تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی محمد آیه‌ی 31-16

 

سورهی محمد آیهی 31-16

 

وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ (16)  وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ (17)  فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ (18)  فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ (19) ‏ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ (20)  طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ (21)  فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ (22)  أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ (23)  أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (24)  إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ (25)  ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ (26)  فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ (27)  ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (28)  أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ (29) ‏ وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ (30)  وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ (31)

 

این چرخش وگردشی است در باره منافقان، موضعگیری ایشان در برابر شخص پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم)، جبههگیری آنان در برابر قرآن، موضعگیری ایشان در برابر جهادیکه خداوند آن را بر مسلمانان برای برتری گرفتن فرمان و فرموده یزدان واجب فرموده است، و در نهایت سخن میرود از موضع منافقان با یهودیان و ساخت و پاخت و اتحاد نهانی و نیرنگبازانه ایشان برای تاخت بر اسلام و مسلمانان‌.

حرکت نفاق در مدینه صورتگرفته است. حرکت نفاق در مکه وجود نداشت. زیرا در مکه انگیزهای برای نفاق نبود. مسلمانان در مکه مورد تاخت و تاز و تحت فشار بودند. کسی نیازی نداشت که با مسلمانان نفاق بورزد و خلاف آنگونهکه هست خود را نشان بدهد. زمانیکه یزدان سبحان در مدینه اسلام و مسلمانان را با قبیلههای اوس و خزرج عزت بخشید، و اسلام را در میان عشیرهها و خاندانها به گونهای پخش کرد که خانهای نماند اسلام بدان وارد نشود، مردمانی که محمّد (صلی الله علیه و سلم) را دوست نمیداشتند، و نمی‏‏خواستند اسلام نیرومند بشود و شوکت و عزت پیدا کند، و در عین حال نمیتوانستند آشکارا به دشمنانگی بپردازند، مجبور گردیدند تظاهر به اسلام بکنند و بدون این که بخواهند خویشتن را مسلمان وانمودکنند. آنان کینهتوزی و دشمنان خود را در دل نگاه میداشتند، و در انتظار بودندکه بلایا و حوادث بر سر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و اصحاب - رضیاللهعنهم - بیاید و دمار از روزگارشان به در آورد. سردسته ایشان عبدالله پسر ابی پسر سلول بود. او در راس نفاق به معنی واقعی و مشهور خود قرار داشت‌.

وجود یهودیان در مدینه، و بهره‏مندی ایشان از قدرت و نیروی نظامی، و از قوت و توان اقتصادی و مالی، و از نیروی نظم و نظام در روزگاران نخستین اسلام در مدینه، و همچنین عدم رضایت ایشان از پیدایش محمّد (صلی الله علیه و سلم) و آئین او و پیروانش، بدین منوال و روال منافقان را جرات میداد و دلیر میکرد. این بود هرچه زودترکینهتوزی و دشمنانگی یهودیان و منافقان با اسلام و مسلمانان باعثگردید یهودیان و منافقان متحد و متفق شوند، و نیرنگبازیها و دسیسهبازیها بکنند در هر مناسبتیکه پیش میآمد و در هر فرصتیکه دست میداد. اگر مسلمانان دچارگرفتاریها و دردسرهائی میشدند آنان آشکارا دشمنان خود را نشان میدادند وکینهتوزیهای خود را بر زبان میآوردند. اگر هم مسلمانان در رفاه بسر می‏بردند و مشکلات آن چنانی نمیداشتند آنان دسیسهها و نیرنگهای خود را نهانی در شبهای تاریک و ظلمانی انجام میدادند! تا نیمه روزگاران اسلام در مدینه، یهودیان و منافقان خطر حقیقی برای اسلام و مسلمانان بودند و خطر اصلی را تشکیل میدادند.

بهگونه متواتر از منافقان سخن رفته است، و دسیسههایشان بیان گردیده است، و از ساخت و پاخت ایشان با یهودیان، و از اخلاق آنان، در سورههای مدنی صحبت شده است. همچنین بارها از تماسهایشان با یهودیان، و دریافت رهنمون و رهنمود از ایشان، و از شرکت آنان در برخی از توطئههای خوفناک و شبکههای درهم تنبیده سخن رفته است. این هم موضعی از مواضعی استکه در آن به منافقان، و همچنین به یهودیان اشاره شده است‌.

*

(وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ).

در میان منافقان کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا میدهند، امّا هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، به کسانی (از علمای صحابه) که (از سوی خدا) بدیشان علم و دانش بخشیده شده است، میگویند: این مرد الان چه گفت؟! (آنچه می‏گوید بیارزش و یاوه است!) آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است، و از هواها و هوسهایشان پیروی میکنند.

واژه: «منهم» به معنی از میان آنان، احتمال دارد اشاره به کافرانی باشدکه سخن پیرامون ایشان درگردش و چرخش پیشین این سوره بود. به اعتبار اینکه منافقان در حقیقتگروهی ازکافرانند و ظاهر خود را نهان و پوشیده میدارند. یزدان سبحان در این آیه از اینگروه سخن میفرماید.

همچنین احتمال دارد اشاره به خود مسلمانان باشد، به اعتبار این که منافقان در میان ایشان جایگزین گردیدهاند و همراه با مسلمانان به اسلامیت تظاهر میکنند. با همچون منافقانی هم برحسب ظاهرشان رفتار میگردید و با ایشان بسان مسلمانان عمل میشد، و چنینکاری برنامه اسلام در معامله با مردمان و رفتار با ایشان است.

