تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی محمد آیه‌ی 15-1

 

سورهی محمد آیهی 15-1

 

سورۀ محمد مدنی و 38 آیه است

سورةُ محمد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (1) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (2) ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ (3) فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (4) سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ (5) وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (6) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (7) وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (8) ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (9) أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا (10) ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ (11)‏ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ (12) وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ (13) أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ (14) مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ (15)

این سوره مدنی است. نام دیگری دارد. سورۀ قتال گفته میشود. چرا که جنگ موضوع آن است. جنگ عنصر برجسته این سوره است، جنگ در شکلها و سایهروشنهایش، و جنگ در طنینها و آهنگهائی که دارد.

جنگ موضوع این سوره است. این سوره آغاز میشود با بیان حقیقت کسانی که کفر ورزیدهاند، و حقیقت کسانی که ایمان آوردهاند. بیانی که دارای ساختار واژگانی تاخت و تاز ادبی برکسانی است که کفر ورزیدهاند، و تعریف و تمجید از کسانی است که ایمان آوردهاند. همراه با الهام این که یزدان دشمن کافران و دوست مؤمنان است، و این یک امر ثابت در مقیاس و معیار ارزیابی یزدان سبحان است. در این صورت این اعلان جنگ از سوی خداوند بزرگوار با دشمنان خود و با دشمنان دین خود است، از نخستین واژهای که در این سوره ذکر گردیده است‌:

(الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ. وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ. ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ).

کسانی که کافر میگردند و مردمان را از راه خدا باز میدارند، خدا همۀ کارهای (نیک) ایشان را باطل (قلمداد و بیاجر) مینماید. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند، و چیزی را باور دارند که بر محمد نازل شده است-و آن هم حقّ است و از سوی پروردگارشان آمده است -خداوند گناهانشان را میبخشاید و بدیهایشان را نادیده می‏گیرد، و حال و وضعشان را خوب میسازد. این بدان خاطر است که کافران از باطل پیروی -می‌‌کنند و مؤمنان از حقّی پیروی میکنند که از سوی پروردگارشان آمده است. این گونه خدا برای مردم مثالهای (حسنات یا سیّئات) ایشان را بیان میدارد.

(محمّد/1-3)

به دنبال اعلان این جنگ از سوی خدا بر ضدّ کسانی که کفر ورزیدهاند، فرمان آشکار به مؤمنان داده میشود که وارد جنگ با کافران گردند، فرمانی که با ساختار واژگانی طنینانداز نیرومندی درمیرسد. همراه با صدور فرمان، دستور رفتار با اسیران بیان میگردد، و گفته میشود که پس از شدّت و حدّت در جنگ و از پای درآوردن کافران و کشتار سخت ایشان در پیکار، چهکار کنند و چگونه رفتار نمایند:

(فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا).

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبهرو میشوید، گردنهایشان را بزنید، و همچنان ادامه دهید تا به اندازۀ کافی دشمن را (با کشتن و زخمی کردن) ضعیف و درهم میکوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید. بعدها یا بر آنان منّت میگذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‏گیرید (خواه با معاوضۀ اسراء و خواه با دریافت اموال. این وضع همچنان ادامه خواهد داشت) تا جنگ بارهای سنگین خود را بر زمین مینهد و نبرد پایان می‏گیرد.                   

(محمّد/4)

همراه با صدور این فرمان، حکمت و فلسفۀ جنگ بیان میگردد، و به جنگ تشویق و ترغیب میشود، و بیان میگردد که شهادت در جنگ چه اندازه بزرگ و سترگ است. خدا وعده میدهد که شهیدان را گرامی بدارد، و کسانی را در جنگ پیروز نماید که برای پیروزی خدا بجنگند و وارد پیکار شوند. همچنین خبر میدهد که کافران نابود میگردند و کارهای ایشان بیاجر و مزد و باطل و پوچ میشود:

(ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ. سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ. وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ. وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ. ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ).

برنامه این است، و اگر خدا میخواست خودش (از طریقهای دیگری همچون طوفان و زلزله و سیل و غرق و به زمین فرو بردن، و سائر بلایا و مصائب، بدون جنگ شما) از آنان انتقام می‏گرفت. امّا خدا خواسته است بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید (و مؤمنان راستین را با جهاد با کافران امتحان نماید). کسانی که در راه خدا کشته میشوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‏گیرد و بیمزد نمیگذارد. به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیۀ بهشت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود میکند و حال و وضعشان را خوب و عالی مینماید. و آنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است و (اوصافش را توسّط پیغمبران و کتابهای آسمانی بازگو نموده است). ای مؤمنان! اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند (و بر دشمنانتان پیروز میگرداند) و گامهایتان را استوار میدارد (و کار و بارتان را استقرار میبخشد). کافران، مرگ بر آنان باد، و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداناد! این بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است دوست نمیدارند، و لذا حتمًا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود می‏گرداند.

(محمّد/4-9)

همزمان با این دستور، سخت بیم دادن و ترساندن کافران از سوی یزدان انجام میپذیرد، و اعلان میگردد که یزدان مؤمنان را سرپرستی میکند و یاری میدهد، و کافران را هلاک و خوار مینماید، و ایشان را ضعیف و ناتوان میفرماید، و بدون یار و یاور رهایشان میسازد:

(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا. ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ).

آیا در زمین به گشت و گذار نپرداختهاند تا ببییند عاقبت کسانی که پیش از ایشان بودهاند به کجا کشیده و چه شده است؟ خداوند آنان را نابود ساخته است (و دمار از روزگارشان به در آورده است). و برای کافران امثال این عواقب و مجازاتها خواهد بود. این (عاقبت نیک مؤمنان و عاقبت سوء کافران) بدان خاطر است که خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است، ولیکن کافران هیچ‌‌کونه سرپرست و یاوری ندارند.

(محمّد/10و 11)

همچنین تهدید شهری درمیرسد که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از آن بیرون کرده شده است‌:

(وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ).

چه شهرهای زیادی که (اهالی) آنها از (اهالی) شهری که تو را از آن بیرون کردهاند، قدرتمندتر و پرزورتر بودهاند، و ما آنان را هلاک و نابود کردهایم، و هیچ یار و یاوری نداشتهاند (که بدیشان کمک کند و آنان را از دست قهر ما برهاند).              

(محمّد/13)

آنگاه پس از این تاخت و تاز سخت و آشکار، این تنوره به شیوههای گوناگون پیرامون کفر و ایمان، و پیرامون حال مؤمنان و حال کافران در دنیا و آخرت، سخن میگوید، و میان بهره‏مندی مؤمنان از چیزهای پاک و حلال، و بهرهمندی کافران از لذائذ زمین بسان حیوان، جدائی میاندازد:

(إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ).

خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند، به باغهائی از بهشت داخل می‏گرداند که رودبارها و چشمهسارها در زیر (کاخها و درختهای) آن روان است. در حالی که کافران (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) بهره و لذت میبرند و همچون چهارپایان (بیخبر و غافل از سرانجام کار) میچرند و میخورند، و (پس از بهدرود حیات و گام نهادن به آخرت) آتش دوزخ جایگاه ایشان است‌.

(محمّد/12)

این سوره همچنین بهره‏مندی مؤمنان را بیان میدارد و از نوشیدنیهای خوشمزهای در بهشت صحبت میراند. از قبیل: آبی که نمیگندد، شیری که مزۀ آن تغییر پیدا نمیکند، شرابی که برای نوشندگان سراپا لذّت است، و عسل تصفیه شده، به شکل فراوان . . . و به شکل رودبارهای جاری . . . گذشته از اینها انوع میوهها، و آمرزش و خشنودی یزدان در میان است. آنگاه پرسیده میشود: آیا اینان‌:

(کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ؟).

بسان کسانیند که در آتش دوزخ جاویدان میمانند و از آب داغ و جوشان نوشانده میشوند، (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و رودههای ایشان را پاره پاره میکند و از هم میگسلد؟.             (محمّد/15)

وقتی که این گردش و چرخش نخستین در پیکار آشکار مستقیم میان مؤمنان و کافران به پایان میآید، در این سوره گردش و چرخش دیگری با منافقان میآغازد، منافقانی که با یهودیان مدینه خطری را بر ضدّ جماعت مسلمانان نوپا تشکیل میدادند که دست کمی از خطر مشرکانی نداشت که در مکّه بودند و برای جنگ با مسلمانان در آن دوران با قبائل پیرامون مکّه همدست شدند، آن دورانی که از زمرۀ وقائعی است که این سوره بدانها اشاره میکند و بعد از جنگ بدر و پیش از جنگ احزاب درگرفتهاند. در جنگ احزاب و رخدادهای بعد از آن، شوکت و عظمت یهودیان درهم شکسته است، و مرکز منافقان ضعیف گردیده است، همانگونه که در تفسیر سورۀ احزاب گفتیم‌.

سخن رفتن از منافقان در این سوره، سایه روشنهای خود را دارد، سایه روشنهای حملهکردن و جنگیدن، با نخستین اشارهای که میرود. در اینجا سخن از غفلت منافقان از فرمودههای پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است. بیان میشود که آنان خودشان در مجلس پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، ولی دلشان جای دیگری و خرد و هوششان در پیش کارهای دیگری است. بر این مسأله پیروی میزند و در آن به سبب گمراهی و آرزورپرستی سرکوبشان میکند و سرکوفتشان میزند:

(وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ).

در میان منافقان کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا میدهند، امّا هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، به کسانی (از علمای صحابه) که (از سوی خدا) بدیشان علم و دانش بخشیده شده است، میگویند: این مرد الآن چه گفت؟! (آنچه می‏گوید بیارزش و یاوه است!) آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است، و از هواها و هوسهایشان پیروی میکنند.      (محمد/16)

ایشان را از قیامت میترساند، آن روزی که نمی‌‌توانند به خود آیند، و چیزی را به یاد دارند:

(فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا فَأَنَّى لَهُمْ إِذَا جَاءتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ).

انگار (کافران و منافقان تا قیامت فرا نرسد ایمان نمیآورند، و برای ایمان آوردن خود) قیامت را چشم میدارند که ناگهان برپا میشود؟! هم اکنون علائم و نشانههای آن ظاهر شده است (که از جملۀ آنها بعثت خاتمالأنبیاء است). امّا وقتی که قیامت فرارسید، دیگر باور داشتن و اندرز گرفتن چه سودی به حالشان دارد؟!.                              

(محمّد/18)

آنگاه ترس و هراس و شتابزدگی و سکندری خوردن و بر دست و پای افتادن آنان را به تصویر میکشد. وقتی چنین چیزهائی بدیشان دست میدهد که قرآن آنان را به جنگ مکلّف میسازد - در حالی که ایشان به ایمان آوردنشان تظاهر میکردند -گذشته از این فرقی را به تصویر میزند که آن روزی آنان و مؤمنان راستین خواهند داشت‌:

(وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).

مؤمنان میگویند: کاش! سورهای فرود میآمد (و ما را به جنگ با دشمنان میخواند). زمانی که سورۀ محکمی نازل می‏گردد (که روشن و آشکار به جنگ دستور میدهد) منافقان بیماردل را میبینی همچون کسی به تو نگاه می‏کنند که (در آستانۀ مرگ قرار گرفته است و) به سبب (سکرات) موت بیهوش افتاده است‌.

(محمّد20)

ایشان را به اطاعت و صداقت و ثبات تشویق و ترغیب میکند. رویکردهایشان را خوار و پست میشمارد، و جنگیدن با ایشان و بیرون راندن و نفرینکردن آنان را اعلان میدارد:

(فَأَوْلَى لَهُمْ. طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْراً لَّهُمْ. فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ. أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ).

مرگشان باد! اطاعت (از خدا و پیغمبر) و بیان سخنان نیک (و سنجیدهای که شرع پسند باشد، برای آنان بهتر و به حالشان سودمندتر است). هنگامی که کار جدّی میشود (و جهادگران آمادۀ حرکت به سوی رزمگاه میگردند) اگر با خدا راست باشند (و ایمان صادقانه و فرمانبرداری مخلصانه داشته باشند، از دوروئی و بزدلی) برای ایشان بهتر خواهد بود. آیا اگر (از قرآن و برنامۀ اسلام) رویگردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟ آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین و از رحمت خویش به دور داشته است. لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر، و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است‌.

(محمّد20-23)

ایشان را رسوا میسازد بدان خاطر که اهریمن را به دوستی گرفتهاند، و با یهودیان ساخت و پاخت نمودهاند. ایشان را تهدید به عذاب در هنگامۀ مرگ میکند. آنان را از رسوائی معرّفی یکایک ایشان در جامعۀ اسلامی میترساند، جامعۀ اسلامیای که خود را در میان آن پنهان و نهان میدارند و خویشتن را از زمرۀ مسلمانان قلمداد میکنند ولی از جملۀ آنان نمی‏باشند، و بلکه بر ضدّ جامعۀ اسلامی به نیرنگ میپردازند و توطئه میچینند:

(إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ. ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ. فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ. ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ. أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ.‏ وَلَوْ نَشَاء لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ. وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ).

کسانی که بعد از روشن شدن (راه حقیقت و) هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمیگردند، بدان خاطر است که اهریمن کارهایشان را در نظرشان میآراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته میدارد. این (چرخ زدن و از دین برگشتن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که خدا فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی میکنیم! خدا آگاه از اسرارشان میباشد. حال آنان چگونه خواهد بود بدان هنگام که فرشتگان مأمور قبض ارواح به سراغشان میآیند و چهرهها و پشتها (و سائر اندامهای) ایشان را به زیر ضربات خود میگیرند؟! این گونه (جان برگرفتن ایشان) بدان خاطر است که آنان به دنبال چیزی میروند که خدای را بر سرخشم میآورد، و از چیزی که موجب خشنودی او است بدشان میآید، و لذا خداوند کارهای (نیک) ایشان را باطل و بیسود می‏گرداند. آیا کسانی که در دلهایشان بیماری (نفاق و کینهتوزی اسلام) است، گمان میبرند خدا کینهها و دشمنانگیهای ایشان را (که از اسلام و مسلمین در دل دارند) ظاهر و برملا نمیگرداند؟ اگر ما میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم و تو از روی قیافه و علامتشان ایشان را میشناختی. تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوۀ گفتار میشناسی. خداوند آگاه از کارهایتان میباشد (و حقیقت پندار و گفتار و رفتارتان را میداند و همگان را خوب میشناسد و پاداش و پادافره لازم را به هر کسی خواهد داد). ما همۀ شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعاً آزمایش میکنیم، تا معلوم شود مجاهدان (واقعی) و صابران شما کیانند (و مجاهدنماها و ناشکیبایان سست عنصر کیان). و اخبار شما را بیازمائیم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفتهاید یا خیر. دعوت مستمر و خستگیناپذیر داشتهاید و از اسلحۀ گفتار در قلع و قمع کفّار سود بردهاید، یا از لوم لائم ترسیدهاید).

(محمّد/25-31)

در گردش و چرخش سوّمین و واپسین سوره، به کافران قریش و یهود و تاخت و تاز ایشان، برگشت میشود:

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَى لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ).

کسانی که کافر میشوند، و مردمان را از راه خدا بازمیدارند، و به دنبال آن که هدایت برایشان شناخته و روشن می‏گردد با پیغمبر به مخالفت و دشمنانگی میپردازند، هرگز کمترین زیانی به خدا نمیرسانند، و بلکه خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل می‏گرداند.

(محمّد/32)

مؤمنان هم برحذر داشته میشوند که بپایند تا آنچه گریبانگیر کافران میگردد گریبانگیر ایشان نیز نشود:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ (33) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).

ای مؤمنان! از خدا و پیغمبر اطاعت کنید و کارهای خود را (با انجام معاصی) باطل مگردانید. کسانی که کافر گردند و مردمان را از راه خدا بازدارند و سپس بمیرند در حالی که کافر باشند، هرگز خداوند ایشان را نخواهد بخشید.

(محمّد/33 و 34)

مؤمنان همچنین تشویق و ترغیب میگردند که در هنگامۀ جنگ ایستادگی کنند:

(فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ).

سست مشوید، و (کافران را) به صلح مخوانید. چرا که شما برترید و خدا با شما است، و هرگز از (اجر و ثواب) اعمالتان نمیکاهد.            (محمّد/35)

مقام زندگی جهان و کالاها و بهرهمندیهای آن خوار و ناچیز شمرده میشوند. بر بذل و بخششی تشویق و ترغیب میگردد که خدا از آن خشنود است. خداوند بذل و بخشش را برای ریشهکن کردن و از میان بردن همۀ اموال قرار نداده است، چون نسبت به مؤمنان مهربان است، و بخل درون انسانها را میشناسد، و می‌‌داند اگر مصرّانه به بذل و بخشش دستور دهد، مردمان به تنگنا میافتند و بیزار میشوند:

(إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ (36) إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ).

زندگی دنیا بازی و سرگرمی بیش نیست، و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، خداوند پاداش شما را به نحو کامل میدهد و دارائی شما را هم نمیخواهد. اگر خدا از شما اموالتان را درخواست کند، و حتّی اصرار هم بورزد، شما (به خاطر دلبستگی شدید و مالدوستی سرشتی انسان) بخل نشان خواهید داد و تنگچشمی خواهید کرد، و باعث بروز کینههایتان میشود. (پس خدا که شما را میشناسد چنین کاری را نمیکند).

(محمّد/37)

این سوره با چیزی خاتمه مییابد که انگار مسلمانان با آن تهدید میگردند اگر در بذل و بخشش دارائی و ثروت تنگچشمی کنند، و در جنگ از جانفشانی و فداکاری خودداری نمایند:

(هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ).

آگاه باشید که شما (از سوی آفریدگارتان) دعوت به انفاق در راه خدا میشوید، بعضی از شما بخل میورزند. هر کس هم بخل بورزد، در حقّ خود بخل میورزد (و زیان آن متوجّه خودش میگردد). زیرا خدا بینیاز است و شما نیازمندید. اگر شما (از فرمان خدا سرپیچی کنید و) روی برتابید، مردمان دیگری را جایگزین شما می‏گرداند (و این مأموریّت را به گروه دیگری میسپارد) که هرگز همسان شما نخواهند بود (و از ایثار و فداکاری و بذل جان و مال خودداری نخواهند کرد و از فرمان یزدان رویگردان نخواهند شد).         (محمّد/38)

 

از سرآغاز این سوره تا به پایان آن، رزم است و پیکار. فضای جنگ بر سوره سایه میاندازد، و همۀ بندها و بخشهای آن، قالب و سیمای جنگ به خود میگیرد. طنین فاصلهها و نواها از آغاز تا به انجام، انگار گدازهها و گداختههای سنگینی است‌:

(اَعْمَالَهُمْ، بَالَهُمْ، اَمْثَالَهُمْ، اَهْوَاءَهُمْ، اَمْعَاءَهُمْ...).

کارهایشان. دلهایشان. همسانهایشان. هواها و هوسهایشان. اندرونههایشان ....

زمانی هم که این گدازهها و گداختهها اندکی فروکش میکنند، باز هم به شمشیرهائی میمانند که در هوا به تکان و اشاره درآیند:

(اَوْزَارَهَا، اَمْثَالُهَا، اَقْفَالُهَا.....).

گناهانشان. همگونهایشان. قفلهایشان

شدّت و حدّت شکلها و تصویرها درمیرسد، بسان شدّت و حدّت طنینها و نواهای واژگانی که از شدّت و حدّت تعبیر میکنند . . . جنگ است یا کشتن است. در این باره میگوید:

(فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَاب).

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبهرو میشوید، گردنهایشان را بزنید.          

(محمّد/٤)

کشتن و اسیر کردن را با شدّت و حدّت به تصویر میزند:

(حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ).

همچنان ادامه دهید تا به اندازۀ کافی دشمن را (با کشتن و زخمی کردن) ضعیف و درهم میکوبید.    (محمّد/4)

نفرین کافران با واژگان تند و دشواری به میان میآید:

(فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ).

مرگ بر آنان باد، و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداناد!.                  

(محمّد/8)

نابودی گذشتگان را با سایهروشنها و واژههای طنیناندازی ترسیم میکند:

(اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا).

خداوند آنان را نابود ساخته است (و دمار از روزگارشان را به درآورده است)، و برای کافران امثال این عواقب و مجازاتها خواهد بود.    (محمّد/10)

تصویر عذاب آتش دوزخ، در همچون صحنهای جلوهگر میآید:

(وَسُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ).

و از آب داغ و جوشان نوشانده میشوند (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و رودههای ایشان را پاره پاره میکند و از هم میگسلد.           (محمّد/15)

حالت ترس و هراس و جزع و فزع نیز در همچون صحنۀ تند و سختی به میان میآید:

(یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).

همچون کسی به تو نگاه میکنند که (در آستانۀ مرگ قرار گرفته است و) به سبب (سکرات) موت بیهوش افتاده است‌.   (محمّد/20)

حتّی برحذر داشتن مؤمنان از پشتکردن به جنگ و گریز از آن، با تهدید نهائی و قاطعانهای به میان میآید:

(وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ).

اگر شما (از فرمان خدا سرپیچی کنید و) روی برتابید، مردمان دیگری را جایگزین شما می‏گرداند (و این مأموریت را به گروه دیگری میسپارد) که هرگز همسان شما نخواهند بود (و از ایثار و فداکاری و بذل جان و مال خودداری نخواهند کرد و از فرمان یزدان رویگردان نخواهند شد).             (محمّد/38)

بدین منوال و بر این روال، موضوع و تصویرها و سایهروشنها و آهنگ و نوای واژهها و بندها در سورۀ قتال، همآوا میشود.

*

(الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (1) وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (2) ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ).

کسانی که کافر میگردند و مردمان را از راه خدا بازمیدارند، خدا همۀ کارهای (نیک) ایشان را باطل (قلمداد و بیاجر) مینماید. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند، و چیزی را باور دارند که بر محمّد نازل شده است -و آن هم حقّ است و از سوی پروردگارشان آمده است -خداوند گناهانشان را میبخشاید و بدیهایشان را نادیده می‏گیرد، و حال و وضعشان را خوب میسازد. این بدان خاطر است که کافران از باطل پیروی میکنند و مؤمنان از حقّی پیروی میکنند که از سوی پروردگارشان آمده است. این گونه خدا برای مردم مثالهای (حسنات یا سیّئات) ایشان را بیان میدارد.

سرآغازی است که بدون پیش درآمد و بدون دیباچه تاخت و تاز میبرد) اعمال کسانی را هیچ و پوچ قلمداد میکند که کفر ورزیدهاند و از راه خدا بازداشتهاند، فرق نمیکند خود را از راه خدا بازداشته باشند، و یا خود را و دیگران را از راه خدا به دور کرده و بازداشته باشند. بازداشتن خود یا دیگران از راه یزدان جهان اعمال را ضائع میگرداند و افعال را باطل و پوچ مینماید. این ضائع و باطل گرداندن در حرکتی و جنبشی جلوهگر میآید. ما ناگهان می‏بینیم اعمال و افعال ایشان، گریزان و گمراه و حیران و ویلان میگردد. فرجام این گریز و گمراهی را مشاهده میکنیم. ناگهان می‏بینیم آنچه به بار میآید نابود گردیدن و ضائع شدن است. این هم حرکت و جنبشی است که سایهروشن زندگی را به تن اعمال و افعال میکند. انگار اعمال و افعال پیکرهای زندهای هستند و گمراه میسازند و هلاک میگردانند. این حرکت و جنبش معنی را ژرفا میبخشد و سایهروشن خود را میاندازد. پایههای پیکاری است که در میان آنها اعمال و افعال از مردمان میگریزند، و مردمان نیز از اعمال و افعال فرار میکنند. تا بدانجا که کار به گمراهی و نابودی میکشد! این اعمال و افعالی که گمراه میسازند چه بسا مقصود از آنها مخصوصاً اعمال و افعالی باشد که در فراسوی آنها امید رسیدن به خیر و خوبی را دارند، و چه بسا به ظاهر نیک و پسندیده باشند. امّا عمل صالح و کار نیکوئی که همراه با ایمان نباشد ارزشی ندارد. همچون خیر و صلاحی، ظاهری و صوری است و حقیقتی به دنبال ندارد. مهم انگیزهای است که کار از آن سرچشمه میگیرد. شکل ظاهری و نمای بیرونی کار ملاک نمیباشد. چه بسا انگیزه پاک و پسندیده باشد، ولیکن وقتی که بر ایمان استوار نمیباشد چیز گذرا و بیبنیادی بشمار میآید. همچون عملی با برنامۀ ثابت و واضح برای دل و درون، و متّصل به خطّ سیف پهن و عریض زندگی، و با قانون اصیل هستی نمیخواند و پیوند ندارد. ایمان لازم است تا دل و درون را به اصلی استوار دارد که در همۀ رویکردها و در همۀ جهتهای خود از آن مدد و یاری بگیرد و برجوشد و بردمد، و در همۀ تلاشها و پویشهای خود از آن متأثّر شود. بدین هنگام است که عمل صالح و کار پسندیده معنی خود را پیدا میکند. و هدف خود را خواهد داشت، و جریان و مسیر خویش را در پیش میگیرد، و آثار و پیامدهای خویشتن را خواهد داشت مطابق و موافق با برنامۀ الهیای که همۀ اجزاء و ذرّات این جهان را در قانون به همدیگر پیوند خواهد داد، و برای هر کاری و هر حرکتی وظیفه و تأثیری در پیکرۀ این جهان و ادای نقش خودش و رسیدن به هدف خودش تعیین میکند.

در سوی دیگری مؤمنان قرار دارند:

(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ).

و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند و چیزی را باور دارند که بر محمّد نازل شده است -و آن هم حقّ است و از سوی پروردگارشان آمده است‌.

ایمان نخستین شامل ایمان به چیزی هم میگردد که بر محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم نازلگردیده است. ولی روند سخن ایمان به محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را دیگر باره تکرار میکند تا آن را برجسته و نمایان نشان دهد و با صفت خودش توصیف نماید:

(وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ).

و آن هم حقّ است و از سوی پروردگارشان آمده است. روند قرآنی این معنی را مقرّر و مؤیّد میدارد. در کنار ایمان نهان در دل و درون انسان، عمل ظاهر و نمایان انسان را در زندگی نیز پیش چشم میدارد، و آن را ثمرۀ ایمان معرّفی میکند، ثمرهای که دالّ بر وجود ایمان و بیانگر سرزندگی و رستاخیز آن است. اینان:

(کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ).

خداوند گناهانشان را میبخشاید و بدیهایشان را نادیده می‏گیرد.

این در مقابل باطل گردانیدن کارهای کافران - هرچند کارهایشان در شکل و قالب خوبیها باشد و به ظاهر نیک و پسندیده بشمار آید -ذکر گردیده است . . . در برابر باطل گرداندن اعمال خوب کافران، ذکر میگردد که بدی‏های مؤمنان بخشیده میشود. این دو امر تقابل تامّ مطلقی است که ارزش ایمان و ارج آن را در پیشگاه یزدان، و در حقیقت زندگی مردمان نمودار و پدیدار مینماید.

(وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ).

و حال و وضعشان را خوب میسازد.

اصلاح حال و وضع، نعمت بزرگی است که مرتبه و ارزش و تأثیر آن پس از نعمت ایمان قرار دارد. تعبیر سخن، سایهروشنهای آرامش و آسایش و باورمندی و خشنودی و امن و امان را میاندازد و میگستراند. هر زمان که حال و وضع بسامان آید، ذهن و شعور و اندیشه و بینش، راست و درست و سالم و استوار میگردد، و دل و درون میآرامد، و نیروهای درک و فهم و سلسله اعصاب به استراحت مینشیند و دچار طوفان پریشانی و نابسامانی نمیگردد، و نفس انسان خشنود میشود و امن و امان می‏یابد و به سلامت و سعادت میرسد و در خوشی و خوشبختی میغنود. آیا فراتر از این، نعمتی یا بهرهای هست؟ هان که این، افق درخشان و تابان و رخشانی است!

این چرا و آن چرا است؟ این جانبداری نیست. تصادفی هم نیست. کار ناسنجیده و گزافی هم نیست. بلکه کاری است که اصل ثابت خود را دارد. مرتبط به قانون اصیلی است که هستی بر آن استوار گردیده است، همان روز که خدا آسمانها و زمین را به حقّ آفریده است و بر بنیاد حقّ استوار داشته است، و حقّ را اساس و پایه قرار داده است‌:

(ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ).

این بدان خاطر است که کافران از باطل پیروی میکنند و مؤمنان از حقّی پیروی میکنند که از سوی پروردگارشان آمده است‌.

باطل ریشههائی در پیکرۀ این هستی ندارد و ندوانده است. بدین جهت باطل گذرا و نابودشونده است، و هرکس هم از باطل پیروی کند و هر چیز هم از باطل سرچشمه بگیرد گذرا و نابودشونده است. از آنجا که کافران از باطل پیروی میکنند اعمالشان پوچ و بیهوده می‏گردد، و برای ایشان از کارهایشان چیزی برجای نمیماند که سودی برساند.

حقّ ثابت و استوار است و آسمانها و زمین بر حقّ پایدار و ماندگار میگردند، و حقّ ریشههایش را به ژرفای پیکرۀ این هستی میدواند. تعین جهت هر چیزی که متّصل به حقّ و استوار بر حقّ باشد، برجای و استوار میماند. از آنجا که مؤمنان، از حقِّ نازل شده از سوی پروردگارشان، پیروی میکنند، بناچار یزدان گناهانشان را میزداید و حال و وضعشان را رو به راه و اصلاح میفرماید.

این کارِ روشن و مقرّری است و بر اصول و ارکان ثابت خود برجای و پایدار میماند، و به اسباب و علل اصیل خود برمی‏گردد. دیگر این امر نه جهش و نه تصادف و نه ناسنجیده و گزاف است‌.

کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ

این گونه خدا برای مردم مثالهای (حسنات یا سیئات) ایشان را بیان میدارد.

خداوند این چنین برای آنان قواعد و قوانینی را وضع میکند تا خویشتن را واعمال خویشتن را با آنها بسنجند و برآوردکنند، و مثالی را بدانندکه خود را بدان مرتبط میکنند و بدان میسنجند و ارزیابی مینمایند، و این استکه در سنجش و ارزیابی حیران و ویلان نمیگردند.

این اصل و قاعدهای استکه آیه نخستین این سوره آن را مقرر میدارد، اصل و قاعدهایکه رهنمود و رهنمون مؤمنان در جنگ با کافران بر آن استوار و ماندگار میگردد. مؤمنان بر حق ثابتی استوار هستندکه باید در زمین مستقر گردد، و برتری گیرد، و قدر و منزلت انسانها را بپاید و زندگی مردمان را محافظت نماید. تا مردمان را به حق پیوند دهد، و زندگی را براساس و پایه آن استوار دارد. کسانیکه کفر میورزند بر باطلی استوار و ماندگارندکه باید پوچ شود و از میان به در رود و آثار آن از صحنه زندگی زدودهگردد:

(فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا).

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبهرو میشوید، گردنهایشان را بزنید، و همچنان ادامه دهید تا به اندازه کافی دشمن را (با کشتن و زخمی کردن) ضعیف و درهم میکوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید. بعدها یا بر آنان منت میگذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‏گیرید (خواه با معاوضه اسراء و خواه با دریافت اموال. این وضع همچنان ادامه خواهد (داشت) تا جنگ بارهای سنگین خود را بر زمین مینهد و نبرد پایان می‏گیرد.

ملاقات مورد نظر در این آیه ملاقات جنگ و نبرد است نه ملاقات معمولی و بس. تا زمان نزول این آیه، مشرکان در جزیرهالعرب برخیها با اسلام میجنگیدند و بعضیها با اسلام پیمان صلح داشتند. هنوز هم سوره «براءه» نازل نشده بود، سورهای که عهدها و پیمانهای محدود مشرکان را با سررسید زمان لازم اجازه میدهد، و عهدها و پیمانهای نامحدود ایشان را تا چهار ماه معتبر میداند و بس، و بهکشتن مشرکان بعد از آن دستور میدهد هرکجا در اطراف و اکناف جزیرهالعرب - مرکز اسلام -یافته شوند، مگر این که مسلمانگردند. تا بدین وسیله مرکز اسلام یکدست شود و از وجود مشرکان بپالاید.[1]

گردنزدنی که بدان دستور داده شده است در وقت رویاروئی اجراء گردد، وقتی صورت میپذیرد که پذیرش اسلام بدانان پیشنهادگردد، و در صورت عدم پذیرشگردنزدن آزاد خواهد بود. این هم تصویری از عملیاتکشتن به صورت محسوس و مستقیم، و همراه با حرکت و جنبشی استکه این سوره آن را ترسیم میکند. بدین وسیله این بخش نیز همگام با فضای سوره و سایهروشنهای آن میشود.

(حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ).

تا به اندازه کافی دشمن را (با کشتن و زخمی کردن) ضعیف و درهم میکوبید. در این هنگام (اسیران را) محکم ببندید.

«إثخان» که مصدر « أَثْخَنتُمُوهُمْ » است به معنی شدت و حدت بهکار بردن درکشتن است، تا بدانجاکه نیروی دشمن درهم میشکند و سقوط میکند، و دیگر قدرت تاخت و تاز یا دفاع نخواهد داشت. در این هنگام است نه پیش از این، هرکه اسیر میشود اسیرش میکنند و او را محکم میبندند و به غل و زنجیرش میکشند. امّا زمانیکه دشمن هنوز قوی و نیرومند است، شدت و حدتکشتن و ضعیفکردن باید ادامه داشته باشد تا همچون خطری درهم شکسته شود و از پیش پا برداشته شود.

بدین وسیله هیچگونه اختلافی -همانگونهکه بیشتر مفسران می‏بینند -در میان نخواهد بود میان مفهوم این آیه، و مفهوم آیه سوره انفال، آیهای که خدا در آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و مسلمانان را سرزنش میکندکه در جنگ بدر اسیران زیادی را به اسارت درآوردهاند. در صورتیکه کشتن بهتر بوده است. آنجاکه خداوند بزرگوار میفرماید:

(مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ . لَوْلا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ).[2]

هیچ پیعمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد، مگر آن گاه که کاملا بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد (در غیر این صورت باید با ضربات قاطع و کوبنده و پیاپی، نیروی دشمن را از کار بیندازد. امّا به محض حصول اطمینان از پیروزی خود و شکست دشمن دست از کشتار بردارد و به اسیر کردن قناعت کند. (ای مؤمنان!) شما (تنها به فکر جنبههای مادی هستید و) متاع ناپایدار دنیا را میخواهید، در صورتی که خداوند سرای (جاویدان) آخرت (و سعادت همیشگی) را (برای شما) میخواهد و خداوند عزیز و حکیم است (و این است که کارهایشان سراسر از روی حکمت و تدبیر، و متوجه عزت و پیروزی است). اگر حکم سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ امّتی را کیفر ندهد، و مخطی در اجتهاد، مجازات نگردد) عذاب بزرگی در مقابل چیزی که (به عنوان فدیه اسیران گرفتهاید و شتابی که ورزیدهاید) به شما می رسید. (انفال/67و68).

نخست باید تاخت و تاز وکشت وکشتار شدید باشد تا نیروی دشمن از میان برود، و شوکت او درهم شکسته بشود. بعد از آن، نوبت اسیرکردن فرامیرسد. فلسفه اینکار هم روشن و پدیدار است. زیرا اولین هدف جنگ زدودن نیروی متجاوزی استکه بر اسلام تاخته است. بهویژه زمانی که نیروی شماره و تعداد ملت مسلمان کم و ناچیز و محدود بوده، و مشرکان از شماره و تعداد نفرات بیشتری برخوردار باشند. بدین هنگام کشتن یک جنگجو چیز زیادی است، و برابر معیار و مقیاس تعادل نیروها مهم بشمار میآید. حکم این آیه سوره انفال همیشه جاری و ساری در هر زمانی است، در قالب و شکلیکه باعث درهم شکستن نیروی دشمن باشد، و دشمن را از حمله و دفاع فلج و ناتوان سازد. و امّا حکم اسیرکردن بعد از آن بدین آیه مورد بحث در سوره محمّد واگذار میگردد، و این آیه آن را مشخص میکند و معلوم میدارد. این آیه یگانه نص قرآنی استکه حکم اسیرکردن را دربر دارد:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

بعدها یا بر آنان منت می‏گذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‏گیرید (خواه با معاوضه اسراء و خواه با دریافت اموال).

یعنی یا اسیران را بعد از آن بدون عوض مالی یا تبادل اسراء ایشان با اسراء مسلمانان آزاد میکنید، و یا از آنان فدیه مالی یا کاری میگیرید و یا تبادل اسراء ایشان با اسراء مسلمانان را انجام میدهید.

در این آیه، حالت سومی مثل بنده و بردهکردن یاکشتن اسیران مشرکان وجود ندارد.

ولیکن آنچه عملا بوده است این است پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و بعد از او خلفاء اغلب برخی از اسیران را بنده و بردهکردهاند، وگاهی ایشان را در حالتهای معین و مشخصی گشتهاند.

ما در اینجا چیزی را نقل میکنیمکه درکتاب: «احکام القرآن» امام جصاص حنفی، پیرامون این آیه ذکر گردیده است، و در لابلای آن حاشیهای را بیان میداریم که لازم می‏بینیم، پیش از این که حکمی را مقرر و معلوم داریمکه راست و درست میدانیم: خداوند بزرگوار فرموده است‌:

(فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ).

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبهرو میشوید، گردنهایشان را بزنید.

ابوبکرگفته است: بعد از شدت و حدت و تضعیف، کشتن واجب است نه چیز دیگری. این هم همسان این فرموده یزدان بزرگوار است‌:

(مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأرْضِ).

هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد، مگر آن گاه که کاملا بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد. (انفال/67)

(این صحیح است و میان این دو نص مخالفتی نیست). «محمّد پسر جعفر پسر محمّد پسر حکم برایمان روایت کرده است وگفته است: جعفر پسر یمان برایمان روایت نموده است وگفته است: ابوعبید برایمان نقلکرده است وگفته است: عبدالله پسر صالح از معاویه پسر صالح روایت نموده است از علی پسر ابوطلحه، از ابن عباس، در باره این فرموده خداوند بزرگوار:

(مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأرْضِ).

ابن عباسگفته است: این امر در روز جنگ بدر بوده است. در آن حال مسلمانان اندک بودند. ولی زمانیکه زیاد شدند و سلطه و قدرتشان بالاگرفت، خداوند بزرگوار در باره اسیران نازل فرمود:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

بعدها یا بر آنان منت می‏گذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‏گیرید (خواه با معاوضه اسراء و خواه با دریافت اموال).

خداوند در باره اسیران به پیغبر (صلی الله علیه و سلم) و مومنان اختیار داده است. اگر بخواهند میتوانند آنان را بکشند، و اگر بخواهند میتوانند ایشان را بنده و بردهکنند. (بنده و بردهکردن اسیران در سرآغاز سخنی که از ابن عباس روایت گردیده است جای شک و تردید است. ولی اجازهکشتن اسیران، سندی برای آن در این آیه وجود ندارد. بلکه آنچه متن این آیه میفرماید منت نهادن یا فدیهگرفتن است و بس).

«جعفر پسر محمّد برایمان روایت کرده است و گفته است: ابوعبید برایمان روایت کرده است وگفته است: ابومهدی و حجاج هر دو برایمان از سفیان روایت کردهاندکهگفته است: شنیدم سدّی در باره این فرموده خداوند بزرگوار:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

میگفت: این آیه منسوخ است. این فرموده یزدان جهان آن را منسوخکرده است:

(فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).

مشرکان (عهدشکن) را هر کجا بیابید بکشید. (توبه/5).

ابوبکرگفته است: امّا این فرموده خدای بزرگ:

(فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ).

هنگامی که با کافران (در میدان جنگ) روبهرو میشوید، گردنهایشان را بزنید.

و این فرموده یزدان‌:

(مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأرْضِ).

هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد، مگر آن گاه که کاملا بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد.

و این فرموده یزدان‌:

(فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).

اگر آنان را در (میدان) جنگ رویاروی بیابی و بر ایشان پیروز شوی، آن چنان آنان را درهم بکوب که کسانی که در پشت سر ایشان قرار دارند (و دوستان و یاران ایشان بشمارند) پند گیرند (و پراکنده شوند و عرض اندام نکنند). (انفال/٥٧)

جائز است حکم ثابتی بوده و منسوخ نباشد. زیرا یزدان بزرگوار به پیغمبر خود (صلی الله علیه و سلم) دستور فرموده استکه درکشتار شدت و حدت داشته باشد، و اسیرکردن را بر او حرامکرده است، مگر زمانیکه مشرکان خوار و ذلیل شوند و سرکوبگردند. زمانیکه مشرکان سرکوب و ضعیف شدند و با کشت وکشتارشان خوار و پراکنده و متفرق گردیدند، برجای گذاشتن آنان و اسیر کردن ایشان جائز است. لازم است این حکم ثابت باشد و بدان عمل بشود هر زمانکه حال و احوالی پیش بیاید بسان حال و احوالیکه مسلمانان در صدر اسلام داشتهاند.

(ما میگوئیم: دستورکشتن مشرکان هرکجاکه یافته شوند به مشرکان جزیرةالعرب اختصاص دارد. در صورتیکه نصیکه در سوره محمّد آمده است عام است. لذا هر زمانکه شدت و حدت بهکار رفت و مشرکان تضعیف شدند و از پای درآمدند، اسیرکردن اسیران جائز و درست می‏باشد. این چیزی بوده استکه خلفاء پس از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و بعد از نزول سوره براءه بالطبع بر آن بودهاند و بر آن رفتهاند، و مشرکان را نکشتهاند و بلکه آنان را اسیرکردهاند، مگر در احوال و اوضاع ویژهایکه بیان آن خواهد آمد). و امّا فرموده یزدانکه فرموده است‌:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

بعدها یا بر آنان منت میگذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه می‏گیرید (خواه با معاوضه اسراء و خواه با دریافت اموال).

ظاهر این بخش، مقتضی یکی از دو چیز است: منت نهادن یا فدیه گرفتن. این هم اجازه کشتن نمیدهد. سلف در این باره اختلاف داشتهاند. حجاج پسر مبارک پسر فضاله از حسن روایتکرده استکه اوکشتن اسیر را نپسندیده است، وگفته است: بر او منت بنه یا فدیه او را بگیر. جعفر برایمان روایتکرده است وگفته است: ابوعبید برایمان نقل کرده است وگفته است: هشیم به ما خبر داده است وگفته است: اشعث به ما اطلاع داده وگفته است: از عطاء در باره کشتن اسیر پرسیدم،گفت: بر او منت بنه یا فدیه او را بگیر. عطاء گفته است: از حسن پرسیدم، اوگفت: در حق اسیر همان میشودکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در حق اسیران روا دیده است. بر اسیر منت نهاده میشود یا فدیه اوگرفته میشود. از ابن عمر روایت گردیده استکه بزرگی از بزرگان استخر بدو تحویلگردید تا او را بکشد. از کشتن او خودداری نمود، و این بخش از آیه را تلاوت کرد:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

از مجاهد نیز و از محمّد پسر سیرین هم پسند نکردن کشتن اسیر روایت شده است. از سدی برایمان نقل گردیده استکه این فرموده‌:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

با این فرموده یزدان منسوخ شده است‌:

(فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).

مشرکان (عهدشکن) را هر کجا بیابید بکشید.

مثل همین سخن از ابن جریج نیز روایت شده است و گفته است: این بخش از آیه منسوخ است. بیان داشته استکه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عقبه پسر ابومعیط را در جنگ بدر با فجیعترین شیوه کشت. ابوبکرگفته است: فقهاء امصار برکشتن اسیر متفق هستند و مخالفتی در میانشان نبوده است. اخبار به طور متواتر از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) مبنی بر جوازکشتن اسیر نقلگردیده است. از جمله اینکه پیغمبر عقبه پسر ابومعیط، و نضر پسر حارث را پس از اسیر شدنکشته است. در جنگ احد ابوعزه شاعر را پس از اسیرگردیدن کشته است. بنی قریظه بعد از آنکه رای سعد پسر معاذ را پذیرفتهاند، پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور فرموده است ایشان را بکشند وکودکانشان را اسیرکنند. در میان آنان بر زبیر پسر باطا منت نهاد. فتح خیبر برخی با صلح و برخی با جنگ و زور صورت پذیرفت. با ابن ابوحقیق پیمان بسته بودکه چیزی را پنهان نکند. هنگامیکه خیانت او روشنگردید وکتمان چیزهائی پدیدار شد، او راکشت. مکه را فتح فرمود. دستور داد هلال پسر خطل، و مقیس پسر حبابه، و عبدالله پسر ابوسرح، و دیگرانکشته شوند. و فرمود:

(اقتلوهم وإن وجدتموهم متعلقین بأستار الکعبة).

ایشان را بکشید، اگر هم آنان را بیابید که خویشتن را به پردههای کعبه آویخته باشند.

بر اهل مکه منت فرمود، و اموال ایشان را به غنیمت نبرد. از صالح پسرکیسان، و از محمّد پسر عبدالرحمن، به نقل از پدرش عبدالرحمن پسر عوف روایتگردیده استکه او شنیده است ابوبکر صدیقگفته است‌:

«دوست داشتم روزی که به فجاءه میرسیدم او را نمیسوزاندم. بلکه فورا او را میکشتم، یا فورا او را آزاد میکردم». از ابوموسی روایت شده است که او ارباب سوس را کشت بعد از آنکه بدو امان داده بود. علت این بودکه او مردمانی را نام برده بود ولی خویشتن را فراموش نموده بود و در لیست اماننامهها ذکر نکرده بود. اینها روایاتی استکه بهگونه متواتر از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و از اصحاب در باره جائز بودن کشتن یا نگاه داشتن اسیر نقل گردیده است. (جائز بودن کشتن از آیه برنمیآید. ولی ازکار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و برخی از اصحاب برمیآید. تحقیق و پژوهش احوال و اوضاعی کهکشتن در آنها صورت پذیرفته است بیانگر این واقعیت است که حالات ویژهای پیش آمده است و شرائط خاصی موجب کشتنگردیده است، نه آن که خود جنگ و اسیر شدن علت و سببکشتن بوده باشد. مثلا نضر پسر حارث و عقبه پسر ابومعیط هر دو نفر موضعگیری ویژهای در اذیت و آزار پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) داشتهاند و به گونه خاصی با دعوت اسلام درافتادهاند. همچنین ابوعزه شاعر ... بنیقریظه هم موضعگیری ویژهای پیش از رضایت به حکمیت سعد پسر معاذ داشتهاند. بدین لحاظ در تمام احوال و اوضاع، اسباب و علل معین و مشخصی بوده استکه این احوال و اوضاع را منحصر به خودکرده است و از حکم عام اسیرانی جدا ساخته استکه این آیه مقرر میفرماید:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

تنها اختلاف در فدیه داشتهاند. همه یاران ما (یعنی حنفیها) گفتهاند: اسیر با مال فدیه داده نمیشود و بازخرید نمیگردد. بندگان و بردگان جنگی فروخته نمیشوند تا دیگر باره برای مبارزه برگردند. ابوحنیفه فرموده است: اسیران جنگی با اسیران مسلمانان نیز معاوضه نمیگردند، و هرگز به جنگ برگردانده نمیشوند. ابویوسف و محمّد گفتهاند: مانعی نیست اسیران مشرکان با اسیران مؤمنان معاوضه گردند. این سخن ثوری و اوزاعی است. اوزاعیگفته است: «مانعی نیست زنان و فرزندان اسیر دشمنان جنگی فروخته شوند. مردان اسیر فروخته نمیشوند امّا با اسیران مسلمانان معاوضه میگردند. مزنی به نقل از شافعی گفته است: پیشوا میتواند بر مردانیکه بر ایشان پیروز گردیده است منت نهد و ایشان را آزادکند یا فدیه آنان را بگیرد. کسانی که اجازه دادهاند اسیران جنگی مشرکان با اسیران جنگی مؤمنان معاوضهگردند یا در برابر پرداخت فدیه آزاد شوند، بدین فرموده یزدان بزرگوار متکی گردیدهاند:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

ظاهر این آیه مقتضی جائز بودن آزادی اسیران مشرکان در برابر اموال یا معاوضه با اسیران مسلمانان است. دلیل دیگر ایشان این است که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فدیه اسیران جنگ بدر را با اموال داد و ایشان را بازخرید فرمود. معاوضه اسیران مشرکان با اسیران مسلمانان را درست میدانند با تکیه به چیزیکه ابن مبارک روایت کرده است. او نقل میکند از معمّر، و او از ایوب، و او از ابوقلابه، و وی از ابومهلب، و وی از عمران پسر حصینکهگفته است: طائفه ثقیف دو نفر از اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را اسیرکردند. و اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نیز یک نفر از بنیعامر پسر صعصعه را اسیر نمودند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ازکنار اوکه محکم بسته شده بود عبور فرمود. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را فریاد زد وگفت: چرا من باید زندانی باشم؟ فرمود:

(بجریرة حلفائک).

به گناه همپیمانانت‌.

مرد اسیرگفت: من مسلمان میباشم. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(لو قلتها وأنت تملک أمرک لأفلحت کل الفلاح).

اگر این سخن را میگفتی بدان گاه که اختیار خود را داشتی کاملا رستگار میشدی‌.

سپس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رفت. اسیر دوباره او را فریاد زد، و بدو روکرد وگفت: منگرسنهام، به من خوراک بده. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(هذه حاجتک).

این نیاز تو و حق تو است‌.

سپس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) او را با دو نفر از کسانی معاوضه فرمودکه طایفه ثقیف ایشان را اسیرکرده بودند. (به نظر ما دلیلکسانیکه معتقد به فدیه دادن هستند بهتر و برتر از دلیل پیروان امام جصاص است، با وجود اینکه در فدیه با مال یا با معاوضه اسراء مشرکان با اسراء مسلمانان اختلاف است).

امام جصاص سخن خود را در این قضیه با ترجیح یاران حنفی خود به پایان می‏برد، و میگوید: در این آیهکه منت نهادن و فدیه دادن وگرفتن آمده است، و آنچه در باره اسیران بدر روایت گردیده است، اینها منسوخ با این فرموده الهی است‌:

(فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ).

مشرکان (عهدشکن) را هر کجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همۀ کمینگاهها برای (به دام انداختن) بنشینید. اگر توبه کردند و (از کفر برگشتند و به اسلام گرویدند و برای نشان دادن آن) نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمره شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را برای آنان باز گذارید ... . (توبه/5)

ما این را از سدی و ابن جریج روایتکردهایم. و امّا این فرموده خداوند بزرگوار:

(قَاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْیَوْمِ الآخِرِ).

با کسانی (از اهل کتاب) که نه به خدا، و نه به روز جزا (چنان که شاید و باید) ایمان دارند . . . پیکار و کارزار کنید ... . (توبه/٢٩)

تا میرسد به این فرموده یزدان بزرگوار:

(حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ).

تا زمانی که (اسلام را گردن مینهند و یا این که) خاضعانه به انذازه توانائی، جزیه را میپردازند. (توبه/٢٩)

این دو آیه جنگ با کفار را واجب میگردانند تا آن وقتکه تسلیم میشوند یا جزیه را میپردازند. فدیه دادن و فدیهگرفتن اموال یا به وسیله دیگری جدای از اموال، مخالف این امر است. مفسران و راویان احادیث و آثار اختلاف ندارند در اینکه سوره «براءه» بعد از سوره «محمّد» (صلی الله علیه و سلم) نازل گردیده است. پس باید که حکم مذکور در سوره براءه ناسخ فدیه مذکور در غیر خود باشد ... (قبلاگفتیمکهکشش مشرکان یا پذیرش اسلام از سوی ایشان، مراد مشرکان جزیرهالعرب است. این حکم بدیشان اختصاص دارد. ولی شامل مشرکانی نمیگردد که بیرون از جزیرهالعرب سکونت دارند. از همچون مشرکانی جزیه پذیرفته میشود همانگونهکه از اهل کتاب پذیرفته گردیده است. پذیرش جزیه پیش از تسلیم، منافی به اسارت درآمدن مشرکان به دست مسلمانان پیش از تسلیم نمیباشد. پس حکم اینگونه اسیران چه میشود و باید در حق ایشان چهکرد؟ میگوئیم: اگر پیشوا مصلحت بداند بر ایشان منت مینهد یا از ایشان فدیه میگیرد و در برابر دریافت اموال یا معاوضه با اسیران مسلمانان، آنان را آزاد میسازد. این وقتی استکه قوم و قبیله اسیران هنوز نیروئی بوده و تسلیم نشده، و جزیه را نپذیرفته باشند. ولی زمانیکه تسلیم شده و جزیه را پذیرفته باشند، کاری که باید کرد منت نهادن است. این هم حالت دیگری است. حکمی که در حق اسیران اجراء میگردد مثل حالتی استکه هنوزکار به جزیه نکشیده است).

چکیده سخنیکه بدان میرسیم این است: این نص تنها نصی استکه حکم اسیران را دربر دارد. سائر نصهای دیگر مربوط به حالتهای دیگری، جدای از حالت اسیران هستند. این اصل همیشگی و دائمی مسأله است. اگر چیز دیگری خارج از این اصل روی داده باشد برای رویاروئی با حالتهای ویژهای و اوضاع زمانی موقتی بوده است و از این اصل سرچشمه نگرفته است.کشتن برخی از اسیران، در حالتهای منحصری، و مربوط به افراد خاصی بوده است، و همیشه میتواند نظائری داشته باشد و همچون حالتها و افرادی پیدا بشود. چنین کسانی نه بدان خاطرکشته شدهاند که اسیر بودهاند، بلکه قصاص ایشان به سبب کارهایگذشته آنان بوده است، نه به خاطر بیرون آمدنشان برای جنگ و پیکار با مسلمانان. برای نمونه اگر جاسوسی اسیر بشود و در برابرکار جاسوسی محاکمه بشود و به قصاص حکم گردد،کشتن او به خاطر جاسوسی است نه به خاطر اسارت. چون اسارت تنها وسیله به دام افتادن او است، نه اینکه کشتن او به جرم اسیر بودن باشد. چیزیکه میماند بنده و بردهکردن است. در موارد گوناگون فی ظلال القرآن بیان داشتهایمکه بنده و برده کردن برای رویاروئی با اوضاع موجود جهان بوده است، و قوانین عمومی جنگی آن را میطلبیده است. ممکن نگردیده استکه اسلام در همه حالتها این نص عام را پیاده و اجراء کند:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

یا بر آنان منت می‏گذارید (و بدون عوض آزادشان میکنید) و یا (در برابر آزادی از آنان) فدیه میگیرید. از جمله زمانی بنده و بردهکردن به میان میآیدکه دشمنان اسلام اسیران مسلمانان را بنده و برده بکنند. بدین جهت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) این حکم را در برخی از حالات اجراء فرموده است. بر بعضی از اسیران منت نهاده است و ایشان را آزادکرده است. بعضی را نیز با اسیران مسلمانان معاوضه فرموده است. برخی از اسیران را هم در برابر دریافت اموال رها ساخته ست. در حالات دیگری نیز بنده و بردهکردن به خاطر رویاروئی با حالات موجود صورتگرفته است، حالاتیکه چارهای از بنده و بردهکردن نبوده است و جز اجرای حکم بنده و بردهکردن چارهای وجود نداشته است‌.

هرگاه چنین اتفاق بیفتد که همه اردوگاهها متفق بشوند بر این که بنده و برده کردن اسیران وجود نداشته باشد، اسلام به یگانه قاعده و قانون مثبت خود برمیگرددکه عبارت است از:

(فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء).

بدان خاطرکه اوضاعی در میان نمیماندکه بنده و برده کردن را میطلبد. پس بنده و بردهکردن قطعی و تغییرناپذیر نیست، و قاعده و قانونی از قواعد و قوانین رفتار با اسیران در اسلام نمی‏باشد.

این رای و نظری استکه از نص قاطعانه قرآنی، و از بررسی احوال و اوضاع و وقائع، پیام آن را دریافت میداریم ... خدا استکه انسان را به راه درست رهنمود میفرماید.

زیبا استکه مفهوم و معلوم همگان باشدکه من بدین رای و نظر میگرایم چون نصوص قرآنی و پیجوئی رخدادها و بررسی شرائط و ظروف، همچون رای و نظری را تایید و تاکید میکنند، نه اینکه به دلم بگذرد که بنده و بردهکردن اسیران تهمتی استکه من بخواهم اسلام را از آن تبرئهکنم! همچون چیزی هرگز به دلم نخواهد گذشت. اگر اسلام بنده و بردهکردن را مقرر میداشت، قطعا خیر و صلاح می‏بود. زیرا هیچ انسانی نیست چیزی از ادب داشته باشد، بتواند بگوید: او رای و نظری بهتر از رای و نظر خدا را دارد. بلکه من همگام با نص قرآن و روح قرآن حرکت میکنم، و با دریافت پیام از نص و برداشت از رویکرد آن، به این رای و نظر میگرایم‌.

این، یعنی جنگیدن وگردن زدن و محکم بستن و پیروی کردن از این قاعده در باره اسیران‌:

(حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا).

تا جنگ بارهای سنگین خود را برزمین مینهد ونبرد پایان می‏گیرد.

یعنی تا زمانیکه جنگ میان اسلام و دشمنان بدخواه آن به پایان میآید، این امر قاعدهکلی و دائمی است. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) هم میفرماید:

(الجهاد ماض إلى یوم القیامة).

جهاد تا روز قیامت برپا و برجا است.[3]

جهاد همیشه ماندگار و برقرار است، تا سخن خدا برتری و والائیگیرد.

خداوند اینکار را بر عهده مؤمنان قرار نمیدهد، و این جهاد را بر آنان واجب نمیفرماید، بدان خاطرکه او از ایشانکمک و یاری بطلبد -حاشاکه چنینکند -بر ضد کسانی که کفر را برگزیدهاند وکافرگردیدهاند. چه خداوند سبحان میتواند یک راست ایشان را نابود بکند و از صحنه روزگار بردارد. ولیکن واجبگرداندن این کار برگرده مؤمنان وسیله امتحان برخی از مردمان با بعضی از ایشان است، امتحانیکه منازل و مراتب انسانها با آن سنجیده میشود و برآورد میگردد:

(ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ . سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ . وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ).

برنامه این است. و اگر خدا میخواست خودش (از طریقهای دیگری همچون طوفان و زلزله و سیل و غرق و به زمین فرو بردن، و سائر بلایا و مصائب، بدون جنگ شما) از آنان انتقام می‏گرفت. امّا خدا خواسته است بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید (و مؤمنان راستین را با جهاد با کافران امتحان نماید). کسانی که در راه خدا کشته میشوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‏گیرد و بیمزد نمیگذارد. به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیه بهشت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود میکند و حال و وضعشان را خوب و عالی مینماید، و آنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است و (اوصافش را توسط پیغمبران و کتابهای آسمانی بازگو نموده است).

این کسانی کهکافر شدهاند و از راه خدا دوری گزیدهاند و دیگران را نیز از راه خدا به دور داشتهاند، و افراد تباهپیشه همسان ایشان در سراسرکره زمین در هر زمانی که بودهاند و خواهند بود، تباه پیشگانی که در جامه تاخت و تاز و بزرگی و سترگی جلوهگر میآیند، و از دیدگاه خودشان و از دیدگان پیروان گمراهشان، توانا و نیرومند به نظر میرسند، همه اینان مشتی از مردمان هستندکه روی اینگرد و غبار ریز وکوچک زمین نام زندگی میکنند، و در میان این ستارگان و سیارگان و مجموعهی فلکی وکهکشانها و جهانهائی بسر می‏برند که تعداد و اندازه آنها را در این فضای بیکران جز یزدان جهان نمیداند، فضائیکه اینکهکشانها و جهانها بهگونه نقطههای پخش و پراکنده در آن پدیدار و نمودارند.

اینان و دنبالهروان و پیروانشان، و حتی همه ساکنان روی زمین، مورچگان کوچکی هم بشمار نمیآیند، و بلکه آن اندازه و مقداری هم نمی‏باشند کهگرد و غباری به حساب آیندکه بادها آنها را بازیچه دست خود میسازند. و اصلا زمانیکه در برابر قدرت و قوت خدا نگاه داشته میشوند چیزی بشمار نمیروند) خداوند بزرگوار وقتیکه به مؤمنان دستور میدهد پس از محکم بستن کفار و شدت تاخت و تاز بر ایشان، گردن آنان را بزنند، در اصل مؤمنان را پردهای برای نمایش قدرت خود میسازد. اگر یزدان سبحان بخواهد، آشکارا و بیپرده برکافران پیروز میگردد و ایشان را شکست میدهد، همانگونهکه بر بعضی از آنان پیروز گشته است و آنان را شکست داده است با طوفان و صاعقه و غرش و تندباد بی‏خیر و برکت، و حتی بدون هرگونه اسباب و عللی از این قبیل. امّا یزدان سبحان در آن حالکه بندگان مومن خود را میآزماید، و با بلاها و سختیهاگریبانگیرشان مینماید، برای آنان خیر و خوبی را میخواهد، و ایشان را تربیت میفرماید، و حال و احوالشان را اصلاح مینماید، و اسباب حسنات بزرگ و علل خوبیهای سترگ را برایشان میسر و ممکن میسازد.

یزدان سبحان میخواهد مؤمنان را بیازماید. در این آزمایش است که ارزشمندترین نیروها و والاترین رویکردهای نفس بشری، در اندرون مؤمنان به جوش و خروش درمیآید. چیزی ارزشمندتر و والاتر در نفس بشری از این نیستکه حق و حقیقتیکه بدان ایمان دارد تا بدانجا برایش ارزشمند و والا باشدکه بخواهد در راه آن بجنگد و بکشد وکشته بشود، و حق و حقیقتی را رها نسازدکه برای آن میزید و بدان میزید، و بدون وجود آن نتواند به زندگی ادامه بدهد، و اصلا این زندگی را جز در سایه آن دوست نداشته باشد.

یزدان سبحان میخواهد مؤمنان را تربیت کند، بدان گونهکه از دلها و درونهایش عشق هر چیزی و میل هر چیزی ازکالاهای فانی این زمین را بیرون بکشد، کالاهائی که بسی سخت و دشوار است دست از آنها بردارند و به ترک آنها بگویند. تا بدانجاکه در دلها و درونهایشان هرگونه ضعف و سستی را قوی میسازد و هرگونهکم وکاستی را تکمیل میکند وکمال میبخشد، و هرگونه غل و غشی را بیرون میکشد و به در ببرد، و همه خواستها و خواستهها درکفهای قرار میگیرد، و درکفه دیگر فرمانبرداری از دعوت خدا برای جهاد، و چشم دوختن به ذات خدا و رضای خدا قرار میگیرد، و اینکفه بالا میرود و آنکفه پائین میافتد. خدا میداند که این دلها و درونها برگزیده شدهاند، این است که آنها همچون راهی را برگزیدهاند، و این دلها و درونها تربیت گردیدهاند، این استکه آنها همچون راهی را شناختهاند، و این دلها و درونها بدون آگاهی و هوشیاری برنمیجهند و پا پیش نمیگذارند، بلکه آنها میسنجند و ارزیابی میکنند، و آنگاه برمیگزینند و انتخاب میکنند.

یزدان سبحان میخواهد مؤمنان را اصلاح کند و کارشان را به سامان آورد. در تحمّل درد و رنج جهاد در راه خدا، و در هر چرخش وگردشی خود را در معرض مرگ قرار دادن، چیزی موجود استکه به دل و درون یاد میدهد این خطر هراسناک را سبک بدارد و هیچ انگارد، خطری که مردمان از خودشان و از اخلاق و معیارها و مقیاسها و ارزشهایشان بسی مایه میگذارند تا خویشتن را از آن به دور بدارند.. امّا همچون خطری بسی هیچ و ناچیز برایکسی است،که با رویاروی شدن با آن خوی میگیرد، چه از آن دور و در امان بماند، و چه با آن روبروگردد و دست به گریبان شود. در رویاروئی با خطر -اگر مراد رضای خدا باشد - هر بار خطرکاری بر سر دلها و درونها میآوردکه میتوان تصورکرد برق با بدنها میکند! انگار هر بار در لحظههای خطر، ساختار نوینی از صفا و پاکی و شایستگی به دلها و جانها بخشیده میشود.

افزون بر این، اینها اسباب و علل ظاهری برای اصلاح همه انسانها هستند، اصلاح آنان از راه رهبری ایشان با دستهای مجاهدانی که درونهایشان از همه کالاها و هدفهای دنیوی، و از همه آرایهها و آرایشها و زرق و برق این جهانی، زدوده و پالوده است، و بدان هنگامکه به جرگه پیکار و پهنهکارزار با مرگ در راه خدا گام مینهند، زندگی برایشان بسی ناچیز میگردد، و حیات پشیزی نمیارزد، و در دلهایشان چیزی باقی نمیماند که ایشان را از خدا و چشم دوختن به رضای او بازدارد ... زمانیکه رهبری در اختیار همچون دستهائی باشد، سراسر زمین رو به صلاح و فلاح میرود و بندگان شایسته و بایسته میشوند. برای همچون دستهائی بسی سنگین و بسیار سخت استکه پرچم رهبری را به دست کفر و ضلال و فساد بسپارند، در حالیکه چنین پرچمی را با خونها و جانها خریدهاند و به دست گرفتهاند، و هر چیز ارزشمند وگرانبهائی را کمارزش و کمبها دانستهاند تا این پرچم را دریافت داشتهاند، آن هم نه برای خودشان، بلکه برای یزدان جهان!

گذشته از همه اینها یزدان وسیله را ساده و آسان میفرماید برای کسانی که برای ایشان خیر و خوبی میخواهد تا در پرتو آن به رضای او و به پاداش بدون حساب او نائل گردند. همچنین یزدان وسیله را ساده و آسان میسازد برای کسانی که برای ایشان شر و بدی میخواهد تا در سایه آن چیزی را به دست بیاورندکه به سبب آن سزاوار خشم و غضب و عذاب و عقاب خدا بشوند. هر کسی ساخته و پرداخته برای چیزی گردیده استکه برای آن آفریده شده است، مطابق آن راز و رمزیکه خدا در نهان او سراغ دارد.

پس از اینها خدا از سرانجام و سرنوشت کسانی پرده برمیداردکه در راه خداکشته میشوند:

(وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ. سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ. وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ).

کسانی که در راه خدا کشته میشوند، خداوند هرگز کارهایشان را نادیده نمی‏گیرد و بیمزد نمی‏گذارد. به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیه بهشت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود میکند و حال و وضعشان را خوب و عالی مینماید، و آنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است و (اوصافش را توسط پیغمبران و کتابهای آسمانی بازگو نموده است).

این در مقابل چیزی استکه در بارهکافران نازل گردیده است و فرموده است: خدا همهکارهای (نیک) ایشان را باطل (قلمداد و بیاجر) نموده است ... کارهای کسانی که در راه خدا کشته میشوند، کارهای راهیاب و به خدا رسیده و مرتبط با حق ثابتی استکه از خود حق نشاتگرفته است، و برانگیخته شده است تا از حق حفاظت و حمایتکند، و بدان رو کند. همچون کارهائی بدین خاطر جاویدان و ماندگار است، زیرا حق جاویدان و ماندگار است و هدر نمیرود و ضائع نمیشود.

آنگاه در برابر این حقیقت هولناک میایستیم، حقیقت زندگی شهیدان راه خدا ... حقیقت زندگی شهیدان راه خدا حقیقتی استکه قبلا در اینگفتار آفریدگار بزرگوار مقررگردیده است:

(وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لا تَشْعُرُونَ).

به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده مگوئید، بلکه آنان زندهاند، و لیکن شما (چگونگی زندگی ایشان را) نمیفهمید. (بقره/154)

ولی از حقیقت زندگی شهیدان در اینجا بهگونه جدیدی و به شیوه تازهای سخن میرود، و در حالت امتداد و رشد نموده میشود، در راهیکه زندگی دنیا را در آن ترکگفته است، بدانگاهکه آن را میپیموده است و میسپرده است، و آن راه، راه اطاعت و هدایت و خلوص و صفا و پاکی است‌:

(سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ).

به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیه بهشت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود میکند و حال و وضعشان را خوب و عالی مینماید.

خدا پروردگارشان، آن که در راه او کشته شدهاند، پیوسته پس از شهادتشان ایشان را با هدایت میپاید، و با اصلاح دل و زدودن جان از باقیماندههای آلودگیهای زمین، از ایشان مراقبت مینماید. یا بر صفا و پاکی روح و روانشان میافزاید تا روح و روانشان هماهنگ و همآوا گردد با صفا و پاکی نور و روشنائی فرشتگان و صدرنشینان جهان بالائیکه به سوی آن اوج گرفتهاند و بالا رفتهاند. این زندگی حیاتی استکه پیوسته به راه خود ادامه میدهد و امتداد می‏یابد وگسیخته نمیشود مگر از دیدگاه ساکنان این زمینکه از دیدن حقیقت آن در پس پردهاند. این زندگی حیاتی است که یزدان سبحان در جهان فرشتگان و صدرنشینان عالم بالا آن را میپاید و مراقبت مینماید و بر هدایت و راهیابیش میافزاید، و صفا و پاکیش را فزونی می‏بخشد و به رخشندگی و تابندگیش برکت میدهد. این زندگی حیاتی استکه در پرتو الطاف الهی رشد و نمو میکند ... سرانجام یزدان سبحان آنچه راکه بدیشان وعده داده است تحقق میبخشد:

(وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ).

وآنان را به بهشتی داخل خواهد کرد که آن را بدیشان معرفی کرده است و (اوصافش را توسط پیغمبران و کتابهای آسمانی بازگو نموده است).

حدیثی در باره تعریف خدا از بهشت شهیدان روایت گردیده استکه امام احمد آن را در مسند خود بیان کرده است وگفته است: برایمان زید پسر نمر دمشقی، و ابن ثوبان از پدرش، و او از مکحول، و مکحول ازکثیر پسر مره، و وی از قیس جذامی -که افتخار مصاحبت را داشته است - روایت کردهاند که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است‌:

(یعطى الشهید ستّ خصال:عند أول قطرة من دمه , تکفر عنه کل خطیئة ; ویرى مقعده من الجنة , ویزوج من الحور العین , ویأمن من الفزع الأکبر ومن عذاب القبر , ویحلى حلة الإیمان).

به شهید شش چیز عطاء میگردد: با نخستین قطره خونی که از او بر زمین میافتد همه گناهانش بخشیده میشود، جایگاه خود را در بهشت میبیند، زنان سیاه چشم و درشت چشم بهشتی به ازدواج او درآورده میشوند، از خوف و هراس بزرگ قیامت و از عذاب گور ایمن می‏گردد، و جامه نوین ایمان به تن او می‏گردد.

تنها امام احمد این حدیث را روایت نموده است. حدیث دیگری را نیز روایتکرده استکه نزدیک به همین معنی است. در آن به صراحت آمده است که شهید جایگاه بهشت خود را می‏بیند. ترمذی آن را استخراج کرده است، و ابن ماجه آن را صحیح داشته است‌.

این، معرفی خدا از بهشت شهیدان راه خود است. این فرجام هدایت مستمر و ادامهدار، و اصلاح حال و مآلی است که بدان نائل میآیند همین که این زمین را بهدرود میگویند. این است رشد و نمو و ترقی و تعالی زندگانیشان و هدایتشان و صلاح و فلاحشان در پیشگاه خدا.

*

در پرتو این کرامت و عزتکسانیکه در راه خدا کشته میشوند، و در پرتو آن خشنودی و رضائی،که فراچنگ میآورند، و آن رعایت و عنایتیکه بدان نائل میشوند، و آن مقام و منزلتیکه مییابند، یزدان سبحان مؤمنان را به اخلاص با خدا فرامیخواند و ترغیب و تشویقشان میگرداند، و از ایشان میخواهد که بهکمک و یاری برنامه خدا برای زندگی بگرایند و رویکنند. بدانان وعده میدهدکه در برابر اینکمک و یاری و پایداری و استقامت درکارزار، ایشان را پیروز و بهروز فرماید، و دشمنانشان و دشمنانش را نابود و گمراه و بدبخت و بدبیار فرماید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ . وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ .  ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ).

ای مؤمنان! اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند (و بر دشمنانتان پیروز میگرداند) و گامهایتان را استوار میدارد (و کار و بارتان را استقرار میبخشد). کافران، مرگ بر آنان باد، و خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداناد! این بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است دوست نمیدارند و لذا خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود می‏گرداند.

چگونه مؤمنان یزدان سبحان راکمک و یاری میکنند تا به پیمان خود وفا بکنند، و دسترسی یابند به چیزیکه بر سر آن با ایشان پیمان بسته شده است، از قبیل پیروزی و بهروزی و برقرار و استوار داشتن ایشان! حقیکه خدا بر آنان دارد این استکه خالصانه از آن او شوند، و چیزی را چه در ظاهر و چه در باطن انباز او نکنند، و شرک پیدا و ناپیدا نداشته باشند، وکسی و چیزی را با خدا در دلها و درونهای خود نگاه ندارند و باقی نگذارند، و خدا از ذات خودشان برایشان عزیزتر باشد، و از هر چیزیکه بدان عشق میورزند و آن را دوست میدارند، به خدا بیشتر عشق بورزند و او را دوستتر داشته باشند، و خدا را در تمایلات و رغبات و حرکات و سکنات وکششها و جهش و ظواهر و بواطن و در همه تلاشهای بیرون و خاطرههای درون خود، قاضی و داور و حاکم و فرمانروا کنند ... این کمک و یاری خدا در ذات خودشان است‌.

خدا دارای شریعت و برنامهای برای زندگی است. این شریعت و برنامه، بر ستونها و معیارها و مقیاسها و جهانبینی ویژهای برای سراسر هستی و زندگی، برپا و برجا میگردد. کمککردن و یاری نمودن یزدان سبحان باکمککردن و یاری نمودن شریعت و برنامه خدا، و با فرمانروا ساختن شریعت و برنامه خدا در تمام زوایا و در همه مسائل زندگی بدون استثناء، تحقق پیدا میکند. این، کمککردن و یاری نمودن یزدان سبحان در واقعیت زندگی است و بس.

لحظهای در برابر این فرموده خداوند بزرگوار میایستیم و آن را ورانداز میکنیم‌:

(وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ...).

کسانی که در راه خدا کشته میشوند... .

و این فرموده یزدان جهان:

(إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ...).

اگر خدا را کمک کنید و یاری دهید ... .

در هر دو حالت، حالتکشته شدن، و حالت پیروز گشتن، شرط پیمان این استکه اینکار برای خدا و در راه خدا باشد. این هم نگرش بدیهی و آشکاری است، ولیکن تاریکیهای بسیاری آن را میپوشاند و پنهان میگرداند، آن زمانکه عقیده در میان نسلها منحرف میشود، و آن زمانکه واژههای شهادت و شهداء و جهاد، سبک و ناچیز و بیارزش جلوهگر میآیند، و از معنی یگانه درست خود به دور میافتند.

باید دانستکه جهادی در میان نیست، و شهادتی وجود ندارد، و بهشتی در میان نیست، مگر زمانیکه جهاد تنها در راه خدا باشد، و مرگ تنها در راه خدا باشد، و کمک و یاری و پیروزی و بهروزی جانی و مالی و برنامه زندگی تنها در راه خدا باشد.

باید دانستکه جهادی در میان نیست، و شهادتی وجود ندارد، و بهشتی در میان نیست، مگر زمانیکه هدف این باشدکه فرمان و فرموده خدا برتریگیرد و والا رود، و شریعت و برنامه خدا، هم بر دلها و درونها و اخلاق و رفتار وکردار مردمان، و هم بر اوضاع و احوال و قوانین و سیستم و نظام ایشان، حاکم و فرمانروا شود.

از ابوموسی (رضی الله عنه) روایت شده استکهگفته است: از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) در باره مردی سوال شدکه برای نشان دادن شجاعت، یا نشان دادن غیرت و حمیت، و یا محض ریا و خودنمائی میجنگد، کدام یک از اینها در راه خدا است؟ فرمود:

(من قاتل لتکون کلمة الله هی العلیا فهو فی سبیل الله).[4]

«کسیکه بجنگد تا فرمان و فرموده خدا برتر شود و والا رود، این در راه خدا است».

پرچم دیگری جز این پرچم در میان نیست، یا هدف دیگری جز این هدف ندارد، تاکسیکه جهاد میکند، و به دنبال شهادت است، در زیر آن و در راه آن جهاد بکند و به درجه شهادت برسد و سزاوار وعده خدا به بهشت بشود، در میان همه این پرچمها و نامها و هدفهائیکه جهانبینیها در میان نسلهای منحرف ترویج میدهند.

خوب است یاران و پیروان دعوت اسلامی، این نکته روشن و نگرش آشکار را درک و فهمکنند، و دعوت اسلامی را در اندرون خودشان از همه شائبهها و آلودگیها بیالایند و زدوده نمایند، شائبهها و آلودگیهایی که منطق محیط و جهانبینی نسلهای منحرف آنها را آمیزه و آمیخته دعوت اسلامی مینماید. خوب است یاران و پیروان این دعوت بپایند و پرچم خودشان رابا هیچ پرچمی نیالایند، و جهانبینی خودشان را با هیچ جهانبینی بیگانه برای سرشت عقیده اسلامی نیامیزند. هیچ جهادی جهاد نیست مگر جهادیکه برای برتر شدن و والا رفتن فرمان و فرموده خدا باشد. برتر شدن و والا رفتن فرمان و فرموده خدا در دل و درون، و در اخلاق و خصال و رفتار وکردار، و در اوضاع و احوال و سیستم و نظام، و در پیوندها و ارتباطها، و در همه نواحی و جهات زندگی. جهادی بجز این جهاد برای خدا نیست، و بلکه برای اهریمن است. شهادتی بجز این شهادت وجود ندارد.

دنبال شهادت بودنی جز دنبال این شهادت بودن در میان نیست. جز با این جهاد و شهادت و شهادتخواهی بهشتی در میان نیست، و یاری وکمک خدا وجود ندارد، و استوار و برقرار داشتن گامها در میان نمی‏باشد. بلکه هرچه هست تاریکی و جهانبینی نادرست و انحراف وکجروی است‌.

اگر برای غیر یاران و پیروان دعوت به سوی خدا مشکل است از این تاریکی و جهانبینی نادرست و انحراف رهائی بیابند، دست کم دعوتکنندگان به سوی خدا خود را و ذهن و شعور خویش را و جهانببنی خویشتن را از منطق محیط برهانند، منطقیکه با بند نخستین و آشکارای شرط پیمان یزدان با مومنان، تعارض دارد و نمیخواند ...

بگذریم، این شرط پیمان یزدان، متوجه مؤمنان است، و امّا شرط پیمان یزدان که متوجه خود یزدان سبحان است،کمک و یاری و پیروزی و بهروزی و ثابت قدم نگاه داشتن مؤمنان درگیر و دار کارزار جهان است. وعده خدا هم تخلفناپذیر است. اگر وعده خدا گاهی در دورهای از زمان به عقب میافتد، مدت معین و مقدری به خاطر حکمت دیگری استکه با خودِ کمک و یاری و پیروزی و بهروزی و ثابتقدم نگاه داشتن مؤمنان تحقق می‏یابد و پیاده میشود. این وقتی خواهد بود و خواهد شدکه درست باشدگفته شود مؤمنان به شرط پیمان خود با یزدان وفاکردهاند، ولی مدتی کمک و یاری خدا بدیشان تاخیر پیداکرده است، و پیروزی و بهروزی بهره آنان نگردیده است.[5]

(یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ).

خدا شما را یاری می‏کند (و بر دشمنانتان پیروز میگرداند)، و گامهایتان را استوار میدارد (و کار و بارتان را استقرار میبخشد).

در نخستین نگاه چنین به نظر میآیدکه استوار داشتن گامها مقدم بر پیروزی، و عامل و علت آن است. این درست است، ولیکن تاخیر آن در جملهبندی عبارت، بیانگر این واقعیت استکه معنی دیگری از معانی استوار داشتنگامها مورد نظر است، و آن معنی، استوار داشتن و ماندگار ساختن بر پیروزی و تکالیف و وظائف آن است. چه پیروزی پایان پیکار و کارزار موجود در میانکفر و ایمان، و بین حق و باطل نیست. پیروزی خودش و در واقعیت زندگی، وظائف و تکالیفی را میطلبد. از جمله وظائف و تکالیف پیروزی، مغرور و سرمست نشدن از پیروزی، و سستی و تنبلی در پیش نگرفتن بعد از پیروزی است. بسیاری از مردمان در برابر رنج و بلا ایستادگی میکنند، ولیکن اندکی از مردمان بر پیروزی و نعمت استوار و ماندگار میمانند و از جای به در نمیروند و خود را نمیبازند. پس از پیروزی سالم ماندن دلها و استوار ماندن آنها بر حق، منزلت و مقام دیگری استکه در پی پیروزی به میان میآید و در فراسوی آن جای دارد. چه بسا این همان چیزی است که عبارت قرآن بدان اشاره میفرماید ... علم و آگاهی از آن خدا است.

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ).

خداوند اعمال (نیک) ایشان را باطل و بیسود گرداناد!.

این هم متقابل پیروزگرداندن و گامها را استوار داشتن است. چه دعای نابودی و مرگ، قضا و قدر یزدان سبحان در حق ایشان است، قضا و قدریکه مشتمل بر نابودی و ناامیدی و خواری آنان است. کم گرداندن اعمال نیز به معنی هدر دادن و فانی نمودن اعمال است، و پیامد همچون دعا و نفرینی است ...

(ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ).

این بدان خاطر است که چیزی را که خداوند فرو فرستاده است دوست نمیدارند، و لذا حتما کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود می‏گرداند.

این تصویری است از چیزیکه در دلهایشان و در درونهایشان درگشت وگذار است. این چیز کینهتوزی آنان با هر آن چیزی استکه خدا از قرآن و شریعت و برنامه و رویکرد نازل فرموده است. اینکینهتوزی استکه ایشان را به سویکفر و سرکشی و دشمنانگی و کشمکش و مبارزه برمیانگیزد و میکشاند. کینهتوزی پیشه بسیاری از دلها و درونهای فاسد و تباهی استکه به طور سرشتی از آن برنامه راست و درست و استوار و ماندگار خدا بدشان میآید، و در داخل خود احساس بیزاری و ناسازگاری با این دین و با آنچهکه بدین آئین میپیوندد دارند، و چنین دلها و درونهائی به سبب مغایرت سرشتشان با سرشت این آئین، در ژرفاهای خود با آن برخورد دارند و در ستیز و غوغا و نزاع و دعوایند. حتی چنین دلها و درونهائی از به میان آمدن نام این آئین نیز به ترس و هراس و ناله و آه میافتند، بدان گونه که انگار کژدمها آنان را نیش میزنند! اصلا همچون دلها و درونهائی بیزارند از این که نامی از این آئین به میان آید یا اشارهای بدان شود در سخنانیکه از افراد پیرامون خود میشنوند. اغلب ما در این روزها چنین حالت و وضعی از این قبیل مردمان را میبینیم و وجودشان از دیدهها نهان و پنهان نیست. کیفر اینکینهتوزی با آنچه خدا نازل فرموده است، این استکه اعمال چنینکسانی بر باد رود و نیست و نابود شود. بر باد رفتن و نیست و نابود شدن اعمال یک تعبیر تصویری از تعبیرات تصویری قرآن مجید و به شیوه خاص آن است. حبوط که ثلاثی مجرد اخباط است به معنی نفخکردن و آماسیدن شکمهای چهارپایان است، بدان هنگام که در علفزار  گیاه سمّی را میچرند و میخورند، و چنین نفخکردن و آماسیدنی به مرگ و نابودی آنها میانجامد. همینگونه اعمالکافران نفخ میکند و میآماسد و تکه و پاره میگردد ... آنگاه نابود میگردد و هدر میرود! این شکل و حرکتی استکه به تصویرکشیده میشود، و پایانکار مطابق و موافق با حال کسانی است که بدشان میآید از چیزی که خداوند بزرگوار نازل فرموده است، وگذشته از آن ازکارهای بزرگ و سترگ خود در شگفت و شگرف خواهند بود،کارهای بزرگ و سترگیکه بسان شکمهای چهارپایان نفخ میکند و میآماسد، چهارپایانیکه از همچونگیاههای سمّی و زهرآگین میخورند!

*

آنگاه یزدان سبحان با شدت و حدتگردنهایکافران را میپیچد به سوی مهلکهها و نابودگاههای گذشتگان پیشین ایشان‌:

(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا).

آیا در زمین به گشت و گذار نپرداختهاند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از ایشان بودهاند به کجا کشیده و چه شده است؟ خداوند آنان را نابود ساخته است (و دمار از روزگارشان به در آورده است)، و برای کافران، امثال این عواقب و مجازاتها خواهد بود.

نگاه تند و هراسانگیزی است. در آن فریاد و تاخت است. صحنهای ازکسانی در آن به نمایش درمیآید که پیش از ایشان بودهاند و همه چیز پیرامونشان ویران میگردد و بر سرشان خراب میشود، و همه اموال و دارائیشان بر باد میرود. تنها چیزیکه بر جای میماند ویرانههای فروریخته و فروتپیده است. آنان ناگهان در زیر این آوارهها و ویرانههای رویهم انباشته دیده می شوند. این صحنهای استکه تعبیر سخن آن را ترسیم میکند با همین شکل و صورت وبا همین حرکت و جنبشیکه مراد و مورد نظر است. تعبیر سخن با همین صداها و فریادها و طنینهایش، تصویری از این صحنه و صداهای درهم شکستن و فرو ریختن را ترسیم میکند.

بر بالای صحنه ویران کردن و درهمکوبیدن و درهم ریختن، بهکافران حاضر در آن زمان و به هرکس دیگریکه بعدها بدین صفت متصفگردد اشاره میکند که همچون رخدادی در انتظارشان است، رخدادی که همه چیز را بر سرشان ویران میکند و ایشان را در زیر آوارها و ویرانههای درهم شکسته دفن میکند:

(وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا).

و برای کافران امثال این عواقب و مجازاتها خواهد بود.

این کار هراسانگیزی که خانهها را بر سرکافران ویران میکند و مؤمنان را پیروز میگرداند، قاعده اصیل و قانون همیشگی است‌:

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ).

این (عاقبت نیک مؤمنان و عاقبت سوء کافران) بدان خاطر است که خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است، ولیکن کافران هیچگونه سرپرست و یاوری ندارند.

کسی هم خدا سرپرست و یاور او باشد او را بس. این کفایت میکند و بسنده است. هر چیزی هم بر سرش بیاید و هر بلائی که بدانگرفتار آید، امتحان و آزمون است و خیر و خوبی به دنبال دارد. دیگر این مسأله نمیرساندکه خدا از سرپرستی و یاوری او دست کشیده است، و در وعده پیروزی بدو و به امثال او از بندگانش تخلف ورزیده است.کسی هم خدا سرپرست و یاورش نباشد، هیچگونه سرپرست و یاوری ندارد، اگرچه انسانها و پریها را یکسره سرپرست و یاور خود بداند. همچون کسی سرانجام هدر میرود و ضائع و درمانده میشود، هرچند هم همه اسباب حمایت و حفاظت و همه اسباب قدرت و قوت را تدارک دیده باشد وگردآورده باشد، قدرت و قوتیکه مردمان بدان آشنایند!

*

آنگاه یزدان سبحان میان بهرهکالا و نعمت کسانی که ایمان آوردهاند، و میان بهرهکالا و نعمت کسانیکه کفر ورزیدهاند، سنجش و ارزیابی برقرار میکند، پس از آنکه بهره اینان و آنان را در جنگی روشن میفرماید که میانشان درمیگیرد. پیدا استکه چه فرق اصیلی و چه فاصله زیادی میان این بهره با آن بهره است‌:

(إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ).

خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند، به باغهائی از بهشت داخل می‏گرداند که رودبارها و چشمهسارها در زیر (کاخها و درختهای) آن روان است، در حالی که کافران (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) بهره و لذت میبرند و همچون چهارپایان (بیخبر و غافل از سرانجام کار) میچرند و میخورند، و (پس از بهدرود حیات و گام نهادن به آخرت) آتش دوزخ جایگاه ایشان است‌.

کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای پسندیده کردهاند گاهی از خوشایندترین و بهترینکالا و نعمت روی زمین بهرهمند میشوند و لذت می‏برند، ولیکن سنجش و ارزیابی در اینجا میان بهره حقیقی و بزرگ مؤمنان است -که بهره ایشان در بهشت یزدان است -و میان بهرهکلیکافران است، بهرهایکه جز آن، چیز دیگری و نصیب دیگری ندارند.

بهره مؤمنان بهرهای استکه مؤمنان آن را از دست یزدان دریافت میدارند، در میان باغهای بهشتی که رودبارها در زیر درختان وکاخهای آنجا جاری و روان است. خدا استکه ایشان را داخل بهشت میگرداند. در این صورت همچون بهرهای بهره ارزشمند و والا و بالا است. مؤمنان همچون بهرهای را از دستهای خدای بزرگوار در آن بالا بالاها دریافت میدارند. این بهره بزرگکه از دست خداوند بزرگ دریافت میدارند به پاداش باور و ایمانی استکه داشتهاند و به پاداش خیر و صلاحی استکه بر آن بودهاند. بالائی و والائی این بهره متناسب با بالائی و والائی برخاسته از باور و ایمان و خیر و صلاح است‌.

بهرهکافران لذت بردن و خوردن است بسان لذت بردن و خوردن چهارپایان‌:

(کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ).

همانگونه که چهارپایان میخورند.

این هم تصویر ننگینی استکه همه نشانهها و علامتهای انسانیت را میزداید و از میان برمی‏دارد، و سایههای خوردن همچون خوردن چهارپائی را به تصویر میزند که آزمندانه میچرد و میخورد.

بهره‏مندی زمخت چهارپائی را ترسیم میکندکه بدون ذوق و سلیقه و ملاحظه زشت و زیبا تندتند میخورد ... همچون بهره‏مندی و همچون خوردنی، هیچ گونه ضابطه و قاعدهای از اراده و اختیار بر آن حاکم نمی‏باشد، و تقوا و پرهیزگاری بر آن مراقب نبوده، و بازدارندهای از دل و درون و جان و روان ندارد.

حیوانیت در بهره‏مندی و خوردن حاصل میشود، هرچند هم ذوق تیزبینی مزهها را تشخیص دهد، و احساس مجرّبی انواع بهرهمندیها و خوراکیها را برگزیند. اینکار برای بسیاری از نوخاستگان و نوجوانان خانههای دارا و صاحب نعمت میسر میگردد. ولی این مقصود نیست. بلکه مراد حساسیت انسان است، انسانیکه بر خویشتن و بر اراده خویشتن توانائی داشته و زمام اختیار خود و اراده خود را در دست دارد، و دارای ارزشها و معیارهای خاص زندگی است. چنین کسی استکه آنچه راکه خدا پاک میداند برمی‏گزیند، از روی ارادهایکه فشار هوا و هوس آن را در برابر خود بهکرنش درنمیآورد، و فریاد و ندای خوشگذرانی و لذت آن را ضعیف نمیگرداند، و همه زندگی را سفره و مجمعه خوراکی، و یک فرصت بهره‏مندی و تمتعی نمیداند. آن هم خوراکی و تمتعی که هدفی به همراه نداشته باشد، و از این پرهیز نگردد و احتیاط نشودکه حلال است یا حرام، و درست است یا نادرست!

فرق اصلی میان انسان و حیوان در این است: انسان دارای اراده و هدف و جهانبینی ویژهای برای زندگی است. بر اصول و ارکان صحیح آن استوار و پایدار میماند، اصول و ارکانیکه از خدا -آفریدگار زندگی - دریافت شده باشد. هرگاه انسان همه اینها را از دست بدهد مهمترین ویژگیهای انسان را از دست داده است، ویژگیهابیکه جنس انسان را از سائر موجودات جدا و ممتاز میسازد، و مهمترین مزیتها را از دست داده است، مزیتیکه یزدان سبحان به خاطر آن انسان را گرامی داشته است‌.

در میان زنجیره سنجشهای مؤمنان باکافران، نگرشی قرار میگیرد. در این نگرش به شهری نگاهی انداخته میشودکه اهالی آنجا پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را از آن شهر بیرونکردهاند. میان آن شهر و میان شهرهای دیگری که ویران گردیدهاند، و با وجود این که قدرتمندتر از اینان بودهاند هلاک و نابود شدهاند، مقایسهای انجام میپذیرد:

(وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ).

چه شهرهای زیادی که (اهالی) آنها از (اهالی) شهری که تو را از آن بیرون کردهاند، قدرتمثدتر و پرزورتر بودهاند، و ما آنان را هلاک و نابود کردهایم، و هیچ یار و یاوری نداشتهاند (که بدیشان کمک کند و آنان را از دست قهر ما برهاند).

روایت شده استکه این آیه در راه میان مکه و مدینه هنگامکوچ بیرون رفتن و هجرت نمودن نازلگردیده است، برای دلداری و غمزدائی پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و ناچیز گرفتن وپائین آوردن شان و مقام مشرکان قدرتمند و قلدریکه رو در روی دعوت میایستادند و با آن مقابله میکردند و اصحاب و پیروان آن را میآزردند و شکنجه میدادند، تا بدانگاهکه از سرزمین خود و از میان اهل و عیال و اموال و املاک خود بار سفر بربستند و آئین و باور خود را نجات دادند و با خود بردند.

*

آنگاه یزدان سبحان سنجش و مقایسه حال دوگروه مسلمان وکافر را ادامه میدهد، و بیان میفرماید: چرا خدا سرپرست و یاور مسلمانان است و ایشان را در آخرت به بهشتی داخل میگرداندکه در زیرکاخها و درختانش رودبارها جاری و ساری است، بعد از آنکه در دنیا مسلمانان را یاری میدهد و پیروز میگرداند و عزت و کرامت بدیشان ارزانی میدارد؟ و چرا کافران سرپرست و یاوری ندارند و در دنیا به مهلکه میافتند و نابود میشوند - پس از پشت سرگذاشتن زندگی حیوانی فرودینی که دارند - و در آخرت به عذاب و عقابگرفتار میآیند و در آتش اقامت میگزینند و ماندگار میشوند:

(أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ).

آیا کسانی که از دلائل روشن و براهین قطعی پروردگارشان برخوردارند، همسان کسانیند که اعمال زشتشان در نظرشان آراسته و پیراسته شده است و از هواها و هوسهای خود پیروی میکنند؟‌.

این فرق اصیل و بنیادینی میان حال و وضع آن دو گروه است، و همچنین فاصله بسیاری میان برنامه و روند و روش و رفتار و کرداری است که اینان و آنان دارند. چه کسانی که ایمان آوردهاند شناخت کامل و صحیحی از پروردگار خود، و دلائل و براهین روشن و قوی از سوی او دارندکه رهنمودهای آسمانی است ... حق را دیدهاند و با آن آشناگشتهاند. به سرچشمه حق یقین و ایمان دارند، و با پروردگارشان تماس، پیدا کردهاند و از او پیام دریافت نمودهاند، و با آنچه دریافت میدارند یقین و باور دارند. نه گول خوردگانند و نه گولزنندگان. نه گمراهشدگانند و نه گمراهکنندگان. ولی کسانی که کفر ورزیدهاند و راه کفر و زندقه در پیش گرفتهاند، اعمال بدشان برایشان زیبا و آراسته گردیده است، در نتیجهکارهای پلشت خود را خوب میبینند هر چند که کارهایشان بد و ناپسند است، و برایشان روایت نگردیده است و بدان یقین و اطمینان نیز ندارند:

(وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ).

و از هواها و هوسهای خود پیروی میکنند.

به دنبال هواها و هوسهایشان راه میافتند بدون هرگونه ضابطه و قاعدهای که بدان مراجعه کنند، و بدون هرگونه اصل و اصولیکه وسیله ارزیابی قرار دهند و بدان بسنجند، و بدون نوریکه حق را از باطل برایشان جدا سازد.

آیا اینان بسان آنانند؟ اینان و آنان در حال و وضع و برنامه و رویکرد با یکدیگر اختلاف دارند. ممکن نیستکه با همدیگر اتحاد و اتفاق داشته باشند نه در معیار و مقیاس و نه در سزا و جزا و نه در فرجام و سرانجام و سرنوشت و جایگاه‌.

این شکلهائی از شکلهای جدائی موجود میان اینان و آنان در فرجام و سرانجام و سرنوشت و جایگاه است:

(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ).

وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است (چنین است که) در آن رودبارهائی از آبی (زلال و خالص) است که گندیده و بدبو نگشته است، و رودبارهائی از شیری است که طعم و مزه آن متغیر نشده است، و رودبارهائی از شرابی است که سراپا لذت برای نوشندگان است، و رودبارهائی از عسلی است که خالص و پالوده است، و در آنجا آنان هرگونه میوهای دارند، و (از همه بالاتر) از آمرزش پروردگارشان برخوردارند (آیا چنین کسانی) همانند کسانیند که در آتش دوزخ جاویدان میمانند و از آب داغ و جوشان نوشانده میشوند، (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و رودههای ایشان را پاره پاره میکند و از هم میگسلد.

این تصویر محسوس نعمت و عذاب، در جاهائی از قرآن به میان میآید.گاهی تصویر روحانی و معنوی با آن ذکر میشود، وگاهی تنها به صورت محسوس به میان میآید و بس. همچنین در جاهای دیگری از قرآن هم تصویر روحانی و معنوی نعمت و عذاب ذکر میگردد و خبری از محسوسات نیست‌.

خدائیکه انسان را آفریده است بهتر میداند چهکسانی را آفریده است، و بهتر میداند در دلهایشان چه چیز موثر واقع میشود و چه چیز ایشان را تربیت میکند و برای تربیت آنان مفید میباشد.گذشته از این، خدا بهتر میداندکه چه چیز برای رسیدن آنان به نعمت، یا چه چیز برای فرو افتادن ایشان به عذاب موثر است. انسانها چندین نوع و چندین قسمند. دلها و درونها گوناگونند. سرشتها متفاوتند. همه اینها آمیزه فطرت انسان است. همه اینهاگوناگون میشوند و اختلاف پیدا میکنند بر حسب خمیره ذاتی هرکسی. بدین سبب یزدان سبحان انواع نعمتها و اقسام عذابها، و انواع بهرهوریها و بهرهمندیها و اقسام دردها و رنجها را برابر آگاهی مطلق خود از بندگان شرح و بسط داده است‌.

مردمانی هستندکه خدا را میپرستند تا سپاس نعمتهای فراوانی را بگویندکه نمیتوانند آنها را شمارشکنند. یا بدان خاطر است که آنان یزدان جهان را دوست میدارند و با طاعتها و عبادتها بدو نزدیک میگردند، بسان نزدیک شدن عاشق و معشوق. یا اینکه شرم دارند که یزدان ایشان را بر حال و احوالی بیندکه دوستش نمیدارد. جز این اصلا به چیزی چشم نمیدوزند و نمینگرند، چه بهشت باشد و چه دوزخ، و چه نعمت باشد و چه عذاب. اینگونه افراد سزاوار تربیت هستند، و میارزد که یزدان به پاداش کارشان بدیشان بگوید:

(إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا).

بی‏گمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها میافکند. (مریم/96)

یا سزاوار ایشان است که بدانند آنان جایگزین میشوند:

(فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر).

در مجلس راستینی که (یاوهسرائی و بزهکاری در آن جائی ندارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار همه کائنات) است. (قمر/55).

در باره پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) روایت شده است که او آن اندازه نماز میخواند که پاهایش ورم میکرد. عائشه رضیاللهعنها بدو عرضکرد: ای پیغمبر خدا آیا تو چنین میکنی، در حالی که خداوند گناهان پیشین و پسین تو را بخشیده است؟ پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(یا عائشة أفلا أکون عبدا شکورا؟).[6]

«ای عائشه آیا بنده بسیار سپاسگزاری نشوم؟»

رابعه عدوی میگوید: «آیا اگر بهشتی یا دوزخی نمی‏بود، کسی خدا را نمیپرستید، وکسی از او نمیترسید؟‌...».

وقتیکه سفیان ثوری از رابعه عدوی میپرسد: حقیقت ایمان تو چه اندازه و چند است؟ بدو پاسخ میدهد و میگوید: «من خدا را به سبب ترس از دوزخش یا به خاطر دوستداشت بهشتش نمیپرستم. اگر چنین کنم بسان کارگر بدی خواهم بود. بلکه من خدا را میپرستم به خاطر عشقی که بدو دارم و بس).[7]

میان این نوع و آن نوع انسانها، انواع دیگری از انسانها با احساسها و فهم و شعورها و طبعها و سرشتها، وجود دارند ... همه آنان از نعمت و عذاب و از سزا و جزائی که خدا به وجود آورده است، همان چیزی را درمییابند که در زمین برای تربیت ایشان خوب است، و با سزا و جزائی مناسبت دارد که در پیشگاه خدا حاضر و آماده است‌.

آنچه به طور عام دیده میشود این است که شکلهای نعمت و عذاب، ظریف و شفاف میگردد هر زمانکه در طول نزول قرآن شوندگان از پلههای تربیت و تهذیب بالا رفتهاند و اوج گرفتهاند. شکلهای نعمت و عذاب مطابق با انواع و اقسام مخاطبان، و حالتهایگوناگونی که آیات بدانها رو میکرده است، لطیف و دقیق، شده است. این حالتها و نمونهها در همه قرون و اعصار در میان انسانها تکرار میگردد.

دو نوع سزا و جزا وجود دارد: نوعی این رودبارها و همه میوهها و آمرزش خدا است. نوع دیگر:

(کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاء حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ).

)‌آیا چنین کسانی) همانند و بسان کسانیند که در آتش دوزخ جاویدان میمانند و از آب داغ و جوشان نوشانده میشوند، (آبی که به محض نوشیدن) اندرونه و رودههای ایشان را پاره پاره میکند و از هم میگسلد.

این تصویر محسوس زمختی از عذاب است. که با فضای تند و تیزی جنگ، و با غلظت و خشونت سرشت آن مردمان، متناسب است، سرشت آن کسانیکه از زندگی بهره می‏برند و میخورند و تغذیه میکنند بدان گونه که چهارپایان بهره می‏برند و میخورند و تغذیه میکنند. فضا، فضای بهره‏مندی نابهنجار و خوردن خشن و ناخراشیده است. سزا و جزای این امر آب داغ و گرم و پاره پاره کردن اندرونه و رودهها است. اندرونهها و رودههائی که گرد میآورد و انباشته میکرد، و بسان چهارپایان میقاپید و میخورد!

این دسته با آن دسته از مردمان، سزا و جزای یکسان ندارند. بلکه آنان همانگونه که در حال و احوال و برنامه مساوی نمیباشند، سزا و جزای مساوی هم ندارند.

*

با این سخن، نخستین چرخش وگردش به پایان میآید، چرخش وگردشی که در دیباچه با تاخت و تاز آغاز شده؛ و با پیکار وکارزار پیاپی و پیوسته استمرار پیدا کرده، و تا آخر این چرخش وگردش نیز درشت و زمخت ادامه داشته است‌.


 


[1] - این حکم شامل مشرکان بیرون از جریرهالعرب نمیگردد. چرا که از مشرکان خارج از جزیرهالعرب جزیهگرفته میشود، اگر آن را بر عهده گیرند.

[2] - مراجعه شود به فی ظلال القرآن، سوره انفال جزء دهم، صفحات 607-613

[3] - بخشی از حدیثی استکه ابوداوود با اسنادیکه دارد آن را از انس (رضی الله عنه) نقل نموده است‌.

[4] - مسلم و بخاری و ابوداوود و ترمذی و نسائی، آن را روایتکردهاند.

[5] - مراجعه شود به فی ظلال القرآن، جلد نهم، صفحات ٢٠٣-٢١٧.

[6] - مسلم در صحیح خود به روایت از عبدالله پسر وهب آن را نقلکرده است‌.

[7] - البته به خاطرترس از دوزخ یا امید به بهشت، دستاز زشتیهاکشیدن و به خوبیها اقدام نمودن، کار شایسته و بایسته است. (نگا: انسان/7و10، نحل/50، نور/37، زمر/٩و١٣، فاطر/٢٩، عنکبوت/36، فصلت/30، اسراء/٥٧، مائده/٢٨، یونس/١٥و ...). (مترجم)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد