تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی فتح آیه‌ی 29-18

 

سوره‌ی فتح آیه‌ی 29-18

 

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً (18) وَمَغَانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَهَا وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (19) وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ وَکَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنکُمْ وَلِتَکُونَ آیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ وَیَهْدِیَکُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً (20) وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً (21) وَلَوْ قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً (22) سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (23)‏ وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً (24) هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً (25) إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (26) لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِیباً (27) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً (28)‏ مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً (29)

 

سراسر این درس سخن از مؤمنان و سخن با مؤمنان است‌. از آن جماعت ممتاز و منحصر و خوشبختی سخن می‌رود و با آنان سخن‌گفته می‌شودکه با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در زیر درخت بیعت کردند. آن بیعتی‌که خدا در آن حاضر و ناظر و پیمان‌گیرنده بود. دست خدا بالای دستهای ایشان بود. آن مجموعه‌ای‌که از خداوند بزرگوار شنیدندکه در باره ایشان به پیغمبر خود (صلی الله علیه و سلم) می‌گوید:

(لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).

خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا می‌دانست آنچه را که در درون دلهایشان (‌از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام‌) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (‌گذشته از نعمت سرمدی آخرت‌) پاداششان کرد.

و از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) شنیدند که در باره ایشان می‌گوید:

(أنتم الیوم خیر أهل الأرض).[1]

«شما امروزه بهترین سرنشینان زمین هستید».

یزدان سبحان سخنی را در باره ایشان با پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) می‌گوید، و یزدان سبحان سخنی را با آنان دارد: بدیشان مژده می‌دهد به غنیمتها و فتحهائی که برای آنان آماده‌کرده است‌، و به رعایت و حمایت و عنایتی‌که در این‌کوچ در حق ایشان روا دیده است‌، و به چیزهائی ایشان را مژده می‌دهدکه به دنبال این غنیمتها و فتحها و چنین رعایت و حمایت و عنایتی درمی‌رسد. همچنین بدیشان مژده می‌دهدکه چه پیروزیهابی برایشان مقدر و مقرر فرموده است‌، پیروزیهائی‌که با سنت خدا پیوند دارند، سنتی‌که هرگز تغییر نمی‌کندو دگرگون نمی‌شود. یزدان سبحان دشمنان کافر ایشان را سخت تهدید می‌فرماید. برای آنان پرده از حکمتی برمی‌دارد که در صلح حدیبیه و سازش و آرامش امسال وجود داشته است‌. برای این‌گروه موید می‌دارد صدق خوابی راکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) دیده است‌. او در خواب دیدکه دخول به مسجدالحرم صورت می‌پذیرد، و مسلمانان در امن و امان بدانجا وارد می‌شوند بدون این‌که ترس و هراسی داشته باشند. و این که آئین او بر همه آئینهای سراسر زمین چیره خواهد شد.

این درس و این سوره با همچون تصویر ارزشمند و درخشانی پایان می‌پذیرند، تصویر جماعت ممتاز و منحصر و خوشبخت اصحاب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آن اصحابی که صفت ایشان در تورات و در انجیل ذکر گردیده است‌، و خدا بدیشان وعده مغفرت و پاداش بزرگ را داده است‌.

*

(لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).

خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا می‌دانست آنچه را که در درون دلهایشان (‌از صداقت‌وایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام‌) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت‌) پاداششان کرد. همراه با غنیمتهای بسیاری که آن را به دست خواهند آورد. خداوند چیره شکست‌ناپذیر و فرزانه‌ای است که کارهایش براساس حکمت است‌.

من امروز می‌کوشم از فراسوی هزار و چهارصد سال‌، آن لحظه قدسی را ورانداز کنم‌که همه هستی آن پیام آسمانی ارزشمند یزدان بزرگ و سترگ را شنیدند، پیامی‌که خدا به پیغمبر امین خود (صلی الله علیه و سلم) در باره آن گروه مؤمنان ابلاغ فرمود. من می‌کوشم صفحه هستی موجود در آن لحظه را بنگرم و ببینم‌که در نهان پنهان هستی چه می‌گذشته است‌. همه هستی‌، فرموده ارزشمند الهی را در باره آن مردان حاضر در آن سرزمین مشخص این جهان‌، منعکس می‌سازند و پژواک می‌کنند ... من می‌کوشم خودم شخصا چیزی از حال و احوال آن افراد خوشبخت را درک و فهم‌کنم‌، افراد خوشبختی‌که باگوشهای خویش می‌شنوندکه آنان همان کسانی هستند، بلی خودشان همان اشخاصی هستندکه خدا در باره ایشان می‌فرماید: قطعا خدا از ایشان خشنود و راضی‌گردیده است‌. خدا مکانی را نیز مشخص می‌دارد که آنان در آنجا بوده‌اند، و وضع و حالی را هم معین می‌کند و پیش چشم می‌داردکه داشته‌اند، در آن زمان‌که سزاوار همچون خشنودی و رضایتی گردیده‌اند:

(إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).

همان دم که در زیر درخت با تو بیعت می‌کردند.

آنان این را از زبان پیغمبر صادق و تصدیق‌شده خود می‌شنوند. او هم آن را از زبان پروردگار بزرگ و سترگ خود روایت می‌دارد.

وای خدایا! آیا آنان - آن افراد خوشبخت - آن لحظه قدسی و ملکوتی را چگونه دیده‌اند و چگونه با آن رویاروی گردیده‌اند؟ و آن ابلاغ الهی را چگونه دریافت داشته‌اند و پیام آن را چگونه برگرفته‌اند؟ آن تبلیغ و پیامی‌که به هرکسی اشاره می‌کند و شخص او را مخاطب می‌سازد و بدو می‌گوید: تو ... تو خودت‌... خدا به تو پیام می‌دهد: او از تو خشنود و راضی است‌. توکه زیر درخت بیعت می‌کنی! خدا می‌دانسته است بر دلت چه می‌گذشته است‌، و این است‌که آرامش خود را بهره‌ات کرده است و اطمینان خاطر به تو داده است!

کسی از ما می‌خواند یا می‌شنودکه‌:

(وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ).

خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است‌. (آل عمران/68‌)

خود را سعادتمند می‏بیند، و به خویشتن می‌گوید: آیا امیدوار نیستم‌که در داخل این عموم بوده و یکی از آنان باشم‌؟‌.. می‌خواند یا می‌شنود:

(إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).

فطعاً خدا با شکیبایان است‌. (‌بقره/153)

اطمینان خاطر پیدا می‌کند، و به خویشتن می‌گوید: آیا من امیدوار نیستم‌که در داخل این عموم بوده و از زمره شکیبایان باشم؟ آن مردان بزرگ می‌شنوند و به یکایک ایشان هم ابلاغ می‌شود که خدا او را مخاطب می‌سازد و خود او را در نظر دارد. خدا به او ابلاغ می‌کند: خدا از او راضی است‌. خدا دانسته است‌که در دل و درونش چه می‌گذشته است‌، و از آن خشنود بوده است!

وای خدا! چه‌کار شگفت و شگرفی است‌!

(لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).

خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند.

(فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).

خدا می‌دانست آنچه را که در درون دلهایشان (‌از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام‌) نهفته بود. لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (‌گذشته ازنعمت سرمدی آخرت‌) پاداششان کرد‌.

می‌دانست چه غیرت و حمیت و جوانمردی و شجاعتی برای دفاع از اسلام و از خویشتن در دلهایشان بود. می‌دانست چه راستی و صداقتی در بیعت ایشان بود. می‌دانست چه اندازه خون جگر می‌خوردند و چه اندازه خشم خود را قورت می‌دادند در برابر هیجان و جوش و خروشی‌که در درونشان به موج درآمده بود و آتشی که شعله زده بود، و آنان می‏بایست اعصاب خود را کنترل کنند و هیجانات درونشان را سرکوب نمایند و شعله‌های سرکش دلها را خاموش سازند و بر احساسات خود غلبه‌کنند تا در پشت سر فرموده پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌بایستند و مطیع و تسلیم وشکیبا و گوش به فرمان بمانند.

(فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ).

لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد.

با همچون تعبیری اطمینان خاطر را به تصویر می‌کشد و شکلی از آرامش را می‌کشدکه آرام و متین و موقرانه نازل می‌گردد، و بدان دلهای‌گرم و سراپا حماسه و شور و آماده انفجار، سردی و سلامتی و اطمینان خاطر و آسایش و آرامش می‏بخشد.

(وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).

و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت‌) پاداششان کرد.

این فتح و ظفر، همان صلح و سازشی است‌که با شرائط و موقعیتهائی‌که داشت به فتح و پیروزی تبدیل‌گردید، و سرآغاز فتحها و پیروزیهای زیادی شد. چه بسا فتح و پیروزی خیبر یکی از آنها باشدکه بسیاری از مفسران فتح و پیروزی خیبر را همان فتح و پیروزی نزدیکی می‌دانندکه خدا آن را نصیب مسلمانان فرموده است‌.

(وَمَغَانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَهَا).

همراه با غنیمتهای بسیاری که آن را به دست خواهند آورد.

این غنیمتها همراه است با فتح و پیروزی‌، اگر مراد فتح و پیروزی خیبر باشد، و یا به دنبال آن به دست می‌آید، اگر مقصود از فتح و پیروزی همین صلح و ساز حدیبیه باشد، صلح و سازی‌که با انجام آن مسلمانان توانستند به فتحها و پیروزیهای‌گوناگونی دسترسی و دستیابی پیدا کنند.

(وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).

خداوند چیره شکست‌ناپذیر و فرزانه‌ای است که کارهایش براساس حکمت است‌.

این هم پیرو مناسبی برای آیات پیشین است‌. که در خشنودی و فتح و پیروزی و وعده غنائم‌، قدرت و قوت و شکوه و هیبت جلوه‌گر می‌آید، همان‌گونه که حکمت و تدبیر و فلسفه و تقدیر پدیدار می‌گردد، و در پرتو آنها است‌که وعده بزرگوارانه الهی محقق می‌‌شود و پیاده می‌گردد.

*

بعد از این ابلاغ بزرگوارانه آسمانی به پیغمبر امین (صلی الله علیه و سلم) راجع بدان مسلمانانی‌که بیعت‌کردند، روند قرآنی روی به سخن‌گفتن از خود مؤمنان میکند. سخن از این صلح و ساز می‌رود، یا سخن از این فتح و پیروزی می‌شود، فتح و پیروزی و صلح و سازی که مومنان شکیبایانه و مطیعانه آن را دریافتند و پذیرفتند:

(وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ وَکَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنکُمْ وَلِتَکُونَ آیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ وَیَهْدِیَکُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً . وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).

خداوند غنیمتهای فراوانی را به شما وعده داده است که آنها را به چنگ می‌آورید، ولی این یکی را (‌که غنائم خیبر است‌) زودتر برایتان فراهم ساخت‌، و دست تعدی مردمان (‌کینه‌توز و بدنهاد یهودی پیرامون مدینه‌) را از شما بازداشت‌، تا نشانه‌ای (‌بر وفای به عهد پروردگار) برای مؤمنان باشد، و شما را به راه راست رهنمود کند. و غنیمتهای دیگری که شما قدرت بر آن را نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد (‌و آن را بهره شما می‌گرداند) و او بر هر چیزی توانا است‌.

این مژده‌ای از جانب یزدان برای مؤمنان است‌، مؤمنانی‌که آن مژده را شنیدند و بدان یقین پیدا کردند و اطمینان داشتند، و دانستندکه یزدان برای ایشان غنیمتهای فراوانی آماده فرموده است و تهیه دیده است‌، و پس از آن زنده ماندند و زندگی کردند آن اندازه که می‌بایست بمانند و زندگی‌کنند، و مصداق این وعده را دیدند، وعده‌ای که خلاف نمی‌شود. در اینجا است‌که بدیشان می‌گوید: خدا هرچه زودتر این را برایشان تهیه می‏بیند. این چیزی‌که تهیه دیده می‌شود - آن‌گونه‌که از ابن عباس روایت‌گردیده است - باید صلح حدیبیه باشدکه از آن به فتح و پیروزی تعبیر می‌شود، و بدین وسیله فتح و پیروزی و غنیمتهای پیاپی آن تاکید و تایید می‌گردد، همان گونه که‌گفتار پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) را قبلا در این راستا بیان کردیم‌، و واقعیتهای حال و احوال‌، گویای صدق این اعتبار است‌. همچنین چه بسا مراد فتح خیبر باشد - همان‌گونه‌که از مجاهد روایت‌گردیده است‌. چون خیبر نزدیک‌ترین غنیمتی بودکه بعد از حدیبیه به دست آمده است‌. امّا نظریه نخستین‌، به ذهن نزدیک‌تر و مرجح‌تر می‌آید.

خداوند بر مؤمنان منت می‌نهد این‌که دستهای مردمان را از ایشان بازگرفته است و بازداشته است‌، و از جمله دستهای مشرکان قریش را و همچنین دستهای دشمنان دیگرشان را از آنان به دور داشته است‌، آن دشمنانی‌که پیوسته چشم به راه بلایا و حوادثی بودندکه‌گریبانگر مؤمنان شود، مؤمنانی‌که به هر حال کم و اندک بودند، و مردمان دیگر فراوان و بسیار بودند. امّا با این وجود مؤمنان به بیعت خود وفا کردند، و وظائف و تکالیف خود را به تمام وکمال انجام دادند، این بودکه خدا دستهای مردمان را از ایشان بازداشت و بازگرفت، و آنان را به امن و امان رساند، و ایمنشان فرمود.

(وَلِتَکُونَ آیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ).

تا نشانه‌ای (‌بر وفای به عهد پروردگار) برای مؤمنان باشد.

تا این واقعه‌ای‌که در اول‌کار، آن را نمی‌پسندیدند و بر آنان سنگینی می‌کرد، نشانه‌ای بر وفای به عهد پروردگار برای مؤمنان باشد. خداوند بدیشان خبر می‌دهد که این واقعه برای آنان نشانه‌ای خواهد گشت‌. در آئینه این واقعه‌، فرجام تدبیر الهی برای خودشان را، و پاداش اطاعتشان از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و تسلیم فرمان یزدان‌گردیدنشان را خواهند دید. عاقبت متوحه خواهند شدکه این رخداد کار بزرگی بوده است‌، و خیر و صلاح زیادی داشته است‌. به دلهایشان آرامش و اطمینان و خشنودی و یقین می‏بخشد.

(وَیَهْدِیَکُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِیماً).

و شما را به راه راست رهنمود کند.

هدایت دادنتان به راه راست‌، پاداش اطاعتتان و فرمانبرداریتان و صداقت درونتان است‌. بدین منوال یزدان جهان غنیمتهائی راکه بدانها می‌رسند و هدایتی راکه بدیشان عطاء می‌گردد جمع می‌آورد، و با این جمع‌بندی از هر سو بدانان خیر و خوبی می‌رساند، آن هم در سایه کاری‌که آن را نپسندیده‌اند و بسی آن را سنگین دیده‌اند. بدین نحو خدا بدیشان می‌آموزد که گزینش خدا برایشان گزینش است‌. بدین وسیله دلهایشان را بر اطاعت مطلق و فرمانبرداری بدون چون و چرا بار می‌آورد و آموزش می‌دهد.

همچنین یزدان سبحان بدیشان بزرگواری می‌فرماید و بدانان مژده می‌دهد که بجز این نعمت‌، نعمت دیگری در انتظارشان است‌، نعمتی‌که با قدرت خود بدان نائل نمی‌گردند، و بلکه خدا است‌که آن را برایشان مقدر و مقرر می‌فرماید و با قدرت خودش آن را بدیشان عطاء می‌نماید:

(وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).

و غنیمتهای دیگری که شما قدرت بر آن را نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد (‌و آن را بهره شما می‌گرداند) و او بر هر چیزی توانا است‌.

در باره این نعمت دیگر، روایتهای مختلفی است‌. آیا مراد فتح مکه است‌؟ آیا فتح مملکت ایران و فتح مملکت روم است‌؟ و یا این‌که مقصود همه فتحهائی است که مسلمانان به دنبال این واقعه داشته‌اند؟

نزدیک‌ترین چیزی‌که به ذهن می‌رسد و با این روند سخن مناسبت دارد، فتح مکه است‌، فتحی‌که پس از صلح حدیبیه بوده است و به سبب همین صلح روی داده است‌. صلح حدیبیه بیش از دو سال طول نکشید. مشرکان نقض پیمان‌کردند و این صلح و ساز را به هم زدند. خداوند بزرگوار تقریباً فتح مکه را بدون جنگ نصیب مسلمانان‌کرد، و مکه را بهره ایشان نمود، مکه‌ای‌که قبلا برای مسلمانان بسی دشوار بود، و اهالی آنجا به مسلمانان در وسط خانه وکاشانه‌شان حمله‌کرده بودند، و در سال حدیبیه ایشان را از زیارت بیت‌الله برگردانده بودند. ولی بعد از آن یزدان جهان مکه را احاطه فرمود، و آن را بدون جنگ تسلیم مسلمانان نمود.

(وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).

خدا بر هر چیزی توانا است‌.

این مژده‌ای است‌که در اینجا سربسته به میان آمده است‌، و خداوند بزرگوار آن را معین نفرموده است‌. زیرا مژده به چیزی است‌که در وقت نزول این آیه جزو غیب بوده است و غیب را خدا داند و بس. بدان چنین اشاره‌ای کرده است تا آرامش و خشنودی و امید و شادی به دلهای مؤمنان بیندازد و آنان را خوشحال و چشم به راه فتح و پیروزی سازد.

به مناسبت اشاره به غنیمت حاضر و آماده‌، و اشاره به غنیمت‌که خدا از آن آگاه است و بس، و مسلمانان در انتظار آن بسر می‏برند، یزدان سبحان به مؤمنان خبر می‌دهد که ایشان پیروزند، و صلح و سازی ک امسال صورت پذیرفته است‌، بدان خاطر صورت نگرفته است که مسلمانان ضعیف و ناتوانند، و یا این‌که مشرکان قوی و توانایند. بلکه این صلح و ساز حکمت و فلسفه‌ای داشته است که خداوند متعال آن را اراده فرموده است و خواستارش بوده است‌. اگرکافران با مسلمانان می‌جنگیدند، کافران شکست می‌خوردند و می‌گریختند. چه این قانون و سنت خدا است: هرگاه مؤمنان وکافران در یک پیکار نهائی و پایان‌بخش رویاروی شوند، مؤمنان (که جانبداران حق هستند) پیروز می‌گردند و کافران (‌که طرفداران باطل هستند) شکست می‌خورند:

(وَلَوْ قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً . سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً).

اگر کافران (‌قریش‌، در سرزمین حدیبیه‌) با شما بجنگند، (‌از ترس شما) پشت می‌کنند و می‌گریزند، سپس سرپرستی (‌که کار و بار ایشان را به دست گیرد) و یاوری (‌که ایشان را کمک کند) پیدا نخواهند کرد. این سنت الهی است که در گذشته نیز بوده است‌، و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت‌.

بدین منوال پیروزی مؤمنان و شکست‌کافران را با سنت جهانی ثابت و تغییرناپذیر خود ارتباط می‌دهد. آن مؤمنانی‌که از زبان خدا پیروزی خویش را و شکست دشمنانشان را به عنوان سنتی از سنت‏های جاری و ساری درگستره جهان هستی می‌شنوند، چه آرامشی می‏یابند؟ چه اطمینانی پیدا می‌کنند؟ در دلها و درونهایشان چه ثبات و یقینی را می‏یابند؟ چه اندازه استوار و توانا و دلیر و پابرجا می‌گردند؟

این یک سنت دائمی و تغییرناپذیری است‌. ولیکن گاهی تا وقت معین خود به تاخیر می‌افتد. گاهی تا مدت مقرر خود به تاخیر می‌افتد به خاطر اسباب و عللی که با ماندگاری مؤمنان بر راستای راهشان و با استقامت و پایداری ایشان پیوند دارد، استقامت و پایداری‌ای که یزدان در مؤمنان سراغ دارد. یا گاهی مربوط می‌گردد به آمادگی فضائی‌که در آن پیروزی مؤمنان و شکست کافران پدیدار می‌آید و نمودار می‌گردد، تا پیروزی ارج و بها و تاثیر خود را داشته باشد. یا پیروزی به چیزهای دیگری جز اینها مربوط می‌شود، چیزهائی‌که خدا از آنها آگاه است و بس‌. به هر حال سنت خدا دگرگون نمی‌شود و تغییر نمی‌کند، و خدا راستگوترین گویندگان است‌:

(وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً).

و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت‌. همچنین خداوند بر مسلمانان منت می‌نهد و بزرگواری می‌فرماید با بازداشتن دست مشرکان از مؤمنان‌، و با کوتاه کردن دست مؤمنان از مشرکان‌، پس از آن که یزدان مؤمنان را برکسانی پیروز می‌گرداندکه بر سرشان تاخته بودند و یورش آورده بودند. در اینجا اشاره می‌شود بدان رخدادی‌که چهل نفر از مشرکان یا بیشتر و یا کم‌تر می‌خواهند به اردوگاه مسلمانان بتازند وکارشان را بسازند. امّا گرفتار می‌گردند و اسیر می‌شوند، و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ایشان را عفو میفرماید:

(وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً).

او همان کسی است که در درون مکه (‌و در زیر پنجه دشمن‌) دست کافران را از شما، و دست شما را از ایشان کوتاه کرد، بعد از آن که (‌در جنگهای قبلی‌) شما را بر آنان پیروز گردانیده بود، و خداوند می‌بیند هر چیزی را که بکنید.

این واقعه‌ای است که رخ داده است‌. شنوندگان بدان آشنا و از آن آگاهند. خدا آن را بدین شیوه برایشان بیان می‌دارد و یادآوری می‌کند، تا هر حرکتی و هر واقعه‌ای راکه برایشان اتفاق می‌افتد و روی می‌دهد به تدبیر و تقدیر بدون واسطه خود برگرداند، و به دلهایشان این احساس مشخص را در باره دست یزدان سبحان بیندازد، و متوجه شوند دست یزدان سبحان است‌که هر چیزی را اداره می‌کند و می‌گرداند، و گامهایشان را رهنمود و رهنمون می‌فرماید، هم بدان سان که اندیشه‌هایشان را رهنمود و رهنمون می‌نماید، تا مسلمانان خویشتن را سراپا تسلیم یزدان گردانند، بدون این‌که شک و تردید به خود راه دهند، و بدون این‌که ملاحظه چیزی بکنند و به چیزی بنگرند. بدین وسیله جملگی به صلح و ساز درآیند، و با تمام وجود، و با همه احساسها و اندیشه‌هائی‌که دارند، و با هرگونه رویکرد و تلاشی‌که در پیش می‌گیرند و می‌کنند، صلح و ساز را بپذیرند. یقین داشته باشند وکاملا بر این باور باشندکه‌کارها جملگی در دست خدا است‌، و فرمان فرمان او است و بس، وگزینش آن‌گزینشی است‌که خدا آن را برگزیده باشد، و ایشان در آنچه برمی‌گزینند و در آنچه نمی‌پسندند برابر قضا و قدر و اراده و مشیت خدا عمل می‌کنند، و خدا هم برایشان خیر و خوبی می‌خواهد. هرگاه مسلمانان مخلصانه تسلیم خدا شوند، هرچه خیر و خوبی است از ساده‌ترین و آسان‌ترین راه نصیب ایشان می‌گردد. خدا از احوال و اوضاع آشکار و نهان ایشان آگاه است‌، و می‏بیند هر چیزی راکه آشکار و نهان انجام می‌دهند. خدا از روی علم و اطلاع و دانش و بینش آنچه راکه می‌خواهد برایشان برمی‏گزیند، و هرگز آنان را بیهوده به خود رها نمی‌کند، و هرگز چیزی را از آنان دریغ نمی‌داردکه سزاوارش باشند:

(وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً).

و خداوند می‌بیند هر چیزی را که بکنید.

*

آن‌گاه در باره دشمنان مسلمانان برایشان صحبت می‌کند و می‌فرماید: چه کسانی دشمنان مسلمانان در معیار و میزان خدا هستند؟ به‌کارهایشان و به بازداشتن مؤمنان از بیت‌الله‌، چگونه می‌نگرد؟ اصلا به مسلمانان‌، درست برعکس دشمنان می‌نگرد:

(هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً . إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).

آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد. اگر مردان و زنان مومنی را لگدمال نمی‌کردید که (‌در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (‌خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد. دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هرکه را بخواهد غرق رحمت خود سازد (‌و جامه ایمان به اسلام را به تن او کند)‌. اگر (‌کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (‌با غلبه شما بر آنان‌) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم‌. آن‌گاه که کافران تعصب و نخوت جاهلیت را در دلهایشان جای دادند (‌و تصمیم گرفتند که مؤمنان را به مکه راه ندهند)‌، خدا اطمینان خاطری بهره پیغمبرش و بهره مؤمنان کرد (‌و آرامشی خوش به دلهایشان راه داد، تا در پرتو آن‌، طوفان خشم و ناراحتی خویش را فرونشانند، و راضی به قضای خدا، و گوش به فرمان پیشوای خود باشند، و سر به شورش برندارند)‌. همچنین خدا ایشان را بر روح ایمان ماندگار کرد و (‌به حقیقت از هرکس دیگری‌) سزاوارتر برای روح ایمان و برازنده آن بودند، و خدا از هر چیزی آگاه و بر هر کاری توانا است‌.

آنان برابر معیار و میزان خدا قطعا‌کافرند، کافرانی‌که سزاوار این صفت زشت و پلشتند:

(هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا).

آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند.

ایشان را به‌گونه‌ای به تصویر می‌کشدکه انگار تنها آنان‌کافرند، و نسبت کهن و ژرفی به کفر می‌رسانند. این است‌که آنان زشت‌ترین و پلشت‌ترین چیز در پیشگاه خدائی هستند که از کفر و ازکافران بدش می‌آید! همچنین‌کردار زشت و پلشت ایشان را هم به تصویر می‌کشد، و آن بازداشتن مومنان از مسجدالحرام، و جلوگیری ایشان از ورود حیوانات قربانی و رسیدن آنها به جایگاه شرعی ذبح است‌:

(وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ).

و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد.

این کار در جاهلیت و در اسلام گناه بزرگی بوده است‌. این کار در همه آئینهائی که مردمان در جزیرة‌العرب بدانها آشنا بوده‌اند از روزگار نیای ایشان ابراهیم گناه بزرگی بوده است‌. این‌کار، زشت و پلشت بوده است در عرف آنان و در عقیده ایشان و در عقیده مؤمنان ... در این صورت خدا که دست مؤمنان را از سر کافران بازداشته است بدان خاطر نبوده است چون نامشان کوچک بوده است‌. هرگز! هرگز! بلکه این‌کار به خاطر حکمت دیگری است‌که خدا لطف می‌فرماید و آن را برای مؤمنان بیان می‌نماید:

(وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ).

اگر مردان و زنان مومنی را لگدمال نمی‌کردند که (‌در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسی. و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (‌خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد).

در مکه برخی از افراد مسلمان مستضعف بودند. آنان نمی‌توانستند مهاجرت کنند. در میان مشرکان می‌زیستند و تقیه می‌کردند و مسلمان شدن خود را پنهان می‌داشتند. اگر جنگ درمی‌گرفت و مسلمانان به مکه می‌تاختند، چون چنین تازه مسلمانانی را نمی‌شناختند چه بسا ایشان را لگدمال می‌کردند و آنان را له و په می‌نمودند و می‌کشتند. آن وقت‌گفته می‌شد: مسلمانان‌، مسلمانان را می‌کشند! بر مسلمانان مهاجم لازم می‌آمد دیه قتل خطا را بپردازند زمانی‌که روشن می‌شد مسلمانانی راکشته‌اند ...

گذشته از این‌، حکمت و فلسفه دیگری در میان است‌، و آن این که یزدان سبحان می‌داند که در میان کافرانی که مسلمانان را از مسجدالحرام بازداشته‌اند کسانی یافته می‌شوندکه هدایت نصیب ایشان می‌گردد، و اشخاصی پیدا می‌شوند که یزدان برایشان مقدر فرموده است که مورد مرحمت او قرارگیرند، به سبب سرشتی و حقیقتی که خدا از آنان سراغ دارد. اگر این دسته از آن دسته تشخیص و تمییز داده می‌شد، خدا به مسلمانان اجازه جنگ می‌داد، و به کافران عذاب دردناکی می‌رسانید:

(لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً).

تا خدا هرکه را بخواهد غرق رحمت خود سازد (‌و جامه ایمان به اسلام را به تن او کند)‌. اگر (‌کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (‌با غلبه شما بر آنان‌) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم‌.

بدین‌گونه خدا برای‌گروه‌گزیده منحصر به فرد خوشبخت‌،‌گوشه‌ای از حکمت پنهان در فراسوی تقدیر و تدبیر خود را برایشان روشن و آشکار می‌سازد در شناسائی کسانی پیش می‌رود که کفر ورزیده‌اند. ژرفاهای وجودشان را ترسیم می‌کند و به تصویر می‌کشد، بعد از آن‌که چگونگی ظاهر ایشان وکیفیت کردارشان را می‌نگارد و پیش چشم می‌دارد:

(إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ).

آنگاه که کافران تعصب و نخوت جاهلیت را در دلهایشان جای دادند (‌و تصمیم گرفتند که مؤمنان را به مکه راه ندهند).

به خاطر تعصب نه جانبداری از عقیده‌ای و برنامه‌ای ... بلکه غیرت ناشی از خودبزرگ‌بینی و نازش و بالش و سرمستی و غرور و طعنه زدن و رخنه‌گرفتن است‌. تعصب کورکورانه‌ای بود که ایشان را بر آن می‌داشت در برابر پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بایستند و با او و باکسان همراهش کشاکش و پیکارکنند، و آنان را از مسجدالحرام بازدارند، و از ورود حیوانات قربانی بدانجا جلوگیری کنند، و نگذارند حیواناتی که مسلمانان با خود برای قربانی آورده بودند به قربانگاه و محل ذبح برسند. آنان با این‌کار با هر عرف و عادتی و با هر عقیده و باوری مخالفت ورزیدند، تا عربها نگویندکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) زورکی به میانشان رفت‌. در راه این تکبر جاهلانه و فریاد ابلهانه، مرتکب این‌گناه بزرگ می‌گردند،‌گناه بزرگی که برابر هر عرف و عادتی و هر دین و آئینی زشت و ناپسند است‌، و حرمت بیت‌الحرامی را مراعات نمی‌کنند که در پرتو قداست آن زندگی می‌کنند، و حرمت ماه‌های حرامی را مراعات نمی‌دارندکه در جاهلیت و در اسلام حرمت آنها محفوظ و مصون مانده است‌! این تعصب کور و غیرت ناجور همان زمان جلوه‌گر آمدکه جبهه‌گرفتند بر ضد هر کسی که در آغازکار بدیشان اشاره کردند صلح و صفا داشته باشند و مسالمت و سازش بکنند. جبهه‌گیری ایشان با هر کسی درگرفت‌که جلوگیری از محمّد (صلی الله علیه و سلم) و از همراهانش به بیت‌الله‌الحرام را عار و ننگ شمردند و این کارشان را نادرست دیدند. این تعصب کور و غیرت ناجور همچنین جلوه‌گر آمد همان زمان که نپذیرفتند سهیل پسر عمرو بسم‌الله الرحمن الرحیم را درسرآغاز پیمان‌نامه بنویسد، و صفت رسول‌الله (صلی الله علیه و سلم) را در متن نوشته بگنجاند. همه این کارها به ناحق از آن جاهلیت خودستای سرزنشگر سرچشمه می‌گیرد.

خداوند تعصب را در درونهایشان بدین شکل جاهلی قرار داده است‌، بدان خاطر که می‌دانسته است در درونهایشان دوری از حق وگریز از حق وجود دارد.

ولی یزدان مؤمنان را از همچون تعصبی محفوظ فرموده است‌، و آرامش و پرهیزگاری را جایگزین آن کرده است‌:

(فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا).

خدا اطمینان خاطری بهره پیغمبرش و بهره مؤمنان کرد (‌و آرامشی خوش به دلهایشان راه داد، تا در پرتو آن‌، طوفان خشم وناراحتی خویش را فرونشانند، و راضی به قضای خدا، و گوش به فرمان پیشوای خود باشند، و سر به شورش برندارند)‌. همچنین خدا ایشان را بر روح ایمان ماندگار کرد و (‌به حقیقت از هرکس دیگری‌) سزاوارتر برای روح ایمان و برازنده آن بودند.

سکینه آرامش خاطر است‌، بسان تقوا که پرهیزگاری فروتنانه است‌. هردوی آنها سزاوار دل باایمان به خدا رسیده است‌، آن دلی‌که با تماس با خدا می‌آرامد، و در پرتو یقین و اعتماد به پروردگارش آرامش می‏یابد و آسوده می‌گردد. پروردگارش را ناظر بر احوال و مراقب اوضاع خود در هر تپش و جنبشی و اندیشه و جهشی می‏بیند. این است‌که سرمست نمی‌شود و خودبزرگ‌بینی نمی‌کند و سرکشی نمی‌نماید. برای خودش خشمگین نمی‌گردد، بلکه برای پروردگارش و برای آئینش خشمگین می‌شود. هرگاه از سوی خدا بدو فرمان برسدکه بیارامد و آرام باشد فرمانبرداری و اطاعت می‌کند و با رضا و رغبت و اطمینان خاطر کرنش می‌برد و فروتنانه تسلیم می‌شود.

بدین خاطر است‌که مؤمنان سزاوارتر از هرکس دیگری برای داشتن روحیه پرهیزگاری وگفتن سخن پرهیزگارانه هستند. این هم ستایش دیگری است‌که پروردگار مؤمنان‌، مؤمنان را بدان می‌ستاید. این ستایش افزون بر بزرگواری‌کردن در حق مؤمنان با نازل‌کردن آرامش بر دلهایشان‌، و به ودیعت نهادن تقوا در دلهایشان است‌. مؤمنان برابر معیار و مقیاس یزدان شایسته پرهیزگاری‌، و سزاوارگواهی یزدان بر آن پرهیزگاری هستند. این هم بزرگداشت پس از بزرگداشتی و تکریمی به دنبال تکریمی است‌،‌که از روی علم و اطلاع و دانش و سنجش صورت می‌پذیرد:

(وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).

و خدا ازهر چیزی آگاه و بر هر کاری توانا است.

*

قبلاگفتیم‌که بعضی از مؤمنانی‌که برای زیارت بیت‌الله بیرون آمده بودند و رهسپار چنین سفری شده بودند، و از خوابی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) دیده بود شاد و شنگول بودند، زمانی‌که متوجه شدند چنین خوابی امسال تحقق ییدا نکرده است و پیاده نشده است‌، و ایشان را از مسجدالحرام بازداشته‌اند، پریشان و سرگردان گردیدند و هول و هراس ایشان را برداشت. خداوند بزرگوار برایشان صداقت و راستی این خواب را تاکید می‌کند، و بدیشان خبر می‌دهدکه چنین خوابی از سوی خدا بوده است و قطعا تعببر آن پیاده می‏گردد و قطعا روی می‌دهد. به دنبال آن هم چیزی نصیبشان می‌گردد که مهم از ورود به مسجدالحرام نیز می‏باشد.

(لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِیباً . هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً).

خداوند خواب را راست و درست به پپعمبر خود نشان داده است‌. به خواست خدا همه شما حتماً در امن وامان و سر تراشیده و مو کوتاه کرده و بدون ترس‌، داخل مسجدالحرام خواهید شد، و خداوند چیزهائی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید، و به همین جهت (قبل از فتح مکه‌) فتح نزدیکی (‌که صلح حدیبیه است‌) پیش آورد. خدا است که پیغمبر خود راهمراه با رهنمون و آئین راستین (‌اسلام به سوی جملگی مردمان‌) روانه کرده است تا آن را بر همه آئینها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه (‌این چنین سخن ومسأله‌ای‌) باشد.

مژده نخستین‌که مژده محقق گردیدن و پیاده شدن خواب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و وارد شدن مسلمانان به مسجدالحرام در حالت امن و امان‌، و تراشیدن موی سرشان یاکوتاه‌کردن موی سرشان به دنبال انجام حج یا عمره است بدون این‌که ترس و هراسی داشته باشند، این مژده پس ازگذشت یک سال محقق‌گردید و پیاده شد. بعد از آن پس از مدت دو سالی‌که از صلح حدیبیه گذشت به صورت بزرگتری و به شکل روشن‌تری تحقق حاصل‌کرد و پیاده‌گردید. چراکه فتح مکه برایشان میسر شد، و دین خدا در آنجا فرمانرواگردید. ولی یزدان سبحان مؤمنان را با تربیت ایمان تربیت می‌کند، بدان هنگام‌که بدیشان میگوید:

(لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاء اللَّهُ).

به خواست خدا همه شما حتماً داخل مسجدالحرام خواهید شد.

پس ورود به مکه قطعی و حتمی است‌، زیراکه خدا بدان خبر داده است‌. امّا باید ان‌شاء‌الله، یعنی خواست و مشیت خدا در دلها و درونهای مؤمنان به صورت مطلق و به شکل آزاد جایگزین شود، و بدانندکه چیزی خواست و مشیت خدا را مقید نمی‌سازد. باید این حقیقت در دلها مستقرگردد، و اساس جهان‌بینی و بنیاد اندیشه مسلمانان در باره خواست و مشیت یزدان‌گردد. قرآن بر این معنی و مقصود تکیه می‌کند، و این حقیقت را بیان می‌دارد، و در هر جائی این استثناء را ذکر می‌نماید. حتی این استثناء - یعنی‌: ان شاء‌الله - را در جاهایی ذکر می‌کندکه وعده خدا در آنجاها داده می‌شود. روشن است وعده خدا هم تخلف‌ناپذیر است و خلاف آن نمی‌شود. امّا تعلق خواست و مشیت بدان همیشه هست و قید و بندی نمی‌شناسد. ان شاء‌الله‌گفتن و خواست و مشیت خدا را بر زبان راندن و در نظر داشتن ادبی است‌که یزدان جهان آن را به دلهای مؤمنان القاء می‌فرماید و می‌اندازد تا در ژرفاهای درونها و ذهنهای ایشان مستقر شود و جای بگیرد.

به تحقق یافتن و پیاده شدن این وعده برمی‌گردیم‌. روایتها نقل کرده‌اند وقتی ماه ذوالقعده سال هفتم -‌یعنی یک سال بعد از صلح حدیبیه -‌ فرارسید، پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و مؤمنانی‌که در صلح حدیبیه حضور داشتند، عازم مکه شدند و حج را با عمره آغازیدند. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در ذوالحلیفه احرام بست، و حیوان قربانی را با خود حرکت داد، بدان سان‌که سال پیش احرام بسته بود و حیوان قربانی را سوق داده بود. اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) لبیک‌گویان حرکت‌کردند. هنگامی‌که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به مر ظهران نزدیک شد، محمّد پسر مسلمه را همراه با اسبها و سلاحها پیشاپیش خود روانه‌کرد. هنگامی‌که مشرکان او را دیدند سخت وحشت‌زده و هراسناک گردیدند. گمان بردند که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بر سرشان می‌تازد و با ایشان به جنگ می‌پردازد، و پیمانی را شکسته است‌که میان ایشان و میان او برای مدت ده سال منعقدگردیده است و باید در آن جنگ نشود. رفتند و اهل مکه را مطلع‌کردند. هنگامی‌که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) آمد و در مر ظهران نازل گردید، آنجائی‌که بتهای حرم را می‌دید، اسلحه‌های همچون کمانها و تیرها و رمحها را به بطن یاجج فرستاد، و با شمشیرهائی‌که در غلاف بود -‌همان‌گونه‌که در شرائط و بندهای پیمان‌نامه مشرکان گنجانده بود - به سوی مکه حرکت‌کرد. بدان هنگام‌که در راه بود، قریشیان مکرر پسر حفص را به خدمتش فرستادند. مکرزگفت‌: ای محمّد، ما از آن زمان‌که تو را شناخته‌ایم عهدشکنی را از تو ندیده بودیم. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

)و ما ذاک‌؟‌)‌. «‌آن کدام عهدشکنی است».

مکرزگفت‌: با اسلحه‌ها و کمانها و رمحها به میان ما آمده‌ای‌. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لم یکن ذلک , وقد بعثنا به إلى یاجج).

«چنین چیزی نبوده است‌. ما اسلحه‌ها و کمانها و رمحها را به یاجج فرستاده‌ایم».

مکرز گفت: مراعات عهد و پیمان از تو دیده‌ایم و با همین خصلت تو را شناخته‌ایم‌. کار تو خوبی و نیکی و وفای به عهد و پیمان بوده است‌.

سردستگان کافران براثر خشم وکینه‌ای‌که به دل داشتند از مکه بیرون رفتند تا رخسار پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌و دیدار اصحاب او - رضی‌الله‌عنهم - را نبینند. ولی مردمان دیگر مکه اعم از مردان و زنان وکودکان بر سر راه‌ها و بالای خانه‌ها نشستند و به دیدن پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و یارانش پرداختند و آنان را ورانداز کردند. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) به مکه وارد شد، در حالی‌که یارانش پیشاپیش او حرکت می‌کردند و لبیک می‌گفتند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) حیوانات قربانی را به ذوطوی فرستاد. او بر شتر ماده‌اش قصواء سوار بود، همان شتر ماده‌ای که در زمان حدیبیه بر آن سوار بود. عبدالله پسر رواحه انصاری زمام قصواء راگرفته بود و آن را بدینجا و آنجا می‌راند و می‌برد.

بدین شیوه خواب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) راست‌گردید و وعده خدا محقق شد. سپس در سال بعدی فتح و ظفر دست داد و آئین حق در مکه‌، و سپس در سراسر جزیره‌العرب‌، غلبه پیدا کرد و چیره‌گردید. بعدها وعده خدا تحقق یافت و مژده دیگر خدا پیاده شد، آنجاکه می‌فرماید:

(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً).

خدا است که پیغمبر خود را همراه با رهنمون و آئین راستین (‌اسلام به سوی جملگی مردمان‌) روانه کرده است تاآن را بر همه آئینها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه (‌این چنین سخن و مسأله‌ای‌) باشد.

دین حق غلبه پیدا کرد و چیره گردید، نه تنها در جزیره‌العرب‌، بلکه در نقاط آبادان آن روزی زمین‌، پیش از این‌که نیم قرن از زمان بگذرد. آئین راستین اسلام در امپراتوری شاهان ایران غلبه پیدا کرد و چیره گردید! و در بخش بزرگی از امپراتوری شاهان روم پخش و پراکنده شد. در هند، و در چین‌، و سپس در جنوب آسیا در ملایو و جز آن‌، و در جزیره‌های هند شرقی (‌اندونزی‌) پخش و پراکنده‌گردید ... در آن زمان چنین جاهائی سرزمین آباد کره زمین در قرن ششم و نیمه قرن هفتم میلادی بود.

هنوزکه هنوز است دین حق بر همه ادیان دیگر غلبه دارد و چیره است‌، با وجود این‌که از بخش بزرگی از سرزمینهائی‌که فتح‌کرده است‌، به ویژه در ارورا و در جزیره‌های دریای مدیترانه‌، واپس کشیده است‌، و نیروی پیروان این دین در سراسر زمین با مقایسه با نیروهائی‌که در شرق و غرب در این زمان هستند، واپس کشیده است و عقبگرد داشته است‌.

بلی هنوزکه هنوز است دین حق بر همه ادیان دیگر غالب و چیره است‌، چون واقعا دین راستین است‌و این دین به ذات خود نیرومند است‌، و از لحاظ سرشت نیرومند است‌. این دین بدون اسلحه و شمشیر و توپ و تفنگ پیروانش بر دشمنان می‌تازد و یورش میبرد! بدان سبب‌که در سرشت خود با فطرت و با قوانین اصیل هستی همراه و همسو است‌، و بدان خاطرکه پاسخ ساده ژرفی به نیازمندیهای خرد و جان‌، و به نیازمندیهای پیشرفت و عمران‌، و به احتیاجات محیطهای گوناگون ساکنان کوخها و ساکنان آسمان‌خراشها می‌دهد!

هرکس‌که پیرو دینی جدای از اسلام باشد، و به اسلام نگاه خالی از تعصب و هوا و هوس بیندازد، راستی و درستی و پایداری و استواری این آئین‌، نیروی نهان در آن‌، قدرت و توان‌کامل و راهیاب رهبری بشریت‌، و نیروی پاسخگویی به نیازهای فراوان و پیشرفته و گوناگون جوامع بشری را کاملا ساده و آسان بدون شیله و پیله در این آئین مشاهده خواهدکرد.

(وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً).

کافی است که خدا گواه (‌این چنین سخن و مسأله‌ای‌) باشد.

وعده خدا در شکل ظاهری سیاسی پیش ازگذشت یک قرن از بعثت محمّدی تحقق پیدا کرد. وعده خدا همیشه در شکل ثابت موضوعی تحقق می‌پذیرد و پیاده می‌گردد، و پیوسته این آئین در حقیقتی‌که با خود دارد بر همه آئینهای دیگر برتری می‌گیرد و سر می‌افتد. بلکه اسلام یگانه دین باقی و جاودانی است‌که در همه احوال و اوضاع می‌تواند به کار بپردازد و رهبری کند. شاید پیروان این آئین تنها کسانی باشندکه امروزه از این حقیقت بدون اطلاع باشند! ولی دیگران این حقیقت را می‌دانند و از آن می‌ترسند، و در سیاستهای خودشان کاملا حساب آن را در مد نظر دارند و آن را از هر جهت می‌پایند!

*

اکنون به پایان این سوره می‌رسیم‌، پایانی که با آن تصویر درخشانی خاتمه می‌یابدکه قرآن آن را از واقعیت اصحاب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) ‌ترسیم‌، و با آن مدح و ثنای بزرگوارانه و ارزشمندی نهایت پیدا می‌کندکه یزدان سبحان در باره آن‌گروه ممتاز و خوشبختی بیان نموده است‌که از ایشان رضایت دارد و خشنود است‌، و رضایت و خشنودی خود را به یکایک آنان ابلاغ فرمود است‌:

(مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً).

محمّد فرستاده خدا است‌، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت‌، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی‌. آنان همواره فضل خدای را می‌جویند و رضای او را می‌طلبند. نشانه ایمان بر اثر سجود در پیشانیهایشان نمایان است‌. این‌، توصیف آنان در تورات است‌، و امّا توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانه‌های (‌خوشه‌های‌) خود را بیرون زده‌، و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌های خویش راست ایستاده باشد، به گونه‌ای که برزگران را به شگفت می‌آورد. (‌مؤمنان نیز همین گونه‌اند. آنی از حرکت بازنمی‌ایستند، و همواره جوانه می‌زنند، و جوانه‌ها پرورش می‌یابند و بارور می‌شوند، و باغبانان بشریت را به شگفت می‌آورند. این پیشرفت و قوت و قدرت را خدا نصیب مؤمنان می‌کند) تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده می‌دهد.

تصویر شگفت و شگرفی است‌که قرآن مجید با شیوه زیبا و فریبای خود آن را ترسیم می‌کند. تصویر آمیزه‌ای از عکسبرداریها و برداشت‏های برجسته‌ترین حالتهای پنهان و نمایان این گروه برگزیده است‌. عکسبرداری و برداشتی، حالت و وضع آنان را با کافران و با خودشان نشان می‌دهد:

(أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ).

در برابر کافران تند و سرسخت‌، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.

عکسبرداری و برداشتی، هیئت و سیمای ایشان را در وقت عبادت نشان می‌دهد:

(تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).

ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی‌.

عکسبرداری و برداشتی نشان می‌دهد دلهایشان را و آنچه در دلهایشان در غوغا و جوشش است و دلهایشان را به خود مشغول می‌دارد:

(یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً).

آنان همواره فضل خدای را می‌جویند و رضای او را می‌طلبند.

عکسبرداری و برداشتی، تاثیر عبادت و رو به خدا کردن و رفتن ایشان را در سیما و نما و نشانه‌هایشان نشان می‌دهد:

(سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ).

سیمای ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است‌.

(ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ).

این‌، توصیف آنان در تورات است‌.

این صفت ایشان در تورات است ...

عکسبرداریها و برداشت‏های پیاپی‌، ایشان را به تصویر می‌کشد آن‌گونه که در انجیل راجع بدیشان آمده است‌:

(کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ).

همانند کشتزاری هستند که جوانه‌های (‌خوشه‌های‌) خود را بیرون زده است‌.

(فَآزَرَهُ). آنها را نیرو داده است‌.

(فَاسْتَغْلَظَ). سخت و سفت شده است‌.

(فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ). بر ساقه‌های خود راست ایستاده است‌.

(یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ). برزگران را به شگفت می‌آورد.

(لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ). تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند.

این آیه با ثبت و ضبط صفت محمّد (صلی الله علیه و سلم) می‌آغازد، صفتی‌که سهیل پسر عمرو، وکسانی‌که از مشرکان با او بودند، آن را نپسندیدند و از آن به هم آمدند:

(مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ).

محمّد فرستاده خدا است‌.

آن‌گاه این تصویر درخشان‌، با آن شیوه زیبا و فریبا، ترسیم می‌گردد.

مؤمنان دارای حالتهای‌گوناگون و جوراجورند. ولی عکسبرداریها و برداشتها حالتهای ثابت و همیشگی ایشان در زندگیشان را پیگیری می‌کند، و نقطه‌های اصلی این زندگی را پیش چشم می‌دارد، و آنها را برجسته می‌نماید، و از آنها خط‌های پدیدار و ستبری را در عکسهای روشن و درخشان‌، تهیه می‏بیند ... قصد تعظیم و تکریم در برگزیدن این عکسبرداریها و برداشتها، و از نگارش سیماها و از ثبت و ضبط نشانه‌هائی‌که عکسها و برداشتها آنها را نشان می‌دهند، پیدا و هویدا است‌، تعظیم و تکریمی‌که یزدان جهان نسبت بدین‌گروه خوشبخت اظهار می‌فرماید و بر صفحه روزگاران نقش می‌نماید.

قصد تعظیم و تکریم‌، روشن و آشکار است‌، در همان حال و احوالی که یزدان سبحان نخستین تصویر و برداشت را در باره ایشان می‌نگارد و پیش چشم می‌دارد:

(أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ).

در برابر کافران تند و سرسخت‌، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.

آنان در برابر کافران تند و سرسخت هستند، کافرانی‌که در میانشان پدران و برادران و خویشاوندان و دوستان مسلمانان وجود دارند. ولی مسلمانان همه این رابطه‌ها و پیوندها را گسیخته‌اند. آنان در میان خودشان و با خودشان مهربان و دلسوزند. آنان تنها برادران دینی هستند و دین ایشان را به یکدیگر پیوند و ارتباط داده است‌. این تندی و سرسختی‌ای که با کافران دارند برای رضای خدا است‌، و این مهربانی و دلسوزی‌ایکه با همدیگر هم دارند برای رضای خدا است‌. قهر ایشان و مهر ایشان برای جانبداری از عقیده‌، و برای جانبازی در راه عقیده است‌. برای خودشان چیزی نمی‌خواهند. در وجودشان برای خودشان چیزی وجود ندارد. آنان هم عواطف و احساسات خود را تنها بر پایه عقیده خود استوار و پابرجا می‌دارند، و هم رفتارها و ارتباط‌های خود را تنها بر پایه عقیده خود استوار و پابرجا می‌نمایند. با دشمنانشان شدت و حدت دارند برای دفاع از عقیده‌ای که دارند، و با برادران و دوستانشان نرمش می‌ورزند و مهربانی می‌کنند به سبب عقیده‌ای که دارند. آنان از خودخواهی بریده‌اند و از هوا و هوس گسیخته‌اند، و از کسی جز یزدان فرمان نمی‌برند، و پیوندی ندارند جز پیوندی که ایشان را با خدا ارتباط می‌دهد.

قصد تکریم و تعظیم آشکار است‌، آن‌گاه‌که سیماهایشان و حالاتشان را برمی‌گزیند، سیماهای در حال رکوع رفتن و سجده بردن‌، و حالات زمان عبادت کردن و پرستش نمودن‌:

(تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).

ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی‌.

تعبیر سخن‌، الهامبخش این است که این هیئت و حالت ایشان‌، هیئت و حالت همیشگی آنان است و هر وقت کسی بدیشان بنگرد ایشان را چنین می‏بیند. زیرا هیئت رکوع و سجود، حالت عبادت را به تصویر می‏کشند، و حالت عبادت حالت اصیل ایشان در حقیقت ذات آنان است‌. این حالت اصلی و اصیل را به گونه‌ای به رشته سخن‌کشیده است‌که آن را در طول روزگارانشان ثابت و حاضر و آماده در برابر دیدگان همگان جلوه‌گر نموده است‌. تا بدان حد و تا بدانجاکه انگار آنان همه روزگاران خود در رکوع و سجود بسر می‌برند و پیوسته راکع و ساجدند.

تصویر و برداشت سوم نیز بدان گونه و بدانسان است‌. با این فرق‌که این تصویر و برداشت، تصویر و برداشت نهانیهای درونشان و ژرفاهای وجودشان است‌:

(یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً).

آنان همواره فضل خدای را می‌جویند و رضای او را می‌طلبند.

این تصویر فهم و درک و احساس و شعور ثابت و دائم ایشان است‌. هر آن چیزی‌که دلشان را به خود مشغول می‌دارد، و هر آنچه شوق و ذوقشان بدان سر می‌کشد و طمع می‌ورزد، فضل و لطف و رضا و خشنودی یزدان است‌. جز فضل و لطف و رضا و خشنودی یزدان چیزی وجود نداردکه بدان چشم امید بدوزند و خویشتن را بدان مشغول بدارند.

برداشت و تصویر چهارم‌، تاثیر عبادت بیرونی و تاثیر انتظار درونی‌، بر سیماها و نمادهای وجودشان را ثبت و ضبط می‌کند:

(سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ).

سیمای ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است‌.

نشانه‌های تابش و درخشش و صفا و پاکی بر چهره‌هایشان پدیدار است‌. آثار لاغری سرزنده و تابان و ظریف و لطیف عبادت در وجودشان نمایان است‌. این نشانه‌ها و آثار، در چهره‌ها و اندامها با چشم سر مشاهده نمی‌شود، همان‌گونه که هنگام شنیدن این فرموده یزدان متبادر به ذهن می‌شود:

(مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ).

بر اثر سجده‌.

بلکه مقصود از اثر سجده‌، تاثیر عبادت است‌. ولی یزدان سبحان واژه سجود را برگزیده است و به‌کار برده است‌، چون سجده بردن بیانگر حالت‌کرنش و فروتنی و بندگی خداوند بزرگوار را درکامل‌ترین شکل خود به تصویر می‌کشد. سجده اثر همین‌کرنش و فروتنی است‌، کرنش و فروتنی‌ای‌که نشانه‌هایش در چهره پدیدار می‌آید، بدان هنگام که تکبر و خودبزرگ‌بینی و خودستائی وگردن‌افرازی از میان برمی‏خیزد و از بین می‌رود، و جای آنها را فروتنی بزرگوارانه‌ای‌، و صفای زیبا و دلربائی، و تابش و درخشش آرام‌بخشی‌، و لاغری سبک و نازنینی‌، پر می‌کندکه بر چهره شخص مومن تابندگی و زیبائی و والائی می‌افزایند.

این صورت رخشان و تابانی‌که چنین برداشتها و تصاویری آن را ترسیم می‌کنند و پیش چشم می‌دارند، تازگی ندارد. بلکه این صورت زیبای ایشان‌، بر لوحه قضا و قدر نقش بسته است‌. این است‌که چنین صورت زیبائی از دیرباز بوده است و در تورات از آن یاد گردیده است‌:

(ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ).

این‌، توصیف آنان در تورات است‌.

این‌، صفت ایشان است و یزدان جهان آن را درکتاب موسی معرفی فرموده است‌، پیش از این‌که این چهره زیبا برای مردمان جلوه‌گر آید، مژده آن را به ساکنان زمین داده است‌.

(وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ).

و توصیف ایشان در انجیل است‌.

صفت آنان‌، در وقت مژده دادن به بعثت محمّد (صلی الله علیه و سلم) و چگونگی همراهی یارانش با او، این چنین آمده است‌:

(کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ).

همانند کشتزاری هستند که جوانه‌های (‌خوشه‌های‌) خود را بیرون زده است‌.

کشتزار سرسبزی است‌که به خود بالیده است و بالا گرفته است و نیرو پیدا کرده است‌. جوانه‌هایش بردمیده است و تاب و توان یافته است و شاداب‌گردیده و خرم شده است‌. این جوانه‌ها و خوشه‌ها نه تنها ساقه‌ها را ضعیف نمی‌گردانند، بلکه ساقه‌ها را قوی و توانمند می‌نمایند.

(فَآزَرَهُ). آنها را نیرو و یاری داده است‌.

یا این‌که ساقه‌ها، جوانه‌ها و خوشه‌ها را نیرو و یاری داده است‌.

(فَاسْتَغْلَظَ). سخت وسفت شده است‌.

کشتزار سخت و سفت‌گردیده است‌، و ساقه‌ها ستبر و پر شده است‌.

(فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ). بر ساقه‌های خود راست ایستاده است‌.

راست ایستاده است و پابرجا گردیده است‌. نه کج و کژ می‌شود و نه این سو و آن سو خم و چم می‌گردد. بلکه راست و قوی و یکسان ماندگار می‌ماند.

این خود شکل آن‌کشتزار است‌، و امّا تاثیر آن در دلها و درونهای آگاهان ازکشت و کار، آشنایان از رشد و نمو و پژمردن و بر باد رفتن‌کشتزار، و مطلعان از کشتزاری‌که به بار می‌نشیند و یا بدون ثمر می‌ماند و حاصلی نمی‌دهد، شگفتی و شگرفی است‌. دلها و درونهایشان از همچون کشتزاری شاد و مسرور می‌گردد و متعجب می‌شوند:

(یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ). برزگران را به شگفت‌می‌آورد.

در قرائتی به جای (زراع‌) زارع آمده است‌، یعنی برزگر را شگفت می‌آورد. آن برزگر هم پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است‌که مالک این‌کشتزار بالنده و نیرومند و سرسبز و خرم است ... و امّا تاثیر این‌کشتزار در دل کفار برعکس تاثیری است‌که در دل مؤمنان دارد. آنچه این کشتزار به دلها و درونهایشان می‌اندازد سرسختی وکینه‌توزی و رنجش خاطر است‌:

(لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ). تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند.

ذکر خشمگین‌کردن کافران‌، بیانگر این است‌که همچون کشتزاری‌کاشته خدا است‌، یاکاشته پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) است‌، و مسلمانان پرده‌ای هستندکه قدرت و قوت و ابزار بر سر خشم آوردن دشمنان خدا بر آن‌، نمایش داده می‌شود!

این مثال نیز تازگی ندارد. چه همچون مثالی بر صفحه قضا و قدر موجود و ماندگار است‌. بدین جهت‌، از آن سخن رفته است پیش از آن‌که محمّد (صلی الله علیه و سلم) وکسانی که در خدمت او هستند بدین زمین پای بگذارند. در انجیل چنین مثالی ثبت و ضبط است، آنجاکه مژده به دنیا آمدن محمّد (صلی الله علیه و سلم) و یارانش در آینده داده می‌شود.

بدین منوال و بر این روال یزدان جهان صفت آن‌گروه برگزیده را درکتاب جاویدان خود ثبت و ضبط می‌فرماید ... گروه برگزیده‌ای‌که اصحاب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هستند ... بدین وسیله همچون صفتی در پهنه سراسر هستی ثبت و ضبط می‌گردد، و همه نواحی و زوایای هستی پژواک این صفت را طنین‌انداز می‌کنند. آخر، سراسر هستی این صفت را از آفریدگار هستی می‌شنوند، و این صفت نمونه‌ای برای همه نسلها می‌ماند، و همه نسلها می‌کوشند آن را در زندگی خود پیاده‌کنند تا معنی ایمان را در والاترین مرتبه محقق سازند.

گذشته از همه این تکریمها و تعظیمها، یزدان جهان وعده آمرزش و پاداش بزرگ را بدیشان می‌دهد‌:

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً).

خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده می‌دهد.

این وعده‌ای است که با این ساختار همگانی‌، پس از ذکر صفت ویژه ایشان ذکر می‌شود، صفتی که آنان را نخستین کسانی می‌گرداند که در داخل دائره چنین ساختار همگانی قرار می‌گیرند.

آمرزش و پاداش بزرگی بهره ایشان می‌گردد ... این تکریم و تعظیم خودش به تنهائی برایشان بس و بسنده است‌. آن رضایت و خشنودی نیز خودش به تنهائی برایشان بس و بسنده است‌. ولیکن فیض و لطف الهی حدود و ثغور و قید و بندی ندارد، و عطاء و بخشش الهی پیاپی و ناگسیختنی است‌. آنچه خواهدکند و آنچه خواهد دهد!

بار دیگر می‌کوشم از فراسوی چهارده قرن چهره‌های این مردان خوشبخت و همچنین دلهای ایشان را وراندازکنم‌، در آن حال و احوالی‌که این فیض و لطف الهی را دریافت می‌دارند و مژده رضا و خشنودی و تکریم و تعظیم و وعده بزرگ و سترگ الهی را می‌شنوند. آن‌کسانی را بنگرم‌که خود را در ترازوی خدا و درکتاب خدا و برابر مقیاس و معیار خدا این چنین می‌بینند! می‌خواهم ایشان را وراندازکنم بدان گاه که از حدیبیه برمی‌گردند و این سوره هم نازل‌گردیده است‌، و بر آنان خوانده شده است! آنان را در آن حال و وضع وراندازکنم‌که با تمام روح و دل و احساس و اندیشه و سیماهایشان در فضای این سوره می‌زیند، و برخی به چهره‌های بعضی از خود می‌نگرند و آثار نعمتی را می‌بینندکه یکایک ایشان آن را در وجود خود احساس می‌کنند!

می‌کوشم لحظه‌هایی با ایشان در این جشن آسمانی و والائی بسر بزمگه آنان در آن بسر برده‌اند ... امّا انسانی‌که در این جشن حاضر نبوده است و شرکت نداشته است‌کی می‌تواند مزه آن را بچشد و خوشی آن را ببیند؟‌! باید از دور نگریست و به حال خود گریست و با تصور آن همه‌کرامت و سعادت زیست‌!

انسان چه می‌داند؟‌! چه بسا خداوند بزرگوار به کسی لطف وکرم‌کرد و بسان آن اشخاص خوشبخت او را مورد مرحمت قرار داد و دور را برایش نزدیک فرماید! خداوندا! توکه می‌دانی من بدان زاد و توشه ارزشمند وکمیاب چشم امید می‌دوزم و برای دستیابی بدان می‌سازم و می‌سوزم‌!!

*


 

[1] - بخاری آن را استخراج و در ٦٤کتاب مغازی‌، ٣٥ باب جنگ حدیبیه‌، حدیث 1685 از جابر پسر عبدالله ذکرکرده است‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد