  را  به  تصوّر  درمـیآوریم،  صحنهای  که  آفریدگانی که  بدنهایشان  نسلهای  پیاپی  در  دل  خاک  گم  و  پنهان گردیده  است،  و  روی  زمین  برای  نسلهای  بعدی  خالی  شده  است  تا  سطح  محدود  زمین  برایشان  تنگ  نگردد،  صحنۀ  این  آفریدگان  را  پیش  چشم  میداریم که  همگان  زنده  میشوند،  و گروه گروه  و  دسته  دسته  جمع  میگردند.  از  درّهها  و  راهها  پس  از  زنده  شدن  رهسپار  همایشگاه  قیامت  میشوند.  به  تصـوّر  درمیآوریم  گورهای  پراکنده  و  این  آفریدههائی که  در  آنها  سکونت  گزیدهاند،  و  به  تصوّر  درمیآوریم  گروهها  و  دستههائی  که  نخستین  آنان  واپسین  ایشان  را  نمیشناسد،  و  به  تصوّر  درمیآوریم  این  هول  و  هراسی که  این گروهها  و  دستههائی که  گرد  هم  میآیند  آن  را  ایجاد  میکنند،  گروهها  و  دستههائی  که  هرگز  در  یک  زمان  و  در  یک  ساعت  جز  امروز گرد  هم  نیامدهاند  و  در  کنار  یکدیگر  جای  نگرفتهاند  ...   در کجا ؟  نمیدانیم ...  امّا  در  این  جهانی  که  با  آن  آشنائیم  رخدادهای  بزرگ  و  هراسهای  سترگ  دست  میدهد:

(وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا (١٩)وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا) (٢٠)

و  آسمان  باز  و  گشوده  می‏گردد  و  به  درها  و  دروازهها  تبدیل  میشود.  و  کوهها  به  حرکت  انداخته  میشوند  (و  روان  میگردند  و  در  فضا  به  شکل  غباری  درمیآیند)  و  یک  سراب  بزرگی  را  تشکیل  میدهند.

آسمان  بنای  محکم  و  استوار  آن  باز  و گشوده  میشود  و  به  درها  و  دروازهها  تبدیل  میگردد ... تکّه  تکّه  میشود ...  از  هم میشکافد  و  پاره  پاره  میگردد ... همان گونه که  در  جاهای  دیگر  و  در  سورههای  دیگر  آمده  است.  به  وضع  و  حالی  درمیآید که  ما  با  آن  آشنا  نبوده  و  نیستیم . کوههای  محکم  و  میخ  زمین  به حرکت  درآورده  میشوند  و  به  شکل  سراب  درمیآیند.  کوهها  درهم کوبیده  میشوند  و  پخش  و  پراکنده  میگردند  و  به  شکل گرد  و  غبار  درمیآیند  و  در  فضا  پخش  میشوند.  هوا  آنها  را  به  حرکت  درمیآورد،  همان گونه کـه  در  جاهای  دیگری  و  در  سورههای  دیگری  آمده  است.  بدین  خاطر  وجود  ندارند  بدان  سان که  سراب  وجود  حقیقی  ندارد  و  آبنما  است  و  بس !  یا  این که  اشعّه  در  آنها  منعکس  میشود  و گرد  و  خاکی  بیش  نیـستند  و  به  شکل  سراب  به  نظر  میرسند!

این  هول  و  هراسی  است که  در  دگرگونی  جهان  دیدنی  پدیدار  میآید،  بسان  آن  هول  و  هراسی که  پس  از  دمیدن  در  صور  در  محشر  پدیدار  میگردد.  این  روز  داوری،  و  جدائی  حقّ  از  باطل،  و  حقائق  از  اوهام،  و  مؤمنان  از کافران  است که  برابر  حکمت  و  تدبیری  معیّن  و  مشخّص گردیده  بود  ...

*

آن گاه  روند  سخن گامی  را  به  دنبال  دمیدن  در  صور  و  همایش  همگان  برمی‏دارد  و  جلوتر  میگذارد،  و  سرنوشت  سرکشان  و  سرنوشت  پرهیزگاران  را  به  تصویر  میکشد.  نخست  از  سرکشانی  میآغازد که  حقائق  را  تکذیب  میکردند  و  در  بارۀ  خبر  بزرگ  رستاخیز  سؤال  مینمودند:

(إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا (٢١)لِلطَّاغِینَ مَآبًا (٢٢)لابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا (٢٣)لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا (٢٤)إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا (٢٥)جَزَاءً وِفَاقًا (٢٦) إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا (٢٧)وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا (٢٨)وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا (٢٩)فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا) (٣٠)

دوزخ  کمینگاه  بزرگی  است  (و  در  انتظار  نخجیرهای  گریزان  از  فرمان  یزدان،  و  ورودشان  به  کام  خود  است).  مرجع  و  مأوای  سـرکشان  است.  روزگاران  متوالی  بیکران،  در  آن  میمانند.  در  آنجا  نه  (هوای)  خنکی  میچشند،  و  نه  نوشیدنی  گوارائی  مـینوشند.  ولیکن  آب  جوشان  و  سوزان،  و  زردابه  و  خونابۀ  (زخم  دوزخیان)  را  مینوشند.  (این)  کیفری  است  مناسب  و  موافق  (با  اعمال  آنان.  ایشان  در  دنیا  از  فرمان  خدا  سرکشی  کردند،  دلهای  ستمدیدگان  را  سوزاندند،  جانشان  را  به  آتش  کشیدند،  و  با  ظلم  و  زر  و  زور  خود  بر  کسی  رحم  ننمودند،  هم  اینک  سزاوار  است  که  در  دوزخ  کیفرشان  چنان  و  نوشابههایشان  چنین  باشد).  این  بدان  خاطر  است  که  ایشان  توقّع  بازپرسی  و  حسابرسی  نداشتند  (و  معتقد  به  رستاخیز  و  دادگاهی  آخرت  و  سزا  و  جزای  نیکان  و  بدان  نبودند).  آنان،  آیههای  ما  را  به  کلّی  تکذیب  میکردند،  و  کاملاً  دروغ  میانگاشتند.  ما  همۀ  چیزها  را  کاملاً  شمارش  نمودهایـم  و  با  دقّت  ثبت  و  ضبط  کردهایم.  پس  بچشید!  ما  هرگز  چیزی  جز  عذاب  و  درد  و  رنج،  برایتان  نمیافزائیم‌.

دوزخ  آفریده  شده  است  و  پدید  آورده  شده  است  و  در  کمین  سرکشان  است.  ایشان  را  میپاید  و  چشم  به  راه  آنان  است،  و  سرانجام  سرکشان  بدان  میرسند  و  میافتند  و  آن  را  آماده  برای  خود  می‏بینند،  و  پذیرای  ایشان  میگردد  و  به  استقبالشان  میرود.  انگار  سرکشان  در کوچ  و  سفری  در  روی  زمین  بودهاند.  سپس  از  آن  به  منزل  و  مأوای  اصلی  خود  برگشتهاند!  آنان  بدین  بازگشتگاه  وارد  میشوند  تا  سالهای  سال  و  مدّتهای  نامحدودی  در  آنجا  بمانند  و  پیاپی  و  بی‏نهایت  در  آن  بسر  برند!

(لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا) (٢٤)

در  آنجا  نه  (هوای)  خنکی  میچشند،  و  نه  نوشیدنی  گوارائی  مینوشند.

آن گاه  استثنائی  به  میان  میآید  ...  استثنائی که  تلختر  و  بالاتر  است‌:

(إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا) (٢٥)

و لیکن  آب  جوشان  و  سوزان،  و  زردابه  و  خونابۀ  (زخم  دوزخیان)  را  مینوشند.

مگر  آب  داغ  و گرمی که  حلقها  را  و  شکمها  را  بریان  می کند.  این  چیز  خنک!  و  مگر  زردابه  و  خونابهای که  از  بدنهای  سوختگان  میتراود  و  روان  میشود.  این  هم  نوشیدنی!

(جَزَاءً وِفَاقًا) (٢٦)

(این)  کیفری  است  مناسب  و  موافق  (با  اعمال  آنان.  ایشان  در  دنیا  از  فرمان  خدا  سرکشی  کردند،  دلهای  ستمدیدگان  را  سوزاندند،  جانشان  را  بـه  آتش  کشیدند،  و  با  ظلم  و  زر  و  زور  خود  بر  کسی  رحم  ننمودند،  هم  اینک  سزاوار  است  کـه  در  دوزخ  کیفرشان  چنان  و  نوشابههایشـان  چنین  باشد)‌.

کیفری  است  موافق  با  چیزی  که  در گذشته  کردهاند  و  پیشاپیش  فرستادهاند  .  .  .

(إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا) (٢٧)

ایـن  بـدان  خاطر  است  که  ایشان  توقّع  بازپرسی  و  حسابرسی  نداشتند  (و  معتقد  به  رستاخیز  و  دادگاهی  آخرت  و  سزا  و  جزای  نیکان  و  بدان  نبودند)‌.

انتطار  نداشتند  بازگشتی  صورت  بپذیرد  و  مرجع  و  مأوائی  در دوزخ  ببینند   .  .  .

(وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا) (٢٨)

آنان،  آیاهای  ما  را  به  کلّی  تکذیب  میکردند،  و  کاملاً  دروغ  میانگاشتند.

طنین  واژگانی  از  شدّت  و  حدّت  برخوردار  است.  این  شدّت  و  حدّت  هم  به  شدّت  و  حدّت  تکذیب کردنشان،  و  شدّت  و  حدّت  پافشاری  و  اصرارشان  بر  دروغ  نامیدنشان  اشاره  دارد.

در  همان  زمان  یزدان  سبحان  هر  چیزی  را  به  حساب  ایشان  گرفته است   و  سرشماری  دقیقی  از  آن  داشته 

است،  و  حرفی  از دست  او  به  در  نرفته  است

(وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا) (٢٩)

ما  همۀ  چیزها  را  کاملاً  شمارش  نمودهایم  و  با  دقّت  ثبت  و  ضبط  کردهایم‌.

در  اینجا  توبیخی  درمیرسد  و  سرزنشی  درمیگیرد  که  هر گونه  امیدی  را که  به  تغییر  اوضاع  و  تخفیف  عذاب  داشته  باشند،  نقش  بر آب  میکند:

(فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا) (٣٠)

پس  بچشید!  ما  هرگز  چیزی  جز  عذاب  و  درد  و  رنج،  برایتان  نمیافزائیم‌.

آن  گاه  صحنۀ  مقابل  نشان  داده  میشود:  صحنۀ  پرهیزگاران  در  میان  نعمتهای  بهشت که  بعد  از  صحنۀ  سرکشان  در  میان  آب  داغ  و  جوشان،  مطرح  میشود: 

(إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا (٣١)حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (٣٢)وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (٣٣)وَکَأْسًا دِهَاقًا (٣٤)لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا (٣٥)جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا) (٣٦)

مسلّماً  پرهیزگاران،  رستگاری  (از  دوزخ)  و  دستیابی  (به  بهشت)  بهرۀ  ایشان  می‏گردد.  باغهای  سرسبز،  و  انواع  رزها  (بهرۀ  ایشان  میگردد).  و  دختران  نوجوان  نارپستان  همسنّ  و  سال.  و  جام  پر  از  شراب.  بهشتیان  در  آنجا  نه  سخن  پوچ  و  بیهودهای  میشنوند،  و  نه  دروغگوئی  و  دروغگو  نامیدنی  .  .  .  این  پاداش  پروردگار  تو  است  و  عطیّۀ  بسندهای  (برای  بـرآورد  خواستها  و  آرزوهای  بهشتیان  است)‌.

وقتی که  دوزخ  در کمین  سرکشان  و  محلّ  بازگشت  ایشان  است،  و  سرکشان  نمیتوانند  از  دوزخ  بگریزند  و  از  آن  درگذرند،  پرهیزگاران  نیز  به  رستگاری  میرسند  و  نجات  پیدا  میکنند،  رستگاری  و  نجاتی  که  جلوهگر  میآید  در:

(حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا) (٣٢)

باغهای  سرسبز،  و  انواع  رزها  (بهرۀ  ایشان  میگردد).  رزها  و  انگورها  به گونۀ  خاصّ  ذکر  میشود  و  مشخّص  و  معیّن  میگردد،  چون  مخاطبان  آن  را  میشناختند  .  .  . 

(و کواعب).    و دختران  نوجوان  نارپستان.  .  . 

دخترانی  که  پستانهایشان  برآمده  و گرد  گردیده  است

(أَتْرَابًا).  همسالان.  همسن  و  سالان‌.  .  .

دخترانی که  به  سن  و  سال  و  زیبائی  و  جمال  تام  و  تمام  رسیدهاند.

(وَکَأْسًا دِهَاقًا) (٣٤) و  جام  پر  از  شراب.  .  .

لبریز  از  شراب‌.

اینها  نعمتهائی  است که  ظاهر  آنها  محسوس  و  مادی  است.  ذکر  این  نعمتها  در  قالب  محسوس  و  مادی،  برای  نزدیک کردن  آنها  به  ذهن  انسان  و  اندیشۀ  بشری  است.  امّا  حقیقت  مزۀ  آن  و  بهره‏مندی  از  آن  برای  اهل  زمین  قابل  درک  و  فهم  نیست،  وقتی که  آنان  با  درک  و  فهم  و  تفکّر  و  اندیشۀ  زمین  مقیّد  و  در  بند  هستند  .  .  .  در کنار  آن،  حالتی  است که  دل  آن  را  میچشد،  و  عقل  آن  را  فهم  میکند:

(لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا) (٣٥)

بهشتیان  در  آنجا  نه  سخن  پوچ  و  بیهودهای  میشنوند،  و  نه  دروغگوئی  و  دروغگو  نامیدنی‌.

زندگی  بهشت،  از سخنان  پوچ  و  بیهوده  و  از دروغگو  و  دروغی  نامیدن  محفوظ  است.  دروغی  نامیدن  وقتی  است که  مجادله  و  ستیز  باشد.  در  آنجا  حقیقت  روشن  و  آشکار  است  و  جای  مجادله  و  ستیزی  نیست.  سخنان  پوچ گفتن  هم  جای  ندارد،  چرا که  در  سخنان  پوچ  خیر  و  خوبی  نیست  .  .  .  سخنان  پوچ  نبودن،  و  تکذیب کردن  وجود  نداشتن،  خودش  حالتی  از  والائی  و  لذّت  است  و  سزاوار  سرای  جاودانه  است  .  .  .

(جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا) (٣٦)

این  پاداش  پروردگار  تو  است  و  عطیّۀ  بسندهای  (برای  برآورد  خواستها  و  آرزوهای  بهشتیان  است)‌.

در  اینجا  پدیدۀ  زیبائی  و  جمال  را  در  تعبیر  و  موسیقی  موجود  در  تقسیم  «جزاء«  و  «عطاء»  مشاهده  میکنیم  ...  زیبائی  و  جمالی که  تقریباً  در  همۀ  نواها  و  آواهای  فاصلهها  مشاهده  مینمائیم  .  .  .  این  پدیده،  پدیدۀ  آشکاری  تقریباً  در  سراسر  این  جزء  است‌.

*

برای  تکمیل  صحنههای  روزی که  همۀ  اینها  در  آن  صورت  میپذیرد،  و  روزی که  پرسندگان  در  بارۀ  آن  از  همدیگر  میپرسند،  و  راجع  بدان  اختلاف  پیدا  میکنند،  صحنۀ  پایانی  این  سوره  درمیرسد  .  .  .  در  حضور  یزدان  مهربان  جبرئیل  علیه السّلام و  فرشتگان  در  یک  صف  خاشعانه  میایستند  و  در  این  جایگاه  هراسناک  و  باعظمت  سخن  نمیگویند  و  دم  نمیزنند،  مگر کسی که  یزدان  مهربان  بدو  اجازه  بفرماید:

(رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا (٣٧)یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا) (٣٨)

پروردگار  مهربان  آسمانها  و  زمین  و  همۀ  چیزهائی  که  در  میان  آنها  قرار  دارد.  هیچ  کسی  توان  گفتن  و  یارای  آغاز  سخن  با  او  را  نـدارد.  در  آن  روزی  که  جبرئیل  و  فرشتگان  به  صف  میایستند،  و  هیچ  کدام  زبان  بـه  سخن  نمیگشایند،  مگر  کسی  که  خداوند  مهربان  بـدو  اجـازه  دهد  و  او  نیز  سخن  راست  و  درست  بگوید.

این  پادافره  و  پاداشی  است که  در  بند  پیشین  آن  را  جداگانه  بیان  فرموده  است:  پادافره  سرکشان،  و  پاداش  پرهیزگاران  .  .  .  این  پادافره  و  پاداش  از  جانب  خداوندگار  تو  است‌:

(من  رَبّکَ  ).  ازسوی  پروردگارت‌.

(رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ).

پروردگار  مهربان  آسمانها  و  زمین  و  همۀ  چیزهائی  که  در  میان  آنها  قرار  دارد.

این  مناسبتی  است که  برای  این  پسوده  و  این  حقیقت  بزرگ  آماده  شده  است.  حقیقت  پروردگار  یگانهای  که  خداوندگار  انسانها،  و  خداوندگار  آسمانها  و  زمین،  و  خداوندگار  دنیا  و  آخرت  است.  پروردگاری  که  سزای  سرکشی  و  پاداش  پرهیزگاری  را  میدهد،  و  دنیا  و  آخرت  بدو  منتهی  میگردد. گذشته  از  این،  او  «رحمان«  و  مهربان  است  .  .  .  از  جملۀ  رحمت  و  مهربانی  او  پاداش  و  پادافرهای  است  که  بدینان  و  بدانان  میدهد.  حتّی  عذاب  رساندن  به  سرکشان  از  رحمت  و  مهربانی  خداوند  رحمان  و  مهربان  سرچشمه  مـیگیرد.  از  جملۀ  رحمت  و  مهربانی،  شرّ  و  بدی  به  سزای  خود  برسد،  و  فرجام  شرّ  و  بدی  با  فرجام  خیر  و  خوبی  یکسان  نشود.  با  وجود  رحمت  و  مهربانی  و  جلالت  و  عظمت  ایزد  سبحان‌:

(لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا) (٣٧)

هیچ  کسی  توان  گفتن  و  یارای  آغاز  سخن  با  او  را  ندارد.  در  آن  روز  هراسانگیز  و  ترسناک،  آن  روز که  جبرئیل  طعلیه السّلام  و  فرشتگان  دیگر،  در  یک  صف  میایستند: 

(صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ ).

به  صف  میایستند  و  هیچ  کدام  زبان  بـه  سخن  نمیگشایند.

مگر  کسی  که  خداوند  مهربان  بدو  اجازه  دهد،  وقتی  که  سخن،  بجا  و  درست  باشد.  خداوند  مهربان  به  گفتن  سخنی  اجازه  نمیفرماید  مگر  این که  بداند  آن  سخن  خوب  و  درست  است‌.

*

موقعیّت کسانی که  مقرّبان  خداوند  مهربانند،  و  از گناه  و  نافرمانی  پاک  و  به  دورند،  این گونه  است:  خاموش  و  ساکت  میایستند،  و  جز  با  اجازه  و  از  روی  حساب  و  کتاب  سخن  نمی‏گویند،  و  شکوه  و  عظمت  و  ترس  و  هراس  و  وقار،  فضای  جایگاه  را  میپوشاند.  در  سایۀ  این  صحنه  فریادی  از  فریادهای  تهدید کردن  و  بیم  دادن  بلند  میشود،  و  خفتگان  خواب  غفلت  و  فرو روندگان  در  مستی  و  منگی  را  تکان  میدهد  و  به  لرزه  میاندازد: 

(ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا (٣٩)إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا) (٤٠)

آن  روز  واقعیّت  دارد  (و  حتمی  و  قطعی  است،  نه  پندار  و  خیال  و  داستان  و  افسانه).  پس  هر کس  که  بخواهد  میتواند  به  سوی  پروردگارش  برگردد  و  (راه  رضای  خدا  و  خوشبختی  را  در  پیش  گیرد).  ما  شما  را  از  عذاب  نزدیکی  بیم  میدهیم  (که  رخ  مـیدهد  در)  آن  روزی  که  انسان  همۀ  کارهائی  را  که  کرده  است  میبیند،  و  انسان  کافر  فریاد  برمیآورد:  کاش  من  خاک  میبودم‌!.

این  تکان  سخت کسانی  است که  با  شکّ  و  تردید  میپرسیدند  و  پرسش  سر  میدادند:

(ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ ).

آن  روز  واقعیّت  دارد  (و  حتمی  و  قطعی  است).

دیگر  جای  پرسش  و  اختلاف  نیست  .  .  .  فرصت  و  مهلت  هم  هنوز  باقی  و  در  دسترس  است‌!

(فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا) (٣٩)

پس  هر کس  که  بخواهد  میتواند  به  سوی  پروردگارش  برگردد  و  (راه  رضای  خدا  و  خوشبختی  را  در  پیش  گیرد)‌.

پیش  از  این که  دوزخ  در کمین  قرار گیرد  و  بازگشت  بدو  شود!  این  تهدید  کردن  و  بیم  دادنی  است  که  از  خـواب  غفلت  مستی  و  منگی  بیدار  میگرداند:

(إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا).

ما  شما  را  از  عذاب  نزدیکی  بیم  میدهیم  (که  رخ  میدهد).  این  عذاب،  دور  نیست.  دوزخ  در  انتظارتان  است  و  در  کمینتان  نشسته  است  و  منتظرتان  است.  بدان  گونه  که  دیدید.  چه  دنیا کوچ  اندکی  است،  و  مدّت  زمان  آن کوتاه  است.  سن  و  سال  انسان  هـم  هر چه  زودتر  سپری  میشود!

این  هم  عذابی  از  هول  و  هراس  است،  وقتی که  یزدان  کافران  را  رها  میکند،  عدم  و  نیستی  را  بر  وجود  و  هستی ترجیح دهند:

(یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا) (٤٠)

آن  روزی  که  انسان  همۀ  کارهائی  را  که  کرده  است  میبیند،  و  انسان  کافر  فریاد  برمیآورد:  کاش  من  خاک  میبودم‌.

انسان کافر  این  را  نمیگوید  مگر  وقتی که  به  تنگا  رسیده  است  و  غمزده  و  اندوهناک  بر  دست  و  پای  افتاده  است!

این  هم  تعبیری  است که  سایههای  تـرس  و  هراس  و  ندامت  و  پشیمانی  میاندازد،  تا  بدانجا  که  انسان  کافر  آرزو  میکند  نابود  شود،  و  به  عنصر  غیر قابل  تـوجّه  و  ناچیزی  تبدیل گردد.  این  نابودی  و  بیارزشی  را  سادهتر  و  آسانتر  از  رویاروی  شدن  با  جایگاه  هراسانگیز  و  سخت  و  شدید  بازپرسی  می‏بیند  .  .  .  جایگاهی که  مقابل  پرسش  پرسندگان  و  شکّ  و  تردید  شک  و  تردیدکنندگان  در  بارۀ  آن  خبر  بزرگ  و  سترگ  قرار  دارد!

*


 


[1]  «‌سبعاً‌»‌: هفت‌. این عدد برای تکثیر است‌، و اشاره به‌کرات متعدّد  آسمان و مجموعه‌های منظومه‌ها و کهکشانهای فراوان جـهان هستی  است‌که دارای ساختار استوار و بزرگی هستند. و یا بر تجدید دلالت  دارد، امّا آنچه ما از ستارگان می‌بینیم همه متعلّق به آسمان اوّل است‌،  و ماورای آن‌، شش آسمان دیگر وجود داردکه از دسترس علم بشر  بیرون و فراتر است (‌نگا:  صافّات / 6،فصّلت‌/12)‌.  (‌مترجم‌) 
[2] «‌المعصرات‌»‌:  جمع  معصر، ابرهائی که زمـان باریدن آنـها فرارسـیده  باشد.گویا ابرها به هنگام تراکم‌، سیستمی بر آنها حاکـم می‌شود که  خود را می‌فشارند و در نتیجه باران از آنها می‌بارد (‌نگا:  نمونه‌)... (‌مترجم‌)‌.