ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورۀ شرح مکّی و ٨ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (١)وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ (٢)الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (٣)وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ (٤)فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (٥)إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (٦)فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (٧)وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ) (٨)
این سوره پس از سورۀ ضحی نازل گردیده است. انگار مکمّل آن است. در این سوره سایهروشن خوشایند، روح دوست داشتنی مناجات، نمادهای عنایت، نشان دادن موارد رعایت، مژده دادن به سهل و ساده شدن کار و بار، رفع مشکلات، فرارسیدن گشایش و آسایش، رهنمود و رهنمون کردن به راز و رمز آسان گردیدن امور، و دستیابی به رشتۀ محکم و استوار تماس و ارتباط است . . .
*
(أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (١)وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ (٢)الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (٣)وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ) (٤)
آیا ما سینۀ تو را نگشودیم (و دلت را از بند غم حیرت رها نساختیم، و تاب تحمّل نابسامانیهای محیط جاهلیّت و سختیهای مسؤولیّت بزرگ نبوّت را به تو عطاء نکردیم؟). و بار سنگین (تلاش فراوان، برای هدایت مردمان) را از (دوش) تو برنداشتیم؟ همان بار سنگینی که پشت تو را درهم شکسته بود؟ و آوازۀ تو را بلند نکردیم و بالا نبردیم؟.
این آیات پیام میدارند که روح پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آزرده بوده است و به تنگا افتاده است به سبب کاری از کارهای این دعوتی که یزدان سبحان آن را بدو واگذار فرموده است، و به خاطر گردنههای سخت و ناهمواری که بر سر راه دعوت بوده است، و به علّت مکر و کید و نیرنگ و حیلهای که پیرامون این دعوت را فراگرفته است و آن را احاطه کرده است . . . این آیات همچنین پیام میدهند که سینۀ مبارک پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بر اثر غمهای سنگین و فراوان این دعوت گرفته است و سنگین بار گردیده است. او احساس میکرد بار رسالت بر دوشش سنگین و کمرشکن و جانفرسا است، و او به کمک و یاری و توشه و اندوختهای نیاز دارد.
بدین هنگام است که این راز و نیاز شیرین درمیگیرد، و این سخن مهربانانه به گوش جان میرسد:
(أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ) (١)
آیا ما سینۀ تو را نگشودیم (و دلت را از بند غم حیرت رها نساختیم، و تاب تحمّل نابسامانیهای محیط جاهلیّت و سختیهای مسؤولیّت بزرگ نبوّت را به تو عطاء نکردیم؟).
آیا سینۀ تو را برای پذیرش این دعوت گشاد و فراخ نکردیم؟ و آیا کار و بار آن را برایت ساده و آسان ننمودیم؟ و آیا این دعوت را محبوب دلت نساختیم؟ و آیا جادۀ آن را برایت نکشیدیم و صاف و هموار نکردیم؟ و آیا راه را برایت نورانی و روشن نگرداندیم تا در پرتو نور وروشنائی پایانۀ سعادتمند آن را ببینی؟ در سینهات به پژوهش بپرداز، آیا در آن آسایش و گشایش و تابش و درخشش را نمییابی؟ در حسّ و شعور خود مزۀ این عطاء را آماده ساز، و آن گاه بگو: آیا همراه این مزه، با هر رنج و دردی خوشی و لذّتی نمییابی؟ و با هر خستگی آسودگی نمیبینی؟ و با هر سختی و مشقّتی سهولت و آسانی احساس نمیکنی؟ و با هر محرومیّتی رضایت و خشنودی نمییابی؟
(وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ (٢)الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ) (٣)
و بار سنگین (تلاش فراوان، برای هدایت مردمان) را از (دوش) تو برنداشتیم؟.
باری را از پشت تو برداشتیم که سنگینی میکرد و نزدیک بود پشت تو را از سنگینی درهم شکند . . . این بار را از پشت تو برداشتیم با سعۀ صدر و تاب تحمّلی که به تو دادیم. در نتیجه این بار سنگین سبک و آسان گردید . . . تو را توفیق رفیق کردیم، و برای رساندن دعوت و نفوذ در دلها کمک و یاریت دادیم و مستعدّ و آمادهات نمودیم. در پرتو وحی کار دعوت را برایت سهل و ساده کردیم. وحی ای که برایت پرده از حقیقت به کنار میزند، و برای سهل و ساده و در کمال آرامش فرو بردن آن حقیقت به دلها و درونها کمکت میکند و یاریت مینماید.
آیا این کمک و یاری و آرامش و کامیابی را در حمل بار سنگینی که پشتت را میشکست نمییابی و نمیبینی؟ آیا بارت را سبک نمییابی بعد از این که سعۀ صدر به تو دادیم و نیروی تاب و تحمّل بهرهات ساختیم؟
(وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ) (٤)
و آوازۀ تو را بلند نکردیم و بالا نبردیم؟.
آوازۀ تو را در جهان فرشتگان بلند گرداندیم. آوازۀ تو را در زمین بلند گرداندیم. اصلاً آوازۀ تو را در سراسر گسترۀ هستی بـلند گرداندیم . . . آوازۀ تو را بلند گرداندیم و اسم تو را همراه با اسم خدا کردیم هر زمان که لبهائی نام خدا را ببرد:
( لا اله الّا الله. محمّد رسول الله).
جز خدا معبودی نیست. محمّد فرستادۀ خدا است. بالاتر از این بلندی و والائی، بلندی و والائی وجود ندارد. فراتر از این منزلت و مکانت، منزلت و مکانتی نیست. این مقامی است که مختصّ به محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم در میان همۀ جهانیان است . . .
نام تو را بالا بردیم در لوح محفوظ، بدان گاه که یزدان جهان مقدّر و مقرّر فرمود: قرنها بگذرد، و نسلها پیاپی بیاید و برود، و میلیونها لب در هر مکانی این اسم ارزشمند را فریاد بدارند همراه با صلوات و درود و محبّت و مودّت عمیق و عظیم.
ما نام تو را بالا بردیم. این آوازۀ نام تنها در این برنامۀ الهی والای اسلام است. خود این انتخاب والائی است. آوازهای است که کسی در این هستی نه پیش از آن و نه بعد از آن بدان نائل نیامده است و نائل نمیآید . . . دیگر کجا همراه با این عطاء، درد و رنج و خستگی و ضعف و ناتوانی میماند، عطائیکه بر هر درد و رنج و خستگی و ضعفی دست میکشد و آنها را میزداید؟
*
علاوه بر این سعۀ صدر و آوازۀ بلند، باز هم خدا به حبیب برگزیدۀ خود لطف میفرماید، و از او غمزدائی مینماید، و او را انیس و مونس میسازد، و بدو اطمینان مـیدهد، و او را بر آسانگیری و کارسازی جداناشدنی از وی مطّلع و آگاه میسازد:
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (٥)إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا) (٦)
چرا که همراه با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی است. مسلّماً با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی است .
سختی و دشواری از آسایش و آسودگی جداناشدنی است. آسایش و آسودگی با سختی و دشواری همراه و همدم میگردد. برای تو که عملاً آسایش و آسودگی با سختی و دشواری همراه و همدم گردیده است. چه آن زمان که کار دشوار و بار سنگین گردید، سعۀ صدر به تو دادیم. سعۀ صدر بار تو را سبک کرد، باری که پشت تو را درهم میشکست. آسایش و آسودگی با سختی و دشواری همراه و همدم گردید و سنگینی را زدود و بار سنگین را فروانداخت.
کار مؤکّدی است. آن را عیناً با واژگان خودش تکرار میکند:
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (٥)إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا) (٦)
همراه با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی است. مسلّماً با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی است. این تکرار اشاره دارد به این که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم گرفتار دشواری و تنگنا و مشقّت بوده است، و این امر مقتضی همچون ملاحظهای و همچون تذکّری، و نیازمند حاضر آوردن نمادهای عنایت، و نشان دادن موارد رعایت، و این تأکید، آن هم با انواع تأکیدها، بوده است . . .کاری هم که برای خود محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم اینگونه دشوار و سنگین بوده است، قطعاً باید کار بزرگی بوده باشد . . .
*
آن گاه این رهنمود و رهنمون کردن ارزشمند فرامیرسد، و به موارد سهل و ساده کردن و آسایش و آسودگی بخشیدن، و به اسباب و علل سعۀ صدر، و به چشمۀ آب و منبع توشۀ راه سخت و دشوار دور و دراز، اشاره مینماید:
(فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (٧)وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ) (٨)
هر گاه (از کار مهمّی) بپرداختی، به دنبال آن (به کار مهمّ دیگری بپرداز و در آن بکوش و) رنج ببر (و فرجام کاری را آغاز کار دیگری کن). و یکسره به سوی پروردگارت روی آر (و تنها بدو دل و امید ببند، و جز به او خود را مشغول مساز).
قطعاً همراه با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی است. پس از اسباب و وسائل آسودن و آسوده کردن استفاده بکن. بدین منظور هر گاه کاری را به پایان بردی که با مردمان داری و راجع بدین زمین است، و مربوط به گرفتاریهای زندگی است، هر گاه از همۀ اینها بپرداختی، در این وقت دلت را یکسره متوجّه چیزی کن که سزاوار آن است در بارۀ آن رنج ببری و زحمت بکشی و به تلاش و پویش بپردازی . . . و آن عبادت و پرستش و دربست رو به خدا کردن و از دیگران بریدن و چشم امید به خدا دوختن و بدو توجّه نمودن است . . .
(وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ) (٨)
و یکسره به سوی پروردگارت روی آر (و تنها بدو دل و امید ببند، و جز به او خود را مشغول مساز).
یکسره به سوی پروردگار یگانۀ خود روی آر، و از همه چیز ببر، حتّی از کار و بار مردمانی ببر که میخواهی آنان را دعوت بکنی و سرگرم دعوت ایشان هستی . . . لازم است برای راه توشه برداشت. لازم است برای جهاد توشه فراهم کرد. در اینجا توشه و ابزار است . . . در اینجا با سختی و دشواری، آسایش و آسودگی مییابی. هـمراه به تنگا افتادن رهائی و گشایش را میبینی . . . راه این است!
*
این سوره به پایان میآید همان گونه که سورۀ ضحی به پایان آمد. در حالی که در دل و درون انسان دو احساس درهم آمیخته برجای گذاشته است: احساس عظمت مهر و محبّت دوست داشتنی و بزرگی که نسیم آن از سوی پروردگار دوستدار و مهربان محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم بر روح او وزیدن گرفته است، و احساس مهر و عطوفتی که شخص پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را در بر گرفته است. ما نزدیک است چیزی را لمس نمائیم که در آن روز و روزگاری که این مودّت و محبّت زیبا را اقتضاء میکرده است بر قلب بزرگوار پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرو میآمده است.
این دعوت است. این امانت سنگینی است. این بار سنگینی است که پشت را درهم میشکند. این دعوت با وجود این چیزها و آن چیزها جایگاه تابش نور الهی، و فرودگاه نور الهی است. پیوند دادن فنا به بقا، و هستی با نیستی است!
*