ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورۀ تین مکّی و ٨ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ (١)وَطُورِ سِینِینَ (٢)وَهَذَا الْبَلَدِ الأمِینِ (٣)لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (٤)ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (٥)إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (٦)فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (٧)أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ) (٨)
حقیقت بنیادینی که این سوره آن را عرضه میدارد، حقیقت سرشت سالمی است که یزدان سبحان انسان را بر آن سرشته است. این سرشت سالم با سرشت ایمان همآوائی دارد، و همراه با ایمان به کمال ممکن خود میرسد. انسان وقتی سقوط میکند و پست میگردد که از راستای سرشت و از راستای ایمان منحرف گردد و به کژراهه رود.
یزدان سبحان بر این حقیقت سوگند یاد میکند به انجیر و زیتون، و کوه طور سینین، و به این شـهر ایمن. در بسیاری از سورههای این جزء میبینیم این گونه سوگند خوردنها وجود دارد. سوگند خوردن چهارچوبی است که این حقیقت در آن عرضه میگردد و از آن سخن میرود. در سورههائی همسان این سوره، چهارچوب سخن با حقیقتی که در آنها عرضه میشود هماهنگی کامل و دقیقی دارد.
طور سینین همان کوهی است که از طرف راست آن به سوی موسی علیه السّلام نداء داده شد. شهر امین مکّه است که خانۀ خدا کعبه در آن قرار دارد . . . رابطۀ طور سینین و شهر امین، در کار دین و ایمان، روشن و واضح است ... و امّا انجیر و زیتون تا آنجا که ما میدانیم این چنین سایهروشنی در آن هویدا و پیدا نیست.
سخنان زیادی در بارۀ انجیر و زیتون روایت گردیده است . . . گفتهاند: انجیر اشاره به کوه تینا است که در نزدیکی دمشق است. همچنین گفتهاند: انجیر اشاره به درخت انجیری است که آدم و همسرش از برگهای آن بر عورت خود افکندند، درخت انجیری که در بهشتی بود که آنان پیش از نزول به زندگی این جهان در آنجا بودند. و نیز گفتهاند: انجیر اشاره به سرزمین رویش انجیر در کوهی است که کشتی نوح علیه السّلام بر آن لنگر انداخته است و جای گرفته است.
در بارۀ زیتون گفتهاند: اشاره به کوه زیتا دارد که در بیت المقدّس است. و گفتهاند: زیتون اشاره به خود بیتالمقدّس است. و نیز گفته شده است: اشاره به شاخۀ زیتونی است که کبوتر آن را با خود آورده بود، کبوتری که نوح علیه السّلام از کشتی پروازش داده بود تا گشت بزند و وضع طوفان را روشن بکند. وقتی که کبوتر برگشت و شاخۀ زیتون به منقار گرفته بود نوح دانست که زمین از آب به در آمده است و گیاه روی آن روئیده است. همچنین گفتهاند: انجیر و زیتون همان دو چیزی هستند که ما حقیقت آنها را میشناسیم و آنها را میخوریم. دیگر رمز چیزی نیستند و تنها مفهوم معمولی و مشهور خود را دارند . . . یا این که انجیر و زیتون رمز مکان رویش خود بوده و بر مکانی دلالت دارند که در آنجا میرویند . . .
درخت زیتون در جای دیگری از قرآن بدان اشاره شده است و در کنار طور بوده است:
(وَ شَجَرَهً تَخرُجُ من طُور سَیناءَ تَنبُتُ بالدُّهن وَ صبغ للآکلین ).
همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سیناء میروید و (صدها سال عمر میکند و پیوسته سبز و خرّم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهرۀ شما میسازد) و تولید روغنی و نانخورشی میکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ» و «ب« بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز موادّ غذائی) برای خورندگان (است).(مؤمنون/20)
از زیتون هم سخن رفته است[1] :
( وَ زَیتُوناً وَ نخلاً ) .
و درختان زیتون و خرما را. (عبس/٢٩)
از انجیر تنها در اینجا سخن رفته است و یگانه موردی است که در سراسر قرآن از آن نام برده شده است. بدین خاطر ما نمیتوانیم در این راستا قاطعانه چیزی بگوئیم. آنچه ما میتوانیم بگوئیم - با تکیه بر نظائر این چهارچوب در سورههای قرآنی - این است که ذکر انجیر و زیتون اشاره به اماکنی یا یادبودهائی است که ارتباط به دین و ایمان داشته باشد، یا مربوط به پیدایش انسان در زیباترین سیما و ساختار باشد. این هم در بهشتی صورت پذیرفته است که انسان زندگی خود را در آن آغاز کرده است . . . این برداشت بدان خاطر است که این اشاره با آن حقیقت بنیادین برجسته در این سوره، سازگار شود، و چهارچوب این سوره با حقیقت موضوع موجود در داخل چهارچوب هماهنگ باشد . . .
*
حقیقت داخلی سوره این است:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ (٤)ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ (٥)إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) (٦)
ما انسان را (از نظر جسم و روح) در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریدهایم. سپس ما او را به میان پستترین پستان برمیگردانیم (و از زمرۀ بدترین مردمان میگردانیم). مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند که آنان پاداش قطع ناشدنی و بیمنّت دارند.
از این حقیقت، عنایت یزدان در آفـرینش اوّلیّۀ این انسان در زیباترین سیما و بهترین شکل، پدیدار و نمودار است. یزدان سبحان هر چیزی را که آفریده است زیبا و خوب آفریده است. امّا از زیبائی ترکیببند و زیبائی اعتدال انسان در اینجا و در جاهای دیگر قرآن جداگانه و به طور خاصّ سخن گفتن، بیانگر عنایت فراوان یزدان در حقّ این آفریده است.
عنایت یزدان به کار و بار این آفریده - با وجود این که دارای ضعف است، و از او انحراف از سرشت، و انجام فساد و تباهی دیده میشود - اشاره به این دارد که انسان در پیشگاه یزدان دارای شأن و مقامی است. این عنایت در آفرینش انسان و در ترکیببند او بدین شکل والاتر و برتر، حه از لحاظ ترکیببند دقیق و پیچیدۀ جسمانی، و چه از نظر ترکیببند شگفت و شگرف عقلانی، و چه از جنبۀ عجیب و غریب روحانی، پدیدار و آشکار است. در این جایگاه بر ویژگیهای روحانی تکیه شده است. چه قسمت روحانی است که سقوط میکند و انسان را به میان پستترین پستان میاندازد. این هم وقتی صورت میگیرد که انسان از سرشت منحرف شود و از ایمان درست که همراه با سرشت است، کناره رود. معلوم است که آفرینش بدنی و جسمانی انسان سرنگون نمیگردد و به میان پستترین پستان نمیافتد.
با این ویژگیهای روحانی است که برتری ترکیببند انسانی جلوهگر میآید. انسان این آمادگی را دارد به درجهای از والائی برسد که از مقام فرشتگان مقرّب برتر رود و برتر شود. همان گونه که داستان معراج بر این امر گواهی میدهد . . . چرا که جبرئیل علیه السّلام در جایگاهی میایستد و از فروتر رفتن بازمیایستد. ولی محمّد پسر عبدالله صلّی الله علیه وآله وسلّم که انسان است به جایگاه بالاتر و والاتری اوج میگیرد و میرود.
همچنین انسان مستعدّ این است - وقتی که سقوط میکند و سر در نشیب مینهد - به پلّۀ پست و فرودینی سرنگون گردد که هرگز هیچ آفریدهای بدان فرو نمیافتد و واژگون نمیگردد:
(ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ) (٥)
سپس ما او را به میان پستترین پستان برمیگردانیم (و از زمرۀ بدترین مردمان میگردانیم).
در این وقت چهارپایان والاتر و استوارتر از انسان میگردند. چرا که آنها بر سرشت خود ماندگار میمانند، و تسبیح و تقدیس پروردگارشان بدانها الهام میگردد، و در پرتو رهنمود و رهنمون یزدان به انجام وظیفۀ خود میپردازند. ولی انسان که در زیباترین سیما و بهترین شکـل آفریده شده است، پروردگار خود را انکار میکند، و در سایۀ هواها و هوسهایش سرنگون میگردد و سقوط میکند به پلّۀ پست و فرودینی که چهارپا نمیتواند بدان سرنگون گردد و سقوط بکند.
(لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ) (٤)
ما انسان را (از نظر جسم و روح) در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریدهایم.
ما انسان را هم از نظر سرشت و هم از لحاظ استعداد در بهترین شکل و زیباترین سیما افریدهایم . . .
(ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ) (٥)
سپس ما او را به میان پستترین پستان برمیگردانیم (و از زمرۀ بدترین مردمان میگردانیم).
این وقتی خواهد بود که انسان سرشت خود را از خطّ سیری منحرف میگرداند که یزدان او را بدان رهنمود و رهنمون فرموده است، و ان را برای او روشن نـموده است، و او را آزاد گذاشته است تا یکی از دو راه هدایت و ضلالت را برگزیند.
(إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ).
مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند. اینان بر راستای سرشت میمانند، و با ایمان و با کار خوب سرشت را کمال میبخشند، و آن را به کمال مقدّر و مقرّر خودش اوج میدهند و بالا میبرند، تا بدان حدّ که سرشت را به زندگی کمال در سرای کمال میرسانند و منتهی میگردانند.
(فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) (٦)
آنان پاداش قطع ناشدنی و بیمنّت دارند.
ایشان پاداش دائمی و ناگسیختنی دارند.
و امّا کسانی که سرشت خود را سرنگون میسازند و خویشتن را به میان پستترین پستان میافکنند، پیوسته سرشت خود را سر در نشیب میاندازنـد و در سرازیری سرازیر میکنند، تا بدانجا که سرشت ایشان به پلّۀ پست و فرودین میرسد و در پائینترین جایگاه مستقرّ میگردد. آنجا که دوزخ است، و در آنجا آدمیّت آنان هدر میرود و ضائع میشود، و یکسره به پستی و گودی اختصاص پیدا میکنند و از آن گودال عذاب میگردند!
آن جایگاه خوب و برین و این جایگاه بد و فرودین، مکان پایانی و سرشتی نقطة شروع است . . . انسان یا بر سرشت سالم میماند، و سرشت را با ایمان کمال میبخشد، و سرشت را با کار خوب بالا میبرد، چنین انسانی در نهایت به کمال مقدّر و مقرّر سرشت در زندگی پرنعمت بهشت میرسد . . . یا انسان از سرشت سالم منحرف میگردد، و خویشتن را سرنگون به گودال پست عذاب پرت میکند، و خود را از نفخۀ رحمت الهی محروم میگرداند. چنین کسی در نهایت به پلّۀ پست مقدّر و مقرّر خود در زندگی دوزخ میرسد و بدان گرفتار میشود.
از این به بعد ارزش ایمان در زندگی انسان جلوهگر میآید . . . ایمان نردبانی است که سرشت سالم از آن بالا میرود و به سر حدّ کمال خود میرسد. ایمان رشتۀ درازی میان سرشت و آفریدگار سرشت است. ایمان نوری است که جایگاههای خطا را برای سرشت روشن میسازد در سربالائیای که رو به سوی زندگی جاویدانان بزرگوار دارد.
وقتی که این رشته بگسلد، و زمانی که این نور خاموش بشد، نتیجۀ قطعی و حتـمی سرنگون شدن در سرازیری پرنشیبی به سوی پستترین پستان، و منتهی شدن به ضائع کردن و هدر دادن آدمیّت به طور کلّی است. آن زمان که از وجود انسان گل و لای میماند و بس، و با سنگ، هیمۀ آتش میگردد بدون هیچ گونه تفاوت و فرقی!
*
در سایۀ این حقیقت، یزدان سبحان «انسان« را فریاد
میدارد:
(فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ (٧)أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ (٨)
پس (ای انسان ناسپاس! به دنبال مشاهدۀ این همه دلائل و نشانههای معاد) دیگر چه چیز تو را برآن میدارد که روز سزا (و جزای قیامت) را دروغ پنداری (و در دادگاه الهی خویشتن را محکوم به سقوط از درجۀ انسانیّت سازی؟). مگر خداوند فرمانرواترین فرمانروایان (و داورترین داوران) نمیباشد؟.
دیگر چه چیز تو را بر آن میدارد که روز سزا و جزا را دروغ بنامی و دروغ پنداری با وجود این حقیقت؟ بعد از درک و فهم ارزش ایـمان در زندگی بشریّت؟ پس از روشن شدن سرنوشت کسانی که ایمان نمیآورند، و در پرتو این نور راهیان نمیگردند، و به رشتۀ محکم خدا چنگ نمیزنند؟
(أَلَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ) (٨)
مگر خداوند فرمانرواترین فرمانروایان (و داورترین داوران) نمیباشد؟.
آیا خداوند دادگرترین دادگران نیست وقتی در بارۀ کار و بار مردمان بدین نحو بدین شکل داوری میکند و فرمان میراند؟ آیا . . . آیا حکمت خدا در این داوری و فرمانروائی راجع به مؤمنان و غیرمؤمنان به انجام نمیرسد؟
عدل و عدالت واضح و روشن است. حکمت و فلسفه پدیدار و آشکار است . . . بدین خاطر در حدیث مرفوع از ابوهریره روایت شده است:
( فَإذا قَرَأ أحَدُکُم : « وَ التّین وَ الزّیتون» ... فَأتی آخرَها : « دلیسَ اللهُ بأحکَم الحاکمین؟» ... فَلیَقُل : بلی وَ أنا علی ذلکَ منَ الشّاهدین».
« هر گاه یکی از شما (وَ التّین وَ الزّیتُون ) را خواند، وقتی که در آخرش رسید به ( الیسَ الله بأحکَم الحاکمینَ؟ ) باید بگوید: بلی (خداوند داورترین داوران است) و من از زمرۀ گواهی دهندگان هستم«.
*
[1] غیر از این دو مورد، در چهار مورد دیگر از زیتون سخن رفته است: انعام/٩٩و ١٤١، نحل/11، نور/35 (مترجم)