ولی منافقان در هر دوی این احوال منافق بشمارند، بدانگونهکه صفت و عمل ایشان در این آیه دالّ بر این امر است، و همانگونهکه روند سخن در این جولانگاه سوره میرساند، و حال و احوالشان را مینمایاند، و سخن از منافقان در آن بیانگر چنین امری است‌.

این پرسش ایشان، بعد ازگوش فرا دادن به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن همگوش فرا دادن با دقت تمام دال بر این استکه آنان وانمود میکردندکه به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گوش و دل میدهند، در حالیکه دلهایشان غافل و ذهنها و هوشهایشان جای دیگر بود. دلهایشان بسته و مهر و موم شده بود. از دیگر سو دال بر رخنهگرفتن نهانی و پستی است. چراکه مرادشان این بود که با این پرسش خود به دانایان و آگاهان بگویند: چیزی که محمّد میگوید درک و فهم نمیشود، و یا اینکه بگویند: آنچه محمّد میگوید معنی و مفهومی ندارد، یا مراد و مقصود قابل درک و فهمی ندارد. این ایشانندکه با وجود دقیقگوش فرا دادن بدان، معنی و مفهومی در آن نمی‏یابند و چیزی از آن فراچنگ نمیآورند! همچنین چه بسا مرادشان از این پرسش تمسخر باشد، تمسخرکردن به دانایان و آگاهانیکه سراپا گوش بودند و با دل و جان هرچه را پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) میفرمود میشنیدند و با حرص و آز به سخنانش،گوش فرامیدادند و معانی فرمودههایش را میآموختند، و الفاظ سخنان گهربارش را حفظ میکردند. همانگونه حال و احوال اصحاب - رضیاللهعنهم -چنین بود و هر واژهای راکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میفرمود فورا میقاپیدند. منافقان از مسلمانان درخواست میکردند واژگانی را تکرار و بازگوکنندکه آنها را شنیدهاند. هدف ایشان از این درخواست تمسخر آشکار یا نهان بود. همه اینها احتمالات است، احتمالاتی که بیانگر پستی و زشتی وکوری وکوردلی و هوا و هوس نهان و پنهان درگوشه وکنار دلها و جانهایشان است‌:

(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ).

آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است و از هواها و هوسهایشان پیروی میکنند.

این حال و وضع منافقان بود، و امّا حال و وضع راهیافتگان برعکس این است‌:

(وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ).

کسانی که راهیاب شدهاند، خداوند بر راهیابی ایشان میافزاید و تقوای لازم را بدیشان عطاء میفرماید. ترتیب وقائع و رخدادها در این آیه جلب توجه میکند. کسانی که راهیاب گردیدهاند آنان با راهیابی کار را آغازیدهاند. خدا بدیشان راهیابی بیشتر داده است و پاداشی بدانان عطاء فرموده است که فراخترین و کاملترین پاداش است‌:

(وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ).

و تقوای لازم را بدیشان عطاء میفرماید.

تقوا و پرهیزگاری، حال و وضعی در دل استکه دل را پیوسته ترسان و هراسان از هیبت و عظمت خدا میسازد، و دل را آگاه از مراقبت و نظارت خدا، و خوفناک و ترسناک از خشم او میگرداند. دل را بر آن میداردکه چشم به راه رضای خدا باشد، و بپرهیزد از اینکه خدا او را بر هیئت و وضع و حالی ببیندکه از آن ناراضی باشد ... این حساسیت تیزبینانه و هوشیارانه، تقوا نام دارد ... این هم پاداشی استکه خدا آن را به کسانی از بندگانشکه بخواهد میدهد، وقتیکه رهیاب میگردند و رغبت و محبت و عشق و علاقه دستیابی به رضای خدا را دارند.

هدایت و تقوا و حساسیت، حالاتی هستندکه در مقابل حالات نفاق وکوردلی و غفلت مذکور در آیه پیشین ذکر گردیدهاند.

آنگاه روند سخن پس از این نگرش برمی‏گردد و دیگر باره سخن از آن منافقانی میگویدکه کوردل و غافل بودند. آنکسانیکه از مجلس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) بیرون میآمدند، بدون اینکه چیزی از سخنانی را بیاموزند که میفرموده است، چیزیکه بدیشان سودی برساند و راهیاب و رهنمونشان گرداند، و دلهایشان را برای تقوا و پرهیزگاری برانگیزد و به جوش و خروش درآورد، و ایشان را به یاد حساب وکتاب و سزا و جزائی بیندازد که در انتظار مردمان است‌:

(فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ).

انگار (کافران و منافقان تا قیامت فرا نرسد ایمان نمیآورند، و برای ایمان آوردن خود) قیامت را چشم میدارند که ناگهان برپا میشود؟! هم اکنون علائم و نشانههای آن ظاهر شده است (که از جمله آنها بعثت خاتمالانبیاء است). امّا وقتی که قیامت فرارسید، دیگر باور داشتن و اندرز گرفتن چه سودی به حالشان دارد؟!.

دلیل و حجت، جذاب و قوی است. غافلان را سخت از غفلت میرهاند. بدانگونهکه یقه مستی را بگیری و او را سخت تکان بدهی!

راستی این غافلان منتظر چه چیز هستند! این غافلانی که به مجلس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میروند و از آنجا بیرون میآیند، بدون اینکه چیزی را یادگرفته باشند و چیزی را به ذهن خود سپرده باشند و بیدار و هوشیار شده باشند! راستی اینان منتظر چه چیزی هستند؟

(فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً).

انگار (کافران و منافقان تا قیامت فرا نرسد ایمان نمیآورند، و برای ایمان آوردن خود) قیامت را چشم میدارند که ناگهان برپا میشود؟‌.

قیامت ناگهانی برپا میشود و یکهو بر سرشان می تازد، در حالیکه آنان سرگردان وگول خورده و غافل و حیرانند!

انگار قیامت را چشم میدارند؟

(فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا).

هم اکنون علائم و نشانههای آن ظاهر شده است. نشانههای آن پدیدار گردیده است. واپسین رسالت، بزرگترین این نشانهها است. واپسین رسالت اعلام واپسین بیم دادن و برحذر داشتن از نزدیک شدن مدت من و سررسید عمر کره زمین است. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(بعثت أنا والساعة کهاتین).

من برانگیخته و روانه شدهام و با قیامت بسان این دو تا (انگشت شهادت و انگشت میانه) هستیم‌.

و با دو تا انگشت سبابه و انگشتکنار آن دست خود اشاره فرمود.[1] اگر روزگار دراز و طولانی به نظر میرسد از آن زمان که واپسین رسالت در رسیده است، روزگاران یزدان بسان روزگاران ما انسانها نیست. به هر حال از لحاظ حساب وکتاب خدا، علائم نخستین فرارسیدهاند و به میان آمدهاند. بری هیچ خردمندی صحیح نیست غافل و بی‏خبر شود تا قیامت ناگهان فرارسد، آن زمانکه شخص خردمند دیگر نمیتواند به خود آید و پند پذیر گردد:

(فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ).

امّا وقتی که قیامت فرارسید، دیگر باور داشتن و اندرز گرفتن چه سودی به حالشان دارد؟!.

این تکان تند و سختی استکه غافلان را از خواب غفلتشان بیدار و هوشیار میگرداند. این تکان تند و سخت همچنین با ساختار خشن این سوره متفق و همساز است‌.

آنگاه به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و به راهیافتگان و پرهیزگاران و آگاهانی رو میشودکه در خدمت او هستند، و بدیشان گفته میشود که راه دیگری را درپیش بگیرند، راه دانش و آگاهی و ذکر و طلب مغفرف و آمرزش، و اطلاع از نظارت خدا و علم فراگیر وهمهجاگستر او. از ایشان خواسته میشود با همچون حساسیت و هوشیاری و بیداریای زندگیکنند و قیامت را چشم بدارند و از آن بترسند و برای آن آماده باشند:

(فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ).

بدان که قطعا هیچ معبودی جز الله وجود ندارد. برای گناهان خود و مردان و زنان مومن آمرزش بخواه. خدا از حرکات و سکناتتان کاملا آگاه است (و میداند به کجا میروید و در کجا زندگی میکنید و چه میکنید و چه نمیکنید).

نخستین حقیقتی تذکر داده میشودکهکار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) وکسانیکه در خدمت او هستند بر آن استوار میگردد:

(فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ).

بدان که قطعا هیچ معبودی جز الله وجود ندارد.

بر اساس آگاهی از این حقیقت و حاضر آوردن آن در دل و درون، رهنمودهای دیگری میآغازد:

(وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ).

برای گناهان خود آمرزش بخواه‌.

در حالیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گناهان پیشین و پسین او بخشیده شده است. امّا این امر وظیفه بنده مومن و آگاه و هوشیار و بیداری استکه همیشه احساس گناه و کوتاهی میکند، و هر اندازه تلاش وکوشش داشته باشد خود را بزهکار و مقصر میشمارد. اگرچه بخشیده شده است میداند که طلب آمرزش ذکر است و شکر مغفرت است.گذشته از این، تلقین دائم و درس مستمری برایکسانی استکه پس از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میآیند و جانشین او میگردند، آنکسانی که منزلت و مرتبه او را در پیشگاه خدا میدانند، وقتی که میبینند پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به ذکر خدا میپردازد و برای خود طلب آمرزش میکند، و آنگاه برای مومنان مرد و زن طلب آمرزش میفرماید، و او در پیشگاه خدا دعایش پذیرفته میشود و مستجابالدعوه است، پی میبرندکه خدا چه نیتی را با ارسال این پیغمبر بزرگوار (صلی الله علیه و سلم) نصیب ایشان فرموده است. بلی میدانند وقتیکه یزدان جهان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را رهنمود میفرمایدکه برای مردان و زنان مومن درخواست آمرزش بکند تا خدا ایشان را بیامرزد، چه فضل و لطفی را در حق آنان روا دیده است و چه اندازه بزرگواری نموده است‌!

واپسین پسوده در این رهنمود چنین است‌:

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ).

خدا از حرکات و سکناتتان کاملا آگاه است (و میداند به کجا میروید و در کجا زندگی میکنید و چه میکنید و چه نمیکنید).

دل با ایمان در آن واحد احساس آرامش و احساس هراس میکند. احساس آرامش میکند چون او در پناه رعایت و عنایت خدا است هرکجا برود و بیاید یا اقامت بکند و منزل گزیند. احساس هراس میکند از این موقعیتیکه دارد و در آن خدا او را میپاید و علم خدا او را فرا میگیرد و در هر حالتی از حالات او را دنبال می کند و زیر نظر میدارد، و بر راز و رمز او اطلاع دارد و درگوشی و پچ پچ وی را میداند ...

تعلیم و تربیت این است، تعلیم و تربیتیکه با بیداری همیشگی و حساسیت دقیق، و با آیندهنگری و برحذر بودن و انتظارکشیدن، دست میدهد ...

