ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی احقاف آیهی 28-21
(وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21) قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (22) قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23) فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25) وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (26) وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (27) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (28).
این مرحلهگردش و چرخشـی در جولانگاه دیگری است، و به مسالهای کمک میکند که این سوره بدان میپـردازد. به دلهای انسانها از زاویهای میپردازد و وارد میگرددکه جدای از زوایائی استکه مرحلههای اول و دوم بدانها پرداختهاند و از آنها وارد گردیدهاند. چرخش و گردشی در جایگاه نقش زمین شدن و نابود گردیدن قوم عاد، و در جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن ساکنان شهرها و آبادیهای پیرامون مکه میآغازد. قوم عاد با پیغمبرشان و همنژادشان هود علیه السلام موضعگیریای داشتهاند بسان موضعگیریای که مشرکان در برابر پیغمبرشان و همنژادشان محمّد صلی الله علیه و سلم داشتهاند. اعتراضهائی بسان اعتراضهای مشرکان مکه داشتهاند، و پـیغمبرشان بدیشان پاسخی داده است که سزاوار ادب نبوت او بوده است و با حدود و ثغور بشریت او و با حدود و ثغور وظیفهی او خوانده است. آنگاه عذاب و عقاب ویرانگری ایشان را فرا گرفته است، زمانی که گوش به سخنان پیغمبر بیمدهنده فراندادهاند. در این وقت قدرت و قوت ایشان آنان را نرهانیده است، هرچند از دیگران قدرتمندتر و زورمندتر بودهاند. و ثروت و دارائی ایشان آنان را نرهانیده است، گرچه از دیگران ثروتمندتر و داراتر بودهاند. ازگوشها و چشمها و دلهایشان نیز سود نبردهاند، هرچند زرنگ و هوشیار بودهاند. خداگونهها و بتهائی راکه -بهگمان خود -برای نزدیک به خدا برگرفتهاند نیز بدیشان سودی نبخشیدهاند و آنان را نرهانیدهاند.
هم بدینسان مشرکان مکه را در برابر جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن پدران و نیاکانشان که بسان ایشان بودهاند نگاه میدارد. سپس آنان را جلو خط سیر ثابت و مستمر و متصلی نگاه میدارد، خط سیر استوار و برجای رسالتیکه بر اصل واحد و یگانهای قرار دارد، اصل واحد و یگانهای که تغییر نمیپذیرد، و خط سیر سنت و قانون خدا، خط سیریکه تحول و دگرگونی نمیپذیرد، و تبدیل و تغییر پیدا نمیکند. درخت عقیده جلوهگر میآید با ریشههائیکه به ژرفاها خزیدهاند، و با شاخههائیکه فراخنای زمان را فراگرفتهاند، و با وجود اختلاف زمانها و مکانها عقیده یگانه است و از وحدت برخوردار است.
*
(وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21).
(ای محمّد! برای مشرکان مکه بیان کن سرگذشت هود) برادر (دلسوز و مهربان قوم خود) عاد را. بدان گاه که در سرزمین ریگستان احقاف (واقع در جنوب جزیرهی عربستان و نزدیکی یمن) قوم خود را (از عذاب خدا) بیم داد و گفت: جز خداوند یگانه را نپرستید. چرا کـه از عذاب روز بزرگ بر شما هراسناکم. پیش از او هم در گذشتههای نزدیک و دور پیغمبرانی آمده بودند (و مردمان را از عذاب استیصال دنیوی و عقاب اخروی ترسانده بودند).
مراد از همنژاد و برادر قوم عاد، هود علیه السلام است. قرآن هود را در اینجا با صفت خودش ذکر میکند، صفت همنژادی و برادری با قوم خودش، تا پیوند مودت و محبت را میان او و ایشان به تصویرکشد، و رابطه خویشاوندی و قرابتی را پیش چشم ایشان داردکه ضامن این بوده استکه آنان را به سوی دعوتش جذب و جلبکند، وگمان و اندیشهی ایشان را نسبت به دعوت و در حق خودش زیباگرداند. این عین همان پیوندی استکه میان محمّد صلی الله علیه و سلم و قوم او وجود دارد، آن کسانیکه با او موضعگیری مبارزه و دشمنانی درپیش گرفتند.
احقاف جمع حقف استکه تپهی بلندی از شنها است. خانههای قوم عاد بالای بلندیهای متفرق و پراکندهای در جنوب عربستان بود که گویا در حضرموت قرار دارد.
یزدان سبحان پیغمبر خود صلی الله علیه و سلم را رهنمود میفرماید به اینکه از برادر قوم عاد یاد بکند و از بیم دادن قوم او در احقاف سخن بگوید. از او یادکند و سخن بگوید تا خودش اقتداء و پیروی نماید از برادری از برادران انبیاء خود، برادریکه بدو رسیده است همان چیزیکه به خـودش نیز میرسد. آن چیز رویگردانی قوم خود از او است، هرچندکه برادر آنان و همنژاد ایشان است. از هود علیه السلام یاد بکند تا به مشرکان مکه سرنوشت و فرجام همکارانشان و هـمگنانشان را تذکر دهدکه چگونه سر خود گرفتهاند و نابود گردیدهاند، هــمان هـمـکاران و همگنانیکه بدیشان نزدیک و پیرامونشان هستند.
هود علیه السلام قوم خـود عاد را از عذاب و عقاب خدا بیم داد و برحذر داشت. او نخستین بیمدهنده و حذرکنندهی قوم خود نبوده است، بلکه پیغمبرانی پیش از او آمدهاند و بودهاند و اقوام خود را بیم دادهاند و برحذر داشتهاند...
(وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ).
پیش از او هم در گذشتههای نزدیک و دور پیغمبرانی آمده بودند(و مردمان را از عذاب استیصال دنیوی و عقاب اخروی ترسانده بودند).
پیغمبرانی دور یا نزدیک از لحاظ زمانی و مکانی، پیش از او آمدهاند. لذا بیم دادن و برحذر داشتن پیاپی بوده است و حلقههای زنجیرهی رسالت از یکدیگر نگسیخته است و امتداد داشته است. پیامبری و کار بیم دادن و برحذر داشتن،کار شگفـت و شگرف و نوین و ناشناختهای نیست. بلکه پیامبری و بیم دادن و حذر داشتن، برای همگان معروف و مانوس است.
ایشان را بیم بده و برحذر بدار از هـمان چیزیکه هر پیغمبری قوم خود را ازآن بیم داده است وبرحذر نموده است:
(أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21).
جز خداوند یگانه را نپرستید. چـرا که از عذاب روز بزرگ بر شما هراسناکم.
پرستش خداوند یگانه عقیدهای در درون و برنامهای در زندگی است. مخالفت با این عقیده به عذاب بزرگی منتهی میشود دردنیا یا درآخرت و یا همگون و همسان درهر دو سرا. اشارهی بدان روز بدینگونه است:
(عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (21).
عذاب روز بزرگی.
واژهی روز وقتیکه مطلق گفته میشود مراد روز قیامت استکه سختتر و بزرگتر از همه اوقات و ازمنه است.
پاسخ قوم او در برابر رهنـمون و رهنمود به خدا و بیم دادن و برحذر داشتن از عذاب او چه بود؟
(قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (22).
(قوم عاد بدو پاسخ دادند) گفتند: آیا تو آمدهای که با دروغهای خود، ما را خدایانمان برگردانی؟ اگر از راستگویانی، عذابی را که ما را از وقوع آن مـیترسانی بر سر ما بیاور!.
کارشان سوء ظن و نادانی و مبارزه با بیمدهنده و برحذرکننده، و با شتاب عذابی را درخواستکردن استکه ایشان را از آن بیم میدهد و برحذر میدارد، و استهزاء کردن و تکذیب نمودن و پافشاری بر باطل و بزرگی فروختن است!ا
ولی هود پیغمـبر علیه السلام با همهی اینها با تربیت و ادب نبوت، و با اخلاص کامل و زدوده از هرگونه ادعائی، روبرو میشد، و پا را از مرز خود فراتر نـمیگذاشت و حد و
حدود خویش را مراعات می کرد:
(قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23).
هود گفت: این را تنها خدا میداند و بس. من چیزی را به شما میرسانم که برای آن فرستاده شدهام. (وظیفهی من ابلاغ رسالت و رساندن پیام آسمانی است) ولیکن میبینم که شما مردمان نادانی هستید (چرا که وظیفهی پیغمبران را نمیدانید، و عجیبتر این که خواستار زود فرارسیدن عذاب و بلای کردگارید).
من شما را از عذاب و عقاب بیم میدهم بدانگونهکه مکلف شدهام و وادار گردیدهام که شما را بیم بدهم. من نمیدانم موعد فرارسیدن آن عذاب و عقاب چه وقت و چه زمانی است، و شکل و شیوهی آن چگونه و چطور خواهد بود. آگاهی از آن واگذار به یزدان جهان است. من تنها پیامرسان یزدانم و بس. با خدا نه ادعای علم و آگاهی را دارم و نه ادعای قوت و قدرت را . . .
(وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (23).
ولیکن من میبینم که شما مردمان نادانی هستید (چرا که وظیفهی پیغمبران را نمیدانید، و عجیبتر ایـن که خواستار زود فرارسیدن عذاب و بلای کردگارید). نادانی میکنید. آخر کدام نادانی و کدام حماقت و جهالتی بدتر و شدیدتر از این استکه با همچون مبارزه طلبی و تکذیب کردنی، پذیرهی بیمدهندهی دلسوز و برادر نزدیکی رفت و رویاروی شد؟
روند سخن در اینجا جدال و ستیز دور و درازی را خلاصه میکند و مختصر بیان میداردکه میان هود علیه السلام و قوم او بوده است و گذشته است، تا برسد به هدف مقصودیکه در این جایگاه و مقام داشته است، و بدین وسیله پـاسخ مبارزهطلبی و شتابگری ایشان را نیز بدهد.
(فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25) .
هنگامی که ابری را دیدند که در افق آسمان گسترده میشود و به سوی سرزمینهای ایشان رو مـیآورد (خوشحال شدند و) گفتند: این ابر بر ما باران را میباراند. (هود بدیشان گفت: چنین نیست). بلکه این همان چیزی است که آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! (تندبادی است که) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد. پس (از چندی، تندباد ایشان را دربر گرفت و هلاک گشتند و) به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد! ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر میدهیم.
روایتها چنین بیان میدارند: به مردمان گرمای سختی رسید. باران بر ایشان نبارید. فضای پیرامونشان بر اثر گرما و خشکی دودگونه گردید. آنگاه خداوند ابری را به سویشان راند. از دیدن آن ابر سخت شاد گردیدند. بیرون رفتند و درکوه وکمر پذیرهی آن ابر رفتند.گمان میبردند ابر بارانزائی است و سراپا آب است:
(قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا).
گفتند: این ابر بر ما باران را میباراند.
به زبان واقعیت بدیشان پاسخ داده شد:
(بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا).
بلکه این همان چیزی است که آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! (تندبادی است که) همه چیز را بـه فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد.
تندباد سرکشی است و در سورهی دیگری (صرصر عاتیه)[1] ذکر شده است. در توصیف و شناسائی آن نیز آمده است:
(مَا تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ (42).
به هر چیزی که برمیخورد برجایش نمیگذاشت، مگر این که همچون استخوانهای پوسیده و پودر شدهاش میکرد. (ذاریـات/42)
نص قرآنی این باد را زنده و با شعور و مامور نابودی و ویرانگری به تصویر میکشد:
(تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا).
(تندبادی است که) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد.
این یک حقیقت جهانی است، حقیقتیکه قرآن آن را به دلها و درونها اعلام میدارد. این هستی، زنده است. هر نیروئی از نیروهایش دارای فهم و شور است. همهی نیروها از جانب پروردگارشان بینش و دانش دریافت میدارند و به سوی چیزی روی میآورندکه از جانب خدا مامور انجام آن هستند. انسانهم یکی از این نیروها است. وقتیکه انسان واقعاً ایمان میآورد، و دریچهی دلش را برای شناخت خدا باز میکند، میتواند زبان نیروهای جهانی پیرامونش را درک و فهمکند، و با نیروها همآوا و نیروها نیز با او هــآوا شوند، بدان سانکه زندههای باشعور از همدیگر میشنوند و به یکدیگر پاسخ میگویند، امّا با شکل و صورت و شیوه و روشیکه جدای از شکل و صورت و شیوه و روش ظاهری و نمادینی استکه انسانها از حیات درک میکنند و میدانند. در هر چیزی روح و حیات است، ولیکن ما از این روح و حیات سر درنـمـیآوریم و همچون روح و حیاتی را درک و فهم نمیکنیم. چون ما به سبب اشتغال به ظواهر و اشکال از بواطن و حقائق در پس پـردهایم. جهان پیرامون ما پر و لبریز از اسرار و رموزی است که با پردهها پوشیده و پنهان گردیدهاند. تنها بینشهای باز آنها را درک و فهم میکنند ولی چشمها آنها را نمیبینند.
باد آنچه بدان امر شده است و دستور آن داده شده است انجام داده است، و هر چیزی را ویران و نابود گردانده است.
(فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ).
به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد.
از خودشان، چهارپایانشان، چیزهایشان، و کالاهایشان، چیزی برجای نماند. تنها و تنها خانهها، خالی و وحشتناک برجای ماند. نه ساکنی در آنها ماند، و نه برافروزنده آتشی . . .
(کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25).
ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر میدهیم. سنت و قانون ساری و جاری است. قضا و قدر مستمر و همیشگی در باره بزهکاران است.
*
بر بالای صحنهی نابود و هلاک و خرابی و ویرانی، به همسانها و همگونهای حاضرشان نظر میاندازد و مینگرد. دلهایشان را با چیزی میپساید و لمس مینمایدکه دلها از آن به لرزه و تکان میافتد:
(وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (26).
ما قوم عاد را ازامکاناتی برخوردار کرده بودیم که چنین امکاناتی را به شما ندادهایم. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم (که در درک و دید و تشخیص واقعیتها آنان را قویتر از دیگران میکرد). اما گوشها و چشمها و دلهایشان سودی بدانان نبخشید. چرا که آیات خدا را تکذیب میکردند و (رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند. سرانجام همان) چیزی ایشان را فرو گرفت که مسخرهاش میدانستند (و آن عذاب خدا بود).
به آنانیکه باد مامور تخریب و نابودی، ایشان را هلاک گرداند، امکاناتی داده بودیمکه همچون امکاناتی را به شما ندادهایم و از آنها برخوردارتان ننمودهایم . . . این هم یک اشارهی اجمالـی است و بیانگر نیرو و دارائی و دانش و کالا است. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم. قرآن از نیروی درک و فهم،گاهی با قلب، وگاهی با فواد، و زمانی با لب، و وقتی با عقل، تعبیر میکند. همهی اینها به شکلی از اشکال بیانگر درک و فهم است. ولیکن این حواس و شعور اصلا بدیشان هچگونه سودی نرساند. چون آنان همچون چیزهائی را بیبهره گذاشتند و بیفائده رها کردند و از هدفشان پوشیده داشتند.
(اِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ).
چرا که آیات خدا را تکذیب میکردند (و رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند).
انکار و تکذیب آیات خدا، حواس و شعور و دلها را پوشیده میدارد، و حساسیت و تابش و نور و درک و فهم را از آنها بازمیگیرد.
( وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (26).
(سرانجام همان) چیزی ایشان را فرو گرفت که مسخرهاش میدانستند (و آن عذاب خدا بود).
عذاب و عقاب و بلا و مصیبت دربرشان گرفت . . . درس عبرتیکه هر صاحبگوش شنوا و چشم بینا و دل سالمی از این چیز میآموزد، این است که دارندهی قدرت از قدرت خود مغرور نشود و بدان گول نخورد، و صاحب ثروت فریب ثروت و دارائی خود را نخورد، و دارندهی علم و دانش به سبب علم و دانش خویش مغرور نشود و گول نخورد. چه این قدرتی و قوتی از قدرتها و قوتهای هستی استکه بر صاحبان قدرت و قوت و ثروت و دارائی و علم و دانش وکالاها و امتعه چیره و مسلط میشود، و همه چیز را نابود و هلاک میکند، و بهگونهای به ترک ایشان میگوید و آنان را رها میسازد که:
(لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ).
جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد.
آن زمانکه خداوند ایشان را با سنت و قانون خود گرفتارکرد، سنت و قانونی که مجرمان بدان گرفتار میآیند، جز خانههایشان چیزی برجای نماند.
باد نیروئی استکه پیوسته درکار است برابر نظم و نظام جهانیای که یزدان آن را مقدر و مقرر فـرموده است. این خدا استکه باد را هر زمان که بخواهد برای ویرانی و هلاک مسلط میگرداند، و باد در راه و طریق جهانی خود به وزیدن و انجام ماموریت درمیآید، برابر قانون و سنتیکه تعیینگردیده است. دیگر نیازی به قانون شکنیهای قوانین جهانی نیست - همانگونه که معترضان چنانگمان میبرند -چه آن کسکه قوانین را وضع کرده است و پدید آورده است، قضا و قدر را نیز معلوم و مشخص داشته است. هر رخداد و حادثهای و هر حرکت و جنبشی، و هر رویکرد وگرایشـی، و هر شخصی، و هر چیزی، به حساب آمده است و حساب آن مورد نظر بوده است، و در طرح قوانین و نقشهی نوامیس هستی، از دیده به دور نمانده است.
باد هم بسان سائر نیروهای هستی، مسخر فرمان پروردگارش میباشد، و طبق فرمان یزدان جهان به اجراء وظیفه میپردازد، و در دائرهی قانونیکه برای او و برای سراسر هستی مقدر و مقررگردیده است وزان و روان میشود. نیروی بشری نیز بسان باد فرمانبردار یزدان و آماده برای انجام چیزی استکه خدا از او میطلبد. مسخر انسانها میشود آنچه از نیروهای جهان، یزدان سبحان بخواهد مسخرشان گردد. انسانها وقتیکه میجنبند و به تلاش درمیآیند نقش خود را در پهنهی این هستی اجراء میکنند، تا آنچه خدا اراده فرموده است و از ایشان خواسته است، مطابق خواست او صـورت پذیرد. آزادی ارادهی انسانها در حرکت کردن و برگزیدن، جزئی از قانونکلی و همگانی است و به هماهنگی عمومی جهانی منتهی میشود. هر چیزی مقدر و مقرر است بهگونهایکه کاستی و پریشانی بدان راه نمییابد.
*
این مرحله به پایان میآید با درس عبرت همگانی گرفتن از جایگاههای نقش زمین شدن اهالی شهرها و آبادیهائیکه دور و بر ایشان است و سرزمین عاد و غیرعاد بوده است:
(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِّنَ الْقُرَى وَصَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (27) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (28).
(ای اهل مکه!) ما برخی از اقوامی را هلاک کردهایم که در گرداگرد شما میزیستهاند، و ما آیات خود را به صورتهای گوناگون (برای آنان) بیان میداشتهایم تا (از کفر و فسق و فجور) برگردند (و آنان نمیپذیرفته و سرکشی میکردهاند). پس چرا آن معبودهائی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدائی گرفته بودند (در این لحظات سخت و حساس) یاریشان نکردند؟! (نه تنها آنان را یاری ندادند) بلکه از ایشان گم و گور شدند! این (چیزی که بر سرشان آمد نتیجه) دروغ و افترای ایشان بود.
خداوند اهالی شهرها و آبادیهائی را نابود فرموده است که در جزیرهالعرب پیغمبران خود را تکذیبکردهاند، مثل قوم عادکه در احقاف میزیستهاند. احقاف در جنوب جزیره العـرب است. و قوم ثمود که در حجر در شــمال جزیره العـرب بودهاند. و قوم سباکه در یـمـن میزیستهاند. و قوم مدینکه بر سر راه مسافرت اهالی مکه به شام بسر میبردهاند. همچنین اهالی شهرها و آبادیهای قوم لوط که اهالی مکه در سفر تابستانی خود به شمال از آنجاها میگذشتهاند.
خداوند آیات خود را به شکلـهای گوناگون بیان داشته است تا تکذیبکنندگان به سوی پـروردگارشان برگردند و توبهکنند. ولیکن آنان بهگمراهـی خـود ادامه دادهاند، تا عذاب دردناک ایشان را دربرگرفته است و به شکلها و گونههای مختلف بر سرشان تاخته است. آیندگان در باره انواع عذاب ایشان سخنگفتهاند، و نسلهای پیاپـی بعد از آنان اقسام عقابشان را شناختهاند. مشرکان مکه نیز انواع و اقسام عذابشان را شنیدهاند، و آثار برجای ماندهی ایشان را بامدادان و شامگاهان دیدهاند.
در اینجا خداوند ایشان را متوجه حقیقت واقعـی میگرداند. خداوند پیش از این مشرکان بر سر مشرکانی تاخته است و ایشان را نابودکرده است بدون اینکه خداگونههایشان آنان را نجات بدهند، خداگونههائیکه بجز خدا مـیپرستیدهاند و گمان میبردهاند که با این خداگونهها به خدا نزدیک میگردند و در پیشگاه او قربت پیدا میکنند. امّا هـمـچون کاری باعث خشم خدا و سببکیفـر و انتقام از ایشان گردیده است:
( فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً).
پس چرا آن معبودهائی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدائی گرفته بودند (در این لحظات سخت و حساس) یاریشان نکردند؟!.
آنها نه تنها ایشان را یاری نکردند، بلکه:
(بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ).
بلکه از ایشان گم و گور شدند!.
و ایشان را رهاکردند و به خود وا گذاشتند. اصلا خدا گونهها راهـی به سویشان پیدا نکردند، چه رسد به اینکه دستهایشان را بگیرند و نجاتشان دهند و از خشم خدا و یورش او آنان را برهانند.
(وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (28) .
این (چیزی که بر سرشانآمد نتیجه) دروغ و افترای ایشان بود.
دروغ شاخدار بود. تهـمت بود. این هم سرانجام دروغ شاخدار و تهمت ایشان بوده است. هلاک و نابودی هم حاصلکارشان و ثمره کردارشان گردیده است . . . مشرکانیکه بجز خدا، خداگونههائی را برمیگزینند و به پرستش آنها می نشینند، و ادعا میکنندکه خداگونهها آنان را کاملا به خدا نزدیک میسازد، انتظار چه چیزی را میکشند؟ این عاقبت ایشان و این سرنوشت آنان است!
(وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ (29) قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ (30) یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31) وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (32) أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33) وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ (34) فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35) .
این مرحلهی پایانی، چرخش وگردش تازه و نوینی در جولانگاه مسالهای است که سوره بدان میپردازد. روند داستان گروهی از جنیانی را به تصویر میکشد که بدین قرآن گوش فرا دادهاند، و همدیگر را فریاد داشتهاند و به سکوت خواندهاند، و دلهایشان به سـوی ایمان گرائیده است و بدان آرمیده است، و به سوی قوم خود بار سفر بربستهاند و رفتهاند و ایشان را به ایمان به یزدان فراخواندهانـد و از عذاب و عقاب خدا ترساندهاند و بـه مغفرت و مرحمت و نجات و رستگاری او مژده دادهاند، و آنان را از روی گردانی و سرگردانی برحذر داشتهانـد، روند خـبر دادن در این جولانگاه، و بدین شکل و صورت، و به تصویر زدن تماس قرآن با دلهای جنیان، تماسـی که در این گفتارشان مجسم و جلوهگر است:
(أَنصِتُوا). خاموش باشید و گوش فرادهید.
بدان هنگام که تارهای پردههای گوششان را نواخته است، و از راه سوراخهای گوشهایشان به دلهایشان خزیده است و نشسته است، و این امر در چیزی جلوهگر و پدیدار است که برای قوم خود از قرآن نقل کردهاند و گفتهاند و ایشان را به پذیرش آن دعوت نمودهاند، لازمهی همهی اینها این استکه دلهای انسانها را به تکان درآورد، انسانهائیکه قرآن در اصل برای آنان به ارمغان آمده است. این بخش بدون شک آهنگ دلنوازی استکه دلهای انسانها را سخت متوجه ایمان به قرآن میسازد. در همین حال اشارهای درمیرسد به پیوندیکه میانکتاب موسی علیه السلام و این قرآن است، اشارهای که بر زبان جنیان میرود. پیدا استکه چـه الهام ژرف و پیام دقیق و عمیقی در این نگرش است، الهام و پیامیکه هماهنگ و همآوا با چیزی استکه در این سوره آمده است.
همچنین اشارهای از زبان جنیان بهکتاب باز جهان میشود، اشارهایکه بیانگر قدرت آشکارای یزدان در آفرینش آسمانها و زمین است، وگواه بر توانائی یزدان سبحان بر زندهگرداندن و رستاخیز است. این هم مسالهای استکه برخی از انسانها در باره آن به جدال و ستیز میپردازند و آن را نـمیپذیرند و انکارش میکنند. به مناسبت سخن از رستاخیز و زندگی دوباره، صحنهای از صحنههای قیامت نشان داده میشود:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
روزی کافران را به کنار دوزخ میبرند و ایشان را بر آن عرضه میکنند.
در خاتمه، به پیغمبر صلی الله علیه و سلم توصیه میشودکه در برابر ایشان صبر و استقامت داشته باشد، و عجلهای در کارشان نورزد و نکند. بلکه آنان را به زمانی حواله دارد که سر رسید جهان و معلوم و مشخص از سـوی یزدان است. آن زمان هم نزدیک نزدیک است. انگار ساعتی از یک روز است . . . این یک ساعت عمر جهان هم برای ابلاغ است و پیش از هلاک است!
*
[1] - حاقه/6 . . . صرصر: باد تند و ویرانگر و سرد و پر سرو صدا است. «عاتیة»: سرکش. سخت ویرانگر. (مترجم)