ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورۀ عادیات مکّی و ١١ آیه است
بسم الله الرّحمن الرّحیم
(وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا (١)فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا (٢)فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا (٣)فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا (٤)فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا (٥)إِنَّ الإنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (٦)وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِکَ لَشَهِیدٌ (٧)وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (٨)أَفَلا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ (٩)وَحُصِّلَ مَا فِی الصُّدُورِ (١٠)إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ) (١١)
روند این سوره در پسودههای تند و سخت و برانگیزندهای به پیش میرود. از پسودهای به پسودهای، سبک و سریع و آزاد، میپرد و میدود و میجهد، تا به واپسین بند و بخش سوره مـیرسد، و واژه و سایهروشن و موضوع و آهنگ در کنار آن میآرامد و استقرار مییابد) بدان گونه که دونده به خطّ پایانی مسابقه میرسد و در آنجا میآرامد و استقرار مییابد!
این سوره میآغازد با صحنۀ اسبانی که نفس زنان به پیش میتازند، آن اسبانی که با سمهای خود جرقهها و شرارهها برمیافروزند. بامدادان یورش و ایلغار میبرند. گرد و غبار بر میانگیزند. ناگهانی به میان دشمنان میروند و ایشان را غافلگیر میکنند و میگیرند. به صفهایشان ترس و هراس میاندازند و به گریز و فرارشان وادار میدارند!
به دنبال این صحنه، صحنۀ ناسپاسی و حقّ ناشناسی و کفران نعمت و انکار کردن و کفر ورزیدن و خودپسندی و بخل شدید نفس درمیرسد!
پس این صحنه هم صحنۀ زنده شدن و سر از گورها به در آوردن، و جمعآوری کفر و ایمان و نیّت خوب و بد موجود در سینهها فرا میرسد.
در پایان این سوره، گرد و غبار برانگیختن و بخل و تنـگچشمی نمودن و زنده شدن و گردآوری کردن، همه به نهایت خود میرسد. به پیشگاه خدا میرسد و در آنجا باز میایستد و استقرار میپذیرد:
(إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ )(١١)
در آن روز بدون شکّ، پروردگارشان (از احوال و اعمال ایشان) بسیار آگاه است (و پاداش و کیفرشان را میدهد؟).(عادیات /11 )
در آهنگ موسیقی خشونت و دمیدن و تاختن و درهم شکستنی است که با فضای پر سر و صدا و گرد و خاکی مناسبت دارد که گورهای زیر و رو شده آن را بر میانگیزند، و با سینههائی که رازها و ایدهها و باورهای درون آنها گردآوری میگردد و پیش آورده میشود، ارتباط و پیوند دارد. همچنین با فضای انکار کردن و ناسپاسی نمودن و خودخواهی و خودپسندی و تنگچشمی شدید مناسبت دارد ... وقتی که خدا برای همۀ اینها چهارچوب مناسبی را خواسته است، این چهارچوب را نیز از فضای پر سر و صدا و گرد و خاک آلودهای تهیّه دیده است، گرد و خاکی که اسبان تازنده در حرکت و دویدن خود برمیانگیزند، و فضا را از شیهه و صدای خود بر میکنند، و با سمهای خود جرقّهها و شرارهها برمیافروزند، و بامدادان ناگهان یورش میبرند و گرد و خاک میپراکنند، و به وسط دشمنان بدون انتظارشان میتازند و میرسند ... پس چهارچوب این سوره چهارچوبی ساخته از تصویر است، و تصویری ساخته از چهارچوب است.[1]
(وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا (١)فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا (٢)فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا (٣)فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا (٤)فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا (٥)إِنَّ الإنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (٦)وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِکَ لَشَهِیدٌ (٧)وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ) (٨)
سوگند به اسبان تازندهای که (به سوی میدان جهاد) نفس زنان پیش میروند! آن اسبانی که (بر اثر برخورد چخماق سمهایشان به سنگهای سـر راه) جرقّهها برمیافروزند. همان اسبانی که بامدادان (بر سپاهیان دشمن) یورش میبرند. و در آن، گرد و غبار زیادی را برمیانگیزند. و بامدادان به میان جمع (دشمنان) میتازند. (به چنین اسبانی سوگند که) انسان نسبت به پروردگار خود بسـیار ناسپاس و حقّناشناس است. خود انسان نیز بر این معنی گواه است (و میداند ناسپاس و حقّناشناس است). و او علاقۀ شدیدی به دارائی و اموال دارد ... .
یزدان سبحان به اسبان پیکار سوگند یاد میکند، و حرکات آنها را یکی یکی توصیف میفرماید، از آن زمان که دویدن میآغازند و نفس زنان از شیههها و صداهای مشهور خود که در حال حرکت دارند همۀ اطراف را پر میسازند. صخره سنگها را با سمهای خود میزنند و شرارهها و جرقّهها از آنها پدید میآورند. در بامدادان زود، ناگهان بر سر دشمنان میتازند. گرد و غبار برپا و برانگیخته میدارند، گرد و غبار پیکار بدون انتظار. اسبـان به میـان صفهای دشمـان ناگهانی وارد میشوند و آنان را دچار پریشانی و هرج و مرج میگردانند!
اینها گامهای پیکاری است که مخاطبان نخستین این قرآن بدانها آشنا بودهاند و مراحل گوناگون آن را دیدهاند ... سوگند خوردن به اسبان در این چهارچوب، پیام نیرومندی دربر دارد راجع به دوست داشت حرکت و تلاشی که برای آن انجام میگیرد. این حرکت و تلاش وقتی صورت میپذیرد که انسان به ارزش و بهای آن در ترازوی یزدان سبحان پی برده باشد و بداند چه اندازه خدا بدین پیکار توجّه دارد و بدان اهمّیّت میدهد.
این گذشته از هماهنگی این صحنه با صحنههائی است که بر آنها سوگند یاد میشود و بر آنها پیرو زده میشود، همان گونه که قبلاً گفتیم. چیزی که خداوند سبحان بر آن سوگند میخورد حقیقتی در نفس انسان است، زمانی که دل او از انگیزههای ایمان خالی باشد. این حقیقتی است که قرآن انسان را بدان توجّه میدهد تا ارادۀ او را برای مبارزه با آن مجهّز و آماده سازد. چرا که خدا ژرفای پیوندهای این حقیقت را در نفس انسان میداند، و آگاه از تأثیر فراوان این حقیقت در هستی او است:
(إِنَّ الإنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (٦)وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِکَ لَشَهِیدٌ (٧)وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ) (٨)
انسان نسبت به پروردگار خود بسیار ناسپاس و حقّناشناس است. خود انسان نیز بر این معنی گواه است او میداند ناسپاس و حقّناشناس است). و او علاقۀ شدیدی به دارائی و اموال دارد.
انسان نعمت پروردگار خود را انکار میکند، و فضل و لطف فراوان او را نادیده می گیرد. ناسپـاسی و حقّناشناسی و انکار انسان در نمادها و سیماهای پراکنده و گوناگونی پدیدار میآید و به صورت افعال و اقوال نمودار میگردد، و در جایگاه شاهدی که این حقیقت را بیان بدارد و بر آن گواهی بدهد جای میگیرد. انگار خودش بر ضدّ خودش بر این حقیقت گواهی میدهد. یا انگار او روز قیامت خودش بر ناسپاسی و حقّناشناسی و انکار و کفر خـود گواهی میدهد:
(وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِکَ لَشَهِیدٌ) (٧)
خود انسان نیز بر ایـن معنی گواه است (و میداند ناسپاس و حقّناشناس است).
روزی حقّ و حقیقت را بر ضدّ خود بیان میدارد، آنگاه که اصلاً جای جدال و ستیز و حیله و نیرنگ نیست!
(وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ) (٨)
و او علاقۀ شدیدی به دارائی و اموال دارد.
او بسیار خود را دوست میدارد، بدین خاطر است که او خیر و خوبی را سخت دوست میدارد، ولی آن را در اموال و دارائی و سلطه و قدرت و بهرهمندی از کالاهای زندگی دنیوی، مجسّم میدارد و شکل میبخشد ...
این فطرت انسان است، و این سرشت انسان است، مادام که ایمان آمیزۀ دل انسان نشده باشد، تا جهانبینیها و ارزشها و معیارها و مقیاسها و همّت گماشتنهای او را تغییر دهد و دگرگون سازد، و ناسپاسی و حقّناشناسی و کفر و انکار او را به اعتراف و اقرار به فضل و لطف و شکر و سپاس خدا تبدیل گرداند. همچنین خودخواهی و تنـگچشمی او را به فداکاری و جاننثاری و رحمت و مهربانی تبدیل سازد. و ارزشهای حقیقی را بدو نشان دهد، ارزشـهائی که دستیابی بدانها سزاوار حرص و جوش و مسابقه و رنج کشیدن و تلاش ورزیدن است. این چنین ارزشهائی بالاتر و والاتر از مال و سلطه و بهرهمندی حیوانی از کالاهای زندگی دنیوی است ...
قطعاً انسان - بدون اینان - حقیر و کوچک است. خواستهایش حقیر و ناچیز است. چیزهای مورد توجّه او حقیر و بیارزش است، هر اندازه هم آزها و طمعهایش بزرگ، و دید گـاهها و انتظارهایش سترگ، و اهداف و مقاصدش بالا و والا باشد. زیرا او پیوسته در لجنزار زمین سرنگون میماند، و همیشه در حدود و ثغور عمر مقیّد و گرفتار خواهد بود، و زندان هستی خود خواهد گردید ... او را آزاد نمیسازد، و وی را اوج نمیدهد، مگر تماس با جهانی که بزرگتر از زمین، و برتر از زندگی دنیوی، و سترگتر از هستی انسان است ... جهانی است که توسّط خداوند ازلی ساخته شده است و از دست قدرت او به درآمده است، و به سوی خداوند ابدی بر میگردد، و در آن دنیا با آخرت برای همیشه پیوند پیدا میکند و برای همیشه میماند ...
*
بدین سبب واپسین نگرش در این سوره فرا میرسد تا ناسپاسی و حقّناشناسی و کفر و انکار و خودخواهی و بخل را چارهسازی نماید و بزداید، و قید و بند و غل و زنجیر نفس را در هم شکند و آن را از آنها آزاد و رها گرداند. همراه آن، صحنۀ زنده شدن و رستاخیز و همایش همگان در پیشگاه یزدان را به صورتی نمایش میدهد که عشق و محبّت خیر و خوبی، یعنی اموال و دارائی را به فراموشی میسپارد، و انسان را از غفلت سرمستی و خود خواهی بیدار و هوشیار میگرداند:
(أَفَلا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ (٩)وَحُصِّلَ مَا فِی الصُّدُورِ )(١٠)
آیا این انسان (ناسپاس و دلباختۀ دارائی) نمیداند: هنگامی که آنچه در گورها است بیرون آورده میشود (و مردگان زنده میگردند). و هنگامی که آنچه در سینهها (از کفر و ایمان و نیّت خوب و بد) است (از میان دفاتر اعمال) جمعآوری میگردد و به دست میآید ... . صحنۀ درشت و برانگیزندهای است. زنده شدن و سر از گورها به درآوردن هـمۀ کسانی که در گورها آرمیدهاند. بیان زنده شدن و سر از گورها به درآوردن با این واژۀ شگفـت و شگرف برانگیزنده است. فراچنگ آوردن اسرار و رازهائی است که در سینهها نهان مانده است و انسان سخت بدانها بخل ورزیده است و آنها را از چشمان دیگران دور داشته است. فراچنگ آوردن با این واژۀ درشت و سخت ... فضا، سراسر آن، درشتی و سختی و غبارآلود است!
آیا انسان نمیداند چه میشود وقتی که این چنین بشود؟ ... آیا نمیگوید که چه چیز را میداند؟ آگاهی او از این، به تنهائی کافی است حس و شعور او را به تکان و لرزه درآورد. آن گاه انسان را رها میسازد تا به دنبال پاسخ بگردد، و در پـی هر مطلوب و مقـصودی بگردد، و به تصوّر در آورد آثار و عواقبی را که امکان دارد با این جنشبها و تکانهای سخت همراه باشد!
این جنشبها و تکانهای شوریده و برانگیخته پایان مییابد و آرام میگیرد، و هر چیزی میآرامد، و هر کاری به نهایت میرسد، و هر فرجامی و هر سرنوشتی خاتمه میپذیرد:
(إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ) (١١)
در آن روز بدون شکّ پروردگارشان (از احـوال و اعمال ایشان) بسیار آگاه است (و پاداش و کیفرشان را میدهد).
برگشت به سوی پروردگارشان است. پروردگارشان در «آن روز» کاملاً آگاه و مطّلع از احوال و اسرار ایشان است... خدا در هر وقتی و در هر حالی آگاه و مطّلع از آنان است. ولیکن این آگاهی و اطّلاع «در آن روز» آثار و پیامدهائی دارد که ایشان را در این جایگاه متوجّه آنها میگرداند ... این آگاهی و اطّلاعی است که به دنبال آن، فرجام و عاقبتی است. این آگاهی و اطّلاعی است که در پی آن، حساب و کتاب و مـزا و سزا است. این معنی ضمنی، در این مقام جلوهگر و پدیدار میآید.
*
این سوره، روال و منوال یگانهای دارد. تازان و شتابان و زبانهکشان و غرش کنان و پرهیجان است ... تا بدین آرام و قرار میرسد و میانجامد ... برابر شیوۀ قرآن، معنی و لفظ و آهنگ میآرامد.
*