*

روند سخن منتقل میشود به تصویر زدن موضعگیری منافقان در برابر جهاد، و آنچه در دلها و درونهایشان از ترسوئی و سستی و پریشانی و آشفتگی، هنگام رویاروئی با همچون وظیفه وتکلیفی، غوغا میکند. همچنین برایشان پرده برمی‏دارد از آنچه در انتظارشان است اگر بر این نفاق ماندگارگردند، و خلوص نداشته باشند و یک رنگ نشوند و فرمان نپذیرند و با خدا راست نباشند، بدان هنگامکهکار جدی و جهاد قطعی میگردد:

(وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ .  طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ .  فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ .  أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ .  أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا).

مؤمنان میگویند: کاش! سورهای فرود میآمد (و ما را به جنگ با دشمنان میخواند). زمانی که سوره محکمی نازل می‏گردد و جنگ در آن ذکر میشود (و روشن و آشکار به جنگ دستور میدهد) منافقان بیماردل را میبینی همچون کسی به تو نگاه میکنند که (درآستانه مرگ قرار گرفته است و) به سبب (سکرات) موت بیهوش افتاده است. پس مرگشان باد! اطاعت (از خدا و پیغمبر) و بیان سخنان نیک (و سنجیدهای که شرع پسند باشد، برای آنان بهتر و به حالشان سودمندتر است). هنگامی که کار جدی میشود (و جهادگران آماده حرکت به سوی رزمگاه میگردند) اگر با خدا راست باشند (و ایمان صادقانه و فرمانبرداری مخلصانه داشته باشند، از دوروئی و بزدلی) برای ایشان بهتر خواهد بود. آیا اگر (از قرآن و برنامه اسلام) رویگردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید وپیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟ آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین واز رحمت خویش به دور داشته است. لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر، و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت)کور کرده است آیا در باره قرآن نمیاندیشند (و مطالب و نکات آن را بررسی و وارسی نمیکنند؟) یا این که بردلهائی قفلهای ویژهای زدهاند؟. چشم دوختن مؤمنان به فرو فرستادن سورهای، یا تنها به خاطر شوق و عشق ایشان به سوره تازهای از این قرآن است، قرآنیکه دوستش میدارند، و در هر سورهای از آن توشه و زاد تازه دوست داشتنی می‏یابند، و یا چشم دوختن مؤمنان به فرو فستادن سورهای استکه کاری ازکارهای جهاد را روشن گرداند، و مسألهای از مسائل کارزار را شرح دهد، مسألهایکه دل ایشان را به خود مشغول داشته است. این استکه میگویند:

(لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ).

کاش! سورهای فرود میآمد.

(فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ ...).

زمانی که سوره محکمی نازل می‏گردد (و تغییرناپذیر و بیانگر مقصود است ...).

سورهای نازل میگرددکه حق را از باطل جدا میسازد و روشن و آشکار مقصود را بیان میدارد.

(وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ).

و جنگ در آن ذکر می‏گردد.

یعنی در آن سوره به جنگ دستور داده میشود، یا حکم متخلفان از جنگ در آن بیان میگردد، و یا اینکهکاری ازکارهای مربوط به جنگ در آن تذکر داده میشود، ناگهان‌:

(الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ).

کسانی که در دلهایشان بیماری (نفاق) است ... .

این وصفی ازاوصاف منافقان است ... خویشتنداری و استقامت خود را از دست میدهند، و پرده ریائیکه خود را در زیر آن پنهان میدارند از روی ایشان فرو میافتد وکنار میرود، و ترس و هراس و ضعف درونشان در رویاروئی با این وظیفه و تکلیف آشکار و علنی میگردد، و در حال و وضعی جلوهگر و پدیدار میآیندکه ننگ مردان است. تعبیر زیبای قرآنی این حال و وضع را به شکل نادر و بهگونه شگفتی به تصویر میکشد، بدان شکل وگونهایکه انگار دیدگان آن را می‏بینند و به تماشای آن مینشینند:

(رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).

منافقان بیماردل را میبینی همچون کسی به تو نگاه میکنند که (در آستانه مرگ قرار گرفته است و) به سبب (سکرات) موت بیهوش افتاده است‌.

این تعبیری استکه تقلید از آن ممکن نمیگردد، و توضیح آن با هیچ عبارت دیگری امکان ندارد، و ترجمه آن در قالب عبارت دیگری نمیگنجد. این تعبیر، ترس و هراس را بهگونهای ترسیم میکندکه دارد به مرز دستپاچگی و شتابزدگی میرسد. ضعف، را به شکلی به تصویر میزندکه دارد به لرزش و چندش تبدیل میشود. خواری و پستی را به صورتی نشان میدهدکه دارد به بیهوشی و نقش زمینگردیدن منتهی میشود! گذشته از اینها منحصر به فرد و پر از سایهروشنها و جنبشهائی میماند که خیال را شادی میبخشد! این یک تصویر جاودانهای از هر کس و از هر نفس سست و فروتپیدهای استکه به ایمان چنگ نمیزند، و به فطرت سالم راستگوش نمیدهد، و به حیا و شرمی پناه نمی‏برد تا خود را با آن در رویاروئی با خطر بیاراید و ایستادگی را آرایه خویشتن نماید. این ترس و هراس و خواری و پستی و لرزش و چندش و از دست و پا مردن و پریشان حال و دستپاچه شدن، سرشت بیماری و نفاق است و بس!

بدان هنگامکه آنانگرفتار این خواری و پستی و فرو افتادن و فروتپیدن شدهاند، دست ایمان به سویشان دراز میشود و زاد و توشهای را بدیشان تقدیم میکند که ارادهها را قوی و پاها را استوار میگرداند اگر این زاد و توشه را با اخلاص و یکرنگی دریافت دارند و میل نمایند:

(فَأَوْلَى لَهُمْ .  طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ).

برای ایشان اطاعت (از خدا و رسول) و بیان سخنان نیک (و سنجیدهای که شرع پسند باشد) برای آنان بهتر (و به حالشان سودمندتر) است. هنگامی که کار جدی میشود (و جهادگران آماده حرکت به سوی رزمگاه میگردند) اگر با خدا راست باشند (و ایمان صادقانه و فرمانبرداری مخلصانه داشته باشند، از دوروئی و بزدلی) برای ایشان بهتر خواهد بود.[2]

بلی، برای ایشان از این رسوائی، و از این ضعف و سستی، و از این دستپاچگی و شتابزدگی، بهتر است ... برای آنان بهتر است‌:

(طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ).

اطاعت (از خدا و رسول) و بیان سخنان نیک (و سنجیدهای که شرعپسند باشد).

اطاعت و فرمانبرداری از دستور خدا، اطاعتی که از روی یقین و اطمینان باشد، و فرمان خدا را از روی وثوق و باور گردن نهد. سخن نیکی که بیانگر پاکی احساس و برجائی دل و پاکیزگی درون باشد. برای ایشان بهتر است وقتیکهکار جدی میشود و وقت تلاش درمیرسد و با جهاد رویاروی میشوند، با خدا راست باشند. اراده خود را با خدا راست بدارند. احساس خود را با خدا راست بدارند. درنتیجه دلهایشان را استوار نمایند، و عزم خود را جزمکنند، و گامهایشان را ثابت و برجا نمایند، و سختی را بر خود آسانگردانند، و خطری را سبک و ناچیز شمارندکه آن را غولی میانگارند، غولی که دهان خود را باز کرده است تا آنان را قورت بدهد و ببلعد! خدا برای ایشان یکی از دو خوبی را واجب میفرماید: رهائی و پیروزی، یا شهید شدن و به بهشت رسیدن ... این است چیزیکه بهتر برای ایشان است. این زاد و توشهای که ایمان تقدیم میدارد و ارادهها را بدان استوار، و پاها را با آن ثابت و برجا مینماید، و جزع و فزع و ترس و هراس را با آن از میان برمی‏دارد، و به جای آن ثبات و اطمینان را وارد و جایگزین میسازد. در همان حالکه از منافقان صحبت میکند، بلافاصله ایشان را مخاطب قرار میدهد، و آنان را سرکوب میکند و سرکوفت میزند و با فرجام بد تهدیدشان مینماید. این فرجام بد وقتی خواهد بودکه ایشان بر این حال و وضع بمانند، حال و وضعیکه آنان را سر به زیر میگرداند. بدیشانگوشزد میکندکه پشت به حق و حقیقت کردن، به کفرگرائیدن و مبتلاگردیدن است، و یک روزی این پرده نازک نفاقشان از روی اسلام دروغینشان کنار میرود و برمیافتد:

(فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ).

آیا اگر (از قرآن و برنامه اسلام) رویگردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟‌.

این تعبیر:

«هَلْ عَسَیْتُمْ؟». آیا توقع و انتظار جز این را دارید؟.

بیانگر چیزی استکه از حال و وضع مخاطبان انتظار میرفت. از دور به ترساندن و برحذر داشتن ایشان اشاره میکند. بدیشان میفهماندکه برحذر باشید، زیرا دارید به سوی جاهلیت برمیگردید، جاهلیتیکه در آن بودید. در زمین تباهی میورزید و روابط خویشاوندی را میگسلید، بدان سانکه پیش از اسلامکارتان بر این وکردارتان چنین بود.

بعد از این نگرش هراسانگیز و بیدارباش و هوشیارباش دهنده آنان، به سخن گفتن در باره ایشان برمی‏گردد. انگار آنان به همان چیزیگرفتار آمدهاند که ایشان را از آن ترسانده است و برحذر داشته است:

(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ.  أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا).

آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین و از رحمت خویش به دور داشته است، لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر، و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است. آیا در باره قرآن نمیاندیشند (و مطالب و نکات آن را بررسی و وارسی نمیکنند؟) یا این که بر دلهائی قفلهای ویژهای زدهاند؟‌.

آنانکسانیندکه در بیماری خود و در نفاق خود میمانند، تا بدانجاکه از این کاریکه به ظاهر آن را پذیرفته اند، ولی در آن با خدا راست نبودهاند، و بدان یقین و ایمان نداشتهاند، دست می‏کنند و بدان پشت میکنند:

(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ).

آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین و از رحمت خویش به دور داشته است‌.

خداوند آنان را رانده است و از هدایت محروم و محجوب کرده است‌.

(فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ).

لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر، و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است. آنان گوشهایشان را از دست ندادهاند، و چشمانشان را از دست ندادهاند، ولیکن ایشان گوشهایشان را و چشمهایشان را بیکاره و بیفائدهگذاشتهاند. یا به عبارت دیگر نیروی درک و فهم را بیسود رها نمودهاندکه در فراسویگوشها و چشمها قرار دارد. این است که برای این حواسکار و وظیفهای نمانده است. چراکه بهکار و وظیفه خود نمیپردازند و چیز مفید و مهمّی را رو به راه نمیسازند.

در یک پرسش انکاری سوال میکند:

(أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؟).

آیا در باره قرآن نمیاندیشند (و مطالب و نکات آن را بررسی و وارسی نمیکنند؟‌!).

اندیشیدن در باره قران و بررسی مطالب آن، پرده را کنار میزند، و سوراخهای پنجره دید را باز میکند، و نور را به درون میتاباند، و ذهن و شعور را به تکان درمیآورد، و دلها را به جوش و خروش میاندازد، و درونها را پاک و پاکیزه میدارد، و جان را حیات می‏بخشد، حیاتیکه جان بدان به پویش وکوشش میافتد و میدرخشد و نورانی میگردد.

(أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا).

یا این که بر دلهائی قفلهای ویژهای زدهاند؟‌.

این قفلهای ویژه استکه میان جان و میان قرآن، و میان جان و میان نور، مانع و حاجب میگردد. بستن دلها بسان بستن قفلهائی استکه نمیگذارد هوا و نور وارد گردد.

روند سخن به پیش میرود و حال و احوال منافقان را به تصویر میکشد، و علتگریزشان از ایمان را بیان میدارد، ایمانی که بدان نزدیک شدهاند. روشن میشود سببگریزشان از اینان، توطئه و ساخت و پاخت ایشان با یهودیان، و وعده دادن بدانان است. بدیشان وعده دادهاندکه در توطئهای که چیدهاند و در بارهاش رایزنی کردهاند آنان را کمک کنند و یاری دهند:

(إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ . ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ).

کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیفت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمیگردند، بدان خاطر است که اهریمن کارهایشان را در نظرشان میآراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته میدارد. این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که خدا فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی میکنیم! خدا آگاه از پنهانکاری و از اسرارشان میباشد.

تعبیر قرآنی معنی رجوع و برگشت ایشان از هدایتیکه برایشان روشن گردیده است به تصویر میکشد، به شکل حرکت محسوسیکه حرکت عقب عقب برگشتن است. از چیزی پرده برمیداردکه باعث همچون حرکتی میشود، و آن وسوسه اهریمن و آراستن و پیراستن برگشت از آئین وگول زدن و فریب دادن مردمان توسط شیطان است. ناگهان ظاهر و باطن این حرکت عیان میشود و درک و فهم میگردد. آنانکه شکار وسوسه اهریمن و آراستن و پیراسش او میشوند و گول او را میخورند، منافقانند، آن کسانی که خویشتن را نهان و پنهان میکنند و در پشت پرده نفاق مخفی میگردند. آنگاه تعبیر سخن سببی را ذکر میکندکه این سلطه و قدرت را به شیطان میدهد تا بر منافقان غالب و چیرهگردد، و ایشان را در نهایت به برگشت از آئین بکشاند، آن هم بعد از آنکه آنان هدایت را شناختهاند و آن را درک و فهمکردهاند:

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ).

این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که خدا فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی میکنیم‌!.

یهودیان نخستین کسانی بودند که در مدینه دشمن چیزی بودندکه خدا فرو فرستاده بود. زیرا آنان انتظار داشتندکه واپسین رسالت بدانان حوالهگردد و در بین ایشان بوده، و خاتمالانبیاء فردی از آنان باشد. ایشان امید فتح و پیروزی برکافران را داشتند وکافران را بیم میدادند و تهدید میکردند با ظهور پیغمبریکه ایشان را رهبری و رهنمود میکند، و زمین را تحت فرماندهی آنان درمیآورد، و ملک و مملکت و حکومت و قدرتشان را دوباره برمیگرداند. امّا زمانی که یزدان سبحان آخرین پیغمبر را از نسل ابراهیم برگزید و برانگیخت و او از یهودیان نبود، رسالت این پیغمبر را نپسندیدند و با او دشمنی ورزیدند. وقتیکه به مدینه مهاجرتکرد از مهاجرتش بدشان آمد، مهاجرتیکه پایگاه و جایگاه آنان را تهدید میکرد که در آنجا برایشان مانده بود. این بودکه از همان روزهای اول بر ضد اوگرد آمدند و دست به دست همدیگر دادند، و جنگ دسیسه و نیرنگ وحیله را علیه او به راه انداختند، وقتیکه از دشمنانگی علنی با او در میدانهای جنگ درمانده شدند و با او برنیامدند. در این جنگ روانی و حیلهگرانه، هرکینهتوزی و هر منافقی بدیشان پیوست، و میان ایشان و پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) جنگها درگرفت و پیروزی و شکستگاهی با مسلمانان و گاهی با یهودیان رفیق بود، تا عاقبت یزدان ایشان را از جزیرهالعرب اخراجکرد و آن را دربست در اختیار اسلام قرار داد.

اینانکه عقب عقب برگشته بودند و از دین دستکشیده بودند، آن هم وقتیکه با دین آشنا شده و حقانیت آن را دیده بودند، به یهودیانگفتند:

(سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ).

در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی میکنیم!. ارجح این استکه همچون اطاعتی در دسیسه و نیرنگ و توطئه بر ضد اسلام و پیغمبر اسلام بوده است.

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ).

خداوند آگاه از (اسرارشان و) نهانکاری ایشان است. این پیروی استکه سراپای آن تهدید و بیم دادن است. پس توطئه ایشانکجا میرود و چه میشود! و نهانکاری آنان چه میارزد و چه سودی دربر دارد؟ توطئه و نهانکاری ایشان چه تاثیری دارد؟ مگر نه این استکه توطئه و نهانکاریشان برای علم خدا آشکار و عیان است، و در معرض قدرت یزدان است؟

آنگاه تهدید بیپرده و ترساندن از سپاهیان یزدان به میان میآید، و سرنوشت توطئهگران در پایان زندگی مطرح میشود:

(فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ).

حال آنان چگونه خواهد بود بدان هنگام که فرشتگان مامور قبض ارواح به سراغشان میآیند و چهرهها و پشتها (و سائر اندامهای) ایشان را به زیر ضربات خود میگیرند؟‌!.

صحنه هراسانگیز خوارکنندهای است. آنان در هنگامه جان دادن و مردن هستند. هیچ قدرت و هیچ قوتی ندارند. ایشان در پایان زندگیشان بر این زمین هستند، و در سرآغاز زندگی اخرویشان قرار دارند. این زندگی با زدن چهرهها و پشتهایشان میآغازد. در دم مرگ و در لحظه وفاتکه وقت تنگا و لحظهگیر و دار و اندوه و هراس است، کتک زدنشان میآغازد. پشتهایشان را میزنند، پشتهائیکه عقب عقب به سوی آنها برگشتهاند و چرخ زدهاند و به حق و حقیقت و هدایت و راه راست پشتکردهاند بعد از آنکه حق و حقیقت و هدایت و راه راست را شناختهاند و با آنها آشنائی پیدا کردهاند! وای و وای چه کار بدیکه کردهاند و چه عاقت بدیکه بدان درافتادهاند! بدا به حال زارشان!

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ).

این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان به دنبال چیزی میروند که خدای را بر سر خشم میآورد، و از چیزی که موجب خشنودی او است بدشان میآید، و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‏گرداند.

آنانکسانیند که خودشان چنین سرنوشتی را خواستهاند و آن را برگزیدهاند. آنانکسانیندکه به سوی چیزی گرائیدهاند و رفتهاندکه خدا را خشمگین میسازد، و آن نفاق وگناه و توطئهچینی با دشمنان خدا و پیغمبرش است. آنانکسانیندکه رضایت و خشنودی خدا را نپسندیدهاند و آن را بد دیدهاند و برای آنکار نکردهاند. بلکه کاری کردهاند که خدا را خشمناک کرده است. این است که خدا:

(فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ).

کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‏گرداند. خداکارهائی را باطل و بیسود می‏گرداند که بدانها نازیدهاند و از آنها شگفتکردهاند، و آنها را مهارت و برجستگی و شاهکار دیدهاند وگمان بردهاند. از جمله بر ضد مؤمنان توطئه چیدهاند و نیرنگ زدهاند و دغلکاری نمودهاند. ناگهانکار به جائی میکشدکه این کارها انباشته میشود و میآماسد و باد میکند و میترکد و هیچ و نابود میگردد!

*

در آخر این مرحله، ایشان را تهدید میکند که کارشان را برای پیغمبرخدا (صلی الله علیه و سلم) و مسلمانان روشن و آشکار میسازد، همان کسانیکه در میانشان زندگی میکنند و خویشتن را بهگونه دیگری بدیشان نشان میدهند. به اسلام تظاهر میکنند، و با مسلمانان نیرنگبازانه و حیلهگرانه بسر میبرند:

(أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ. ‏ وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ.  وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ).

آیا کسانی که در دلهایشان بیماری (نفاق و کینهتوزی اسلام) است، گمان میبرند خدا کینهها و دشمنانگیهای ایشان را (که از اسلام و مسلمین در دل دارند) ظاهر و برملا نمیگرداند؟ اگر ما میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم و تو از روی قیافه و علامتشان ایشان را میشناختی. تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوه گفتار میشناسی. خداوند آگاه از کارهایتان میباشد (و حقیقت پندار و گفتار و رفتارتان را میداند و همگان را خوب میشناسد و پاداش و پادافره لازم را به هر کسی خواهد داد). ما همه شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعا آزمایش میکنیم، تا معلوم شود مجاهدان (واقعی) و صابران شما کیانند (و مجاهدنماها و ناشکیبایان سستعنصر کیان)، و اخبار شما را بیازمائیم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفتهاید یا خیر. دعوت مستمر و خستگیناپذیر داشتهاید و از اسلحه گفتار در قلع و قمع کفار سود بردهاید، یا از لوم لائم ترسیدهاید ).

منافقان اغلب بر استادی و مهارت در هنر نفاق و دوروئی خود، و بر پنهانکردنکارهای خویش از مسلمانان، تکیه و اعتماد میکردند. آنان گمان میبردند که دسیسهبازی و نهانکاریشان پنهان خواهد ماند. قرآن این گمان ایشان را دیوانگی و بیخردی میشمارد، و آنان را با برملاکردنکارشان وکشف حالشان و پدیدار گرداندن کینهها و دشمنانگیهایشان با مسلمانان، تهدیدشان مینماید. به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) میفرماید:

(وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ).

اگر ما میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم و تو از روی قیافه و علامتشان ایشان را میشناختی‌.

یعنی اگر ما میخواستیم برای تو پرده از ایشان برمیداشتیم و خودشان و پیکرشان را معرفی میکردیم، بدانگونهکه اگر جماعتی از ایشان را میدیدی از روی قیافه و سیما آنان را میشناختی.[3] با وجود این، لهجه ایشان و طرز سخنشان و تن صدایشان و پیچ دادن گفتارشان از خط سیر راستی و درستی، و انحراف منطقشان در مخاطب قرار دادن تو، همه و همه تو را به نفاقشان رهنمود خواهد کرد:

(وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ).

تو قطعا آنان را از روی طرز سخن و نحوه گفتار میشناسی‌.

اشاره به علم و آگاهی از اعمال و انگیزههای افعال میشود:

(وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ ).

خداوند آگاه از کارهایتان میباشد.

برای علم و آگاهی خدا هیچ نهانی و پنهانی، پوشیده نمیماند ... آنگاه خدا وعده امتحان و آزمون میدهد ... امتحان و آزمایش همه امّت اسلامی را، تا جهادگران و شکیبایان شناخته شوند، و جدا و ممتاز گردند، و اخبارشان مشهور و شناخته شود، و میان صفهای مؤمنان و مافقان اشتباه نشود، و جائی برای پنهان ماندن کار منافقان و کار ضعیفان و بیتابان باقی نماند:

(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ).

ما همه شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعا آزمایش میکنیم، تا معلوم شود مجاهدان (واقعی) و صابران شما کیانند (و مجاهدنماها و ناشکیبایان سستعنصر کیان). و اخبار شما را بیازمائیم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفتهاید یا خیر. دعوت مستمر و خستگیناپذیر داشتهاید و از اسلحه گفتار در قلع و قمع کفار سود بردهاید، یا از لوم لائم ترسیدهاید). خداوند حقیقت دلها و درونها و منبع و سرچشمه آنها را میداند، و از رازها و رمزها و نهانیها و پنهانیهای دلها و درونهای مردمان آگاه است، و میداند اشخاص چه میکنند وکارشان به کجا میانجامد. آگاهی یزدان از هرآنچه در جهان است آگاهی عملی است و عملا اطلاع دارد. پس این امتحان و آزمون چیست؟ اطلاع از آنچه در پرتو امتحان و آزمون حاصل میگردد برای چه کسی است؟

خداوند بزرگوار از انسانها آن اندازه میخواهد و بدان اندازه بازخواست میکند که در توان دارند، و در حیطه سرشتشان و استعدادشان است. انسانها از حقائق نهان آن اندازه نمیدانند که خدا میداند. پس باید پرده از حقائق برای ایشان برداشته شود تا آن حقائق را بدانند و بدانها آشناگردند و از آنها یقین و اطمینان پیداکنند، و آنگاه از آنها بهرهبرداری نمایند و سود ببرند.

امتحان و آزمون در خوشی و ناخوشی، با داشتن و فراچنگ آوردن و نداشتن و از دست دادن، سود و زیان، نعمت و عدم نعمت،گشایش و آسایش و به تنگنا افتادن وگرفتار آمدن، شادی و اندوه، و ... همه و همه پرده برمی‏دارند از چیزهائیکه نهان در دلها و درونهای مردمان است، و چیزهائی که چگونگی آنها نامشخص حتی برای صاحبان خودشان است...

مراد از علم و اطلاع خدا از آنچه پس از امتحان و آزمون دلها و درونهای مردمان بدان پی می‏برد و معلوم خودشان میگردد، تعلق علم و اطلاع خدا به محتویات دلها و درونهای مردمان بدان هنگامی است که محتویات ظاهر و نمودار میشود و مردمان آنها را مشاهده مینمایند و آشکارا بدانها پی می‏برند.

زمانیکه مردمان چیزهای نهان را به شکل عیان می‏بینند، و آنچه درک و فهم میکنند آشکارا پدیدار و نمایان میگردد و به نمایش درمیآید، در ایشان تاثیر میکند و ذهن و شعور و احساس و درون آنان را دگرگون میسازد، و زندگیشان را با وسائل و اسباب و علل داخلی در اختیارشان میگذارد و در دائره تاب و توانشان قرار میدارد. بدین وسیله و بدینگونه حکمت خدا در امتحان و آزمون صورت میپذیرد و حاصل می آید.

با وجود این، بنده مومن امیدوار است که در معرض امتحان و آزمون خدا قرار نگیرد، و به اعطاء سلامت و رحمت او چشم میدوزد. اگر هم امتحان و آزمونی از سوی خدا از او به عمل آمد و به بلا و مصیبتیگرفتار آمد، صبر و شکیبائی در پیش میگیرد، چراکه بنده مومن میداندکه در پشت سر امتحان و آزمون و بلا و مصیبت حکمتی نهفته است. تسلیم خواست خدا میگردد، و مطمئن استکه خدا حکمتی در این امتحان و آزمون و بلا و مصیبت دارد. بعد از آن به سلامت و رحمت خدادادی چشم امید میدوزد و در انتظار لطف وکرامت او میماند.

از فضیل عابد و زاهد روایت شده استکه هر وقت او این آیه را میخواند، میگریست و میگفت: خداوندا ما را امتحان و آزمایش مفرما و به بلا و مصیبتگرفتار منما! چه تو اگر ما را بیازمائی وگفتارمان فرمائی، رسوایمان مینمائی، و پرده را از روی گناهانمان برمیداری و عذابمان میدهی ...


 


[1] - مسلمو بخاری آن را از سهل پسر سعد (رضی الله عنه) روایتکردهاند.

[2] - معنی آیه با توجه به برداشت سید قطب است. او جمله «فاولی لهم» را اخباری گرفتهاند نه انشائی، و آن را خبر مقدم «طاعه» دانستهاند. مترجم

[3] - این امر پیش از زمانی بوده استکه یزدان سبحان جماعتی از منافقان را بدو معرفی فرماید و شناسائی نماید. (مولف)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد