ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی احقاف آیهی 33-29
(وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ (29) قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ (30) یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31) وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (32) أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33) .
(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرادهید. هنگامی که (تـلاوت قرآن) به پایان آمد، به عنوان مبلغان و دعوتکنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خـود برگشتند. اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیـم که بعد از موسی فرستاده شده است و
کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند و به راه راست راه مینماید. ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهـی را بپذیرید و به او ایمان بـیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد. هرکسهم سخنان فراخوانندهی الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد، و از دست انتقام او بگریزد)، و برای او جز خدا هیچ ولیها و یاورهائی نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند. آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر کاری توانا است. گفتارگروهی از جنیان -هنگامیکه قرآن را میشنوند و برای یزدان کرنش میبرند - متضمّن ارکان و اصول اعتقاد کامل است: تصدیق وحی، وحدت عقیده میان تورات و قرآن، اعتراف به حق و حقیقتی که قرآن مردمان را بدان دعوت میکند و میخواند، ایمان به آخرت و مغفرت و بخششیکه بدان میانجامد و عذاب و عقابیکه برخی از اعـمال، انسان را بدانگرفتار و سنگینبار میسازد، اعتراف به نیروی یزدان و توانائی او بر آفرینش، تنها او بر بندگان ولایت و سرپرستی دارد، و پیوند میان آفرینش جهان و زنده گرداندن مردگان . . . اینها اصول و ارکانی استکه سراسر سوره در برگیرنده آنها و بیانگر آنها است. همچنین مسائلی استکه در سائر مرحلههای خود بدانها میپردازد. همهی این ارکان و اصول و مسائل از زبان جنیان به میان آمده است. از جهانی مطرح گردیدهاند که جدای از جهان انسانها است.
زیبا استکه پیش از بیان این گفتـار، در باره جنیان و واقعهایکه پیش آمده است، سخنی بگوئیم.
قرآنکه از واقعهی روانه کردن جنیان برای شنیدن قرآن از پیغمبر صلی الله علیه و سلم صحبت میکند و به ذکر آنچه گفتهاند و آنچه کردهاند میپردازد، این امر خودش به تنهائی برای اثبات وجود جنیان و حکایت وقوع حادثهی ایشان بسنده است. کافی است که قرآن بگوید همچون جنیانی میتوانند بدین قرآن گوش فرادهند و آن را با همین واژههای عربی و با خـود تلفظ پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم درک و فهم کنند. همچنین قرآن میرساند که جنیان آفریدگانی هستندکه میتوانند ایمان را بپذیرند یاکفر را در پیش بگیرند، و هدایت یابند و یا گمراه بشوند . . . دیگر نیازی به اثبات بیشتر این مساله یا تاکید این حقیقت نیست. چه هیچ انسانی نمیتواند چیزی را بـر حقیقتی بیفزایدکه یزدان سبحان آن را اثبات مینماید. امّا ما میکوشیم این حقیقت را برای اندیشهی انسان اندکی توضیح دهیم و آن را بازکنیم.
جهان پیرامون ما پر از رازها و رمزها است. لبریز از نیروها و آفریدههائی استکه اصل و صفت و نشان آنها برای ما نهان و پنهان است. ما در آغوش این نیروها و رازها و رمزها زندگی میکنیم. اندکی از آنها را میشناسیم، وکـمی در باره آنها میدانیم. بسیاری از آنها را هم نمیشناسیم و هیچی در باره آنها هم نمیدانیم. هر روزه برخی از ایـن رازها و رمزها را کشف میکنیم، و با برخی از این نیروها اشنا میشویم. گاهی با خود این آفریدهها آشنا میگردیم، وگاهی به صفاتی از آنها پی میبریم، و زمانی هم فقط آثار آنها را در جهان پیرامونمان میبینیم.
ما هنوز در نیمهی راه هستیم، راه شناخت این جهانیکه ما و پدران و نیاکانمان در آن زندگی میکنیم، و فرزندانمان و نوادگانمان در آن بسر میبرند. روی ذرهای از ذرات کوچک کوچک آن بسر میبرند و زندگی را سپری میکنند . . . این ستارهایکه زمین نام دارد، زمینیکه در برابر حجم جهان یا وزن آن، چیزی نیست و چیزی نمیارزد!
آنچه ما امروزه - هرچندکه در آغاز راه هستیم - شناختهایم، نسبت به اطلاعات و آگاهیها و دریافتها و برداشتهای فقط پنج قرن پیش مردمان، عجائب و غرائبی بشمار میآیدکه از مسالهی جنیان شگفتتر و شگرفتر است. اگرکسی پنج قرن پیش چیزی میگفت از رازها و رمزهای اتمیکه امروزه از آن صحبت میکنیم، قطعاً او را دیوانه مینامیدند، یاگمان میبردند او از چیزی سخن میگوید که از وجود جنیان بسیار شگفتتر و شگرفتر است!
ما به چیزها پی میبریم و چیزها راکشف میکنیم در حدود توان بشری خودمان، توانیکه برای خلافت در این زمین آماده و مهیاگردیده است. و مطابق با مقتضیات این خلافت، و در دائرهای که خدا آن را برایمان کشیده است و به اشیاء داخل آن اجازه فرموده است پرده از خود برایمان بردارند، و رام ما شوند، تا ما هم بتوانیم به وظیفهی خلیفهگری در زمین برخیزیم . . . علم و دانش و آگاهی و بینش ما، وکشفیات ما در طبیعت و گسترهی آن از این دائره، یعنی دائرهایکه ما در این زمین برای خلافت بدان نیاز داریم، بیرون نمیرود و فراتر نمیشود، هرچند عمر ما انسانها، یعنی بشریت به طورکلی، طول بکشند، و هرچند نیروهای هستی به تسخیر ما درآیند و پرده از اسرار خود بگشایند.
بسیارکشف خواهیم کرد. بسیار آشنائی پیدا خواهیم کرد. عجائب و غرائب بسیاری از رازها و رمزهای این جهان و نیروها و انرژیهای آن برایمان روشن خواهد گردید و در دسترسمان قرار خواهدگرفت، آن عجائب و غرائبی که اسرار اتم نسبت بدانها بازیچه کودکانهای بیش نخواهد بود! ولیکن ما در حدود و ثغور دائرهای خواهیم ماندکه برای علم و دانش و آگاهی و بینش انسانها ترسیم شده است و مشخص و معین گردیده است. در حدود و ثغور این فرمودهی یزدان سبحان خواهیم ماند:
(و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا)
جز دانش اندکی به شما داده نشده است. (اسراء/85)
دانش اندک با مقایسهی با رازها و نهانیهائیکه درگسترهی هستی است و جز آفریدگار آنها و محافظ آنها کسی بدانها پی نمیبرد. در حدود و ثغوری خواهیم ماندکه خدا با این مثال آن را به تصویر میکشد، مثالیکه بیانگر علم و دانش نامحدود یزدان، و نشاندهندهی وسائل و ابزار آگاهی و اطلاع محدود انسان است:
(ولو أن ما فی الأرض من شجرة أقلام ، والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله).
اگر همهی درختانی که روی زمین هستند قلم شوند، و دریا (برای آن مرکب گردد) و هفت دریا کمک این دریا شود (و با آن مخلوقات خدا یادداشت گردد، قلمها میشکنند و مرکبها میخشکند، ولی) مخلوقات خدا پایان نمیگیرند. (لقمان/27) در این صورت ما را نسزد -با همچون حال و احوالی - درباره بودن چیزی یا نبودن چیزی قاطعانه حکم صادر کنیم، و در باره تصور آن یا عدم تـصور آن موکدانه سخن بگوئیم، آن چیزیکه به جهان نهان و غیب پنهان مربوط میگردد، و از جملهی رازها و رمزها و نیروها و انرژیهای این هستی است. تنها بدان خاطر استکه این چیز مورد بحث خارج از مفهوم و مانوس عقل ما یا فراتر از تجارب معروف و مشهور ما است. ماکه هنوز همهی اسرار و رموز بدن خود را، و همهی دستگاهها و نیروهای پیکرمان را نشناختهایم، چه رسد به درک و فهم اسرار و رموز خردهایمان و جانهایمان!
چه بسا اسرار و رموزی باشدکه اصلا در داخل دائرهی برنامه چیزهائی نباشندکه ما به اصل آنها پی خواهیم برد و با آنها آشنا خواهیم شد. چه بسا تنها صفت یا تاثیر و یا تنها وجود همچون اسرار و رموزی برایمان کشف و پدیدارگردد. چراکه این اسرار و رموز، درکار و بار خلافت زمین به ما سودی نمیبخشد.
وقتیکه خداوند برایمان پرده از رازها و رمزها و نیروها و انرژیهائی برمیدارد از راه فرمودههایش - نه از راه آزمودهها و دانشهائیکه پیدا میکنیم و به دست میآوریم، آزمودهها و دانشهائیکه باز هم خدا آنها را در اختیارمان قرار میدهد - در این حالت راهیکه باید در پیش بگیریم و روشیکه باید داشته باشیم این است که همچون عطاها و دادههائی را پذیرا گردیم و شکر آنها را بگوئیم و تسلیم فرمان بخشاینده آنها بشویم. بر مقدارآنها نیفزائیم و از اندازه آنها نکاهیم. زیرا سرچشـمهی یگانهای که همچون آگاهــی و اطلاعی را از آن برمیگیریم به ما جز این اندازه و مقدار را نبخشیده است. و اجازهی زیادهطلبی را به ما نداده است. سرچشمهی دیگری هم نیستکه همچون رازها و رمزهائی را ازآن برگیریم.
از این نص قرآنی، و از نصوص سورهی جن -ارجح هم این استکه این نصـوص راجع به خـود واقعه باشد -و از نصوص دیگریکه در باره جنیان نازل گردیدهاند و در قرآن پراکندهاند، و از آثار و اخبار صـحیحـیکه در باره این حادثه نقل و روایت گردیدهاند، میتوانیم به برخی ازحقائق درباره جن پـی ببریم، و بدان مقدار بسنده کنیم و بیش ازآن حقائق، راجع به جن نگوئیـم. این حقائق خلاصه میشود در اینکه: موجوداتی هستند که اسم آنها جن است. از آتش آفریده شدهاند، به دلیل گفتار اهریمن در باره آدم:
(أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
من از او بهترم. چرا که مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک. (اعراف/12) اهریمن هم از زمرهی جنیان است، برابر فرمودهی خداوند بزرگوار:
(إلا إبلیس کان من الجن ففسق عن أمر ربه).
مگر ابلیس که از جنیان بود و از فرمان پروردگارش تمرد کرد.(کهف/50) در این صورت اصل اهریمن از اصل جنیان است.
همچنین روشن میگرددکه این موجودات ویژگیهائی دارندکه جدای از ویژگیهای انسانها است. از جملهی این ویژگیها این استکه جنیان از آتش هستند، و آنان مردمان را میبینند و مردمان ایشان را نمیبینند. خداوند در باره اهریمن که از جنیان است، فرموده است:
( إنه یراکم هو وقبیله من حیث لا ترونهم).
شیطان و همدستانش شما را میبییند، در صورتی که شما آنها را نمیبینید. (اعراف/27)
آنان دستهها و گروههای مشخصی دارند بسان دستهها و گروههای انسانها تحت نام قبیلهها و نژادها، به استناد گفته پیشین:
(إنه یراکم هو وقبیله . . . ).
شیطان و همدستانش شما را میبینند ... . (اعراف/27)
همچنین جنیان میتوانند در این ستارهی زمین نام زندگی کنند -امّا نمیدانیم:کجا و چگونه. با استناد به فرمودهی خدا در باره هر دوی آدم و ابلیس:
(اهبطوا بعضکم لبعض عدو ولکم فی الأرض مستقر ومتاع إلى حین).
به آنان گفتیم: همگی (به زمین) فرود آئید، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود، و برای شما تا مدتی در زمین جا و قرارگاه و فرایند و بهرهگیری است.
(بقره/36)
جنیانی مسخر سلیمان علیه السلام بودند،کارهائی را برای او در زمین انجام میدادند،کارهائیکه مقتضی این است که آنان توانائی این را دارند که زندگی را روی زمین بسر ببرند.
همچنین پدیدار و آشکار استکه جنیان قدرت این را دارندکه در بیرون از کرهی زمین زندگی را به سر ببرند، با توجه به این فرمودهی یزدان بزرگوار در باره نقل قول جنیان:
(وأنا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً وشهباً ، وأنا کنا نقعد منها مقاعد للسمع ، فمن یستمع الآن یجد له شهاباً رصداً).
ما قصد آسمان کردیم، وهمه جای آن را پر از محافظان و نگهبانان نیرومند (ملائکه) و شهابها(ی سوزنده) یافتیم. ما (پیش از این) در گوشهها و کنارهای آسمان بـرای استراق سمع مـینشستیم (و کسب خبر میکردیم) ولی اکنون هرکس بخواهد گوش فرادهد، شهاب آمادهای را درکمین خود مییابد که به سوی او نشانه میرود. (جن/8و9) همچنین جنیان میتوانند در درک و فهم انسانها تاثیر گذار باشند. آنان اجازه دارند انسانهای گمراه را به راهی ببرند و رهنمود کنندکه بخواهند. آنان تنها بر بندگان خوب خدا تسلط ندارند، با استناد به نـصوص پیشین، و با توجه بدین فرمودهی خدا دربیان نقل قول حکایتیکه یزدان ازگفتگوی اهریمن مطرود و ملعون روایت میفرماید:
(قال : فبعزتک لأغوینهم أجمعین إلا عبادک منهم المخلصین).
گفت: به عزت و عظمتت سوگند که (در پرتو عمر جاویدان و تلاش بیامان) همهی آنـان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلص تو از ایشان را (که بر آنـان سلطه و قـدرتی نداشته و وسوسهام در ایشان نمیگیرد). (ص82و83)
جز این آیات، آیات دیگری همسان اینها داریم، ولیکن ما نمیدانیم شیطان چگونه وسوسه میکند و به کژراهه میبرد و با چه وسیلهای چنینکاری را انجام میدهد. جنیان صدای انسان را میشنوند و زبان ایشان را درک و فهم میکنند. به دلیل اینکهگروهی از جنیان به قرآن گوش فرا دادهاند و آن را درک و فهمکردهاند و از آن متاثر گردیدهاند. جنیان قابلیت و آمادگی هدایت و ضلالت را دارند، به دلیل گفتار گروهی از آنان در سورهی جن:
(وأنا منا المسلمون ومنا القاسطون . فمن أسلم فأولئک تحروا رشداً ، وأما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً).
در میان ما، فرمانبرداران، و منحرفان و بیدادگرانند. آنان که فرمانبردارند، هدایت و خیر را برگزیدهاند. و امّا آنان که ستمگرند، هیزم و هیمهی دوزخ هستند.
(جن /14و15)
و به دلیل اینکه آنان به نزد قوم و قبیلهی خود میروند و ایشان را میترسانند و بیم میدهند و برای ایمان آوردن دعوت میکنند، بعد از آنکه قرآن را موثر در دل و درون خود یافتهاند، و دانستهاندکه قوم و قبیله ایشان هنوز همچون تاثیری را در دل و درون خود نیافتهاند و چنانکه باید از قرآن متاثر نشدهاند.
این مقدار در باره جنیانکه راست و درست و مورد اطمینان است ما را بس است. چیزی را بر آن نمیافزائیمکه دلیلی بر صحت آن نداریم.
و امّا رخدادیکه این آیات بدان اشاره دارند، همانگونه که برابر ارجح اقوال سراسر سورهی جن بیانگر آن است، روایتهای بیشماری در این باره نقلگردیده است، و ما صحیحترین آن روایتها را مینگاریم:
بخاری با استنادیکه در دست دارد از مسدد، مسلم از شیبان پسر فروخ، و او از ابوعوانه، روایتکرده است. امام احمد در مسند خودگفته است: عفان برایمان نقل کرده است که ابوعوانه روایت نموده است. امام حافظ ابوبکر بیهقی درکتاب خود (دلائل النبوه) گفته است: ابوالحسن علی پسر احمد پسر عبدان، احمد پسر عبید صفار، اسماعیل قاضی، مسدد، ابوعوانه از ابوبشر و او از سعید پسر جبیر، و او از ابن عباس -رضیاللهعنهما - برایمان روایت کردهاند. ابن عباس گفته است: (پیغمبر خدا علیه السلام باگروهی از یارانش حرکتکردند و به سوی بازار عکاظ روان شدند. در آن زمان جنیان از اطلاع پیداکردن و دسترسی به خبر آسمان بازداشته شده بودند. شهابهائی به سویشان پرتابگردیده بود و آنان به ناچار به سوی قوم و قبیلهی خود برگشته بودند. قوم وقبیله بدیشانگفتند: شما را چه شده است و چه بر سرتان آمده است؟ پاسخشان دادند: میان ما و خبر گرفتن از آسمان حائل و مانع ایجاد گردیده است، و شهابهائی به سویمان نشانه میرود. بدیشان گفتند: میان شما و خبرگرفتن از آسمان حائل و مانع نگردیده است مگر به خاطر چیزیکه رخ داده است. مشرقها و مغربها وگوشهها وکنارهای زمین را بگردید و ببینید این چیزیکه رخ داده است و شما را ازکسب خبر آسمان بازداشته است چه چیزی است. آنگروه از جنیان رهسپار تهامه شدند. پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم در جائی از تهامه به نام نخله بود. میخواست به سوی بازار عکاظ رهسپار شود. داشت نماز جماعت صبح را با یارانش میخواند. هنگامی که آن گروه از جنیان قرآن را شنیدند بدانگوش فرا دادند. به خود گفتند: به خدا سوگند این همان چیزی استکه میان شما و خبر آسمان حائل و مانعگردیده است و شما را از دسترسی به کسب اطلاع بازداشته است. در اینجا بودکه به سوی قوم و قبیله خود برگشتند و گفتند: ای قوم و قبیله ما!:
( إنا سمعنا قرآناً عجباً یهدی إلى الرشد فآمنا به ، ولن نشرک بربنا أحداً).
ما قرآن زیبا و شگفتی را شنیدهایم. همگان را به راه راست رهنمود میسازد، و ما بدان ایمان آوردهایم (و دیگر از ایمان خود برنمیگردیم و یکتاپرستی را در پیش میگیریم،) و کسی را انباز پـروردگارمان نمیسازیم. (جن/1و2) خدا بر پیغمبرش صلی الله علیه و سلم وحی فرستاد:
(قل : أوحی إلی أنه استمع نفر من الجن....).
(ای محمّد! به امّت خود) بگو: به من وحی شده است که گروهی از پریان، بـه (تلاوت قرآن) من گوش فرادادهاند... . (جن/1)
مسلم و ابوداوود و ترمذی -با اسنادیکه داشته است - از علقمه روایت کردهاند که گفته است: به ابن مسعود رضی الله عنه گفتم: آیا شب جنکسی از شما با پیغمبر صلی الله علیه و سلم بوده است؟ گفت: کسی از ما با او نبوده است، ولیکن شبی در خدمتش بودیم. او را گمکردیم. در دشتها و درهها به دنبالش گشتیم گفتیم: او را به پرواز درآوردهاند و بردهاند، یا این که او را ناگهانی دزدیدهاند و بردهاند. بدترین شبی را داشتیم، بدترین شبیکه مردمان آن را به روز آورده باشند. وقتیکه صبح شد ناگهان دیدیم که پیغمبر صلی الله علیه و سلم از سوی حراء برمیگردد.گفتیم: ای پیغمـبر خدا تو را گمکرده بودیم، و به دنبالتگشتیم و تو را نیافتیم. بدترین شبی را بسر بردیم، بدترین شبیکه مردمان آن را به روز آورده باشند. فرمود:
(أتانی داعی الجن فذهبت معه ، فقرأت علیهم القرآن).
دعوتکنندهی جنیان به سویم آمد. با او رفتم. قرآن را بر جنیان تلاوت کردم.
ابن مسعود گفته است: پیغمبر صلی الله علیه و سلم ما را برد. ما آثار ایشان و آثار آتشهایشان را دیدیم. از پیغمبر صلی الله علیه و سلم خوراک خواسته بودند. او بدیشان فرموده بود:
(لکم کل عظم ذکر اسم الله تعالى علیه ، یقع فی أیدیکم أوفر ما یکون لحماً ، وکل بعرة أو روثة علف لدوابکم).
هر استخوانی که نام خداوند بزرگوار بر آن برده شده باشد خوراک شما است. استخوانی که به دستتان میافتد از گوشت برای شما سود بیشتری دارد. هر پشکل یا تپالهای هم علف چهارپایان شما است.
این بود پیغمبر صلی الله علیه و سلم به ما فرمود:
(فلا تستنجوا بهما فإنهما طعام إخوانکم).
با پشکل و تپاله و سرگین استنجاء نکنید، چه آنها خوراک برادران شما (یعنی جنیان) است.
ابن اسحاق در سخنیکه ابن هشام درکتاب سیره روایتکرده است، ازگروهی از جنیان خبر میدهد که بعد از رفتن پیغمبر به طائف برای یاری طلبیدن از ثقیف، به دنبال مردن عمویش ابوطالب، و شدتگرفتن اذیت و آزار مشرکان در حق او و در حق یارانش در مکه، و پاسخ زشتی که ثقیف بدو دادند، و ابلهان و کودکان را برای اذیت و آزارش برانگیختند، و ابلهان و کودکان پاهای پیغمبر صلی الله علیه و سلم را با سنگ خونآلود کردند، و او روی به آستانهی پروردگارش کرد و این دعای جانسوز و ژرف و بزرگ را سر داد:
(اللهم إلیک أشکو ضعف قوتی ، وقلة حیلتی ، وهوانی على الناس . یا أرحم الراحمین ، أنت رب المستضعفین وأنت ربی . إلى من تکلنی؟ إلى بعید یتجهمنی؟ أم إلى عدو ملکته أمری؟ إن لم یکن بک علی غضب فلا أبالی ، ولکن عافیتک أوسع لی . أعوذ بنور وجهک الذی أشرقت له الظلمات ، وصلح علیه أمر الدنیا والآخرة ، من أن تنزل بی غضبک ، أو یحل علی سخطک . لک العتبى حتى ترضى . ولا حول ولا قوة إلا بک).[1]
ابن مسعود گفته است: سپس پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم از طائف به سوی مکه برگشت، بدان هنگام که از خیر و خوبی ثقیف مایوس گردید. وقتیکه به سرزمین نخله رسید. در دل شب برخاست و به نماز شب پرداخت. گروهی از جنیانیکه خداوند بزرگوار از ایشان یادکرده است ازکنار اوگذشتند. آن جنیان - چنانکه برای من روایت کردهاند - هفت نفر از جنیان نصیبین بودهاند. به تلاوت پیغمبر صلی الله علیه و سلم گوش فرادادند. هنگامیکه از نمازش بپرداخت پشت کردند و به سوی قوم و قبیله خود رفتند و به ترساندن و بیم دادن ایشان پرداختند. آنان ایـمـان آوردند و بدانچه شنیدند پاسخ مثبت دادند. خداوند داستان ایشان را به اطلاع پیغمبر صلی الله علیه و سلم رساند. خداوند بزرگوار در این راستا فرموده است:
(وإذ صرفنا إلیک نفراً من الجن یستمعون القرآن...).
(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند... (احقاف/29)
تا میرسد به این فرمودهی خداوند بزرگوار:
( ویجرکم من عذاب ألیم).
و شما را در پناه خویش (محفوظ و مـصون از عذاب سخت آخرت) دار. (احقـاف/31)
خداوند بزرگوار فرموده است:
( قل : أوحی إلیَّ أنه استمع نفر من الجن...).
(ای محمّد! به امّت خود) بگو: به من وحی شده است که گروهی از پریان، بـه (تلاوت قرآن) من گوش فرادادهاند... . (جن/1)
تا آخر داستانیکه خبر آنان در این سوره آمده است. ابنکثیر در تفسیر خود بر روایت ابن اسحاق چنین پیرو میزند: (این درست است، ولیکن سخن ابن اسحاقکه میگوید جنیان در همچون شبیگوش به قرآن فرا داشتهاند، محل ایراد است. چرا که جنیان در ابتدای نزول وحی باید گوش فرا داده باشند، همان گونه که سخن فوقالذکر ابن عباس - رضیاللهعنهما -بیانگر آن است. در صورتیکه بیرون رفتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سوی طائف پس از فوت عمویش بوده استکه یک سال یا دو سال پیش از هجرت رخ داده است، همانگونه که ابن اسحاق و دیگران گفتهاند. خدا هم بهتر میداند). روایتهای زیاد دیگری هم در این زمینه آمده است. ما در میان همهی روایتها بر روایت نخستین تکیه داریمکه از ابن عباس - رضیاللهعنهما - است. زیرا این روایت با نصوص قرآنی هماهنگی کامل دارد:
(قل : أوحی إلیَّ أنه استمع نفر من الجن).
(ای محمّد! به امت خود) بگو: به من وحی شده است که گروهی از پریان، به (تلاوت قرآن) من گوش فرادادهاند... . (جن/1)
این آیه قاطعانه میگوید که پیغمبر صلی الله علیه و سلم از طریق وحی متوجه این رخداد گردیده است، و او جنیان را ندیده است، و از وجودشان هم اطلاع پیدا نکرده است. گذشته از این، این روایت از جنبهی اسناد و استخراج نیز از قوت بیشتری برخوردار است، و در این نـقطه با روایت ابن اسحاق نیز متفق است. همچنین آنچه از قرآن در باره صفت جنیان میدانیم، همـچون روایتی را تقویت میکند:
(إنه یراکم هو وقبیله من حیث لا ترونهم).
شیطان و همدستانش شما را میبینند، در صورتی که شما آنها را نمیبینید. ( اعراف/27)
این فرموده انسان را از تحقیق بیشتر در باره این حادثه بینیاز میکند.
(وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ (29).
(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی ازجنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرادهید. هنگامی که (تلاوت قرآن) به پایان آمد، به عنوان مبلغان و دعوتکنندگان (همجنسان خود، به آئینآسمانی) به سوی قـوم خود برگشتند.
در این صورت این خـواست خدا بوده است که این گروه از جنیان را برای گوش فرادادن به قرآن روانه فرماید، نه اینکه یک رخداد اتفاقی بوده باشد. قضا و قدر خدا بر آن رفته استکه جنیان خبر واپسین رسالت را بدانند و از آن اطلاع پیداکنند، همانگونهکه درگذشته از رسالت موسی علیه السلام خبر پیداکردهاند و با آن آشنا شدهاند. و اینکه گروهـی از جنیان ایمان بیاورند و از آتش دوزخ برهند، آتشیکه برای اهریمنان جن و همچنین برای اهریمنان انس آماده گردیده است.
نص قرآنی صحنهای از اینگروه -که میان سه تا ده نفر هستند -به تصویر میزند، در آن حال و احوالیکه دارند بدین قرآن گوش فرا میدهند. نص قرآنی برایـمـان به تصویر میکشدکه قرآن چه تاثیری درآنان داشته است و چگونه ایشان را دگرگونکرده است، و چه زیبائی و شکوه و تاثیر و ترس و هراس و خشوع و خضوعی به درونشان افکنده است.
(فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا).
هنگامی که در خدمتش حاضر آمدند، (به یکدیگر) گفتند: خاموش باشید و گوش فرادهید.
این سخن، سایهروشن جایگاه و موقعیت را در طول گوش فرادادن به تصویر میکشد.
(فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ (29) .
هنگامی که (تلاوت قرآن) به پایان آمد، به عنوان مبلغان و دعوتکنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خود برگشتند.
این بخش بسان آن بخش از آیه، تاثیری را به تصویر میزندکه بر دلهایشان بر اثرگوش فرادادن به قرآن نقش بسته است. آنان ساکت و آگاه تا پایان، به قرآن
گوش فرادادهاند و گوش دل دادهاند. زمانیکه تلاوت قرآن پایان میگیرد، فوراً به سوی قوم خود شتاب میگیرند، در حالیکه قرآن درونهایشان را لبریز از چیزیکرده است و ذهن و شعورشان را آکنده از چیزی گردانده استکه نمیتوان برآن خاموشیگزید، یا در رساندن پیام آن درنگ ورزید، و در بیم دادن با آن سکوتکرد. این حال و وضعکسی استکه حس و شعورش از چیز تازهای لبریز شود، و احساسات او از موثر چیره و جذابی برگردد، موثریکه انسان را همراه خود به حرکت میاندازد و او را وامـیداردکه بدان توجه بکند و همّت بگمارد،و آن را با جد و جهد به دیگران برساند:
(قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ (30).
گفتند:ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرادادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است)، و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید.
شتابان به سوی قوم خـود برگشتند و بدیشانگفتند:
ما بهکتاب تازهای گوش فرادادیم که بس از موسی نازل گردیده است.کتاب موسی را در اصل و اصولی که دارد تصدیق میکند. در این صورت آن جنیان کتاب موسی را شناختهاند، و همینکه آیاتی از این قرآن را شنیدهاند پیوند میان دوکتاب را درک و فهم نـمودهاند. چهبسا در آیاتیکه شنیدهاند ذکری از موسی نبوده است و ازکتاب او سخن نرفته است، ولیکن آن آیات اشاره داشته است و پیام رسانده استکه قرآن از همان سرچشمهای برجوشیده است که کتاب موسی از آن سرچشمـهگرفته است.گواهی اینگروه از جنیان که تا اندازهای دور از انگیزههای زندگی بشری بودهاند، و همینکه مزهی آیاتی از قرآن را چشیدهاند، بر حقانیت آن شهادت دادهاند، معنی و مفهوم خاصی، و الهام و پیام ویژهای دربر دارد.
آنگاه جنیان به بیان چیزی میپردازند که قرآن بر دلها و درونهایشان افکنده است، و دلها و درونهایشان از آن متاثرگردیده است. این استکه راجع به قرآن گفتهاند:
( یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ).
به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید.
تاثیر حق و هدایتیکه در ایـن قـرآن است سترگ و بزرگ و شگفت و شگرف است. دلیکهکور نباشد در برابرش تاب نمیآورد. روحیکه سرکش و خودبزرگبین نباشد و با هوا و هوس سرکش و پست آلوده و آمیخته نشده باشد در برابرش نمیایستد و ایستادگی نمیکند. بدین جهت این قرآن همینکه برای نخستین بار این دلها را مـیپساید، آنـها را منقلب مینماید، و ناگهان آنها را به شور و غوغا میاندازد و همچون گواهی و شهادتی را بیان میدارند، و از این پسودهایکه بر آنها رفته است چنین تعبیری میکنند. آنگاه اینگروه از جنیان با حماسه و شور به بیم دادن و برحذر داشتن قوم خود میپردازند، حماسه و شور کسیکه در برابر دلیل و برهان به زانو درآمده است و برانگیخته شده است و احساس میکند بر او واجب است به بیم دادن و برحذر داشتن بپردازد و این وظیفه را اداء کند:
(یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31) .
ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد.
آنان نزول این قرآن را به زمین، دعوتی از جانب خدا بشمار آوردهاند برای هرکس از انسان و جنیکه بدو میرسد. محمـد صلی الله علیه و سلم را دعوتکنندهی مردمان و جنیان به سوی یزدان شمردهاند همینکه این قرآن را تلاوت فرموده است و انسانها و پریها بدانگوش فرادادهاند.
این استکه قوم خود را فریاد میدارند:
(یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ).
ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید.
همچنین به آخرت ایمان آوردهاند، و دانستهاندکه ایمان آوردن و اجابت فرمان خداکردن باعث بخشش و آمرزشگناهان و پناهگرفتن از عذاب یزدان میگردد. آنان مژده دادند و بیم دادند با این چیزیکه شناختند. ابن اسحاق روایت میکندکه سخنان جنیان با این آیه به پایان میرسد. ولی روند سخن بیانگر این است دو آیهی بعدی نیز ازگفتههایگروهی از جنیان است. ما این نظریه را ترجیح میدهیم، مخصوصاً آیهی زیر را از زمرهی سخنان جنیان میدانیم:
(وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (32).
هرکس هم سخنان فراخوانندهی الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد، و از دست انتقام او بگریزد)، و برای او جز خدا ولیها و یاورهائی نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند.
این آیه مکمّل سرشتی بیم دادن و پند و اندرزی است که آنگروه به قوم خود میدهند، و ایشان را به پذیرش قرآن و ایمان بدان دعوت میکنند. احتمال قوی و برتر این استکه آنگروه برای قوم خود بیانکرده باشند عدم اجابت، فرجام ناگواری دارد، و آن کس کـه به فرمان خدا پاسخ مثبت نمیدهد خدا را درمانده و ناتوان نمیگرداند در اینکه او را بیاورد وکیفر و سزایش را بدهد، و عذاب دردناک را بدو بچشاند، و او جز خدا هیچگونه ولیها و یاورانـی نمییابد که او را کمک بکنند و به یاریش بشتابند. آنکسانیکه به حق و حقیقت پشت میکنند و از اسلام روی میگردانند روشن استکه گمراه بوده و از راه راست دور و منحرف هستند.
همچنین آیهی بعدی نیز به احتمال زیاد جزو سخنان مـیان است. از حال و وضعکسانی تعجب میکنندکه فرمان یزدان را اجابت نمیکنند و نمیپذیرند، وگمان میبرند که آنان میتوانند ازکیفر خدا گریزند و خویشتن را برهانند، یا معتقد هستندکه اصلا حساب وکتابی و سزا و جزائی در میان نیست:
( أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33).
آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر کاری توانا است.
این هم نگرشی بهکتاب دیدنی جهان است،کتابیکه در سرآغاز سوره از آن سخن رفته است. روند قرآنی در موارد زیادی چنین همآوائی و همنوائی موجود در میان سخن مطرح در خود سوره و میان سخنیکه بسان آن است و در داستانی ذکرگردیده است، بیان میدارد، و بدین وسیله تطابق و توافق سرچشمههای آن دو سخن در حقیقت واحد و یگانهای حاصل و پدیدار میگردد. کتاب جهان گواهی میدهدکه نخستین بار قدرت نوآفرین و زیبانگاری این آفریدههای شگفتانگیز و سرسامآور آسمانها و زمین را آفریده است و خلعت هستی به تن آنهاکرده است.کتاب جهان ساده و آسان به عقل و شعور انسان پیام میدهدکه زندهگرداندن بعد از مرگ میسر است و هیچگونه مشکلی بر سر راه نیست. زنده گرداندن در میان است. ساختار مساله به شیوهی پرسش و پاسخ، به بیان این حقیقت نیروی بیشتری میبخشد، و آن را بیش از پیش تایید و تاکید میکند . . . آنگاه پیرو شامل وکاملی درمیرسد:
(إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33).
او بر هر کاری توانا است.
این پیرو زنده گرداندن و جز آن را در دائرهی آن قدرت نوآفرین و زیبانگاری قرار میدهدکه هر چیزی را دربر میگیرد، چه آن چیزیکه بوده است و چه آن
چیزیکه خواهد بود.
*
هنگامی که یادی از زنده گرداندن میشود، صحنهی حساب وکتاب ترسیم میگردد، بدانگونه که انگار در برابر دیدگان مجسم و نمودار میشود:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ (34).
روزی کافران را به کنار دوزخ میبرند و ایشان را بر آن عرضه میکنند (و بدیشان گفته میشود:) آیا این حیققت ندارد؟! میگویند: بلی، سوگند به پروردگارمان. خدا بدیشان میگوید: پس به سبب کفر و ناباوریتان عذاب را بچشید.
این صحنه به عنوان نقل قولی یا مقدمهی نقل قولی مـیآغازد:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
روزی کافران را به کنار دوزخ میبرند و ایشان را بر آن عرضه میکنند.
بدان هنگامکه شنونده در انتظار وصف چیزی میماند که خواهد شد، ناگهان خود صحنه پدیدار میآید، و یکهو گفتگو در صحنهی نشان داده شده درمیگیرد:
(أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ؟)
آیا این حقیقت ندارد؟.
وای چه پرسشی؟! وای چه بلائیکه بر سرکسانی میآیدکه عذاب وعقاب را تکذیب میکنند و آن را به تمسخر میگیرند و شتابان فرارسیدن آن را درخواست میکنند؟! امروزکه عذاب و عقاب درگـرفته است گردنهایشان در برابر حق و حقیقت کج گردیده است، حق و حقیقتیکه آن را انکار میکردند و قبول نمینمودند. پاسخ ایشان، با خواری و رسوائی و چندش و لرزش، این است:
(بَلَى وَرَبِّنَا).
بلی، سوگند به پروردگارمان.
اینگونه آنان سوگند میخورند:
( وَرَبِّنَا). به پروردگارمان سوگند.
پروردگارشان، آن کس که به دعوتکنندهاش پاسخ نمیدهند، و به پیغمبرشگوش فرانمیدهند، و به ربوبیت و خداوندگاری یزدان اعتراف نمیکنند. با وجود اینها امروز بدو سوگند میخورندکه آن چیزی که آن را نمیپسندیدند و باورش نداشتند، حق است) بدین هنگام پرسش به تمام وکمال خوار میدارد و کاملا سرکوب میکند و سرکوفت میزند. در اینجاکار به پایان میرسد، وگفت تمام میشود:
(قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ (34) .
خدا بدیشان می گوید: پس به سبب کفر و ناباوریتان عذاب را بچشید.
(سخنیگفت و سرپوشش نهاد) . . . همانگونه که گفته میشود: گناه آشکار است. جنایتکار خودش اعتراف میکند. پس به سوی دوزخ بروید!
سرعت صحنه در اینجا مورد نظر است. چه رویاروی شدن با سزا و جزا، قطعی و حتمی است. دیگر فرصت گرفتن و پاسخگفتن نیست. آنان منکر عذاب و عقاب بودهاند و هم اینک هم اقرار و اعتراف میکنند. پس حالا باید بچشند و بسوزند!
هنگامی که نشان داده میشود صحنهی قاطعانهای که سرنوشت کافران را پیش چشم مـیدارد، و نشان داده میشود صحنهای که ایمان فرزندان جهان آخرت را به تصویر میکشد، و پایان سورهای درمیرسدکه سخنان کافران را در باره پیغمبر صلی الله علیه و سلم و در باره قرآن مجید عرضه میدارد، واپسین آهنگ به گوش میرسد. آهنگی که پیغمبر صلی الله علیه و سلم را رهنمود مـینماید که در برابرکافران شکیبائی نماید و هیچ گونه عجلهای در فرارسیدن عذاب و عقاب بدیشان نداشته باشد، چه او دیـده استکه چه چیز بر سر ایشان میآید و گریبانگیرشان میگردد. دیده است که عذاب و عقاب بدیشان بسی نزدیک است:
(فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35).
(در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن. روزی که ایشان چیزی را مشاهده میکنند که بدیشان وعده داده میشد، انگار که آنان مدتی از یک روز در دنیا ماندهاند (و زندگی کردهاند. این قرآن) ابلاغ است و بسنده است. مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا، هلاک میکردند؟!.
هر واژهای از آیه پشتوانهی بزرگی دارد. هر عبارتی جهانی از تصویرها و سایهروشنها، معانی و مفاهیم، الهامها و پیامها، قضـیهها و مسالهها، و ارزشها و ارجها،
در فراسوی خود دارد.
(فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ).
(در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن.
رهنمودی استکه به محمّد صلی الله علیه و سلم گفته میشود. اوکه تحمّلکرده است آنچه باید تحمّلکند، و از دست قوم خود چشیده است، آنچه باید بچشد. او همانکسی است که در حالت یتیمی بزرگ شده است، و دوست و سرپرست و نگاهبان و نگاهدار را یکی یکی از دست داده است، و اسباب و وسائل زمین یکی پس از دیگری از دست او به در رفته است. پدر، مادر، پدربزرگ، عمو، همسر باوفای دلسوز، یکایک بهدرودش گفتهاند و روی در نقاب خاک کشیدهاند. خالصانه از آن خدا و از آن دعوت خدا شده است، و از هر چیزی و از هر کاری دستکشیده است. همچنین او از هر پشتیبانی و تکیهگاهی محروم گردیده است. او از خویشاوندان مشرک خود چیزی را دیده است و چشیده استکه بدتر و سختتر از چیزی بوده استکه از بیگانگان دیده است و چشیده است. او بارها و بارها بیرون رفته است و ازقبائل و افرادکمک و یاری خواسته است، ولی هر بار بدونکمک و یاری برگشته است. در یکی از این بیرونرفتنها وکمک و یاری خواستنها با تمسخر و استهزاء بیخردان و ابلهان روبروی میگردد و او را سنگباران میکنند تا بدانجاکه پاهای پاکش خونآلود میشود. چیزی جز این نمیکند و جز این نمیخـواهدکه رو به آستانهی خدا مینماید و آن دعای فروتنانهی ارزشمند را سر میدهد.
پس از همهی اینها به رهنمود و رهنـمـون پروردگارش نیازمند میگردد:
( فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ).
(در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن.
هان! راه این دعوت راه سخت و دشواری است. راه نابهنجار و ناگواری است. حتی شخصی همچون شخص محـمد صلی الله علیه و سلم که از همه چیز بریده است و تنها از آن دعوت شده است، و ثابت و استوار و چابک و پایدار گام در راه کردگار نهاده است، و با خود همهی خصال پاک و صفات نورانی خود، به رهنمود و رهنمون الهی نیاز پیدا میکند که او را به صبر و شکیبائی بخواند، و وی را ازشتاب درخواست عذاب برای دشمنان آزار رسان و عیبجوی دعوت بازدارد.
بلی، سختی و دشواری این راه به دلجوئی و دلداری نیاز دارد، و نابهنجاریها و ناگواریهای آن، صبر و شکیبائی را میطلبد. تلخیهای آن به جرعهی شیرینی از
شراب سر به مهر فضلبه لطف الهی نیازدارد.
(فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ).
(در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن.
دل و جرات بخشیدن، به صبر و شکیبائی خواندن، دلداری و دلجوئی نمودن، و گذشته از همهی اینها اطمینان دادن در میان است:
(کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ).
انگار که آنان مدتی از یک روز در دنیا ماندهاند (و زندگی کردهاند).
واقعاً مدتکوتاهی است. ساعتی از یک روز، بسی اندک است. زندگی گذرائی است. این مدت حیاتیکه پیش از فرارسیدن قیامت دارند بسی اندک وکوتاه است و به سرعت سپری میشود. آن اندازه اندک و ناچیز استکه دردلها ودرونها اهمیت و ارزشی جز بدان اندازه ندارد که ساعتی از یک روز دارد . . . پس از گذشت این یک ساعت به سرنوشت قطعی و حتمی خود گرفتار میآیند، و به جایگاه همیشگی خویش درمیآیند، و عمر ابد پیدا مینـمـایند، ابدیکه پیوسته بر دوام میماند، یعنی زمان جاویدان است و زندگی بیپایان! آن یک ساعت تنها مدتی بوده استکه در آن ابلاغ گردیده است: بپائید هلاک و نابودی و عذاب دردناک درمیرسد!
(بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ).
(این قرآن) ابلاغ است و بسنده است. مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا، هلاک میکردند؟!.
نه، جز مردمان بزهکار و سرکش از اطاعت خدا هلاک نمیگردند. خدا نمیخـواهد به بندگان کمترین ظلم و ستمی بشود. نه، جـز گناهکاران و نافرمانبرداران به مهلکه نـمیافتند. باید که دعوتکنندهی به سوی خدا در برابر آنچه بدو میرسد استقامت و شکیبائی کند. چه دنیا جز یک ساعت از یک روز نیست. آنگاه خواهد شد آنچه خواهد شد. . .
*